گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیه 56






اشاره
[ 68 [ صفحه 87 - ثُم بَعَثناکُم مِن بَعدِ مَوتِکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 56 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس برانگیختیم شما را بعد از مردنتان باشد که شما شکرگزار شوید
تفسیر
. حاصل مراد از اینکه آیه در آیه قبل بیان گردید فیض ره فرموده که بعث مقید بموت شده است براي آنکه معلوم شود از بیهوشی
نبوده و در اینکه آیه دلالت است بر جواز رجعت که اصحاب ما امامیه قائل بآن شدهاند بموجب روایات منقوله از ائمه اطهار علیهم
السلام و احتجاج نموده است باین آیه امیر المؤمنین [ص] بر إبن کوا که منکر رجعت بوده و اینکه روایت را اصبغ بن نباته نقل
نموده است و قمی فرموده که اینکه دلیل است بر رجعت در امت محمّد صلی اللّه علیه و آله چون پیغمبر [ص] فرموده نبوده است
در بنی اسرائیل چیزي مگر آنکه در امت من است مانند آن، بنظر حقیر کسیکه مراجعه بآیات و اخبار ائمه اطهار نماید در باب
رجعت و اهل انصاف باشد و ذهنش مسبوق بشبهه نباشد یقین مینماید بوقوع رجعت در اینکه امت بنحو اجمال چون اخبار در اینکه
باب متواتر بلکه فوق حد تواتر است و دلالت دارد بر آنکه اصل رجعت بلکه رجعت آل محمّد [ص] حق است ولی کیفیت آن
یقینی نمیشود و از حضرت صادق [ص] روایت شده است که از ما نیست کسیکه مؤمن نباشد برجعت ما و مقر نباشد بمتعه ما ولی
انصاف آنستکه ضروري دین و مذهب هم نیست چنانچه شیخ استاد ما قدس سره هم بهمین تقریب بیان فرمودند و بعقیده اینکه بنده
کسیکه بخواهد اثبات رجعت را بنماید باید جواب از برهان ابطال تناسخ بدهد یا ملتزم شود که رجعت بکیفیتی است که تناسخ لازم
نمیآید چون عمده نظر منکران رجعت بلزوم تناسخ است و الا همه قائلند به آنکه ظواهر اخبار بلکه آیات دلالت بر رجعت دارد و
اگر مانع عقلی نداشته باشد باید قبول کرد اگرچه در مجمع و منهج موانع دیگري تصور شده و جواب فرموده اند از قبیل اضطرار
بمعرفت و اغراء بمعصیت و انحصار اعجاز بپیغمبر ولی انصاف آنستکه اینها مانع نیست اگر جواب هم نمیفرمودند واضح بود و
اشکال مهم همانست که عرض شد و شیخ صدوق ره هم در ذیل عبارت اعتقادات اشاره میفرماید ولی جواب نفرموده و منکر
معاصر چندي قبل از نشر خبر انکارش در مجلس خصوصی که حقیر حضور داشتم طرح اینکه شبهه را نمود و قدري مباحثه کردیم
گمان میکنم منشأ شبهه او هم همان دو برهان ابطال تناسخ است که در شرح منظومه متعرض شده و حق آنستکه آن دو برهان در
رجعت جاري نیست به اینکه معنی که رجعت تناسخ نیست و با آنکه بناي بنده در اینکه کتاب بر تعرض شبهات نبوده چون دفع
صفحه 155 از 522
اینکه شبهه در باب معاد جسمانی [ صفحه 88 ] هم لزوم دارد و از شبهات مشگله است که بعضی را وادار بانکار معاد جسمانی نموده
است و خداوند جوابش را بقلب اینکه ناچیز الهام فرموده ناچارم متعرض شوم شبهه اول آنکه بدن بمجرد آنکه قابل افاضه نفس
شود چون بخل در مبدء فیاض نیست افاضه نفس باو میشود و اگر بخواهد نفس مستنسخه و بعبارت ساده روح از قالب جدا شده هم
باو تعلق گیرد لازم میآید یکنفر دو نفر شود چون شخصیت هر کس بنفس و روح او است و آن بدن یک روح که بمجرد قابلیت
پیدا کرد اگر روح دیگر هم در او دمیده شود دو روح پیدا میکند و دو نفر میشود با آنکه یکنفر است و جواب آنستکه بمجرد
قابلیت همان روح جدا شده باو افاضه میشود نه غیر او و اگر گفته شود سنۀ اللّه جاري شده است که از خزانه غیب خود بقابل روح
دهد میگوئیم اینکه روح هم وقتی از قالب جدا شد داخل در خزانه غیب میشود و اگر گفته شود اولویتی نیست براي اینکه روح و
غیر او از ارواح موجوده در عالم غیب در سلسله طولیه نزولیه میگوئیم اولویت انس آنروح است باین بدن و اینکه موجب شده است
که خداوند آن روح را از بین سایر ارواح اختصاص باین بدن داده است در مقام رجعت بعلاوه احاطه بتمام خصوصیات و مناسبات
ارواح و اجساد براي ما مقدور نیست تا قطعا بگوئیم هیچ مرجحی از براي اختصاص اینکه روح باین بدن نیست و چون معصوم خبر
داده است لابد باید بگوئیم مرجحی موجود بوده و فعل خداوند جزاف نیست بلی اینکه برهان که جمهور حکما اقامه نمودهاند تام
است در محل خود که ابطال تناسخ است و آن آنستکه روح انسان بعد از مفارقت از بدن تعلق گیرد ببدن یکی از حیوانات
بطوریکه یک شخص در خارج هم حیوان باشد هم انسان و اینکه علاوه بر آنکه محال است بفرمایش صدوق ره کفر است چون
موجب ابطال بهشت و دوزخ است شبهه دوم برهان صدر المتالهین است بر ابطال تناسخ و خلاصه آن آنستکه نفس باید بتدریج
کامل شود بتکمیل بدن و از قوه بفعل آید پس اگر نفس مستنسخه ببدن تعلق گیرد لازم آید یک شیء هم بالقوه باشد هم بالفعل
چون ترکیب روح و بدن ترکیب اتحادي است و ترکیب اتحادي طبیعی محال است بین دو چیز که یکی بالقوه است و دیگري
بالفعل حاصل شود زیرا احکام احد المتحدین نسبت بدیگري ساري و جاري است و جواب آنستکه اینکه برهان در بدو امر صحیح
است چون نفس جسمانیۀ الحدوث و روحانیۀ البقا است و بعد از تکمیل و رسیدن بفعلیت و جدا شدن بامر الهی یا عارضه دنیوي از
قبیل کشته شدن و آجال معلقه مانعی ندارد ثانیا [ صفحه 89 ] بهمان بدن تعلق گیرد چون هر دو فعلی هستند و اتحاد ما بالفعل و ما
بالقوه لازم نمیآید و نیز مانعی ندارد که تعلق گیرد ببدن دیگري که خداوند بید قدرت خود خلق فرموده یا ببدنیکه خود آن نفس
بحول و قوه الهی ایجاد کرده چنانچه اینکه قسم از تناسخ را حکما هم قائل شدهاند و تناسخ تمثلی نام نهادهاند و تمثل جبرئیل را
بصورت دحیه کلبی از اینکه قبیل میدانند و هر یک از اینکه معانی در باب رجعت ممکن است و بمناسبت مقامات باید قائل شد
چون کیفیت رجعت چنانچه اشاره شد معلوم نیست و شاید بشود گفت بامر خداوند پرده از چشم اهل عصر برداشته میشود که آنها
را با بدن ملکوتی مشاهده مینمایند چنانچه اینکه معنی بیکی از عرفاء معاصرین نسبت داده شده است ولی انصاف آنستکه اینکه
معنی خلاف ظاهر لفظ رجعت است و با ظواهر اخبار هم وفق ندارد و شیخ صدوق ره فرموده کتابی در رجعت عزم دارم بنویسم و
کیفیت آنرا بیان نمایم از اینجا هم استظهار میشود که شیخ کیفیت آنرا از اعتقادات امامیه نمیدانسته لذا بیان نفرموده ولی اصل
رجعت را مسلم میدانسته و باین جهت ذکر فرموده در هر حال حق مطلب آنستکه در اینکه باب از دو طرف افراط و تفریط شده
است عدل و انصاف همانبود که عرض شد و چون مسئله عملی نیست بحث در آن زیادتر از اینکه لزوم ندارد بهتر آنستکه وارد در
مقصد اصلی شویم ظاهر آنستکه اینکه عده همان اشخاص بودند که معذب بصاعقه شدند چنانچه در روایت احتجاج امیر المؤمنین
بر إبن کوا تصریح شده و آنحضرت بترتیب آیات استدلال بر مقصود فرموده است و اینکه خود دلیلی است بر حجیت ترتیب آیات
که سابقا اشاره شد و از روایت منقوله از حضرت رضا [ع] و تفسیر امام [ع] که در ذیل آیه قبل اشاره بآن شد معلوم میشود که اینکه
عده طولی نکشید که زنده شدند و در منهج یکشبانه روز تعیین نموده است در هر حال اینها قبل از تفرق بدن زنده شدند و اینکه
قبیل احیاء موتی ابدا اشکالی ندارد چون تقریبا مانند خواب سنگین و بیهوشی شدیدي است که بکلی حواس زائل میشود در خواب
صفحه 156 از 522
هم نفس از تدبیر ظاهر بدن دست برمیدارد و حیات بدن عبارت است از تعلق تدبیري نفس بآن و باین جهت گفتهاند خواب برادر
مرگ است در قرآن هم اشاره باین معنی شده است که انشاء اللّه تعالی در محل خودش بیان خواهد شد و در خواب اسرار و دقائقی
است که اگر کسی بآنها توجه نماید نمونه از عالم غیب بدست میآورد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 57
اشاره
- [ وَ ظَلَّلنا عَلَیکُم الغَمامَ وَ أَنزَلنا عَلَیکُم المَن وَ السَّلوي کُلُوا مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَ هُم یَظلِمُونَ [ 57
176- قرآن- 1
ترجمه
[ صفحه 90 ] ترجمه و سایبان کردیم بر شما ابر را و نازل نمودیم براي شما ترنجین و مرغ سلوي را بخورید از پاکیزههاي آنچه
روزي نمودیم شما را و ستم نکردند بر ما ولی بودند که بر خودشان ستم میکردند
تفسیر
. یعنی سایهبان قرار دادیم براي شما ابر را وقتی که بودند شما در آن دشت خطرناك که حفظ مینمود شما را در روز از حرارت
آفتاب و در شب از سردي هوا و فرود آوردیم از آسمان براي شما ترنجین را که میریخت بر درختها و شما جمع مینمودید و مرغ
سمانی را که بهترین طیور است که میامدند نزد یک شما و صید مینمودید و بشما امر نمودیم که بخورید از آنها مادامیکه پاکیزه
است و نگذارید بماند فاسد شود و شما نشنیدید و ذخیره نمودید و ستم ننمودند کسانیکه اطاعت اوامر ما را ننمودند بما زیرا ضرر
به ملک و سلطنت ما نمیرساند کفر کافران و کفران روزي خواران چنانچه نفعی بما نمیرساند شکر شاکران و ایمان مؤمنان و اطاعت
مطیعان موجب قدرت و سلطنت ما نمیشود ولی موجب خسران دنیا و آخرت خودشان میشود کفر و کفران و تغییر و تبدیل اوامر و
نواهی و خلف عهد و امثال اینکه نافرمانیها که مینمایند و اصرار باضرار خودشان دارند و قمی فرموده چون عبور داد حضرت موسی
بنی اسرائیل را از دریا وارد شدند در بیابانی و گفتند اي موسی هلاك کردي ما را چون از معموره ما را به بیابان منتقل نمودي نه
سایه دارد و نه درختی و نه آبی پس روزها ابر میامد که سایه گستر میشد بر آنها از آفتاب و شب ترنجین بر آنها میبارید که
میخوردند و موقع خواب مرغ کباب کرده وارد میشد بر سر خوان ایشان پس چون میخوردند و سیر میشدند پرواز میکرد و میرفت و
با حضرت موسی سنگی بود که میگذارد او را در وسط لشکر و مینواخت آنرا بعصاي خود پس دوازده چشمه آب از آن جاري
میشد و هر یک از اسباط که اولاد دوازده پسران حضرت یعقوب بودند چشمه را که آب آن بسوي آنان جاري میشد حیازت
مینمودند و چون مدتی بر اینکه منوال گذشت ملول شدند و گفتند ما صبر نمیکنیم بیک رنگ غذا چنانچه تفصیل آن خواهد آمد
انشاء اللّه تعالی.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 58
اشاره
صفحه 157 از 522
[ وَ إِذ قُلنَا ادخُلُوا هذِه القَریَۀَ فَکُلُوا مِنها حَیث شِئتُم رَغَداً وَ ادخُلُوا البابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّۀٌ نَغفِر لَکُم خَطایاکُم وَ سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ [ 58
182- -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گفتیم داخل شوید در اینکه بلد و بخورید از آن هرگاه خواستید فراوان و داخل شوید از در سجده کنان و بگوئید
درخواست ما آمرزش است میآمرزیم [ صفحه 91 ] از براي شما گناهان شما را و پس از اینکه مزیت میدهیم نیکوکاران را
تفسیر
. یعنی یاد بیاورید اي بنی اسرائیل وقتی را که گفتیم به پیشینیان شما که داخل شوید در اینکه قریه که نامش اریحا است و از بلاد
شام است و اینکه وقتی بود که از وادي تیه یعنی دشت خطرناك خارج شده بودند پس بخورید از نعم و ارزاق آن بلد با وسعت
بدون تعب و مشقت و داخل شوید از در قریه و سجده نمائید در مقابل تمثال پیغمبر خاتم و امیر المؤمنین [ع] که براي آنها ممثل
شده بود براي تجدید عهد و میثاق بر نبوت و ولایت که از آنها اخذ شده بود و بگوئید سجود ما براي خدا است بتعظیم ایندو تمثال
و اعتقاد ما بولایت کفاره گناهان و ما حی سیئات ما است میامرزیم خطایاي سابقه شما را و زائل مینمائیم گناهان گذشته شما را و
زیاد میکنیم اجر و ثواب نیکوکارانرا که ثابت ماندند بر عهد ولایت و معصیت خدا را ننمودند و بعضی گفتهاند قریه بیت المقدس
بوده و سجده براي شکر خلاص از تیه و وصول بنعمت و راحت است و باب حطه تاکنون در آنشهر معروف است و حطه کلمه
استغفار آنها بوده و خبر مبتداء محذوف است و تقدیر مسئلتنا حطۀ است یعنی خواهش ما ریختن گناهان ما است و سجده براي
خداوند در مقابل تمثال یک نوع تعظیم از تمثال است چنانچه در سجود ملائکه از براي آدم بیان شد و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 59
اشاره
156- فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَولًا غَیرَ الَّذِي قِیلَ لَهُم فَأَنزَلنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفسُقُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس تبدیل نمودند آنانکه ستم کردند بسخنی جز آنچه گفته شد مر آنها را پس فرستادیم بر آنانکه ستم کردند عذابی از آسمان
براي آنکه نافرمانی مینمودند.
تفسیر
. سجده نکردند چنانچه مأمور شدند و نگفتند آنچه را که باید بگویند بلکه داخل شدند از پشت سر بعقب و کلامی گفتند که
معناي آن اینکه بود که گندم سرخ را قوت خود نمائیم بهتر است از براي ما از سجده براي خدا و تعظیم اولیاء او و بعضی گفتهاند
بجاي حطه هطی سهمانا گفتند که در لسان خودشان مفید اینکه معنی بوده است و علت آن اینکه بود که دیدند در قربه مرتفع است
حاجت بخم شدن ندارد گفتند ما گمان کردیم در کوتاه است باید رکوع کرد تا بشود داخل شد اینکه در که حاجت بخم شدن
صفحه 158 از 522
ندارد تا کی ما را اینها مسخره میکنند و مرادشان موسی و یوشع بن نون بود پس تبدیل نمودند کلمه استغفار را باستهزاء و عمل
تعظیم را بتوهین و انقیاد در مقام ولایت را [ صفحه 92 ] باستکبار از قبول آن و خداوند نازل فرمود بر آنها مرض طاعون را که در
کمتر از یک روز یکصد و بیست هزار نفر از آنانکه در علم الهی گذشته بود که ایمان نمیآورند و توبه نمیکنند مردند و آنانکه
در علم الهی گذشته بود که یا توبه میکنند یا از نسل آنها ذریه طیبه بوجود میاید باقی ماندند و اینکه عذاب براي تمرد آنها از امر
الهی بود و وجه تکرار نسبت ظلم بآنها در آیه گفته شده است مبالغه در قبح عملشان است و اشعار بآنکه وضع کردند غیر مأمور به
را در مقام مأمور به و ظلم بخودشان نمودند که موجب نجات را ترك کردند و موجب هلاك را مرتکب شدند و بنظر حقیر براي
اشعار بآنستکه منهی عنه را وضع نمودند بجاي مأمور به چون استهزاء و اهانت نمودند علاوه بر آنکه اطاعت و امتثال ننمودند پس
دو ظلم بنفس کردند یکی آنکه نعمت مهیا شده در دنیا و آخرت را از دست دادند و دیگر آنکه محنت و عذاب هر دو سراي را
خریداري نمودند. تنبیه از اینکه آیه شریفه و سایر آیات که تاکنون بیان شد میتوان استفاده نمود که ظلم بنفس حرام و قبیح عقلی
است زیرا خداوند در مقام تقبیح عمل نسبت ظلم بنفس را بکفار و فساق داده است بدون بیان حکم آن و از اینجا معلوم میشود که
اتکال بوضوح حکم عقلی آن فرموده است و بقاعده ملازمه بر فرض تمامیت آن میتوان حکم بحرمت شرعیه آن نمود و الا بادله
خاصه از قبیل دلیل حرمت القاء نفس در هلاکت و غیرها از اخبار ائمه اطهار باید تمسک کرد چنانچه فقهاي امامیه هم بطور مسلم
ذکر فرموده اند که اضرار بنفس حرام است ولی عملا میبینیم عامه مسلمانان بلکه عدول مرتکب میشوند بعضی امور مضره را از
قبیل اکل و شرب و استعمال دخانیات و امثال اینها و وقتی با اهل علم آنها صحبت میشود میگویند قدر متیقن از ادله ضرر القاء نفس
در هلاکت است و اینکه ضررهاي جزئی را شامل نمیشود در صورتی که در باب تبدیل وضو و غسل بتیمم تصریح مینمایند بشدت
مرض و بطؤ علاج و جزئی و کلی و همچنین در باب روزه و سایر موارد ضرر با آنکه تمام اینها بملاك ضرر است و اگر دلیل
خاصی هم داشته باشد ناظر بهمین عنوان کلی عقلی است که شرع هم بر طبق آن حکم فرموده لذا در باب تزاحم ضررین و مخالفت
ظن با واقع بر طبق همین ملاك فتوي دادهاند بطوریکه بر فقیه متتبع جاي شبهه و تردید باقی نمیماند که ملاك را ضرر تشخیص
دادهاند اگرچه جمعی از اصولیون در باب حجیت مطلق ظن انکار اینکه اصل عقلی را نمودهاند. [ صفحه 93 ] چنانچه شیخ استاد ما
در درر الفوائد فرموده اجتناب از ضرر ارتکازي حیوانات است و اگر عاقلی براي غرضی از اغراض مرتکب اضرار بنفس شود مقدم
بر قبیح نیست مانند کسیکه اقدام بظلم بر غیر مینماید و در خارج هم مؤیداتی ذکر فرمودند که مقرب مقصود است و بنده در حاشیه
آن کتاب توضیح دادهام ولی انصاف آنستکه اضرار بنفس عقلا قبیح است بلکه ظلم بنفس اقبح از ظلم بغیر است البته عقلا ظلم بغیر
هم که مینمایند لا بد بغرضی از اغراض است بلی اگر غرض عقلی تعلق بگیرد بضرر جزئی براي نفع کلی قبیح نیست ولی اگر
بشهوت نفسانی و غرض غیر عقلی مرتکب شوند قبیح است چنانچه ظلم بغیرهم که قبح عقلی آن مسلم است منوط است بآنکه
مستلزم نفع کثیر براي غیر نباشد خلاصه آنکه هر دو از یک سر چشمه آب میخورند بلکه میتوان گفت ظلم مطلقا قبیح است خواه
بنفس باشد خواه بغیر و در صورت معارضه با اهم ظلم نیست چه بر نفس چه بر غیر و خروج موضوعی دارد و ارتکاب مسلمانان و
عدول را نمیتوان کاشف از سیره مستمره دانست چون اصل عقلی قابل رفع و تخصیص نیست لا بد باید حمل شود بر غفلت و
مسامحه و عدم خوف ضرر یا تعارض با ضرر اهم و امثال اینها و شاید آنصغائر ذنوب که گفتهاند کسی مأمون از آنها نیست و خدا
میآمرزد از اینکه قبیل باشد و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که جبرئیل اینکه آیه را باین نحو نازل نمود فبدل الّذین
ظلموا آل محمّد حقهم غیر الذي قیل لهم فانزلنا علی الّذین ظلموا آل محمّد حقهم رجزا من السماء بما کانوا یفسقون و بنظر حقیر
باید حمل بر تفسیر شود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 60
صفحه 159 از 522
اشاره
وَ إِذِ استَسقی مُوسی لِقَومِه فَقُلنَا اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنه اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِمَ کُلُّ أُناس مَشرَبَهُم کُلُوا وَ اشرَبُوا مِن رِزقِ
234- اللّه وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه طلب آب نمود موسی براي قومش پس گفتیم بزن بعصاي خود سنگ را پس روان شد از آن دوازده چشمه که بتحقیق
دانستند هر قومی آب خورشان را بخورید و بیاشامید از روزي خدا و تجاوز منمائید در زمین با آن که فساد کنندگان باشید.
تفسیر
. یعنی یاد بیاورید اي بنی اسرائیل وقتی را که موسی طلب آب نمود در تیه که دشت خطرناك بود بعد از گریه و زاري شما و زد
عصاي خود را بآن سنگ که جبرئیل از بهشت آورده بود و خواند خدا را بمحمد و آل اطهار او پس منفجر شد [ صفحه 94 ] از آن
سنگ دوازده چشمه آب هر یک براي قبیلهاي که اولاد یکی از پسران حضرت یعقوب بودند و در آب خور با یکدیگر مزاحمتی
نداشتند و بخورید از من و سلوي که سابقا بیان شد و بیاشامید از آن آب گوارا که خداوند روزي شما نموده و تجاوز از حدود
الهی منمائید در زمین بعصیان و نزاع و عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که سه سنک از بهشت نازل شده مقام ابراهیم و سنک
بنی اسرائیل و حجر الاسود و در کافی و اکمال از آنحضرت نقل نموده که وقتی حضرت حجت [ع] از مکه ظهور مینماید منادي او
ندا میکند که احدي خوردنی و آشامیدنی همراه نیاورد زیرا سنک حضرت موسی بار شتر همراه امام زمان است و هر جا که منزل
میفرمایند چشمههاي آب از آن جاري میشود و اهل قافله هر کس گرسنه یا تشنه باشد از آن آب میخورد و سیر میشود و حیوانات
را هم آب میدهند تا نجف اشرف و بنظر حقیر نکته آنکه خداوند بعد از ذکر انفجار عیون خطاب بآنها فرموده که بخورید و
بیاشامید با آنکه ذکر مأکول نشده آنستکه آن آب بجاي مأکول و مشروب استعمال میشده خدا روزي فرماید انشاء اللّه تعالی.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 61
اشاره
وَ إِذ قُلتُم یا مُوسی لَن نَصبِرَ عَلی طَعام واحِدٍ فَادع لَنا رَبَّکَ یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِت الَأرض مِن بَقلِها وَ قِثّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ
أَ تَستَبدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدنی بِالَّذِي هُوَ خَیرٌ اهبِطُوا مِصراً فَإِن لَکُم ما سَأَلتُم وَ ضُرِبَت عَلَیهِم الذِّلَّۀُ وَ المَسکَنَۀُ وَ باؤُ بِغَضَب مِنَ اللّه ذلِکَ
519- بِأَنَّهُم کانُوا یَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ یَقتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیرِ الحَق ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ [ 61 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چونکه گفتید اي موسی هرگز صبر نمیکنیم بر یک طعام پس بخوان براي ما پروردگار خود را که بیرون آورد از براي ما از
آنچه میرویاند زمین از سبزیش و خیارش و سیرش و عدسش و پیازش گفت آیا میخواهید مبادله نمائید آنچه که آن پستتر است
بآنچه آن بهتر است فرود آئید در شهري پس همانا مر شمار است آنچه را خواستید و لازم شد بر ایشان خواري و فقر و برگشتند
صفحه 160 از 522
بغضبی از خداوند اینکه براي آنست که آنها بودند که منکر میشدند آیات خدا را و میکشتند پیغمبران را بنا حق اینکه براي نافرمانی
آنها بود و آنکه از حق تجاوز مینمودند.
تفسیر
. و یاد بیاورید وقتی را که گفتند پیشینیان شما بحضرت موسی که صبر نمیکنیم ما بر من و سلوي که بیانش گذشت و خواستند
اشیاء مذکوره را گفت موسی آیا طلب مینمائید اشیاء پستتر را تا بوده باشد براي شما بدل بهتر از آنها فرود آئید از وادي تیه در
شهري از شهرها مسئول شما اجابت شد ولی وضع شد بر [ صفحه 95 ] آنها حکم جزیه و فقر و مشمول غضب و لعنت الهی شدند و
اینکه عقوبت را براي آن مستوجب شدند که همواره آنها منکر میشدند معجزات باهرات انبیا و کتب آسمانی را که در آن اوصاف
و علائم پیغمبر خاتم ذکر شده بود و میکشتند انبیا را مانند شعیب و زکریا و یحیی و غیر ایشانرا بدون آنکه گناهی از ایشان سر زده
باشد و اینکه براي آن بود که در ابتدا معصیت و تجاوز از حدود الهی کردند کمکم قبح معصیت از نظرشان رفت و متجري شدند و
کارشان به اینکه جا کشید چنانچه از پیغمبر اکرم روایت شده است که اي بندگان خدا بترسید از سهل انگاري در معصیت همانا
گناهان موجب خذلان صاحبش میشود و او را بمعصیت بزرگتر مبتلا میکند تا بتدریج کار بنده را بجائی میرساند که منکر ولایت
وصی و نبوت نبی میشود و از آنجا تجاوز مینماید و منکر توحید میشود و ملحد میگردد پس باید از معاصی صغیره اجتناب نمود تا
کار بمعاصی کبیره و کفر و پیغمبر و امام کشی نرسد چنانچه باید بعبادات کوچک اقدام نمود تا خداوند توفیق نیل بعبادات بزرگ
و مقامات عالیه را کرامت فرماید، و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که آنحضرت اینکه آیه را تلاوت فرمود
پس از آن فرمود قسم بخدا نزدند ایشان را بدستهاشان و نکشتند ایشان را بشمشیرهاشان ولی شنیدند احادیث ایشانرا و عمل
نکردند پس گرفته شدند و کشته شدند بتعدي و معصیت و در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده و قمی فرموده که فوم گندم
است و بعضی از مفسرین جهت دنو و پستی اشیاء مذکور را از من و سلوي ترجیح ترنجبین و گوشت مرغ از جهت لذت و قوت بر
اشیاء مذکوره دانستهاند و جهت بهتر بودن آندو را عدم احتیاج بتحصیل و انفعیت در دنیا و دین تصور فرمودهاند با اینکه بنظر حقیر
طلب مبادله از بنی اسرائیل بین اشیاء مذکوره و من و سلوي نشده است بلکه آنها گفتند ما باین دو اکتفا نمیکنیم و اشیاء مذکوره را
علاوه بر آن دو تقاضا نمودند چون میخواستند غذاي مرکب و رنگارنگ داشته باشند بنابراین شاید طلب مبادله لازمه تقاضاي آنها
بوده و واقع شده است بین قناعت و تعظیم نعمت و رضاي بقسمت و اجر آخرت با انغمار در لذات و حب شهوات و حرمان از
مثوبات و هتک حرمات و کمکم منجر بقتل انبیا و کفر بآیات شده و نتیجه ذلت و مسکنت روي داده است که اینها مولد از همان
اوصاف است و مؤید اینکه معنی است ذیل آیه که علت اصلی همه را عصیان و تعدي قرار داده که مناسب با اسراف و حرص است
[ و اللّه اعلم [ صفحه 96
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 62
اشاره
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاري وَ ال ّ ص ابِئِینَ مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوفٌ
224- عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 62 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 161 از 522
همانا آنانکه ایمان آوردند و آنانکه یهودي شدند و ترسایان و ستاره پرستان کسانیکه ایمان بیاورند بخدا و روز بازپسین و عمل
شایسته نمایند پس از براي ایشان است مزدشان نزد پروردگارشان و نیست بیمی بر ایشان و نه آنها اندوهناك میشوند.
تفسیر
. آنانکه ایمان آوردند بخدا و هر چه واجب است بر ایشان ایمان بآن و فرقه یهود و جماعت نصاري که آنانند که گمان کردند
ناصران دین خدا هستند یا آنکه نسبت دارند بقریه ناصره که از بلاد شام است و حضرت مریم و عیسی [ع] در مراجعت از مصر
آنجا وارد شدند چنانچه در عیون از حضرت رضا [ع] نقل نموده است و صائبان که آنانند که مائل شدند بدین اسلام یا خارج شدند
از دین خودشان و داخل شدند در دین اسلام بدروغ یا آنانند که از اهل کتاب نیستند بلکه ستاره پرستند چنانچه قمی فرموده از
اینکه فرق مختلفه کسانیکه اعتقاد آنها بمبدء و معاد کامل باشد و اعمال صالحه بجاي آورند بشرط آنکه اگر کافرند دست از کفر
بردارند خداوند اجر بآنها عنایت میفرماید و ترسان نیستند روز قیامت چنانچه فساق ترسانند و محزون نیستند وقتی که مخالفان
محزونند شنیدم یکی از صوفیه باین آیه شریفه تمسک کرده است بر آنکه همینقدر که شخص معتقد بخدا و روز جزا باشد و کار
خیري بنماید اهل نجات است با آنکه ایمان بخدا مستلزم ایمان بتمام معارف حقه است زیرا اگر کسی معتقد شد بخداوندیکه داراي
صفات ثبوتیه و سلبیه است لابد باید معتقد شود که مردم را بحال خود وانمیگذارد و مردم را بصلاح خودشان از باب لطف دعوت
میفرماید پس لابد باید پیغمبر بفرستد و کسیکه لایق اینکه امر باشد اگر مدعی شد و معجزه آورد باید قبول کند و پس از قبول باید
بآنچه او میفرماید ملتزم شود و خداوند نفرموده است و عمل عملا صالحا تا دلالت داشته باشد بر آنکه اگر کار خیري نماید کافی
است براي نجات او بلکه فرموده است کار او شایسته باشد که دلالت دارد بر آنکه هر چه میکند خوب باشد بعلاوه اینهمه آیات را
که دلالت دارد بر آنکه تکذیب انبیا و اولیا و فعل محرمات و ترك واجبات موجب خسران دنیا و آخرت است ندیده فقط چشم باز
کرده و اینکه یک آیه را کور کورانه دیده پناه میبرم بخداوند از وساوس شیطان که [ صفحه 97 ] چگونه واضحات را مشتبه میسازد
بر اهل فضل ظاهري علاوه بر اینها عمل صالح شامل میشود اعمال قلبیه را که اعتقادات حقه باشد و اعتقاد به نبوت و امامت دو اصل
اصیل آنها است و اقرار بلسان هم که عمل زبان است لازم دارد خلاصه آنکه آیه دلالت دارد بر آنکه هر چه میکند شایسته باشد
چه اعمال بدنیه چه اعمال قلبیه و براي تسجیل امر تصریح بمبدء اعمال که توحید است و منتهی آن که معاد است فرموده و از ما بین
مبدء و منتهی بکلمه جامعه عمل صالح اکتفا فرموده است یعنی مسلمان و یهود و نصاري و بیدین هر کس بمبدء و معاد و واسطه
بین آن دو معتقد شد و عمل نمود وقتی به منتهی رسید فارغ از اندوه و نتیجه اعمال خود را مشاهده خواهد نمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 63
اشاره
139- وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم الطُّورَ خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 63 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گرفتیم پیمان شما را و بلند کردیم بر زبر شما طور را بگیرید آنچه دادیم شما را بقوت و یاد کنید آنچه در آنست باشد
که شما پرهیزکار شوید.
صفحه 162 از 522
تفسیر
. و یاد بیاورید وقتی را که گرفتیم از شما عهدهائی را که عمل کنید بآنچه در توریه است و اقرار کنید بآنچه در فرقان است که با
کتاب بموسی [ع] داده بودیم از نبوت محمّد [ص] و وصایت علی و اولاد اطهار آندو و آنکه بسپارید فرقان را به جانشینان خودتان
هر قرنی بعد از قرنی پس ابا کردید شما از قبول آن و بزرگ شمردید اینکه امر را و ما امر نمودیم جبرئیل را که بکند از کوه
فلسطین قطعه را بقدر لشکرگاه پیشینیان شما که یک فرسخ در یک فرسخ بود پس جدا نمود آنقطعه را و آورد بالاي سر شما
نگهداشت و حضرت موسی بشما فرمود یا بگیرید و قبول کنید آنچه مأمور شدید که در فرقان است یا میاندازم اینکه کوه را بر سر
شما پس ملجأ شدید و باکراه قبول کردید مگر آنانکه خداوند از عناد حفظشان فرموده بود که بطوع و رغبت قبول کردند و پس از
قبول سجده نمودند و روي خود را بخاك مالیدند و بسیاري از شما در وقت مالیدن روي بخاك نگاه میکردید که کوه بسرتان
میافتد یا نه که معلوم بود سجده شما براي تعظیم و خضوع در مقابل خداوند نیست و یاد کنید آنچه در فرقان است از ثواب فراوان
بر قیام شما با نعهد و عقاب شدید پدرهاي شما بر مخالفت آن و مراد بقوت قوت قلوب و قوت ابدان است چنانچه در محاسن و
عیاشی از حضرت صادق [ع] هم نقل شده است تا شامل عقائد و اعمال خارجی شود و در مجمع از حضرت [ صفحه 98 ] صادق
[ع] نقل شده که یاد بیاورید آنچه را در ترك توریۀ است از عقوبت و نتیجه تذکر پرهیزکاري و ثواب است و بنظر حقیر ما آتیناکم
اعم از توریۀ و فرقان است و آنچه در او است اعم از احکام و معارف و ثواب و عقاب است و در روایات بیان مصداق شده است و
اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 64
اشاره
119- ثُم تَوَلَّیتُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَلَو لا فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه لَکُنتُم مِنَ الخاسِرِینَ [ 64 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس رو گرداندید بعد از آن پس اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش هر آینه بودید از زیانکاران
تفسیر
. رو گرداندند پیشینیان شما از قیام بعهد الهی و وفاي بآن و اگر خداوند تفضّل نمیفرمود و مهلت نمیداد بشما براي توبه و انابه از
مغبوبان بودید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 65
اشاره
110- وَ لَقَد عَلِمتُم الَّذِینَ اعتَدَوا مِنکُم فِی السَّبت فَقُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ [ 65 ] -قرآن- 1
صفحه 163 از 522
ترجمه
و هر آینه بتحقیق دانستید آنانرا که تعدي کردند از شما در شنبه پس گفتیم مر ایشانرا که بوده باشید بوزینههائی راندگان.
تفسیر
. گفتهاند اینکه آیه هم خطاب بیهود است که در زمان حضرت داود مأمور شده بودند که روز شنبه ماهی نگیرند و عبادت کنند
پس بعضی از آنها در قریه ایله که بر ساحل بحر اخضر بود مقیم شده بودند و ماهیهاي دریا در روز شنبه چون مأمون از تعرض
بودند براي آنکه مدتها بود کسی در آنروز مزاحم آنها نمیشد و حس کرده بودند در آنجا جمع میشدند و آنها حیله کرده در کنار
دریا حوضهائی حفر نمودند و بساقیه متصل بدریا کردند روز شنبه آنحوضها از ماهی پر میشد آخر روز ساقیه را مسدود و یکشنبه
آنها را صید مینمودند هر چند صلحا آنها را منع نمودند نه پذیرفتند تا خداوند بر آنها غضب فرمود و بدعاي حضرت داود آنها را
مسخ فرمود بصورت میمون و سه روز زنده بودند و بعد همه مردند اما اینکه بعد از آن بود که صلحا از آنها کناره گیري نمودند و
قریه را میان خود و آنها تقسیم کرده بهیچ وجه با آنها معامله و معاشرت و آمیزش نداشتند پس معلوم میشود دعاي صلحا و علما بر
ما لازم است که خداوند ببرکت وجود آنها عذاب بر ما نازل نفرماید و الا اعمال ما خصوص در اینزمان طوري است که استحقاق
هزار گونه بلا را داریم ملاحظه نمائید آنها بر حسب ظاهر مرتکب معصیت نشده بودند بلکه حیله شرعیه کرده بودند خداوند چه
معامله با آنها فرمود پس محفوظ ماندن صورت ما براي احترام پیغمبر خاتم [ص] و ائمه اطهار و وجود علما [ صفحه 99 ] و صلحا
است و باید شکر گذاري نمود و بدانکه مسخ عبارت از حلول روح انسان در بدن حیوان نیست که محال است بلکه تغییر صورت
ظاهر انسان یا ظهور صورت باطنیه او است در عالم عیان زیرا حیله و مکر و بازیگري مناسب با میمون است و از اینجا معلوم میشود
که نباید با خداوند مکر و حیله نمود و کلاه شرعی درست کرد بلکه باید آدم حسابی بیقلب و غش بود تمام اینها غلط است اگر
بناي مکر باشد خداوند از همه بهتر میتواند مکر نماید و خاسئین بدور شدگان از هر خیر تفسیر شده و ظاهرا خبر بعد از خبر است
یعنی خداوند آنها را بامر تکوینی بوزینه و دور از هر خیر فرمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 66
اشاره
86- فَجَعَلناها نَکالًا لِما بَینَ یَدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَۀً لِلمُتَّقِینَ [ 66 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس قرار دادیم آنها را عبرت براي حاضران در زمان آنها و کسانیکه میایند بعد از آنها و پند از براي پرهیزکاران.
تفسیر
. خداوند آن مسوخ را عقوبت قرار داد براي گناه حاضر آنها که بآن مستحق عقوبت شده بودند یعنی صورت آنها عقوبت نفسشان
شد و موجب ردع نمود براي آنانکه مشاهده نمودند آنها را بعد از مسخ شدن و براي آنانکه میشنوند حکایت آنها را بعد از اینکه تا
صفحه 164 از 522
مرتدع شوند از مثل افعال آنها و موعظه و پند باشد براي پرهیزکاران و در مجمع از حضرت باقر و صادق [ع] قریب به مضمون
ترجمه را نقل نموده است و بنا بر اینکه کلمه ما در هر دو مورد به معنی من است باعتبار معدود و نکال به معنی عقوبت و بنا بر
آنچه در تفسیر ذکر شد کلمه ما در اول بظاهر خود محفوظ است و در ثانی به معنی من است و نکال در اول به معنی عقوبت و در
ثانی به معنی ردع است چون عقوبت را هم که نکال نامیدهاند براي آنستکه رادع از معصیت است و ممکن است گفته شود مراد
آنستکه قرار دادیم آنصورت ممسوخه را عقوبت براي گناهان سابقه و لاحقه آنها و بنابراین ظواهر الفاظ محفوظ است ولی انصاف
آنستکه معنی منقول در مجمع الطف است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 67
اشاره
173- وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللّه أَن أَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ [ 67 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گفت موسی مر قومش را همانا خدا امر میکند شما را که بکشید گاویرا گفتند آیا ما را مسخره میکنی گفت پناه میبرم
[ بخدا که باشم از نادانان . [ صفحه 100
تفسیر
در زمان حضرت موسی [ع] زنی صاحب جمال و کمال و عفت بود که سه پسر عم او طالبش بودند و او اختیار نمود انجب و افضل
آنها را و آندو بر او حسد بردند و به مهمانی دعوتش نمودند و او را کشتند و در محله بنی اسرائیل انداختند بعد آمدند گریه و
زاري نمودند و مطالبه قاتل او را از طائفه بنی اسرائیل کردند حضرت موسی امر فرمود یا قسم یاد کنند که ما نکشتیم و از کشنده
خبر نداریم و دیه بدهند یا آن که قاتل را پیدا کنند که اقرار کند یا حبس تنگناي را اختیار نمایند آنها عرض کردند یا نبی اللّه ما
که نکشتیم و از کشنده هم خبر نداریم اینکه تکالیف شاقه بر ما روا نیست حضرت موسی فرمود حکم خدا اینکه است و باید راضی
باشید چون منفعت در رضاي بامر خدا و اطاعت او است آنها عرض کردند ما ایمان آوردیم که جان و مال ما محفوظ باشد تو هم
پیغمبري از خدا بخواه قاتل را بنمایاند حضرت موسی فرمود خداوند حکم واقعه را بیان فرموده من جرئت ندارم خواهش نمایم
حکمی را غیر از آنچه خدا فرموده و اعتراض نمایم بر اوامر او آیا امثال و نظائر اینکه جرئت و جسارت را ننمودید و پاداش آنرا
دیدید و خواست که همان حکم را انفاذ فرماید که خطاب رسید اجابت کن ملتمس آنها را و بخواه از من که بیان کنم قاتل کیست
تا کشته شود و غیر او سالم بماند از تهمت و غرامت من اراده دارم باین وسیله وسعت دهم در رزق کسیکه از امت تو است ولی
شغلش ذکر صلوات بر محمّد و آل اطهار او است و معتقد است بفضیلت محمّد [ص] و بعد از او علی [ع] بر تمام طوائف بشر و
میخواهم غنی کنم او را در دنیا در اینکه واقعه تا بوده باشد بعض ثواب او از تعظیم و تکریم محمّد و آل او پس حضرت موسی از
خداوند استدعا نمود که قاتل را بیان فرماید خداوند فرمود بگو به بنی اسرائیل اگر میخواهید قاتل معلوم شود گاوي بکشید و بزنید
مقتول را بجزئی از آن کشته زنده میشود و خبر میدهد که قاتل او کیست آنها تعجب کردند و گفتند اي موسی ما را استهزا میکنی
چگونه ممکن است گاوي کشت و یک قطعه از میتی جدا کرد به میت دیگر زد زنده شود مگر اجتماع دو میت موجب حیات یکی
صفحه 165 از 522
از آندو است حضرت موسی فرمود منکه از پیش خود اینکه امر را بشما ابلاغ ننمودم امر خداوند را قیاس بکار بنده نباید کرد و
چون و چرا سزاوار نیست آیا منی مرد و منی زن دو بیجان نیستند که خداوند شما جاندارها را از آن دو خلق فرموده و آیا حبه و
تخم که در زمین کاشته میشود روح دارد که خداوند از آنها انواع ریاحین و گلها و درخت [ صفحه 101 ] ها میرویاند که داراي
روح نباتی میباشند و شما از آنها استفاده و ارتزاق مینمائید استهزاء و سخریه از عمل جهال است یا کسیکه معرفت بعظمت و قدرت
حق ندارد ممکن است افترا بخدا به بندد نه کسیکه خداوند او را کلیم خود قرار داده و تتمه حکایت در تفسیر آیات بعد خواهد آمد
انشاء اللّه تعالی و قمی از حضرت صادق [ع] قریب باین مضمون را روایت نموده و ذیلا نگاشته که در بنی اسرائیل مردي بود که
پسر خوبی داشت و آن پسر داراي متاعی بود که براي فروش مهیا نموده بود روزي مشتریانی آمدند که آنمتاع را بخرند پدرش در
خواب بود و کلید آنمکان که متاعش در آنجا بود در زیر سر پدرش بود و او نخواست پدرش را از خواب بیدار کند مشتریان را
جواب داد وقتی پدرش از خواب بیدار شد سؤال نمود که آن متاع را فروختی یا نه او گفت خیر و سبب را بیان نمود پدر از اینکه
عمل خوشحال شد گاوي داشت باو بخشید و شکر خدا را نمود که چنین پسري دارد پس خداوند مأمور نمود بنی اسرائیل را که
گاوي را بکشند باوصافی که منحصر در آن گاو بود تا قاتل معلوم شود و بنظر حقیر میان اینکه روایت و تفسیر امام منافاتی نیست
زیرا کسیکه چنین طینت پاکی داشته باشد که براي راحتی و احترام پدرش از منفعت کلی صرف نظر نماید لابد ذکرش صلوات و
اعتقادش بنبوت و ولایت ثابت است و اللّه اعلم و هزو ظاهرا مصدر است و بمعنی مفعول استعمال شده و بسکون زا و ضم ان با
همزه و واو بچهار وجه مانند کفو قرائت نمودهاند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 68
اشاره
167- قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّن لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض وَ لا بِکرٌ عَوان بَینَ ذلِکَ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُونَ [ 68 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند بخوان براي ما پروردگارت را بیان کند براي ما چگونه است آن گفت همانا او میگوید آن گاویست نه پیر و نه جوان میان
سال است بین اینکه دو پس بجا آورید آنچه را مأمور شدید
تفسیر
. پس از آنکه بنی اسرائیل مأمور بقتل گاوي شدند چون تعجب نمودند از چنین گاوي که موجب احیاء مرده شود سؤال از اوصاف
آن نمودند بکلمه ما هی که اگر ما حقیقیه باشد موضوع از براي سؤال از حقیقت شیء است و اگر شارحه باشد سؤال از معنی لفظ
است براي اشعار بآنکه ما نمیدانیم مأمور به ما گاو متعارف است یا حقیقت دیگري است لذا خدا بحضرت موسی وحی فرمود که
بگو بآنها خدا میگوید [ صفحه 102 ] آن گاوي است که نه پیر از کار افتاده است و نه جوان نارسیده بحد کار بلکه متوسط بین
اینکه دو نوع مذکور است و واقف در حد کمال و بهمین جهت که مشار الیه مذکور است اسم اشاره مفرد آورده شده است با آنکه
لفظ بین باید اضافه بتثنیه شود و مأمور بذبح شدند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 69
صفحه 166 از 522
اشاره
144- قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّن لَنا ما لَونُها قالَ إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِینَ [ 69 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند بخوان براي ما پروردگارت را بیان کند از براي ما که چیست رنگ آن گفت همانا او میفرماید آن گاویست زرد کامل در
زردي که رنگش بسرور میآورد نگرندگانرا
تفسیر
. بنی اسرائیل اکتفا باوصاف مذکوره نکردند و خواستند از حضرت موسی که از خداوند بخواهد بیان رنگ آن گاو را و آنحضرت
طلب نمود و خداوند بیان فرمود و آنحضرت بآنها فرمود خداوند میفرماید آنگاو زرد است ولی نه هر زردي بلکه باید زرد خوش
رنگ باشد که ناقص نباشد در زردي که نزدیک بسفیدي باشد یا رو بسیاهی نموده باشد و باید بقدري براق و خوش رنگ باشد
که موجب سرور نظر کنندگان شود و بعضی بزرد پررنگ تفسیر نمودهاند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 70
اشاره
130- قالُوا ادعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّن لَنا ما هِیَ إِن البَقَرَ تَشابَهَ عَلَینا وَ إِنّا إِن شاءَ اللّه لَمُهتَدُونَ [ 70 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند بخوان براي ما پروردگارت را بیان کند براي ما چیست آن همانا آن گاو مشتبه شد بر ما و همانا ما اگر بخواهد خدا هر آینه
هدایت شدگانیم.
تفسیر
. باز بنی اسرائیل قانع باوصاف مذکور نشدند و طالب مزید توضیح و تبیین در اوصاف آن گاو شدند و مدعی حیرت و شبهه در
مصداق و فرد مأمور به گشتند و اگر کلمه مبارکه انشاء اللّه را نگفته بودند هرگز بیان نشده بود براي آنها اوصاف آتیه و اینکه کلمه
اذعان است از بنده که تمام اختیار در دست او نیست و اراده خدا فوق اراده مخلوق است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 71
اشاره
قالَ إِنَّه یَقُول إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُول تُثِیرُ الَأرضَ وَ لا تَسقِی الحَرثَ مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها قالُوا الآنَ جِئتَ بِالحَق فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفعَلُونَ
صفحه 167 از 522
194- 71 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
گفت که او میگوید همانا آن گاوي است نه رام است که شیار کند زمین را و نه آب دهد کشت را سالم از عیب است نیست رنگ
[ دیگري در آن گفتند اکنون آوردي حق را پس کشتند آنرا و نزدیک نبود که بجا آورند . [ صفحه 103
تفسیر
در عیون و عیاشی از حضرت رضا [ع] نقل نمود که اگر سؤال نمینمودند هر گاویرا میکشتند کافی بود ولی سختی نمودند خداوند
هم بآنها سخت گیري فرمود و در تفسیر امام [ع] است که بنی اسرائیل وقتی اینکه اوصاف را شنیدند از حضرت موسی سؤال نمودند
که خداوند امر فرموده است ما را به کشتن چنین گاوي فرمود بلی ولی در ابتداء امر نفرمود خداوند امر فرموده است شما را که
بکشید گاوي را زیرا اگر باین بیان فرموده بود جاي سؤال از خدا براي حضرت موسی باقی نمیماند از اوصاف آن گاو بلکه باید
ببنی اسرائیل بفرماید که خداوند فرموده است گاوي بکشید هر گاوي که باشد کافی است و چون امر بر آنها منجز شد هر چه
کشتند چنین گاویرا که داراي اینکه اوصاف باشد نیافتند مگر نزد جوانی از بنی اسرائیل که در خواب دیده بود پیغمبر [ص] و امیر
المؤمنین و اولاد اطهار آن دو را که باو فرموده بودند چون تو دوستدار و مقر بفضل ما بودي ما میخواهیم شمه از اجر تو را در دنیا
بتو عنایت نمائیم هر وقت آمدند گاو را از تو بخرند بگو اختیار با مادرم است و خداوند بمادرت تلقین میفرماید که چه بگوید تا تو
و اولادت بینیاز شوید از مالیه دنیا و آنجوان خوشحال از خواب برخاست دید بنی اسرائیل آمدند گاو را از او مطالبه مینمایند که
خریداري کنند و سؤال نمودند چند میفروشی گفت دو مثقال طلا ولی اختیار با مادرم است آنها گفتند ما یک مثقال طلا میخریم او
بمادرش گفت چند بفروشم مادرش گفت چهار مثقال و او بآنها گفت آنها گفتند دو دینار میخریم او بمادرش گفت جواب داد
بگو هشت دینار همینطور سؤال و جواب میان آنها و او و مادرش واقع شد و مرتبا مادر دو برابر میکرد و آنها بنصف حاضر میشدند
تا آنکه حاضر شدند یک پوست گاو بزرگ را طلاي ناب تحویل دهند پس معامله تنفیذ شد و گاو را خریدند و کشتند و بهاي گاو
به پنج هزار هزار دینار که ده کرور مثقال شرعی طلا است بالغ گردید و ذیل آیه اشاره است بآنکه میخواستند نخرند براي گرانی
قیمت گاو ولی لجاج وادارشان کرد که بخرند و دیدند اگر نخرند نزد حضرت موسی متهم بقتل میشوند، بنظر حقیر از صدر بیان
امام استفاده میشود که لفظ یأمرکم در قول خداوند تعالی و اذ قال موسی لقومه ان اللّه یأمرکم اخبار از آینده بوده یعنی بعد از اینکه
امر میکند شما را و اینکه هم با ظاهر روایت عیون و عیاشی که ذکر شد منافی است و هم با صدر و ذیل اینکه حکایت و سؤالات
بنی اسرائیل که میگفتند از خداوند بخواه بیان اوصاف آن گاو را بنماید که ظاهر [ صفحه 104 ] در آنست که امر بر آنها منجز شده
بود و ایشان در مقام امتثال برآمده بودند نهایت آنکه احتمال میدادند اوصافی مدخلیت داشته باشد و بواسطه جهالت یا طفره از
امتثال باطلاق لفظ در دفع آن احتمال تمسک نمینمودند و حل اشکال آنست که گفته شود در ابتدا امر خداوند ارشادي بوده به
اینکه معنی که خداوند فرموده بود اگر خواسته باشید بحکم ظاهري که پیغمبر وقت براي شما بیان نموده عمل ننمائید و بعنایت غیبیه
قاتل براي شما کشف شود گاوي بکشید و اینکه عمل مقدمه حصول انکشاف امر بوده و در اینکه قبیل مقامات سؤال مناسب است
نهایت آنکه اگر آنها سرعت در امتثال فرمان مینمودند که کاشف از شوق باطاعت است و اشکال تراشی نمیکردند که کاشف از
عدم وثوق بمواعید و قدرت الهی است و فورا گاوي میکشتند خداوند هم بوعده خود عمل میفرمود و آنکشته را زنده میکرد و قاتل
کشف میشد ولی چون آنها کندي در امتثال نمودند و اشکالتراشی کردند خداوند هم اراده فرمود که کار را بر آنها دشوار نماید و
صفحه 168 از 522
هم تفضلی نسبت بصاحب گاو که شیعه آل اطهار بود فرموده باشد و مؤید اینکه بیان است روایت قمی که بعد از تمامیت اوصاف
گفتند شناختیم آنرا گاو فلانی است و رفتند بخرند او را گفت نمیفروشم مگر آنکه پوستش را پر از طلا کنید و آمدند بحضرت
موسی عرض کردند فرمود لابدید بخرید او را عینا که مشعر است بآنکه در آخر امر بر آنها منجز شد و اگر منجز نمیشد عمل
نمیکردند چنانچه در ذیل آیه اشاره شده است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 72
اشاره
91- وَ إِذ قَتَلتُم نَفساً فَادّارَأتُم فِیها وَ اللّه مُخرِج ما کُنتُم تَکتُمُونَ [ 72 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه کشتید کسی را پس نزاع نمودید در آن و خدا ظاهر کننده بود آنچه را که بودید پنهان میداشتید
تفسیر
. و یاد بیاورید وقتی را که کشتید آنکس را که در ذیل آیه و اذ قال موسی لقومه بیان شد پس اختلاف و نزاع نمودید در تعیین
قاتل و هر دسته از شما خود و کسانتانرا از قتل تبرئه نموده و بدسته دیگر نسبت میدادید و خداوند بیرون آورد از پرده آنچه را
مخفی بود در باطن شما از خبر قاتل و اراده تکذیب موسی براي آنکه تصور مینمودید خداوند هم مانند شما قدرت بر احیاء اموات
ندارد و اجابت نمیکند ملتمس او را چنانچه بیان شد و ظاهر آنستکه اینکه آیه هم خطاب ببنی اسرائیل [ صفحه 105 ] است چنانچه
در صدر روایت قمی از حضرت صادق [ع] که در ذیل همان آیه اشاره شد بیان فرموده که قاتل از بنی اسرائیل بود و با تفسیر امام
[ع] منافات ندارد زیرا ممکن است قاتل از بنی اسرائیل بوده ولی ساکن محله دیگر بوده و ممکن است گفته شود خطاب بیهود است
و چون اتباع حضرت موسی اکثر از بنی اسرائیل بودند خطاب به آنها شده است و براي آنکه اینکه آیه بعد از ذکر امر بقتل بقره و
بیان اوصاف آنست با آنکه قتل در خارج قبلا واقع شده بوده در مجمع دو وجه بیان فرموده یکی آنکه اینکه آیه مقدم است معنا
اگرچه مؤخر است لفظا و تأویل آنستکه وقتی کشتید شما کسی را و نزاع نمودید و کشف امر را از موسی خواستید پس گفت بشما
خدا امر میفرماید شما را بکشتن گاوي دیگر آنکه اینکه آیه متعلق باشد به آیه بعد و تقدیر آنست که وقتی کشتید شما کسی را
پس گفتیم بزنید او را ببعض گاو تا امر کشف شود، و بنظر حقیر هر دو وجه غیر وجیه است زیرا اینکه تأویل موجب حسن کلام یا
جواز تأخیر و تقدیم نیست بلکه نکته بلاغتی لازم دارد و بنابراین یا باید گفت آیات بترتیب نزول جمعآوري نشده است اگرچه نظر
بمصالحی امر بعمل بقرآن بهمین ترتیب شده است تا منافات با حجیت ترتیب آیات هم نداشته باشد یا باید گفت نکته آنستکه از
اینکه آیه ببعد غرض دیگري بنقل اینکه حکایت تعلق گرفته است و آن بیان قدرت الهی است بر احیاء موتی و کشف حقائق و
رسوائی فاسق تا موجب معرفت و عبرت و ردع از معصیت شود چنانچه تاکنون مقصود بیان جهالت و طفره و تعلل بنی اسرائیل در
امتثال و در نتیجه مشکل شدن امر بر آنها بود و چون خداوند قصص را براي فوائد آن نقل میفرماید در واقع اینکه ابتداي قصه
دیگري است و غیر از قصه سابق است اگرچه مطالبش بآن مربوط باشد و اول اینکه قصه و اهم در اینکه غرض واقعه قتل است لذا
در صدر اینکه قصه نقل شده است بنابراین باید گفت تمایز قصص قرانیه بتمایز اغراض و فوائد است و باین ملاحظه است تکرار
صفحه 169 از 522
یک قصه در چند موضع و در حقیقت و باین ملاحظه هر کدام قصه جداگانه است و فائده دیگري دارد و تکرار نیست چنانچه
بعضی از محققین تمایز علوم را هم بتمائز اغراض دانستهاند اگرچه حقیر در آن باب موافق نیستم و مانند مشهور تمایز علوم را بتمایز
موضوعات میدانم و از اشکالات کفایۀ الاصول [ صفحه 106 ] و غیرها جواب گفتهام ولی در باب قصص قرانیه اینکه نکته صحیح
است و با اینکه بیان اشکال و شبهه باقی نمیماند انشاء اللّه تعالی.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 73
اشاره
112- فَقُلنا اضرِبُوه بِبَعضِها کَذلِکَ یُحی اللّه المَوتی وَ یُرِیکُم آیاتِه لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 73 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس گفتیم بزنید آنرا به پاره از آن گاو اینکه چنین زنده میکند خدا مردگانرا و مینمایاند بشما نشانههاي خود را باشد که شما تعقل
نمائید.
تفسیر
. پس گفتیم بزنید آنمیت مقتول را ببعض آنگاو تا خداوند زنده نماید او را و بپرسید از او که قاتل تو کیست پس دم گاو را گرفتند
و زدند به مرده زنده شد اینکه چنین زنده میکند خداوند مردگانرا در دنیا و آخرت چنانچه زنده فرمود اینکه میت را بملاقات میت
دیگر اما در دنیا ملاقات مینماید آب مرد با آب زن و زنده مینماید خدا چیزیرا که در اصلاب و ارحام است و اما در آخرت نازل
میفرماید میان نفخه اول اسرافیل و نفخه دوم از دریاي مسجور یعنی ریخته شده که در زیر آسمان است و خداوند در قرآن از آن نام
برده بارانی را بر زمین که آن باران منی است مانند منی مردها و ملاقات میکنند با مردههاي پوسیده پس میرویاند از زمین و زنده
میشوند و مینمایاند آیات خود را غیر از اینکه واقعه از سائر دلائل بر توحید و نبوت موسی [ع] و فضل محمّد و آل او بر سائر خلق تا
شما تعقل و تفکر نمائید که خداوندي که اینکه طور امور عجیبه را بجا میاورد امر نمیفرماید خلق را مگر مطابق با حکمت و اختیار
نمیفرماید محمّد و آل او را مگر براي آنکه ایشان افضل صاحبان عقولند و بعضی گفتهاند امر بتعقل براي آنستکه مردم بدانند
کسیکه قدرت دارد یکنفر را زنده کند قدرت دارد همه را زنده نماید و در تفسیر امام [ع] است که قطعه را که از آن جدا کردند
بیخ دم او بود که خداوند از آن خلق نموده است بنی آدم را و بر او نشانده میشود وقتی که عود مینماید در صورتی که خلق جدید
است پس زدند آنمیت را بآن قطعه و گفتند خدایا بحق محمّد و علی و آل اطهار آندو اینکه میت را زنده و گویا فرما تا خبر دهد از
قاتل خود پس زنده شد و ایستاد سالم و بیعیب و گفت اي پیغمبر خدا کشتند مرا اینکه دو پسر عمم که حسد بردند بر من براي
دختر عمم که مرا اختیار نمود و آندو را قبول ننمود و انداختند مرا در محله اینها تا دیه مرا بگیرند پس حضرت [ صفحه 107 ] موسی
آندو نفر را گرفت و کشت و آن کشته پس از زنده شدن متوسل شد بخدا بوسیله محمّد و آل او که باقی بماند او در دنیا تا از دختر
عموي خویش بهرهمند گردد و کفایت کند از او شر دشمنانش را و روزي دهد او را پاکیزه و فراوان و خداوند اجابت فرمود و
هفتاد سال دیگر باو عمر داد با آنکه وقتی کشته شد شصت سال داشت و در تمام آنمدت حواسش صحیح و سالم و شهوتش قوي
بود و با دختر عمویش زندگانی میکرد و برخوردار شد از حلال دنیا و اینکه زن و شوهر با یکدیگر بعشرت زندگی کردند و از
صفحه 170 از 522
یکدیگر جدا نشدند تا هر دو با هم مردند و داخل بهشت شدند و در آنجا با یکدیگر خوشند و اصحاب حضرت موسی که کشتند
آنگاو را در خدمت آنحضرت گریه و زاري نمودند که ما فقیر شدیم و لجاج هستی ما را بباد داد و حضرت موسی توسل به پیغمبر
خاتم و آل اطهار او را بآنها تعلیم فرمود و خدا وحی فرمود بحضرت موسی که بروند در خرابه مخصوصی و موضع خاصی را حفر
نمایند و بیرون آورند گنجی را که ده هزار هزار مثقال زر سرخ بود و برگردانند بهر کس هر چه را که براي خریداري از او گرفته
بودند تا بحال اول از حیث ثروت برگردند و ما بقی را که پنج هزار هزار دینار بود میان خودشان قسمت نمایند تا جمعا اموالشان دو
برابر سابق شود به برکت توسل بمحمد و آل او و براي اعتقادشان بفضیلت ایشان بر تمام خلایق روحی و ارواح العالمین لهم-
الفداء، و در روایت قمی قاتل یکنفر پسر عم او معرفی شده است و بعضی گفتهاند مقتول پسر عامیل نام بوده که او مرد صاحب
ثروتی بوده و وارثش منحصر بیک پسر بوده و برادر زادههاي او که پسر عم مقتول بودند براي طمع در ارث او را کشتند و از إبن
عباس روایت شده است که نام اینکه مقتول عامیل بوده نه نام پدرش و اللّه اعلم. تبیین سماوي در تفسیر امام [ع] شنیدي که فرمود
قطعه را که از آن جدا نمودند بیخ دم او بود که بنی آدم از آن خلق شدهاند و بر آن نشانده میشوند وقتی که عود میکنند و از پیغمبر
[ص] هم روایت شده است که از انسان چیزیکه باقی میماند بیخ دم او است و عیاشی از حضرت رضا [ع] نقل نموده که خداوند امر
نمود آنها را بذبح گاو با آن که حاجت بدمش داشتند براي سختگیري بآنها، و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که از
آنحضرت سؤال نمودند آیا میت جسدش در قبر میپوسد فرمود بلی هیچ [ صفحه 108 ] چیز از او باقی نمیماند مگر طینتی که
خداوند خلق نموده است او را از آن که آن نمیپوسد و باقی میماند در قبر مستدیر تا ثانیا خلق شود مانند خلقش در اول امر و بگمان
حقیر اینکه روایات همه اشاره به آنستکه براي بنده کشف شد در باب معاد در نتیجه عملی بعد از آنکه بتحقیقات صدر المتالهین
قدس سره در اسفار که بعد از تمهید ده مقدمه و اصل اثبات معاد جسمانی نموده قانع نشدم با آنکه مرحوم حاجی سبزواري و فیض
و امثال اینکه بزرگان هم پسندیده و اختیار نمودهاند چون بنظر حقیر با ظواهر آیات و اخبار و کیفیت مغروسه در اذهان متشرعه
کاملا وفق ندارد اگرچه انصاف آنستکه خیلی زحمت کشیده و مجاهدت نموده و تمام شکوك و شبهات را دفع فرموده بعد از
آنکه جمعی از فلاسفه از اقامه دلیل عاجز شدند لذا بعضی منکر و برخی بتصدیق تعبدي اکتفا کردند شکر اللّه سعیه و ضاعف فی
الاسلام قدره و آنچه به بنده تعلیم شد آن است که فرمودند کیفیت احیاء اموات چنانستکه ذره در منی است که تمام ذرات مناسبه
خود را جذب مینماید و بزرگ میشود بتدریج تا روح باو دمیده شود و آن ذره در بدن انسان موجود است هضم نمیشود و تحلیل
نمیرود تا انسان بمیرد و اگر انسان را دفن کنند آن ذره خاك نمیشود و اگر درنده یا کافري مؤمنی را بخورد آن ذره جزء بدن او
نمیشود با عرق یا غیر آن دفع میشود و باین بیان شبهه آکل و مأکول را از بنده دفع فرمودند و همان ذره در وقت معینی که خداوند
اراده فرموده تمام ذرات مناسبه خود را از اجزاء ابدان اهل زمین دو مرتبه بخود جذب مینماید و روح در او دمیده میشود و قیامت
کبري برپا میگردد و حقیر مطمئن شدم و اینکه در روایات به بیخ دم و دم تعبیر شده است شاید براي اشاره باصل جهت جسمیت
انسان است که در آنجهت با حیوان مشارکت دارد چون ظهور حیوان در شعار حیوانیت بدم است و اما اشتراط احیاء مقتول در واقعه
مذکوره بکشتن گاو ظاهرا براي تنبه بنی اسرائیل بنتیجه مسامحه و اشکال تراشی در مقام امتثال و ایصال نفع بمستحق تفضل بوده
است و مدخلیتی در احیاء نداشته ولی اینکه نکته را هم باید دانست که اجسام اخروي با اجسام دنیوي تفاوت دارند و اهل بهشت
جرد و مردند یعنی مجرد و منزهند از لوازم اجسام دنیوي و در بعضی اخبار وارد شده که جوان سی و سه ساله بنظر میآیند و شصت
ذراع در هفت ذراع طول و عرض دارند براي آنکه کاملا بتوانند لذت از نعیم جنان ببرند و اهل فسق [ صفحه 109 ] و کفر بصور
غریبه محشور میگردند چنانچه از حضرت صادق [ع] روایت شده در صور برزخیه از قبیل خوك و بوزینه و مخالف امام که سرش
مانند سر خر است و کافر که دندانش مانند کوه احد است و اگر به بینی او را میشناسی و میگوئی فلانی است اینکه طور شده و
اینکه تفاوت براي آنستکه هر نشئه لوازمی دارد و نشئه آخرت لوازمش مناسب با آن نشئه است و بنظر حقیر تمام اجزاء اینکه نشئه
صفحه 171 از 522
از گوشت و پوست و خون و رك و استخوان و هر چه باشد در آن نشئه و عالم آخرت موجود است نهایت آنکه مناسب با آن نشئه
و از سنخ آن عالم است و بنابراین بیان وارد نمیشود هیچیک از شبهات که حکما در باب معاد نمودهاند که عمده آنها شبهه تناسخ
است که طریق حل آن در ذیل آیه ثم بعثناکم من بعد موتکم بمناسبت رجعت بیان شد و پس از آن شبهه آکل و ماکول است که
جوابش از آنچه در اینمقام بیان شد معلوم گردید، و اما شبهه مطالبه زمان و مکان و ماده هم جوابش آنستکه زمان و مکان و ماده
اخروي بمنزله روح زمان و مکان و ماده دنیوي است و مزاحمتی بین آنها نیست بلکه اجسام اینکه عالم هم اگر لطیف باشد احکام
اجسام کثیفه را ندارند چنانچه جسم مبارك حضرت ختمی مرتبت سایه نداشت و بعضی از زوجات آنحضرت در موقع شوخی
دستمال را که بکمر حضرت میانداختند و دو سرش را میکشیدند گیر نمیکرد و رد میشد، و اما سایر شبهات هم از آنچه عرض شد
جوابش براي اهل علم ذکی معلوم میشود و بیانش خارج از مبناي حقیر در اینکه کتاب است، و در اینمقام در نفحات استدلال
عجیبی فرموده و حاصلش آنستکه اینکه واقعه احیاء مقتول در زمان حضرت موسی از اتم دلائل است بر معاد و اولی است از آن
احیاء بوسیله بارانیکه طبعش طبع نطفه باشد و مشرکین منکرین بعث نمیتوانند اینکه واقعه را منکر شوند چون اینکه واقعه متواتر
است و اینکه آیات باهرات دلالت بر آن دارد و آنها نمیتوانند منکر وقوع آن شوند پس باید اقرار نمایند باحیاء جمع کثیري از اولین
و آخرین براي علم باحیاء یک میت بقدرت خدا، در صورتی که مشرك اعتقاد بقرآن ندارد چه رسد بدلالتش و مقام مقام اعتبار
اولویت نیست و تواتر بر فرض ثبوت وقتی مفید است که موجب علم باشد بلکه تواتر اخبار جماعتی است که مفید علم باشد و اگر
نباشد تواتر نیست و اگر علم باشد انکار تصور ندارد بعلاوه شرط تواتر آنستکه ذهن مسبوق بشبهه نباشد و با اینکه شبهات در
اطراف [ صفحه 110 ] معاد جسمانی چگونه خبر متواتر و مفید علم میشود بر فرض شد مگر معاد را باید بدلیل نقلی ثابت نمود و اگر
دلیل نقلی خواسته باشیم اینهمه آیات و اخبار صریحه در معاد چه شده که بآیات داله بر وقوع اینکه واقعه تمسک نمائیم بر اینکه
واقعه و از آن بمعاد با آنکه معاد ضروري دین است و حاجت باستدلال نقلی ندارد و اگر منظورشان استدلال عقلی باشد یک واقعه
جزئیه چگونه دلالت بر معاد کلیه اجسام مینماید با آنکه جزئی نه کاسب است و نه مکتسب نهایت آنکه چون وقوع اخص از امکان
است دلالت بر امکان احیاء اموات نماید آنهم موقوف است بر علم بعدم مدخلیت خصوصیات وقایع ولی اگر احتمال دخل
خصوصیات را در موارد بدهیم باز مثبت امکان کلی نیست چنانچه در باب تمثیل منطقی و قیاس اصولی ذکر شده است و بر فرض
دلالت بر امکان در باب معاد ما حاجت باثبات وجوب داریم یعنی باید ثابت کنیم حتما لازم است معاد و روز جزائی باشد و امکان
قسیم وجوب یا اعم از آنست و نمیدانم چه ملازمهئی است بین علم باحیاء یک میت و اقرار باحیاء جمع کثیر مگر مراد همان امکان
باشد که حالش معلوم شد در هر حال اگر امر باین سهولت بود شیخ مطلق حکمت و رئیس فلاسفه اسلام از اقامه برهان بر آن عاجز
نمیشد و اللّه اعلم ایقاظ چندي بود میخواستم نکته را تذکر دهم میترسیدم جسارت شود تا اینزمان که عنان اختیار از دست رفت و
ناچار شدم از حد خود تجاوز نمایم و آن آنستکه علماء اعلام و فقهاء اسلام کثر اللّه امثالهم تکلیف عوام را معلوم فرمودند چنانکه
مرحوم سید در عروة الوثقی میفرماید مورد تقلید احکام فرعیه عملیه است و در اصول دین و فقه و علم نحو و صرف و لغت و
موضوعات مستنبطه عرفیه یا لغویه و موضوعات صرفه تقلید راه ندارد و از اینکه جا معلوم میشود وظیفه آنها همان بیان احکام شرعیه
فرعیه است و اینکه منصبی است که امام [ع] بآنها مرحمت فرموده است لذا مناسب است خودشان هم از مقامشان تجاوز ننمایند
چون میدانند هر علمی اهل و متخصص و خبره دارد و جاهل در هر مسئله باید باهل ذکر آن رجوع نماید خوب است در مسائل
عقلیه و ادبیه و تاریخیه آنچه را فن ایشان نیست وارد نشوند و اگر کسی از اینکه قبیل مسائل سؤال نمود ارشاد باهلش نمایند چنانچه
شنیدهام بناي مرحوم شیخ انصاري قدس سره که حقا باید [ صفحه 111 ] اعمالش مانند اقوالش سرمشق علماء متأخرین باشد بر اینکه
بوده که هر وقت مسئله عقلیه مشکلی از ایشان سؤال مینمودند جواب میفرمودند من وزیر داخله اسلامم حاجی سبزواري وزیر
خارجه است بایشان مراجعه نمائید و اوقاتیکه بنده در قم بودم از مرحوم شیخ استاد ما علیه الرحمه سؤال نموده بودند از ممالک
صفحه 172 از 522
اروپا که کیفیت وحی بر پیغمبر چگونه است رجوع فرمودند باساتید معقول جوابش را بنویسند و اگر مسائل ادبی یا تاریخی سؤال
میشد مذاکره شده بود که باهل فنش مراجعه شود البته شأن فقیه نیست که همه چیز را بداند ولی باید بداند که سؤال از هر مسئله
باید از اهل ذکرش بشود اگر خود را اهل ذکر آن مسئله نمیداند ارشاد باهلش فرماید بنده تعجب میکنم از بعضی آقایان که هر چه
هر که از آنها سؤال میکند جواب میدهند مگر مجبورید ندانسته جواب بگوئید شما نمیدانید طبیب نیستید چرا معالجه میفرمائید بلکه
آن بیچاره دواي شما را خورد و مرد با آنکه میگوئید طبیب ضامن است اگرچه حاذق باشد مگر نمیدانید اهل شعر نیستید چرا شعر
میگوئید تا بضرورت دچار شوید و معنی میکنید تا در نزد ادبا و اهل معنی موهون شوید با آنکه میدانید بمقدمات اجتهاد کسی
ادیب نمیشود و از همه بدتر ورود در مسائل عقلیه است چون سرزمینی است که ایمان فلک رفته بباد اگر خواسته باشید بر طبق اخبار
جواب بفرمائید ظواهر ادله در اینکه باب شاید اختلافش بیش از اخبار فروع باشد و تا شخص احاطه بآنها نداشته باشد و علاج
تعارضش را نکرده باشد و وجه جمع میان آنها را نیافته باشد و با عقل صریح مطابقه ننموده باشد نمیتواند جواب بگوید علاوه بر
آنکه حجیت آنها معلوم نیست و اگر خواسته باشید بر طبق قواعد عقلیه جواب بگوئید وا حسرتا علاوه بر استعداد و عقل کامل یک
عمر زحمت و مجاهدت میخواهد تا اگر خداوند از اینکه علم نصیبی براي او مقدر فرموده باشد باو و اصل شود لذا کمتر فقیهی
است که در اینکه رشته وارد شده باشد و سلامت خارج شده باشد براي آنکه مغرور بفهم و فراست و علم و عقل خودتان نشوید
یک نمونه بدست میدهم مرحوم آخوند قدس سره با آنفهم سرشار و فکر طیار در کفایت الاصول وارد معقول شده و اشتباهاتی
فرموده که بعضی از موارد سکته بمقام ایشان وارد نموده است با آنکه ایشان از اینکه علم هم بیبهره نبودهاند ولی تخصصشان [
صفحه 112 ] در اصول بوده از باب مثال ناچارم یک مورد را عرضه بدارم در باب طلب و اراده ظاهرا قائل باختیاریت اراده شدهاند با
آنکه معلول امر غیر اختیاري دانستهاند گویا ما گیر لفظ اختیار بودیم و در عین حال قائل شدهاند بتبعیت ثواب و عقاب از براي فعل
قهرا و در باب تجري قائل شدهاند باضطراریت اراده با آنکه گاهی علل آن اختیاري است و ثواب و عقاب را از توابع قهریه قرب و
بعد ناشی از اطاعت و عصیان دانستهاند و سؤال از عاصی را که چرا معصیت نمودي مساوق با سؤال از حمار که چرا ناهق شدي
فرض فرمودهاند با آنکه بدیهی است که سؤال اول حسن و سؤال دوم قبیح است و هر عقلی حکم میکند که معلول امر اختیاري
اختیاري است و مقدور بواسطه مقدور است و معلول امر اضطراري اضطراري است و ممتنع بالغیر ممتنع است و اینکه مطالب در
کتب عقلیه معنون است لذا علماء معاصرین از اطراف در اینکه موضوع بایشان حمله نمودهاند و طعنها زدند و شیخ استاد ما در
اینکه مقام فرمودند علاوه بر تبعات افعال که ممکن است صور برزخیه عبارت از آنها باشد براي ما از شرع ثواب و عقابی ثابت شده
که خداوند میدهد و میفرماید و اگر خواسته باشد عفو میکند و آن ملاك اوامر و نواهی مولویه است و الا آن ثواب و عقابی که از
تبعات فعل است بر اوامر و نواهی ارشادیه هم مترتب است، حقیر عرض میکنم در اواخر سوره النجم خداوند تصریح باین فرموده که
نیست براي انسان مگر حاصل سعیش که او را میبیند پس از آن جزاء میدهد او را خداوند جزائی تمامتر مانند پدري که طفل خود
را بتحصیل علم و ادب وادار مینماید یک آثاري مرتب بر علم و ادب و ترك آنستکه قهرا مرتب میشود و یک جایزه و انعامی است
که پدر در صورت اطاعت پسر باو عطا میکند و در صورت تخلف او را بضرب و غیره تأدیب مینماید اینکه ثواب و عقاب که فقها و
متکلمین میگویند از قبیل قسم دوم است و باین جهت گفتهاند احکام شرعیه الطاف است در واجبات عقلیه یعنی خداوند مانند پدر
مهربان که پسر را بواسطه انعام و تأدیب وادار بجلب منافع و دفع مضار خویش میکند بندگان را بوعده و وعید وادار بادراك مصالح
و احتراز از مفاسد کامنه در اشیاء مینماید بلی بمذاق حکما که تمام اوامر و نواهی را ارشادي میدانند ممکن است همان ثواب و
عقاب بمعنی اول باشد ولی با مشرب فقاهت منافی [ صفحه 113 ] است خلاصه آنکه در فنی که تخصص در آن ندارید وارد نشوید
که خیر دنیا و آخرت ندارد بدتر از همه حال بعضی اهل منبر است که از جهات اربعه یا سته الفاظی از اصطلاحات عرفاء و فلاسفه
جمعآوري و حفظ نمودهاند و اخبار آل محمّد [ص] و مواعظ حسنه آنانرا کنار گذارده بوسیله آن منسوجات از مردم دلربائی
صفحه 173 از 522
مینمایند باز جاي شکرش باقی است که گوینده و شنونده هیچکدام نمیفهمند اگر نه مفاسدش بیش از اینها بود خداوند امور ما را
اصلاح فرماید خیلی معذرت میخواهم زبان درازي شد و انشاء اللّه عفو خواهید فرمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 74
اشاره
ثُم قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالحِجارَةِ أَو أَشَ دُّ قَسوَةً وَ إِن مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنه الَأنهارُ وَ إِن مِنها لَما یَشَّقَّق فَیَخرُج مِنهُ
301- الماءُ وَ إِن مِنها لَما یَهبِطُ مِن خَشیَۀِ اللّه وَ مَا اللّه بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ [ 74 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس سخت شد دلهاي شما بعد از اینکه پس آنها مانند سنگها هستند یا سختتر و همانا بعضی سنگها هر آینه چیزي است که جاري
میشود از آن نهرها و همانا بعضی از آنها هر آینه چیزي است که شکافته میشود پس بیرون میآید از آن آب و همانا بعضی از آنها
هر آینه چیزي است که فرود میآید از ترس خدا و نیست خداوند غافل از آنچه بجا میآورید
تفسیر
. پس غلیظ و خشک شد و باز ماند از خیر و رحمت دلهاي شما گروه یهود بعد از آنکه واضح شد آیات باهرات در زمان حضرت
موسی [ع] و معجزات ظاهرات که مشاهده نمودید آنها را در زمان محمّد [ص] پس دلهاي شما مانند سنگهاي خشک است که
بهیچ وجه رطوبتی ندارد در آنکه از شما فایده و خیري بکسی نمیرسد نه حق اللّه را از نقود و مواشی خودتان ادا مینمائید و نه
صدقات مستحبه و اکرامات لازمه را ملتزم میباشید و نه مهمان داري میکنید و نه از درمانده دستگیري مینمائید و نه آداب انسانیت و
معاشرت را بجا میآورید یا آنکه دلهاي شما فرقه یهود از سنگ سختتر است اولا بطور ابهام فرمود مانند سنگ است ثانیا بیان فرمود
از سنگ هم سختتر است تا وقع آن در قلوب زیادتر باشد و بعضی گفتهاند بمناسبت درجات قساوت قلوب آنها است و بعضی
کلمه او را بمعنی بل گرفتهاند یعنی بلکه سختتر است چون بعضی سنگها بقدري پر برکتند که نهرها از آن جاري میشود که مزارع
از آنها مشروب میشود و [ صفحه 114 ] عامه خلق از آنها استفاده مینمایند و بعضی از سنگها آب کمی از آن ترشح مینماید که اگر
تشنه باو برسد سیرآب میشود و شما هیچ خیر ندارید نه کم و نه زیاد و بعضی سنگها قبول ولایت را نمودهاند که اگر آنها را باسم
خداوند و خمسه اطهار قسم بدهند و بخوانند سرازیر میشوند و خضوع میکنند در مقابل ایشان و بعضی گفته اند فرود آمدن سنگها
از کوهها بدون سبب ظاهري از ترس خدا است چون تمام موجودات بحسب درجات خودشان ادراك و وظیفه دارند و اینکه سجود
آنها است و خدا غافل از اعمال بندگان نیست بلکه عالم است و هر کس را بر طبق حکمت و عدالت بپاداش عمل خود میرساند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 75
اشاره
169- أَ فَتَطمَعُونَ أَن یُؤمِنُوا لَکُم وَ قَد کانَ فَرِیق مِنهُم یَسمَعُونَ کَلامَ اللّه ثُم یُحَرِّفُونَه مِن بَعدِ ما عَقَلُوه وَ هُم یَعلَمُونَ [ 75 ] -قرآن- 1
صفحه 174 از 522
ترجمه
آیا پس طمع میکنید که ایمان بیاورند از براي شما با آنکه بتحقیق بودند گروهی از ایشان که میشنیدند کلام خدا را پس تغییر
میدادند آنرا بعد از آنکه تعقل نموده بودند آنرا با آنکه آنها میدانستند.
تفسیر
. یعنی آیا طمع و انتظار دارید اي محمّد تو و اصحابت که ایمان بیاورند اینکه یهودان و قلبا تصدیق شما را نمایند با آنکه طایفه از
پیشینیان آنها میشنیدند کلام خداوند را در پاي کوه طور سینا و اوامر و نواهی الهی را پس تغییر میدادند آنچه را شنیده بودند وقتی
که میخواستند بیان کنند براي سایر بنی اسرائیل که آنجا نبودند مسموعات خودشان را بعد از آنکه فهمیده بودند بعقل و ادراك
خودشان خطابات الهی را با آنکه میدانستند که دروغ میگویند و گفته شده است مراد آنستکه اینکه حال خوبان آنها بوده که
حضرت موسی آنها را با خود بطور برده بود شما از سایرین چه توقع دارید و اینکه براي تسلیت خاطر پیغمبر [ص] و اهل ایمان است
که از جهالت و عدم تأثیر آیات خدا و مواعظ ایشان در آنها ملول نشوند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 76
اشاره
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعضُ هُم إِلی بَعض قالُوا أَ تُحَ دِّثُونَهُم بِما فَتَحَ اللّه عَلَیکُم لِیُحَ اجُّوکُم بِه عِندَ رَبِّکُم أَ فَلا
204- تَعقِلُونَ [ 76 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون ملاقات نمایند آنانرا که ایمان آوردهاند گویند ایمان آوردیم و چون خلوت کنند بعضی از ایشان با بعض دیگر گویند آیا
خبر میدهید ایشانرا بآنچه کشف فرموده است خداوند بر شما تا حجت آورند شما را بآن نزد پروردگارتان [ صفحه 115 ] آیا پس
تعقل نمیکنید
تفسیر
. براي بیان مزید جهالت یهود است که وقتی ملاقات مینمودند مانند سلمان و أبو ذر و مقداد را میگفتند ما هم مانند شما ایمان
آوردیم چون اوصاف پیغمبر شما را خدا براي ما بیان فرموده است و وقتی که با یکدیگر خلوت مینمودند بزرگ ترهاشان میگفتند
اینکه چه کاري بود کردید و چه اظهاري بود بمسلمانان نمودید آیا خبر میدهید آنها را بآنچه گشوده است باب علم بآنرا خداوند
براي شما در توریت و غیر آن از دلالات واضحه بر صدق پیغمبر خاتم تا محاجه نمایند مسلمانان با شما در نزد خداوند و بگویند
شما دانستید اوصاف و علائم او را و مشاهده و تطبیق نمودید پس چرا ایمان نیاوردید و اطاعت نکردید چون از فرط جهالت تصور
میکردند غیر از اقرار حجتی بر آنها نیست با آنکه نفس وجود آنعلامات و معجزات حجت بر آنها بود خواه اقرار و اخبار مینمودند
خواه نمینمودند با اینکه وصف میگفتند بکوچکترهاشان که آیا شما تعقل نمیکنید که اخبار و اقرار حجت است بر شما و نباید
صفحه 175 از 522
شخص حجت بدست طرف خود بدهد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 77
اشاره
82- أَ وَ لا یَعلَمُونَ أَن اللّهَ یَعلَم ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ [ 77 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا نمیدانند که خدا میداند آنچه را پنهان میدارند و آنچه را آشکار میکنند
تفسیر
. یعنی آیا نمیدانند آنفرقه از یهود که بر فرقه دیگر در آیه سابق اعتراض نمودند که خدا میداند آنچه را پنهان میدارند از عداوت و
کفر باطنی آنها و آنچه را اظهار میدارند از ایمان باو ظاهرا براي آنکه واقف شوند بر اسرار مسلمانها در نتیجه آمیزش با ایشان و
بروند اسرار آنها را فاش نمایند نزد یاران خودشان و بعضی گفته اند مراد آنستکه آیا نمیدانند خداوند عالم بسر و علن آنها است و
کتمان حق در پیشگاه احدیت مفید نیست پس اعتراض بر آنها وارد است نه بر اقرار کنندگان.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 78
اشاره
101- وَ مِنهُم أُمِّیُّونَ لا یَعلَمُونَ الکِتابَ إِلاّ أَمانِی وَ إِن هُم إِلاّ یَظُنُّونَ [ 78 ] -قرآن- 1
ترجمه
[ و بعضی از آنها بیسوادانند که نمیدانند کتاب را مگر آنچه خوانده شود و نیستند آنها مگر آنکه گمان میکنند. [ صفحه 116
تفسیر
امّی منسوب بام است یعنی بهمان حال است که از شکم مادرش بیرون آمده نمینویسد و نمیخواند و امیون جمع ام است و مراد
آنست که بعضی از یهود از اینکه قبیلند که بیان شد نمیدانند کتاب منزل از آسمان را مگر آنچه براي ایشان بخوانند و بگویند اینکه
کتاب خدا و کلام او است چون تمیز نمیدهند میان اصلی و جعلی و هیچیک را نمیشناسند و نمیدانند آنچه خوانده شده است براي
آنها مخالف است با آنچه در کتاب است چون امانی جمع امنیّه است که بمعنی چیزي است که مقدر و مفروض شود بر وفق دلخواه
و آرزو خلاصه آنکه علماء آنها هر چه دلخواه خودشان است جعل میکنند و بتوریۀ نسبت میدهند و آنها هم با آنکه یقین ندارند
بمجرد گمان تقلید از رؤساي خودشان مینمایند و قبول میکنند با آنکه حرام است بر آنها تقلید از ایشان شخصی از حضرت صادق
[ع] سؤال نمود وقتی که عوام یهود نشناسند کتاب را مگر بشنیدن از علماء خودشان معذورند و نباید از آن تخطی کنند پس چگونه
صفحه 176 از 522
خداوند مذمت میفرماید آنها را بسبب تقلیدشان و قبول قول علماء خودشان آیا مگر عوام آنها با عوام ما فرق دارند که تقلید میکنند
از علماء خودشان اگر براي آنها جایز نباشد براي ما هم جایز نیست جواب فرمودند میان عوام و علماء ما با عوام و علماء یهود فرق
است از جهتی و تساوي است از جهتی اما از آنجهت که مساویند آنستکه خداوند مذمت فرموده است عوام ما را بسبب تقلید علماء
چنانچه آنها را هم مذمت فرموده اما از جهت افتراق اینطور نیست سائل عرض کرد یابن رسول اللّه بیان فرما فرق را حضرت فرمود
همانا عوام یهود علماء خودشان را میشناختند که صریحا دروغ میگویند و حرام میخورند و رشوه میگیرند و تغییر میدهند احکام را از
موارد وجوب بشفاعات و عنایات و مصانعات و میشناختند آنها را که تعصب شدید دارند بحدیکه دینشان را براي تعصب از دست
میدهند و براي تعصب حق را از اهلش میگیرند و براي تعصب بنا اهل حق میدهند و ظلم میکنند و مرتکب محرمات الهی میشوند و
ملزم شده بودند بعقل خودشان که کسانیکه اینکه کارها را میکنند فاسقند نباید تصدیق نمود آنها را در آنچه نسبت بخدا و وسائط
میان حق و خلق میدهند پس براي اینکه مذمت فرمود آنها را که تقلید نمودند کسانیرا که شناختند و دانستند که نباید خبر آنها را
قبول نمایند و نباید تصدیق کنند آنها را در آنچه حکایت میکنند از قول [ صفحه 117 ] خدا و پیغمبر و عمل کنند بر طبق آن و
واجب است بر آنها که تفکر کنند نزد خودشان در امر رسالت رسول خدا چون دلائل نبوت او واضحتر بود از آنکه بر کسی مخفی
شود و مشهورتر بود از آنکه بر آنها ظاهر نشود همینطور عوام امت ما وقتی به بینند از فقهاي خودشان فسق ظاهر و تعصب شدید را
و تکالب بر حطام دنیا و حرام آنرا و آنکه حمایت میکنند از کسیکه مستحق توهین و تخفیف است و ضدیت مینماید با کسیکه
شایسته کمک و نیکوئی است از روي تعصب پس کسانیکه تقلید کنند از عوام ما مثل اینکه فقها را مانند یهودانی هستند که
خداوند آنها را مذمت فرموده براي آنکه تقلید فقهاء فاسق خودشان را نمودند و اما اگر از فقها کسی باشد که نگهدار دین خود و
حافظ نفس خود و مخالف با هواي خویش و مطیع امر مولاي خویش باشد پس بر عوام است آنکه تقلید او را نمایند و اینکه
نمیباشد مگر در بعضی از فقها شیعه نه همه آنها پس همانا کسانیکه مرتکب شوند از فواحش و قبائح آنچه را فسّاق فقها اهل سنت
مرتکب میشوند پس قبول نکنید از چنین اشخاصی از ما خبري را و کرامتی نیست براي آنان، حقیر عرض میکنم علاوه بر اینها تقلید
آنها در اصول دین بوده و در اصول تقلید راه ندارد و باید یقینی باشد و آنها چون علماء خودشان را باوصاف مذکوره میشناختند از
قول آنها یقین پیدا نمیکردند چنانچه در ذیل آیه تصریح شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 79
اشاره
فَوَیل لِلَّذِینَ یَکتُبُونَ الکِتابَ بِأَیدِیهِم ثُم یَقُولُونَ هذا مِن عِندِ اللّه لِیَشتَرُوا بِه ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیل لَهُم مِمّا کَتَبَت أَیدِیهِم وَ وَیل لَهُم مِمّا
214- یَکسِبُونَ [ 79 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس واي بحال آنانکه مینویسند کتاب را بدستهاشان پس میگویند اینکه از نزد خدا است تا بگیرند بعوض آن بهاي اندکی را پس
واي بآنها از آنچه نوشت دستهاشان و واي بآنها از آنچه کسب میکنند.
تفسیر
صفحه 177 از 522
. ویل عذاب شدیدي است در بدترین درکات جهنم و از پیغمبر [ص] روایت شده که نام واديئیست در جهنم که مهیا شده است از
براي آنانکه مینویسند کتاب را و تغییر میدهند احکام توریۀ را در آن و نسبت بخدا میدهند و اینکه براي آنستکه آنها صفت پیغمبر
را بدلخواه خودشان مینویشتند با آنکه برخلاف صفت او بود و میگفتند بمردمان ضعیف العقل اینکه صفت پیغمبر مبعوث در آخر
الزمان است که بلند قد است و بدن [ صفحه 118 ] و شکمش بزرگ است و رنگ مویش مایل بسرخی است و محمّد برخلاف
اینکه است و او میآید بعد از پانصد سال تا باقی بماند بر آن ضعفاء العقول ریاست آنها و ادامه پیدا کند استفادات آنها از آنمردم و
بازدارند خود را از زحمت اطاعت پیغمبر [ص] پس ویل براي آنها است یعنی عذاب شدید اولا از تحریف کتاب و ثانیا از آنچه
کسب میکنند از اموالی که میگیرند آنرا در وقتی که ثابت داشتند عوام خودشان را بر کفر نعوذ باللّه از حب مال و جاه.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 80
اشاره
وَ قالُوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعدُودَةً قُل أَتَّخَ ذتُم عِندَ اللّه عَهداً فَلَن یُخلِفَ اللّه عَهدَه أَم تَقُولُونَ عَلَی اللّه ما لا تَعلَمُونَ [ 80 ] -قرآن-
186-1
ترجمه
و گفتند هرگز نمیرسد ما را آتش مگر روزهاي شمرده شده بگو آیا گرفتید از خدا پیمانی را پس هرگز تخلف نمیکند خدا از
پیمانش یا میگوئید از جانب خدا چیزیرا که نمیدانید.
تفسیر
. چون گفتند مؤمنان ارحام یهود چرا نفاق میکنید با پیغمبر [ص] با آنکه میدانید که نفاق موجب غضب خداوند است بر شما و
معذب میشوید یهودان در جواب گفتند که مدت عذاب ما در مقابل اینکه معاصی چند روزي است که ما در آن چند روز گوساله
را عبادت نمودیم و آن مدت قلیل میگذرد و بعد ببهشت میرویم و ما استقبال نمیکنیم ناملائمات دنیا را براي عذاب چند روزه زیرا
آنزمان کم میگذرد و ما بلذت آزادي در دنیا رسیدیم و از تکالیف محمّد [ص] راحت شدیم نهایت آنکه چند روزي در آخرت
معذب باشیم آنهم چون دوام ندارد اهمیتی ندارد میگذرد و مانند آنستکه نبوده براي اینکه خداوند امر فرمود به پیغمبر که بگو اي
محمّد آیا شما عهدي از خدا گرفتید که عذاب شما دائم نباشد براي کفرتان تا هرگز خدا مخالفت عهد خود را ننماید یا میگوئید از
قول خدا چیزیرا که نمیدانید با آنکه شما در هر دو ادعائیکه بنمائید دروغگو هستید و نیست عذاب شما مگر دائمی، حقیر عرض
میکنم استفهام و سؤال گاهی براي آنست که طرف اقرار نماید و مقصود طلب فهم نیست مثل آنکه ما بگوئیم بکسیکه بخواهد مال
مردم را ندهد و عمل خود را مستند بدستور ما نماید آیا من گفتم بتو مال مردم را مده که در اینکه مقامات مقصود استفاده از اقرار
طرف است [ صفحه 119 ] چنانچه در اینکه آیه شریفه اگر یهود میگفتند خدا عهد فرموده مطالبه دلیل از آنها میشد و عاجز از اقامه
آن بودند و اگر میگفتند ما از پیش خود میگوئیم بطلان ادعاء آنها واضح میشد و الا خدا و پیغمبر همه چیز را میدانند و استفهام
حقیقی نمینمایند، اگرچه تحقیق آنستکه استفهام در اینکه مقامات هم حقیقی است منتهی آنکه اغراض در طلب فهم مختلف است
گاهی طلب فهم براي فهمیدن است گاهی براي چیزهاي دیگر از قبیل اقرار یا انکار یا توبیخ یا امثال اینها که در محل خود بیان شده
صفحه 178 از 522
است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 81
اشاره
115- بَلی مَن کَسَبَ سَیِّئَۀً وَ أَحاطَت بِه خَطِیئَتُه فَأُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 81 ] -قرآن- 1
ترجمه
آري هر کس کسب کند گناهی را و احاطه نماید بر او خطاي او پس آنگروه اهل آتشند آنان در آن جاویدانند.
تفسیر
. خطیئات بصیغه جمع نیز قرائت شده است یعنی مستولی شد بر او و شامل شد تمام احوال او را تا گشت صاحب معصیت مانند
کسیکه غرق شود در دریاي گناه که خالی نباشد هیچ یک از جهات ششگانهاش از معصیت و در تفسیر امام [ع] است که گناه
محیط بشخص عبارت از آنستکه صاحب گناه را از تمام دین خارج نماید و بیرون آورد او را از ولایت خداوند و ایمن نماید او را
از غضب خدا و آن شرك بخداوند است و کفر باو است و به نبوت محمّد [ص] و ولایت علی [ع] و جانشینان او و هر یک از اینها
گناهی است که احاطه میکند بر او یعنی باعمالش پس باطل میکند اعمال او را و از بین میبرد و گفته شده است تحقیق اینکه امر
چنانست که همانا کسیکه گناهی از او سر زند و توبه نکند میکشاند آن گناه او را بمعاودت در مثل خود و فرو رفتن در او و
ارتکاب بزرگتر از آن تا مستولی شود بر او گناهان و تصرف نماید مجامع قلبش را پس میگردد بالطبع مایل بمعصیت و نیکو میداند
آنرا و اعتقاد پیدا میکند که لذتی نیست در غیر معصیت و دشمن میدارد کسیرا که منع کند او را از گناه و تکذیب میکند کسیرا که
نصیحت نماید او را در ترك گناه چنانچه خداوند فرموده پس بود عاقبت آنانکه کار بد کردند آنکه تکذیب کردند آیات الهی را
پس آنانکه اینکه گناه محیط را مرتکب شدند اهل آتشند دائما چون نیت آنها اینکه بود که اگر همیشه در دنیا باشند معصیت خدا
را نمایند همیشه پس به نیتهاي خودشان مخلد در آتش شدند اینکه علت خلود را در کافی از حضرت صادق [ع] هم نقل نموده و
در توحید از حضرت کاظم [ع] نقل نموده که در آتش مخلد [ صفحه 120 ] نمیکند خداوند مگر اهل کفر و انکار و اهل ضلال و
شرك را و در کافی از امام باقر یا صادق علیهما السلام نقل نموده که وقتی که انکار امامت امیر المؤمنین [ع] را نمودند اهل آتشند
و آنان در آن جاویدانند و در نفحات روایت فرموده که چون آن مدت متصور آنها تمام شد موکلان جهنم بآنها میگویند اي
دشمنان خدا آن مدت تمام شد و عذاب شما تمام نشد یقین کنید که مخلدید گویا تا آنوقت شک آنها باقی میماند پناه میبریم
بخداوند از اثر جهالت و شک و بیاعتنائی بامر آخرت. تحقیق دقیق بدانکه حکما قاعده را تأسیس نمودهاند که قسر دوام ندارد
یعنی چیزیکه مخالف طبع باشد جاوید نمیماند و باید بالاخره هر چیز باصل خود رجوع نماید و الا اهمال در طبایع لازم آید و باین
سبب جمعی از آنها انکار خلود در عذاب را نمودهاند و گفتهاند کفار در آتش هستند ولی معذب نمیباشند بلکه بعضی از عرفاء
گفتهاند براي آنها عذاب عذب میشود بطوریکه اگر نسیم بهشت بر آنها بوزد بدشان میآید مانند جعل که از بوي گل متأذي میشود
و با بوي سرگین خوش است و شیخ اعرابی در فصوص گفته اما اهل آتش مئالشان به نعیم است لکن در آتش و بر آنها برد و سلام
است و در جاي دیگر گفته ثنا بصدق وعد است نه وعید بلکه ثنا بتجاوز و گذشت است و گفته است خدا فرموده من تخلف از
صفحه 179 از 522
وعده خود نمیکنم نفرموده تخلف از وعده و وعید خود نمینمایم چون وعده غالبا در خیر استعمال میشود و وعید مخصوص بشرّ
است بلکه فرموده از سیئات میگذرم و بعضی تأیید نمودهاند از او بروایت شیخ صدوق ره در کتاب توحید از حضرت صادق که
کسیکه وعده داد خدا او را که ثواب دهد بر عملی آن منجز است بر خدا و کسیکه از خداوند باو وعیدي رسیده باشد بر عملی که
عقاب کند او را خداوند در آن مختار است و در فتوحات گفته خداوند ارحم الراحمین است ما راضی نمیشویم که کسی را دائما
عذاب کنیم خداوند از ما به بندگانش مهربانتر است بطریق اولی راضی نمیشود و معطی کمال احق است بآن میخواهد اشاره نماید
بآنکه یک جزء از صد جزء رحمت حق است که بتمام اهل عالم از اولین تا آخرین قسمت شده و حیوانات هم از آن سهم بردهاند و
اگر کسی یک عمر نافرمانی نماید ما را، ما راضی نمیشویم بیش از یکعمر او را عذاب کنیم پس چگونه حق راضی میشود همیشه او
را عذاب فرماید [ صفحه 121 ] و صدر المتالهین فرموده رحمت الهی وسعت دارد بر هر شیء و عذاب الهی بهر کس خواسته باشد
میرسد و از براي هر موجودي نهایتی است که باید بآن برسد و وجود اشقیا هم لازم است و الا نظم عالم بهم میخورد و هر شیء
وقتی بغایت خود رسید ملائم با او است و همه موجودات مظاهر اسماء و صفات الهی هستند هو اللّه الرحمن الرحیم العزیز القهار و
در حدیث است که اگر شما گناه نمیکردید خداوند شما را میبرد و و قومی میآفرید که گناه کنند و استغفار نمایند پس خداوند آنها
را بیامرزد و در حدیث وارد شده که آخر کسیکه شفاعت میکند ارحم الراحمین است ولی انصاف آنستکه هیچیک از اینکه ادله
برابري با ظواهر ادله خلود نمینماید که دلالت بر خلود در عذاب دارد اگرچه در اینکه آیه تصریح بعذاب نشده و از اینکه قبیل
است موارد دیگري که تهدید بذکر آتش شده است ولی معلوم است که تهدید نمیشود مگر بآتشی که عذاب باشد و آتشیکه عذب
باشد قابل تهدید بآن نیست چنانچه یهود هم که میگفتند ما چند روزي بیشتر در آتش نیستیم مقصودشان اینکه بود که ما چند
روزي بیشتر معذب نیستیم و خدا هم که در اینکه آیه میخواهد ادعاي آنها را رد نماید باید بفرماید خیر همیشه معذبید و الا اگر
مطابق حضرات بخواهد بفرماید که مدتی معذبید در آتش و بعد برد و سلام و عذب میشود که بر وفق ادعاء آنها حکم کرده و
سوق آیه دلالت دارد بر آنکه ملاك تجري آنها را میخواهد نفی فرماید نه صرف مقاله آنانرا، علاوه بر اینها آیات و اخبار صریحه
در عذاب دائم هم هست که انشاء اللّه تعالی در موقع خود بیان میشود و اینکه گفتهاند ثناء بصدق است در وعد نه وعید بلکه بتجاوز
است در وعید بنظر حقیر بیوجه است زیرا ثناء بصدق است مطلقا چه وعد باشد چه وعید و منافات با تجاوز هم ندارد مگر ممکن
است تصور نمود العیاذ باللّه خداوند دروغ بگوید بلی اگر بفرماید چنین عملی از هر کس صادر شود استحقاق چنین عقوبتی دارد یا
جزایش اینکه است چنانچه در باب قتل نفس فرموده ممکن است عفو فرماید ولی اگر بفرماید چنین عقاب را مینمایم البته خواهد
فرمود چنانچه ظاهر اینکه ادله است و اینکه خداوند فرموده من تخلف از وعده خود نمیکنم و لفظ وعید را اضافه نفرموده است
براي آنستکه وعد اعم است از وعده خیر و شر نه براي آنستکه وعد اختصاص بخیر دارد چنانچه [ صفحه 122 ] از مراجعه بموارد
استعمال آن بدست میآید و در لغت تصریح بتعمیم شده است نهایت آنکه وقتی مقابل با وعید ذکر شود در خیر استعمال میشود
مانند فقیر و مسکین که گفته اند وقتی مجتمع شوند متفرق میشوند و وقتی متفرق شوند مجتمع میگردند چنانچه در فارسی خوردن
اعم است از اکل و شرب، لذا منوچهري گفته اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب نه ما کم از اسبیم و نه می کمتر از آبست، ولی
اگر با آشامیدن مقارن در ذکر شود بمعنی اکل است گویا خود إبن اعرابی هم میداند لذا میگوید بیشتر در خیر استعمال میشود
نهایت آنکه اظهار حق برایش صرفه ندارد و در اصول ثابت شده است که مطلق بمقدمات حکمت دلالت بر عموم مینماید و شیخ
استاد ما ره آن مقدمات را هم لازم نمیداند و اینکه گفته خداوند ارحم الراحمین است صحیح است ولی اشد المعاقبین هم هست و
اینکه رحمت ما ذره از رحمت او است متین است ولی غضب ما هم رشحه از غضب او است و اما اگر کسی یک عمر معصیت ما را
کند ما یک عمر بیشتر او را عقاب نمیکنیم براي آنستکه اگر کسی یک عمر اطاعت ما را هم بنماید ما یک عمر بیشتر باو احسان
نمیکنیم حاصل آنکه ما همه چیزمان محدود است و همه چیز حق نامحدود و افعال خدا را بافعال ما نمیتوان قیاس نمود بعلاوه افعال
صفحه 180 از 522
ما مانند افعال حق متقن و متین نیست ما ممکن است بدون استحقاق هم تفضل و ترحمی نمائیم ولی خداوند تفضلش هم باید
بمستحق تفضل برسد لذا قبلا متذکر شدم که باید استحقاق و قابلیت شفاعت و تفضل را هم در دنیا تحصیل نمود کفار چون کفران
نعم نامتناهی حق را نمودهاند استحقاق عقوبت نامتناهی را پیدا کردهاند و گناه بتمام مجامع قلب و مراتب وجود آنها احاطه نموده
است جائی براي تفضل نسبت بآنها باقی نمانده و زنگار کفر قابلیت افاضه را از آنها سلب کرده ولی شیعیان چون اعتقادشان حق
است اگر معصیت کار هم باشند باز هم محلی براي تفضل دارند و روزنه از قلبشان براي استفاضه باز است و گناه احاطه تامه بآنها
ننموده لذا ببرکت ائمه اطهار که همه چیزشان را در راه محبت خدا صرف نمودند مشمول فضل الهی میشوند اگرچه استحقاق
عذاب دائم را هم براي کفران نعم نامتناهی پیدا کرده باشند با آنکه قصد ندارند همیشه معصیت نمایند و اهل خلاف با کفار
شریکند در استحقاق عذاب براي کفران بزرگترین [ صفحه 123 ] نعم الهی که ولایت است و عدم قابلیت تفضل براي تسخیر شیطان
تمام مملکت وجودشان را و اعراض از اهل بیت عصمت و بمنع ایشان از حقشان و ممتنع شدن خلق بتبع از منافع کامله آنذوات
مقدسه و رضاي آنها بفعل پیشینیانشان پس خداوند باید بمقتضاي عدلش با آنها رفتار فرماید و مخلد در آتش باشند و در اینمقام
شیخ اعرابی حرف دیگري هم زده و آن آنستکه اصحاب شیء بمأنوسین با شیء اطلاق میشود بنابر اینکه آیه دلالت دارد بر آنکه
آنها با آتش خوشند و چون بترهات قلندرانه اشبه بود از مقالات عالمانه، حقیر ذکر نکردم گویا خداوند میخواهد بیان خوشی آنها
را بفرماید و اینکه فعلا اشاره نمودم براي آن بود که بدانید علم و عرفان جز با توسل بباب علم و معرفت براي کسی حاصل نمیشود
اما روایت صدوق ره هم دلالت بر عدم خلود نمیکند زیرا فرمودند نسبت بوعید اختیار با خدا است و واجب نیست ما هم از اینجهت
قبول داریم که ممکن است عفو فرماید ولی در مورد قابل و در جائیکه نفرموده باشد عقاب میکنم که ظاهرش آنستکه عفو نمیکنم
و چون صادق است لا بد عفو نمیفرماید بلکه در جائیکه فرموده باشد جزاي چنین عملی چنین عقابی است چنانچه بیان شد حضرات
میخواهند بگویند محال است عقاب دائم اینکه خلاف ظاهر اینکه روایت است که اگر بخواهد میکند و اگر نخواهد نمیکند بلکه
ظاهر روایت بنظر حقیر بیان سبقت رحمت بر غضب است امام میخواهد بفرماید وعد با وعید اجمالا تفاوت دارد آن همه جا منجز
است و اینکه گاهی در مورد قابل عفو میشود پس دائره رحمت اوسع است از دائره غضب و اما جواب فرمایشات صدر المتالهین
آنستکه وسعت رحمت بر هر شیء بمعنی وسعت رحمت رحمانیه است بر کائنات و نسبت بمؤمن و کافر یکسان است و رحمت
رحیمیه مخصوص است باهل ایمان چنانچه در شرح بسمله ذکر شد و چون رحمت قدر مشترك است اشکالی ندارد و رسیدن هر
شیء بغایت خود مفاد کلمه استرجاع است و مربوط بعدم دوام قسر نیست و بودن موجودات مظاهر اسماء و صفات الهی مؤکد دوام
است و اگر وجود اشقیا نباشد نظم دنیا بهم نمیخورد بلکه نظم کامل وقتی است که همه مردم خوب باشند چنانچه بعد از ظهور ولی
عصر انشاء اللّه اینطور خواهد شد و اینکه خداوند خلق میفرماید قومی را که گناه کنند براي آنستکه غفاریتش ظاهر شود نه آنکه [
صفحه 124 ] آنها را مجبور بگناه نماید العیاذ باللّه و الا نباید عذاب کند و اگر هم نکند استغفار ایشان و مغفرت خداوند آنها را
معنی ندارد و آخر کسیکه شفاعت میکند ارحم الراحمین است بر فرض صحت چون مراد از شفاعت عفو است لا بد به اینکه معنی
است که شفاعت شفعا منتهی بعفو او میشود و دلالت بر مقصود ایشان ندارد فقط باقی میماند قاعده عدم دوام قسر که گمان میکنم
مراد ایشان از وصول هر شیء بغایت خود و ملائمت آن با او همان اصل است که از اصول مسلمه حضرات است که ما در اینکه
کتاب بناء بر تعرض اینکه قواعد و خدشه در آنها را نداریم لذا اجمالا عرض میکنم اینکه قاعده و سایر قواعدشان از قبیل عدم جواز
امساك فیض بر مبدء فیاض و عدم جواز فصل بین علت و معلول و عدم جواز صدور واحد از کثیر و کثیر از واحد و عدم جواز
انقطاع فیض و عدم جواز خلأ و عدم جواز خرق و التیام در افلاك و ترکب جسم از هیولی و و صورت و تناهی ابعاد و قاعده امکان
اشرف و بسیط الحقیقۀ کل الاشیاء و وجوب ادوار و اکوار و غیر اینها از قواعدیکه اثباتش احتیاج بمقدمات کثیره دقیقه عقلیه دارد
که خطا در آنها زیاد است بطوریکه مانع از وثوق بدلیل میشود و انسان احتمال میدهد یکی از آنها خطا باشد و تشخیص نمیدهد
صفحه 181 از 522
کدام است یا بمجرد ادعا و بقول خودشان بذوق التاله اثبات نمودهاند هیچکدام براي نتایجی که از آنها گرفتهاند چندان اطمینان
بخش نیست که موجب تصرف در ظواهر ادله قطعیه شرعیه شود لذا بسیاري از اینکه اصول را حضرات متکلمین مخصوصا علامه
حلی علیه الرحمه به بیان اوفی رد فرموده و بعضیها را هم حکماء اروپا بر طبق کشفیات جدیده منکر شدهاند و میگویند خلافش را
حس نمودهاند و ما بگفته هیچیک از علماء جدید و قدیم دست از ظواهر اخبار و آثار ائمه اطهار برنمیداریم مگر با برهان واضحی
که علم قطعی از آنحاصل شود که در اینصورت ناچار تأویلی در آنها مینمائیم آنهم بقدر ضرورت مثلا در همین موضوع بر فرض
تسلم قاعده عدم دوام قسر میگوئیم مخلد در نار و عذابند ولی ادراك معذب بودن خود را نمینمایند چون بعد از سالهاي متمادي
سوختن و مأیوس شدن از رحمت و بسته شدن در بهشت و جهنم و کشته شدن مرگ ناچار تن بقضاي الهی میدهند و انس میگیرند
مانند کسیکه از اول عمر محبوس و معذب باعمال شاقه باشد [ صفحه 125 ] و مأیوس از خلاصی شود البته آنشدت اول را ندارد و
مانند کسانیکه خو کردهاند بصفات ذمیمه و اعمال قبیحه مانند بخل و حسد و حب ریاست و نظر بازي و شهوت رانی و امثال اینها و
ملتفت نیستند چقدر از اینکه اخلاق و اعمال در عذابند بلکه بخیال خودشان لذت میبرند در صورتی که بیچاره بزحمت زیاد مالی
جمع نموده و نخورده و بکسی نداده و ببدترین انحاء اعاشه گذران نموده و همه مردم حتی اهل بیت و دوستان و همسایگان خود را
متنفر از خود نموده و بالاخره یا ظالمی مالش را برده یا سارقی دزدیده یا سوخته یا غرق شده یا مرده و دیگري خورده و خودش در
عذاب و زحمت بوده ولی ملتفت نبوده و بیچاره حسود در آتش حسد میسوزد و میسازد و خودش را بخطرات میاندازد که دیگري
را مانند خود کند و موفق نمیشود و چون ملائم با طبع او است ملتفت نیست که اینکه عذاب از حسد است باید او را از خود دور
کند همچنین طالب ریاست ممکن است خودش و دنیائی را آتش بزند و بسوزاند و ملتفت نباشد میسوزد و ادراك عذاب خود را
نکند چنانچه در اینکه زمان میبینیم چند نفر ریاست طلب عالمی را ویران نمودهاند و بواسطه حب غلبه ادراك نمیکنند که چه بر سر
خودشان و اهل عالم آورده و میآورند و کسانیکه عادت بنظر بازي و تعدي بناموس مردم نمودهاند دائما در عذابند هر کس را
میبینند میخواهند و میسر براي آنها نمیشود نه لذت از آسایش میبرند نه لذت از صحبت نه از علم نه از عبادت شبها تا صبح
نمیخوابند و اغلب در کوچه و خیابان ویلان و سرگردانند و بهزار مرض مبتلا میشوند و عذاب الهی را در دنیا و آخرت میچشند
ولی چون ملائم با طبعشان است ادراك نمیکنند حتی روایت دارد اینها در جهنم هم مشغول بنظر بازي هستند یعنی زنان زانیه و
مردان زناکار وقتی مقابل با یکدیگر میشوند پناه میبریم بخدا به بینید اینکه صفات و ملکات رذیله وقتی در نفس رسوخ پیدا کرد تا
کجا با انسان همراه است تا میتوانید نگذارید اینکه صفات ملکه شود و با مراجعه باهلش یعنی اطباء روحانی معالجه کنید تا موفق
بتصفیه و بازگشت بحق شوید بنابراین آنها در آنجا هم معلوم میشود از اینکه عمل لذّت میبرند با آنکه معذّبند چنانچه در دنیا هم
حالشان همین بود پس میتوان گفت عذاب دائم است اگرچه ادراك نیست ولی حق همانستکه عذاب دائم [ صفحه 126 ] است و
ادراك هم میکنند چون با عدم ادراك عذاب حقیقی نیست و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 82
اشاره
102- وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات أُولئِکَ أَصحاب الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 82 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه ایمان آوردند و بجا آوردند کارهاي شایسته را آنان اهل بهشتند ایشان در آن جاویدانیانند.
صفحه 182 از 522
تفسیر
. ایمان بآنچه باید اعتقاد نمود از اصول دین و مذهب و اعمال صالحه از فعل واجبات و کف نفس از محرمات موجب خلود در
بهشت است چون حذف متعلق و جمع محلّی بالف و لام مفید عموم است و در منهج الصادقین است که خلود اگرچه بحسب وضع
بمعنی مکث طویل است ولی اینجا مراد دوام و ثبات میباشد باجماع امّت و بنظر حقیر اینکه بیان خالی از وجه است زیرا خلود در
لغت هم بمعنی دوام و جاویدان و همیشگی ترجمه شده است و در عرف هم به همین معنی استعمال میشود و اینکه بهشت را خلد
نامیدهاند براي آنستکه دائم و جاویدان است بنابراین شبهه در دلالت اینکه آیه و آیه سابق بر خلود باقی نمیماند و نیز دلالت دارد
اینکه دو آیه جمعا بر آنکه مؤمن مخلّد در آتش نیست زیرا که شرط خلود در نار بموجب آیه قبل آنستکه گناه احاطه بشخص
کرده باشد و هیچ ثواب نداشته باشد و شرط خلود در بهشت هم آنستکه ایمان و اعمال صالحه داشته باشد پس اگر فرض شود
کسی ایمان داشته باشد و اعمال صالحه نداشته باشد باید نه در جهنم مخلد باشد و نه در بهشت و لازمهاش آنستکه چندي در جهنم
باشد و بعد به بهشت برود زیرا عکسش که ابتداء به بهشت برود و بعد بجهنم خلاف اجماع است و منافی با اعتبار و غلبه رحمت بر
غضب و خلود چنانچه با منقطع الاخر بودن منافی است با منقطع الاول بودن هم وفق ندارد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 83
اشاره
وَ إِذ أَخَ ذنا مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ لا تَعبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالوالِدَین إِحساناً وَ ذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ قُولُوا لِلنّاس حُسناً وَ أَقِیمُوا
286- الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُم تَوَلَّیتُم إِلاّ قَلِیلًا مِنکُم وَ أَنتُم مُعرِضُونَ [ 83 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گرفتیم پیمان از بنی اسرائیل که نپرستید مگر خدا را و به پدر و مادر نیکوئی کنید و به اقارب و یتیمان و فقیران، و رفتار
کنید با مردم بخوبی و بر پا دارید نماز را و بدهید زکوة را پس رو گرداندید مگر کمی از شما با آنکه بودید اعراض کنندگان . [
[ صفحه 127
تفسیر
و یاد آورید وقتی را که گرفتیم عهد مؤکد را از بنی اسرائیل که کار خدا و اوصاف او را مانند کار و اوصاف خلق نپندارند و نسبت
جور و ظلم باو ندهند و ریا در اعمال خودشان ننمایند پیغمبر [ص] فرموده کسیکه بندگی خدا و عبادت باز دارد او را از سؤال عطا
میفرماید خداوند او را بالاتر چیزیکه عطا کرده میشوند سؤال کنندگان و حضرت صادق [ع] فرموده حق نعمت خداوند بر بنده بیش
از آنستکه در اعمال خود ریا نکند و در دل جز خدا راه ندهد و نیز یاد آورید دستوري که راجع باحسان نسبت بو الدین رسیده
براي تلافی نعمت آنها و جبران زحماتی که براي او تحمل نمودهاند و محبتهائیکه باو کردهاند و چه بسیار موقع که خودشان را
بمشقت انداختند براي رفاهیّت او و در کافی است که پرسیدند از حضرت صادق [ع] که اینکه احسان چیست فرمود آنکه نیک
بدارید صحبت با آنها را و پیش از آنکه از شما چیزي بخواهند بمجرد آنکه فهمیدید طالبند براي آنها حاضر کنید اگرچه غنی
صفحه 183 از 522
باشند و بینیاز از کمک شما خداوند فرموده هرگز نمیرسید بخوبی مگر انفاق کنید از چیزیکه دوست دارید و در تفسیر امام [ع]
است که پیغمبر فرمود افضل و الدین و احق آندو براي شما بشکر گذاري محمّد [ص] و علی [ع] میباشد و از امیر المؤمنین [ع] نقل
فرموده که آنحضرت فرمود شنیدم از پیغمبر [ص] که فرمود من و علی [ع] دو پدر اینکه امّتیم و هر آینه حق ما بر آنها زیادتر و
بزرگتر از حق و الدین جسمانی آنها است پس همانا ما نجات میدهیم آنها را از آتش جهنّم اگر اطاعت کنند ما را و میبریم آنها را
به بهشت و میرسانیم آنها را از بندگی به آزادي و پادشاهی فیض ره فرموده و از جهت اینکه پدري است که مؤمنان برادر شدهاند
چنانچه خداوند فرموده همانا مؤمنان برادرانند حقیر عرض میکنم معلوم میشود شرط برادري دینی هم تشیع است، و احسان کنید
باقارب پدر و مادر براي کرامت آندو و حق اقارب هر یک از آندو را بشناسید چنانچه از بنی اسرائیل عهد گرفته شده بود از شما
هم اخذ میثاق شده است بمعرفت حق اقارب محمّد [ص] آنانکه آنها ائمه هستند بعد از او و آنانکه میایند بعد از اینکه از
برگزیدگان دین پیغمبر [ص]، هر کس مراعات نماید حق اقارب پدر و مادر را باو عطا میشود هزار هزار درجه در بهشت و در
برهان همین روایت را هزار درجه نقل نمود و فاصله هر درجه را از دیگر صد سال راه با اسب تندرو تعیین نموده و جنس درجات را
از نقره و طلا و لؤلؤ و زمرد و زبرجد و مشک و عنبر نقل کرده است و هر کس [ صفحه 128 ] رعایت کند حق اقارب محمّد [ص]
و علی [ع] را داده میشود باو زیادترین مثوبات و رفیعترین درجات از آنچه ذکر شد بقدر زیادتی درجات و فضیلت مقام آندو
بزرگوار نسبت بپدر و مادر نسبی او و یتامی کسانی هستند که پدران آنها که کفایت مؤنه آنان را از غذا و لباس و سایر احتیاجات
مینمودند مفقود شده باشند [و احسان در باره آنها بنحو اتم و اکمل بآنستکه کار پدر را نسبت بآنها بنمایند] و بالاتر از یتیم جسمانی
یتیم روحانی است و آن کسی است که دسترس بامام خود ندارد و تکلیف خود را در احکام شریعت نمیداند پس هر کس از
شیعیان ما که عالم باشد بعلوم ما و اینکه قسم یتیم را که محروم از زیارت ما و جاهل بشریعت ما است در دامن خود تربیت نماید
بتعلیم علوم و بیان آثار ما با ما است در رفیق اعلی پس از آن فرموده روایت نموده است اینکه حدیث را پدرم از پدرانش و آنها از
پیغمبر [ص] و مسکین کسی است که بواسطه ضرر و فقر از حرکت بازمانده و سکونت اختیار نموده هر آینه کسی که مواسات
نماید با او بقدر تمکنش خداوند وسعت میدهد بر او بهشتش را و میرساند باو رحمت و مغفرت خود را و همانا از دوستان محمّد
[ص] و آل او مساکینی هستند که مواسات و همراهی با آنها افضل است از مواسات و همراهی با مساکین فقراء و آنها کسانی هستند
که ضعیف و ناتوان شدهاند از مقابله با دشمنان خدا که سرزنش مینمایند آنها را بدینشان و نسبت میدهند آنانرا به بیخردي و طعن
میزنند بآنان در عقولشان پس کسیکه تقویت نماید آنها را بدانش و فهم خود تا زائل شود از آنها مسکنت و مسلط شوند بر اعداء
آل محمّد [ص] و اتباع ابلیس که دشمنان باطنی هستند تا بتارانند آنها را از تسلط بر دین حق و دور کنند آنان را از ساحت شیعیان
خداوند اینکه مسکنت را نصیب دشمنان دین و دنیاي او میفرماید و عاجز میکند آنها را از آنکه بتوانند او را از شاه راه هدایت
منحرف نمایند و جهاد حقه حقیقیه نموده است در راه خدا براي اینکه اعانت بفرموده پیغمبر [ص] و معامله کنید بخوبی با خلق
آنانکه واجب نیست انفاق و کمک نمودن با آنها حضرت صادق [ع] فرموده معامله کنید با مردم بخوبی چه مؤمن باشند چه مخالف
اما آنانکه مؤمن هستند با روي گشاده و تبسم با آنها صحبت نمائید و اما آنانکه مخالفند مدارا نمائید با آنها براي آنکه جذب کنید
آنانرا بایمان و اگر مأیوس باشید از بینا شدن آنها فائده مدارا آنستکه باز میدارید شر آنها را از خود [ صفحه 129 ] و برادران ایمانی
حقیر عرض میکنم مخالف در لسان ائمه اطهار و علماء اعلام باهل سنت اطلاق میشود و متمم کلام امام [ع] آنستکه مدارا با دشمنان
خدا یکی از بزرگ ترین صدقات مرد است بر خود و برادرانش روزي پیغمبر [ص] در خانه بود که عبد اللّه ابی بن سلول وارد شد
و اجازه دخول خواست پیغمبر [ص] فرمود بد مصاحب و مجالسی است اجازهاش بدهید و چون داخل شد نشاند او را و با بشاشت از
او پذیرائی فرمود پس از رفتن او عایشه عرض کرد یا رسول اللّه آن چه فرمایشی بود و اینکه چه ملاطفتی، آن حضرت در جواب
فرمود اي عویش و اي حمیراء همانا بدترین مردم نزد خداوند کسی است که اکرام کرده شود براي پرهیز از شرش حقیر عرض
صفحه 184 از 522
میکنم عویش تصغیر عایشه و حمیراء تصغیر حمراء است و براي تحبیب است و ضمنا اشعار دارد که تو کوچکتر از آنی که اسرار
افعال پیغمبر و امام را بدانی و چه خوب فرموده خواجه شیرازي علیه الرحمه. آسایش دو گیتی تفسیر اینکه دو حرف است || با
دوستان مروت با دشمنان مدارا در کافی و عیاشی از امام محمّد باقر [ع] در تفسیر اینکه آیه روایت شده است که فرمود بگوئید از
براي مردم خوبی را یعنی خوبتر چیزیکه دوست دارید آنکه گفته شود براي شما همانا خداوند دشمن دارد کسیرا که بسیار لعن و
سب میکند و طعن میزند بر اهل ایمان و فحش میدهد و سؤال میکند و اصرار مینماید و دوست میدارد کسیرا که با حیاء است و
حلیم و عفیف است و اصرار نمیکند در خواهش خود و نیز در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که نگوئید مگر خیر را تا
بدانید چیست او و در او، حقیر عرض میکنم ممکن است مراد آن باشد که نگوئید مگر خیر را تا بدانید چه قدر خوب است گفتار
پسندیده و چه فوائدي در او است و ممکن است مراد آن باشد که مگوئید مگر خیر را تا احراز موضوع و حکم بد گوئی را بنمائید
خواه در حضور باشد براي نهی از منکر خواه در غیاب براي مصالحی که در مستثنیات غیبت ذکر شده است و نیز در تهذیب و
خصال از آنحضرت و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که اینکه آیه در باره اهل ذمه نازل شده است و نسخ شده است
بقول خداوند تعالی قاتلوا الّذین لا یؤمنون باللّه و الیوم الاخر و قمی روایت نموده که نازل شده است در باره یهود و نسخ شده بقول
خداوند اقتلوا المشرکین [ صفحه 130 ] حیث وجدتموهم فیض ره میفرماید وجه جمع بین نسخ اینکه آیه و بقاء حکمش بر طبق
روایات سابقه آنستکه بگوئیم نسخ شده است در باره یهود و اهل ذمه که امر بقتل آنها شده است و باقی مانده است حکمش در
باره سایر مردم و بنظر حقیر آیه شریفه در مقام بیان حکم اولی ذاتی است و نظر بعناوین ثانویه ندارد و بهیچ وجه منافی با ادله جهاد
و دفاع و قصاص و حدود و تعزیرات و نهی از منکر و امثال اینها نیست باین معنی که مستفاد از آیه شریفه آنستکه مسلمانان بالطبع
باید باین آداب با مردم سلوك نمایند با قطع نظر از عروض عوارضی که حکم آن در جاي خود معلوم خواهد شد و مراد از نسخ در
دو روایت اخیر عدم شمول و رفع حکم از عنوان ثانوي است و اینکه قبیل تعبیرات در لسان ائمه [ع] بسیار است که در مواقع خود
اشاره خواهد شد انشاء اللّه تعالی و شاهد بر اینکه معنی عدم تنافی مفاد اینکه آیه با دو آیه قتال است در نزد اهل عرف و از شیخ در
تبیان نقل شده که تقویت فرموده عدم نسخ را و اللّه- اعلم و برپا دارید نماز را بتمام کردن رکوع و سجود و حفظ اوقاتش و شرائط
قبول که از آن جمله است صلوات بر محمّد و آل او بعد از اداء آن با اعتراف بمقام و منزلت آنان نزد خداوند چنانچه مناسب است
درود بر آن ذوات مقدسه در موقع غضب و شدت و سستی و کثرت افکار و هموم که در دل وارد شود و بدهید زکوة مال و جاه و
قوت بدن را حقیر عرض میکنم شاید مقصود از زکوة جاه همراهی با خلق و اعانت مردم بصرف اعتبار و آبرو باشد و مراد از زکوة
قوت بدن کمک با مظلوم بقوت بازو و اداء زکوة فطره و تصدق براي رفع بلا و سلامتی بدن باشد پس رو گردانیدید شما اي یهود
از وفا بعهدیکه پیشینیان شما بشما سپرده بودند مکر کمی از شما و شما اعراض کنندگانید از اینکه عهد ترك کنندگانید آنرا و
غافل از عهد خودتانید حقیر عرض میکنم اگرچه آیه شریفه خطاب به بنی اسرائیل است ولی حکمش عام است چنانچه سابقا اشاره
شد که اینکه رسم در آیات قرآن جاري است و در روایات سابقه بیان گردید و لا یعبدون بصیغه مغایب نیز قرائت شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 84
اشاره
144- وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم لا تَسفِکُونَ دِماءَکُم وَ لا تُخرِجُونَ أَنفُسَکُم مِن دِیارِکُم ثُم أَقرَرتُم وَ أَنتُم تَشهَدُونَ [ 84 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 185 از 522
و هنگامیکه گرفتیم پیمان شما را که مریزید خونهاي خودتان را و بیرون نکنید خودهاتان را از خانههاتان پس اقرار کردید و شما
گواهی [ صفحه 131 ] میدهید.
تفسیر
. و یاد آورید اي بنی اسرائیل وقتی را که گرفتیم عهد محکم از پیشینیان شما و از هر کس برسد باو خبري از اینکه عهد از
اخلافشان که شما هستید که مریزید بعضی خون بعضی را و بیرون نکنید بعضی، بعضی را از خانههاشان پس اقرار کردید شما باین
میثاق چنانچه پیشینیان شما اقرار کردند و ملتزم شدید چنانچه ملتزم شدند و شما شهادت میدهید باین عهد و میثاق بر پیشینیانتان و
خودتان و تخلف مینمائید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 85
اشاره
ثُم أَنتُم هؤُلاءِ تَقتُلُونَ أَنفُسَکُم وَ تُخرِجُونَ فَرِیقاً مِنکُم مِن دِیارِهِم تَظاهَرُونَ عَلَیهِم بِالإِثم وَ العُدوان وَ إِن یَأتُوکُم أُساري تُفادُوهُم وَ هُوَ
مُحَرَّم عَلَیکُم إِخراجُهُم أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعض الکِتاب وَ تَکفُرُونَ بِبَعض فَما جَزاءُ مَن یَفعَل ذلِکَ مِنکُم إِلاّ خِزي فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یَومَ
464- القِیامَۀِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ العَذاب وَ مَا اللّه بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ [ 85 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس شما اي جماعت میکشید خودهاتان را و بیرون میکنید پاره از خودهاتان را از خانههاشان هم پشت میشوید بر ضرر آنها بگناه
و بیداد و اگر آرند شما را اسیران بها میدهید آنها را با آنکه حرام است بر شما بیرون کردن آنها آیا پس ایمان میاورید بپاره از
کتاب و کافر میشوید بپاره پس نیست جزاء کسیکه بجا بیاورد اینکه را از شما مگر خواري در زندگی دنیا و در روز رستخیز
برگشت میکنید بسوي سختترین عذاب و نیست خدا غافل از آنچه بجا میآورید.
تفسیر
. کلمه هؤلاء گفته شده است خبر انتم است یعنی پس شما اي گروه یهود اینکه جماعت پیمان شکنید مثل آنکه میگویند تو اینکه
آدمی که چنین کار بدي را مرتکب شدي براي استبعاد از آنچه کردهاند بعد از عهد و اقرار بآن و شهادت بر آن و بنظر حقیر دو
احتمال دیگر میرود یکی آنکه انتم مبتدا باشد و هؤلاء منادي و حرف ندا محذوف باشد و اینکه شایع است و بنابراین جمله تقتلون
انفسکم خبر انتم است دیگر آنکه هؤلاء تاکید انتم باشد و اینکه تاکید براي اشعار بآن باشد که پیمان شکنی اینکه جماعت بقدري
معروف شده است که تا خطاب بآنها شود جماعت پیمان شکن بنظر میآید و اینکه معنی بذوق ادبی اقرب است میکشید بعضی از
شما بعضی را و بیرون میکنید فرقه از خودتان را از خانههاشان از روي غضب و قهر [ صفحه 132 ] بر آنها هم پشت میشوید بعضی
از شما با بعضی بر بیرون کردن کسانیرا که بیرون میکنید از خانههاشان و کشتن کسانیرا که میکشید از آنها بدون حق بتعدي و
کمک با یکدیگر میکنید در اینکه مظالم و اگر بیاورند اینکه جماعت را که شما بیرون میکنید و میکشید بظلم دشمنان شما و
آنها بعنوان اسیري فدیه میدهید به آن دشمنان از اموالتان براي آنها و میگیریدشان از آنها و بیرون کردن شما آنها را حرام است بر
صفحه 186 از 522
شما، و ضمیر هو راجع است با خراج که کلام دلالت بر آن دارد و اینکه که اخراج تکرار شده براي آنست که تصور نشود ضمیر
هو راجع است به مفادات یعنی فدیه دادن که آنهم از کلام فهمیده میشود، آیا ایمان میاورید ببعض کتاب که آن حکم فدیه دادن
باشد و کافر میشوید ببعض که حکم حرمت قتل و اخراج بنا حق است و چون خداوند قتل نفوس و تعدي باموال مردم را حرام
فرموده و فدیه دادن براي استرداد اسیران را واجب پس شما که در بعض موارد اطاعت میکنید و در بعضی عصیان مانند آنست که
ببعض کتاب مؤمنید و ببعضی کافر بنظر حقیر ممکن است هو ضمیر شان یا مبهم مفسر باخراج باشد و بنابر اینکه تکرار نشده است و
مفید تاکید حرمت اخراج است و جزاء اینکه اعمال ذلت جزیه دادن بخواري در دنیا و ابتلاء بعذاب اشد است در آخرت با تفاوت
مراتب شدت بحسب معصیت و خداوند غافل از اعمال اینکه جماعت یهودان و غیر آنها نیست و ما از همه چیز غافلیم و قمی فرموده
اینکه آیه نازل شده است در باره أبو ذر غفاري رحمه اللّه و سلوك عثمان بن عفان با او که منجر شد به تبعید او أبو ذر را بربذه که
نام دهی است در چهار فرسخی مدینه و شرح ماجرا آنست که روزي أبو ذر با علت مزاج وارد شد بر عثمان و تکیه بعصا نموده بود
و در مقابل عثمان یکصد هزار درهم بود و رفقایش دورش نشسته بودند نگاه میکردند و منتظر بودند پولها را تقسیم نماید ما بین
آنها أبو ذر پرسید اینکه پولها از کجا آمده عثمان گفت یک صد هزار درهم عمال بیت المال فرستادهاند منتظرم صد هزار درهم
دیگر هم بفرستند تا تقسیم نمایم أبو ذر گفت نظرت نیست یکشب وارد شدیم من و تو بر پیغمبر [ص] و او محزون و مغموم بود
صبح که خدمتش رسیدیم خوشحال و مسرور زیارت کردیم آنحضرت را و سبب را سؤال نمودیم فرمود چهار دینار از بیت المال
مسلمانان نزد من مانده بود که تقسیم ننموده بودم ترسیدم بمیرم و مال [ صفحه 133 ] مردم نزد من باشد امروز صبح قسمت کردم و
راحت شدم عثمان نگاه کرد به کعب- الاحبار [یکی از علماء یهود بود و در زمان خلافت عمر مسلمان شد] که در آن مجلس
حاضر بود و گفت شما چه میگوئید در باره کسی که زکوة مالش را داده باشد اگر ثروت داشته باشد کعب الاحبار گفت عیب
ندارد اگرچه یک خشت از طلا و یک خشت از نقره درست کند و چیزي بر او واجب نیست أبو ذر متغیر شد و با عصایش زد بسر
کعب و گفت اي پسر یهودیه مشرکه تو را نمیرسد که در احکام مسلمانان نظر نمائی فرموده خداوند راستتر است از گفته تو که
میفرماید آنان که ذخیره میکنند طلا و نقره را و انفاق نمیکنند در راه خدا بشارت ده آنها را بعذاب الیم پس بچشید آنچه را
ذخیره نمودید عثمان گفت اي أبو ذر تو پیرو خرفت شدئی و عقلت زائل شده است اگر به ملاحظه صحبت تو با پیغمبر [ص] نبود
ترا میکشتم أبو ذر گفت دروغ گفتی پیغمبر [ص] بمن فرمود تو را نه در فتنه میافکنند و نه میکشند اما عقل من باین اندازه باقی
مانده که حدیثی از پیغمبر [ص] در باره تو و قوم تو نقل نمایم عثمان گفت چه شنیدي از پیغمبر [ص] در باره من و قوم من أبو ذر
گفت شنیدم از پیغمبر [ص] که فرمود وقتی که ال ابو العاص بسی مرد رسیدند میگردانند مال خدا را تقسیم بین خودشان و کتاب
خدا را تباه و محرف و بندگان خدا را نوکر و کلفت و غلام و کنیز و خوبان را دشمن محارب و بدانرا دوست موافق عثمان گفت
اي گروه اصحاب پیغمبر [ص] آیا یکی از شما چنین حدیثی را از آنحضرت شنیدهاید آنها گفتند ما نشنیدهایم چنین حدیثی را
آنگاه عثمان امر باحضار امیر المؤمنین [ع] نمود و پس از حضور، به آن حضرت عرض کرد اي ابو الحسن بشنو چه میگوید اینکه
پیرمرد دروغگو، امیر المؤمنین فرمود اي عثمان اینکه سخن را مگو همانا شنیدم از پیغمبر [ص] که فرمود آسمان سبز سایه نیفکنده
است و زمین تیره بارور نشده است بر صاحب لهجه که راستگوتر باشد از أبو ذر اصحاب پیغمبر [ص] هم که حاضر بودند تصدیق
نمودند امیر المؤمنین را و گفتند علی [ع] راست میگوید ما اینکه کلام را از پیغمبر [ص] شنیدیم حقیر عرض میکنم از اینکه حدیث
معلوم میشود که میان اصحاب از دوست و دشمن مسلم بوده که پیغمبر [ص] با امیر المؤمنین [ع] فرمایشات خصوصی و سري داشته
که با احدي از اصحاب نداشته و الا با آنکه همه آنها از اصحاب پیغمبر [ص] بودند و چندان صفائی هم با امیر المؤمنین [ع] [
صفحه 134 ] نداشتند براي تحقیق از صحت و سقم یک حدیث نمیفرستادند آنحضرت را بیاورند تا اینطور مفتضح شوند کار به
اینکه جا که رسید أبو ذر گریه کرد و گفت واي بشما همگی گردنهاتانرا کشیدید براي تقسیم اینکه مال گمان کردید من دروغ
صفحه 187 از 522
بستم بر پیغمبر پس رو بآنها نمود و گفت بهتر از شما که است گفتند تو میگوئی من بهتر از شما هستم أبو ذر گفت بلی اینکه جبه
تن من بود که حبیبم پیغمبر خدا از دنیا رفت تاکنون در بر دارم و شما جبهها عوض کردید و خداوند از شما پرسش میکند و از من
پرسش نمیکند پس عثمان گفت اي أبو ذر میپرسم از تو بحق پیغمبر [ص] چیزي را راست بگو أبو ذر گفت و اللّه اکبر بحق پیغمبر
[ص] هم قسم ندهی راست میگویم پس گفت کدام یک از بلاد را خوشتر داري که در آن زیست نمائی گفت مکه را که حرم
خدا و رسول است میخواهم آنجا عبادت کنم تا بمیرم عثمان گفت چنین کرامتی نداري أبو ذر گفت دیگر مدینه را که حرم پیغمبر
[ص] است عثمان گفت چنین کرامتی نداري أبو ذر ساکت شد عثمان گفت کدام یک از بلاد را ناخوشتر داري براي اقامت گفت
ربذه را که در آنجا بغیر دین اسلام زیست نموده بودم عثمان گفت برو بربذه پس أبو ذر گفت تو از من سؤال نمودي من راست
گفتم منهم از تو سؤال میکنم راست بگو اگر بفرستی مرا با اصحاب خود بیکی از بلاد کفر و آنجا مرا اسیر بگیرند و ثلث مالت را
فدیه طلب کنند نمیدهی عثمان گفت میدهم أبو ذر گفت اگر نصف مالت را بخواهند می دهی گفت بلی گفت اگر تمام مالت
را بخواهند میدهی گفت میدهم أبو ذر گفت اللّه اکبر حبیبم پیغمبر [ص] روزي فرمود با من اي أبو ذر چگونه است حال تو وقتی
که بگویند بتو کدام یک از بلاد خوشتر است نزد تو و تا آخر سؤال و جواب از بلاد واقع بین عثمان و أبو ذر را که در حدیث ذکر
شده است ذکر فرمود و گفت من عرض کردم یا رسول اللّه اینکه واقعه واقع میشود آنحضرت فرمود بلی قسم بخداوندي که جانم
در ید قدرت او است واقع خواهد شد بعد از آن أبو ذر از پیغمبر [ص] اذن دفاع میخواهد و آنحضرت امر بصبرش میفرماید و
میفرماید خداوند در باره تو و دشمنت عثمان آیه فرستاده است و اینکه آیه را تلاوت میفرماید و در کافی از حضرت صادق حدیثی
نقل نموده که اقسام کفر را متعرض است که در قرآن ذکر شده و قسم چهارم را فرموده ترك امر خداوند است و پس از تلاوت
اینکه آیه فرموده خداوند نسبت [ صفحه 135 ] کفر و ایمانرا بآنها داده است ولی ایمانشان قبول نشده و نفعی بحالشان ندارد حقیر
عرض میکنم ترك امر که مستند بانکار و استکبار باشد موجب کفر است و قصه أبو ذر و توقف و فوتش در ربذه بحال غربت در
وطن اصلی و آمدن دخترش سر راه قافله براي کفن و دفنش داستان جانگدازي است که در تواریخ مسطور است و حقیر از بیانش
عاجزم خداوند داد مظلومان را از ظالمان بستاند تفد و هم بفتح تا بدون الف و اسري نیز قرائت شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 86
اشاره
123- أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ فَلا یُخَفَّف عَنهُم العَذاب وَ لا هُم یُنصَرُونَ [ 86 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنگروه آنانند که خریدند زندگانی دنیا را بآخرت پس نه تخفیف داده شود از آنها عذاب و نه آنها یاري کرده میشوند
تفسیر
. خوشنود شدند بدنیا و متاع قلیل فانی آن در مقابل نعم ابدي بهشت که بطاعت مستحق میشدند کسی یاري نمیکند آنها را بدفع
عذاب و تخفیف آن چون نازل شد اینکه آیه در باره یهود که شکسته بودند عهد خداوند را و تکذیب کرده بودند پیغمبران عظام
را و کشته بودند اولیاء خدا را پیغمبر [ص] فرمود آیا خبرند هم شما را به یهود اینکه امت که مانند اینها هستند اصحاب عرض
صفحه 188 از 522
کردند بفرما، یا رسول اللّه آنحضرت فرمود طایفه از امت من هستند که اسلام را بخود بستهاند میکشند افاضل ذریه مرا و پاکیزگان
نژاد مرا و تبدیل مینمایند شریعت و سنت مرا و میکشند دو پسر من حسن و حسین را چنانچه کشتند پیشینیان یهود زکریا و یحیی را
هر آینه بتحقیق خداوند لعن میکند آنها را چنانچه لعن فرمود یهود را و برانگیزاند بر بقایاي ذریات آنها پیش از روز قیامت هادي
مهدي را از اولاد حسین مظلوم که بسوزاند آنها را بشمشیرهاي دوستان خدا تا وارد شوند در آتش جهنم حقیر عرض میکنم چون
ذریات آنها راضی هستند بکار پدرهاشان خداوند انتقام پدرها را از آنها خواهد کشید با آنکه کافر و مستحق قتل و عقوبت میباشند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 87
اشاره
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ وَ قَفَّینا مِن بَعدِه بِالرُّسُل وَ آتَینا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ البَیِّنات وَ أَیَّدناه بِرُوح القُدُس أَ فَکُلَّما جاءَکُم رَسُول بِما لا
275- تَهوي أَنفُسُکُم استَکبَرتُم فَفَرِیقاً کَذَّبتُم وَ فَرِیقاً تَقتُلُونَ [ 87 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه بتحقیق دادیم بموسی کتاب را و پی در پی فرستادیم بعد از او [ صفحه 136 ] پیغمبران را و دادیم عیسی پسر مریم را
معجزات و کمک کردیم او را بروح القدس آیا پس هرگاه آورد نزد شما پیغمبري چیزي را که نمیخواهد نفسهاي شما سرکشی
کردید پس پاره را تکذیب کردید و پاره را میکشید
تفسیر
. کتاب توریه است که مشتمل بر احکام خدا و فضل محمّد [ص] و اهل بیت او و امامت علی [ع] و خلفاي بعد از او است و مشتمل
بر شرف مسلمانان و سوء عاقبت مخالفان او است و قرار دادیم رسولی را در پی رسولی و عطا کردیم عیسی بن مریم را معجزات
باهرات از قبیل احیاء اموات و شفاء کور مادرزاد و مرض پیسی و خبر دادن از آنچه میخوردند و آنچه ذخیره مینمودند در
خانههاشان و تأیید نمودیم او را بروح القدس مخففا نیز قرائت شده است و او جبرئیل است و اینکه وقتی بود که او را بآسمان برد از
روزنه اطاقش و شبیه نمود بآنحضرت کسی را که قصد داشت او را بکشد پس کشته شد بجاي آنحضرت و گفته شده است روح
القدس مسیح است و بنظر حقیر همانستکه بمریم دمیده شد و تا آخر با حضرت عیسی بود و بتوسط او مرده زنده میکرد و مریض
شفا میداد که بعضی ملک مقربش خواندهاند و برخی اسم اعظمش دانستهاند و پاره از آن بنورانیت انجیل تعبیر فرمودهاند و اینکه
مسیحش گفتهاند براي آنستکه مسح نموده است بشر را یا مسح شده است به بشر و قمی از حضرت باقر روایت نموده که یکی از
خواص اصحاب آنحضرت بامر خداوند شبیه شد باو تا کشته شود و با آنحضرت باشد در درجات بهشتی آیا پس هر زمان که آمد
نزد شما طائفه یهود پیغمبري و عهد گرفت از شما بمتابعت پیغمبر خاتم [ص] و اطاعت اولیاء خدا تکبر کردید پس پاره را تکذیب
نمودید مانند موسی و عیسی و پاره را کشتید مانند زکریا و یحیی و شما اراده نمودید محمّد و علی علیهما الصلوة و السلام را بکشید
ولی خداوند باطل نمود سعی شما را و رد کرد کیدتان را بخودتان چون جمعی از کفار و منافقان اینکه امت در لیله عقبه اراده قتل
پیغمبر [ص] را داشتند و در مدینه میخواستند امیر المؤمنین [ع] را بکشند براي حسدیکه برده بودند بمقام آنحضرت و خداوند آنها
را بمقصودشان نائل نفرمود خائب و خاسر شدند و اینکه کلام براي توبیخ است چنانچه در مقام ملامت بدروغگو میگوئی چرا
صفحه 189 از 522
دروغ میگوئی یعنی چرا دروغ گفتی و چرا اراده داري بگوئی حقیر عرض میکنم اینکه امام [ع] مخالفت با هواي نفس را بعهد بر
متابعت و اطاعت تفسیر فرموده براي آنستکه [ صفحه 137 ] متابعت و اطاعت خدا و رسول مخالف با هواي نفس مردم است و هر
کس مخالف با هواي نفس مردم حرف بزند و بخواهد آنها را ملزم نماید مردم با او عناد میورزند و اگر بتوانند علنا او را میکشند و
الا مسموم مینمایند و هر قدر دائره اطاعت اوسع و دین اکمل باشد زحمت آورنده آن بیشتر و عداوت خلق با او و اولیاء او زیادتر
است لذا هیچ پیغمبري را مردم بقدر پیغمبر ما اذیت و آزار ننمودند و بالاخره او را مسموم نمودند و امیر المؤمنین [ع] را که بمنزله
نفس او بود کشتند و اولاد امجاد آندو بزرگوار را تا امام زمان [ع] یا کشتند یا مسموم نمودند و اگر آنحضرت هم غائب نبود با او
همان سلوك را مینمودند لذا غیبت فرمود تا زمین خالی از حجت نماند و واقعه جانگداز عاشورا دلالت بر کمال عداوت مردم با
پیغمبر [ص] و امیر المؤمنین [ع] دارد که از هیچ امر در باره آن خاندان شریف فرو- گذار نکردند و اینکه خود دلیل است بر
اکملیت دین اسلام از سایر ادیان، و عیاشی از حضرت باقر [ع] قریب باین مضمون را روایت نموده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 88
اشاره
94- وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلف بَل لَعَنَهُم اللّه بِکُفرِهِم فَقَلِیلًا ما یُؤمِنُونَ [ 88 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفتند دلهاي ما در پرده است بلکه لعنت کرده است ایشانرا خدا براي کفرشان پس اندکی ایمان میاورند.
تفسیر
. گفتند دلهاي ما پر است از علم و خیر گویا ظروف در بسته آندو است با اینکه حال نشناختیم فضل ترا که ذکر شده باشد در هیچ
یک از کتب آسمانی و جاري باشد بر لسان هیچ یک از انبیاء خدا پس رد فرمود خداوند آنها را که نیست چنین بلکه خداوند دور
کرده است آنها را از خیر پس ایمان میآورند ایمان کمی یعنی ایمان میآورند ببعض آنچه خدا فرستاده و کافر میشوند ببعض دیگر،
حقیر عرض میکنم و بنابر اینکه ایمانا که موصوف قلیلا است در آیه شریفه محذوف است، و در مجمع احتمال داده است که قلیلا
حال باشد از فاعل یا منصوب بنزع خافض باشد و بنظر حقیر ممکن نیست زیرا ممکن نیست کمی از ملعونان و کفار مؤمن باشند و
منصوب بنزع خافض سماعی است قیاس نمیشود و در هر حال کلمه ما زائده و مفید تاکید است و اگر خوانده شود غلف [بتخفیف]
یعنی گفتند دلهاي ما در پرده است پس نمیفهمد کلام ترا چنانچه در جاي دیگر قرآن هم اینکه معنی دوم ذکر شده است و هر دو
قرائت حق است و هر دو حرف را زدهاند حقیر عرض میکنم ظاهرا امام [ع] اولا غلف بضمتین [ صفحه 138 ] قرائت فرموده و بعد
تجویز قرائت بسکون لام را نموده و اینهم دلیلی است بر آنکه اختلاف قرائت مانع از تمسک بقرآن نیست چنانچه در صدر کتاب
اشاره شد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 89
اشاره
صفحه 190 از 522
وَ لَمّا جاءَهُم کِتاب مِن عِندِ اللّه مُصَدِّق لِما مَعَهُم وَ کانُوا مِن قَبل یَستَفتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِه فَلَعنَۀُ اللّهِ
220- عَلَی الکافِرِینَ [ 89 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون آمد آنها را کتابی از نزد خدا که تصدیق کننده است مر آنچیزیرا که با آنها است و بودند پیش از اینکه طلب فتح میکردند
بر آنان که کافر شدند پس چون آمد نزد آنها آنچه شناخته بودند کافر شدند باو پس لعنت خدا بر کافران
تفسیر
. و چون آمد نزد یهود قرآن که تصدیق مینمود از توریۀ آنچه را بیان شده است در آن که محمّد [ص] امی است و از اولاد اسمعیل
[ع] است و مؤید ببهترین خلق خدا است بعد از او که علی ولی اللّه است و آنها پیش از بعثت پیغمبر [ص] متوسل بآنحضرت شده
طلب فتح و ظفر مینمودند بر اعداء خودشان و خداوند بآنها نصرت کرامت میفرمود ولی چون شناختند او را و تطبیق نمودند
اوصاف و امارات معهوده را با آنحضرت منکر نبوت شدند از روي حسد و تعدي بر او و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع]
روایتی نموده است که خلاصهاش آنستکه یهود در کتب خود دیده بودند که مکان هجرت محمّد [ص] ما بین دو کوه عیر واحد
است که در دو سمت مدینه است و جمعی آمدند بهر وسیله بود آنجا را پیدا کردند و بسایر یهود نوشتند که ما دار الهجره را پیدا
کردیم بیائید آنها نیامدند و اینها در مدینه اقامت نمودند و متمول شدند تا آنکه تبّع که یکی از پادشاهان یمن بود بقصد تسخیر
مدینه حرکت کرد و آنجا را محاصره نمود و اینها با او ملاطفت کردند و سبب اقامت خودشان را باو گفتند و او دو طائفه اوس و
خزرج را مأمور اقامت در مدینه نمود براي آنکه وقتی پیغمبر بیاید او را یاري کنند و آنها چون مدتی توقف نمودند زیاد شدند و
متعرض اموال یهود میشدند و آنها میگفتند وقتی پیغمبر [ص] مبعوث شود ما شما را از دیار خود بیرون میکنیم و اموال خودمان را
مسترد میداریم ولی چون پیغمبر [ص] مبعوث شد انصار باو ایمان آوردند و یهود کافر شدند اینکه معنی طلب فتح یهود بر کفار در
اینکه آیه شریفه است و در تفسیر امام [ع] حدیث مفصلی از امیر المؤمنین [ع] نقل فرموده که متضمن وقائع متعدده است و قدر
مشترك آنها آنست که یهود به دستور حضرت موسی [ع] متوسل [ صفحه 139 ] به محمّد و آل او علیهم السلام میشدند و خداوند
آنها را از مهالک نجات میداد و فرموده مراد از طلب فتح در آیه شریفه اینست و آنکه پیغمبر [ص] فرموده اینکه نصرت خداوند
بود یهود را بسبب ذکر و صلوات آنها بر محمّد و آل او پس اي امت محمّد [ص] متوسل شوید در مواقع شدت و بلا بآن خاندان
شریف تا خداوند شما را یاري کند و حفظ نماید از دو شیطان که در دو سمت شمایند از مأمورین ابلیس براي گمراه نمودن پسران
آدم مانند دو ملک که در یمین و یسار هر کس هستند از طرف خداوند براي ثبت اعمال خوب و بد وقتی شخص یاد خدا بیاید و
بگوید لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم و صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین اینکه دو شیطان مندك میشوند و دور میگردند
انشاء اللّه تعالی، حقیر عرض میکنم اوس و خزرج دو طائفه از عرب بودند که انصار از آنها بودند و ظاهر آیه شریفه آنست که یهود
میدانستند که پیغمبري میآید و بر کفار غلبه میکند و آنها در تحت تسلط کفار اجانب بودند و امید داشتند که آن پیغمبر بیاید و
ایمان باو بیاورند و باین وسیله خداوند فتح و فیروزي را نصیب آنها فرماید و بعد از بعثت چون حضرت ختمی مرتبت از نسل
حضرت اسماعیل بود و انبیاء بنی اسرائیل از نسل حضرت اسحق بودند و عناد در قبائل عرب رواج داشت و ساره مادر حضرت
اسحق خانم بود و هاجر مادر حضرت اسماعیل کنیز بود حسد بردند و شیطان وسوسه نمود و علماء براي حفظ مقامات خودشان
انکار اوصاف پیغمبر [ص] را در توریۀ نمودند لذا موفق با سلام نشدند و بلعنت ابدي گرفتار شدند و اینکه معنی منافات با بیانات
صفحه 191 از 522
سابقه ندارد ممکن است همه بجاي خود صحیح باشد و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 90
اشاره
بِئسَ مَا اشتَرَوا بِه أَنفُسَهُم أَن یَکفُرُوا بِما أَنزَلَ اللّه بَغیاً أَن یُنَزِّلَ اللّه مِن فَضلِه عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه فَباؤُ بِغَضَب عَلی غَضَب وَ لِلکافِرِینَ
220- عَذاب مُهِین [ 90 ] -قرآن- 1
ترجمه
بد است چیزیکه فروختند بآن خودهاشان را که کافر شوند بآنچه فرستاد خدا براي حسد از آنکه میفرستد خدا از فضلش بر هر که
میخواهد از بندگانش پس بازگشت نمودند بخشمی فوق خشمی و از براي کافران عذابی است خوار کننده.
تفسیر
. مذمت فرموده است خداوند یهود را براي کفرشان به محمّد [ص] یعنی فروختند نفوس خودشان را بهدایا و فضول معاشی که مردم
بآنها میدادند با آنکه [ صفحه 140 ] خداوند امر فرموده بود بفروختن خودهاشان را بطاعت و بندگی خدا تا قرار دهد نفوس و
انتفاع از آنرا براي آنها دائم در بهشت و نعمتهاي آن ولی آنها تخلف نمودند از راه دشمنی با پیغمبر [ص] و براي آنکه باقی بماند
عزت آنها در بین جهّال و ریاست آنها در دنیا و نائل شوند بمشتهیات و برسند بمستمریات و لذا منصرف شدند و منصرف نمودند
عوام را از طریق رشد و هدایت و واقف کردند آنان را بر جاده ضلالت و شقاوت و نتیجه آنمتاع بدیکه خریدند در مقابل نفوس
خودشان آن بود که کافر شدند بچیزیکه نازل کرد خدا به موسی [ع] از تصدیق محمّد [ص] براي حسد بردن بر آنکه نازل میکند
خدا به فضل و کرم خود بر کسیکه میخواهد از بندگانش که پیغمبر خاتم باشد قرآن را که مبین نبوت و فضل خاندان اوست پس
بازگشت نمودند به غضبی در اثر غضبی از طرف خداوند که غضب اول زمانی بود که حضرت عیسی [ع] را تکذیب کردند که
مسخ شدند بصورت بوزینه و ملعون شدند بزبان آنحضرت و غضب دوم وقتی بود که پیغمبر ما را تکذیب نمودند که خداوند
آنحضرت و اصحابش را بر آنها مسلط نمود که کشتند آنان را یا بخواري و ذلت از آنها جزیه گرفتند از حضرت امیر المؤمنین [ع]
روایت شده است که پیغمبر [ص] فرمود کسیکه بداند چیزي را و تقیه نباشد و از او سؤال نمایند و جواب نگوید و کتمان کند
خداوند روز قیامت او را با لگام آتشین محشور خواهد فرمود حقیر عرض میکنم تفسیر اینکه آیه مؤکد بیان حقیر در آیه سابقه است
و در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت شده است که حسد نسبت بامیر المؤمنین [ع] بود که انکار نمودند آنچه را خداوند
در باره او نازل فرمود و عدول از ضمیر باسم ظاهر یعنی آنکه خداوند فرموده است و للکافرین و نفرمود است و لهم براي اشاره
بعلت عذاب است که کفر میباشد و چون حقیقت و تشخص آدمی بنفس ناطقه و روح قدسیه است و انسان بکمال مطلوب از آن در
دائره وجود نمیرسد مگر بعبادت و اطاعت و معرفت پس هر که کافر شود و عصیان ورزد در مقابل اوامر و نواهی الهی که همه بر
وفق صلاح و براي نیل به فلاح عبد است و ثمر آن عائد باو میشود چون خداوند غنی بالذات و منزه از تغیر است در واقع
[ خودفروشی نموده است و در مقابل خسران دنیا و آخرت برده است و اللّه اعلم و ینزل بتخفیف نیز قرائت شده است. [ صفحه 141
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 91
صفحه 192 از 522
اشاره
وَ إِذا قِیلَ لَهُم آمِنُوا بِما أَنزَلَ اللّه قالُوا نُؤمِن بِما أُنزِلَ عَلَینا وَ یَکفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الحَقُّ مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَهُم قُل فَلِمَ تَقتُلُونَ أَنبِیاءَ اللّهِ
246- مِن قَبل إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 91 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون گفته شود بآنها که ایمان بیاورید بآنچه فرستاده است خدا گویند ایمان میاوریم به آنچه فرستاده شده است بر ما و کافر
میشوند بآنچه سواي آنست با آنکه آن حق است تصدیق کننده است مر آنچه را با آنها است بگو پس چرا میکشتید پیغمبران خدا را
از پیش اگر بودید شما ایمان آورندگان.
تفسیر
. آنچه فرستاده است خداوند بر پیغمبر خاتم [ص] قرآن است و آنچه فرستاده شده است بر یهود که مقصود در اینکه آیهاند توریۀ
است و ما سواي توریۀ که ایمان نیاوردند یهود بآن آیات ناسخه احکام توریۀ است از قرآن که آن حق است و مصدق توریۀ است
که در آن تحریم شده است قتل انبیا و ایجاب شده است ایمان به محمّد [ص] و قرآن او پس معلوم میشود کسانی که مرتکب قتل
انبیا شدند و ایمان به محمّد [ص] و قرآن نیاوردند ایمان بتوریۀ هم ندارند و آنها یهودند که پیشینیان آنان پیغمبران خودشان را
کشتند و اخلاف آنان چون تابع کیش و سیره اباء خودشان بودند و راضی بعمل آنها خداوند عمل پدرانشان را حجت بر آنها قرار
داد و نسبت بآنها داد تا ملزم و مفهم شوند و از قمی روایت شده است که یهود بعرب میگفتند که پیغمبري از مکه میاید و در مدینه
توقف میکند و او آخر انبیا و افضل آنها است و درد و چشم او سرخی است و میان دو کتف او مهر نبوت است میپوشد یک جامه
که از دو طرف بخود میپیچد و در غذا قناعت میکند بتکه از نان و چند خرما و سوار میشود بر حمار عربی خنده رو است و خونریز
است شمشیرش را بدوش میگذارد و از کسی باك ندارد و سلطنتش تا آخر معموره دنیا بسط پیدا میکند و چون پیغمبر ما با اینکه
اوصاف ظاهر شد حسد بردند و ایمان نیاوردند حقیر عرض میکنم از اینکه بیان معلوم میشود ماوراء توریۀ علاوه بر قرآن شخص
پیغمبر خاتم است که حق است و بوجود شریف خود مصدق توریۀ است و مصداق علائم مذکوره در آنست بتصدیق قولی و فعلی و
تکوینی چنانچه یهود مکذب توریۀ و قرانند بتکذیب قولی و فعلی و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 92
اشاره
109- وَ لَقَد جاءَکُم مُوسی بِالبَیِّنات ثُم اتَّخَذتُم العِجلَ مِن بَعدِه وَ أَنتُم ظالِمُونَ [ 92 ] -قرآن- 1
ترجمه
[ و هرآینه بتحقیق آمد نزد شما موسی با آن حجتها پس گرفتید گوساله را بعد از او و شمائید ستمکاران . [ صفحه 142
تفسیر
صفحه 193 از 522
بعد از رفتن حضرت موسی [ع] بکوه طور بنی اسرائیل گوساله پرست شدند با آن که معجزات آنحضرت را مشاهده نموده و ایمان
آورده بودند و مخالفت نمودند با خلیفه و جانشین منصوص او که حضرت هرون بود و اینکه معامله در اینکه امت هم بعد از رحلت
حضرت ختمی مرتبت جاري گردید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 93
اشاره
وَ إِذ أَخَذنا مِیثاقَکُم وَ رَفَعنا فَوقَکُم الطُّورَ خُذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اسمَعُوا قالُوا سَمِعنا وَ عَصَینا وَ أُشرِبُوا فِی قُلُوبِهِم العِجلَ بِکُفرِهِم قُل
251- بِئسَما یَأمُرُکُم بِه إِیمانُکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 93 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گرفتیم پیمان شما را و بلند کردیم بالا سر شما طور را بگیرید آنچه را دادیم شما را بقوت و بشنوید گفتند شنیدیم و
نافرمانی کردیم و آمیخته شد در دلهاشان محبت گوساله بسبب کفرشان بگو بد است چیزیکه امر می کند بآن ایمان شما اگر هستید
ایمان دارندگان.
تفسیر
. اخذ میثاق از پیشینیان یهود شده است و رفع طور وقتی بود که ابا کردند از قبول شریعت حضرت موسی و تعظیم محمّد و آل او
[ص] و گفتیم بآنها بگیرید چیزیرا که عطا کردیم بشما از احکام و متمکن نمودیم شما را از امتثال آن و رفع نمودیم موجبات
نافرمانی را از میان شما و بشنوید آنچه بشما گفته میشود و مأمور میشوید بآن گفتند شنیدیم قول تو را و اطاعت ننمودیم امر ترا در
سابق و الان هم عازم نافرمانی هستیم و شنیدشان بگوش بود و نافرمانیشان بدل ولی وادار شدند باطاعت بخواري و مذلت و مأمور
شدند بآشامیدن آبیکه سوده گوساله زرین در آن ریخته و بان آمیخته شده بود تا ممتاز شوند پرستش کنندگان گوساله از غیر آنها
و محبت گوساله در دل کفار جایگزین گردد براي کفرشان و شرح اینکه قضیه در تفسیر آیه شریفه و اذ قال موسی لقومه گذشت
فیض ره فرموده اینکه تفسیر منافی نیست با آنچه مشهور است در تفسیر اینکه آیه که معنی اشراب ورود محبت گوساله و رسوخ
صورت آن در دلهاي آنها است براي عشقشان باو مانند رنگ که در جامه جاي گزین شود و شراب که باعماق بدن نفوذ نماید
براي آنکه ممکن است آشامیدن آن آب ظاهري سبب شده باشد از براي اینکه محبت باطنی و قلوب ظرف است براي اشراب مانند
آنکه بطون ظرف است از براي آتش در قول خداوند متعال انما یأکلون فی بطونهم نارا، حقیر عرض میکنم در ذیل کلام امام [ع]
اشاره باین وجه جمع شده بود و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که وقتی [ صفحه 143 ] حضرت موسی مشغول مناجات با
خدا بود وحی رسید که اي موسی امتحان نمودم قوم تو را آنحضرت عرض کرد بچه امر فرمود بامر سامري عرض کرد او چه کرد
فرمود ساخت از زیورهاي آنها گوساله را عرض کرد از زیور نمیشود حیوان ساخت فرمود گوساله ساخت و صدا کرد عرض کرد
که او را بصدا درآورد فرمود من موسی عرض کرد نیست اینکه مگر امتحان تو گمراه میکنی بآن هر کس را میخواهی و هدایت
میکنی هر کس را میخواهی و چون آنحضرت مراجعت نمود و قوم خود را گوساله پرست دید الواح توریۀ را از شدت غضب
انداخت و شکست اگرچه سزاوار بود اینکه عمل بعد از اخبار خدا باشد ولی اینکه فرق بین علم و عیان است پس بینی گوساله را
صفحه 194 از 522
برگرداند بطرف دمش و سوزاند او را و ریخت در آب و بعضی بدون حاجت به آب براي آنکه خاکستر گوساله در آب ریخته
شده بود میرفتند در آن و مینوشیدند و اینکه است معنی اشراب گوساله در قلوب آنها براي کفرشان بگو اي پیغمبر [ص] باین
یهودان که بد است چیزیکه امر میکند بآن ایمان شما بموسی [ع] و توریۀ باعتقاد شما که کفر بمن باشد ولی معاذ اللّه که اعتقاد شما
حق باشد ایمان بموسی و توریۀ وادار نمیکند شما را بتکذیب من بلکه وادار میکند بتصدیق من و کتاب خدا.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 94
اشاره
137- قُل إِن کانَت لَکُم الدّارُ الآخِرَةُ عِندَ اللّه خالِصَۀً مِن دُونِ النّاس فَتَمَنَّوُا المَوتَ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 94 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو اگر باشد از براي شما سراي آخرت نزد خدا خالص غیر از مردم پس آرزو کنید مرگ را اگر هستید راستگویان.
تفسیر
. بگو اي محمّد باین یهود که بهشت را مختص بخودشان میدانند و میگویند آن جاي تو و اهل بیت تو نیست و ما گرفتار شما شدیم
و خدا ما را در معرض امتحان قرار داده است و ما اولیاء اللّه و بندگان خاص با خیر خدا هستیم و مستجاب الدعوه ایم که دعاي ما
رد نمیشود اگر راست میگوئید بهشت مخصوص بشما است و جاي من و اهل بیت من و اهل ایمان از امت من نیست بخواهید از
خدا مرگ را براي دروغگو از خودتان و کسانیکه با شما مخالفت دارند با آنکه من و علی [ع] میگوئیم ما مستجاب الدعوه و اولیاء
خدائیم و بگوئید خدا یا مرگ ده دروغگو را چه از ما باشد چه بر ما تا راستگویان آسوده شوند و حجت خدا بر خلق بکمال
وضوح برسد با آنکه واضح [ صفحه 144 ] است و حضرت ختمی مرتبت بعد از تلاوت اینکه آیه براي یهود فرمود هیچیک از شما
تکلم نمیکند باین کلام مگر آنکه هنوز آب دهان خود را فرو نبرده میمیرد و چون آنها میدانستند که دروغ گویند جرئت نکردند
دعا کنند فیض ره فرموده مشهور آنستکه مراد آرزو کردن آنها است مرگ را براي خودشان چونکه آنها مدعی بودند که مائیم
اولیاء اللّه و أحباؤه و میگفتند داخل بهشت نمیشود مگر کسیکه یهودي باشد و در توریۀ نوشته است که اولیاء خدا آرزوي مرگ
میکنند و از مردن باك ندارند و راه اینکه مطلب آنستکه کسیکه یقین داشته باشد اهل بهشت است مشتاق میشود بوصول آن و
خلاص از دنیا و زحماتش چنانچه امیر المؤمنین [ع] فرموده است باك ندارم که من بمرگ برسم یا مرگ بمن و عمار در صفین
فرموده الان ملاقات میکنم دوستان خود محمّد [ص] و اتباعش را و در خصال است که از امیر المؤمنین پرسیدند چرا طالب ملاقات
پروردگار شدي فرمود چون دیدم موفق داشت مرا بدین ملائکه و انبیاء و رسلش دانستم خداوندي که چنین کرامتی بمن عطا
فرموده فراموش نمیکند مرا و طالب شدم ملاقات او را، بنظر حقیر فرق است بین اشتیاق و باك نداشتن از مرگ و بین آرزو و طلب
مرگ آنچه را ایشان در مقام تأیید مشهور بیان فرمودهاند مثبت معنی اول است و در اثبات معنی دوم چیزي نقل نفرمودند جز
عبارت توریۀ که لفظ آرزو داشت آنهم ظاهرا مراد اشتیاق است و مبین بباك نداشتن از مرگ شده بود و در ادعیه ماثوره طلب
زیادتی عمر بسیار است و طلب مرگ مرجوح است چون دنیا مزرعه آخرت است زارع مشتاق بزرع هست ولی طالب خرابی مزرعه
نیست از امیر المؤمنین [ع] نقل شده است که فرمود من یکروز دنیا را نمیدهم هزار روز آخرت را بگیرم شاید حکمتش آن باشد که
صفحه 195 از 522
با یکروز دنیا ممکن است نعیم هزار روز آخرت را هزار برابر کرد علماء بطول عمر انبیاء و اولیاء تمسک میکنند براي اثبات فضل
آنها و اینکه اگرچه علت تامه نیست ولی مقتضی هست و فرق بین طلب و اراده در علم اصول معنون است که گاهی شوق مؤکد
هست ولی طلب نیست و گاه بعکس است تمنی طلب لازم دارد و ظاهر آیه آنستکه یهود مأمور بطلب مرگ شدند نه مأمور باشتیاق
بآن چون معلوم است خداوند در مقام محاجه با آنها است و حجت تمام نمیشود مگر ببیان امام [ع] و الا اگر مراد بیان مشهور باشد
ممکن است آنها معارضه بمثل نمایند و بگویند شما هم که بهشت را مخصوص بخودتان [ صفحه 145 ] میدانید پس آرزوي مرگ
کنید و اگر اهل ایمان بگویند ما آرزو نمیکنیم براي تکمیل درجات جواب گویند ما هم بهمین لحاظ طالب نیستیم علاوه بر آنکه
یقین ببهشت هم آسان نیست حتی براي اولیاء چون احتمال بدا در حق آنها هم جاریست و تضرعات ائمه اطهار در ادعیه شاید
محمول بر اینکه باشد در هر حال مؤمن باید بین خوف و رجاء باشد و از خداوند در هر حال حسن عاقبت را طلب نماید و از اینجا
معلوم میشود که باب علم قرآن خانواده عصمت و طهارتند نه غیر آنها.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 95
اشاره
96- وَ لَن یَتَمَنَّوه أَبَداً بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم وَ اللّه عَلِیم بِالظّالِمِینَ [ 95 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هرگز آرزو نکنند آنرا هیچوقت براي آنچه پیش فرستاده است دستهاشان و خدا دانا است بستمکاران.
تفسیر
. آنچه را پیش فرستادند موجبات دخول در آتش است مانند کفر بمحمد [ص] و آل او [ع] و انکار قرآن و تغییر توریۀ و خدا دانا
است بستم ستمکاران که آن ادعاء امري است که در آنها نیست و انکار کسانی است که اهل و لایق اینکه ادعا هستند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 96
اشاره
وَ لَتَجِ دَنَّهُم أَحرَصَ النّاس عَلی حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشرَکُوا یَوَدُّ أَحَ دُهُم لَو یُعَمَّرُ أَلفَ سَنَۀٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحزِحِه مِنَ العَذاب أَن یُعَمَّرَ وَ اللّهُ
224- بَصِیرٌ بِما یَعمَلُونَ [ 96 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه مییابی ایشانرا حریصترین مردم بزندگی و از آنانکه مشرك شدند دوست میدارد هر یکشان کاش عمر میکرد هزار سال
با آنکه نیست او دور کنندهاش از عذاب آنکه عمر داده شود و خدا بیناست بآنچه بجا میاورند
تفسیر
صفحه 196 از 522
. حرص بزندگی دنیا براي یأس از نعیم آخرت است چون مستغرق کفر شدند و میدانستند نصیبی نیست آنانرا با اینکه حال در
هیچیک از خیرات بهشت و کسانیکه مأیوس از رحمت خدا شدند که یهودند حریصترین مردم بدنیا هستند حتی از اهل شرك که
مجوسند و معتقدند بانحصار نعیم بدنیا و انتظار خیري در آخرت ندارند و اینکه مجوس از میان مردم اختصاص بذکر یافته براي
زیادتی ملامت یهود است که آنها با آنکه معتقد بجزا نیستند حرصشان بدنیا از اینها کمتر است پس یهود که معتقد بدار جزا هستند
و حریصتر از مجوسند بدنیا معلوم میشود براي آن است که یقین دارند تا مردند وارد جهنم میشوند و اینکه است نکته عطف خاص
بر عام حقیر عرض میکنم البته کسیکه یقین داشته باشد بمجرد مرگ وارد آتش میشود بیشتر طالب حیاة است [ صفحه 146 ] از
کسیکه قائل بعذاب نیست و اینکه اهل شرك را بمجوس تفسیر فرمودند براي آن است که مشرك حقیقی آنها هستند که خودشان
هم اقرار دارند و معروف به ثنویه میباشند و در علم الهی قولشان معنون است و افلاطون و ارسطو هر یک ببیان وافی از شبهه آنها
جواب گفتهاند و بیهود و نصاري هم اگرچه نسبت شرك در قرآن داده شده است ولی فرق است میان آنکه بفرقه نسبت شرك داده
شود بمناسبت لازمه اعتقادشان یا آنکه مشرك بگویند و اراده کنند آن فرقه را که در صورت اول شهرت بشرك لازم ندارد
بخلاف صورت ثانی که باید معروف بشرك باشند و تنکیر حیاة شاید براي اشاره به حقارت و مقارنت با ذلت باشد و تکرار کلمه
یعمر فرمودند براي رفع اشتباه عود ضمیر هو است به تمنی با آنکه مرجع ضمیر عمر یافتن است و محتمل است احد باشد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 97
اشاره
162- قُل مَن کانَ عَدُ  وا لِجِبرِیلَ فَإِنَّه نَزَّلَه عَلی قَلبِکَ بِإِذن اللّه مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیه وَ هُديً وَ بُشري لِلمُؤمِنِینَ [ 97 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو هر کس بوده باشد دشمن جبرئیل پس همانا او فرود آورده است آنرا بر قلب تو باذن خدا که تصدیق کننده است مر آنچه را
که در برابر او است و هدایت و بشارت است مر مؤمنان را
تفسیر
. جبریل بفتح جیم و کسر راء بدون همزه و بفتح هر دو با همزه نیز قرائت شده است و نازل شده قرآن است بر مقام قلب مقدس
نبوي [ص] که یکی از مقامات شامخه نفس است و مصدق کتب سماویه است که بر انبیاء سلف نازل شده و راهنماي خلق است از
جاده ضلالت بشاه را هدایت و مبشر به نبوت محمّد [ص] و ولایت علی [ع] و ائمه اطهار است که ایشانند اولیاء خدا نه غیر آنها و
اینکه بشارت براي اهل ایمانست که شیعیان محمّد [ص] و علی [ع] هستند و تابعان و پیروان ایشان و ظاهرا چون کفار جبرئیل را
واسطه ابلاغ اوامر و نواهی الهی میدانستند که مخالف با هواي نفس آنها بود اظهار عداوت و جسارت باو مینمودند و خداوند آنها
را ردع فرموده است باین بیان که او تقصیري ندارد مأمور معذور است شما با خدا طرفید و در منهج جبرئیل را بعبد اللّه ترجمه نموده
است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 98
صفحه 197 از 522
اشاره
126- مَن کانَ عَدُ  وا لِلّه وَ مَلائِکَتِه وَ رُسُلِه وَ جِبرِیلَ وَ مِیکالَ فَإِن اللّهَ عَدُوٌّ لِلکافِرِینَ [ 98 ] -قرآن- 1
ترجمه
کسیکه باشد دشمن مر خدا را و ملائکه او و پیغمبران او و جبرئیل و [ صفحه 147 ] میکائیل را پس همانا خداوند دشمن است مر
کافران را
تفسیر
. کسیکه دشمن خدا باشد براي آنکه انعام فرموده است بر مقربان از بندگانش و مخالفت نماید و دشمن ملائکه باشد که مأمور
شدند بیاري ایشان و پیغمبرانی که خبر دادند از فضل و شرف ایشان و خواندند خلق را به متابعت و پیروي ایشان علی الخصوص
جبرئیل و میکائیل همانا خداوند دشمن آنها است و اینکه راجع به دشمنان اهل بیت است چون وقتی پیغمبر [ص] در حق امیر
المؤمنین [ع] فرمود که جبرئیل در دست راست او است و میکائیل در دست چپ او و اسرافیل در پشت سر او و عزرائیل پیش روي
او و خداوند از فوق عرش بخوشنودي نظر میفرماید باو و ناصر او است یکی از آن دشمنان گفت من بیزارم از خدا و جبرئیل و
میکائیل و ملائکه ایکه حال آنها با علی [ع] اینطور باشد که محمّد میگوید پس خداوند فرمود کسانی که دشمن آنها باشند از راه
تعصب و عناد با علی [ع] همانا خداوند هم معامله دشمن با دشمن را در باره آنها میفرماید و قمی فرموده اینکه آیه نازل شده است
در باره یهودي که گفتند به پیغمبر [ص] اگر میکائیل نازل میشد بر تو ما ایمان میآوردیم زیرا او ملک رحمت است و دوست ما
است ولی جبرئیل ملک عذاب است و او دشمن ما است و در احتجاج امام عسکري [ع] از جابر بن عبد اللّه روایت مفصلی نقل
فرموده است که خلاصهاش آنستکه چون پیغمبر [ص] وارد مدینه شد عبد اللّه بن صوریا که یکی از بزرگان علماء یهود بود خدمت
آنحضرت رسید و سؤالات چندي نمود و جوابهائی که نمیتوانست منکر شود شنید بعد از آن پرسید که از طرف خداوند بتوسط که
بتو وحی میرسد حضرت فرمود بتوسط جبرئیل او گفت جبرئیل دشمن ما است و واسطه شدت و قتل و جنگ است رسول ما میکائیل
است که واسطه سرور و رفاهیت است اگر او براي تو وحی میآورد ما بتو ایمان میآوردیم پیغمبر فرمود واي بر تو جبرئیل و
میکائیل دو ملک مأمور بامر الهی هستند اگر امري را خداوند مقدر فرموده باشد تقصیر جبرئیل چیست اگر پدر و مادر دواي تلخ در
گلوي اولاد بریزند باید اولاد با آنها دشمن شوند هر کس با جبرئیل دشمن باشد با میکائیل هم دشمن است مانند آنکه هر کس با
علی [ع] دشمن باشد با منهم دشمن است و اگر کسی بگوید من با یکی از آندو دشمنم و با دیگري دوست دروغ گفته و ما دو
برادریم دوست ما دوست [ صفحه 148 ] خدا و دشمن ما دشمن خدا است و ما بیزاریم از کسیکه دشمن باشد با یکی از ما و گمان
کند دوست است با دیگري و خدا و ملائکه و برگزیدگان خلق خدا از او بیزارند پس از آن سلمان فارسی از إبن صوریا پرسید
چگونه بوده است دشمنی جبرئیل با شما گفت مکرر بوده یکی از آن موارد وقتی بود که دانیال پیغمبر به زحمت زیاد بخت نصر را
در بابل پیدا کرد و خواست او را بکشد براي آنکه انبیا خبر داده بودند که او میآید و بیت المقدس را خراب میکند جبرئیل نگذارد
و گفت اگر خداوند او را مأمور باین امر نموده باشد تو نمیتوانی او را بکشی و اگر جز اینست چرا شخص بیگناهی را کشتن دانیال
هم او را تصدیق کرد و نکشت و او باقی ماند و قوي شد و کرد آنچه کرد و میکائیل دشمن جبرئیل است پس دوست ما است
سلمان گفت با اینکه فکر گمراه شدید چگونه میتوانست دانیال بخت نصر را بکشد با آنکه انبیا خبر داده بودند با آنکه او میآید و
بیت المقدس را خراب و قتل عام میکند إبن صوریا گفت خداوند هر چه را بخواهد محو میکند و هر چه را بخواهد اثبات میفرماید
صفحه 198 از 522
سلمان گفت بنابراین تمام مواعید انبیاء و آنچه از ثواب و عقاب بر اعمال در کتب سماویه وعده داده شده است ممکن تخلف شود
شهادت میدهم بر آنکه هر کس دشمن جبرئیل است دشمن میکائیل است و آندو دشمن دشمنان خودشانند و دوست دوستانشان و
شما معنی محو و اثبات خدا را نفهمیدید و براي اینستکه منکر اخبار غیبیه سماویه شدید و خدا و پیغمبر را تکذیب نمودید حقیر
عرض میکنم معنی محو و اثبات خداوند آنستکه در بعضی از مقدرات غیر حتمیه خداوند باراده خود براي علل و اسبابیکه آنها را
هم خودش تعیین فرموده تصرفی فرماید مانند آن که بلائیرا که مقدر شده است براي کسی بصدقه یا دعا یا توسل بخاندان نبوت و
طهارت رفع فرماید و اینکه معنی مربوط نیست بآنکه بنده باراده خود بتواند تصرف نماید در مقدرات حتمیه خداوند و امریرا که
یهود مدعی بودند که ما میخواستیم به توسط دانیال پیغمبر انجام دهیم از اینکه قبیل بود و اینکه محال است زیرا اگر از طرف
خداوند خبري برسد از وقوع واقعه و واقع نشود لازمهاش آنستکه مخبر جاهل یا کاذب باشد العیاذ باللّه با آنکه خداوند عالم و
صادق است و همچنین است مواعیدي که راجع بثواب و عقاب در کتب سماویه رسیده است قابل تخلف نیست اگر بصورت [
صفحه 149 ] اخبار باشد چنانچه در ذیل آیه شریفه بلی من کسب سیئۀ در رد منکرین خلود اشاره شد و اگر نه چنین باشد موجب
سلب وثوق از آیات الهی و اخبار انبیاء عظام از طرف خودشان فراهم شده است و آنهم نقض غرض و محال است و نکته تخصیص
جبرئیل و میکائیل بذکر از بین ملائکه از بیان امام [ع] معلوم شد که آنستکه مکالمه با یهود راجع بآندو بوده است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة