گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
[مقدمه جلد دوم]






فهرست مطالب جلد دوم
موضوع صفحه ابتداي خلقت آدم و اختلاف و تعارض روایات در خلق حواء 2 نقل کلام فیض [قده] در وجه جمع بین روایات و
نظر مؤلف 4 تقویت حرمت خواهران بر برادران در ابتداي خلقت و کیفیت تکثیر بنی آدم 5 اختلاف روایات در حرمت ازدواج
خواهران با برادران از ابتداي خلق 6 سخنی با بعضی از مفسرین معاصر و نقل کلام و انتقاد از ایشان 7 خوردن مال یتیم، بدون تردید
از گناهان کبیره است 10 اشاره به تحقیقی از مؤلف در اصول اخلاق حسنه و سیئه 11 شوهر و اولیاء زن نباید چیزي از مهر زن را
بردارند و اگر خودش چیزي برضایت بخشید حلال است 13 لزوم حفظ اموال از دسترس سفهاء و معنی سفیه و اشاره به تحقیقی از
استاد حائري 14 جواز اکل مال یتیم بعنوان اجرت عمل در صورت احتیاج و تحقیقی کوتاه و مفید 15 در جاهلیت بزنان ارث
نمیدادند اسلام فرمود مرد و زن هر دو ارث میبرند 18 بیان سهم ارث اولاد و پدر و مادر و شرائط حجب اخوه 21 ارث شوهر و زن
و استدلالی متین از مؤلف 27 دو « تعصیب » و « عول » و کلاله امی 23 ورود نقص بر سهم دختر و خواهر و اعطاء زائد به ورثه و ابطال
و توضیح روایات 29 بیانی جامع و « نسخ » آیهاي که بعضی تصور کردهاند منسوخ است و بیانی مفید و کوتاه از مؤلف در مراد از
و نقل چند روایت در اینکه زمینه 31 توبه کسانیکه تا لحظه مرگ معصیت کنند و کسانیکه با کفر بمیرند « توبه » مفید در باب
پذیرفته نیست 33 در جاهلیت زن را مانند اموال به ارث میبردند قرآن اینکه سنت را الغا فرمود 34 حرمت اخذ چیزي از مهر زنان به
36 حرمت نکاح محارم و بیان عناوین آنها و تحریم جمع بین اختین 37 استفاده جواز [ 36 [ صفحه 6 « منکوحه اب » اجبار و تحریم
متعه از آیه شریفه علاوه بر تصریح خود عمر و روایات 40 جواز نکاح کنیز و شرایط آن و میزان حدي که بر مملوکه جاري میشود
42 لزوم خودداري از قرض در صورت عدم تمکن بر اداء، و از جنگ در صورت عدم قدرت 47 بخشیده شدن گناهان صغیره
بشرط اجتناب از کبائر و اشاره به تعداد کبائر 49 مذمت تمناي بیجا و حسد و لزوم تحصیل قابلیت به سعی خود و فضل خدا 50
یکی از آیات مشکله قرآن و بیانی خالی از هر گونه ایراد از مؤلف 51 بعضی از وجوه برتري مردان بر زنان و وظیفه مرد در صورت
نشوز زن 52 بعث حکمین در صورت اختلاف زوجین و استفاده نکتهاي مفید از آیه شریفه 53 لزوم رعایت حقوق والدین و
و روایاتی در اینکه زمینه 55 انفاق ریائی در حد کفر « شحیح » و « بخیل » خویشاوندان و همسایگان و مملوك 54 مذمت بخل و معنی
صفحه 121 از 656
بخدا و قیامت است 56 کیفیت شهادت خاتم انبیاء [ص] در آخرت و استدلال مؤلف بآیه بر لزوم وجود امام 57 تشریع تیمم براي
کسانیکه از وضو گرفتن معذورند 58 چگونه یهودیان در سخن گفتنشان با رسول اکرم [ص] آنحضرت را استهزاء میکردند و نزول
آیه 61 غیر از شرك هر گناهی را خداوند- اگر بخواهد- میبخشد و کلامی امیدوار کننده از حضرت امیر [ع] در ذیل آیه شریفه
و « ملک » و سر اطلاق اینکه دو کلمه بر آن دو نفر 65 معنی « طاغوت » و « جبت » 63 تأویل چند آیه به پیشوایان اهل سنت و معنی
مراد از ناس در قرآن و نقل کلام فیض و بیان مؤلف در قبال ایشان 66 دشمنان اهل بیت مقامات ایشان را از روي حسد منکر شدند
67 سؤال إبن ابی العوجاء در مورد عذاب جلود از امام صادق [ع] و جواب آنحضرت و تحقیق مؤلف در توضیح بیان امام [ع] 68
لزوم رد امانت به اهلش و نقل چند روایت در اهتمام به امانت و تأویل آیه و بیانی مفید از مؤلف 69 بحثی جامع پیرامون مراد از اولو
الامر و اثبات اینکه منصب براي اهل بیت علیهم السلام بالخصوص 71 جواز رجوع به مخالفین و سلاطین جور در صورت توقف
احقاق حق بر مراجعه بآنها 74 ایمان حقیقی وقتی است که آدمی در برابر حکم پیغمبر [ص] تسلیم و قلبا راضی باشد و تأویل آیه به
77 احادیثی در ترغیب به طاعت حق و صلاح و بیانی در اینکه ثواب الهی به تفضل است 79 [ تسلیم در امر ولایت 77 [ صفحه 7
کلامی در فضیلت جهاد و نقل چند روایت و ذکر هفت خصلت براي شهید 81 ترس بیجاي بعضی مسلمانها از جنگ و بیانی جامع
ما اصابک من حسنۀ فمن اللّه » از مؤلف و نقل روایات در حسن عمل بوظیفه از جنگ و سکوت 84 بیانی جامع و روایاتی در تفسیر
87 سر اعجاز قرآن و بیان مراد از اختلاف که « قل کل من عند اللّه » با اینکه در آیه قبل فرموده « و ما اصابک من سیئۀ فمن نفسک
در قرآن نفی شده است 90 تکلیفی که تنها بر پیامبر خاتم محول شد 92 فضیلت دلالت بر خیر و مذمت امر ببدي 93 بحثی جامع و
و لزوم رد بمثل یا احسن 94 مسلمانان نباید با کفار دوستی کنند و نه به کمک آنها چشم داشته « تحیۀ » مفید و نقل روایات در معنی
باشند 97 متعرض کفاري که تقاضاي صلح کردهاند نشوید 98 دستور مقاتله با کفاري که از در خدعه وارد میشدند و پی فتنه
100 آیا قتل مؤمن موجب خلود در آتش است اگر چه قاتل، شیعه « خطا » و قسمتی از احکام قتل « مومن » میگشتند 99 حرمت قتل
باشد و تحقیقی جامع و بسیار مفید از مؤلف در اینکه باره 101 اسلام ظاهري از هر کس پذیرفته و خون مسلمان محترم است و
و تحقیق در مراد از فضیلت و افضلیت و اشاره بجهات اشکال در کلمات بعضی از « قاعد » بر « مجاهد » حکایتی آموزنده 103 فضیلت
107 تکمیل بحث در مراد از « مستضعف » مفسرین 105 نکاتی در قبض ارواح و لزوم هجرت بجهت اقامه دین و تحقیق در معنی
مستضعف و نقل روایات 110 اثبات اجر زیارت براي کسیکه در راه زیارت از دنیا برود و نتیجهاي مفید از آیه شریفه 112 تحقیق در
کیفیت استفاده وجوب قصر از آیه شریفه 113 بیان کیفیت نماز خوف 116 داستان آموزندهاي در مورد تهمت سرقت که به
و « اثم » و « خطیئۀ » بیگناهی زده شد و نزول آیه 118 بیانی کوتاه و مفید در کیفیت و سبب استغفار رسول اکرم [ص] 119 معانی
و بیانی کوتاه و مفید از مؤلف 122 نجوي با کسی در حضور دیگران کار پسندیدهاي نیست مگر در چند مورد 123 بحثی « بهتان »
در مورد وساوس شیطان و بآنچه امر میکند از خرافات و تغییر خلق الهی 126 چند حکم و سنت غلطی که در جاهلیت بود و اسلام
133 عدالتی که باید میان « صلح » و « تقوي » و « ترغیب به احسان » و « اعراض » و « نشوز » 132 معنی [ آنها را ملغی کرد 132 [ صفحه 8
زنان رعایت کرد به چیست و وظیفه مرد در برابر محبت قلبی 134 اشارهاي به کفر و نفاق دشمنان اهل بیت علیهم السلام و تأویل و
بیانی لطیف در آیه شریفه 138 لزوم ترك مجلسی که در آن به آیات الهی استهزاء میشود 140 کفار هیچگاه بر مؤمنین به حجت
غلبه نمیکنند و نقل حدیثی مفید از امام هشتم و تحقیقی کوتاه از مؤلف 141 مراد از خدعه و مکر با خداوند و حقیقت خدعه الهی
142 مبغوضیت بدگوئی از مردم و دشنام دادن مگر براي مظلوم 145 درخواست بیجاي یهود از حضرت رسول [ص] در باب قرآن و
نزول آیه 148 سخنان و عقاید مختلفی که در باره قتل حضرت عیسی ابراز میشد 151 اشارهاي به نزول حضرت عیسی در آخر
الزمان و اینکه هر کس اهل کتاب است قبل از مرگش باو ایمان میآورد و معانی مختلفهاي که براي آیه ذکر شده است 152
علماي حقیقی اهل کتاب که راسخ در علمند به پیغمبر خاتم [ص] ایمان میآورند و مأجورند 154 تقسیم سور قرآنیه بحسب تعداد
صفحه 122 از 656
آیات و نام هر قسم و اشارهاي بمراتب وحی 157 اشارهاي به پاکدامنی حضرت مریم و روح اللّه بودن حضرت مسیح و نهی از
« کلاله » 162 معانی مختلفهاي که براي برهان و نور در کلام الهی شده و وجه جمع بین آنها 163 بیان مراد از « اقانیم ثلاثه » اعتقاد به
لزوم وفاء به عقد و تحقیق در بیان معنی انعام 166 « سوره مائده » و اشارهاي به میزان ارث آنها 164 ثواب تلاوت سوره نساء 165
بعضی از عناوین محرمه از انعام و اشاره به تکمیل دین به نصب امام 170 مراد از اطعام اهل کتاب و تقویت جواز نکاح زنان کتابیه
بطور موقت 176 استفاده کیفیت وضو بطریقه شیعیان از آیه و لزوم ابتداء به مرفق 180 اشاره به نکتهاي بسیار لطیف در کلام امام
علیه السلام و عدم لزوم رد کلام سیبویه که گفته است باء براي تبعیض نیست. 181 تأویل نعمت و میثاق در کلام الهی به وجود امام
با آنها « میثاق الهی » و « نقیب » 183 هر یک از اسباط دوازدهگانه نقیبی داشتند و معنی [ و أخذ بیعت در روز غدیر 183 [ صفحه 9
185 دشمنی طوائف مختلف نصاري با یکدیگر و اشارهاي به اوضاع کنونی آنها و اعجاز قرآن 186 توفیق و هدایت الهی موجب
نجات از تاریکیها است 188 لزوم وجود حجت در هر عصري و تحقیق و رفع اشکال در اینکه باره 191 اشارهاي به نعمتهاي الهی بر
بنی اسرائیل و بودن نبوت و سلطنت در ایشان 192 رسیدن بنی اسرائیل به زمین مقدس و وارد شدنشان در آن از ترس جبابره 193
امتناع بنی اسرائیل از ورود در شهر و سخنشان با حضرت موسی [ع] از روي تمسخر 194 سرگردانی بنی اسرائیل در وادي تیه مدت
چهل سال و بحثی کوتاه و سودمند 195 اشارهاي به داستان قربانی فرزندان آدم [ع] و تحقیق در مراد از تقوي که شرط قبولی عمل
است 196 بیان معنی کلام هابیل با توجه به لزوم دفاع از نفس و اشاره به وجه اشکال در کلمات بعضی از مفسرین 198 تحقیق در
کیفیت نوشته شدن گناهان مقتول براي قاتل و دفع اشکال در اینکه زمینه 199 کشته شدن هابیل و آمدن زاغ و حفر کردنش زمین
و کیفیت « محارب » 200 چگونه قتل و یا احیاء یک نفس با قتل و یا احیاء همه برابر است! 201 بیان معنی « سوأة » را و بیان مراد از
عقوبت آن و اشاره به اختلاف روایات و وجه جمع بین آنها 204 رفع عقوبت از محارب در صورتی که پیش از دست یافتن به او
توبه کند و بیانی مفید و لازم از مؤلف 205 تحریص به تقوي و تمسک به وسائل و اثبات اینکه مراد از وسیله، ائمه اطهار علیهم
السلامند 206 ایمان بخدا و ولایت حضرت امیر [ع] از ثروت همه روي زمین بالاتر و شرط دخول در بهشت است و بیان نکاتی
لطیف در اینکه باره 208 شرائط قطع دست در سرقت و جملهاي شیرین از امام صادق [ع] 209 اگر اهل کتاب خواستار حکمیت
قاضی مسلمان شوند و قاضی قبول کند باید به عدالت حکم نماید 213 بحثی کوتاه و سودمند در اطراف قصاص و الغاء امتیازات
واهی 217 اهل کتاب میخواستند پیغمبر اکرم [ص] مطابق میل آنها حکم کند خداوند فرمود متابعت آنها را نکن و از دشمنی آنها
222 نهی از دوستی با یهود و نصاري و حدیثی کوتاه از امام باقر [ع] در باره دوستی با اهل بیت [ع] 224 [ نترس 222 [ صفحه 10
بحثی مفید و شیرین و جمع بین روایات مختلفه در شأن نزول آیه و اشاره به بعضی از فضائل و امتیازات حضرت امیر [ع] 227 اشاره
در شأن امیر المؤمنین و بحثی جامع در دلالت آیه بر امامت و اولویت آن «ُ إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه » به اتفاق همه مسلمین بر نزول آیه
بر همه افراد و مزید اختصاص اینکه « امر بمعروف » و « نهی از منکرات » چه کسانی هستند! 234 لزوم « حزب اللّه » حضرت 229 پیروان
240 « بداء » تکلیف به علما و عباد 239 بیان مراد از مغلول بودن دست خداوند به اعتقاد باطل یهود و تحقیقی سودمند و اشارهاي به
و « غدیر » عمل کردن به کتب سماوي موجب برخورداري از برکات آسمان و زمین و رسیدن به بهشت است 242 اشارهاي به واقعه
نکتههائی سودمند و تحقیق در مفاد آیه 243 علت اینکه مردم انبیاء را تکذیب میکردند و میکشتند چه بود! 248 بیان مراد از کوري
و کري در آیه شریفه که بنقل کافی مقصود منکرین ولایتند 249 اشارهاي به اختلاف نصاري در باره الوهیت حضرت عیسی و
250 لزوم اجتناب از منکرات و نهی از آنها و بیانی عالی از امام صادق علیه السلام 253 سخنی در دشمنی یهود و « تثلیث » عقیده
نزدیک بودن نصاري در دوستی با اهل ایمان 254 اشارهاي به هجرت مسلمانان به حبشه و گوشههائی شیرین از اینکه ماجرا و ایمان
و « میسر » و « خمر » و اشاره به عمده شرائط و احکام قسم 260 تحریم « یمین معقد » و « یمین » نجاشی 257 تحقیق در مراد از لغو در
و بیان مراد از هر یک و تحقیق در استفاده نجاست خمر از آیه شریفه 263 استنباط حرمت خمر از آیه شریفه به « ازلام » و « انصاب »
صفحه 123 از 656
ده طریق به بیان مفسرین و استفاده تأکید حکم از ده جهت بنظر مؤلف 265 اشارهاي بمراتب تقوي و نقل کلامی از فیض ره و نظر
مؤلف 266 اشارهاي به امتحان مسلمانان به صید در حدیبیه و بیان مراد از علم الهی و حل اشکال در اینکه زمینه 269 حرمت صید
333 [ صفحه 11 ] کفاره و بدل آن در صورت - در حال احرام و تحقیق در شرائط حرمت و خصوصیات صید و میزان -قرآن- 303
عجز 270 حلیت صید دریائی بر خلاف صحرائی و مراد از دریائی و صحرائی 274 اقسام سهگانه سؤال و بیان قسم بیجا و نهی از آن
280 شرائط قبول شهادت اهل کتاب در صورت « حام » و « وصیله » و « سائبه » و « بحیره » و اشاره به چند شان نزول براي آیه 277 مراد از
اضطرار در سفر و شأن نزول آیه 282 مشکلترین آیات قرآنیه از حیث اعراب و نظم و حکم کدامند! 284 اجتماع انبیاء در قیامت و
سؤال پروردگار از آنها و جواب ایشان و ذکر پنج نکته لطیف 286 درخواست نمودن حواریون از حضرت عیسی نزول مائده را و
جواب آنحضرت 288 نزول مائده و خصوصیات آن و عصیان نصاري و عذاب الهی 290 آخرین سورهاي که بر پیغمبر [ص] نازل
اختصاص ذات اقدس الهی به پرستش و ذکر نکتههائی در تعبیر به خلق « سوره انعام » است و ثواب قرائت آن 295 « سوره مائده » شده
و اشاره به روایات و اختلاف اقوال در مراد از اینکه دو « اجل مسمی » و « اجل مقضی » و جعل و جمع ظلمت و افراد نور 296 مراد از
302 « و له ما سکن فی اللیل و النهار » لفظ 297 اشاره به مالک بودن خداي تعالی همه موجودات آسمانی و زمینی را و زمان را نیز
بیان شاهد بودن خداوند بر رسالت خاتم انبیاء [ص] به انزال قرآن و تطبیق مراد با ظاهر آیه 305 مراد از فتنه و کلام مشرکین در
جواب پروردگار و تأویل آیه به منکرین ولایت 308 اشاره به افتراء مشرکان و تأویل آیه به قدریه اینکه امت در اخبار و تنبیه بر
نکتهاي عالی و مفید 309 زندگانی دنیا بازي و کار بیهوده و آخرت خیر محض است 313 بیان تعلق حکمت الهی به ایمان اختیاري
مردم و عدم اراده خداوند تعالی الجاء و اجبار را 315 اشارهاي در کلام الهی به اینکه که اگر عقل و اختیار از آدمی سلب شود و
و اینکه فتح ابواب نعمت بر « استدراج الهی » مجبور بایمان گردد مانند دواب زمین و پرندگان آسمان خواهد بود. 317 بیان
320 اشاره به مراد از علم غیب که پیغمبر [ص] از خود نفی فرموده است 323 [ معصیتکاران مقدمه عذاب است 320 [ صفحه 12
پیغمبر [ص] مأمور بود فقرا را از خود دور نکند اگر چه بر اغنیاء سنگین باشد 325 اشاره بمعنی لغوي مفاتح و مراد از آن در قرآن و
اسرع » بیان احاطه علم ربوبی بتمامی عوالم وجود و معنی کتاب مبین 329 اشارهاي به کیفیت خطاب الهی با بندگان در قیامت و
بودن حق 330 مراد از عذاب فوق و تحت و معنی بأس و بحثی سودمند در اینکه زمینه 331 نهی از نشستن در مجلسی که « الحاسبین
و تقریب مراد « استهواء شیاطین » آیات الهی را استهزاء میکنند و بیانی سودمند و دور از هر گونه اشکال در تفسیر آیه 332 بیان معنی
از آن در آیه شریفه و تشبیه لطیفی که در کلام الهی است 335 تحقیق در طهارت مولد و عدم شرك آباء رسول اکرم و اینکه
پدر حضرت ابراهیم نبوده است 337 بیان معنی ملکوت که بحضرت ابراهیم [ع] نشان داده شد 338 احتجاج حضرت ابراهیم « آذر »
[ع] با پرستش کنندگان ستاره و ماه و خورشید و سؤال مأمون از اشکال آیه و جواب حضرت رضا علیه السلام 340 بحثی مفید در
اینکه عدم تلبس ایمان بظلم، شرط رستگاري است و بیان مراد از ظلم در اینجا و اختلاف روایات و جمع بین آنها 344 اشارهاي به
بر مکه و بیان وجه اختصاص آن بذکر در آیه و اثبات عمومیت « ام القري » در کلام الهی 349 علت اطلاق « مردم فارس » ایمان
و « مستقر » دعوت نبویه 351 تمرد عبد اله بن سعد بن ابی سرح برادر رضاعی عثمان و نزول آیه و بحثی مفید 353 بیان مراد از
362 نهی از « خبیر » و « لطیف » و نقل روایات در اینکه باره 358 ابصار و اوهام بذات احدي احاطه پیدا نمیکند و مراد از « مستودع »
365 درخواست معجزه بزرگ از طرف مشرکین و تهدید الهی « شرك خفی » و « سب » دشنام دادن بمعبودهاي باطل و بیان مراد از
367 مراد از تمامیت کلمه پروردگار و اثبات سه صفت ممتاز براي امام 372 مقصود از گناه ظاهري و باطنی و کلامی کوتاه از شیخ
و فرق میان آندو 378 مقصود از ولایت دادن بعضی « حرج » و « ضیق » و معنی « شرح صدر » استاد به آقایان اهل علم 374 بیان مراد از
از ظالمین بر بعض دیگر و استشهاد به چند خبر 381 اشاره به اختلاف در مبعوث بودن پیغمبري بر جنیان از خودشان و تحقیقی
کوتاه [ صفحه 13 ] و مفید در اینکه باره 382 ذکر قسمتی از عادات عرب جاهلی 385 استحباب صدقه در موقع برداشت محصول و
صفحه 124 از 656
لزوم عدم اسراف و تحقیق در اینکه دو مورد 388 استفاده اصل حلیت اشیاء از آیه و دفع اشکال از ظاهر کلام الهی 392 بحثی کوتاه
395 تأویل صراط مستقیم خداوند بولایت اهل بیت [ع] و روایاتی در اینکه « حجۀ بالغه » در اختیار و عدم اجبار و الجاء و بیان مراد از
باره 398 بحثی مفید در اینکه ثواب حسنات به اضعاف و کیفر سیئات به تساوي است و بیانی سودمند از فیض و تحقیق در اینکه
« المص » بیان امام صادق علیه السلام با خبري از غیب در معنی « سوره اعراف » باره 403 فضیلت سوره انعام و ثواب قرائت آن 407
و مقصود از سنگینی و سبکی اعمال 410 اشارهاي به ابتداي خلقت آدم و سجده ملائکه و تمرد شیطان 411 « میزان » 408 مراد از
گمراه نمودن شیطان آدمی را از چهار جانب با تأویلی لطیف در کلام امام [ع] 413 گوشههائی از داستان آدم و شیطان و مقدمات
و توضیحی در معنی هدایت و اضلال الهی 419 بیان زشتیهاي ظاهري و باطنی و فرق میان « اقامه وجوه » و « قسط » هبوط 415 مراد از
و رجال آن و جمع « اعراف » 422 اشارهاي به لحظه مرگ کفار و گفتگوي فرستادگان الهی با آنها 424 بیان حقیقت « بغی » و « اثم »
و « خلق » بین روایات و اقوال 428 گفتگوئی از رجال اعراف با اهل آتش 430 مراد از خلقت آسمانها و زمین در شش روز و معنی
433 مثالی لطیف در کلام الهی بزمین پاکیزه و خبیث و تأویل آیه شریفه و سؤال معاویه از امام حسن [ع] و عمرو عاص از امام « امر »
حسین [ع] 436 اشارهاي به بعثت حضرت نوح و نکتههائی از زندگی و گفتگوي آنحضرت با مردمش 437 بعثت حضرت هود در
میان قوم عاد و تکذیب قوم و هلاکت آنها 439 دعوت حضرت صالح قوم ثمود را و پارهاي از خصوصیات زندگی آنحضرت و
و نزول عذاب و هلاکت آنها 444 انذار حضرت لوط قوم خود را و تهدید « ناقه » قومش 442 استهزاء قوم ثمود بآیات الهی و کشتن
] قوم و نجات آنحضرت و هلاك آنها 447 اشارهاي به نصایح حضرت شعیب بقوم خود و ذکر نکتهاي در معجزه آنحضرت 449
449 گفتگوئی از کفار در رد حضرت شعیب و هلاك قوم و کیفیت عذاب آنها 452 ابتداي بعثت حضرت موسی بسوي [ صفحه 14
فرعون و قومش و ظلم فرعونیان 457 معارضه سحره با حضرت موسی و غلبه آنحضرت و ظهور حق 460 ایمان سحره به حضرت
موسی و تهدید فرعون ایشانرا و جواب آنها 461 ابتلاي فرعونیان به عذاب و هلاکتشان و توضیحی در کلمات آیه شریفه 465
مواعده حضرت موسی [ع] سی شب و تکمیل آن به چهل و ثواب قرائت آیه 469 حضور حضرت موسی در میقات و تقاضاي
رؤیت پروردگار و بیان حضرت رضا [ع] در جواب مأمون و رفع اشکال 470 اشاره به گوساله پرستیدن بنی اسرائیل و بیان نکته و
تشبیهی لطیف 475 اختیار حضرت موسی هفتاد نفر را براي میقات و ذکر نکتهاي بلاغتی در کلام الهی بنظر فیض قدس سره و
نظریه و تحقیقی از مؤلف 479 ذکر اوصافی از حضرت رسول [ص] در تورات و انجیل 480 اختلاف اقوال و تحقیق در مراد از امتی
491 « ذر » که بعدالت حکم میکنند از قوم موسی و بیان ترکیب و رفع اشکال ادبی از ظاهر آیه 483 بحثی در کیفیت و حقیقت عالم
494 بیانی جامع در اسماء حسناي الهی و تأویل اسماء به ذوات مقدسه خاندان وحی « بلعم باعورا » اشارهاي به حکایت عبرتانگیز
497 اختصاص علم قیامت به ذات اقدس الهی و بیان نکتهاي ادبی « کید الهی » [ع] 496 معنی استدراج و املاء خداوند و بیان مراد از
در آیه 499 تفسیري از اهل سنت بر کلام الهی و ذکر اشکالات وارده بر آن و بیانی جامع از امام هشتم [ع] در جواب مأمون 501
آیهاي جامع در مکارم اخلاق و چند روایت مفید در تفسیر آیه 506 امر به استماع و انصات در حین قرائت قرآن و تحقیق در
مراد از انفال لغۀ و « سوره أنفال » استحباب یا وجوب امر و تخصیص یا تعمیم قرائت 508 ختم سوره اعراف و ثواب قرائت آن 509
شرعا و احتمال دو معنی در لفظ سؤال در کلام الهی 510 تفسیري بر سه آیه مشتمل بر صفاتی که نشانه کمال ایمان است 511
512 استغاثه مسلمانان و [ شروع در ذکر واقعه بدر و بیان ارتباط آیه با آیات سابقه بطرزي بسیار شیرین و روشن 512 [ صفحه 15
اجابت دعاشان و نزول ملائکه براي نصرت 515 دعوت خدا و پیامبر به حیات ابدي است و بیان مراد از حائل شدن خداوند بین
و « دار الندوه » انسان و قلبش 521 داستانی آموزنده در خیانت و توبه از ابو لبابه و مراد از خیانت در آیه 523 اجتماع قریش در
تصمیم به قتل پیغمبر [ص] و نزول آیه و هجرت آنحضرت 525 اشاره به اینکه وجود پیغمبر [ص] در میان مردم و استغفارشان امان
از عذاب است و تحقیق و ذکر نکاتی سودمند در مراد و الفاظ آیه 528 حسرت کفار بر اموالی که در راه دشمنی اسلام صرف
صفحه 125 از 656
کردند و خبري از غیب 532 بحثی مفید در اطراف آیه وجوب خمس 535 أبو جهل بمستی و خودنمائی براي جنگ با مسلمانان از
مکه خارج شد و در اینکه راه جان خود را از دست داد 539 اشارهاي به فریبکاري شیطان و عاقبت تکبر و غرور 540 آیهاي در
مذمت خیانت حتی نسبت به دشمنان و بیانی لطیف در آیه 544 لزوم تهیه ابزار جنگی و دفاع، مناسب هر عصري در مقابل دشمنان
مأمور شدن أبو بکر به « سوره توبه » و خبر دادن پیامبر از غیب بنص تواریخ 550 « بدر » اسلام 545 اشارهاي به فدیه دادن اسراي
خواندن سوره بر مشرکین و عزل او بحکم الهی و تفویض اینکار به امیر المؤمنین علیه السلام 554 اگر یکی از مشرکان امان بطلبد تا
آیات الهی را بشنود باید باو امان داد اگر چه خونش هدر باشد و اینکه حکم از احکام مترقی اسلام است. 557 اشاره به وجود
مردمی منافق در میان مسلمانان و خبري از غیب در آیه 561 هیچ عمل و عنوانی برابر با ایمان بخدا و قیامت و جهاد در راه حق
نیست و نزول آیه در شأن حضرت امیر علیه السلام 565 لزوم ترك محبت و مراوده با نزدیکترین کسان اگر کفر را بر ایمان ترجیح
و غرور مسلمانان 568 ممنوع شدن مشرکین از دخول « حنین » دهند و نقل حدیثی کوتاه و مفید از رسول اکرم [ص] 567 ماجراي
بمسجد الحرام و خبري از غیب در کلام الهی 570 با اهل کتابی که حاضر براي قبول اسلام نیستند باید مقاتله کرد 571 حرمت
] بر پیامبر [ص] 581 « سکینه الهی » و بیان نزول « غار » در آیه شریفه 576 اشارهاي به داستان « کنز » حبس اموال بدون انفاق و مراد از
581 اشاره به عصمت خاتم انبیاء [ص] از گناه و ترك اولی 584 اشاره اجمالی به مصارف هشتگانه زکوة و بعضی از [ صفحه 16
593 تخلف بعضی از منافقین از رفتن به جنگ و توطئه کشتن پیامبر [ص] و نزول آیه 596 « گیرنده » و « تقسیم » شرایط و احکام
داستان ثعلبه و خبر قرآن از سوء عاقبت او و منافقین و معجزه قرآن 604 حکایت یکی از اصحاب که مقدار کمی خرما آورد و
پیغمبر قبول فرمود و استهزاء منافقین و نزول آیه 605 تحقیق در کیفیت استغفار پیغمبر [ص] براي منافقان با حرمت استغفار براي
کفار و ادعاي اجماع بر آن 606 تحقیق در جواز نمازگزاردن بر منافق بچهار تکبیر و تخصیص ظاهر آیه شریفه 608 در میان
در کلام الهی « عسی » مسلمانان منافقینی بودند که حضرت رسول هم آنها را نمیشناخت [لا تعلمهم نحن نعلمهم] و بیان مراد از
615 فضیلت صدقات و کمک به مستمندان و روایاتی مفید در اینکه باره 617 تحقیق در کیفیت عرضه اعمال بر اولیاء دین و عدم
بنفاق تا خرابی و « ضرار » وجوب قبول توبه بر خداوند و بیانی وافی از امام [ع] در توضیح کلام الهی 619 داستان تأسیس مسجد
سوختنش بامر حضرت رسول [ص] 620 تشبیهی لطیف در کلام الهی براي مجاهدین در راه حق 624 بحثی مفید در عدم جواز
استغفار و دعا براي مشرك و استثناء بعضی از انحاء دعاء و تحقیق در کیفیت استغفار حضرت ابراهیم براي آذر 626 بیان معنی
و تحقیق در مراد از آن نسبت بخداوند و پیغمبر [ص] و خلق و اشارهاي به داستان شیرین أبو ذر و ابو خثیمه 630 حکایت « توبه »
عبرتانگیز سه نفر از مسلمانان که از جنگ تخلف کردند 632 بیان مراد از صادقین در کلام الهی 633 ترغیب به اطاعت اوامر
و « نفر » خداوند و تحمل مشقات در اینکه راه و ذکر دو نکته بسیار عالی و لطیف در کلام الهی 634 بحثی جامع در اطراف آیه
وجوب تحصیل علم و وجوب تعلیم و ارشاد و نقل روایاتی مفید با تحقیق و استدلال 636 تحقیق در قابلیت ایمان براي زیاده و
نقصان با استفاده از روایات و استشهاد بکلام الهی 638 سطري در فضیلت رسول اکرم بصریح آخرین آیهاي که بر آنحضرت نازل
و « مفصل » و « مئین » و « طول » شده و بیان ثواب قرائت سوره أنفال و برائت 641 بیانی کوتاه و مفید در تقسیم قرآن کریم به سورههاي
و وجه تسمیه آنها و ختم کتاب 642 « مثانی »
جلد دوم
اشاره
[ 642 [متمّم سور طول] [ صفحه 2
صفحه 126 از 656
سوره نساء یکصد و هفتاد و شش آیه مدنیه است
اشاره
37- بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 1
اشاره
37 یا أَیُّهَا النّاس اتَّقُوا رَبَّکُم الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفس واحِ دَةٍ وَ خَلَقَ مِنها زَوجَها وَ بَث مِنهُما رِجالًا - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
257- کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِه وَ الَأرحامَ إِن اللّهَ کانَ عَلَیکُم رَقِیباً [ 1] -قرآن- 1
ترجمه
اي مردمان بترسید از پروردگارتان که آفرید شما را از یک تن و آفرید از آن جفت او را و منتشر کرد از آن دو مردان زیاد و زنان
را و بترسید از خداوندي که درخواست مینمائید از یکدیگر بآن و از قطع خویشان همانا خدا باشد بر شما نگهبان
تفسیر
. نفس واحدة حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام است و زوجش حضرت حواء است که بفرموده قمی ره از آخرین دنده
حضرت آدم خلق شده است و مردان و زنان دنیا همه از نسل آندو میباشند که در آفاق منتشر شدهاند و چون پیدایش تمام خلق از
یک مرد و زن که از خاك خلق شدهاند دلالت بر قدرت کامله الهیه دارد و خلعت وجود و هستی نعمت است و قدرت و نعمت
اقتضاء ترس و شکر دارد و ایندو اقتضاء طاعت لذا امر بتقوي را مرتب بر آن فرموده است و عیاشی از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده
که فرمود حوا خلق شد از کوچکترین دنده آدم [ع] و بجاي آن خداوند گوشت رویانید و در روایتی وارد شده است که حوا خلق
شد از پهلوي آدم [ع] در حالیکه خواب بود و از حضرت صادق [ع] روایت شده است که خداوند آدم [ع] را از آب و گل خلق
فرمود پس همت پسران آدم مصروف در آب و گل است و خداوند حوا را از آدم خلق فرمود پس همت زنان مصروف در مردان
است پس سزاوار است که آنها را در خانه جاي دهید و بیرون نیاورید و در فقیه و علل از آن حضرت نقل نموده که از او پرسیدند
که بعضی از مردم میگویند که خداوند حوا را از آخرین دنده چپ آدم خلق فرموده فرمود سبحان اللّه مقام قدرت الهی بالاتر از
آنست که نتواند او را مستقلا خلق فرماید و زبان مخالفین را بروي ما باز نماید که بگویند آدم خودش با خودش مواصلت نمود خدا
حکم فرماید [ صفحه 3] ما بین ما و کسانیکه اینکه قبیل کلمات را ادا مینمایند پس فرمود خداوند متعال چون آدم را از گل خلق
فرمود و ملائکه براي او بامر الهی سجده نمودند خواب را بر او مسلط فرمود و حوا را براي او خلق کرد و در پشت او جاي داد تا
زنان تابع مردان باشند و چون حوا حرکت کرد آدم بیدار شد و در اینحال خداوند امر فرمود بحوا که از آدم دور شود و چون چشم
آدم بحوا افتاد مخلوق خوبی را دید که مانند خودش بود از حیث صورت ولی زن بود پس با او سخن گفت و بزبان خود از او
جواب شنید و پرسید تو کیستی جواب داد خداوند مرا خلق نموده چنانچه میبینی پس آدم عرض کرد پروردگارا اینکه مخلوق
خوب کیست که من از انس و دیدار او بهرهمند شدم پس خداوند فرمود اي آدم اینکه کنیز من حوا است آیا دوست میداري که با
صفحه 127 از 656
تو باشد و با او انس بگیري و صحبت کنی و بفرمان تو باشد عرض کرد بلی پروردگار من و براي اینکه نعمت مادام العمر شاکر و
سپاس گذار خواهم بود پس خداوند فرمود او را از من خواستگاري کن چون کنیز من است و سزاوار براي تو زن داشتن است چون
شهوت داري و خداوند باو شهوت داد بعد از آنکه او را عالم و عارف باشیاء فرموده بود پس عرض کرد بار الها او را خواستگاري
مینمایم از تو بآنچه رضاي تو در آنست خداوند فرمود رضاي من در آنست که معالم دین مرا باو تعلیم نمائی آدم عرض کرد بار
الها بر عهده من است که تعلیم نمایم او را اگر خواسته باشی خداوند فرمود خواستم و بزنیت دادم او را بتو پس در برگیر او را و آدم
[ع] بحوا فرمود بیا نزد من حوا امتناع نمود و گفت تو بیا و خداوند بآدم امر فرمود که بجانب حوا روانه شد و اگر اینکه نبود بایستی
زنان بخواستگاري مردان بروند و بجانب آنها بشتابند اینکه قصه حوا است و عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که پرسیدند از
چه چیز خداوند حوا را خلق نمود فرمود اینکه مردم چه میگویند سائل عرض کرد میگویند از دنده از دندههاي حضرت آدم فرمود
دروغ گفتند آیا خداوند عاجز بود که او را از چیز دیگر خلق کند خبر داد مرا پدرم از پدرانش از پیغمبر که فرمود خداوند تعالی
یک مشت از گل برداشت و مخلوط فرمود با دست راست خود و هر دو دست خدا راست است پس خلق فرمود از آن آدم را و
مقداري زیاد ماند و از آن حوا را خلق فرمود و در علل از آنحضرت روایت نموده است که خداوند عالم آدم را از گل خلق فرمود
و از زیادي و باقی مانده آن حوا را خلق فرمود و [ صفحه 4] در روایت دیگر است که حوا خلق شد از باطن و جانب چپ و از
طینتی که زیاد آمد از دنده چپ آدم و در فقیه فرموده که اینکه آیه و روایتی که دلالت دارد بر آنکه حوا از دنده چپ آدم خلق
شده باین معنی صحیح است که از طینتی که زیاد آمد از دنده چپ او خلق شد و براي اینکه یک دنده مردان کمتر از زنان دارند
فیض ره فرموده یمین کنایه از عالم روحانی است که ملکوت است و شمال کنایه از عالم جسمانی است که ملک است و قوام ملک
بملکوت است و قوام جسم بروح و اینکه دو جنبه در انسان بمنزله دست راست و چپند که ماده روحانی راست و ماده جسمانی چپ
بشمار میآید و چون ساحت ربوبی از جنبه جسمانی منزه است گفتهاند هر دو دست خدا راست است و چون جنبه جسمانی و جهت
حیوانی در زنان زیاده از مردان است و جنبه انسانی و روحانی در مردان غالب است خواستهاند ائمه معصومین باین حقیقت اشاره
فرمایند لذا فرمودهاند حوا از دنده چپ آدم خلق شده و اینکه کنایه است از بعضی شهوات که ناشی از غلبه جهت جسمانیت است
که در مردان نیست و در زنان موجود است و اینکه زیادي طینتی است که از باطن آدم استخراج شده است و ماده خلق حوا گردیده
و همین سر نقصی است که در کالبد مردان است نسبت بزنان و ظاهر عنوان باطن است و جز اهل سر بر اسرار خلقت پی نمیبرند و
اینکه ائمه معصومین در بعضی از روایات از اینکه معنی تکذیب نمودهاند مرادشان معنی ظاهري آن است که عامه فهمیده بودند
ولی باین تقریب صحیح است حقیر عرض میکنم اینکه بیان اگر چه فی نفسه دقیق و لطیف و با موازین حکمت مطابق است ولی
انصاف آنستکه از متفاهم عرفی خارج است و نمیشود وجه جمع عرفی بین روایات قرار داد بلی وجه جمع همانست که از فقیه نقل
شد خصوص بملاحظه ظاهر آیه و شهادت بعضی اخبار که بیان گردید و تکذیب در بعضی روایات شاید راجع باشد به خلق حوا از
دنده چپ آدم [ع] بعد از تمامیت کالبد او به اینکه معنی که خداوند ماده دنده چپ او را برداشته باشد و حوا را از آن خلق فرموده
باشد خواستهاند بفرمایند اینطور نیست بلکه ماده کمی که صالح براي دنده چپ بود اگر حکمت مقتضی خلق او بود باقیمانده بود
ولی چون حکمت اقتضاء خلق آنرا نداشت از آن ماده حوا خلق شد و اینکه بنظر حقیر اشاره است بضعف جنبه زن نسبت بمرد روحا
و جسما که سر تا پایش بمنزله دنده از دندههاي چپ مرد است و اما نقص دنده چپ مرد شاید براي گنجایش قلبش باشد [ صفحه
5] که اوسع از زن است و انصاف اینست که حکمت اینکه امور را جز خداوند کسی نمیداند در هر حال ظاهر آیه و روایات آدم
شخصی است و آدم نوعی خلاف ظاهر است و ما از ظواهر روایات معصومین [ع] عدول نخواهیم نمود انشاء اللّه تعالی و در علل از
حضرت صادق [ع] روایت نموده که پرسیدند از ابتداء ظهور نسل آدم [ع] در عالم از آنحضرت و گفتند که بعضی از مردم میگویند
که خداوند متعال وحی فرمود بآدم که دختران خود را براي پسران خود تزویج نما و اینکه مردم همه از نسل برادران و خواهرانند
صفحه 128 از 656
پس آنحضرت فرمود سبحان اللّه خداوند منزه است از اینکه امر کسیکه اینکه سخن را میگوید میگوید خداوند متعال صفوه
موجودات و دوستان خود و پیغمبران و مؤمنین و مؤمنات را از حرام ایجاد فرموده و قدرت نداشته که آنها را از حلال خلق فرماید با
آنکه از آنها عهد بر حلال گرفته و اجتناب از محارم فطري است چنانچه از بعضی حیوانات نقل شده که با خواهران خود جمع
نمیشوند و گاهی که چنین اتفاقی افتاده بعد از آنکه مستشعر شدهاند آلت خود را با دندان کندهاند و مردهاند و در روایتی از
آنحضرت وارد است که تزویج محارم در تمام کتب سماوي منع شده و از اول دنیا جائز نبوده و اینکه قبیل عقاید فاسده نتیجه
اعراض از خانواده نبوت است که از علوم آنها بهرهمند نشدند و بوادي ضلالت و جهالت افتادند کسیکه چنین سخنی بگوید تقویت
مجوس را نموده که نکاح محارم را جائز میدانند خدا بکشد اینکه قبیل اشخاص را همانا آدم [ع] متولد شد براي او در هفتاد شکم
از حوا هفتاد پسر و دختر تا قابیل هابیل را کشت و آدم [ع] غمگین شد بطوریکه پانصد سال نتوانست با حوا مقاربت نماید و بعد از
پانصد سال تسکینی برایش روي داد و نزدیکی نمود و شیث متولد شد که نام او هبۀ اللّه بود و او اول وصی بود که در زمین باین
منصب فائز گشت و بعد از او یافث متولد شد و چون آندو بالغ شدند و خداوند اراده فرمود که زمین از نسل آدم پر شود و قلم
جاري شده بود بر تحریم خواهران بر برادران بعد از عصر روز پنجشنبه حوریه از بهشت نازل فرمود که نام او نزله بود پس خدا امر
فرمود آدم را که ترویج نماید او را بشیث و آدم اطاعت نمود و عصر روز بعد حوریه دیگري از بهشت نازل فرمود که نام او منزله
بود و امر فرمود آدم را که تزویج نماید او را بیافث و آدم اطاعت کرد پس از شیث متولد شد پسري و از یافث دختري و چون آندو
بالغ شدند خداوند امر فرمود آدم را که تزویج نماید دختر یافث [ صفحه 6] را بپسر شیث و حضرت آدم [ع] اطاعت نمود و
برگزیدگان خداوند که انبیاء و مرسلین میباشند از نسل آندو بوجود آمدند معاذ اللّه که امر چنان باشد که گفتهاند از مزاوجت
برادران و خواهران و در فقیه نیز باین مضمون از آنحضرت روایت نموده است و در علل و عیاشی از آنحضرت نقل نموده است که
مردم را در اینکه اعتقاد تخطئه نمودند و فرمودند که پیغمبر فرمود اگر چنین بود من زینب را بقاسم تزویج مینمودم و از دین آدم
اعراض نمیکردم و در کافی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که باو عرض کردند که مجوس میگویند ما نکاح میکنیم مانند نکاح
اولاد آدم [ع] و با ما محاجه مینمایند باین امر فرمود اما با شما آنها نمیتوانند محاجه نمایند چون هبۀ اللّه بحد بلوغ رسید آدم عرض
کرد بار الها تزویج فرما او را خداوند حوریه فرستاد و چهار پسر از آن متولد شد و بعد صعود نمود و چون اولاد هبۀ اللّه بحد بلوغ
رسیدند آدم عرض کرد بار الها اولاد هبۀ اللّه را تزویج فرما پس خدا وحی فرمود بآدم [ع] که خواستگاري کند از مرد مسلمانی که
از جن بود و چهار دختر داشت براي چهار پسر هبۀ اللّه و آدم اطاعت نمود و تزویج کرد آندختران را بآن پسران پس آنچه جمال و
حلم است از قبل حوراء و نبوت است و آنچه سفاهت و تندي است از قبل جن است و عیاشی نیز قریب باین مضمون را از آنحضرت
روایت نموده است و در فقیه و بعضی روایات دیگر هم تصریح بمواصلت حضرت آدم براي ابناء خود با حوریه و اجنه شده است و
اینکه جمال و حسن خلق در بنی آدم از حوریه و قبح منظر و سوء خلق از اجنه است و در قرب الاسناد از حضرت رضا [ع] نقل
نموده که حوابه هابیل آبستن شد و یک دختر در یک شکم و بقابیل آبستن شد و یک دختر در شکم دیگر و هابیل با دختري که با
قابیل بدنیا آمده بود مزاوجت نموده و قابیل با دختري که با هابیل متولد شده بود تزویج شد و بعد از اینکه تحریم شد و در مجمع و
احتجاج دو روایت از حضرت باقر و سجاد علیهما السلام قریب باین مضمون نقل نموده و اینکه آندو دختر یکی اقلیما و دیگري لوزا
نام داشتند و تحریم بعد حادث شد و منکر نباید پنداشت چون شرایع مختلف میشود فیض ره فرموده روایاتی که اولا ذکر شد
صحیح و معتبر است و اما روایات اخیره موافق با مذهب اهل سنت است پس اعتماد بآنها نیست با آنکه قابل تاویل است بطوریکه
موافق شود با اخبار معتبره که ذکر شد حقیر عرض میکنم چون ائمه اطهار مبتلا بتقیه بودند و بعضی اوقات طوري بود که اگر
میخواستند مخالف با [ صفحه 7] فتاواي مراجع اهل سنت فرمایشی بفرمایند خوف خطر براي خودشان و شیعیانشان بود لذا ناچار
موافق با آنها فرمایش میفرمودند و بخواص شیعه دستور دادهاند در روایات معتبره که هر وقت دو روایت مختلف از ما بشما رسید
صفحه 129 از 656
آنروایت را که مخالف با اهل سنت است بگیرید که حق در خلاف آنها است ولی انصاف آنستکه روایات اخیره قابل حمل بر
مضمون روایات اولی نیست ولی روایات اولی ناظر بروایات اخیره و مکذب آنها است پس بر آنها حکومت پیدا میکند نمیدانم
مرحوم فیض چگونه خواستهاند تاویل نمایند بهر حال چون مبدء تکوین نطفه مرد است و اصل و نسب بپدر ممتاز و معرفی میشود و
حوا از فاضل طینت آدم [ع] خلق شده در آیه شریفه خلق نسبت بیک نفس داده شده است باعتبار انتهاء نسب مردم بحضرت آدم و
خلق حوا از فاضل طینت او چنانچه بیان شد و لفظ کثیرا اگر چه در ظاهر صفت رجال است ولی در معنی راجع به نساء هم هست
چنانچه در مقام اختصار متعارف است الغاء اینکه قبیل قیود مینمایند و اگر بر خلاف اینکه جمع و تحقیق شهرتی از مفسرین
مخصوصا عامۀ ثابت باشد چنانچه در منهج و نفحات بیان فرمودهاند حجت نیست بلکه موجب ترجیح اخبار مخالفه با آنها است
چنانچه عرض شد و اخبار ائمه معصومین حجت است بمعنی وجوب تسلیم و انقیاد و حرمت رد و اعراض اگر چه افاده حکم شرعی
ننماید و تعجب از مفسر معاصر است که در نفحات بعد از تصریح بآنکه در عده از روایات خاصه از معنی مشهور بین عامۀ تکذیب
شده و تاویل فرمودهاند دنده چپ را بفاصل طینت دنده چپ میفرماید اینکه قبیل روایات که افاده حکم شرعی نمیکند حجت نیست
و احتیاج بجمع ندارد اولی آنکه علمش را رد نمود براسخان در علم نمیدانم از صادقین علیهما السلام که خودشان تصدیق فرمودند
اینکه طور تاویل فرمودند راسختر در علم کیست که باو مراجعه شود باز میترسم ایشان بگویند چون افاده حکم شرعی نمیکند
حجت نیست ما اگر در تفسیر قرآن و معارف خودمان بائمه هدي مراجعه ننمائیم و عقد قلب بفرمایش آنها نکنیم پس بچه وسیله
باید بکتاب و عترت تمسک جوئیم و ما بین آندو جدائی نیاندازیم آیا سزاوار است بگفته جاحظ و سدي و ضحاك دست از
خانواده وحی و تنزیل بکشیم و چشم از فرمایش آنها بپوشیم هیهات [گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر اینکه مهر بر که افکنم
آندل کجا برم] در هر حال مصدق همان جمع شیخ صدوق و فرمایش حضرت صادق آل محمّد [ص] است و اگر نظر ایشان
بروایت نبوي باشد که فرموده زن از دنده کج خلق شده اگر بخواهی [ صفحه 8] او را راست کنی میشکند و اگر بحال خودش
بگذاري از او بهرهمند خواهی شد انصاف آنستکه ظاهر در همان تاویل فیض ره است زیرا که از روایت معلوم میشود که هنوز هم
آن کجی باقی است و اشاره است بضعف قابلیت او براي ارشاد و اصلاح خواستهاند بفرمایند باید بمدارا و تدریج اصلاح حال او را
نمود اگر بخواهند یکدفعه باو فشار بیاورند از میدان در میرود و خدا نخواسته بدتر میشود و اینکه تاویل نیست نسبت باین روایت
زیرا که قرینه مراد از کجی و راستی در خود روایت است گمان میکنم اهل ظاهر گول ظاهر بدوي اینکه روایت را خوردهاند در
صورتی که با مختصر تامّلی که در انعقاد ظهور حجت براي مدالیل الفاظ در اصول معتبره شده است معنی معروض بذهن میآید
باز اختیار قلم از دست رفت و جسارت نمودم معذرت میخواهم مخصوصا از مفسر معاصر دام ظله فقط اشکال بنده بایشان اینست
که اگر روایات معصومین در اینمقامات که مربوط بحکم شرعی نیست حجت نباشد چرا خودشان اینهمه روایات در کتابشان نقل
فرمودند البته تصدیق خواهند فرمود که باب معارف حقه الهیه منحصر اینکه خانواده است و اهل بیت داناترند بآنچه در بیت وحی و
تنزیل و تاویل است و اللّه اعلم و بترسید از خداوندي که میخواهید و میطلبید از یکدیگر مقاصد و حوائج خود را بنام او مثل آنکه
میگوئید ترا بخدا چنین چیزي را بمن بده یا چنان کاري براي من بکن و اصل تساءلون تتساءلون بوده پس ادغام شده است تا در
سین یا براي تخفیف حذف شده است لذا بتشدید سین و تخفیف قرائت شده است و بترسید از ارحام که قطع کنید با آنها چنانچه
در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده است و بعضی گفتهاند چنانچه متعارف است بنام خدا قسم میدهند و خواهش میکنند بنام
ارحام هم متعارف است که توسل پیدا میکنند مثلا میگویند بجان پدرت یا برادرت بده و حاصل آیه آنستکه چنانچه خدا را
بعظمت یاد میکنید در مقام طلب مانند ارحام تعظیم نمائید در مقام اطاعت و انقیاد و بمناسبت اینکه معنی بعضی ارحام را بکسر
قرائت نمودهاند و بنابر اینکه ارحام عطف میشود بر ضمیر مجرور متصل بدون اعاده جار و اینکه ترکیب جوازش محل خلاف بین
نحاة است و معتمد قرائت نصب و تفسیر امام علیه السلام است و قمی ره فرموده سؤال در روز قیامت است از تقوي که آیا بوقوع
صفحه 130 از 656
پیوسته است یا خیر و از ارحام است که آیا صله شده است یا نه و در کافی و عیّاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که مراد از
ارحام اقارب خلق است که خداوند تعالی امر [ صفحه 9] فرموده است بصله آنها و مقارن نموده است اسم آنها را باسم خود براي
تعظیم حق آنها و در کافی از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که صله ارحام بجا آورید اگر چه بسلام باشد و اینکه آیه را تلاوت فرمود
و از حضرت رضا [ع] نقل شده است که فرمود رحم ائمه اطهار آل محمدند که معلق بعرشند میگویند بار خدایا صله کن هر کس
ما را صله نماید و قطع کن هر کس از ما قطع نماید و اینکه سنت پس از آنها جاري است در ارحام مؤمنین و اینکه آیه را تلاوت
فرمود و در عیون از آنحضرت نقل نموده است که فرمود خداوند امر بتقوي وصله رحم فرموده پس کسیکه صله رحم ننماید از
تقوي بیبهره است چون اینکه دو امر قرین با یکدیگر در کلام خدا شده است و از آنحضرت بتوسط آباء گرامش از پیغمبر [ص]
نقل شده که در شب معراج یکی از ارحام کسی را دیدم که معلق بعرش بود و شکایت مینمود از رحم خود نزد پروردگار پرسیدم
چه قدر فاصله است میان تو و آنرحم جواب داد چهل پدر فاصله ما بین ما است حقیر عرض میکنم از اینکه سه روایت رضوي سه
نکته استفاده میشود اول تعمیم رحم نسبت بمعنوي و مادي دوم ملازمه بین تقوي و صله رحم خصوص نسبت بمعنوي که آل
محمدند [ص] سوم توسعه موضوع رحم تا چهل واسطه که هر نکته مخصوص بروایتی است بترتیبی که عرض شد و خداوند حافظ
و نگهبان شما است در اعمال و اقوال و کمک میکند با شما در تقوي و طول عمر میدهد بشما براي صله ارحام انشاء اللّه تعالی
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 2
اشاره
156- وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیثَ بِالطَّیِّب وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم إِنَّه کانَ حُوباً کَبِیراً [ 2] -قرآن- 1
ترجمه
و بدهید به یتیمان مالهایشان را و تبدیل نکنید پلید را به پاکیزه و مخورید مالهاي آنها را مخلوط با مالهاي خودتان همانا آن باشد
گناهی بزرگ
تفسیر
. بعد از بلوغ و رشد باید اموال یتیمان را که در دست اولیاء بوده مسترد دارند و نباید چیزي از مال آنها را تصرف نمایند و بجاي او
عوضی پستتر بگذارند یا هیچ عوض نگذارند که در هر دو صورت خلاف امانت رفتار نمودهاند و تبدیل خبیث بطیّب شده است
نهایت آنکه در صورت اول مراد از خبیث پست و مراد از طیب عالی است و در صورت دوّم مراد آنستکه اگر مال حرام یتیمان را
صرف ننمائید رزق حلال بشما میرسد پس براي اینکه تعدي تبدیل نمودید حرام از اموال آنها را بحلال از اموال و روزي خودتان و
انصاف [ صفحه 10 ] آنستکه معنی اول انسب با لفظ تبدیل و معنی دوم اوفق با ظاهر خبیث و طیب است و نباید مخلوط نمود اموال
یتیمان را باموال شخصی خود و لاابالی شد و بطور بیاعتنائی اموال آنها را با اموال خویش صرف نمود چون حرام بواسطه اختلاط
بحلال حلال نمیشود بلکه حلال را حرام میکند مانند چیز فاسد مسموم که داخل شود در چیز صالح مطعوم که آنرا فاسد و مسموم
مینماید بلی بمقدار اجرت حفاظت مال اگر صرف نماید شاید ضرر نداشته باشد چنانچه در آیه دیگر فرموده بمقدار متعارف صرف
نمائید عیب ندارد و خوردن مال یتیم بهر نحو که باشد یکی از معاصی کبیره است که ظاهرا مورد اتفاق بین تمام فرق مسلمین باشد
صفحه 131 از 656
باین معنی که عدد معاصی کبیره در روایات و اقوال علما مختلف ذکر شده است و تا هفتاد شمرده شده است و شهید ثانی فرموده
بهفتصد نزدیکتر است از هفتاد و هفت و آنچه همه ذکر نمودهاند هفت است که یکی از آن هفت خوردن مال یتیم است و مانند
خوردن آتش است آنهم آتشی که خاموش نمیشود مگر بندامت و توبه که از اثر آن گوشت و پوستی که از آن مال روئیده آب
شود و آن آتش را خاموش کند و زیادیش از راه دیده بیرون آید و سجده بر تربت حضرت سید الشهداء [ع] هم اگر مقرون بتوبه
شود موجب غفران اینکه هفت گناه است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 3
اشاره
وَ إِن خِفتُم أَلاّ تُقسِطُوا فِی الیَتامی فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِن خِفتُم أَلاّ تَعدِلُوا فَواحِ دَةً أَو ما مَلَکَت
222- أَیمانُکُم ذلِکَ أَدنی أَلاّ تَعُولُوا [ 3] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر بترسید که عدالت ننمائید در باره یتیمان پس بزنی بگیرید آنچه خوش آید شما را از زنان دو دو و سه سه و چهار چهار پس
اگر بترسید که عدالت ننمائید بگیرید یکی یا آنچه را برسم ملکیت در دست شما باشد اینکه نزدیکتر است بآنکه میل بباطل
ننمائید.
تفسیر
. بعضی گفتهاند معمول بوده دختران یتیم ثروتمند را میگرفتند بطمع مال برسم زنیّت و متمکن از اداء حقوق آنها نمیشدند اینکه
آیه نازل شده که دلالت بر آن دارد که اگر میترسید که بعدالت با آنها رفتار نتوانید بنمائید زنان دیگر بگیرید از غیر یتیمان تا چهار
عدد و محتمل است مراد آن باشد که اگر کفالت و پرستاري و حق عدالت در باره اطفال یتیم براي شما مردان مشکل است و
میترسید نتوانید اینکه وظیفه را کاملا مجري دارید چون اینکه قبیل امور در خور زنان است و آنها بهتر میتوانند که بوظیفه نگهداري
و پرستاري اطفال قیام نمایند پس زن اختیار نمائید و اینکه امر را در عهده [ صفحه 11 ] آنها بگذارید و در بعضی از روایات است
که ما بین اینکه شرط و جزاء زیاده از ثلث قرآن اسقاط شده است بواسطه خیانت منافقین اینکه امت و اللّه اعلم و از مؤیدات احتمال
دوم آنستکه محطّ افاده کلام تحلیل ازدواج است زائد بر یکی و اینکه مناسب است با آنکه غالبا اتفاق میافتد که بعضی از زنان
براي نداشتن کفایت با بردباري نمیتوانند از اطفال یتیم نگهداري و پذیرائی نمایند و معمولا هم کفالت ایتام را مردان بزنان احاله
مینمایند لهذا امر شده است بتعدد ازواج تا مرد بتواند زن متحمل با کفایت خداشناسی بگیرد که در مراعات اطفال یتیم کوتاهی
نشود و اختیار در اینکه امر با مرد است در نکاح دائم تا چهار عدد و در متعه هر قدر بخواهد جائز است و در کافی از حضرت
صادق [ع] نقل شده که اگر مرد چهار زن داشته باشد و یکی را طلاق بدهد حق ندارد زن بگیرد تا عده آن زن تمام شود و پنج زن
نمیتواند بگیرد در یک زمان و عیاشی از آنحضرت نقل نموده که چهار زن آزاد در یک زمان بیشتر حلال نیست حقیر عرض
میکنم قید آزاد شاید براي آن باشد که دو کنیز در یک زمان بیشتر جائز نیست و شاید براي آن باشد که بعنوان ملکیت جائز است
نزدیکی کردن با کنیزان اگر چه زیاده از چهار باشند و الا زیاده از چهار زن عقدي بهیچ وجه جائز نیست در یک زمان داشتن و
صفحه 132 از 656
اگر میترسند از آنکه عدالت ننمایند بین زنها باین معنی که نتوانند حقوق واجبه آنها را که نفقه و کسوه و مضاجعت و مقاربت باشد
ادا نمایند باید بیک زن اکتفا نمایند یا آنکه اکتفا نمایند بکنیزان ملکی خودشان و با آنها نزدیکی کنند و اصلا زن نگیرند و در
کافی از حضرت صادق [ع] در روایات متعدده نقل نموده که متعه حکم زن را ندارد که جوازش محدود بعدد چهار باشد هر قدر
خواسته باشند بگیرند جائز است چون آنها بمنزله کنیزند و حکم عین مستاجره را دارند و طلاق ندارند وارث نمیبرند و مرد از آنها
ارث نمیبرد و غلام نمیتواند دو زن آزاد زیاده بگیرد یا چهار کنیز و جائز است کنیز تحلیل شده اختیار کند باذن آقایش هر قدر
بخواهد و از آنحضرت روایت شده است که غیرت مطلوب نیست مگر براي مردان و اما اینکه صفت براي زنان حسد است و
خداوند اجل از آن است که مبتلا کند آنها را بغیرت و حلال کند از براي مردان که با داشتن یک زن سه زن دیگر اختیار نمایند
حقیر عرض میکنم اینکه روایت اشاره است بتحقیقیکه در اصول اخلاق حسنه و سیئه بنظر حقیر رسیده است که هیچ خلق بدي از
طرف خداوند افاضه نشده است و وجود ندارد تمام اخلاق [ صفحه 12 ] سیّئه همان اخلاق حسنه است که در غیر محلش صرف
میشود مثلا حس ترقی و تعالی خوب است اگر تعلق گیرد بطلب علم و کمال و نیل بمقامات اخروي و انجام وظیفه عبودیت براي
قرب در پیشگاه احدیت و امثال اینکه امور و بد است اگر تعلق گیرد بطلب ریاسات باطله که از آن تعبیر به حب جاه میشود یا تعلق
گیرد بطلب انحطاط رتبه و مقام کسی براي اینکه بر او تفوق داشته باشد که نامش حسد است و بد نیست اگر خواسته باشد خودش
بمقام او برسد که نامش غبطه است و همچنین حس خودخواهی خوب است اگر تعلق گیرد بحفظ جان و مال و ناموس خود بقدر
لزوم و تجویز عقل و شرع و بد است اگر تعلق گیرد بطلب مال و اعتبارات دیگر مردم براي تحصیل آنها و آسایش خویش و در
صورت اول حزم و احتیاطش نامیدهاند و در صورت دوم طمع و آز ولی مبدء یک غریزه نفسانی است و همچنین است تمام قواء
ظاهري و باطنی که خداوند در وجود انسان خلق فرموده براي صرف در محل حق خوب است نهایت آنکه شیطان وادار میکند بنی
آدم را که در محل باطل صرف نمایند و اگر اصل آن غریزه و قوه نباشد در نظام احسن عالم خلل وارد میشود و تکمیل اینکه بیان و
کشف حجاب از چهره اینکه شاهد نایاب آسوده شبی خواهد و خوش مهتابی اینکه مقام بیش از اینکه گنجایش ذکرش را ندارد و
از آنحضرت نقل شده است در جواب اینکه اشکال که در اینکه آیه خداوند میفرماید اگر میترسید عدالت نکنید یک زن اختیار
نمائید و در آیه دیگر میفرماید هر قدر خواسته باشید عدالت نمائید ما بین زنان قدرت و استطاعت پیدا نمیکنید اگر چنین است
چرا ترخیص فرموده است تعدد ازدواج را فرمودند عدالت در اینکه آیه در نفقه است و در آن آیه در محبت است و عیاشی از
آنحضرت نقل نموده که در هر چیز اسراف تحقق پیدا میکند مگر در زن که خداوند امر فرموده نکاح کنید هر عددي را که
میخواهید از زنان دو دو و سه سه و چهار چهار حقیر عرض میکنم یکی از آیاتیکه اعجاز آن از حیث فصاحت انصاف آنستکه
واضح است اینکه آیۀ است که در مقام افاده اینکه معنی که در یک زمان چهار زن داشتن جائز است براي هر کس و زیاده جائز
نیست و مخیرند که دو زن داشته باشند یا سه زن یا چهار زن بهترین عبارات است زیرا که اگر میفرمود نکاح کنید دو زن و سه زن
و چهار زن موهم اینمعنی بود که نه زن جائز است و اگر بجاي واو او ذکر میفرمود مفهم اینکه معنی که یکی از اینکه اعداد را باید
[ صفحه 13 ] اختیار نماید یعنی یا باید دو زن بگیرد یا سه زن یا چهار زن و هر کدام از اینکه اعداد را اختیار نمود حق ندارد عدد
دیگر را تزویج نماید ولی باین بیان که فرموده است جاي اینکه شبهات باقی نمیماند اینکه اکتفاء بیک زن یا کنیز نزدیکتر است
بعدول ننمودن از میزان عدالت و محفوظ ماندن از ظلم و جور یا نزدیکتر است بآنکه از اداء نفقه و کسوه عاجز نشوید و بتوانید از
عهده مخارج آنها برآئید و اینکه احتمال اخیر را قمی بیان فرموده است و مناسب با اینکه معنی است قرائت ان لا تعیلوا که نادر است
یعنی اینکه نزدیکتر است بآنکه عیال دار نشوید و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 4
صفحه 133 از 656
اشاره
121- وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِن نِحلَۀً فَإِن طِبنَ لَکُم عَن شَیءٍ مِنه نَفساً فَکُلُوه هَنِیئاً مَرِیئاً [ 4] -قرآن- 1
ترجمه
و بدهید بزنان مهرهاي آنها را بخوشی پس اگر گذشتند از براي شما از چیزي از آن بطیب خاطر پس بخورید آنرا گواراي شما و
سازگار.
تفسیر
. صدقات مهرهاي زنان است و نحلۀ را قمی بهبۀ تفسیر فرموده و بعضی بعطیه الهی و دین و فریضه الهیّه تفسیر نمودهاند و بنظر حقیر
معنی ظاهر آن برضا و رغبت و بدون طمع و عوض دادن است و تفسیر بلازم فرمودهاند و در فقیه از حضرت صادق [ع] نقل نموده
که کسیکه زن بگیرد و قصد نداشته باشد که مهر او را بدهد او نزد خدا زناکار است و از امیر المؤمنین [ع] نقل شده که سزاوارترین
دیون بوفا آن دینی است که موجب حلیت زن براي انسان شده است و در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که خطاب در اینکه
آیه باولیاء نکاح است که معمولا زنی را که شوهر میدادند مهر او را خودشان میگرفتند و باو نمیدادند لذا خداوند از اینکه عمل
نهی فرمود و خودشان فرمودند ظاهر آیه آنستکه خطاب بشوهرها است و مراد آنستکه آنچه مهر زنان است که باید بپردازید بدون
مطالبه و محاکمه و مخاصمه بپردازید و در بیان اینکه مهر عطیه الهیه است فرمودند چون عقد زناشوئی قراردادیست میان دو نفر که
از یکدیگر بهرهمند و کامیاب شوند پس آنچه مرد میپردازد که مهر است عطیه الهیه است که خداوند بزنان عطا فرموده و هنئ و
مرئ دو صفتند بمعنی سهل التناول و بیزحمت و گلوگیري و بعضی گفتهاند هنئ مخصوص بچیزي است که لذیذ باشد و مرئ
مخصوص بچیزي است که عاقبت آن خوب باشد و ضرري نرساند و از عیاشی نقل شده است که شخصی شرفیاب خدمت امیر
المؤمنین [ع] شد عرض کرد من چندي است مبتلا بدرد دل میباشم فرمود آیا زن داري عرض کرد بلی فرمود از او بخواه که از روي
رضا و رغبت چیزي از مال خودش [ صفحه 14 ] داري عرض کرد بلی فرمود از او بخواه که از روي رضا و رغبت چیزي از مال
خودش بتو ببخشد پس عسل خریداري کن و با آب باران مخلوط نما چون در قرآن خداوند باران را بمبارك توصیف فرموده و
تصریح ببودن شفاء در عسل نموده و بر آنچه زنان بطیب نفس بمردان دهند نسبت گوارائی و سازگاري داده و چون هر سه جمع
شوند شفاء حاصل شود انشاء اللّه تعالی و آنشخص بفرموده حضرت عمل کرد و شفا یافت.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 5
اشاره
151- وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم الَّتِی جَعَلَ اللّه لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً [ 5] -قرآن- 1
ترجمه
و ندهید به بیخردان مالهاي خودتان را که قرار داد خدا براي شما قوام معاش و روزي مقرر دارید براي ایشان در آنها و
صفحه 134 از 656
بپوشانیدشان و بگوئید مر ایشان را گفتار خوب.
تفسیر
. سفهاء کسانی هستند که نفع و ضرر خود را تشخیص نمیدهند و در معاملات غبن فاحش پیدا میکنند و مخارج بیهوده مینمایند
مردم نباید اختیار اموال خودشان را بدست اینکه قبیل اشخاص بدهند خواه زن و فرزند انسان باشند خواه ارحام و دوستان خواه
اجانب چون مال مانند جان و عرض محترم است و مایه زندگانی دنیا و تحصیل آخرت است نباید ضایع و باطل صرف شود بلکه
باید مال را محل و مأخذ نفقه و کسوه آنها قرار داد باین معنی که مال را بکار زد و از او استفاده مباح نمود و خرج آنها کرد و در
اینکه حکم تفاوت ندارد که مال از آنها باشد و بعنوان ولایت در دست شخص باشد یا مال از خود شخص باشد و آنها عیال او
باشند چون خداوند نمیخواهد مال کسی صرف در باطل شود علاوه بر آنکه مؤمنین مانند نفس واحدند و خطاب متوجه بهمه است
و اولیاء نوعا وارثند و مال در رتبه متأخره مال آنها است و مؤید اینکه معنی است روایت عیاشی از حضرت صادق [ع] که فرمود
آنها یتیمانند نباید اموال آنها را داد تا بر شد برسند عرض شد چگونه اموال آنها اموال ما است فرمود وقتی شما وارث باشید و اینکه
مطلب را در بیان مراتب طولیّه ملک شیخ استاد ما قدس سره تقریب فرمودند که چون هر ملکی در رتبه اول از آن خداوند است و
در رتبه دوم ملک امام است و در رتبه سوم ملک اشخاص است ممکن است در رتبه چهارم ملک وارث باشد که بنابر اینکه یک
ملک در یک زمان چهار مالک دارد در طول یکدیگر و تفاوت برتبه است لذا عقلاء براي وارث اعتبار قائلند و اینکه تحقیق دقیق
انیقی است که توضیحش از وظیفه مقام خارج است و در چند [ صفحه 15 ] روایت سفیه بشراب خور و کسیکه مورد اعتماد نیست و
زنان تفسیر شده است و قمی ره از حضرت باقر [ع] نقل نموده در تفسیر اینکه آیه که سفهاء زنانند و اولاد وقتی که مرد بداند زن و
فرزندش سفیه و مفسدند سزاوار نیست اختیار مالش را که مایه معیشت او است بآنها بدهد بلی باید نفقه و کسوه آنها را بپردازد و
بآنها وعده بدهد که مراد از قول معروف است بنظر حقیر مقصود آنستکه تا اینکه اندازه با آنها بزبان خوش و ملایمت رفتار کند و
از آنها دلجوئی نماید که اگر چیزي از او بخواهند نگوید نمیدهم یا نمیخرم بگوید میدهم یا میخرم انشاء اللّه و در مقام عمل از طبق
مصلحت خارج نشود و الا معروف قول پسندیده عقلی و شرعی است که در اینکه مقام مواعید جمیله یکی از مصادیق آنست
چنانچه شراب خور و لاابالی در اموال مردم و مسرف و مبذر هم از مصادیق سفیه میباشند که نباید مورد اطمینان مالی بشوند بنابر
اینکه بین روایات و ظاهر آیه تعارضی نیست تا محتاج بجمع باشد و ظهور اموالکم در آیه هم محفوظ است و حاجت بتکلّفی که در
نفحات و غیره شده ندارد و قیم بدون الف نیز قرائت شده است و بهمان معنی قوام است و ظاهرا مصدر باشد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 6
اشاره
وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا وَ مَن کانَ غَنِیا
347- فَلیَستَعفِف وَ مَن کانَ فَقِیراً فَلیَأکُل بِالمَعرُوف فَإِذا دَفَعتُم إِلَیهِم أَموالَهُم فَأَشهِدُوا عَلَیهِم وَ کَفی بِاللّه حَسِیباً [ 6] -قرآن- 1
ترجمه
و بیازمائید یتیمان را تا چون برسند بحد ازدواج پس اگر یافتید از ایشان رشد را پس تسلیم نمائید بایشان مالهایشان را و مخورید
صفحه 135 از 656
آنرا از راه اسراف و پیش از آنکه بزرگ شوند و کسیکه بینیاز باشد پس باید خودداري نماید و کسیکه محتاج باشد پس باید
بخورد بقدر شایسته و چون تسلیم نمودید بایشان مالهایشان را پس گواه گیرید بر ایشان و کافی است خداوند که محاسب باشد.
تفسیر
. آزمایش ایتمام بمراقبت حال آنها است در دین داري و مال نگهداري و تمکن از مقاربت با زنان بظهور امارات آن و چون باین
حد رسیدند باید اولیاء اموال آنها را مسترد دارند بشرط رشد که مقابل سفه است که سابقا بیان شد خلاصه آنکه باید آزمایش نمود
آنها را اگر بالغ شده باشند و عاقل باشند که صلاح و فساد خودشان را تشخیص بدهند باید بدون مماطله اموال آنها را مسترد داشت
در فقیه از حضرت صادق [ع] [ صفحه 16 ] روایت نموده است که آزمایش رشد بحفظ مال است و نیز از آنحضرت روایت شده
است در اینکه آیه که فرمودند وقتی دیدید دوست آل محمدند بر احترام و درجه آنها بیفزائید و در مجمع از حضرت باقر [ع]
روایت نموده است که رشد عقل و اصلاح مال است و قمی ره از آنحضرت نقل نموده در اینکه آیه که فرمود کسیکه در دست او
مال ایتام باشد جائز نیست که باو مسترد نماید تا آنکه بالغ شود و محتلم گردد و چون محتلم شود مکلف است باید بوظائف الهیه
خود قیام نماید و تضییع مال ننماید و شراب نیاشامد و زنا نکند و چون بحد رشد رسید باید مال او را مسترد دارد و شاهد بگیرد و
اگر ندانند که بالغ شده است امتحانش بموي زیر بغل و موي ظهار است که روئیده باشد و چون چنین باشد بالغ شده است باید مال
او را مسترد داشت در صورتی که رشید باشد و جائز نیست که مال او را نگهدارد و تعلل نماید که هنوز کبیره نشده است و نباید در
صرف مال یتیم اسراف نمود و مبادرت در خرج آن کرد بملاحظه آنکه شاید کبیر شود و اموالش را بزودي بستاند و اسراف و بدار
گفتهاند حال است از فاعل که اولیاء باشند یعنی نخورید در حالیکه مسرفین و مبادرین باشید و بنظر حقیر هر دو مفعول مطلق نوعی
است و مصدر است یعنی نخورید بطریق اسراف و تعجیل از ترس کبر ایتام و بین اسراف و تعجیل در صرف فرق است زیرا که
ممکن است مخارجی لازم باشد و اسراف نباشد ولی تعجیل در آن لازم نباشد که در اینکه صورت نباید ولی بامید آنکه از آن بهره
ببرد بعنوان حق العمل یا غیره مبادرت بآن خرج نماید و کسیکه غنی است و ولی یتیم است باید عفت نفس و بزرگواري خود را از
دست ندهد و تقربا الی اللّه و صلۀ للرحم بدون نظر باجر و مزد امور یتیمی را که در کفالت اوست مرتب نماید و چیزي از آن براي
خود ملحوظ ندارد و کسیکه فقیر است میتواند بقدر حاجت و اجرت سعی و عمل خود از مال ایتام صرف نماید و در کافی و
عیاشی از حضرت صادق [ع] در تفسیر اینکه آیه نقل نموده است که کسیکه متولی امر ایتام است و محتاج باعاشه است و تمکن
ندارد و باید امرش از اینکه کار بگذرد و مشغول باصلاح امور آنها است تا اندازئیکه اسراف نباشد میتواند از اموال آنها خرج کند
ولی اگر اصلاح امور آنها منافی با کار و کسب او نیست نباید از اموال ایتام چیزي برداشت نماید و در کافی از آنحضرت نقل
نموده که معروف قوت است که میتواند وصی و قیم که مشغول اصلاح امور ایتام است استفاده نماید و نیز از آنحضرت [ صفحه
17 ] روایت شده است که کسیکه خود را براي اصلاح امور ایتام از کار بازداشته میتواند بقدر شایسته از اموال آنها براي خود منظور
دارد ولی اگر مال کم باشد نمیتواند و عیاشی از آنحضرت در تفسیر اینکه آیه نقل نموده است که اینکه راجع بکسی است که خود
را از کار بازداشته باشد و براي یتیم مشغول بزراعت و حفاظت مواشی شده باشد که باید بمقدار شایسته صرف خود نماید ولی اگر
مال یتیم که نزد او است پول طلا و نقره باشد حق صرف ندارد و در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت شده است که کسیکه فقیر
است میتواند از مال یتیم بقدر حاجت و کفایت خود بعنوان قرض برداشت نموده صرف نماید و بعد از تمکن باو مسترد دارد و در
بعضی از روایات که در مجمع و عیاشی هم نقل نموده است براي نگاهداري شتران ایتام استفاده از شیر آنها را تا مقداریکه خارج از
انصاف نباشد اباحه فرمودهاند و در یک روایت نسبت نسخ بآیه داده شده است بنظر حقیر آیه و روایات در مقام بیان حکم تکلیفی
اعم از واجب و مستحب و دستور اخلاقی است نسبت باولیاء و ایتام و ناظر بحکم وضعی نیست باین معنی که نمیخواهند بفرمایند
صفحه 136 از 656
حق شما نسبت بتصرفات و اصلاحاتیکه در اموال صغار مینمائید چیست چون بر طبق قواعد کلیه که حرمت فعل مسلم و نفی ضرر و
حرج در دین است اگر کفیل مجانا تقبّل نموده باشد کفالت و اصلاح امور اطفال را حقی براي او نیست و الا بقدر اجرت عادي
عملش حق دارد خواه غنی باشد خواه فقیر و زائد بر آن حق ندارد خواه حاجت داشته باشد خواه نداشته باشد بلکه میخواهند
بفرمایند تکلیف شما شرعا و اخلاقا آنستکه اگر بینیاز باشید مراعات عفت که یکی از اصول اخلاق حسنه است بنمائید و دامن
استغناء خود را از نیل بمال یتیم چرکین ننمائید و اگر فقیرید میتوانید بمقدار شایسته صرف نمائید و مقدار شایسته آنستکه اگر با
مداخله در امور صغیر میتوانید براي خودتان هم کسب نمائید و از مال صغیر چشم بپوشانید چیست بهتر از اینکه و اگر نمیتوانید
خوب است بمقدار حاجت اکتفا نمائید و زیادتر از آن اگر چه اجرت عادي زحمات شما باشد صرف ننمائید و اگر مال یتیم کم
باشد یا وجه نقد باشد که شما در آن تصرفاتی که اخذ اجرت بر آن معتاد باشد ننمودهاید باز نباید سهمی براي خودتان منظور
دارید و بهتر از همه آنکه اگر چیزي هم صرف نمودید براي احتیاج اعم از آنکه ذي حق بودید یا نبودید بعنوان قرض بردارید و
بعد از تمکن ادا نمائید چون لازمه عفت نفس اینکه است [ صفحه 18 ] وصله رحم و اعانت و کفالت و حفاظت جان و مال آنها
بلکه عموم اهل ایمان از فرائض دینی و اخلاقی است و همچنین وظیفه دینی و اخلاقی آنها هم آنستکه اگر اولیاء و اوصیاء بواسطه
فقر و حاجت زیاده از قدر استحقاق صرف نموده باشند بعنوان قرض یا از باب اضطرار یا سایر جهات دیگر که مرخص بوده از آنها
مطالبه ننمایند در صورتی که متمکن از اداء آن نباشند بلکه با تمکن هم بهتر آنستکه صله رحم و احسان نمایند و عفو و اغماض
کنند و از خداوند عوض بخواهند و شاید مراد از نسخ هم اینکه باشد که حکم وضعی مراد نیست و بظاهر بدوي آن نباید عمل
نمود چنانچه معمولا ائمه اطهار براي اقناع مخالفین در ترك عمل بظواهر اینکه تعبیرات را مینمایند و اینکه بیان وجه جمع است بین
اخبار باب و ظاهر آیه شریفه و اللّه اعلم بحقائق الامور و چون اموال آنها را مسترد دارند خوب است شاهد بگیرند بر استرداد تا باین
وسیله مأمون از تهمت شوند و خصومتی ایجاد نشود ما بین مؤمنین اگر چه محاسب حقیقی خدا است اگر واقعا خیانت نکرده باشند
ضامن نیستند اگر چه شاهد هم نه گیرند و اگر خیانت کرده باشند مسئولند اگر چه بوسائلی شاهد هم گرفته باشند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 7
اشاره
- [ لِلرِّجال نَصِ یب مِمّا تَرَكَ الوالِدان وَ الَأقرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِ یب مِمّا تَرَكَ الوالِدان وَ الَأقرَبُونَ مِمّا قَل مِنه أَو کَثُرَ نَصِ یباً مَفرُوضاً [ 7
183- قرآن- 1
ترجمه
از براي مردان است بهره از آنچه گذاردهاند پدر و مادر و نزدیکان و از براي زنان است بهره از آنچه گذاردهاند پدر و مادر و
نزدیکان از آنچه کم باشد از آنمال یا زیاد باشد بهره واجب.
تفسیر
. آوردهاند که در زمان جاهلیت بزنان ارث نمیدادند براي رد آنها اینکه آیه نازل شد که اجمالا دلالت دارد بر آنکه زنان هم ارث
میبرند و با مردان در اینکه بهره شریکند خواه مال کم باشد خواه زیاد و اینکه حکم از فرائض الهیّه است که باید حتما معمول باشد
صفحه 137 از 656
و بوصیت و غیرها ابطال نمیشود و میزان سهم هر یک از ورثه بجاي خود بیان خواهد شد انشاء اللّه تعالی.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 8
اشاره
130- وَ إِذا حَضَرَ القِسمَۀَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین فَارزُقُوهُم مِنه وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً [ 8] -قرآن- 1
ترجمه
و چون حاضر شوند قسمت را نزدیکان و یتیمان و درویشان پس ببخشید ایشان را از آن و بگوئید مر ایشان را گفتاري پسندیده . [
[ صفحه 19
تفسیر
مروّت و عاطفت وصله رحم و جانب داري از فقرا و ضعفا مقتضی است که اگر نزدیکان میت که لابد از اقارب ورثهاند در موقع
تقسیم اموال میت حاضر باشند و همچنین اگر اطفال یتیم و اشخاص بیبضاعتی حضور داشته باشند براي دلجوئی و مهربانی و صله
رحم و تصدق و شکرگزاري کسانیکه از آنمال بفرض الهی بهرهمند شدهاند آنها را از مال میت بیبهره نگذارند و هر کس را
بمناسبت رتبه قرابت او و خودشان و قابلیت میراث برخوردار نمایند و بفراخور حال چیزي تحفه و تقدیم نمایند با کمال ملاطفت و
مهربانی و عذرخواهی و استحقار بدون منت و اهانت و استکبار و باید بدانند که اینکه براي دنیا و آخرت آنها نافع است و اگر آنها
با چشمی که بر آن مال داشتهاند محروم بروند براي اینها در دنیا و آخرت مضر است و چند روایت در اینکه آیه شریفه وارد شده
است راجع بنسخ و عدم آن که بنظر حقیر منظور آنستکه ظاهر بدوي آن مراد نیست و اثبات حق نمیشود و باید بمقتضی مروت و
انصاف و اخلاق رفتار شود اگر چه فیض ره فرموده نسخ وجوب منافی با بقاء جواز و استحباب نیست ولی حق آنستکه منافی است
چنانچه در اصول معنون است و معلوم است که آیه فرائض معارض با اینکه آیه نیست تا ناسخ باشد و مطلب همانستکه سابقا هم
اشاره نمودم وقتی ائمه میخواستند ردع نمایند آنها را از عمل نمودن بآنچه آنها از آیه استظهار نموده بودند باین بیان میفرمودند
بپاره ملاحظات که ذکرش لزوم ندارد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 9
اشاره
140- وَ لیَخشَ الَّذِینَ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّۀً ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللّهَ وَ لیَقُولُوا قَولًا سَدِیداً [ 9] -قرآن- 1
ترجمه
و باید بترسند آنانکه اگر بگذارند بعد از خودشان فرزندان ناتوانیرا ترس دارند بر آنها پس باید بترسند از خدا و باید بگویند گفتنی
خالی از خلل و فساد
صفحه 138 از 656
تفسیر
. کسانیکه کفالت امر ایتام را مینمایند باید ملاحظه حال خودشان را بنمایند که اگر ایتام آنها در تحت کفالت غیر واقع شوند چگونه
توقع دارند و مایلند آنشخص با اطفال آنها رفتار نماید و از چه چیز بحال اطفال خودشان ترسناك میباشند باید آنها از خدا بترسند و
همانسلوك را که طالبند مردم با اطفال آنها بنمایند خودشان با اطفال مردم بکنند و آنچه را که ترس دارند از آن که مبادا بر
یتیمشان وارد شود بر ایتام مردم وارد نسازند و انصافا اینکه تذکر بهترین رادع است براي انسان از تعدي به ایتام [ صفحه 20 ] مردم و
حسن سلوك با آنها خلاصه آنچه براي ایتام خود نمیپسندي براي ایتام مردم مپسند در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت
نموده که کسیکه ظلم نماید به یتیمی خداوند مسلط فرماید کسی را که بر او یا بر اولاد یا بر احفاد او ظلم نماید و اینکه آیه را
تلاوت فرمودند و مراد از قول سدید گفتار با مهر و محبت و شفقت است در صلاح و علم و ادب و نصح و تحذیر و تربیت و اللّه
اعلم
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 10
اشاره
127- إِن الَّذِینَ یَأکُلُونَ أَموالَ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَونَ سَعِیراً [ 10 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه میخورند مالهاي یتیمان را بستم جز اینکه نیست که پر میکنند در شکمهاي خودشان آتش را و بزودي داخل میشوند در
آتش سوزان
تفسیر
. خوردن مال یتیم اگر بمقدار شایسته باشد که سابقا ذکر شد ضرر ندارد و اگر بظلم باشد مانند آنستکه شخص شکم خود را از
آتش پر نموده باشد پس میتوان گفت آتش خورده و هستی خود را بباد داده چون مال یتیم در حکم آتش است که بهر چه برسد
فانی مینماید و چون خوردن پر کردن شکم است از آن اینمعنی اراده شده لذا متعدي بفی شده است و چنانچه کسیکه آتش
میخورد بوبال آن در دنیا گرفتار میشود خورنده مال یتیم هم در دنیا بوبال آن میرسد چنانچه در آیه سابقه اشاره شد و هم در
آخرت به نتیجه آن که عذاب شدید است گرفتار میشود چنانچه در اینکه آیه تصریح شده و اینکه دو وبال در فقیه از حضرت
صادق [ع] هم نقل شده است و قمی ره از آن حضرت نقل نموده که پیغمبر [ص] فرمود در شب معراج قومی را مشاهده نمودم که
آتش در شکمهاي آنها داخل میشود و از دبرهاي آنها خارج از جبرئیل سؤال نمودم اینها کیانند گفت اینها کسانی هستند که اموال
ایتام را بظلم صرف نمودهاند و در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که خورنده مال یتیم وارد میشود در صحراي محشر در
صورتی که زبانه آتش که در شکم او مشتعل است از دهان او بیرون میآید بطوري که تمام اهل محشر میشناسند او را که خورنده
مال یتیم است امان از اینکه رسوائی که حقا الم آن زیاده از سوختن است خداوند همه را از اینکه آفت مصون فرماید و از اینکه
روایات معلوم میشود که صورت برزخی مال یتیم آتش است پس حقیقۀ شکم خود را از آتش پر کرده اگر چه فیض ره نار را
بچیزیکه منجر به نار شود تفسیر فرموده [ صفحه 21 ] با آنکه منجر شدن بنار در آیه علاوه ذکر شده و ظاهر است در آنکه هم فعلا
صفحه 139 از 656
آتش است هم موجب دخول در آتش مگر از انجرار انقلاب اراده نموده باشند که همان صورت برزخیه باشد و تنوین براي تعظیم
است یعنی نار چه ناري و سیصلون بصیغه مجهول نیز قرائت شده است و اصلا القاء در نار است و سعر زبانه آتش است و سعیر
صفت مشبهه است یعنی داراي زبانه و بر جهنم هم اطلاق میشود و شاید اسم یکی از درکات آن باشد و اللّه اعلم
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 11
اشاره
یُوصِ یکُم اللّه فِی أَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثل حَظِّ الأُنثَیَین فَإِن کُن نِساءً فَوقَ اثنَتَین فَلَهُن ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِن کانَت واحِدَةً فَلَهَا النِّصف وَ لِأَبَوَیهِ
لِکُل واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس مِمّا تَرَكَ إِن کانَ لَه وَلَدٌ فَإِن لَم یَکُن لَه وَلَدٌ وَ وَرِثَه أَبَواه فَلِأُمِّه الثُّلُث فَإِن کانَ لَه إِخوَةٌ فَلِأُمِّه السُّدُس مِن بَعدِ
- وَصِ یَّۀٍ یُوصِ ی بِها أَو دَین آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم لا تَدرُونَ أَیُّهُم أَقرَب لَکُم نَفعاً فَرِیضَۀً مِنَ اللّه إِن اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً [ 11 ] -قرآن- 1
588
ترجمه
دستور میدهد بشما خدا در اولادتان از براي پسر مانند بهره دو دختر پس اگر باشند آنها زنان دو ببالا پس از براي آنها است دو
سوم آنچه را گذارده است و اگر باشد یکی پس از براي او است نصف و از براي پدر و مادر میت براي هر یک از آنها شش یک
است از آنچه گذارده است اگر باشد مر او را فرزندي پس اگر نباشد مر او را فرزندي و میراث برنداز او پدر و مادرش پس، براي
مادر او است سه یک پس اگر باشد مر او را برادران مر مادر او را است شش یک بعد از وصیتی که وصیت میکند بآن یا دینی
پدران شما و پسران شما نمیدانید کدامشان نزدیکترند بشما از جهت سود حکمی است از خدا همانا خدا باشد داناي درستکار
تفسیر
. وصیت الهی امر و عهد و فرض و حکم و دستور است که نسبت بمیراث داده شده که اگر پسر و دختر هر دو باشند باید پسر دو
برابر دختر ببرد و علت آنرا در کافی از حضرت رضا [ع] نقل نموده که زنان بالاخره شوهر مینمایند و مخارج آنها بعهده مردان است
و در فقیه از حضرت صادق [ع] نقل نموده که اینکه در مقابل مهریه است که براي آنها فرض شده است و در آندو کتاب از
آنحضرت نقل شده که علت آنستکه بر زن جهاد و نفقه و دیه نیست و بعضی امور دیگر را نیز بیان فرمودهاند و اگر اولاد منحصر
در دختران باشند و از دو ببالا باشد دو ثلث باید ببرند از متروکات [ صفحه 22 ] میت و اگر یک دختر باشد میراث او نصف مال
است و عبارت فوق اثنتین که در کلام الهی واقع شده است گاهی در کلام عرب اراده میشود از آن معنی زیاده از دو و گاهی اراده
میشود معنی دو ببالا و در اینکه مقام قرینه حالیه که بودن متکلم در مقام تقسیم و حصر اقسام است و قرینه مقالیه که بیان سهم یک
دختر است دلالت دارد بر آنکه مراد معنی دوم است چون اگر معنی اول اراده شده باشد لازم آید که میراث دو دختر ذکر نشده
باشد و اینکه منافات با مقام دارد و چون سهم یک دختر بیان شده معلوم میشود فریضه دو قسم بیشتر نیست یا یک دختر است که
نصف است یا از دو ببالا است که دو ثلث است و در نفحات و غیرها چون از براي کلمه فوق اثنتین معنی دیگري جز معنی اول
تصور ننمودهاند ناچار شدهاند که براي استفاده حکم میراث دو دختر از آیه شریفه وجوهی نقل نمایند که انصاف آنستکه هیچ یک
از آنها خالی از تکلف نیست علاوه بر آنکه چون مقام تقسیم مقتضی ذکر اقسام است و ترکش منافی با غرض و مخل به بلاغت
صفحه 140 از 656
است مناسب است اقسام در آیه تصریح و بیان شود نه آنکه احاله باستنباط فرمایند و معنی اول اگر چه با ترجمه تحت لفظی انسب
است لکن معنی دوم هم متعارف است خصوص در اینکه قبیل مقامات بطوریکه اگر بفارسی در مقام تقسیم بگویند اگر یک دختر
باشد باید نصف ببرد و اگر زیاده بر دو باشد باید دو ثلث ببرند و قسم دیگري را بیان نکنند فهمیده میشود و ببالا اراده شده با آنکه
فوق در کلام عرب بمعنی زیاده نیست بلکه بمعنی برتري است و در بلوغ هم استعمال میشود لذا حقیر بناي ترجمه را بر معنی دوم
قرار دادم که صریح در مراد است و از براي پدر و مادر میت هر یک شش یک مال است اگر میت اولاد داشته باشد خواه یکی
خواه متعدد خواه پسر خواه دختر و اگر اولاد نداشته باشد و وارث منحصر بپدر و مادر باشد مادر ثلث میبرد و معلوم است که دو
ثلث دیگر از آن پدر است و اگر میت دو برادر یا زیادتر داشته باشد مادر شش یک میبرد و دو خواهر بمنزله یک برادر است پس
اگر میت یک برادر و دو خواهر داشته باشد یا زیادتر مادر شش یک میبرد و باقی از آن پدر است و همچنین اگر چهار خواهر یا
زیادتر داشته باشد که در تمام اینکه صورتها با آنکه آنها ارث نمیبرند مانع از ارث مادر میشوند در صورتی که میت پدر داشته
باشد ولی اگر وارث منحصر بمادر باشد آنها مانع نیستند و باید برادران یا خواهران ابوینی یا [ صفحه 23 ] ابی باشند ولی اگر امی
باشند مانع نیستند آنچه تاکنون توضیحا و قیدا عرض شده بر طبق روایات معتبره است که در کافی و تهذیب و غیرهما نقل نمودهاند
و اینکه براي ارفاق بحال پدر است که عیالوار است و مخارج برادران و خواهران میت با او است ولی اینکه حکمت حکم است نه
علت آن لذا اگر برادران و خواهران میت مستغنی از کمک پدر باشند باز حکم باقی است و مانعیت برقرار است اینکه سهام وقتی
معین میشود که دین و مالی را که میت وصیت بر آن نموده است خارج شده است و لفظ او براي ترتیب نیست بلکه براي تردید
است و اگر هم دین باشد هم وصیت دین مقدم است و اینکه وصیت در آیه مقدم شده است براي آنستکه وصیت تصرف میت است
در مال خود بعد از وفات و ورثه اموال مورث را بعد از وفات از آن خود میدانند و او را متصرف در اموال خود میبینند لذا عمل
بوصیت براي آنها شاق است و براي اینکه خداوند اهتمام بذکر آن فرموده و مقدم بر دین داشته تا بملاحظه اهتمام الهی بحکم تن
در دهند و بوصیت عمل نمایند و در مجمع از امیر المؤمنین [ع] روایت نموده که حکم فرمود پیغمبر [ص] بدین قبل از وصیت و
یوصی بصیغه مجهول نیز قرائت شده است پدران و پسران شما نمیدانند که کدامیک اقرب و اولی هستند بمیراث و انتفاع از قبل شما
تا خداوند اختیار تقسیم اموال شما را بآنها واگذار نماید ولی خداوند میداند که کدامیک اقرب و اولی هستند بارث و میزان آن لذا
فرض فرموده است فریضه ارث را از قبل خود از براي هر کس بقدریکه سزاوار بوده است و شما باید بدستور و حکم الهی راضی
باشید و تخلف ننمائید و کم و زیاد نکنید همانا خداوند عالم بمصالح و رتبه هر یک از ورثه است و دستوراتش در باب تعیین سهام
و تنفیذ وصیت و تقدیم آن و دین بر حق وارث مطابق با حکمت و مصلحت وارث و مورث است
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 12
اشاره
وَ لَکُم نِصف ما تَرَكَ أَزواجُکُم إِن لَم یَکُن لَهُن وَلَدٌ فَإِن کانَ لَهُن وَلَدٌ فَلَکُم الرُّبُع مِمّا تَرَکنَ مِن بَعدِ وَصِ یَّۀٍ یُوصِینَ بِها أَو دَین وَ لَهُنَّ
الرُّبُع مِمّا تَرَکتُم إِن لَم یَکُن لَکُم وَلَدٌ فَإِن کانَ لَکُم وَلَدٌ فَلَهُن الثُّمُن مِمّا تَرَکتُم مِن بَعدِ وَصِ یَّۀٍ تُوصُونَ بِها أَو دَین وَ إِن کانَ رَجُلٌ
یُورَث کَلالَۀً أَوِ امرَأَةٌ وَ لَه أَخٌ أَو أُخت فَلِکُل واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِکَ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث مِن بَعدِ وَصِیَّۀٍ یُوصی
[ 667 [ صفحه 24 - بِها أَو دَین غَیرَ مُضَارٍّ وَصِیَّۀً مِنَ اللّه وَ اللّه عَلِیم حَلِیم [ 12 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 141 از 656
و مر شما را است نصف آنچه را گذاردند زنهاي شما اگر نباشد از براي آنها فرزندي پس اگر بوده باشد مر ایشان را فرزندي پس
از براي شما است چهار یک از آنچه گذاردهاند بعد از وصیتی که وصیت میکنند بآن یا دینی و از براي آنها است چهار یک از
آنچه گذاردید شما اگر نباشد مر شما را فرزندي پس اگر باشد از براي شما فرزندي پس از براي آنها است هشت یک از آنچه
گذاردید بعد از وصیتی که وصیت کنید بآن یا دینی و اگر باشد مردي که ارث برده میشود از او خویشی غیر پدر و اولاد یا باشد
زنی و مر او را برادري باشد یا خواهري پس از براي هر یک از آندو شش یک است پس اگر باشند بیشتر از اینکه پس آنها انبازانند
در سه یک بعد از وصیتی که وصیت کرده میشود بآن یا دینی با آنکه غیر مضر باشد وصیتی است از خدا و خدا داناي بردبار است
تفسیر
. خداوند سبحان پس از بیان سهام طبقه اول وراث بیان فرمود سبب دیگر ارث را که قوت آن بحدي است که با تمام طبقات
موجب ارث است و آن زناشوئی است و فریضه آن بدین نحو است که اگر وارث شوهر باشد و زن اولاد نداشته باشد مرد از تمام
ترکه زن نصف میبرد و اگر زن اولاد داشته باشد خواه از اینمرد خواه از شوهر دیگر خواه یکی باشد خواه متعدد خواه بیواسطه
باشد خواه با واسطه از قبیل نبیره و نتیجه خواه دختر باشد خواه پسر مرد چهار یک میبرد و اگر وارث زن باشد و مرد اولاد نداشته
باشد زن چهار یک میبرد و اگر اولاد داشته باشد بهمان تفصیل که بیان شد زن هشت یک میبرد و اقوي آنستکه زن از اراضی مطلقا
ارث نمیبرد و از اشجار و ابنیه هم از قیمت میبرد نه از عین آنهم در صورتی که عقدي دائمی باشد و اگر متعه باشد ارث نمیبرد مگر
با شرط و در صورتی که چند زن عقدي باشند باید چهار یک یا هشت یک ما بین آنها بالسویه قسمت شود اینکه مورد هم از
مواردیستکه خداوند نظر بمصالح و حکمیکه در مزیت ارث پسران بر دختران ذکر شد تفضیل داده جانب مردان را بر زنان و
جلوگیري فرموده از ورود اجنبی که شوهر جدید زن باشد در اراضی آنها و تقدیم داشته دین و وصیت را بر ارث و کلاله اگر چه
گفتهاند مطلق اقارب است و بر وارث و مورث اطلاق میشود ولی بنظر حقیر اختصاص یا شیوع دارد استعمالش در اقاربیکه در عرض
یکدیگر باشند مانند برادران و خواهران و ابناء اعمام و احوال و امثال اینها و بر آباء و [ صفحه 25 ] اجداد و اولاد و احفاد نوعا
اطلاق نمیشود لذا در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که کلاله غیر از والد و ولد است و در اینکه آیه بمقتضی آیه دیگر
در آخر اینکه سوره که حکم ارث کلاله را مخالف با اینکه آیه بیان فرموده مراد از کلاله برادران و خواهران مادري تنها هستند و
در آن آیه برادران و خواهران ابوینی یا پدري تنها و اینکه جمع و تفسیر در حل معنی اینکه دو آیه از ائمه معصومین علیهم السلام
نقل شده و علماء امامیّه رضوان اللّه علیهم اجمعین بر طبق آن فتوي دادهاند و کلاله بر حسب ترکیب ممکن است خبر کان باشد و
یورث صفت رجل و ممکن است حال باشد از ضمیر در یورث که یورث منه بوده که آن خبر است و میشود کان تامه باشد و یورث
صفت رجل و کلاله حال آن یا مفعول له و یورث بکسر نیز قرائت شده است و بنابر اینکه معنی اوضح و کلاله مفعول به است و بر
هر تقدیر معنی تفاوت مهمی ندارد زیرا که مراد معلوم است که اگر مردي یا زنی مورث برادر یا خواهر خود باشد از براي هر یک
آنها شش یک است و اینکه ضمیر در کلمه له مذکر آورده شده است یا براي تقدیم ذکر مرد است و دلالت عطف بر شرکت زن
در حکم یا آنکه مرجع احدهما یا میت است بدلالت کلام و مقام و اگر برادر یا خواهر یا هر دو متعدد باشند همگی هر چند نفر که
باشند شریک با یکدیگرند در ثلث مال یعنی سه یکم مال باید بین آنها ذکور و اناث بالسویه قسمت شود چون همه از طرف مادر
نسبت با میت دارند پس ذکوریت آنها موجب فضیلت نمیشود زیرا اصل آن محض انوثت است علاوه بر آنکه ظاهر شرکت
مساوات است در اینکه مقام هم تقدیم شده است مراعات وصیت و دین و تکرار اینکه جمله که براي تاکید است شاید بملاحظه آن
باشد که سابقا عرض شد که ورثه تصرفات مورث را در اموال خود بطوریکه بعد از موت مؤثر شود منافی با وراثت خود میدانند
لذا غالبا بوصایا تن در نمیدهند و خداوند براي ردع آنها از اینکه اعتقاد و اهمیت بدین تاکید و اثبات فرموده است براي مورث
صفحه 142 از 656
وصیت در ثلث را و مقید فرموده است نفوذ آنرا بآنکه مورث در وصیت و دین اضرار بورثه ننماید باین نحو که وصیت در مازاد از
ثلث نماید یا اقرار بدین کند براي کسیکه مدیون او نیست بقصد اضرار بورثه بدون داعی قربت وصیت میکند خداوند وصیتی از
قبل خود راجع باین مواریث چنانچه فرض فرموده بود فریضه از قبل خود راجع بمواریث اولاد و ابوین و نکته تعبیر بفریضه [ صفحه
26 ] در آنجا و وصیت در اینجا شاید مانوسیّت اذهان بارث اولاد و ابوین باشد که گویا بالفطره اذعان بآن داشتهاند اجمالا نهایت
آنکه خداوند فرض فرموده ولی سایر مواریث فقط عهد و وصیت و امر الهی است اگر چه بیک لحاظ همه عهد و وصیت و امر الهی
است لذا در بدو و ختم دو آیه که راجع به ارث است تعبیر بوصیت شده است و خداوند دانا است به نیات که قصد اضرار شده است
یا نه و بردبار است که تعجیل در عقوبت نمیفرماید و نسبت باین امت بیشتر عقوبات را در آخرت خواهد فرمود
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 13
اشاره
162- تِلکَ حُدُودُ اللّه وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ رَسُولَه یُدخِله جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الفَوزُ العَظِیم [ 13 ] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه احکام خدا است و هر کس اطاعت کند خدا و پیغمبرش را داخل مینماید او را در باغهائیکه میرود از کنار آنها نهرها
جاویدانند در آنها و اینکه است کامیابی بزرگ.
بیان
حد هر چیزي فاصل و ممیز ما بین آن و غیر است و آنچه در اینکه دو آیه از احکام مواریث و بیان سهام ورثه ذکر شده است
فواصل و ممیزاتی است ما بین طاعت و معصیت الهی و قسمت هر یک از ورثه است که بفرز و تقسیم الهی موضوعا و حکما مفروز
و محدود و مقسوم شده است و هر کس از حدود الهی در اینکه عالم تجاوز ننماید در آن عالم هم تجاوز نخواهد نمود و البته کسی
که در حدود الهی ثابت باشد متنعّم بنعیم ابدي و باقی ببقاء سرمدي است خواه در روضه رضوان باشد خواه در بهشت جاودان و
افراد ضمیر یدخله و جمع خالدین باعتبار لفظ من و معنی او است
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 14
اشاره
121- وَ مَن یَعص اللّهَ وَ رَسُولَه وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه یُدخِله ناراً خالِداً فِیها وَ لَه عَذاب مُهِین [ 14 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه نافرمانی کند خدا و پیغمبرش را و تجاوز نماید از حدود او داخل میکند او را در آتشی که جاوید باشد در آن و از براي
او عذابی است خوار کننده
صفحه 143 از 656
تفسیر
. صرف عصیان و تجاوز از حدود الهی که مراد فرائض و احکام است موجب خلود در آتش نیست بلکه خلود مخصوص بکفار و
منافقین است و چون جمع مضاف افاده عموم میکند میتوان گفت در اینکه آیه شریفه مراد کسانی هستند که پشت پا بتمام احکام
الهی زدهاند و انصاف آنستکه اینکه در حدود کفر است و ممکن است مراد عصیان [ صفحه 27 ] و تجاوز از حدود الهی باشد از
روي استکبار و استخفاف که آنهم کفر است و ممکن است خلود عرفی باشد یعنی مدت مدید اینکه وجوهی است که مفسرین
فرمودهاند ولی بنظر حقیر خلود نسبت باثر معصیت است به اینکه معنی که تا شخص از گناه پاك نشود وارد بهشت نمیشود پس با
صورت حاصله از معصیت همیشه در عذاب است و در اینکه مقام اشکالی است که حل آن از دلائل حقیّت مذهب شیعه و ابطال
مذهب اهل سنت است و آن اشکال آنستکه سهامی که خداوند مقدر فرموده که نصف و ثلث و ربع و سدس و ثمن و دو ثلث باشد
گاهی که با یکدیگر جمع شود از کل زیاده شود و گاهی کمتر باشد و تکلیف در اینکه دو صورت معلوم نشده است با آنکه
مقسمیکه در مقام بیان نصیب و تعیین سهام وارث است باید سهم هر کس را طوري معین فرماید که زیاده و کم نشود علاوه بر آن
چگونه ممکن است خداوند فرائض و سهامی را فرض و تعین نماید در مالیکه وافی بآن نیست مثلا اگر کسی بمیرد و یک دختر
داشته باشد و پدر و مادر و شوهر دختر نصف و شوهر ربع مال را باید ببرند یکربع باقی میماند براي پدر و مادر مثلا با آنکه آندو
باید دو سدس ببرند که یک ثلث است و اگر چند دختر داشته باشد دو ثلث باید آنها ببرند یک ثلث دیگر هم که از آن پدر و مادر
است بکلی شوهر بینصیب میماند و در فرض اول اگر میت شوهر نداشته باشد نصف دختر میبرد یک ثلث هم پدر و مادر تکلیف
بقیه مال معلوم نیست و همچنین اگر پدر و مادر هم نداشته باشد نصف دختر ببرد نصف دیگر را چه باید کرد معلوم نشده و اهل
سنت به تبع خلیفه دوم در صورت زیادتی سهام از ترکه معترف بقصور و عجز از فهم کتاب شده قائل بعول یعنی تقسیم نقص
حاصل از زیادتی سهام بر ورثه به نسبت سهم هر یک شدهاند مثلا در فرض اول اگر میت دوازده تومان مالیه داشته باشد شش
تومان باید دختر ببرد سه تومان شوهر دو تومان پدر و دو تومان مادر جمعا سیزده تومان میشود اهل سنت میگویند اینکه یک تومان
را باید از سهم هر یک از ورثه به نسبت کم کرد و اینمعنی علاوه بر آنکه مخالف صریح کتاب است زیرا که در اینکه صورت هیچ
یک از ورثه تمام سهم خود را نبردهاند منافی با حکمت بلکه مخالف با عقل است زیرا که هیچ عاقلی چنین تقسیمی نمیکند که در
مالی سهامی معین کند که زیاده از اصل مال باشد و بعد بگوید سهامی را که من معین نمودم شما کمتر بدهید چه رسد به حکیم
علی الاطلاق تعالی شانه عما یقول الظالمون علوا کبیرا و باین لحاظ ثابت [ صفحه 28 ] میشود احتیاج امت بامامیکه عارف بمراد
الهی و کیفیت تقدیر سهام باشد و کشف میشود سر آیات متشابه از اینکه قبیل که اگر نبود بیان ائمه معصومین علیهم السلام عقول
در فهم آن حیران بود و پس از آنکه آنها پرده از چهره مقصود برداشتند هم حق واضح گشت و هم فضل آنها مبین گردید و علماء
امامیه به تبع آنها قائل شدند که بعضی از سهام مقدم بر بعضی دیگر فرض شده است و آن سهام زن و شوهر و مادر است چون
خداوند بر تقدیر وجود اولاد و عدم آن دو نصیب از براي آنها تعیین فرموده است و اینکه دلیل بر تقدیم آنها است و کلاله مادري
هم چون به تبع مادر ارث میبرند مقدمند و بقیه ورثه که پدر و اولاد و کلاله پدري یا ابوینی باشند مؤخر میباشند و نقص بر آنها
وارد میشود اگر چه بر پدر هم چون داراي دو نصیب است نقص وارد نمیشود مگر در صورتی که میت داراي پدر و مادر و شوهر یا
زن باشد که در اینکه صورت زن یا شوهر نصیب اعلی خود را میبرند و مادر هم اگر حاجبی نباشد ثلث میبرد و بقیه از آن پدر است
و نقص بر او وارد میشود و اینکه هم براي آنستکه تصریحی نسبت بسهم پدر در اینصورت در قرآن نشده است پس پدر را باعتباري
میتوان از صاحبان دو فرض حساب نمود که نقص بر آنها وارد نمیشود و باعتباري میتوان صاحب یک فرض و متحمل نقص قلم داد
کرد ولی اقوي بنظر حقیر الحاق او بصاحبان دو فرض است چون نقص بر او وارد نمیشود مگر در همان یک صورت که فرض آن
صفحه 144 از 656
تعیین شده است بنابر اینکه در فرض مرقوم که میت دوازده تومان داشته باشد پدر و مادر هر یک دو تومان میبرند شوهر هم سه
تومان پنج تومان هم دختر میبرد و نقص بر دختر وارد میشود که داراي یک فرض بیش نیست و سر دلالت اینکه امر بر تقدیم و
تاخیر ببرکت حکم ائمه معصومین علیهم السلام براي حقیر باین نحو کشف شده است که یکی از مقدمات انعقاد ظهور از براي
کلام بودن متکلم در مقام بیان تمام مراد است که باید احراز شود اگر چه باصل باشد و در صورتی که دو فرض از براي وارث شده
باشد دلالت دارد بر آنکه متکلم حال بودن و نبودن غیر را با او منظور نموده است و در صورتی که یک فرض شده باشد اینمعنی
احراز نمیشود و در مقام تعارض مطلقیکه اهتمام متکلم و بودن او در مقام بیان نسبت بآن احراز شده است و ظهور قوي در مدلول
خود دارد مقدم است بر مطلقیکه مقام بیان آن احراز نشده یا باید باصل احراز شود توضیحا عرض میشود خداوند فرمود سهم یک
دختر نصف و سهم چند دختر دو ثلث [ صفحه 29 ] است دیگر نفرموده اینکه حکم حتی با بودن شوهر یا زن براي میت هم هست یا
مخصوص به نبودن آن دو است ولی نسبت بشوهر و زن تصریح ببودن اولاد و نبودن آن فرموده و در هر یک از دو صورت فرضی
قرار داده است و در اینکه مقامات عرف حکم میکند که سهم شوهر یا زن ثابت و سهم یک یا چند دختر مخصوص به نبودن شوهر
یا زن است پس اگر در فرض مرقوم یک دختر کمتر از نصف ببرد چنانچه امامیه قائلند مخالفتی با کتاب الهی نشده است بخلاف
آنچه اهل سنت قائل شدهاند که علاوه بر تناقض محال و خلاف حکمت مخالفت صریح در تمام موارد با کتاب الهی شده است و
اینکه بدبختی در نتیجه اعراض از خانواده وحی و تنزیل است خداوند دست ما را از دامان آنها در دنیا و آخرت کوتاه نفرماید
چنانچه اینکه تحقیق و بیان هم از برکت توسل بآن خاندان نصیب اینکه ضعیف گردید و از غنائم اینکه کتاب محسوب گشت و
الحمد للّه علی نعمائه و از اینجا حل اشکال نسبت بزیادتی سهام از ما ترك واضح گردید و معلوم شد که خداوند سهامی زائد بر ما
ترك فرض نفرموده است و اما زیادي مال از سهام مفروضه را بمذاق اهل سنت باید باقوام ذکور میت که داراي سهمی نیستند داد با
آنکه در قرآن اشاره باین امر نشده است و علماء امامیه فرمودند باید با قارب میت الاقرب فالاقرب داد و در صورت اتحاد در مرتبه
کسانیکه در صورت زیادتی سهام از ترکه نقص بر آنها وارد میشد مخصوص باین غنیمت میباشند زیرا که خداوند بیان فرموده است
ارحام بعضی مقدمند بر بعضی و تا قریب هست بعید ارث نمیبرد نهایت آنکه بعضی بدو عنوان ارث میبرید یکی بفرض و دیگر بردّ
و بعضی بفرض تنها و بعضی برد تنها که تفصیل آن محول بکتب فقهیه است در هر حال حل اشکال نسبت بتکلیف زیادي مال از
سهام هم معلوم شد که از کتاب استفاده میشود و ائمه معصومین بیان فرمودهاند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 15
اشاره
وَ اللّاتِی یَأتِینَ الفاحِشَ ۀَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدُوا عَلَیهِن أَربَعَۀً مِنکُم فَإِن شَ هِدُوا فَأَمسِکُوهُن فِی البُیُوت حَتّی یَتَوَفّاهُن المَوت أَو یَجعَلَ
218- اللّه لَهُن سَبِیلًا [ 15 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه بجا آورند کار بد را از زنانتان پس گواه خواهید برایشان چهار نفر از خودتان را پس اگر گواهی دادند نگاه داریدشان در
خانهها تا دریابد آنها را مرگ یا مقرر دارد خدا براي آنها راهی
تفسیر
صفحه 145 از 656
. بعضی گفتهاند فاحشه زنا است که بواسطه شناعت و زیادي قبح آن باین [ صفحه 30 ] اسم نامیده شده است ولی بنظر حقیر همان
کار بد است نهایت آنکه در اینکه آیه بمناسبت نسبت بزنان بقرینه مقام ظهور در زنا پیدا نموده و از حضرت صادق [ع] روایت شده
است که اینکه آیه منسوخ شده است معمول بود زن چون مرتکب زنا میگردید و چهار شاهد بر آن اقامه میشد او را در اطاقی حبس
مینمودند و مراوده و صحبت با او نمیداشتند فقط نان و آبی باو میدادند تا بمیرد یا خداوند تکلیف او را معلوم فرماید و خداوند
تازیانه و سنگسار را معین فرمود و در کافی و عیاشی نیز قریب به اینکه مضمون از صادقین علیهما السلام نقل شده است و در عوالی
از پیغمبر [ص] نقل نموده که صد تازیانه تکلیف زناي بکر ببکر است و تعزیر عمومی است و تکلیف زناي ثیب به ثیب صد تازیانه
و سنگسار است و اینکه سبیل الهی است که براي آنها مقرر شده است و انصاف آنستکه تفصیل و تحقیق اینکه امور و احکام
موکول بکتب فقهیه و از وظیفه مفسر خارج است
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 16
اشاره
130- وَ الَّذان یَأتِیانِها مِنکُم فَآذُوهُما فَإِن تابا وَ أَصلَحا فَأَعرِضُوا عَنهُما إِن اللّهَ کانَ تَوّاباً رَحِیماً [ 16 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنچنان دو کسیکه بجامی آورند آن کار بد را از شما پس آزار نمائید آندو را پس اگر توبه نمودند و بصلاح رو آوردند پس
بگذرید از ایشان همانا خداوند باشد توبهپذیر مهربان
تفسیر
. اینکه آیه هم از آیات منسوخه است چنانچه قمی ره فرموده و در کافی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که ناسخ آن سوره نور است
و بنظر حقیر هیچیک از اینکه دو آیه منسوخ اصطلاحی اصولی نیست نهایت آنکه بعد از نزول آیه حد زانی و زانیه در سوره نور
سبیل مجهول در آیه اولی معلوم و ایذاء مجمل در آیه ثانیه مبیّن شده است در هر حال متّبع سوره نور است و اینهم موید احتمالی
است که بنظر حقیر رسیده و سابقا عرضه داشتم که نسخ در اصطلاح ائمه اطهار علیهم السلام غیر از آنستکه در اصول معنون است و
بعضی گفتهاند آیه اول راجع بمساحقه زنان است و آیه دوم راجع بلواط مردان و از اهل بیت اطهار نرسیده و نزد ما مردود است
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 17
اشاره
إِنَّمَ ا التَّوبَۀُ عَلَی اللّه لِلَّذِینَ یَعمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَۀٍ ثُم یَتُوبُونَ مِن قَرِیب فَأُولئِکَ یَتُوب اللّه عَلَیهِم وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً [ 17 ] -قرآن-
190-1
ترجمه
صفحه 146 از 656
جز اینکه نیست که توبه پذیرفتن بر خدا است از براي آنانکه بجا میآورند کار [ صفحه 31 ] بد را از روي نادانی پس توبه میکنند
بزودي پس آنگروه توبه میپذیرد خدا از ایشان و باشد خدا داناي درست کردار
تفسیر
. توبه بمعنی قبول توبه استعمال میشود چنانچه گفته میشود تاب علیه یعنی پذیرفت توبه او را و خداوند آنرا بمقتضاي فضل و وسعت
رحمت و وعده که فرموده بر خود واجب نموده است و در بدو نظر از آیه شریفه دو شرط از براي قبول توبه استفاده میشود که
مفسرین متعرض شدهاند یکی آنکه معصیت از روي بیخردي و غفلت و غلبه هواي نفس باشد نه از روي عناد و استکبار و جهل
بمبدء و معاد دیگر آنکه توبه بعد از وقوع معصیت بزودي واقع شود پیش از آنکه محبت گناه در دل او رسوخ پیدا کرده باشد که
دیگر متمکن از توبه نشود یا آنکه پیش از معاینه مرگ باشد و اینکه اینمدت را نزدیک فرموده براي آنستکه مدت زندگانی دنیا
کم است و هر چه مسلما بیاید نزدیک است و در نفحات تصریح باین دو شرط نموده است و بنظر حقیر آیه در مقام بیان شرط
نیست بلکه در مقام بیان موضوع توبه است چون توبه چنانچه سابقا در ذیل آیه فتلقّی آدم من ربه کلمات فتاب علیه بیانشد بمعنی
رجوع است و بازگشت بنده بخداوند وقتی محقق میشود که از خود اختیاري داشته باشد و آن مادامی است که در محبت دنیا و ما
فیها زمام عقل را از دست نداده باشد که در اینصورت رجوع از او محقق نمیشود و هم چنین اگر موت را مشاهده نمود رجوع شده
نه رجوع کرده و اینکه از مدت رسیدن اجل و زمان حیاة تعبیر بقریب شده است براي آنستکه قرب و بعد امر نسبی است و بر حسب
اشخاص و احوال و ازمنه و امکنه مختلف میشود و از براي کسیکه احاطه بسلسله موجودات از ازل تا ابد دارد هر امري نزدیک است
چنانچه در آیات شریفه مکرر بروز قیامت نسبت قریب داده شده است و ضمنا براي اشعار بآنستکه موعد نزدیک است بفکر باشید
چنانچه تقیید عمل سوء و کار بد بجهالت و نادانی هم باین ملاحظه است که معلوم شود منشاء اعمال سیئه جهالت است و مقصود
اشتراط نیست و الا معلوم است که توبه کافر و معاند هم قبول میشود و توبه از معصیت بابقاء بر کفر معنی ندارد و حال عالم و جاهل
و ذاکر و غافل در قبول توبه یکسان است و مؤید آنچه عرض شد روایاتی است که در اینکه باب وارد است در مجمع و عیاشی از
حضرت صادق [ع] روایت نموده که هر گناه که از بنده سر زند اگر چه عالم باشد جاهل است چون در خاطر خود معصیت خداوند
[ صفحه 32 ] را خطور داده است چنانچه خداوند حکایت فرمود قول حضرت یوسف را که نسبت جهل ببرادران خود داده براي
آنکه خود را در خطر معصیت خداوند انداختند با آنکه عالم بودند و از امیر المؤمنین [ع] روایت شده که سؤال نمودند از آنحضرت
تا چند مرتبه توبه قبول میشود فرمود خداوند میامرزد تا شیطان از کار بماند و در فقیه از پیغمبر [ص] روایت نموده که کسیکه یک
سال قبل از مردنش توبه نماید خداوند توبه او را قبول میفرماید بعد فرمود یک سال زیاد است کسیکه یک ماه پیش از مردنش توبه
نماید خداوند توبه او را قبول میفرماید بعد فرمود یک ماه هم زیاد است کسیکه یکروز پیش از مردن توبه کند خداوند توبه او را
میپذیرد باز فرمود یک روز هم زیاد است کسیکه یک ساعت پیش از مرگ توبه کند توبهاش قبول است در آخر فرمود یک ساعت
هم زیاد است کسیکه توبه نماید در حالیکه روحش به اینکه جا رسیده باشد توبهاش قبول است و با دست مبارك اشاره بحلق
شریف فرمود و در کافی نیز قریب به اینکه مضمون روایت شده است و در آخر حدیث فرموده کسیکه پیش از معاینه مرگ توبه
نماید توبه او قبول است و نیز روایت شده است که شیطان چون هبوط بزمین نمود بخدا گفت بعزت و عظمت تو قسم از بنی آدم
دست برنمیدارم تا روح از بدنش مفارقت نماید خداوند هم جواب فرمود بعزت و عظمت خودم قسم توبه را از بنده خود قبول
مینمایم تا جان بحلقش برسد و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که وقتی جان بحلق رسید توبه از عالم پذیرفته نمیشود
و عیاشی مثل اینکه روایت را از حضرت باقر [ع] نقل نموده و علاوه فرموده بر روایت که ولی از جاهل پذیرفته است فیض ره
فرموده شاید سبب عدم قبول از عالم در اینکه وقت یاس از زندگی باشد براي حصول امارات مرگ بخلاف جاهل که او مأیوس
صفحه 147 از 656
نمیشود مگر وقت معاینه عالم غیب حقیر عرض میکنم شاید مراد از عالم در اینکه روایت عالم بعین الیقین باشد و مراد از جاهل
جاهل بهمین معنی و علم بمعنی عرفان شایع است خلاصه آنکه پیش از مشاهده مرگ توبه قبول است چنانچه از سایر روایات
استفاده شد و عقلا هم همین است زیرا که تاثیر توبه در نفس بنظر حقیر تاثیر طبیعی است و حال روح را تغییر میدهد و او را از
زنگ معصیت پاك میکند و شخص تائب با روح پاك وارد در عالم غیب میشود چگونه ممکن است توبه او پذیرفته نشود ولی
بشرط آنکه حقیقۀ توبه باشد و صرف لقلقه زبان نباشد که تحقق آن در خارج کم است و اگر پیدا شود [ صفحه 33 ] اثرش زیاد
است خداوند اینکه مقام را نصیب همه شیعیان فرماید انشاء اللّه تعالی بالجمله از آنچه تاکنون بعرض رسید مواقع نظر و اشکال در
کلام فیض ره و سایر مفسرین بر صاحبان درایت واضح خواهد شد و ما براي اختصار از ذکر آن صرف نظر مینمائیم گفته شده است
از الطاف الهی بر بندگان آنستکه قابض الارواح را امر فرموده بتدریج از انگشتان پا شروع در قبض روح نماید تا بسینه و حلق برسد
شاید در اینکه مدت بنده بفکر توبه بیفتد و قلب خود را بخداوند معطوف نماید و متمکن از وصیت و اداء حقوق و طلب حلیّت از
ذوي الحقوق شود و دست و پائی براي زندگی ابدي خود بنماید اي امان آیا ممکن است باز در اینکه وقت شیطان هم مواظب باشد
و نگذارد بیچاره پسر آدم فکري کند بلی ممکن است زودتر بفکر باشید مبادا کسیکه یکعمر شما را فریب داد آتیک ساعت هم
بدهد لذا امر شده است که در اینحال ذکر خدا و اسماء اولیاء او را بیاد محتضر بیاورند شاید ببرکت نام خداوند و اولیاء او تائب
شود و با حسن خاتمه از دنیا برود و خداوند علیم است میداند کدام توبه از صمیم قلب و اخلاص واقع شده است و حکیم است توبه
را میپذیرد و تائب را عقاب نمیفرماید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 18
اشاره
وَ لَیسَت التَّوبَۀُ لِلَّذِینَ یَعمَلُونَ السَّیِّئات حَتّی إِذا حَ َ ض رَ أَحَ دَهُم المَوت قالَ إِنِّی تُبت الآنَ وَ لا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُم کُفّارٌ أُولئِکَ أَعتَدنا
223- لَهُم عَذاباً أَلِیماً [ 18 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نیست توبه از براي آنانکه بجا میآورند گناهان را تا چون حاضر شود یکیشان را مرگ میگوید همانا من توبه نمودم اکنون و نه
آنانکه میمیرند با آنکه ایشان کافرانند آنگروه آماده کردیم برایشان عذابی دردناك
تفسیر
. خداوند سبحان حکم فرموده بمساوات حال کسانیکه مسامحه در امر توبه مینمایند تا زمان حضور مرگ با کسانیکه بحال کفر
میمیرند در نفی توبه براي مبالغه در عدم اعتناي بچنین توبه از آنها مانند آنکه بفرماید وجود چنین توبه با عدم آن یکسان است و
بنظر حقیر مبالغه نیست و اینکه آیه هم مؤکد همان تحقیق است که در آیه قبل شد که خداوند فرموده توبه در آنجا محقق است و
در اینکه دو جا محقق نیست و باز مؤید حقیر روایت فقیه است از حضرت صادق [ع] در اینکه آیه که فرمود اینکه در وقتی است که
مشاهده نماید امر آخرت را و بعضی گفتهاند مراد از عاملین سوء عصاة مؤمنین میباشند و مراد از عاملین سیئات منافقین هستند که
حالشان از [ صفحه 34 ] کفار اشد است و قسم سوم کفار ظاهري میباشند که در ذیل آیه تصریح شده و تحقیق همانستکه عرض
صفحه 148 از 656
شد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 19
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ کَرهاً وَ لا تَعضُلُوهُن لِتَذهَبُوا بِبَعض ما آتَیتُمُوهُن إِلاّ أَن یَأتِینَ بِفاحِشَۀٍ مُبَیِّنَۀٍ وَ عاشِرُوهُنَّ
318- بِالمَعرُوف فَإِن کَرِهتُمُوهُن فَعَسی أَن تَکرَهُوا شَیئاً وَ یَجعَلَ اللّه فِیه خَیراً کَثِیراً [ 19 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید حلال نیست مر شما را که میراث ببرید از زنان باکراه و تنگ نگیرید بر آنان براي آنکه ببرید پاره از
آنچه را که دادید آنها را مگر آنکه بجا آورند کار بد آشکاري را و رفتار نمائید با آنها بخوبی پس اگر خوش نداشته باشید آنها را
بسا باشد که خوش ندارید چیزیرا و قرار میدهد خدا در آن خیر زیادي را
تفسیر
. قمی ره از حضرت باقر [ع] روایت نموده که در زمان جاهلیت و اوائل اسلام معمول بود وقتی یکی از اقارب شخص وفات مینمود
و جامه خود را بسر زن او میانداخت آنزن محکوم میشد بزینت او بهمان صداق که متوفی برایش تعیین نموده بود و چنانچه مال او
را بارث میبرد زن او را هم بارث میبرد و چون أبو قیس بن اشلث وفات نمود فرزند او محص جامه خود را بسر زن پدر خود انداخت
که کبیشه نام داشت و دختر معمر بن معبد بود و نکاح او را وارث شد ولی از او کنارهگیري نمود و در اداء حقوق او امساك کرد و
آنزن بشکایت خدمت حضرت رسول [ص] آمد و قضیه را نقل نمود و حضرت فرمود بر گرد بخانهات اگر از خداوند حکمی در
باره تو رسید اعلام میدارم پس آیه حرمت نکاح زنان پدران نازل شد و آنزن نزد کسان خود رفت و در مدینه زنان چندي بودند که
مردانی وارث نکاح آنها شده بودند مانند کبیشه جز آنکه آنمردان پسران شوهران آنها نبودند و اینکه آیه براي حکم آنها نازل شد
و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده در تفسیر اینکه آیه که فرمود مرد در حجر او یتیم بود نمیگذاشت شوهر کند باو ضرر
میرساند براي آنکه خویش او بود حقیر عرض میکنم شاید میخواسته شوهر نکند تا وارث منحصر آن زن خودش باشد و در مجمع
از حضرت باقر [ع] روایت شده است که اینکه آیه نازل شد در باره مردیکه زنی را نگهدارد نزد خود با آنکه حاجتی باو نداشته
باشد و منتظر مرگ او باشد که ارث او را ببرد و معنی اول اقرب بظاهر [ صفحه 35 ] آیه است زیرا که بنابر آن تفسیر خود زن ارث
برده شده نه مال او و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که معمول بود بعضی مردان در مقام اضرار بزنان خود برمیآمدند
براي آنکه چیزي از آنها بستانند و رها نمایند آنها را و خداوند اینکه عمل را منع فرمود و قریب باین مضمون را در مجمع از
آنحضرت نقل نموده و معلوم است که اینکه معنی تفسیر جمله دوم آیه است و از اینکه حکم استثنا شده صورت نشوز و بدرفتاري و
بیعفتی زن و در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که هر معصیتی که از زن صادر شود همین حال را دارد و در کافی از
حضرت صادق [ع] روایت نموده که وقتی زن بگوید که من غسل جنابت نمیکنم و به تقسیم تو شبها را ما بین زنانت حاضر نیستم و
کسی را بفراش تو راه میدهم که تو راضی نباشی جائز است براي مرد که او را طلاق خلع بدهد و آنچه از او بگیرد بر آنمرد حلال
است و تحقیق حق و تفصیل اینکه احکام محوّل بکتب فقهیه است چنانچه تاکنون مکرر اشاره نمودهام که از شأن تفسیر خارج است
صفحه 149 از 656
و معاشرت با زنان لازم است که بر طبق انصاف و مروت در رفتار و گفتار باشد و چه بسا باشد که شخص از زن خود راضی نیست
بلکه طبعا از او متنفر است و صبر را شعار خود نموده با او سازگاري مینماید و بخوبی رفتار میکند و خداوند در دنیا و آخرت او را
بخیر کثیر میرساند و اخبار در باب فضل و ثواب صبر بر سوء خلق زن بسیار است بلکه شنیده شده است که بعضی از اولیاء اللّه
بواسطه اینکه تحمل و صبر بمقاماتی رسیدهاند که کرامات و خارق عاداتی از آنها بروز نموده که ذکرش موجب تطویل کلام است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 20
اشاره
163- وَ إِن أَرَدتُم استِبدالَ زَوجٍ مَکانَ زَوجٍ وَ آتَیتُم إِحداهُن قِنطاراً فَلا تَأخُذُوا مِنه شَیئاً أَ تَأخُذُونَه بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً [ 20 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر خواستید بدل نمائید زنی را بجاي زنی و داده باشید یکی از آنان را مال بسیار پس نگیرید از آن چیزي را آیا میگیرید آنرا به
بهتان زدن و گناه آشکار
تفسیر
. در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده که قنطار یک پوست گاو پر از طلا است و گفته شده است که معمول بود وقتی
مردمی خواست زن خود را طلاق بدهد و زن تازه بگیرد بزن قدیم خود تهمت میبست براي آنکه او مجبور شود چیزي [ صفحه
36 ] از مهر خود واگذار کند و طلاق بگیرد و آنمرد آنمال را صرف در اختیار عیال جدید کند و خداوند از اینکه عمل منع فرمود و
استفهام براي انکار و توبیخ است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 21
اشاره
103- وَ کَیفَ تَأخُذُونَه وَ قَد أَفضی بَعضُکُم إِلی بَعض وَ أَخَذنَ مِنکُم مِیثاقاً غَلِیظاً [ 21 ] -قرآن- 1
ترجمه
چگونه میگیرید آنرا با آنکه بتحقیق نزدیک شدید برخی از شما به برخی و گرفتند از شما پیمان محکم را
تفسیر
. قمی ره فرموده افضاء مباشرت است و در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که میثاق غلیظ عهدیست که از مرد گرفته شده
است بواسطه عقد که یا بخوبی از زن نگهداري کند یا به نیکی او را رها نماید و در کافی و عیاشی از آنحضرت روایت نموده است
که میثاق عقد نکاح است و استحکام آن بمباشرت مرد است با زن بانزال و از پیغمبر [ص] روایت شده است که زنان امانت خدایند
صفحه 150 از 656
که قبول نمودید و صیغه نکاح کلمه خدا است که بآن حلال نمودید فروج آنها را براي خودتان خلاصه مضمون آیه شریفه و
روایات بنظر حقیر آنستکه هیچ عذري براي شما در اینکه عمل شنیع نیست معامله و عهدي نمودهاید و تصرف هم کردهاید دیگر
جاي تعجب است که خواسته باشید باین حیل ناپسند تضییع حق زن ضعیف را بنمائید و انصاف آنستکه علاوه بر همه اینها از مردي
و مردانگی بدور است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 22
اشاره
129- وَ لا تَنکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُم مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما قَد سَلَفَ إِنَّه کانَ فاحِشَۀً وَ مَقتاً وَ ساءَ سَبِیلًا [ 22 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نکاح مکنید آن چه را نکاح کردند پدران شما از زنان مگر آنچه گذشت همانا آن باشد کار زشت و مبغوض و بد راهی است
تفسیر
. استثناء از لوازم کلام است گویا فرموده نکاح زن پدر موجب عقاب است مگر آن نکاحیکه در زمان جاهلیت شده است که
خداوند از آن براي معذور بودن شما عفو فرمود ولی ادامه و احداث آن روا نیست چون نهی ظاهر در تحریم است و حرمت موجب
عقاب پس کلام دلالت دارد بر ثبوت عقاب بالالتزام و استثناء باید از مدلول کلام شود خواه مطابقی باشد خواه التزامی که لازم
کلام است و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که نکاح زن جدّ جائز نیست بمقتضاي اینکه آیه و گفتهاند مراتب قبح سه
است قبح عقلی و آن فاحشه است و قبح شرعی و آن مقت است و قبح عرفی و آن ساء [ صفحه 37 ] سبیل است و نیز گفته شده
است که در عرب معمول بوده که زنان ذوي حقوق خود را میگرفتند و اینرا نکاح مقت مینامیدند و اولادیرا که از اینکه نکاح پیدا
میشد مقتی میخواندند و بنظر حقیر فاحشه اشاره بقبح عقلی و عرفی اینکه عمل است و مقت اشاره بمبغوضیت آن نزد خداوند و ساء
سبیل اشاره بمفسده کامنه در آن و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 23
اشاره
حُرِّمَت عَلَیکُم أُمَّهاتُکُم وَ بَناتُکُم وَ أَخَواتُکُم وَ عَمّاتُکُم وَ خالاتُکُم وَ بَنات الأَخ وَ بَنات الأُخت وَ أُمَّهاتُکُم اللاّتِی أَرضَ عنَکُم وَ
أَخَواتُکُم مِنَ الرَّضاعَۀِ وَ أُمَّهات نِسائِکُم وَ رَبائِبُکُم اللّاتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسائِکُم اللّاتِی دَخَلتُم بِهِن فَإِن لَم تَکُونُوا دَخَلتُم بِهِن فَلا
جُناحَ عَلَیکُم وَ حَلائِل أَبنائِکُم الَّذِینَ مِن أَصلابِکُم وَ أَن تَجمَعُوا بَینَ الأُختَین إِلاّ ما قَد سَلَفَ إِن اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً [ 23 ] -قرآن-
541-1
ترجمه
صفحه 151 از 656
حرام شد بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمههاتان و خاله هاتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرانتان که شیر
دادند شما را و خواهرانتان از شیر خوردن و مادران زنانتان و دختران زنانتان که در دامنهاي شمایند از زنان شما آنانکه دخول
کردید بآنها پس اگر نبوده باشید که دخول نموده باشید بآنها پس نیست گناهی بر شما و زنان پسرانتان آنانکه از پشتهاي شمایند
و آنکه جمع کنید میان دو خواهر مگر آنچه بتحقیق گذشت همانا خدا باشد آمرزنده مهربان.
تفسیر
. تحریم راجع بنکاح مذکورات است و اختصاص بعناوین بلا واسطه آنها ندارد بلکه حکم شامل است هر جا اینکه عناوین محقق
باشد خواه بدون واسطه باشد مانند مادر خواه با واسطه باشد مانند جدّه که مادر مادر یا مادر پدر است و دختر دختر و دختر پسر که
نواده یا نبیرهاش نامند چون اینکه عناوین مانع از صدق عنوان دیگر نیست و مادر و دختر هم بر جده و نواده صادق است و همچنین
است سایر عناوین و هر چند پشت بالا روند یا پائین آیند مشمول حکم حرمت خواهند بود و اقارب رضاعی هم در حکم نسبی
میباشد چون پیغمبر [ص] فرموده حرام میشود از رضاع آنچه حرام میشود از نسب و نیز فرموده رضاع خویشیء است مانند خویشی
نسب و دختر زن هم همین طور است هر قدر تنزل نماید حرام است و اختصاص ندارد بآنکه در دامن شوهر مادر خود تربیت شده
است چون سوق کلام معلوم است براي تقیید نیست بلکه ترقیب بامتثال حکم است که چون نوعا دختر زن در حجر شوهر زن تربیت
میشود نباید منظور نظر شهوت او واقع شود [ صفحه 38 ] و در حکم اولاد است بلی دخول بمادر شرط است که اگر بمادرش دخول
نکرده باشد حرام نیست چنانچه در فقیه و تهذیب از امیر المؤمنین [ع] روایت نموده که وقتی مرد زنی را بعقد خود درآورد حرام
میشود بر او دخترش اگر دخول بمادر نموده باشد ولی اگر دخول بمادر نه نموده باشد باکی نیست که دختر را بگیرد و اگر دختر
زنی را بعقد خود درآورد مادرش بر او حرام است چه دخول بدختر کرده باشد چه نکرده باشد و فرمود که ربیبه حرام است خواه
در حجر مرد باشد خواه نباشد و روایات دیگري هم باین مضمون وارد شده است لذا فیض ره فرموده آنچه بر خلاف اینکه از ائمه
اطهار وارد شده است باید حمل شود بر تقیه براي موافقت آن با عامّه و موافقت آن با قرآن حقیر عرض میکنم موافقت با عامه
موجب رجحان اخبار مخالفه با آن شود صحیح است ولی موافقت با قرآن موجب رجحان مخالف نمیشود بلکه مرجح موافق است
بلکه بنظر حقیر اقواي مرجحات خاصّه است نهایت آنکه در اینکه آیه شریفه به بیانیکه عرض شد قید فی حجورکم مفید تقیید
نیست چنانچه در اصول معنون است و خود ایشان هم نقل نمودهاند در هر حال آنچه از خوارج نقل شده که اگر دختر زن در حجر
نباشد حلال است مخالف با کتاب و سنت است چون ظواهر الفاظ حجت است بعد از تأمل و تدبر نه ظاهر بدوي ناشی از بیفکري
و نفهمی و سواد قلب در نتیجه اعراض از خانواده وحی و تنزیل سلام اللّه علیهم اجمعین و در بعضی روایات تصریح بتعمیم اینکه
حکم نسبت بمتعه و کنیز شده است و اینکه حرمت زن پسر مقید شده است بآنکه پسر صلبی باشد براي خارج نمودن پسر خوانده
است و الا زن نواده هم حرام است و هر چند واسطه باشد باز اطلاق پسر میشود چنانچه در روایات کثیره از ائمه اطهار وارد شده
است که آنها پسران پیغمبر [ص] میباشند حقیقۀ لذا بر پیغمبر [ص] حلال نیست مواصلت با آنها و در فقیه و تهذیب از حضرت
صادق [ع] روایت نموده که وقتی مرد بنظر شهوت بکنیز خود نظر نماید بمواضعیکه حرام است بر غیر او نظر نمودن بآنمواضع حرام
میشود آن جاریه بر پسر آنمرد و اگر نظر کننده پسر باشد حرام میشود بر پدر او و نباید جمع نمایند بین دو خواهر باین معنی که در
یک زمان جائز نیست آندو را بزنی داشتن و اینکه عمل موجب عقاب الهی است مگر آنچه در زمان جاهلیت واقع شده است که
معفو است چون خداوند آمرزنده و مهربان است و اینکه خود شاهد است که استثناء در اینکه آیه و آیه سابقه از لازم کلام که
عقاب است شده است [ صفحه 39 ] که مناسب با تعلیل بمغفرت و رحمت است نه آنکه مراد حرمت احداث جمع و جواز ابقاء آن
باشد و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که اگر مرد زن خود را طلاق بائن بدهد جائز است خواهرش را بگیرد ولی اگر
صفحه 152 از 656
طلاق رجعی باشد حق ندارد و اگر دو خواهر کنیز کسی باشند وقتی با یکی از آندو نزدیکی نمود اگر با دیگري نزدیکی کند اولی
بر او حرام میشود تا دومی بمیرد یا او را بفروشد براي حاجتی که پیدا کرده باشد نه بقصد رجوع باولی و عیاشی از آنحضرت نقل
نموده که وقتی با یکی از آندو مقاربت نمود جائز نیست نزدیکی نمودن با دیگري براي او مگر بغیر دخول مانند تمتع از زن حائض
و اگر از اینمقدار هم خودداري نماید بهتر است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 24
اشاره
وَ المُح َ ص نات مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَکَت أَیمانُکُم کِتابَ اللّه عَلَیکُم وَ أُحِل لَکُم ما وَراءَ ذلِکُم أَن تَبتَغُوا بِأَموالِکُم مُحصِ نِینَ غَیرَ مُسافِحِینَ
- [ فَمَ ا استَمتَعتُم بِه مِنهُن فَآتُوهُن أُجُورَهُن فَرِی َ ض ۀً وَ لا جُناحَ عَلَیکُم فِیما تَراضَ یتُم بِه مِن بَعدِ الفَرِی َ ض ۀِ إِن اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً [ 24
371- قرآن- 1
ترجمه
و شوهرداران از زنان مگر آنچه را مالک شد دستهاتان نوشته خدا است بر شما و حلال شد بر شما آنچه سواي اینست بآنکه
خواستگاري کنید بمالهاتان که مردان عفیف باشید نه زنا کنندگان پس آنچه را بهرهمند شدید از آنها پس بدهید اجرهاشانرا که
واجب شده و نیست گناهی بر شما در آنچه تراضی نمودید بآن بعد از مهر واجب همانا خداوند باشد داناي درستکردار.
تفسیر
. عطف است بر محرمات مذکوره در آیه قبل و نکته استقلال آن به بیان حکم بنظر حقیر آنستکه سنخ حرمتش با آنها تفاوت دارد
که مؤبد نیست و حلال میشود و محصنات بفتح صاد است و بکسر صاد در غیر اینکه آیه قرائت شده است و مراد زنان شوهردار
است که حفظ شدهاند از تزویج یا ازدواج یا حفظ نمودهاند خود را از آن دو و اینمعنی در فقیه و عیاشی از حضرت صادق [ع]
روایت شده است و از اینکه حکم استثنا شده است زنانی که مسلمین آنها را از کفار با سیري گرفتهاند چنانچه در مجمع از امیر
المؤمنین [ع] نقل نموده و نیز زنانی که مسلمین آنها را خریداري نمایند که همان فروختن طلاق آنها است چنانچه در کافی از
حضرت صادق [ع] در چند روایت نقل نموده است و نیز زنانی که در عقد غلامان باشند و موالی آنها امر کنند آنانرا بکنارهگیري از
[ صفحه 40 ] آنزنان که بعد از گذشتن مدت استبراء میتوانند موالی آنها با آنها نزدیکی کنند بدون عقد چنانچه در کافی و عیاشی
از آنحضرت نقل نموده و اینکه سه طایفه زنهاي شوهر دارند که مملوك مسلمین میباشند و حاجت بطلاق ندارند بانقضاء عده یا
زمان استبراء وطی آنها جائز میشود و باین مناسبت استثنا شدهاند و الا واقعا همان تملک و تملیک و امر بکنارهگیري موجب فسخ
نکاح آنها است و حقیقتا شوهردار نیستند و باین مناسبت استثناء بنظر حقیر در ظاهر و بلحاظ حال مخاطب متّصل و در واقع منقطع
است نوشته است خداوند تحریم اینکه عناوین را بر شما نوشتنی بنابر اینکه کتاب مصدر مؤکد است و حلال است سواي اینکه
محرمات و سواي آنچه در اخبار معصومین [ع] بیان شده است از قبیل سایر محرمات رضاعیّه و آنچه بسبب مقاربت حرام میشود و
جمع بین زنی و عمه و خاله او بدون اذن آندو و امثال اینها که تفصیل آن موکول بکتب فقهیّه است و از عموم آیه بدلیل معتبر
خارج شده است ولی باید با شرائط مقرره صرف مال در مهر و قیمت آنها نمود و یکی از معانی احصان عفت است و سفاح زنا
صفحه 153 از 656
است و یکی از اقسام نکاح که مسلما در اسلام جائز شده متعه است نهایت آنکه عمر او را حرام نموده و اهل سنت متابعت نمودهاند
ولی ائمه معصومین قول او را ردع فرموده و متابعت کتاب و سنت را فرض فرمودند و علماء شیعه هم باجماع متابعت آنها را
نمودهاند و فتوي بحلیت بلکه استحباب مؤکد آن دادهاند و در اخبار ائمه اطهار ثواب زیاد براي آن وارد شده و سرّ آن بنظر حقیر
جلوگیري از زنا و تسهیل امر نکاح بر مؤمنین و نفی بدعت معاندین است و اینکه آیه یکی از ظواهري است که دلالت بر جواز متعه
دارد زیرا که خداوند بعد از آنکه حکم بحلیت زنان فرمود باین نحو که صرف مال در مهر و قیمت آنها شود و عقد واقع شود و زنا
نباشد فرموده پس آنچه را بهره بردید از آنها مزدشان را بدهید و اینکه تعبیر مناسب با نکاح متعه است زیرا که در عقد دوام مهر
بواسطه کمی و زیادي میزان انتفاع تفاوت نمیکند ولی در متعه بواسطه کمی و زیادي مدت مهر تفاوت پیدا میکند و نیز لفظ اجر
مناسب با متعه است زیرا که آنها در حکم اجیرند لذا در روایات وارد شده که آنها مستاجرات هستند و اینکه فیض ره فرموده لفظ
اجر بمناسبت مقابله مهر با استمتاع است بنظر حقیر تمام نیست زیرا که باین مناسبت اگر باشد باید بلفظ عوض تعبیر شود علاوه بر
آنکه مهر حقیقۀ هم عوض انتفاع نیست چون مرد و زن هر دو از یکدیگر استمتاع مینمایند لذا [ صفحه 41 ] از مهر بنحله و عطیه
تعبیر شده است و اینکه در صورت عدم دخول مهر نصف میشود اولا بملاحظه دلیل خاص است ثانیا براي آنستکه تمامیت هر
معامله و قراردادي بتصرف است و در صورت عدم دخول انتفاع منظور حاصل نشده نه آنکه کم شده باشد در هر حال بنظر حقیر
اینکه قسمت از آیه شریفه ظاهر در حکم متعه است و اینکه تفریع بر سابق شده بملاحظه آنستکه حقیقت متعه و دوام یکی است که
آن عقد زناشوئی است نهایت آنکه اگر ذکر مدت نشد اطلاق عقد مقتضی دوام است و اگر ذکر شود منقطع میشود و لفظ فریضه
مصدر مؤکد است یعنی فرض شده است فرض شدنی یا حال است از اجور و از شواهد اختصاص اینکه قسمت به حکم متعه علاوه
بر آنچه ذکر شد و لفظ استمتاع که از مشتقات آنست حکم بنفی جناح است در آیه شریفه از آنچه تراضی واقع شود از طرفین بعد
از تعیین مهر که آنهم مناسب با متعه است که بعد از وقوع عقد ممکن است بر مدت و مهر افزود و اینکه معنی در نکاح دائم راه
ندارد و اینکه گفتهاند مراد آنستکه برضایت مرد علاوه بر مهر چیزي بزن بدهد یا زن مقداري از مهر را برضایت ابرا کند خلاف
ظاهر است زیرا که اینکه حکم توضیح واضح است چون معلوم است هر کس میتواند از مال خود چیزي بکسی بدهد یا از حق
خود بگذرد بناء مردم همیشه بر اینکه مستقر بوده و عدم ردع از شارع کفایت براي امضاء مینماید و تصور گناهی در اینکه امر
نمیشد تا نفی آنرا نمایند علاوه بر همه از مجموع آیه استفاده میشود که زن حلال میشود بخواستگاري نمودن مرد آنرا بمال خود و
تعیین مهر خواه تعیین مدت شده باشد خواه نشده باشد و ندیدم کسی باین بیان اثبات جواز متعه را نموده باشد اینکه را هم از اینکه
کتاب غنیمت بشمار علاوه بر تمام اینها چنانچه اشاره شد اصل متعه اتفاقی تمام مسلمین است و ردع عمر اگر دلیل بر جواز نشود
اثبات منع نمینماید و دلالت میکند بر آنچه تاکنون بیان شد روایت کافی از حضرت صادق [ع] که فرمود همانا نازل شده است فما
استمتعتم به منهن الی اجل مسمی فآتوهن اجورهن فریضه و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که آنحضرت هم باین نحو
قرائت میفرمود و عامه هم از جماعتی از صحابه اینکه نحو قرائت را نقل نمودند که بنظر حقیر لفظ الی اجل مسمی بعنوان تفسیر
قرائت شده و اینکه تصریح باین عنوان ننمودند براي آنکه تأثیر در رفع بدعت عمر نماید زیرا حضرات بقدري متعصب و مرعوب او
بودند که اگر بعنوان تفسیر بیان میفرمودند کسی قبول [ صفحه 42 ] نمینمود ناچار براي احقاق حق و ابطال باطل و رفع بدعت در
ضمن آیه شریفه قرائت نمودهاند و در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که باکی نیست بر آنکه زیاد کند مرد در
مدت و زیاد نماید زن در مهر وقتی که مدت تمام شد میان آندو و باین تراضی از طرفین تصریح شود بلفظ و حلال نمیشود از براي
غیر آنمرد تا عدهاش تمام شود و آندو حیض است و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که متعه نازل شده است در در قرآن
و جاري شده است بر آن سنت پیغمبر [ص] و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که امیر المؤمنین [ع] فرمود اگر پسر خطاب
پیشی بر من نمیگرفت در امر زنا نمیکردند مگر کمی مراد آنستکه اگر اینکه بدعت را او نمیگذارد و مردم متابعت او را نمیکردند
صفحه 154 از 656
در زنا واقع نمیشدند مگر کمی از مردم یا بعضی از اشقیا و قضیه تصریح عمر بآنکه دو متعه در زمان پیغمبر [ص] حلال بود و من
حرام میکنم آندو را و عقاب میکنم بر آندو یکی متعه حج و دیگر متعه زنان معروف بوده و در اینکه باب ائمه اهل سنت با ائمه ما
محاجّهها نمودند که ذکرش موجب تطویل است و نیز رفع حی علی خیر العمل از اذان از بدعتهاي او است که خودش تصریح
نموده و همانا خداوند دانا است بمصالح و مفاسد بندگان و حکیم است در آنچه تشریع فرموده از واجبات و محّللات و محرمات و
کسی نمیتواند برأي خود تغییري در حکم خدا بدهد و بشدیدترین عذاب ابدي گرفتار خواهد شد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 25
اشاره
وَ مَن لَم یَستَطِع مِنکُم طَولًا أَن یَنکِحَ المُحصَنات المُؤمِنات فَمِن ما مَلَکَت أَیمانُکُم مِن فَتَیاتِکُم المُؤمِنات وَ اللّه أَعلَم بِإِیمانِکُم بَعضُکُم
مِن بَعض فَانکِحُوهُن بِإِذن أَهلِهِن وَ آتُوهُن أُجُورَهُن بِالمَعرُوف مُح َ ص نات غَیرَ مُسافِحات وَ لا مُتَّخِ ذات أَخدان فَإِذا أُحصِن فَإِن أَتَینَ
- [ بِفاحِشَ ۀٍ فَعَلَیهِن نِصف ما عَلَی المُح َ ص نات مِنَ العَذاب ذلِکَ لِمَن خَشِیَ العَنَتَ مِنکُم وَ أَن تَصبِرُوا خَیرٌ لَکُم وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 25
540- قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه استطاعت ندارد از شما از جهت ثروت که بزنی بگیرد زنان آزاد اهل ایمان را پس از آنچه مالک شد دستهاي شما از
کنیزانتان که ایمان دارند و خدا داناتر است بایمان شما بعض شما از بعض دیگرید پس بزنی بگیرید آنها را برخصت صاحبانشان و
بدهید بایشان اجرهاشانرا بخوبی با آنکه صاحبان عفت باشند نه زناکاران آشکار و نه گیرندگان یاران نهانی پس وقتی شوهر
نمودند پس اگر سر زند از آنها کار ناشایسته [ صفحه 43 ] پس برایشان است نیمه آنچه بر زنان آزاد است از عذاب اینکه براي
کسیست که بترسد از مشقت و ضرر از شما و اگر صبر کنید بهتر است از براي شما و خدا آمر زنده مهربانست.
تفسیر
. طول مکنت است چنانچه در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده و مراد از محصنات زنان آزاد است بقرینه مقابله با کنیزان که
مراد از فتیات است و در کافی از آنحضرت نقل نموده که نکاح کنیز جائز نیست مگر در صورت اضطرار و از حضرت صادق [ع]
نقل نموده که سزاوار نیست شخص آزاد زن کنیز بگیرد امروز چون حکم الهی معلق بر عدم استطاعت از نکاح زن آزاد است و
امروز مهر زن آزاد با مهر کنیز یکسان است یا کمتر و نیز از آنحضرت روایت شده است که زن آزاد را با داشتن زن کنیز میتوان
نکاح نمود ولی زن کنیز را نمیتوان با داشتن زن آزاد گرفت و نکاح کنیز در اینصورت باطل است و اگر هر دو را داشته باشد دو
روز باید براي آزاد قرار دهد یکروز براي کنیز و بدون اذن صاحبانش تزویج روا نیست و خداوند اعلم از شما است بسرائر و
درجات و مراتب ایمان شما و زنان بلکه عالم السّر و الخفیات فقط او است و شما نمیتوانید علم بایمان واقعی زنان خواه آزاد باشند
خواه کنیز پیدا کنید پس مأمور بظاهرید همینقدر که در ظاهر مؤمن باشند کافی است براي جواز مواصلت با آنها و از اینکه آیه
ممکن است استدلال شود بر عدم جواز نکاح غیر مؤمنات اگر چه بمقتضاي روایات خاصه نکاح متعه اهل کتاب جایز است و عقد
دوام آنها مورد اشکال و احتیاط چنانچه شیخ استاد ما اختیار نمودند و حقیر تقریرات بحث ایشانرا مستوفی نوشتهام و یکی از
صفحه 155 از 656
مفاخرات که در زمان جاهلیت کاملا معمول بود و در اسلام مرتفع شد مفاخرت باصل و نسب بوده که انصاف آنستکه به تنهائی
هیچ لطف ندارد بلی اگر مقرون بعلم و ادب شود تایید شرف و مجد را مینماید در هر حال خداوند میفرماید از نکاح کنیزان در
موقع ضرورت عار نداشته باشید بعض شما از نسل بعض دیگرید بنی آدم اعضاي یکدیگرند. که در آفرینش ز یک گوهرند دین
شما هم که اسلام است همین از براي احراز شرط کفائت کافی است چون مؤمن کفو مؤمن است و در موقع حاجت باقل مراتب
کفائت میتوان اکتفا نمود لکن باید از صاحبان آنها استیذان نمائید در نکاح آنها و در فقیه و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل
نموده که نکاح [ صفحه 44 ] کنیزان بدون اذن صاحبانشان زنا است چنانچه خداوند در اینکه آیه فرموده که باید باذن آنها باشد و
در کافی از آنحضرت نقل نموده که متعه کنیز زن باکی ندارد اما کنیز مرد متعه آن جائز نیست مگر باذن آنمرد و باید مهر آنها را
پرداخت بدون مماطله و نقصان و اضرار خواه عقدي باشند خواه متعه و در اینجا هم تعبیر از مهر باجر بنظر حقیر براي شمول متعه
است که در آنجا مهر مزد است و آنها مستاجرانند اگر چه بطور عموم مجاز شامل مهر زن عقدي هم میشود و شاید هم بملاحظه
اینکه باشد که نوعا کنیزان را متعه مینمودند و مقصود از نکاح آنها رفع شهوت و تمتع بود نه شرکت در زندگانی و همسري و
کامرانی عمري طرفینی که معهود در نکاح دائم است و شاید بملاحظه شمول اجر باشد مهر المثل را که در صورت عدم تعیین در
موقع عقد باید مرد بدهد و بنابر اینکه معروف میزان متعارف در مهر امثال آنزن است و باید مراقب باشید که آنها از عفائف باشند و
از کنیزان مشهورات بزنا نباشند و نیز از آنقبیل نباشند که محرمانه و گاه گاه رفیق بگیرند و زنا بدهند و چون شوهر داده شدند و
باین وسیله از زنا محفوظ گشتند پس اگر زنا از آنها سر زد با آنکه زنا از زن شوهردار در نهایت قبح است و جنبه حق الناسی دارد
و قابل تخفیف نیست مانند کنیزان بیشوهر باید نصف حد زنان آزاد را بر آنها جاري نمود رحمت الهی مقتضی است که ذلت
رقیت و زحمت تمام حد را بر آنها روا ندارد لذا تخفیفی مطلقا در حد آنها فرموده اینکه حکم ازدواج با کنیزان براي کسانی است
که بترسند از وقوع در گناه زنا که نتوانند جلوگیري از شهوت خود نمایند و اصل عنت شکستن استخوان است بار دوم بعد از خوب
شدن و باین مناسبت در ضرر و حرج و مشقت استعمال میشود و اگر عفت شعار باشند و صبر نمایند بر تجرد و پیرامون نکاح کنیزان
نشوند بهتر است چون خالی از رکاکت نیست که زن انسان ملک و خادمه دیگري باشد و با وجود اینکه اگر مرتکب شوند خداوند
آمرزنده و مهربانست از تقصیر آنها میگذرد و عفو میفرماید آنچه تاکنون عرض شد بر حسب ظاهر آیه بود که دلالت بر اشتراط
جواز نکاح کنیزان دارد بعدم طول و خشیت عنت و اینکه در منهج نفی دلالت نموده براي عدم حجیۀ دلیل خطاب صحیح نیست
زیرا که مفهوم شرط معمول به است بعلاوه در ذیل آیه تصریح باشتراط شده و ادله داله بر جواز نکاح از آیات و اخبار در مقام بیان
شرائط نیست و نکاح مانند بیع مفهوم عرفی ندارد که بتوان اخذ بآن نمود و در [ صفحه 45 ] شرائط اصل جاري کرد بلکه متعارف
هر ملتی است که شرائط نکاح را از شرع اخذ مینمایند به اینکه جهت فقهاء عظام در موارد شک در شرطیت باین ادله تمسک
ننموده بلکه چون امر فروج از امور مهتمّه است احتیاط فرمودند و خیریت صبر تایید عدم اشتراط را نمینماید زیرا که در صورت
خوف اگر در خود توانائی صبر را میبیند و اطمینان از مجاهده خود با نفس اماره دارد صبر کند بهتر است و اخبار داله بر اشتراط
زیاد است اختصاص بآنچه ذکر شد ندارد بلی ممکن است براي منع اشتراط تمسک بدلیل دال بر جواز عقد کنیز با داشتن زن آزاد
بشرط اذن او نمود ولی انصاف آنستکه آنهم اطمینان بخش نیست زیرا که خوف مشقت و ضرر نسبت بحال مردان و زنان تفاوت
میکند و با داشتن زن آزاد هم ممکن است لذا بنظر حقیر اقوي اشتراط است اگر چه منع اشتراط نسبت بمشهور داده شده است ولی
اشتراط عفت و ایمان بقرینه روایات وارده در اینکه باب باید حمل بر استحباب شود چون نکاح سنیّه و زانیه جائز است و مرجوح و
اشتراط اذن سیّد بنظر حقیر مطلقا شرط است و روایت منقوله از کافی باید حمل شود بر احراز رضاي سیده چون قطع نظر از ظاهر
آیه تصرف در اموال مردم جائز نیست و امر فروج و اموال مهتم به است و مشهور از عمل بروایت مرقوم اعراض نمودهاند و اللّه اعلم
و احصن بفتح همزه و صاد نیز قرائت شده است.
صفحه 156 از 656
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 26
اشاره
140- یُرِیدُ اللّه لِیُبَیِّنَ لَکُم وَ یَهدِیَکُم سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم وَ یَتُوبَ عَلَیکُم وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 26 ] -قرآن- 1
ترجمه
میخواهد خدا که بیان کند براي شما و هدایت نماید شما را بطریقههاي آنانکه بودند پیش از شما و توبه پذیرد از شما و خدا داناي
درست کردار است ..
تفسیر
خداوند از باب لطف بر بندگان بیان میفرماید آنچه را مصلحت آنها باشد از فعل و ترك و احکام شرعیه تابع مصالح و مفاسد
واقعیه است و طریقه اهل حق و انبیاء عظام همیشه بر پیروي احکام الهی بوده که همیشه تابع مصالح و مفاسد واقعیه است نهایت
آنکه بر حسب ازمان اگر مصلحت تغییر مینمود حکم هم تغییر میکرد و الا فلا پس تمام طریقهها و شرائع انبیاء بر یک منوال بوده
که در آن ملاحظه صلاح و فساد حال بندگان شده است و با اینحال اگر احیانا بواسطه جهالت معصیتی از بندگان سر زند چون
خداوند ارحم الراحمین است توبه آنها را میپذیرد و یا ارشاد میفرماید بندگان را بآنچه [ صفحه 46 ] مانع شود از وقوع آنها در
معصیت و خداوند عالم است بتمام مصالح و مفاسد و شما عالم نیستید و تمام احکامش مطابق با حکمت است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 27
اشاره
127- وَ اللّه یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیکُم وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوات أَن تَمِیلُوا مَیلًا عَظِیماً [ 27 ] -قرآن- 1
ترجمه
و خدا میخواهد که توبه پذیرد از شما و میخواهند آنها که پیروي میکنند شهوتهاي نفسانیرا آنکه منحرف شوید انحرافی بزرگ.
تفسیر
. تکرار صیغه یتوب بدو معناي مرقوم در آیه قبل براي مبالغه و تأکید است که مکرر عرض شد در فن ارشاد و وعظ لازم است و
بنظر حقیر ممکن است بمعنی اول در آن آیه و بمعنی دوم در اینکه آیه اراده شده باشد و مراد آن باشد که ارشاد بتوبه و قبول آن
هم نظر بمصلحت شما است که زیاد از جاده حق و راه راست منحرف نشوید و اهل باطل میخواهند شما را بکلی از جاده حق
منحرف نمایند و بهیچ مرتبه از صلاح شما حاضر نیستند ولی خداوند هر مرتبه از صلاح شما را که قابلیت داشته باشید حفظ و ارشاد
میفرماید و بنابر اینکه ممکن است گفته شود ارشاد بتوبه و صلاح در آیه قبل مطلق و در اینکه آیه مقید است بقرینه مقابله بهمان
صفحه 157 از 656
اندازه که اهل ضلال میخواهند اضلال نمایند و براي مقابله و توطئه بیان حال معاندین تکرار شده است تا وجه مستقلی براي فرق بین
دو معنی یا نکته دیگري براي تکرار شود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 28
اشاره
75- یُرِیدُ اللّه أَن یُخَفِّفَ عَنکُم وَ خُلِقَ الإِنسان ضَعِیفاً [ 28 ] -قرآن- 1
ترجمه
میخواهد خداوند که تخفیف دهد بر شما و آفریده شده آدم ناتوان
تفسیر
. خداوند ناسخ شرایع سابقه خود را شریعت سمحه سهله محمدیه [ص] قرار داده است که مردم تا قیامت بسهولت تابع آن باشند و
هر حکمیکه در آن عسر و حرج و ضرر بوده نفی و بسیاري از احکام را براي تسهیل جعل فرموده که از آن جمله نکاح کنیزان است
در موقع ضرورت و لزوم با آنکه ذاتا اقتضاء منع داشته و اینکه نیست مگر براي وسعت رحمت و رحمانیت او و ضعف بنیه انسان از
تحمل شهوات و میثاق طاعات آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من بیچاره زدند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 29
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأکُلُوا أَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِل إِلاّ أَن تَکُونَ تِجارَةً عَن تَراض مِنکُم وَ لا تَقتُلُوا أَنفُسَ کُم إِن اللّهَ کانَ بِکُم رَحِیماً
[ 197 [ صفحه 47 - 29 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید مخورید مالهاي خودتان را میانتان بناحق مگر آنکه بوده باشد معامله از روي رضا از شما و مکشید
خودهاتان را همانا خداوند باشد بشما مهربان.
تفسیر
. باطل هر عنوانیست که در شریعت موجب اباحه تصرّف نباشد که ناحق و ناروا و بدون مجوز دخالت در مال غیر است و از
حضرت صادق [ع] بقمار و از حضرت باقر [ع] بربا و قمار و نجس و ظلم تفسیر شده است و استثناء منقطع است یعنی بهیچ عنوانی
صرف مال غیر را ننمائید مگر بعنوانیکه مجوز باشد مانند تجارت از روي رضا و رغبت چون بعنوان غیر مجوز شرعی تصرف در مال
غیر صرف اموال بباطل است و قمی ره فرموده مراد از تجارت خرید و فروش حلال است و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع]
صفحه 158 از 656
روایت نموده است که از آنحضرت سؤال نمودند کسیکه مالی دارد و قرضی هم دارد آیا باید آنرا خرج عیالش نماید تا خداوند
براي او فرجی نماید و دین خود را ادا سازد یا بعد از آن نیز قرض کند در زمان سختی و کسادي یا صدقه قبول نماید فرمود آنچه
موجود دارد بآن قرض خود را ادا نماید و از اموال مردم صرف ننماید مگر آنکه بقدر آن مالی داشته باشد که بتواند اداء دین خود
را کند و بعد از آن هم قرض نکند مگر آنکه متمکن از اداء باشد اگر چه بگدائی بدر خانههاي مردم برود و یک لقمه و دو لقمه
نان و یک خرما و دو خرما بگیرد و اینکه آیه را تلاوت فرمودند و فرمودند مگر آنکه کسیرا داشته باشد که بعد از موت او دین او
را ادا نماید نیست از ما کسیکه بمیرد مگر آنکه خداوند میگمارد براي او کسیرا که قیام بامر او نماید و دین او را ادا کند و مراد از
قتل نفس بفرموده قمی مبادرت بحمله بر دشمن است در جهاد بدون اذن پیغمبر [ص] و در مجمع از حضرت صادق [ع] باقدام در
جهاد در صورت عدم قدرت تفسیر شده است و عیاشی از آنحضرت نقل نموده که مسلمین گاهی مبادرت بتاخت و تاز بر دشمنان
و غارت آنها مینمودند و مغلوب میشدند و کشته میگشتند خداوند آنها را از اینکه عمل نهی فرموده حقیر عرض میکنم اینکه در
واقع خودکشی است چون جهاد باید با حزم و احتیاط باشد و حفظ نفوس مسلمین از اهم واجبات است قدر متیقن در موقعی باید
اقدام نمود که مظنه ظفر باشد چون خداوند مهربانست بمردم نهی فرموده است از آنکه نفوس خود را بهلاکت اندازند یا کاري
کنند که موجب ضرر بر نفس باشد و منجر [ صفحه 48 ] بهلاکت شود چنانچه از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است که از حضرت
رسول [ص] پرسیدم حکم جبیره را در وضو و غسل فرمود باید مسح نمود با آب بر جبیره عرض کردم در سرما که خوف ضرر
باشد چه باید کرد اینکه آیه را تلاوت فرمود و بعضی گفتهاند مراد آنستکه مسلمین یکدیگر را نکشند و چون بمنزله یک نفس
هستند باین بیان تعبیر شده است و نفس و مال چون هر دو مهم شرعی و عقلی هستند و قوام و کمال نفس بمال است در اینکه آیه
شریفه اهتمام بحفظ و صیانت آندو شده است و اللّه اعلم بمراده تعالی.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 30
اشاره
111- وَ مَن یَفعَل ذلِکَ عُدواناً وَ ظُلماً فَسَوفَ نُصلِیه ناراً وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّه یَسِیراً [ 30 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسیکه بجا بیاورد اینرا از راه تعدي و ستم پس زود باشد که در آوریم او را در آتش و باشد اینکه بر خدا آسان.
تفسیر
. ظاهرا فرق بین تعدي و ظلم آنستکه تعدي تجاوز از حد است و ظلم دخالت بناحق و غالبا ایندو عنوان بر یکدیگر تصادق نمایند و
گاه باشد که تخلف کنند مانند اکل میته زائد بر قدر ضرورت که ممکن است تعدي باشد و ظلم نباشد یا ظلم بنفس که ممکن
است ظلم باشد و تعدي نباشد ولی بنظر حقیر اینکه دو عنوان اگر چه مفهوما متغایرند ولی مصداقا متوافقند زیرا که شرعا هر ظلمی
تجاوز از حد است و هر تجاوزي ظلم است اگر چه بنفس باشد و جواز انتزاع مفاهیم مختلفه از مصداق واحد مسلم است و در آیه
شریفه براي مزید ردع هر دو عنوان ذکر شده تا بدانند دخالت در اموال و نفوس مردم بدون مجوز شرعی هم ظلم است و هم عدوان
و بیشتر موجب ارتداع شود.
صفحه 159 از 656
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 31
اشاره
113- إِن تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنهَونَ عَنه نُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ نُدخِلکُم مُدخَلًا کَرِیماً [ 31 ] -قرآن- 1
ترجمه
اگر اجتناب نمائید گناهان بزرگ آنچه را که نهی کرده میشوید از آن عفو مینمائیم از شما گناهانتان را و در میآوریم شما را در
محلّی گرامی.
تفسیر
. آنچه از اخبار ائمه معصومین علیهم السلام و فتاواي علماء عاملین علیهم الرحمه استفاده میشود آنستکه معاصی کبیره گناهانی
هستند که خداوند وعده عقاب بر آنها داده است خواه در قرآن باشد خواه از روایات ائمه اطهار استفاده شود مانند شرك و انکار [
صفحه 49 ] ما انزل اللّه و یأس از روح اللّه و امن از مکر اللّه و کذب بر خدا و رسول و اوصیاء و محاربه اولیا و قتل نفس و عقوق
والدین و اکل مال یتیم و قذف محصنه و فرار از زحف و قطع رحم و سحر و زنا و لواط و دزدي و قسم دروغ و کتمان شهادت و
شهادت دروغ و نقض عهد و حیف در وصیت و شرب خمر و اکل ربا و سحت و گوشت خوك و بخس در کیل و وزن و تعرب
بعد از هجرت و اعانت ظلمه و حبس حقوق واجبه و مطلق دروغ و تکبر و اسراف و تبذیر و خیانت و غیبت و نمیمت و اشتغال
بملاهی و استخفاف بحج و ترك صلاة و منع زکوة و اصرار بر صغائر که مداومت بر معصیت بدون تخلل توبه است و آنچه وعده
عقاب بر آن داده نشده است و تصریحی بکبر آن نرسیده صغیره است مانند نظر باجنبیه و لمس و تقبیل آن و استماع غنی و غیبت و
تراشیدن صورت و امثال اینها و بنابر آنچه ذکر شد کبائر عدّه معدودي هستند از معاصی که در خارج تعیّن دارند که اجتناب از آنها
موجب عفو از باقی است و آنچه در مجمع نسبت باصحاب ما داده است که اینکه امري است اضافی و هر معصیتی فی نفسها کبیره
است ولی نسبت بما فوق آن صغیره است اگر چه معناي مناسبی است و مخالفت بنده با ولی علی الاطلاق خود خطاي بزرگ است
ولی از جنبه فقاهت بیوجه و مخالف با ظاهر آیه شریفه و اخبار مفسّره است و از اصحاب ما هم بر خلاف نقل ایشان تصریح شده
است و بنظر حقیر اینکه یکی از امور متعارفه بین موالی کرام و ارباب مروّت و اعظام است که هرگاه خدمه و عبید آنها از اموریکه
موالی از آنها نهی فرموده اند و وعده مجازات دادهاند اجتناب کنند و باموریکه صرفا نهی نمودهاند بدون وعید هم اصرار ننمایند در
ارتکاب بعضی از آنها احیانا مورد عفو واقع خواهند شد اینکه سیره و سلوك موالی ظاهري و ارباب کرامت ناقصه است چه رسد
بمولی الموالی و اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین نهایت آنکه بر سبیل تفضل است نه استحقاق اگر چه به بیانی ممکن است گفته
شود بر سبیل استحقاق هم هست زیرا که جنبه خیر در چنین بنده غلبه پیدا میکند و جنبه شرّ مستهلک میشود و نتیجه سبقت رحمت
بر غضب بروز مینماید و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 32
اشاره
صفحه 160 از 656
وَ لا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ اللّه بِه بَعضَکُم عَلی بَعض لِلرِّجال نَصِیب مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب مِمَّا اکتَسَبنَ وَ سئَلُوا اللّهَ مِن فَضلِه إِن اللّهَ کانَ
230- بِکُل شَیءٍ عَلِیماً [ 32 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آرزو نکنید آنچه را فضیلت داد خدا بآن بعضی از شما را بر بعضی از براي مردان است بهره از آنچه کسب کردند و از براي زنان
است بهره از آنچه [ صفحه 50 ] کسب نمودند و درخواست کنید خدا را از فضلش همانا خدا باشد بهمه چیزي دانا
تفسیر
. یکی از صفات مذمومه جانگداز حسد است که شخص آرزو کند فضیلتی از کسی زائل شود و باو برسد که لازمه آن اعتقاد
بحصر نعم الهی است در صورتی که اگر شخص لایق باشد خداوند آن فضیلت بلکه زائد بر آنرا باو مرحمت میکند و لازم نیست از
دیگري بگیرد چون خزانه الهی بیپایان است یا آنکه آرزو کند آنفضیلت از صاحبش زائل شود اگر چه باو نرسد تا هر دو یکسان
باشند و از براي غیر بر او مزیّتی نباشد که لازمه آن اعتقاد بخل است در مبدء فیّاض یا انتظار خلاف عدل و حکمت از عادل حکیم
علی الاطلاق. توانگري که بگل نکهت و بگل جانداد. بهر که هر چه سزا دید حکمتش آنداد. هر چه هست از قامت ناساز بیاندام
ما است. ورنه تشریف تو بر بالاي کس کوتاه نیست. بنابر اینکه حسد جز خود خوري و جانگدازي نتیجه دیگري براي حاسد ندارد
بلی سزاوار است از خداوند مسئلت نماید که آن فضیلت یا زیاده از آنرا باو کرامت فرماید و اگر باجابت نرسید طلب نکند
مخصوصا در امور دنیوي مانند مال و جاه که شاید خیرا و در فقد آن باشد و باید راضی باشد برضاي خداوند آنچه براي او خواسته
و لایق دانسته از فقر و غنی و عزت و ذلت و مرض و صحت چنانچه در مجمع از حضرت صادق [ع] نقل نموده که نباید احدي
آرزو کند که کاش آنچه خداوند بفلانی عطا فرموده از مال و نعمت و زن خوب از آن من بود بلی جائز است بگوید خدایا مانند
آنرا بمن عطا فرما و در خصال از آنحضرت نقل نموده که کسیکه آرزوي چیزي را داشته باشد ولی راضی برضاي خدا باشد از دنیا
بیرون نرود تا خداوند آنرا باو عطا فرماید بلی سزاوار است که بسعی و کوشش تحصیل قابلیت نماید تا فیض از مبدء فیّاض باو برسد
خواه مرد باشد خواه زن خلاصه آنکه نصیب را باید بعمل تحصیل نمود و فضل را بقابلیت دریافت کرد نه بآرزوي خام و حسادت
بد فرجام و سؤال باید از فضل خداوند و خزانه غیب او باشد نه از بنده فقیر عاجز چنانچه در فقیه از پیغمبر [ص] نقل نموده که
خداوند سؤال بنده را از خود دوست میدارد و از خلق خوش ندارد بلکه چیزي نزد خداوند محبوبتر از سؤال بنده نیست پس حیا
نکنید و مسئلت نمائید از فضل خداوند هر چه را طالب باشید اگر چه بند نعل باشد و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که
کسیکه سؤال ننماید از فضل خداوند فقیر میشود و عیاشی از حضرت باقر [ع] [ صفحه 51 ] روایت نموده که هر کس رزق مقسوم
حلالی در نزد خداوند دارد که بعافیت نصیب او میشود و عارض میشود حرمت بر آن از راه دیگري اگر شخص روزي خود را از
راه حرام طلب نماید خداوند تقاص میفرماید روزي حلال او را که باو میرسد و نزد خداوند فضل بسیار است که در اینکه آیه ذکر
فرموده است و نیز از پیغمبر [ص] قریب باین مضمون را نقل نموده است و از حضرت صادق [ع] نقل فرموده که ارزاق مقدّر و
مقسوم است و مر خدا را است فضلی که قسمت میفرماید آنرا از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و اینکه است معناي و اسئلوا اللّه من فضله
و بعد از آن فرموده که ذکر خداوند بعد از طلوع فجر ابلغ است در طلب رزق از سیر در زمین و خداوند بهر چیز و قابلیت و
استحقاق آن عالم است و بهر کس بحسب لیاقت و استعداد او انعام میفرماید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 33
صفحه 161 از 656
اشاره
- [ وَ لِکُلٍّ جَعَلنا مَوالِیَ مِمّا تَرَكَ الوالِدان وَ الَأقرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَت أَیمانُکُم فَآتُوهُم نَصِ یبَهُم إِن اللّهَ کانَ عَلی کُل شَیءٍ شَ هِیداً [ 33
185- قرآن- 1
ترجمه
و از براي هر کس قرار دادیم ارثبرانی از آنچه گذاردند پدر و مادر و نزدیکان و کسانیکه پیمان بسته است دستهاتان پس بدهید
بایشان نصیب آنانرا همانا خدا باشد بر هر چیزي گواه
تفسیر
. در ترکیب و معنی اینکه آیه از مفسرین وجوهی نقل شده و بنظر حقیر ظاهر آیه آنستکه خداوند از براي هر کس ورثه قرار داده
است که ارث میبرند از ما ترك پدر و مادر و اقارب و کسانیکه پیمان بستهاند با آنها بتوارث بتفصیل و شرائطی که مقرر شده است
و اینکه معنی سلیم از هر اشکال و خالی از هر خلل و با مذهب امامیّه که ارث متعه با شرط وارث ضامن جریره است موافق و از لزوم
نسخ و خلاف ظاهر مأمون است لذا حاجت بنقل اقوال دیگر نیست در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که وقتی مرد با
مردي پیمان بست از او ارث میبرد و بر او است دیه جنایت خطائیش ولی اینکه در صورتی است که وارث نسبی و سببی نباشد و
معلوم است که آیه در مقام بیان از اینجهت نیست لذا ترتیب ارث اقارب دیگر را هم بیان نفرموده است بلکه اجمالا فرموده است هر
کس در هر مرتبه وارثی دارد و مؤید اینکه معنی است روایت عیاشی از حضرت رضا [ع] که فرموده است مقصود ائمه اطهارند که
خداوند عهد و پیمان شما را بر آنها اخذ فرموده است چون امام هم یکی از ورّاث است و ممکن است از اینکه قبیل باشد ارث مولی
از [ صفحه 52 ] بنده آزاد کرده خود چون آنهم پیمان الهی است و آیه در مقام بیان مراتب ثلثه ولاء باشد بکلمه جامعه عقدت
ایمانکم پس هیچ کس در هیچ صورت بلا وارث نمیماند و بر هر تقدیر وارثی براي او مقرّر شده که باید به نصیب خود برسد و
خداوند در هر مورد ناظر و گواه است بر اعمال بندگان و هرگاه از احکام مواریث اندك تخلفی نمایند بعلم و احاطه خود مجازات
خواهد فرمود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 34
اشاره
الرِّجال قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّه بَعضَهُم عَلی بَعض وَ بِما أَنفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصّالِحات قانِتات حافِظات لِلغَیب بِما حَفِظَ اللّه وَ
[ اللّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُن فَعِظُوهُن وَ اهجُرُوهُن فِی المَضاجِع وَ اضرِبُوهُن فَإِن أَطَعنَکُم فَلا تَبغُوا عَلَیهِن سَبِیلًا إِن اللّهَ کانَ عَلِیا کَبِیراً [ 34
384- -قرآن- 1
ترجمه
مردان قیّمانند بر زنان براي آنکه فضیلت داده است خداوند بعضی از ایشان را بر بعضی و براي آنکه انفاق کردند از اموالشان پس
صفحه 162 از 656
زنان خوب مطیعانند و نگاهدارانند خود را در غیبت شوهر بنگاهداري خداوند و آنانکه میترسید از سرکشی آنها پس موعظه نمائید
آنها را و کناره کنید از آنها در خوابگاهها و بزنیدشان پس اگر فرمانبرند شما را پس مجوئید بر ایذاء آنها راهی را همانا خدا باشد
برتر و بزرگ.
تفسیر
. قائم بامر و صاحب اختیار و فرمان فرماي زنان مردانند مانند قیمومت پادشاهان بر رعایا که بدون اجازه مردان نباید از خانه بیرون
روند و تصرف در اموال خودشان نمایند مگر در واجبات چنانچه از حضرت رسول [ص] روایت شده است که اگر سجده بر غیر
خداوند جائز بود امر مینمودم زنان را که بمردان سجده نمایند و اینکه براي فضیلتی است که بمقتضاي حکمت خداوند بعضی از
بندگان را بر بعضی عطا فرموده چنانچه مردان را فضیلت داده است بر زنان بکمال عقل و حسن تدبیر و مزید قوت و قدرت در
اعمال و طاعات و براي آنستکه مردان کفیل خرج زنان و مالک بضع آنانند و اموال خود را در مهر و نفقه آنها صرف مینمایند در
علل از پیغمبر [ص] روایت نموده که فضیلت مردان بر زنان مانند فضیلت آب بر زمین است چنانچه حیات زمین به آبست حیات زن
هم بمرد است و اگر مردان نبودند خداوند زنان را خلق نمیفرمود و اینکه آیه را تلاوت و فرمودند نمیبینید که زنان مبتلی بحیض و
ممنوع از عبادت میشوند و مردان از اینکه آفت مأمون میباشند پس زنان باصلاح و تقوي آنانند که اطاعت مرد را شعار خود نمایند
و در غیبت [ صفحه 53 ] مرد عفت خویش و مال او را حفظ و صیانت کنند و زبان بغیبت او نگشایند بلکه حفظ الغیب شوهر را
بنمایند و از خداوند توفیق اینکه حفاظت را خواستار باشند در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که پیغمبر فرمود از براي مرد
مسلمان بعد از اسلام فائده برتر از زن مسلمان نیست که مسرور نماید او را وقتی بر او نظر نماید و اطاعت کند او را وقتی که باو امر
نماید و حفظ نماید او را وقتی از او دور شود در نفس خود و مال مرد و چون زن ناشزه شود و بوظیفه خود و حق مرد عمل ننماید
باید مرد اولا او را بزبان خوش موعظه و نصیحت نماید اگر بخرج نرفت بزبان و لحن خشن و در صورت تخلف در خوابگاه پشت
باو نماید و اگر فایده نبخشید باید بزند او را ولی نه بطوریکه او را مجروح و شکسته نماید و چون باطاعت برگشت باید از جرائم
سابقه او درگذرد و وسیله براي اذیت و آزار او اتخاذ ننماید و باید بلندي رتبه خداوند و بزرگی او را در نظر داشته باشد و بعلو مقام
و قدرت خود بر زیر دست مغرور نشود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 35
اشاره
- [ وَ إِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِه وَ حَکَماً مِن أَهلِها إِن یُرِیدا إِصلاحاً یُوَفِّق اللّه بَینَهُما إِن اللّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً [ 35
185- قرآن- 1
ترجمه
و اگر بترسید از اختلاف میان مرد و زن پس بگمارید داوري را از کسان مرد و داوري را از کسان زن اگر بخواهند اصلاح را
سازگاري دهد خدا میانشان همانا خداوند باشد داناي آگاه.
تفسیر
صفحه 163 از 656
. شقاق اختلاف بین مرد و زن است گویا هر کدام شقّی یعنی جانبی را اختیار نموده اجتماع بر یک رأي و یک مسلک نمینمایند که
در اینصورت تکلیف آن است که هر کدام یکنفر از کسان خود را براي حکمیت اختیار نمایند یا مؤمنین باین امر قیام کنند یا حکام
شرع در هر حال آندو نفر اگر بیغرض در مقام اصلاح بین آندو بر آیند خداوند آنها را موفق باین عمل خواهد نمود انشاء اللّه تعالی
و آنچه را که آندو حکم در مقام اصلاح بر طرفین شرط و الزام نمایند بر آندو لازم میشود امتثال آن و اگر خواسته باشند تفریق
کنند میان آندو باید با مشورت با آندو باشد و امتثال آن واجب نیست چنانچه از روایت عیاشی و کافی از حضرت صادق [ع]
ممکن است استفاده شود اگر چه انصاف آنستکه از آیه و روایت جز ارشاد بصلاح و اصلاح چیزي استفاده نمیشود و بعث و الزام و
تحکیمی از کسی بر کسی براي کسی نیست و خداوند دانا است [ صفحه 54 ] بکیفیت رفع اختلاف و ایجاب ائتلاف و با خبر است
از نیّات اصلاح کنندگان.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 36
اشاره
وَ اعبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشرِکُوا بِه شَیئاً وَ بِالوالِدَین إِحساناً وَ بِذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ الجارِ ذِي القُربی وَ الجارِ الجُنُب وَ
301- الصّاحِب بِالجَنب وَ ابن السَّبِیل وَ ما مَلَکَت أَیمانُکُم إِن اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ مُختالًا فَخُوراً [ 36 ] -قرآن- 1
ترجمه
و عبادت کنید خدا را و شریک ننمائید با او چیزي را و نیکوئی کنید به پدر و مادر نیکوئی کردنی و بصاحب قرابت و یتیمان و
درماندگان و همسایه نزدیک و همسایه دور و مصاحب همجوار و راه گذار محتاج و آنکسانیکه مالک است دستهاي شما همانا
خداوند دوست ندارد کسیرا که باشد متکبر ستاینده خود.
تفسیر
. عیاشی از صادقین علیهما السلام نقل نموده در اینکه آیه که مراد از والدین پیغمبر [ص] و امیر المؤمنین علیه السلام است و در
کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که حدّ جوار چهل خانه است از هر سمت رو برو و پشت سر و دست راست و دست چپ و
از حضرت صادق [ع] نیز روایت شده است و نیز از آنحضرت روایت شده است که حسن جوار موجب زیادتی رزق است و حسن
جوار سبب آبادي دیار و طول اعمار است و از حضرت کاظم [ع] روایت شده است که حسن جوار ترك آزار نیست بلکه صبر بر
آزار جار است و از پیغمبر [ص] روایت شده است که همسایهها سه قسمند بعضی از آنها سه حق دارند حق جوار و حق قرابت و حق
اسلام و بعضی دو حق حق جوار و حق اسلام و بعضی یک حق که حق جوار است و آن مشترك بین اهل کتاب است و مراد از
مصاحب همجوار گفتهاند کسانی هستند که با شخص در امري مجتمع باشند مانند رفیق سفر و همدرس و همکار و هم منزل و
همراه و هم بستر و امثال اینها و مراد از إبن سبیل معلوم است که مسافر محتاج است و گفتهاند شامل مهمان هم میشود و مراد از
ممالیک عبید و اماء است و قمی فرموده شامل اهل و خادم هم میشود و خداوند دوست ندارد کسیرا که با اقارب و همسایگان و
رفقا و زیر دستان خود تکبر نموده و از معاشرت و مجالست با آنها تانف نماید و مفاخره بر آنها کند و خودستائی و خودپسندي را
شعار خویش سازد.
صفحه 164 از 656
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 37
اشاره
154 [ صفحه - الَّذِینَ یَبخَلُونَ وَ یَأمُرُونَ النّاسَ بِالبُخل وَ یَکتُمُونَ ما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً [ 37 ] -قرآن- 1
[55
ترجمه
آنانکه بخل میکنند و امر مینمایند مردم را به بخل و پنهان میدارند آنچه را داد آنها را خداوند از فضل خود و مهیا کردیم از براي
کافران عذابی خوار کننده.
تفسیر
. یکی از مفاسد تکبّر و مفاخره بر خلق آنستکه کسیکه داراي اینکه دو صفت باشد بجمع مال که مایه تکبر است اعتناء تام پیدا
میکند لذا از انفاق در راه خدا خودداري نموده دوستان خود را هم باین امر ترغیب مینماید و متوجه بحال فقرا و زیر دستان نمیشود
و ترحم بر آنها نمیکند و براي رفع توقع آنها منکر مال خود میشود و اگر احیانا انفاقی نماید براي خود نمائی و تکمیل جهت مفاخره
است لذا خداوند اینکه آیه و آیه بعد از اینکه را مبین اینکه دو صفت فرموده گفتهاند بخل سه مرتبه دارد مرتبه اول آنستکه شخص
مال خود را بکسی نمیدهد مرتبه دوم آنستکه نمیتواند به بیند کسی بکس دیگر چیزي میدهد مرتبه سوم آنستکه از نفس احسان
متنفر است اگر چه بخودش باشد پناه بخدا از اینکه مرتبه که اگر بخودش هم چیزي بدهند بدش بیاید و در فقیه از پیغمبر [ص]
روایت نموده که بخیل کسی است که زکوة واجب خود را ادا ننماید و باقوام خود عطائی نکند و در ماسواي اینکه دو تبذیر نماید و
از حضرت صادق [ع] روایت شده است که بخیل کسی است که مال خود را بکسی ندهد و شحیح کسی است که طمع بمال مردم
داشته باشد که هر چه در دست مردم میبیند بخواهد از راه حلال یا حرام بدست آورد و قناعت بآنچه خداوند مرزوق او فرموده
ننماید و اینکه قبیل اشخاص کفران نعمت خداوند را نمودهاند که مال خدا را با خلق خدا صرف ننمودند و نعمت خدا را که بآنها
تفضّل فرموده از مال و علم از بندگان خدا مخفی نموده و بموقع صرف ننمودند خداوند هم براي آنها عذابی تهیه فرموده که آنها
را خوار و ذلیل کند و از نخوت و غرور و کبر بیاندازد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 38
اشاره
170- وَ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَموالَهُم رِئاءَ النّاس وَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ لا بِالیَوم الآخِرِ وَ مَن یَکُن الشَّیطان لَه قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً [ 38 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه انفاق میکنند مالهاي خودشان را براي نمایش بمردم و ایمان نمیآورند بخداوند بروز بازپسین و کسیکه باشد شیطان او را
همنشین پس بد همنشینی است
صفحه 165 از 656
تفسیر
. نکته عطف در آیه قبل اشاره شد و انفاق ریائی اگر چه فیض ره فرموده [ صفحه 56 ] مشارك با بخل و در حکم عدم انفاق است
ولی بنظر حقیر بدتر است زیرا ریا حرام و شرك خفی است و در اینجا چون بغرض مفاخرت است مکمّل اینکه خلق مذموم و مؤکد
اینکه عمل مشئوم است لذا مرائی در آیه شریفه متصف بعدم ایمان بخدا و روز جزا شده است چون اگر معتقد بخدا و روز جزا باشد
میداند وعده خداوند تخلف ندارد و نعم اخروي را بمفاخره موهوم دنیوي نمیفروشد و از اینجا معلوم میشود که قرین و انیس و
مصاحب او شیطان است که اینکه قبیل آثار موهومه را در نظر او جلوه داده مال دنیا و نعیم عقبی را از او گرفته و عذاب آخرت را
براي او آماده نموده چه رفیقی است بدتر از آنکه دنیا و آخرت شخص را بباد دهد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 39
اشاره
137- وَ ما ذا عَلَیهِم لَو آمَنُوا بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقَهُم اللّه وَ کانَ اللّه بِهِم عَلِیماً [ 39 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چه باکی بود برایشان اگر ایمان میآوردند بخدا و روز بازپسین و انفاق مینمودند از آنچه روزي دادشان خدا و باشد خداوند
بایشان دانا
تفسیر
. خداوند ملامت فرموده است به اینکه بیان بر جهل که ناشی از بیفکري است در امور مهمّه و اجابت دعوات حقه که راه ضرر آن
موهوم و رجاء نفع آن معلوم است و وجه تقدیم ایمان بر انفاق در اینکه آیه و تاخیر آن در آیه سابقه بنظر فیض ره آنستکه مقصود
در اینجا تخصیص و در آنجا تعلیل است و بنظر حقیر اشاره بتلازم اینکه دو عنوان است که اگر مرائی شد مؤمن نیست و اگر مؤمن
شد مرائی نیست و بهر چه هست خدا عالم است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 40
اشاره
121- إِن اللّهَ لا یَظلِم مِثقالَ ذَرَّةٍ وَ إِن تَک حَسَنَۀً یُضاعِفها وَ یُؤت مِن لَدُنه أَجراً عَظِیماً [ 40 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا خدا ستم نمیکند مقدار ذره و اگر باشد نیکوئی زیاد میکند آن را و میدهد از نزد خود مزدي بزرگ
صفحه 166 از 656
تفسیر
. ظلم بواسطه احتیاج است که بخواهد شخص جلب نفع یا دفع ضرري بآن نماید و خداوند غنی بالذات است و احتیاج بظلم ندارد
علاوه بر آنکه ظلم عقلا قبیح و خداوند از فعل قبیح مبرّي است و مثقال مأخوذ از ثقل و بمعنی سنگینی است و ذرة در اصل بمعنی
مورچه ریز است و در هر موجود ریزي مانند اجزاء غبار که در شعاع آفتاب ظاهر میشود استعمال میشود و خداوند هیچ قدر از
میزان ثواب اعمال نمیکاهد و هیچ قدر بر میزان [ صفحه 57 ] عقاب معاصی نمیفزاید ولی بر میزان ثواب حسنات هر قدر خواسته
باشد بحسب مراتب اعمال و قابلیت اشخاص و خصوصیّت از منه و امکنه میافزاید و از خزانه غیب خود باو اجر و مزد عطا میفرماید
و اجر اخروي هر قدر باشد بزرگ است و اگر فضل و عطا هم ضمیمه شده باشد چون به تبع اجر عنایت شده اطلاق اجر بر آن
میشود و در آیه شریفه دلالت است بر آنکه ثواب و عقاب باستحقاق است و نقص ثواب و زیادي عقاب از میزان استحقاق ظلم و
زیادي ثواب تفضل است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 41
اشاره
92- فَکَیفَ إِذا جِئنا مِن کُل أُمَّۀٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً [ 41 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس چگونه باشد وقتی که بیاوریم از هر امتی شاهدي را و آریم تو را بر آنها شاهد
تفسیر
. تعجب است از حال کفار و منافقین و فساق در روز قیامت از هول و فزع چنانچه در احتجاج از امیر المؤمنین [ع] روایت شده است
در بیان احوال اهل موقف که انبیاء عظام را احضار مینمایند و از آنها سؤال میکنند آیا شما اداء رسالت خودتان را بر امم خود
نمودید عرض میکنند بلی و چون از امتهاي آنها میپرسند که آیا اینها اداء رسالت خود را نمودند آنها منکر میشوند و میگویند
بشیر و نذیري براي ما نیامده چنانچه بر اینکه امر در قرآن اشاره شده است لذا انبیاء عظام متوسل بسید خودشان و خاتم انبیاء میشوند
و از او استشهاد مینمایند بر اداء رسالت خودشان و آنحضرت تصدیق آنها و تکذیب امم را میفرماید و خداوند تصدیق پیغمبر [ص]
را فرموده و اظهار قدرت بر استشهاد و اتمام حجت بوجود خاتم النبیین [ص] مینماید و آنها قدرت بر ردّ شهادت پیغمبر [ص] پیدا
نمیکنند از ترس آنکه مبادا دهان آنها مهر شود و جوارح آنها بر آنها شهادت دهند و شهادت میدهد پیغمبر [ص] بر منافقین و کفار
قوم و امت خود بالحاد و عناد و نقض عهد و تغییر سنت و اعتداء بر اهل بیت و ارتداد آنها و اقتداء به سنّت ظلمه و خائنین نسبت
بانبیاء از امم سابقه و آنها ناچار اعتراف مینمایند بشقاوت و ضلالت خودشان بهیئت اجتماعیّه و در کافی از حضرت صادق [ع]
روایت نموده است که اینکه آیه شریفه در باره امت محمّد [ص] خاصه نازل شده است که در هر قرنی امامی شاهد است بر آنها و
محمّد [ص] شاهد است بر ما فیض ره فرموده نزول آیه در باره اینکه امت منافی با شمول حکمش نسبت بامم سابقه نیست لذا تنافی
بین دو روایت نمیباشد حقیر عرض میکنم اختصاص اینکه آیه بامت پیغمبر خاتم [ صفحه 58 ] باعتبار آنستکه علاوه بر بیان حال و
اداء شهادت که از آیه نسبت بامم سابقه مستفاد میشود نسبت باین امت اثبات امامت میشود زیرا که شاهد بر شاهد شدن پیغمبر [ص]
صفحه 167 از 656
نسبت باین امّت متصور نیست جز بوجود امام که شاهد اول باشد و شاید باین ملاحظه منکرین امامت انکار شمول آیه را نسبت باین
امت نموده باشند با آنکه مصدّر بلفظ کل است که صریح در عموم است لذا امام خواسته است بفرماید اگر چه آیه شامل تمام امم
است ولی نازل براي اینکه امت است خصوصا و آنخصوصیت اثبات امامت است و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 42
اشاره
130- یَومَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَو تُسَوّي بِهِم الَأرض وَ لا یَکتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً [ 42 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنروز دوست میدارند آنانکه کافر شدند و نافرمانی کردند پیغمبر را که کاش هموار کرده شود بر آنها زمین و کتمان نمیکنند از
خدا خبري را
تفسیر
. در مقام شدت انفعال و شرمساري شخص آرزو میکند کاش بزمین فرو میرفت و باین بلیّه گرفتار نمیشد و اینحال کفار و منافقین
و عصاة است در روز قیامت که مهر بر دهان آنها نهاده شود و دست و پا و پوست آنها شهادت دهند بر اعمال آنها و دیگر جاي
کتمان براي آنها باقی نماند چنانچه از امیر المؤمنین [ع] نقل شده است و قمی فرموده اینحال معاندین با امیر المؤمنین [ع] است که
آرزو میکنند کاش آنروز که جمع شدند براي بردن حق آنحضرت بزمین فرو میرفتند و کتمان حدیث غدیر و سایر نصوص پیغمبر
[ص] را بر ولایت آنحضرت نمینمودند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 43
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنتُم سُکاري حَتّی تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاّ عابِرِي سَبِیل حَتَّی تَغتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو
عَلی سَ فَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنکُم مِنَ الغائِطِ أَو لامَستُم النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم إِن اللّهَ کانَ
402- عَفُ  وا غَفُوراً [ 43 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید نزدیک نشوید نماز را با آنکه شما باشید مستان تا آنکه بدانید آنچه را میگوئید و نه در حال جنابت مگر
عبور کنندگان در راه تا آنکه غسل کنید و اگر باشید بیماران یا در سفر یا آید یکی از شما از مستراح یا مباشرت کردید با زنان پس
نیافتید آبیرا پس قصد کنید زمینی پاك را پس مسح کنید برويهاتان و دستهاتان همانا خدا باشد در گذرنده آمرزنده . [ صفحه
[59
صفحه 168 از 656
تفسیر
نزدیک شدن بنماز یا بورود در آنست یا بورود در مقدمات آن و یکی از مقدمات متعارفه نماز مخصوصا در صدر اسلام ورود در
مسجد بوده لذا خداوند نهی فرموده از ورود در نماز در حال مستی و کسالت خواب تا آنکه متوجه بالفاظ و معانی نماز باشند و
بدانند در مقابل خداي خود ایستاده چه ثنا میگویند و چه طلب مینمایند نه مانند عبد الرحمن بن عوف که در شأن نزول اینکه آیه
گفتهاند براي او بوده که در حال مستی امامت نموده و در سوره مبارکه حجر اعبد ما تعبدون قرائت کرده و نیز نهی فرموده است از
ورود در مسجد با حال جنابت مگر بطور عبور تا وقتی که غسل نمایند و پاك و پاکیزه وارد مسجد شوند و نزول اینکه آیه قبل از
تحریم شراب بوده و الا خطاب اهل ایمان با آنکه از وظائف اولیّه آنها اجتناب از خمر است بعدم ورود در نماز با حال مستی حسنی
ندارد و شاید باین ملاحظه در بعضی روایات نسبت نسخ باین آیه داده شده است یعنی حسن خطاب آن مرفوع است بآیه تحریم
خمر و الا معلوم است که نماز در حال مستی بلکه بدون حضور قلب سزاوار نیست و بهمین ملاحظه در بعضی از روایات سکاري
بسکر نوم تفسیر شده یعنی حسن خطاب آن مخصوص بسکر نوم و سایر موانع حضور قلب است و در بعضی از روایات نسبت تعمیم
بآیه داده شده است و الا موجبی از براي نسخ و تخصیص نیست و آیه شامل است هر چه را موجب عدم توجه بالفاظ و معانی نماز
شود چنانچه از غایت حکم که در قوه تعلیل است استفاده میشود و در علل و عیاشی از حضرت باقر [ع] و قمی از حضرت صادق
[ع] روایت نموده است که حائض و جنب داخل مسجد نمیشوند مگر بطور عبور چونکه خداوند فرموده و لا جنبا الا عابري سبیل و
اگر بملاحظه اینکه روایت نبود احتمالات دیگري در اطراف معنی آیه میرفت که با وجود اینکه حاجت بذکر آنها نیست و هرگاه
شخص مریض باشد یا مسافر یا از غائط که در لغت بمعنی مکان پست است که معمولا براي قضاء حاجت و در مرئی و منظر نبودن
آنجا میرفتند معاودت نموده باشد که کنایه از محدث بودن است یا لمس نموده باشد زنان را که کنایه از جماع است چنانچه در
مجمع از امیر المؤمنین [ع] و در کافی و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده و نیز در کافی نقل شده است که خداوند بملاحظه
حیا اینکه تعبیر را فرموده و الا مقصود مباشرت زنان است حقیر عرض میکنم اینکه از تعبیرات متعارفه است چنانچه در فارسی هم
میگویند دستش بزن رسیده در هر حال در اینکه چهار مورد اگر نیافتند آبرا یا بواسطه نبودن آب در خارج [ صفحه 60 ] یا بواسطه
منع خداوند از استعمال آن چون مضر است پس باید قصد کنند زمین پاکی را و مسح نمایند رویها و دستهاي خودشان را چنانچه
در معانی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که صعید موضع مرتفع است و طیب موضعی است که آب از آن سرازیر میشود که شاید
باین بیان خواستهاند بفرمایند زمین گودي را که مظنه نجاست باشد اختیار ننمائید و باید دو دست را بزمین بزنند و پیشانی و پشت
دستهاشان را مسح نمایند و مسح تمام صورت و دو دست لازم نیست چنانچه از لفظ با که براي تبعیض است استفاده میشود و در
بعضی روایات اشاره بآن شده است و تحقیق کیفیت تیمم و بیان شرائط آن از وظائف فقیه است و از شان مفسر خارج است و باید
بکتب فقهیه یا رسائل عملیه مراجعه شود و چون خداوند اهل عفو و مغفرت است آسان نموده است تکلیف را بر بندگان خود و
خاك را بدل آب طهور قرار داده تا امر بر آنها سهل باشد و بمعصیت و ضرر و حرج و مشقت مبتلا نشوند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 44 تا 45
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب یَشتَرُونَ الضَّلالَۀَ وَ یُرِیدُونَ أَن تَضِ لُّوا السَّبِیلَ [ 44 ] وَ اللّه أَعلَم بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّه وَلِیا وَ
229- کَفی بِاللّه نَصِیراً [ 45 ] -قرآن- 1
صفحه 169 از 656
ترجمه
آیا ندیدي آنانرا که داده شدند بهره را از کتاب میخرند گمراهی را و میخواهند که گم کنید شما راه را و خدا داناتر است بدشمنان
شما و کافی است خدا صاحب اختیار شما و بس است خدا یاور شما
تفسیر
. گفته شده است در باره علماء یهود نازل شده است که مختصر بهره و حظّی از علم توریۀ داشتند که خریداري مینمودند گمراهی
را براي خودشان بهدایتی که حاصل شده بود براي آنها بسبب معجزات دالّه بر صدق نبوت پیغمبر [ص] و ذکر اوصاف آنحضرت
در توریۀ و علاوه بر اینکه میخواستند مؤمنین را هم گم نمایند از راه حق ولی خداوند چون عالم بود باراده آنها مؤمنین را از
عداوت و مقصود آنها مطلع فرمود تا از آنها در حذر باشند و از صداقت و رفاقت با آنها اجتناب نمایند و کسیکه دوست و مدبّر
امور و معین و ناصر او خدا باشد مستغنی از غیر است و کفایت میکند او را از هر ولی و یاوري پس باید باو پیوست و از غیر او چشم
[ پوشید [ صفحه 61
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 46
اشاره
مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه وَ یَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع وَ راعِنا لَیا بِأَلسِنَتِهِم وَ طَعناً فِی الدِّین وَ لَو أَنَّهُم
357- قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَقوَمَ وَ لکِن لَعَنَهُم اللّه بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلًا [ 46 ] -قرآن- 1
ترجمه
برخی از آنانکه یهود شدند تغییر میدهند کلمات را از جایهاي خود و میگویند شنیدیم و نافرمانی کردیم و بشنو با آنکه بسمعت
نرسیده است و مراعات کن ما را بحال پیچاندن بزبانهاي خودشان و طعنه زدن در دین و اگر آنکه آنها میگفتند شنیدیم و اطاعت
نمودیم و بشنو و مهلت ده ما را هر آینه بود بهتر از براي آنها و راستتر و لکن لعنت فرموده آنها را خدا براي کفرشان پس ایمان
نمیآورند مگر اندکی.
تفسیر
. بعضی از فرقه یهود علاوه بر آنکه اوصاف پیغمبر [ص] را که در توریۀ مکتوب بود تغییر میدادند در محاورات خودشان با پیغمبر
[ص] هم اینکه عمل شنیع را براي استهزاء بآنحضرت و دین اسلام مرتکب میشدند و گمان میکردند آنحضرت متوجه نمیشود و
برفقاي خودشان میگفتند اگر او پیغمبر بود متوجّه باین امر میگردید و ما را ملامت میکرد لذا خداوند متعال در اینکه آیه شریفه سرّ
آنها را فاش و پیغمبر خود را از اعمال و نیات آنها آگاه فرمود و بنظر حقیر بیان تحریف را باین نحو فرموده که میگویند سمعنا و
عصینا یعنی شنیدیم و عصیان نمودیم با آنکه باید بگویند سمعنا و اطعنا یعنی شنیدیم و اطاعت نمودیم و شاید کلمه عصینا را طوري
ادا مینمودند که مشتبه با طعنا میشد و میگفتند بشنو با آنکه بسمعت رسانده نشده است یعنی شنوانده نشدي نفرین ما را یا با آنکه
صفحه 170 از 656
اجابت نکردیم دعوت تو را یا بگوشت نرسیده است کلام پسندیده از ما هر یک از اینکه معانی را که از کلمه غیر مسمع اراده
مینمودند براي اظهار کفر و عناد و استهزاء به پیغمبر [ص] و طعنه در دین بود و نیز میگفتند راعنا و کسره عین را اشباع مینمودند تا
تولید یا شود و راعینا گردد یعنی شبان ما که توهین باشد یا کسره را بدل بضمه مینمودند تا ببعضی لغات شتم و سب باشد یا اراده
مینمودند اشتقاق راع را از رعونت بمعنی حماقت و ناچار بودند براي اینکه مقصد ناشایسته زبان خودشان را به پیچند و برگردانند
بطوریکه کلمه واضح ادا نشود و مسلمین بمقصود آنها پی نبرند لذا خداوند فرموده اگر میگفتند سمعنا و اطعنا و در موردیکه
میخواستند مطلبی را به پیغمبر [ص] عرضه دارند یا از حضرت تلقّی نمایند میگفتند اسمع و انظرنا یعنی بشنو و مهلت ده ما را و
کلمه غیر مسمع را نمیگفتند و راعنا را اگر چه بمعنی مراعات کن ما [ صفحه 62 ] را است ولی چون قابل تحریف لفظی و معنوي
است ذکر نمیکردند براي آنها بهتر بود در دنیا و آخرت و بعدالت و راستی و درستی نزدیکتر بود از اینکه قبیل کلمات محرّفه
نامعقول که فاقد خیر دنیوي و اخري و واجد ضرر دینی و اخلاقی و معرّف نفاق و عناد است ولی چون خداوند آنها را از رحمت
خود دور و بخذلان خود نزدیک فرموده بسبب کفر و نفاق و شقاقشان ایمان نمیآوردند مگر ایمان ظاهري آنهم به بعض آیات و
رسل آنهم ضعیف و خالی از خلوص و مشوب بنفاق و مقرون باین هرزهگوئی و یاوهسرائیها که حقا شرمآور است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 47
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل أَن نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا أَصحابَ
236- السَّبت وَ کانَ أَمرُ اللّه مَفعُولًا [ 47 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه داده شدید کتاب را ایمان بیاورید بچیزیکه نازل نمودیم با آنکه تصدیق کننده است آنچیز را که با شما است پیش از
آنکه محو نمائیم رویهائی را پس برگردانیم آنها را بر پشتهاشان یا لعنت کنیم ایشانرا همچنانکه لعنت کردیم اصحاب شنبه را و
باشد امر خدا بجا آورده شده
تفسیر
. آنچه نازل شده است قرآن است که مصدق کتب سماوي است بوجود خود از اخبار سایر کتب بظهور پیغمبر آخر الزمان و قرآن و
باتحاد با آنها در توحید و رسالت و معاد که اصول ادیان حقه است و در مهمات فروع که مصلحت آن در تمام اعصار محفوظ است
بلکه در تمام فروع بحسب وجود مصلحت و اقتضاء آن در هر عصري و طمس محو صورت است و صورت انسان حقیقت او است
که موجب تشخص انسان است که آن هدایت است و در صورت کفر مبدل بضلالت میشود چنانچه در مجمع از حضرت باقر [ع]
روایت نموده است و ممکن است مراد ظاهري محو نقش ظاهري صورت و ایجاد آن در قفا باشد چنانچه از إبن عباس نقل شده و
اصحاب سبت کسانی هستند که مخالفت نهی الهی را نمودند در صید ماهی روز شنبه که بخزیان و لعنت حق در دنیا و آخرت
گرفتار و مسخ شدند بصورت میمون و امر خداوند از وعد و وعید حتمی است و تخلف نمیشود نهایت آنکه چون بعضی از اهل
کتاب ایمان آوردند خداوند اینکه عقوبت را از آنها مرتفع فرمود یا تاخیر انداخت و بهمان محو صورت حقیقی که هدایت است و
صفحه 171 از 656
تبدیل فطرت اکتفا فرمود اینکه اجمال بیان مفسرین است در جمله اخیره آیه ولی بنظر حقیر [ صفحه 63 ] مراد آنستکه حکم الهی
تخلفپذیر نیست نه وعد و وعید او که براي تخویف است چون ممکن است عفو شود و امر بعذاب صادر نشود زیرا اینکه قبیل
مواعید حتمی نیست و اختیار با خدا است لذا تعبیر بامر اللّه فرموده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 48
اشاره
149- إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِك بِاللّه فَقَدِ افتَري إِثماً عَظِیماً [ 48 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا خداوند نمیآمرزد که شرك آورده شود باو و میآمرزد آنچه کمتر از آنست از براي هر که میخواهد و هر که شرك آورد
بخدا پس بتحقیق مرتکب شد گناهی بزرگ را
تفسیر
. مشرك کسی است که از براي خداوند قائل بشر یکی باشد خواه در ایجاد خواه در ابقا خواه در مبدء خواه در معاد خواه در
تکوین خواه در تشریع خواه بقول خواه بعمل بنابر اینکه تمام فرق کفار مشرکند و چون اعتقاد حق یا باطل از مراتب نفس و مقوّم
وجود انسان است و تا زائل نشود اثر آن باقی است و قابل محو نیست مگر بانقلاب مؤثر که اعتقاد است لذا کافر تا مسلمان و معتقد
بمذهب حق نشود قابل مغفرت نیست و پس از قبول اسلام و تغییر صورت نفس او خود وسائل مغفرت خود را فراهم نموده است
البته با تایید و هدایت الهی ولی عمل مستند باو است لذا توبه کافر در آیه استثنا نشده است و در فقیه از حضرت صادق [ع] نقل
شده که کمتر چیزیکه شخص بآن مشرك میشود آنستکه از خود رأي احداث نماید و برخواستن یا نخواستن او مجدّ باشد از اینکه
روایت مستفاد میشود همینقدر که شخص در مقابل حکم خداوند قیام نمود و از خود اظهار راي و حکمی کرد عملا انکار
فرمانفرمائی مطلقه الهیه را نموده و مشرك یا کافر شده است لذا تمام فرق کفار مخلد در آتشند اگر با کفر از دنیا بروند خواه منکر
توحید باشند خواه منکر رسالت خواه منکر امامت خواه منکر معاد خواه منکر ضروري از ضروریات دین اگر چه بعضی احکام
ظاهري اسلام بر آنها مرتب باشد و هر معصیتی که موجب شرك و کفر نباشد خواه کبیره باشد خواه صغیره خواه توبه شده باشد از
آن خواه نشده باشد قابل مغفرت و موقوف بمشیّت الهی است که تفضلا مورد عفو شود اگر چه استحقاق عقوبت دارد ولی
استحقاق تفضل هم ببرکت اعتقاد باصول دین و مذهب پیدا کرده است در کافی از حضرت صادق [ع] در تفسیر اینکه آیه روایت
نموده است که شامل [ صفحه 64 ] کبائر و صغائر است و در فقیه از آنحضرت نقل نموده که کبائر و صغائر در تحت مشیت الهی
است اگر بخواهد عذاب میکند بر آنها و اگر خواسته باشد عفو میفرماید از آنها و در فقیه از امیر المؤمنین [ع] روایت نموده که
پیغمبر [ص] فرمود مؤمن اگر از دنیا برود و مانند گناهان اهل زمین از او سر زده باشد مرگ کفاره گناهان او است کسیکه بگوید لا
اله الّا اللّه از روي اخلاص مشرك نیست و کسیکه مشرك نباشد داخل بهشت میشود و میآمرزد خداوند سایر معاصی او را اگر
خواسته باشد از شیعیان و دوستان تو اي علی من عرض کردم یا رسول اللّه اینکه مخصوص بشیعیان من است فرمود بلی قسم بخدا
مخصوص بشیعیان تو است و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که خداوند نمیآمرزد کسی را که شرك آورد بخدا
صفحه 172 از 656
یعنی نمیآمرزد کسی را که کافر شود بولایۀ علی [ع] و میآمرزد هر معصیتی را که کمتر از شرك باشد از براي هر کس بخواهد
یعنی از براي هر کس دوست علی باشد حقیر عرض میکنم از اینکه اخبار معلوم میشود استحقاق اینکه تفضل از برکت توسّل بولاي
مولی است خداوند ما را بر آن صراط مستقیم ثابت بدارد و در توحید از امیر المؤمنین [ع] روایت نموده است که در قرآن آیه
محبوبتر از اینکه آیه نزد من نمیباشد و از آنچه عرض شد وجهش معلوم میشود که اطلاق مشرك است بر غیر دوست علی [ع] و
اختصاص تفضل است بر دوستان او بدون حاجت بتوبه و اینکه بزرگترین کاشف است از عظمت مقام آنحضرت در نزد خداوند
تعالی باین جهت البته محبوبترین آیات خواهد بود نزد آن سرور و شیعیانش و الحمد اللّه علی نعمه و احسانه و کسیکه مشرك
شود بخداوند مرتکب شده است معصیتی را که حقیر است در جنب آن هر معصیتی و افتراء چنانچه قولا تحقق پیدا میکند عملا هم
محقق میشود چنانچه شرك هم بیان شد که ممکن است قولا باشد و ممکن است عملا و در اینکه آیه اطلاق بر فعل یا اعم از قول و
فعل شده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 49
اشاره
122- أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُم بَل اللّه یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُونَ فَتِیلًا [ 49 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا نظر نکردي بآنانکه ستایش مینمودند خودهاشان را بلکه خدا ستایش میکند هر کس را که میخواهد و ستم کرده نمیشوند
بمقدار رشته میان هسته خرما
تفسیر
. در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که اینکه آیه در باره یهود و نصاري نازل شده که میگفتند ما پسران خدا و
دوستان اوئیم و کسی داخل بهشت [ صفحه 65 ] نمیشود مگر آنکه یهودي یا نصرانی باشد و قمی فرموده آنها کسانی بودند که
خودشان را صدّیق و فاروق و ذو النورین نامیده بودند و حق آنستکه جز خداوند کسی عالم بر ضمائر و سرائر نیست و کاملا
نمیتواند تنزیه و تقدیس از کسی بنماید مخصوصا خود شخص که علاوه بر آنکه محاط است عاشق نفس خود است و از عیب
معشوق آگاه نیست و تزکیه مرد خود را از اقبح قبائح است مگر غرض اهمّی در بین باشد پس تزکیه حقیقیّه مخصوص بذات
احدیت است که کاملا مطابق با واقع باشد و در باره کسی ظلم نشود کمتر ظلمی ناشی از توصیف خدا او را کمتر یا زیادتر از واقع
و رشته باریکی که در وسط هسته خرما است در لسان عرب ضرب المثل در حقارت است و آنرا فتیل گویند و مقصود آنستکه
خداوند بهیچ کس و بهیچ قدر ظلم نخواهد فرمود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 50
اشاره
85- انظُر کَیفَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَذِبَ وَ کَفی بِه إِثماً مُبِیناً [ 50 ] -قرآن- 1
صفحه 173 از 656
ترجمه
بنگر چگونه افترا میزنند بر خداوند دروغ را و بس است آنکه گناه آشکارا باشد
تفسیر
. تعجب است از اینکه کسانیکه دشمنان خدایند خود را دوستان او بخوانند و با آنکه خداوند عقلا منزه از اولاد است خودشان را
پسران او بدانند و با آنکه تزکیه نفس قبیح است براي خود لقب صدّیق و فاروق و ذو النورین جعل کنند و آنرا لقب الهی بدانند و
اینکه خود گناهی است واضح و کافی است از براي عذاب ابدي و خسران سرمدي.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 51
اشاره
[ أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب یُؤمِنُونَ بِالجِبت وَ الطّاغُوت وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا [ 51
191- -قرآن- 1
ترجمه
آیا نظر ننمودي بسوي آنانکه داده شدند بهره را از کتاب که ایمان میآورند به بت و شیطان و میگویند مر آنانرا که کافر شدند آنها
بهدایت نزدیکترند از آنانکه ایمان آوردند از راه دین
تفسیر
. قمی فرموده نازل شده است در باره یهود وقتی که مشرکین عرب از آنها پرسیدند که دین ما بهتر است یا دین محمّد جواب دادند
دین شما و روایت شده که نازل شده است در باره کسانیکه غصب حق آل محمّد [ص] را نموده و حسد بردند بمنزلت و مقام آنها
نزد خداوند و از حضرت باقر [ع] عیاشی روایت نموده که جبت و طاغوت فلان [ صفحه 66 ] و فلان است و بعضی گفتهاند نام دو
بت است که مشرکین آنها را پرستش مینمودند و فیض ره فرموده جبت در اصل اسم بت است و استعمال میشود در هر معبودي جز
خداوند و طاغوت اطلاق میشود بر شیطان و بر هر باطلی چه معبود باشد چه نباشد و از إبن عباس نقل شده که جبت بتانند و طاغوت
کسانی هستند که مناسب حال بتان بدروغ و فریب از جانب آنها با مردم سخن میگفتند که موجب اضلال مردم میشدند حقیر عرض
میکنم اینکه معنی انسب معانی بمعنی لغوي و اطلاقات اینکه دو لفظ است و مناسب با روایات مفسره آیه زیرا که وجه شبه در تشبیه
اولی و دوّمی بجبت و طاغوت بایند و معنی خیلی لطیف و واضح است چنانچه تشبیه بگوساله و سامري هم معروف است و در کافی
از حضرت باقر [ع] روایت نموده که میگویند در باره پیشوایان ضلالت و دعاة خلق بآتش جهنم که آنها براه هدایت نزدیکترند از
آل محمّد [ص].
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 52
صفحه 174 از 656
اشاره
99- أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُم اللّه وَ مَن یَلعَن اللّه فَلَن تَجِدَ لَه نَصِیراً [ 52 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنگروه آنانند که لعنت نمود آنها را خداوند و کسیکه لعنت کند خدا او را پس هرگز نخواهی یافت براي او یاري کننده
تفسیر
. لعن خداوند خزیان دنیا و آخرت و بعد از رحمت است و فقدان یاور شاید اشاره باشد بعدم نصرت قریش و مشرکین عرب مر
یهودان را و شاید اشاره باشد باختصاص نصرت کامله بمذهب شیعه اثنی عشري در وقت ظهور امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 53
اشاره
79- أَم لَهُم نَصِیب مِنَ المُلک فَإِذاً لا یُؤتُونَ النّاسَ نَقِیراً [ 53 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا مر ایشانرا بهره است از پادشاهی پس آنهنگام نمیدهند مردمانرا چیز کمی
تفسیر
. یعنی اگر نصیبی از پادشاهی دنیا داشتند کمتر چیزي از آنرا باهلش نمیدادند در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که
مراد بملک امامت و خلافت است و مراد از مردم مائیم و نقیر نقطه است که در وسط هسته است فیض ره فرموده تخصیص ناس
بآنها شاید براي آن باشد که دنیا براي ایشان خلق شده و خلافت حق آنانست و اگر اموال در دست آنها بود مردم منتفع میشدند و
چون ایشان از حقوقشان محروم شدند مردم هم از حقوق و منافعشان باز ماندند پس آنها بمنزله تمام مردمند و وارد شده است که
مائیم ناس و شیعیان مایند اشباه النّاس و سایر ناسند نسناس حقیر عرض میکنم بیان ایشان براي روایت اخیر مناسب است ولی روایت
اولی که مفسر آیه است [ صفحه 67 ] احتیاج باین بیان ندارد زیرا که در آنروایت بیان مصداق و مراد واقعی از لفظ ناس شده است
نه بیان مفهوم تا اختصاص مدلول لفظی بآنها فهمیده شود و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 54
اشاره
153- أَم یَحسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه فَقَد آتَینا آلَ إِبراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً [ 54 ] -قرآن- 1
صفحه 175 از 656
ترجمه
آیا حسد میبرند مردمانرا بر آنچه داد ایشان را خدا از فضل خود پس بتحقیق دادیم آل ابراهیم را کتاب و حکمت و دادیم ایشانرا
پادشاهیئی بزرگ.
تفسیر
. در کافی و تفسیر عیاشی و غیر آندو در چند روایت از ائمه معصومین [ع] وارد شده است که مراد از محسودان در اینکه آیه مائیم
براي امامتی که خداوند بما داده است از فضل خود و در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که مراد پیغمبر [ص] و آل او
علیهم السلام است و در کافی و قمی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که مراد از کتاب نبوت است و مراد از حکمت فهم
و قضا است و ملک عظیم طاعت واجبه بر خلق است و در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که مراد آنستکه
خداوند از آل ابراهیم انبیا و رسل و ائمه برگزیده است چگونه در باره آنها اقرار دارند و در باره آل محمّد [ص] انکار مینمایند و
آنکه ملک عظیم امامت است که اطاعت امام اطاعت خداوند و معصیت او معصیت حق است و از إبن عباس روایت شده است که
ملک عظیم آل ابراهیم ملک یوسف و داود و سلیمان است و خلاصه آیه و روایات بنظر حقیر آنستکه منشأ انکار کفار و مخالفین
رسالت و امامت را فقط حسد است و الا جاي تعجب و انکار نیست زیرا آل ابراهیم همه ثمرات یک شجره طیبهاند و چنانچه نبوت و
حکمت و سلطنت جمعی از آنها را از قبیل بنی اسرائیل قبول دارند باید در باره پیغمبر [ص] و آل او هم که بنی عم آنها و از اولاد
حضرت اسمعیل هستند هم قبول داشته باشند و استنکاف و استکبار از سلطنت الهیه آنها ننمایند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 55
اشاره
92- فَمِنهُم مَن آمَنَ بِه وَ مِنهُم مَن صَدَّ عَنه وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً [ 55 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس بعضی از آنها کسانی هستند که ایمان آوردند بآن و بعضی از آنها کسانی هستند که باز ایستادند از آن و کافی است دوزخ
براي آتش افروخته
تفسیر
. اگر امري مورد اتفاق طائفه باشد بعضی از آنها ممکن است مخالفت ننمایند از باب عصبیّت اگر چه خلاف حق باشد ولی بعد از
آنکه بعضی از بنی اسرائیل [ صفحه 68 ] قبول اسلام نمودند و دست از دین یهودیت برداشتند باز اگر بعض دیگر باقی باشند با
وضوح حق و تقبّل بعضی معلوم میشود منشأ صرف لجاج و عناد و حسد است خلاصه آنکه بعد از اسلام جمعی از علماء و دانایان
یهود امر قبول بر سایرین سهلتر میشود و دیگر عذر عقلی و عرفی براي کسی باقی نمیماند لذا اگر کسی زیر بار نرود و اعراض
کند استحقاق عقلی و عرفی براي عقوبت دارین پیدا میکند و اگر خداوند نخواسته باشد تعجیل در عذاب آنها نماید جهنم که آتش
صفحه 176 از 656
افروخته است و جاي عذاب حتمی الهی است کافی است براي آنها.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 56
اشاره
[ إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوفَ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِ جَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذابَ إِن اللّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً [ 56
185- -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه کافر شدند بآیات ما زود باشد بیندازیم آنها را در آتش هرگاه گداخته شود پوستهاشان تبدیل مینمائیم آنها را
بپوستهائی غیر از آن تا بچشند عذاب را همانا خداوند باشد غالب درستکردار
تفسیر
. در احتجاج روایت نموده است که إبن ابی العوجاء از حضرت صادق [ع] سؤال نمود که گناه غیر چیست آنحضرت فرمود واي بر
تو او او است و او غیر او است او عرض کرد از امور دنیوي مثالی از براي من بیاور حضرت فرمود ندیدي مردي را که خشتی را
بشکند و دوباره در قالب بریزد آنخشت همانست و غیر آنست حقیر عرض میکنم گویا منشأ اشکال إبن ابی العوجاء اینکه بوده که
نفس را مجرد نمیدانسته بلکه مادّي و حال در بدن میدانسته لذا تصور مینموده اگر کسی سوخته شود و ثانیا لباس هستی بپوشد غیر
از شخص اوّل خواهد بود و اینکه همان اشکال حضرات است در باب معاد جسمانی با آنکه اگر اینکه اشکال وارد باشد در دنیا هم
وارد است زیرا بتدریج گوشت و پوست تحلیل میرود و بدل آن ترکیب میشود بطوریکه پس از مدتی هیچ جزء از اجزاء سابق براي
شخص باقی نمانده با وجود اینکه آنشخص بحال خود باقی و شخصیت او محفوظ است به بقاء نفس که مدرك لذت و الم است و
حضرت خواسته است جواب الزامی باو بفرماید که محتاج بمقدمات اثبات تجرد نفس نباشد و در مقام احتجاج سنگري بدست
خصم نیاید لذا در صدق مشار الیه بحفظ ماده اکتفا فرموده و اینکه منافی نیست با زوال شخصیت بدن بزوال صورت آن چنانچه در
حکمت مقرر شده است چون مصدر [ صفحه 69 ] طاعت و معصیت و مورد ثواب و عقاب نفس است اگر چه بدن آلت تأثیر و تأثر
باشد و تغییر صورت آن مضر نیست و تحقیق آنستکه او او است نه غیر او اگر مشار الیه نفس و روح باشد و او او است بلحاظ ماده
و غیر او است بلحاظ صورت اگر مشار الیه بدن باشد و قمی نیز قریب باین روایت را از آنحضرت نقل نموده است و خداوند غالب
و قادر است و کسی نمیتواند در مقابل اراده او قیام نماید و عقابش بر وفق حکمت و مطابق مصلحت است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 57
اشاره
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات سَنُدخِلُهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُم فِیها أَزواج مُطَهَّرَةٌ وَ نُدخِلُهُم ظِ  لا
196- ظَلِیلًا [ 57 ] -قرآن- 1
صفحه 177 از 656
ترجمه
و آنانکه ایمان آوردند و کردند کارهاي شایسته زود باشد داخل نمائیم ایشانرا در بهشتهائیکه میرود از زیر آنها نهرها جاودانیان
در آنها همیشه از براي ایشانست در آنجا جفتهاي پاکیزه و در میآوریمشان در سایه پاینده.
تفسیر
. اعمال شایسته وظائف شرعیه است و انهار در زمین جنات عبور مینماید نهایت آنکه در لسان عرب چنین تعبیر میشود و ازواج
مطهّرات از حیض و هر کثافتی میباشند و اینکه نعمت ابدي و دائمی است و منقطع نخواهد شد و نیز معمول در کلام عرب آنستکه
براي تأکید صیغه از لفظی مشتق نموده لفظ را بآن صیغه موصوف مینمایند مثل داهیۀ دهیاء و لیل الیل و شمس شامس و ظل ظلیل از
اینکه قبیل است و تاخیر وعد از وعید شاید بمناسبت حال مخاطبین باشد که متلبس بحال مناسب وعید بودند و حال ملائم با وعد را
باید بعدا تهیّه نمایند و در ذکر ترتیب طبیعی آنها ملحوظ شده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 58
اشاره
إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأمانات إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاس أَن تَحکُمُوا بِالعَدل إِن اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِه إِن اللّهَ کانَ سَمِیعاً
211- بَصِیراً [ 58 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا خدا امر میکند شما را که برسانید امانتها را بصاحبانش و چون حکم کنید میان مردمان آنکه حکم کنید بعدالت همانا خداوند
بخوب امري موعظه میکند شما را بدرستیکه خدا باشد شنواي بینا
تفسیر
. گفتهاند در باره عثمان بن طلحه کلیددار کعبه مشرفه نازل شده است که پس از فتح مکه کلید را از او گرفتند بامر پیغمبر [ص] و
حضرت دو رکعت نماز در بیت بجا آورد و چون از خانه بیرون آمد عباس عم آنحضرت تقاضاي منصب کلیدداري را نمود و اینکه
آیه نازل شد و حضرت کلید را بابن طلحه که از قدیم الایام اینکه منصب را [ صفحه 70 ] خود و پدرانش داشتند مسترد فرمود و
مقرر شد که از بیت او منتزع نشود و در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده که آیه شامل است هر امانتی را خواه امانت الهی
باشد که اوامر و نواهی او است خواه امانت بندگان باشد چنانچه بعضی امین نمایند بعضی را بر مال و غیر آن و در روایات چندي از
ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است که نگاه نکنید بطول رکوع و سجود مرد چون اینکه امر ممکن است عادت او شده باشد
و اگر ترك نماید استیحاش کند ولی نظر کنید بصدق گفتار و اداء امانت او و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که اگر
قاتل امیر المؤمنین [ع] امانتی بمن بسپرد و نصیحتی از من بجوید و مشورتی با من بنماید و من متقبّل شوم از او اینکه امر را هر آینه
امانت او را باو مسترد خواهم داشت و باین مضمون روایات بسیاري وارد شده است و در چند روایت نقل شده است که خطاب
صفحه 178 از 656
متوجه بائمه اطهار است که مأمور شدهاند هر یک از آنها باداء امانت بامام بعد از خود و وصیت بآن و حکم آن جاري است در
سایر امانات و در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که مقصود مائیم که باید امام اوّل علم و کتب و سلاح را بامام بعد
از خود مسترد دارد حقیر عرض میکنم البته اعظم و اهم امانات همان است که بآنها ودیعه داده شده است و چون عامه از شمول آیه
نسبت بفرد اکمل غافل بودند در لسان ائمه تصریح بآن شده است و آنکه فرمودند خطاب متوجه بائمه اطهار است براي آنستکه
منصب قضا و حکم بعدل بین مردم از وظائف آنها است که در زمان غیبت بنواب عام خود ارجاع فرمودهاند چون حکم بعدل
موقوف بعلم بعدل است که قانون شرع باشد چنانچه در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که مراد عدلیست که
در دست شما است و در روایت دیگر عیاشی نقل نموده که اینکه وقتی است که عدل ظاهر باشد در دست شما و چون حسن ردّ
امانت و حکم بعدل عقلی است احتیاج بدلیل ندارد و واضح است که امر بآن موعظه حسنه است و باید اطاعت شود و خداوند
شنونده است اقوال و احکام شما را و بینا است افعال و اعمال شما را که چگونه حکم مینمائید بحق یا باطل و چگونه از امانت
[ نگهداري مینمائید و مسترد میدارید و بر وفق آن بشما پاداش خواهد داد [ صفحه 71
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 59
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم فَإِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوه إِلَی اللّه وَ الرَّسُول إِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللّهِ
268- وَ الیَوم الآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَن تَأوِیلًا [ 59 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر و صاحبان امر را از خودتان پس اگر نزاع کنید در چیزي پس
رجوع نمائید آنرا بخدا و پیغمبر اگر باشید ایمان داران بخدا و روز بازپسین اینکه بهتر است و نیکوتر از جهت رجوع
تفسیر
. در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که مقصود مائیم بالخصوص که امر فرموده است خداوند جمیع اهل
ایمان را بطاعت ما تا روز قیامت و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که پرسیدند از آنحضرت که آیا اطاعت اوصیاء
واجب است فرمود بلی آنها کسانی هستند که خداوند اطاعت آنها را واجب فرموده در اینکه آیه و آیه إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه و نیز در
کافی و عیاشی از آنحضرت نقل نموده است که اینکه آیه نازل شده است در باره علی بن ابی طالب و حسن و حسین علیهم السلام
راوي میگوید بحضرت عرض شد که مردم میگویند پس چرا اسم علی و اهل بیت در کتاب برده نشده است حضرت فرمود بآنها
بگو نماز و زکوة و حج نازل شد ولی در قرآن عدد رکعات نماز و حدّ نصاب و میزان زکوة و کیفیت حج و عدد طواف بیان نشد تا
هر یک را پیغمبر [ص] تفسیر و بیان فرمود همچنین اینکه آیه نازل شد در باره علی [ع] و حسن [ع] و حسین [ع] و فرمود پیغمبر در
باره علی [ع] هر کس من مولاي اویم علی مولاي او است و فرمود وصیت میکنم شما را بکتاب خدا و اهل بیت خود من از خدا
مسئلت نمودم که جدائی نیاندازد بین آندو تا وارد نماید آندو را بر من لب حوض و خدا اجابت فرمود و فرمود شما بآنها چیزي
نیاموزید چون آنها اعلمند از شما و فرمود آنها شما را از در هدایت خارج نمیکنند و داخل در راه ضلالت نمینمایند و اگر پیغمبر
صفحه 179 از 656
[ص] بیان نمیفرمود که کیانند اهل بیت خود هر آینه ادعا مینمودند آنرا آل فلان و فلان و لیکن خداوند آیه تطهیر را براي تصدیق
پیغمبر [ص] نازل فرمود در باره اهل بیت او و آنحضرت علی [ع] و حسن [ع] و حسین [ع] و فاطمه [ع] را در زیر کسا جمع نمود در
خانهام سلمه پس فرمود خدایا هر پیغمبري اهلی و امانتی داشت و اینها اهل بیت و امانت منند ام سلمه عرض کرد من از اهل بیت
شما نیستم فرمود تو خوبی ولی اینها اهل بیت و امانت و زین منند و در روایت عیاشی پیش از آل فلان و فلان آل عباس و آل عقیل
409 [ صفحه 72 ] و از حضرت صادق [ع] روایت شده است که از آنحضرت سؤال نمودند از چیزیکه - ذکر شده است -قرآن- 381
بناء ارکان اسلام بر آنست و علم بآن براي عمل لازم است و جهل بغیر آن مضر نیست فرمود شهادت بوحدانیت خداوند و رسالت
محمّد [ص] و اقرار بحق بودن آنچه او آورده است از نزد خدا و حق در اموال که زکوة است و ولایتی که خداوند امر فرموده است
بآن که ولایت آل محمّد [ص] است که پیغمبر [ص] فرمود کسیکه بمیرد و نشناسد امام زمان خود را مرده است بمردن جاهلیت و
اینکه آیه را تلاوت فرمود و فرمود اول علی [ع] بود بعد از آن حسن [ع] بعد از آن حسین [ع] بعد او علی بن الحسین بعد از آن
محمّد بن علی بعد از آن از همین قرار است امر همانا زمین برقرار نمیماند مگر بامام و در معانی از سلیم بن قیس هلالی نقل نموده
که از امیر المؤمنین [ع] پرسیدم کمتر چیزي که شخص بسبب آن گمراه میشود چیست فرمود آنستکه نشناسد کسی را که خداوند
امر نموده است بطاعت او و واجب فرموده ولایت او را و قرار داده است او را حجت خود در زمین و شاهد خود بر خلق عرض کردم
آنها کیانند یا امیر المؤمنین فرمود آنها آنانند که خداوند قرین فرمود آنها را با خود و رسول خود در اینکه آیه و تلاوت فرمود پس
من برخواستم و سر مبارکش را بوسیدم و عرض کردم امر را بر من مکشوف فرمودي و عقده دلم را گشودي و شک را از قلبم
زدودي و در اکمال از جابر بن عبد اللّه انصاري روایت نموده که چون اینکه آیه نازل شد عرض کردم یا رسول اللّه خدا و پیغمبر
[ص] را شناختیم صاحبان امر که خداوند طاعت آنانرا مقرون بطاعت پیغمبر نموده کیانند فرمود آنها جانشینان منند و ائمه مسلمین
بعد از من اول آنها علی بن ابی طالب است پس از آن حسن بعد حسین بعد علی بن الحسین بعد محمّد بن علی که معروف است در
توریۀ بباقر و اي جابر تو ادراك میکنی او را چون ملاقات نمودي او را سلام مرا باو برسان بعد از او صادق جعفر بن محمّد است
بعد موسی بن جعفر بعد علی بن موسی بعد محمّد بن علی بعد علی بن محمّد بعد حسن بن علی بعد همنام و هم کنیه من که حجت
خدا است در زمین و بقیۀ اللّه در بندگانش پسر حسن بن علی که خداوند بدست او فتح مینماید مشارق زمین و مغاربش را او کسی
است که غیبت مینماید از شیعیان و دوستان خود غیبتی که ثابت نمیماند بر قول بامامت او مگر کسیکه امتحان نموده است خداوند
قلب او را براي ایمان جابر میگوید من عرض کردم یا رسول اللّه آیا از براي شیعیان او انتفاع است بوجود او در زمان غیبت [ صفحه
73 ] او پیغمبر فرمود قسم بخداوندیکه مرا به نبوّت مبعوث فرمود آنها استضائه مینمایند بنور او و منتفع میشوند بولایت او مانند انتفاع
آنها بآفتاب اگر چه در پس ابر باشد اي جابر اینکه از سرّ مکنون و علم محزون الهی است کتمان نما آنرا مگر از اهلش و اخبار به
اینکه معنی در کتب متداوله معتبره از حدّ احصاء خارج است و در توحید از امیر المؤمنین [ع] روایت نموده که بشناسید خدا را
بخدائی و پیغمبر را به پیغمبري و صاحبان امر را بمعروف و عدل و احسان و در علل از آنحضرت روایت نموده که حق طاعت نیست
براي کسیکه معصیت کند خدا را و جز اینکه نیست که حق طاعت براي خدا است و پیغمبر او و صاحبان امر و همانا خدا امر فرمود
بطاعت پیغمبر براي آنکه او معصوم و مطهّر است امر نمیکند بمعصیت خدا و همانا امر فرمود بطاعت صاحبان امر براي آنکه آنها
داراي عصمت و طهارتند و امر نمیکنند بمعصیت خدا حقیر عرض میکنم بعد از ذکر اینکه روایات و استدلال ائمه اطهار بر مدلول
آیه انصافا جاي شبهه و تردید براي منصف در مفاد آیه و انطباق آن با ظاهر لفظ باقی نمیماند لذا فائده بر نقل اقوال دیگر در تفسیر
اولو الامر و شبهات ننگآور فخر رازي جز کلال و ملال مرتّب نیست پس اگر نزاع شد بین مأمورین در اینکه آیه در امري از امور
دین باید رجوع کنند در حکم آن به کتاب خدا و سنت پیغمبر و احادیث معتبره ائمه اطهار که خداوند امر نموده است بطاعت آنها
و پیغمبر [ص] وصیت فرموده است بمراجعه بآنها و محول فرمود است تفسیر کتاب را به بیان آنها که حقا مراجعه بآنها مراجعه بخدا
صفحه 180 از 656
و پیغمبر است چنانچه قمّی ره از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که خدا فرمود اگر نزاع کردید در چیزي رجوع کنید آن را
بخدا و پیغمبر و صاحبان امر از خودتان و در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که اینکه آیه را بنحویکه مفید
اینکه معنی است قرائت فرمود و فرمود اینکه چنین نازل شده است و چگونه امر میکند خداوند بطاعت اولیاء امر و ترخیص میکند
منازعه با آنها را اینکه خطاب بمأمورین است که امر باطاعت شدهاند حقیر عرض میکنم گویا حضرات تصور میکردند که خطاب
در اینجمله متوجه بصاحبان امر هم هست که اگر آنها با مأمورین در امري اختلاف نمودند باید به پیغمبر مراجعه نمایند لذا امام
اشاره بردّ آنها فرموده که مخاطب ذیل و صدر آیه یکیست و آمر مأمور نمیشود و خدا ترخیص در منازعه با حاکم خود نمیکند و
مراد نزول فردوه الی اللّه و الرسول و اولی الامر منکم است در نهج البلاغه در ردّ بر خوارج که منکر تحکیم شدهاند امیر المؤمنین
[ع] فرموده که ما مردم را حکم قرار [ صفحه 74 ] ندادیم همانا حکم قرار دادیم قرآن را و چون قرآن کلام اللّه صامت است ترجمان
لازم دارد و چون قوم دعوت نمودند ما را بحکومت قرآن نخواستیم ما از فریقی باشیم که از حکومت قرآن رو گردان شوند با آنکه
خداوند فرموده پس اگر نزاع نمودید در امري رجوع نمائید آنرا بخدا و رسول و رجوع بخدا آنستکه حکم شود بکتاب او و رجوع
به پیغمبر آنستکه رجوع شود بسنّت او و چون حکم بصدق شود در کتاب خدا ما احق مردم با مریم و اگر حکم شود بسنّت پیغمبر
ما اولی باو هستیم و در عهدنامه آنحضرت بمالک اشتر است رجوع کن بخدا و پیغمبر هر مشکلی را که بتو رو آورد و هر امریرا که
بر تو مشتبه شود خداوند فرموده است بقومیکه خواسته است ارشاد فرماید آنها را اطاعت کنید خدا و پیغمبر و صاحبان امر خودتان
را پس اگر نزاع نمودید در چیزي رد نمائید آنرا بخدا و پیغمبر پس رد کننده بخدا اخذ کننده بمحکم کتاب او است و رد کننده به
پیغمبر اخذ کننده بسنّت جامعه غیر مفّرقه است حقیر عرض میکنم رد کننده بصاحبان امر هم اخذ کننده به اخبار معتبره آنها است و
اینکه از لوازم ایمان بخدا و روز جزا است و اینکه رد و رجوع بهترین رد و نیکوترین تاویل است از آنچه مخالفین حق اختیار
نمودند از رجوع بابو حنیفه و شافعی و مالک و حنبل و غیر آنها.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 60
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزعُمُونَ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِهِ
260- وَ یُرِیدُ الشَّیطان أَن یُضِلَّهُم ضَلالًا بَعِیداً [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا ندیدي آنانرا که گمان میکنند که آنها ایمان آوردند بآنچه فرستاده شد بتو و آنچه فرستاده شد پیش از تو میخواهند که داوري
برند نزد مضل و بتحقیق مأمور شدند که کافر شوند بآن و میخواهد شیطان که گمراه کند آنها را گمراهی دوري
تفسیر
. قمی ره فرموده نازل شده است در باره زبیر بن العوام که با یهودي در سر باغی نزاع داشت و زبیر راضی شد بحکومت إبن شیبه
یهودي و آن یهودي راضی شد بحکومت پیغمبر [ص] پس اینکه آیه نازل شد و طاغوت سابقا ذکر شد که معانی متعدده از آن شده
است از قبیل بت و شیطان و مضل و غیرها و بنظر حقیر تمام اینکه معانی از قبیل مصداق است و اینکه کلمه مشتق از طغیان و مفید
صفحه 181 از 656
مبالغه در آنست و معلوم است که راضی شدن بحکومت [ صفحه 75 ] کسی گرویدن باو است و اینکه منافی با اعراض و وجوب
اجتناب و عدم اعتماد و ترك و داد با آنها است و در بعضی از روایات باین آیه تمسک شده است بر حرمت ترافع نزد مخالفین و
سلاطین جور و قضاة آنها و ایجاب فرمودند رجوع بحکام شرع و فقهاء شیعه را و حقیر در اینکه باب رساله مستقله نوشته و شقوق
مسئله را با مدارك آن متعرض شدهام و تقویت نمودم جواز رجوع را در صورت توقف احقاق حق بر مراجعه بآنها خصوص اگر بر
سبیل استعانت باشد نه ترافع و رضاي بحکومت آنها و شیطان بیکدرجه ضلالت شخص اکتفا نمیکند بلکه اراده او آنستکه بکلی
شخص را از حق و راه هدایت دور کند که هر چه بدود و بگردد براه هدایت نرسد و حق را نجوید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 61
اشاره
135- وَ إِذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسُول رَأَیتَ المُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً [ 61 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون گفته شود مر ایشانرا بیائید بسوي آنچه فرستاده است خدا و بسوي پیغمبر میبینی منافقانرا که باز میدارند آنرا از تو بازداشتنی.
تفسیر
. قمی ره فرموده اینکه آیه در شأن اعداء آل محمّد [ص] نازل شده است و صدّ بمعنی منع یا اعراض است که منافقین از مراجعه
مردم به پیغمبر [ص] و آل او مینمودند باتمام قواء و میکوشیدند در محو آثار آنها.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 62
اشاره
144- فَکَیفَ إِذا أَصابَتهُم مُصِیبَۀٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُم جاؤُكَ یَحلِفُونَ بِاللّه إِن أَرَدنا إِلاّ إِحساناً وَ تَوفِیقاً [ 62 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس چگونه است وقتی برسد آنها را مصیبتی بسبب آنچه پیش فرستاده است دستهاشان پس بیایند نزد تو قسم یاد کنند بخدا که
نخواستیم مگر نیکوئی و توافق را.
تفسیر
. حضرات منافقین وقتی مورد عقوبت الهی و سخط پیغمبر [ص] واقع میشدند براي اعراض از آنحضرت و رجوع بطاغیان ناچار در
محضر آنحضرت حاضر میشدند و معذرت میطلبیدند و قسم یاد مینمودند که ما غرضی در اینعمل نداشتیم جز آنکه چون مشاغل
حضرتت زیاد بود نخواستیم مزاحم شویم غرض ما نیکوئی بود نسبت بتو و طرفین مرافعه که توافق نظر بین آنها حاصل شود و رفع
صفحه 182 از 656
[ خصومت گردد بدون آنکه گرد ملال از اینکه قیل و قال بر خاطر مبارکت بنشیند. [ صفحه 76
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 63
اشاره
139- أُولئِکَ الَّذِینَ یَعلَم اللّه ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولًا بَلِیغاً [ 63 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنگروه آنانند که میداند خدا آنچه در دلهاي ایشان است پس روي گردان از آنها و پند ده ایشانرا و بگو بآنها در باره خودهاشان
گفتاري واضح و مؤثر.
تفسیر
. خداوند تعالی اینکه جماعت مکّار را رسوا فرمود و شرك و نفاق آنها را به پیغمبر خود اعلام داشت ولی نظر بمصالحیکه در بقاء
آنها بود امر فرمود پیغمبر را باعراض و ترك عقوبت آنها و در کافی و عیاشی از حضرت کاظم [ع] روایت نموده که جهت اعراض
آن بود که شقاوت و عذاب آنها مقدر شده بود حقیر عرض میکنم و اینکه منافی با امر بموعظه بلسان نیست چون براي اتمام حجت
بوده و نیز امر فرمود پیغمبر را که در باره نفوس خبیثه آنها تهدید و تخویف شدیدي بفرماید که مؤثر باشد در آنها مانند قتل و
استیصال اگر بعدا از آنها نفاق بروز نماید یا آنکه مراد از فی انفسهم آنستکه وقتی خودشان تنها باشند نصح و تحذیر شوند که
اثرش بیشتر باشد و بدانند که فقط منظور نصیحت آنها است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 64
اشاره
وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذن اللّه وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُم الرَّسُول لَوَجَ دُوا اللّهَ تَوّاباً
208- رَحِیماً [ 64 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نفرستادیم هیچ پیغمبري را مگر براي آنکه اطاعت کرده شود بفرمان خدا و اگر آنکه ایشان هنگامیکه ستم کردند بر خودهاشان
آمدندي ترا پس آمرزش خواستندي از خدا و طلب آمرزش نمودي براي ایشان پیغمبر هر آینه یافتندي خدا را توبهپذیر مهربان.
تفسیر
. باز دریاي رحمت الهی بجنبش آمده اولا اشاره فرموده بآنکه کسانیکه راضی بحکم پیغمبر نشدند کافرند چون غرض از ارسال
رسول مطاعیّت او است ثانیا اشاره فرموده بآنکه اینکه ظلمی بود که آنها در باره خودشان نمودند که نفاق ورزیدند و حق خودشان
صفحه 183 از 656
را تضییع نمودند یا اگر نائل هم شدند از راه حرام تحصیل کردند ثالثا فرموده که مأیوس از رحمت الهی نباشند اگر بیایند نزد پیغمبر
و از روي اخلاص بدرگاه الهی تائب شوند و از خدا طلب مغفرت نمایند و آنحضرت را شفیع قرار دهند تا براي آنها طلب مغفرت
[ فرماید خداوند توبه آنها را قبول خواهد فرمود. [ صفحه 77
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 65
اشاره
- فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَ َ ض یتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً [ 65 ] -قرآن- 1
164
ترجمه
پس نه چنین است قسم به پروردگار تو ایمان نخواهند داشت تا آنکه حاکم کنند ترا در آنچه خلاف شود میانشان پس نیابند در
خودهاشان سختیی از آنچه حکم کردي تو و منقاد شوند منقاد شدنی.
تفسیر
. یکی از علائم قطعیه ایمان رضاي بحکم خدا و تسلیم بقضاء او است و تا شخص چنین نباشد مؤمن حقیقی نیست و اینکه معنی در
موقع مشاجره و اختلاف و نزاع ظهور پیدا میکند که با کثرت شوق بغلبه بر خصم و نیل خود بمقصود از مال و منصب وقتی ببیند
حکم خدا با طرف او است بدون آنکه در نفس خود کلفتی احساس نماید با کمال سهولت و انقیاد ظاهرا و باطنا تسلیم امر و حکم
الهی شود و چون ملازمه ایمان حقیقی با اینکه معنی و اینکه خلق مخفی بوده در کلام الهی اولا مؤکد بنفی غیر و ثانیا مؤکد بقسم
گردیده است و در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که خداوند امیر المؤمنین [ع] را مخاطب فرمود در کلام خود و آیه قبل و
اینکه آیه را تلاوت فرمود و ما شجر بینهم را بآنچه اهل نفاق قرار داد نمودند که اگر پیغمبر از دنیا رفت نگذارند خلافت به بنی
هاشم برسد و ما قضیت را به قتل یا عفو از امیر المؤمنین [ع] نسبت بآنها تفسیر فرمود حقیر عرض میکنم خلاصه روایت آنستکه
اینکه آیه و آیه قبل هم در بیان حال مخالفین است که تا راضی بحکم امیر المؤمنین نشوند مؤمن نیستند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 66
اشاره
وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَنِ اقتُلُوا أَنفُسَ کُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه إِلاّ قَلِیل مِنهُم وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِه لَکانَ خَیراً لَهُم وَ
219- أَشَدَّ تَثبِیتاً [ 66 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر آنکه ما نوشته بودیم بر آنها که بکشید خودهاتان را یا بیرون روید از دیارتان بجا نمیآوردند آنرا مگر کمی از آنها و اگر آنها
صفحه 184 از 656
بجا آورده بودند آنچه را پند داده میشدند بآن هر آینه بود بهتر براي آنها و شدیدتر در ثبات.
تفسیر
. کسی ثابت قدم در دین استکه در موقع جهاد از جان خود دریغ ننماید با فرضا اگر حکم الهی صادر شود براي امتحان یا کفاره
گناه که خود را بکشد یا جلاء وطن نماید حاضر باشد چنانچه در قصه بنی اسرائیل گذشت و اگر کسی خود را مسلمان بداند و تا
ایندرجه حاضر نباشد شایسته توبیخ و ملامت است مدعیان اسلام از [ صفحه 78 ] اینکه قبیل نیستند مگر کمی از آنها و اگر متعظ
شوند مردم بمواعظ قرآنیه و اطاعت خدا و پیغمبر را شعار خود نموده در مقام امتثال از هیچ امر مضایقه ننمایند بهتر است براي آنها
و موجب آنست در دین راسختر و ثابت قدمتر باشند و در کافی از حضرت باقر [ع] و حضرت صادق [ع] دو روایت نقل نموده که
جمعا دلالت دارد بر آنکه منظور اصلی آیه آنستکه اگر اهل خلاف بجاي میآوردند موعظه را که بآنها شده بود نسبت بحق امیر
المؤمنین [ع] براي آنها خیر و موجب ثبات در دین بود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 67
اشاره
55- وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً [ 67 ] -قرآن- 1
ترجمه
و در آنهنگام هر آینه میدادیمشان از نزد خودمان مزدي بزرگ.
تفسیر
. ثبات قدم در دین علاوه بر محبوبیت ذاتی و منافع دنیوي موجب آنستکه خداوند از خزانه رحمت خود ثواب بزرگ که نعیم
نامتناهی است بالاستحقاق بصاحب آن کرم فرماید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 68
اشاره
41- وَ لَهَدَیناهُم صِراطاً مُستَقِیماً [ 68 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه راه نمائی مینمودیمشان براه راست.
تفسیر
صفحه 185 از 656
. کسیکه بعلم خود عمل نماید توفیق الهی شامل حال او میشود و راه حق را باو مینماید و واصل بحق میشود چنانچه از پیغمبر [ص]
روایت شده است که کسیکه بعلم خود عمل نماید خداوند علمی را که ندانسته باشد باو عطا خواهد فرمود و معنی صراط مستقیم
در سوره حمد گذشت.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 69
اشاره
- [ وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً [ 69
201- قرآن- 1
ترجمه
و کسانیکه اطاعت کنند خدا و پیغمبر را پس آنانند با کسانیکه انعام فرموده است خدا بر آنها از پیغمبران و راستگویان و شهیدان و
نیکمردان و خوبند آنگروه از جهت رفاقت.
تفسیر
. کسانیکه اطاعت خدا و پیغمبر را نمودند یا پیغمبرانند یا اولیاء خدا که در اقوال و افعالشان صادق و بکمال علم و معرفت نائلند یا
مجاهدین در راه خدایند بجهاد اصغر که در معرکه جنگ کشته شدند یا بجهاد اکبر که نفس اماره خود را بقوّه عقل کشتهاند و یا
مردان خوب و متدین نیکو سیرت و پسندیده خصلتند و اینها همه [ صفحه 79 ] مستغرق نعمت جاوید الهی هستند نهایت آنکه
مراتب آنها مختلف و مقامات آنها اعلی و ادنی دارد ولی در عین حال همه با یکدیگر دوست و رفیق و مهربانند و هیچکدام از
یکدیگر کدورت و ملالتی ندارند و چه خوب رفقائی هستند و رفیق مانند صدیق بر یکی و جماعت صادق میشود و در کافی از
حضرت باقر [ع] روایت نموده که اعانت نمائید ما را بورع همانا کسیکه ملاقات نماید خدا را با ورع از براي او نزد خداوند مقام
وسیعی است و اینکه آیه را تلاوت فرمودند پس از آن فرمودند از ما است پیغمبر و از ما است صدّیق و از ما هستند شهیدان و از ما
هستند نیکوکاران و از حضرت صادق [ع] روایت نموده که مؤمنان دو دستهاند یک دسته آنانند که بشروط الهی وفا نموده و لغزشی
براي آنها روي نداده و آنها با انبیا و صدّیقین و شهداء و صالحین محشورند و شفاعت مینمایند و کسی شفاعت آنها را نمینماید و
یک دسته آنانند که لغزشی براي آنها روي داده که مورد شفاعت خواهند شد و عاقبت آنها بخیر است و عیاشی از آنحضرت
روایت نموده که خطاب فرمود به بعضی از شیعیان و فرمود شما صالحانید که خداوند در اینکه آیه یاد از شما فرموده پس بزیور
صلاح آراسته شوید چنانچه خداوند شما را باین اسم خوانده است و عیاشی از حضرت رضا [ع] نقل نموده که حق خدا است که
دوست ما را رفیق پیغمبران و صدّیقان و شهداء و صالحان قرار دهد و چه خوب رفقائی هستند آنها و در عیون از پیغمبر [ص]
روایت نموده که از براي هر امتی فاروق و صدّیقی است و صدیق و فاروق اینکه امت علی بن ابی طالب [ع] است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 70
اشاره
صفحه 186 از 656
62- ذلِکَ الفَضل مِنَ اللّه وَ کَفی بِاللّه عَلِیماً [ 70 ] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه فضل از خداست و کافی است خدا که دانا باشد
تفسیر
. کسیکه اطاعت خدا و رسول را نماید استحقاق ثواب پیدا میکند باین معنی که سزاوار میشود بر خداوند که اجر او را بحسب قدر و
میزان عملش باو عنایت فرماید نه آنکه حقی از او بر خداوند ثابت میگردد زیرا هر چه بنده بجا آورد شکر نعمت و اداء وظیفه
عبودیت است پس ثواب اگر چه باستحقاق هم باشد از خداوند تفضل است علاوه آنکه نعیم اخروي هر قدر باشد زائد بر میزان
استحقاق است چون ابدي است چگونه میتوان اجر غیر متناهی را قیاس نمود با عمل متناهی آنهم بهشت با آنهمه نعمتهاي
گوناگون که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بقلب بشري خطور [ صفحه 80 ] کرده آنهم با چنین رفقا پس هر چه هست
فضل است از خداوند و او میداند مقدار فضل خود و میزان استحقاق بندگانرا و کافی است علم او براي علم ما که بمیزان استحقاق
و لیاقت خودمان مورد فضل الهی خواهیم گردید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 71
اشاره
94- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً [ 71 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنانکه ایمان آوردید بگیرید سلاحتان را پس کوچ کنید دسته دسته یا کوچ کنید تمامی
تفسیر
. در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که بگیرید اسلحه خود را و اینکه نام اسلحه حذر شده است براي آنستکه بوسیله سلاح
از محذور پرهیز میشود و ثبات دستههاي لشگرند و عسکر تمام آنها است حقیر عرض میکنم معنی ظاهر آیه واضح است که اسلحه
بپوشید و بجهاد بروید ولی ممکن است استفاده شود که مهیّا و آماده کار باشید و رو بخدا روید و در هر عمل خیري قبلا تهیه
اسباب آنرا نمائید خواه عملی باشد که شرکت تمام مسلمین در آن لازم خواه اقدام بعض در انجام آن کافی باشد و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 72
اشاره
144- وَ إِن مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَۀٌ قالَ قَد أَنعَمَ اللّه عَلَی إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً [ 72 ] -قرآن- 1
صفحه 187 از 656
ترجمه
و همانا از شما هر آینه کسی است که درنک میکند پس اگر برسد شما را مصیبتی میگوید بتحقیق انعام کرد خدا بر من چون نبودم
با ایشان حاضر.
تفسیر
. بطّ اء لازم و متعددي استعمال میشود که درنگ نمودن و وادار کردن غیر بدرنگ است چنانچه عمل منافقین بود و لام در اینجا
جواب قسم است و مصیبت قتل و نهب و هزیمت و امثال آنها است که چون بمسلمین میرسید منافقین بآنها میگفتند نعمت خداوند
شامل ما شد که در جنگ حاضر نبودیم و باین مصائب گرفتار نشدیم قمی و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نمودهاند که اگر
اینکه کلمه را اهل مشرق و مغرب بگویند از ایمان خارج میشوند لکن چون آنها بزبان ایمان آورده بودند خداوند بر حسب اقرار
خودشان آنها را مؤمنان خوانده است یعنی در آیه قبل و در روایت دیگر است که خداوند آنها را مؤمنان خوانده با آنکه از مؤمنان
نیستند و کرامتی براي آنها نیست حقیر عرض میکنم چون بر طبق روایت اوّل اطلاق مؤمن بر حسب اقرار خودشان بوده و خواسته
است خدا بآنها [ صفحه 81 ] بفهماند که شما اسم بلا مسمی براي خودتان قرار دادید شاید خودشان متوجه شوند که اینکه لازمه
ایمان نیست علاوه بر آنکه ظاهرا مؤمنند و پاك و جان و مالشان محفوظ و احکام نکاح و مواریث براي آنها مقرر ولی باطنا کافر و
حالشان در آخرت از کفار بدتر است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 73
اشاره
166- وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل مِنَ اللّه لَیَقُولَن کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً [ 73 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه اگر برسد شما را فضلی از خداوند البته میگوید گویا نبوده است میان شما و او دوستیء ایکاش من بودم با ایشان پس فائز
میشدم بفوز بزرگ
تفسیر
. کسیکه با جمعی در مقصد مهمی شرکت دارد باید منظورش پیشرفت آنمقصد باشد و اگر مدعی دوستی است باید خیر دوستش
را طالب باشد و مقصودش از دوستی مال و منال دنیوي نباشد و الا منافق است و دروغ میگوید دوست مال و جاه است و اگر بهبیند
دوستش ظفر یافته و غنیمتی بدست آورده باید خوشحال شود و اینکه منافقین بر عکس اگر میدیدند مسلمانان در جنگ ظفر یافتند
و غنائمی بدست آوردند مانند کسیکه اصلا با کسی دوستی ندارد با کمال تاسف و تحسر میگفتند اي قوم کاش ما با آنها بودیم و
غنائم زیادي بدست میآوردیم و از اینجا ضعف ایمان و سستی عقیده آنها کشف میشد که گویا از اظهار اسلام و مودت با مسلمین
جز مال و منال دنیوي منظوري نداشتند که اگر جان و مالشان محفوظ مانده بود خوشحال بودند اگر چه بر مسلمین شکست وارد
صفحه 188 از 656
شده بود و اگر از غنیمت محروم شده بودند ملول بودند اگر چه بر مسلمین ظفر یافته بودند با آنکه لازمه ایمان و مودت عکس
اینکه است و جمله یا لیتنی مقول قول هر یک از منافقین و جمله کان لم یکن معترضه است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 74
اشاره
- [ فَلیُقاتِل فِی سَبِیل اللّه الَّذِینَ یَشرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل اللّه فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتِیه أَجراً عَظِیماً [ 74
185- قرآن- 1
ترجمه
پس باید جهاد کنند در راه خدا آنانکه فروختند زندگانی دنیا را بآخرت و هر که کارزار کند در راه خدا پس کشته شود یا غالب
آید پس زود باشد بدهیم او را مزدي بزرگ
تفسیر
. جهاد در راه خدا کار هر کس نیست کار کسانی است که در راه خدا از جان گذشته و دنیا را داده و آخرت را در عوض گرفتهاند
و شخص مجاهد که بچنین [ صفحه 82 ] مقامی فائز شده بمال و جاه دنیا اعتنا ندارد و فوز عظیم نمیداند جز اجر عظیم را که خداوند
بمجاهدین وعده فرموده چه بشهادت برسند چه نرسند و ترك جهاد را نعمت نمیپندارد چنانچه منافقین پنداشتند بلکه نصب العین
همت آن فقط دو چیز است که یا کشته شود و بفیض شهادت نائل گردد یا غالب شود و موفق بنصرت دین و اعلاء کلمه حق شده
باشد نهایت آنکه اولا و بالذات منظورش ترویج دین است ثانیا و بالعرض شهادت و نیل به جنّت دیگر فرار چه معنی دارد جز
حرمان از مقصد و مقصود در کافی و غیره از حضرت صادق [ع] روایت فرموده که پیغمبر فرمود فوق هر خوبی خوبیء است تا
بشهادت برسد و چون به اینکه مقام رسید فوق آن خوبیء نیست و از آنحضرت روایت شده است که کسیکه در راه خدا کشته شود
خداوند هیچ یک از گناهان او را باو ارائه نمیدهد و از پیغمبر [ص] روایت شده است که از براي شهید هفت خصلت است از جانب
خداوند اوّل آنکه در اول قطره خون او تمام گناهانش آمرزیده میشود دوم آنکه سر او در دامن دو حور العین قرار میگیرد که غبار
از صورت او پاك مینمایند و باو مرحبا میگویند و او جواب میدهد سوم آنکه لباس بهشتی باو پوشانده میشود چهارم خازنان
بهشت مبادرت مینمایند در آوردن بوي خوشی براي او که به بینند از دست کدام یک میستاند پنجم آنکه مقام و منزل او باو ارائه
داده میشود ششم برفیق او اجازه گردش در تمام بهشت داده میشود هفتم آنکه نظر میکند بوجه خدا که آن راحت هر پیغمبر و
شهیدي است رزقنا اللّه تعالی انشاء اللّه.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 75
اشاره
وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه وَ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال وَ النِّساءِ وَ الوِلدان الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه القَریَۀِ الظّالِم أَهلُها
276- وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیا وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصِیراً [ 75 ] -قرآن- 1
صفحه 189 از 656
ترجمه
و چیست شما را که جهاد نمیکنید در راه خدا و ضعیفان از مردان و زنان و کودکان که میگویند اي پروردگار ما خارج فرما ما را از
اینکه بلد که ستمکارند اهلش و قرار بده براي ما از نزد خود صاحب اختیاري و قرار ده براي ما از نزد خود یاوري
تفسیر
. گفتهاند بعد از هجرت پیغمبر [ص] از مکّه معظمه بمدینه طیّبه جمعی از ضعفاء و زنان و کودکان مسلمان در آنجا بودند که
نمیتوانستند مهاجرت بمدینه نمایند علاوه بر آنکه کفار مانع از حرکت آنها بودند و بآنها انواع اذیت و آزار را مینمودند [ صفحه
83 ] و آنها چاره جز دعا نداشتند از خدا میخواستند که پیغمبر را نصرت دهد بر کفار و فتح مکه را نصیب او فرماید بعضی از آنها
را خداوند تمکن داد که در مدینه بمسلمین ملحق شدند و بعضی بحال خود باقی ماندند و اطفال کوچک را با خودشان در دعا
حاضر و شریک نمودند تا خداوند اجابت فرمود و بهترین ولی و ناصر را که پیغمبر اکرم بود براي آنها رساند که مکه را فتح نمود و
آنها را از ذلت و اسارت نجات داد و خداوند در اینکه آیه خطاب بمسلمین فرموده که چه عذر دارید که جهاد نمیکنید در راه
طاعت خدا و اعزاز دین و اعلاء کلمه حق و راه استخلاص ضعفاء مسلمانان از چنگال کفار یا آنکه چرا جهاد نمیکنید در راه خدا
بخصوص راه مستضعفین اگر منصوب باختصاص باشد چون راه خدا شامل هر خیري است و البته ملاحظه حال اینکه قبیل اشخاص
بیشتر موجب تهییج بجهاد میشود خصوصا اگر آنها از اقربا باشند و قریه اگر چه در متن لغت بمعنی ده است ولی در شهر هم
استعمال میشود و عیاشی از صادقین علیهما السّلام در تفسیر اینکه آیه روایت نموده که آنگروه مائیم حقیر عرض میکنم در
اینصورت ظاهرا مراد از رجال امیر المؤمنین [ع] و مراد از نساء حضرت زهرا [ع] و مراد از ولدان ائمه اطهارند و مراد از قریه دنیا
است که اهل آن بر عترت طیّبه ظلم نمودند بحدیکه مرگ خود را از خدا طلب فرمودند و مراد از ولی و نصیر امام غائب عجل اللّه
تعالی فرجه است که ولی دم مظلوم کربلا و ناصر دین حق و ائمه هدي است و آیه تعریض بر مسلمین است که چرا ترك نصرت
آل محمّد [ص] را مینمایند و اللّه اعلم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 76
اشاره
- [ الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیل الطّاغُوت فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطان إِن کَیدَ الشَّیطان کانَ ضَعِیفاً [ 76
193- قرآن- 1
ترجمه
آنانکه ایمان آوردند جهاد میکنند در راه خدا و آنانکه کافر شدند کارزار میکنند در راه ابلیس پس مقاتله کنید با دوستان شیطان
همانا مکر شیطان باشد سست
تفسیر
صفحه 190 از 656
. اهل ایمان جهاد میکنند براي اطاعت امر خدا و طلب خوشنودي او و در طریق وصول بحق و اهل کفر جنگ میکنند در طریق
اطاعت ابلیس و رضاي او و رسیدن باو پس اهل ایمان اولیاء خدا هستند و خداوند ولی و ناصر آنها است و اهل کفر اولیاء شیطانند
و او ولی و یاور آنها است چون هر کس از اتباع خود حمایت میکند و قوه و قدرت خداوند فوق هر قوه و قدرت است البته
نمیگذارد اولیاء خود مغلوب شوند و از آنها [ صفحه 84 ] حمایت و نگهداري میفرماید و مکر شیطان ضعیف و سست و محدود و
موقت است پس باید جهاد در راه خدا نمود و واصل باو شد که عاقبت غلبه با حزب او است و همه باو رجوع مینمایند و شیطان و
حزبش مضمحل و فانی خواهند گشت چنانچه همیشه همینطور بوده که اگر اهل باطل چند روزي جولانی داشتهاند بالاخره مغلوب
و فانی شدهاند و اهل حق غالب شده و باقی ماندهاند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 77
اشاره
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِم القِتال إِذا فَرِیق مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَۀِ
اللّه أَو أَشَ دَّ خَشیَۀً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَ ل قَرِیب قُل مَتاع الدُّنیا قَلِیل وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن اتَّقی وَ لا
413- تُظلَمُونَ فَتِیلًا [ 77 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا ندیدي آنانرا که گفته شد بآنها باز دارید دستهاي خود را و بر پا کنید نماز را و بدهید زکوة را پس چون نوشته شد بر آنها
جهاد آنگاه پاره از ایشان میترسیدند از مردم مانند ترسیدن از خدا یا شدیدتر در ترسیدن و گفتند اي پروردگار ما براي چه نوشتی
بر ما جهاد را چرا تاخیر نیانداختی ما را تا مدت نزدیکی بگو بهره دنیا اندك است و آخرت بهتر است براي کسیکه پرهیزکار شد و
ستم کرده نمیشوید مقدار کمی
تفسیر
. اصحاب پیغمبر [ص] وقتی در مکه بودند مأمور بصبر و سکون و ترك مقاتله با کفار و اقامه نماز و اداء زکوة بودند و چون از
مشرکین بآنها آزار و اذیت میرسید شکایت به پیغمبر [ص] مینمودند و اذن مقاتله با آنها را میطلبیدند و چون مصلحت نبود مأذون
نمیشدند تا آنکه بمدینه هجرت نمودند و مرخص در جهاد شدند یکعده از آنها اظهار خوف از جنگ با کفار مینمودند آنعده هم
مختلف بودند بعضی از آنها بقدریکه از خداوند میترسیدند که مبادا بر آنها عذاب نازل فرماید از کفّار میترسیدند که مبادا در
جنگ با آنها کشته شوند و بعضی که ضعف ایمانشان زیادتر از اینکه بود از کفار بیشتر میترسیدند لذا جمعا گفتند خدایا بچه سبب
ما را مأمور بجهاد فرمودي چرا نگذاشتی ما باجل الهی که نزدیک است بمیریم با آنکه میدانستند که اگر ایشان مبادرت بقتال با
مشرکین ننماید آنها بجنگ مسلمین میآیند و پیغمبر [ص] را بحال خود وانمیگذارند چون بنظر حقیر در صدر اسلام غزوات از اینکه
قبیل بوده و پیغمبر [ص] نمیخواسته بشمشیر دین خود را بر مردم تحمیل نماید خلاصه چون عده مسلمین کم و وسائل جنگ از قبیل
[ صفحه 85 ] اسلحه و مرکوب و ثروت نداشتند بالطبع خائف بودند و اینکه مناجات را بحال طبیعی میکردند لذا بنظر حقیر خداوند
بسه بیان جواب از آنها فرموده اولا آنکه اینکه امري است که خودتان از پیغمبر [ص] تقاضا مینمودید و آنحضرت شما را منع
صفحه 191 از 656
مینمود پس سببش تقاضاي خودتان است ببینید براي چه اینکه خواهش را مینمودید ثانیا آنکه شما میگوئید ما مؤمنانیم و مؤمن
کسی است که جز از خداوند از احدي نترسد چون اراده و قوه و قدرتی فوق اراده و قوه و قدرت او نیست و اینکه نهایت ضعف
ایمان است که از یک مشت بندگان ضعیف خداوند کسی بقدر خدا بترسد یا نعوذ باللّه بیشتر بترسد پس معلوم میشود اینکه خوف
شما منشأ عقلی ندارد بلکه ناشی از جهل و ضعف ایمان است باید آنرا بتحصیل علم و معرفت بشأن خالق و خلق رفع نمائید ثالثا
آنکه از چه میترسید اگر از جان و مال و عیال میترسید همه اینها متاع دنیا است که فانی و پوچ و هیچ است بالنسبه بمتاع آخرت که
باقی و ثابت و عالی است و آن موقوف بترس از خدا و اطاعت امر او و جهاد با کفار و فوز بشهادت و نیل بجنت است و اینراهم
بدانید که هر قدر سعی نمائید در اعلاء کلمه حق و جهاد با اعداء خدا همان اندازه بشما اجر داده خواهد شد و بقدر ذره بشما تعدي
نمیشود و از حق شما کاسته نخواهد گردید در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که بازدارید دستهاي خودتان را یعنی
زبانهاي خودتان را آیا راضی نیستید که نماز بخوانید و زکوة بدهید و خودداري کنید و داخل بهشت شوید و از حضرت باقر [ع]
روایت نموده که فرمود شما بخدا قسم اهل اینکه آیه هستید حقیر عرض میکنم ظاهرا مقصود آندو امام علیهما السلام آنستکه آیه
اختصاص بمردم مکه و ترك قتال ندارد هر وقت صلاح در معارضه با اعداء بدست و زبان نباشد همین حال را دارد مادامیکه در
چنگال اعداء دین گرفتارید باید تقیّه نمائید و جان و مال و عیال خود را حفظ کنید تا موقع ظفر شیعیان برسد که ظهور امام زمان
عجل اللّه تعالی فرجه است و مؤید اینکه معنی است روایت کافی و عیاشی از آنحضرت که فرمود یعنی باز دارید خود را از جهاد با
حسن [ع] و واجب است بر شما جهاد با حسین [ع] و اجل قریب ظهور قائم [ع] است که ظفر موعود با اوست خلاصه آنکه بر حسب
اقتضاء وقت از صلح و جنگ و سکوت و اظهار باید عمل نمود و مشخّص اولیاء امور بر حقند که باید تکلیف رعیت را معلوم
[ نمایند. [ صفحه 86
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 78
اشاره
أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم المَوت وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج مُشَ یَّدَةٍ وَ إِن تُصِبهُم حَسَنَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِ اللّه وَ إِن تُصِبهُم سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن
296- عِندِكَ قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّه فَما لِهؤُلاءِ القَوم لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَدِیثاً [ 78 ] -قرآن- 1
ترجمه
هر جا باشید درمییابد شما را مرگ و اگر چه باشید در قلعههاي استوار شده و اگر برسد آنها را خوبی میگویند اینکه از نزد خدا
است و اگر برسد آنها را بدي میگویند اینکه از نزد تو است بگو همه از نزد خدا است پس چیست مر اینکه گروه را که نزدیک
نیستند که بفهمند سخنی را.
تفسیر
. مرگ براي انسان بلکه هر موجودي جز ذات واجب الوجود حتم است هر جا باشد اجل او را درمییابد اگر چه در قلعهها و
حصارها و قصرهاي محکم مرتفع منزل نماید که استحکامات آن تمام باشد پس شخص نباید چندان از جنگ با اعداء وحشت
داشته باشد زیرا اگر بعزت کشته شود بهتر از آنستکه با ذلت بمیرد و حضرات منافقین اینکه معنی را احساس نمینمودند حاضر بودند
صفحه 192 از 656
بذلّت بمیرند و بعزّت کشته نشوند لذا از جهاد خودداري مینمودند و بدتر از اینکه رأي سخیف آنکه اگر در جنگ فتح مینمودند
مانند بدر میگفتند از جانب خدا بود و اگر شکست میخوردند مانند احد میگفتند اینکه از سوء تدبیر پیغمبر بود بدتر از همه آنکه در
اینکه اظهارات تقلید یهود را مینمودند چون وقتی پیغمبر [ص] وارد مدینه شد نعمت فراوان بود و پس از آنکه چندي توقف فرمود
نقصی در ثمرات و ترقیاي در اسعار روي داد یهود گفتند اینکه از قدم پیغمبر [ص] بوده چنانچه آنها بحضرت موسی هم همین
نسبت را میدادند لذا خداوند به پیغمبر فرمود بگو تمام امور از وفور نعمت و کمی آن و ارزانی و گرانی و غالبیت و مغلوبیت از
طرف خدا است و هر کدام براي حکمت و مصلحتی است از تف ّ ض ل و احسان و عقوبت و اذعان و امتحان و امتنان و امثال آنها و
بسی تعجب است از کسانیکه ندانند کلیّه امور بید قدرت الهی است و برگ از درخت بیاذن خدا نمیافتد معلوم میشود اینکه قبیل
اشخاص هیچ سخن صواب و حرف حسابی را نمیفهمند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 79
اشاره
156- ما أَصابَکَ مِن حَسَنَۀٍ فَمِنَ اللّه وَ ما أَصابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفسِکَ وَ أَرسَلناكَ لِلنّاس رَسُولًا وَ کَفی بِاللّه شَهِیداً [ 79 ] -قرآن- 1
ترجمه
آنچه برسد بتو از خوبی پس از خدا است و آنچه برسد بتو از بدي پس از [ صفحه 87 ] نفس تو است و فرستادیم ترا از براي مردم به
پیغمبري و بس باشد خدا که شاهد است.
تفسیر
. اگر چه تمام امور بید قدرت الهی است و مؤثر در وجود و ایصال آن بموجود ذات اقدس احدیّت است ولی در عین حال آنچه
خیر و عزت و نعمت است بفضل و احسان الهی است چون ما هر قدر اطاعت نمائیم از عهده شکر نعمت هستی خودمان که اداء
وظیفه عبودیت است برنمیآئیم چه رسد بآنکه استحقاق خیر و عزت و نعمت زائدي پیدا کنیم و معنی استحقاق ثواب بعمل در ذیل
تفسیر آیه ذلک الفضل من اللّه در چند آیه قبل از اینکه گذشت علاوه بر آنکه اسباب ارشاد و هدایت ما را خداوند تهیه فرموده و
توفیق طاعت از او است و در نتیجه او ما را مستحق نعمت فرموده پس علت هر خیري منتهی باو است و او اولی باستناد هر خیري باو
است و آنچه شرّ و بلا و ذلت است مستند بما و اعمال ما است زیرا که ما بذات و عمل خودمان استحقاق شرّ و بلا و ذلت را یافتهایم
و الا از منبع خیر جز خیر بروز نمیکند و از معدن رحمت جز نعمت ظاهر نمیگردد. آنچه هست از قامت ناساز بیاندام ما است||
ورنه تشریف تو بر بالاي کس کوتاه نیست ما عقوبات دنیوي و اخروي را بدست خودمان براي خودمان خریداري میکنیم هر قدر
خداوند انبیا و اولیا را بعث میفرماید براي سوق ما بنعیم دنیا و آخرت ما خودمان را از آنها دور و بشیطان و اتباعش نزدیک مینمائیم
و بمهالک دنیوي و اخروي میاندازیم پس با آنکه هر چه هست از نزد خدا است آنچه خوب است بتوفیق و فضل او است و آنچه
بد است از نفس امّاره و اعمال زشت ما است و ظاهرا اگر چه خطاب متوجه به پیغمبر [ص] است ولی در معنی متوجه بنفس انسان
است که اماره بسوء است و الا نفس زکیّه آن حضرت جز اراده الهی اراده ندارد و بنظر حقیر ممکن است مخاطب همان کس باشد
که در آیه قبل پیغمبر [ص] مأمور شد باو بگوید که همه از نزد خدا است و اینکه جمله بیانی براي مقول قول سابق باشد نهایت
صفحه 193 از 656
آنکه فما لهؤلاء جمله معترضه است ولی مفسرین مخاطب را انسان دانستهاند در هر حال بعد ازین جمله واضح است که خطاب
بحضرت رسالت پناهی است که مبعوث بر تمام خلق است و کسی نباید از اطاعت آنحضرت خارج شود و قرآن که کلام الهی است
کافی است براي اثبات نبوت و شهادت بر حقیت دین او و عمومیت احکام او و بنظر حقیر اینکه معناي کفایت شهادت خدا است
قمی ره از ائمه [ صفحه 88 ] معصومین علیهم السلام روایت نموده که حسنات در قرآن بر دو وجه است یکی از آندو وجه صحت و
سلامت و وسعت است و دیگر اعمال حسنه بندگان است و همچنین سیّئات قسمی از آن مرض و خوف و شدت است و دیگر
معاصی که موجب عقاب است و در توحید از حضرت صادق [ع] روایت نموده که چنانچه نعمت از جانب خداوند است شرّ از قبل
نفوس عباد است اگر چه قدر الهی بر آن جاري شده است و در کافی از حضرت رضا [ع] روایت نموده است که خدا فرموده اي
پسر آدم تو آنی که بمشیت من میخواهی براي خود آنچه میخواهی و بقوه من اداء فرائض خود مینمائی و بنعمت من قدرت بر
معصیت من پیدا میکنی من تو را شنوا و بینا و قوي نمودم آنچه برسد تو را از خوبی از خدا است و آنچه برسد تو را از بدي از
خودت است و اینکه براي آنستکه من اولی بحسنات توام از تو و تو اولی بسیئات خودي از من و اینکه براي آنستکه من پرسش
نمیشوم از آنچه میکنم و مردم پرسش میشوند و عیاشی قریب باین مضمون را نقل نموده است حقیر عرض میکنم یعنی آنچه خدا
میکند جاي چون و چرا نیست زیرا که مطابق حکمت و مصلحت است خواه تفضل و احسان باشد خواه تعذیب و ابتلا که یا براي
امتنان و امتحان است یا براي مجازات و انتقام ولی آنچه بنده بجا آورد جاي چون و چرا است تا معلوم شود بر طبق حکمت و صلاح
است یا بر وفق شهوت و فساد پس آنچه خوب است از او است و آنچه بد است از ما است و از ما بیان نافعی در اینکه باب در اواخر
سوره بقره در ذیل آیه شریفه تلک الرسل گذشت که موجب مزید بصیرت است و تحقیق مطلب اجمالا آنستکه وجود خیر محض
است شرور اعدامند ناشی از جنبه نقص ممکنات و علۀ وجود وجود است و علۀ عدم عدم ما عدم هائیم هستی هانما تو وجود مطلق
و هستی ما و اللّه اعلم بحقائق الامور.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 80
اشاره
104- مَن یُطِع الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً [ 80 ] -قرآن- 1
ترجمه
کسیکه اطاعت کند پیغمبر را پس بتحقیق اطاعت نموده است خدا را و کسیکه روي گرداند پس نفرستادیم تو را بر آنها نگهبان
تفسیر
. پیغمبر [ص] واسطه فرمان و مبلّغ امر الهی است و از خود امر و نهی ندارد و آنچه میفرماید وحی منزل است پس آمر و ناهی خدا
است اگر چه بلسان پیغمبر [ص] باشد و اطاعت او اطاعت خداوند و معصیت او معصیت حق است و همچنین است حال اوصیاء [
صفحه 89 ] و ائمه اطهار نسبت به پیغمبر [ص] که اطاعت آنها اطاعت پیغمبر [ص] و معصیت آنها معصیت آنحضرت است چنانچه
در کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که فرمود رضاي خداوند در اطاعت امام است بعد از معرفت او و اینکه آیه را
تلاوت فرمود و روایت شده است که پیغمبر [ص] فرمود کسیکه مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته و کسی که مرا اطاعت
صفحه 194 از 656
کند خدا را اطاعت نموده منافقان گفتند پیغمبر [ص] مشرك شده است با آنکه نهی از شرك مینماید میخواهد ما او را خدا بدانیم
چنانچه نصاري عیسی را خدا دانستند پس اینکه آیه نازل شد و کسیکه پشت باوامر خدا و رسول کند و اعراض از اطاعت نماید
نباید پیغمبر [ص] زیاد ملول و غمگین شود که چرا آنشخص هدایت نشده است و نباید مراقب اعمال او باشد که مبادا تخلف از
اوامر نماید زیرا که وظیفه پیغمبر [ص] تبلیغ احکام و اتمام حجت بر عباد است و اینکه وظیفه انجام یافته و مراقب و مواظب و
محاسب و ضابط و حافظ اعمال عباد خدا است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 81
اشاره
وَ یَقُولُونَ طاعَۀٌ فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِكَ بَیَّتَ طائِفَۀٌ مِنهُم غَیرَ الَّذِي تَقُول وَ اللّه یَکتُب ما یُبَیِّتُونَ فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه وَ کَفی
217- بِاللّه وَکِیلًا [ 81 ] -قرآن- 1
ترجمه
و میگویند اطاعت پس چون بیرون روند از نزد تو تدبیر میکنند در شب طائفه از آنها غیر از آنچه تو میگوئی و خدا مینویسد
آنچه را تدبیر میکنند در شب پس اعراض کن از آنها و توکل کن بر خدا و بس است خداوند که باشد قائم بامر.
تفسیر
. منافقین چون فرمان پیغمبر [ص] را میشنیدند عرض میکردند اطاعت یعنی شأن ما طاعت و فرمانبرداري است ولی شبانه دور
یکدیگر جمع میشدند و تدبیر مینمودند قیام بر مخالفت با اوامر آنحضرت را اینکه بود که خداوند آنها را رسوا فرمود و پیغمبر
[ص] را بوحی از حال آنها با خبر ساخت و آنحضرت را دلداري داد که از مخالفت آنها اندیشه بخاطر مبارك راه ندهد و بداند که
تمام تدابیر شبانه آنها در نامه اعمالشان براي مجازات ثبت و ضبط خواهد شد و بدون مشیت الهی آنها قادر بر مخالفت نمیشوند و
وظیفه پیغمبر [ص] آنستکه بکلی از آنها اعراض نماید و مستظهر بآنها نباشد و از خلاف آنها باك نداشته باشد و توکل بخدا نماید
[ و از خدا نصرت اسلام را بخواهد خداوند کافی است که کفایت شرّ آنها را نموده قیام بامر تایید دین فرماید [ صفحه 90
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 82
اشاره
113- أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فِیه اختِلافاً کَثِیراً [ 82 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا پس تأمل نمیکنند در قرآن و اگر بود از نزد غیر خدا هر آینه یافته بودند در آن اختلاف بسیاري.
تفسیر
صفحه 195 از 656
. یکی از امور مهمه لازمه تدبّر و تأمل و تفکر در الفاظ و معانی قرآن است که هر کس از روي انصاف در اینکه وادي قدم نهد
یقین حاصل مینماید که آن کلام خداوند و خارج از قدرت بشر است و حق مطلب آنستکه اینکه قبیل امور قابل توصیف و بیان
نیست و باید بذوق الهی ادراك شود نمیتوان گفت از حیث فصاحت و بلاغت است یا از حیث اسلوب و نهج یا از جهت اشتمال بر
مصالح و حکم فوق ادراك بشر یا از جهت اخبار از غیب یا از جهت لحن وعظ و ارشاد اگر چه از تمام اینکه جهات است ولی از
هیچ یک از اینکه جهات نیست بلکه از جهت آنستکه از ابتداء تا انتهاء با آنکه فصیح و بلیغ است تمام در اعلی درجه فصاحت و
بلاغت است و با آنکه داراي اسلوب و نهج مخصوصی است که نه نثر معمولی است و نه نظم و نه خطبه است و نه مقامه همه بیک
منوال است و اینکه اسلوب و نهج خاص با آنکه خارج از انواع متعارفه کلام فصیح است هیچ از دست داده نشده و اختلافی در آن
روي نداده است و با آنکه مشتمل بر معانی و علوم دقیقه و حکم و مصالح عامه است که ادراك بشر از نیل بعشري از اعشار آن
عاجز است و هر قدر بشر در علم و صنعت کامل شود اعتراف آن بعجز از فهم اسرار و معانی و رموز و اشارات قرآنیه بیشتر میشود
اینکه خصوصیّت در هیچ موضع تخلف پیدا نکرده و اینکه طریقت همیشه مطابق با حقیقت و حقیقت موافق با اینکه طریقت است و
اخبار غیبیه آن بشهود رسیده بلکه غیب بآن مشهود شده است و هیچ جا تخلف ننموده و از همه بالاتر آن لحن جان گداز است که
براي وعظ و ارشاد برگ و ساز شده و ابدا تغییري پیدا نکرده که اگر قصّه است در عین حال موعظه است و اگر حکمت است در
حقیقت ارشاد است و اگر مصلحت عامه است نصیحت تامه است و اگر اخبار از غیب است پند بلا ریب است و ابدا اختلافی در آن
روي نداده و البته چنین کتابی با اینکه تفصیل اتیانش از بشر محال عادي است و تصور نشود که اختلاف از حیث عموم و خصوص
و اجمال و تبیین و اطلاق و تقیید و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه منافی با اینکه معنی است زیرا که اینکه اختلافات بدوي است
و بعد از تدبر رفع میشود و وجه جمع عرفی بدست میآید و شاید بهمین سبب [ صفحه 91 ] امر بتدبّر شده است تا معلوم شود که
اختلافی نیست و ایتلاف ظاهر است و کلام بشر عادة از بسیاري از اینکه اختلافات مأمون نیست لذا میبینیم هر قدر گوینده فصیح و
بلیغ باشد گاهی کلامش خارج از حد بلاغت میشود و هر قدر عالم و حکیم باشد گاهی در منطقش خلل روي میدهد و هر قدر
داراي حدس و فراست باشد گاهی خطا میکند و هر قدر لحنش جانسوز و جانگداز باشد گاهی تغییر میکند و در مطالبش تعارض و
تناقض و تنافی پیدا میشود و در سی جزو قرآن ابدا اختلافی از هیچ یک از اینکه وجوه پیدا نشده و اینکه دلیل است بر آنکه از نزد
خدا است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 83
اشاره
وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِنَ الأَمن أَوِ الخَ وف أَذاعُوا بِه وَ لَو رَدُّوه إِلَی الرَّسُول وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه الَّذِینَ یَستَنبِطُونَه مِنهُم وَ لَو لا
278- فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه لاتَّبَعتُم الشَّیطانَ إِلاّ قَلِیلًا [ 83 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون بیاید ایشانرا خبري از ایمنی یا ترس افشا کنند آنرا و اگر رجوع کنند آنرا بسوي پیغمبر و بسوي صاحب اختیاران از خودشان
هر آینه بدانند آنانکه استنباط میکنند آنرا از ایشان و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش هر آینه پیروي میکردید شیطان را مگر
کمی
صفحه 196 از 656
تفسیر
. گفتهاند ضعفاء العقول از مسلمین وقتی خبر فتح یکی از عساکر اسلام را میشنیدند یا پیغمبر [ص] وعده ظفر میداد بدون تامل در
صلاح و فساد انتشار آنخبر آنرا نشر میدادند و همچنین اگر خبر شکست مسلمین را میشنیدند یا پیغمبر [ص] آنها را از کفار تخویف
میفرمود فورا آنرا در محافل خود نقل مینمودند با آنکه ممکن بود اصل خبر صحت نداشته باشد یا مصلحت در افشاء وعده ظفر یا
اخافه مسلمین از کفار نباشد لذا خداوند آنها را نهی فرمود که تا احراز مصلحت در افشاء را ننمایند بمراجعه به پیغمبر [ص] یا
صاحب اختیاران خود که عالم بمصالح وقت باشند اینکه قبیل اخبار را نقل نکنند و اگر فضل و رحمت الهی نبود و خداوند پیغمبر
[ص] را مبعوث نمیفرمود و قرآن را نازل نمیکرد کسی راه هدایت را نمیدانست و مردم تابع شیطان میشدند در کفر و ضلالت مگر
او حدي از خلق که داراي بصیرت تامه بودند پس خوب است در تمام امور به پیغمبر [ص] و به قرآن و بآنانکه علم استنباط قرآن را
دارند مراجعه نمایند و بدون تامل اقدام بر امري ننمایند که ممکن است مصلحت در خلاف آن باشد در جوامع [ صفحه 92 ] از
حضرت باقر [ع] روایت نموده که اهل استنباط و صاحب اختیاران ائمه اطهار علیهم السلامند و عیاشی از حضرت رضا [ع] نقل
نموده که مراد آل محمّد [ص] میباشند که آنها کسانی هستند که امور را از قرآن استنباط مینمایند و عارف بحلال و حرام میباشند و
آنها حجّت خدایند بر خلق و در اکمال از حضرت باقر [ع] روایت نموده که کسانیکه قائل بولایت غیر خانواده انبیا شدند و استنباط
علم الهی را محوّل بغیر آنها نمودند مخالفت با امر خدا کردند و جهال را والی امر خدا و مستنبط علم الهی نمودند در صورتی که
آنها بدون هدایت الهی بتکلّف استخراج مینمایند پس آنها دروغ بخدا بستند و از وصیت الهی سرپیچیدند و فضل الهی را از محل
خود تغییر دادند و گمراه شدند و گمراه کردند اتباع خودشان را پس آنها روز قیامت حجتی ندارند و در جوامع از ائمه علیهم
السلام نقل نموده که فضل خدا و رحمت او پیغمبر [ص] و امیر المؤمنین [ع] است و عیاشی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که فضل
خدا پیغمبر [ص] است و رحمت او ائمه علیهم السلامند و از حضرت کاظم [ع] نقل نموده که رحمت پیغمبر [ص] است و فضل علی
بن ابی طالب [ع] حقیر عرض میکنم چون همه نور واحدند و اختلافی نیست.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 84
اشاره
- [ فَقاتِل فِی سَبِیل اللّه لا تُکَلَّف إِلاّ نَفسَکَ وَ حَرِّض المُؤمِنِینَ عَسَی اللّه أَن یَکُف بَأسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللّه أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا [ 84
193- قرآن- 1
ترجمه
پس جنگ کن در راه خدا تکلیف کرده نمیشوي مگر خودت و ترغیب کن مؤمنان را شاید خدا آنکه باز دارد آسیب آنانرا که
کافر شدند و خدا شدیدتر است در آسیب رساندن و سختتر است در عقوبت نمودن
تفسیر
. روایت شده است که بعد از جنگ احد بین پیغمبر [ص] و أبو سفیان مواعده شد که در موسم بدر صغري طرفین براي مبارزه
حاضر باشند و چون آنموعد رسید اصحاب اظهار کراهت از خروج براي جهاد نمودند پس اینکه آیه نازل شد و پیغمبر [ص] با
صفحه 197 از 656
هفتاد نفر در موعد حاضر شدند و اگر احدي متابعت نمینمود پیغمبر [ص] منفردا مکلف بخروج بود و خارج میشد چنانچه بلسان
مبارك تصریح فرمود اینکه بود که خداوند هم بوعده خود وفا فرمود و شر کفار را از مسلمین کفایت کرد و ابو سفیان از موعد
تخلف نمود و اینکه ننگ براي آنها و اینکه فخر براي مسلمین باقی ماند و خلاصه ظاهر آیه آنستکه جهاد کن بتنهائی مکلف نیستی
بفعل احدي مگر خودت ولیشان تو ترغیب و تحریض بصلاح [ صفحه 93 ] است خداوند شر کفار را کفایت میفرماید و باس و
سطوت و شدت امر الهی زیادتر از آنها است و استیصال و عذاب و عقاب او افزون است در کافی از حضرت صادق [ع] روایت
نموده است که خداوند تکلیفی به پیغمبر [ص] فرمود که بهیچ کس نفرموده بود و آن اینکه بود که آنحضرت مکلف شد که به
تنهائی خروج نماید براي مبارزه با تمام مردم اگر ناصري نداشته باشد و چنین تکلیفی نسبت باحدي از مخلوق نشده نه پیش از آن و
نه بعد از اینکه و اینکه آیه را تلاوت فرمودند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 85
اشاره
- مَن یَشفَع شَفاعَۀً حَسَنَۀً یَکُن لَه نَصِیب مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَۀً سَیِّئَۀً یَکُن لَه کِفل مِنها وَ کانَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ مُقِیتاً [ 85 ] -قرآن- 1
170
ترجمه
هر کس درخواست کند درخواست خوبی میباشد از براي او بهره از آن و هر کس درخواست کند درخواست بدي میباشد مر او را
قسمتی از آن و باشد خدا بر هر چیزي نگهبان
تفسیر
. در خصال از حضرت صادق [ع] روایت نموده که پیغمبر [ص] فرمود هر کس امر بمعروف یا نهی از منکر یا دلالت بر خیر یا اشاره
بآن نماید او شریک است در آن و هر کس امر بفعل بدي نماید یا دلالت و اشاره بآن کند در آن شریک است و در جوامع از
آنحضرت نقل نموده هر کس دعا کند از براي برادر مسلمان خود در غیبت او اجابت میشود و ملکی باو میگوید براي تو دو برابر او
است پس اینکه بهره است و در کافی از حضرت سجاد [ع] نقل نموده که ملائکه وقتی شنیدند مؤمنی دعا میکند براي برادر خود در
غیاب او و او را بخوبی یاد مینماید میگویند خوب برادري هستی تو براي برادرت چون دعا میکنی او را بخیر با آنکه او غایب است
و یاد مینمائی او را بخیر بتحقیق عطا فرمود خداوند تو را دو برابر آنچه براي برادر خود خواستی و ثنا فرمود بر تو دو برابر آنچه تو ثنا
گفتی بر او و اینکه فضیلت براي او است و وقتی شنیدند کسی یاد میکند از برادر خود به بدي و نفرین مینماید او را میگویند بد
برادري هستی تو براي برادرت واقف شو بعیوب خود و حمد کن خدائیرا که مستور داشت عیوب تو را و بازدار خود را از نقل
عیوب و اسرار غیر و بدان که خداوند داناتر است باحوال بنده خود از تو و کفل ظاهرا نصیبی است که مساوي باشد و نصیب اعم
[ است و مقیت بمعنی مقتدر و حفیظ استعمال شده است. [ صفحه 94
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 86
صفحه 198 از 656
اشاره
125- وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها إِن اللّهَ کانَ عَلی کُل شَیءٍ حَسِیباً [ 86 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون تحیّت داده شوید به تحیتی پس تحیت دهید بخوبتر از آن یا ردّ کنید آنرا همانا خدا باشد بر هر چیزي محاسب
تفسیر
. لفظ تحیّه ظاهرا مأخوذ از کلمه حیاك اللّه است که متعارف عرب بوده که بآن اداء تحیت مینمودند و استعمال میشود در مطلق
اکرام چنانچه قمی فرموده مراد سلام و غیر آن است از نیکی و در خصال از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که فرمود وقتی کسی از
شما عطسه کند بگوئید یرحمکم اللّه و او بگوید یغفر اللّه لکم و یرحمکم خداوند فرموده است و اذا حیّیتم بتحیّۀ و تا آخر آیه
تلاوت فرمود و در مناقب نقل نموده که جاریه حضرت حسن [ع] دسته ریحانی پیش کش او نمود حضرت آن کنیزك را آزاد
فرمود و اینکه آیه را تلاوت کرد و فرمود احسن آزاد کردن او است و بنظر حقیر چون تحیّت اسلام سلام است البته قدر متیقن از
تحیّت سلام است ولی نه بطوریکه موجب انصراف ظهور لفظ شود لذا باید امر حمل بر مطلق الرجحان شود تا بمقتضاي روایات
خاصه نسبت بجواب سلام حمل بر وجوب و نسبت بسایر تحیّات حمل بر استحباب گردد و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت
نموده که پیغمبر [ص] فرمود سلام مستحب است و رد آن واجب و نیز از آن حضرت روایت نموده که چون یکنفر از جماعتی سلام
کند از آنها کفایت مینماید و چون یکنفر بین جماعتی جواب سلام دهد از سایرین کافی است و نیز از آنحضرت روایت شده است
که عدّه کم بعده زیاد باید سلام کنند و سواره به پیاده و اسب سوار بر قاطر سوار و قاطر سوار بر خر سوار و در روایت دیگر است
که صغیر باید بکبیر سلام کند و رونده بر نشسته و یکنفر بر چند نفر و نیز از آنحضرت روایت شده است که از تواضع است آنکه
سلام نماید شخص هر کس را ملاقات نماید و بخیل کسی است که از سلام بخل نماید و نیز از آنحضرت روایت شده است که
پیغمبر فرموده نزدیکترین خلق بخدا و پیغمبر [ص] کسی است که ابتدا سلام نماید و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که
خداوند دوست دارد افشاء سلام را فیض رحمۀ اللّه علیه فرموده افشاء سلام آنستکه هر کس را ملاقات نماید سلام کند هر که باشد
و بنظر حقیر آنستکه بلند و واضح سلام کند نه خفی و جویده و از حضرت صادق [ع] روایت شده است که در سه مورد خطاب
[ جمع میشود با آنکه طرف یک است یکی عطسه کننده که باو گفته میشود یرحمکم اللّه اگر چه تنها باشد دیگر سلام [ صفحه 95
است که سلام علیکم گفته میشود اگر چه طرف یکنفر باشد دیگر مقام دعا است که عافاکم اللّه گفته میشود به یکنفر چون با او
است غیر او فیض ره فرموده مراد از غیر ملائکهاند و بنظر حقیر کسان مدعوله میباشند که عافیت او در عافیت آنها است و ظاهر آیه
وجوب ردّ است خواه سلام کننده مسلم باشد خواه کافر اگر چه بر حسب قرائنی میتوان حربی را خارج نمود و تخییر است بین رد
بمثل یا احسن اگر چه احسن احسن است ولی نسبت بکافر رد بمثل متعیّن است و رد باحسن باضافه و رحمۀ اللّه است بر سلام در
جواب در صورتی که آن در سلام ذکر نشده باشد و الا باضافه و برکاته است و در صورتی که آنهم ذکر شده باشد تحیّت کامل
است و احسن از آن متصور نیست باید رد بمثل شود در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که امیر المؤمنین [ع] مرور فرمود
بقومی و سلام فرمود، آنها جواب گفتند علیک السلام و رحمۀ اللّه و برکاته و مغفرته و رضوانه حضرت فرمود زیاده از آنچه ملائکه
به پدر ما ابراهیم علیه السلام گفتند براي ما نگوئید آنها گفتند و رحمۀ اللّه و برکاته علیکم اهل البیت و روایت شده است که مردي
به پیغمبر [ص] گفت السلام علیک حضرت فرمود و علیک السلام و رحمۀ اللّه دیگري گفت السلام علیک و رحمۀ اللّه حضرت
صفحه 199 از 656
فرمود و علیک السلام و رحمۀ اللّه و برکاته دیگري عرض کرد السلام علیک و رحمۀ اللّه و برکاته حضرت فرمود و علیک
آنشخص عرض کرد جواب مرا ناقص فرمودي پس حکم خدا چه شد و اینکه آیه را تلاوت نمود حضرت فرمود تو فضیلتی را
وانگذاشتی من هم رد بمثل نمودم و در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که کسیکه بگوید السلام علیکم ده حسنه دارد و
کسیکه بگوید سلام علیکم و رحمۀ اللّه بیست حسنه دارد و کسیکه بگوید السلام علیکم و رحمۀ اللّه و برکاته سی حسنه دارد و از
آنحضرت روایت شده است که تمامیت تحیت مقیم بمصافحه است و تمامیت سلام مسافر بمعانقه است و از آنحضرت از امیر
المومنین [ع] نقل شده است که باهل کتاب ابتداء بسلام ننمائید و اگر آنها بشما سلام کردند جواب بگوئید و علیکم و روایت شده
است که میان سلام کننده و جواب دهنده صد حسنه است نود و نه حسنه آن از آن سلام کننده است و یکی از آن جواب دهنده و
از حضرت صادق [ع] روایت شده است که بسه نفر نباید سلام نمود کسیکه مشایعت جنازه مینماید و کسیکه بنماز جمعه میرود و
کسیکه در بیت حمام است و در خصال از آنحضرت نقل نموده که از پدر بزرگوار خود نقل فرمودند که [ صفحه 96 ] سلام ننمائید
بر یهودي و نصرانی و مجوس و بتپرست و کسیکه بر سفره شراب نشسته و کسیکه مشغول بشطرنج و نرد باشد و بر مخنّث و بر
شاعري که قذف محصنات نماید و بر نماز گذار چون قادر بر جواب نیست و جواب سلام واجب است و بر رباخوار و بر کسیکه
مشغول بتخلیه است و بر کسیکه در حمام است و بر فاسق متجاهر بفسق و بنظر حقیر هر جا سلام موجب تجرّي و ترك آن موجب
تنبّه و ردع است لازم است ترك شود و همچنین در مواردیکه طرف خوشنود نمیشود که بعضی از آن موارد در روایات ذکر شده
چون تحیّه در اینکه قبیل موارد صادق نیست و همچنین هر جا ادب مقتضی ترك باشد و باید بسلیقه و ذوق ادراك شود رزقنا اللّه
انشاء اللّه تعالی و خداوند حساب جزئی و کلی امور را میداند و موارد تحیّت و غیره را میشناسد و رد بمثل و احسن را جزاي بمثل
و احسن میدهد اگر چه هر چه او عطا کند احسن است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 87
اشاره
131- اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم القِیامَۀِ لا رَیبَ فِیه وَ مَن أَصدَق مِنَ اللّه حَدِیثاً [ 87 ] -قرآن- 1
ترجمه
خدا نیست معبودي مگر او هراینه جمع میکند البته شما را تا روز قیامت نیست شکی در آن و کیست راستگوتر از خدا در گفتار.
تفسیر
. معبود بحق منحصر در ذات احدیّت است که از اول دنیا جمع میکند تمام مخلوق را تا روز قیامت که سر از قبور بدر آرند و براي
حساب بر پا خیزند و ببراهین عقلیه ثابت شده و جاي شک و شبهه نیست و خداوند در کتب سماوي و بلسان انبیاء عظام بچنین
روزي تصریح فرموده و کسی راستگوتر از خداوند نیست پس نباید از ظواهر کتب سماوي و فرمایش انبیاء عدول نمود و براي معاد
تاویلاتی کرد و باید اطاعت اوامر و نواهی او را نمود تا در چنین روزي که میعاد الهی است خداوند بوعده خود وفا فرموده ما را
ببهشت عنبر سرشت ببرد و از عذاب ابدي مأمون فرماید انشاء اللّه تعالی.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 88
صفحه 200 از 656
اشاره
- [ فَما لَکُم فِی المُنافِقِینَ فِئَتَین وَ اللّه أَرکَسَ هُم بِما کَسَ بُوا أَ تُرِیدُونَ أَن تَهدُوا مَن أَضَل اللّه وَ مَن یُضلِل اللّه فَلَن تَجِ دَ لَه سَبِیلًا [ 88
188- قرآن- 1
ترجمه
پس چیست مر شما را در منافقان دو دستگی با آنکه خدا بر گردانید آنها را بآنچه کسب نمودند آیا میخواهید که هدایت کنید
[ کسیرا که گمراه کرد خدا و کسیرا که گمراه کرد خدا پس هرگز نیابی براي او راهی . [ صفحه 97
تفسیر
ملامت بر اختلاف و دو دسته شدن مسلمانان است در باره منافقان چنانچه در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که نازل شده
است در باره قومیکه از مکه آمدند و اظهار اسلام نمودند پس برگشتند بمکه و اظهار شرك کردند پس مسافرت بیمامه نمودند و
مسلمانان اختلاف کردند در جنگ با آنها براي آنکه اختلاف داشتند در اسلام و شرك آنها و برگردانیدن خدا آنها را بکفر عبارت
از خذلان و ترك هدایت آنها است براي عدم قابلیتشان و اختیارشان ارتداد را و نباید مسلمین امیدوار بهدایت کسانی باشند که
خداوند آنها را بحال خودشان واگذاشته و هدایت نفرموده و چنین اشخاصی راه هدایت ندارند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 89
اشاره
وَدُّوا لَو تَکفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِ ذُوا مِنهُم أَولِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیل اللّه فَإِن تَوَلَّوا فَخُ ذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیثُ
254- وَجَدتُمُوهُم وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُم وَلِیا وَ لا نَصِیراً [ 89 ] -قرآن- 1
ترجمه
دوست داشتند اگر کافر شوید همچنانکه کافر شدند پس بوده باشید یکسان پس مگیرید از آنها دوستان تا آنکه هجرت نمایند در
راه خدا پس اگر رو گردانند پس بگیرید آنها را و بکشیدشان هر جا بیابیدشان و مگیرید از آنها دوستی و نه یاوري.
تفسیر
. در کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده که شیاطین انسی حیله و مکر و خدعه میکنند و وسوسه دارند بعضی از آنها با بعضی
میخواهند اگر بتوانند اهل حق را از کرامت الهی که نصرت دین است و مخصوص بایشان شده محروم نمایند تا آنها هم مثل
خودشان شوند در شک و انکار و تکذیب و فضیلتی براي اهل حق بر اعداء اللّه نباشد چنانچه خداوند در اینکه آیه وصف فرموده
است و نباید با اینکه قبیل اشخاص دوستی نمود چون ممکن است بوسوسه انسان را از راه حق خارج نمایند تا وقتی که امتحان
ایمانی خود را بدهند بآنکه از بلد کفر بدار الاسلام قربۀ الی اللّه بدون اغراض فاسده هجرت نمایند و الا باید بهر وسیله ممکن است
صفحه 201 از 656
در هر جا باشند آنها را بدست آورد و کشت چون مایه فسادند و بهیچ عنوان نباید از آنها حتی یکنفر دوست و یاور گرفت بلکه
[ نباید بهیچ وجه از آنها قبول ولایت و نصرت نمود حتی در یک واقعه و اللّه اعلم. [ صفحه 98
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 90
اشاره
إِلاَّ الَّذِینَ یَصِ لُونَ إِلی قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق أَو جاؤُکُم حَصِ رَت صُ دُورُهُم أَن یُقاتِلُوکُم أَو یُقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللّه لَسَلَّطَهُم
339- عَلَیکُم فَلَقاتَلُوکُم فَإِن اعتَزَلُوکُم فَلَم یُقاتِلُوکُم وَ أَلقَوا إِلَیکُم السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّه لَکُم عَلَیهِم سَبِیلًا [ 90 ] -قرآن- 1
ترجمه
مگر آنانکه بهپیوندند بقومیکه میانه شما و میانه آنها پیمانی است یا آمده باشند شما را با آنکه تنگ شده باشد سینههاشان که مقاتله
نمایند با شما یا مقاتله کنند با قبیله خودشان و اگر خواسته بود خدا هر آینه مسلط نموده بود آنها را بر شما پس هر آینه مقاتله نموده
بودند با شما پس اگر کناره کردند از شما پس مقاتله ننمودند با شما و پیشنهاد نمودند بشما صلح را پس قرار نداد است خدا از
براي شما بر آنها راهی
تفسیر
. خداوند سبحان دو دسته از کفار را از حکم وجوب قتل مستثنی فرموده یکی آنکسانیکه پناه ببرند بقومیکه بین آنها و مسلمانان
معاهده واقع شده است که هر کس به پناه آنها برود از تعرض مسلمانان در امان باشد و هر کس به پناه مسلمانان آید از تعرض آنها
در امان باشد چنانچه اینکه معاهده بروایت مجمع از حضرت باقر [ع] بین پیغمبر [ص] و هلال بن عویم اسلمی که رئیس قبیله بود
واقع شده بود دیگر کسانی که در مضیقه واقع شدند که نخواستند با مسلمین جنگ کنند و نتوانستند با قوم خودشان مقاتله کنند
ناچار آمدند و از پیغمبر [ص] امان گرفتند که نه اسلام بیاورند و نه با قوم خودشان در جنگ با مسلمانان کمک نمایند تا پیغمبر
[ص] از سایر قبائل عرب که فارغ شد بآنها بپردازد و اینکه جماعت بروایت کافی از حضرت صادق [ع] بنی مدلج بودند و بروایت
قمی مصداق هر دو مستثنی قبیله اشجعند که به بنی ضمره متصل شدند که پیغمبر با آنها معاهده داشت و نخواستند با پیغمبر [ص]
جنگ کنند براي آنکه مرعوب شده بودند و بلاد آنها قریب بمسلمانان بود و نمیتوانستند با اقوام خودشان هم جنگ کنند براي
آنکه عده آنها کم بود لذا با پیغمبر [ص] مصالحه نمودند و اگر خدا خواسته بود مرعوب نمیشدند و با پیغمبر [ص] جنگ میکردند
و بر مسلمین مسلط میشدند ولی چون خدا نخواسته بود عزت آنها را و خواسته بود عزت مسلمین را آنها را مرعوب نمود که
تقاضاي صلح نمودند و امان گرفتند علاوه بر آنچه ذکر شد هر وقت کفار متعرض مسلمانان نشدند و پیشنهاد صلح نمودند خداوند
دستور قبول داده و منع از تعرض مسلمانان بآنها فرموده است با اینکه تفصیل چه قدر بیانصاف است کسیکه بگوید اسلام دینی
است که [ صفحه 99 ] بشمشیر بر خلق تحمیل شده است با آنکه اینکه حکم صریح قرآن است که بآن ثابت میشود که تمام غزوات
صدر اسلام دفاع بوده چنانچه قمی ره هم بر اینکه منوال سیره پیغمبر [ص] را از حضرت صادق [ع] نقل نموده تا زمان نزول سوره
برائۀ که عذاب الهی شامل حال اهل شرك گردید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 91
صفحه 202 از 656
اشاره
سَتَجِ دُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَۀِ أُرکِسُوا فِیها فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا إِلَیکُم السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا
320- أَیدِیَهُم فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث ثَقِفتُمُوهُم وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً [ 91 ] -قرآن- 1
ترجمه
زود باشد خواهید یافت دیگران را که میخواهند ایمن شوند از شما و ایمن شوند از قوم خودشان هرگاه خوانده شوند بسوي فتنه
برگردانیده شوند در آن پس اگر کناره نگیرند از شما و نیایند بسوي شما از در مسالمت و باز ندارند دستهاشان را پس بگیریدشان
و بکشیدشان هر جا بیابیدشان و آن جماعت را قرار دادیم از براي شما بر آنها تسلطی آشکار
تفسیر
. دسته دیگر از کفار کسانی بودند که چون بمسلمین میرسیدند اظهار اسلام مینمودند و چون بقوم خود مراجعت مینمودند اظهار
کفر میکردند یا آنکه با مسلمین معاهده مینمودند که تعرض بایشان ننمایند ولی قصد ایفاء بعهد نداشتند هر وقت زمینه براي
مخالفت پیدا میکردند متعرض مسلمین میشدند چنانچه بروایت مجمع از حضرت صادق [ع] عینیۀ بن حصین فزاري از اینکه قبیل
بوده که معاهده با پیغمبر نموده بود ولی منافق و ملعون بود و آنحضرت او را احمق مطاع نامیده بود خداوند نسبت باین جماعت هم
اینکه دستور را صادر فرمود که تا آنها نقض عهد بر حسب ظاهر ننمودند و متعرض مسلمین نشدند در امان باشند ولی پس از ظهور
نفاق و شقاق و دست درازي از آنها مسلمانان باید از اسیر گرفتن و کشتن آنها بهر وسیله ممکن است مضایقه ننمایند چون حجت بر
[ آنها تمام شده و نفاق و غدر و مکر آنها ظاهر گشته و محلی براي مسالمت با آنها باقی نمانده است. [ صفحه 100
[ [