گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیه 188






اشاره
167- وَ لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل وَ تُدلُوا بِها إِلَی الحُکّام لِتَأکُلُوا فَرِیقاً مِن أَموال النّاس بِالإِثم وَ أَنتُم تَعلَمُونَ [ 188 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نخورید مالهایتان را میانتان بناحق و میندازید امر آنرا بحکم کنندگان تا بخورید پاره از مالهاي مردمان را بگناه با آنکه شما
میدانید
تفسیر
صفحه 268 از 522
. خوردن مردم مال یکدیگر را بناحق عبارت است از تصرف نمودن در اموال مردم بدون مجوز و مملک شرعی و در مجمع از
حضرت باقر [ع] روایت نموده که باطل قسم دروغ است که بواسطه آن مال مردم را میبرند و در فقیه و عیاشی از حضرت صادق
[ع] روایت نموده است که پرسیدند مردي از ما مالی دارد و قرضی هم دارد آیا میتواند از آن مال اعاشه نماید و قرض خود را ادا
نکند تا خداوند فرجی عنایت کند و قرض خود را بدهد یا باید آنقرض را ادا کند و براي مخارج خود ثانیا قرض نماید یا باید قبول
صدقه بنماید فرمود از آنچه دارد باید قرض خود را ادا کند [ صفحه 236 ] و نباید مال مردم را بخورد مگر آنکه بقدر اداء دین خود
داشته باشد و باین آیه تمسک فرمودند و محتمل است صیغه تدلوا عطف باشد بر تاکلوا و مجزوم بلاء ناهیه باشد و میشود منصوب
به ان مضمره باشد یعنی نخورید اموال خودتان را بباطل و حال آنکه بیندازید امر آنرا بحکام جور تا بخورید بواسطه مرافعه پاره از
اموال مردم را بسبب چیزي که موجب گناه است مانند ادعاء ناحق و شهادت دروغ و قسم دروغ و اعانت ظالم با آنکه میدانید حق با
شما نیست چون ارتکاب معصیت با علم بآن اقبح است و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت شده است که خداوند
میدانست که در اینکه امت حکامی هستند که جور مینمایند همانا اراده فرمود آن حکام جور را نه حکام عدل را و قمی نقل
فرموده است که همانا خداوند دانست که حکامی میباشند که حکم مینمایند بغیر حق پس نهی فرمود از مراجعه بآنها تا اموال مردم
صرف در باطل نشود و در تهذیب و عیاشی از حضرت رضا [ع] نقل نموده که نوشت در تفسیر اینکه آیه که مراد از حکام قضاتند
و در ذیل آن مرقوم داشت که آنوقتی است که مرد بداند ظالم است و قاضی حکم کند بر نفع او پس معذور نیست در گرفتن آن
مال که حکم شده است براي او با آنکه میداند ظالم است و در مجمع از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که در قریش
معمول بود قمار مرد در اهل و مال خود پس خداوند نهی فرمود آن را و منافات با ظاهر آیه شریفه ندارد چون تمام اینها بنا حق مال
مردم خوردن است و محاکمه در نزد حکام جور جائز نیست مگر آنکه احقاق حق توقف داشته باشد برجوع بایشان که در اینحال
جائز است مراجعه به آنها بعنوان استعانت نه حکومت شرعیه و اینکه حقیر در اینکه باب رساله مستقله نوشتهام بامر حضرت مستطاب
حجۀ الاسلام آقاي حاج سید ابو القاسم کاشانی دام ظله که در آنجا تا اندازه حل مشکلات اینکه بحث شده است و الحمد للّه علی
الائه.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 189
اشاره
یَسئَلُونَکَ عَن الأَهِلَّۀِ قُل هِیَ مَواقِیت لِلنّاس وَ الحَ ج وَ لَیسَ البِرُّ بِأَن تَأتُوا البُیُوتَ مِن ظُهُورِها وَ لکِن البِرَّ مَن اتَّقی وَ أتُوا البُیُوتَ مِن
252- أَبوابِها وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 189 ] -قرآن- 1
ترجمه
میپرسند تو را از هلالها بگو آن نشانه وقتها است از براي مردم و حج و نیست نیکی به آنکه درآیید بخانهها از پشتهاي آنها ولی
[ نیک کسی است که بپرهیزید و بیائید بخانهها از درهایشان و بترسید از خدا باشد که شما رستگار شوید . [ صفحه 237
تفسیر
از پیغمبر [ص] سؤال نمودند که چرا ماه در ابتدا باریک است و کم کم بزرگ میشود و چون کامل شد باز رو بنقصان میگذارد
صفحه 269 از 522
حکمت آن چیست خداوند میفرماید بگو اي محمّد [ص] آن نشانه و علامت اوقات است که مردم بسبب آن اوقات عبادات و
زراعات و تجارات و اداء دیون و عدّه زنهاي خودشان را تعیین نمایند و چون از میان عبادات حج ممتاز باحتیاج بوقت بود و در غیر
موسم بعنوان قضا هم جائز نبود موجب مزید اختصاص آن بذکر گردید و در تهذیب از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که
براي تعیین وقت روزه و عید و حج است و ظاهر سؤال آنستکه مطلوب سر طبیعی اختلاف جرم ماه است و اینکه که جواب به بیان
ثمره و فائده آن داده شده است شاید بملاحظه عدم استعداد سائل از فهم جواب حقیقی بوده که موجب صرف کلام از ظاهر شده
است و میتوان گفت نکته آن بوده که ضمنا بیان تشریع تعیین اوقات بر طبق ماههاي قمري شود چنانچه از بعضی روایات استفاده
میشود و بنابراین باید جائز نباشد تعیین اوقات بغیر اینکه میزان ولی انصاف آنستکه ظهوري که بحد نصاب حجیت برسد در اینکه
معنی ندارد و چون اوضاع شمسی مشهود عامه نیست و عموم از اوضاع قمري میتوانند استفاده تعیین اوقات نمایند بذکر اینخاصیت
جواب اقناعی داده شده است ولی معلوم میشود که ملاحظه میزان فهم سائل در جواب سؤال چقدر اهمیت دارد و در مجمع از
حضرت باقر [ع] روایت نموده است که در صدر اسلام معمول آن بوده که چون محرم میشدند از در خانههاشان داخل نمیشدند
بلکه از پشتخانههاشان نقبی میزدند و از آنجا آمد و شد مینمودند پس خداوند نهی فرمود از آنکه اینکه عمل را از آداب احرام قرار
دهند و فرمود اینکه خوب نیست و لکن خوب کسی است که بپرهیزد از محرمات الهی و در محاسن و مجمع و عیاشی از حضرت
باقر [ع] روایت شده است که مراد از امر بدخول خانه از درها آنستکه در هر کاري از راهش وارد شوند فیض ره فرموده و از اینکه
قبیل است اخذ احکام دین از امیر المؤمنین و اولاد معصومین او علیهم السلام چونکه آنانند درهاي علم پیغمبر چنانچه فرمود من
شهر علمم و علی در اوست و وارد شهر نباید شد مگر از درش و چه خوب گفته فردوسی طوسی ره چون گفت آنخداوند تنزیل و
وحی || خداوند امر و خداوند نهی [ صفحه 238 ] که من شهر علمم علیّم درست || درست اینکه سخن گفت پیغمبر است گواهی
دهم کین سخن راز او است || تو گوئی دو کوشم بر آواز اوست از اینشعر اخیر استشهاد بتشیّع فردوسی میتوان نمود خلاصه آنکه
هر کاري راهی دارد و هر راهی براهداري سپرده شده است و اهل بیت داناترند به آنچه در بیت است و در احتجاج از امیر المؤمنین
[ع] روایت نموده است که بتحقیق قرار داده است خداوند براي دانش اهلی را واجب نموده است بر مردم اطاعت ایشان را که
فرموده است وارد شوید در خانهها از درهاي آنها و آنخانهها خانهاي علم است که خداوند ودیعت نهاده است در نزد پیغمبران و
درهاي آنها اوصیاء ایشانند و نیز از آنحضرت مروي است که فرمود مائیم آنخانههائی که خداوند امر فرموده است که وارد شوید در
آنها از درهاشان مائیم باب اللّه و خانهاي او که باید وارد شوند در آنها خلق پس هر کس متابعت نمود ما را و اقرار کرد بولایت ما
وارد شده است در خانهها از درهاشان و هر کس مخالفت نمود با ما و ترجیح داد بر ما غیر ما را وارد شده است در خانهها از
پشتهاي آنها همانا خداوند اگر میخواست میشناساند خود را بمردم تا بشناسند او را و بیایند نزد او از راهش ولی قرار داد ما را ابواب
و طرق وصول بحق که باید مردم از اینکه در و راه بخدا نزدیک شوند پس کسانیکه عدول نمایند از ولایت ما و فضیلت دهند بر ما
غیر ما را از راه راست پرت شدهاند و در مجمع و عیاشی از حضرت باقر روایت شده که آل محمّد ابواب خداوند و طرق بسوي او و
خوانندگان خلقند بجانب بهشت و واصل کنندگان آنانند برحمت ابدي در روز قیامت و امر بتقوي براي اجتناب از بدعت و توجه
بحق از غیر طریق مأمور به است تا منحرف از راه نشوند و برستگاري فائز آیند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 190
اشاره
123- وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل اللّه الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدِینَ [ 190 ] -قرآن- 1
صفحه 270 از 522
ترجمه
کارزار کنید در راه خدا با آنانکه کارزار میکنند با شما و از حد تجاوز نکنید همانا خداوند دوست ندارد از حد تجاوز کنندگان
را.
تفسیر
. در منهج الصادقین فرموده در واقعه صلح حدیبیه مقرر شده بود که سال بعد مسلمانان بمکه مشرفشوند و کفار مزاحم زیارت ایشان
نباشند با اینکه حال انتظار سبقت بجنگ از آنها میرفت لذا اینکه آیه نازلشد که مفادش آنستکه اگر آنها خلاف عهد نمودند شما
هم با آنها جنگ کنید و در مجمع از ائمه اطهار نقل نموده [ صفحه 239 ] است که اینکه آیه ناسخ قول خداوند کفوا ایدیکم است
و از انوار نقلشده که منسوخ است بآیه و اقتلوا المشرکین کافۀ و بنظر حقیر اینکه آیه متعرض حکم دفاع است لذا در آن نهی از
تجاوز حد دفاع شده است و شاید مراد نهی از قتل زنان و اطفال و عجزه و مثله نمودن و شبیخون زدن و متعرض معاهد شدن و امثال
اینها باشد و اینکه مناسب است با لفظ فی سبیل اللّه که مناسب با قصد قربت است و با اینکه افعال نمیسازد در هر حال احتیاج
بناسخیت و منسوخیت ندارد و اللّه تعالی و اولیائه علیهم السلام اعلم بمراده.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 191
اشاره
وَ اقتُلُوهُم حَیث ثَقِفتُمُوهُم وَ أَخرِجُوهُم مِن حَیث أَخرَجُوکُم وَ الفِتنَۀُ أَشَ دُّ مِنَ القَتل وَ لا تُقاتِلُوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام حَتّی یُقاتِلُوکُم
255- فِیه فَإِن قاتَلُوکُم فَاقتُلُوهُم کَذلِکَ جَزاءُ الکافِرِینَ [ 191 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بکشید ایشانرا هر جا که بیابید ایشان را و بیرون کنید آنها را از جائیکه بیرون کردند شما را و فتنه سختتر است از کشتن و جنگ
نکنید با آنها نزد مسجد الحرام تا جنگ کنند با شما در آنجا پس اگر جنگ کردند با شما پس بکشید آنها را همچنین است پاداش
کافران
تفسیر
. مسلمانان مأمور شدند که کفار حربی را هر جا بیابند بکشند و در روز فتح مکه آنها را بیرون کنند چنانچه آنها هم مسلمانان را از
آن مکان شریف بیرون کرده بودند و اینکه امر نسبت بکسانیکه اسلام نیاوردند از کفار مکه بموقع اجرا گذارده شد و گفتهاند فتنه
شرك است و منع از ورود مسلمانان است براي زیارت به مکه که اشد از قتل مسلمانان است آنها را در حرم و بنظر حقیر قتل و فتنه
هر یک مانع انتظام امر وجود است ولی فتنه اشد است در ایجاد اختلال لذا محرك فتنه و فساد را باید کشت و عضو فاسد را باید
قطع نمود تا سرایت بباقی نکند بنی آدم اعضاي یکدیگرند || که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوي بدرد آورد روزگار||
دگر عضوها را نماند قرار و اینکه قاعده عقلیه است که دفع افسد را باید بفاسد نمود و شرع هم بر طبق آن حکم فرموده ولی بپاس
صفحه 271 از 522
حرمت حرم مقرر گردید که مسلمانان ابتدا بقتال ننمایند در حرم پس اگر آنها مبادرت نمودند و حرمت حرم را هتک کردند بر
مسلمانان واجب است که بکشند آنها را تا بجزاي اعمالشان برسند و در مجمع از ائمه علیهم السلام نقل نموده که اینکه آیه ناسخ
[ آیه و لا تطع الکافرین و المنافقین ودع أذاهم است. [ صفحه 240
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 192
اشاره
56- فَإِن انتَهَوا فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 192 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس اگر بازایستادند پس همانا خداوند آمرزنده مهربان است.
تفسیر
. چون خداوند ارحم الراحمین است با آنهمه سوابق کفار قریش مسلمانان را امر فرمود که هر وقت آنها امان آوردند متعرض آنها
نشوند چون توبه آنها قبول است و رحمت و مغفرت الهی شامل حال آنها خواهد شد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 193
اشاره
135- وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّین لِلّه فَإِن انتَهَوا فَلا عُدوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمِینَ [ 193 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کارزار کنید با ایشان تا نبوده باشد فتنه و بوده باشد دین از براي خدا پس اگر باز ایستادند پس تعدي نیست مگر بر ستمکاران
تفسیر
. فتنه شرك است چنانچه در مجمع از امام باقر [ع] نقل نموده است و بودن دین از براي خدا عبارت است از طاعت و عبادت که
خلوص در آن معتبر است یعنی باید غیر خدا در آن شریک نباشد و اگر کفار از شرك بیرون آمدند و موحد شدن تعدي در باره
آنها سزاوار نیست بلکه سزاوار ظالمان است که در مقابل تعدي آنها بآنها تعدي شود و اینکه تعبیر بتعدي شده است با آنکه مراد
جزاي تعدي است براي مراعات صنعت مشاکله است مانند آنکه میگویند جزاي بدي بدي است براي آنکه از دو معنی بیک عنوان و
یک منوال تعبیر شود و اینکه از محسنات کلام است و از صنایع بدیعیه شمرده شده است اینکه نکته در صافی ذکر شده است ولی
بنظر حقیر در اینکه کلام مشاکله نیست زیرا لفظ عدوان تکرار نشده است و لفظ مرادف آن که ظلم است کافی براي تحقق اینکه
صنعت نیست چنانچه اهل ذوق ادبی و انس بلطائف صنایع بدیعی تصدیق خواهند نمود شاید نکته تعبیر از جزاي ظلم بعدوان که از
صفحه 272 از 522
مفهوم کلام استفاده میشود آن باشد که ظلم بقدري قبیح است که عدوان نسبت بظالم مستحسن است و ترحم بآن قبیح است. ترحم
بر پلنگ تیز دندان || ستم کاري بود بر گوسفندان و عیاشی از یکی از صادقین علیهما السلام نقل نموده که مراد آنستکه تعدي روا
نیست مگر بر ذریه قتله حسین [ع] و در روایت دیگر استکه خداوند باحدي تعدي نمیکند مگر بر اولاد قتله سید الشهداء [ع] و در
علل از حضرت رضا [ع] روایت نموده است که پرسیدند چه میفرمائید در حدیثی که از حضرت صادق [ع] روایت شده است که
وقتی قائم [ع] ظهور [ صفحه 241 ] مینماید میکشد ذراري قتله حسین [ع] را براي فعل پدران آنها فرمود بلی همان است که فرموده
عرض کردند پس چیست معنی قول خداوند که فرموده سزاي گناه کسی را بکسی نمیدهند فرمود کلام خداوند صدق است ولی
ذراري قتله حسین راضی هستند بافعال پدران خود و افتخار میکنند باعمال آنها و کسیکه راضی باشد بعمل کسی مانند آنستکه خود
مرتکب شده باشد و کسیکه راضی بقتل کسی است شریک است با قاتل و امام قائم [ع] آنها را میکشد براي رضاي آنها بعمل
پدران خودشان و فیض ره فرموده اینکه براي آنستکه آنها از سنخ و حقیقت پدران خود هستند بطوریکه اگر قدرت داشتند بر آنچه
پدرانشان مرتکب شدند بجا میآوردند حقیر عرض میکنم اینمطلب در عالم معنی و باطن صحیح است ولی در عالم ظاهر تمام نیست
چون روایاتی وارد شده است که نیت بد مادامیکه اثر خارجی پیدا نکند معفو است و نوشته نمیشود مثلا اگر کسی راضی بقتل
کسی شد درست است که شریک است با قاتل ولی در سوء سریرت و خبث طینت نه در جواز قتل لذا نمیتوان او را بعنوان قصاص
کشت و کلام در اینمقام است و بیکی از سه وجه میتوان از اینکه اشکال جواب داد اول آنکه ذریه آنها علاوه بر رضاي قلبی
مفاخره و مباهات بعمل آباء خود مینمودند چنانچه در روایت اشاره بآن شده بود و والد محقق ما در کتاب شفاء الصدور شواهدش
را از کلمات آنها نقل نموده بنابراین نیت مجرد نیست تا معفو باشد بلکه متعقب بعمل خارجی قبیحی است که اقبح اعمال است دوم
آنکه اگرچه نیت سوء نوشته نمیشود ولی از باب فضل است و الا استحقاق عقوبت پیدا میشود و در اینکه مورد بواسطه عظمت امر
بحسب اینکه اخبار عفو نشده و اینها مخصص اخبار مطلقه عفو است سوم آنکه اینکه رضایت غیر از سایر رضایتها است چون
کسیکه راضی بقتل امام باشد کافر و واجب القتل است پس کشته شدن آنها براي آنستکه ناصب و کافرند و اینکه در یکی از
روایات نسبت تعدي بخدا داده شده بود با آنکه تعدي از احدي روا نیست چه رسد بخدا و قتل آنها تعدي نیست بوجوهیکه بیان
گردید براي اشاره بآنستکه اینکه فاجعه و ظلم و تعدي بقدري بزرگ بود که در مقابل آن تعدي از خدا مستحسن است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 194
اشاره
الشَّهرُ الحَرام بِالشَّهرِ الحَرام وَ الحُرُمات قِصاص فَمَن اعتَدي عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیه بِمِثل مَا اعتَدي عَلَیکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ مَعَ
212- المُتَّقِینَ [ 194 ] -قرآن- 1
ترجمه
ماه حرام در مقابل ماه حرام است و حرمتها تلافی دارد پس کسیکه [ صفحه 242 ] تعدي کرد بر شما پس تعدي کنید بر او بمانند
آنچه تعدي کرد بر شما و بترسید از خدا و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.
تفسیر
صفحه 273 از 522
. گفتهاند کفار قتال نمودند با مسلمانان در سال صلح حدیبیه که ششم هجرت بود در ماه ذو القعده الحرام و مسلمانان در سال بعد
در همان ماه بر طبق عهد بعزم عمره حرکت کردند ولی کراهت داشتند با کفار جنگ نمایند با آنکه احتمال میدادند مانند سال
گذشته ممانعت نمایند و نقض عهد کنند و نگذارند مسلمانان بزیارت کعبه نائل شوند و مسلمانان هم ناچار بجنگ با آنها شوند و
سبب کراهتشان آن بود که در ماه ذو القعده و ذو الحجه و محرم و رجب جنگ را حرام میدانستند لذا اینکه آیه نازل شد که
مفادش آنستکه اینکه ماه حرام و جنگ در آن بعوض آن ماه حرام و جنگ در آن و اینکه هتک حرمت در مقابل آن هتک حرمت
چون هر محترمی که احترام آن واجب است هتک آن قصاص دارد پس چون کفار ابتدا احترام ماه حرام را بردند نسبت بشما شما
هم لازم است مراعات احترام آن ماه را ننمائید نسبت بآنها و در مجمع قریب باین معنی را از جمعی از مفسرین و امام باقر [ع] نقل
نموده است و در تهذیب و عیاشی مضمرا نقل نموده که پرسیدند آیا ابتدا بقتال با مشرکین در ماه حرام جائز است جواب فرمودند
در صورتی که مشرکین ابتدا بهتک حرمت ماه نموده باشند و مسلمانان به بینند آنها مستعد حمله شدهاند جائز است و باین آیه
متمسک شدند و اینکه از جزاي تعدي و تلافی هتک حرمت که جائز است بتعدي تعبیر شده است براي مراعات صنعت مشاکله و
حسن کلام است که متناسب شود دو لفظ در یک کلام با آنکه قطع نظر از عنوان جزا و تلافی تعدي است و در تهذیب از حضرت
صادق [ع] روایت نموده که مردي در حرم مردي را کشت و سرقت کرد حضرت فرمود باید حد الهی را بر او جاري کرد و خواري
حق او است براي آنکه مراعات حرمت حرم را ننموده چون خداوند فرموده کسیکه در حرم تعدي نمود به شما تعدي کنید بر او
بهمان مقدار چون بر ظالم تعدي روا است و بنظر حقیر از اینکه آیه شریفه ده حکم میتوان استفاده نمود اول آنکه ابتدا بقتال در
ماههاي حرام جائز نیست دوم آنکه اگر کفار سبقت بقتال نمودند در آن ماهها بر مسلمانان قتال با آنها جائز است سوم آنکه اگر
کفار در یک سال هتک حرمت ماههاي حرام را نمودند و متعرض مسلمانان شدند و ایشان ناچار بصلح شدند در سنوات آتیه [
صفحه 243 ] در صورت تکمیل استعداد میتوانند با کفاري که اینکه عمل را نمودند جنگ کنند و حرمت ماههاي حرام را نگاه
ندارند چهارم آنکه اگر کسی در حرم مرتکب جرم و جنایتی شد میتوان او را در آنجا محدود بحد شرعی نمود و احترام حرم را در
باره او ملحوظ ننمود پنجم آنکه اگر کفار بر حوزه مسلمین حمله نمودند و خوف تسلط آنها بر مسلمانان حاصل شد واجب است
دفاع از آنها و مشروط بحضور امام نیست ششم آنکه اگر کسی بر شخص حمله نمود دفاع از او لازم است و همچنین در صورت
حمله بر برادران دینی او که باید اعانت آنها را به نماید هفتم اگر کسی تعدي به ناموس کسی کند باید دفاع نماید و همچنین در
صورت تعدي به ناموس برادران دینی که باید اعانت نماید هشتم آنکه اگر کسی تعدي به مال کسی کند جائز است تقاص نماید
خصوصا در صورتی که نتواند به مراجعه بحکام شرع احقاق حق خود را بنماید نهم آنکه اگر کسی متعرض عرض کسی شود و
آبروي او را بریزد و توهین و هتک بنماید و فحش و بد بگوید جائز است شخص در مقام دفاع از عرض و آبرو و شرف خود
برآمده به میزان تعدي او تدارك کند ولی اگر او نسبت خلافی بپدر یا زن یا کسان او داد نمیتواند جوابش را بهمان نحو بدهد زیرا
اینکه تعدي بغیر متعدي است و ممکن است قذف باشد و آنحرام است بلی اگر او اسم پدر یا ناموس او را ببرد شاید بتواند بگوید
شخص پدر دار اسم پدر کسی را نمیبرد یا ناموسدار اسم ناموس کسی را نمیبرد و بهتر آنستکه بگوید جواب ابلهان خاموشی
است و از آن بهتر آنستکه بگوید خدا هدایتت کند اگر قابل هدایت باشی و از همه بهتر آنستکه هیچ نگوید و عفو کند و از
خداوند بخواهد که از تقصیر او بگذرد و او را براه راست هدایت فرماید اگر اینکه سکوت موجب تجري او نشود دهم آنکه باید در
موقع تلافی و دفاع و قصاص و تقاص و مجازات مراعات میزان تعدي و حکم الهی را نموده از حدي که تعدي جانی و مالی و
عرضی باو شده تجاوز نکند به اینکه معنی که اگر او یک سیلی زد دو سیلی نزند یا شدیدتر از سیلی او نزند و باید ملاحظه نمایند
که تعدي بغیر متعدي نشود مثلا اگر او متعرض ناموس کسی شده باشد آنکس نمیتواند متعرض ناموس او شود زیرا که تعرض بزن
اجنبیه جائز نیست و آنزن تعدي ننموده و تقصیري نداشته اینکه جمله احکامی است که بدوا بنظر حقیر رسید که ممکن است از آیه
صفحه 274 از 522
شریفه استفاده نمود با ملاحظه اخبار مفسره [ صفحه 244 ] و قطع نظر از ادله خارجیه و معجلا نوشته شد ولی معلوم است که مرجع
تفاصیل و بیان شروط احکام شرعیه کتب فقهیه است و بدون مراجعه بآنها نباید معمولبه بشود و باید از خداوند ترسید و پرهیزکار
شد و تعدي ننمود بچیزیکه ترخیص نشده و از حد تعدي در مقابل متعدي تجاوز نکرد و باید دانست که خداوند با پرهیزکاران
است حفظ میفرماید ایشان را و نصرت عطا میکند و اصلاح مینماید امور ایشان را در دنیا و آخرت.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 195
اشاره
138- وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیل اللّه وَ لا تُلقُوا بِأَیدِیکُم إِلَی التَّهلُکَۀِ وَ أَحسِنُوا إِن اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ [ 195 ] -قرآن- 1
ترجمه
و انفاق کنید در راه خدا و میندازید خود را بدستهاي خود بهلاکت و نیکوئی کنید همانا خداوند دوست دارد نیکوکاران را
تفسیر
. یعنی انفاق کنید در راه جهاد با کفار و سایر ابواب خیر و احسان و خود را بدست خود بهلاکت میندازید و اینکه گفتهاند کلمه با
در بایدیکم زائد است و ایدي بمعنی انفس است بنظر حقیر خارج از سلیقه و ذوق ادبی است بلکه مفعول محذوف است و معنی
همانستکه عرض شد در هر حال بعضی گفتهاند مراد آنستکه اسراف ننمائید و راه معاش را از دست ندهید با آنکه انفاق هم بنمائید
حاصل آنکه بخیل نباشید و مسرف هم نباشید بلکه قانع و سخی باشید و از حد اعتدال بافراط و تفریط تجاوز ننمائید و بعضی
گفتهاند مراد آنستکه انفاق کنید و بخل ننمائید که بخل موجب هلاك ابدي است و بعضی گفتهاند مراد آنستکه ترك جهاد نکنید
که موجب تسلط کفار است و منجر بهلاك شما خواهد شد و بعضی گفتهاند مراد آنستکه خود را بهلاکت دینی میندازید از قبیل
منع زکوة و حج و جهاد که از لوازم ترك انفاق است و بعضی گفتهاند مراد آنستکه بدون ظن غلبه و قدرت بر دفاع اعداء خود را با
آنها طرف نکنید و بعضی گفتهاند مراد آنستکه مأیوس از رحمت الهی بواسطه کثرت گناه نشوید و در مجالس از پیغمبر [ص]
روایت شده است که اطاعت پادشاه واجب است و کسیکه ترك نماید اطاعت پادشاه را پس بتحقیق ترك نموده است اطاعت خدا
را و داخل شده است در معصیت او همانا خداوند فرموده است و میندازید خود را بهلاکت و بنظر حقیر تمام اینکه معانی بجاي خود
صحیح است اگرچه بعضی از آنها از ظاهر آیه استفاده نشود ولی هیچیک از امور [ صفحه 245 ] مذکوره را نباید بجا آورد و هیچ
امري را که موجب یا منجر بهلاکت دنیوي و اخروي شود نباید ارتکاب نمود بلکه با مظنه و خوف هلاکت هم جائز نیست و بعید
نیست القاء نفس در تهلکه عرفا صادق باشد بنابراین خیلی بیوجه است که خطیب و واعظ دست از بیان احکام و اخلاق و نصایح و
مواعظ حسنه برداشته متعرض طعن و قدح نسبت بمقاماتی شود که تقیه از آنها واجب است و همچنین علما و روحانیون نباید دست
از وظیفه خودشان که نشر احکام و معارف و حقائق اسلام و ترویج شریعت خیر الانام است برداشته بینتیجه با اولیاء امور وقت
طرفیت و ضدیت نمایند و در نتیجه محراب و منبر را از دست داده زحمات و تحصیلات خود را عقیم و حاصل عمر عزیز خود را
مجانا بخصم تسلیم نمایند شرط عقل آنستکه انسان دنبال مقصد خود برود هر جا معارضی پیدا کرد اگر بتواند آنمعارض را مساعد
نماید و اگر نتواند آنرا از میان ببرد و اگر نتواند خود را حفظ کند که از میان نرود و مقصد هر قدر ممکن است محفوظ بماند رفتار
صفحه 275 از 522
و سلوك ائمه هدي را با خلفاء عصر ملاحظه نمائید که چگونه مماشاة با آنها میگردند لقب امیر المؤمنین را با آنکه از القاب خاصه
خلیفه بلا فصل پیغمبر آخر- الزمان مولاي متقیان است و بر سایر ائمه اطهار اطلاق آن جائز نیست بر آنها اطلاق میکردند و چه قدر
از احکام الهی را با آنکه اول وظیفه امام [ع] بیان آنها است مطابق با واقع بملاحظه تقیه مطابق با مذاق اهل سنت بیان فرمودند آیا
نباید فعل آنها سرمشق ما باشد خواجه نصیر الدین طوسی قدس اللّه سره القدوسی که مانند علامه حلی علیه الرحمه یکجا در باره او
شهادت داده که او افضل اهل عصر خود در علوم عقلیه و نقلیه بود و در جاي دیگر فرموده افضل است او از هر کس مشاهده
نمودیم ما او را در اخلاق و آقاي بهبهانی سر منشأ علوم متأخرین در باره او فرموده هر چه در باره او گفته شود کمتر از رتبه اوست
و پدر بزرگوار حقیر فرموده انصاف آنستکه حضرت خواجه افضل علماء بنی آدم است از بدو دنیا الی زماننا هذا و حکماء اروپا در
بارهاش گفتهاند مانند خواجه در محیطی نیامده و استاد البشرش خواندند و حکماء اسلام عقل حادیعشرش نامیدهاند و علماء اهل
سنت با آن تعصب و عناد او را در اول مرتبه طبقه اولی از مصنفین قرار داده و تصدیق به ذو الحق بودن او بر هر ملتی نمودهاند
مقصودم از اینکه تطویل آنستکه چنین کسی که دوست و دشمن از بزرگان [ صفحه 246 ] هر قوم و ملت اقرار بفضل و کمال او از
هر حیث و جهت نمودهاند و گفتهاند او آفتاب اوج کمال و هنروریست || ما ذرهایم نی غلط از ذره کمتریم ملازمت هلاکوخان
سلطان کافر جائر را مینماید براي احیاء مذهب شیعه شیخ استاد ما علیه الرحمه چه قدر تحمل ناملائمات نمود و در موقع هتک
حرمت از خودش و حرم ائمه اطهار چه صبر و بردباري بروز داد که ما مبهوت و متحیر شدیم تا در ظرف چند سال ایرانرا از علم پر
کرد که الان درجه اول علماء مروجین شرع در بلاد ایران از تلامذه او هستند اگر او هم مثل سایرین میخواست اعراض نماید یا
تعرض کند ایا اینموفقیت را پیدا میکرد یا آنکه نتیجه را از دست داده میدانرا براي خصم تخلیه کرده بود قدمی بالاتر بگذاریم امیر
المؤمنین [ع] چرا بیست و پنج سال دست بر وي دست گذارد و با خلفا مدارا کرد براي آنکه بر حسب ظاهر قوه مقاومت نداشت و
اگر میخواست طرفیت کند اسلام از میان میرفت پس باید شخص قوه خود را بسنجد اگر مطمئن شد که در مقاومت مظفر خواهد
بود اقدام نماید و الا هر قدر ممکن است از اصول و فروع را باید حفظ کند و خود و حمات خود را فلج و نابود ننماید و موجبات
عناد و لجاج طرف را فراهم نکند که اغلب امورات بملایمت بهتر پیشرفت میکند از شدت و خصومت اینکه سلیقه و عقیده حقیر
است در وظیفه عالم و مروج شرع از اهل محراب و منبر و در عین حال معتقدم بر حسب فرموده حضرت امیر [ع] در نهج البلاغه که
خداوند اخذ میثاق نموده است از علماء که با ظلمه بهیچ وجه توافق ننمایند چه رسد بتبعیت و معاونت که بکلی از وظیفه آنها خارج
است و موجب سلب توفیق و انحراف از طریق هدایت و ترویج شرع خواهد بود بلکه خلطه و آمیزش با آنها هم نباید پیدا کند مگر
بمقدار ضرورت و حاجت در پیشرفت مقصد در اینمقام از آقایان عظام معذرت میخواهم اختیار قلم از دست رفت و از وظیفه خود
خارج شدم در ذیل آیه امر به احسان شده است و آنکه خداوند دوست دارد احسان کنندگانرا در کافی و عیاشی از حضرت صادق
[ع] روایت نموده است که مراد از محسنین کسانی هستند که در احسان اقتصاد و میانهروي را از دست نمیدهند پس اگر کسی تمام
مال خود را در راه خدا انفاق نماید کار خوبی نکرده است حقیر عرض میکنم شاید مراد صورتی باشد که موجب عسر و حرج در
آتیه شود مثل آنکه مجبور به سؤال یا کار خارج از [ صفحه 247 ] زي خود گردد و در محاسن از آنحضرت روایتی نقل نموده که
متضمن تفسیر احسان است باتیان اعمال واجبه با آداب و شرائط آن و پاکیزگی آنها از اغراض فاسده و بنظر حقیر احسان مطلقا
خوب است چه بخود باشد چه بغیر و در اینکه روایت بیان فرد خفی شده است چنانچه در روایت اولی بیان حد آن شده بود و غیر
هم اعم است از دوست و دشمن و مؤمن و کافر و موافق و مخالف و بر و فاجر و انسان و حیوان و نبات و جماد اگر شراب خوري
قطره فشان بر خاك || از آن گناه که نفعی رسد بغیر چه باك از نیکی در باره احدي نباید مضایقه کرد مگر امر بمعروف و نهی از
منکر توقف به آن پیدا کند و شاید باین مناسبت باشد نهی از احسان ببعضی از اهل عصیان از قبیل تارك الصلوة و شارب الخمر در
روایات و شامل است احسان حالی و مالی و فعلی و مئالی و دنیوي و اخروي را و اللّه اعلم.
صفحه 276 از 522
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 196
اشاره
وَ أَتِمُّوا الحَج وَ العُمرَةَ لِلّه فَإِن أُحصِ رتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي وَ لا تَحلِقُوا رُؤُسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدي مَحِلَّه فَمَن کانَ مِنکُم مَرِیضاً أَو بِهِ
أَذيً مِن رَأسِه فَفِدیَۀٌ مِن صِ یام أَو صَدَقَۀٍ أَو نُسُک فَإِذا أَمِنتُم فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ إِلَی الحَج فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدي فَمَن لَم یَجِد فَصِ یامُ
ثَلاثَۀِ أَیّام فِی الحَج وَ سَبعَۀٍ إِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَۀٌ ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن أَهلُه حاضِرِي المَسجِدِ الحَرام وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ
603- شَدِیدُ العِقاب [ 196 ] -قرآن- 1
ترجمه
و تمام کنید حج و عمره را از براي خدا پس اگر باز داشته شدید پس آنچه میسر شود از قربانی و نتراشید سرهاي خودتان را تا آنکه
برسد قربانی بجایگاهش پس آنکه باشد از شما بیمار یا در او آزاري از سرش پس فدا است از روزه یا صدقه یا قربانی پس چون
ایمن شوید پس آنکه بهرهمند گردد بسبب عمره تا حج پس آنچه میسر شود از قربانی پس کسیکه نیافت پس روزه سه روزه است
در حج و هفت روزه چون بازگشتید اینکه است ده روزه تمام اینکه براي کسی است که نباشند اهلش حاضران مسجد الحرام و
بپرهیزید از خدا و بدانید که خدا سخت عقوبت است
تفسیر
. حج در لغت بمعناي قصد و عمره زیارت است و در شرع دو عبادت معروف است که هر یک داراي اجزاء و شرائطی است که در
محل خود بیان شده است [ صفحه 248 ] و مراد از اتمام آندو اتیان بآن دو است با اجزاء و شرائط رکنیه و تعبدیه آن دو قربۀ الی اللّه
و ظاهر است در وجوب عمره مانند وجوب حج و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که تمامیت حج بلقاء امام است و از حضرت
صادق [ع] روایت شده که چون حج کند یکی از شما پس باید ختم نماید حج خود را بزیارت ما چون اینکه از تمامیت حج است
فیض ره فرموده که در اینزمان زیارت قبور ائمه قائم مقام زیارت و لقاء ایشان است چنانچه استفاده میشود اینکه معنی از اخبار
دیگري که در اینکه باب وارد شده است حقیر عرض میکنم و همچنین استفاده میشود تاکد استحباب زیارت قبر مقدس حضرت
رسول [ص] از براي حاج از اخباریکه دلالت دارد بر آنکه فرموده است هر کس بحج موفق شود و بزیارت من نیاید جفا نموده است
در باره من بلکه ممکن است استفاده شود تاکد زیارت حضرت رضا [ع] بعد از مراجعت از حج خواه موفق بزیارت سایر ائمه در
سفر حج شده باشد بنابر اخذ باطلاق و عموم لفظ امام و کلمه ما در دو روایت مذکوره بنحو استغراق براي تکمیل زیارت دوره و
خواه موفق نشده باشد براي عمل بقدر متیقن از زیارت آن ذوات مقدسه که اقلا بزیارت امامی بعد از حج موفق شده باشد و بقیه
مفاد آیه شریفه آنستکه پس اگر ممنوع شدید از اتمام عمل بسبب خوف یا دشمن و مرض با آنکه شما در حال احرام بودید براي
حج یا عمره و براي یکی از اینکه امور نتوانستید موفق بسایر اعمال شوید پس بر شما است چون بخواهید از احرام بیرون بیائید آنچه
را که آسان است بر شما از قربانی خواه شتر خواه گاو خواه گوسفند و اینکه معنی براي حصر از ائمه اطهار نقل شده است و گفتند
فرق است میان حصر و صد حصر از قبیل ممنوع شدن براي مرض است و صد آنست که کفار مانع شوند از عمل چنانچه منع
نمودند پیغمبر [ص] و اصحاب را و در عیون از حضرت رضا [ع] مروي است که گوسفند مقرر شده است براي کسانی که متمکن
نیستند از گاو و شتر تا همه متمکن شوند از قربانی و از حضرت صادق مروي است که گوسفند کافی است و گاو و شتر افضل است
صفحه 277 از 522
و سر نتراشید یعنی از احرام بیرون نیائید تا برسد قربانی به مکانیکه واجب است در آنجا کشته شود پس کسیکه مرضی داشته باشد
که محتاج بسر تراشیدن باشد یا آنکه آزاري مانند جراحت در سرش باشد اگر سر تراشید بر اوست فدیه سهگانه نامبرده در آیه
شریفه و از حضرت صادق [ع] در بیان [ صفحه 249 ] فدیه دو روایت شده است یکی در کافی و دیگر از عیاشی که در هر دو ذکر
شده است که روزه سه روز است و صدقه بر شش مسکین باید بدهد هر مسکینی نصف صاع و نسک گوسفند است و در روایت
کافی است که مرد وقتی ممنوع شد قربانی را باید بفرستد و اگر از سر در زحمت باشد پیش از آنکه قربانیش کشته شود در همان
مکان که ممنوع شده باید یک گوسفند بکشد یا روزه بگیرد یا صدقه بدهد و هر جا در قرآن لفظ او باشد که در فارسی بجاي آن
یا گفته میشود دلالت بر تخیر دارد و مکلف مختار است هر یک از اطراف تخییر را بجا بیاورد و هر جا معلق شده باشد امري بر عدم
تمکن مکلف از امر دیگر امر اول متعین است یعنی تخییر بترتیب است پس چون بودید ایمن از آفات مانعه از انجام عمل پس
کسیکه منتفع شد بعد از بیرون آمدن از احرام عمره بسبب حلیت محرمات احرام تا وقتی که محرم شد باحرام حج پس بر اوست
قربانی در حد وسع و سهولت و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که آنگوسفند است پس آنکس که متمکن نشد
سه روز روزه باید بگیرد در وقت اشتغال بحج و افضل روز هفتم و هشتم و نهم ذو الحجه است و در کافی بعد از آنکه حضرت
صادق [ع] اینکه سه روز را تعیین مینماید نقل نموده که راوي میگوید کسی که روز ترویه وارد مکه شده باشد چه کند جواب
میفرمایند بعد از روز سیزدهم روزه بگیرد عرض میکند جمال صبر نمیکند میفرماید از روز حرکتش تا سه روز روزه بگیرد عرض
میکند مسافر است حضرت میفرماید روز عرفه هم مسافر است ما خانواده هستیم که مطابق فرموده خدا حکم میکنیم خدا فرموده
سه روز در حج روزه بگیرید که در ذو الحجه است و نیز در کافی از ائمه علیهم السلام نقل نموده که چنین شخصی هفت روز هم
بعد از مراجعت در نزد خانواده خود باید روزه بگیرد و اگر عزم اقامت در مکه را داشته باشد ملاحظه ورود همسفران خود را که
اهل بلد او باشند بنماید وقتی گمان برد که آنها وارد شدند هفت روز روزه بگیرد اینکه روزه ده روز کامل کم از یک قربانی کامل
نیست و در تهذیب از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که از سفیان ثوري سؤال فرمود مراد از کامله در اینکه آیه چیست
عرض کرد هفت روز و سه روز ده روز تمام میشود فرمود آیا هیچ عاقلی در اینحساب شک میکند عرض کرد پس مراد چیست
امام [ع] فرمود فکر کن شاید بفهمی عرض کرد [ صفحه 250 ] نمیدانم شما بفرمائید مراد چیست حضرت فرمود کمال روزه عشره
کامله کمال قربانی است چه آورده باشی چه نیاورده باشی بگمان حقیر مراد امام [ع] آنستکه قربانی حیوان ظاهري وقتی کامل
میشود که حیوان باطنی خود را که نفس شهوانی است بکشی بده روز روزه که سه روز آن در سفر است که زحمتش زیادتر و
آثارش در انقیاد نفس امّاره بیشتر است و الا نکات بلاغتی براي ذکر عشره کامله از قبیل سهولت حفظ ایام صوم و اشاره ببلوغ عدد
بمرتبه کمال که مکمل نفس است و اشاره بانتهاي اعمال حج بتمامیت اینکه عشره و امثال اینها ممکن است ذکر شود که لازم نباشد
ربط دادن اینکه جمله را بقربانی در هر حال نکته که امام فرموده امام نکات است و اینکه حج تمتع براي کسی است که اهل مکه
نباشد در کافی از حضرت صادق [ع] روایت شده است که فرمودند کسی که منزل او در هیجده میل از هر یک از جوانب مکه باشد
نباید حج تمتع بجا آورد و از حضرت باقر [ع] نقل نموده که اهل مکه نباید عمره بجا بیاورند و حج تمتع بر آنها روا نیست پرسیدند
از حد آن فرمود چهل و هشت میل از تمام جوانب مکه و علماء امامیه بر طبق اینکه روایت فتوي دادهاند نهایت آنکه جمعی چهل و
هشت میل را در هر یک از جوانب اربعه معتبر نمودهاند و بعضی توزیع فرمودند که در هر جانبی دوازده میل را کافی دانستهاند و
اینکه قول با ظاهر آیه موافقتر است زیرا هر سه میل یک فرسخ است و دوازده میل چهار فرسخ میشود و کسی که قاصد آن باشد
ذهابا و ایابا او مسافر است پس کسیکه منزل او چهار فرسخ از مکه دور باشد اگر عازم زیارت و عود شود مسافر میشود و حج تمتع
بر او رواست چون خداوند آنرا وظیفه غیر حاضر قرار داده است ولی اینکه موقوف است بآنکه مراد از حاضر در آیه شریفه غیر
مسافر باشد نه آنکه مراد بآن اهلی باشد که در مقابل آن بیگانه است که در اینصورت باید حدود مکه معلوم شود تا اهلی و غریب
صفحه 278 از 522
ممتاز شوند و در روایت اخیره عسفان و ذات عرق را براي تعیین حد ذکر فرمودهاند و روایت اولی ظاهرا معمول به نباشد و بپرهیزید
از خداوند در حفظ اوامر و نواهی او خصوصا نسبت بحج که بقدري در آیات و روایات تاکید و تضییق شده است که زبان از تقریر
و قلم از تحریر آن عاجز است و تارك آن در روز قیامت در زمره یهود و نصاري محشور میشود و در دنیا و آخرت کور است و
بدانید که خداوند شدید العقاب است و کسیکه پشت بخانه خدا نماید از [ صفحه 251 ] او رو میگرداند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 197
اشاره
الحَ جُّ أَشهُرٌ مَعلُومات فَمَن فَرَضَ فِیهِن الحَج فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الحَج وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ یَعلَمه اللّه وَ تَزَوَّدُوا فَإِن خَیرَ
253- الزّادِ التَّقوي وَ اتَّقُون یا أُولِی الَألباب [ 197 ] -قرآن- 1
ترجمه
حج ماههاي معلوم است پس کسیکه واجب گرداند در آنها حج را پس نه جماع است نه نافرمانی و نه ستیزگی در حج و آنچه بجا
آورید از خوبی میداند او را خدا و توشه گیرید پس همانا بهترین توشه پرهیزکاري است پس بترسید از من اي صاحبان عقول
تفسیر
. وقت احرام براي حج و مناسک آن ماه شوال و ذو القعده و ذو الحجه است و کسی حق ندارد در غیر اینکه سه ماه حج نماید و
کسیکه محرم شود در غیر ماههاي حج عمل او باطلست و در چند روایت اینکه مضمون از امام باقر و صادق علیهما- السلام نقل
شده است و مراد آنستکه باید اعمال خارج از اینکه سه ماه نباشد و منافات ندارد که بعضی از ارکان مانند وقوف بعرفات و مشعر و
غیرها وقت خاصی داشته باشد و کسیکه واجب نماید در اینکه سه ماه بر خود حج را بشروع در اعمال آن که تلبیه است یعنی چهار
مرتبه لبیک گفتن باین نحو لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک پس باید از رفث که جماع است و فسوق که دشنام و
دروغ است و جدال که گفتن نه بخدا و بلی بخدا است اجتناب نماید چنانچه در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده
است و آنکه فرض حج بیکی از سه امر که آن تلبیه و اشعار و تقلید است حاصل میشود و ظاهرا اینکه تخییر در حج قران است و اما
در حج تمتع و افراد و عمره مفرده تلبیه متعین است و اینکه فرمودهاند فرض حج بیکی از اینکه سه امر حاصل میشود منافات ندارد با
آنکه بعضی از اقسام حج متعین در یکی از آن سه امر باشد و اما اشعار و تقلید دو عمل است که باید در قربانی بجا آورده شود و
مخصوص بحج قران است و راجع باهالی مکه معظمه است و کسانیکه محکوم بحکم آنانند و در کافی بر حدیث سابق علاوه نموده
است که در صورت جدال باید گوسفند قربانی کند و در صورت فسوق گاو و در صورت رفث حج باطل است و خداوند عالم
است به افعال بندگان از خیر و شر پس باید در عمل خیر کوشید و از عمل شر چشم پوشید [ صفحه 252 ] و چون در علوم عقلیه
محقق شده است که خیر وجود است و شر عدم نسبت فعل و علم بوجود داده شده است و الا علم الهی بما کان و ما یکون و ما لم
یکن احاطه دارد و اختصاص بخیر ندارد علاوه بر آنکه چون ذکر خیر شود انتقال بضدش که شر باشد پیدا میشود و توشه گیرید از
عمل حج براي معادتان که بهترین توشهها پرهیزکاري است که موجب فعل واجبات و ترك محرمات است و گفتهاند که بعضی
حج مینمودند و توشه راه برنمیداشتند و بر مردم کل میشدند پس امر شد که توشه بردارند و بابرام و تحمیل بر مردم اعاشه ننمایند
صفحه 279 از 522
و مقتضاي حکم عقل ترس از خدا است چونکه او غالب و قادر است و هر قدرت و توانائی مقهور اراده او است پس او سزاوار
بترس است نه غیر او لذا در تعقیب ترغیب بتقوي مخصوص فرمود ترس را بخود تا با او بسازي و بغیر او نپردازي روي در قبله
یکروئی کن || خلق بگذار و خداجوئی کن خداوند توفیق کرامت فرماید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 198
اشاره
لَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم فَإِذا أَفَضتُم مِن عَرَفات فَاذکُرُوا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام وَ اذکُرُوه کَما هَداکُم وَ إِن کُنتُم
223- مِن قَبلِه لَمِنَ الضّالِّینَ [ 198 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست بر شما گناهی که بجوئید بخشش را از پروردگارتان پس چون برگشتید از عرفات پس یاد کنید خدا را نزد مشعر الحرام و یاد
کنید او را چنانچه راهنمائی کرد شما را و اگرچه بودید پیش از آن هر آینه از گمراهان.
تفسیر
. در مجمع از ائمه علیهم السلام نقل نموده که مردم تصور مینمودند که در سفر حج تجارت حرام است خداوند باین آیه رفع توهم
آنها را فرمود و در روایتی فضل بمغفرت تفسیر شده و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که فضل رزق است وقتی شخص
از احرام بیرون آمد و از اعمال فارغ شد در موسم مشغول خرید و فروش شود مانعی ندارد و افاضه اصلا در ریزش آب بکثرت
استعمال میشود و مراد اینجا کوچ نمودن از عرفات است دست جمع که شعار اسلام باشد در تفسیر امام [ع] است که وقتی از عرفات
کوچ کردید و بمشعر الحرام رسیدید یاد کنید خدا را بذکر کرم و نعم و صلوات بر نبی اکرم و وصی معظم او امام متقیان و به تلبیه
و تهلیل و دعا و نماز مغرب و عشا بیک اذان نیز تفسیر شده است و یاد کنید خدا را چنانچه هدایت نمود شما را بدین خود و ایمان
برسول خود و گفته شده است و یاد کنید خدا را به [ صفحه 253 ] نیکی چنانچه هدایت نمود شما را بنیکی و گفته شده است یاد
کنید خدا را یادیکه برابري کند با هدایت او شما را و بنظر حقیر اینکه ممکن نیست از دست و زبان که برآید || کز عهده شکرش
بدر آید فیض ره فرموده کاف در اینکه مقامات از براي تشبیه نیست بلکه براي تعلیل طلب است بوجود مقتضی آن و آنکه مطلوب
بیجا نیست بلکه بجا و بموقع است و مراد آنست که یاد کنید خدا را در مقابل هدایت او شما را چون او هدایت کرد شما را پس
سزاوار است که یاد کنید شما او را و اینکه کلام نظائر بسیار دارد و بر بسیاري از اعلام اشتباه شده است و بنظر حقیر کاف در اینکه
مقامات براي تعلیل نیست بلکه همان براي تشبیه است نهایت آنکه از تشبیه استفاده تعلیل میشود چون اینکه امر ارتکازي عقلی است
که در مقابل احسان باید احسان نمود و در مقابل تعدي تعدي و در مقابل نعمت شکر و سپاس بهمان اندازه اقلا در صورت امکان
خداوند میفرماید نیکی کنید بیاد من مانند آنکه نیکی نمودم من بهدایت شما نهایت آنکه نیکی بنده که شکر- گذاري است در
حدود وسع و امکان او است و چون اینکه از قضایائیست که قیاسات آنها با آنها است افاده علت مینماید نه آنکه کاف در معنی
علت استعمال شده باشد و مردم قبل از هدایت الهی به بیان احکام و طریقه عبادت در زمره جهال و گمراهان بودند نمیدانستند
چگونه باید اطاعت و عبادت ولی النعم خود را نموده با یاد او شاد و در گلشن عبودیت او چون سرو و شمشاد ثابت و آزاد باشند.
صفحه 280 از 522
بلبل از فیض گل آموخت سخنور نبود || اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش .
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 199
اشاره
106- ثُم أَفِیضُوا مِن حَیث أَفاضَ النّاس وَ استَغفِرُوا اللّهَ إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 199 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس کوچ کنید از آنجائیکه کوچ کردند مردم و طلب مغفرت نمائید از خداوند همانا خداوند آمرزنده مهربان است
تفسیر
. یعنی پس کوچ کنید از مشعر الحرام بمنی با مردم چنانچه در صافی از تفسیر امام [ع] و در منهج از امام صادق [ع] نقل نموده و
مطابق با ظاهر آیه قبل و لفظ ثم که براي ترتیب و مهلت است میباشد و در صافی اخباري از صادقین علیهما السلام با مختصر تفاوتی
نقل نموده که دلالت دارد بر آنکه چون قریش در مشعر توقف مینمودند و بعرفات نمیآمدند و میگفتند ما اهل حرم خدا هستیم و
از حرم خارج نمیشویم [ صفحه 254 ] اینکه آیه نازل شد که دلالت دارد بر آنکه آنها هم باید بروند بعرفات و از آنجا ثانیا بمشعر
کوچ کنند و مراد بناس حضرت ابراهیم و اسمعیل و اسحق و کسانی هستند که بعد از ایشان بودند و از عرفات کوچ میکردند و در
کافی از حضرت سید الشهداء [ع] نقل شده که فرمودند مائیم مراد از ناس و بنابراین روایات در معنی ترتیب که مستفاد از لفظ ثم
است اشکال شده است براي آنکه افاضه از عرفات بمشعر در آیه قبل تصریح شده است فیض ره جواب فرموده که ترتیب رتبی
است چون ما بین دو افاضه تفاوت است چنانچه گفته میشود احسان بکن بمردم پس احسان نکن بغیر کریم و در مجمع نسبت
باصحاب امامیه داده است که در آیه روایت نمودهاند که تقدیم و تأخیري روي داده و اینکه آیه بعد از قول خداوند در آیه سابقه
لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم بوده تا کلمه النّاس که در اینکه آیه ذکر شده است و بنظر حقیر هیچ یک از اینکه
تکلفات لازم نیست ظاهر آیه همانستکه بدوا ذکر شد نهایت آنکه اینکه آیه دلالت دارد که در خروج از مواقف نباید با جامعه
مسلمانان مخالفت نمود بلکه باید از آنها تبعیت کرد و شعار اسلام را که عمده منظور از حج است بحسب ظاهر حفظ نمود و البته
والی حقیقی مسلمانان که پیغمبر [ص] و امام [ع] یا نایب او است وقتی کوچ کرد خواه از عرفات خواه از مشعر مردم باید تبعیت
نمایند نه مانند قریش که میخواستند از براي خودشان امتیازي قائل شوند و بعرفات نیایند و خودشان از آنجا مستقلا حرکت کنند
اینکه اخبار ناظر باین معنی است که دلالت آیه شریفه بر لزوم متابعت قریش در خروج از عرفات محقق است و شاید نزولش هم
باین لحن براي اینکه غرض باشد و منافات ندارد که مراد از امر بافاضه خروج از مشعر الحرام باشد باعتبار آنکه آنهم موقفی است
که باید از آنجا کوچ کرد و باین ملاحظه لفظ ثم که دال بر ترتیب و تراخی است ذکر شده است و بنابر اینکه بیان اینکه آیه عطف
است بر قول خداوند و اذکروه کما هدیکم در آیه سابقه و خلاف ترتیبی در آیتین نشده و افاضه اولی غیر از افاضه ثانیه است و
جمع بین روایات و حفظ ظهور کلمه ثم شده است با اشاره بآنکه اگر بر جماعتی از مسلمانان رؤیت هلال ثابت شد و اقدام باعمال
حج نمودند نباید سایرین با آنها مخالفت نمایند و اینکه شعار بزرگ اسلامی را از بین ببرند و تبدیل بتظاهر در خلاف نمایند بلکه
باید با آنها موافقت نمایند و [ صفحه 255 ] در مواقف و اعمال شرکت کنند تا صولت اسلام و رعب آن در قلوب معاندان جاي گیر
صفحه 281 از 522
شود و بنتایج دنیوي و اخروي و حفظ مقصود اصلی شارع مقدس نائل شوند نهایت آنکه اگر مرجع تقلیدشان اینکه عمل را مجزي
ندانست در سال آتیه اعاده نمایند اگرچه بنظر حقیر خیلی بعید است چون سیره مرضیه ائمه اطهار علیهم السلام بر اینکه تبعیت در
سنین متمادیه جاري بوده و ندیدهام که نقل شده باشد وقتی مخالفت فرموده باشند و خیلی بعید است در تمام اینکه مدت اختلافی
روي نداده باشد با آنکه فعلا مشاهده میشود هر چند سال یکمرتبه اختلاف میشود در هر حال باید دعا کرد خداوند اینکه اختلاف
را از میان مسلمانان مبدل بائتلاف فرماید و شوکت و عظمت اسلام را بحال اول برگرداند ملاحظه کنید چگونه ائمه اطهار از حق
خودشان براي حفظ اسلام صرف نظر میفرمودند با آنکه هیچ حکمی هم رتبه با ولایت نیست ولی چون حفظ توحید و نبوت مقدم
است و متوقف بر اتفاق مسلمانان است سکوت اختیار کردند و آنهمه مصیبت کشیدند و صبر کردند و اجر بردند و ما هنوز غافلیم
خداوند ما را از خواب غفلت بیرون بیاورد و طلب مغفرت نمائید از خداوند گفتهاند براي تغییراتی که در زمان جاهلیت در مناسک
حج داده بودند و بنظر حقیر براي اراده که نموده بودند با جامعه مسلمانان مخالفت نمایند چنانچه از قریش نقل شد یا از هر گناهی
در آن مقامات شریفه که مظنه اجابت دعوات است و اگر طلب مغفرت نمایند البته اجابت خواهد فرمود چون آمرزنده و مهربان
است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 200
اشاره
فَإِذا قَ َ ض یتُم مَناسِکَکُم فَاذکُرُوا اللّهَ کَذِکرِکُم آباءَکُم أَو أَشَدَّ ذِکراً فَمِنَ النّاس مَن یَقُول رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا وَ ما لَه فِی الآخِرَةِ مِن خَلاقٍ
194- 200 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
پس چون بجا آوردید اعمال حج خودتان را پس یاد کنید خدا را مانند یاد کردن شما پدران خود را یا بیشتر یاد کردنی پس بعضی
از مردم کسانی هستند که میگویند پروردگار ما بده بما در دنیا و نیست مر او را در آخرت بهرهاي.
تفسیر
. یعنی چون از اعمال حج فارغ شدید یاد کنید از نعم و احسان و اکرام خداوند و مبالغه کنید در آن مانند آنکه مبالغه میکنید در
ذکر مفاخر و آثار پدران خودتان یا بنحو اشد و ابلغ و اتم چون نعم الهی اکثر و اعظم و اتم است و در تفسیر امام است که خداوند
مردم را مختار نمود در اینکه دو امر با آنکه نعم الهی [ صفحه 256 ] اکثر و اعظم است از نعم اباء و در مجمع از حضرت باقر [ع]
نقل نموده که معمول بود وقتی مردم از حج فارغ میشدند اجتماع مینمودند و ذکر مفاخر و مئاثر پدران خودشان را میکردند و
افتخار و مباهات مینمودند بتعداد آنها و ذکر حکایات پیشینیان و اوصاف حمیده نیاکان از قبیل سخاوت و شجاعت و شرافت لذا
خداوند امر فرمود آنها را که در چنین مقام مقدسی بجاي اینکه مفاخرات بیهوده ذکر خدا را نمایند بهمین مقدار یا زیادتر بآنکه
مشغول شوند بذکر نعم بیمنتهاي حق و شکر آنها را بجا آورند زیرا پدران ایشان هر قدر بر آنها حق نعمت داشته باشند خداوند
احق از آن است چون خداوند اینکه نعمتها را بآنها و پدرانشان عنایت فرموده است پس اي برادر عزیز پیرامون اینکه قبیل
مفاخرات مگرد که خودت را خسته و طرفت را ملول مینمائی او اگرچه ظاهرا ساکت باشد ولی باطنا افسرده میشود و تو را ملامت
صفحه 282 از 522
می کند چون اینکه هم یک نوع تعریف خود نمودن است و آن قبیح است و ممکن است تصور نماید که تو میخواهی باین
اظهارات او را کوچک کنی و خود را بزرگ و در مقام برآید که ترا کوچک کند و خود را بزرگ اگر شخص داراي حسب و
نسب و شرافت است باید مردم بگویند و بدانند نه آنکه خود بگوید و مردم را وادار بقبول نماید که گفتهاند مشک آنست که خود
ببوید نه آنکه عطار بگوید و بعضی دون همتان وقتی میخواهند از خدا چیزي بخواهند حاجت دنیوي میخواهند چون همّتشان
مقصور در تعمیر دنیاي دنی است چنین شخصی از آخرت بهره ندارد چون براي آن کار نمیکند و بفکر نعیم ابدي نیست و نیست
براي انسان مگر آنچه را سعی میکند براي او از دنیا و آخرت از اینجا معلوم میشود انحصار دعا در امر دنیوي خصوص در مقامات
مقدسه قبیح است و مرضی الهی نیست.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 201
اشاره
118- وَ مِنهُم مَن یَقُول رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَۀً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَۀً وَ قِنا عَذابَ النّارِ [ 201 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بعضی از مردم کسانی هستند که میگویند پروردگار ما بده ما را در دنیا نیکوئی و در آخرت نیکوئی و نگاه دار ما را از عذاب
آتش
تفسیر
. حسنه دنیوي مانند صحت و امنیت و رفاهیت و وسعت و سعادت است و حسنه اخروي مانند قرب و منزلت و شرف و رحمت و
مغفرت است و بنظر حقیر بهتر و مناسبتر با مفاد آیه شریفه همان خیر دنیا و آخرت است که بخواهد از براي [ صفحه 257 ] خود و
اقارب و دوستان خود و عموم شیعیان و از حضرت صادق [ع] در کافی و از عیاشی حسنه دنیویه بوسعت معاش و حسن اخلاق
تفسیر شده و حسنه اخروي برضوان اللّه و بهشت و از امیر المؤمنین [ع] حسنه دنیویه بزن صالحه و حسنه اخرویه بحور العین و و
عذاب نار بزن بد تأویل شده است و بعضی گفتهاند حسنه دنیویه علم و عبادت است و اخرویه بهشت و عذاب نار شهوات و معاصی
است که موجبات عقاب است و معلوم است که مراد از اینکه بیانات ذکر مصادیق است و اختصاص و تنافی مفهوم نمیشود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 202
اشاره
76- أُولئِکَ لَهُم نَصِیب مِمّا کَسَبُوا وَ اللّه سَرِیع الحِساب [ 202 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنگروه مر ایشان راست بهره از آنچه کسب نمودند و خداوند زود حساب است.
صفحه 283 از 522
تفسیر
. آنانکه باین نحو که در آیه سابقه ذکر شد دعا نمایند بهرهمند خواهند بود از ثواب کسب خودشان در دنیا و آخرت چنانچه در
تفسیر امام [ع] است فیض ره فرموده نکته تعبیر بکسب در آیه شریفه آنستکه بمقتضاي اخبار کثیره از ائمه اطهار علیهم السلام اعمال
حسنه مصور بصور خوب و اعمال سیئه مصور بصور بد بخودي خود خواهد شد و صاحبان آن اعمال از آنها در لذت و نعمت یا در
زحمت و عذابند و پیغمبر [ص] فرموده آنصورتها اعمال شما است که بشما برگشت میکند و در خبر است که خداوند تمام حساب
خلایق را هر قدر زیاد باشد و زیاد باشند در یک چشم بهم زدن رسیدگی میفرماید و در مجمع از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که
معنی سرعت حساب آنستکه خداوند یکدفعه بحساب خلایق رسیدگی میکند چنانچه یکدفعه بهمه روزي میدهد و از آنحضرت
پرسیدند چگونه خداوند حساب خلق را میرسد با آنکه آنها او را نمیبینند فرمود چنانچه بهمه روزي میدهد با آنکه او را نمیبینند
و در تفسیر امام است که جهت سرعت حساب خداوند آنستکه مشغول نمیکند او را امري از امري و نه حسابی از حسابی پس وقتی
بحساب یکنفر رسیدگی کند در همان حال حساب همه را رسیدگی فرموده و بتمامشدن حساب یکنفر حساب همه تمام میشود
چنانچه فرموده نیست خلق شما و بعث شما مگر مانند یکنفر فیض ره فرموده از براي سرعت حساب معنی دیگري است که جمع
میشود با اینکه معنی و تأیید میکند آنرا و آن آنستکه خداوند در دنیا حساب بنده را میرسد در هر آن و لحظه و جزا میدهد او را بر
عملش در هر حرکت و سکونی [ صفحه 258 ] و تلافی میکند طاعات او را بتوفیقات و معاصی او را بخذلانات پس از خیر خیر عاید
او میشود و از شر شر و کسیکه بحساب اعمال خود در دنیا رسیدگی کند میفهمد اینمعنی را و باین جهت وارد شده است که
بحساب خودتان برسید پیش از آنکه بحساب شما رسیدگی شود و اینکه از اسراري است که واقف نمیشوند بر آن مگر کسانیکه
پاك باشد قلوبشان از کدورات بنظر حقیر حساب بندگان در نزد خداوند همیشه رسیدگی شده و در دفتر الهی ثبت و ضبط است و
هیچ ذره و مثقالی از قلم افتاده و و اختلاف ندارد و در هر آنی جمع و تفریق شده موجود است بطوریکه اگر دیده حق بین انسان باز
باشد آنرا میبیند و میشناسد و تصدیق میکند و اینکه فرمودند بحساب خودتان رسیدگی کنید پیش از آنکه بحساب شما رسیدگی
شود براي آن است که ما بدیده بصیرت در اعمال خود نظر کنیم و بحساب کار خود مراجعه نمائیم اگر دیدیم باقی دار هستیم تا
ممکن است تدارك کنیم که اگر دفتر حساب بسته شد دیگر باز نمیشود تا روز که تمام دفترها باز شود و تمام حقائق مکشوف
گردد و در آنروز مراجعه بدفتر و حساب جز حسرت و ندامت اثري نخواهد داشت خداوند توفیق عنایت فرماید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 203
اشاره
وَ اذکُرُوا اللّهَ فِی أَیّام مَعدُودات فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَومَین فَلا إِثمَ عَلَیه وَ مَن تَأَخَّرَ فَلا إِثمَ عَلَیه لِمَن اتَّقی وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم إِلَیهِ
223- تُحشَرُونَ [ 203 ] -قرآن- 1
ترجمه
و یاد کنید خدا را در روزهاي شمرده شده پس کسیکه تعجیل کند در دو روز پس نیست گناهی بر او و کسیکه تأخیر کند پس
نیست گناهی بر او از براي کسیکه پرهیزگار شد و بترسید از خدا و بدانید که شما بسوي او محشور میشوید.
تفسیر
صفحه 284 از 522
. ذکر خداوند تکبیر است در تعقیب پانزده نماز از ظهر روز عید قربان تا صبح روز سیزدهم از براي کسیکه در منی باشد و در
تعقیب ده نماز از براي کسی که در سایر بلاد است و مراد از ایام معدودات همین سه روز بعد از عید است که آنرا ایام تشریق
نامیدهاند و تکبیر باین نحو است اللّه اکبر اللّه اکبر لا اله الا اللّه و اللّه اکبر اللّه اکبر و للّه الحمد اللّه اکبر علی ما هدانا اللّه اکبر علی ما
رزقنا من بهیمۀ الانعام اینکه بیان در کافی و عیاشی و غیره از ائمه اطهار نقل شده است پس کسیکه تعجیل کند در کوچ [ صفحه
259 ] کردن از منی بسوي وطن خود در دو روز بعد از عید که روز دوازدهم باشد بعد از فراغت از رمی جمرات گناهی ننموده
است و کسیکه تأخیر نماید در حرکت تا روز سیزدهم بعد از رمی آنهم گناهی نکرده است و گفتهاند جهت آنکه خداوند تصریح
فرموده در هر دو صورت بآنکه گناهی نکرده است آنستکه در زمان جاهلیت بعضی مستعجل را گناهکار میدانستند و برخی مستأخر
را و خداوند هر دو را تخطئه فرموده است و در فقیه از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که مقصود آن نیست که حکم توسعه
دارد و مکلف مخیر است بین تعجیل و تأخیر بلکه مراد آنستکه خداوند میآمرزد او را و گناهی براي او ثبت و ضبط نمیشود و شاید
مراد آن باشد که مفاد کلام تخییر نیست بلکه نفی گناه است و میسازد با آنکه تأخیر رجحان داشته باشد یا تعجیل مشروط بشرطی
باشد مانند بعد از زوال و اینکه حکم براي کسی است که در حال احرام پرهیز نموده باشد از صید و الا باید روز سیزدهم حرکت
کند چنانچه در تهذیب از آنحضرت نقل نموده و روایات دیگري هم باین مضمون نقل شده است و عیاشی از حضرت باقر نقل
نموده که مراد از اتقاء در آیه شریفه پرهیز از صید و جماع و فسوق و جدال و سایر محرمات احرام است و در تفسیر امام [ع] بعد از
بیان مراد از تعجیل و تأخیر بتقریب متقدم فرموده است مراد از نفی گناه بشرط تقوي آنستکه تمام معاصی سابق او بواسطه حج
بشرط مقارنت آن با تقوي و پشیمانی مغفور است لکن مشروط است بآنکه بعد از حج مرتکب معاصی نشود و الا گناهان سابقش
براي بطلان توبهاش مغفور نمیشود بلکه توبه جدید میخواهد شاید مراد امام [ع] آن باشد که معاصی بعد کاشف است از آنکه
پشیمانی سابق حقیقی نبوده و عزم بر ترك نداشته و الا دیگر مرتکب معصیت نمیشد چون پشیمانی حقیقی حالت روح را تغییر
میدهد و دیگر شخص مرتکب معصیت نمیشود و اینکه دیده میشود بعضی پی در پی توبه میکنند و میشکنند واقعا پشیمان نشدند و
توبه ننمودند و الا معنی ندارد شرط قبول توبه در حج عدم ارتکاب معاصی بعد از حج باشد با آنکه اینکه شرط براي قبول توبه در
غیر حج نیست پس به اینکه بیان امام [ع] خواسته است حقیقت توبه را معرفی بفرماید و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده
است که مراد از اهل تقوي در اینکه آیه شیعیانند پیغمبر [ص] فرموده ثابت نمیماند بر ولایت علی [ع] مگر اهل تقوي و قریب باین
مضمون از حضرت صادق [ع] هم نقل شده است در هر حال [ صفحه 260 ] قول خداوند لمن اتقی در آیه شریفه بنظر حقیر خبر
است از مبتداء محذوف که ذلک باشد و چون کلام سابق مشتمل بر وعد است دلالت بر آن دارد یعنی اینکه وعده مغفرت براي
اهل تقوي است یا اینکه حکم براي پرهیزکاران است و نکته بلاغتی حذف اولا اختصار و ثانیا اهتمام بشرط تقوي است که تا
خواسته باشند ربط متعلق را بکلام پیدا کنند قدري تأمل لازم دارد و شرط در ذهن مستقر میشود و اهمیت پیدا میکند و در عروة
الوثقی مشروط نموده است خروج روز دوازدهم را به بعد از زوال و آنکه از زن و صید اجتناب نموده باشد مع ذلک باز فرموده
است افضل و احوط آنستکه روز عید بیاید مکه اعمال حج را بجا بیاورد و برگردد بمنی و لیالی ایام تشریق را در منی باشد و هر سه
روز رمی نماید در هر حال باید تقوي را شعار نموده دانست که تمام خلائق یک روز در پیشگاه احدیت مجتمع و محشور میشوند و
در آنجا هر کس بجزاي اعمال خود از خیر و شر خواهد رسید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 204
اشاره
صفحه 285 از 522
139- وَ مِنَ النّاس مَن یُعجِبُکَ قَولُه فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ یُشهِدُ اللّهَ عَلی ما فِی قَلبِه وَ هُوَ أَلَدُّ الخِصام [ 204 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بعضی از مردمان کس است که خوش میآید تو را گفتارش در زندگانی دنیا و گواه میآورد خدا را بر آنچه در دل او است با
آنکه او سخت دشمنی است در دشمنی نمودن
تفسیر
. بعضی از مردم کسانی هستند که دلخوش شوي تو از گفتارشان و بزرگپنداري آنان را چون اظهار دین داري و حق شناسی و ورع
و تقوي و نیکوکاري نمایند و سوگند یاد کنند بخداوند که داراي اخلاص و ایمانند و زبان و دلشان یکی است با آنکه دشمنی
شدید دارند و حاضرند براي جنگ با مسلمانان قمی فرموده نازلشده است در باره دومی و بعضی گفتهاند در باره معاویه و عیاشی از
حضرت صادق [ع] روایت نموده است در باره فلان و فلان فیض ره فرموده شامل میشود تمام منافقین را اگرچه در باره بعضی از
آنها نازل شده باشد حقیر عرض میکنم شامل میشود اغلب ابناء اینکه زمان را زیرا از هر کس بیشتر اظهار ارادت مشاهده میشود
بیشتر آثار عداوت بروز میکند دوستان واقعی حاجت باظهار دوستی ندارند آنانکه در اینکه مقامند دامی گستردهاند که صیدي
بدست بیاورند با هوش باش و فریفته اظهارات صوري مشونه آنکه حمل بر فساد کنی ولی در ضمن حواست هم جمع باشد که
گول نخوري [ صفحه 261 ] منافات با حمل بصحت ندارد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 205
اشاره
124- وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی الَأرض لِیُفسِدَ فِیها وَ یُهلِکَ الحَرثَ وَ النَّسلَ وَ اللّه لا یُحِبُّ الفَسادَ [ 205 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون برگردد کوشش کند در زمین تا فساد کند در آن و نابود نماید کشت و چهارپایان را و خدا دوست نمیدارد فساد را.
تفسیر
. یعنی چون رو گرداند و گفته شده است یعنی چون صاحب اختیار و والی شود دست ظلم و طغیان از آستین کفر و عصیان بیرون
آورد و کردار مخالف با گفتار خود را آشکار نماید و گشت و زرع را بسوزاند و نابود و فاسد کند و مواشی و دواب را بکشد و
نسل آنها را براندازد و در مجمع و قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که مراد از حرث دین است و مراد از نسل مردمند و در
کافی و عیاشی از امیر- المؤمنین نقل نموده که هلاك میکند حرث و نسل را براي ظلم و بدي طینت خود و شاید مراد آن باشد که
از آثار ظلم و شئامت ظالم آنستکه خداوند باران رحمت را منع میفرماید و باین سبب حرث و نسل هلاك میشوند و خداوند ظلم و
فساد را نمیپسندد و از عقوبت آن صرف نظر نمیفرماید چون منافی با حق مظلوم است.
صفحه 286 از 522
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 206
اشاره
117- وَ إِذا قِیلَ لَه اتَّق اللّهَ أَخَذَته العِزَّةُ بِالإِثم فَحَسبُه جَهَنَّم وَ لَبِئسَ المِهادُ [ 206 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون گفته شود مر او را بپرهیز از خدا وادار کند او را نخوت بگناه پس بس است او را دوزخ و هر آینه بد بستري است
تفسیر
. وقتی نصیحت کنندگان گویند از حرکت ناشایسته خود دست بردار نخوت و تأنف و حمیت جاهلیت و تعصب و غرور او را وادار
میکند که لجاج کند و بر ظلم و طغیان خود بیفزاید پس کافی است او را بستر گسترده دائمی دوزخ که براي خود بدست خود تهیه
نموده است چنانچه از تفسیر امام [ع] استفاده شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 207
اشاره
101- وَ مِنَ النّاس مَن یَشرِي نَفسَه ابتِغاءَ مَرضات اللّه وَ اللّه رَؤُفٌ بِالعِبادِ [ 207 ] -قرآن- 1
ترجمه
و برخی از مردم کسی است که میفروشد نفس خود را براي جستن رضاي خدا و خدا مهربان است به بندگان.
تفسیر
. فروختن نفس بذل نمودن آنست در طلب رضاي خداوند بسبب اطاعت اوامر الهی و امر بآن چنانچه عامه از اصحاب و تابعین و
عیاشی و جمعی از خاصه از [ صفحه 262 ] ائمه اطهار نقل نمودهاند و آنکه نازل شده است در باره امیر المؤمنین [ع] وقتی که در
بستر پیغمبر [ص] آرمید و آنحضرت بغار فرارا تشریف فرما شد و در مجمع از امیر المؤمنین نقل نموده که مراد خدا آنستکه مرد
کشته شود در راه امر بمعروف و نهی از منکر فیض ره فرموده مراد امام آنستکه معنی عام است اگرچه مورد خاص باشد و در تفسیر
امام است که آنها برگزیدگان اصحاب پیغمبر [ص] بودند که اهل مکه آنانرا بعذابهاي گوناگون معذب مینمودند که از دین
خارجشان نمایند مانند بلال و صهیب و خباب و عمار بن یاسر و پدر و مادر او و اینکه قبیل بزرگان حقیر عرض میکنم اینکه معنی
هم از عموم لفظ استفاده میشود و با خصوصیت مورد که مستفاد از اخبار عامه و خاصه بود منافات ندارد و در خبر است که چون
امیر المؤمنین [ع] بر فراش پیغمبر [ص] آرمید جبرئیل بالاي سر آنحضرت و میکائیل در پائین پاي ایستادند و جبرئیل عرض کرد به
به اي علی إبن أبی طالب کیست مانند تو با آنکه خداوند بوجود تو بر ملائکه مباهات میفرماید و شمه از بیان رحمت و رأفت الهی
در تفسیر بسمله ذکر شد و در اینکه مقام از تفسیر امام نقل شده است که آنانکه طالب رضاي خدا هستند خداوند آنها را بمنتهاي
صفحه 287 از 522
در تفسیر بسمله ذکر شد و در اینکه مقام از تفسیر امام نقل شده است که آنانکه طالب رضاي خدا هستند خداوند آنها را بمنتهاي
کمال آرزوشان میرساند بلکه مافوق امید و تصور آنها بایشان عطا میفرماید و آنانکه از ربقه اطاعت الهی خارج شدند مدارا
میفرماید با آنها در دعوت بطاعت خود و قطع نمیکند از کسیکه توبه میکند بعد از معصیت کرامت خود را و اینکه کمال رأفت و
رحمت است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 208
اشاره
142- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلم کَافَّۀً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین [ 208 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید داخل شوید در فرمان برداري تمامی و پیروي نه کنید کامهاي شیطان را همانا او مر شما را دشمنی است
آشکار
تفسیر
. سلّم طاعت و انقیاد و اسلام و تسلیم و تمکین است و در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] بولایت ائمه اطهار تفسیر شده است و
عیاشی از حضرت صادق [ع] بولایت امیر المؤمنین [ع] و وجوب معرفت بائمه اطهار تفسیر نموده است و اینکه حکم عمومیت دارد
که تمام مسلمانان باید تسلیم اوامر الهی و اولیاء خدا باشند و متابعت شیطان را ننمایند و پیروي از او نکنند و متفرق نشوند و تفرقه
[ میان مسلمانان نیندازند و در روایت عیاشی از حضرت صادق [ع] خطوات شیطان بولایت فلان و فلان تفسیر شده [ صفحه 263
است و در روایتی بدوستی اولی و دومی و در تفسیر امام [ع] است که دخول در سلّم ورود در مسالمت بقبول دین اسلام است از
براي تمامی مردم در تمامی احکام اصول و فروع پس نباید بعضی را قبول کرده و بعضی را رد نمود و ترك کرد و از اینکه باب
است دخول در قبول ولایت علی [ع] زیرا مانند دخول در قبول نبوت پیغمبر [ص] است همانا مسلمان نیست کسیکه اقرار به نبوت
محمّد [ص] نموده و اقرار بوصایت و خلافت و افضلیت علی [ع] ننموده باشد و گامهاي شیطان قدمهائی است که انسان در راه
باطل برمیدارد از غوایت و ضلالت و شقاوت و عصیان و طغیان و کفران و دشمنی شیطان با انسان واضح و آشکار است بنظر حقیر
دخول در سلّم عبارت از تمکین حق است انسان باید در مقابل حرف حق خاضع باشد باین معنی که فورا قبول نماید و تعصب و
لجاج و تکبر و عناد ننماید خواه اسلام باشد خواه ایمان خواه اصول خواه فروع خواه مواعظ و سنن خواه براهین و حکم هر چه باشد
و از هر که باشد که چنین شخصی را سلّم و منقاد و منصف گویند و مقابل آنرا حرب و سرکش و متعصب خوانند و او کسی است
که بزودي زیر بار حق نمیرود و چنین شخصی تابع گامهاي شیطان است و اینکه خو و خلق نمیگذارد انسان عالم و عامل شود و
محبوب حق و خلق گردد و از تمام خیرات و حسنات بواسطه اینکه ملکه رذیله بازمیماند و اینکه یکی از امهات اخلاق سیئه است
که زاد و ولد بسیار دارد و موید اینکه معنی است آنکه در اول آیه شریفه خطاب باهل ایمان شده است نه کفار و منافقان نهایت
آنکه چون لفظ عمومیت دارد شامل اسلام و ایمان هم میشود و در روایات بیان اکمل افراد انقیاد از حق شده است و وجه جمع بین
اقوال مفسرین و اخبار معصومین علیهم السلام است و حقیر دو نفر از علماء بزرگ اسلام را مشاهده نمودم که هر یک در محل خود
فرد اکمل اینکه خلق بودند یکی در طهران مرحوم آقا شیخ آقا بزرگ ساوجی و دیگر در قم مرحوم آقا شیخ ابو القاسم کبیر قمی
صفحه 288 از 522
قدس اللّه سرّهما که اگر خواسته باشم مواردیرا که در مقام امتحان اینکه ملکه فاضله از آن دو بزرگوار مشاهده نمودم که چگونه از
اوائل طلاب و ادانی خلق تمکین از حق مینمودند شرح دهم از وظیفه خود خارج میشوم خداوند بما هم توفیق کرامت فرماید که
بتوانیم در وادي انصاف و انقیاد از حق قدمی بگذاریم و از بزرگان دین تبعیت نمائیم و از گامها و دامهاي شیطان و نفس اماره
[ محترز و مجتنب باشیم انشاء اللّه تعالی. [ صفحه 264
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 209
اشاره
103- فَإِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُم البَیِّنات فَاعلَمُوا أَن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 209 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس اگر لغزیدید بعد از آنکه آمد شما را حجتها پس بدانید که خداوند غالب و درست کردار است.
تفسیر
. لغزش از دخول در سلّم بعد از شواهد و دلائل واضحه بر نبوت و امامت و سایر معارف حقه اسلامیه موجب انتقام الهی است که
بحق خواهد کشید چون خداوند غالب و قادر و مسلط بر تمام موجودات است و هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند مانع از نفوذ اراده
او شود و حکیم علی الاطلاق است و مقتضاي حکمت سرکوبی سرکشان و مجازات عاصیان و متمردان است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 210
اشاره
155- هَل یَنظُرُونَ إِلاّ أَن یَأتِیَهُم اللّه فِی ظُلَل مِنَ الغَمام وَ المَلائِکَۀُ وَ قُضِیَ الَأمرُ وَ إِلَی اللّه تُرجَع الأُمُورُ [ 210 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا منتظر میباشند مگر آنکه آید ایشانرا خدا در سایهبانهائی از ابر و فرشتگان و گذشته شود کار و بسوي خدا برگشت کند امور.
تفسیر
. استفهام چون انکاري است بمنزله نفی است لذا متعقب بالا شده است یعنی منتظر نمیباشند کفار چیزیرا مگر آنکه بیاید آنها را
عذاب خداوند و بنابراین مضاف حذف و اعراب آن بمضاف الیه داده شده است و ظلل جمع ظله است و به معنی سایبان است و
غمام ابر سفید است که مورد نزول رحمت است و اگر مورد غضب شود اصعب است و ملائکه بنقل از قراء سبع مرفوع و فاعل فعل
محذوف است که کلام دلالت بر آن دارد که یاتی باشد یعنی و آنکه بیایند ملائکه و در عیون و توحید از حضرت رضا [ع] نقل
نموده است که الا ان یاتیهم اللّه بالملائکه فی ظلل من الغمام نازل شده است و گذشتن امر عبارت است از هلاك و انقضاء وقت
صفحه 289 از 522
چاره و بعضی گفتهاند عبارت است از فراغت از محاسبه و رسیدن هر کس بجزاي عمل خویش و برگشت امور به خداوند مکرر
توضیح داده شده است و در اینجا شاید مراد سلطنت مطلقه الهیه باشد در آخرت و بعضی از قراء ترجع بفتح تا و کسر جیم قرائت
نمودهاند و در تفسیر امام [ع] معنی آیه باین تقریب بیان شده است که آیا کفار عنود بعد از ایضاح حق بسبب آیات بینات و قطع
معاذیر بمعجزات باهرات منتظر چیزي هستند مگر آنکه خداوند در سایبانهائی از ابر سفید براي آنها ظهور نماید با آنکه محال است
یا آنکه ملائکه بر آنها [ صفحه 265 ] نازل شوند با آنکه باطل است زیرا وقتی ملائکه نازل میشوند که کار گذشته باشد و امر
بهلاکت صادر شده باشد و امور از اختیار بندگان خارج شده باشد و بسلطنت مطلقه الهیه بازگشت نماید پس جاي انتظار چیزي
نیست جز هلاکت که انتظار آن عین جهالت است و اینکه معنی بنظر حقیر خالی از هر تکلف و تقدیر و وافی باطراف مرام و واجد
محسنات کلام است و امام تفاسیر است و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که مراد ظهور دولت حقه الهیه است در هفت قبه از
نور در نجف اشرف که در آن موقع امتیاز مؤمن از کافر در صورت آنها ظاهر میشود بسبب داغی که بر خرطوم کافر نهاده شده
است و اینکه معنی مراد از قضی الامر است فیض ره فرموده اینکه در رجعت است حقیر عرض میکنم اینکه معنی مناسب است
باغمام که گفتهاند ابر سفید است نه آنچه از مفسرین ابتدائا ذکر شد که آیت عذاب باشد چون با توجیه مذکور بنظر حقیر مناسب
نمیشود و با ذوق ادبی سازش ندارد مگر آنکه مراد مطلق ابر باشد که در لغت هم نقل شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 211
اشاره
158- سَل بَنِی إِسرائِیلَ کَم آتَیناهُم مِن آیَۀٍ بَیِّنَۀٍ وَ مَن یُبَدِّل نِعمَۀَ اللّه مِن بَعدِ ما جاءَته فَإِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 211 ] -قرآن- 1
ترجمه
بپرس از بنی اسرائیل که چه قدر دادیم آنها را از نشان روشن و کسی که تبدیل کند نعمت خدا را بعد از آنکه آمد او را پس همانا
خداوند سخت عقوبت است.
تفسیر
. آیات بینات معجزات باهرات انبیاء بنی اسرائیل یا آیات داله بر صدق محمّد [ص] در دعوي نبوت است که در توریۀ نازل شده
است و نعمت خداوند آیاتی است که براي هدایت و نجات بشر نازل شده است و تبدیل آنها آنستکه بعد از معرفت بآنها یا تمکن
از آن منکر شوند و موجب مزید گمراهی و پلیدي خود قرار دهند که در اینکه صورت باشدّ عقوبات الهی گرفتار شوند چون اشد
جرائم را مرتکب شدهاند اینکه بیان از صافی است ولی بنظر حقیر تبدیل نعمت اعم است از آنچه ذکر شد و آنکه صرف نماید بنده
اعضاء و جوارح و قواء ظاهریۀ و باطنیه خود را در غیر آنچه خلق شده است براي آن چون در اینصورت تمام فوائد و منافع آن نعم
مبدل بضرر و خسارت دنیا و آخرت خواهد شد مثلا نعمت چشم و فکر که باید صرف شود در مشاهده آثار قدرت حق [ صفحه
266 ] و پی بردن از آنها بمؤثر نباید بنده تبدیل نماید و صرف کند آنرا در نظر نمودن باجنبیه و نقشه کشی براي آزار و اذیت
بندگان خدا که بعقوبت شدیده الهیه در دنیا و آخرت گرفتار خواهد شد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 212
صفحه 290 از 522
اشاره
- [ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الحَیاةُ الدُّنیا وَ یَسخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یَومَ القِیامَۀِ وَ اللّه یَرزُق مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب [ 212
192- قرآن- 1
ترجمه
زینت داده شد براي آنانکه کافر شدند زندگانی دنیا و سخریه میکنند بانانکه ایمان آوردند و کسانیکه پرهیزکار شدند فوق آنها
هستند روز قیامت و خدا روزي میدهد هر کس را بخواهد بیرون از شمار.
تفسیر
. چنان دنیاي دنی در نظر بیخبران از عالم آخرت جلوهگر است که گویا عروسی است با تمام آرایش و پیرایش مخصوص بآنها و
میخواهند خود را در راه عشق او فنا نمایند غافل از نقشههاي گوناگون و حیلههاي رنگارنگ اینکه عجوزه مکاره غداره که تمام
اعضا و جوارحش بانواع مضرات مشحون است و مدام سم قاتل را بکالبد عشاق خود تزریق مینماید و سر آمد همه غفلتها آنکه در
عین حال استهزا مینمایند آنانرا که از دنیا بهره ندارند ولی بزیور ایمان و تقوي آراستهاند با آنکه آنها روز قیامت در بهشت و دار
کرامتند و اینها در جهنم و وادي ندامت و خداوند روزي میدهد در دنیا بمقتضاي رحمت رحمانیه براي امتحان و زیادي کفر و
طغیان و سایر حکم و مصالح بهر کس بخواهد از مؤمن و کافر و در آخرت بمقتضاي رحمت رحیمیه که مخصوص باهل ایمان
است بانواع نعمتها که از حد وصف و احصاء و شمار بیرون است اهل تقوي را.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 213
اشاره
کانَ النّاس أُمَّۀً واحِ دَةً فَبَعَثَ اللّه النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُم الکِتابَ بِالحَق لِیَحکُمَ بَینَ النّاس فِیمَا اختَلَفُوا فِیه وَ مَا اختَلَفَ
فِیه إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوه مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنات بَغیاً بَینَهُم فَهَدَي اللّه الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِیه مِنَ الحَق بِإِذنِه وَ اللّه یَهدِي مَن یَشاءُ
443- إِلی صِراطٍ مُستَقِیم [ 213 ] -قرآن- 1
ترجمه
بودند مردم امت واحده پس برانگیخت خدا پیغمبران را نوید و بیم دهندگان و فرستاد با آنها کتاب را بحق تا حکم کند میان مردم
در آنچه اختلاف کردند در آن و اختلاف نکردند در آن مگر آنانکه داده شدند آن را بعد از آنکه آمد ایشانرا حجتها از راه حسد
میانشان پس راهنمائی کرد خدا آنانرا که ایمان آوردند مر آنچه را که اختلاف نمودند در آن از حق بامر خود و خدا هدایت
[ مینماید هر کس را که میخواهد براه راست . [ صفحه 267
تفسیر
صفحه 291 از 522
خلاصه مستفاد از چند روایت که در کافی و عیاشی و غیره از حضرت صادق [ع] در اینکه باب نقل شده آنستکه بعد از قتل هابیل
بدست قابیل و انقراض عصر حضرت آدم [ع] و صلحاء از اولاد او حضرت شیث که وصی او بود نتوانست دین حق را اظهار نماید
چون قابیل او را تهدید بقتل مینمود لذا چندي با تقیه و کتمان حق در میان آنها زیست فرمود و چون روز بروز ضلالت و سرکشی
آنها تجاوز میکرد ناچار مهاجرت بیکی از جزائر نمود و در آنجا بعبادت پروردگار مشغول بود تا آنکه خداوند مصلحت را در آن
دید که پیغمبرانی را مبعوث فرماید بر آنها قبل از حضرت نوح و در آنزمان مردم بمقتضاي فطرت عمل مینمودند و متدین بدینی
نبودند تا خداوند هدایت فرمود آنها را و قریب به اینکه معنی که ذیلا نگارش یافت در مجمع نیز از حضرت باقر [ع] نقل شده است
و قمی فرموده مردم قبل از حضرت نوح داراي یک دین بودند پس اختلاف نمودند و خداوند انبیا را فرستاد و در کافی از حضرت
صادق [ع] نقل نموده که ارسال انبیا براي اتمام حجت بود بر مردم و بعضی گفتهاند سبب نزول کتاب رفع اختلاف بود و همان را
مردم موجب شدت اختلاف قرار دادند بسبب تحریف و تبدیل و تغییر آن بحسب لفظ و معنی و مورد براي حسد و ظلم و حرص
بدنیا پس هدایت فرمود خداوند اهل ایمان را بهمان حق که مورد اختلاف شده بود باراده و اذن و امر خود بتوسط انبیاء عظام و
حاکم در اختلاف اول خدا یا کتاب است و در اختلاف دوم خدا و پیغمبر است و خداوند راهنماي مردم است بتوفیق تفکر در آیات
داله بر حق بسوي بهشت و طریقه سالکان نیکو سرشت.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 214
اشاره
أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَنَّۀَ وَ لَمّا یَأتِکُم مَثَل الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَسَّتهُم البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُول وَ الَّذِینَ آمَنُوا
267- مَعَه مَتی نَصرُ اللّه أَلا إِن نَصرَ اللّه قَرِیب [ 214 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا پنداشتید که داخل میشوید بهشت را و هنوز نیامده شما را مانند حال آنانکه گذشتند پیش از شما رسید آنها را سختی و ناخوشی
و بشدت متزلزل شدند تا آنکه میگفت پیغمبر و آنانکه ایمان آوردند با او کی باشد یاري خدا آگاه باشید یاري خدا نزدیک است.
تفسیر
. خطاب به پیغمبر [ص] و اهل ایمان است و ام منقطعه است و افاده استفهام انکاري میکند یعنی نباید انتظار اینکه مقام را داشته
باشید تا مثل حال شما مانند مثل حال امم سابقه و انبیاء سالفه شود که چه زحمتها کشیدند و چه رنجها دیدند و بچه بلیات و [
صفحه 268 ] مصیبات گرفتار شدند بعضی از گرسنگی مردند و بعضی بانواع مختلف کشته شدند و بعضی با آلام جانگداز صبر
نمودند و از اهل و مال و عیال دور شدند تا بنصرت الهی فائز گشتند شما هم باید شجاع و صابر و ثابت قدم در دین و عزم و اراده
خود باشید و در راه حق بکوشید تا جام مراد را بنوشید بزودي نمیتوان بمقام کرامت و سعادت ابدي رسید باید مدت محنت طولانی
شود تا عنان صبر و شکیبائی از دست برود و حال اضطراب و تزلزل شدید روي دهد و امید از خلق منقطع گردد و توجه تام بحق و
وعده نصرت او حاصل شود آنوقت از خداوند طلب نصرت و ظفر نمائید و خداوند بشما کرامت فرماید چنانچه بامم سالفه مرحمت
فرمود خلاصه آنکه بیرنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد بهشت محفوف بمکاره است و دوزخ بشهوات
صفحه 292 از 522
ترك لذت موقت موجب درك نعمت مؤبد است و درك لذت موقت موجب درك عذاب مؤبد است. هر بلائی دان عطائی با وي
است || هر کدورت را صفائی در پی است رنج بردي گنج شد اندوخته || خار دیدي گشت گل افروخته بلا در دنیا موجب
درجاتی است که نائل نمیشود شخص بآن درجات بسبب اعمال بطوریکه بعد از مشاهده آن درجات آرزو میکند که کاش بفوق
آن بلا یا مبتلا بود تا بفوق آن درجات نائل میگشت.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 215
اشاره
یَسئَلُونَکَ ما ذا یُنفِقُونَ قُل ما أَنفَقتُم مِن خَیرٍ فَلِلوالِدَین وَ الَأقرَبِینَ وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ ابن السَّبِیل وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن اللّهَ بِهِ
209- عَلِیم [ 215 ] -قرآن- 1
ترجمه
میپرسند که چه چیز انفاق کنند بگو آنچه انفاق کردید از چیز خوب پس براي پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و درماندگان و راه
گذران محتاج است و آنچه بجا بیاورید از نیکی پس همانا خداوند آن را دانا است.
تفسیر
. روایت شده است که عمرو بن جموح پیرمرد متمولی بود سؤال نمود از پیغمبر [ص] که چه چیز از اموال باید انفاق نمود بچه قبیل
از اشخاص اینکه آیه نازل شد که در آن بیان مصرف شده است براي اهمیت آن چون مال هر چه باشد اگر بجا صرف شود خوب
است و اگر بیجا صرف شود بد است و تضییع شده و در آیه شریفه براي مراعات اختصار صدر سؤال ذکر شده است چون ذیلش
معهود بوده است و بنابراین جواب از آنچه ذکر شده داده نشده است باین تقریب بیان فرمودهاند ولی میتوان گفت جواب از آن هم
داده شده است بنحو اجمال چون سؤال شده بود چه چیز باید [ صفحه 269 ] انفاق کنند جواب داده شده است هر چیز خوب را
میتوان انفاق نمود چون خیر خوب و مفید و نافع است و در صدر آیه در ضمن بیان مصرف ذکر شده است و در ذیل آیه هم تاکید
فرمودهاند و جواب مطابق با سؤال است و ظاهر آنست که ترتیب فضل به ترتیب ذکر باشد یعنی انفاق بوالدین افضل از انفاق باقارب
است با مراعات الاقرب فالاقرب در آنها و انفاق بانها افضل از یتامی بترتیب مذکور در آیه شریفه و خداوند عالم است بحقیقت
آنچه انفاق شده و بمصرف آن و قصد انفاق کننده و جزاي او را در دنیا و آخرت باو عطا خواهد فرمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 216
اشاره
کُتِبَ عَلَیکُم القِتال وَ هُوَ کُره لَکُم وَ عَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی أَن تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا
206- تَعلَمُونَ [ 216 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 293 از 522
نوشته شد بر شما کارزار و آن ناگوار است از براي شما و گاه باشد ناخوش دارید شما چیزیرا و آن خوب است از براي شما و گاه
باشد که دوست دارید چیزیرا و آن بد است از براي شما و خدا میداند و شما نمیدانید
تفسیر
. کراهت طبعی است نه عقلی و کره مصدر است و بمعنی مکروه استعمال شده و محتمل است بهمان معنی مصدري استعمال شده
باشد براي دلالت بر مبالغه لذا بشاق. تفسیر نمودهاند و بسا میشود امري فعلا مکروه باشد و مئالا محبوب شود و بسا میشود امر
بعکس باشد یعنی فعلا محبوب باشد و مئالا مبغوض شود و اغلب تکالیف شرعیه و عقلیه از اینکه قبیل است که در ابتدا طبع
هواپرست انسان کراهت از آن دارد و بعد از ظهور فائده و خیر و صلاح آن محبوب میشود ولی اینکه تا زمانی است که نفس
بواسطه ریاضت عادت بعمل بر وفق صلاح ننموده باشد و بعد از اعتیاد امر آسان میشود و کراهت رفع میگردد و گاه باشد که
تمایل حاصل شود و باین جهت که اینکه دو حال دائمی نیست تعبیر بکلمه عسی شده است که دال بر تردید است و بعضی دو لفظ
عسی را یکی براي ترجی و دیگري را براي تخویف دانستهاند و خداوند خیر و صلاح فعلی و مئالی را میداند و شما نمیدانید تقریبا
اینکه بیان در صافی و غیره شده است ولی بنظر حقیر آیه شریفه در مقام بیان خیر و شر فعلی و مئالی نیست بلکه در مقام بیان خیر و
شر ظاهري و واقعی و وهمی و عقلی و خیالی و خارجی و نفسانی و روحانی است یعنی ممکن است چیزي مکروه طبعی و وهمی و
خیالی شما باشد و شما او را براي خودتان شر بپندارید با آنکه آن محبوب عقلی و صلاح واقعی و خیر حقیقی و نفس الامري [
صفحه 270 ] شما باشد و همچنین بعکس ممکن است چیزي محبوب نفسانی و مطلوب شهوانی و لذیذ خیالی و خیر حیوانی شما
باشد با آنکه آن چیز در واقع شر عقلی و فساد خارجی و مبغوض حقیقی و عذاب روحانی باشد در هر دو صورت فعلا و مئالا
خلاصه آنکه عاقل باید همیشه جهات صلاح و فساد و خیر و شر عقلی واقعی را منظور داشته باشد و حکم آنرا نافذ نماید نه آنکه
جنبه خیر و شر و لذت و الم نفسانی شهوانی وهمی خیالی را در نظر گرفته از احکام عقلیه غفلت نماید و از لذائذ روحیه باز بماند و
از خیر انسانی محروم شود همچنین در مقام خیرخواهی براي دیگران اعم از آن که در مقام مشورت برآیند یا در تحت تربیت
شخص باشند یا نباشند همیشه باید مسلمان برادر دینی خود را سوق دهد بصلاحش نه بدلخواهش میول و اهویه اغلب در مشتهیات
نفسانی است و خیر و صلاح در ترك آنها است اینکه نکته بخوبی در شفقت مادران و محبت پدران مشهود میشود ما در نوعا
بدلخواه فرزند رفتار میکند با آنکه صلاح او نیست و پدر غالبا بصلاح اولاد حکم میکند در صورتی که دلخواه او نیست و هر یک
بنظر خودشان خیر فرزند را خواستهاند احکام شرعیه که تابع مصالح و مفاسد واقعیه است هم از اینکه قبیل است و خدا میداند و ما
نمیدانیم اینکه ذیل آیه شریفه هم مؤید نظر حقیر است که دلالت دارد بر آنکه علم بواقع مطلقا مخصوص بخداوند است و
اختصاص بمئال ندارد و همچنین است حال جهل نسبت بمردم مثلا در همین مورد آیه که قتال است اگرچه ظهور بدوي در قول
مفسرین دارد و شاید ایشان هم بهمین ملاحظه ملاك را فعلی و مئالی قرار دادهاند با آنکه اعتبار بعموم کلام است نه خصوصیت
مورد اگر دقت شود مکروه طبعی و مبغوض وهمی و شر حیوانی است چون انسان بالطبع مایل بآسایش و فراغت و سلامتی بدن
است و از جنگ واهمه دارد و گریزان است و اسباب تفرق قواء بدن و کالبد حیوانی را نمیخواهد ولی محبوب عقلی و مطلوب
شرعی و صلاح واقعی و خیر انسانی است چون در جهاد با کفار انسان بیکی از دو فوز عظیم نائل میشود حتما و ممکن است بهر دو
نائل شود در دنیا فتح و ظفر و عزت و عظمت و مال و منال و جاه و جلال و در آخرت نعیم جاودان و رضاي خالق سبحان و
خلاصی از ذلت تمکین از ظلم و عدوان چون بنص آیه شریفه شهداء زنده و در بحر نعمت الهی مستغرقند و بالوجدان کسانیکه
جهاد را ترك نمایند بزندگی [ صفحه 271 ] با خفت و ذلت دچار خواهند شد که بمراتب بدتر در نزد عاقل از مرگ با عزت است
صفحه 294 از 522
چه رسد بحیات با عزت و نعمت رزقنا اللّه تعالی.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 217
اشاره
یَسئَلُونَکَ عَن الشَّهرِ الحَرام قِتال فِیه قُل قِتال فِیه کَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِیل اللّه وَ کُفرٌ بِه وَ المَسجِدِ الحَرام وَ إِخراج أَهلِه مِنه أَکبَرُ عِندَ اللّه وَ
الفِتنَۀُ أَکبَرُ مِنَ القَتل وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُم حَتّی یَرُدُّوکُم عَن دِینِکُم إِنِ استَطاعُوا وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه فَیَمُت وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ
502- حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 217 ] -قرآن- 1
ترجمه
میپرسند تو را از ماه حرام جنگ نمودن در آن بگو جنگ کردن در آن بزرگ است و بازداشتن از راه خدا و کفر باو و باز داشتن از
مسجد الحرام و بیرون کردن اهلش را از آن بزرگتر است نزد خدا و فتنه بزرگتر است از کشتن و همیشه آنان جنگ میکنند با شما تا
برگردانند شما را از دینتان اگر بتوانند و کسیکه برگردد از شما از دینش پس بمیرد با آنکه کافر باشد پس آنان نابود شود
عملهاشان در دنیا و آخرت و آنگروه اهل آتشند ایشان در آن جاویدانند
تفسیر
. بعد از آنکه پیغمبر [ص] از مکه بمدینه هجرت فرمود عبد اللّه بن جحش پسر عمه خود را مأمور نمود با چند نفر از اصحاب که
مترصد قافله قریش باشند آنها هم اطاعت نموده رفتند تا آنکه در بطن نخله که بین مکه و طائف است بکاروان قریش برخوردند
آنها چون اصحاب پیغمبر [ص] را دیدند ترسیدند و مهیاي جنگ شدند ولی عبد اللّه بن جحش تدبیري نمود فورا امر به تراشیدن
سرها کرد چون آنها مشاهده نمودند که اصحاب پیغمبر [ص] مشغول تراشیدن سر هستند تصور کردند حضرات براي زیارت خانه
کعبه آمدهاند لذا اسلحه خود را کنار گذاردند ناگاه عبد اللّه فرمان حمله داد مسلمانان کفار را کشتند دو نفر را هم اسیر کردند و با
تمام غنائم وارد مدینه شدند و عمرو بن عبد اللّه حضرمی که اول مشرکی است که در اسلام کشته شده در اینکه قافله بود و اینواقعه
در غره رجب اتفاق افتاد و اهل شرك شروع بطعن بر اهل اسلام نمودند که شما حرمت ماه حرامرا بردید پیغمبر [ص] از عبد اللّه
مذکور مؤاخذه نمود که چرا در ماه حرام اقدام بجنگ نمودي او اعتذار جست بآنکه ما نمیدانستیم ماه رجب داخل شده است و
شب بعد که هلال را دیدیم بنظر دو شبه میاید پشیمان شدیم که چرا بدون دقت اینعمل را نمودیم با اینوصف پیغمبر [ص] غنائم و
اسیران را [ صفحه 272 ] تصرف ننموده بکفار مسترد فرمود و مجاهدین متزلزل شدند که مبادا توبه آنها قبول نشود و مقصر شده
باشند لذا متوسل بذیل عنایت ختمی مرتبت شدند و عرض نمودند که ما از آستانت رخ نتابیم تا آیه که مبشر قبول توبه باشد بیابیم
در اینکه اوان مکتوبی هم از اکابر قریش حضور مبارك حضرت رسول [ص] آوردند که بر سبیل طعن و ملامت سؤال از قتال در
ماه حرام در آن مکتوب شده بود لذا اینکه آیه شریفه نازل شد که متضمن جواب آنها است و مشعر بقبول توبه مسلمانان باین
تقریب که قتال در شهر حرام اگرچه خطاي بزرگی است ولی بازداشتن مردمرا از راه خدا که قبول دین اسلام است و کفر بخداوند
و بمسجد الحرام بنابر آنکه عطف بر ضمیر مجرور بدون اعاده جار جائز باشد یا بازداشتن مردمرا از زیارت کعبه و عبادت در مسجد
الحرام بنابر آنکه عطف بر سبیل اللّه باشد و فاصله مضر نباشد براي اتحاد معنوي کفر بخدا با منع از راه خدا یا آنکه مضاف مقدر
صفحه 295 از 522
باشد اینکه امور و بیرون کردن اهل مسجد- الحرام را که اهل مکهاند و مراد پیغمبر [ص] و مسلمانان است از آنجا گناهانی است که
معصیت آنها بمراتب زیادتر است از قتال در ماه حرام و اینکه چهار گناه که از شما بروز کرده چون مستلزم فتنه و فساد است در
عالم بزرگتر است از قتل چند نفر مشرك در وقت ممنوع آنهم اشتباها و اینکه قتال و صد منکّر واقع شده است براي اشاره بعدم
کلیّت حکم است زیرا در بعضی از موارد جائز است و تنکیر کفر شاید براي مراعات انسجام با آنها باشد تا اینجا روي سخن با کفار
بود و پس از اینکه بمسلمانان توجه فرموده براي تنبه و تسلیت خاطر ایشان میفرماید شما از اینعمل براي پیش دستی خودتان در
جنگ با آنها نادم نباشید زیرا آنها در کمین شما هستند و با شما عداوت دینی دارند و تا شما را از دین خودتان خارج نکنند از شما
دست برنمیدارند و با اینحال اگر کسی پیشدستی کند ملوم نیست و از اینجا جواب بعضی از معاندین اسلام که میگویند اسلام دینی
است که بقهر و غلبه تحمیل بر مردم شده است واضح میشود که چون کفار پیغمبر [ص] و مسلمانان را از معبد و موطن اصلی
خودشان اخراج نموده بودند و مانع از تبلیغات آن حضرت و عمل مسلمانان بوظائف دینی خودشان بودند و میخواستند ایشانرا قهرا
و جبرا همرنگ و همکیش خودشان کنند مسلمانان هم ناچار بودند که انتهار فرصت کنند و نگذارند عده و عده آنها تکمیل شود و
یکمرتبه [ صفحه 273 ] حمله کنند وقتی که اینها دیگر نتوانند دفاع نمایند چون اینکه قاعده عقلی است که وقتی دشمن در کمین
انسان است انسان هم باید در کمین او باشد و الا مقهور میشود و از اینجا نکته دیگري هم مفهوم میشود که قرآن از آن اخبار بغیب
فرموده است و آن آنستکه اینکه مقاتله و مبارزه تا روز قیامت یا ظهور امام زمان [ع] باقی است چنانچه در صدر اسلام صدق اینکه
گفتار ظاهر گردید کفار مکه بعد از اینکه واقعه مکرر لشگرکشی کرده براي استیصال مسلمانان روي بمدینه آوردند و مسلمانان
دفاع نمودند و تا کنونهم اینکه رویه باقی است نهایت آنکه تا جامعه مسلمانان بر حسب ظاهر اتحادي داشتند و اگر مذاهب مختلفه
هم بود در مقابل کفر با یکدیگر اتفاق مینمودند و سلطنت اسلامی بنام دین در دنیا معرفی شده بود و یکی شناخته میشد شوکت و
عظمت اسلام محفوظ بود و تقریبا از آغاز جنگ صلیب و تجزیه ممالک اسلامی روز بروز غلبه کفر بر اسلام ظاهر و آشکار گردید
تا اینکه زمان که جز اسمی از آن باقی نمانده است و باز آنها کوشش دارند که اینکه اسم را هم از میان بردارند و ما بکلی غافلیم و
در تمام اعمال و افعال از آنها تبعیت و تقلید مینمائیم بدوا از حیث شکل و هیئت بود بعدا بآداب و اخلاق سرایت کرد اخیرا باعمال
و عقاید خداوند عاقبت ما را بخیر فرماید شاید مراد از آنکه فرمودهاند کسیکه شبیه کند خود را بقومی از آنها است همین باشد
یعنی عاقبت از آنها میشود نه آنکه فعلا از آنها است از مقصد دور شدیم خلاصه آنکه چون عداوت کفار با مسلمانان عداوت دینی
است تا بمراد خودشان که کفر مسلمانان است نرسند دست بردار نیستند ولی اینکه مشروط است که بتوانند بمراد خودشان برسند و
انشاء اللّه تعالی نخواهند رسید و کسیکه برگردد از دین اسلام بکفر و بمیرد در آنحال ثمرات اسلام از او فوت میشود در دنیا و
مسلمانان باحکام ارتداد در باره او عمل مینمایند و محو میشود ثواب اعمال او در آخرت زیرا ارتداد مانع از قبول اعمال است و
معلوم میشود عمل بنحوي صادر نشده بود که عامل مستحق ثواب باشد نه آنکه استحقاق ثابت بوده و بواسطه ارتداد رفع شود چون
حبط اعمال باین نحو باطل است و ارتداد هم مانند سایر اقسام کفر موجب خلود در نار است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 218
اشاره
153- إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل اللّه أُولئِکَ یَرجُونَ رَحمَتَ اللّه وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 218 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 296 از 522
بدرستیکه آنانکه ایمان آوردند و آنانکه هجرت نمودند و جهاد کردند [ صفحه 274 ] در راه خدا ایشان امیدوارند رحمت خدا را و
خدا آمرزنده مهربان است.
تفسیر
. گفته شده است براي تصریح بقبول توبه اصحاب سریه که در آیه قبل ذکر شد نازل شده است که مطمئن شوند از قبول توبه و
اثبات اجر جهاد خودشان چون از روي انقیاد بوده و اگرچه در واقع مأمور نبودهاند ولی معذور بودند و ذکر مغفرت ملائم با خطا و
ترك احتیاط است و رحمت مناسب با عدم تضییع اجر جهاد است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 219
اشاره
یَسئَلُونَکَ عَن الخَمرِ وَ المَیسِرِ قُل فِیهِما إِثم کَبِیرٌ وَ مَنافِع لِلنّاس وَ إِثمُهُما أَکبَرُ مِن نَفعِهِما وَ یَسئَلُونَکَ ما ذا یُنفِقُونَ قُل العَفوَ کَ ذلِکَ
255- یُبَیِّن اللّه لَکُم الآیات لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُونَ [ 219 ] -قرآن- 1
ترجمه
میپرسند تو را از مشروب و قمار بگو در آن دو گناهی است بزرگ و سودها براي مردم و گناه آندو بزرگتر است از سودشان و
میپرسند از تو که چه چیز انفاق کنند بگو زائد از مؤنه را همچنین بیان میکند خدا از براي شما آیتها را باشد که شما تفکر نمائید.
تفسیر
. در تناول مسکر مایع و ارتکاب قمار اگرچه دو گناه بزرگ و منشأ شرورند منافعی هم هست از آن جمله منفعت شراب تقویت
عظام و دفع سقام و رفع حزن و ایجاد طرب و تحلیل غذا است و فائده قمار سرگرمی و نشاط و اعتیاد بسخا و عطا است ولی اینکه
منافع و فوائد چون دائمی نیست و در جنب مفاسد اینکه دو عمل مضمحل است شرعا و عقلا ترتیب اثر بآنها داده نشده است مگر
در موقع لزوم و ضرورت و عمده مفسده شرب مسکر زوال یا تضعیف عقل است و اینکه علت تحریم آنست در تمام شرایع و ادیان
حقه از ابتداي دنیا تا اینکه زمان و محتاج باستدلال هم نیست زیرا عقل حاکم است بآنکه چیزیکه موجب زوال یا ضعف آن شود
اگرچه موقت هم باشد باید از آن اجتناب نمود چون هیچ حاکمی حکم بضرر خود نمیکند و حکم عقل که رسول باطن است در
تمام شرائع متبع است و هر شرعی که برخلاف حکم عقل حکم کند عقل حاکم بر بطلان او است لذا ما از ذکر اخباریکه دلالت بر
حمت آن در شرائع سابقه دارد خودداري مینمائیم علاوه بر آنکه مضار جسمی آن فعلا در تمام دنیا ثابت شده است و تمام حکما
و عقلاء دنیا منع از آن نمودهاند چون کبد را بتدریج متلاشی و فاسد میکند و رعشه در بدن ایجاد مینماید و جنون خمري پیدا
میشود و قمار هم [ صفحه 275 ] که معلوم است موجب اتلاف مال و تضییع وقت و غفلت از ذکر خدا و ایجاد عداوت و بغضاء بین
مسلمانان است و احیانا اگر مالی هم از آن بدست بیاید چون از راه باطل بدست آمده صرف در باطل هم خواهد شد در کافی از
حضرت صادق [ع] روایت نموده است که فرمود همانا شراب رأس هر گناه و کلید هر شري است خداوند از براي شرور قفلهائی
قرار داده که کلیدهاي آنها شراب است و معصیت نشده است خداوند بچیزي که شدیدتر از شرب مسکر باشد بسا میشود که شخص
صفحه 297 از 522
شراب میخورد و عقلش زائل میشود نماز نمیخواند و نزد مادر و خواهر خود میرود همانا شراب خوردن از نماز نخواندن بدتر است
چونکه براي او حالی دست میدهد که در آنحال خدا را نمیشناسد و خداوند در ماه رمضان همه مردم را میآمرزد مگر سه دسته را
یکی مأنوس با شراب و دیگر مأنوس با شاهین و دیگر مشاحن را که گفتهاند مراد از آن کسی است که بدعت در دین میگذارد و
بنماز جماعت حاضر نمیشود و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که مبعوث ننمود خداوند در هیچ زمان پیغمبري را مگر آنکه
در علمش گذشته بود که چون دین او را کامل گرداند حکم حرمت خمر را بیان فرماید شراب همیشه حرام بوده نهایت آنکه چون
خداوند برفق و مدارا با بندگانش رفتار میفرماید احکام را بتدریج بیان میکند تا مردم بتوانند بآن عمل نمایند و موجب هلاکت
آنها نشود و نیز از ائمه اطهار [ع] روایت شده است که اول آیه که در باب تحریم خمر نازل شد اینکه آیه بود و پس از نزول آن
مردم حس نمودند که مسکر و قمار حرام است چون میدانستند اثم گناه است و باید از آن اجتناب نمود ولی باز جاي شبهه باقی بود
چون اثبات منافعی هم براي اندوه شده بود پس خداوند آیه إِنَّمَ ا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الَأنصاب وَ الَأزلام رِجس مِن عَمَل الشَّیطانِ
فَاجتَنِبُوه لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ را نازل فرمود که در آن امر باجتناب شده بود که دلالتش بر حرمت اقوي و اکد بود و پس از ایندو آیه
شریفه إِنَّما یُرِیدُ الشَّیطان أَن یُوقِعَ بَینَکُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ فِی الخَمرِ وَ المَیسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللّه وَ عَن الصَّلاةِ فَهَل أَنتُم مُنتَهُونَ
را نازل فرمود که دلالتش براي آنکه مشتمل بر علت حکم است اوضح و اتم است و بعد از همه براي آنکه هیچ جاي شبهه در
تحریم باقی نماند با آنکه اقامه دلیل در آیات ثلث شده بود آیه چهارم را نازل فرمود که نص در حرمت باشد و آن قول خداوند قُل
[ 2488 [ صفحه 276 - 2126 -قرآن- 2416 - 1813 -قرآن- 1944 - إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ و الاثم -قرآن- 1685
است چون خداوند تصریح فرموده است در اینکه آیه که اثم حرام است هر جا باشد و اینکه براي آنستکه خداوند وقتی بخواهد
حکمی را واجب فرماید بتدریج حتم میکند تا آنکه مردم خود را مهیاي امتثال نمایند و انس باطاعت پیدا کنند و اینکه حسن تدبیر
نافع است براي مردم زیرا که نزدیکتر است بتوفیق اطاعت و پیشرفت آنها در امتثال اوامر و نواهی الهی و از پیغمبر [ص] روایت
شده است که فرمود قسم به خداوندي که مرا به نبوت مبعوث فرمود هر کس بنوشد یکشربت از شراب مسکر را چهل روز خداوند
نماز او را قبول ننماید و اگر سه شربت بنوشد یکصد و بیست شبانه روز نماز او قبول نمیشود و واجب است بر خداوند که بچشاند
باو خون و چرك اهل جهنم را که از شکم آنها بیرون میآید و جاي او در وادي باشد از دوزخ که وسعت آن از مشرق تا مغرب
باشد و او در آتش موج زند و آتش او را بالا و پائین اندازد بحق آنخداوندیکه مرا براستی بر خلق مبعوث فرموده شارب الخمر در
قیامت سیاه روي و کبود چشم باشد لبها از دهن افتاده و آب از دهنش روان باشد و خلق چون بهیئت او نگرند از او متنفر باشند و
شراب خوار تشنه خواهد مرد و در قبر تشنه باشد و روز قیامت تشنه محشور شود هزار سال بانک زند وا عطشاه و بعد از آنمدت
آبی دهند او را از دردي زیت جوشان که چون نزدیک بلب رساند رویش بریان شود و دندانهاي او در دهنش افتد و چشمهایش
بیرون آید و چون باز خورد هر چه در شکمش باشد از احشا و امعا همه فرو ریزد و در صورتی که توبه نماید نمازش قبول خواهد
شد و از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است که فرمود اگر قطره از شراب در چاهی بریزند پس مناره بر آن بنا کنند من در آن مناره
اذان نگویم و اگر آن قطره در دریائی افتد و خشک شود و گیاه در آن بروید من دواب خود را در آن نچرانم و نیز از پیغمبر [ص]
روایت شده است که کسیکه شراب بنوشد با آنکه بداند حرام است باو نباید زن داد اگر خواستگاري نماید و نباید قبول شفاعت او
را نمود اگر از کسی شفاعت کند و نباید تصدیق او را نمود اگر خبري بدهد و نباید از او عیادت نمود اگر مریض شود و نباید
تشییع جنازه او را کرد و امانتی بدست او سپرد خداوند لعنت فرموده است در اطراف خمر ده صنف را کسیکه نهال آنرا بکارد و
کسیکه حفظ و تربیت کند آن را و کسیکه بفشرد آنرا و کسیکه بیاشامد و کسیکه بیاشاماند و کسیکه حمل کند آنرا و کسی که
حمل شود [ صفحه 277 ] آن براي او و فروشنده و مشتري و خورنده پول آنرا و شارب خمر مانند بت پرست است و در برهان چند
روایت نقل نموده که دلالت دارد بر آنکه هر برد و باختی قمار است و اگر اخباري که راجع بمعصیت نرد و شطرنج و کلیه میسر
صفحه 298 از 522
وارد شده است ذکر شود از مقصود خارج میشویم در خانه اگر کس است یک حرف بس است گفتهاند إبن جموح که در آیه
شریفه یسئلونک ماذا ینفقون سؤال از جنس و مصرف انفاق نموده بود ثانیا سؤال از میزان آن نمود و جواب آن در اینکه آیه داده
شده است که میزان فاضل مؤنه اهل و عیال است چون عفو نقیض جهد است یعنی در انفاق جهد و کوشش لازم نیست آنچه سهل
و میسور است باید انفاق نمود و از پیغمبر [ص] مروي است منع اکید فرمودند از آنکه شخص تمام مال خود را انفاق نماید وسائل
بکف شود و فرمودند صدقه تا وقتی روا است که بینیازي براي شخص باقی بماند و در کافی و عیاشی و مجمع از حضرت صادق
[ع] نقل نموده که عفو حد وسط از انفاق است و نیز در مجمع از آنحضرت و قمی نقل نموده که نه امساك است و نه اسراف و در
تبیان و مجمع از حضرت باقر [ع] نقل شده است که زیادي قوت سال است و نیز در مجمع از آنحضرت نقل شده که اینکه آیه
منسوخ شده بآیه زکوة و بنظر حقیر اختلافی میان روایات نیست زیرا حد وسط انفاق همان فاضل مؤنه سال است که نه امساك از
انفاق است و نه اسراف در آن و همان زائد بر حد غنی و بینیازي است که در حدیث نبوي [ص] اشاره شده بود و اینکه فرمودهاند
نسخ شده بآیه زکوة بملاحظه آنستکه اشیائیکه زکوة بآنها تعلق میگیرد اگر بحد نصاب برسد باید زکوة آنرا داد و زیادي از قوت
سال در آن معتبر نیست و چنانچه خداوند اینکه احکام را بیان فرمود سایر احکام را هم بیان میفرماید باشد که شما تفکر کنید در
امور دنیا و آخرت و اصلح و انفع آنرا بیابید و عمل نمائید و از حد اعتدال تجاوز ننمائید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 220
اشاره
فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ یَسئَلُونَکَ عَن الیَتامی قُل إِصلاح لَهُم خَیرٌ وَ إِن تُخالِطُوهُم فَإِخوانُکُم وَ اللّه یَعلَم المُفسِدَ مِنَ المُصلِح وَ لَو شاءَ اللّهُ
241- لَأَعنَتَکُم إِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 220 ] -قرآن- 1
ترجمه
در دنیا و آخرت و میپرسند تو را از یتیمان بگو اصلاح نمودن براي ایشان بهتر است و اگر آمیزش کنید با آنها پس برادران شمایند
و خدا میداند مفسد را از مصلح و اگر خواسته بود خدا هر آینه در رنج افکنده بود شما را همانا خداوند غالب درستکار است . [
[ صفحه 278
تفسیر
قمی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که چون آیه إِن الَّذِینَ یَأکُلُونَ أَموالَ الیَتامی ظُلماً نازل شد هر کس نزد او یتیمی بود خارج
کرد پرسیدند از پیغمبر [ص] از حکم اخراج یتیمان اینکه آیه نازل شد و در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده که چون آیه
و آتوا الیتامی اموالهم نازل شد مردم کراهت پیدا کردند از مخالطه با یتیمان و مشکل شد امر بر آنها و شکایت نمودند به پیغمبر
[ص] و اینکه آیه نازل شد و در کافی از حضرت صادق [ع] و عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که در باب مخالطه با یتیمان
فرمودند خارج میکنی از اموال آنها بقدر کفایتشان و خارج میکنی از مال خودت بقدر کفایت خود پس صرف مینمائی و خرج
میکنی آنمال مشترك را راوي عرض میکند اگر چند نفر یتیم باشند بزرگ و کوچک بعضی لباسشان بهتر و بعضی خوراکشان
بیشتر است و در اموال شریکند تکلیف چیست امام میفرماید قیمت لباس هر کس باید از مال خودش برداشته شود ولی در خوراك
صفحه 299 از 522
باید مشترك باشند چون بزرگ و کوچک خوراکشان نزدیک بیکدیگر است پس خلاصه مفاد آیه آنستکه مداخله شما در اصلاح
امور یتیمان بهتر است از اجتناب نمودن و کنارهگیري از امور آنها و اگر در مخارج شرکت با آنها نمائید بنحویکه معمول و متعارف
است که شرکا با یکدیگر معامله مینمایند سزاوار است زیرا آنها هم برادران دینی شما هستند و حق برادران دینی آنستکه معاشرت و
معاضدت با یکدیگر داشته باشند بدون تجاوز و تعدي بحقوق یکدیگر و خدا میداند حال کسیرا که براي اصلاح مداخله در امور
یتیمان مینماید و امتیاز میدهد آنرا از حال کسی که براي افساد و استفاده از مال آنها دخالت میکند و هر کس را بحسب نیت و
عمل او مجازات مینماید و پاداش میدهد و اگر میخواست خداوند بمشقت میانداخت شما را و تجویز نمینمود مشارکت شما را با
یتیمان و مداخله شما را در امور ایشان و او غالب و قادر است بر هر چه بخواهد و افعال و احکامش بر طبق حکمت و بقدر وسع و
طاقت است و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که از آنحضرت سؤال نمودند ما وارد میشویم بر یکی از دوستان خود در
خانه چند یتیم که در آن منزل دارند و خادمی براي آنها هست که خدمت ما را مینماید و بسا میشود که غذاي رفیق خودمان را
میخوریم که غذاي آنها هم در آن هست چه میفرمائید در اینکه باب آنحضرت فرمود اگر ورود شما براي آن یتیمان منفعتی دارد
112 [ صفحه 279 ] خدا هم مصلح و - باکی نیست و اگر ضرر دارد جائز نیست شما خودتان بصیرت دارید بحال خود و -قرآن- 57
مفسد را میشناسد و در روایتی وارد شده است که نباید از اموال آنها بکسی چیزي برسد همانا او آتش است و قول خداوند فی الدنیا
و الآخره در صدر اینکه آیه متعلق است بتتفکرون در آیه سابقه و اشاره است بلزوم عمل نمودن بآنچه صلاح دو سراي در آن باشد
که باید بتفکر در امور درك نمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 221
اشاره
وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات حَتّی یُؤمِن وَ لَأَمَۀٌ مُؤمِنَۀٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَۀٍ وَ لَو أَعجَبَتکُم وَ لا تُنکِحُوا المُشرِکِینَ حَتّی یُؤمِنُوا وَ لَعَبدٌ مُؤمِن خَیرٌ
- [ مِن مُشرِك وَ لَو أَعجَبَکُم أُولئِکَ یَدعُونَ إِلَی النّارِ وَ اللّه یَدعُوا إِلَی الجَنَّۀِ وَ المَغفِرَةِ بِإِذنِه وَ یُبَیِّن آیاتِه لِلنّاس لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 221
378- قرآن- 1
ترجمه
و نکاح نکنید زنان مشرکه را تا ایمان آورند و هر آینه کنیز مؤمنه بهتر است از زن مشرکه اگرچه خوش آید از او شمار او نه زن
دهید مردان مشرك را تا ایمان آورند و هر آینه غلام مؤمن بهتر است از آزاد مشرك اگرچه خوش آید از او شما را آنگروه
میخوانند بسوي آتش و خدا میخواند بسوي بهشت و آمرزش باذن خود و بیان میکند آیات خود را براي مردم باشد که ایشان
بپذیرند.
تفسیر
. خوش آمدن مرد از زن یا بعکس اگرچه بدوا متبادر از آن از حیث جمال است ولی بعد از تامل شامل میشود حیث ثروت و مکنت
و عزت و شوکت و کفایت و درایت و امثال اینها را ولی هیچ یک از اینکه جهات در مقابل اسلام و ایمان قدر و منزلتی ندارد و تا
کفائت حاصل نشود بین زن و مرد بقبول اسلام اگر یکی از آندو کافر باشند نباید مواصلت نمود و کنیز و غلام مسلمان بهتر است
صفحه 300 از 522
براي ازدواج با مرد و زن مسلمان از زن و مرد آزاد کافر اگرچه در نهایت جمال و کمال و جاه و جلال و قوه و مال باشند و جلب
توجه و جذب قلوب نمایند چون کفار دعوت میکنند مسلمانان را بکیش خودشان که میکشاند انکیش شخص را بسوي آتش پس
نباید با آنها معاشرت و مواصلت نمود و خدا دعوت میکند بسوي ایمان و طاعت که موجب دخول جنت و مغفرت است بسبب او
امر و نواهی که اذن الهی و توفیق ربانی است و آیات بینات پروردگار موجب اتعاظ و تذکر است و قمی فرموده صدر اینکه آیه که
دلالت بر عدم جواز نکاح زن مشرکه دارد منسوخ است به آیه الیَومَ أُحِل لَکُم الطَّیِّبات در سوره مائده چون ذیل آن دلالت دارد بر
جواز نکاح زن کتابیه براي مرد مسلمان و اینکه بیان از نعمانی هم نقل شده است و بنظر حقیر جواز مخصوص بمتعه است و باید در
نکاح دائم احتیاط نمود و در بعضی از روایات اینکه باب حکمت جواز و عدم آنرا بیان فرمودهاند که چون زن تابع دین شوهر
1053 [ صفحه 280 ] آن تجویز شده است ولی مرد تابع زن نمیشود بلکه ممکن - میشود بواسطه ضعف اعتقاد تزویج -قرآن- 1014
است او را بدین خود درآورد لذا منع شده است از تزویج بآن در هر حال از اینکه آیه شریفه استفاده می شود که آنچه در امر
مواصلت مهم است مراعات دین همسر است و در اخبار ائمه اطهار هم پسند دین و خلق را مناط قرار دادهاند و انصاف آنستکه عقلا
هم باید اینکه دو امر مراعات شود و ملاحظه مال و جمال و جاه و جلال نشود که هیچ کدام دوام و ثباتی ندارند جمال که چند
روزي بیشتر نیست و هر چه باشد از نظر میافتد چیزهاي دیگر هم جز موجب کبر و غرور و نخوت و طغیان و سرکشی نیست که
بمراتب تحمل آنها براي مرد شریف سختتر از زندگی بقناعت و سازش با فقر است کسانی که تجربه کردهاند میدانند بنده چه
عرض میکنم و پیرامون اینکه امور نمیگردند و کسانیکه در خیال باطل و طمع خام غوطهورند بهیچ وجه تصدیق نخواهند نمود تا
به ثمره آن فائز شوند مرد و زن اگر متدین و با اخلاق شدند چون بوظائف دینی و اخلاقی خودشان با یکدیگر سلوك مینمایند هر
قدر هم فقیر باشند باز در آسایش و خوشی با یکدیگر زندگانی میکنند ولی اگر ببدین و بد اخلاق باشند هر قدر متمول و متعین
هم باشند بعذاب الیم در دنیا و آخرت مبتلا خواهند بود در خبر است کسی که تزویج کند براي مال محروم از آن خواهد شد و
کسیکه تزویج کند براي جمال میبیند از او چیزیرا که ناخوش دارد پناه بخدا اگر زن فاسد باشد که جان و مال و عرض و ناموس و
دنیا و آخرت مرد را بباد میدهد بنظر حقیر در امر مواصلت اولا باید دیانت و تقواي شخص و خانوادگی طرف را ملاحظه نمود ثانیا
نجابت و اخلاق را ثالثا رشد و سنخیت را باین معنی که هر صنفی با اهل صنف و نوع خود وصلت کند و تا اندازه که موجب تنفر
طبع نشود اگر ملاحظه جمال شود هم بد نیست و مبادا که پیرامون مال و جاه باشد که جز خسران دنیا و آخرت نصیبی ندارد. من
آنچه شرط بلاغت است با تو میگویم || تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال و الحمد للّه علی کل حال.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 222
اشاره
وَ یَسئَلُونَکَ عَن المَحِیض قُل هُوَ أَذيً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِی المَحِیض وَ لا تَقرَبُوهُن حَتّی یَطهُرنَ فَإِذا تَطَهَّرنَ فَأتُوهُن مِن حَیث أَمَرَکُم اللّهُ
266- إِن اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ المُتَطَهِّرِینَ [ 222 ] -قرآن- 1
ترجمه
و میپرسند تو را از حیض بگو او پلیدي است پس کنارهگیري کنید از [ صفحه 281 ] زنان در حیض و نزدیکی مکنید با ایشان تا
پاك شوند پس چون پاك کردند خود را پس بیائید نزد ایشان از آنجهت که امر فرموده است شما را خدا همانا خداوند دوست
میدارد توبه کنندگان و دوست میدارد پاکیزه کنندگان را.
صفحه 301 از 522
تفسیر
. محیض مصدر است و اذي قذر است که بواسطه کثافت موجب نفرت و اذیت میشود و باید از مقاربت با زن در وقت حیض
اجتناب نمود چون مضر است و تا خون قطع نشده حرام است و کسیکه یطهرن بتشدید قرائت نموده اصل آن را یتطهرن میداند و
بنابر آن تا غسل نکند زن مقاربت با او جائز نیست و در کافی از امام صادق [ع] روایت نموده است که پرسیدند بهره مرد از زن
حائض چقدر است فرمود سواي قبل هر چه باشد جائز است و در روایت دیگر است که میتواند بیاید نزد زن از هر جهت که بخواهد
مادامیکه از موضع خون اجتناب نماید و اخبار در اینکه باب زیاد است اگرچه کراهت استمتاع و انتفاع از بین ناف و زانو مسلم است
و چون زن غسل نمود میتواند مرد با او نزدیکی کند و خوب است براي طلب اولاد باشد که آن جهتی است که خداوند براي آن امر
بنکاح فرموده است چنانچه از لفظ من حیث استفاده میشود و از حضرت صادق [ع] هم روایت شده است که مراد طلب اولاد است و
در کافی از آنحضرت روایت نموده است که پرسیدند از حکم مقاربت با زن بعد از انقطاع خون جواب فرمود وقتی مرد میل مفرط
داشته باشد جائز است امر کند زن خود را که شست و شو نماید پس با او نزدیکی کند پیش از آنکه غسل کرده باشد و ممکن
است اینکه معنی از قرائت یطهرن بتشدید استفاده شود بکمک اینکه روایت اگرچه خلاف ظاهر است و بنابر اینکه ثمره اختلاف
قرائتین مرتفع میشود و در روایت دیگر است که اگر غسل نماید نزد من محبوبتر است و پرسیدند اگر تیمم کرده باشد بدل از
غسل حیض جائز است از براي مرد که با او نزدیکی کند فرمود بلی یعنی بعد از آنکه پاك شده باشد و در کافی از حضرت صادق
[ع] روایت نموده است که خداوند بنده گناه کار توبه کننده را دوست دارد و اگر گناهکار نباشد افضل است و نیز از آنحضرت
روایت شده است که معمول بود مردم با کهنه و سنک استنجا مینمودند پس از آن استنجا بآب معمول گردید و چون اینکار خوب
بود پیغمبر [ص] امر بآن فرمود و خود بجاي آورد پس از آن خداوند نازل فرمود إِن اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ المُتَطَهِّرِینَ -قرآن-
[ 2092-2024 [ صفحه 282
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 223
اشاره
168- نِساؤُکُم حَرث لَکُم فَأتُوا حَرثَکُم أَنّی شِئتُم وَ قَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم مُلاقُوه وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ [ 223 ] -قرآن- 1
ترجمه
زنان شما کشت زارند براي شما پس بیائید کشتزار خود را هر جا خواسته باشید و پیش بفرستید براي خودهاتان و بترسید از خدا و
بدانید که شما ملاقات کنندگانید او را و مژده ده گروندگان را.
تفسیر
. خداوند تشبیه فرموده است زنان را بکشت زار براي نطفه که مانند بذر از مردان در رحم آنها قرار میگیرد براي اشاره بآنکه مقصود
از نکاح اولاد است چنانچه مقصود از کشت زار ثمره است و عیاشی و قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که انّی شئتم یعنی هر
زمان خواسته باشید و در روایت دیگر از آنحضرت است یعنی هر ساعتی که خواسته باشید و در روایت دیگر است یعنی از جلو و
صفحه 302 از 522
عقب زن دخول نماید در جلو و در تهذیب از حضرت رضا [ع] نقل نموده که یهود میگفتند اگر مرد از عقب نزدیکی کند با زن
خود اولاد او احول میشود خداوند اینکه آیه را براي رد آنها نازل فرمود که دلالت دارد بر آنکه از جلو و عقب هر دو جائز است و
مقصود وطی در دبر نیست و از حضرت صادق [ع] نقل نموده که پرسیدند اگر مرد وطی نماید در دبر زن چه صورت دارد فرمود
اگر زن راضی شود باکی نیست و اینکه آیه را تلاوت فرمود و بنظر حقیر انی شئتم یعنی از هر جهت که خواسته باشید و اینکه جامع
بین معانی است و دو روایت تهذیب هم با یکدیگر تنافی ندارند چون روایت حضرت رضا [ع] ناظر بشأن نزول آیه است و روایت
امام صادق [ع] ناظر بمدلول لفظی است که شامل انواع تمتعات میشود در هر حال کراهت اینکه عمل مسلم است و اگر زن راضی
نباشد یا موجب ایداء او شود جائز نیست و باید شخص از اعمال صالحه هر قدر میتواند توشه براي سفر آخرت خود تهیه نموده با
خود ببرد برگ عیشی بگور خویش فرست || کس نیارد ز پس تو پیش فرست و بعضی گفتهاند مراد از پیش فرستادن طلب اولاد
است و بعضی گفتهاند مراد تسمیه در موقع جماع است و باید از معاصی اجتناب نمود و تقوي را شعار خود قرار داد تا در پیشگاه
[ احدیت سرفراز بود و بشارت باد اهل ایمان را که نعیم جاودان از آن ایشان است. [ صفحه 283
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 224
اشاره
137- وَ لا تَجعَلُوا اللّهَ عُرضَۀً لِأَیمانِکُم أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصلِحُوا بَینَ النّاس وَ اللّه سَمِیع عَلِیم [ 224 ] -قرآن- 1
ترجمه
و مگر دانید خدا را دست آویز براي سوگند هاتان که نیکوئی کنید و اصلاح کنید میان مردم و خدا شنواي دانا است
تفسیر
. عرضه گاهی اطلاق میشود بر چیزیکه عارض میشود بچیزي و مانع میشود از آن و گاهی اطلاق میشود بر چیزیکه در معرض امري
قرار میگیرد و بنا بر اول مراد آنستکه سوگند بخدا را مانع قرار ندهید از براي ان امور خیري که سوگند یاد نمودید که آنها را بجا
نیاورید و بنابراین ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بیان اموري است که سوگند براي آنها واقع شده است یعنی برّ و تقوي و اصلاح بین
مردم و بر طبق اینکه معنی روایت شده است از حضرت صادق [ع] که وقتی بخوانند تو را براي اصلاح میان دو نفر مگو قسم یاد
نمودم که میانجی نشوم و بنابر معنی دوم مراد آنست که قرار ندهید خداوند را در معرض سوگندهاي خودتان پس خوار و مبذول
کنید نام خدا را بسبب زیادي سوگند و بر طبق اینکه معنی از آنحضرت روایت شده است که سوگند یاد نکنید بخدا چه راست
باشد چه دروغ همانا خداوند فرموده است وَ لا تَجعَلُوا اللّهَ عُرضَ ۀً لِأَیمانِکُم و نیز روایت شده است که کسیکه قسم یاد کند بخدا
دروغ کافر است و کسیکه قسم یاد کند بخدا راست آثم است و اینکه آیه را تلاوت فرمودهاند و اینکه هر سه روایت در کافی است
و روایت اول و دوم را عیاشی در یک روایت نقل نموده است و نیز از آن حضرت روایت شده است که مراد آنستکه مرد قسم یاد
نماید که با برادر و مادر خود سخن نگوید و امثال اینها و اینهم مناسب با معنی اول است و بنابر اینکه معنی ان تبروا و تتقوا و
تصلحوا علت است براي نهی یعنی خدا را در معرض سوگندهاي خودتان قرار ندهید تا آنکه ببر و تقوي و اصلاح بین مردم موفق
شوید چون شخص حلاف که زیاد قسم یاد مینماید جرئت بخداوند نموده و و مجتري بخدا اهل بر و تقوي و اصلاح بین مردم
صفحه 303 از 522
نمیباشد و مورد وثوق نمیشود تا موفق باصلاح شود و باین جهت خداوند از او مذمت فرموده و نهی از اطاعت او نموده و فرموده و
لا تطع کل حلاف مهین و خداوند شنوا است سوگندهاي شما را و دانا است نیات شما را و بر طبق آن با شما رفتار مینماید چنانچه
[ 916 [ صفحه 284 - در آیه بعد اشاره شده است. -قرآن- 871
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 225
اشاره
134- لا یُؤاخِذُکُم اللّه بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِذُکُم بِما کَسَبَت قُلُوبُکُم وَ اللّه غَفُورٌ حَلِیم [ 225 ] -قرآن- 1
ترجمه
مؤاخذه نمیکند شما را خدا بر بیهوده در سوگندهاتان ولی مؤاخذه میکند شما را بآنچه کسب کند دلهاتان و خداوند آمرزنده بردبار
است.
تفسیر
. قسم بیهوده و لغو آنست که بمجرد عادت زبان باشد نه از روي جد و قصد و عقد قلب چنانچه معمولا براي تأکید یاد مینمایند و
میگویند نه بخدا بلی بخدا و اینمعنی از صادقین علیهما السلام نقل شده است و چون مجرد از قصد است مؤاخذه ندارد و کفاره هم
گفتهاند ندارد ولی بهتر آنست که انسان مواظب خود باشد و اینعادت را از خود دور نماید و نام خدا را محترم بدارد چنانچه در آیه
سابقه اشاره بآن شد ولی مؤاخذه مینماید خداوند بر آن سوگندي که مطابق با قلب و از روي قصد و جد باشد چون آن سوگند
عمل قلب و کسب آنست که مؤمن باید از راست و دروغ آن اجتناب نماید مگر در موقع ضرورت و خداوند غفور است مؤاخذه
بسوگند خالی از قصد نمیکند و حلیم است تعجیل در عقوبت براي قسم جدي نمیفرماید و اگر متعقب بتوبه شد عفو میفرماید و
بدادن کفاره تدارك شر او را مینماید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 226
اشاره
118- لِلَّذِینَ یُؤلُونَ مِن نِسائِهِم تَرَبُّص أَربَعَۀِ أَشهُرٍ فَإِن فاؤُ فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 226 ] -قرآن- 1
ترجمه
از براي آنانکه قسم یاد نمایند بر دوري از زنان خودشان انتظار بردن چهار ماه است پس اگر بازگردند همانا خداوند آمرزنده
مهربان است.
تفسیر
صفحه 304 از 522
. قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده است که ایلاء آنست که مرد سوگند یاد نماید که با زن خود نزدیکی نکند پس اگر زن
صبر نماید حق دارد و اگر بامام شکایت کند امام چهار ماه بمرد مهلت میدهد و پس از انقضاء آنمدت بمرد تکلیف می کند که یا
رجوع کند یا طلاق بدهد و اگر امتناع نمود او را حبس مینمایند تا قبول کند و در کافی از صادقین علیهما السلام نقل نموده که آن
دو بزرگوار فرمودند وقتی مرد سوگند یاد نمود که با زن خود مقاربت ننماید زن حقی ندارد تا چهار ماه براي مرد هم گناهی نیست
در آنمدت پس اگر چهار ماه گذشت و مرد نزدیکی با زن ننمود و زن ساکت و راضی بود باز مرد در وسعت است و اگر شکایت
کرد مرد مأمور میشود که یا رجوع نماید و نزدیکی کند یا طلاق بدهد و عزم طلاق آنستکه [ صفحه 285 ] رها کند او را تا از حیض
پاك شود و بعد طلاق دهد و پس از طلاق تا سه طهر تمام نشده حق رجوع دارد اینست ایلاء که در کتاب نازل و سنت بر آن
جاري شده است و ایلاء اگرچه سوگند یاد نمودن است و به علی متعدي میشود ولی چون در اینکه جا متضمن معناي دوري است
متعدي بمن شده است و در صورت رجوع باید کفاره قسم بدهد مرد و نزدیکی کند اگر قدرت دارد و الا بزن وعده بدهد و قصد
داشته باشد که در صورت امکان وفا نماید و خداوند آمرزنده و مهربان است عقاب نمیفرماید آنها را بر اینکه قسم و حنث آن و
تفصیل احکام ایلاء موکول بکتب فقهیه است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 227
اشاره
68- وَ إِن عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِن اللّهَ سَمِیع عَلِیم [ 227 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر قصد کنند طلاق را پس همانا خداوند شنواي دانا است.
تفسیر
. مراد از عزم طلاق در ذیل روایت کافی از صادقین علیهما السلام در آیه سابقه بیان شد و خداوند شنوا است صیغه طلاق را و دانا
است قصد قسم خورنده و طلاق دهنده را که براي اضرار بزن است یا دفع ضرر از خود یا غیر آن.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 228
اشاره
وَ المُطَلَّقات یَتَرَبَّصنَ بِأَنفُسِهِن ثَلاثَۀَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُن أَن یَکتُمنَ ما خَلَقَ اللّه فِی أَرحامِهِن إِن کُن یُؤمِن بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ
أَحَقُّ بِرَدِّهِن فِی ذلِکَ إِن أَرادُوا إِصلاحاً وَ لَهُن مِثل الَّذِي عَلَیهِن بِالمَعرُوف وَ لِلرِّجال عَلَیهِن دَرَجَ ۀٌ وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 228 ] -قرآن-
394-1
ترجمه
صفحه 305 از 522
و طلاق داده شدگان انتظار میبرند بخودهاشان سه طهر و حلال نیست از براي آنها که پنهان کنند آنچه را آفریده است خداوند در
رحمهاي آنها اگر هستند که ایمان دارند بخدا و روز قیامت و شوهرانشان سزاوارترند ببرگرداندن آنها در اینمدت اگر خواسته
باشند اصلاح نمایند و از براي زنان است مانند آنچه بر ایشان است بخوبی و از براي مردان است بر آنها افزونی و خداوند غالب
درست کردار است
تفسیر
. مراد از مطلقات زنان آزادي هستند که دخول بآنها شده و حیض میشوند و حمل ندارند و سایر مطلقات اینکه حکم را که مذکور
میشود ندارند و چون حمل با حیض غالبا جمع نمیشود و سایر مطلقات شیوع ندارند حکم را بعنوان مطلقات ذکر فرمودهاند براي
تأسیس قاعده تا مخصصات آن بموقع خود ذکر شود چنانچه از آیات و اخبار استفاده میشود و اینکه قسم از زنان باید بعد از طلاق
سه طهر منتظر [ صفحه 286 ] شوند و عدّه نگاه دارند و شوهر اختیار ننمایند و مراد بقرء فاصله میان دو حیض است بر طبق روایات
ائمه اطهار پس چون مرد صیغه طلاق را جاري کرد و زن پاك بود از حیض اینکه یک طهر حساب میشود و چون دو حیض دید و
دو طهر فاصله شد داخل در حیض سوم که شد از عده خارج میشود و اگر کنیز باشد باین کیفیت یک طهر فاصله کافی است و
بدخول در حیض دوم از عده خارج است و چون نفوس زنان بمنزله متاعی است براي مردان آماده شده یتربصن بانفسهن فرموده
است و جائز نیست از براي زنان که کتمان کنند آنچه را خداوند خلق فرموده است در ارحام آنها که ظاهرا مراد حمل است چنانچه
عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که حلال نیست براي زن که کتمان کند حمل خود را در وقتی که مرد طلاق داده
باشد او را و او آبستن باشد و مرد نداند که در اینکه صورت مرد حق رجوع دارد بآن زن تا مدتیکه وضع حمل ننموده است و
ممکن است مراد اعم از حمل و حیض باشد چنانچه در مجمع از آنحضرت نقل نموده است و میشود مراد اعم از حمل و حیض و
طهر باشد چنانچه قمی فرموده است در هر حال کتمان از حق جائز نیست خصوص در اینمقامات که مفاسد زیاد دارد و از اموري
است که شارع اهتمام بآن فرموده لذا احتیاط در آن واجب است و آثار زیادي مرتب بر واقع حمل و طهر و حیض است و بسا میشود
کتمان از آن موجب فتنه و فساد بزرگ شود و باین جهت خداوند تأکید فرموده است ترك کتمان را باشتراط بایمان بخدا و روز
جزا براي اشاره بآنکه کتمان منافی با اعتقاد باصول دین است و چون از اموري است که جز از قبل خود زن معلوم نمیشود و قولش
در آنمسموع است از اینکه راه هم اقتضاء تاکید دارد و شوهرها در اینمدت مرقوم احق بزنان مطلقهاند از غیر و میتوانند رجوع نمایند
و آنها را بزنیّت خودشان برگردانند اگر نیت رجوع و اصلاح داشته باشند نه آنکه مقصودشان اضرار و ایذاء زن باشد و از براي زنان
بر مردان حقوقی است مانند حقوقی که بر آنها از مردان است و اینکه حقوق متماثلند در وجوب و استحباب و جامع کل معروف
است که آن عبارت است از احکام شرعیه و آداب عرفیه که باید با یکدیگر بطوریکه شرعا و عرفا پسندیده است سلوك نمایند و از
هر چه منکر است در شرع و ناپسند است در عرف اجتناب نمایند و از براي مردان است مزیت [ صفحه 287 ] بر زنان در حق و فضل
مخصوص بمرد است که کفیل و قیم بامور زن است و در فقیه از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که پرسیدند حق زن بر مرد
چیست فرمود شکمش را باید سیر کند و بدنش را بپوشاند و از نادانیش درگذرد و در کافی از حضرت باقر [ع] نقل نموده است که
زنی آمد در نزد پیغمبر [ص] عرض کرد یا رسول اللّه حق مرد بر زن چیست فرمود باید اطاعت کند مرد را و معصیت ننماید او را و
صدقه ندهد از خانه او چیزیرا مگر با اذن او و روزه مستحب نگیرد مگر با اجازه او و بهره خود را از او دریغ ننماید اگرچه سوار شتر
باشد و از خانه بیرون نرود مگر آنکه با اذن او باشد و اگر بدون اذن بیرون رود لعنت کنند او را ملائکه آسمان و زمین و ملائکه
غضب و رحمت تا برگردد بخانه پس عرض کرد یا رسول اللّه کیست آنکس که حقش از هر کس بر مرد زیادتر است فرمود پدر و
مادر عرض نمود کیست آنکس که حقش از هر کس بر زن زیادتر است فرمود شوهرش عرض کرد همان مقدار که من بر او حق
صفحه 306 از 522
دارم او بر من حق دارد فرمود خیر صد یک او هم حق نداري پس آن زن گفت قسم بخداوندیکه تو را به نبوت مبعوث فرمود هرگز
شوهر اختیار نمینمایم و نیز از حضرت رسول [ص] مرویست که صلاحیت ندارد براي بشریکه سجده نماید براي بشري و اگر
صلاحیت داشت امر مینمودم زن را که سجده کند براي شوهرش و ممکن است استفاده نمود از بعضی از روایات که تصرفات
مستحبه و مباحه زن در اموال خودش هم منوط به اذن شوهر است ولی انصاف آنست که مرد هم باید با محبت و مدارا با زن رفتار
نماید و طوري سلوك نکند که زن متحیر در خانه مرد بماند که نداند شوهردار است یا بیشوهر و هر چه از براي خود در مسکن و
لباس و خوراك میپسندد از زن مضایقه ننماید و بگفتار و کردار زشت با زن سلوك نکند و بیسببی روي ترش نسازد کلمه جامعه
همان است که خدا فرموده زن و مرد با یکدیگر باید بخوبی رفتار نمایند و خداوند غالب و قادر است بر انتقام از کسی که مخالفت
احکام او را مینماید و اوامرش بر طبق حکمت و مصلحت است پس نباید تخلف نمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 229
اشاره
الطَّلاق مَرَّتان فَإِمساك بِمَعرُوف أَو تَسرِیح بِإِحسان وَ لا یَحِلُّ لَکُم أَن تَأخُذُوا مِمّا آتَیتُمُوهُن شَیئاً إِلاّ أَن یَخافا أَلاّ یُقِیما حُدُودَ اللّه فَإِن
خِفتُم أَلاّ یُقِیما حُ دُودَ اللّه فَلا جُناحَ عَلَیهِما فِیمَا افتَدَت بِه تِلکَ حُ دُودُ اللّه فَلا تَعتَدُوها وَ مَن یَتَعَدَّ حُ دُودَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ
[ 384 [ صفحه 288 - 229 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
طلاق دو بار است پس نگاه داشتن بخوبی است یا رها کردن به نیکی و حلال نیست براي شما که بگیرید از آنچه دادید بآنها
چیزیرا مگر آنکه بترسند که بر پاي ندارند حدهاي خدا را پس اگر ترسیدید که بر پاي ندارند حدهاي خدا را پس نیست گناهی بر
ایشان در آنچه فدا دهد زن بآن اینکه حدهاي خدا است پس تجاوز ننمائید از آنها و هر کس تجاوز نماید از حدهاي خدا پس آن
گروه ایشانند ستمکاران
تفسیر
. طلاق رجعی دوبار است و طلاق سوم بائن است و در مجمع از پیغمبر [ص] روایت نموده است که پرسیدند طلاق سوم چه زمان
است فرمود زمان تسریح به احسان یعنی بعد از دو طلاق و رجوع و آنزمانی است که دیگر یا باید نگاهداري کند از زن بخوبی یا
باید رها کند او را بخوبی و حق رجوع ندارد ولی شیخ استاد ما علیه الرحمه میفرمودند که از اینکه آیه شریفه استفاده میشود که
زن یکی از اینکه دو حقّرا بر مرد دارد مطلقا که یا باید بخوبی از او نگهداري کند یا بخوبی او را رها نماید و بر اینکه اصل ثمراتی
مرتب فرموده بودند که مقام مناسب ذکر آنها نیست و حلال نیست از براي مردان که بگیرند از مهر زنان چیزیرا مگر آنکه بواسطه
کراهت شدیده بترسند که بوظائف زناشوئی رفتار ننمایند که در اینصورت بر مرد گناهی نیست در گرفتن فدیه از زن بعوض طلاق
خلع و بر زن هم گناهی نیست در بذل مهر و گرفتن طلاق بعوض آن که مقصود از فدیه دادن است آنچه بیان شد حدود و مقررات
و احکام الهی است و تجاوز و مخالفت و تعدي از آنها نباید بشود و کسانی که مخالفت نمایند ستمکاران بخود و همسر خودند و
اینکه براي مبالغه و تعقیب نهی بتهدید و وعید ذکر شده است و عدول از خطاب بغیبت و از غیبت بخطاب یا براي تفنن در کلام
صفحه 307 از 522
است که نکته غالبی التفات است یا براي تصریح بشمول حکم نسبت بمرد و زن و ممکن است خطاب بحکام شرع باشد چون اخذ و
اعطا و حکم بجواز و منع از وظائف ایشان است و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایتی نقل نموده که دلالت دارد بر آنکه وقتی زن
اظهار کراهت شدیده از مرد نماید بطوریکه خوف آن باشد که اگر بخواهد صبر نماید بزینت او در معصیت واقع شود جائز است
طلاق خلع در مقابل مهر و زیادتر هر قدر تراضی نمودند و چون طلاق واقع شد اختیار رجوع با [ صفحه 289 ] زن است و اینکه
یکطلاق حساب میشود و مراد از بودن اختیار رجوع با زن آنستکه زن حق دارد رجوع بفدیه نماید و پس از رجوع او مرد میتواند
رجوع کند و قریب باین مضمون روایات دیگري هم از ائمه اطهار وارد شده است و در مجمع شان نزول ذیل آیه را که راجع بطلاق
خلع است باین تقریب ذکر نموده که ثابت بن قیس زن جمیله داشت که دختر عبد اللّه بن ابی بود و او را بسیار دوست داشت و
آنزن بسیار از او بدش میآمد لذا حاضر شد که بستانی را که مهرش بود رد کند باضافه هم چیزي بدهد بعوض طلاق پیغمبر [ص]
فرمود همان بستانرا رد نما کافی است و امر بطلاق فرمود و اینکه اول خلعی بود که در اسلام واقع شد و اگر زن و شوهر هر دو از
یکدیگر کراهت داشته باشند و خوف وقوع در معصیت براي طرفین باشد آنرا فقها طلاق مبارات نامیدهاند و همان آثار خلع را دارد
نهایت آنکه زیادتر از مهر جائز نیست که مرد از زن فدیه بگیرد
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 230
اشاره
فَإِن طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَه مِن بَعدُ حَتّی تَنکِحَ زَوجاً غَیرَه فَإِن طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَن یَتَراجَعا إِن ظَنّا أَن یُقِیما حُدُودَ اللّه وَ تِلکَ حُدُودُ
240- اللّه یُبَیِّنُها لِقَوم یَعلَمُونَ [ 230 ] -قرآن- 1
ترجمه
اگر طلاق دهد او را پس حلال نمیشود از براي او بعد از آن تا بنکاح درآید شوهري را غیر او پس اگر طلاق دهد او را پس نیست
گناهی بر آندو که باز گردند بیکدیگر اگر کمان داشته باشند که برپا میدارند حدهاي خدا را اینکه حدهاي خدا است که بیان
میکند آنها را براي قومیکه میدانند
تفسیر
. در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که مراد طلاق سوم است و خلاصه مفاد آیه شریفه آنستکه بعد از وقوع طلاق سوم جائز
نیست بر مرد که رجوع نماید تا آنکه عده زن منقضی شود و شوهر دیگر اختیار نماید و بعد از دخول او را طلاق دهد و از عده
خارج شود که در اینصورت جائز است آنزن و شوهر رجوع به مزاوجت با یکدیگر نمایند بعقد جدید اگر گمان داشته باشند که
بتوانند بحقوق زناشوئی با یکدیگر رفتار نمایند و اینکه احکام مذکوره را خداوند بیان میفرماید براي کسانیکه میدانند از نزد
خداوند است و عمل مینمایند بآن چون آنها قابلند که مورد خطاب و مشمول الطاف الهی شوند و در کافی از حضرت صادق [ع]
روایت نموده که پرسیدند از زنی که شوهرش او را سه طلاق داده و مردي او را متعه کرده [ صفحه 290 ] آیا حلال است از براي
شوهر اول که او را بعقد خود درآورد فرمود خیر باید داخل شود در مثل همان نکاحی که از آن خارج شده بود و عیاشی بر روایت
مرقومه اضافه نموده است که خداوند فرموده اگر شوهر دوم او را طلاق داد جائز است ازدواج آن دو با یکدیگر متعه که طلاق
صفحه 308 از 522
ندارد و در کافی از آنحضرت روایت نموده است که پرسیدند از حکم زن سه طلاقه که شوهر کرده ولی دخول باو نشده فرمودند
خیر جائز نیست مگر بچشد شیرینی او را کنایه از آنست که تا شوهر دوم دخول باو نکند بر شوهر اول حلال نمیشود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 231
اشاره
وَ إِذا طَلَّقتُم النِّساءَ فَبَلَغنَ أَجَلَهُن فَأَمسِکُوهُن بِمَعرُوف أَو سَرِّحُوهُن بِمَعرُوف وَ لا تُمسِکُوهُن ضِراراً لِتَعتَدُوا وَ مَن یَفعَل ذلِکَ فَقَد ظَلَمَ
نَفسَه وَ لا تَتَّخِ ذُوا آیات اللّه هُزُواً وَ اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم وَ ما أَنزَلَ عَلَیکُم مِنَ الکِتاب وَ الحِکمَۀِ یَعِظُکُم بِه وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّ
429- اللّهَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 231 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون طلاق دهید زنان را پس برسند بمدتشان پس نگاهدارید آنها را بخوبی یا رها کنید ایشانرا بخوبی و نگاه ندارید آنها را از
راه ضرر رساندن تا تعدي کنید و کسیکه بجا آورد اینکه را پس بتحقیق ظلم نموده است بر خود و فرا مگیرید آیتهاي خدا را
باستهزاء و یاد کنید نعمت خدا را بر شما و آنچه را فرستاد بر شما از کتاب و حکمت پند میدهد شما را بآن و بترسید از خدا و
بدانید که خدا بهمه چیز دانا است.
تفسیر
. در تمام مدت عده مرد حق رجوع دارد ولی باید بقصد آنکه بخوبی از زن نگاه هداري کند رجوع نماید یا بگذارد عدهاش تمام
شود و بخوبی برود شوهر کند نه آنکه بگذارد نزدیک بآخر مدت رجوع کند باز طلاق دهد و بگذارد در اواخر مدت رجوع کند
براي آنکه ضرر برساند بزن و بلا تکلیف او را نگاه دارد تا آنکه مجبور شود زن بفدیه دادن براي رجوع یا گرفتن طلاقی که مرد
حق رجوع نداشته باشد که گفتهاند در صدر اسلام معمول بوده و در فقیه از حضرت صادق [ع] نقل نموده که اینکه عمل را سه بار
مینمودند لذا خداوند از آن نهی فرمود و شاید اینکه رسم قبل از حکم به بینونت بسه طلاق بوده و ممکن است مراد همان رجوع
در مرتبه اول یا دوم باشد در اواخر مدت فقط براي اذیت زن و طول کشیدن عدهاش در هر حال مراد از بلوغ اجل نزدیک شدن
باتمام است نه رسیدن بانتهاء آن چنانچه [ صفحه 291 ] میگویند عمرش بآخر رسیده است با آنکه هنوز زنده است چون اجل بر
تمام مدت اطلاق میشود و بلوغ هم چنانچه بر وصول بحد اطلاق میشود بر نزدیک شدن بآن هم گاهی اطلاق میشود و در دو
روایت دیگر فقیه و عیاشی از آنحضرت تصریح بدو طلاق و دو رجوع شده و در یک روایت فرموده امساك ضرري رجوع بدون
حاجت و قصد امساك است و معلوم است که مراد بیان موارد است و اختلافی نیست در هر صورت مراد آنستکه که در نگهداري و
رها کردن زن باید بموازین شرعیه و عدل و انصاف و قصد نیک رفتار نمود و از ایذاء و اذیت و اضرار و سوء قصد احتراز کرد و
کسی که اینکه عمل ضرري را بنماید ظلم بنفس خود نموده که آنرا در معرض عقاب الهی قرار داده و نباید مقررات و احکام الهی
را سبک شمرد و استخفاف نمود و سخریه پنداشت و باید متذکر نعمت الهی بود که برخلاف شرایع سابقه در اینکه شریعت مطهره
ترخیص در تعدد زواج شده براي تکثیر نسل و حفظ عفت زن و مرد و آنکه نازل فرموده است آیات بینات قرآن را براي بیان احکام
بر طبق حکمت و مصلحت که موجب اتعاظ و معرفت است بحقائق امور و باید از خداوند ترسید و دانست که او عالم است باسرار و
صفحه 309 از 522
ضمائر و نیات مردم و میداند بچه قصد رجوع میکنند و طلاق میدهند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 232
اشاره
وَ إِذا طَلَّقتُم النِّساءَ فَبَلَغنَ أَجَلَهُن فَلا تَعضُ لُوهُن أَن یَنکِحنَ أَزواجَهُن إِذا تَراضَوا بَینَهُم بِالمَعرُوف ذلِکَ یُوعَظُ بِه مَن کانَ مِنکُم یُؤمِنُ
304- بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ ذلِکُم أَزکی لَکُم وَ أَطهَرُ وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ [ 232 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون طلاق دهید زنان را پس برسند بآخر مدتشان پس منع مکنید ایشانرا که بنکاح شوهرانشان درآیند در وقتی که تراضی نمایند
میانشان بخوبی اینکه پند داده میشود بآن کسی که باشد از شما که ایمان آورد بخدا و روز جزا اینکه کار شما پاکیزهتر است از
براي شما و پاکتر و خدا میداند و شما نمیدانید.
تفسیر
مراد از بلوغ اجل انقضاء عده است و خطاب یا متوجه بشوهرهاي زنان مطلقه است که مانع میشدند از آنکه بعد از انقضاء عده
زنانشان هر شوهري را که خواسته باشند مطابق دستور شرع مطهر اختیار کنند یا متوجه باولیاء آنزنان است که نمیگذاردند آنها دو
مرتبه شوهر اول را اختیار نمایند یا بهر دو فرقه یا بتمام مردم و عضل حبس و سختگیري است و در اینجا مراد منع است از حق زن
و تراضی باید میان زن و مرد واقع شود بر طبق عقل و شرع و عرف و عدل و انصاف و [ صفحه 292 ] مروت و آنچه پسندیده است و
اینکه اوامر و نواهی الهی ارشاد و موعظه است براي اهل ایمان بخدا و روز جزا زیرا که غیر آنها قابل وعظ و ارشاد نیستند اینکه
عمل که دستور الهی است پاکیزه و پاك است از چرك تعصب و لجاج و گناه و ظلم و تعدي و بهتر و مناسبتر است رجوع زن
بشوهر اول خود و خداوند میداند صلاح و نفع شما را و شما براي قصور عقل و دانش نمیدانید مصالح امور را.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 233
اشاره
وَ الوالِدات یُرضِ عنَ أَولادَهُن حَولَین کامِلَین لِمَن أَرادَ أَن یُتِم الرَّضاعَۀَ وَ عَلَی المَولُودِ لَه رِزقُهُن وَ کِسوَتُهُن بِالمَعرُوف لا تُکَلَّف نَفسٌ
إِلاّ وُسعَها لا تُ َ ض ارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَولُودٌ لَه بِوَلَدِه وَ عَلَی الوارِث مِثل ذلِکَ فَإِن أَرادا فِصالًا عَن تَراض مِنهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ
عَلَیهِما وَ إِن أَرَدتُم أَن تَستَرضِعُوا أَولادَکُم فَلا جُناحَ عَلَیکُم إِذا سَلَّمتُم ما آتَیتُم بِالمَعرُوف وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ
572- 233 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و مادران شیر میدهند فرزندانشان را دو سال تمام از براي کسیکه خواسته باشد که تمام کند شیر دادن را و بر صاحب فرزند است
صفحه 310 از 522
روزي ایشان و پوشش آنها بخوبی تکلیف نمیشود هیچ نفسی مگر بقدر گنجایش او نباید ضرر برساند مادري براي فرزندش و نه
پدري براي فرزندش و بر وارث است مانند آن پس اگر اراده کردند آندو از شیر گرفتن را از روي تراضی با یکدیگر و مشاورت
پس نیست گناهی بر ایشان و اگر خواسته باشید که بدایه دهید فرزندانتان را پس نیست گناهی بر شما چون تسلیم کنید آنچه را
دادید بخوبی و بترسید از خدا و بدانید آن که خدا بهر کاري میکنید بینا است.
تفسیر
. جمله خبریه مفید معنی امر مؤکد است زیرا اشعار دارد بر آنکه متکلم وقوعش را محقق دانسته و شامل است مطلقات و غیر آنها را
اگرچه بعضی مختص به مطلقات دانستهاند بمناسبت آن که روي سخن قبلا متوجه بآنها بوده است و در کافی از حضرت صادق [ع]
روایت نموده است که آزاد مجبور نمیشود بشیر دادن طفل ولی کنیز مجبور میشود فیض ره فرموده بنابر اینکه محتمل است معنی
آیه آن باشد که شیر دادن حق آنها است اگر بخواهند شیر دهند کسی نباید ممانعت نماید چون از پیغمبر [ص] روایت شده است
که هیچ شیري از براي طفل بهتر از شیر مادر نیست و در فقیه از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است که چیزي براي شیرخوار پر
برکت تر از شیر مادر نیست ولی بنظر حقیر آیه در مقام بیان حد کمال شیر دادن است و [ صفحه 293 ] نظر باثبات حق براي مادر یا
پدر یا طفل ندارد بلی از أدله خارجیه استفاده میشود که در صورت توقف حفظ طفل بر شیر دادن مادر باید مادر بدهد و الا فلا
چنانچه گفتهاند در صورتی که طفل پستان دایه را نگیرد یا دایه پیدا نشود یا پدر تمکن نداشته باشد واجب است بر مادر که شیر
دهد تا مدتیکه لازم است بلی ممکن است از لحن آیه و روایات استفاده مطلق الرجحان شود و تفصیل موارد وجوب و استحباب
بمحلش واگذار گردد در هر حال حد کمال ارضاع دو سال کامل هلالی است و چون در اینکه قبیل امور نوعا مسامحه میشود
تصریح شده است که کوتاهی ننمایند و مؤید اینکه نظر آنستکه حکم معلق باراده شده است و با وجوب منافات دارد چون ظاهر
آنستکه قول خداوند لمن أراد أن یتم الرضاعۀ خبر است از مبتداء محذوف یعنی اینکه حکم از براي کسی است که بخواهد فرزند
خود را شیر تمام بدهد و محتمل است متعلق باشد بیرضعن یعنی شیر میدهند از براي کسی که بخواهد فرزند خود را شیر تمام بدهد
که پدر باشد چون اختیار اولاد و نفقهاش با پدر است و بنابراین ممکن است از آیه استفاده شود خلاف فرموده فیض ره یعنی شیر
دادن زن طفل را براي مرد حق مرد است اگر بخواهد باید زن اطاعت کند ولی انصاف آنستکه ظاهر همان معنی اول است و روایات
هم مؤکد آنست و ممکن است استفاده شود از آیه شریفه حکم شیر دادن زیادتر از دو سال که موجب نشر حرمت نمیشود و بر
کسیکه فرزند از آن او است که او پدر است واجب است نفقه و کسوه زنان شیر دهنده بنحو متعارف و در اینکه تعبیر اشاره بآنستکه
فرزند از آن پدر است و باین جهت مخارج طفل بعهده او است و نسب از طرف پدر اعتبار میشود و اینکه تعبیر لطیفی است که
حکم را با دلیل ضمنی اثبات میکند و اگر بر والد میفرمود اینکه لطف را نداشت و اگر بر زوج میفرمود عمومیت نداشت زیرا بسا
میشود که مرد زن را طلاق داده باشد که در اینصورت صاحب فرزند است و شوهر نیست و اینکه نفقه و کسوه باید در حد وسع و
امکان مرد باشد و نباید زائد از مقدار وسع بر او از طرف مرضعه تحمیلی شود و نیز نباید مرد کمتر از متعارف و وسع خود بدهد و
بر مرضعه تحمیل کند ارضاع را و نباید ضرر برساند مادر بپدر به سبب ولدش باین نحو که لجاج و عناد نماید و براي خشم بر پدر
از شیر دادن امساك کند خصوصا بعد از آنکه بچه را بخود انس داده باشد و تقاضا کند از مرد چیزیرا [ صفحه 294 ] که خارج از
وسع او باشد یا آنکه قلب مرد را معطوف بطفل نماید و تمکین نکند و بفهماند که اگر با من نزدیکی کنی آبستن میشوم و به بچه
ضرر میرسد و نباید ضرر برساند پدر بمادر بسبب ولدش باین نحو که بگیرد بچه را از مادرش و منع کند او را از شیر دادن طفل
خود اگر زن بخواهد شیر دهد بچه را خصوصا بعد از آنکه بمادر انس گرفته باشد یا آنکه در اداء بعضی از حقوق زن خود کوتاهی
کند و بزن بفهماند که اگر بخواهم با تو نزدیکی کنم آبستن میشوي و اینکه براي طفل مضر است خلاصه آنکه مرد و زن طفل را
صفحه 311 از 522
وسیله اضرار بیکدیگر قرار ندهند و در کافی بهمین تقریب که منع از حق مقاربت از طرف مرد و زن باشد تفسیر شده است از
حضرت صادق [ع] و در برهان چند روایت دیگر به اینکه معنی نقل نموده است و در یک روایت از آن حضرت بوجوب اعطاء اجر
ارضاع بقدر متعارف بزنان مطلقه تفسیر شده است و فرموده که نباید طفل را پدر از مادرش جدا کند مگر در صورتی که دایه پیدا
شود که کمتر بگیرد ولی اگر مادر حاضر شود بهمان میزان بگیرد اولویت دارد و در مدت حمل باید نفقه زن را بدهد اینکه بیانات
مناسب است با آنکه لا تضار صیغه نهی از فعل معلوم باشد و مفعول محذوف و اگر از فعل مجهول باشد معنی تفاوت پیدا نمیکند
نهایت آنکه منعکس میشود یعنی حکم اضرار مرد بزن مقدم در ذکر میگردد و بعضی از قراء تضار برفع قرائت نمودهاند و بنابراین
جمله خبریه مفید معنی امر است و بدل لا تکلف نفس الا وسعها است و در هر حال باء جاره در دو موضع براي سببیت است و
ممکن است باء براي تعدیه باشد و مراد آن باشد که نباید ضرر برساند مادر بولدش به اینکه که از شیر دادن امساك نماید براي
لجاج و عناد با پدر یا سایر اغراض فاسده بدون مرجح عقلی و مجوز شرعی همچنین نباید ضرر برساند مرد به فرزندش باغراض
فاسده از قبیل منع مادر از شیر دادن و امثال اینها بنابراین معنی کلام محتاج بتقدیر نیست و فعل نهی معلوم است و تکلفی ندارد و
التیامش با صدر و ذیل آیه زیادتر است ولی با ظاهر روایات چندان وفق ندارد و بنظر حقیر بنا بر قرائت مشهور فعل مجهول اولی
است اگرچه فیض ره ابتدا معنی معلوم را ذکر فرموده و بعد معنی مجهول را بنحو احتمال بیان نموده است در هر حال مراد واضح
است و مستفاد میشود که مطلق اضرار جائز نیست خواه بزن و مرد باشد خواه بطفل و آنچه ذکر شده از باب مثال است و البته هر جا
که امر بمحبت و الفت و حفاظت و صیانت شده است اضرار و ایذاء اقبح و ملاك حرمتش اشد است و بر وارث صاحب ولد است
که پدر باشد بعد از [ صفحه 295 ] فوت او مانند آن حکمی که براي مورث او ثابت شده بود چنانچه عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل
نموده که پرسیدند از اینکه حکم فرمود نفقه بر وارث است مانند آنچه بر پدر است و از حضرت صادق [ع] پرسیدند فرمود سزاوار
نیست از براي وارث آنکه ضرر برساند بزن و طفل بآنکه او را از مادر جدا کند و اگر ارثی دارد از مالش از او دریغ نماید و در
کافی از آنحضرت روایت شده است در تفسیر علی الوارث مثل ذلک که خداوند نهی فرموده از اضرار بطفل و اضرار بمادر او در
شیر دادن طفل خود و نیست بر زن حقی و اجري در شیر دادن زیادتر از دو سال کامل و در فقیه از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که
حکم فرمود در موضوع مردي که فوت شده بود و طفلی از او باقی مانده بود و دایه براي او گرفته بودند که باید اجرت شیر دادن
دایه از میراث او داده شود و اگر پدر و مادر با رضایت و مشورت یکدیگر پیش از دو سال خواسته باشند بچه را از شیر بگیرند گناه
کار نیستند چنانچه در مجمع از حضرت صادق [ع] نقل نموده و اینکه توسعه است بعد از تحدید بدو سال و موکول بتراضی و
تشاور پدر و مادر با یکدیگر شده است براي مراعات صلاح طفل که مبادا یکی از آندو براي غرض شخصی اقدام نماید به گرفتن
از شیر در صورتی که مضر باشد براي بچه و اگر خواسته باشید که دایه بگیرید از براي اطفالتان پس گناهی نیست بر شما در اینکار
در وقتی که تسلیم کنید بدایه آنچه را که بنا بود بدهید بر حسب قرار داد بر طبق موازین شرعیه و مقتضاي عدل و انصاف بخوبی و
خوشی و بعضی ما اتیتم بقصر قرائت نموده- اند یعنی آنچه را آوردید بخوبی و در کافی از پیغمبر [ص] روایت نموده است که دایه
احمق و علیل چشم مگیرید زیرا که شیر سرایت میکند و از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است که متوجه باشید به کسیکه شیر
میدهد اطفالتانرا چون طفل باخلاق او پرورش مییابد تا جوان شود و از خدا بترسید و مقررات شرعیه را در باره اطفال و زنان شیر
دهنده منظور دارید و بدانید که خداوند بتمام افعال و اعمال شما بصیر و بر مقاصد شما خبیر است و امر بتقوي براي تأکید و تهدید
است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 234
اشاره
صفحه 312 از 522
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ أَزواجاً یَتَرَبَّصنَ بِأَنفُسِهِن أَربَعَۀَ أَشهُرٍ وَ عَشراً فَإِذا بَلَغنَ أَجَلَهُن فَلا جُناحَ عَلَیکُم فِیما فَعَلنَ فِی أَنفُسِهِنَّ
258- بِالمَعرُوف وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ خَبِیرٌ [ 234 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسانیکه وفات میکنند از شما و وامیگذارند جفتهائی را انتظار [ صفحه 296 ] میبرند بخودهاشان چهار ماه و ده روز پس چون
رسیدند بمدتشان پس نیست گناهی بر شما در آنچه بجا آوردند در خودهاشان بخوبی و خدا بآنچه بجا میآورید با خبر است
تفسیر
. تأنیث عشر باعتبار لیالی است زیرا که ابتداء شهور و ایام لیل است و معمولا ملاحظه تذکیر ایام نمیشود اگرچه فقط روز مراد باشد
میگویند صمت عشرا و اینکه تقدیر گفته شده است براي آنست که غالبا جنین اگر پسر باشد بعد از سه ماه حرکت میکند و اگر
دختر باشد بعد از چهار ماه و براي مزید اطمینان ده روز هم علاوه شده است زیرا گاهی در بدو امر حرکت آهسته است و احساس
نمیشود و در علل از حضرت رضا [ع] روایت شده است که منتهاي صبر زن از مرد چهار ماه است لذا جعل حق براي او شده است
در صورت ایلاء و عده وفات هم باین ملاحظه تقدیر و جعل حق بر او شده است تا حکم حیات و ممات متوافق آید و در تهذیب از
حضرت باقر [ع] روایت شده است که در تمام اقسام نکاح بعد از فوت مرد زن باید چهار ماه و ده روز عده نگاه دارد خواه زن آزاد
باشد خواه کنیز و نکاح خواه دائم باشد خواه متعه خواه ملک یمین حقیر عرض میکنم ظاهرا اینکه عده بملاحظه احترام مرد وضع
شده است نه مراعات ظهور حمل لذا در هیچ حال تفاوتی پیدا نمیکند نهایت آنکه منتهاي صبر زن از مرد هم ملحوظ شده است
پس چون عده آنها منقضی شد گناهی نیست بر اولیاء آنها در آنکه در معرض ازدواج درآورند آنها را و شوهر نمایند و ترك کنند
محرمات عده را بر وفق دستور عقل و شرع بخوبی و خداوند خبیر است به اعمال عباد و هر کس را بجزاي خود میرساند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 235
اشاره
وَ لا جُناحَ عَلَیکُم فِیما عَرَّضتُم بِه مِن خِطبَۀِ النِّساءِ أَو أَکنَنتُم فِی أَنفُسِکُم عَلِمَ اللّه أَنَّکُم سَتَذکُرُونَهُن وَ لکِن لا تُواعِدُوهُن سِ  را إِلاّ أَن
تَقُولُوا قَولاً مَعرُوفاً وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح حَتّی یَبلُغَ الکِتاب أَجَلَه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ یَعلَم ما فِی أَنفُسِکُم فَاحذَرُوه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ
409- غَفُورٌ حَلِیم [ 235 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نیست گناهی بر شما در آنچه بکنایه خبر دادید بآن از خواستگاري زنان یا پنهان داشتید در نفوس خودتان دانسته است خدا که
شما بزودي یاد خواهید کرد آنها را ولی وعده مدهید ایشانرا پنهانی مگر آنکه گوئید گفتاري خوب.
تفسیر
صفحه 313 از 522
. مراد بزنان معتدات بعده بائن است زیرا تعریض مزوجات و معتدات به عده رجعیه چون در حکم مزوجات هستند اجماعا جائز
[ نمیباشد و اینکه فیض ره به مطلق معتدات تفسیر فرموده شاید به ملاحظه لفظ روایت باشد و تعریض کنایه [ صفحه 297
اصطلاحی علم بیان نیست زیرا که بسا میشود آن ابلغ از تصریح باشد بلکه مراد اشاره است مانند آنکه مرد بگوید بزن شما زن
خوبی هستید و از هر جهت کاملید یا خوشا بحال کسیکه مانند شما زنی داشته باشد یا من طالب چنین زنی هستم و اوصاف او را
ذکر نماید و از اینکه قبیل بیانات که زن احتمال بدهد که او خیال مواصلت با او را دارد و اگر مایل باشد صبر نماید تا عدهاش تمام
شود و مرد صریحا خواستگاري کند و وصلت نماید و نباید تصریح کند یعنی رسما خواستگاري نماید در زمان عده و گناه ندارد
اگر محبت آنزن را در دل جاي دهد ولی اظهار ننماید صریحا خداوند میداند که شما یاد میکنید از زنانی که دل شما در بند آنها
است و میترسید که مبادا بعضی از خواستگارها بر شما سبقت نمایند لذا در اینکه قبیل اظهارات که اشارات باشد گناهی بر شما ثبت
نمیفرماید ولی در خلوت با آنها مواعده نکنید مگر بهمان مقدار که بشما اجازه داده شده است از گفتار پسندیده و در کافی از امام
صادق [ع] روایت نموده است که مراد آنستکه مرد بگوید بزن در زمان عده که بیا در فلان خانه براي آنکه در آنجا تعریض بخطبه
نماید و قول معروف تعریض بخطبه است و روایات دیگري نیز در اینکه مقام وارد شده است که حاصلش آنست که مواعده بر دو
قسم است حرام و حلال مواعده حرام آنستکه سري و در خفیه باشد براي تصریح بخطبه یا تعریض بامر حرام یا گفتار منافی با عفت
و مواعده حلال گفتار پسندیده و قول معروف است که تعریض بخطبه باشد و در هر حال استثناء متصل است نهایت آنکه مستثنی
منه مطلق مواعده باشد نه مواعده سري تأمل لازم است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 235
اشاره
وَ لا جُناحَ عَلَیکُم فِیما عَرَّضتُم بِه مِن خِطبَۀِ النِّساءِ أَو أَکنَنتُم فِی أَنفُسِکُم عَلِمَ اللّه أَنَّکُم سَتَذکُرُونَهُن وَ لکِن لا تُواعِدُوهُن سِ  را إِلاّ أَن
تَقُولُوا قَولاً مَعرُوفاً وَ لا تَعزِمُوا عُقدَةَ النِّکاح حَتّی یَبلُغَ الکِتاب أَجَلَه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ یَعلَم ما فِی أَنفُسِکُم فَاحذَرُوه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ
409- غَفُورٌ حَلِیم [ 235 ] -قرآن- 1
ترجمه
و عزم مکنید عقد ازدواج را تا برسد عده نوشته شده بمنتهاي مدتش و بدانید آنکه خدا میداند آنچه را در باطنهاي شما است پس
بترسید از او و بدانید که خداوند آمرزنده بردبار است.
تفسیر
. عزم بر معصیت تجري است و قبح عقلی دارد لذا نهی از آن شده است و محتمل است مراد فعل خارجی باشد یعنی ازدواج ننمائید
و چون اراده متعقب بعمل است از معلول بعلت تعبیر شده است چنانچه متعارف است و بدانید که خداوند عالم السر و الخفیات است
و از ضمائر خلق مطلع است پس حذر نمائید از عقاب الهی و بترسید [ صفحه 298 ] از مخالفت اوامر و نواهی او و عزم بر آن و
بدانید که خداوند غفور است بر عزم مجرد عقوبت نمیکند و حلیم است که در عقوبت تعجیل نمینماید و مجال توبه را باقی
میگذارد و شمه از بیانات راجع باین آیه در آیه سابقه گذشت و تکرار مناسب نیست.
صفحه 314 از 522
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 236
اشاره
لا جُناحَ عَلَیکُ م إِن طَلَّقتُم النِّساءَ ما لَم تَمَسُّوهُن أَو تَفرِضُ وا لَهُن فَرِی َ ض ۀً وَ مَتِّعُوهُن عَلَی المُوسِع قَدَرُه وَ عَلَی المُقتِرِ قَدَرُه مَتاعاً
235- بِالمَعرُوف حَ  قا عَلَی المُحسِنِینَ [ 236 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست گناهی بر شما اگر طلاق دهید زنان را مادامیکه نزدیکی نکرده باشید با ایشان و مقرر ننموده باشید براي آنها مهري را و
بهرهمند کنید ایشانرا بر توانگر است باندازه خود و بر تنگ دست است باندازه خود بهرهمند نمودنی بخوبی که حق است بر
نیکوکاران
تفسیر
. هرگاه مرد طلاق دهد زن خود را در صورتی که نه دخول نموده باشد باو و نه مهري معین کرده باشد براي آنزن معصیت کار
نیست و مهر هم نباید بدهد ولی اگر دخول کرده باشد و مهري معین ننموده باشد باید مهر المثل بدهد و اگر دخول نکرده باشد و
مهر تعیین شده باشد باید نصف مهر را بدهد لذا کلمه او در اینکه آیه یا بمعنی الا است یا بمعنی واو است و در صورت اول که
مفروض است در آیه شریفه باید مرد بهره برساند از مال خود بزن بحسب حال خود از غنی و فقر و یسار و اعسار مانند درهم یا
دینار یا دابه یا لباس یا انگشتري و امثال اینها و بنظر حقیر اگر ضمنا ملاحظه حال و شئون زن را هم بنماید بهتر است تا متاع
بمعروف شود که شرعا و عرفا پسندیده باشد به اینکه معنی که ملاحظه شود از چنین مردي بچنین زنی چه شایسته است عطا شود
آنرا عطا نماید در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که پرسیدند از مردي که عیال خود را طلاق میدهد باید
متعه بدهد فرمود بلی آیا دوست ندارد از محسنین باشد آیا نمیخواهد از متقین باشد و در تهذیب از آنحضرت روایت شده است که
فرمود همانا متعه مطلقه واجب است و از حضرت باقر [ع] روایت نموده که پرسیدند مرد میخواهد زن خود را طلاق بدهد پیش از
دخول فرمود باید متعه بدهد پیش از طلاق و ذیل اینکه آیه را تلاوت فرمود و از حضرت کاظم [ع] عیاشی نقل نموده که پرسیدند
از مطلقه که چه قدر باید متعه باو داده شود فرمود بقدر تمکن شوهرش و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که
باید مناسب با شأن زن باشد و ملاحظه اقران او شود و اینکه مؤید نظر حقیر است و در فقیه روایت شده است که غنی باید خانه یا
غلام بدهد و متوسط باید [ صفحه 299 ] لباس بدهد و فقیر درهم یا انگشتري و روایت شده است که اقل متعه روسري و مانند آنست
و در بعضی روایات تصریح شده که بهر اندازه که وسع مرد باشد و شایسته و لایق بود احسان نماید چون در چنین موقعی زن
سرشکسته میشود و با هم و غم زیادي بخانه بر- میگردد و مورد شماتت دشمنان خواهد شد خداوند کریم است و حیا میفرماید و
اهل حیا را دوست دارد همانا گرامیترین شما کسانی هستند که اکرامشان نسبت بزنانشان زیادتر است و بعضی تماسوهن بضم تا و
الف در اینکه آیه و آیه بعد از اینکه قرائت نمودهاند و قدره بسکون دال هم قرائت شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 237
اشاره
صفحه 315 از 522
وَ إِن طَلَّقتُمُوهُن مِن قَبل أَن تَمَسُّوهُن وَ قَد فَرَضتُم لَهُن فَرِی َ ض ۀً فَنِصف ما فَرَضتُم إِلاّ أَن یَعفُونَ أَو یَعفُوَا الَّذِي بِیَدِه عُقدَةُ النِّکاح وَ أَن
303- تَعفُوا أَقرَب لِلتَّقوي وَ لا تَنسَوُا الفَضلَ بَینَکُم إِن اللّهَ بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 237 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر طلاق دادید ایشان را پیش از آن که نزدیکی کنید با ایشان و بتحقیق معین کرده باشید براي ایشان مهري را پس نیمه آنچه را
معین کردید مگر آنکه ببخشند یا ببخشد آنکه بدست او است عقد ازدواج و آنکه ببخشید نزدیک تر است بپرهیزکاري و فراموش
نکنید احسانرا میانتان بدرستیکه خداوند بآنچه بجا میآورید بینا است.
تفسیر
. در صورتی که مرد زن را طلاق دهد و مهر معین شده باشد و دخول نشده باشد پس از براي زن ثابت است نصف مهر معین شده
مگر آنکه صرف نظر کنند زنان و بگذرند از حق خودشان یا آنکه عفو کند و صرف نظر نماید آنکس که ولایت دارد بر زن مانند
پدر و جد و آنکس که اختیار امر ازدواج از طرف زن باو واگذار شده است از اقارب و غیر آنها در فقیه و تهذیب از حضرت
صادق [ع] روایت شده است که مراد پدر و آنکس است که زن امر خود را موکول بنظر او نموده است از امثال برادر و اقوام و غیر
آنها و در کافی از آنحضرت در چند روایت نقل نموده که مراد پدر و برادر و وصی و صاحب اختیار امور زن است که براي او
معامله مینماید وقتی چنین کسی عفو نمود و صرف نظر کرد اختیارش نافذ است و در روایت عیاشی نقل شده که هر کدام از اینها
عفو کنند جائز است و زن حق ندارد رد کند و در روایتی نقل شده است که پدر اگر عفو نماید نافذ است و برادر اگر اختیار دار
است بمنزله پدر است و اگر اختیار ندارد حق عفو ندارد و از حضرت صادق [ع] مروي است که آنکس که [ صفحه 300 ] بدست او
اختیار نکاح است و عقد نموده او ولی است که نباید همه را ببخشد بلکه باید بعضی را بگیرد و بعضی را صرف نظر نماید و در
مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده که آنکس که بدست او عقده نکاح است او ولی است و از امیر المؤمنین [ع] نقل شده
است که او زوج است حقیر عرض میکنم اگر زوجه صغیره باشد پدر و جد ولایت دارند بر او والا هر کس باشد باید از طرف زن
اختیار باو واگذار شده باشد و الا حق عفو ندارد و در صورت ولایت و اختیار داري هم باید صلاح زن منظور شود اگر مصلحت در
عفو باشد عفو نمایند و اگر در اخذ باشد اخذ کنند و اینکه فرمودهاند صاحب اختیار نمیتواند همه را ببخشد بلکه باید بعضی را
ببخشد و بعضی را اخذ نماید شاید اشاره بآن باشد که نباید کارش جزاف باشد و مسامحه و گذشت بیوجه نماید بلکه باید دقت
کند و هر قدر صلاح باشد بگذرد و هر قدر صلاح باشد دریافت کند و ممکن است مراد صاحب اختیار در خصوص عقد باشد که
نمیتواند گذشت کند بلکه باید نصف را بگیرد و نصف دیگر را صرف نظر نماید چون حق ندارد و فرق نیست در ولایت پدر و جد
پدري بر صغیره بین آن که بکارتش زائل شده باشد یا باقی باشد و پدر حیات داشته باشد یا نداشته باشد بلی اگر کبیره باشد باید
بکر باشد بنا بر قول بولایت پدر و جد بر کبیره ولی اقوي عدم ثبوت اینکه ولایت است و اخباریکه در اینکه باب وارد شده است
باید حمل بر استحباب یا دستور اخلاقی شود و شیخ استاد ما علیه الرحمه هم اینکه معنی را تقویت فرمودند و مسلما اگر بکر بالغه
رشیده مایل بمواصلت با مردي شود که کفو او باشد پدر و جد حق ممانعت ندارند و عامه گفتهاند مراد از آنکس که بدست او
عقده نکاح است مرد است و اینکه خلاف ظاهر آیه شریفه است زیرا که عفو نسبت بزوج تصویر ندارد مگر آنکه فرض شود تمام
مهر را پیش از دخول داده باشد علاوه بر آن که چون در صدر آیه خطاب بمردان شده است اگر اینکه حکم هم راجع بآنها میبود
مناسب بود بصیغه خطاب ذکر شود نه غیبت در هر حال روایت اخیره که ظاهرا از طرق عامه است مرجوح است و معمول به امامیه
صفحه 316 از 522
نیست و چون مخالف با ظاهر کتاب است باید طرح شود و هر کس عفو از او سزاوار است خواه مرد باشد خواه زن خواه ولی اگر
عفو نماید بتقوي نزدیکتر است در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که آنحضرت سوگند یاد نموده بود که غلام خود را
[ بزند ولی عمل نفرمود پرسیدند چرا عمل نفرمودي فرمود آیا خدا نفرموده است عفو نزدیکتر بتقوي است و نباید [ صفحه 301
مسلمانان فراموش کنند فضل و احسان را نسبت بخودشان و اگر زنان یا اولیاء آنها تصور نمایند که مرد از اینکه وصلت هیچ
بهرهمند نشده پس بهتر آنستکه ما هم هیچ از او نستانیم بهتر است و همچنین اگر مردان تصور نمایند که زن بامید مهر وصلت نموده
و در میان اقران خود سرشکسته شده تمام مهر را بدهند مناسب با مردي و مردانگی است و سزاوار نیست مرد چیزي را که در معامله
با زن باید باو بدهد پس بگیرد و خداوند به فضل و احسان شما بصیر و بینا است و عطاء کسی را ضایع نمینماید و باضعاف آن
عوض مرحمت میفرماید عیاشی از امام باقر [ع] روایت نموده که پیغمبر [ص] فرمود روزگار سختی بر مردم خواهد آمد که
ممسک میشوند و فضل را در بین خودشان فراموش میکنند با آنکه خداوند فرموده فراموش نکنید فضل را بین خودتان و در عیون
از امیر المؤمنین [ع] و در کافی از امام صادق [ع] قریب به اینکه مضمون را نقل نموده است و در نهج البلاغه علاوه فرموده که
بزرگ میشوند اشرار و پست میشوند اخیار و مردم با اشخاص مضطر معامله میکنند با آن که پیغمبر [ص] نهی از آن فرموده است و
در کافی از امام صادق [ع] قریب باین مضمون را نقل نموده است و شاید مراد آن باشد که نباید با مضطر معامله کرد بلکه باید
احسان نمود باین معنی که اگر محتاج بفروش متاعی است که براي اضطرار میخواهد بفروشد قیمت آن را باو مجانا عطا کرد و اگر
مضطر بخرید متاعی شده که متمکن از اداء ثمن آن نیست آن متاع را باو واگذار کرد و عوض نگرفت و احسان نمود افسوس که
اینکه اخلاق از میان مسلمانان رفت و توصیه خداوند فراموش شد و به جاي آن اخلاق اروپائیان که ضد اینکه است جايگزین
گردید خداوند عاقبت مسلمانان را بخیر فرماید که بواسطه تقلید اجانب بحال کفر از دنیا نروند و چنانچه بخسران دنیا مبتلا شدند به
عذاب ابدي دچار نگردند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 238
اشاره
86- حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات وَ الصَّلاةِ الوُسطی وَ قُومُوا لِلّه قانِتِینَ [ 238 ] -قرآن- 1
ترجمه
مواظبت کنید بر نمازها و نماز میانی و برپاي ایستید براي خدا دعا گویان.
تفسیر
. محافظت بر نماز مداومت و مراقبت و مواظبت باتیان در اوقات و اداء ارکان و اجزاء و شرائط آنست و نماز وسطی نماز میانه روز
است که آن در روز [ صفحه 302 ] جمعه با شرائط مقرره نماز جمعه است که افضل صلوات یومیه است و در غیر روز جمعه نماز
ظهر است که شاید آن هم افضل از سایر صلوات باشد بملاحظه روایات آتیه که در آنها تعیین ظهر شده است چون اهتمام شارع
بآن کاشف از فضیلت آنست خصوصا اگر وسطی به معناي فضلی باشد که تانیث افضل است و نیز تفضیل آنرا در مجمع از امیر
المؤمنین [ع] نقل نموده بنابر اینکه وجه تخصیص آن بذکر همان افضلیت است و در کافی و تهذیب از حضرت باقر [ع] نقل شده
صفحه 317 از 522
است که نماز وسطی نماز ظهر است و آن اول نمازي است که پیغمبر [ص] بجاي آورده است چون آن در وسط روز است و در
میان دو نماز واجب در روز است که نماز صبح و عصر باشد و اینکه معنی را از حضرت صادق [ع] هم نقل نموده است و قمی از
آن حضرت روایت فرموده که مراد از قیام براي قنوت اقبال مرد است به نماز و مواظبت حال آن بطوري که مشغول نه نماید او را از
نماز چیزي و در روایت عیاشی قنوت به دعا تفسیر شده است و در بعضی روایات به اطمینان و رغبت چون در استعمالات همه اینکه
معانی از قنوت بمناسبت مقام اراده میشود و از پیغمبر [ص] روایت شده است که همیشه شیطان از مؤمن ترسان است مادامیکه
مواظب نمازهاي پنجگانه باشد ولی وقتی مواظبت ننماید جرئت میکند و داخل میشود در باطن او و از حضرت باقر [ع] روایت شده
است که نماز وقتی بالا رود در وقت خود برمیگردد به سوي نمازگذار سفید و درخشان و میگوید حفظ نمودي مرا خدا تو را حفظ
کند و چون بالا رود در غیر وقت خود بدون آداب و شرائط برمیگردد بسوي نمازگذار سیاه و تاریک و میگوید ضایع نمودي مرا
خدا تو را ضایع نماید و از حضرت صادق [ع] روایت شده است که کسیکه برپا دارد نمازهاي پنجگانه را با آداب و شرائط و حفظ
نماید اوقات آنرا ملاقات نماید خداوند را روز قیامت با عهدي که بسبب آن داخل بهشت میشود و کسیکه حفظ ننماید مواقیت نماز
را و مراعات نکند آداب و شرائط آنرا ملاقات مینماید خداوند را در حالیکه عهدي از براي آن نیست اگر خدا بخواهد عذاب میکند
او را و اگر بخواهد عفو میفرماید از او و نیز روایت شده است که نماز در اول وقت خوشنودي خدا است و در آخر وقت عفو
خداوند است و عفو نمیباشد مگر از گناه و نیز وارد شده است که نماز در آخر وقت قبول نه میشود مگر [ صفحه 303 ] شخص
معذور باشد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 239
اشاره
126- فَإِن خِفتُم فَرِجالًا أَو رُکباناً فَإِذا أَمِنتُم فَاذکُرُوا اللّهَ کَما عَلَّمَکُم ما لَم تَکُونُوا تَعلَمُونَ [ 239 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس اگر بترسید پس پیادگان یا سواران پس چون ایمن شدید یاد کنید خدا را چنانچه آموخت شما را آنچه را که نبودید بدانید.
تفسیر
. خوف یا از دشمن است یا از دزد یا از درنده یا از غیر اینها در هر حال باید نماز را ترك ننمود نهایت آنکه در راه پیاده یا سواره
باید بجا آورد و استقرار شرط نیست و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که پرسیدند از اینکه آیه فرمود اگر بترسد از
درنده یا دزد تکبیر میگوید و اشاره مینماید اشاره و در فقیه از آنحضرت نقل نموده در نماز زحف که رفتن بسوي دشمن است که
فرمود تکبیر و تهلیل است و اینکه آیه را تلاوت فرمود و نیز از آنحضرت مروي است که اگر در زمین خوفناك باشی و بترسی از
دزد یا درنده پس نماز بجاي آور با آنکه سوار بر مرکب خود باشی و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که کسیکه بترسد
باشاره نماز میخواند بر مرکب خود پس چون خوف شما زائل شد نماز بخوانید بنحو متعارف بطوریکه آموخت شما را خداوند با
آنکه شکر نمائید بر امنیت چنانچه تعلیم فرمود شما را آنچه نمیدانستید از شرایع و آداب نماز و شکرگزاري و تشبیه در اینکه
مقامات مفید تعلیل است چنانچه سابقا بیان گردید و تفصیل آداب و شرائط نماز خوف باید از مراجعه بکتب فقهیه معلوم شود.
صفحه 318 از 522
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 240
اشاره
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم وَ یَذَرُونَ أَزواجاً وَصِ یَّۀً لِأَزواجِهِم مَتاعاً إِلَی الحَول غَیرَ إِخراج فَإِن خَرَجنَ فَلا جُناحَ عَلَیکُم فِی ما فَعَلنَ فِی
245- أَنفُسِهِن مِن مَعرُوف وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 240 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه وفات میکنند از شما و میگذارند جفتها را وصیت می کنند وصیتی از براي جفتهاشان بهره را تا سال بدون بیرون کردن
پس اگر بیرون روند پس گناهی نیست بر شما در آنچه بجا آوردند در خودهاشان از خوبی و خداوند تواناي درستکار است.
تفسیر
. قبل از اسلام و بعد از آن تا مدتی چنین معمول بود که پس از فوت مرد تا یک سال مخارج زن را از مال مرد میدادند و باید از
[ خانه بیرونش ننمایند و بعد از یک سال بدون میراث از خانه بیرونش مینمودند و اینکه حکم منسوخ شد بآیه میراث [ صفحه 304
که ربع است در صورتی که مرد اولاد نداشته باشد و ثمن است در صورتی که اولاد داشته باشد و باید از میراث خودش خرج نماید
و چهار ماه و ده روز عده نکاح دارد قریب باین مضمون از صادقین علیهما السلام نقل شده است و بنابر قرائت معروف وصیۀ مفعول
یوصون مقدر است و بعضی وصیۀ بضم قرائت نمودهاند و بنابر اینکه ممکن است مراد وصیت الهی باشد و حاجت بتقدیر ندارد
چون خبر موصول است و دلالتش بر ثبوت حکم در صدر اسلام و نسخ آن واضح است ولی بنا بر قرائت نصب ممکن است نفوذ
وصیت موجب امضاء اینکه حکم شده باشد و در اینصورت نسخ لازم نمیآید مگر نسبت بوجوب وصیت که مستفاد از جمله خبریه
در مقام طلب است و ممکن است گفته شود آیات ارث و تربص ناظر بحکم وصیت نیست ولی در اخبار تصریح بناسخیت آنها شده
است با آنکه آیه تربص مقدم است و گفتهاند اینکه بر حسب تلاوت است ولی بر حسب نزول آیه تربص مؤخر است در هر حال بر
طبق روایات باید قائل شد که در حال ظهور امارات موت در صدر اسلام اینکه وصیت واجب بوده و اگر نمینمودند ورثه بایستی
باین نحو معمول دارند و بعدا نسخ شده است پس اگر بیرون رفتند از منزل شوهرشان قبل از یک سال و بعد از آن گناهی نیست بر
شما مسلمانان در آنچه بجا آوردند آنها در نفوس خودشان از طلب شوهر و زینت نمودن بر وفق شرع و عرف بعد از انقضاء عده و
خداوند انتقام میکشد از کسیکه مخالفت امر او را نماید و مراعات مصلحت شما را در احکام خود فرموده است و نفی جناح از
مسلمانانی که اولیاء میت هستند در افعال زنان بملاحظه نهی از منکر است چون منکري نیست تا نهی از آن واجب باشد و ترك آن
گناه و نصب متاعا بنابر قرائت معروف بیوصون مقدر است و بنابر قرائت رفع بوصیت مذکور و غیر اخراج بدل یا حال از آنست.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 241
اشاره
74- وَ لِلمُطَلَّقات مَتاع بِالمَعرُوف حَ  قا عَلَی المُتَّقِینَ [ 241 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 319 از 522
و از براي زنان مطلقه بهرئی است بخوبی حقی بر پرهیزکاران
تفسیر
. خداوند اثبات فرمود براي تمامی مطلقات متعه را بعد از آنکه اثبات فرمود براي یک صنف آنها در آیه لا جناح علیکم ان طلقتم
النساء که سابقا با اخبار عامه و خاصه آن ذکر شد و در فقیه از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که متعه زنان واجب است دخول
شده باشد یا نشده باشد و متعه را پیش از طلاق باید بدهد و در تهذیب فرموده متعه واجب است از براي غیر مدخوله و اما مدخوله
متعه او مستحب [ صفحه 305 ] است اگر مهر در ذمه شوهر نباشد و اول پیش از طلاق است و دوم بعد از انقضاء عده و در آنکتاب
از حضرت کاظم [ع] روایت شده است که سؤال نمودند از متعه مطلقه که واجب است جواب مرقوم فرمودند آن بائنه است یعنی
مطلقه بطلاقیکه مرد حق رجوع در آن ندارد و در روایتی وارد شده است که مختلعه متعه ندارد و در مجمع از صادقین علیهما السلام
نقل نموده که متعه مطلقه واجب است اگر مهري براي آن معین نشده باشد و در جواهر الکلام چند روایت نقل نموده که دلالت
دارد بر آنکه غیر مدخوله اگر مهري برایش معین شده نصف مهرش را باید بگیرد و اگر مهري برایش معین نشده باید متعه به او داد
و در مجمع فرموده بعضی گفتهاند متعه ثابت است براي هر مطلقه غیر از آنکه مهر برایش معین شده و پیش از دخول طلاق داده
شده که باید نصف مهر بگیرد و حق متعه ندارد و اصحاب ما هم اینمعنی را روایت نمودهاند لکن باید حمل بر استحباب شود و نیز
فرموده که اینکه آیه باید تخصیص داده شود بآیه گذشته که در تنصیف مهر زنان نازل شده بود اگر مقارن باشد نزول اینکه دو آیه
والا باید قائل شد بآنکه اینکه آیه بآن آیه نسخ شده و آن قبل از اینکه نازل نشده و برخلاف ترتیب تنظیم شده است چون در نزد ما
امامیه متعه زنان واجب نیست مگر براي مطلقه غیر مدخوله که مهر برایش معین نشده باشد و در جواهر اینکه معنی را تأیید نموده و
نسبت باجماع داده و در کافی چند روایت از حضرت صادق [ع] نقل نموده در اینکه آیه که متعه زن بعد از انقضاء عده است
چگونه مرد متعه بدهد با آنکه امید بآنزن دارد و آنزن هم امیدوار بآن مرد است تا خداوند چه مقدر فرموده باشد و اگر مرد موسع
باشد یعنی توانگر باید غلام و کنیز متعه دهد و اگر مقتر باشد یعنی دست تنگ باید گندم و کشمش و جامه و دراهم بدهد و
حضرت حسن بن علی علیهما السلام کنیزي بزنی متعه داد و طلاق نداد زنی را مگر آنکه متعه او را عطا فرمود بنظر حقیر اینکه آیه
بعنوان بیان آیه سابقه نازل شده است و نسخ و تخصیص نیست چون هر دو خلاف اصل است خصوص در اینمقام که از جهاتی
مناسب نیست گویا بمناسبت لفظ محسنین در آیه سابقه بعضی از اصحاب تصور استحباب نموده باشند لذا در اینکه آیه مبدل
بمتقین شده است و الف و لام در و للمطلقات براي عهد است و اشاره بهمان مطلقات در آیه سابقه است که متعه آنها واجب بود و
اینکه در [ صفحه 306 ] روایات تصریح بتعمیم شده است شاید بملاحظه حسن احسان و تقوي باشد که از آیه استفاده میشود که
متعه دادن از لوازم آنست یا آنکه مطلب مستقلی است که بیان فرمودهاند در هر حال میتوان گفت متعه مطلقا مستحب مؤکد است
بملاحظه لفظ آیه که جمع محلی بالف و لام است و ظاهر در عموم و تعبیر بلفظ وجوب در بعضی از اخبار مطلقه و اینکه طلاق
مطلقا از براي زن و هن و ننگ است خدا خواسته از آن جبرانی شود خصوص در موردیکه زن باید دست خالی از خانه مرد
بیرونرود مانند آنکه بواسطه عیب نکاح فسخ شود یا آنکه مهر فاسد باشد بلی در مانند مختلعه و ملاعنه و زنی که قبل از دخول
طلاق داده شود و نصف مهر را بگیرد بعید نیست استحباب هم نداشته باشد و موعد پرداخت در طلاق بائن قبل از انقضاء عده یا قبل
از طلاق است و در طلاق رجعی بعد از انقضاء عده است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 242
صفحه 320 از 522
اشاره
73- کَذلِکَ یُبَیِّن اللّه لَکُم آیاتِه لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 242 ] -قرآن- 1
ترجمه
همچنین بیان میفرماید خدا از براي شما آیات خود را باشد که شما بعقل دریابید
تفسیر
. چنانچه خداوند احکام مطلقات و متعه آنها را بیان فرمود سایر احکام را نیز بجاي خود بیان میفرماید براي آنکه شما بدانید و
بشناسید صلاح و فساد امور خودتان را و از روي عقل و حکمت و انصاف و مروت و مصلحت و عدالت رفتار نمائید
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 243
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم وَ هُم أُلُوف حَ ذَرَ المَوت فَقالَ لَهُم اللّه مُوتُوا ثُم أَحیاهُم إِن اللّهَ لَذُو فَضل عَلَی النّاس وَ لکِنَّ
230- أَکثَرَ النّاس لا یَشکُرُونَ [ 243 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا ندیدي آنانرا که بیرون رفتند از خانههاشان و ایشان هزاران بودند از ترس مرگ پس گفت مر ایشانرا خداوند بمیرید پس زنده
کرد ایشان را بدرستی که خداوند هر آینه صاحب تفضل است بر مردمان ولی بیشتر مردمان شکر نمیکنند
تفسیر
. اینکه قصه براي بیان قدرت کامله الهیه و شگفت خلق از عظمت آنمقام و اقرار پیغمبر [ص] بر وقوع واقعه ذکر شده است و شرح
آن چنانچه در کافی از صادقین علیهما السلام نقل نموده است که اینکه جماعت هفتاد هزار خانه وار بودند اهل یکی از شهرهاي
شام و طاعون در آنشهر زیاد میآمد و بناي مردم بر آنشده بود که در [ صفحه 307 ] موقع آمدن طاعون اغنیا از شهر خارج میشدند و
فقراء که توانائی نداشتند باقی میماندند و زیاد میمردند و کسانیکه بیرون رفته بودند تلفاتشان کم بود و میگفتند اگر ما هم بیرون
نمیآمدیم زیاد میمردیم آنها هم که مانده بودند میگفتند اگر ما بیرون میرفتیم کم میمردیم تا آنکه بنا گذاردند که در موقع آمدن
طاعون همه بیرون روند و چون طاعون آمد اینمرتبه همه بیرون رفتند و در شهرها مسافرت نمودند تا آنکه بشهري رسیدند که ویران
شده بود و اهل آن جلاء وطن نموده بودند و به مرض طاعون مرده بودند در آنشهر اقامت کردند و چون مستقر شدند امر الهی
بمرك آنها صادر شد و در همان ساعت تماما مردند و پوسیدند ولی ابدان آنها ظاهر بود و کسانیکه از آنجا عبور میکردند آنها را
یکجا جمع کردند پس یکی از پیغمبران بنی اسرائیل که خرقیل نام داشت از آن مکان عبور فرمود و چون آنها را بآنحال دید گریه
کرد و عبرت گرفت و از خداوند مسئلت نمود که آنها را زنده فرماید تا تعمیر بلاد و تولید عباد و عبادت با عباد نمایند و خداوند
صفحه 321 از 522
اجابت فرمود و در همان ساعت همه زنده شدند بعد از آنکه خداوند اسم اعظم خود را باو تعلیم فرموده بود و آن پیغمبر از خداوند
بوسیله آن اسم مسئلت نمود و چون آن اسم را بر زبان جاري فرمود نگاه میکرد باستخوانهاي پوسیده و میدید که پرواز میکنند
بسوي یکدیگر و چون اجسادشان کامل شد زنده شدند و نگاه میکردند بیکدیگر و تسبیح میکردند و تهلیل میگفتند و تکبیر
مینمودند خداوند عز و جل را پس خرقیل علی نبینا و آله و علیه- السلام گفت شهادت میدهم که خداوند بر همه چیز قادر است و
اینکه آیه در باره آنها نازل شده است و در عوالی از حضرت صادق [ع] اجمال اینکه قصه را نقل نموده است بعلاوه آنکه اینواقعه
در روز نوروز فرس اتفاق افتاد و آن پیغمبر از طرف خداوند مأمور شد که بر آرامگاه آنها آب بریزد و باین جهت آب ریختن در
روز نوروز مستحب شد و کسی نمیداند سرّ آنرا مگر آنانکه راسخ در علمند و در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که اینقوم
پس از زنده شدن در خانهها منزل نمودند و غذا خوردند و زن گرفتند و ماندند تا آنکه باجل خدائی از دنیا رفتند و اینکه از
تفضلات الهی است که موجبات بصیرت و عبرت مردم را بآنها گوشزد میفرماید ولی بیشتر مردم بصیرت پیدا نمیکنند و عبرت
نمیگیرند و امر خداوند بموت مانند امر اوست [ صفحه 308 ] بایجاد که میفرماید کن فیکون.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 244
اشاره
84- وَ قاتِلُوا فِی سَبِیل اللّه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ سَمِیع عَلِیم [ 244 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کارزار کنید در راه خدا و بدانید که خداوند شنواي دانا است
تفسیر
. فرار از مرگ بیثمر است زیرا که هر کس باید شربت ناگوار مرگ را بچشد و تا مقدر نشده باشد واقع نمیشود پس اگر بفیض
شهادت برسد و بعزت در میدان جنگ بموت احمر بمیرد بهتر است از آنکه در بستر مذلت بموت اصفر از دنیا برود و خداوند شنوا
است اعذار ناپسند کسانیرا که از جهاد تخلف مینمایند و مرغبات پسندیده را که عقلا و اهل ایمان در تحریص و ترغیب بجهاد ذکر
میکنند و دانا است باسرار همه که اظهارات آنها مطابق با ضمیر است یا مجرد زبان و هر کس را بر طبق نیات قلبیه و اعمال خارجیه
او سزا و جزا در دنیا و آخرت خواهد داد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 245
اشاره
149- مَن ذَا الَّذِي یُقرِض اللّهَ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَه لَه أَضعافاً کَثِیرَةً وَ اللّه یَقبِض وَ یَبصُطُ وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 245 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 322 از 522
کیست آنکس که وام دهد خدا را وامی خوب پس دو چندان گرداند آنرا براي او دو چندانهاي زیاد و خداوند میگیرد و میگشاید و
بسوي او بازگشت خواهید نمود
تفسیر
. قرض الحسنه یا صله امام [ع] باید از روي اخلاص باشد و با کمال طیب نفس بدون وضع منت از مال حلال براي تقرب بخدا
بمؤمن قرض بدهد یا پیشکش امام [ع] نماید تا خداوند چندین برابر که عدد آنرا جز خداوند نمیداند باو عوض در دنیا و آخرت
عنایت فرماید و اختیار قبض و بسط رزق و مال با خداوند است بهر کس خواسته باشد وسعت میدهد و هر کس را خواسته باشد
تنگدست مینماید پس نباید بخل ورزید و از خوف فقر امساك در انفاق نمود و مالی را که خداوند به بنده خود عنایت فرموده از
صرف در راه او مضایقه کرد با آنکه بازگشت همه خلق بخالق است و در آنمقام هر کس بجزاي عمل و انعام پیشکش خود خواهد
رسید در فقیه از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که اینکه آیه در صله امام [ع] نازل شده است و در کافی از آنحضرت نقل
نموده که هیچ چیز در نزد خدا محبوبتر از آن نیست که شخص نقدینه از مال خود خارج نماید و برسم پیشکش نزد امام [ع] ببرد
که خداوند هر درهم او را مانند کوه احد در بهشت نماید و اینکه آیه را تلاوت نمودند و فرمودند که مخصوص بصله امام [ صفحه
309 ] است و در معانی و مجمع از آنحضرت نقل نموده که چون نازل شد آیه من جاء بالحسنۀ فله خیر منها پیغمبر [ص] عرض کرد
بار الها زیاد فرما پس نازل شد آیه من جاء بالحسنۀ فله عشر امثالها باز پیغمبر [ص] عرض کرد بار الها زیاد فرما پس اینکه آیه نازل
شد و پیغمبر [ص] دانست که زیاد از خداوند بیشمار و غیر متناهی است بنظر حقیر اینکه آیه شریفه شامل است بحسب ظاهر قرض
الحسنه و هر صله و برّ و احسان مالی را که بقصد قربت واقع شود چون تمام آنها معامله با خدا است و مؤید اینکه معنی است روایت
اخیره که از امام [ع] نقل شد و منافی نیست دو روایت دیگر که ظاهر آن دو اختصاص بصله امام [ع] بود زیرا ممکن است روایت
اولی در مقابل اهل سنت وارد شده باشد که تصور میکردند اختصاص بقرض الحسنه دارد و کسانی که میگفتند مگر خدا فقیر
است که قرض میخواهد امام [ع] خواسته است بفرماید اعم است از قرض دادن و تقدیمی امام که بمنزله تقدیمی در پیشگاه حضرت
احدیت است و روایت دوم در مقابل صله خلفاء جور است که خواسته است بفرماید اختصاص بصله امام [ع] دارد و شامل تقدیمی
سلاطین جور نمیشود و در اخبار صحیحه وارد شده است که براي صدقه ده برابر ثواب است و براي قرض الحسنه هیجده برابر شاید
ثواب بینهایت مخصوص بصله امام باشد و باین ملاحظه اختصاص بآن داده شده است و قرض دادن عبارت است از تملیک مالی را
بکسی براي آنکه آنرا صرف نماید و مانند آن را در موعد معینی رد کند پس مناسب است استعمال شود در تقدیم بنده خیري را به
پیشگاه احدیت براي آنکه در آخرت مانند آنرا چندین برابر باو عنایت فرماید اگر در دنیا هم عوض کرامت کند چیزي از خزانه
کرمش کم نمیآید خداوند توفیق اینکه تجارت را بهمه عطا فرماید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 246
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی المَلَإِ مِن بَنِی إِسرائِیلَ مِن بَعدِ مُوسی إِذ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُم ابعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِل فِی سَبِیل اللّه قالَ هَل عَسَ یتُم إِن کُتِبَ عَلَیکُمُ
القِتال أَلاّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فِی سَبِیل اللّه وَ قَد أُخرِجنا مِن دِیارِنا وَ أَبنائِنا فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِم القِتال تَوَلَّوا إِلاّ قَلِیلًا مِنهُم وَ اللّهُ
434- عَلِیم بِالظّالِمِینَ [ 246 ] -قرآن- 1
صفحه 323 از 522
ترجمه
آیا ندیدي گروهی از بنی اسرائیل را بعد از موسی چون گفتند به پیغمبري که بود مر ایشان را که برانگیز از براي ما پادشاهی را تا
کارزار کنیم در راه خدا گفت آیا انتظار میرود از شما اگر نوشته شود بر شما کارزار آنکه کارزار نکنید [ صفحه 310 ] گفتند و چه
میشود ما را که کارزار نکنیم در راه خدا با آنکه بتحقیق بیرون کرده شدیم از خانههامان و فرزندانمان پس چون نوشته شد بر ایشان
کارزار برگشتند مگر اندکی از ایشان و خدا دانا است بستمکاران
تفسیر
. مراد از رؤیت علم و اطلاع است و آن جماعت از اشراف بنی اسرائیل بودند و پیغمبر آنها بعد از وفات حضرت موسی بر حسب
نقل مجمع از حضرت باقر [ع] اشموئیل نام داشته و آن بعربی اسماعیل است و نیز در مجمع و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل
نموده که در آنزمان معمولا امیر لشگر را پیغمبر انتخاب مینمود و وسائل جنگ را برایش فراهم میکرد و از طرف خداوند خیر و
صلاح را باو خبر میداد و او را پادشاه میخواندند و اشموئیل با آن جماعت اتمام حجت نمود و از آنها عهد و پیمان گرفت که پس
از تعیین امیر جنگ تخلف از جهاد ننمایند و فرمود اگر احتمال میدهید در باره خودتان که کوتاهی نمائید بگوئید گفتند چگونه
ممکن است ما در جنگ کوتاهی کنیم با آنکه ما را باسارت و اجبار از خانمانمان دور کردند لکن با اینکه حال چون فرمان الهی
بجنگ صادر شد مخالفت کردند مگر کمی از آنها که در منهج عددشانرا در سیصد و سیزده تن تعیین نموده است و در برهان از
امام باقر [ع] روایت نموده که آنها شصت هزار نفر بودند و خداوند عالم است بحال کسانیکه در باره خود و اهل دیار خود ظلم
کنند و حاضر براي جهاد نشوند و در دنیا بذلت و اسارت و رقیت دچار و در آخرت بعذاب الهی گرفتار گردند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 247
اشاره
وَ قالَ لَهُم نَبِیُّهُم إِن اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنّی یَکُون لَه المُلک عَلَینا وَ نَحن أَحَقُّ بِالمُلک مِنه وَ لَم یُؤتَ سَ عَۀً مِنَ المالِ
357- قالَ إِن اللّهَ اصطَفاه عَلَیکُم وَ زادَهُ بَسطَۀً فِی العِلم وَ الجِسم وَ اللّه یُؤتِی مُلکَه مَن یَشاءُ وَ اللّه واسِع عَلِیم [ 247 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفت مر ایشان را پیغمبرشان همانا خداوند بتحقیق برانگیخت از براي شما طالوت را پادشاه گفتند از کجا باشد مر او را پادشاهی
بر ما و ما سزاوار- تریم بپادشاهی از او با آنکه داده نشده است باو وسعتی از جهت مال گفت همانا خداوند برگزید او را بر شما و
افزود او را بسطی در علم و جسم و خدا میدهد ملکش را بهر کس خواهد و خدا وسعت دهنده دانا است
تفسیر
. پس از تعیین پادشاه بنی اسرائیل به پیغمبرشان گفتند چرا طالوت باید پادشاه ما باشد و از کجا او اهلیت اینمقام را پیدا کرده با
آنکه ما از اولاد یهودا [ صفحه 311 ] هستیم و پادشاهی ارث ما است بعلاوه صاحب ثروت و مکنت و جاهیم و طالوت شخصی است
صفحه 324 از 522
فقیر و بیبضاعت اشموئیل فرمود اینکه منصبی است که از طرف خداوند براي او تعیین شده که عالم است بمصالح شما و خیر شما
را میخواهد لابد خیر و صلاح شما را در سلطنت او دانسته بعلاوه شرط سلطنت علم و اطلاع باوضاع داخل و خارج مملکت است که
در امور سیاسیه بتواند اقدام نماید و نیز توانائی و قوت بدنی و عظمت جثه است تا آنکه در نظر دشمنان با عظمت و رعب آور باشد
و نیرومند گردد و تدابیر جنگی را بکار برد ثروتمندي و اولاد یهودا بودن چه مدخلیت در اینکه امور دارد خداوند طالوت را
متصف باین اوصاف که در خور پادشاه است فرموده گویند مرد ایستاده وقتی دستش را بلند میکرد بسر او میرسید و خداوند مالک
الملک و واسع الفضل است هر کس را بخواهد و صلاح بداند پادشاهی و مکنت کرامت می- فرماید و کسی را نمیرسد که در امر
او چون و چرا نماید چون دانا است و نادان حق ایراد بدانا ندارد و قمی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که بنی اسرائیل بعد از
حضرت موسی مرتکب معاصی شدند و دین خدا را تغییر دادند و از فرمان الهی تخلف نمودند و در میان آنها پیغمبري بود که امر و
نهی مینمود و آنها اطاعت نمی کردند و روایت شده که او ارمیاء نبی بوده است پس خداوند جالوت را بر آنها مسلط فرمود و او
قبطی بود آنها را اذیت نمود مردانشان را کشت و خارج از دیارشان کرد و اموال آنها را تصرف نمود و زنانشان را بخدمتگاري
وادار کرد پس آنها متوسل به پیغمبرشان شدند و گفتند از خدا بخواه که پادشاهی براي ما بر انگیزاند که ما در تحت لواي او با
دشمنان خود رزم کنیم در راه خدا و معمولا در بنی اسرائیل نبوت در یک خانواده بود و سلطنت در یک خانواده خداوند نبوت و
سلطنت را براي بنی اسرائیل در یک خانواده جمع نفرموده بود نبوت در اولاد لاوي بود و سلطنت در اولاد حضرت یوسف و طالوت
از اولاد إبن یامین بود که برادر مادري حضرت یوسف است پس نه از خانواده نبوت بود نه از خانواده سلطنت ولی اعلم از همه و
شجاع و قوي بود و جثه بزرگی داشت که مانند او کسی نبود و فقیر بود و آنها او را بفقر و تهیدستی ملامت نمودند و بر او عیب
[ گرفتند و از اختیار خداوند او را براي سلطنت غضبناك شدند و چون فرمان جنگ داد پشت کردند مگر کمی و [ صفحه 312
سؤال و جواب مذکور در آیه شریفه در میان ایشان و پیغمبرشان بوقوع پیوست.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 248
اشاره
وَ قالَ لَهُم نَبِیُّهُم إِن آیَۀَ مُلکِه أَن یَأتِیَکُم التّابُوت فِیه سَ کِینَۀٌ مِن رَبِّکُم وَ بَقِیَّۀٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحمِلُه المَلائِکَۀُ إِن فِی
256- ذلِکَ لَآیَۀً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 248 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفت مر ایشانرا پیغمبرشان همانا نشانه پادشاهی او آنست که بیاید شما را تابوت که در آنست آرامش از پروردگارتان و باقی
مانده از آنچه گذاردند آل موسی و آل هارون برمیدارند آنرا ملائکه همانا در اینکه هر آینه نشانهئی است مر شما را اگر باشید
گروندگان
تفسیر
. در ذیل حدیث شریف که در آیه سابقه از امام باقر [ع] نقل شد آنحضرت میفرماید که اینکه تابوت همان تابوتی بود که حضرت
موسی را مادرش در آن نهاد و بدریا افکند و بنی اسرائیل به او تبرك میجستند چون حضرت موسی ایام وفاتش در رسید الواح
صفحه 325 از 522
توریۀ و زره خود و آنچه را از آیات نبوت با خود داشت در آن گذارد و بیوشع که وصی او بود بودیعت سپرد و آن تابوت در میان
بنی اسرائیل بود تا آنکه مورد اهانت بنی اسرائیل و ملعبه اطفال آنها گشت و تا آن تابوت در میان بنی- اسرائیل بود عزت و شرف
داشتند و چون پیرامون معصیت شدند و بتابوت اهانت نمودند خداوند آنرا از میانشان برداشت و بعد از آنکه از پیغمبرشان طلب
نمودند که پادشاهی براي آنها معین فرماید و خداوند طالوت را بپادشاهی براي ایشان بعث فرمود تابوت را هم بآنها مسترد داشت
چنانچه در اینکه آیه ذکر فرموده است و مراد از بقیه که ذکر شده است ذریه انبیا است و اینکه تفسیر را از براي بقیه مذکوره در
اینکه آیه شریفه عیاشی نیز از امام صادق [ع] نقل نموده است و شاید مراد مواریث انبیاء علیهم السلام باشد مانند عصا و نعلین
حضرت موسی و عمامه هارون و امثال اینکه اشیاء نفیسه که مورد اهمیت ایشان بوده و به اوصیاء خودشان میسپردند و در کافی و
عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده پارههاي شکسته الواح بود که در آن علم و حکمت بود و عیاشی از حضرت رضا [ع] نقل
نموده که در تابوت الواح موسی [ع] بود که شکسته شده بود و طشتی که دل پیغمبران را در آن شست و شو میدادند و قمی از
آنحضرت نقل نموده که سکینه نسیم بهشتی بود که داراي وجهی بود مانند وجه انسان و چون تابوت را میان مسلمانان و کفار
میگذاردند هر کس بر تابوت مقدم میشد باید برنگردد [ صفحه 313 ] تا بر دشمن غلبه نماید یا کشته شود و هر کس برمیگشت کافر
شده بود و امام او را می کشت و در معانی از امام کاظم [ع] نقل نموده که پرسیدند از میزان مساحت تابوت فرمود سه ذراع در دو
ذراع بود پرسیدند در او چه بود فرمود عصاي موسی و سکینه پرسیدند سکینه چه بود فرمود روح خدا که سخن میگفت با آنها وقتی
در امري اختلاف مینمودند و خبر میداد از آنچه میخواستند و در مجمع بودن سکینه نسیم خوش بهشتی را از امیر المؤمنین و بودن
بقیه عصاي موسی و پارههاي الواح را از امام باقر [ع] نقل نموده است و در برهان از آنحضرت نقل نموده که ملائکه بصورت بقره
حمل مینمودند تابوت را و از حضرت رضا [ع] نقل نموده که سکینه نسیم بهشتی و بوي خوشی بود که بر حضرت ابراهیم نازل شد
در وقت بناء کعبه و در اطراف بنا گردش میکرد تا زمانی که آنحضرت کار میکرد و تابوت در بنی اسرائیل دست بدست میگشت و
از اصحاب سؤال فرمود که تابوت شما چیست عرض کردند سلاح است تصدیق فرمود و در مجمع از حضرت صادق [ع] روایت
نموده است که تابوت در دست دشمنان بنی اسرائیل که عمالقه بودند افتاد بعد از آنکه از حدود الهی تجاوز نمودند و بدعت در
دین گذاردند و مغلوب شدند بخواست الهی و ثانیا بایشان عودت داده شد بحکم خداوند و در کافی از آنحضرت نقل نموده است
که مثل سلاح در میان ما مثل تابوت است در بنی اسرائیل در میان آنها هر خانواده که تابوت نزد آنها بود پیغمبري از آن ایشان بود
و در میان ما هر خانواده که سلاح در نزد آنها باشد آنکس که سلاح در نزد او است امام است و در روایت دیگري است که در بنی
اسرائیل هر جا تابوت بود آنجا پادشاهی بود و در ما هر جا سلاح باشد آنجا علم است تحقیق جامع بنظر حقیر تابوت صندوقی است
که خداوند امنیت را در آن مقدر فرموده بوده است لهذا مادر حضرت موسی آنحضرت را در آن گذارد و بدریا افکند و آن در نزد
حضرت موسی بود و آنحضرت اشیاء نفیسه نبوت را از قبیل عصا و نعلین و زره و پارههاي الواح توریۀ و طشت تطهیر قلوب انبیاء را
در آن حفظ میفرمود و البته چنین صندوقی متبرك و مورد عنایت غیبیه الهیه و اطمینان قلوب اهل ایمان است و موجب ظفر و
نصرت بر اعدا خواهد بود و باید مسلمانان با اتکال بیمن او جنگ کنند و پشت بآن نکنند تا خداوند بایشان ظفر عنایت فرماید بنابر
اینکه مناسب است در جنگها مانند قرآنیکه [ صفحه 314 ] در عرابه میگذاردند و براي امیر تیمور گورکانی در طلیعه لشگر
میکشیدند براي بنی اسرائیل کشیده شود و نسیم بهشتی که بوي خوش فتح و ظفر است از آن بمشام جان برسد و چون مشتمل بر
الواح توریۀ که مشتمل بر علم و حکمت است بوده است باید حل اختلافات و اخبار از مغیبات بتوسط آن صورت پذیر گردد و
بهمین مناسبت از آن بذریات یعنی مواریث و نتائج و موالید روحیه انبیاء تعبیر شده است و گاهی آنرا روح متکلم الهی خواندهاند و
البته باید چنین صندوقی محترم باشد و اگر باو اهانت نمایند و تغییر دهند احکام مودعه در آنرا باید مورد غضب الهی شوند و از
دست آنها گرفته شود و لابد باید چنین صندوقی در نزد نبی یا وصی وقت باشد که علامت ظاهري مقام او باشد چنانچه سلاح و
صفحه 326 از 522
نفائس ملکی و ملکوتی پیغمبر [ص] در نزد امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام بود و گاه گاهی اظهار میفرمودند و
استدلال بامامت براي عامه مینمودند و از اینکه باب است اظهارات امام مظلوم در روز عاشورا و اتمام حجت بر آن قوم جفاکار
نهایت آنکه چون در بنی اسرائیل گاهی سلطنت از نبوت تفکیک میشد هرگاه صندوق نزد پادشاه بود معلوم میشد سلطنت او بحق و
منصوب از طرف خدا و پیغمبر است و در اینکه امت چون امامت و امارت توأم است هر جا سلاح است علم هم آنجا است چنانچه
از کلام امام صادق [ع] استفاده میشود و از کافی نقل شد خواستهاند بفرمایند اگر سلطنت ظاهریه در اینکه امت بحق بود باید سلاح
در نزد سلطان وقت باشد و چون نیست و در نزد ما است معلوم میشود باطل است و ما بر حقیم و دلالت دارد بر اینکه امر ذیل آیه
شریفه که خداوند میفرماید بدرستیکه در اینکه بودن تابوت علامت سلطنت حقه طالوت علامتی است براي حقیت دین شما و امتیاز
امام از غیر آن اگر داراي ایمان باشید چنانچه علامت بود براي سلطنت حقه در میان بنی اسرائیل بنا بر آنکه اینکه جمله خطاب الهی
باشد باین امت نه متمم کلام پیغمبر بنی اسرائیل چنانچه فیض ره احتمال داده است چون حمل کلام بر تأسیس اولی از تأکید است و
در صورتی که مقول قول پیغمبر بنی اسرائیل باشد باید حمل بر تأکید شود و در هر حال دلالت آیه شریفه بر آنکه سلطنت حقه هم
باید منصوب و ممضی از طرف خداوند باشد واضح است لذا براي آن علامت حقیت وضع نمودهاند بنابر اینکه شبهه که عرفا اهل
سنت در غاصبیت خلفا نمودهاند که [ صفحه 315 ] سلطنت منصب الهی نیست و از شأن امام خارج است لذا براي امیر المؤمنین [ع]
قائل به مقام امامت و وصایت و ولایت شدهاند و براي خلفا قائل بمقام سلطنت حقه ظاهریه بکلی بیوجه و داراي صورتی عوام فریب
و سیرتی قابل تکذیب و تعییب است بلکه سلطنت هم شأن امام است یا کسیکه منصوب از قبل امام باشد چگونه ممکن است عقلا
امام و ولی و وصی موجود باشد و زمام مهام امور ملک و مملکت بدست اشخاص ناقابل باشد که بر اعراض و نفوس مسلمانان
مسلط شوند و ردع و امضاي امام مدخلیتی در بطلان و حقیت سلطنت آنها نداشته باشد پناه میبریم بخداوند از شبهات شیطانیه که
چه اشخاصی را بچه وساوسی گمراه میکند و از بیانات سابقه معلوم شد که ذکر آل در آیه شریفه مقحم نیست چنانچه در منهج
احتمال داده شده است چون مراد مواریث خانوادگی انبیاء است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 249
اشاره
فَلَمّا فَصَلَ طالُوت بِالجُنُودِ قالَ إِن اللّهَ مُبتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنه فَلَیسَ مِنِّی وَ مَن لَم یَطعَمه فَإِنَّه مِنِّی إِلاّ مَن اغتَرَفَ غُرفَۀً بِیَدِه فَشَرِبُوا
مِنه إِلاّ قَلِیلاً مِنهُم فَلَمّا جاوَزَه هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه قالُوا لا طاقَۀَ لَنَا الیَومَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِه قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّه کَم مِن
514- فِئَۀٍ قَلِیلَۀٍ غَلَبَت فِئَۀً کَثِیرَةً بِإِذن اللّه وَ اللّه مَعَ الصّابِرِینَ [ 249 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس چون بیرون آمد طالوت با لشگرهایش گفت همانا خداوند آزمایش کننده شما است بجوئی پس هر کس آشامید از آن پس
نیست از من و هر کس نچشید آنرا همانا او از من است مگر آنکه بردارد کفی را بدستش پس آشامیدند از آن مگر اندکی از ایشان
پس چون گذشتند از آن او و آنانکه گرویدند با او گفتند نیست توانائی براي ما امروز بجالوت و لشگرهایش گفتند آنانکه گمان
میکردند که ایشان ملاقات کنندگان خدایند بسا از گروه اندك که غالب آیند گروه بسیار را بدستور خدا و خداوند با صبر
کنندگان است
صفحه 327 از 522
تفسیر
. فصل در اصل متعدي و بمعنی جدا کردن است ولی چون مفعولش زیاد حذف میشود بمنزله لازم استعمال شده است و اینجا مراد
بیرون شدن از دار السلطنه است براي جنگ با عمالقه و چون بیرون آمدند از شهر بمعرض امتحان دیگري در آمدند که بنا شد از
آب نهریکه باو میرسند ننوشند مگر یک غرفه و همه آشامیدند مگر همان سیصد و سیزده نفر که اعتراض بر حکم الهی در تعیین
طالوت ننمودند و اینجمله بعضیها کفی برداشتند و بعضی هیچ نیاشامیدند چنانچه در کافی و عیاشی [ صفحه 316 ] از امام باقر [ع]
نقل نموده است و در برهان از امام صادق [ع] روایت نموده که اینکه سیصد و سیزده نفر نه آشامیدند و نه ذخیره نمودند و روایت
شده است که هر کس بیکغرفه اکتفا نمود کفایت کرد از براي شربش و مطهرهاش و هر کس اکتفا ننمود عطش بر او غلبه کرد و
لبهایش سیاه شد و نتوانست گذر کند و همین است حال دنیا از براي قاصد سفر آخرت درست دقت نمائید و پند بگیرید پس چون
طالوت از نهر عبور نمود با آن عده کم از اهل ایمان که از امتحان دوم بیرون آمده بودند دیدند سیاهی لشگر جالوت را پس آنها
که یکغرفه آشامیده بودند گفتند ما از عهده جالوت و لشگرش برنمیآئیم و کسانی که یقین بملاقات رحمت خدا داشتند در روز
جزا ایشان آنهائی بودند که هیچ نیاشامیده بودند گفتند چه بسیار عده کمی که غلبه نمایند بر عده زیادي باذن خدا باید صبر نمود و
خدا با صابران است و از امتحان سوم هم بیرون آمدند و از اینکه جا مفهوم میشود که سالک راه آخرت اگر مطمئن بلقاء الهی باشد
بکلی از دنیا صرف نظر نموده اقبال بآخرت مینماید و در تمام امور توکل کامل خود را بخداوند ابراز خواهد نمود و فتح و ظفر
نصیب او و یارانش میشود و اگر بمقداري که براي او از دنیا ترخیص شده است قناعت نماید باز موفق بطی طریق خواهد شد نهایت
آنکه اگر زهد نورزد در زمره سابقین محسوب نخواهد بود و اگر حرص بدنیا را شعار خود نماید و زیادتر از مقدار تجویز شده از
حطام دنیوي بهرهمند گردد بکلی از سفر آخرت باز میماند و در جهنم دنیا چندي زیست خواهد نمود و از مقصد و مقصود مانده
روز بروز حرصش افزوده شود عاقبت هم ناکام و سیه فرجام قهرا از محبوب غدار خود دست کشیده نتیجه اعمال سیئه خود را
دربرخواهد گرفت و با صور قبیحه محشور خواهد بود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 250
اشاره
147- وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِه قالُوا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَی القَوم الکافِرِینَ [ 250 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون برابر شدند مر جالوت و لشگریانش را گفتند پروردگار ما کرم فرما بر ما شکیبائی را و ثابت دار قدمهاي ما را و نصرت ده
ما را بر گروه کافران.
تفسیر
. بروز بمعنی ظهور است و مراد رو برو شدن با دشمن است و آنها همان خلاصه اهل ایمان و اخلاص بودند که در اینموقع باز توجه
خودشان را بدرگاه احدیت اظهار نموده دست بدعا و انابه برداشتند و متفق الکلمه عرض نمودند بار الها بریز بر [ صفحه 317 ] ما
باران رحمت خود را و پر کن ظروف قلوب ما را از صبر و شکیبائی تا در نتیجه آن ثبات قدم پیدا کنیم در برابر دشمن و در نتیجه
صفحه 328 از 522
آن فتح و ظفر نصیب ما گردد اینکه سه جمله دعا بترتیب علل مرتب شده است که ایجاد لطف مخصوصی در کلام مینماید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 251
اشاره
فَهَزَمُوهُم بِإِذن اللّه وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاه اللّه المُلکَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ عَلَّمَه مِمّا یَشاءُ وَ لَو لا دَفع اللّه النّاسَ بَع َ ض هُم بِبَعض لَفَسَ دَتِ
254- الَأرض وَ لکِن اللّهَ ذُو فَضل عَلَی العالَمِینَ [ 251 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس هزیمت دادند ایشانرا بدستور خدا و گشت داود جالوت را و داد او را خداوند پادشاهی و حکمت و آموخت او را از آنچه
میخواست و اگر نبود دفع نمودن خدا مردم را برخیشان را به برخی هر آینه تباه میشد زمین ولی خداوند صاحب فضل است بر
جهانیان
تفسیر
. قمی از حضرت رضا [ع] نقل نموده که خداوند بپیغمبر بنی اسرائیل وحی نمود که کشنده جالوت کسی است که زره موسی [ع]
باندام او راست آید و او مردي است از اولاد دلاوي بن یعقوب که نام او داود است و نام پدرش آسی است که چوپان است و او ده
پسر داشت که کوچکتر از همه داود بود و چون طالوت بنی اسرائیل را احضار براي جنگ نمود فرستاد پسران آسی را آوردند بیک
یک از آنها زره حضرت موسی را پوشانید با اندام هیچ یک راست نیامد پس بآسی خطاب نمود که آیا اولاد دیگري داري عرض
کرد پسر دیگري دارم کوچکتر از همه که او را براي شبانی گوسفندان خودم گذاردهام پس طالوت او را احضار فرمود و چون او
رو براه آورد با خود فلاخنی داشت و در بین راه سه سنگ او را ندا نمودند که ما را بردار و هر سه را برداشت و در توبره خود جاي
داد و اینکه جوان قوي و شجاع و حملهور بود چون نزد طالوت حاضر شد و زره موسی را بر او پوشانیدند باندامش راست و درست
آمد پس بیرون آمد طالوت با لشگرش و پیغمبرشان فرمود در اینکه راه خداوند امتحان میکند شما را بنهري و اجمال قصه سابقه را
بیان فرمود و از امام صادق [ع] روایت نموده است که داود در مقابل جالوت توقف نمود در صورتی که او سوار فیل بود و تاجی
بسر داشت که در جبهه او یاقوت درخشانی نصب بود و لشکریانش در جانب راست و چپ او صف کشیده بودند داود یکی از آن
سه سنگ را در فلاخن گذارده بمیمنه لشکر پرتاب [ صفحه 318 ] نمود و آن سنگ بهوا رفت و به سر آنها فرود آمد و پراکنده
شدند سنگ دیگر را بمیسره لشکر پرتاب نمود بهمان نحو واقع شد و متفرق شدند سومی را بجانب شخص جالوت انداخت بیاقوت
رسید که در پیشانی او بود خورد گردید و بمغز سرش رسید و مرده از فیل بزمین افتاد و در روایت عیاشی است که پس از اینکه
واقعه اجتماع نمودند بنی اسرائیل بر داود و پادشاه شد و نام طالوت از میان رفت و خداوند زبور را بر او نازل فرمود و صنعت
آهنگري را باو آموخت و آهن در دست او نرم شد و در منهج است است که طالوت دختر خود و انگشتري مملکت داري را پس از
اینکه واقعه بداود داد و او بتخت سلطنت نشست و رسم عدل و داد را بنیاد نهاد و بخلعت نبوت آراسته گردید و مراد از حکمت در
آیه شریفه علم نبوت است یا کتاب زبور و مراد از علم مما یشاء احکام دین است یا صنعت لبوس که زره است یا علم بزبان
چرندگان و پرندگان یا علم موسیقی و الحان و در خبر است که چون آن حضرت تلاوت زبور میفرمود براي حسن صوت او مرغان
صفحه 329 از 522
هوا و وحوش صحرا بدر صومعه و بالاي سرش گرد میآمدند بطوري که اگر میخواست کسی آنها را صید نماید میتوانست با
دست بگیرد و بنظر حقیر مراد از علم مما یشاء آنستکه آنچه را میخواست بداند خداوند باو تعلیم میفرمود و اختصاص بعلمی دون
علمی نداشت و اگر نباشد دفع نمودن خداوند کفار را بوجود اهل ایمان و نصرت ایشان یا اگر نباشد دفع نمودن خداوند هلاك را
از فجار ببرکت وجود ابرار هر آینه کفر یا هلاك سراسر زمین را خواهد گرفت ولی خداوند بفضل خود دفع شر کفار و هلاك
فجار را ببرکت وجود ابرار و اخیار نموده و خواهد نمود و در مجمع معنی دوم را از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده است و در کافی و
عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که مراد دفع نمودن خداوند است ببرکت نماز گذاردن و زکوة دهندگان و حج کنندگان
از شیعیان ما بلا را از آنانکه نماز نمیگذارند و زکوة نمیدهند و حج نمی کنند از شیعیان ما و اگر نه اینکه بود همه هلاك میشدند
و قسم یاد فرمودند پس از تلاوت آیه که نازل نشده است مگر در باره شیعیان ما و نیز در مجمع از پیغمبر [ص] روایت نموده است
که اگر نباشند بندگان رکوع کننده و اطفال شیر خواره و حیوانات چرنده هر آینه ریخته شود بر شما عذاب ریختنی و نیز از آن
[ حضرت روایت شده است که خداوند اصلاح میفرماید براي صلاح مرد مسلمان اولاد و احفاد و اهل خانه و [ صفحه 319
همسایگان او را و همیشه در حفظ الهی هستند مادامی که آن مرد صالح در میان آنها است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 252
اشاره
90- تِلکَ آیات اللّه نَتلُوها عَلَیکَ بِالحَق وَ إِنَّکَ لَمِنَ المُرسَلِینَ [ 252 ] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه آیتهاي خدا است که میخوانیم آنها را بر تو براستی و بدرستیکه تو هر آینه از فرستاده شدگانی.
تفسیر
. اشاره است بقصه موت هفتاد هزار خانواده و سلطنت طالوت و آمدن تابوت و انهزام لشکر جالوت و کشته شدن او بدست داود [ع]
که اینها تمامی آیات عظمت حقند و بر وجه مطابق با واقع بدون شک و ریب از احدي از اهل کتاب که در کتب آنها ذکر شده
است خداوند وحیا برسول خود اخبار فرموده و اینکه دلالت تامه بر نبوت او دارد زیرا مسلّم است که آن حضرت از کسی چیزي
تعلیم نگرفت و کسی چیزي باو نیاموخت.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 253
اشاره
تِلکَ الرُّسُل فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعض مِنهُم مَن کَلَّمَ اللّه وَ رَفَعَ بَعضَهُم دَرَجات وَ آتَینا عِیسَی ابنَ مَریَمَ البَیِّنات وَ أَیَّدناه بِرُوح القُدُس وَ
لَو شاءَ اللّه مَا اقتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعدِهِم مِن بَعدِ ما جاءَتهُم البَیِّنات وَ لکِن اختَلَفُوا فَمِنهُم مَن آمَنَ وَ مِنهُم مَن کَفَرَ وَ لَو شاءَ اللّه مَا اقتَتَلُوا وَ
434- لکِن اللّهَ یَفعَل ما یُرِیدُ [ 253 ] -قرآن- 1
صفحه 330 از 522
ترجمه
اینکه پیغمبران را فضیلت دادیم برخی از ایشانرا بر برخی از ایشان کسی است که سخن گفت با او خدا و بلند فرمود بعضی از ایشان
را درجاتی و دادیم عیسی پسر مریم را معجزات و تأیید نمودیم او را بروح القدس و اگر میخواست خداوند کارزار نمیکردند
آنانکه بودند پس از ایشان بعد از آنکه آمد ایشانرا معجزات ولی اختلاف کردند پس بعضی از ایشان کسانی هستند که گرویدند و
بعضی از ایشان کسانی هستند که کافر شدند و اگر خواسته بود خدا کارزار نمیکردند ولی خدا میکند آنچه میخواهد.
تفسیر
. اشاره است به پیغمبران نامبرده در اینکه سوره که فضیلت داده است خداوند بعضی از ایشان را بر بعضی بسبب اختصاص بمنقبت و
شرفی که در غیر او نبوده از آن جمله پیغمبرانی هستند که خداوند بدون سفیر و واسطه با آنها تکلم فرموده مانند حضرت موسی
[ع] در آنشب که در طور سینا صداي فاخلع نعلیک شنید و پیغمبر ما محمّد [ص] در شب معراج در وقتی که بمقام قاب قوسین او
ادنی رسید و حبیب آن [ صفحه 320 ] مکالمات محبت آمیز را از محبوب شنید که از آن در قرآن بما اوحی تعبیر شده است میان
آفتاب و ماه و ستارگان تفاوت بسیار است و میان ماه ما با ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است و بعضی از ایشانرا بمراتب و
وجوه بسیاري فضیلت داد بر همگنان مانند پیغمبر خاتم [ص] که متجاوز از هزار معجزه بدست مبارك او ظاهر ساخت و مبعوث بر
جن و انس فرمود و تخصیص داد او را بمعجزه باقیه تا روز قیامت که قرآن است حقیر عرض میکنم و بالاتر از همه آنکه حلقه
رسالت بخاتم وجود مبارکش مهر شد شاها بجهان در نبوت بستی || و از معجزه جان دشمنان را خستی تنها نه مه دو هفته کردي
بدو نیم || مردانه مصاف بدر را بشکستی در عیون از آنحضرت صلی اللّه علیه و آله نقل نموده که فرمود خداوند خلق نفرموده
است خلقی را افضل از من و نه گرامیتر از من نزد خداوند امیر المؤمنین [ع] عرض کرد یا رسول اللّه آیا تو افضلی یا جبرئیل امین
فرمود خداوند تعالی برتري داد انبیاء مرسلین را بر ملائکه مقربین و برتري داد مرا بر تمامی انبیاء مرسلین و فضیلت بعد از من از براي
تو است یا علی و از براي ائمه بعد از تو و همانا ملائکه خدمتگذاران ما و دوستان ما میباشند و جاري فرمود بدست عیسی بن مریم
معجزات را مانند زنده نمودن مردگان و شفاي کور مادرزاد و مرض پیسی و زنده نمودن مرغ ساخته شده از گل بواسطه دمیدن و
تأیید فرمود او را بوجود روح القدس که بر حسب تفسیر امام [ع] مراد جبرئیل است و قبلا ذکر شد و اینکه حضرت عیسی [ع]
مخصوص بذکر شده از میان انبیاء براي قرب عهد و عظمت امر و انکار یهود بود فضل آنحضرت را و اگر میخواست خداوند
اختلاف نمینمودند و جنگ نمیکردند مردم با یکدیگر بعد از پیغمبران پس از آن که معجزات باهرات بدست ایشان جاري و حق
واضح شده بود ولی خداوند بملاحظه مصالح و حکمی نخواسته بود رفع اختلاف را لذا اختلاف کردند پس بعضی از آنها بایمان
خود ثابت ماندند و بعضی کافر شدند و با یکدیگر جنگ کردند و اگر خواسته بود خدا جنگ نمی کردند ولی خدا بجا میآورد
آنچه را اراده فرموده باشد از حفظ و خذلان بمقتضاي فضل و عدل و از صلح و جنگ و تمام اینکه امور با آنکه بخواست خداوند
واقع می شود باختیاریکه خداوند بخلق عنایت فرموده است واقع میشود پس باختیار آنها [ صفحه 321 ] میشود و جبر نیست و
تفویض هم نیست بلکه امري است میان اینکه دو امر و چنانچه سابقا اشاره نمودم حقیر عازم بودم در مقام مناسبی اینکه مسئله را
عنوان نمایم شاید بفضل الهی تا درجه حل شود چنانچه برایم حل فرمودند لذا در اینجا ناچارم بعضی از حقائق را بعرض برسانم و
اللّه العاصم. تحقیق رشیق بدانکه هر فعل از هر مخلوق که صادر شود همانطور که استناد بفاعل یعنی مباشر دارد استناد بخالق آن
فاعل نیز دارد بلکه استناد بخالق اقوي است چون او سابق در علیت و فاعلیت است و اینکه معنی در صورتی که خالق منفک از
مخلوق نباشد بلکه با او و محیط باو باشد و قوام وجود و کمال هستی او باشد و مخلوق از خود چیزي نداشته باشد اظهر و اتم و
صفحه 331 از 522
اقوي است بلی اگر فعل داراي نقص و ضعف و شري باشد که مبدء اول از آن امور مبري باشد ولی مخلوق داراي آن امور باشد از
لحاظ امکان و فقر و حدود و لوازم آن اسناد آن نقص و ضعف و شر را بمبدء نمیتوان داد بلکه اسناد فعل باعتبار اینکه جهات
بمخلوق انسب و الیق است مثلا اگر شعاع خورشید از روزنه بر شما تابش کند و مورد استفاده شما شود همان طور که جائز است
بگوئید از شعاع و نور آفتاب مستفید شدیم بهتر از آن آنستکه بگوئید از خورشید بهرهمند شدیم ولی اگر استفاده شما کم باشد
میگوئید از شعاعی بیش از اینکه نمیشود مستفید شد و همانطور که میگوئید چشمم چیزیرا دید یا گوشم شنید بهتر و مناسبتر از
اینکه تعبیر آنستکه بگوئید دیدم و شنیدم ولی اگر بواسطه ضعف و مرض درست نتوانید به بینید و بشنوید اگر آن ضعف و مرض
در نفس باشد و به تبع چشم و گوش ضعیف شده باشد خوب است بگوئید درست نمیبینم و نمیشنوم و اگر در باصره و سامعه
باشد مناسب است گفته شود چشمم نمیبیند و گوشم نمیشنود و همچنین نجار اگر بواسطه ضعف مزاج نتواند کار کند باید بگوید
من نمیتوانم کار کنم و اگر براي کندي تیشه باشد باید بگوید تیشه کاري نیست نمیتواند بتراشد درست در مطلب و مثالها دقت
نمائید و متوجه نسبت خالق بخلق شوید بهترین امثله مثل نفس و روح خودتان است با قواء و آلات موجوده در بدن لذا گفتهاند
خودشناسی راه خداشناسی است و من عرف نفسه فقد عرف ربه بنا بر اینکه چون ما از خود چیزي نداریم و سراسر هستی ما از روح
و بدن و قواء ظاهریه و [ صفحه 322 ] باطنیه از حق بما افاضه شده است هر چه از ما صادر شود همانطور که صحیح است بما اسناد
داده شود صحیح است بحق مسند شود ولی اگر خیر و صلاح باشد چون مبدء خیر و صلاح او است اسناد باو اتم و اقوي است و اگر
شر و فساد باشد چون ناشی از نقص و ضعف و حدود امکانیه است مناسب با ما است و چون خداوند میتواند کمک کند و
دستگیري نماید و منصرف سازد ما را از شر و فساد صحیح است گفته شود اگر خداوند میخواست نمیگذارد ما مرتکب اینکه امور
شویم ولی بسا می شود که مصلحت در کمک و دستگیري نیست و خداوند بنده را بخود وامیگذارد و او مرتکب اموري میشود که
رضاي خداوند در آن نیست و بسا میشود که کمک و دستگیري میفرماید و توفیق میدهد و ما اقدام باموري مینمائیم که اگر کمک
الهی نبود نمیتوانستیم آن امور را انجام بدهیم و البته قابلیت محل شرط است در افاضه و امساك پس بیک اعتبار میتوان گفت
سیئات از قبل نفوس و حسنات از قبل حق است و باعتبار دیگر میتوان گفت هر چه هست از حق است و لا مؤثر فی الوجود الا اللّه
اینکه نکته هم ناگفته نماند که گاهی میشود که صلاح در آنستکه مخلوق بسعی و عمل و اختیار خود بمقامی برسند و باستحقاق
نعیم جاودان را چون جسم جانان در آغوش جان گیرند و خلقت انسان براي اینکه مطلوب است بخلاف ملائکه و حیوانات اگرچه
ملائکه هم وظائفی دارند که باید بآنها قیام نمایند و حیوانات هم علی التحقیق بمقدار شعورشان مسئولند جرم گاوي که شاخ میزند
براي اینکه است ولی میدان جنگ عقل و شهوت نفس انسان بیچاره است که یا باید غالب شود و از ملک اشرف گردد یا مغلوب و
از حیوان کمتر آسمان بار امانت نتوانست کشید || قرعه فال بنام من دیوانه زدند مثلا بسا میشود مصلحت نیست شما با اولاد
خودتان در نیل بمقصود کمک کنید چون وقتی او ورزیده و کامل میشود که بسعی و عمل و زحمت خود بمقامی برسد و پس از
وصول بمقام از روي استحقاق البته لذت و سعادت آن قابل مقایسه نیست با آنکه مقامی از باب تفضل بدون استحقاق باو برسد لذا
خداوند امورات را باراده و اختیار ما مقدر فرموده است و مجبور نفرموده است بر امري ولی مفوض بما هم ننموده زیرا اراده و
اختیار و قوه و وجود و سراسر هستی ما معلول اراده و اختیار و حول و قوه و هستی او است بطوریکه اگر آنی افاضه از او نشود اثري
از ما باقی نخواهد ماند پس در عین آنکه [ صفحه 323 ] اختیار با ما است اختیار با او است و با ما نیست و امورات در عین آنکه در
تحت اختیار ما است در تحت اختیار او است و تحت اختیار ما نیست پس نه جبر است و نه اختیار بلکه اختیاري است در عین اجبار
و اجباري است در عین اختیار اختیاري است که روح آن اجبار است و اجباري است که قالب آن اختیار است آنچه خیر و صلاح
است مناسب با روح است و آنچه شر و فساد است ملایم با قالب آنچه هست از قامت ناساز بیاندام ما است || ورنه تشریف تو بر
بالاي کس کوتاه نیست مانند آب ملایم است که نه سرد است و نه گرم پس نه جبر است و نه تفویض بلکه امري بین امرین است
صفحه 332 از 522
در اینکه مقام باز اختیار قلم از دست رفت یا بقول بعضی از بزرگان قلم اینجا رسید و سر بشکست بهتر آن که چون از خوض در
اینکه مسائل براي نفوس ضعیفه نهی شده است سخن را کوتاه نموده به بقیه توضیحات آیه شریفه بپردازم. مصلحت نیست که از
پرده برون افتد راز || ورنه در محفل رندان خبري نیست که نیست در کافی از امام باقر [ع] روایت نموده است که باین آیه استدلال
میشود بر آن که اصحاب پیغمبر ما [ص] اختلاف نمودند بعد از آن حضرت پس بعضی بایمان خود ثابت ماندند و بعضی مرتد و
کافر شدند حقیر عرض میکنم اینکه مطلب هم از آیات قرآنیه استفاده میشود که همیشه اکثریت با فساق و فجار و کفار بوده و اهل
حق و حقیقت و ایمان واقعی در اقلیت بودند لذا پس از چند مرتبه امتحان و غربال شدن جز اندکی باقی نمیماندند و عیاشی نقل
نموده است که در روز جنگ جمل از امیر المؤمنین [ع] پرسیدند که اینکه قوم تکبیر میگویند ما هم تکبیر میگوئیم اینها تهلیل
مینمایند ما هم تهلیل مینمائیم اینها نماز میخوانند ما هم نماز میخوانیم پس چرا ما با اینها جنگ کنیم آن حضرت اینکه آیه را تلاوت
فرمود پس از آن فرمود ما آنانیم که بعد از انبیا هستند و ما کسانی هستیم که ثابت ماندند بایمان و اینها آنانند که کافر شدند و در
روایتی که از امالی شیخ نقل شده وارد است که امام در جواب از اینکه اعتراض بعد از تلاوت آیه شریفه فرمود چون اختلاف شد
ما اولی هستیم بخدا و پیغمبر [ص] و کتاب و حق پس ما آنانیم که ثابت ماندیم بایمان و اینها آنانند که کافر شدند و خدا خواسته
است جنگ با آنها را باراده و مشیت خود حقیر عرض میکنم البته پر واضح است که میزان حق و باطل و صراط مستقیم و کشتی
نجات باتفاق عامه [ صفحه 324 ] و خاصه و نصوص متواتره امیر المؤمنین و اهل بیت اطهارند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 254
اشاره
- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبل أَن یَأتِیَ یَوم لا بَیع فِیه وَ لا خُلَّۀٌ وَ لا شَ فاعَۀٌ وَ الکافِرُونَ هُم الظّالِمُونَ [ 254 ] -قرآن- 1
179
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید انفاق کنید از آنچه روزي دادیم شما را پیش از آنکه بیاید روزي که نباشد معامله در آن و نه دوستی
و نه درخواستی و کافران ایشانند ستمکاران
تفسیر
. انفاق یا واجب است مانند زکوة یا مستحب در هر حال باید از مال حلال با قصد قربت باشد پیش از آنکه بیاید روزي که قدرت
نداشته باشید بر تدارك تقصیر خود و نجات از عذاب الهی و آنروز قیامت است زیرا که در آنروز خرید و فروشی نمیشود تا چیزي
بخرید و در راه خدا انفاق نمائید براي آنکه کفاره معاصی شما شود با فدیه از عذاب دهید و دوستی در میان نیست تا دوستان شما
کمک با شما نمایند و هر کس بقدري گرفتار کار خود است که بفکر دیگري نیست و نمیتواند بکار دیگري برسد و شفاعتی نیست
در آنروز براي کسی مگر براي آنکس که اجازه داده است خداوند باو که در باره کسی سخن بگوید پس نمیتواند کسی سخنی
بگوید تا بتواند شفاعت کند خلاصه آنکه تمام سر و کار آنروز با یکنفر است که خداوند است و مالک روز جزاست و امروز باید
او را براي آنروز راضی نمود تا که دستت میرسد کاري بکن || پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار و محتمل است مراد روز مرك
صفحه 333 از 522
باشد چنانچه در تفسیر قول خداوند و اتقوا یوما لا تجزي نفس عن نفس شیئا گذشت و در ذیل آیه اشاره شده است بآنکه ترك
انفاق ظلم است و کفار آنها ظالمند شما که مسلمانید نباید ظالم باشید و اختصاص ظلم بنحو اطلاق بکفار براي آنستکه ظلم آنها
اشد انواع ظلم است که آن ظلم بنفس است و بنهایت درجه رسیده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 255
اشاره
اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الحَیُّ القَیُّوم لا تَأخُ ذُه سِنَۀٌ وَ لا نَوم لَه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض مَن ذَا الَّذِي یَشفَع عِندَه إِلاّ بِإِذنِه یَعلَم ما بَینَ
أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُونَ بِشَ یءٍ مِن عِلمِه إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرسِیُّه السَّماوات وَ الَأرضَ وَ لا یَؤُدُه حِفظُهُما وَ هُوَ العَلِیُّ العَظِیمُ
393- 255 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
خداوند نیست خدائی مگر او که زنده پاینده است نگیرد او را کسالتی و نه خوابی مر او را است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین
است کیست آنکه [ صفحه 325 ] شفاعت کند نزد او مگر بدستورش میداند آنچه را در پیش روي ایشان و آنچه پشت سر آنها است
و احاطه نمیکنند بچیزي از دانش او مگر بآنچه بخواهد وسعت دارد کرسی او آسمانها و زمین را و گران نیاید او را نگهبانی آندو و
اوست بلند قدر بزرگ مرتبت
تفسیر
. خداوند نیست معبود بحقی مگر او اوست مستحق عبادت نه غیر او زنده است بعلم و قدرت پاینده است بقیام بتدبیر خلق و حفاظت
آنان نگیرد او را هیچ کسالت و سستی نه آنکه مقدمه خواب است و نه غیر آن از انواع فتور و سستیها و نیز روي ندهد او را خواب
بطریق اولی که از بین انواع سستی براي تأکید تخصیص بذکر یافته است و جمعا ذکر دو صفت سلبی است براي تاکید دو صفت
ثبوتی حیات و قیومیت تا موجب تنزیه حق از صفات خلق شود عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که یهود گفتند
خداوند بعد از آنکه از امر خلق آسمانها و زمین فراغت یافت متورك بر کرسی نشست تا استراحت نماید پس اینکه آیه نازل شد
ملک خداوند است آنچه در آسمانها و زمین است از حقائق موجودات و صفات آنها بنحو ملکیت حقه حقیقه نه مانند ملکیت ما
اشیاء را که اضافه و اعتباري پیش نیست اینکه جمله هم تاکید مینماید قیومیت را چنانچه در علم حکمت ثابت شده است که ملکیت
حق ملکیت قیومیه است مانند سایه شخص که قائم بوجود شخص است اي سایه مثال کاه بینش || در پیش وجودت آفرینش و دلیل
است بر توحید زیرا اگر خداي دیگري باشد لازم آید خالقی باشد بدون خلق و مالکی باشد بدون مملوك و معبودي باشد بغیر حق
کسی نمیتواند با عجز و انکسار درخواست گذشت و شفاعتی کند از او چه رسد بآنکه با تحکم و عناد منصرف نماید او را از
ارادهاش زیرا کبریائی و عظمت مخصوص بحضرت احدیت است و کسی در رتبه مساوي یا کمتر از او نیست که در تساوي یا
کمتري خود استقلال داشته باشد بلکه تمام موجودات از عالی تا دانی اشعه و ظلال وجود اویند و از پرتو نور او خلعت هستی
یافتهاند پس تمامی تابع صرف و صرف تابعند و از خود هیچ حیثیتی ندارند تا تساوي یا کمتري بتوان براي آنها فرض نمود بلی
ممکن است اراده عفو و بخشش فرموده باشد ولی با وجود شفیع که در اینصورت اذن میدهد که شفاعت نمایند شفعا و ایشان
صفحه 334 از 522
قدرت پیدا میکنند بر شفاعت [ صفحه 326 ] مانند آنکه پادشاه بخواهد مقصري را ببخشد ولی صلاح را در آن بداند که کسی از او
شفاعت کند که در اینصورت کسانیکه از ضمیر پادشاه آگاهند جرئت شفاعت پیدا میکنند و اگر بدانند شاه اراده مجازات دارد
امساك مینمایند میداند خدا آنچه را که موجود بوده و هست و آنچه را بعد از اینکه بوجود میآید و احاطه ندارند مخلوق بچیزي از
معلومات او مگر بآنچه وحی فرستد بآنها چنانچه قمی و در برهان از حضرت رضا [ع] نقل نموده و احاطه علمی دانستن بحق و
حقیقت است و اینکه دو جمله که اول مثبت و دوم منفی است دلالت دارد بر اختصاص علم ذاتی تام بحق که آن دال بر توحید
است و وسعت دارد علم او آسمانها و زمین را چنانچه در توحید از حضرت صادق [ع] نقل نموده است و در کافی و عیاشی از
آنحضرت روایت نموده که پرسیدند آسمانها و زمین وسعت دارد کرسی را یا کرسی وسعت دارد آسمانها و زمین را فرمود هر چیز
در کرسی است و قمی نقل نموده از امیر المؤمنین [ع] که آسمانها و زمین و آنچه در آنها است از مخلوق در جوف کرسی است و
چهار ملک حمل میکنند کرسی را باذن خدا فیض فرموده گاهی اراده میشود از کرسی جسمی که زیر عرش است که زیر آن جسم
آسمانها و زمین است براي اشتمال آن بر عالم جسمانی و آن بمنزله مقر سلطنت الهیه است و عرش بمنزله سقف آن بارگاه است و
در حدیث نبوي است که نیست آسمانهاي هفتگانه و زمینهاي هفتگانه با کرسی مگر مانند حلقه در بیابانی و فضل عرش بر کرسی
مانند فضل آن بیابان است بر آن حلقه و عیاشی اینکه حدیث را از امام صادق [ع] نقل نموده است و گاهی اراده میشود بکرسی
مکان عرش در توحید از آنحضرت نقل نموده که پرسیدند از عرش و کرسی فرمود عرش بوجهی مجموع خلق است و کرسی ظرف
آنست و بوجهی دیگر عرش علمی است که خداوند آنرا بانبیا و رسل و حجج خود تعلیم فرموده و کرسی علمی است که احدي جز
خداوند بر آن اطلاع ندارد پس ازین فیض علیه الرحمه فرموده گویا جمله خلق عبارت است از مجموع عالم جسمانی و ظرف آن
عبارت است از عالم ملکوت و عالم جبروت زیرا عالم جسمانی بر آن دو عالم قیام و استقرار دارد و بسا گفته میشود که بودن
کرسی در عرش منافات ندارد با بودن عرش در کرسی براي آنکه یکی از آن دو بودن عقلی اجمالی است و دیگري بودن نفسانی
تفصیلی پس هر یک در دیگري بنحوي جايگزین است و گاهی کرسی را کنایه از سلطنت قرار میدهند چون مقر سلطان است و
گاهی گفته میشود اینکه تعبیرات [ صفحه 327 ] براي تصویر عظمت مقام الوهیت است و تشبیه معقول بمحسوس است و الا واقعا
جلوسی نیست تا کرسی لازم باشد و مرحوم سبزواري در باب فلکیات منظومه خود فرموده آسمانها در لسان شرع هفت است و
آسمان هشتم که فلک ثوابت است در لسان شرع کرسی نامیده شده چنانچه فلک اطلس را که آسمان نهم است عرش خواندهاند
تحقیق جامع بنظر حقیر عرش و کرسی قریب المعنی هستند نهایت آنکه غالبا عرش در تخت پادشاه استعمال میشود و کرسی در
تخت عالم و یکی مظهر حکم فرمائی و سلطنت سلطان است و دیگر مظهر علم عالم و محل نشر احکام و معارف و چون سلطنت
مطلقه الهیه بر تمام موجودات ثابت و محقق است و نیز جنابش فوق کل ذي علم علیم است براي خداوند اثبات عرش و کرسی شده
است لذا در مقام بیان سلطنت و حکم فرمائی حضرتش اثبات عرش میکنند و در مقام بیان علم اثبات کرسی چنانچه در اینکه آیه
شریفه اشاره شده است و ائمه اطهار هم بعلم تفسیر فرمودهاند پس انسب بمعنی لغوي و احسن در مقام تشبیه آنستکه از عرش اراده
شود تمام خلق اعم از عالم روحانی و جسمانی که مظهر قدرت و سلطنت الهیهاند و از کرسی اراده شود خصوص عالم روحانی که
مظهر علم الهی است و تمام خلق قیام بآن دارند و بمنزله ظرف است براي آنها و چون بوجهی تمام خلق صفحه علم الهی هستند
نهایت آنکه مظهر اتم علم در ذوات مقدسه انبیا و رسل و حجج است ممکن است از عرش علم آن ذوات مقدسه اراده شود و از
کرسی علم مخصوص بذات احدیت که محیط بکل است و فرد اکمل علم چنانچه در کلام امام صادق [ع] اشاره بآن شده بود و
چون جسم فلک الافلاك که آسمان نهم است مشتمل بر تمام خلق است تعبیر از آن بعرش مناسب است و بمنزله سقف بارگاه
احدیت است و چون فلک ثوابت فلک البروج است و اوضاع علوي در سفلی مؤثر است مانند علم الهی تعبیر از آن به کرسی شده
است و چون همه چیز قیام و اتکاء بعلم الهی دارد بمنزله مقر سلطنت الهیه است و چون تمام خلق در علم الهی جاي دارند فرمودند
صفحه 335 از 522
همه چیز در کرسی است و چون کل مشتمل بر جزء است فضل عرش بر کرسی واضح میشود خلاصه آنکه چون عرش و کرسی
بنحو حقیقت در باره حضرت احدیت معقول نیست مظهر سلطنت و علم الهی بمناسبت مقامات اراده شده است و اینکه حاصل جمع
بین عقل و نقل و اقوال است و اللّه اعلم و بتعب نیفکند خداوند را حفظ آسمانها و زمین براي سنگینی و او بلند مرتبهتر [ صفحه
328 ] از آنستکه ضدي یا مثلی یا شبهی داشته باشد و وهم ادراك کند او را و بزرگ است که هر چه جز اوست بالنسبه به او
کوچک و حقیر است و احاطه پیدا نمیکند بکنه ذات او فهم و در خصال از پیغمبر [ص] روایت نموده است که بزرگتر آیه که در
قرآن است آیۀ الکرسی است و در مجمع و جوامع از امیر المؤمنین [ع] روایت نموده است که پیغمبر [ص] در منبر فرمود کسی که
قرائت نماید آیۀ الکرسی را بعد از هر نماز واجب مانع نمیشود او را چیزي از دخول در بهشت مگر مرگ و مواظبت نمیکند بر آن
مگر صدیق یا عابد و هر کس بخواند آنرا در خوابگاه خود خداوند ایمن می- فرماید او را و همسایه و همسایه همسایه و خانههاي
اطرافش را و نیز از پیغمبر [ص] روایت شده است که کسی که آیۀ الکرسی را بخواند و ثواب آنرا نثار اهل قبور نماید خداوند
داخل میفرماید در قبر هر میتی از مشرق تا مغرب چهل نور را و وسعت میدهد بر آنها قبورشانرا و بلند میفرماید درجاتشان را و
کرامت میفرماید بخواننده ثواب شصت پیغمبر و خلق میفرماید از هر حرفی فرشته را که براي او تسبیح نماید تا روز قیامت و اخبار
در فضل آیۀ الکرسی و ثواب آن بسیار است و در منهج ذکر فرموده است و حقیر بهمین قدر اکتفا نمودم و ظاهر آنستکه بکلمه
العظیم ختم شود اگرچه بهتر آنست که تا هم فیها خالدون خوانده شود چنانچه در بعضی از موارد تصریح شده است و قمی از
حضرت رضا [ع] روایت نموده که آنحضرت قرائت فرمود له ما فی السموات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثري عالم الغیب
و الشهادة- الرحمن الرحیم من ذا الذي الآیۀ.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 256
اشاره
لا إِکراهَ فِی الدِّین قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَی فَمَن یَکفُر بِالطّاغُوت وَ یُؤمِن بِاللّه فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لا انفِصامَ لَها وَ اللّه سَمِیعٌ
208- عَلِیم [ 256 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست اکراهی در دین بتحقیق واضح شد راه هدایت از گمراهی پس آنکه کافر شود بطاغوت و ایمان آورد بخدا پس بتحقیق چنگ
زده است بدست آویز استواري که نیست جدا شدنی مر او را و خدا شنواي دانا است.
تفسیر
. یعنی اکراه محقق نمیشود در دین حق بعد از وضوح حقیت آن و بطلان سایر ادیان ببراهین و حجج چون اکراه در امري محقق
میشود که شخص خیر خود را در آن نبیند و بعد از وضوح آنکه اسلام موجب سعادت ابدي و کفر منتج شقاوت سرمدي است هیچ
عاقلی از نعیم جاودان صرف نظر نمیکند براي چند [ صفحه 329 ] روزه لهو و لعب و خود را گرفتار عذاب ابدي نمینماید پس
حاجت به اکراه نیست و قمی فرموده یعنی اکراه نمیشود احدي بر دین خود مگر بعد از آنکه مبین شود حق از باطل و بعضی
گفتهاند نهی است از اکراه بصورت خبر و اختصاص به اهل کتاب دارد که داخل ذمه شوند یا منسوخ است بآیه دالۀ بر وجوب جهاد
صفحه 336 از 522
با کفار فیض ره فرموده اگر مراد از دین تشیع باشد چنانچه از بعضی اخبار ما استفاده می- شود حاجت بنسخ و تخصیص پیدا
نمیشود حقیر عرض میکنم چون در قبول تشیع اکراه نیست و ظاهر آیه شریفه آنستکه جمله خبریه در مقام نهی است و مؤید اینکه
معنی است آیه شریفه الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم که مسلما بعد از نصب امیر المؤمنین [ع] بمقام ولایت نازل شده و دلالت دارد که
دین کامل آنست که با ولایت باشد و ظاهر از دین کامل است نه ناقص و مؤیدات دیگري هم هست که بعدا ذکر خواهد شد انشاء
اللّه تعالی و طاغوت در مجمع فرموده مصدر است و بمنی طغیان است و از امام صادق [ع] نقل نموده که مراد شیطان است و فیض
ره فرموده شامل میشود هر معبود بباطل و مانع از طریق حق را چنانچه از بعضی روایات دیگر استفاده میشود و قمی فرموده مراد
غاصبین حق آل محمدند پس کسی که از اطاعت شیطان خارج شود یا منکر گردد هر معبود باطلی را و تصدیق کند بوجود خداوند
یگانه متمسک بریسمان و دست آویز محکمی شده است که انقطاعی براي آن نیست تا برساند او را بتمام عقاید حقه از مبدء تا معاد
چون وسیله اثبات تمام عقائد حقه اسلامیه توحید است و کسی که معترف بآن شد ناچار باید بتمام اصول و فروع ملتزم شود و اینکه
از قبیل تشبیه معقول است به محسوس که مشبّه دین حق و توحید است و مشبّه به ریسمان و دست آویز محکم و وجه شبه نیل
بمقصود و مراد است در کافی از امام صادق [ع] نقل نموده که مراد از عروة الوثقی ایمان بخداوند یگانه است و از امام باقر [ع] نقل
نموده که مراد دوستی ما اهل بیت است و در معانی از پیغمبر [ص] نقل نموده که کسی که دوست داشته باشد که متمسک شود
بعروة- الوثقی که انقطاعی براي آن نیست باید متمسک شود بولایت برادر و وصی من علی بن أبی طالب همانا هلاك نمیشود
کسی که دوست داشته باشد او را و اظهار نماید دوستی خود را و نجات پیدا نمیکند کسی که دشمن داشته باشد او را و دشمنی
677 [ صفحه 330 ] تحقیق دقیق - کند با او و اینکه از جمله مؤیدات آنستکه مراد از دین دین کامل است که تشیع باشد -قرآن- 642
بنظر حقیر اگر دین عبارت باشد از اقرار لسانی به شهادتین و التزام صوري به احکام اسلام اکراه بآن محقق میشود خواه قبل از
وضوح وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون بعضی از نفوس شقیه براي تکبر و عناد و لجاج از قبول حق و تمکین از آن استنکاف
مینمایند اگرچه حق براي آنها واضح شده باشد و اینکه کفر جحودي است که اشد اقسام کفر است و از اینکه قبیل است کفر
شیطان و غاصبین حق آل محمّد علیهم السلام و اگر عبارت باشد از عقد قلب و اعتقاد باطنی اکراه بآن محقق نمیشود خواه قبل از
وضوح حق باشد خواه بعد از آن چون علت وجود آن برهان و حجت است نه الزام و اجبار بلی ممکن است اکراه محقق شود در
تمکین دادن و تسلیم نمودن مردم براي اقامه حجت و برهان و نظر در آن و تبلیغ معارف و احکام و استماع آن و بعد از وضوح حق
حاجت بآن پیدا نمیشود پس شاید مراد اینکه باشد که دین اسلام دین حجت و برهان است نه دین تحمیل و اجبار و براي اینکه
است که اقامه دلیل بر توحید نموده است و اینکه شما میبینید پیغمبر [ص] جهاد با کفار میفرماید براي آنستکه آنها مانع از دعوت و
تبلیغ اویند و نمیگذارند بآزادي انجام وظیفه دهد لذا مجبور بدفاع میشود به اینکه جهت تا وقتی که شما با او کار نداشتید او هم با
شما کار نداشت و مشغول انجام وظیفه خود بود از وقتی که شما با او ستیزگی کردید او هم ناچار بدفاع شد تا حق را بر شما آشکار
کرد پس اکراه در مقدمات ایضاح حق است و پس از وضوح اکراه در دین معقول نیست و حجت از حق بر خلق تمام است و خدا
شنوا است اقوال شما را و عالم است به نیات و عقاید شما و اسلام ظاهري و صوري و ایمان واقعی و قلبی شما بر او مکشوف و
هویدا است و باین بیان دفع میشود طعن معاندین دین که میگویند اسلام دین تحمیلی و اجباري است که بشمشیر در دنیا رواج پیدا
کرده با آن که هر منصفی که بتاریخ اسلام مراجعه نماید مییابد که تمام غزوات پیغمبر اکرم یا بعنوان دفاع از مشرکین بوده یا براي
منع کفار از تبلیغ معارف و احکام اسلام و از همین باب است حکم رقیت که اسلام خواسته است مردمان وحشی را که طبعا
استنکاف از قبول اسلام و نظر در اصول و فروع و حجج و براهین آن دارند باسلام و معارف و احکام آن آشنا فرماید تا بتدریج
[ بحقیت دین پی برند و قلبا معتقد و مسلمان شوند و بعدا وسائل حریت آنها را بعناوین عدیده از قبیل کتابت و تدبیر [ صفحه 331
و الحاق باشرف ابوین و خصال کفارات و آزادي از سهم الارث اولاد و استحباب اکید عتق مطلقا و غیرها که در فقه معنون است
صفحه 337 از 522
فراهم فرموده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 257
اشاره
اللّه وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُم الطّ اغُوت یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات أُولئِکَ
237- أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 257 ] -قرآن- 1
ترجمه
خداوند اختیار دار کسانی است که ایمان آوردند بیرون میآورد ایشان را از تاریکیها بروشنی و کسانیکه کافر شدند اختیار داران
آنها طاغوت است بیرون میآورند آنها را از روشنی بتاریکیها آنها اهل آتشند ایشان در آن جاویدانند
تفسیر
. خداوند متولی و متکفل امور اهل ایمان است بیرون میآورد ایشانرا بهدایت و توفیق خود از ظلمات جهالت و معاصی و وارد
میفرماید آنان را در نور هدایت و مغفرت در خصال از حضرت صادق [ع] روایت شده است که امیر المؤمنین [ع] فرمود که مؤمن
در پنج نور گردش میکند داخل میشود در نور و خارج میشود از نور و در او است نور علم و نور گفتار حق و چون روز قیامت شود
منظر او نور است- و آنان که کافر شدند متولی و متکفل امور و نفوس آنها شیاطینند و چون لفظ طاغوت به معنی طغیان است و بر
مفرد و جمع اطلاق میشود خبر جمع واقع شده است و در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است اولیائهم الطواغیت و ظاهرا
مراد تفسیر باشد و قمی فرموده کفار ظالمان آل محمّد [ص] میباشند و اولیاء آنها اتباع آنها هستند که طاغوت آنانند و گفته شده
است بیرون میکنند شیاطین آنها را از نور فطرت اسلام و میکشانندشان بجانب ظلمات جهل و کفر و فساد استعداد و در کافی از
حضرت صادق [ع] روایت نموده است که نور آل محمدند [ص] و ظلمات دشمنان ایشان و از إبن ابی یعفور که یکی از اصحاب
آنحضرت است نقل نموده که من بآنحضرت عرض کردم تعجب میکنم از بعضی اشخاص که از دوستان شما نیستند و با فلان و
فلان اظهار دوستی مینمایند با اینحال داراي امانت و صدق و وفا هستند و بعضی از دوستان شما داراي اینکه اوصاف نیستند آن
حضرت بطوري متغیر شد که بدو کنده زانو راست بنشست و غضبناك متوجه من شد و فرمود دین ندارد کسیکه نزدیکی بجوید
بخدا با ولایت امام جائریکه از طرف خدا نصب نشده و گرفتاري و سختی ندارد کسیکه نزدیکی بجوید بخدا با ولایت امام عادلی
که از طرف خداوند منصوب است من عرض کردم اینکه جماعت دین ندارند و [ صفحه 332 ] براي شیعیان سختی و شدتی نیست
فرمود بلی اینکه جماعت دین ندارند و براي شیعیان سختی و شدتی نیست آیا نشنیدهاي قول خداوند را اللّه ولی الّذین آمنوا
یخرجهم من الظلمات الی النور یعنی بیرون میفرماید ایشان را از ظلمات معاصی بنور توبه و مغفرت براي قبول آنها ولایت امام عادل
منصوب از طرف خداوند را و دوستی ایشان آنانرا و خدا فرموده و الّذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات
یعنی آنها با آنکه جاي در نور اسلام داشتند چون ولایت امام جائر را شعار خود نمودند بیرون رفتند باختیار خود از نور بسوي
ظلمات کفر و واجب میشود بر آنها خلود در آتش در زمره کفار و در ذیل اینکه روایت عیاشی اضافه نموده است که راوي گفت
باز من عرض کردم آیا مراد از اینکه جماعت کفار نیستند حضرت فرمود چه نوري است براي کافر تا از آن نور خارج و داخل در
صفحه 338 از 522
ظلمت شود مراد همانستکه بیان شد و نیز در خاتمه حدیث بروایت دیگري فرموده است پس دشمنان علی [ع] مخلد در آتشند
اگرچه در دین خودشان در نهایت ورع و زهد و عبادت باشند و بمقتضاي اینکه حدیث مراد از دین در آیه سابقه تشیع است چنانچه
اشاره شد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 258
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِي حَ اج إِبراهِیمَ فِی رَبِّه أَن آتاه اللّه المُلکَ إِذ قالَ إِبراهِیم رَبِّیَ الَّذِي یُحیِی وَ یُمِیت قالَ أَنَا أُحیِی وَ أُمِیت قالَ إِبراهِیمُ
361- فَإِن اللّهَ یَأتِی بِالشَّمس مِنَ المَشرِق فَأت بِها مِنَ المَغرِب فَبُهِتَ الَّذِي کَفَرَ وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ [ 258 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا ندیدي آنکس را که محاجه نمود با ابراهیم در پروردگارش چونکه داد او را خداوند پادشاهی وقتی که گفت ابراهیم پروردگار
من آنستکه زنده میکند و میمیراند گفت من زنده میکنم و میمیرانم گفت ابراهیم همانا خداوند میآورد آفتاب را از مشرق پس بیاور
آنرا از مغرب پس مبهوت شد آنکه کافر گشت و خداوند هدایت ننماید گروه ستمکاران را.
تفسیر
. همزه استفهام براي تعجب است از محاجه نمرود بن کنعان با حضرت ابراهیم خلیل الرحمن براي غروري که از سلطنت در او پیدا
شده بود با آنکه باید در مقابل نعمت شکرگزاري نمود نه سرکشی و طغیان ولی در اشخاص ضعیف النفس احمق امر بر عکس
است وقتی بدولت میرسند معطی و منعم خود را فراموش مینمایند و کبر و غرور موجب آن میشود که بجاي حمد و شکر سرکشی و
طغیان نمایند و سلب نعمت از آنها شود و در نظر عقلا موهون و خفیف شوند در خصال از برقی نقل نموده که [ صفحه 333 ] چهار
نفر بودند که بسلطنت تمام روي زمین نائل شدند دو نفر مؤمن بودند یکی حضرت سلیمان و دیگري ذو القرنین و دو نفر کافر بودند
یکی نمرود و دیگري بخت نصّر و در مجمع از حضرت صادق [ع] روایت نموده که اینکه محاجه بعد از آن بود که حضرت ابراهیم
را در آتش انداخته بود و آتش بر آنحضرت برد و سلام شد و در منهج نقل نموده که او اول کسی بود که ادعاء خدائی کرد در هر
حال فرستاد دو نفر زندانی را آوردند یکی را آزاد کرد و دیگري را بقتل رسانید و یکی را احیاء و دیگري را اماته نام نهاد بیچاره
بعد از ظهور آن معجزه بزرگ از حضرت ابراهیم تصور کرده بود بمحاجه میتواند بر آنحضرت غالب شود و معنی آنکه او میگوید
خداي من آنستکه زنده میکند و میمیراند آنستکه گناهکاري را از حبس نجات میدهد و بیگناهی را بقتل میرساند لذا حضرت
ابراهیم فرمود آنکس را که کشتی زنده کن اگر راست میگوئی چنانچه از امام صادق [ع] نقل شده است یا آنکه چون مجادله به
اینکه جا رسید که جاي مغالطه بود حضرت طرح حجت دیگري فرمود که مجال انکار براي او باقی نماند چنانچه ظاهر آیه شریفه
است و فرمود خداوند آفتاب را از مشرق بیرون میآورد تو اگر راست میگوئی خدائی از مغرب بیرون آور و اینکه حجت با آنکه
بیان یکی از مقدورات الهیه و از افراد همان حجت اول بود ولی چون جاي اشتباهکاري نداشت نمرود محجوج و مغلوب و مبهوت
گشت پس در واقع حضرت حجت دیگري اقامه نفرمود بلکه بمثال دیگري شبهه او را دفع فرمود و در کافی و عیاشی از حضرت
صادق [ع] روایت نموده است که چون حضرت ابراهیم قوم خود را ملامت فرمود بر بت پرستی و تکذیب فرمود آلهه آنها را
صفحه 339 از 522
آوردند او را در نزد نمرود و اینکه محاجه واقع و نمرود رسوا شد و خداوند راه احتجاج و نجات را بظالم ارائه نمیفرماید تا در دنیا
و آخرت رسوا شود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 259
اشاره
أَو کَالَّذِي مَرَّ عَلی قَریَۀٍ وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنّی یُحیِی هذِه اللّه بَعدَ مَوتِها فَأَماتَه اللّه مِائَۀَ عام ثُم بَعَثَه قالَ کَم لَبِثتَ قالَ لَبِثتُ
یَوماً أَو بَعضَ یَوم قالَ بَل لَبِثتَ مِائَۀَ عام فَانظُر إِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَم یَتَسَ نَّه وَ انظُر إِلی حِمارِكَ وَ لِنَجعَلَکَ آیَۀً لِلنّاس وَ انظُر إِلَی
529- العِظام کَیفَ نُنشِزُها ثُم نَکسُوها لَحماً فَلَمّا تَبَیَّنَ لَه قالَ أَعلَم أَن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 259 ] -قرآن- 1
ترجمه
یا مانند آنکس که گذشت بر بلدي و حال آنکه دیوارهاي آن افتاده [ صفحه 334 ] بود بر سقفهایش گفت چگونه زنده میکند
اهل اینرا خدا بعد از مردنشان پس میراند او را خدا صد سال پس زنده کرد او را گفت چند زمان درنگ نمودي گفت درنگ کردم
یک روز یا قسمتی از روز گفت بلکه درنگ کردي صد سال پس بنگر بخوردنی خود و آشامیدنی خود که فاسد نشده است و ببین
دراز گوشت را و اینکه براي آنست که بگردانم تو را نشانه قدرت کامله خود براي مردم و بنگر به استخوانها چگونه برمیداریم آنها
را و مرتب میکنیم پس میپوشانیم آنها را گوشت پس چون آشکار شد از براي او گفت میدانم که خداوند بر همه چیز توانا است
تفسیر
. عطف شده است اینکه قصه بر قصه مذکوره در آیه سابقه یعنی یا ندیدي مانند آنکس را که گذشت بر قریه و چون اشخاصی که
تعجب از احیاء موتی نمودند زیادند بخلاف مدعی خدائی کاف که بمعنی مثل است در کلام داخل فرموده است و ا لم تر حذف
شده براي دلالت آیه سابقه بر آن و محتمل است کاف زائده باشد و بنابر اینکه عطف است بر الذي حاج در آیه سابقه و معنی
واضح است و اینکه شخص بنابر روایت قمی و عیاشی و احتجاج و اکمال از حضرت صادق [ع] ارمیاء پیغمبر بوده است و اجمال
قصه آنست که بعد از طغیان بنی اسرائیل و سرکشی آنها از اوامر الهی و تغییر دادن آنها احکام شریعت را آنحضرت مأمور شد از
طرف خداوند که انذار نماید ایشان را و از عاقبت وخیم کفران نعمت مطلع فرماید که دچار فتنه عظیمی خواهند شد که عقول
متحیر خواهد گشت و خداوند مسلط میفرماید بر آنها شریرتر و پستترین آنها را که بیت المقدس را خراب نماید و مفاخر آنها را
از بین ببرد و مردان آنها را بکشد و زنان و اطفال آنها را اسیر نماید و ارمیاء پیغمبر مأموریت خود را انجام داد و در ابلاغ کوتاهی
نفرمود آنها اشکال نمودند که در میان ما فقرا و ضعفا و بیگناهان زیادند وحی رسید گناه آنها آنست که منکر را دیدند و نهی
ننمودند ارمیاء [ع] از خداوند طلب نمود که باو ارائه دهد آنکس را که بر آنها مسلط خواهد شد تا از براي خود و اهل بیتش از او
امان بگیرد و خداوند جاي او را بآن حضرت ارائه داد ارمیاء آمد در آنمکان کاروانسرائی دید که در وسط آن مزبله است و پسري
در میان آنمزبله جاي گرفته و زمینگیر شده مادري دارد که نانهاي خورد شده را جمع مینماید و شیري از خوك میدوشد و آن
را ترید نموده نزد او [ صفحه 335 ] میبرد و او میخورد با خود گفت یقین اینکه پسر همان است که خداوند نشانداده نزدیک او
آمد و اسمش را سؤال نمود جواب داد بخت نصر ارمیاء پیغمبر او را معالجه فرمود تا زمنش رفع شد بعد فرمود مرا شناختی عرض
صفحه 340 از 522
کرد فهمیدم که مرد صالحی هستی فرمود من ارمیاء پیغمبر هستم خداوند تو را بر بنی اسرائیل مسلط خواهد فرمود و من از آنها
هستم ورقه امان نامه از تو میخواهم بخت نصر تعجب نمود و امان نامه نوشت و تقدیم آنحضرت کرد ارمیا گرفت و مراجعت
فرمود تا وقتی که خداوند بخت نصر را بر بنی اسرائیل مسلط نمود بطوریکه سلاطین آنها را کشت و قتل عام نمود و بر صغیر و کبیر
آنها رحم نکرد بیت المقدس را خراب کرد و براي خود شهر بابل را بنا نمود ارمیاء پیغمبر در موقع خروج او بواسطه کثرت عساکر
نتوانست خود را باو برساند ناچار امان نامه را بر چوبی نصب نموده ارائه داد و امان طلبید بخت نصر او را امان داد ولی اهل بیتش را
امان نداد و پس از فراغت از جنگ آن حضرت را گرفت و با شیري در چاهی حبس نمود ولی آن شیر بامر الهی بآنحضرت آزاري
نرساند و از گل ته چاه میخورد و شیر میداد و ارمیا از آن شیر ارتزاق مینمود تا آنکه بخت نصر خوابی دید که منجمین آنزمان از
تعبیرش عاجز شدند و او در غضب شد و آنها را کشت و بعضی گفتند اگر کسی از عهده تعبیر اینکه خواب برآید ارمیاء پیغمبر
است و او هنوز زنده است و شیر به او آزاري نرسانده بخت نصر ناچار آن حضرت را احضار نمود و از خواب خود سؤال کرد ارمیا
[ع] فرمود خواب دیدي که سرت از آهن است و دو پایت از مس و سینهات از طلا است و تا سه روز دیگر کشته میشوي بدست
یکی از اهل فارس و سلطنت تمام میشود بخت نصر آنحضرت را سه روز نزد خود توقیف فرمود که بعد از آن سه روز اگر زنده
باشد او را بکشد و با آنکه امر کرده بود که هر کس از دروازه هر یک از هفت شهري که در اطراف پایتخت او بود وارد شود او را
بگیرند بعد از اخبار ارمیا [ع] از واقعه بطور حتم حکم قتل عام داد و نزدیک غروب روز سوم هم و غم زیادي بر او مستولی شد
شمشیر خود را به پسري از اهل فارس که او را به پسري براي خود برداشته بود داد و گفت هر کس را که دیدي بکش اگرچه
آنکس من باشم ولی نمیدانست که او اهل فارس است و از منزل خود بیرون آمد اتفاقا مصادف با آن پسر شد و او حسب الامر با
شمشیر او او را گشت و ارمیا [ صفحه 336 ] بعد از اینواقعه بر حمار خود سوار شد و از شهر بیرون آمد و براي توشه راه با خود
قدري انجیر و قدري آب انگور برداشت در بین راه میدید که حیوانات دریا و صحرا کشتهها را میخورند قدري با خود تفکر کرد و
گفت چگونه خداوند زنده میکند اینکه کشتهها را با آنکه درندهها آنها را خوردهاند خداوند فورا میراند او را تا صد سال و پس
از صد سال اول دو چشم او را زنده و روشن فرمود در پوست نازکی بعد باو وحی رسید که چه مقدار درنگ نمودي گفت یکروز
بعد از آن دید آفتاب بلند شده گفت یا پاره از روز خداوند فرمود بلکه صد سال درنگ نمودي و امر فرمود او را که نگاه کند
بطعام و شرابش که تغییر نکرده و فاسد نشده و نظر کند بالاغش و ببیند که چگونه استخوانهاي پوسیده و متفرق شده و گوشتهائیکه
درندگان خوردهاند به سوي او میآیند و بجاي خود مستقر میشوند با نظم و ترتیب و با یکدیگر ملتئم میگردند و بصورت بدن
درمیایند و همچنین اعضاء خودش تا آنکه اعضاء هر دو تمام شد و برپا خواستند خودش و آن حیوان پس گفت میدانم خداوند بر
هر چیز توانا است با آنکه چون پیغمبر بوده لابد از ابتدا قدرت خدا را میدانسته نهایت آن که تعجب از چگونگی و کیفیت احیاء
نموده است و خداوند خواسته است مقام او را از علم الیقین بعین الیقین برساند و مردم به سبب اطلاع بر اینکه امر مطمئن بحشر و
نشر و معاد شوند و از پیغمبر [ص] در ضمن دو روایت نقل شده که خدا براي خونخواهی یحیی بن زکریا چهل و هفت سال بخت
نصر را بر یهود مسلط فرمود که مردان آنها را کشت و آنها صد هزار نفر بودند که یکی از آنها از چنگ او خلاص نشد و اطفال
آنها را اسیر نمود که از آن جمله عزیر بود و اینواقعه براي او روي داد و از امیر- المؤمنین [ع] نقل شده که عزیز از خانهاش بیرون
آمد در صورتی که زنش آبستن بود و او پنجاه سال داشت پس خدا او را میراند صد سال و زنده کرد و او مرد پنجاه ساله بود و
پسرش صد سال داشت و اینکه از آیات الهی است و روایت شده است که او وقتی وارد بر قومش شد سوار بر الاغش بود گفت من
عزیزم قبول نکردند تا آنکه توریۀ را از حفظ خواند و چون کسی جز او توریۀ را حفظ نبود قبول کردند و به اینوسیله او را شناختند
و گفتند عزیز پسر خدا است گویند وقتی وارد محل خود شد خانهاش را بحدس پیدا کرد اولادهایش پیرمرد بودند و او را
نمیشناختند و او بالنسبه جوان [ صفحه 337 ] بود تا آنکه پسر بزرگش بوسیله خالی که میان دو کتفش بود او را شناخت و وقتی
صفحه 341 از 522
صحبت میکرد میگفتند اینحرف صد سال پیش است فیض ره فرموده مقتضاي جمع بین اینکه روایات با روایات سابقه آنست که
اینواقعه از براي اینکه دو پیغمبر هر کدام در موقعی روي داده باشد و بنظر حقیر مؤید اینکه معنی است صدر آیه شریفه که با آنکه
عطف بر آیه سابقه است با لفظ کاف که بمعنی مثل است ذکر شده است که دلالت بر تعدد اینکه واقعه داشته باشد چنانچه اشاره
شد و اگر اینکه نکته نبود انسب عدم ذکر کاف بود و به اینکه جهت بعضی احتمال زائده بودن آنرا دادهاند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 260
اشاره
وَ إِذ قالَ إِبراهِیم رَب أَرِنِی کَیفَ تُحی المَوتی قالَ أَ وَ لَم تُؤمِن قالَ بَلی وَ لکِن لِیَطمَئِن قَلبِی قالَ فَخُ ذ أَربَعَۀً مِنَ الطَّیرِ فَصُ رهُن إِلَیکَ
326- ثُم اجعَل عَلی کُل جَبَل مِنهُن جُزءاً ثُم ادعُهُن یَأتِینَکَ سَعیاً وَ اعلَم أَن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 260 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون گفت ابراهیم پروردگار من بنما مرا چگونه زنده مینمائی مردگان را گفت آیا باور نکردي گفت بلی ولی تا مطمئن شود
دلم گفت پس بگیر چهار پرنده را پس پاره پاره کن آنها را براي خود پس بگذار بر هر کوهی از آنها قسمتی را پس بخوان آنها را
میآیند نزد تو بشتاب و بدان بدرستیکه خدا توانا و حکیم است
تفسیر
. در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که چون خدا براي ابراهیم حقائق موجودات آسمان و زمین را مکشوف فرمود
مرداري را در کنار دریا دید که نیمی از آن در دریا و نیمی در ساحل قرار گرفته و حیوانات دریا و صحرا آن مردار را میخورند و
بیکدیگر حمله مینمایند و باز یکدیگر را پاره نموده میخورند در اینموقع تعجبی بآنحضرت روي داد عرض کرد پروردگارا بنما بمن
چگونه زنده میفرمائی حیواناتی را که زاد و ولد مینمایند با آنکه بعضی از آنها بعض دیگر را خوردهاند خداوند فرمود مگر ایمان
نداري باین امر عرض کرد چرا ایمان دارم ولی میخواهم مشاهده نمایم اینکه امر را چنانچه تمام اشیاء را مشاهده نمودم خداوند
فرمود چهار مرغ بگیر پس پاره پاره کن آنها را و مخلوط نما با یکدیگر مانند همین مردار که مخلوط ببدن حیواناتی شده است که
یکدیگر را خوردهاند پس قرار ده بر هر کوهی از آنها قسمتی را پس بخوان آنها را میآیند نزد تو بشتاب پس حضرت ابراهیم [ع]
بامر الهی عمل فرمود آنها را خواند و اجابت نمودند و کوهها ده عدد بودند و در عیون از حضرت [ صفحه 338 ] رضا [ع] نقل
نموده که خدا بحضرت ابراهیم وحی فرمود که من کسی را در میان بندگان خود خلیل خود قرار دادم که اگر بخواهد از من زنده
نمودن مردگانرا اجابت میکنم او را بدل آنحضرت گذشت که آن خلیل او است پس گفت خدایا ارائه فرما مرا که چگونه زنده
مینمائی مردگانرا خطاب رسید مگر ایمان باین امر نداري عرض کرد چرا ولی میخواهم قلبم مطمئن شود بآنکه آنخلیل منم پس
خداوند او را مأمور فرمود بآنچه در آیه ذکر شده است و آنحضرت امتثال نمود طاوس و خروس و مرغابی و کرکسی را گرفت و
پاره پاره و مخلوط بیکدیگر کرد پس قرار داد بر هر یک از ده کوهی که در اطراف او بود قسمتی از آن را و منقار هر یک از آنها
را بدو انگشت خود گرفت و آنمرغ را بنام خواند و آب و دانی هم براي آنها فراهم نمود پس اجزاء آنها پرواز کردند و متصل
بیکدیگر شدند تا بدنهاي آنها کاملشد و هر بدنی از جاي خود حرکت کرد و بسر و گردنش ملحق شد و آنحضرت دست از منقار
صفحه 342 از 522
آنها برداشت و پرواز کردند پس فرود آمدند و از آب و دانی که آن حضرت براي آنها مهیا فرموده بود خوردند و گفتند اي پیغمبر
خدا زنده کردي ما را خدا تو را زنده بدارد آنحضرت فرمود بلکه خداوند زنده میکند و میمیراند و او بر هر امري قادر است و در
محاسن و عیاشی نقلنموده است که از آنحضرت سؤال نمودند که آیا در قلب حضرت ابراهیم شک بود فرمود خیر ولی میخواست
خداوند یقین او را زیادتر فرماید حقیر عرض میکنم چون مرتبه علم الیقین کمتر از عین الیقین است و آن کمتر از حق الیقین است
آنحضرت خواسته از علم الیقین بعین الیقین برسد و البته سکون قلب در عیان پیش از بیان است و گفتهاند مراد از صرهن الیک
آنستکه آنحضرت طیور را نزدیک بخود نموده درست در آنها تأمل نماید و بشناسد که بعد از زنده شدن یقین داشته باشد که اینها
همانهایند و احتمال نرود که مرغان دیگري باشند و بنابراین معنی امر بتفریق اجزاء و خلط آنها بیکدیگر در آیه شریفه ذکر نشده و
باید از جمله بعد استفاده شود بطور اشاره و اینکه بعید است بحسب معنی اگرچه قریب است بحسب لفظ در هر حال اینکه آیه هم
دلیل است بر آنکه کیفیت احیاء اموات همانستکه در اذهان متشرعه ثابت است و حقیر در ذیل قصه بنی اسرائیل و ذبح بقره در
[ تحت عنوان تبیین سماوي بیان نمودم و اللّه اعلم بحقیقۀ الحال و المئال [ صفحه 339
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 261
اشاره
مَثَل الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم فِی سَبِیل اللّه کَمَثَل حَبَّۀٍ أَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فِی کُل سُنبُلَۀٍ مِائَۀُ حَبَّۀٍ وَ اللّه یُضاعِف لِمَن یَشاءُ وَ اللّه واسِع عَلِیمٌ
216- 261 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
مثل آنانکه انفاق میکنند مالهاشان را در راه خدا مثل دانه است که برویاند هفت خوشه را که در هر خوشه صد دانه باشد و خدا
میفزاید براي آنکس که میخواهد و خدا وسعت دهنده دانا است
تفسیر
. افزایش بحسب حال و کمال و اخلاص منفق است و قصد قربت در انفاق شرط است چنانچه قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده
است که اینکه آیه براي کسی است که انفاق کند براي رضاي خدا و عیاشی از آنحضرت نقلنموده که چون از بنده مؤمن عمل
خیري صادر شود خداوند زیاد میفرماید هر حسنه او را هفتصد برابر و اینکه معنی زیاد نمودن خدا است براي کسیکه بخواهد و
معلوم است که چون دنیا مزرعه آخرت است تشبیه شده است عمل خیر بحبه که زارع بکارد و بجاي آن هفتصد حبه برداشت نماید
و خداوند واسع الفضل است بواسطه زیادي عطا و عوض چیزي از خزانه کرمش کم نمیشود و دانا است بقدر انفاق و حال انفاق
کنندگان هر کس را بقدریکه سزاوار است جزا میدهد در دنیا و آخرت و اجر کسی را ضایع نخواهد فرمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 262
اشاره
الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم فِی سَبِیل اللّه ثُم لا یُتبِعُونَ ما أَنفَقُوا مَنا وَ لا أَذيً لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ
صفحه 343 از 522
196- 262 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
آنانکه صرف میکنند مالهاشان را در راه خدا پس نمینهند در پی آنچه انفاق نمودند منتی و نه میرسانند آزاري از براي ایشان
است مزدشان نزد پروردگار شان و نیست بیمی بر ایشان و نه آنان اندوهناك میشوند
تفسیر
. انفاق علاوه بر آنکه در آیه قبل اشاره شد که باید براي رضاي خدا باشد باید متعقب بمنت گذاردن و آزار رساندن بر آنکسی که
باو انفاق شده نشود و الا موجب بطلان عمل و نابود شدن ثواب آن خواهد شد چنانچه از اینکه آیه استفاده میشود و در آیات بعد
تصریح شده است و در مجمع و قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که پیغمبر فرمود کسی که نیکی کند بمؤمنی باحسانی پس
[ آزار کند او را بکلامی یا منت گذارد بر او خداوند صدقه او را باطل نموده است و در چند روایت از پیغمبر [ص] [ صفحه 340
صفاتی ذکر شده که مکروه است نزد خدا و از آن جمله منت گذاردن بعد از صدقه است علاوه بر اینها اینکه عمل موجب آن
میشود که کسی که احسان باو شده است می فهمد غرض محسن آن بوده که حقی بر او پیدا کند و بزرگی باو بفروشد و عوضی از
او توقع داشته باشد لذا عظمت و محبوبیت او که در نتیجه احسان حاصل شده است از نظر و دل آن شخص محو و رفع میشود و بسا
باشد که مبدل بحقارت و کدورت شود و نقض غرض گردد و بخسران دنیا و آخرت دچار شود پس باید در اینکه مواقع پناه بخدا
برد از وسوسه شیطان و کاملا ملتفت حال خود بود که شخص احسان خود را وقعی نگذارد و سوء لسان و تغییر حالی از براي او
روي ندهد تا نزد خدا و خلق عزیز باشد و کسی که براي رضاي خدا انفاق نمود نه براي منت گذاردن و آزار کردن میداند که
خداوند در دنیا و آخرت چندین برابر باو عرض کرامت میفرماید لذا خوف فقر و اندوه خسران در او راه نخواهد یافت.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 263
اشاره
101- قَول مَعرُوف وَ مَغفِرَةٌ خَیرٌ مِن صَدَقَۀٍ یَتبَعُها أَذيً وَ اللّه غَنِیٌّ حَلِیم [ 263 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتار خوب و آمرزش بهتر است از بخششی که در پی آید آن را آزاري و خداوند بینیاز بردبار است.
تفسیر
. رد سؤال بزبان خوش و ملایم که بآن عذرخواهی و دلجوئی از سائل شود و همچنین عفو و اغماض از خطاي او اگر در سؤال
اصرار یا سوء ادبی نموده باشد بهتر است از عطائی که متعقب به آزار شود اینمعنی در صورتی است که مراد از مغفرت گذشت بنده
باشد و الا گفتار خوش در رد سؤال و مغفرت الهی بسبب آن براي رد کننده بهتر است از صدقه متعقب بآزار و خداوند احتیاج
بچنین صدقه ندارد و بینیاز از آنست و با آنکه چنین صدقه دهنده را باید عقوبت نماید چون حلیم است تعجیل در عقوبت نمیکند
صفحه 344 از 522
و شایسته است اگر کسی نمیخواهد احسان کند اقلا حلم نموده با سائل بخشونت رفتار ننماید.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 264
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبطِلُوا صَ دَقاتِکُم بِالمَن وَ الَأذي کَالَّذِي یُنفِق مالَه رِئاءَ النّاس وَ لا یُؤمِن بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ فَمَثَلُه کَمَثَل صَ فوانٍ
347- عَلَیه تُراب فَأَصابَه وابِل فَتَرَکَه صَلداً لا یَقدِرُونَ عَلی شَیءٍ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ [ 264 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانی که ایمان آوردید تباه نکنید بخششهاي خودتان را بمنت و آزار مانند کسی که صرف میکند مال خود را براي
نمایش دادن بمردم و ایمان [ صفحه 341 ] ندارد بخدا و روز پسین پس مثل او مثل سنگ صافی است که بر آن خاکی باشد پس
برسد او را باران درشت پس واگذارد او را صاف پاك نمیتوانند دست بیابند بر چیزي از آنچه کسب کردند و خدا راه نمینماید
گروه کافران را.
تفسیر
. خداوند پس از تصریح ببطلان صدقه بسبب منت گذاردن و آزار رساندن و ریا نمودن اشاره فرموده است بآنکه ریا شرك است و
منافات با ایمان بخدا و قیامت دارد چون کسیکه مؤمن بخدا باشد رضاي خلق را بر رضاي خدا ترجیح نمیدهد و غضب او را
بخشنودي خلق براي خود نمیخرد و دنیاي فانی را بر آخرت باقی اختیار نمینماید و نعیم دائم را بمتاع قلیل نمیفروشد و تشبیه
فرموده است چنین شخصی را بسنگ صاف و عمل او را بخاکی که روي آنسنگ قرار گرفته و منت و آزار و ریا را بقطرات درشت
باران که آنسنگ را بکلی بشوید و اثر آنخاك را از آن زایل نماید و بالاخره تصریح فرموده است که از اینعمل بهره نصیب او
نخواهد شد اما در آخرت براي آنکه عمل باطلی بجا آورده و اما در دنیا بهمان بیان که در آیه الَّذِینَ یُنفِقُونَ گذشت و خداوند
دستگیري و راهنمائی بخیر نمیفرماید کفار را و ریا کاري و منت گذاردن و آزار رساندن بعد از صدقه مناسب با حال کفار است نه
اهل ایمان پس ایشان باید از اینکه صفات مبرا باشند و الا علاوه بر آنکه از عملشان بهره نمیبرند مشمول غضب الهی خواهند شد و
خداوند عنایت خود را از آنها سلب فرموده آنها را بحال خودشان واگذار خواهد فرمود عیاشی از صادقین علیهما السلام نقل نموده
که اینکه آیه نازل شده است در باره عثمان و جاري شده است در باره معاویه و اتباع آندو و از امام باقر [ع] روایت نموده است که
805- مراد منت گذاردن و آزار رساندن بمحمد و آل محمّد [ص] است و فرموده است اینکه تأویل آیه است. -قرآن- 783
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 265
اشاره
وَ مَثَل الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم ابتِغاءَ مَرضات اللّه وَ تَثبِیتاً مِن أَنفُسِهِم کَمَثَل جَنَّۀٍ بِرَبوَةٍ أَصابَها وابِل فَآتَت أُکُلَها ضِ عفَین فَإِن لَم یُصِ بها
253- وابِل فَطَلٌّ وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 265 ] -قرآن- 1
صفحه 345 از 522
ترجمه
و مثل آنانکه صرف میکنند مالهاشان را براي طلب خوشنودي خدا و ثبات قدم خودشان مثل بوستانی است در بلندياي که برسد
آنرا باران درشت پس میاورد میوه خود را در چندان پس اگر نرسد آنرا باران درشت برسد باران ریز و خدا بآنچه بجا بیاورید بینا
[ است . [ صفحه 342
تفسیر
قمی فرموده مراد از تثبیت خودداري از منت و آزار است فیض ره فرموده یعنی توطین نفس میکنند بر حفظ اینکه اطاعت و متعقب
نمینمایند آن را به چیزي که مفسد آن باشد از قبیل ریا و سمعه و عجب و من و اذي و امثال اینها بعد از آنکه براي رضاي خدا
انفاق نموده باشند و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که اینکه آیه در شأن حضرت امیر [ع] نازل شده است و البته
منافات با عموم لفظ ندارد و فرد اکمل آنوجود مبارك علوي است و بنظر حقیر چون انفاق در راه خدا از روي اخلاص بلکه کلیه
عبادات و اعمال خیریه موجب ثبات قدم در دین و صفاي قلب و مزید معرفت است براي ترغیب بعمل اشاره باین نتیجه شده است
بصورت داعی چون علت غائی در تصور مقدم و در وجود مؤخر است یعنی مثل کسانیکه انفاق میکنند اموال خودشان را براي
خوشنودي خدا و ثبات خودشان در دین مثل بوستانی است که در محل مرتفعی باشد که نمایش و صفاي آن بیشتر و از آفات
ارضیه از قبیل سیل محفوظتر و از هوا و نور آفتاب و ماه مستفیدتر و میوههاي آن بهتر و برتر گردد پس برسد آنرا باران درشت و
میوههاي آن دو برابر شود چنانچه در مجمع از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که مراد آنستکه میوهاي آن دو چندان شود
چنانچه اجر کسیکه براي رضاي خدا انفاق نماید دو چندان خواهد شد و اگر باران درشت بآن نرسد باران ریز و شبنم باو خواهد
رسید و کافی است براي آن چون مکانش خوب است مانند کسیکه نیتش خوب باشد که احسان کم و زیاد هر دو براي او نافع است
و خداوند بصیر است به نیت انفاق کننده و کم و زیاد انفاق و هر کس را بمقدار عمل و کیفیت قصد او جزا خواهد داد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 266
اشاره
أَ یَوَدُّ أَحَ دُکُم أَن تَکُونَ لَه جَنَّۀٌ مِن نَخِیل وَ أَعناب تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ لَه فِیها مِن کُل الثَّمَرات وَ أَصابَه الکِبَرُ وَ لَه ذُرِّیَّۀٌ ضُ عَفاءُ
318- فَأَصابَها إِعصارٌ فِیه نارٌ فَاحتَرَقَت کَذلِکَ یُبَیِّن اللّه لَکُم الآیات لَعَلَّکُم تَتَفَکَّرُونَ [ 266 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا دوست میدارد کسی از شما که باشد مر او را بوستانی از درختان خرما و انگور که روان باشد در آن نهرها و مر او را باشد در
آن بوستان از تمام میوهها و برسد مر او را پیري و مر او را باشد فرزندانی ناتوان پس برسد آن بوستان را گردبادي که در آن آتشی
[ باشد پس بسوزد اینکه چنین بیان میفرماید خدا براي شما آیاترا باشد که شما تفکر نمائید . [ صفحه 343
تفسیر
صفحه 346 از 522
قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که کسیکه مال خود را براي رضاي خدا انفاق نماید و پس از آن منت نهد مانند چنین کسی
است که صاحب چنین باغی باشد و منت آن مانند آن گرد باد و آتش سوزان است و استفهام براي انکار است و باغ بدوا بخرما و
انگور نسبت داده شده براي غلبه وجود و کثرت منافع آندو و بعدا تصریح شده است بآنکه در آن از تمام میوهها موجود است تا
معلوم شود که اختصاص به آندو ندارد و ممکن است مراد از ثمرات منافع باشد و مزیت ذکر پیري آنستکه فقر در آن حال ناگوارتر
است خصوص با داشتن فرزندان ناتوانیکه قادر بکمک در معاش نباشند و اعصار باد تندیست که از زمین برمیخیزد و منعکس
میشود بجانب آسمان مانند عمود و چون بدرختان بارور برسد فاسد مینماید آنها را و گاه باشد که در آن اجزاء ناریه باشد که
بسوزاند اشجار را خلاصه آنکه حال کسیکه عمل خود را بریا و سمعه و عجب و منت و آزار مردم فاسد مینماید با احتیاج تام
بعوض آن در دنیا و آخرت شبیه است بحال چنین شخصی در تأسف و حرمان و خسران با احتیاج بباغ و منافع آن و در اینکه آیه و
آیه قبل تشبیه شده است امور معقوله بامور محسوسه براي جاي گرفتن حق در اذهان عامه و ترغیب بخلوص نیت و تطهیر آن از
اغراض فاسده موهومه و تعقیب آن بموانع قبول و حصول نتیجه مطلوبه و بیان آیات سابقه و ایضاح آن بنحویکه موجب تفکر و
عبرت شنوندگان گردد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 267
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِن طَیِّبات ما کَسَ بتُم وَ مِمّا أَخرَجنا لَکُم مِنَ الَأرض وَ لا تَیَمَّمُوا الخَبِیثَ مِنه تُنفِقُونَ وَ لَستُم بِآخِ ذِیه إِلاّ أَن
258- تُغمِضُوا فِیه وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ [ 267 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانی که ایمان آوردید انفاق کنید از پاکیزههاي آنچه به دست آوردید و از آنچه بیرون آوردیم براي شما از زمین و قصد
مکنید پلید را که از آن انفاق کنید با آنکه نیستید گیرندگان آن مگر آنکه چشم بپوشید در آن و بدانید که خداوند بینیاز و ستوده
است.
تفسیر
. انفاق باید از مال حلال و پاکیزه باشد و آنچه خداوند از زمین بیرون آورده است براي بندگان اعم است از میوهجات و حبوبات و
ریاحین و معادن و امثال اینها که گاهی بسبب تجارت بدست میآید و گاهی بسبب زراعت و کسب شامل هر دو میشود ولی غالبا در
تجارت استعمال میشود لذا محصولات زمین را عطف بر آن [ صفحه 344 ] فرموده است تا ضمنا اشاره باشد بآنکه اینکه اشیاء را ما
براي شما از زمین بیرون آوردیم نباید از انفاق آن در راه ما مضایقه داشته باشید در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که
مردم در زمان جاهلیت کسبهاي بدي داشتند بعد از آنکه اسلام اختیار نمودند خواستند آن اموالی را که از آن راهها بدست
آوردند از مال خودشان خارج نموده صدقه بدهند و خدا ابا فرمود و امر شد که صدقه باید از مال حلال باشد و نیز در آن کتاب و
عیاشی از آنحضرت نقل نموده که چون پیغمبر [ص] امر بزکوة خرما فرمود طائفه بودند که بعضی انواع خرماي بدرا میآوردند که
برسم زکوة بدهند آن حضرت قبول نفرمود و اینکه آیه نازل شد و قریب باین مضمونرا عیاشی و مجمع از حضرت باقر [ع] و امیر
صفحه 347 از 522
المؤمنین [ع] با اختلاف در نوع خرماي بد نقل نمودهاند و در ذیل آیه اشاره بآن شده است که اگر بنا باشد کسی ده یک میوه باغ
خود را مثلا بشما بدهد و در موقع تحویل دادن میوهاي بد باغ را در مقابل حق مشروع شما جمع آوري نموده بپردازد قبول نخواهید
کرد مگر آنکه از حق خود غمض عین نمائید و مسامحه کنید ولی پیغمبر [ص] که ولی فقرا است نمیتواند از حق آنها اغماض نموده
چشم بپوشد و مسامحه فرماید و شما هم در مقابل کریمی که هستی و تمام اموال شما از آن او است و بشما کرم فرموده و فقط سهم
مختصري از بعضی اموال براي فقراي شما منظور نموده نباید آنسهم را هم از جنس پست ادا نمائید با آنکه منافع انفاق هم در دنیا و
آخرت عاید شما خواهد شد و خداوند بینیاز است از مال شما و منافع آن و ستوده است باید ستوده را براي تقرب پیشکش او نمود
تا قبول فرماید.
[ [سوره البقرة