گفتار پانزدهم اندر بیماریهای مقعد و شرج و خونی بیرون آمدن و باز گردیدن مقعد و شقاق و بواسیر و علامات و علاج آن
اشاره
باب نخستین اندر سستی شرج و بیرون آمدن مقعد.
گل سرخ و عدس مقشر و نارپوست و جفت بلوط بگیرند و بپزند و بپالایند و اندر آن آب همینشینند و ثفل این طبیخ را بکوبند و با روغن گل
(ص 486)
بمالند تا چون مرهمی شود و ضماد کنند و اگر با این علت مزاج سرد بود بگیرند دادی و جفت بلوط و مرزنگوش خشک و مازوی بریان کرده به روغن زیت و آهن پارهی کهن زنگار گرفته و همه را در شراب کهن فرقار کنند یک شبانه روز و بپالایند و در آن شراب نشینند یک ساعت پس خویشتن را خشک کنند و به روغن تخم ترنج و یا به روغن مغز زردآلو یا به روغن مغز شفتالو چرب کنند و این دارو بر آن موضع پراکنند.
ص: 715
بگیرند اقماع (تاج انار) انار خشک و مازو و شاهبلوط و صدف سوخته و قرطاس سوخته و ودع سوخته و خاکستر سفال سرطان (پوست خرچنگ) و عصاره لحیة التیس و جفت بلوط و خاکستر پلاس کهن از همه راستاراست همه را بکوبند و به آب مورد تَر بسرشند و اقراص کنند و به سایه خشک کنند و به وقت حاجت بکوبند و بکار دارند.
صفت دارویی مختصرتر بگیرند گلنار و گز مازو و اقماع انار خشک و صدف سوخته و عصارهی لحیة التیس و اقیاقیا و اسفیداج و شب یمانی همه را بکوبند چون سرمه و بکار دارند و لگام بربندند چنان که رسم است و بخسبند و هم این داروها در شراب قابض پزند و بدان شراب اندر نشینند و اگر آماسی گرم باشد گل سرخ و عدس مقشر و برگ عنب الثعلب در آب عنب الثعلب بپزند و با روغن گل بمالند تا مرهم شود و بر آن موضع نهند و اگر آماس سرد بود در آب گرم همینشیند و موم روغن که از موم زرد و روغن شبت و روغن بابونه سازند طلی میکنند تا آماس زایل شود پس به علاج آن علت باز آید.
دوم از گفتار پانزدهم اندر علاج شرج
شرج سست که ریم باشد هرگاه که مقعد بیرون آید و ریش گشته بود آن را به شراب قابض که داروهای قابض در وی پخته باشند میباید شست و این دارو بکار میباید داشت.
صفت دارو بگیرند سرب سوخته و شسته هشت درم سنگ گل سرخ و سماق از هر یک چهار درم سنگ مر درم سنگ همه را بکوبند نرم و نخست مقعد را بدین شراب که یاد کرده آمد بشویند و این دارو برکنند و ببندند چنان که رسم است.
سوم از گفتار چهاردهم اندر علاج سستی شرج که ثفل بی مراد بیرون آید
اگر سبب سستی شرج آن باشد که گسستی از جانبی بیفتد و بر پشت افتد یا زخمی صعب رسد و پایها نیز سست گردد آن را علاج نیست و آنچه از پس علاج بواسیر افتد و یا زخمی و افتادنی سهلتر بود علاج وی آن است که بر مهرههای فرو سوین از مهرههای پشت ضمادی که در علاج فالج یاد کرده آمده است برنهند و اندر طبیخ داروهای قابض مینشانند و جوز و قسط و سنبل با آن داروها یار کنند.
ص: 716
چهارم از گفتار پانزدهم اندر شقاق مقعد
شقاق کوفتگی لبهای شرح را گویند و سبب آن در بیشتر حالها خشکی مزاج بود تا به سبب خشکی ثفل کوفته شود و گاه باشد که به سبب شقاق آماسی گرم بود که رگها گرم بود گاه باشد که بواسیر باشد که کوفته شود و گاه باشد که رگهای مقعد از خون ممتلی شود و دهنهای رگها کوفته شود علاج آن را که سبب شقاق آماس بود یا امتلاء رگها بود یا بواسیر بود که شکافته شود نخست رگ باسلیق باید زد و رگ صافن و مابض سودمندتر و حجامت بر میانگاه هر دو سورین سود دارد و اگر آماس با حرارت و سوزش بود سپیدهی خایهی مرغ و روغن گل در هاون سرب بسایند تا سیاه شود و طلی میکنند و مرهم کافوری طلی کردن سود دارد
(صفت) مرهم کافوری بگیرند موم سپید دو درم سنگ و نیم روغن گل ده درم سنگ اسفیداج ارزیز ده درم سنگ مرداسنگ پرورده سه درم سنگ نشاسته و افیون از هر یک یک درم سنگ کافور نیم درم سنگ همه را با لختی سپیدهی خایهی مرغ بسایند و بکار دارند.
(صفت) مرهم اسفیداج بگیرند اسفیداج ارزیز پنج درم سنگ کندر دو درم سنگ و نیم قلمیای سیم دو درم سنگ همه را بکوبند و با روغن گل و آب خیار و آب کسنی و آب عنب الثعلب در هاون بمالند تا آمیخته شود و طلی میکنند و اگر حرارت قوی بود سپیدهی خایهی مرغ و کافور با این اخلاط یار کنند و اگر شقاق بدان گرمی و سوزانی نباشد مرهم مقل بکار دارند.
(صفت) مرهم مقل بگیرند موم مصفی و روغن کنجد و پیهی بط و مغز ساق گاو و کوهان اشتر و مقل از هر یکی راستاراست.
مقل را جداگانه به لعاب تخم کتان حل کنند و دیگرها بگدازند و همه را بیامیزند و بکار دارند و مغز ساق گاو با خمیر جو بسایند و مرهم کنند سود دارد و گر با نشاسته بسایند و مرهم کنند و گر با خمیر و بارزد بسایند و مرهم کنند هر سه راستاراست سود دارد.
و مغز ساق گوزن و پیهی او و مغز ساق گاو از هر یکی یک وقیه روغن کنجد دو وقیه نشاسته یک وقیه کتیرا یک وقیه همه را بسایند و مرهم کنند.
و زوفای تَر و مغز ساق گوساله و نشاسته و پیهی بط و پیهی مرغ خانگی مرهم کنند و اگر
ص: 717
آماس صعب بود برگ کرنب با آب نخود بجوشانند و با پیهی گاو بکوبند و مرهم کنند درد بنشاند و آماس را تحلیل کند و پیوسته در آب گرم همینشیند و اگر آماس صلب بود بگیرند مرداسنگ پرورده و سپیدهی ارزیز و موم زرد و پیهی بط و پیهی مرغ خانگی هر یک چهار درم سنگ زعفران یک درم سنگ و نیم زردهی خایهی مرغ پخته دو عدد روغن کنجد چندان که کفایت بود همه را بسایند و مرهم کنند و روغنهایی که در این علت سود دارد خاصه اگر حرارت غالب نباشد روغن خیری است و روغن سوسن و روغن مغز شفتالو و زردآلو و روغن مغز سفال شفتالو خاصه که مقل در وی حل کرده باشند و مقل با کوهان اشتر سرشته دود کردن سود دارد و اگر طبع خشک باشد به خیارشنبر و بنفشه نرم باید کرد و به حب مقل.
صفت حب مقل بگیرند هلیلهی کابلی با هلیلهی سیاه و بلیله و آمله از هر یک ده درم سنگ پاک کرده مقل چنده وزن همه مقل را با آب گندنا جوشانیده حل کنند و داروها بدان بسرشند و حل کنند شربت دو درم سنگ و گر آماس درد کند در طبیخ بابونه و اکلیل الملک همینشینند و گر در حب پنج درم سنگ شیطرج زیادت کنند منفعت پنجه نوش و خبث الحدید از وی یافته شود.
صفت معجونی که خداوند شقاق و بواسیر را طبع نرم کند بگیرند مقل ده مثقال کتیرا پنج مثقال انجیر فربه و میویز سیاه دانه بیرون کرده دو بار چنده وزن (داروها) مقل و کتیرا همه را بکوبند و بسرشند شربت شبانگاه یا پیش از طعام پنج درم سنگ.
(صفت) گوارش مقل خداوند شقاق را و بواسیر و خداوند درد مقعد را سود دارد بگیرند هلیلهی کابلی و بلیله و آمله و انیسون و مصطکی از هر یک ده درم سنگ نانخواه پنج درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند و به روغن مغز شفتالو چرب کنند و بیست درم سنگ در آب کنند تا حل شود و داروها بدان بسرشند شربت سه مثقال با آب گرم.
صفت حب مقل نسخهی دیگر طبع را نرم دارد بگیرند هلیلهی کابلی ده درم سنگ سکبینج سه درم سنگ
(ص 487)
ص: 718
تخم سپندان دو درم سنگ مقل ازرق پانزده درم سنگ مقل را در آب گندنا حل کنند و داروها بدان بسرشند و حب کنند شربت دو درم سنگ و اگر شقاق کهن باشد آن را بباید خارید و پس به مرهم باسلیقون علاج کردن و صفت مرهم باسلیقون اندر قرافادین یاد کرده آید ان شاء الله.
و خداوند این علت را قلیهی گندنا به زردهی خایهی مرغ و روغن گاو و کوهان اشتر و طعامهای آشامیدنی باید خورد و مغز بادام و فندق و مغز جوز هندو و میویز و انجیر سود دارد و شراب میویز کهن و شراب روشنایی که در هر دو دادی بسیار کرده باشند موافق بود.
پنجم از گفتار پانزدهم اندر خارش مقعد
سبب خارش مقعد یا کرم خورد بود یا مقدمهی باسور اما آنچه از کرم خورد بود علامت وی آن است که گاه گاه کرم با ثفل فرود آید و آنچه مقدمهی باسور باشد علامت وی آن است که خارش با سوزش بود و به هیچ وقت کرم نبینند.
علاج آنچه از کرم خورد بود در جایگاهش یاد کرده آید و آنچه مقدمهی بواسیر بود نخست رگ قیفال باید زد و بر میان دو سرین حجامت کردن و به مطبوخ افتیمون استفراغ کردن سودا کردن و از طعامهای سودایی پرهیز کردن و موضع خارش را به روغن مغز سفال زردآلوی طلخ که مقل در وی حل کرده باشند چرب میکردن و شب یمانی بریان کرده و قطران از هر یک راستاراست به هم بسرشند و مقدار یک درم سنگ به خرقهی نرم بردارند و حمول سازند.
صفت دارویی دیگر برگ مورد کوفته دو درم سنگ شونیز چهار درم سنگ جوز سوخته با پوست دو عدد همه را به انگبین به قوام آورده بسرشند و شیاف کنند و برنهند.
صفت دارویی دیگر بگیرند زوفای خشک و بکوبند و با پیهی بط بسرشند و بردارند.
صفت دارویی دیگر شب یمانی بریان کرده چهار دانگ قطران دو دانگ هر دو را به سرکه حل کنند و طلی میکنند و خرقهای کتان بدان تَر کنند و بر مقعد مینهند و اگر آب پودنه با صبر یا زهرهی گاو با آب سذاب یا روغن بیدانجیر بکار دارند سود دارد.
صفت دارویی دیگر بگیرند صبر یک جزو زوفای دیگر با روغن گل و سرکه و آب انار
ص: 719
ترش بسایند و بکار دارند بامداد و شبانگاهی برمینهند سود دارد.
ششم از گفتار پانزدهم در بواسیر و اسباب و علاج آن
بواسیر به قسمت اول دو نوع است یکی انواع فزونیها است که بر لب مقعد و گرداگرد و زندرون و بیرون او پدید آید دوم بادی است غلیظ که در تهی گاه و حوالی گرده و کمرگاه و زهار و معده (مقعد) میگردد و تولد آن باد (که) در گرده و حوالی آن بود آن را باد باسور گویند اما انواع فزونیها بعضی مردمان را در بینی پدید آید و بعضی زنان را در رحم پدید آید و آنچه بر مقعد باشد دو گونه باشد بعضی بدان ماند که نظر سوی بالا (شاید نوک درون) دارد و بعضی نظر به بیرون دارد و بعضی کور بود یعنی ناسفته و چیزی نپالاید از وی و با درد بود و باشد که مادت کمتر یابد همچنان بر آنجا بایستد و درد نکند و باشد که ممتلی گردد و سخت درد کند و بدان حاجت آید که او را بگشایند تا چیزی از او بپالایند و درد بنشیند و بعضی سفته باشد و از وی خون و زرداب میترابد و کم درد باشد و باشد که هیچ درد نکند و باشد که چنان سفته بود که بازو ثفل از وی بیرون آید و هرگاه که چشم او بسته شود و ممتلی گردد درد کند و هرگاه که او را بگشایند تهی گردد و درد بنشیند و این هر دو نوع بر هفت شکل باشد یکی همچون دم ماهی بود بزرگ و تهی و این بی درد باشد و دوم شاخهها و بیخها بسیار دارد و آن را نخلی گویند یعنی چون درخت خرما سوم گرد بود و پهن این را تینی گویند یعنی همچون انجیر چهارم گرد بود بر سان انگور و این را عنبی گویند پنجم خورد بود و سرد چون عدس و نخود و این را ثولولی گویند ششم آن که این نوع ثولولی دراز باشد همچون دانهی خرما هفتم آن که این ثولولی نرم بود همچون توت پخته و این را توثی گویند و بدترین همه نخلی بود پس تینی از بهر آنکه بیخ آن دشخوار توان برید و او را دشخوار توان گرفت و به دارو برداشتن مشکل بود و رنج عظیم نماید و روزگار دراز خواهد و دیگر آن که زندرون باشد و نظر به سوی بالا دارد از بهر آن که او را نتوان دید و دارو بدو دشخوار تواند رسانید و آنچه بدو رسانند چنان که باید بر وی قرار نگیرد و این همه که یاد کرده آمد باشد که در یک جانب بود از لب مقعد و باشد که سوی پیش بود و باشد که سوی پس بود و آنچه
ص: 720
از سوی پس بود بدتر از همه بود از بهر آن که هم سایهی مجرای بول است آماس او مجرای بول را زحمت کند و بول را باز دارد و بعضی را این باسورها سه تا چهار تا شش عدد بر درازای رودهی مستقیم برآید از نزدیکی گرده تا لب شرج عقده عقده پدید آید و این بدتر از همه بود و سبب این علت خون سودایی بود دو گونه بود یکی خونی بود سوخته و تیز شده از خوردن طعامها و شرابها و داروهای گرم تا آن صفرا تیز سوخته که با خون بیامیزد و او را گرم کند و دوم خونی بود غلیظ که از خوردن طعامهای سودایی خیزد چون کرنب و عدس و بادمجان و گوشت قدید و گوشت صید و آنچه بدین ماند و این خون که از این طعامها خیزد سخت گرم نباشد خاصه اگر خداوند علت بسیار خوار بود و حریص بود بر طعام خوردن و آنچه خورد نیک بخاید این همه اسباب تولد خون غلیظ سودایی است و بسیار نشستن بر سر جای طهارت زیان دارد خاصه بر جایی که خداوند این علت مینشیند و مردم بی علت را این علت آرد استاد بن لوقا میگوید بسیار خوردن بیدانجیر (کرچک) بواسیر آرد و صبر معروف است که این علت زیان دارد اندر گرمای گرم و سرمای سرد صبر خوردن سوزش مقعد آرد و رگهای او را بگشاید و این علت اندر هوای تَر و شهرهای تَرکه هوای آن تیز و عفن باشد و طعام ایشان شیر و خرما و ماهی و میوهی بسیار بود بسیارتر افتد.
علامتها علاج آنچه از خون گرم و صفرایی بود آن است که با خلیدن و سوزش سخت و درد بسیار بود و آنچه از خون غلیظ بود علامت وی آن است که سوزش و خلیدن بسیار بود لکن گرانی بیشتر بود و علامت باد باسور آن است که بادی غلیظ با قراقور در ناف پدید آید و گاهی به سوی زهار و قضیب و خایه آید و گاهی زحیر کند و گاهی به سوی بالا به سینه و سرهای پهلوها و به گردن و کتف و پشت برآید و گاهی اسهال خون آرد و گاهی شکم باز گیرد و درد بی قرار پدید آید و تکثر اندامها و درد زانو و مفاصل با آن بود و هنگام نشستن و برخاستن از بند گشادهها آواز همیآید به تازی آن را فرقعه گویند و قوت جماع ضعیف گردد و از آن لذت نیابد چنان که باید و از پس جماع سخت ضعیف شود و هر گاه که از خواب بیدار شود اندامهای او گرانتر از اندامهای
ص: 721
(ص 488)
دیگران بود و طعام بد گوارد و لون او بگردد و بعضی را به زردی گراید و بعضی را به سبزی و به بعضی را به سیاهی و بعضی را به رصاصی (سربی) و نحاصی و رنگ روی بگردد و بعضی را اقبل شود و بعضی را خوش رنگتر و بن موی روی خارش گیرد و باشد که خداوند علت موی روی کندن گیرد و سبب این خارش و تغیر رنگ روی بخارها بود که از ناف برآید و گاه باشد که شب کوری و سرگشتن و صداع آرد.
علاج نخستین علاجی آن است که از طعامهای غلیظ و تیز و هرچه خون را سودایی کند پرهیز کند و از مرغان آبی و سیر و پیاز و خردل و از مستی شراب خاصه از شراب صرف و از مستی دمادم پرهیز کند و ریاضت و مالیدن و در گرمابه رفتن و اسب راندن بکار دارند تا فضول اندر تن جمع نشود و حرارت غریزی برافروزد پس بنگرند اگر خون گرم و سوخته و صفرایی بود نخست رگ باسلیق بزنند پس تن را به مطبوخ هلیله و بلیله و آمله و سپستان و آلو و خیارشنبر و آنچه بدین ماند پاک کنند پس اطریفل کوچک بکار دارند که آن را اطریفل مقلی گویند.
صفت آن بگیرند هلیلهی کابلی و بلیله و آمله از هر یک ده درم سنگ مقل ازرق سی درم سنگ همه را به انگبین بسرشند چنانکه رسم است شربت چهار درم سنگ و اگر آماس درد کند از این ضمادها برنهند.
صفت ضماد بگیرند اکلیل الملک و بابونه از هر یک پانزده درم سنگ هر دو را بکوبند و ببیزند و یک درم سنگ زعفران و دو درم سنگ افیون و یک استار تخم کتان و یک استار حلبه و یک استار ختمی همه را بکوبند و بیامیزند پس سه درم سنگ مقل در مِیپخته حل کنند و داروهای کوفته با وی بسایند تا چون مرهم شود پس زردهی خایهی مرغ پخته با وی بسایند دیگر باره پس آن را بر کرباس پاره طلی کنند و روی او را به روغن گل چرب کنند و نیم گرم کنند و بر آن موضع نهند.
صفت مرهمی دیگر آماس را و درد را بنشاند بگیرند موم سپید و اسفیداج بدان بسرشند.
ص: 722
صفت ضمادی بگیرند گندنا ناشسته و پاره کنند و در پاتیله کنند و سر پاتیله بپوشند و بر آتش نرم نهند. تا به تَری و بخار خویش بپزد پس روغن گاو برافکنند یا روغن جوز و بریان کنند و در هاون بسایند تا مرهم شود تا ضماد شود نرم و گرم و پیاز پخته با روغن گاو در هاون بمالند و ضماد کنند درد بنشاند.
صفت ضمادی دیگر سکبینج و مقل از هر یکی دو درم سنگ میعهی تَر یک درم سنگ افیون نیم درم سنگ روغن مغز زردآلود یک وقیه و نیم جندبیدستر نیم درم سنگ صمغها را در روغن حل کنند و همه را بیامیزند و مرهم کنند.
ضمادی دیگر برگ ختمی و اکلیل الملک به زردهی خایه و روغن گل بسرشند و ضمادی کنند و اگر مرهم دیاخلیون با روغن گل و اندکی زعفران و افیون و مِیپخته برنهند سود دارد.
صفت ضمادی دیگر بابونه و اکلیل الملک و اندکی زعفران به لعاب تخم کتان بسرشند و اگر حاجت بود که بگشایند تا چیزی بپالاید داروهای گشاینده هم اندر این باب سپستر یاد کرده آید و هرگاه که داروهای گشاینده بکار خواهند داشت نخست باید که بیمار اندر آب گرم همینیشند و روغن مغز دانهی زردآلو تلخ و روغن مغز شفتالو و روغن کوهان اشتر و و روغن گوز همیمالند ناصور نرم شود و بزارده گشادن گیرد و بزارده را گشاده گردد و رگ صافن و مابض فرماید زد چه بسیار باشد که این رگ زنند و باسور بی علاجی دیگر گشاده شود و اگر باسور بدان گرمی نباشد هم نخست رگ باسلیق باید زد تا خون بد کمتر شود پس تن را به مطبوخ هلیله و افتیمون و میویز پاک کردن و هلیلهی پرورده بکار داشتن و هلیلهی کابلی پاک کرده و به روغن گاو بریان کرده و کوفته و بیخته و به انگبین سرشته سود دارد و آب گندنا فشارده مقدار دو وقیه با دو درم سنگ روغن جوز سود دارد. و اگر باسور سفته بود و از وی خون رود و اگر این خون رفتن به نوبت بود و سیاه بود باز نباید داشت تا آن گاه که سستی نیارد و روی زرد نشود و ساقها ضعیف نگردد چون این حالها پدید آمدن گیرد تدبیر باز داشتن باید کردن به زودی و داروهایی که خون باز دارد و سپستر یاد کرده آید و اگر باسور چنان بود که از وی اندک مایهی زردآب ترابد و جز از پزانیدن رنجی
ص: 723
نباشد علاج آن به داروهای باید کرد که آن را خشک و لاغر کند تا مدتی بگذرد که هیچ نترابد و هرگاه که ترابیدن معاودت کند به همان دارو علاج میباید کرد تا مدت عمر به سلامت گذرد و داروهایی که در این باب بکار آید سپستر یاد کرده آید.
صفت داروهایی که باسور را که ممتلی بود و درد کند بگشاید نخست آنچه بیشتر یاد کرده آمده است اندر تدبیر نرم کردن باسور و بزارده را گردانیدن که گشاده شود به جایی باید آورد از مالدین روغنها و رگ صافن و مابض زدن و در آب گرم نشستن پس آب به پیاز نیز فشارده بگیرند و پشم پارهای بدان تَر کنند و بر آن صبر کنند و اگر به جای آن زهرهی گاو کنند یا عصارهی بخور مریم همچنان باشد و زود بگشاید.
صفت شیافی بگیرند شحم حنظل سه درم سنگ مغز بادام تلخ چهار درم سنگ بکوبند و شیاف کنند هر ساعتی یکی نهند تا اندر پنج ساعت پنج شیاف از این بنهند.
شیافی دیگر بگیرند شحم حنظل سه جزو مقل سه جزو مقل را با آب گندنا حل کنند و شحم بدان بسرشند و شاف کنند و اگر عرطنیثا و مقل همچنان شیاف کنند نیک باشد و اگر از یتوعات چیزی با این داروها یار کنند قویتر باشد و سرگین کبوتر و زهرهی گاو قوی است و هرگاه که مقعد از این داروها بسوزد و بیمار طاقت آن ندارد پلیتهای به روغن گل چرب کنند و بنهند.
صفت روغنی بگیرند آب گندنا یک رطل بغدادی یا بیشتر و ده درم سنگ تخم هزاراسفند و ده درم سنگ پوست بیخ کبر در وی بجوشانند تا به نیمه باز آید و بپالایند و نیم رطل بغدادی روغن مغز زردآلو اگر روغن کنجد برافکنند و بپزند تا آب برود روغن بماند و این روغن بخورند و حقنه کنند و طلی کنند حب مقل که در اینجای موافق بود بگیرند هلیلهی سیاه و هلیلهی کابلی پاک کرده از هر یک ده درم سنگ سکبینج سه درم سنگ تخم سپندان سپید دو درم سنگ مقل پانزده درم سنگ مقل را به آب گندنا و داروها بدان بسرشند و حب کنند.
صفت سفوفی بگیرند هلیلهی سیاه بریان کرده به روغن گاو و تخم بادیان از هر یک یک جزو کوفته و بیخته و حب الرشاد ناکوفته چنده وزن هر دو شربت چهار درم سنگ با شراب
ص: 724
ممزوج گر با آب گندنا.
صفت سفوفی دیگر بگیرند خبث الحدید مدبر سه درم سنگ تخم سپندان سپید دو درم سنگ این یک شربت بود با دو درم سنگ روغن جوز و یک وقیه گندنا.
صفت داروهایی که خون آمدن از باسور باز دارد (صفت) حبی بگیرند هلیلهی سیاه و بلیله و آمله پاک کرده و به روغن گاو بریان کرده از هر یک ده درم سنگ صدف سوخته که به تازی ودع گویند هفت درم سنگ کهربا پنج درم سنگ شب یمانی دو درم سنگ مقل بیست درم سنگ داروها
(ص 489)
را بکوبند و بپزند و مقل را با آب گندنا حل کنند داروها بدان بسرشند و حب کنند شربت دو درم سنگ با آب سرد.
صفت حبی دیگر بگیرند هلیلهی سیاه و بلیله و آمله از هر یک پنج درم سنگ زاک سپید یک درم سنگ مقل دو درم سنگ حب کنند به آب گندنا چنان که رسم است شربت یک درم سنگ و اگر در این حب پنج درم سنگ ودع سوخته و سه درم سنگ کهربا زیادت کنند و مقدار مقل بیشتر کنند صواب باشد.
صفت حبی دیگر بگیرند هلیلهی کابلی بریان کرده به روغن زیت پنج درم سنگ بلیله و آمله و سیاه داوران و کهربا از هر یک چهار درم سنگ دادی شش درم سنگ ودع سوخته پنج درم سنگ مازو سه درم سنگ مقل پانزده درم سنگ حب کنند به آب گندنا چنان که رسم است شربت از دو درم سنگ تا سه درم سنگ به آب گندنا.
حب مقل از بهر این کار را بگیرند که هلیلهی کابلی بریان کرده روغن گاو سی درم سنگ کهربا ده درم سنگ مقل چنده وزن هر دو حب کنند به آب گندنا چنان که رسم است شربت دو درم سنگ.
صفت سفوفی بگیرند ریم آهن که به تازی خبث الحدید گویند مدبر کرده پنج درم سنگ تخم گندنا و تخم نانخواه از هر یکی دو درم سنگ تخم کبر خشک چهار درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند شربت یک درم سنگ با وقیه آب گندنا گر با دو وقیه آب گرم.
ص: 725
اقراص کهربا بگیرند بلوط دو درم سنگ کهربا و صمغ عربی از هر یک یک درم سنگ کتیرا و نشاسته و گل مختوم از هر یک نیم درم سنگ اقراص کنند به آب لسان الحمل شربت دو درم سنگ
نسخهی دیگر از صفت محمد زکریا بگیرند کهربا و صمغ و گوز و گلنار با عصارهی لحیة التیس از هر یک پنج درم سنگ کندر دو درم سنگ افیون سه درم سنگ به لعاب اسبغول قرص کنند. شربت دو درم سنگ با یک وقیه آب سماق و اگر صمغ جوز نباشد سندروس بدل آن کنند نزدیک من آن است که افیون دو درم سنگ میباید و کندر سه درم سنگ و آنچه در نسخه است از خطای ناسخ است.
صفت معجون الخبث بگیرند خبث الحدید مدبر پانزده درم سنگ هلیلهی سیاه و بلیله و آمله و گزمازو از هر یک پانزده درم سنگ سنبل و اذخر و سعد و زنجیل و پلپل و کندر از هر یک ده درم سنگ همه را بکوبند و به عسل آمله بسرشند و اگر عسل آمله نیابند آمله را در آب بپزند و به دست بمالند و بپالایند و عسل بر این آب نهند و به قوام آرند شربت مقدار جوز بزرگ.
صفت معجون مقل بگیرند ودع سوخته و کهربا و هلیلهی سیاه و هلیلهی زرد و بلیله و آمله و مازو ناسفته شکسته و اندر سرکه فرقار کرده و بلوط و قرنفول و گلنار و نانخواه و فوفل از هر یک پنج درم سنگ بسد و مصطکی از هر یک سه درم سنگ مقل بیست درم سنگ به انگبین بسرشند چنان که رسم است شربت از دو درم سنگ تا پنج درم سنگ.
صفت داروی دیگر بگیرند کتیرا نیم جزو کندر یک جزو کوفته و بیخته و با میویز خراسانی شربت چنده گوزی بزرگ.
صفت دارویی دیگر بگیرند صبر و کندر و دمالاخوین و شاف مامیثا و گلنار هر یک برابر بکوبند چون غبار و خانهی عنکبوت یا و بر (کرک) خرگوش به سپیدهی خایهی مرغ تَر کنند و بدین ذرور آلوده کنند و بر آن موضع نهند و ببندند و اگر قلقطار و مازو و قاقیا بکوبند و در وی کنند اگر با این ذرور که یاد کرده آمد یار کنند قوی باشد و گر بدین هیچ باز نایستد روغن زیت بجوشند و پنبهای بدان روغن گرم تَر کنند و بدان داغ کنند پس این
ص: 726
ذرورها پر کنند و ببندند لکن بیم باشد که از این داغ تشنج افتد.
صفت طبیخی که بیمار در وی نشیند بگیرند مورد و گلنار و مازو و خرنوب و بلوط و شب یمانی و نارپوست همه را بپزند چنان که رسم است.
صفت شرابی که خون آمدن باز دارد بگیرند غشار الکندر و حب الاس با خبث الحدید مدور و دانهی میویز همه را در شراب کنند و یک شبانه روز بنهند و بپالایند شربت با این شراب دهند و اگر کسی خواهد که این شراب خورد سود دارد و طعام سماق با و غوره با و پایچهای که با اناردانه و سماق پخته
صفت داروهایی که باسور را خشک کند و لاغر کند و بفکند اطریفل مقلی که در اول این علاجها یاد کرده آمده است مقل و گوارش مقل و معجون دیگر که در علاج شقاق یاد کرده آمده است و هلیلهی پرورده همه در این جای نافع است.
صفت گوارشی که خداوند بواسیر را سود دارد و بر باح یاری دهد بگیرند تودری سپید و پوست خایهی مرغ و شیطرج هندی و تخم گندنا از هر یک سه جزو نوشادر نیم جزو خبث الحدید مدور چنده همهی داروها همه را به روغن گاو چرب کنند و به انگبین بسرشند شربت از دو درم سنگ تا چهار درم سنگ.
صفت گوارشی دیگر که بواسیر را لاغر کند و دماغ را پاک کند و آرزوی طعام باز دارد بگیرند هلیلهی زرد مقشر دو وقیه بلیله و مصطکی و دارپلپل و تربد و شونیز از هر یک یک وقیه اندر بعضی نسختها است دارچینی و اسارون از هر یک نیم وقیه بکوبند و ببیزند و شش وقیه روغن گاو و دو رطل بغدادی انگبین بجوشانند و داروها بدان بسرشند شربت چنده یک جزو.
صفت معجونی که معروف است به معجون برمکی بگیرند هلیلهی کابلی بیست درم سنگ برنگ کابلی مقشر بیست درم سنگ آمله بیست درم سنگ تربد سپید تراشیده و کوفته و بیخته شصت درم سنگ فانید چنده وزن همه فانید را بگدازند و به قوام آرند و داروها بدان بسرشند شربت از چهار درم سنگ تا دوازده درم سنگ با میویز آب بواسیر را و سرفه را و ضیق النفس را و بادهای ناصور را و درد گلو را سود دارد
ص: 727
صفت حب سندرس بواسیر را خشک کند و طعام را بگوارد و خون باز دارد بگیرند سندروس و پوست خایهی مرغ و شیطرج و تخم گندنا از هر یک یک جزو و نوشادر نیم جزو خبث الحدید مدور چهار جزو مقل چندان که داروها بدان حب تمام کرد شربت هر بامداد شش حب گر هفت حب.
صفت معجونی مختصر خداوند این علت را و مالیخولیا و بحق سیاه را که پوست باز میگذارد سود دارد بگیرند افتیمون پارهای بکوبند و ببیزند و با گوشت میویز سپید بکوبند و بسرشند شربت چنده جوزی بزرگ بر اسفیدبای چرب خورند و از پس کره به (گرمابه) اگر مدتی میویز بکار دارند تن را از مادهی سودا پاک کند.
صفت ذروری که باسور را خشک کند نخست مقعد را به شراب قابض بشویند و جوز سرو و جفت بلوط و شحم حنظل بسوزند هر یک راستاراست و خاکستر آن بر وی پاشند.
صفت غسولی که شقاق را و بواسیر را و سستیی مقعد را سود دارد و انار پوست و جوز سرو و جفت بلوط راستاراست همه را نیم کوفته در شراب قابض بپزند بامداد و شبانگاه بدان شراب میشویند.
صفت دارویی که بواسیر بیرون آمده را سیاه کند و بفکند بگیرند فلفلیمو و پورهی زرگران راستاراست هر دو را بسایند و به روغن مغز زردآلوی تلخ چرب کنند و طلی کنند و به لگام ببندند
داروی قویتر سک و دمالاخوین بسایند چون غبار و آن موضع را بدنی غسول که یاد کرده آمد تَر کنند و این دارو برکنند تا سیاه شود پس مرهم اسفیداج طلی میکنند تا بیفتد.
صفت مرهم بگیرند اسفیداج و انزروت و دمالاخوین از هر یک راستاراست موم و روغن
(ص 490)
دانهی زردآلو چندان که کفایت بود شش روز این مرهم میکنند تا بیفتد پس مرهم کافوری طلی کنند
شیافی که بواسیر را بفکند بگیرند کندر و گلنار و مازو و سرمه و قاقیا و شب از هر یک
ص: 728
راستاراست شاف کنند چنان که رسم است
صفت دخنهای سودمند بگیرند جوز سرو با پوست و مغز زردآلو مقشر بریان کرده بر تابه و هر دو را بکوبند و به روغن کوهان اشتر بسایند تا چون مرهم شود و طلی میکنند پس بگیرند ماذریون درشت کوفته با کوهان اشتر بکوبند و بسرشند و دود کنند چنان که رسم است اگر پیوسته بکار دارند باسور را خشک کند و بفکند محمد زکریا میگوید علاج به آهن بهتر و با سلامتتر از علاج داروی تیز بود از بهر آن که داروی تیز بکار داشتن از درد صعب و از آماس خالی نباشد که دارو خواهند کرد یا با آهن علاجی خواهند کرد نخست رگ باسلیق بباید زد پس علاج کردن.
صفت داروی نخست ثابت بن غره درد را باسور با بنشاند و خون باز دارد و اگر پیوسته بکار دارند آن را خشک کند و بفکند و در باسور زود اثر کند بگیرند میعهیتَر و کندر و قسط و پوست بیخ کبر و پوست هزاراسفند از هر یک یک جزو خرزهره و گوگرد زرد از هر یک نیم جزو همه را بکوبند و بر هر ده درم سنگی دارو از روغن کنجد و روغن زیت و روغن زنبق جمله سی درم سنگ از هر یک راستاراست برنهند نخست کندر و گوگرد را در این روغن حل کنند پس داروها با وی یار کنند و در شیشهای کنند و بکار دارند.
صفت دارویی تیز نسخهی ثابت زرنیخ زرد و زرنیخ سرخ و نوشادر و زراریح و روناس از هر یک راستاراست همه را با آب شخار بسایند و قرص کنند و به سایه خشک کنند و به وقت حاجت بسایند و بر سبیل ذرور بکار دارند.
صفت دارویی تیزتر هم نسخهی ثابت خربق سیاه و زرنیخ زرد و زرنیخ سرخ و آهک و شخار و زراریح و میویزج و غثاء الحمار و نوشادر راستاراست همه را به آب شخار بسرشند و اقراص کنند و اگر خواهند که قویتر باشد همه را با سرکه و قطران بسرشند و گر خواهند که نرمتر باشد پیهی گاو بسرشند و اگر به بول کودکان بسرشند قویتر باشد.
دارویی دیگر هم نسخهی ثابت بگیرند مار افعی از جایگاهی که از آب دور باشد و سهل و دنبال او بفکنند از هر جانبی مقدار چهار انگشت و باقی را در پاتیلهای سنگین کنند پس از آن که شکم او پاک کرده باشند و بشسته و آن را به روغن زیت بپزند و سرپاتیله استوار گرفته
ص: 729
باشند چون مهرا شود پس از آتش بردارند و سر پاتیله بگشایند پس از آن که سرد شده باشد آن روغن را نگاه دارند و بر باسور طلی میکنند آن را خشک کند و بریزاند
صفت ذروری که به خاصیت سود دارد بگیرند سر ماهی شور و آن را نزدیک آتش خشک کنند و بکوبند و پنیر خشک کهن کوفته و بیخته با وی بیامیزند و بکار دارند و دنبال ماهی شور همچنین خشک کرده و کوفته و شونیز با وی آمیخته سودمند است محمد زکریا میگوید خرنوب تَر بکوبند و پنبهای به عصارهی آن تَر میکنند و بر باسور مینهند آن را خشک کند و بپزد و اگر خرنوب را پوست باز کنند و باسور را بدان بمالند زود بیفکند همچنان که ثولول را بفکند اهرن میگویند باسور را به روغن زیت چرب کنند و اشنان سبز کوفته بر وی پراکنند آن را خشک کند و بفکند.
صفت شیافی که معتمدان آزمودهاند بگیرند اشقه و این نباتی است که بر درخت پیچد و درخت را خشک کند آن را در دیگ مسین نو آب نارسیده بپزند و بمالند و بپالایند و باز بپزند تا ستبر شود پس در تاسی کنند مسین نو آب نارسیده و در آفتاب نهند چهل روز و به شب بپوشند و به روز در آفتاب میدارند و از گرد نگاه دارند و هر روز بشورانند و زیر و زبر کنند پس بر مقدار یک من از این صبر و مر و تخم سپندان سپید از هر سه یک استار برافکنند و شیاف کنند و یک شب بکار میدارند و یک شب نه و طعام شوربا دهند سه شب پیش حاجت بباید خشک شود و بیفتد باذن الله تعالی.
صفت دیگ بر دیگ بگیرند زرنیخ سرخ سوده یک رطل و نیم بغدادی شخار یک رطل آهک آب نارسیده نیم رطل زنگار نیم رطل سیماب چهار یک رطل نوشادر همچنده سیماب همه را به سرکه بسایند تا سیماب کشته شود پس خشک کنند و دیگر باره بسایند به آب سرد و آن را مسعد کنند آنچه از وی مسعد شود نگاه دارند بر باسور که بیرون باشد و بر خوک و بر هر گوشت فزونی که خواهند که آن را نیست کنند بر سبیل ذروری بکار دارند.
دارویی است داغ کنند گوشتهای فزونی را سیاه کند و خشک کند و نیست کند
محمد زکریا میگوید این دارو و همهی داروهای تیز را بر باسور یک روز باید کرد اگر ببیند که هنوز چیزی میترابد یک روز آسایش دهند و یک بار دیگر این دارو بکار دارند تا
ص: 730
خشک شود و سیاه گردد پس برگ کرنب را بپزند به آب و روغن گاو و مرهم کنند و بر مینهند تا بیفتد
صفت دارویی که دود کنند بگیرند زرنیخ سرخ و عسل بلاذر راستاراست به هم بسرشند و دود کنند چنان که رسم است
دارویی دیگر بیخ کبر و بیخ حنظل و بیخ هزاراسفند و بلاذر و سورنجان و فرفیون راستاراست و به هم بسرشند نیم کوفته و دود کنند و اگر به نفط سیاه بسرشند صواب باشد.
صفت دارویی دیگر بگیرند بیخ کبر و بیخ کرفس و بیخ خرزهره با برگ او و خار ترنگبین و بیخ انگدان همه را بکوبند و به عسل بلاذر اقراص کنند ودود میکنند بر آتش سرگین اشتر
دارویی دیگر بگیرند تخم گندنا و پوست بیخ کبر و شونیز و هزاراسفند و کندر و ریتیانج و مقل اقراص کنند و دود میکنند و گفتهاند که برگ مورد تنها دود کردن نافع است. و پوست مار سیاه نیز نافع است و بلاذر تنها نافع است و هرگاه که علت ذندرون باشد و دود بدو نرسد و دارو نیز نتوان رسانید تدبیر حقنه باید کرد.
صفت حقنه بگیرند مغز زردآلوی تلخ و روغن او بکشند و کنجارهی او را در آب بمالند و بپالایند مقدار هفتاد درم سنگ از آن آب و مقدار پانزده درم سنگ از این روغن به هم بزنند و نیم گرم کرده حقنه کنند
صفت حقنهای که درد و سوزش بنشاند عصارهی خبازی با برگ او و گل سرخ بپزند و به دستب مالند و بپالایند و یک زردهی خایه یا دو در وی بمالند و روغن گل برچکانند و حقنه کنند و پس از یک ساعت عصارهی سذاب و عصارهی برگ لسان الحمل و گل مختوم و قرطاس سوخته به هم ترکیب کنند و حقنه کنند و چنان که ممکن بود که نگاه توان داشت نگاه دارند تدبیر بریدن باسور گاهی به دارو کنند و گاهی به آهن و گر باسور سه چهار باشد صواب آن است که همه برندارند لکن یکی بگذارند تا از وی چیزی همیپالاید و اگر همه بردارند بیم باشد که به استسقاء ادا کند یا به سل یا به بیماریی از بیماریهای سودا چون مالیخولیا و سرطان و داء الفیل و غیر آن اما تولد استسقاء چنان باشد که آن خون بد که از
ص: 731
باسور میپالاید و جگر از آن پاک میشود پس از آن بپالاید و در تن و در جگر بمالند و به روزگار آماسی صلب با سدهای که در جگر پدید
(ص 491)
آید پدید مزاج او بد شود و استسقاء تولد کند و گاه باشد که تن از آن خون ممتلی گردد و مقداری بیشتر از خون به جانب شش ریخته شود و رگی اندر وی شکافته گردد و به سل ادا کند و اگر بخارهای سودایی به دماغ برآید مالیخولیا تولد کند و اگر خون سودایی به عضوی دیگر میل کند آماسی سرطانی و مانند آن بیماری تولد کند اما بریدن به آهن چنان باشد که اگر باسور ظاهر بود آن را بگیرند با آلتی که آن را قالب گویند پس ببرند و جهد کنند تا گوشت درست که بدو پیوسته باشد بریده و آزرده نشود چه اگر جزو از بیخ باسور چیزی بریده شود آفتهای بزرگ و درد صعب و آماس تولد کند و هرگاه که بریده باشند خون را باز ندارند تا خود باز ایستد پس اگر بسیار رود و بیم ضعف بود باز دارند و اگر خون سخت اندک رود رگ باسلیق بزنند و اگر از بیخ باز نتوان برید و لختی بماند یا از نیمه توان برید تا هر دو بهر بریده شود روا باشد و فایدهی بریدن آن بود که قوت دارو به بیخ او رسد و باقی زود خشک شود و بیفتد و اگر از پس بریدن درد خیزد و آماس کند ضماد گندنا و ضماد پیاز که یاد کرده آمده است برمینهند و مقل و کوهان اشتر به هم سرشته دود میکنند و نان پاکیزه و زردهی خایهی مرغ و اندکی افیون ضماد کنند و اندر بندند دادی و طبیخ ختمی و تخم او و تخم کتان و برگ کرنب در نشستن درد بنشاند و طبع را نرم باید کرد و اگر بیمار علاج آهن بخواهد صواب آن بود که آن را به ابریشم یا به ریسمان کتان یا به موی اسب ببندند و دارو پر کنند تا بیفتد و اگر باسور ظاهر نباشد آن را به محجمه بیرون آرند و اگر زود باز جای شود محجمه ساعتی بگذارند تا آماس گیرد و بیرون بماند و ببرند پس آماس را علاج کنند و طعام خداوند باسور چیزی باید که غذای نیک دهند و زود گوارد چون شوربا و زیرهبا و گوشت بره و مرغ فربه و زردهی خایهی نیم برشت و گوزآب آن و نخود آب به روغن شیرپخت و فانیذ و جوز هندو و روغن جوز و روغن بادام و روغن جوز هندو و روغن مغز زردآلو و کوهان اشتر و پیهی بط سود دارد و عجه (خاگینه) از گندنا و زردهی خایهی
ص: 732
مرغ و اندکی پیاز سود دارد و از طوابل گرم چون پلپل و سیر پرهیز باید کرد و از طعامهایی که از آن سودا تولد کند چون عدس و بازنجان و کرنب و گوشت قدید و گوشت گاو و پنیر خشک دور باید بود.
صفت داروهایی که (باد) باسور را بشکند خداوند باسور را هم بر این گونه پرهیز باید کرد و از میوههای بادناک دور باید بود و داروهای بادشکن بکار باید داشت.
صفت حبی که باد باسور را بکشند و درد گرده و تهی گاه و درد گشادهها را سود دارد صبر شش درم سنگ تخم هزاراسفند و جاوشیر و مقل و اشق و قاریقون و عصارهی قافط و حب النیل از هر یک پنج درم سنگ سکبینج ده درم سنگ شحم حنظل سه درم سنگ مقل دو درم سنگ حب کنند به آب گندنا شربت از دو درم سنگ تا دو مثقال با آب گرم.
صفت حبی دیگر باسور باطن را و بادهای گرده را سود دارد بگیرند زرنباد و درونج و هلیلهی سیاه و بلیله و شیطرج هندی و عاقرقرحا و نوشادر و بلیله و پلپل و دارپلپل و تخم گندنا و مقل راستاراست همه را بکوبند وبا آب میویز حب کنند.
شربت از دو درم سنگ تا سه درم سنگ با آب گندنا.
صفت حبی که باد ناصور را و سردی گرده را و کسی را که آرزوی گل خوردن و خداوند جزام را سود دارد و طعام بگوارد و رنگ روی خوب کند و مردم لاغر را فربه کند
خبث الحدید مدبر هفت در آب گندنا فرقار کنند و هر روز آب گندنا تازه میکنند پس خشک کنند و تخم سپندان سپید از هر یک یک جزو و تخم جرجیر و تخم کرفس و تخم ترب و تخم گندنا و تخم گذر و تخم پیاز و تخم حلبه از هر یک چهار یک یک جزو حب کنند به آب گندنا بر شکل نخود شربت بیست و یک حب هر بامداد یک بار یا دو بار این حب بخورند
صفت سفوفی بادهای باسور را بشکند. بگیرند پوست بیخ کبر یک جزو سعتر فارسی نیم جزو هر دو را بکوبند شربت دو درم سنگ با آب گرم یا با شوربای چرب.
صفت لعوقی که تخمه را و باد باسور را و صداع سرد را و خیرگی چشم را سود دارد و قوت باح زیادت کند بگیرند سنبل و قرنفل و دارچینی و حب البلسان و پلپل سپید و
ص: 733
اسارون و سلیخه و قصب الذیره و سعد و حب الاس و زنجیل و قرفه و قاقله راستاراست همه را بکوبند و به انگبین مصفی بسرشند شربت دو درم سنگ تا دو مثقال
صفت حقنهای که باد باسور را بشکند بگیرند آب شبت تَر کوفته و فشارده شصت درم سنگ آب گندنا کوفته و فشارده سی درم سنگ انگبین و روغن شیرپخت و روغن حبة الخضرا از هر یک نیم سکره فانیذ بیست درم سنگ تا سی درم سنگ همه را بجوشانند و حقنه کنند هر گاه که بر زانوی خداوند باسور بثرههای بسیار و سیاه پدید آید مدت بیست زنده نماند.
صفت داروهایی که آماس و سوزش و خراج مقعد را سود دارد هر گاه که بر مقعد آماسی گرم پدید آید نخست رگ باسلیق باید زد و سپیدهی خایهی مرغ و روغن گل در هاون اسرب بمالند تا سیاه شود و طلی میکردن یا بگیرند مرداسنگ پنج درم سنگ نشاسته بیست درم سنگ اسفیداج دود درم سنگ موم سه وقیه روغن گاو دو وقیه پیه بط یک وقیه روغن شیرپخت چندان که کفایت بود مرهم سازند و طلی کنند و نان پاکیزه در آب بپزند و با زردهی خایه و روغن گل بمالند و ضماد کنند یا بگیرند نان پخته یک رطل بغدادی زعفران یک وقیه افیون و پیهی بط یک وقیه با مِیپخته بمالند و طلی کنند و هر گاه که آماس ریم خواهد کرد بیم باشد که اگر بپزد و گشاده شود ناصور گردد تپش از آن که پخته شود بباید شکافت و علاج کردن اگر ببیند که سخت میشود مرهم داخلیون با روغن گل برباید نهاد با مرهم باسلیقون با زردهی خایهی مرغ نیم برشت.
صفت ضمادی که در خراج که بر مقعد بود بنشاند بگیرند برگ چغندر و با روغن گاو بپزند و آرد حلبه با وی بسرشند و ضماد کنند نافع باشد
هفتم از گفتار پانزده اندر ناصور
ناصور همچون باسور است و اسباب هر دو یکسان است و فرق میان ناصور و باسور آن است که ناصور ریشی است مقعر یعنی با مغاک و از وی ریم و زرداب پالاید و باسور فزونی است بر مقعد چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است و این ناصور دو گونه باشد یکی گذاره دارد و از وی باد و براز بیرون آید و از وی جز ریک. زرداب چیزی نپالاید
ص: 734
علاج اما ناصور بیگذاره را به داروهای تیز خشک کننده علاج باید کرد چون اقراص فلفدیون و شاف غرب که بر ناصور گوشهی چشم بکار دارند و این علاج بر این گونه کنند نخست ناصور را بفشارند تا ریم و پلیدی از وی بیرون آید و پارهای پنبهی کهن بر سر میلی باریک پیچند
(ص 492)
و تَر کنند و به دارویی اندر گردانند و بدان قعر ناصور فرو نهند و میل را برکشند و پنبه را با دارو در وی بگذارند و گر خواهند پلیتهای کنند و تَر کنند و همچنین بدین دارو درگردانند و بدو فرو نهند و این پلیته و پنبه چنان باید نهاد که پارهای از وی بیرون بود تا برداشتن آسان بود و اگر میل با پلیته بدو فرو نرود دارو را با ماء العسل بگذارند و در چکانند یا همچنان خشک بدو برپراکنند یا به سر میل باریک بدو فرو کنند چون ریش از پلیدی پاک شود و خشک شود مرهم اسفیداج ارزیز و مرهم ابار با سپیدهی تخم خایهی مرغ بسایند و بدان علاج میکنند و در آبهای قابض مینشانند تا گوشت برآرد و درست شود و آب قابض این بود که در وی برگ مورد و صعد و انار پوست و جفت بلوط و مانند آن جوشانیده باشند و اگر ناصور گذاره دارد و به مقعد نزدیک بود به هیچ چیز بهتر نشود مگر به بریدن و بریدن وی به آلتی آهنین بود به شکل داس کاله تا مقعد یکی گردد و چون بریده باشند علاج کنند به داروهای گوشت رویاننده تا بهتر شود و گوشت برآرد.
صفت داروی گوشت رویاننده بگیرند صبر و مر و خون سیاوشان و کندر و عنزروت راستاراست همه را بسایند نرم و بر جراحت میپراکنند این دارو را اکسیران گویند و اگر اندر اکسیران زنگار و سرمه و گلنار و زاک سپید زیادت کنند قویتر بود و اگر این ناصور از لب مقعد دور بود آن را نباید برید از بهر آن که بیم باشد که عضلهی مقعد بیشتری بریده شود و مقعد سست گردد و ثفل باز نتواند داشت و بی آگاهی بیرون همیآید لکن آن را بباید خراشید تا همچون جراحتی تازه گردد پس اگر حاجت آید به دوختن بدوزند و به مرهمها و شافها (ی) گوشت رویانیده کردن
ص: 735
گفتار شانزدهم اندر کرمان خرد و بزرگ که در رودهها تولد کند و اسباب و علامات و علاج آن
اشاره
باب نخستین اندر یاد کردن احوال کرمان و اسباب و تولد ایشان اندر رودهها و انواع و علامت تولد ایشان
بباید دانست که هر مادهای که هست شود و هر مزاجی که آن را پدید آید آفریدگار تبارک و تعالی بهترین و تمامترین صورتی و هیئتی که آن را تواند بود ارزانی دارد و مادهی کرم که در رودهها تولد کند رطوبتی است عفن و تولد حیوانات ضعیف و خسیس چون کرم و مگس و پشه و مانند آن از چنین مادهای باشد از بهر آن که بهترین و تمامترین صورتی که از مادهی آن را شاید آن است که آن را صورت کرم و مگس و مانند آن بخشد و شک نیست که این صورت در این ماده را بهتر از آن است که بر حال عفونت بماند و این صورت نیابد خاصه که از تولد این حیوانات عالم را منفعتی بزرگ است از بهر آن که عفونتها که در عالم پراکنده است مشاکل این حیوانات است غذای ایشان و مدد مادهی ایشان گردد و هوا بدان سبب از عفونتها پاک شود و صافی گردد
اما سبب تولد کرم حرارتی ضعیف است که رطوبتی غلیظ را تحلیل نتواند کرد و نتواند پزانید لکن در وی اثری ضعیف کند و آن را از حال خویش بگرداند و تباه کند و تولد او جز از چنین رطوبتی و چنین حرارتی نباشد از بهر آن که نه از صفرا تواند بود و نه از سودا و نه از خون و اگرچه خون شایستهی آن است که از وی حیوان تولد کند لکن خون به رودهها فرو نیاید و طبیعت بدان سخت بخیل است و اندامهای مردم بدان حاجتمند است و او خود گوهری است که شایستهی آن است که صورت و هیئت اندامهای مردم پذیرد طبیعت آن را ضایع نباید یا (تا) از وی کرم تولد کند و اگر وقتی به سببی از سببها که معلوم است لختی خون به رودهها فرو آید آنجا چندان نماند که متغیر شود و از وی حیوانی تولد کند لکن زود بگذرد و به اسهال بیرون آید و صفرا خلتی است گرم و خشک و تیز و آنقدر که روده فرود آید از بهر آن آید تا روده را از بلغم غلیظ بشوید و آن را با ثفل دفع کند از وی
ص: 736
حیوانی که ضد مزاج او بود تولد نتواند کرد و سودا خلتی است سرد و خشک و از مزاج حیوانی دور است و لون این کرمان گواهی میدهد بر آن که مادهی ایشان بلغم است و اسباب تولد بلغم و تولد کرم بسیار خوردن طعامهای غلیظ است و ناگواریدن آن و گندم خام و گوشتهای نیم پخته و میوههای خام و شیر و جغرات (ماست) بسیار خوردن و بر امتلاء جماع کردن و اندر گرمابه شدن این همه اسباب تولد ماده ایشان است و انواع کرم که اندر رودهها تولد افتد چهار نوع است
یکی دراز در رودههای برسوین بود که آن را المعاء الدقاق (رودههای باریک) گویند و دوم گرد بود و کوتاه سوم پهن بود و کوتاه و آن را کدو دانه (کرم کدو) گویند و به تازی حب القعر گویند این هر دو نوع بیشتر در رودهی اعور (رودهی یک چشم) و قولون (رودهی بزرگ) تولد کند چهارم خورد است در رودهی مستقیم (راست روده) افتد نزدیک مقعد و همهی انواع کرم خاصه کرم خورد در کودکان بیشتر تولد افتد به سبب بسیاری رطوبت که در رودههای ایشان بود (و) به سبب بسیار خوردن ایشان و ناگواریدن طعام و اندر رودهی کسانی که صفرا در تن ایشان کمتر بود و از بهر آن که کرم خرد پیوسته با ثفل بیرون همیافتد مردم ایشان را همیشه خرد بینند و اگر بعضی بماند و بزرگتر شود رنج و مضرت آن عظیم بود از بهر آن که مادهی ایشان عفنتر و تباهتر بود و کرم دراز و بزرگ را به تازی حیّات گویند یعنی ماران و به عدد یکی بود یا دو یا سه و بیش از این نبود از بهر آن که تولد ایشان در رودهی برسوین بود و آنجا عفونت بود از بهر چهار صواب یکی آن که هر چه بدین رودهها فرود آید زود فرو گذرد و روده تهی گردد نخست شاخههای ماساریقا آنچه غذا را شاید از آن جدا کند و به خویشتن کشد و به جگر آرد بدین سبب زود تهی گردد لکن آنچه تولد کند بیش از آن تولد کند که قوت جذب ماساریقا آن از هم بگسلد و آنچه غذا را شاید از وی جدا کند و اجزای آن بدین سبب گسسته شود سوم آن که صفرا که از زهره فرود آید نخست بدین روده آید و آن را بزداید بدین سبب آنجا رطوبت غلیظ کمتر باشد و کرم کمتر تولد کند چهارم آن که این رودهها به مزاج گرمتر از دیگر رودهاند در رطوبتی که در این رودهها بود قبول صورت کرمی کمتر کند و سبب درازی این کرمان دو چیز است یکی آن که
ص: 737
رطوبتها که بدین رودهها فرود آید اجزای آن پیوسته بود چنان که یاد کرده آمد دوم آن که این رودها تنگتر و باریکتراند پس به سبب تنگی جایگاه و پیوستگی اجزای ماده آنچه در این رودهها تولند کند دراز بود و آنچه از رطوبتی تولد کند که قوت جذب ماساریقا و جگر اجزای آن را از هم در گسسته باشند کوتاه و گرد بود و کرم کدو دانه به عدد بسیار بود و سطبر بود از بهر آن که جای او فراختر است و مادهی تباه بیشتر و با یکدیگر پیوسته باشند از بهر آن که طبیعت نگذارد که پراکنده شوند تا انبوهی و زحمت ایشان کمتر بود و ایشان را غشایی است چون خریطهای (کیسه) گِردِ ایشان در آمده و این غشاء از گوهر آن غشای لزج است که اندرون رودهها بدان اندوده است آن را غشای مخاطی گویند هرگاه که جزوی از این غشای مخاطی عفونت پذیرد غشای ایشان گردد و کرمهای
(ص 493)
دراز قویتر باشند و دیرتر بیرون افتند از بهر آن که جای ایشان تنگتر و چیزی از جای تنگ دشخوارتر بیرون آید و از جهت آن که قویترند آویزندهتر باشند و طبیعت ایشان را بدان آسانی دفع نتواند کرد که دیگرها را لکن علاج و دارو بدیشان زودتر رسد و کدوددانه و کرم خُرد ضعیفتراند و زودتر بیرون افتند از بهر سببهایی که ضد این سببها است یاد کرده آمد و با این همه علاج ایشان دشخوارتر بود از بهر آن دارو دیرتر بدیشان رسد و چون بدیشان رسد قوت دارو ضعیف شده باشد و گر کسانی را که در رودهی ایشان کرم بود تب آید اعراض آن تب منکر (سخت) بود از بهر آن که بیمار به سبب تب از غذا خوردن باز ماند و حرارت تب آن رطوبت را که اندر رودهها غذای کرمان خواهد شد بگذارد و خشک کند و کرمان بدان سبب در حرکت آیند و رودهها را مزیدن گیرند و بخارهای ایشان به دماغ برآید و از حرارت تب و صفرا بی قرار شوند و بر خویشتن همیپیچند و رودهها از پیچیدن ایشان رنجور شوند و منش گشتن خیزد و چیزی برنیاید و بیمار بی آرام گردد و حکایت میکنند که دیدهاند که کرم (روده و شکم) را سولاخ کرد و بیرون آمد
خواجه ابو علی سینا میگوید این سخن نزدیک من عظیم است یعنی این معنا مرا
ص: 738
درست نمیآید و گاه باشد که بخار عفونت ایشان سبب تب آمدن گردد و مضرتهای ایشان بسیار است یکی آن است که هر غذا که مردم بکار برند ایشان آن را بربایند و بخورند و قوت مردم بدان سبب ضعیف شود و تن از غذا بهره نیابد و جوع الکلب پدید آید و رنگ روی زرد و تیره شود و بسیار باشد که به سبب ایشان قولنج و صرع و خفقان پدید آید و تولد کرم در رودهها در فصل خریف (پاییز) بسیار و بیشتر بود به سبب میوههای بسیار که در تابستان خورده باشد و به سبب نقصان هضم که در تابستان بود و مضرت ایشان شبانگاه و هنگام خواب صعبتر باشد و رنج و ریاضت قوی ایشان را به اسهال دفع کند و گر بیماری را در تب به تیز کرمی بیرون آید زنده بد نباشد نشان آن باشد که قوت طبیعت آن را دفع میکند خاصه اگر در انحطاط بیماری بود و اگر مرده بیرون آید بد باشد در جمله بیرون آمدن کرم در بیماری پسندید نیست خاصه اگر پیش از انحطاط بیماری بود و مرده بدتر بود و اگر نه در تب بیرون آید و با خون بود هم بد بود از بهر آن که دلیل آن باشد که در رودهها آفتی است و بیرون آمدن کرم به قی اندر هر حال که باشد دلیل آن باشد که در معده اخلاط بد بسیار است
علامتهای کلی دلالت کند بر آن که کرم تولد کرده آن است که خداوند علت را شکم فرود نیاید (اجابت مزاج ندارد) و آنچه فرود آید سپید باشد و منش گشتن و پیچیدن ناف و خلیدن رودهها پدید آید خاصه به وقت گرسنگی از بهر آن که کرمان از جهت طلب غذا رودهها را بگزند و میمَزَند (بر میمکند) و نبض ضعیف گردد و اطراف (دست و پا) و اندامها از بیرون سرد شود و دندانها در خواب بر یکدیگر میخایند (دندان قرونچه) و میچراند و لعاب از دهان میرود و لبها بر آن خشک بود از بهر آن که به روز حرارت منتشر شود و رطوبتها با وی تحلیل پذیرد و غذای کرمان کمی کن و ایشان تَریها از معده بکشند و سطح دهان از بهر آن که به سطح معده پیوسته است خشک شود و بدین سبب لبها را پیوسته به زفان تَر میشود و بد خو میشود و زجرت (بد اخلاقی) کنند و از هر سخنی خشم گیرد و باشد که به سبب برآمدن بخارهای ایشان به دماغ هزیان گویند همچون خداوند سرسام و گاه باشد که آواز منقطع شود و گاه باشد که تشنگی غلبه کند
ص: 739
چنان که از آب سیری نیابند و هرگاه که علت صعب شود تشنج و پیچیدن عصبها بر سان (مانند) مصروعان پدید آید تا معلوم شود
دوم از گفتار شانزدهم اندر کرمان دراز و حب القرع و علامتهای خاصهی هر یک و علاج ایشان
علامتهای خاصهی کرمان دراز آن است که خداوند این علت طعام را کاره باشد و شهوت آن نباشد و چیزی به گلو فرو بردن دشخوار آید و بدان ماند که معدهی او را دغدغه میکنند و میسوزد و رودهها میپیچد و گاه باشد که رنج حرکت ایشان (کرمها) به شش و دل آسیب زند و خفقان (تپش قلب) و سرفهی خشک پدید آید و خواب و بیداریِ او به ترتیب نباشد و کسلان باشد و چشم گشادن دشمن دارد و بیشتر چنان خواهد که چشم بر هم نهاده دارد و چشمهای او گاهی سرخ شود و گاهی تیره شود و گاه باشد که شکم برآید همچون خداوند استسقاء و گاه باشد که به قی یا به اسهال یکی بیرون آید و علامتهای خاصهی هر حب القرع آن است که هر وقت یک یک از مردم جدا میشود و فرود میآید اگر مردم به قضای حاجت بنشینند و گر نه و سبب فرود آمدن آن به هر وقتی آن است که هر یکی را که جان به تن اندر آید از دیگران جدا شود و علامت دیگ رآن است که شهوت طعام بسیار بود و قوت ضعیف از بهر آن که هر چه در رودهها باشد بخورند و چون گرسنه شوند در حرکت آیند و رودهها را مزیدن گیرند و قوت مردم را ضعیف کنند و اگر بدین علامتهای درست نگردد بیمار را در گرمابه برند و صبر کنند تا اندامهای او گرم شود و تشنه گردد پس پارهای یخ بر شکم وی نهند و بمالند اگر بالای ناف او بلندتر شود و حرکتی پدید آید کرمِ دراز بود و گر فروسوی ناف بلندتر شود و حرکتی پدید آید حب القرع بود علاج اصل علاج این علت آن است که اسباب تولد ماده که کرمان از آن باشد باز دارند و آن اسباب در باب گذشته یاد کرده آمده است پس رودهها را از مادهای که از آن جنس باشد پاک کنند و کرمان را که تولد کرده باشند به داروهایی که به خاصیت زهر ایشان است بکشند و آن داروها ضد مزاج ایشان است بعضی گرم است و بعضی سرد و از پستر یاد کرده آید و آنچه گرم است هم به گرمی ضد مزاج ایشان است و هم به طبع ضد شهوت
ص: 740
ایشان است از بهر آن که به طعامهای شیرین و چرب حریصتر باشند و از داروهای گرم آنچه در گرمی به درجهی سوم است نافعتر از بهر آن که با طبع ایشان ناسازندهتر بود و از مزاج ایشان دورتر لکن اگر با آن تب بود یا آماس گرم علاج به داروهای دیگر باید کرد که یاد کرده آید و چون ایشان به داروها کشته باشند اگر طبیعت کرم را دفع نکند به دارویی دفع باید کرد از بهر آن که اگر مرده در شکم بمانند مضرت بخار ایشان بیشتر از مضرت زندگی ایشان بود و از داروها مفرد آنچه گرم است این است فراسیون و قردمانا و شیح و ترمس (لوبیا مصری) و سلیخه و فوتینج (پونه) و عصارهی او و نعنع و قسط و افتیمون و قنبیل و مر و کمافیطوس و قنطریون و مشک طرامشیع و تخم بادیان و سعتر و افسنطین و بادام تلخ و بیخ انگدان به سرکه پرورده و تخم کرنب و پوست درخت پده (درخت پشه) که به تازی الغرب گویند و زیرهی بریان کرده و قیصوم و انیسون و تخم کرفس و شونیز و حرف و بیخ راسن خشک مقدار سه وقیه
(ص 494)
و سیر را در این باب منفعتی بزرگ است تا بدان حدی که حب القرع را نیز بکشد و تخم سرمق بکشد و به اسهال بیرون آید و لبلاب و بسفایج و حب النیل همچنین بشکد و به اسهال بیرون آرند این داروها بعضی با انگبین خورند و بعضی با آب کامه و بعضی با سکنجبین چنان که خوشتر آید و آنچه کرم مرده را به اسهال بیرون آرد صبر است و روغن زیت چندان که بتوان خورد بباید خورد خاصه آنچه به تازی زیت الانفاق گویند (روغن زیتون نارس که درخت آن دیمی باشد و آب نخورده باشد) و اگر مبلغی تمام به یک بار نتواند خورد به تفاریق خورد هم به قوت تلخی کرم را بکشد یا سست کند و هم به قوت لغزانیدن به اسهال بیرون آرد و داروهای سرد آنچه سخت گرم (صحیح سخت سرد نیست است) نیست این است گشنیز خشک سه روز هر روز بامداد دو درم سنگ کوفته یا سه درم سنگ با میپخته بیامیزد و بخورد و اگر حرارت غلیظ باشد یا طبع همیآید با سکنگبین دهند و تخم کرفس با سکنگبین گر با دوغ میخورد و سکنگبین بزوری که از تخم بادیان و تخم کرفس و بیخ او سازند سودمند است و فوفل و برگ شفتالو و عصارهی برگ او و
ص: 741
پوست بیخ درخت توت و طبیخ پوست درخت انار ترش و طبیخ پوست او نافع است پوست این درخت یا پوست بیخ او را در آب آغارند (بخیسانند) و شب در تنور تافته نهند تا همه شب میپزد بامداد بپالایند و چندان که توانند بخورند و اگر این آبها و عصارهی برگ شفتالو با سکنگبین خورند اگر با دوغ خورند روا بود و اگر خداوند علت را تب آید آب کسنی و آب تلحسقوق دهند یا سکنگبین و کرفس به سرکه دهند یا سکنگبین و کرفس به سرکه پرورده سود دارد و خرتوت بسیار خوردن سود دارد و تخم خرفه و اگر بسیار خورد به خاصیت سود دارد و کوک (کاهو) تلخ نیز سود دارد و اگر خداوند علت را اسهال بود آب برگ لسان الحمل و برگ او خشک کرده کرمان را ضعیف کند و بکشد و (کرمان) دراز (را) اسهال کمی باشد بیرون آرد سماق را به دست بمالند و آب آن بپالایند و بخورند کرم را بکشد و رودهها را قوت دهد طراثیث و گل مختوم در شراب انگوری سودمندی عجب است و گل سرخ که به تازی المغره گویند هم عجب است و گفتهاند که خربزه کرم را بکشد و به اسهال بیرون آرد و حسک بدین داروها نزدیک است و بباید دانست که داروها را که از جهت حب القرع سازند قویتر از داروهای کرمان دراز باید از جهت آن که حب القرع از معده دورتر است و دارو بدو دیرتر رسد و حب القرع با رطوبتهایی که قوت داروها را از وی باز دارد آمیخته است بدین سبب قوت دارو در وی اثر دشخوار کند و مادهی او عفنتر است و مزاج او تباهتر و به سیّمت مانندهتر تا دارویی سخت قوی نباشد در وی اثر نکند.
صفت آن داروهایی که از بهر این علت خورند دارویی که مقصود از آن کشتن و اسهال کردن کرمان بود بر تهیئی شکم و بر گرسنگی خورند و اولاتر آن بود که دو روز نخست شیر تازه خورند و بدان قناعت کنند و اگر نان با شیر خورند صواب باشد روز سوم آن ساعت که دارویی خواهد خورد کبابی دو بمزد تا کرمان به بوی آن بجنبند و طلب غذا کنند پس دارو با شیر بیامیزند و بخورند تا کرمان در طلب غذا باشد که دارو بدیشان رسد و اثر دارو قویتر بود و اگر پیش از دارو خوردن کاری کنند با رنج چون چیزی گران فراز باز نهادن یا رزمهای (بسته بندی کردن چیزهای سنگین) بستن و گشادن یا لختی ریاضت قوی کردن و از پس آن
ص: 742
کباب مزیدن و از پس کباب دارو خوردن مقصود تمام حاصلتر شود و چون دارو خورده باشد اولیتر آن بود که بینی فرو گیرد و نفس آهستهتر و کمتر زنند چه بهتر آن بود که بوی دارو با نفس آمیخته بگردد (نگردد) و اگر بیمار دارو خوردن را کاره بود (خوش نداشتن) تدبیر حقنه باید کرد و هرگاه که حقنه کنند نخست معده را مراعات باید کرد و ضمادها ساختن از داروهای قابض که مزاج آن ضد مزاج کرمان بود و بر معده نهادن تا معده را قوت دهد و این داروها سماق باشد و طراثیث و قاقیا هر دو را به شراب تَر کنند و بر معده نهند و گل مختوم با شراب بر نهادن سخت نافع بود و اگر حقنه را نیز کاره باشد علاج به ضمادها باید کرد.
صفت داروهای مرکب که از بهر این علت خورند بهترین همهی داروها تریاق بزرگ است از بهر آن که در وی همهی منفعت هست و هیچ مضرت نیست اگر بخورند و اگر طلی (بر شکم اندود کنند) کنند کرم را بکشد و مزاج را بدل کند.
صفت تدبیری صواب به دارویی سودمند اما تدبیر صواب آن است که هر بامداد ناشتا خرما با انجیر خشک دانهای چند بخورند پس این دارو بخورند.
صفت دارویی بگیرند افسنطین رومی و هلیلهی کابلی و شیح که آن را به پارسی درمنهی ترکی گویند و قسط تلخ و برنگ کابلی و هلیلهی سیاه و آمله از هر یک سه مثقال ترمس و نخود سیاه از هر یک مثقالی تربد سپید سه درم سنگ غافت سه درم سنگ مشکطرامشیع (پونه کوهی) سه درم سنگ همه را کوفته و بیخته به انگبین بسرشند شربت چنده جوزی معتدل و از پس این شربت چندان که توانند بر گرسنگی صبر کنند و هر وقت که طعام خورند سخت بسیار نخورند.
صفت دارویی دیگر کرم را بکشد و به اسهال بیرون آرد بگیرند ایارج فیقرا و شیح و افسنتین رومی از هر یک یک درم سنگ و دو دانگ شحم حنظل دانگ و نیم نمک هندی دانگی این یک شربت بود.
صفت دارویی که کرمان دراز و حب القرع را بکشد و بیرون آرد بگیرند خیربوا و دارچینی و دارپلپل و زنجیبل و پلپل و سعد و برنگ کابلی مقشر از هر یک چهار درم سنگ
ص: 743
تربد بیست و چهار درم سنگ فانید چنده وزن همهی داروها شربت چنده یک جزو.
صفت دارویی دیگر زیره و نطرون از هر یک یک مثقال و یک شربت کنند.
صفت داروی دیگر کرم دراز را و حب القرع را بکشد بگیرند تربد و قنیل و نعنع و برنگ و سرخس از هر یک ده درم سنگ نمک هندی هفت درم سنگ ترمس هشت درم سنگ قسط تلخ ده درم سنگ پوست درخت توت ده درم سنگ قردمانا هشت درم سنگ همه را بکوبند و بپزند شربت سه درم سنگ به شیح گر به آب نخود گر با سرکهی کهن گر با شیر تازه.
صفت شربتی دیگر کرمان دراز و حب القرع را فرود آرد بگیرند بیخ راسن تَر و بکوبند و بفشارند سه وقیه آب آن بخورد.
صفت دارویی دیگر آزموده بگیرند برنگ کابلی مقشر و خرمای دانه بیرون کرده و مغز جوز از هر یک ده درم سنگ همه را بکوبند و بسرشند و وقت خواب بخورند و بخسبند.
دارویی دیگر قوی و سبک بگیرند شحم حنظل و پوره از هر یک دو دانگ مازریون و نوشادر از هر یک دانگی همه را به زهرهی گاو برزا (گاو شخم زنی) بسرشند این یک شربت بود و بیخ انگدان با انگبین بخورند کرم دراز را بکشد و پوست توت همچنین و اگر کسی انگبین نخواهد به آب کامه خورد و تخم کرفس با انگبین سودمند است و شونیذ با انگبین مادهی ایشان را نیست کند.
صفت حقنهها
صفت حقنهای که محرور را شاید بگیرند پوست درخت توت پوست درخت انار ترش و بپزند چنان که اندر باب پیشتر یاد کرده آمده است و این طبیخ را با آب برگ شفتالو بیامیزند و حقنه کنند.
صفت
(ص 495) حقنهای دیگر که مرطوب را شاید بگیرند شحم حنظل سه درم سنگ قنطریون باریک ده درم سنگ افسنطین رومی ده درم سنگ همه را در یک من و نیم آب بپزند تا به مقدار ده استار باز آید و بپالایند و مقدار چهار درم سنگ نمک آب که زیتون در
ص: 744
وی پرورده باشند و سی درم سنگ آبکامه با وی بیامیزند و حقنه کنند.
صفت حقنهی دیگر بگیرند قطریون باریک و تربد نیم گرم نیم کوفته و قسط تلخ از هر یک درم سنگ شیح و تخم کرفس و تخم کرنب از هر یکی پنج درم سنگ شحم حنظل دو مثقال صبر دو درم سنگ قصاء الحمار یک مثقال همه بپزند چنان که رسم است و بپالایند و دو درم سنگ قطران در وی حل کنند و ده درم سنگ نفت سیاه با وی بیامیزند و حقنه کنند.
صفت حقنهای دیگر بگیرند شونیذ کوفته و ترمس (لوبیای مصری) و بابونه از هر یکی پانزده درم سنگ افسنطین رومی ده درم سنگ همه بپزند و بپالایند و به آبکامه و به آب زیتون گر با نفت سیاه و به قطران بیامیزند و حقنه کنند.
صفت ضمادها تریاق بزرگ در طبیخ شیح یا در طبیخ قسط تلخ یا در طبیخ مشک طرامشیع حل کنند و بر شکم طلی کنند و اگر شیح و قسط و مشکطرامشیع به یک جا بپزند و تریاق در وی حل کنند سخت قوی بود و اگر قلقند با تریاک یار کنند بهتر بود و اگر تریاق حاضر نباشد قلقند به جای آن بکار دارند روا باشد.
صفت ضمادی دیگر که کرمان را بکشد و به اسهال بیرون آرد بگیرند شونیذ و بکوبند و با طبیخ شحم حنظل بیامیزند و بر ناف ضماد کنند از جهت کرمان دراز بر بالای ناف و از جهت حب القرع بود فرود ناف نهند.
صفت ضمادی دیگر صبر و افسنطین و شحم حنظل و قطران و زهرهی گاو به هم بیامیزند و ضماد کنند.
ضمادی دیگر بگیرند زهرهی گاو و صبر و زیره با انگبین و مغز ساق گوزن گر به پیهی او بسرشند و ضماد کنند و اگر قطران و ترمس و سعتر با این داروها یار کنند صواب باشد و شونیذ به سرکه پخته و برگ شفتالو کوفته هر دو نیک است
سوم از گفتار شانزدهم اندر کرمان خرد و علامتهای آن
علامت کرم خرد آن است که در مقعد خارش بود و با ثفل بیرون همیافتد
علاج داروهایی که در این باب بکار آید بیشتر به حقنه و شاف و پلیتهها باید کرد و اگر این داروها به قوت داروهای دیگر نباشد روا بود و این کرم خرد کودکان را بیشتر افتد و اندر
ص: 745
شکمها و انجوع شرج (لایههای شرج) بسیار افتد آن را پاک توان کرد و به شستن پاک باید داشت و روغن زردآلو و روغن مغز شفتالو مالیدن و پلیتهای به زهرهی گاو برزا گر با نفط سیاه گر به قطران آلوده کرده و برداشتن و آب پودنه و آب برگ شفتالو و طبیخ شحم حنظل همه در این باب نافع است اگر به پلیتهای بردارند و گر حقنه کنند و اگر شونیذ و ترمس و بابونه در صرهای بندند و در نبیذ بجوشانند و بپالایند و بدان آب حقنه کنند و شوراب زیتون و آب کامه با نفط سیاه آمیخته حقنهای نیک است و صبر به سرکه سوده بگیرند و پلیتهای بدان آلوده کنند و بردارند و از نطرون و شحم حنظل و شونیذ شاف کنند و بنهند و کودکان را گوز هندو پوسیده بدهند تا بخورند سود دارد و شیح ارمنی با خرما بکوبند و بدهند و مردم بزرگتر این علت اگر محکم شود دشخوار پاک شود از نخست که پدید آید به زودی علاج باید کرد.
گفتار هفدهم اندر انواع قولنج و اسباب و علامات و علاج آن
اشاره
و این گفتار ده باب است
باب نخستین اندر پیچش ناف و درد شکم
این پیچش ناف و درد شکم یا از بادی غلیظ بود که در شکم گرد آید و مردم را برنجاند یا از خلطی تیز بود که رودهها را بخلد و بگزد یا از خلطی غلیظ و لزج بود که طبیعت آن را دفع نتواند کرد یا از آماسی بود که در رودهها افتاده باشد.
علامتهای آن علامت باد آن است که درد از جایی به جایی میگردد و قراقور بود و هرگاه که بادی بیرون آید راحتی یابند و در شکم هیچ گرانی نباشد این باد یا از خلطی خام تولد کند یا از طعامها و میوههای سرد و بادناک و بد گوار و علامت خلط تیز آن است که درد شکم با سوزش و خلیدن بود و تشنگی غالب باشد و ثفل که فرود آید زرد بود و سوزان و تدبیرهای گذشته بر آن گواهی دهد یعنی از پیش آن طعامهای گرم خورده باشد چون انگبین و سیر و پلپل و سپندان و غیر آن و علامت خلط غلیظ لزج آن است که درد
ص: 746
شکم بر یک جای لازم بود و با گرمی بود و ثفل که فرود آید با رطوبت غلیظ آمیخته بود و اگر دست بر شکم نهند جایگاه درد سرد بود و تدبیرهای گذشته بر آن گواهی دهد.
علاجها اما اگر سبب این درد باد بود تأمل باید کرد اگر در رودهها خلطی خام بود نخست رودهها را از آن خلط پاک باید کرد و علامت آن که با این باد خلط است آن است که علامتهای باد گرانی بود و نخست به حب سکنبینج و ایارج فیقرا و مانند آن روده را از آن خلط پاک کنند و از پس آن که روده را پاک کرده باشد گوارش فندادیقون و گوارش زیره بکار دارند تا خلط بادناک تولد نکند و اگر تخم بادیان و زیره و نانخواه در آب بجوشانند و آن آب با شراب ریحانی بخورند بادها را بشکند و هرچه در علاج بادهای معده یاد کرده آمده است و هرچه اندر علاج قولنج بادی یاد کرده آید همه در این باب نافع بود و گر سبب تولد بادها ضعیفی روده بود و ضعیفی حرارت آن سجزینا و دحمرثا و معجون حب الغار بکار دارند و تخم سذاب و زیره و نانخواه و حب الغار و انیسون و تخم کرفس همه را بکوبند و با فانید بسرشند هر بامداد مقدار یک جزو بخورند و نخود آب خورد به طعام با روغن جوز و زیره و سعتر و خندیقون و شراب کهن سود دارد و حرارت غریزی را برافرازد و از پس طعام حرکت نکند تا دو ساعت نگذرد و آب نخورد و مزاج رودههای (رودهها) بسیار باشد که سرد بود و دماغ گرم باشد این داروها بر نتابد علاج به حقنه باید کرد.
صفت آن بگیرند بسفایج و قنطریون باریک و زیره و شبت و سذاب خشک و حلبه (شنبلیله) و تخم کرفس از هر یک ده درم سنگ همه را بپزند و صد درم سنگ از آن آب بستانند و سکبینج و مقل از هر یک یک درم سنگ در وی حل کنند و ده درم سنگ روغن سذاب و ده درم سنگ انگبین با وی بیامیزند و حقنه کنند و اگر سبب خلطی تیز و صفرایی بود رودهها را از مادهی صفرا پاک کند و فلوس خیارشنبر اندر آب عنب الثعلب یا در آب آلو حل کرده یا دانگی سقمونیا اندر آب آلو یا در جلاب حل کنند و بدهند و اگر طبیخ بنفشه و خرمای هندو و خیارشنبر دهند با شیرخشت صواب باشد و از پس این استفراغ اسبغول (اسپرزه خ) به روغن گل چرب کرده با جلّاب سرد بخورند و اگر تب سخت بود آب انار شیرین با شکر و روغن بادام سود دارد و کشکاب با شکر و روغن بادام سود دارد و طعام
ص: 747
زیره با به شکر شیرین کرده و تفشیل به شکر شیرین کرده و چغندر در وی پخته و مزورهی نیشو و آنچه بدین ماند و شراب آلو هر بامدادی خورد و اگر شکم
(ص 496)
نرم بود شراب انار و شراب غوره و شراب ریواج صواب بود و اگر سبب خلط غلیظ و بلغم لزج بود رودهها را از وی پاک کنند به ایارج فیقرا یا حقنهی دیگر که انیسون و تخم بادیان در وی پخته باشند و در حقنه یاد کرده آمده است ده درم سنگ آبکامه و یک درم سنگ پوره زیادت کنند و بکار دارند پس معجون فلافلی و سجزینا بکار دارند و حب الافاویه در این باب سودمند است.
(صفت) حب الافاویه بگیرند مصطکی و زنجبیل و قرنفول و دارچینی و فلفل و دارپلپل و نارمشک راستاراست از همه ده درم سنگ شکر ده درم سنگ حبها کنند هر یک چنده نخودی یک حب یک مجلس اجابت کند یا دو حب بر سیری و بر گرسنگی هر وقت که خواهند که تب فرود آید بکار داشتن روا بود طعام بگوارد و آروغ برآرد و بادها را بشکند و شهوت طعام پدید آید و طعام شورباج خروس پیر و شورباج گنجشک و پلپل و قرنفول و زیره و دارچینی درافکنند و خارپشت بریان کرده سود دارد درد شکم بادی و بلغمی را و بامداد و شبانگاه یک درم سنگ حب البلسان و حب البان به هم بکوبند و در آب گرم بخورند و در (د) شکم بادی و بلغمی را سود دارد
صفت دارویی دیگر حب البلسان دو درم سنگ نانخواه یک درم سنگ و نیم حب بلسان را بکوبند و با نانخواه بیامیزند و بخورند در آب گرم و اگر رطوبت شور باشد به حقنهای که از بسفایج و تربد و بنفشه و سپستان و تخم بادیان پخته باشند استفراغ کنند به ایارج فیقرا و آب انار ترش و شیرین و تربد و شیرخشت ترکیب کرده و طعام شورباج مرغ فربه و گوشت برهی فربه.
دوم از گفتار هفدهم اندر قولنج و انواع و احوال آن
قولنج بیماریی است که در امعاء غلیظ افتد خاصه در قولون و نان قولنج از نام این روده شکافتهاند و بدین سبب قولنج راستینی آن را گویند که در این روده افتد و سبب قولنج اندر بیشتر حالها سوء المزاج سرد
ص: 748
بود از بهر آن که مزاج رودههای باریک است که بر بالای ناف است و بدین سبب است که بر ظاهر این رودههای فروسوین بند بسیار است و بر ظاهر دیگر رودهها نیست و آن قولنج را که سبب آن بیماری رودههای باریک بود نام خاصهی آن به زفان یونانی ایلاوس است لکن از بهر آن که در هر دو نوع شکم بسته باشد و رودهها درد کند ایلاوس را نیز قولنج گویند و اسباب و علامات و علاج آن سپستر یاد کرده شود ان شاء الله تعالی و قولنج راستینی پنج نوع است
یکی آن که ثفل در رودهها خشک گردد و بنادق شود برسان پشک اشتر و دیگر جانوران که پشک ایشان را به تازی بعر گویند و بسیار باشد که سنگ شود همچون سنگ گرده و مثانه دوم آن که بلغمی غلیظ لزج اندر رودهی اعور و قولون گرد آید و این را قولنج سدی گویند یعنی قولنجی که از بسته شدن راه ثفل بود سوم آن که بادی و بخاری غلیظ همچون ابری تیره به رودهها اندر ماند یا در میان طبقهها و لیفهای آن متمکن شود و حرارت ضعیف آن را تحلیل نتوان کرد و این نوع را به تازی قولنج ریحی گویند چهارم آن که اندر این رودهها یا در حوالی آن آماسی بود گرم یا آماسی بود غلیظ منفذ ثفل بدان سبب تنگ شود و آماس در حوالی گرده افتد یا در جگر یا در سپرز یا در گرده یا در مثانه و رحم پنجم آن که روده از نهاد خویش بگردد یا از حال خویش برود و این چنان باشد که روده پیچیده شود به سبب بادی که در وی افتد و او را بتابد و این را به تازی قولنج التوایی گویند یا علت فتق روده به سوراخ فتق بیرون آید این را قولنج فتقی گویند و بباید دانست که درد گرده و سوء المزاج او فعل روده را اندر دفع ثفل ضعیف کند به سبب مشارکت و همسایگی و احتباس پدید آید و به قولنج ادا کند و فرق میان درد گرده و قولنج آن است که به مشارکت گرده بود درد در کمرگاه لازم بود و باشد که به احتباس بول بود و در بیشتر حالها خداوند علت را درد گرده و مثانه و سنگ و ریگ بوده باشد و درد قولنج در همهی شکم بود و درد از سوی راست آغاز کند از فرود ناف و از تهی گاه بگردد و به سوی چپ آید و گاه باشد که درد از سوی چپ آغاز کند.
خواجه ابو علی سینا رحمه الله میگوید نزدیک بعضی چنان است که درد قولنج از
ص: 749
سوی چپ آغاز بکند و بر خلاف آن است و آزمودیم و خلاف آن دیدیم و گاه باشد که درد به زهار فرود دهد و یک خایه برکشیده شود و هرگاه که شکم فرود آید خداوند قولنج اسایش یابد و خداوند درد گرده نیابد و بول خداوند سنگ و ریگ به اول صافی بود و به آخر تیره شود و ریگ در وی پدید آید و گاه باشد که به رنگ همچون دوغ بود و بسیار باشد که علاج قولنج به ایلاوس بر سبیل علتهای وبایی پدید آید و از شخصی به شخصی باز شود و از شهری به شهری شود و این دیدهاند و اندر کتابها حکایت کردهاند خواجه ابو علی سینا رحمه اله میگوید که از پیشینگان در کتابی حکایت میکند که وی این بوده است و بعضی از آن به صرع باز گشتی و بکشتی و بعضی را رودهی قولون مسترخی شدی و حس و خون روده بر جای بودی ایلاوس بسیارتر از قولنج بودی و از ایلاوس بعضی بر سبیل بحران انتقال مضرت به رودهی قولون فرو آمدی و طبیبان آن را علاجی عجب میکردند کوک میدادند و کسنی و گوشت ماهیان بزرگ و پایچه و شربتهای خنک و آب سرد و طعامهای ترش و بدین علاج شفا مییافتند. خاصه آن که به صرع و فالج بازنگشته بود و بعضی نیست که هنوز صرع ابتدا کرده بود شفا یافتن و بسیار باشد که خداوند علت کزاز و تمدد را قوت رودههای بالایین ایشان عاجز گردد از آن که ثفل را و اخلاط دفع کند همچنان که قوت رودههای فروسویین عاجز شود از آن که ثفل را نگاه دارد و سبب قولنج را که خداوند کزاز را افتد سوء المزاج سرد بود و از اسباب قولنج سببی قویتر بلغمی غلیظ است پس باد غلیظ که در تجویف روده و در میان طبقهها و لیفهای آن متمکن شود و بسیار باشد که در معده بادهای غلیظ باشد و مضرت آن چندین نباشد که مضرت این باد که در روده بود و سبب این آن است که معده فراختر از روده است و مزاج معده گرمتر است و اندامهای گرم مروی را مدد کند بدو نزدیکتر آید و قوت دارو زودتر بدو رسد و اگر چه رودهی بالایین تنگ و باریک است بادها را در وی چندان مضرت نباشد که اندر رودهی فروسویین از بهر آن که مزاج رودههای بالایین گرمتر است و به اندامهای گرم نزدیکتراند و صفرا که از زهره به روده آید نخست بدین رودهها گذرد بادها را تحلیل کند و حال رودههای فروسویین برخلاف این است بدین سبب بادها در رودههای فروسویین محتقل گردد و مضرت آن پدید آید و اگر چه باد قولنج از مادهای تولد کند قولنج
ص: 750
(ص 497)
را بدان ماده باز نخوانند لکن بدین باد باز خوانند از بهر آن که ماده و روده را ممتلی نکند و از هم باز نکشد و راه ثفل را بگیرد و اگر ماده بود که روده را ممتلی کند و از هم باز کشد و راه ثفل را بگیرد و ببندد آن را قولنج بلغمی گویند یا قولنج ثفلی نه قولنج بادی و هر قولنج که سبب آن بلغمی غلیظ بود یا ثفلی خشک رودهی اعول ممتلی گردد پس امتلا به رودهی قولون باز دهد و تا رودهی اعول پاک نکنند قولنج و درد زایل نشود و نشان آن که رودهی اعول پاک نشده است آن است که چون علاج کنند اطلاق میباشد و آسایش پدید میآید و دیگر باره درد میخیزد و قولنج معاودت میکند و بسیار باشد که مدد مادهی قولنج از بالا فرود میآید و هر گاه که حقنه کنند یا چیزی گرم بر شکم نهند مادهی بیشتر فرود آید و درد زیادت شود و سببها که روده را مستعد قولنج گرداند خاصه قولنج ریحی شراب ممزوج است و آب سرد خاصه اگر مزاج بسیار کهن و ترههای سرد چون کوک و گشنیز تَر و کدو و خیار بادرنگ و میوههای تَر چون انبرود و انگور خاصه اگر از پس آن آب سرد خورند و حرکت کنند و جماع کنند و بادها را که در شکم بجنبد باز دارند و همهی طعامهای بادانگیز زیان دارد و سببها که روده را مستعد قولنج ثفلی گرداند بسیار خوردن خایهی مرغ پخته و بریان کرده است و آبی و انبرود و گاورس و کرنج و پست و نان خشک و ریاضت بسیار و ادرار عرق و ادرار بول و تقاضای حاجت را دفع کردن و به وقت برناخاستن و از پس طعام جماع کردن و سببهایی که روده را مستعد روده و سببهایی که روده را مستعد سده و قولنج بلغمی گرداند نان فتیر است و گوشت ماهی بزرگ و گوشت گاو و گوشت بز و قطایف و شیر و جغرات (ماست) و ترف (قره قروت) و میوههای تَر چون انبرود و سیب ترش و خیار بادرنگ و کدو و آنچه بدین ماند و تخمههای متواتر و گاه باشد که سبب قولنج سدی حرارتی باشد که رطوبتها را نشف کند و ثفل را خشک کند و بباید دانست که تب خداوند قولنج بلغمی و ریحی را سود دارد لکن ریحی را سودتر (سودمندتر) دارد و بسیار باشد که قولنج بحران کند و انتقال کند و به فالج باز گردد و این چنان باشد که ماده رقیقتر شود به اطراف ریزد و عضلهها آن را درخورد و گاه باشد که به اوجاع مفاصل باز گردد و گاه باشد که
ص: 751
به درد پشت بلغمی یا به به درد پشت دموی باز گردد و این درد پشت دموی چنان باشد که حرارت از درد تولد کند و حرارت داروهای مادهی خام بپزاند و گرم کند و فصد در اینجای سود دارد و گاه باشد که قولنج و وسواس و مالیخولیا و به صرع باز گردد و این بد بود و سبب این آن بود که رودهها قوت گیرد و مادهی قولنج را قبول نکند و آن ماده باز گردد و به جانب دماغ برآید و بیماریهای دماغی تولد کند و گاه باشد که به استسقاء باز گردد و گاه باشد که از پس استفراغ به داروها یا از پس اسهال که به خودی خود افتد قولنج پدید آید از بهر آن که مادهی لطیف خرج شود و مادهی غلیظ بماند و هرگاه که با درد اندامها و بندگشادها و غیر آن درد قولنج پدید آید آن دردها کمتر شود از بهر سه کار یکی آن که هرکجا دو درد بود آنجه ضعیفتر بود در برابر آنچه قویتر بود پدید نیاید دوم آن که مادتها ردی به جانب درد قویتر نهند و از جایگاه دیگر دردها دور شود سوم آن که خداوند قولنج از طعام خوردن باز ماند و از قوت درد خواب نیابد و بی طعام و بی خوابی و درد مادتها را تحلیل کند و هرگاه که مدت احتباس دراز گردد و شکم باد گیرد و بلند شود امید خلاص نماند و هرگاه که نوبت برخواستن به حاجت باز پستر میافتد و ثفل خشک باشد و کمتر فرود آید و شهوت طعام ضعیف شود یا باطل شود و از طعام شیرین و چرب بگریزد و چیزهای ترش و تیز و شور خواهد و آنچه خورد کمتر گوارد یا هیچ نگوارد آرزوی قی پدید آید و هر ساعت شکم میپیچد و آب بسیار خواهد و درد پشت و درد ساقهای پای پدید همیآید و اندک اندک این اعراض قویتر میشود این همه نشان آن است که قولنج خواهد بود و هرگاه که این از پس او این اعراض (پس این اعراض صحیحتر است ناسخ) احتباس پدید آید و ثفل و باد هیچ بیرون نیاید و باشد که آروغ نیز برنیاید و پیچیدن شکم صعب گردد و چنان شود که گویی روده را به پرماهه (پرما) همیسنبند به احوال یا جوالدوزی در روده ایستاده است و میخلد و از رنج آن نیارند جنبید و تشنگی غلبه کند و از آب سیر نشود و این همه نشان آن بود که قولنج محکم شد و سبب این تشنگی آن بود که دهنهای ماساریقا بسته بود و تَری آب به جگر نرسد و گاه باشد که با این اعراض فراشایی (تب و لرز شدید) به پشت برآید بی سببی ظاهر و اگر به علاجی اطلاقی افتد بعضی رطوبت غلیظ بود و بعضی بنادق (مانند پشک حیوان) و گاه باشد که ثفلی بود دمیده چنان
ص: 752
که بر سر آب بایستد و قی صفرایی و بلغمی متواتر شود نخست بلغم برآید پس صفرا و باح باشد و خلطی سبز و کراثی و زنگاری برآید و گاه باشد که سودا برآید از بهر آنکه اخلاط به سبب درد و بی خوابی و داروهای گرم بسوزد و سبب قی در بیشتر حالها مشارکت معده بود با رودهها و بسیاری اخلاط و بسته شدن راه فرود آمدن ثفل و بسته شدن گذری که صفرا در وی از زهره به روده آید و به سبب آکنده شدن زهره و بازگشتن صفرا به سوی بالا و بول سرخ گردد از بهر دو کار یکی آن که صفرا بیشتری به جانب گرده میل کند و دوم آن که بی طعامی و درد بول را سرخ کند و گاه باشد که اندر اول علت بود همچون نخود آب بود یا همچون پنیر آب و نشانی عجب یاد کرده آید و آن آن است که هرگاه که خداوند درد شکم را بر ابرو نشانی یا بثرهای پدید آید چندهِ یک دانهی باقلی و ریش گردد و دو روز بماند و در اول علت سباط و خواب بسیار بوده باشد هلاک شود و اگر چه دم زدن به اعتدال بود بر آن اعتماد نباشد و قی متواتر و عرق سرد و صعبی درد و سرد شدن اطراف و رنگ روی برفتن و ناگشادن قولنج و پدید آمدن کزاز و اختلاط ذهن و فواق (سکسکه) نشان نزدیکی مرگ است.
سوم از گفتار هفدهم اندر قولنج که سبب آن خشکی ثفل بود
قولنج ثفلی هفت نوع است و هر نوعی را سببی جداگانه است نوع نخستین آن است که سبب آن بکار داشتن طعامهای خشک بود چون ارزن و گاورس و کرنج و پست و نان خشک و غیر آن نوع دوم آن که سبب آن ادرار بول بود نوع سوم آن که سبب آن رنج و ریاضت و عرق آمدن بسیار بود نوع چهارم آن که سبب سوء المزاج گرم یا سوء المزاج خشک بود در معده و جگر و رودهها نوع پنجم آن که سبب آن تخلخل گوشت اندامها و گشادگی مثام همه تن بود نوع ششم آن که کرم کدو دانه تولد کند اندر رودهها و رطوبتها را بخورد تا بدان سبب ثفلی اندک بماند و خشک شود نوع هفتم آن که منفذ صفرا که از زهره به روده آید بسته شود و صفرا به روده اندر تواند آمد و ثفل
(ص 498)
در رودهها بماند و رطوبتها بیشتر و ادرار بول دفع شود یا به عرق ثفل خشک گردد.
ص: 753
علامتها اما علامت نوع نخستین آن است که طعامهای خشک و درشت بکار داشته باشند و درد بر یک جای ایستاد بود و ثفل که بیرون آید رطوبتی لزج بود و بنادق خشک و علامت نوع دوم آن است که نخست ادرار بول بوده باشد و داروها و طعامهای ادرار کننده بکار داشته باشد و علامت نوع سوم آن است که حرکت و ریاضت و رنج اتفاق افتاده باشد و عرق بسیار آمده و علامت نوع چهارم آن است که تن بیمار گرم و لاغر بود و تشنگی غلبه کند و عضلههای شکم خشک و لاغر بود و سببهای دیگر که یادکرده آمد هیچ اتفاق نیفتاده باشد و علامت نوع پنجم آن است که در روزگار تن درستی ثفل او اندک و خشک بوده باشد و زود گرسنه شود و علامت نوع شمش آن است که گاه گاه کرم ببیند که بیرون آید و علامت نوع هفتم آن است که ثفل سفید و تقاضای برخواستن به حاجت نباشد و شکم بر آید و علامتهای یرقان ظاهر شود.
علاج اما علاج نخستین آن است که شکر سرخ و فانید مقدار ده ستیر کمتر یا بیشتر در روغن شیرهی تازه حل کنند و بدهند و روغن چندان که بتواند خورد بخورد و انجیر بستی و میویز دانه بیرون کرده و سپستان بپزند و بپالایند و فلوس خیارشنبر اندر وی حل کنند و با روغن بیدانجیر بدهند یا با ایارج فیقرا و دو مثقال صبر با یک وقیه انگبین و دو وقیه شیر سودمند بود و طبیخ لبلاب با خیارشنبر سودمند بود و شراب انجیر و طبیخ انجیر و مِیپخته سودمند بود و تخم کتان و حلبه و حب الرشاد بجوشانند و لعاب آن بگیرند و هر روز دو بار بدهند با ترنگبین و روغن کنجد هر بار از لعاب دو وقیه و ترنگبین سه وقیه و روغن دو وقیه درد قولنج بنشاند و ثفل را برلغزاند و حقنهای نرم که از حلبه و تخم کتان و ختمی و بابونه و انجیر و سپستان و سبوس گندم ساخته باشند با روغن کنجد و نمک هندی و انگبین و زهرهی گاو بیامیزند و بکار دارند و شیاف که از نمک اندرانی و پوره و شکر سازند سود دارد و طعام اسفیدبای چرب دهند و سبوس آب با شکر و روغن بادام و شوربای خروس (خروس پیر) و اسفاناخ با و نخود آب و آشامهای که از تخم کاکیان سازند گندنای نبطی در وی پخته و هر بامداد دو وقیه آب چغندر پخته با نیم درم سنگ پوره بخورد و اگر از معاودت احتباس ترسند ماء اللحم دهند با توابل یا نان خشکار در شراب ترید کرده و
ص: 754
شراب بنفشه و شراب انجیر و جلاب سود دارد و آن با یکی از این شرابها خورند و انجیر در ماء العسل آغشته هر بامداد پیش از طعام پانزده عدد بخورند و اگر مزاج گرم باشد آلو در شراب آغشته خورند و اگر پیش از طعام خایهی مرغ نیم برشت بیاشامند سه عدد یا چهار عدد طبع را نرم دارد.
صفت شراب میوهها طبع را نرم دارد بگیرند زردآلو کشته و میویز سیاه دانه بیرون کرده از هر یک یک من شفتالو کشته و آلوی سیاه و عناب از هر یک نیم من نیشو و انجیر بستی و میویز ملقی دانه بیرون کرده و کشمش از هر یک ده درم سنگ سپستان پنج استار همه را مجروح کنند (با چاقو بشکافند) و یک شب در آب فرقار کنند چنان که دو انگشت آب بر سر ایستد و دیگر روز بجوشانند و بپالایند صافی و یک من شکر برافکنند و پنج درمسنگ بفشه در ثره بسته در وی افکنند و به قوام آرند شربت بیست درم سنگ و علاج نوع دوم که سبب آن ادرار بول بود آن است که حرارت غالب بود شراب بنفشه و شراب آلو و شراب کاکنج و جلاب و اسبغول دهند و طعام مسکه و شکر و اسفاناخ و ماش و مانند آن بدهند و اگر حرارت غالب نباشد شراب انجیر و طبیخ آن دهند و شکر سرخ در روغن شیرپخت تازه حل کرده و مِیپخته با روغن شیرپخت و طعامهای چرب و برگ چغندر و روغن بادام و حلواهای نرم دهند و علاج نوع سوم که سبب آن رنج و ریاضت و عرق بسیار بود آن است که آسایش گزینند و هوای خانه خوش و خنک کنند و در آب سرد نشینند و تدبیر باز داشتن عرق کنند و غذاها و شیرینیهای نرم لغزاننده فرمایند و علاج نوع چهارم که سبب آن سوء المزاج گرم باشد در احشاء آن است که مزاج را به شربتها و غذاهای نرم و خنک بگرداند و آب میوهها و لعاب اسبغول و کشکاب و روغن بادام دهند و طعام اسپیدباهای نرم و چرب فرمایند و مرغ فربه و اسفاناخ و سرمق و غطف و روغن بادام و حلیب (شیره) تخم معصفر و طبیخ نیشو و آلو سیاه کشته به روغن بادام بسیار به شکر خشک بکرده و قصبهای برگ چغندر در وی پخته موافق بود و طبع را به خیارچنبر و آب کسنی و آب عنب الثعلب نرم کنند و علاج پنجم که سبب آن تخلخل و گشادگی مثام همهی تن بود آن است که طعامهای لطیف دهند و در آب سرد نشانند و موم به روغن که از روغن گل و
ص: 755
روغن مورد کرده باشند در ظاهر تن همیمالند و علاج نوع ششم که سبب آن کرم کدو دانه باشد آن است که داروهایی که در جایگاهش یاد کرده آمده است به کارد ارند تا رودهها از کرم پاک شوند و آب کامه اندک میخورند به ناشتا تا مادهی آن بریده شود و علاج نوع هفتم که سبب آن بسته شدن منفذ صفرا بود که از زهره به روده پیوسته است آن است که داروهای گشاینده دهند که اندر علاج سده و یرقان یاد کرده آمده است و هر وقت که طعام خواهند خورد نخست زیتون پروره و برگ جغندر و خردل و آب کامه اندکی بخورند
چهارم از گفتار هفدهم اندر قولنج که سبب آن بلغم غلیظ لزج بود
علامتها علامت قولنج بلغمی سردی اسافل است و گرانی و درد و طعامهای غلیظ که از پیش آن خورده باشند و ناگواریدن و باز گرفتن طبع و فرو ناآمدن ثفل و باد و گر بول سرخ بود نباید پنداشت که قولنج گرم است از بهر آن که درد قولنج و بیطعامی بول را سرخ کند.
علاج نخست تدبیر شیاف و حقنه باید کرد و غذا باز باید گرفت و قوتنگاه باید داشت به شوربای خروس اندک اندک بیاشامد و تا نخست به شیاف و حقنه راه ثفل بنادق گشاده نکند داروهای مسهل نشاید داد از بهر آن که اندر رودهها بلغم غلیظ و بنادق بسیار بود و مادهی دیگر از بالا فرود آید و گذر نیابد و خطری عظیم باشد و هرگاه که حقنه کرده باشند و رطوبت لزج و بنادق فرود آمده باشد دیگر باره حقنه باید کرد تا رودهها از مادهی قولنج پاک شود و آن را که قولنج قوی نباشد یا اعراض آن پدید همیآید و قی باید فرمود از بهر آن که قی مادهی قولنج را بِکَنَد و پاک کند و اگر قی به افراط شود به شراب پودنه باز باید داشت و در این شراب اناردانک و سماق و زیرهی پخته باشند نافع بود.
صفت شیافها بگیرند پورهی نان و نمک و فانید
(ص 399)
را بر کفچهی آهنین به آتش دارند تا نرم شود و این پوره و نمک بدان بسرشند چندان که بخورد دو شیاف کنند و داروی (درازی) شاف چهار انگشت به هم باز نهاده و بعضی گفتهاند شش انگشت باید شیافی دیگر بگیرند شحم حنظل پوره و انزروت و فانید و شاف کنند همچنان
ص: 756
شیافی دیگر بگیرند پوره ده درم سنگ شحم حنظل پنج درم سنگ سغمونیا پنج درم سنگ و نیم شکر سرخ گر فانید پانزده درم سنگ شیافی دیگر خداوند درد پشت را و قولنج بلغمی را سود دارد بگیرند سکنبینج و مقل و جاوشیر و اشق و صابون و پوره و شحم حنظل و فانید و سقمونیا و زنجیل و شقاقل و نمک هندی و برگ سذاب خشک و تخم سذاب و هزاراسفند همه راستاراست شیاف کنند چنان که رسم است و صابون بغدادی را بتراشند بر سان شیاف بنهند سود دارد و چوب عرطنیثا به خراط کنند و بر سان شیاف نهند و ترب را بتراشند بر سان شاف و به عسل آلوده کنند و بنهند شیافی دیگر بگیرند شحم حنظل یک جزو مغز بادام دو جزو بکوبند و شیافی کنند شیافی دیگر شحم حنظل و مقل راستاراست بگیرند و شیاف کنند
صفت حقنهها بگیرند زیره و تخم کتان و حلبه از هر یک یک وقیه انجیر بستی ده عدد سذاب و شبت و برگ چغندر و برگ کرنب از هر یک یک دسته سبوس گندم دو وقیه بادام تلخ نیم وقیه برگ ختمی در خرقهای بسته ده درم سنگ عناب بیست عدد سپستان سی عدد بیخ سوس یک وقیه برگ غار یک وقیه همه را در شش من آب بپزند تا به مقدار دو من باز آید و بپالایند و هفتاد درم سنگ از این جمله بگیرند و یک مثقال سکنبینج و یک مثقال مقل و یک درم سنگ اشق و یک درم سنگ جاوشیر و نیم درم سنگ جندبیدستر و دو دانگ نمک نفطی و دوازده درم سنگ فانید در وی بگدازند و هفت درم سنگ روغن کاجیره و هفت درم سنگ آبکامه و دوازده درم سنگ انگبین و یک وقیه روغن پیهی بط و پیهی مرغ با وی بیامیزند و نیم گرم حقنه کنند و بباید دانست که شحم حنظل در حقنه بکار داشتن خطر است یا زود بگشاید و پاک کند یا آماسی تولد کند از وی تا بدین سبب تا ضرورت نباشد وی را بکار نباید داشت.
حقنهی دیگر معتدل بگیرند اطراف چغندر یک دسته ختمی سپید نیم وقیه سبوس یک وقیه انجیر بستی ده عدد همه را در دو من آب بپزند تا به مقدار نیم من باز آید چهل درم سنگ از مطبوخ بستانند و ده درم سنگ روغن کنجد با وی بیامیزند و دو مثقال پوره در او حل کنند و بکار دارند حقنهی دیگر قویتر بگیرند حلبه و تخم کتان از هر یک یک وقیه
ص: 757
تخم بیدانجیر سی درم سنگ انجیر سی عدد مغز تخم کاکیان سی درم سنگ سذاب تَر یک درم سنگ زیره یک وقیه سبوس یک وقیه مغز بادام یک وقیه سپستان پنجاه عدد سوس و بیخ ختمی از هر یک یک وقیه و نیم بیخ چغندر و اطراف کرنب از هر یک به وزن مقدار پنجاه درم سنگ همه را بپزند چنان که رسم است و بپالایند و مقدار شصت درم سنگ از وی بستانند و اگر حرارتی غالب نباشد دو درم سنگ مقل و چهار درم سنگ سکنبینج در وی گدازند و یک وقیه روغن ناردین و یک وقیه آبکامه و یک وقیه انگبین و یک وقیه پیهی کبوتر بچهی فربه بنگداخته (نگداخته) با وی بیامیزند و بکار دارند.
حقنهای دیگر درد بنشاند و مادهی بلغمی و صفرایی را بجنباند و حلبه و اکلیل الملک و شبت و بابونه و پودنه از هر یک ده درم سنگ همه را در یک من و نیم آب بپزند تا به نیمی باز آید و بپالایند و ده درم سنگ پیهی بط و ده درم سنگ پیهی گوزن و ده درم سنگ عصارهی بیخ لفاح و پنج درم سنگ روغن شبت با وی بیامیزند و به وقت ضرورت بکار دارند.
حقنهای دیگر وصف محمد زکریا درد بنشاند و بخواباند بگیرند بذرالبنج الابیض و بابونج از هر یک یک وقیه زعفران شاخ (شاخه) چهار وقیه این همه را در آب بجوشانند و بپالایند و مقدار چهل درم سنگ روغن بان با این آب بیامیزند و بجوشانند تا آب برود و روغن بماند و بدان حقنه کنند و هم به وقت ضرورت بکار دارند و اگر بذرالابنج و کنجد نیمانیم بیامیزند و روغن بکشند و بکار دارند بخواباند و درد بنشاند حقنهی دیگر قوی قولنج بلغمی و ریحی و ثفلی را بگشاید بگیرند تخم بادیان و تخم کرفس و تخم شبت و انیسون از هر یک چهار درم سنگ همه را بپزند و بپالایند و هفت درم سنگ پوره و ده درم سنگ فانید گر شکر سرخ در وی بگدازند و ده درم سنگ روغن کنجد گر روغن کاژیره برافکنند و اگر ده درم سنگ میعهی تَر در بیست درم سنگ روغن زیت بگدازند و بدان حقنه کنند سود دارد و اگر پوره مقدار هفت درم سنگ تا ده درم سنگ در عصارهی سذاب حل کنند وده درم سنگ روغن زیت قولنج بلغمی و ریحی را در حال بگشاید جمله هفتاد درم سنگ باید. و اگر به جای پوره نمک بود روا باشد و آنجا که پوره یک درم سنگ کنند[3]
ذخیره خوارزمشاهی ؛ ج2 ؛ ص758
ص: 758
نمک به جای او پانزده درم سنگ باید و اگر دو وقیه آبکامه حقنه کنند رطوبت لزج را بکند و گر ده درم سنگ پوره در آب گرم کرده حقنه کنند زود بگشاید مقدار آب سی درم سنگ و چهار درم سنگ عصارهی برگ چغندر با دو درم سنگ پوره و نیم وقیه روغن کنجد این حقنهای گشاینده و معتدل است.
حقنهای تیز و گرم جز به وقت ضرورت بکار نشاید داشت عرطنیثا یک وقیه بخور مریم نیم وقیه شحم حنظل دو درم سنگ در دو من آب بپزند تا به نیمی باز آید و بپالایند سه وقیه این مطبوخ بستانند و ده درم سنگ نوشادر در وی حل کنند و دو درم سنگ روغن برچکانند و حقنه کنند و تا در معده طعامی باشد حقنه نشاید کرد و بسیار باشد که حقنه کننند اطلاق بیفتد و صداع تولد کند پس هرگاه که حقنهی تیز کنند اطلاق بیفتد و صداع تولد کند پس هر گاه که حقنهی تیز کنند دماغ را مراعات باید کرد و از بالا نیز چیزی مسهل سبک دادن تا حقنه را یاری دهد.
صفت داروهای مسهل پس از آن که حقنه کرده باشند و راه ثفل و بنادق گشاده دو درم سنگ ایارج فیقرا عسلی تا سه درم سنگ بباید داد و از پس آن ماء الاصول میباید داد با روغن بیدانجیر و اگر حلیب (شیره کشیدن) تخم معصفر با ماء الاصول بیامیزند از هر یک سه وقیه و سه درم سنگ روغن بیدانجیر برافکنند و ده درم سنگ فانید صواب باشد و از حبها که زود اسهال کند و قولنج ثفلی و بلغمی و ریمی را بگشاید این حب است بگیرند سقمونیا یک جزو شحم حنظل دو جزو مصطکی نیم جزو حب کنند شربت از این نیم درم سنگ تا یک درم سنگ حبی دیگر که او را حب قولنج گویند بگیرند شحم حنظل ده درم سنگ سقمونیا سه درم سنگ و دو دانگ سکبینج ده درم سنگ به آب سذاب حب کنند شربت یک مثقال
حبی دیگر سقمونیا یک جزو شحم حظل دو جزو صبر سه جزو شربت از یک درم سنگ تا یک مثقال و بباید دانست که آنجا که حاجت باشد که زود اطلاق افتد صبر بکار نتواند داشت از بهر آن که اطلاق او دیر باشد لکن او را اندر باز داشتن قولنج منفعتی بزرگ است و ایارج فیقرا قولنج را باز دارد و درد را بنشاند لکن اگر منش گشتن رنجه دارد زعفران
ص: 759
دور باید داشت و به جای زعفران اندر ایارج گل سرخ باید کرد.
صفت شربتی که درد بنشاند و رودهها را سرد
(ص 500)
نکند و شکم باز گیرد بگیرند بیخ لفاح دانگی بذرالبنج دو درم سنگ زنجبیل و خاولنجان از هر یک دانگ و نیم سقمونیا نیم دانگی این جمله یک شربت باشد.
صفت حبی که زود اطلاق کند بگیرند شیر شبرم یک جزو سقمونیا نیم جزو شحم حنظل یک جزو سکبینج سه جزو مقل یک جزو شربت از یک درم سنگ تا یک مثقال و تا دو درم سنگ حبی دیگر که زود اطلاق کند و آن را طعمی ناخوش نباشد بگیرند شیر شبرم دانگی و نیم سقمونیا دانگ و نیم شکر نیم درم سنگ کتیرا دانگی اینیک شربت بود.
صفت حبی قوی که زود اطلاق کند بگیرند شیر شبرم دانگ و نیم شحم حنظل نیم درم سنگ کتیرا دانگ این جمله یک شربت باشد.
صفت حبی که در حال درد قولنج بگشاید پس از چند ساعت اطلاق کند و بادها را بشکند بگیرند صبر یک مثقال سکبینج نیم مثقال و حب کنند هرگاه که خداوند قولنج را در تهی گاه دید پدید آید این حب بخورد منفعتی تمام یابد و در حال درد بنشیند.
صفت شربتی که آن را کراهیتی نباشد پوست شبرم بسایند چون سرمه و در خرما بسرشند و بدهند و شیر شبرم گر سقمونیا اندر جلاب یا در نخود آب یا در شراب گل حل کنند طعمی ناخوش ندارد و زود اطلاق کنند
صفت حبی که حنین آن را العلعل نام کرده است و ثابت میگوید که بهترین حبها اندر این علت این است بگیرند شبرم و سکنبیج راستاراست سکبینج را با آب گرم حل کنند و شبرم و اندکی زعفران با وی بسرشند و حب کنند شربت از نیم درم سنگ تا یک درم سنگ و کودکان را دو دانگ.
صفت سکبینج درد قولنج را و درد معده را و نقرس را سود دارد بگیرند صبر و هلیلهی زرد و سکبینج از هر یک سی درم سنگ شحم حنظل و انزروت از هر یک پانزده درم سنگ تربد صد درم سنگ و در بعضی نسخهها کرفس پنج درم سنگ در افزودهاند شربت دو درم
ص: 760
سنگ و نیم و اگر با درد قولنج و نفخ منش گشتن بود حب الافاویه که در علاج پیچش ناف و درد شکم یاد کرده آمده است سود دارد منش گشتن باز دارد و اطلاق کند و بادها را بکشند.
صفت معجونهای مسهل
صفت معجونی که به وقت ضرورت دهند قولنج صعب را بگشاید بگیرند تربد پنج درم سنگ سرگین گرگ چهار درم سنگ تخم کرفس و انیسون از هر یک سه درم سنگ فانید پانزده درم سنگ شربت هفت درم سنگ و سرگین گرگ که در داروها بکار دارند سپید باید و خشک خاصه اگر بر سر خاری یا بر سنگی افتاده باشد و در وی استخوان ریزهی بسیار بود و موی نباشد و گفتهاند رودهی گرگ را خشک کنند و بکوبند منفعت او عظیم بود و استخوان ریزیده که در سرگین او باشد سخت سودمند بود به جای سرگین او بکار دارند.
جالینوس میگوید من دیدم خداوند قولنج سرگین گرگ بر تهی گاه خود بسته بود به ریسمان پشمین و شفا یافت و بسیار آزمودم که آن را هم در قصبهی پشمین کردم بر سان تعویذی و مقدار یک باقلی در وی گرم کردم و بر تهی گاه خداوند علت بستم منفعتی عجب دیدم محمد زکریا میگوید اگر خداوند قولنج بر پوست گرگ خسبد و بر وی نشیند سود دارد و اگر کمری سازند از وی و بر میان بندند سود دارد و هر سال کمر نو کنند.
صفت معجونی دیگر همهی انوا قولنج صعب را بگشاید بگیرند سکبینج و جندبیدستر و تخم کرفس از هر یک یک جزو سقمونیا نیم جزو سقمونیا را به روغن بادام حل کنند و بسایند و سکبینج در انگبین حل کنند و بگذارند و نیک بیامیزند پس سقمونیا با وی بیامیزند و باقی داروها کوفته برافکنند و بسرشند شربت از یک مثقال تا سه درم سنگ.
صفت معجون خیارشنبر بگیرند تربد چهل درم سنگ بنفشه بیست درم سنگ سقمونیا دوازده درم سنگ نمک هندی و رب سوس از هر یک هفت درم سنگ تخم بادیان و انیسون و مصطکی از هر یک پنج درم سنگ فلوس خیارشنبر و پانید و انگبین از هر یک صد درم سنگ هر سه را بجوشانند و صافی کنند و داروهای کوفته بر وی افکنند و دو استار روغن گاو برافکنند و بسرشند شربت از هفت درم سنگ تا ده درم سنگ با طبیخ هلیله
ص: 761
مسهل گر به آب گرم هرگاه که درد صعب شود و بیم غشی و ضعف قوت بود فلونیای رومی دهند تا حس او کند شود پس علاج کنند.
صفت معجونی که خواب گیرد و درد بنشاند و قولنج بگشاید بگیرند پلپل و نانخواه و سذاب خشک و پودنهی خشک و جندبیدستر و زیرهی کرمانی و حب الغار از هر یک سه درم سنگ افیون و بذرالبنج و یبروج از هر یکی یک درم سنگ سقمونیا یک درم سنگ با انگبین مصفی بسرشند شربت یک مثقال.
صفت معجونی مسهل بگیرند پلپل و دارپلپل و زنجبیل و زیره و سذاب و خاولنجان و قرفه راستاراست از همه ده درم سنگ سقمونیا ده درم سنگ انگبین مصفی چهل درم سنگ بسرشند چنان که رسم است شربت در حال صحت از نیم درم سنگ تا یک درم سنگ و در حال بیماری از یک مثقال تا دو درم سنگ و یا بیشتر صفت گوارش هندی قولنج را و درد پشت را و درد بند گشادها را ببرد بگیرند سقمونیا ده درم سنگ قاقلهی کبار و زنجبیل و دارچینی و قرفه و نارمشک و قرنفول و پلپل از هر یک پنج درم سنگ تربد صد درم سنگ شکر صد درم سنگ همه را به انگبین بسرشند شربت از پنج درم سنگ تا ده درم سنگ و معجون ترب لاشه و شهریاران و تمری و سفرجلی مسهل و غیر آن اندر قرافادین یاد کرده آید.
صفت ضمادی نهادن و تکمید کردن بگیرند علک البطم شش درم سنگ تربد سه درم سنگ میویزج یک درم سنگ و نیم عاقرقرحا و مرزنگوش و حب الغار و بذرالانجره و ترمس و حسک و شحم حنظل از هر یک دو درم سنگ و نیم سقمونیا چهار درم سنگ همه را بکوبند و به روغن حب الغار چرب کنند و به زهرهی گاو تَر کنند و فرو سوی ناف و تهی گاه بدان طلی کنند درد قولنج را بنشاند و اطلاق کند.
نسخهی دیگر بگیرند خربق و تخم انجره و افسنطین از هر یک یک جزو موم و زهرهی گاو از هر یک نیم جزو پیهی بط سه جزو همه را بیامیزند چنان که رسم است از ناف تا به تهی گاه طلی کنند و اگر ماهودانه و توبال مس در وی زیادت کنند صواب بود و مغز تخم کاکیان سه جزو شحم حنظل سه جزو زهرهی گاو چندان که کفایت بود ضمادی قوی است
ص: 762
و ارزن گرم کرده با تخم کرفس و نانخواه و حلبه آمیخته در خریطهای کنند و بر ناف نهند درد بنشاند و تحلیل کند و روغن شبت و روغن قصاء الحمار و روغن خردل مالیدن خاصه اگر به فرفیون و جندبیدستر قوت داده باشند و اما از پس این علاجها که یاد کرده آمد تدبیرهایی باید کرد که قولنج را باز دارد و بهترین چیزی که از پس استفراغها بکار دارند تا قولنج را از معاودت باز دارد روغن بیدانجیر است به ماء الاصول است و تدبیر بکار داشتن چنین باید که روز نخست دو مثقال بر ماء الاصول افکنند و نیک بیامیزند و بخورند و هر روز نیم مثقال زیادت میکنند تا هفت روز پس هر روز نیم مثقال میکاهند تا به دو مثقال باز آید و اگر خواهد که از پس یک هفته سه روز یا بیشتر همان مبلغ که قرار بر آن افتاده باشد میدهد روا
(ص 501)
باشد و هر روز که این شربت خورند دندانها را مراعات کنند و بر نمک بریان کرده بمالند و از پس این شربت تا شش ساعت بگذرد یا بیشتر طعام نخورند در جمله چنان باید که اگر آروغی برآید بوی آن شربت ندهد پس طعام خورند و چنان باید که اسفیدباها خورند اگر ترشی آرزو کند زیره با خورد و به عوض آب ماء العسل خورد و خداوند قولنج سرد را اندر طعامها سیر و پلپل و کرویا و انگدان میکنند.
صفت شربتی سودمند بگیرند پوست درخت پده که پورهی نان از وی خیزد و زنجبیل و سذاب راستاراست همه را بپزند و بپالایند هر بامداد مقدار دو وقیه از آن بخورند قولنج را باز دارد.
صفت شربتی دیگر بگیرند مغز تخم معصفر پنج درم سنگ و نیک بکوبند و بسایند و دو درم سنگ زیره اندر چهار وقیه آب بجوشانند تا به نیمه باز آید و بپالایند و این تخم معصفر با یک وقیه پانید اندر این آب حل کنند و بخورند طبع نرم کند و قولنج باز دارد و اگر دو درم سنگ روغن بادام بر این شربت افکنند بهتر بود چند روز این شربت باید خورد و شراب انجیر سخت موافق بود.
صفت آن بگیرند انجیر فربه یک من و آن را در چهار من آب بپزند تا به نیمه باز آید و
ص: 763
بفشارند و نیم من پانید در این آب بجوشانند تا به قوام جلاب آید و اندر جوشانیدن یک درم سنگ دارچینی و یک درم سنگ خاولنجان و یک درم سنگ زنجبیل سوده در صرهای بسته و در وی افکنند و هر ساعت بمالند و بفشارند و جوز و خرما و انجیر و جوز و فانید سود دارد و اگر بدین علاج و تدبیر زایل نشود ایارجات بزرگ باید داد تا مادتهای غلیظ را که در رودهها گرفته بود پاک کند و آن کس را که هر یک چندی قولنج معاودت کند همیشه پیش از آن که طعام خورد نخست چیزهایی باید خورد که طبع را نرم کند چون انجیر که بکار آزرده باشند و در ماء العسل و جلاب فرقار کرده و آلوسیاه بکار آزده و در جلاب فرقار کرده و در خایهی مرغ نیم برشت و خاصه اگر فاید نیم کوفته در افکنده باشد و کامهی کبر و آب کامه و انگبین و روغن گاو و چغندر که سخت پخته باشد و حسویی که در وی شیرهی مغز تخم معصفر و فانید کرده باشند و در طعام آب گندنا بیشتر کنند و اگر نخست لختی جوز و بادام با انگبین و فانید خورند سود دارد.
پنجم از گفتار هفدهم اندر قولنج که سبب آن بادهای غلیظ بود
علامتها
علامتهای قولنج ریحی آن است که پیش از آن که قولنج گیرد اندر شکم قراقور و بادها بوده باشد و اکنون فرو گرفته بود و گرانی کمتر کند و درد صعب بود بدان ماند که روده را از هم باز میدرند یا میسنبند یا جوالدوزی در روده ایستاده است و این نوع درد در قولنج بلغمی بدتر باشد لکن درد ریحی صعبتر بود و گاه باشد که طبع نرم شود و درد ساکن نشود از بهر آن که باد در میان طبقههای لیف روده مانده بود و در بیشتر وقتها ثفل سبک بود و هر شراب و شربت که خورد بر سر آن بایستد و گاه باشد که مالیدن و تکمید کردن سود دارد و گاه باشد که سود ندارد و این نشان آن باشد که مادهی رقیق در روده است و هرگاه که تکمید کند باد و بخار زیادت گردد و اگر درد از جانبی به جانبی گردد سهلتر بود و اگر یک جای مانده بود و شکم چون طبلی برآید و سخت گردد بد بود.
علاج قانون علاج اندر باب گذشته یاد کرده آمده است نخست تدبیر شاف و حقنه باید کرد.
صفت حقنهای که بادهای غلیظ را بشکند بگیرند حاشا و زوفای خشک و سذاب
ص: 764
خشک و سعتر و وج و تخم سذاب و تخم پنج انگشت و تخم خروع نیم کوفته و بابونه و حسک و قنطریون و شبت و تخم کرفس و تخم بادیان و نانخواه و انگدان و فطراسالیون راستاراست همه را در عصارهی سذاب یا در عصارهی پودنه بپزند تا از بسیاری به اندکی باز آید و بپالایند پس روغن زیت بگیرند و چنده وزن روغن دو بار از این عصارهی پخته و پالوده با وی بیامیزند و بپزند تا عصاره برود و روغن بماند چندان که حقنه را باید از این روغن بگیرند و مقداری پیهی بط گداخته با وی بیامیزند و دو درم سنگ سکبینج و یک درم سنگ جاوشیر در وی حل کنند و بکار دارند و جندبیدستر و انگژد در حقنههای این نوع سود دارد این حقنه که یاد کرده آمد بادها را بشکند و روده را گرم کند و مزاج او بگرداند.
صفت حقنهی دیگر بگیرند روغن زیت رکابی (شاید روغن زیت رکابی) و آن همان روغن زیت انفاق یک من سذاب تَر یک دسته سذاب را برگ کنند و در روغن بجوشانند و بمالند و بفشارند و اگر به عوض سذاب عصارهی او کنند چنان که در حقنهی اول یاد کرده آمد صوابتر و قویتر بود عصاره را با روغن بجوشانند تا عصاره برود و روغن بماند پس از این روغن مقدار سی درم سنگ بگیرند و یک درم سنگ جندبیدستر و یک درم سنگ جاوشیر و یک درم سنگ سکنبینج در وی حل کنند و بکار دارند و اگر درد صعب باشد پنج درم سنگ بذرالبنج اندر سی درم سنگ از این روغن سذاب بجوشانند و بدان حقنه کنند یا به عوض بذرالبنج دو درم سنگ جندبیدستر و دو دانگ افیون کنند و اگر ده درم سنگ میعهی تَر با سی درم سنگ از این روغنها بکار دارند سود دارد و شافها که در باب گذشته یاد کرده آمده است در این باب سود دارد.
صفت شیافی سودمند بگیرند برگ سذاب تَر و زیره و نانخواه و پورهی نان راستاراست همه را نیک بکوبند و بسایند و با انگبین بسرشند و بر ناژهی محقنه طلی کنند و به اندرون رسانند چند بار و اگر خرقهای نرم بدین دارو آلوده کنند و رشتهای در کنار این خرقه بندند و به اندرون رسانند و رشته را بیرون بگذارند تا بدین رشته بیرون آرند چند با این خرقه بکار دارند سود دارد.
داروی دیگر بگیرند جندبیدستر و زعفران و مر و سکبینج و افیون راستاراست و شاف
ص: 765
سازند و بنهند درد بنشاند و بخواباند و مادهی علت را در خواب بپزاند و ضماد و تکمید هم بدان طریق که در باب گذشته یاد کرده آمده است بکار دارند و محجمهی آتش (بادکش) در این باب سخت نافع است در حال درد بنشاند و اگر باد اندک بود تحلیل کند و درد زایل شود و گر مادهای باشد چندان که دیگر باره از ماده بخاری جمع شود درد ساکن بود و باز معاودت کند و این را فایدهای باشد بزرگ و آن آن است که طبیب به تدبیر لطیف کردن مادن و تحلیل و استفراغ آن مشغول شود بدین محجمه درد مینشاند و به حقنه و شافها یا به داروهای مسهل تدبیر استفراغ میکنند و حبهای مسهل که در باب گذشته یاد کرده امده است در این باب نیز نافع است و حب سکبینج و معجون حب الغار و معجون ابهل و گوارش کندر و گوارش انگدان که در علاج درد معده که از باد تولد کند یاد کردهاند.
صفت مطبوخی که قولنج ریحی را بگشاید بگیرند زیره و کرویا و زنجبیل و انیسون و تخم بادیان و تخم کرفس و انگدان از هر یک پنج درم سنگ در آب بپزند چنان که رسم است و بپالایند مقدار
(ص 501)
چهار وقیه با یک وقیه انگبین و یک وقیه فانید و نیم وقیه روغن بادام تلخ بدهند رودهها را گرم کند و بادها را بشکند و گر در این مطبوخ بیخها زیادت کنند چونب یخ کرفس و بیخ بادیان و با روغن بیدانجیر بدهند و حب الرشاد مقدار پنج درم سنگ در آب بجوشانند و ده درم سنگ فانید و یک استار روغن شیرهی تازه برافکنند و گرم بخورند بادها را بشکند و انیسون وزیره و شبت و سعتر و مرزنگوش و جندبیدستر در آب بپزند و بیمار در آب آن نشیند سودمند باشد و گر در مثانهی گاو کنند و بر ناف او نهند روا باشد و ناف و شکم او را به روغن شبت و روغن سذاب که به فرفیون و عاقرقرحا و قسط و جندبیدستر قوت داده باشند مالیدن سود دارد جالینوس میگوید خداوند این علت را بهترین تدبیری آن است که چندان که تواند از طعام خوردن و آب خوردن باز ایستد و این تدبیر بهتر از آن است که داروهای گرم خورد از بهر آن که باشد که داروی (گرم) خلط بگدازد و به تحلیل وفا نتواند
ص: 766
کرد و بادها و بخارها زیادت شود و درد صعبتر گردد و میگوید که مردی را این علت رنجه داشتی و هر گاه که حس آن نیافتی (صحیح بیافتی) که علت معاودت خواهد کرد میان خویش ببستی و لختی سیر با اندکی نان بخوردی و همه روز بکار خویش مشغول شدی و شبانگاه مقداری شراب صرف بخوردی و بخفتی بامداد بی گزند شده بودی (بهبود یافته) و میگوید سیر در این علت فاضلتر از همهی داروها است از بهر آن که بادها را بشکند و تشنگی نیارد و هیچ دارویی دیگر را این خاصیت نیست پس خداوند این علت را بهترین تدبیر آن است که سیر بسیار خورد لکن در طعامها باید پخت و از بهر آن که خام بخار بر سرد دهد و دماغ را و چشم را زیان دارد و تریاق بزرگ بکار دارد و بهترین طعام او شوربای گنجشک است یا شوربای خروس کهن گنجشک را با خروس بکشند و شکم پاک کنند و به انیسون و تخم بادیان و شبت و نمک و سذاب و کرویا و گندنا و پلپل و سیر پر کنند و بپزند از آن شورباج خورد و به جای آب شراب سپید کهن خورد و اگر طبع اطلاق میکند و درد بر حال خویش باشد ناشتا شراب کهن گرم کنند و مقدار ده استار به تفاریق بخورند اندک اندک پس ماء اللحم بیاشامد با اندکی نان خشکار در وی سرید کرده و بخورد این تدبیر خواب آرد و ماده را بپزاند و تحلیل کند و درد زایل شود.
صفت نان خورشتی که باد را بشکند بگیرند خردل یک وقیه و بکوبند و در آب کنند و به دست بمالند و به لیف بپالایند و پنج سیر بکوبند و ده عدد مغز جوز در این آب حل کنند و نان بدان فرو برد و بکار برد و قالیه و لخلخهی مسکین اندر ناف نهاده دارند تا فایده یابند.
ششم از گفتار هفدهم اندر قولنج که سبب آن آماس بود
آماس روده سبب تنگی منفذ ثفل باشد و باد بیرون نیاید از بهر آن که قوت دافعه به سبب آماس سوء المزاج ضعیف باشد و اگر آماسی گرم بود حرارت آن ثفل را و رطوبت را خشک کند و اگر سرد بود رطوبتها را غلیظ کند و بسیار باشد که در عضوی که همسایهی روده است چون جگر و سپرز و مثانه و رحم آماسی افتد و منفذ ثفل به سبب همسایگی مشارکت تنگ شود و گاه باشد که آماس روده بزرگتر شود و بول نیز باز گیرد.
ص: 767
علامتها علامت آماسهای اندامها که همسایهی روده است هر یک به جای خویش یاد کرده آمده است و از علاج آن پرداخته و علامت آماس روده آن است که از علامتهای آماس اندامهای دیگر هیچ نباشد درد اندر روده بود و اگر آماس گرم بود از تب و تنشگی و ضربان حرقت خالی نباشد و درد اندک اندک پدید آید و احتباس نیز اندک اندک افتد و در مدت چند روز قولنج گردد و همچنان که به سبب مشارکت آماس دیگر اندامها که همسایهی روده است منفذ ثفل را تنگ کند آماس روه بزرگتر بود منفذ آب را تنگ کند و بول را زیان دارد علاج اندر قولنج ورمی به داروی مسهل دادن شتاب نباید کرد و بسیار طبیبان این شتاب کردهاند و بیمار هلاک شده است و اگر خلاص یافتهاند به ایلاوس باز گشته است و اولاتر آن باشد که نخست رگ باسلیق زنند پس رگ سافل و خاصه اگر بول بازگرفته باشد و خون به اندازه بیرون باید کرد تا قوت ضعیف نشود و شربتهای سرد و تَر باید داد چون آب خیار با شکر و لعاب اسبغول با جلاب و چون شراب بنفشه و از بهر طبع نرم کردن آب عنب الثعلب و آب برگ ختمی و آب کاسنی و آب انار ترش و شیرین باید داد با خیارشنبر و شیرخشت و روغن بادام و آب کدو نشاید داد از بهر آن که وی را در قولنج خاصیتی بد است.
صفت شربتی نرم و خنک بگیرند لعاب اسبغول چهار درم سنگ روغن گل یک وقیه هر دو را در آب بپزند و بدهند و اگر به حقنه حاجت آید به کشکاب و خیارشنبر و شیرخشت حقنه کنند و گر در این کشکاب بنفشه و سپستان درپزند صواب بود و گر آب عنب الثعلب و آب کاکنج با این کشکاب بیامیزند موافق بود خواجه بوعلی سینا رحمه اله میگوید من آن دوستتر دارم که حقنه به شیر خر و خیارشنبر و روغن بادام و روغن شیره کنند.
صفت حقنهی دیگر بگیرند خبازی (ملوخیا) و ختمی سپید در صرهای بسته و دانهی آبی راستاراست و بپزند و بپالایند سه وقیه از این مطبوخ بگیرند و یک وقیه فانید خزانی در وی گدازند و یک وقیه روغن بنفشه با وی بیامیزند و بکار دارند و اگر یک درم سنگ سرگین گرگ ترکیب کنند روا باشد و اگر به عوض فانید خیارشنبر کنند یا شیرخشت هم صواب بود و اگر حقنه به ماء الشعیر و روغن بابونه کنند صواب بود.
ص: 768
صفت حقنهی دیگر بگیرند عصارهی برگ چغندر پنج وقیه روغن شیره یک وقیه شکر یک وقیه پورهی نان دو درم سنگ
حقنهای دیگر بنفشهی خشک ده درم سنگ ختمی سپید نمرود پنج درم سنگ سبوس گندم ده درم سنگ بپزند و بپالایند و نیم وقیه روغن بنفش و نیم وقیه روغن شیره و دو درم سنگ پوره با وی بیامیزند و اگر مادهی صفرا بسیار بود اندکی سقمونیا در آب کسنی و خیارشنبر حل کنند و بدهند و سپستر اگر حاجت آید این شربت با تربد دهند در حقنهها نیز تخم کتان و بابونه و شبت و کرنب و اندکی حلبه بکار دارند و از ضمادها نخست خرقهی کتان به سرکه و گلاب سرد کرده تَر کنند و بر موضع درد نهند و هر گاه که گرم شود دیگری برنهند.
صفت ضمادی نرم بگیرند بنفشهی تَر و برگ ختمی و برگ عنب الثعلب و برگ کاکنج همه را بکوبند و بنفشهی خشک و ختمی خشک کوفته و بیخته و آرد جو و اندکی بابونه و اکلیل الملک با وی بیامیزند و بسرشند و بر آن موضع همینهند.
ضمادی دیگر بگیرند موم پنج جزو روغن بابونه و روغن بنفشه از هر یک پنج جزو
(ص 503)
آرد باقلی دو جزو زردهی خایهی بریان کرده دو جزو لعاب تخم کتان چندان که کفایت بود زردهی خایه را با آرد باقلی به لعاب تخم کتان بسرشند و موم را با روغن بگدازند و همه با یکدیگر بسرشند و ضماد کنند
ضمادی دیگر بگیرند بابونه و آرد جو و ختمی سپید و بنفشه همه را بکوبند و به آب و روغن بسرشند و ضماد کنند و مزوره از جو پوست کنده و نخود سازند نیمانیم به روغن بادام و اگر حرارت سخت قوی باشد مزوره از نیشو و آلو و اسفاناخ و مانند این سازند و هر بامداد آلوی سیاه تَر کرده در جلاب آغشته ده دانه تا بیست دانه بخورد و آن جلاب نیز بخورد و به آخر علت این شربت سود دارد بگیرند انجیر بستی پنج عدد میویز دانه بیرون کرده بیست درم سنگ بنفشهی خشک ده درم سنگ همه را در دو من آب بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند و هر بامداد چهار وقیه با سه درم سنگ فلوس خیارشنبر و سه درم سنگ
ص: 769
روغن بادام شیرین بدهند مدت دو هفته از این شربت بکار دارند.
صفت لعوق بنفشه بگیرند بنفشهی خشک ده درم سنگ فلوس خیارشنبر پنج درم سنگ میویز دانه بیرون کرده بیست درم سنگ عناب ده عدد سپستان سی عدد همه را بپزند و بپالایند و نیم من شکر تبرزد برافکنند و هفت استار روغن بادام و بپزند تا قوام او غلیظ شود پس هفت استار بنفشهی خشک سوده برافکنند و بسرشند تا هموار شود و بکار دارند طبع نرم دارد شربت از پنج درم سنگ تا هفت درم سنگ و اگر آماس سرد بود حقنهها و ضمادها و شربتهای تحلیل کننده بکار دارند.
هفتم از گفتار هفدهم اندر قولنج التوایی و فتقی
علامتها علامت قولنج فتقی فتق است و فرود آمدن روده به کیسهی خایه و علامت قولنج التوایی آن است که خداوند علت حرکتی قوی کرده باشد یا چیزی برداشته و خویشتن را در آن برداشتن بر پیچیده یا از جایی بجسته باشد یا کسی گرفته و بازیها کرده و درد قولنج بر اثر آن پدید آمده باشد و پیش از آن این کس را قولنج عادت نبوده باشد علاج اما خداوند قولنج فتقی را نخست علاج فتق باید کرد و روده را به جای باز بردن و تدبیر به جای باز بردن وی آن است که بیمار به پشت باز خسبد و دست بر موضع فتق نهند و قوت کند اگر بدین قدر به جایگاه باز شود بها و نعمت (بسیار خوب) و اگر باز نشود به چهار تن چهار دست و پای وی گیرند و بردارند تا پشت او دو شود و شکم در قعر افتد و او را بر آن شکل از هر جانبی بجنبانند و دست بر جایگاه فتق افشارند تا به جای باز شود و ببندند محکم و بر شکلی خوابانند که پشت همچنان دو تو باشد و شکم در شده و بباید دانست که خداوند فتق را هرگاه که روده تهی باشد که فرود آید به آسانی به جای باز شود و گر پر باشد دشخوار به جایی باز شود و صواب آن باشد که نخست شیافی تیز بنهند تا روده تهی گردد و بادها برود آنجا تدبیر به جای بردن کند و اگر نخست قی فرمایند پس شاف نهند پس روده زودتر تهی گردد و آسانتر به جای باز شود و گر همه تن پر باشد هم نخست قی فرمایند پس شاف نهند و گر با این همه تدبیرها دشخوار به جای باز میشود بیمار را در گرمابه برند و آب نیم گرم بسیار بر ریزند پس به چهار کس بردارند چنان که یاد کرده آمد و
ص: 770
بجنبانند و دست بر موضع فتق فشارند تا به جای باز شود و ببندند و او را بر بستری خوابانند که بالین او بلند بود و بالشی در زیر سرین او نهند تا پشت او همچنان دو تو باشد و در آن شکل صبر کنند پس اگر پس از آن که روده به جای باز برده باشند هنوز درد قولنجی و ثفلی و اعراض آن بر حال خویش بود تدبیر قولنج و علاج آن باید کرد خاصه علاج قولنج ریحی و ثفلی چنان که یاد کرده آمده است و باقی علاج فتق در جایگاهش یاد کرده آید.
ان شاء الله تعالی.
اما قولنج التوایی را نخست خداوند علت را نیکو بنشاند و شکم و تهی گاه و پشت او را به رفق میمالند و راست میکنند تا روده به جاز برند و اگر بدین به جای باز نشود او را بر بستر نرم بخوابانند و هر دو پای او را به بالا بردارند و او را بجنبانند چنان که رودههای وی بجنبد و به جای باز شود و درد بنشیند پس آشامیدنی چرب خورد و اگر درد بر حال خویش باشد هیچ نخورد و دو وقیه سیماب زنده بدهند و نخست سیماب را بشویند و بیمار را حسوی چرب بدهند پس سیماب دهند و گر سیماب از پس داروی مسهل دهند یا با آن بیامیزند و دهند روا باشد پس او را بردارند و بفرمایند رفت (راه برود) گامی چند و بنشانند و شکم و تهی گاه و پشت را دیگر باره به رفق بمالند و راست میکنند و میجنبانند تا سیماب به زیر فرو آید چون سیماب فرود آید معلوم گردد که روده به جای خویش باز آمد پس اگر فرو نیاید بیمار را بردارند و شکم او نگون سار کنند تا سیماب از وی برآید و اگر (از) زبر نیز برنیاید همیفرمایند رفت تا به سوی زیر فرو آید و از آن پس اسفیدبای چرب دهند و چند روز ماء اللحم و به چیزی آشامیدنی چرب اختصار و قناعت کند.
هشتم از گفتار هفدهم اندر قولنج که سبب آن ضعیفی قوت دافعهی قولون بود
علامتها علامت وی آن است که اگر چه بنادق نباشد و اطلاق میافتد لکن همه وقت به دارو و شاف و حقنهای حاجت بود یا اطلاق (اسهال شود) افتد علاج وی داروهای قوت دهنده است چون سجزینا و دحمرثا و مثرودیطوس و و شادریطوس (صحیح تیادریطوس است شادریطوس اشتباه ناسخ است چون صحیح آن در سطرهای بعدی ذکر میشود) و ایارج فیقرا و طبیخ سلیخه و دارچینی و نشاسته و جوزبوا و سنبل و اشنه و
ص: 771
تخم کرفس با روغن بادام تلخ و ایارج فیقرا که با روغن بیدانجیر و روغن ناردین یا روغن سوسن گرم کرده و افاویه در وی افکنده بر شکم نهند و تهی گاه مالیدن و از پس طعام شراب ریحانی اندکی بکار بردن و طعام اسفیدباها سرید و چرب خوردن و از ترشیها و طعامهای قابض و آب سرد پرهیز کردن.
نهم از گفتار هفدهم اندر قولنج که سبب آن باطل شدن حس قولون باشد
علامت وی آن است که هر چند روزی شکم باد گیرد و شکم برآید و درد کند و چیزهای خدر کننده خورده باشند یا از بیرون ضماد کرده علاج وی آن است که نخست استفراغی کنند به ایارج فیقرا و لوغازیا و تیادریطوس پس همان طبیخ سلیخه که در باب گذشته یاد کرده آمده است بکار دارند یا روغن بیدانجیر و ایارج فیقرا و معجون بلاذری و سجزینا و مثرودیطوس بکار دارند و سجزینا و عصاناسیا به روغن بیدانجیر حل کنند و بر شکم و تهی گاه میمالند و طعام شوربای گنجشک و کبوتر بچه با افاویه و شراب کهن و لطیف و هندیقون بود.
دهم از گفتار هفدهم اندر ایلاوس ایلاوس نوعی قولنج است لکن در رودههای بالایین افتد
و تفسیر ایلاوس به تازی رب الرحم یعنی یا رب رحمت کن و این علت را بدین نام از بهر آن خواندهاند که از وی خلاص کمتر بود از بهر آن که مزاج معده و مزاج رودهها تباه گشته بود طعامهایی (که) خوردی قبول نکند و شیاف و حقنه به جایگاه علت نرسد و جالینوس میگوید که من جماعتی را
(ص 504)
دیدم که این علت افتاد و یک تن را دیدم که خلاص یافت و اسباب این علت یا سوء المزاج گرم و خشک بود یا سوء المزاج سرد و خشک یا با ماده یا بی ماده یا آماسی بود که منفذ ثفل را تنگ کند یا بادی بود که در طبقههای روده مانده بود یا به سبب حرکتی ناهموار روده پیچیده شود بر یکدیگر و راه ثفل و باد بسته گردد و بسیار باشد که اندکی صفرا بدین رودهها فرود آید و ثفل را خشک کند و دفع نتواند کرد و سبب این علت گردد و از خوردن طعامهای خشک و قابض بسیار افتد و بسیار باشد که دارویی ناموافق که گرم به
ص: 772
غایت بود یا سرد به غایت که طبع زهر دارد خورده شود و این علت تولد کند.
علامتها علامت ایلاوس آن است که درد اندر بالای ناف بود و هر چه بخورد قذف کند (به قی برگرداند) تا بدان حد که ثفل (مدفوع) نیز به قی برآید و بباید دانست که معده تا بر حال طبیعی بود طعام را از بالا فرو کشد و هضم کند پس آن را به رودهها فرستد به قوت دافعه که او را هست و رودهها نیز تا بر حال طبیعی باشد هرچه از معده به ایشان رسد آن را قبول کند و به سوی زیر دفع کنند و بیرون افکنند و چون از حال طبیعی بگردند و سببی از این سببها که یاد کرده آمد پدید آید دفع (به فرو سو) نتواند کرد به سوی بالا دفع کند و معده آن را به ضرورت قبول کند و به قی دفع کند و باشد که اگر حقنهای یا نیرویی کنند و معده خالی بود آن حقنه به معده بر آید و از معده به قی بیرون آید و همچنین هرچه از معده به روده آید و راه نیابد تا فرو گذرد به سوی بالا باز گردد و به قی بیرون آید و بادها نیز که اندر شکم بود هم به سوی بالا و آروغ برآید و علامتهای بد اندر این علت آن است که ثفل به قی برآید و نفس و آروغ و عرق همه گنده بود و باشد که بوی همه تن گنده شود و آن را که سبب این علت آماس گرم بود از دو بیرون نباشد یا مادهی آماس صفرا بود یا خون اگر صفرا بود تب سوزان و تشنگی و قی صفرا و تلخی دهان بر آن گواهی دهند و اگر خون بود تب خونی و امتلای رگها و شیرینی طعم دهان و ضربان موضع درد بر آن گواهی دهد و آن را که سبب علت آماس سرد بود سوزش و تشنگی نبود دهان تَر بود اگر ماده بلغم بود مژهی دهان یا شور بود یا هیچ مژه ندارد یا مزه ناخوش دارد و به قی بلغم برآید و اگر ماده سودا بود مزهی دهان ترش بود و درد و گرانی کمتر بود لکن آماس سرد اندر این رودهها کمتر افتد و آن را که سبب علت سوء المزاج گرم و خشک بود و تشنگی و سوزش صعب بود و تبهای گرم آمده بود و آن را که سبب علت اندکی صفرا بوده باشد که به روده فرود آید و ثفل را خشک کند و بیرون دفع نتواند کرد دفع و خلیدن و سوزش صعبتر از قولنجهای دیگر بود و با تب و تشنگی و تلخی دهان بود و آن را که سبب علت خوردن طعامهای خشک و قابض بوده باشد درد شکم او دردی بود گرفته و تدبیرهای گذشته بر آن گواهی دهد و آن را که سبب علت رطوبتهای لزج بود در شکم او باد بسیار افتد و آروغ ترش
ص: 773
برآید و باشد که عرق سرد آید و تدبیرهای گذشته و ناگواریده که بوده باشد بر آن گواهی دهد و آن را که سبب علت خوردن داروی ناموافق بوده باشد علامت وی آن است که علت از پس دارو خوردن افتد و آن را که سبب علت بر هم پیچیده شدن روده بود علامت وی آن است که علت از پس باز نهادن و کشتی گرفتن و معلق جستن و مانند آن افتد بقراط میگوید که هرگاه که با تقطیر البول ایلاوس پدید آید بیمار روز هفتم هلاک شود مگر که بیمار را تبی گرم آید و عرق بسیار برود.
علاج اما اگر نشانههای آماس گرم ظاهر شود علاج آماس خونی و صفرایی یکی بود الا آن که اگر قوت بیمار قوی بود و علامتهای خونی ظاهرتر بود نخست رگ باسلیق بباید گشاد پس ضمادها مینهادن از برگ عنب الثعلب و ختمی و آرد جو و بابونه و اکلیل الملک کوفته و بیخته و با روغن بنفش و مِیپخته سرشته و شربت آب عنب الثعلب و آب لسان الحمل و آب کسنی از هر یک دو وقیه بگیرند با ده درم سنگ فلوس خیارچنبر و دو درم سنگ روغن بادام و ده درم سنگ شکر بدهند و نخست آبها را بجوشانند و کفک بردارند و صافی بپالایند پس خیارچنبر در وی گدازند و روغن شکر برافکنند.
صفت شربتی دیگر بگیرند آب کاکنج و آب لبلاب و بجوشانند و بپالایند و همچنین با روغن بادام و خیارشنبر و شکر بدهند.
صفت شربتی دیگر بگیرند بنفشهی خشک و اکلیل الملک و ختمی و بیخ سوس و بابونه همه را بپزند و بپالایند چهار وقیه از این مطبوخ با دو وقیه آب خیار و دو وقیه آب لبلاب گر آب عنب الثعلب بیامیزند و ده درم سنگ فلوس خیارچنبر پاک کرده در وی بمالند و ده درم سنگ روغن بنفش و ده درم سنگ شکر برافکنند و بدهند و طعام اسفاناخ و برگ چغندر و آنچه بدین ماند به روغن بادام و شکر و به جای آب جلاب دهند و خداوند آماس سرد را علاج به حب سکبینج یا به حب صبر یا به حب ممتن کنند و شیافها و حقنهها که در بابهای گذشته یاد کرده آمده است بکار دارند و نایژهی محقنه در این علت درازترک باید و سولاخ در سر نایژه بماند نه در پهلو تا دارو به رودهی بالایین رسد و پیوسته ماء الاصول دهند با روغن بیدانجیر و ایارج فیقرا و اگر قی بسیار گردد و هیچ در معده نپاید
ص: 774
(نماند) زیرهی کرمانی با سماق بباید داد کوفته با شراب پودنه و داروها که در علاج حیضه و قی یاد کرده آمده است بکار باید داشت و علاج آماس سودایی بدین نزدیک باشد.
صفت معجونی که قی باز دارد و قولنج را بگشاید و در این علت موافق بود.
مصطکی و قرنفول و زنجبیل و پلپل و دارپلپل و جوزبوا از هر یک راستاراست همه را بکوبند و ببیزند از هر یکی ده درم سنگ و سقمونیا ده درم سنگ بر وی نهند و همه را به جلابی که از شکر و آب آبی شیرین کرده باشند بسرشند شربت از یک درم سنگ تا یک مثقال تا دو درم سنگ و اگر سبب علت سوء المزاج گرم و خشک بوده باشد یا فرود آمدن صفرا بوده باشد به روده و ثفل را خشک کردن نخست حقنهی نرم باید کرد از بنفشه و ختمی و بابونه و تخم کتان و سپستان کشک جو و سبوس گندم با روغن کنجد بسیار گر روغن بنفش و فانید و اندکی نمک هندی و بیمار را در آبزن نشانند و در آب آن بابونه و اکلیل الملک و کرنب و شبت و بنفشه و سبوس و بیخ ختمی و بیخ سوس جوشانیده باشند و روغن بنفش با روغن بابونه و موم مصفی موم روغن کنند و بر شکم او همیمالند و از پستر حقنههای قویتر کنند و خیارچنبر و عناب و مویز دانه بریون کرده و سپستان و بیخ سوس و بیخ ختمی در آب بجوشانند و بپالایند و چهار درم سنگ روغن بادام و یک درم سنگ ایارج فیقرا ترکیب کنند و بدهند و گاه گاه شیاف همینهند تا طبع را میجنباند و ماده را فرود میآرد و طعام زیره باج دهند و اسفاناخ به روغن بادام پخته یا به روغن کنجد سپید کرده و به جای آب جلاب خام دهند و اگر میویز و عناب و سپستان
(ص 505) بجوشند و بپالایند و شکر در این آب افکنند و صبر میکنند روا بود به علاج ثفلی علاج این باشد.
و اگر سبب علت خوردن داروهای ناموافق بود آب گرم باید داد با روغن کنجد آمیخته با شیر خر تا دارو (را) به قی برآرد پس تدبیر شکر فرود آوردن باید کرد و علاج این علت اندر علاج زهرها یاد کرده آید و اگر سبب علت بر هم پیچیدن شدن روده بود علاج آن در باب گذشته یاد کرده آمده است
ص: 775
گفتار هجدهم اندر احوال گرده و مثانه و بیماریهای آن و علامتها و علاج آن
اشاره
و این گفتار سه جزو است.
جزو نخستین اندر سوء المزاج گرده و اماسها و ریش و ضعیفی و لاغری آن
اشاره
و این جزو پانزده باب است.
باب نخستین اندر سوء المزاج گرم بیماده
که بر گرده پدید آید سبب سوء المزاج گرم رنج و ریاضیت بود و طعامها و شرابها و داروهای گرم خوردن و در میان جامهی گرم خفتن خاصه چون سمور و روباه و مانند آن
علامتها بول سرخ بود یا زرد زعفرانی گنده بود و تشنگی غلبه کند و بول را بسیار نگاه نتوان داشتن و آمدن به مجرا که میگذرد گرمی آن آگاهی میدهد و باشد که بسوزاند و شهوت جماع پدید گردد و منی گرم گردد و باشد که بر سر بول چون روغنی پدید آید از بهر آنکه گرمی مزاج گرده آن پیه را که در حوالی گرده بود بگدازد و باشد نیز که تب آید.
علاج اگر سبب سوء المزاج رنجی و ریاضتی بوده باشد راحت و آسایش جویند و روغن گل و اندکی سرکه و گلاب طلی میکنند و شربت آب تخم خرفه و سکنگبین و آب خیار و آب برگ خرفه و دوغ ترش دهند و طعام از غوره و نیشو و کشک جو دهند و تفشیل از عدس و آب غوره و روغن گل برچکانیده سود دارد و اگر به آب خیار و آب خرفه و آب عنب الثعلب و روغن گل حقنه کنند صواب بود و منفعت بیش کنند و اگر سبب طعامها و شرابهای گرم بوده باشد دست از آن نوع بدارند و هم این ترتیب که یاد کرده آمد به دست گیرد و اگر به علت دیانیطس (دیابت) باز گردد علاج آن در بابی جداگانه اندر جزو دوم یاد کرده آمده است که آن باب بخوانند.
دوم از جزو نخستین از گفتار هجدهم اندر سوء المزاج سرد بی ماده
ص: 776
سبب سوء المزاج سرد آب سرد بسیار خوردن بود خاصه بر ناشتا و از پس گرمابه و ریاضت (پس ریاضت) و بر زمین سرد و بستر کتان خفتن و طعامها و شرابها و داروهای سرد خوردن.
علامتهای آن رنگ بول سپید بود و شهوت جماع برود و اگر خداوند علت مرد بود یا زن جماع زیان دارد و پشت ضعیف شود چون پشت پیران و تشنگی نباشد.
علاج به گوارش زیره که اخلاط او نیک سوده نباشند سود دارد و حقنه کردن به شورباج سر بره و کبوتر بچه با روغن جوز گر با روغن بادام تلخ گر روغن قسط گر روغن فستق گر روغن حبة الخضراء گر روغن دنبه و اگر به یکی از این روغنها خاصه به روغن دنبهی نیم گرم حقنه کنند تنها سود دارد از بهر آن که وی را اثری خوب است اندر گرم کردن گرده و قوت دادن و پیه و روغن فرفیون**** سود دارد و طعام شورباج نخود و کبوتر بچه با زیره و دارچینی و قلیهی خشک و گنجشک بریان.
سوم از جزو نخستین از گفتار هجدهم اندر سوء المزاج گردهی گرم با ماده
علامتها اگر ماده خونی بود علامتهای خون ظاهر بود و اگر ماده صفرایی بود سوزش و خلیدن و زردی آب و تب و تشنگی علامت آن بود.
علاج آن را که علامتهای خون ظاهربود رگ باسلیق باید زد نخست. اگر مادهی صفرایی بود نخست به طبیخ بنفشه و سکپستان و عناب و آلو و خیارشنبر و شیرخشت استفراغ باید کرد یا حقنههای نرم کردن تا صفرا کم شود پس رگ باید زد و آب لبلاب و آب انار و آب کسنی و آب خیار و خیار بادرنگ با شکر دادن و کشکاب با روغن بادام دادن و ضمادهایی که از اسبغول و آرد جو و آب گشنیز و سرکه سرشته باشند بر جایگاه گرده نهند و اگر حرارت سخت قوی باشد اندر این ضماد سپیدهی خایهی مرغ و روغن گل و آب خرفه و آب عصاء الراعی و بنفشه و نیلوفر و صندل زیادت کنند و به شربت شراب بنفشه و شراب آلو باید داد و طعام از آن نوع که اندر باب نخستین از این جزو یاد کرده آمده است میباید ساخت.
چهارم از جزو نخستین از گفتار هجدهم در سوء المزاج گردهی سرد با ماده
ص: 777
علامتها علامت سوء المزاج سرد با ماده علامتهای بلغم است و چند جایگاه یاد کرده آمده است نخست قی باید فرمود تا بلغم لختی کمتر شود پس حقنهها و حقنهها که در علاج قولنج بلغمی یاد کرده آمده است بکار داشتن و روغن فرفیون مالیدن و معجونها و مالیدنیهای گرم که از بهر زیادت باح در موضعش یاد کرده آید اندر این باب سود دارد و طعام گنجشک بریان و قلیهی خشک و نخود آب با دارچینی و زیره صواب بود.
پنجم از جزو نخستین از گفتار هجدهم در لاغری گرده
سبب لاغری گرده بسیاری جماع بود و بسیار خوردن داروها که ادرار بول تولد کند و سوء المزاج گرم و خشک و سرد و خشک علامتها علامت لاغری گرده آن است که شهوت جماع نباشد و پشت ضعیف بود و طاقت هیچ رنج ندارد و آب تاختن بسیار باشد و بول سپید بود نیز که تن لاغر بود
کِندی میگوید هرگاه که گرده لاغر شود و پیهی گرده اندک شود بیمایی چشم ضعیف گردد و صداع پدید آید و بول باز نتوان داشت و پشت و کمرگاه سرد باشد.
علاج به مغزها چون مغز بادام و مغز فستق و مغز حبة الخضراء و جوز هندی و فندق و تخم خشخاش همه را با شکر کوفته سود دارد و نخود و باقلی و لوبیا در سفیدباهها پخته پیهی مرغ و پیهی بط و پیهی گرده و نان پیه آکنده که در وی تخم بادیان و اندکی زنجبیل و مغزها که یاد کرده آمد لاک مغسول در خمیر سرشته باشند و نان پخته سخت نیک باشد زنجبیل حرارت را و قوت این تخمها را بجنباند و تخم بادیان آن را به جایگاه رساند و لک و تخمها گوهر گرده را قوت دهند و اگر کسی لک نخواهد بر مغزها اختصار کند و اگر گوشت گرده را بکوبند و با پیهی مرغ و پیهی بط و پیهی گرده بپزند و آن را به گشنیز خشک و تخم بادیان و زنجبیل خشک کنند سود دارد و حقنه از طبیخ سر بره و گوشت کبوتر و روغن دنبه سازند سود دارد و پیهی گرده گداخته حقنه کردن گرده را گرم و فربه کند و طعام حریصه و پایچه و خایهی مرغ نیم برشت و حلوها که تخم خشخاش و مغز تخم کدو و مغز تخم خیار و خیار بادرنگ در وی کرده باشند سود دارد و در جمله از جهت فربهی گرده طعامها باید که میل به خشکی دارد.
ص: 778
ششم از جزو نخستین از گفتار هجدهم در ضعیفی گرده
هر بیماریی که گرده را افتد از سوء المزاج و آماس باشد و تولد سنگ و ریگ هم ضعف آرد و همچنین هر رنجی که رسد از زخمی و آسیبی و رفتن پیاده و اسب راندن فزون از عادت و برخواستن و نشستن بسیار و جماع بسیار همه گرده را ضعیف
(ص 506)
لکن طبیبان ضعیفی گرده آن را گویند که گرده از فعل خویش باز ماند و فعل گرده آن است که آب را با اندکی خون رقیق از جگر بدو آید بیشتری از آن خون بگوارد و بپزاند و به قضای خویش بکار برد و باقی آن خون را با آب به مثانه فرستد تا مثانه آن باقی خون را بگوارد و به قضای خویش بکار برد و آب را به بیرون دفع کند و هر گاه که ضعیف شود آن خون را نتوان گوارید و غذای خویش نتواند گردانید آن آب همچنان که بدو آمده باشد با خون از وی جدا گردد و هیچ درد نکند و اگر باشد ضعیف دردی بود و سبب این درد آن باشد که گوهر گوشت او سست و متخلخل شود و آن آکندگی گوشت او باطل شود به سبب بسیاری جماع یا به سبب بسیار خوردن داروهای ادرار کننده یا به سبب رنجهای دیگر که یاد کرده آید علامتهای این علت آن است که بول غسالی بود یعنی همچون آبی که گوشت تازه در وی شسته باشند و بی درد بود و اگر دردی بود دردی اندک بود و آرزوی جماع نباشد و گاه باشد که این بول با رطوبتی غلیظ آمیخته باشد و اگر یک ساعت نهند رسوب کند و بر سر بول چیزی همچون کپک دریا پدید آید و این علامت آن بود که رگها که آن را آورده گویند قوی است و در مجرای آفتی نیست و اگر آورده و مجاری ضعیف باشد هیچ رسوب نکند و هر بولی که پیش از آن آید که طعام اندر معده هضم شود همچون آب بود و آنچه از پس هضم آید غسالی بود از بهر آن که جگر اندر غذا تصرف کرده باشد و خون گردانیده و نصیب گرده باشد از خون بدو فرستاده و گرده به سبب ضعف و عجز در آن هیچ تصرف نکند و هیچ نصیب برندارد و بدین سبب بول غسالی بود و گاه باشد که سبب این بول غسالی دفع طبیعت بود بر سبیل بحران و فرق آن است که آنچه سبب آن دفع طبیعت بود بیمار از پس آن راحت یابد و لاغر نشود و باشد که آن را نوبتی بود معلوم و اگر
ص: 779
از ضعف گرده بود بیمار هیچ راحت نیابد و سست و لاغر شود و نوبتی معلوم نباشد بر طبع ضعیفی گرده و لاغری آن ضعیفی چشم و درد سر پدید آید.
علاج طریق صواب در علاج این علت آن است که پیش از آن که علت محکم شود علاج کنند چه اگر تأخیر کنند عسر گردد و گاه باشد که با این علت در مجاری ریش و سحج باشد و علاج آن اندر بابی جداگانه یاد کرده آید اما اگر علاج خاصهی این علت آن است که اگر مانعی نباشد نخست رگ باسلیق بزنند و به اندازهی قوت مقداری خون بیرون کنند و داروی مسهل و آب تخمها ندهند البته از بهر آن که این هر دو فضلهی دیگر به مجاری بول آرند و رنج علت زیادت شود و از جماع و از گرمابه و از ریاضت باز باید داشت و آسایش باید فرمود و تدبیر آن باید کرد که گوشت گرده آکنده شود و تدبیر این شربت بود و به غذا و ضماد.
اما شربت رب سیب باشد و رب آبی و شراب مورد و شراب ریواج و شراب لیمو که ترشی غالب بود و پست جو و پست گندم و قرص طباشیر و شراب مورد و غذا عدسی به آب سماق به آب سماق و آب غوره و پایچهی بره و سر بره به ترشی و گوشت کبک و تذرو و دراج و تیهوج به مصوص و افسرد به آب سماق و آب غوره و آب اناردانک و گوشت گوساله فسرت کرده هم بدین آبها و کعک پاکیزه و پیه آکنده که به مغزها و لک سازند بیتخم بادیان خاصه که آن را به سماق خشک کنند و اگر بیمار ضعیف بود زردهی خایهی نیم برشت خورند سماق برافکنند سود دارد و از فربهی گوشت و سفیدباها پرهیز کنند و از میوهها آبی ضعرور و خرمای قصب (خرمای زرد خشک) موافق بود.
صفت قرص طباشیر بگیرند گل سرخ و سماق پاک کرده و طباشیر و صمغ عربی و گل مختوم و گل ارمنی و قبرسی و صندل سپید از هر یک یک درم سنگ و نیم نشاستهی بریان کرده و تخم حماض و گلنار از هر یک دو درم سنگ تخم خرفهی بریان کرده و تخم حماض و گلنار از هر یک دو درم سنگ تخم خرفهی بریان کرده سه درم سنگ حب الاس و بلوط هر دو بریان بکرده از هر یک سه درم سنگ قاقیا دو درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند و به آب سیب و به آب آبی ترش بسرشند و اقراص کنند هر قرصی یک درم سنگ
ص: 780
شربت یک قرص با یکی از این شرابها که یاد کرده آمده است.
صفت قرصی دیگر بگیرند شب یمانی و دمالاخوین و گلنار و صمغ عربی از هر یک یک درم سنگ کتیرا دو درم سنگ اقراص کنند هر یک دو درم سنگ شربت یک قرص با شراب غوره گر با شراب مورد.
شراب ضمادی که بر پشت نهند بگیرند گل سرخ و طباشیر و برگ سماق و گل ارمنی و صندل سپید و عصارهی لحیةالتیس و گل مختوم از هر یکی دو درم سنگ کعک بغدادی سه درم سنگ غصب خشک و بنفشه از هر یک دو درم سنگ خرنوب نبطی و برگ مورد خشک از هر یک دو درم سنگ پست جو سه درم سنگ همه را بکوبند و به آب مورد تَر و آب سیب ترش بسرشند و برگ خرقهای طلی کنند و بر پشت نهند یا بر گرده. و خرقهای به آب مورد تَر و آب سیب ترش تَر میکنند و بر بیغولهی ران و زهار و بن قضیب مینهند و اگر لحیةالتیس و خرنوب نبطی و گوز سرو و نارپوست و گل سرخ و بیخ عوسج در آب بپزند و در آن آب نشینند صواب بود و آن را که این علاج اثر نکند او را در آبها که معدن شبت (شب) و زاکها بود میباید نشاند و از آن آب باید داد اندک اندک از بهر آن که این آبها مجرا را تنگ کند و اگر ممکن بود که او را به هوای سردتر برند صواب بود و قی کردن در همهی بیماریهای گرده سودمند است و باشد که به یک بار زایل شود.
و ابو الحسن الطبری الترنجی میگوید بعضی طبیبان از اهل مصر از بهر این علت ضماد حلزون فرمودند به شراب سفرجلی سرشته و خرمای قصب خوردن و آبهای قابض بر پشت و کمرگاه و همهی تن مالیدن و بدترین کارها اندر این علت رنج است و حرکت و بهترین (کارها) آسایش است و چون علت به آخر رسد و بهتری پدید میآید شیر اشتر دهند با داروها که خون را باز دارند چون فلومیای پارسی و رومی و اقراص کوکب و اقراص گلنار تا تن قوی گردد و از چیزهای تیز و شور و تلخ کنند. و اگر سبب بول غسالی دفع طبیعت بود آن را باز نباید داشت و یاری باید داد تا تن پاک شود و اگر بسیار گردد و از حد بگذرد و ضعف خواهد آورد او را این علاجها باید کرد که یاد کرده آمد و اگر این علت را به نوبتی معلوم بود پیش از نوبت رگ باید زد و این علاجها بر دست گرفتن و اگر این علت دراز
ص: 781
گردد و آماس در اطراف و همه تن پدید آید علاج استسقاء لحمی باید کرد.
محمد زکریا میگوید اطراف رز را ببرند و طبیخ آن را اندکی نمک برافکنند و نه روز بخورند همهی بیماریهای گرده را پاک ببرد.
هفتم از جزو نخستین از گفتار هجدهم اندر باد که در گرده و حوالی آن باشد
بسیار باشد که (در) گرده و حوالی آن بادی غلیظ درافتد و از آن باد درد گُرده و تَمَدد درد پشت پدید آید.
علامتهای وی آن است که درد در حوالی کمرگاه میگردد و به زیر فرود میآید و هیچ گرانی نکند علاج وی آن است که از خوردنیهای بادناک پرهیز کنند و داروهایی را که ادرار کند بکار دارند چون تخم بادیان و تخم سذاب و زیره با ماء العسل یا جلاب و از بابونه و زیره و تخم سذاب و تخم بادیان و آنچه بدین ماند و هرچه بادها را بشکند ضمادها میسازند و بر کمر گاه
(507)
و روغن قسط میمالند و اگر حاجت آید حقنههای محلل بکار میدارند.
هشتم از جزو نخستین اندر آماس گرم که اندر گرده گاه پدید آید
مادهی آماس گرم یا خونی بود صافی یا خونی بود صفرایی تیز و رقیق و حال آماس از سه بیرون نباشد یا تحلیل پذیرد یا ریم کند یا صلب گردد و گاه باشد که آماس اندر هر دو گرده افتد و گاه باشد که اندر یک گرده افتد و گاه باشد که آماس میل به جانب تجویف گرده دارد و گاه باشد که میل به جانب منفذ دارد که آب اندی از جگر به گرده آید و گاه باشد که میل به جانب مجراهای بول دارد و گاه باشد که میل به جانب غشی دارد که در وی پوشیده است میل به سوی پشت و گاه باشد که این آماس غشایی به سوی ذندرون دارد و اسباب آماس گرده چهار نوع است یکی آن که در گرده سنگی تولد کرده باشد و از آنجا بجنبیده و گوشت او را بخراشد و سعج کند و دوم آن که زخمی و آسیبی و سقطهای افتد (افتادن از جایی) سوم آن که چیزی گران چون چیزی گران همچون همیان و غیر آن بر میان بسته باشند چهارم آن که بول باز داشته باشد.
ص: 782
علامتهای آماس گرم تبی است که در بیشتر وقتها لازم بود و گاه فراشا به پشت میآید و گاهی حرارت قوی میکند و در گرده گرانی و تمددی میبود و در اول این تب نبض صغیر نشود چنان که در اول تبهای دیگر لکن اطراف سرد شود و گاه گاه تب آهستهتر میشود و باز میبرافروزد و این آهسته شدن و برافروختن بی نظام بود و گاه باشد که بدان ماند که نوبت ربع خواهد بود و داروهای ادرار کننده و خوردنیهای شور و تیز و ترش زیان دارد و اگر آماس در گوشت گرده باشد و درد او آرامیدهتر باشد و اگر در غشاء بود خاصه به نزدیک معالیق گرده درد عظیم باشد و پشت راست نتوان کرد و نتوان سرفید و عطسه نتوان داد و از همهی شکلها که بخسبد به قفا باز خفته آسانتر بود و بسیار باشد که به سبب صعبی آماس اختلاط عقل پدید آید از جهت مشارکت غشاء تا دماغ و درد به چشم و روی فرود آید و قی صفرایی بسیار افتد به سبب مشارکت معده و باشد که شکم باد گیرد به سبب مزاحمت آماس که رودهها تنگ کند و بفشارد و بول نخست سپید بود پس زرد ناری شود پس سرخ گردد و اگر مدتی سپید بماند علامت آن بود که آماس صلب خواهد شد یا دبیله خواهد گشت و ریم خواهد کرد در جمله بول غلیظ و سپید در این علت علامتی بد است و گر رسوبی نیکو کند علامت آن باشد که بخواهد پخت و سلامت خواهد بود و هرگاه که آماس سخت گران گردد چنان که بیمار پندارد که چیزی گران در گرده و شکم وی نهاده است یا آویخته است و در جایهای تهی بادها پدید آید و رنجها صعبتر گردد علامت آن بود که آماس دبیله گشت و هرگاه که تب به سرما همیلرزاند و حرارت تب آهستهتر گردد و بول غلیظ گردد و رسوب نیکو پدید آید علامت آن بود که آماس پخته شد و هرگاه که سرما نیک بلرزاند و تب گرم و سرد به یک بار زایل شود علامت آن بود که آماس سر (باز) کرد و هرگاه که بیمار بر پهلوی راست خفتن آسانتر باشد علامت آن است که آماس در گردهی راست است از بهر آن که اگر بر پهلوی چپ خسبد آماس آویخته باشد و رنجه دارد و اگر درد آماس تا به نزدیک جگر برآید علامت آن بود که آماس در گرده است از بهر آن که گردهی راست بر بالاتر از گردهی چپ است و به جگر نزدیک است و اگر درد به هر دو جانب میکشد علامت آن بود که آماس در هر دو گرده است و علامتهای آماس خونی آن است که آن جانب که آماس در وی بود گرانی کند و حرارتی بود نه سخت سوزان و دردی
ص: 783
بود با تمدد و سخت بی آرام و تشنگی نیز به اندازهی آن بود و تب همچون تبهای خونی بود و صعبی و آهستگی درد طبع در خورد صلاح و فساد خون بود و به آب تاختن حاجت بسیار نباشد و علامتهای آماس صفرایی آناست که تب تیز بود و آماس گرانی کمتر کند و سوزش و تشنگی غلبه دارد و همهی علامتهای صفرا که معلوم است ظاهر بود و چون علت به آخرتر رسد بول غلیظتر شود و رسوبی در بن شیشه پدید آید همچون سخالهی زر و آنجا که خون و صفرا مرکب بود و خون غالب بود آماس از جنس حمره بود و آنجا که صفرا غالب بود آماس از جنس نمله بود و بول اندک اندک آید و زودازود گیرد و بسوزاند و نبض سریع و متواتر بود و علاج هر دو به یکدیگر نزدیک بود و طبیب به اندازهی علامتها ترکیب مادتها بشناسد و به اندازهی ترکیب اندر تدبیرهای مرکب همیفرماید بقراط میگوید اذا کان البول دسمن سریع الخروج دّل علی أن الحرارت غالبة أن الکلیتین فهی تضیب شحمها یعنی هرگاه که بول چربو (چرب است) دارد و زود بیرون آید علامت آن بود که حرارتی بر گرده غالب بود و پیهی او میگدازد و هم بقراط میگوید من کان بوله زیتیه و جاء البغطتا دّل علی مرض حارا فی الکلیتین هرگاه که بول به روغن زیت ماند یعنی چرب بود و ناگاه بیرون آید علامت آن بود که در گردهی بیمار ورمی گرم است و هرگاه که آماس گشاده شد اگر به مثانه اندر گشاید و ریم سپید و هموار بود و گنده نبود اومید سلامت بود و اگر خون و ریم آمیخته بود بدتر باشد و اگر طبیعت ریم را به جانب روده دفع کند بد باشد و این از دو گونه باشد یکی آن که طبیعت همچنان که مادهی ذات الجنب را به استخوانها و پهلوها دفع کند و به ظاهر افکند این ماده را همچنان به جانب روده دفع کند دوم آن که ماده از گرده به جگر باز آید و از جگر به ماساریقا شود و از ماساریقا به روده شود و گاه باشد که ماده اندر فضای شکم دفع شود و این همه بد بود و به شکافتن حاجت آید و گاه باشد که آماس پخته گردد و گشاده نشود این را هم به شکافتن حاجت آید و هم بد بود و اختلاط ذهن در این تبها که طبع آماس بود سخت بد بود خاصه اگر نشانههای بد با آن ظاهر شود و بقراط میگوید اذا ظهرت علی بونفاحاتا فذلک دلیل علی وجع فی الکلیتین و آن ضر سیطو یعنی هرگاه بر سر بول قپهها (حباب) باشد علامت آن بود که در گرده دردی است و روزگار بیماری دراز خواهد بود علاج این علت آن است که به اول علت هیچ
ص: 784
دارویی که ادرار بول را شاید ندهند چون آب تخمها و غیر آن خاصه اگر دانند که در تن خلطی بدی است از بهر آن که داروهای ادرار کننده اخلاط بد را از همهی اندامهای بالا به زیر فرود آرد و بر موضع علت گذراند و به سبب ضعیفی و زبونی موضع بیشتری آنجا بماند و سبب زیادتی علت گردد تا از آب نیز باز دارند به حاجتمندی در حرارت تب و آماس بدتری و خنکی آن یار حاجت بود لکن از بهر آن که به حاجت آب تاختن برانگیزاند و اندر فرود آمدن بدین موضع چیزی با خود فرود آرد و مضرت او از منفعت در گذرد بدین سبب از آب نیز باز دارند و آنجا که ضرورت
(ص 508)
بود آب صافی و از سفال نو چکانیده اندک اندک میفرمایند مزید و سخت سرد نباشد تا آماس صلب نکند و از پختن باز ندارد و داروی مسهل نیز دارویی قوی و تیز نشاید داد هم بدین سبب که اخلاط را از بالا فرود آرد و در روده که همسایهی گرده است بگذراند و بعضی به گرده آرد و صوابتر آن بود که قوام ماده را به شربتهای معتدل گرداند پس استفراغ کنند به حقنهای از بهر آن که حقنه به موضع علت رسد و قوت دارو بر حال خویش بود و از بالا چیزی فرود نیارد چنان که داروی مسهل که خورده شود فرود آرد و حقنه نیز نرم باید چون لعاب تخم کتی و تخم خبازی و تخم کتان با کشکاب و روغن گل و خیارشنبر در علاج گرده سخت نافع است چه در حقنه و چه در مسهل از بهر آن که استفراغ او بی عنف بود و اگر ماده رقیق بود آن را قوام دهد و بیرون آرد و اگر غلیظ بود نیز میبلغزاند و ماء الجبن بهترین مسهلی است ماده را به جانب رودهها آرند و رگها را بشوید و مزاج گرم را بدل کند و ریش را پاک کند و خداوند آماس گرده را گرمابه نشاید تا علت بر انحطاط بیفتد و به شربت و حقنه و ضماد همه نخست رادع باید پس چیزی پزاننده و تحلیل کننده به اندازهی حاجت با آن همیآمیزند و میفرمایند و به آخر همه محلل بکار دارند و هیچ دارویی سوزاننده اندر آماس گرم بکار نشاید و اگر به ضرورت چیزی سوزاننده حاجت آید چیزی نرم با وی بیامیزند تا سوزانیدن آن را باز دارد و چون اندر بول نشان پختگی پدید آید داروهای ادرار کننده بکار باید داشت چون ماء البذور و بنادق البذور و غیر آن و
ص: 785
ضمادها به اول از بنفشه و آرد جو و آرد باقلی و ختمی و صندل و شیاف مامیثا و تراشهی کدوی تَر و روغن گل و آب عنب الثعلب سازند و گاه باشد که به سبب صعبی درد در ضماد لختی پوست خشخاش درافکنند یا فلومیا بدهند و اگر آماس صفرایی بود ضماد از موم سپید و روغن گل و روغن بنفشه و آب گشنیز تَر و آب برگ خرفه و گلاب اندکی سازند و این چنان باشد که این همه را با همدیگر بیامیزند چنان که رسم است و خرقهای بدان تَر کنند و بر موضع گرده نهند و به آخرتر حلبه و بابونه درافزایند و آرد جو بکاهند و روغن وی شیره کنند با روغن کاکیان و چون به آخر رسد بابونه و ختمی و قیصوم در روغن زیت بپزند و پشم پارهای بدان ترکیب کنند و گرم بر موضع گرده نهند.
صفت ضمادی دیگر تحلیل کننده آرد گندم نابیخته و برگ حلبه و برگ کرنب و بیخ سوس و شبت و ختمی و بابونه به انگبین و روغن شیره بپزند تا چون عصیدهای شود و بکار دارند و اگر پیهی بط و پیهی مرغ با آن یار کنند صواب باشد.
صفت ضمادی پزاننده انجیر را در ماء العسل بپزند چون عصیدهای و بکار دارند و اگر مازربول (شاید مازریون یا مازوبول). ایرثا ترکیب کنند سخت قوی باشد صفت شربتی پزاننده بگیرند تخم کتان بریان کرده یک مثقال نشاسته نیم مثقال این یک شربت بود این جمله که یاد کرده بود طریق علاج این علت است بر سبیل قانون کلی اما اگر آماس خونی بود نخست رگ باسلیق یا سافل باید زد و اگر آماس تازه باشد رگ باسلیق زدن کفایت بود و اگر آماس کهن باشد یا بیمار ضعیف باشد رگ مابض باید زد و این شراب میدهند بگیرند عناب گرگانی یک گزیده و دانه بیرون کرده صد درم سنگ عدس مقشر صد درم سنگ بر تخم خشخاش سپید و گشنیز خشک همچونان از هر یک صد درم سنگ چَنده هفت بار به وزن همهی داروها آب بر وی کنند و بپزند تا به مقدار چهار درم سنگ باز آید وهمه را در خرقهای افکند و بچکاند و به دست بمالند و بفشارند لکن صافی بچکانند و آن را مقدار چهارصد درم سنگ شکر سپید برافکنند و به قوام جلاب آرند هر روز از این شربت بیست درم سنگ با ده درم سنگ سکنبیگن میدهند و اگر این شراب با کشکاب دهند روا بود و اگر با آب تخم خیار و تخم خربزه و تخم کد و و تخم خرفه دهند روا باشد و آب خیار و
ص: 786
خیار بادرنگ با شکر و روغن بادام سود دارد و طعام مزورهها از عدس و سماق دهند و اگر آماس صفرایی بود بنگرند اگر صفرا کمتر بود و خون بیشتر هم باسلیق بزنند پس به مطبوخ هلیله استفراغ کنند و اگر صفرا بیشتر بود و خون کمتر رگ نباید زد نخست به مطبوخ هلیله استفراغ باید کرد.
صفت آن بگیرند هلیلهی زرد مقشر ده درم سنگ خرمای هندو پاک کرده بیست درم سنگ آلو سیاه سی عدد عناب سی عدد سکپستان یک مشت بنفشه یک مشت تخم کشوت دو مشت برگ کسنی یک دستهی بزرگ برگ عنب الثعلب یک دسته ترنگبین ده درم سنگ همه را بپرزند چنان که رسم است و به دست بمالند و بپالایند و پانزده درم سنگ فلوس خیارچنبر تازه در وی بمالند و بپالایند و سه تسوج انطاکی مشوی در وی حل کنند و نیم گرم بدهند و اگر حاجت آید در مدت ده روز دو بار یا سه بار بدهند و سکنگبین ساده و کشکاب میدهند و آب خیار با شکر و آب تخم خرفه با سکنگبین و غذا مزوره از آب غوره و مانند آن و اگر کشکاب با شراب بنفشه دهند صواب بود و اگر شب وقت خواب شراب بنفشه با لعاب اسبغول و شکر با آب تخم خرفه خورد هم صواب بود و اگر معده احتمال کند شب کشکاب خسبد تا پدید آمدن که آماس طریق پختن گرفت پس ضمادی سازند از آرد جو و ختمی و اکلیل الملک و حلبه و تخم کتان و بنفشه و شبت با طبیخ انجیر بسرشند و به روغن بنفش چرب کنند و ضماد کنند و بر موضع آماس طبیخ برگ ختمی و بنفشه و شبت و حلبه برچکانند نیم گرم و هرگاه که معلوم گردد که ریم کرد اندر این ضمادها آرد کرسنه و سرگین کبوتر و گرد آسیا زیادت کنند و هرگاه که در بول ریم پدید آید از بنادق البذور چاره نباشد.
صفت بنادق البذور بگیرند مغز تخم خربزه ده درم سنگ مغز تخم خیار پنج درم سنگ مغز تخم کدوی شیرین و تخم خرفه و تخم ختمی پاک کرده و مغز بادام و کتیرا و نشاسته و رب السوس و تخم خشخاش سپید و گل ارمنی و تخم کرفس و بذرالبنج از هر یک دو درم سنگ و در بعضی نسخت بذرالبنج یک درم سنگ است همه را بکوبند شربت سه درم سنگ با شراب بنفشه در جمله علاج قروح آلات بول نافع باشد.
ص: 787
صفت سفوفی که ریم پاک کند بگیرند تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم کتان از هر یک سه درم سنگ نشاسته و گل ارمنی از هر یک درم سنگ تخم خشخاش چهار درم سنگ شربت دو درم سنگ با شراب بنفشه.
صفت قرصی که گرده و مثانه را پاک کند مغز تخم خربزه و خیار و خیار بادرنگ و کدو از هر یک پنج درم سنگ نشاسته و مغز بادام و شاهدانه از هر یک چهار درم سنگ رب السوس شش درم سنگ تخم ختمی و تخم خبازی و تخم خرفه و مغز چلغوزه و مغز دانهی آبی و تخم محلب پاک کرده و بذر حماض و مغز بادام تلخ و کتیرا از هر یکی سه درم سنگ تخم بادیان دو درم سنگ زعفران یک درم سنگ تخم کرفس کوهی دو درم سنگ و نیم شربت دو درم سنگ
(ص 509)
با مِیپخته و با نخود آب از نخود سیاه و بسیار باشد که سبب خام ماندن و دیر پختن آماس غایت گرمی و سوزانی بود و هرگاه که مزاج به اعتدال باز آرند چنان که نرمی مایل شود زود پخته گردد و طریق این آن است که کشکاب دهند با روغن بادام و شراب بنفشه و جلاب و شراب نیلوفر و آب کدو و اگر تب نباشد شیر خر و شکر و طعام اسفاناخ و ملوخیا و قدف و کوک به روغن بادام و روغن شیرپخت تازه و چون مزاج به اعتدال باز آید استفراغ کنند به طبیخ انجیر و عناب و سپستان و بیخ بادیان و بیخ کرفس و خیارچنبر و اگر آب طبیخ بر سبیل شربت خورند هر روز مقدار سی درم سنگ با پنج درم سنگ فلوس خیارشنبر صواب بود.
ثابت بن غره میگوید آماس کرده را تدبیر به حقنهها باید کرد و کشکاب و روغن شیره حقنهی نرم است و اگر لعاب ختمی و لعاب تخم حلبه و لعاب تخم کتان و روغن تازه به هم بیامیزند و حقنه کنند نافع بود و هرگاه که ماده سخت بد نباشد لکن بسیار باشد سکنکبین دادن صواب بود و هرگاه که اندک باشد لکن سخت تیز باشد ماء العسل دور باید داشت و آب نیم گرم همیباید داد به شربتهای دمادم تا ماده را نرم کند و تیزی آن زایل کند و در آمیختگی صفرا با خون در علامتها تأمل باید کرد تا کدام غالبتر است علاج برابر آن
ص: 788
آمیخته باید کرد.
ابن ماسویه گوید خداوند آماس گرده و مثانه را اندر گرمابه نشاید رفت تا آماس از ریم نشود.
نهم از جزو نخستین از گفتار هجدهم اندر آماس سرد بلغمی اندر گرده
بباید دانست که در بیشتر وقتها اگر آماس گرم را علاج صواب نرود صلب گردد از بهر آن که گرده عضوی است که هر مادهای که در وی روزی چند بماند سنگ شود و بدین سبب است که در وی سنگ و ریگ تولد کند و هربار که آماس صلب گردد به استسقاء ادا کند و سبب صلبی آماس یا مادهای باشد غلیظ و سودایی یا آماس بلغمی یا آماس گرم به سبب آنچه لطیفتر باشد تحلیل پذیرد و آنچه غلیظ باشد صلب شود یا سوء المزاج گرم یا سرد به افراط بود و مادهی آماس به سبب افراط گرمی و خشکی خشک و صلب شود یا به سبب افراط سردی بفسرد از بهر آن که نزج آن وقت باشد که حرارت معتدل بود و سوء المزاج که مفرط بود از نزج باز دارد چه گرم بود و چه سرد.
علامتها اما علامت آماس سرد بلغمی آن است که پشت گرانب اشد و گرده فرو میکشد و تهیج اندر چشم و روی و در همه تن پدید آید و حاجت به برخواستن بول دیرادیر بود و لرزان و لون براز سپید بود و قوام بول غلیظ بود همچون گل که در آب بشویند و از آب گرم و هوای گرم راحت یابد و پشت راست نتوان داشت و نبض بطی و متراخی بود و منی رقیق و سرد بود.
علاج اما خداوند آماس سرد بلغمی را چندان که ممکن بود قی باید فرمود و گل انگبین عسلی پیوسته بکار داشتن و شراب الطین سود دارد.
صفت آن بگیرند انجیر سگزی چندان که خواهند و آن را بپزند در سه وزن او آب تا دو بهره رود و یک بهر باز آید و آب از وی بپالایند و چنده نیمهی آن انگبین برافکنند و به قوام آرند و اگر خواهند که طبع را نرم کند بر یک من از این شراب مقدار دو درم سنگ شیر انجیر برافکنند و بیامیزند و لعوق خیارشنبر نیز نیک باشد.
(صفت) لعوق خیارچنبر بگیرند عسل خیارچنبر سه جزو عسل انجیر یک جزو هر دو
ص: 789
را با یکدیگر بیامیزند و مشمس کنند تا غلیظ شود شربت یک کفچه و اگر انجیر را جداگانه نیک در آب بپزند و بپالایند و آن آب را بجوشانند تنها گر با اندکی انگبین پس با عسل خیارشنبر بیامیزند و بکار دارند طبع را نرم کند و آماس را بپزاند و تحلیل کند و خداوندان خناق و خداوندان آماس معده را سود دارد و هر روز اندر آب آبزن همیباید نشست و اندر آب آن بابونه و اکلیل الملک و سبوس گندم و کشک جو نیم کوفته پخته باشند
صفت حقنهای نافع بگیرند بابونه و اکلیل الملک و شیح و شبت و برگ سذاب و برگ جمسفرم و اطراف کرنب و اطراف چغندر از هر یک یک دسته حسک جبلی دو مشت برگ سیاوشان یک مشت تخم حلبه و تخم کتان و سبوس گندم و ختمی از هر یک یک مشت انجیر سی عدد بنفشه یک مشت همه را بپزند و بپالایند و مقدار هفتاد درم سنگ از این مطبوخ بستانند و ده درم سنگ روغن شیره و پنج درم سنگ روغن بیدانجیر و چهار دانگ سنگ پورهی نان و نیم درم سنگ نمک همه را در هاون بمالند تا آمیخته گردد و هر روز یک بار این حقنه بکار دارند آماس را بپزاند و ریم را پاک کند اگر هنوز بول غلیظ باشد و صافی نشود هر شب وقت خواب چهار دانگ ایارج فیقرا بدهند و شربتی آب گرم از پس آن جرعه جرعه بخورد اگر بدین طریق گرانی زایل شد و ریم پاک شد و الا این حب بکار برند.
نانخواه و زیره از هر یک یک درم سنگ مصطکی یک درم سنگ و نیم صبر اسقوطری دو بار چنده همهی داروها همه را بکوبند و ببیزند و به آب برگ ترنج بسرشند و اگر برگ ترنج نیابند به آب برگ بادرنج بوی بسرشند و حب کنند وزن هر حبی چهار چهار دانگ (شاید چهار دانگ صحیح باشد) هر روز یک حب بخورند پیش از طعام و پس از طعام اولیتر تن را از رطوبتها پاک کند و مددمادهی آماس بگسلد.
صفت ضمادی نافع بگیرند سنبل دو دانگ مصطکی نیم درم سنگ صبر اسقوطری یک درم سنگ مر چهار درم سنگ همه را بسایند و موم روغنی کنند از موم زرد و روغن یاسمین و داروها بدان بسرشند و بکار دارند نافع بود.
دهم از جزو نخستین از گفتار هجدهم اندر آماس صلب سودایی
آماس صلب که در گرده افتد از دو حال خالی نباشد یا مادهی آن خلطی سودایی بود یا
ص: 790
آماس گرم یا سرد به سبب علاج ناصواب صلب گشته بود و اندر این باب سخن اندر آماس سودایی است علامتها گرانی پشت کمتر از گرانی آماس بلغمی بود و بول سبز و اندک و رقیق بود و سبب اندکی رقیقی صده بود و اندر جانب سپرز المی بود خلندر و اعراض مالیخولیا و علامتهای سودا ظاهر بود و درد گرده بدان صعبی نباشد لکن باشد که پشت همچون کمان شود و راست نتواند کرد و سرینها و رانها لاغر و ضعیف گردد و در جمله اندامهای فرو سوین ضعیف و لاغر شوند و باشند که به سبب صده و ضعیفی قوتهای گرده آب که با کیلوس به جگر اندر آید از خون جدا نگردد و با خون اندر رگها بگذرد و به اندامها رسد و به استسقاء باز گردد و هرگاه که سودا با خون آمیخته و رنگ بول رنگی بود گرفته و به تازی آن را کدر گویند و هرگاه که صفرا آمیخته بود با خون بول سرخ و درخشان بوده به تازی مشرق گویند
علاج نخست قانون کلی در باب گذشته یاد کرده آمده است پیش باید گرفت و بر آن طریق رفت و استفراغ به طبیخ افتیمون باید کرد و اگر قوت ضعیف و علت عسر بود ماء الجبن که به سکنگبین افتیمونی کرده باشند میباید داد چنان که اندر کتاب سوم یاد کرده آمده است و اطریفل
(510)
بزرگ نیز بکار داشتن سود دارد و از غذا به زیره باج اختصار باید کرد تا آنوقت که در بول اندک مایه رنگی پدید آید پس رگ باسلیق بباید گشاد و حقنهها که در باب گذشته یاد کرده آمده است بکار داشتن و این ضماد برنهادن.
صفت ضمادی که ابو الحسن الترنجی میگوید ابو ساحر الطبیب اندر این آماس این بکار داشتی بگیرند تراشهی کدو و تراشهی خیار و شکوفهی بید و برگ خبازی همه را بکوبند و آب بکشند و اندر هاون استرب کنند و بسیار بسایند تا کبود شود و چیزی از اسرب حل گشته با آن بیامیزند و روغن بنفش مقداری برچکانند و باز بسایند تا همه یک چیز گردد پس لختی تَر کرده طلی کنند و خرقهی کتان بدان باقی تَر کنند و بر موضع گرده پوشند و هر وقت که خشک شود باز تَر کنند این ضمادی است که همهی آماسهای صلب
ص: 791
سودایی را تحلیل کنند ابو الحسن الترنجی رحمه اله میگوید اندر این ضماد آب کسنی و آب گشنیز تَر زیادت کردم و در علاج توتر غضیب بکار داشتم سخت نافع بود و با آن که خداوند علت به فصد و قی پرهیز فرمان نمیبرد در مدت چهل روز علت زایل شود و میگوید که مقصود من از این علت آن است که تا معلوم گردد که اثر این ضماد اندر تحلیل اخلاط غلیظ چه خوب است.
یازدهم از جزو نخستین از گفتار هجژدهم اندر آماس صلب که از آماس گرم یا سرد به سبب ناسبابی علاج صلب گشته بود
علامت این علت آن است که نخست آماس گرم یا سرد بوده باشد پس صلب گشته اما اگر آماس خونی بوده باشد چون صلب گردد از دردی اندک خالی نباشد و علامتهای خون ظاهر بود و اگر صفرایی بوده باشد از سوزش و تشنگی و علامتهای صفرا خالی نباشد و اگر بلغمی بوده باشد درد و سوزش نباشد و گرانی کند و اگر سودایی بوده باشد نخست صلب بوده باشد و اکنون صلبتر از همهی انواع بود نه درد باشد و نه حس و این عسرتر بود.
علاج بباید دانست که علاج آماس صلب که در گرده افتد دشخوار است و اگر زود به علاج مشغول نشوند عسر گردد و باشد که ریم کند و در بول ریم و زرداب همیآید و حال از دو بیرون نباشد یا به طریق بول پاک شود و بهتری پدید آید یا تن گدازش گیرد و هلاک شود و هرچه ریم سپیدتر و هموارتر امیدوارتر بود و هرچه رنگ آن تیرهتر و بو ناخوشتر و قوام ناهموارتر علاج آن دشخوارتر بود و علاج آماس آن است که اگر مانعی نباشد رگ باسلیق بزنند و کشکاب با شراب انجیر گر با شراب بنفشه دهند و این حقنه بکار دارند.
(صفت) حفنه بگینرد حسک یک مشت بزرگ اطراف کرنب و اطراف چغندر از هر یک یک دسته ختمی در صره بسته از هر یک یک مشت انجیر بستی پرسیاوشان یک مشت بزرگ تخم خیار و تخم خیار بادرنگ و تخم خربزه از هر یک یک مشت نیم کوفته همه را بپزند و بپالایند و مقدار نیم رطل بغدادی بگیرند و سه زردهی خایهی برافکنند و مقدار پانزده درم سنگ تا بیست درم سنگ روغن شیر پخت با وی بیامیزند چنان که همه یک چیز گردد و بکار دارند سه بار این حقنه را بکار دارند و موضع گرده را به پیهی بط و پیهی مرغ
ص: 792
و مغز ساق گاو چرب کنند و این ضماد بر نهند.
(صفت) ضماد بگیرند تخم کتان و حلبه و تخم خبازی از هر یک پنج درم سنگ شبت و بابونه و ختمی از هر یک چهار درم سنگ مقل و اشق و علک البطم از هر یک سه درم سنگ مقل را و اشق را در آب حل کنند و داروها بدان بسرشند و ضماد کنند و راتینج را در نرم کردن آماسهای صلب اثری خوب است و هرچه اندر علاج آماس جگر که صلب گردد یا کرده آمده است اندر این باب بکار دارند پس شربتها و ضمادها و غیر آن و غذا سبوس آب با انگبین و روغن بادام فرمایند و مزوره ماش مقشر خبازی گر اسفاناخ در وی پخته و زیره باج شیرین کرده به انگبین گر به شکر و اندر آماس گرده از جماع پرهیز باید کرد و اگر جماع کرده شود علاجناپذیر گردد و هرگاه که آماس ریم کند و در بول آمدن گیرد نخست اگر مانعی نباشد رگ باسلیق بزنند و کشکاب دهند با شراب خشخاش گر با شکر گر با شراب بنفشه گر با شراب انجیر اگر حرارتی نباشد تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم خرفه و تخم کدو همه پاک کرده بکوبند و هر سه روز مقدار پنج درم سنگ بدهند و اگر بول و ریم باز ایستد هر روز سبوس آب دهند با شکر و روغن بادام و اگر حرارتی غالب نباشد مسکه و انگبین دهند با ماء العسل تا ریم باز آید و هرگاه که ریم باز ایستد بدان قناعت نشاید کرد مگر درد و گرانی تا آن زایل شود (مگر درد و گرانی آن زایل شود) و غاروره صافی شود و مدتی بر آن حال بماند تا بر آن اعتماد شاید کرد پس اگر کند هنور گرانی مانده باشد شراب انجیر میباید داد و شیر خر با قرص کاکنج سود دارد و بسیار باشد که آب تخمها ریگ را پاک کند.
صفت سفوفی که ریم باز گرفته را بگشاید و پاک کند بگیرند قطراسالیون (فطراسالیون) سه درم سنگ راسن خشک کرده یک درم سنگ و نیم تخم حلیون سه درم سنگ تخم حرشف یک درم سنگ و نیم تخم کرفس دو درم سنگ تخم بادیان و انیسون از هر یک یک درم سنگ همه را بکوبند شربت دو درم سنگ بامداد و شبانگاه با شراب انجیر.
صفت ضمادی که ریم باز گرفته را بگشاید بگیرند تخم کرفس و پوست بیخ او و تخم بادیان و پوست بیخ او و فطراسالیون و صمغ البطم و قصب الذیره و برگ علیق و راسن خشک و برگ راسن خشک از هر یک راستاراست ضماد سازند با موم و روغن خیری و
ص: 793
گرمابه و آب نیم گرم بر موضع گرده ریختن سود دارد خاصه به ناشتا پس ضماد بر نهادن و شربتها که یاد کرده آمد دادن.
صفت شرابی که گرده را پاک کند بگیرند تخم بادیان و تخم کرفس و انیسون و فوح و موم و فطراسالیون و حسک جبلی و تخم هلیون و راسن خشک و عنصل مشوی همه راستارات همه را در سرکه بپزند تا مهرا شود و بپالاید و بر نیم من از این سرکه یک من انگبین برنهند و به قوام آرند شربت بیست درم سنگ و گرده را به روغن بنفش چرب باید داشت و اگر ریم به آسانی همیپالاید این شراب نشاید داد.
صفت قرص کاکنج بگیرند گل سرخ و طباشیر و تخم خرفه و نشاسته و صمغ عربی و کتیرا و گل ارمنی و گل قبرسی از هر یک دو درم سنگ مغز تخم خیار و خیار بادرنگ از هر یک سه درم سنگ کهربا یک درم سنگ و نیم ریوند چینی یک درم سنگ بسد و مروارید از هر یک دو درم سنگ کاکنج سی عدد همه را بگیرند و به لعاب اسبغول بسرشند و اقراص کنند یک درم سنگ هر روز یک قرص با چهار درم سنگ شیر خر بدهند و سه ساعت صبر کنند پس آشامهی سبوس آب بدهند و از گوشتها گوشت کبک و تیهوج سودمند باشد.
صفت سفوفی که او را مجموع گویند بگیرند گل سرخ و طباشیر و آرد قبیرا و آرد عدس و کاکنج و برگ سماق و پست نبق و پست سیب و پست آبی و بوزیدان و تیماری
(511)
و تخم خشخاش سپید و تخم خشخاش سیاه و بذرالبنج و پوست لفاح از هر یک یک درم سنگ و نیم بسد و کهربا و ریوند چینی و گل ارمنی و گل قبرسی و قیمولیا و حب الفلت (شاید قلت) و چلغوزه و تخم کرفس از هر یک یک درم سنگ تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم کدو و تخم خرفه و تخم پنج انگشت از هر یک دو درم سنگ دانهی میویز و خرنوب شامی از هر یک سه درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند شربت بامداد سه درم سنگ شیر خر از پس وی یک قدح کوچک و هنگام خواب دو درم سنگ با آب سرد این سفوف آن وقت باید داد که خواهد که جراحت درست شود و ریم باز ایستد و ضماد نیز از این گونه باید کرد.
ص: 794
صفت ضمادی دیگر اقاقیا و حضض از هر یک یک درم سنگ رامک دو دانگ آرد کرسنه و آرد جو از هر یک سه درم سنگ کعک بریان کرده سه درم سنگ گل سرخ و گلنار و شیاف مامیثا از هر یک سه درم سنگ و اگر مزاج بیمار احتمال نکند یک درم سنگ کندر درافزایند و همه را بسایند و به آب برگ مورد تَر بسرشند و ضماد کنند و جز به وقت طعام خوردن برندارند و آب مورد تنها بر نهادن سود دارد ان شاء الله تعالی.
دوازدهم از جزو نخستین از گفتار هژدهم اندر بثره و جرب گرده و جملهی آلات بول
و علامتهای آن اگر بثره اندر گرده باشد تنها علامت وی آن است که درد و سوزش لازم بود و در گرده حرارتی و سوزشی عظیم بود و باشد که تب آرد و (از) تشنگی خالی نبود و اگر اندر مجراهای بول و اندر غضیب باشد درد و سوزش در وقت گذشتن بول بود و پس از یک ساعت ساکن شود و سوزش در بیقولههای ران و در قضیب بود و این را اگر زود علاج کنند زود بهتر شود و زایل گردد و اگر تقافل کنند و قرحه شود و مشکل گردد و علامت جرب گرده آن است که خارش اندر گرده بود و در بول لعابی غلیظ همچون گل که در آب گذارند بیرون آید و گر جرب در مجراها و در قضیب بود خارش در بن قضیب و بیقولههای ران بود و به وقت گذشتن بود دقدقه کند و خایه نیز به مشارکت به خارش آید و اگر در مثانه بود خارش لازم باشد و هرگاه که جرب محکم شود اندر بول رسوبی قشاری و نخالی پدید آید علاج این علت را علاج به فصد و حجامت کمرگاه و به حقنه باید کرد و داروی مسهل نباید داد از بهر آن که داروی مسهل ماده را از بالا فرود آرد و رنج زیادت کند و ترتیب علاج بر این گونه باید نخست اگر مانعی نباشد و قوت بر جای بود رگ باسلیق باید زد پس بر کمرگاه حجامت کردن پس حقنه بکار داشتن.
صفت حقنه بگیرند حسک و بابونه و اکلیل الملک از هر یک مشتی اطراف کرنب و اطراف چغندر از هر یک یک دسته تخم معصفر نیم کوفته و تخم کتان و تخم حلبه و سبوس گندم و ختمی از هر یک یک مشت سکپستان یک مشت عناب گرگانی یک مشت جو نیم کوفته دو مشت بپزند چنان که رسم است و مقدار هفتاد درم سنگ بستانند و پانزده درم سنگ روغن بنفش برافکنند و ده درم سنگ شکر سپید و نیم درم سنگ نمک سوده همه را
ص: 795
با همدیگر بیامیزند و هر روزی بکار دارند بر ریق و هر سه روزی قی کنند از پس قی هیچ طعام و شراب نخورند جز گلاب گرم مقدار پانزده درم سنگ و طعام او اسفیداج چرب بود و اسفاناخ و ماش آنچه بدین ماند و چون روزگار دراز شود طعام او از غوره و سماق و اناردانک و آنچه بدین ماند لکن بس ترش نباشد و اگر از پس استفراغها این سفوف بکار دارند.
صفت آن بگیرند مغز تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم خربزه از هر یک پنج درم سنگ نشاسته و صمغ و کتیرا از هر یک دو درم سنگ تخم خشخاش سپید و بذرالبنج سپید از هر یک دو درم سنگ رب السوس چهار دانگ تخم خرفه ده درم سنگ همه را بکوبند و ده درم سنگ بذرقطونا با وی بیامیزند شربت هر بامداد سه درم سنگ با هفت درم سنگ شراب انجیر و سه درم سنگ آب شاتره جوشانیده و پانزده درم سنگ شراب شیرین و اندر سر قضیب شیاف ابیض با شیر زنان و روغن گل سوده اندر چکانند و بهترین چیزها در آب گوگرد نشستن است و آن آب خوردن
ابو الحسن الترنجی رحمه اله میگوید مردی را این علت پدید آمد و رنجی صعب کشید او را بفرمودم تا به آب گوگرد رود و در وی نشیند و از آن آب بخورد برفت و از پس ده روز باز آمد هم رنج از وی زایل گشته بود و آنجا که آب گوگرد نباشد گوگرد را بسایند و در شراب بجوشانند و از آن شراب اندک اندک میخورند و هم ابو الحسن الترنجی میگوید طبیبی دیدم آب آهنگران فرمود خوردن و کنیزکی هندو را این علت افتاد ابو ماهر طبیب بفرمود تا پنبهای به آب آهنگران تَر میکنند و به رحم بر میدارند کنیزک این علاج میکرد زود علت او زایل گشت.
صفت سفوفی سودمند بگیرند طباشیر دو درم سنگ تخم خرفه سه درم سنگ صمغ فارسی و نشاسته و کتیرا از هر یک دو درم سنگ ریوند چینی یک درم سنگ انبرباریسم پاککرده هفت درم سنگ مامیران چینی یک درم سنگ کنجد سپید بریان بکرده پانزده درم سنگ گوگرد خوردنی ده درم سنگ شکر تبرزد بیست درم سنگ مغز تخم خیار و خیار بادرنگ از هر یک ده درم سنگ شربت سه درم سنگ با پنج درم سنگ لعاب اسبغول و
ص: 796
شب وقت خواب دو درم سنگ با آب سرد و اندر گرده و قضیب و ظهار و حوالی آن روغن گل گرم کرده میمالند و هر سه روزی در گرمابه میشود و در آبزن مینشیند.
صفت حسویی سودمند کنجد بریان بکرده شکر تبرزد پانزده درم سنگ نشاسته چهار درم سنگ آرد کرسنه سه درم سنگ کنجد را بکوبند و آشامهای سازند چنان که رسم است و روغن بادام برافکنند و بدهند و شیر خر اندر این علت سخت نافع است.
سیزدهم از جزو نخستین از گفتار هژدهم اندر بول خون و شکافته شدن رگی اندر گرده
اسباب خون آمدن از مجرای بول هفت نوع است یکی بسیاری خون است اندر همهی تن و رگهای گرده تا بدان سبب رگی گشاده شود یا بیشتر دوم آن که طعامها و داروهای گرم و تیز خورده شود چون پلپل و سپندان سپید و فرفیون و صمغ و سذاب و جندبیدستر و مانند آن سوم آن که چیزی گران بردارند یا از جایی بجهند یا مانند این کاری کنند که قوت بدان موضع رسد یا زخمی و آسیبی بر موضع گرده آید و رگی گشاده گردد یا بگسلد چهارم بسیاری جماع پنجم آن که تَری غلبه کند و رگها آغشته و نازک شود و خون از وی بیرون آید ششم آن که بادی اندر گرده افتاده باشد و رگها از هم باز کشد و بترقاند هفتم آن که به سبب صعبی کزاز و سوء المزاج سرد و خشک رگی بترقد و این اسباب اندر گرده افتد یا اندر مجرای بول و اگر میان گرده و مثانه است یا اندر مثانه.
علامتها اما آنچه سبب آن بسیاری خون بود گاهی با بول آمیخته آید و گاهی خون صرف آید و بسیار آید و امتلاء رگها و علامتهای خون بر آن گواهی دهد و اندک اندک ترابد و آنچه سبب آن بادها بود که اندر گرده افتاده بود علامتهای باد بر آن گواهی دهند و در جایگاهش یاد کرده آمده است و آنچه سبب آن خوردن طعامها و داروهای
(ص 512)
تیز بود اسباب آن علامت آن بود و خون که بیرون آید گرم و سوزان بود و آنچه سبب ان رنجی و آسیبی و زخمی بود اسباب آن علامت بود و ناگاه افتد و به یک بار بسیار بیرون آید و آنچه از بسیاری جماع بود همچنین است سبب آن علامت آن بود و آنچه از غلبهی
ص: 797
رطوبت افتد علامتهای رطوبت بر آن گواهی دهد و آنچه سبب آن سوء المزاج سرد و خشک بود علامتهای آن اندر جایگاهش یاد کرده آمده است و بباید دانست که آنچه از کرده آید بسیار بود و از منش گشتن خالی نباشد و گاه باشد علت سده باشد یعنی بسته شده باشد همچون پارهای جگر بیرون آید و الم بر پشت و پهلوها ظاهر بود و آنچه از مجراها آید بیغولههای ران و تهیگاه از آن آگاهی دهد و اندک بود و آنچه از مثانه آید سخت اندک بود از بهر آنکه اندر مثانه رگهای بزرگ که در وی خون بسیار باشد نیست و گاه باشد که خون از قرحهای آید که در کرده باشد لکن خون صرف نباشد با ریم آمیخته بود و این همه که یاد کرده آمد گاهی خون صرف بود و گاهی با بول آمیخته بود و علامتهای قرحه و علاج آن اندر بابی جداگانه یاد کرده آید ان شاء الله.
بنگرند اگر مانعی نباشد از هر دو دست رگ باسلیق بگشایند و به اندازهی قوت خون بیرون کنند و از طعامهای غلیظ و از شربتهای ادرار کننده باز دارند و سفوف کاکنج دهند.
صفت آن بگیرند کهربا یک درم سنگ ریوند چینی چهار دانگ افیون مصری دانگی کندر و گل مختوم و گل قبرسی و نشاسته و کتیرا و صمغ عربی از هر یک سنگی و نیم کاکنج بیست عدد صمغ الکمکام دو درم سنگ این دارویی است که از یمن آرند و زنان از جهت فربهی بکار دارند و این دارو را طبرو نیز گویند و ودع محرق و بسد و عقیق از هر یک یک درم سنگ همه را بکوبند یک نیمه از این دارو با آب لسان الحمل بسرشند و دیگر نیمهی کوفته نگاه دارند هر چه بامداد از آنچه سرشته باشند یک درم سنگ با مقدار پانزده درم سنگ شراب مورد گر شراب غوره گر شراب ریواج بدهند و آنچه کوفته است مقدار چهار یک وزن آن از تخم خیار و خیار بادرنگ تخم خربزه و تخم کدو پاک کرده بکوبند و با آن بیامیزند و شبانگاه وقت خواب دو درم سنگ با شراب مورد گر با رب آبی بدهند و گر تب و تشنگی و حرارت غالب بود این معجون و سفوف با کشکاب دهند و از پس سه ساعت سکنگبین سفرجلی دهند و تأمل کنند اگر این خون که همیآید سیاه و غلیظ باشد باز ندارند تا آن وقت که ببینند که رقیق شد پس باز دارند.
ابو الحسن الترنجی رحمه الله میگوید چیزی نادر شنیدهام اندر علاج خون آمدن از گرده
ص: 798
و آن آن است که گوشت ماهی که به تازی السمک الهازبا گویند و به پارسی مارماهی گویند بسوزند تا سیاه گردد و بکوبند و با همدیگر بیامیزند شربت یک درم سنگ با پانزده درم سنگ شراب مورد گر شراب غوره گر شراب ریواج.
سفوفی که پور حنین بکار داشته است بگیرند اظفار الطیب و رامک و قاقیا و کندر و بلوط راستاراست همه را بسایند شربت دانگی و نیم با آب سرد.
صفت اقراص کهربا از بهر این علت بگیرند پنج درم سنگ صمغ جوز پنج درم سنگ گلنار و عصارهی لحیة التیس از هر یک دو درم سنگ و نیم کندر دو درم سنگ تخم کرفس یک درم سنگ فرفیون دو درم سنگ قرص کنند هر یک به وزن یک مثقال شربت یک قرص با نقیع سماق.
صفت اقراص شب بگیرند شب یمانی یک درم سنگ کتیرا دو درم سنگ صمغ نیم درم سنگ دمالاخوین و گلنار از هر یک یک درم سنگ همه را به آب برگ خرفه بسرشند و قرص کنند.
صفت قرصی دیگر بگیرند کتیرا و تخم خشخاش و گل ارمنی و عصارهی لحیة التیس و صمغ آلو سیاه و کهربا راستاراست به آب لسان الحمل بسرشند.
صفت قرصی دیگر بگیرند تخم خیار را و نشاسته و کتیرا از هر یک چهار درم سنگ گلنار دو درم سنگ سک یک درم سنگ به آب لسان الحمل قرص کنند و عصارهی مورد تَر و عصارهی گل تَر و عصارهی برگ اسبغول و عصارهی لسان الحمل با اندکی گلنار و سرون گوزن سوخته و عصارهی لحیة التیس به سر قضیب درچکانیدن سود دارد و آبهای (در آبهای) قابض نشاندن سخت نافع بود. و ضمادهای قابض برنهادن.
صفت آبزن قابض بگیرند مورد تَر و مازو و گلنار و جوز سرو و انار پوست و گل سرخ هم را بپزند و بپالایند و اندر وی نشانند.
صفت ضمادی دیگر بگیرند عدس مقشر و آبی کوهی قابض و سیب کوهی قابض و حب الاس و تخم خشخاش و پوست او همه را بکوبند با عصارهی برگ مورد تَر بسرشند و بر موضع گرده نهند و اگر قاقیا و گلنار و سماق در این ضماد زیادت کنند صواب بود و از
ص: 799
همهی حرکتها و از جماع باز دارند و طعام سماق با و غوره با و پایچه و پالوده به نشاسته و روغن بادام فرمایند و آن را که به قی حاجت افتد قی بر طعامهای چرب و شیرین فرمایند و بر کشکاب و هیچ دارویی تیز از بهر قی ندهند و هم ابو الحسن الترنجی میگوید اندر این باب علاجهای قریب بسیار شنیدهام که اندر کتابها نیست و آن آن است که از معتمدی شنیدم که به مقدار یک حبه نوشادر با یک درم سنگ گل مختوم سوده بیازمودم همان روز خون باز ایستد و میگوید به بصره پیرزنان این علت را علاج میکردند به خایهی اشتر مرغ از آن عجهای (خاگینه) کردند و بر اثر آن از شراب قابض همیدادند و من یکی را این حکایت کردم و بیازمودم همان روز خون باز ایستاد و عسر البول پدید آمد آن گاه عسر البول را علاج کردم و میگوید همانا که این خاصیت خایهی شترمرغ است و همو میگوید که به بغداد مردی اصفهانی را این علت بود و رنجها دید و لاغر شد پس از مدتی او را دیدم به حال سلامت باز آمده است از وی پرسیدم که آن علت زایل شده است گر نه گفت اتفاق افتاد که بر سبیل هضم خیار بریان کرده خوردم علت زایل شد من او را گفتم که همانا که ماده زایل شده بود و این اتفاق بیفتاد تو گمان بردی که خیار سود دارد مرد سوگند خورد که بر بسیار کس آزمودم و همه سود داشته است و بار پسین قائم گرمابه (حمامی) است هندو که این او را بیاموختم و بخورد و علت زایل شد باذن الله و اگر سبب علت سوء المزاج سرد و خشک بود حقنهها که از طبیخ سر بره و گوشت کبوتر بچه و روغن دنبه سازند سود دارد و پیه آکنده که با مغزها کرده باشند با اندکی بادیان سود دارد و در طعامها پیهی بط و پیهی مرغ خانگی میباید کرد و هلیسه و پایچه و خایهی مرغ نیم برشت و حلوای فانید با تخم خشخاش سود دارد و روغن یاسمین و روغن سوسن مالیدن در موضع گرده سود دارد و اگر سبب علت زخمی و آسیبی بود رگ باید زد و طعامهای سبک باید فرمود و ضمادها از گل ارمنی و صبر و حضض و اقاقیا و مر باید فرمود به سرکه و گلاب سرشته و قی سخت نافع بود و گر به اسهال حاجت آید اسهال به حقنهی نرم باید کرد و اگر سبب غلبهی تَری بود نخست قی باید فرمود و علاج سوء المزاج تَر کردن چنان که در موضعش یاد کرده آمده است و اگر سبب علت خوردن دارویی تیز بود بهترین کاری آن بود که در حال قی کنند و پس شیر تازه میخورند.
ص: 800
صفت حسویی که بدان قی فرمایند بگیرند شیر بز
(513)
صد درم سنگ شیر گاو سی درم سنگ روغن گاو سی درم سنگ همه را بجوشانند چندان که روغن گاو بگدازد پس پنج درم سنگ آرد سمید درافکنند و بجوشانند تا هموار شود و بدهند نیم گرم پس براثر آن آب نیم گرم دهند شربتی تمام تا قی کند و اگر این حسو از بهر غذا و علاج دهند و روغن گاو ده درم سنگ کنند و شیر را به آرد بهتر بجوشانند و اندکی شکر در افکنند و اندکی روغن بادام درافکنند در همهی انواع این علت سود دارد.
چهاردهم از جزو نخستین از گفتار هجدهم اندر علاج بسته شدن خون اندر مجرای بول و در گرده
هر گاه که به طریق بول خون همیآمده باشد و بی علاجی صواب ناگاه باز ایستد و بول به دشخواری بیرون آید و در گرده و مجرای بول گرانی و تمدد پدید آید بباید دانست که خون در گرده و یا در مجرا بسته شده است.
علاج از داروهای مفرد که خون بسته را بگشاید مر است و قردمانا و عود فاونیا و حب البلسان و اظفار الطیب و پنیرمایهی خرگوش و قاریقون و زراوند طویل اما مر یک مثقال تا سه اوقیه (به) آب کرفس باید داد گر با سکنگبین بزوری گر با سکنگبین ساده و قردمانا همچنین یک مثقال هم با آب کرفس گر با آب گرم و عود فاونیا دو درم سنگ با آب گرم و اظفار الطیب دو درم سنگ با آب گرم و حب البلسان هم دو درم سنگ با آب گرم و پنیر مایه یک درم سنگ تا یک مثقال اندر نخودآب و قاریقون یک مثقال هم در نخود آب و زراوند هم یک مثقال در نخود آب یا در آب گرم یا در شراب ممزوج یا در سکنگبین و اگر شبت را بسوزند و خاکستر آن مقدار یک درم سنگ با پنیرمایهی خرگوش بیامیزند و بابونه و سذاب اندر آب بپزند و بپالایند و با این آب بدهند چند روز پیوسته خون بسته را بگشاید و سکنگبین پیوسته مجراها را پاک کند.
پانزدهم از جزو نخستین از گفتار هجدهم در قرحهی گرده و همهی آلتهای بول
بباید دانست که آلتهای بول گرده است و مثانه و مجراها که میان هر دو است و این
ص: 801
مجراها را طبیبان به تازی برابخ گویند و تفسیر برابخ به زفان اهل خراسان موری است و اسباب ریش گرده و مثانه و مجراها همه یکسان است و علاج نیز همه به یکدیگر نزدیک است لکن علامتهای هر یک دیگر است اما اسباب قرحه سه نوع است.
یکی سببی از اسباب تفرق الاتصال چون گذشتن خلطی تیز که بر آلتها بگذرد و آن را بسوزد و بخراشد و چون گذشتن سنگی از سنگهایی که در گرده تولد کند و از آن موضع جدا گردد و در مجاری بگذرد و آن را بخراشد و ریش کند و بسیار باشد که در اندامی دیگر که بالای گرده است ریش بود و پخته گردد و ریم کند و بر آلتهای وی بگذرد و آن را بسوزد و ریش کند دوم آن که آماس گرده پخته شود و ریم گیرد و سر کند سوم آن که رگی بترقد یا بگسلد و خون ترابیدن گیرد و علاج صواب نرود یا بثرهای کوچک برآید و خداوند علت علاج نیابد یا تقافل کند و بثره و موضع رگ بدین سبب ریش گردد.
علامتها اگر قرحه اندر گرده باشد علامتهای خاصهی او آن است که درد در کمرگاه باشد و به جانب پهلوهای کوچک که آن را اضلاع الخلف گویند همیرسد و فرو سو تا به پهنه (کمرگاه) که آن را به تازی القطن گویند و تا به رانها فرود آید و از بالا گاه باشد که به کتف برآید و تشنگی غالب بود و از منش گشتن و عسر البول خالی نباشد و اگر قرحه در گوشت گرده باشد گاه گاه در بول پارههای گوشت بیرون آید و گر در غشای گرده باشد درد بی قرار بود و با تب و سوزش صعب بود و نبض صلب بود و اگر قرحه در مجراهای بول بود درد در ناف و تهی گاه و بیقولههای ران بود و بول اندک اندک و به دشواری آید و به وقت بول آمدن درد سختتر شود و اندر بول پوست پارههای رقیق و کوچک بیرون آید همچون بشیزهی ماهی خرد و علقه و گوشت پاره نباشد و ریم سخت اندک آید و اطراف سرد میشود که هم تن سرد شود و بدان ماند که تب سرما گرفته است و انگشتان پای هیچ گرم نشود و اگر قرحه در مثانه باشد درد اندر ظهار و بن قضیب باشد و (به) بیقولههای ران باز میدهد و هیچ بول بی ریم و خون نباشد و خون او رقیق باشد و اندک و اگر در گرده تنها یا در مثانه تنها یا اندر مجراها بود تنها علامتهای خاصهی هر یک جداگانه باشد و اگر در مجراها و مثانه نیز باشد همهی علامتها که یاد کرده آمد به هم باشد و صعبی علت و
ص: 802
سهلی آن از صعبی و سهلی اعراض و علامتها معلوم گردد.
علاج اما اگر قرحه در گرده باشد و علامتهای خاصهی آن ظاهر بود نخست نگاه باید کرد که درد جانب راست است یا در جانب چپ اگر در جانب راست است از دست راست رگ باسلیق بگشایند اگر مانعی نباشد و اگر در جانب چپ است از دست چپ باید زد و اگر در هر دو جانب است رگ از هر دست باید زد از بهر آن که علامت آن بود که قرحه اندر هر دو گرده است و گر قرحه در مجراها بود رگ سافل زدن اولاتر بود پس تدبیر آن باید کرد که قرحه را بشویند و ریم از وی و از مجاری پاک کنند پس تدبیر روانیدن جراحت کنند اما اگر تب نمیآید و مزاج گرم نباشد قرحه را بدین طبیخ و مانند این پاک کنند پس تدبیر رویانیدن جراحت کنند اما اگر تب نمیآید و مزاج گرم نباشد قرحه را بدین طبیخ و مانند این پاک کنند بگیرند بیخ کرفس و بیخ بادیان و بیخ اذخر هر سه را بپزند و بپالایند و با ماء العسل بیامیزند و میدهند.
صفت سفوفی گرم که ریم را پاک کند بگیرند فطراسالیون و تخم کرفس و انیسون و زوفای خشک از هر یک دو درم سنگ کندر سه درم سنگ شربت دو درم سنگ با بیست درم سنگ ماء العسل و طعام گوشت کبک و تیهوج و گنجشک و مانند این فرمایند و اگر تب همیآید یا مزاج گرم بود قرحه را و مجراها را با آب تخم خربزه و تخم خیار و خیار بادرنگ با جلاب گر با ماء العسل آمیخته بشویند و اگر احتمال کند با مغز این تخمها با تخم کتان بکوبند و با مِیپخته گر با جلاب بسرشند و مغز چلغوزه کوفته و اندکی تخم کرفس با ماء العسل را مثانه را از ریم پاک کند و شیر خر با آب تخمها و با شکر در این علت سخت نافع است و طعام مزوره فرمایند از غوره و سماق و اناردانه لکن سخت ترش نسازند و اگر قرحه پاک ناشده ریم باز ایستد بیمار را در آبزن میباید نشاند و اندر آب آن حسک و پر سیاوشان و سبوس گندم و برنجاسف و اندکی سرگین کبوتر پختن و موضع گرده را و بیقولههای ران و ذهار به روغن چرب داشتن و گر آمدن خون و ریم با درد صعب بود در سفوفها که یاد کرده آمد بذرالبنج و قشور لفاح و بیخ او و افیون به اندازهی حاجت زیادت کنند و در آبزن پوست خشخاش اندر پزند و شیاف ابیض که در علاج چشم یاد کرده آمده
ص: 803
است اندر شیر زنان
(ص 514)
سوده و گداخته با روغن بیامیزند و در قضیب چکانند به زراقه و مثانه را به روغن گل چرب دارند پیوسته.
صفت حقنهای که درد بنشاند بگیرند کشک جو و سبوس گندم و برگ عصاء الراعی و برگ لسان الحمل همه را بپزند چون کشکاب و بپالایند و روغن گل بگیرند و با سه هم سنگ روغن آب عصاء الراعی گر با آب برگ لسان الحمل بیامیزند و به آتش نرم بجوشانند تا آب برود و روغن بماند از این روغن ده درم سنگ با چهل درم سنگ از این کشکاب بیامیزند و نیم گرم کرده بکار دارند
صفت سفوفی که درد بنشاند بگیرند بذرالبنج دانگی افیون نیم دانگ مغز تخم خیار دو درم سنگ تخم کوک یک درم سنگ تخم خرفه یک درم سنگ این جمله یک شربت بود و در حال درد بنشاند و شراب بنفشه و شراب خشخاش و شیر خر درد بنشاند و اقراص کاکنج درد بنشاند (و) قرحه را برویاند.
صفت آن بگیرند مغز تخم خیار و خیار بادرنگ ده درم سنگ گل ارمنی و صمغ عربی و کندر و دمالاخوین راستاراست از جمله ده درم سنگ از هر یک دو درم سنگ و نیم باشد تخم خشخاش سپید و مغز بادام شیرین و رب السوس و نشاسته و کتیرا از هر یک دو درم سنگ تخم کرفس دو درم سنگ افیون یک درم سنگ کاکنج شش عدد شربت سه درم سنگ با شراب بنفشه.
نسخهی دیگر وصف عیسی بن سحاربخت بگیرند بذرالنبج و تخم کرفس از هر یک شش درم سنگ تخم بادیان دو درم سنگ زعفران و بذرالحماض و مغز چلغوزه و افیون و مغز بادام تلخ کوهی از هر یک سه درم سنگ کاکنج بیست و پنج عدد تخم خیار پاک کرده دوازده درم سنگ شهدانج شش درم سنگ همه را بکوبند شربت سه درم سنگ با مِیپخته و در بعضی نسخهها کاکنج پنجاه عدد است و کندر مقدار دو درم سنگ است و پس از آن که ریم پاک شده باشد و خون صافی بیریم همیآید تدبیر رویانیدن جراحت باید کرد و
ص: 804
اقراص خشخاش در این باب نافع است.
صفت آن بگیرند تخم خشخاش سپید و سیاه از هر یک دو درم سنگ بذرالبنج چهار دانگ کتیرا و صمغ اعرابی و نشاسته و گل ارمنی و گل قبرسی و گل مختوم و گل سرخ و گلنار و سماق از هر یک یک درم سنگ طباشیر و کهربا از هر یک یک درم سنگ و نیم کندر نیم درم سنگ ریوند چینی دو درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند و به آب لسان الحمل بسرشند و اقراص کنند شربت یک مثقال تا دو درم سنگ با پانزده درم سنگ سکنگبین سفرجلی گر با کشکاب و اندر این قرص دمالاخوین و حب الاس و قرطاس محرق زیادت کنند قویتر و رویانندهتر بود و اگر قرحه در مثانه بود اندر سفوفها حب العلب (شاید قلت) و ودع محرق و بسد و مروارید خرد زیادت باید کرد و روغن گل که در چکانند با عصارهی لحیة التیس بباید جوشانید تا قوت آن گیرد از بهر آن که مثانه عصبانی است و قرحهی آن دیرتر درست شود و جراحت دشخوار روید و بر موضع گرده و تهی گاه ضمادی قابض بر مینهند.
صفت ضماد بگیرند آرد جو و کعک بغدادی بریان کرده و گلنار و حضض و شیاف مامیثا و برگ سماق و خرمای قصب همه را بکوبند و به آب برگ لسان الحمل بسرشند.
صفت ضمادی دیگر بگیرند گل سرخ و گلنار و سماق و ساوکندر (آرد کندر که از ساییده شدن کندرها به دست میآید) و برگ مورد و گوشت سیب و آبی ترش راستاراست همه را بکوبند و به آب برگ مورد تَر بسرشند یا با آب آبی و اگر برگ مورد و برگ عوسج و خرنوب نبطی و انار پوست در آب بپزند و خرقهای بدان تَر میکنند و بر موضع گرده و تهی گاه و بیقولههای ران و بر زهار مینهند سخت سودمند باشد و اگر قرحه اندر مجراهای بول بود ضماد گاه گاه بر باید نهادن پیوسته نباید نهاد معجونی رویاننده و پزاننده بگیرند مقل و صمغ البطم و گل ارمنی و گل مختوم همه راستاراست بسرشند شربت یک مثقال با شراب شیرین.
صفت سفوفی رویاننده بگیرند گل مختوم و قبرسی و قیمولیا مغسول از هر یک دو درم سنگ طباشیر و صمغ عربی و نشاسته و کتیرا از هر یک یک درم سنگ تخم لسان الحمل سه
ص: 805
درم سنگ بسد و کهربا و سروی گوزن سوخته از هر یک یک درم سنگ شربت یک درم سنگ و نیم با شراب خشخاش گر با رب سیب و مانند آن.
صفت سفوفی دیگر رویاننده و پاک کننده بگیرند تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم خربزه از هر یک پنج درم سنگ گل ارمنی و قبرسی و مختوم و کتیرا و نشاسته و صمغ فارسی و تخم خرفه و طباشیر از هر یک دو درم سنگ تخم کرفس و انیسون و زوفای خشک و دمالاخوین و کهربا از هر یک درم سنگی ریوند چینی درم سنگی و نیم همه را بکوبند شربت سه درم سنگ با شراب ریواج و مانند آن صمغ فارسی که در این سفوف همیآید صمغ آلو است.
صفت قرص پاک کننده و رویاننده صمغ پارسی و صمغ اعرابی و کتیرا و نشاسته و تخم خرفه و طباشیر و گل مختوم و مغز تخم خیار و خیار بادرنگ راستاراست همه را به آب لسان الحمل قرص کنند شربت از دو درم سنگ تا سه درم سنگ با مِیپخته گر با شراب شیرین و اگر مزاج گرم بود با آب لسان الحمل گر با لعاب اسبغول گر با کشکاب
قرصی دیگر بگیرند اسفیداج ارزیز شسته و خشک کرده چند بار دو درم سنگ آهک صدف گر آهک مهود به سرکه و آب شسته و خشک کرده چندین بار نیم درم سنگ قرطاس سوخته و دمالاخوین و حب الاس از هر یک درم سنگی و نیم صمغ عربی و کتیرا و نشاسته از هر یک درم سنگی صمغ البطم یک درم سنگ همه را بکوبند و به شراب شیرین بسرشند شربت یک درم سنگ با شراب مورد گر با رب آبی و سیب و غیر آن
اقراص شب بگیرند سروی گوزن سوخته و کتیرا و شب یمانی و گل ارمنی و مغسول و گلنار و تخم خرفه راستاراست همه را بکوبند و برگ خرفه بسرشند شربت دو درم سنگ
نسختی دیگر بگیرند شب یمانی و دمالاخوین از هر یک سه درم سنگ کتیرا شش درم سنگ صمغ عربی دو درم سنگ اقراص کنند با آب برگ خرفه شربت دو درم سنگ با شراب مورد
اقراص کهربا بگیرند کهربا و کتیرا و نشاسته و صمغ و مغز تخم خیار و خیار بادرنگ از هر یک سه درم سنگ گلنار دو درم سنگ اقاقیا یک درم سنگ و نیم در بعضی نسختها کهربا
ص: 806
یک درم سنگ است همه را بکوبند و به آب برگ لسان الحمل اقراص کنند شربت دو درم سنگ با آب سماق و گر به استفراغ حاجت بود جز به قی و حقنهی نرم و شیاف نرم علاج نشاید کرد و منفعت قی در همهی علتهای گرده و مثانه بزرگ است اگر طبع نرم باشد و اگر نه. هر پنج روزی قی کردن سودمند باشد ماده را پاک کند و آنچه روی بدان جانب دارد باز گرداند.
صفت حقنهی نرم بگیرند کشک و سبوس گندم و حسک و برگ چغندر و پر سیاوشان و ختمی همه را بپزند و بپالایند و روغن کنجد برافکنند و با ماء العسل بیامیزند و بکار دارند طبع را نرم کند و ریم را که به جانب روده میل کرده باشد بیرون آرد و بباید دانست که بسیار باشد که قرحهی گرده گشاده شود و ریم به ترشح به روده اندر افتد و جز به حقنهی نرم آن را علاج نشاید کرد.
صفت حقنهی دیگر بگیرند کشک جو و برگ ختمی و سبوس گندم
(ص 515)
و برگ چغندر و برگ کرنب و لعاب تخم کتاب و تخم معصفر نیم کوفته همه را بپزند و بپالایند و روغن بنفش برچکانند و شکر سپید در وی گدازند و بکار دارند و بسیار باشد که قرحهی گرده عسر گردد و حاجت آید بدانچه آن را بشکافند.
ابو الحسن الترنجی میگوید ابو ماهر الطبیب از بهر این علت معجونی ساخته است و آن را تریاق گرده نام کرده است.
صفت آن بگیرند گل مختوم پنج درم سنگ گل قبرسی پانزده درم سنگ گل ارمنی مغسول ده درم سنگ ودع محرق و سروی گوزن سوخته و بسد و مروارید خرد از هر یک درم سنگی و نیم عصارهی لحیة التیس چهار درم سنگ تخم ختمی و تخم خبازی و تخم خرفه از هر یک پنج درم سنگ صمغ فارسی و نشاسته و کتیرا از هر یک هفت درم سنگ سماق پاک کرده و غورهی خشک کرده و گل فارسی از هر یک سه درم سنگ حب القلت و غضم قریش (دانهی صنوبر کبار) و مغز چلغوزه و مغز بادام سپید کرده از هر یک هفت درم سنگ ریوند چینی سه درم سنگ تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم خربزه و تخم کدوی
ص: 807
شیرین پاک کرده از هر یک پنج درم سنگ رامک سه درم سنگ کاکنج بزرگ چهل عدد فطراسالیون و زوفای خشک و سعتر و تخم کرفس و انیسون از هر یک چهار درم سنگ طلق سه درم سنگ افیون دو درم سنگ خشخاش سپید و سیاه و بذرالبنگ از هر یک سه درم سنگ رب السوس دو درم سنگ دمالاخوین پنج درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند و به انگبین بسرشند و اندر اول علت از جهت پاک کردن ریم شربت یک مثقال با سه اوقیه شیر خر و هفت درم سنگ ماء العسل باشد و گر مزاج گرم بود شربت نیم مثقال با شراب ابی و رب غوره و مانند آن و اندر علت مثانه شربت از این معجون سه درم سنگ با هفت درم سنگ آب برگ لسان الحمل جوشانیده و صافی کرده و پنج درم سنگ با ماء العسل و در آخر علت که ریم پاک شده باشد و خون صافی همیآید یک مثقال و دانگی و نیم با ده درم سنگ شراب مورد گر با رب غوره و مانند آن طعام کبک و تیهوج و دراج و بباید دانست که منفعت شیر خر و دیگر شیرها در این علت است اما در اول علت که خواهد که قرحه را پاک کند و نگذارند که ریم کند گوشت پاکیزه بسوزد و قرحه پهن باز شود شیر خر دهند هر بامداد چهار اوقیه با دو درم سنگ ای معجون گر با سفوف و قرص که پیشتر یاد کرده آمده است و در میان علت شیر بز دهند گاهی با این معجون و سفوفها و قرصها و گاهی با شکر و به آخر علت که تن لاغر شده باشد شیر گاو دهند با شکر گر با عسل گر با یکی از این داروها که یادکرده آمده است تن را فربه کند و تَری بدو باز آرد و طبیعت را قوت دهد تا جراحت را برویاند و اگر بیمار سخت لاغر شده باشد و اندامهای اصلی گرم گشته بود شیر زنان فرمایند خاصه که از پستان خورند چون شیر گواریده باشد کشکاب سرطانی فرمایند و طعام مزورهها به مغز بادام و پایچهی بره نافع باشد باذن الله تعالی.
جزو دوم از از گفتار هجدهم اندر بیماریهای مثانه و این جزو هشت باب است
اندر آماس گرم که در مثانه پدید آید
آماس گرم خونی و صفرایی و آماس مرکب از هر دو ماده اندر مثانه بسیار افتد به سببی و آسیبی که بدو رسد و به سبب بستگی (سنگی از) از سنگها که در گرده تولد کند بر وی بگذرد و آن را برنجاند و بخراشد.
ص: 808
علامتها علامت این آماس دردی بود لازم و خلنده و تب سوزان با تشنگی و هزیان و سیاهی زفان و قی صفرا و سرد شدن اطراف و سرخی چشم و روی و اگر آماس بزرگ بود بول و براز هر دو باز گیرد و زهار و تهی گاه منفوذ شود و برآید و گر آماس سخت بزرگ بود بول قطره قطره و به دشخواری آرد و به پهلو خفتن نباید و راست نشستن آسان برآید و خامی بول سخت بد باشد خاصه اگر آماس دبیله شود و اگر در بول رسوبی نیکو پدید آید امیدوارتر باید و علامت دبیلهی این عضو همچون علامت دبیلهی گرده بود و گر دبیله در گرده یک هفته گشاده نشود یا علامتهای پختگی پدید نیاید اندر هفته هلاک شود.
علاج نخست رگ باسلیق زنند و به اندازهی قوت خون بیرون کنند و اگر آماس از ابتدا گذشته باشد رگ مابض زنند و اگر آماس صفرایی بود نخست ضمادی رادع برنهند و زود به ضمادهای نرم کننده باز گردانند تا صلب نشود و اگر الم صعب نباشد نخست ضمادی نرم کننده برنهادن روا بود از بهر آن که عضوی عصبانی است و بدین سبب است که از تکمید به آب گرم راحت یابند و از روغنهای لطیف راحت یابند و این تکمید چنان باید که مثانهی گاو پر آب کنند و بر آن موضع مینهند و اسفنجی گر به ابریشم پارهای به روغن بنفش چرب کنند و نیم گرم کرده بر آن موضع نهند و شربت آب عنب الثعلب دهند با اندکی خیارشنبر و طبع به حقنههای نرم فرود آرند چون حقنهای که از ختمی و حلبه و تخم کتان و سبوس و روغن بنفش و مانند آن سازند و جهد باید کرد که به رفق اندکی لعاب اسبغول و شیر زنان به مجری غضیب در چکانند گر اندکی کشکاب با شیر زنان و از پستر خیارشنبر هم با شیر زنان و هم این لعاب و کشکاب و خیارشنبر و شیر زنان حقنه کردن سود دارد آماس را نرم کند و بپزاند و درد بنشاند و پیوسته مثانه را به روغن بنفش با اندکی روغن بابونه آمیخته چرب دارند و از پس سه روز روغن بابونه تنها بکار دارند و ضماد نیز از مغز نان سمیت و کنجد پوست کنده و کوفته و شیر و روغن بنفش و روغن بابونه سازند و شلغم پخته ضماد کردن و سپست (یونجه) پخته ضماد کردن همچنین سود دارد و از پس یک هفته که درد ساکن شده باشد و روزگار ابتدای علت گذشته ضماد از باقلی و تخم کتان و بابونه و مِیپخته سازند و چون علت در انحطاط افتد رگ صافن زدن صواب باشد و ضمادهای محلل بکار داشتن
ص: 809
چنان که در علاج آماس گرده یاد کرده آمده است و هرگاه که از پس ضمادهای رادع حاجت افتد به ضمادی از جندبیدستر و زوفای خشک یا موم روغن سرشته و آبزن سخت سودمند باشد خاصه که در آبزن آب حلبه و تخم کتان و بابونه و اذخر پخته باشند و بسیار باشد که در این آب سعد و سنبل و حماما و قردمانا و سعد باید پخت و همچنین شلغم و حسک اندر کرنب اندر آب آبزن پختن درد بنشاند و آماس را تحلیل کند و اگر دبیله شود علاج آن علاج قرحه و دبیلهی گرده است و اگر درد آماس بی قرار شود از چیزی که حس را خدر کند چاره نباشد.
صفت آن بگیرند زعفران دانگی یا کمتر و به روغن بنفش حل کنند و طلی کنند یا خرقهای بدان آغشته کنند و حمول سازند یعنی به مجرای پسین بردارند و شربتها و جراحتهای دیگر همچون علاج سرسام کنند تا سود دارد.
دوم از جزو دوم از گفتار هژدهم اندر آماس سرد که در مثانه پدید آید
علامتها آن بود که بول و براز دشخوار بیرون
(516)
آید و گرانی در نه پدید آید و ساقها خدر شود و ضعیف گردد و علامتهای آماس سرد گرده ظاهر شود و فرق این باشد که گرانی در مثانه باشد
علاج این علاج آماس صلب است که در گرده افتد از روغنهای گرم و تحلیل کننده مالیدن و ضمادها و تکمیدها که در این باب یاد کرده آمده است بکار داشتن و شربتهای ادرار کننده با انگبین و خیارشنبر بکار داشتن و آنچه علاج مثانه است خاصه آن است که روغنها و داروهایی محلل به مجری قضیب درچکانند به زرّاقه.
سوم از جزو دو از گفتار هجدهم اندر قرحهی مثانه
اسباب قروح مثانه اسباب قروح گرده است به عینها و علامتها نیز بدان نزدیک است و فرق میان هر دو در باب قروح گرده یاد کرده آمده است و هر که را بول تیز گردد و مدتی بر آن حال بماند مثانهی او قرحه شود این بدتر باشد و هرکه را مثانهی سوراخ شود اندر بیشتر حالها هلاک شود مگر که سوراخ بر جزوی لحمی افتد و باز روید.
ص: 810
علاج از خوردنیهای شور و تیز و از ترشیها که سخت ترش باشد و از شیرینی که سخت شیرین بود پرهیز باید کرد و ریاضتها و حرکتهای قوی که تن را گرم کند و اخلاط را بجنباند نشاید کرد و طعامها و شربتهای نرم و اسپیباها و ترشیهای معتدل باید خورد و گاه باشد که ریاضتهای معتدل فضلهها را تحلیل کند و اندامها را قوت دهد اندک اندک همیباید آزمود و ترتیب علاج هم بر آن گونه باید کردن که در علاج گرده یاد کرده آمده است و علاج گرده شیر اسب است و در همهی بیماریهای آلات بول نافع است.،
خواجه ابو علی سینا رحمه اله در کتاب قانون آورده است که شیر اسب را در منفعت این علتها خاصیتی است و آن را بر دیگر شیرها فضلی نهاده است و عبارت او به تازی این است بذر*** من شرب البان فانها علی الشرط مذکور نافعة لقروح المجاری البول خصوصا البان الخیر.
و طریق صواب در علاج این علت آن است که نخست مثانه را بشویند و آن ریم پاک کنند به ماء العسل و جلاب که در وی داروهای ادرار کننده پخته باشند هم به خوردن و هم به زراقه در مجرای بول چکانیدن و علاج مثانه بیشتر به زراقه باشد و گر ریم بسیار همیآید خاکستر درخت انجیر یا خاکستر درخت بلوط یا خاکستر شیح که به پارسی درمنه گویند در آب کنند و نیک بشورانند و یک شبانه روز بگذارند تا صافی شود و آب قوت خاکستر گیرد در میچکانند تا پاک شود و هر گاه که بسوزد شیر زنان در روغن گل درچکانند. اما شربت اسبغول دهند با روغن گل و شیر خر و شکر و شیر بز و شیر اسب نیز نیک باشد پیوسته میباید داد بیشترین سه وقیه تا به آسانی بگوارد و اندر علف این جانوران چیزهای خشک کننده و قابض همیآمیزند چون ارزن و گشنیز خشک و بلوط و برگ گل و برگ سیب و انبرود و برگ آبی و اقراص خشخاش و اقراص کاکنج که در علاج قرحهی گرده یاد کرده آمده است هر بامداد یک مثقال میباید داد با شیر گر با شرابی که در خورد حال و در خورد مزاج بود گاهی با شراب بنفشه گاهی با شراب انجیر و گاهی با شراب مورد و گاهی با رب غوره و گاهی با کشکاب و گاهی با آب سرد.
صفت ضمادی نافع بگیرند میعهی تَر یک درم سنگ پیهی بط سه درم سنگ تا چهار
ص: 811
درم سنگ موم سپید دوازده درم سنگ روغن بنفش چندان که کفایت بود.
صفت ضمادی دیگر که نگذارد که قرحه پهن باز شود بگیرند خرما و میویز و مازو و اقاقیا و شب یمانی و طراسیس بکوبند و بر زهار نهند و گر در ضماد زوفا و میعه زیادت کنند صواب باشد.
صفت دارویی که به زراقه اندر چکانند بگیرند انزروت مدبر و نشاسته و اسفیدباج همه را بیامیزند و به شیر حل کنند و در چکانند و اگر کندر در این داروها زیادت کنند قویتر باشد و اگر از این داروها حقنه سازند صواب بود و در آن حال که حقنه کنند خداوند علت به زانو خفته تا نافع باشد.
چهارم از جزو دوم از گفتار هژدهم اندر بسته شدن خون اندر مجراهای بول و اندر مثانه.
علامتهای آن جالینوس اندر کتاب علل العضاء باطنه میگوید هرگاه که خون در مثانه یا در امعاء یا در معده و سینه بسته شود و علقه گردد رنگ روی زرد شود و نبض صغیر و ضعیف و متواتر گردد و اطراف سرد شود و غشی افتد و عرق سرد آید و منش گشتن خیزد و باشد که تب سرد بلرزاند و درستی این نشانهها آن است که نخست بول خون بوده باشد یا زخمی و آسیبی رسیده باشد یا از جایگاهی بلند افتاده باشد.
علاج داروها که سنگ مثانه بریزاند اندر این علت با سکنگبین سود دارد خاصه با سکنگبین عنصلی که به انگبین کرده باشند و پنیر مایهی خرگوش مقدار دو دانگ و نیم تا نیم درم سنگ اندر طبیخ شبت و بابونه خوردن یا در نخود آب به نخود سیاه یا در آب حسک یا در آب خاکستر چوب رز و انجیر یا در طبیخ سذاب و قیصوم سود دارد و مقدار مثقال پنیر مایه اندر طبیخ بابونه و شیح و اطراف کرنب و اذخر و سرگین کبوتر حل کنند و اسفنج بدان تَر میکنند و بر زهار مینهند و پیوسته به جای آب سکنگبین میدهند با آب مِیپخته لکن از پس طعام آب ساده دهد و اگر انفحه (پنیر مایهی خرگوش) را در آب خاکستر چوب رز و انجیر و بلوط یا در طبیخ الصول حل کنند و به مجرای بول در چکانند صواب باشد و اگر این آب خاکسترها تنها در چکانند سود دارد و جگر خر و زهرهی
ص: 812
سلحفات و اهل خراسان کشف (لاکپشت) گویند خاصیتی است اندر این باب همچون خاصیت پنیر مایهی خرگوش.
صفت دارویی که خون بسته را و ریم را از مثانه پاک کند.
بگیرند فو و مو و فوح و قردمانا و ابهل و اشق و حلتیت راستاراست همه را بسرشند و حب کنند و با ماء الاصول بخورند و به مثانه درچکانند شربت یک مثقال و سجزینا در این باب نافع است و روغن بیدانجیر با ماء الاصول خوردن نافع است.
صفت دارویی دیگر که خون بسته را بگشاید بگیرند پنیرمایهی خرگوش یک جزو حلتیت حمور یا احمر یا یک جزو دوقوا نیم جزو فودنهی خشک نیم جزو شربت یک مثقال در یک روز سه بار یا چهار بار بدهند باسکنگبین و سرکهی ترش بیاشامند و اندر طبیخ پودنه نشانند و در مجرای قضیب درچکانند و طعام نخود آب از نخود سیاه و شبت و دارچینی در وی پخته و باقی علاج از باب سیزدهم از جزو نخستین این گفتار بجویند و از باب بسته شدن خون در مجرای بول و در گرده.
پنجم از جزو دوم از گفتار هژدهم اندر جرب مثانه
علامتها علامت این علت خارشی بود در مثانه دایل و بول با سوزش بیرون آید و دردی صعب کند و رسوبی نخالی باشد اندر بن شیشه و گاه باشد که رطوبتی همچون لعابی همیآید و گاه باشد که خون آید.
علاج این همچون علاج جرب گرده است شربتها و داروهای
(ص 517)
زداینده بکار باید داشت که سوزاننده نباشد چون جلاب و ماء العسل و کشکاب با انگبین و داروهایی که در باب جرب گرده یاد کرده آمده است میباید خورد و به زراقه (ابزار تزریق در آلت) و در مجری بول میچکانند و هرچند گاهی استفراغ کردن به قی و شیر خر و شیر بز را در باب منفعت بسیارتر است و لعاب دانهی آبی و اسبغول با شکر و روغن بادام پس آن که مثانه را به شربتهای زداینده پاک کرده باشند سود دارد و طبیخ هلبه با انگبین و آب تخم خیار و تخم خربزه با مِیپخته زداینده است و طعام پایچهی بره و
ص: 813
اسفیدباهای چرب و حریسه به گوشت مرغ فربه باید و آب معدن گوگرد خوردن و در وی نشستن سود دارد و شیر زنان به مجرای بول درچکانیدن تنها و با لعابها نافع است
ششم از جزو دوم از گفتار هژدهم اندر باد که اندر مثانه افتد
اسباب این علت خوردن طعامها و میوههای بادناک بود و گردآمدن رطوبت اندر مثانه و ضعیفی حرارت از پختن آن رطوبت و از تحلیل آن باد
علامتهای این علت تمدد است بی گرانی و دردی که برتر و فروتر همیآید و قراقور همیکند
علاج روغن بیدانجیر با ماء الاصول باید خوردن و از طعامها و میوههای بادناک پرهیز باید کرد و بر زهار روغن یاسمین و روغن سوسن و روغن بان با جندبیدستر و حلتیت و مشک و غالیه مالیدن و عصارهی سذاب با مشک و روغن بان به مجرای بول درچکانیدن و حلتیت با روغن سوسن درچکانیدن و سذاب و پودنه و شبت با جندبیدستر ضماد کردن و شافهای از تخم کرفس و انیسون و تخم بادیان و سعتر و پلپل و سکنبینج و فانید بکار داشتن و معجونهایی که در علاج قولنج ریحی وصف کرده آمده است همه در این نافع است و طعام هم از آن نوع باشد که آنجا یاد کرده آمده است.
هفتم از جزو دوم از گفتار هژدهم اندر (درد) مثانه
سبب درد مثانه یا سوء المزاج مختلف باشد یا سنگ که در وی تولد کند یا ریشی و خونی که در وی پدید آید یا آماسی و بادی یا نشان بحران بود که به طریق بول خواهد بود و علامتهای هر یک و علاج آن یاد کرده آمده است و بباید دانست که درد مثانه در زمستان به وقت آمدن بادهای شمالی بیشتر بود و گفتهاند هرگاه که خداوند درد مثانه را اندر بغل چپ آماسی پدید آید چنده سیبی بزرگ یا محتر و تا هفت روز بدارد در مدت پانزده روز بکشد خاصه اگر سباط پدید آمده باشد.
هشتم از جزو دوم از گفتار هژدهم در استرخای مثانه و بیرون شدن آن از جای خویش
اسباب استرخای مثانه و اسباب استرخای دیگر اندامها یکی است و سبب بیرون شدن
ص: 814
از جای بادی غلیظ باشد که آن را ز جای خویش بیرون سپوزد (بیرون کند) یا زخمی بود که بر کمرگاه افتد یا از جانبی بیفتد و بر پشت افتد و گاه باشد که به سبب استرخای مثانه و بیرون شدن از جای خویش عسر البول پدید آید و گاه باشد که عسر البول پدید آید و گاه باشد که سلس البول پدید آید اگر عضلهی مثانه به فراخا باز کشیده شود سلس البول تولدو اگر از داراز کشیده شود عسر البول تولد کند.
علاج آنچه از زخمی و آسیبی و از جای بیفتادن علاجش دشخوار است به جای خویش باز بردن و داروهای گرم کننده که یاد کرده آید در نهادن و ببستن و آنچه از مزاج فالجی بود مادتهای بلغمی را به قی استفراغ باید کرد و علاج خداوند فالج کردن و اگر بول مراد آید علاج سلس البول باید کرد چنان که در جزو سوم از این گفتار یاد کردهاید و اگر بول به دشخواری آید علاج عسر البول باید کرد و هم اندر جزو سوم یاد کردهاید در جمله اندر این حال داروهای مرخی یعنی سست کننده مقداری با داروهای تحلیل کننده و تقطیع کننده بباید آمیخت و تحلیل کننده بیشتر باید و آنچه از باد افتاده باشد علاج آن اندر باب ششم از این جزو یاد کرده آمده است. و در همهی انواع تریاق بزرگ و مثرودیطوس و سجزینا و امروسیا فودنجی و دواء الکرکم سود دارد و سعد و کندر و شکوفهی اقحوان به هم آمیخته و ناآمیخته سود دارد و تخم سذاب تَر و شکوفهی او در آب سذاب پخته و پالوده خوردن و به مجرای بول اندر چکانیدن و پنج انگشت و تخم او و زیره و جاوشیر ضماد کردن و طبیخ آن خوردن و اندر چکانیدن سود دارد و آن را که بول به دشخواری آید پوست خربزهی پوست خشک کرده و کوفته یک مشت با شکر سفوف کنند سود دارد خاصه در آبزن نشسته و خایهی خرگوش خشک کرده و کوفته با شراب ریحانی و حنجرهی خروس سوزانیده و سوده با آب نیم گرم ناشتا خوردن به خاصیت سود دارد و روغن سذاب و روغن قسط و روغن ناردین یا جندبیدستر و حلتیت و بارزد و جاوشیر درچکانیدن و بر زهار و فرود ناف مالیدن سود دارد و ضماد کردن از داروهای خوش بوی و گرم (که) در وی قبضی بود چون سعد و سنبل و بسباسه و مقل با شیح و بابونه و انگبین سود دارد و حقنهها که در وی قنطریون بود و حنظل و خروع باشد سود دارد و در آب دریا
ص: 815
و آبهای گوگردن نشستن سود دارد.
جزو سوم از گفتار هژدهم اندر آفتها اندر فعل مثانه پدید آید چون تقطیر البول و حرقة البول و سلس البول و دیانیطس
نخستین اندر تقطیر البول به پارسی چکیدن کمیز گویند
اسباب تقطیر بول سه نوع باشد یکی آن که در بول بود دو آن که در مثانه بود سوم آن که مثانه را با عضوی دیگر اندر علتی مشارکتی افتد اما آنچه اندر بول بود دو نوع است یکی تیزی بول است دوم بسیاری بول و هرگاه که بول تیز بود مثانه را بگزد و بسوزاند و بدان سبب مثانه آن نگاه نتواند داشت تا جمله شود و به اختیار بیرون کند لکن اندک اندک را که بدو میرسد زودازود دفع میکند و سبب تیزی بول یا طعامها و شرابها و داروهای گرم و تیز بود یا ریحی و ریاضتی یا جماعی یا گرمی مزاجی اندامی دیگر چون گرده و جگر و غیر آن و هرگاه که بول به بسیار آید مثانه زود پر شود و گران گردد و چون گران شد اگر اختیار باشد و اگر نه تقاضای دفع و بیرون کردن آن بیرون آید و سبب بسیاری بول بسیاری تَریهای رقیق بود در تن و بسیار خوردن میوهها و طعامها و شرابهای تَری آرنده و آنچه در مثانه بود هم دو نوع بود یکی آن که عضله را که گرداگرد منفذ بیرون آمدن بول نهاده است و بول را در مثانه قوت ماسکه او نگاه میدارد آفتی برسد و قوت ماسکهی او ضعیف گردد و از آفت با استرخای مفرد بود یا هم استرخایی بود و هم باطل شدن حس و خدر گشتن چنان که عضلهی مقعد را افتد که ثفل را نگاه نتواند داشت یا آماسی یا سوء المزاج که قوت این عضله را ضعیف کند و چون قوت او ضعیف شد نه بول را باز تواند داشت نه به قوت دفع تواند کرد و این تقصیری بود با عسر آمیخته و اندر بیشتر حالها سوء المزاج که قوت این عضله را ضعیف کند سرد بود نبینی که هر که را سرما زده باشد به تقطیر البول رنج دارد دوم آن که
(518)
گوهر مثانه و قوت او به سبب سوء المزاج یا به سبب جرب و قرحه و بثره ضعیف بود و هرگاه که قوت او ضعیف باشد او نیز بول نگاه تواند داشت و نه به قوت دفع تواند کرد خاصه اگر عضلههای شکم که به مثانه بر فشاردنِ دفع بول یاری دهندهاند در سوء المزاج و
ص: 816
صفت شریک باشند و تقصیر که از جرب و بثره و قرحه بود سبب آن درد سوزانیدن بود و آنچه از آماس بود سبب از سده و تنگی منفذ و ضعف قوت بود و سنگ و ریگ را که در مثانه و منفذ بول بود هم از نوع سده شمارند و آنچه به مشارکت مثانه بود یا عضوی دیگر هم دو نوع است یکی آن که در اندامی که بر بالای مثانه است قرحهای بود و ریم از وی به طریق بول همیپالاید و تیزی ریم مثانه را میگزد دوم آنکه در رودهی مستقیم یا در صلب یا در رحم آماسی بود و مجرای بول را تنگ کند و تقطیر باشد که با درد و سوزش بود و باشد که بی درد و سوزش بود.
علامتها اما علامت سوء المزاج گرم و تیزی بول زردی رنگ آب و تیزی بود و گرمی و سوزانیدن آن مثانه را و تقطیر دادم بود و تدبیرهای گذشته بر آن گواهی دهد و علامت سوء المزاج سرد آن است که بول سپید و بی سوزش بود و اگر سوء المزاج سرد و تَر بود بول بسیار آید و باشد که بی آگاهی بیرون آید و تدبیرها و احوالهای گذشته بر آن گواهی دهد و علامتهای سوء المزاج سرد و علامتهای آماس و علامتهای جرب و بثره و قرحه اندر بابهای گذشته یاد کرده آمده است.
علاج اما علامت سوء المزاج گرم تیزی بول بود و علاج آن به مشارکت مثانه بود یا عضوی دیگر به چیزها باید کرده که تیزی آن را باز دارد و مزاج را به اعتدال باز آرد و اگر به مشارکت عضوی دیگر بود آن ماده را که به مثانه فرود میآید از مثانه دفع کند چون کشکاب با روغن گل و آب کسنه و آب کدو با طباشیر و شکر و اسبغول به روغن گل چرب کرده با جلاب و شراب بنفشه و شراب خشخاش با شراب غوره آمیخته گر با شراب ریواج سود دارد و هر سه روزی یا هر دو روزی بنادق البذور دهند با جلاب تا آن ماده را که به مثانه فرود آمده باشد پاک کند و گرمابه که آب آن خوش بود عرق اوردن در وی سود دارد از بهر آن که ماده تیز به عرق بیرون شود و طعام اسفاناخ و ماش مقشر و کدو و کوک و کشک جو فرمایند به روغن بادام و از ترشیها نیشو و غوره با و انار دانک و سماق و خرمای هندو همه به روغن بادام ساخته و به جوزهی مرغ خانگی و نان با سکنگبین گر با جلاب خوردن سود دارد و اگر سبب تقطیر البول سوء المزاج سرد بود تریاق بزرگ و مثرودیطوس و سجزینا سود
ص: 817
دارد و اطریفل کوچک با سجزینا و اندکی بلوط و علک شاخ به هم سرشته بدهند و حب الاس و بلوط و ساعلک شاخ و زیرهی کرمانی راستاراست بکوبند هر بامداد سه درم سنگ سفوف کنند و ایارج جالینوس و اطریفل بزرگ و همهی داروها که قوت باح زیادت کنند در این علت سود دارد.
صفت شرابی که تقطیر البول و خون آمدن با بول باز دارد بگیرند برگ مورد خشک و برگ سیب و برگ خیار و مر و کندر و گلنار و بلوط راستاراست همه را در شراب انگوری بجوشانند و بپالایند هر بامداد یک وقیه بدهند.
صفت سفوفی بگیرند بلوط به سرکه تَر کنند یک شبانه روز پس بریان کنند و بکوبند ده درم سنگ از این بلوط و هلیلهی کابلی و بلیله و آملهی پاک کرده و بریان کرده از هر یک هفت درم سنگ علک شاخ هفت درم سنگ راسن خشک کرده ده درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند شربت سه درم سنگ با آب آهنگران.
صفت سفوفی دیگر بگیرند بلوط و کندر از هر یک ده درم سنگ تخم محلب و سعد و قرفه و خولنجان و راسن خشک و وج و کهربا از هر یک یک درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند شربت سه درم سنگ با شراب کهن گر با مِیپخته و این سفوف را ماسک البول گویند.
صفت حبی بگیرند مر و جندبیدستر و قسط تلخ و حاشا و عاقرقرحا و جفت بلوط از هر یک راستاراست همه را بکوبند ببیزند و به آب مورد تَر بسرشند و حب کنند هر شب به وقت خوب درم سنگی تا مثقالی بخورند و حب الرشاد و سیر سود دارد از بهر آن که بول بلغمی را به ادرار پاک کند و به عادت طبیعی باز آرد.
صفت معجونی بگیرند هلیلهی کابلی بریان کرده ده درم سنگ بهمن سرخ نیم درم سنگ پودنهی خشک و حب الاس و سندروس و مر و کندر و سعد و بسباسه از هر یک سه درم سنگ و دو دانگ راسن خشک و حب المحله از هر یک بیست درم سنگ قرنفول پنج درم سنگ همه را بکوبند و به انگبین بسرشند و اگر با انگبین آمله بسرشند قویتر بود شربت سه درم سنگ.
ص: 818
صفت معجونی دیگر بگیرند هلیلهی سیاه و هلیلهی کابلی و سک از هر یک پنج درم سنگ مر و جندبیدستر از هر یک درم سنگی و کهربا و سعد از هر یک دو درم سنگ و نیم کندر و حب المحلب از هر یک ده درم سنگ همه را با انگبین بسرشند شربت یک مثقال
معجونی دیگر بگیرند هلیلهی کابلی و بلیله و آملهی بریان کرده از هر یک هفت درم سنگ غشاء الکندر پنج درم سنگ حب الاس ده درم سنگ همه را به آب آهنگران تَر میکنند و خشک میکنند چند بار پس به شراب مورد بسرشند.
معجونی دیگر حب الاس یک جزو لادن چهار یک جزو خرمای هندو دو جزو همه را معجون کنند با یکدیگر شربت یک مثقال هر بامداد یک مثقال قاقله سفوف کنند سود دارد و انجیر خشک در روغن زیت آغشته سود دارد و سعد و کندر راستاراست و هر بامداد یک مثقال سفوف کنند و شونید و تخم سذاب راستاراست سود دارد شربت یک درم سنگ سود دارد و روغن بیدانجیر خوردن و مالیدن سود دارد و مومیا در روغن زنبق گداخته به مجرای قضیب در چکانیدن و به مجرای پسین بردارند سود دارد و در نگاه داشتن بول صبور گرداند.
دوم از جزو سوم از گفتار هژدهم اندر عسر البول یعنی باز گرفتن بول و به دشواری بیرون آمدن آن.
اسباب عسر البول یا آماسی بود در مثانه یا در عضلههای مثانه یا بادی غلیظ بود که به مثانه اندر ماند یا ریشی بود در مثانه یا ریم بود که در مثانه گرد آید یا خون بود که در مثانه بسته شود یا جراحت قرحهای بود که رسته شود یا گوشت فزونی برآید چون ثلول و مانند آن یا رطوبتی لزج در مثانه و منفذ غضیب گرد آید یا سنگی در مثانه تولد کند یا باز داشتن بول بود به سببی از سببها و پر شدن مثانه از آب و منطبق شدن دهانهی او و ضعیف شدن قوت دافعه و این را موت القوه گویند یا سوء المزاج سرد و باطل شدن حس مثانه بدان سبب یا سوء المزاج گرم چنان که در تبهای محرقه بود یا تنگ شدن مجری بول به سبب آن که خایه بر بالا شود و آماسی در رودهی مستقیم و رحم یا ثفل خشک و رطوبتی لزج و بادی غلیظ اندر رودهی مستقیم یا زخمی که بر پشت یا بر زهار آید
ص: 819
علامتها اما علامت انواع سوء المزاج و علامتهای آن آماس و قرحه و جرب همه معلوم است و علامت
(519)
بسته خون آن است که نبض و نفس صغیر و متواتر و روی زرد شود و منش گشتن خیزد و تب سرد بلرزاند و عرق سرد آید و دشخوار از وی خلاص بود و علامت باد که به مثانه در ماند و علامتهای رطوبتها همه اندر بابهای گذشته یاد کرده آمده است و علامت سنگ که در مثانه تولد کند و پستر یادکرده آید و علامت گوشت فزونی که نخست قرحه بوده باشد و ریم آمده و جراحت درست شده باشد و بر اثر آن عسر البول پدید آید و علامت گرد آمدن ریم آن است که نخست در مثانه یا در گرده یا در عضوی بالاتر بقرحه بوده باشد و ریم آمدن است پاک ایستاده و بر عدد آن عسر البول پدید آمده و علامت موت قوت آن است که به عذری بول باز داشته باشند و عسر البول از پس آن پدید آمده باشد و سوزش نباشد یا اندکی بود و اگر دست بر مثانه نهند بول بیرون همیآید به تقطیر و عسر البول که سبب آن زخمی و آسیبی بود سبب آن علامت آن بود علاج اگر سبب آماس گرم بود رگ باسلیق بباید زد و مثانه را به روغن بنفش چرب داشتن و باقی علاج از باب نخستین از جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده است و اگر سبب آماس سرد بود علاج آن اندر علاج گرده یاد کرده آمده است و آنچه علاج مثانه است خاصه آن است که روغنهای محلل به مجری غضیب درچکانند و ضمادهای محلل بر زهار مینهند و اگر سبب بادی غلیظ بود که به مثانه اندر ماند روغن بیدانجیر با ماء الاصول میباید داد بدین صفت
بگیرند تخم کرفس و تخم بادیان و انیسون و پوست بیخ کرفس و بیخ بادیان و کرویا و زیره و نانخواه از هر یک یک مشت سنبل و گل سرخ و وج و فوح و ریوند چینی از هر یک سه درم سنگ میویز ملقی بیست درم سنگ بیخ سوس سه درم سنگ انجیر بستی پنج عدد همه را در سه من آب بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند و هر بامداد چهل درم سنگ با چهار درم سنگ روغن بیدانجیر بخورند و اگر با سجزینا دهند سخت سودمند باشد و روغن ناردین گر روغن یاسمین گر روغن سذاب با جندبیدستر به مجری قضیب درچکانند و باقی
ص: 820
علاج از باب ششم از جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده است و اگر سبب ریش مثانه بود علاج آن در باب سوم از جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده است و اگر سبب گرد آمدن ریم بود در مثانه داروهای گشاینده و ادرار کننده دهند به شرط آن که معلوم باشد در تن مادهای نیست فرود آید و رنج زیادت کند و طریق صواب آن است که نخست قی فرمایند پس حقنهای نرم کنند که از تخم ختمی و تخم خبازی و تخم کتان و کشک جو و سبوس گندم و خیار چنبر و روغن بابونه و روغن شبت ساخته باشند بکار دارند و سپستر در این حقنه و فانید و اندکی پوره زیادت کنند و به روغن بابونه تنها نیم گرم حقنه کردن سود دارد ریم را که در مثانه مانده باشد و غلیظ شدن نرم کند تا به ادرار بیرون آید و ضمادها که از اطراف کرنب و اطراف چغندر و حلبه و اکلیل الملک و بابونه و پیاز و آرد باقلی و آرد جو و اندکی سرگین کبوتر و روغن زیت سازند بر زهار مینهند و پیوسته به آب نیم گرم یا به روغن بابونه یا به روغن شبت تکمید میکنند پس داروهای ادرار کننده دهند و آب ترب در این باب سخت نافع است و اگر نان خورشت نیز از او سازند صواب بود و بنادق البذور و سفوف و قسط که در آخر علاج آماس گردهی گرم یاد کرده آمده است بکار دارند.
صفت دارویی ادرار کننده که مثانه را از همهی اخلاط پاک کند بگیرند ابهل و اسارون و حماما و نانخواه و فطراسالیون و تخم کرفس و فوح و بادام تلخ و سنبل از هر یکی بیست درم سنگ تخم خربزهی پاک کرده ده درم سنگ زراریح که پرها و سر او دور کرده باشند یک درم سنگ اشق پنج درم سنگ به آب کرفس حل کنند و داروها بدان بسرشند و حب کنند شربت از دو درم سنگ تا سه درم سنگ و اگر در مثانه قرحهای نباشد و ریم از عضوی دیگر بدو آمده باشد داروها که سنگ و ریگ از مثانه پاک کند سود دارد چون کژدم سوخته و سنگ اسنفج و آبگینهی سوخته و سوختن کژدم و آبگینه اندر علاجی سنگ گرده و مثانه یاد کرده آید و راسو که به تازی ابن عرس گویند پشت بکنند و بکوبند و مقدار سه درم سنگ با شراب ریحانی در این باب به خاصیت سود دارد و سرطان نهری بریان کرده دو درم سنگ کودکان را خاصه سود دارد و بزرگان را نیز و شربتها همه با آب ترب دهند گر با آب نخود سیاه گر با آب کرفس گر با آب بادیان و مثرودیطوس و امروسیا و دواء الکرکم و
ص: 821
سکنگبین عنصلی سخت سود دارد و کودکان را شربت در شیر مادر و اگر ممکن نگردد شربت مادر را دهند و اگر سبب عسر البول بسته شدن خون بود در مثانه داروها که در باب چهارم از جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده است بکار دارند اگر آن داروها در آب ترب بسرشند و ضماد کنند قویتر بود و نطولها که از هزاراسفند و مشکطرامشیع و پوره و عاقرقرحا و خردل و سرگین کبوتر سازند بر زهار میچکانند.
صفت ضمادی نافع بگیرند حب الغار و شب یمانی و حماما و اکلیل الملک و آرد نخود سیاه و بابونه از هر یک ده درم سنگ تخم ترب و تخم کرفس بوستانی و کوهی از هر یک هفت درم سنگ همه را بکوبند و به طبیخ کرنب بسرشند و روغن بلسان با روغن سوسن برچکانند و بر زهار نهند.
صفت ضمادی دیگر بگیرند سکبینج و مقل و جاوشیر و وج راستاراست همه را حل کنند و طبیخ شبت با طبیخ کرنب و یا پیهی بط و موم زرد و روغن سوسن بسرشند و شراب شب یمانی سخت نافع است.
بگیرند شب یمانی مقدار دو درم سنگ در سرکه تَر کنند یک شبانه روز و بپالایند و از آن سرکه سکنگبین سازند و تمامت علاج هم از باب چهارم که نشان داده آمد بخوانند و اگر سبب عسر البول قرحهای بود که جراحت آن رسته شده باشد و مجرا را تنگ کرده یا گوشتی فزونی یا ثلولی برآمده باشد در آبزنهای نرم کننده میباید نشاند و ضمادها و روغنهای نرم کننده بکار داشتن و از طعامها و شربتهای ترش و قابض پرهیز کردن و بباید دانست که علاج این عسر باشد و اگر مجری یک بارگی بسته شده باشد تدبیر جز آن نباشد که محمد زکریا در علاج آماس مثانه میگوید که هرگاه که آماس عظیم بود و مجرای بول بدان سبب گرفته شده بود قاثاطیر (لوله سن) بکار نتوان داشت از جهت آماس و بیمار به شرف هلاک شود مثانه را بباید شکافت بر آن موضع که از جهت سنگ بیرون کردن شکافند و نایژه در شکاف نهادن تا آب بیرون آید لکن این شکافتن تنگ و باریک باید چنان که آب بیرون آید و میگوید خطر اندر این شکافتن بیش از آن نیست که جراحتی بسته نشود و این که اولیتر از آن که بیمار را به مغز سپارند و قاساتیر آلتی است که بول را از مثانه بدان
ص: 822
بیرون کند و صفت آن سپستر یاد کرده آید و اگر سبب عسر البول رطوبتی لزج سرگین کبوتر دشتی
(ص 520)
گر سرگین موش با مومیایی در طبیخ شبت یا در بول کودکان بسایند و به مجرای قضیب درچکانند و اگر نیم درم سنگ سرگین این کبوتر گر سرگین موش یک مثقال هم در طبیخ شبت بخورند سود دارد و آنچه به خاصیت سود دارد سنگدان مرغی که آن را به تازی الرخمه گویند خشک کرده بکوبند و با یک درم سنگ نمک هندی در آبگرم بدهند و دو درم سنگ حلتیت با شیر خر بدهند.
صفت لعوقی که رطوبتهای غلیظ را از مثانه و از همهی تن پاک کند
بگیرند اسقیل بریان کرده پنجاه درم سنگ شب یمانی دو درم سنگ هر دورا در سرکه بپزند تا اسقیل مهرا شود و به دست بمالند و شکر برافکنند گر انگبین و به قوام آرند و ضمادی که در علاج بسته شدن خون در مثانه یاد کرده آمده است در این معنا نیز سود دارد و روغن کژدم مالیدن سود دارد خاصه و آب کرفس و آب ترب با روغن بادام خوردن سود دارد خاصه اگر در آب زن نشسته خورند. و اگر سبب عسر البول سنگ مثانه باشد علاج آن اندر جزو چهارم از این گفتار یاد کرده آید و اگر سبب عسر البول باز داشتن بوده باشد و ضعیفی قوت دافعه که آن را موت القوه گویند علاج وی آن است که قاثاطیر بکار دارند و بول بیرون گیرند و در آب معدن گوگرد نشانند و ضمادهای نرم کنند برمی نهند و روغن شبت همیمالند و طعام چیزی فرمایند که موافق مزاج بیمار بود و بسیار بزرگان بدین علت گرفتار شدهاند و صواب آن بود که مردم خویشتن را از مجلس و کاری که به باز داشتن بول حاجت آید باز پس میدارند و جهد کنند تا بدان مبتلی نشوند.
صفت قاساتیر نخست نایژهای سازند از املس از سیم یا از مس یا غیر آن چنان که به مجرای قضیب فرو شود سر و بن او گشاده و گشادگی سر او چندان که بول بدو فرود آید و سر این نایژه را گرد کنند پس آلتی دیگر سازند به شکل گرد پهلوهای او راست و هموار همچون موری بزرگی این موری بزرگتر از آن که همگی بول در وی گنجد مثلا یک بار و نیم
ص: 823
چندِ آن و بر سر این موری طبقهای به لحام (لایهای لحیم) برنشانده و بر میانگاه این طبقه سولاخی به اندازهی بن آن نایژه و بن نایژه را بر آن سولاخ بندند به هندام (به اندازه) و بر بن این موری نهنبنی ساخته به اندازه چنان که لبههای نهنبن زندرون این موری نشیند به هندام تا هر گاه که به نهبن بر وی نهند هوا را منفذی نباشد که بیرون آید یا درج شود و میانگاه طبقهی این نهنبن سولاخی کرده چندان که میلی بدو بگذرد اندکی فراختر و درازی میل چنده یک بار و نیم درازی موری و از سر این میل چندانی به سوهان بسایند به اندازهی نایژه که بر سر مورین نشسته است تابه هندام به نایژه اندر نشیند و طبقهای دیگر در بن بگذرانند و آنجا که سر میل به نایژه اندر نشیند و حدی پدید آید میان سر میل که سودهاند و میان تن او آن جایگاه کنند و این طبقه را بر آن جایگاه به لحام استوار کنند و پهنی طبقه به اندازهی فراخی موری بود به هندام و چندان که بالای موری است از این میل معلوم کنند و بر نیمهی آن نشانی کند و طبقهی دیگر هم چنده طبقهی نخستین بر این میل بگذرانند و بر نیمه که نشان کردهاند استوار کنند و بر میان این هر دو طبقه پر شود و موری را پر کند تا هوا در حین این ریسمانها پشمین کنج بماند و این میل را بدین صفت در بن موری بگذرانند و نهبن را بر این موری راست بدارند که و این جایگاه را نشان کنند و بر وی سخت کنند و باقی میل بیرون باشد و به وقت حاجت بیمار را بر کرسنی نشانند و رانها از هم باز گیرند و اگر بر کرسی بر آن شکل نشانند که به وقت آب تاختن نشیند صواب بود تا عضلههای شکم بر دفع بول یاری دهد و لعاب اسبغول بر نایژهی آلت طلی کنند و نایژه به مجرای قضیب فرو کنند تا بین قضیب رسد پس قضیب را به سوی زیر فرود آرند و نایژهی آلت اندر قضیب باشد و باز لختی بالا برآرند و باز فرود آرند به ره آلت اندر قضیب تا سر نایژه به دهانهی مثانه رسد و دهانهی مثانه بدین تدبیر گشاده شود پس میل را بجنبانند و به یک بار بدین میل فرو کشند و موری را بر حال خویش نگاه دارند تا آب از مثانه به ضرورت خلا بدین موری پدید آید از بهر آن که آن موضع را که از ریسمان پشم پر بود خالی شود و هوا را منفذی نیست که آنجا رسد خلئی پدید آید و اگر سبب سوء المزاج سرد و باطل شدن حس مثانه بود نخست اگر امتلائی باشد قی فرمایند پس تریاق بزرگ دهند با مثرودیطوس یا سجزینا دهند و ماء الاصول با روغن بیدانجیر سود دارد و روغنهای گرم بر زهار درمالیدن
ص: 824
چون روغن فرفیون و مانند آن و اگر سبب سوء المزاج گرم بود چنان که در تبهای محرقه افتد آب گرم بر مثانه میباید ریخت خاصه اگر بابونه و بنفشه و ختمی در این آب پخته باشند و روغن بنفشه با روغن شبت گر با روغن بابونه آمیخته و گرم کرده میمالیدن و گر در طبیخ بابونه و حسک و بیخ ختمی نشانند صواب بود و روغن حسک مالیدن صواب بود و گر سبب بر بالای شدن خایه بود علاج آن در جایگاهش یاد کرده آید و گر سبب زخمی و آسیبی و بیرون شدن مهرهای بود از مهرههای کمرگاه از جایگاه خویش یا آفتی به نخاع رسیده بود خلاص از وی کمتر بود خاصه اگر حس رانها و حس مثانه باطل شده باشد به صلاح آن مشغول نشاید بود مگر پس از آن که اولیای او را بگویند که بیمار بر خطر است و گر آفت بدین حد نباشد نخست رگ باسلیق بباید زد و تریاق بزرگ با مثرودیطوس دادن و قاثاطیر بکار داشتن و آب گرم و طبیخ بابونه و اکلیل الملک و بنفشه و پودنهی جویباری و شیح و قیصوم و سبوس بر زهار میچکانند و موضع رحم را و مهرهی پشت را علاج کردن چنان که رسم است.
ابو الحسن الترنجی رحمه اله میگوید مردی را این علت افتاد به روزگار شاهنشاه (عضد الدوله دیلمی) و نه بول همیآمد و نه براز طبیب شاهنشاه او را حقنه فرمود کردن و آب تخمها داد و مادهی دیگر به مثانه آورد و مرد همان روز فرمان یافت (مُرد).
من طبیب را گفتم آب تخمها را نمیبایست داد که تن او ممتلی بود و مادهی دیگر به مثانه آمد و قوت دافعه ضعیف بود و مثانه ممتلی شد و درد زیادت گشت و مرد هلاک شد سخن من در وی اثر نکرد تا رفتی دیگر طبیبی را هم این آفت بیفتاد و حس رانهای و باطل شد و مثانهی او ممتلی گشت و طبیب شاهنشاه حاضر آمد من وی را گفتم این همان است که آن دیگر را افتاد اگر خواهی که زود بمیرد آب تخمها را فرمای پس گفتم تدبیر آن است که بول به قاثاطیر بیرون میکنند و براز به حقنه و شیاف اگر این تدبیر میکنند چهل روز زنده باشد و اگر آب تخمها دهند هم امروز هلاک شود و چنان آمد که گفتم پس از چهل روز قوت بیمار ساقط شد و بمرد و هم ابو السحن الترنجی میگوید یکی را دیدم که از این علت خلاصی یافت لکن پای او سست گشت و سلس البول پدید آمد بی خاصت او میرفت و
ص: 825
در آن علت فرمان یافت. و اگر سبب آماسی بود در رودهی مستقیم یا در رحم یا ثفلی خشک بود در روده یا رطوبتی غلیظ یا بادی غلیظ علاج هر یک در جایگاهش یاد کرده آمده است.
(ص 521)
و گر سبب استرخای مثانه بود وی بر آن شکل که آب تاختن کند بباید نشاند و دست بر زهار مالیدن تا آب بیرون آید و گر آب بیرون نیاید قثاطیر بکار باید داشت و سجزینا و امروسیا و و تریاق بزرگ و مثرودیطوس دادن و دارچینی و سک و سنبل و سلیخه و قرفه و بسباسهی نیم کوفته در آب بپزند و از آن میدهند و گر از آن آب ماء العسل بپزند و به جای این آب ماء العسل دهند و هم بدین تکمید میکنند و هم این اخلاط را بکوبند وبا انگبین بسرشند و هر بامدادی میدهند و روغنهای گرم همیمالند و حقنه میکنند و عسر البول کودکان را افتد تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم خربزهی پاک کرده و پوست خربزهی خشک کرده بکوبند و با شکر بسرشند و میدهند و گر پوست خربزهی تنها میدهند صواب باشد و علاجهای دیگر که به خاصیت و غیر خاصیت کودکان و بزرگان را سود دارد یکی آن است که زعفران ناسوده یک شاخ به مجری قضیب فرو نهند و شپش که در جامهی مردم افتد زنده در مجری قضیب نهند قوت دافعه را بجنباند و بول بیارد و اگر این شپش را که جانوری را که به تازی مراد گویند بکشند با سیر گر با پیاز به مثانه درمالند بول بیارد و گر مثانهی گوسفند گشن بسوزند و بسایند و با شراب شیرین بدهند سود دارد و دو درم سنگ سرطان نهری بریان کرده و کوفته با انگبین گر با شکر بدهند سود دارد و گر کبوتر بچه را بکشند و خون او بر زهار چکانند و او را به گرمی سینه بشکافند و بر زهار نهند قوت مثانه را بجنباند و دفع کند و اگر نمک طبرزد بتراشند و شیاف کنند بول بیارد و شکم را فرود آرد و جندبیدستر و حسک سوده با روغن سذاب اندر چکانند قوت مثانه را و غریزت او را مدد کند تا بول را دفع کند و زهرهی هر کدام حیوانی که باشد درچکانند قوهی دافعه درچکانند قوت دافعه را بیدار کند و پورهی ارمنی گر نمک به مجرای بول در نهادن همین کند و اسباب اندکی بول پنج است یکی آب کم خوردن دوم گشاده شدن مثام همهی تن و تحلیل
ص: 826
بسیار بودن و عرق بسیار آمدن سوم اسهال و عرق بسیار بودن چهارم ضعیفی قوت جگر از آن که آب را از خون جدا کند و به گرده فرستد پنجم ضعیفی گرده از آن که آب را از جگر به خویشتن کشد و از این هر دو استسقاء تولد کند و خداوند این علت را ترشی سخت زیان دارد و جماع در علت بیفزاید و علاج ضعف جگر و گرده و علاج اسذهال و تدبیر باز داشتن عرق هر یک به جایگاهش یاد کرده آمده است.
سوم از جزو سوم از گفتار هژدهم اندر سوزش آب تاختن و به تازی حرقة البول گویند
اسباب سوزانیدن بول سه است
یکی آن که در مثانه یا در مجرا جرب و بثره و مانند این آفتی باشد و علامتها و علاج آن در جایگاهش یاد کرده آمده است دوم آن که رطوبت لزج که در مجراهای بول است و صهروج آن است نیست شود و به سبب بسیاری جماع یا به سبب بسیاری خوردن طعام تیز و شور و تلخ و زداینده تا آن رطوبت را بزداید و مجرا برهنه ماند سوم آن که مزاج گرم شود و بول گرم و تیز و سوزان بود و مادهی تیز با گل همیآید.
علامتها اما علامت تیزی و گرمی آن است که بول به رنگ زرد بود یا سرخ و تشنگی غلبه کند و سببهای گرم کننده از پیش رفته باشد و علامت برهنگی مثانه و مجرا بسیاری جماع بود و سببهای از پیش اتفاق افتاده باشد و علاج هر دو به یک دیگر نزدیک.
علاج اگر نشان آن باشد که مادهی تیز با بول همیآید نخست قی فرمایند بر کشکاب و ماهی تازه و فقاح گرم و مانند آن پس رگ باسلیق فرمایند زد و اگر مانعی باشد بر بهنه که به تازی القطن گویند حجامت فرمایند کرد و هر بامداد بنادق البزور دادن با شراب خشخاش گر با کشکاب و روغن بادام و شبانگاه اسبغول و شکر با روغن گل مقدار دو درم سنگ و شراب کاکنج نیز نافع است هر بامدادی باید داد و گر معده اسبغول و شراب بنفشه و روغنی احتمال نکند به جای اسبغول شاهسپرم فرمایند و به جای شراب بنفشه جلاب پخته و کشکاب بی روغن و من از جهت کسانی که معدهی ایشان ضعیف بود و پیوسته از درد معده شکایت کردندی و ایشان را به سبب سوزش آب تاختن به شراب بنفشه حاجت
ص: 827
بود شرابی ساختم بر این صفت.
بگرفتم پودنهی خشک ده درم سنگ سنبل پنج درم سنگ هر دو را در آب بپختم تا آب طعم آن بگرفت و رنگین شد پس بیست درم سنگ بنفشهی خشک درافکندم تا آب قوت بنفشه نیز گرفت پس بپالودم و مقدار بیست درم سنگ خشخاش کوفته نرم بپالودم و شیرش بسترم بدین آب پالوده و شکر برافکندم و به قوام آوردم منفعت آن بزرگ بود و معده را هیچ مضرت نکند و از طعامهای شور و تیز و تلخ و زداینده پرهیز باید کرد و از جماع یکبارگی باز دارند و طعامهای نرم فرمایند چون اسفاناخ و پایچه و گوزآب نان که به پیهی مرغ فربه کرده باند و ترشیها که سخت ترش نباشد چون تفشیل و نیشو و مانند این سود دارند و خایهی نیم برشت و شیاف ابیض با شیر خر گر با شیر زنان گر با سپیدهی خایه در چکانیدن سود دارد.
صفت بنادق البذور بگیرند تخم خیار و خیار بادرنگ و تخم کدوی شیرین پاک کرده و تخم خرفه و تخم خشخاش سپید از هر یک ده درم سنگ نشاسته و کتیرا و رب السوس از هر یک پنج درم سنگ بذرالبنج الابیض دو درم سنگ تخم خرفهی پاک کرده سی درم سنگ شربت سه درم سنگ.
نسختی دیگر خداوند سوزش آبتاختن و خداوند ریش مثانه را سود دارد بگیرند تخم خربزه و تخم خیار و تخم کدوی پاک کرده از هر یک بیست درم سنگ کندر و صمغ و دمالاخوین از هر یک ده درم سنگ افیون سه درم سنگ تخم کرفس یک درم سنگ اقراص کنند شربت دو درم سنگ.
نسختی دیگر بگیرند تخم خربزه و تخم خیار و تخم کدوی پاک کرده و مغز بادام شیرین و کتیرا و رب السوس و نشاسته و گل ارمنی و تخم خشخاش سپید همه برابر و اگر سوزش صعب باشد اندر این قرص خشخاش درافزایند به مقدار حاجت و در آب نیم گرم نشستن سود دارد.
صفت شافی که اندر چکانند بگیرند پوست خشخاش و نشاسته و رب السوس راستاراست شاف کنند و بسایند و درچکانند و اگر حاجت آید اندکی افیون گر بذرالبنج
ص: 828
درافکنند در این شیاف و شیاف ابیض در علاج رمد یاد کرده آمده است.
چهارم از جزو سوم از گفتار هژدم اندر ادرار بول و دیانیطس (قند خون)
اسباب ادرار بول چهار نوع است یکی ضعیفی گرده است و عاجزی از نگاه داشتن آب که از جگر بدو آید و از ترابیدن آن دوم فراخی دهانههای رگهای مجری بول تا بدان سبب آب را در وی هیچ درنگ نباشد و ناپخته زرد بیرون آید. سوم سوء المزاج سرد که بر همهی تن یا بر جگر یا بر گرده مستولی گردد سنگ و به سبب آب سرد خوردن به ناشتا
(ص 522)
یا به سببی غیر آن چهارم حرارتی بود غریب و به افراط که بر گرده مستولی شود و گرده بدان سبب تَری از جگر میکشد فزون از آن که در وی گنجد و فزون از آنکه بتواند پزانید (ناپزنیده) و ناپزنده دفع میکند و جگر از ماساریقا میکشد و معده طلب آب میکند و تشنگی بدان سبب غالب میشود و این کشیدن آب را که اندامها از یکدیگر میکشند و زودی دفع بول را و زودی تشنه شدن و آب خواستن را به دولاب مانند کردهاند و این علت را به لغت یونان دینانیطس گویند و معنی او به فارسی دولاب است و نسبت این علت با گرده همچون نسبت علت به زلق الامعاء به گرده و بدین سبب علت را زلق الکلیه گویند و هر گاه که این علت دینانیطس مستولی گردد به دق و کاهش و گدازش رطوبتها ادا کند و علامتهای سوء المزاج گرم و سرد بسیار جای یاد کرده آمده است و معلوم شده.
علاج اما خداوند دیانیطس را اگر قوت قوی باشد و مانعی نباشد نخست رگ باسلیق بباید زد پس تدبیرهای سردی و تَری آرنده باید کرد کشکاب غلیظ سرد کردن و روغن گل برچکانیدن باید داد و اسبغول و شکر دادن در آب خیار ترش یا آب انار ترش و آب تخم خرفه هم با آب انار ترش دادن با آب کدوی بریان کرده و رب ریواج و حماض ترنج و رب غوره و دوغ گاو سخت سود دارد و در آب سرد نشاندن چندان که سرمای نیک اثر کند و تشنگی بنشاند و گرده گرم را به اعتدال باز آرد و به هوای سرد و تَر شدن علاجی بزرگ است و بنفشهی تَر و کافور و نیلوفر بوییدن سود دارد و اگر آب سرد بسیار میدهند و قی میفرمایند کرد صواب بود تا گرده به اعتدال باز آید و آب از وی باز گردد و اگر علت در
ص: 829
ابتدا باشد و تن آمدن باشد و قوت بر جای عرق آوردن صواب بود و طبع را نرم باید داشت و اگر به حقنه حاجت آید حقنهی معتدل باید کرد و فقاح که از آب دوغ ترش چکانند و آرد جو کنند سود دارد و قرص طباشیر سود دارد و انار دانک و سماق و ترف و خرمای هندو در دهان داشتن تشنگی بنشاند.
صفت قرص طباشیر بگیرند قرص طباشیر چنان که طباشیر کنند ده درم سنگ تخم کوک و تخم خرفه از هر یک پانزده درم سنگ گشنیز خشک سه شبانه روز به سرکه تَر کردن و بریان بکرده پنج درم سنگ گل سرخ و گل ارمنی از هر یک پنج درم سنگ گلنار دو درم سنگ کافور نیم درم سنگ صندل سپید و صمغ عربی و اقاقیا از هر یک دو درم سنگ شربت سه درم سنگ با آب انار و رب مورد ساده سخت سودمند است و اناردانک و سماق تَر و خرمای هندو در دهان داشتن تشنگی بنشاند.
صفت اقراص گلنار اقاقیا دو درم سنگ گل سرخ سه درم سنگ گلنار چهار درم سنگ صمغ یک درم سنگ کتیرا نیم درم سنگ شربت دو درم سنگ با لعاب اسبغول گر به آب کدوی سرد کرده و خرقهها به یخ سرد کرده بر گرده گاه بر مینهند گر به گلاب و تحلب و پست جو و سرکه و روغن گل و اطراف بید و ساق برگ خرفه و هی العالم و اطراف رز و آبی کوفته به هم بیامیزند و بر کمرگاه و بر بیقولههای ران مینهند و آرد عدس به گلاب سرشته ضمادی آزموده است حرارت گرده را ساکن کند و اگر احتمال کند قاقیا چهار درم سنگ کندر دو درم سنگ با آب مورد تَر بسرشند و ضماد کنند وگر اقاقیا در آب حل کنند و آن آب را سرد کنند و خرقهای بدان تَر میکنند و بر گرده میپوشند سود دارد و هرگاه که گرم شود بدل میکنند.
صفت ضمادی قوی بگیرند عصارهی لحیة التیس و لادن و رامک از هر یک دو درم سنگ اقاقیا چهار درم سنگ کندر دو درم سنگ مازو یک درم سنگ همه را بکوبند و به آب مورد تَر بسرشند و بکار دارند و حقنهای که از عصارهی خرفه و لسان الحمل و سپیدهی خایهی مرغ سازند حرارت رسیده را تسکین کند و به اعتدال باز آرد و اگر در این حقنه دوغ ترش پالوده زیادت کنند صواب بود و طعام حسوی خندروس و کشک جو و قلیهی کدو و
ص: 830
اسفیدباهای چرب از گوشت مرغان فربه و پایچه و ماهی تازه به ترشی پخته و بی ترشی و قلیه الساق کوک و ثرید قرص اندر دوغ ترش (صحیح ثرید اندر دوغ ترش میباشد) و مسوس با آب غوره و مانند آن فرمایند آنچه یاد کرده آمد علاج دیانیطس است و علاج گرمی و تیزی بول و آمدن مادهی تیز با بول و علاج فراخ شدن دهانههای رگهای مجراهای بول طبیب را تصرف باید کرد قی و رگ زدن آن را باید فرمود ماده بیشتر است و به تدبیرهای سردی و تَری آرنده خداوند دیانیطس فرمودن و داروهای قابض آن را باید فرمودن که دهنهای رگها فراخ شده است و علاج ادرار بول که از سردی بود یاد کرده آید اگر ماده باید نخست قی باید فرمود پس معجونهای گرم و ماسک البول فرمودن.
علی بن زید میگوید هر که خواهد که بول او باز ایستد سه جوز بریان کند و با انگبین بخورد و معجون فلافلی سودمند است و شراب انجیری گرده گرم بکند و پاک کند و اگر باز جوز بریان کرده خورند به نگاه داشتن بول یاری دهند و روغنهای گرم مالیدن در کمرگاه و زهار و در آب گوگرد نشستن سود دارد و داروهایی که در قوت باح را یاری کند نگاه داشتن بول نیز یاری کند و صفت ماسک البول در علاج سلس البول یاد کرده آید.
پنجم از جزو سوم از گفتار هژدم اندر سلس البول و در بستر کمیز کردن
سلس البول علت است که بول بی خواست خداوند علت میرود اسباب آن علت پنج نوع است یکی سوء المزاج سرد به افراط و سستی عضلههای مثانه دوم بسیاری خوردن داروهای ادرار کننده و شراب رقیق و ممزوج سوم آن که مهره پشت از جای بشود و آفت به مبداء عضلهی مثانه رسد. چهارم آن که در احشاء سببی باید که مثانه را زحمت کند و بفشارد چنان که زنان آبستن را و کسانی را که در احشاء که بالای مثانه است آماس کند و علامتهای هر یک معلوم است.
علاج این علت همچون علاج تقطیر البول است و ماسک البول گرم سخت نافع بود.
صفت ماسک البول بگیرند بلوط و تخم محلب و سعد و مر و خاولنجان و قرفه و وج و راسن خشک راستاراست شربت سه درم سنگ بامداد و سه درم سنگ شبانگاه سفوف کنند.
ص: 831
نسختی دیگر بلوط پنجاه درم سنگ کندر سی درم سنگ گشنیز خشک به سرکه تَر کرده و بریان بکرده و گل ارمنی و صمغ عربی از هر یک ده درم سنگ شربت سه درم سنگ بامداد و شبانگاه و اگر سردی سخت غالب بود تریاق بزرگ و مثرودیطوس و سجزینا و امقردیا اندر شراب کهن یا در ماء العسل سود دارد و اطراف مورد تَر یا خشک و شب یمانی و کندر و گلنار و بلوط راستارست اندر شراب شیرین بپزند و بپالایند هر بامداد یک وقیه بدهند با یک درم سنگ روغن مورد.
صفت معجون اللبوب بسیاری بول باز دارد بگیرند مغز بادام شیرین سپید
(ص 523)
کرده نیم من مغز دانهی زردآلوی تلخ ده استار سپید کرده حبة الخضراء یک من کنجد سپید کرده نیم من پانید یک من همه را بکوبند و بسرشند و هفت بخش کنند و به هفت روز بخورند داروی دیگر شونید و نانخواه و کندر و پانید و کنجد سفید راستار است بکوبند و بیامیزند هر بامداد یک کف بخورند و شراب مورد سخت نافع است.
صفت سفوف کهربا بگیرند کهربا و گل ارمنی و هلیلهی سیاه و مغز بلوط و عدس مقشر از هر یک دو درم سنگ گشنیز خشک کرده به سرکه تَر کرده و بریان کرده یک درم سنگ شربت سه درم سنگ این سفوف و شراب مورد کسانی را که سردی و تَری غالب نبود موافق باشد صفت دارویی معتدل بگیرند بلوط به سرکه تَر کرده و بریانکرده ده درم سنگ هلیلهی کابلی و بلیله و آمله مقشر سه درم سنگ هر سه در آب آبی بجوشانند و پس بر تابه بریان کنند و همه را بکوبند و ببیزند شربت سه درم سنگ بامداد و سه درم سنگ شبانگاه و آنچه به خاصیت سود دارد گوشت روباه بریان کرده این علت را درد پشت و زانو و تاریکی چشم سود دارد و گردهی خرگوش خشک کرده بگیرند یک جزو عاقر قرحا و تخم کرفس از هر یک نیم جزو شربت دو درم سنگ و نیم با یک وقیه آب سرد و مغز خرگوش بریان کرده با شراب سود دارد و قی کردن و در آب گوگرد و آب دریا نشستن سود دارد و باقی این علت عالج (علاج) فالج است و کمونی که اخلاط آن را نرم کوفته و بیخته باشند خداوند مزاج سرد و تَر را خوردن و طلی کردن سود دارد و چهار درم سنگ کندر سوده به یک بار سفوف
ص: 832
کنند گر دو درم سنگ تخم محلب کوفته سلس البول را باز دارد و روغن فرفیون با مشک و انگژد طلی کردن سود دارد.
صفت حقنه بگیرند حسک یک رطل بغداد سعد بیست درم سنگ تخم محلب ده درم سنگ همه را نیم کوفته بکنند و در چهار رطل آب تَر کنند یک شبانه روز پس بجوشانند تا دو بهره برود و یک بهره بماند و بپالایند و نیم رطل روغن کنجد برافکنند و بجوشانند تا آب برود و روغن بماند این روغن حقنه کنند و اگر حب البان و حب الغار و فندق و فستق و حبة الخضرا و تخم محلب بگیرند وهمه را از پوست پاک کنند از هر یک راستاراست پاک کرده بکوبند و روغن بکشند و یک جزو از آن آب که وصف کرده آمد و یک جزو از این روغن را و اندکی مشک بیامیزند و حقنه کنند سخت سودمند است. و آن را که با این علت دماغ را و جگر و یا عضوی دیگر گرم بود از داروهای گرم مضررتی دیگر همیباشد و قرص طباشیر که در علاج دیانیطس یاد کرده آمده است بکار دارند و علاج کسانی که در بستر کمیز (شب ادراری) کنند همچون علاج سلسل البول و علاج استرخای مثانه است و آب کمتر خوردن و به وقت خواب خویشتن را فارق کردن و به شب طعام ناخوردن تا خواب ایشان سبکتر بود تدبیری صواب است و از خداوندان تجربه معتمدی یاد کرده است یکی را این علت بود تخم شاهسفرم با یک دانه مازوی خام یعنی سبز بدادم پس از آن او را این کار نیفتاد و هر آنچه اندر این باب یاد کرده آمده است همه علاج این است
صفت دارویی سودمند است بگیرند تخم کتان بریان کرده ده درم سنگ تخم ختمی هفت درم سنگ اقاقیا و مر و کندر و شیاف مامیثا از هر یک دو درم سنگ راسن خشک هلیلهی کابلی بریان ده درم سنگ شب یمانی بریان کرده سه درم سنگ همه را بکوبند و ببیزند و با انگبین بسرشند شربت سه درم سنگ هر بامداد.
صفت دارویی دیگر بگیرند زیرهی کرمانی و کندر و حب الاس راستاراست بکوبند و ببیزند هر بامداد دو درم سنگ بخورند نافع بود ان شاء الله
ششم از جزو سوم از گفتار هژدهم اندر بول خون صرف و بول غسالی
بول خون صرف یا از گرده آید یا از مثانه یا از اندامی که بالاتر است چون جگر یا از همه
ص: 833
تن آید و آنچه از گرده و مثانه آید و حوالی آن آید و آنچه از اندامی بالاتر آید اسباب و علامات و علاج در باب دوازدهم از جزو نخستین از این گفتار یاد کرده آمده است و آنچه از همه تن آید سبب آن امتلاء خون بود یا غایط گرمی مزاج و گشاده شدن دهنهای رگها به سبب قوت حرارت و بکار داشتن داروهای گرم و من محتری را دیدم که مزاج او گرم شده بود و به سبب سوء المزاج ضعفی حاصل میشد و در قوت باح تقصیر میبود و این محتر سبب ضعف جز این تقصیر نمیدانست و همه شکایت از این میکرد و طبیب او را معجونی ساخت گرم و هر بامداد دو درم سنگ دارچینی با زردهی خایهی مرغ میداد و هر روز آن تقصیر و ضعف زیادت میشد و این علت زیادت میرفت پس ناگاه به یک باره دهنهای رگهای او گشاده شد و بول او خون صرف گشت زیادت از چهل روز بر آن حال بود و خون صرف میشد و به آخر که خون اندک شد تشنج خشک تولد کرد و بر آن گذشته شد و از معتمدی شنیدم که فرزند محتری را اسهال خون بود و تشنگی غالب بود طبیب او را به جز به اندکی آب طباشیر دستوری نمیداد و بهتر نمیشد طبیبی غریب او را دستوری داد تا چندان که او را بایست آب یخ به غایت سردی بخورد و نیک شد و سبب آن هم این بود که چیزهای گرم خورده بود و دهنهای رگهای او گشاده شده بود.
علامتها علامت گشاده شدن دهنهای رگها آن است که بول با براز خون صرف باشد و اندر همهی اندامها هیچ المی و آفتی نباشد و از مثانه خون بسیار بیاید از بهر آن که در وی خون رگهای بزرگ نیست و بدو خونی اندک آید که به غذای او بکار شود و از گرده بسیارتر آید از بهر آن که خون بدو بیشتر آید بعضی از جهت غذای او و بعضی از جهت آن که تا از وی بگذرد و به اندامهای دیگر شود.
علاج اگر سبب امتلاء بود نخست رگ باید زد و اگر مانعی نباشد و رگ صافن اولاتر از باسلیق بود و طعام سبک دادن و مزورهی نیشو و غوره و مانند آن فرمودن به مغز بادام و کوک و اندکی گشنیز تَر و شربت شراب عناب ساده و شراب خشخاش و شراب ریواج و شراب کاکنج و به اول بیماری هیچ شربت و هیچ مزورهی قابض نشاید فرمود از بهر آن که چیزهای قابض خون ببندد و عرقه شود و رنج آن عظیم بود و باشد که منفذها و رگها را
ص: 834
تنگ کند و ماده را باز گرداند و روی به بالا کند یا در عضوی محتقن (راه خروج آن بسته شود و متعفن شود) خطر آن بزرگ باشد و هرگاه که فصد کرده شده باشد و مادهی کمتر گشته شربتها و آبزن قابض بکار داشتن.
صفت شربتی قابض بگیرند شب یمانی و گلنار و دمالاخوین از هر یک یک درم سنگ کتیرا دو درم سنگ صمغ نیم درم سنگ شربت یک درم سنگ تا یک مثقال اندر شراب آبی یا در عصاره و برگ و ساق خرفه.
صفت شربتی دیگر بگیرند تخم خشخاش و گل مختوم عصارهی لحیةالتیس و صمغ فارسی راستاراست شربت دو درم سنگ تا سه درم سنگ.
صفت شربتی دیگر بگیرند سروی گوزن سوخته و کتیرا راستاراست و بکوبند شربت دو درم سنگ با رب مورد و در آبزنها عدس مقشر و مازو و برگ مورد و خرنوب و مانند آن میپزند گر از این شربتهای قابض لختی
(ص 524)
بسایند و با عصارهی خرفهی تَر و مانند آن در مجرای قضیب چکانند به ذراقه صواب بود و گاه باشد که حاجت آید که بر تهی گاه شپشها بر نهند و بر زهار و حوالی آن خون باز دارند یا علقه شود پس تدبیر گشادن علقه کنند چنان که در جایگاهش یاد کرده آمده است و اگر سبب تیزی و گشاده شدن دهنهای رگها بود علاج دیانیتس علاج آن است و اگر خون صرف از اندامی آید که بالاتر از گرده است تأمل کنند تا هیچ المی و سوزشی و دقدقه در هیچ اندامی هست و باشد بباید دانست که خون از آن اندام همیآید بر بالاتر از آن موضع محجمه بر باید نهاد و خون بیرون کردن تا خون از آن موضع باز گردد و ضمادهای قابض برنهادن تا آن موضع آن ماده را قبول نکند و آنچه به تدبیر باز داشتن ماده است پیش گیرند و بعضی طبیبان صواب آن دیدهاند که آن جایگاه را ریش کنند و بشکافند تا ماده از وی بپالاید و از مثانه باز گردد پس حجامت جراحت و ریش را علاج کند.
ابو الحسن الترنجی رحمه الله میگوید من تا این غایت هیچ کس را ندیدم که این علاج کرد و همیگوید ابو ماهر الطبیب این علاج صواب میدید و گفتی همچنان که مادهی
ص: 835
صرعی که از پای برآید آن موضع را همچریش کنی تا ماده از ماده بپالاید و دماغ به سلامت بماند آن موضع را همچنان ریش کنند تا مثانه به سلامت بماند و ماده ازی باز گردد.
هفتم از جزو سوم از گفتار هژدهم اندر بولهای قریب
بول قریب پنج گونه است
یکی بول غسالی است و سبب آن ضعیفی قوت هاضمه و ممیزهی گرده بود و بعضی بر سبیل بحران و دفع اخلاط بود سوم بولی شیری و این بول بود که چیزی چون ریسمانی باریک که در وی پدید آید و گاه باشد که درازی آن مقدار دو بد است و باشد که سپید باشد و باشد که سرخ باشد و بر این شکل از بهر آن بود که در میان رگهای آلتهای بول بوده باشد و تولد از آن غذاهای غلیظ بوده و در آن خطری نباشد چهارم بول ریم بود و سبب آن دبیلهای باشد که در اندامهای دم زدن و غیر آن گشاده شود یا آماسی و ریشی در آلتهای بول ریم کند و بگشاید پنجم بول زیتی بود یعنی بول چرب و سبب آن گدازش پیه بود و بول سیاه و مقدمهی تولد سنگ بود
و علامتها
اگر ریم با بول آمیخته بود بباید دانست که از عضوی همیآید که بالاتر است و الم آن موضع بر آن گواهی دهد و اگر آمیخته نباشد از آلتهای بول همیآید و اگر نخست ریم آید پس بول آید از بن قضیب و مثانه همیآید و اگر نخست بول آید پس ریم آید از عضوی دورتر همیآید و بول غسالی آنچه سبب آن ضعیفی قوت گرده بود میل به سپیدی دارد و غلیظ بود و آنچه سبب ضعیفی جگر باشد میل به سرخی دارد و به خون مانندهتر بود و بول غلیظ یا نشان ضعیفی هضم و بسیاری اخلاط بود یا نشان پاک شدن تن بود بر طریق بحران و خفتی یافته شود و بول چرب نشان گداختن پیه بود چنان که بقراط میگوید اذا کان البول دسم سریع الخروج دل علی أن الحرارة غلبة الکلی و تذیب شحمها و هم بقراط میگوید من کان بوله زیتیا و جاء البقتا دل علی مرض الحادا فی الکلیتن و بول سیاه آن تندرست نشان بول سنگ بود روفس میگوید من بال بول اسود بلا مرضا مع وجعا کان او بغیر وجعا و انه سیتولد فی کلاه حساتا بعد زمانا یسیرا خاصا إن کان شیخا و بسیار باشد که
ص: 836
مردم تندرست را اندکی خون به طریق بول بیاید و از آن باکی نباشد و متقدمان گفتهاند من بال دما فی الندرت بلا حمی و لا وجع فلا بأس علیه و بول شعری نشان مادهی غلیظ بود که میل به خشکی دارد و علاج هر نوعی از این بولها که یاد کرده آمد اندر بابی جداگانه یاد کرده آمده است.
چهارم از گفتار هژدهم اندر احوال سنگ و ریگ که اندر گرده و مثانه تولد کند و علاج آن
نخستین اندر آن که سنگ و ریگ اندر گرده و مثانهی چگونه کسانی را تولد کند
این علت بیشتری کودکان را بیشتر افتد و از طفلی تا به بزرگی بالغ شدن افتد و مردمان فربه را نیز بسیار افتد و مردم لاغر را اکمتر افتد و کودکان را بیشتری اندر مثانه افتد و بزرگان را اندر گرده افتد و مردم لاغر و بالغ و بزرگ را اندر مثانه بیشتر افتد از بهر آن که زهار و منفذهای ایشان فراختر بود و به خلاف مردم فربه که ایشان را اندر گرده بیشتر افتد از بهر آن که رگها و منفذهای ایشان تنگ بود
محمد زکریا میگوید من این معنا نگاه کردم و همچنین یافتم و میگویند به نادق اندر مثانهی زنان نیز افتد و ایشان آن را به انگشت نتوانند یافت و سبب آن که زنان را سنگ در مثانه به نادر افتد آن است که گردن مثانهی ایشان کوتاه است و دهنهای مثانهی ایشان گشادهتر از دهانهی مثانهی مردان است و نزدیک به بیرون و بدین سببها هر خلطی که به مثانهی ایشان فرود آید زود بیرون آید و آن را که این علتها افتد اندر کودکی افتد زنان بزرگ را به نادر افتد و اسباب آن که کودکان را اندر مثانه بیشتر افتد سه است یکی قوت دافعهی ایشان قویتر بود و فضلهها را از بالاتر به زیر دفع کند و از گرده نیز دفع کند و به مثانه رسد دوم آن که هر بولی که غلیظتر و تیرهتر بود سنگ از آن یبشتر تولد کند بول کودکان تیره بود از بهر که ایشان طعام بسیار و بی ترتیب خورند و دهانهی مثانهی ایشان تنگتر باشد و تیرگی بول را بسیارتر باز دارد و مثانهی ایشان گرمتر باشد سوم آن که هر بولی را که یک روز بنهند نمک در وی پدید آید و اندر بول کودکان نمک بیشتر بود و نمک نوعی از سنگ است و هر سنگی که در عالم است تولد آن از رطوبتی غلیظ است هر
ص: 837
حرارتی که در وی اثر کند آن را خشک کند چنان که اندر این آفت آبها گچ تولد کند و بر دندان سفال تولد کند و تولد نمک از اجزای عرضی است که به حرارت آفتاب سوخته شده باشد و با آب آمیخته و هم حرارت آفتاب آن را به تحلیل سنگ کند و سبب بسیاری نمک اندر بول کودکان نه آن است که اجزای عرضی اندر بول ایشان بیشتر لکن آن است که حرارت اندر بول ایشان بسیار است و اجزای ارزی اندک است جمله بدان حرارت سوخته شود بدین سبب واجب کند که تولد سنگ در بول ایشان بیشتر بود و بباید دانست که این علت کودکی را بیشتر افتد که معده و جگر او گرم بود و جگر آب را به خویشتن میکشد و ثفل بدان سبب خشک بود و بول آن بیشتر بود از بهر آن که جگر را و تَریها را که به خویشتن میکشد به گرده و مثانه میفرستد و اگر اندر گرده و مثانه نیز حرارتی باشد زود هر تیرگی که در بول باشد ببندد و سنگ شود در جمله سبب تولد سنگ امتلاء است و رطوبتهای لزج که از طعامها که آن قوی و غلیظ بود تولد کند چون گوشت گاو و گوشت اشتر و ماهی بزرگ و مرغان آبی بزرگ و گوشتهای برشته و شیر و پنیر و خایهی مرغ بریان کرده و نان
(ص 525)
و فطیر با و نان سمید و تتماج و رشته و کرنج به شیر و حریصه و سر بریان و پایچه و قطایف و فالودهی لزج و میوههای خام و ترنج و انبرود و آب تیره و شراب غلیظ خاصه اگر قوت هاضمه معده و جگر ضعیف بود و گرده گرم بود و طعام بی ترتیب خوردن و بسیاری منی و باز داشتن شهوت جماع خاصه اگر شهوت صادق بود و سخن آن و اسباب آن رفته باشد و منی حرکت کرده و کار تمام ناشده آن از منی که حرکت کرده باشند درد خایه و آماس آن و سنگ تولد کند و بدی شیر دایه در جمله اسباب این علت اندر آید از دو وقیه یکی آن که اگر شیر صفرایی بود اغشای کودک را گرمتر کنند و غلیظی بول او را زودتر سنگ کند و اگر شیر بلغمی بود بول کودک را غلیظتر کند و حرارت مثانه را و آن را ببندد و سبب تولد سنگ از آب تیره و شراب غلیظ آن است که اجزای عرضی که با آن بود با غذا آمیخته
ص: 838
شود و پخته نگردد و لزوجت پذیرد اندر مثانه رسوب کند و سنگ گردد.
دوم از جزو چهارم از گفتار هژدهم اندر آن که سنگ اندر کدام جای تولد کند
بیشتری سنگ در گرده و مثانه تولد کند و در رودهی قولون بسیار تولد کند و محمد زکریا میگوید مرا دوستی بود و در بول او سنگ ریزهی بسیار بودی و یک بار سنگی بزرگ در براز او بیرون آمد و مرد فربه بود و خداوند درد بنده گشادها در بندهای اندامها سنگ بسیار تولد میکند و محمد زکریا میگوید من اندر حوالی گردن که به جایگاه خنازیر است و در سلعه سنگهای سخت دیدم و فولس از جالینوس حکایت میکند که او (کسی را) را دیده است که بر علت ذات الریه به سرفه سنگها برآمده است همچون ژاله و اسکندر میگوید من دیدهام که سنگی بزرگ برآمد همچون سنگهایی که از مثانه بیرون آید.
سوم از جزو چهاردهم از گفتار هژدهم اندر علامتها و علاج سنگ گرده مثانه
علامتها هرگاه که بول غلیظ و رقیق و صافی شود ایمن نشاید بود از آن که مادهای در گرده باز میماند و سنگ تولد میکند و بول سیاه که بی دردی و بیماری آید دلیل آن است که سنگ تولد خواهد کرد خاصه در عمر پیری و هرگاه که درد و گرانی در پشت پدید آید و همچون خلیدن جوالدوز بخلد بباید دانست که در گرده سنگ تولد کرده است و هرگاه که در بیقولهی ران فرود آید بباید دانست که سنگ در مجرای بول مانده است و هرگاه که آن درد ساکن شود بباید دانست که علامت آن بود که سنگ به مثانه فرود آمد و ریگ سرخ و زرد از گرده آید و اندر گرده همیشه گرانی بود و هرگاه طعام بیشتر خورده شود گرده به درد آید خاصه به وقت آن که ثفل به روده فرود آید و گرده فشارده شود و چون روده از ثفل تهی شود آن درد زایل شود و خداوند سنگ گرده را هر گاه که درد آن پدید آید یک خایه که از آن جانب است که سنگ در وی است درد خیزد و باشد که ران او که برابر آن گرده است خدر شود و اعراض قولنج پدید آید و باشد که در بول رسوبی پدید آید همچون رسوب خداوند بیماری جگر و فرق میان قولنج و این علت آن است که درد قولنج میل به سوی ناف و پیش شکم دارد و برتر آید و فروتر شود و درد گرده بر یک جای لازم بود و در جایگاه گرده بود و ران که بر برابر گرده باشد خدر شود و در قولنج این عارض نباشد و هرگاه که سنگ در مثانه
ص: 839
بود بول رسوب او سپید بود و باشد که خاکستر گون بود و درد و خارش و گرانی در بن قضیب بود و در زهار و خداوند علت پیوسته دست به قضیب خویش میبرد و بول دشخوار بیرون آید و هروقت که بول کند در حال خواهد که دیگر باره بول کند و گاه باشد که بول بی مراد بیرون آید و این در آخر بول کردن بود و سنگ مثانه بزرگ و درشت بود از بهر آن که جای او فراخ است و مادهی دیگر بر وی سخت تواند شد تا بدان سبب درشت گردد و سنگ گرده کوچک بود از بهر آن که جای او تنگ است و سنگ مثانه درد نکند مگر آن وقتی که در دهانهی مثانه افتد و بول را باز دارد و هر وقت که پیاده رود یا رنجی رسند قضیب خدر شود و ممکن بود که در مثانه دو سنگ باشد و بیشتر و در حرکت مردم بر یکدیگر سایند و سوده شود و سونش آن ریگ باشد که در بن شیشه پدید آید و باشد که با این ریگ رسوبی نخالی بود از بهر آن که درشتی سنگها مثانه را برندد و گاه باشد که سنگ مثانه بزرگ و گران بود و به وقت طهارت با مقعده زحمت کند و آن را بیرون آرد و بازگرداند خاصه اگر شرج ضعیف بود و هرگاه که خداوند سنگ مثانه را عصر البول بسیار رنجه دارد بباید دانست که سنگ بزرگ نیست و بدان سبب در دهانهی مثانه میتواند افتاد و بول را بازداشتن و بسیاری ریگ در بول دلیل سستی و ریزانی سنگ بود و ناآمدن ریگ دلیل سختی سنگ بود و هرگاه که خداوند علت پیاده رود و حرکت کند بن قضیب او به درد آید و هرگاه که ساکن شود و باز قلتد بباید دانست که سنگ از مثانه آزاد است بر وی سخت گشته نیست.
علاج نخست اسباب تولد آن باز باید داشت و مادهی آن گسسته باید کرد پس تدبیر شکستن و ریزانیدن سنگ باید کرد و تدبیر بیرون آوردن آن کردن اما تدبیر شکستن (گسستن) ماده آن است که که تن را از آن ماده پاک کنند و از طعامها که غذای آن مادهی سنگ شود باز دارند و از تدبیرها و حرکتها که اسباب تولد آن گردد پرهیز فرمایند و اگر قوت نگاه میباید داشت طعامهای زودگوار فرمایند چون گوشت تیهوج و دراج و تذرو و مرغ خانگی سبک اندام و فربه و گوشت بزغاله به زیره باه و اسفیدباه و خایهی مرغ نیم برشت و نان خشکار خمیر او خاصه باشد و نیکو پخته باشد و اگر قوت قوی باشد چیزی
ص: 840
فرمایند که غذا کمتر دهد چون ماش پوست کنده و اسفاناخ و کشک جو و قلیهی کدو و قلیهی خیار و نخود آب و زیره باه و مزورههای ساده به مغز بادام و روغن بادام یا روغن شیرپخت تازه با روغن گاو و از امتلاء و طعام از پس طعام پرهیز کنند و طعامها که غذای آن مادهی سنگ شود و تدبیر حرکتها که سبب تولد آن گردد در باب نخستین از این گفتار یاد کرده آمده است و تدبیر پاک کردن تن قی کردن است و داروی مسهل خوردن و قی صوابتر از بهر دو کار یکی آن که قی زودازود بشاید کرد و داروی مسهل زود زود نشاید خورد دوم آن که همهی ماده را از بیخ برکند و هم از آن راه باز گرداند و داروی مسهل اگر حرارتی غالب بود گاه گاه مسهلی قوی در خورد مزاج و حال میباید داد و اگر حرارت غالب نباشد مسهل قوی نشاید داد لکن به رفق طبع را نرم میباید داشت تا ماده (را) به طریق روده باز میگرداند و معده را قوت دادن تا طعام را نیکو گوارد و ریاضت معتدل و مالیدن به وقت فرمودن چنان که اندر کتاب حفظ الصحه یاد کرده آمده است گرمابه و آبزن سودمند باشد از بهر آن که ماده را از گرده باز گرداند و به ظاهر تن
(ص 526)
کشد و منفذها را نرم کند لکن افراط کردن زیان دارد از بهر آن که قوت را ضعیف و گرده را زبون گرداند و از تدبیرها که خداوند این علت را موافق بود و تولد سنگ باز دارد آن است که در میان طعام آب سرد خورند و گاه گاه به ناشتا نیز اندکی بخورند و بر فرشهای پوستین نخسبند لکن بر کتان خسبد تا گردهی ایشان گرم نشود و از مفردات آنچه ماده را لطیف کند و خداوند این علت را سود دارد و مثانه را پاک کند و سنگ را بشکند و به آب تاختن بیرون آرد بعضی سبزیها است و بعضی میوهها و بعضی ریچارها و بعضی شرابها و بعضی داروها
اما سبزیها کرفس و کسنی و شبت و فودنه و کشوت و بادیان و حسک و برگ ترب و ترب و قنبید و راسن و میوهها خربزه و خیار و خیار بادرنگ و انگور سپید و انجیر تَر و خشک و بادام تلخ و ذعرور و فستق و در ذعرور قوتی است که مجرای بول را پاک کند و سنگ بریزاند و ریچارها که به سرکه و هلیون به سرکه و عنصل به سرکه و زیتون پرورده و
ص: 841
شرابها سکنگبین که از سرکهی کبر سازند و از سرکهی عنصل و آب ترب و شراب سپید و لطیف و داروها مقل و صمغ و ذعرور و کرفس کوهی و افسنطین و سلیخه و بیخ خیار دشتی و عود بلسان و حب بلسان و پر سیاوشان و اسقلوقندریون و بذر الساذج و زیرهی دشتی و تخم بادیان و اصل بنطافیلون و آب او و کمافیطوس و جعده و بیخ هلیون و سعد مصری و قشور اصل الغار و سقوردیون و سذاب دشتی و پورهی ارمنی و داروهایی که فعل آن در گرده قوی است حجر الیهود است و مشکطرامشیع و کمافیطوس و آنچه قوت آن به مثانه رسد رماد الأقارب و دهن الأقارب است و رماد الزجاج است و سنگ اسفنج و خون تیس خشک کرده و خاکستر پوست خایهی مرغ که بچه از آن از وی بیرون آمده باشد و بهتر و قویتر از همه گنجشک است که او را به لغت یونان اطراقواندیتوس گویند و این گنجشکی است از جنس صعوه کوچکتر از همهی گنجشکان منقار او باریک است و رنگ او میان زردی و خاکستر گونی است و بر هر دو بال او دو خط است زرگون و دنبال او نقطههای سپید است و بیشتر در زمستان و زمینهای شوره پدید آید و در بنیاد دیوارها و پریدن او اندک است برخیزد و زود بنشیند و پیوسته دنبال میجنباند و سفیری میکند و این مرغک را قاضی مرغان گویند خام و پخته و قدید کرده و بریان کرده و سوخته به هر صفتی که خورند سود دارد و قدید او را بکوبند و با شراب صافی گر با ماء العسل گر با حندیقون بخورند سود دارد خواجه بوعلی سینا رحمه الله میگویند مرغکی است که او را به لغت یونان فربک صفراعور گویند آن را خشک کنند و بکوبند و اندکی بدهند سنگ را در گرده و مثانه و دیگر اندامها بود بیرون آرد و گروهی گفتهاند که سنگ از مثانه بیرون آرد و سنگهای دیگر را که در مثانه تولد کند بریزاند و بیرون آرد و سرگین کبوتر و سرگین خرگوش همچنین سنگ را پاک کند و با این مفردات کرده آمد چیزهای گزراننده بباید آمیخت تا آن را بدرقه کند و به موضع رساند چون پلپل و دارچینی و با داروی ادرار کننده بیامیزند چون وج و دوقو و فوح و مو و اسارون و نانخواه و کاشم و سلیسالیون و اذخر و قردمانا و تخم پنج انگشت تا سنگ را زودتر با ادرار به بول بیرون آرد و اگر در مثانه دردی بود داروهای دردنشاننده با وی بیامیزند چون تخم کتان و لعاب آن و چون چلغوزه و فندق و تخم ختمی و صبر و بسفایج و صمغ جوز از بهر آن که این داروها هم درد بنشاند و هم با
ص: 842
گوهر گرده سازگار بود و هم داروهای دیگر را که در گرده و حوالی آن چندان نگاه دارند که داروها فعل خویش بکند و اگر قوت گرده و مثانه ضعیف شده باشد داروهای قوت دهنده با آن بیامیزند چون بهمن و زرنباد و گل سوسن خشک و تخم فلنجمشک و گل سرخ و صندل و گلنار و رب میوهها چون سیب و آبی تا همه احشاء را قوت دهد و اگر از جهت صعبی درد چیزی خدر کننده با آن بباید آمیخت بیامیزند و ترکیب داروها بدین ترتیب باید کرد اگر مزاج گرده و مثانه گرم بود داروهای گرم کننده کمتر بکار دارند.
صفت دارویی که سوء المزاج گرم (را) سود دارد
بگیرند مغز تخم خیار بادرنگ و مغز تخم خربزه و مغز تخم کدو از هر یک یک جزو تخم بادیان نیم جزو همه را بکوبند نیک شربت سه درم سنگ با سکنگبین با گلاب آمیخته و سرد کرده.
صفت داروی دیگر بگیرند تخم خیار و تخم خیار بادرنگ و تخم خربزه و تخم کدو همه پاک کرده از هر یک پنج درم سنگ تخم کرفس دو درم سنگ تخم بادیان و سنگ اسفنج و آبگینهی سوخته و سوده از هر یک سه درم سنگ همه را بکوبند و بیامیزند شربت سه درم سنگ با سکنگبین و طبع را به اقراص بنفشه گر به خیارچنبر و تربد و آب بادیان نرم کنند نافع بود و در آبزن مینشانند،
صفت آبزن بگیرند حسک و بابونه و اکلیل الملک و مرزنگوش و کرفس و کرنب و شبت و برگ ختمی و پر سیاوشان راستاراست همه را بپزند و در آن آب مینشانند چون از آبزن بیرون آیند شربتی آب تخم خیار و خیار بادرنگ با نیم مثقال حجر الیهود و نیم درم سنگ حجر اسفند سوده بدهند و گاه گاه این مطبوخ میدهند.
صفت آن بگیرند بیخ سوس و پر سیاوشان از هر یک پنج درم سنگ تخم ختمی و تخم خبازی از هر یک سه درم سنگ تخم کرفس و تخم بادیان و حسک از هر یک دو درم سنگ انجیر بستی ده عدد سپستان سی عدد همه را بپزند چنان که رسم است و بپالایند شربت چهار اوقیه با یک وقیه و نیم سکنگبین.
صفت مطبوخی دیگر بگیرند برگ خبازی دشتی و بپزند و با انگبین و روغن گاو بیامیزند
ص: 843
و مقداری بسیار بدهند سنگ را در مجری بول بلغزاند و با بول بیرون آید و یا خیارشنبر در آب بادیان حل کنند و با روغن بادام بدهند و روغنهای نرم کننده با روغنهای قوت دهنده آمیخته میمالند چون روغن شبت و روغن حسک با روغن سوسن و روغن خیری آمیخته و هم روغن خیری هم قوت دهنده است و هم تحلیل کننده و ریاضت کردن و بر اسب خورد گام نشستن و بر نردبانها برآمدن و فرود آمدن سود دارد و سنگ را از گرده و مجراهای بول به مثانه فرود آرد و چون به مثانه فرود آید بابونه و اکلیل الملک و ختمی و سبوس در آب بپزند و برمی چکانند و روغنهای گرم همیمالند چون روغن سذاب تا درد بنشاند و روغن عقرب به مجرای قضیب درچکانند و به مثانه در مالند بشکند و به مقعد بردارند تا سنگ را بریزاند و طبیخ سذاب و مرزنگوش با روغن بلسان و روغن ناردین و نبط سپید درچکانیدن سود دارد خاصه اگر حرارت غالب نباشد و مثانه درد نکند و اگر در مثانه و گرده آماسی بود علاجهای آماس که در جایگاهش یاد کرده آمده است بکار دارند و اگر شکم خشک باشد به شیاف طبع نرم کنند و حقنهی سبک کنند تا مثانه را نرنجاند و زحمت نکند و شیاف اولاتر بود از حقنه و مسهل دادن صواب نباشد از بهر آن که مسهل مادتها را از بالا فرود آرد و قی کردن سود دارد و ماده را کمتر کند و از آن موضع که روی بدان دارد باز گرداند. لکن نه در وقت درد باید
(ص 527)
کرد از بهر آن که باشد که سنگ را بجنباند و به بالا برکشد و درد زیادت گردد اگر بدین تدبیرها درد زایل نشود از فلونیا و مانند آن چاره نباشد و تریاق نارسیده سود دارد از بهر آن که قوت افیون در وی تازه باشد و درد بنشاند و داروهای دیگر بعضی سنگ را بشکند و بعضی سنگریزه به ادرار بیرون آرد محمد زکریا میگوید بسیار آزمودم که از پس رگ زدن درد ساکن شد و سنگ به آسانی بیرون آمد و اگر سنگ گرده به یک جای بایستد در علاج آن داروهای گرم و داروهای ادرار کنندهی قوی و روغنها و نطولهای محلل قوی بکار نشاید داشتن لکن آب تخمها و طبیخ پر سیاوشان و مانند آن باید دادن و به سبوس نیم گرم و ارزن تکمید میکردن به رفق و اگر از جای به جای میشود در آبزن بنشستن که یاد کرده آمد
ص: 844
میباید نشاند و آب گرم و روغن زیت به هم آمیخته تکمید کردن و بباید دانستن که داروهای مثانه گرمتر از داروهای گرده باشد لکن داروهای گرم سخت گرم نشاید از بهر آن که داروی گرم ماده را ببندد و سبب زیادت علت گردد آنچه یاد کرده آمد علاج کسانی است که حرارت بر ایشان غالب بود و علاج کسانی که حرارت ایشان کمتر بود یا سردی بر ایشان غالب بود این است که اکنون یاد کرده شود اما اگر به اسهال حاجت آید داروهایی دهد که بلغم غلیظ را دفع کند.
صفت حبی که بلغم غلیظ را دفع کند بگیرند تربد یک مثقال حب النیل چهاردانگ صبر نیم درم سنگ شحم حنظل دانگ و نیم ملح نفطی دو دانگ این جمله یک شربت بود.
صفت دارویی که سنگ را از گرده بیرون آرد بگیرند تخم خربزهی پاک کرده و زیره و نانخواه و سعد و تخم کرفس و تخم ترب و بادام تلخ راستاراست شربت یک درم سنگ با طبیخ پرسیاوشان.
صفت دارویی که سنگ مثانه و گرده را بشکند و بریزاند و همچون گل بیرون آید
بگیرند خاکستر کرنب نبطی و خاکستر پوست خایهی مرغ که بچه از وی برامده باشد و حجر الیهود راستاراست شربت یک ملعقه با آب حسک گر با شراب کهن.
صفت داروی دیگر بگیرند حب بلسان و حب البان و حب القلب و سنگ اسفنج و مغز تخم خربزه راستاراست بکوبند شربت یک ملعقه با شراب مبزوج حب القلب ماش هندویی است.
صفت دارویی دیگر بگیرند تخم خیار و تخم کرفس و تخم انیسون و تخم کرفس کوهی و سلیخه و سنبل و دارچینی و حب القلت از هر یک یک جزو عاقرقرحا و جندبیدستر و فرفیون از هر یک چهار یک جزوی شربت یک مثقال با سکنگبین و آب نخود سیاه.
صفت دارویی دیگر بگیرند دوقوا و تخم کرفس و مر و تخم خیار مقشر از هر یکی شش درم سنگ سلیخه و دارچینی و سنبل از هر یک چهار درم سنگ همه را بکوبند شربت یک دانهی ترمس با چهار وقیه آب حسک سی روز این دارو بخورند سنگ را بریزاند و پاک کند و این داروها را خاصیتی عجب است و آن آن است که هر که این دارو کوبد انگشتری آهنین
ص: 845
نباید که با او باشد و بر میان او کارد نباید و بر کفش او میخ نباید به هیچ وجهی آهن نباید که با وی باشد و این خاصیت مرا آزموده نیست لکن چنان که در کتب استادان دیدم اینجا حکایت کردم و در اختیارات کندی همیآید آب ترب هر بامداد یک وقیه بخورد همهی سنگها را بریزاند و پاک کند و جانوری است در میان تره بسیار باشد پشت او چون گنبدی گرد و رنگ او سرخ نقطههای سیاه در میان سرخی از آن جانور سه عدد بخورند درست سنگ را بریزاند و پاک کند قالب ظن من چنان است که در شهر وی سکرک خوانند و کرمی است که به شبهای تاریک روشنایی دهد و سر و اطراف او بفکنند و تن او را در چیزی مسین خشک کنند به آفتاب هر روز یک کرم از آن با دوازده درم سنگ نقیع انگژد بدهند سه روز و بعضی گفتهاند یک کرم سه روز باید داد و این نیز آزمودهی من نیست در اختیارات حنین همیآید سرگین او با هم سنگ او شکر تبرزد در آب سرد بخورند گرده و مثانه را از سنگ و از مادهی آن پاک کند کودکان را نیم درم سنگ دهند و بزرگان را یک درم سنگ و گفتهاند که علف این کبوتر تخم کتان باید و گروهی گفتهاند سرگین این کبوتر و پلپل و نمک بگیرند راستاراست هر روز یک درم سنگ بدهند با طبیخ مشکطرامشیع.
صفت دارویی دیگر تخم خربزه و حب القلب و آبگینهی سوخته و دوقوا راستاراست همه را بکوبند نرم شربت یک درم سنگ با آب ترب گر با آب حسک و کژدم سوخته هر بامداد دو قیراط با حندیقون بدهند مدتی مثانه را پاک کنند و بعضی طیببان کژدم سوخته از نیم دانگ تا دو درم سنگ آب راسن تَر که از وی بفشارند فرمودهاند با طبیخ پرسیاوشان جالینوس میگوید مردی که او را این علت بوده بود مرا حکایت کرد از طبیب خویش که طبیب او را در طبیخ کرنب نشاند و هر بار یک وقیه تخم خربزهی کوفته با شکر بدو دادی و مثانهی او از سنگ پاک شد و گفتهاند اگر هفتاد عدد پلپل بکوبند و هفت قرص بسازند و هفت روز بخورند گرده و مثانه از سنگ پاک شود و پنج درم سنگ بورهی ارمنی با انگبین سرشته با آب ترب بدهند در مدت سه روز مثانه از سنگ پاک کند و نیم درم سنگ تا نیم مثقال آبگینهی سپید شامی سوخته با یک وقیه آب بدهند سنگ را بریزاند وبا بول بیرون آرد و مقدار یک ملعقه خون بز گشن (نر بز) که به تازی تیس گویند خشک کرده با لختی
ص: 846
تخم بادیان و سنبل بسایند تا خوش بوی شود و آن را در شراب شیرین بدهند سنگ را بریزاند و اگر گشن بز را بر زهار خداوند این علت کُشند تا خون بر وی ریخته شود سخت سود دارد و همهی داروها که از بهر این علت دهند در آبزن و گرمابه نافعتر بود و حب بلسان سوده یک مثقال سنگ گرده بریزاند و روغن حبة الخضرا با نخود آب خوردن و حلوا از آن ساختن سنگ گرده را پاک کند و بادام تلخ با مِیپخته بسرشند سنگ را بریزاند.
صفت معجونی سودمند بگیرند آبگینهی سوخته و کژدم سوخته و خاکستر کرنب نبطی و خاکستر خرگوش و سنگ اسفنج و خون تیس خشک کرده و خاکستر پوست خایهی مرغ که بچه از وی برآمده باشد و حجر الیهود و صمغ گوز و وج راستاراست فطراسالیون و دوقوا و مشکطرامشیع و صمغ آلو و تخم ختمی و پلپل از هر یک یک جزو و نیم همه را به انگبین بسرشند شربت از یک درم سنگ تا یک مثقال با آب حسک گر با آب نخود سیاه سنگ را پاک کند.
صفت معجون کژدم بگیرند کژدم سوخته سه درم سنگ و نیم و جنطیانا یک درم سنگ و نیم زنجبیل یک درم سنگ پلپل و دارپلپل از هر یک دو درم سنگ و نیم بیخ کاکنج پنج درم سنگ و نیم جندبیدستر چهار درم سنگ همه را بکوبند وبا انگبین بسرشند پس از شش ماه شرت کودک را نیم دانگ بود و بزرگان را دانگی در آب کرفس.
صفت داروی دیگر که سنگ مثانه را بشکند بگیرند اشق و پلپل و نطرون از هر یک یک مثقال حب البلسان دو مقثال مر چهار مثقال همه را به شراب شیرین بسرشند
(ص 528)
و حبها کنند چند نخود هر بامداد سه حب بخورند در گرمابه و یا پس از آن که از گرمابه بیرون آیند در مدت چهل روز مثانه پاک کند.
صفت روغن کژدم بگیرند زراوند مدحرج و جنطیانا و سعد و پوست بیخ کبر از هر یک یک اوقیه همه را نیم کوفته کنند و یک رطل بغدادی روغن بادام تلخ بگیرند این داروها در این روغن کنند و در آفتاب بنهند یک روز پس آن را بفشارند و بمالند و ثفل از وی جدا کنند و ده کژدم زنده در این روغن افکنند در آن حال که بگیرند و دو هفته در آفتاب نهند پس
ص: 847
بپالایند و بکار دارند.
صفت خشک کردن خون تیس تیس چهار ساله در آن وقت که انگور رنگ میدرارد بسمل کنند و خون او که اول برود لختی بریزند و آخر او نیز بریزند میانهی او نگاه دارند و دردی سنگین پاکیزه کنند و بنهند تا بفسرد پس آن را پاره کنند و بر چیزی سنگ نهند یا بر غربالی پاکیزه یا بر سفالی نهند و سر آن به حریر بپوشند تا گرد بدو راه نیابد و در آفتاب نهند تا خشک شود و از نم و تَریها نگاه دارند چون نیک خشک شد به وقت حاجت بسایند و بکار دارند چنان که یاد کرده آمده است.
صفت سوختن کژدم شیشهای محکم بگیرند و کزدم را در وی کنند و او را در گل حکمت گیرند و در تنوری نهند گرم و شش ساعت بگذارند پس بردارند و بنهند تا سرد شود و سر شیشه باز کنند اگر بریان شده باشد چنان که بتواند سود نگاه دارند و اگر نه دیگر باره سر شیشه استوار کنند و دو ساعت تا سه ساعت دیگر اندر تنوری گرم نهند تا نیک بریان شود چنان که سوخته نباشد که قوت او برود و خام نباشد که بنتوان سود.
صفت سوختن آبگینه بگیرند گوهر آبگینه کار ناکرده گر آبگینهی شامی سپید پاکیزه در کفگیری آهنین کنند و بر آتش نهند تا سرخ شود پس در آب شکار افکنند بسیار باز به آتش سرخ میکنند و در آب شخوار میافکنند تا بترقد و چنان شود که بتواند سود.
چهارم از جزو چهارم از گفتار هژدهم اندر علاج آن که سنگ که در مجرای بول بگذرد و آن را برندد یا به مجرا در ماند
اما اگر سنگ مثانه را با مجرای بول را برندد و جراحت کند علامت وی آن است که از پس آن که سنگ بیرون آید بول با خون آمیخته بود یا خوناب بود اگر بول با خون نیک آمیخته باشد بباید دانست که جراحت در گرده افتاده است و در مجراهایی که فرود گرده است و اگر نخست خون آید پس بول آید بباید دانست که جراحت در مثانه یا در مجرایی قضیب افتاده است و موضع درد بر آن گواهی دهد.
علاج هرگاه که جراحت افتاد در حال رگ باسلیق باید زدن تا از آماس ایمن شود پس جراحت را علاج کردن.
ص: 848
صفت دارویی که جراحت را برویاند بگیرند گل ارمنی و کندر و دمالاخوین از هر یک یک جزو اقاقیای مغسول سدس یک جزو تخم خربزه پاک کرده چندهی همهی داروها همه را بگیرند و به آب لسان الحمل بسرشند و قرصها کنند از یک مثقال بامداد یک قرص در آب سرد بدهند گر به آب لسان الحمل و مانند آن و از پس طعام به ده ساعت یک قرص دیگر بدهند.
صفت دارویی دیگر بگیرند اسفیداج ارزیز و گل مختوم و کندر و دمالاخوین راستاراست افیون عشر یک جزو همه را شیاف کنند و به وقت حاجت با آب لسان الحمل یا به گلاب بسایند و به مجری قضیب اندر چکانند.
صفت دارویی دیگر خون را از گرده و مثانه و مقعد و از هر کجا که آید باز دارند بگیرند کهربا و گل ارمنی و گلنار و اقاقیا و کندر راستاراست افیون ربع یک جزو شربت یک مثقال با آب سماق و باقی علاج در باب علاج بول خون یاد کرده آمده است و گر خون در مجرای بول بسته شود علاج آن در باب چهارم از جزو دوم از این گفتار یاد کرده آمده است و گاه باشد که خون اندر مثانه و مجرای بول بسته شود و حاجت آید بدان چه بشکافند همچنان که از بهر سنگ که بشکافند و اگر سنگ به مجرا درماند علامت وی آن است که در بن قضیب درد و گرانی بود و بول به دشخواری بیرون آید علاج وی آن است که خداوند علت را به قفا باز خوانند و هر دو پای او به بالا برآرند و نیک بجنبانند و او را شکل به شکل میگردانند تا به فضای مثانه باز شود و باشد که بعد از آن راست بیرون آید اگر بدین طریقبه جایی باز نشود تدبیر آن باید کرد که قاساتیر به مجرای قضیب فرود کنند تا سنگ را باز پس برد و قضیب را مالیدن به روغنهای تحلیل کننده چون روغن شبت و بابونه و در آبزن نشاندن و آبهای تحلیل کننده بر مثانه و قضیب چکانیدن و آب بسیار باشد و شربتهای ادرار کننده دادن تا بسیاری بول بر دفع سنگ یاری دهد باذن الله تعالی.
پنجم از جزو چهارم از گفتار هژدم اندر احوال شکافتن مثانه و سنگ بیرون کردن
اگر سنگ سخت و بزرگ بود و (با) تدبیرهایی که یاد کرده آمد شکسته نشود تدبیر جز آن نباشد که بشکافند و سنگ بیرون کنند لکن شکافتن کاری با خطر است گاه گاه به نادر یکی
ص: 849
سلامت یابد و متقدمان گفتهاند که سنگ گرده را نیز از سوی پشت بشکافند و بیرون کنند و این سخت با خطر است و ما در این روزگار نشنیدهایم و نه دیدهام و در هیچ کتاب یاد نکردهاند که طبیبی این علاج فرمود یا بیماری بدین علاج سلامت یافت پس این علاج نشاید کرد و اما سنگ از مثانه بیرون کردن آسانتر و کم خطر است و طبیبی که این کار کند وی را در سه حال تأمل باید کرد یکی در عمر خداوند علت دوم در کوچکی و بزرگی شکل سنگ سوم در حال دردها که خداوند علت میکشد و فایدهی شناختن عمر خداوند علت آن است که اگر کودک بود در حد ده سالگی بود یا کهل بود وی را جراحت کردن آسانتر بود از بهر آن که اگر کودک سخت خرد بود طاقت جراحت ندارد و اگر در حد ده سالگی بود هم طاقت جراحت دارد و هم جراحت او زود بسته شود و کهل را اگر جراحت کنند بیم آماس فلقمونی کمتر بود و مردم جوان را و پیر را جراحت کردن عسر بود از بهر آن که جوان را بیم آماس فلقمونی بود و علاج آن با علاج جراحت دشخوار بود خاصه در این موضع و پیر را جراحت بسته نشود و فایدهی شناختن احوال و اشکال سنگ آن است که اگر سنگ کوچک بود از زیر انگشت بیرون میشود و آن را به دست آوردن و دفع کردن دشوار بود و خداوند علت را عذاب کردن لکن چون بیاید آسان بیرون آید و اگر سخت بزرگ بود جراحت بزرگ باید کرد و بیم باشد که بسته نشود و اگر در کوچکی و بزرگی مثانه بود و گرد آسان بیرون آید و گر سنگ دراز بود جهد باید کرد تا آن را به شکل راستی برآرند برابر جراحت تا آسان بیرون آید و فایدهی شناختن دردها که خداوند علت میکشد آن است که معلوم گردد که سنگ درشت است و هر چند که سنگ درشتتر است درد صعبتر بود چون خداوند علت دردها کشیده باشد و با درد خوی کرده درد جراحت تواند کشید و از جهت امید خلاص تن به جراحت دردهد و دلیرتر باشد و اگر درد صعب کشیده نباشد نه طاقت جراحت دارد و نه تن بدان درد دهد و سخت ترسان بود.
ص: 850