گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیه 268






اشاره
141- الشَّیطان یَعِدُکُم الفَقرَ وَ یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ وَ اللّه یَعِدُکُم مَغفِرَةً مِنه وَ فَضلًا وَ اللّه واسِع عَلِیم [ 268 ] -قرآن- 1
ترجمه
شیطان وعده میدهد بشما فقر را و امر میکند شما را بکار زشت و خداوند وعده میدهد بشما آمرزش خود و تفضل را و خدا وسعت
دهنده و دانا است.
تفسیر
. شیطان جنی و انسی و نفس اماره بانسان وسوسه مینماید که اگر مال خوب خود را در راه خدا انفاق نمائی فقیر و محتاج خواهی
شد و کسی از تو دست- گیري نمیکند و امر میکند بکار زشت از قبیل بخل و منع زکوة و اداء آن از جنس نامرغوب و امثال اینکه
کارهاي ناشایسته و خدا وعده میدهد که در انفاق مغفرت از [ صفحه 345 ] گناهان است و خداوند بفضل و کرم خود بانفاق کننده
چندین برابر در دنیا و آخرت عوض کرامت میفرماید حال بعقل خود مراجعه نما ببین بکدام یک از ایندو قول و وعده باید مطمئن
شوي و عمل نمائی البته اگر عاقل و سعید باشی میدانی وعده خداوند تخلف ندارد فضل و رحمت او بعد از انفاق شامل حال تو
خواهد شد و محتاج نمیشوي بلکه خداوند وسعت و برکت در رزق و مال تو عنایت میفرماید چون واسع است و میداند که صلاح
بندگان در انفاق است و ضرري از آن متوجه آنها نخواهد شد لذا امر بآن فرموده است چون علیم است و دانا بعواقب امور و نتایج
اعمال و اگر جاهل و شقی باشی بوسوسه شیطان و اتباعش گول میخوري مال خود را در راه خدا صرف نمینمائی یا میسوزد یا
تلف میشود یا دزد میبرد یا ظالم میخورد یا داماد و عروست و شوهر زنت یا دشمنان دیگرت بیش از رزق مقسوم نخواهی خورد و با
خود چیزي نخواهی برد جز ندامت و خسران و حسرت و حرمان و تأسف دوستان و شماتت دشمنان و معروفیت ببخل و حقارت در
انظار و خفت در پیشگاه خداوند قهار شیطان و اتباعش هم میگویند ما بتو دستوري دادیم خداوند هم دستوري داد مگر سفیه
بودیکه قول ما را بر قول خدا ترجیح دادي حال بچش عذاب الیم را که خودت باختیار براي خود تهیه نمودي.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 269
صفحه 348 از 522
اشاره
133- یُؤتِی الحِکمَۀَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤتَ الحِکمَۀَ فَقَد أُوتِیَ خَیراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا الَألباب [ 269 ] -قرآن- 1
ترجمه
میدهد حکمت را بکسی که میخواهد و کسی که داده شود باو حکمت پس بتحقیق داده شده است خیر بسیاري و پند نگیرند مگر
صاحب خردان
تفسیر
. حکمت بکار انداختن علم و عقل است در مقام عمل و گفتهاند تحقیق علم است و اتقان عمل و الوا الالباب صاحبان عقول خالصه
از شوائب اوهام و هواي- نفسند و مقصود همانستکه در آیه قبل بیان شد که مقتضاي عقل و دانش در باب انفاق چیست و چه کس
بآن عمل مینماید و چه کس امساك میورزد و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که حکمت طاعت خدا و
معرفت امام است و در روایت دیگر از آنحضرت نقل شده است که معرفت امام و اجتناب از معاصی کبیره است و نیز عیاشی از
آنحضرت نقل نموده است که حکمت معرفت و فقه در دین است و کسی که از شما فقیه باشد او حکیم است و مرگ هیچ یک از
اهل ایمان محبوبتر نیست [ صفحه 346 ] نزد شیطان از مرگ فقیه و قمی فرموده خیر کثیر معرفت امیر المؤمنین [ع] و ائمه اطهار
است و در مصباح الشریعه از آنحضرت نقل شده است که حکمت نور معرفت و میراث تقوي و ثمره صدق است اگر خواسته باشی
بگوئی بگو که خداوند نعمتی بهتر و برتر و بزرگتر و زیادتر و آشکارتر از حکمت به بندگان خود عطا نفرموده و نمیدانند فوائد و
نتایج حکمت را مگر صاحبان خرد که ایشان کسانی هستند که خداوند آنها را خالص براي خود و مخصوص بحکمت فرموده و آن
کتاب است و صفت حکیم ثبات در اوایل امور و وقوف در عواقب آنها است و او است هدایت کننده خلق خدا بسوي خدا و در
مجمع از پیغمبر [ص] نقل نموده که فرمود خداوند قرآن را بمن عطا فرمود و عطا فرمود بمن از حکمت مثل قرآن و هیچ خانه نیست
که در آن چیزي از حکمت نباشد مگر آنکه آنخانه ویران است هر آینه در طلب فهم و علم باشید و بنادانی نمیرید و در خصال از
آنحضرت نقل نموده که رأس حکمت ترس از خدا است و در کافی از آنحضرت نقل نموده که در یکی از اسفار روزي چند سوار
به آنحضرت برخوردند و سلام نمودند حضرت پرسید شما کیستید عرض کردند ما اهل ایمانیم حضرت فرمود حقیقت ایمان چیست
گفتند رضاي بقضاي خدا و تسلیم در امر او و تفویض امر باو پیغمبر [ص] فرمود اینان علما و حکمایند نزدیک است از حکمت به
مقام نبوت برسند بعد فرمود اگر راست میگوئید بنا نکنید زیادتر از سکناي خودتان و جمع ننمائید زیاده از خوراکتان و بپرهیزید از
خداوندي که بسوي او بازگشت خواهید نمود بنظر حقیر اینکه روایات منافات با معناي ظاهري حکمت ندارد بلکه به مناسبت
مقامات بیان مصادیق جلیه و خفیه براي ارشاد و تنبیه شده است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 270
اشاره
123- وَ ما أَنفَقتُم مِن نَفَقَۀٍ أَو نَذَرتُم مِن نَذرٍ فَإِن اللّهَ یَعلَمُه وَ ما لِلظّالِمِینَ مِن أَنصارٍ [ 270 ] -قرآن- 1
صفحه 349 از 522
ترجمه
و آنچه انفاق نمودید از نفقه یا نذر کردید نذري را پس بدرستیکه خداوند میداند آنرا و نیست مر ستمکاران را کسی از یاوران.
تفسیر
. نفقه مالی است که انفاق میشود و آنچه کم باشد چه زیاد چه پنهان انفاق شود چه آشکار چه بجا باشد چه بیجا و نذر چه در
طاعت باشد چه در معصیت چه معین باشد چه مطلق خدا میداند و جزاي آنرا میدهد و نیست ستمکارانی را که زکوة نمی- دهند و
انفاق میکنند در مخالفت با حق و وفا بنذر نمیکنند و نذر میکنند در [ صفحه 347 ] معصیت هیچ یاوري در آخرت که بتواند
کمکی با آنها نماید یا دفع نماید از آنها عذاب الهی را.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 271
اشاره
- [ إِن تُبدُوا الصَّدَقات فَنِعِمّا هِیَ وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّئاتِکُم وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ خَبِیرٌ [ 271
184- قرآن- 1
ترجمه
اگر آشکار کنید صدقات را پس خوب کاري است و اگر پنهان کنید آنرا و بدهید آن را بفقیران پس آن بهتر است براي شما و
محو میکند از شما گناهان شما را و خدا بآنچه میکنید آگاه است.
تفسیر
. در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که اخفاء در غیر زکوة است و زکوة را باید آشکار پرداخت و نیز از آنحضرت نقل شده
است که در کلیه واجبات آشکار بجا آوردن افضل از پنهان نمودن است و در مستحبات امر بعکس است یعنی پنهان افضل از
آشکار است و اگر کسی زکوة مال خود را بدوش بکشد و میان فقرا قسمت نماید آشکارا کار بسیار خوبی کرده است و از حضرت
باقر [ع] نقل نموده که مراد از ابداء در آیه شریفه زکوة واجبه است و مراد از اخفاء نافله است و سیره مرضیه اصحاب ابداء فرائض و
اخفاء نوافل بوده است و از پیغمبر [ص] روایت شده است که صدقه پنهانی فرو مینشاند غضب خدا را و دفع میکند گناه را چنانچه
آب فرو مینشاند آتش را و دفع میکند هفتاد نوع از بلا را و نیز از آنحضرت روایت شده است که هفت کس در سایه الهی باشند
در روز که هیچ سایه نباشد امام عادل و جوانیکه صرف کند جوانی خود را در عبادت خدا و مردیکه دل او متوجه بمسجد باشد تا
برگردد در آن و دو کس را که با یکدیگر دوستی کنند در راه خدا و مجتمع و متفرق شوند در آن راه و مردیکه زنی صاحب جاه و
جمال او را بخود دعوت کند و او براي ترس از خدا اجابت ننماید و مردیکه صدقه دهد و آنرا مخفی نماید بر وجهیکه اگر با دست
چپ داده باشد دست راست او نداند و مردیکه در خلوت یاد خدا کند بطوریکه اشک از دیده او جاري شود و از إبن عباس نقل
شده است که صدقه سرّ در مستحب افضل است از آشکار بهفتاد درجه و صدقه آشکار در واجب افضل است از سر به بیست و پنج
صفحه 350 از 522
مرتبه تحقیق جامع ظاهر آیه شریفه آنستکه اخفاء صدقات چه واجب باشد چه مستحب افضل از اظهار است و ظاهر اکثر اخبار
آنستکه افضلیت اخفاء اختصاص به [ صفحه 348 ] صدقات مستحبه دارد و در صدقات واجبه مخصوصا زکوة اظهار افضل است
بنابراین ممکن است مراد از صدقات در آیه شریفه صدقات مستحبه باشد بقرینه ذیل آیه شریفه چون معمولا در صدر اسلام آنرا
خودشان بفقراء میدادند و زکوة واجب را به پیغمبر یا امام میپرداختند و ممکن است ابداء در صدر آیه در مقابل اخفاء باشد تا
دلالت کند بر افضلیت اظهار بر اخفاء صدقات احیانا چنانچه اخفاء در ذیل آیه در مقابل اظهار است و متعقب شده است بایتاء آن
بفقرا تا اشاره باشد بافضلیت اخفاء از اظهار در صدقات مستحبه و بنابر اینکه مفاد آیه شریفه منطبق با روایات است و ممکن است
گفته شود که از براي هر یک از اخفاء و اظهار ثمرات و مصالحی است که باید در مورد خود رعایت شود و مناط افضلیت وجود
آنها است از آن جمله مصلحت اظهار آنستکه موجب رغبت مردم باداء زکوة میشود و آنهائیکه ادا نمیکنند سرشکسته و احیانا
ناچار بادا میشوند و کفار فقیر رغبت بدین اسلام مینمایند و کسانیکه متمولند و در ظاهر اداء زکوة نمیکنند مورد تهمت منع زکوة
نمیشوند و عظمت اسلام و شعائر آن آشکار میشود و مصلحت اخفاء خلوص عمل از ریا و سمعه و رفع مذلت از فقیر و احفظیت
انفاق از تعقب بمنت و آزار و امثال اینها است و چون مصالح اظهار غالبا در واجبات و ثمرات اخفاء بیشتر در مستحبات است حکم
با فضیلت اظهار در واجبات و اخفاء در مستحبات شده است و نسبت بموارد و اشخاص مختلف میشود و اللّه اعلم و فاعل یکفّر لفظ
جلاله است که چون معلوم بوده حذف شده است و بعضی نکفر بصیغه متکلم قرائت نمودهاند و بر هر تقدیر دلالت دارد بر آنکه
خداوند گناهان را بواسطه صدقه از صفحه نفس انسانی پاك میکند و ممکن است فاعل یکفر اخفاء صدقه باشد تا دلالت داشته
باشد بر آنکه ستر صدقه موجب ستر ذنوب و کفاره معاصی است و در هر حال دلالت دارد بر آنکه نفس انسانی بواسطه معصیت
مصور بصورتی میشود که قابل محو و اثبات است و مؤکد ادله داله بر صور برزخیه است و لفظ من در سیئات یا براي تبعیض و
اشاره بحقوق اللّه است که خداوند از آنها میگذرد یا زائده است و مراد جمیع معاصی است و خداوند خبیر است باعمال بندگان و
میداند بچه غرض انفاق مینمایند و براي چه ابداء و اخفاء میکنند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 272
اشاره
لَیسَ عَلَیکَ هُداهُم وَ لکِن اللّهَ یَهدِي مَن یَشاءُ وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ فَلِأَنفُسِکُم وَ ما تُنفِقُونَ إِلاَّ ابتِغاءَ وَجه اللّه وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ
[ 233 [ صفحه 349 - إِلَیکُم وَ أَنتُم لا تُظلَمُونَ [ 272 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست بر تو هدایت آنها ولی خداوند هدایت میکند هر کس را بخواهد و آنچه انفاق کنید از مال خیرات پس بر نفع خود شما است
و انفاق نمیکنید شما مگر براي طلب خوشنودي خدا و آنچه انفاق میکنید از مال خیر عوض داده میشود بشما و شما ستم کرده
نمیشوید
تفسیر
. هدایت یا بارائه طریق حق است یا برساندن بآن و نائل نمودن بمطلوب آنچه وظیفه پیغمبر [ص] و ائمه اطهار و علماء اعلام است
صفحه 351 از 522
همان ارائه طریق و ابلاغ احکام و ارشاد انام است و اینکه یکمرتبه از هدایت است ولی هدایت کامل که ایصال بحق است و تحصیل
نتیجه آن که نیل بسعادت و اهتداء بهدایت است مخصوص بذات احدیت است بشرط قابلیت محل بنابراین مراد از آیه شریفه
آنستکه اي رسول مکرم آزرده خاطر مباش که بعضی از مردم بهدایت تو مهتدي نمیشوند و باز جنس پست را زکوة میدهند یا بعد
از انفاق منت میگذارند و آزار میکنند و امثال اینها بر عهده تو هدایت آنها نیست بطوري که مهتدي شوند و دست از اعمال
ناشایسته بردارند خداوند هر کس را بخواهد و قابل بداند و مصلحت در هدایت او باشد هدایت میکند و توفیق خیر میدهد و ایصال
بحق میفرماید وظیفه پیغمبر [ص] فقط ابلاغ احکام و ارشاد انام است و نتیجه آن یا هدایت مردم است یا اتمام حجت بر آنها پس در
هر حال ثمره آن حاصل است و رفع عذر آنها به اینکه که ما جاهل بودیم در پیشگاه الهی میشود پس از اینکه خطاب بمردم فرموده
میفرماید که آنچه را شما از مال حلال و پاکیزه خودتان انفاق نمائید نفع آن چندین برابر در دنیا و آخرت بخود شما عاید میشود
پس نباید منت بر خدا و خلق نهید و جنس بد را انفاق نمائید چون شما براي نفع خودتان کار می- کنید هر چه بیشتر و بهتر باشد
نفعش زیادتر است و براي طلب خوشنودي و رضا و ثواب خدا انفاق مینمائید پس نباید کاري کنید که موجب غضب خدا شود از
قبیل ریا و سمعه و عجب و مطمئن باشید که در اینکه تجارت ضرر نمیکنید و سرمایه شما بیعوض از دست شما نمیرود و عوض
آن چندین برابر بشما میرسد چون خدا بکسی ظلم نمیکند و مال کسی را بیجهت تضییع نمینماید و اجر عمل کسی را کمتر از آنچه
مقرر فرموده است عطا نخواهد فرمود و در اینکه جمله اخیره دلالت است بر آنکه ثواب انفاق بر سبیل استحقاق است و اللّه اعلم [
[ صفحه 350
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 273
اشاره
لِلفُقَراءِ الَّذِینَ أُحصِ رُوا فِی سَبِیل اللّه لا یَستَطِیعُونَ ضَ رباً فِی الَأرض یَحسَ بُهُم الجاهِل أَغنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف تَعرِفُهُم بِسِیماهُم لا یَسئَلُونَ
268- النّاسَ إِلحافاً وَ ما تُنفِقُوا مِن خَیرٍ فَإِن اللّهَ بِه عَلِیم [ 273 ] -قرآن- 1
ترجمه
از براي فقیرانی است که باز داشته شدند از کار در راه خدا که توانائی ندارند سیر در زمین را میپندارد ایشان را نادان توانگران از
عفت طلبی میشناسی تو آنها را بعلامت ظاهرشان سؤال نمیکنند از مردم باصرار و ابرام و آنچه را انفاق میکنید از مال خیر پس خدا
بآن دانا است
تفسیر
« اجعلوا صدقاتکم » . بهترین مصارف انفاق فقرائی هستند که خداوند بالخصوص امر باعطاء بآنها فرموده اگر مقدر در صدر آیه
باشد یعنی قرار بدهید صدقات خودتان را براي فقراء خاص که داراي اینکه اوصافند و اگر مقدر الصدقات باشد للفقراء خبر مبتداء
محذوف است و براي مزیت اینکه قبیل از فقراء صدقات اختصاص بآنها داده شده است و اینها کسانی هستند که در راه خدا از قبیل
جهاد و تحصیل علوم دینیه و ترویج شریعت مطهره از کار و کسب بازماندهاند و محصور شده است اوقات آنها بعبادت و بندگی
حق و هدایت و ارشاد خلق و قادر بر گردش کردن براي کسب مال و رزق نیستند کسیکه از حال آنها با خبر نباشد تصور مینماید و
صفحه 352 از 522
گمان میکند که اغنیاء هستند براي آنکه داراي عفت نفسند سؤال نمیکنند و اظهار فقر نمینمایند ولی از رنگ و رخساره و ظاهر
حال آنها شناخته میشوند و چون مضطر بسئوال شوند الحاح و ابرام نمینمایند و ملازم رکاب کسی براي انجاح حاجت خود
نمیشوند و آنچه را که انفاق نمایند مردم باین قبیل اشخاص از مال حلال خدا میداند ثواب آنرا و بس و از حد وصف خارج است
در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که اینکه آیه در شأن اصحاب صفه نازل شده است گفتهاند آنها قریب چهار صد
نفر بودند که در صفه مسجد پیغمبر سکنی داشتند و تمام اوقات آنها مصروف بعبادت و تعلم احکام بوده و هر وقت پیغمبر امر
بجهاد میفرمود حاضر رکاب بودند و معلوم است که حکم اختصاص بآنها نداشته و عام است چون اینکه مطلب مسلم است که
[ اعتبار بعموم لفظ است نه خصوص مورد و الحق بهترین مصارف انفاق اینکه قبیل اشخاصند خدا توفیق دهد. [ صفحه 351
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 274
اشاره
167- الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم بِاللَّیل وَ النَّهارِ سِ  را وَ عَلانِیَۀً فَلَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 274 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنانکه انفاق میکنند مالهاي خودشان را در شب و روز پنهان و آشکار پس مر آنها را است مزدشان نزد پروردگارشان و نه بیمی بر
ایشان است و نه ایشان اندوهناك میشوند.
تفسیر
. در مجمع و جوامع از إبن عباس نقل فرموده که اینکه آیه در شأن امیر- المؤمنین [ع] نازل شده است که چهار درهم داشت یکی
را در شب انفاق نمود و یکی را در روز و یکی را در سرّ و یکی را آشکار و فرموده اینکه روایت از حضرت باقر و حضرت صادق
علیهما السلام هم نقل شده است و عیاشی اینکه روایت را از ابو اسحق نقل نموده بعلاوه آنکه چون اینکه خبر به پیغمبر [ص] رسید
از امیر المؤمنین [ع] سبب را سؤال نمود جواب عرض کرد براي انجاز وعده خدا و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل
نموده که اینکه آیه راجع بزکوة نیست و بنظر حقیر تصریح باین چهار قسم براي آنستکه معلوم شود حسن انفاق در هر حال تا اگر
کسی خیال انفاق در روز داشته باشد بشب نیندازد و اگر شب عازم است بروز نیندازد و اگر علتی پیش آمد کرد نگوید بهتر
آنستکه در خفیه دهم و همچنین بعکس خلاصه آنکه اینکه امر حسن ذاتی مطلق دارد و زمان و مکان و کمیت و کیفیت را نباید
مانع از اصل عمل و تسریع در آن قرار داد و آنانکه متصف بصفت حسنه جود و کرمند اینکه ملاحظات را نمیکنند و امساك از
عطا نمی نمایند و خوف از فقر ندارند میدانند خدا آنها را درمانده نخواهد کرد و باضعاف مضاعف عوض میدهد چون اطمینانشان
بکرم خدا زیاد است و قبح بخل در نظرش مجسم است و کرم بمقتضاي طبع از آنها بروز مینماید لذا تفکر در نتیجه آن نمیکنند تا
خوف حاصل شود و از اینکه عمل چون ملایم با طبعشان است لذت میبرند و خوشحال میشوند و محزون نمیگردند و خداوند هم به
کرم خود با آنها معامله خواهد فرمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 275
صفحه 353 از 522
اشاره
الَّذِینَ یَأکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُوم الَّذِي یَتَخَبَّطُه الشَّیطان مِنَ المَس ذلِکَ بِأَنَّهُم قالُوا إِنَّمَا البَیع مِثل الرِّبا وَ أَحَل اللّه البَیعَ وَ
- [ حَرَّمَ الرِّبا فَمَن جاءَه مَوعِظَ ۀٌ مِن رَبِّه فَانتَهی فَلَه ما سَلَفَ وَ أَمرُه إِلَی اللّه وَ مَن عادَ فَأُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 275
389- قرآن- 1
ترجمه
آنانکه میخورند ربا را برنمیخیزند مگر چنانچه برمیخیزد آنکه مخبط میکند او را شیطان از اصابت نمودن اینکه بعوض آنست که
گفتند جز اینکه نیست که [ صفحه 352 ] فروختن مانند ربا است با آنکه حلال کرده است خدا فروختن را و حرام نموده ربا را پس
کسی که رسید او را موعظه از پروردگارش پس پذیرفت پس مر او راست آنچه را گذشته و امر او با خدا است و کسانی که عود
کنند پس آنگروه اهل آتشند آنها در آن جاویدانند.
تفسیر
. ربا زیاده عوض در معامله و قرض است رباي در معامله عبارت از فروختن جنسی است بهمان جنس با زیاده مانند آنکه یک من
گندم خوب را بفروشد بیکمن گندم بد با یک ریال وجه یا بد و من گندم بد یا خوب و رباي قرضی آنست که چیزي بکسی قرض
دهد بشرط آنکه در موقع پرداخت چیزي علاوه نماید و هر یک از ایندو نوع ربا شرائط و احکامی دارد که در کتب فقهیه ذکر شده
و وجوهی براي تخلص از آن هم بیان فرمودهاند که شرح آن از شأن تفسیر خارج است و براي انس بمعنی شرعی اینکه مقدار کافی
است و اخذ اینکه زیاده که بآن ربا اطلاق میشود حرام است به اجماع بلکه میتوان گفت ضروري دین است و از معاصی کبیره است
که هیچ معصیتی حرمت آن اعظم و عقوبت آن اشد از اینکه معصیت در شریعت اسلام نیست در کافی از حضرت صادق [ع]
روایت نموده است که یک درهم از ربا گناه آن شدیدتر است نزد خدا از هفتاد مرتبه زنا نمودن با محارم و در فقیه و تهذیب علاوه
فرموده مانند عمه و خاله و قمی علاوه فرموده در خانه کعبه و فرموده ربا هفتاد جزء دارد که یک جزء کوچک آن مانند زناي با
مادر است در خانه کعبه و در فقیه و تهذیب نقل نموده که امیر- المؤمنین [ع] فرمود پیغمبر [ص] لعن نمود ربا و خورنده آن و
فروشنده و خریدار و نویسنده و دو شاهد آنرا و از حضرت رسول [ص] روایت شده است که خداوند شکم ربا خوار را از آتش
جهنم پر میکند بقدریکه ربا خورده و مادامی که کسب او ربوي است خداوند هیچ عملی را از او قبول نمینماید و همیشه مشمول
لعنت خدا و ملائکه است تا یک قیراط از ربا نزد او باقی است و در مجمع و قمی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که
پیغمبر [ص] فرمود در شب معراج قومی را در آسمان دیدم که میخواستند بایستند بواسطه بزرگی شکمشان نمیتوانستند از جبرئیل
سؤال نمودم اینها کیانند جواب گفت کسانی هستند که در دنیا ربا میخوردند نمیتوانند بایستند مگر مانند کسی که شیطان او را
مخبط نموده باشد و مانند آل فرعون صبح و شام در آتش افکنده [ صفحه 353 ] میشوند و میگویند پروردگارا کی روز قیامت میآید
و عیاشی از آنحضرت نقل نموده که ربا خوار از دنیا بیرون نمیرود تا مخبط کند او را شیطان و چون مقصود اهم نوعی از اخذ ربا
خوردن آنست خدا از آن بخوردن تعبیر فرموده است و فرموده است رباخوار از قبر خود برنمیخیزد مگر مانند شخص مصروع که
مخبط و دیوانه نموده باشد او را شیطان جنی از جهت اصابت بآن و اینکه تعبیر براي تکلم نمودن بلسان قوم است چون عرب اینکه
قبیل اشخاص را جن زده میخواندند و اینعذاب براي آنستکه آنها قولا و عملا میگفتند بیع مانند ربا است و قیاس میکردند ربا را در
حلیت به بیع با آنکه قیاس باطل است در شریعت و خدا بیع را حلال و ربا را حرام فرموده است در کافی از حضرت صادق [ع]
صفحه 354 از 522
روایت نموده است که خداوند ربا را حرام فرمود تا مردم از کار خوب بازنمانند فیض ره فرموده مراد بازنماندن از قرض الحسنه
است و بنظر حقیر اینکه حکمت اختصاص برباي قرضی دارد و ظاهر روایت بیان حکمت اصل ربا است که دو قسم دارد پس شاید
مراد از کار خوب اعم از قرض الحسنه و حسن سلوك و برادري با برادران دینی باشد که اگر متاعی دارند و میخواهند معاوضه
نمایند چیزي علاوه از آنها گرفته نشود چون در مساوات مواسات و مواخات است و در طلب زیاده تضییق و امساك بلکه شاید
حکمت قرض الحسنه هم همین باشد که ثوابش از صدقه زیادتر است و لفظ مس در لغت بمعنی جنون هم آمده است در هر حال
رباخوار در روز رستخیز مانند دیوانه از قبر برمیخیزد و محشور میشود یعنی حرکاتش مستقیم و معتدل نیست و اهل محشر آنها را
باین شعار میشناسند پس کسی که حکم حرمت ربا باو برسد و بواسطه نهی الهی منتهی شود و توبه نماید خدا توبه او را قبول
میفرماید و اموالی را که قبل از بلوغ نهی باو از اینکه راه تحصیل نموده از او اخذ نمیفرماید پس بملکیت او برقرار میفرماید در
کافی از یکی از صادقین علیهما السلام و در تهذیب از حضرت باقر [ع ] و عیاشی از هر دو امام نقل نموده که مراد از موعظه توبه
است و در کافی و فقیه از حضرت صادق [ع] نقل نموده که هر که از روي نادانی ربا خورده اگر توبه کند خدا توبه او را قبول
میفرماید و اگر کسی مالی از پدرش با وارث برسد و بداند که در آن مال ربا است ولی مخلوط باشد بمال حلال براي او حلال
است ولی اگر بشناسد آن مال را باید از سرمایه خود خارج نماید و بصاحبش مسترد دارد و هر کس مال [ صفحه 354 ] بسیاري
بدست آورده باشد و در آن ربا زیاد باشد ولی نداند و نشناسد آنرا و بعد از شناختن اراده داشته باشد که آنرا خارج نموده
بصاحبش مسترد دارد آنچه را در سابق صرف نموده از آن او است و در آتیه باید از آن اجتناب نماید و بنظر حقیر مراد از موعظه
در روایات منقوله موعظه مؤثره در حلیت اموال ربویه سابقه است که خواستهاند بفرمایند صرف علم بحکم و اجتناب در آتیه موجب
حلیت اموال سابقه نیست توبه لازم دارد و قدر متیقن مستفاد از آیه شریفه حلیت اموالی است که کفار در زمان جاهلیت از اینراه
بدست آورده بودند چنانچه در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که کسی که اسلام بیاورد و توبه نماید از آنچه بجا آورده است
آنرا در زمان جاهلیت خداوند گذشت میکند از او آنچه را که گذشته است و در غیر اینمورد باید بکتب فقهیه مراجعه شود و حکم
چنین شخصی در آخرت با خدا است اگر از صمیم قلب توبه نموده باشد توبهاش را قبول و جزاي خیر باو عطا خواهد فرمود و الا
بعدل یا فضلش با او رفتار میفرماید در هر حال دیگر مسلمانان نباید متعرض او و اموالش شوند امر او با خدا است و بنظر حقیر
چنانچه سابقا تحقیق شد اختیار قبول و رد توبه با خدا است ممکن است در بعضی از موارد قبول نشود اگرچه از صمیم قلب باشد
ولی آثار ظاهري آن مرتب میشود و کسی که عود نماید بجاهلیت و آداب آن بعد از اسلام یا کسیکه عود کند بربا خواري با آنکه
بداند حرمت آنرا و بگوید با بیع فرقی ندارد از اهل آتش است و در آن مخلد خواهد بود و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت
نموده که اگر ربا خوار تصور نماید ربا حلال است و بخورد ضرري براي او ندارد تا وقتی که توجه پیدا کند و عمدا مرتکب شود
که در اینصورت مشمول اینکه آیه خواهد بود و ظاهرا مراد آنستکه جاهل قاصر باشد نه مقصر و در فقیه و در عیون از حضرت رضا
[ع] نقل نموده که آن معصیت کبیره است بعد از بیان و استخفاف بآن دخول در کفر است و در باب حکمت حرمت آن بعضی از
عرفا گفتهاند منع از توکل بخدا است چون ربا خوار روزي خود را در محل معینی تأمین مینماید بخلاف سایر کسبه که امیدشان
بخدا است لذا شیطان در او نفوذ پیدا میکند و عقل او را زائل مینماید و چون رابطه با خدا ندارد روز قیامت مانند شخص مخبط
دیوانهوار می- گردد و بحق و اصل نمیشود و بعضی گفتهاند حکمت آن منع از زراعت و تجارت و [ صفحه 355 ] صناعت است که
اداره معاش خلق منوط برواج آنها است و اینکه هر دو در رباي قرضی است و بنظر حقیر حکمت همانست که از روایت کافی از
امام صادق [ع] استفاده می- شود که ذکر شد از قضا بعد از نوشتن روایت بر طبق نقل صافی دیدم مجمع آنرا بعلاوه دو لفظ که
مفید نظریه حقیر است نقل نموده و اللّه اعلم باسرار احکامه.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 276
صفحه 355 از 522
اشاره
101- یَمحَق اللّه الرِّبا وَ یُربِی الصَّدَقات وَ اللّه لا یُحِبُّ کُل کَفّارٍ أَثِیم [ 276 ] -قرآن- 1
ترجمه
نابود میکند خدا ربا را و زیاد میکند صدقهها را و خدا دوست ندارد هر ناسپاس گناه کار را.
تفسیر
. خداوند برکت را از مال ربوي برمیدارد و عاقبت آنرا نابود و بیثمر میگرداند و برکت میدهد مال کسیرا که صدقه میدهد و زیاد
میفرماید ثواب صدقه او را بقدریکه موجب تعجب او میشود و برکت یا بزیاد شدن عین مال است مانند آنکه غذائی طبخ شود و ري
کند و زیاد گردد که میگویند برکت کرد یا زارعی کشتی کند که تخمی صد تخم استفاده نماید که میگویند خدا بزراعت او
برکت داد یا بزیاد شدن منافع آنست مانند آنکه شخص در وقت کمی موفق باعمال صالحه و کار هاي شایسته زیادي شود که
میگویند اینکه وقت برکت کرد و برعکس اگر ببطالت صرف شود میگویند خدا برکت از وقت ما برد و همچنین اگر مالی صرف
شود در مصارف مفید نافعی که فائده آن زیاد باشد میگویند اینکه مال برکت داشت و برعکس اگر صرف باطل و امر بیثمر شود
میگویند نابود شد بنابراین نابود و بیبرکت شدن مال ربوي یا به آنستکه تلف شود یا بسوزد و غرق شود و امثال اینها یا بآنستکه
بیثمر بماند و نتواند آنرا بمصرف خیري برساند چون حرام است ناچار باید بماند زحمت تحصیل و نگهداریش بعهده او باشد و
لذتش را کسان دیگر ببرند و برکت یافتن مالی که زکوة آن داده شده است یا بآن مال صدقه دادهاند به آنستکه یا عین آن زیاد
شود یا صاحبش موفق شود که آنرا بمصرف صحیح عقلی و شرعی برساند و منافع زیادي در دنیا و آخرت از آن مال براي او حاصل
گردد و مؤید معنی اول روایتی است که عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که پیغمبر [ص] فرمود خداوند بر هر چیزي ملکی
را موکل فرموده مگر بر صدقه که آن را خداوند بدست خود میگیرد و تربیت میکند چنانکه شما فرزندان خود را تربیت مینمائید
تا آن که روز قیامت میبیند صدقه دهنده آنرا مانند کوه احد و مؤید معنی دوم روایتی است که از پیغمبر [ص] [ صفحه 356 ] نقل
شده است که هرگز مالی از صدقه دادن کم نمیشود و نیز روایت شده است که کم نکرده است زکوة مالی را هرگز و خداوند
دوست ندارد هر شخص ناشکري را که باداء زکوة قلیل شکر نعمت جزیل را نمینماید و اصرار بر تحلیل محرمات و ارتکاب کبائر
دارد و از یاد خدا و شکر نعم او غافل است و اخبار در باب برکت و فضل صدقه بقدري است که نمیتوان ذکر نمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 277
اشاره
- [ إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 277
177- قرآن- 1
ترجمه
صفحه 356 از 522
همانا آنانکه ایمان آوردند و بجا آوردند کارهاي شایسته را و بر پا داشتند نماز را و دادند زکوة را مر آنها را است مزدشان نزد
پروردگارشان و نیست بیمی بر ایشان و نه آنان اندوهناك میشوند.
تفسیر
. بعد از تاکیدات بلیغه به بیانات مختلفه در باب حسن انفاق و وجوب زکوة که فردا جلی آنست خداوند بنحو بدیع دیگري وجوب
زکوة را تاکید فرموده که آن را ردیف نماز قرار داده و اجر ایمان و اعمال صالحه را منوط باین اینکه دو عمل فرموده تا دلالت کند
بر آنکه ایمان امر قلبی است و مظهر میخواهد و اعمال صالحه مظهر آنست و از بین آنها نماز و زکوة اهمیت مخصوصی دارد که
اختصاص بذکر پیدا کرده و اینکه دو عمل شرط قبول سایر اعمال است و اجر اخروي منوط بقبول عمل است و صحت فقط مفید
اجزاء و رفع عقاب است پس اگر کسی طالب اجر اخروي است باید در اینکه دو امر کوتاهی ننماید تا سایر اعمالش هم قبول شود و
ایمن شود از غضب الهی براي جبران اینکه دو عمل از سایر معاصی او و اندوهناك نگردد از آنکه اعمال او قبول نشده است در
روز که باید بثواب آن اعمال برسد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 278
اشاره
113- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 278 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانی که ایمان آوردید بترسید از خدا و واگذارید آنچه را باقی مانده از ربا اگر باشید گروندگان.
تفسیر
. هر ادعائی قبول نمیشود مگر امتحان در میان آید و امتحان دعوي ایمان امتثال امر خدا و پیغمبر [ص] است پس اگر کسی حقیقۀ
مؤمن باشد با اینکه آیات صریحه اکیده دیگر مطالبه ربا از کسی نمیکند چنانچه در مجمع روایت نموده از حضرت باقر [ع] که ولید
بن مغیره در جاهلیت رباخوار بود مقداري از بقایاي ربا نزد بنی [ صفحه 357 ] ثقیف از او مانده بود خالد بن ولید بعد از آنکه اسلام
آورد خواست مطالبه نماید اینکه آیه نازل شد و قمی اینکه معنی را نسبت بخالد داده با آنکه ادعاء وصیت پدرش را به مطالبه نمود.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 279
اشاره
152- فَإِن لَم تَفعَلُوا فَأذَنُوا بِحَرب مِنَ اللّه وَ رَسُولِه وَ إِن تُبتُم فَلَکُم رُؤُسُ أَموالِکُم لا تَظلِمُونَ وَ لا تُظلَمُونَ [ 279 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 357 از 522
پس اگر اطاعت نکردید پس دانا شوید بجنگ با خدا و پیغمبرش و اگر توبه کردید پس مر شما را است سرمایههاتان ستم نمیکنید
و ستم کرده نمیشوید.
تفسیر
. قمی قصه مطالبه خالد را که اخیرا ذکر شد بعد از نزول آیه تحریم ربا دانسته و در شان نزول اینکه آیه ذکر فرموده است و کلمه
فأذنوا بمد الف و کسر ذال نیز قرائت شده است و در اینصورت یعنی پس اعلام دهید و اینکه معنی آکد است و تنکیر حرب براي
تعظیم است ملاحظه کنید چه قدر تاکید در اینکه حکم شده که مطالبه مال ربا در حکم محاربه با خدا و پیغمبر [ص] قرار داده شده
و معلوم است که محارب کافر و مخلد در آتش است نهایت آنکه خداوند در توبه را براي بندگان خود باز فرموده و هرگاه شخص
رباخوار تائب شود با آنکه معامله ربوي باطل است و مقتضاي بطلان آنستکه آنچه از ربا گرفته پس بدهد و در اینصورت بسا میشود
که سرمایه او هم از دست برود ولی در صورت توبه خداوند او را میآمرزد علاوه حکم فرمود سرمایه از آن او است باید باو مسترد
شود نه رباخواران ظلم کنند بربا دهندگان بمطالبه بقایاي ربا و نه ربا دهندگان ظلم نمایند برباخواران که سرمایه را هم مسترد
ندارند و بخواهند بابت آنچه را که قبلا ربا دادهاند محسوب دارند اینکه ظاهر آیه شریفه است و در منهج فرموده حق آنستکه واجب
است رد مال ربوي بمالک آن اما باعلم بتحریم براي اجماع خواه توبه کرده باشد خواه نه و اگر صاحب آن معلوم نباشد و مال ربا
معلوم باشد تصدق باید داد و اگر مالک معلوم باشد و مال ربا مجهول باید مصالحه نمود با او و اگر ممزوج شده باشد بحلال و
مالک و قدر آن مجهول باشد باید خمس آنرا بدهد و باقی حلال خواهد بود و اگر جاهل باشد بتحریم آن اصح رد آنست
بصاحبش اگر او را بشناسد و اگر نه تصدق بدهد و نقل نموده از بعضی حلیت آنرا در صورت جهل و جمع نموده بین دو قول
بحلیت آن براي کافر و حرمت آن براي مسلم خواه عالم باشد خواه جاهل [ صفحه 358 ] و بنظر حقیر مقتضاي ظاهر آیات و اخبار
حلیت آنست براي جاهل خواه کافر باشد خواه مسلم بشرط توبه ولی قدر متیقن کافر است چنانچه سابقا اشاره شد و چون حکم
برخلاف قاعده است و فرض جهل بحرمت ربا با وضوح و شهرت آن براي مسلم مشکل است نمیتوان حکم بحلیت نمود ولی
انصاف آنستکه اخبار عمومیت دارد بلکه مورد بعضی از آنها مسلم است و در صورت تحقق جهل اقوي حلیت و احوط اجتناب
است و اللّه اعلم.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 280
اشاره
116- وَ إِن کانَ ذُو عُسرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیسَرَةٍ وَ أَن تَصَدَّقُوا خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُونَ [ 280 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر بوده باشد صاحب عسرتی پس مهلتی است تا زمان یسار و آنکه صدقه دهید بهتر است براي شما اگر باشید که بدانید.
تفسیر
. هرگاه مدیون معسر باشد یعنی متمکن از اداء دین خود نباشد مگر بعسرت و مشقت مانند آنکه زائد از مستثنیات دین را که در
صفحه 358 از 522
کتب فقهیه ذکر شده دارد ولی فعلا مشتري ندارد و اگر بخواهد بقیمت نازل بفروشد متضرر میشود و بعسرت میافتد یا مال التجاره
دارد ولی هنوز وارد نشده است یا زراعتی دارد ولی هنوز موقع حصاد آن نشده است که در اینکه موارد دائن باید مهلت دهد و صبر
نماید تا زمانی که مدیون بسهولت قادر بر اداء دین خود شود و اگر در اینکه حال دائن ذمه مدیون را بري نماید و گذشت کند از
حق خود براي او بهتر است چون ثوابش از امهال زیادتر و اجر اخروي بهتر است از مال دنیوي ولی اینکه فرع معرفت و علم است هر
کس نمیتواند ترجیح دهد ثواب اخرویرا بر نفع دنیوي و در نفحات از حضرت صادق [ع] روایت نموده که اگر میدانید او معسر
است پس تصدق دهید آنچه را از شما در ذمه او است بر او و در کافی از آنحضرت روایت فرموده که یکروز پیغمبر [ص] بمنبر
تشریف فرما شد و پس از حمد و ثناي الهی و صلوات بر انبیاء [ع] فرمود که حاضرین بغائبین برسانند که هر کس مهلت دهد
معسري را از براي او است بر خداوند در هر روزي صدقه بمانند مال او تا زمانی که آنمال را از مدیون بستاند و نیز از آن حضرت
روایت شده است که فرمود کسیکه بخواهد در زیر سایه خدا باشد در روز که سایهاي نیست جز سایه او و اینکه کلام را سه مرتبه
فرمود و مردم از هیبت آنحضرت ترسیدند که سؤال نمایند بعد فرمود پس باید مهلت دهد معسر را یا باید بگذرد از حق خود نسبت
باو و نیز از آنحضرت مرویست که واگذارید معسر را چنانچه خدا واگذارده است او را و در بعضی از [ صفحه 359 ] روایات حد
مهلت بقدریکه از باب مثال ذکر شد معین شده است و فرمودهاند اگر مدیون مالی را که بر ذمه او است صرف در معصیت ننموده
باشد و اعسارش بر والی مسلمانان ثابت شود باید دین او را از بیت المال ادا نمایند چونکه از غارمین است و اینکه احکام اختصاص
بمدیون در معامله ربوي ندارد زیرا بمناسبت حکم با موضوع فهمیده میشود که علت مهلت یا تصدق اعسار است در مقابل اداء دین
و رباء خصوصیتی ندارد بعلاوه ذو عسره فرموده برفع یعنی اگر میان بدهکاران معسري باشد حکم مهلت است و ذا عسره بنصب
نفرموده تا دلالت داشته باشد بر آنکه اگر آنمدیون مذکور معسر باشد مهلت لازم دارد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 281
اشاره
123- وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُونَ فِیه إِلَی اللّه ثُم تُوَفّی کُلُّ نَفس ما کَسَبَت وَ هُم لا یُظلَمُونَ [ 281 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بپرهیزید روزي را که بازگشت داده شوید در آنروز بسوي خدا پس وفا کرده شود هر نفسی را آنچه کسب نموده است و ایشان
ستم کرده نمیشوند
تفسیر
. خوف از روز قیامت موجب تهیه توشه براي سفر آخرت است که در آن روز هر کس به نتیجه عمل خود از خیر و شر خواهد
رسید و کسی مظلوم نمیشود بنقص ثواب یا زیادتی عقاب پس معلوم میشود ثواب باستحقاق است و در صورت نزول اینکه آیه بعد
از آیات سابقه موجب تأکید حرمت ربا و مطالبه از معسر و وجوب زکوة و خیریت مطلق انفاق است و در مجمع از إبن عباس نقل
نموده که اینکه آخرین آیه است که بر رسول اکرم نازل شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 282
صفحه 359 از 522
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنتُم بِدَین إِلی أَجَل مُسَ  می فَاکتُبُوه وَ لیَکتُب بَینَکُم کاتِب بِالعَدل وَ لا یَأبَ کاتِب أَن یَکتُبَ کَما عَلَّمَه اللّهُ
فَلیَکتُب وَ لیُملِل الَّذِي عَلَیه الحَقُّ وَ لیَتَّق اللّهَ رَبَّه وَ لا یَبخَس مِنه شَیئاً فَإِن کانَ الَّذِي عَلَیه الحَقُّ سَ فِیهاً أَو ضَ عِیفاً أَو لا یَستَطِیع أَن یُمِلَّ
هُوَ فَلیُملِل وَلِیُّه بِالعَدل وَ استَشهِدُوا شَ هِیدَین مِن رِجالِکُم فَإِن لَم یَکُونا رَجُلَین فَرَجُل وَ امرَأَتان مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَداءِ أَن تَضِلَّ
إِحداهُما فَتُذَکِّرَ إِحداهُمَا الأُخري وَ لا یَأبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسئَمُوا أَن تَکتُبُوه صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلی أَجَلِه ذلِکُم أَقسَطُ عِندَ اللّه وَ
أَقوَم لِلشَّهادَةِ وَ أَدنی أَلاّ تَرتابُوا إِلاّ أَن تَکُونَ تِجارَةً حاضِ رَةً تُدِیرُونَها بَینَکُم فَلَیسَ عَلَیکُم جُناح أَلاّ تَکتُبُوها وَ أَشهِدُوا إِذا تَبایَعتُم وَ لا
1123 [ صفحه - یُضَارَّ کاتِب وَ لا شَ هِیدٌ وَ إِن تَفعَلُوا فَإِنَّه فُسُوق بِکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُم اللّه وَ اللّه بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 282 ] -قرآن- 1
[360
ترجمه
ترجمه اي کسانیکه ایمان آوردید چون معامله کنید بدینی تا زمانی نامبرده شده پس بنویسید آنرا و باید بنویسد میان شما
نویسندهاي براستی و درستی و باید ابا نکند نویسندئی که بنویسد چنانچه آموخت او را خداوند پس باید او بنویسد و انشاء کند
کسیکه بر او است حق و باید بترسد از خداوند که پروردگار او است و کم نکند از حق چیزیرا پس اگر باشد آنکس که بر ذمه او
است حق سفیه یا ضعیف یا نتواند که انشاء نماید او پس باید انشاء کند صاحب اختیار امور او براستی و درستی و گواه بگیرید دو
گواه را از مردانتان و اگر نباشد دو مرد پس یکمرد و دو زن از آنانکه بپسندید از گواهان مبادا فراموش کند یکی از آن دو زن پس
بیاد آورد یکی از آن دو دیگري را و باید ابا نکنند گواهان وقتی که خوانده شوند و ملول نشوید که بنویسید آنرا کوچک باشد یا
بزرگ تا مدتش اینکه بعدالت نزدیکتر است پیش خدا و ثابتتر است از براي گواهی دادن و نزدیکتر است بآنکه شک نکنید
مگر آنکه باشد آن سودائی حاضر که دست گردان کنید آنرا میان خودتان پس نیست بر شما گناهی که ننویسید آنرا و گواه
بگیرید وقتی که معامله کنید و باید ضرر رسانده نشود نویسندهاي و نه گواهی و اگر بجا آورید پس آن نافرمانی است ثابت بشما و
بترسید از خدا و میآمرزد شما را خدا و خدا بهر چیزي دانا است.
تفسیر
. اگرچه امر ظاهر در وجوب است ولی در اینکه آیه چون ذیلا تصریح به علت آن شده است باید حمل بر ارشاد یا استحباب شود و
از تبیان نقل اجماع شده است بر استحباب و کتابت بعدل آنست که مطابق با واقع باشد بدون کم و زیاد و معامله بدین اعم از
آنستکه قرض بدهند یا بگیرند یا نسیه بفروشند یا بخرند و باید نویسنده بشکرانه آنکه خداوند او را با سواد فرموده امتناع از نوشتن
ننماید یا آنکه باید بر وفق دستور الهی راجع بنوشتن سند معاملات که بعقل خود یافته است بنویسد که مدت معامله و مورد و
خصوصیات آن واضح باشد و موجب اشتباه نشود و برخلاف کتاب و سنت چیزي ننویسد و نگذارد حق یکی از متعاملین تضییع
شود و نکته را از آنها مخفی ننماید و میل بیکی از آندو در نوشتن نکند و خود را واسطه اثبات حق و بیطرف میان دو طرف به بیند
تا عدالت در کتابت محقق شود و در وجوب کتابت بر کاتب خلاف است در مجمع از شیخ طوسی ره نقل نموده که اجرت [
صفحه 361 ] گرفتن بر آن نزد ما جائز نیست و اینکه ظاهر در آنستکه امامیه آنرا واجب میدانند و بنظر حقیر واجب کفائی است و در
صورت تقاضاي یکی از متعاملین با وجود غیر مستحب است اجابت نماید ولی در صورت قبول نوشتن بعدالت چنانچه بیان شد
صفحه 360 از 522
واجب است و باید املاء و انشاء را مدیون نماید چون او باید اقرار کند و شهادت بر اقرار او داده شود و باید مدیون تقوي را شعار
خود نموده در موقع اداء و تقریر مطلب طوري بیان نکند که چیزي از حق دائن کاسته شود و اگر مدیون سفیه باشد یعنی کم عقل
باشد که نتواند تشخیص ضرر و نفع خود را در معاملات بدهد و مغبون نشود یا بتواند و ندهد براي آنکه مبذّر باشد یا ضعیف باشد
یعنی ضعفی در بدن یا فهم و علم او باشد که نتواند انشاء نماید الفاظی را که مفید مقصود و موافق با عدالت باشد مانند اطفال و
اشخاص بیاستعداد یا آنکه استطاعت نداشته باشد که انشاء نماید او بآنکه قادر نباشد بر اداء کلمات مانند لال یا زبان ندان یا
مشکل باشد بر او حضور در مجلس معامله مانند مریض یا گرفتار بشغل شاغلی که فرصت براي او باقی نگذارده که در اینکه سه
صورت یعنی سفاهت و ضعف و عدم استطاعت باید کسی که اختیار اینکه امر باو واگذار شده از طرف خداوند مانند پدر و جد یا
از طرف حاکم شرع مانند قیم یا از طرف خود او مانند نائب هر کدام در جاي خود که خدا تعیین فرموده مطلب را تقریر نماید با
رعایت عدالت و اینکه تفصیل براي آنستکه اگر طفل یا سفیه باشد از ابتداء بلوغ و پدر و جد پدري داشته باشد اختیار با آنها است
و اگر نداشته باشد یا بعد از بلوغ سفیه شده باشد اختیار با حاکم شرع است و در غیر اینکه چند صورت اختیار با خودش است هر
کس را خواسته باشد نائب قرار میدهد و در تهذیب از حضرت صادق [ع] نقل نموده که سفیه آنستکه یک درهم را بچند برابر
میخرد و ضعیف ابله است و باید دو شاهد بر معامله و خصوصیات آن گرفته شود از مردان مسلمان که اهل ایمان و صلاح و امانت و
عفت و فطانت و تمیز باشند و اگر دو مرد یافت نشود یک مرد و دو زن که با اینکه اوصاف باشند و اینکه براي آنستکه زن براي
ضعف عقل و ادراك ممکن است فراموش نماید یا اشتباه کند که در اینکه صورت زن دیگر او را متذکر میکند و متفقا اداء شهادت
مینمایند و اینکه معنی را که در واقع علت تعدد شاهد است در تفسیر امام از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده است چون اگر شاهد عادل
باشد عمدا دروغ نمیگوید [ صفحه 362 ] و باید یکی کافی باشد پس علت تعدد احتمال عروض سهو و نسیان است و در کافی در
چند روایت از حضرت صادق [ع] نقل نموده که چهار طایفه هستند که دعاي آنها مستجاب نمیشود یکی از آنها مردي است که
مال خود را بدون اخذ دو شاهد عادل قرض دهد خداوند میفرماید آیا امر نکردم تو را که دو شاهد بگیري و از اینجا ممکن است
استفاده نمود که امر باخذ شاهد ارشادي است و فائده آن حفظ مال است و مؤکد اینکه معنی است روایت دیگري که نیز در آن
کتاب از آنحضرت نقل نموده است که کسیکه حق او پایمال شود براي آنکه دو شاهد عادل نگرفته است اجري ندارد که مشعر
است بآنکه گناهی هم ندارد چون اگر داشت در مقام ترغیب باستشهاد اولویت بذکر داشت از نفی اجر بر اینکه مصیبت بواسطه
اقدام خودش و باید اباء و امتناع ننمایند از تحمل شهادت و اداء آن در موقع حاجت کسانیکه دعوت میشوند براي هر یک از اینکه
دو امر در زمان دعوت چنانچه در کافی و عیاشی چند روایت در ذیل اینکه آیه نقلنموده از حضرت صادق [ع] که سزاوار نیست از
براي احدي که چون بخوانند او را بسوي شهادت براي آنکه شهادت بدهد بر آن بگوید شهادت نمیدهم از براي شما و در بعضی
از آنها ذیلا فرموده است و اینکه قبل از خطاب است یعنی قبل از توجه خطاب خداوند است در آیه بعد بآنکه کتمان شهادت نکنید
چنانچه در بعض دیگر تصریح فرموده که اینکه حکم قبل از شهادت است و من یکتمها در آیه بعد حکم بعد از شهادت است و در
تفسیر امام در ذیل اینکه آیه از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که کسیکه در گردن او شهادتی باشد پس باید ابا نکند وقتی که
بخوانند او را براي اقامه آنشهادت و باید شهادت خود را ادا نموده حق نصیحت را بجا آورد و از ملامت ملامت کنندگان اندیشه
ننماید و امر بمعروف و نهی از منکر نماید و در خبر دیگر فرموده که اینکه آیه هم براي کسی نازل شده است که اباء از تحمل
شهادت کند پس از دعوت و هم براي کسیکه امتناع از اداء شهادت نماید اگر داشته باشد و در منهج بر اینکه امر اشکال نموده
بلزوم استعمال لفظ در اکثر از یک معنی با آنکه لازم نمیآید زیرا در هر صورت کلام محتاج بتقدیر است که تحمل یا اقامه باشد و
ممکن است هر دو باشد علاوه بر آنکه استعمال لفظ در بیشتر از یک معنی جائز بلکه از محسنات کلام است ولی انصاف آنستکه
اینکه آیه ظهور در وجوب تحمل دارد بعد از دعوت ولی چون [ صفحه 363 ] غرض معلوم است باید حمل بر وجوب کفائی شود
صفحه 361 از 522
زیرا لازمه حرمت ابا وجوب اجابت است و پس از امر باستشهاد براي تحمل واقع شده است و باید کسل و ملول نشوید از نوشتن حق
خواه کم باشد خواه زیاد با رعایت تعیین مدت بر حسب اقرار مدیون بطوري که کم و زیاد نشود مانند سال و ماه نه مانند ورود
حجاج یا وقت درو چون کسالت از شیطان است و از پیغمبر [ص] روایت شده که مؤمن نمیگوید کسل شدم بنظر حقیر در امور خیر
از قبیل عبادت خدا و اجابت حاجت برادران دینی و احقاق حق ذوي الحقوق اینکار از شما بعدالت نزدیکتر و در مقام تحمل و اداء
شهادت به ثبات و و ایمنی از سهو و نسیان و خلو از شک و شبهه اقرب است چون حفظ جنس دین و قدر آن و مدت معامله و سایر
خصوصیات و شروط آن بدون کتابت مشکل است مگر آنکه معامله نقد بنقد باشد که قبض و اقباض در مجلس معامله بعمل آید
پس گناهی نیست اگر نوشته نشود چون مال در تصرف هر کس باشد اماره ملکیت او است و جاي نزاع و فراموشی و شک و شبهه
نیست ولی با وصف اینکه باز شاهد گرفتن خوب است در مقام معامله چون احتیاط حسن عقلی و شرعی دارد و نباید ضرر برساند
کاتب و شاهد به متعاملین بآنکه اجابت ننماید دعوت آنها را در صورت انحصار یا آنکه در مقام کتابت و اداء شهادت چیزي از حق
آنها فروگذار نماید و اینمعنی در صورتی است که فعل یضار معلوم باشد و اگر مجهول باشد معنی آنستکه نباید متعاملین کاتب و
شاهد را از مهمی که دارند بازدارند و در کتابت و شهادت تعجیل نمایند بطوریکه موجب ضرر آنها شود یا وادار نمایند آنها را که
از مر حق تجاوز نمایند یا اجرت کاتب را ندهند و مخارج شاهد را در صورت لزوم براي تحمل یا اداء شهادت متحمل نشوند و بنظر
حقیر چون طبایع مردم نوعا معتاد بآنستکه اگر شاهدي یا کاتبی بر ضرر آنها شهادت دهد یا چیزي بنویسد از او مکدر میشوند
اگرچه بحق باشد و در مقام ایذاء و اضرار باو برمیآیند خداوند از آن نهی فرموده و چون تعارف اینکه امر از امور مذکوره بیشتر
است اطلاق نهی منصرف به اینکه معنی است و چون مفسده اینکه زیاد است مؤکد بجمله بعد شده است که فرموده پس اگر بجا
بیاورید اضرار را آن خروج از طاعت خدا است زیرا عداوت و اضرار بمؤمن براي امتثال امر الهی در حکم محاربه با خدا است پس
اینکه معنی مناسب با اینکه وعید است نه معانی [ صفحه 364 ] سابقه که نوعا مردم بآن اقدام نمیکنند و نهی از آنها حسنی ندارد و
ظاهرا معمول بوده است کاتب شاهد بوده بلکه کتابت مقدمه براي تحمل شهادت بوده و اشاره به اینمعنی است کلمه و اقوم للشهادة
و شاید باین ملاحظه شیخ فرموده باشد اخذ اجرت بر کتابت نزد ما جائز نیست و ممکن است تمام معانی مراد باشد حتی معانی فعل
معلوم و مجهول جمعا که ذکر شد چون استعمال لفظ مشترك در معانی متعدد جائز است بنظر حقیر اگرچه باین کیفیت باشد
محتاج بتأمل است و بپرهیزید از خداوند در مخالفت امر و نهی او خدا تعلیم میفرماید بشما احکام خود را که متضمن مصالح دنیا و
آخرت شما است و خداوند بهر چیزي دانا است و باید باحکامش تعبد نمود و تکرار لفظ جلاله در سه جمله اخیره براي آنستکه هر
یک مستقل در یک معنی است ترغیب بتقوي و انعام بنعمت علم و بیان احاطه علمیه حق تا معلوم شود دستوراتش بر طبق حکمت
است و نقصی ندارد علاوه بر آنکه در اظهار نام خداوند عظمت و اهمیتی است که در اضمار نیست و اینکه آیه اطول آیات قرآنیه
است و قمی فرموده در سوره بقره پانصد حکم ذکر شده و از اینکه آیه پانزده حکم استفاده میشود و در منهج بیست و یک حکم
ذکر کرده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 283
اشاره
وَ إِن کُنتُم عَلی سَ فَرٍ وَ لَم تَجِ دُوا کاتِباً فَرِهان مَقبُوضَ ۀٌ فَإِن أَمِنَ بَعضُ کُم بَعضاً فَلیُؤَدِّ الَّذِي اؤتُمِنَ أَمانَتَه وَ لیَتَّق اللّهَ رَبَّه وَ لا تَکتُمُوا
293- الشَّهادَةَ وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه آثِم قَلبُه وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ عَلِیم [ 283 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 362 از 522
و اگر باشید در سفري و نیابید نویسندهاي پس گروگانی باید گرفته شود پس اگر امین داند بعضی از شما بعضی را پس باید ادا
کند آنکس که امین شده است امانت او را و باید بترسد از خدا که پروردگار او است و کتمان نکنید شهادت را و هر کس کتمان
نماید پس بدرستیکه او گناه کار است دلش و خدا بآنچه میکنید دانا است.
تفسیر
. در صورتی که نویسنده نباشد مثل آنکه شخص مسافر باشد و دسترس بنویسنده نداشته باشد پس خوب است براي اطمینان و رفع
احتمال انکار از کسیکه میخواهد باو قرض بدهد گرو بگیرد و کلمه رهان جمع رهن است چنانچه رهن بدو ضمه نیز جمع آنست و
قرائت شده و بر هر تقدیر خبر مبتداء محذوف است یعنی آنچه موجب اطمینان است در اینکه حال گروهائی است که دائنین باید از
مدیونین اخذ نمایند و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که نیست رهن مگر آنچه قبض [ صفحه 365 ] شده باشد ولی
اینکه حکم در صورتی است که دائن از مدیون اطمینان کامل نداشته باشد ولی در صورتی که حسن ظن باو داشته باشد و امین کند
او را بر مال خود و بدون سند و گرو باو قرض بدهد که بمنزله امانتی است که اذن در تصرف آن داده شده است آنمدیون هم باید
بشکر اینکه موهبت و بامر الهی ادا کند دین او را بعد از تمکن که آن بمنزله امانت است و در امانت خیانت روا نیست و باید از خدا
بترسد که پروردگار او است و بداند که در صورت انکار حق محسن و منعم بخود را که دائن و خدا است تضییع نموده علاوه بر
خود هم ظلم کرده که اعتبار و آبروي خود را برده است و نباید از اداء شهادت کتمان نمود در صورت تمکن از اداء و نبودن مانعی
و تقاضاي صاحب حق و کسیکه با وجود اینکه کتمان نماید گناه قلبی نموده است که از اعظم گناهان است در فقیه از حضرت باقر
[ع] نقل نموده که فرمود کافر است قلبش بنظر حقیر مراد آنستکه تصور نشود فقط زبانش گناه کار است که اداء شهادت نه نموده
بلکه اینکه عمل کاشف از سوء سریره او است که راضی بتضییع حق برادر دینی خود شده است و در حدیث مناهی پیغمبر [ص]
وارد شده است که آنحضرت نهی فرمود از کتمان شهادت و فرمود هر کس کتمان شهادت نماید خداوند گوشت او را بخورد
خودش میدهد در انظار مردم و خداوند باعمال عباد عالم است بر فرض کسی از کتمان شهادت شاهد مطلع نشود خداوند که میداند
او را بجزاي عمل خود خواهد رسانید و از اینکه آیه میتوان استفاده نمود که اوامر مذکوره در آیه قبل و اینکه آیه براي ارشاد است
زیرا در صورت اطمینان و حسن ظن بطرف اجازه داده شده است که بدون سند و گرو باو قرض داده شود و در صورت عدم
اطمینان و سوء ظن هم عقل حاکم است که نباید بدون سند و گرو معامله نسیه نمود تا موجب تضییع مال و ایجاد اختلاف نشود و
هر جا حکم شرع مطابق با حکم صریح عقل است بطوریکه اگرچه حکمت آن بیان نشده باشد عقل ادراك میکند و وعده عقاب
هم بر مخالفت آن داده نشده است امر ظهور در ارشاد پیدا میکند و اینکه مراد از امانت دین است ممکن است از کلمه فاء که براي
تفریع بر مطالب سابقه است استفاده شود علاوه بر آنکه مفسرین ذکر فرمودهاند.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 284
اشاره
لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه یُحاسِبکُم بِه اللّه فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ اللّه عَلی
[ 219 [ صفحه 366 - کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 284 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 363 از 522
ترجمه
مر خدا را است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و اگر ظاهر کنید آنچه را در باطن نفوس شما است یا مخفی نمائید آنرا
محاسبه میکند شما را بآن خدا پس میآمرزد مر کسی را که بخواهد و عذاب میکند کسی را که بخواهد و خدا بر هر چیز توانا
است.
تفسیر
. هر چه در آسمانها و زمین است مخلوق و مملوك خداوند است بملکیت حقه حقیقیه نه چون ملکیت ما که اضافه و اختصاصی
بیش نیست آنهم در طول ملکیت خدا و اولیاء او و آنچه را که در ضمیر و سر مستتر مخلوق از خیر و شر موجود است خداوند عالم
بآن است و حساب آنرا خواهد کشید خواه پنهان کنند خواه آشکار و در نهج البلاغه است که بآنچه در سینههاي مردم جايگزین
شده است مجازات مییابند فیض ره فرموده وساوس و حدیث نفس داخل در معاصی قلبیه نیست زیرا که شخص نمیتواند از آنها
خودداري نماید ولی نباید اعتقاد بباطل نماید و عزم بر معصیت کند و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که پیغمبر [ص]
فرمود خداوند برداشت از امت من نه خصلت را خطا و نسیان و آنچه را نمیدانند و آنچه را طاقت ندارند و آنچه را مضطر بآن
شدند و آنچه را مجبور بآن شدند و فال بد و خیال بد در باره خلق و حسد را مادامیکه بزبان و دست ظاهر نشود و عیاشی از
آنحضرت نقل نموده در تفسیر اینکه آیه که لازم است بر خدا که داخل نکند در بهشت کسی را که در قلب او بمقدار حبه خردلی
از محبت آن دو نفر باشد و مراد معلوم است و از إبن عباس روایت شده است که چون اینکه آیه نازل شد ابو بکر و عمر و عبد
الرحمن بن عوف و جمعی دیگر از مردم شرفیاب حضور حضرت رسول [ص] شدند و عرض کردند آیا خداوند ما را تکلیف بما لا
یطاق فرموده بسا میشود خیال معصیت در دل ما راه می- یابد و ما از خود خارج مینمائیم پیغمبر [ص] فرمود شاید شما هم مانند بنی
اسرائیل میخواهید بگوئید شنیدیم و معصیت نمودیم بگوئید شنیدیم و اطاعت نمودیم آنها ساکت شدند ولی اینکه تکلیف بر آنها
گران آمد تا آنکه آیه شریفه لا یُکَلِّف اللّه نَفساً إِلّا وُسعَها نازل شد پیغمبر [ص] فرمود خداوند از اندیشههاي امت من گذشت
مادامیکه بزبان و دست جاري نشود و در منهج از امام باقر [ع] روایت نموده که تفسیر اینکه آیه آنستکه آنچه آشکار کنید از اعمال
1706 [ صفحه 367 ] را که از مردم پنهان نمائید خداوند جزاي هر دو - خودتان که مردم آن را مشاهده نمایند و آنچه -قرآن- 1664
را خواهد داد و نیز از إبن عباس روایت شده است که خداوند تمام اعمال بندگان را در روز قیامت بر آنها احصا کند از گفتار و
کردار و اندیشه دل و بنظر حقیر ظاهر آیه شریفه آنستکه آنچه در نفس جايگزین گردد چه اظهار شود چه اخفا مورد محاسبه است
نهایت آنکه خیال معصیت و اندیشه باطل در باره خلق و وساوس شیطانیه که احیانا انسان مبتلا بآنها میشود و از خود دور میکند در
نفس جايگزین نیست و صورت آنرا تغییر نمیدهد لذا مورد عفو است بلکه میتوان گفت مورد تکلیف نیست چون ما لا یطاق است
و نسخ در آن راه ندارد چون نسخ در احکام ثابته است علاوه بر آنکه ظاهر آیه جمله خبریه است و نسخ در آن متصور نیست و
آنچه از روایت إبن عباس استفاده میشود شاید بملاحظه آن باشد که حضرت ختمی مرتبت خواسته با آنها مدارا فرماید لذا تصریح
بسوء استفاده آنها نفرموده و جواب اقناعی داده و حال آنها را به بنی اسرائیل تشبیه فرموده و چون میدانسته که غرض آنها از سؤال
اشکال تراشی و خودنمائی است محذوري در ترك جواب واقعی نبوده و ضمنا براي آنکه مبادا بر بعضی از مسلمانان امر مشتبه شود
بعد از نزول آیه لا یُکَلِّف اللّه نَفساً إِلّا وُسعَها حکم واقعی را بیان فرموده است در هر حال آنچه در نفس جايگزین شده که قابل
ابراز و اخفاء است و از ظاهر آیه استفاده میشود که مورد محاسبه است یا از قبیل عقائد دینی است که مسلما مورد عقاب بلکه
خلود در آن است یا از قبیل اراده و عزم بر معصیت است که مورد خلاف است و بعضی از محققین قائل بعقاب بر آن شدهاند و
بعض دیگر باخبار معتبر تمسک نموده و آیه را مخصوص بعلوم و عقاید دانستهاند یا از قبیل بخل و حسد و کینه و سوء ظن و
صفحه 364 از 522
عداوت با برادران دینی و سایر صفات مذمومه است که بمعرض ظهور نرسیده ولی در نفس جايگزین شده است در اینکه دو قسم
1238 هر دو ثابت است و مراد از محاسبه صور برزخیه - میتوان گفت محاسبه هست ولی عقاب نیست و در قسم اول -قرآن- 1196
است که مولد از اعمال و ملکات است و بمنزله آثار وضعیه ظاهریه اشیاء است و غیر از ثواب و عقاب موعودین در قیامت کبري
است چنانچه سابقا بیان شد و مؤید اینکه معنی است روایت اخیره إبن عباس و کلام امیر المؤمنین [ع] در نهج البلاغه که ذکر شد و
بنابراین بیان ظاهر آیه شریفه محفوظ از نسخ و تخصیص و با اخبار ائمه اطهار منطبق است چون [ صفحه 368 ] لسان اخبار آنستکه
اینکه امور موجب استحقاق عقاب هست ولی خداوند بر بندگان منت نهاده و به آبروي پیغمبر [ص] از آنها عقاب را برداشته است
و اینکه منافات با محاسبه ندارد و آثار وضعیه قابل رفع نیست و شاید اشاره باین امر باشد ذیل آیه شریفه که فرموده است محاسبه
میفرماید پس از آن میآمرزد مر آنکس را که میخواهد و عذاب میکند آنکس را که میخواهد پس وعده عذاب نداده است و
معلوم میشود محاسبه غیر از عذاب است خواه مراد از آن صور برزخیه باشد خواه نباشد و اینکه تحقیق و توفیق از غنائم اینکه کتاب
بشمار میرود و خداوند بر هر چیز قادر است از محاسبه و مغفرت و عذاب و کسی حق چون و چرا ندارد.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 285
اشاره
آمَنَ الرَّسُول بِما أُنزِلَ إِلَیه مِن رَبِّه وَ المُؤمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّه وَ مَلائِکَتِه وَ کُتُبِه وَ رُسُلِه لا نُفَرِّق بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِه وَ قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا
258- غُفرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیکَ المَصِیرُ [ 285 ] -قرآن- 1
ترجمه
ایمان آورد پیغمبر بآنچه فرستاده شد بسوي او از پروردگارش و مؤمنون همگی ایمان آوردند بخدا و فرشتگان او و کتابهاي او و
پیغمبرانش فرق نمیگذاریم میان احدي از پیغمبرانش و گفتند شنیدیم و اطاعت نمودیم میخواهیم آمرزش تو را پروردگار ما و
بسوي تو است بازگشت.
تفسیر
. پیغمبر [ص] اول کسی است که اعتقاد جزمی حاصل نمود به آنکه آنچه نازل شده است از خداوند بسوي او حق است و اینکه
تصریحی است از خداوند بنبوت آنحضرت و مقام یقینش که معلوم شود تزلزلی در آنچه باو وحی شده است ندارد و آیات قرآنیه
مانند الهامات بعضی انبیاء سابق نیست که گاهی خواب میدیدند یا آوازي از غیب میشنیدند و ممکن بود یقین براي آنها حاصل
نشود که امر الهی است و مؤمنان حقیقی هم تمامی اعتقاد جزمی دارند بوحدانیت خداوند و آنکه جامع جمیع صفات کمالیه و منزه
از هر عیب و نقص است و نیز معتقدند بوجود ملائکه مقربین که وسائط فیض و سفراء حقند و مؤمنند بتمام کتب آسمانی که
بتوسط انبیاء عظام بمردم رسیده و گرویدهاند بتمام انبیاء و رسل از آدم [ع] تا خاتم [ص] و معترفند که ایشان یکصد و بیست و
چهار هزار نفر بودند که از طرف خداوند بآنها وحی و الهام میشد و میگویند ما فرق نمیگذاریم میان هیچ یک از ایشان در عصمت
و طهارت و صدق و [ صفحه 369 ] صفا و آنکه آنچه آوردهاند حق محض و محض حق است چنانچه گفتند شنیدیم به گوش جان
و اطاعت نمودیم بدل و زبان و از خداوند طلب مغفرت مینمائیم و باز- گشت ما بسوي حق است در آخرت نه مانند بنی اسرائیل
صفحه 365 از 522
که گفتند ببعضی از کتاب ایمان میآوریم و ببعضی نمیآوریم و بعضی از پیغمبران را تصدیق میکنیم مانند حضرت موسی [ع] و
بعضی را تکذیب مینمائیم مانند حضرت محمّد [ص] در صورتی که تکذیب آنحضرت تکذیب حضرت موسی و تصدیق
آنحضرت تصدیق او است و گفتند شنیدیم و معصیت نمودیم و چند روزي بیش معاقب نخواهیم بود و مانند یهودان اینکه امت که
گفتند آنچه را گفتند و سابقا بیان شد و بنظر حقیر المؤمنون مبتدأ اول و کل مبتداء ثانی و جمله آمن باللّه خبر آن و اینکه جمله خبر
مبتداء اول است و افراد ضمیر مستتر در آمن باعتبار مضاف الیه کل است که احد باشد یعنی هر فرد از اهل ایمان اینکه اعتقادات را
دارند و بنابراین افراد ایمان پیغمبر [ص] بذکر براي تعظیم مقام آنست و ممکن است و المؤمنون عطف باشد بر رسول و بنابر اینکه
امتیاز مذکور براي ایمان آن حضرت نیست و جمله کل آمن باللّه بیان ایمان همگی است و لا نفرق مقول قول است و یقولون
محذوف است و غفرانک مفعول نطلب است که مقدر است و لا یفرق بصیغه مجهول مغایب نیز قرائت شده است.
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 286
اشاره
لا یُکَلِّف اللّه نَفساً إِلاّ وُسعَها لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَینا إِصراً کَما حَمَلتَهُ
- [ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِه وَ اعف عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا أَنتَ مَولانا فَانصُ رنا عَلَی القَوم الکافِرِینَ [ 286
365- قرآن- 1
ترجمه
تکلیف نمیکند خدا کسی را مگر باندازه وسعش مر او راست آنچه کسب کرده و بر او است آنچه اکتساب نموده پروردگار ما
مؤاخذه مکن ما را اگر فراموش کردیم یا خطا نمودیم پروردگار ما بدوش ما مگذار بار گرانرا چنانچه گذاردي آنرا بر دوش آنانکه
بودند پیش از ما پروردگار ما و تحمیل مفرما بر ما آنچه را نیست طاقت از براي ما بر آن و درگذر از ما و بیامرز ما را و رحم فرما بر
ما تو صاحب اختیار مائی پس یاري کن و نصرت ده ما را بر گروه کافران.
تفسیر
. خداوند واجب نفرموده است بر مردم مگر چیزیرا که در حد وسع و کمتر از توانائی آنها باشد و هر چه زائد از وسع و بمیزان
توانائی آنان باشد تکلیف [ صفحه 370 ] را از آن برداشته است بمقتضاي روایات معتبره و هر کس هر چه کسب کند از خیر و شر
نفع و ضرر آن عائد او خواهد شد و خداوند از طاعت مردم منتفع نمیشود چنانچه از معصیت آنها متضرر نمیگردد و اینکه از خیر
بکسب و از شر باکتساب تعبیر فرموده است شاید براي آن باشد که چون معصیت با طبع مردم موافق است گویا بیشتر براي طلب آن
سعی و کوشش میکنند و شاید براي تفنن در عبارت باشد و ممکن است هر دو منظور باشد و چون خطا و نسیان براي مسامحه و
غفلت از تکلیف روي میدهد و اگر انسان اهتمام بامري داشته باشد و مراقبت و تحفظ نماید خطا و نسیان براي او روي نمیدهد
ممکن است مورد مؤاخذه الهی شود و باین جهت سؤال از رفع آن شده است و نیز سؤال شده است از آنکه خداوند وضع نفرماید بر
اینکه امت تکالیف شاقه را از قبیل خودکشی و ازاله نجاست از بدن ببریدن و تحریم امتعه لذیذه و غیر اینها چنانچه بر بنی اسرائیل
وضع شده بود و دیگر سؤال شده است از آنکه خداوند عقوبت نفرماید در دنیا اینکه امت را بامثال عقوبات امم سابقه مانند مسخ و
صفحه 366 از 522
خسف و رسوائی دنیوي و امثال اینها که معمول بوده و از اینکه امت رفع شده است انشاء اللّه تعالی و در خاتمه طلب ستر عیوب و
معاصی و مغفرت ذنوب و جرائم و تفضل و ترحم بر بندگان شده است و تصریح نموده بمولویت حقه حقیقیه الهیه و اشاره بسزاوار
بودن او باین مواهب و کرامات و آنکه نصرت دهد خداوند مؤمنان را بر کفار به شمشیر و حجت تا با کمک او مقهور و مغلوب
نشوند در مقام مبارزه و محاجه با آنان و تمام اینکه سؤالات و ادعیه را خداوند اجابت فرمود چنانچه عیاشی از یکی از صادقین
علیهما السلام نقل نموده است و قمی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که اینکه آیه مکالمه خداوند است با پیغمبر خود [ص] در
شب معراج آنحضرت فرمود در آنشب چون به سدرة المنتهی رسیدم دیدم در زیر سایه هر برگی از آن درخت امتی از امم قرار
دارند و من در مقام قاب قوسین او ادنی بودم حقیر عرض میکنم قاب بمعنی مقدار است و اینکه تعبیر را در مقام کنایه از کمال قرب
و نزدیکی مینمایند چون دو نفر کماندار وقتی کمال قرب را بیکدیگر پیدا میکنند که بیش از مقدار دو کمان فاصله بین آندو نباشد.
در اینوقت خداوند ندا فرمود آمَنَ الرَّسُول بِما أُنزِلَ إِلَیه مِن رَبِّه پس من از طرف خود و امتم گفتم و المؤمنون کل آمن باللّه و
2277 [ صفحه 371 ] بین احد من رسله و گفتم سمعنا و اطعنا غفرانک ربنا و الیک - ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق -قرآن- 2222
المصیر پس خداوند فرمود لا یُکَلِّف اللّه نَفساً إِلّا وُسعَها لَها ما کَسَ بَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَ بَت پس من گفتم ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او
اخطأنا پس خدا فرمود مؤاخذه نمیکنم تو را پس من گفتم ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الّذین من قبلنا پس خدا فرمود
بدوش تو نمینهم پس من گفتم ربنا و لا تحملنا ما لا طاقۀ لنا به تا آخر آیه و خداوند فرمود به تحقیق عطا کردم آنچه را خواستی به
تو و امتت پس امام صادق علیه السلام فرمود که ورود ننمود هیچ پیغمبري گرامیتر از رسول خاتم بر خداوند در زمانی که اینکه
خواهشها را براي امت خود نمود و عیاشی نیز اینکه حدیث را نقل نموده بدون ذیل آن که کلام امام صادق [ع] است و در احتجاج
در ذیل حدیثی که سابقا در تفسیر آیه لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الأَرض نقل شد ذکر نموده است که در شب معراج وقتی
حضرت رسول [ص] بساق عرش رسید خداوند فرمود آمَنَ الرَّسُول بِما أُنزِلَ إِلَیه مِن رَبِّه و پیغمبر از طرف خود و امتش جواب داد وَ
المُؤمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّه وَ مَلائِکَتِه وَ کُتُبِه وَ رُسُلِه لا نُفَرِّق بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِه خداوند فرمود از براي آنان است بهشت بپاداش ایمان و
- پیغمبر شنید و عرض کرد حال که چنین کرامتی فرمودي ف غُفرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیکَ المَصِ یرُ و خداوند اجابت فرمود در -قرآن- 90
1391 باره او و امتش و بپاداش قبول آنها امري را که - 1233 -قرآن- 1351 - 1063 -قرآن- 1107 - 908 -قرآن- 1008 - -175 قرآن- 860
ابا نمودند سائر امم از قبول آن فرمود لا یُکَلِّف اللّه نَفساً إِلّا وُسعَها و تکلیف زائد از وسع را مرتفع فرمود پیغمبر عرض کرد چون عطا
فرمودي بمن و امتم زیادتر فرما خداوند فرمود بخواه تا اجابت کنم پیغمبر عرض کرد ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطانا خداوند
فرمود در امم سابقه عقاب مینمودم بر خطا و نسیان و براي کرامت تو از امتت رفع نمودم پیغمبر عرض کرد بار الها چون کرم
فرمودي بر من زیادتر فرما خداوند فرمود بخواه تا زیاد کنم حضرت عرض کرد ربنا و لا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الّذین من
قبلنا و اراده فرمود از اصر تکالیف شاقه را که بر امم سابقه وضع شده بود و خداوند اجابت فرمود و فرمود قبول نمیکردم از امم
سالفه نماز را مگر در امکنه معینه که براي آنها اختیار نموده بودم و براي امت تو تمام زمین را مسجد و طهور قرار دادم و آنها باید
- نجاست را از بدن خودشان مقراض نمایند و براي امت تو آب را طهور قرار دادم و قربانیهاي آنان را در صورتی که -قرآن- 101
143 [ صفحه 372 ] بدوش میکشیدند و به بیت المقدس میآوردند و بآتشی که میفرستادم میسوخت قبول مینمودم ولی قربانی امت
تو را قبول میکنم با آنکه مصرف آنرا فقراء خودتان قرار دادم و چندین برابر عوض میدهم و در صورتی که قبول ننمایم هم بلاي
دنیا را از صاحبش رفع مینمایم و بر امم سابقه پنجاه نماز واجب کرده بودم در پنجاه وقت و بر اینکه امت پنج نماز در پنج وقت و
اجر آن پنجاه نماز را باینها کرامت مینمایم و امم سابقه اگر یک حسنه مینمودند یک حسنه محسوب میداشتم و اگر یک سیئه بجا
می- آوردند یک سیئه و امت تو اگر یک حسنه نمایند ده حسنه محسوب میدارم و اگر یک سیئه نمایند همان یک سیئه را
محسوب خواهم نمود و آنها اگر نیت معصیت می- کردند و بجا نمیآوردند گناه در باره آنها نمینوشتم و امت تو اگر نیت گناه
صفحه 367 از 522
کنند و خودداري نمایند از براي ایشان حسنه مینویسم امم سابقه اگر معصیت میکردند گناه آنها را بدر خانه آنها مکتوب مینمودم
و شرط قبول توبه آنها اینکه بود که حرام شود بر آنها هر طعامی که بیشتر دوست دارند و گناهان امت تو را مستور مینمایم ما بین
خود و آنها و توبه ایشان را قبول مینمایم بدون عقوبت و تحریم چیزي بر آنان و امت سایر انبیا بسا بود سالها تائب بودند تا آنها را
در دنیا عقوبت نمینمودم توبه ایشان را قبول نمیکردم و امت تو بسا باشد سالها گناه کنند و پس از آن توبه نمایند در یک چشم
بهم زدن تمام گناهان آنها را میآمرزم اینها تمام بار گران سایر امم بود که از امت تو برداشتم حضرت عرض کرد حال که اینکه
کرامات را بر ما فرمودي زیادتر فرما جواب رسید بخواه حضرت عرض کرد ربنا و لا تحملنا ما طاقۀ لنا به خدا فرمود اجابت نمودم
نسبت بتو و امتت و برداشتم از آنها بلایاي عظیمه امم سابقه را ولی حکم من نسبت بتمام امم اینکه بود که زیاده از طاقت آنها
تکلیف نمیکردم حضرت عرض کرد و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولینا خدا فرمود اجابت نمودم نسبت بتائبین امتت پیغمبر
عرض کرد فانصرنا علی القوم الکافرین خداوند فرمود با آنکه نسبت امت تو در زمین با سایر امم مانند نسبت خال سفید است با گاو
سیاهی قدرت و سلطنت دادم ایشانرا و مخدوم نمودم آنها را براي کرامت تو و واجب نمودم بر خود که غالب نمایم دین تو را بر
ادیان تا باقی نماند در مشرق و مغرب عالم دینی غیر از دین تو یا جزیه دهند باهل دین تو و در اینکه مقام چند اشکال و جواب آن
به [ صفحه 373 ] نظر حقیر میرسد اول آنکه تکلیف بما لا یطاق قبیح است عقلا و نباید پیغمبر [ص] سؤال از رفع آن نماید چون
فعل قبیح از خداوند صادر نمیشود تا احتیاج به سؤال از رفع آن باشد و اینکه غیر از تکالیف شاقه است که از وسع خارج و از طاقت
خارج نیست و تکلیف بآن قبح ندارد و قبلا سؤال از رفع آن شده بود و جواب آنستکه مراد رفع بلایاي عظیمه از قبیل مسخ و
خسف و غرق است که در امم سابقه معمول بوده و از اینکه امت بآبروي پیغمبر اکرم رفع شده است و ظاهر سؤال مراد نیست
چنانچه در روایت تصریح شده است و حقیر بمقتضاي آن تفسیر نمودم دوم آنکه بنابر روایات سابقه اکثر اینکه دو آیه کلام پیغمبر
[ص] است با آنکه جزء قرآن است و آن کلام خداوند است که بقصد اعجاز نازل شده است و جواب آنستکه اینکه ادعیه از طرف
خداوند بحضرت ختمی مرتبت الهام بلکه تلقین میشد و آنشب پیغمبر چنان مستغرق در بحر رحمت الهی بود که از خود چیزي
نداشت تا کلامی یا مرامی داشته باشد در پس آئینه طوطی صفتم داشتهاند || آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم پس کلام خداوند
است نهایت آنکه در آنشب بر قلب پیغمبر [ص] نازل شده تا حضرت تلاوت نماید و بامت ابلاغ فرماید که از نعم الهی شاکر شوند
و باین کلمات دعا کنند و باجابت فائز گردند سوم آنکه اینکه کرامات را خداوند مخصوص باین امت قرار داد با آنکه از آنها
عملی صادر شد که از هیچ امتی چنین عمل شنیعی صادر نشده بود که کشتند پسر پیغمبر خودشان را با اعتراف بانحصار اجر رسالت
در مودت اهل بیت او و آنهمه سفارشات بطوریکه چشمی ندیده و گوشی نشنیده و در خاطري خطور نکرده که فرمود اگر وصیت
میفرمود پیغمبر [ص] بظلم بر ما بیش از اینکه نمیتوانستند بکنند و اینکه از عدالت و حکمت خارج است با آنکه خداوند عادل و
حکیم علی الاطلاق است و جواب آنستکه امت آنانند که گفتند سمعنا و اطعنا نه آنانکه مانند بنی اسرائیل گفتند سمعنا و عصینا که
در تفسیر آیه و للّه ما فی السموات و الارض اشاره بآن شد و تمام اینکه مظالم شراره آتشی بود که آنها بر باب علم زدند و
دامنگیر خودشان و اتباعشان شد تا روز قیامت و سر کلام معجز فرجام نبوي ظاهر گردید و معلوم شد انحصار مذهب حق حق در
تشیع و توسل بکشتی نوح و آن که شیعیانند کسانیکه اداء اجر رسالت را نمودند و جبران کردند آنمظالم را باحترام و تعظیم و اقامه
عزا و تکریم پس آنها قابلیت دارند که مکرم شوند بکرامت آنحضرت و غیر آنها قابلیت آن کرامت را ندارند و حقیقۀ [ صفحه
374 ] از امت خارجند و کافرند اگرچه در مقابل اسلام ظاهري آنها ظاهرا احکام اسلام بر آنها مرتب میشود کما تدین تدان و الحمد
للّه علی وضوح الحق و الحجۀ علیه جابر بن عبد اللّه انصاري از حضرت سجاد روایت نموده که خداوند به پیغمبر [ص] فرمود عطا
کردم بتو و امتت گنجی را از گنجهاي عرش خودم و آن فاتحه الکتاب و خاتمه سوره بقره است و نیز از آنحضرت روایت شده
است که خداوند دو آیه نازل فرمود از گنجهاي بهشت که بدست قدرت خود نوشته بود دو هزار سال قبل از آنکه خلق فرماید
صفحه 368 از 522
خلقی را کسیکه بخواند آندو آیه را بعد از نماز عشاء کافی است او را از بیداري شب بنظر حقیر مراد کفایت از نماز شب است و
نیز وارد شده که هر کس اینکه دو آیه را تلاوت نماید کفایت میکند او را از همه چیز و تمام حوائج دنیا و آخرت او برآورده
خواهد شد و کسیکه اینکه دو آیه را در شب بخواند شیطان پیرامون او نخواهد گردید و نیز از حضرت رسالت پناهی مروي است
که سوره بقره خیمه قرآن است آن را بیاموزید که آموختن آن برکت است و ترك آن حسرت و ساحران طاقت شنیدن آن را
ندارند بنظر حقیر اشاره است بکثرت احکام آن و از حضرت صادق [ع] روایت شده که سوره بقره و آل عمران روز قیامت سایه
گستر شوند بر تلاوت کننده یکی از آندو مانند دو قطعه ابر یا دو سایبان خداوند توفیق عنایت فرماید انشاء اللّه تعالی و الحمد للّه
[ علی الائه. [ صفحه 375
سوره آل