گفتار چهارم اندر اسباب احوال بینی و بیماریها و اسباب بیماریها و علامات و علاج آن
اشاره
نخستین اندر آفتها که اندر بویایی پدید آید و اسباب و علامات و علاج آن
آفتهای حاست بویایی سه نوع است
یکی آن که باطل شود دوم آن که ضعیف شود و سوم آنکه از حال طبیعی بگردد و این دو گونه باشد
یکی آن که بویهای ناخوش وی را خوش آید و از بوی خوش نفرت گیرد دوم آن که پیوسته بوی ناخوش همییابد بیآنکه از بیرون بویی رسد و اسباب این گفتهها سه نوع است یکی سوء المزاج دوم سده سوم زخمی و آفتی که از بیرون به استخوان بینی رسد و مصفات را که منفذ بویها است بشکند و در هم نشاند اما سوء المزاج از دو بیرون نباشد ساده باشد با مادهای که اندر جزو پیشین دماغ گرد آید یا اندر آن دو فزونی که آن را الحلمتان گویند و گاه باشد که سبب سوء المزاج گرم و سرد استعمال داروها باشد که به بینی اندر چکانیده باشند یا در هواهای بیرون از اعتدال گذشته مقام کرده باشند.
و اما سده خالی نباشد از آن که اندر مصفات باشد که اندر تشریح دماغ یاد کرده آمده است تا اندر غشاء که زندرون مصفات است خلطی غلیظ یا بادی غلیظ گرفته شود یا آماسی اندر منفذ تولد کند تا گوشتی فزونی بروید و این گوشتی باشد سپید همچون جانوری که وی را بسیار پای گویند یا رطوبتی از سر به بینی فرو آید و بدین مجراها اندر ماند و آن را زکام گویند و اسباب و علامات و علاج آن اندر جایگاه خویش یاد کرده آید.
علامتها
آن را که دم زدن از راه بینی دشخوار باشد و آواز گرفته و گران شود نشان سده باشد و آن را که سوراخ بینی گشاده و پاک باشد و از انواع سوء المزاج اندر دماغ هیچ نباشد و تَریها که عادت است از بینی نمیپالاید و حس بویایی باطل گردد بباید دانست که سده زندرون مصفات است و آن را که تَریها همیپالاید و در بینی سده نیست و حس بویایی ضعیف است گر باطل اگر از حال خویش بگشته است بباید دانست که آفت در دماغ است.
ص: 326
علامتهای مزاجهای ساده و با ماده طلب باید کرد چنان که معلوم است و در بیماریهای سر یاد کرده آمده است و آن را که در بینی پیوسته بوی ناخوش همییابد بی آن که از بیرون بدو میرسد بباید دانست که در منفذهای بینی او خلطی عفن است هم بدان علامتها که در بیماریهای سر یاد کرده آمد است بتوان دانست که خلط عفن کدام است و گاه باشد که رطوبتی تیز به بینی فرود آید و اندرون بینی را بسوزد و ریش کند و ریش دیر ماند و گنده شود و آن هوا که از بیرون بدو رسد از حال بگردد و گنده شود تا خداوند علت هیچ بوی خوش نیابد و جز گند بدو نرسد و هر بیماری که اندر بیماریهای حاده بوی مشک یا بوی وحی و گل تَر و بوی روغن گاو همییابد بیآنکه از بیرون بدو میرسد بیمار بد حال باشد و علامتها ظاهر میشود بباید دانست که به مرگ نزدیک است.
علاج
آن را که سبب علت سوء المزاج دماغ باشد تأمل باید کرد تا سوء المزاج ساده است گر با مادهی ساده باشد علاج آن نطولها و بخارها کفایت بود چنان که اگر سوء المزاج گرم باشد نطولی سازند از بنفشه و بابونه و گل سرخ و برگ نیلوفر و برگ بید همه را در آب بجوشانند و آن آب بر سر او میریزند و سر به بخار آن آب میدارد و اگر سنگی گرم کند و سرکه بر وی چکانند و بینی به بخار آن دارد تا بخار به بینی برآید سود دارد و اگر سوء المزاج سرد باشد نطول از بابونه و اکلیل الملک و سعتر و سیسنبر و درمن ترکی و مرزنگوش سازند و سعتر و سذاب و پودنه به سرکه بجوشند و بینی به بخار آن دارند و تدبیرهای دیگر موافق این کنند و اگر سوء المزاج با ماده باشد نگاه باید کرد تا مادهی علت کدام خلط است نخست به استفراغ آن خلط مشغول باید بود چنان که در علاج بیماریهای سر یاد کرده آمده است پس نطولها و بخارها بکار داشتن و غرغره و عطسه فرمودن و آن را که سبب باطل شدن حس (ص 372)
بویایی سده باشد علاج به داروهای گشاینده باید کرد و سعوتها و نطولها بکار داشتن.
ص: 327
صفت دارویی گشاینده
بگیرند کمیز اشتر عرابی و در آفتاب خشک کنند و آن را به وقت حاجت به آب مرزنجوش حل کنند یا به آب چغندر و به بینی درچکانند صفتی دیگر بگیرند زرنیخ سرخ و پودنهی دشتی بسایند نرم و به بول اشتر عرابی تَر کنند و به آفتاب نهند و هر روز دو بار بجنبانند و بگذارند تا خشک شود و اگر بول دو بار تازه کنند قویتر باشد چون خشک شد آن را هم به بول اشتر تَر کنند و مقدار یک درم سنگ بر آتش افکنند و قمع بر سر آن نهند و سوراخ بینی بر ناژهی قمع نهند تا دود به بینی درشود.
صفت دارویی دیگر
بگیرند خربق سیاه و پوره و شونیز همه را بسایند و با زهرهی گاو بیامیزند و به بینی درچکانند.
صفت داروی دیگر
بگیرند زهرهی کلنگ و شونیز و شحم حنظل و خربق سپید از هر یک راستاراست همه را بکوبند و ببیزند و شیاف کنند بر شکل عدس به وقت حاجت به روغن مرزنگوش بسایند و به بینی درچکانند و هرگاه که چیزی به بینی درخواهند چکانید نخست بفرمایند خداوند علت دهن پر آب کند و به پشت باز خسبد و سر به پس بازافکند و خرقههای تَر کرده به آب گرم بر سر او نهند پس دارو درچکانند تا کار دارو تمام آید و کندش سوده در دمیدن سود دارد و سیسنبر و مرزنگوش پیوسته بوییدن و میعهی خوش و کندر بر آتش افکندن و بینی به بخار آن داشتن سود دارد و سدهی ضعیف را شونیز به سرکه تَر کرده دو سه روز پس بریان کرده و کوفته بوییدن کفایت باشد و هر گاه که از پس دارویی که در بینی چکانند بینی بسوزد قطرهای روغن گل درچکانند تا سوزش بنشاند و آب گرم بر سر او ریزد و حسوی گرم دهند تا بیاشامد و آن را که سبب سده بادی غلیظ باشد که به منفذهای مصفات اندر ماند بگیرند پلپل سپید و هزاراسپند و بکوبند نرم وبا روغن بادام تلخ کوهی به بینی درچکانند و بخار سعتر و سذاب و پودنه به سرکه پخته سود دارد و آن را که سب بواسیر باشد یا گوشتی فزونی علاج او در بابی جداگانه یاد کرده آید و علاج سدهی زکامی هم اندر باب علاج زکام
ص: 328
و نظله یاد کرده آید و علاج ریش و گند بینی هم اندر بابی جداگانه یاد کرده آید و آن را که حس بوی خوش همییابد و حس بوی ناخوش نیابد جندبیدستر بوییدن و سودهی آن به بینی میکشیدن سود دارد و آن را که حس بوی ناخوش همییابد و حس بوی خوش نیابد مشک بوییدن و به بینی برکشیدن سود دارد باذن الله تعالی.
دوم اندر گند بینی و اسباب و علاج آن
اسباب آن پنج گونه است
یکی آنکه بخار عفونت از سینه و شش و معده به سر برآید و بوی دهان و بینی ناخوش گردد دوم آن که خلطی تیز در منفذهای بینی عفن گردد و گوشت بینی را بسوزد و ریش کند و ریش کنده شود سوم آن که خلطی بد اندر استخوان مشاشی که آن را مصفات گویند گرد آید و آنجا عفن گردد چهارم آنکه استخوان مشاشی به سبب فرود آمدن خلطهای بد عفونت پذیرد و تباه شود و علاج این دشخوار باشد پنجم آنکه بینی را بواسیری باشد عفن شده.
علاج آن را که بخار عفونت از سینه و معده میبرآید نخست سینه و معده پاک باید کرد و آن را که عفونت در مصفات یا اندر حلمتان باشد نخست به ثقبهی دماغ مشغول باید بود پس داروها که عطسه آرد و داروها که منفذهای را پاک کند و بزداید بکار داشتن و غرغره کردن و آن را که سبب علت ریش بینی باشد گر ناصور بینی علاج هریک در بابی جداگانه یاد کرده آید و اما تدبیر بینی و پاک کردن منفذها چنان باید که هر وقت دارویی بکار خواهند داشت نخست بینی را به شراب ریحانی بشویند و آن را به بینی برکشند و داروها که به بینی در دمند و آنچه بر پلته کنند و بدو نهند داروهایی باید که از سعد و سنبل و گل نسرین و قصب الذیره و حماما و قرنفل و برگ مورد و برگ گل سرخ و صبر و مر و اقاقیا و مازو و سک و کافور و مشک سازند مفرد و مرکب
صفت دارویی که اندر دمند
بگیرند قصب الذیره و گل نسترن از هر یک یک درمسنگ سعد و سنبل از هر یک چهار دانگ برگ مورد نیم درمسنگ همه را بکوبند نرم و در دمند.
ص: 329
صفتی دیگر
بگیرند مر و حماما و اقاقیا از هر یک راستارات بکوبند و با انگبین بسرشند و پلیتهای بدان بیالایند و به بینی اندر نهند.
صفتی دیگر بگیرند مورد و قصب الذیره و گل نسرین و قرنفل از هر یک یک درمسنگ مر و مازو از هر یک نیم درمسنگ مشک چهار حبه کافور چهار حبه قلمیا و نمک اندرانی از هر یک چهار قیراط همه را بکوبند و پلیتهای به انگبین فرو برند و بدان دارو درگردانند و به بینی در نهند و بهترین علاجی در این علت آن است که بول خر درچکانند آزموده است و سودمندی است که خلاف نکند و عصارهی پودنه سودند است و اقراط کندر خوردن که به تریاق بزرگ بکار آید و به شراب انگوری بسایند و در چکانند و دارشیشعان به شراب درپزند و درچکانند چند روز پیوسته بکار دارند و خربق سپید کوفته و بیخته و صدف سوخته در دمیدن و عود بلسان کوفته و بیخته در دمیدن سود دارد و آن را که مادهی عفونت در مصفات باشد خردل کوفته در سکنگبین بزوری حل کنند و بدان غرغره کنند و بر اثر آن غرغرهی دیگر کنند بدین صفت بگیرند سنبل و سعد و قرنفل و مشک همه را در شراب ریحانی بپزند و غرغره کنند و آن را که مادهی در دماغ باشد بر میان سر داغ برنهند و اگر برابر گوش چنان که میل به سوی صدغ باشد از هر سوی دو داغ برنهند سودمند باشد
سوم اندر ریش بینی
ریش بینی سه گونه باشد
یا خشک باشد و خشکریشه برمیآید یا بثرههای کوچک باشد یا ریشهای تَر باشد و گنده شود
علاج بباید دانست که بینی عضوی است تر تر از گوش و خشکتر از چشم بدین سبب باید که داروهای گوش باید که میل به خشکی دارد و داروهای چشم باید که میل به تَری دارد و داروهای بینی میان این و آن بشد و هرگاه که علاج خواهند کرد نخست رگ قیفال گر رگ بینی بباید زد یا بر پس سر حجامت کردن و اگر سر و تن سخت ممتلی باشد پس از فصد و حجامت حب قوقایا گر حب ایارج گر حب صبر باید خورد و تا سر و تن از ماده پاک
ص: 330
شود اما ریشهای خشک که با خشکریشه بود موم روغن که از موم سپید مصفی و مغز ساق گاو و روغن نیلوفر گر روغن بنفش گر روغن گل سازند همیباید مالید و اگر روغن گل از زیت انفاق سازند بهتر باشد و زیت انفاق از غورهی زیتون سازند و اگر ریش سخت خشک باشد کتیرا کوفته و بیخته و لعاب اسبغول و لعاب ختمی و روغن بنفش به هم بپزند و طلی کنند نخست کتیرا در لعاب کنند تا تَر شود و بمالند تا حل شود پس روغن برچکانند و به هم بر بزنند.
صفت موم روغنی دیگر
بگیرند زوفای تَر و پیهی بط و پیهی مرغ خانگی و مغز ساق گاو و موم زرد و اندکی انگبین همه را بگدازند و بسرشند چنان که رسم است.
صفت طلی دیگر
مازو گر هلیلهی زرد به روغن گل گر به روغن بنفش بسایند و طلی کنند و بثرهها را از روغن مورد و روغن گل و موم سپید مصفی و مرداسنگ و گلاب و سرکه مرهم سازند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر
بگیرند سرب سوخته و شراب کهن و روغن مورد همه به هم بسایند و بر (ص 373)
آتش نرم بپزند تا ستبر شود و در خمرهی مسین نگه دارند اگر شیرینه گردد در این طلی سفیداج و مرداسنگ زیادت کنند و اگر شیرینه کهن گردد بگیرند مرداسنگ چهار درمسنگ شب یمانی چهار درمسنگ سذاب تَر دو درمسنگ همه را به روغن مورد بسایند و مرهم کنند
و ریشهای تَر و شوخناک را
بگیرند آب انار ترش و در دیگ مسین بپزند تا به نیمه باز آید و پلیتهای بدو آلوده کنند و به بینی فرو نهند.
صفت مرهمی که ریشهای بینی را پاک کند بگیرند زاک سیاه و قلقطار و مر از هر یک هفت درمسنگ قلقدیس شش درمسنگ شب یمانی و زراوند گرد و مازو و توبال مس از هر
ص: 331
یک چهار درمسنگ کندر یک درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند نرم و در مقدار ده استار سرکهی تیز بپزند تا به قوام انگبین شود و پلیتهای بدو آلوده کننده و به بینی اندر نهند.
صفت داروی دیگر که ریش بینی را پاک کند و خون از بینی باز دارد
بگیرند شب یمانی و مر و زرنیخ از هر یک چهار درم زراوند دو درمسنگ قلمیای سیم دو درمسنگ مازو یک درمسنگ روی سوخته یک درمسنگ و نیم گز مازو و گلنار از هر یک سه درمسنگ پورهی ارمنی یک درمسنگ و نیم زاک سیاه و قلقطار و قلقدیس از هر یک دو درمسنگ سرب سوخته سه درمسنگ کندر سه درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند و به سرکه بسایند چنان که به قوام انگبین باشد و بر پلیتهای کنند و به بینی اندر نهند و به عصارهای چغندر شستن و پلیتهای بدان تَر کردن و به بینی در نهادن تنها و با داروهای دیگر سود دارد و اقراص اندر خوردن (اندروخورون) گاهی به شراب حل کرده و گاهی به سرکه سود دارد باذن الله تعالی.
چهارم اندر باسور بینی و گوشت فزونی
باسور بینی دو گونه است یکی گوشتی باشد نرم و سپید بیدرد بیآن که از وی تبی پالاید دوم گوشتی باشد سرخ و تیره و با درد و از وی زرداب گنده همیپالاید و بسیار باشد که در بینی گوشت فزونی پدید آید و به رنگ او تیره و سخت باشد و کام نیز آماس گیرد آماسی صلب و گمان افتد که باسور است و آن سرطان باشد.
علامتها
فرق میان باسور و سرطان آن است که باسور بیشتری از پس سرسام و نزلهی مزمن پدید آید و نرم باشد گاه باشد که دراز گردد و سر از بینی بیرون آرد و گاه باشد که به کام فرو آید و سرطان تیره و صلب باشد و از وی هیچ تَری نپالاید و به سبب صلبی و کشیدگی که با درد باشد و اعراض سودایی بر آن گواهی دهد.
علاج
طریق علاج باسور دو است
یکی دارویی و دیگر دستکاری و بریدن و تراشیدن اما از داروهای دارویی که آن را پاک
ص: 332
کند بیدرد و رنج لکن به روزگار درازتر آن است که انار ترش تازه بگیرند و با پویست بکوبند و بفشارند و آب او را با ثفل او نیم پخته کنند و یک روز در تاسی مسین کنند و بگذارند روز دیگر ثفل او را جدا کنند و بکوبند نرم و بسایند و از وی شیاف کنند و هم به آب او تَر میکنند و در بینی مینهند و اگر در این شیاف به وقت پختن اندکی نوشادر درافکنند قویتر باشد و اگر انار ترش تازه حاضر نباشد پوست انار بکوبند و در آب انار دانه بپزند روا باشد.
صفت داروی دیگر
بگیرند اشنان سبز یک جزو مر صافی یک جزو هر دو را نرم بسایند و پلیتهای کنند از کتان و به سرکهی انگوری تَر کنند و بدین دارو اندر گردانند و به بینی اندر نهند.
صفت داروی دیگر
بگیرند گوز سر که به تازی جوز السرو و آن را با انجیر بکوبند و پلیتهای کنند و به بینی درنهند گوز سر دوجزو انجیر دوجزو.
صفت داروی دیگر
بگیرند پودنهی کوهی خشک و بکوبند و ببیزند و پلیتهای هم به آب پودنه گر به سرکه گر به شراب تَر کنند و بدین پودنهی کوفته درگردانند و به بینی درمینهند.
صفت داروی قوی
بگیرند شب یمانی و مس سوخته و توبال مس و بیخ سوسن سپید و قلقند و قلقطار و زاک سیاه و نطرون از هر یک راستاراست همه را بکوبند نرم و به بینی اندر دمند و گر پلیتهای به شراب انگوری گر به آب فودنه گر به آب انار ترش که با پوست کوفته باشند و فشارده تَر کنند و بدین دارو اندر گردانند و به بینی اندر نهند نیک باشد.
صفت دارویی قویتر
بگیرند قلقدیس و قلقطار و شخار و زنگار و زاک سیاه و شب یمانی راستاراست
بکوبند و ببیزند و نخست باسور را بیازنند و پس این دارو بکار دارند چنان که داروی دیگر
ص: 333
اما طریق دستکاری و بریدن
و تراشیدن چنان باشد که کاردی سازند نیم گرد چون نیم نایژهای باریک و تیز و آن را به بینی اندر کنند و بگردانند تا گوشتهای فزونی را ببرد و بتراشد پس سرکه و گلاب به بینی باز کنند و بشویند و پر مرغی بگیرند و خرقهای بر نایژهی او پیچند و آن را به آب انار ترش یا غیر آن تَر کنند و به دارویی که یاد کرده آمده است در گردانند و به بینی اندر نهند تا نگذارد که منفذ بینی بروید و بسته شود و گر باسور زندرون تَر باشد و آلت بریدن بدو نرسد منشاری سازند از ابریشم یا از موی اسب و منشار به تازی اره را گویند و این چنان باشد که موی را بگیرند و گره بسیار برزنند تا گره به جای دندان باشد و سوزنی سازن از سرب و او را خم دهند و این موی بدین سوزن درکشند و سوزن را به بینی اندر کشند و به منفذی که از بینی به کام آید بیرون آرند و هر دو سر موی را بگیرند و آن را برسان اره باری چند بکشند تا گوشت را ببرد منفذ گشاده شود پس عطسه آرند تا پارههای گوشت که بریده شده باشد بیرون آید پس بشویند به سرکه و گلاب و دارو اندر دمند و دستکاری و داروهای قوی پس از آن باید که استفراغ کرده شود و تن پاک کرده و سرطان را به هیچ وقت نشاید جنبانید نه دارو بدو شاید برد و نشاید برید و جز پرهیز و فصد و تن از مادهی سودا پاک کردن مشغول نشاید بود و گوشت فزونی را به فصد و اسهال تن پاک کنند پس شیافی که از انار ترش کوفته باشند و هم در آب او پخته سازند به بینی اندر نهند و صفت این شیاف در اول این باب یاد کرده آمده است و اگر این شیاف از سه انار سازند صوابتر باشد یکی ترش یکی شیرین و یکی تمام نارسیده و تلخ اگر گوشت سخت باشد ترش بیشتر کنند و اگر چیزی همیترابید نارسیده بیشتر کنند و گروهی اندکی قلقطار و زنگار و نوشادر اندر این شیاف زیادت کنند و هرگاه که از این شیاف ملول شوند شیاف بیرون گیرند و بینی را به آب انارها که یاد کرده آمد طلی میکنند.
صفت داروی دیگر
بگیرند شب یمانی و مر صافی از هر یک یک جزو قلقطار از هر یک یک جزو و همه را بکوبند و به بینی دردمند و داروها که در علاج ریش بینی یاد کرده آمده است در علاج این
ص: 334
علت سود دارد و اگر از قوت دارو آماس کند روزی چند آسایش دهند و موم روغنی که از موم صافی و روغن گل و انگبین ساخته باشند طلی میکنند و باز دارو بکار میدارند تا بیفتد و خرنوب نبطی تَر بکوبند و پشم پارهای بدان آب تَر کنند و به بینی درنهند گوشت فزونی را خشک کند و بفکند و اندر جوز سر هم این منفعت یافته آید و اگر زاک سبز بسایند چون سرمه و بامداد و شبانگاه به بینی دردمند خشک کند و بیفکند.
پنجم اندر علاج خون آمدن از بینی
خون آمدن از بینی سه گونه باشد
یکی آن که قطرهای چند آید و خود بایستد و دوم آن که قطره قطره همیآید و بسیار گردد و دیرتر بایستد (ص 374)
و سوم آن که به یک باره آید و بسیار آید و اسباب آن که به یک بار آید چهار گونه است یکی آن که خون در تن غالب شود و بجوشد و رگی گشاده گردد و دوم آن که خون در رگهای شریانهای دماغ گرم شود و بجوشد و صداعی صعب تولد کند و سر رگها و شریانها گشاده شود و آنچه از این گونه باشد بعضی آنچه از شریانها آید علاج کمتر پذیرد. سوم بحران بیماریهای حاده چهارم آسیبی و زخمی که بر سر آید
و سبب آن که قطره قطره آید بخاری گرم باشد که به دماغ برآید و رگها را گرم کند و سر رگی گشاده شود و گاه باشد که خون آمدن از بینی سبب منفعت و راحت باشد و گاه باشد که سبب ضعف و مضرت باشد و آن را که سبب منفعت باشد از پس آن سبکی و راحت یابد و رنگ چشم و روی به اعتدال باز آید و این منفعت مردم خون افزای و گرم مزاج را و خداوند دماغ و جگر گرم را و خداوند ذات الجنب و ذات الریه را باشد و خداوند ذات الجنب را سودند تر از آن باشد که خداوند ذات الریه را در جمله خداوند بیماریهای حاده و خداوند آبله و حصبه را سود دارد و بحرانی بزرگ باشد و آن را که سبب مضرت باشد ضعف آرد و رنگ روی زرد شود یا تیره شود و لاغری پدید آید و اطراف سرد شود و اگرچه باز ایستد عاقبت آن محمود نباشد و از ضعیفی جگر و از استسقاء ایمن نباشد.
علامتها
ص: 335
فرق میان خون که از رگهای سر و بینی آید و میان آنکه از شریانهای دماغ آید آن است که خون شریان رقیق و سرخ و گرم باشد و بعضی باشد که به دوری آید معلوم و ساکن میشود و باز معاودت میکند
علاج
اما خون آمدن بحرانی را و آن را که سبب پری رگها باشد به زودی باز نباید داشت تا آنچه طبیعت دفع میکند برود پس اگر از حد بگذرد و قوت ساقط میشود تدبیر باز داشتن باید کرد و رگ زدن بهترین و صوابترین علاجی است لکن رگ باریک باید گشاد و از آن جانب باید گشاد که خون همیآید و خون اندکی بیرون باید کرد چندان که ماده بدین جانب میل کند و داروها که خون آمدن باز دارد بعضی قابض است و بعضی سرد کننده و بعضی غلیظ کننده و فسراننده و بعضی لزج و تغریه کننده و بعضی تیز و داغ کننده و بعضی به خاصیت باز دارد و بعضی آن است که از معانی دو معنا گر سه در وی است اما دارویهای قابض چون عصارهی لحیةالتیس است و چون اقاقیا و گلنار و گل سرخ و عدس و مازو و عصارهی برگ انبروت و برگ آبی و عصاء الراعی و مانند آن و داروهای سرد کننده چون افیون است و کافور و تخم بنگ و تخم کوک و عصارهی برگ بید و عصارهی شکوفهی خرما و عصارهی برگ کوک و عصارهی لسان الحمل و قاقلی و داروهای مقری چون گرد آسیا و خاک کندر و داروهای داغ کننده چون قلقطار و انواع زاکها و داروها که به خاصیت باز دارد چون سرگین خر است و بادروج و آب پودنه و از این جمله داروهای داغ کننده کمتر و به احتیاط باید داشت از بهر آن که سر جراحت را بسوزد و داغ کند و خشکریشه برآرد و بیم باشد که اگر خشکریشه برآرد بیفتد خون آمدن معاودت کند و بیشتر از بار نخست آید از بهر آن که هرگاه که خشکریشه بفکند سر رگ فراختر شود.
صفت ترکیبی که خون باز دارد
بگیرند آب شکوفهی خرما و اقاقیا از هر یک نیم وقیه کافور یک حبه به بینی درمیچکانند و عصارهی لحیة التیس با کافور و آب گشنیز تَر و آب خیار با کافور و عصارهی بادروج با کافور و عصارهی لسان الحمل با کافور و گل مختوم و عصارهی
ص: 336
عصاء الراعی با کافور و گل مختوم و عصارهی سرگین خر که تازه افکنده باشد سخت نافع است و آزموده و اگر به چیزی داغ کننده و قابض حاجت آید زنگار به سرکه بسایند و در چکانند اندک اندک و آب لسان الحمل با گلنار سوده نرم و قابض و اگر به چیزی فسراننده حاجت آید افیون در آب گل حل کنند و درچکانند لکن سخت اندک باید به افراط نشاید به هیچ حال و آب سرد بر سر ریختن علاجی صواب است.
صفت پلیتهها
بگیرند پلیتهای و به حبر تَر کنند و زاک بر وی پراکنند و به بینی درنهند.
صفتی دیگر بگیرند قلقطار و اقاقیا و موی خرگوش و خاک کندر و سرگین خر تَر و خشک همه را به آب گندنا بسرشند و پلیتهای سازند و به بینی درنهند.
صفتی دیگر بگیرند
گرد آسیا و خاک کندر و صبر هر سه را به سرکه و سپیدهی خایهی مرغ بسرشند و پلیته کنند.
صفتی دیگر
بگیرند پلیتهای به سپیدهی خایهی مرغ بسرشند و به پورهی زرگران آلوده کنند و به بینی درنهند.
صفتی دیگر
بگیرند زاک و قرطاس سوخته و آب کندر به آب بادروج پلیته کنند.
صفتی دیگر
بگیرند قلقطار و زاک و اندکی زنگار و خانهی عنکبوت و پلیته کنند و گرد سفال سفید نو و گرد آسیا و خاک کندر و قرطاس سوخته و زاک از هر یک راستاراست بگیرند و به بینی اندر دمند به نایژهای تا دارو به قعر بینی رسد و خون او را باز نگرداند و هرگاه که دارو دردمند بینی را دردمند ساعتی نیک و آنچه بکار فرود میآید میاندازد.
صفت طلیی
ص: 337
بگیرند آب برگ بید و آب اطراف رز و آب برگ انبرود و آب برگ آبی و آب عصاء الراعی و برگ مورد تَر کوفته و گلاب همه را بیامیزند و سرد کنند و خرقهی کتان بدان تَر میکنند و بر پیشانی و سر مینهند صفت طلی دیگر
بگیرند آرد جو ختمی و گل ارمنی و اقاقیا و عصارهی لحیة التیس و گلنار و صندل و اندکی کافور و اندکی افیون همه را به سرکه بسرشند و بر سر و پیشانی طلی کنند و اگر گچ کشته به سرکه حل کرده بر سر و پیشانی تَر کنند علاجی صواب است. سنگ آسیا گرم کردن و سرکه بر وی ریختن و سر به بخار آن داشتن سود دارد و گفته آمده است که رگ قیفال زدن علاجی صواب است لکن آن را که خون قطره قطره میآید خون اندک اندک بردارند و آن را که به یک بار همیآید بسیار همیآید خون بیشتر بردارند و گاه باشد که چندان برباید داشت که به حد غشی رسد تا خون در حال باز ایستد و طبیب این علاج به حکم مشاهده باید کرد و پیش از آن باید کرد که قوت ساقط شود و این آن وقت باید کرد که خون بسیار و به قوت همیآید و تأخیر نباید کرد و حجامت بر سر سودمند باشد و سخت نباید آزد که مقصود جذب است و از پس فصد اگر حاجت آید محجمه نهادن صواب باشد اگر از بینی راست میآید محجمه بر جگر میباید نهاد و اگر از چپ میآید بر سپرز باید نهاد و اطراف بستن سختن سودمند است تا بدان حد که اگر خایه ببندند صواب باشد و گوشها بستن سخت صواب است و سرپوشیدگان را پستان ببندند و در آب سرد نشاندن چندان که طاقت دارند و آب سرد در دهان گرفتن علاجی صواب است و آنجا که آب سرد نباشد به برف گر به یخ سرد کنند و آن را که سبب رقیقی و گرمی خون باشد و جوشیدن آن پس از آن که این تدبیرها کرده باشند تدبیر آن باید کرد که خون را قوام دهند و حرارت بنشاند به شراب عناب و خشخاش و غذا طفشیل به عدس و آبغوره گر به آب سماق و خایهی مرغ نیم برشته و پنیر تَر و مغز مرغ خانگی بهترین غذایی است خاصّه کسی را که سبب خون آمدن زخمی و آسیبی باشد و نگاه باید داشت تا اگر چیزی به کام فرو آید به معده فرو نشود چه اگر به معده فرو شود معده باد گیرد و نبض ضعیف گردد و غشی افتد پس اگر ناگاه فرو شود به زودی تدبیر قی باید کرد و اگر از معده فرو گذرد تدبیر حقنه باید کرد تا زود بیرون
ص: 338
آید و در معده و رودهها هیچ نماند و بباید دانست که گاه باشد که در بیماریهای دماغی تدبیر آن باید کرد (ص 375)
تا خون از بینی بیارند و طبیبان قدیم از بهر این کار آلتها و داروها ساختهاند و بدان سبب از بیماریها شفا پدید آمده است
صفت شیافی که از بهر این کار ساختهاند
بگیرند کندش و میویزج و فرفیون همه را بکوبند و به زهرهی آب بسرشند و شیاف کنند نافع بود ان شاء الله.
ششم اندر علاج شکستگی و کوفتگی بینی
شکستگی و کوفتگی بینی را علاج اندر علاج شکسته بستن یاد کرده آید و آنچه مخصوص است به علاج بینی آن است که بینی را به پنبهای اندر نهند تا چیزی دیگر که او را راست دارد و هر ساعت آن پنبه را از بینی بیرون میگیرند و بینی راست میکنند و به رفق و باز به جای باز نهند و طلی برمیکنند از بیرون بدین صفت
بگیرند صفت و ماش و مر و زعفران و رامک و سک و گل ارمنی و ختمی و لادن همه به آب گز بسرشند و طلی کنند.
هفتم اندر تدبیر بیرون آوردن چیزی که به بینی اندر ماند
داروهای عطسه آرنده که در موضع خویش یاد کرده آید به بینی دردمند و سوراخ بینی که خالی است و چیزی درافتاده و اندر مانده نیست
بگیرند و از سوی دهان نفس فرو گیرند تا چون عطسه فرود آید به قوت عطسه آن چیز بیرون آید باذن الله تعالی.
هشتم اندر خارش بینی
سبب خارش بینی برآمدن بخار گرم باشد به جانب سر و دماغ و یا مقدمهی نزله و زکام باشد و یا مقدمهی خون آمدن از بینی یا علامت آبله و حصبه.
علاج[7]
ذخیره خوارزمشاهی ؛ ج2 ؛ ص339
ص: 339
آن را که سبب برآمدن بخار باشد تن را و معده را از آن ماده پاک باید کرد و دماغ را به بویها قوت دادن چون صندل و گلاب و کافور و چون سرکه و گلاب و روغن گل و به سفوف گشنیز یا به اطریفل گشنیزی بخار را از دماغ باز داشتن و طعامهای معتدل فرمودن و آن را که خارش بینی مقدمهی خون آمدن باشد رگ قیفال زنند و طعامها که در علاج خون آمدن از بینی یاد کرده آمده است فرمودهاند و آن را که مقدمهی زکام باشد علاج منع آن مشغول باید بود و آن را که مقدمهی آبله و حصبه باشد علاجها که اندر انواع تبها اندر جایگاهش یاد کرده آمده است میباید کرد.
نهم اندر بسیاری عطسه و سبب و علاج آن
عطسه حرکت دماغ است یاری هوای بیرونی که بدو رسد از راه بینی درکشد و این حرکت از جهت دفع خلطی تیز است که بدو رسد و عطسه بر دماغ را همچون سعال است مر شش را خواجه بوعلی سینا رحمه الله میگوید گروهی گمان بردهاند که عطسه آن وقت باشد که خلط بد اندر دماغ مستحیل شود و هوا گردد تا دماغ آن را به یاری هوای بیرونی دفع تواند کرد و چنان نیست لکن یاری هوا در عطسه آن است که تن از هوای بیرونی ممتلی گردد و هوای بیرون هوای به زندرونی پیوندد و مماس دماغ و خلط بد شود و حرکت عضلههای سینه و حجاب هوا را بجنباند تا دفع دماغ به قوت جذب هوا مؤنت این عضلهها تمامتر آید و خلط از جای کنده شود و هندوان گفتهاند که در حال عطسه باید که سر پیش دارند برابر سینه و گردن پیچیده و روی یک سو کرده نشاید تا عطسه راست بیرون آید و رگی یا عضلهای کشیده یا پیچیده نشود و مانند این مضرتی تولد نکند و بسیاری عطسه پنج کس را زیان دارد یکی خداوند زکام را و در ابتدای زکام زیان دارد از بهر آن که زکام را ساکن باید تا پخته شود و عطسه نگذارد که ساکن باشد بدان سبب خام بماند و کار دراز گردد دوم در ابتدای تبها زیان دارد و قوت ساقط شود و دماغ را ممتلی کند سوم کسی را که المی یابد که دماغ او به سبب حرکتی گرم شود و ماده را به خود کشد زیان دارد از بهر آن که دماغ را بجنباند و گرم کند و ماده را آنجا کشد چهارم کسی را که اندر سینه مادهای بسیار باشد زیان دارد هم از بهر این معنا که یاد کرده آمد پنجم کسی را که خون از
ص: 340
بینی بسیار آید زیان دارد و رگهای بینی را بگشاید و خون آرد و سه کس را سود دارد یکی آن را که در سر بخاری اندک باشد سود دارد و گرانی سر زایل کند دوم آن را که در دماغ مادهای پخته باشد اگرچه غلیظ و بسیار باشد چون پخته باشد عطسه دلیل قوت دماغ باشد و بدین سبب است که هر بیماری که به مرگ نزدیک باشد عطسه نتواند داد و آن را که خواهند که عطسه دهد اگر به دارو عطسه نتواند امید از وی برباید داشت سوم زنان را وقت زادن سود دارد و بر بیرون آوردن بچه و مشیمه یاری دهد.
علاج
هرگاه که خواهند که عطسه باز دارند روغن گل خوشبوی و روغن بید به بینی برکشند عطسه بازدارد و حسوی گرم آشامیدن و آب گرم بر سر ریختن و روغن نیمگرم در گوشها چکانیدن و بالشی گرم کرده در زیر قفا نهادن و سیب و اسفنج بحری بوییدن عطسه باز دارد و تفکر و مشغولی به مهمات و صبر کردن و به تکلف باز گردانیدن سود دارد و چشم و گوش و اطراف و کام مالیدن و دهان فراخ باز کردن و عضلهها را به روغن مالیدن خاصّه عضلههای بناگوش راو ژرف اندر چیزی نگاه کردن و بر بستر همیگردیدن اندر باز داشتن عطسه یاری دهد و گرد و دود سخت زیان دارد. و گردهی گوسفند بگیرند و به آتش بریان کنند و آب که از وی میچکد همیگیرند و به بینی کودکان باز کنند عطسهی کودکان باز دارند و آن را که به عطسه آوردن حاجت باشد کندش و خربق سپید و پلپل و جندبیدستر و خردل مرکب و مفرد کوفته و بیخته به پر مرغ بگیرند و به بینی اندر کنند عطسه آرد عاقرقرحا و سذاب دشتی و صبر همچنین عطسه آرد و مردم محرور را صواب آن باشد که از این داروها چیزی نبویند و به بینی اندر نکنند و افیون و زراوند و گل نیز عطسه آرد.
دهم اندر زکام و نزله و اسباب و علامات و علاج آن
زکام و نزله هر دو مشترکاند از آن که در هر دو علت ماده از دماغ فرود آید و منفذ بینی را بگیرد و حس بویایی باز دارد زکام گویند و آن را که به جانب حلق و سینه فرود آید نزله گویند و قیاس نزله با دماغ همچون قیاس علت ذرب است با معده و ذرب اسهالی است که سبب آن ضعفیی معده باشد و عاجزی او از گواریدن طعام این چنان باشد که هر طعام که
ص: 341
خورده باشد در معده بماند و نیک نگوارد و بدان سبب در معده رطوبتها گرد آید و هر طعام که بدو رسد آن را تباه کند و ناگواریده بلغزد و قوت دافعهی معده آن را دفع کند و به رودهها فرود آید و همچنین هرگاه که رطوبت بسیار به جانب دماغ برآید و دماغ آن را نتواند گوارید قوت دافعهی دماغ آن رطوبت را ناگواریده دفع کند و به مجراها افکند که در زیر اوست و به اندامها فرود آید و شک نیست که موضع دماغ بر بالای معده و همهی اندامها است و حرارت غریزی همیشه به اندازهی خویش رطوبتها را میجنباند و میترابد و از پزانیدن آن بخاری پدید همیآید و هر بخاری که در معده و دیگر اندامها بجنبد جنبیدن آن سوی بالا شود از بهر آنکه سبب جنبیدن آن حرارت است و مثال برآمدن و باز فرو آمدن این بخارها و رطوبتها همچون کارگاه گلاب گران است عرق گل به قوت آتش به بالا برآید و اندر سر دیگ گلاب گرد آید چون بسیار گردد و بدان منفذ که مر سوی اوست فرود آید و مادهی نزله بعضی گرم و رقیق باشد و بعضی سرد و غلیظ اما رقیق بعضی تیز و سوزاننده و تلخ باشد و بعضی ترش و نزلهی غلیظ بعضی شور باشد و بعضی طعم ناخوش دارد و بعضی هیچ طعم ندارد و هرگاه که نزله زود پخته نگردد و زایل نشود سبب بیماریهای بسیار (ص 376)
گردد بهر اندامی که فرود آید آنجا علتی تولد کند اگر به چشم فرود آید بیماریهای چشم تولد کند و اگر به گوش فرود آید بیماریهای گوش تولد کند و اگر به بینی فرود آید ریشها و بیماریهای بینی تولد کند و اگر به کام فرود آید بیماری ملازه تولد کند و اگر به حنجره و حلق فرود آید خناق تولد کند و اگر به معده فرود آید درد معده و جوع الکلب و ذرب و ریشها تولد کند و اگر به شش فرود آید سرفه و علت ذات الریه و سل تولد کند و اگر به حجاب فرود آید آماس پهلو و ذات الجنب و شوصه تولد کند و اگر به رودهها فرود آید اسهال دماغی و سحج و ریش رودهها تولد کند خاصّه اگر ماده شور و تیز یا ترش باشد و اگر غلیظ و خام و مخاطی باشد قولنج تولد کند و اگر قوت دافعهی دماغ ضعیف باشد یا منفذهایی که فرو سوی دماغ است گرفته باشد و خلطی غلیظ درمانده بخارها و رطوبتها در دماغ بماند و اگر در تجویفها و منفذهای دماغ باشد بسیار باشد که سکته آرد و اگر کمتر
ص: 342
باشد صرع آرد و اگر در رگهای دماغ باشد و اندک باشد صداع و شقیقه آرد و اگر بسیار باشد و سوخته نگشته مالیخولی آرد و اگر به گوهر دماغ یا به غشاء دماغ اندر باشد سرسام آرد گرم و سرد و سبات و مالیا و اگر در رگهای سر و رگهای دماغ باشد دوار و سدر آرد و اسباب نزله و زکام دو نوع است یکی زندرونی و یکی بیرونی و زندرونی هم دو نوع است یکی آن که هرگاه که اندر دماغ سوء المزاج گرم پدید (آید) یعنی هرگاه که دماغ گرم شود تَریها را به خویشتن کشد و فزون از آن که بتواند گواریدن و تحلیل کردن یا بدان سبب فزونیهای بسیار در دماغ گرد آید و از وجهی دیگر هر اندامی که در وی نوعی از انواع سوء المزاج پدید آید ضعفی در وی حادث گردد و بدان سبب از هضم و تحلیل فزونیها عاجز شود بدین دو وجه تَریهای فزونی در دماغ بسیار افتد و قوت دافعه به جهد خویش آن فزونی را دفع کند زکام و نزله تولد کند و سبب دوم آن است که هرگاه که مزاج دماغ سرد شود و هر تَری که بدو رسد ستبر گردد و بفسرد و در وی بماند اگر قوت دافعه قوی باشد جهد کنند و آن را به بینی و حلق فرو افکنند و زکام سرد تولد کند و اگر قوت دافعه ضعیف باشد انواع علتهای چون سکته و صرع و سبات و مانند آن تولد کند و اسباب بیرونی دو نوع است یک آن است که حرارتی فزونی به دماغ رسد و رطوبتها که در وی باشد بجنباند و به بینی و حلق فرو افکند و این چنان باشد که در آفتاب یا در گرمابه یا نزدیک آتش توقفی بیشتر اتفاق افتد یا فصل تابستان در خانهای گرم که هوای بیرونی در وی گذر ندارد در شود یا بویی چیزی گرم چون مشک و جندبیدستر و غیر آن بدو رسد تا بدین سبب رطوبتها بجنبد و به بینی و حلق فرود آید سبب دوم آن است که از پس ریاضت و گرمابه و از پس آن که کاری کرده باشد و از آن کار گرم شده و مسام گشاده سر برهنه کند یا از گرمابه سر ناپوشیده به هوای سرد بیرون آید تا بدین سببها مسامها بسته شود و رطوبتهای گداخته که در دماغ بود به بینی و حلق فرود آید و در بیشتر وقتها دو سبب از اسباب بیرونی و زندرونی جمع باشد تا زکام و نزله تولد نکند.
و زکامی که از جمع دو سبب تولد کند قویتر باشد و فصد بسیار تن را متخلخل و مستعد زکام و نزله گرداند و مردم گرم مزاج را و کسی را که در تَری از اعتدال بیرون باشد
ص: 343
زکام و نزله بسیار افتد از بهر آن که مزاج سرد و تَر از گواریدن و تحلیل کردن فزونیها عاجزتر باشد و تب نزلهی سرد را سود دارد و بپزاند و خفتن روز در زمستان زکام آرد و خربزهی زمستان زکام را تازه کند و آن را که مستعد آن باشد زکام آرد و روغن بسیار بکار داشتن و مالیدن در زمستان و تابستان زکام آرد و هرگاه که در تیرماه باد جنوب (یا) باد شمال آید نزلهی بسیار افتد و هرگاه که تابستان سخت گرم نباشد و در تیر ماه بارانهای بسیار آید در زمستان آینده نزلهی بسیار افتد و در هوای جنوبی نزلهی بسیار افتد از بهر آن که جنوب دماغ را ممتلی کند.
بقراط میگوید إن أکثر من تصیبه النوازل لا یصیبه الطحال یعنی هر که را نزلهی بسیار افتد از علت سپرز ایمن باشد جالینوس میگوید این از بهر آن است که هر که را یک اندام ضعیف باشد دیگر اندامها به سلامت باشد یعنی هر که به یک علت مبتلا باشد از دیگر علتها ایمن باشد خواجه بوعلی سینا رحمه الله میگوید این از بهر آن است که اخلاط نزله رقیق باشد و اخلاط خداوند طحال غلیظ و سودایی.
علامتها
آن را که زکام گرم باشد چشم و روی سرخ شود و آنچه از بینی فرود آید گرم و تیز و تنک و زرد باشد و بینی و حلق را همیسوزاند و دغدغه کند و اگر تب آید صداع و رنج زکام زیادت گردد و از بهر آن که تب دماغ را گرمتر کند و دماغ گرم مادتها را به خویشتن بیش کشد لکن گرانی پیش کند و آنچه به بینی یا به حلق فرود آید ستبر باشد و سپید یا کبود بام و اگر تب آرد از رنج زکام زودتر خلاص یابد از بهر آنکه مادهی نزله را بپزاند و در هر دو نوع آواز گرفته و سخن به بینی گوید و حس بوییدن باطل شود و هرگاه که زکام دراز آهنگ شود به سینه فرود آید و سرفه آرد و باشد که از آغاز به سینه فرود آید و علامت وی آن است که در حلق درشتی کند و با سرفه باشد.
علاج
اصل در علاج زکام گرم و سرد آن است که ماده را بپزاند و پختن ماده آن است که قوام او معتدل گردد یعنی آنچه گرم و رقیق باشد غلیظتر شود تا به حد اعتدال رسد و آنچه غلیظ
ص: 344
باشد رقیق میشود تا به حد اعتدال باز آید اما پزانیدن مادهی زکام گرم و رقیق را کشکاب باید فرمود و در کشکاب عناب و سپستان و تخم خشخاش پختن و شراب خشخاش دادن و اگر ماده بسیار و سخت گرم باشد زود فصد باید فرمود و اگر بسیار و گرمی نباشد فصد از پس سه روز باید فرمود تا ماده پخته شده باشد و در زکام گرم و سرد به پشت باز نباید خفت تا ماده به سینه فرود نرود و صواب آن است که بالین پست کنند و روی بر بالین نهاده خسبند تا ماده به راه بینی میل کند به سینه میل نکند و خداوند زکام گرم از روز نخست تا مدت سه روز هیچ طعام و شراب نخورد جز کشکاب که یاد کرده آمد و تا زکام زایل نشود به هیچ حال حیوان نخورد و طعام او مزورهی کشک جو باشد و باقلی آب به روغن بادام و حریره از آرد باقلی به شیرهی مغز خیار و خیار بادرنگ و مغز بادام و ماش پوست کنده و اسفاناخ به روغن بادام یا به مَسْکه و اندر اول زکام عطسه زیان دارد اگر عطسه همیآید باز باید داشت چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است و اگرچه زکام گرم باشد سر پوشیده باید داشت و از هوای خنک و باد شمال پرهیز باید کرد اگرچه تشنه شود آب سرد کرده به برف و یخ بسیار نشاید (ص 377)
خورد و کمتر باید خفت و به روز به هیچ وجه نشاید خفت خاصّه از پس طعام و گرمابه در اول زکام اگر ماده اندک و رقیق باشد سود دارد از بهر آنکه به عرق تحلیل پذیرد و اگر بسیار باشد زیان دارد از بهر آن که آنچه رقیقتر باشد تحلیل پذیرد و باقی غلیظ شود و عسر گردد و در آخر زکام سود دارد و مادهی پخته را زودتر بگدازد و دفع کند و آن را که زکام بسیار افتد در حال تندرستی گرمابه و عرق آوردن سود دارد از بهر آنکه رطوبتها و بخارها که سبب زکام و نزله است و عرق خرج شود بدین سبب گرمابه در حال تندرستی سببی است از اسباب منع زکام لکن به شرط آن که طعام ناخورده اندر شود و به تدریج و پوشیده بیرون آید و موی سر زودازود باز کردن و خاریدن و شانه کردن مسام را بگشاید و مادهی نزله را تحلیل کند و نزله باز دارد و اگر حاجت آید که مسهلی دهند مسهل از بنفشه و عناب و سپستان و بیخ ختمی و تخم ختمی و خیارشنبر و شیرخشت سازند و اگر مادهی زکام به حلق فرو میآید و خواهد که بازدارد غرغره فرمایند به آب عدس و آب انار و اگر به چیزی
ص: 345
قویتر حاجت آید تخم خشخاش و پوست خشخاش در آب عدس بپزند و بدان غرغره کنند.
صفت غرغرهی دیگر حب الاس نیم کوفته و گل سرخ و گلنار و پوست خشخاش و اندکی گشنیز خشک در گلاب بپزند و سرد کنند و بدان غرغره کنند.
صفت شراب خشخاش
بگیرند تخم خشخاش نیم من در چهار من آب تَر کنند یک شب و یک روز پس آن را نیم کوفته کنند و هم اندر آب بپزند تا به نیمه باز آید و به دست بمالند و بپالایند و یک من شکر برافکنند و به قوام آرند و اگر ماده سخت تیز و گرم باشد قدری پوست خشخاش با تخم یار کنند و اگر خشخاش تَر به دست آید صد خشخاش به عدد بگیرند با پوست نیم کوفته کنند و در هفت من آب باران تَر کنند یک شبانه روز دیگر روز آن را بپزند تا به نیمه باز آید و به دست بمالند و بپالایند و یک من شکر و یک من می فختج برافکنند و به قوام آرند شربت هفت درمسنگ با کشکاب و بعضی طبیبان یک درمسنگ اقاقیا و یک درمسنگ زعفران و یک درم مر و یک درمسنگ گلنار و یک درمسنگ عصارهی لحیةالتیس بسایند و با این شراب بیامیزند این شراب را دیاقودا گویند کسی را که زکام سخت گرم باشد و مادهی تیز و رقیق بامداد و شبانگاه از این شراب میدهند و اگر هر ساعتی میخورد تا مقدار ده استار در یک روز خورده شود صواب باشد و به وقت خواب هم بدین شراب غرغره کنند و شراب بنفشه و بنفشه به شکر پرورده و شراب زوفا سود دارد و صفت شراب زوفا در باب علاج سرفه یاد کرده آید و چون ماده پخته شده باشد شراب خشخاش نشاید خورد آب گرم سودمند تر از آن باشد و از جهت گرفتگی بینی و نایافتن حس بوی و گند باقلی به سرکه تَر کنند و بر آتش افکنند سر به بخار آن دارند و صندل سپید و سک سوختن و سنگ آسیا گرم کرده در سرکه انداختن و سر به بخار آن داشتن و سبوس به سرکه جوشانیدن و سر به بخار آن داشتن سود دارد و گل سرخ و شکر تبرزد و برگ مورد سوخته و بوی آن بوی کشیدن سود دارد و بابونه و بنفشه و کشک جو و خشخاش در آب بجوشند و سر به بخار آن دارد و سر بدان آب بشوید و بر سر او چکانند و آن را که زکام و نزلهی بسیار افتد به حب قوقایا
ص: 346
استفراغ کردن سود دارد.
صفت حبی که زکام را در روزگار تندرستی بکار داشتن سود دارد بگیرند صبر مغسول و تربد و رب سوس هر یک راستاراست حب کنند چنان که رسم است شربت دو درمسنگ به وقت خواب و آن را که زکام سرد باشد ارزن گرم کرده بر سر او مینهند تا حرارت آن به اندرون دماغ او رسد و طعام و شراب از وی باز گیرند و چندان که ممکن باشد بیدار دارند و بر تشنگی صبر کنند و آب نخرود البته و اگر ماهی شور خورد تا تشنه گردد و بر آن تشنگی صبر کند و هیچ طعام نخورد و خویشتن را از خواب باز دارد به یک شبانه روز نیک شود و طبع نرم باید داشت به حبی که از صبر و مصطکی و رب السوس سازند بدین صفت.
صبر یک درمسنگ مصطکی نیم درمسنگ رب السوس دو دانگ تخم بادیان دو دانگ پانید دو دانگ مقل دانگی حب کنند به آب کرفس جوشانیده و صاف کرده و سنگ آسیا گرم کرده در شراب انگوری تلخ افکنند و بینی به بخار آن دارند و بابونه و اکلیل الملک و مرزنگوش در آب بپزند و بر سر او ریزند و بینی به بخار آن دارند و شونیز به سرکه تَر کنند یک شبانه روز پس بریان کنند و بکوبند و به خرقهای بندند پیوسته میبوید و انیسون همیبوید و بوی عود و بوی قسط و بوی کندر و بوی آتش گز و بوی شونیز سود دارد و بوی لادن سود دارد و کشکاب که از جهت او پزند تخم بادیان و انجیر و میویز منقی و بیخ سوس در پزند و با انگبین خورند و شراب زوفا دهند بدین صفت
شراب زوفا
بگیرند انجیر زرد خشک پانزده عدد میویز منقی دانه بیرون کرده بیست عدد حلبه و تخم کرفس و تخم بادیان و تخم بنفشه و پر سیاوشان و زوفای خشک از هر یک پنج درمسنگ بیخ سوس ده درمسنگ بپزند چنان که رسم است و بپالایند هر بامداد چهل درمسنگ با دو مثقال معجون زوفا بدهند و بعضی طبیبان در این شراب سه درم سنگ زراوند گرد و سه درم سنگ فراسیون درفزایند.
صفت معجون زوفا
بگیرند رب السوس و زوفای خشک و پر سیاوشان از هر یک ده درمسنگ قردمانا و پلپل
ص: 347
از هر یک سه درمسنگ مغز بادام تلخ و زراوند گرد و بذرالانجره از هر یکپنج درمسنگ همه را بکوبند و به انگبین بسرشند چنانکه رسم است و شراب بنفشه که به انگبین پزند و بنفشه به انگبین پرورده و ماء العسل سود دارد و اگر اطراف او به روغنهای گرم بمالند چون روغن بابونه و روغن مرزنگوش و روغن سذاب و روغن بان و روغن حب الغار و روغن سوسن و ناف و مقعد و مزاکیر و حوالی آن بدین روغنها چرب کنند صواب باشد لکن از سر و از بینی دور باید داشت و سر به صابون شستن و به پوره سود دارد.
صفت دارویی که سر بدان بشویند مسام بگشاید و زکام را بپزاند و تحلیل کند بگیرند نطرون سرخ نیم وقیه نمک یک وقیه هر دو را بسایند در خرقهای بندند بر شکل صرهای و به گل درگیرند و یک شبانه روز در آتش نهند و از آتش بیرون کنند و بسایند به شراب انگوری رقیق و در گرمابه سر بدان بشویند و باشد که به طلیهای گرم حاجت آید چون خردل و انجیر و پودنهی دشتی و تفسیا تا ریش کند و تَریها بپالایند و باشد که به داغ کردن حاجت آید و بوی مشک و جندبیدستر در این حال سود دارد و طعام سبوس به انگبین و تخم کتان بریان کرده و کوفته و با انگبین سرشته و اندکی پلپل با وی آمیخته و حسو را که از گندم پزند و کبوتر بچه و گنجشک بریان روا بود.
گفتار پنجم اندر احوال دهان و زفان و لب و دندان و بیماریهای آن به اسباب و علامات و علاج هر یک
اشاره
و این گفتار سه جزو است جزو نخستین اندر بیماریهای لب و دهان و گوشت بن دندان
جزو دوم در بیماریهای زفان
جزو سوم اندر بیماریهای دندان
جزو نخستین (ص 378) اندر بیماریهای لب و دهان و گوشت بن دندان
اشاره
ص: 348
نخستین اندر یاد کردن منافع لب و احوال بیماریهای آن و علامتهای هر نوعی از بیماریها بر طریق کلی
آفریدگار تبارک و تعالی لب را از بهر پنج کار آفرید یکی تا دهان و (ذفان) بدو پوشیده باشد دوم تا آب دهان را از بیرون آمدن بیمراد باز دارد سوم تا هوای گرم و سرد ودود و گرد و پشه و مگس را از حنجره و حلق باز دارد چهارم تا بر سخن گفتن یاری دهد پنجم تا چون دندان و دهان پوشیده باشد جمال روی بر کمال باشد و پوست لب با گوشت آمیخته است و از گوشت جدا نیست چون پوست اندامهای دیگر و مزاج و ترکیب او همچون مزاج و ترکیب مقعد است و هر دو نهایت مری و معده است و رودهها است یکی آغاز است و نهایت آن سوی بالا و دیگر آخر است و نهایت آن سوی زیر و چنان که امزاج و ترکیب همچون یکدیگرند بیماریهای هر یک همچون بیماریهای یکدیگر است از بیماریهای لب یکی آن است که کوفتگی آرد و به تازی آن را شقاق الشفه گویند و مقعد را نیز بیماریهای کفتگی افتد و به تازی آن را شقاق المقعد گویند و بر لب گوشت فزونی پدید آید همچون توثه و بر مقعد هم چنان پدید آید و هر دو را باسور گویند و انواع بیماریها که دیگر اندامها را افتد از انواع سوء المزاج و انواع آماسها و ریشها و جراحتها و مانند آن هر دو را افتد و هر دو را در بابی یاد کرده آید ان شاء الله تعالی.
دوم از جزو نخستین در علاج کفتگی لب
هر شب ناف و مقعد به روغن بنفش و روغن نیلوفر چرب کنند و خیار بادرنگ بریده بر لب مالند و از کفک که از وی پدید آید طلی کنند و لعاب اسبغول و کشکاب و لعاب سپستان خوردن و طلی کردن سود دارد و مسکه و پیهی بط و پیهی گوساله و پیهی مرغ خانگی طلی کردن و مازو به سرکه سوده طلی کردن سود دارد و اگر مرداسنگ تنها بدین موم روغن بسرشند روا باشد.
صفت دارویی آزموده
موم روغنی سازند از پیهی مرغ خانگی و روغن گل پس مازو کوفته و اسفیداج ارزیز و نشاسته و کتیرا از هر یک راستاراست از این همه چهار یک وزن موم روغن بدو بسرشند و
ص: 349
طلی کنند و اگر مرداسنگ تنها بدین موم بسرشند روا باشد و آن را که مزمن گردد این طلی بکار دارند.
بگیرند مصطکی و علک البطم و زوفای تَر همه را با انگبین بسرشند و طلی کنند.
صفتی دیگر
عنبر در روغن بلسان بگدازند یا اندر روغن بان و طلی کنند
صفت دارویی دیگر کفتگی کهن را و خوردگی را سود دارد بگیرند مرداسنگ و شادنج عدسی و زرچوبه و دهنج از هر یک نیم درمسنگ سم بز سوخته و زعفران از هر یک دو درمسنگ کافور دانگی موم یک درمسنگ روغن گل یک درمسنگ و نیم مرهم سازند چنان که رسم است و هر طلی که بکار دارند آن پوست تنک که زندرون خایهی مرغ باشد با آن که زندرون باشد بر روی آن نهند و طعام پایچه و خایهی مرغ نیم برشت.
سوم از جزو نخستین در علاج گوشت فزونی
گوشت فزونی و باسور لب را بپزند و بردارند چنان که باسور مقعد را با داروهای تیز برنهند چون دیک بردیک و اقراص فلندیقون تا وی را بخورد و اگر خداوند علت طاقت تیزی داروها ندارد روغن گاو کهن با دارو بامیزند تا تیزی آن کمتر شود در جمله علاج این علت علاج بواسیر است چنان که در جایگاهش یاد کرده آید و گوشت فزونی که بر گوشت بن دندان پدید آید قلقند و مر بر کنند آن را نیست کند و بخورد.
چهارم از جزو نخستین اندر خوره که بر لب و گوشت بن دندان افتد
سبب این علت خلطی تیز باشد که آنجا افتد و گوشت را میخورد و میسوزد اگر خلط اندکی باشد یا بدان تیزی نباشد علت سهلتر باشد و اگر بسیار باشد یا سخت تیز باشد علت صعبتر باشد.
علاج
نخست رگ قیفال باید زد یا بر پس گردن حجامت کردن و اگر کهن گردد چهار رگ یا آن دور گ که در زیر زفان است به زدن پس تدبیر استفراغ کردن به اقراص بنفشه و حب صبر و مطبوخ هلیله در علاج بیماریهای سر یاد کرده آمده است و صفت حب الصبر این است
بگیرند صبر دو درمسنگ هلیلهی زرد یک درمسنگ گل سرخ و مصطکی از هر یک دو
ص: 350
دانگ سقمونیا دانگ و نیم کتیرا دو درمسنگ حب کنند به آب کرفس چنان که رسم است و از همهی شیرینیها و از جوز و پنیر و دوغ پرهیز باید کرد و طعام از غوره و سماق و زرشک و ناردان و نیشو باید داد.
اما آن را که علت محکم نباشد سماق را به گلاب تَر کنند و به دست بمالند و بپالایند بدان نیز مضمضه میکنند و حب الاس نیم کوفته در سرکه بپزند و بپالایند و مضمضه میکنند و شب یمانی را بر کفچهی آهنی بر سر آتش نهند تا سرخ شود و به سرکه درافکنند پس خشک کنند و بسایند یک جزو از این شب و دو جزو نمک طعام بیامیزند و بر جایگاه علت برمیپراکنند و ماهی طرنج نمک سود را بر آتش نهند تا سرخ شود و بسوزد پس آن را بکوبند یک جزو از وی بگیرند و گل سرخ خشک دو جزو بر آن موضع پراکنند.
صفت مضمضهی سودمند
بگیرند قرط و طراثیث و مازو و نارپوست و گز مازو و گلنار و جوز سر و برگ سر و همه را با آب سماق بپزند و بپالایند و بدان مضمضه میکنند و گر هم این داروها را بکوبند و بر موضع علت بر میپراکنند سود دارد و آن را که گوشت بن دندان کمتر شود بگیرند کندر و زریوند و دمالاخوین و آرد کرسنه و بیخ سوس راستاراست و به انگبین و سرکهی عنصل بسرشند و طلی میکنند و آن را که علت محکم باشد اقراص نوشادر بکار باید داشت.
صفت وی (قرص نوشادر)
بگیرند نوشادر و قلقطار و قلقدیس و نمک سوخته از هر یک یک درمسنگ شب یمانی دو درمسنگ مازو و آهک به سرکه کشته از هر یک دو درمسنگ و نیم زعفران سوخته و کندر از هر یک یک درمسنگ قرطاس سوخته دو درمسنگ و نیم همه را نرم بسایند و به سرکه بسرشند و اقراص کنند و در سایه بنهند تا خشک شود هر بامداد یک قرص بمالند و به سرکه حل کنند و بدان مضمضه کنند تا خون بپالاید پس به آب غوره یا به آب سماق دهان بشویند و مضمضه کند و اگر طاقت سوزانیندن ندارد پس از مضمضه روغن گل گرم کند و بدان مضمضه کند و یک ساعت در دهان نگاه دارد چند گاه بدین اقراص علاج میکند تا خون بدان نماند و نشان وی آن است که خون که بعد از آن آید نیکو رنگ
ص: 351
و خوشبوی باشد پس بدین داروی دیگر مضمضه کنند تا گوشت سخت شود و جراحت بروید.
بگیرند برگ مورد پودنهی دشتی و گل نارو گز مازو و عاقرقرحا و مازوی سبز و پوست انار ترش همه را نیم کوفته به سرکه بپزند و بدان سرکه مضمضه میکنند و اگر علت سخت قوی باشد اقراص نوشادر و اقراص قلقندیون بکار دارند.
صفت آن (قرص قلقندیون)
بگیرند آهک ناکشته سه درمسنگ شب یمانی دو درمسنگ و نیم اقاقیا دو درمسنگ و نیم مر سه درمسنگ زرنیخ سرخ و زرنیخ زرد از هر یک دو درمسنگ و نیم نوشادر چهار درمسنگ همه را بسایند و به سرکه بسرشند و بر سفال نو طلی کنند تا خشک شود هر بامداد چندان که باید نرم کنند (ص 379)
و در سرکه حل کنند و بر جایگاه علت طلی کنند تا خون از وی برود پس دهان بشویند و روغن گل طلی کنند تا سوزش بنشاند و مضمضه کردن به چیزهای قابض پس از آن سود دارد
صفت مضمضه
عدس و گلنار و گز مازو و گل سرخ بپزند و بدان آب مضمضه کنند و گلنار و خبث الحدید بسایند و بر جایگاه علت میپراکنند و به سرکهی عنصل مضمضه میکنند و هرگاه که علت در انحطاط افتد و اندکی ماند ذرور خشک پر کنند.
صفت آن
بگیرند توتیای به غوره تَر پروردهی یک درمسنگ و نیم زرنیخ و مر از هر یک یک درمسنگ کندر یک درمسنگ گلنار یک درمسنگ سپیدهی ارزیز یک درمسنگ همه را بسایند و بیامیزند و بکار دارند و نگذارد که از این داروها چیزی به حلق فرو شود و هرگاه که علت پاک شد مرهم اسفیداج طلی میکنند تا گوشت برآید و به آبهای قابض که یاد کرده آمد مضمضه میکنند تا گوشت سخت شود و فلونیا بر جایگاه علت طلی کردن سود دارد.
ص: 352
پنجم از جزو نخستین اندر علاج سست شدن گوشت بن دندان
هرگاه که گوشت بن دندان سست شود بباید آزد تا خون برود و نیک بمزیدن آنچه برآید میانداختن و صبر کردن تا خون باز ایستد پس به آبهای قابض مضمضه کردن
صفت ذروری که گوشت بن دندان را سخت کند
بگیرند گل سرخ با اقماع و جفت بلوط و گلنار و حب الاس از هر یک چهار درمسنگ خرنوب نبطی و سماق پاک کرده و پلپل از هر یک پنج درمسنگ همه را بکوبند و در بن دندان پراکنند نزدیک من چنان است که اگر عوض پلپل عاقرقرحا کنند اولیتر است.
ششم از جزو نخستین اندر علاج دمیدگی دهان و ریشهای او
سبب دمیدگی دهان و بثرات که بر لب و زندرون دهان برآید گرمی معده است و بخارها که از وی برآید و در تبهای گرم نیز هم بدین سبب بر بینی و لب بثرات برآید آن را تبخال گویند و بثرات دیگر که زندرون دهان برآید تا بر سطح ظاهر باشد آن را به تازی قلاع گویند و آنچه کهن گردد و به گوشت فرو شود آن را به تازی القروح الخبیثه گویند.
علامتها
مادهی قلاع بعضی را خون بود و بعضی را صفرا و بعضی را بلغم و بعضی را سودا
اما آنچه خونی باشد لون او سرخ و با حرارت باشد و از دهان لعاب بسیار آید و آنچه صفرایی باشد لون او به زردی میگراید و با حرارت و سوزش سخت باشد و آنچه بلغمی بود لون او سپید باشد و آب دهان بسیار آید و سوزش کمتر باشد و آنچه سودایی باشد لون او سیاه باشد و درد و سوزش کمتر باشد و این قلاع کودکان شیرخواره را بیشتر افتد از بهر ناگواریدن شیر و سبب ناگواریدن آن یا بسیاری شیر دادن باشد یا بدی شیر لکن علاج ایشان سهلتر باشد و زود زایل شود
علاج
اما علاج کودکان آن است که نخست نگاه کنند اگر سبب علت بدی شیر است تدبیر به صلاح آوردن شیر کنند اگر قلاع سرخ است مادر را فصد و حجامت فرمایند و طعام او تفشیل از عدس مقشر فرمایند و از سماق و غوره و ناردانک و از میوهها سیب و آبی و انار
ص: 353
ترش دهند و اندکی گلنار و گل سرخ و طباشیر و آرد عدس و سماق در دهان کودک پراکنند و اگر قلاع صفرایی باشد مادر را به آب میوه ها استفراغ فرمایند و اگر علت قوی باشد مطبوخ هلیلهی زرد فرمایند و اگر طعام هم از آن نوع که در علاج قلاع خونی یاد کرده آمده و در دهان کودک طباشیر و گل سرخ و صندل سپید و آرد عدس و اندکی کافور میپراکنند و اگر قلاع بلغمی باشد مادر را لختی رطوبت کم میفرمایند کرد و هر بامداد گل انگبین دهند با مقداری آب کامه و طعام قلیهی خشک و نخود آب با سعتر و زیره و کرویا و آنچه بدین ماند و در دهان کودک اندکی مامیران و سعد و حنا و شب یمانی درپراکنند و آن را که قلاع سودایی باشد مادر را لختی سودا کم کنند و از تره و بادنجان و گوشت قدید و گوشت صید و از طعامهای غلیظ پرهیز فرمایند و اسفیدباها دهند و انار پوست شیرین و مامیران و سعد و حنا سوده در دهان کودک میپراکنند و آن را که دارو پراکندن دشخوار باشد و دارو در بن دندانها و در زفان او مالند و اگر در آب پزند و دهان کودک بدان همیشویند روا باشد. و اگر کودک به طعام اندر آمده باشد اندر هر نوعی از طعام از این جنس دهند که یاد کرده آمد و علاج آنها که بزرگتر باشد آن است که نگاه کنند اگر قلاع خونی است و سال و عمر و روزگار و قوت مساعدت کنند فصد قیفال فرمایند و یا حجامت پس گردن و پس آن استفراغی فرمایند به مطبوخ هلیله و علاج صفرایی بدین نزدیک باشد الا آن که داروها که در دهان پراکنند از جهت خداوند صفرا خشکتر باشد و در هر دو نوع شراب خرنوب در دهان گرفتن و داشتن و بدان مضمضه کردن سود دارد و گز مازو و حنا و آرد عدس و گلنار و طباشیر و سماق سوده در دهان میپراکنند و صفرایی را صندل و گشنیز خشک و نشاسته و کافور و تخم خرفه زیادت کنند و آب لسان الحمل و آب عصاء الراعی با آب عدس و با صندل و کافور خداوند قلاع صفرایی را سخت موافق باشد و گزمازو و حب الاس به سرکه درپزند و بدان مضمضه کند و سماق و عدس و گل سرخ اندر گلاب تَر کنند و بدان گلاب مضمضه کنند و اگر از پس مضمضه دهان بسوزد یا خشکی کند روغن گل در دهان گیرند و آن را که لعاب بسیار باشد مازو و برگ عنب الثعلب که آن را پارسی انگور سگ خوانند خشک کرده بسایند و به گلاب حل کنند و به دهان اندر گیرند و اقاقیا سوده و به گلاب حل کرده و با آب انگور سگ و اندکی سرکه آمیخته در دهان گیرد و
ص: 354
ساعتی بدارد پس بریزد و بباید دانست که بسیاری لعاب نشان صعبی علت باشد و حضض به سرکه اندر پخته بدان سرکه مضمضه کردن قلاع سرخ و قلاع سپید را سود دارد و آن را که قلاع بلغمی باشد یا کهن باشد به حب صبر و ایارج فیقرا و حب قوقایا استفراغ باید کرد و داروهای قویتر بکار باید داشت و آن را که قلاع سودایی باشد استفراغ به مطبوخ افتیمون باید و معجون نجاح بکار داشتن
صفت دارویی که خداوند قلاع بلغمی را که تازه باشد سود دارد.
بگیرند مامیران و برگ زیتون و گز مازو و سعد و قاقله و شب یمانی و هلیلهی زرد از هر یک راستاراست همه را بکوبند و به دهان اندر گیرند.
صفتی دیگر
قلاع سپیدرا که کهن باشد سود دارد
بگیرند برگ زیتون و اقاقیا از هر یک ده درمسنگ شب یمانی و قلقطار از هر یکی درم سنگی و نیم ایرسا و سعد ازهر یک دو درمسنگ زعفران و کبابه از هر یک چهار دانگ همه را بسایند و به دهان درپراکنند این دارو قلاع سودایی را که تازه باشد سود دارد و نمک سوده به انگبین سرشته طلی کردن قلاع سپید را سود دارد و مضمضه به آب کامه و سکنگبین سود دارد و عاقرقرحا و کبابه و سعد و پلپل از هر یک راستاراست به دهان درپراکندن سود دارد.
صفت دارویی که قلاع سودایی را سود دارد که کهن باشد
زرنیخ سرخ و عاقرقرحا و مر و شب یمانی و ایرسا و نوشادر از هر یک راستاراست همه را بسایند و به قطران بسرشند و در صُرهای بندند و اندر گل گیرند و اندر آتش نهند تا بسوزد پس آن را بسایند و به دهان درپراکنند.
صفتی دیگر که قلاع سودایی کهن را سود دارد
بگیرد زرنیخ سرخ و زرنیخ زرد و بورق و شب یمانی و زاک کفشگران و قلقطار از هر یک سه درمسنگ کفک دریا درم سنگی مازو و نارپوست از هر یک چهار درمسنگ اقاقیا دو درمسنگ همه را به قطران بسرشند و بسوزند و باز بسایند و بکار دارند (ص 380)
ص: 355
و از پس این دارو دهان را به سرکه که در وی حب الاس و گز مازو پخته باشند بشویند و بدان مضمضه کنند و پس به گلاب و روغن گل مضمضه کنند.
هفتم از جزو نخستین اندر علاج انواع سوء المزاج که بر لب افتد
بباید دانست که سوء المزاج که بر لب افتد از وی بیماری نیاید که آن را به صلاح حاجت باشد مگر که سوء المزاج محکم شود تا مضرتی ظاهر گردد لکن سوء المزاج تَر زود لب را ضعیف کند و بدان سبب بر سخن گفتن یاری نتواند داد اما اگر سوء المزاج گرم باشد لبها همیسوزد و از هوای سرد و آب سرد راحت یابد و اگر سرد باشد در هوای سرد و خنکی بامداد لبهای کبود گردد و حس او باطل شود و اگر خشک باشد پیوسته لبها میترقد و پوستهای باریک از وی همیبرخیزد و اگر تَر باشد لبها فرو آویخته باشد و سست و نرم باشد.
علاج
خداوند سوء المزاج گرم را
خرقهی کتان به آب کوک یا به آب برگ خرفه یا به آب گشنیز تَر یا به آب کسنی یا به آب عصاء الراعی یا به گلاب تَر باید کردن و بر یخ سرد کردن و بر لب نهادن و اسبغول به گلاب تَر کرده و بیخ سرد کرده برنهادن و صندل سپید و گلاب و کافور طلی کردن و خداوند مزاج سرد را مشک سوده با روغن بان و عاقرقرحا سوده با روغن یاسمین و جندبیدستر یا روغن نرگس و روغن سوسن بر لب تَر کردن سود دارد و خداوند مزاج خشک را کشکاب و روغن بادام باید خورد و لعاب اسبغول و شکر و پیوسته لب را به روغن بنفش و روغن نیلوفر و روغن مغز کدو چرب همیباید داشت و موم روغن که از این روغنها کنند مالیدن سود دارد و علاج کفتگی لب را در جایگاه خویش یاد کرده آمده است. علاج اوست و خداوند مزاج تَر را علاج لقوه باید کرد چنان که در جایگاه خویش یاد کرده آمده است.
هشتم از جزو نخستین در انواع آماسها که بر لب افتد
آماسها یا خونی باشد یا صفرایی یا بلغمی یا سودایی اما اگر خونی باشد لبها سرخ و گرم باشد و ضربان کند و اگر صفرایی باشد رنگ لب بدان سرخی نباشد و لکن به زردی
ص: 356
گراید و سوزانی و خلیدن بیشتر باشد و بدان ستبری نشود و اگر بلغمی باشد لبها سپید و سرد شود و درد کمتر کند و اما بزرگ نرم باشد و گر سودایی لبها کبود فام و سخت باشد.
علاج
اما خداوند آماس خونی را رگ قیفال باید زد و صندل سرخ و صندل سفید به آب گشنیز تَر یا به آب کسنی یا به گلاب سوده و طلی کردن سود دارد و شیاف مامیثا و بوش دربندی هم بدین آبها سوده طلی کنند و خداوند آماس صفرایی را استفراغ صفرا کردن با آب میوهها و شراب غوره و آب انار دانه و طلی هم از این گونه که یاد کرده آمد بکار داشتن و خداوند آماس بلغمی را استفراغ بلغم باید کرد به ایارج فیقرا و تربد و شحم حنظل و ضمادهای تحلیل کننده برنهادن چون شبت و بابونه و اکلیل الملک و خداوند آماس سودایی را استفراغ باید کرد چنان که در علاج مالیخولیا یاد کرده آمده است و هیچ ضماد گرم و تحلیل کننده برنشاید نهاد از بهر آن که وی تحلیل نپذیرد لکن چیزهای خنک برباید نهاد تا زیادت نشود و طلی از آن نوع باید کرد که اندر علاج سرطان یاد کرده آمده است.
نهم از جزو نخستین اندر آمدن آب دهان در خواب
اسباب رفتنن آب دهان در خواب سه است
یکی بسیاری رطوبت در معدهی گرم دوم حرارتی عارضی که رطوبتها را که حوالی کام و زفان باشد تحلیل کند چون حرارت روزه سوم سردی معده و بسیاری رطوبت رقیق در وی.
علامتها
اما علامت گرمی معده آن است که داروها و طعامهای گرم احتمال نکند و علامت بسیاری رطوبت رقیق آن است که با گرمی معتده تشنگی کمتر باشد و از طعامهای تری فزاینده رنج بینند و علامت حرارت عارضی آن است که چون طعام خورده شود آب دهان باز ایستد و علامت سردی و تَری معده آن است که طعامها و داروهای سرد و تَر احتمال نکند و از گرم و خشک و قی راحت یابد.
علاج
ص: 357
خداوند معدهی گرم را رگ باسلیق باید زد و هر بامداد شربتی رب آبی ترش یا رب سیب ترش یا رب انبرود چینی یا شراب غوره یا شراب انار بخورد و طعام گوشت بزغاله و مرغ خانگی و دراج و تذرو و تیهوج مصوص و مطنجنه و مضمضه کنند به آب سماق و عدس و چیزهای قابض و خداوند معدهی سرد و تَر هر هفته قی کند و هر هفته یک شربت ایارج فیقرا خورد ایارج فیقرا یک مثقال نمک هندی دو دانگ انیسون و نانخواه از هر یک دانگی حب کنند چنان که رسم است و چون معده پاک کرده باشد تریاق بزرگ و گوارشهای گرم بکار دارد و طعام قلیههای خشک و کباب و گوشت بریان با سیر و پلپل و دارچینی و زیره و نانخواه و هر شب یا هر بامداد اندکی نان خشک در آب کامه مالد و بخورد و شربتی آب گرم از پس آن بخورد و هر بامداد و شبانگاه وقت خواب مسواک کند و هر بامداد یک درمسنگ نمک درشت با یک دستهی کوچک کسنی دشتی خوردن و از پس آن اطریفل کوچک پنج درمسنگ خوردن خداوند معدهی گرم و سرد را سود دارد و خواجه ابو علی سینا رحمه الله میگوید موش بریان کرده آزمودهاند سود داشته است خاصّه کودکان را.
دهم از جزو نخستین اندر ناخوشی بوی دهان
سبب ناخوشی بوی دهان عفونت است و پارسی عفونت پوسیدن است یعنی رطوبتی تباه شده و از حال خویش بگردیده و این عفونت در چهار جای افتد.
نخستین اندر بیخ دندانها افتد یا در گوشت بن دندانها و گاه باشد که عفونت به گوهر دندانها باز دهد دوم سوء المزاج سطح دهان یعنی تباهی مزاج پوست دهان و این تباهی مزاج در بیشتر حالها گرم باشد و رطوبتهای دهان را از حال خویش بگردان سوم عفونتی باشد که در فم معده افتد و مادهی عفونت یا خلط صفرا باشد یا خلط بلغم چهارم عفونتی که در شش افتد و این عارض خداوند علت سل را افتد در آخر علت.
علامتها
آن را که سبب تباهی مزاج سطح دهان باشد و رطوبتهای دهان او زود لزج شود و هر وقت که مسواک کند و دهان به سرکه و گلاب و غیر آن بشوید بوی دهان او زود لزج شود و
ص: 358
هر وقت که مسواک کند دهان او خوش گردد و باز خون گرم شود تغیر پدید آید و آن را که سبب در بیخ دندان بود همچنین باشد هرگاه که غرغره کند و خلال کند و مسواک کند و مادهی عفونت لختی بیارد دهان خشک گردد باز معاودت کند و اگر ماده گرم است دندانهای او به زردی گراید و اگر سرد است یا به کبودی گراید یا به سبزی و آن را که سبب در گوشت بن دندان باشد گوشت او سست باشد و به مسواک زایل شود و باز معاودت کند و آن را که سبب در معده باشد از سوء الهضم خالی نباشد و آروغ او ناخوش بوی باشد و اگر مادهی صفرایی باشد آروغ او بوی طعام دودناک و اگر بلغمی است بوی ترشی دهد.
علاج
آن را که سبب تباهی مزاج سطح دهان است یا اندر بیخ دهان است یا در گوشت بن دندانها نخست رگ قیفال بباید زد یا چهار رگ بزدن یا دو رگ که در زیر زفان است بزدن یا بر گردن حجامت کردن و پیوسته دهان به سرکه و گلاب شستن و به سرکهی عنصل مضمضه کردن و بامداد و شبانگاه مسواک و خلال کردن و سنونها که یاد کرده آمد بکار داشتن و تن را به مطبوخ هلیله پاک کردن و هر ساعت عاقرقرحا و گز مازو و فوفل خاییدن و اگر ماده بلغم (ص 381)
است و مزاج دهان سرد است پوست ترنج و قرنفل و سذاب و ساذج هندی و مصطکی و عود خام و کبابه و بسباسه و جوزبوا و قاقله و فلنج مشک و زنجبیل و کندر و سعد خاییدن و اگر ماده غلیظتر است میویزج خاییدن و بن دندانها به صبر و مر مالیدن اگر اندر علاج زایل نشود سطح دهان با بن دندانها به اقراص زعفران یا به اقراص زرنیخ بمالند و بشویند.
صفت اقراص زعفران
بگیرند زاک سوخته یک جزو بیخ سوس و زعفران از هر یک یک جزو همه را بکوبند و به انگبین بسرشند و اقراص کنند و آن را به سرکه حل میکنند یا به آبی که ابهل در وی پخته باشند و بدان مضمضه میکنند و در بن دندانها میمالند.
صفت اقراص زرنیخ
ص: 359
بگیرند قرطاس سوخته سه درمسنگ زرنیخ دو درمسنگ و نیم سک و سماق و زنجبیل و پلپل سوخته و اقراص فلندفیون از هر یک دو درمسنگ همچون قرص دیگر بسرشند و بکار دارند و شخار تنها عفونت را بردارد و گوشت پاکیزه برویاند و اگر به انگبین بسرشند و بکار دارند نیک باشد و آن را که عفونت به گوهر (دندان) باز دهد دندان را بتراشند و بریزند و گر جملگی دندانها تباه شده باشد دندان برکنند و آن را که سبب جز گرمی سطح دهان یا گرمی معده نباشد شفتالو و خربزه و زردالوی تَر خوردن از ناشتا سود دارد و اگر قوت این نباشد شفتالوی کشته و زردالوی کشته در آب تَر کنند و آن آب میخورند و بدان مضمضه میکنند و آن تَر کرده را میخورند و پست جو و شکر در آب سرد میخورند. و بدان مضمضه میکنند و طعام از غوره و سماق و زرشک و اناردانک سازند و در جمله طعام او چیزی باشد که مستحیل نشود و صفرا نگردد و آن را که سبب اندر فم معده باشد نسخت قی فرمایند پس ایارج فیقرا یا اطریفل کوچک سرشته میدهند هر هفته یک مثقال ایارج و سه مثقال اطریفل و هر بامداد اطریفل تنها میدهند و پست جو و شکر و این میوهها و طعامها که یاد کرده آمده موافق باشد و اگر معده سرد و ماده بلغمی باشد پس از قی حب الایارج دهند بدین صفت:
ایارج فیقرا یک مثقال تربد یک درمسنگ نمک هندی و قرنفل و انیسون و زنجبیل و نانخواه از هر یک دو دانگ مقل دو دانگ حب کنند به آب کرفس و هر بامداد برگ مورد و میویز منقی دانه بیرون کرده کوفته و به هم سرشته مقدار جوزی بخورد و ابهل نیز همچنین با میویز کوفته سخت موافق باشد و شراب افسنتین و نقیع صبر و میبه و می سوسن سود دارد. صفت هر یک در علاجهای معده یاد کرده آید.
صفت سنون که دندانها بدان بمالند گوشت بن را دندان سخت کند و بوی دهان را خوش کند و دندان پاک و سپید کنند بگیرند سفال چین و کفک دریا و مسحقونیا و شخار و نمک اندرانی از هر یک سه درمسنگ جو سوخته و عود سوخته و سنبل و گز مازو و حب الاس و شب یمانی سوخته و در سرکه کشته از هر یک دو درمسنگ عاقرقرحا پنج درمسنگ اگر مزاج دهان گرم است دو درمسنگ صندل و دو درمسنگ فوفل و دانگی کافور
ص: 360
با وی بیامیزند و گر مزاج دهان سرد است قرنفل و خیربوا و کبابه از هر یک دو درمسنگ مشک دو دانگ بیامیزند و آن را که مزاج معتدل است نه برابر آمیزند.
صفت حبی که در دهان دارند بوی دهان خوش کند
بگینرد جوزبوا و قاقله و فولفل و کافور و قرنفل و دارچینی و خولنجان از هر یک درم سنگی مشک دو دانگ همه را بسایند و به رب سیب یا رب آبی یا به میبه بسرشند و حب کنند.
صفت حبی دیگر
بگیرند پوست ترنج و برگ ترنج و فلنجمشک و قرنفل و جوزبوا و نارمشک و هال و زنجبیل و کبابه و بسباسه و سعد از هر یک دو درمسنگ مشک دو دانگ همه را بسرشند همچون حب دیگر و بیوست یک حب در دهان دارند.
صفت حبی دیگر
آبی را میان بیرون کنند و قرنفل کوفته به جای آن باز کنند و هر دو نیمه آبی به هم باز نهند و در خرقهای تَر کرده پیچند و در گل گیرند و در زیر آتش کنند تا پخته شود و گل از وی باز گیرند و از خرقه بیرون آرند و بکوبند و او را به گل نیسابوری که آن را طین الاکل گویند به تازی. بسرشند و از جهت محرور دانگی کافور و یک درمسنگ صندل و سه درمسنگ زردالو کشته و به گلاب تَر کرده با وی بسرشند و حب کنند و از جهت مردم مرطوب درم سنگی زنجبیل و نیم درمسنگ جوزبوا و دو دانگ مشک با وی بسرشند و حب کنند.
جزو دوم از گفتار پنجم اندر احوال زفان و بیماریها و اسباب و علامات آن و این جزو ده باب است
نخستین در شناختن احوال زفان و بیماریهای او بر طریق کلی
بیماریهای زفان شش نوع است
نخستین بیماریهایی است که مضرت او در حرکات او پدید آید و این چنان باشد که حرکت زفان از حال طبیعی و از آنچه عادت بوده باشد بگردد دوم بیماریهایی است که مضرت آن در حس لمس و حس ذوق پدید آید چنان که از هر دو حس یکی باطل گردد یا
ص: 361
ضعیف یا متغیر و سبب آن که از این دو حس یکی باطل شود و دیگر نه آن است که از دو جنس عصب که آلت حس و حرکتاند استقذا و قبول افتد در یکی بیشتر باشد و مضرت در آن فعل پدید آید که آفت به آلت او رسیده باشد سوم انواع سوء المزاج است چهارم آفتهایی است که در وزن و شکل پدید آید چنان که زفان مسترخی و دراز گردد و از دهان بیرون آید و آماس بیماریی است مرکب از سوء المزاج و از تغیر شکل پنجم بیماریهایی که به مشارکت اندام دیگر افتد از بهر آن که بیماریهای زفان گاهی در زفان باشد خاصّه و گاهی به مشارکت دماغ باشد از آفت دیگر حاستها و آفت رخسار خالی نبود و آنچه به مشارکت معده و شش و سینه باشد نخست نوعی از آفتها در آن عضو بوده باشد ششم انواع تفرق الاتصال
اما طریق شناختن سوء المزاج که کدام نوع است از هفت چیز باید جست
نخست رنگ او دوم از حس طبع که چگونه همیآید سوم از تَری و خشکی او چهارم از حرکت او و این چنان باشد که نگاه کنند تا حرکت او سبکتر است از عادت یا سنگی تر پنجم از شکل او ششم از بثرهها که بر وی پدید آید هفتم از سوزش و نرمی و درشتی او.
اما شناختن سوء المزاج زفان از جهت لون او چنان است که سپیدی او دلیل مزاج سرد و مزاج بلغمی است و زردی دلیل صفرا باشد و سرخی دلیل خون و سیاهی دلیل سودا یا دلیل سوختن ماده و این در بیماریها و تبهای تیز باشد و از نخست باشد چون تب گرمتر شود و زرد گردد به سیاهی گراید به اندازهی تیزی تب و سوختن ماده یا دلیل فرو بردن حرارت غریزی و نزدیک آمدن مرگ باشد و در بیشتر حالها لون او دلیل بیماری اندامی دیگر باشد چنان که اگر زفان سرخ و درشت باشد دلیل کند بر آماس خونین یا در سر یا در معده یا در جگر و اگر سپید باشد دلیل سردی معده و جگر باشد و دلیل مادهی بلغمی در سر و گاهی دلیل به زفان افتد و شناختن حال زفان از طعم او چنان است که اگر ترش است دلیل است بر آن که در همهی تن یا در معده رطوبتی رقیق است و حرارتی ضعیف و اگر شیرینی همییابد دلیل قوت خون باشد و اگر تلخی همییابد دلیل قوت صفرا باشد و اگر طعمی ناخوش همییابد دلیل قوت صفرا (ص 382)
ص: 362
باشد و اگر طعمی ناخوش همییابد دلیل بلغم پوسیده و تباه گشته باشد و اگر طعم عفص و قابض همییابد دلیل سودا باشد
و شناختن حال زفان
از طریق تَری و خشکی چنان است که نگاه کنند اگر خشک است و سطح دهان پاکیزه است این را خشکی گویند و اگر با خشکی بر سطح زفان رطوبتی است لزج دلیل باشد برآن که رطوبتی غلیظ از دماغ فرو میآید یا بخاری از معده برمیآید و حرارت بیماری آن را لزج و خشک میکند بر طبیب واجب است که هرگاه که بیمار از خشکی زفان شکایت کند این حال تأمل کند تا بر حقیقت حال واقف گردد و بباید دانست که درشتی زفان تبع خشکی باشد و نرمی طبع تَری و شناختن حال زفان از گرانی و سبکی در سخن گفتن چنان است که گرانی زفان گاهی دلیل امتلاء رگها و امتلاء دماغ باشد از خون و رطوبت یا دلیل ضعیفی عصبها یا دلیل ضعیفی قوت و آنچه دلیل ضعیفی قوت باشد آواز باشد و آنچه دلیل عصبها باشد یا دلیل ضعیفی باشد یا توقف و فرو گرفتن زفان باشد اندر سخن و این را به تازی تمتمه گویند و بعضی چنان باشد که حرفها چون سین و راء درست نتواند گفت و این را به تازی لغشه گویند و حال آماس زفان همچون حال آماس لب باشد چنان که در جزو نخستین از این گفتار یاد کرده آمده است و حال تشنج چنان است که تشنج در آن دو عصبها افتد که حرکت زفان به هر دو سوی زفان بدان است زفان را از این سو و زان سو بتواند برد و اگر در یکی عضله افتد زفان سوی آن عضله شود و گر در آن دو عضله افتد که حرکت بیرون آمدن زفان و باز پس آمدن بدان است زفان کوتاه گردد و بیرون نتوان کرد و گر در آن دو عضله افتد که حرکت گردیدن زفان گرد دهان بدان است زفان گرد دهان نتوان گردانید و گر در یکی عضله افتد که حرکت دو تو کردن زفان بدان است زفان دو تو نتواند کرد و تشنج یا از خشکی باشد یا از امتلاء و تشنج از پس استفراغها افتد یا از پس بیماریهای محرقه و آنچه از امتلاء افتد ناگاه افتد و حال بثرهها و تفرق الاتصال حال قلاع و خوره باشد و در جزو نخستین از این گفتار یاد کرده آمده است و علاج این انواع و دیگر در بابی جداگانه یاد کرده شود.
ص: 363
دوم از جزو دوم از گفتار پنجم اندر علاج طعمهای ناخوش یافتن
تأمل باید کرد تا علت خاصّه در زفان است یا به مشارکت عضوی است چون معده و دماغ یا به مشارکت همهیتن است اگر خاصّه است به مضمضه و غرغره علاج کنند و اگر به مشارکت است به علاج عضو مشارک مشغول باشند و بیشتری به مشارکت باشد
اما اگر مزاج گرم و مادهای گرم و رقیق باشد و علت خاصّه باشد به سرکه و گلاب گر به شراب خربق و آب گشنیز تَر مضمضه و غرغره کنند کفایت باشد و گر ماده غلیظتر باشد سرکهی عنصل بیخ آن بگسلد و اگر سخت غلیظ باشد غرغرهها که در باب استرخای زفان یاد کرده آید بکار دارند و در طعام اشترغاز و خردل و پیاز به سرکه و سیر به سرکه و پیاز خام بکار دارند و اگر به شرکت معده و دماغ است و مزاج گرم و ماده رقیق است استفراغ فرمایند به حب بنفشه.
صفت آن
بگیرند بنفشه دو درمسنگ گل دو دانگ پودنهی خشک دو دانگ سقمونیا دانگ و نیم انیسون دانگی کتیرا دانگی حب کنند چنان که رسم است.
حبی دیگر
بگیرند صبر مغسول دو درمسنگ مصطکی و گل سرخ از هر یک دو دانگ سقمونیا دانگی شحم حنظل دانگی حب کنند به آب کسنی حل کنند به آب کسنی و از پس استفراغ دو سه روز اطریفل کوچک خورند و اگر ماده غلیظ است استفراغ به ایارج فیقرا و حب قوقایا کنند و اگر مزاج سرد و ماده سخت غلیظ است استفراغ به ایارههای بزرگ کنند و از پس استفراغ غرغرههایی که یاد کرده آمده بکار دارند نافع باشد.
سوم از جزو دوم از گفتار پنجم در استرخای زفان
استرخای زفان از دو بیرون نباشد یا بیماری باشد زفان را خاصّه یا به شرکت دماغ باشد و مادهی بیماری رطوبتی باشد رقیق با خون آمیخته دوم رطوبتی غلیظ و بسیار و بر خون غالب گشته.
علامتها
ص: 364
اگر رطوبت رقیق باشد و با خون آمیخته رنگ زفان بر حال خویش باشد از بهر آن که رطوبت بر خون غالب نیست و آب از دهان میرود از بهر آن که رطوبت رقیق است و اگر رطوبت غلیظ باشد زفان سنگیتر باشد و رنگ زفان و آب دهان کمتر باشد و بسیار باشد که مردم الثغ و فافا را بیماری گرم افتد و زفان گشاده گردد از بهر آنکه رطوبتها که زفان او سنگی داشت بگدازد و به تحلیل دفع شود و هم بدین سبب است که کودک الثغ چون به حد بالغی رسد فصیح گردد.
علاج
آن را که رطوبت خاصّهی زفان را باشد به غرغره و مضمضه زایل شود و آن را که به شرکت باشد نخست دماغ را به ایارج فیقرا و غیر آن پاک باید کرد پس غرغره فرمودن اما اگر رطوبت رقیق باشد از داروی تحلیل کنندهی آن منفعت حاصل نشود که از داروی قابض شود و اولیتر آن باشد که غرغرهها از محلل و قابض سازند چون دارشیشعان و گل سرخ و چون فقاح اذخر و طباشیر و اگر رطوبت غلیظ باشد نخست به ایارج فیقرا و شحم حنظل و ملح نفطی و انیسون استفراغ کنند پس ایارههای بزرگ دهند پس غرغرههای قوی سازند از سعتر و حاشا و خردل و عاقرقرحا و پوست بیخ کبر و کندش و مانند آن گاهی داروها بکوبند و در بن زفان میمالند و گاهی در آبکامه بیامیزند و بدان غرغره کنند و گاهی داروها ناکوفته اندر آب بپزند و آن آب با سرکهی عنصل گر با آبکامه بیامیزند تا بدان غرغره کنند و نوشادر سوده و سوخته با رجنیره گر با ترف بسرشند و در بن زفان میمالند لعاب بسیار آرد و سود دارد و آن را که استرخاء از سخن گفتن بازدارد فرفیون و کندش بکوبند و پیوسته در بن زفان همیمالند و گر از این داروها ضماد سازند بر پس گردن نهند سخت نیک باشد و هم از این داروها حبها سازند و آن را به چیزی که دیرتر گدازد چون عنبر و لادن و ریتیانج بسرنشد و پیوسته در زیر زفان دارد و آب دهان همیاندازد.
صفت حبی دیگر
علک الانباط دو درمسنگ حلتیت یک درمسنگ هر دو را بهم بسرشند و حب کنند.
صفت غرغره
ص: 365
بگیرند نوشادر و پلپل و عاقرقرحا و خردل و بورق و زنجبیل و میویزج و سعتر و شونیز و مرزنگوش خشک و ملح نبطی از هر یک راستاراست همه را بکوبند و در آب گرم یا در آبکامه حل همیکنند و بدان غرغره میکنند.
صفت معجونی دیگر
معجونی که هندوان ساختهاند از بهر این علت
بگیرند زیرهی کرمانی دو مثقال قرفه و ملح نفطی از هر یک یک مثقال دارفلفل صد عدد فلفل دویست عدد شکر هشت استار همه را بکوبند و به انگبین بسرشند شربت چهار درمسنگ و شلیخثا و مثرودیطوس و دحمرسا و سجزینا اندر بن زفان مالیدن و خوردن سود دارد و کودک را که دیر در سخن آید با وی سخن باید گفت و تکلیف جواب کردن و سخن مختصر تلقین کردن و بن زفان او به نمک با انگبین سرشته میمالیدن و گاه گاه اندکی ترب مالیدن تا لعاب برود
چهارم از جزو دوم (ص 383)
از گفتار پنجم در سوزش زفان اسباب این عارض چهار است
نخستین آن که چیزی خورده شود که حرارت فزاید و تشنگی آرد چون لعاب طعامی شور و تیز که به تازی حریف گویند یا چیزی به غایت شیرینی چون عسل دوم حرارتی باشد در فم معده یا در دماغ سوم تبهای محرقه چهارم آماس زندرون شکم.
علاج
آن را که سبب حرارت فم معده و حرارت دماغ باشد لعاب اسبغول و کشکاب به روغن گل و روغن بنفشه باید داد و سپستان در دهان دارد و آب لسان الحمل و آب عنب الثعلب در دهان میگیرد و بدان مضمضه میکند و استخوانهای آلوی سیاه و استخوان خرمای هندو بر دهان داشتن سود دارد و به روغن بنفشه و روغن گل مضمضه کردن سوزش بنشاند.
صفت حبی
که در دهان دارند
ص: 366
بگیرند مغز تخم خربزه و مغز تخم خیار و خیار بادرنگ و مغز کدوی شیرین و نشاسته و کتیرا و ترنگبین همه را بکوبند و بسرشند و حبها کنند و آن را که چیزی شور و تیز و تلخ خورده باشد هم این علاج کنند و آن را که سبب عارضهی تب محرقه باشد به علاج تب مشغول باشد و با علاج تب این علاج نیز میکنند و آن را که سبب عارضه آماس زندورن شکم باشد نخست رگ باسلیق بفرماید زد و آب عنب الثعلب دادن با شکر و آب کسنی با اندکی خیارچنبر و کشکاب با روغن بادام.
پنجم از جزو دوم از گفتار پنجم اندر ترقیدن
زفان سبب این خوردن چیزهای ترش و تیز و تلخ باشد علاج لعاب اسبغول در دهان همیدارند و سپستان میمزند و خیار بادرنگ برده بر هم بمالند و آن کفک که از وی پدید آید بر زفان طلی کنند و طعام پایچه و خایهی مرغ نیم برشت خوردن و از طعامهای شور و ترش و تیز پرهیز کنند و هرچه اندر باب گذشته یاد کرده آمده است اندر این عارض نیز سود دارد.
ششم از جزو دوم از گفتار پنجم اندر تشنج زفان
تشنج زفان دو چیز است یا رطوبت است غلیظ که عضلهها را که حرکت زفان بدان است ممتلی کند و پهنا باز کشد تا درازی او کوتاه شود و زفان بدان سبب تشج گیرد یا تشنجی باشد که در بیماریهای حاده و تبهای محرقه افتد و رطوبت اصل به سبب تیزی تب به تحلیل خرج شود و عضلهها همچون بریان کرده خشک شود علاج هر دو نوع از جنس علاج تشنج کلی باشد چنان که اندر جایگاهش یاد کرده آمده است و علاج خاصّهی زفان آن است که اگر تشنج امتلائی و رطوبتی باشد بر پس گردن ضمادهای تحلیل کننده برمینهند چون ضمادی که از بابونه و اکلیل الملک و شبت و حلبه و مرزنگوش خشک سازند و غرغره فرمایند کرد به طبیخ حلبه و انجیر و روغن بابونه و روغن شبت و روغن مرزنگوش و این روغنها نیم گرم کرده در دهان نیز میگیرد و هم از این روغنها یا از روغن جوز یا از روغن حبة الخضرا یا از روغن مغز زردالو یا از روغن سذاب حلوایی سازند به آرد حلبه و تخم بادیان و انگبین از این حلوا بخورد و بر مهرههای گردن ضماد کنند و به ایارج فیقرا و شحم حنظل استفراغ کنند و آن را که تشنج از تب محرقه افتد ضماد از بنفشه و
ص: 367
ختمی و موم صافی به روغن بنفشه سازند و به شیر خر و روغن بنفش و روغن نیلوفر و روغن مغز کدوی شیرین و روغن بادام شیرین و آب عنب الثعلب و آب عصاء الراعی و آب گشنیز تَر غرغره و مضمضه میکند و بر پس گردن او میریزند و بدان روغن که به دست آید از این روغنها همیمالند.
هفتم از جزو دوم از گفتار پنجم اندر آماسهای زفان
اندر باب نخستین از این جزو گفته آمده است که حال آماس زفان همچون حال آماس لب است و اسباب و علامات آن یاد کرده آمده است و بباید دانست که از خوردن فطر که به تازی سماروق گویند و از افیون زفان آماس کند و علاج این در علاج آن زهرها یاد کرده آید
علاج آماس
اگر آماس خونی باشد نخست رگ قیفال باید زد پس به مطبوخ هلیله استفراغ کردن و گاه باشد که حاجت بدان آید که رگ زیر زفان بزنند و اگر آماس صفرایی باشد نخست استفراغ به مطبوخ هلیلهی زرد و شاطره کنند و در ابتدای هر دو نوع آب گشنیز تَر و آب کوک که او را به تازی الخس گوید و آب کسنه و آب عنب الثعلب و گلاب در دهان همیدارد و گل سرخ و عصاء الراعی و انار پوست در گلاب بپزند و بدان مضمضه میکنند و شفتالوی تَر در زفان میمالند و اگر آماس بدین تدبیرها فرو ننشیند بگیرند عدس مقشر و گل سرخ و بیخ سوس و انار پوست و کشک جو همه را بپزند و بپالایند و بدان مضمضه کنند و در دهان میدارند و اگر روزی چند بگذرد به چیزهای پزاننده و تحلیل کننده حاجت آید انگبین در شیر تازه که در حال دوشیدن باشد حل کنند و بدان مضمضه میکنند و آبی که در وی بیخ سوس پخته باشن دو آبی که در وی حلبه و انجیر پخته باشند و روغن زیت که دروی تخم بادیان پخته باشند این همه آن است که ماده را بپزاند و تحلیل کند و اندر آخر آماسهای گرم و آغاز آماسهای سرد سود دارد و غذا نیز در این وقت چیزی پزاننده باید چون کرنب و سرمق به روغن شیرپخت تازه و اگر آماس سر کند و پالودن گیرد به ماء العسل و به کشکاب با انگبین مضمضه میکنند تا بشوید و پاک کند پس مورد و سماق و عدس و برگ زیتون در شراب انگوری قابض بپزند و بپالایند و بدان مضمضه کنند در جمله علاج کنند چنان که در باب
ص: 368
علاج قلاع یاد کرده آمده است و اگر آماس بلغمی باشد نخست به حب ایارج و به حب قوقایا استفراغ کنند و بیخ سوس و میویز و حلبه و انجیر بستی بپزند و بپالاین و بدان غرغره و مضمضه میکنند و در دهان میدارد و اگر تخم کرفس و بیخ او و بیخ بادیان و تخم او و بیخ اذخر با این چیزها یار کنند تحلیل کند و شربت ماء الاصول قوی دهند با روغن بادام تلخ گر روغن بید انجیر و طعام شوربای گنجشک و نخود آب با سعتر و زیره و کرویا و دارچینی و گنجشک بریان و قلیهی خشک با آبکامه و انگبین با روغن زیت گر با روغن جوز و اگر آماس سودایی باشد استفراغ به مطبوخ افتیمون و ایارههای بزرگ کنند و پیوسته چیزی خنک در دهان میدارد چون آب گشنیز تَر و آب کوک تا آماس زیادت نشود جالینوس میگوید مردی شصت ساله را زبان آماس کرد آماسی عظیم و مرد رگ زدن عادت نداشت او را حب قوقایا دادم و خواستم که گویم که چیزی خنک در دهان باید داشت طبیبی دیگر مرا خلاف کرد بیمار آن شب به خواب دید که آب کوک در دهان باید داشت و چنان کرد و از آن شفا یافت و این خواب موافق مشورت من آمد و از چیزهای که سودا فزاید پرهیز باید کرد چون با تنگان و عدس و کرنب و گوشت قدید و ماهی شور و گر آماس سرطانی و بزرگ باشد چنان که دهان بازماند آن را علاج نباشد مگر آن که زفان از بن ببرند تا از آن بلا برود.
هشتم از جزو دوم از گفتار پنجم در گنگی و در خلل که در سخن گفتن پدید آید
هشت است
یکی آن که عضلههای زفان مسترخی شود و دوم آن که تشنج کند سوم انواع آماسها چهارم قلاع و قرحه و بصره و خوره پنجم آن که جراحتی بروید و رباطی و عصبی بدان سبب (ص 384)
کوتاه گردد ششم آن که از پس سرسام فضلهای از دماغ دفع شود و به عضلههای زفان فرود آید هفتم آن که در تبهای محرقه رطوبت اصلی تحلیل پذیرد و عضلهی زفان بدان سبب خشکی گیرد هشتم آن که آفت اندر عضلههای حنجره باشد چنان که یا مسترخی شود یا متشنج و خداوند این عارضه را آواز دادن و آغاز سخن و آواز کلمتها دشخوار باشد.
ص: 369
علاج
علاج استرخاء و علاج تشنج و علاج قلاع و قرحه و بثره و خوره و علاج خشکی عضله که از پس تبهای محرقه تولد کند و علاج انواع آماسها هر یک در بابی جداگانه یاد کرده آمده است و علاج فضلهای که از دماغ فرود آید از پس سرسام به عینه علاج آماس است استفراغ و غرغره و مضمضه هم بر این قیاس و علاج آفت عضلههای حنجره بر قیاس علاج تشنج امتلائی و تشنج خشک باشد الا که اینجا غرغره باید و آنجا مضمضه و داروها در دهان داشتن و علاجی دیگر آنکه هر وقت که سخن خواهد گفت نفس باز کشد و مددی در هوا اندر آرد تا عضلههای حنجره را به قوت بجنباند تا سخن گفتن آسان گردد.
و اما علاج آن که جراحت روید و رباطی کوتاه گردد دستکاری است و بریدن آن رباط چندان که زبان مسترخی نشود و اگر از بریدن ترسند که خون بسیار آید اولیتر آن باشد که حَزَم کنند و این چنان باشد که ابریشمی بسوزند اندر زیر آن رباط کشند به احتیاط و ببندند و رگها را گوش دارند تا در ابریشم و بند او نباشند تا بریده نشود و آن ابریشم را بگذارند و همیآزمایند تا آن روز که رباط بریده شود و ابریشم بیرون آید.
نهم اندر ضفدع
ضفدع غدهای است سخت اندر زیر زفان پدید آید و ضفدع را اندر بعضی شهرهای خراسان وَق گویند و این علت را بدین نام از بهر آن خوانند که لون او لونی است آمیخته از لون زفان و سبزی رگهای او همچون برگ وق باشد و مادهی او رطوبی باشد غلیظ
علاج
داروهای تحلیل کننده بر وی مینهند چون نمک و سرکه و نوشادر و سرکه و زنگار و زاک اگر بدین زایل نشود داروهای تیز که در علاج قلاع یاد کرده آمده است برنهند و رگ زیر زفان بزنند و کودکان را سعتر پارسی و نارپوست و نمک کوفته و بیخته بر آن موضع مینهند و در زفان میمالند و زاک سوخته و سورنجان به سپیدهی خایهی مرغ بسرشند و طلی کنند.
دهم اندر بیماریهای ملازه که آن را به تازی اللهات گویند
بیماریهای ملازه دو نوع است
ص: 370
یکی آماسی است که در وی پدید آید به سبب نزلهای که از سر بدو فرود آید دوم آن که مسترخی گردد و فرود آویزد و بر سر حنجره و حلق نشیند و مادهی آماس بعضی را خونی باشد و بعضی خلط صفرایی و بعضی را خلط بلغمی و بعضی را خلط سودایی و سبب آماسیدن وی آن است که گوشت او متخلخل و میان تهی است هر ماده که بدو فرود آید آن را به زودی قبول کند و دفع نتواند کردن در وی بماند و آماس کند و به حلق فرو آید و دم زدن و طعامها به حلق فرو بردن را زحمت کند و باز دارد.
علامتها
اما علامت آماس خونی شیرینی طعم دهن باشد و سرخی لون کام و زفان و حرارت بیتشنگی و علامت خلط صفرایی تلخی دهان باشد و زردی کام و زفان و حرارت و سوزش و تشنگی و آماس سخت بزرگ باشد
و علامت خلط بلغمی آن است که ملازه دراز شود چون دم موش و نرم باشد و سپید و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی کند و علامت خلط سودایی آن است که سختی آماس باشد و تیرگی رنگ کام و زفان و باشد که طعم دهان ترش باشد و تدبیرهای گذشته بر آن گواهی دهد.
علاج
آماس خونی را نخست رگ قیفال باید گشاد و طبع را به آب لبلاب گر به آب کسنه یا به آب عنب الثعلب و خیارشنبر و ترنگبین اندر این آبها حل کرده نرم باید کرد و سرکه و گلاب یا آب عنب الثعلب یا به آب لسان الحمل یا به آب گشنیز تَر سماق اندر این آبها طلی کرده و پالوده به عصارهی گل تازه غرغره میکردن و نگاه باید کرد اگر ماده اندکی است غرغره به داروهایی باید کرد که سخت قابض نباشد چون سرکه و گلاب و سکنگبین یا با آب گرم آمیخته یا چون آب گشنیز تَر و چون شراب خرنوب تا به قوت قبض مدد ماده باز میگردد و آنچه حاصل میباشد تحلیل میپذیرد و اگر ماده بسیار باشد و غرغره به داروهایی باید کرد که در وی قبض بسیار باشد چون رب جوز با گل سرخ و سماق و خرنوب نبطی و مازو و گز مازو و گلنار و اقاقیا اندر آب بپزند و بدان آب غرغره کنند.
ص: 371
صفت دارویی که در ابتدای علت به دهان بیمار اندر دمند تا به ملازه رسد
بگیرند گل سرخ و گلنار و مازو و گز مازو و صندل سپید و سماق و شیاف مامیثا و عدس مقشر و زرچوبه و برگ سوس از هر یک راستاراست همه را بکوبند و به انبوبهای اندر دمند.
صفت دارویی که ملازه را بدان بردارند
بگیرند شب یمانی چهار درمسنگ گلنار هشت درمسنگ زعفران دو درمسنگ کافور و نوشادر از هر یک یک درمسنگ همه را بکوبند و به کفچهای میل برکنند و ملازه را بر آن پرورازاند
صفت دارویی که بدان غرغره کنند
بگیرند حب الاس و بلوط و گز مازو و سماق همه را در گلاب بپزند و بپالایند و بدان غرغره کنند و اگر از چیزهای قابض رنجی و فسردنی تولد کند غرغره به آب برگ کوک و ساق خرفه و به شراب توت کنند و کتیرا و صمغ و نشاسته بکوبند از هر یک راستاراست و به انبوبهای دردمند و لعاب اسبغول و لعاب ختمی و کشکاب به جلاب آمیخته نیم گرم در دهان داشتن و بدان غرغره کردن سود دارد و اگر آماس صفرایی باشد نخست تن از مادهی صفرا پاک باید کرد به مطبوخ هلیلهی زرد و خرمای هندی و شاهتره و خیارشنبر و آنچه بدین ماند و بدان آبها که در علاج آماس خونی یاد کرده آمد غرغره کردن چون آب عنب الثعلب و آب باران و کشکاب و آب خربزهی هندو خوردن و بدان غرغره کردن و چون سه روز بگذرد و بهتر نشود به داروهای قویتر که یاد کرده آمده است علاج باید کرد و به اندازهی علت داروها ضعیفتر و قویتر میکردن و اگر آماس بلغمی باشد نخست استفراغ باید کرد به حب قوقایا و حب صبر و مصطکی و مانند آن و هر بامداد گل انگبین دادن و غرغره فرمودن و به سکنگبین و به آبکامه و خردل و مازو و به سرکهی سوده طلی کردن.
صفت دارویی که در دمند
بگیرند شیاف مامیثا و گل سرخ و سماق و رب سوس و زعفران و نوشادر و سعتر و
ص: 372
عاقرقرحا و پلپل و دارپلپل و گز مازو و گلنار و زرچوبه و هلیلهی زرد و شب یمانی و مازو و حضض و خیار و قاقله و قصب الذیره و زرنیخ سرخ و قسط و سرگین سگی که سه روز او را بسته دارند و استخوان دهند و خطاطیف سوخته از هر یک راستاراست همه را بکوبند و ببیزند و دردمند و علاجها که از جهت استرخای ملازه یاد کرده آمد با این علاجها بکار دارند و اگر آماسها سودا میباشد حال همچون حال آماس زفان باشد و علاج همان و پیوسته استفراغ سودا میباید کرد چون آب گشنیز تَر و آب کوک در دهان داشتن و بدان غرغره کردن تا آماس سرطانی نشود و زیادت نگردد پس اگر ماده از نوع بلغم غلیظ باشد و طبیب به حکم مشاهده داند که علاجهای دیگر شاید کرد علاج خناق سودایی باید کرد.
داروها که اندر دمند اگر خواهند (ص 385)
بسرشند و طلی کنند مازو سبز یک جزو زاک سرخ و سماق از هر یک سه جزو و دو دانگ نمک بیست جزو به شراب خرتوت بسرشند و طلی کنند.
صفت دارویی دیگر
بگیرند شب یمانی یک جزو نوشادر یک جزو و نیم مازوی سبز دو بهره از یک جزو زاک سرخ سه جزو و چون به وقت انتها رسد مر و زعفران و سعد و دارشیشعان و فقاح الاذخر و عود بلسان و اشنه با این داروها بکار دارند و هم این داروها بپزند و بدان مضمضه کنند و اگر بدین کفایت نشود عصارهی قثاء الحمار و نطرون سرخ و قنطریون کوفته و بیخته به عسل سرشته طلی میکنند و اندر دهان میدارند و اگر آماس سختتر شود و روزگار برآید انگژد به عسل سرشته طلی میکنند.
دارویی دیگر که طلی کنند بگیرند شب یمانی و انگژد و نوشادر از هر یک راستاراست و بسایند و به کفچهای میل برگیرند و به دهان برآرند و ملازه را در وی نهند نگاه دارند و اگر این داروها را با سکنگبین عنصلی بیامیزند غرغره کنند صواب باشد و اگر این داروها درشتی کند بیخ سوس را در آب بپزند و آب او را با می پخته بیامیزند و در دهان میدارند و آن را که ملازه مسترخی شود و فرود آویزد اگر حرارت و سرخی باشد غرغرههای خشک که یاد کرده آمد بکار دارند. نخست رگ زند و ملازه را به صندل و گلنار و گل و کافور به
ص: 373
شراب خرتوت سرشته بردارند و اگر حرارتی باشد ملازه را به نوشادر و مازو بردارند و به آبکامه و خردل غرغره کنند و به نمک آب تلخ و ملازهی کودکان به مازو و سرکه بردارند مازو را به سرکه بسایند و بر پیش سر او طلی کنند بر آن موضع که به تازی یافوخ گویند.
صفت ضمادی که ملازهی کودکان و بزرگان بردارد
بگیرند مغاث و اقاقیا و گل دود خورده و سریش کفشگران و اسبغول وهمه را بکوبند جز اسبغول و سرکه بگیرند و برگ مورد و گشنیز خشک در وی بجوشند و بپالایند و این داروها بدین سرکه بسرشند و بر یافوخ نهند ملازه را بردارد از بهر آن که ملازه را حرکتی خاصّه که آن را حرکت ارادی گویند نیست و بدین سبب او را عضلههای خاصّه نیست چه عضلهی خاصّه عضوی را باشد که او را حرکت ارادی باشد و اصل او بدان گوشت پیوسته است که گرداگرد او است که آن را به تازی النغنغه گویند و به غشاء که بر کاسهی سر پوشیده است و به پوست و هرگاه که این داروهای قابض بر پوست سر نهند پوست را فراهم آرد و ملازه با وی برکشیده شود و آن را که آماس و استرخای ملازه بدین همه علاجها نیک نشود ملازه را بباید برید لکن اگر در تن فضلهای و امتلائی باشد نشاید برید نخست تن پاک باید کرد تا بن ملازه باریک نشود و سر او چون انگوری آویخته نگردد و نشاید برید اما آنچه فرود آویزد چون دم موش اگر در بریدن چندان احتیاط کند خطرناک نباشد ولی نخست تن را پاک باید کرد پس بریدن و هر دو نوع را تمام نشاید برید چندان که از مقدار طبیعی زیادت باشد چندان باید برید و اگر بیشتر بریده شود بیم باشد که خون باز نایستد و چندان خون به حلق فرود آید که حلق و شش پر گردد و همان ساعت مردم هلاک شوند و اگر کسی خواهد که او را به دارو برند بگیرند انگژد و شب یمانی و بر بن او طلی میکنند و نوشادر و انگژد همچنین بن او را باریک کنند و بفکنند و زاک در دهان داشتن نیز نیک باشد و بیشتری از پس سه روز بیفتد و چون این داروها طلی کنند بیمار باید که پیوسته تکیه کرده باشد و دهان باز دارد تا لعاب میرود و از دارو هیچ به حلق فرو نرود و فرو نبرد و هر وقت که ملازه بخواهد که برید اقراص کهربا افیونی و شراب جوز و شراب خرتوت حاضر باید داشت تا از پس بریدن اقراص کهربا با شرابی از این دو گانه بیامیزد و به دهان در
ص: 374
گیرد و بدان غرغره کند تا خون بسیار برود و داروهای قابض به کفچهای میل اندر کنند و باقی ملازه اندر وی نهند و به آب سرد و عصارهی لسان الحمل تنها گر با قرص کهربا گر با گل مختوم غرغره کند و همهی عصارههای قابض چون عصارهی غوره و عصارهی ریواج و عصارهی عنب الثعلب و عصارهی آبی ترش اندر این باب سودمند باشد ان شاء الله.
جزو سوم اندر احوال دندان و بیماریهای آن و علاج آن و این جزو ده باب است
نخستین اندر شناختن احوال دندان و بیماریهای آن
میان طبیبان خلاف است اندر آن که گوهر دندان استخوان است یا عصب بعضی گفتهاند که استخوان است و گروهی گفتهاند که عصب است آنها که گفتهاند استخوان است از بهر آن گفتهاند که گوهر او سخت است و خشک و شکننده و حرارت او اندک است و سردی و خشکی بر وی غالب است و اگر او را بسایند و بتراشند حس الم نیابد و آنها که گفتهاند عصب است از بهر آن که گفتهاند که دندان حس سرد و گرم همییابد و اگر ترشی بدو رسد خیره شود و خیرگی دندان را به تازیه ضِرس گویند یعنی کند شدن و این کندی دندان را همچون خدر است عصب را و خدر جز عصب را نباشد و در گوهر دندان دردها و خارش و ضربان بسیار افتد بدین اسباب گفتهاند دندان عصبی سخت است و درست آن است که گوهر دندان استخوان است و عصبهای دماغی به گوهر او پیوسته است و با وی آمیخته و این عصب در بیخ او بیشتر است و درد و ضربان و حس او بدین عصبها بیشتر است و سختی و خشکی و شکنندگی و حس الم سودن و تراشیدن نایافتن از بهر آن است که اصل گوهر او استخوان است و همچنین خلاف است اندر آن که گوهر دندان از آب پدر و مادر است چون استخوان و عصب و پوست و رگها و شریانها و غشاءها و صفاقها و رباطها از غذا میروید چون خون و گوشت و پیه و این خلاف از بهر آن است که هر اندامی که از آب پدر و مادر است اگر پارهای از وی برود بدل آن باز نیاید و به هیچ علاج باز نتواند آورد و هر چه از غذا میروید اگر پارهای از وی برود بدل آن باز آید و به علاج باز توان آورد چنان که مردم به سببی لاغر شود و باز فربه شوند یا به سبب جراحتی و ریش پارهای گوشت از عضوی برود و آن موضع تهی ماند و مغاکی پدید آید به علاج گوشت او باز آید و آن تهیئی و مغاکی هموار
ص: 375
شود و بدین سبب بعضی طبیبان گفتهاند دندان از غذا میروید و اگر در اصل آفرینش از آب پدر و مادر بودی بایستی که فرزند با دندان آمدی و آنچه بیفتد باز برنیامدی بعضی دیگر گفتهاند دندان در اصل آفرینش از آب مادر و پدر است و [آنچه] از غذا همی رستنی بایستی که آنچه دوم بار در بزرگی بیفد باز برآمدی چون گوشت جراحت و درست آن است که اصل دندان از آب مادر و پدر است و مادهی او در استخوانها که دندان از وی برآید تعبیه کرده است و ماده نهاده و حکمت آفریدگار تبارک و تعالی اندر پدید ناکردن دندان در اول آفرینش آن است که غذای طفل مدتی به شیر باشد به دندان حاجت نباشد و دیگر آن که استخوانهای فک دندان که از وی میبرآید در خورد اندامهای او باشد و کوچک اگر به اول آفرینش دندانها برآمدی بس ضعیف و نازک بودی و اگر دندانها قوی بودی آن استخوان که دندان از وی برآید برنتابیدی و شکلی ناهموار بودی از بهر آن که دندان چون صندان است و آن استخوان همچون آن چوب است که سندان (ص 386)
بر وی بیازنند و اهل صنعت آن را چون سندان گویند و هرگاه که سندان بزرگ باشد و چوب سندان کوچک سخت ناهموار باشد و بر آن سندان کار نتوان کرد لا جرم از روی حکمت اولیتر آن بود که مایهی دندانها در استخوانها آماده باشد و معد نهاده تا از پس مدتی که استخوانها بزرگتر و محکمتر شود و از بهر غذا به دندان حاجت آید دندان برآید و سبب آن که در خاییدن و افتادن دندان به هفت سالگی آن است که دندانهای نخستین به قیاس با آن که پس از آن برآید ضعیف باشد و قوت آن ندارد که همهی عمر طعامهای غلیظ و خشک میخاید و میچکند طبیعت هر شخصی به فرمان آفریدگار تبارک و تعالی دندانهای نخستین را بیفکند و دیگر قویتر که طاقت همهی عمر دارد برآرد و نیز معلوم است که چون کودک هفت ساله شد همهی اندامها و استخوانهای او قویتر و بزرگتر شده باشد و استخوانها که دندان از وی برآید همچون دیگر استخوانها بزرگ شود و به ضرورت چون استخوانها بزرگ شود جای بیخ دندانهای نخستین فراخ شود و آن دندانها با آن که در این استخوانها اندر خورنده باشد به سبب فراخ شدن جای جنبان شوند و بیفتد و سبب دیگر قویتر به جای آن برآمدن آن است که از آن ماده که دندانها از
ص: 376
وی است اندر دندانهای نخستین اندکی بکار شده باشد و مادهی بسیارتر شده باشد تا طبیعت از آن مادهی دندانها محکمتر برآرد به اذن الله تعالی. و آنچه مردمان میگویند بعضی پیران دراز عمر را سه دیگر بار دندان میبرآید و نشان میدهند و فلان و بهمان را دیدم دندانها افتاده و باز برآمده بباید دانست که آن استخوان که دندان از وی برآمده است جای دندانهای تضریسی دارد یعنی دندانهی دندانه است همچون اره که به تازی منشار گویند عجب نیست اگر شخصی را دندانها بیفتد و به روزگار از بهر آنکه چیزی میخورد و تکلف خاییدن میکند آن گوشت که بدین استخوانها پیوسته است سوده شود و نماند و از آن تضریس پدید آید مردمان پندارند که دندان است و نیز شک نیست که مزاج مردم دراز عمر و ترکیب او و قوتهای او قویتر باشد و آن قوت نخست اندر آب پدر و مادر بوده باشد و عجب نیست اگر در حال آفرینش مادهی دندانهای او چندان آید که چون در حال بزرگی دندان او بیفتد باز برآید باذن الله عز و جل و استخوان دندان همیساید و همیبالد سبب خاییدن طعامهای سخت و خشک سوده شود و بدل آنچه سوده میشود هم بدان اندازه همیبربالد و کمی و سودن بدین سبب پدید همیآید و دلیل بر آن که دندان همیبالد آن است که اگر دندانی بیفتد یا بشکند آن دندان که برابر آن جای خالی باشد که دندان از وی افتاده است درازتر از دیگر دندانها شود از بهر آن که همیبالد و برابر او دندانی نیست که بدان سوده شود و بیماریهای دندان بسیار نوع است سست شدن است و جنبان گشتن و افتادن و ریزیدن و کند شدن و پوسیدن و میان او خورده شدن و تهی گشتن و رنگ او بگردیدن و بخارها بر روی او نشستن و سفال گشتن و دردهای صعب و ضربان در وی پدید آمدن و از چیزهای گرم و سرد بیطاقت شدن و از طعام خاییدن عاجز آمدن و آماسیدن و همگان اتفاق کردن بر آن که اندر دندان این همه بیماریها ممکن است مگر آماس که گروهی که دندان از بهر آن که گوهر او سخت است آماس نگیرد و اگرچه از بهر این معنا اندر باب ششم از گفتار نخستین از کتاب دوم یاد کرده آمده است از باز گفتن آن اندر این موضع بس درازی نفزاید بباید دانست که دندان اگرچه گوهر او استخوان است و سخت است آماس گیرد از بهر آنکه غذا میپذیرد و میبالد و اندر طول و عرض و عمق کشیده میشود و میفزاید چه مانعی است از آن که بدین طریق فضلهای قبول کند و آماس
ص: 377
گیرد و اگر دندان فضلهای و خلط بد قبول نکردی آن را اندر گوهر او نفوذ نتوانستی بود دندانها بعضی سیاه بعضی سبز و بعضی کبود و بعضی زرد نگشتی و بعضی خورده نشدی و شک نیست که این رنگها ناطبیعی است و از خلط بد تولد کند که اندر گوهر دندان نفوذ یابد و آماس تولد کند و احوال مزاج دندان از گوشت بن دندان باید جست و از رنگ آن اگر سرخ باشد مزاج دندانها خونی است و اگر به زردی گراید صفرایی است و گر سپید باشد بلغمی است و اگر رنگ تیره است سودایی است.
دوم از جزو سوم از گفتار پنجم اندر تدبیر نگاه داشتن دندانها تا درست بماند
آن را که به تدبیر نگاه داشتن دندانها حاجت باشد تا درست بماند ده معنا را تیمار باید داشت یکی آن که از تخمه و بسیار خوردن و معده را گران کردن پرهیز کند و احتیاط کند تا آنچه خورده باشد اندر معده تباه نشود و این چنان باشد که چیزهایی که زود اندر معده تباه شود چون شیر و ماهی شور نخورند و اندر طعام خوردن ترتیب نگاه دارند و هرچه لطیفتر و نازکتر و رقیقتر باشد نخست خورند از بهر آن که هرچه لطیفتر باشد زودتر گوارد و بر سر طعام غلیظ ناگواریده بایستد و گذر نیابد و تباه شود و آن غلیظ را تباه کند و از پس ریاضت و رنج چیزهای نازک چون ماهی تازهی کوچک و مانند آن نشاید خورد از بهر آنکه زود تباه شود و بخار انگیزد دوم آن که قی کردن بسیار عادت نکند خاصّه آنکه برآید ترش باشد سوم آنکه به دندان چیزهای سخت نشکند چهارم آن که از خاییدن حلوا علک چون ناطف و غیر آن پرهیز کنند پنجم آن که از ترشیها که دندان را کند کند چون غوره و ترشی ترنج و مانند آن پرهیز کند ششم آن که چیزی سخت سرد یا سخت گرم نخورد خاصّه از پس یکدیگر هفتم آن که چیزها که دندان را و گوشت بن دندان را زیان دارد نخورد چون گندنا و جوز و خرما و غیر آن هشتم آن که چون طعام خورده باشند خلال کنند و میان دندانها پاک کنند و اندر خلال کردن چندان استقصاء کنند که گوشت بن دندان را نخراشد و رنج رساند نهم آنکه هر بامداد مسواک کند و اندر مسواک کردن چندان استقصاء نکند که آب و جلای طبیعی از وی برود از بهر آنکه چون جلای طبیعی برود روی دندان درشت گردد و بخارها زودتر و بیشتر پذیرد و مسواک از چوبی نرم و تلخ باید دهم آنکه هر وقت که
ص: 378
قی خواهد کرد نخست دندانها را چرب کند پس قیکند و هر شب هنگام خواب دندانها را به روغن چرب کنند تا بخارها بر وی نگیرند اگر مزاج دندان گرم است روغن گل مالند و اگر سرد است روغن بان یا روغن مصطکی مالند و غیر آن از روغنهای گرم اولیتر باشد که نخست دندانها به انگبین بمالند یا به شکر کوفته به انگبین بسرشند و بدان میمالند بهتر باشد و بعد از آن به روغن چرب کنند و بباید دانست که سر خرگوش کوفته اندر دهان مالیدن و نمک با انگبین سرشته و سوخته و ناسوخته مالیدن و شب یمانی به آتش بریان کرده و اندر سرکه کشته با اندکی مر صافی مالیدن و بیخ نباتی که آن را یتوع گویند اندر شراب پخته و بدان مضمضه کردن اندر هر ماهی دو بار این مضمضه بکار داشتن گوشت بن دندانها را سخت کند و مادتها را از بن دندان پاک کند و دندان به سلامت باشد و یتوع نباتی را گویند که او را بشکنند شیری از وی بیرون آید و نیز باید دانست که از بهر آنکه مزاج دندان خشک است داروها که او را بر مزاج خویش و تندرستی نگاه دارد خشک باید و اندر سردی و گرمی معتدل مگر آن را که مزاج سرد یا گرم از بهر بگردانیدن مزاج (ص 387)
یا خشکی یا سردی یابد و داروها که به دندان سودمند است و با خشکی سرد است صندل است و گل و سعد و کافور و گز مازو و گلنار و دمالاخوین و مازو و مروارید و فوفل و آرد جو و برگ گز و پوست درخت تو (توت) و بیخ حماض و داروها که با خشکی گرم است نمک سوخته است و شیح سوخته و سعد و دارچینی و زوفای خشک و فقاح اذخر و و سروی گاو کوهی سوخته و پودنهی سوخته و ناسوخته و ابهل و زراوند گرد و شحم حنظل و عاقرقرحا و ساذج هندی و پوست بیخ کبر و کبر و عود و مشک و خرمای سوخته و سر خرگوش سوخته و پر سیاوشان سوخته و خاکستر نی و خاکستر نی و خاکستر پوره و مصطکی و آبگینهی سوخته و مازوی سوخته و اندر سرکه سرد گشته معتدل است و داروهای آمیخته که بدان مسواک کنند و دندانها بدان بمالند و آن را سنون گویند و اندر علاجهای دندان اندر جایگاه خویش سنونهای آزموده یاد کرده آید ان شاء الله تعالی.
سوم از جزو سوم از گفتار پنجم اندر درد دندان
و اسباب درد دندان انواع سوء المزاج است بیماده و با ماده و درد که از سوء المزاج با ماده باشد سبب آن بسیاری
ص: 379
ماده باشد یا بدی ماده و تیزی آن یا غلیظی آن یا بادناکی آن و بسیار باشد که اندر میان دندان یا اندر بیخ او کرم تولد کند و مادهای که به دندان آید بیشتر حالها از معده به سر برآید و از سر به دندان فرو آید و آن را که ماده اندر همهی تن باشد هم طریق رسیدن آن به دندان این است که یاد کرده آمد و بسیار باشد که اندر تبهای حادهی محرقه دندان به درد آید و سبب آن مشارکت دندان باشد اندر سوء المزاج با همهی اندامها و این از غایت تیزی تب باشد و سبب خورده شدن دندان و ریزیدن و شکستن مادهی تیز باشد که بدو فرو آید یا ترش.
علامتها
نخست نگاه باید کرد تا درد دندان اندر بن گوشت دندان آماسی هست گر نه اگر آماس ببینند و اندر گوهر دندان هیچ آماس و کندی و سستی و خرده شدن نباشد و رنگ او رنگ دندانها درست باشد بباید دانست که مادهی علت اندر گوهر دندان نیست و اگر با آماس گوشت بن دندان اندر گوهر دندان از این اعراض که یاد کرده آمد چیزی باشد بباید دانست که مادهی علت هم اندر گوشت است و هم اندر گوهر دندان و اگر اندر گوشت بن دندان آماسی نباشد و دندان کند شده باشد یا سست گشته یا آماس کرده یا خرده شده یا رنگ او بگردیده باشد بباید دانست که علت اندر گوهر دندان است اندر گوشت بن دندان نیست و خداوند علت حس آن همییابد که درد دندان درد در ارای (آروارهها) میبرآید و اگر خداوند علت خبر دهند که از آن جانب که دندان دردمند است فک او به جملگی درد میکند و حس اختلاج و اضطراب همییابد بباید دانست که مادهاند رعصبها است که به بیخ دندان پیوسته است و سبب اختلاج و اضطراب حرکت شریان است که بدو نزدیک است یا بدو پیوسته است و اما علامتهای سوء المزاج آن است که اگر مزاج گرم باشد از باد خنک و آب سرد و داروهای سرد راحت یابد و اگر سوء المزاج سرد باشد و هوای سرد زیان دارد و از آب گرم راحت یابد و اگر مادهی علت رقیق باشد منفعت داروها زود پدید آید و اگر غلیظ باشد درد با گرانی بود و منفعت داروها دیر یافته شود و اگر ماده بادناک باشد دردی خلنده با تمدد از جانبی به جانبی میشود و اگر سوء المزاج خشک باشد
ص: 380
دندان باریک و لاغر شود و جای بیخ او به سبب باریک شدن او فراخ گردد و بدان سبب جنبان شود و این علت بیشتر پیران را افتد و آن را که مادهی علت در گوهر باشد چون دندان برکنند درد زایل شود و گر اندر عصب باشد هم ممکن است که زایل شود از بهر آنکه چون دندان برکنده آمد جایی بر آن ماده که طبیعت میخواهد که آن را تحلیل کند فراخ کند و آن زحمت و فشردن که ماده را از دندان بود برخیزد و آن را که ماده در گوشت و بن دندان باشد بدان که دندان برکند درد زایل نشود
علاج
اگر درد به مشارکت همهی تن باشد نخست تن پاک باید کرد به فصد و اسهال وگر به مشارکت دماغ باشد و فضلهای از سر بدو فرو میآید به چیزی که آن فضله را دفع کند استفراغ باید کرد چون اقراص بنفشه و ایارج فیقرا با شحم حنظل و حب قوقایا و حب شبیار و آن را که در گوشت بن دندان آماس باشد هم نخستبه فصد و اسهال علاج باید کرد و اگر مادهی علت گرم است آب عنب الثعلب و آب گشنیز تَر و آب لسان الحمل و مانند این در دهان میباید گرفت و به آن مضمضه میکرد و اگر حرارت سخت قوی باشد اندکی کافور در این آبها حل باید کرد در جمله در ابتدای علت داروهای خنک که در وی قبضی و خشکی معتدل باشد در دهان میباید گرفت و بدان مضمضه میکرد پس به تدریج به داروهای تحلیل کننده آمدن و ماده را به تدریج از جای خویش بیرون آوردن و این را هفت طریق است یکی آنکه زرو (زالو) که به تازی العلق گویند بر بن دندان برافکنند یا رگ زیر زفان بزنند یا زیر زنخ حجامت کنند دوم آن که داروهای تحلیل کننده در دهان میگیرند و بدان مضمضه میکنند و میجنبانند سوم آن که داغ کنند چهارم آنکه داروها دود کنند پنجم آنکه دارو در گوش یا در بینی چکانند ششم آن که داروها از بیرون بر رخسار و زنخدان برنهند هفتم آن که دارو بر دندان نهند.
اما داروهای خنک و قابض که اندر دهان گیرند و بدان مضمضه کنند چون آب برگ مورد تَر است با سرکه و آب برگ زیتون یا آب عنب الثعلب و سرکه که حب الاس در وی پخته باشند و پالوده و داروها که میل به اعتدال دارد چون روغن گل است که مصطکی در
ص: 381
وی پخته باشند و روغن مورد و روغن زیت که آن را به تازی زیت انفاق گویند و این روغنی باشد که از غورهی زیتون کنند بعضی از زیتون سبز و روغن گل با شراب میویزی پخته چنین که دو بهر شراب باشد تا سه بهر و یک بهر روغن و بجوشند تا به نیمه باز آید و در دهان میگیرند و اگر درد عظیم باشد عاقرقرحا کوفته و بیخته با کافور بر بن دندان مینهند و اگر درد بیطاقت شود افیون اندر روغن گل بپزند و پنبه پارهای بدان چرب کنند و بر دندان نهند یا فلونیا برنهند پس به تدارک آن مشغول شوند و تا ضرورت نباشد دست بدین نوع دارو نزنند و تدارک چنان باشد که از پس آن داروهای تحلیل کننده بکار دارند به تدریج.
صفت معجونی که دندان را بیخبر کند و درد بنشاند
بگیرند تخم بنگ و افیون و میعه و بارزد از هر یک دو درمسنگ پلپل و انگژد شامی از هر یک یک درمسنگ همه را بکوبند و به عقید العنب یعنی دوشاب بسرشند و بر دندان نهند و هیچ تدبیر از بیخبر گردانیدن دندان بهتر از آن نیست که آب سرد کرده به برف و یخ در دهان میگیرند دمادم و چون فاتر شود میریزند و دیگر باره میگیرند تا دندان بیخبر شود و درد بیارامد و گاه باشد که از آب سرد نخست درد زیادت شود پس که خیره گردد و درد ساکن شود و آن را که مادهی علت و مزاج دندان سرد باشد نخست داروهای رادع بکار دارند یعنی داروها که ماده را باز گرداند و دندان را قوت دهد تا ماده را کمتر قبول (ص 388)
کند چون شب یمانی بریان کرده و در سرکه کشته و نمک هر دو را نیمانیم بسایند و بر دندان نهند و مازوی سوخته در سرکه کشته برنهادن ماده را باز گرداند و بدان (دندان) را قوت دهد و از پس این داروها مضمضه باید کرد به روغن گل و سرکه و یا به شراب انگوری و روغن گل با سرکه هم رادع است وهم محلل و روغن گل رادع کند و سرکه تحلیل کند و رطوبت را از بیخ دندان و از گوهر او بکشد و بدین سبب است که سرکه دندان را کند گرداند لکن چون با روغن گل باشد رطوبتهای اصلی را تحلیل نتواند کرد و کندی تولد نکند و از پس سه روز داروهای تحلیل کننده بکار دارند و آن را که مادهی علت بادناک باشد هم
ص: 382
داروهای تحلیل کننده بکار دارند. چون سکبینج و هزاراسفند و تخم بادیان و شحم حنظل و عاقرقرحا و انگژد و زرنباد و بیخ قثاء الحمار و کندس و سیر و مرزنگوش و سعتر و آنچه بدین ماند و ارزن و نمک گرم کرده به خرقهای درکنند و از بیرون برمینهند تا ماده را از بیخ دندان بیرون کشد چون آماس کرد درد بنشیند و داروی تحلیل کنندهی آماس را زایل کند.
صفت ضمادی که از بیرون برنهند
بگیرند بابونه و ختمی و شبت و حلبه و تخم کتان همه را بپزند به آب یا به شراب تا چون خبیصی شود و از بیرون برنهند و روغن شبت و روغن بابونه گرم کرده اندر دهان گرفتن سود دارد و محمد زکریا میگوید روغن کنجد یا روغن گاو گرم کرده اندر دهان گرفتن سود دارد از بهر آن که عصبها را که به بیخ دندان پیوسته است و گوشت بن دندان را نرم کند و گرمی روغن ماده را تحلیل کند.
صفت داروی تحلیل کننده
بگیرند انگژد و خردل و اندر سرکه بجوشانند و بدان سرکه مضمضه کنند و اگر ماده سخت گرم باشد اندر شراب انگوری پزند و شحم حنظل و عاقرقرحا و گلنار از هر سه راستاراست در سرکه یا در شراب انگوری پخته تحلیل کننده است و از بهر آن که مزاج دندان که خشک است داروهای تحلیل کننده یا چیزی خشک و قابض بکار باید داشت چون گلنار و اقاقیا و مانند آن.
صفت مضمضه که تحلیل کند
بگیرند خربق سپید و عاقرقرحا و شیطرج همه را نیم کوفته اندر سرکه بجوشند و بدان مضمضه کنند.
صفت دارویی که محمد زکریا در کتاب حاوی میگوید
جماعتی گواهی دادهاند بر آنکه این دارو درد دندان ببرد سیر پنج استار کندر نیم مثقال برگ مورد چندانکه بر کف دست کنند هر سه را بکوبند و در سرکه بپزند و به چوب صنوبر بجنبانند و در دهان گیرند و از پس این دارو روغن بلسان و جاوشیر بر دندان نهند.
ص: 383
صفت داروی دیگر
بگیرند پوست بیخ کبر و زراوند گرد و عاقرقرحا از هر یک دو درمسنگ و نیم همه را نیم کوفته در شراب و سرکه بپزند چنین که شراب یک بهره باشد و سرکه سه بهره بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند و آن سرکه در دهان میدارند.
صفت دارویی دیگر
بگیرند شحم حنظل دو مثقال هزاراسفند چهار مثقال اندر سرکه یا اندر شراب بپزند
صفت دارویی دیگر که بخایند ماده را تحلیل کند
بگیرند پودنهی کوهی و پلپل سپید و عاقرقرحا هر سه را با میویز دانه بیرون کرده بسرشند و اقراص کنند و میخایند و لعاب از دهان میریزند.
صفت سنونی که مادهی غلیظ را تحلیل کند
بگیرند پلپل و میویزج و عاقرقرحا و زنجبیل از هر یکی دو درمسنگ بورق سه درمسنگ همه را بکوبند و دندانها را بدان بمالند و تریاق اربعه و سجزینا و تریاق بزرگ به دندان اندر گیرند جالینوس میگوید جگر حیوانی که او را به تازی سام ابرص گویند بر دندان نهند درد دندان بنشیند و داغ کردن دندان از جملهی علاجهای قوی و آزموده است خاصّه آن را که ماده اندر گوهر دندان باشد.
صفت داروهای داغ کردن
نخست داروهای تحلیل کننده اندر روغن زیت پزند و جوالدوزی گرم کنند و بدین روغن فرو زنند و انبوبهای بر دندان نهند و گرداگرد دندان به خمیر بپوشند تا حرارت جوالدوز به دیگر جای نرسد پس جوالدوز بدان انبوبه بگذارند و بر دندان نهند چند کرت و اگر روغن گرم اندر انبوبه چکانند نیک باشد و بسیار باشد که حاجت افتد که دندان سوراخ کنند به پرماهه ای باریک تا قوت دارو بدو رسد داروها که بسوزند و دود کنند همه تحلیل کننده باید چون تخم حنظل و بیخ حنظل و بیخ پیاز خاصّه اگر در بن دندان کرم باشد و سپندان و برگ سذاب و جعده و خردل و عاقرقرحا و سم خر صواب آن باشد که دارو بر آتش افکنند و قمع بر سر او فرونهند و نایژهای قمع بر دندان نهند تا دود به دندان رسد و آن
ص: 384
را که اندر گوهر دندان یا در بیخ او کرم باشد تخم گندنا و تخم بنگ یعنی بذرالبنج از هر یکی راستاراست بکوبند و با موم بمالند و بر آتش افکنند و دود آن به دندان رسانند چنان که یاد کرده آمد تا کرم بیفتد و اندر بعضی نسختها درمی و دانگی و نیم تخم پیاز فرمودهاند با این هر دو تخم و به عوض موم پیه بز فرمودهاند و هر دو صواب است و مقدار آنچه به یک دفعت سوزند یک درمسنگ باشد داروها که اندر بینی چکانند هم تحلیل کننده باید چون آب قثاء الحمار و عصارهی اصل چگندر و آب مرزنگوش و هم این آب بدان گوش که از جانب چپ دندان دردمند باشد اندر چکانند خاصّه آب کبر و آن را که اندر دندان کاواکی باشد انگژد و سجزینا و تریاق بزرگ و شونیز بریان کرده و به سرکه سوده و پلپل و عاقرقرحا کوفته و با بیرزد سرشته و مر صافی سوده و به قطران سرشته و شونیز و میویزج و تخم بنگ کوفته و با بیرزد سرشته آنچه حاضر باشد از این داروها بدان کاواکی اندر نهند و کاواکی را به دارو چنان آکنده نکنند که درد زیادت شود لکن به اندازهای باید که دندان از دارو رنجور نشود.
صفت داروهای دیگر که به کاواکی دندان فرو نهند درد بنشیند و دندان را نگاه دارد تا دیگر خورده نشود
بگیرند قطران و به انگبین گرم کنند و پشم پارهای بدان تَر کنند و به دندان کاواک اندر نهند
صفتی دیگر
بگیرند سک خالص و مصطکی راستاراست و هر دو را بسایند و به دندان اندر نهند و آهنی گرم بر سر دندان نهند تا مصطکی بگدازد و تا مدتی آنجا بماند.
صفتی دیگر
بگیرند عاقرقرحا و افیون و زعفران هر سه را با انگبین و قطران بسرشند و به دندان اندر نهند
صفتی دیگر زنجبیل بکوبند نرم و با سرکه و انگبین بیامیزند و به دندان اندر نهند و فلومیای پارسی اندر نهادن درد بنشاند و خواب آرد و بباید دانست که سبب کاواک شدن
ص: 385
دندان تیزی ماده باشد که بدو فرو آید و او را بخورد و اگر ماده اندک باشد یک دندان بیش کاواک نکند این داروها خشک کننده برنهادن کفایت باشد و اگر ماده بسیار باشد نخست تن و دماغ پاک باید کرد پس دندان را علاج کردن و کافور اندر بن دندان مالیدن و به دندان اندر گرفتن خوردگی و کاواکی دندان را نگذارد که فراخ باز شد و خربق سیاه کوفته و بیخته و باز انگبین سرشته بدان کاواک فرو نهادن دندان را از شکستن و ریزیدن نگاه دارد و لعبهی بربری و بیخ بنگ اندر شراب پختن و آن شراب اندر دهان گرفتن سود دارد و آن را که سبب درد دندان خشکی و لاغری دندان باشد پیوسته دندانها را (ص 389)
پیهی بط و پیهی مرغ و مسکه میباید مالیدن و آن را که سبب درد دندان آماس بن دندان باشد تأمل باید کرد تا ماده گرم است یا سرد و بیشتری مادهی آن خون باشد و رطوبت نیز بسیار باشد اما آن را که نشانههای خونی ظاهر باشد نخست رگ قیفال زدن و اسبغول به سرکه تَر کرده اندر دهان گیرند و بر جایگاه آماس نگاه دارد و داروهای خنک که یاد کرده آمده است بکار دارد پس اگر سه روز بگذرد و آماس فرو ننشیند آب گرم و خوردنیی گرم و روغن گرم کرده به آتش اندر دهان میگیرد تا آماس را بپزاند و ریم بیرون آید و پاک شود و آن را که نشانههای رطوبت ظاهر شود نخست ایارج فیقرا دهند و نمک سوده به سرکه تَر کنند و بر آن موضع نهند و نگاه میدارند تا بگدازد و چون بگداخت از دهان بیفکند و نگذارند که به حلق فرو شود و دیگر باره برنهند و داروهای تحلیل کننده که یاد کرده آمده است بکار میدارد و تریاق بزرگ و سجزینا طلی میکنند.
چهارم از جزو سوم از گفتار پنجم اندر شکستن و ریزیدن دندان
سبب ریزیدن و شکستن دندان دو نوع است یکی آنکه خشکی بر وی غالب گردد و اندر گوهر او رطوبت نماند و دوم آن که رطوبتهای بد اندر گوهر او گرد آید و مزاج و گوهر او تباه کند و سست کند و فرق میان هر دو آن است که آن را که خشکی غالب شده باشد دندان لاغر و باریک باشد و آن را که رطوبتهای گوهر او را تباه کرده باشند یا رنگ او بگردیده باشد یا سطبرتر و بالیدهتر گشته باشد.
علاج
ص: 386
آن را که خشکی غالب شده باشد پیوسته روغنهای نیم گرم کرده اندر دهان میباید گرفت و مسکه و پیه بط طلی کردن و غذاهای تَری فزاینده خوردن و آن را که رطوبتهای گوهر دندان را تباه کرده باشد علاج او آن است که به داروهای قابض ماده را از وی باز دارند و گوهر او را بدین داروها قوت دهند تا ماده کمتر پذیرد و داروهای قابض چون شب یمانی و مازوی سوخته و هر چه اندر باب گذشته یاد کرده است و بعد از آن داروهای تحلیل کننده بکار دارند و خربق سیاه و انگبین چنان که اندر باب گذشته یاد کرده آمده است سخت نافع است.
صفت سنونی که دندانها را قوت دهد بگیرند سعد سه درمسنگ هلیلهی زرد پنج درمسنگ قرفه پانزده درمسنگ دارچینی پانزده درمسنگ شب یمانی دو درمسنگ عاقرقرحا هفت درمسنگ نوشادر یک درمسنگ دارپلپل یک درمسنگ سُک یک درمسنگ زعفران دو درمسنگ نمک پنج درمسنگ سماق دو درمسنگ گز مازو سه درمسنگ قاقله چهار درمسنگ زرنباد شانزده درمسنگ گلنار چهار درمسنگ همه را بکوبند و دندانها بدو میمالند.
صفت سنونی دیگر
بگیرند کشک جو نیم کوفته و آن را به عسل و اندکی قطران آلوده کنند و بر کاغذ پیچند و بر خشتی پخته اندر تنوری که آتش کرده باشند نهند تا سیاه شود پس آن را بردارند از وی یک جزو و عود خام و گلنار و سعد و نارپوست و نمک از هر یکی یک جزو همه را بکوبند و بکار دارند.
پنجم از جزو سوم از گفتار پنجم در جنبیدن دندانها
اسباب جنبیدن دندانها چهار نوع است یکی بسیاری رطوبت اندر بیخ عصبها و رباطها که او را سخت دارد دوم آن که بن دندان با گوشت که بدو پیوسته است تا کنار استخوان که دندان از وی رسته است خورده شود تا بدان سبب دندان جنبان شود و سوم آنکه خشکی غلبه کند و دندان لاغر و باریک شود چنان که پیران و ناقهان را و کسانی را که مدتی گرسنگی کشند و غذا نیابند چهارم زخمی و آسیبی که بر وی آید.
ص: 387
علامتها
آن را که سبب بسیاری رطوبت باشد دندانها فربه باشد و آن را که سبب خشکی باشد دندانها لاغر و باریک باشد و آن را که سبب خورده شدن گوشت بن دندان و خورده شدن کنارههای آن استخوان باشد که دندان از وی رسته است به چشم نتوان دید و آن را که زخمی و آسیبی رسد به جستن سبب حاجت نیاید.
علاج
نخستین کاری اندر علاج آن که دندانها جنبان شود آن است که [از] سخن گفتن بسیار و از خاییدن طعامهای سخت پرهیز کنند و به دست و زفان آن را نجنبانند اما اگر سبب بسیاری رطوبت باشد علاج به داروهای گرم و قابض کنند چون شراب میویزی که شب یمانی و چند مقدار نیمهی وزن شب نمک اندر وی پخته باشند بدین شراب مضمضه کردن و سکنجبین و سکبینج اندر شراب پختن با برگ سرو و بدان مضمضه کردن و اندر دهان نگاه داشتن و دو درمسنگ شب یمانی و یک درمسنگ نمک سوده بر بن دندانها مالیدن.
صفت داروی قابض
بگیرند گلنار و پوست انار ترش از هر یکی شش درمسنگ زرنیخ سرخ و شب یمانی از هر یکی سه درمسنگ گل سرخ و سماق از هر یک هشت درمسنگ سنبل و اذخر از هر یک دو درمسنگ همه را بکوبند و بر بن دندانها کنند.
دارویی دیگر
بگیرند سماق و انار پوست ترش و استخوان هلیلهی زرد و گل سرخ و سک و گلنار و مازو و گز مازو و شب میانی راستاراست همه را بکوبند و اندر بن دندانها کنند.
صفت دارویی دیگر
بگیرند نوشادر و شب یمانی و نشاسته راستاراست و بسایند و اندر میان دندانها و بن دندانها کنند و اگر این علاجها اثر نکند داغ باید کرد چنان که اندر علاج درد دندان یاد کرده آمده است و بسیار باشد که هیچ اثر منفعت ظاهر نشود و حاجت بدان آید که
ص: 388
دندانهای جنبان را به سیم کشیده به دندانی که سخت باشد باز بندند این همه پس از آن که به ایارج فیقرا استفراغ کرده باشند.
صفت دارویی دیگر
بگیرند نمک سوده و به انگبین سرشته و در خرقهای کتان پیچند و در گل گیرد در زیر آتش کنند تا سرخ شود پس آن نمک از میان گل و خرقه بیرون کنند و بکوبند و از این نمک ده درمسنگ و خاکستر گز ده درمسنگ و زعفران و مر و سنبل و مصطکی از هر یکی دو درمسنگ سذاب خشک و سماق و گلنار از هر یکی سه درمسنگ همه را بکوبند و در میان دندانها میکنند و اگر سبب لاغری و باریکی دندان از غلبهی خشکی باشد علاج آن است که در باب گذشته یاد کرده آمده است و روغن گل با روغن بید نیم گرم کرده به گوش اندر چکانند و آنچه پیران را افتد از این نوع علاج پذیر نباشد و آنچه جز پیران را افتد هم عسر باشد از بهر آن که دندان به زودی فربه نشود پس اولیتر آن باشد که آن را به داروی قابض علاج کنند و آن را که سبب زخمی و آسیبی باشد به داروهای قابض علاج باید کرد و آن را که سبب خورده شدن گوشت بن دندان باشد یا خورده شدن کنارههای آن استخوان که دندان بر وی رسته است علاج خورده باید کردن چنان که در جایگاهش گفته آمده است.
ششم از جزو سوم از گفتار پنجم اندر تغیر لون دندانها
اسباب تغیر لون دندانها دو نوع است یکی آن که بخارها بر ظاهر دندانها نشیند و دندان بدو اندوده شود و بسیار باشد که اگر آن را به مسواک پاک نکنند بر ظاهر دندان بماند و سفال گردد دوم آن که خلطی بد در گوهر دندان گذر یابد و و غذای او گردد و رنگ گوهر او بگرداند.
علاج
نوع نخستین را پیش از آنکه سفال گردد به مسواک زایل توان کرد و آن را که سفال گردد بباید تراشید و آنچه اندر باب نگه داشتن دندان (ص 390)
یاد کرده آمده است چون مسواک کردن بامداد و شبانگاه و وقت خواب دندانها چرب کردن و سنونها بکار داشتن.
ص: 389
صفت سنونی که دندانها را بزداید
بگیرند کفک دریا و نمک با عسل سوخته چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است و نمک اندرانی و صدف سوده و زراوند گرد و خاکستر بیخ نی و جو سوخته و سفال چین و صدف سوخته دندانها را بدان میباید مالید و مسحقونیا و آبگینهی کوفته و نرم کرده و سنباده این همه آن است که دندان در ساعت سپید کند و بزداید و سنونی که در باب علاج بوی دهان یاد کرده آمده است سخت نیک است و اگر زردی و رنگهای دیگر که بر دندان پدید آید پس بس قوی باشد زنگار با عسل بسرشند و دندانها را بدان بمالند و اگر مسحقونیا و مانند آن با وی بیامیزند زودتر پاک کند.
صفت دارویی که سیاهی دندانها را بزداید قنبیل ده درمسنگ پلپل چهار درمسنگ حماما سه درمسنگ ساذج هندی سه درمسنگ مازوی سوخته دو درمسنگ همه بکوبند و دندانها را بدو بمالند و در نسخهی دیگر مازو نیست و عوض آن حضض سوخته است هشت درمسنگ اما نوع دوم را که یکی دندان با دو رنگ بگردانیده باشد به سنونها علاج باید کرد لکن اگر بیشتر باشد علامت بسیاری ماده باشد و به سنون کار برنیاید نخست تن را پاک باید کرد به حب قوقایا و حب صبر و ایارج فیقرا و مانند آن و به آبکامه و ایارج فیقرا غرغره کردن پس علاج دندان کردن و سنونها بکار داشتن.
صفت سنونی که ماده را از گوهر دندان تحلیل کند و ظاهر او را بزداید
بگیرند سعد پنج درمسنگ سنبل یک درمسنگ پلپل شش درمسنگ قسط و زراوند گرد و انگژد از هر یک یک درمسنگ کفک دریا و مسحقونیا و شخار و سنباده از هر یک دو درمسنگ و آن داروها که از بهر سیاهی دندان یاد کرده آمده است اندر این حال موافق باشد باذن الله تعالی.
هفتم از جزو سوم از گفتار پنجم اندر کندی دندانها که تازی ضرس گویند
اسباب کند شدن دندانها دو نوع است یکی آن که چیزی قابض و عفص یا چیزی ترش به غایت ترش خورده باشند دوم آن که اندر معده رطوبتی ترش باشد و به قی برآید یا اگر چه به قی برنیاید بخار آن دندانها را کند میدارد و علامت وی آروغ ترش است و بسیاری
ص: 390
آب دهان و ترشی قی.
علاج
آن را که سبب خوردن چیزهای عفص و ترش باشد اگر مزاج دندان و مزاج خداوند عارضه گرم است برگ و ساق خرفه و بادروج خاییدن سود دارد و اگر برگ و ساق خرفه حاضر نباشد تخم او نیم کوفته و تَر کرده به جای او باشد و به شیر خر یا به زیت انفاق نیم گرم کرده مضمضه کنند و در دهان نگه میدارد و اگر مزاج گرم نیست دندان بر مغز گوز و فندق و گوز هندو و مغز بادام تلخ گرم کرده برنهادن سود دارد و علک الانباط و موم زرد خاییدن و دردی روغن زیت که در پنگان مسی بر آتش نهاده باشند یا در آفتاب تا ستبر شود مالیدن سود دارد و آن را که سبب بلغم ترش باشد اندر معده نخست معده را پاک باید کرد به قی و به ایارج فیقرا و معجون فندادیقون بکار داشتن چنان که در علاج معده یاد کرده آید و حب الغار و مغز بادام تلخ و زراوند طویل و حلتیت و نمک طعام و قیر خنب شراب و لبن الیتوع که آن را تریاق بوشنجه میگویند خاییدن و در دندانها مالیدن سود دارد و روغن بلسان و روغن بان مالیدن سخت نافع بود باذن الله تعالی.
هشتم از جزو سوم از گفتار پنجم در ضعیفی و آب گذاشتن دندان
حالی است او را که اگر طعامی و شرابی گرم و سرد بدو رسد طاقت آن ندارد و هیچ طعام سرد نتواند خایید و این حال بیشتری از مزاج سرد افتد و گاه باشد که مقدمهی درد دندان بود.
علاج
نان گرم و زردهی خایهی مرغ بریان کرده و گرم کرده اندر دندان گرفتن و داشتن سود دارد و حب الغار و زراوند طویل و شب یمانی در بن دندانها مالیدن و به ایارج فیقرا مسواک کردن سود دارد و اگر بدین کفایت نشود به تریاق بزرگ و روغن بلسان مالیدن و روغن خردل گرم کرده مالیدن و در دهان داشتن سود دارد و اگر سبب این حال شخصی را گرمی مزاج دندان باشد لون گوشت بن دندان و دیگر حالها بر آن گواهی دهند وی را روغن گل در دهان میباید داشت و به صندل و اندکی کافور دندانها را مالیدن و برگ و ساق خرفه و
ص: 391
تخم او خاییدن علاج باید کرد نافع باشد باذن الله تعالی.
نهم از جزو سوم از گفتار پنجم در تدبیر دندان کودکان تا به آسانی برآید
تدبیر آسان برآمدن دندان کودک آن است که ارک او را یعنی آن موضع را که به رستنگاه دندان است به چیزهای نرم و چرب میمالند چون پیهی بط و پیهی مرغ و مسکه و مغز خرگوش پخته و خواجه بوعلی سینا رحمه الله در کتاب قانون حکایت میکند که طبیبان گذشته گفتهاند اگر شیر سگ اندر ارک کودک مالند آن را خاصیتی است در این باب و هرگاه که دردمند شود عصارهی عنب الثعلب و روغن گل به هم زنند و نیم گرم کنند وانگشت بدان چرب کنند و به آهستگی بر عرک او بمالند و نباید گذاشت که چیزی خاید تا مادهی دندان به تحلیل خرج نشود و هرگاه که دندان پدید آید سر و گردن و بناگوش و منهی او چرب دارند و اگر قطرهای روغن نیم گرم کرده اندر گوش او چکانند روا بود.
دهم از جزو سوم از گفتار پنجم اندر تدبیر دندان بزرگان تا آنچه افکندنی باشد به آسانی بیفکند
چون کار بدان رسد که دندان بباید افکند صواب آن باشد که گوشت بن دندان به نیش بیازنند پس داروها برنهند تا قوت دارو زودتر به بیخ او رسد اما داروهایی که بیخ دندان را سست کند از این نوع باشد
بگیرند پوست درخت تو (توت) و عاقرقرحا بکوبند نرم و در آفتاب نهند و به سرکه میسایند تا چون انگبین شود هر روز سه بار بر این دندان طلی کنند و دندانهای دیگر به خمیر یا به چیزی دیگر پوشیده باشند.
صفتی دیگر عاقرقرحا با بیخ قثاء الحمار کوفته و بیخته به سرکه بسرشند و چهل روز در آفتاب نهند و هر روز میجنبانند و اگر سرکه خشک شود زیادت میکنند باید که پیوسته به قوام انگبین باشد پس یک قطره از وی بر بن دندان نهند پس از آن که آزده باشند و یک ساعت صبر کنند پس دندان را بیازمایند و بکشند اگر به آسانی برآید بها و نعمه و اگر نه دیگر روز و سه دیگر روز برنهند تا برآید بیرنج و زرنیخ سرخ به سرکه پرورده بر این صفت بیخ دندان را سست کند و آسان برآید و دردی سرکه همچنین سست کننده است
صفت داروی دیگر
ص: 392
بذرالانجره و بارزد راستاراست به هم بسرشند و برگ انجیر تَر سه بار چنده آن (بارزد و انجره) همه را بکوبند و ببیزند چنان که به قوام انگبین باشد و طلی کنند داروی دیگر بگیرند پوست درخت تو و پوست بیخ کبر و زرنیخ زرد و عاقرقرحا و زرچوبه و شبرم و بیخ قثاء الحمار از هر یک راستاراست همه را کوفته و بیخته به سرکه بسرشند و سه روز بنهند.
صفت دارویی دیگر
بگیرند بیخ یتوع دو جزو شیرهی یتوع یک جزو بیخ قیصوم یک جزو هر سه را به هم بزنند و طلی کنند یتوع نباتی را گویند که وی را بشکنند شیری از وی بیرون آید لکن شبرم قویتر است و این نبات است که در خراسان از شیرهی او صمغی حاصل میشود که آن را تریاق گویند و شیرهی انجیر خام هم قوی است و اگر آرد گندم به شیرهی یتوع بسرشند و بر دندان نهند دندان را بریزاند و هر بار سه ساعت باید داشت تا مقصود حاصل شود و پیهی ضفدع که بر درختان گردد و اندر میان گیاه مأوا دارد و پشت او سبز باشد ریزاننده است و منفعت دندان افکندن و ریزانیدن آن است که دندانی که درد کند و بیخ او محکم باشد (ص 391)
واو را نتوان جنبانید که دردی عظیم تولد کند و به ضرورت میباید کند و کندن خطر باشد از بهر آنکه دندان محکم را جنبانیدن دردی عظیم تولد کند و تب و صداع و درد چشم آرد و باشد که کنار فک را بشکند و برهنه کند پس اگر تدبیری کنند که آسان بیفتد از این خطرها ایمن باشد.