گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
چهارم از جزو سوم از گفتار دهم اندر آرزوهای تباه که مردم را پدید آید






تباهی آرزوی آن را گویند که مردم چیزهایی بد آرزو کنند چون گل و نمک و انگشت و چیزهای تیز که آن را به تازی حرف گویند و این کسانی را افتد که اندر معده‌ی ایشان اخلاط بد باشد و زنان آبستن را نیز خاصّه اندر ماه دوم و سوم از بهر آن که حیض ایشان باز ایستد از جهت غذا جستن و کودک را که اندر شکم باشد به تازی جنین گویند اندر این مدت که یاد کرده آمد جنین ضعیف باشد و همگی اودر غذای او خرج نشود و این زمانی را بیشتر افتد که طعام‌های نیک و بد بسیار و بی‌ترتیب خورند و خون ایشان با اخلاط بد آمیخته باشد و اندر ماه چهارم (ص 435)
این علت زایل شود از بهر آن که از آن اخلاط بعضی به قی برآمده باشد و بعضی از این مدت پخته باشد و باقی به غذای کودک بکار می‌شود از بهر آن که قوی‌تر شده باشد و غذا بیشتر خواهد.
علاج
اما زن آبستن را گر بی‌تکلف قی کردن قی تواند کرد و به آسانی چیزی بر تواند انداخت دستوری باید داد تا گاه‌گاه قی کند و معده‌ی او به گوارش عود و میبه قوت دادن و آن را که با این قی کردن قوت بسیار باید کرد قی نشاید کرد و داروی مسهل نیز نشاید خورد جز به قوت دادن معده نشاید بود و طعام‌های لطیف زود گوار و به اندازه‌ی معتدل باید فرمود چون گوشت دراج و مرغ خانگی و بزغاله بریان کرده و پخته و گاه گاه اندر طعام او اندکی شیر و خردل کردن و کسان دیگر را که چیزهای بد آرزو کنند قی باید فرمود به ماهی شور و ترب و سکنگبین و آب شبت و لوبیای سرخ و مانند آن و معده را به ایارج فیقرا و حب صبر پاک کردن پس معده را قوت دادن به معجون‌ها و داروها که یاد کرده آمد و اگر زیره‌ی کرمانی و نانخواه از هر یکی مقداری بخایند ناشتا و از پس طعام نیز سفوف کنند یعنی بر دهان افکند و بخورد صواب باشد و اگر زیره و نانخواه با مصطکی خایند بهتر باشد و نانخواه را اندر این باب منفعتی بزرگ است و اگر گوشت را قدید کنند و ابزار آن نانخواه و هلیله و قاقله و گل‌نار و طباشیر و گوز گندم سود دارد.
ص: 545
دارویی دیگر
قاقله‌ی خورد و قاقله‌ی بزرگ و کبابه از هر یک راستاراست شکر طبرزد چنده وزن هر سه شربت مقدار سه درمسنگ کوفته و بیخته
داروی دیگر بگیرند جفت بلوط هشت درمسنگ صب شانزده درمسنگ حشیش غافت شش درمسنگ بیخ اذخر چهار درمسنگ مر دو درمسنگ همه را نیم کوفته اندر یک من آب بپزند تابه نیمه باز آید و بپالایند این جمله سه شربت باشد به سه روز بخورند خداوند این علت را که معده تباه باشد و روی زرد گشته و به علت استسقاء نزدیک برسیده سود دارد.
دارویی دیگر
جفت بلوط دو درمسنگ انیسون سه درمسنگ میویز هفت درمسنگ هلیله‌ی سیاه و بلیله و آمله از هر یکی پنج درمسنگ ریم آهن مدبر ده درمسنگ و ریم آهن مدبر آن باشد که او را کوفته باشند و اندر سرکه‌ی تیز آغشته چند بار و هربار بریان کرده پس آن که از سرکه بیرون کرده باشند این همه را اندر هشت اوقیه شراب قابض و هشت اوقیه آب بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند و در هفت روز خورند
داروی دیگر
ایارج فیقرا شش درمسنگ نمک و هلیله و بلیله و آمله از هر یکی سه درمسنگ گوز گندم پنج درمسنگ همه را بکوبند و بپزند و به انگبین مصفی بسرشند سه درمسنگ اندر آبی که اندر وی مصطکی و انیسون و نعنع جوشانده باشند و استخوان کبوتر بچه بریان و استخوان دراج و تذر بچه و مرغ بچه‌ی خانگی بریان کرده و خاییدن و آب او فرو بردن زنان آبستن را و دیگران را آرزوی گل بنشاند و اگر این استخوان‌ها را بگیرند و نمک و اندکی پلپل سوده در آب کنند و آن را بدین آب شور کنند پس بخایند خوش‌تر بود و گوشت گوساله و گوشت آهوی قدید کرده به نمک و نانخواه آروزی گِل (خوردن) بنشاند و گروهی گفته‌اند بهترین چیزی از بهر باطل کردن شهوت‌های تباه آن است که بر ریق کبوتر بچه‌ی بریان خورند و از پس طعام اندک اندک به نقل می‌خورند و بادام تلخ نقل کردن سود دارد
ص: 546
و گروهی دیگر گفته‌اند که اگر سکره‌ای روغن شیره بپزند آرزویهای بد را ببرد و اعتماد اندر این باب بر تجربت باید کردن و آنچه به عوض گل خورند تا آرزوی گل بنشیند نشاسته‌ی بریان کرده است و طباشیر و پسته شور بریان گوز کرده گندم و شابلوط و میویز منقّی و کشمش‌

پنجم از جزو سوم از گفتار دهم اندر تشنگی و بسیاری آرزوی آب‌

سبب تشنگی غالب یا سوء المزاج اندامی باشد یا سوء المزاج همه‌ی تن یا سببی بیرونی اتفاق افتد اما اندام‌ها که سوء المزاج آن تشنگی آرد مری است و معده و روده و آن را المعاء الصائم گویند و جگر و گرده و دل و شش و اسباب بیرونی چهار نوع است یکی آن که طعامی غلیظ و شور خورده باشد چون گوشت غدید و ماهی شور
دوم آن که آب دریا گر آب شور گر داروی گرم تشنگی آرنده خورده باشند
سوم طعامی که به فعل یا به قوت گرم باشد یا شرابی کهن به قوت خورده باشند و آن تشنگی که اندر این نوع باشد بیشتر هلاک کند و به هیچ شربت و داروها ساکن نشود بلکه آب می‌باید تا هلاک شوند.
چهارم آن که اندر هوای گرم مقام کردن و رفتن اتفاق افتاده باشد
و اما تشنگی که از سوء المزاج دل و سوء المزاج همه‌ی تن باشد چنان باشد که اندر تب صفرایی و محرقه باشد و آنچه از سوء المزاج دیگر اندام‌ها باشد چنان باشد که اندر این اندام‌ها که یاد کرده آمد سوء المزاج خشک باشد یا گرم یا مرکب از گرم و خشک یا بلغمی شور باشد عفن گشته با ماده‌ای گرم صفرایی یا آماس گرم
علامت‌ها
آنچه از گرمی معده و مری باشد با سوزش و تلخی دهان و خشکی حلق باشد و آنچه از خشکی معده و مری باشد حلق خشک باشد لکن سوزش و خارش و خشکی و تلخی دهان نباشد و آنچه از گرمی و و خشکی معده و مری باشد سوزش و خشکی و تلخی دهان و حلق عظیم باشد و تشنگی غالب بود و آنچه از سوء المزاج روده‌ی صائم بود سوزش و خلیدن فرود معده باشد و طبع خشک بود از بهر آن که این روده تَری‌ها را به خویشتن کشد
ص: 547
و کیلوس خشک بماند و هرگاه که مزاج کیلوس بگردد اندر تن خارش و خشکی پدید آید و آنچه از رطوبت شور و عفن تولد کند طعم دهان شور بود و آنچه از گرمی دل و شش تولد کند طعم دهان شور بود و از هوای خنک راحت بیش از آن یابد که از آب سرد و آنچه از آماس معده و روده‌ی صائم و آماس جگر و گرده تولد کند علامت و علاج آن در جایگاهش یاد کرده آید و آنچه از اسباب بیرونی افتد سبب هر یک علامت آن بود
علاج
آن را که سبب گرمی معده و دیگر اندام‌ها بود سکنگبین شکری و آب انار ترش و آب میوه‌ها و سیب ترش و ریواج و انبرود چینی باید فرمود و آب سرد و خفتن پس از آن که این شربت‌ها خورده باشد از بهر (آن که) تَری و خنکی شربت اندر خواب به قعر تن باشد و آن را که سبب خشکی معده و مری باشد کشکاب و آب کدو و آب خیار و لعاب اسبغول به روغن بادام باید فرمود و لعاب دانه‌ی آبی و لعاب اسبغول با آب انار شیرین آمیخته و کتیرا سوده بر آب انار شیرین افکنده با روغن بنفش سود دارد و آن را که سبب سوء المزاج روده‌ی صائم باشد نخست رگ باسلیق باید و به مطبوخ هلیله گر با ماء الجبن که مغز تخم کاکیان کرده باشند با سه درمسنگ هلیله‌ی زرد و دو دانگ نمک هندی وده درمسنگ شکر و دانگی سقمونیا استفراغ باید فرمود و از پس استفراغ دوغ می‌دادن مدت دو هفته و هر شب لعاب اسبغول دادن و طعام از کشک جو و ماش مقشر و اسفاناخ و کدو و روغن بادام و آن را که سبب حرارت دل باشد هوای خنک باید کرد و اسفرم‌ها و میوه‌های خنک (ص 436)
پیش او نهادن و بنفشه و نیلوفر و گلاب و کافور و صندل بویانیدن و دوغ گاو با قرص کافور دادن و بوی خیار بادرنگ سرد بکرده سود دارد و صندل و گلاب و برگ خرفه‌ی کوفته بر سینه نهادن.
صفت حبی که تشنگی بنشاند
تخم کوک و تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم کدوی شیرین همه را پاک کرده از هر یک پنج درمسنگ تخم خرفه ده درمسنگ کتیرا هفت درمسنگ همه را بکوبند و به لعاب
ص: 548
اسبغول بسرشند و حب کنند.
صفت آبی که تشنگی بنشاند
بگیرند خربزه‌ی هندو و کدوی تازه‌ی شیرین و مغز خیار و خیار بادرنگ همه را مقطر کنند چنانکه گلاب کنند و گلاب با وی بیامیزند و اندکی کافور در وی بمالند و چندان که وزن جمله باشد آب غوره گر آب ترشی ترنج گر آب خرمای هندو با وی بیامیزند و طباشیر در او کنند و به جای آب می‌دهند و اگر کسی شراب خواهد به عوض آب غوره و دیگر آب‌ها شراب سپید رقیق از نان خشک چکانند با این آب کدو و آب خربزه‌ی هندو بیامیزند و سرد کنند و به جای آب می‌خورند و بباید دانست که شراب ممزوج که مزاج او تمام باشد تَرّی کند و مضرت باز دارد آن آب و تشنگی بنشاند و خواب آرد لکن اگر تب باشد شراب نشاید داد و اگر جلاب خام با شراب بیامیزند و سرد کنند تشنگی بنشاند و تَری می‌کند و آن را که سبب تشنگی هوای گرم باشد و دست و پای او را در آب سرد باید نهاد و آب سرد بر دست و پای او ریختن و روغن گل سرد کرده بر سر او نهادن و زردآلوی کشته‌ی خشک و رِقاق که از آن کنند و و برف و خرمای هندو در دهان داشتن تشنگی بنشاند و خایه‌ی مرغ نیم‌برشت تشنگی بنشاند و آن را که سبب تشنگی رطوبتی شور و عفن باشد نخست قی باید فرمود پس ایارج فیقرا دادن تا معده پاک شود و هر بامداد شربتی آب گرم فرمودن تا باقی خلط را بگدازد و پاک کند و آب سرد این نوع تشنگی را زیادت کند.
صفت شرابی که تشنگی مخموران و تندرستان بنشاند میویز پاک بکرده با شکر در آب کنند و بگذارند تا بجوشد و زفان گز شود و بپالایند و اگر کسی ترش خواهد آب انار دانک با وی بیامیزند و اگر ترش نخواهد آب انار دانک کمتر کنند و بدان اندازه کنند که او را خوش آید و اگر میویز تنها خواهد تنها کنند بی‌شکر و اگر کسی مرطوب باشد به عوض شکر انگبین کند روا باشد و هر که ترش‌تر خواهد آن را به ترخون و سذاب و پودنه و اندکی نمک و سنبل خوش کند و هرکه شیرین‌تر خواهد به دارچینی و عود و زنجبیل و اندکی پلپل خوش کند و به بوی مشک آن را خوش بوی کند و کسانی که تشنگی برده باشند چون به آب رسند نشاید که به یک باره سیراب شوند و آب سرد خورند لکن اندک اندک مضمضه و
ص: 549
غرغره می‌کنند و جرعه جرعه خورند تا ساکن شود از بهر آن که حرارت غریزی ضعیف شده باشد تشنگی و آب سرد و آب بسیار باقی حرارت را فرو می‌راند و کسانی را که در روزه از تشنگی رنج باشد باقلی آب و نخود آب نباید خورد از بهر آن که هر دو تشنگی آرند.

جزو چهارم از گفتار دهم اندر احوال حرکت‌های معده چون آروغ و فواق و قی و آنچه بدین ماند و این جزو شش باب است‌

باب نخستین اندر فواق و سبب و علامات و علاج آن‌

اسباب فواق شش نوع است یکی آن که چیزی گرم و تیز فم معده را بگزد و دوم آن که ماده‌ای سرد و تَر در فم معده باشد و معده کوشد که آن را دفع کند سوم آن که مزاج معده سرد باشد چهارم بادی غلیظ اندر معده باشد پنجم خشکی و استفراغ بسیار به قی گر به اسهال ششم آماس معده و جگر
علامت‌ها
اما آنچه از سبب چیزی گرم یا تیز باشد که فم معده را بسوزد و بگزد چنان باشد که چیزی گرم و تیز خورده باشد یا قی کرده باشند صفرای زرد و سبز برآورده یا ماده‌ای گرم و تیز از جگر یا از عضوی دیگر در فم معده ریخته شده باشد و قوت معده می‌کوشد که آن را دفع کند و این نوع از تشنگی و تلخی دهان و سوزش معده خالی نباشد و تدبیر گذشته بدان گواهی دهد و آنچه سبب آن ماده‌ای سرد و تَر باشد و تیز گشته اندر معده چنان باشد که طعام‌های غلیظ بسیار خورده باشد ناگواریده مانده باشد و ترش گشته و معده می‌کوشد که آن را دفع کند کودکان را این نوع بسیار افتد به سبب بسیار خوردن ایشان و این نوع بیشتر با آروغ ترش و منش گشتن بسیار و آب از دهان باشد و تدبیر گذشته بدان گواهی دهد و آنچه از بادی غلیظ باشد که در معده بماند از این نوع باشد از بهر آن که باد غلیظ از بلغم غلیظ تولد کند و بلغم غلیظ از طعام‌های بسیار ناگواریده تولد کند خاصّه اگر طعام بادناک بود و تدبیر گذشته بر آن گواهی دهد و آنچه سبب آن سردی مزاج معده باشد چنان باشد که پیران را و کودکان را و عط بیماران را افتد اما آنچه پیران را افتد سبب آن نقصان حرارت غریزی باشد و آنچه کودکان را افتد بسبب آن فرو گرفته شدن حرارت غریزی باشد از بهر بسیار خوردن ایشان و آنچه بیماران را افتد سبب آن ضعیفی حرارت غریزی باشد از جهت
ص: 550
بیماری‌های درار که کشیده باشد و آنچه به سبب آن خشکی و تهی بود استفراغ‌ها بسیار بر آن گواهی دهد و آنچه به سبب آن آماس معده و جگر باشد موضع آماس و علامت‌های آن چون تب و سوزش و تشنگی بر آن گواهی دهد
علاج
نوع نخستین که سبب آن چیزی گرم و تیز باشد که فم معده را بگزد علاج آن است که چند کرت آب گرم دهند با روغن بادام جرعه جرعه می‌دهند و طعام مسکه فرمایند اگر ساکن نشود قی فرمایند به سکنگبین و آب گرم یا به کشکاب و سکنگبین و طعام‌ها حسوهای نرم دهند و اگر ساکن نشود یک مثقال ایارج فیقرا با سکنگبین بسرشند و بدهند و اگر یک درمسنگ ایارج فیقرا و دو درمسنگ هلیله‌ی زرد به سکنگبین بسرشد و بدهند صواب باشد و طعام نان پاکیزه باشد اندر آب سرد و آب انار شیرین تَر کرده و پس از آن که این تدبیرهای کرده باشند مدتی کشکاب دهند با آب انار شیرین آمیخته و آب کدو و کشکاب و روغن بادام.
و نوع دوم را که ماده سبب آن ماده‌ی سرد و تَر باشد اندر معده علاج آن است که قی فرمایند بر ماهی شور و ترب و سکنگبین و آب شبت و لوبیای سرخ و تخم جرجیر و بر تشنگی صبر کنند و انگدان و جندبیدستر می‌بویند و کندر و مصطکی و پودنه و راسن همی‌خایند و معده را پس از قی به ایارج فیقرا پاک کنند و نانخواه و سذاب و سعتر و پودنه اندر طعام‌ها کرده و ناشتا مقدار دو درمسنگ سفوف کردن سود دارد و عطسه آورد و ماده‌ی غلیظ را بجنباند و بکند و نفس باز کشیدن و فرو گرفتن سود دارد و کمونیا و سجزینا و تریاق اربعه و تریاق بزرگ و فندادیقون سخت نافع باشد و مرزنگوش تَر و برگ سذاب تَر اندر آب بپزند و بپالایند و یک سکره از آن آب با یک کفچه انگبین بدهند و یک درمسنگ اسارون سوده و به انگبین سرشته اندر آب گرم بدهند و انگشتان دست و پای بستن و ترس (ص 437)
و اندوه کم فواق را ساکن کند و گرمابه‌ی گرم سود دارد و مقدار نیم درمسنگ جندبیدستر با سرکه بیامیزند و بدهند فواق بلغمی و بادی را زایل کند.
ص: 551
صفت سفوفی که فواق بلغمی و بادی را ساکن کند
بگیرند جندبیدستر نیم درمسنگ قسط تلخ نیم درمسنگ فطراسالیون یک درمسنگ همه را بکوبند و به طبیخ پودنه و انیسون و مصطکی و زیره و مانند آن بدهند
و علاج نوع سوم و چهارم که سبب آن باد غلیظ یا مزاج سرد باشد هم از این نوع باید فرمود که یاد کرده آمد
و علاج آنچه از خشکی و تهیئی باشد آن است که تَری به اندام‌های او باز آرد و شیر تازه و آشامیدنی‌های نرم و کشکاب و آب کدو دهند با شکر و روغن بادام و آب انار شیرین با مقداری کتیرا و لعاب اسبغول و لعاب دانه‌ی آبی شیرین با روغن بنفش گر روغن بادام سودمند باشد و روغن بنفش به بینی برکشیدن و مهره‌های پشت و گردن بدان چرب کردن و ضمادی از بنفشه و خطمی و موم و روغن بنفشه بر مهره‌های گردن که مبدأ عصب‌ها است بر نهادن سود دارد و طعام ماء اللحم و خایه‌ی مرغ نیم برشت و کشکاب غلیظ باید فرمود و علاج آماس معده و جگر آن است که رگ باسلیق بگشایند و آب عنب الثعلب و آب هندبا با خیارشنبر می‌دهند و باقی علاج اندر باب علاج آماس معده و جگر طلب باید کرد

دوم از جزو چهارم از گفتار دهم اندر آروغ‌

آروغ بادی است که قوت معده آن را تحلیل کند و بر بالا فرستد و این باد یا از خلطی غلیظ خیزد یا از ضعیفی معده و ضعیفی معده یا از سوء المزاج ساده باشد یا از سوء المزاج با ماده و ماده‌ی بادها یا خلط بلغمی باشد غلیظ یا سودایی
علامت‌های بلغمی و سودایی اندر باب‌های گذشته یاد کرده آمده است
و هرگاه که آروغ بسیار گردد طعام را با خویشتن برآرد و ناگواریده بماند و هرگاه که غذا آروغ هیچ برنیاید و باد اندر معده بماند بیم باشد که استسقاء طبلی تولد کند بدین سبب اگر بسیاری آروغ از اندازه بیرون شود و باد اندر معده بماند و معده طرنجید شود تدبیر آن باید کرد که آن را کمتر کند و فرو نشاند و اگر هیچ برنیاید و باد اندر معده بماند و معده طرنجیده شود تدبیر برآوردن آروغ باید کرد.
ص: 552
علاج
اگر سبب بسیاری آروغ خلط بلغمی یا سودایی باشد معده را به قی پاک باید کرد و حب الافاویه و حب صبر و مصطکی که اندر باب‌های گذشته که یاد کرده آمده است دادن و از پس آن که معده پاک کرده باشند معده را قوت باید داد به معجون فلافلی یا کمونی و زنجبیل پرورده و کندری تا خلط غلیظ اندر معده گرد نیاید و از طعام‌های بد گوار و بادناک پرهیز باید کرد و اگر سبب آروغ ضعیفی معده باشد و سبب ضعیفی سوء المزاج ساده باشد مزاج غریب را به ضد آن علاج باید کرد چنان که اندر باب‌های سوء المزاج معده یاد کرده آمده است و هرگاه که آروغ باز ایستد و هیچ برنیاید و معده را برنجاند سذاب و پودنه و سعتر و زیره و نانخواه و کرویا و انیسون و کندر و مصطکی و قرنفل می‌باید خاییدن و با گل انگبین خوردن و معجون ابهل و گوارش کندر و گوارش انگدان و معجون حب الغار که اندر باب ششم از جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده بکار داشتن و فندادیقون و سجزینا اندر این باب سخت سودمند است.

سوم از جزو چهارم از گفتار دهم اندر تاسه و منش گشتن و اضطراب معده‌

تاسه و منش گشتن و اضطراب به معده را به تازی غثیان گویند و تهوع نیز و این حرکتی باشد از معده و می‌خواهد که چیزی از خویشتن دفع کند و نتواند و اسباب این اضطراب سه گونه باشد
یکی آن که سبب ضعیفی معده باشد از انواع سوء المزاج از اندوه و ترس و مانند آن همه‌ی سبب اضطراب معده شود
دوم طعامی باشد که خورده شود
سوم ماده‌ی بد که اندر معده گرد آید اما آنچه از جهت طعام بود چنان بود که طعامی تیز خورد چون پلپلو سپندان که معده را بسوزد و بگزد یا طعامی بسیار چربو بود که معده از وی نفرت گیرد و مسترخی و نرم شود یا طعام تباه شده و از حال خویش بگردیده یا طعامی که بد ساخته باشند چون چیزی که بسوزد و دودناک شود و آنچه از جهت ماده بود از سه حال بیرون نشود یا ماده اندر میان توه‌های معده رفته باشد و معده آن را تشرب کرده باشد
ص: 553
یا بر خمل معده دوسیده باشد و در وی آویخته اندر فضای معده و آنچه اندر فضای معده باشد یا آن که اندر قعر معده باشد یا بر فم معده و این ماده یا از صفرا بود یا از بلغم و بسیار باشد که تهوع و اضطراب معده به سبب آماسی گرم باشد اندر معده و علامت و علاج آن اندر بابی جداگانه یاد کرده شود ان شاء الله تعالی.
علامت‌های اضطراب معده
اگر اضطراب معده پیوسته و دایم باشد و قی نباشد آن را طبیبان به تازی تقلب النفس گویند و بعضی مردمان به پارسی گویند که دل می‌گردد و این علت از دو حال باشد یکی آن که ماده اندر میان توه‌های معده رفته است و معده آن را تشرب کرده و بدان سبب مسترخی شود و دوم آن که ماده غلیظ است و بر خمل معده دوسیده است اما اگر با این اضطراب تشنگی و تلخی دهان پیوسته باشد و اندر میان طعام خوردن ساکن شود بباید دانست که ماده صفرایی است و اگر پیوسته لعاب اندر دهان گرد می‌آید و تشنگی نباشد بباید دانست که ماده بلغمی است و اگر طعم دهان شور باشد و لختی تشنگی آرد بباید دانست که بلغم شور و غلیظ است و اگر طعم دهان ترش باشد بباید دانست که بلغم رقیق است و اگر با این اضطراب و تهوع قی افتد بباید دانست که ماده اندر فضای معده است و اگر به آسانی قی کند بباید دانست که ماده در فم معده است و اگر به دشخواری کند بباید دانست که ماده اندر قعر معده است و اگر قی همی‌افتد و اضطراب از پس قی ساکن می‌شود و باز بریده می‌آید بباید دانست که ماده صفرایی است و از عضوی دیگر به معده می‌آید یا از همه‌ی تن و بسیار باشد که اضطراب معده علامت بحران بود و اندر تب‌ها و وبا از جمله‌ی علامت‌های بد بود و ناقه را علامت نکس بود و گاه باشد که خداوند تب را اندر تب تشنج افتد یا صرع یا حالی که بدان ماند و قی افتد و چیزی به رنگ زنگار یا به رنگ نیل برآید.
علاج
اگر ماده صفرایی بود و توه‌های معده آن را تشرب کرده باشد قی باید فرمود و به سکنگبین و آب گرم و اگر قی نتواند استفراغ به ایارج فیقرا و اندکی سقمونیا باید کرد و از پس استفراغ کشکاب دادن و آب انار ترش و شیرین و شراب غوره و سکنگبین و طعام
ص: 554
دراج و تیهو و تذرو و مرغ بچه‌ی خانگی به غوره و اناردانک پخته و بر معده ضمادی از صندل و گل سرخ و سک و لادن و کافور و آب سیب و آب انبرود و گلاب برنهاده و اگر ماده بلغمی بود قی به سکنگبین عسلی و ترب و طبیخ شبت و ماهی شور باید فرمودن و اسهال به ایارج فیقرا به سکنگبین عسلی سرشته و از پس استفراغ میبه و شراب پودنه و شراب افسنتین باید داد و اگر شراب کهن دهند تا قی بلغم برآرد و بپزاند و معده را بزداید و طعام تذرو و کبک و گنجشک بریان کرده و مطنجنه و مانند آن دهند و بر معده ضمادهای گرم که اندر باب‌های گذشته یاد (ص 438)
کرده آمده است بر نهند تا شفا یابد ان شاء الله تعالی.

چهارم از جزو چهارم از گفتار دهم اندر قی و اسباب و علامات و علاج آن‌

قی حرکت معده است و دفع کردن او چیزی را به سوی دهان و اسباب قی پنج نوع است یکی بحرانی بیماری‌ها است دوم تولد صفرا اندر معده و در آمدن آن به معده از عضوی دیگر سوم بلغمی اندر فضای سینه ایستاده باشد یا توه‌های معده و خمل آن را تشرب کرده چهارم آن که طعامی ناپسندیده خورده شود چنان که اندر باب گذشته یاد کرده آمده است پنجم خلط سودا که در معده گرد آید و کسانی باشند که هر یک چند به نوبتی راست قی افتد و خلط سودا برآید و از آن آسایش یابند و علامت‌های هر یک اندر باب گذشته یاد کرده آمده است.
علاج
گر قی بحرانی بود و قوت بر جای بود و بیمار آسایش همی‌یابد آن را باز نشاید داشت و یاری باید داد تا تن پاک شود پس اگر از اندازه بگذرد و ضعف می‌آرد باز باید داشت و آنچه بحرانی باشد و سبب آن خلطی بد باشد که اندر معده است و طبع خشک باشد نخست طبع را نرم باید کرد به حقنه‌ی نرم که از بنفشه و بابونه و حسک و کشک جو و سپستان و خطمی و روغن کنجد و شکر سرخ ساخته باشند تا ماده را فرود آرد و شربت آب خرمای هندو آب آلوی ترش خاصّه که ماده صفرایی بود و اگر طبع خشک نباشد نخست به آب گرم و سکنگبین قی کنند تا ماده را کمتر کند پس معده را به رب غوره و رب انار و رب
ص: 555
لیموی ساده بی‌شکر قوت دادن و اگر این ترشی‌ها معده را بگزد رب آبی و شراب ریواج و شراب ترشی ترنج سود دارد و اندر آب که خواهد خوردن طباشیر و گل سرخ درست ناکوفته درافکنند و پست جو در آب انار دانک بباید دادن و کعک و نان خشک بریان کرده باید دادن و اگر بدین کفایت نشود محجمه بر شکم باید نهاد نزدیک ناف و بر میان دو کتف و اطراف او به رفق بباید مالید و جهد باید کرد که بخسبد و اگر بر تخته‌ای آویخته خسبد و آن تخته (را) به رفق بجنبانند صواب باشد.
صفت حبی که قی باز دارد و بخواباند
بگیرند بذرالبنج یک جزو و بذرالورد و سماق و قسط از هر یکی چهار جزو همه را بکوبند و به شراب آبی بسرشند شربت نیم مثقال تا یک مثقال و اطراف رز که نو بیرون آمده باشد خاییدن و آب آن خوردن سود دارد و طعام از سماق و غوره و ناردانک باید ساخت و اگر این ماده از عضوی دیگر یا از همه تن به معده می‌آید تن را به مطبوخ هلیله پاک کردن و نقیع صبر دادن و رگ باسلیق زدن صواب باشد و حقنه‌ای که اندر اول باب یاد کرده آمده است سخت نافع است و بر معده ضمادی که از آن آبی بریان کرده و سیب و صندل و گل و از مورد تَر و آب انبرود و سک و کوک و لادن و عود و کافور و زعفران و می سوسن کرده باشند برنهند
صفت شرابی که قی صفرا و درد جگر ساکن کند
بگیرند آب آلوی سیاه و آب خرمای هندو از هر یک سه اوقیه لُک مغسول یک درمسنگ زعفران دو درمسنگ لُک و زعفران بسایند و اندر آب بمالند این جمله سه شربت باشد
شرابی دیگر قی صفرا و اسهال صفرا را سود دارد
بگیرند آب آبی ترش و آب سیب ترش از هر یک سه من سماق و حب الاس و قبیرا و حماض ترنج از هر یکی نیم من همه را اندر این آب آبی و سیب بپزند و بپالایند شربت دو اوقیه با یک درمسنگ طباشیر سوده
صفتی دیگر
ص: 556
بگیرند آبی ترش و سیب ترش و انبرود چینی و انار ترش و غوره همه را بکوبند و بفشارند و آب بکشند و سماق و زعرور و زنبق و نبق و حب الاس و انبرباریس نیم کوفته اندر این آب تَر کنند و دو روز بنهند پس بپالایند به آتش نرم بجوشانند تا قوامی گیرد و اگر حاجت بود مقداری پوست بیرونی اندر آب بجوشانند تا قوامی گیرد
سفوفی که نسخه‌ی عیسی سحاربخت است
بگیرند عود و طباشیر از هر یک سه درمسنگ گل سرخ و پودنه و زرشک از هر یکی پنج درمسنگ سماق چهار درمسنگ اناردانک ده درمسنگ همه را بکوبند با شراب انار گر با شراب ریواج گر در آب خرمای هندو بدهند.
صفت سفوفی دیگر
بگیرند گل سرخ و سماق از هر یکی پنج درمسنگ طباشیر دو درمسنگ گل نشابوری سه درمسنگ همه را بکوبند و نیم دانگ کافور با وی بسایند شربت سه درمسنگ با آب انار ترش گر با آب سیب
صفت سفوفی دیگر سودمند
بگیرند آب طباشیر پنج درمسنگ گل سرخ چهار درمسنگ بذرالحماض و بذرالبقله از هر یک پنج درمسنگ سماق ده درمسنگ اقاقیا و سک از هر یک یک مثقال گل نیشابوری ده درمسنگ صمغ عربی سه درمسنگ عود خام سه درمسنگ شربت دو مثقال با شراب ترشی ترنج و کعک سوده اندر آب سیب ترش با اندکی شراب چندان که مزه‌ی شراب پدید نیاید قی صفرا بازدارد و قوت را نگاه دارد و اگر قی بلغمی بود که اندر معده گرد آمده باشد نگاه باید کرد اگر ماده اندر فضای معده است و میل به سوی فم معده دارد هم به قی معده را پاک باید کرد و طبیخ شبت و سکنگبین و اندکی پوره اندر این باب کفایت بود و از پس قی معده را قوت دادن به گوارش عود و میبه و شراب پودنه و دواء المسک مر و اگر میل به سوی [قعر] معده دارد به حب صبر و مصطکی و ایارج فیقرا و حب الافاویه پاک باید کرد و از پس آن معده را بگوارش‌ها قوت دادن و بباید دانست که هرگاه که سبب قی خلطی بد بُوَد که اندر معده باشد آن را به قی کردن باز توان داشت یا به اسهال همچنان که اسهال را که از
ص: 557
خلطی بد بود یا به اسهال باز توان داشت. و بقراط از بهر آن گوید که القی‌ء تمنع قی و اسهال تمنع اسهال و اسهال تَمَنَع القی و القی تمنع اسهال. و این از بهر آن است که قرارگاه قی از خلطی بد بود که اندر معده بود چون آن خلط از معده بیرون آرند به اسهال یا به قی ناچاراً آن اسهال باز ایستد و اسباب باز داشتن قی دو است یکی آن که خلط را بیرون آرد دیگر آن که ماده از فرو سو بر سو کند و اسباب باز داشتن اسهال قی را هم دو است یکی آن که ماده را دو است دیگر آن که ماده را از بالا فرو سو کند و اگر توهای معده ماده را تشرب کرده باشد نخست قی باید فرمود ماهی شور و ترب و خردل و سکنگبین عنصلی و آنچه بدین ماند پس باقی خلط را پاک کردن به ایارج فیقرا و نقیع صبر و آنچه بدین ماند و با این حال هیچ طعام و شراب قابض و افس نشاید داد تا آن وقت که ماده برکنده بشود به ایارج و حب الصبر و غیر آن.
صفت حبی که خمل معده را از لزج پاک کند
بگیرند ایارج فیقرا شش درمسنگ هلیله‌ی سیاه و کابلی از هر یک دو درمسنگ قرص گل و نمک هندی از هر یک سه درمسنگ پودنه‌ی خشک خیربوا انیسون و نانخواه و مُرماحوز و قرنفل از هر یکی درمسنگی و نیم مصطکی دو درمسنگ تربد هفت درمسنگ همه را بکوبند و به آب پودنه بسرشند و حب کنند شربت یک درمسنگ یا یک مثقال اندر شراب افسنتین و اگر اندر مَیبه دهند روا باشد.
صفت شرابی که معده را قوت دهد
بگیرند انار دانک ترش سی درمسنگ مصطکی پنج درمسنگ کندر هفت درمسنگ پودنه و سیسنبر از هر یکی یک دسته همه را اندر یک من و نیم آب بپزند تا به سه یکی باز آید و بپالایند و یک درمسنگ عود خام سوده و یک درمسنگ (ص 439)
سک سوده برافکنند و اندک اندک می‌دهند صفت سفوفی دیگر که معده را قوت دهد
بگیرند پودنه‌ی خشک و مصطکی و عود و قرنفل از هر یکی دو درمسنگ و ببیزند شربت یک درمسنگ با ده درمسنگ گل به شکر
صفت سفوفی دیگر
ص: 558
عود و مصطکی از هر یکی یک جزو سک نیم جزو ریوند چینی پودینه‌ی خشک و نانخواه به سرکه تَر کرده دو روز پس خشک کرده از هر یکی دو جزو شربت یک مثقال اندر آب آبی و اگر علت قوی‌تر بود اندر آب مورد تَر باید داد یا اندر اطراف رز
صفت ضمادی سک و قصب الذیره و مصطکی و سنبل و عود و قرنفل و گوزبوا و خیربوا و اندکی زعفران همه را بکوبند و به می سوسن بسرشند و بر معده نهند و اگر قی از خلط سودایی بود که اندر معده گرد آمده باشد بر باز داشتن آن مشغول نباید بود تا مادت کمتر نشود پس به حقنه‌ها که میل به تَری دارند ماده را فرو سو باید آورد و از لادن و اشنه و اکلیل الملک و برگ مورد ضمادی ساخته به شراب قابض و بر معده و سپرز برمی‌نهادن و ایارج فیقرا با افتیمون ترکیب کرده می‌دادن و چون قی ساکن‌تر می‌شود مطبوخ افتیمون باید داد تا تن از باقی سودا پاک شود و اگر سپرز ضعیف باشد یا در وی آفتی باشد علاج می‌باید کرد چنان که اندر جایگاهش یاد کرده آید پس معده را به دواء المسک مر و دیگر گوارش‌ها گرم باید کرد و قوت دادن و اگر طبیعت خشک باشد چیزهای قابض که قی باز دارد نشاید داد لکن به حقنه ماده را فرو سو باید آورد و معده را به مسهل پاک کردن پس معده را قوت دادن و اطراف مالیدن و گرم کردن و اندر آب گرم نهادن قی را باز دارد خاصّه اگر ماده از همه‌ی تن یا از عضوی دیگر به معده همی‌آید از بهر آن که ماده را به اطراف کشد و آن را که قی زود باشد و ماده سخت گرم بود اطراف را در آب سرد نهادن و معده را به طلی خنک سرد کردن سود دارد.
جالینوس می‌گوید که هر که را از پس طعام معده درد کند و قی افتد به اسهال تندرست گردد و گویند که من این گروه را مسهل دادم از هر گونه بعضی را که صبر توانستند خوردن صبر اندر آب کسنه دادم و بعضی را صبر به اطریفل معجون کرده دادم و آن را که صبر نتوانست خورد خیارشنبر دادم و اندر آب کرفس و آب کسنه و آب بادیان و از پس اسهال گل به انگبین دادم با رب انار ترش و بعضی را کندر و سماق و زیره دادم و بباید دانست که خداوند قی و خداوند اسهال را گرسنگی سود دارد باقلی با پوست به سرکه ممزوج پخته سود دارد و عدس مقشر پخته و آب از وی ریخته و آن را به سرکه پخته و پودنه و سذاب و
ص: 559
گشنیز خشک اندر طعام‌ها سود دارد و اگر سبب قی طعام‌های ناموافق بود قی باید کرد به سکنگبین و آب گرم تا معده از آن طعام پاک شود اگر طعامی چرب بوده است پس از قی چیزی شور خورده و معده را به شراب پودنه قوت دهد و اگر طعامی گرم بوده است پس از قی شراب لیمو و شراب انار خورد در جمله بدان چه موافق مزاج و موافق حال باشد علاج کنند و اگر طعام که خورده باشد منش گشتن خیزد و قی نتواند کرد طعام بیشتر باید خورد تا معده پر شود و قی کردن آسان گردد و خلط بد با طعام برآید و بیشتری منش گشتن از گرمی و خشکی افتد و به ضمادهای سرد که بر معده نهند و شربت‌های خنک و آب سرد زایل شود و خداوند معده‌ی ضعیف را هر وقت که طعام خورد منش گشتن خیزد وی را نخست طعام باید خورد چیزی نرم لغزاننده باید خورد و پس چیزی قابض بر اثر آن خوردن و گامی چند به آهستگی برفتن تا طعام به قعر معده فرو لغزد و پس از آن به چند ساعت به گوارش‌ها معده را قوت باید داد و حرکت بیشتر باید کرد و بر معده‌ی او ضمادهای قابض باید نهاد و اقراص کوکب دادن اندر شرابی یا جلابی که اندر وی یک حبه مشک باید نافع بود و دواء المسک نیز نافع باشد و صفت اقراص کوکب در قرافادین یاد کرده شود.

پنجم از جزو چهارم از گفتار دهم در قی کردن خون‌

قی کردن خون یا از مری بود یا از معده یا از جگر و بیرون آمدن خون از این اندام‌ها یا از طرقیدن رگی یا از ریشی که از گشاده شدن سر رگی و طرقیدن رگ سبب یا از اندرون بود یا از بیرون و آنچه از بیرون بود یا زخمی بود که بدو رسد یا یکی به نیرو برکند یا از جای بجهد و آنچه از درون بود یا بسیاری خون بود که در رگ‌ها گرد آید و رگ‌ها بکفاند یا سستی و نرمی رگ یا به سببی ضعیف بکفد و خشکی رگ بود و سبب ریش که در اندام‌ها برآید یا صفرای تیز بود یا خلطی شور که طبع پوره دارد و بر این اندام‌ها بگذرد و ریش کند و سبب گشاده شدن سر رگ‌ها حرکت قوت دافعه باشد.
و سبب حرکت قوت دافعه یا تیزی صفرا بود که قوت عضو خواهد که آن را دفع کند و سر رگ‌ها را بگشاید تا خون از وی بیرون آید یا ضعیفی قوت ماسکه‌ی رگ‌ها بود و سبب ضعیفی قوت ماسکه یا رطوبتی باشد که سر رگ‌ها را سست و نرم کند یا بسیاری خون و
ص: 560
بسیاری اخلاط باشد اندر رگ‌ها و برنایافتن رگ‌ها آید.
علامت‌ها
اگر قی کردن خون ناگاه افتد و بسیار برآید بباید دانست که رگی یا رگ‌های بسیار کفیده شده است خاصّه که سبب‌های کفیدن رگ از پیش گذشته باشد و اگر در مری یا در معده یا در جگر دردی بوده باشد و به قی خون برآید و بیمار تب‌ها کشیده باشد بباید دانست که در این اندام‌ها ریشی است و باشد که ریم با خون برآمیخته آید و گر در مری و یا در معده یا در جگر حرارتی باشد و خون که به قی برآید سخت گرم باشد و علامت‌های گرمی ظاهر بود بباید دانست که سر رگ‌ها به سبب تیزی و گرمی خون گشاده شده است و اگر در این علامت‌ها امتلاء پدید آمده باشد و خون بسیار برآید بباید دانست که سر رگ‌ها به سبب بسیاری خون و بسیاری اخلاط که در وی بود گشاده شده است و اگر خون بسیار نباشد که می‌برآید و سخت گرم نباشد و خداوند علت طعام‌های تَری آرنده بسیار خورده باشد بباید دانست که سر رگ‌ها به سبب تَری و نرمی گشاده شده است.
علاج
هرگاه که (در) قی کردن خون پدید آید و قوت و فصل سال و عمر مشاهد بود [شاید مساعد] و مانعی نباشد نخست رگ باید زد از بهر آن که هر سه نوع را که یاد کرده آمد در حال سودمندتر از رگ زدن هیچ نیست. لکن خون مقداری اندک بیرون باید کرد و به چند کرت بیرون باید کرد و اگر سبب قی کردن خون بسیاری خون بود خون بسیار بیرون باید کرد و گاه بود که مقدار یک من بیرون باید کرد و اگر قی سخت به نیرو بود اطراف بباید بست و اقراص گل‌نار باید داد.
صفت آن
بگیرند صمغ عربی پانزده درمسنگ کهربا و بسد و گشنیز خشک و گل سرخ و طباشیر و سماق و گل‌نار و عصاره‌ی لحیةالتیس و نشاسته از هر یک ده درمسنگ سروی گوزن سوخته و شسته از هر یک هفت درمسنگ اقاقیا هفت درمسنگ شبت یمانی سه درمسنگ افیون یک درمسنگ و در بعضی نسخت‌ها افیون دو درمسنگ شربت سه درمسنگ در آب
ص: 561
باران یا در آب لسان الحمل و گر سبب کفیدن رگی بود هم این تدبیر و این شربت صواب باشد و اگر سبب ریش باشد اقراص کهربا باید داد
اقراص کهربا
بگیرند کندر و دم‌الاخوین از هر یک سه درمسنگ کهربا پنج درمسنگ شادنه‌ی شسته و گل مختوم از هر یک ده درمسنگ شب یمانی دو درمسنگ و نیم گل‌نار سه درمسنگ افیون دو درمسنگ دارچینی دو درمسنگ از این جمله قرص سازند یک قرص در آب لسان الحمل و آب عصاء الراعی (ص 440)
و آب بادروج و آب برگ و ساق خرفه و اقراص الکحل گفتی و گشادگی‌های رگ‌ها سود دارد
صفت آن
بگیرند سرمه و شادنه‌ی شسته و دم‌الاخوین از هر یک سه درمسنگ گلنار و مازو از هر یک دو درمسنگ سروی گوزن سوخته و شسته و اقاقیا از هر یک یک درمسنگ لاذن و زعفران از هر یک نیم درمسنگ پر سیاوشان از هر یک یک درمسنگ و نیم همه را بکوبند و ببیزند و به آب لسان الحمل بسرشند و اقراص کنند هر یک دو درمسنگ شربت یک قرص اندر یکی از این آبها که یاد کرده آید و گل ارمنی و گل مختوم و طباشیر به آب لسان الحمل و آب باران و رب گوز و آنچه بدین ماند همه سود دارد و طعام تفشیل به آب سماق یا آب غوره و معده و جگر را ضمادهای خنک و قابض برنهند
محمد زکریا می‌گوید
مردی را دیدم که پاره‌ای گوشت بزرگ‌تر از گوزی به قی برانداخت و به سلامت ماند و نمرد و گمان من آن است که اندر معده‌ی او ناسوری بود بزرگ و بن آن باریک بود و به قوت قی از بن بگسست و به قی برآمد و اگر گشاده شدن رگ‌ها از سستی و نرمی رگ‌ها بوده است به سبب تری مزاج و بکار داشتن طعام‌های تری آرنده او را فلومیای پارسی باید داد و سجزینا و دحمرثا

ششم از جزو چهارم از گفتار دهم اندر حیضه‌

ص: 562
هیضه بیماریی است از جمله‌ی بیماری‌های تیز که طبیبان آن را امراض حاده گویند و با خطر است زیر و زبر بگشاید یعنی هم باقی کردن بود و هم با اسهال و گاه باشد که اسهال قی می‌باشد و لکن بی‌منش گشتن نباشد و اصل این بیماری ناگواریدن طعام باشد و اسباب آن سه گونه باشد یکی آن که طعام بسیار خورده باشد چندان که معده آن را نتواند گوارید
دوم آنکه طعام بی‌ترتیب خورده باشد و این چنان باشد که طعامی باشد که قوی‌تر و دیر گوارتر باشد نخست خورده شود و از پس آن طعامی نازک و زودگوار خورده شود یا از پس طعام میوه‌های تَر چون انجیر و زردآلو و غیر آن خورده شود با آنچه زود گوار باشد بگوارد و بر پس طعام ناگواریده بایستد و آن را تباه کند سوم آن که گوهر طعام که خورده شود تباه باشد و به معده اندر تباه‌تر شود و مانند دارو گردد و چون طعام بر معده تباه شود هر چه از وی به خلط صفرا ماننده تر باشد به قی برآرد و هر چه به خلط بلغمی ماننده‌تر باشد به اسهال بیرون آید و این بیماری تا آن گاه که هر طعام که اندر معده تباه شده است از تن بیرون آید از تن آسان بود و طاقت وی توان داشت لکن اگر از پس آن اندر معده و روده‌ها سوزش پدید آید و کار صعب شود و استفراغ‌های صفرایی افتد و اسهال پدید آید همچون آب تیز و گنده و گاه باشد که اسهال افتد همچون آب که گوشت اندر وی شسته باشند و ضعف و گدازش پدید آید و نبض ضعیف و صغیر گردد و صدغ‌ها و چشم به مغاک فرو رود و بینی باریک و کشیده شود و رنگ روی چون رنگ مردگان شود و دست و پای سرد شود و ناخنان کبود و تشنج اندر عضله‌های دست و پای و ران‌ها پدید آید و طبیب که علاج این علت کند باهر هوشیار و دلیر بود تا از صعبی بیماری نترسد و علاج باز گیرد (نگیرد) و صعبی بیماری آن بود که هر چه بیمار را دهند زود به قی برآید و تشنگی غالب شود و هر آب که دهند به قی باز گردد و بیماری تشنه شود و نبض ضعیف گردد و تشنج پدید آید و اندام‌ها سرد شود و بسیار کسان را این افتاده باشد و طبیبان قوت این حال نگاه داشته‌اند و از بیماری به سلامت بیرون آمده باشد بدین سبب طبیب ماهر و هوشیار می‌باید تا اندر همه‌ی علامت‌ها نگاه می‌کند و اگر چه نبض ضعیف یابد و قی و تشنج همی‌بیند چون رنگ روی بر جای باشد و دم زدن به نظام بیند نترسد و علاج باز نگیرد و این علت کودکان را بسیار
ص: 563
افتد به سبب بسیاری خوردن ایشان و بر ایشان سلیم‌تر باشد و آنچه بزرگان را و پیران را افتد با خطر باشد خاصّه اگر قوی تن و فربه تن و رنگین و سخت گوشت باشند از بهر آن که چنین کسان بژارده باشند استفراغ‌های صفرایی را یعنی که اندر تن ایشان مادت بسیار باشد چون ماده اندر حرکت آید و پرداختن گیرد و جزوی که می‌پردازد جزوی دیگر را می‌کشد باز داشتن و فرو گرفتن دشخوار بود و مسئله‌ای است که حکما آن را ضرورت خلاء گویند و این کشیدن جزوی مر جزوی را آن را مسئله‌ای است و آن را آب دزد و پیاله‌ی عدل گویند و دلیل درستی آن مسئله است و بباید دانست که کسانی باشد که نوع بیماری را بزارده باشند همچنان که کسانی باشند که هیضه افتادن را بزارده باشند و بسیار افتد ایشان را و از آن منفعت یابند و تن ایشان از خلطهای بد پاک شود و کسانی دیگر که مستعد آن نباشند و به هیضه افتادن عادت نباشد ایشان را اگر یک بار بیفتد بر خطر باشد و این حیضه اندر تابستان بیشتر باشد و آنچه اندر تیر ماه باشد بَدتر باشد و در زمستان نادر باشد و علامت گدازش اندر این علت آن است که بول نیز بسیار آید و لزج و رنگ صفرایی باشد.
علاج
چون آگاهی یافتند که طعام اندر معده تباه شد بباید شتافت و قی کردن تا معده پاک شود و محرور را اندر هیضه منش گشتن و تشنگی رنجه دارد جهد باید کرد تا آب نیم گرم خورد بسیار تا معده که از طعام تباه شده باشد به قی پاک کند جلاب و ماء العسل و روغن نشاید خورد یکی آن که هر دو در معده‌ی محرور تباه شود و صفرا گردد و دوم آن که هر دو غذا دهنده‌اند خداوند هیضه را غذا باز باید گرفت و آن را که غذا باز می‌باید گرفت چیزی غذا دهنده چون شاید داد؟ و روغن از بهر آن نشاید که روغن قوت معده را ضعیف کند لکن اگر در معده سوزشی پدید آید اندکی جلاب خورد تا تیزی آن خلط را بنشاند و اگر تشنگی و حرارت باز آن غالب شود جلاب با سکنگبین دهند و اگر قی تمام کرده باشند و می‌خواهند که تسکینی دهند جلاب با آب انار ترش باید داد خداوند هیضه را هیچ حرکت نشاید کرد و هیچ چیز که به غذا ماند نشاید خورد و بباید خفت از بهر آن که در این علت هیچ علاجی چون خفتن و چیزی ناخوردن نیست و اگر خواب نکرد خویشتن خفته باید ساخت تا
ص: 564
اخلاط ساکن بماند و باشد که در خواب شود و اگر تشنگی غالب شود طباشیر سوده در آب انار دانک ترش کنند و از آن آب تجرع می‌کنند و آب آبی ترش و آب سیب کوهی و آب اطراف رز سخت سود دارد و اگر این آب‌ها به قی باز گردد اندکی کعک سوده یا سویق حب الرمان در این آب‌ها کنند تا غلیظ شود و اندک اندک می‌دهند و اگر کعک سوده در شراب تَر کنند کفچه‌ای دو از آن بدهند تا بخسبد تدبیری صواب باشد و محرور را ضمادی کنند از صندل و گل و آبی و سیب بریان کرده و برگ مورد و گلاب و اندکی کافور بر شکم او نهند و آرد جو در آب مورد تَر بسرشند و ضماد کنند و نان خشک کهن به سرکه تَر کنند و ضماد کنند و آبی و سیب به سرکه بپزند و بکوبند و گل سرخ و گل‌نار و افسنتین و اندکی مصطکی و روغن مورد بسرشند و ضماد کنند و آبی به سرکه پخته و شکوفه‌ی رز و لحیةالتیس و سماق و اقاقیا و گل‌نار و نارپوست و پست جو همه را به آب مورد تَر کنند و خاکستر نی و خاکستر گز و خاکستر شاخ رز به سرکه‌ی ممزوج تَر کنند و بر شکم او بمالند و اگر خرقه‌ای به گلاب سرد تَر کنند و بر شکم او پوشند روا باشد.
صفت شراب میوه‌ها که قی باز دارد
بگیرند امرود قدید و سیب قدید و حب الاس و زرشک و انار دانک ترش همه را (ص 441)
به هم کوفته کنند و در آب انار ترش تَر کنند یک شبانه روز و بپزند تا دو بهره آب برود و یک بهره بماند و بپالایند و آن آب دیگر باره بپزند تا قوامی گیرد و از آن بکار دارند
اقراص الطین
گل نجاحی نیم من بکوبند نرم و پنج درمسنگ قاقله و پنج درمسنگ کبابه و سه درمسنگ فقاح الاذخر و دو درمسنگ سک به گلاب بسرشند و اقراص کنند شربتی یک مثقال با یک وقیه شراب پودنه
نسختی دیگر
بگیرند کندر و گل نجاحی از هر یک ده درمسنگ کبابه و قاقله از هر یک درمسنگی و نیم کافور دانگ و نیم مشک دانگی قرنفل دانگی همه را به لعاب اسبغول و لعاب دانه‌ی آبی
ص: 565
بسرشند و اقراص کنند شربت یک مثقال با یک اوقیه شراب پودنه.
اقراص مورد
بگیرند انار پوست و مازو از هر یک پنج درمسنگ حب الاس و گز مازو و گل ارمنی و بلوط و نشاسته بریان کرده و مقل مکی از هر یک ده درمسنگ همه را بکوبند شربت یک مثقال قی و اسهال باز دارد.
صفت قرص راسن
بگیرند قرنفل ده درمسنگ سک یک درمسنگ قرفه دو درمسنگ راسن خشک یک درمسنگ و نیم مصطکی و افیون و یبروج از هر یک یک درمسنگ و نیم همه را بکوبند ده قرص سازند شربت یک قرص قی باز دارد و بخواباند. و اگر کار بدان رسد که عرق سرد کردن آغاز کند و اطراف سرد شود و فواق پدید آید اطراف او را در آب سرد نهند و می‌مالند و گل ارمنی در سرکه و آب مورد بگدازند و بر پای او طلی می‌کنند و خرقه‌ی تَر بر زبر آن پوشند و هر ساعت آن خرقه را برمی‌دارند و سرد همی‌کنند و بر پای او می‌پوشند و اگر ضعیف شود و بی‌هوش گردد عضله‌های او را بمالند و سر و گوش و بینی او را بمالند و موی صدغ او همی‌کشند و ماء اللحم و شراب مشک در حلق او می‌چکانند و اگر تشنج کند خرقه‌ها به روغن گرم کرده چرب همی‌کنند و بر عضله‌ها می‌نهند و موم روغن می‌سازند از روغن بنفشه و موم صافی و ختمی کوفته و بیخته بدین موم روغن بسرشند و پنبه‌ای کهن تَر کنند و بفشارند و این موم روغن بر وی طلی کنند و بر پس گردن او که مبدأ عصب‌ها است و بر عضله‌ها می‌نهند و اگر اسهال از حد بگذرد خشخاش در آب بپزند و نشاسته‌ی بریان کرده در این آب حل کنند و بدان حقنه کنند و مرطوب را اگر در حال که حس آن به یابد که طعام در معده‌ی او تباه شده ماء العسل گرم دهند تا قی کند و معده را پاک کند صواب باشد و از پس قی اقراص عود دهند
صفت اقراص عود
بگیرند قرنفل و کبابه از هر یک درم سنگی سنبل و مصطکی از هر یک نیم درمسنگ عود خام چهار درمسنگ شکر چنده وزن همه‌ی داروها شربت یک مثقال.
ص: 566
صفت شراب مشک
در باب‌های گذشته یاد کرده آمده است و چون از هیضه بیرون آیند طعام مرغ خانگی مصوص کرده و از ناردانک و سماق و مانند آن و اگر مصوص کبک باشد یا تذرو بهتر بود

جزو پنجم از گفتار دهم اندر ضعیفی معده و بد گواریدن طعام و درد معده که از پس طعام خوردن پدید آید و اسباب و علامات و علاج آن و این جزو شش باب است‌

نخستین اندر یاد کردن احوال ضعیفی معده‌

هر قوتی که ضعیف گردد به قوت‌های معده نوعی از ضعیفی معده پدید آید لکن [در] بیشترین مردمان آن است که ضعیفی معده ضعیفی قوت هاضمه را گویند و هر نوعی از انواع سوء المزاج که در معده پدید آید نوعی از ضعف معده تولد کند و قوت جاذبه را سردی و تَری ضعیف کند و گرمی و خشکی یاری دهد و قوت ماسکه را خشکی را که میل به سردی یاری دهد و [دارد] قوت هاضمه را گرمی و تَری یاری دهد و قوت دافعه را تَری که میل به سردی دارد یاری دهد و بدین ضعف که اندر معده پدید آید آن است که نسج او متهلهل شود یعنی آنکه بافت لیف‌های او سست شود و انواع سوء المزاج و اسباب و علامات و علاج آن اندر جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده است و علاج و قوت‌های معده اندر این جزو یاد کرده آید ان شاء الله.

دوم از جزو پنجم از گفتار دهم در ضعیفی قوت جاذبه و علاج آن‌

بباید دانست که علامت ضعیفی قوت جاذبه آن است که طعام از فم معده دیر فرو گذرد و گرانی کند و گاه باشد که بی‌قرار و تاسه و گردیدن از پهلو به پهلو و خفقان و دوار و سدر پدید آید و گاه باشد که منش گشتن و قی پدید آید و سبب این عارضه بیشتری از خلطی صفرایی باشد که در فم معده گرد آمده باشد و علامت‌ها و علاج آن اندر جزو چهارماز این گفتار یاد کرده آمده است و آنچه بی‌ماده و بی‌خلطی باشد سبب آن مزاجی سرد یا تَر باشد.
علاج
علاج آن به طعام‌های لطیف و زودگوار باید کرد به درّاج و گنجشک به شوربا پخته و بریان کرده و بر بوی افزارها خوش کرده چون زیره و کرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران
ص: 567
و اگر کسی شراب خواهد شراب قابض دهند و بر فم معده ضمادی برنهند از گل‌نار و مصطکی و سنبل و قرنفل و افسنتین و گل و صبر و آبی پخته و آب برگ مورد تَر و بر پهلوی راست خسبد از بهر آن که خفتن بر این شکل یاری دهد بر فرو آمدن طعام از معده و اطراف مالیدن و از پس طعام ریاضتی به آهستگی کردن و بادها را که در معده باشد شکستن همه علاج این علت است.

سوم از جزو پنجم از گفتار دهم اندر ضعیفی قوت ماسکه‌

آفت قوت ماسکه آن است که معده بر طعام مشتمل نشود و التفات نکند بعضی گرد آن در نیاید و اگر التفاتی کند التفاتی ضعیف کند و گاه باشد که در معده حرکتی خفقانی و ارتعاشی پدید آید و بسیار باشد که خداوند علت را نخست از ارتعاش معده آگاهی نباشد و به آخر که ارتعاش غالب شود همه‌ی اندام‌ها با وی ارتعاش کند و اسباب ضعیفی قوت ماسکه سه نوع است یکی ماده‌ی گرم سوزاننده است که معده را بسوزد و قوت او را ضعیف کند یا طعام را که بدو رسد نگاه نتواند داشت و گاه باشد که سوء المزاج گرم بی‌ماده قوت‌های معده را ضعیف کند لکن این نادر باشد و بیشتری با ماده باشد دوم ماده‌ی سرد و لغزاننده باشد که طعام را از معده بلغزاند سوم ریش‌ها و بثره‌ها باشد که از هر چه مماس او گردد رنجور شود اگرچه اندک باشد و خواهد که از خویشتن باز دارد و دفع کند
علامت‌ها
اما علامت ارتعاش پیش از آن که غالب شود آن است که معده از طعام رنجور شود اگرچه اندک باشد و خواهد که طعام فرو گذرد و علامت ضعیفی قوت ماسکه دو گونه است یکی آن که خداوند علت پندارد که اگر حرکت کند طعامی که خورده است از وی باز خواهد گشت و به قی برآمده و سبب این یا رطوبتی باشد در فم معده یا ضعیفی جرم معده و دوم آنکه هر طعامی که خورده شود زود از معده به امعا فرود آید و علامت آن که در فم معده رطوبتی است آن است که اگرچه طعام اندک خورد پندارد که اگر حرکتی کند طعام ازو باز خواهد گشت و علامت آن که جرم معده ضعیف است آن است که تا از طعام ممتلی نشود این حال پدید نیاید و علامت‌های ماده‌ی گرم که معده را بسوزاند و علامت
ص: 568
سوء المزاج گرم بی‌ماده اندر باب‌های جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده است و علامت ریش‌ها و بثره‌ها سپس‌تر یاد کرده آید.
علاج
اگر سبب علت ماده‌ی گرم باشد نخست آن ماده را به رفق از معده بیرون باید آورد و پس از آن رب سیب و آبی و شراب لیمو بکار داشتن و کشکاب را با گاورس فرمایند پخت (ص 442)
و می‌دادن و اگر مدت دراز گردد دوغ گاو پخته گر آهن‌تاب کرده باید داد با طباشیر و گل سرخ و گل‌نار و قَرْط و طراثیث و کهربا چندان که بر مقدار ده ستیر از روغن پنج درمسنگ از این داروها برافکند و غذا کرنج و گاورس پوست کنده و عدس مقشر و آب غوره و آب انار ترش و آب آبی و مانند آن و تیهوج و کبک و جوزه‌ی مرغ خانگی بریان کرده و به آب غوره و آب اناردانه ترش کرده و بر معده ضمادها از صندل و جاوشیر و طباشیر و گل‌نار و گل سرخ و برگ مورد و گوشت آبی و سیب ساخته باشند برنهادن و اگر سوء المزاج گرم بی‌ماده باشد به استفراغ حاجت نیاید و علاج هم از این نوع باشد و اگر سبب علت رطوبتی افزاینده باشد نخست معده را پاک باید کرد به قی گر به اسهال به ایارج فیقرا پس گوارش خوزی دادن
صفت آن (گوارش خوزی)
هلیله‌ی کابلی با هلیله‌ی سیاه بکوبند و به روغن گاو بریان کنند ده درمسنگ از این هلیله‌ی بریان کرده و پنج درمسنگ حب الرشاد بریان کرده و نانخواه و سعتر از هر یک سه درمسنگ خبث الحدید به سرکه پرورده ده درمسنگ همه را به انگبین بسرشند و همه‌ی داروها را کوفته سرشته مگر حب الرشاد که ناکوفته باید
نسخه‌ی دیگر بگیرند دانه‌ی میویز بریان کرده نیم من حب الاس از تخم پاک کرده ده ستیر خرنوب نبطی و گل‌نار و کندر و گز مازو از هر یک دو درمسنگ نانخواه دوازده درمسنگ همه را بکوند و به انگبین بسرشند و شربت سه درمسنگ تا پنج درمسنگ و شراب مورد و میبه و اطریفل کوچک فرمایند و ضمادی از سک و عود خام و گل‌نار و گل
ص: 569
سرخ و قرنفل فرمایند و آن سازند و طعام کبک و تذرو و دراج و تیهوج و گنجشک و خرگوش بریان کرده و به بوی ابزارها خوش بوی کرده چون زیره و کرویا و نانخواه و غیر آن.

چهارم از جزو پنجم از گفتار دهم در ضعیفی قوت هاضمه‌

بباید دانست که انواع سوء المزاج ساده و با ماده و هر طعام که نه به اندازه و نه به وقت و نه بر ترتیب خورند و هر طعام که وی را کیفیتی نباشد یا ستوده [نه] باشد و همه تدبیرها و حرکت‌ها که نه به وقت و نه به اندازه باشد همه اسباب ناگواریدن است و سوء المزاج سرد اگر ساده باشد و گر با ماده مضرت آن در هضم قوی‌تر از مضرت سوء المزاج گرم است و سوء المزاج خشک و سوء المزاج تَر که در گرمی و سردی معتدل باشد اندر هضم آن مضرت نکند که سوء المزاج گرم یا سرد کند لکن سوء المزاج خشک به ذبول ادا کند و سوء المزاج تَر به استسقاء و قوت هاضمه در قعر معده بیشتر است پس هر گاه که در هضم تقصیر افتد بباید دانست که آفت در قعر معده است و حال طعام که هضم نیابد از دو بیرون نباشد یا همچنان بر حال خویش بماند و ناگواریده بیرون آید و تن از وی هیچ بهره نیابد و لاغر و بی‌قوت شود یا اندک مایه از حال بگردد و تباه شود و تن از وی غذای بد یابد و اگر این تقصیر در هضم دوم و سوم و چهارم افتد بیماری‌های بد تولد کند چون برص و بهق و سرطان و استسقاء و گر و خارش و نمله و حمره از بهر آن که خونی که غذا گردد خون پخته و ملایم طبیعت نباشد و هرگاه که قوت هاضمه در طعام اثر نکند نگوارد به دو علت ادا کند یکی زلق المعاء و دیگر استسقاء طبلی.
اما استسقاء آن وقت ادا کند که هاضمه در طعام اثری کند اندک چندان که بخار برانگیزاند و سبب آن ضعیفی حرارت غریزی بود نبینی که بامداد که هنوز قوت فروغ آفتاب ضعیف باشد از آبدان‌ها و زمین‌های تَر بخار برخیزد و هوا تیره شود و نزم که آن را به تازی ضُباب گویند پدید آید و چون قوت آفتاب قوی گردد آن را تحلیل کند و بپراکند و اگر سبب تقصیر هضم سوء المزاج با ماده باشد علاج آن سهل‌تر از علاج سوء المزاج ساده باشد خاصّه که محکم گشته باشد
علامت‌ها
ص: 570
هرگاه که طعام هضم نشود و از معده دیر بیرون شود گرانی کند و آروغ بوی آن طعام دهد و براز گنده باشد و تن از طعام بهره نیابد و قوت نگیرد و بیماری‌های بد تولد کند چنان که یاد کرده آمد.
علاج
نخست تعرف اسباب باید کرد (و) به دفع و تدارک آن مشغول باید بود و سوء المزاج را به ضد آن علاج باید کرد چنان که در جایگاهش یادکرده آمده است و اگر سبب طعام بسیاری بوده باشد بباید فرمود تا (در) جایگاهی که هوای معتدل دارد بخسبد و آن روز از طعام باز ایستد و شکم او را گرم کنند و اطراف او بمالند و اگر دیگر روز به نشاط برخیزد و در گرمابه شود و طعام سبک و تَر اندک خورد و گر هنوز گرانی طعام و ناگواریدگی مانده باشد هم این تدبیر کند سه روز پیوسته تا معده به حال خویش باز آید و خفتن بر دست چپ معده را گرم کند از بهر آن که جگر بر وی مشتمل شود و خفتن بر دست راست زودتر معده را خالی کند از بهر آن که شکل معده چنان است که کیلوس از وی از این جانب به جگر اندر آید و آنچه به علاج قوت هاضمه مخصوص است خاصّه اگر مزاج سرد باشد اطریفل بزرگ است و اطریفل کوچک گوارش عود و سجزینا در شراب کهن یا در ماء العسل و ضمادهای گرم برنهادن و طعام‌های گرم و تَر زودگوار دادن و اگر مزاج گرم باشد میبه و سکنگبین سفرجلی و شراب انار باید داد و طعام مصوص و به هلام به آب سماق و آب غوره و آب ترش باید فرمود
صفت اطریفل بزرگ
بگیرند هلیله‌ی کابلی و بلیله و آمله و بوزیدان و بسباسه و شیطرج هندی و شقاقل از هر یک یک جزو و تودری سرخ و تودری زرد و لسان العصافیر و بهمن سرخ و سپید از هر یک نیم جزو همه را بکوبند و ببیزند و به روغن گاو چرب کنند و به انگبین مصفی بسرشند
نسخه‌ی دیگر
بگیرند هلیله‌ی و بلیله و آمله و تخم کرفس کوهی و شیطرج هندی و نانخواه و سعتر فارسی از هر یک، یک اوقیه سنبل و حماما و هال و وج از هر یک سه درمسنگ دارچنی
ص: 571
چهار درمسنگ پلپل سپید و سیاه و نارمشک و نمک هندی از هر یکی نیم اوقیه خبث الحدید پرورده سه اوقیه خردل یک اوقیه و نیم نوشادر نیم درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند و به روغن بادام چرب کنند و به انگبین بسرشند انگبین سه وزن همه‌ی داروها
صفت اطریفل کوچک
هلیله‌ی کابلی و بلیله و آمله از هر یک نیم من مصطکی دو اوقیه و نیم مقل ده ستیر زعفران دو اوقیه زوفای خشک دو اوقیه مقل را در آب گرم حل کنند و به انگبین بیامیزند و داروها بکوبند و ببیزند و به روغن بادام چرب کنند و به انگبین بسرشند.
صفت گوارش عود
بگیرند سنبل و تخم کرفس و انیسون مصطکی از هر یک یک مثقال عود هندی خام سه مثقال جوزبوا قرنفل و هلیله‌ی کابلی از هر یک دو مثقال و نیم فلنجمشک دو مثقال و نیم مرماحوز سه مثقال گل سرخ و قصب الذیره از هر یک دو مثقال همه را بکوبند و به میبه بسرشند شربت سه مثقال.
نسخه‌ی دیگر
کهربا و گل سرخ و طباشیر از هر یک پنج درمسنگ عود خام چهار درمسنگ مصطکی و تخم کرفس و مرماحوز و سک از هر یک دو درمسنگ مشک دانگی همه را بکوبند و به میبه و شراب سیب نیمانیم بسرشند
صفت ضماد
بگیرند زیره یاسمین و زریره‌ی نسرین و عود هندی و مصطکی و لادن و پوست ترنج و قشور الکندر و قرنفل و سک و گوزبوا و بسباسه و فلنجمشک و نشاسته و خیربوا و زعفران و بادرنجبویه و قاقله‌ی کبار و قصب الذیره و سنبل و زریره و گل سرخ از هر یک راستاراست و مشک چندان که بوی مشک پدید آید همه را بکوبند و به آب مرزنگوش و آب برگ مورد بسرشند و روغن مصطکی همی‌مالند جالینوس ضمان کرده است که سکنگبین سفرجلی (ص 443)
که مقداری زنجبیل سوده در وی کرده باشند همه‌ی علت‌های معده را که سخت گرم
ص: 572
نباشد سود دارد و مقدار آن‌چنان باید که بر یک من سکنگبین یک اوقیه زنجبیل برنهند

پنجم از جزو پنجم از گفتار دهم در ضعیفی (قوه‌ی) دافعه‌

بباید دانست که بسیار باشد که طعام در معده‌ی تندرست دوازده ساعت یا پانزده ساعت بماند و علامت آن است که بوی آن طعام از آروغ یافته شود و هر چند طعام لطیف‌تر بود قوت هاضمه بر وی مستولی‌تر بود و زودتر از معده بیرون شود و هر چند غلیظتر باشد قوت هاضمه با وی بیشتر باید کوشید و از معده دیرتر بیرون شود در جمله دیری و زودی آن به حسب کیفیت طعام و قوت معده باشد و هر گاه که مدت ماندن طعام در شکم کمتر بود از دوازده ساعت یا فزون از بیست و دو ساعت بود تندرستی نباشد و آفت یا از جهت قوای معده و جگر و امعاء بود یا از جهت طعامی که خورده شود و از ترتیب ناستوده اتفاق افتاده باشد.
علاج
قوت دافعه را در بیشتر حال‌ها به چیزی تَر یاری باید داد که میل به سردی دارد چون آب میوه‌ها و سکنگبین و پنیرآب و فلوس خیارچنبر در آب کسنی گداخته و آنچه بدین ماند و هلیله‌ی پرورده سودمند باشد و طعام از نیسو (شاید تیشو) و آلو سیاه و خرمای هندو و ماش مقشر و اسفاناخ به روغن بادام باید خورد نافع بود

ششم از جزو پنجم از گفتار دهم در ضعیفی جرم معده و تهلهل نسج آن‌

بیماری‌ها که معده را افتد هیچ بدتر از آن نیست که نسج لیف او متهلهل شود یعنی بافت سست گردد.
علامت‌ها
علامت وی آن است که هیچ طعام نگوارد و آنچه خورده شود بر معده گرانی کند و از علامت‌های انواع سوء المزاج و انواع آماس‌ها هیچ ظاهر نباشد و غذای نیک و ترتیب ستوده هیچ سود ندارد
علاج وی به چیزهای قابض باید کرد چون شراب مورد و اطریفل بزرگ و اطریفل کوچک و گوارش عود که در باب چهارم از این جزو یاد کرده آمده است و روغن مصطکی
ص: 573
مالیدن سود دارد و طعام سخت لطیف و نازک باید و دراج و تیهوج موافق‌تر بود و پودنه همه‌ی بیماری‌های معده را خاصه این نوع را سودمند باشد و پوست زندرونین که در سنگدان مرغ خانگی بود در این باب سخت نافع است آن را از گوشت جدا کنند و بیاویزند تا خشک شود و بکوبند و نیم مثقال از وی به اطریفل و یا به شراب مورد گر با میبه بسرشند و بدهند و حجر یشب [یشم] را بر معده آویخته به خاصیت سود دارد و اگر مقدار نیم درمسنگ بسایند و با معجون بسرشند و بدهند منفعت آن بزرگ باشد و تدبیر سودن آن چنان است که او را در میان آتش نهند تا سرخ شود و بردارند و در آب سرد افکنند چندین بار تا بطرقد و سست گردد و سودن و کوفتن آن آسان شود
صفت شراب مورد
بگیرند مورد دانه‌ی سیاه تَر یک من و او را در سه من آب بپزند تا مُهَرّا شود و به دست بمالند و تخم از وی جدا کنند و دیگر باره بپزند با نیم من شکر طبررزد تا به قوام آید و اگر مورددانه‌ی تَر نیابند خشک را نیم کوفته کنند و بپزند چنان که یاد کرده آمد

جزو ششم از گفتار دهم اندر آماس‌ها و ریش‌ها و بثره‌های معده و این جزو شش باب است‌

اشاره

بباید دانست که آماس معده بیشتری خونی بود یا صفرایی و آماس صلب کمتر افتد لکن گاه باشد که آماس خونی و صفرایی به آخر صلب گردد و آماس بلغمی نیز کمتر افتد

نخستین در آماس خونی که در معده پدید آید و علامت و علاج آن‌

هرگاه که در معده آماس خونی پدید آید شهوت طعام باطل گردد و تب‌های گرم گیرد و زفان درشت باشد و سرخ و تب‌ها با تاسه و غثیان بود و همه‌ی علامت‌های خونی که معلوم است ظاهر شود.
علاج
اگر مانعی نباشد از رگ زدن نخست رگ باسلیق بباید زد و داروی مسهل و داروی قی به هیچ حال نشاید داد و قی خطرناک‌تر بود و بر معده روغن آبی می‌باید مالیدن و آب برگ مورد تَر و آب آبی و سیب و گلاب و صندل با موم روغنی که از روغن گل و موم صافی کرده
ص: 574
باشند در هاون کنند و بمالند تا آمیخته گردد و خرقه‌ای بدان تَر می‌کنند و بر معده می‌پوشند آبی و سیب بریان کرده و تراشه‌ی کدوی تَر و ساق خرفه و برگ او کوفتن و بر معده نهادن سود دارد. و شربت آب انار ترش و شیرین و رب سیب و رب آبی بود و طعام باز باید گرفت و تدبیر لطیف باید فرمود و بر کشکاب و آب انار اقتصار باید کرد و آب با شراب بنفشه و شراب نیلوفر آمیخته باید داد و از پس روز چهارم سه روز پیوسته او را آب لسان الحمل و آب کسنه و آب عنب الثعلب از هر یک یک وقیه با فلوس خیارچنبر مقدار چهار درمسنگ و دانگی زعفران می‌باید داد و اگر این آب‌ها هر سه حاضر نباشد از آنچه حاضر باشد سه اوقیه می‌باید داد با خیار چنبر و زعفران چنان که یاد کرده آمد و در این سه روز از آرد جو و صندل سپید و تراشه‌ی کدوی تَر و آب عنب الثعلب و اندکی زعفران باید ساخت تا هفت روز بگذرد روز هشتم تا تمامت چهارده روز تمام آب عنب الثعلب و آب کسنی از هر یک دو جزو و آب بادیان تَر و آب کرفس از هر یک یک جزو و شربت از همه چهل درمسنگ با چهار درمسنگ فلوس خیارچنبر و دو دانگ زعفران همی‌باید و اگر از پس هفت روز هنوز حرارت بر حال خویش باشد این شربت بی‌آب بادیان با آب کرفس می‌باید داد و اگر طبع نرم باشد به عوض خیارچنبر اقراص طباشیر باید داد با نیم درمسنگ گر یک درمسنگ قرص گل با رب سیب و رب آبی همی‌باید داد و ضماد از عنب الثعلب و گشنیز خشک و بنفشه و خطمی و آرد جو و بابونه و اکلیل الملک و بیخ سوس و موم صافی و روغن بنفش و روغن گل باید ساخت و از پس چهارده روز که حرارت ساکن شده باشد در کشکاب بیخ بادیان و بیخ کرفس می‌باید پخت از هر یک سه درمسنگ و با روغن بادام باید داد.
صفت اقراص طباشیر
بگیرند طباشیر چهار درمسنگ گل سرخ پنج درمسنگ بذرالحماض بریان کرده هفت درمسنگ صمغ عربی بریان کرده و گل ارمنی و گل مختوم و بلوط از هر یک پنج درمسنگ زرشک پاک کرده از هر یک هفت درمسنگ حب الاس پاک کرده چهار درمسنگ بسباسه‌ی بریان کرده سه درمسنگ اقراص کنند هر یک یک مثقال.
صفت قرص گل
ص: 575
بگیرند گل سرخ شش درمسنگ بیخ سوس و سنبل از هر یک چهار درمسنگ شربت نیم درمسنگ تا یک درمسنگ و در بعضی نسخت‌ها نشاسته‌ی بریان کرده آورده‌اند و اگر حرارت ساکن‌تر بود اقراص گل بدین نسخت باید کرد بگیرند گل سرخ شش درمسنگ بیخ سوس و سنبل از هر یک چهار درمسنگ اکلیل الملک و بابونه و فقاح الاذخر از هر یک سه درمسنگ مصطکی و کهربا از هر یک دو درمسنگ همه را بکوبند و به شراب بسرشند و اقراص کنند و به آب عنب الثعلب جوشیده و صافی کرده دهند.
صفت ضمادی
بگیرند بیخ خطمی یک اوقیه بابونه و بنفشه یک اوقیه و نیم آرد جو و برگ خطمی از هر یک دو اوقیه اکلیل الملک یک اوقیه بیخ سوس یک اوقیه و نیم موم پنج ستیر روغن بنفش و روغن گل از هر یک‌پنج ستیر زعفران نیم اوقیه بسایند چنان که رسم است و بر خرقه‌ی کتان سطبر طلی کنند و بر معده نهند
ضمادی دیگر بگیرند
بگیرند بابونه دو اوقیه بیخ خطمی دو اوقیه افسنتین رومی یک اوقیه سنبل پنج درم بیخ سوس یک اوقیه (ص 444)
اکلیل الملک یک وقیه پیه‌ی بط گداخته یک اوقیه موم زرد چهار اوقیه روغن گل و روغن خیری با روغن سوسن از هر یک پنج اوقیه و در بعضی نسخت‌ها به عوض اکلیل الملک شبت آورده‌اند
جالینوس می‌گوید
من عادت می‌دارم که آماس معده را ضماد و صبر و مصطکی و موم و روغن ناردین سازند بدین صفت:
صفت ضماد
صبر و مصطکی از هر یک مثقالی موم هشت مثقال روغن ناردین وقیه‌ای رومی موم و روغن در عناء مضاعف بگدازند و چون سرد شود صبر و مصطکی سوده بر وی افکنند و بمالند تا چون مرهم شود و گاه باشد که حاجت آید که صبر و مصطکی از هر یک یک مثقال
ص: 576
نرم کنند و اگر قوت ضعیف باشد که شربت و طعام‌ها در معده قرار نمی‌گیرد یک مثقال رب غوره‌ی خشک در این ضماد زیادت کنند و گاهی عصاره‌ی افسنتین زیادت کنند و هرگاه که داروها چهار مثقال باشد دو اوقیه موم کنند و دو وقیه روغن.
صفت روغن که در این ضماد بکار آید
بگیرند روغن بان یک رطل بغدادی سنبل نیم وقیه مصطکی و قسط و سعد و اذخر و قصب الذیره از هر یک سه درمسنگ همه را بکوبند و با روغن بیامیزند و در آفتاب نهند یک هفته پس به دست بمالند و بفشارند و ثفل از وی جدا کنند و این ثفل نیز ضمادی سودمند باشد و طعام ماش مقشر و برگ چغندر و لبلاب و اسفاناخ و سلمه و کدو باشد به روغن بادام و اگر قوت ضعیف باشد زرده‌ی خایه‌ی مرغ نیم برشت دهند و اگر تب آهسته باشد جوزه‌ی مرغ خانگی بهماش و برگ چغندر و غیر آن پخته روا باشد و لکن تا بیست روز از بیماری بگذرد و تب آهسته نشود جوژه نشاید داد و هرگاه که ماده رقیق و تحلیل پذیرد و آنچه غلیظتر باشد بماند ضمادهای تحلیل کننده که در علاج آماس بلغم یاد کرده آید بکار باید داشت و هرگاه که آماس پخته خواهد شد و ریم خواهد کرد و بخواهد گشاد نخست درد زیادت شود و تب گرم‌تر گیرد و هرگاه که پخته شد درد و تب آهسته گردد و آماس بر حال خویش باشد و تب تیز گیرد یاری می‌باید داد تا گشاده شود و طریق یاری دادن و گشادن وی آن است که شیر تازه و آب گرم می‌دهند و دست بر معده همی‌مالند و همی‌جنبانند و اگر گشاده نگردد ماء العسل گرم دهند و انجیر خشک و میویز نقل می‌فرمایند کرد و اگر دیرتر گشاید مقداری خردل کوفته بدهند.
صفت شربتی پزاننده و گشاینده
بگیرند شراب انجیر دو اوقیه لعاب تخم کتان و لعاب تخم حلبه از هر یک ده درمسنگ گرم کنند و دو دانگ زعفران و دانگ و نیم صبر در وی گدازند و بدهند و اگر تب آهسته نباشد یا اگر ترسد که معاودت کند خمیر تنها در آب گرم گداخته دهند با خیارچنبر
صفت دارویی دیگر پزاننده
بگیرند تخم مرو و تخم کتان و تخم خطمی از هر یک راستاراست و بکوبند و بامداد و
ص: 577
شبانگاه سه درمسنگ با چهار وقیه شیر خر یا شیر بز بدهند و هرگاه که گشاده شود نشان وی آن است که بیمار را بلرزاند و آماس فرو نشیند و اگر چیزی ترش و تیز خورند معده بسوزد و درد خیزد و اندر ثفل طعام خون و ریم پدید آید و درد در میان دو کتف باشد یا زیر ناف یا در فم معده و علاج وی آن است که اگر حرارت غالب بود جلاب می‌دهد و اگر حرارت غالب نباشد ماء العسل تا معده را بشوید و پاک کند و از پس ماء العسل داروی رویاننده دهند.
صفت داروی رویاننده
بگیرند کندر و دم‌الاخوین از هر یک پنج درمسنگ گل سرخ و گل‌نار و کهربا از هر یک دو درمسنگ گل ارمنی سه درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند و بر رب سیب و رب آبی می‌دهند[1]

ذخیره خوارزمشاهی ؛ ج‌2 ؛ ص577
داروی دیگر
خشخاش دو درمسنگ صمغ عربی و کتیرا از هر یکی یک درمسنگ گل سرخ و گلنار و حب الاس و عصاره‌ی لحیةالتیس و اقاقیا و زعفران و کهربا از هر یک نیم درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند و به آب سماق بسرشند و اقراص کنند و به سایه خشک کنند شربت یک مثقال به آب سرد گر با لعاب اسبغول نافع باشد.

دوم از جزو ششم از گفتار دهم در آماس صفرایی که در معده پدید آید و علامات و علاج آن‌

علامت آماس صفرایی آن است که رنگ روی و رنگ زفان به زردی گراید و دهان تلخ باشد و تب سخت گرم و سوزان بود و تشنگی غالب.
علاج
علاج این به علاج آماس خونی نزدیک است الا آن که در علاج این تدبیرهای تَری آرنده باید و سرد کننده‌تر از آن باید و این چنان باشد که کشکاب سرطانی دهند با آب انار ترش و شیرین آمیخته و کشکاب سرطانی آن را گویند که سرطان در وی پخته باشند و آب کدو با آب انار آمیخته و آب خیار به آب تخم خرفه و یک درمسنگ مغز تخم خیار کوفته به
ص: 578
آب کسنی و اندکی شراب این همه موافق بود و ضمادها که از تراشه‌ی کدو و خطمی و آرد جو و آب خیار بادرنگ سازند سود دارد و اگر از لسان الحمل و برگ و ساق خرفه و خطمی و آرد جو و طحلب سازند سخت نیک باشد و از پس چهارده روز تدبیرهایی که در باب گذشته یاد کرده آمده است می‌باید کرد
صفت قرصی که در این باب بکار آید
بگیرند گل شش درمسنگ زعفران و سنبل از هر یک دو درمسنگ بیخ سوس و مغز تخم خیار و ترنگبین از هر یک سه درمسنگ کتیرا و صمغ عربی از هر یک یک درمسنگ همه را بکوبند و در آب سرد بسرشند و اقراص کنند شربت یک درمسنگ و بعضی حب‌ها کنند به رسم حب السعال در زیر زفان گیرد

سوم از جزو ششم از گفتار دهم در آماس بلغمی که در معده پدید آید و علامات و علاج آن‌

علامت آماس بلغمی در معده آن است که آرزوی طعام بسیار نباشد و آب دهان بسیار بود و تب آهسته بود و آماس نرم باشد و تشنگی هیچ نبود
علاج
علاج این به خلاف علاج (آماس) خونی و صفرایی بود از اول که آماس پدید آید هر بامداد آب بادیان تَر و آب کرفس از هر یک دو اوقیه با دو درمسنگ روغن بادام شیرین همی‌باید داد و از پس هفت روز مطبوخ اکلیل الملک باید داد با روغن بیدانجیر و روغن بادام.
صفت مطبوخ
اکلیل الملک و بیخ بادیان از هر یک ده درمسنگ هر دورا در چهار رطل آب به رطل بغداد بپزند تا به یک رطل باز آید هر بامداد چهار اوقیه با دو درمسنگ روغن بیدانجیر و سه درمسنگ روغن بادام شیرین بدهند
صفت مطبوخی دیگر
بگیرند بیخ بادیان ده درمسنگ انیسون سه درمسنگ فقاح الاذخر و مصطکی و تخم
ص: 579
کرفس از هر یک دو درمسنگ پر سیاوشان پنج درمسنگ همه را بپزند چنان که یاد کرده آمد و بپالایند هر بامداد چهل درمسنگ با سه درمسنگ روغن بادام شیرین و دو درمسنگ روغن بیدانجیر بدهند و شراب زوفا که اکلیل الملک در وی پخته باشند سودمند باشد هم با روغن بیدانجیر و روغن بادام شیرین
صفت ضمادی آزموده
بگیرند جعده و اکلیل الملک و حماما و بابونج و از شبت ازهر یکده درمسنگ افسنتین و سنبل از هر یک هفت درمسنگ صبر هشت درمسنگ مصطکی ده درمسنگ کندر شش درمسنگ بیخ ختمی پانزده درمسنگ اشق و جاوشیر و مقل و میعه‌ی تَر از هر یک ده درمسنگ پیه‌ی بط و پیه‌ی مرغ خانگی از هر یک دو اوقیه موم زرد نیم رطل بغدادی روغن سوسن و روغن ناردین از هر یک نیم رطل مقل و جاوشیر و اشق یک وقیه و نیم زعفران سوده اندر شراب حل کنند و داروهای دیگر بکوبند و ببیزند و موم (ص 445)
و پیه اندر روغن بگدازند و داروها بدان بسرشند و اندر بعضی نسخت‌ها همی‌آید که بیست درم کتیرا کوفته و بیخته با این داروها بسرشند.
صفت ضمادی دیگر
بگیرند خاکستر چوب رز و سعد و اذخر و سنبل بکوبند و به سرکه بسرشند و بروغن ناردین و روغن سنبل بر بدن همی‌مالند و طعام هلیون و لبلاب و کرنب و برگ چغندر و چغندر به روغن زیت و روغن بادام آمیخته و به جای آب ماء العسل خورد

چهارم از جزو ششم از گفتار دهم در آماس صلب که در معده پدید آید و علامت و علاج آن‌

آماس صلب از ابتدا کم افتد و بیشتر آماس‌ها گرم باشد که به آخر صلب شود و آماس بلغمی نیز با درد بود که صلب گردد
علامت‌ها
علامت وی آن است که بیماری دراز بوده باشد و حرارت تب آهسته گشته و معده سخت بود و گرانی کند و تن لاغر شود و اندیشه‌های بد و وسواس پدید آید.
ص: 580
علاج پیوسته شیر اشتر دادن علاجی صواباست و خیارشنبر اندر ماء الاصول حل کرده و روغن بیدانجیر بر چکانیده سود دارد و اگر ماء الاصول قوی‌تر باید فقاح الاذخر و مصطکی و پر سیاوشان اندر وی زیادت کنند و اگر با روغن بیدانجیر دو درمسنگ روغن سوسن و دو درمسنگ روغن بادام بر این ماء الاصول برچکانند صواب باشد و اگر این روغن‌ها با ماء الاصول دهند روا باشد و اقراص سنبل دادن سود دارد.
اقراص سنبل
بگیرند فقاح الاذخر و سلیخه و گل سرخ و ریوند چینی و قصب الذیره و سنبل از هر یک سه درمسنگ زعفران و انیسون و قسط مر و پلپل از هر یک یک درمسنگ مقل ازرق سه درمسنگ مصطکی دو درمسنگ اشق یک درمسنگ اقراص کنند هر یکی یک مثقال هر شربت یک قرص با می فختج.
صفت ضمادی که در علاج آماس صلب و علاج دبیله سود دارد
بگیرند اکلیل الملک و حلبه و بابونه و حبّ الغار و خطمی و افسنتین از هر یک یک جزو اشق و مقل از هر یک چهار یک جزو انجیر خشک بیست عدد. انجیر را در شرابی شیرین بپزند و پس به انگبین بسایند و صمغ‌ها را در این شراب حل کنند و داروهای کوفته و انجیر سوده به انگبین همه را بسرشند و بر آماس می‌نهند.
صفت ضمادی دیگر
بگیرند تخم کرنب و مغز بادام تلخ و اشق و مقل و میعه‌ی تَر و مر و سنبل و مصطکی و سعد و اذخر از هر یک راستاراست صمغ‌ها را به شراب حل کنند و داروها خشک بدان بسرشند
ضمادی دیگر
بگیرند تخم کتان و حلبه و تخم کرنب از هر یک یک مشت مر و سنبل و سعد از هر یک سه درمسنگ مقل و مصطکی از هر یک هفت درمسنگ اشق سه درمسنگ صمغ‌ها در شراب حل کنند و داروها بدان بسرشند ضمادی دیگر
مقل ده درمسنگ اشق پنج درمسنگ حب البان ده درمسنگ تخم کرنب ده درمسنگ
ص: 581
سنبل پنج درمسنگ مصطکی پنج درمسنگ موم سه درمسنگ روغن ناردین پانزده درمسنگ صمغ‌ها به شراب حل کنند و داروها بدان بسرشند
صفت ضمادی دیگر
بنفشه‌ی خشک ده درمسنگ گل سرخ پنج درمسنگ سنبل سه درمسنگ قصب الذیره و سعد و اذخر از هر یک دو درمسنگ مصطکی سه درمسنگ آرد حلبه بیست درمسنگ گل بابونه و خطمی سپید و آرد جو از هر یک ده درمسنگ همه به لعاب تخم کتان بسرشند و معده را به روغن ناردین چرب کنند و این ضماد بر نهند و هر وقت که طعام خواهد خورد پیش از چهار ساعت ضماد بردارند و چون طعام خورده باشد پس از آن به چهار ساعت برنهند و طعاماز آن نوع که در باب گذشته یاد کرده آمد و به جای آب گلاب خورد یا ماء العسل با شیر اشتر.

پنجم از جزو ششم از گفتار دهم اندر دبیله که در معده پدید آید

علامت‌ها
هرگاه که آماس گرم بدان ادا کنند که تن لاغر شود و چشم‌ها دور اندر افتد و اسهال و قی پدید آید و تب ساکن گردد و بول اندک آید و معده سخت گردد چنان که از قوت انگشت که بر وی نهند هیچ فرو ننشیند بباید دانست که آماس دبیله گشت و هر گه با این حال معده درد و اطراف سرد شود و علامتی بد بود
علاج
هرگاه که علامت‌های آماس گرم پدید آید به زودی فصد باید کرد و شربت‌ها و طلی‌ها که یاد کرده آمده است بکار داشتن و ماده را باز گردانیدن و کم کردن تا دبیله بگردد و هرگاه که دبیله گشت چاره نباشد از آنکه آن را بباید پزانید تا بگشاید و پاک شود.
و طریق پزانیدن وی آن است
که هر ساعت شیر تازه گرم کرده و آب گرم می‌دهند و نگاه همی‌کنند تا آماس هیچ نرم‌تر می‌شود وانگشت در وی می‌نشیند اگر نرم نمی‌شود طبیخ حلبه و حسک به آب هر دو گرم کرده با روغن بادام تلخ و روغن بیدانجیر می‌باید داد.
ص: 582
صفت دارویی آزموده
طلحسقوق خشک درم سنگی و نیم تخم مرو و حلبه از هر یک یک درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند و با سه وقیه شیر خر یا شیر بز تازه و گرم کرده بدهند.
صفت ضمادی آزموده دیگر
بگیرند طلحسقوق خشک یک وقیه حلبه دواوقیه تخم مرو چهار اوقیه بکوبند و ببیزند و به روغن کنجد چرب کنند و به شیر تازه بسرشند و گرم کنند و بر آماس نهند و در آب گرم که گرمی آن تن را خوش آید همی‌نشینند و انجیر خشک و بابونه و حلبه و مقداری افسنتین رومی بپزند تا چون عسیده‌ای شود و بر آماس نهند انجیر و بابونه و حلبه پزاننده و نرم کننده است و افسنتین قابض است و قوت دهنده و اولی‌تر آن است لا بلکه صواب آن است که داروها بر معده بی‌دارو قوت دهنده نباشد چون آماس نرم شد و اثر پختگی پدید آمد بباید فرمود تا بستری نرم به غایت نرمی و گرمی بفکنند و بیمار را بفرمودن تا بر این بستر خسبد چنان که معده بر بستر نهاده باشد یا (تا) فشرده شود و بگشاید و نشان گشاده شدن اندر باب آماس خونی یاد کرده آمده است و تدبیر داروهای آن هم اندر باب آن یاد کرده شده است و هرگاه که به قی ریم و خون برآید نشان نومیدی قوی‌تر از نشان امیدواری بود. و صبر به آب کسنه دادن و ایارج فیقرا دادن اندر این وقت صواب باشد تا معده را بشوید و ریم را به اسهال بیرون آورد. و اگر بدین علاج‌ها گشاده نشود علاج‌ها که در باب آماس صلب یاد کرده آمده است پیش باید گرفت و طعام اندر اول علت زرده‌ی خایه‌ی مرغ نیم برشت با سبوس آب یا حسویی از نشاسته و کشک جو و اندر آخر علت شوربای مرغ به شبت و حلبه اندر وی پخته.

ششم از جزو ششم از گفتار دهم اندر ریش‌ها و بثره‌های معده‌

ریش‌ها و بثره‌ها که اندر معده برآید سبب آن خلطی بود تیز و سوزاننده و این خلط یا اندر معده افتد یا از خوردنی‌های گرم تیز یا برازی [ماده] گرم و نیز باشد که از سر فرود آید یا از عضوی دیگر به معده آید
علامت‌ها
ص: 583
علامت‌های ریش معده چهار نوع است
یکی آن که آروغ و بوی دهان ناخوش گردد
دوم آن که کام و زفان خشک می‌شود
سوم آن که قی بسیار افتد
چهارم آن که قی پوست‌های از سر ریش برخیزد پدید آید و گاه باشد که این ریش‌ها بر مری بود و گاه باشد که بر فم معده و گاه باشد که اندر قعر معده باشد و گاه باشد که به روده‌ها باشد
اما آنچه بر مری بود درد آن به وقت گذشتن طعام اندر حلق و پس گردن و میان دو کتف پدید آید خاصّه اگر طعامی درست‌تر بود یا طعمی دیگر دارد و اگر بر فم معده باشد به وقت گذشتن طعام درد نکند لکن چون به فم معده رسد درد اندر زیر مغاکی سینه (ص 446)
پدید آید و باشد که نفس کوچک شود و اطراف سرد گردد و غشی افتد و پوست ریشی اندر قی پدید آید و اگر اندر قعر معده باشد طعام اندر معده قرار نگیرد درد بخیزد و این درد فروتر از مقاکی سینه باشد تا نزدیکی ناف و بدان صعبی نباشد که در فم معده باشد و پوست ریشی اندر براز پدید آید و اگر اندر امعاء بود تا طعام از معده بیرون نشود درد نخیزد و جایگاه درد حوالی ناف باشد و پوست ریشی اندر براز پدید آید و این پوست باریک‌تر بود و هرگاه که این امتحان خواهند کرد بیمار را چیزی دهند که در وی سرکه و خردل بود
علاج
آن را که ریش‌ها و بثره‌های معده تازه پدید آید نخست فصد باید کرد خاصّه اگر علامت‌های غلبه‌ی خون ظاهر شود و دوغ ترش که از شیر گاو سیاه گرفته باشند مقدار ده ستیر با یک درمسنگ طباشیر و یک درمسنگ گل سرخ و یک درمسنگ بذرالحماض سود دارد
صفت شربتی سودمند
بگیرند شیر گاو ده ستیر آب سماق ده ستیر آب غوره ده ستیر هر سه بیامیزند و سنگ
ص: 584
تاب کنند تا آب‌ها برود و شیر بماند این شیر با شراب انار ترش دهند و آن را که ریش‌ها کهن شده باشد و خورده می‌شود نخست معده را بباید شست به جلاب و ماء العسل و نباید گذاشت که قی افتد از بهر آن که قی معده را برنجاند و مضرت آن بزرگ‌تر از منفعت شود و اگر کهن‌تر شده باشد گوشت مرده پدید آورده ایارج فیقرا آن را پاک کند و چون پاک شده باشد دوغ ترش و آب انار ترش و کشکاب با انار ترش می‌باید داد و آن را که صفرا غالب بود و منش گشتن رنجه دارد بود ناشتا آب سرد بسیار دهند و بر آن قی فرمایند و اگر ناشتا قی نتواند کرد کشکاب دهند با آب انار ترش و از پس آن آب سرد بسیار بدهند تا قی کند و از پس قی دوغ ترش و طباشیر و گل ارمنی و گل سرخ می‌دهند و اگر به استفراغی حاجت آید استفراغ (به) خیارشنبر و آب کسنه باید کرد و اگر اسهالی پدید آید اقراص طباشیر باید داد با رب میوه‌های قابض گر با کشکاب گر با پست جو پخته باشند و اگر خورده باشد به علاج‌هایی که در باب خون برآمدن از گلو یاد کرده آمده است مشغول باید شد و بر معده ضمادها از طحلب و تراشه‌ی کدوی تَر و خطمی و سماق و مازو و گل نارو رامک و گل سرخ و آب برگ خرفه و آب غوره و آب سیب ترش و آب لسان الحمل و آب برگ مورد می‌باید نهاد (در) همه‌ی انواع ریش‌ها ملونیا و شراب افسنتین این انواع ریش‌ها و بثره‌ها سود دارد و اقراص کهربا نیز سود دارد خاصّه اگر خون از گلو برمی‌آید و به طعام گوشت گاو و بطون گوساله به سرکه و بطون بز بسرکه جوزه و مصوص به آب غوره و آب سماق و آب انار ترش و آب ریواج و آب لیمو و آب ترشی ترنج فرمایند نافع بود ان شاء الله تعالی.

گفتار یازدهم اندر احوال جگر و بیماری‌های او و اسباب و علامات و علاج آن‌

اشاره


و این گفتار سه جزو است‌

جزو نخستین اندر احوال جگر و انواع سوء المزاج که در وی پدید آید و علامت‌ها و علاج آن‌

اشاره

و این جزو پانزده باب است
ص: 585

نخستین اندر یاد کردن احوال جگر

تشریح جگر اندر کتاب نخستین یاد کرده آمده است و آنچه بدین جایگاه یاد باید کرد این است که بباید دانست که جگر عضوی شریف است و همچنان که دل محل قوت حیوانی است و دماغ محل قوت نفسانی است جگر محل قوت طبیعی است و غذای یافتن اندام‌ها و پرورش تن بدو است از بهر آنکه غذای راستینی خون است و کیلوس در جگر خون گردد و قوت هاضمه که کلیوس را خون گرداند اندر گوشت او است و قوت جاذبه و ماسکه و دافعه در رگ‌هایی است که در میان گوشت او پراکنده است و هر اندامی را همچنین قوت‌های جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه است لکن اندر معده و جگر بیشتر و ظاهرتر است و جگر مردم از جگر حیوانی که تن او به اندازه‌ی تن مردم بود بزرگ تر است و درازتر و درازی و کوتاهی انگشتان نشان بزرگی و کوچکی جگر است و سپیدی و تازگی رنگ روی نشان درستی و قوت او است و زردی روی نشان گرمی او است و تیرگی و رنگی که به رنگ ارزیز ماند نشان سردی او است لکن تیرگی نشان سردی و خشکی بود و فربهی که از گوشت بود نشان گرمی و تَری بود و فربهی که از پیه بود نشان سردی و تَری بود و رگ‌های باریک و پوشیدن نشان سردی و خشکی بود و لاغری نشان گرمی و خشکی بود و رگ‌های ظاهر و سطبر نشان گرمی و بزرگی بود و هرگاه که در کار دیگر اندام‌ها که فضله‌ها را از وی به خویشتن کشند چون سپرز و گرده و زهره خللی و تقصیری اوفتد اندر کار جگر نیز خلل پدید آید و خون که در وی تولد اوفتد صافی و پاکیزه نباشد تا معلوم بود

دوم اندر سوء المزاج گرم که در جگر پدید آید

هرگاه که در جگر سوء المزاج گرم پدید آید اخلاط که در وی تولد کند بسوزد و تب‌ها و ریش‌ها و بیماری‌های گوناگون پدید آید
علامت‌ها
سوء المزاج از دو بیورن نباشد یا با ماده باشد یا بی‌ماده اگر بی‌ماده بود علامت وی آناست که آرزوی طعام برود و تشنگی غلبه کند و هر چند آب خورد تشنگی زایل نشود و طبع خشک باشد و زفان درشت و رنگ روی زرد و نبض سریع و بول سرخ بود و اخلاط
ص: 586
گداختن گیرد و تن لاغر می‌شود و گاه باشد که روده‌ها به سبب گذشتن اخلاط سوخته و گداخته ریش گردد و سحج و اسهالی که تبع آن باشد پدید آید و اگر سوء المزاج با ماده باشد علامت وی آن است که با این علامت‌ها تب‌های گرم آید و قی زرد و سرخ و سبز کراثی و اسهال صفرایی پدید آید و در جانب راست گرانی باشد و گاه باشد که اخلاط بسوزد و سودا تولد کند و علامت‌های مالیخولیا پدید آید و هرگاه که اسهال غسالی بود یعنی همچون آبی که گوشت تازه در وی شسته باشند و شهوت ساقط بود بباید دانست که خون سوخته شده است و هرگاه که در جگر آماسی بوده باشد و براز سیاه و غلیظ گردد بباید دانست که گوشت جگر است که پوسیده شده است هر براز سیاه که از پس این حال‌ها پدید آید که یاد کرده آمد نشان این آفت‌ها بود و گاه باشد که براز سیاه علامت بد حالی نباشد
علاج
اگر سوء المزاج گرم و بی‌ماده باشد تدبیر بگردانیدن مزاج باید کرد به شربت‌های خنک چون کشکاب و آب خیار و آب کدو و سکنگبین ساده و آب کسنی و آب عنب الثعلب و به شراب غوره و شراب ترشی ترنج و اسبغول و شکر در آب انار ترش و دوغ ترش صافی کرده و کشکاب با آب انار ترش آمیخته کسی را که حرارت سخت غالب بود سود دارد و آب سرد نیز ناشتا سود دارد خاصّه اگر مرد جوان باشد و روزگار گرم و کشکاب سرطانی و طباشیر در آب سرد و آب تخم خرفه با سکنگبین و شراب ریواج و مانند آن دادن موافق باشد و اگر سوء المزاج با ماده باشد نخست استفراغ کند به مطبوخ هلیله‌ی زرد و آلوی سیاه و خرمای هندو و شیرخشت و آب لبلاب گر عنب الثعلب گر آب کسنی با فلوس خیارچنبر و شکر مسهلی لطیف و پنیرآب با سفوف هلیله و شیر اشتر هم با سفوف هلیله آن را که تب نباشد دادن صواب باشد.
روز نخست چهل درمسنگ پنیر آب دهند با سه درمسنگ سفوف و روز دوم شصت درم (ص 447)
سنگ هر روز بیست درمسنگ زیادت می‌کنند تا روز هفتم
ص: 587
صفت سفوف
بگیرند هلیله‌ی زرد ده درمسنگ لُک مغسول سه درمسنگ طباشیر دو درمسنگ تخم بادیان یک درمسنگ شربت سه درمسنگ و آن را که تخم بادیان احتمال نکند به عوض تخم شکوفه کنند
صفت سفوف که با شیر اشتر دهند
بگیرند هلیله‌ی زرد ده درمسنگ لک مغسول و گل و طباشیر از هر یک پنج درمسنگ ریوند چینی سه درمسنگ تخم بادیان دو درمسنگ انیسون یک درمسنگ شربت سه درمسنگ و اگر خواهند که طبع نرم‌تر شود اندر این سفوف چهار درمسنگ بنفشه‌ی خشک زیادت کنند.
ثابت بن غرّه می‌گوید
کسنی همه‌ی بیماری‌های جگر را سود دارد آن را که حرارت غالب بود با سکنگبین دهند و آن را که حرارت آهسته بود با شراب انگوری سپید و صافی دهند و کسنی هرچه تلخ تر سودمندتر از بهر آن که اگر چه کسنی تلخ از حرارت خالی نباشد سده‌های جگر را بگشاید
صفت قرص انبرباریس خداوند جگر گرم را سود دارد
بگیرند عصاره‌ی زرشک با زرشک پاک کرده ده درمسنگ گل و طباشیر از هر یک پنج درمسنگ تخم کسنی و تخم خیار پاک کرده و تخم کدوی پاک کرده و تخم خرفه از هر یک سه درمسنگ شربت دو مثقال با سکنگبین گر با آب کسنی و آب عنب الثعلب و شکر و اگر با سوء المزاج سده باشد یک درمسنگ تخم بادیان در این قرص زیادت کنند
صفت قرص کافور
خداوند جگر گرم را بادوغ بدهند سود دارد
بگیرند گل و طباشیر و صندل سپید از هر یک سه درمسنگ تخم کسنی و تخم خرفه و مغز تخم کدو و تخم کوک از هر یک دو درمسنگ کتیرا یک درمسنگ کافور دو دانگ تا نیم مثقال اقراص کنند هر یک دو درمسنگ و اگر طبع نرم باشد و خواهند که باز دارند اقراص
ص: 588
طباشیر دهند با رب ابی گر با کشکاب که از پست جو پخته باشند.
صفت اقراص طباشیر بگیرند بزر الحماض و گل و طباشیر و زرشک پاک کرده ازهر یکی پنج درمسنگ لک مغسول و ریوند چینی از هر یک یک درمسنگ زعفران نیم درمسنگ و اگر بیمار را سرفه باشد اندر این قرص‌ها صمغ و کتیرا و نشاسته از هر یکی یک درمسنگ رب السوس دو درمسنگ زیادت کنند و با شراب بنفشه دهند.
صفت قرص دیگر
گل بید و گل نیلوفر از هر یک ده درمسنگ برگ گل سرخ دوازده درمسنگ صندل سرخ و لک مغسول و فوفل از هر یک هفت درمسنگ زعفران سه درمسنگ ریوند چینی پنج درمسنگ طین قبرسی و مصطکی و پر سیاوشان از هر یک سه درمسنگ کافور دو درمسنگ و نیم همه را با آب عنب الثعلب و آب هندبا بسرشند و اقراص کنند هر یک یک دینار سنگ شربت یک قرص اندر آب کاکنج گر در آب عنب الثعلب گر در آب کسنی و ضمادها از صندل و آب برگ خرفه و آب کوک و آب کدو و آب برگ مورد و موم صافی و روغن گل سازند و گر طبع نرم باشد داروهای قابض در وی زیادت کنند
صفت ضمادها
گل و صندل و کافور به گلاب بسایند و بر جگر نهند و برگ خرفه بکوبند و روغن گل برچکانند و آن را چون مرهمی کنند و برنهند آب خیار بادرنگ و آب کدو بگیرند و خطمی خشک کوفته بدین آب‌ها بسرشند و روغن گل برچکانند و برنهند و اگر پست جو و پست عدس بدین آب‌ها بسرشند روا باشد و سود دارد و اسبغول به گلاب تَر کنند و روغن گل برچکانند و برنهند و صندل سرخ و صندل سپید از هر یک یک وقیه فوفل و بنفشه‌ی خشک از هر یک نیم اوقیه و نیم زعفران نیم وقیه افسنتین چهار وقیه کافور چندان که بوی او غالب شود همه را بکوبند موم روغنی سازند از موم صافی و روغن بید و به داروها را اندر این موم روغن بسرشند و ضماد کنند و این ضمادها به و اول علت برنشاید نهاد و اندر میانه‌ی علت از این نوع بسازند
بگیرند گل ده درمسنگ صندل پنج درمسنگ بنفشه‌ی خشک و خطمی سپید از هر یک
ص: 589
سه درمسنگ کافور و زعفران از هر یک دو دانگ موم و روغن گل چندان که کفایت بود و اگر طبع نرم باشد آبی برگ گل بپزند و بکوبند و بر شکم نهند و احتیاط باید کرد تا از تدبیرهای تَری فزاینده جگر سست نگردد و از تدبیرهای سردی فزاینده و قابض سده‌ای تولد نکند لکن همه‌ی تدبیرهای از شربت و ضماد با قوتی زداینده باید و کشکاب سخت موافق است خاصّه اگر مقداری تخم کسنی و مقداری زرشک در وی پزند هم قوت زدایندگی زیادت شود و هم قوت گشادن سده و قبض قوت دادن جگر در وی یافته شود و در کسنی دشتی و بوستانی هم این منفعت‌ها موجود است اگر آن را با اندکی گشنیز تَر بپزند و با سرکه بخورد سود دارد و اگر ناپخته نیز با سرکه بخورند نیز سود دارد و اگر گمان افتد که سده‌ای هست کرفس با وی بخورند سده‌های هر دو جانب بگشاید و طعام ماهی خورد تازه به سرکه پخته و طفشیل و فسرد از گوشت دراج و گوشت بزغاله و گوساله با آب غوره و آب زرشک و آن را که تب باشد آن را نتوان داد اسفاناخ و برگ چغندر با اندکی گشنیز تَر پخته و سرکه و گشنیز خشک و روغن گل پُر کرده سود دارد و از میوه‌ها انار ترش و شیرین و سیب ترش و انبرود چینی و انگور سپید که سخت شیرین نباشد و آلو و ریواج و خرتوت و مانند این دهند و هر چه قابض بود بسیار نشاید داد

سوم از جزو نخستین از گفتار یازدهم اندر سوء المزاج سرد که در جگر پدید آید

سوء المزاج سرد هم از نیز از دو بیرون نباشد یا با ماده باشد یا بی‌ماده اگر بی‌ماده باشد علامت وی آن است که لب‌ها و زفان سپید باشد و تشنگی نباشد و رنگ روی به سیاهی و سبزی و فستقی گراید و بول سپید و رقیق باشد و نبض فاتر بود و آرزوی طعام قوی بود و لکن بسیار باشد که سردی به غایت رسد آرزوی طعام باطل گردد و براز به سپیدی گراید و کم بوی باشد و طبع گاهی خشک باشد و گاهی نرم و به آخر ثفلی همچون خون با آب گداخته و عفن بیرون آید و گاه باشد که به اول همچون صدیدی رقیق آید پس غلیظ و سیاه گردد و آن را که شهوت طعام همی‌باشد و براز غسالی بود نشان سردی مزاج جگر و ضعیفی بود و آن را که شهوت باطل گردد سبب آن تباهی اخلاط بود یا تب و تدبیرهای گذشته برحال گواهی دهد و اگر سوء المزاج با ماده باشد علامت وی آن است که با این
ص: 590
علامت‌ها مژه‌ی دهن ترش باشد و طبع نرم بود و لونبراز گاهی سپید باشد و گاهی به سیاهی میل دارد و به سبزی گراید تباهی عسر پدید آید و بول سپید و غلیظ باشد و پشت چشم برآمده بود و اطراف نیز آماس کند و در جانب راست گرانی بود.
علاج
اگر سوء المزاج بی‌ماده باشد به استفراغ حاجت نیفتد جز به تبدیل مزاج مشغول نباید بود و اگر با ماده باشد نخست استفراغ باید کرد پس تدبیر گردانیدن مزاج کردن و هرگاه که استفراغ خواهند کرد نخست شبانگاه حبی باید داد از ایارج فیقرا و غافت و لک و ریوند و بامداد مطبوخ هلیله دادن
صفت ترکیب حب
ایارج فیقرا یک درمسنگ غاریقون یک درمسنگ لک مغسول دانگی ریوند چینی دو دانگ انیسون دانگی مقل دانگی
مقل را به آب کرفس حل کنند و داروها بدان حب کنند این یک شربت بود
صفت مطبوخ بگیرند (ص 448)
مقشر هلیله‌ی کابلی (هلیله‌ی مقشر) پانزده درمسنگ افسنتین رومی و غافت از هر یک پنج درمسنگ گل سرخ ده درمسنگ تربد سپید نیم کوفته سه درمسنگ سنبل سه درمسنگ پوست بیخ کرفس و پوست بیخ بادیان از هر یک دو درمسنگ تخم بادیان و انیسون از هر یک دو درمسنگ افتیمون پنج درمسنگ بسفایج نیم کوفته هفت درمسنگ میویز مُنقی دانه بیرون کرده سی عدد انجیر بستی پانزده عدد همه را بپزند چنان که رسم است و صافی بپالایند و بیست درمسنگ فانید ماسکانی (ماسگانی) در مقدار صد درمسنگ از این مطبوخ بگذارند و بدهند و از پس استفراغ ماء الاصول دهند.
صفت ماء الاصول
بگیرند پوست بیخ کرفس و پوست بیخ بادیان از هر یک ده درمسنگ تخم کرفس و تخم بادیان از هر یک پنج درمسنگ نانخواه و انیسون از هر یک چهار درمسنگ سنبل و اذخر و گل سرخ از هر یک سه درمسنگ همه در دو من آب بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند شربت
ص: 591
از سی درمسنگ تا چهل درمسنگ با سه درمسنگ روغن بادام تلخ و بادام شیرین نیمانیم می‌دهند.
نسخه‌ی دیگر قوی‌تر
بگیرند بیخ‌ها از هر یک پانزده درمسنگ تخم‌ها از هر یک هفت درمسنگ قنطریون باریک و عاقرقرحا و زنجبیل از هر یک سه درمسنگ قسط و نانخواه و زریوند (زراوند) طویل از هر یک چهار درمسنگ شونیذ و تخم سذاب و قردمانا و شیطرج از هر یک پنج درمسنگ جندبیدستر یک درمسنگ همه را در سه من آب بپزند تا به یک من باز آید و در بعضی نسخت‌ها سلیخه و اسارون از هر یک دو درمسنگ آورده‌اند و مصطکی و حلبه از هر یک پنج درمسنگ نیز آورده‌اند و وج و راسن نیز از هر یک دو درمسنگ آورده‌اند و بیخ کبر و بیخ سوسن نیز آورده‌اند و چنان سازند که هر هفته دو بار ایارج فیقرا ساده گر با چیزی ترکیب کرده بدهند. تا ماده پاک شود و آن را که سردی سخت غالب بود ماء الاصول با روغن بادام تلخ دهند گر با روغن بیدانجیر و نقیع حلبه گر طبیخ او با روغن بادام تلخ سود دارد و چون ماده پاک کرده باشد معجون‌ها و گوارش‌ها و شراب افسنتین و اقراص افسنتین و اقراص ریوند و دواء اللک و دواء الکرکم و اقراص غافت و حندیقون دادن گیرند و ضمادها بر جگر می‌نهند.
صفت شراب افسنتین
بگیرند افسنتین رومی هفت درمسنگ قسط مر و مصطکی از هر یک چهار درمسنگ گل سرخ ده درمسنگ و ساذج هندی و سنبل و صبر از هر یک دو درمسنگ غاریقون یک درمسنگ همه را نیم کوفته کنند و دو من انگبین و چهار من شراب انگوری به هم بیامیزند و داروها در خرقه‌ای فراخ بندند و هفت روز در آفتاب نهند پس خرقه را بفشارند و دیگر باره این داروها تازه کنند و هفت روز دیگر اندر آفتاب نهند تا سه بار دارو تازه می‌کنند و هر بار هفت روز بگذارند شربت سی درمسنگ تا چهل درمسنگ.
صفت اقراص افسنتین
بگیرند انیسون رومی و افسنتین و تخم بادیان و مغز بادام تلخ سپید کرده از هر یکی
ص: 592
راستاراست همه را بکوبند و اقراص کنند شربت یک مثقال با ماء الاصول گر با سکنگبین عسلی.
صفت اقراص ریوند
ریوند چینی هشت درمسنگ فوه و لُک مغسول از هر یک چهار درمسنگ تخم کرفس و انیسون و غافت از هر یک سه درمسنگ همه را بکوبند و با سکنگبین عسلی بسرشند و قرص کنند شربت یک مثقال.
نسخه‌ی دیگر
ترکیب محمد زکریا
سنبل و مصطکی و عصاره‌ی غافت و عصاره‌ی افسنتین و تخم بادیان و انیسون از هر یک دو درمسنگ ریوند چینی ده درمسنگ اقراص کنند شربت دو مثقال با سکنگبین عسلی.
صفت دواء اللُک
ضعیفی جگر را و ابتدای استسقاء را سود دارد و سده‌ها گشاید بگیرند لک مغسول و قسط و حب الغار و ترمس و دارچینی و دارپلپل و اسارون و قصب الذیره و فطراسالیون و دوقو و زراوند از هر یک دو درمسنگ ریوند چینی و سنبل و جنطیانا و فوه از هر یک سه درمسنگ ساده‌ی هندی و بادام تلخ و قرنفول و مصطکی و حب البلسان از هر یک درم سنگی و نیم فوه و مو و اذخر و زعفران و پلپل از هر یک، یک درم سنگ همه را بکوبند و به انگبین بسرشند شربت یک مثقال
صفت دواء الکرکم
ضعیفی جگر را و آماس صلب را و ابتدای استسقاء را سود دارد
بگیرند سنبل و سلیخه و اسارون و فوه از هر یکی دو درمسنگ دارچینی و قسط و فقاح الاذخر و مصطکی از هر یک یک درمسنگ زعفران و تخم کسنی از هر یک سه درمسنگ با انگبین بسرشند شربت یک مثقال.
صفت دواء الکرکم بزرگ نسخه‌ی عیسی بن صهاربخت
ص: 593
بگیرند زعفران دوازده درمسنگ مو و فوه و انیسون و اسارون و فطراسالیون و ریوند چینی از هر چهار درمسنگ سنبل شش درمسنگ قسط و سلیخه و فقاح الاذخر و حب البلسان از هر یک یک درمسنگ فوه دو درمسنگ رب السوس و جعده از هر یک سه درمسنگ روغن بلسان نیم وقیه مر چهار درمسنگ و در نسخه‌ی سریانی بدل حب البلسان حب البان است کبر رومی سه درمسنگ با انگبین بسرشند چنان که رسم است شربت یک درمسنگ با ماء العسل.
بیماری‌های جگر و سپرز را سود دارد و سده بگشاید و بادهای غلیظ را و آماس سخت را تحلیل کند
نسخه‌ی دیگر صفت محمد بن زکریا
بگیرند تخم کرفس و تخم بادیان و ابهل و سلیخه و اذخر از هر یک یک وقیه سنبل و قسط بحری و فوه و جعده و عصاره‌ی غافت و سیر دشتی و رب السوس از هر یک نیم وقیه ریوند چینی چهار یک اوقیه مر شش یک وقیه زعفران یک وقیه و نیم با انگبین بسرشند شربت یک مثقال با ماء الاصول
صفت اقراص اللوز نسخت ثابت بن قرّه
بگیرند انیسون و تخم بادیان و بادام تلخ و افسنتین از هر یک راستاراست شربت یک مثقال با سکنگبین عسلی گر عنصلی
صفت اقراص غافت
بگیرند غافت شش درمسنگ گل سرخ و سنبل از هر یک دو درمسنگ ترنگبین ده درمسنگ طباشیر دو درمسنگ شربت یک مثقال با سکنگبین اگر کسی را به چیزی معتدل نیز حاجت آید این اقراص بدهند.
صفت داروی دیگر معتدل
بگیرند ناردین رومی سه درمسنگ افسنتین دو درمسنگ با انگبین بسرشند شربت دو درمسنگ با سکنگبین این دارو را معجون ناردین گویند.
صفت اثاناسیای بزرگ
ص: 594
همه‌ی بیماری‌های جگر را سود دارد
بگیرند مر و زعفران و افیون و جندبیدستر و بزر البنج و قسط و مر و قردمانا و تخم خشخاش سیاه و سنبل خوش بوی و بیخ غافت و جگر گرگ خشک کرده و سروی راست بز بریان کرده از هر یک راستاراست بکوبند و افیون و مر را به شراب انگوری حل کنند و همه را به انگبین بسرشند و از پس شش ماه بکار دارند و اگر به شب خورد و بر آن بخسبد سخت سودمند باشد.
صفت اثاناسیا کوچک
منفعت هر دو یکی است
بگیرد میعه و زعفران و قسط و سنبل و افیون و سلیخه از هر یک چهار درمسنگ عصاره‌ی غافت بیخ سوسن دوازده درمسنگ همه را بکوبند و به انگبین بسرشند و در نسختی دیگر چهار درمسنگ مر و چهار درم عود بلسان آورده‌اند و جگر گرگ خشک کرده (ص 449)
و کوفته شربت یک کفچه با ماء العسل گر با سکنگبین سخت سودمند است از بهر آن که جگر گرگ مزاج آن معتدل‌تر از همه‌ی جانوران است و او را این خاصیت است که با جگر آدمی سخت موافق است و همه‌ی بیماری‌های جگر را سود دارد و شیر اشتر عرابی که علف او شیح و سنای مکی و اذخر باشد یا کرفس و بادیان و مانند این با مقدار ده درمسنگ شکر اخلاط سرد را از جگر به اسهال بیرون آرد و سده‌ها را بگشاید
صفت حبی که بیماری‌های جگر را و ابتدای استسقاء را و تب‌های کهن را سود دارد
بگیرند افسنتین رومی و هلیله‌ی زرد و مصطکی و زعفران و ریوند چینی و لک مغسول و انیسون و شاترّه‌ی خشک و ایارج فیقرا از هر یک راستاراست به آب عنب الثعلب بسرشند شربت یک مثقال به وقت خواب و اگر خداوند علت را از سرفه رنج باشد چنده نیمه‌ی وزن داروها رب السوس با وی بکار دارند.
صفت حندیقون
بگیرند شراب انگوری کهن پانزده رطل بغدادی انگبین مصفی پنج رطل بغدادی
ص: 595
زنجبیل و قاقله و قرنفل و دارچینی و زعفران و فلفل از هر یک دو درمسنگ همه را نیم کوفته کنند و در خرفه‌ای بندند فراخ و در این شراب و انگبین افکنند و به آتش نرم بپزند تا دو بهره از شراب برود و از آتش بردارند و داروها بمالند و بفشارند و از وی جدا کنند و درمسنگی مشک سوده در وی کنند و بیامیزند شربت یک اوقیه.
صفت ضمادی سودمند بگیرند افسنتین رومی و مصطکی و سنبل و صبر و بیخ اذخر و صندل از هر یک چهار درمسنگ حب البلسان و عود خام و میعه و سلیخه و قسط و سک از هر یک دو درمسنگ گل شش درمسنگ لاذن یک درمسنگ و نیم همه را به موم و روغن سوسن بسرشند چنان که رسم است و اگر حاجت بود بابونه و اکلیل الملک زیادت کنند بابونه یک درمسنگ اکلیل الملک دو درمسنگ.
صفت ضمادی دیگر
بگیرند صبر و مصطکی و افسنتین از هر یک یک جزو گل سه جزو عود خام و سک و سنبل از هر یک دو جزو زعفران یک جزو به روغن مورد بیامیزند جگر را قوت دهد و طعام کبک و گنجشک بریان کرده و نخود آب به روغن بادام تلخ و ماء اللحم و شراب کهن نان در وی ثرید کرده و از میوه‌های خشک فستق و مغز بادام تلخ و شیرین و میویز و پانید و حلوای انگبین به روغن بادام و روغن زیت و روزه داشتن و کم خوردن سخت سود دارد.

چهارم از جزو نخستین از گفتار یازدهم اندر سوء المزاج خشک ساده که در جگر پدید آید

علامت‌ها
علامت وی آن است که دهان و زفان خشک باشد و تلخ نه و بول رقیق باشد و نبض صلب و کشیده و لاغر و زبول پدید آید و عضله‌های شکم تشنج کند
علاج
علاج این عسر باشد و تدبیرهای تَری فزای باید کرد و آب انار شیرین با روغن بادام شیرین و کشکاب و گندم آب با روغن بادام و زرده‌ی خایه‌ی مرغ نیم برشت و آب کدو و آب خربزه‌ی هندو و آب خیار و لعاب اسبغول می‌باید داد و اگر چیزی معتدل باشد لعاب
ص: 596
تخم شاسپرم باید داد و پنیرآب و پنیر تَر و شیر تازه با شکر و گوشت بزغاله و تدبیرها که اندر علاج تب پیران یاد کرده آمده است سود دارد و آب یا جلاب گر با آب انار شیرین آمیخته خورد.

پنجم از جزو نخستین از گفتار یازدهم اندر سوء المزاج ساده که در جگر پدید آید

علامت‌های وی آن است که چشم و روی برآماسیده باشد و زفان سپید بود و تشنگی نباشد مگر وقتی که در گرمابه مقام بسیار کند یا حرارتی دیگر بدو رسد و رطوبت بجوشد و تشنگی آرد و نبض نرم و ضعیف باشد و بول رقیق و گوشت اندام‌ها خاصّه گوشت شراسیف نرم و آویخته شود و اگر این علت دراز گردد به استسقاء ادا گردد.
علاج
علاج این هم عسر باشد ریاضت و کم خوردن و از آب خوردن بازداشتن چندان که توانند سود دارد و علاج‌ها که در باب سوء المزاج سرد یاد کرده آمده است و اندر باب سوء القنیه یاد کرده آمده است یاد کرده آید بگزیند و آنچه لایق‌تر بود بکار دارند.

ششم از جزو نخستین از گفتار یازدهم اندر سوء المزاج گرم و تر که در جگر پدید آید.

بباید دانست که مزاج خون گرم و تَر است و تولد خون در جگر است از بهر آن که مزاج جگر نیز گرم و تَر است بدین سبب این مزاج جگر را مزاجی غریب نیست لکن اگر به افراط گردد علامت‌های خونی که معلوم است پدید آید اندر تن خاصّه اندر جگر گرانی پدید آید
علاج
نخست رگ باسلیق باید زد و شراب عناب و سکنگبین ساده و شراب ریواج دادن و استفراغ به ماء الجبن و آب عنب الثعلب و آب کسنی و خیارچنبر باید کرد و اگر یک درمسنگ ایارج فیقرا و پانزده درمسنگ فلوس خیارچنبر یا بیست درمسنگ اندر آب عنب الثعلب حل کنند و بدهند صواب بود و طعام طفشیل و کوک و سماق با و زرشک با فرمایند نافع بود.

هفتم از جزو نخستین از گفتار یازدهم در مزاج گرم و خشک که در جگر پدید آید

ص: 597
علامت‌ها
هر علامتی که در سوء المزاج گرم یاد کرده آمده است از حرارت زندرون و خشکی دهان و زفان و تشنگی و سرعت نبض و تلخی دهان و براز صفرایی همه به افراط باشد
علاج
اگر ماده‌ای باشد نخست به ماء الجبن استفراغ کنند گر به آب عنب الثعلب و آب کاکنج و آب کسنی با فلوس خیارچنبر و شربت پس از استفراغ شیر خر و شکر دهند و کشکاب و کدوی تَر در وی پخته با روغن بادام و روغن بنفش و روغن نیلوفر و آب کدو با آب انار ترش آمیخته و آب خربزه‌ی هندو و آب خیار و لعاب اسبغول با شکر و طعام قلیه‌ی کدو و قلیه‌ی خیار و ساق کوک و اسفاناخ و کشک جو و خایه‌ی مرغ نیم برشت زرده و سپیده با روغن بادام و شکر

هشتم از جزو نخستین از گفتار یازدهم در مزاج سرد و خشک که در جگر پدید آید

علامت‌ها
علامت وی علامت دق پیرانه و علامت زبول و علامت‌های مزاج سرد که یاد کرده آمده است ظاهر بود
علاج
مرهم‌ها و ضمادهای گرم که در علاج مزاج سرد یاد کرده آمده است به روغن نرگس و روغن خیری و روغن سوسن و روغن یاسمین و موم زرد سازند و بکار دارند و ماء الاصول با روغن بادام شیرین دهند و دواء المسک و معجون‌های گرم سود دارد و طعام گندم آب و سبوس آب خاصّه پس از آن که از گرمابه بیرون آید و زرده‌ی خایه‌ی نیم برشت با شکر و دارچینی و ماء اللحم با شکر و نان پاکیزه در شراب کهن مروّق ثرید کرده و آب با ماء العسل آمیخته خورد گر با شراب انگوری کهن خورد.

نهم از جزو نخستین از گفتار یازدهم اندر تدبیر خداوند جگر کوچک‌

بباید دانست که کسانی باشد که جگر ایشان کوچک بود و کیلوس که از معده بدو آید در وی نگنجد و جای تنگ آید و بر جگر گران گردد و قوت‌های او از گواریدن و تصرف کردن
ص: 598
اندر آن عاجز آیند و تن از غذا بهره به مقدار حاجت نیابد.
علامت‌ها
علامت وی آن است که اگر چه طعامی (ص 450)
لطیف مقداری معتدل خورند گرانی کند و بادها در شکم افتد و قوت‌های تن ضعیف باشد و تن لاغر از بهر آن که حاجت خویش از غذا نیابد و کوتاهی انگشتان نشان کوچکی جگر است.
علاج
طعام او چیزی باید که از اندک او غذای بسیار خیزد و زود گوارد چون غذاهایی که در کتاب سوم در باب چهارم از جزو نخستین از گفتار سوم یاد کرده آمده است و آنچه به یک باره خواهد خورد به تفاریقات خورد و هر چند روز شربتی و دارویی که سده بگشاید و جگر را به ادرار بول یا به نرم کردن طبع پاک کند.

دهم از جزو نخستی از گفتار نخستین در یاد کردن کارها و چیزها که جگر را زیان دارد.

طعام بر طعام خوردن یعنی طعام نخستین ناگواریده طعامی دیگر خوردن جگر را زیان دارد و خوردنی‌های الوان بی‌ترتیب خوردن زیان دارد و ترتیب در کتاب سوم در باب بیست و چهام از جزو نخستین از گفتار سوم یاد کرده آمده است و ناشتا و از پس ریاضت و از پس گرمابه و از پس جماع آب سرد خوردن جگر را سرد کند و باشد که به استسقاء ادا کند و اگر به ضرورت آب باید آب را با شراب ممزوج باید کرد و سخت سرد نباید خورد لکن اندک اندک باید مزید و طعام‌های لزج نخورد از بهر آنکه از وی سده تولد کند زیان دارد و از شراب شیرین سده تولد کند از بهر دو کار یکی آن که جگر به حکم مزاج گرم و تَرکه او را است شراب شیرین را که ملایم مزاج او است زودتر به خویشتن کشد و دوم آن که شراب زودتر گذرد و زود به جگر رسد و از ثفل او و از چیزی که به صحبت او رفته باشد سده تولد کند و نان فطیر و کرنج به شیر و قطائف و سرد و پایچه‌ی گوسفند و گوشت‌های غلیظ و طعام‌های غلیظ همه زیان دارد.
ص: 599

یازدهم از جزو نخستین از گفتار یازدهم در چیزهایی که جگر را سود دارد

هر چه تلخ است و گشاینده چون کسنی و هر چه خوش بوی است چون دارچینی و فقاح الاذخر و هر چه در وی قوت زدودن است چون کشکاب و هرچه در وی قوت پزانیدن و قوت قبض است چون زعفران و هر چه طعم او خوش است و شیرین است چون بادام و فستق و فندق و میویز همه جگر را سود دارد و کسنی دشتی و بوستانی جگر گرم را سود دارد و شراب ریحانی تلخ جگر سرد را سود دارد و جگر گرگ و حلزون به خاصیت سود دارد و کسنی و آب او خداوند جگر سرد را با ماء العسل باید داد

جزو دوم از گفتار یازدهم اندر ضعیفی وسده و درد جگر

نخستین اندر ضعیفی جگر

خداوند جگر ضعیف را به تازی مکبود گویند و ضعیفی و درد جگر را کباد گویند جالینوس گویند مکبود آن را گویند که افعال جگر او باخلل باشد بی‌آن که در وی آماسی و ریشی و دبیله‌ای بود و اسباب ضعیفی جگر چهار نوع است یکی انواع سوء المزاج خاصّه‌ی جگر است با سوء المزاج همه‌ی تن با ماده و بی‌ماده دوم خللی که در کار اندام‌های افتد که جگر را با آن مشارکتی است چون زهره و سپرز و گرده و معده و امعاء و رحم و سینه و اندام‌های دم زدن
سوم آماس‌های گرم و سرد و صلب و سرطانی و نرم بلغمی
چهارم قرحه و دبیله و جراحت و عفونت
اما خلل اندر کارهای زهره چنان باشد که جگر را اندر جدا کردن صفرای خون یاری نتواند داد و آن را به خویشتن نتواند کشید و خلل در کار گرده چنان باشد که جگر را در جدا کردن آب از خون یاری نتواند داد و آن را به خویشتن نتواند کشید و از بهر آن که کار جگر آن است که کیلوس را از معده بستاند و خون گرداند و خون را صافی کند و به اندام‌ها فرستد و فضله‌های صفرایی و سودایی و آبی را که اندام‌ها را بدان حاجتمندی نماید بدان اندام‌ها فرستد و این اندام‌ها به قوت جاذبه که ایشان را هست آن فضله‌ها را از جگر به خویشتن کشند و از وی قبول کنند از دفع جگر و دفع این اندام‌ها منفعتی بزرگ حاصل آید و مشارکت
ص: 600
جگر با این اندام‌ها بدین معنا است پس هر گاه که در کار این اندام‌ها خللی افتد بر اثر آن خلل در کار جگر پدید آید و کار او ضعیف گردد و خلل در کار معده چنان باشد که کلیوس ناگواریده و تمام ناپخته یا تباه گشته از وی به جگر رسد و خلل در کار امعا چنان باشد که در منفذی که میان زهره و امعا است و صفرا از آن منفذ از زهره و به روده آید سده‌ای افتد و آنچه نصیب روده است در زهره بماند و آنچه نصیب روده است (از زهره) در (کیسه‌ی) زهره بماند و دو مضرت حاصل آید یکی آنکه به سبب نارسیدن نصیبی از صفرا به روده‌ی (قولن) قولنج تولد کند چنان که در کتاب نخستین یاد کرده آمده است در باب چهارم از گفتار سوم دوم آن که چون نصیب روده از صفرا اندر زهره بماند زهره ممتلی گردد صفرایی دیگر از جگر جذب نتواند کرد و خلل در کار رحم چنان باشد که خون حیض بسیار رود و از جگر می‌کشد تا جگر سرد شود و همه‌ی تن ضعیف گردد تا [یا] حیض باز ایستد و آن فضله که بدان دفع افتاد در جگر و در تن بماند و آنچه به مشارکت سینه و اندام‌های دم زدن بود چنان باشد که اگر اندر این اندام‌ها ألمی و آماسی بود به سبب پیوستگی غشاءها به یکدیگر و پیوستگی رگ‌ها که از حدبه‌ی جگر برآمده است بدین اندام‌ها ألم به جگر باز دهد خاصّه به جانب محدّب از بهر آن که این جانب به اندام‌های سینه پیوسته‌تر است و نزدیک‌تر و بسیار باشد که همه‌ی قوت‌های جگر به یکباره ضعیف شود و باشد که بعضی ضعیف شود و بعضی نه.
اما ضعیفی قوت جاذبه و هاضمه از سردی و تَری بود و ضعیفی قوت ماسکه از تَری بود و ضعیفی قوت دافعه از خشکی بود.
علامت‌ها
رنگ روی مکبود زرد بود و بعضی را زردی به سپیدی آمیخته بود و بعضی را به سبزی و فستقی و بعضی را به تیرگی و سیاهی و طبیب بیمار مکبود را و ممعود را و بعضی خداوند درد معده را به رنگ بداند و بول و براز غسالی نشان آن باشد که کار جگر اندر خون گردانیدن کلیوس با خلل و تقصیر است و بباید دانست که براز غسالی سپس‌تر گردد و اگر خداوند علت محرور بود نخست مانند سدید گردد و سپرز (سپس) مانند دُردی شود و
ص: 601
سپس‌تر خون سوخته بود و بیشتری چنان باشد که پیش از غسالا صفرایی بوده باشد و اگر خداوند علت سرد مزاج بود براز او هم خون عفن بود و به آخر براز محرور مبرود الوان مختلف گردد چه بر یک وجه به قوام و مکبود را به وقت گذشتن کلیوس به ماساریقا و به وقت هضم دوم در جگر دردی نرم پدید آید و از موضع جگر تا به پهلوهای خرد برسد که آن را به تازی الاضلاع خلف گویند و القصیری گویند و علامت‌های مزاج‌های جگر آنچه با ماده بود و آنچه بی‌ماده بود و در جزو نخستین یاد کرده آمده است و آنچه اندر این موضع یاد کرده آید آن است که جگر گرم اخلاط را گرم کند و به اندام‌ها فرستد و بدان سبب اندام‌ها گرم شود و آرزوی طعام برود و باشد که تب آرد و بول سرخ و زرد باشد و تشنگی بسیار بود و جگر سرد اخلاط را غلیظ کند و آرزوی طعام بسیار کند و به اول تب نباشد لکن چون روزگار برآید و خون سرد که در وی بماند تباه گردد و تب و گرانی جگر پدید آید و جگر تَر اخلاط را آبناک کند و طبع را نرم دارد و به آخر استسقاء (ص 451)
ادا کند و جگر خشک اخلاط غلیظ و اندک کند و بول نیز اندک آید و علامت آن که ضعیفی جگر به مشارکت زهره است آن است که رنگ روی یرقانی و زرد شود و باشد که به سبب سده‌ای که میان زهره و روده‌ها افتاده بود براز سپید باشد و اگر به مشارکت سپرز باشد علامت وی آن است که نخست بیماری‌های سپرز بوده باشد و رنگ روی به سیاهی و تیرگی گراید و اگر به مشارکت معده بود ناگواریدن طعام و احوال معده بر آن گواهی دهد و اگر به مشارکت روده‌ها بود بادها و قراقور و پیچیدن روده‌ها و قولنج بر آن گواهی دهد و اگر به مشارکت گرده بود تغیر حال بول و علامت‌های سوء القنیه پدید آید و اگر به مشارکت رحم بود تغیر حال حیض علامت آن بود و آنچه به سبب آماس و قرحه و دبیله و مانند آن بود علامت‌های آن بر جایگاهش یاد کرده آید.
علامت‌های ضعیفی قوت‌های جگر آن است
که اگر قوت جاذبه ضعیف باشد کیلوس را که با ثفل به روده‌ها فرود آید از ثفل جدا نتواند کرد و به خویشتن نتواند کشید تا هاضمه آن را بگواردی و اندام‌ها از آن غذا یا بدی بدین سبب لاغری در این پدید آید و پس از آن اسهال کند اسهال تَر و به سپیدی گراینده و
ص: 602
حال این کیلوس و منفعت آن در کتاب نخستین در تشریح روده‌ها یاد کرده آمده است و اگر معده با ضعیفی قوت جاذبه‌ی جگر قوی باشد ثفل که فرود آید به قوت معده گواریده باشد و اگر معده ضعیف باشد ثفل که فرود آید به قوت معده ناگواریده بود و سبب ضعیف جاذبه یا سده‌ای باشد که میان روده‌ها و جگر افتد یا آماسی و اگر قوت ماسکه ضعیف باشد کیلوس را که جاذبه جذب کرده باشد نگاه نتواند داشت چندان که قوت هاضمه آن را بگوارد و علامت وی آن است که طبع نرم باشد و تن لاغر شود و لکن طبع دیرادیرتر از آن اندکی از ضعیفی جاذبه آید و رنگ ثفل به سرخی گراید و اگر قوت هاضمه ضعیف باشد علامت وی دو نوع باشد یکی آن که طبع نرم باشد و آنچه بیرون آید غسالی بود دوم آن که جگر کلیوس را ناگواریده به اندام‌ها فرستد و تهیج پدید آید و به استسقاء لحمی ادا کند و اگر قوت دافعه ضعیف باشد فضله‌ها را از خون جدا نتواند کرد و بول اندک آید و کم رنگ بود و طبع نیز کمتر آید و فضله‌های با خون به اندام‌ها رود و علامت وی آن است که آن فضله به هر اندامی که گرد شود آماسی و بیماری تولد کند و اندر منفذهای سده‌ها و تب عفونی پدید آید و رنگ روی بگردد و تیره شود و شهوت طعام ضعیف گردد و بعضی را قولنج تولد کند و بعضی را استسقاء و بعضی را یرقان زرد و سیاه و بعضی را گر و خارش و قوبا.
علاج
نخست تأمل باید کرد تا معلوم گردد که سبب ضعف جگر چیست و به دفع آن مشغول باید بود چنان که هر یک در جایگاهش یاد کرده آمده است و بباید دانست که سبب ضعف جگر در بیشتر حال‌ها سردی و تَری بود و خشکی کمتر بود بدین سبب اندر علاج او داروهای گرم لطیف‌کننده و پزاننده و گشاینده بیشتر بکار آید و این داروها از دارویی خالی نباید که گوهر جگر را به قوتی قابض قوت دهد و عفونت باز دارد چون زعفران و انار ترش و شیرین که آن را به تازی المُزّ گویند اندر علاج جگر بکار آمده است و هرچه بدو ماند از بهر آن که در وی قوت قبض است و به ترشی رطوبت غلیظ را تقطیع کند و حرارت را تسکین دهد و به شیرینی رطوبت را بزداید و سده بگشاید و برودت ترشی را معتدل کند و
ص: 603
میویز که با دانه نیک بخایند از این نوع باشد و آنجا که تحلیل باید کرد اگر آماس است یا سده است داروهای آن از داروی قابض خالی نباید که باشد پس اگر مزاج خشک باشد داروی قابض دور باید داشت و گر در جگر ماده‌ای بود به استفراغ حاجت آید تأمل باید کرد و اگر ماده خونی است فصد کند و اگر خلطی غلیظ و لزج است استفراغ به غاریقون کنند و اگر رقیق است و به گرمی میل دارد استفراغ به افسنتین و عصاره‌ی غافت کنند یا دارویی که در قوت استفراغ به اندازه‌ی حاجت یاری دهد و گاه باشد که اسهال پدید آید و طبیب بشتابد و آن را به داروهای قابض باز دارد و مضرتی عظیم حاصل کند تأمل باید کرد تا اگر اسهال دفع طبیعت است و مصلحت است و جگر بدان پاک می‌شود مددی کند تا زودتر پاک شود و اگر باز باید داشت داروهای خوش بوی و گشاینده و قوت‌دهنده باید به قبضی معتدل و گشاده به اندازه.
صفت دارویی که جگر را پاک کند و قوت دهد
بگیرند لک مغسول و ریوند چینی از هر یک سه درمسنگ عصاره‌ی غافت و تخم بادیان و تخم سرمق از هر یک پنج درمسنگ افسنتین شش درمسنگ تخم کسنی ده درمسنگ تخم کسوت بیست درمسنگ تخم کرفس چهار درمسنگ شربت دو درمسنگ.
صفت معجونی که جالینوس می‌گویند بیماری‌های جگر را موافق‌تر از این دارو نیست.
بگیرند میویز دانه بیرون کرده بیست و پنج مثقال زعفران یک مثقال و در بعضی نسخت‌ها نیم مثقال قصب الذیره دو مثقال مقل الیهود دو مثقال و نیم دارچینی و در بعضی نسخه‌ها دو مثقال سلیخه نیم مثقال سنبل سه مثقال اذخر دو مثقال و نیم مر چهار مثقال صمغ البطم چهار مثقال دارشیشعان دو مثقال انگبین شانزده مثقال.
مقل را اندر شراب حل کنند و داروها به هم بسرشند چنان که رسم است شربت یک مثقال جالینوس می‌گوید این معجون مرکب است از داروهایی که هر یک به خاصیت با جگر موافق است بعضی قابض است که جگر را قوت دهد و بعضی پزاننده است و بعضی صدید را و ماده‌ی بد را نَشْف کننده و پاک کننده است و بعضی مزاج را به صلاح آرنده است و بعضی عفونت را باز دارنده و دارچینی و سلیخه ضد عفونت‌اند و مزاج را به صلاح
ص: 604
باز آرند و صدید را دفع کنند و با داروهای زیان کار باز کوشند و مضرت آن باز دارند و دارچینی قوی‌تر از سلیخ است و هر دو از سنبل و غیر آن قوی‌تراند در این باب و زعفران و دارشیشعان عفونت بازدارنده‌اند و پزاننده و قبض کننده و میویز جگر را سخت موافق است وزن او در این معجون بدین مقدار از بهر آن کرده‌اند تا شیرینی او را به دیگر داروها شکسته باشند و قوت‌های دیگر داده تا موافق‌تر باشد و مقل نرم‌کننده است و پزاننده و تحلیل کننده و علک البطم گشاینده است و زداینده و اگر حرارتی بیشتر باشد افیون و بزر البنج در این معجون زیادت کنند. منفعت آن بسیار باشد و فلونیا از بهر آن که در وی افیون و بزر البنج است و داروهای قوی‌کننده است قوی‌کننده است نافع است.
انواع ضعف جگر را و جگر گرگ خشک و کوفته مقدار یک کفچه با شراب بدهند به خاصیت سود دارد و هرگاه که علاج‌ها به واجب کرده باشند شیر اشتر اعرابی داده‌اند سود دارد و ضمادها که در علاج ضعیفی معده یاد کرده آمده است سود دارد و اگر سبب ضعیفی جگر (ص 452)
سوء المزاج گرم باشد آبی و سیب شامی و انبرود چینی و انار ترش و شیرین سود دارد و اگر سده‌ای نباشد کسنی و سکنگبین باید فرمود و طعام سکباج به گوشتی از چربو جدا کرده و مصوص مرغ شکم او به کسنی و گشنیز تَر آکنده با اندکی پودنه و اگر حرارت سخت قوی نباشد اندر سکباج و مصوص و دارچینی و سنبل درافکنند و در ضعیفی قوت‌های جگر نگاه باید اگر قوت هاضمه ضعیف باشد سنبل و بسباس و جوزبوا و کندر و مصطکی و قصب الذیره و سعد سود دارد و اگر قوت ماسکه ضعیف باشد داروهای غابض زیادت کنند و از داروهای گرم بکاهند و اگر با داروهای گرم داروهای قابض که با آن برابری کند بیامیزند صواب باشد چون گلنار و طراثیث و گل سرخ و اگر قوت جاذبه ضعیف باشد داروهای قابض کمتر باید کرد و داروهای گرم خوشبوی بر آن غالب باید و از قابض بیش از آن نباید که قوت جگر را نگاه دارد و در این موضع ضمادها و طلی‌های موافق‌تر بود و اندر این باب تدبیر گشادن سده باید کرد و گرده را گرم کردن و بباید دانست که همه‌ی انواع سوء المزاج همه‌ی قوت‌ها را ضعیف کند و اگرچه ضعیفی قوت هاضمه و جاذبه بیشتر از
ص: 605
سردی بود گاه باشد که سبب ضعیفی سوء المزاج گرم باشد و چیزی سرد باید داد تا قوت باز آید بدین سبب هر کجا که قوتی را ضعیف یابند نخست تأمل باید کرد تا سبب آن کدام نوع از انواع سوء المزاج است آن مزاج را بدل باید کرد و موافق‌ترین طعامی خداوند جگر ضعیف را گوشت‌های سبک و نازک بود و نان پاکیزه که از گندم پاک پزند و کشکاب محرور را ساده دهند و مبرود را با انگبین و از زرده‌ی خایه‌ی مرغ نیم برشت و اناربا که از میویز و اناردانک پزند با دارچینی و پلپل سود دارد.

دوم از جزو دوم از گفتار یازدهم اندر سده‌ای که در حدبه‌ی جگر خیزد و علاج آن‌

بباید دانست که سده‌ی جگر یا در جانب محدب افتد یا در جانب مقعر یا در هر دو جانب و سده از امهات بیماری‌های جگر است اما آنچه در جانب محدب افتد سبب آن بسیاری خون غلیظ باشد و ضعیفی قوت دافعه و آنچه در جانب مقعر افتد سبب آن غلیظی و خامی و ناگواریدگی کلیوس بود و سده در جانب مقعر بیشتر افتد و در جانب محدب کمتر از بهر آن که کیلوس از جانب مقعر به جانب محدب به جگر درآید و آنچه غلیظتر و خام‌تر بود آنجا بماند و آنچه رقیق‌تر و پخته‌تر بود بگذرد و سبب بزرگ‌تر در تولد سده خوردن طعام‌های غلیظ و لزج است و خوردن گل خاصّه اگر از پس (خوردن) ریاضت و حرکت کنند یا در گرمابه شوند یا زود براثر آن نبیذهای گران خورند و بسیار باشد که سبب سده تنگی و باریکی رگ‌های جگر باشد که از آفرینش چنان آمده باشد و باشد که سبب آن خوردن چیزهای قابض بود و چیزهای قابض چون آب‌های معدن سرب است و غیر آن و بباید دانست که تحلیل سده که در جانب مقعر بود به اسهال باشد و به ادرار کمتر باشد و تحلیل و استفراغ و آنچه در جانب محدب بود به ادرار بول باشد و هرگاه که سده کهن گردد یا آماس تولد کند یا تب‌های عفونی بیشتر به استسقاء ادا کند و گاه باشد که بادها و دردهای صعب تولد کند و گروهی گفته‌اند ممکن است که بر دَهَنهای رگ‌های جگر گوشتی فزونی و ثولولی برآید و خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید این از تحقیق دور است از بهر آنکه رگ‌ها عصبانی است و ثولول نروید و نه گوشت فزونی و اگر به نادر نزدیک وی یک بار افتاده باشد همه را بر آن قیاس نتوان کرد.
ص: 606
علامت‌ها
علامت‌های سده دو نوع است
یکی آن که ثفل رقیق و بسیار و سپید باشد از بهر آن که راه کیلوس که می‌باید که به جگر اندر آید و در جگر خون گردد و آب از وی جدا شود و به گرده و مثانه فرود آید بسته باشد و آنچه بهره‌ی جگر است از کلیوس و آب بیشتری با ثفل آمیخته به روده فرود آید بدین سبب براز رقیق و بسیار و سپید پام باشد دوم آن که اندر جانب محدب گرانی بود از بهر آن که جگر را از آن مقدار کلیوس که بدو اندر آید به سبب سده‌ها ممتلی گردد و از وی به دشخواری دفع شود خاصّه اگر سده در جانب محدب بود گرانی بیشتر بود و فرق میان سده و آماس آن است که آماس با تب و گرانی بود و با درد صعب لکن گرانی سده بیشتر از گرانی آماس بود و درد نباشد و اگر باشد کمتر از درد آماس بود و تب نباشد و خداوند سده اندک خون و بد رنگ باشد و بسیار باشد که خداوند سده را به سبب مشارکت جگر به اندام‌های سینه تنگی نفس پدید آید.
علاج
گشادن سده که در حدبه‌ی جگر باشد به داروهای ادرار کننده باید کرد اما اگر حرارتی باشد آب کسنی و سکنگبین و آب طلحسقوق با سکنبین و آب لسان الحمل و برگ او و بیخ او باید داد.
صفت سکنگبین که سده بگشاید و گرم نباشد بگیرند بیخ کسنی و تخم کسنی کوفته و تخم خرفه‌ی کوفته و تخم حماض کوفته و تخم خیار کوفته همه در سرکه و گلاب بجوشانند و بپالایند و از آن سرکه سکنگبین سازند و کشوط نیز گرم نیست و گشاینده است و ریوند چینی نزدیک است و افسنتین رومی به هر دو نزدیک است و آب کرفس تر و آب برگ ترب و آب کسنی به هم آمیخته با سکنگبین دادن سده بگشاید و حرارتی فزونی بیفزاید و از کشوت آب او و طبیخ او دهند و از داروهای معتدل طبیخ غافت است و بادام تلخ و آب بادیان تَر به اعتدال نزدیک است و سکنگبین بزوری که تخم‌های بسیار در وی نباشد همه به اعتدال نزدیک است و فاضل‌ترین دارویی که سده را بگشاید و مزاج را نه گرم
ص: 607
کند و نه سرد سرخس است و کمافیطوس را نیز در گشادن سده فعلی قوی است لکن گرم‌تر از سرخس است به مقدار اندک و اگر با آب کسنی دهند معتدل شود و اگر به چیزی گرم‌تر حاجت آید سکنگبین از انگبین سازند و تخم‌ها بیشتر کنند و سکنگبین عنصلی و اصل السوس و هلیون به یکدیگر نزدیک است و لک هم بدین نزدیک است و اگر سردتر باید به آب کسنی و آب کشوت دهند و اگر گرم‌تر باید با شراب دهند و به سرکه‌ی سیر و به سرکه‌ی انگدان و سرکه‌ی کبر همه گشاینده است و میل به گرمی دارد و داروهای گرم و گشاینده و ادرار کننده اسارون و سلیخه و فطراسالیون و زریوند مدحرج و فوه و ایرسا و غاریقون و افتیمون و عنصل و جعده و قنطریون باریک و عصاره‌ی او جنطیانا و ترمس و سکنگبین عسلی که به فوه سازند و بیخ‌های قوی و انجیر بستی به روغن بادام تَر کرده و فستق از این جمله سازند و از داروهای مرکب ماء الاصول سخت قوی است
صفت ماء الاصول
بگیرند پوست بیخ کرفس و پوست بیخ بادیان و بیخ کبر و بیخ سوسن و بیخ اذخر از هر یک ده درمسنگ مصطکی و انیسون و ریوند چینی و قسط و فوه از هر یک پنج درمسنگ حلبه پانزده درمسنگ میویز دانه بیرون کرده چهل عدد انجیر بستی پانزده عدد (ص 453)
همه را بپزند چنان که رسم است شربتی سی درمسنگ یا چهل درمسنگ روغن بادام تلخ و شیرین نیمانیم.
صفت دارویی که سده بگشاید
بگیرند غاریقون و صبر و قسط و بیخ کبر از هر یک راستاراست شربت یک مثقال با سکنگبین
صفت داروی دیگر
فقاح الاذخر و جنطیانا و غاریقون و بادام تلخ از هر یک جزوی شربت یک مثقال با سکنگبین و دواء للُک و دواء الکرکم و اقراص اللوز و اقراص افسنتین و داروی معتدل و حبی که در باب سوم از جزو نخستین از این گفتار یاد کرده آمده است همه سود دارد.
صفت اقراص اللک
ص: 608
سده بگشاید و جگر را قوت دهد لک و فوه و انیسون و تخم کرفس و اسارون و افسنتین و بادام تلخ و قسط و ریوند چینی و زریوند طویل و عصاره‌ی غافت از هر یک راستاراست شربت یک مثقال با سکنگبین و از پس این علاج‌ها شیر اشتر دهند خاصّه اشتر عرابی و اگر عرابی نباشد اشتر را بادیان و کرفس و کسنی و شیح و بابونه و اقحوان و اذخر دهند و اگر این نبات‌ها حاضر نباشد تخم کرفس و تخم بادیان و شیح و کسنی و بابونه‌ی خشک و اقحوان خشک و اذخر بر علف او بیامیزند

سوم از جزو دوم از گفتار یازدهم در سده‌ای که در قعر جگر افتد و علاج آن‌

گشادن سده که در قعر جگر باشد به داروهای مسهل سبک‌تر باید کرد
نخست تدبیر پزانیدن و نرم کردن ماده باید کرد و اول داروها باید داد چون ایارج فیقرا که با بسفایج و غاریقون ترکیب کرده باشند
صفت ترکیب این است
ایارج فیقرا یک درمسنگ غاریقون و بسفایج از هر یک دو دانگ انیسون دانگی حب کنند چنان که رسم است و اگر ایارج فیقرا را با ریوند ترکیب کنند صواب بود.
صفت آن
ایارج فقیرا یک مثقال ریوند چینی دودانگ ملح نفتی دانگی حب کنند چنان که رسم است و نقیع صبر با انیسون و روغن بادام تلخ سود دارد و مطبوخ جنطیانا سده را بگشاید و آماس صلب را نرم کند.
صفت آن
بگیرند جنطیانا کوفته چهار درمسنگ افسنتین رومی هفت درمسنگ اکلیل الملک پنج درمسنگ میویز دانه بیرون کرده چهل درمسنگ انجیر بستی بیست عدد همه را بپزند چنان که رسم است و بپالایند شربت چهل درمسنگ با روغن بادام.
صفت مطبوخ ریوند
بگیرند ریوند دو درمسنگ افسنتین هفت درمسنگ سذاب تَر یک دسته فقاح الاذخر هفت درمسنگ میویز دانه بیرون کرده چهل درمسنگ انجیر بیست عدد حلبه ده درمسنگ
ص: 609
بپزند چنان که رسم است شربت چهار اوقیه با روغن بادام و حقنه‌هایی که در وی تخم‌های گشاینده باشد سخت موافق بود و اگر به مسهل قوی‌تر حاجت آید طبیخ افتیمون و لوغازیا و تیادریطوس و حب استنحیقون اولاتر و اگر مزاج میل به سردی دارد معجون‌های گرم گشاینده بکار داشتن سود دارد چون دواء اللک و دواء الکرکم که در باب گذشته یاد کرده آمده است و فندادیقون که در علاج معده یاد کرده آمده است و طریاق اربعه که در علاج صرع یاد کرده آمده است و اساناثیا که اندر باب سوم از جزو نخستین از این گفتار یاد کرده آمده است و معجون فودنجی و امروسیا و سجزینا و معجون جنطیانا و معجون مشک و معجون انگدان سیاه که در قرافادین یاد کرده آید این همه موافق بود و سرخس و کمافیطوس سده‌ی هر دو جانب را بگشاید و گرم بنشیند و اگر سرخس را با بیخ کسنی دشتی و معجون ناردین رومی ترکیب کنند دارویی معتدل گشاینده باشد.
صفت ترکیب آن
بگیرند سرخس سه درمسنگ بیخ کسنی دشتی دو درمسنگ ناردین رومی دو درمسنگ همه را به انگبین مصفی بسرشند شربت از سه درمسنگ تا چهار درمسنگ و دو درمسنگ افسنتین رومی بازین داروها یار باید کرد و اگر سده کهن باشد رگ مابض از پای راست بزنند و اما ضمادها از کندر و اشق و کمافیطوس و انیسون و مصطکی و زعفران و روغن ناردین و موم مصفی سازند یا از آرد ترمس و جعده و فوه و انیسون و تخم کرفس و تخم بادیان و مانند آن.

چهارم از جزو دوم از گفتار یازدهم در سده که از خوردن چیزهای قابض افتد

علامت این سده سبب او باشد
علاج
علاج این به چیزهای نرم و تَری فزاینده باید کرد چون شیر خر و شکر و کشکاب و روغن بادام و آب کدو و هر چه در جزو نخستین از علاج سوء المزاج خشک یاد کرده آمده است و آن را که رگ‌های جگر از آفرینش تنگ و باریک آمده باشد علاج او و علاج آن که جگر آن کوچک باشد یکی است
ص: 610

پنجم از جزو دوم از گفتار یازدهم اندر بادها که در جگر تولد کند و علاج آن‌

بسیار باشد که در زیر غشاء جگر بخاری گرد آید و کثیف شود و بادها تولد کند و سبب آن یا ضعیفی قوت هاضمه باشد یا خوردن طعام‌های بادناک و گاه باشد که باد در زیر جگر افتد چنان که در زیر سپرز.
علامت‌ها
اگر باد در زیر جگر باشد هر گاه که دست بر وی مالند قراقر کند و گاه باشد که از مالیدن پراکنده شود و اگر باد اندر زیر غشاء جگر باشد خداوند علت در جگر تمدد یابد بی‌گرانی و بی‌تب برخلاف آماس و سده (که) هر دو از گرانی خالی نباشد و آماس بی‌تب نباشد
علاج آن
همچون علاج سده باشد هم به داروهای معجون‌های گشاینده که در باب گذشته یاد کرده آمده است و ناشتا در گرمابه رفتن و یک قدح شراب ناشتا خوردن و آب گرم خوردن و رُکوهای (حوله) گرم و ارزن و نمک گرم به گرده بر نهادن سود دارد و بسیار باشد که تکمید زیان دارد و بادها را بجنباند تأملی باید کرد تا تمدد به کدام جانب میل دارد و اگر میل به جانب رودها دارد نخست داروی مسهل دهد و اگر به حجامت‌گاه و سرهای پهلوها میل دارد یا به سوی پشت و گرده می‌کشد داروهای ادرار کننده دهند پس تدبیر شکستن بادها کنند به تکمید و غیر آن.

ششم از جزو دوم از گفتار یازدهم اندر درد جگر

بباید دانست که سبب درد سخت که در جگر پدید آید یا آماسی گرم باشد یا بادی غلیظ بدین سبب بسیار باشد که خداوند درد جگر را تب آید و درد او زایل شود از بهر آن که حرارت تن باد غلیظ را تحلیل کند و در کتابی که به بقراط منسوب است همی‌آید که هر گاه که شخصی را درد جگر پدید آید و در پس سر او خارشی صعب تولد کند و بر قفای او بثره‌ای چنده یک دانه‌ی باقلی برآید هر دو انگشت از هر دو پای او آماس کند خداوند علت روز پنجم پیش از برآمدن آفتاب بمیرد و می‌گوید هر که را این علت پدید آید عسر و تقطیر البول با آن بود گروهی می‌گویند این کلمت در گور بقراط نوشته یافتند و خواجه بوعلی سینا رحمه الله می‌گوید همانا سبب این
ص: 611
درد جگر و خارش و بثره و آماس انگشتان پای عسر و تقطیر بول است و ماده‌ی بد که به بول دفع افتد (نیفتد) به سبب عسر بول به اطراف باز گردد و از تیزی و تلخی و طبع بورقی این خارش و بثره و آماس و درد جگر تولد کند.
علامت
علامت‌های انواع سوء المزاج و علامت باد غلیظ همه در باب‌های گذشته یاد کرده آمده است و علامت آماس او اندر جزو سوم یاد کرده آید
علاج
علاج انواع سوء المزاج و علاج باد (ص 454)
و علاج سده هم اندر باب‌های گذشته یاد کرده آمده است و معلوم شده است و علاج آماس‌ها در جزو سوم آید و طبیبان پیشینگان درد جگر به قولی مطلق یاد کرده‌اند و این را علاج‌های خاصّه فرموده‌اند و آن علاج‌های خداوند جگر ضعیف را سود دارد.
صفت دارویی که در این باب سود دارد
بگیرند عصاره‌ی برگ سرو تَر دو اوقیه وبا سکنگبین بدهند.
صفت داروی دیگر
بگیرند طبیخ برگ سرو دو اوقیه ریوند چینی نیم درمسنگ زعفران دو دانگ تخم کرفس و تخم بادیان از هر یک دانگی بکوبند نرم و با طبیخ بدهند.
صفت داروی دیگر
بگیرند گل چهار درمسنگ سنبل و مصطکی از هر یک دو درمسنگ عصاره‌ی غافت و عصاره‌ی افسنتین و لک مغسول و ریوند چینی و فقاح اذخر و فوت رنگرزان و اسارون و تخم کرفس و تخم بادیان و انیسون و عود خام از هر یک درم سنگی عود بلسان نیم درمسنگ شربت دو درمسنگ با جلاب گر با گل به شکر و گر با درد جگر اسهال بود بگیرند دردی نبیذ پخته و لک و ریوند و سنبل از هر یک یک مثقال خبث الحدید هفت درمسنگ با دو اوقیه آب گشنیز تَر بدهند چنان که از داروها در هر شربتی دو درمسنگ باشد تا سه درمسنگ و از آب گشنیز چندان که نصیب این قدر آید و از طعام‌های غلیظ پرهیز کنند.
ص: 612

جزو سوم از گفتار یازدهم در انواع آماس‌های جگر و اسباب و علامات و علاج آن و این جزو شش باب است‌

نخستین اندر آماس گرم که در جگر پدید آید و اسباب و علامات و علاج آن‌

آماس جگر یا در عین جگر باشد یا در عضله‌هایی که بر بالای وی نهاده است یا در ماساریقا یا در غشاء و رگ‌های جگر را این کمتر افتد یا در همه‌ی اجزای جگر افتد و این نیز کمتر افتد و آنچه در جگر افتد یا در جانب محدب افتد یا در جانب مقعر و ماده‌ی آماس جگر یا خونی بود یا صفرایی و ماشرایی یا بلغمی یا سودایی و صلب و سرطان یا باد بود و آماس گرم یا خونی بود یا صفرایی و ماشرایی و اسباب آن سده‌ای باشد که خون را و ماده‌ی صفرایی را در جگر باز دارد تا اجزای جگر آن را تشرف کند و آماس گیرد و گاه باشد که آماس جگر به مشارکت معده باشد و این چنان باشد که طعام‌های غلیظ و گرم خورده شود و کیلوسی تباه از وی تولد کند ماده‌ی آماس گردد و سبب قوی‌تر اندر آماس گرم اندر جگر بسیاری تولد صفرا است. و جدا ناشدن از خون و تشرب کردن اجزای جگر آن را
علامت‌ها
بباید دانست که آماس جگر خاصّه آماس حدبه‌ی جگر و علت ذات الجنب بر طبیب ناآزموده مشتبه گردد از بهر آن که اعراض هر دو مانند یکدیگرند نبینی که تنگی نفس و سرفه و دردی تا به چنبر گردن برآید ملازم این هر دو علت بود و فرق میان هر دو آناست که خداوند علت را بفرمایند تا نفس برکشد چندان که تواند و بپرسند تا اندر فرو سوی سر پهلوهایی که آن را به تازی شراسیف گویند یا در بالای آن هیچ گرانی همی‌یابد گر نه اگر همی‌یابد بباید دانست که در جگر آماس است و اگر نمی‌یابد علت ذات الجنب است
علامت‌ها
علامت آماس حدبه آن است که آماس گِرد و هلالی بود و گرانی میل به سوی پشت دارد و بول اندک‌تر از عادت آید و باشد که بول باز گیرد و نفس تنگ شود و هر گه نفس برکشد دردی میان جگر و چنبر گردن پدید آید از بهر آن که حدبه‌ی جگر به حجاب نزدیک است و حجاب از آماس حدبه فشارش بود و بدان سبب سرفه پدید آید و دم زدن تنگ شود
ص: 613
و سرفه بی‌نفث بود و به هیچ حال آماس جگر از طبعگرم و تشنگی خالی نباشد و شهوت طعام ضعیف شود و بسیار باشد که به قی صفرای سوخته و سبز و کراثی برآید و اطراف سرد شود و زفان نخست سرخ باشد و اندک اندک رنگ می‌گرداند تا آخر سیاه شود پس رنگ پوست به جملگی بگردد خاصّه اگر آماس اندر حدبه باشد و تشنگی بی‌اندازه شود و طبع سخت سوزان گردد به سبب آن که حدبه‌ی جگر به دل نزدیک است نزدیک‌تر از قعر اوست و هرگاه که کراثی و تمدد کمتر بود و تب سوزان‌تر و زفان سیاه‌تر و علامت‌های صفرا ظاهرتر بباید دانست که آماس ماشرایی است و اگر آماس گرم در مقعر جگر باشد نفس باز کشیدن آسان‌تر بود و سرفه کمتر و شهوت طعام کمتر و تشنگی صعب‌تر و فرق میان آماس حدبه‌ی جگر و آماس قعر او آن است که گرانی آماس حدبه بیشتر از گرانی آماس قعر جگر باشد از بهر آن که جانب مقعر بر معده نهاده است و اعتماد کرده گرانی او کمتر پدید آید و درد به چنبر گردن برآید و چنبر را فرو می‌کشد کمتر بود خاصّه کسانی را که جگر ایشان با پهلوها سخت ملاصق نباشد و از آماس جانب مقعر فواق بسیار افتد و از آماس حدبه کمتر اوفتد از بهر آن که حدبه از معده دورتر از مقعر است و آماس جانب مقعر به لمس کمتر پدید آید لکن درد آن صعب‌تر باشد از بهر آن که به سبب آماس مزاحمتی میان معده و جگر پدید آید و آماس فشارده شود و هرگاه که آماس عظیم گردد بیمار بر هیچ دو پهلو نتواند خفت به قفا باز خسبد و اگر عظیم‌تر شود به قفا نیز باز نتواند خفت و آماس قعر جگر در بیشتر وقت‌ها با آماس ماساریقا بود در جمله معده در آماس جگر که عظیم باشد مشارک شود و فواق و منش گشتن و تشنگی بدین سبب پدید آید و از بهر آن که صفرای تیز از جگر به فم معده برآید و او را بگزد و بسوزد فواق پدید آید و گروهی گفته‌اند سبب فواق مشارکت معده است با جگر و این مشارکت بعضی با آن به عصبی باریک است که از فم معده به جگر پیوسته است و گروهی گفته‌اند سبب فواق بزرگی آماس است از بهر آن که چون آماس بزرگ بود فشارش به فم معده باز دهد و رأی جالینوس آن است که سبب فواق ماده‌ی صفرایی است که از جگر به معده درآید و فم معده را بسوزد بجنبد اگر چه معده را با جگر مشارکتی است بدین عصب که یاد کرده آمد لکن این عصب باریک است و تا آماس بزرگ نباشد زحمت و فشارش آن به فم معده باز دهد فواق تولد نکند و اگر آماس
ص: 614
در هر دو جانب جگر باشد هر دو نوع علامت‌ها که یاد کرده آمده است ظاهر شود و بسیار باشد کهآماس در یک جانب جگر بود به سبب مشارکت جانب دیگر آماس گیرد و همه‌ی علامت‌های هرد و جانب پدید آید لکن نخست علامت‌های آماس یک جانب پدید آید و به آخر علامت‌های دیگر جانب و گر آماس در غشاء و رگ‌های جگر باشد درد جگر صعب‌تر بود و تب سوزان‌تر و همه‌ی آماس انواع گرم و سرد به آخر به استسقاء باز گردد از بهر آن که آماس نوعی از سده است و ماده‌ی آبناک به سبب سده اندر ماساریقا بماند و گذر نکند و بدین سبب استسقاء زقی و لحمی گردد و گر آماس در عضله‌های شکم باشد شکل آماس بر شکل عضله بود بعضی از درازا و بعضی از پهنا و بعضی به و ریب چنان که در تشریح یاد کرده آمده است و آماس عضله زود ظاهر گردد و آماس جگر آنچه در جانب مقعر بود ظاهر نباشد مگر که سخت عظیم گردد و آماس حدبه نیز بدان زودی (ص 455)
ظاهر نشود و علامت‌ها که در آماس جگر ظاهر بود در آماس عضله بس چیزی پدید نیاید و هر گاه که ببینند که عضله‌های شکم خشک و لاغر می‌شود بباید دانست که در جگر آماس گرم است و اگر قوت معده و جگر قوی باشد و آماس در جانب مقعر بود طبع خشک باشد و اگر قوت معده و جگر ضعیف باشد طبع نرم‌تر بود و اسهال در پیویندد و خطرناک بود بقراط می‌گوید هرگاه که در اول بیماری براز غلیظ و سیاه بود بباید دانست که در جگر آماسی عظیم است و گرم و اگر آماس در ماساریقا بود علامت‌های آن همچون علامت‌های آماس جگر بود و لکن تب نرم‌تر بود و گرانی و تمدد از زندرون تر بود و تمدد بیش از گرانی بود و هرگاه که علامت‌های سده و علامت‌های آماس ظاهر نباشد و براز رقیق و کیلوسی بود و هضم معده ضعیف نباشد و زندرون شکم تمددی باشد و تبی ضعیف می‌آید بباید دانست که در ماساریقا آماسی گرم است و حال آماس گرم از سه بیرون نباشد یا تحلیل افتد و بگذرد و زایل شود و یا نضج پذیرد و ریم کند و دبیله گردد یا صلب گردد و سست آن که صلب گردد آن بود که اندر داروهای سرد و قابض افراط رود و بحران آماس حدبه و عضله‌های شکم یا به رعاف باشد خاصّه که از بینی راست یا به عرق یا به بول و بحران آماس قعر یا به عرق باشد یا به اسهال یا به قی و از بهر این است که علاج آماس و سده‌ی
ص: 615
حدبه به داروهای ادرار کننده باید کرد و علاج آماس و سده‌ی قعر به داروهای ملین و مسهل باید کرد.
علاج
نخست رگ قیفال باید زد یا اکحل و اگر رگ زدن تأخیر افتد و داروهای رادع بکار داشته آید بیم باشد که آماس صلب گردد و اگر داروهای محلل بکار داشته آید بیم باشد که آماس بزرگ‌تر شود و ألم فزون‌تر بدین سبب آن را که رگ زدن ممکن گردد تأخیر نشاید کرد و به اندازه‌ی قوت خون بیرون باید کرد و در ابتدای علت از شربت و غذا و طلی رادع چاره نیست لکن صواب آن است که چیزی محلل با رادع بیامیزند از بهر دو کار یکی آن که رادع قبض کند و منفذها را فراهم گیرد و صفرا بدان سبب اندر جگر بماند و سبب زیادت آماس گردد دوم آن که اگر این اندر بکار داشتن چیزهای رادع افراط رود بیم باشد که آماس صلب گردد و به تحلیل حاجت آید و اگر در تحلیل افراط رود بیم باشد که آماس صلب گردد و به تحلیل حاجت آید و اگر در تحلیل افراط رود ضعیف گردد بدین سبب با داروی محلل داروهای قابض خوش بوی آمیخته باید چون سعد و قصب الذیره و افسنتین هر یک به اندازه‌ای که واجب کند و قانون علاج آن است که به اول رادع بکار دارند و در میانه محلل با رادع بیامیزند و هر چند به آخرتر می‌رسد محلل زیادت می‌کنند و رادع کمتر تا به آخر رادع و قابض باید که باز باید [داشت] و محلل بسیار مقصود از قابض آن (دارو) باشد که قوت جگر نگاه دارد و این کاری باریک است جز طبیب ماهر این طریق نتواند سپرد از بهر آن که گوهر جگر گوشتی نرم است و نازک و زود صلب گردد و زود سست و مترهل شود جالینوس حکایت می‌کند از طبیبی که بیماری را علاج می‌کرد و داروهای محلل بکار می‌داشت و ضمادها از گندم و روغن زیت می‌ساخت و طعام از خندروس و جالینوس او را وصیت کرد و گفت با داروهای محلل چیزی قابض بیامیز و وصیت او را قبول نکرد و بیمار هلاک شد و از داروهای زداینده آنچه در وی تیزی باشد درد انگیزد و ماء العسل اگرچه تیزی ندارد و دردانگیز نیست سده‌ی جگر و سپرز را بگشاید (نگشاید) و بیم باشد که سده را زیادت کند از بهر آنکه سده‌ی این دو عضو بیشتر از شیرینی افتد و کشکاب زداینده است
ص: 616
و در وی هیچ تیزی نیست و از وی هیچ سده تولد نکند و زدایندگی او به داروهای دیگر زیادت توان کرد و طبیعت را نباید گذاشت که خشک بماند از بهر آن که رنج فزاید و خطر باشد و نباید گذاشت که اسهال درپیوندد تا قوت ضعیف نشود و شربت‌های موافق خاصّه در ابتدای علت آب کسنی است و آب عنب الثعلب و آب لسان الحمل و آب کاکنج و آب عصاء الراعی و آب کدو آب خیار و سپس‌تر آب کشوت این آب‌ها نخست با سکنگبین دهند و سپس‌تر با خیارشنبر خاصّه اگر طبع خشک باشد و اگر با ترنگبین و آب تخم خرفه دهند اگر خواهند که جگر را قوت دهند لک و ریوند چینی زیادت کنند روا باشد و روغن بادام برمی‌چکانند و اگر حرارت بدان صعبی نباشد آب کرفس سخت نافع بود و خیارشنبر با طبیخ افسنتین که در وی قصب الذیره پخته باشد و روغن بادام برچکانیده نافع بود و اقراص انبرباریس با سکنگبین گر با آب کسنی و غیر آن سخت نافع بود.
صفت اقراص انبرباریس
بگیرند گوشت انبرباریس پاک کرده ده درمسنگ گل و طباشیر از هر یک پنج درمسنگ مغز تخم خیار و مغز تخم کدو و تخم خرفه و تخم کسنی از هر یک سه درمسنگ تخم بادیان دو درمسنگ شربت دو مثقال با سکنگبین و گر با این علت سرفه باشد دو درمسنگ کتیرا و سه درمسنگ رب السوس زیادت کنند و اگر حرارت سخت غالب بود کافور درافزایند دو دانگ سنگ و با آب تخم خرفه دهند و لک و ریوند چینی زیادت کنند.
صفت سفوفی که حرارت بنشاند و سده بگشاید و ادرار کند بگیرند مغز تخم خیار و مغز خربزه از هر یک پنج درمسنگ تخم کسنی و تخم کشوت و طباشیر از هر یک سه درمسنگ تخم کرفس و انیسون و تخم بادیان از هر یک دو درمسنگ عصاره‌ی انبرباریس چهار درمسنگ ریوند چینی یک مثقال و در بعضی نسخت‌ها ده درمسنگ رب السوس و چهار دانگ لک مغسول و یک درمسنگ زعفران و یک درمسنگ سنبل و یک درمسنگ مصطکی و یک درمسنگ افسنتین و دو دانگ کافور آورده‌اند و اگر سرفه باشد صمغ و کتیرا و رب السوس زیادت کنند و به آخرتر سکنگبین بزوری دهند و این اقراص و سفوف با آن دهند ابو زید می‌گوید آب کسنی و آب تره‌های دیگر در این علت سخت نافع است خاصّه
ص: 617
اگر دو هفته یا سه هفته پیوسته می‌دهند و اگر با گرمی خشکی باشد ماء الجبن سخت موافق باشد و ضمادها در ابتدای علت از تراشه‌ی کدو و آب عنب الثعلب و آب گشنیز تَر و آب کسنی و آب اطراف رز و آب لسان الحمل و صندل سرخ و صندل سپید و موم و روغن گل و کافور باید و از پس چهار روز آرد جو و بابونه و اکلیل الملک و خطمی زیادت کنند و هر روز داروی محلل زیادت می‌کنند تا به وقت انتها رادع و محلل نیمانیم کنند و چون در انحطاط افتد محلل زیادت می‌کنند و رادع کمتر به اندازه‌ی حاجت و در شربت‌ها نیز آب بادیان و آب کرفس و آب لسان الثور و آب لبلاب می‌آمیزند.
صفت ضمادی که در ابتدای علت سود دارد
بگیرند آبی و به سرکه و آب بپزند و بکوبند و صندل با وی بسرشند و به روغن گل بمالند و بر جگر نهند
صفت ضمادی دیگر
آبی را در طبیخ افسنتین (ص 456)
بپزند و ضماد کنند
صفت ضمادی دیگر آبی را بپزند و با آرد جو و گلاب بسرشند و هر گاه که تحلیل خواهند اندر این ضمادها مصطکی و بابونه و اکلیل ملک و حلبه و آرد جو زیادت کنند.
صفت ضمادی که به وقت انتها سود دارد
بگیرند صندل سپید و سرخ و گل سرخ از هر یک پنج درمسنگ بابونه و اکلیل الملک و بنفشه و آرد جو از هر یک چهار درمسنگ افسنتین رومی و فوفل و شاف مامیثا از هر یک سه درمسنگ مصطکی و سنبل از هر یک دو درمسنگ زعفران یک مثقال کافور دو دانگ این همه را به موم مصفی و روغن بابونه و روغن بنفشه بسرشند.
صفت ضمادی دیگر که به وقت انحطاط سود دارد
بگیرند صندل سپید و سرخ و فوفل و بنفشه و نیلوفر از هر یک سه درمسنگ گل و بابونه و تخم کتان و افسنتین رومی و اکلیل الملک و پر سیاوشان از هر یک پنج درمسنگ سنبل و مصطکی و میعه از هر یک سه درمسنگ زعفران یک درمسنگ و نیم همه را به روغن
ص: 618
بابونه و موم زرد بسرشند چنان که رسم است.
صفت ضمادی تحلیل کننده
صبر سه وقیه مصطکی یک وقیه بابونه و اکلیل الملک از هر یک چهار اوقیه روغن سوسن چندان که کفایت بود و اگر آماس در جانب مقعر بود پس از آن که رگ زده باشند همه‌ی قانون‌ها که در آماس جانب محدب یاد کرده آمده نگاه باید داشت و هم بر آن نصق تدبیر کردن جز آن که در اینجای تدبیر نرم داشتن طبع باید کرد به اعتدال به شربت‌های نرم کننده و گشاینده چون آب میوه‌ها و سکنگبین و شراب خرمای هندو و پنیر آب با اندکی بنفشه و آب عنب الثعلب با آب لبلاب و آب چغندر آمیخته و اندر مزوره‌ها چغندر و لبلاب و تخم کاکیان که به تازی بذر القرطم گویند می‌پختن و از پس روز چهارم تا روز هفتم خیارشنبر در آب لبلاب گر در آب کرفس دادن و گر طبع سخت خشک باشد اندر سکنگبین و دیگر شربت‌ها اندکی سقمونیا حل باید کرد و بدادن و از پس چهارده روز وقت انحطاط اندر مُزوّره‌ها تخم کاکیان و بسفایج و افتیمون همی‌باید پخت تا طبع را نرم همی‌دارد و از صبر و غاریقون و تربد و مانند آن مسهل ساختن و جای باشد که به خربق سیاه حاجت آید و حقنه‌ی نرم سخت موافق بود خاصّه آن که از عصاره‌ی چغندر و انگبین و مقداری نمک و پوره و شکر سرخ سازند و به آخر به طبیخ بسفایج و زوفا و سعتر و مقداری شحم حنظل ترکیب کنند.
صفت سفوفی که سده و آماس را حل کند و طبع را نرم دارد
بگیرند هلیه‌ی زرد ده درمسنگ تخم کسنی و تخم کشوت و تخم خیار و تخم خیار بادرنگ پاک کرده از هر یک دو درمسنگ لک مغسول و ریوند چینی از هر یک یک درمسنگ سقمونیا نیم درمسنگ شربت دو درمسنگ با شراب خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید من هلیله‌ی زرد را کاره‌ام از بهر آنکه در وی قوت قبض است ترسم که ماده‌ی رقیق بیارد و غلیظ بماند و صلب شود و ضمادها هم از آن نوع که پیشتر یاد کرده آمده است و هم بر آن ترتیب.

باب دوم از جزو سوم از گفتار یازدهم در آماس جگر که بپزد و ریم کند و دبیله گردد

ص: 619
بباید دانست که احوال آماس گرم که در جگر پدید آید از سه بیرون نباشد یا تحلیل پذیرد و اعراض آماس زایل شود یا بپزد و ریم کند و دبیله گردد یا صلب شود.
علامت‌ها
علامت تحلیل آن است که اعراض آماس زایل شود و بیمار تندرست شود و علامت صلب شدن آن است که به لمس بتوان دانست که صلب است و علامت ریم کردن آن است که تب و درد زیادت شود و به قفا باز خفتن دخوار گردد و بر پهلو خود نتوان خفت و چون پخته شد و ریم کرد آماس نرم‌تر شود و انگشت بدو درنشیند و اعراض آماس ساکن‌تر شود و علامت سرکردن و گشادن آماس آن است که تب بلرزاند لرزانیدنی سخت و در براز ریم پدید آید یا چیزی چون دردی شراب و از پس آن سبکی پدید آید و گرانی زایل گردد و گشادن دبیله از سه بیرون نباشد یا به روده اندر گشاید و علامت این آن است که ریم اندر براز پدید آید یا در منفذ گرده و مثانه در گشاید و علامت این آن است که ریم در بول پدید آید یا اندر فضای شکم گشاید و علامت این آن است که ریم نه در براز پدید آید و نه در بول و دبیله یا در غور جگر باشد یا بر ظاهر او بود اگر بر ظاهر بود و رنگ ریم سپید باشد و گر در غور جگر باشد میل به سیاهی دارد و آنچه بر جانب حدبه‌ی جگر باشد بیشتری به منفذ گرده و مثانه اندر گشاید و آنچه در جانب مقعر بود بیشتری به روده اندر گشاید.
علاج
نخست که آماس گرم پدید آید شرایط علاج آماس چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است به جای باید آورد از فصد و حجامت و نرم کردن طبع و ضمادها و شربت‌های رادع و محلل بکار داشتن و چون آثار پختن و ریم کردن پدید آید به زودی تدبیر پزانیدن باید کرد و در پزانیدن چاره نباشد از داروهای لطیف کننده تا زودتر پخته شود و سر کند و چون پخته شد طبیعت را یاری باید تا ریم را زودتر دفع کند و نگاه باید کرد تا میل ماده به کدام جانب است اگر به روده‌ها فرود می‌آید داروهای نرم لغزاننده و اسهال کننده باید داد و اگر به جانب گرده و مثانه می‌آید داروهای ادرار کننده باید داد و اگر به جانب گرده و مثانه بیاید داروهای تیز نباید داد تا مثانه را نرجاند در جمله روده را و مثانه را از گذشتن ریم نگاه
ص: 620
باید داشت تا مضرتی دیگر تولد نکند و چون ریم پالوده شد احشاء را از باقی آن بباید شست به جلاب و ماء العسل و غیر آن پس تدبیر رویانیدن جراحت کردن و آب لبلاب با آب کسنی و خیارچنبر گر ترنگبین گر شیرخشت در وی گداخته و اگر قوی‌تر باشد صبر گر افسنتین ترکیب کرده و شیر خر با شکر سرخ و ماء الاصول و میویز و انجیر و پر سیاوشان و حلبه اندر پخته و روغن بادام شیرین و تلخ و روغن حلبه و روغن حسک برچکانند و اگر قوی‌تر باید خرما اندر پخته و شراب زوفا و شراب انجیر و ماء العسل و کشکاب با انگبین این همه یاری دهنده است اندر پزانیدن آماس
صفت سفوفی پزاننده و پاک کننده
بگیرند طلحسقوق خشک یک درمسنگ تخم مرو نیم درمسنگ آرد حلبه یک درمسنگ این جمله با وقیه‌ای شکر و سه وقیه شیر خر یک شربت بود و از پس آن که آماس گشاده شد ماء الاصول که غافت در وی پخته باشد با چهار درمسنگ روغن حسک گر دو درمسنگ روغن زیتون و نیم وقیه شکر و نیم وقیه فلوس خیارچنبر صواب باشد یوحنا سرافیون می‌گوید که هرگاه که آماس گشاده شده اولی‌تر آن است که ریم را به طریق بول بازگرداند و از بهر این کار طبیخ حاشا و طبیخ زوفا و طبیخ پودنه‌ی جویباری و طبیخ قنطریون و فراسیون فرموده است و این سفوف طلحسقوق را که پیشتر یاد کرده آمده است از بهر این کار بستوده است اما اگر حرارتی باشد تخم خربزه و تخم خیار بادرنگ و بیخ سوس و فانید و مقداری کتیرا سخت نافع بود (ص 457)
و تدبیر رویانیدن جراحت بر این ترتیب باید کرد هر بامداد ماء العسل باید داد با کشکاب گر جلاب به شکر با کشکاب و گر حرارتی باشد سکنگبین ساده باید داد و از پس آن به دو ساعت دارویی رویاننده دادن.
صفت آن
مصطکی و تخم کسنی و گل مختوم از هر یک مثقالی کندر و دم‌الاخوین و گل و طباشیر از هر یک دو مثقال شربت سه درمسنگ با سکنگبین گر با ماء العسل گر با جلاب و اما ضمادهای پزاننده که نخست بکار دارند تا آماس پخته شود از این نوع سازند
ص: 621
بابونه و اکلیل الملک و بیخ سوس و بیخ خطمی و پودنه و انجیر بستی و میویز دانه بیرون کرده و خمیر و پیاز بریان کرده و روغن تخم کاکیان از هر یک راستاراست ضماد سازند اگر قوی‌تر باید آرد جو و پوره و سرگین کبوتر و پودنه و علک البطم و زفت و کندر از هر یک به مقدار حاجت بگیرند و ضماد سازند چنان که رسم است و چون اثر پختگی پدید آید بیمار را بفرمایند تا بر پهلو خسبد و اگر ممکن بود و قوت دارد بفرمایند تا لختی برود و ریاضت کند و در گرمابه شود تا زودتر بگشاید و طعام پس از آن که آماس گشاده باشد ماء العسل پخته گر جلاب پخته با اندکی نشاسته و روغن گل و زرده‌ی خایه‌ی مرغ با روغن گل جوشانیده و آب او کمتر کرده و طبیخ خبازی و خندروس با روغن بادام صواب باشد و خبازی را به شهر من ملکی گویند و خایه‌ی مرغ نیم برشت و اطریه موافق بود و اطریه را به شهر من آردْهاله گویند و اگر خواهند که قوت را یاری دهند ماهی تازه خورند و جوزه‌ی بسک پخته دهند و در جمله تدبیر این علت همچون تدبیر ریش‌های گرده و روده کنند و بعضی مردمان اطریه رشته را گویند و اگر آماس در فضای شکم گشاید چاره نباشد از آن که پوست بیغوله‌ی ران بشکافند و عضله را چندان دور کنند که سفاق زندرونین پدید آید و سفاق را بسنبد و نایژه‌ای در وی سازند و به دست فرو مالند تا ریم از وی بپالاید چون پاک شده باشد تدبیر رویانیدن کنند.

سوم از جزو سوم از گفتار یازدهم در آماس صلب در جگر

آماس صلب که در جگر پدید آید علاج کمتر پذیرد خاصّه اگر کهن گردد و اگر زود دریابند امیدوارتر از کهن باشد لکن به دشخواری و عسری علاج پذیرد و بیشتر به استسقاء باز گردد و بعضی باشد که زودتر هلاک کند خاصّه اگر اسهال پدید آید و سبب اسهال که با این آماس پدید آید آن است که سر رگ‌ها که غذا از آن رگ‌ها از قعر جگر به حدبه برآید بسته شود و غذا راه نیابد تا بگذرد و به اندام‌ها رود و چون غذا راه نیابد که بگذرد و باز گردد و به روده‌ها فرود آید و اسهال در پیوندد و از بهر آن که غذا گذر نیابد تا به اندام‌ها رود اندام‌ها بی‌بهره بماند و تن لاغر شود و قوت نماند و زود هلاک شود
علاج
ص: 622
قانون علاج آن است که گر در تن خلطی بد باشد آن را به حقنه‌ی معتدل و شربت‌های نرم لعزاننده تَر کنند چون لعاب تخم کتان و طبیخ حلبه لغزاننده است و پزاننده و نرم کننده.
صفت طبیخ حلبه
بگیرند ده درمسنگ حلبه و در مقدار ده استار آب بپزند تا دو بهره برود و یک بهره بماند و بپالایند و سه درمسنگ روغن بیدانجیر براکفنند و بدهند و یوحنا سرافیون می‌گوید طبیخ میویز و عناب و انجیر سخت نافع است.
صفت آن
بگیرند میویز دانه بیرون کرده سی درمسنگ انجیر خشک بیست عدد عناب بیست عدد بیخ کرفس سه درمسنگ تخم بادیان و انیسون از هر یک دو درمسنگ حلبه و حسک از هر یک ده درمسنگ همه را بپزند چنان که رسم است و بپالایند و سه درمسنگ روغن بیدانجیر و دو درمسنگ روغن بادام شیرین برافکنند و بدهند و بعد از آن حبی سازند از ایارج فیقرا و غاریقون و عصاره‌ی غافت و نمک هندی و انیسون با آب عنب الثعلب و گر آب کسنی بدهند و علک البطم طبع را نرم کند و طحین تخم کتان و لعاب او پزاننده و نرم کننده است و چلغوزه در این علت سودمند است و پیه‌ی بط و پیه‌ی مرغ خانگی و مغز ساق گاو خوردن و در ضمادها بکار داشتن نرم کننده است و پزاننده و مقدار نیم درمسنگ قسط تا یک مثقال در شراب انگوری بدهند سودمند باشد و روغن ناردین و روغن مصطکی و روغن بلسان از هر یک مقداری در طبیخ سذاب و شبت سود دارد و یک هفته بدهند و روغن ناردین چهار درمسنگ دهند و تخم فنج انگشت یک درمسنگ با آب کرفس و آب کسنی و غافت یک درمسنگ همه با این آب‌ها و برگ لسان الحمل خشک کرده و بیخ او هم با این آب‌ها و آب بادیان سود دارد و حلتیت و بادام تلخ با روغن او در شراب نافع است و نخود آب از نخود سیاه نافع است و فوه و جعده و کمادریوس و لوف نافع است لوف را به شهر من پیلگوش گویند و از داروهای مرکب اقراص مقل و معجون گل و دواء الکرکم و معجون لک و اثاناسیا نافع است.
صفت اقراص مقل نسخه‌ی محمد زکریا
ص: 623
بگیرند گل سرخ ده درمسنگ سنبل دو درمسنگ زعفران یک درمسنگ قسط یک درمسنگ و نیم مر یک درمسنگ مصطکی دو درمسنگ مغز بادام تلخ یک درمسنگ و نیم مقل سه درمسنگ مقل را به شراب حل کنند و داروها بدان بسرشند و اقراص کنند هر یک سه درمسنگ شربت یک قرص با آب هندبا گر با آب کرفس گر با آب بادیان.
صفت معجون گل
بگیرند گل سرخ چهارده مثقال بیخ سوس کوفته و بیخته هفت مثقال ریوند چینی و لک از هر یک مثقالی و نیم سنبل و سلیخه و زعفران از هر یک سه مثقال مر و زعفران را در سرکه حل کنند و داروهای کوفته و بیخته با وی بیامیزند و به انگبین بسرشند شربت نیم مثقال اندر طبیخ زوفا وصفت دواء الکرکم و معجون لک و اثاناسیا در باب سوم از جزو نخستین این گفتار یاد کرده آمده است.
صفت طبیخ زوفا
بگیرند زوفای خشک سه درمسنگ پر سیاوشان و بیخ سوس از هر یک پنج درمسنگ حلبه ده درمسنگ تخم کتان هفت درمسنگ تخم خبازی و تخم خطمی از هر یک چهار درمسنگ انجیر ده عدد میویز دانه بیرون کرده بیست درمسنگ بپزند چنان که رسم است شربت چهل درمسنگ با یک مثقال روغن بادام تلخ و یک مثقال روغن بید انجیر و اگر حرارتی باشد ماء الجبن دهند و دواء الک و اگر حرارتی نباشد شیر اشتر دهند مقدار یک رطل بغدادی با دو مثقال کلکلانج و اگر با این سفوف دهند روا باشد.
صفت سفوف
بگیرند هلیله‌ی کابلی و هلیله‌ی سیاه از هر یک یک جزو تخم کرفس و انیسون و تخم بادیان از هر یک چهار یک جزوی شربت سه درمسنگ با هفت درمسنگ شکر و شیر چندان که یاد کرده آمد و ضمادها از این نوع بکار دارند حمامای تَر یا حسک در شراب قابض پخته و سنبل و فراسیون با مغز فستق سود دارد و انجیر پخته و آرد حلبه و سذاب و اکلیل الملک و نطرون بدو سرشته سودمند باشد.
صفت ضمادی دیگر
ص: 624
بگیرند حلبه و تخم کتان از هر یک ده درمسنگ میعه‌ی تَر و موم مصفی از هر یک پنج درمسنگ پیه‌ی بط و مرغ خانگی از هر یک هفت درمسنگ روغن ناردین بیست درمسنگ و اگر حرارتی باشد ضماد از این گونه سازند بگیرند بابونه و اکلیل الملک از هر یک یک جزو بنفشه‌ی (ص 458)
خشک دو جزو حلبه و تخم کتان از هر یک نیم جزو مصطکی چهار یک جزو روغن بنفش و موم چندان که کفایت بود

چهارم از جزو سوم از گفتار یازدهم در آماس عضله‌ی شکم‌

علاج آماس این عضله‌ها همچون آماس جگر است و داروها همان داروها است و ضمادها را در وی اثر بیشتر است و این علاج آسان‌تر از علاج آماس جگر است از بهر آنکه اندر وی خوف آن که آماس صلب گردد یا مسترخی شود نیست.

پنجم از جزو سوم از گفتار یازدهم در آماس که از زخمی و صدمه‌ای افتد

بسیار باشد که بر جگر زخمی آید یا آسیبی بدو رسد و آماسی تولد کند و بسیار باشد که آماس تولد کند لکن زایده‌ی بزرگ از جای خویش زایل شود و علامت وی آن است که از پس آسیبی که رسیده باشد یا از جای جسته باشند در شراسیف دردی پدید آید و علاج وی آن است که راست بایستند و سینه راست بدارند و برافرازد و خویشتن را بلرزانند تا بجای باز آید و درد زایل شود و علاج آماس آن است که نخست رگ زنند و شربت‌های رادع دهند و ضمادهای رادع بکار دارند بر قانونی که در باب نخستین از این جزو یاد کرده آمده است و اگر به قی یا به اسهال خونی آمدن آغاز کند داروهای قابض بیشتر بکار دارند و گل مختوم با لعاب اسبغول و روغن گل سخت نافع بود و اگر حرارت غالب نباشد یک مثقال ریوند چینی و یک مثقال فوه کوفته و بیخته و در شراب انگوری مطبوخ نافع بود این قول جرجیس است و ثابت می‌گوید ریوند و دارچینی و فوه از هر یک یک درمسنگ شربت یک درمسنگ سه روز بدهند با شراب انگوری مطبوخ.
صفت دارویی که در ابتدای آماس سود دارد
بگیرند ریوند چینی و گل‌نار و دم‌الاخوین و شب یمانی راستاراست شربت یک مثقال
ص: 625
با آب آبی گرمی آماس را و حرارت را زایل کند و خون آمدن باز دارد صفت دارویی که در وی قوت به ردع و تغریه و قوت تحلیل باشد بگیرند کهربا ده درمسنگ اکلیل الملک ده درمسنگ گل سرخ چهار درمسنگ اقاقیا چهار درمسنگ سنبل هندی و زعفران از هر یک شش درمسنگ مصطکی و قشور الکندر از هر یک چهار درمسنگ گل ارمنی هفت درمسنگ جوز سرو هشت درمسنگ همه را بکوبند به آب لسان الحمل بسرشند و اقراص کنند شربت یک مثقال.
صفت دارویی
بگیرند بنطافلیون ده درمسنگ لک مغسول هفت درمسنگ ریوند چینی چهار درمسنگ زعفران سه درمسنگ و نیم حاشا چهار درمسنگ نخود سیاه هفت درمسنگ گل ارمنی ده درمسنگ مقداری مومیایی در روغن سوسن حل کنند و داروها بدان روغن چرب کنند و اقراص کنند شربت سه درمسنگ خواجه بوعلی سینا رحمه الله می‌گوید ریوند چینی و گل ارمنی با حب الاس آمیخته آزموده‌ام سودمندترین دارویی است و در آخر علت که حرارت کمتر شده باشد و آماس به اندکی باز آمده ریوند چینی زنجبیل و لک بکوبند و اقراص کنند سودمند باشد و از عود و زعفران و حب الغار و مر و قصب الذیره و مصطکی و موم و روغن سوسن و می سوسن ضماد کنند.

ششم از جزو سوم از گفتار یازدهم در آماس سرد جگر

علامت‌ها
علامت این علت علامت‌های سوء المزاج سرد است چنان که در جایگاهش یاد کرده آمده است علاج این علت به علاج سده‌های جگر نزدیک است و نخست استفراغ باید کرد به ایارج فیقرا و غاریقون و به مطبوخ هلیله بر این ترتیب آن روز که مطبوخ خواهد خورد نخست پیش از مطبوخ بگیرند ایارج فیقرا و غاریقون از هر یک یک درمسنگ و حب کنند چنان که رسم است در شب و وقت خواب بخورد و بخسبد و بامداد مطبوخ (بخورد).
صفت مطبوخ
ص: 626
بگیرد هلیله‌ی سیاه و هلیله‌ی کابلی از هر یک ده درمسنگ بیخ کرفس و بیخ بادیان از هر یک سه درمسنگ غافت چهار درمسنگ افسنتین رومی پنج درمسنگ تخم کشوت سه درمسنگ انیسون دو درمسنگ بسفایج پنج درمسنگ و نیم کوفته ریوند چینی نیم مثقال کوفته میویز دانه بیرون کرده بیست درمسنگ همه را بپزند چنان که رسم است و بپالایند و بیست درمسنگ فانید و سی درمسنگ ترنگبین در وی بگدازند و باز بپالایند و بخورند.
صفت قرص نافع
بگیرند انیسون و تخم کرفس و نانخواه و افسنتین رومی از هر یک سه درمسنگ فوه و لک مغسول از هر یک دو درمسنگ ریوند چینی و مصطکی و سنبل از هر یک، یک درمسنگ و نیم عصاره‌ی غافت و زعفران از هر یک درم سنگی همه را بکوبند و ببیزند و به نبیذ کهن بسرشند و اقراص کنند شربت از یک درمسنگ تا یک مثقال و اگر آماس در جانب محدب بود ماء الاصول دهند با روغن بادام تلخ و شیرین و گر در جانب مقعر بود مطبوخ افسنتین دهند با روغن بیدانجیر تا طبع نرم کند و باقی علاج از شربت‌ها و ضمادها در باب سوم از جزو نخستین از این گفتار یاد کرده آمده است.

گفتار دوازدهم اندر احوال سپرز و بیماری‌ها و اسباب و علامت و علاج آن چهار باب است‌

اشاره

نخستین در احوال و افعال سپرز و انواع سوء المزاج (آن)

سپرز اندامی است با منفعت بسیار و خانه‌ی سودا است و هرگاه که سپرز فربه شود جگر و همه‌ی تن لاغر شود از بهر آن که او ضد جگر است و فعل او آن است که سودا که دردی خون است از خون جدا کند و به خویشتن کشد و مزه‌ی آن بگرداند و ترش کند و غذای خویش از آن بردارد و هر روز جزوی از آن سودا به معده فرستد و ترشی آن معده را بگزد و شهوت طعام پدید آید و تا مزاج او معتدل است از وی منفعت بسیار بود از بهر آن که سودای معتدل بنیاد همه‌ی تن است و قوت اندام‌ها و سختی استخوان‌ها و صبوری مردم بدان است و همچنان که از اعتدال مزاج سپرز منفعت بسیار است چون از اعتدال
ص: 627
بگردد افعال او تباه گردد و مضرت بسیار و بیماری‌های سودایی تولد کند و تباهی افعال او از ضعیفی قوت‌های او بود چون جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و هرگاه که قوت‌های او به حال خویش باشد همه ساله تندرست باشد و از فزونی‌های سودایی پاک بود و هرگاه که قوتی از قوت‌های او ضعیف گردد بیماری به صفت آن قوت تعلق دارد تولد و اسباب ضعیفی قوت‌های او سوء المزاج باشد سرد یا گرم یا آماسی و ریشی و حرارتی که بدو رسد اما اگر قوت جاذبه ضعیف گردد و دردی خون را که سودا است به خویشتن نتواند کشید و سودا بدین سبب با خون به همه‌ی اندام‌ها پراکنده شود و یرقان سیاه و بهق سیاه و کلف پدید آید و نخست رنگ روی زرد شود زردی که به سیاهی گراید و به آخر یراق سیاه گردد و اگر سبب ضعیفی سوء المزاج گرم باشد و جگر گرم بوده باشد جذام تولد کند و اگر قوت هاضمه ضعیف باشد سودا اندر سپرز نیک نگوارد و از حال بگردد و اگر سخت ترش بود به معده اندر آرزوی طعام زیادت شود و جوع البقر تولد کند و اگر به روده‌ها فرو آید اسهال سودایی تولد کند و گر در یک اندام گرد آید آماسی سودایی تولد کند و اگر به فرو سوی تن فرو آید بواسیر و داء الفیل و دوالی پدید آید و اگر سبب ضعیفی قوت هاضمه سوء المزاج گرم باشد سودا را بسوزد و گر به معده یا به روده آید ریش معده و اسهال و ریش روده تولد کند و اگر به دماغ برآید مالیخولیا تولد کند و اگر (ص 459)
قوت ماسکه ضعیف باشد سودا ناگواریده از وی بیرون آید و اگر به معده آید منش گشتن و قی سودایی پدید آید و اگر به روده‌ها فرود آید اسهال سودایی تولد کند و به هر اندامی که آید آماسی و بیماریی سودایی تولد کند و اگر قوت دافعه ضعیف باشد سودای فزونی دفع از وی دفع نشود و آماس گیرد و بزرگ شود و اگر ماده‌ی آماس عفن گردد تب‌های سودایی تولد کند و آرزوی طعام برود از بهر آن که سودا از سپرز دفع نشود و به معده در نیاید و اگر قوت دافعه سخت ضعیف نباشد سودا را اندک اندک دفع می‌کند و بیشتری در وی بماند و بدان اندازه بزرگی پذیرد و آماس کند و اسهال بی‌ترتیب پدید آید از بهر آن که آنچه دفع شود نه به وقت دفع شود و نه به وقت خویش و بسیار باشد که سبب بیماری‌های سودایی بسیار خوردن طعام‌های سودایی بود نه از ضعیفی قوت‌های سپرز و
ص: 628
گاه باشد که سبب آماس سپرز بحران بیماری باشد و بباید دانست که اگر چه مزاج سپرز سرد است اندر وی حرارتی است و رطوبتی غریزی معتدل و فعل قوت جاذبه به قوت این حرارت است و فعل قوت هاضمه بدین حرارت و این رطوبت است الا آن که تمامی فعل قوت جاذبه بحرارتی است با خشکی غریزی معتدل و تمامی فعل‌ها قوت ضمه به حرارتی است یا رطوبتی غریزی معتدل و سبب نقصان فعل قوت دافعه دو چیز است یکی آنکه رطوبتی رقیق و غریب است که در وی غالب شود و او را مسترخی [کند] شود تا دفع نتواند کرد دوم آن که در منفذ بیرون آمدن سودا از وی سده‌ای افتد و سبب نقصان فعل ماسکه هم رطوبت غریب است که بر خشکی غریزی غالب و قوت امساک را باطل کند و گاه باشد که سبب ضعیفی این قوت‌ها سوء المزاج گرم باشد و سبب سوء المزاج گرم تیزی خلط سودایی بود که از جگر بدو آید و سبب تیزی خلط سودایی سوخته شدن خون بود یا سوخته شدن صفرا اندر جگر و علامت تیزی خلط سودا آن است که هر آماس که از وی تولد کند به هر اندام که گرد آید ریش گردد و سوزان بود.

دوم از گفتار دوازدهم اندر ضعیفی قوت‌های سپرز و علامت و علاج آن‌

اما علامت‌های ضعیفی قوت‌ها اندر باب گذشته یادکرده آمده است
علاج
اگر قوت جاذبه ضعیف باشد ریاضت و بر استور نشستن و موضع سپرز را به دست مالیدن و جنبانیدن و محجمه‌ی آتش و بی‌آتش بر نهادن و خون بیرون ناکردن و ضمادها که او را قوت دهد بکار داشتن سود دارد و باقی علاج او علاج یرقان است و اگر قوت ماسکه ضعیف باشد علاج او علاج قی و اسهال سودایی است و علاج قی اندر گفتار دهم که علاج معده است یاد کرده آمده است و علاج اسهال سپس‌تر اندر جایگاهش یاد کرده آید
و اگر قوت هاضمه ضعیف باشد بنگرند اگر آرزوی طعام زیادت شده است و جوع بقری پدید آمده علاج آن اندر علاج معده یاد کرده آمده است.
و اگر قوت دافعه ضعیف باشد علاج او تحلیل آماس است چنان که اندر باب دیگر یاد کرده آید و اگر قی یا اسهال سودایی پدید آید علاج هر یک از جایگاهش باید جست.
ص: 629

سوم از گفتار دوازدهم در احوال آماس‌های سپرز و علامت‌های آن‌

بباید دانست که آماس گرم اندر سپرز کمتر افتد و اگر افتد بیشتری خونی باشد صفرایی کمتر بود و بلغمی نادر بود و هیچ آماس گرم اندر وی دیر نماند و مزمن نگردد و صلب گردد از بهر آن که او خانه‌ی سودا است و آماس او بیشتری اندر فروسوی او باشد از بهر آن که ماده‌ی او غلیظ است و سنگی و بعضی مردمان باشند که با سپرز بزرگ زاده باشند و همه‌ی عمر به سلامت گذرانند و کسانی باشد که سپرز ایشان بزرگ شود و بر آن حال بماند و به سلامت باشد و خداوند علت سپرز را مطحول گویند و سپرز را طحال گویند بقراط می‌گوید هرگاه که مطحول اندر درد سپرز شکایت کند امید سلامت باشد از بهر آن که هنوز حس سپرز بر جای بود و می‌گوید هرگاه که مطحول را اسهال خون افتد خیر باشد از بهر آن که امید آن باشد که ماده‌ی علت تحلیل می‌پذیرد لکن اگر اسهال دراز گردد بزَلَقْ الامعا استسقاء ادا کند و هلاک کند از بهر آن که مزاج سرد شود و حرارت غریزی نماند و از کتابی که از نبشته‌های گفت بقراط ساخته‌اند همی‌آید که هرگاه که خداوند علت سپرز را شهوت طعام باطل شود و از وی خون سرخ شود و بر اندام او ریش‌ها و بثره‌های سپید بی‌درد برآید روز دوم هلاک شود و بول مطحول هرچه غلیظتر و رنگین‌تر بهتر و آنچه در وی ثفلی و رسوبی پراکننده بینند سخت نیک باشد از بهر آن که نشان پاک شدن علت بود و گر در بول مطحول که تب دارد خون فسرده بینند آماس سپرز او زایل شود و گاه باشد که بحران آماس سپرز به رعاف بود خاصّه از سوی چپ و گاه باشد که در پس گوش آماسی کند صلب و به دشخواری پزد و دیر تحلیل پذیرد از بهر آنکه ماده بس غلیظ باشد و گاه باشد آماس جگر بحران انتقال کند و آماس به جگر باز آید و آنچه از جگر به سپرز باز آید سلیم بود.
علامت‌ها
همه‌ی انواع آماس سپرز با گرانی بود و با دردی که از سوی چپ به جحاب باز دهد و تا به شانه‌ی دست و چنبر گردن برآید و آماس قوی باشد دم زدن مضاعف شود همچون دم زدن بچگان در گریستن از بهر آنکه حجاب به سبب مزاحمت آماس حرکت خویش به یک بار تمام کند و دم زدن بدان سبب مضاعف شود و تا آماس عظیم نباشد با حجاب این
ص: 630
مزاحمت نکند از بهر آن که سپرز را با وی چندان مشارکت نیست که جگر را است و آماس سپرز به لمس بتوان یافت و به حس بصر نیز بتوان دید و خداوند آماس سپرز لاغر شود و این معنا پیشتر یاد کرده آمده است و خون مطحول رقیق باشد از بهر آن که سپرز دردی خون را به خویشتن کشیده باشد و گاه باشد که زانو و پای مطحول گرم باشد از بهر آن که فم معده را با سپرز مشارکتی است بدان منفذ که سودا از وی به فم معده آید و شهوت طعام را بجنباند و به سبب این مشارکت فم معده سرد شود و حرارت از وی به اطراف گریزد که قوی‌تر بود و آن را گرم کند و اطراف بینی و گوش سرد باشد از بهر آنکه این هر دو عضو سرما یابنده‌اند و ضعیف‌اند و از همه‌ی سبب‌های سرد کننده زود اثر پذیرد و منفعل شود و فرق میان آماس و باد آن است که باد گرانی نکند و هر گه که بمالند قراقور کند و آروغ برآرد و ألم زایل شود
و علامت آماس گرم آن است که آماس با تب و سوزش و تشنگی باشد و گر آماس صفرایی بود تب گرم‌تر بود و تشنگی صعب‌تر و گرانی کمتر و آماس صلب را به لمس بتوان دانست و خداوند علت ترش‌روی با غم و وسواس و اندیشه‌های بد بود و اختلاط ذهن یعنی آشفتگی عقل کمتر بود از بهر آن که ماده غلیظ بود و سنگی (سنگینی) سوی زیر گراید پس اگر ماده سخت بسیار و آماس عظیم بود اختلاط ذهن پدید آید از بهر آن که سپرز را با حجاب مشارکتی است و حجاب را با دماغ و بسیار باشد که بر ساقه‌ها ریش‌ها و بثره‌ها برآید و دندان ریزیدن گیرد و گوشت بن دندان‌ها خورده شود اما سبب ریش‌ها و بثره‌ها که بر ساق‌ها برآید میل کردن خون سوخته سودایی بود بدان جانب و سبب خورده شدن گوشت (ص 460)
بن دندان‌ها برآمدن بخار بد باشد به سوی بالا و گاه باشد که سبب ریش‌های ساق، بحران آماس بود بسیار باشد که بول مطحول هم‌چون بول تندرستان بود و ریاضتی کرده شود و سودا تحلیل پذیرد و بول سیاه شود و گاه باشد که قوت سپرز بدو باز آید تا از علاج قوت یابد و قوت دافعه‌ی او بر ماده‌ی آماس مستولی گردد و ثفلی همچون دردی روغن زیت به اسهال دفع افتد و آماس بلغمی به لمس نرم باشد و رنگ روی سپید باشد غباری از
ص: 631
سیاهی بر وی نشسته و بیشتری مطحولان را قی دشخوار افتد و طبع خشک باشد. داروی قی و مسهل که ایشان را دهند قوی‌تر باید.
علاج آماس سپرز به علاج آماس جگر نزدیک است و در علاج هر دو احتیاط باید کرد تا آماس صلب نشود از بهر آنکه آماس گرم که درین هر دو عضو افتد زود صلب گردد و داروهای سپرز قوی‌تر از داروهای جگر باید و لطیف کننده باید و تا لطیف کنند که سخت گرم نباید تا ماده را نسوزد و غلیظتر نکنند از بهر آنکه غذای سپرز و ماده که اندر وی است اگر با غذای جگر و ماده‌ای که در وی است قیاس کنند این غلیظتر و عسرتر از آن. بدین سبب داروهای سپرز طلخ و تیز باید و داروی قابض با وی آمیخته تا قوت او را نگاه دارد و به سرکه تیز باید کرد و نخست که آغاز علاج کنند رگ باسلیق باید زد از دست چپ با حبل الذراع پس اسیلم و از پس فصد استفراغ کردن به مطبوخ هلیله‌ی زرد.
صفت آن بگیرند هلیله‌ی زرد و هلیله‌ی سیاه از هر یک هفت درمسنگ و نیم، شاهتره هفت درمسنگ گزمازو و کبر از هر یک سه درمسنگ تخم کسنی و تخم کشوت از هر یک درمسنگی و نیم آلوی سیاه و خرمای هندو هر یک به اندازه‌ی حاجت همه را بپزند چنانکه رسم است و بپالایند و سحرگاه یک مثقال ایارج فیقرا و یک درمسنگ غاریقون حب کنند و بدهند و بامداد مطبوخ بدهند و دو درمسنگ غاریقون با دو وقیه سکنگبین سپرز را پاک کند و هر بامداد شربت آب عنب الثعلب و آب کرفس از هر یک دو وقیه با شکر گر با سکنگبین بدهند و آب برگ کدو و آب برگ بید و آب برگ پده که به تازی آن را الغرب گویند و آب کشوت از هر کدام که حاضر باشد با سکنگبین آمیخته می‌دهند و اقراص ریوند غاریقون در وی زیادت کنند و بدهند با آب کسنه و سکنگبین و کرنب نباشد با ماء الجبن دهند و برگ پده خشک کرده در سایه و کوفته و بیخته و با دو درمسنگ شکر هر بامداد نافع و آزموده است و برگ بید همچنین به سبب طلخی و قبض که در وی است و سبزی گز اندر سایه خشک کرده و کوفته و بیخته با شکر سود دارد و پوست بیخ کبر (که) با سکنگبین پروری ترش سود دارد و ماده‌ی سودا را به طریق بول و براز بیرون آرد و سپرز را سود دارد و فوه سوده مقل از یک درمسنگ با سکنگبین سود دارد و مبرود را با طبیخ انیسون دهند و
ص: 632
دو درمسنگ تخم خرفه با شکر بدهند وی را خاصیتی است اندر تحلیل آماس سپرز و برگ لسان الحمل خشک کرده و کوفته و بیخته مقدار یک ملعقه سفوف کردن سود دارد و اقراص فنجنگشت با سکنگبین سود دارد.
صفت آن بگیرند تخم کسنی و تخم خُرفه و تخم فنجنگشت و کدوی خشک کرده از هر یک راستاراست همه را بکوبند نرم شربت دو مثقال با سکنگبین ترش و کدوی کوچک خشک کرده و کوفته و دو درمسنگ سکنگبین سود دارد و ضمادها ازین گونه سازند.
بگیرند سبوس گندم و به سرکه بپزند و نمدی به اندازه‌ی سپرز بگیرند و بدان سرکه تر کنند و بر سپرز نهند گرم کرده و سبوس آن بر بالای نمد نهند و ببندد و اگر بیمار طاقت ضماد ندارد او را به قفا باز خوابانند و سرکه را گرم کنند و نمد به اندازه سپرز بدان سرکه تر می‌کنند و بر سپرز او می‌نهند و اگر حرارت سخت قوی نباشد سذاب درین سرکه بپزند قوی‌تر باشد چنانکه طاقت دارد این نمد برمی‌نهند و برمی‌دارند و گرم می‌کنند و باز برمی‌نهند و اگر این علاج در گرمابه کنند بهتر بود و خاکستر سرگین گوسپند گر خاکستر گلخن به سرکه تر کرده سود دارد و چغندر به سرکه پخته ضمادی معتدل است و بیخ خطمی همچنین و سرگین گاو چرایی خشک کرده و به سرکه پخته ضمادی نیک است و اگر گوگرد زرد با وی بسرشند گرم باشد و قوی و ضمادها و شربت‌های گرم در علاج سپرز موافق نباشد از بهر آنکه بیم باشد که صلب گردد نخست بر قانون راست باید رفت رگ باسلیق و حبل الذراع و اسیلم زدن و شربت‌های مقطع معتدله بکار داشتن با اندکی داروی قابض و سکنگبین و سرکه ملطف و مقطع است خاصه سرکه‌ی کبر و سکنگبین که از سرکه‌ی کبر و شکر سازند با اندکی زعفران ملطف است و از پس آن که چند روز از این نوع شربت‌ها داده باشند استفراغ می‌کنند به مطبوخ هلیله.
صفت آن بگیرند هلیله سیاه ده درمسنگ شاهتره ده درمسنگ بیخ اذخر و غافت از هر یک پنج درمسنگ گزمازو سه درمسنگ اشنه و انیسون و تخم کرفس و تخم بادیان از هر یک سه درمسنگ همه را بپزند چنانکه رسم است و بپالایند شربت دو وقیه با یک درمسنگ ایارج فیقرا و یک درمسنگ غاریقون.
ص: 633
صفت آن بگیرند ایارج فیقرا و هلیله‌ی زرد و تربد از هر یکی ده درمسنگ غاریقون و برگ گز از هر یک پنج درمسنگ اشق و انیسون و مقل از هر یک سه درمسنگ نمک هندی دو درمسنگ شربت دو درمسنگ و داروهای مفرط که خلط غلیظ را لطیف کند و سپرز را به رفق پاک کند.
قنطریون باریک است و اعصاره‌ی او و وج با انگبین سرشته هر روز یک ملعقه بدهند و حب الفقد و کمافیطوس و کماذریوس و فراسیون با آب آهنگران و حبة الخضرا با سکنگبین و غاریقون یا سکنگبین و حرف و شونیز شربت از هر کدام که حاضر بود دو درمسنگ و پنج درمسنگ افتیمون کوفته و بیخته با یک اوقیه سکنگبین سپرز را پاک کند خاصه اگر دو سه کرّت بدهند و شبت خشک با بول اشتر نافع است و شیر اشتر با بول او سخت نافع است و اشتر باید که علف او برگ کرفس و بادیان و شیح و غرب و بید باشد و ماء الاصول با یک درمسنگ روغن بادام تلخ چهار دانگ تریاق اربعه نافع است.
خواجه ابو علی سینا رحمه اللَّه می‌گوید که آنچه من آزمودم پرسیاوشان است و تخم پنج‌انگشت و زوفای خشک از هر یکی راستاراست شربت سه درمسنگ با سکنگبین و افتیمون و پوست بیخ کبر نیمانیم کوفته و بیخته و با انگبین سرشته شربت پنج مثقال نافع است و تخم ترب دو درمسنگ و نیم با سرکه ناب سود دارد و برگ گوز تر اندر سرکه‌ی اسقیل پخته سود دارد و بسد سوده یک مثقال با سکنگبین بزوری گر با ماء الاصول سود دارد و اگر قدحی سازند از چوب گز و خداوند علت سپرز طعام و شراب اندر وی خورد سپرز او پاک شود و گفته‌اند که در مدت چهل روز سپرز بگدازد و از میوه‌های خشک پسته و بادام و چلغوزه و پانید و گوز و انجیر خشک سود دارد و شراب قوی تلخ سپرز را بگدازد و زیتون با سرکه خوردن و فلنجمشک به سرکه پرورده و چگندر با سپندان اجال کرده و ترب به سرکه پرورده و خام سود دارد و آب باران بهترین چیزی است خداوند سپرز را بپزد و اندر نان (ص 461)
ص: 635
(ص 461) زیره کرویا و نانخواه و تخم بادیان می‌باید کرد.
صفت اقراص فوح بگیرند فوح دوازده درم سنگ پوست بیخ کبر و زراوند طویل و ایرسا از هر یکی دو درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند و با سکنگبین ترش بسرشند شربت یک مثقال اندر طبیخ افسنطین و پوست بیخ کبر.
صفت قرصی دیگر آزموده: ایرسا چهار درمسنگ پلپل و اشق از هر یکی دو درمسنگ اشق را به سرکه حل کنند و داروها بدو بسرشند شربت دو درمسنگ اهرن می‌گوید آن طبیب که این قرص ساخت گفت من خوکی را سه روز این قرص دادم پس او را بکشتم و سپرز او را نیافتم.
صفت اقراص الکبر بگیرند حب القفت و پوست بیخ کبر از هر یکی ده درمسنگ زراوند گرد و برگ سذاب و تخم سپندان و شونیذ از هر یک سه درم سنگ اشق چهار درم سنگ اسقولوفندریون (اسقولوقندریون) هفت درم سنگ این دارو را به تازی لحیة التیس گویند اشق را به سرکه حل کنند و داروها بدو بسرشند شربت دو درم سنگ با ماء الاصول گر با سکنگبین.
نسخه‌ای دیگر وصف عیسی بن سحاربختک پوست بیخ کبر چهار استار زراوند طویل دو استار تخم پنج انگشت و پلپل از هر یک شش استار اشق چهار استار اقراص کنند چنان که یاد کرده آید.
صفت سفوفی نافع: بگیرند حب الرشاد پنج استار اندر سرکه‌ی ناب تَر کنند یک شبانه روز به سرکه چندان که حب الرشاد آن را در چیند دیگر روز یک استار برگ سذاب خشک سوده با وی بسرشند و قرص کنند و بر تنوری نیم گرم سخت کنند تا بریان شود و بگذارند که بسوزد پس بگیرند و آن را بکوبند هر روز یک مثقال با سکنگبین بدهند.
صفت سفوفی دیگر بگیرند آرد یک من تخم سپندان چهل و چهار درم سنگ این تخم بکوبند و با آرد بیامیزند و خمیر کنند و از آن قرص‌های کوچک پزند و بکوبند و سرکه برچکانند و بخورند و اگر نافع با سرکه بخورند هر بامداد روا بود.
صفت سکنگبین که در این علت سود دارد بگیرند پوست بیخ کبر و اسقلوقندریون و گز
ص: 636
مازو و پوست درخت بید و فوح و اسارون و وج همه را نیم کوفته به سرکه بپزند و بپالایند و از آن سرکه سکنگبین سازند به انگبین.
نسخه‌ای دیگر بگیرند پوست بیخ کرفس و پوست بیخ بادیان از هر یک چهار جزو بیخ اذخر و پوست بیخ کبر از هر یک دو جزو تخم کرفس و تخم بادیان و انیسون و فطراسالیون از هر یک یک جزو و نیم همه را به سرکه تَر کنند سه شبانه روز پس بجوشند و بپالایند و انگبین برافکنند و سکنگبین سازند و به آخر یک درمسنگ زعفران در وی بمالند و دواء الحرمل
نسخه‌ی عیسی بن سحاربخت سده‌ی جگر و آماس سپرز را بگشاید و اندر قرافادین یاد کرده آید و حب‌هایی که آزموده‌اند و به خاصیت سود دارد شش روباه و جگر او خشک کرده و سپرز گورخر و سپرز اسب از هر کدام که به دست آید دو درم سنگ و خفاش که به فارسی 00 شب پره گویند بگیرند و بکشند و شکم او پاک کنند و خشک کنند و بکوبند چندان که به سه انگشت بردارند یک شربت بود با شکر گر با سکنگبین.
صفتی دیگر بگیرند خفاش هفت عدد و بکشند و پاک کنند و در دیگی سفالین نهند و سرکه بر سر آن کنند و دیگ را به گل در گیرند و اندر تنوری گرم نهند تا بپزد و بگذارند که بسوزد و بگذارند تا سرد شود پس سر دیگ بگشایند و در سرکه بمالند هر بامداد مقدار دو درمسنگ بدهند خواجه بوعلی سینا رحمه الله می‌گوید این علاجی آزموده است هر گاه که این داروها و قرص‌ها و شربت‌ها دهند بیمار را از آب خوردن باز باید داشت چندان که ممکن بود تا قوت دارو مدتی بماند و به جانب جگر میل نکند و ضمادها از این نوع سازند که یاد کرده آید بگیرند سذاب و پودنه اندر سرکه بجوشانند و نمدی به اندازه‌ی سپرز ببرند و بدان سرکه تَر کنند و بر سپرز نهند گرم کرده و انجیر و اکلیل الملک در سرکه بپزند و برگ سذاب به خشک سوده و بورق با وی بسرشند و بر سپرز نهند و کاغذی به اندازه‌ی سپرز بگیرند و انگبین بر وی بمالند و خردل ناکوفته بر وی پراکنند و بر سپرز نهند و چندان که سپرز تواند کردن بر وی بگذارند و برگ سذاب خشک پنجاه درمسنگ اشق بیست
ص: 637
درمسنگ بورق ده درمسنگ همه را به سرکه بسایند و ضماد کنند و برگ هزاراسفند و تخم او به سرکه پخته و مهرا کرده ضمادی نیک است.
صفت ضمادی آزموده اختیار کندی بگیرند سذاب و پوست بیخ کبر و افسنطین و پودنه و سعتر همه را به سرکه‌ی ناب بپزند و بر نمدی گیرند و ضماد کنند هرگاه که سرد شود بردارند و دیگری گرم برنهند تا بیست و یک بار و بیمار باید که ناشتا بود.
صفت ضمادی قوی و مسهلک بگیرند خربق سیاه سه وقیه خربق سپید چهتار وقیه اشق و نطرون از هر یک سه وقیه سقمونیا دو وقیه پلپل سی دانه همه را نرم بسایند و مقداری نبیذ تلخ بگیرند و چندان که علک البطم در وی گذارند که چنان شود که داروها در وی بتوان سرشت و گرم کرده بکار دارند و اشق و سرگین گوسفند به سرکه سرشته ضمادی قوی است.
صفت ضمادی قوی بگیرند اشق و بادام تلخ از هر یک ده درم سنگ برگ سذاب پنج درمسنگ به سرکه بسرشند و آن را که این علاج‌ها اثر نکند بر سپرز او حجامت کنند و خون بردارند و اگر داغ کنند و موضع داغ را نگذارند که ببندد (خوب نشود) تا ماده‌ی بسیار بپالاید پس برویاند صواب باشد و هر وقت که ضمادی بکار خواهند داشت اولاتر آن باشد که بیمار در گرمابه شود ناشتا و در آبزن نشیند و ساعتی نیک مقام کند و چون از گرمابه بیرون آید ماهی شور و سحنا و خردل و مانند این چیزی خورد و از پس آن اگر نبیذی خورد تلخ ممزوج با آب دریا و تدبیر لطیف کند علاجی قوی باشد سه روز این تدبیر در دست گیرند روز چهارم ریاضت فرمایند چندان که مانده شود و عرق کند پس ضماد برنهند و اگر آماس بلغمی بود نخست استفراغ بلغم باید کرد و هر چه معتدل است از آنچه در آماس سلب یاد کرده آمده است برگزیدن و بدان علاج کردن و طعام‌های مدحولان شوربا باید و زیربا و در هر دو کبر و نخود پخته و مسوس به کرفس و سذاب کرده و نان با سکنگبین خوردن سود دارد و کسنی و برگ ترب و ترب و سپندان با چغندر و زیتون پرورده و حبة الخضرا به سرکه پرورده و اطراف رز به سرکه پرورده و برگ کبر و ساق او به سرکه پرورده و از گوشت‌ها آنچه سبک‌تر و لطیف‌تر چون دراج و تذرو و تیهوج و گنجشک.
ص: 638
صفت نانی که مطحول را سود دارد بگیرند آرد خشکار یک من تخم سپندان شش یک آرد کوفته و بیخته با آرد بسرشند و نان پزند و بر سبیل نقل می‌خورد و با سرکه ترب نیز خورد

چهارم از گفتار یازدهم در درد سپرز که از باد خیزد

این به علاج آماس صلب نزدیک است از بهر آن که داروهای او تحریک کنند باید و محجمه‌ی آتش برنهادن سود دارد و طعام سخت اندک باید خورد و به تفاریق باید خورد چندان که ممکن گردد بر تشنگی صبر باید کرد و اگر به جای آب شراب کهن خورند سودمند باشد و هر وقت که طعام خورند تا معده سبک نشود نشاید خورد و ارزن گرم کرده و نمک گرم کرده برنهادن سود دارد.
صفت قرصی که بادسپرز را بشکند بگیرند تخم سپندان سی درم و بکوبند و ببیزند
(462) نرم و به سرکه‌ی تیز بسرشند و قرص‌ها کنند و باریک و کوچک و آن را در تنور یا بر تابه بریان کنند و نگاه دارند تا نسوزد پس آن را بکوبند و ببیزند و حب القفت و گز مازو از هر یک پنج درم سنگ اسقلوقندریون هفت درمسنگ شربت سه درمسنگ با سکنگبین.
صفت داروی دیگر بگیرند گز مازو ده درمسنگ تخم مرو ده درم سنگ تخم کسنی و تخم خرفه از هر یک پنج درمسنگ شربت سه درمسنگ با سکنگبین و اقراص پنج انگشت سود دارد و ضمادها از روغن افسنطین و روغن قسط و روغن ناردین سازند و اخلاط او انجیر باشد به سرکه‌ی پخته و نطرون و سذاب و تخم فنج انگشت و اکلیل الملک و بابونه با گوگرد و پونه و ریتیانج و زفت وح جاوشیر و اشق نافع بود ان شاء الله تعالی.

گفتار سیزدهم اندر بیماری‌هایی که از بیماری جگر و سپرز خیزد چون یرقان و استسقا و این گفتار دو جزو است‌

اشاره

جزو نخستین اندر یرقان و علاج آن‌

اشاره

نخستین اندر شناختن احوال یرقان بر طریق کلی یرقان‌

ص: 639
تغییر رنگ روی و چشم و همه تن را گویند و یرقان یا زرد باشد؟ یا سیاه و تولد یرقان زرد بیشتر از جگر و زهره باشد و یرقان سیاه بیشتر از سپرز باشد و از جگر نیز باشد و اسباب تولد یرقان زرد سه است یکی آن که تولد صفرا اندر جگر فزون از اندازه باشد دوم آن که صفرا از جگر و زهره بیرون نشود یا کمتر از آن بیرون شود که باید سوم بحران بیماری‌های حاده و تب‌های محرقه و اسباب فزونی تولد صفرا پنج نوع است
یکی سوء المزاج گرم است در جگر و رگ‌های جگر تا خون که در وی تولد کند و غذا که از وی در رگ‌ها بگذرد و به اندام‌ها رسد همه صفرایی بود و رنگ همه تن را بگرداند و زرد کند دوم آن که طعام و شراب که از وی صفرا بیشتر تولد کند بسیار خورده آید سوم آن که مزاج همه تن گرم باشد و خون که در رگ‌های همه تن بود بدان سب گرم و صفرایی شود چهارم آن که مثام بسته باشد و بشره کثیف و صفرا به تحلیل در نشود و در تن بماند و بدین سبب است که علت یرقان بیشتر در زمستان و به وقت آمدن بادهای شمالی افتد از بهر آن که مثام بسته شود و صفرا که به تابستان و به وقت آمدن بادهای جنوبی به عرق تحلیل افتادی و دفع شدی در تن بماند (نماند) پنجم آن که جانوری زهرناک بگزد و زهر او خون را گرم کند و صفرایی کند و کژدم جَرّاره و زنبور بزرگ و قمله کرکس از این نوع باشد و اسباب آن که صفرا از جگر و صفرا بیرون نشود یا کمتر بیرون شود دو نوع است یکی سده است و سده از دو نوع بیرون نباشد یا اندر آن منفذ افتد که صفرا از جگر به زهره آید یا در آن منفذ افتد که صفرا از زهره به روده آید تا براز را دفع کند اگر در آن منفذ افتد که میان جگر و زهره است صفرا بدان سبب در جگر بماند و با خون اندر همه تن پراکنده شود و گر در آن منفذ افتد که میان جگر و روده است صفرا از آن منفذ باز گردد و به جگر برآید و در همه تن با خون پراکنده شود و یرقان تولد کند و نوع دوم آماس است و تولد یرقان از آماس هم بر این گونه باشد هر دو منفذ که یاد کرده آمد به سبب آماس گرفته و صفرا در جگر بماند و با خون در همه‌ی تن پراکنده شود و گاه باشد که به سبب سوء المزاج سرد منفذها منقبض گردد و صفرا دفع نیفتد و اندر جگر بماند و بباید دانست که هر گاه که سده‌ای افتد و صفرا بدان سبب در جگر بماند جگر گرم‌تر شود و تولد صفرا فزون از آن باشد که بیش از آن بودی و
ص: 640
گاه باشد که به سبب گرم شدن جگر و (به) ماندن صفرا در وی از زهره باشد و این از سه گونه باشد یکی آن که قوت جاذبه‌ی زهره به سبب نوعی از انواع سوء المزاج ضعیف گردد و این صفرا که می‌باید که از جگر به خویشتن کشد نتواند کشید خاصه اگر قوت دافعه‌ی جگر نیز ضعیف باشد دوم آن که قوت جاذبه‌ی زهره قوی باشد و صفرا بسیار جذب کند و زود ممتلی گردد و متمدد شود و بدین سبب قوت او ساقط شود و دیگر جذب نکند سوم آن که صفرای بسیار در زهره گرد آید و دهانه‌ی منفذ که صفرا از وی به روده آید منطبق شود و لزوجت روده آن را سخت بگیرد و دو علت تولد کند یکی قولنج و دیگر یرقان و اما یرقان که بر طبیق بحران بود دو گونه باشد یکی آن که ماده‌ی بیماری پخته شود طبیعت مستولی گردد و آن را به ظاهر تن بیرون دهد به روزی نیک از روزهای بحران دوم آن که طبیعت ضعیف باشد و ماده‌ی بیماری بسیار باشد و یا بسیاری بر طبیعت مستولی گردد و بناوقت بیرون تراود به روزی بد از روزهای بحران و بقراط می‌گوید من اسابه الیرقان و اسباب کبد و جسا فهو ردیا و من کان به هما و زهر به الیرقان فی الیوم السابع و التاسع و رابع الا عشر و ذلک خسران فهو لم یجسا اسرشو الایمن و إن جسا فهو ردی می‌گوید هر گاه که خداوند یرقان را جگر صلب گردد بد باشد و هر که را تب گرم آید روز هفتم یا نهم یا چهاردهم یرقان پدید آید و شراسیف او سخت نشود امید سلامت باشد و اگر سراشیف سخت شود بد بود ثابت غره می‌گوید پدید آمدن یرقان در تب‌های تیز بیش از روز هفتم بد باشد پس اگر طبع باز آن نرم گردد امید بهی باشد و بباید دانست که یرقان بیماری صعب است و اگر علاج نکنند خداوند علت مفاجا (ناگاه) هلاک شود بی‌شک.

دوم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم در یرقان زرد که از گرمی جگر و گرمی رگ‌های جگر خیزد.

علامت‌های یرقان زرد که از گرمی جگر خیزد و گرمی رگ‌های او تشنگی است و تلخی دهان و زردی چشمی و روی و آرزوی ناکردن طعام و بول و براز رنگین بود و کف بول هم رنگین بود و باشد که تب آید و تدبیرهای گذشته بر آن گواهی دهد و بباید دانست که گرمی جگر و یرقان که از طعام‌ها و شریان‌های گرم خیزد به روزگار پدید آید و آنچه از داروهای
ص: 641
گرم خیزد و در وی قوتی زهرناک بود زود پدید آید.
علاج اما شربت‌ها چون آب انار ترش و شیرین و آب کسنی و آب کدو و آب خربزه‌ی هندو و آب خیار با سکنگبین گر باجلاب و کشکاب که تخم کسنی در وی پخته باشند و پستجو با شکر سرد کرده سود دارد و پست را نخست چند بار با آب گرم بشویند و پس سرد کنند و اگر بدین تدبیرها کفایت نشود قرص کافور دهند و قرص انبرباریس که در سوء المزاج گرم یاد کرده آمده است.
صفت سکنگبین بزوری که از بهر دوستی ساختم که در کسنی نبود کسنی خشک سی درمسنگ تخم کسنی ده درم سنگ بیخ کسنی ده درم سنگ افسنطین رومی هفت درم سنگ قافد هفت درمسنگ ریوند چینی سه درم سنگ همه را یک شب در صد سرکه و صد درمسنگ آب تَر کنند و بجوشانند تابه نیمه باز آید و صافی کنند و یک من شکر برافکنند و به قوام آرند و اگر طبع خشک باشد به طبیخ خرمای هندو و بنفشه و آلوی سیاه و خیارشنبر نرم کنند و ضمادها که از سنبل سرخ و سندل سپید و گل سرخ و کافور و گلاب سازند بر جگر می‌نهند و اگر ضماد از برگ خرفه و برگ ختمی و آرد جو و تحلب و گل سرخ و صندل و گلاب سازند با اندکی سرکه روا باشد و طعام خل زیت دهند با اندکی
(ص 463)
شکر و اندکی گشنیز تَر و برگ کوک و کسنی با سرکه و پسرد از گوشت بزغاله و جوژه‌ی مرغ خانگی با آب غوره مصوص کرده و مغز خیار و خیار بادرنگ با سرکه و برگ کوک با نان بخورند.

سوم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم اندر یرقان زرد که سبب آن بسیار خوردن طعام‌هاو شراب‌های گرم که صفرا تولد کند خیزد.

نخست بباید دانست که اگر چه گرمای جگر و بسیار خوردن طعام‌ها و شراب‌های گرم سبب تولد صفرای بسیار است و از صفرا یرقان و بیماری‌های گرم صفرایی افتد لکن اگر سده‌ای نباشد یرقان ضعیف باشد و علاج یرقان که از سده افتد در بابی جداگانه یادکرده آید به استقصاء تمام لکن نخست این چند نوع یرقان که سدی نیست یاد کرده آید و
ص: 642
علامت و علاج آن شرح داده آید علامت‌های یرقان که از بسیاری تولد صفرا بود با منش گشتن و قی صفرا و تلخی دهان باشد و بول سرخ و غلیظ باشد و بود که به سیاهی زند علاج آن را که صفرا اندر جگر سخت و بسیار بود هم رگ باید و هم داروی مسهل دادن و رگ باسلیق باید زد گر اسیلم از دست راست بباید گشاد و حجامت کردن و محجمه برنهادن بر فروسوی کتف که نزدیک جگر است صواب باشد و اگر بر فرو سوی جگر نهند آنجا که فرو سوی پهلوها است روا باشد و بعضی طبیبان رگ زیر زفان فرموده‌اند و مسهل طبیخ خرمای هندو و آلوی سیاه و بنفشه دهند و اگر فلوس خیارشنبر در آب کسنی و آب عنب الثعلب و آب لبلاب حل کنند و بدهند صواب باشد و شربت‌ها که در باب گذشته یاد کرده آمده است همه سود دارد و اگر سهل‌تر باشد طبیخ هلیله‌ی زرد دهند و در این طبیخ افسنطین رومی و تخم کسنی و بیخ او و تخم کشوث و آلوی سیاه و خرمای هندو و عناب و بیخ سوس باشد و اگر ماده غلیظتر باشد قاریقون و قافط و شاتره با این اخلاط زیادت کنند و اندکی نمک هندی و سغمونیا و بسیار باشد که آب لبلاب را به شکر و اندکی سغمونیا دهند کفایت باشد و در کشکاب بیخ کسنی و بیخ کرفس و بیخ بادیان اندر پزند و گر تب نباشد ماء الجبن دهند با سفوف هلیله.
صفت آن بگیرند هلیله‌ی زرد مقشر کوفته و بیخته ده درم سنگ صبر نیم درمسنگ طباشیر یک درمسنگ سقمونیای مشوی دانگ و نیم این جمله سه شربت بود.
صفت دارویی دیگر که جگر را پاک کند بگیرند صبر نیم درم سنگ قاریقون نیم درم سنگ سقمونیا دانگی و طعام هم از آن نوع که در باب گذشته یاد کرده آمده است.

چهارم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم اندر یرقان که سبب آن گرمی مزاج همه‌ی تن باشد و خون بدان سبب در رگ‌ها گرم و صفرایی شود.

علامتها آنچه خاصه‌ی این نوع است از علامت‌ها آن است که تن گرم و لاغر باشد و بثره‌ها و خارش بسیار پدید آید و بول و براز رنگین بود و باشد که تب گیرد و اگر مزاج سخت گرم باشد و صفرا بسوزد زردی رنگ روی به سیاهی آمیخته باشد.
علاج اگر ماده نباشد مزاج را بباید گردانید و شربت‌ها و غذاها که در باب دوم یاد کرده
ص: 643
آمده است و تدبیرهای تَری فزاینده بکار باید داشت و کشکاب که سرطان در وی پخته باشند و آب کدو و آب خربزه‌ی هندو و لعاب اسبغول با جلاب دادن گر با آب انار ترش و شیرین و گرمابه و آبزن سود دارد چون از آبزن بیرون آیند روغن نیلوفر و روغن بنفش طلی کردن صواب باشد و اگر ماده‌ای باشد استفراغ باید کرده به داروهایی که در باب سوم یاد کرده آمده است و همان تدبیرها کردن.

پنجم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم اندر یرقان که سبب آن بسته شدن مثام همه تن باشد.

علامت‌های این نوع بیشتر اندر زمستان و به وقت آمدن باد شمال افتد و پوست درشت گردد و گاه باشد که در سفر و غیر سفر غبار بر پوست نشیند و مثام را ببندد و سبب یرقان گردد و بیشتر حال‌ها سببی زندرونین چون سوء المزاج با آن سبب یار باشد.
علاج علاج این گرمابه است و آبزن و اندر آبزن داروهای تحلیل کننده پختن و اندام‌ها به سبوس و آرد نخود پختن و مالیدن و اگر علامت سبب دیگر از سبب‌های زندرونین پدید آید علاج آن چنانکه اندر علاج انواع یرقان‌ها یاد کرده آمده است می‌باید کردن،

ششم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم اندر یرقان که سبب آن سده‌ی جگر باشد

بباید دانست که سده‌ی جگر که سبب یرقان باشد سه نوع باشد یکی آن که سده در تخلخل جگر افتد و اندر رگ‌ها که در وی پراکنده است و این سده‌ای بود کلی دوم آن که سده در آن منفذ افتد که صفرا از آن را به زهره آید سوم آن که سده در آن منفذ افتد که صفرا از آن راه به روده آید.
علامت‌ها اسباب و علاج نیز هم از آن نوع باشد که یاد کرده شده است و علامت‌های سده‌ی کلی در باب دوم از جزو دوم از گفتار یازدهم یاد کرده آمده است و علامتهای سده که اندر آن منفذ افتد که میان جگر و زهره است و صفرا از آن راه به صفره آید آن است که یرقان زود پدید آید و در جانب جگر گرانی باشد و دهان تلخ باشد و بول و قاید زرد بود و بول از زردی به سرخی و سیاهی گراید و قی صفرا افتد و بول هرچه رنگین‌تر بود بهتر بود و نشان قوت جگر باشد و دفع کردن صفرا و علامت‌های سده که در آن منفذ افتد که صفرا از
ص: 644
آن راه به روده آید آن است که نخست براز سپید گردد پس یرقان زود پدید آید و تب خشک باشد و بیشتری را قولنج تولد کند.
علاج خداوند سده‌ی کلی را هر بامداد آب کرفس و آب بادیان و آب شبت از هر یک دو وقیه بجوشانند و بپالایند و سه درمسنگ روغن بادام شیرین و یک درمسنگ روغن بادام تلخ و یک درمسنگ روغن پستق با این آب‌ها بدهند و شبانگاه یک درمسنگ تخم ترب و یک درمسنگ مغز تخم خربزه وی یک درمسنگ انیسون و نیم درمسنگ تخم شبت و نیم درمسنگ تخم کرفس با یک وقیه سکنگبین عسلی بدهند و قی کردن در این علت سخت سود دارد و سده‌ها به قوت قی گشاده شود و ماده برکند خاصه اگر سه درمسنگ تخم سرمق بکوبند و با سکنگبین و آب نیم گرم بخورند و بدان قی کنند و پرسیاوشان در آب بپزند و بپالایند و از آن آب با سکنگبین می‌دهند سود دارد و چهار درمسنگ پرسیاوشان کوفته و بیخته در طبیخ انیسون بدهند سود دارد و دو درمسنگ نمک درشت با یک دسته‌ی بزرگ کسنی هفت روز بخورند ناشتا جگر را و زهره را بشوید و از ماده‌ی عفن پاک کند و شش درمسنگ برگ چغندر خشک کرده و کوفته و بیخته با ماء العسل گر با سکنگبین سده بگشاید و سود دارد و یک درمسنگ فوح اندر یک زرده‌ی خایه‌ی مرغ نیم برشت سده بگشاید و یک درم سنگ سلیخه با شراب کهن بدهند و بفرماید دوید ماده‌ی یرقان را به ادرار بیرون آرد و یک درمسنگ پوره با دو وقیه آب ترب و یک وقیه‌ی شراب ریحانی بیامیزند و خداوند علت را در آبزن نشانند و اندکی صبر کنند پس این شربت بدو دهند تا در آبزن بخورد و در حال زردی از وی فرود آید این شربت‌ها که اکنون یاد کرده آمد پس از آن دهند که ماده‌ی یرقان را نرم کرده باشند و پزانیده به شربت‌ها که در اول این باب و بدان چه از باب دوم از جزو دوم از گفتار
(ص 464)
یازدهم یاد کرده آمده است و گرمابه و ابزن بکار داشتن سود دارد و گر در آبزن تقاضای بول پدید آید هم در آبزن بول کند سود دارد و اگر سده اندر آن منفذ باشد که میان جگر و زهره است این شربت‌ها که یاد کرده آمد سود دارد و اقراص افسنطین و اقراص ریوند و
ص: 645
اقراص انیسون با سکنگبین بزوری سود دارد.
صفت اقراص انیسون بگیرند انیسون سه درمسنگ قافت سه درمسنگ صبر پنج درمسنگ قاریقون دو درمسنگ افسنطین و اسارون و تخم کرفس و تخم شبت و مصطکی و سنبل و بادام تلخ از هر یک یک درمسنگ همه را بکوبند و به طبیخ افسنطین بسرشند شربت یک درمسنگ.
صفت اقراص افسنطین و اقراص ریوند اندر باب سوم از جزو نخستین از گفتار یازدهم یاد کره آمده است و قی کردن به تخم سرمق چنان که در اول این باب یاد کرده آمده است سود دارد و طبع را نرم کردن به حبی که از ایارج فیقرا و افسنطین و بسفایج و قافت و قاریقون سازند صواب باشد و طعام از سرکه‌ی کبر سازند و برگ ترب به جوزه‌ی مرغ خانی پخته و برگ کرنب به روغن زیت پخته سود دارد و آب با سکنگبین بزوری آمیخته خورد و ضمادها از بادیان و اکلیل الملک و بیخ ختمی و کرنب و شبت و بنفشه و افسنطین و انجیر و صبر و مر سازند کوفته و بیخته به روغن قسط گر به روغن سنبل چرب کرده و بر جگر نهند و آنچه در باب علاج سده که در حدبه‌ی جگر افتد یاد کرده آمده است علاج این است آن باب را با این مطالعت باید کرد و اگر سده اندر آن منفذ افتاده باشد که میان زهره و روده است علاج آن به حقنه‌ی تیز و گشاینده و به داروی مسهل قوی باید کرد.
داروی مسهل بگیرند هلیله‌ی زرد پانزده درم سنگ هلیله‌ی سیاه هفت درمسنگ شاتره ده درمسنگ قافط و افسنطین از هر یک پنج درم سنگ میویز دانه بیرون کرده بیست درمسنگ مصطکی و انیسون از هر یک سه درمسنگ بیخ سوسن و بیخ ختمی و بیخ بادیان و بیخ کبر از هر یک هفت درمسنگ تربد پنج درمسنگ افتیمون پنج درمسنگ فلوس خیارشنبر ده درمسنگ آلوی سیاه بیست عدد خرمای هندی پانزده درمسنگ همه را اندر سه من آب بپزند تا به یک من باز آید و بپالایند و به شراب هفتاد درم سنگ با نیم درمسنگ قاریقون سوده و دو دانگ نمک هندی و دانگی سقمونیا هر پنج روز یک بار این مسهل بدهند تا سده بگشاید و از پس ماء الجبن بکار دارند با این سفوف بگیرند هلیله‌ی سیاه دو درمسنگ افتیمون یک درمسنگ نمک هندی دانگی ایارج فیقرا نیم درمسنگ از هر یک
ص: 646
کمتر یا بیشتر به اندازه‌ی قوت اگر بدین علاج‌ها سده تمام گشاده نشود شیر اشتر دهند هر روز پنجاه درمسنگ تا شصت درمسنگ با سه درمسنگ هلیله‌ی زرد و یک درمسنگ افتیمون و نیم درمسنگ انیسون و چهار دانگ ایارج فیقرا و غذا دراج و جوزه‌ی مرغ خانگی به سرکه پخته با کرفس و پودنه و آب کرفس و آب برگ کبر و آب ترب با سکنگبین سود دارد خاصه اگر سکنگبین بزوری بود و اگر با این سده‌ها حرارتی باشد علاج به شربت‌ها و داروهای خنک و معتدل باید کرد.
و اما گشادن سده‌ی آن منفذ را که میان جگر و زهره است شربت و داروی ادرار کننده باید چون آب کشوت با سکنگبین که در وی تخم کسنی پخته باشند و آب کسنی با خیارشنبر و آب خرفه و آب برگ ترب و آب ترشی ترنج با سکنگبین و هم این آب‌ها بگیرند آب کشوت و آب کسنی و آب برگ ترب بجوشند و صافی کنند و یک مثقال کرسنه‌ی پوست کنده و یک مثقال تخم خربزه پاک کرده و یک مثقال تخم ترب همه را بکوبند و با این آب‌ها بیامیزند و طعام حسویی دهند از آرد کرسنه و تخم ترب با شکر و روغن بادام شیرین و تلخ ترکیب و ترکیب این حسوها چنان باید که آرد کرسنه چهار بهره برگ باشد و تخم ترب یک بهره تخم ترب را بکوبند و هر دو را بپزند چنان که رسم است و شکر و روغن بادام برافکنند و به عوض آب سکنگبین خورند خاصه سکنگبین که تخم کسنی در وی پخته باشند و گشادن سده‌ی آن منفذ را که میان زهره و روده است حقنه‌ی نرم و داروی مسهل و معتدل باید چون طبیخ هلیله‌ی زرد که با افسنطین و شاتره و خرمای هندو و خیارشنبر و بیخ کرفس سازند گر آب شاتره و آب تلحسقوق از هر یک سه وقیه با سه درمسنگ هلیله‌ی زرد و دانگی نمک هندی و طعام زیره‌بای نخود و میویز به انجیر اندر پخته و مزوره‌ی نیشوی (شاید تیشو) کرفس در او پخته.

هفتم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم اندر یرقان بحرانی‌

یرقان بحرانی را علاج نباید کرد لکن طبیعت را یاری باید داد تا تمام‌تر دفع کند و یاری طبیعت چنان باشد که بیمار را به آب گرم اندر نشانند تا مثام او گشاده‌تر گردد و سکنگبین بزوری که به تخم کسنی و بیخ او پخته باشند یا به تخم کشوت یا روغن‌های گشاینده مالیدن چون روغن بابونه و
ص: 647
روغن شبت و روغن سوسن و اگر بحران بد کرده باشد علاج آن علاج سوء المزاج جگر باشد که از گرمی بود و علاج تب و علاج یرقان که از خوردن طعام‌ها و شراب‌های گرم تولد کرده باشد.

هشتم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم اندر یرقانی که از آماس جگر و از گزیدن جانوران بد تولد کند

بباید دانست که تولد یرقان از گزیدن حیوان بد آن است و زهر او در تن پراکنده شود پس چاره‌ای نیست که رگ باسلیق یا رگ اکحل بگشاید تا خون بد را از جانب بد باز پس آرند و از تن کنند و مطبوخ هلیله‌ی زرد دهند و پنیرآب با هلیله‌ی زرد سود دارد و کشکاب سرطانی با آب انار سود دارد و آب عنب الثعلب و آب لسان الحمل و آب کسنه با خیارشنبر و بی خیارشنبر سود دارد و باسکنگبین و آب غوره سود دارد و باقی علاج اندر باب گزیدن جانوران زهرناک یاد کرده آید و علاج آماس در جزو سوم از گفتار یازدهم یاد کرده آمده است از جهت منفعت مسلمانان.

نهم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم در یرقان سیاه‌

یرقان سیاه بیشتر از سپرز باشد و از جگر نیز باشد و به مشارکت هر دو نیز باشد اما اسباب آن که از سپرز باشد دو نوع است یکی سده است که در آن منفذ افتد که سپرز سودا را بدان راه از جگر به خویشتن کشد دوم ضعیفی قوت و عاجزی سپرز از کشیدن سودا از جگر تا بدان سبب سودا در جگر بماند و در خون اندر همه‌ی تن بگسترد و رنگ روی و همه تن سیاه گردد و سبب ضعیفی قوت دو چیز باشد یا سوء المزاج باشد یا آماسی که در وی تولد کند و آماس نیز از سوء المزاج و از سده خالی نبشاد و سبب آن که از جگر بود سوء المزاج گرم باشد اندر جگر و صفرا در وی بسوزد و با خون به همه اندام‌ها رود و یرقان سیاه پدید آید.
علامت‌های یرقان را که از سپرز بود سه علامت است یکی آن که رنگ روی سخت تاریک و سیاه باشد دوم آن که بول سیاه و تیره باشد و براز نیز به سیاهی گراید سوم آن که سپرز را
(ص 465)
آفتی باشد و آن را که از جگر بود هم سه علامت است یکی آن که رنگ روی سخت
ص: 648
سیاه باشد لکن از سیاهی به زردی گراید دوم آن که بول از سیاهی به سرخی گراید و گر به آفتاب دارند سرخ نماید که به زردی نماید و اندر براز نیز زردی بیشتر بود سوم آن که در جگر آفتی بود و در سپرز به سلامت بود و گر یرقان به مشارکت هر دو بود علامت‌های آفت‌های هر دو پدید آید.
علاج خداوند یرقان سیاه که از سپرز بود نخست رگ باسلیق یا اسیلم باید زد از دست چپ پس داروی مسهل دادن.
صفت داروی مسهل دادن بگیرند هلیله‌ی زرد پانزده درمسنگ هلیله‌ی کابلی هشت درمسنگ بیخ کرفس و بیخ بادیان از هر یک هفت درمسنگ شکوفه‌ی کبر با کبر و اسقلوقندریون از هر یک شش درمسنگ خربق سیاه دو درمسنگ بسفایج چهار درمسنگ میویز ملقی یعنی دانه بیرون کرده بیست درمسنگ آلوی سیاه بیست عدد خرمای هندو ده درمسنگ افتیمون پنج درمسنگ همه را بپزند و چنان که رسم است و بپالایند شربت هفتاد درمسنگ با درم سنگی ایارج فیقرا و نیم درمسنگ قاریقون و درم سنگی تربد این مسهل چند کرت باید داد پس پنیرآب که به سکنگبین افتیمونی گرفته باشند بکار دارند و هر چند روزی اگر حاجت آید با سفوف هلیله خورد.
صفت آن بگیرند هلیله‌ی زرد سه درمسنگ هلیله‌ی کابلی دو درمسنگ افتیمون یک درم سنگ ایارج فیقرا نیم درمسنگ نمک هندی دانگی این جمله یک شربت بود و به اندازه‌ی حاجت و قوّت بیمار می‌کاهند و می‌افزایند.
صفت سکنگبین که اندر این علت سود دارد بگیرند بیخ کرفس و بیخ بادیان و بیخ اذخر از هر یک ده درمسنگ انیسون و افتیمون و جعده و دانه‌ی کبر و اسقلوفندریون و گز مازو و تخم کرفس و تخم بادیان از هر یک پنج درم سنگ همه را در سرکه بپزند و بپالایند و از آن سرکه سکنگبین سازند و هر بامداد از این سکنگبین یک وقیه با یک وقیه آب بادیان گر یک وقیه آب برگ گز گر یک وقیه آب برگ کبر و یک وقیه آب برگ ترب آمیخته بدهند و شیر اشتر با هلیله و افتیمون و قاریقون و نمک هندی به اندازه‌ی قوت بیمار سود دارد و اگر مزاج گرم باشد یا تب همی‌آید آب انگور سگ دهند که به تازی عنب الثعلب گویند گر آب
ص: 649
کسنی با سکنگبین و طعام مسوس فرمایند به سرکه و کرفس و کسنی و فسرد از گوشت بزغاله و کبر به سرکه پرورده و ضمادی برنهند از فقاح اذخر و حاشا و افسنطین و قردمانا و قنطریون و بیخ کبر از هر یک ده درمسنگ گل سرخ ده درمسنگ مقل پنج درم سنگ اشق هفت درمسنگ داروها را بکوبند و اشق و مقل را به سرکه حل کنند و داروها بدان بسرشند و هر وقت که ضماد برگیرند آن موضع را به سرکه بشویند و اندر آن سرکه باید که شبت و سذاب و پودنه جوشیده باشد و اگر یرقان هم از سپرز بود و هم از جگر نخست رگ زنند و مسهل بدین صفت سازند.
بگیرند هلیله‌ی زرد ده درمسنگ هلیله‌ی سیاه هفت درمسنگ افسنطین رومی پنج درمسنگ میویز ملقی پانزده درمسنگ بیخ کبر و بیخ کرفس و بیخ بادیان و بیخ کسنی از هر یک پنج درمسنگ آلوی سیاه بیست عدد خرمای هندو پانزده درمسنگ افتیمون سه درمسنگ همه را بپزند چنان که رسم است و بپالایند و هفت درمسنگ فلوس خیارشنبر و ده درمسنگ در وی حل کنند و بدهند با یک درمسنگ ایارج فیقرا و نیم درمسنگ قاریقون و دانگی سقمونیای مشوی و از پس این اسهال پنیرآب دهند و آب برگ ترب و آب برگ گز از هر یک یک وقیه و نیم آب عنب الثعلب سه وقیه و آب کسنی دو وقیه آب برگ کبر یک وقیه این همه را بجوشند و بپالایند و ده درمسنگ فلوس خیارشنبر در وی حل کنند و بدهند.
صفت سکنگبین که در این جایگاه سود دارد بگیرند تخم کسنی و تخم کرفس و تخم شونیز و انیسون و بیخ بادیان و بیخ کسنی و بیخ کرفس از هر یک راستاراست در سرکه بجوشند و از آن سرکه سکنگبین سازند.
صفت ضمادی بگیرند گز مازو و اطراف رز خشک کرده از هر یک ده درم سنگ گل سرخ بیست درمسنگ صندل سپید بیست درمسنگ ختمی پانزده درم سنگ بنفشه پانزده درمسنگ آب جو بیست درم سنگ زعفران پنج درمسنگ سنبل و جعده و حماما و کمافیطوس از هر یک هفت درمسنگ مصطکی سه درمسنگ قنطریون شش درمسنگ مقل ده درمسنگ آنچه کوفتنی است و مقل را به سرکه و مِی‌پخته حل کنند و لختی موم با روغن
ص: 650
بگدازند و با مقل و داروها در هاون بسایند نیک و به برگ چغندر یا برگ کرنب برمالند و برنهند و نگاه باید کرد تا گرمی بیشتر است گر سودا اگر سودا بیشتر بود علاج‌های سپرز بیشتر کنند و اگر گرما بیشتر بود علاج‌های جگر گرم بیشتر کنند.

جزو دوم از گفتار سیزدهم اندر استسقاء و انواع و اسباب و علامات و علاج آن‌

نخستین اندر شناختن استسقاء و انواع و اسباب آن‌

چنان که به سبب ضعیفی معده علتی پدید آید که آن را جوع البقری گویند همچنان به سبب ضعیفی جگر استسقاء پدید آید اما تولد جوع بقری از ضعیفی معده چنان باشد که نخست جوع الکلب بوده باشد و این علتی است که آرزوی طعام بی‌اندازه باشد و بدین سبب طعام‌های بسیار خورده شود و رطوبت‌های بد در فم معده گرد آید و فم معده گران گردد و مزاج او تباه شود و قوت جاذبه‌ی او از کار بایستد و آرزوی طعام باطل شود و به سبب باطل شدن آرزوی طعام رگ‌ها تهی گردد و همه‌ی اندام‌ها گرسنه شود و به سبب گرسنگی اندام‌ها و ناخواستن معده طعام را قوت ساقط شود الجوع البقری این را گویند همچنین به سبب ضعیفی جگر و عاجزی قوت او از رسانیدن آب به اندام‌ها (ی) همه‌ی همه تن بسته گردد و از جگر آب خواهد این را استسقاء گویند یعنی آب خواستن و هر آبی که مردم خورند جگر ضعیف در آن تصرف نتواند کرد و به اندام‌ها نتواند فرستاد بعضی از جگر باز گردد و به شکم درآید و بعضی همچنان در ناگواریده به اندام‌ها شود و آماس شکم و آماس همه‌ی اندام‌ها پدید آید از بهر آن که نه به اسهال و نه به ادرار بول و نه به عرق از تن بیرون نشود و بعضی که جگر اندر وی هیچ تصرف نکرده باشد تا (با) خون ضعیف که هضم ثانی آن را تمام پخته نباشد به اندام‌ها رسد آماس شکم و آماس اندام‌ها پدید آید و این آماس سه گونه باشد یکی را به تازی استسقای زقی گویند و این چنان باشد که آب در شکم گرد آید و باشد که دست‌ها و پای‌ها با وی بیاماسد و دوم را لحمی گویند و این چنان باشد که آب با ماده‌ی بلغمی به اندام‌ها رود و همه تن همچون تن مردگان شود آماسیده و نرم و سوم را طبلی گویند و این چنان باشد که باد در شکم گرد آید و شکم برآماسد و گاه باشد که با این باد آب نیز باشد لکن باد غالب بود و سبب قوی‌تر و تمام‌تر اندر تولد انواع استسقاء ضعیفی جگر و توان
ص: 651
گفت که سبب اصل در این علت این است از بهر آن که استسقاء بی‌بیماری جگر نباشد اگرچه
(ص 466)
بسیار بیماری‌های جگر باشد که استسقاء باز آن نباشد و سبب‌های سابقه چهار نوع باشد یکی انواع سوء المزاج جگر دوم سده سوم انواع آماس‌های جگر چهارم مشارکت اندام‌های دیگر اما استسقاء که از سوء المزاج خیزد اگر مزاج گرم باشد استسقاء به میانجی خشکی پدید آید از بهر آن که خشکی مدد حرارت غریزی را تحریک کند و غریزت بدان سبب ضعیف گردد و آن را که غریزت ضعیف شد جگر او غذا خون نتواند کرد و اسباب خشکی نخست به افراط حرارت حرارت بود و گداختن اندام‌ها بدان سبب پس انواع استفراغ‌های قوی چون ادرار بول و عرق و اسهال و افراط تمس و خون بواسیر و زیان کارترین استفراغی استفراغ خون است و اگر مزاج سرد باشد استسقاء به میانجی تَری‌های فزونی تولد کند و سبب و اصل در هر دو تحلیل ضعیفی و نخصان حرارت غریزی بود و سببی قوی که حرارت غریزی را ضعیف کند و فرو می‌راند خوردن آب سرد است به ناشتا و از پس گرمابه و ریاضت و از پس جماع و استسقاء که از پس آماس خیزد سبب آن سده باشد از بهر آن که آماس نوعی از سده است و آب به سبب سده در ماساریقا بماند و سبب استسقای زقی و لحمی گردد و آنچه به مشارکت اندام‌های دیگر پدید آید اسباب آن اسباب ضعیفی جگر باشد و اسباب ضعیفی جگر اندر باب نسختین از جزو دوم از گفتار یازدهم یاد کرده آمده است و اندام‌هایی که استسقاء به مشارکت آن بیشتر افتد معده است و ماساریقا و روده‌ی سائم و سپرز و گرده به سبب انواع آفت‌ها که در این اندام پدید آید از آماس و سوء المزاج و درد و غیر آن و بیشتری از سوء المزاج سرد خیزد که در جگر پدید آید یا در اندام‌های دیگر که یاد کرده آمده است و این چنان باشد که سردی سپرز به معده بار دهد بدان منفذ که از سپرز به معده پیوسته است و سودا از وی به معده در آید و معده را سرد کند و از معده به روده‌ی اثنا عشر و روده‌ی سائم فرود آید و از این روده‌ها به ماساریقا بگذرد و جگر را سرد کند و سردی از جگر به شش و به حجاب‌ها باز دهد و بباید دانست
ص: 652
که بزرگی سپرز که از آفرینش بزرگ آمده باشد به استسقاء ادا کند از بهر آن که خون بسیار از جگر می‌ستاند و قوت او را ضعیف می‌کند و اگر اتفاق افتد که با بزرگی سپرز جگر کوچک باشد سبب قوی‌تر بود و جگر زودتر ضعیف گردد و بعضی طبیبان گفته‌اند بدترین انواع استسقاء (استسقای) لحمی است از بهر آن که سوء المزاج تمام باشد در جگر و در همه‌ی رگ‌های اندام‌ها و هضم ثالث یک بارگی باطل شود و بعضی گفته‌اند (استسقای) لحمی سهل‌تر است از زقی و طبلی و خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید از هر سه نوع زقی بدتر است و به تجربه پدید آمده است که لحمی سبک‌تر است از بهر آن که واجب نیست که اندر لحمی جگر بدان ضعیفی بود که اندر زقی و طبلی و آن را که سبب استسقاء آماس جگر باشد طبع خشک باشد و پای‌ها آماس گیرد و سرفه پدید آید بی‌نفث (خلط سینه) و به آخر ضرب پدید آید و ضعف زیادت گردد و آب از تن پاک نشود بدان و آن را که استسقاء به سبب گرمی جگر باشد با تشنگی و با سوزش آب تاختن بود به سبب تیزی صفرا و رنگ روی زود (زرد) و دهان تلخ و تن لاغر و خوش باشد و شهوت طعام اندک بود و به قی صفرا برآید و اگر سبب استسقاء تحلیل اخلاط و گدازش بود و ماده نه به مجرای طبیعی میل کرده باشد آماس از تهی گاه و کمرگاه آغاز کند و در همه انواع استسقاء که سبب آن حرارت و بیماری‌های گرم بود آماس در این موضع آغاز کند و علامت‌های صفرا ظاهر بود و بول و براز سدیدی و غسالی بود و بدترین حال‌ها در استسقاء آن است که خداوند علت را مزاج اصلی گرم باشد از بهر آن که تا سبب سخت قوی نباشد بیماری ضد مزاج اصلی تولد نکند و همچنین اگر با استسقاء تبی و بیماری گرم پدید آید حال بد باشد از بهر آن که اگر تب را علاج کند جگر ضعیف‌تر شود و اگر جگر را به چیزی گرم قوت دهند حرارت تب زیادت گردد و علی بن زید الطبری از بهر می‌گوید: اذا کانن بول احمر فاالرجاء قریب یعنی اگر در علت استسقاء بول سرخ بود امیدواری کمتر بود و می‌گوید اذا بذل فهم فهی ردی (فاذا بال فهمی فهی ردی) یعنی اگر آب بگشایند و خداوند علت را تب آید بد باشد و بقراط می‌گوید الاستصقاء الذی یکون من الامراض الحاده ردی یعنی هر استسقاء که از بیماری گرم خیزد بد بود و آن را که ماده استسقاء غالب شود و تنگی نفس و ربو و سرفه پدید آید مرگ نزدیک آمده باشد و بقراط می‌گوید اذا حدث به صاحب استسقاء
ص: 653
سعال فلیس یتخلص و کذلک مطاع عرض اسهال مری و هم بقراط می‌گوید إن اصاب المستصقی سعال بلا سبب مثل النزله و الزکام کذلک شرا و نیز می‌گوید هر گاه که خداوند استسقاء را سرفه گر اسهال صفرایی پدید آید امید خلاص نباشد و نیز می‌گوید هر گاه خداوند استسقاء را سرفه پدید آید بی سببی چون نزله و زکام بد باشد و بقراط ماده‌ی استسقاء لحمی را بلغم سپید خواند و می‌گوید اذا حدث من به البلغم الابیض اختلاف قوی من ذات آن حل عنهم مرضه هر گاه که خداوند بلغم سپید را یعنی خداوند استسقاء را اسهال قوی پدید آید از خود یعنی بی داروی مسهل بیماری او زایل شود و بباید دانست که استسقاء که سبب آماس سپرز و صلابت آن پدید آید با سلامت‌تر و امیدوارتر از آن باشد که از آماس و صلابت جگر پدید آید و بسیار باشد که نزدیک مرگ گوشت بن دندان‌ها و زندرون دهان به سبب بخارهای بد ریش گردد و گاه باشد که اندام‌های دیگر یا بر همه‌ی تن به سبب تباهی خون ریش‌ها برآید هرگاه که خداوند مالیخولیا را استسقاء پدید آید و مالیخولیا زایل شود از بهر آن که مزاج او تَر شود و هرگاه که از خداوند استسقاء چیزی چون گوشت پاره‌ای فرود آید هلاک شود و گفته‌اند گاه باشد که خداوند قروح امعا را روده سوراخ شود و ثفل بر فضای شکم ریزد و شکم آماس گیرد همچون خداوند استسقاء و خواجه بوعلی سینا رحمه الله می‌گوید نزدیک من این معنا از امکان دور است از بهر آن که هر که را روده سوراخ شد زودتر از آن که ثفل اندر فضای شکم ریخته شود بمیرد خاصه اگر قرحه در روده‌های برسوین بوده باشد تا این معنا جمله معلوم شود.

باب دوم از جزو دوم از گفتار سیزدهم اندر سوء القنیه و علامت‌ها و علاج آن‌

هرگاه که مزاج جگر از حال طبیعی بگردد و ضعف بر وی مستولی شود حال نزدیک به حالی مستصقیان پدید آید طبیبان آن را سوء القنیه گویند و سوء المزاج نیز گویند و آن مقدمه‌ی استسقاء بود
علامت‌ها نخست رنگ روی و رنگ همه تن بگردد و به زردی و سپیدی گراید و تهیج در چشم و روی پدید آید و باشد که اطراف همه تن چون خمیر آماسیده شود و طعام هضم نشود و آرزوی طعام زیادت گردد و بول و عرق اندک آید و بادها در شکم بسیار افتد و باشد
ص: 654
که در خایه نیز باد درافتد و سستی و کسلانی در مردم پدید آید بسیار باشد که گوشت بن دندان‌ها خارش گیرد
به سبب آن که
(ص 467)
بخارهای بد که از تن برآید و اگر بثره‌ای و ریشی یا جراحتی رسد دشخوار درست شود و بباید دانست که بسیار باشد که خداوند ذات الریه را تَری‌های آبناک در شش گرد آید و حال او همچون حال خداوند سوء القنیه باشد علاج تأمل باید کرد اگر در تن ماده‌ای صفرایی بود ایارج فیقرا باید داد چند کرت و فضیلت ایارج فیقرا در این علت آن است که ایارج فضول را از تن پاک کند و با رطوبت اصلی بکوشد و اگر خلط غلیظ و لزج باشد استفراغ به صبر و شحم حنظل و بسفایج و قاریقون و سغمونیا باید کرد و اوزان آن داروها به اندازه‌ی قدرت بیمار و به اندازه‌ی اخلاط باید کرد و گاه باشد که حاجت آید که داروها را به خربق سیاه قوت دهند و به هر صفت که باشد استفراغ‌ها به تفاریق و زودازود باید کرد تا ماده جمع نشود و قی کردن به تفاریق سود دارد خاصه هر وقت که دانند که دانه گرد آمده و داروی مسهل را به عود خام و مصطکی و سنبل و مانند آن خوش باید کرد تا قوت معده را نگه دارد و از پس از آن که چند استفراغ کرده باشند و مادت‌ها کم کرده داروهایی که کم کرده سده بگشاید و ادرار بول کند سود دارد و اندر رگ زدن احتیاط و توقف باید کرد مگر آن جا که معلوم گردد که سبب سوء المزاج باز ایستادن خون حیض است یا خون بواسیر و هر وقت که رگ خواهند زدن نخست خون را به مسهلی سبک چون ایارج فیقرا و طبیخ افسنطین صافی‌تر باید کرد پس اندکی خون بیرون کردن و هر بامداد شراب افسنطین سخت نافع است و معجون‌هایی که از پس استفراغ سود دارد تریاق است و مثرودیطوس و دواء الکرکم و دواء اللاک و کلکلانج و مزوری با سکنگبین و اگر سوء المزاج محکم شود و بیم باشد که استسقاء گردد شیر اشتر عرابی با بول او سود دارد خاصه کسانی را که به تن قوی باشند و دو اوقیه بول اشتر عرابی گر بول بز با مقدار دو دانگ سکبینج تا نیم دانگ سود دارد خاصه کسانی را که قوت دارند و گر ماده صفرایی و رقیق بود هلیله‌ی زرد با وی
ص: 655
بیامیزند و طعام او زیره با و شوره با و گوشت کبک و دراج و تذرو و مصوص موافق بود و همه را به دارچینی و مصطکی و زعفران و قلنفل خوش باید کرد و بعضی طعام‌ها را به خردل و سیر و گندنا خوش باید کرد و از میوه‌ها انار شیرین و آبی شیرین موافق‌تر بود و میبه و حندیقون و شراب ریحانی رقیق و مِی سوسن سود دارد و معده را و جگر را گرم داشتن و تکمید کردن به داروهای لطیف کننده چون سلیخه و سنبل و دارچینی و پوره و زراوند گرد سود دارد و شکم را به پوره و گوگرد و روغن‌های گرم مالیدن سود دارد و سرگین گاو و سرگین بز طلی کردن سود دارد و نافع بود ان شاء الله وحده.

سوم از جزو دوم از گفتار سیزدهم اندر استسقاء زقی که با گرمی بود

سبب و اصل در این نوع آن است که آب در تن مردم بسیار گردد و به مجره‌ی بول بیرون نشود و باز گردد و در فضای شکم گرد آید یعنی در تهی شکم آنجا که موضع روده‌ها است بیرون ثرب و زندرون غشاء که بطانه‌ی پهلوها است از بهر آن که ثرب تا خورده نشود و متخلخل نگردد و گرد آمدن آب در فضای شکم بر چند وجه باشد یکی ترشح یعنی ترابیدن دوم آن که آب در مجراها محقر گردد و بخار شود و طبیعت آن را دفع کند نه به مجرای طبیعی و این قریب نیست از بهر آن که معلوم شده است که به دفع طبیعت ریم از استخوان بگذرد چه عجب اگر آب را و بخار را و نه به مجرای طبیعی دفع کند و ترشح بیرون دهد تا در فضای شکم گرد آید سوم آن که بعضی به مجراها که غذا از آن راه به جگر آید شکافته شود و آب به جگر نارسیده از آن شکاف بیرون آید و در فضای شکم گرد آید چهارم آن که هرگاه که آب از مجراهای بول باز گردد به دهن‌های رگ‌ها آید که از پهلوها به ناف پیوسته است و کودک در شکم مادر غذا از آن رگ‌ها یابد همچنین به دهن‌های رگ‌ها آید که بول کودک اندر شکم مادر از ناف برون آید و آن ساعت که برآید پیش از آن که ناف او ببندند اگر بول کند بول او از ناف بیرون آید و چون راه ناف بسته شود به طریق مثانه باز گردد پس هر گاه که آب به مجرای بول کمتر بیرون آید به قوت دافعه‌ی اندام‌ها از هر جانبی آن را دفع نکند به ضرورت روی بدان رگ‌ها نهد که یاد کرده آمد از هر جانبی آن را دفع کند از بهر آن که مجرای نخستین آن بوده است و از بهر آن که منفذ ناف بسته باشند دهن‌های آن
ص: 656
رگ‌ها اندر فضای شکم گشاده شود و آب اندر وی گرد آید و اسباب سابقه از سه بیرون نباشد یکی آن که قوت دافعه‌ی جگر یا قوت جاذبه‌ی گرده ضعیف باشد یا هر دو ضعیف باشد به سبب سده‌ای یا آماسی یا نوعی از انواع سوء المزاج یا غیر آن تا بدان سبب آب از جگر دفع نیفتد و گرده آن را جذب نکند و تن آن را قبول نکند از بهر آن که قوت‌های اندام‌ها آن را دفع می‌کنند به ضرورت میل به فضای شکم کند و استسقاء زقی پدید آید دوم آن باشد که آب سرد بسیار خورده باشد و ناگواریده بماند و جگر از هضم دفع آن عاجز آید و سبب بسیار خوردن آن آب تشنگی باشد و سبب غلبه‌ی تشنگی یا سوء المزاج جگر باشد یا سده‌ای که بدان سبب آن مقدار آب که جگر (را) بدان حاجت بود بدو نرسد و تشنگی بدان سبب دایم گردد و بسیار باشد که سبب تشنگی نایافتن آب خوش و سرد باشد و آبی گرم و آبی که در وی کیفیتی بد باشد تشنگی را زایل نکند سوم آن که هضم غذا در معده هموار نباشد و جگر و دیگر اندام‌ها بعضی را قبول کند و بعضی را نه و بدان سبب مجراهای غذا پر شود و سده تولد کند و سبب استسقاء گردد اگر ماده‌ی آبناک بیشتر بود استسقاء زقی بود (شود) و اگر ماده‌ی غلیظ و بادناک بیشتر بود استسقاء طبلی بود (شود) و اگر ماده‌ی بلغمی بیشتر بود استسقاء لحمی بود (شود).
بقراط می‌گوید من کان به کثیر بین الحجاب و المعدة موجعه فانه اذا جرا فی العروق الی المیانه أن الحلب علمه عنه می‌گوید هرکه را در حجاب بلغم بسیار بود و معده درد کند هرگاه که بلغم بگذرد و به مثانه اندر آید علت او زایل شود جالینوس می‌گوید فرود آمدن بلغم غلیظ به ذهار اولی‌تر از آن است که به مثانه و اگر آب بودی ممکن شدی که بترابیدی و به مثانه فرود آمدی و بلغم ممکن نیست بترابد خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید غریب نباشد اگر بلغم تحلیل پذیرد و رقیق شود و بترابد و نیز ممکن است که طبیعت آن را طریقی جوید و به ضرورت بدان طریق دفع کند و به مثانه فرستد و این دفع از طبیعت عجب‌تر از آن نیست که ریم را به استخوان سینه می‌بگذارند (می‌گذراند) بیماری‌های سپرز باشد رنگ روی به سبزی و سیاهی زند و همه را نفس تنگ و آرزوی طعام اندک بود و تشنگی غالب باشد مگر آن را که به ناوقت آب سرد بسیار خورده باشد و جگر بدان سبب
ص: 657
سرد شده باشد و علامتهای خاصه‌ی استسقاء زقی آن است که شکم گران و اطراف و پشت چشم و روی
(ص 468)
آماسیده باشد به سبب ضعیفی حرارت غریزی و چون دست بر شکم او زنند آواز خیک دهد که پر آب باشد و اگر پهلو به دیگر پهلو گردد آواز آب آید و پوست شکم روشن و (ا) فروخته و کشیده باشد و بعضی را مذاکیر آواز کند و پوست خایه پر آب شود و آن را که علت محکم شود سرفه پدید آید از بهر آنکه بسیاری آب با حجاب مزاحکمت کند و بدان سبب نفس تنگ شود و سرفه پدید آید و استسقاء که از آماس جگر تولد کند یا سرفه بود بی نفث و اگر نفثی بود اندک بود و سبب سرفه آن بود که آماس جگر بود و نبض صغیر و متواتر بود و میل به صلابت و کشیدگی دارد به سبب امتلاء جگر و فضای شکم از آب و کشیدگی غشاءهای اندام‌های زندرونی و به آخر که رگ‌ها بدو آغشته شود میل به نرمی دارد و بول اندک باشد و در بیشتر وقت‌ها سرخ باشد و سبب سرخی دو چیز است یکی آن که از لون که اندر بول بسیار پراکنده خواست بود اندر بول اندک گرداند دوم آن که به سبب ضعفیفی جگر و عاجزی قوت ممیزه که خون را و صفرا که طبیبان آن را حمرا گویند از آب جدا نتواند کرد بدین سبب است که هرگاه که در استسقاء بول سرخ بینند حکم نباید کرد که گرمی غالب است و هرگاه که بیماری را سنگ از مثانه بیرون آید و ناگاه علت استسقاء پدید آید بی آن که در جگر یا غیر آن بیماری بود از بیماری‌هایی که استسقاء از آن تولد کند بباید دانست که مجرا که آب بدان مجرا از گرده به مثانه آید شکافته شد.
علاج اگر با علت استسقاء جگر گرم باشد یا سبب علت آماسی گرم باشد اندر جگر مزاج جگر به اعتدال باز باید آورد و جالینوس میگوید من دیدم گروهی را که ایشان استسقاء از حرارت جگر خواسته بود و به داروهای سرد خلاص یافتند و معلوم است که اعتدال سبب تندرستی است و بیرون شدن از اعتدال ناتندرستی است پس هر گاه که مزاج را به اعتدال باز آرند واجب است که قوت اندام‌ها و تندرستی باز آید بدین سبب علاج استسقاء که از گرمی خیزد مرکب باید از علاج استسقاء و علاج جگر گرم و این چنان باشد
ص: 658
که نِگه کنند اگر استسقاء از آماس جگر گرم تولد کرده باشد نخست علاج بدان داروها کنند که در آماس جگر گرم یاد کرده آمده است و اگر آماس جگر سرد تولد کرده باشد نخست علاج به داروها (ی) آن کنند تا آماس بنشیند پس تدبیر استفراغ آب کنند و اگر از سوء المزاج گرم بی ماده تولد کرده باشد نخست مزاج را بگرداند اما آن را که استسقاء از آماس جگر گرم تولد کرده باشد شربت گاهی آب کسنی دهند با سکنگبین آمیخته و گاهی بادیان تَر دهند به آب کسنه و آب عنب الثعلب آمیخته گر با آب گشنیز تَر آمیخته و خیارشنبر در او حل کرده و گاهی آب عنب الثعلب با آب کاکنج آمیخته و گاهی مقدار سه استار کمیز بز با هم چند آن عنب الثعلب آمیخته و هر سه روز یا هر پنج روز قی کردن پیش از طعام یا بعد از طعام سود دارد و اسهال پیوسته در این حال زیان دارد بدین سبب هر ده روز دارویی باید داد که آب را به اسهال بیرون آورد به رفق و مزاج را گرم نکند و رگ زدن همه‌ی خداوند استسقاء را زیان دارد مگر آن که را که سبب استسقاء او باز ایستادن خون بواسیر یا خون حیض باشد اگر قوت و سال عمر و فصل سال و مزاج مساعد باشد مقدار خون بد کم کردن روا بود و طبوس یا طیوس می‌گوید همچنان که هیزم تَر بسیار آتش را فرو می‌راند بسیاری خون سرد حرارت غریزی را فرو گیرد و مصلحت آن باشد که آن را لختی کم کنند تا حرارت برافروزد و از بهر آن که خون بد و ماده‌ی بد در اندام‌ها پراکنده باشد همه‌ی انواع استفراغ چون رگ زدن و ادرار بول و عرق آوردن و مالیدن و ریاضیت کردن و قرقره کردن سود دارد اما داروهای مسهل که آب را به رفق بیرون آرد و مزاج گرم نکند آب باقلی است پنجاه تا شصت درمسنگ با آب خرمای هندو آمیخته گر با شیرخشت گر با ترنگبین گر با شکر و ریوند چینی و لاک مغسول و اندکی زعفران ترکیب کرده و آب تلحسقوق و آب شاتره از هر یکی سی درمسنگ با چهل درمسنگ آب اشنان آمیخته
جالینوس می‌گوید سه درمسنگ اشنان پارسی هم اسهال کند و هم ادرار بعضی طبیبان مطبوخ هلیله‌ی زرد و خرمای هندو فرموده‌اند و روا داشته‌اند لکن اولی‌تر آن باشد که استفراغ صفرا کمتر کنند از بهر آن که صفرا در تن با ماده‌ی استسقاء باز کوشد صواب آن
ص: 659
باشد که صفرا را تسکین می‌کنند و آب را به اسهال کم می‌کند مگر که صفرا سخت بسیار بود استفراغی کنند به هلیله‌ی زرد از بهر آنکه هلیله‌ی زرد سودمندترین مسهلی است خداوند استسقاء گرم همچنان که سکبینج سودمندترین مسهلی است خداوند استسقای سرد را و آن روز که مسهل خورده باشند و استفراغ افتاده باشد یک شبانه روز پس از مسهل هیچ نخورند و دیگر روز شربتی دهند که قوت را نگاه دارد و در وی قبضی بود و طعم آب خوش بود چون شراب لیمو و اقراص انبرباریس و شراب سیب و شراب آبی و مانند آن تا جگر را قوت دهد خاصه از پس مسهلی که در وی مازریون و فرفیون و اشق و مانند این باشد و اندر میان هر دو مسهلی هر روز شربتی می‌باید داد که سده بگشاید و به اعتدال باز آرد ساهر می‌گوید مردی را استسقاء بود و تب همی‌آمد او را اقراص انبرباریس دادند با آب تره‌ها یعنی آب کسنی و مانند آن منفعتی ندیدم شیر اشتر دادم با سکر العشر آن را منفعتی تمام دیدم از بهر آن که هر روز طبع اجابت می‌کرد و مرد تندرست گشت و همو می‌گوید شیر اشتر نشاید داد مگر پس از آن که علت محکم شده باشد خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید زنی را دیدم که در علت استسقاء بود ضعیف گشته و علت مستولی گشته به مراد خویش و آرزوی خویش انار خوردن گرفت و چندان انار خورد که یاد کردن آن مردم را عجب آید و علت او زایل گشت و تندرست شد.
ساهر می‌گوید که بسیار دیدم که به آب برگ ترب و سکنگبین خوردن از این علت خلاص یافتند جالینوس می‌گوید خواجه‌ای را که دوست من بود استسقاء زقی گرم افتاده و قوت او سخت ضعیف بود و من او را علاج کردم و دستوری دادم تا گوشت بزغاله‌ی بریان کرده و گوشت کبک و تیهوج و قریس و مصوص و عدسی و نان خشکار می‌خورد تا قوت او بدین نگاه داشته شود و هیچ دستوری ندادم که چیزی تَر و آشامیدنی خورد مگر آن روز که دارو خواستمی داد و پیش از دارو و پس از دارو زیره با فرمودمی بدین سبب تشنگی غالب نمی‌شد و سرکه‌ی مسوس و قریص و سرکه‌ی عدسی و زیره با سخت ترش نبودی و استفراغ بدین دارو کردن هلیله‌ی زرد هفت درمسنگ شاتره چهار درمسنگ افسنطین رومی ده درمسنگ قافد دو درم سنگ کسنی یک بسته سنبل و تخم کسنی از هر یک دو درمسنگ
ص: 660
همه را در یک من و نیم آب بفرمودن پخت تا به نیمی باز آید و بپالودن و سه درمسنگ شکر در وی گداختم و بدادم و هر روز حبی دادمی از این نوع شیر شبرم را با شکر معقود کردمی و حب کردمی و گاهی شکر با شیر انجیر معقود کردمی شکر هم چنده وزن شیر و حب‌ها هر یک چنده نخودی کردمی سه حب کرد
(ص 469)
و حب پیش از طعام بدادمی و پس آن رب غوره و رب ریواج دادمی و آب سرد بر جگر او نهادمی و گاهی ضمادی از سندل بر جگر او نهادمی و ضمادی دیگر تحلیل کننده بر ناف و حوالی آن برنهادمی و گاهی ماذریون اندر آب گل فشارده فرقار کردمی و از آن شراب گل ساختمی و استفراغ بدان کردمی و گاهی شیر شبرم در شراب گل حل کردمی و گاهی برگ ماذریون کوفته و بیخته ریخته اصیل انجیر (شاید شیره‌ی انجیر) بسرشتمی و حب کردمی و از میوه‌های انجیر خشک و مغز بادام و شکر دستور دادمی و بر تشنگی صبر فرمودمی و ضماد بیشتر از گل ارمنی و آرد جو و آرد گاورس و سرگین گاو و سرگین بز و خاکستر بلوط و خاکستر چوب رز ساختمی و به سرکه بسرشتمی این جمله قول جالینوس است و بباید دانست که برگ ماذریون و تخم او قوی‌ترین دارویی است اسهال آب را و او را در طعام و شراب پنهان توان کرد و طعم او پوشیده کردن خواسته از جهت کسانی که از داروها نفرت نمایند شربت یک درم سنگ گر با ماء العسل گر با سکنگبین و روی سوخته نیز نافع است و قوی او را طعمی نیست اندر هرچه خواهند پنهان توان کرد خاصه در مغز نان بتوان سرشتن و حب کردن شربت یک درم سنگ کمتر یا بیشتر و بیخ سوسن آسمان گون را نیز طعمی قوی نیست لکن معده را بد است نیم وزن او قرنفل گر پوست فستق که بر روی فستق پوشیده باشد با وی بیامیزند تا مضرت آن از معده باز دارد روی سوخته نیز معده را بد است وی را هم بر این طریق اصلاحی کنند پس با مغز نانی بسرشند و بدهند و مازریون را که به سرکه اصلاح کنند و این بیخ را اندر کتاب‌های طب ایرسا گویند و منفعت عصاره‌ی او طبیبان در کتاب‌ها یاد کرده‌اند و جرجیس می‌گوید من شرب عصاره الایرسا فهو علی خطر عظیم هر که عصاره‌ی ایرسا بخورد بر خطری عظیم است و مازریون را به سرکه اصلاح
ص: 661
کنند و اگر او را به سرکه فرقار کنند و از آن سرکه سکنگبین سازند صواب باشد و اگر بیخ سوسن آسمان گون از یک درم سنگ تا سه درمسنگ خشک کرده و کوفته و بیخته با یک وقیه سکنگبین بدهند استفراغی کند نیک و اگر این بیخ را به تَرّی بکوبند و بفشارند و عصاره‌ی آن گیرند یک وقیه گر دو وقیه با هم چندِ آن جلاب و سکنگبین نینمانیم بدهند منفعتی عجب کند و گر یک وقیه عصاره‌ی این بیخ با دو وقیه بول گوسفند بدهند سود دارد.
صفت کلکلانه‌ی سرد که در این علت سود دارد نسخت ثابت بگیرند برگ ماذریون مُدّبَر و هلیله‌ی زرد مقشر و قاریقون از هر یک پنج درمسنگ عصاره‌ی افسنطین سه درمسنگ بیخ سوسن آسمان گون و گل سرخ و تخم کسنی و تخم خیار پاک کرده و رب السوس از هر یک دو درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند پس بگیرند ترنگبین پاک کرده و فلوس خیارشنبر پاک کرده و فانید از هر یک پانزده درمسنگ هر سه را با آب بگدازند و بپزند تا ستبر شود داروها بدان بسرشند شربت از دو درمسنگ تا چهار درمسنگ ماذریون مدبر آن بود که یک هفته به سرکه تَر کنند پس خشک کنند
صفتی دیگر نسخت محمد زکریا بگیرند ماذریون مدبر و تربد و قاریقون و هلیله‌ی زرد از هر یک پنج درمسنگ عصاره‌ی افسنطین سه درم سنگ گل سرخ و کسنی از هر یک دو درمسنگ رب السوس دو درمسنگ ترنگبین پاک کرده ده درمسنگ ترنگبین را بگدازند و بپزند تا به قوام آید و داروها بدو بسرشند شربت از دو درمسنگ تا سه درمسنگ.
صفت دیگر بگیرند سقمونیا دو درمسنگ تربد و هلیله‌ی زرد از هر یک سه درمسنگ افسنطین دو درمسنگ گل سرخ و تخم کسنی و تخم خیار پاک کرده از هر یک یک درم سنگ رب السوس دو درم سنگ همه را با ترنگبین و خیارشنبر بسرشند چنان که یاد کرده آمد شربت از سه درمسنگ تا چهار درمسنگ با طبیخ هلیله‌ی زرد.[2]

ذخیره خوارزمشاهی ؛ ج‌2 ؛ ص661
معجونی مسهل آبی و پاره کنند و سه روز اندر سرکه فرقار کنند پس چنده وزن آبی مازریون تازه با وی بسرشند و بر یک وقیه سرکه ده استار شکر برنهند و بپزند تا به قوام آید و آبی و مازریون سوده را بدان بسرشند.
ص: 662
صفت معجونی دیگر بگیرند تخم کسنی و تخم کشوت از هر یک ده درم سنگ عصاره‌ی تحلسقوق خشک کرده بیست درمسنگ عصاره‌ی انبرباریس پانزده درمسنگ لکن مغسول و ریوند چینی از هر یک پنج درمسنگ عصاره‌ی افسنطین هفت درمسنگ عصاره‌ی قصاء الحمار و شحم حنظل از هر یک پنج درمسنگ قاریقون هفت درمسنگ همه را بکوبند و به جلاب بسرشند و با آب کسنی می‌دهند شربت از پنج درمسنگ تا هفت درمسنگ
صفت حب ریوند نسخه‌ی محمد زکریا بگیرند ریوند چینی و عصاره‌ی غاقط و تخم کسنی از هر یک سه درم سنگ قاریقون پنج درم سنگ ماذریون مدبر ده درم سنگ شربت دو درم سنگ و نیم هر هفته یک درم سنگ بدهند.
صفت حبی قوی که آب را به اسهال بیارد بگیرند ماذریون مدبر سه درم سنگ یک درم سنگ روی سوخته‌ی بصری نیم درمسنگ فرفیون دانگ و نیم شکر تبرزد سه بار چنده وزن داروها شکر. شکر را بگدازند و داروها بدان بسرشند و حب کنند این جمله یک شربت قوی باشد و اگر این حب را به قرنفول و زعفران گر به دارچینی خوش بوی کنند صواب باشد.
صفت حبی قوی‌تر بگیرند حب ماذریون مقشر نیم درمسنگ مغز بادام شیرین یک درمسنگ و نیم کتیرا دانگ و نیم شکر چندان که داروها بدان بسرشند این یک شربت تمام باشد گاه باشد که از این حب سوزشی در معده پدید آید روغن بادام تجرع (جرعه جرعه خوردن) کردن آن سوزش را زایل کند و اگر منش گشتن خیزد آبی مزیدن آن را زایل کند. (بِه در دهان نگه داشتن و مک زدن). و چون طبع اجابت کند منش گشتن باطل شود و اگر از پس این حب یا غیر آن حرارتی ظاهر شود چند روز آب کسنه و آب اناردانگ و آب زرشک باید داد با طباشیر.
صفت حبی سبک‌تر نسخه محمد بن زکریا بگیرند مغز تخم خیار بادرنگ و مغز تخم کدو از هر یک دو درمسنگ گل سرخ سه درمسنگ و دو دانگ مازریون مدبر سه درمسنگ و دو دانگ مصطکی نیم (در) مسنگ کتیرا نیم درمسنگ به عصاره‌ی آبی بسرشند و حب کنند
ص: 663
شربت دو درمسنگ تا سه درمسنگ و نیم با جلاب گر با سکنگبین گر با آب کسنی و عنب الثعلب
صفت سکنکبینی که ادرار کند بگیرند تخم خیار و تخم خربزه پاک کرده و تخم کسنی از هر یک دو وقیه تخم کرفس سه وقیه تخم خربزه و تخم خیار بکوبند و آب بکشند و تخم کرفس و تخم کسنی را در سرکه تَر کنند یک شبانه روز دیگر روز بجوشانند تا به نیمه باز آید و بپالایند و آب تخم‌ها با این سرکه بیامیزند و شکر برافکنند و به قوام آرند و در میان پختن مقدار سه وقیه آب خیار ترش برافکنند تا در وی پخته شود.
صفت سفوفی که ادرار کنند و حرارت نکند بگیرند مغز تخم خیار بیست درمسنگ مغز تخم خربزه پنج درمسنگ تخم کرفس و تخم گذر و رب السوس از هر یکی دو درمسنگ همه را بکوبند شربت پنج درمسنگ با این سکنگبین که یاد کرده آمد صفت سفوفی دیگر بگیرند گل سرخ شش درمسنگ تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم خرفه از هر یک دو درمسنگ عصاره‌ی
(ص 470)
غافت و افسنطین از هر یک یک درمسنگ سنبل و مصطکی از هر یک نیم درمسنگ لک مغسول دو درمسنگ ماذریون مدبر سه درمسنگ ریوند چینی دو درمسنگ زعفران یک درمسنگ بیخ سوسن سه درمسنگ تخم بادیان یک درمسنگ و نیم شربت از سه درمسنگ تا پنج درمسنگ اگر حرارت قوی باشد با سکنگبین دهند و اگر آهسته‌تر باشد با آب برگ ترب گر با آب باقلی دهند با بول گوسفند اهرن می‌گوید من قافط و افسنطین و سنبل صواب نبینم از بهر آن که هر سه آب را رنگین کنند و تشنگی آرند.
صفت سکنگبین که شکم براند و آب را کم کند برگ ماذریون تَر یک وقیه سرکه‌ی نیک ده استار آب نیم من برگ ماذریون را در این سرکه و آب تَر کنند یک هفته پس بپزند تا آب برود و سرکه بماند و بپالایند و یک من شکر تبرزد برافکنند و به قوام آرند شربت یک وقیه اگر جگر سخت گرم باشد بدل آب گلاب کنند و گر مقداری آب آبی ترش برافکنند دل را قوت دهند و تاسه‌ی ماذریون باطل کند لکن اسهال کمتر کند طبیب به حکم مشاهدت
ص: 664
شربت می‌فزاید و می‌کاهد و گرانی را بشکنند و در سرکه با ماذریون تَر کنند پس بپالایند و بپزند صواب بود.
صفت سفوفی که شکم براند بگیرند تخم خیار و تخم خرفه و سقمونیا از هر یک یک درمسنگ عصاره‌ی قافط و ریوند چینی از هر یک پنج درمسنگ لک مغسول و تخم کشوث از هر یک دو درمسنگ شربت یک مثقال با شیر اشتر گر با پنیر آب.
صفت قرصی که شکم براند بگیرند برگ ماذریون شصت درمسنگ آرد جو و گل سرخ و رب السوس از هر یک بیست درمسنگ عصاره‌ی قافط چهار درمسنگ اقراص کنند هر یک مثقالی شربت یک قرص تا دو مثقال و اگر ضعیفی باشد شربت یک درمسنگ و اگر سخت ضعیف بود این قرص دیگر دهند.
صفت آن بگیرند تخم کسنی دو درمسنگ برگ ماذریون یک درمسنگ و چهار دانگ قاریقون یک درمسنگ گل سرخ دو درمسنگ و نیم تخم خیار پاک کرده دو درمسنگ و نیم این جمله ده شربت باشد و شربت با سکنگبین دهند و آن روز از این شربت‌ها دهند مسهل چیزی ندهند قرص انبرباریس دهند تا قوت را نگاه دارند.
صفت اقراص انبرباریس بگیرند انبرباریس پاک کرده و رب السوس و گل سرخ و تخم خیار و تخم خربزه‌ی پاک کرده از هر یک سه درمسنگ مصطکی و سنبل و عصاره‌ی قافط از هر یک دو درمسنگ ریوند چینی و فوح و زعفران از هر یک دو درم سنگ تخم کشوت و تخم کسنی از هر یک سه درمسنگ طباشیر یک درمسنگ و نیم ترنگبین پاک بکرده شش درمسنگ ترنگبین بگدازند و داروها بدان بسرشند و قرص کنند شربت یک مثقال با سکنگبین و آب انار با طباشیر و عصاره‌ی انبرباریس با سکنگبین صفرجلی دهند.
نسخه‌ی دیگر بگیرند عصاره‌ی انبرباریس و لک مغسول و ریوند چینی و گل سرخ و عصاره‌ی تلحسوق و تخم کسنی و تخم کشوت از هر یک راستاراست
خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید اقراص انبرباریس از پس استفراغ اگر جگر را قوت دهد بسیار نشاید داد تا طبع را خشک نکند و کلکلانه‌ی بزرگ سودمند بود صفت آن در قرافادین یادکرده آید ان شاء الله و شیر اشتر عرابی که علف او قاقلی و کشوت و کسنی و
ص: 665
گشنیز تَر و کرفس باشد آب را از تن بیاورد و آنچه قومی گفته‌اند که شیر اندر این علت زیان کار است از بهر آن که طبع شیر ضد طبع این علت است قولی باطل است از بهر آن که شیر از دو وجه در این علت سود دارد یکی آن که در شیر قوتی زداینده و شوینده است بدین قوت آب را از تن بیارند و دیگر آن که به خاصیت سودمند است همچون بعضی داروها که در علتی به خاصیت سود کنند و به طبع ضد طبع آن علت باشد چون سقمونیا که به خاصیت اندر بیماری‌های صفرایی سود دارد و چون کسنی که به خاصیت همه‌ی جگرها را اگرچه بعضی سرد بود سود دارد و منفعت شیر اشتر عرابی در این علت بدان جایگاه است که اگر بیمار بر آن صبر کند و به جای طعام و شراب آن خورد شفا یابد لکن مردم سخت محرور را سود ندارد و بهترین روزگاری شیر دادن روزگار بهار است و بهترین وقتی وقت صبح است آن ساعت که بدوشند و از کپک بپالایند و بدهند و بفرمایند تا اندکی ریاضت کند به آهستگی و بعضی اهل تجربه گفته‌اند اشتری که گیاه تَر خورد شیر او نباید دارد تا آب و تَری زیادت نکند و اگر ضرورت شود با بول اشتر باید دارد از بهر آن که بول گرم و خشک است و اگر شیر اطلاق (اسهال زیاد) بسیار کند چیزی با وی بیامیزند.
صفت دارویی که در شیر کنند تا اطلاق بسیار نکند بگیرند خبث الحدید مدبر کوفته و بیخته بیست درمسنگ قرط و تراثیس کوفته از هر یک پنج درمسنگ تخم کرفس سه درمسنگ همه را اندر شربت شیر کنند و دو ساعت بگذارند پس بپالایند و سیر بخورند.
خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید بهترین ترتیبی در شیر دادن آن است که من آزموده‌ام و منفعت آن دیدم و آن چنان است که پیش از آن که شیر دهند چند روز طعام سخت اندک فرمایند خورد و اگر ممکن شود که دو شبانه روز هیچ نخورد صواب باشد و کمترین پانزده ساعت (هیچ نخورد) و روز نخست دو اوقیه دهند و روز نخست دو اوقیه دهند گر سه وقیه و سه روز گوش باز دارد تا آنچه به ادرار بیرون آید به مقدار آن هست که خورده است و گاه باشد که از پس سه روز طبع اطلاق کند و گاه باشد که اطلاق‌اند کند و بر دو حال دلالت کند یکی آن بعضی از شیر غذا می‌گردد و نشان این آن بود که بیمار را قوتی و راحتی می‌فزاید و دوم آن که بعضی در معده پنیر می‌شود و علامت وی آن است که
ص: 666
شهوت طعام زایل شود و بر معده گرانی کند و نفس تنگ شود و تاسه کند و مصلحت آن باشد که دست از شیر باز دارند یا هر سه روزی چیزی با وی بیامیزند که بقایای شیر را از معده فرود آرد و اطلاق کند و اولی‌تر آن باشد که زود حقنه کند و دست از شیر بدارند و تدبیر ضمادها کنند و اگر از خربق سپید شافی سازند و بردارند آب بسیار فرود آرد و اگر خواهند که استفراغ به ماء الجبن کنند یک رطل بغدادی ماء الجبن بگیرند و یک درم سنگ نمک اندرانی و پنج درمسنگ تربد سپید سوده در وی بجوشانند و بپالایند شربت از چهل درمسنگ آغاز کنند اگر بیشتر احتمال کند ده درمسنگ می‌فزایند آب را به اسهال بیارد و تن را گرم بکند و اگر ماء الجبن از شیر اشتر کنند بهتر بود و اگر حرارت قوی باشد از شیر بز کنند یا از شیر خر اگر بیماری باشد که به شربت و دارو خوردن فرمان برد و اگر بیمار به شربت و دارو خوردن فرمان نبرد یا کودک باشد یا روزگار روزگار دارو دادن نباشد و قوت قوی باشد تدبیر آب گشادن باید کرد و آب گشادن را به تازی بول گویند و چون بزل کرده شود آب اندک اندک بیرون باید کرد تا قوت ساقط نشود و اگر بیمار ضعیف باشد بزل نشاید کرد و مُصَّنِف کتاب کامل الصناعه از جالینوس حکایت می‌کند که وی گفته است من ندیدم هیچ بیماری را در این علت بزل کردن وی از این علت خلاص یافت جز یک مرد را و او که این حکایت می‌کند می‌گوید من هیچ بیماری را ندیدم که او را بزل کردن و او خلاص یافت جز یک مرد و همو می‌گوید اندر بزل خطری بزرگ و بزل علاج استسقاء زقی است خاصه. و بزل سولاخ کردن پوست شکم را و بیرون کردن آب را گویند
(ص 471)
و تا بیمار قوی نباشد و قوت او بر جای نباشد بزل نشاید کرد جالینوس می‌گوید من ندیدم هیچ کس را که به علاج بزل از این علت خلاص یافت مگر یک تن را و آن شخصی بود که ریاضیت بسیار کرده بود باقوت بود و نیز او را کالبدی و قوی بود و تا توانند بزل نباید کرد مگر چنین شخصی که یاد کرده آمد و آن را که لاغر گشته باشد و ضعیف شده بزل نشاید کرد به هیچ وجه.
صفت بزل خداوند علت را بر پای بدارند راست یا بنشانند راست و بفرمایند تا
ص: 667
پهلوهای او را به سوی زیر فرو مالند و احتیاط کنند تا سفاق نترقد (پاره نشود) و از فرو سوی ناف به سه انگبین بزل کنند و گر ابتدای استسقاء از رودهها و از جگر بوده باشد بزل از سوی چپ کنند و اگر از سپرز بوده باشد از سوی راست کنند و نخست عضله‌های شکم را که به تازی مراق گویند سوراخ کنند و آن را از سفاق سلخ کنند یعنی از وی جدا کنند و فروتر از از سوراخ مراق باید کرد که سفاق را سوراخ کنند سوراخی تنگ تا چون نایژه بیرون گیرند راه آب بسته شود پس ناژه‌ی مسین اندر سازند و آب اندک اندک بیرون می‌کنند چون لختی آب بیرون کرده باشند بیمار را به پشت باز خوابانند و در وقت بیرون کردن آب دست بر نبض او نهاده دارند تا اگر ضعفی آرد در حال نایژه بیرون گیرد و هر گاه که آب بیشتری بیرون کرده باشد باقی به دارو دفع شود پس داغ کنند.
صفت داغ کردن بباید دانست که داغ پس از آن که (به) شیر اشتر و ماء الجبن و غیر آن استفراغ کرده باشند و آب کم شده باشد و آماس فرو نشسته و سه روز یا بیشتر از استفراغ آسایش یافته و چون داغ خواهد کرد شش داغ کنند سه از درازای شکم از نزدیک استخوان سینه که به تازی القص گویند تا زهار و سه از پهنای شکم یکی فرو سوی ناف و یکی از این سوی ناف و یکی از آن سوی ناف و از پس داغ بر گرسنگی و تشنگی صبر کنند و اگر بر معده و سپرز و زیر ناف داغ‌ها کنند به آهن‌های باریک روا باشد و ضمادها و طلی‌ها این نوع از این جنس باید ساخت. سرگین بز کهن و سرگین گاو خشک کرده و آرد گاورس همه به سرکه بسرشند و طلی می‌کنند.
محمد زکریا می‌گوید سرگین آهو هم سود دارد و هم خوش بوی است جالینوس می‌گوید قومی را دیدم که تین الحر یعنی گِل پاکیزده طلی می‌کردند و سود دارد.
صفت ضمادی دیگر بگیرند سرگین گاو خشک و بکوبند و مقدار چهار وزن آرد کرسنه هر دورا به سرکه گر به بول کودکان گر به بول بز بسرشند و طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر آرد حلبه و آرد جو و سرگین کبوتر از هر یک یک جزو علک البطن سه جزو پیه‌ی کهن شش جزو علک را با پیه بگدازند و دیگر چیزها بدان بسرشند و ضماد کنند.
ص: 668
صفت ضمادی دیگر بگیرند آرد جو و سعد و سرگین گوسفند کهن و پوره و گل ارمنی از هر یک راستاراست همه را بسرشند و طلی کنند و طعام زیره با فرمایند و زرشک با و خل زیت به روغن بادام و کسنی از بهر آن که سرکه تشنگی خداوند استسقا را بنشایند و سده بگشاید.
جالینوس می‌گوید سرکه سودمندترین چیزی است تشنگی خداوند استسقاء را از بهر آن که تشنگی در این علت از حرارت بود و از رطوبت و سرکه حرارت را بنشاند و رطوبت را نیست کند و قریص و مسوس و آب زرشک و آب اناردانک سود دارد و از گوشت‌ها گوشت مرغان کوهی چون کبک و تیهوج و تذرو و دراج به زرشک پخته و از میوه‌های تَر انار ترش و شیرین و انبرود چینی تا تشنگی بنشاند و از میوه‌های خشک مغز بادام و شکر و میویز سپید و انجیر خشک روا باشد و بر اثر انجیر سکنگبین فرمایند و هلیون (مارچوبه) حرشف (کنگر) و خربزه و خیار از بهر آنکه ادرار کند بد نباشد و سکنگبینِ بسیار زیان دارد.

چهارم از جزو دوم از گفتار سیزدهم در استسقای زقی که با سردی جگر باشد

اصل در علاج این علت آن است که نخست فضول و تَری‌ها از تن کمتر کند و مزاج جگر به اعتدال باز آرند و تدبیر به اعتدال باز آوردن جگر اندر باب‌های گفتار یازدهم یاد کرده آمده است و تدبیر کم کردن فضول و تَری‌ها آن است که طعام اندک خورند و آب نخورند و نه بینند و بر تشنگی صبر کنند و پیوسته استفراغی می‌کنند به آهستگی به طریق اسهال و ادرار بول و گشادن مثام و عرق آوردن و قی کردن و عطسه آوردن اما ریاضت چندان باید کرد که حرارت غریزی را برافروزد و پیش از آن که تحلیل کند از آن باز ایستاد پیش از آن که تحلیل کند از آن باز باید استاد و قوت را به عطرها و بوی طعام‌های خوش نگاه باید داشت و قی هر سه روزی یا هر پنج روزی باید فرمود و عطسه آوردن آب را بجنباند و به مجراهای طبیعی افکند تا بیرون شود و آب پودنه‌ی فشارده سود دارد و روغن بادام و روغن فستق سود دارد و داروهای مسهل چون حب مازریون و حب سکبینج و حب بهرام و مانند آن باز داد
(صفت حب سکنبینج) حب سکبینج بگیرند صبر و افتیمون از هر یک پنج درمسنگ
ص: 669
قاریقون سه درمسنگ افسنطین سه درمسنگ سکبینج شش درمسنگ سقمونیا سه درمسنگ مصطکی و انیسون از هر یک سه درمسنگ همه را بکوبند و ببیزند و حب کنند شربت دو درمسنگ.
نسخه‌ی دیگر بگیرند سکبینج برگ مازریون و قاریقون و هلیله‌ی زرد از پنج درمسنگ عصارون و ریوند چینی و عصاره‌ی غافت و سنبل و انیسون از هر یک دو درمسنگ اگر حب کنند شربت دو درمسنگ و گر به انگبین معجون کنند شکر (شربت درست است) سه درمسنگ تا چهار درمسنگ اقراص شبرم.
اقراص شبرم بگیرند شبرم و هلیله‌ی زرد از هر یک راستاراست شربت از دانگی آغاز کنند به تدریج می‌فرمایند با یک درمسنگ هفته‌ای یک شربت درس سکنگبین حل کنند و بدهند و گر با مِی‌پخته بسرشند و حب کنند روا باشد.
صفت حبی که آب را به اسهال بیارد بگیرند توبال مس و برگ ماذریون و انیسون از هر یک راستاراست حب کنند چنان که رسم است شربت یک مثقال و اگر قوت ضعیف باشد یک درمسنگ حبی دیگر بگیرند عصاره‌ی افسنطین و سنبل و تربد و شیر شبرم از هر یکی دانگی غاریقون و گل سرخ از هر یک نیم درمسنگ با آب عنب الثعلب حل کنند.
صفت حبی دیگر بگیرند توبال مس و کمافیطوس و انیسون راستاراست اندکی مقل با آب کرفس حل کنند و داروها بدان بسرشند و حب کنند شربت درم سنگی تا
(صفت) مثقالی حب مازریون بگیرند توبال مس دو دانگ مازریون مدبر نیم درمسنگ فرفیون دانگ و نیم نمک هندی دانگی سرگین کبوتر دانگی این جمله یک شربت قوی است
(صفت) حب قاریقون بگیرند غاریقون ده درمسنگ عصاره‌ی غافت و ریوند چینی از هر یک دو درمسنگ شکر تبرزد ده درمسنگ هر روز یک درمسنگ بدهند و اگر اسهال بی اندازه شود باز گیرد و پس از آن که استفراغ‌ها کرده باشند تریاق بزرگ و مثرودیطوس و اثاناسیا و معجون لک می‌باید داد تا قوت دیگر باز آید و مزاج بگردد و داروها که ادرار بول کند سخت نرم باید کوفت با زود به جگر رسد و داروهای ادرار کننده: تخم بادیان است و
ص: 670
تخم کرفس و نانخواه و سنبل و وج و اسارون و انگدان و پودنه و دوغوا و هلیون و حرشف و مانند آن.
صفت دارویی که ادرار کنند بگیرند مصطکی
(ص 472)
سه درمسنگ سنبل یک درمسنگ و نیم پلپل و زنجبیل و سعد از هر یک یک درمسنگ شکر دو بار چنده وزن همه‌ی داروها شربت دو درمسنگ تا سه درمسنگ و از پس داروهای ادرار کنند شورابای مرغ فربه خورد و در آفتاب و بر ریگ گرم و در گرمابه‌ی خشک و تنور گرم نشستن عرق آرد و سود دارد خاصه پس از آنکه استفراغ‌ها کرده باشند و مسهل‌ها خورده و در آفتاب آنجا نشیند که گذر باد نبود و وقت نیم روز نشیند که آفتاب زمین را گرم بکرده و اگر بر ریگ نشیند آن جایگاه را مقدار سه به دست فرو کَنَند تا شعاب آفتاب در آنجا جمع شود و گرم کند پس در آنجا نشیند و ریگ نرم باید و بیخته و سر پوشیده دارد و زمانی نیک بر یک شکل نشیند تا قوت آفتاب به قعر تن او رسد و رطوبت‌ها را لطیف گرداند و به ظاهر تن کشد و اگر کسی باشد که برابر وی نشیند و ریگ گرم بر وی می‌پاشد سخت صواب باشد و گر به عوض ریگ نمک سوده باشد بهتر بود و چون عرق کرده باشد خویشتن را پاک کند و سرکه و روغن به هم آمیخته به خویشتن درمالد و گاهی پوره‌ی سرخ و نمک سوده درمالند و گاهی نمک و پوره با روغن درمالند و حقنه کردن و شیاف نهادن علاجی صواب است از بهر آن که به موضع نزدیک است و ضمادها هم از آن نوع که در باب گذشته یاد کرده آمده است لکن سرکه دور دارند و به عوض سرکه بول اشتر و بول کودکان کنند و آرد جو نیز دور دارند.
صفت ضمادی که در همه انواع استسقاء سود دارد بگیرند حماما و سنبل و قردمانا از هر یک ده درمسنگ مقل و اشق و سورنجان و مس سوخته و سعد و زعفران از هر یک پنج درمسنگ صبر و کندر و مر و حب بلسان و عود هندی و لادن از هر یک پانزده درمسنگ سلیخه قسط مر و عاقرقرحا و میعه‌ی تَر و زراوند گرد و اکلیل الملک و ایرسا و قثاء الحمار و شحم حنظل از هر یک ده درمسنگ قرنفول و مصطکی از هر یک ده درمسنگ گل سرخ و
ص: 671
سرگین کبوتر از هر یک بیست درمسنگ صمغ‌ها را با زعفران در شراب کهن حل کنند و داروها را بکوبند و به روغن بان بمالند و لختی موم گداخته با آن بسرشند و همه را به هم بیامیزند و بر شکر طلی کنند و سرگین بز به بول کودک بسرشند ضمادی سودمند است و نطرون و نمک هر دو بریان کرده و نطرون و نمک هر دو بریان کرده و نرم سوده و شکم پراکنند سود دارد و نخست شکم را به روغن ناردین گر روغن قثاء الحمار چرب کنند پس نطرون و نمک بر وی پراکنند و بباید دانست که اگر سبب استسقاء آماس سلب بوده باشد امید خلاص کمتر بود اگرچه بسیار بار استفراغ کنند هر بار معاودت کنند و شکم پر آب شود.

پنجم از جزو دوم از گفتار سیزدهم اندر استسقاء طبلی‌

علامت‌ها علامت استسقاء طبلی آن است که ناف بیرون آید و شکم گرانی نکند چنان که در زقی کند و اگر دست بر شکم زنند آواز طبل دهد و آروغ برآوردن آرزو کند و اگر آروغی برآید راحت یابد و نبض طویل‌تر از دیگر خداوندان استسقاء بود و در بیشتر وقت‌ها سریع و متواتر بود و میل به صلابت دارد و بول سرخ باشد.
علاج اگر حرارت غالب بود آب کرفس و آب بادیان تَر باید داد و آب حسک و طبیخ بابونه و اکلیل ملک و بر جگر ضمادها از صندل و عود و لادن و سک بر نهادن و اگر سردی غالب بود ماء الاصول و فندادیقون گر سجزینا باید دارد و روغن بادام تلخ سود دارد و داروها مسهل و داروهایی که ادرار کند بسیار نشاید داد و کندر و زیره خاییدن و نانخواه و معجون وج و معجون حب الغار که در قرافادین یاد کرده آید سود دارد و گاورس و نمک و سبوس گندم نرم بر شکم نهادن و محجمه‌ی آتش بر نهادن سود دارد و پوره و برگ سذاب خشک به انگبین بسرشند و پنبه پاره‌ای بدان آلوده کنند و بردارند و به روغن سذاب حقنه کنند و گل انگبین و مصطکی دهند.
صفت معجونی که بادها را بشکند بگیرند برگ سذاب و پودنه‌ی خشک و سعتر و کرویا از هر یکی ده درمسنگ نانخواه و پلپل و شونیذ و وج از هر یک پنج درمسنگ جندبیدستر و سکبینج و جاوشیر از هر یک دو درمسنگ و نیم همه را به انگبین بسرشند شربت دو
ص: 672
درمسنگ در یک وقیه شراب کهن گرم بکرده و حندیقون و میبه سود دارد و به آخر که استفراغ‌ها کرده باشد و بادها لختی شکسته شیر اشتر با دو درمسنگ سکبینج دادن سود دارد و اگر آنجا که اشتر دارند مقام سازند و شیر اشتر با بول اشتر آمیخته دهند سود دارد.

ششم از جزو دوم از گفتار سیزدهم اندر استسقاء لحمی‌

سبب صادق استسقای لحمی را نخصان هضم ثانی و ثالث است و بطلان آن و هضم ثانی در جگر باشد و هضم ثالث در همه‌ی رگ‌های تن و بدان سبب کیموث خام در تن گرد آید و به اندام‌ها ماننده نشود و گاه باشد که هضم اول نیز ناقص بود و سبب نخصان هضم ثانی و ثالث سوء المزاج سرد باشد که بر جگر و بر همه‌ی رگ‌های تن مستولی گردد و اسباب سوء المزاج گرم در گفتار یازدهم یاد کرده آمده است و سبب سوء المزاج رگ‌های همه‌ی تن دو چیز باشد یکی سوء المزاج جگر باشد دوم سرمای سخت که در سفر و غیر سفر به مردم رسد و گاه باشد که حرارتی به مردم رسد و اخلاط گداخته شود و در منفذها و رگ‌ها سده‌ها باشد و خلط گداخته گذر نیابد تا به مجراهای بول و براز بیرون شود بدین سبب آن ماده در تن متحیر و پراکنده بماند و به اندام‌ها مانده نشود و استسقاء لحمی تولد کند و این علامت به مشارکت جگر و آلت‌های دم زدن و به مشارکت رحم و گرده و مثانه و به سبب باز ایستادن خون بواسیر و خون حیض بسیار بود.
علامت‌ها بباید دانست که در این علت روی و دست و همه‌ی تن آماس گیرد از بهر آن که سوء المزاج سرد مستولی باشد چنان که یاد کرده آمد و بدان سبب هیچ اندامی فضله‌ای را تحلیل و دفع نتواند کرد و نخست پای آماس گیرد و پس شکم و خایه پس روی و دست و دیگر جای‌های و هر کجا که انگشت برنهند فرو نشیند و یک زمان همچونان بماند پس به جای باز آید و در طبلی و زقی روی و دست آماس نگیرد از بهر آن که دل که معدن حرارت غریزی است بدو نزدیک است و در زقی پای آماس گیرد از بهر آن که رطوبت گراینده است فروسو گراید و در بیشتر وقتها شکم خداوند لحمی نرم و شکسته باشد و نبض عریض و موجی باشد و گفته‌اند که هرگاه که (در) روی و دست چپ خداوند این علت ترهل پدید آید و بینی خاریدن گیرد روز دوم گر سوم بمیرد و آنچه از این علت به مشارکت اندام‌های
ص: 673
دیگر افتد نخست در آن اندام آفتی و المی بوده باشد.
علاج اگر سبب علت باز ایستادن خون بواسیر و خون حیض بود نخست رگ زدن صواب باشد خاصه اگر بول سرخ و غلیظ باشد و اگر سبب جز این باشد رگ نشاید زد با آن که رگ زدن در این نوع اولاتر از آن که اندر زقی و نرم داشتن شکم و استفراغ‌ها کردن به قی و داروی مسهل و گشادن مثام در این نوع واجب‌تر اگر با وی تب باشد نه رگ شاید زد و نه مسهل شاید داد تا تب زایل نشود و قی کردن و دماغ را به قرقره پاک
(ص 473)
کردن صواب باشد. و حب ریوند و اقراص شبرم که در استسقاء زقی وصف کرده آمده است در این نوع سخت نافع است و ایارج فیقرا سودمند است و داروهایی که ادرار بول کند همه سودمند است و در علاج زقی یاد کرده آمده است.
صفت حب سکبینج خداوند این علت را و درد پشت را سود دارد و حیض بسته بگشاید.
بگیرند مصطکی و صبر و تخم هزارسپند و هلیله‌ی زرد از هر یکی دو درمسنگ تربد و سکبینج از هر یک هفت درمسنگ شربت از دو درمسنگ تا سه درمسنگ.
صفت حب بهرامی بگیرند صبر دوازده درمسنگ افیتمون شش درمسنگ سقمونیا چهار درمسنگ سنبل و سلیخه و مصطکی و تربد از هر یک دو درمسنگ زعفران یک درمسنگ و نیم قاریقون سه درمسنگ حماما نیم درم سنگ حب کنند چنان که رسم است شربت از درم سنگ تا سه درم سنگ.
صفت حب شبرم نسخه‌ی ثابت بگیرند پوست بیخ شبرم یک جزو مغز بادام سپید کرده سه جزو پانید سه جزو بکوبند و بسرشند شربت از درم سنگ تا دو درم سنگ.
صفت اقراص لک نسخه‌ی محمد بن زکریا این علت را سود دارد و سده بگشاید و ادرار بول کند بگیرند لک و ریوند از هر یک سه درم سنگ عصارون و زراوند و جنطیانا و سنبل و مصطکی و تخم کرفس و اذخر و انیسون و نانخواه و ابهل و مغز بادام تلخ و قسط تلخ و فوح افسنطین و عصاره قافط از هر یک دو درم سنگ پلپل و زنجبیل از هر یک یک درم
ص: 674
سنگ شربت یک مثقال و دواء الکرکم تألیف محمد زکریا و کلکلانه تألیف او و کلکلانه‌ی دیگر تألیف عیسی بن سهار بخت و ایاره‌ی بزرگ همه در این علت سود دارد و همه در قرافادین یاد کرده آید و در آفتاب نشستن و در ریگ نشستن چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است سخت سود دارد و ریاضت و حرکت چندان که حرارت را برافروزد سود دارد و رفتن بر زمین و خاک نرم و بر ریگ نرم سودمندتر و در آب دریا و آب‌های معدن‌ها نشستن چون آب گوگرد و آب شبت و آب زاک سود دارد و چنان باید که همه روز در آب دریا نشسته باشد و اگر آب دریا حاضر نباشد نمک در آب کنند و در آفتاب نهند مدتی دراز تا آفتاب آن را بپزاند پس در آن آب نشینند.
صفت ضمادی که بادها را بشکند و احشاء را گرم کند نسخه‌ی یوحنا سرافیون بگیرند افیون و نطرون و ریتیانج و پیه‌ی گاو و اشق و کندر همه را بسرشند و بر جگر نهند و هم او می‌گوید اگر حلزون را بشکافند و بر شکم بندند سخت بگیرد و تَری‌ها را بچیند و بر شکم بگذارند تا خود بیفتد اندر این نوع و در زقی سود دارد.
صفت ضمادی دیگر نسخه‌ی یوحنا ماسویه بگیرند اشق پانزده درم سنگ میعه ده درم سنگ بیخ سوسن ده درم سنگ صبر بیست درم سنگ زعفران ده درم سنگ عاقرقرحا ده درم سنگ مقل بیست درم سنگ قردمانا ده درم سنگ حماما سه درم سنگ راتینج یازده درم سنگ شب یمانی و پوره و کندر و بارزد و مر از هر یک سه درم سنگ صمغ‌ها را و زعفران را در شراب کهن حل کنند و موم روغنی سازند از موم زرد و روغن ناردین و همه را به هم بسرشند و بر برگ کرنب نبطی کنند و بر جگر نهند و گر در جگر آماسی بود پیه‌ی بط و پیه‌ی گوساله با این اخلاط یار کنند و سرگین بز با بول کودکان یا بول اشتر ضمادی نافع است و طعام نان خشکار باید تخم بادیان و زیره و نانخواه و تخم کرفس و انیسون در خمیر سرشته و در طبیخ‌ها دارچینی و پلپل و زیره و کرویا و گندنا و نخود می‌پزند و از گوشت کبک و تذرو و دراج و تیهوج باید و پسته و روغن پسته سود دارد.
ص: 675

گفتار چهاردهم اندر انواع اسهال و سحج و زحیر و اسباب و علامات و علاج آن‌

اشاره


اسهال دو نوع است و زیر هر نوعی انواع بسیار است یک نوع آن است که سبب از ماده‌ی بود که از یک اندام یا از همه‌ی تن به معده و روده همی‌آید و از آنجا اسهال تولد می‌کند نوع دوم آن است که سبب آن ماده‌ای بود که از یک اندام یا از همه‌ی تن به معده و روده همی‌آید پنج نوع است یکی دماغی است دوم مراری است سوم کبدی چهارم طحالی پنجم ماده از تمام تن و ماده به روده همی‌آید و آنچه سبب آن در معده بود شش نوع است یکی آن که در معده بادها تولد کند دوم آن که قوت هاضمه ضعیف باشد سوم آن که قوت ماسکه ضعیف باشد چهارم سوء المزاج سرد پنجم آن که قوت داروی مسهل در سطح معده بماند ششم آن که در بر سطح معده بثره‌ها برآید و اسهال معوی یعنی اسهالی که سبب آن درد روده‌ها بود بعضی با سحج و بعضی بی سحج و چگونگی هر یک از این انواع و اسباب و و علامات و علاج آن در بابی جداگانه یاد کرده آید ان شاء الله عز و جل و این گفتار سه جزو است.

جزو نخستین اندر انواع اسهال که سبب آن ماده‌ای بود که از یک اندام یا از همه‌ی تن به معده و روده آید و اسهال تولد کند.

نخستین در اسهال دماغی‌

اسهال دماغی نزله‌ای باشد که از دماغ فرود می‌آید و این چنان باشد که ماده‌ی نزله به منفذ کام فرود آید اگر به شش درافتد ذات الریه و سرفه تولد کند و سبب سل گردد و اگر به مری فرود آید سبب اسهال گردد و اگر ماده‌ی نزله رطوبتی نرم بود اسهال بلغمی آرد و اگر گرم و تیز باشد روده‌ها را بخراشد و سحج و اسهال خون آرد
علامتها علامت خاصه‌ی این نوع آن است که اسهال از پس خواب افتد و این چنان باشد که بامداد که از خواب برخیزد چند مجلس بنشاند زودازود پس ساکن شود و خداوند این علت خداوند نزله‌ای بوده باشد علاج خداوند این علت را هر بامداد که از خواب برخیزد قی باید فرمود تا خلطی که از سر به معده فرود آمده باشد براندازد و در خواب به قفا باز نخسبد و بالین پست کند و تدبیر باز داشتن نزله باید کرد و دماغ را قوت دادن
ص: 676
و داروهای قابض که اسهال باز دارد بکار داشتن لکن ماده‌ای که اندر فم معده باشد به قی استفراغ باید کرد و آنچه در قعر معده باشد یا به روده فرود آمده بود به چیزی لغزاننده دفع باید کرد و تدبیر باز داشتن نزله به چیزهای بوییدنی بود و به قرقره و سر شانه کردن و پیش سر خاریدن و به خرقه‌ای درشت مالیدن و عطسه آوردن و ضمادها که دماغ را قوت دهد بر سر نهادن و اطراف مالیدن این همه پس از آن که تن پاک کرده باشند و استفراغ که واجب کند کرده.
اما استفراغ به حب صبر و ایارج فیقرا و حب قوقایا و مانند آن باید کرد و از پس استفراغ قرقره باید فرمود.
صفت قرقره بگیرند عدس و گل سرخ و بیخ سوس از هر یک راستاراست بپزند و بپالایند و با سکنگبین ساده بیامیزند و اندکی زعفران در وی حل کنند و بدان قرقره کنند وگر سکنگبین با طبیخ افسنطین بیامیزند و قرقره بدان کند صواب باشد و به سرکه گلاب و آب لسان الحمل قرقره سود دارد و اگر سنبل
(ص 474)
و به آب لسان الحمل و آب برگ خرفه و آب عدس و گلاب بیامیزند و بدان قرقره کنند خاصیتی دارد (در) باز داشتن نزله و قوت دادن دماغ و شراب خشخاش مقدار دو کفچه به وقت خواب دادن نزله باز دارد و گر در شراب خشخاش پیش از آن که از آتش بردارند اقاقیا و برگ سماق و عصاره‌ی لحیة التیس و گل‌نار و کتیرا و زعفران در یک رطل بغدادی از هر یک چهار دانگ کوفته و بیخته در افکنند و بیامیزند صواب باشد و صفت شراب خشخاش در گفتار چهارمدر علاج زکام و نزله یاد کرده آمده است.
صفت اقراص خشاش که نزله باز دارد بگیرند گل سرخ و صمغ عربی از هر یک چهار درم سنگ تخم خشخاش سپید و تخم خشخاش سیاه از هر یک سه درم سنگ رب سوس و نشاسته و کتیرا از هر یک درم سنگ زعفران نیم درم سنگ شربت دو درم سنگ.
صفت ضمادی که خداوند دماغ گرم را سود دارد بگیرند صندل سرخ و فوفل و اقاقیا و شیاف مامیثا و طین قیمولیا و طین ارمنی و عدس مقشر و زعفران و حضض از هر یک
ص: 677
راستاراست همه را با آب لسان الحمل و آب برگ خرفه بسرشند و ضماد کنند و بوی سرکه دماغ را قوت دهد و خوردن سرکه ضعیف کند و آب سرد بر تشنگی صادق به اندازه معتدل دماغ گرم را قوت دهد و بسیار خوردن ضعیف کند و خداوند دماغ سرد را علاج سباط و لیثرغس و صداع سرد باید کرد چنان که هر یک در جایگاهش یاد کرده آمده است و موی سر زودازود باز کردن و قیمولیا به سرکه و زهره‌ی گاو حل کرده بر سر طلی کردن و بعد از آن به آب چغندر فشارده و اندکی نمک شستن سود دارد و کندر و قسط و لاذن سوختن سود دارد و شونیذ بریان کرده و بوییدن سود دارد و ساقه‌های پای از بالا فرو مالیدن سود دارد و به طبیخ بابونه و اکلیل الملک گرم کردن شستن سودمند است.

دوم از جزو نخستین از گفتار چهاردهم اندر اسهال مراری‌

اسهال مراری آن را گویند که صفرا از زهره به روده فرو آید فزودن از آن آید که از جهت دفع ثفل بکار آید و اسهال صفرایی کند علامت‌های این نوع اسهال از پس طب‌های غب و تب‌های محرقه افتد یا از پس آن که شراب کهن خورده باشند و دهان تلخ باشد و تشنگی غالب بود و اسهال زرد باشد و مقعد را بسوزد و تدبیرهای گذشته برآن گواهی دهد.
علاج طریق علاج این نوع آن است که نگاه کنند اگر ماده صفرایی بسیار بود نخست به طبیخ هلیله‌ی زرد و خرمای هندو استفراغی کنند پس تدبیر باز داشتن اسهال کنند به کشکاب و سفوف و حب الرمان به اقراص طباشیر و دوغ آهن تاب کرده و کشکاب از پست فرمایند پخت و اگر سفوف حب الرمان با کشکاب دهند صواب باشد و اگر چهار روز یک وزنه پست جو و تخم خشخاش سپید بگیرند و هر دو را با آب تَر کنند و بکوبند و آب آن بکشند و بپزند سخت نافع بود و اگر دوجزو پست جو و یک جزو سبیل حب الرمان بیامیزند و بپزند اسهال صفرایی باز دارد و کعک بغدادی سود دارد چون سرمه با دود آهن تاب کرده سود دارد و سی درم سنگ از این کعک سوده یا کمتر یا بیشتر در شبانه روزی به تفاریق بدهند. سرید چرب و سکباج گوشت گاو اضافت کنند اسهال کهن صفرایی باز دارد.
سفوف حب الرمان بگیرند اناردانک بریان کرده صد درم سنگ گشنیز خشک به سرکه تَر
ص: 678
کرده یک شبانه روز و بریان کرده پنجاه درم سنگ سماق و گل‌نار از هر یک پانزده درم سنگ گز مازو و خرنوب نبطی از هر یک ده درم سنگ همه را بکوبند و بیامیزند شربت از دو درم سنگ تا سه درم سنگ
صفت اقراص طباشیر بگیرند گل سرخ و صمغ عربی بریان کرده و گِل ارمنی و جفت بلوط و طباشیر از هر یک پنج درم سنگ بذر حماض هفت درم سنگ حب الاس چهار درم سنگ نشاسته‌ی بریان کرده سه درم سنگ شربت یک مثقال.
نسخه‌ی دیگر گل سرخ هشت درم سنگ بذر حماض بریان کرده و صمغ عربی بریان کرده و نشاسته‌ی بریان کرده و طباشیر از هر یک چهار درم سنگ تخم خیار مقشر بریان کرده سه درم سنگ شربت یک مثقال و ضمادها که در باب سوء المزاج جگر گرم یاد کرده آمده است بکار دارند و طعام از اناردانک و سماق و زرشک و غوره فرمایند و آب با شراب آبی گر با شراب ریواج دهند.
صفت ضمادی نافع بگیرند صندل سرخ و صندل سپید و فوفل و گل سرخ و مازو و گل ارمنی و (ا) قاقیا و سک و رامک همه را بکوبند و به گلاب و به آب مورد تَر یا با آب آبی ترش تَر کنند و بر معده نهند.

سوم از جزو نخستین از گفتار چهاردهم اندر اسهال کبدی‌

اسهال کبدی یعنی اسهالی که از ضعیفی جگر افتد سه نوع است یکی آن که قوت جاذبه‌ی جگر به سبب نوعی از انواع سوء المزاج یا به سبب سده‌ای یا به سبب آماسی ضعیف شود و کیلوس را جذب نکند تا کیلوس از شاخه‌های ماساریقا به روده فرود آید و اسهال کیلوس تولد کند دوم آن که قوت هاضمه و دافعه‌ی جگر به سببی از این سبب‌ها که یادکرده آمد ضعیف باشد و کلیوث را هضم نتواند کرد و در رگ‌ها که آفت دفع اوست دفع نتواند کرد تا بدین سبب هرگاه که جگر ممتلی گردد و کیلوس از وی به جانب طبیعی دفع نشود کلیوث به شاخه‌های ماساریقا باز دارد و به روده‌ها فرود آید نیم گواریدن غسالی تولد کند. اگر با ضعیفی هاضمه و دافعه و ماسکه نیز صعب بود اسهال قوی‌تر بود و سبب ضعیفی قوت هاضمه در بیشتر وقت‌ها سوء المزاج سرد باشد و سبب ضعیفی ماسکه در بیشتر وقت‌ها
ص: 679
سوء المزاج سرد و تَر باشد یا گرم و تَر و سوء المزاج سرد و تَر زود به استسقاء ادا کند سوم آن که آماس جگر پخته شود و بشکافد و یا سده‌ی جگر بگشاید یا رگی گسسته و یا شکافته شود به سبب صدمه‌ای و سقطه یا غیر آن و آن مادت‌ها به روده فرود آید و اسهال خون و ریم تولد کند و به آخر سیاه و غلیظ شود همچون دردی شراب و هر گاه که به سبب سوء المزاج گرم خون بسوزد و اخلاط بگدازد و اسهال صدیدی شود و گاه باشد که جگر نیز بسوزد و از پس اخلاطها پاره‌های گوشت سیاه فرود آید و سبب صدید تشرح آماسی و دبیله‌ای بود و باشد که اسهال صدید با کفک پود و سبب کفک گداختن و جوشیده اخلاط بود و فرق میان اسهال سیاه که از سوختن اخلاط سوخته سخت سیاه نباشد و قوام آن غلیظ از آن قوام سودا بود و خلط سودا سیاه‌تر و رقیق‌تر بود و گنده نباشد و آنچه از سده آید گنده باشد از بهر آنکه عفونت پذیرفته باشد.
علامت‌ها اگر سبب اسهال ضعیفی قوت جاذبه‌ی جگر باشد اسهال کیلوس یعنی سپید آبناک از بهر آن که طعام اندر معده هضم یافته باشد و آبناک از بهر آن بود که جگر در آب که خورده شود آن تصرف که باید بتواند (نتواند) کرد و گر سبب اسهال ضعیفی قوت ماسکه بود کلیوث که به جگر درآید زود بازگردد و به روده فرود آید و اسهال پیش از آن وقت افتد که باید و بیرون آمدن ثفل به آهستگی و درنگ باشد از بهر آن که نه به وقت دفع دافعه بیرون می‌شود لکن به سبب ضعیفی ماسکه بیرون می‌شود و اگر ماسکه و دافعه هر دو ضعیف باشد اسهال اندک اندک بود و زودازود برباید خواست و اگر قوت هاضمه‌ی جگر اسهال غسالی بود یعنی
(ص 475)
همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند و اگر قوت هاضمه‌ی معده نیز ضعیف بود کیلوس که بیرون آید ناگواریده بود و اگر سبب ضعیفی این قوت‌ها سده باشد یا آماس باشد یا نوعی از انواع سوء المزاج باشد علامت‌های آن پدید باشد چنانکه در باب‌های گذشته یاد کرده آمده است و بباید دانست هرگاه که اسهال همچون آب بوده باشد پس چون مرهمی شود بد باشد و همچنین اگر اسهال همچون آب بوده باشد غساله شود
ص: 680
بد باشد و بقراط می‌گوید هر اسهالی که ناگاه از پس بیماری پدید آید نشان نزدیکی مرگ بود ناگاه یعنی اسهال نه بحرانی و هم بقراط می‌گوید هرکه را اسهال همچون آب باشد پس چون مرهم شود بد بود و هرگاه که پس از استسقاء اسهال افتد بد باشد خاصه اگر استسقاء از آماس جگر تولد کرده باشد از بهر آن که آن که اسار را به اسهال استفراغ آب نباشد و باد نایستد و بسیار باشد که سحج و قروح الامعا به استسقاء ادا کند و هرگاه که اسهال سیاه که از سوختن اخلاط بوده باشد سبز شود بباید دانست که طبیعت قوت یافته است و به علاتج نزدیک است نخست به سبزی گراید پس زرد شود پس بایستد و سلامت باشد.
علاج طریق علاج اسهال کبدی آن است که تأمل کنند تا به سبب اسهال و سبب ضعیفی جگر چیست امتلاء است یا آماس یا سده یا نوعی از انواع سوء المزاج و به تدبیر برداشتن سبب مشغول شوند تا علت زایل شود و علامت‌های امتلاء و آماس و سده و علامت‌های انواع سوء المزاج و علاج‌های آن همه در گفتار یازدهم و بباید دانست که اگر سبب اسهال آماس باشد یا سده باشد داروهای قابض دادن خطا باشد بزرگ از بهر آن که داروهی قابض منفذها را فراز هم گیرد و سده قوی‌تر شود و آماس صلب گردد و اگر ضماد خنک یا قابض برنهند هم سبب علت را زیادت کند و هم حرارت غریزی را فرو می‌راند و هلاک کند صواب آن بود که یاری دهند تا آنچه از سده می‌پالاید تمام دفع شود و داروهای گشاینده بکار دارند تا سده تمام گشاده شود و اگر آماس است تحلیل پذیرد و بسیار باشد که از جهت گشادن سده به مسهل قوی حاجت آید یا (تا) ماده‌ی سده را دفع کند و گاه باشد که حاجت به حقنه‌ی تیز بود تا ماده‌ی سده را فرود آرد و اگر خداوند سده را قی افتد بی تکلف سود دارد و طعام به تفاریق باید خورد اندک اندک و عرق آوردن و از پس آن معجونی گشاینده خوردن چون فودنجی سود دارد پیش از طعام یک مثقال بدهند و چون طعام هضم شود نیم درم سنگ بدهند و شراب صرف کهن مروق مقداری اندک پس از آن که طعام اندر معده نیم گواریده شود سود دارد و مالیدن اندام‌ها به خرقه‌های درشت سود دارد و سبب لاغری بیمار از استفراغ که سده از آن تولد کند نباید ترسید از بهر آن که چون سده گشاده شود و تن از ماده‌ی سده پاک شود غذا به رگ‌ها بگذرد و قوت و گوشت باز
ص: 681
آید و خداوند اسهال غسالی را در اول علت نان نشاید خورد از بهر آن که جگر نان را قبول نکند و هضم نتواند کرد و صواب آن باشد که بر کشکاب که از پست جو پزند اختصار کنند هر روز دو شربت تا سه شربت می‌دهند و بیازمایند اگر هضم تواند کرد گاورس پوست کنده با پست جو می‌پزند و می‌پالایند و گر ناپالوده هضم کند ناپالوده دهند و رسم پختن این کشکاب آن است که یک پیمانه پست راه به بیست پیمانه آب کنند و می‌پزند تا آب به سه پیمانه باز آید و بذر الحمار بریان کرده و کوفته و بر جگر بز پراکنند و کباب کنند سود دارد و بعضی طبیبان گفته‌اند اسهال غسالی صعب به میویز ملقی تب‌ها زایل شود بی هیچ علاجی دیگر.
خواجه بو علی سینا رحمه اله می‌گوید من این معنا آزمودم و منفعت آن دیدم آنچه گفته‌اند از صواب دور نیست.
صفت سفوفی که در اسهال کبدی سود دارد بگیرند گل سرخ شش درم سنگ شش درم سنگ انبرباریس و لک مغسول از هر یک سه درم سنگ فوح و طباشیر و صندل سپید و نشاسته و صمغ عربی از هر یک دو درم سنگ ریوند چینی یک درم سنگ و نیم بذر الحماض سه درم سنگ زعفران یک درم سنگ شربت دو درم سنگ با دوغ آهن تاب کرده و اگر علت دراز گردد و سحج کند هیچ دارویی قابض نشاید داد لکن چیزهای نرم و مقری باید داد،
صفت سفوفی نرم بگیرند تخم ختمی و تخم خبازی هر دو پوست باز کرده از هر یک پنج درم سنگ نشاسته و صمغ عربی از هر یک درم سنگ گل ارمنی کوفته با وی بیامیزند شربت سه درم سنگ با شراب مورد و گر با سحج طبع خشک شود بگیرند تخم خبازی و تخم ختمی خام پاک کرده و کوفته و اسبغول و تخم مرو و تخم شاسفرم از هر یک راستاراست خام بریان ناکرده و ناکوفته با همدیگر بیامیزند و به روغن گل چرب کنند و به آب گرم دهند شربت سه درم سنگ و خیارشنبر در آب حل کنند و این تخم‌ها با وی بدهند صواب باشد و گاه باشد که در اسهال کبدی خراطه اندک بیرون آید و طبیب گمان برد که از روده است و از علاج جگر باز ایستد و بیماری زایل نشود پس در علامت‌ها تأمل باید کرد و
ص: 682
از مراعات جگر باز نباید ایستاد و اسهال را که سبب آن ضعیفی قوت جاذبه‌ی جگر باشد علاج به چیزهای گرم و گذرنده باید کرد چون فلافلی و فودنجی با اندکی شراب صرف کهن.
صفت دارویی که قوت جاذبه را قوت دهند بگیرند سلیخه و سنبل و زعفران از هر یک سه درم سنگ قصب الذیره و عود بلسان و حب البلسان و سعد و تخم کرفس و اذخر از هر یک پنج درم سنگ گوزبوا پنج عدد قاقله و قرنفل و انیسون و بسباصه و کندر از هر یک دو درم سنگ اشنه و لاذن از هر یک دو درم سنگ قردمانا سه درم سنگ سک چهار درم سنگ دارشیشعان سه درم سنگ نانخواه چهار درم سنگ مورد دانه بالعربیه حب الاس بریان کرده سی درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند و به میبه معجون کنند شربت چهار درم سنگ و طعام چیزی لطیف زودگوار باید و آن به توابل گذرنده جوش کند (خشک کند) چون خردل و چغندر و انگندان اندر طبیخ اناردانه و اگر سبب ضعیفی قوت جاذبه سوء المزاج گرم باشد علاج آن در گفتار یازدهم یاد کرده امده است و اگر سبب اسهال ضعیفی قوت ماسکه باشد و سبب ضعیفی این قوت در بیشتر حال‌ها سوء المزاج سرد و تَر بود و علاج آن از این نوع کنند. بگیرند گل سرخ و گل‌نار و عصاره‌ی قرط از هر یک پنج درم سنگ سنبل هفت درم سنگ مصطکی سه درم سنگ زعفران و اذخر از هر یک چهار درم سنگ شربت دو درم سنگ با رب آبی یا رب سیب و طعام کبک و دراج و تیهوج و تذرو و گنجشک بریان.
صفت ضمادی نافع بگیرند مر و کندر و گل و تخم گل و سنبل و مازو و زعفران از هر یک راستاراست همه را بکوبند و به آب مورد و گلاب و آب سیر بسرشند و بر جگر نهند.

چهارم از جزو نخستین از گفتار چهاردهم اندر اسهال خونی که از جگر خیزد

علامت اسهال خون که از جگر
(ص 486)
آید آن است که در شکم و روده‌ها هیچ دردی و آفتی نباشد و علامت‌های ضعیفی سوء المزاج جگر ظاهر بود و اسهال هر چند روزی دو روز گر یک روز بایستد و باز آمدن گیرد و هرگاه که علامت زیادت شود خلطی غلیظ چون دردی شراب آید.
ص: 683
علاج گل ارمنی و گل مختوم و گل قبرسی همه باید داد و سفوف الطین سود دارد.
سفوف الطین بگیرند گل ارمنی و طباشیر و صمغ عربی بریان کرده و حب الاس از هر یک ده درم سنگ خون سیاوشان و کندر از هر یک دو درم سنگ شربت سه درم سنگ با شراب مورد.
صفت قرص طباشیر خداوند اسهال خون را که تب آید سود دارد بگیرند طباشیر چهار درم سنگ گل سرخ پنج درم سنگ بذر حماض بریان کرده هفت درم سنگ صمغ بریان کرده و گل ارمنی و گل رومی و بلوط از هر یک پنج درم سنگ حب الاس ده درم سنگ نشاسته بریان کرده سه درم سنگ شربت یک مثقال با رب آبی و گاه باشد که اسهال خون کبدی همچون دردی شراب بود و گنده و کفک ناک بود و گمان افتد که خلط سودا است و برخلاف آن باشد و این نوع مردم محرور و لاغر را افتد به سبب گرمای صعب و تشنگی که در سفر و غیر آن کشیده باشند و جگر بدان سبب گرم شود و خشکی غالب گردد و خون غلیظ و سوخته گردد و علاج آن به تدبیرهای سرد کننده باید کرد و به آب یخ ناشتا و به شراب خشخاش و کشکاب سرد کرده و آنچه بدین ماند و گاه باشد که تن بیمار گدازش و کاهش گیرد و اسهال همچون زرداب ماند و علامت وی آن است که تن لاغر می‌شود و می‌کاهد و در جگر آفتی بنشاند و علاج او به تسکین حرارت و تدبیرهای تَری آرنده باید کرد و به قرص کافور و قرص طباشیر و کشکاب که در علاج دق یاد کرده آمده است و صندل و گلاب بر دل و جگر نهادن و این اسهال را به یک بار باز نباید داشت.
صفت قرصی که در این نوع اسهال سود دارد بگیرند گل ارمنی و طباشیر و شاه‌بلوط و بذر حماض و انبرباریس و گل سرخ و صمغ بریان کره و سرطان از هر یکی راستاراست همه را بکوبند و به رب آبی بسرشند شربت سه درم سنگ و طعام مصوص و حلام و ماهی به شرکه پخته و سرد کرده و حسویی که از میانه‌ی کعک سازند با صمغ و نشاسته و مغز بادام بریان کرده و گاه باشد که سبب اسهال چون (صحیح خون است) امتلاء همه تن باشد و علامت‌های امتلاء ظاهر بود چنان که معلوم است علاج وی آن است که نخست رگ اکحل زنند و طعام سبک‌تر فرمایند. و شکم را به تدریج باز گیرند و آب لسان الحمل و آب
ص: 684
برگ خرفه می‌دهند و هرکه رابه اسهال یا به قی از جراحتی یا از بواسیر یا از غیر آن استفراغ خون بسیار افتد و طبع او نرم شود از بهر آن که جگر او ضعیف گردد و حرارت غریزی اندک شود و طعام هضم نشود و هرگاه که خداوند اسهال خون را یا خداوند قی خون را ناگاه اطراف سرد شود و روزی زرد و شکم برآید و نبض ساقط شود بباید دانست که خون در شکم او بسته شده است به علاج آن مشغول باید بود محمد زکریا الرازی می‌گوید من چیزی عجب آزموده‌ام همچون سحر همه‌ی انواع اسهال کهن را در ساعت باز گیرد و این پنیر مایه‌ی خرگوش است از دانگی تا دو دانگ تا نیم درم سنگ به تدریج باید داد تا قولنج بکند نخست دانگی باید داد اگر کفایت نشود دیگر روز دو دانگ باید داد اگر کفایت نشود دیگر روز نیم درم سنگ و اگر چنان باشد که روز نخست دانگی بدهند و کفایت نشود همان روز دانگی دیگر بدهند و اگر کفایت نشود دانگی دیگر بدهند صواب باشد.

پنجم از جزو نخستین از گفتار چهاردهم در اسهال که ماده‌ی آن از همه‌ی تن آید

اسهال که سبب آن مادت‌های بد باشد که در رگ‌های همه تن گرد آمده باشد و اندام‌ها آن را قبول نکند و قوت دافعه‌ی هر اندامی آن را به رگ‌ها باز دهد و از رگ‌ها به جگر باز آید و از جگر به شاخه‌های ماساریقا به روده‌ی فرود آید و گاه باشد که در اندام‌ها که حوالی معده است اخلاط بسیار باشد و آن اخلاط از آن اندام‌ها به معده آید و طعام‌ها را که در معده باشد تباه کند و گاه باشد که اگر چه آن اخلاط طعام را تباه کند اندر بعضی اخلاط قوتی باشد که معده آن را کاره باشد یا مزاج آن با مزاج معده ناساریده باشد و معده آن را از خویشتن دفع کند و طعام دیگر که در معده باشد با آن دفع شود تا اندر بعضی اخلاط قوتی اسهال کننده یا لغزاننده باشد و هرچه را در معده باشد دفع کند و بلغزاند چنان که سودای بسیار از سپرز به معده آید و معده را بگزد و چیزی را که در معده باشد دفع کند و سبب اسهال سودایی گردد و هر اسهالی که ماده‌ی آن از عضوی دیگر یا از رگ‌های همه‌ی تن به معده و روده آید آن را نوبتی بود معلوم و آن را به تازی الاسهال الکاین بالادوار این علتی دراز آهنگ باشد و سبب درازی این علت آن است که طعام و شراب در معده هضم تمام نیابد و بدین استفراغ‌ها تن از مادت‌ها پاک نشود و خداوند تدبیر هضم و تدبیر استفراغ آن
ص: 685
مادت‌ها کند و هر بار که اسهال باز ایستاد پندارد که به حال درستی باز آمده است و هر بار که نوبت اسهال باز آرد پندارد که اسهالی نو است و از طعامی و شرابی فزونی کرده است.
علامت‌ها علامت‌های این علت آن است که پیوسته ناف می‌پیچید و هربار که شکم فرود آید ماده‌ی بسیار آید و هر نوبتی دو روز تا سه روز اسهال کند و باز ایستد. و حال همچون حال تندرستان باشد و باشد که یک هفته یا بیشتر بر حال تندرستی بود بیشترین بیست روز بود پس نوبت اسهال باز آید.
علاج طریق علاج این علت آن است که نخست معده و جگر و قوت‌های هر دو به صلاح باز آرند و اگر سوء المزاجی باشد زایل کند و غذاهای آن نیک دهند و ترتیب نیک فرمایند و استفراغی کنند به واجب خاصه به نزدیکی نوبت اسهال و ایارج فیقرا و مطبوخ هلیله و مطبوخ افتیمون و شراب افسنطین و گوارش سفرجلی و اطریفل بزرگ اندر این باب سودمند باشد و چون تن پاک کرده باشند با مداد به ناشتا ریاضت فرمایند و گرمابه چنان که در کتاب سوم که کتاب نگاه داشتن تندرستی است یاد کرده آمده است.

جزو دوم از گفتار چهاردهم اندر اسهال معدی یعنی اسهال که سبب آن از معده باشد.

نخستین اندر اسهال معدی که سبب آن ضعیفی قوت هاضمه باشد [که علاج آن چهار فصل است]

اشاره

اسباب ضعیفی قوت هاضمه چهار نوع است یکی آن که رطوبتی لزج بر سطح معده آلوده شود و آن رطوبت میان معده و طعام حجاب شود و حرارت معده را از طعام باز دارد و قوت هاضمه بدان سبب ضعیف شود دوم آن که معده ضعیف باشد و در وی صفرا تولد کند و اسهال صفرایی آرد سوم آن که صفرا و بلغم آمیخته باشد چهارم آن که در معده بادها تولد کند و طعام بدان سبب تباه و ناگواریده بماند و اسهال تولد کند.
علامت‌ها آن را که سبب اسهال رطوبتی لزج باشد علامتهای رطوبت ظاهر شود و طعام بر معده گرانی کند و منش گشتن آرد و ثفل ناگواریده بیرون آید و سپید باشد و تشنگی کمتر بود و ممکن است که رطوبت لزج خواهد و بدان سبب
(ص 477)
تشنگی پدید آید همچنان که کسانی که ماهی باکرنج خورده باشند و از خوردن آن
ص: 686
تشنگی پدید آید و اسهال با قراقور بود و آروغ ترش برآید و بقراط آروغ ترش را در این نوع اسهال سوء المزاج ستوده داشته است از بهر آن که آروغ ترش نشان آن باشد که حرارت به یکبارگی از کار باز مانده نیست و طعام در معده درنگ می‌کند چندان که ترش می‌گردد و درنگ کردن غذا در این علت ستوده باشد و دیگر آن که ترشی رطوبت لزج را تقطیع کند و معده را دباغت دهد و درشت کند تا هاضمه و ماسکه هر دو قوی گردد و آن را که قوت هاضمه تنها ضعیف باشد اسهال به وقت خویش بود لکن ناگواریده و متغیر ناشده بیرون آید و آن را که معده گرم باشد و صفرا تولد کند و تشنگی و تلخی دهان و حرارت و ثفل زرد بر آن گواهی دادن و آن را که صفرا و بلغم آمیخته بود ثفل آمیخته بیرون آید و آن را که در معده بادها تولد کند اسهال با قراقور و علامت‌های بادها ظاهر بود و علاج این چهار فصل است.

فصل نخستین اندر علاج آن که سبب ضعیفی هاضمه رطوبت لزج باشد

آن را علامت‌های بلغم ظاهر شود قی باید فرمود و طعام ماهی شور و ترب و چغندر و خردل دادن و شبت در آب پختن و با انگبین آمیختن و نمک درافکندن و دادن تا قی کند و از پس آن که قی کرده باشد و فم معده از آن ماده سبک‌تر شده باشد قعر معده را به حب صبر و به ایارج فیقرا پاک باید کرد پس معده را قوت دادن به گوارش خوزی و معجون خبث الحدید و امروسیا و سجزینا و مانند آن.
صفت گوارش خوزی نسخه‌ی محمد زکریا بگیرند دانه‌ی میویز که از سرکه بیرون کرده باشند و بریان کرده و کوفته و بیخته چون سرمه سی درم سنگ حب الاس شصت درم سنگ خرنوب نبطی و گل‌نار و گز مازو از هر یک ده درم سنگ کندر و نانخواه و سعد و مصطکی و سنبل از هر یک پنج درم سنگ همه را بسرشند به شکر گداخته و به قوام آورده یا به انگبین پالوده و کفک برداشته شربت از سه درم سنگ تا چهار درم سنگ.
نسخه‌ی دیگر وصف عیسی بن سهار بخت بگیرند قسط و قرفه و سنبل و حب البلسان و سلیخه از هر یک ده درم سنگ جو زنجبیل ده استار جوزبوا پنجاه عدد قاقله و قرنفل و انیسون و اکلیل الملک و شیطرج از هر یک چهار درم سنگ ریوند چینی و زریوند طویل و
ص: 687
اشنه از هر یک دو درم سنگ بسباسه برنگ کابلی مقشر هشت درم سنگ نارمشک چهار درم سنگ قصب الذیره و فلفل و دارفلفل از هر یک پنج درم سنگ هلیله‌ی کابلی دو استار پلپل ده عدد حب الاس چنده وزن داروها و اندر نسخت دیگر همی‌آید زنجبیل ده درم سنگ سعد ده استار همه را بکوبند و به شکر گداخته و به قوام آورده بسرشند صفت معجون مختصر نافع بگیرند ناخواه و کندر و گل‌نار از هر یک راستاراست همه را نرم بکوبند و میویز سیاه را با دانه بکوبند و داروها بدان بسرشند شربت مقدار جوزی بامداد و شبانگاه.
صفت معجونی دیگر بگیرند گل‌نار و گز مازو و خرنوب نبطی از هر یک پنج درم سنگ نانخواه و کندر از هر یک سه درم سنگ وج و ابهل و تخم کرفس و تخم بادیان از هر یک یک درم سنگ همچون معجون دیگر همه را بکوبند و با میویز با دانه کوفته بسرشند.
سفوف حب رمان بگیرند انار دانه‌ی ترش بریان کرده و کوفته چون سرمه صد درم سنگ کرویا به سرکه تَر کرده و بریان کرده و گشنیز خشک به سرکه تَر کرده و بریان کرده از هر یک بیست درم سنگ خرنوب نبطی و سماق و گل‌نار از هر یک ده درم سنگ همه را بکوبند و بیامیزند شربت از دو درم سنگ تا سه درم سنگ و صفت معجون الحلب که آن را فنجنوش گویند و صفت امروسیا و سجزینا در قرافادین یاد کرده شود گوارش کندر بگیرند پلپل و دارپلپل و قرنفول و جوزبوا از هر یک پنج درم سنگ زنجبیل و خاولنجان از هر یک ده درم سنگ کندر شصت درم سنگ شکر سوده شصت درم سنگ همه را با انگبین مصفی بسرشند شربت سه درم سنگ.
صفت سفوف خشخاش بگیرند تخم خشخاش و کندر از هر یک راستاراست هر دو بکوبند نرم شربت از دو درم سنگ تا سه درم سنگ با آب سرد بدهند اسهال کهن را و نو را سود دارد.
محمد زکریا می‌گوید فلونیای پارسی خداوند اسهال کهن را سود دارد اگر تب نباشد بقراط می‌گوید گرمابه‌ی خداوند اسهال را سود دارد.
صفت ملقیاتا بگیرند هلیله‌ی کابلی و هلیله‌ی سیاه و بلیله و آمله همه به روغن زیت
ص: 688
بریان کرده از هر یک پنج درم سنگ زیره‌ی کرمانی به سرکه تَر کرده و بریان کرده و تخم گندنا بریان کرده و حب الرشاد بریان کرده از هر یک هفت درم سنگ تخم کرفس به سرکه تَر کرده و بریان کرده و انیسون از هر یک چهار درم سنگ مصطکی و سنبل و قاقله و قرنول و عود هندی از هر یک دو درم سنگ سعد سه درم سنگ همه را بکوبند مگر حب الرشاد و با هم بیامیزند شربت سه درم سنگ بامداد و سه درم سنگ شبانگاه.
سفوف عود بگیرند عود خام و زیره‌ی به سرکه تَر کرده و بریان کرده و قاقله و دانه‌ی میویز که از سرکه بیرون کرده باشند بریان کرده از هر یک راستاراست شربت سه درم سنگ.
صفت حبی که اسهال بلغمی باز دارد بگیرند مر و قرفه و افیون و جندبیدستر از هر راستاراست حب کنند همچون پلپل شربت هفت حب با آب سرد و کودک را یک حب یا دو حب و کودک چهار ساله را چهار حب گر پنج حب و بعضی طبیبان به جای قرفه تخم کرفس کنند.
صفت حبی دیگر بگیرند افیون و سندرسوس و کندر و مر و زعفران از هر یک راستاراست حب‌ها کنند هر چنده نخودی شربت دو
حب صفت معجونی سودمند بگیرند افیون و جندبیدستر و میعه‌ی تَر و بذرالبنج و مر و زعفران و لسان الحمل و اسارون و کندر و نانخواه از هر یک راستاراست همه را با انگبین مصفی بسرشند شربت چنده یک فقدق.
صفت ضمادی نافع بگیرند افسنطین رومی یک وقیه در شراب قابض تَر کنند یک شب دیگر روز به آب مورد تَر با آن شراب بیامیزند و لاذن و رامک در وی حل کنند و خرقه‌ای بدان تَر کنند و بر معده نهند و آنجا که مورد تَر نباشد برگ مورد خشک سوده در شراب تَر کنند و بمالند و بپالایند. طعام کبوتر بچه‌ی بریان و گنجشک و مانند آن با دارچینی و پلپل و زیره.

دوم اندر علاج آن که ضعیفی قوت هاضمه گرمی معده و تولد صفرا بود

هر بامداد رب مورد ساده با رب انار ترش آمیخته باید داد گر رب غوره با رب آبی آمیخته گر رب ریواج با رب سیب آمیخته و این رب‌ها با یک مثقال طباشیر باید داد گر با یک مثقال قرص
ص: 689
طباشیر و هر شب دو درم سنگ اسبغول بریان کرده و یک درم سنگ گل ارمنی کوفته و نیم درم سنگ صمغ عربی بریان کرده و به روغن گل چرخ کرده با آب سرد یا یکی از این رب‌ها و گر تب نباشد دوغ گاو پالوده و سنگتاب گر آهن‌تاب کرده تا طباشیر و تخم گل و تخم حماض می‌دهند از هر یک درم سنگی و شیر بز را با آب باران گر با آب سماق بیامیزند و بپزند تا آب برود و شیر بماند آن را با این رب‌ها می‌دهند و طعام پایچه به سماق فرمایند یا مزوره‌ی انار دانه به مغز بادام بریان کرده و کسنی دشتی پخته و به سرکه خشک کرده و لسان الحمل هم بر این گونه ساخته اسهال صفرا باز دارد و باقلی مبلول با پوست به سرکه پخته سود دارد و خایه‌ی مرغ نیم برشت و غوره‌ی خشک پاک کرده با اندکی مازو و گل‌نار و حب الاس
(ص 478)
و انار پوست آنچه حاضر بود مادت‌ها را که به معده و روده آید باز دارد و خایه‌ی مرغ جوشانیده اندر اسهال کبدی و معده‌ای زیان دارد و اسهال معوی سود دارد.
صفت اقراص طباشیر بگیرند طباشیر و سماق از هر یک پنج درم سنگ بذر حماض بریان کرده ده درم سنگ بذر البقله (خرفه) بریان کرده و گل‌نار از هر یک سه درم سنگ صمغ عربی بریان کرده هشت درم سنگ شربت از یک مثقال تا دو درم سنگ صفت گوارش طباشیر تشنگی و حرارت بنشاند و معده را قوت دهد بگیرند طباشیر و گل سرخ و تخم حماض و صمغ بریان کرده از هر یک ده درم سنگ گل‌نار و سماق و عصاره‌ی لحیة التیس از هر یک هفت درم سنگ زعفران و افیون از هر یک دو مثقال همه را به جلاب بسرشند شربت سه درم سنگ و اگر ده درم سنگ حب الاس در این گوارش زیادت کنند و به رب آبی بسرشند قوی‌تر بود.
صفت گوارش سماق بگیرند سماق پاک کرده سی درم سنگ سویق النبق و سبیخ الشعیر و سفیق التفاح و کعک بغدادی و خرنوب شامی از هر یک ده درم سنگ شکر تبرزد چنده وزن همه‌ی داروها همه به رب سیب بسرشند شربت پنج درم سنگ.
صفت داروی دیگر قابض بگیرند سماق پاک کرده دو درم سنگ مازو یک درم سنگ
ص: 690
انار پوست نیم درم سنگ همه را بکوبند و به رب مورد بسرشند گر به رب آبی این یک شربت بود.
صفت شرابی که اسهال صفرا باز دارد بگیرند پست جو دو مشت تخم خشخاش یک کف پوست خشخاش هم چنده آن همه را بپزند و بپالایند و گر به سویق حب الرمان گر به سماق خشک کنند صواب بود. و گر حرارت سخت عظیم نباشد با یک درم سنگ پنیر کهن بریان کرده دهند.
صفت دارویی دیگر بگیرند پنیرمایه‌ی خرگوش دودانگ افیون دو دانگ مازو نیم درم سنگ کندر نیم درم سنگ شربت نیم مثقال و بباید دانست که چیزهای خدر کننده را چون افیون و بذرالبنج در این باب منفعت آن است که ماده را غلیظ کند و خواب آرد و حس سوزانیدن صفرا را از روده‌ها باطل کند لکن از خطر خالی نیست و تا بتواند هیچ گرد آن نباید گشت پست اگر ضرورت شود زعفران و جندبیدستر و مانند آن چیزی با وی بباید آمیخت خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید من دیدم که افیون شیاف کردن و بیمار هلاک شد.

سوم اندر علاج صفرا که با بلغم آمیخته بود

بگیرند هلیله‌ی زرد یک جزو حب الرشاد نیم جزو حب الاس و سماق و ثمرة الطرفا (میوه‌ی گز مازو) و سک از هر یک سدس یک جزو شربت دو درم سنگ.
داروی دیگر بگیرند تخم لسان الحمل دو درم سنگ انیسون یک درم سنگ نارپوست و دم‌الاخوین از هر یک نیم درم سنگ این یک شربت و اگر تب آید این شربت در آب باران دهند یا اندر بعضی رب‌ها.
صفت نمکی که اسهال صفرایی باز دارد بگیرند نمک اندرانی و بشکنند و بریان کنند و در بریان کردن چند بار سرکه در وی همی‌پاشند پس بکوبند و انار دانه‌ی بریان کرده و سماق پاک کرده از هر یک سه یک وزن نمک گشنیز خشک کرده و سماق پاک کرده از هر یک سه یک وزن گشنیز خشک بریان کرده و انبرباریس پاک کرده چهار یک وزن نمک همه را بکوبند و بیامیزند و بکار دارند و خداوند اسهال را صواب آن است که بر یک طعام صبر
ص: 691
کند و در شبانه روز یک بار خورد و از پیش طعام چیزی قابض خورد چون آبی و انار ترش و مانند آن و از آب صبر کند خاصه اگر صفرا با بلغم آمیخته باشد و خداوند اسهال بلغمی را یک بارگی از آب باز باید داشت و اسهال صفرایی سلیم‌تر از دیگر انواع باشد و زودتر علاج پذیرد و بیشترین بحران بیماری‌های حاده و تب‌های غب و محرقه بود.

چهارم اندر علاج بادها که در معده باشد

اسباب و علامات و علاج بادها اندر گفتار دهم اندر علاج‌های معده یاد کرده آمده است از آن مطالعت باید کرد.

باب دوم از جزو دوم از گفتار چهاردهم اندر اسهال معده‌ای که سبب آن ضعیفی قوت ماسکه بود [علاج آن در پنج فصل است]

اشاره

اسباب ضعیفی (قوه) ماسکه پنج نوع است
یکی رطوبتی لزج که بر سطح معده آلوده شود و طعام را فرو لغزاند دوم آن که بر سطح معده بثره‌ها برآید و معده بدان سبب طعام برنتابد و بدان التفات نکند و از مماست آن بگریزد و قوت ماسکه بدان سبب از کار خویش باز ماند. سوم آن که قوت ماسکه به سبب نوعی از انواع سوء المزاج سده با ماده ضعیف گردد چهارم آن که قوت داروی مسهل در سطح معده مانده باشد و قوت ماسکه بدان سبب ضعیف گردد پنجم آن که از پس طعام حرکت‌های انیف اتفاق افتد و طعام بدان سبب از معده فرود آید ناگواریده
علامت‌های آن اما علامت رطوبت که بر سطح معده آلوده باشد در باب گذشته یاد کرده آمده است و علامت بثره‌ها که بر سطح معده برآید آن است که بر سطح زفان نیز هم از آن نوع بثره‌ها برآید و از معده بخارها برخیزد و بوی دهان ناخوش گردد و معده از پس طعام بسوزد و درد خیزد دردی خلنده و گزنده خاصه اگر چیزی ترش یا شور خورده شود و ثفل ناگواریده و با سدید بود و تشنگی غالب بود و باشد که اسهال با تب بود و انواع دیگر اسباب آن بر آن گواهی دهند و هر اسهالی که بی سحج و بی خون بود و در جگر و حوالی آن آفتی نباشد و علامت‌های آن ماده از دماغ یا از زهره یا سپرز به معده می‌آید هیچ ظاهر نباشد بباید دانست که اسهال معدی است و معده لغزنده است و علاج این در این پنج فصل است.

فصل نخستین در علاج معده که رطوبت لزج بر سطح او آلوده شود

و قوت ماسکه را
ص: 692
ضعیف کند علاج این قی است و استفراغ چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است پس معده را به جوارش خرنوب و اقراص گل‌نار و مانند آن قوت دادن و گوارش خوزی و معجون‌ها که در اندر باب گذشته یاد کرده آمده است بکار داشتن و تا معده را به قی و استفراغ به ایارج فیقرا و مانند آن پاک نکنند این گوارش‌ها و قرص‌ها نباید داد
(صفت) گوارش خرنوب بگیرند خرنوب نبطی و بلوط و شاه‌بلوط از هر یک یک جزو و حب العنب یک جزو این حب العنب دانه‌ی مویز یا دانه‌ی انگور باشد که از سرکه بیرون کرده باشند و حب الاس دوجزو و سسبق النبق یک جزو همه را بکوبند چون سرمه و به شراب مورد بسرشند شربت از سه درمسنگ تا چهار درم سنگ.
صفت اقراص گل‌نار بگیرند گل‌نار تخم گل و تخم حماض از هر یک سه درم سنگ سماق و مازو و عصاره‌ی لحیة التیس و (ا) قاقیا و کندر از هر یک درم سنگی و نیم زعفران نیم درم سنگ همه را بکوبند و به آب مورد تَر بسرشند و قرص کنند شربت یک درم سنگ با شراب مورد.
صفت قرص دیگر بگیرند طراثیث و قرط و گل‌نار و تخم گل و سماق از هر یک پنج درم سنگ بلوط بریان کرده و زیره‌ی به سرکه طلی کرده و بریان کرده از هر یک چهار درم سنگ خرنوب نبطی ده درم سنگ تکج (دانه) میویز بریان کرده پنج استار همه را بکوبند چون سرمه شربت دو درم سنگ با رب آبی و طعام کبک و دراج بریان کرده یا به سماق و اناردانک پخته.

دوم در علاج بثره‌ها که بر سطح معده برآید و قوت ماسکه را ضعیف کند

اگر مانعی نباشد نخست رگ باسلیق فرمایند زد یا بر ساق حجامت کردن و اگر قوت قوی باشد به نقیع هلیله
(ص 479)
زرد خرمای هندو استفراغ کردن پس از فصد و حجامت تا ماده‌ی علت گسسته شود و کشکاب که از پست جو و حب آلاس و تخم خشخاش پزند می‌دادند و آنچه به علاج این علت مخصوص است آن است که هر روز یک درم سنگ صمغ عربی دو درم سنگ
ص: 693
اسبغول و درم سنگ روغن گل برچکانند و بدهند صواب بود.
صفت ضمادی خنک بگیرند آبی به سرکه پخته و حب الاس و برگ سیب و گل سرخ و گل‌نار و مازو و صندل و رامک و قرط و صماق و اقماع انار ترش از هر یک پنج درم سنگ کافور نیم درم سنگ همه را به آب مورد بسرشند و اگر یک درم سنگ زعفران و دو درم سنگ عود زیادت کنند روا باشد و طعام حسویی از کشک جو بریان کرده و کرنج بریان کرده و مغز بادام بریان کرده و برگ حماض پخته و روغن بادام برچکانند و تفشیل از عدس مقشر و آب غوره و آب سماق و آب انار ترش و دوغ ترش پالیده و آهن تاب کرده مقدار ده استار با پانزده درم سنگ کعک سوده همچون سرمه و نان خشک در تنور بریان کرده سود دارد و کرنج بریان کرده و پیه‌ی گرده‌ی بز پخته سود دارد و اگر این بثره‌ها از پس دق و سل پدید آید آن را علاج نیست.

سوم در علاج آن که قوت داروی مسهل بر سطح معده بماند و قوت ماسکه را ضعیف کند و اسهال درپیوندد

اسبغول بریان کرده با روغن گل چنان که در فصل گذشته یاد کرده است می‌باید داد و سفوف طین دادن و اگر خداوند علت مرطوب باشد سه درم سنگ حب الرشاد بریان کرده و به روغن گل چرب کرده ناکوفته بدهند و گر به روغن گل چرب کنند و به آب سرد دهند معتدل باشد و گر به دوغ در بجوشانند و بدهند صواب بود و اگر به سحج ادا کند علاج سحج یاد کرده آید و حقنه کردن به روغن گاو گداخته و دم‌الاخوین در او حل کرده سود دارد،

چهارم اندر علاج سوء المزاج که قوت ماسکه را ضعیف کند

اسباب و علامات و علاج همه انواع سوء المزاج در گفتار دهم یاد کرده آمده است هر چه مقصود باشد از باب‌های آن گفتار باید جست.

پنجم اندر علاج اسهال که سبب آن حرکت‌های عنیف باشد

آنچه در معده تباه شود از طعام و ناگواریده در امعاء بماند آن را به ایارج فیقرا پاک باید کرد و علاج دیگر خواب است و ساکن بودن و از پس طعام حرکت ناکردن و اگر مسافری باید خورد که به منزل فرود آید چنان که در کتاب سوم در تدبیر مسافران یاد کرده آمده است.
ص: 694

باب سوم از جزو دوم از گفتار چهاردهم اندر اسهال معدی که از بسیار خوردن و بی ترتیب خوردن و از طعام‌های بد و طعام‌های چرب افتد

آن را که اسهال از بسیار خوردن افتد علاج او همچون علاج خداوند هیضه کنند و گرسنگی فرمایند یک شبانه روز و اندک فرمایند خورد و طعام‌های سبک و زودگوار فرمایند و معده را قوت دهند به داروهایی که موافق مزاج باشد اگر مزاج گرم بود گل به شکر به اقراص طباشیر سرشته و سفوف حب الرمان و آنچه بدین ماند و هرچه در باب نخستین از این جزو یاد کرده آمده است بکار دارند و طعام سماق و انار دان و مانند آن باشد و اگر مزاج سرد بود گل انگبین با مصطکی و عود خام فرمایند و گوارش زیره و گوارش عود و ترنج پرورده و مصطکی و علک ساج خاییدن سود دارد و طعام کباب و کبوتر بچه و گنجشک بریان و آن را که اسهال از طعام‌های بد افتد علاج وی آن است که از آن نوع هیچ نخورد و آن عادت بگرداند و آن را که اسهال از طعام‌های چرب افتد روز دیگر گرسنه باید بود و اندکی گل شور بمزیدن و طعام‌های کم چربو خوردن و آن را که اسهال از بی ترتیب خوردن بود آن عادت بباید گردانید و معده را قوت دادن و ضمادهای قوت دهنده که در باب‌های گذشته یاد کرده آمده است بکار داشتن تا به حال صحبت باز شود

باب چهارم از گفتار چهاردهم اندر اسهال معده که سبب آن بسیار آمدن ماده‌ی سودا بود که از سپرز به معده آید

هم اگر قوی باشد و ماده‌ی سودا بسیار رگ اسیلم باید زد از دست چپ و به مطبوخ افتیمون استفراغ کردن و معده را قوت دادن.
سفوف حب الرمان بگیرند حب الرمان ده درم سنگ بهمن سرخ بریان کرده دو درم سنگ زرنباد بریان کرده و کهربا و تخم سذاب و تخم شاهسفرم بریان کرده و کرنج بریان کرده از هر یک یک درم سنگ شربت سه درم سنگ و ده استار ناردانه و نیم من مویز سیاه بکوبند و در سرکه و آب بمالند و بپالایند و اندکی نمک و سعتر درافکنند و آن را نان خورشت کند.
صفت سفوفی بگیرند کندر و سعد و جوز السرو و سک از هر یک نیم درم سنگ کعک بغدادی یک درم سنگ این جمله یک شربت بود با شراب کهن دهند و اگر حاجت آید
ص: 695
محجمه بر سپرز نهند تا ماده‌ی سودا را از معده باز دارد.

جزو سوم از گفتار چهاردهم اندر اسهال معوی یعنی اسهال که از روده بود

اشاره

بباید دانست که انواع اسهال معدی که یاد کرده آمد همان انواع به عین حال معوی را نیز باشد و اسباب هم آن اسباب باشد به عینها مگر یک نوع که مخصوص است به معده و آن اسهالی است که سبب آن ضعیفی قوت هاضمه بود این یک نوع معوی باشد و اسهال معوی بعضی خونی بود و بعضی نه و بعضی به سحج ادا کند و بعضی نه.

نخستین اندر اسهال معوی که آن را زلق الامعا گویند و این باب سه فصل است‌

فصل نخستین اندر زلق الامعا که سبب آن رطوبتی لزج باشد که ثفل را بلغزاند و قوت ماسکه را ضعیف کند

این بیماری است که معده و روده‌ها را بسیار افتد و قوت ماسکه‌ی هر دو ضعیف گردد و آنچه در علاج اسهال معدی یاد کرده آمده است علاج آن است اما نخست روده‌ها را در ایارج فیقرا و حب صبر پاک باید کرد پس به شراب افسنطین و سکنگبین عنصلی و میبه و حندیقون بکار داشتن و گوارش خرنوب با آب عوسج گوارش سماق با آب خرنوب تَر و گوارش خوزی با شراب مورد سودمند بود و این همه در باب‌های گذشته یاد کرده آمده است.
صفت دارویی سودمند بگیرند سک و رامک و سعد و مصطکی و تخم کرفس و زیره‌ی کرمای به سرکه تَر کرده و بریان کرده و دانه‌ی مورد و گل‌نار از هر یک پنج درم سنگ اناردانک ترش بریان کرده ده درم سنگ همه بکوبند و ببیزند شربت سه درم سنگ با میبه.
صفت ضمادی نافع بگیرند مر و کندر و مصطکی و (ا) قاقیا و لادن و صبر و افیون و بذرالبنج از هر یک چهار درم سنگ و گل سرخ و گل‌نار و سک و عصاره‌ی لحیة التیس و مازو و حضض و مامیثا از هر یک هشت درم سنگ همه را بکوبند و به سرکه و به آب مورد تَر بسرشند و بر شکم طلی کنند و بگذارند تا خشک شود و فرو برد این ضماد اگر طبع آید و گر نیاید سودمند باشد و از پس این ضماد ضماد افسنطین بکار دارند.
صفت آن افسنطین رومی یک وقیه و در شراب قابض تَر کنند یک شب دیگر روز شراب از وی بپالایند و آب برگ مورد تَر با آن شراب بیامیزند و لختی سک سوده و لادن و رامک
ص: 696
در این شراب حل کنند
(ص 480)
و خرقه‌ای بدان تَر کنند و عود متراه که به مشک و عنبر مترا کرده باشند زیر آن خرقه دود کنند و آن را بر شکم پوشند.
صفت ضمادی دیگر بگیرند سک و زعفران از هر یک یک درم سنگ اشنه ده درم سنگ مصطکی هفت درم سنگ سعد پنج درم سنگ قصب الذیره ده درم سنگ رامک شش درم سنگ تخم کرفس پنج درم سنگ مورد دانه ده درم سنگ مازو ده درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند و به شراب بسرشند و بر شکم نهند و اگر از این ضماد هر بامداد و شبانگاه دو درم سنگ با مِی‌پخته بخورد سود دارد و طعام گنجشک بریان و کبک و تذرو و متنجنه کردن و میان او به زیره و کرویا و دارچینی و گشنیز خشک و سماق و ناردانه و کرفس و پودنه و سذاب آکنه و پست قُبیرا (سنجد) و پست نبق و پست اناردانه سود دارد و شراب میوه‌ها که آن را بپرورد و سیب و زعرور و حب الاس و نبق و قبیرا و سماق و ناردانه بپزند سود دارد.

دوم اندر زلق الامعا که سبب آن بثره‌ها و دمیدگی روده‌ها بود

بباید دانست که سبب این بثره‌ها و دمیدگی گرمی مزاج و گذشتن خلط صفرا بود به روده‌ها همچنان که اگر آب سخت گرم یا روغن گرم بر عضوی ریزد آن عضو را بدماند و آبله‌ها بردارد و ریش کند خلط صفرا به روده بگذرد روده‌ها را همچنان بدماند از بهر آن که هم گرم باشد و هم تیز و هرگاه که مزاج را به اعتدال باز آرند و صفرا از تن بیرون کنند زود به صلاح باز آید از بهر آن که اسهال صفرایی سلیم‌تر از دیگر انواع اسهال بود و زودتر علاج پذیرد و اگر مزاج هم بر آن گرمی بماند و آن ماده باز نایستد سحج و قروح امعا پدید آید و امید بهتری نباشد
علاج آن چه در علاج بثره‌های معده و در علاج ضعیفی قوت هاضمه‌ی معده که سبب آن تولد صفرا بود یاد کرده آمده است همه علاج این علت است و هر بامداد مقدار نیم رطل بغدادی به دوغ ترش پالوده با گل سرخ و طباشیر و بذر حماض از هر یک یک درم سنگ کوفته و بیخته می‌باید داد و دوغ سنگ تاب یا آهن‌تاب کرده باید داد و شیر بز با آب سماق آمیخته از هر یک نیم رطل بغدادی بگیرند به سنگتاب می‌کنند تا به نیمه باز آید و
ص: 697
سه اوقیه آب انار ترش و شیرین با وی بیامیزند چند روز ناشتا این شربت می‌دهند و وقت خواب دو وقیه آب غوره و یک وقیه آب انار ترش با اندکی شکر می‌دهند و اگر آب غوره تنها دهند بی شکر روا باشد و اگر طباشیر و بذرالحماض و گل سرخ با وی بیامیزند صواب باشد و اگر این ترشی‌ها برنتابد هر بامداد سفوف طباشیر دهند با یک وقیه رب آبی.
صفت آن بگیرند بذرالحماض بریان کرده و اسبغول بریان کرده و صمغ عربی بریان کرده و گل ارمنی و طباشیر از هر یک راستاراست همه را بکوبند مگر اسبغول را و کشکاب که از کشک جو بریان کرده و گاورس پوست کنده تذرو با روغن گل و بی روغن سود دارد و طعام جوزه (جوجه) و پایچه‌ی بره با آب سماق یا به آب اناردانک پخته فرمایند و به جای آب شراب انار ساده با آب آمیخته دهند و ضمادی سازند از سبزی که بر سر آب ایستاده باشد که به تازی تحلب گویند و از کدوی تَر و آرد جو و گل‌نار و گل سرخ و مازو و صندل و رامک و نارپوست و به آب سیب ترش و آب مورد تَر بسرشند و بر شکم نهند و موم روغنی که از روغن گل و موم سپید سازند و آن را به آب برگ لسان الحمل یا آب برگ خرفه و آب انار ترش و آب غوره بیامیزند و بر شکم حمی مالند و اگر ماده سخت بسیار بود و قی تواند کرد سخت صواب باشد خاصه به ناشتا به آب گرم و سکنگبین و اگر به ناشتا قی نتواند کرد نخست کشکاب خورد بسیار پس آب گرم و سکنگبین خورد تا قی تواند کرد و از پس قی هر بامداد نیم رطل دوغ بز با سفوف الطین می‌دهند
صفت سفوف طین بگیرند گل ارمنی و گل مختوم و طباشیر و کهربا و گل سرخ از هر یک راستاراست شربت سه درم سنگ.

سوم اندر زلق الامعا که سبب آن باقی (ماندن) قوت داروی مسهل بود که در سطح روده‌ها مانده بود

یا نوعی از انواع سوء المزاج بود
علاج انواع سوء المزاج و علاج باقی (ماندن) قوت داروی مسهل که در سطح روده‌ها بماند همه در علاج اسهال معده‌ای یاد کرده آمده است تا از آن باب طلب کند.

دوم اندر جزو سوم از گفتار چهاردهم اندر سحج‌

بباید دانست که آفریدگار تبارک و تعالی رطوبتی لزج آفریده است زندرون روده‌ها و بر سطح روده اندوده تا درشتی ثفل و
ص: 698
تیزی اخلاط را که بر وی می‌گذرد از وی باز می‌دارد و آن را زود دفع می‌کند و بلغزاند و این رطوبت چیزی است چون آهار که از نشاسته پزند و آن را طبیبان صهروج الامعا گویند و غشای مخاطی نیز گویند و هرگاه که اخلاط تیز به روده بسیار گذرد آن رطوبت را می‌تراشد و می‌رندد تا پس از آن به مدتی سطح روده را از آن رطوبت برهنه کند چون سطح روده برهنه شد تیزی اخلاط روده را بگزد و برندد و سحج و ریش روده تولد کند اما اگر خلط صفرایی بود در مدت دو هفته سحج کند و اگر خلطی شور و بورقی بود در مدت یک ماه سحج کند و اگر خلط سودایی بود در مدت چهل روز یا بیشتر سحج کند و اگر سحج کهن گردد و رندش روده پاره‌های پوست بیرون آید و آن را به تازی خراطه گویند و قشاره نیز گویند و جراده نیز گویند و سبب اسهال خون و ریم و زرداب یا آماسی بود یا قرحه‌ای و دبیله که در بعضی احشا بود که بر بالاتر از روده است یا در روده بود و پخته شود و بگشاید یا رگی از رگ‌های روده بشکافد تا دهن‌های رگ‌های روده گشاده شود تا داروی مسهل چون شحم حنظل و غیر آن روده برندد و اسهال خون تولد کند و اسهال زرداب معوی کمتر افتد از بهر آن که زرداب یا از گدازش تن بود یا از آماس دبیله ترابد که بخواهد پخت لکن چون مدت آن دراز گردد و مضرت آن به امعاء باز دهد و اسهال که با ریم آمیخته بود بیشتری آن گشادن دبیله‌ای بود یا از پخته شدن آماسی که در احشاء افتاده باشد و از آنجا به روده فرود آید و این نیز معدی نباشد و سلیم‌تر باشد لکن این را نیز مدت دراز گردد و روده را ریش کند و علامت‌های اسهال خون باشد که به یک بار پدید آید سبب گسستن و ترقیدگی رگی باشد و اگر اندر روده‌ها المی نباشد از احشاء همی‌آید خاصه اگر علامتی از علامتهای آفتهای احشاء با آن پدید آید و گاه باشد که از امعاء بود و هیچ المی نبود و سبب آن گشاده شدن دهن‌های رگ‌ها و روده‌ها بود و این سلیم‌تر بود و اندک اندک پدید آید و اسهال خون که از پس اسهال صفرایی و از پس سجح افتد و روده‌ها درد کند سخت بد باشد خاصه اگر نخست خراطه‌ای آمده باشد پس خون صرف آید از بهر آن که علامت آن باشد که آفت به قعر روده‌ها فرود رسیده است و اسهال که ناقشاره (با قشاره) بود بیشتری از قروح معده بود و اگر اندر روده‌ها سحج نباشد و اگر سحج باشد از طبقه‌های روده‌ها بود و اگر از روده‌های برسوی)
ص: 699
(ص 481)
باشد قشاره‌ی باریک بود و خورد بود و اگر از روده‌های فروسوی بود قشاره‌ی بزرگ‌تر و غلیظتر بود و سحج که اندر روده‌های باریک افتد تیز بود خاصه آنچه اندر روده‌ی صایم افتد از بهر چهار معنا یکی آن که این روده باریک‌تر از دیگر روده‌ها است و اندر وی رگ‌های بسیار است دوم آن که صفرا که از زهره به روده آید نخست بدین روده آید و صرف باشد هیچ رطوبتی با وی (نا) آمیخته و تیزی آن ناشکسته سوم آن که آفتی که بدین روده رسد مضرت آن به جگر باز دهد از بهر آن که به جگر نزدیک است چهارم آن که نه دارو و نه غذا در این روده درنگ هیچ نکند و ساعم از بهر آن گویند چون دارویی در وی درنگ نکند و قوت دارو در وی اثر نکند و منفعت آن بدو نرسد و سحج که در روده‌ی بازپسین افتد بعضی با درد باشد و بعضی نه آنچه با درد باشد آن را زحیل گویند سپس‌تر یاد کرده آید و گاه باشد که خون در شکم ببندد و بیمار را اطراف سرد شود و شکم برآید و باد گیرد و نبض ساقط شود و غشی افتد و هرگاه که بیماری را تب صفرایی آید و بول او سپید بود و سودایی و آفتی دماغی نباشد و هوش بر جای باشد بیم باشد که سحج کند و آن را که سبب سحج ماده‌ی صفرایی بود نخست اسهال صفرایی باشد و خلط صفرا با خراطه امیخته باشد و آن را که سبب بلغم شور بورقی بود نخست اسهال بلغمی بوده باشد و در روده‌ها باد و قراقور بود و آن را که سبب خلط سودا بود نخست اسهال سودا بوده باشد و اسهال سودایی که بر سبیل ابتدا افتد یعنی اسهال که نخست پدید آید سیاه و سودایی بود هلاک کند از بهر آن که نشان آن باشد که آماس سرطانی عفن شده است و سر کرده است و آنچه در آخر تب‌ها افتد همچنین اگر چه هنوز سحج نکرده باشد خاصه اگر بوی ترشی دهد و زمین را برجوشاند و مگس گرد آن نگردد و اگر چه هنوز قوت بر جای بود یا اگرچه در تندرستی افتد همه بد باشد لکن اگر زمین برنجوشد فضله‌ی سودا بود که دفع می‌شود و امید خیر باشد علاج بباید دانست که اصل علاج این علت و بیشتری علت‌ها آن است که اعضای رئیسه را مراعات کنند و اگر فضله‌ای باشد آن را از آن پاک کنند و اگر اندر این فضله‌های عضوها ضعیفی بود قوت دهند و اگر سوء المزاجی باشد به اعتدال باز آرند پس
ص: 700
به علاج عضو بیمار مشغول شوند نخست احوال دماغ را مراعات کنند و آن را از فضله‌هایی که در وی گرد آمده باشد پاک کنند و نطول‌های تحلیل کننده بکار دارند و به چیزهای بوییدنی قوت دهند و هرگاه که دماغ را بر این جمله مراعات کرده شود ماده‌ی تَری‌ها که از دماغ به دیگر اندام‌ها فرود آید بریده گردد و از آفت آن ایمن شود پس احوال دل را مراعات کنند چه اصل همه‌ی علاج‌ها مراعات قوت دل است و در باز داشتن از غذا در هیچ علت چندان استقصاء نشاید کرد که قوت ساقط شود لکن هرگاه ببینند که ضعفی پدید خواهد آمد قوت را به چیزی غذایی برباید انگیزاند و بدان مقدار نگاه می‌داشتن و اگر به چیزی غذایی تمام نباشد دارویی موافق حال و موافق مزاج با آن ترکیب باید کرد از بهر آن که هرگاه که قوت دل نگاه دارند قوت غریزی بر تحلیل فضله‌ها و دفع مضرت خلطهای بد تواناتر بود و حال جگر را نیز مراعات باید کرد از بهر آن که سبب این علت و بیشتری علت‌ها ضعیفی و سوء المزاج جگر باشد و هرگاه که سوء المزاج او زایل کنند خلط بد و ماده‌ی تیز و گزنده تولد نکند و حال معده را نیز مراعات باید کرد چه اگر قوت‌های معده به سلامت بود و هضم تمام کند فضله‌ها و خلطهای بد در تن گرد نیاید و هرگاه که در قوت‌های تقصیری بود هضم تمام نتواند کرد اندام‌های دیگر آن تقصیر را درد نتوانند یافت اخلاط بد گرد آید و بیماری‌ها تولد کند و بهترین مراعاتی معده را آن است که او را از طعام فزونی و از امتلاء و گران باری نگاه دارند و گر در وی فضله‌ای باشد آن را به قی یا به استفراغ موافق کم کنند و هرگاه که مراعات احوال این اندام‌ها به واجب کرده شود مدد ماده‌ی بیماری گسسته گردد و علاج عضو دردمند سهل و آسان بود منفعت و علاج زود پدید آید و بباید دانست که بسیار وقت باشد که دارو از بیمار دور داشتن و به دارو علاج ناکردن صواب‌ترین علاجی بود و گاه باشد که سبب درازی بیماری علاج کردن و دارو دادن بود خاصه در این علت از بهر آن که اصل علاج این 0000 علت آن است که طبیعت را و قوت‌های اندام‌ها را خاصه قوت‌های روده را سبک باز دارند و قوت غریزی نگاه می‌دارند به چیزی قضایی که ماده‌ی او اندک بود و قوت او بسیار چون ماء اللحم و زرده‌ی خایه‌ی مرغ نیم برشت و ماء اللحم را اندر این جایگاه فضیلتی بزرگ است از بهر آن که قوت او بسیار است و ماده‌ی او لطیف است و از وی چیزی سخت اندک به روده رسد و آن را اثری
ص: 701
نباشد پس هر گاه که قوت غریزی را به چیزی چنین نگاه دارند از علاج‌های بسیار مستغنی گردند و قوت اندام‌ها به جای آرند و ماده‌ی بد را از خون باز دارد و دفع کند نبینی که بسیار باشد که بیمار طعامی یا دارویی بخورد و بر وی گران گردد و ناگواریده و متغیر ناشده از وی جدا گردد پس اولاتر آن باشد که غذا از این نوع سازند که یاد کرده آمد لطیف و قوت دهنده و دارو را نیز حیلت باید کرد تا قوت او بستانند و جرم دارو ندهند و هر ساعت اندک اندک می‌دهند تا به روده‌ها گران نشود و آن را نرنجاند و این چنان باشد که دارو را نیم کوفته کنند و در صره‌ای بندند و در آبی که موافق بود فرقار کنند و بمالند و قوت آن در این آب بستانند مثلا در این علت که به چیزهای قابض حاجت است و قابض از درشتی خالی نباشد چون گل‌نار و خرنوب و مانند آن این چیزها را نیم کوفته در صره‌ای (کیسه‌ی کوچک) بندند و در آب آبی یا آب سیب فرقار کنند و بمالند و بپالایند و علاج‌ها و لعاب‌ها چون لعاب اسبغول و لسان الحمل با وی بیامیزند و هر ساعت اندک اندک می‌دهند و بباید دانست که سماع الحان خوش را و حکایت‌های عجیب و بازی‌های طرفه را و نظاره‌ی بوستان‌های خوب و دیدن جواهر را و عطرهای موافق را اندر قوت و نشاط بیمار و مشغول داشتن او تا دل از اندیشه‌ی بیماری باز دارد اثری عظیم است و از این نوع غافل نباید بود و در ابتدای سحج چهار درم سنگ صمغ عربی کوفته در آب سرد حل کنند و بدهند کفایت کنند و عصاره‌ی گل تَر خوردن و حقنه کردن سود دارد قرص گل سحج را و اسهال خون را زایل کند بگیرند گل سرخ و بذر حماض بریان کرده از هر یک سه درم سنگ صمغ عربی و کتیرا و نشاسته‌ی بریان کرده از هر یک یک درم سنگ و نیم همه را بکوبند و به لعاب اسبغول بسرشند و اقراص کنند هر یک یک مثقال و اگر روده‌ها درد کند اسبغول و تخم شاسپرم و تخم لسان الحمل و تخم مر از هر یک راستاراست بگیرند و از جمله
(ص 482)
مقدار سه درم سنگ تا چهار درم سنگ در آب گرم کنند و بپزند تا لعاب گیرد و مقدار دو درم سنگ روغن گل برچکانند و بدهند و ریوند چینی را در اسهال خون خاصیتی عجب است و اندر ریش روده‌ها خاصه اگر با آب لسان الحمل و اندکی شراب کهن دهند و اقراص
ص: 702
ریوند سوء المزاج جگر را زایل کند.
اقراص ریوند بگیرند ریوند چینی و انبرباریس و تخم کسنی از هر یک راستاراست همه را بکوبند و به عصاره‌ی انبرباریس گر به عصاره‌ی لسان الحمل بسرشند و اقراص کنند هر یک دو درم سنگ.
نسخه‌ی دیگر بگیرند ریوند چینی و کهربا و گل ارمنی و گل‌نار از هر یک راستاراست شربت یک مثقال تا دو درم سنگ با آب کسنی و اگر ریوند را بکوبند و به روغن گل چرب کنند شربت نیم درم سنگ تا یک درم سنگ در آب سیب ترش بدهند و اگر تب باشد در شراب کهن آهن‌تاب کرده دهند یا در دوغ سنگتاب کرده و شراب آبی و شراب سیب و کشکاب که آبی و حب الاس در وی پخته باشند با گل ارمنی سود دارد.

سوم از جزو سوم از گفتار چهاردهم اندر سحج و ریشه روده‌ها و اسهال خون که به یونانی ذوسنطاریا گویند

بباید دانست که اسهال را سبب آن ریش روده‌ها بود به لغت یونان ذوسنطاریا گویند و این ذوسنطاریا دو نوع است یکی آن است که از ریش روده‌ها افتد و دیگر (که) نه از ریش روده افتد هم دو نوع است یکی اسهالی است که از ضعیفی جگر افتد که بتواند (نتواند) کلیوث را خون گردانیدن و بدان سبب اسهال غسالی تولد کند و این را طبیبان ذوسنطاریا کبدی گویند دوم آن که زندرون روده رگی یا بیشتر به سببی از سبب‌ها گشاده شود یا زندرون روده‌ی مستقیم سر رگ‌ها گشاده شود و اسهال خون پدید آید و آن را ذوسنطاریای دموی گویند و این همچون خون آمدن از باسور بود و خون آمدن باسور به لغت یونان اموریدوس گویند و این از گشاده شدن سر رگ‌های مقعد بود و ذوسنطاریا از گشاده شدن سر رگ‌ها افتد که زندرون بود و سبب ریش روده سفلی درشت باشد یا خلطی تیز یا شور یا دارویی تیز که به روده‌ها بگذرد و روده را برندد تا به سطح روده درآویزد و روده را بگزد و داغ کند پس به قوت دفع دافعه یا به قوت سفلی که بدو رسد او را دفع کند از آن موضع جدا گردد و موضع مجروح شود یا آماسی پخته شود و بگشاید و اگر ریش‌های روده همچون دمیدگی دهان باشد که آن را قلاع گویند و آن ماده که از آن ریش‌ها تولد کند پیوسته به روده فرود می‌آید ناچارن به سحج ادا کند و با اسهال خون یا اسهال صدید یا از
ص: 703
گدازش تن بود یا از آماسی و دبیله‌ای ترابد بسیار باشد که قرحه‌یی روده را سوراخ کند و زود بکشد و باشد که ثفل در فضای شکم پدید آید و شکم همچون شکم خداوند استسقاء شود و پندارند که استسقاء است و در بیشتر وقت‌ها هرگاه که قرحه زود بدان رسد که از گوهر روده چیزی بیرون آید که آن را حجمی بود به عفونت ادا کند و قوت و شهوت طعام ساقط شود به سبب مشارکت معده یا روده و بکشد و کف اگر روده سوراخ شود و حکایت می‌کند که مردی را روده‌های فروسویین روده‌ای سوراخ شد پس شکم و عضله‌های آن برابر آن موضع آماس گرفت و سوراخ شد و ثفل از هر دو سوراخ بیرون آمدی و مرد همی‌زیست خواجه ابو علی سینا رحمه الله می‌گوید اگرچه از جمله‌ی ممکنات است از ممکن دور است و گفته‌اند اگر روده‌ای سائم و شکم برابر او سوراخ شود بیمار همیشه گرسنه باشد و هرچه بخورد اندر معده‌ی او درنگ نکند و خداوند علت پژمرد و شکم او دمیده شود و بمیرد.
علامت‌های علامت ریش روده آن است که نخست اسباب آن از پیش رفته باشد و تب‌های گرم و در شکم درد و گرانی ضربان بوده پس تبی سرد آمده باشد و بلرزانیده و از پس تب گرانی و درد شکم ساکن شده و اسهال با خون و ریم آمیخته شده و هرگاه که طعام از معده فرو گذرد و ثفل آنجا رسد که ریش است روده درد خیزد خاصه اگر چیزی شور یا ترش خورده شود و شهوت طعام به سبب مشارکت معده ضعیف باشد و اسهال که با غشاره بود بیشتری از قروح معده بود اگر در روده‌ها سحج نباشد و اگر سحج باشد از طبقه‌های روده‌ها باشد و اگر از روده‌های برسوین باشد غشاره‌ی باریک و خرد بود و اگر از روده‌های فروسویین باشد غشاره‌ی غلیظ و بزرگ باشد و اندر کتاب بقراط همی‌آید که هرگاه که خداوند دوسنطاریا از پس گوش چپ چیزی سیاه چنده نخودی کوچک پدید آید و تشنگی غالب شود بیمار زود بهتر نشود و در مدت بیست روز بمیرد و بقراط می‌گوید هر اسهال که نخست خونابه باشد پس چون ریم شود بد بود و هم بقراط می‌گوید هر اسهالی که ناگاه از پس بیماری پدید آید نشان نزدیکی مرگ بود ناگاه یعنی اسهال نه بحرانی و هرگاه که از استسقاء اسهال افتد بد باشد خاصه اگر از آماس جگر تولد کرده باشد از بهر آن که
ص: 704
اسهال استفراغ آب نباشد و باز نایستد و بسیار باشد که سحج و قرحه‌ی امعا به استسقاء ادا کند و هر بیماری که پیچش شکم و کزاز و قی و فواق و اختلاط عقل پدید آید نشان مرگ بود و هرگاه که زمستان خشک و شمالی بود و بهار که از پس او آید گرم و بارنده بود و تابستان نیز بارنده بود اسهال خون بسیار افتد خاصه زنان را و خداوند مزاج تَر را و هرگاه که زمستان جنوبی و بهار شمالی بود و تابستان گرفته و ابرناک و گاه گاه ابرناک و گاه گاه باران بود نزله‌ی بسیار افتد و از آن نزله اسهال و سحج بسیار افتد و در شهرهای جنوبی به وقت آن که باد جنوب آید و باران بسیار آید اسهال بسیار افتد و اگر شخصی را به اسهال یا به ادرار بول یا به نفث ریم همی‌آید و این شخص را تب نباشد و عمر او از سی و پنج سال برگذشته باشد و پیش از این کارهای سخت و با رنج کرده باشد و از آن باز ایستاده باشد و آسایش یافته وی را ایمن باید بود و امید باید داشت که در مدت چهل روز یا بیست یا تا سالی پاک شود و خلاص یابد
علاج طریق علاج ین علت آن است که تأمل کنند تا در احشاء که بالای روده است هیچ آفتی و آماسی و ریشی بوده است و خون از بخار (شاید آنجا) به روده فرو می‌آید یا خود از روده همی‌آید و از هر کجا که همی‌آید تدبیر شستن و پاک کردن آن موضع باید کرد و یاری دادن تا آن ماده پاک بیرون آید پس به علاج ریش مشغول بودن و گر سبب علت ماده‌ای تیز است یا شور که در همه تن به روده می‌آید نخست تن را از آن ماده پاک باید کرد و گر گدازش اندام‌ها است به علاج تب دق آن را درباید یافت و اگر سحج و ریش نو است و اندر روده‌های بالایین است آن را به شربت‌های نرم و شوینده پاک باید کرد که در علاج چشم بکار آید چون لعاب اسبغول و لعاب دانه‌ی آبی و لعاب کتان و لعاب تخم مرو و آنچه بدین ماند تا همه‌ی آن را بشوید و بلغزاند و همه‌ی درد و گزیدن
(ص 483)
خلط تیز را باطل کند و تیزی را از روده باز دارد و گر صفرا و خلطهای تیز می‌گذرد آنجا به خیارشنبر و آب کسنی و آب عنب الثعلب و اندکی زعفران علاج باید کرد و اگر خلطی تیز و شور یا خلطی سودایی همی‌گذرد به مطبوخ هلیله‌ی زرد و سیاه و میویز و خیارچنبر
ص: 705
علاج باید کرد و اگر سحج کهن شده باشد و ریش پلید گشته از چیزهای زداینده چون ماء العسل و جلاب و ایارج فیقرا چاره نباشد از بهر آن که ایارج گوشت مرده را پاک کند و گوشت پاکیزه برویاند چند کرت ایارج فیقرا باید داد پس دوغ پالوده و سنگ تاب کرده دادن چنان که در باب زلق الامعا یاد کرده آمده است و شیر تازه‌ی سنگتاب یا آهن تاب بدهند اگر تب نباشد سخت نافع بود و نخستین تدبیر آن است که بیمار را از طعام باز دارند و دو روز تا سه روز قوت نگاه می‌دارند چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است و اگر قناعت نکند چیزی نرم و اندک باید داد یا بدین شیر قناعت باید فرمود و از طعام‌هایی که در این علت شاید داد حسویی است که از خندروس سازند و از پیه‌ی بط و پیه‌ی مرغ خانگی و پیه‌ی بز و از بهر آن که پیه‌ی بز به خشکی گراینده‌تر است سودمندتر بود و از گاورس پوست کنده و ارزن پوست کنده و از کرنج شسته و نیم کوفته آشامه‌ای سازند همچنان که از خندروس سود دارد و گر آب این آشامه بدان پزند آبی بود که لختی خشخاش اندر وی پخته باشند پس پالوده و اندکی نشاسته‌ی بریان کرده و صمغ عربی بریان کرده درافکنند صواب باشد.
صفت آشامه‌ی سودمند بگیرند سماق و در آب باران تَر کنند یک شبانه روز پس بپالایند و ارز پوست کنده یا کرنج یا سبوس سمید در این آب سماق تَر کنند و چهار ساعت بنهند پس به دست نیک بمالند و بپالایند با پیه‌ی بز بپزند و به چوب شبت همی‌جنبانند تا ستبر شود و لختی صمغ بریان بکرده و سوده درافکنند و اگر تب نباشد آشامه از کرنج و پایچه‌ی بره پزند و صمغ عربی براکفنند و عدس پوست کنده را با آب بجوشانند و آب از وی بریزند و دیگر کرت بپزند و آب از وی بریزند و بار سه دیگر آن عدس را با برگ حماض و برگ لسان الحمل با برگ خرفه و آب سماق و پیه‌ی بز گر پیه‌ی بط گر مغز بادام بریان کرده بپزند و اگر به گوشت حاجت آید کبک و تیهوج و دراز و تذرو به آب سماق و آب اناردانک صواب باشد و زرده‌ی خایه‌ی مرغ نیم برشت با سماق پاک کرده سود دارد و روغن بادام بریان کرده با پوست دومین*** سود دارد خاصه اگر آن را نخست در آب آبی و آب انار پس خشک کنند و روغن او بکشند و خمیر نان با آبی بسرشند که خرمای قصب به حب
ص: 706
الاس و خرنوب و سماق در وی پخته باشد و پالوده و گر با آب پایچه بسرشند صواب باشد و شراب سیب و شراب آبی و شراب انار و شراب مورد و شراب میوه‌های قابض که در باب گذشته یاد کرده آمده است همه سود دارد و شراب انگوری قابض با آب ممزوج کرده و آب را در آفتابه‌ای آهنین جوشانیده پسندیده داشته‌اند و اگر شراب قابض نباشد حب الاس نیم کوفته یک شبانه روز در وی فرقار کنند و بپالایند و اگر شاه‌بلوط به عوض آن فرقار کنند روا باشد.
صفت سفوف بگیرند اسبغول و تخم مرو و تخم خرفه و تخم لسان الحمل و تخم گل و تخم حماض و تخم ختمی پاک کرده و تخم شاهسفرم از هر یک یک وقیه همه بریان کرده طباشیر و قیمولیا و صمغ عربی بریان کرده از هر یک دو وقیه گل ارمنی پنج وقیه کهربا دو وقیه همه را بکوبند مگر اسبغول را شربت از سه درم سنگ با شراب مورد و غیر آن و به وقت خواب دو درم سنگ اسبغول بریان کرده و به روغن گل چرب کرده با یک درم سنگ گل ارمنی بدهند و پنیر خشک کهن ریشه‌های کهن را سود دارد لکن تشنگی آرد آن را نخست به چند آب بباید جوشانید تا شوری برود پس خشک کردن و بریان کردن و بکوفتن شربت یک درم سنگ از هر چه در این باب وصف کرده آمد سودمندتر است.
ثابت بن غره وی گوید بعضی طبیبان در این علت یک رطل بغداد گل ارمنی در یک روز بفرمودند خورد به تفاریق و سودمند بود و دو درم سنگ تخم گندنا با دو درم سنگ حب الاس کوفته و بیخته اسهال کهن باز دارد و خداوند بواسیر را سود دارد و خواجه ابو علی سینا می‌گوید بعضی طبیبان گفته‌اند اگر پاره‌ای بلاس (احتمالا پلاس) بسوزند تا سیاه شود و بسایند مقدار نیم درم سنگ اسهال کهن باز دارد و می‌گوید دوستی مرا خبر داد که این را بیازمود و درست آمد و هم خواجه ابو علی در کتاب قانون آورده است که سرگین سگ که چند روز استخوان دهند و جز آن هیچ ندهند خاصه آنچه سفید باشد و در ماه تموز افکنده باشد مقدار یک درم سنگ و نیم اسهال باز دارد و سنگدان شترمرغ خشک کرده و به سوهان سوده سه درم سنگ با شراب مورد گر با شراب آبی بدهند اسهال کهن باز دارد.
ص: 707
صفت دارویی سودمند تخم خشخاش سپید و کندر و صعد و حب الاس از هر یک نیم درم سنگ کوفته و بیخته با زرده‌ی خایه‌ی مرغ گر با شراب بدهند همه‌ی انواع اسهال را و اسهال کودکان که را به وقت دندان برآمدن بود سود دارد کودکان را با شیر داله‌ی ایشان دهند.
صفت دارویی دیگر دانه‌ی میویز خشک کرده و سوده همچون سرمه و استخوان سوخته و مغز بلوط و گشنیز خشک بریان کرده و سماق و خرنوب و تخم کرفس و زیره‌ی به سرکه تَر کرده و بریان کرده و نان فتیر خشک و کندر و نانخواه از هر یک یک جزو پنیرمایه‌ی خرگوش گر پنیر مایه‌ی بز گر پنیرمایه‌ی آهو نیم جزو یا کمتر همه را نیک بسایند و هر ساعت لختی در کف دست کنند و بر دهان اندازد تا در یک روز مقدار بیست درم سنگ خورده شود در یک شکم باز گیرد.
صفت حبی آزموده اسهال خون باز دارد بگیرند افیون و مازو و گز مازو از هر یک راستاراست با آب صمغ بسرشند و حب کنند شربت دو دانگ و گرمابه و مالش و روغن شبت و مانند آن مالیدن مثام را بگشاید و اخلاط را به ظاهر تن کشد و اسهال باز دارد و محجمه بر شکم نهادن و چهار ساعت بر وی بگذاشتن اسهال باز دارد.
خواجه ابو علی رحمه اله می‌گوید من این را آزمودم و درست آمد و بباید دانست که داروهای قابض خدر کننده خاصه افیون بکار داشتن خطر است لکن گاه باشد که بدان حاجت آید از بهر آن که ماده را غلیظ کند و خواب آرد و حس سوزش روده‌ها را باطل کند و بدان سبب به برخواستن حاجت (اجابت مزاج) کمتر افتد بازین همه تا بتواند دست بدان نتوان برد پس اگر چاره نباشد در شاف بکار دارند اولی‌تر از آن که در دارو خوردن و در ضمادها بکار داشتن و اولی‌تر از آن که در شیاف و آن را با جندبیدستر و زعفران بکار باید داشت و بیماری را و قوت ضعیف باشد و نبض ضعیف و اندام‌ها سرد نشود به هیچ حال بدان علاج نشاید کرد.
صفت ضمادی خدر کننده بگیرند افیون و بذرالبنج از هر یک یک جزو جفت بلوط و گل‌نار و قاقیا (اقاقیا) و کندر و مر از هر یک پنج جزو همه را به عصاره‌ی خشخاش یا به
ص: 708
طبیخ آن بسرشند و طلی کنند.
دارویی دیگر بگیرند خمیرمایه‌ی خرگوش دو دانگ دو دانگ افیون مازوی سبز نیم درم سنگ
(ص 484)
کندر نیم درم سنگ شربت نیم مثقال و اگر سحج در روده‌های فروسویین باشد تدبیر حقنه باید کرد.
صفت حقنه بگیرند کرنج فارسی سه درم سنگ کشک جو هشت درم سنگ گل سرخ ده درم سنگ پیه‌ی گرده‌ی بز نمک ناکرده بیست درم سنگ همه را در یک من و نیم آب بپزند تا به یک رطل باز آید و بپالایند و بکار دارند و اگر روده‌ها می‌سوزد نیم وقیه روغن گل برافکنند.
حقنه‌ای دیگر بگیرند کشک جو بریان کرده و کرنج شسته از هر یک یک وقیه حب الاس و گل‌نار و گل سرخ از هر پنج درم سنگ جفت بلوط سه درم سنگ برگ مورد تَر بیست درم سنگ همه را در یک من و نیم آب بپزند تا به کمتر از نیم من باز آید و بپالایند و یک وقیه عصاره‌ی برگ اسبغول و یک وقیه عصاره‌ی برگ خرفه و یک وقیه روغن گل و زرده‌ی خایه‌ی مرغ پخته و سوده همه را بیامیزند پس بگیرند قیمولیا و بسد سوخته و اقاقیا از هر یک نیم درم سنگ سپیده‌ی ارزیز و قرطاس سوخته و سرب سوخته و شسته و عصاره‌ی لحیة التیس و نشاسته‌ی بریان کرده و دم‌الاخوین از هر یک نیم درم سنگ همه را بسایند و با این مطبوخ پالیده بیامیزند و بکار دارند.
صفت سوختن بسد بسد را بسایند و به کوزه‌ای درکنند و سر کوره به گل بگیرند و به تنوری که آتش او آرمیده باشد درنهند یک شب دیگر روز بکار دارند.
حقنه‌ی دیگر بگیرند آب لسان الحمل و آب عصاء الراعی و آب برگ خرفه از هر یک سه وقیه و روغن گل یک وقیه و نیم سپیده‌ی یک خایه‌ی مرغ و اگر سوزش نباشد به عوض سپیده زرده کنند و همه را بیامیزند و یک درم سنگ صمغ عربی و یک درم سنگ اقاقیا و یک درم سنگ دم‌الاخوین و یک درم سنگ قرطاس سوخته و یک درم سنگ گل ارمنی
ص: 709
همه را بسایند و بیامیزند و اگر آب برگ خرفه تنها با این داروها بکار دارند روا باشد.
و از پس حقنه اطراف مورد تَر یا مازو یا گل‌نار در آب بپزند و اسفنجی بدان آب تَر کنند و گرم کنند و به مقعد برنهند تا حقنه زود باز نگردد و هرگاه که ریش تباه گردد و خورده شود بباید شتافت و حقنه‌ی تیز فرمود نخست به ماء العسل حقنه باید کرد یا به نمک آب تلخ یا به نمک به آب که زیتون در وی پرورده باشند یا به طبیخ ماهی شور و اگر ریم و پلیدی بسیار آید از اقراص زرنیخ چاره نباشد مقدار نیم درم سنگ و بیشتری دو درم سنگ یا با یکی از این آب‌ها بکار دارند و اگر بیمار طاقت آن ندارد نخست داروی خدر کنند دهند پس این حقنه کنند و سوزش حقنه را به روغن گل تدارک کنند و از پس حقنه گل مختوم را در سرکه‌ی ممزوج به آب حل کنند و بدهند و پس داروهای قابض که ریش را درست کند و گوشت رویاند و اسهال باز دارد بکار دارند و بباید دانست که حقنه‌ی نرم اگرچه درد بنشاند شفا ندهد شفا دارویی دهد که ریش را پاک کند و بزداید و قبض کند پس (به) حقنه‌ی نرم در این علت اعتماد نشاید از بهر آن که ریش را بپوشاید و میان داروها و میان ریش حایل شود و مضرت آن بزرگ باشد.
صفت اقراص زرنیخ بگیرند زرنیخ سرخ و زرد از هر یک یک رطل بغدادی آهک دو رطل قرطاس سوخته هشت وقیه اقاقیا نیز هشت وقیه همه را بسایند و به آب لسان الحمل بسرشند و اقراص کنند.
نسخه‌ی دیگر بگیرند زرنیخ زرد و نان هلیله و قرطاس سوخته از هر یک پانزده درم سنگ زرنیخ سرخ بیست و پنج درم سنگ عصاره‌ی لحیة التیس و مرداسنگ از هر یک سه درم سنگ رب غوره و اسفیداج از هر یک پنج درم سنگ آهک ده درم سنگ اقراص کنند چنان که رسم است و این اقراص را بدین صفت بکار دارند.
بگیرند کرنج شسته و خشک کرده و آن را با میویز با دانه بکوبند و در آب کنند و بپالایند و بمالند نیک و مقدار نیم درم سنگ تا یک درم سنگ از قرص در وی حل کنند و بکار دارند و گر در آب سماق و آب لسان الحمل و آب برگ مورد تَر بکار دارند روا باشد و اگر ریش روده از بلغم شور افتاده بود طعام او قلیه‌ی کدو کنند یا فرمایند پیه‌ی بز و کرنب دو بار
ص: 710
پخته و آب تازه کرده همه به پیه‌ی بز پخته و از گوشت‌ها گوشت خرگوش با گنجشک یا قنبره‌ی (چکاوک) بریان کرده و توابل او زیره و کرویا و انیسون و انگدان و قرنفول و از شربت‌های شراب مورد دهند.
صفت دارویی که در این نوع سود دارد بگیرند صمغ عربی بریان کرده و مصطکی و هلیله‌ی کابلی بریان کرده و تخم مرو بریان کرده و نشاسته‌ی بریان کرده و تخم گندنا بریان بکرده و تخم سپندان بریان بکرده و انیسون و ریوند چینی از هر یک سه درم سنگ همه را بکوبند مگر سپندان را شربت سه درم سنگ با شراب مورد.
صفت دارویی دیگر تخم سپندان بریان کرده ده درم سنگ تخم کرفس بریان کرده و نانخواه بریان کرده و حب النساء بریان کرده از هر یک پنج درم سنگ زیره‌ی مدبر هفت درم سنگ کرویا بریان کرده هشت درم سنگ صمغ بادام ده درم سنگ همه را بکوبند جز تخم سپندان را شربت سه درم سنگ با میبه و گر سبب ذوسنطاریا گشاده شدن رگی بود که به قوت طبیعت گشاده شود و خون آمدن گیرد آن را باز نشاید داشت تا آن وقت که بیمار بر خویش ضعفی نیابد چون ضعفی پدید آید باز باید داشت و بیشتر آن باشد که خود باز ایستد و مردم بدان سبب از بسیار بیماری‌های صعب سلامت یابند و باز داشتن آن به اقراص کهربا و اقراص گل‌نار و اقراص بسد باید کرد و به داروها و حب که در باز داشتن خون یاد کرده آمده است و صفت اقراص کهربا و اقراص گل‌نار در باب چهارم از گفتار دهم در علاج قی کردن خون یاد کرده آمده است. و گر سبب اسهال خون و گشاده شدن رگ‌ها رطوبتی باشد که سر رگ‌ها را سست و گشاده کند آن را تریاق بزرگ و فلونیای رومی و پارسی و سجزینا سود دارد.

چهارم از جزو سوم از گفتار چهاردهم اندر زحیر

زحیر دو نوع است یکی زحیر راستینی است و دیگر نه اما زحیر راستینی آن است که مقعد بگزند و زودازود به غذا برخواستن می‌باشد و هر گاه که برخیزند چیزی اندک جدا شود چندان که از مرغی جدا شود و چیزی باشد غلیظ مخاطی و بعضی با خون آمیخته بود و بعضی با خراطه بود و باشد که خراطه با براز آمیخته بود و با رنج و گریستن جدا شود
ص: 711
و زحیر از بهر این گویند و سبب این علت یا خلطی تیزی صفرایی بود یا خلطی بلغمی شور که از بالا به روده‌ی مستقیم فرود آید و او را می‌برندد و می‌گزد و قوت دافعه‌ی این روده پیوسته آن را دفع می‌کند یا آماسی بود اندر این روده و به سبب گرانی آماس پیوسته آرزوی برخواستن پدید می‌آید یا سرمایی بود که به مردم رسد از بادی سرد یا از نشستن بر سنگ و زمینی سرد یا از اسراف کردن چیزهای سرد خوردن و زحیر نه راستینی چنان بود که سفلی خشک اندر روده‌ی مستقیم ایستاده بود و باز مانده و گاه گاه رطوبتی بر سبیل عصیل از روده فرود می‌آید و گاه باشد که به قوت حرکت و درشتی خویش روده را برندد و گمان افتد که زحیر است
علامت‌ها اما علامت زحیر که سبب آن خلط صفرایی بود
(ص 485)
آن است که بیش از آن اسهال صفرایی بوده باشد و تشنگی و حرارت غالب و با درد و خلیدن و سوزش و خراطه و خون بود و سوزش مقعد چنان بود که بیمار پندارد که مقعد او پر آهک است و از آب به سرد راحت یابد و علامت زحیر که سبب آن خرطی شور بود و بلغمی بود آن است که نخست استفراغ بلغم بوده باشد و تشنگی کمتر بود و آنچه بیرون آید با باد و قراقور بیرون آید و با خراطه خون کمتر بود و علامت زحیر سرد آن است که از آب گرم راحت یابد و علامت آن است که در مقعد گرانی بیشتر بود و از پدید آمدن علت در اسافل او درد بوده باشد و با تب بود.
علاج اما خداوند زحیر صفرایی را و همه‌ی خداوندان زحیر را صواب آن است که یک روز هیچ طعام نخورند تا روده‌ها تهی شود و ماده‌ی آن بریده شود و خداوند زحیر صفرایی شربت اسبغول به روغن گل چرب کرده و با شراب آبی صواب باشد و اگر تب نباشد نان اندر شیر سنگتاب کرده سرید کنند و اگر تب باشد آشامه‌ای که از جو بریان کرده سازند یا از پست جو چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است و قرص طباشیر با رب ابی دهند.
صفت سفوفی بگیرند اسبغول بریان کرده ده درم سنگ صمغ عربی و صمغ انبرود و صمغ آبی و صمغ قوبی را از هر یک پنج درم سنگ بسد و کهربا و ودع سوخته از هر یک
ص: 712
چهار درم سنگ همه را بکوبند شربت دو درم سنگ اندر شراب آبی
صفت حمولی سودمند بگیرند زرده‌ی خایه‌ی مرغ با روغن گل بزنند و مرداسنگ سپید مغسول با وی بیامیزند و پنبه پاره‌ای بدان تَر کنند و بردارند.
صفت دارویی دیگر بگیرند اقاقیا و گل‌نار و مازو و مرداسنگ و اسفیداج و شب یمانی و نشاسته و دم‌الاخوین و صمغ عربی و گل ارمنی از هر یک راستاراست چون سرمه و آن را با خایه‌ی مرغ زرده و سپیده به هم بزنند و آن را به خرقه‌ای نرم بردارند.
صفت شافی دیگر بگیرند کندر و زعفران و حضض و صمغ از هر یک یک جزو افیون چهار یک جزو شیاف کنند چنان که رسم است و اسنتنجاب به آبی کنند که مورد و مازو و گل‌نار و خرنوب و بلوط در وی پخته باشند و اگر گل و عدس و سماق و عنب الثعلب بپزند و در آن آب نشینند و اگر از عدس و گل سرخ پخته و به روغن گل چرب کرده بر مقعد ضماد کنند سود دارد و خداوند زحیر بلغمی را که سبب زحیر او بلغم شور بود مقلیانا دهند.
(صفت) مقلیانا بگیرند هلیله‌ی کابلی و بلیله و آمله از هر یک یک وقیه و پاک کرده همه را در آب آبی بجوشانند و به هوا نهند تا خشک شود پس بریان کنند به روغن گاو و خشک کنند و بکوبند پس بگیرند تخم کتان بریان کرده و تخم گندنان بریان کرده و حب الرشاد بریان کرده و مصطکی از هر یکی نیم وقیه گل ارمنی یک وقیه شربت سه درم سنگ با رب آبی.
نسخه‌ای دیگر بگیرند هلیله‌ی کابلی مقشر بیست درم سنگ و در شراب قابض تَر کنند یک شبانه روز پس به هوا خشک کنند و بگیرند تخم کتان بریان کرده و تخم مرو بریان کرده از هر یک ده درم سنگ حب الرشاد بریان کرده پنج درم سنگ همه را بکوبند و به ماء العسل بسرشند و اقراص کنند و بریان کنند و نگاه دارند تا نسوزد پس بکوبند شربت سه درم سنگ با شراب قابض اگر پیوسته تقاضای برخاستن همی‌باشد و چیزی جدا نشود و رنجه می‌دارد گوگرد را با پیه‌ی گرده‌ی بز بکوبند و دود کنند در زیر تغاری که بن او سوراخ کرده باشند و خداوند علت را بر پشت آن تغار نشانند و اگر بابونه و قیصوم و بنفشه و گل و اکلیل الملک و مرزنگوش و برگ کرنب و شبت در آب بپزند و مقعد را به روغن کتان چرب کنند
ص: 713
و در این آب نشانند سود دارد.
ابو زید می‌گوید من بیماری را به سیستان این علاج کردم همان روز بهتر شد و اگر سعد و قصب الذیره و انیسون در آب کنند یک شبانه روز پس بپالایند و میبه و شراب کهن با آب بیامیزند و می‌دهند سود دارد.
صفت سفوفی سودمند بگیرند مغز جوز بریان کرده سه درم سنگ نانخواه یک درم سنگ کندر نیم درم سنگ همه را بکوبند و با آب گرم بدهند.
صفت شافی بگیرند کندر و مر و زعفران و تخم شبت از هر یک برابر شیاف کنند شیافی برابر.
شیافی دیگر بگیرند زعفران و جندبیدستر و مر و سکبینج و افیون از هر یک برابر و اگر علت دراز گردد حقنه باید کرد به نمک آب زیتون مقدار پنج وقیه پس تکمید باید کرد به شراب انگوری گرم کردن و آب مورد و روغن ناردین و اگر سبب زحیر سرمایی بود که به مردم رسد هر بامداد دو درم سنگ حب الرشاد بریان کرده ناکوفته با آب گرم بخورد و مقعد و زهار و بیقوله‌های ران را تکمید کند به سبوس گرم و خرقه‌های گرم و بر گاورس گرم کرده نشانند و بر نمک گرم کرده و در ازاری بسته و به شراب گرم روغن به زیت گرم کرده طلی می‌کنند و در گرمابه شوند و بر تابه‌ای گرم نشیند و گر سبب آن بود که بر زمین سرد و سنگ سرد نشسته باشد به روغن شبت گرم کرده و روغن بابونه طلی می‌کنند و گر سبب زحیر آماسی گرم بود اگر مانعی نباشد نخست رگ باسلیق زنند یا بر فروسوی کمر گاه حجامت کنند پس قی فرمایند و به آب عنب الثعلب و روغن گل طلی می‌کنند و اگر آماس صفرایی بود به صندل سرخ و آب کسنه و کافور ضماد کنند
صفت ضمادی سودمند بگیرند بنفشه و نیلوفر و برگ کاکنج و برگ عنب الثعلب و برگ اسبغول همه را یک جوش بدهند و بکوبند و به روغن گل و به روغن نیلوفر بیامیزند و بر مقعد نهند.
یوحنا سرافیون می‌گوید اگر مازو را بکوبند و بپزند به آب و ضماد کنند آماس‌ها (ی) شرج را سود دارد و اگر خواهند که قابض‌تر بود به شراب قابض پزند و گروهی قیمولیا
ص: 714
بگیرند و در پاتیله کنند و آب عن بالثعلب بر وی می‌زنند و روغن گل و زرده‌ی خایه‌ی مرغ با وی بیامیزند و ضماد کنند
صفت ضمادی سودمند بگیرند سرب سوخته و شسته و مرداسنگ پرورده و شسته و اسفیداج ارزیز و زرده‌ی خایه‌ی مرغ و روغن گل در هاون کنند و بمالند تا چون مرهم شود و اگر بدان رسد که اگر بباید پزانید ضمادی سازند از حلبه و اکلیل الملک و کرنب پخته و پیاز بریان کرده و اندکی مقل و اگر آماس سرد بود به چیزهای گرم تکمید باید کرد و ضمادها از حلبه و تخم کتان و تخم خبازی و بیخ ختمی سازند و برگ کرنب پخته با پیه‌ی گاو کوفته ضماد کنند هم اندر روز درد بنشاند و آماس را تحلیل کند و کرنب پخته با زرده‌ی خایه‌ی مرغ و روغن گل سود دارد و زحیر راستینی را علاج به معجون شهریار و لعوق خیارشنبر کنند و شیافی که از ختمی و پوره و شحم حنظل و شکر بزرگ سرخ سازند نیک بود و نافع آید باذن الله تعالی.