گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
باب شانزدهم در عمل پرورده‌ها






گل شکر، گل انگبین: معده ضعیف را سود دارد. بگیرند برگ گل سرخ یا سفید، تخم‌ها و برگ‌های خرد که با تخم آمیخته باشد، از وی پاک کنند و شکر پاک کرده بکوبند و به قربیل فرو گذارند و به هر ده منی شکر، سه من گُل در مالند و این چنان باشد که گل و شکر به تشتی یا به لاکی چوبین یا طغاری سفالی در کنند، یک تو گُل و یک تو شکر و یک شب بنهند. دیگر روز هر دو را به کف دست بمالند نیک تا گل همه مالیده شود و در شکر ناپیدا شود و همچنین یک چیز شود و در خنبره کنند و سر آن به کرباس ببندند و چهل روز در
ص: 518
آفتاب نهند و هر روز به کفچه‌ای چوبین بجنبانند و از پس چهل روز بکار برند و بعضی مردمان گل جداگانه به دست بمالند نیک و شکر و جلاب کنند تا به قوام انگبین آید. پس گل در وی بمالند و هر روز بجنبانند و گل انگبین را همچنین، نخست گل به دست بمالند و لکن بگذارند و موم از وی جدا کنند و کفک بردارند و گل در وی بمالند و در هر ده من انگبین، چهار من گل کنند و بعضی مردمان پنج من کنند و «بوعلی سینا» در کتاب قانون می‌گوید: گل انگبین پس از شش ماه بکار دارند.
بنفشه پرورده: سرفه گرم را سود دارد و سینه را نرم کند. بگیرند بنفشه تازه و اقماع او و لختی در او کنند و در یک جزو بنفشه، دو جزو شکر کوفته برافکنند و بمالند چنان که گل شکر را و در آفتاب نهند و هر روز بجنبانند تا تمام شود.
ترنج پرورده: معده‌ی ضعیف را سود دارد و طعام بگوارد. بگیرند ترنج و از درازا به چهار پاره کنند و ترشی او پاک کنند و پوست او لختی باز کنند، سخت باریک و لختی بر وی بگذارند و هفت شبانه روز در نمک آب نهند و هر روز که بر او نمک تازه کنند، پس آن را بشویند و در آب خوش نهند. سه روز در این آب بگذارند. پس آب از وی بریزند و بچشند اگر هنوز شوری مانده باشد، دو روز دیگر در آب کنند، پس از آن آب برآرند تا همه شوری از وی جدا شود و یک روز بر سبدی نهند تا آب از وی برود. پس بگیرند انگبین یک جزو و دو جزو آب صافی و بجوشانند و کپک بردارند. پس ترنج را در این انگبین و آب بپزند تا آب برود و انگبین در ترنج بگذرد و در پشت او همچون مروارید نماید. از این انگبین بردارند و یک باره جدا بنهند تا انگبین از وی بپالاید دیگر روز انگبین دیگر بگیرند و کفک بردارند و آن ترنج پاره‌ها را بر سان تتماج ببرند و در انگبین بجوشانند. جوشانیدنی تمام و انگبین چندان که یک انگشت بر سر ترنج ایستاده باشد و از آتش بردارند و بنهند تا بیاساید. پس هر دو منی ترنج را، یک مثقال زعفران و یک مثقال خیربوا و یک مثقال دارپلپل و نیم مثقال قرنفل و نیم مثقال دارچینی و دانگی و نیم مشک همه بسایند نرم و بدین انگبین و ترنج برافکنند و نیک بجنبانند تا دارو هموار به همه رسد.
هلیله پرورده: آنچه به هندوستان و به چین پرورند به نرمی بهتر از این باشد که ما اینجا
ص: 519
بپروریم و منفعت‌های وی آن است که معده را قوی کند و تَری‌ها را کم کند از وی و دماغ را پاک کند و بخارها که در دماغ باشد، تحلیل کند و بخار معده را از دماغ باز دارد. بگیرند هلیله کابلی درشت و بزرگ چندان که خواهند و زمین بکنند مقدار یک گز، جایگاهی که نمناک بود و زمین پاکیزه باشد و ریگ پاکیزه بیارند و در این زمین کنند و مقدار چهار انگشت آب برزنند تا تَر شود و هلیله بر این ریگ برنهند یکان، یکان، هموار و ریگ دیگر بر سر هلیله کنند و آب برزنند و یک تونی دیگر هلیله برنهند و ریگی دیگر بر سر آن کنند و آب برزنند و هم چنین یک تو هلیله می‌دهند و ریگ بر سر آن می‌کنند، تا همه بر این سان در میان ریگ پنهان شود و دو روز بگذارند. پس هلیله از میان ریگ بیرون کنند و ریگ دیگر آرند و هم بر این سان هلیله در میان ریگ پنهان کنند. هر دو روزی هلیله از میان ریگ بیرون می‌آرند و ریگ تازه می‌کنند و باز در میان آن می‌کنند تا ده روز بگذرد و هلیله تَر شود و بزرگ شود. اگر بدین ده روز نیک نشود یک بار یا دو بار دیگر همچنان در میان ریگ پنهان می‌کنند و ریگ را بر می‌دارند تا هلیله تَر و بزرگ شود. پس هلیله را بشویند سه چهار بار.
پس خرما به کشک در آب بسیار بپزند نیک و بپالایند و هلیله را بدان آب بپزند به آتش آهسته تا نرم شود و بنهند تا بیاساید و هلیله را از آن آب بیرون کنند و بشویند و یک ساعت بر بلندی نهند تا آب از وی فرو پالاید. پس با انگبین صافی کرده و کپک برداشته، گرم کنند و نیمه وزن انگبین، گلاب با وی بیامیزند و هلیله را به سوزن بیازنند و در این انگبین و گلاب بپزند نیک و داروها که در باب ترنج پرورده یاد کرده آمده است، هم بدان وزن نیم کوفته کنند و در صره بندند و در این دیگ افکنند و هر ساعت آن صره را بجنبانند و بفشارند.
چون هلیله تمام پخته شود، همچنان در آن انگبین بگذارند دو شبانه روز. سرگشاده تا هلیله قوّت داروها بستاند. پس هلیله را از انگبین بیرون آرند و انگبین دیگر صافی کرده و کپک برداشته گرم کنند و هلیله در وی بجوشانند جوشانیدنی اندک و هم از این لختی بردارند و اندکی مشک و زعفران و عنبر سوده در وی حل کنند تا آن را با جمله انگبین بیامیزند و جمله در خنبره کنند و نگاه دارند و هر چند کهن‌تر شود، بهتر بود و انگبین در هر پختی چندان باید که دو انگشت بر سر هلیله باشد.
ص: 520
زنجبیل پرورده: معده سرد را سود دارد و گرده و مثانه را گرم کند و ادرار بول آرد و تب و لرزه ببرد و بعضی مردمان، زنجبیل بر آن سان پرورند که هلیله را و لکن پس از آن که به آب خرما و کشک جو پخته باشند، خرما تنها یک بار بجوشند و از آن آب برآرند و بنهند تا آب از وی فرود آرد. پس به انگبین و آب به هم آمیخته تا تمام نرم شود. پس با انگبین مصفی بپزند و همان داروها در افکنند و بعضی دیگر زنجیبل را در شراب انگوری فرغار کنند، یک ماه و در آفتاب می‌دارند تا نرم شود. پس از آن شراب بیرون کنند و بشویند و در آب انگبین بپزند یک بار و از آن انگبین برآرند و به انگبین صافی دیگر باره بپزند و به آن بگذارند و داروها هم‌چنان که در باب ترنج و هلیله یاد کرده آمده است درافکنند و اگر به جای شراب گلاب کنند و آن گلاب با انگبین بیامیزند و پختن نخستین بدان بود صواب بود.
آمله پرورده: منفعت آن، همچون منفعت هلیله است و حفظ زیادت کند. بگیرند آمله درست که شکسته نباشد و هفت روز در آب خوش صافی فرغار کنند. پس دو بار با انگبین بپزند. چنان که هلیله را و زنجبیل را و همان داروها در افکنند.
شقاقل پرورده: گرده و مثانه ضعیف را سود دارد و قوّت باه زیادت کند. اما اگر تَر باشد پوست او باز کنند و پاره پاره کنند و هم بر سان ترنج بپرورند و همان داروها در افکنند و اگر خشک بود، مدتی در آب گرم فرغار کنند و هر روز آب تازه می‌کنند تا نرم شود پس در انگبین و آب بپزند و دیگر باره به انگبین تنها بپزند، چنان که معلوم است و همان داروها را در افکنند.
راسن پرورده: فالج و گرده و مثانه‌ی سرد را سود دارد و ادرار بول آرد و پشت گرم کند.
بگیرند راسن تَر چندان که خواهند و بشویند پاکیزه و پوست باز کنند و پاره پاره کنند، چندِ انگشت انگشت و در انگبین و آب بپزند تا نرم شود و از آن انگبین برآرند و بنهند تا آن انگبین از وی فرو رود. پس به انگبین مصفی بپزند. پس داروها که در باب گذشته یاد کرده آمده است بکوبند نرم و ببیزند و بدان انگبین کنند و نیک بجنبانند تا به هم بسرشند و نگاه دارند.
گزر پرورده: سینه را نرم کند و پشت را گرم کند و درد پشت را ببرد و قوّت باه را زیادت
ص: 521
کند. بگیرند گوز پاکیزه و هموار و بشویند پاک و پوست او باز کنند، باریک و میان او بیرون کنند و پاره پاره کنند، انگشت انگشت. پس بگیرند انگبین یک جزو، آب صافی دو جزو و گزر در وی بجوشانند تا نیم پخته شود و از آن انگبین بر آرند و به انگبین مصفی بجوشانند و داروها که یاد کرده آمد در افکنند و به همه اجزای انگبین و گزر برسانند و نگاه دارند.
پروردن شلغم دراز: منفعت این و منفعت گزر پرورده یکی است. بگیرند شلغم دراز و پاک بشویند و پوست باز کنند، باریک و از درازا پاره کنند، همچنان که ترنج را و در آب و نمک فرغار کنند، سه روز تا چهار روز. پس از آن آب بیرون کنند و بشویند و در آب صافی کنند، بی نهایت و روزی دو سه بنهند تا شوری بگذارد. پس در انگبین و آب بپزند. همچون دیگرها و پس به انگبین مصفی بپزند و داروها برافکنند و نگاه دارند.
پروردن به: قی و اسهال باز دارد و طعام بگوارد. بگیرند، آبی[622] بزرگ چندان که خواهند و هر یک چهار پاره کنند و زندرون و از بیرون پاک کنند و در انگبین بپزند چنان که دیگرها و پس به انگبین مصفی بپزند و داروها برافکنند و نگاه دارند.
پروردن سیب: معده ضعیف را سود دارد و دل را قوّت دهد و قی باز دارد. پروردن آن همچون پروردن آبی هر یک به چهار پاره کنند و پوست باز کنند و میانه را بیرون کنند و همچون آبی بپزند.
پروردن انبروت: معده را سود دارد هر یک به چهار پاره کنند و پوست باز کنند و میانه را بیرون گیرند و همچون سیب و آبی بپزند و داروها که چند جا یاد کرده آمده است درافکنند و نگاه دارند.
پروردن گوز: قوت باه زیادت کند. بگیرند مغز گوز تَر و اگر چنان باشد که هنوز سفال او سخت نشده باشد، پوست که بر ظاهر سفال باشد، باز کنند و پوست زندرونین که به سفال خواهد شد با وی بگذارند و نخست سه روز در آبِ خوش صافی نهند تا ضهومت پوست بیرونین از وی برود و هر روز آب تازه می‌کنند و اگر سفال سخت شده باشد، هر دو پوست باز کنند و پوست دیگر که بر مغز باشد هم باز کنند و در آب انگبین بپزند و از آن انگبین
ص: 522
برآرند و با انگبین مصفی بپزند و داروها در افکنند چنان که دیگر چیزها را و نگاه دارند.
پروردن گوز هندو: قوّت باه را زیادت کند. بگیرند گوز مغز هندی و پوست او باز کنند، باریک و سه روز در آب صافی نهند تا تَر شود. پس در انگبین و آب آمیخته بپزند و از آن انگبین برآرند و به انگبین صافی کرده بپزند و داروها در افکنند و نگاه دارند.
پروردن بادام: خداوند سرفه را سود دارد. بگیرند بادام تَر و هر دو پوست او باز کنند و در دوشاب بپزند و سه روز اندر آن دوشاب بگذارند. پس از آن دوشاب بیرون کنند و شکر عسکری به قوام عسل آرند و بادام را بدان شکر به قوام آورده بجوشانند جوشانیدنی سبک و نگاه دارند و از جهت مرطوب به جای شکر، انگبین مصفی کنند.
پروردن چلغوزه: درد عصب‌ها را سود دارد و قوّت باه زیادت کند. بگیرند مغز چلغوزه پاک کرده چندان که خواهند و در آب انگبین بپزند. پس از آن انگبین بیرون کنند و یک ساعت بنهند تا آب و انگبین از وی فرو رود. پس به انگبین مصفی بجوشانند جوشانیدنی سبک و داروها درافکنند و نگاه دارند.
پروردن سیر: همه بیماری‌های سرد را سود دارد و رطوبت را از معده کم کند و طعام بگوارد. بگیرند سیرهای بزرگ دانه کنند و پوست باز کنند و در شیر تازه فرغار کنند، یک شبانه روز و از آن شیر بیرون کنند و به انگبین مصفی بجوشانند نیک و بگیرند، قاقله و خیربوا، زنجبیل، دارچینی از هر یکی یک درمسنگ، قرنفل و دارپلپل، گوزبوا و زعفران از هر یک نیم درمسنگ، همه بکوبند و ببیزند و بدین انگبین با شیر درافکنند و بجنبانند تا هموار شود و نگاه دارند. این مقدار داروها بر مقدار سه من سیر برافکنند و نگاه دارند.

باب هفدهم در نقیع‌ها (نَم کردنی‌ها) و مطبوخ‌ها و مسهل و انواع ماء الاصول.

مطبوخ هلیله: محرور را شاید. هلیله‌ی زرد و کابلی و هلیله سیاه از هر یک هفت درمسنگ پاک کرده، بفنشه، گل سرخ از هر یکی پنج درمسنگ، تخم کسنه، تخم خرفه از هر یکی سه درمسنگ، برگ کسنه، برگ کرفس از هر یکی یک دسته کوچک، عناب و آلو سیاه و سپستان از هر یکی سی عدد، خرمای هندو پانزده درمسنگ این همه در یک من و
ص: 523
نیم آب بپزند تا دو بهر برود و نیم من بماند و بپالایند و بر مقدار صد درمسنگ از این مطبوخ بیست درمسنگ شیرخشت برافکنند و بگدازند و بپالایند این یک شربت باشد.
مطبوخ هلیله‌ی زرد: اسهال صفرا کند. هلیله‌ی زرد ده درمسنگ، خرما هندو بیست درمسنگ، آلو سیاه، عناب از هر یک سی عدد، سپستان یک کف، بنفشه یک کف، تخم کسنه، کشوت از هر یک یک کف، برگ عنب الثعلب، یک دسته بپزند، چنان که رسم است و بپالایند و پانزده درمسنگ فوس خیارشنبر و بیست درمسنگ شیرخشت در وی بگدازند و بپالایند.
مطبوخ هلیله: هلیله‌ی زرد ده درمسنگ، آلو سیاه ده عدد، خرما هندو سی درم، شاهتره هفت درم، سپستان پنجاه عدد بپزند و بپالایند و سی درمسنگ شیرخشت در وی گدازند و باز بپالایند و اگر یک درمسنگ صبر با این مطبوخ بدهند صواب باشد.
مطبوخ هلیله‌ی زرد: هلیله‌ی زرد و هلیله کابلی و هلیله سیاه از هر یکی هفت درمسنگ، شاهتره، سنای مکی، بنفشه، گل سرخ از هر یکی پنج درمسنگ، عناب، اجا[623] س، میویز دانه بیرون کرده، سپستان از هر یکی سی عدد، تخم کسنه، تخم خرفه، تخم کشوت از هر یکی سه درمسنگ، انیسون، تخم بادیان از هر یکی دو درمسنگ، برگ کسنه، برگ کرفس، برگ لبلاب، برگ عنب الثعلب از هر یک یک دسته کوچک، گل شکر، فلوس خیارشنبر از هر یکی پانزده درمسنگ، خرمای هندو پانزده درمسنگ، شیرخشت سی درمسنگ این مطبوخ بسازند، چنان که رسم است و بپالایند و چهار دانگ غاریقون و چهار دانگ تربد و دانگی و نیم سقمونیا مشوی ترکیب کنند.
مطبوخ هلیله: خداوند تب ربع را سود دارد و اسهال سودا و بلغم کند. هلیله کابلی و هلیله سیاه و بلیله و آمله از هر یک پنج درمسنگ، افسنتین رومی چهار درمسنگ، اسطوخودوس سه درمسنگ، افتیمون هفت درمسنگ، آلو سیاه بیست عدد، میوز دانه بیرون کرده بیست درمسنگ، سنای مکی پنج درمسنگ این داروها بپزند چنان که رسم است. صد درمسنگ از این مطبوخ بستانند و یک مثقال غاریقون و نیم درمسنگ ملح نبطی
ص: 524
و نیم درمسنگ صبر و دانگی و نیم خربق سیاه ترکیب کنند و اگر این ترکیب جداگانه حب کنند و نخست بخورند. پس مطبوخ خورند صواب بود. و همه ترکیب‌های دیگر همچنین.
مطبوخ هلیله سبک تَر: خداوند تب ربع را سود دارد. هلیله کابلی ده درمسنگ، شاتره هفت درمسنگ، حماض، عناب از هر یک بیست عدد، تخم کشوت، تخم کسنه از هر یکی سه درمسنگ، بیخ بادیان دو درمسنگ، بپزند چنان که رسم است و پانزده درمسنگ فولوس خیارشنبر و پانزده درمسنگ گل شکر در وی بگدازند و بپالایند.
مطبوخ هلیله: خداوند یرقان سودایی را سود دارد. هلیله‌ی کابلی، هلیله سیاه از هر یک ده درمسنگ، شاهتره، بسفایج، فقاح، انگبین از هر یکی پنج درمسنگ، بیخ کرفس و بیخ بادیان از هر یکی چهار درمسنگ، افتیمون پنج درمسنگ، خربق سیاه یک درمسنگ بپزند چنان که رسم است و یک درم ایارج فیقرا ترکیب کنند.
مطبوخ افتیمون: خداوند مالیخولیا و قوبا و جرب و بهق سیاه را سود دارد. بگیرند هلیله سیاه ده درمسنگ، بسفایج پنج درمسنگ، افتیمون ده درمسنگ، سنا مکی هفت درمسنگ، اسطوخودوس ده درمسنگ بپزند چنان که رسم است و بپالایند و چهار دانگ غاریقون و نیم درمسنگ صبر و دانگی خربق سیاه ترکیب کنند.
مطبوخ افتیمون: اصحاب سودا و مالیخولیا را سود دارد. هلیله کابلی ده درمسنگ، افتیمون ده درمسنگ، بسفایج پنج درمسنگ، سنای مکی هفت درمسنگ، تربد نیم کوفته چهار درمسنگ، اسطوخودوس چهار درمسنگ، میویز دانه بیرون کرده ده درمسنگ، بپزند چنان که رسم است و چهار دانگ غاریقون و یک درمسنگ صبر و دو دانگ ملح نفطی و دانگی و نیم خربق سیاه ترکیب کنند.
مطبوخ افتیمون: اصحاب سودا را سود دارد. بگیرند هلیله‌ی زرد ده درمسنگ، هلیله کابلی و سیاه از هر یکی هفت درمسنگ، بلیله، آمله از هر یکی چهار درمسنگ، لسان الثور، بادرنجبویه، فافت، اسطوخودوس از هر یک چهار درمسنگ، بسفایج نیم کوفته سه درمسنگ، تربد نیم کوفته دو درمسنگ، میویز دانه بیرون کرده سی درمسنگ، آلو سیاه ده عدد، افتیمون پانزده درمسنگ، بپزند چنان که رسم است و افتیمون به آخر در صره‌ای
ص: 525
بسته در دیگ افکنند از آتش بردارند و نگاه دارند تا سرد شود و صره‌ی افتیون بمالند و صره دور کنند و بپالایند و یک درمسنگ غاریقون سوده به انگبین بسرشند و در وی حل کنند و نیم درمسنگ صبر و دانگی و نیم خربق سیاه.
مطبوخ افتیمون تمام‌تر از اول: بگیرند هلیله کابلی و هلیله سیاه و بلیله و آمله از هر یک پنج درمسنگ، سنای مکی، بنفشه، گل سرخ از هر یکی چهار درمسنگ، افسنتین رومی چهار درمسنگ، قافت چهار درمسنگ، شکاع، بادآورد از هر یکی چهار درمسنگ، اسطوخودوس، کمادریوس از هر یکی سه درمسنگ، لسان الثور، برگ بادرنجبویه، تخم فلنجمشک از هر یکی دو درمسنگ، انیسون، تخم بادیان از هر یک یک درمسنگ، بسفایج نیم کوفته سه درمسنگ، خربق سیاه نیم کوفته چهار دانگ، تربد نیم کوفته دو درمسنگ، بپزند چنان که رسم است و افتیمون در صرّه بسته، ده درمسنگ در وی افکنند و از آتش بردارند و بنهند تا سرد شود و صرّه افتیمون بمالند و بپالایند و یک درمسنگ غاریقون و چهار دانگ صبر و دو دانگ ملح نبطی و دو دانگ حجر لاژورد، دو دانگ و نیم شحم حنظل ترکیب کنند و ده درمسنگ شکر برافکنند و نیم گرم بخورند و اگر هلیله‌ی زرد مقدار هفت درمسنگ و سقمونیا نیم دانگ در این مطبوخ زیادت کنند، خلط صفرا نیز بیارد.
مطبوخ هلیله: خداوند گر و خارش را سود دارد. هلیله‌ی زرد پانزده درمسنگ، سنای مکی، شاتره از هر یکی پنج درمسنگ، افتیمون چهار دانگ، مامیران چینی دو درمسنگ، افسنتین رومی سه درمسنگ، گل سرخ، تخم کسنه، بسفایج از هر یکی سه درمسنگ، بپزند چنان که رسم است و مقداری ترنگبین ترکیب کنند.
نقیع هلیله‌ی زرد: در تب‌های صفرا و درد سر گرم سود دارد. بگیرند هلیله‌ی زرد کوفته ده درمسنگ، آلو سیاه بیست عدد، خرما هندو پانزده درمسنگ، سپستان سی عدد، بنفشه خشک پنج درم، تخم کسنه پنج درم، تخم کوک ده درم، گشنیز خشک دو درمسنگ، ترنگبین بیست درمسنگ، شکر ده درمسنگ، فلوس خیارشنبر هفت درمسنگ همه را در آب گرم فرغار کنند، یک شب جز شکر و ترنگبین و بامداد بپالایند و شکر و ترنگبین در وی گدازند. شربت چهار اوقیه.
ص: 526
نقیع الفواکه: درد سر گرم را سود دارد. بگیرند هلیله‌ی زرد کوفته پانزده درمسنگ، آلو سیاه صد درمسنگ. در هاون سنگین یا سفالین بکوبند تا آب او قوّت هلیله بستاند و بپالایند. صافی و با دو اوقیه ترنگبین یا جلاب بخورند و اگر به عوض آب آلو خرما هندو کنند، روا باشد.
نقیع هلیله: اخلاط سوخته از تن پاک کند. بگیرند هلیله‌ی زرد پاک کرده، خرما هندو از دانه و لیف پاک کرده از هر یکی پانزده درمسنگ، عناب، اجاس از هر یکی بیست عدد، میویز دانه بیرون کرده بیست درمسنگ، گل سرخ پنج درمسنگ، بنفشه سه درمسنگ همه در یک من و نیم آب بپزند تا به نیم من باز آید و بپالایند و بیست درمسنگ فلوس خیارشنبر در مقدار صد درمسنگ از این مطبوخ گدازند و بخورند.
مطبوخ طباشیر بادها: را بشکند و خلط غلیظ را از تن پاک کند و درد سر که از باد و از ماده‌ی غلیظ باشد ببرد. بگیرند سعد و سنبل، افسنتطین، فقاح الاذخر، تخم کرفس، تخم بادیان، نانخواه، زیره، از هر یکی یک کف همه در یک من و نیم آب بپزند تا به نیم من باز آید و بپالایند و یک اوقیه صبر در این آب فرغار کنند و در شیشه کنند و سه روز در آفتاب می‌نهند و به شب در خانه‌ی گرم. روز سوم یک اوقیه از این آب بپالایند و با دو درمسنگ تا سه درمسنگ روغن بیدانجیر بخورند.
نقیع صبر: درد سر گرم را سود دارد. بگیرند آب کسنه سه اوقیه، صبر چهار دانگ و سه روز همچنان نگاه دارند و روز چهارم بپالایند و بخورند.
نقیع صبر: درد سر بلغمی را سود دارد. بگیرند افسنتین رومی ده درمسنگ، أسارون پنج درمسنگ، قنطریون باریک، مصطکی از هر یکی سه درمسنگ همه در یک من و نیم آب بپزند و بپالایند و شش درمسنگ صبر در وی افکنند و سه روز نگاه دارند از پس سه روز دو اوقیه تا چهار اوقیه با یک درمسنگ روغن بادام شیرین بخورند.
نقیع البزور: حیض فرو آرد. بگیرند تخم خربزه نیم کوفته هفت درمسنگ، تخم کرفس، انیسون، تخم بادیان، از هر یکی سه درمسنگ، دوقو، مشک طرامشیع از هر یکی دو درمسنگ، سنبل، افسنتین رومی از هر یک چهار درمسنگ، هزاراسفند، ابهل از هر یکی
ص: 527
یک درمسنگ و نیم همه نیم کوفته کنند و در شیشه کنند و یک من و نیم آب در وی کنند و سه روز در آفتاب می‌نهند و به شب در خانه‌ی گرم و هر بامداد چهار اوقیه با یک درمسنگ روغن بادام شیرین بخورند و اگر بجوشانند و به نیم من باز آرند صواب بود.
ماء الاصول: خداوند فالج و لقوه و صرع و همه‌ی بیماری‌های بلغمی را سود دارد.
بگیرند پوست بیخ کرفس، پوست بیخ بادیان، اذخر از هر یکی ده درمسنگ، تخم کرفس، انیسون، تخم بادیان از هر یکی چهار درمسنگ، مصطکی، سنبل، فقاح الاذخر از هر یکی دو درمسنگ، حب بلسان، أسارون از هر یکی دو درمسنگ و نیم، عود بلسان، بوزیدان، سلیخه از هر یکی سه درمسنگ، میویز دانه بیرون کرده بیست درمسنگ، در یک من و نیم آب بپزند تا به نیم من باز آید و بپالایند. هر بامداد چهار اوقیه با یک درمسنگ روغن بادام تلخ و دو درم شیرین و دو درمسنگ روغن بیدانجیر بخورند.
ماء الاصول: سده‌ی جگر و سپرز بگشاید و سوء المزاج سرد را و خداوند تب، استسقاء را و تب‌های بلغمی را سود دارد. بگیرند پوست بیخ کرفس، پوست بیخ بادیان از هر یکی هفت درمسنگ، بیخ اذخر و فقاح اذخر از هر یکی پنج درمسنگ، مصطکی، سنبل از هر یکی یک درمسنگ، شکاع، بادآورد، بیخ کرفس از هر یکی سه درمسنگ، انبرباریس ده درمسنگ، میویز دانه بیرون کرده بیست درمسنگ، افسنتین رومی، گل سرخ از هر یکی سه درمسنگ بپزند چنان که رسم است. شربت چهار اوقیه با یک درمسنگ روغن بادام شیرین و دواء الکرکم با غیر آن معجون‌های موافق.
ماء الاصول: حیض فرو آرد و مصروع را که ماده‌ی صرع از رحم بر دماغ شود سود دارد.
بگیرند پوست بیخ کرفس، پوست بیخ بادیان از هر یکی ده درمسنگ، تخم کرفس، انیسون، تخم بادیان، زراوند طویل و مدحرج، قنطریون دقیق، اصل فاونیا، از هر یک سه درمسنگ، تخم هزاراسفند سه درمسنگ، میویز دانه بیرون کرده ده درمسنگ همه در یک من و نیم آب بپزند تا به نیم من باز آید و بپالایند هر بامداد چهار اوقیه بخورند با یک مثقال دحمرثا و یک مثقال روغن بادام شیرین.
ماء الاصول: سنگ گرده و مثانه را بریزاند و پاک کند. بگیرند پوست بیخ کرفس، پوست
ص: 528
بیخ بادیان از هر یکی پنج درمسنگ، پرسیاوشان سه درمسنگ، حب القلت نیم کوفته هفت درمسنگ، اسقولوقندریون سه درمسنگ، تخم خربزه نیم کوفته هفت درمسنگ، میویز دانه بیرون کرده ده درمسنگ، انجیر خشک ده عدد، همه در یک من و نیم آب بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند هر بامداد چهار اوقیه با نیم درمسنگ سجزینا و نیم درمسنگ حجر الیهود بخورند.
ماء الاصول: خداوند نقرس و اوجاع مفاصل را سود دارد. بگیرند پوست بیخ کبر و پوست بیخ کرفس و پوست بیخ بادیان از هر یک ده درمسنگ، پوست حنظل، شیطرج، قنطریون دقیق، نانخواه، انیسون، سورنجان، بوزیدان، ماهی زهره، از هر یکی پنج درمسنگ بپزند چنان که رسم است. هر بامداد یک اوقیه با یک مثقال روغن بیدانجیر بخورند.
مطبوخ سورنجان: بگیرند هلیله‌ی زرد ده درمسنگ، تربد سفید سه درمسنگ، سورنجان دو درمسنگ، تخم کسنه، تخم کرفس، تخم بادیان، از هر یک دو درمسنگ همه در سیصد درمسنگ آب بپزند تا به صد درمسنگ باز آید و بپالاید و اگر درم سنگی سی[624] 1 نگبین، 4 ترنگبین در وی گدازند صواب بود.
مطبوخ سورنجان: بگیرند هلیله‌ی زرد پانزده درمسنگ، تربد، بسفایج، شاهتره از هر یکی چهار درمسنگ، سورنجان دو درمسنگ، تخم کسنه، تخم کرفس، تخم بادیان از هر یک، یک درمسنگ، گل سرخ سه درمسنگ بپزند چنان که رسم است.
مطبوخ سورنجان بزرگ: بگیرند هلیله‌ی زرد ده درمسنگ، هلیله کابلی هفت درمسنگ، شاتره ده درمسنگ، میویز منقی پانزده درمسنگ، تخم کرفس و بادیان، انیسون، مصطکی، أسارون، رناس، سورنجان، بوزیدان و ماهی زهره از هر یکی دو درمسنگ بپزند چنان که رسم است و بپالایند و یک درمسنگ ایارج فیقرا و چهار درمسنگ تربد و دو دانگ غاریقون ترکیب کنند.
مطبوخ سورنجان دیگر: خداوند درد پشت را و زانو و همه‌ی پیوندها را سود دارد.
ص: 529
بگیرند: رناس، شیطرج، بوزیدان، سورنجان، از هر یکی پنج درمسنگ، میویز منقی، حلبه از هر یکی ده درم، بیخ کرفس، بیخ بادیان، از هر یکی هفت درمسنگ، زنجبیل، ماهی زهره از هر یکی سه درمسنگ، بیخ اذخر پنج درمسنگ بپزند چنان که رسم است شربت چهار اوقیه با دو مثقال روغن بیدانجیر.
صفت مطبوخی که خداوند سپرز گرم را سود دارد: بگیرند هلیله‌ی زرد مقشر ده درمسنگ، شاهتره ده درمسنگ، خرما هندو ده درمسنگ، هلیله سیاه، بیخ کبر، بیخ بادیان، بیخ کرفس، تخم بادیان، تخم کرفس از هر یکی پنج درمسنگ بپزند چندان که رسم است.
یک مثقال ایارج فیقرا و یک مثقال غاریقون در وی حل کنند و بدهند.
صفت مطبوخی که حیض فرو آرد و بول ادرار کند. بگیرند مشک طرامشیع، برنجاسف، فراسیون، از هر یکی پنج درمسنگ، عاقرقرحا سه درمسنگ، رناس هفت درمسنگ، جعده، سداب، فودنج، تخم کرفس، تخم بادیان، از هر یکی چهار درمسنگ، لوبیای سرخ ده درمسنگ، وج سه درمسنگ و نیم، اذخر، عود بلسان، انیسون، قسط، کمادریوس، أسارون، نانخواه، از هر یکی سه درمسنگ همه در سه من آب بپزند تا به کمتر از یک من باز آید و و بپالایند. شربت چهار اوقیه با سه درمسنگ روغن بیدانجیر.

باب هژدهم در حب‌های مسهل و غیر مسهل‌

حب اصطمحیقون: تن را از بلغم غلیظ و از سودا و از مادت‌های بد پاک کند. هلیله کابلی شش درمسنگ، أسارون، انیسون، تخم کرفس، از هر یکی دو درمسنگ، تربد سفید هفت درمسنگ، افتیمون پنج درمسنگ، ایارج فیقرا سه درمسنگ، قرنفل یک درمسنگ، فانید چهار درمسنگ، فانید در آب بگدازند و به قوام آرند و داروها کوفته و بیخته بدان بسرشند و حب‌ها کنند، همچون پلپل. شربت دو مثقال.
نسختی دیگر: حب بلسان، عود بلسان، سلیخه، سنبل، أسارون، دارچینی، زعفران، مصطکی، اصل الاذخر، وج، عصاره‌ی افسنتین، زراوند گرد، نمک هندی، از هر یک یک درمسنگ، صبر پانزده درمسنگ، سقمونیا، غاریقون، شحم حنظل از هر یکی سه
ص: 530
درمسنگ، افتیمون، بسفایج از هر یکی شش درمسنگ، داروها بکوبند و بپزند و به آب کرنب نبطی بسرشند و حب کنند، شربت از دو درمسنگ و نیم تا سه درمسنگ.
نسختی دیگر: ایارج فیقرا، هلیله‌ی زرد، هلیله‌ی کابلی، آمله، انیسون، سقمونیا، از هر یکی یک اوقیه، افتیمون دو اوقیه، تربد هشت اوقیه، مقل ازرق یک اوقیه و نیم، مقل را به آب کرفس حل کنند و داروها بدان بسرشند. شربت از دو درمسنگ و نیم تا سه درمسنگ.
نسختی دیگر: ایارج فیقرا ده درمسنگ، هلیله‌ی زرد، افتیمون، بسفایج، از هر یکی پنج درمسنگ، حب النیل ده درمسنگ، شحم حنظل سه درمسنگ، سنای مکی و مقل ازرق از هر یکی دو درمسنگ، مقل را با آب بادیان حل کنند و داروها بدان بسرشند و حب کنند.
شربت از سه درمسنگ تا چهار درمسنگ با طبیخ انیسون.
حب الذهب: خداوند درد سر و درد چشم را سود دارد. بگیرند صبر بیست درمسنگ، هلیله‌ی زرد ده درمسنگ، مصطکی، کتیرا، سقمونیا از هر یکی سه درمسنگ، گل سرخ پنج درمسنگ، زعفران سه درمسنگ همه بکوبند و بپزند و به گلاب بسرشند و حب کنند، شربت دو درمسنگ و نیم.
حب الذهب دیگر: صبر ده درمسنگ، تربد هفت درمسنگ، مصطکی، گل سرخ از هر یکی دو درمسنگ و نیم، زعفران یک درمسنگ و نیم، هلیله‌ی زرد پنج درمسنگ، سقمونیا سه درمسنگ و نیم، حب کنند، چنان که رسم است. شربت دو درمسنگ و نیم تا سه درمسنگ.
نسختی دیگر: صبر، سقمونیا از هر یکی یک مثقال، هلیله‌ی زرد، تخم کسنه از هر یکی دو مثقال، تربد هفت مثقال، حب کنند، چنان که رسم است.
حب قوقایا: نسخه «جالینوس» خداوند درد سر و درد چشم را سود دارد و تن را از فضول پاک کند. بگیرند مصطکی، افسنتین و اگر عصاره نباشد افسنتین، صبر، سقمونیا، شحم حنظل، از هر یکی راستاراست همه بکوبند و ببیزند و به آب کرفس، جوشانیده و صافی کرده بسرشند و حب کنند. شربت از هر یکی ده درمسنگ تا یک مثقال.
نسختی دیگر: ایارج فیقرا ده درمسنگ، شحم حنظل سه درمسنگ و دو دانگ، سقمونیا
ص: 531
دو درمسنگ و نیم، تربد پنج درمسنگ، اسطوخودوس پنج درمسنگ، این جمله ده شربت باشد.
صفت حبی دیگر که خداوند داء الثعلب را و خداوند بیماری‌های سودایی را سود دارد:
بگیرند افتیمون چهار مثقال، بسفایج سه مثقال، شحم حنظل، سقمونیا، نمک هندی، افسنتین از هر یکی دو مثقال، صبر ده مثقال، انزروت[625] سه مثقال، تربد دوازده مثقال، حب کنند، چنان که رسم است شربت سه درمسنگ.
صفت حبی دیگر: داء الثعلب سودایی را سود دارد. بگیرند افسنتین یک درمسنگ، هلیله‌ی سیاه یک درمسنگ و نیم، افتیمون یک درمسنگ و نیم، حجر لاژورد چهار دانگ، ملح نفطی دو دانگ، غاریقون دو درمسنگ، ایارج فیقرا و تربد از هر یکی درمی و نیم، سقمونیا دو دانگ به ماء العسل حب کنند. شربت سه درمسنگ و نیم در یک ماه سه بار بدهند.
حبی دیگر: داء الثعلب بلغمی را سود دارد. بگیرند انیسون، تخم کرفس، تخم بادیان، نانخواه، زیره، از هر یکی دو درمسنگ، مصطکی، هلیله سیاه از هر یکی سه درمسنگ، صبر، چندِ وزن همه‌ی داروها به آب برگ ترنج بسرشند و حب کنند، هر روز پس از طعام به یک ساعت یک درمسنگ بخورند.
حبی دیگر: داء الثعلب بلغمی را سود دارد، ایارج فیقرا یک درمسنگ، غاریقون یک درم و نیم، تربد دو درمسنگ، ملح نفطی یک درمسنگ، سقمونیا مشوی نیم درمسنگ، شربت دو درمسنگ و نیم تا سه درمسنگ.
صفت حبی که سده بگشاید و خلط غلیظ لزج بلغمانی را از تن پاک کند. بگیرند ساذج هندی، مر، افسنتین، مصطکی، زعفران از هر یکی نیم درمسنگ، تخم کرفس، انیسون، مقل، سکبینج از هر یکی درم سنگی، صبر هفت درمسنگ، تربد، غاریقون از هر یکی سه درمسنگ و نیم، سقمونیا دو درمسنگ حب کنند، سه درمسنگ. شربت سه درمسنگ.
ص: 532
صفت حب «بَختیشوع» اسهال صفرا و بلغم کند به آسانی. بگیرند افتیمون، هلیله‌ی زرد از هر یکی دو درمسنگ، سقمونیا، نمک هندی از هر یکی یک درمسنگ، زعفران نیم درمسنگ، صبر دو درمسنگ، حب کنند، شربت دو درمسنگ و نیم.
حب سورنجان بزرگ: درد پیوندها ببرد. ایارج فیقرا یک درمسنگ، سورنجان و ماهی زهره، بوزیدان از هر یکی دانگی و نیم، شحم حنظل و قنطریون باریک از هر یکی دو دانگ.
تربد ابیض نیم درمسنگ، زنجبیل، شیطرج، تخم سپندان و فلفل و جندبیدستر و تخم کرفس از هر یک نیم دانگ، سکبینج و جاوشیر از هر یکی دو دانگ، مقل دو دانگ، انطاکی دانگ و نیم، صمغ‌ها را به آب سذاب حل کنند و داروهای دیگر بکوبند و ببیزند و بدان بسرشند و حب کنند. این یک شربت بود.
نسختی دیگر: ایارج فیقرا سه درمسنگ، سورنجان چهار درمسنگ، شیطرج، شحم حنظل از هر یک دو درمسنگ، غاریقون پنج درمسنگ، هزاراسفند یک درمسنگ، عاقرقرحا، اشق، سکبینج، جاوشیر، از هر یکی یک درمسنگ حب کنند به آب سذاب. شربت سه درمسنگ.
حب سورنجان کوچک: بگیرند صبر یک درمسنگ، هلیله‌ی زرد، تربد از هر یکی نیم درمسنگ، سورنجان دانگی و نیم، سقمونیا دانگی و نیم، تخم کرفس، نمک هندو از هر یکی دانگی. این یک شربت بود.
حب سورنجان: درد پیوندها و نقرس را که ماده با سودا مرکب بود ببرد. بگیرند: ایارج فیقرا شش درمسنگ، سورنجان، بوزیدان، ماهی زهره، از هر یکی سه درمسنگ، هلیله‌ی زرد هفت درمسنگ، تربد هشت درمسنگ، خربق سیاه دو درمسنگ، شحم حنظل سه درمسنگ حب کنند به آب گندنا شربت سه درمسنگ.
حب منتن: خداوند فالج و لقوه را و درد پیوندهای بلغمی را و نقرس را سود دارد.
بگیرند ایارج فیقرا ده درمسنگ، شحم حنظل، قنطریون باریک، عصاره‌ی قطاء الاحمار از هر یک پنج درمسنگ، فرفیون دو درمسنگ و نیم، جندبیدستر، پلپل، حلتیت، سکبینج، جاوشیر، شیطرج، خردل از هر یکی یک جزو صمغ‌ها را به آب کرفس حل کنند و داروها
ص: 533
بدان بسرشند و حب کنند. شربت سه درمسنگ.
نسختی دیگر: لقوه و فالج و نقرس و درد پشت را ببرد و حیض فرود آرد و بادهای غلیظ بشکند. بگیرند سکبینج، اشق، جاوشیر، مقل، هزاراسفند، شحم حنظل، صبر، هلیله‌ی زرد، انزروت راستاراست، صمغ‌ها را به آب گندنا حل کنند و داروها بدان بسرشند و حب کنند. شربت سه درمسنگ.
نسختی دیگر قوی‌تر: مقل، اشق، جاوشیر، سکبینج، هزاراسفند، شحم حنظل، صبر از هر یکی هشت درمسنگ، افتیمون چهار درمسنگ، سقمونیا، هلیله‌ی زرد و حب النیل از هر یکی دو درمسنگ، دارچینی، زعفران، سنبل، از هر یکی درمی و نیم، فرفیون، فوفل از هر یکی نیم مثقال، سورنجان، شبرم از هر یکی چهار درمسنگ حب کنند، چنان که رسم است شربت سه درمسنگ.
صفت حب نفط: خداوند فالج و لقوه و نقرس و قولنج و بیماری‌های بلغمی را سود دارد و بادها را بشکند. بگیرند هلیله‌ی زرد، صبر، شحم حنظل، ماهی زهره، هزاراسفند، جندبیدستر، انزروت، اشق، مقل، سکبینج، جاوشیر، صمغ، سذاب، نفط سپید، از هر یکی پنج مثقال. صمغ‌ها را به نفط حل کنند و داروها بدان بسرشند و حب کنند، شربت دو درمسنگ و نیم با آب گرم.
حب شیطرج بزرگ: خداوند درد سرین و عرق النسا را و درد سفت و گردن را سود دارد، خلط لزج بیارد.
بگیرند سکبینج، اشق، مقل، جاوشیر، فرفیون، از هر یکی یک درمسنگ. صبر، افتیمون، غاریقون، از هر یکی درمی و نیم. زراوند گرد، قنطریون باریک، جندبیدستر، از هر یک دو درم، دارپلپل، زنجبیل، زیره، نانخواه، انیسون، تخم کرفس، مر، زعفران، از هر یکی چهار دانگ، هلیله‌ی زرد، سورنجان، ماهی زهره، از هر یکی دو درم و نیم، خردل، شیطرج، شحم حنظل، وج، ملح هندی، از هر یکی چهار درمسنگ به آب کاکنج بسرشند و حب کنند، شربت دو درمسنگ.
نسخه‌ای دیگر: صبر، تربد، سورنجان از هر یکی ده درمسنگ، شیطرج، وج، ملح نفطی،
ص: 534
شحم حنظل، غاریقون، هزاراسفند، مقل، سکبینج از هر یکی دو درمسنگ. زنجبیل، دارپلپل، پلپل، مصطکی، خردل، انیسون، قسط، نانخواه از هر یکی یک درم، افتیمون، هلیله‌ی سیاه از هر یکی پنج درمسنگ حب کنند با آب کرنب و کاکنج. شربت دو درمسنگ.
حب شیطرج کوچک: هلیله‌ی زرد دو درمسنگ، زنجبیل دو درمسنگ، پلپل، دارپلپل از هر یکی یک درم، خردل سه درمسنگ، شیطرج، ملح هندی، شحم حنظل از هر یک دو درمسنگ، فانید چهار درمسنگ به آب کرنب حل کنند، شربت دو درمسنگ.
حب شیطرج دیگر: درد زانو و اوجاع مفاصل را سود دارد. بگیرند سکبینج، مقل، جاوشیر، از هر یکی دو دانگ، شیطرج، وج، ملح نفطی، دارپلپل، خردل سپید از هر یکی نیم دانگ، شحم حنظل، غاریقون، سقمونیا، از هر یکی دانگی، فانید نیم مثقال به آب کرنب حل کنند. این یک شربت باشد.
حب غافت: خداوند درد جگر و یرقان را سود دارد. بگیرند: صبر، عصاره‌ی غافت، هلیله‌ی زرد، از هر یکی راستاراست حب کنند به آب کرفس، شربت دو درمسنگ.
صفت حبی دیگر: خداوند درد جگر و تب‌های مختلف گرم را سود دارد و در ابتدای استسقا سود دارد. بگیرند افسنتین رومی، عصاره‌ی غافت، هلیله‌ی زرد، مصطکی، زعفران، ریوند چینی، لک مغسول، انیسون، شاتره، ایارج فیقرا، از هر یکی راستاراست به آب عنب الثعلب بسرشند. شربت یک مثقال به شب وقت خواب و اگر خداوند علت را سرفه باشد، چندِ نیمه‌ی وزن همه داروها رب السوس زیادت کنند.
حب فرفیون: خداوند استرخا و فالج را سود دارد و رطوبت‌های خام را که به اعضا فرود آمده باشد بیرون آرد. بگیرند غاریقون، شحم حنظل، فرفیون، سکبینج، مقل از هر یکی یک درمسنگ. صبر دو درمسنگ حب کنند به آب کرنب، شربت دو درمسنگ.
حب سکبینج: خداوند درد زانو را و درد سرین را و تهی گاه را سود دارد. بگیرند تخم کرفس، تخم هزاراسفند از هر یکی یک درمسنگ، سکبینج، مقل از هر یکی دو درمسنگ، ایارج فیقرا دو درمسنگ، شحم حنظل، غاریقون، تربد از هر یکی یک درمسنگ شربت دو درمسنگ.
ص: 535
حب سکبینج: خداوند قولنج را و بیماری‌ها که از بادهای غلیظ افتد سود دارد. بگیرند سکبینج، صبر، تخم کرفس، انزروت، هلیله‌ی زرد از هر یکی پنج درمسنگ، تربد بیست درمسنگ، شحم حنظل سه درمسنگ، سقمونیا دو درمسنگ، شربت از دو درمسنگ تا سه درمسنگ.
حب سکبینج: قولنج را زود بگشاید. بگیرند سکبینج، شحم حنظل سه درمسنگ و در بعضی نسخت‌ها می‌آید از هر یکی ده درمسنگ، سقمونیا سه درمسنگ و دو دانگ حب کنند به آب سذاب شربت از یک درمسنگ تا یک مثقال.
حب سکبینج: بیماری‌های بلغمی را و فالج را و لقوه را و اوجاع مفاصل را ببرد. بگیرند سکبینج، مقل، اشق، جاوشیر، شحم حنظل از هر یکی ده درمسنگ، زنجبیل، پلپل، دارپلپل، شیطرج، نانخواه، جندبیدستر از هر یک دو درمسنگ، هلیله کابلی، بلیله، آمله از هر یکی سه درمسنگ، تربد، سقمونیا از هر یک پنج درمسنگ، زعفران دو درمسنگ، سورنجان سه درمسنگ، صبر بیست درمسنگ به آب گندنا حب کنند. شربت از دو درمسنگ تا سه درمسنگ.
حب الزبل: قولنج را زود بگشاید. بگیرند زبل الذئب[626] چهار درمسنگ، تربد پنج درمسنگ، تخم کرفس، انیسون از هر یکی سه درمسنگ، شربت سه درمسنگ.
حب غاریقون: سده‌ها بگشاید و خداوند استسقا و بیماری‌های جگر را سود دارد.
بگیرند افتیمون، صبر از هر یکی شش درمسنگ، غاریقون چهار درمسنگ، سقمونیا سه درمسنگ، فطراسالیون، سیسالیوس، تخم کرفس، دوقو از هر یکی دو درمسنگ. شربت از دو درمسنگ تا سه درمسنگ.
حب غاریقون: سرفه‌ی بلغمی را ببرد و سینه را پاک کند. بگیرند غاریقون، مر، تربد از هر یکی پنج درمسنگ، بیخ سوسن آسمان‌گون، فراسیون از هر یکی سه درمسنگ، ایارج فیقرا پنج درمسنگ، شحم حنظل، انزروت از هر یکی دو درمسنگ، شربت دو درمسنگ در بعضی نسخت‌ها درم سنگی سقمونیا و درم سنگی انیسون آورده‌اند.
ص: 536
حب غاریقون: استسقای زِقّی[627] را سود دارد. بگیرند غاریقون ده درمسنگ، عصاره‌ی غافت، ریوند از هر یکی دو درمسنگ، شکر طبرزد ده درمسنگ، حب کنند، شربت هر روز یک درمسنگ می‌دهند تا آن وقت که اسهال به افراط شود پس از دادن این حب باز ایستد.
حب غاریقون: سینه را پاک کند. بگیرند غاریقون چهار دانگ و نیم، شحم حنظل دانگی و نیم، عصاره قطاع الحمار دانگی، رب السوس نیم درمسنگ این یک شربت باشد.
حب لاژورد: سودا فرود آرد. بگیرند: سقمونیا یک درمسنگ، لاژورد مغسول سه درمسنگ، قرنفل، انیسون از هر یکی دو درمسنگ، غاریقون پنج درمسنگ، افتیمون، بسفایج از هر یکی چهار درمسنگ، ایارج فیقرا شش درمسنگ، حب کنند به آب کسنه. شربت دو درمسنگ تا سه درمسنگ در ماء الجبن.
صفت حبی که بیماری‌های سودایی را سود دارد: بگیرند هلیله‌ی زرد هفت درمسنگ، بلیله، آمله از هر یکی دو درمسنگ، گل سرخ دو درمسنگ، ایارج فیقرا پنج درمسنگ، سقمونیا سه درمسنگ، افسنتین رومی سه درمسنگ، نمک هندی دو درمسنگ، غاریقون چهار درمسنگ، شاتره سه درمسنگ به آب کسنه بسرشند و حب کنند، شربت سه درمسنگ.
صفت حبی که بادهای غلیظ بشکند و آماس خایه و فتق را سود دارد. بگیرند: تخم کرفس، هزاراسفند، انیسون، مصطکی، زعفران از هر یک یک درمسنگ، هلیله‌ی زرد کابلی، آمله از هر یکی دو درمسنگ. سکبینج، مقل از هر یک دو درمسنگ، پودنه، أسارون، فطراسالیون، الاذخر، قسط، زرنباد، درونج از هر یکی نیم درمسنگ، حب کنند، به آب سذاب هر روز یک مثقال بخورند.
حب مقل: خداوند ناسور را سود دارد و طبع نرم کند. بگیرند: هلیله کابلی پانزده درمسنگ، تربد ده درمسنگ، سکبینج پنج درمسنگ، خردل سپید دو درمسنگ، مقل پانزده درمسنگ، مقل و سکبینج به آب گندنا حل کنند و داروها بدان بسرشند و حب کنند، شربت از دو درمسنگ تا سه درمسنگ.
ص: 537
حب مقل: خداوند بواسیر و شقاق را طبع نرم کند و محرور را موافق بود. بگیرند: هلیله کابلی بیست درمسنگ، مقل ده درمسنگ، کتیرا پنج درمسنگ، انجیر بستی سی عدد، انجیر را بپزند در آب تا آب سرخ شود و انجیر پخته شود و بپالایند و مقل و کتیرا بدین حل کنند و هلیله بدان بسرشند و حب کنند، شربت هر شب دو درمسنگ.
صفت حب مقل: خون آمدن از ناسور باز دارد. بگیرند: هلیله کابلی، بلیله و آمله از هر یکی ده درمسنگ، بسد، کهربا، صدف سوخته، سروی گوزن سوخته، از هر یکی پنج درمسنگ، شب یمانی دو درمسنگ، نانخواه سه درمسنگ، مر بیست درمسنگ به آب گندنا حل کنند، هر بامداد دو درمسنگ بخورند.
حب المقل که درد روده‌ها و مقعد و بواسیر را سود دارد. بگیرند: هلیله سیاه، بلیله، آمله از هر یکی یک جزو، مقل چندِ همه داروها به آب گندنا حل کنند، شربت دو درمسنگ و نیم.
حب مقل: خون آمدن از بواسیر باز دارد. بگیرند: هلیله کابلی بریان کرده به روغن گاو سی درمسنگ، کهربا ده مثقال، مقل چندِ وزن همه داروها به آب گندنا حل کنند، شربت دو درمسنگ.
حب مقل: ناسور را خشک کند و خون آمدن از بواسیر باز دارد. بگیرند: هلیله‌ی زرد بریان کرده، بلیله، آمله، سیاه داوران، کهربا از هر یکی پنج درمسنگ، دادی شش درمسنگ، ودع سوخته پنج درمسنگ، مازوی بی سولاخ سه درمسنگ، مقل پانزده درمسنگ به آب گندنا بسرشند و حب کنند. هر روز دو درمسنگ با آب گرم بدهند.
خبث الحدید: بادها را بشکند و خداوند بواسیر و معده‌ی ضعیف را سود دارد. بگیرند خبث الحدید مدبر صد مثقال در آب کنند، هشت روز و روز نهم در آب گندنا پاره می‌کنند.
پس بگیرند حب الرشاد دویست درمسنگ، تخم گندنا، تخم جرجیر، قاقلی، تخم کرفس، تخم گزر، تخم ترب، تخم حلبه، تخم پیاز از هر یکی بیست درمسنگ همه بکوبند نرم و به آب گندنا بسرشند و حب کنند، هر بامداد دو درمسنگ بخورند.
صفت حب خیزران: علت خنازیر را سود دارد. بگیرند ایارج فیقرا سه درمسنگ،
ص: 538
غاریقون دو درمسنگ و نیم، شحم حنظل یک درمسنگ و نیم، انزروت چهار درمسنگ، تربد هفت درمسنگ، جاوشیر یک مثقال، نوشادر دو درمسنگ، سقمونیا یک مثقال به آب گندنا بسرشند و حب کنند. شربت هر روز یک درمسنگ.
حب واصلی: علت خنازیر را سود دارد و هر آماسی را که از آن نوع باشد ببرد. بگیرند سنبل، سلیخه، حب بلسان، عود بلسان، أسارون، مصطکی، دارچینی، زعفران از هر یکی یک درمسنگ، صبر شانزده درمسنگ، اسطوخودوس، شحم حنظل از هر یکی پنج درمسنگ، تربد هفت درمسنگ، سقمونیا چهار درمسنگ، نمک هندی دو درمسنگ حب کنند، چنان که رسم است. شربت دو درمسنگ و نیم تا سه درمسنگ.
صفت حبی که بهق و برص را ببرد و مصروع را سود دارد: بگیرند ایارج فیقرا پنج درمسنگ، افتیمون ده درمسنگ، لاژورد مغسول هفت درمسنگ، سقمونیا و شحم حنظل و خربق سیاه از هر یکی دو درمسنگ، سنبل، انیسون از هر یک یک درمسنگ حب کنند، به آب کرفس یا به ماء العسل. شربت دو درمسنگ و نیم.
صفت حب «ابن الحارث»: تب‌های بلغمی را و همه دردها را ببرد و بر بهق سپید و سیاه آزموده‌اند به سه شربت زایل شده است. بگیرند هلیله سیاه و هلیله‌ی زرد و صبر و انزروت و مقل و بهمن و سکبینج و شحم حنظل از هر یکی پنج جزو، خردل سفید، سعتر فارسی، شونیذ، زیره کرمانی، نمک طبرزد، علک رومی از هر یک یک جزو، مقل و سکبینج در آب گندنا حل کنند، به آفتاب در طاس رویین و داروهای خشک را بکوبند و بدان بسرشند.
حب‌ها کنند همچون پلپل. هر بامداد یک مثقال بخورند و طعام زیرِباج خورند.
حبی که کرمان دراز و حب الغرع را بیازد. کیل دارو، پلپل سپید، برنگ کابلی مقشر، قنبیل، نمک هندی از هر یکی پنج درمسنگ، ترمس هفت درمسنگ، شیح[628] ده درمسنگ، تربد سپید پانزده درمسنگ، قسط و مر از هر یکی هفت درمسنگ، شربت پنج درمسنگ با آب راسن تَر.
حبی دیگر: بگیرند تربد، قنبیل، پودنه خشک، برنگ کابلی، کیل دارو از هر یکی ده
ص: 539
درمسنگ، تربد زرد ده درمسنگ، قردمانا هشت درمسنگ، شربت سه درمسنگ تا پنج درمسنگ با طبیخ شیح یا با سرکه و سیر.
حب صبر: خداوند گر و خارش را سود دارد. بگیرند صبر یک درمسنگ، هلیله‌ی زرد یک درمسنگ، سقمونیا دانگی و نیم، گل سرخ دانگی و نیم، کتیرا نیم دانگ، حب کنند به آب کسنه یا به آب شاتره. این یک شربت است.
حب فرفیون: که خداوند استسقای زقی را سود دارد، بگیرند مازریون مدبر بیست درمسنگ، روی سوخته دو دانگ، فرفیون دانگی و نیم، سکبینج یک درمسنگ، ملح هندی دانگی، سرگین کبوتر دانگی. این یک شربت قوی بود.
حب مازریون: که خداوند استسقای زقی را سود دارد. بگیرند ریوند چینی، عصاره غافت، تخم کسنه از هر یکی سه درمسنگ، غاریقون پنج درمسنگ، مازریون مدبر ده درمسنگ. حب کنند، شربت دو درمسنگ و نیم.
حب السُعال: خداوند دق و سل را سود دارد. بگیرند صمغ عربی، کتیرا، مغز دانه دانه‌ی آبی، تخم خطمی پاک کرده از هر یکی سه درمسنگ، مغز بادام شیرین سپید کرده، باقلی خشک مقشر، مغز تخم خیار از هر یکی پنج درمسنگ، نشاسته سه درمسنگ، تخم کوک، تخم خرفه از هر یکی سه درمسنگ، شکر ده درمسنگ همه بکوبند و به لعاب اسبغول بسرشند و حب‌ها کنند. پیوسته در دهان می‌دارند.
حبی دیگر که حرارت بنشاند و سینه را نرم کند و تشنگی بنشاند. بگیرند رب السوس ده درمسنگ، تخم خرفه ده درمسنگ، تخم کوک پنج درمسنگ، صمغ، کتیرا از هر یکی هفت درمسنگ، مغز بادام شیرین ده درمسنگ، نشاسته، آرد جرجیر به حریر بیخته از هر یکی هفت درمسنگ، تخم خیار پاک کرده از هر یکی پانزده درمسنگ، تخم خربزه پوست باز کرده ده درمسنگ، تخم خشخاش پنج درمسنگ، مغز دانه‌ی آبی هشت درمسنگ، شکر طبرزد ده درمسنگ به لعاب اسبغول بسرشند.
حب السعال: سینه را پاک کند و سرفه را بنشاند و نرمی کند. بگیرند بنفشه، رب السوس، پرسیاوشان، کتیرا، صمغ بادام، صمغ عربی از هر یکی یک درمسنگ، تخم بادیان یک
ص: 540
درمسنگ، مغز بادام شیرین چهار درمسنگ، آرد باقلی چهار درمسنگ، تخم خشخاش دو درمسنگ، شکر دوازده درمسنگ، زعفران نیم درمسنگ به لعاب اسبغول بسرشند.
حب اللبوب: در تب‌های گرم و در سفر در دهان گیرند تشنگی بنشاند خاصه اگر با رب لیمو و رب غوره و رب رمان و مانند آن بسرشند. بگیرند تخم خیار مقشر، تخم کدوی شیرین مقشر، تخم خرفه‌ی پاک کرده از هر یکی یک جزو، تخم کوک نیم جزو، رب السوس ربع جزو، همه بکوبند و به لعاب اسبغول بسرشند و به آب برگ خرفه حب‌ها کنند و به سایه خشک کنند و باز بکوبند و به رب میوه بسرشند.
حب السعال: سرفه‌ای که به شب بی‌قرار دارد ببرد و سینه را از خلط غلیظ پاک کند.
بگیرند مر یک درمسنگ، میعه تَر دو درم، کندر دو درم، رب السوس یک درم، افیون دانگی و نیم، انیسون دانگی و نیم، حب‌ها کنند. هر حبی دانگی به شب در دهان نهند.
حب السعال: هم از بهر سرفه‌ای که به شب بی قرار دارد. بگیرند رب السوس پنج درمسنگ، پلپل، مر، قردمانا، مغز بادام تلخ از هر یک دو درمسنگ، حلتیت دو درمسنگ به ماء العسل بسرشند و حب کنند.
حبی که اسهال خونی باز دارد. بگیرند مازو، ثمرة الطرفا[629]، افیون راستاراست همه بکوبند و به آب صمغ و حب کنند. شربت دو دانگ.
حبی دیگر: بگیرند هلیله ده عدد، حب الاس پا کرده بیست درمسنگ، دانه میویز که از سرکه بیرون کرده باشند پنج درمسنگ، سماق، سک از هر یکی سه درمسنگ، همه بکوبند و به آب صمغ بسرشند و حب کنند، شربت دو درمسنگ با رب حب الاس.
حبی دیگر: بگیرند پوست انار ترش، مازوی سبز از هر یکی راستاراست بکوبند و ببیزند و به سرکه و آب بسرشند تا چنان شود که حب توان کرد و بنهند تا سرد شود و حب‌ها کنند همچون پلپل. شربت از ده حب تا پانزده حب تا بیست حب با آب سرد.
حبی دیگر: افیون یک جزو، اقاقیا دو جزو، ثمرة الطرفا، سماق، حب الاس از هر یکی
ص: 541
چهار جزو همه بکوبند و به رب آبی بسرشند. شربت یک درمسنگ.
صفت حبی که اسهال بلغمی باز دارد. بگیرند مر، قرفه، جندبیدستر، افیون از هر یک راستاراست حب‌ها کنند چون پلپل. شربت هفت حب با آب سرد و کودک را دو حب تا سه حب به اندازه سال و قوت کودک.
حبی دیگر: افیون، سندروس، کندر، مر، زعفران حب‌ها کنند، چندِ نخود. شربت دو حب.
حبی که بوی دهان خوش کند و بوی ناخوش ببرد: بگیرند گوزبوا، قاقله، فوفل، قرنفل، دارچینی، خاولنجان از هر یکی یک درمسنگ، کافور نیم درمسنگ، مشک دو دانگ حب‌ها کنند چندِ نخود بزرگ و پیوسته در دهان دارند. اگر در حب فلنجمشک و زنجبیل و کبابه و بسباسه درافزایند صواب بود و اگر یک مازوی بی سوراخ و نیم درمسنگ نمک هندی در افزایند، رطوبت‌ها را کمتر کند.
حب الافاویه: پیچیدن ناف و قولنج را هر حبی یک دست اطلاق آورد. بگیرند مصطکی و زنجبیل و قرنفل و دارچینی و پلپل و دارپلپل و نارمشک از هر یک یک جزو و سقمونیا چندِ همه داروها، شکر چندان که سقمونیا بود. بکوبند و ببیزند و حب کنند چون نخود.
یک حب مجلسی فرود آرد و نیم مثقال قولنج بگشاید.

باب نوزدهم در داروهای قذف‌

صفت داروی قذف که بلغم بیرون آرد. بگیرند سپندان سفید دو درمسنگ، پوره یک درمسنگ، کندش نیم درمسنگ، نمک هندی نیم درمسنگ همه بکوبند و با انگبین بسرشند، این دو شربت باشد. به وقت حاجت در صد درمسنگ طبیخ شبت بگذارند و چهل درمسنگ سکنگبین عسلی با آن بیامیزند و نیم گَرم بخورند.
داروی دیگر: بگیرند انگژد ده درمسنگ، جوز القی یک درمسنگ، تخم ترب سه درمسنگ همه بکوبند و با انگبین بسرشند و در طبیخ شبت بدهند هم بر آن صفت.
ص: 542
دارویی دیگر: بن خربزه که آن را «بربره» گویند خشک کنند و بکوبند و تیزند[630] و دو درمسنگ از آن در ماء العسل بدهند یا در طبیخ شبت.
دارویی دیگر: خلط سودایی برآرند بگیرند نمک هندی پوره ارمنی تربد زرد از هر یکی یک درم سپندان سفید نیم درمسنگ همه بکوبند و ببیزند با ماء العسل یا با سکنگبین عسلی دهند.
دارویی دیگر: ترب را پاره کنند و در سکنگبین عسلی فرغار کنند، یک شب و لختی نمک سوده درافکنند. بامداد آن ترب بخورد ناشتا و آن سکنگبین لختی ناشتا خورند و لختی پس از طعام بر طبیخ شبت بدهند و اگر شبت و جرجیر و لوبیای سرخ در آب بپزند و مقداری نمک درافکنند و این سکنگبین بدین آب دهند پس از آن که از این ترب خورده باشند صواب باشد.
داروی دیگر: بگیرند ترب پاره کرده یک عدد، شب یمانی یک درمسنگ، نمک هندی پنج درمسنگ همه در دو من آب بپزند تا به نیم من باز آید و بپالایند و با سکنگبین عسلی دهند.
داروی دیگر: بگیرند تخم ترب، جوز القی، تخم جرجیر، تخم شبت، تخم سرمق[631]، نمک هندی و رماع یمانی از هر یک نیم درمسنگ همه بکوبند و به انگبین بسرشند و بدهند و از پس آن آب گرم بسیار دهند.
داروی دیگر: بگیرند تخم سرمق یک اوقیه، کشک جو چهار اوقیه، بیخ خیار دو اوقیه، نمک درشت دو درمسنگ بپزند همه چنان که رسم کشکاب است و بپالایند سی درم سکنگبین عسلی با صد درمسنگ از این کشکاب بیامیزند و نیم گرم بدهند نافع بود.

باب بیستم در داروهای غرغره:

ص: 543
صفت غرغره: که دماغ را پاک کند. بگیرند عاقرقرحا، دارپلپل، زنجبیل، سعتر، خردل سپید، زوفای خشک، ایارج فیقرا همه راستاراست کوفته و بیخته به سرکه‌ی عنصل تَر کنند و به انگبین بسرشند و مقدار دو درمسنگ در آبکامه یا در سکنگبین عنصلی حل کنند و بدان غرغره کنند.
غرغره دیگر: بگیرند عاقرقرحا، میویزج، خردل، مرزنگوش از هر یکی دو جزو، انار دانگ ترش بریان کرده چهار جزو، همه را بکوبند و در آبکامه حل کنند یا در سکنگبین عنصلی و بدان غرغره کنند.
غرغره دیگر: خداوند فالج و صرع و لقوه را سود دارد. بگیرند پوره ارمنی، بیخ سوسن آسمان‌گون، عاقرقرحا، خردل سپید، میویزج، پودنه دشتی یا جویباری که به خراسان «هرنو» گویند از هر یکی چهار درمسنگ، نوشادر سه درمسنگ، ایارج فیقرا پنج درمسنگ با سکنگبین عنصلی یا با آبکامه بکار دارند.
صفت غرغره دیگر: عاقرقرحا، میویزج، پوره از هر یکی سه درمسنگ، پوست بیخ کبر، مرزنگوش، خردل سپید از هر یکی پنج درمسنگ، نوشادر یک درمسنگ، با انگبین بسرشند و با آبکامه غرغره کنند. اگر پنج درمسنگ ایارج فیقرا در این غرغره درافزایند بهتر بود. فالج و صرع و نسیان را ببرد. اگر غرغره با طبیخ انار دانگ ترش یا با سماق کنند روا باشد، خاصه از جهت لقوه از بهر آنکه رطوبت‌ها را تحلیل کند و عصب‌ها را قوت دهد.
صفت غرغره: که خداوند لقوه را سود دارد. بگیرند خردل و سعتر و زوفای خشک، میویزج، زنجبیل، دارپلپل، پلپل، عاقرقرحا، مرزنگوش، حب الرمان بریان کرده از هر یکی ده درمسنگ، همه بکوبند و به سکنگبین عنصلی بسرشند و به آب گرم غرغره کنند.
صفت غرغره: که آماس زبان را که از حرارت بود، ببرد. بگیرند پوست انار شیرین، بیخ سوس، سعتر راستاراست در آب صافی بپزند تا مهرا شود و بدان غرغره و مضمضه کنند.
صفت غرغره: آماس گرم را که در زفان باشد ببرد. بگیرند آب برگ عنب الثعلب با آب کسنه با آب کوک با آب گلاب با طبیخ عدس با طبیخ انار پوست شیرین و بدان غرغره می‌کنند.
صفت غرغره: آماس صلب را که در زفان باشد تحلیل کند. بگیرند تخم حلبه سی درمسنگ، خرمای هندو بیست درمسنگ، انجیر خشک سی عدد در یک من و نیم آب
ص: 544
بپزند و بپالایند و بکار دارند.
صفت غرغره: که گرانی زفان را که از بلغم بود ببرد. بگیرند زنجبیل، نوشادر، شونیز، نمک هندی، عاقرقرحا، میویزج، مرزنگوش، خردل راستاراست همه بکوبند و با انگبین بسرشند و بپالایند و آب آن با سکنگبین عسلی بیامیزند صواب بود.
صفت غرغره‌ای که گرانی زفان را که از رطوبت بود ببرد. بگیرند عاقرقرحا، میویزج، سعتر، ایرسا از هر یک هفت درمسنگ، پوره ارمنی، خردل سپید، شونیز، پوست بیخ کبر، نمک هندی، وج از هر یک پنج درمسنگ، نوشادر پنج درمسنگ، بیخ سوسن، زوفای خشک از هر یک ده درمسنگ، دارپلپل ده درمسنگ، ایارج فیقرا هفت درمسنگ بکوبند و ببیزند و به انگبین معجون کنند و به سکنگبین غرغره کنند.
صفت غرغره‌ای که کام فرو آمده را سود دارد: انار دانگ ترش، مازو، سماق از هر یکی راستاراست بکوبند و ببیزند و در شیر بز تازه فرغار کنند، یک شبانه روز و بپالایند و بدان غرغره کنند.
صفت غرغره‌ای دیگر که فرو آمدن گلو را که از تَری بود[632]: بگیرند سماق پنج درمسنگ، شب یمانی بریان کرده سه درمسنگ، نمک طبرزد سه درمسنگ، گل سرخ، تخم گل از هر یکی دو درمسنگ همه بکوبند مقدار درم سنگی و نیم با مقدار سی درمسنگ خرنوب و لختی گلاب بیامیزند و بدان غرغره کنند.
صفت غرغره‌ای که خناق گرم را سود دارد: بگیرند آب لسان الحمل سه اوقیه، آب عصاء الراعی، آب عنب الثعلب از هر یک یک اوقیه و نیم، روغن گل نیم اوقیه همه به هم پزند و بدان غرغره کنند.
صفت غرغره‌ای: بگیرند خرنوب سه درم، فلوس خیارشنبر سه درم، آب عنب الثعلب بیست درم، همه بیامیزند، رب السوس ده درمسنگ و بدان غرغره کنند و خمیر ترش با آب انار ترش یا با آب برگ خرفه یا با آب گشنیز تَر سود دارد و طبیخ سماق و عدس سود دارد و
ص: 545
آب انار ترش با روغن گل سود دارد.
صفت غرغره‌ای که ماده خناق را باز دارد: بگیرند مر، شب یمانی، زعفران، گلنار، عاقرقرحا، گل سرخ، مامیران، مازو، نوشادر، بیخ سوس، شیاف مامیثا، عصارة لحیة التیس، سماق، دارپلپل، قصب الذیره، اقاقیا، معصفر، انار پوست همه را راستاراست بکوبند و بپزند با رب گوز یا با رب غوره یا با رب توت[633] غرغره کنند.
صفت غرغره‌ای که خناق را که از سردی بود باز دارد: بگیرند تخم هزاراسفند، عاقرقرحا، خردل سپید، تخم ترب، مر، حلتیت، نطرون، نوشادر، پلپل، پودنه، رماد الخطاطیف همه راستاراست به انگبین بسرشند و به وقت حاجت به گلاب حل کنند و بکار دارند.
صفت غرغره دیگر: خناق بلغمی را سود دارد اگر علت هنوز اول بود. بگیرند عدس مقشر ده درمسنگ در مقدار نیم من آب بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند و مقداری رب گوز ساده با آن بیامیزند و بدان غرغره کنند و اگر آخر علت بود بگیرند رب گوز پنج درمسنگ، عاقرقرحا دو درمسنگ و نیم، گل سرخ یک درمسنگ. داروهای خشک بکوبند و با رب گوز بسرشند و در گلاب حل کنند و بدان غرغره کنند.
صفت غرغره دیگر: در آخر علت سود دارد. بگیرند قصب الذیره ده درمسنگ، جوز سرو سی درمسنگ، برگ سوس، برگ چنار از هر یکی ده درمسنگ همه در یک من و نیم آب بپزند تا به نیم من باز آید و بپالایند و بدان غرغره کنند.
صفت غرغره‌ای که ماده خناق را باز دارد و بپزاند: بگیرند شیره‌ی انجیر پنجاه درمسنگ، روغن گاو و انگبین از هر یکی ده درمسنگ در مقدار پنج درمسنگ آب بجوشانند تا دو سه جوش برآید و بدان غرغره کنند.
صفت غرغره پزاننده: بگیرند حلبه، تخم کتان از هر یک ده درمسنگ، حب الرشاد پنج درمسنگ همه در ده ستیر آب چگندر بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند و بکار دارند.
صفت غرغره گشاینده: بگیرند شیره انجیر بیست درمسنگ، مِیفُختج ده درمسنگ،
ص: 546
خمیر ترش پنج درمسنگ، خمیر در شیره‌ی مِیفختج حل کنند و بدان غرغره کنند.
صفت غرغره‌ای که در آخر علت بکار آید: بگیرند تخم کتان و حلبه از هر یک پنج درمسنگ، عناب، سپستان منقی دانه بیرون کرده و عدس مقشر و اصل السوس و بیخ بادیان از هر یک ده درمسنگ، گل سرخ و بنفشه از هر یک هفت درمسنگ، مرزنجوش و فودنه و سعتر از هر یک یک درمسنگ همه در یک من و نیم آب بپزند تا به نیم من باز آید و بپالایند و هفت درمسنگ فلوس خیار چنبر، ده درمسنگ شراب خرنوب با شراب انار در وی گدازند و بدان غرغره می‌کنند.

باب بیست و یکم در سعوطات و شمومات و بخورات و عطوسات.

سعوط: دارویی باشد که در بینی چکانند.
شموم: دارویی باشد که ببویند.
بخور: دارویی باشد که بسوزند تا بوی آن یا دود آن به خداوند علت رسد.
و عطوس دارویی باشد که عطسه آرد.
قطور: دارویی باشد که در بینی و گوش چکانند یا پلیته بدان آلوده کنند و در وی نهند.
صفت سعوطی که خداوند درد سر گرم را سود دارد. بگیرند آب کاهو و روغن نیلوفر از هر یکی یک جزو، شیر زنان دو جزو به هم بزنند و در بینی می‌چکانند.
سعوطی دیگر: درد سر گرم را سود دارد. طباشیر دو درمسنگ، بسباسه و کافور از هر یک نیم درمسنگ، زعفران دانگی و نیم همه نرم بسایند و اندکی از وی با روغن نیلوفر در مِی چکانند.
سعوطی دیگر: درد چشم را که «وردینج» گویند. کودکان را در بینی چکانند برهم گرفتن چشم کودکان را سود دارد. کندر و حضض از هر یکی درم سنگی، سعتر فارسی و زعفران و مر از هر یک نیم درمسنگ همه بکوبند و شیاف‌ها کنند و به وقت حاجت بسایند به شیر زنان یا به روغن بنفشه و به بینی کوچک در چکانند.
سعوطی دیگر: که درد سر بلغمی و بادی را سود دارد و سر گشتن را ببرد. بگیرند صبر و
ص: 547
مُر و کندر و حضض و جندبیدستر و زعفران و سعتر و دارفلفل و فلفل سپید از هر یک یک درمسنگ، کندش دو درمسنگ، مشک نیم درمسنگ، همه نرم بسایند و به آب مرزنگوش بسرشند و اقراص کنند و به وقت حاجت هم به آب مرزنگوش بسایند و در چکانند.
سعوطی دیگر: صداع بادی را سود دارد. بگیرند مومیابن[634] و سک و جندبیدستر و فرفیون همه بیامیزند و با روغن زنبق در چکانند.
سعوطی که سده بگشاید و صداع بلغمی را ببرد. شونیز چهار درم، نوشادر یک درمسنگ، تربد یک درمسنگ بکوبند و ببیزند با روغن سوسن یا با روغن بادام تلخ یا با روغن بادام تلخ در چکانند.
سعوطی دیگر: فالج و لقوه را ببرد بگیرند: جاوشیر و سکبینج و مر و هزاراسفند و فلفل و دارفلفل و انگژد و اشق و جندبیدستر و فرفیون راستارست همه بکوبند و به کمیز[635] اشتر یا به سرکه‌ی انگوری تَر کنند و یک شبانه روز بپالایند و یک قطره در چکانند.
سعوطی دیگر: شقیقه‌ی سرد را سود دارد. بگیرند روغن بادام تلخ با روغن زرد آلوی تلخ به آب مرزنگوش در بینی مخالف چکانند
سعوطی دیگر: خداوند سکته و لقوه را سود دارد. زهره‌ی کلنگ به آب مرزنگوش یا به آب سذاب بسایند و در بینی چکانند و اگر با شیر زنان نیز در چکانند صواب بود و جندبیدستر با ماء العسل سود دارد و زهره به اشق و زهره‌ی کلنگ و زهره‌ی کبک و زهره‌ی شبوط همه نیک باشد و دانگی سکبینج با آب مرزنگوش و قطره‌ای چند روغن زیت سود دارد و مقدار یک عدس فرفیون با شیر زنان سود دارد و عصاره چغندر سود دارد و مومیایی با روغن بنفش سود دارد و شلیثا با آب مرزنگوش سخت سودمند باشد و قطاع الحمار با شیر زنان همه انواع بیماری‌هایی را که از سردی و تَری بود سود دارد
دارویی که گند بینی ببرد: مر و پوست انار ترش از هر یک درم سنگی و نیم قصب الذیره و سک از هر یک دو درمسنگ، قلقطار و قرنفل از هر یک یک درمسنگ همه را بکوبند و
ص: 548
ببیزند و پلیته‌ای به شراب تَر کنند و به این دارو آلوده کنند و در بینی نهند.
داروی دیگر: خون آمدن از بینی باز دارد: مازوی سبز بر آتش نهند تا سرخ شود و از آتش برگیرند و در سرکه افکنند از این مازو دو درمسنگ، زاج چهار درمسنگ، شب یمانی شش درمسنگ، کافور دانگی بکوبند و ببیزند و پلیته‌ی کتان تَر کنند و بدین دارو آلوده کنند و در بینی نهند.
داروی دیگر: خون آمدن از بینی باز دارد: بگیرند قرطاس سوخته و زاج سوخته و شب یمانی بریان کرده و مازوی سوخته و در سرکه انداخته و عصاره لحیة التیس، گلنار، دم‌الاخوین از هر یک چهار درمسنگ، افیون و کندر و مر از هر یک سه درمسنگ، صدف سوخته و شادنگ از هر یک سه درمسنگ و کافور چهار دانگ، همه بکوبند و ببیزند و به عصاره‌ی بادروج و عصاره‌ی لسان اللحم بسرشند و خشک کنند. سه بار بدین عصاره‌ها تَر می‌کنند و می‌سرشند و خشک می‌کنند و تازه می‌کنند و می‌سرشند پس اقراص کنند و به وقت حاجت بسایند و در بینی چکانند.
صفت پلیته‌ای که خون آمدن از بینی باز دارد: بگیرند قرطاس سوخته و پوست خایه مرغ سوخته و اقاقیا و پوست انار ترش از هر یک دو درمسنگ بکوبند و ببیزند و به عصاره بادروج بسرشند و پلیته‌ای کنند و در بینی نهند.
دارویی دیگر: ریش و ناسور بینی را سود دارد. بگیرند نوشادر و اشق از هر یک ده درم، قلقند سوخته، قلقطار سوخته و زاج سوخته و براده مس و توفال مس از هر یک پنج درمسنگ، همه نیم‌کوفته کنند و در یک من خل الخمر تَر کنند و در آفتاب نهند و در ماه حزیران یا تموز هر روز به کفچه مسین بجنبانند تا خشک شود. پس به وقت حاجت بسایند و در دمند یا پلیته بدان تَر کنند و در بینی نهند.
داروی دیگر: ریش بینی که گنده شود سود دارد. بگیرند زاج و قلقطار و مر و شب و مازو و توفال مس از هر یک پنج درمسنگ، زراوند شش درمسنگ، کندر دوازده درمسنگ، همه بکوبند و در نیم من آب بپزند تا به قوام انگبین شود. و پلیته بدان آلوده کنند و در بینی نهند، نافع باشد.
ص: 549
صفت داروی دیگر: ریش بینی را سود دارد. بگیرند اسفیداج ده درمسنگ، مرداسنگ و خبث الفضه و سرب سوخته‌ی مغسول کرده از هر یک پنج درمسنگ، همه بکوبند و ببیزند و به شراب و به روغن مورد نیک بسایند و بر پلیته طلی کنند و در بینی نهند.
صفت داروی دیگر: ریش بینی را که کهن باشد سود دارد. بگیرند مر و شب از هر یک دو درمسنگ، زرنیخ سرخ چهار درمسنگ، مازو و روی سوخته‌ی مغسول کرده از هر یک یک درمسنگ، بکوبند و ببیزند و بینی پاک کنند و بشویند و این دارو در دمند.
صفت داروی دیگر: گوشت فزونی را ببرد. بگیرند پوست انار ترش چهار درمسنگ، قلقدیس سه درمسنگ، زرنیخ زرد دو درمسنگ، خربق سیاه و قلقطار از هر یک دو درمسنگ، بکوبند و ببیزند و در دمند.
صفت شمومات: صفت شمومی که خداوند سرسام گرم را سود دارد. بگیرند آب شبت و آب مورد تَر و گلاب و صندل و اندکی کافور به هم بزنند و می‌شویند و بوی بید شسته و بنفشه و نیلوفر و بوی سیب و آبی نیز سود دارد.
صفت شمومی که خداوند صداع سرد را و فرامشت‌کاری را سود دارد. بگیرند گوزبوا و شیح و قرنفل و مرزنگوش از هر یک یک مثقال، بسباسه چهار مثقال همه بکوبند و ببیزند و به آب شیت بسرشند و می‌بویند.
صفت شمومات مصروع: سذاب و مرزنگوش و شبت پیوسته بوییدن سود دارد. و اگر عاقرقرحا سوده مصروع را عطسه آرد، اومید[636] باشد که خلاص یابد.
صفت شمومی که خداوند صرع را سود دارد. بگیرند نفسیا و آرد جو به سرکه‌ی انگوری بسرشند و خمیر کنند و شمامه‌ای سازند در حال صرع و بیرون صرع می‌بویانند.
این اختیار «حنین» است.
صفت بخورها: صفت بخوری که سده‌ی بینی بگشاید. باقلی به سرکه تَر کنند و بر آتش افکنند و سر به بخار آن دارند و سک و صندل سپید سوختن و سر به دود آن داشتن سود
ص: 550
دارد. و سبوس به سرکه جوشانیده و سر به بخار آن داشتن همین بود و گل سرخ و شکر طبرزد و برگ مورد سوختن سود دارد و اگر سده از نزله‌ی سرد بود عود و مشک و قسط و کندر و لادن و شونیز و چوب گز سوختن سود دارد.
صفت بخوری آزموده: خداوند رِبو[637] را سود دارد. بگیرند مُر، سلیخه، قسط، زعفران، از همه راستاراست بکوبند و به شراب بسرشند و اقراص کنند و بسوزند و بخار دود آن به دهان می‌گیرند.
صفت بخوری دیگر: زرنیخ زرد، زراوند طویل، هر دو بکوبند و به روغن گاو بسرشند و اقراص کنند و بسوزند و دود آن به دهان می‌گیرند.
صفت بخوری دیگر: بواسیر را سود دارد. بگیرند بیخ کبر، بیخ کرفس، چوب خرزهره، ترنگبین، بیخ انگدان، بیخ سوسن آسمان‌گون راستاراست همه بکوبند و ببیزند و به عسل بلاذر بسرشند و اقراص کنند، مثقال مثقال بر آتش پشک اشتر دود کنند. در زیر طغاری که بن او سوراخ کرده باشند و خداوند علت بر بن این طغار نشیند و جایگاه علت بدان سوراخ طغار نهند تا دود بدو می‌رسد بامداد و شبانگاه. این بخور می‌کنند، بواسیر خشک شود و بیوفتد.
صفت بخوری دیگر: سپندان سپید، شحم حنظل، بیخ هزاراسفند، شخار اشنان جامه شوی سبز و سفید، انزروت راستاراست اقراص کنند، هم بر آن سان و بر آتش پشک اشتر دود کنند هم چنان.
صفت بخوری دیگر: خون آمدن از بواسیر باز دارد. تربد، زرنیخ، بلاذر، راستاراست، اقراص کنند و همچنان بر آتش پشک اشتر دود کنند.
صفت بخوری که ملازه را بفکند: چوب شبت بر آتش دود کنند و دهان باز کرده به دود آن می‌دارند تا به حس بیابند که خویشتن فراهم می‌گیرد. چند بار چنین کنند. صفت بخوری دیگر: زکام باز دارد، بگیرند میعه‌ی خشک، مر، سندروس، قسط، از هر یکی یک جزو، همه
ص: 551
را بکوبند و ببیزند و اقراص کنند و دود کنند، در حال زکام باز دارد، که در ابتدا بود و در آخر نیز سود دارد.
صفت داروی دیگر: مفلوج را در بینی دمند، عطسه آرد و سود دارد. کندش، پلپل، عاقرقرحا، زنجبیل، بورق، نشادر، نطرون، صبر، دارچینی، مشک، مرزنگوش، خربق سپید، جندبیدستر، همه راستاراست بسایند و به آب مرزنگوش درچکانند.
صفت داردوی دیگر: بگیرند شونیز، بورق، شحم حنظل، پلپل سپید، از هر یکی یک درمسنگ، کندش، صبر از هر یک دو درمسنگ، همه بکوبند و ببیزند و به آب سذاب درچکانند.
صفت داردوی دیگر: همه‌ی بیماری‌های دماغ را پاک کند که از سردی و تَری بود. بگیرند عاقرقرحا سه درمسنگ، کندش چهار درمسنگ، برگ خربق[638] سه ماه در دودآهنگ[639] آویخته باشند تا دود خورده باشد، شش درمسنگ سعتر فارسی، زراوند طویل یک درمسنگ، دم‌الاخوین از هر یک نیم درمسنگ بکوبند و ببیزند و اندکی در دَمند.
داروها که در گوش چکانند:
صفت قطوری که درد گوش را که از گرمی بود سود دارد.
بگیرند روغن گل شش درمسنگ، روغن بادام شیرین سه درم، سنگ خل الخمر ده درمسنگ به آتش نرم بپزند تا سرکه برود و روغن بماند. نیم گرم در گوش چکانند.
صفت قطوری دیگر طنین و گرانی گوش را ببرد: کندش، زعفران، فرفیون، جندبیدستر، خربق سفید، مر از هر یکی سه درمسنگ، نطرون، پوره از هر یک دو درمسنگ و نیم همه بکوبند و ببیزند و به سرکه بسرشند و اقراص کنند و به وقت حاجت به شراب بسایند و در چکانند
صفت قطوری دیگر: درد گوش کهن را که ریم پالاید سود دارد.
ص: 552
بگیرند انگبین هشت درمسنگ، خل الخمر هفت درمسنگ، زنگار دو درمسنگ، انگبین را با سرکه بجوشانند و کفک بردارند و به قوام انگبین باز آرند و زنگار بر وی کنند و بسرشند و به سرکه حل کنند و به گوش در می‌چکانند.
صفت قطوری دیگر و طنین سرد: بگیرند میعه تَر چهار درمسنگ، علک الانباط پنج درمسنگ، روغن خیری ده درمسنگ، روغن بادام تلخ سه درمسنگ، میعه و علک را در این روغن بگدازند و نگاه دارند و به وقت حاجت یک قطره در چکانند.
صفت قطوری دیگر درد صعب را: بگیرند زهره‌ی گاو ده درمسنگ، روغن خیری ده درمسنگ به آتش گرم کنند و بپزند تا زهره برود و روغن بماند یک قطره در چکانند.
صفت قطوری دیگر که درد گوش که مردم جوان و شراب خواره را باشد: بگیرند افیون یک درمسنگ، شیاف ابیض که از بهر چشم سازند سه درمسنگ، روغن گل چهار درمسنگ، خل الخمر سه درمسنگ، شیاف و افیون در سرکه بگدازند و با روغن گل بیامیزند و یک قطره در چکانند نیم‌گرم کرده.
قطوری دیگر: درد گوش و پالودن ریم را که کهن شده باشد سود دارد. بگیرند دم‌الاخوین، صبر زرد، انزروت، مر، کندر، خبث الحدید، زنگار از هر یکی دو درمسنگ بکوبند و ببیزند و پلیته‌ای به انگبین آلوده کنند و به داروها در گردانند و به گوش فرو نهند.
صفت دارویی دیگر درد گوش را که از سردی بود و از باد ناسور افتد ببرد: بگیرند دو درمسنگ فرفیون، برگ سذاب تَر پنج درمسنگ، روغن زیت پانزده درمسنگ، شراب کهن بیست درمسنگ همه بجوشانند تا شراب برود و روغن بماند و نگاه دارند به وقت حاجت قطره‌ای در چکانند.
صفت دارویی دیگر درد گوش را که از باد و سردی بود ببرد: بگیرند برنجاسف، مرزنگوش، جندبیدستر از هر یک سه درمسنگ، آب برگ سذاب ده درمسنگ، انگبین ده درمسنگ، روغن سوسن پنج درمسنگ. داروهای خشک بکوبند و به انگبین و آب سذاب و روغن بپزند تا آب برود و پلیته‌ای بدان آلوده کنند و در گوش نهند نیم گرم.
ص: 553
صفت دارویی دیگر: درد گوش را ببرد که از سردی باشد و طنین[640] و دوی[641] را سود دارد: بگیرند صنوبر، زوفای خشک، حب الغار راستاراست در آب بپزند تا مُهرَّا شود و بپالایند و نیم گرم در چکانند
صفت دارویی دیگر که دوی و طنین را ببرد: بگیرند روغن سوسن، روغن بادام تلخ و آب سذاب، از هر یک دو درمسنگ، خل الخمر پنج درمسنگ همه بپزند و در می‌چکانند.
صفت دارویی دیگر که آماس گوش و پالودن ریم را سود دارد: بگیرند شب یمانی، پلپل سپید، نطرون، زعفران، افیون، کندر، مر، سنبل، پوست انار ترش از هر یک دو درمسنگ، جندبیدستر، خل الخمر ده درمسنگ، انگبین ده درمسنگ. داروها بکوبند و ببیزند و به انگبین و سرکه بیامیزند و گرم کنند. به وقت حاجت در چکانند.
صفت دارویی دیگر: درد گوش و پالودن ریم را سود دارد: زعفران، کندر، افیون از هر یک، یک درمسنگ، حضض، بزر الورد، پوست انار، تخم پنج انگشت، مر از هر یکی پنج درم. خل الخمر پنجاه درم به سرکه بپزند تا مُهرَّا شود و داروهای خشک دیگر بکوبند و با آن بسرشند و نگاه دارند و به وقت حاجت به شراب ریحانی حل کنند و در چکانند
صفت دارویی دیگر: درد گوش کهن را سود دارد. بگیرند خربق سپید چهار درمسنگ، کندر، شب یمانی، زعفران، افیون، عصاره‌ی غوره از هر یک چهار درمسنگ، جندبیدستر سه درمسنگ، قلقند پنج درمسنگ، فلفل، مغز بادام تلخ از هر یک دو درمسنگ بکوبند و ببیزند و پنج درمسنگ پوست انار در ده ستیر سرکه بپزند تا مهرا شود و بپالایند و مر، کندر، افیون، جندبیدستر بدین سرکه حل کنند و داروهای دیگر با آن بسرشند و بسایند تا نرم شود. به وقت حاجت به روغن ناردین حل کنند و به گوش در چکانند.
صفت دارویی دیگر که گرانی گوش را ببرد: بگیرند خردل سپید و بکوبند نیک و علک و انجیر را بگیرند و تخم او بر چینند و خردل بدان بسرشند و پلیته‌ای کنند و به گوش در نهند
ص: 554
و اگر پوره‌ی ارمنی و قردمانا راستاراست بکوبند و به انجیر بسرشند و در گوش نهند مفید بود.
صفت دارویی دیگر که گرانی گوش را که از پس بیماری پدید آید ببرد: بگیرند شحم حنظل سه درمسنگ، پوره‌ی ارمنی یک درمسنگ، جندبیدستر یک درمسنگ، زراوند یک درمسنگ، عصاره‌ی افسنتین یک درمسنگ و نیم، فرفیون، قسط از هر یک، یک درمسنگ، زهره‌ی گاو چندان که بدان بسرشند و شیاف کنند. به وقت حاجت در روغن بادام حل کنند و در چکانند.
صفت دارویی دیگر کرم گوش را بکشد: بگیرند برگ شفتالوی تَر و بکوبند و آن را آب بکشند و آب برگ فودنه، آب برگ ترب از هر یک پنج درمسنگ، خربق سپید، پوره‌ی ارمنی، سقمونیا، افسنتین، زراوند از هر یک، یک درمسنگ آنچه داروهای خشک است بکوبند و بدین آب‌ها بیامیزند و در آفتاب نهند تا خشک شود و بسایند و به گوش در دمند.
صفت[642] درد گوش را بنشاند: بگیرند افیون و جندبیدستر از هر یک دو درمسنگ هر دو بکوبند و در ده درمسنگ مِی‌پخته بپزند تا به قوام آید و به گوش در چکانند نیم‌گرم.

باب بیست و دوم در طلی‌ها و ضمادها:

صفت طلی: خداوند صداع گرم را سود دارد. بگیرند صندل سپید صندل سرخ از هر یک سه درمسنگ، برگ نیلوفر و گل سرخ از هر یک چهار درمسنگ، مامیثا دو درمسنگ، تخم کوک سه درمسنگ، زعفران یک درمسنگ، افیون دو درمسنگ، بیخ لفاح یک مثقال همه بکوبند و ببیزند و به عصاره‌ی کوک بسرشند و اقراص کنند و به وقت حاجت به گلاب بسایند و بر صُدق‌ها[643] طلی کنند.
صفت طلی دیگر: صداع گرم و همه‌ی داروهای[644] گرم را که سخت گرم بود سود دارد.
بگیرند تراشه‌ی کدوی گرم و برگ بید و برگ خطمی و حیّ العالم راستاراست همه بکوبند و گلاب بر زنند و اندکی سرکه بر چکانند و صندل سپید و صندل سرخ بدان بسرشند و بر سر نهند.
ص: 555
صفت طلی دیگر: بگیرند پِست جو[645]، بزرقطونا به آب عصا الراعی یا به آب برگ خرفه و مانند آن بسرشند و سرد کنند و بر سر نهند.
صفت طلی دیگر: دردی را که بی‌طاقت بود و صداعی که از نشستن در آفتاب خیزد بنشاند: بگیرند صندل سپید و صندل سرخ و انزروت از هر یک، یک درمسنگ، افیون دو دانگ به آب گشنیز یا به آب کسنی بسرشند و بر آن موضع نهند و بعضی با کوک یا غیر آن بسایند و طلی کنند و بدین نسخه سازند.
صفت طلی دیگر: در همه انواع صداع گرم را سود دارد و در سرسام سرد که آن را «لیثرغس» گویند روز اول و دوم سود دارد: بگیرند روغن گل ده درمسنگ، گلاب ده درمسنگ، سرکه پنج درمسنگ همه در شیشه‌ای کنند و بزنند تا آمیخته شود و طلی می‌کنند. اما در سرسام سرد روز دوم اندکی سرکه‌ی عُنصُل کنند و اندکی جندبیدستر سوده در افکنند.
صفت ضماد عنصل: در سرسام سرد بر پای و بر ساق‌ها نهند تا ماده را از سر فرود آرد و به آخر نیز بر سر می‌نهند. بگیرند عنصل تازه و هاون سنگین یا چوبین بکوبند نرم و به سرکه حل کنند و طلی کنند.
صفت ضمادی که در همه انواع صداع سرد سود دارد: نمّام و پودنه‌ی دشتی و سعتر فارسی و زوفای خشک راستاراست بکوبند و ببیزند و به سرکه‌ی عنصل تَر کنند و بر سر نهند.
صفت ضمادی دیگر در بیماری‌های حاده و در وقت بیهشانه گفتن بیمار بر سر نهند:
بگیرند آرد جو ده درمسنگ، سبوس گندم پنج درمسنگ، برگ خطمی سه درمسنگ، بنفشه پنج درمسنگ، بکوبند و ببیزند و به آب بید و روغن گل بسرشند و بر سر نهند.
صفت طلی دیگر: صداع را که از برآمدن بخار خیزد بنشاند: بگیرند گزمازو و اقاقیا، سُک از هر یک، یک جزو صبر و زعفران از هر یک نیم جزو همه بکوبند و ببیزند و بر صدع و
ص: 556
پیشانی طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر: صداعی که از زخمی بود ساکن کند: بگیرند اطراف مورد تَر و اطراف سرو تَر و روغن سوسن و لادن و اکلیل ملک و قصب الذیره و گل ارمنی و شب یمانی راستاراست. آنچه خشک است بکوبند و ببیزند و آنچه تَر است بپزند، پس بکوبند و داروها[646] کوفته در آن بسرشند و طلی کنند. اگر مورد تَر و سرو تَر نباشد برگ مورد خشک و سرو خشک بکوبند و ببیزند و همه به آب صافی بسرشند.
صفت ضمادی دیگر: صداع را که با منش[647] گشتن بود سود دارد: بگیرند مر، صبر، فرفیون، قسط، صمغ، انزروت، جندبیدستر، کندر همه راستاراست بکوبند و ببیزند و به شراب خوش‌بوی یا به آب آبی بسرشند و بر سر نهند.
صفت ضمادی که آماس گوش را بنشاند: بگیرند پیه‌ی بط خانگی، پیه‌ی مرغ از هر یکی پنج درمسنگ هر دو بگدازند و پنج درمسنگ پشک گوسفند نرم کنند و بپزند و بدان بسرشند و بر آن جایگاه نهند.
صفت ضمادی که آماس گوش را بنشاند: بگیرند صندل سرخ، فوفل، شیاف مامیثا، صبر، مر، زعفران راستاراست به گلاب بسرسند و طلی کنند.
صفت طلیی: خون آمدن از بینی باز دارد: بگیرند آرد جو و گل‌نار و اقاقیا و عصاره‌ی لحیة التیس، افیون و صندل سپید از هر یکی سه درمسنگ، کافور دانگی به گلاب بسرشند و بر پیشانی طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر درد ذات الجنب بنشاند: بگیرند بنفشه و بابونه و شبت سبوس، گندم و تخم خطمی و تخم کتان کوفته، آرد حلبه، آرد جو و گندم همه بپزند به آب صافی و به کرباس بپالایند و آن عصاره را دیگر باره با روغن بنفش بپزند تا سطبر شود و ضماد کنند.
صفت ضمادی که بر معده نهند تولد بلغم کمتر بود: بگیرند سُک و رامک و لادن و عود خام از هر یک سه درمسنگ، گل سرخ چهار درمسنگ، سنبل و مصطکی از هر یک
ص: 557
درمسنگ، مشک دانگی همه بکوبند و به آب مرزنگوش یا به آب نمّام بسرشند و هر وقت که معده خالی بود بر نهند.
صفت ضمادی دیگر، معده را قوت دهد: سنبل گل سرخ مصطکی و قشور الکندر همه بسایند و به شراب انگوری خوش‌بوی یا به آب سیب و آبی بسرشند و گرم کرده بر معده می‌نهند.
صفت ضمادی دیگر: معده‌ی ضعیف را قوت دهد: لادن و افسنتین و مصطکی از هر یک، یک اوقیه، صبر دو اوقیه خرمای قصب و گل سرخ هر دو در شراب پخته از هر یک سی درمسنگ، آبی در شراب پخته بیست درمسنگ.
صفت ضمادی دیگر: معده‌ی سرد را سود دارد. سُعد و اذخر و قصب الذیره از هر یک پنج درمسنگ، سنبل و مصطکی از هر یک سه درمسنگ به شراب میبه بسرشند یا به شراب کهن و بر معده نهند.
صفت ضمادی دیگر: آماس کهن را که در معده باشد سود دارد: مقل ده درمسنگ، اشق پنج درمسنگ، حب البان ده درمسنگ، تخم کرنب ده درمسنگ، سنبل و مصطکی از هر یک پنج درمسنگ، موم سه درمسنگ، روغن ناردین بیست و پنج درمسنگ، مقل و اشق را به شراب حل کنند و داروها بدان بسرشند و بر معده نهند و آنجا که روغن ناردین نباشد، روغن مصطکی یا روغن سوسن بدل آن کنند.
صفت ضمادی دیگر: آماس سرد را که در معده باشد سود دارد: افسنتین و سنبل و سلیخه از هر یک سه درمسنگ، مر و میعه از هر یک چهار درمسنگ، زعفران دو درمسنگ، عود بلسان و مر از هر یک، یک درمسنگ، مصطکی دو درم، موم سه درم، روغن ناردین بیست درم بسرشند و بر معده می‌نهند گرم بِکرده.
صفت ضمادی دیگر: آماس صلب را که در معده باشد سود دارد. بنفشه و آرد حلبه، از هر یک ده درم، گل سرخ پنج درم، سنبل و مصطکی از هر یک سه درم، سعد و اذخر و قصب الذیره از هر یک دو درم، بابونه و تخم خطمی و آرد جو از هر یک هفت درم همه به لعاب تخم کتان بسرشند و ضماد کنند. وقتی که معده از طعام خالی بود بر نهند.
ص: 558
صفت ضمادی دیگر: معده‌ی سرد را قوت دهد و گرم کند: بگیرند سعد و افسنتین و قسط و سنبل از هر یک سه درمسنگ، کندر چهار درمسنگ، مصطکی پنج درمسنگ، قصب الذیره و اذخر و سُک و قرنفل و دارچینی از هر یک دو به شراب کهن بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر که هِیضَه را سود دارد: بگیرند عصاره‌ی لحیة التیس و اقاقیا و پوست انار ترش از هر یک پنج درمسنگ، سماق و پست جو از هر یک ده درمسنگ، همه به آب مورد و آب سیب و آبی بسرشند و ضماد کنند و بر معده و شکم بر نهند.
صفت ضمادی دیگر هیضه را: بگیرند صندل و گل سرخ و برگ مورد از هر یک هفت درم، سُک سه درم، اقاقیا و سعد و کندر و کعک بغدادی از هر یک سه درم به آب برگ مورد بسرشند[648].
صفت ضمادی دیگر: نان خشک کهن به سرکه فرغار کرده ضماد کنند
صفت ضمادی که قی باز دارد: گل سرخ و سک از هر یک پنج درمسنگ و صندل سپید و رامک از هر یک چهار درمسنگ، عود سه درمسنگ، زعفران یک درمسنگ، کافور دانگی، به آب مورد بسرشند و بر معده نهند.
صفت ضمادی[649] قی بلغمی باز دارد: بگیرند سک و قصب الذیره از هر یکی پنج درمسنگ سنبل سه درمسنگ مصطکی سه درم افسنتین عود از هر یکی سه درمسنگ، زعفران دانگی به آب برگ مورد بسرسند و بر آب مورد بسرشند و بر معده نهند.
صفت ضمادی که معده‌ی ضعیف را که با تب بود سود دارد: بگیرند گل سرخ پنج درم، سنبل یک درم، افسنتن سه درم سک سه درم با آب سیب و مورد بسرشند.
صفت ضمادی دیگر: درد جگر گرم را سود دارد: بگیرند صندل سپید سه درم، بنفشه و خطمی و نیلوفر، آرد جو از هر یک سه درمسنگ، و کافور از هر یک نیم درم، موم پنج درم، روغن چندان که کفایت بود بسرشند و بر جگر نهند.
ص: 559
صفت ضماد اسطنحیقون: معده و جگر سرد را سود دارد و بادها را بشکند: بگیرند افسنتین و سنبل و سلیخه از هر یک سه درم، صبر و میعه تَر، مصطکی از هر یک چهار درمسنگ، عود بلسان دو درمسنگ، زعفران دو درمسنگ و نیم، موم دو سِتیر، روغن ناردین و روغن زنبق از هر یک چهار ستیر.
صفت فلیقردوس: درد معده و جگر و درد آماس‌ها را سود دارد و زنان را از بهر آماس رحم به پشم پاره‌ای حمول سازند: بگیرند زعفران ده درمسنگ، در بعضی نسختها دوازده درمسنگ، مقل و مصطکی و اشق و صبر و میعه تَر از هر یک هشت درم و نیم، موم سه ستیر، پیه‌ی بط دوازده ستیر، زوفای تَر یا خشک سی درمسنگ، روغن ناردین، چندان که کفایت کند.
صفت ضمادی دیگر: معده و جگر ضعیف را و صلب را سود دارد و اسهال کبدی را سود دارد: بگیرند کعک بغدادی چهار درمسنگ، مصطکی و کندر و افسنتین از هر یک دو درمسنگ، مر و قصب الذیره و عود هندی و اقاقیا از هر یک، یک درمسنگ لادن دو درم آبی پاک کرده و پخته شش درم، خرمای قصب پنجاه عدد، موم و روغن گل و روغن ناردین، چندان که کفایت بود. کعک و خرما به شراب فرغار کنند و آبی هم در شراب بپزند و همه بسرشند، چنان که رسم است و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر جگر: ضعیف را سود دارد: صبر و مصطکی و زعفران از هر یک، یک درم گل سرخ سه درم عود و سک و سنبل از هر یک دو درم همه بکوبند و به آب برگ مورد بسرشند و بر جگر نهند.
صفت ضمادی دیگر: جگر و صلب را سود دارد: سعتر و حیّ العالم و گل سرخ و صندل سپید از هر یک چهار درم، قصب الذیره و ساذج هندی از هر یک دو درم، کافور دو دانگ، موم ده درم، روغن گل سی درم ضماد کنند و بر نهند.
صفت ضمادی دیگر: جگر سرد را زعفران و سنبل و مصطکی و افسنتین و أسارون و حماما و صبر و قصب الذیره و لادن و سبیخه و میعه تَر و قردمانا از هر یک دو درم، بیخ کرنب نبطی هشت درم، قسط سه درم، ضماد سازند چنان که رسم است.
ص: 560
صفت ضمادی دیگر جگر سرد را: سنبل و مر از هر یک دو درم، مصطکی دو درم، سعد سه درم، اذخر سه درم، زعفران یک درم، قصب الذیره پنج درم به آب سیب یا به شراب کهن بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر جگر گرم و آماس آن را سود دارد: برگ عنب الثعلب و بنفشه و تخم کوک و آرد جو و آرد عدس و طحلب و عصا الراعی و برگ لسان الحمل همه راستاراست بکوبند و بسرشند و بر جگرگاه نهند.
صفت ضمادی دیگر آماس جگر گرم را: بنفشه‌ی خشک چهار مثقال قصب الذیره دو مثقال گل سرخ، حیّ العالم و صندل سپید از هر یک چهار مثقال، کافور یک درم، همه بکوبند و به موم و روغن گل بسرشند.
صفت ضمادی دیگر سپرز سخت را سود دارد: مقل ازرق دو اوقیه اشق یک اوقیه آرد باقلی و کرسنه و اکلیل الملک و حلبه و تخم کتان و بابونه و سنبل و آرد ترمس از هر یک نیم اوقیه، انجیر سیاه بیست و چهار اوقیه، انجیر را به خل الخمر تَر کنند و به دست بمالند و به غربالی فرو گذارند و مقداری روغن بابونه و روغن سذاب بر افکنند و داروهای دیگر همه بدان بسرشند و بر سپرز نهند.
صفت ضمادی وصف «حنین» است از جهت کودکی که سپرز او سخت شده باشد، بگیرند انجیر سیاه به سرکه تَر بکرده پنجاه درمسنگ، قسط بحری چهار درمسنگ، بادام تلخ سپید کرده ده درمسنگ، پوست بیخ کبر سه درمسنگ، همه بسرشند با موم و روغن خیری و بر کاغذی طلی کنند و بر سپرز نهند. وقتی که معده از طعام خالی باشد و دو ساعت بگذارند. پس برگیرند و به طبیخ بابونه و کرسنه بشویند و به روغن خیری طلی کنند و پیش از آنکه این ضماد بر نهند. نخست تکمید کردن[650]، بدین مطبوخ. بگیرند اشنه و پوست بیخ کبر از هر یکی پنج درم، سذاب خشک سه درم، پوره یک درم همه را در خل الخمر بپزند و نمدی بدان سرکه تَر می‌کنند و بدان موضع می‌نهند.
ص: 561
صفت ضمادی دیگر: سپرز سخت را سود دارد: بگیرند برگ سذاب خشک ده درمسنگ، فودنه‌ی خشک سه درمسنگ، پوره‌ی ارمنی و اشق هفت درم، پوره و اشق در خل الخمر بگدازند و سذاب و پودنه بدان بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: مر و مقل و اشق و کندر از هر یک پنج درمسنگ همه به خل الخمر حل کنند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر درد سپرز را که از باد بود، سود دارد: بگیرند انجیر چهار اوقیه، اشق و مقل و صبر و سکبینج و جاوشیر از هر یک، یک اوقیه حلبه و پشک گوسفند از هر یک سه اوقیه به خل الخمر بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: خداوند استسقای زقّی را سود دارد و آب را که در خایه افتد، بگیرند آرد جو و سعد و پشک گوسفند خشک و پوره‌ی ارمنی و زیره‌ی کرمانی گل ارمنی از هر یک راستاراست همه به آب صافی بسرشند و بر شکم طلی کنند.
صفت ضمادی خداوند استسقا را که از سردی معده و جگر افتاده باشد سود دارد:
بگیرند حماما و سنبل و قردمانا از هر یک ده درم، مقل و اشق از هر یک هشت درم، سعد پنج درم، کندر و حب البلسان از هر یک هشت درم، لاذن شش درم، سلیخه، قسط، عاقرقرحا، میعه‌ی خشک، گل سرخ، مصطکی، سیسالیوس، زراوند، اکلیل الملک و قرنفل از هر یک پانزده درم. قطاء الحما، شحم حنظل از هر یکی سی درم، صمغ را به نبیذ حل کنند و داروها بدان بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی که خداوند استسقای زقّی را سود دارد و اسهال کند: شحم حنظل، شبرم، حب النیل، سقمونیا، صبر، میعه تَر، مر و بیخ خطمی از هر یک ده درمسنگ، تربد، مقل، بیخ سوسن آسمان‌گون و سرگین گاو از هر یک پانزده درمسنگ، زهره‌ی گاو، قثاء الحمار، میویزج، صمغ صنوبر و پوست بیخ کبر از هر یک ده درمسنگ. قردمانا، حماما، فرفیون، پوره‌ی سرخ، نمک اندرانی از هر یک پنج درمسنگ. پیه‌ی مرغ و پیه‌ی بط از هر یک ده درمسنگ، موم سی درم، روغن شیره چندان که حاجت بود، بسرشند چنان که رسم است و ضماد کنند و سرگین گاو و پوره ضمادی نیک است.
ص: 562
صفت ضمادی دیگر: خداوند استسقا اسهال کند: شحم حنظل چهار درمسنگ، تربد، سقمونیا و فرفیون از هر یک هشت درمسنگ. تخم شبت و نمک طعام و مر و صبر و زهره‌ی گاو و نمک هندو و شونیذ و میویزج و پلپل و زنجبیل و هلیله‌ی زرد و مازریون و بلیله از هر یک دوازده درمسنگ حلبه و بابونه و تخم کتان از هر یک ده درمسنگ، موم ده ستیر، روغن گاو و روغن بادام چندان که کفایت بود، بسرشند چنان که رسم است و بر معده و شکم طلی کنند.
صفت ضمادی که اسهال باز دارد خاصه زلق الامعاء صفرایی: بگیرند اطراف مورد تَر و برگ سیب و گل سرخ و گل‌نار و مازو و مشک و لادن و رامک راستاراست بکوبند و ببیزند و به آب آبی بسرشند و بر شکم نهند.
صفت ضمادی دیگر: زلق الامعاء بلغمی را باز دارد. لادن، سعد، مصطکی و اذخر و قصب الذیره و مرزنگوش و نمّام از هر یک پنج درمسنگ، عود خام و گوزبوا و قرنفل از هر یک دو درمسنگ همه را به آب برگ مورد تَر بسرشند یا به اطراف سرو.
صفت ضمادی دیگر: زلق الامعاء که سبب آن ضعیفی قوت ماسکه باشد: باز دارد مر و کندر و مصطکی و اقاقیا و شب یمانی و لادن و صبر از هر یک چهار درمسنگ، گل سرخ و پِست جو و سماق و سک و لحیة التیس و عفص و مامیثا و حضض از هر یک سه درمسنگ به آب برگ مورد بسرشند.
صفت ضمادی دیگر: اسهال که سبب آن ضعیفی و قدرت هاضمه و سردی جگر باشد باز دارد: بگیرند سنبل و افسنتین و قصب الذیره و قشور الکندر و مصطکی از هر یک ده درمسنگ، سک و پوست انار ترش از هر یک پانزده درمسنگ زعفران دو درمسنگ لادن ده درمسنگ برگ مورد و گل‌نار و گل سرخ و صندل از هر یک ده درمسنگ به شراب کهن بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: اسهال صفرایی را باز دارد. اقاقیا و حضض و کندر و مصطکی و زعفران و سماق از هر یک دو درمسنگ، کعک بغدادی پنج ستیر، اطراف مورد تَر و اطراف رَز و حب الآس از هر یک دو ستیر گل سرخ دو ستیر کافور نیم مثقال به آب مورد و آبی و
ص: 563
روغن گل و روغن مورد یا به روغن مصطکی بسرشند.
صفت ضمادی دیگر: اسهال باز دارد. لادن یک اوقیه اقاقیا نیم اوقیه، موم سپید دو اوقیه، روغن مورد چندان که کفایت بود بسرشند چنان که رسم است و بر معده و بر شکم نهند
صفت ضمادی دیگر درد بواسیر بنشاند: بگیرند مقل و کوهان اشتر و مغز ساق گاو و مغز سفال زردآلو[651] و میعه تَر و زرده‌ی خایه‌ی مرغ راستاراست مرغ را در روغنی که پیاز در او جوشانیده باشند طلی کنند و دیگرها به آن بسرشند و طلی کنند و پیاز پخته و به روغن گاو بریان کرده ضمادی است سودمند است.
صفت ضمادی آماس بواسیر را: بگیرند اکلیل الملک و بابونه و به آب بپزند سی درمسنگ از آن بسایند و دو درمسنگ خایه‌ی مرغ جوشانیده و زعفران و افیون از هر یک نیم درمسنگ، تخم کتان کوفته و حلبه و خطمی از هر یک هشت درمسنگ، مِی‌پخته چندان که کفایت بود. بگیرند مقل سه درمسنگ در آب داخل کنند و همه بدان بسرشند و بر برگ چغندر طلی کنند و روی آن به روغن شیرپخت گر به پیه‌ی مرغ خانگی یا پیه‌ی بط بر وی گداخته باشند، چرب کنند و بر آن موضع نهند.
صفت ضمادی آماس بواسیر را: بگیرند موم زرد پنج درمسنگ، روغن شیرپخت ده درمسنگ، پیه‌ی مرغ خانگی و مغز ساق گاو و کوهان شتر از هر یک پنج درمسنگ، مقل ده درمسنگ، مقل را در لعاب تخم کتان حل کنند و پیه و موم همه در روغن گدازند و به هم بسرشند اگر پنج درمسنگ میعه تَر و یک زرده‌ی خایه‌ی مرغ در این ضماد زیادت کنند، صواب باشد و اگر به جای روغن شیر پخت روغن زردآلو کنند، بهتر بود و اگر روغن زیادت از ده درمسنگ کنند، صواب بود.
صفت ضمادی دیگر: همه‌ی آماس‌های سرد و سخت را نرم کند. تخم کتان و حلبه از هر یک دو ستیر، ریتیانه و زفت از هر یک ده درمسنگ، اشق بیست درمسنگ، مقل ده درمسنگ، سندروس هفت درمسنگ، اکلیل الملک هفت درمسنگ، زعفران دو درمسنگ، موم پنج ستیر، روغن سوسن یا روغن کنجد چندان که کفایت بود. موم را به روغن بگدازند
ص: 564
و مقل و اشق به مِیفختج حل کنند و همه‌ی داروها بدان بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: آماس خایه و قضیب را که از گرمی بود سود دارد: بگیرند آرد باقلی، آرد حلبه، زیره‌ی کرمانی کوفته بیامیزند و بر میویز دانه بیرون کرده و کوفته بسرشند و موم روغن کنند از پیه‌ی بط و موم زرد و روغن بابونه همه به هم بسرشند ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: آماس خایه را که از گرمی بود سود دارد، بگیرند آرد جو آرد باقلی از هر یک، یک درمسنگ آب برگ عنب الثعلب و آب کسنه چندان که کفایت بود و زعفران اندکی بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آماس خایه را که از گرمی بود: بگیرند برگ کاکنج، آرد جو، آرد عدس، آرد باقلی از هر یکی راستاراست، زرده‌ی خایه‌ی مرغ، روغن گل چندان که کفایت بود همه بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: آماس خایه که از سردی بود: بگیرند کرنب نیم من، انجیر ده عدد هر دو بپزند و بکوبند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: آماس خایه که از سردی بود: بگیرند آرد باقلی، حلبه، بابونه، زیره، میویز دانه بیرون کرده به روغن شیرپخت بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آماس خایه‌ی صلب را. بگیرند آرد باقلی آرد نخود از هر یکی ده درمسنگ، میویز دانه بیرون کرده پانزده درمسنگ، تخم پنج انگشت پنج درمسنگ، پیه‌ی بط، پیه‌ی مرغ از هر یکی چندانی که همه بسرشند، ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: آماس صلب را که در خایه و قضیب باشد: بگیرند میویز دانه بیرون کرده و پیه‌ی گُرده و موم زرد از هر یکی ده درمسنگ، زرده‌ی خایه‌ی مرغ، مصطکی سوده پنج درمسنگ، روغن کنجد چندان که حاجت بود همه را بسرشند، چنان که رسم است.
پس برگ جرجیر بپزند و نرم بسایند و همه به هم بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آماس خایه و قضیب که صلب باشد و آماس مثانه را: بگیرند ده ستیر مغز ساق گاو و موم سپید و روغن گل از هر یکی هجده درمسنگ، پیه‌ی بط دوازده درمسنگ بسرشند، چنان که رسم است.
ص: 565
صفت ضمادی دیگر آماس صلب را که در خایه و قضیب باشد: بگیرند مویز دانه بیرون کرده و پیه‌ی گرده‌ی بز و باقلی و میویز کوفته و یک زرده‌ی خایه‌ی مرغ با وی بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر خون آمدن از مثانه باز دارد: بگیرند گل ارمنی و گل مختوم و صمغ عرابی و تخم خرفه و کتیرا و گل‌نار و گل سرخ و سروی گوزن سوخته و عصاره‌ی لحیة التیس راستاراست به آب لسان الحمل بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: بسیار آمدن بول را که با بستگی بود سود دارد: بگیرند کندر دو درمسنگ، اقاقیا چهار درمسنگ، عصاره‌ی لحیةالتیس، لادن از هر یکی دو درمسنگ به آب برگ مورد بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر عسر البول را که از سردی بود سود دارد: بگیرند شبت، حب الغار از هر یکی ده درمسنگ، اکلیل الملک هشت درمسنگ، آرد جو پانزده درمسنگ، تخم جرجیر دشتی، تخم ترب، تخم کرفس از هر یکی هفت درمسنگ، حماما، فطراسالیون از هر یکی هفت درمسنگ همه بکوبند و بپزند و به روغن سوسن بسرشند و ضماد کنند.
صفت طلیی که بول خون باز دارد: بگیرند اقاقیا، صبر و حضض راستاراست به سرکه بسایند و طلی کنند.
صفت ضمادی آماس قضیب و بول خون باز دارد: بگیرند تخم سذاب، حلبه، تخم شبت از هر یکی ده درمسنگ، پیه‌ی گرده بیست درمسنگ، موم زرد و سپید چهل درمسنگ، روغن بابونه، هشتاد درم بسرشند، چنان که رسم است و خرقه‌ای کتان طلی کنند و بر آن موضع نهند.
صفت طلی که قوبا[652] که بر خایه پدید آید و پزانیدن آن، آب و خارش ببرد: بگیرند شیاف مامیثا، اقاقیا از هر یکی یک درمسنگ، صبر، نوشادر از هر یکی چهار دانگ، زعفران دانگی، اشنان جامه شویی پنج درمسنگ به روغن یاسمین بسرشند و طلی کنند.
ص: 566
صفت ضمادی که خداوند فتق را سود دارد: بگیرند گوز سرو و سُعد و مر و مرزنگوش، مازو، کندر صمغ راستاراست همه بکوبند و ببیزند به سریشم ماهی بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: فتق را بگیرند کندر، مصطکی، ساو و عنزروت، صبر، حضض، شیاف مامیثا، اقاقیا، گل‌نار، دم‌الاخوین، راستاراست بسرشند و ضماد کنند.
ضمادی دیگر فتق را. بگیرند اقاقیا، گوز سرو، مرزنگوش، سذاب، حب الغار، مازو، مقاث، سریشم ماهی بسرشند و ضماد کنند و بر آن موضع بگذارند تا خود بیفتد و کمترین دو روز بر وی بسته دارند و اگر به عوض سریشم، صمغ بسرشند روا باشد.
صفت ضمادی دیگر فتق کودکان را که از باد بود: بگیرند مقل و مر راستاراست به سرکه حل کنند و ضماد کنند و ببندند.
صفت ضمادی دیگر آب را که در خایه‌ی کودکان گرد آید، سود دارد و این علت را طبیبان «قیلة الماء» گویند. بگیرند آرد جو، سرگین گوسفند کهن، گل ارمنی، سرگین گاو خشک از هر یکی دو درمسنگ، سعد، پوره، زیره، مس سوخته، شحم حنظل، صبر، قثاء الحمار از هر یکی یک درمسنگ، بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: کوژی و پیچیده شده قضیب را سود دارد: بگیرند زعفران یک درمسنگ، مر دو درمسنگ، قسط، زراوند، فرفیون از هر یکی سه درمسنگ، علک الانباط، زفت، میعه تَر از هر یکی پنج درمسنگ، علک و زفت و میعه به روغن گل حل کنند و مر و زعفران در شراب کنند، همه را بیامیزند و طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر: حیض زن آبستن باز دارد: بگیرند عدس مقشر، پوست انار ترش، مازو، برگ مورد خشک از هر یکی یک جزو بکوبند، ببیزند و به خل الخمر بسرشند و ضماد کنند، بر پشت و زهار.
صفت ضمادی دیگر: حیض زن آبستن باز دارد: بگیرند سعد، گل سرخ، افسنتین، گل‌نار، لادن از هر یکی ده درمسنگ، صبر، شب یمانی از هر یکی پنج درمسنگ، عدس مقشر، پوست انار ترش، مازو از هر یکی ده درمسنگ، خرمای قصب سی درمسنگ، خرما در شراب بجوشاند تا نرم شود و لادن را در وی بگدازند و نیک بیامیزند و داروهای دیگر
ص: 567
کوفته و بیخته بدان بسرشند و ضماد کنند، بر پشت و زهار.
صفت ضماد شیر زنان زیادت کند: بگیرند آرد باقلی دو درمسنگ، تخم بادروج پنج درمسنگ هر دو به آب بادروج بسرشند و طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر شیر زنان کمتر کند: بگیرند تخم بادروج و آرد جو، آرد باقلی، نقیع توت، پودنه، سذاب همه راستاراست، ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر شیر زنان کمتر کند: بگیرند دُردی سرکه کهن، اکلیل الملک کوفته و بیخته، آرد باقلی راستاراست. همه بپزند و طلی کنند، نیم گرم.
صفت ضمادی دیگر آماس پستان گرم را سود دارد. بگیرند نان گندم کوفته و بیخته، آرد باقلی، آرد حلبه، ختمی راستاراست. زعفران نیمه‌ی یک چیز[653] زرده‌ی خایه‌ی مرغ همه بر یک چیز بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آماس پستان که ریم کرده باشد، سود دارد. بگیرند تخم حلبه، تخم کتان، کنجاره‌ی کنجد، بیخ سوس، میعه تَر، سرگین کبوتر، سرگین بز نر، نطرون، ریتیجانج راستاراست، موم، روغن شیره چندان که حاجت بود ضماد کنند، چنان که رسم است.
صفت ضمادی دیگر که پستان را نگذارد که بزرگ شود: بگیرند کندر، ودع سوخته از هر یکی یک جزو، آرد جو دو جزو، همه به سرکه‌ی نیکو بسرشند و سه روز طلی کنند.
صفت طلی دیگر اختناق رحم را سود دارد. بگیرند علک الانباط، مصطکی، سنبل از هر یکی دو درمسنگ، روغن سوسن، روغن شبت از هر یکی بیست درمسنگ، شهدانج هفت درمسنگ، عاقرقرحا هفت درمسنگ، سلیخه، شونیز، پودنه‌ی کوهی از هر یک پنج درمسنگ، اکلیل ملک هفت درمسنگ. داروها[654] خشک را بکوبند و علک الانباط و مصطکی را به روغن بگدازند و همه در هم بسرشند و شکم و ناف و هر دو تهی‌گاه و کمرگاه و استخوان سرین بر آن طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر نگذارد که ناف بیرون خیزد: بگیرند شب یمانی سه درمسنگ،
ص: 568
دردی سرکه شش درمسنگ، مازو سه عدد بسرشند و طلی کنند و رفاده[655] بر نهند و ببندند.
صفت ضمادی دیگر ناف را از بیرون آمدن باز دارد: بگیرند آرد باقلی، مازو، گل‌نار، پوست انار ترش، پوست خایه‌ی مرغ راستاراست. پوست خایه بکوبند و ببیزند و دیگرها بپزند تا مهرّا شود و پوست خایه‌ی کوفته بدان بسرشند و طلی کنند و رفاده بر نهند و ببندند.
صفت ضمادی دیگر تشنج عصب‌ها را نرم کند: بگیرند نشاسته علک البطم بکوبند و ببیزند و بگیرند پیه‌ی بط مغز ساق گاو و پیه‌ی مرغ خانگی و پیه‌ی گرده و دنبه‌ی گداخته همه راستاراست. همه بگدازند و مقداری روغن یاسمن با این روغن‌ها گداخته بیامیزند و نشاسته و علک کوفته بدان بسرشند و بر آن موضع نهند و ببندند.
صفت ضمادی دیگر تشنج عصب‌ها را سود دارد: بگیرند موم زرد پنج ستیر، فرفیون، پلپل، زوفا، اشق، زعفران، روغن بلسان، جندبیدستر، علک البطم، جاوشیر، بیرزد، میعه تَر از هر یک دو درمسنگ، روغن زیت نیم من، صمغ‌ها حل کنند و موم را با روغن بگدازند و داروهای خشک بکوبند و ببیزند به هم بسرشند.
صفت ضمادی دیگر دمل بپزاند. بگیرند خردل سپید و بکوبند و انجیر فربه بکوبند و تخم‌ها چندان که توانند برچینند و به روغن کتّان یا روغن سوسن با کندر بسرشند و بر نهند.
صفت ضمادی دیگر: جرجیر به روغن گاو بپزند و بسایند و مرهم کنند.
صفت ضمادی دیگر: خمیر سه جزو، پوره، نمک، سرگین کبوتر، سرگین خروس از هر یکی یک جزو همه با روغن در خمیر ترش بسرشند و به وقت حاجت بر نهند.
صفت ضمادی دیگر: بگیرند حلبه ده درمسنگ، میعه تَر چهار درمسنگ، روغن یاسمن چندان که کفایت بود، تخم کتان ده درمسنگ کوفته و بیخته، موم هشت درمسنگ بسرشند چنان که رسم است و بر نهند.
ص: 569
صفت طلیی که در نقرس گرم درد بنشاند: بگیرند آرد جو هشت درمسنگ، افیون سه درمسنگ به آب عنب الثعلب بسرشند و طلی کنند، چون خشک شود، بشویند و دیگر باره طلی کنند.
صفت طلی دیگر نقرس گرم را، بگیرند بزرقطونا، خطمی، زرده‌ی خایه‌ی مرغ، آرد جو، دُردی سرکه، روغن گل همه بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی نقرس گرم را: بگیرند صندل سفید، گل سرخ، شیاف مامیثا، فوش دربندی، فوفل از هر یکی یک جزو، افیون، ربع یک جزو بیامیزند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر نقرس مرکب را، بگیرند مغاث، خطمی، تخم مرو، آرد جو، سورنجان، روغن زرده‌ی خایه‌ی مرغ، راستاراست بسرشند و طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر نقرس بلغمی را[656]، میویز دانه بیرون کرده، آرد باقلی، روغن گاو راستاراست در پاتیله به آتش نرم بسرشند. اگر حاجت آید قطره‌ای چند آب برافکنند تا نیک سرشته شود.
صفت ضمادی دیگر نقرس سرد را: بگیرند میعه تَر، جندبیدستر، فرفیون، مر، صبر، اقاقیا، راستاراست به شراب کهن بسرشند و ضماد کنند.
صفت طلیی نقرس مرکب را که ماده از صفرا و رطوبت صدیدی و بلغمی بود: بگیرند حضض، صبر، صندل، مر، مامیثا، زعفران، از هر یکی دو جزو، کرنب نبطی، سوخته چهار جزو به آب عنب الثعلب بسرشند.
صفت طلیی نقرس بلغمی را: بگیرند بابونه، اکلیل ملک، حلبه، تخم کتان، برگ غار، هزاراسفند، برگ کرنب، مغاث، علک البطم راستاراست همه بکوبند و به مِیفختج بسرشند و اگر یک جزو روغن بلسان کنند، سخت نیکو بود.
صفت ضمادی دیگر تحلیل کننده‌ی همه اوجاع مفاصل را سود دارد: بگیرند خطمی، بابونه، اکلیل ملک از هر یکی بیست درمسنگ، اشق، جاوشیر، مقل از هر یکی ده
ص: 570
درمسنگ، پیه‌ی کلیه، مغز ساق گاو، انگبین از هر یک ده درمسنگ، موم پنج درمسنگ، روغن شبت بیست درمسنگ، سرکه پنج درمسنگ، بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر مختصر: درد عرق النساء را ببرد و همه‌ی دردهای مفاصل را ببرد:
بگیرند برگ کرنب و به آب بپزند و با زرده‌ی خایه‌ی مرغ ناجوشیده بسایند و با دردی سرکه ضماد کنند.
صفت ضمادی محلل همه‌ی دردها را تحلیل کند: سبوس گندم، خطمی، بابونه، شبت، آرد حلبه، تخم کتان همه بکوبند به عصاره‌ی کرنب بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: عصب‌ها را که منعقد و صلب شود سود دارد: بگیرند مقل ده درمسنگ و در آب گرم حل کنند و ده درمسنگ بیخ خطمی خشک کوفته و بیخته و در آن بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر درد عضله را که از باد باشد، سود دارد: بگیرند شوخ دیوار خانه‌ی گرمابه بیست درمسنگ، خاکستر نی بیست درمسنگ، علک البطم پانزده درمسنگ، خاکستر چوب رز بیست درمسنگ، به روغن زیت بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر عرق النساء را سود دارد: بگیرند برگ سذاب، زفت از هر یکی سه درمسنگ، گوگرد، جاوشیر، اسقیل مشوی، پوره، میویز از هر یکی یک درمسنگ، صمغ بادام تلخ، قردمانا و علک الانباط، دُردی سرکه از هر یکی دو درمسنگ، بیرزد، شب یمانی از هر یکی یک درم حب الغار دو درمسنگ، موم پنج درمسنگ، روغن ناردین چندان که کفایت بود بسرشند. چنان که رسم است و ضماد کنند.
صفت ضماد عرق النساء را: بگیرند برگ غار ده درمسنگ، عاقرقرحا پنج درمسنگ، قسط هفت درمسنگ، تخم سپندان چهار درمسنگ، نطرون سه درمسنگ همه بکوبند و با ده ستیر زفت رومی و مقدار دو اوقیه روغن یاسمین بسرشند و بر کاغذ طلی کنند و بر آن موضع دوسانند[657] نخست زفت با روغن بگدازند و داروها بدان بسرشند.
ص: 571
صفت طلیی که داء الثعلب را ببرد: بگیرند فرفیون، تفسیا، خردل سفید و حب الغار از هر یکی شش درمسنگ، گوگرد و خربق سفید از هر یک دو درم به روغن زیت بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر داء الثعلب بلغمی را: فرفیون و سذاب از هر یکی دو درم، خربق سیاه و سفید از هر یکی مثقالی، موم زرد هشت مثقال به روغن بیدانجیر بگدازند و داروها بدان بسرشند و طلی کنند و پیش از طلی و پس از آن به سیر یا به اسقیل مالیدن سود دارد.
صفت طلی دیگر: پشک گوسفند سوخته، سذاب دشتی، کپک دریا، سرگین موش، پوره، مر، دارپلپل راستاراست به زهره‌ی گاو بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی داء الثعلب صفرایی را: بگیرند کپک دریا سوخته، نطرون، سرگین موش، مغز بادام تلخ سوخته، بیخ نی سوخته، راستاراست به خل الخمر بسرشند و طلی کنند و از پس طلی به کپک دریا به خرقه‌ی کتان بمالند.
صفت طلی دیگر داء الثعلب صفرایی را: بگیرند سرگین موش، حب الرشاد سوخته، عاقرقرحا، شیح سوخته راستاراست به روغن زیت بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر داء الثعلب سودایی را: شونیز بریان کرده سه درمسنگ، بیخ نی سوخته، صدف سوخته، پشک گوسفند سوخته، پرسیاوشان، عاقرقرحا و شیح سوخته، خربق سپید از هر یکی یک درمسنگ به روغن بادام بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر همه‌ی انواع داء الثعلب را سود دارد: بگیرند کپک دریا ده درمسنگ، پوره، خردل، گوگرد، تفسیا، فرفیون از هر یکی دو درمسنگ، میویزج، زراریح از هر یکی یک درمسنگ به روغن زیت کهن بسرشند و طلی کنند و به پیاز بمالند. پس از آن و اگر آبله‌ها بر دمد یک روز یا دو روز آسایش دهند و پیه‌ی بط و مرغ و مرهم اسفیداج می‌مالند تا نیک شود. پس بدان طلی باز شود که در پیش است.
صفت طلیی عجب بگیرند نی سوخته و سرگین موش و خاکستر خارپشت و نوشادر، پوره، مغز بادام تلخ سوخته، خربق سپید همه راستاراست به روغن زیت طلی کنند و به برگ انجیر می‌خارند.
ص: 572
صفت طلی موی سر و موی روی را که می‌ریزد نگاه دارد: بگیرند لادن چندان که خواهند و به شراب عفص تَر کنند. پس گاهی به روغن مورد می‌سایند و گاهی به شراب و نیمه‌ی وزن لادن، پرسیاوشان کوفته و بیخته بدان بسرشند و در گرمابه یا به نزدیک آفتاب طلی کنند و گر مزاج بیمار سرد بود یا فصل زمستان بود، روغن ناردین با آن بیامیزند.
صفت طلی دیگر موی را که می‌ریزد نگاه دارد: پرسیاوشان، لادن، افسنتین، حب الغار از هر یکی راستاراست و به روغن بپزند و طلی می‌کنند.
صفت طلی دیگر موی را نگاه دارد: آمله به برگ مورد در آب بپزند تا آن سرخ شود و به دست بمالند و بپالایند و لادن به شراب حل کنند و به آن بیامیزند و در بن موی طلی می‌کنند.
صفت طلی دیگر ابتدای اصلعی باز دارد. بگیرند پرسیاوشان و برگ مورد، پوست درخت صنوبر، کندر از هر یکی یک جزو، مر و لادن از هر یکی نیم جزو همه بکوبند و ببیزد و به شراب و روغن ترب بسایند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر شکستن و شکافتن موی باز دارد: بگیرند برگ کنجد تَر، لعاب تخم کتان، لعاب برگ قطونا، راستاراست در گرمابه سر بدان بشویند.
صفت دارویی که سبوسه را ببرد. بگیرند آب چگندر چهل درمسنگ، پوره دو درمسنگ، زهره‌ی گاو یک درمسنگ به انگبین بسرشند و سر بدان بشویند.
صفت دارویی دیگر سبوسه‌ی سر را ببرد: بگیرند آرد نخود و آرد باقلی و آرد ترمس، خطمی راستاراست در کشکاب و لعاب حلبه بسرشند و سر بدان بشویند.
صفت طلی دیگر ریش‌ها که بر سر کودکان بود سود دارد: بگیرند زراوند طویل و خبث الفضه، مرداسنگ راستاراست به روغن زیت بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: مرداسنگ، خبث الفضه، اقاقیا، کندر، اسفیداج، گوگرد راستاراست به سرکه بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر آزموده: خبث الفضه، مرداسنگ، اسفیداج از هر یک چهار درمسنگ، دم‌الاخوین و گل‌نار و قنبیل و حنا از هر یک دو درمسنگ، زراوند طویل و مغز بادام تلخ
ص: 573
سوخته از هر یک درم سنگی به سرکه تر کنند و به روغن حل کنند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: ریش سر کودکان را ببرد. بگیرند مرداسنگ و مغز بادام تلخ سوخته، زردچوبه به سرکه بسرشته و به روغن گل سرخ طلی کنند.
صفت طلی دیگر گر و خارش را. بگیرند سمیاب کشته پنج درمسنگ، کندش ده درمسنگ، زراوند طویل هفت درمسنگ همه بکوبند و بیامیزند و به روغن گل طلی کنند، سه پس در گرمابه بشویند.
صفت طلی دیگر: مرداسنگ و قسط، سیماب کشته، پوره‌ی زرگران، کندش، زراوند طویل، برگ خر زهره، گوگرد، میویزج، شونیز، أنزروت، نوشادر راستاراست بکوبند و به روغن زیت طلی کنند، به شب و بامداد در گرمابه بشویند.
صفت طلی آزموده: گر خشک را و خارش را. بگیرند مغز زردآلوی تلخ بیست درمسنگ، تخم ریواج کوفته بیست درمسنگ، نمک طعام دو درم، سیماب کشته دو درم، مغز زردآلو بکوبند نرم و همه بیامیزند. وقت حاجت مقدار سه درم به سرکه تَر کنند و در مقدار دو ستیر جغرات[658] بیامیزند و در گرمابه طلی کنند و به ساعت بیاستند. بیش از سه بار طلی کردن حاجت نباشد.
صفت دارویی دیگر آزموده است گر تَر را. بگیرند کندش دو درم، زراوند طویل چهار درم، خبث الفضه شانزده درم، زردچوبه سه درم، سیماب کشته دو درمسنگ، همه بیامیزند و به سرکه تَر کنند و به روغن گل حل کنند و در گرمابه طلی کنند.
صفت طلی دیگر: بگیرند آرد باقلی و گوشت خربزه با تخم او، آب کرفس راستاراست پوره نیمه یک چیز در گرمابه طلی کنند.
صفت طلی دیگر: آرد عدس گِل سرخ که به تازی «المُغَرَه» گویند با سرکه و روغن گل طلی کنند و به سرکه و گلاب طلیی نیک است.
صفت طلی خارش را و ریش را که در پوست پدید آید: بگیرند میویزج، زرنیخ کشته،[659]

ذخیره خوارزمشاهی ؛ ج‌3 ؛ ص574
ص: 574
راستاراست به روغن زیت بسرشند و به شب طلی کنند و بامداد در گرمابه شویند.
صفت طلی بهق سپید را ببرد. بگیرند قسط، جنطیانا، زراوند، عاقرقرحا، از هر یکی یک درمسنگ، تخم ترب چهار درم به سرکه و قطران بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: بهق سپید سیاه و را ببرد. بگیرند تخم ترب ده درمسنگ، کندش هشت درمسنگ به سرکه طلی کنند.
صفت طلی دیگر: زراوند، شحم حنظل، بورق، کندش، راستاراست به سرکه طلی کنند.
صفت طلی دیگر: قوبا را ببرد. بگیرند خردل، تخم ترب، کندش، تخم جرجیر از هر یکی سه درمسنگ، حرف ده درمسنگ، خربق سیاه هفت درمسنگ به آب کرنب بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر قوبا و سعفه را سود دارد. بگیرند شحم حنظل، کندش، گوگرد، زاج از هر یکی سه درمسنگ، مامیثا هشت درمسنگ، مرداسنگ چهار درمسنگ، کرم قَزّ[660]، سیماب کشته پنج درمسنگ، روغن زیت پانزده درمسنگ، بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر قوبا را ببرد. بگیرند اشق، آرد ترمس از هر یکی سه درمسنگ، پوره‌ی سرخ شش درمسنگ، صمغ پنج درمسنگ با سرکه‌ی ترمس بسایند و طلی کنند، هفت روز طلی باید کرد. چنان که شبانگاه طلی می‌کنند و بامداد در گرمابه می‌شود[661].
صفت طلی دیگر قوبا که بر خایه باشد: بگیرند اسفیداج هشت درمسنگ، گوگرد دو درمسنگ، زرنیخ سرخ یک درمسنگ به سرکه بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر قوبا و خارش که در مقعده بود ببرد. بگیرند شب یمانی بریان کرده دو درم، قطران پنج درم به سرکه حل کنند و بر خرقه‌ای کتان طلی کنند و بر آن موضع نهند.
صفت طلی دیگر برص را ببرد: بگیرند شیطرج، عاقرقرحا، حضض و خردل و شونیز، کهل، شقایق، زرنیخ زرد، مر، فوه از هر یکی راستاراست به خون بز گشن[662] بسرشند و
ص: 575
طلی کنند.
صفت طلی دیگر: تخم ترب، کندش، مغز بادام تلخ، شیطرج، زرنیخ سرخ، زرنیخ زرد، هزاراسفند، خربق سیاه، پوست گوز تَر راستاراست به شراب بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: کندش، فوه، شیطرج، خردل، تخم ترب، مازریون، شحم حنظل، خربق سپید، میویزج، تفسیا، سقمونیا از هر یکی یک جزو، شقایق دو جزو به سرکه بسایند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: عسل بلادر هفت درمسنگ، عاقرقرحا، سذاب، فرفیون، شیطرج از هر یکی سه درمسنگ. همه به عسل بلادر بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: مغز بادام تلخ، ترمس، تخم ترب، خردل، تخم جرجیر، تخم کرنب، حرف و زراوند سپید، جنطیانا، فرفیون راستاراست. همه بکوبند و به طبیخ مازریون بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر برص را رنگین کند چنان که ناپیدا شود و بیست روز بماند: بگیرند شیطرج و نیل و فوه و شب یمانی و گِل سرخ که به تازی «المغره» گویند، همه بکوبند و به سرکه بسرشند و به طبیخ فوه طلی کنند.
صفت طلی دیگر کلف را و کفحده سود دارد. بگیرند تخم ترب و تخم خرفه، آرد باقلی به سرکه تَر کرده و خشک کرده، مغز بادام تلخ، قسط، اکلیل الملک، کتیرا، راستاراست[663].
صفت طلی دیگر: حب المحلب، مغز بادام شیرین، تخم خربزه، سیماب کشته، راستاراست بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر کلف تیره را ببرد. بگیرند پوره، پلپل، تخم ترب راستاراست طلی کنند و بامداد با آرد جو بشویند.
صفت طلی دیگر نشان آبله ببرد. بگیرند مرداسنگ پرورده، بیخ نی خشک، آرد نخود، استخوان پوسیده، آرد کرنج، تخم خربزه، حب البان، مر، قسط، راستاراست، مر را به لعاب
ص: 576
حلبه حل کنند و داروها بدان بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر که گندمه به تازی «ثولول»[664] گویند ببرد. بگیرند مازو، شب یمانی، بزر الجرجیر بکوبند و به زهره‌ی گاو بسرشند و بر وی چند بار طلی می‌کنند.
صفت طلی دیگر ثولول را ببرد. بگیرند اشنان فارسی، زنگار، مس سوخته، شحم حنظل، پوره، نوشادر، شغار[665]، زرنیخ، آهک آب نرسیده، همه راستاراست به زره‌ی گاو یا به آب صابون بسرشند و طلی کنند و دو ساعت بسته دارند.
صفت طلی دیگر سوختگی آتش را. بگیرند برگ خطمی و برگ ملوخیا بپزند به آب صافی تا مهرّا شود. لیف‌ها از وی برکشند و جدا کنند و بسایند. پس بگیرند مرداسنگ پرورده، اسفیداج، روغن گل، آب گشنیز تَر، آب عنب الثعلب همه بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: بگیرند آهک شسته، هفت بار به آب سرد و خشک کرده بیست درمسنگ، موم سپید شش درمسنگ، روغن بیست درمسنگ، موم با روغن بگدازند و آهک در وی بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: اسفیداج پنج درمسنگ، طین قیمولیا ده درمسنگ به سپیده‌ی خایه‌ی مرغ بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی سوختگی آتش که بر دمد و آبله کند. بگیرند عدس مقشر و گُل سرخ راستاراست نیک بپزند و آرد جو و روغن گل به آن بیامیزند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر سوختگی آتش را که با درد بود صعب: عدس مقشر، سپیده‌ی ارزیز چندان که خواهد و به سرکه بسایند. پس از آنکه نخست عدس را پخته باشند و چون سوده و سرشته شد بر آن جایگاه طلی کنند، خرقه‌ای[666] گلاب تَر کرده و به یخ سرد کرده و بر وی افکنند و اگر سپیده‌ی خایه‌ی مرغ را با روغن بزنند و طلی کنند، سود دارد.
صفت طلی دیگر اثرها را که در تن پدید آید از زخم و غیر آن ببرد: بگیرند صابون و بوره و شخار راستاراست با آب حل کنند، به آن موضع بیازنند و این دارو طلی کنند.
ص: 577
صفت دارویی دیگر: بگیرند تخم ترب و زرنیخ راستاراست بسرشند و طلی کنند.
صفت دارویی دیگر: زرنیخ زرد، حجر الفلفل از هر یکی یک جزو، کندر یک جزو، به آب گشنیز تَر طلی کنند، اثر کبودی که از خون پدید آید که در زیر پوست مرده باشد ببرد.
صفت طلی دیگر: درد کوفتگی و اثر درد اندامی را که از آفتاب خیزد سود دارد: بگیرند مغاث، ماش مقشر، گِل ارمنی از هر یک ده درمسنگ، اقاقیا، صبر از هر یک سه درمسنگ به آب برگ مورد بسرشند و طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر آسیب جگر را سود دارد اگر حرارتی نباشد: بگیرند مغاث، گِل ارمنی برگ مورد راستاراست بکوبند و بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آسیب جگر و معده و دیگر جایگاه را سود دارد: بگیرند ماش، لادن، گِل ارمنی از هر یکی ده درمسنگ، صبر، سک، زعفران از هر یکی سه درمسنگ به گلاب و آب برگ مورد بسرشند و طلی کنند و اگر جایگاه عصبانی بود شراب و روغن نرگس با آن بیامیزند.
صفت ضمادی دیگر اگر حرارتی باشد این ضماد برنهند: بگیرند صندل سپید، گل سرخ، بنفشه، آرد جو از هر یکی ده درمسنگ، زعفران یک درمسنگ و نیم، کافور نیم درمسنگ به گلاب و روغن بسرشند و طلی کنند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: بگیرند آرد ماش، گل ارمنی از هر یکی ده درمسنگ، صبر زعفران، سک از هر یکی سه درمسنگ به گلاب بسرشند و طلی کنند و اگر جایگاه عصبانی[667] بود، شراب و روغن سوسن به آن بیامیزند.
صفت ضمادی دیگر: مغاث، ماش مقشر، گل ارمنی از هر یک ده درمسنگ، اقاقیا، صبر، از هر یکی سه درمسنگ به آب برگ مورد بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر که از افتادن و آسیب رسیدن خیزد. بگیرند گل ارمنی ده درمسنگ، شب یمانی دو درمسنگ، مر یک درمسنگ بسرشند و ضماد کنند.
ص: 578
صفت ضمادی دیگر معده را که زخمی و آسیبی رسد سود دارد: بگیرند سیب شیرین و در خرقه‌ای تَر پیچند و در زیر آتش نرم نهند تا بپزد و پاک کنند، گوشت آن پنجاه درم، گل سرخ ده درمسنگ، اقاقیا، برگ مورد، سنبل از هر یکی پنج درمسنگ، مصطکی، گوز سرو، صبر از هر یکی یک درمسنگ به گلاب بسرشند و طلی کنند، اگر حرارتی باشد در این ضماد ده درمسنگ آرد جو و یک درمسنگ زعفران و نیم درمسنگ کافور زیادت کند و اگر حرارتی نباشد، بگیرند گل سرخ پنج درمسنگ، سنبل، مصطکی، دارچینی از هر یکی دو درمسنگ، لادن دو درمسنگ، لادن با روغن خیری حل کنند و داروها بدان بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر درد جگر را که از زخمی و آسیبی بود سود دارد. بگیرند مورد، اسفرم، حب الغار، قصب الذیره، عود، مر، از هر یکی دو درمسنگ، موم ده درمسنگ، روغن زنبق، سی درمسنگ، ضماد سازند چنان که رسم است و بر نهند.
صفت ضمادی دیگر آسیب پستان را سود دارد. بگیرند ماش مقشر، عجم الزبیب[668]، راستاراست بکوبند و به آب برگ سیر و بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آماس‌ها و دبیله‌ها بپزاند: بگیرند خمیر ترش دو درمسنگ، پوره، حاشا، سرگین کبوتر، سرگین خروس از هر یکی سه درمسنگ همه با خمیر و روغن زیت بسرشند.
صفت طلی دیگر: گوشت فزونی را بپوساند و بخورد، بی آنکه بسوزاند. بگیرند توفال[669] مس ده درمسنگ، زرنیخ سرخ، خربق سیاه از هر یک پنج درمسنگ، همه با روغن گل بسایند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر هم این منفعت کند: بگیرند اشق، ریتیانه از هر یکی ده درمسنگ، زرنیخ سرخ، خربق سیاه از هر یکی پنج درمسنگ، سرگین کبوتر بسایند و بدان بسرشند.
صفت طلی دیگر خوک[670] بپوساند و بخورد. آهک، زرنیخ سرخ از هر یکی ده درمسنگ،
ص: 579
صمغ صنوبر سی درمسنگ، روغن گل شصت درمسنگ، صمغ را با روغن گدازند و داروها بدان بسرشند و طلی کنند.
صفت طلی دیگر: سرگین گاو خشک بپزند و طلی کنند و اگر به عصب نزدیک باشد به سیکی[671] بپزند.
صفت ضمادی دیگر خوک را نرم کند. بگیرند بیخ سوسن کوفته و بیخته بیست درمسنگ، خمیر گندم ترش گشته بیست درمسنگ، به شراب بپزند و طلی کنند و اگر آرد حلبه با انگبین بپزند و طلی کنند، سود دارد.
صفت ضمادی دیگر دُشبُد[672] را و سختی را که در اندام‌ها بماند نرم کند. بگیرند موم زرد یک اوقیه، روغن سوسن شش اوقیه، پیه‌ی بط یا پیه‌ی مرغ خانگی یک اوقیه، مغز ساق گاو دو اوقیه، بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: دردی روغن سوسن یک اوقیه، دردی روغن کتان یک اوقیه، میعه تَر، بیرزد، جاوشیر، اشق از هر یکی نیم اوقیه، مقل یک اوقیه، پیه‌ی خرس یا پیه‌ی مرغ دو اوقیه، صمغ‌ها را به شراب حل کنند و پیه را با روغن بگدازند و همه را بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آماس گرم را که از زخم و افتادن خاسته باشد. بگیرند آرد جو با آب گشنیز تَر بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: صندل سرخ، زعفران راستاراست به آب گشنیز تَر بسایند و طلی کنند.
صفت ضمادی دیگر داءها[673] را تحلیل کند. بگیرند موم زرد یک جزو، روغن شبت شش
ص: 580
جزو، موم در وی بگدازند و بابونه بسایند و بدان بسرشند و ضماد کنند، اگر حرارتی سخت نباشد.
صفت ضمادی دیگر اگر حرارتی باشد این بکار دارند. بگیرند حیّ العالم، پوست انار ترش، آرد جو در شراب بپزند و بسایند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر آماس گرم را سود دارد و ماده را از ریزانیدن بدان موضع باز دارد.
بگیرند شیاف مامیثا، اقاقیا، فوفل، صندل سرخ، به آب عنب الثلب طلی کنند.
صفت طلی دیگر آماس نرم را که به تازی «التَرمَل» گویند سود دارد: بگیرند صبر، مر، حضض، اقاقیا، سعد، شاف[674] مامیثا، زعفران و گل ارمنی همه بکوبند و ببیزند و اقراص کنند به وقت حاجت به سرکه و آب کرنب بسایند و طلی کنند و اگر ترمل در روی و چشم باشد به سرکه و آب کسنه بسایند.
صفت ضماد دیگر ترمل را که از پس تب‌ها و بیماری‌های دراز پدید آید: بگیرند گلاب، سرکه، روغن گل، آب برگ مورد تَر، اسفنج بدان تَر کنند و بر چشم و روی نهند و اگر برگ گوز و برگ مورد و بکوبند و برنهند سود دارد.
صفت طلی دیگر سپیدی را که بر ناخن افتد. بگیرند زرنیخ سرخ، شبت، گوگرد از هر یکی یک جزو، زفت دو جزو، زفت را اندر سرکه و انگبین بگدازند و داروها بدان بسرشند و طلی کنند و ببندند.
صفت ضمادی دیگر ناخن سپید گشته بیفکند. بگیرند دُردی شراب سوخته سه درمسنگ، زراریح دو درمسنگ، موم سه درمسنگ، روغن گل ده درمسنگ، همه بسرشند و در یک روز دو بار ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر: پوست‌ها را که از گرد ناخن برخیزد سود دارد: بگیرند حرف، نمک راستاراست بکوبند و بیامیزند و بر آن موضع نهند.
صفت دارویی دیگر: مصطکی سه درمسنگ، نمک دو درمسنگ، مصطکی بگدازند و نمک بدان بسرشند و ضماد کنند.
صفت ضمادی دیگر مضررت گزیدن جانوران زهرناک باز دارد: بگیرند جندبیدستر،
ص: 581
سکبینج، حلتیت، کرنب، سرگین کبوتر، پودنه، مشک طرامشیع راستاراست به روغن زیت کهن بسرشند و ضماد کنند.

باب بیست و سوم در نطول‌ها:

صفت نطولی که خداوند سرسام گرم را و کسی را که خواب ناید سود دارد و نطول داروها را گویند که آن را بپزند و سر به بخار آن دارند و بدان بشویند: بگیرند بنفشه و تخم کوک از هر یکی پنج درمسنگ، پوست خشخاش، گل سرخ، نیلوفر، تراشه‌ی کدوی تَر، بابونه از هر یکی ده درمسنگ، کشک جو نیم کوفته پنجاه درمسنگ، همه در نیم آب بپزند تا به نیمه باز آید و سر به بخار آن دارند و اگر در آفتابه‌ای مسین بپزند بهتر بود و در وقت پختن سر آفتابه بسته دارند.
صفت نطول‌ی دیگر: خداوند صداع سرد را سود دارد: بگیرند بابونه، اکلیل ملک از هر یکی ده درمسنگ، شبت، مرزنگوش از هر شش درمسنگ، بپزند چنان که رسم است.
نسختی دیگر: بابونه، اکلیل الملک، نمام، مرزنگوش، برگ غار، شیح راستاراست همه در آب صافی بپزند.
صفت نطولی دیگر: دیوانگان را سود دارد. این را «نطول المجانین» گویند: بگیرند بنفشه‌ی خشک و تَر، نیلوفر، بیخ خطمی، برگ بید تَر، کشک جو نیم کوفته، برگ کوک، تراشه‌ی کدوی تَر از هر یکی یک کف، برگ عنب الثعلب، برگ خبازی، برگ بزرالقطونا.
از هر یکی یک دسته، سه پستان دو کف، خشخاش سپید یک کف، گل سفید یک کف، روغن بابونه یک اوقیه، همه بپزند و بپالایند و روغن بابونه بر وی چکانند و سر به بخار آن دارند. بامداد و شبانگاه و سر بدان بشویند و اگر به جای روغن بابونه روغن بنفشه کنند و یک کف بابونه در نطول پزند صواب بود.
صفت نطول‌ی دیگر: صداع سودایی را سود دارد: بگیرند بنفشه، نیلوفر، سوسن، بابونه، اکلیل ملک، بادرنجبوی، ساذج هندی، قرنفل، کشک جو همه راستاراست بپزند سر بدان بشویند.
ص: 582
صفت نطولی دیگر صداع ریحی را: بگیرند اکلیل ملک، برگ کرفس، بادیان تَر، تخم کرفس، زیره، سعتر، مرزنگوش، شبت راستاراست.
صفت نطولی دیگر خداوند بیماری‌های سرد و خشک را سود دارد: بگیرند سر و پاچه‌ی بز، اکلیل ملک، حلبه، شبت بپزند و آب آن بر سر او می‌چکانند.
صفت نطولی دیگر که بر سر و مهره‌های پشت به سکود[675] می‌باید می‌چکانید: بگیرند شیح، شبت، مرزنگوش، برگ ترنج، سعتر، اکلیل ملک، بابونه، پودنه‌ی دشتی، سداب، حاشا از هر یکی چندان که خواهد بپزند چنان که رسم است.

باب بیست و چهارم در روغن‌ها:

صفت روغن ناردین: منعت‌های این روغن سخت بسیار است دردها و بیماری‌ها که از سردی بود، سودمندترین روغن‌ها این است. در بینی و در گوش چکانند درد برود. درد گوش که از سردی بود برود. بادها را که در احاشا بود بشکند. چون بخورند و طلی کنند و قولنج و پیچیدن روده‌ها را ببرد و رحم را گرم کند و درد جگر را سود دارد و به قضیب درچکانند استرخای مثانه را سود دارد و قوت کند بگیرند قصب الذیره سفید، برگ غار، عود بلسان، ساذج هندی، راسن، اذخر، ابهل، برگ مورد، قردمانا، مرزنگوش از هر یکی دو وقیه همه نیم کوفته کنند و تَر کنند به شراب ممزوج به آب نیمانیم چندان که بر سر داروها دو انگشت بایستد و پنج من روغن کنجد برافکنند و به آتش نرم بجوشانند تا آب و شراب برود و روغن بماند و بپالایند. پس بگیرند گل سرخ، سلیخه، مر و برگ مورد تَر یا خشک از هر یکی پنج ستیر، دارچینی، حماما از هر یکی سه ستیر، همه نیم کوفته کنند و به شراب ممزوج همچنان و آن روغن پالوده با وی بیامیزند و به آتش نرم بپزند تا آب و شراب برود و روغن بماند.
در نسخه‌ای دیگر گل، سلیخه، مرزنگوش، مر، برگ مورد از هر یکی دو اوقیه است و دارچینی و حماما است. پس بگیرند سنبل با ناردین و قرنفل میعه تَر از هر یکی پنج ستیر،
ص: 583
گوزبوا دو اوقیه، روغن بلسان دو ستیر در نسخه‌ای دیگر میعه و سنبل و قرنفل از هر یکی سه اوقیه است گوزبوا پنج اوقیه، روغن بلسان شش ستیر، داروها نیم کوفته کنند و شراب ممزوج همچنان چون در جوش آید آن روغن پالوده دیگر باره با وی بیامیزند و بپزند تا آب و شراب برود و روغن بماند و بپالایند و دیگر باره روغن در پاتیله‌ی سنگین کنند و بر آتش نرم نهند. روغن بلسان و میعه در وی حل کنند و بیامیزند و نگاه دارند.
صفت روغن قسط: فالج و لقوه را سود دارد و عصب‌ها را قوت دهد و معده و جگر سرد را سود دارد. سیاهی موی را نگاه دارد. قسط ده درمسنگ، جندبیدستر دو درمسنگ، پلپل سه درمسنگ، عاقرقرحا چهار درمسنگ، فرفیون سه درمسنگ، همه کوفته کنند و در سه من شراب ریحانی تَر کنند یک شبانه روز پس بپزند تا به نیمه باز آید و بپالایند و نیم من روغن زیت با آن آب پالوده یار کنند، بیامیزند و بپزند تا آن آب برود و روغن بماند و نگاه دارند در نسخه‌ای دیگر پنج درمسنگ، سلیخه آورده‌اند.
صفت روغن شونیز: فالج و تشنج را سود دارد: بگیرند شونیز بیست درمسنگ، مغز بادام تلخ کوهی سی درمسنگ، هر دو به هم بکوبند و روغن بفشانند. در و مهره‌های گردن و پشت همی‌مالند و نخست تکمید کنند به طبیخ مرزنگوش، نمّام، شیح، برگ ترنج، نانخواه، سعتر، پودنه، حاشا، مشک طرامشیع، قیصوم پس بر دوش بمالند.
صفت روغن کندر: درد گوش را که از سردی بود سود دارد: بگیرند صبر، مر، مصطکی، حضض، جندبیدستر، زهره‌ی گاو از هر یکی یک درمسنگ، کندر پنج درمسنگ، روغن بادام تلخ بیست درمسنگ، داروها همه در هم کوفته کنند و بیست درمسنگ شراب کهن با روغن بادام بیامیزند و به آتش نرم بجوشانند تا شراب برود و روغن بماند و بپالایند و به گوش چکانند نیم گرم.
صفت روغنی دیگر درد گوش را که از گرمی بود سود دارد: بگیرند روغن گل ده درمسنگ، روغن بادام شیرین پنج درمسنگ، خل الخمر سی درمسنگ، به آتش نرم بجوشانند تا سرکه برود.
صفت روغن مصطکی: استرخا و ضعف معده را سود دارد: بگیرند روغن زیت یا روغن
ص: 584
کنجد پنجاه درمسنگ، مصطکی و راسن از هر یکی پانزده درمسنگ، مصطکی را نیم کوفته کنند و با روغن گل به شیشه‌ی آبگینه کنند و در[676] به آب تَر کنند زنبق و بجوشانند تا مصطکی بگدازد و با روغن آمیخته شود و نگاه دارند.
صفت روغن میعه: رحم و گرده و مثانه مرد را گرم کند و آماس‌های سرد سود دارد و مادت‌ها را از مفاصل باز دارد: بگیرند روغن کنجد یک من، میعه یک من به آتش نرم اندر روغن گدازند و نگاه دارند.
صفت روغن بابونه و حلبه: بگیرند روغن کنجد یک من، شکوفه‌ی بابونه و حلبه از هر یکی دو اوقیه، بابونه و حلبه را با روغن شیشه کنند و چهل روز در آفتاب نهند.
صفت روغن شبت: آماس‌های سرد و صلب را تحلیل کند و ماندگی را ببرد: بگیرند روغن کنجد یک من، تخم شبت، تخم حسک یک اوقیه یا بیشتر هر دو در شیشه‌ای کنند و چهل روز در آفتاب نهند.
صفت روغن حسک: گرفتگی بول را بگشاید و مجرای بول را پاک کند و قوت باه را زیادت کند: بگیرند روغن کنجد و شیر گاو و آب حسک تَر کوفته و فشارده از هر یکی پنج رطل بغدادی، پانید دو رطل و نیم، و بخشک یک رطل، پانید بکوبند و ببیزند و زنجبیل را نیم کوفته کنند و هر دو را در این روغن و آب حسک و شیر بپزند به آتش نرم تا شیر برود و روغن بماند. پس بپالایند خوردن و طلی کردن سود دارد.
صفت روغن سذاب: گرده و مثانه و رحم سرد را و درد پشت و استرخای عصب‌ها را ببرد: بگیرند روغن کنجد دو من، برگ سذاب تَر چهار اوقیه، آب صافی یک من به آتش تَر بپزند تا آب برود و روغن بماند و بپالایند.
صفت روغن فرفیون: همه‌ی دردها را که از سردی بود سود دارد. خاصه درد عصب‌ها و عرق النساء را: بگیرند قسط تلخ ده درمسنگ، جندبیدستر پنج درمسنگ، پودنه‌ی کوهی خشک دوازده درمسنگ، عاقرقرحا هفت درمسنگ، کندش چهار درمسنگ، میویزج سه
ص: 585
درمسنگ، همه نیم کوفته کنند و در چهارصد درمسنگ شراب ریحانی تَر کنند یک شبانه روز پس بپزند به آتش نرم تا دو بهر از شراب برود و بنهند تا سرد شود و به دست بمالند و بپالایند و نیمه‌ی وزن آن روغن خیری یا روغنی که مانند آن بود با وی بیامیزند و به آتش بپزند تا جمله‌ی شراب برود و روغن بماند و بر هر ده درم سنگی روغن دو درمسنگ، فرفیون تازه بسایند چون غبار، در وی کنند و بر آتش نهند و یک جوش بدهند.
صفت روغن اشنه همه‌ی بیماری‌های سرد و بلغمی را سود دارد: بگیرند اشنه پنج درمسنگ، قسط ده درمسنگ، سلیخه، قصب الذیره از هر یکی پنج درمسنگ، حب البلسان، مصطکی از هر یکی سه درمسنگ، در نسخه‌ای دیگر، مرماحوز دو درمسنگ و میعه پنج درمسنگ، به افزوده‌اند حب البلسان و مصطکی نیست. روغن مورد ساده یک رطل و نیم بغدادی، داروها بکوبند به سرکه یا به شراب تَر کنند سه شبانه روز پس روغن مورد به آن بیامیزند و به آتش نرم بپزند تا سرکه برود و روغن بماند و بپالایند.
صفت روغن زعفران: آماس رحم را و تشنج بلغمی را سود دارد و حرارت غریزی را برافروزد: بگیرند زعفران شش درمسنگ، قصب الذیره پنج درمسنگ، قردمانا شش درمسنگ، مر یک درمسنگ. مر را جداگانه به سرکه تَر کنند و قصب الذیره و زعفران هر دو به سرکه تَر کنند شش روز[677]. هفتم قردمانا هم به سرکه تَر کنند یک شبانه روز پس روز هفتم پنج ستیر روغن کنجد بر افکنند و همه به آتش نرم بپزند تا سرکه برود و روغن بماند و بپالایند.
صفت روغن مورد: موی را قوی کند و از ریختن باز دارد بگیرند برگ مورد تَر بکوبند و آب آن بستانند و هم‌چند آن روغن کنجد با وی بیامیزند و به آتش نرم بجوشانند تا آب برود و روغن بماند و بپالایند و مقداری روغن لادن در وی حل کنند.
صفت روغن مورد از گونه‌ای دیگر: بگیرند برگ مورد چهار رطل بغدادی و نیم کوفته کنند و در مقدار دو رطل شراب فرغار کنند یک شبانه روز. پس چهار رطل روغن کنجد برافکنند و به آتش نرم بپزند تا شراب برود و روغن بماند و بپالایند و اگر کسی خواهد که به
ص: 586
جای شراب سرکه کند صواب بود و مقداری لادن در وی حل کند.
صفت روغن سوسن: سردی و اختناق رحم را و قولنج را سود دارد و گرده و مثانه را نرم کند: بگیرند سلیخه، قسط تلخ، حب البلسان، مصطکی از هر یک، یک اوقیه قرنفل، قرفه از هر یکی نیم اوقیه، زعفران یک اوقیه، گل سوسن سی عدد، زردی که در میان او باشد از وی پاک کرده، روغن کنجد یک رطل و نیم و همه در شیشه کنند و در سایه نهند نزدیک آفتاب تا روغن بوی و قوت داروها بگیرد و بپالاید.
صفت روغن آبی: معده را قوت کند و عرق آمدن را باز دارد: بگیرند آبی پاک کرده و میانه‌ی او بیرون کنند، چندان که خواهند و بفشارند و آب آن بستانند از این آب آبی دو جزو، آب برگ مورد یک جزو، روغن گل یک جزو بیامیزند و به آتش نرم بجوشانند تا آب برود و روغن بماند. این روغن در مفاصل پشت همی‌مالند عرق آمدن باز دارد و اگر بر کشکاب یا بر شربتی دیگر افکنند و بخورند معده را قوت دهد و اسهال و سوزش مثانه باز دارد.
صفت روغن بیدانجیر: خداوند استرخا و فالج و لقوه را سود دارد و سده‌ی جگر و سپرز بگشاید و قلنجی را سود دارد: بگیرند نانخواه سعتر پودنه‌ی کوهی مرماخور[678]، تخم کرفس، تخم بادیان، انیسون، مصطکی، أسارون، حلبه از هر یک هفت درمسنگ، سل و فل و مسطره و مقل از هر یکی پنج درمسنگ، سکبینج، اشق، جاوشیر از هر یکی سه درمسنگ، بیخ کرفس، بیخ بادیان، بیخ اذخر، بیخ سوسن و راسن و حسک از هر یکی دو درمسنگ، زنجبیل، دارچینی، قاقله خیربوا، کبابه، دارپلپل، پلپل، گوزبوا، بسباسه، شونیز، قسط، کرویا از هر یکی چهار درمسنگ، زرنباد، درونج از هر یکی سه درمسنگ، همه را نیم کوفته کنند و یک شبانه روز در آب کنند چندان که آب دو انگشت بالای دارو بایستد. پس بپزند تا داروها نیک پخته شود و بمالند و بپالایند. پس هفت رطل روغن بیدانجیر با وی بیامیزند و بجوشانند تا آب برود و روغن بماند. شربت از یک مثقال تا سه مثقال با ماء الاصول.
ص: 587
صفت روغن شاهسفرم: بگیرند آب شاهسفرم کوفته و فشارده یک جزو روغن کنجد نیم جزو به آتش نرم بپزند تا آب برود و روغن بماند. شربت از یک مثقال تا نیم اوقیه بر مقدار دو اوقیه نخودآب که در وی اندکی زیره‌ی کرمانی پخته باشند، درد زانو و درد همه‌ی بند گشاده‌ها را سود دارد.
صفت روغن لاله: که «شقایق النعمان» گویند. معده‌ی سرد را گرم کند با پیه‌ی مرغ و بط طلی کنند تهیّج را سود دارد: بگیرند روغن زیت یک رطل، گل لاله دو اوقیه در شیشه کنند و ده روز در آفتاب نهند.
صفت روغنی که موی را نگاه دارد و آنچه ریخته باشد برآرد: بگیرند مازو، هلیله‌ی کابلی، برگ مورد از هر یکی، یک جزو همه در شراب ریحانی بپزند تا مهرا شود و بپالایند و آن آب را دیگر باره بپزند تا لختی برود و سطبر شود پس هم‌چند آن روغن کنجد برافکنند و بر مقدار یک رطل روغن ده درمسنگ، روغن لادن برافکنند و بجوشانند تا آب برود و روغن بماند هر شب موی را بدان چرب کنند و بامداد به طبیخ مورد بشویند.
صفت روغنی دیگر: موی را سیاه کند و از ریختن نگاه دارد: بگیرند ساذج هندی، حماما، اظفار الطیب (1) مازو، قسط از هر یکی سه اوقیه، زعفران یک اوقیه، خیربوا نیم اوقیه، روغن زیت یک رطل و نیم، شراب سه رطل داروها نیم کوفته کنند و در شراب و روغن بپزند تا شراب برود و روغن بماند و اگر خواهند که موی سرخ باشد، مازو بفکنند.
صفت روغن مازریون: خداوند استسقا را سود دارد و آب اسهال بیارد و آماس شکم بنشاند: بگیرند مازریون پنج رطل و در پنج رطل آب بپزند تا به مقدار یک رطل باز آید و بپالایند و سه اوقیه روغن بادام برافکنند و به آتش نرم بجوشانند تا آب برود و روغن بماند شربت مقدار یک درمسنگ با شیر شتر اعرابی.
صفت روغنی که خداوند بواسیر را سود دارد: بگیرند روغن زردآلو دانه ده درمسنگ، میعه تَر یک درمسنگ، مقل دو درمسنگ، مقل و میعه را به روغن حل کنند و طلی کنند نافع بود
ص: 588