گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
سوره بقره






اشاره
74- [دویست و هشتاد و هشت آیه مدنیه بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 37
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 1
اشاره
8- 37 الم [ 1] -قرآن- 1 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
تفسیر
در معانی الاخبار از امام صادق [ع] نقل فرموده که الم حرفی است از حروف اسم اعظم خداوند که تقطیع شده است در قرآن تألیف
میکند او را پیغمبر [ص] و امام [ع] پس چون بخواند بآن اجابت میشود و از تفسیر امام [ع] نقل شده است که معنی الم آنستکه اینکه
کتابیکه فرستادم آنرا مرکب از حروف تهجی است که لغت شما از آن حروف ترکیب میشود پس بیاورید مانند آن را اگر راست
میگوئید و در مجمع از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که از براي هر کتابی خلاصه است و خلاصه قرآن حروف تهجی است و در
تفسیر برهان از امام صادق [ع] نقل نموده که الم در اول سوره بقره بمعنی انا اللّه الملک است یعنی اینکه سه حرف اشاره باین سه
کلمه است که جمعا یعنی من خداوندي هستم که پادشاهم تحقیق بنظر حقیر الم و سایر فواتح السور رموز و اشارات است بمعانی
کلیه که از باطن قرآن بتعلیم الهی براي اهلش استفاده میشود و همان معنی اسم اعظم است و انا اللّه الملک هم اشاره بهمان است و
نزولش در اول هر سوره براي آنستکه فهرست اجمالی معانی کلیه است که بمنزله روح آنسوره است و باید پیغمبر [ص] و امام [ع]
متذکر باشند و اهتمام بحفظ آنها داشته باشند و در موقع حاجت و شدت و لزوم تفصیل بآن حقائق کلیه مراجعه نموده و استمداد از
صفحه 105 از 522
آن انوار غیبیه بنمایند و در موقع قرائت و ابلاغ خطابات الاهیه بر مردم بوسیله اینکه حروف مقدسه جلب توجه عموم را بنمایند و
ایجاد رعب در مردم کنند تا مردم متوجه شوند که اینکه کلام از سنخ خطابههاي عادي نیست و براي استماع بنحو اتم و اکمل
حاضر شوند بطور تنزل و تشبیه عرض میکنم مانند وزیري که بخواهد فرمان پادشاه را براي مردم بخواند و پس از اجتماع و حاضر
شدن مردم براي استماع و سکوت آنها سه زنگ اخبار بزند تا مردم کاملا گوش و هوش باشند، اینکه حروف مقدسه علاوه بر فوائد
معنویه که بدوا بیان شد اینکه فائده صوري را هم دارا است اگر بتواریخ و سیر مراجعه نمائید تصدیق خواهید نمود که وقتی پیغمبر
[ص] قرائت قرآن [ صفحه 23 ] میفرمود بهمین نحو بود آنهم با آن آهنگ ملیح و بیان فصیح و اداء شیرین که در عین فصاحت و
بلاغت و ملاحت و حلاوت دلربا و جانگداز و سوزناك و رعب آور و تسخیر کننده دلها بود که هم میترسیدند و هم لذت میبردند
و هم متحیر میشدند و هم تعجب میکردند و هم مست میگشتند و هم غش میکردند و هم میمردند و هم زنده میشدند حتی در
اوائل امر بعثت که حضرت جرئت نمیفرمود در مکه قرائت قرآن نماید تشریف میبردند در خارج شهر سر راه قبائل و عشائري که
از اطراف و جوانب بمکه معظمه میآمدند می ایستادند قرائت قرآن میفرمودند نوشتهاند همینطور که پیغمبر [ص] قرائت میفرمود
هر کس میآمد که از آنراه برود میایستاد و گوش میداد تا آنکه تک تک جمعیت زیادي دور حضرت جمع میشد و اگر قافله
عبور میکرد قهرا از رفتار بازمیماند و اغلب آنها باطنا مسلمان میشدند نهایت آنکه جرئت اظهار نمیکردند و قلبا تصدیق مینمودند
که اینکه طرز تکلم از قدرت بشر خارج است زبانا هم میگفتند کلام عجیبی است پیدا است که موعظه و کلام الهی است جماعت
انصار که قسمت عمده اصحاب پیغمبر [ص] بودند و آنحضرت را بمدینه دعوت نمودند و بسلطنت مطلقه او تن در دادند و پیغمبر
[ص] بخواهش آنها از مکه بمدینه هجرت فرمود و قسمت عمده عظمت اسلام و رواج دین باقدام آنها شد از همین قبیل بودند که
در موقع مسافرت آنها بمکه معظمه بین راه آنها را پیغمبر [ص] بقرآن جلب فرموده بود و اقرار بشهادتین از آنها گرفته بود و اینکه
معنی منافات با اخبار وارده ندارد بلکه وجه جمع بین آنها است چنانچه اشاره شد و اللّه العالم برموزه و اسراره.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 2
اشاره
59- ذلِکَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه هُديً لِلمُتَّقِینَ [ 2] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه کتاب نیست شکی در آن راه نما است براي پرهیزکاران.
تفسیر
. در تفسیر امام [ع] است یعنی قرانیکه اوّل آن الم است او اینکه کتاب است که خبر دادم از آن بموسی و پیغمبران بعد از او و آنها
خبر دادند به بنی اسرائیل که من بزودي نازل میکنم آنرا بر تو اي محمّد [ص] شکی نیست در آن براي آنکه واضح است حقّیت آن
نزد آنها، و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که کتاب علی شکی در آن نیست یعنی اینکه کتاب که او علی است واضح
است حقّیت آن، و در معانی و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که پرهیزکاران شیعیان ما هستند، و نیز از آنحضرت روایت
شده است که صورت انسان بزرگتر حجت خداوند است بر خلق و او کتاب آنچنانی [ صفحه 24 ] است که نوشته است انرا خداوند
صفحه 106 از 522
بدست قدرت خود، و بنظر حقیر اینکه معانی همه از قبیل بیان مصداق است چون مفاهیم الفاظ و حاصل مراد معلوم است هر جا
بمناسبت مقام و درجات افهام بیانی فرمودهاند که موجب مزید بصیرت شود البته وجود مبارك علوي کلام اللّه ناطق و صورت
انسان کامل کتاب اللّه تکوینی است و اهل تقوي کسانی هستند که از معاصی اجتناب مینمایند بلکه در رتبه دوم از مکروهات و در
مرتبه سوم از مباحات هم خودداري میکنند و افعال آنها بیرون از واجب و مستحب نیست و اختصاص هدایت بآنها براي آنست که
آنها از هدایت بهرهمند میشوند و خوف الهی وادار میکند آنها را که بدعوت انبیا و اولیا توجه نمایند و بهدایت آنها مهتدي شوند و
الا معلوم است که قران براي هدایت بشر نازل شده است و اختصاص بفرقه مخصوصی ندارد ارشاد چون از مفاد آیه معلوم شد که
قرآن براي هدایت خلق نازل شده است البته لایق بحفظ اینکه مقصود و شأن قرآن آنستکه مفسرین در مقام تفسیر مراعات اینکه
جهت را نمایند نه آنکه بسایر جهات از قبیل جهت علوم طبیعی که بدرد تعمیر اینکه دنیاي دنی و اینکه ظلمتکده و ماتم سرا و
زندان تاریک میخورد بپردازند و از مقصود اصلی قرآن باز بمانند مانند یکی از معاصرین که بیچاره زحمت زیادي کشیده و مطالب
رطب و یابسی را از اجانب اخذ نموده و جمعآوري کرده که بارکشی لازم دارد تا دوره کتابش را از جائی بجائی نقل دهند و بکلی
از مقصد و مقصود الهی دور افتاده و ابناء عصر هم بواسطه جهالت و توغل در طبیعت وزنی براي آن طومار قائل شدهاند و عجب
دارم از بعضی محدثین که با کمال عظمت مطالب بیمغز اینکه کتاب را نقل مینمایند حتی جهات تاریخی و ادبی و قرائات مختلفه و
شأن نزول آیه و ربط آیات بیکدیگر هم چندان مهم نیست چون خارج از مقصود اصلی است مفسر باید تابع غرض الهی باشد و
هدف را از دست ندهد و روح را بجسم نفروشد و نعوذ باللّه اگر پیرامون شکوك و شبهات شود و جدال و مراء نماید و اذهان ساده
را مشوب کند خوب است از خدا یاد بگیرد و مفاد اینکه آیه را سرمشق قرار دهد که فرموده اینکه کتاب شکی در آن نیست هدایت
پرهیزکاران است به بینید چه اندازه حق را ساده بیان فرموده اگر حاجت به برهان فلسفی داشت خداوند عاجز از اقامه آن نبود و
بداند هر قدر در اینکه میدان بخواهد جولان نماید بگرد امام المشککین نمیرسد که اهل معنی در بارهاش گفتهاند بیهوده سخن باین
[ درازي تفسیر کبیر فخر رازي و السلام علی من اتبع الهدي. [ صفحه 25
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 3
اشاره
95- الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیب وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ [ 3] -قرآن- 1
ترجمه
آنانکه میگروند بغیب و برپا میدارند نماز را و از آنچه روزي دادیمشان انفاق میکنند
تفسیر
. در برهان از عیاشی نقل نموده از امام صادق [ع] که آنها شیعیان ما هستند که ایمان میاورند بغیب عالم و برپا میدارند نماز را و از
آنچه روزي داد خداوند بآنها انفاق میکنند و از آنچه یاد دادیم ما بآنها خبر میدهند، و نیز در برهان از آنحضرت نقل فرموده که
مراد از کسانیکه ایمان بغیب دارند آنهایند که معتقد بقیام قائم ما هستند که او حق است و نیز در آنکتاب از آنحضرت نقل نموده
که پس از سؤال از تفسیر آیه فرمودند پرهیزکاران شیعیان علی [ع] هستند و غیب او حجت غائب است و استشهاد فرمودند بآیه
صفحه 107 از 522
شریفه و یقولون لو لا انزل علیه آیۀ من ربه فقل انما الغیب للّه فانتظروا انی معکم من المنتظرین: یعنی بگو اي پیغمبر در جواب
کسانیکه مطالبه حجت مینمایند از تو که جز اینکه نیست حجت مخصوص بحق است منتظر باشید همانا من هم با شما از منتظرانم،
که در اینکه آیه بقرینه سؤال مراد از غیب حجت است، و نیز در آنکتاب از جابر بن عبد اللّه انصاري نقل نموده از پیغمبر [ص] در
ضمن حدیثی که در آن نام دوازده امام علیهم السلام ذکر شده و آخر آنها حجت قائم است که آنحضرت فرمود خوشا بحال
کسانیکه صبر کنند در غیبت او و ثابت باشند بر محبت او آنها کسانی هستند که خداوند وصف فرموده است آنها را در کتاب خود
بآنکه ایمان میاورند بغیب و آنها حزب خدا هستند و غلبه با آنانست. تحقیق بنظر حقیر در اینکه تفاسیر براي اثبات حق و اظهار آن
نزد اهلش در مقابل اهل خلاف که منکر انطباق آیه بر اظهر مصادیقش بودند بیان فرد اوضح و مصداق اکمل شده است و الا ایمان
بغیب شامل است اعتقاد بما وراء عالم محسوسات را که باصطلاح حکماء عالم ناسوت است و ماوراء آن عالم ملکوت است از
سفلی و علیا که نفوس جزئیه و کلیه است و عالم جبروت است که عالم عقول است از طولیه و عرضیه و عالم لاهوت است که عالم
اسماء و صفات الهی است و عالم غیب الغیوب که ذات احدیت جل شأنه است و تمام اینکه عوالم چه در قوس صعود و چه در
قوس نزول غیب اینکه عالم است سواي عالم ناسوت که عالم محسوسات و عالم شهود ما کوران است و مراد از اینکه دو قوس [
صفحه 26 ] ترتیب نزول فیض از مبدء فیاض علی الاطلاق است بکائنات و ترتیب عود و صعود و رجوع موجودات است بنقطه اولی
و مبدء اصلی کما بدأکم تعودون انا للّه و انا الیه راجعون دو سر حلقه خط هستی در حقیقت بهم تو پیوستی بنابراین مؤمن بغیب
منطبق است بر هر کس ایمان بخدا و صفات او و قرآن و ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین و ائمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین
داشته باشد و آنها را بحقیت و نورانیت بشناسد در قوس نزول و نیز منطبق است بر کسیکه ایمان بمرگ و سؤال قبر و صور برزخیه و
بهشت و دوزخ داشته باشد در قوس صعود نهایت آنکه بعضی از اینها شرط توحید و بعضی شرط اسلام و بعضی شرط ایمان و
بعضی شرط کمال آن است البته کسیکه اعتقاد بامام غائب [ع] داشته باشد بکمال ایمان بغیب رسیده چون واجد تمام مراتب است و
الا کسیکه قائل بتجرد نفس باشد و روح انسان را امر غیبی بداند و قل الروح من امر ربی را باور کرده باشد هم میتوان گفت ایمان
بغیب دارد ولی مدح خداوند شامل او نمیشود مگر شیعه و متقی باشد چون خداوند آنها را توصیف فرموده باین اوصاف نه هر
مؤمن بغیبی را اگر چه چون دریچه از عالم غیب برویش باز شده امید است کمکم بحق واصل شود و نیز اقامه نماز صادق است بر
نماز گذاردن و نماز بپاداشتن اگر چه در بدو نظر اختصاص بمعنی دوم دارد ولی بعد از دقت هر دو معنی استفاده میشود و نماز
بپاداشتن محقق میشود باقدام در اموریکه مدخلیت در رواج نماز و رغبت مردم بآن داشته باشد مانند التزام بامامت مسجدي قربۀ الی
اللّه و شاید مزیّت ثواب نماز امام بر مأموم براي اهمیت اقامه نماز باشد از نماز گذاردن، و مانند سعی در آبادي مسجد و اقامه نماز
در آن بهر نحو که مشروع باشد اعم از بناي مسجد و عمران آن و تهیه بساط و چراغ و کنس مسجد و ترغیب خلق بنماز و تخویف
از ترك آن و امثال اینها، و انفاق در راه خدا شامل میشود تمام صدقات واجبه و مستحبه را از قبیل خمس و زکوة و خیرات و غیر
آنها اگر حق متعلق بعین مال بنحو اشاعه نباشد یا اگر باشد ملک طولی باشد چنانچه در باب خمس بنظر حقیر رسیده است چون
مال بنا بر مذاق قدماء که تعلق حق است بعین بنحو اشاعه، از ملکیت اربابش خارج است و در اینکه صورت صدق انفاق مشکل
است مگر بتوجیه و بنا بر مذاق متأخرین که تعلق حق بعین بنحو کلی باشد یا متعلق بمالیت باشد، مال بر ملکیت صاحبش باقی است،
و بنا بر مسلک ابتکاري حقیر اگر چه در رتبه متاخره از ملکیت خارج [ صفحه 27 ] میشود ولی در رتبه اولی بر ملکیت صاحبش
مستقر است و در صورت بقاء مال بر ملکیت مالک اگر چه در رتبه اولی باشد صدق انفاق خالی از اشکال است بلکه میتوان از
اینکه آیه استفاده نمود استحباب هر جود و بخشش بلکه هر صرف در محلی را بلکه میتوان استیناس نمود که بعد از اقامه نماز هیچ
صفتی نزد خداوند براي بنده محبوبتر از جود و احسان نیست و الحق هم همین است شرف مرد بجود است و کرامت بسجود هر
که اینکه هر دو ندارد عدمش به ز وجود در نظر دارم روایتی را که قریب باین مضمون است سخی فاسق برحمت خداوند نزدیکتر
صفحه 108 از 522
است از بخیل عابد و جاهل سخی محبوب تر است نزد خدا از عالم بخیل حال ملاحظه کن بخل چه صفتی است که عالم عابد را که
داراي دو صفت است که قوام دین به آن دو است از رحمت خدا دور و از محبوبیت نزد حق مهجور مینماید و سخا چه صفتی است
که جاهل فاسق را که تهیدست از همه چیز است برحمت حق نزدیک و بمقام محبوبیت نزد خداوند واصل میکند پس بکوش اي
برادر عزیز که اگر خداي نکرده داراي صفت بخل باشی از خود دور کنی چون شخص از حال خود غافل است و عیب خود را
نمیبیند باید خود را امتحان کند و از دوستان عاقل خیرخواه خیرگو بپرسد و خود را از عیوب پاك نماید و انصافا اینکه عیب
بزرگی است که کمتر شخص متوجه آن میشود و اسباب زحمت خویش و نفرت خلق و بیمهري دوستان و ایذاء عیال و اولاد و
خویشان و غضب خدا و رسول و ائمه اطهار است برعکس سخا که گاه میشود صاحبش را بعد از یک عمر جهالت و معصیت
بواسطه یک احسان بمورد و محل بقرب رحمت الهی و اصل و بنعیم ابدي فائز مینماید، و نیز شامل میشود انفاق تعلیم احکام و نشر
احادیث و بیان عقائد حقه را چنانچه در روایت عیاشی که بدوا ذکر شد اشاره بآن شده بود و نیز شامل است صرف وقت و اعتبار
شخصی را در خدمت بخلق و انجاح حوائج بندگان خدا که حقا یکی از صفات محبوبه نزد حق و خلق است و فوائد دنیوي و
أخروي بسیار دارد بلکه هر کس بمقام شامخی رسیده در سایه اینکه صفت بزرگ بوده و ممکن است شامل شود صرف قواء
ظاهریه را در قواء باطنیه باین معنی که تحصیل علم و معرفت نماید و در راه معشوق حقیقی از خود بگذرد بطوریکه جز او نه بیند و
جز او نشنود و نخواهد و بمقام فناء فی اللّه برسد و موت اختیاري تحصیل نماید چنانچه فرمودهاند بمیرید پیش از آنکه بمیرید و
اینکه مقام کملّین و سابقین و مقربین است و [ صفحه 28 ] اکمل مصادیق انفاق در راه خدا است و موقوف بطی هفت مقام است
نفس و عقل و قلب و روح و سر و خفی و اخفی که گفتهاند هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 4
اشاره
113- وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ وَ بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ [ 4] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه ایمان میاورند بآنچه فرستاده شد بسوي تو و آنچه فرستاده شد پیش از تو و بآخرت ایشان یقین دارند.
تفسیر
. ما انزل الیک بقرآن و شریعت تفسیر شده و ما انزل من قبلک بتوریۀ و انجیل و زبور و صحف و سایر کتب سماوي و آخرت را
بسراي بعد از اینکه سراي که در آنجا جزاي اعمال صالحه بأفضل از آنچه عمل نمودهاند و سزاي اعمال سیئه بمثل آنچه کسب
کردهاند داده میشود بیان فرمودهاند و اهل یقین بغیر اهل شک معرفی شده است و از براي یقین سه مرتبه است اول علم الیقین و آن
مکتسب از دلیل است دوم عین الیقین و آن بکشف و شهود است سوم حق الیقین و آن بوصول است مانند پی بردن بآتش از دود و
مشاهده آن و آهن گداخته شدن و بیانش مفصل است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 5
صفحه 109 از 522
اشاره
74- أُولئِکَ عَلی هُديً مِن رَبِّهِم وَ أُولئِکَ هُم المُفلِحُونَ [ 5] -قرآن- 1
ترجمه
آنگروه ثابتند بر هدایت از پروردگارشان و آنگروه آنان رستگارانند.
تفسیر
. ثبوت بر هدایت پروردگار استقامت در دین و اعمال حسنه و علم باوامر الهی و تمسک به بیان حضرت احدیّت و خاندان عصمت
و طهارت است و رستگاران اهل نجاتند از آنچه میترسند و آنانند که نائل بمقصد و مقصود خواهند گردید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 6
اشاره
99- إِن الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِم أَ أَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا یُؤمِنُونَ [ 6] -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه کافر شدند یکسان است بر آنها چه بیم دهی آنانرا چه بیم ندهی آنها را ایمان نمیآورند.
تفسیر
. در برهان از حضرت صادق [ع] نقل نموده که اینکه کافران دهریّه و زنادقه هستند که منکر خدا و بهشت و جهنم میباشند و چهار
قسم کفار دیگر هم هستند که آنها مشمول اینکه آیه نیستند بلکه مشمول آیات دیگرند یک قسم از آنها کسانی هستند که باطنا
ایمان دارند ولی بر حسب ظاهر انکار مینمایند و اینکه فرقه و فرقه اولی را منکر میگویند و کفرشان کفر جحودي است قسم سوم از
اقسام کفار کسانی هستند که کفران نعمت خدا را میکنند و قسم چهارم آنانند که معصیت خدا را مینمایند و پنجم آنانند که بیزاري
از خدا [ صفحه 29 ] و پیغمبر [ص] میجویند، و در صافی تفسیر فرموده اینکه کفار را بمنکرین خدا و منکر آنچه در آیات سابقه از
عقائد اهل ایمان گذشت و فرموده است خداوند بعلم خود خبر داده است از حال آنها که قابل هدایت نیستند و مراد از انذار
تخویف است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 7
اشاره
113- خَتَمَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم وَ عَلی سَمعِهِم وَ عَلی أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذاب عَظِیم [ 7] -قرآن- 1
صفحه 110 از 522
ترجمه
مهر نهاده است خداوند بر دلهاي آنان و بر گوششان و بر چشمهاشان پرده- ایست و از براي آنها عذابی است دردناك.
تفسیر
. در برهان از امام رضا [ع] نقل فرموده یعنی مهر نهاده است خدا بر دلهاي کفار براي عقوبت کردن آنها را بر کفرشان چنانچه در
آیه دیگر فرموده بلکه مهر نهاده است خداوند بر آنها بسبب کفرشان پس ایمان نمیآورند مگر کمی، و در صافی فرموده علامت
گذارده است خداوند دلهاي آنانرا علامتی که میشناسند آنها را بآن علامت کسانیکه بخواهند بشناسند آنها را از ملائکه و اولیاء
خدا و غشاوه پرده است و اینکه براي آنستکه چون آنها تفکر در امر الهی ننمودند و کوتاهی کردند در طلب معارف حقه تکلیف
خودشان را ندانستند پس مانند کسانی گشتند که پرده بر روي دو چشمشان کشیده شده نمیبینند پیش روي خود را چون خداوند
متعال منزه است از کار بیهوده و فساد و از آنکه مطالبه نماید از بندگان امري را که بازداشته است آنانرا از آن امر قهرا و عذاب
بزرگ در آخرت آنستکه مهیا شده است براي کفار و در دنیا سختی معالجه پرده چشم است اگر قابل علاج باشد و زحمت از بن
کندن آن است اگر نباشد تا متنبه شوند بوجوب طاعت و پی ببرند بسر حکمت و عدالت و بنظر حقیر اینکه اوصاف اوصاف همان
کفار است که در آیه قبل ذکر شد که قابل هدایت نیستند و مرضشان معالجه پذیر نیست حتی بدست پیغمبر [ص] پس چگونه
میشود در مقام علاج برآیند و کفر خود را زائل نمایند بنابراین عذاب دنیاي آنها همان بقاء بجهل است که سر سلسله تمام ناخوشیها
است و هیچ عذابی اعظم از آن نیست و هیچ بدبختی بپایه آن نمیرسد بلکه تمام بدبختیها ناشی از جهالت و نادانی است که ابو
الامراض و امّ الفساد است و اگر چه مهر الهی بر دلهاي آنها نهاده شده و پرده غیبی بر گوش و چشم آنها کشیده شده ولی چون
بدست و اختیار خودشان بوده منافی با حکمت و عدالت نیست و جبر نمیشود نهایت آنکه تفویض هم که بدتر از جبر است نیست و
امري بین اینکه دو امر است مانند آب ملایم که نه گرم [ صفحه 30 ] باشد و نه سرد و چون اینکه مسئله از مشکلات بلکه اسرار علم
الهی است و براي حقیر بعنایت غیبیه بخوبی حل شده است انشاء اللّه تعالی در ضمن بعضی آیات مناسبه اینکه سوره شمه از آن را
بیان نموده کشف حجاب از چهره محبوب و رفع شبهات از اطراف مطلوب خواهد شد و الحمد للّه علی نعمائه.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 8
اشاره
99- وَ مِنَ النّاس مَن یَقُول آمَنّا بِاللّه وَ بِالیَوم الآخِرِ وَ ما هُم بِمُؤمِنِینَ [ 8] -قرآن- 1
ترجمه
و پاره از مردم کسانی هستند که میگویند ایمان آوردیم بخدا و بروز قیامت و نیستند آنها از اهل ایمان.
تفسیر
. در برهان از امام کاظم [ع] نقل فرموده که در روز عید غدیر وقتی که حضرت رسول [ص] امیر المؤمنین [ع] را بخلافت نصب
صفحه 111 از 522
فرمود که مشهور و معروف است فرمود اي- بندگان خدا نسب مرا بیان کنید مردم عرض کردند محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطلب
بن هاشم بن عبد مناف پس فرمود اي مردم آیا من اولی بتصرف نیستم در نفوس شما از خود شما پس من مولاي شما هستم و
صاحب اختیاري من در باره شما از خودتان بیشتر است عرض کردند بلی یا رسول اللّه پس آنحضرت نظر مبارك را بآسمان
انداخت و فرمود خدایا من گواه میگیرم تو را بگفته اینکه جماعت و سه مرتبه خدا را گواه گرفت پس فرمود همانا آگاه باشید هر
کس من مولی و اولی بتصرف در او هستم پس اینکه علی [ع] مولی و اولی بتصرف در او است خدایا دوست بدار هر کس او را
دوست بدارد و دشمن دار هر کس او را دشمن دارد و یاري فرما هر کس او را یاري کند و درمانده کن هر کس او را درمانده
نماید پس فرمود برخیز اي ابو بکر و بیعت کن با علی [ع] بامارت اهل ایمان و او برخواست و بیعت نمود پس فرمود برخیز اي عمر
و بیعت کن با او بامارت اهل ایمان پس برخواست و بیعت کرد تا آنکه از نه نفر از آن جماعت باین ترتیب یک یک بیعت گرفت
پس از سائر رؤساء مهاجر و انصار و همه بیعت نمودند پس از میان آنها عمر بن الخطاب برخواست و گفت به به اي پسر ابو طالب
صبح کردي در اینحال که مولاي من و مولاي هر مرد مؤمن و زن مؤمنه گشتی پس مردم متفرق شدند و پیغمبر [ص] فرمود عهد و
میثاق را با آنها محکم نمودم بعد از آن جمعی از متمرّدان و سرکشان آنها متفق شدند با یکدیگر که نگذارند بعد از رحلت
حضرت رسول [ص] علی بن ابی طالب [ع] باین مقام برسد و وانگذارند او را بحال خود و خدا آنها را میشناخت که چه قصد دارند
و [ صفحه 31 ] آنها میامدند نزد پیغمبر [ص] و میگفتند هر آینه واداشتی بر ما بخلافت محبوبترین خلق خدا را نزد خودت و نزد ما
و بازداشتی ما را از آنکه براي اصلاح امور سیاسی خودمان زیر بار ظلم جباران برویم و خدا میدانست دروغ میگویند و اعتقاد
ندارند و با یکدیگر متحد شدند که در عداوت ثابت قدم باشند و نگذارند حق باهلش برسد پس خداوند تبارك و تعالی خبر داد
پیغمبر [ص] را از حال آنها باین آیه شریفه که مفادش آنستکه گروهی از مردم میگویند ایمان آوردیم بخداوندیکه امر فرمود تو را
بآنکه نصب فرمائی علی را بامامت و ریاست و سیاست مداري امت با آنکه آنها ایمان ندارند و معتقد نیستند بآنچه اظهار مینمایند و
با یکدیگر اتحاد نموده و عهد و پیمان بستهاند که تو را و او را بکشند و نگذارند بعد از تو علی [ع] بر خلافت مستقر شود، و نیز از
تفسیر علی بن ابراهیم نقل فرموده که اینکه آیه در باره منافقان که نزد پیغمبر [ص] اظهار اسلام مینمودند و چون بکفار میرسیدند
اظهار کفر میکردند نازل شده است، و از حضرت باقر [ع] روایت فرموده است که حکم بن عتیبه از اهل اینکه آیه است و در صافی
بعبد اللّه بن ابی و اولی و دومی و امثال آن منافقان که بأعلی درجه کفر و نفاق و عناد با خاندان نبوّت رسیدهاند بیان مصداق فرموده
و قائل بتعمیم آیه شده است نسبت بهر منافقی اگر چه بپایه آنها نرسد تا روز قیامت و خلاصه روایت مفصله را از تفسیر امام [ع] نقل
نموده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 9
اشاره
100- یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخدَعُونَ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُونَ [ 9] -قرآن- 1
ترجمه
مکر میکنند با خدا و آنانکه ایمان آوردند با آنکه مکر نمیکنند مکر با خودهاشان و درك نمیکنند
تفسیر
صفحه 112 از 522
. خدعه با خدا و اهل ایمان همان خدعه با پیغمبر [ص] است که در ذیل آیه سابقه بیان شد چون کسیکه با پیغمبر [ص] بنفاق
زیست و خدعه و مکر نمود و اظهار داشت امریرا که در ضمیرش برخلاف آن مستقر بود هم با خدا مکر نموده و هم با اهل ایمان
زیرا آنحضرت واسطه میان خدا و اهل ایمان است و از خود خواهشی ندارد و حکم خداوند را که بر صلاح بندگان است بآنها ابلاغ
مینماید پس هر خدعه که با او باین عنوان بنمایند با خدا و اهل ایمان نمودهاند و ممکن است گفته شود خدعه با خدا بانستکه
معامله نمایند با او مانند شخص خدعه کار، چنانچه عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که از پیغمبر [ص] پرسیدند که نجات
در چه چیز است روز قیامت فرمود نجات در آنست که با خدا خدعه نکنید تا خدا [ صفحه 32 ] با شما خدعه نکند همانا کسیکه با
خدا خدعه کند خدا هم با او خدعه میکند و ایمان را از دل او میبرد و چنین کسی در واقع با خودش خدعه میکند اگر شعور داشته
باشد پرسیدند چگونه کسی با خدا مکر میکند فرمود کاري را که خدا فرموده بجا بیاورید بجا میاورد براي غیر خدا پس از ریا
بپرهیزید که آن شرك بخدا است، و چون ضرر اینکه خدعه و مکر عائد خودشان میشود و بخدا و رسول و اهل ایمان ضرري
نمیرسد مثل آنستکه با خودشان مکر نموده باشند چون خداوند بینیاز است از آنها و یاریشان و اگر میخواست بآنها مهلت نمیداد
و آنها قدرت بر مخالفت پیدا نمینمودند و نسبت بیشعوري بآنها براي آنستکه نمیدانستند خداوند عالم السر و الخفیات است و
پیغمبر [ص] خود را از باطن آنها آگاه میفرماید و دروغ و کفر آنها ظاهر میشود و آنحضرت بامر خداوند آنها را لعن میفرماید و
رسواي خاص و عام میشوند و اینکه فضیحت و رسوائی تا دامنه قیامت براي آنها باقی میماند و امامی مانند امیر المؤمنین [ع] از
دست آنها میرود و ائمه مانند آنسه نفر و معویه و یزید و خالد و ولید و امثال آنها پیدا میکنند که صفحات تاریخ را از اعمال قبیحه
خود ننگین مینمایند بلکه ننگی براي مسلمانان در دنیا از آنها باقی میماند که بهیچ آبی جز اشک چشم شیعیان شسته نمیشود و در
آخرت هم با ائمه خود محشور میشوند چه ضرري است بالاتر از اینها، اگر بخواهم کیفیت عذاب آخرت و صور برزخیّه و بسته
شدن در جهنم بروي آنها و زیر و رو شدنشان در آتش و فشار آوردن بر یکدیگر و بالا و پائین رفتن آنها مانند تکّههاي گوشت در
دیک و احاطه حیوانات گزنده و درنده بر آنها و اندکی آرام گرفتن جهنم و دوباره مشتعل شدن و ریختن پوست بدنشان و فورا
گوشت و پوست روئیدن و دو مرتبه سوختن و تشنه شدن و آب خواستن و آن خون و چرك داغ را خوردن و از تمام بدنشان
سوزان خارج شدن و امثال اینها را عرضه بدارم میترسم اسباب وحشت شود اینکه عذاب اتباع است امان از عذاب رؤساء آنها آیا
سلطنت دو روزه باین عذاب جاویدان ارزش دارد خداوند بما ترحم فرماید که حب ریاست را از دل خودمان زائل نمائیم که انسان
را به بسی کار ها وادار مینماید و بردن ایمان را خداوند از دل کسی بآنست که نور ایمان را در دل او نمیاندازد چون قابلیت ندارد
[ و او را بحال خود وامیگذارد لذا توفیق از او سلب میشود و موفق باعمال خیریّه نمیگردد. [ صفحه 33
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 10
اشاره
108- فِی قُلُوبِهِم مَرَض فَزادَهُم اللّه مَرَضاً وَ لَهُم عَذاب أَلِیم بِما کانُوا یَکذِبُونَ [ 10 ] -قرآن- 1
ترجمه
در دلهاشان مرض است پس افزود خداوند مرضشانرا و از براي آنها عذابی است دردناك براي آنکه دروغ میگویند.
تفسیر
صفحه 113 از 522
. مرض نفاق و شک و کبر و حسد و عداوت با خانواده نبوت است که بواسطه قدرت و شوکت اسلام و ظهور معجزات و نصب امیر
المؤمنین [ع] بمقام ولایت باراده و حکم خداوند افزوده شد بطوریکه دل گرفته و سر گشته و حیران شدند، و در برهان از امام کاظم
[ع] روایتی نقل نموده که اجمالش آنستکه وقتی نفاق آن جماعت ظاهر شد پیغمبر [ص] مأمور شد از طرف خداوند که آنها را از
مدینه طیبه خارج نماید و آنحضرت حکم باخراج آنها فرمود و در خارج شهر معجزاتی فرمود که امیر المؤمنین [ع] و آنها مشاهده
نمودند و مبهوت شدند و مقرر شد خداوند در دنیا بآنها مهلت دهد چنانچه به فرعون و نمرود و شیطان مهلت داد تا هر چه
میخواهند در دنیا بنمایند که عذاب آخرت آنها زیاد شود چون دنیا قابل اعتنا نیست مقصود اثبات فضل امیر المؤمنین [ع] و اتمام
حجت بر آنها بود که حاصل شد و از مشاهده آنمعجزات باهرات که تماما دلالت بر ولایت مطلقه امیر المؤمنین [ع] بر تمامی
کائنات حتی جمادات داشت امراض قلبیه آنها بطوري زیاد شد که دلهاشان گرفت و روزگار بر آنها تیره و تار شد و متحیر و
سرگردان شدند و عذاب الیم آنها براي آن دروغی است که لسانا گفتند و یا براي تکذیبی است که عملا از پیغمبر [ص] نمودند
چون یکذبون از باب تفعیل هم قرائت شده است و جاي آنها در درك اسفل است و عذاب آنها از کفار شدیدتر است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 11
اشاره
87- وَ إِذا قِیلَ لَهُم لا تُفسِدُوا فِی الَأرض قالُوا إِنَّما نَحن مُصلِحُونَ [ 11 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون گفته شود بآنها فساد مکنید در زمین گویند همانا ما اصلاح کنندگانیم.
تفسیر
. گفتهاند وقتی اهل ایمان بمنافقان میگفتند با کفار معاشرت نکنید و اسرار مسلمانان را پیش آنها فاش منمائید و رعب مسلمانان را
از دل آنها مبرید در جواب میگفتند ما با آنها مدارا میکنیم و میخواهیم میان شما و آنها مصلح باشیم، و در نفحات از امام کاظم [ع]
نقل نموده که چون بکسانیکه نقض بیعت با امیر المؤمنین [ع] را نمودند گفته میشد فساد نکنید در زمین باظهار خلاف میثاق در
برابر اشخاص ضعیف الایمان تا آنها در تشویش دینی نیفتند و در مذهب خودشان متحیر نشوند میگفتند در [ صفحه 34 ] جواب ما
اعتقاد بهیچ دینی نداریم ولی در ظاهر دین محمّد [ص] را قبول نمودیم براي صلاح دنیوي خودمان و در باطن بدلخواه خودمان
رفتار مینمائیم و طوق بندگی محمّد و علی را بگردن نمینهیم پس ما مصلح حال خودمانیم، و بنظر حقیر اینکه دو مقاوله با یکدیگر
منافات ندارد ممکن است هر دو واقع شده باشد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 12
اشاره
63- أَلا إِنَّهُم هُم المُفسِدُونَ وَ لکِن لا یَشعُرُونَ [ 12 ] -قرآن- 1
صفحه 114 از 522
ترجمه
آگاه باش همانا آن گروه آنان فساد کنندگانند ولی ادراك نمینمایند.
تفسیر
. خداوند ردّ ادعاء منافقانرا صریحا فرموده که آنها علاوه بر آنکه میان مردم اصلاح نمیکنند بلکه افساد مینمایند براي خودشان هم
مصلح نیستند و بصلاح خودشان هم رفتار نمینمایند چون آنها نزد پیغمبر [ص] رسوا شدند و آنحضرت آنان را لعن فرمود و امر
فرمود که مسلمانان هم آنها را لعن کردند و نزد دشمنان پیغمبر [ص] هم بیاعتبار شدند چون آنها هم دانستند که اینان منافقند و
همان معامله را که با پیغمبر [ص] نمودند با آنها هم مینمایند پس از براي آنها آبرو و قري پیش دو طرف باقی نماند ولی از فرط
جهالت ادراك نمیکنند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 13
اشاره
155- وَ إِذا قِیلَ لَهُم آمِنُوا کَما آمَنَ النّاس قالُوا أَ نُؤمِن کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُم السُّفَهاءُ وَ لکِن لا یَعلَمُونَ [ 13 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون گفته شود بآنها که ایمان بیاورید چنانچه ایمان آوردند مردم گویند آیا ایمان بیاوریم چنانچه ایمان آوردند بیخردان آگاه
باش همانا آن گروه آنان بیخردانند ولی نمیدانند.
تفسیر
. در برهان از امام کاظم [ع] در اینکه باب روایتی نقل نموده که خلاصهاش آنستکه وقتی مانند سلمان و أبو ذر و مقداد از اخیار
صحابه و دوستان خاندان نبوت بمنافقانیکه نقض بیعت با امیر المؤمنین [ع] را نموده بودند میگفتند دست از نفاق بردارید و ظاهرا و
باطنا ایمان داشته باشید و بسعادت قبول ولایت برسید و تحصیل رضاي خدا و رسول را بنمائید و مانند ما باشید آنها جرئت جسارت
نمیکردند نزد اینکه قبیل اشخاص ولی چون برفقاي صمیمی خودشان میرسیدند میگفتند آیا ما ایمان بیاوریم مانند اینکه اشخاص
ساده سفیه که ظاهرا و باطنا ایمان آوردهاند با آنکه عدّه از بزرگان عرب و پادشاهان دنیا دشمن محمّدند و بعد از او دمار از
[ روزگار مسلمانان حقیقی بیرون میاورند پس ما باید دو طرف را در دست داشته باشیم و تأمین آتیه خودمان را بنمائیم [ صفحه 35
لذا خداوند رسوا نمود آنها را و با تاکید تام و تمام نسبت سفاهت را بآنها داد و فرمود که آنها نمیدانند پیغمبر [ص] و علی [ع] بر
حقّند و غلبه با اینکه دین است و دشمنان اسلام ذلیل و مقهور میشوند و اینکه از سفاهتشان است که با حال تزلزل زندگی میکنند و
بخسران دنیا و آخرت گرفتار میشوند و نزد خدا و خلق رسوا و از انظار کفار و مسلمانان ساقط میگردند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 14
صفحه 115 از 522
اشاره
138- وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنّا مَعَکُم إِنَّما نَحن مُستَهزِؤُنَ [ 14 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون ملاقات کنند آنانرا که ایمان آوردند گویند ایمان آوردیم و چون خلوت نمایند با رفقاء شیطان خودشان گویند همانا ما با
شما هستیم جز اینکه نیست که ما استهزاء کنندگانیم.
تفسیر
. منافقان در نزد امثال سلمان و أبو ذر و مقداد و عمار اظهار ایمان مینمودند و چون برفقاي همعقیده خودشان میرسیدند در خلوت
میگفتند ما بدین قدیم خودمان باقی هستیم ما مسلمانان را مسخره میکنیم، و از روایت مفصله که در برهان از امام کاظم [ع] نقل
نموده استفاده میشود که جمعی از کسانیکه نقض بیعت غدیر را نمودند و پیمان بر عداوت با خاندان نبوت و منع علی [ع] از حقش
بستند با دوستان اهل بیت از قبیل اشخاص مرقوم در ظاهر مودت مینمودند و مناقب آنها را در حضورشان ذکر میکردند براي آنکه
آنها را بعقیده خودشان اغفال نمایند و چون بمعاهدان خودشان میرسیدند براي رفع سوء ظن آنها از خودشان و تسجیل عهد
میگفتند ما بر عهد و میثاق خودمان ثابتیم مبادا تزلزلی در خاطره شما از اینکه اظهارات ما روي دهد ما اینها را مسخره مینمائیم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 15
اشاره
75- اللّه یَستَهزِئ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ [ 15 ] -قرآن- 1
ترجمه
خدا استهزاء میکند بآنها و میکشاند آنانرا در سرکشیشان که حیران بمانند.
تفسیر
. استهزاء خداوند بآنستکه جزا میدهد آنان را بهمان نحو که جزا میدهند عقلا کسانیرا که استهزاء میکنند ایشان را چنانچه در دنیا
ظاهرا اجراء احکام اسلام بر آنها نموده و پیغمبر [ص] را امر فرموده که آنها را بمردم بصفت نفاق و کفر باطنی معرفی نماید و در
آخرت باز میشود بروي آنها دري از بهشت و چون آنها بسرعت [ صفحه 36 ] میآیند رو بآن در و نزدیک میشوند بآن بسته
میشود و اهل بهشت بآنها میخندند و کشاندن خداوند آنان را در طغیان خودشان بآنستکه مهلت میدهد و مدارا میفرماید و دعوت
بتوبه مینماید و وعده قبول میدهد ولی آنها دست از سرکشی و تعدي خودشان برنمیدارند و از قبائح اعمال خود صرف نظر
نمیکنند و بایذاء و آزار خاندان نبوت ادامه میدهند و در نتیجه بکوري باقی میمانند و معرفت بامام [ع] پیدا نمیکنند پس در بیابان
جهل و ضلالت سرگشته و حیران و واله و سرگردان خواهند ماند.
صفحه 116 از 522
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 16
اشاره
109- أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَۀَ بِالهُدي فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِینَ [ 16 ] -قرآن- 1
ترجمه
آن گروه آنانند که خریدند گمراهی را بهدایت پس سود نکرد تجارتشان و نبودند راه یافتهگان.
تفسیر
. دین حنیف اسلام را فروختند بکفر و ضلالت و بهشت جاوید را بعذاب مخلّد پس سود نکرد تجارت آنها در دنیا و آخرت و راه
نیافتند بحق و حقیقت و سرمایه خود را که فطرت سلیم است هم از دست دادند براي اعتقادات باطله و عمري را ببطالت و تشویش
خاطر گذراندند و ضرر هم نمودند و راه نجات را که ولایت ائمه اطهار است پیدا نکردند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 17
اشاره
151- مَثَلُهُم کَمَثَل الَّذِي استَوقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَت ما حَولَه ذَهَبَ اللّه بِنُورِهِم وَ تَرَکَهُم فِی ظُلُمات لا یُبصِرُونَ [ 17 ] -قرآن- 1
ترجمه
مثل آنان مانند مثل کسیست که افروخت آتشی را پس چون روشن نمود آنچه را در پیرامونش بود برد خداوند روشنیشان را و
واگذاشت آنان را در تاریکی که نمیبینند.
تفسیر
. تمثیل براي مزید توضیح و نزدیک نمودن امر معقول است بمحسوس و نیز براي تثبیت و جايگزین نمودن مطلب است در ذهن
مخاطب خداوند تشبیه فرموده حال اهل نفاق را بکسیکه آتشی افروخته براي آنکه از آن استضائه نماید و چون آتش اطراف او را
روشن کند بامر خداوند باد یا بارانی بیاید و آن آتش را خاموش نماید براي آنکه چون آنها قبول اسلام را در ظاهر نمودند پرتوي
از آن نور بآنها رسید و خداوند احکام ظاهري اسلام را از پاکی بدن و حفاظت جان و مال و غیرها بر آنها جاري ساخت و چون
حقیقت نداشتند نگذاشت آنها از آن نور استفاده نمایند و خاموش [ صفحه 37 ] فرمود آنرا که بدل آنها سرایت نکرد و واگذاشت
آنها را در تاریکی جهل و ضلالت در دنیا و در ظلمت جهنم در آخرت، و در عیون از حضرت رضا [ع] نقل نموده که واگذاشتن
خدا مثل واگذاشتن خلق نیست چون میدانست خداوند که آنها از کفر باطنی خودشان دست برنمیدارند کمک و لطف با آنها
نفرمود و بحال خودشان گذاشت تا باختیار خودشان جهنمی شدند.
صفحه 117 از 522
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 18
اشاره
47- صُمٌّ بُکم عُمی فَهُم لا یَرجِعُونَ [ 18 ] -قرآن- 1
ترجمه
کرانند گنگانند کورانند پس آنان بازگشت نمیکنند.
تفسیر
. کوران و کران و گنگانند در دنیا که ادراك علوم حقه و معارف الهیّه را نمینمایند لذا خداوند فرموده در آیه دیگر دلهائی دارند
که بآنها نمیفهمند و چشم هائی دارند که بآنها نمیبینند و گوشهائی دارند که بآنها نمیشنوند یعنی از امور اخروي در دنیا و در
آخرت هم کور و کر و گنگ محشور میشوند چنانچه در آیه دیگر باین معنی تصریح فرموده است و از اینکه ضلالت بهدایت
هرگز بازگشت نمینمایند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 19
اشاره
- [ أَو کَ َ ص یِّب مِنَ السَّماءِ فِیه ظُلُمات وَ رَعدٌ وَ بَرق یَجعَلُونَ أَصابِعَهُم فِی آذانِهِم مِنَ الصَّواعِق حَذَرَ المَوت وَ اللّه مُحِیطٌ بِالکافِرِینَ [ 19
180- قرآن- 1
ترجمه
یا مانند باران شدید است از آسمان که در آن ظلمتها و رعد و برق است میگذارند انگشتان خودشان را در گوشهاشان از
صداهاي مهیب آسمانی از ترس مرگ و خدا احاطه دارد بر کافران.
تفسیر
. خداوند ثانیا براي مزید توضیح و تبیین تشبیه فرموده است حال منافقان را بکسانیکه در باران شدید واقع شده باشند چون خطابات
الهیه و ارشادات حقه مانند باران که احیاء اراضی موات را مینماید دلهاي مرده را از نور معرفت زنده میکند و در آن ظلمات شبهات
و شکوك و مصائب ناشیه از آنها است چنانچه اشخاصیکه در بیابان بباران شدید گرفتار شوند از اطراف ظلمتها مشاهده مینمایند
و چون مشتمل بر انذار و تخویف و وعید است در آن رعد است که موجب ترس میشود و چون متضمن آیات باهرات که موجب
استبصار است میباشد در آن برق است که دلها را روشن مینماید و در اینحال منافقان چنان از استماع مواعظ حقه و معارف الهیه
امتناع داشتند که گویا انگشتهاشانرا در گوشهاشان گذارده بودند که چیزي از آن بیانات بگوششان نرسد مبادا زهرهشان آب شود
و بمیرند یا برق صاعقه شود و آنها را [ صفحه 38 ] بسوزاند باین اندازه بر طبع آنها گران بود مخصوصا وقتی که از پیغمبر [ص]
صفحه 118 از 522
و بمیرند یا برق صاعقه شود و آنها را [ صفحه 38 ] بسوزاند باین اندازه بر طبع آنها گران بود مخصوصا وقتی که از پیغمبر [ص]
راجع بامیر المؤمنین [ع] فضیلت و منقبتی میشنیدند یا تهدید و لعنی راجع باعداء آنحضرت که نقض بیعت نموده بودند که در
اینکه حال پنبه غفلت در گوش میگذاردند و خود را از شنیدن منصرف مینمودند که مبادا رنگ رخساره آنها تغییر کند و اهل ایمان
متوجه شوند که آنها با آنحضرت عداوت دارند و مقصود بتهدید و لعن میباشند چون در عین حال از پیغمبر [ص] هم خوف و رجاء
داشتند و بخیال خودشان میخواستند امر را بر آن حضرت هم مشتبه نمایند و میترسیدند از آنکه اگر پرده از روي کار برداشته شود
پیغمبر [ص] امر بقتل آنها صادر فرماید و خداوند بر آنها و نیّات فاسده آنها احاطه علمی دارد و میتواند نفاق و کفرشانرا ظاهر و
اسرارشان را فاش فرماید، پس اي برادر عزیز با خداي خود دو رنگی و نفاق مکن و یکرو و یکدل و یک جهت باش و اعمال خود
را خالص از ریا و سمعه نما که نفاق با هر کسی بد است چه رسد بخداوند که از ضمائر بندگان آگاه است و کسی نمیتواند با او
نفاق کند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 20
اشاره
یَکادُ البَرق یَخطَف أَبصارَهُم کُلَّما أَضاءَ لَهُم مَشَوا فِیه وَ إِذا أَظلَمَ عَلَیهِم قامُوا وَ لَو شاءَ اللّه لَذَهَبَ بِسَمعِهِم وَ أَبصارِهِم إِن اللّهَ عَلی کُلِّ
211- شَیءٍ قَدِیرٌ [ 20 ] -قرآن- 1
ترجمه
نزدیک باشد برق برباید چشمهاشان را هر زمان که روشانی دهد براي آنها بروند در آن و چون تاریک سازد بر آنها بایستند و اگر
خواهد خدا هر آینه ببرد گوششان و دیدهاشان را همانا خدا بر هر چیزي توانا است.
تفسیر
. حال منافقانیکه در آیه قبل ممثل شده بود از جهت ابتلاء ببرق مانند کسانی است که در آنحال ببرق چشم بدوزند نه آنکه از برق
چشم بپوشند و از شعاعش راه را پیدا کنند که ممکن است در آنحال برق چشم آنها را بزند و زائل نماید و راه را هم پیدا نکنند
زیرا آنها بنظر انصاف در آیات الهی نظر ننمودند تا راهنماي آنها باشد و موجب اصلاح دنیا و آخرتشان شود بلکه بنظر عناد و لجاج
نگریستند که نزدیک شد همان آیات باهرات که براي هدایت و ارشاد خلق نازل شده بود آنها را کور کند چون کسیکه یک حق
واضح را منکر شود جرئت بر انکار حق پیدا میکند و بتدریج انکار تمام حقائق را نموده دیده بصیرت آن بکلی زائل میشود مانند
کسیکه بقرص خورشید نظر کند که بتدریج نابینا میشود و اگر از قرص چشم بپوشد از نورش استفاده میکند و تمام اشیاء را میبیند
دیدهاش هم [ صفحه 39 ] محفوظ میماند و هر زمان که ظاهر میگشت براي آنها آیات و معجزات باهرات معتقد میشدند بحقیت
دین و متمایل باظهار و داد با اولیاء خدا و اطاعت پیغمبر [ص] و هر وقت حکمی از احکام اسلام صادر میشد که مخالف با هواي
نفس آنها بود مانند جهاد و تمکین از اوامر امیر المؤمنین [ع] دلگیر و متوقف و متحیر میگشتند و دنیا در نظرشان تیره و تار میشد و
در موقعیکه بذل غنائم و صدقات میشد بعجله براي اغتنام و أخذ حاضر بودند و چون بناء اداء خمس و زکوة بود مانند خر بگل
میماندند و اگر معاندین شبهه در دین مینمودند آنمختصر اعتقاد را هم از دست میدادند و اگر خدا میخواست بکلی کور و کرشان
میکرد تا آنکه از اینکه دو دلی و سرگردانی بیرون آیند و نترسند از آنکه پیغمبر [ص] و اصحاب خاص مطلّع شوند از باطن آنها و
صفحه 119 از 522
بکشندشان و کفرشانرا ظاهر میفرمود تا نتوانند در نتیجه اسلام ظاهري جان و مال خودشان را حفظ نمایند ولی خدا خواست بهمان
حال باقی بمانند تا در دنیا ذلیل و مردود الطرفین باشند و در آخرت هم بعذابی اشدّ از عذاب کفار ظاهري گرفتار شوند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 21
اشاره
118- یا أَیُّهَا النّاس اعبُدُوا رَبَّکُم الَّذِي خَلَقَکُم وَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 21 ] -قرآن- 1
ترجمه
ایمردمان عبادت کنید پروردگار خودتان را که آفرید شما را و آنانکه بودند پیش از شما باشد که شما پرهیزکار شوید.
تفسیر
. خداوند پس از ذکر اصناف خلق اقبال فرمود بآنها بخطاب براي دلخوشی و جلب قلوبشان و اهتمام بامر عبادت و بزرك نمودن
آنرا در انظار تا جبران نماید کلفت عبادت را بلذّت مخاطبت، و از تفسیر امام [ع] استفاده میشود که براي اینکه آیه دو وجه است
یکی آنکه عبادت کنید خداوندي را که خلق نموده است شما و پیشینیان شما را براي پرهیزکاري و بنابراین لعل متعلق بخلق و مراد
از تقوي عبادت است چون فرموده جن و انس را خلق ننمودم مگر براي عبادت دیگر آنکه عبادت کنید خداوندي را که خلق نموده
است شما و پیشینیان را، تا بپرهیزید از آتش و بنابراین لعل متعلق با عبدوا و تقوي بمعنی پرهیزکاري است و در هر حال لعل از
خداوند براي وجوب است زیرا او بزرگتر است از آنکه بزحمت بیندازد بنده خود را بدون منفعت و امیدوار فرماید او را بخود پس
محروم نماید، در اینکه مقام فیض رحمه اللّه فرموده مراد امام [ع] از آنکه فرموده در اینکه آیه دو وجه است آنستکه هر دو صحیح
است و هر دو مراد است و اینکه از محسّنات [ صفحه 40 ] کلام است که داراي دو معنی باشد و از ائمه علیهم السلام نظائر اینکه
بیان صادر شده است، حقیر عرض میکنم چون امام [ع] نمیشود تردید در معنی آیه بفرماید پس اینکه میفرماید در اینکه آیه دو وجه
است مراد آنستکه اینکه الفاظ متضمن اینکه دو معنی است نهایت آنکه اگر استعمال لفظ در اکثر از معنی واحد جائز باشد ممکن
است هر دو مستقل باشد و الا یک معنی استقلالا و دیگر تبعا مراد است چون باین نحو مسلما جائز و از محسنات کلام است، ولی
حق آنستکه جائز است مطلقا چنانچه شیخ استاد ما علیه الرحمه به بیان او فی در کتاب درر الفوائد اثبات فرموده است و وجهی را که
مرحوم آخوند قدس سره در کفایه الاصول براي استحاله ذکر فرمودهاند بنظر حقیر مبنی بر مسلک خودشان در باب وضع است و
بنابر مسلک شیخ استاد علیه الرحمه در باب وضع استحاله نیست و تفصیل مطلب از وظیفه مقام خارج است و انصاف آنستکه وقوع
اخص از امکان است ما میبینیم استعمال میشود و نهایت لطف را هم دارد و چندین صنعت بدیعی مبنی برآنست و اگر چه در اکثر
موارد یکی تبعی و دیگر استقلالی است ولی گاهی هم معلوم است که هر دو مستقلا مراد است مانند اینکه قطعه عربیه که در مدح
حضرت رسول [ص] است: المرتمی فی دجی و المشتکی ظمأ و المبتلی بعمی و المبتغی دینا یاتون سدته من کل ناحیۀ و یستفیدون
من نعمائه عینا که معلوم است چهار معنی مستقل را در عرض یکدیگر از عین اراده نموده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 22
صفحه 120 از 522
اشاره
الَّذِي جَعَلَ لَکُم الَأرضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجَ بِه مِنَ الثَّمَرات رِزقاً لَکُم فَلا تَجعَلُوا لِلّه أَنداداً وَ أَنتُم تَعلَمُونَ
204- 22 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
آنچنان خداوندي که قرار داد براي شما زمین را فرش و آسمانرا بناء و نازل فرمود از آسمان آب را پس بیرون آورد بسبب آن از
میوهها روزي را براي شما پس قرار ندهید براي خدا همتا و مانندهائی را با آنکه شما میدانید.
تفسیر
. خداوند زمین را ملایم با طبایع موافق با ابدان خلق مناسب با زراعت آنها قرار داد که بسهولت بتوانند او را بکنند و اموات خودشان
را در آن دفن نمایند و در آن و از آن براي سکونت ابنیه بسازند و قرار نداد آنرا زیاد گرم تا بسوزند از حرارت آن و نه زیاد سرد تا
بخشکند از برودت آن و نه زیاد خوشبو تا درد سر بیابند و نه زیاد بدبو تا متنفر گردند و نه زیاد نرم تا در آن فرو روند و نه زیاد
سخت تا نتوانند در آن [ صفحه 41 ] زراعت نمایند و بقدري چسبندگی در آن قرار داد که بتوانند در آن راه روند و از آن خشت
بزنند و بنا بسازند و قرار داد آسمانرا سقفی محفوظ در بالاي سرشان که در زیر آن قبه نیلگون بسر برند و آفتاب و ماه و ستارگان
را زینت آن قرار داد تا روشنی دهند و فوائد بیشمار بمردم برسانند و باران را از آسمان نازل فرمود هر قطره را بتوسط فرشته تا در
محلی که مأمور است بزمین برساند و کوه و تپه و دریا و صحرا و همه جا را سیراب نماید و قطره قطره قرار داد ریز و درشت بر
حسب حکمت و مصلحت تا یکدفعه نیاید و زراعت و میوهجات و زمین را فاسد نکند و بیرون آورد از برکت آن میوههاي
گوناگون و حبوبات رنگارنگ را براي آنکه مردم از آنها بخورند و بپوشند و بنوشند و منتفع شوند پس نباید قرار دهند براي خدا
مماثل و مشابه و شریکی را مانند بتانیکه عقل و شعور و ادراك ندارند با آنکه همه میدانند که هیچ یک از آنها نمیتوانند اینکه
نعمتها را براي مردم تهیه نمایند پس همه میدانند که خداوند یکتا و بیهمتا است و مثل و مانند ندارد و باید شکر نعمت بجا آورد
و غیر را در عبادت او شریک ننمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 23
اشاره
160- وَ إِن کُنتُم فِی رَیب مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِه وَ ادعُوا شُهَداءَکُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 23 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر باشید در شک از آنچه نازل نمودیم بر بنده خودمان پس بیاورید سوره از مانند او و بخوانید گواهان خودتان را غیر از خدا
اگر راست گویانید.
تفسیر
صفحه 121 از 522
. خداوند پس از اثبات توحید اثبات نبوت فرموده بوسیله قرآن باین بیان که اگر در شکید از جهت آنکه اینکه کتاب کلام ما باشد
و باین سبب منکر رسالت محمّد صلی اللّه علیه و اله شدید با آنهمه معجزات که در مکه معظمه براي او ظاهر نمودیم که اگر بر
سرش سایهگستر شد و جمادات بر حضرتش سلام نمودند و سایر معجزات که محلی براي انکار باقی نگذارد پس بیاورید سوره را
از مردي مانند او درس نخوانده و خط ننوشته و نوشته ندیده و مراوده با عالمی ننموده و از کسی چیزي یاد نگرفته چون شما در
مدت چهل سال با او بودید و در سفر و حضر او را میدیدید و از احوالش مطلع بودید پس خداوند علوم اولین و آخرین را باو
عنایت فرمود یا آنکه بیاورید سوره را مثل اینکه قرآن از نوشتههاي پیشینیان یا منشئات خودتان در بلاغت و بخوانید بتهاي
خودتان را اي مشرکان و یاران شیطان خود را اي یهود و نصاري و همکاران ملحد [ صفحه 42 ] خود را اي منافقان و دشمنان آل
محمّد [ص] آنانکه بگمان شما گواهان بر حقیت شمایند نزد خدا و شهادت بر عبادت شما میدهند و شفاعت از شما میکنند تا
گواهی دهند بر آنکه آنچه آوردهاید یا ساختهاید از پیش خودتان مانند قرآن است در فصاحت و بلاغت و اسلوب بدیع یا با شما
کمک نمایند در معارضه با قرآن چنانچه خداوند فرموده است اگر جن و انس جمع شوند و با یکدیگر کمک کنند نمیتوانند مانند
قرآن کتابی بیاورند چون شهید بمعنی امام و یاور و گواه آمده است و در اضافه ادنی ملابست کافی است اگرچه ادعائی و خیالی
باشد در صورتی که در ادعاء خودتان راست گو هستید که میگوئید پیغمبر [ص] قرآن را از پیش خود آورده و کلام خداوند نیست
که بقصد اعجاز بشر از اتیان بمثل آن نازل شده باشد، حقیر عرض میکنم عجب آنستکه از زمان نزول اینکه آیه تاکنون که تقریبا
یکهزار و سیصد و شصت سال است یک نفر از فصحاء و بلغاء دنیا پیدا نشد که یک سوره یا خطبه یا مقاله یا مقامه انشاء نماید و
مدعی شود که مثل قرآن است با آنکه معاندان در صدر اسلام فصحاء و بلغائی بودند که نظیرشان در دنیا کم است و سبعه معلقه و
سایر آثار آنها شاهد مدعی است و اختیار نمودند جنگ و جدال و کشتن و کشته شدن و جزیه دادن را بر معارضه با قرآن و تاکنون
هم کسی از ملل دنیا اینکه کار را نکرده و در هیچ تاریخی هم ذکري از اینکه ادعا نیافتم، و الحق انصاف آنستکه اینکه اعجاز بالاتر
از اصل اعجاز قرآن است خواه از جهت بلاغت باشد خواه از حیث اسلوب و طرز کلام خواه از باب جامعیت و علو معانی و اخبار
غیبیه و ذو وجوه و بواطن بودن و مطابقه باصلاح بشر داشتن و امثال اینها که بیان فرمودهاند گویا خداوند بعد از اینکه تحدي عاجز
فرمود بشر را از اتیان بمثل آن اگرچه بمحض افتراء و مجرد ادعاء باشد درست دقت نمائید که اینکه خود طریق دیگري است براي
اثبات اعجاز که نمیدانم کسی متعرض شده است یا فقط بنظر حقیر رسیده و اینکه منافات ندارد با آنکه از آنجهات مذکوره هم
اثبات اعجاز شود و در اینکه باب آنچه بنده وجدان نمودهام آنستکه روي هم رفته طوري است که شخص میفهمد کلام خداست
مانند سیب طبیعی که با سیب مصنوعی در وقت مشاهده ممتاز میشود که یکی مصنوع خلق و دیگري مصنوع خالق است، و در کافی
از حضرت کاظم [ع] قریب باین مضمون روایت نموده است که در زمان حضرت موسی [ع] چون سحره زیاد بودند خداوند معجزه
آنحضرت را در عصاي او قرار [ صفحه 43 ] داد که سحر آنها را باطل نماید و در زمان حضرت عیسی [ع] چون اطباء زیاد بودند
خداوند معجزه آنحضرت را در احیاء اموات و شفاء صاحبان برص و پیسی و کوران مادرزاد مقرر فرمود تا بر آنها غالب آمد و در
زمان خاتم انبیا [ص] چون فصحاء و بلغاء بسیار بودند و در میدان سخن جولان مینمودند خداوند مواعظ و احکام خود را طوري
بیان فرمود که در اعلی درجه فصاحت و بلاغت باشد و نتوانند مانند آن بیاورند تا در تمام ازمنه حجت از خالق بر خلق تمام شود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 24
اشاره
130- فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّاس وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلکافِرِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
صفحه 122 از 522
ترجمه
پس اگر نکردید و هرگز نمیکنید پس بترسید از آتشیکه هیزمش مردمند و سنگها که مهیا شده است براي کافران.
تفسیر
. اینکه نتیجه تحدي خداوند است که اگر نتوانستند مانند قرآن سوره اگر چه کوچک باشد بیاورند با آنکه معلوم است هرگز
نمیتوانند بیاورند چون خداوند قرآن را بقصد اعجاز بشر از اتیان بمثلش نازل فرموده پس در صورت عدم قبول اسلام مهیاي عذاب
آخرت باشند و چون خداوند بمنکران عنود فرموده اگر نتوانید و هرگز نمیتوانید گویا زبان و قلم آنها خشک شد که مثل ادّعائی را
هم نتوانستند بیاورند، و در احتجاج از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که یک روز با پیغمبر [ص] رفتیم در کوهی دیدیم اشک از
بعضی قسمتهاي آنکوه میریزد پیغمبر [ص] فرمود اي کوه چرا گریه میکنی کوه عرض کرد یا رسول اللّه حضرت عیسی از اینجا
عبور فرمود و مردم را میترساند از آتشی که هیزمش مردمند و سنگها من میترسم که مبادا از آن سنگها باشم که مایه اشتعال
آتش جهنم است حضرت رسول [ص] فرمود تو نیستی آن سنگ کبریت است پس کوه آرام گرفت، و بعضی گفتهاند مراد از
سنگها بتهائی است که آنها را از سنگ میتراشیدند و عبادت میکردند و امید شفاعت از آنها داشتند و چون سنگ کبریت از هر
چیزي حرارتش زیادتر است و سوختن بآتش چیزیکه شخص پرستش آن را نموده و امید شفاعت از او داشته ناگوارتر خداوند آنها
را هیزم جهنم قرار داده و در آیه دیگر بیان فرموده که شما و آنچه میپرستید جز خدا فرو زینه جهنم است، و قمی از حضرت صادق
[ع] روایت نموده که تمام آتش دنیا یک جزء از هفتاد جزء آتش جهنم است و هفتاد مرتبه آب روي آن آتش ریختهاند و خاموش
[ صفحه 44 ] کردهاند و بازگرفته و مشتعل شده است و اگر اینکه کار را نمیکردند هیچ یک از بنی آدم نمیتوانستند او را خاموش
کنند و آن شصت و نه جزء دیگر را که تماما یک جا مجتمعند روز قیامت میآورند و بر آتش دنیا میفزایند پس ناگهان صداي
مهیبی از آن برخواسته میشود که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی باقی نمیماند مگر آنکه از ترس از جاي خود حرکت میکند و بدو
کنده زانو مینشیند از هیبت آنصدا اینکه آتش مهیا شده است براي آنانکه تکذیب نمودند کلام خدا و پیغمبر او را، و بنظر حقیر
چون عدد هفتاد در لغت عرب کنایه از کثیر است باین بیان فرمودهاند و الا نسبت آتش آخرت بدنیا بیش از اینها است که بوصف
نمیآید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 25
اشاره
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات أَن لَهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنها مِن ثَمَرَةٍ رِزقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقنا مِن
289- قَبل وَ أُتُوا بِه مُتَشابِهاً وَ لَهُم فِیها أَزواج مُطَهَّرَةٌ وَ هُم فِیها خالِدُونَ [ 25 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بشارت ده آنانرا که ایمان آوردند و کردند کارهاي شایسته را که مر ایشانرا است بوستانهائی که میگذرد در آنها نهرها هر زمان
روزي داده شوند از آن بوستانها از میوهئی روزيئی گویند اینکه است آنچه روزي داده شدیم از پیش و آورده شد آن شبیه
صفحه 123 از 522
بیکدیگر و از براي ایشان زنانی است پاکیزه و ایشان در آن بوستانها جاویدانند.
تفسیر
. روایت شده است که در باره علی [ع] و حمزه و جعفر و عبیدة بن الحارث بن عبد المطلب نازل شده است و چون شأن نزول است
منافی با عموم کلام نیست نهرها در پاي درختان و عمارات جاري است و هر وقت از آن باغها میوه میخورند میگویند اینکه است
نتیجه آن اعمال که در دنیا نمودیم که آنها را هم بتوفیق الهی ما بجا آوردیم بلکه اینها همان اعمال است که باین صورت درآمده
است یا آنکه میگویند اینکه میوهها همان میوههاي دنیا است یعنی همان سیب و گلابی و انار است که در دنیا خورده بودیم ولی
خصوصیت میوههاي بهشتی آنستکه تمام اوصاف خوب میوههاي دنیا را از رنگ و بو و طعم و لطافت و طراوت و غیرها دارا است و
هیچیک از اوصاف بد میوههاي دنیا در آنها نیست و استحاله نمیشوند بهیچ یک از اخلاط و فضولات مگر بعرق که جاري میشود بر
اجساد اهل بهشت مانند گلاب و خوشبوتر است از مشک و شباهت آنها بیکدیگر از جهت خوبی و لطافت و صفا است که هر یک
از آنها در نهایت کمال است که فوق آن تصور نمیشود و مانند [ صفحه 45 ] میوههاي دنیا نیستند که بعضی از آنها نارس و برخی
زیاد رسیده و پاره ترش و تلخ شده باشد اگر چه یک نقطه از آنها باشد بلکه هیچ عیبی در آنها موجود نیست و نیز شبیهند بیکدیگر
در نوع اگرچه ممتازند از یکدیگر بصفات مثلا سیبهاي بهشتی اگرچه همه شبیهند بیکدیگر در سیب بودن ولی هر یک رنگ و بو
و طعم مخصوصی دارد که در دیگري نیست و ذائقه از زیاد خوردنش ملول نمیشود و زنان بهشت پاکند از حیض و نفاس و سایر
کثافات و نجاسات و فواحش نه براي مرد خرج تراشی میکنند و نه تکبّر و زبان درازي مینمایند و نه لاف میزنند و نه تدلیس و
اخّ اذي میکنند و نه مکر و حیله دارند و نه با شوهر خود اظهار بغض و کینه و تعصب و غیرت مینمایند و نه بر روي شوهر صیحه
میکشند و نه عیبی از عیوب شوهر خود را بکسی اظهار میدارند و نه بر او العیاذ باللّه دست درازي میکنند، خلاصه آنکه از تمام
عیوب زنهاي دنیا منزّه و مبرّي هستند، و در فقیه از حضرت صادق [ع] روایت نموده که حیض نمیبینند و حدث از آنها سر نمیزند،
حال ملاحظه کن اي برادر عزیز چه قدر مغبونی اگر معاوضه کنی اینکه قبیل زنان حوریّه را با زنان کثیف انسیّه که اگر العیاذ باللّه
شوهردار باشد خیانت با برادر دینی خود نمودهئی لابد اگر آدم باشی تا عمر داري در باطن از او خجل و شرمساري و در ظاهر هم
مضطرب و پریشان حالی که مبادا قضیه کشف شود و خطرات دنیوي برایت روي دهد و اگر روزي پشیمان شوي چگونه از زیر بار
حقی باین بزرگی بیرون آئی و اگر شوهر نداشته باشد علاوه بر زحمات و تضییع وقت و تشویش حواس و صرف مال بالاخره دچار
امراض مسریه مزمنه شوي که شریک عمرت باشد و در اعقابت یادگار بماند که دعا گویت باشند و در آخرت هم در آتش جهنم
که شمه از اوصافش گوشزد شد بسوزي و از وصل حوران بهشتی که داراي اوصاف مذکورهاند محروم شوي پس از ابتدا اختیار
چشمت را از دست مده تا دچار چنین بدبختی نشوي که اگر اختیار نظر را از دست دادي بعید است مبتلی نشوي که دل دنبال دیده
میرود و تو دنبال دل تا قعر جهنم مده از کف زمام دیده و دل || که گر دادي شود کار تو مشگل و از حضرت صادق [ع] در علل
روایت نموده است که چون نیت اهل بهشت آن بوده که اگر همیشه در دنیا باشند اطاعت خدا را بنمایند خداوند ایشانرا به نیات
[ خودشان در بهشت مخلد فرموده است. [ صفحه 46
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 26
اشاره
إِن اللّهَ لا یَستَحیِی أَن یَضرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَ ۀً فَما فَوقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعلَمُونَ أَنَّه الحَقُّ مِن رَبِّهِم وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا
صفحه 124 از 522
326- أَرادَ اللّه بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِه کَثِیراً وَ یَهدِي بِه کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِه إِلاَّ الفاسِقِینَ [ 26 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا خداوند حیا نمیکند از آنکه بزند مثلی هر چه باشد پشه و بالاتر آن پس آنانکه ایمان آوردند میدانند که آن حق است از
پروردگارشان و اما آنانکه کافر شدند پس میگویند چه چیز اراده نموده است خدا باین مثل گمراه میکند بآن بسیاري را و هدایت
میکند بآن بسیاري را و گمراه نمیکند بآن مگر متمردان را.
تفسیر
. جمعی از یهود کسانی بودند که طعن میزدند با مثال قرآنیه از قبیل مگس و عنکبوت و سک و باران تند و آتشافروز و میگفتند
اینکه امثال چه فائده دارد اگر موجب هدایت جمعی شود موجب ضلالت جمعی دیگر است و چرا خداوند باشیاء حقیر مثال زده
است لذا خداوند رد فرموده است آنها را باین آیه شریفه که حسن مثل بکوچکی و بزرگی و خسّت و شرافت آن نیست بلکه
بمطابقه با ممّثل له است که از امر حسی پی برده شود بامر عقلی و حق براي اهلش واضح گردد و گمراه نمیکند خداوند بسبب مثل
کسی را مکر آنانرا که خودشان اسباب گمراهی را براي خود فراهم نمودهاند که مراجعه بعقل فطري خودشان ننمودند و در امثال
الهی دقت نکردند تا مقصود را بدست بیاورند و بشاه راه هدایت واصل شوند و بنابر اینکه یضل به کثیر او یهدي به کثیرا جزء گفتار
آنها است که از تفسیر امام [ع] استفاده میشود و بعضی گفتهاند جزء رد الهی است از آنها و بمنزله بیان حال اهل ایمان و کفر است
که قبلا در دو جمله ذکر شده بود و نسبت اضلال بخداوند گفتهاند بمعناي ترك هدایت براي عدم قابلیت است و تحقیق مبنی بر
حل مسئله جبر و تفویض است که انشاء اللّه خواهد آمد، و در مجمع از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که خداوند به پشه
مثل زده براي آنکه در اینکه حیوان کوچک بید قدرت خلق فرموده آنچه را در فیل موجود است با آن عظمت بعلاوه دو جزء که
در پشه هست و در فیل نیست براي آنکه اهل ایمان را متوجه نماید بخلق لطیف و وضع عجیب خود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 27
اشاره
الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللّه مِن بَعدِ مِیثاقِه وَ یَقطَعُونَ ما أَمَرَ اللّه بِه أَن یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الَأرض أُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ [ 27 ] -قرآن-
[ 174-1 [ صفحه 47
ترجمه
آنانکه میشکنند پیمان خدا را پس از استواریش و قطع میکنند چیزیرا که امر کرده است خدا بآن که وصل شود و فساد میکنند در
زمین آنگروه ایشانند زیانکاران.
تفسیر
. عهد خداوند با بنی آدم استوار شده بود بر اقرار بربوبیت حق جل شأنه و نبوت محمّد صلی اللّه علیه و آله و امامت علی علیه السلام
صفحه 125 از 522
و محبت و کرامت شیعیانش و امر الهی صادر شده بود بصله رحم و اقارب و دوستان و همسایگان و اهل ایمان و اولیاء و انبیاء و
پیغمبر خاتم [ص] و آل اطهار و اقارب اخیار آنحضرت تا روز قیامت و نیز امر فرموده بود بخیرات و قربات و طاعاتی که موجب
اتصال و ارتباط خلق است بحق پس شامل میشود آیه شریفه شرك و کفر و تفریق میان انبیاء و اولیاء و انکار فضل امیر المؤمنین [ع]
و شیعیانش را و ترك محبت و معاشرت با ارحام و اقارب و همسایگان و سایر اهل ایمان را بلکه ترك هر امریرا که موجب اتصال و
قرب خلق است بحق چون آن مقصود با لذات است از هر فصل و وصل و نتیجه ترك و قطع و نقض فساد است در زمین و ثمره
وصل صلاح و نظام پس باید در اداء حقوق تمام صاحبان حقوق که بیان شد کوتاهی ننمود و الا بخسران ابدي که حرمان از نعیم و
ابتلاء بعذاب الیم است گرفتار خواهیم شد و اعظم از تمام حقوق پس از حق خداوند حق پیغمبر خاتم [ص] است و حق رحم
آنحضرت که به تبع حق او است که بمراتب از حق پدر و مادر بالاتر است پس باید در اداء حقوق سادات و ذریه طاهراش کوشید
تا شربت وصل از دست آن حضرت نوشید و در اعزاز و اکرام و احترام ایشان کوتاهی ننمود تا راه قرب باستان مقدسش را پیمود.
تنبیه چندي بود عازم بودم که مسائل محل ابتلائیرا که در کتب فقهیه ندیدم مفصلا ذکر شده باشد بقدر وسع خود شرح دهم اینک
در ضمن اینکه تفسیر بمناسبت آیات انشاء اللّه تعالی موفق باین مقصود خواهم شد و از آن جمله است مسئله قطع رحم وصله آن
آنچه بطور اجمال فقهاء عظام بیان فرمودهاند آنستکه قطع رحم از معاصی کبیره وصله آن واجب است و بنظر حقیر اهم مصادیق آن
و الدین است که اداء حقوق آنها صله رحم و ترك آن قطع و موجب عقوق است که آنرا یکی از هفت معصیت کبیره که مورد
اتفاق مسلمانان است شمردهاند و بتجربه قطعیه رسیده است که کسیکه [ صفحه 48 ] عاق و الدین باشد از دنیا خیر نمیبیند یا
جوانمرگ میشود و یا بفقر و فاقه و سختی گرفتار میگردد و بالعکس هر کس پدر و مادر از او راضی باشند عمرش طولانی و بنعیم
دنیا و آخرت فائز خواهد شد و در خبر قدسی است که خداوند فرمود بعزت و جلال خود قسم که اگر عاق و الدین عبادت جمیع
پیغمبران را بنماید از او قبول نمیکنم و اول خطی که در لوح محفوظ نقش گرفت آن بود که منم خدائی که جز من خدائی نیست
هر که پدر و مادر از او راضی باشد من نیز از او راضیم و هر که پدر و مادر بر او خشمناك باشد منهم بر او خشمناکم، و از حضرت
رسول [ص] روایت شده است که بوي بهشت از هزار سال راه شنیده میشود ولی نمیشنود آنرا کسیکه قطع رحم کرده باشد و نفرین
فرمود کسی را که پدر و مادر یا یکی از آندو از او راضی نباشند که خدا هرگز او را نیامرزد و جبرئیل آمین گفت و اخبار در اینکه
باب زیاد است مقصود نمونه از آن بود و بکمتر چیزي هم پدر و مادر حق پیدا میکنند که اولاد را عاق نمایند، از حضرت صادق
[ع] روایت شده است که هر که از روي خشم به پدر و مادر خود نگاه کند در حالتی که آنها بر او ظلم نموده باشند خداوند هیچ
نمازي را از او قبول نمیکند و بوي بهشت بمشامش نمیرسد و کمتر چیزي که موجب عقوق میشود گفتن کلمه اف است در مقابل
پدر و مادر و اگر کمتر از آن چیزي تصور میشد خداوند آنرا تعیین میفرمود، و از حضرت کاظم [ع] سؤال نمودند که اگر کسی به
اولاد خود از باب محبت بگوید پدر و مادرم فدایت چگونه است جواب فرمودند اگر پدر و مادر گوینده زنده باشد از عقوق
حساب میشود: و صله بر دو قسم است واجب و مستحب صله واجب اداء حقوق واجبه آنها است که فقهاء عظام متعرض شدهاند از
آن جمله اطاعت اوامر آنها است در غیر واجبات و محرمات از امورات مباحه و مستحبه و مکروهه بلکه در واجبات کفائیه با وجود
من به الکفایه هم قائل شدهاند و در واجبات و محرمات اگر چه اطاعت آنها لازم نیست ولی باید بهر وجه ممکن است تحصیل
رضاي آنها را بنماید و تظاهر در خلاف آنها نکند، و صله مستحب احسان در باره آنها زیادتر از مقدار واجب است که از حضرت
رسول [ص] مروي است که فرمود نیکوئی در باره پدر و مادر افضل است از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد در راه خدا و در
صورت تعارض حقوق پدر و مادر بنظر حقیر اطاعت پدر را باید ترجیح دهد و احسان بمادر را [ صفحه 49 ] و تا میتواند باید سعی
کند که اختلاف را از میان آندو رفع نماید براي آنکه بتواند بحقوق هر دو عمل نماید و دعاي در حق آنها لازم است اگر چه
مذهب آنها حق نباشد و آیات و اخبار در اینکه باب بسیار است عمده مقصود بیان اموري است که کمتر متعرض آن شدهاند از آن
صفحه 126 از 522
جمله بیان موضوع رحم و مصداق صله و قطع است که بنظر حقیر چون بیانی در اینکه باب از شرع نرسیده مراد از رحم مطلق
خویشاوندي نسبی است که عرفا قوم و خویش حساب شوند اگر چه خیلی دور باشند و محرمیت در بین نباشد و مراد از صله مطلق
پیوند و اتصال و اتحاد و یگانگی و دلجوئی و کمک و احسان و محبت و مودت و الفت است که موجب حفظ روابط قومیت باشد
و مراد از قطع مطلق ایذاء و اهانت و خیانت و نفاق و شقاق است و هر چه را که موجب دلتنگی و برودت و قطع روابط ودادیه گردد
چنانچه اگر حاجتی داشته باشند و شخص متمکن از قضائش باشد و ننماید و دلتنگ شوند قطع رحم نموده و اگر ترك مراوده کند
و در موقع مناسب دیدن ننماید بدون عذر موجه بنظر حقیر مشمول اینکه آیه است بلکه اگر آنها کنارهگیري کنند و ترك معاشرت
نمایند و باین مناسبت شخص هم ترك کند بعید نیست مشمول باشد چنانچه از پیغمبر [ص] روایت شده است که بدترین اعمال نزد
خداوند شرك است و بعد از آن قطع رحم و باید شخص قطع نکند رحم خود را اگر چه او قطع نماید بلی اگر احراز کند که او از
مراوده ملول میشود و باین جهت ترك نماید عیب ندارد چون قطع صادق نیست ولی باید بانحاء دیگري صله نماید خلاصه آنکه
بهر وسیله ممکن است باید اتصال و اتحاد را حفظ کند و بعد از حقوق ارحام حقوق ذوي الحقوق و دوستان و احسان کنندگان
است که باید کاملا مراعات نمود و تدارك باحسن کرد اخص خصوص حق معلم و استاد است که فرمودهاند کسیکه حرفی بکسی
تعلیم نماید او را بنده خود نموده یعنی باید متعلم از معلم اطاعت نماید چنانچه بنده از مولاي خود اطاعت میکند و بعضی خواستهاند
حق معلم را بر حق پدر و مادر رجحان دهند و بنظر حقیر چون پدر و مادر نوعا حق تعلیم هم دارند حق آنها رجحان دارد بلی اگر
پدر و مادر هیچ حق تعلیم نداشته باشند شاید حق معلم رجحان پیدا کند ولی احکام خاصه که راجع بآنهاست بحال خود باقی است
بعد از اینها حق همسایه است که هر که در اداء آن کوتاهی کند مسئول است از حضرت ختمی مرتبت مروي است که بعضی
همسایهها سه حق دارند و آنهمسایه رحم [ صفحه 50 ] مسلمان است و بعضی دو حق و آنهمسایه مسلمان است و بعضی یک حق و
آنهمسایه کافر است که فقط حق همسایگی دارد، و نیز از آنحضرت مروي است که نیک همسایه داري کن تا مسلمان باشی و هر
کس روزها روزه بگیرد و شبها عبادت کند و همسایه خود را اذیت نماید او از اهل جهنم است، و از حضرت امیر المؤمنین [ع]
مروي است که پیغمبر [ص] نوشت بمهاجر و انصار که همسایه آدمی مانند نفس او است در آنکه اضرار نفس حرام و حفظش
واجب است و احترام همسایه مانند احترام مادر است و بقدري آنحضرت سفارش همسایه را فرمود که ما تصور کردیم براي همسایه
ارث مقرر خواهد شد خلاصه آنکه با همسایه هم باید مانند ارحام احسان نمود و در حوائج او سعی کرد و چیزي را از او دریغ
ننمود و در مواقع لزوم دیدن کرد و مهربانی و دلجوئی و گاهگاهی احسان و کمک و دستگیري نمود و اسباب اذیت او را فراهم
نکرد و ترك معاشرت ننمود که اینکه وصلت هم مأمور به و قطعش حرام است و از براي همسایه هم حد تحقیقی تعیین نشده است
ظاهرا باید محوّل بعرف شود که تا هر مقدار اطلاق همسایه میشود مراعات آداب شود اگر چه مستفاد از بعضی اخبار آنستکه از
چهار جانب تا چهل خانه همسایه است و شاید منظور منتهاي حد همسایگی باشد و اللّه اعلم، پس از اینها حقوق اهل ایمان است
بیکدیگر که شیخ انصاري [قده] در کتاب مکاسب متعرض شده و از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که پیغمبر [ص] فرمود از براي
مسلمان بر برادر خود سی حق است که رهائی از آنحقوق پیدا نمیکند مگر باداء آن یا عفو نمودن برادر مؤمن او را بپوشد لغزش او
را و ترحم کند بر حال او و بپوشاند عورت او را و درگذرد از خطاي او و قبول کند عذر او را و رد نماید غیبت او را و کوتاهی
نکند در نصیحت او و مراعات نماید دوستی او را و رعایت کند تعهد او را و عیادت کند او را در مرض او و حاضر شود در موت او
و اجابت کند دعوت او را و قبول کند هدیه او را و تلافی کند احسان او را و شکر گذارد نعمت او را و کوتاهی نکند در یاري او و
حفاظت نماید از عیال او و برآورد حاجت او را و اجابت نماید مسئلت او را و چون عطسه نماید باو یرحمک اللّه بگوید و ارشاد
نماید گم شده او را و جواب دهد سلام او را و بخوبی با او تکلم نماید و بخوشی باو انعام کند و قسم او را قبول نماید و دوست او
را دوست داشته باشد و دشمنی با او نکند و یاري کند با او خواه ظالم باشد خواه مظلوم و یاري او وقتی ظالم باشد بآنستکه او را از
صفحه 127 از 522
اینکه عمل قبیح منصرف نماید و وقتی مظلوم باشد بآنستکه رفع [ صفحه 51 ] ظلم از او نماید و او را بحقش برساند و او را تسلیم
ظالم ننماید و ذلیل نکند و بخواهد براي او از خیر آنچه براي خود میخواهد و نخواهد براي او آنچه را براي خود نمیخواهد پس از
بیان حقوق فرموده است کسیکه در اداء اینکه حقوق کوتاهی کند و روز قیامت صاحب حق از او مطالبه نماید خداوند او را حاضر
فرموده پس حکم میفرماید از براي صاحب حق بر ضرر کوتاهی کننده در خاتمه امر لازم است تاکیدي در باب حق سادات شود که
چنانچه در ذیل تفسیر آیه اشاره شد اعظم حقوق است چون دوستی آنها مزد رسالت است و اگر در اداء حق آنها قصوري یا
تقصیري روي دهد در اداء حق پیغمبر اکرم کوتاهی شده است و انسان عاق پیغمبر [ص] میشود که به مراتب از عاق و الدین بالاتر
است و حقوق واجبه ایشان نصف خمس است که بنظر حقیر از جهت تعلق حق ایشان بعین بنحو ملکیت طولیه باید شخص خودش
ببرد و به آنها برساند و اذن حاکم شرع هم لازم نیست و دیگر اکرام و احترام و محبت و مودت ایشان است و از حضرت ختمی
مرتبت مرویستکه شفاعت من ثابت است از براي هر کس اعانت نماید ذریه مرا بدست یا زبان یا مال خود و فرمود چهار کس را من
شفاعت میکنم در روز قیامت اگر بقدر تمام اهل دنیا معصیت نموده باشند [اول] آنکس که اکرام کند ذریه مرا [دوم] آنکه حاجت
ایشانرا برآورد [سوم] آنکس که سعی نماید از براي آنها در وقتی که مضطر شده باشند [چهارم] آنکه بدل و زبان با آنها دوستی
کند و فرمود اکرام کنید خوبان ذریه مرا از براي خدا و بدان ایشان را براي من و از اینجا معلوم میشود شرافت نسبت بآنحضرت
بقدري است که بواسطه معصیت از بین نمیرود و گمان میکنم چنانچه شواهدي هم دارم که ذکرش موجب تطویل است اگر خداي
نخواسته انحرافی هم از مسلک حق براي ایشان روي دهد توجهات اجداد کبارشان شامل حال آنها شود و سعید از دنیا بروند در هر
حال تکلیف ما آنستکه باحترام پیغمبر [ص] از آنها احترام نمائیم و کاملا ایشانرا اگر چه فاسق هم باشند با غیر بیک چشم نگاه
نکنیم و مراعات توصیه خدا و رسول را در باره ایشان بنمائیم و ثمره طیبه را از اینکه شجره طیبه بدست بیاوریم ولی انصاف آنستکه
ایشان هم باید احترام پیغمبر [ص] را از سایرین بیشتر داشته باشند و کاري نکنند که اهانت از مقام مقدس نبوي شود بلکه باید از
غیر خودشان بهتر باشند تا جد امجدشان از ایشان راضی و خوشنود باشد نه [ صفحه 52 ] آنکه خداي نخواسته کاري کنند که
عاقشان فرماید و یکی از سعادات بزرگ وصلت با اینکه خاندان مقدس است چه دختر بدهند و چه دختر بگیرند چون نسبت سببی
یا نسبی با پیغمبر [ص] پیدا میکنند و باین شرافت فائز میگردند ولی باید اجتناب نمایند بعد از مواصلت از طلاق که موجب قطع
فراهم نشود و کاملا باید مراعات ادب و احترام را بنمایند که مبادا کاري کنند که پیغمبر [ص] و حضرت زهراء علیها السلام از آنها
مکدر شوند و از اینکه مواصلت استثنا شده است جمع بین دو زن فاطمیه که احتیاط شدید در ترك آنست زیرا در روایت صحیحه
وارد شده که اینکه امر بحضرت زهراء سلام اللّه علیها میرسد و بر او گران میاید و اینکه نکته هم ناگفته نماند که در اثبات نسب
شهرت کافی است شجره نامه لازم ندارد بلکه همینقدر باحتمال آنکه اولاد پیغمبر [ص] باشد اگر اینکه آداب را بجا بیاورند
مأجورند اگر چه در واقع نباشد بنابر اینکه راه وسوسه شیطان مسدود است خداوند توفیق عنایت فرماید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 28
اشاره
130- کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللّه وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُم یُمِیتُکُم ثُم یُحیِیکُم ثُم إِلَیه تُرجَعُونَ [ 28 ] -قرآن- 1
ترجمه
چگونه کافر میشوید بخداوند با آنکه بودید شما مردگان پس زنده کرد شما را پس میمیراند شما را پس زنده میکند شما را پس
صفحه 128 از 522
بسوي او بازگشت مینمائید.
تفسیر
. خطاب بکفار قریش و یهود است و وقتی که مرده بودند آنوقت است که در اصلاب اباء و ارحام امهات بودند و زمانی که زنده
شدند زمانی است که روح بجسد آنها دمیده شد و از شکم مادر بیرون آمدند و گاهیکه میمیرند هنگامی است که روح ایشان قبض
میشود و داخل قبر میگردند و زنده شدن دوم در قبر است براي سؤال و جواب و تنعم مؤمن و تعذیب کافر و باز در قبر میمیرند و
روز قیامت زنده میشوند و بازگشت بحق مینمایند براي رسیدن بجزاي اعمال خوب و بدشان.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 29
اشاره
155- هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُم ما فِی الَأرض جَمِیعاً ثُم استَوي إِلَی السَّماءِ فَسَوّاهُن سَبعَ سَماوات وَ هُوَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 29 ] -قرآن- 1
ترجمه
او است آنکه آفرید براي شما آنچه در زمین است تمامی پس پرداخت بآسمان پس مرتب ساخت آنانرا هفت آسمان و او بهمه
چیزي دانا است.
تفسیر
. خداوند تمام موجودات ارضیه را خلق فرمود براي بنی آدم تا از آنها معرفت [ صفحه 53 ] بوجود صانع عالم قادر پیدا کنند و وسیله
بهشت جاودان قرار دهند و از عذاب جهنم ایمن شوند چنانچه از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است پس از آن شروع فرمود در
خلق آسمانها و مرتب فرمود بترتیب متقن و نظام احسن خالی از خلل و فتور مبري از نقص و قصور هفت آسمانرا غیر از کرسی و
عرش که هر عاقل بصیري از تناسب و تعدیل اجزاء آنها پی ببرد بوجود خداوند علیم حکیم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 30
اشاره
وَ إِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلائِکَۀِ إِنِّی جاعِل فِی الَأرض خَلِیفَۀً قالُوا أَ تَجعَل فِیها مَن یُفسِدُ فِیها وَ یَسفِک الدِّماءَ وَ نَحن نُسَبِّح بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ
239- لَکَ قالَ إِنِّی أَعلَم ما لا تَعلَمُونَ [ 30 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گفت پروردگار تو بفرشتهگان همانا من قرار دهندهام در زمین جانشینی را گفتند آیا قرار میدهی در آن کسیرا که فساد
کند در زمین و بریزد خونها را و ما تسبیح میکنیم بستایش تو و تنزیه میکنیم تو را گفت خدا همانا من میدانم آنچه را که شما
صفحه 129 از 522
نمیدانید
تفسیر
. قبل از آنکه خدا آدم را خلق نماید بنی جان در زمین سکونت داشتند و ابلیس پادشاه آنها بود و چون فتنه و فساد نمودند و
سرکشی و خونریزي کردند خداوند ملائکه را بعث فرمود که آنها را کشتند و ابلیس را دستگیر نموده بآسمان آوردند لذا وقتی
خداوند بملائکه فرمود من میخواهم بجاي بنی جان آدم را خلق نمایم و در زمین سکونت دهم عرض کردند میخواهی باز خلق
معصیت کاري را خلق فرمائی ما که همیشه مشغول تسبیح و تقدیس توایم و هیچ معصیتی از ما سر نمیزند چه عیب داریم که اراده
فرمودي غیر از جنس ما که بتواند معصیت نماید بیافرینی و گفتهاند تسبیح نفی صفات نالایق است و تقدیس اثبات صفات لایق و از
تفسیر امام [ع] استفاده میشود که ملائکه بعد از قتل بنی جان با ابلیس در زمین ماندند و در عبادت آنها تخفیفی داده شده بود و
چون خدا خواست بجاي آنها آدم را در زمین خلق فرماید و آنها را بآسمان برگرداند چون عبادت بر آنها در مراجعت سنگینتر
میشد اینکه سؤال را نمودند و مرادشان از تقدیس تطهیر زمین بود براي خدا از بنی جان که معصیت کار شدند و از بعضی روایات
دیگر در اینکه باب استفاده میشود که مقصود از جعل خلیفه نصب پیغمبران و اوصیاء ایشان بود که جانشینان خدایند در زمین و
اینکه معنی انسب بلفظ جعل است و مراد از خلیفه [ صفحه 54 ] بنابراین حجت است در هر حال پس از پاك شدن زمین از لوث
اجنه عصاة مقرر گردید زمین مسکن بنی آدم که اشرف مخلوقاتند شود و اینکه گفتگو بین خداوند و ملائکه هم براي اظهار فضل و
کمال آدمیان بود که با داشتن غضب و شهوت در میان آنها کسانی یافت میشوند که معصیت نمیکنند و مظهراتم صفات الهی
هستند و مقرر گردید میان بنی آدم و اجنّه حجابی افکنده شود و جایگاه آنها در هوا و بیابان قفر باشد و از مردم صالح کناره نمایند
و با مردم عاصی مجاورت کنند و ملائکهئیکه جرئت بر اینکه سؤال نموده بودند چون بصورت اعتراض بود پنج هزار سال از عرش
الهی دور شدند و چون از گفتار خودشان پشیمان شدند و دست مسئلت بجانب عرش اعظم دراز نموده طلب رحمت و مغفرت
نمودند خداوند بنظر رحمت بر آنها نگریست و بیت المعمور را براي توبه آنها وضع فرمود مانند کعبه براي توبه بنی آدم پس طواف
نمودند ملائکه آنخانه را و آن خانهایست که داخل میشود در آن هر روز هفتاد هزار ملک و دیگر معاودت نمیکند بسوي آنخانه
هرگز و در جواب خداوند از ملائکه اشاره است بآنکه افعال حکیم خالی از حکمت نیست و هر کس استعداد فهم آنرا ندارد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 31
اشاره
142- وَ عَلَّمَ آدَمَ الَأسماءَ کُلَّها ثُم عَرَضَهُم عَلَی المَلائِکَۀِ فَقالَ أَنبِئُونِی بِأَسماءِ هؤُلاءِ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 31 ] -قرآن- 1
ترجمه
و تعلیم فرمود بآدم نامها را بتمامی پس عرضه داشت آنانرا بر ملائکه و فرمود خبر دهید مرا بنامهاي اینان اگر هستید راستگویان.
تفسیر
. خداوند پس از آنکه اراده فرمود آدم را خلق فرماید یک مشت آب صاف خوشگوار بدست راست خود برداشت و هر دو دست
صفحه 130 از 522
خدا راست است و فرمود از تو میآفرینم انبیا و اوصیا و صلحاء و شیعیان آنها را و یک مشت آب تلخ شور برداشت و فرمود از تو
خلق میکنم فراعنه و جبابره و طاغیان و عاصیان و پیروان آنها را پس آندو آب را در کف خود با یکدیگر مخلوط و ممزوج فرمود و
در مقابل عرش حرکت داد و زیر و زبر فرمود و آنگل مصفی شد پس امر فرمود ملائکه چهار جهت را که آن گل را خوب عمل
بیاورند و چهار طبع را در آن جاي دهند و آنها امتثال نموده خون و بلغم و صفرا و سودا را از چهار جانب در آن جاي دادند و آثار
اینکه طبائع بر آنها مرتب گردید و کالبد آدم تمام شد و تا چهل سال مصور باقی ماند پس دمید خداوند در او روح [ صفحه 55 ] را
و چون بدماغش رسید عطسه کرد و دو زانو نشست و گفت الحمد للّه و خداوند در جوابش فرمود یرحمک اللّه ربک و از اینجا
سبقت گرفت رحمت براي بنی آدم بر غضب از طرف خداوند اینکه خلاصه روایتی است که قمی از امام باقر [ع] نقل نموده و اکثر
مضمون اینکه حدیث در روایات کثیره از ائمه هدي نقل شده است پس از آن تعلیم فرمود خداوند به آدم [ع] تمامی اسماء الحسنی
را و به سبب آن معلوم شد براي او تمام حقائق موجودات و چون آنحضرت پیغمبر مرسل و انسان کامل و مظهر تام صفات الهی بود
لیاقت و قابلیت اینکه تعلیم را داشت و ملائکه چون در طینت آنها خلط و ترکیبی نبود و عقل مجرد بودند لهذا هر صنف از آنها
عبادت مخصوصی داشتند بعضی فقط قائم بودند و برخی فقط راکع و دسته فقط ساجد و شهوت و غضب نداشتند قابلیت تعلیم تمام
اسماء در آنها نبود و به اینکه جهت چون خداوند اشباح موجودات را که مظاهر اسماء هستند بر آنها عرضه داشت و طلب فرمود که
خبر دهند از اسماء آنها عاجز شدند و اعتراف بقصور نمودند و تصدیق کردند که خلق آدم [ع] بر طبق حکمت بوده و او احق از
آنها بخلافت خداوند در زمین است و غرور آنها زائل شد و عرضه داشتند خداوندا تو منزهی از آنکه برخلاف حکمت کاري کنی
ما بهمان اندازه و حدّ وجود خودمان که بما عطا فرمودي قابلیت تعلم داشتیم و بآن اندازه بما تعلیم فرمودي و تو دانائی بهمه چیز و
حکیمی در کلیه امور چنانچه مفاد آیه بعد است و پشیمان شدند از ادعاء ضمنی که در آیه قبل نموده بودند که ما احقیم بخلافت
تو در زمین براي آنکه عبادت میکنیم و معصیت نمینمائیم و از اینجا معلوم میشود که مناط لیاقت براي خلافت خداوند اعلمیت است
و قمی نقل نموده که فرمود خدا تعلیم نمود اسماء کوهها و دریاها و واديها و روئیدنیها و حیوان را و در مجمع و عیاشی از حضرت
صادق [ع] نقل نموده که پرسیدند چه چیز خداوند بآدم [ع] تعلیم نمود فرمود زمینها و کوهها و راههاي آنها و واديها را پس نظري
ببساط زیر پاي خود افکند و فرمود اینکه بساط هم از چیزهائی است که خداوند بآدم تعلیم فرمود و در تفسیر امام [ع] از حضرت
سجاد [ع] نقل فرموده که خداوند تعلیم فرمود بآدم نامهاي هر چیزي را و نیز فرمود که تعلیم فرمود بآدم اسماء انبیا و اولیا و اعداء
سرکش ایشانرا و در اینکه مقام فیض رحمه اللّه تحقیقی فرموده و آنرا وجه جمع بین روایات پنداشته و خلاصه آن آنستکه چون
انسان مظهر تام اسماء الهی است و امیر المؤمنین [ع] فرموده انسان نمونه است از عالم کبیر چون از قواء مختلفه [ صفحه 56 ] خلق
شده و داراي اجزاء متباینه است از قبیل جسم و روح و عقل و وهم و خیال و حس و ادراك و شهوت و غضب و خداوند خلق
فرموده است او را پس تعلیم فرموده است باو تکوینا تمام حقائق موجودات را در عالم عقل که از آنها باصطلاحات مختلفه تعبیر
میشود بکلمات و اسماء و ارباب انواع و عقول و علل وجودیه خلق میباشند و آنها دلالت دارند بر ذات احدیت چنانچه اسم دلالت
دارد بر مسمی نهایت آنکه دلالتشان ذاتی است نه لفظی و اسم آنستکه دلالت بر مسمی نماید بهر نحو باشد و باین جهت آنها را
اسماء خواندهاند و امام صادق [ع] فرموده است مائیم و اللّه اسماء الحسنی که قبول نمیکند خدا از بندگان عملی را مگر با معرفت
بما و اینکه در دو روایت امام [ع] یکی تمام موجودات ذکر شده و دیگر اولیاء و اعداء براي آنستکه تمام موجودات مظاهر اسماء و
صفات الهی هستند و صفات لطف در اولیاء و صفات قهر در اعدا جمع است و مناسب نیست که خداوند صرف الفاظ را تعلیم
فرموده باشد زیرا آن علم لغت است که از علوم اوائل است و موجب مفاخرت و افضلیت آدم [ع] بر ملائکه نمیشود و بنظر حقیر اگر
چه بیان ایشان لطیف است ولی از جهاتی بر خلاف ظاهر آیه و روایات است یکی آنکه مراد از تعلیم تکوین و خلق است دیگر
آنکه مراد از اسماء عقول کلیه یا ارباب انواع است سوم آنکه اینکه بیان مناسب با آنستکه مراد از آدم نوع انسان باشد با آنکه در
صفحه 131 از 522
ظاهر مراد شخص است و بیان حقیر مبري از اینکه عیوب و واجد محسنات تحقیق ایشان است و اینکه ارجاع ضمیر ذوي العقول
باشباح موجودات که معانی اسماء الحسنی هستند شده براي آنستکه آنها عقول مجرده و انوار محضه میباشند و ممکن است از باب
تغلیب باشد و بواسطه فناء لفظ در معنی بسبق ذکر اسماء در مرجع ضمیر عرضهم اکتفا شده است بعلاوه کلام دلالت بر آن دارد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 32
اشاره
95- قالُوا سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمتَنا إِنَّکَ أَنتَ العَلِیم الحَکِیم [ 32 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند منزهی تو نیست دانشی براي ما مگر آنچه آموختی ما را همانا تو داناي درست کرداري.
بیان:
در ضمن آیه قبل مفاد اینکه آیه بعرض رسید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 33
اشاره
قالَ یا آدَمُ أَنبِئهُم بِأَسمائِهِم فَلَمّا أَنبَأَهُم بِأَسمائِهِم قالَ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم غَیبَ السَّماوات وَ الَأرض وَ أَعلَم ما تُبدُونَ وَ ما کُنتُم
207- تَکتُمُونَ [ 33 ] -قرآن- 1
ترجمه
فرمود اي آدم خبر ده ایشانرا از نامهاي آنان پس چون خبر داد ایشان را [ صفحه 57 ] از نامهاي آنان فرمود آیا نگفتم بشما همانا من
میدانم غیب آسمانها و زمین را و آنچه را آشکار میکنید و آنچه را که بودید پنهان میداشتید.
تفسیر
. یعنی اي آدم خبر ده بملائکه از اسماء مظاهر تامه اسماء الحسنی که ایشان انبیاء عظام و اوصیاء کرامشان هستند پس چون خبر داد
آدم [ع] ملائکه را باسماء مقدسه ایشان و معرفت پیدا نمودند خداوند از آنها عهد و میثاق گرفت بر ایمان بایشان و اعتراف
بافضلیت آنان و معلوم شد که عالم السر و الخفیات خداوند است که میدانست آنچه را ملائکه اظهار نمودند از دعوي احقیت
بخلافت در زمین که باطل بود و معلوم شد انبیا و اوصیا خصوصا پیغمبر خاتم و آل اطهار او احق و افضل بودند و آنچه را کتمان
نمودند از اراده ابلیس بر معصیت خداوند پس از صدور امر بسجده براي آدم چون او قبلا اینکه اظهار را بملائکه نموده بود و آنها
کتمان کرده بودند یا میدانست ایراد و اعتراض ظاهري آنها را که بیان نمودند و مکنون قلبی آنانرا که دعوي احقیت و افضلیت بود
صفحه 132 از 522
و تصریح بآن ننموده بودند.
[ [سوره البقرة