گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
سوره مائده یکصد و بیست آیه مدنیه است






اشاره
37- بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 1
اشاره
37 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَۀُ الَأنعام إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
197- أَنتُم حُرُم إِن اللّهَ یَحکُم ما یُرِیدُ [ 1] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید وفا کنید به پیمانها حلال شد براي شما حیوانات چهارپا از چرندگان مگر آنچه خوانده میشود بر شما
با آنکه حلال ندانید شما صید را در حالتی که محرم باشید همانا خدا حکم میکند آنچه را بخواهد.
تفسیر
عقد قرارداد مسلّم بین دو نفر است گویا رشته است که از دو طرف بسته شده است و در روایات و کلام مفسرین بعهد تفسیر شده
است و بنظر حقیر براي شمول آنست عهود و مواثیق الهیه را در عقائد و احکام و وفا و ایفاء بآن عبارت است از عمل بر طبق آن
پس آیه دلالت دارد بر وجوب عمل بر طبق قرارداد واقع بین خدا و خلق و هر قراردادیکه مردم بین خودشان مقرر داشته باشند و
قمی ره از حضرت جواد [ع] نقل نموده که پیغمبر [ص] با مردم قرارداد نمود و اخذ میثاق کرد از آنها براي امیر المؤمنین [ع] در ده
موقف پس اینکه آیه نازل شد که مراد از عقود آن ده عقد است و بنظر حقیر تعمیم آیه منافی با اینکه معنی نیست چنانچه منافات با
شرائطی که براي صحت و لزوم معاملات در کتب فقهیّه ذکر شده ندارد و بهیمه کلیه حیوانات چهارپا را گویند و بیشتر در بچههاي
آنها استعمال میشود و انعام گفتهاند ازواج ثمانیهاند یعنی شتر و گاو و گوسفند و بز هر یک از آنها نر و ماده که جمعا هشت صنف
میشوند ولی بنظر حقیر مطلق حیوانات چرنده است که معمولا براي استفاده از گوشت و سایر منافع آنها نگهداري میشوند و چون در
عربستان نوعا از اینکه چهار نوع خارج نیستند غالبا در اینها استعمال میشود و لذا در بیان ما یتلی علیکم که در اینکه آیه استثنا شده
است و بفاصله یک آیه بعدا ذکر میشود خنزیر تعداد شده است که دلالت دارد بر آنکه داخل در مستثنی بوده و خارج شده است و
صفحه 261 از 656
بنابر اینکه اصل در مطلق حیوانات [ صفحه 167 ] چرنده حلیت است مگر بدلیل خارج شود اگر چه مفسرین و فقها متعرض نشدند و
در معنی انعام اقتصار بر قدر متیقّن نمودهاند که همان انواع یا اصناف معهوده باشد ولی بنظر حقیر مقصود بیان همان اصل کلی
است که در ادیان و شرایع سابقه هم بوده چنانچه در توریۀ سفر لویان فصل یازدهم بیان شده است و اصول شرائع حقه یکی است و
با اسلام موافق است و از جمله شواهد اینمعنی آنستکه شتر و گاو و گوسفند اعم از بز و میش نوعا اهلی میباشند و قابل اصطیاد
نیستند و در آیه تصریح بحرمت صید آنها شده و از حکم حلیت اخراج گردیده لهذا در اینکه قسمت فقها و مفسرین ناچار قائل
بتعمیم شدهاند نسبت باهلی و وحشی اینکه چهار صنف با آنکه اگر وحشی از اینکه چهار موجود و داخل در اینکه اصناف هم
باشند از قدر متیقن مصداق انعام خارجند و صید آنها آنقدر رائج نیست که قابل استثناء از عموم احوالی عام باشد و مهتم به در
کلام شود چنانچه بر ارباب ذوق و سلیقه ادبی و فقهی پوشیده نیست با آنکه اضافه بهیمه بانعام هم مشعر به اینکه معنی است زیرا
معمولا در اضافه بیانیه مضاف الیه شامل مضاف و غیر آن است مانند خاتم ف ّ ض ۀ یعنی انگشتر از جنس نقره و نیز مؤید است بروایت
مشهوره مسلمه از پیغمبر [ص] که از هر حیوان صاحب ناب و چنگالی نهی فرموده که خلاصه حیوانات درنده باشد که دندان
گوشتخوري و آلت اصطیاد طبیعی دارند نه دندان علف خوري مانند سمدار نشخوار کننده که نهی از حیوان درنده بمفهومش
دلالت دارد بر حلیت چرندگان مگر آنچه حرمتش رسیده باشد بخصوص و معارض نیست اینمعنی با اخباریکه از ائمه معصومین
علیهم السلام در تفسیر اینکه آیه وارد شده است که مراد از بهیمه بچههاي انعامند که در دل آنها جاي دارند و خلقت آنها کامل
شده است و مو و کرك آنها روئیده شده و تذکیه آنها تذکیه مادرشان است زیرا معلوم است مراد بیان مبدأ حکم بحلیت و صدق
بهیمه است تا بواسطه شیوع لفظ بهیمه در بچه انعام تصور نشود که قبل از تمامیت خلق و ولوج روح هم جائز است خوردن آنها
چون بناي ائمه علیهم السلام در مقام تفسیر بر بیان امور خفیه بوده نه ترجمه لغات که نوعا اهل لسان متوجه معنی ظاهري آن بودند
علاوه بر آنکه از حلیت آنها حلیت نوع آن حیوان معلوم میشود چنانچه تصریح فرمودند بحلیت مادران آنها بتذکیه در هر حال چون
از حکم بعموم حلیت استفاده میشود که در تمام احوال ثابت است خداوند حال احرام را استثنا فرمود که در آنحال علاوه بر آنکه
عمل صید یعنی اصطیاد حرام است گوشت آنها هم بر [ صفحه 168 ] محرم یا مطلقا حرام است در صورتی که در حال احرام صید
شده باشند چنانچه در کتب فقهیّه معنون است و بنابر اینکه غیر محلّی الصید در آیه حال است از ضمیر لکم و فائده حال نه اشتراط
یا تقیید حلیت بحال امتناع از صید است در حال احرام چنانچه از صافی و غیره بنظر میرسد تا مانع از عموم حلیت شود در سائر
احوال بلکه فائده حال بیان عدم تنافی حرمت در حال احرام است با حلیّت در سائر احوال لذا فرموده است همانا خداوند حکم
میکند آنچه را اراده فرموده باشد که آن اراده عین علم بصلاح شما است اگر چه شما متوجه بمصلحت آن نباشید پس باید اطاعت
کنید و نگوئید چه فرق است بین گوشت آهو که محرم صید کرده باشد یا محل که آن حرام و اینکه حلال شده است و صید ممکن
است بمعنی مصدر باشد یعنی اصطیاد و ممکن است بمعنی مفعول باشد یعنی حیوان صید شده و ممکن است هر دو معنی مراد باشد
چنانچه مکرر در معانی قرآنیه اشاره شده است و در هر حال ظاهر آیه همانستکه بیان شد و خللی در معنی روي نمیدهد ولی محتاج
بدقت تام و تدبر در اطراف مرام است تا فرق بین منظور اصلی و تبعی داده شود و فائده حال ظاهر گردد و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 2
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَ عائِرَ اللّه وَ لا الشَّهرَ الحَرامَ وَ لا الهَديَ وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغُونَ فَضلًا مِن رَبِّهِم وَ
رِضواناً وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم أَن صَ دُّوکُم عَن المَسجِدِ الحَرام أَن تَعتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوي وَ لا
صفحه 262 از 656
474- تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم وَ العُدوان وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 2] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید حلال ندارید شعارهاي خدا را و نه ماه حرام را و نه قربانی و نه قلادهها را و نه قاصدان کعبه را که
میطلبند فضل را از پروردگار خودشان و خوشنودي را و چون از احرام خارج شدید پس شکار کنید و واندارد شما را دشمنی
گروهی که باز داشتند شما را از مسجد الحرام که تعدي کنید و کمک کنید با یکدیگر بر نیکی و پرهیزکاري و کمک نکنید با
یکدیگر بر گناه و تعدي و بپرهیزید از خدا همانا خداوند سخت عقوبت است.
تفسیر
در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که اینکه آیه در باره مردي از بنی ربیعه نازل شد که نام او حطم بود و در منهج از
حضرت امیر [ع] نقل نموده که [ صفحه 169 ] حطم قبلا از محل خود بمدینه آمده بود و خدمت حضرت رسول [ص] رسیده بود و
به اسلام دعوت شده بود و مهلت خواسته بود و شتران صدقه و سایر مواشی مدینه را غارت کرده با خود برده بود و چون سال بعد
حضرت رسول [ص] عازم زیارت کعبه شد با اصحاب و بمنزل تنعیم رسیدند او را دیدند که شتران صدقه را بقلاده که علامت هدیه
کعبه بود آراسته و عازم بیت اللّه است اصحاب خواستند متعرض او شوند اینکه آیه نازل شد و شعار بمعنی آیت و علامت است و
شعائر اللّه احکام دین خدا و آثار شریعت حقه است از مناسک حج و غیره که باید از آنها تعظیم و احترام نموده و در اقامه آنها
سستی نکرد و هتک حرمت آنها را حلال و روا ندانست و همچنین باید حرمت ماه حرام را نگهداشت و در آن ماه ابتدا بقتال با
کفار ننمود و نیز نباید متعرض گاو و شتر و گوسفندي شد که برسم هدیه براي قربانی حاجیان معمولا با خود میبرند چه قلاده و
گردن بند که علامت قربانی است در گردن داشته باشد چه نداشته باشد چون معمول بود که نعلی را که در آن نماز خوانده بودند
بگردن قربانی قلاده مینمودند تا معلوم شود که برسم هدیه براي کعبه میبرند و نیز نباید متعرض زوار بیت اللّه الحرام شد که آن
کعبه است و حرامش گفتهاند براي آنکه احترام آن واجب است یا براي آنکه حرام شده است در آنجا افعالی که در غیر آنجا جائز
است خواه مقصود آنها از حج فضل الهی باشد که شامل آنها شود در دنیا مانند توسعه رزق بسبب تجارت و غیره به تبع حج و در
آخرت به نعیم بهشتی فائز شوند و خواه مقصود آنها فقط خوشنودي و رضاي خداوند باشد که بر هر تقدیر باید نفوس و اموال و
اعراض آنها را محترم داشت و حرمت اصطیاد که در آیه قبل اشاره شد فقط مخصوص بحال احرام است و پس از فراغت از آن و
بیرون آمدن از لباس احرام اصطیاد جائز است و نباید شدت بغض و عداوت با قومی براي عمل نامشروعیکه از آنها سر زده مانند منع
آنها مسلمانانرا از حج در سالی وادار کند مسلمانان را که تعدي نمایند بر آنها به انتقام کشیدن از آنها و اینکه اشاره است بقضیه
حدیبیّه که پیغمبر [ص] و مسلمین عازم مکه بودند براي زیارت و کفار مانع شدند و باید معاونت نمود بعفو و اغماض با کسانیکه
در مقام عمل خیر بر آمده و تقوي را شعار خود نمودهاند شاید موفق شوند بآنکه خیري از آنها صادر شود و نباید معاونت نمود بر
وقوع گناه و تعدي در خارج براي تشفّی قلب و انتقام اگر چه بجا باشد و باید تقوي را شعار نموده از هواي نفس درگذشت و
مخالفت با اوامر الهی ننمود [ صفحه 170 ] همانا خداوند عقابش شدید و انتقامش اشد است ملاحظه فرمائید با آنکه آنها کافر بودند
و بر حسب ظاهر اعمالشان فاسد و واجد شرائط صحت و قبول نبوده و چنین سابقه بدي با مسلمانان داشتند براي آنکه بعقیده
خودشان عازم عمل خیري بودند چقدر خداوند بآنها اهمیّت داده و جان و مالشان را براي احترام اینکه قصد یا احترام ماه حرام
محترم داشته و اینکه نیست مگر براي آنکه هر عمل خیري از هر عاملی اگر چه قابل نباشد قدر و قیمتی در عالم معنی دارد که براي
صفحه 263 از 656
آنجهت محترم است چنانچه در اوائل تفسیر سوره حمد بآن اشاره شد و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 3
اشاره
حُرِّمَت عَلَیکُم المَیتَۀُ وَ الدَّم وَ لَحم الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل لِغَیرِ اللّه بِه وَ المُنخَنِقَۀُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّیَۀُ وَ النَّطِیحَ ۀُ وَ ما أَکَلَ السَّبُع إِلاّ ما
ذَکَّیتُم وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُب وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالَأزلام ذلِکُم فِسق الیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَ وهُم وَ اخشَون الیَومَ
أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِ یت لَکُم الإِسلامَ دِیناً فَمَن اضطُرَّ فِی مَخمَصَۀٍ غَیرَ مُتَجانِف لِإِثم فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
577- 3] -قرآن- 1 ]
ترجمه
حرام شد بر شما مردار و خون و گوشت خوك و آنچه بانک زده شود جز نام خدا بر آن و خفه کرده شده و بچوب مرده و بپرتاب
مرده و بضرب شاخ مرده و آنچه خورده درنده مگر آنچه تذکیه نمودید و آنچه کشته شود براي بتان و آنکه قسمت گیرید به تیرها
اینکه کار شما نافرمانی است امروز ناامید شدند آنانکه کافر شدند از دین شما پس نترسید از آنها و بترسید از من امروز کامل کردم
براي شما دین شما را و تمام نمودم بر شما نعمت خود را و اختیار کردم براي شما اسلام را دین پس هر که مضطر شد در گرسنگی
با آنکه مایل نباشد مر گناه را پس همانا خداوند آمرزنده مهربان است.
تفسیر
بیان است براي ما یتلی علیکم در آیه اوّل سوره و ذکر شده است محرمات ذاتی و عرضی از حیوان که متداول بوده است تناول آنها
در عرب مانند گوشت مردار که با آداب شرعی ذبح نشده است و خون غیر از آنچه باقی بماند در بدن حیوان بعد از ذبح شرعی که
آن پاك و حلال است گفتهاند معمول بوده در عرب حیوان را که میکشتند خون آنرا در رودههایش میریختند و کباب میکردند
و میخوردند و گوشت خوك که مطلقا حرام است و قابل تذکیه نیست و داراي مضاري است که در جسم و روح خورنده تأثیر
مینماید و خوردن آن در میان عرب و غیره متعارف بوده و هست براي [ صفحه 171 ] آنکه گفتهاند لذیذ و چرب است و باین جهت
از بین حیواناتی که گوشت آنها با لذات حرام است تخصیص بذکر یافته است و آن حیوانیکه در موقع ذبح آن بجاي آنکه بسم اللّه
بگویند گفته شود بنام لات یا عزّي و یا سایر بتها و از حضرت باقر [ع] در عیون روایت نموده که آن حیوانیست که براي بتها
کشته شود و شاید مراد همین معنی باشد چون وقتی نام بت در موقع ذبحش برده شد صادق است براي بت کشته شده یعنی براي
تعظیم او کشته شده است و محتمل است مراد آن باشد که براي تقرب به بتها کشته شود و باین عنوان اعلان شده باشد و انصاف
آنستکه لفظ احل در آیه که بمعنی رفع صوت است مشعر باین معنی است و آن حیوانیکه بفشردن گلو بمیرد چنانچه معمول مجوس
بوده و در آنزمان باین نحو کشتار میکردند و آن حیوانیکه بضرب شدید چوب مرده باشد که آنهم متعارف بوده است و آن
حیوانیکه از بلندي پرتاب شود و بمیرد و آن حیوانی که بضرب شاخ حیوان دیگر بمیرد و آن حیوانیکه حیوان درنده آن را پاره
کرده باشد و باین سبب مرده باشد و آن حیوانیکه براي تقرب بآنچه منصوب شده است براي پرستش کشته شود مانند آتشکده و
درخت و سنگهائی که بدیوار کعبه یا سایر معابد نصب مینمودند و عناوین مذکوره بعد از نقل روایت عیون باین تقریب در
صفحه 264 از 656
آنحدیث تفسیر شده و کیفیت تقسیم با تیر را باین نحو بیان فرمودهاند که کشتار را باسم ده نفر ده قسمت میکردند هفت نفر از
آنها بتفاوت از یک سهم تا هفت سهم داشتند و سه نفر بیسهم بودند و ده تیر هم بوده و هر یک از آن تیرها اسمی داشته که
بواسطه آن اسم معلوم میشد که صاحب آن بیسهم است یا سهمدار و بر فرض داشتن چند سهم دارد و اینکه تیرها را یک یک از
محل خود بیرون میآوردند و بالاخره هر یک از آن سه نفر که سهم نداشتند باید ثلث قیمت آنحیوان را بدهند و سایرین گوشت آن
را بخورند و اینکه چون قمار بود خداوند حرام فرمود و قمی مثل روایت عیون را نقل نموده و در فقیه و تهذیب هم قریب بمعناي
اینکه روایت را از حضرت جواد [ع] نقل نموده تفاوتی که دارد موقوذه را تفسیر فرموده بآنحیوانیکه بواسطه مرض مرده باشد و
بعضی گفتهاند مراد از استقسام بازلام طلب قسمت رزق است چون معمول بوده که وقتی میخواستند بامري اقدام نمایند از قبیل سفر
براي طلب رزق و غیره سه تیر انتخاب مینمودند بیکی مینوشتند خدا مرا امر کرده است بدیگري مینوشتند خدا مرا نهی فرموده و
سومی را ننوشته میگذاردند اگر [ صفحه 172 ] امر بیرون میآمد اقدام مینمودند و اگر نهی بیرون میآمد اجتناب میکردند و اگر
ننوشته بیرون میآمد عمل را تکرار مینمودند تا تکلیف معلوم شود و اینکه عمل را در غیر محل مینمودند و در بعضی از اخبار باین
امر اشاره شده است و در اواخر سوره ذکر خواهد شد انشاء اللّه تعالی و اینکه مقدار از اختلاف بنظر حقیر موجب تعارض بین
روایات نیست زیرا ممکن است مراد معنی اعم باشد یا هر یک مستقلا اراده شده باشد چنانچه مکرر اشاره شده است که استعمال
لفظ در اکثر از یک معنی جائز و در معانی قرآنیه شایع است و در مجمع از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که هر یک از محرمات
مذکوره در آیه اگر تذکیه شود حلال است غیر از خوك و خون که قابل تذکیه نیست و عیاشی از حضرت رضا [ع] نقل نموده که
متردّیه و نطیحه و آنچه خورده است او را درنده وقتی تذکیه آن را ادراك نمودي حلال است و در مجمع از صادقین علیهما السلام
نقل نموده که کمتر چیزیکه بسبب آن ادراك تذکیه میشود آنستکه وقتی بحیوان برسی گوش یا دم یا چشم خود را حرکت بدهد و
در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که وقتی چشم بهمزند یا پا بزمین بساید یا دم تکان دهد تذکیهاش ادراك شده است و
باین معنی روایات دیگري هم نقل شده است که خلاصه آنها آنستکه هر یک از عناوین مذکوره در صورتی موجب تحریم است
که بآن سبب حیوان بمیرد ولی اگر حیوان بآن سبب نمرد و تذکیه شرعیه در حال حیاة بر آن واقع شد حلال میشود و در جمله ذلکم
فسق ممکن است مشار الیه تمام مذکورات باشد ولی اقرب آنستکه همان طلب قسمت بتوسط تیرها باشد که بیان شد و انصاف
آنستکه نسبت فسق باین عمل با معنی اول که صریحا در روایات عیون و فقیه و تهذیب و قمی ذکر شده است انسب و اوضح است
زیرا که عمل بمعنی مذکور در کلام مفسرین که ثانیا ذکر شد صریح در فسق نیست زیرا که ممکن است مراد قرعه و استخاره و
تفال و امثال اینها باشد مگر آنکه گفته شود اینکه عمل را بعنوان استعلام از غیب بتوسط خداهاي باطله خودشان مینمودند یا بعنوان
کهانت و اخبار قطعی از غیب میکردند و آثار خارجی از قبیل ملکیت و نسب و نفی آندو و امثال اینها بر آن مرتب میکردند و در
هر حال معنی اوّل انسب بمفاد آیه و اسلم از اشکال و صریح روایات است و معنی دوم عنوان کلی است که مربوط بعناوین مذکوره
در آیه نیست و باید بتکلف تطبیق شود و الّا اجنبی از آنها و امر مستقلی میشود که از آن نهی شده است و اینکه خلاف ظاهر و
خارج از اسلوب محاورات است [ صفحه 173 ] و اللّه اعلم و یاس کفار از مداخله در عقاید مسلمانان وقتی است که ثبات قدم آنها
در دین واضح و آشکار شود و خداوند فتح و ظفر را نصیب آنها فرماید و آخرین دستور کلی دینی آنها مبین گردد که در هر
حکمی و حادثه که براي آنها روي دهد بدانند تکلیف خود را و اینکه میسور نگردد مگر به نصب امام و مرجع احکام چنانچه قمی
فرموده که فرمود یعنی امام [ع] اینکه معنی وقتی محقق شد که ولایت امیر المؤمنین [ع] نازل گردید پس دیگر جاي ترس از کفار
که اخلال در دین مسلمانان نمایند باقی نمیماند و ترس منحصر بعقوبت الهی میشود در مخالفت اوامر و نواهی او و ولی وقت که
اطاعت او مقرون باطاعت خدا است و در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده در ذیل الیوم اکملت لکم دینکم که نازل شد
بعد از آنکه نصب فرمود پیغمبر [ص] امیر المؤمنین [ع] را بخلافت خود در روز غدیر خم وقتی که از حجۀ الوداع مراجعت میفرمود
صفحه 265 از 656
و اینکه آخر حکمی بود که خداوند فرمود و بعد از آن دیگر حکمی نفرمود و در کافی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که احکام
بتدریج پی در پی نازل شد و آخر آنها ولایت بود پس نازل شد الیوم اکملت لکم دینکم و بعد از آن دیگر حکمی نازل نشد و
عیاشی و قمی نیز اینکه معنی را از آنحضرت نقل نمودهاند و در برهان اخباري از عامه و خاصه باین معنی نقل نموده است که متواتر
بلکه زاید از حد تواتر است و فیض ره فرموده همانا کامل شد فرائض الهی بولایت براي آنکه پیغمبر [ص] آنچه را بودیعت گذارده
بود خداوند نزد او از علم به علی [ع] و ذریه اطهار او که هر یک بعد از دیگري اوصیاء آنحضرت بودند سپرد و چون آنها قائم مقام
آن حضرت شدند و مردم متمکن از رجوع بآنها در حلال و حرام گردیدند و اینکه سیره مرضیه مستمر گردید دین کامل و نعمت
تمام شد و اینکه معنی بعینه از ائمه علیهم السلام وارد شده است و در خطبه غدیر خواهد آمد انشاء اللّه تعالی و الحمد للّه علی
نعمائه حقیر عرض میکنم معلوم میشود دین بدون ولایت ناقص است و نعمت بیوجود امام ناتمام و اسلام بدون امامت مرضی
خداوند نیست لذا روایت شده است که بعد از نزول اینکه آیه عمر گریه کرد پیغمبر [ص] فرمود چرا گریه میکنی او عرض کرد
براي اینکه دین ناقص بود و امروز کامل شد پیغمبر [ص] تصدیق فرمود او را و بعد از اینکه آیه پیغمبر [ص] هشتاد و یکروز بیشتر
حیات نداشت و در روز دوشنبه بیست و هشتم یا بیست و نهم ماه صفر بجوار رحمت الهی مستقر گردید و ظاهر اینکه روایات
آنستکه اینکه جمله از اینکه آیه مستقلا نازل شده است [ صفحه 174 ] و مربوط بسابق نیست اگر چه ممکن است در وجه ربط آن
بما قبل گفته شود که چون اینکه آیه آخرین آیات نازله در احکام است پس شریعت و دین کامل و نعمت الهی تمام شده است
ولی انصاف آنستکه ذکر محرمات چندي مناسب با اینکه مقدار اهمیّت نیست و مطلب همانستکه در روایات متواتره از خاصه و
عامه نقل شده است که اینکه جمله در روز غدیر خم نازل گردیده و بمناسبت امر ولایت اکمال دین شده است و منافی نیست با
آنکه صدر آیه هم در همان روز نازل شده باشد و در هر حال اینکه قسمت بمنزله جمله معترضه است که بآن اثبات کمال دین
اصولا و فروعا میشود که دیگر نسخ در آن راه ندارد و مزیدي بر آن متصور نیست و اینکه دین باقی است تا روز قیامت و حلقه
رسالت ختم شده بوجود خاتم انبیاء و مرسلین و بعد از اینکه حکم اضطرار در خوردن محرمات مذکوره را بیان میفرماید که کسیکه
مضطر شود بخوردن یکی از آن محرمات در قحطی با آنکه متعمد بگناه نباشد چنانچه قمّی ره از امام باقر [ع] نقل نموده همانا
خداوند آمرزنده و مهربانست و مؤاخذه نمیفرماید فیض ره فرموده متمایل بگناه و متعمد نبودن بآنستکه براي لذت نخورد و زیاده
از حد رخصت تناول ننماید چنانچه در تفسیر قول خداوند غیر باغ و لا عاد در سوره بقره گذشت و بنظر حقیر قید براي تحقق معنی
اضطرار است و تأکید همان معنی را مینماید یعنی اضطرار موجب اینعمل شده باشد نه میل بگناه و رغبت بمعصیت و در کلام امام
[ع] تفسیر بلازم شده است و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 4
اشاره
یَسئَلُونَکَ ما ذا أُحِل لَهُم قُل أُحِل لَکُم الطَّیِّبات وَ ما عَلَّمتُم مِنَ الجَوارِح مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُن مِمّا عَلَّمَکُم اللّه فَکُلُوا مِمّا أَمسَکنَ عَلَیکُم وَ
294- اذکُرُوا اسمَ اللّه عَلَیه وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ سَرِیع الحِساب [ 4] -قرآن- 1
ترجمه
میپرسند از تو که چه چیز حلال شد مر ایشانرا بگو حلال شد پاکیزهها و آنچه تعلیم دادید شما از حیوانات شکاري با آنکه ادب
کننده سگانید تعلیم میکنید آنها را از آنچه آموخت شما را خدا پس بخورید از آنچه نگاه داشتند براي شما و یاد کنید نام خدا را بر
صفحه 266 از 656
آن و بترسید از خدا همانا خداوند زود حساب است.
تفسیر
بعد از ذکر محرّمات مذکوره گویا سؤال شده بود از آنکه پس حلال چیست براي مسلمانان لذا خداوند جواب فرمود که بگو اي
پیغمبر [ص] حلال شد براي ایشان اشیاء پاکیزه که طباع سلیمه از آن نفرت ندارند یا حیوانات حلال گوشت [ صفحه 175 ] که بذبح
شرعی رسیده باشند یا هر چه لذیذ باشد و مضرّ بنفس نباشد بنابر اختلاف تفاسیر و هر حیوانیکه تعلیم کردید آن را براي شکار از
جنس حیوانات شکاري در حالیکه ادب کنندگانید سگان را و میآموزید بآنها شکار نمودن را بسبب علمی که خداوند بشما عطا
فرموده پس بخورید از گوشت آن حیوانیکه آنها براي شما نگاه داشتند بعد از آنکه بذبح شرعی برسانید آنها را و نام خداوند را در
موقع ذبح ببرید مگر سگ شکاري که اگر مسلمان او را ارسال براي شکار نمود و نام خدا را در وقت ارسال بزبان جاري نمود و آن
سگ آن شکار را گرفت و کشت و آن شخص فرصت ننمود که آن را تذکیه نماید حلال است گوشت آن زیرا مکلّب شکار
آموزنده سگ است چنانچه در منتهی الارب نقل نموده و از مجمع استفاده میشود نه آنکه مطلق ادب کننده حیوان شکاري است
چنانچه در صافی نقل نموده و بنابر اینکه آنچه از اخبار ائمه علیهم السلام استفاده میشود و علماء امامیه فتوي دادهاند که اینکه حکم
مخصوص بسگ شکاري است موافق با ظاهر آیه است و ممکن است گفته شود اگر چه جوارح هر حیوان شکاري است اعم از
وحوش و طیور لکن منصرف بهمان سگهاي شکاري است چون غالبا کسب صید بآنها میشود و جوارح اصلا بمعنی کو اسب است
یعنی کسب کنندگان شکار و چرخ و باز و یوز را اهل لهو بشکار میبرند و مهیّا براي کسب نیست در هر حال حکم بین امامیه مسلم
است که مخصوص بسگ است و موافق با ظاهر آیه یا قدر متیقن از مفاد آن است که از اصل عدم تذکیه خارج شده است چنانچه
قدر متیقن از نام خدا آنستکه بگوید بسم اللّه و اللّه اکبر و معلّم بودن سگ بآن است که باختیار صاحبش باشد اگر آن را بسوي
صید براند برود و اگر آنرا بخواند بر گردد و اگر او را توقیف نماید واقف شود و صید را براي صاحبش نگهدارد اگر چه بنظر حقیر
مطلق بردن نام خدا از قبیل بسم اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و امثال آنها کافی است و در معلم بودن سگ اعتبار بهمان امکان
ارسال و توقیف است چنانچه در کافی و تهذیب و فقیه از حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده که اگر صاحب سگ او را ارسال
نمود و نام خدا بزبان جاري کرد حلال است شکار اگر چه سگ آنرا کشته باشد و اگر خورده باشد فرموده باقی مانده آن را بخور
و اگر سگ معلم نیست یک ساعت او را تعلیم کن پس از آن ارسال نما او را که معلّم خواهد بود اما غیر سگ از قبیل یوز و باز و
امثال اینها پس نخور از شکار آنها مگر آنچه ادراك تذکیه آنرا نمودي چون خداوند فرموده مکلّبین یعنی در حالتی که تعلیم
دهندگان [ صفحه 176 ] سگ باشید پس صید غیر سگ را نمیشود خورد مگر آنکه ادراك تذکیه آن شود و باین مضمون روایات
تقریبا متواتر است و اگر روایتی هم بر خلاف اینکه صادر باشد باید حمل بر تقیّه شود چون موافق با عامه است و در روایت قمّی ره
از حضرت صادق [ع] ذکر شده که هر حیوان درنده صید را براي خودش نگاه میدارد مگر سگ شکاري که براي صاحبش نگاه
میدارد وقتی او را ارسال نمودي و نام خدا را بردي همان تذکیه صید است و بپرهیزید از خداوند در اجتناب از محرمات همانا
خداوند زود حساب مخلوق را میرسد و بزودي مجازات مینماید آنها را و آثار ارتکاب محرمات را در دنیا و آخرت بآنها میرساند
چه کم باشد چه زیاد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 5
اشاره
صفحه 267 از 656
الیَومَ أُحِل لَکُم الطَّیِّبات وَ طَعام الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم وَ طَعامُکُم حِلٌّ لَهُم وَ المُح َ ص نات مِنَ المُؤمِنات وَ المُح َ ص نات مِنَ الَّذِینَ
أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم إِذا آتَیتُمُوهُن أُجُورَهُن مُحصِ نِینَ غَیرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِ ذِي أَخدان وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان فَقَد حَبِطَ عَمَلُه وَ هُوَ
412- فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ [ 5] -قرآن- 1
ترجمه
امروز حلال شد بر شما چیزهاي پاکیزه و خوراکی آنانکه داده شدند کتاب را حلال است براي شما و خوراکی شما حلال است
براي آنها و زنان نجیب از اهل ایمان و زنان نجیب از آنانکه داده شدند کتاب را پیش از شما چون دادید بآنها مزدهاشانرا با آنکه
شما عفت شعاران باشید نه زناکاران و نه گیرندگان یاران و هر که منکر شود ایمان را پس بتحقیق ناچیز شده است عمل او و او در
آخرت از زیان کاران است.
تفسیر
مراد از طیّبات در آیه قبل بیان شد و مراد از طعام بر حسب روایات مستفیضه از ائمه اطهار بقول و حبوب و فواکح و امثال آنها است
غیر از ذبیحه چون باید در موقع ذبح نام خدا بر آن برده شود و کفار مأمون نیستند بر عمل و قصدشان اما سایر خوراکیها که در
دست آنها است بر مسلمانان حلال است که بخرند و بخورند و همچنین خوراکیها که در دست مسلمانان است بر آنها حلال است
پس جائز است بآنها بفروشند یا ببخشند که آنها بخورند و بنظر حقیر نکته ذکر اینکه جمله آنستکه بعد از آنکه خداوند فرمود
حلال شد بر شما اشیاء پاکیزه مسلمانان تصور نکنند خوردنیهائی که در دست کفار است حرام است چونکه آنها نجسند و از
نجاست اجتناب نمیکنند و اشیائیکه در دست آنها [ صفحه 177 ] است منفور طباع مسلمانان است و بدانند که مقصود حلیت ذاتی
است و با حرمت عرضی منافات ندارد علاوه بر آنکه چون علم به تنجّس حاصل نیست پاك و حلال است و اگر منفور طباع هم
باشد چون قابل تطهیر است پاك و رفع میشود و کسانیکه باین نکته بر نخوردند تصور نمودند که اگر مقصود حلیت ذبیحه اهل
کتاب نباشد کلام لغو میشود زیرا حلیت مطلق طیبات از صدر آیه استفاده شد و خوردنیهائی که در دست اهل کتاب باشد با غیر
آنها تفاوتی ندارد در صورتی که اطلاق طعام منصرف از ذبیحه است و اهل عرف و لغت آن را بر همان اشیاء مذکوره در روایات
اطلاق میکنند بلکه غالبا خصوص گندم اراده از آن میشود پس بمقتضاي روایات تخصیصی در طعام داده نشده است بلکه همان
مدلول عرفی آن را بیان فرمودهاند و مطابق با ظاهر آیه یا قدر متیقن از اطلاق آنست علاوه بر آنکه حرمت بسبب ذبح هم مانند
حرمت بسبب تنجس عرضی است و با حلیّت ذاتی منافات ندارد و مراد از محصنات زنان عفیف و نجیبند و عیاشی از حضرت
صادق [ع] روایت نموده که مراد زنان مسلمانند و شاید اشاره باشد بآنکه لازمه اسلام عفت است و مراد تحریم نکاح زنان نانجیب
نیست و تخصیص حلیت در آیه بزنان نجیب براي ترغیب بنکاح آنها است و الا حکم حلیت عام است و تفسیر مؤمنات را فرمودهاند
چون نکاح زنان اهل سنت جائز است مخصوصا اگر از نواصب نباشند و اما نکاح زنان اهل کتاب مانند یهود و نصاري و زنان
مجوس که آنها هم بنابر اقوي اهل کتابند محل خلاف بین علماء امامیه است و اخبار هم درین باب مختلف است و اقوي آنستکه
متعه آنها جائز است و احتیاط در ترك نکاح دائم آنها است چنانچه شیخ استاد ما اعلی اللّه مقامه تقریب فرمودند و حقیر در
تقریرات بحث ایشان مشروحا نوشتهام و مؤید اینمعنی تعبیر از مهر است در آیه باجر که مناسب با متعه است و در مقابل محصن دو
صفت است یکی مسافح و آنکسی است که متجاهر بزنا باشد و دیگر یارگیر که کنایه از زنا نمودن در خفیه است و مؤمن باید از
اینکه دو صفت منزه باشد و در اینکه قسمت از آیه اشاره است بآنکه سرّ تجویز نکاح کتابیه از براي مسلمان مأمون شدن از زنا در
صفحه 268 از 656
آشکار و پنهان است لذا مناسب است با آنکه مؤمن تا متمکن از نکاح مؤمنه است بنکاح کافره نپردازد و در صورت عدم استطاعت
و خوف وقوع در معصیت مطلقا نکاح اهل کتاب جائز باشد و اما سایر فرق کفار مطلقا نکاح آنها جائز نیست و کسیکه انکار عملی
نماید ایمانرا یعنی واجبات [ صفحه 178 ] را ترك کند و محرمات را بجا آورد بطوریکه فعلش ظاهرا کاشف باشد از عدم اعتقاد یا
منکر ولایت امیر المؤمنین [ع] باشد اعمالش مقبول نیست و فائده براي او ندارد چنانچه از اخبار ائمه اطهار در اینکه مقام استفاده
میشود زیرا قول وقتی کاشف از اعتقاد است که فعل مخالفش نباشد و صرف لقلقه لسان کفایت نمیکند و ولایت شرط قبول اعمال
و دخول بهشت است و چنین شخصی در آخرت زیان کار است چون نعیم سرمدي را از دست داده و بعذاب ابدي گرفتار شده
است و محتمل است مراد از کفر بایمان پنهان نمودن اعتقاد قلبی و تظاهر بکفر عملی باشد که اینکه قسم ایمان هم مقبول نیست و
فائده بحال صاحبش ندارد و از بعضی روایات استفاده اینکه معنی میشود و ایمان مفید کامل اقرار بلسان و اعتقاد بجنان و عمل
بارکان است و ممکن است مراد انکار ایمان و کفر باطنی و ظاهري باشد چنانچه بعضی از مفسرین گفتهاند و محتمل است تمام
معانی مراد باشد چنانچه مکرر اشاره شده است ولی انصاف آنستکه مناسب با سابقه آیات و قضیه الیوم اکملت لکم دینکم و لفظ
ایمان همان انکار ولایت است چنانچه از امام باقر [ع] روایت شده است یعنی ولایت علی [ع] و اللّه اعلم.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 6
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین وَ إِن
کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَ فَرٍ أَو جاءَ أَحَ دٌ مِنکُم مِنَ الغائِطِ أَو لامَستُم النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً
- [ فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم مِنه ما یُرِیدُ اللّه لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرَج وَ لکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُم وَ لِیُتِم نِعمَتَه عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 6
566- قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید چون برخیزید بنماز پس بشوئید رویهاتان را و دستهاتان را تا آرنجها و مسح کنید سرهاتان و پایهاتان را
تا منتهاي بلندي پشت دو پا و اگر باشید جنب پس پاك کنید خود را و اگر باشید بیماران یا در سفر یا آید یکی از شما از مستراح
یا مباشرت کردید با زنان پس نیافتید آبیرا پس قصد کنید زمینی پاك را پس مسح کنید برویها و دستهاتان از آن نمیخواهد خدا که
قرار دهد بر شما هیچ تنکیئی را ولی میخواهد که پاك کند شما را و آنکه تمام کند نعمت خود را بر شما باشد که شما شکرگزار
شوید.
تفسیر
گفتهاند وقتی اراده نماز نمودید با آنکه وضو ندارید باید وضو بگیرید [ صفحه 179 ] و اینکه معنی را از صدر آیه استفاده نمودهاند
زیرا گاهی از اراده امري بخود آن امر تعبیر میکنند مانند آنکه خداوند فرموده وقتی قرآن خواندي پناه ببر بخدا از شیطان و مقصود
آنستکه وقتی اراده خواندن قرآن نمودي استعاذه کنی نه بعد از آن و اینکه معنی را در مجمع بابن عباس و اکثر مفسرین نسبت داده
است و انصاف آنست که اگر اینکه جزء از معنی بتقریب مذکور از آیه استفاده شود جزء دیگران که بدون وضو بودن باشد استفاده
صفحه 269 از 656
نمیشود ولی در تهذیب از حضرت صادق [ع] و عیاشی از آنحضرت و حضرت باقر [ع] نقل نموده که مراد آنستکه وقتی از خواب
برخواستید براي نماز باید وضو بگیرید و اینکه معنی بقدري لطیف و ساده و سالم و بیتکلّف و اشکال است که معلوم است از
خاندان وحی و تنزیل وارد شده است چون معمولا وقتی انسان مخصوصا براي نماز برمیخیزد یا صبح است که براي نماز صبح قیام
میکند یا سحر است که براي نماز شب برمیخیزد و اینکه هر دو بعد از خواب شب است یا ظهر استکه براي نماز ظهر معمولا در
صدر اسلام از خواب قیلوله برمیخواستند و براي نماز عصر و مغرب و عشاء مخصوصا قیام نمینمودند بلکه در ضمن قیام براي امور
دیگر نماز هم میخواندند و بیوضو بودن آنها در موقع نماز مسلّم نبوده لذا بطور اطلاق فرموده است وقتی براي نماز قیام نمودید
باید وضو بگیرید و اعتماد بقیام نوعی متعارف شده است نهایت آنکه ایجاب وضو براي نماز در صورت وجود احداث دیگر از ذیل
آیه که ایجاب تیمّم را معلّق بعدم وجدان آب فرموده و اخبار ائمه اطهار که مبین مجملات قرآن است استفاده میشود و بنابر اینکه
لازم نمیآید وجوب وضوء براي هر نماز و احتیاج بتقدیر و قول به نسخ و امثال اینکه تکلفات که در کلام مفسّرین است پیدا
نمیشود و وجه اگر چه بروي ترجمه میشود لکن باین مناسبت گویند که در موقع مواجهه ظاهر است چنانچه از روي هم همین معنی
اراده میشود لذا میگویند فلانی خوش رو است و اراده میکنند آنچه را از رخساره او ظاهر باشد پس شستن ریش که احاطه
بصورت داشته باشد کافی از شستن صورت است چنانچه در تهذیب از حضرت باقر [ع] روایت شده است که هر چه مو بر آن
احاطه نموده باشد واجب نیست بر بندگان که فحص و تفتیش از آن کنند بلکه باید آب را بر آن جاري نمایند و در کافی نیز قریب
باین معنی را از یکی از صادقین علیهما السلام نقل نموده و در فقیه و کافی و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که
آنوجهیکه خداوند امر [ صفحه 180 ] بشستن آن نموده که سزاوار نیست زیاده و کم نمودن از آن که اگر زیاد شود شوینده مأجور
نیست و اگر کم شود گناهکار است مقداریست که انگشت وسطی و شست بر آن دور زند از رستنگاه مو تا زنخ و مقداریرا که از
دست باید شسته شود در آیه بیان شده است که ظاهرا از سر انگشتان است تا آرنج که مفصل بین ساعد و بازو است و باید آنهم
شسته شود ولی از آیه استفاده نمیشود که ابتدا بشستن از کجا باید نمود و بکجا باید ختم شود زیرا الی در اینکه قبیل موارد براي
تحدید است نه براي بیان انتهاي عمل چنانچه میگویند شمشیر را تا دسته صیقلی بنما یا لباست را تا کمر بشوي و اراده مینمایند حد
صیقلی شدن و شستن را نه بیان ابتدا و انتهاي عمل را ولی مقتضاي اخباریکه از ائمه اطهار در بیان وضوء حضرت رسول [ص] وارد
شده است و خودشان هم دستور عملی دادهاند آنستکه در صورت ابتدا با علی و در دست ابتدا بمرفق شود چنانچه ترتیب طبیعی در
امتثال هم همین است لذا بغیر اینکه رویّه و ترتیب نمیتوان یقین به برائت ذمّه و حصول طهارت نمود که آن مأمور به و اینها مح ّ ص ل
آن است چنانچه در اصول منقح شده است که چنین موردي مجراي قاعده اشتغال است و کسانیکه پشت پا باخبار اهل بیت اطهار
زدند ملتزم بعکس اینکه ترتیب شدهاند و معنی کلمه الی را نفهمیدند چنانچه بجاي مسح پا شستن را اختیار نمودند و کول نصب
ارجل را بمقتضاي بعضی قرائات خوردند بتصور آنکه عطف بر ایدي است با آنکه هر کس مختصر انسی بقانون محاورات داشته
باشد مییابد که عطف ارجل بر ایدي با اینکه فصل معتدبه و تغییر اسلوب کلام ناشایسته و خارج از همه چیز است حال اگر خواسته
باشی بیابی آنچه را ما در تفسیر سوره حمد بیان نمودیم که کسانیکه امیر المؤمنین [ع] را بنورانیت ندیدند خداوند آنها را از دیدن
معنی ظاهر قرآن هم محروم نمود ملاحظه ترجمه آیه را بنما و ببین آیا ممکن است کسی از اینکه کلام شستن پا را بفهمد در
صورتی که اگر ترجمه صحیح از کلامی بشود خصوصیات معنی در لغات مختلفه تفاوتی پیدا نمیکند و تعجب اینکه است که
اشخاصیکه از اینکه آیه استفاده شستن پا را نمودهاند از ائمه ادب و اساتید اولیّه فنون کلامند چگونه خداوند آنها را کور کرده که
چنین معنی روشنی را ندیدند و عبادات خود و مقلدین خود را مادام العمر باطل نمودند در هر حال بگذریم ظاهر آیه معلوم است
که باید مسح نمود بر سر و پاها تا دو کعب که استخوانی است مایل باستداره واقع در مورد تلاقی ساق و قدم و گاهی تعبیر از آن
بمفصل [ صفحه 181 ] میشود براي مجاورت لذا احتیاط در امتداد مسح است از سر انگشتان پا تا مفصل و در اخبار عترت طاهره
صفحه 270 از 656
اشاره بآن شده است و نیز بیان فرمودهاند که ارجل مجرور است و پاها باید مسح شود و جبرئیل قرآن را چنین نازل نموده و مردم
چهل سال و هفتاد سال اینطور وضو میسازند که پا را میشویند با آنکه خداوند امر بمسح آن نموده و عبادت آنها باطل است و دست
و صورت را باید تماما شست تا حدیکه معلوم شده است ولی سر را باید مسح نمود بمقداریکه مسمّاي مسح بعمل آید اگر چه
احتیاطا باید کمتر از عرض یک انگشت نباشد چون کمتر از اینکه خلاف متعارف است و بهتر آنستکه با سه انگشت مسح کند و
همچنین در مسح پا از حیث عرض مسمّاي مسح کافی است چون خداوند فرموده روي و دست را بشوئید و مسح بسر و پاها نمائید و
از لفظ با معلوم میشود که مسح بعض سر کافی است و چون پاها را هم عطف بسر نموده و از جهت عرض تحدید نفرموده معلوم
میشود از اینکه جهت نیز ببعض اکتفا میتوان نمود اگر چه افضل بقدر سه انگشت بلکه تمام پشت پا است آنچه عرض شد تقریبا
مضمون روایات است و بنظر حقیر امام [ع] نمیخواهد بفرماید لفظ با براي تبعیض است تا اشکال شود که سیبویه منکر آمدن باء
براي تبعیض شده است اگر چه رأي یکنفر نحوي در مقابل فرمایش امام وقعی ندارد زیرا ائمه اطهار علاوه بر آنکه معادن علمند
منابع فصاحت و بلاغتند و علماء ادب باید قواعد عربیّت را از کلمات و بیانات ایشان استخراج نمایند بلکه امام [ع] میخواهد
بفرماید از باء استفاده میشود که مسح بعض سر و پا کافی است و اینکه براي آنست که با اگر چه براي الصاق هم باشد که معنی
حقیقی آنست و همه نحویون اتفاق بر آن دارند مفادش الصاق و ایصال مسح است بسر و پا و امتثال آن بمسح بعض میشود مثلا اگر
گفته شود سرت را بشوي امتثالش بشستن تمام سر است ولی اگر گفته شود آب را بسرت برسان امتثالش ببعض حاصل است و
همچنین است مسح اگر گفته شود چیزي را مسح کن ظاهرا امتثالش بمسح تمام آن است بخلاف آنکه گفته شود دستت را بآن
برسان که امتثالش بمسمّاي ایصال و الصاق دست بآنست و اینکه خصوصیت از لفظ با استفاده میشود ولی نه براي آنکه بمعناي من
تبعیضیّه است بلکه براي آنکه الصاق بیش از اینکه دلالت ندارد و مفسرین از اینکه نکته غفلت نموده استدلال را مبنی بر آمدن باء
براي تبعیض نمودهاند و بردّ قول سیبویه پرداختهاند و بنابر آنچه ذکر شد حاجت بردّ قول او نیست و مطلب [ صفحه 182 ] بر اهل
دقت و ذوق ادبی واضح خواهد گردید و از لطائف اینکه کتاب محسوب خواهد شد و اگر در موقع برخواستن از خواب براي نماز
شخص جنب باشد باید غسل کند به بیانیکه در صدر آیه گذشت که نوعیت دارد و الا معلوم استکه مراد آنستکه هر وقت انسان
جنب باشد و بخواهد نماز بخواند غسل بر او واجب است و چون فقط در خواب یکی از دو سبب جنابت که احتلام است محقق
میشود سبب دیگر را که جماع است در ذیل آیه بکنایه بیان فرموده است و اینکه نکته هم مؤید تحقیقی استکه در صدر آیه ذکر
شد و کیفیت غسل جنابت و احکام و اقسام آنرا باید از کتب فقهیه و رسائل عملیه بدست آورد و بیان آن از وظیفه مفسرین خارج
است و تفسیر بقیه آیه در سوره نساء گذشت اضافه که در اینجا شده است کلمه منه در ذیل حکم تیمم استکه ممکن است استفاده
اشتراط علوق از آنشود یعنی باید چیزي از زمین بدست او باقی بماند که بآن مسح نماید پیشانی را و بنابر اینکه جائز نیست با سنگ
خالی از غبار تیمم نماید یا آنکه دست را بعد از زدن بزمین پاك کند بطوریکه هیچ اثري از آن باقی نماند که به پیشانی برسد و
خداوند اراده نفرموده استکه بندگانرا بحرج و مشقت و تنگی دچار نماید بلکه مقصود خداوند از بیان احکام طهارات سهگانه که
وضو و غسل و تیمم باشد آنستکه مردم ظاهرا و باطنا پاك و پاکیزه شوند چون از طهارت علاوه بر نظافت ظاهري که در شخص
پیدا میشود نورانیت باطنی ایجاد میگردد که گاهی انسان آنحالت را احساس مینماید چنانچه بعد از غسل جنابت بنظر حقیر اینکه
حالت وجدانی استکه انسان در وجود خود مییابد که رفع کدورتی از او و ایجاد نورانیتی در او شده است و نیز خداوند اراده فرموده
استکه بسبب طهارت نعمت ظاهري و باطنی را بر مردم تمام نماید و عبادات آنها با آنحال نورانیت واقع شود که مستحق بهشت
شوند و کفاره معاصی آنها باشد و شکرگزار گردند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 7
صفحه 271 از 656
اشاره
175- وَ اذکُرُوا نِعمَۀَ اللّه عَلَیکُم وَ مِیثاقَه الَّذِي واثَقَکُم بِه إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ عَلِیم بِذات الصُّدُورِ [ 7] -قرآن- 1
ترجمه
و یاد کنید نعمت خدا را بر شما و پیمان او را که استوار نمود شما را بر آن چون گفتید شنیدیم و اطاعت نمودیم و بترسید از خدا
[ همانا خدا دانا است بمکنونات دلها . [ صفحه 183
تفسیر
یاد نعمت موجب یاد منعم و اداء شکر است و نعمت بزرگ اسلام استکه در دنیا و آخرت موجب سعادت و کرامت است و در
مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که مراد بمیثاق بیان الهی است در حجۀ الوداع از تحریم محرمات و کیفیت طهارات و فرض
ولایت فیض ره فرموده اینکه داخل در اسلام است حقیر عرض میکنم چون آیات سابقه احتیاج به بیان زائدي داشت شاید خداوند
خواسته باشد اشاره فرماید بنعمت وجود امام و مبین احکام چنانچه قمی فرموده که چون پیغمبر [ص] از مردم میثاق ولایت را اخذ
فرمود گفتند شنیدیم و اطاعت نمودیم پس از آن نقض نمودند بنابر اینکه مراد از نعمت وجود امام [ع] است و مراد از میثاق عهد
ولایت است و امر بتقوي براي آنستکه نقض عهد ننمایند و منکر ولایت و کافر نعمت نشوند و بدانند که اگر ظاهرا اسلام قبول
نمایند خداوند از کفر قلبی و باطنی آنها با خبر است و چون سینه جاي قلب است و مکنونات قلبیه آنها کینه با امام [ع] بوده براي
تنزیه مقام قلب باین بیان فرموده چنانچه در فارسی هم سینه پر کینه میگویند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 8
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّه شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم عَلی أَلاّ تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَب لِلتَّقوي وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ
234- خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ [ 8] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید باشید ثابت قدمان براي خدا گواهان بعدل و وا ندارد شما را دشمنی گروهی بر آنکه عدالت نکنید
عدالت کنید آن نزدیکتر است بپرهیزکاري و بترسید از خدا همانا خدا آگاه است بآنچه بجا میآورید.
تفسیر
ثبات قدم براي خداوند استقامت در امتثال اوامر و نواهی او است و گواهی بعدل شهادت براستی و درستی است بدون ملاحظه نفع
و ضرر براي احدي چنانچه در اواخر سوره نساء گذشت و عداوت با اشخاص غالبا موجب ظلم و تعدي نسبت بآنها میشود لذا
خداوند متنبّه فرموده است مردم را که شدت بغض و عداوت شما با گروهی نباید موجب شود که عدالت ننمائید نسبت بآنها و از
صفحه 272 از 656
حدود الهی تجاوز نمائید در باره آنها مانند آنکه مثله نمائید و بهتان بزنید وزنها و بچههاي آنها را بکشید و امثال اینکه کارها که
خارج از دستور است بلکه عدالت کنید در باره آنها که آن نزدیک بتقوي و پرهیزکاري است بخلاف ظلم که از تقوي دور است و
بنابر اینکه اقرب از معنی تفضیل [ صفحه 184 ] تجرید شده است و یا مراد آنستکه عدالت کنید که عدل از هر چیزي بتقوي نزدیکتر
است چنانچه نزدیکتر است بتقوي از جور در مقابل جور که منافی با تقوي نباشد و خداوند با خبر از اعمال بندگان است و هر کس
را بقدر ثبات قدم و مرتبه تقوي و فراخور عملش مجازات میفرماید ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 9
اشاره
97- وَعَدَ اللّه الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم [ 9] -قرآن- 1
ترجمه
وعده داده است خدا آنانرا که ایمان آوردند و اعمال شایسته نمودند که مر ایشانرا است آمرزش و مزدي بزرگ
بیان
. جمله لهم مغفرة و اجر عظیم در محل نصب است تا مفعول وعد باشد و ممکن است مبتدا و خبر باشد که براي بیان موعود
محذوف ذکر شده است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 10
اشاره
80- وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصحاب الجَحِیم [ 10 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه کافر شدند و تکذیب نمودند آیتهاي ما را آنگروه اصحاب دوزخند.
تفسیر
نتیجه کفر که مستوریت حقایق و چشمپوشی از آنست تکذیب دلائل واضحه اسلام و آیات بیّنات قرآن است و حق دعوت آنستکه
مرکب از وعد وعید باشد و باین طریقه کلام الهی مستقر شده است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 11
اشاره
صفحه 273 از 656
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ هَم قَوم أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَف أَیدِیَهُم عَنکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّلِ
223- المُؤمِنُونَ [ 11 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید یاد کنید نعمت خدا را بر شما چون قصد کردند گروهی که دراز کنند بسوي شما دستهاي خودشان را
پس بازداشت دستهاي آنانرا از شما و بترسید از خدا و بر خدا پس باید توکل کنند گروندگان.
تفسیر
نعمت بنظر حقیر حسن تدبیر و سیاست است که موجب حفظ و حراست نفوس و اموال و اعراض مسلمین گردید از تعرض کفار و
بسط ید کنایه از دست درازي کفار بر جان و مال اهل اسلام است و کف ایدي عبارت از رفع شر و کوتاهی دست آنها است بفضل
الهی و راي رزین خاتم انبیا [ص] که تعلّق گرفت بصلح در روز حدیبیّه چنانچه قمی ره فرموده است که مراد اهل مکهاند پیش از
فتح که خداوند رفع شر آنها را از [ صفحه 185 ] مسلمانان فرمود بسبب صلح حدیبیه و معلوم است که تقوي و توکل یگانه شعار و
نجات دهنده اهل ایمان است از هر شر و بلا و رساننده آنها است بهر خیر و سعادت.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 12
اشاره
وَ لَقَد أَخَذَ اللّه مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ وَ بَعَثنا مِنهُم اثنَی عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللّه إِنِّی مَعَکُم لَئِن أَقَمتُم الصَّلاةَ وَ آتَیتُم الزَّکاةَ وَ آمَنتُم بِرُسُلِی وَ
عَزَّرتُمُوهُم وَ أَقرَضتُم اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً لَأُکَفِّرَن عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ لَأُدخِلَنَّکُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ مِنکُم
430- فَقَد ضَل سَواءَ السَّبِیل [ 12 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه بتحقیق گرفت خدا پیمان بنی اسرائیل را و برانگیزانیدیم از آنها دوازده نفر نگهبان و گفت خدا همانا من با شمایم هر آینه
اگر بپا دارید نماز را و بدهید زکوة را و بگروید به پیغمبران من و نیرو دهید ایشان را و وام دهید خدا را وامی نیکو هر آینه بپوشانم
البته از شما گناههاي شما را و هر آینه در آورم البته شما را در بهشتهائیکه میرود از کنار آنها نهرها پس هر کس کافر شد بعد از
اینکه از شما پس بتحقیق گمراه شد از راه مستوي
تفسیر
نقیب بمعنی کفیل و نگهبان و رئیس قوم است و دوازده فرقه از بنی اسرائیل که آنها را اسباط گویند هر یک نقیبی داشتند که
مواظب رفتار و کردار آنها بوده و مناقب آنها را میدانسته و مسئولیت آنها را عهدهدار بوده که اگر خلافی از آنها بروز مینمود باید
بعرض حضرت موسی علیه السلام برساند و خداوند با اخذ پیمان بآنها وعده نصرت داده بود که اگر بوظائف خودشان از اقامه نماز
صفحه 274 از 656
و ایتاء زکوة و ایمان به انبیاء و نصرت آنها عمل نمایند و در راه خدا از انفاق مضایقه نکنند آنها را بخلعت مغفرت مخلّع و در
بهشت عنبر سرشت مخلّد فرماید و اگر کفران نمایند بعد از اینکه عهد محکم آنها را بحال خودشان واگذار فرماید که در وادي
ضلالت و گمراهی بمانند و در بیابان جهل و نادانی حیران و سرگردان باشند از رحمت الهی دور و از نعیم ابدي محروم گردند و
آنها نقض عهد نموده بلعنت خدا گرفتار شدند مگر اندکی از آنها چنانچه در آیه بعد بیان فرموده است
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 13
اشاره
فَبِما نَقضِ هِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَۀً یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه وَ نَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه وَ لا تَزال تَطَّلِع عَلی خائِنَۀٍ مِنهُم
[ 292 [ صفحه 186 - إِلاّ قَلِیلًا مِنهُم فَاعف عَنهُم وَ اصفَح إِن اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ [ 13 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس براي شکستن آنها پیمانشان را لعنت نمودیم آنها را و گرداندیم دلهاي آنانرا سخت تغییر میدهند سخنان را از جایهاي خود و
فراموش کردند قسمتی را از آنچه پند داده شده بودند بآن و همیشه مطلع میشوي بر خیانتی از آنها مگر اندکی از آنها پس در گذر
از ایشان و صرف نظر کن همانا خدا دوست دارد نیکی کنندگانرا
تفسیر
لعنت خداوند مکرر بیان شده است که طرد از درگاه رحمت الهی است و قساوت قلب بآنستکه از آیات الهی متأثر نشود و خوف و
رجائی در او روي ندهد و اینکه اثر وضعی نقض عهد با خدا استکه بواسطه اضافه عهد بخداوند صحت استناد بحق دارد و تحریف
کلم همان تغییراتی استکه در اوصاف حضرت ختمی مرتبت که در توریۀ ذکر شده است میدادند و نسیان امر الهی عبارت از پشت
گوش انداختن مواعظ و ارشادهاي انبیا استکه قسمت مهمی از آنها را که مخالف با هواي نفسشان بود در طاق نسیان گذاردند و هر
روز پیغمبر اکرم [ص] بخیانتی از خیانتهاي آنها مطلع میشد یا دسته از آنها را مشاهده میفرمود که با آنحضرت خیانت مینمودند و
عموما آنها اینکه قبیل مردم بودند بلی چند نفر هم از قبیل عبد اللّه سلام مردمان سلیم النفس که کتمان از حق نمینمودند بین آنها
پیدا میشد و خداوند باحترام اینکه قبیل صلحا پیغمبر اکرم را امر بعفو و اغماض از جرائم همه آنها فرمود بلکه اشاره فرمود بآنکه اگر
علاوه بآنها احسان هم بنمائی نزد خداوند محبوب خواهی بود تا وقتی که جرأت و جسارت آنها از حد گذشت که اینکه آیه
منسوخ گردید و پیغمبر اکرم [ص] مأمور بقتال با آنها شد چنانچه قمی ره فرموده است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 14
اشاره
وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاري أَخَ ذنا مِیثاقَهُم فَنَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه فَأَغرَینا بَینَهُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم القِیامَۀِ وَ سَوفَ یُنَبِّئُهُم اللّهُ
230- بِما کانُوا یَصنَعُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
صفحه 275 از 656
ترجمه
و از آنانکه گفتند همانا ما ترسایانیم گرفتیم پیمانشان را پس فراموش نمودند قسمتی از آنچه را که پند داده شده بودند بآن پس
انداختیم میان آنها دشمنی و کینه را تا روز قیامت و زود است آگاه میکند آنها را خدا بآنچه بودند که صنعت مینمودند.
تفسیر
خداوند از نصارا که مدعی نصرت خداوند بودند و باین سبب خود را باین [ صفحه 187 ] اسم میخواندند نیز عهد محکمی گرفت
و آنها هم قسمتی از مواعظ و نصایح و امر الهی را که بتوسط حضرت مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام بآنها رسیده بود در طاق
نسیان گذارده و آنچه را در انجیل از اوصاف حضرت ختمی مرتبت بیان شده بود منکر شدند و اسم مبارك را که فارقلیت بمعنی
احمد و محمّد است از بعضی اناجیل اخیرا محو نمودند و بوصایاي اکیده پیغمبر خودشان در باره آن حضرت گوش ندادند لذا
مورد غضب الهی شدند و خداوند توفیق هدایت را از آنها سلب فرمود و بین آنها اختلافات مذهبی و مملکتی روي داد و دشمنی
ظاهري و کینه قلبی در آنها تا روز قیامت باقیماند و هر قدر ترقیات دنیویشان زیادتر شد وبال و خسران اخروي آنها بیشتر گردید و
در معنویات و روحیات عقب ماندند و از اخلاق حسنه بیبهره شدند و هر چندي امر موهومی را بهانه قرار داده بجان یکدیگر
افتادند و جهانیرا بآتش حرص و آز خود سوزاندند تعجب آنستکه همان چیزیرا که آنها وسیله ترقی و سعادت خودشان قرار داده
بودند و از ذکر خدا باستظهار آنها غافل شده بودند که آن صنایع و اختراعات محیّر العقول خودشان بود وسیله نیست و نابود
شدنشان گردید و ما مسلمانان با دیدن اینکه معجزات از قرآن که وقایع اینکه قرن را در چهارده قرن قبل باین صراحت بیان فرموده
است باز مشغول بترویج افکار و تقلید کردار آنها هستیم و گول رنگ و رونق بازار کاسد و فاسد آنها را میخوریم و از همه چیز
خود براي پیروي آنها صرف نظر نمودیم و دنیا و آخرت خودمان را از دست دادیم و جمال ظاهري آنها را هم نتوانستیم تهیه نمائیم
[خلق را تقلیدشان بر باد داد. اي دو صد لعنت بر اینکه تقلید باد] و مفسرین چون مواجه با اینکه پیش آمدهاي اخیر نبودند یصنعون
را به یعملون تفسیر نموده و آگاه نمودن را عبارت از جزاي اخروي و ظهور اعمال ناشایسته آنها در روز قیامت دانستهاند و بنظر
حقیر بملاحظه آنچه مشهود میشود آنچه عرض شد متعیّن است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 15
اشاره
یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُونَ مِنَ الکِتاب وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ قَد جاءَکُم مِنَ اللّه نُورٌ وَ کِتاب مُبِینٌ
191- 15 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
اي اهل کتاب بتحقیق آمد نزد شما پیغمبر ما بیان میکند براي شما بسیاري را از آنچه بودید که پنهان میداشتید از کتاب و میگذرد
[ از بسیاري بتحقیق آمد براي شما از خدا نوري و کتاب روشنی . [ صفحه 188
تفسیر
صفحه 276 از 656
آنچه را یهود و نصاري و سایر فرق از کتب سماوي محو یا تحریف نموده بودند بر دو قسم بود یک قسمت حقائقی بود که باید
آشکار شود مانند اوصاف حضرت ختمی مرتبت و حکم زناء محصنه در توریۀ و اسم مبارك در انجیل و بشارت حضرت مسیح
بظهور تبرئه کننده او و مادر گرامیش از تهمت یهود و امثال اینها و قسمت دیگر احکامی بود که موعد اقتضاء عمل بآنها گذشته بود
و شریعت مطهره آنها را نسخ فرموده بود لذا بیان آنها لزومی نداشت بعلاوه موجب تشاجر و جدال و عناد میشد اگر چه آنها در
اینکه عمل هم مقصر بودند لکن صلاح در اخفاء سر و عفو و اغماض از اعمال آنها و پیشینیانشان بود چنانچه از روایت مجمع از
حضرت باقر [ع] استفاده میشود که پس از بیان حضرت ختمی مرتبت حکم رجم مرد محصن و زن محصنه را که در توریۀ بوده و
تصدیق إبن صوریا که اعلم علماء یهود بود آنحضرت را و نزول آیه شریفه إبن صوریا استدعاء عاجزانه نمود که حضرت رسول
[ص] قسمت اخیر را هم بیان فرماید آنحضرت اعراض فرمود و ذکر نکرد معلوم میشود صلاح نبود و گفتهاند مراد از نور پیغمبر
[ص] و مراد بکتاب قرآن است یا مراد از هر دو قرآن است یا مراد از نور امیر المؤمنین [ع] و ائمه اطهارند و بنظر حقیر همه صحیح
است و منافات ندارد چنانچه مکرر عرض شده است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 16
اشاره
172- یَهدِي بِه اللّه مَن اتَّبَعَ رِضوانَه سُبُلَ السَّلام وَ یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ بِإِذنِه وَ یَهدِیهِم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم [ 16 ] -قرآن- 1
ترجمه
هدایت میکند بآن خداوند کسانیرا که متابعت میکنند رضایش را براههاي سلامتی و بیرون میآورد ایشان را از تاریکیها بروشنائی
بدستور خود و هدایت میکند آنانرا براه راست.
تفسیر
نور و کتاب در آیه قبل چه مراد بهر دو قرآن باشد چه یکی پیغمبر و امام چون آنها هم کتاب ناطق خدایند در معنی اتحاد دارند لذا
ضمیر مفرد آورده شده است و کسیکه طالب خوشنودي خدا باشد بسبب قرآن و عترت هدایت میشود بطرق سلامت از عذاب الهی
و کسی که در اینمقام نباشد از هر دو یا یکی از آندو اعراض میکند و در ظلمات جهل باقی میماند و بعذاب ابدي گرفتار میشود و
بنور اسلام و تشیّع منور نمیگردد پس شرط بیرون آمدن از ظلمات کفر اذن و اراده و توفیق و هدایت الهی است با قرب طرق بخدا و
بهشت و شرط اینها طلب خود آدمی است که با خدا راه داشته باشد و بالفطره [ صفحه 189 ] طالب رضاي او باشد و سرپیچی از
احکام او ننماید خلاصه آنکه وسائل موجود است اگر کوتاهی شود از طرف خود ما است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 17
اشاره
لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ المَسِیح ابن مَریَمَ قُل فَمَن یَملِک مِنَ اللّه شَیئاً إِن أَرادَ أَن یُهلِکَ المَسِیحَ ابنَ مَریَمَ وَ أُمَّه وَ مَن فِی
335- الَأرض جَمِیعاً وَ لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما یَخلُق ما یَشاءُ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 17 ] -قرآن- 1
صفحه 277 از 656
ترجمه
هر آینه بتحقیق کافر شدند آنانکه گفتند همانا خدا او است مسیح پسر مریم بگو پس کیست که منع کند از خداوند چیزیرا اگر
بخواهد که هلاك کند مسیح پسر مریم و مادرش و هر کس را در زمین است تمامی و مر خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین و
آنچه میان آندو است میآفریند آنچه را خواهد و خدا بر هر چیزي توانا است.
تفسیر
طائفه نصاري که پاره معتقد بخدائی حضرت عیسی [ع] بودند چنانچه نسبت بیعقوبیه از آنها داده شده و دسته معتقد بحلول روح
خدا در عیسی [ع] بودند چنانچه نسبت بملکانیه از آنها دادهاند منشاء شبهه آنها دو امر بود یکی آنکه آن حضرت قدرت بر زنده
نمودن و میراندن و شفاء امراض و سایر خوارق عادات داشت و اینها کارهاي خدائی است که از غیر خدا صادر نمیشود دیگر آنکه
آن حضرت بدون پدر به دنیا آمده بود لذا میگفتند او پسر خدا است چون از روح خدا تولید شده است و خداوند اینکه دو شبهه را
در ضمن اینکه آیه رفع فرموده است باین بیان که قدرت مسیح [ع] رشحه از رشحات قدرت الهی بود که باو لطف شده بود و دلیل
بر اینکه امر آنستکه کیست بتواند اختیار امریرا از خدا بگیرد و مانع از نفوذ قدرت الهی شود اگر بخواهد تمام اهل زمین را که از
آن جمله مسیح و مادر او است فنا کند پس معلوم میشود قدرت مسیح مقهور قدرت خدا است و قدرت حق قاهر و نافذ و محیط
است و مقهور و محکوم و محاط نمیشود پس مسیح [ع] هر چه میکرد بحول و قوّه الهی بود بطوریکه اگر آنی اینکه عنایت از او
سلب میشد با مردم عادي فرقی نداشت و بوجود آمدن او بدون پدر در جنب قدرت الهی سهل است چون سلطنت حقّه حقیقیه بر
آسمانها و زمین و موجودات آنها از آن حق است گاهی بدون پدر و مادر خلق میکند مانند آدم [ع] گاهی بدون پدر خلق میکند
مانند عیسی [ع] گاهی بدون همه چیز خلق میکند که مادّه هم ندارد [ صفحه 190 ] مانند عقول و اینکه براي آنستکه خداوند بر هر
چه مقدور است قدرت دارد و آنچه محال است مقدور نیست نه آنکه مقدور است و قدرت خدا تعلق باو نمیگیرد بنابر اینکه بدون
پدر بوجود آمدن مسیح [ع] دلیل بر وسعت قدرت الهی است نه بر خدا یا پسر خدا بودن او علاوه بر آنکه موجودیکه قابل فنا و
زوال است و حادث است خداوند قدیم ابدي نمیشود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 18
اشاره
وَ قالَت الیَهُودُ وَ النَّصاري نَحن أَبناءُ اللّه وَ أَحِبّاؤُه قُل فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ
284- لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما وَ إِلَیه المَصِیرُ [ 18 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند یهود و نصاري ما پسران خدا و دوستان اوئیم بگو پس چرا عذاب میکند شما را بگناهانتان بلکه شما بشري هستید از کسانیکه
آفرید میآمرزد مر آنرا که میخواهد و عذاب میکند آنرا که میخواهد و مر خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه میان آندو
است و بسوي اوست بازگشت.
صفحه 278 از 656
تفسیر
حضرات یهود و نصاري در مقابل پیغمبر [ص] که آنها را از عذاب الهی میترسانید نغمه دیگري بر پا داشتند که میگفتند ما پسران
خدائیم باین ملاحظه که خود را پیروان مسیح و عزیر میدانستند و معمول عرب اینکه بود که اوصاف رؤساء خودشان را سرایت
باتباع آنها میدادند مثلا اگر رئیس قومی مولاي رئیس قبیله دیگر بود اینکه قوم خود را مولاي آن قبیله میخواندند و دیگر آنکه
مدّعی بودند که ما دوستان خدائیم چون دوستان دوستان خدائیم که انبیاء بنی اسرائیلند و براي اینکه خداوند انبیاء عظام خود را از
بین ما اختیار فرموده و خدا دوستان خود و کسانیرا که بمنزله اولاد او هستند عذاب نمیکند با آنکه قبول داشتند ایام چندي عذاب
میشوند در آخرت و در دنیا هم معترف بودند که بانواع عذابها از قبیل قتل و اسارت و مسخ شدن و غیرها گرفتار شدهاند لذا
خداوند باعتراف خودشان آنها را ملزم فرمود و مزیت حسبی و نسبی آنها را نفی فرمود و بیش از بشریت براي آنها شرفی باقی
نگذارد خلاصه آنکه بیان فرمود که یهود و نصاري هم مانند سایر مردمند اگر ایمان بیاورند خدا آنها را میآمرزد و اگر نیاورند آنها
را عذاب مینماید و بر هر تقدیر منوط بمشیت الهی است همه موجودات بالسویه در ملکیت حق مستقرند و بازگشت همه بسوي او
است و هر کس را بجزاي [ صفحه 191 ] اعمال خود خواهد رسانید ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 19
اشاره
یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن لَکُم عَلی فَترَةٍ مِنَ الرُّسُل أَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللّهُ
221- عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 19 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي اهل کتاب بتحقیق آمد شما را پیغمبر ما بیان میکند براي شما بفاصله چندي از پیغمبران مبادا که بگوئید نیامد ما را هیچ مژده
دهنده و نه بیم دهنده پس بتحقیق آمد شما را مژده دهنده و بیم دهنده و خدا بر هر چیزي توانا است.
تفسیر
زمان فترت مدتیرا گویند که وحی الهی منقطع شود و پیغمبري نباشد که مردم بوجود او هدایت شوند و اینکه زمان هر قدر طولانی
شود اقتضاء وجود پیغمبر زیادتر شود تا باندازه که بیم ضلالت و گمراهی در مردم رود با آنکه معذور باشند چون مرشد و هادي
نداشته باشند ولی اینکه در صورتی استکه امام و مبین احکامی هم نباشد و الا معذور نخواهند بود خواه ظاهر و آشکار و قادر و
مسلط باشد خواه مخفی و پنهان و مهجور و مقهور و براي نداشتن ناصر و معین و سوء اعمال بندگان مستور شده باشد و باین سبب
خداوند هیچگاه زمین را خالی از حجت نمیگذارد چنانچه امیر المؤمنین [ع] فرموده که خالی نمیماند زمین از حجت قائم از طرف
خدایا ظاهر مشهور و یا خائف مغمور و صدوق علیه الرحمۀ در اکمال فرموده معنی فترت آنست که نبی و وصی ظاهر مشهور نباشد
و بین پیغمبر ما [ص] و عیسی [ع] انبیاء و ائمه بودند که خائف و مستور بودند و از آن جمله است خالد بن سنان عبسی و از إبن
عباس روایت شده استکه زمان فترت پانصد سال و کسري بوده است در هر حال معلوم استکه خداوند کسانیرا که معذورند عذاب
نمیفرماید ولی ممکن است بواسطه ظاهر نبودن حجت مصالحی از بندگان فوت شود یا بمضارّي مبتلا شوند که آنهم بواسطه
صفحه 279 از 656
تقصیر خودشان باشد در اداء حق حجت و باین جهت بر مردم لازم استکه دامن همت بر کمر زنند و حاضر براي نصرت و اطاعت
حجت عصر شوند و از خداوند بخواهند که او را آشکار و منصور فرماید بلی در صورتی که اقتضاء عمل نمودن باحکام پیغمبر
سابق تمام شده باشد به اینکه معنی که شریعت او دائمی و ابدي نباشد لازم استکه خداوند پیغمبري بفرستد که احکام او را نسخ
نموده احکامی را که مطابق با مصلحت وقت است ابلاغ فرماید در اینکه موقع استکه اگر پیغمبري نفرستد بندگان معذور خواهند
بود علاوه بر آنکه اینکه خلاف لطف و فضل خداوند است که مصالح بندگان را [ صفحه 192 ] از آنها مخفی فرماید و زمان فترت
از اینکه قبیل بوده و خداوند علاوه بر اقتضاء لطف و فضل براي آنکه مردم نگویند چرا پیغمبري نیامد که ما را از وادي جهالت بشاه
راه هدایت برساند آخرین گوهر گرانبهائی را که در خزانه وجود مخفی داشت در بازار مکه معظمه که مطاف اهل عالم است
بمنصّه شهود گذارد پس از آن فرمود اینک بشیر و نذیر آمد حجت تمام و عذر مقطوع و قدرت خداوند آشکار گردید که
میتواند مصالح ابدي خلق را در یک زمان بیان فرماید اینکه تحقیق و رفع اشکال هم مخصوص باین کتاب است غنیمت بدار ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 20
اشاره
[ وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه یا قَوم اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ جَعَلَ فِیکُم أَنبِیاءَ وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً وَ آتاکُم ما لَم یُؤت أَحَداً مِنَ العالَمِینَ [ 20
187- -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گفت موسی مرقومش را اي قوم من یاد کنید نعمت خدا را بر شما چون قرار داد در شما پیغمبران را و گردانید شما را
پادشاهان و داد شما را آنچه را که نداد بهیچیک از جهانیان.
تفسیر
خداوند نعمت را بر بنی اسرائیل که قوم حضرت موسی بودند تمام نمود چون از هیچ طائفه اینکه قدر پیغمبر مبعوث نشد و آنها
همیشه باین انتساب افتخار و مباهات مینمودند و هیچ قومی اینکه اندازه ذلیل نبودند که آنها در دست قبطیان بودند و معاملات
فراعنه با آنها برقیّت و اسارت بقدري دلخراش بود که نمیشود بیان نمود با آنکه شمه از حالات آنها در سوره بقره گذشت و بعدا
هم انشاء اللّه تعالی بموقع خود ذکر خواهد شد و بفضل الهی و سعی حضرت موسی و هارون بجائی رسیدند که محسود عالمیان
شدند رؤسا و حکام قبائل و بلاد بودند و داراي خدم و حشم و گفتهاند آنها اول قبیله بودند که باین مزیت رسیدند و مردم اینکه
قبیل از اعیان را ملوك میخواندند و خداوند بآنها عنایاتی فرمود که بهیچ یک از جهانیان نفرمود مانند شکافتن دریا براي عبور آنها
و مأمور شدن ابر براي سایبانی آنها و آمدن من و سلوي براي طعام آنها و سایر مواهب الهیه که شامل حال آنها گردید و قدردانی
ننمودند بالاتر از همه نعمت وجود حضرت ختمی مرتبت بود که چون از نسل حضرت ابراهیم [ع] است میتوان بقوم موسی [ع]
نسبت داد زیرا هر دو ثمره یک شجره طیبهاند اگر چه مفسرین اینکه قسمت را متعرض نشدند و بهمان امثله نعم ظاهریه اکتفا
نمودهاند ولی بذوق حقیر باید اهمیت اینکه نعمت [ صفحه 193 ] زیاده از آنچه ذکر شده باشد و لذا بعضی از مفسرین خطاب اخیر
را متوجه بامت پیغمبر آخر الزمان دانستهاند با آنکه خلاف ظاهر است و به بیانیکه عرض شد یا بملاحظه کثرت انبیاء بنی اسرائیل
صفحه 280 از 656
میتوان حل اشکال نمود و اللّه اعلم بحقیقۀ الحال ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 21
اشاره
138- یا قَوم ادخُلُوا الَأرضَ المُقَدَّسَۀَ الَّتِی کَتَبَ اللّه لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِینَ [ 21 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي قوم من داخل شوید زمین مقدس آن چنانیرا که مقدّر فرمود خدا براي شما و برنگردید بر پشتهاتان پس بگردید زیانکاران.
تفسیر
زمین منزه با برکتی که بنی اسرائیل مأمور بورود در آن شدند عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده استکه شام بوده و از حضرت
صادق [ع] روایت نموده استکه آنها داخل نشدند تا خداوند بر آنها و پسران آنها حرام فرمود و پسران پسران آنها ساکن آنجا شدند
و یکی از صفات مذمومه عدم ثبات در عزم است بنی اسرائیل وقتی خواستند وارد بیت المقدس شوند از ترس جبابره با آنهمه
زحمتی که از پیمودن راه کشیده بودند از ورود در شهر منصرف شدند و خواستند مراجعت نمایند و شاید مراد برگشتن بدین آباء و
اجدادشان باشد در هر صورت اینکه عمل موجب خسران دنیا و آخرت آنها گردید چنانچه شمه از آن در آیات بعد ذکر خواهد
شد انشاء اللّه تعالی.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 22
اشاره
142- قالُوا یا مُوسی إِن فِیها قَوماً جَبّارِینَ وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُونَ [ 22 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند اي موسی همانا در آن گروهی جبّارانند و همانا ما هرگز داخل نمیشویم در آن تا بیرون روند از آن پس اگر بیرون روند از
آن پس همانا ما داخل شوندگانیم
بیان
. جبّار در لغت بسیار اجبار کننده را گویند و در عرف باشخاص قوي پنجه درشت اندام با قدرت و شوکت و صلابت اطلاق میشود
و بمناسبت دلالتش بر عظمت و اقتدار و استحقاق خوف از اسماء الهی شده است خلاصه آنکه بنی اسرائیل عرضه داشتند ما تاب
مقاومت با اینکه اشخاص را نداریم اگر آنها بحال طبیعی دست از بلد خودشان برداشتند و آنرا براي ما تخلیه نمودند ما داخل
[ میشویم و الا ما برمیگردیم. [ صفحه 194
صفحه 281 از 656
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 22
اشاره
142- قالُوا یا مُوسی إِن فِیها قَوماً جَبّارِینَ وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُونَ [ 22 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند دو مرد از آنانکه میترسیدند که انعام فرمود خدا بر آندو داخل شوید بر آنها از در بلد پس چون داخل شدید از آن در پس
همانا شما غلبه کنندگانید.
تفسیر
عیاشی ره از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که آن دو نفر یوشع بن نون و کالب بن یوفنّا پسران عم حضرت موسی بودند و آن
دو از اهل تقوي و خدا ترس بودند که خداوند نعمت ایمان و ثبات قدم را بآن دو کرامت فرموده بود گفتند ناگهان از در بلد
درآیید و راه را بر آنها بگیرید و نگذارید بیرون روند و چون چنین کنید آنها نمیتوانند وسائل دفاع براي خود تهیه نمایند و در
تنگناي فرصت شما گرفتار میشوند و قدرت بر حمله نمودن پیدا نمیکنند آنها اگر چه اجسادشان قوي است ولی قلوبشان ضعیف
است ناچار شما غالب خواهید شد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 23
اشاره
قالَ رَجُلان مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِمَ ا ادخُلُوا عَلَیهِم البابَ فَإِذا دَخَلتُمُوه فَإِنَّکُم غالِبُونَ وَ عَلَی اللّه فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ
205- 23 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و بر خدا پس توکل کنید اگر باشید گروندگان.
تفسیر
بعد از تهیه اسباب ظاهري و مراعات جهات غلبه بر دشمن و حزم و احتیاط باید از اسباب ظاهریه و علل عادیه منقطع شد و با قوت
قلب و ثبات قدم در ایمان و عزم بخدا پیوست و توکل بحق نمود و از او طلب نصرت و ظفر کرد و اینکه از لوازم ایمان بخدا و
تصدیق دعوت و وعده انبیاء است که آن دو بزرگوار دستور فرمودند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 24
صفحه 282 از 656
اشاره
127- قالُوا یا مُوسی إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذهَب أَنتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند اي موسی همانا ما هرگز داخل نمیشویم در آن هیچ وقت مادامیکه آنها در آن باشند پس برو تو و پروردگارت پس کارزار
کنید همانا ما اینجا نشستهگانیم.
تفسیر
بنی اسرائیل از کثرت جهالت و فرط ضعف نفس بعد از آنکه آن دو مرد متقی طریق اتکال بوسائل ظاهري و توکل بخدا را براي
[ آنها بیان فرمودند با کمال بیشرمی در مقام لجاج برآمده تمرد و عصیان بلکه کفر باطنی خود را آشکار نموده [ صفحه 195
صریحا امتناع از ورود و التزام بقعود نمودند و بطور استخفاف بلکه استهزاء بخدا و پیغمبر گفتند آنچه نمیتوان گفت خداوند ما را از
وساوس شیطان و ضعف نفس و ایمان نجات دهد انشاء اللّه تعالی و بعضی گفتهاند مراد از ربّ هرون بوده زیرا رب بمعنی سید
است و هرون چون بزرگتر از حضرت موسی بود از او برب تعبیر نمودهاند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 25
اشاره
110- قالَ رَب إِنِّی لا أَملِک إِلاّ نَفسِی وَ أَخِی فَافرُق بَینَنا وَ بَینَ القَوم الفاسِقِینَ [ 25 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت اي پروردگار من همانا من مالک نیستم جز خودم و برادرم را پس جدائی انداز میان ما و میان گروه متمردان.
تفسیر
حضرت موسی پس از یأس از اطاعت قوم یکباره از خلق منقطع شد و بخالق پیوست بطوریکه از آندو نفر مرد متقی هم صرف نظر
فرمود و بموافقت آن دو هم بعد از مخالفت قوم اعتماد ننمود فقط نفس خود و برادرش را که مستظهر بعاصمه نبوت بودند در
معرض امتثال قرار داده از خداوند استدعا نمود که مسئولیت اعمال آنها از عهده او و هرون برداشته شود و روابط آنها با قوم مقطوع
گردد و امر آنها بحکم الهی فصل و ختم شود و هر یک از دو فرقه مطیع و عاصی بجزاي اعمال خودشان برسند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 26
اشاره
صفحه 283 از 656
128- قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَۀٌ عَلَیهِم أَربَعِینَ سَنَۀً یَتِیهُونَ فِی الَأرض فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الفاسِقِینَ [ 26 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت پس همانا آن حرام شد بر ایشان چهل سال سرگردان خواهند بود در زمین پس اندوهناك مباش بر گروه تمرّد کنندگان.
تفسیر
خداوند بین حضرت موسی و بنی اسرائیل حکم فرمود و مقرر گردید فتح بیت المقدس یا زمین شام چهل سال براي بنی اسرائیل
میسّر نگردد و در اینکه اربعین که موافق با عدد ایام گوسالهپرستی آنها بود در شش فرسخ زمین یا زیادتر حیران و سرگردان باشند
روزها راه میپیمودند و شبها بهمان جایگاه اول خود میرسیدند و آنها ششصد هزار نفر بودند و اینکه از غرائب وقایع تاریخی است
که اینکه عدّه در اینکه مدت در اینکه مساحت سیر کنند و بمقصد نرسند و از معجزات بزرگ حضرت موسی است و شرح حالات
و کیفیت مشتبه شدن راه بر آنها و تهیه وسائل گذران و اعاشه آنها که همه از خوارق عادات بوده موجب اطاله کلام است لذا از
آنها صرف نظر نموده بذکر اینکه نکته میپردازم که از روایت عیاشی از حضرت باقر [ع] استفاده میشود که پیغمبر [ص] فرمود قسم
بخدا [ صفحه 196 ] آنچه در بنی اسرائیل روي داد تمامی در امت من واقع میشود با حضرت موسی باقی نماند مگر هرون و دو
پسرش و یوشع بن نون و کالب بن یوفنّا و با پیغمبر [ص] باقی نماند مگر علی و حسن و حسین و سلمان و أبو ذر و مقداد آنها مدتها
سرگردان ماندند تا شام را فتح نمودند اینها هم مدتها ماندند تا امیر المؤمنین [ع] بخلافت ظاهري مستقر گردید حقیر عرض میکنم
با اینکه آیات محکمات چگونه اهل سنت و جماعت تعجب میکنند از اینکه امت پیغمبر آخر الزمان [ص] هم مانند امت حضرت
موسی [ع] باشند و قمی ره از آن حضرت نقل نموده که موسی و هرون هر دو در وادي تیه برحمت ایزدي واصل شدند و نیز قمی
ره فرموده که حضرت موسی اراده داشت از قوم کناره نماید آنها تضرع و التماس نمودند که کنارهگیري نفرماید مبادا بعذاب الهی
گرفتار شوند و از آن حضرت خواستند که از خدا بخواهد که توبه آنها را قبول فرماید و از اینکه روایت حل میشود اشکال بعضی
که گفتهاند چرا دعاي حضرت بر تفریق بین او و قومش مستجاب نشد با آنکه دعاي انبیا مستجاب است و چرا خوبان هم بعقوبت
بدان گرفتار شدند زیرا معلوم میشود بعد از پشیمانی و جزع و فزع قوم از مفارقت او حضرت التماس آنها را پذیرفته است و راضی
بقضاي الهی شده است علاوه بر آنکه مسئول حضرت موسی تفریق و جدائی ظاهري نبود بلکه مراد تفریق معنوي و حکم فاصل بین
حق و باطل بوده چنانچه در ذیل آیه سابقه ذکر شد و خوبان همیشه بمفاسد اعمال بدان گرفتار میشدند و چون مقصودي غیر از
رضاي حق نداشتند خورسند بودند ولی دنیا طلبان که مستغرق در شهواتند از اینکه قبیل پیش آمدها در عذاب و چون از مقصود باز
میمانند بزحمت و مشقت گرفتار میشوند و از ذیل آیه استفاده میشود که باز حضرت موسی [ع] بحال آنها رقّت فرموده و اندوهناك
شده است و شاید اراده فرموده باشد که از خدا مسئلت نماید که یک سره از تقصیر آنها بگذرد لذا خداوند فرموده است براي آنها
غمناك مباش چون آنها تمرد و عصیان نمودند و استحقاق اینکه عقوبت را دارند و باید تنبیه شوند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 27
اشاره
[ وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَمَ بِالحَق إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِن أَحَ دِهِما وَ لَم یُتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ قالَ لَأَقتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ [ 27
صفحه 284 از 656
216- -قرآن- 1
ترجمه
و بخوان بر آنها خبر دو پسر آدم را براستی چون آوردند براي تقرب چیز موجب قربیرا پس قبول شد از یکی از آندو و قبول نشد از
دیگري گفت هر آینه [ صفحه 197 ] خواهم کشت ترا گفت جز اینکه نیست که قبول مینماید خدا از پرهیزکاران
تفسیر
قربان چیزي را گویند که براي تقرب بخداوند برسم پیشکشی در مقام معینی حاضر مینمایند خواه حیوان باشد خواه متاع دیگر لذا
بعد از آنکه حضرت آدم [ع] مأمور شد که هابیل را وصی خود نماید و باو تعلیم کند اسم اعظم خدا را قابیل چون برادر بزرگ بود
و متوقع اینکه معنی بود در غضب شد و حضرت آدم [ع] براي اسکات او و آنکه بداند اینکه موهبت بامر الهی است آندو را مأمور
فرمود که هر یک هدیه براي تقرب بخداوند در کوهی که در آن حوالی بود حاضر نمایند و قبول هدیه هر یک دلیل شایستگی او
براي وصایت باشد و در آنزمان چون مستحقی نبود که باو صدقه بدهند آتشی میآمد و قربانی را میسوزاند و اینکه علامت قبول بود
هابیل که گلهدار بود بهترین گوسفندان خود را با مقداري شیر و سر شیر براي قربانی حاضر نمود و با خلوص نیت راضی شد بحکم
الهی و قابیل که اهل زراعت بود دسته گندم ضعیفی که پستترین افراد محصول او بود براي احتمال ظفر بمقصود بدون خلوص
نیّت برسم هدیه آورد و در دل داشت که اگر قربانی او قبول شود چه بهتر از اینکه و الا دست از مقصود خود بر ندارد ناگهان
آتشی پدید آمد و قربانی هابیل را بسوخت و ذخیره آخرت او قرار داد و هدیه قابیل باقی و برقرار و مردود بدنیاي دنی گردید در
اینکه هنگام قابیل از فرط خشم برادر کوچک خود را تهدید بقتل نمود هابیل برادر را متنبّه کرد که قبول و عدم قبول قربانی از
جانب خدا بوده و علت آن خلوص نیت و پرهیزکاري متقرب است و آن اختیاري خود شخصی است تو هم میخواستی تقوي را
شعار نمائی و نیت را خالص کنی تا هدیهات مورد قبول حق شود و از اینجا معلوم میشود که مراد از تقوي پرهیزکاري در مقام عمل
مشروط باخلاص است مانند عبادات و صدقات و نمیتوان گفت مراد پرهیزکاري از تمام معاصی است و اعمال فساق مقبول نیست
زیرا مستظهر از آیه شریفه آنستکه قبول تعلق بآن عملی گیرد که تقوي تعلّق بآن گرفته است و تقواي در عمل قربی بآنستکه غیر
خدا را در آن شریک ننماید و اطیب اموال خود را صدقه بدهد مانند هابیل و خروج از تقوي بآنستکه اغراض دیگري ضمیمه نماید
و از اخس اموال خود صدقه دهد مانند قابیل که در صورت اول شخص متّقی در آن عمل خوانده میشود و در صورت دوّم غیر
متّقی در آنعمل در سایر اعمال خواه متّقی باشد خواه نباشد در هر دو صورت فرق ندارد و [ صفحه 198 ] اینکه نکته از مناسبت
حکم با موضوع استفاده میشود که بر بسیاري از اعلام مخفی شده است غنیمت بدار و در منشاء اختلاف آندو برادر وجه دیگري هم
نقل شده است که حضرت صادق [ع] در روایت عیاشی آنرا ردّ فرموده و امر وصایت را منشاء اختلاف قرار داده است چنانچه
بعرض رسید لذا حقیر هم از بیان آن وجه خودداري نمودم.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 28
اشاره
143- لَئِن بَسَطتَ إِلَی یَدَكَ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِيَ إِلَیکَ لِأَقتُلَکَ إِنِّی أَخاف اللّهَ رَب العالَمِینَ [ 28 ] -قرآن- 1
صفحه 285 از 656
ترجمه
هر آینه اگر بگشائی بسوي من دستت را که بکشی مرا نیستم من گشانیده دست خود را که بکشم ترا همانا من میترسم از خداوند
که پروردگار جهانیان است.
تفسیر
پس از آنکه قابیل برادر خود را تهدید بقتل نمود هابیل خواست او را تنبیه نماید بآنکه قتل نفس از معاصی کبیره است و خوف از
خدا مقتضی ترك آن است لذا ببرادر گفت اگر تو دست درازي بمن کنی من با آنکه بدانم تو اراده کشتن مرا داري مرتکب اینکه
امر نمیشوم براي ترس از خدا یعنی پس تو با آنکه بدانی من عزم قتل تو را نمینمایم اولویّت داري که مرتکب اینکه امر نشوي و
اینکه خود ردع بزرگی بود که از برادر خود نمود باز هم باین اکتفا ننمود و چنانچه در آیه بعد بیان خواهد شد انشاء اللّه تعالی
اشاره نمود بآنکه قتل نفس باین اندازه معصیت دارد که اگر کسی کسی را بیگناه بکشد خداوند عقاب معاصی مقتول را بقاتل
مینماید و چنین ظلمی جزاي آن ملازمت با آتش جهنم است با اینکه بیان دیگر جاي تو هم آن نیست که تصور شود هابیل گفته
است اگر تو اقدام بقتل من کنی من دفاع نمیکنم زیرا علاوه بر آنکه اینکه معنی مستفاد از ظاهر آیه نیست به بیانی که عرض شد
اینکه مقال موجب تجرّي و اقبال قابیل بر قتل میشود که با اطمینان خاطر اقدام نماید و منافی با مقصود هابیل است که ردع او از
اینکه عمل قبیح بوده چنانچه سیره صلحا و اهل تقوي است و محتاج نیست بآنکه گفته شود در آنزمان دفاع واجب نبوده با آنکه
وجوب دفاع از احکام عقلیه بلکه فطریه است و مخصوص بزمانی دون زمانی نمیشود و بنظر حقیر چنانچه اشاره شد مراد آنستکه
اگر تو پیش دستی بقتل من کنی من پیشدستی بقتل تو نمیکنم و اینکه غیر از آنستکه دفاع ننماید زیرا مدافع جلوگیري از قتل خود
میکند نه اقدام بقتل [ صفحه 199 ] غیر و مؤید اینکه معنی است آنچه از إبن عباس در اینکه مقام نقل شده است که ظاهرا تفسیر را
از حضرت امیر المؤمنین [ع] تعلّم نموده است که مراد آنستکه اگر تو دست درازي بمن نمائی بر سبیل ظلم و ابتدا کنی بقتل من من
دست درازي نکنم بتو بطریق ظلم و ابتدا نکنم بقتل بنابر اینکه تعجب از مفسر معاصر است که با اینکه شواهد حال و مقال چگونه
آیه را به تبع بعضی از مفسرین حمل بر معنی دفاع نموده و جواب اشکال را که آنها دادهاند تقریر فرموده است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 29
اشاره
119- إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِکَ فَتَکُونَ مِن أَصحاب النّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ [ 29 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا من میخواهم که باز گردي بگناه من و گناه خود پس باشی از اهل آتش و اینکه پاداش ستمکاران است.
تفسیر
بوء بفتح باء بمعنی رجوع و بازگشت است و مراد باثمی جمعی از مفسرین گفتهاند اثم قتلی است یعنی گناه کشتن من علاوه بر
صفحه 286 از 656
گناهان خودت در عهده تو خواهد بود و اینکه معنی علاوه بر آنکه محتاج بتقدیر مضاف و خلاف ظاهر است خالی از رکاکت
نیست زیرا در اینصورت حاصل کلام آن میشود که هابیل خواسته است گناه برادرش زیاد شود و اینکه اراده از کسیکه لایق مقام
وصایت انبیا باشد صورتپذیر نیست بلکه اشخاص صالح هم از اینکه تمنیّات مبرّي هستند و در ثواب الاعمال از حضرت باقر [ع]
روایت نموده است که کسیکه مؤمنی را بکشد خداوند تمام گناهان او را براي قاتلش اثبات میفرماید و مقتول از آنها بري میشود و
اینکه معنی مراد از اینکه آیه است حقیر عرض میکنم بنابر اینکه احتیاج بحذف مضاف و تقدیر در آیه نیست و کلام در نهایت
رزانت و متانت است زیرا که معلوم است هابیل دلخوش بوده که اگر کشته شود از گناه پاك میشود و شهید یا در حکم شهید از
دنیا میرود نه آنکه گناه برادرش زیاد میشود و آثار اینکه عمل شنیع و عاقبت امر مرتکب را بیان فرموده شاید برادر را ردع نماید و
اشکال نشود که چگونه خداوند گناه کسی را بر دیگري تحمیل مینماید زیرا معلوم است مراد آنستکه عقاب گناهان مقتول را بقاتل
مینمایند یعنی گناهان او را عفو و بهمان مقدار یا زیادتر قاتل را عقاب مینمایند و اینکه در صورتی است که مقتول گناهی داشته
[ باشد و الا گناه قتل بجاي خود ثابت بلکه زیادتر خواهد بود و اللّه اعلم. [ صفحه 200
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 30
اشاره
89- فَطَوَّعَت لَه نَفسُه قَتلَ أَخِیه فَقَتَلَه فَأَصبَحَ مِنَ الخاسِرِینَ [ 30 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس آسان کرد از براي او نفس او کشتن برادرش را پس کشت او را پس گردید از زیانکاران.
تفسیر
چون صحبت آن دو برادر به اینکه جا رسید نفس امّاره بسوء براي تسکین غضب و شیطان پلید براي فریب پسر آدم قیام نمودند و به
قابیل وسوسه کردند که اگر برادر را نکشی اینکه نام که قبول قربانی باشد در اعقاب او باقی خواهد ماند و بر ذرّیات تو مباهات
مینمایند علاوه بر آنکه مقام وصایت براي او مسلم شده است و در صورت کشتن قهرا وصایت از آن تو است و اعقابی براي او
نخواهد بود تا بقبول قربانی مباهات نمایند لذا قضیه مسکوت خواهد ماند و کیفیت کشتن با سنگ را شیطان باو تعلیم نمود قابیل هم
قبول کرد و چنین امر بزرگی را سهل و آسان پنداشت و صبر کرد تا برادرش بخواب رفت سنگی برداشت و سر برادر را خورد نمود
و اینکه بار گران را بدوش گرفت و در دنیا و آخرت زیانکار شد و متحیر ماند که با جسد برادر چه کند چون تا آن تاریخ کیفیت
دفن اموات معلوم نبود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 31
اشاره
فَبَعَثَ اللّه غُراباً یَبحَث فِی الأَرض لِیُرِیَه کَیفَ یُوارِي سَوأَةَ أَخِیه قالَ یا وَیلَتی أَ عَجَزت أَن أَکُونَ مِثلَ هذَا الغُراب فَأُوارِيَ سَوأَةَ أَخِی
222- فَأَصبَحَ مِنَ النّادِمِینَ [ 31 ] -قرآن- 1
صفحه 287 از 656
ترجمه
پس برانگیزانید خداوند زاغی را که کاوش میکرد در زمین براي آنکه بنماید او را که چگونه بپوشد جسد برادرش را گفت اي واي
بر من آیا نتوانستم من که باشم مانند اینکه زاغ پس بپوشم جسد برادرم را پس گردید از پشیمانان.
تفسیر
در اینکه هنگام خداوند دو زاغ را مأمور فرمود که با یکدیگر نزاع نموده یکی از آنها دیگري را کشت و زمین را با چنگال خود
کند و جسد آن را دفن نمود قابیل از آن زاغ تعلیم گرفت و بدن برادر را بخاك سپرد و اینکه سنت از آن روز باقی ماند که اموات
را دفن نمایند و بسوي پدر مراجعت نمود حضرت آدم [ع] جویاي پسر دیگر خود شد قابیل گفت مگر من مسئول او بودم آدم [ع]
فرمود بیا برویم در محل قربانی و بقلب آن حضرت خطور نمود که قابیل چه کرده چون بآن مکان رسیدند امر ظاهر گردید و آن
زمین را لعنت فرمود و مأمور شد بلعن قابیل و ندائی بگوش قابیل رسید که ملعون شدي براي کشتن برادرت و براي اینکه زمین
خون را بخود فرو نمیبرد و چون آدم از آن مکان [ صفحه 201 ] مراجعت نمود چهل شبانه روز بر هابیل گریه کرد و چون امر بر او
دشوار شد بخدا شکایت نمود پس باو وحی رسید از جانب خداوند که من پسر دیگري بتو عطا میکنم که جانشین هابیل باشد پس
حوا براي آدم پسر پاکیزه مبارکی آورد و چون روز هفت رسید خداوند بآدم وحی فرمود که اینکه پسر را من بتو هبه نمودم نام او
را هبۀ اللّه بگذار آنچه عرض شد بر طبق روایت قمی از حضرت سجاد است و از روایت اکمال از حضرت باقر [ع] استفاده میشود
که قابیل اول کسی بود که آتشکده بنا نمود باغواي شیطان و گفت آنقدر آتش را عبادت میکنم تا قربانی مرا قبول نماید و از
روایت عیاشی از آنحضرت استفاده میشود که او توبه نکرد لذا تا روز قیامت بحرارت آفتاب و برودت زمهریر معذب است و در
آنروز بجهنم میرود بنابر اینکه معلوم میشود ندامتش از اینکه عمل نه براي توبه بوده بلکه براي آن بوده که بمقصود نرسید و از چشم
پدر و مادر افتاد و ملعون بلعنت حق و خلق گردید و کلمه سوئۀ در آیه شریفه بمعنی چیزي است که شخص از مشاهده آن بدش
میآید لذا بر عورت و بدن میت اطلاق میشود و کلمه ویل و ویله بمعنی هلاکت است که اضافه بیاء متکلم میشود و بدل بالف
میگردد و در موقع تحیر و مخاطره هلاکت استعمال مینمایند و بعضی از مفسرین تصور نمودهاند سوئه در اینجا بمعنی عورت است و
گفتهاند جسد هابیل برهنه بوده است با آنکه واضح است که ستر عورت حفر زمین لازم ندارد.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 32
اشاره
مِن أَجل ذلِکَ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیلَ أَنَّه مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفس أَو فَسادٍ فِی الَأرض فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَن أَحیاها فَکَأَنَّما
331- أَحیَا النّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَیِّنات ثُم إِن کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِکَ فِی الَأرض لَمُسرِفُونَ [ 32 ] -قرآن- 1
ترجمه
از براي اینکه نوشتیم بر بنی اسرائیل که همانا کسیکه بکشد کسی را بدون قصاص از کسی یا فسادي در زمین پس گوئیا کشته
است مردم را تمامی و کسیکه زنده کند کسی را پس گوئیا زنده نموده است مردم را تمامی و بتحقیق آمدند ایشانرا پیغمبران ما با
صفحه 288 از 656
معجزات پس همانا بسیاري از ایشان بعد از اینکه در زمین هر آینه متجاوزانند.
تفسیر
پس از ظهور مفاسد قتل نفس بدون مجوّز و ندامت قابیل با آن شقاوت از اینکه عمل شنیع و رسوائی و فضاحت و بدنامی او در
عالم بر خداوند لازم شد از باب لطف که حکم عقل بقبح ظلم را تایید فرماید بنقل اکید و اثبات عقاب شدید بلسان وعظ [ صفحه
202 ] و وعید به بیانیکه صادق و موجب اتّعاظ و انذار شود و چون در طائفه بنی اسرائیل بیش از سایر طوایف اقتضاء اینکه ابلاغ
موجود بود خداوند حکم عام را بآنها خطاب فرمود باین تقریب که کسیکه بکشد نفسی را بدون عوض نفسی یعنی از باب قصاص
نباشد و بدون مجوز دیگري براي قتل نفس از قبیل فساد در زمین یا شرك یا قطع طریق مانند آنستکه تمام مردم را کشته در آنکه
موجب تنفر خلق و عداوت مردم با او میشود و ببدنامی و شرارت معروف میگردد و از رحمت خداوند دور و بعذاب الیم دچار و
بخسران ابدي گرفتار میشود و در آنکه واجب القتل میگردد و بر عکس کسیکه احیا کند نفسی را بعفو از قصاص یا منع از قتل یا
نجات از مهالک یا معالجه از امراض یا رفع وقوع در خطرات مانند آنستکه تمام مردم را احیا نموده باشد در آنکه موجب رغبت و
محبت مردم باو میشود و به نیک نامی و خیرخواهی معروف میگردد و در آنکه برحمت خدا نزدیک و از غضب خدا دور و بنعیم
ابدي فائز و بهشت عنبر سرشت را حائز میشود و در آنکه از براي او حقی بر آن شخص و کسان او ثابت میگردد و جمعی از
مفسرین گفتهاند مراد آنستکه کسیکه بکشد نفسی را بدون گناه با جامعه بشر طرفیت کرده و حرمت نفس محترمه انسانیّه را هتک
نموده و شرّ او به بشر رسیده و همه را آزار کرده لذا بر همه لازم است که از او و عملش تبرّي نمایند و با اولیاء مقتول در کمک و
خونخواهی کوتاهی نه نمایند پس مانند آنستکه تمام مردم را کشته باشد در هتک و اضرار و خصومت و آزار و کسیکه نجات دهد
نفسی را از سوختن یا غرق شدن یا هلاك شدن یا گمراه گشتن مانند آنستکه تمام مردم را احیا نموده باشد در اجر و ثواب چون
اهل ایمان بمنزله نفس واحده هستند پس خدمت بیک نفر مانند خدمت بتمام است و چنین شخصی بجامعه بشر احسان نموده و همه
باید از او خورسند باشند و قدردانی نمایند و اینکه معنی را در مجمع نسبت بحضرت صادق [ع] داده و از قول آنحضرت علاوه
نموده است که بالاتر از همه آنستکه کسی را از ضلالت بهدایت برساند و بعضی گفتهاند مراد آنستکه کسیکه مرتکب قتل نامشروع
شود موجب تجري مردم بر اینکه عمل شنیع گردد و آن را آسان پندارند و اقدام بقتل نمایند و او با آنها در آن گناه شریک خواهد
بود پس مانند آنستکه تمام مردمرا که کشته میشوند کشته باشد و کسی که از خون کسی بگذرد براي بزرگی اینکه گناه و احترام
امر الهی و موجب تاسّی مردم شود باو و از اقدام بقتل اجتناب نماید مانند آنستکه تمام مردم را احیاء [ صفحه 203 ] نموده است زیرا
همه را از کشته شدن نجات داده است و مؤید اینکه معنی است حدیث نبوي [ص] که فرموده کسی که سنت حسنه بگذارد براي او
است اجر آن و اجر هر کس بآن عمل نماید تا روز قیامت و کسیکه سنت سیّئه بگذارد براي او است وزر او وزر هر کس بآن عمل
نماید تا روز قیامت و نیز مؤید است بسبق ذکر قصه قابیل که سنت قتل را گذارد و عیاشی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است
که در جهنم وادیی است براي شخص آدم کش خواه یکنفر را کشته باشد خواه تمام مردمرا و از روایت کافی از امام باقر [ع]
استفاده میشود که هر قدر زیادتر بکشد عقابش زیادتر است حقیر عرض میکنم اینکه منافی نیست با آنکه در یک وادي باشند
نهایت آنکه عذابشان تفاوت داشته باشد و در مشابهت کافی است که هر دو در یکی از درکات جهنم باشند و اینکه خود بیان
دیگري است براي مفاد آیه شریفه و با بیانات دیگر هم که ذکر شد منافات ندارد چنانچه هر یک از آنها هم با دیگري تنافی ندارد
و همه صحیح است و قمی ره فرموده کسیکه کسی را نجات دهد از غرق شدن و سوختن و چنگال درنده یا کفالت کند او را تا
مستغنی شود یا بیرون آورد او را از فقر و بینیاز نماید احیا نموده است او را و بالاتر از همه بیرون آوردن او است از ضلالت
بهدایت و در کافی از حضرت باقر [ع] در تفسیر آیه تمثیل نجات از حرق و غرق را نقل فرموده و در جواب سؤال سائل از اخراج از
صفحه 289 از 656
ضلالت بهدایت فرموده اینکه تاویل اعظم است و عیاشی از حضرت صادق [ع] علاوه بر روایت کافی نقل فرموده که احیاء اخراج از
ضلالت بهدایت است و قتل اخراج از هدایت بضلالت و تاویل اعظم احیاء نفس بر آوردن خواهش برادر دینی است حقیر عرض
میکنم چون اعظمیت امر نسبی است ممکن است متعدد شود لذا تنافی بین دو روایت مذکوره نیست و در فقیه از حضرت صادق
[ع] نقل نموده است که کسیکه تشنه را سیراب نماید در جائیکه آب یافت میشود مانند آنستکه بنده را آزاد کرده باشد و کسیکه
سیراب کند تشنه را در جائیکه آب یافت نشود مانند آنستکه نفسی را احیاء نموده باشد و کسیکه نفسی را احیاء نماید مانند آنستکه
تمام مردمرا احیاء نموده باشد و پس از اینکه تأکید بلیغ الهی در باب امر قتل نفس انبیاء بنی اسرائیل از جانب خدا پیاپی آمدند و
اینکه معنی را گوشزد آنها نمودند و مانع از وقوع اینکه قبیل تعدیات و جنایات شدند با وصف اینکه بسیاري از آنها متنبه نشدند و
تجاوز از حق نمودند و پیغمبران خود را کشتند با آنکه اگر در آنکه عذاب [ صفحه 204 ] قتل مردم عادي مانند عذاب قتل تمام
خلق باشد شبهه شود در باب قتل انبیا و ائمه نمیتوان سخنی گفت زیرا قاتل مردم را از دولت هدایت آنها محروم نموده است چنانچه
از إبن عباس نقل شده است و در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که مسرفون کسانی هستند که سفک دماء و استحلال محارم
مینمایند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 33
اشاره
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه وَ یَسعَونَ فِی الَأرض فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُ َ ص لَّبُوا أَو تُقَطَّعَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف أَو یُنفَوا
291- مِنَ الَأرض ذلِکَ لَهُم خِزي فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیم [ 33 ] -قرآن- 1
ترجمه
جز اینکه نیست پاداش کسانیکه جنگ میکنند با خدا و پیغمبرش و میکوشند در زمین براي فساد که کشته شوند یا بدار کشیده
شوند یا بریده شود دستهاشان و پاهاشان بر خلاف یکدیگر یا رانده شوند از زمین اینکه مر ایشانرا است خواري در دنیا و از براي
ایشان است در آخرت عذابی بزرگ.
تفسیر
محاربه با خدا و رسول محاربه با اولیاء آندو یعنی مسلمانان است و محارب کسی را گویند که خود را مهیا براي حرب نموده باشد
بتهیه وسائل آن خواه در شهر باشد خواه در طرق و شوارع خارج از شهر چنانچه در مجمع اینکه معنی را بروایات اهل بیت علیهم
السلام نسبت داده است و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که کسیکه در شب حمل سلاح نماید او محارب است مگر آنکه
مردي باشد که مورد سوءظن نگردد و البته کسانیکه در مقام محاربه با مسلمانان باشند خواه براي قتل و غارت و خواه براي اغراض
فاسده دیگر از ساعیان بر فساد در زمین میباشند زیرا فسادي برتر و بالاتر از قتل نفوس مسلمانان و نهب اموال و هتک اعراض آنها
نیست و پاداش اینکه قبیل اشخاص آنستکه بشمشیر کشته شوند یا بدار کشیده شوند یا یک دست و یک پاي آنها از راست و چپ
بر خلاف یکدیگر بریده شود یا نفی بلد گردند و از حوزه اسلام خارج شوند و گفتهاند باید دست راست و پاي چپ باشد و از قطع
دست اکتفا شود به بریدن چهار انگشت غیر از شست و پا باید طوري بریده شود که پاشنه باقی بماند و ظاهر آیه و حاصل جمع بین
صفحه 290 از 656
روایات باب بنظر حقیر آنستکه حاکم مخیر است در اجراء هر یک از اینکه حدود لکن بمناسبت تقصیر محارب و اقتضاء مقام و
مصلحت وقت باید عمل نماید مثلا اگر فقط مرتکب قتل شده باشند باید کشته شوند در صورتی که مصلحت در اعلام حال آنها بر
مردم نباشد و الّا [ صفحه 205 ] باید براي عبرت خلق آنها را بدار بکشند و اگر فقط مرتکب سرقت شده باشند باید دست و پاي آنها
را ببرند و اگر مرتکب قتل و سرقت هر دو شده باشند اول دست و پاي آنها را ببرند بعد بدار بکشند و اگر مرتکب هیچ یک از قتل
و سرقت نشده باشند فقط سر راه را بر مردم گرفته باشند و ترسانده باشند مسلمانان را آنها را از بلاد اسلام خارج نمایند اگر
مصلحت در اخراج آنها باشد و الا حبس شوند تا اطمینان بتوبه آنها حاصل شود چون حبس هم یک نوع اخراج از حوزه اسلام
است چنانچه از حضرت جواد [ع] روایت شده است و ممکن است گاهی مصلحت در آن باشد که آنها را در دریا بیندازند تا غرق
شوند و باین وسیله اخراج از حوزه اسلام شوند چنانچه در کافی روایت شده است که معناي نفی محارب اینکه است تا معادل قتل و
صلب باشد و شاید غرق و حبس از معانی باطنیه باشد که ائمه اطهار استفاده نمودهاند و الا متبادر از نفی بلد همان اخراج است که
از سایر روایات استفاده میشود و باب تفعیل در امثله سه گانه ظاهرا بمعنی مجرد است و شاید براي مبالغه و تاکید باشد و چون اجراء
حدود از وظائف امام یا نائب او است و اخبار در شان نزول آیه و بیان مراد از حدود چهار گانه که بطور ترتیب است یا تخییر
مختلف است و وجه جمع با شاهد روایتی همانستکه عرض شد از ذکر آنها خودداري میشود و از ذیل آیه بدست میآید که اینکه
فقط ذلت و رسوائی دنیوي آنها است و عذاب عظیم اخروي آنها بجاي خود محفوظ است بلی اگر در دنیا اجراي حد بر آنها شود
ممکن است موجب تخفیف عذاب آنها در آخرت گردد و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 34
اشاره
109- إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِن قَبل أَن تَقدِرُوا عَلَیهِم فَاعلَمُوا أَن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 34 ] -قرآن- 1
ترجمه
مگر آنانکه توبه کردند پیش از آنکه دست یابید بر ایشان پس بدانید همانا خداوند آمرزنده مهربان است.
تفسیر
استثناء متعقّب بجمل متعدده محتمل است راجع بهمه باشد و ممکن است راجع با خیره فقط باشد بنابر اینکه جمله اخیره قدر متیقن
است و در اینکه جا عذاب اخروي قطّ اع الطریق میباشد که بعد از توبه مرتفع است و اما خزي و جزاي دنیوي آنها که در آیه قبل
بحدود چهارگانه تعیین شده بود از استثناء در اینکه آیه به تنهائی استفاده نمیشود که بعد از توبه مرفوع است یا باقی است بلی چون
توبه در اینکه آیه مقید شده است بقبل از ثبوت جرم و رفع عذاب اخروي بواسطه توبه بادله دیگر مطلقا ثابت شده است و اختصاص
بقبل از ثبوت [ صفحه 206 ] جرم ندارد معلوم میشود استثناء در اینکه آیه راجع بجرم و جزاي دنیوي آنها هم هست و الّا تقیید در
اینکه آیه بینتیجه خواهد بود و مجازات و حدودي که براي معاصی بیان میشود گاه باشد که از نقطه نظر عمومی و جنبه اجتماعی و
سیاست دینی و دنیوي و بملاحظه نفس معصیت وضع شده نه بملاحظه حقوق اشخاص مخصوصی که در اینصورت آن مجازات را
بزبان علمی حکم گویند و قابل عفو و اغماض اشخاص نیست و گاه باشد که از نقطه نظر خصوصی و حفظ حقوق اشخاص و جنبه
صفحه 291 از 656
جانبداري از مظلومان وضع شده که در اینصورت از آنها تعبیر بحق میشود و قابل عفو صاحب حق است و حدود چهار گانه
مذکوره در آیه سابقه چون بملاحظه هتک نوامیس الهیه و تعرض باموال و نفوس اهل اسلام است چنانچه از صدر آیه استفاده
میشود از قبیل قسم اول است و مربوط بجنبه خصوصی نیست تا گفته شود که بواسطه توبه حق قصاص یا استرداد اموال عینا یا بدلا
مرفوع است بنابر اینکه اولیاء مقتول و صاحبان اموال میتوانند بعد از توبه هم قصاص و استرداد اموال خودشان را عینا یا بدلا بنمایند
نهایت آنکه از تقیید در اینکه آیه و وسعت رحمت و مغفرت الهی معلوم میشود که چون آنها بصرافت طبع خودشان نادم شوند
بدون آنکه مسلمانان بر آنها دست یافته باشند و خودشان بیایند اقرار بمعصیت و خطاء خودشان بنمایند و طلب عفو کنند علاوه بر
آنکه عذاب اخروي آنها رفع میشود مجازات حکمی دنیوي آنها را هم خداوند نظر بمصالحی رفع و عفو میفرماید چنانچه در منهج
از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که حارثۀ بن بدر در عهد آنحضرت بقطع طریق اقدام نمود و نزد قیس بن سعد همدانی آمد و توبه
کرد او بخدمت حضرت رسید و سؤال از حکم نمود و شرح حال را عرض کرد امام [ع] جواب فرمود که توبهاش قبول است و او را
امان داد و او خط امان گرفته مراجعت نمود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 35
اشاره
137- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إِلَیه الوَسِیلَۀَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید بترسید از خدا و بجوئید بسوي او وسیله را و جهاد کنید در راه او باشد که شما رستگار شوید.
تفسیر
وسیله هر چیزي است که بآن متوسل شوند براي تقرب بدیگري و نیل بمقصود و اینکه معنی اگر چه بر فعل طاعات و ترك معاصی
و طلب قربات الهی صادق است [ صفحه 207 ] ولی بنظر حقیر ظاهر از وسیله جوئی خصوصا بعد از امر بتقوي تشبث بطرق غیر
متعارفه است در صورت تصادف با مشکلات مانند تشبث بذیل عنایت اشخاص مقرّب نزد خداوند براي تقرب باو لذا اگر کسی
بوظائفی که براي عامه مکلفین بیان فرمودهاند عمل نماید حسنی ندارد که بگویند وسیله براي تقرب خود پیدا کرده ولی اگر بذیل
عنایت مقربان درگاه احدیّت متوسل شود براي تقرب بخدا کمال حسن را دارد که بگویند خوب وسیله براي تقرب خود پیدا کرد و
خدا در اینکه آیه میفرماید براي خودتان وسیله تقرب پیدا کنید و اینکه معنی مخصوص بتوسل بخاندان نبوّت است که متوقف بر
معرفت آنها است که آن متوقف بر مجاهدت در راه خدا است و نتیجه آن رستگاري در دنیا و آخرت است چنانچه قمی ره فرموده
است که مراد تقرب بسوي خدا است بوجود امام [ع] و در عیون از پیغمبر [ص] روایت نموده است که امامان از نسل حسین [ع]
میباشند کسیکه اطاعت کند آنها را خدا را اطاعت نموده و کسیکه معصیت کند آنها را خدا را معصیت نموده و آنها عروة الوثقی و
وسیله بسوي خدایند و اینکه معنی منافی نیست با آنچه از پیغمبر [ص] و امیر المؤمنین [ع] نقل شده است که وسیله نام اعلی درجه
بهشت است چنانچه منافی نیست با روایت انس بن مالک از پیغمبر [ص] که وسیله علی بن أبی طالب است و منافی نیست با روایت
زهري از سید سجاد [ع] که اطلاق وسیله بر خود و پدران خود فرمودهاند و با روایت ابو هریره از پیغمبر [ص] که اطلاق وسیله به
صفحه 292 از 656
خمسه طیبه علیهم السلام شده است بلکه همه مؤکد و مؤید اینکه معنی است که معلوم میشود وسیله از سنخ عبادات ظاهري نیست و
مفسرین ما از اینکه نکته غفلت نمودهاند و بعبادات ظاهریه تفسیر فرمودهاند و خداوند ببرکت توسل باخبار ائمه اطهار روزي اینکه
ذره بیمقدار نمود نمیدانم ما ایرانیان چرا باید همیشه مقلد باشیم از سیاه و سفید در اصول و فروع گاهی به تبع عده از اعراب بدوي
تقرب بخدا را بوسیله خاندان نبوت شرك میپنداریم و گاهی بتقلید بعضی اجانب بیهمه چیز دست از همه چیز خودمان بر
میداریم و مائل باصل اشتراك و مسلک مزدك میشویم در صورتی که چنین آیه صریحی براي توسل بائمه اطهار در قرآن موجود
باشد خیلی جاي تعجب است از کسانیکه بشبهات بعضی از جهّال و معاندین که بواسطه جهل یا شهوات نفسانی در مقام تسخیر
ساده لوحان برآمدهاند اضلال شوند و از کشتی نجات دور بمانند و روي رستگاري را نهبینند و اللّه العاصم من شرّ الوسواس الخنّاس
[ صفحه 208 ] من الجنّۀ و النّاس ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 36
اشاره
- [ إِن الَّذِینَ کَفَرُوا لَو أَن لَهُم ما فِی الأَرض جَمِیعاً وَ مِثلَه مَعَه لِیَفتَدُوا بِه مِن عَذاب یَوم القِیامَۀِ ما تُقُبِّلَ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 36
193- قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه کافر شدند اگر باشد مر ایشانرا آنچه در زمین است بتمامی و مانند آن باشد با آن تا فدا دهند بآن از عذاب روز
رستخیز پذیرفته نشود از آنها و از براي آنها است عذابی دردناك
بیان
. تمام اموال دنیا بعلاوه یک برابر آن بر فرض از آن کسی باشد و خواسته باشد آن را بدهد براي نجات از آتش جهنم از او پذیرفته
نمیشود اگر کافر یعنی دشمن علی [ع] باشد بروایت عیاشی از صادقین علیهما السلام چنانچه در نفحات نقل نموده است که آنها
دشمنان علی [ع] میباشند و اینکه تمثیل براي آنستکه معلوم شود خلاصی از آتش براي کفار ممکن نیست و اگر دو برابر تمام اموال
و امتعه و ریاسات دنیوي را بکسی بدهند نباید کافر بخدا و امیر المؤمنین [ع] شود و اگر بشود مغبون است زیرا اگر داشته باشد
میدهد براي نجات ولی پذیرفته نمیشود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 37
اشاره
102- یُرِیدُونَ أَن یَخرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِینَ مِنها وَ لَهُم عَذاب مُقِیم [ 37 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 293 از 656
میخواهند که بیرون روند از آتش و نیستند ایشان بیرون روندگان از آن و مر ایشان را است عذابی پایدار.
تفسیر
کفار یعنی دشمنان امیر المؤمنین [ع] چون بر حسب ظاهر قبول اسلام کرده بودند و احکام ظاهري اسلام بر آنها مرتب شده بود
چون رسما اظهار عداوت نمینمودند و ناصبی محسوب نمیشدند تصور میکردند احکام اسلام واقعی هم بر آنها مرتب میشود و اگر
معصیت کار باشند باید بالاخره از جهنم بیرون آیند و ببهشت بروند لذا هر وقت به تبع شعله و قوّه جواله آتش بفوق جهنم میرسند
امید بیرون آمدن از آتش براي آنها پیدا میشود و چون ثانیا بقعر جهنم میرسند از اینکه امید ناامید میگردند در صورتی که جهنم و
بهشتی غیر از مهر و کین علی [ع] نیست و با دشمنی علی [ع] محال است کسی روي بهشت را به بیند لذا خداوند براي مبالغه و
تأکید بجاي و ما یخرجون و ما هم بخارجین منها فرموده است چون جمله اسمیه مفید استمرار و ثبوت است و تقدیم مسند الیه براي
[ اختصاص و اهتمام است و تعقیب بعذاب مقیم براي رفع توهم آنها است از وعده انقطاع عذاب که باهل ایمان داده [ صفحه 209
شده است و در منهج فرموده که در حدیث است که حق تعالی دري از بهشت بدوزخ گشاید آنها چون آنرا به بینند بتعجیل ازدحام
کنند براي بیرون آمدن از آن در و چون نزدیک شوند در بروي آنها مسدود گردد و محروم باز گردند حقیر گمان میکنم آن در
همان اصول اسلام ظاهري است که جز حرمان و ناامیدي ثمري ندارد خداوند ما را در دوستی علی [ع] ثابت بدارد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 38
اشاره
125- وَ السّارِق وَ السّارِقَۀُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالًا مِنَ اللّه وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 38 ] -قرآن- 1
ترجمه
و مرد دزد و زن دزد پس ببرید دستهاي آندو را بپاداش آنچه کسب کردند عقوبتی است از خدا و خدا غالب درستکار است.
تفسیر
هر قانون گذاري ابتداء حکم کلّی را بنحو اجمال ذکر مینماید پس از آن شرائط و تفصیل آنرا بیان میکند و اینکه رویّه را خداوند
در قرآن مجید معمول داشته و بیان شرائط و تفاصیل احکام را محوّل به پیغمبر خود و خاندان او نموده است و شرائطی که براي
بریدن دست دزد و کیفیت آن از ائمه اطهار رسیده است در کتب فقهیه مفصلا ذکر شده است و اجمالش آنستکه مرد یا زن در
صورتی که عاقل و بالغ و مختار باشد و مال غیر را با آنکه بداند مال غیر است از جاي محفوظی بمناسبت آن مال مستقلا در خفیه
بدزدد و قیمت آن مال یک چهارم مثقال شرعی طلاي خالص مسکوك رائج باشد که آنرا دینار گویند و وزنا هیجده نخود است و
قبل از ثبوت سرقت در نزد حاکم مالک مال یا مورد عفو مالک نشود باید چهار انگشت دست راست آنرا غیر از شست حاکم شرع
ببرد در صورتی که دزد پدر یابنده یا مولاي صاحب مال نباشد و در سال قحط طعام ندزدیده باشد و مال شرعا مالیت داشته باشد و
صاحبش کافر حربی نباشد و اینکه دفعه اول دزدي او باشد و غیر اینها از خصوصیاتی که در محل بیان هر یک از اینکه شرائط ذکر
شده است و از روایت کافی از حضرت صادق [ع] استفاده میشود که اگر اینکه شرائط نبود باید دست عموم مردم را برید و از سایر
صفحه 294 از 656
روایات معلوم میشود که بقاء کف و شست براي آنستکه بتواند وضو بسازد و سجده نماید چون مواضع هفتگانه سجود از آن خدا
است و باید براي عبادت باقی باشد و در دفعه دوم باید پاي چپ او را برید بطوریکه پاشنه پا باقی بماند و در دفعه سوم باید حبس
شود تا بمیرد و اینکه مجازات ستمی نیست که از کسی باو رسیده باشد بلکه [ صفحه 210 ] جزاي کار زشت خود او است که
باختیار مرتکب شده است و عقوبت دنیوي الهی است که کسی حق گذشت آنرا ندارد و خداوند غالب و قاهر و حکیم است
رحمت بیجا نمیکند مقتضاي حکمت آنستکه با کمال قوت و قدرت دست دزد را ببرند تا موجب عبرت خلق گردد و دیگر
پیرامون اینکه امر شنیع نگردند و انتظامات ملک و ملت برقرار گردد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 39
اشاره
116- فَمَن تابَ مِن بَعدِ ظُلمِه وَ أَصلَحَ فَإِن اللّهَ یَتُوب عَلَیه إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 39 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس کسیکه توبه کند بعد از ستمش و اصلاح کار خود نماید پس همانا خدا توبه او را میپذیرد بدرستیکه خدا آمرزنده مهربانست.
تفسیر
هرگاه دزد توبه نمود از ستمی که بر خود و خلق نموده بود که همان دزدي باشد و امر خود را اصلاح نمود بآنکه عازم شد که
دیگر مرتکب نشود و مالی را که بدزدي بدست آورده بود با تمام خسارات وارده بصاحبش ردّ نمود و اگر تلف شده بود مثل یا
قیمت آنرا مسترد داشت خداوند توبه او را قبول میفرماید و نتیجهاش آنستکه از عذاب آخرت مأمون میشود هر وقت موفق باین امر
شود از بریدن دست نجات مییابد اگر پیش از ثبوت در نزد حاکم توبه کرده باشد و الّا باید دستش بریده شود اگر چه صاحب مال
از حق خود بگذرد و باین مضمون روایات معتبره دلالت دارد و بنظر حقیر از آیه الا الّذین تابوا که در باب قطّاع الطریق چند آیه
قبل از اینکه ذکر شد هم ممکن است استفاده شود زیرا از آنجا معلوم میشود تاثیر توبه در رفع عقاب دنیوي منوط بوقوع قبل از ظفر
بر مجرم است و ممکن است گفته شود اگر مثبت جرم اقرار باشد که در اینمقام گفتهاند دو مرتبه لازم است حاکم میتواند او را عفو
نماید و اگر شهادت دو نفر عادل باشد قطع لازم است و باید حدود الهی حفظ شود چنانچه در منهج از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده
است در هر حال خداوند از باب وسعت رحمت میگردد که موجبی براي مغفرت پیدا کند و بهانه بدست بیاورد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 40
اشاره
160- أَ لَم تَعلَم أَن اللّهَ لَه مُلک السَّماوات وَ الَأرض یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 40 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 295 از 656
آیا ندانستی آنکه خدا مر او را است پادشاهی آسمانها و زمین عذاب میکند کسی را که میخواهد و میامرزد مر کسیرا که میخواهد و
[ خدا بر هر چیز توانا است . [ صفحه 211
بیان
استفهام براي تقریر است و خطاب ظاهرا متوجه به پیغمبر [ص] است ولی واقعا متوجه بهمه خلق میباشد چنانچه معمول کلام الهی
است و تعذیب عاصی و مغفرت تائب هیچیک بر خداوند واجب نیست بلکه اول بمقتضاي حکمت و عدل و دوم بر حسب رحمت
و فضل است و همه موجودات ملک حقیقی حق میباشند و تصرفات مالک در ملک خود چون و چرا ندارد و باین جهت سلطنت
حقّه حقیقیه از آن حق است و معارض و مزاحمی براي او نیست دزد اگر توبه نکند چون خدا خواسته است دست او را ببرند
میبرند و در قیامت معذب میشود و اگر توبه کند از عذاب دنیا و آخرت چون خدا خواسته مأمون میشود با شرائطی که بیان شد در
آیات قبل و اینها آثار عموم ملکیّت و اطلاق مشیّت و شمول قدرت است و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 41
اشاره
یا أَیُّهَا الرَّسُول لا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمّاعُونَ
لِلکَ ذِب سَمّاعُونَ لِقَوم آخَرِینَ لَم یَأتُوكَ یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِ عِه یَقُولُونَ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه وَ إِن لَم تُؤتَوه فَاحذَرُوا وَ مَن
یُرِدِ اللّه فِتنَتَه فَلَن تَملِکَ لَه مِنَ اللّه شَیئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَم یُرِدِ اللّه أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزي وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیمٌ
586- 41 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
اي پیغمبر اندوهناك نسازند ترا آنانکه تندروي میکنند در کفر از کسانیکه گفتند ایمان آوردیم بزبانهاشان و ایمان نیاورد دلهاشان
و از آنانکه یهود شدند بسیار شنوندگانند مر دروغ را بسیار شنوندگانند مر گروهی دیگران را که نیامدهاند نزد تو تغییر میدهند
کلمات را پس از جایهاي خود میگویند اگر داده شوید اینکه را پس بگیریدش و اگر داده نشوید آنرا پس حذر نمائید و کسیکه
بخواهد خدا آزمایش او را پس هرگز مالک نمیشوي براي او از خدا چیزیرا آنگروه کسانی هستند که نخواسته است خدا آنکه
پاك کند دلهاي آنها را مر ایشانرا است در دنیا خواري و مر ایشانرا است در آخرت عذابی بزرگ.
تفسیر
خداوند براي تسلیت خاطر حبیب خود از شید و مکر منافقین و تکبّر و عناد یهودان میفرماید گرد ملال بر دل خود راه مده از آنکه
[ اهل نفاق در پی فرصت براي اظهار کفر و همدستی با کفارند و مواعظ و نصایح تو در آنها اثر نمیکند و از آنکه [ صفحه 212
یهودان هر دروغی را که از علماء خودشان بشنوند قبول میکنند یا در مجلس وعظ تو حاضر میشوند و میشنوند بیانات ترا براي
آنکه بروند و از قول تو دروغ بگویند و اینها همان اشخاصی هستند که گوش بحرف کسانی میدهند که از باب تکبر و عناد در
مجلس تو حاضر نمیشوند یا همان کسانی هستند که میآیند گوش به بیانات تو میدهند براي آنکه بروند و بآنها که نمیآیند مطالب
صفحه 296 از 656
را برسانند و جاسوسی کنند آنها کلمات الهی را از مورد و مراد منصرف مینمایند و تغییر میدهند و تبدیل میکنند و معطل
میگذارند و میگویند اگر پیغمبر [ص] بر طبق همان محرّف و مبدّل حکم کرد قبول کنید و الا حذر کنید و قبول ننمائید کسی را
که خدا میخواهد در دنیا آزمایش کند تا مفتضح شود و در آخرت عذاب نماید تو نمیتوانی او را ارشاد و هدایت نمائی و مانع از
نفوذ اراده ازلیّه الهیه در باره او شوي آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهاي آنها را پاك فرماید از زنگ کفر و شرك و نفاق و
عناد و لجاج از براي آنها در دنیا خواري جزیه و نفی بلد و ظهور کذب و بروز نفاق و ثبوت خیانت و تزلزل خاطر است و در
آخرت مخلد در آتشند و راه نجاتی براي آنها نیست و نخواهد بود چون قابلیت لطف و هدایت را نداشته و ندارند و در شأن نزول
آیه مجمع از حضرت باقر [ع] روایت مفصّلی نقل نموده که حاصلش آنستکه یهود حکم زناء محصنه را که در توریۀ رجم بود تغییر
داده بودند و میخواستند پیغمبر [ص] هم با آنها موافقت نماید و آنحضرت امتناع نمود و إبن صوریا که اعلم علماء آنها بود بعد از
آنکه پیغمبر [ص] او را قسم داد اقرار کرد چنانچه در ذیل آیه قد جاءکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما تخفون در اینکه سوره اشاره شد
و قمی ره مف ّ ص لا سبب دیگري ذکر کرده که اجمالش آنستکه یهود بنی نضیر و بنی قریظه دو طائفه بودند که حکم قصاص قاتل را
که در توریۀ ذکر شده بتراضی تغییر داده بودند و جهت اینکه قوّت بنی نضیر و ضعف بنی قریظه بود که خواسته بودند امتیازي براي
بنی نضیر در حکم قتل قرار دهند و بعد از ورود پیغمبر [ص] بمدینه بنی قریظه اینکه قرار را ملغی و راضی بحکومت پیغمبر [ص]
شدند و بنی نضیر متوسل بعبد اللّه بن ابی منافق شدند که او پیغمبر [ص] را راضی با نفاذ قرار نماید و او دستور داد که اگر پیغمبر
[ص] موافقت با شما نمود قبول کنید و الّا فلا و حاضر بخدمت رسالت پناهی شد و عرض حاجت کرد و پیغمبر [ص] را از مخالفت
با بنی نضیر ترساند و حضرت مغموم شد و اینکه آیه نازل گردید و اینکه هر دو شأن نزول مشترك است [ صفحه 213 ] در آنکه
حکمی از توریۀ را تغییر داده بودند و میخواستند اگر پیغمبر [ص] با آنها موافقت نماید قبول نمایند و الّا فلا و منافات ندارد که هر
دو حکم باشد و هر دو واقعه واقع شده باشد و اللّه اعلم بحقیقۀ الحال ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 42
اشاره
سَمّاعُونَ لِلکَ ذِب أَکّ الُونَ لِلسُّحت فَإِن جاؤُكَ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُ رُّوكَ شَیئاً وَ إِن حَکَمتَ
238- فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ إِن اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ [ 42 ] -قرآن- 1
ترجمه
بسیار شنوندگانند مر دروغ را بسیار خورندگانند مر حرام را پس اگر آمدند نزد تو پس حکم کن میان آنها یا روي گردان از آنها و
اگر روي گردانی از آنها پس هرگز ضرر نمیرسانند تو را چیزي و اگر حکم کردي میانشان پس حکم کن بعدل همانا خداوند
دوست دارد عدالت کنندگانرا.
تفسیر
تکرار یکی از شاهکارهاي بلاغتی است در مقام وعظ و خطابه و مفید تأکید است و اصل سحت بمعنی استیصال است و بمال حرام
اطلاق میشود چون صاحبش را در دنیا و آخرت مستأصل مینماید و برکت ندارد و بضمتین نیز قرائت شده است و در کافی از
صفحه 297 از 656
حضرت صادق [ع] نقل نموده که مراد رشوه در حکم است و نیز از آنحضرت نقل شده است که بهاء مردار و سگ و خوك و
اجرت زنا و رشوه و مزد کاهن است و در فقیه از آن حضرت نقل نموده که حقوق قاضی است که از پادشاه میگیرد و در منهج از
آنحضرت نقل نموده که سحت شامل جمیع انواع حرام است و در تهذیب از حضرت باقر [ع] نقل نموده که حاکم اگر اهل توریۀ و
انجیل نزد او آیند براي محاکمه مختار است در قبول و ردّ حقیر عرض میکنم چنانچه پیغمبر [ص] در اینکه آیه مخیر شده است بین
حکم و اعراض و وعده داده شده است بآنکه اگر اعراض آنحضرت موجب عناد آنها شود خداوند او را از شرّ آنها محفوظ فرماید
و نتوانند آسیبی بوجود مبارکش برسانند چنانچه مأمور شده است بآنکه در صورت قبول حکومت حکم فرماید بعدالتی که خدا امر
بآن فرموده است در اینکه مقام که آن موازین قضائیّه و احکام و حدود الهیه است و خداوند حکم کنندگان بعدل را دوست دارد و
آنها را از شرور خلق حفظ میفرماید و روایت شده است که عدالت کنندگان نزد خداوند بر منابري از نور مستقرند و در نفحات
اتفاق اصحاب ما را نقل فرموده بر تخییر حاکم در قبول و ردّ در صورتی که دو طرف محاکمه از اهل یک ملت باشند و حرمت ردّ
را [ صفحه 214 ] باهل ذمه در صورتی که یکی از دو طرف مسلمان باشند و منحصر فرموده است اختلاف را بجائیکه دو طرف ذمی
باشند و از اهل دو ملت مانند یهود و نصاري و تقویت فرموده وجوب قبول را در اینصورت بمقتضاي عمومات دالّه بر وجوب حکم
و قضاء بحق و بما انزل اللّه و عدم ثبوت تخصیص مگر در صورت اتحاد دو طرف در ملت و تأیید فرموده است وجوب را بآنکه رد
بیکی از دو ملت موجب فتنه است با آنکه خودشان روایت تهذیب از حضرت باقر [ع] را نقل نمودهاند و شکی نیست در آنکه اگر
یک یهودي و یک نصرانی بیایند براي محاکمه نزد حاکم ما صادق است که اهل توریۀ و انجیل آمدهاند براي محاکمه و در
اینصورت امام حکم بتخییر فرموده و اینکه براي تخصیص کافی است علاوه بر آنکه ادله داله بر وجوب حکم بحق و بما انزل اللّه
ناظر باصل حکم نیست بلکه ناظر بکیفیّت آنست به اینکه معنی که فرمودهاند قاضی باید حکم بحق کند و بر طبق دستور الهی نه
آنکه حتما باید متصدي قضاوت شود لذا فقهاء ما رضوان اللّه علیهم اجمعین تولّی قضا را مستحب دانستهاند براي کسی که بخود
اطمینان داشته باشد و واجب کفائی از باب امر بمعروف و نهی از منکر و ردّ بیکی از دو ملت موجب فتنه نیست براي آنکه حکم
آنها ممکن است موافق با ما باشد علاوه بر آنکه ائمه اطهار بما دستور دادهاند که احکام دینی آنها را در باره آنها معمول داریم با
آنکه عدم قبول ملازم با ردّ بیکی از دو ملت نیست و از اینکه بیان معلوم شد جواب کسانی که قائل شدهاند بنسخ اینکه آیه بآیه و
ان احکم بینهم بما انزل اللّه و حال تفصیل منهج الصادقین در اینکه باب که نسبت بروایات اصحاب ما داده است و محتاج بمزید
توضیح نمیباشد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 43
اشاره
147- وَ کَیفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِندَهُم التَّوراةُ فِیها حُکم اللّه ثُم یَتَوَلَّونَ مِن بَعدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالمُؤمِنِینَ [ 43 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چگونه حاکم قرار میدهند تو را با آنکه نزد ایشان است توریۀ در آن است حکم خدا پس برمیگردند بعد از اینکه و نیستند آن
گروه گروندگان
بیان
صفحه 298 از 656
. کسانیکه دینی و کتاب مبینی دارند نباید در احکام خودشان بغیر مراجعه نمایند بلکه باید راضی باشند و تسلیم شوند در مقابل
حکمیکه معتقد بصدور آن از جانب خدا هستند مگر آنکه واقعا متدین بآن دین نباشند و ظاهرا آنرا دست آویز خود قرار داده باشند
لذا خداوند انشاء تعجب میفرماید براي آنکه معلوم شود جاي عجب [ صفحه 215 ] است از حال یهود که پیغمبر [ص] را حکم قرار
میدهند در اختلافات خودشان با آنکه همان حکم مورد اختلاف در توریۀ نزد آنها موجود است نهایت آنکه چون براي آنها صرفه
ندارد میخواهند زیر بار نروند لذا وقتی میبینند پیغمبر هم موافق با توریۀ حکم کرد قبول نمیکنند و اعراض مینمایند و اینکه دلیل
است بر آنکه آنها نه ایمان بتوریۀ دارند و نه بقرآن و نه میخواهند حکم بحق در باره آنها بشود بلکه فقط طالب نفع خیالی و
سهولت امر خودشانند مانند ما ایرانیها که احکام قرآن را کنار گذارده و احکام اجانب را اخذ نمودیم و بخسران دنیا و آخرت
گرفتار شدیم خدا بما رحم کند انشاء اللّه تعالی ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 44
اشاره
إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ یَحکُم بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب اللّه وَ کانُوا
عَلَیه شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَ اخشَون وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الکافِرُونَ [ 44 ] -قرآن-
376-1
ترجمه
بدرستیکه ما فرستادیم توریۀ را که در آنست هدایت و نور حکم میکنند بآن پیغمبران آنانکه تسلیم شدند براي آنانکه یهود شدند و
خداپرستان کامل و دانایان بآنچه خواسته شدند نگاهداریش را از کتاب خدا و بودند بر آن گواهان پس مترسید از مردم و بترسید از
من و مخرید بآیتهاي من بهاي اندکی را و کسیکه حکم نکند بآنچه فرستاده است خدا پس آنگروه ایشانند کافران.
تفسیر
معارف الهیه که در توریۀ است هادي خلق براه حق و روشن کننده حقائق است براي اهل معرفت پس هدایت و نور است و انبیا
مطیع و منقاد و تسلیم اوامر الهی هستند پس همه آنها حقیقۀ داراي دین اسلامند که آن دین حق است و در اینکه آیه ظاهرا مراد
انبیاء بنی اسرائیلند که تابع شریعت حضرت موسی [ع] بودند تا زمان حضرت عیسی [ع] و بر طبق توریۀ حکم مینمودند در عبادات و
معاملات و مرافعات براي یهود و ممکن است مراد تمام انبیا باشد چون از احکام توریۀ آنچه هدایت و نور بوده در هر زمان باقی
مانده است و آنچه هدایت و نور بوده تا زمان معیّنی نسخ شده است تا اشاره باشد بواقعه حکم زناء محصنه از پیغمبر ما [ص] که
مطابق با توریۀ بوده است براي یهود چنانچه در ذیل آیه یا ایها الرسول لا یحزنک در اینکه سوره گذشت و نیز حکم مینمودند بر
طبق توریۀ کسانیکه جز با خدا و معارف و احکامش با کسی نسبت و آشنائی نداشتند و باین جهت [ صفحه 216 ] آنها را ربّانیّون
خواندهاند یعنی منسوبان برب و نیز حکم مینمودند بر طبق توریۀ دانایان بچیزیکه توصیه بحفظ آن شده بودند از کتاب خدا یعنی از
طرف حق مأمور بودند نگذارند تغییري در حکم الهی روي دهد و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که ربانیون ائمه هدي
هستند که مردم را بعلم خود تربیت مینمایند و آنها غیر از انبیا هستند و احبار علما هستند که آنها غیر از ائمه میباشند و باید حکم
صفحه 299 از 656
کنند بآنچه از انبیا و ائمه بآنها رسیده و میدانند از کتاب خدا و گواه باشند بر آن نه بآنچه دیگران خواستهاند که استخراج نمایند از
کتاب و نمیدانند و از حضرت باقر [ع] روایت شده است که اینکه آیه در باره ما نازل شده است و بنابر اینکه باء حرف جرّ در کلمه
بما استحفظوا براي تعدیه و متعلق باحبار است اگر چه در منهج و نفحات استفاده سببیت نمودهاند و بنابر اینکه باء متعلق است بیحکم
یعنی حکم میکردند بر طبق توریۀ براي آنکه مأمور بحفظ آن بودند پس حکّام باید از خدا بترسند و از مردم ملاحظه نکنند و حکم
خدا را براي مراعات حال کسی تغییر ندهند و تبدیل ننمایند و آیات قرآن را با بهاء اندك دنیوي که قابل اعتنا نیست مانند رشوه و
جاه و دوستیابی و غیر اینها مبادله ننمایند و آنها که از باب اهانت یا انکار و استکبار حکم ننمایند بر طبق احکام الهی کافرند بخدا
و پیغمبر [ص] و قرآن و در آتش جهنم مخلدند در کافی از پیغمبر [ص] نقل نموده که کسیکه حکم نماید بدو درهم بحکم جور و
اجبار نماید بر آن از اهل اینکه آیه است و از صادقین علیهما السلام نقل نموده که کسیکه حکم نماید در دو درهم بغیر ما انزل اللّه
و تازیانه و عصا داشته باشد پس او کافر است بآنچه خدا بر محمّد [ص] فرستاده است نمیدانم اینکه آیه شامل حال قضاة ما میشود
یا خیر اگر چنین است و اي اگر از پس امروز بود فردائی نعوذ باللّه تعالی من شرور انفسنا ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 45
اشاره
وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن النَّفسَ بِالنَّفس وَ العَینَ بِالعَین وَ الَأنفَ بِالَأنف وَ الأُذُنَ بِالأُذُن وَ السِّن بِالسِّن وَ الجُرُوحَ قِصاص فَمَن تَ َ ص دَّقَ بِهِ
300- فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ [ 45 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نوشتیم برایشان در آن که همانا نفس بنفس است و چشم بچشم و بینی به بینی و گوش بگوش و دندان بدندان و جراحتها قابل
قصاص است پس کسیکه صدقه دهد بآن پس آن کفاره است براي او و کسیکه حکم نکند بآنچه فرستاده است خدا پس آنگروه
[ ایشانند ستمکاران . [ صفحه 217
تفسیر
در ذیل آیه شریفه یا ایها الرسول لا یحزنک الّذین یسارعون فی الکفر اشاره بنقل قمی ره شد که یهود بنی نضیر و بنی قریظه
بتراضی حکم قتل را از توریۀ تغییر داده بودند باین نحو که اگر از بنی نضیر کسی بدست بنی قریظه کشته شود هم قصاص نمایند و
هم دیه بگیرند و اگر بعکس باشد قصاص ننمایند بلکه بنحو مخصوصی از قاتل اهانت کنند و نصف دیه بگیرند لذا خداوند براي
ردّ آنها اجمالا بیان فرموده که حکم توریۀ در باب قصاص نسبت بوضیع و شریف و قوي و ضعیف یکسان است بر فرض بنی نضیر
اقوي و اشرف از بنی قریظه باشند مناسبت ندارد که حکم قتل نسبت باین دو طایفه تفاوت داشته باشد و در مقام شروط و موانع و
آداب قصاص نیست تا گفته شود اینکه آیه منسوخ است بآیه شریفه کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و
الانثی بالانثی چنانچه قمی ره فرموده علاوه بر آنکه آیه در مقام اخبار از حکم شریعت سابقه است و اثباتش در شریعت لاحقه
محتاج بدلیل خارج است مگر آنکه از منسوخ اراده مبیّن شود چنانچه سابقا اشاره شد که از تعبیر در بعضی از روایات استفاده
میشود و در منهج نقل نموده که بنی نضیر عوض یکتن دو تن از بنی قریظه را میکشتند و اینکه معنی بنظر حقیر بعید است اگر مراد
صفحه 300 از 656
از دو تن شخص قاتل و یک نفر بیگناه دیگر باشد و اگر مراد از دو تن دو نفر باشند که شرکت در قتل یکنفر نموده باشند اینکه
معنی خوب است ولی آیه در مقام ردع از آن نیست زیرا حکم اسلام هم همین است چنانچه در کتب فقیهه ذکر شده است در هر
حال مفاد آیه آنستکه شخص بعوض شخص کشته میشود و چشم در مقابل چشم کور میشود و بینی و گوش بجاي آندو بریده
میشود و دندان کنده شده بکندن دندان قصاص باید شود و همچنین است جراحات وارده بر سایر اعضاء بدن که باید تلافی بمثل
شود اگر ممکن باشد و از براي هر یک از احکام شش گانه آداب و شرائطی است که در کتب فقیهه بتفصیل ذکر شده است و
بیانش از وظیفه مفسّر خارج است و تعجب از مفسر معاصر است که در نفحات فرموده است قاتل براي مقتول بغیر حق کشته میشود
مطلقا و فرقی نیست بین وضیع و شریف و قوي و ضعیف و صغیر و کبیر با آنکه مسلم است که آزاد را براي بنده نمیکشند و
مسلمان را براي کافر و والد را براي ولد و صغیر را براي کبیر و دیوانه را براي عاقل بلکه مرد را هم براي زن نمیکشند مگر آنکه
نصف دیه را بورثه او بپردازند و در قصاص اعضاء بدن علاوه بر آنچه ذکر شد تساوي در محل و وصف [ صفحه 218 ] شرط است
پس عضو راست را بعوض چپ و عضو صحیح را در مقابل معیوب قصاص نتوان نمود و اینها همه فرقهائی است که بین وضیع و
شریف از جهت اسلام و کفر و حریّت و رقّیت و ابوت و بنوت و بین قوي و ضعیف باعتبار رجولیت و انوثیّت و کمال و نقص و
صغر و کبر و سلامت و مرض ثابت شده است بلی فرق از جهت قومیت و شرافت و اعتبارات دنیوي ثابت نیست و شاید نظر مفسر
معاصر هم باین جهات بوده چنانچه بنی نضیر هم باین اعتبارات نظر داشتند اگر چه تصریح بعدم فرق بین صغیر و کبیر در کلام
ایشان منافی با اینکه منظور است و امکان تلافی در قصاص جراحات بآنستکه بتوانند باندازه طول و عرض جراحت وارده بدون کم
و زیاد تلافی نمایند مثل آنکه باستخوان نرسیده باشد و الا خیلی مشگل است بدون زیاد و کم در خارج واقع شود علاوه بر آنکه
خوف تلف نفس مانع از قصاص میشود لذا معتبر است قصاص در وقتی واقع شود که خوف سرایت نباشد و در مجمع از جمعی از
قراء نقل نموده که جروح را در جمله و الجروح قصاص برفع قرائت نمودهاند و بنابر اینکه ممکن است اینکه حکم از احکام توریۀ
نباشد و مؤید اینکه معنی است نقل قمی ره که فرموده است اینکه جمله منسوخ نیست و بنابر اینکه مستانفه است و کسیکه عفو
نماید از قصاص نمودن کفاره گناهان او خواهد بود چنانچه در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که بقدر جراحت و جنایتی
که بر او وارد شده است و او عفو نموده گناهان او آمرزیده میشود و کسی که حکم نکند بر طبق دستور الهی خواه یهودي باشد
خواه مسلمان خواه راجع بقصاص باشد خواه راجع بسایر امور ظالم است بالنسبه بخود و کسانیکه در باره آنها حکم نموده است و به
تبعات آن در دنیا و آخرت گرفتار خواهد شد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 46
اشاره
وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَ ی ابن مَریَمَ مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ وَ آتَیناه الإِنجِیلَ فِیه هُديً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ
244- وَ هُديً وَ مَوعِظَۀً لِلمُتَّقِینَ [ 46 ] -قرآن- 1
ترجمه
و در پی در آوردیم بجایهاي آنها عیسی پسر مریم را که تصدیق کننده بود آنچه را که بود پیش از او از توریۀ و دادیم او را انجیل
که در آن هدایت و نور است و تصدیق کننده است آنچه را که بود پیش از آن از توریۀ و هدایت و پند است براي پرهیزکاران.
صفحه 301 از 656
تفسیر
در قفا و بر اثر انبیاء بنی اسرائیل و در تعقیب مقصد و مقصود آنها که همه [ صفحه 219 ] داراي دین حق و پیر و احکام توریۀ بودند
خداوند عیسی بن مریم علی نبینا و آله و علیه السلام را مبعوث به پیغمبري فرمود و آنحضرت اگر چه داراي شریعت و کتاب
جداگانه بود ولی در عین حال بشخص شخیص و کتاب نفیس خود تصدیق مینمود تمام حقایق و احکام توریۀ را از اصول و فروع
زیرا در اصول دین و قسمت مهمّی از فروع اختلافی بین توریۀ و انجیل نبود و اگر در پاره از فروع اختلاف بود بر حسب اقتضاء و
مصلحت وقت بوده که بیان شده بود تاکنون مصلحت چنان بوده و از اینکه ببعد چنین است پس خود آنحضرت و کتابش تصدیق
داشتند که آنچه در توریۀ بوده حق و صدق است بعلاوه آنچه در انجیل است که آنهم حق و صدق است و چنانچه در توریۀ هدایت
و نور بود براي اهل آنزمان در انجیل هم نور و هدایت است براي اهل اینکه زمان و در توریۀ هم دلالتی نبود بر آنکه تمام احکام
آن ابدي است بلکه دلالت داشت بر آنکه باید پیغمبري بیاید که احکام را بر حسب اقتضاء وقت محدود و مبیّن فرماید و البته معلوم
است کتاب آسمانی چنانچه هادي و راهنماي خلق است بحق و حقیقت کشّاف حقائق و روشن و واضح کننده مشکلات و مبهمات
است پس هم هدایت است هم نور بعلاوه موعظه و نصیحت و پند و اندرز است براي اهل تقوي زیرا کسانیکه از خدا نمیترسند
موعظه الهی در آنها اثر نمیکند و بهدایت انبیا مهتدي نمیشوند و نصیحت و پند بحال آنها فائده مهمی ندارد و از اینجا معلوم میشود
که هیچوقت بین انبیاء عظام اختلافی نبوده و نیست و همیشه جهال از پیروان آنها باغراض فاسده خودشان ایجاد اختلاف بین آنها
مینمودند و بمردم ارائه میدادند با آنکه ساحت آنها بکلی مبرّي بوده و راضی باعمال کسانیکه خودشان را بآنها بسته بودند نبودند و
بهمین منوال است حال علما و روحانیّون حقیقی که آنها هم ابدا با یکدیگر خلاف و تشاجري ندارند نهایت آنکه اتباع هر یک از
آنها که باغراض فاسده خودشان گرد آنها میگردند براي استفاده موهوم خودشان تظاهر بخلاف بین آنها مینمایند چنانچه بر ارباب
فطانت و درایت مکشوف و مبرهن است. جان گرگان و سگان از هم جدا است متحد جانهاي شیران خدا است.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 47
اشاره
138- وَ لیَحکُم أَهل الإِنجِیل بِما أَنزَلَ اللّه فِیه وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ [ 47 ] -قرآن- 1
ترجمه
و باید حکم کنند پیروان انجیل بآنچه فرستاده است خدا در آن و [ صفحه 220 ] کسانیکه حکم نکنند بآنچه فرستاده است خدا پس
آنگروه ایشانند متمردان.
تفسیر
هر پیغمبري که داراي شریعت و کتاب باشد امت او باید بر طبق آن کتاب حکم نمایند در صورتی که عالم باحکام آن باشند و از
اینجا معلوم میشود که حضرت عیسی [ع] اولو العزم و دین او ناسخ ادیان سابقه بوده است و حمزه که یکی از قراء سبعه است و
لیحکم بکسر لام و فتح میم قرائت نموده است و بنابر اینکه اینکه آیه از متفرّعات آیه سابقه است یعنی ما بعیسی بن مریم انجیل
دادیم که در آن هدایت و نور است براي آنکه حکم کنند اهل آن بر طبق آن و بنابر قرائت مشهوره که سکون است جمله مستقله
صفحه 302 از 656
در افاده معنی است و امر است و حاصل مراد یکیست و تخلف از دستور الهی یا موجب کفر است اگر از روي عناد و استخفاف
باشد و یا موجب فسق است اگر از روي جهالت و سهل انگاري باشد و در هر حال ظلم است بنفس و غیر و اینکه معانی بسه عنوان
در سه آیه ذکر شده است و بنظر حقیر چون در آیه اول روي سخن با یهود است و آنها نوعا از باب عناد و استکبار تخلف از احکام
الهی مینمودند تعبیر بکفر شده است و در اینکه آیه چون روي سخن بانصاري است و آنها غالبا بواسطه جهالت و نادانی تخلف
میورزیدند تعبیر بفسق شده است و چون قدر مشترك ظلم است تعبیر بآن حدّ وسط و قدر متیقن بین کفر و عصیان قرار داده شده
است و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 48
اشاره
وَ أَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَق مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ الکِتاب وَ مُهَیمِناً عَلَیه فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَكَ
مِنَ الحَق لِکُ لٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَۀً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً واحِ دَةً وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات إِلَی اللّهِ
459- مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه تَختَلِفُونَ [ 48 ] -قرآن- 1
ترجمه
و فرستادیم بسوي تو کتاب را براستی که تصدیق کننده است مر آنچه را باشد پیش از آن از کتاب و شاهد و نگهبان است بر آن
پس حکم کن میان آنها بآنچه فرستاده است خدا و پیروي مکن خواهشهاي آنها را بانحراف از آنچه آمد ترا از حق از براي هر یک
قرار دادیم از شما شریعت و راه روشنی را و اگر میخواست خدا هر آینه قرار میداد شما را امتی یگانه ولی خواست تا بیازماید شما
را در آنچه داد شما را پس پیشی گیرید بر یکدیگر بخوبیها بسوي خدا است برگشت شما همگی پس آگاه میکند شما [ صفحه
221 ] را بآنچه بودید که در آن اختلاف مینمودید.
تفسیر
خداوند بعد از توریۀ و انجیل قرآن را نازل فرمود بر اشرف انبیاء و مرسلین [ص] که مقرون بود بحق و حقیقت و تصدیق کننده بود
توریۀ و انجیل و سایر کتب سماوي را بعلاوه شاهد و دلیل بر صدق خود و آنها هم خودش بود زیرا دعوت نمود بشر را بر اتیان
بمثلش و همه عاجز شدند و اگر نبود قرآن دلیلی بر صدق آنها نبود چون سایر کتب سماوي بقصد اعجاز نازل نبودند بعلاوه رقیب
و حافظ سایر کتب بود از تحریف و تغییر زیرا هر آیه که از کتب سماوي محرّف و مبدل شده بود نسخه اصلش یا بدلالت مطابقه از
قرآن استفاده میشد مانند حکم قتل و زناء محصنه و گوشت شتر یا بالتزام مانند حرمت خمر که از قرآن استفاده میشود که داراي
مفسدهایست که اختصاص بزمانی دون زمانی ندارد و سایر احکامیکه از اینکه قبیل است و در کتب سماوي که فعلا در دست
میباشد خلافش ثابت است و معلوم میشود محرّف و مبدل است و نیز نگهبان کتب سماوي بود از دوام و انقطاع بیمورد زیرا هر
حکم که مصلحت در ابقاء آن بود در قرآن بیان شده بود و هر حکم که مصلحت در عمل بآن دیگر موجود نبود نسخ شده بود و با
وجود چنین کتابی دیگر احتیاج بهیچ یک از کتب سماوي نبود زیرا طلاي ناب و مهک صحت و فساد هر کتاب بود با آنکه
آورندهاش درس نخوانده بود چنانچه شیخ ره فرموده یتیمی که ناخوانده ابجد درست کتب خانه هفت ملت بشست لذا مأمور شد
صفحه 303 از 656
پیغمبر [ص] که حکم فرماید ما بین اهل کتاب بر طبق قرآن و متابعت نفرماید خواهشهاي آنها را که بر حسب هواي نفسشان
مینمودند که مخالف با قرآن بود و البته اگر اینکه نهی هم نبود پیغمبر اکرم متابعت هواي نفس آنها را نمینمود لکن خداوند
میخواست که آنها اینکه حکم را بشنوند و خاطر پیغمبر را مشغول بخواهشهاي بیجاي خودشان ننمایند و بدانند که او مأمور است از
مرّ حق تجاوز ننماید اگر طالب حقند بحکومت او راضی شوند و الا نزد حکام خودشان بداوري بروند بنظر حقیر در اینکه هنگام
شاید بخاطر مبارك نبوي [ص] خطور نموده باشد که حال که مقرر شده است ما بین تمام فرق اهل کتاب بر طبق قرآن حکم شود
کاش مقدر شده بود که همه مسلمان باشند لذا خداوند فرموده از براي هر یک از اهل کتاب شریعت و طریقتی قرار دادیم و اگر
میخواست خداوند باراده تکوینی همه را متدین بدین اسلام مینمود لکن خواست آزمایش کند [ صفحه 222 ] بشر را که بعقل سلیم
و فطرت پاك میتوانند پی بحقیقت اسلام ببرند و متدین بدین حق شوند یا آنکه بوساوس شیطانیه و هواهاي نفسانیه و تعصبات
جاهلانه بدین آباء و اجداد خود باقی میمانند و از حق و حقیقت دور میشوند لذا فرمود پس مبادرت نمائید بخیرات که آن دین حق
و اعمال صالحه است و خواست متدین شوند تمام ارباب ادیان بدین مقدّس اسلام باراده تشریعی و وعده و وعید فرمود بآنکه
بازگشت همه بسوي خداوند است و او است که فصل خصومت مینماید ما بین خلق در روز که جزا میدهد اهل حق و باطل را بر
طبق اعمال آنها و واضح میشود بر همه صاحبان ادیان آنکه دین حق همان دین اسلام بوده است و بعضی از مفسرین فرمودهاند اگر
میخواست خداوند تمام ملل را متفق بر یک دین مینمود ولی خواست بیازماید آنها را بشرائع مختلفه مناسبه با هر عصر و زمانی که
آیا عمل مینمایند هر یک از آن ملل بشریعت خود با تصدیق بانکه در اختلاف شرایع حکمت است یا آنکه قاصر و مقصر خواهند
بود و شهادت صدر و ذیل آیه بر آنچه قبلا عرض شد بر ارباب ذوق پوشیده نخواهد ماند و بعضی گفتهاند اگر میخواست خدا
برسول باطنی که عقل است اکتفا میفرمود و پیغمبري نمیفرستاد تا همه یک امت باشند لکن خواست بیازماید خلق را در آنچه
تکلیف فرمود بآنها از عبادات که کدام یک قصب السبق را میربایند و سعادت ابدي را مییابند و اللّه اعلم بمراده ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 49
اشاره
وَ أَنِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوكَ عَن بَعض ما أَنزَلَ اللّه إِلَیکَ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه أَن
286- یُصِیبَهُم بِبَعض ذُنُوبِهِم وَ إِن کَثِیراً مِنَ النّاس لَفاسِقُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنکه حکم کن میان آنها بآنچه فرستاد خدا و پیروي مکن خواهشهاي آنها را و حذر کن از ایشان که منصرف ننمایند تو را از
بعض آنچه فرستاد خدا بسوي تو پس اگر رو گردانند پس بدان جز اینکه نیست که میخواهد خدا آنکه برساند ایشانرا ببرخی
گناهانشان و همانا بسیاري از مردمان هر آینه متمردانند.
تفسیر
خداوند نازل فرمود کتاب را و آنکه حکم فرماید پیغمبر اکرم [ص] بین اهل کتاب بر طبق آن بنابر اینکه آیه عطف است بر کتاب
در آیه سابقه و ممکن است مستقل باشد یعنی امر آنستکه حکم نمائی بآنچه فرستاده است خدا و در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل
صفحه 304 از 656
نموده که جهت تکرار ایجاب حکم بما انزل اللّه آنستکه اوّلا اهل کتاب [ صفحه 223 ] براي حکم زناء محصنه بداوري نزد پیغمبر
[ص] آمدند ثانیا براي حکم قتل و در هر دو مورد آنحضرت حکم فرمود پس هر حکمی راجع بموضوعی است حقیر عرض میکنم
صرف تعدد مورد کافی براي تکرار حکم نیست شاید مقصود امام [ع] آن بوده که در واقعه اول فقط خواهش نفسانی و توقع آنها
آن بوده که پیغمبر [ص] مطابق راي آنها حکم فرماید و در واقعه دوم بلطائف الحیل میخواستند آنحضرت را وادار کنند که بر وفق
مرام آنها حکم فرماید لذا حاضر شدند در اینکه صورت قبول اسلام نمایند چنانچه در شان نزول آیه ذکر شده است و در واقع
تکرار حکم براي دفع احتمال رجحان اسلام ظاهري است بر حکم واقعی و صدر آیه توطئه براي ذیل است علاوه بر آنکه تکرار
مفید اهتمام و از لوازم خطابه است چنانچه مکرر اشاره شده است و از اینجا معلوم میشود که حکم بحق بقدري مورد اهتمام است
که هیچ ضرورت دینی و دنیوي مجوز رفع ید از آن نمیشود لذا معادل انزال کتاب در کلام الهی شده است چنانچه بنابر احتمال
عطف به آیه سابقه ذکر شد و اینکه در کلام امام [ع] اشاره بخصوصیت واقعه دوم نشده است شاید براي معهودیت آن بوده است و
بوضوحش واگذار فرمودهاند و نیز معلوم میشود صرف نظر و اعراض از یک حکم بپاره ملاحظات نتوان نمود چه رسد بکل احکام
لذا تصریح ببعض شده است و اینکه فرموده است خدا میخواهد آنها را بپاداش بعضی از گناهانشان برساند براي اشاره بآنستکه
جزاي اعراض از حکم الهی بقدري شدید است که با آنکه آنها کافر و معصیت کار بانواع معاصی میباشند همین یک معصیت
کافی است براي خذلان دنیا و آخرت آنها و جلاء وطن بنی نضیر و قتل بنی قریظه از وقایع معروف تاریخی است و خدا میداند که
عذاب اخروي آنها چه بوده و میباشد و در خاتمه خداوند براي تسلیت خاطر مبارك پیغمبر خود باز فرموده از اعراض آنها ملول
مباش زیرا همیشه اکثریت بافساق بوده است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 50
اشاره
99- أَ فَحُکمَ الجاهِلِیَّۀِ یَبغُونَ وَ مَن أَحسَن مِنَ اللّه حُکماً لِقَوم یُوقِنُونَ [ 50 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا پس حکم زمان جاهلیت را میخواهند و کیست نیکوتر از خدا از جهت حکم نمودن براي گروهی که یقین دارند.
تفسیر
در تعقیب تأکیدات بلیغه سابقه بر وجوب متابعت حکم خدا و حرمت اعراض از آن در مقام انکار و تعریض بر معرضان از یهود و
سایر کفار میفرماید آنها که [ صفحه 224 ] پشت نمودند بحکم خدا حکم زمان جهالت و ملت نادانیرا که قبل از اسلام بودهاند
طالبند با آنکه سؤال کسانیکه داراي علم و یقین میباشند آنستکه کیست آنکه حکم کند بهتر از خدا تا جواب گفته شود که
خدایست احکم الحاکمین و بنابر اینکه مراد آنستکه اینکه استفهام تقریري از اهل یقین است و بنظر حقیر حکم براي اهل یقین است
زیرا جهال بحکم الهی راضی نمیشوند و تقریر از جانب خدا است دقّت لازم است در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که
حکم دو قسم است حکم خدا و حکم جاهلیت پس کسیکه خطا کند در حکم خدا حکم نموده است بحکم جاهلیت چنانچه زید
بن ثابت در فرائض حکم نمود بحکم جاهلیت حقیر عرض میکنم با اینهمه تاکیدات پس واي بحال کسانیکه بدون جهت احکام
صفحه 305 از 656
قرآن را پشت سر انداخته پیروي از قوانین پوچ و فاسد اجانب نمودند نمیدانم خداوند با آنها چه معامله خواهد فرمود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 51
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاري أَولِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه مِنهُم إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ
209- 51 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید مگیرید یهود و نصاري را دوستان بعضی از آنها دوستان بعض دیگرند و کسیکه دوست دارد آنها را از
شما پس همانا او از آنها است بدرستیکه خدا هدایت نمیکند گروه ستمکاران را.
تفسیر
خداوند در اینکه آیه شریفه نهی فرموده است اهل ایمان را از آنکه دوستی نمایند با یهود و نصاري و اینکه بنظر حقیر یک معنی
عرفی است که شامل میشود معاشرت و مخالطت و مرافقت و متابعت و مشابهت و استنصار و استظهار و امثال اینها را و اشعار فرموده
است به اینکه معنی که دوستی واقعی با اختلاف در دین و مذهب صورت پذیر نیست یهودي دوست یهودي است نصرانی دوست
نصرانی است مسلمان دوست مسلمان اگر چه کفر ملت واحده است و کفار همه در ضدیت با اسلام توافق دارند ولی در عین حال
الفت حقیقی ما بین بعضی از افراد یک ملت است با بعض دیگر و کسیکه از مسلمانان در مقام دوستی با آنها باشد او باطنا از آنها
است و در قیامت با آنها محشور میشود اگر چه در ظاهر احکام اسلام بر او مرتب شود و خداوند سلب توفیق و هدایت از اینکه قبیل
اشخاص مینماید و آنها را بحال خودشان وامیگذارد زیرا آنها ظالمند بنفس خودشان و کسانیکه پیروي آنها را مینمایند و جاهلانه
تقلید و تبعیت از آنها میکنند چون استقلال و رویّه خود را از دست میدهند [ صفحه 225 ] و کفار هم لباب علوم و صنایع خود را
بآنها نمیآموزند و نمیتوانند در تمام امور تقلید از کفار کنند چون رسوم ملّی و قواعد مذهبی آنها اجازه نمیدهد ناچار از اینکه در
رانده و از آن راه مانده میشوند و بالاخره مجبور میکردند دست از دین خود بردارند و یکسره پیرو آنها شوند لذا بنظر حقیر از آنها
شد نشان که در آیه شریفه است اختصاص بباطن و آخرت ندارد بلکه در دنیا هم امرشان منجر باین میشود که رسما از آنها شوند
چنانچه ما ملت ضعیف در اثر جهل و نادانی اولیاء امورمان باین مصیبت عظمی گرفتار شدیم و بخسران دنیا و آخرت دچار گشتیم
خداوند عاقبت ما را بخیر فرماید که با کفر از دنیا نرویم عیاشی ره از حضرت صادق [ع] نقل نموده که هر کس آل محمّد [ص] را
دوست داشته باشد و مقدم بدارد ایشان را بر تمام مردم براي قرابت با پیغمبر [ص] که موجب تقدّم ایشان است پس او از آل محمّد
است یعنی بمنزله آنها است نه آنکه از خود آنها است چون دوست و تابع آنها است و همچنین است شأن کسانیکه دوست و تابع
کفار باشند که خداوند در اینکه آیه بیان فرموده و اینکه است مراد از قول حضرت ابراهیم [ع] که فرمود کسیکه متابعت نماید مرا
پس او از من است. مگر از برکت دوستی و توسّل بخاندان نبوت [ص] دستگیري از ما بشود و راه نجاتی براي خود پیدا کنیم انشاء
اللّه تعالی ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 52
صفحه 306 از 656
اشاره
فَتَرَي الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض یُسارِعُونَ فِیهِم یَقُولُونَ نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّه أَن یَأتِیَ بِالفَتح أَو أَمرٍ مِن عِندِه فَیُصبِحُوا عَلی ما
238- أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِینَ [ 52 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس میبینی آنکسانیرا که در دلهایشان مرض است میشتابند در دوستی آنها میگویند میترسیم که برسد ما را گردشی از روزگار
پس امید است آنکه خدا اتیان کند بفتح یا فرمانی از نزد خود پس بگردند بر آنچه پنهان داشتند در ضمیرهاشان پشیمانان.
تفسیر
کسانیکه در صدر اسلام با کفار دوستی داشتند مانند عبد اللّه بن ابی و امثال او که دلهاشان مریض بود بمرض نفاق و سستی اعتقاد
و خیالات باطله مانند اکثر مسلمانان اینکه زمان مبادرت و سرعت مینمودند در دوستی و معاشرت با کفار و چون مؤمنان خیراندیش
آنها را ملامت مینمودند جواب میگفتند دنیا در انقلاب است شاید ورق برگشت و غلبه با کفار شد چرا ما از دوستان خودمان
دست برداریم با آنکه مؤمنان [ صفحه 226 ] حقیقی از دوستان یهود خودشان تبرّي نموده بودند مانند عبادة بن صامت که اظهار
اینکه معنی را در محضر مقدس نبوي نمود و عبد اللّه بن ابی بعذر مذکور متعذر گردید و اینکه آیه نازل شد و خداوند اهل ایمان
را بفتح و ظفر یا امریکه موجب اعزاز آنها و اذلال کفار باشد امیدوار فرمود و عربستان در تحت تسلط مسلمانان درآمد و حکم خدا
بجلاء وطن یهود و قتل آنها صادر گردید و اهل نفاق از مکنونات قلبیه خود نادم و پشیمان شدند در وقتی که دیگر پشیمانی براي
آنها سودي نداشت و نام آنها بزشتی در صفحات تاریخ باقی ماند و عیاشی ره از حضرت صادق [ع] در تأویل اینکه آیه نقل نموده
که پس از سوزاندن حضرت زید هفت روز فاصله شد که بنی امیه بهلاکت رسیدند و چون اینکه معنی از ظاهر آیه خارج بود
نخواستم بنویسم بعد منتقل شدم زمان تحریر ایام شهادت آنحضرت است دیگر نتوانستم خودداري نمایم و دانستم از اسرار است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 53
اشاره
160- وَ یَقُول الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقسَمُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم فَأَصبَحُوا خاسِرِینَ [ 53 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گویند آنانکه ایمان آوردند آیا اینکه گروه آنانند که سوگند یاد نمودند بخدا با محکمترین سوگندهاشان که آنها هر آینه با
شمایند نابود شد کردارهاي آنها پس گشتند زیانکاران.
تفسیر
یقول بدون واو عطف نیز قرائت شده است و بعضی بنصب قرائت نمودهاند تا عطف باشد بریاتی در آیه سابقه و حاصل مفاد آیه
صفحه 307 از 656
شریفه آنستکه پس از آنکه خداوند نصرت کامل بمسلمانان عطا فرمود و کفار بکلی مقهور و مخذول شدند مسلمانان با یکدیگر
میگویند بطور تعجب یا تعریض براي شکرگزاري و اظهار بهجت و مسرت از غلبه اسلام آیا اینکه منافقان بودند که قسمهاي غلاظ
و شداد یاد مینمودند که ما با شمائیم با آنکه واقعا با دشمنان ما بودند چگونه زحماتی که براي حفظ نفاق و دوروئی خود کشیدند
باطل شد و کار یک طرفه گردید و آنها زیان کار شدند در دنیا که نتیجه از مودت با کفار نگرفتند و پیش مسلمانان هم معروف
شدند بنفاق و در آخرت هم از اعمالیکه بر حسب ظاهر نمودند چون با کفر باطنی بوده نتیجه نخواهند برد اینکه در صورتی است
که تا آخر آیه کلام اهل ایمان باشد و ممکن است از حبطت اعمالهم ببعد کلام الهی باشد در هر حال معنی تفاوتی ندارد و مفید
[ انشاء تعجب است از آثار سوء نفاق در دنیا و آخرت و اللّه اعلم. [ صفحه 227
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 54
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه فَسَوفَ یَأتِی اللّه بِقَوم یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه أَذِلَّۀٍ عَلَی المُؤمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی
335- سَبِیل اللّه وَ لا یَخافُونَ لَومَۀَ لائِم ذلِکَ فَضل اللّه یُؤتِیه مَن یَشاءُ وَ اللّه واسِع عَلِیم [ 54 ] -قرآن- 1
ترجمه
ترجمۀ اي کسانیکه ایمان آوردید کسیکه برگردد از شما از دینش پس زود باشد که بیاورد خدا گروهی را که دوست میدارد
ایشان را و دوست میدارند ایشان او را نرم دلان بر مؤمنانند سخت دلان بر کافران جهاد میکنند در راه خدا و نمیترسند از ملامت
ملامت کننده اینکه است فضل خدا میدهد آن را بهر کس بخواهد و خدا وسعت دهنده دانا است.
تفسیر
یرتدد بفک ادغام نیز قرائت شده است و حاصل مفاد آیه شریفه آنستکه خداوند براي تقویت قلوب اهل ایمان بشارت میدهد بآنها
که از برگشتن کسانیکه بر حسب ظاهر مسلمانند از دین اسلام اندیشه نداشته باشید خواه بواسطه معاشرت با کفار باشد خواه بجهات
دیگر از اینکه قبیل امور لطمه باسلام وارد نمیشود و خداوند دین حق را نگهداري میفرماید بعد از اینکه بیایند جماعتی از اهل حق
و حقیقت که خداوند با آنها معامله دوست با دوست مینماید و آنها هم همین سلوك را با خداوند دارند و بلوازم محبت از هر دو
طرف عمل خواهد شد و علائم اینکه جماعت آنستکه با اهل ایمان عطوف و رءوف و مهربان و ملایم در رفتار و کردارند و بعکس
اهل نفاق با کفار ملایمت نمیکنند بلکه با غلظت و شدت و خشونت رفتار مینمایند و براي اعلاء کلمه حق و دین خدا جهاد میکنند
و از ملامت احدي از ملامت کنندگان از آشنا و بیگانه نمیترسند و اینکه اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده که کاشف از کمال عقل
و ثبات قدم در دین است عنایت و فضل الهی است که شامل حال آنها شده و الا بخودي خود نمیتوانستند باین مقام برسند نهایت
آنکه فضل الهی هم بیمورد نمیشود خدا هر کسی را بقدر قابلیت او عطا میفرماید چون وسعت جود و کرم الهی زیاد است هر قدر
عطا کند چیزي از خزانه غیب او کم نمیشود ولی میداند بکه بدهد بکسی میدهد که قابل باشد و تفضّل نسبت باو بیجا و مورد
نباشد اینکه ظاهر آیه شریفه است و بنظر حقیر روایاتی که در تفسیر اینکه آیه وارد شده است هیچ یک با دیگري تنافی ندارد و با
ظاهر آیه هم موافق است زیرا از آیه شریفه سه امر استفاده میشود اول ارتداد جمعی از کسانیکه بر حسب ظاهر از اهل ایمان شمرده
صفحه 308 از 656
میشدند دوم [ صفحه 228 ] وجود کسانیکه داراي اوصاف مذکوره هستند سوم بقاء دین اسلام و غلبه آن بر سایر ادیان از جانب
خداوند بدست صاحبان اوصاف مرقومه در ازمنه آتیه و از براي هر یک از اینکه معانی مظهر اتمّی لازم است مظهر اتم ارتداد
کسانی هستند که پیش قدم در اسلام بودند و بیش از همه تظاهر بدین اسلام مینمودند و در باطن خبیثترین کفار و رئیس منافقان
بودند و زودتر از همه بعد از رحلت حضرت ختمی مرتبت کفر باطنی خود را بروز دادند چون برگشتن اینکه قبیل اشخاص اظهر
افراد برگشت است چنانچه قمی ره فرموده مخاطب باین آیه اصحاب پیغمبر [ص] میباشند که غصب نمودند حق آل محمّد [ص] را
و برگشتند از دین خدا و نیز فرموده کسانی هستند که ظلم نمودند بآل محمّد [ص] و کشتند ایشان را و از پیغمبر [ص] روایت شده
است که روز قیامت یکدسته از اصحاب مرا میآورند و از حوض محروم میگذرانند من میگویم خدایا اصحاب من اصحاب من
خطاب میرسد تو نمیدانی اینها بعد از تو چه بدعتها گذاردند و برگشتند بدین پدران خود حقیر عرض میکنم اینکه سؤال و جواب
براي رسوائی آنها در محشر است نه معرفت پیغمبر [ص] بحال آنها و مظهراتم کسانیکه متصف بآن اوصافند وجود مبارك امیر
المؤمنین [ع] است باتفاق تمام اهل اسلام زیرا اینکه اوصاف را پیغمبر اکرم [ص] در جنگ خیبر از بین اصحاب اختصاص
بآنحضرت داد براي اثبات کمال او بعد از آنکه دو روز متوالی رایت اسلام را بدست دو نفر از اصحاب داده بود هر روز بدست
یکنفر و لشکر او را ترسانده بودند و او هم آنها را ترسانده بود و فرار کرده بودند که فرمود بخدا قسم فردا رایت را بکسی دهم که
خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند و کرّار غیر فرار است و بعد از اینکه فرمایش هر یک از اصحاب که
براي ادراك اینکه فضیلت خواستند رایت را بگیرند پیغمبر [ص] امتناع فرمود و حضرت امیر المؤمنین [ع] را با آنکه سر و چشم
مبارکش بقدري درد میکرد که نمیدید طلب فرمود و بآب دهان مبارك چشمش را شفا داد و رایت را باو عطا فرمود و خداوند فتح
خیبر را بدست آنحضرت میسور کرد و اینکه از قضایاي مسلمه تاریخ است که سنّی و شیعه نوشته اند و سایر قضایا که نیز مورد
اتفاق فریقین است که دلالت بر کمال رحمت و عطوفت آنحضرت نسبت باهل ایمان و کمال شدت و غلظت او نسبت بکفار و
کمال مجاهدت بیپروائی او دارد قابل احصاء و تعداد نیست و از مراجعه بموارد خاصه حقا انسان متحیر میشود که چگونه اینکه دو
صفت متضاد بنحو اکمل در آنوجود شریف جمع شده است اینکه از [ صفحه 229 ] آثار عطوفت و مهربانی او است که بعد از
یکهزار و سیصد و کسري سال هنوز شیعیان آن حضرت و خاندان اطهارش از هیچ چیز در راه او مضایقه ندارند با آنکه اهل فسق و
فجورهم باشند باز آثار محبت او در قلوب باقی است و از آثار شدت و غلظت او با کفار است که هنوز عداوت آنحضرت بطور
اکمل در قلوب آنها باقی است چنانچه از مقالات بعضی از یهود حقیر احساس نمودم که با آنحضرت بیش از تمام اهل اسلام
عداوت دارند و از کلمات بعضی از علماء اهل سنت بخوبی اینکه معنی استفاده میشود چنانچه از سلوك آنها با ذرّیه اطهارش معلوم
شد و خودشان اقرار نمودند که براي دشمنی با پدرت تو را میکشیم در روز عاشورا که قلم از نوشتن آن شرم دارد و اینکه ننگ را
براي بشر در صفحه تاریخ گذاردند و بنظر حقیر بملاحظه اینکه مظهریت تامه است که در مجمع از حضرت باقر و صادق علیهما
السلام روایت نموده است که مصداق اینکه آیه امیر المؤمنین [ع] و اصحاب آنحضرتند در جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین که
اصحاب جمل و لشگر صفین و خوارج نهروانند و از امیر المؤمنین [ع] نقل شده است که در روز جنگ بصره فرمود که بخدا قسم تا
امروز اهل اینکه آیه کارزار نکرده بودند و ثعلبی و رازي که دو نفر از اعاظم مفسرین اهل سنت میباشند در تفسیر خود تصریح
نمودهاند که اینکه آیه در شأن علی [ع] نازل شده است و مؤید اینکه معنی است آیه بعد که مخصوص بآنحضرت است و غلبه تامّه
دین اسلام بر سایر ادیان و ظهور دولت حقه در تمام عالم در آخر الزمان بدست مبارك امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه است و در
آنروز نصرت کامل را خداوند تعالی بتوسط صاحبان اوصاف مذکوره کرامت باهل ایمان خواهد فرمود و اینکه مظهر معنی سوم
است چنانچه قمی ره فرموده است که اینکه آیه در باره مهدي اینکه امت و اصحاب او نازل شده است و در برهان در ضمن چند
روایت اشاره باین معنی شده است پس تمام روایات صحیح و منطبق با ظاهر آیه شریفه است نهایت آنکه بمناسبت دلالت آیه بر
صفحه 309 از 656
آنکه چنین قومی در آتیه خواهند آمد با ظهور ولی عصر بنظر حقیر انسب است و مؤید اینکه معنی است روایت عامه از پیغمبر [ص]
که چون از اینکه آیه سؤال نمودند آنحضرت دست بشانه سلمان گذارد و فرمود اینکه و رفقایش پس از آن فرمود اگر دین معلّق
بثریا باشد دریابند آن را مردانی از ابناء فارس چون عمده اصحاب امام زمان بر طبق روایات ایرانیانند.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 55
اشاره
[ 144 [ صفحه 230 - إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُونَ [ 55 ] -قرآن- 1
ترجمه
جز اینکه نیست که صاحب اختیار شما خدا است و پیغمبرش و آنانکه ایمان آوردند آنکسانیکه بر پا میدارند نماز را و میدهند زکوة
را در حالیکه ایشان رکوع کنندگانند.
تفسیر
کلمه انّما مفید حصر است یعنی ولایت منحصر در اینکه سه مورد است و باین جهت در اصول حجیّت مفهوم انما اثبات شده است و
ولایت بمعنی صاحب اختیاري است چنانچه در لغت تصریح شده و مشتقاتش از قبیل ولی و والی و متولّی و مولی و اولی همه به
اینکه معنی است و گاهی در دوست و معین و ناصر هم استعمال میشود زیرا اینکه معانی از لوازم ولایت و صاحب اختیاري است
چون شرعا و عقلا باید ولی خیرخواه کسی باشد که بر او ولایت دارد و خیرخواهی قدر مشترك بین دوست و معین و ناصر است
بعلاوه آنکه دوست و ناصر و معین تولیت امور دوست و منصور و مورد اعانت را مینمایند پس ریشه و اصل معنی همان تدبیر امور
بر وفق صلاح و زمام داري است چنانچه متخصصین در فهم لغات تصریح نمودهاند و مسلم است مادامیکه حمل لفظ بر معنی
حقیقی ممکن باشد نمیتوان حمل بر معنی مجازي نمود چه رسد بآنکه حمل بر معنی مجازي ممکن نباشد چنانچه حمل ولی بر
معنی دوست و ناصر و معین در اینکه آیه ممکن نیست زیرا تمام اهل ایمان باید با یکدیگر دوست و ناصر و معین باشند خداوند
فرموده المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض و اختصاص بکسانیکه نماز بخوانند و در حال رکوع زکوة بدهند ندارد و اینکه
معنی هم که هر کس نماز بخواند و در حال رکوع صدقه بدهد اختیاردار سایر اهل ایمان باشد هم معلوم است که بطور کلّی مراد
نیست زیرا احدي از مسلمین قائل باین معنی نشدهاند چون موجب اختلال نظام است پس معلوم میشود از اینکه عنوان کلّی اراده
شده است شخص خاص یا اشخاص خاصه که در خارج معیّن و معهود بودهاند ولی نه بطوریکه لفظ عام استعمال در خاص شده
باشد تا مجاز باشد بلکه معنی عام اشاره شده است بخاص و براي دلالت بر اینکه امر لفظ الّذین در آیه تکرار شده است مثل آنکه
کسی بگوید باید از علماء تقلید نمود آنعلمائیکه داراي چنین اوصافی باشند و اوصافی ذکر کند که آن اوصاف در یکنفر بیشتر
یافت نشود که در اینصورت لفظ عام بعموم خود باقی است ولی مراد یکنفر است با آنکه مرادش از ذکر اوصاف آن باشد که آن
یکنفر را بطرف نشان بدهد نهایت آنکه نخواسته اسمش را ببرد یا براي آنکه مصلحت نبوده یا براي آنکه [ صفحه 231 ] بفهماند
بطرف که او داراي چنین اوصافی است پس مفاد آیه شریفه آنستکه زمامدار و صاحب اختیار اهل ایمان خدا است و پیغمبرش و
اهل ایمان آن اهل ایمانی که نماز میگذارند و در حال رکوع صدقه میدهند نه دیگران از سایر اهل ایمان بنابر اینکه ما باید به بینیم
صفحه 310 از 656
از چه کسی اینکه عمل صادر شده است و زیر بار ولایت او برویم و تمام اهل اسلام باتفاق از سنی و شیعه گفتهاند و نوشتهاند بطور
ارسال مسلّم و اسناد مصحح که اینکه عمل در صدر اسلام مخصوص بعلی بن ابی طالب [ع] بوده است و احدي را خلاف در اینکه
معنی نیست پس آیه شریفه صریح در ولایت مطلقه آنحضرت است و پس از آنحضرت از بعضی روایات خاصه استفاده میشود که
یازده نفر از اولاد اطهار آنحضرت هم اینکه عمل را داشتهاند بنابر اینکه آیه شریفه دلالت بر ولایت آنها هم دارد و واضح است که
چنانچه ولایت پیغمبر [ص] با ولایت خداوند تنافی ندارد ولایت مولی [ع] هم با ولایت پیغمبر [ص] منافی نیست و همچنین ولایت
اولیاء خاصه در امور مربوطه بخودشان از قبیل پدر و جد و حاکم و شوهر و وارث با ولایت امام [ع] منافی نیست بلکه ولایت عامه
اهل اسلام در اموال و نفوس خودشان هم بجاي خود ثابت است و اینها همه در طول یکدیگرند یعنی در یک زمان مجتمعند نهایت
آنکه از براي هر یک رتبه فوق دیگر است البته در زمان پیغمبر [ص] رتبه ولایت مولی [ع] محفوظ است ولی رتبه ولایت پیغمبر
[ص] فوق او است چنانچه ولایت پیغمبر [ص] هم محفوظ است ولی ولایت الهی فوق او است و در اوائل کتاب ذکر شد که قرآن
مسلّما بترتیب نزول مرتب نشده است و حجیّت ترتیب آیات مسلّم نیست بنابر اینکه جاي اینکه توهم نیست که کسی بگوید چون در
آیات سابقه و لا حقه اولیاء بمعنی دوستان استعمال شده است مناسب است در اینکه آیه هم ولی بمعنی دوست باشد زیرا بیان شد
که ممکن نیست ولی در اینکه آیه بمعنی دوست باشد و مناسبت دوستی با صاحب اختیاري که بدوا ذکر شد کافی است براي حفظ
تناسب بر فرض حجیّت ترتیب آیات علاوه بر آنکه آیه قبل که معلوم شد در شأن امیر المؤمنین [ع] و خاندان اطهار او است آیه
شریفه بعدهم خواهد آمد انشاء اللّه تعالی که از متمّمات اینکه آیه است و ولایت در آن بمعنی زمام داري است پس علاوه بر آنکه
لفظ مستعمل در معنی حقیقی است محفوف بقرائن قطعیّه بر مراد است و در احتجاج از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که منافقان
سؤال نمودند که آیا چیز دیگري هست که خداوند بر ما واجب نموده باشد غیر از آنچه [ صفحه 232 ] ما میدانیم بفرما تا قلب ما
مطمئن شود که دیگر وظیفه نداریم خداوند در جواب آنها به پیغمبر [ص] فرمود بگو یک امر دیگر باقی است که مراد از آن
ولایت است و آیه انما ولیکم اللّه نازل شد و بین امت اختلاف نشد در آنکه آنروز احدي در حال رکوع زکوة نداد مگر یکنفر و
اگر خداوند اسمش را ذکر میفرمود ساقط مینمودند آن را از قرآن با آنچه ساقط نمودند حقیر عرض میکنم خدا خواست بطوري
تصریح بولایت مطلقه مولی فرماید که کوته نظران نه بینند و قرآن بر حسب وعده الهی محفوظ بماند و دانشمندان بهبینند و بدانند
که جز علی [ع] و یازده فرزندش اولیائی ندارند لذا اوصافیرا بیان فرمود که حاصلش بر اهل ذوق و معرفت مخفی نیست که کنایه از
مقام جمع الجمعی است یعنی آنکسانیکه در عین توجه بحق توجه بخلق دارند و در عین توجه بخلق توجه بحق دارند و نائل شدهاند
بمقامیکه لا یشغلهم شأن عن شأن امامیکه در حال سجود تیر از پاي مبارکش بیرون میاورند که در بعضی غزوات فرو رفته بود و
ملتفت نمیشود در حال رکوع چگونه متوجه سؤال سائل میشود که انگشتري باو عطا فرماید اینکه نیست مگر آنکه چون اجابت
سائل عین توجه بامر الهی است توجه کامل بحق اینکه توجه را لازم دارد و کسی باین مقام نمیرسد مگر آنکه خداوند اینکه خلعت
را در ازل باو کرامت فرموده باشد و بنابر اینکه عموم آیه شریفه بحال خود باقی است و لازم نیست براي اشاره بافراد معهوده در
خارج باشد چنانچه بدوا ذکر شد بلکه توجه کامل بحق که تعبیر از آن باقامه نماز شده و توجه کامل بخلق که تعبیر از آن بتصدق
بفقیر شده است و اتحاد آن دو در یک مقام که تعبیر از آن بعطاء در حال رکوع شده محقق نشود مگر در وجود امام [ع] و اینکه
بیان بیانی است فوق بیان اول که اینکه مناسب با مذاق معرفت و تدقیق است و آن ملائم با مشرب فقاهت و تحقیق و بر اهل ادب
مخفی نیست که جمله و هم راکعون ممکن نیست مستقل باشد زیرا جمله یقیمون ال ّ ص لوة که شامل نماز گذاردن و مستلزم رکوع
نمودن است قبلا ذکر شده و در اینصورت اگر جمله و هم راکعون براي بیان حال دادن زکوة نباشد ذکرش بیفائده میشود علاوه بر
آنکه و او بر سر جمله اسمیّه مسبوقه بجمله فعلیه ظهور در بیان حال دارد چنانچه واضح است و زکوة در لغت بمعنی نموّ است و در
شرع میزان معیّنی از مال را گویند که با شرائط معیّنه باید براي دادن بمستحق اخراج شود خواه واجب باشد خواه مستحب و در هر
صفحه 311 از 656
حال تأخیرش تا زمان یافت شدن مستحق جائز است و موجب نمو و برکت مال است انشاء اللّه تعالی در کافی در تفسیر [ صفحه
233 ] اینکه آیه از حضرت صادق [ع] نقل نموده یعنی اولی و احق بشما و بامور شما از جانها و مالهاتان خدا است و پیغمبرش و
آنکسانیکه ایمان آوردند یعنی علی و اولادش که ائمه اطهارند تا روز قیامت پس از آن وصف فرموده خداوند ائمه اطهار را که
آنها کسانی هستند که اقامه نماز میکنند و زکوة میدهند در حالیکه راکعند امیر المؤمنین [ع] مشغول نماز ظهر بود و دو رکعت بجا
آورده بود و در حال رکوع بود و حلّه در برداشت که قیمت آن هزار دینار بود و پیغمبر [ص] آنرا باو عطا فرموده بود و آن هدیه
نجاشی بود که براي حضرت فرستاده بود پس سائلی وارد شد و گفت السلام علیک یا ولی اللّه صدقه بمسکین عطا فرما حضرت
امیر [ع] حلّه را از دوش مبارك انداخت و بدست اشاره فرمود که بردار پس خداوند اینکه آیه را در شأن آنحضرت نازل فرمود و
اینکه نعمت را پس از او در اولاد او برقرار فرمود و آنها هم بر اینکه خصلت مستقر شدند و آن سائل که از امیر المؤمنین [ع] سؤال
نمود از ملائکه بود و آنها هم که از ائمه اطهار که اولاد اویند سؤال مینمایند از ملائکه میباشند و روایات بسیاري از طرق عامه و
خاصه نقل شده است در کتب معتبره فریقین که مستفیض بلکه متواتر است و قدر مشترك بین آن روایات آنست که امیر المؤمنین
[ع] در حال رکوع باشاره انگشتري بسائل عطا فرمود و اینکه آیه در شأن آنحضرت نازل شد و مفسرین فریقین بر طبق آن تفسیر
نمودهاند و در مجمع و منهج و برهان و صافی ذکر شده است و در نفحات از آیۀ اللّه علّامه حلّی قدس سره الشریف نقل نموده
اجماع آنها را بر نزول اینکه آیه در شأن امیر المؤمنین [ع] و آنکه در صحاح سته اهل سنت مذکور است که اینکه وقتی بود که
آنحضرت در نماز انگشتري بسائل عطا فرمود در حضور اصحاب پیغمبر [ص] و فضل بن روزبهان با شدت تعصب و کمال اهتمامیرا
که بردّ اجماعات منقوله علامه حلی رحمۀ اللّه علیه دارد اینکه نقل اجماع را از او تصدیق نموده و مناقشه در سند روایات نکرده
است و الحمد للّه علی وضوح الحق و فیض قدس سره جمع نموده است بین روایت کافی که نقل شد و سایر روایات که ما بواسطه
کثرت و قرب مضمونشان نقل ننمودیم بآنکه آنحضرت دو مرتبه در رکوع تصدّق داده است دفعه اول حله بوده و دفعه دوم
انگشتري و بعد از عطاء دوم اینکه آیه نازل شده است و تقریب فرموده است اینکه جمع را بآنکه صیغه یؤتون در آیه شریفه مشعر
بتجدد و تکرار است چنانکه مشعر به تبعیت اولاد اطهار آنحضرت است از او در اینکه عمل که در روایت کافی ذکر شده بود و
بنظر حقیر چون ظاهر روایت منقوله [ صفحه 234 ] آنستکه پس از عطاء حله بلافاصله آیه نازل شده است و اشعار فعل مضارع بتجدّد
و حدوث بعد از نزول است و ایشان معترفند که آیه بعدا نازل شده است بهتر آنستکه وجه جمع آن باشد که هر دو عطا در یک
زمان بوده نهایت آنکه سائل دو نفر بودند سائلی که باو حله انعامی پیغمبر [ص] عطا شده از ملائکه بوده لذا اصحاب او را ندیدند
وسائلیکه باو انگشتري کافر مقتول عطا شده از بشر بوده و همه او را دیدند و نقل نمودند و یکی براي بروز مقام جامعیت و اتمام
حجت بر ولایت مطلقه آنحضرت است در عالم غیب نزد ملائکه مقرّبین و دیگر براي ظهور اینکه مقام است در عالم شهود نزد عامه
مؤمنین و در برهان از امام صادق [ع] نقل نموده که حلقه آن انگشتري نقره خام و نیگینش یاقوت احمر و قیمتش خراج شام بوده و
از آن مروان بن طوق بوده که امیر المؤمنین او را کشته بود و آن انگشتري بغنیمت و امر پیغمبر [ص] باو رسیده بود و از شیخ طوسی
قدس اللّه سره القدوسی نقل نموده که تصدق بخاتم در روز بیست و چهارم ذو الحجّۀ الحرام بوده و از صاحب کتاب مسار الشیعه
هم اینکه تاریخ را نقل نموده و آنکه آنروز روز مباهله هم میباشد و پس از بیانات سابقه در مفاد آیه شریفه و اخبار لاحقه در مورد
آن که جامع جهات و رافع شبهات است ما از نقل و دفع تشکیکات امام المشکّکین ننگ راز و امثال آن دروغ پرداز مستغنی و
بینیازیم و بانصاف خواننده واگذار مینمائیم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 56
اشاره
صفحه 312 از 656
110- وَ مَن یَتَوَل اللّهَ وَ رَسُولَه وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِن حِزبَ اللّه هُم الغالِبُونَ [ 56 ] -قرآن- 1
ترجمه
و کسانیکه قبول نمایند ولایت خدا و پیغمبرش را و آنانکه ایمان آوردند پس همانا لشگر خدا ایشانند غالبان.
تفسیر
تولّی قبول ولایت نمودن است در اینکه صورت اگر ولایت بمعنی صاحب اختیاري باشد قبول آن عبارت از تمکین و فرمان برداري
است و اگر بمعنی دوستی باشد قبول آن بمعنی دوستی در مقابل دوستی یا التزام بآن است و چون در آیه قبل معلوم شد که معنی
حقیقی ولایت صاحب اختیاري است البته در اینکه آیه هم حمل بر معنی حقیقی باید بشود علاوه بر آنکه حاصل مفاد اینکه آیه و
تقدیر جزا آنستکه کسانیکه قبول ولایت نمایند لشگر خدایند و آنها غالبانند و لشگر شدن بدون زیر بار ولایت رفتن و تمکین
داشتن و فرمانبردار بودن ممکن نیست ولی بدون دوستی ممکن است پس ولایت بمعنی اختیار داري در شرط انسب بجزاي مذکور
در آیه است و در جزاء اشاره شده است بآنکه کسانیکه زیر بار ولایت نرفتند آنها حزب [ صفحه 235 ] شیطانند و معلوم است که
مراد از آنانکه ایمان آوردند در اینکه آیه همان مراد در آیه قبل است که ولایت آنان مقرون بولایت خدا و پیغمبر [ص] است و
انفکاك ندارد و غلبه حقیقیّه منحصر بآنها است و در مجالس از حضرت باقر [ع] در ذیل آیه قبل روایت نموده که جمعی از یهود از
قبیل عبد اللّه بن سلام و اسد و ثعلبه و إبن امین و إبن صوریا اسلام اختیار نمودند و از حضرت رسول [ص] سؤال نمودند که وصی
تو و ولی ما مردم بعد از تو کیست خوب است بیان فرمائی چنانچه حضرت موسی [ع] یوشع بن نون را وصی و جانشین خود قرار
داد و آیه انما ولیّکم اللّه نازل شد پس پیغمبر [ص] فرمود برخیزید برویم بمسجد برخواستند رفتند دیدند سائلی از مسجد بیرون آمد
پس پیغمبر [ص] فرمود آیا کسی بتو چیزي داد عرض کرد بلی اینکه انگشتري را داد حضرت فرمود که داد عرض کرد اینکه مرد
که نماز میخواند فرمود در چه حال بود عرض کرد در حال رکوع پس پیغمبر [ص] تکبیر گفت و اهل مسجد تکبیر گفتند و پیغمبر
[ص] فرمود علی بن ابی طالب ولی شما است بعد از من آنها گفتند راضی شدیم بدین اسلام و نبوت محمّد [ص] و ولایت علی بن
أبی طالب علیه السّلام پس از جانب خداوند آیه و من یتول اللّه نازل شد و در احتجاج از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که مراد
بآنانکه ایمان آوردند در اینکه آیه ائمه هدي و حجج و اوصیاء هستند در هر عصري و در توحید از حضرت صادق [ع] نقل نموده
که روز قیامت پیغمبر [ص] میآید در صورتی که متشبّث بدین خدا است و ما متشبث بدین او هستیم و شیعیان ما متشبث بدین ما
هستند پس ما و شیعیان ما حزب خدا هستیم و حزب خدا آنها غالبانند خداوند ما را از شیعیان آنها محسوب فرماید و دست ما را از
دامانشان کوتاه نفرماید و از اخبار خاصه استفاده میشود که قبول ولایت اختصاص به بشر ندارد بر حیوانات و نباتات و جمادات هم
عرض ولایت مولی شده است آنها که قبول نمودهاند در دنیا و آخرت سعید شدهاند و آنها که قبول ننمودهاند بشقاوت دارین نائل
گردیدهاند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 57
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم
صفحه 313 از 656
219- مُؤمِنِینَ [ 57 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید نگیرید آنان را که گرفتند دین شما را سخریّه و بازیچه از آنانکه داده شدند کتاب را پیش از شما و
[ کافران را دوستان و بترسید از خدا اگر باشید گروندگان . [ صفحه 236
تفسیر
کسانیکه متدین بدین اسلامند باید دین در نزد آنها محترمتر از هر چیز باشد بطوري که همه چیز را فداي دین خود کنند چنانچه
اینکه مسلک انبیا و اولیا بوده بنابر اینکه مناسبت ندارد با کسانیکه دین آنها را استهزاء مینمایند و بازیچه پنداشتهاند دوستی و
معاشرت نمایند چون دوست باید چیزي را که دوستش عزیز و محترم میشمارد معزّز بدارد و الا معلوم میشود که دوست نیست بلکه
دشمن است پس قابل دوستی نیست بلکه قابل دشمنی است خواه اهل کتاب باشد که تصریح شده خواه منافق باشد یا کافري که
معتقد بکتابی نباشد که شأن آنها اینکه است و تخصیص اهل کتاب بذکر با آنکه آنها هم در زمره کفارند شاید براي آن باشد که
کسی تصور نکند که چون آنها در ذمّه و پناه اسلامند معاشرت و دوستی با آنها جائز است و قدر مسلّم از مصادیق کفار حربی و
منافقانند و شاید براي آن باشد که ممحّض شود لفظ کفار براي منافق و حربی تا معلوم شود که حال آنها بدتر از اهل کتاب است و
در شأن نزول آیه گفتهاند رفاعۀ بن زید و سوید بن الحارث اظهار اسلام نموده پس از آن منافق شدند و بعضی از مسلمانان با آنها
دوستی داشتند و باین جهت ما اولیاء را بدوستان ترجمه و تفسیر نمودیم علاوه بر آنکه معمول نیست کسی صاحب اختیار براي خود
اتخاذ نماید بلکه صاحب اختیار را باید دیگري تعیین نماید و الا ممکن است از اینکه آیه استفاده شود حرمت وارد شدن در تحت
اختیار کفار و رفتن زیر بار حکم آنها و بعضی کفار را بجرّ قرائت نمودهاند و معنی تفاوتی پیدا نمیکند جز تعمیم نسبت استهزاء ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 58
اشاره
111- وَ إِذا نادَیتُم إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُم قَوم لا یَعقِلُونَ [ 58 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون ندا میکنید بنماز میگیرند آنرا سخریّه و بازیچه اینکه براي آنستکه آنها گروهی هستند که تعقل ندارند.
تفسیر
گفتهاند چون مؤذن حضرت رسول [ص] مشغول باذان میشد بعضی از یهود و منافقان استهزاء و سخریه مینمودند باذان یا نماز و آنرا
بازیچه میپنداشتند چنانچه هنوز هم از بعضی مسلمانان ظاهري اینکه اخلاق ناشایسته مشاهده میشود و اینکه براي آنستکه آنها عقل
نداشتند و فکر نمیکردند که بچه شعار بزرگ و عمل خیري که بهترین اعمال است آنها را دلالت مینمایند و الا هرگز پیرامون
[ چنین امر قبیح جاهلانه نمیشدند. [ صفحه 237
صفحه 314 از 656
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 59
اشاره
163- قُل یا أَهلَ الکِتاب هَل تَنقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِاللّه وَ ما أُنزِلَ إِلَینا وَ ما أُنزِلَ مِن قَبل وَ أَن أَکثَرَکُم فاسِقُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو اي اهل کتاب آیا ناپسند میآید شما را از ما چیزي جز آنکه ایمان آوردیم بخدا و آنچه فرستاده شد بما و آنچه فرستاده شد از
پیش و آنکه بیشتر شما فاسقانند.
تفسیر
استفهام براي انکار است و نقم بمعنی بد آمدن است و باین جهت عذاب را نقمت خواندهاند که بر اعمالیکه منکر است لازم میشود
و حاصل مفاد آیه شریفه بر حسب ظاهر آنستکه آنچه را اهل کتاب از مسلمانان عیب جوئی نموده و ناپسند دانستهاند و باین جهت
در مقام استهزاء مقدسات دینی آنها برآمدهاند دو چیز است یکی آنکه مسلمانان ایمان بخدا و قرآن و سایر کتب سماوي آوردند
دیگر آنکه مؤمن و معتقد شدند که جز عدّه قلیلی از اهل کتاب که اسلام اختیار نمودند باقی آنها فاسق و متمردند از اوامر انبیا و
کتب خودشان چون انبیا و کتب آنها بیان نمودهاند که دین اسلام و پیغمبرش بر حق است و مسلمانان از اینکه باب ایمان آوردند
آیا مناسب است که عمل نمودن بامر پیغمبر و کتاب امّتی و تمیز دادن متمردین آنها را از مطیعین موجب عداوت یا عیب جوئی و بد
آمدن آنها شود انصافا خیلی بیانصافی است و بنابر اینکه جمله ان اکثرکم معطوف به کلمه اللّه است یعنی آمنا باللّه و بان اکثرکم
فاسقون و پس از بیان اینکه معنی جامع لطیف ما از ذکر محتملات دیگر خودداري مینمائیم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 60
اشاره
قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَۀً عِندَ اللّه مَن لَعَنَه اللّه وَ غَضِبَ عَلَیه وَ جَعَلَ مِنهُم القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً
243- وَ أَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبِیل [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو آیا خبر دهم شما را ببدتر از اینکه در پاداش نزد خدا کسیکه لعنت کرد او را خدا و خشم نمود بر او و گردانید از آنها
بوزینهگان و خوکان و پرستید معبود باطل را آنگروه بدترند در جایگاه و گم گشتهترند از میانه راه.
تفسیر
در شأن نزول آیه قبل از إبن عباس روایت شده است که جمعی از یهود از پیغمبر [ص] پرسیدند دین شما چیست و بکدام یک از
صفحه 315 از 656
پیغمبران اقرار داري آنحضرت فرمود ایمان دارم بخدا و آنچه فرستاده است به پیغمبران و از حضرت ابراهیم [ع] شروع فرمود [
صفحه 238 ] و انبیاء بزرگ را نام برد تا بحضرت عیسی [ع] رسید آنها چون نام آنحضرت را شنیدند گفتند ما بدتر از دین شما دینی
نیافتیم و آن آیه نازل شد و بعضی گفتهاند اینکه دو آیه نازل شد بنابر اینکه چون در کلام آنها نسبت شرّ و بدي بدین اسلام داده
شده است خداوند در اینکه آیه از باب سوق کلام بر طبق اعتقاد و سخن طرف و بطور طعن و تعریض فرموده است بگو اي پیغمبر
در جواب کسانی که میگویند دین شما بدترین ادیان است آیا خبر دهم شما را از دینی که بدتر از اینکه است که شما آنرا بد
پنداشتید از جهت پاداش در نزد خداوند و عقوبت الهی و آنکه از عقوبت تعبیر بمثوبت شده است باز بطور تعریض و طعن است
مانند آنکه در بعضی از مقامات فرموده است بشارت بده آنها را بعذاب الیم در صورتی که بشارت باید بخیر داد و ثواب بر طاعت
است ولی اینکه قبیل تعریضات تأثیرش در نفوس زیادتر از بیان ساده است و براي اثبات بدي یا بدتري دین آنها از سایر ادیان بیان
مسلّمات وقایع تاریخی یهود را فرموده که آنها کسانی هستند که مورد لعنت و مطرود از رحمت حق شدند و خداوند بر آنها غضب
فرمود و یکمرتبه آنها را بصورت بوزینه مسخ فرمود بدعاء حضرت داود [ع] چون در روز شنبه تعدي نمودند و دفعه دیگر بصورت
خوك مسخ فرمود در زمان حضرت عیسی [ع] چون مائده نازل شد و ایمان نیاوردند یا در همان دفعه اول جوانهاشان بوزینه شدند
و پیرانشان خوك و آنها کسانی هستند که گوسالهپرست شدند و اینکه بیانات در جواب سؤال مقدر آنها است از صاحبان آن دین
بدتر و در خاتمه کلام جایگاه ابدي آنها را تعیین فرموده است که آن بروایت إبن عباس سقر است که بدتر از آن جایگاهی نیست و
نیز بیان فرموده است که آنها گمراه ترند از سایر گمراهان از راه مستوي و مستقیم و دو افعل تفضیل بنظر حقیر مفضّل علیه معیّنی
ندارد و بطور اجمال در ردّ آنها که نسبت شرّ را بدین اسلام داده بودند ذکر شده است اگر چه مفسرین فرمودهاند بطور اطلاق است
لکن نه نسبت به مسلمانان ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 61
اشاره
132- وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه وَ اللّه أَعلَم بِما کانُوا یَکتُمُونَ [ 61 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون آیند نزد شما گویند ایمان آوردیم با آنکه بتحقیق داخل شدند با کفر و آنها بتحقیق خارج شدند با آن و خدا داناتر است
بآنچه بودند که پنهان میداشتند.
تفسیر
حضرات یهود منافق هم بودند وقتی وارد در محضر مبارك پیغمبر [ص] و اهل ایمان میشدند اظهار ایمان مینمودند با آنکه مواعظ
و نصایح و دلائل آنحضرت ابدا در [ صفحه 239 ] آنها تأثیري نداشت پس با حال کفر وارد شده بودند و با حال کفر خارج میشدند
و میخواستند امر را به پیغمبر [ص] و اهل ایمان مشتبه نمایند با آنکه خداوند بر سرائر آنها مطلع بود و به پیغمبر خود الهام میفرمود
و آنحضرت هم باهل ایمان اعلام میداشت و آنها رسوا میگشتند و قمی ره فرموده اینکه آیه در شأن عبد اللّه بن ابی منافق مشهور
نازل شده است ..
صفحه 316 از 656
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 62
اشاره
126- وَ تَري کَثِیراً مِنهُم یُسارِعُونَ فِی الإِثم وَ العُدوان وَ أَکلِهِم السُّحتَ لَبِئسَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 62 ] -قرآن- 1
ترجمه
و میبینی بسیاري از آنها را که میشتابند در گناه و تعدي و خوردنشان حرام را هر آینه بد است آنچه بودند که بجا میآوردند
بیان
. چنانچه سرعت در امر خیر و ثواب ممدوح است سرعت در گناه و تجاوز از حدود الهی مذموم است و کاشف از شقاوتی زائد بر
ارتکاب معصیت است و بعضی گفتهاند گناه آنستکه ضرر آن فقط بمرتکب میرسد و عدوان آنستکه ضرر آن بغیر هم میرسد و
بنظر حقیر مصادیق هر دو متحد است نهایت آنکه از جهت آنکه مخالفت امر مولی است گناه است و از جهت آنکه تجاوز از حدود
او است عدوان است و انتزاع عناوین متعدده از مصداق واحد در اینکه مقامات براي تأکید ردع است که طرف بفهمد چند عنوان
قبیح بر عمل او منطبق است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 63
اشاره
133- لَو لا یَنهاهُم الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ عَن قَولِهِم الإِثمَ وَ أَکلِهِم السُّحتَ لَبِئسَ ما کانُوا یَصنَعُونَ [ 63 ] -قرآن- 1
ترجمه
چرا نهی نمیکنند آنها را خداپرستان و دانشمندان از گفتار گناه آنها و خوردن آنها حرام را هر آینه بد است آنچه را که بودند
مرتکب میشدند.
تفسیر
لو لا چون بر فعل ماضی درآید مفید توبیخ یعنی ملامت است و چون بر فعل مضارع درآید مفید تحضیض یعنی طلب با شدّت و
تندي است و گفتار گناه آنها از قبیل دروغ و تهمت و نسبتهاي بیجائی است که بخدا و خلق میدادند و اینکه در اینکه آیه نسبت
بدي را بصنع آنها داده و در آیه قبل بعمل آنها براي آنستکه ابلغ در مذمت باشد چون صنع بعملی گویند که عامل آن داراي ملکه
راسخه و مهارت باشد و گفتهاند اینکه تارك نهی از منکر مستحق مذمت میباشد زیادتر از گناه کار براي آنستکه ترك واجب اقبح
از فعل حرام است چون فعل حرام را غالبا براي شهوت و میل نفس مینمایند و ترك واجب را [ صفحه 240 ] براي بیاعتنائی بامر
خداوند و بنظر حقیر آنکه در اینکه آیه تعبیر بصنع شده است براي ادامه آنها است باین سکوت قبیح گویا ملکه و خلق آنها شده
است و آنکه با شدت و خشونت نهی فرموده است براي آنستکه مخاطب در اینکه آیه زهاد و علما میباشند و آنها اولی و احق هستند
صفحه 317 از 656
است و آنکه با شدت و خشونت نهی فرموده است براي آنستکه مخاطب در اینکه آیه زهاد و علما میباشند و آنها اولی و احق هستند
از سایر مردم بانجام وظائف و ترك قبائح و از إبن عباس ره نقل شده است که اینکه آیه اشدّ آیات قرآنیه است و در کافی از امیر
المؤمنین [ع] نقل شده که جهت هلاکت امم سابقه آن بوده که عباد و علماء آنها نهی ننمودند آنان را از معصیت و چون معصیت
آنها و سکوت علماء و زهاد متمادي شد عذاب بر آنها نازل گردید پس امر بمعروف و نهی از منکر را ترك ننمائید و باین مضمون
اخبار بسیاري است که دلالت دارد بر مزید اختصاص علما و زهّاد بامر بمعروف و نهی از منکر و ما در سوره آل عمران در ذیل آیه
شریفه و لتکن منکم امّۀ یدعون الی الخیر بعضی از آنها را نقل و تحقیق بدیع دقیقی نمودیم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 64
اشاره
وَ قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه مَبسُوطَتان یُنفِق کَیفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن
رَبِّکَ طُغیاناً وَ کُفراً وَ أَلقَینا بَینَهُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم القِیامَۀِ کُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَرب أَطفَأَهَا اللّه وَ یَسعَونَ فِی الَأرض فَساداً وَ
426- اللّه لا یُحِبُّ المُفسِدِینَ [ 64 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفتند یهود دست خدا بسته است بسته باد دستهاشان و ملعون شدند بآنچه گفتند بلکه دو دست او گشاده است انفاق میکند
چنانچه میخواهد و هر آینه میافزاید البته بسیاري از آنها را آنچه فرستاده شد بسوي تو از پروردگارت سرکشی و کفر را و
انداختیم میان آنها دشمنی و کینه را تا روز قیامت هرگاه برافروختند آتش را براي جنگ خاموش گردانید آنرا خدا و میشتابند در
زمین براي فساد و خدا دوست نمیدارد فساد کنندگان را.
تفسیر
بعضی گفتهاند مغلول بودن دست کنایه از بخل است چنانچه بسط ید کنایه از جود است و بنظر حقیر اینکه معنی بجاي خود صحیح
است ولی در اینکه آیه مراد نیست زیرا گمان ندارم کسی نسبت بخل را بخدا داده باشد بلکه ظاهر آیه همان است که قمی ره
فرموده که گفتند خداوند فارغ شد از امر خلق و غیر از آنچه در ابتدا مقدر فرموده امري از او صادر نمیشود لذا خداوند براي ردّ
آنها فرموده نه چنین است بلکه خداوند دو دستش گشاده است انفاق میکند هر گونه که میخواهد یعنی مقدّم و مؤخر میدارد و
زیاد و کم [ صفحه 241 ] میکند و از براي او است انشاء امر جدید و انفاذ امر قدیم و در توحید از حضرت صادق [ع] نقل نموده در
تفسیر اینکه آیه که آنها نگفتند خدا دستش بسته است بلکه گفتند خدا از امر خلق فارغ شد دیگر چیزي زیاده و کم نمیکند لذا
خداوند آنها را باین آیه تکذیب فرموده چنانچه در جاي دیگر فرموده محو میکند خدا آنچه را که میخواهد و اثبات میکند و نزد
او ام الکتاب است و در عیون از حضرت رضا [ع] در رد سلیمان مروزي که منکر بدا یعنی انشاء امر جدید و محو امر قدیم بود نقل
نموده که باو فرمود گمان میکنم در اینکه رأي شبیه بیهود باشی عرض کرد پناه میبرم بخدا از آنکه مانند آنها باشم مگر آنها چه
گفتند حضرت فرمود آنها گفتند دست خدا بسته است و اراده نمودند که خداوند فارغ شد از امر و بعد از اینکه چیزي از او صادر
نمیشود و عیاشی نیز اینکه معنی را از حضرت صادق [ع] نقل نموده است و بگمان حقیر آنها در اینکه رأي متابعت فلاسفه خودشان
را نموده بودند چون از اصول آنان اینکه معنی استفاده میشود و تصور نشود که بقرینه مقابله با بسط ید و انفاق ظاهر از بسته بودن
صفحه 318 از 656
دست بخل است زیرا تمامیت افاده کلام در جزء اخیر آنست و آن کیف یشاء است یعنی هر گونه بخواهد و آن مناسب با معنی
منقول در روایات میباشد که تعمیم دادهاند فیض و تصرف حق را که مقصود از انفاق است نسبت بقدیم و حادث و محو و اثبات بر
طبق حکمت و مصلحت و مراد از دو دست هم شاید همان دو نحو فیض و تصرف باشد و شاید قدرت و رحمت باشد و ممکن
است براي مبالغه در جود باشد زیرا نهایت جود و عطاء آنستکه بدو دست باشد و معلوم است که نفوس خبیثه از شنیدن احکام و
مواعظ حسنه منزجرند و ملتزم و متعظ نمیشوند و اینکه موجب مزید سرکشی و انکار آنها میشود و خداوند براي تجرّي و عنادي که
از یهود نسبت بدین حق و پیغمبران ظاهر گردید سلب فرمود توفیق اتفاق را از آنها و اغراض شخصیه و اهویه مختلفه آنها موجب
عداوت و کینه شد ما بین آنها که نتوانستند استقلال و شوکت خود را حفظ نمایند و باین حال ذلت باقی خواهند ماند تا روز قیامت
چنانچه تاکنون هر وقت خواستند آتش فتنه و فسادي برافروزند و جنگ و جدالی در دنیا بر پا کنند که شاید بآنوسیله استقلال و
شوکت قدیم خود را بدست بیاورند خداوند بدست قدرت خود خاموش فرمود و موفق نشدند و صفحات تاریخ موارد خاصه آنرا
بعالمیان ارائه داد و ذکرش موجب تطویل کلام است و اینکه براي آنستکه خداوند مفسدان را دوست نمیدارد و آنها را موفق [
صفحه 242 ] بمرام خود نمیفرماید ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 65
اشاره
127- وَ لَو أَن أَهلَ الکِتاب آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأَدخَلناهُم جَنّات النَّعِیم [ 65 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر آنکه اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزکار شوند هر آینه میگذریم ما از گناهان آنها و داخل مینمائیم آنها را در بهشت نعمت
بیان
. ایمان بخدا و پیغمبر [ص] و قرآن و عمل باحکام آن موجب نجات و کفّاره معاصی است از هر کافري و تخصیص باهل کتاب
بنظر حقیر براي آنستکه روي سخن با آنها بوده و آنها اولویت دارند بقبول اسلام از سایر کفار زیرا در کتب سماوي علائم و
اوصاف پیغمبر آخر الزمان بوده و آنها بمقتضاي شهوت و عصبیت انکار مینمودند و لذت موقت را بر نعیم جاوید اختیار میکردند
لذا خداوند وعده قبول توبه و نعمت جاوید را بآنها داده است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 66
اشاره
وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ ما أُنزِلَ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت أَرجُلِهِم مِنهُم أُمَّۀٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما
216- یَعمَلُونَ [ 66 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 319 از 656
و اگر آنکه آنها بر پا داشته بودند توریۀ و انجیل را و آنچه فرستاده شد بآنها از پروردگارشان هر آینه میخوردند از بالاي سرشان و
از زیر پاهاشان از ایشانند گروهی میانه رو و بسیاري از آنها بد است آنچه میکنند.
تفسیر
اقامه توریۀ و انجیل و کلیه کتب آسمانی ترویج و عمل باحکام آنها است و آنچه فرستاده است خداوند بآنها در کافی و عیاشی از
حضرت باقر [ع] نقل نموده که مراد ولایت است و بعضی گفتهاند مراد سایر کتب سماوي است و اکل از فوق و تحت کنایه از
وسعت رزق است و افاضه برکات آسمانی و زمینی و قمی ره فرموده از بالا باران است و از زیر پا روئیدنیها و امت مقتصده جمعی
از یهود هستند که اسلام قبول نمودند و خداوند آنها را باین اسم خوانده است و بسیاري از آنها بواسطه سوء اعمال از منافع دنیوي و
ثمرات اخروي بازماندهاند و حالشان مورد تعجب است و بنظر حقیر مراد از امت مقتصده کسانی هستند که میانه روي نمودند در
اخذ عقاید یعنی بدون دلیل قبول نمیکنند و با دلیل قبول میکنند و منزهند از تقلید و لجاج تا تعریض باشد باکثریت آنها که لجوج
و جحودند و اینکه منافی با نقل قمی ره نیست زیرا آنها که ایمان آوردند از اینکه قبیل مردم [ صفحه 243 ] بودند و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 67
اشاره
یا أَیُّهَا الرَّسُول بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعصِ مُکَ مِنَ النّاس إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ
204- 67 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
اي پیغمبر برسان آنچه فرستاده شد بتو از پروردگارت و اگر بجا نیاوري پس نرساندي پیغمبري او را و خدا حفظ میکند تو را از
مردم همانا خداوند هدایت نمیکند گروه کافرانرا.
تفسیر
ظاهر آیه شریفه آنستکه خداوند مأمور فرمود پیغمبر خود را بعد از تمام شدن احکام بابلاغ امري که مهمتّر از همه و شرط آنها بوده
بطوریکه بدون اینکه امر سایر احکام فائده نداشته و آن امر مرکّب بوده از ابلاغ و عمل زیرا بدوا فرموده ابلاغ کن و بعدا فرموده
اگر بجا نیاوري اداء رسالت خود را ننمودي و نفرموده اگر ابلاغ ننمودي اداء رسالت نکردي و بعضی رسالاته قرائت نمودهاند در هر
حال آیه دلالت واضح دارد بر آنکه بقدري اینکه امر مهم بوده که خداوند پیغمبر خود را تهدید بخلع از نبوت فرموده یا ترك ابلاغ
آن را بمنزله ترك ابلاغ تمام احکام قرار داده است و معلوم میشود اینکه امري بوده که سابقا هم پیغمبر [ص] مأمور بابلاغ آنشده
بوده است ولی بملاحظه مردم خودداري فرموده باین جهت خداوند او را در امان حفظ خود قرار داده است و چنین امري با اینکه
خصوصیّات که از ظاهر آیه استفاده میشود در شأن نزول اینکه آیه از احدي از مفسرین عامّه و خاصه نقل نشده است جز ولایت امیر
المؤمنین [ع] و اولاد اطهار او که شرط قبول تمام اعمال است و هیچ حکمی از احکام الهی نیست مگر آنکه باید به بیان آنها تمام
شود و آداب و شرائط و موانعش معلوم گردد و از علامه حلّی قدس سره در نفحات نقل نموده که نسبت بعموم مفسرین داده که
صفحه 320 از 656
اینکه آیه در روز عید غدیر در شأن امیر المؤمنین [ع] نازل شد و پیغمبر [ص] دست امیر المؤمنین علی [ع] را گرفت و فرمود آیا من
اولی از شما نیستم بخودتان گفتند بلی اي پیغمبر خدا فرمود هر کس من صاحب اختیار او هستم پس اینکه علی صاحب اختیار او
است خدایا دوست بدار هر کس او را دوست دارد و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد و یاري کن هر کس او را یاري کند و
مخذول کن هر کس او را مخذول کند و بگردان حق را با او هر گونه بگردد و قاضی نور اللّه قدس سره اینکه روایت را از صحاح
اهل سنت نقل نموده و فضل بن روزبهان هم که از اکابر علماء [ صفحه 244 ] آنها است تصدیق کرده و در صافی و برهان و منهج و
غیرها روایات متعدده از طرق عامه و خاصه در اینکه باب نقل شده است که بنظر حقیر بحد تواتر رسیده است و جاي شبهه نیست و
خلاصه آنها آنستکه احکام یک یک و بتدریج بر پیغمبر [ص] نازل شد و آنحضرت ابلاغ فرمود تا سال دهم هجرت که مأمور شد
بحج براي تعلیم احکام و بیان مناسک آن و باین جهت قریب هفتاد هزار نفر همراه آنحضرت بحج مشرف شدند و چون بموقف
رسیدند جبرئیل نازل شد که اجل تو نزدیک شده باید ولیعهد و جانشین خود را که علی بن ابی طالب است و در آیه انّما ولیکم اللّه
تصریح شد بمردم معرفی نمائی تا بعد از تو مردم مولی و صاحب اختیار خود را بشناسند و متحیر و گمراه نباشند و بدانند اطاعت که
بر آنها در امور واجب و متابعت که در بیان احکام قرآن بر آنها لازم است آنحضرت بملاحظه آنکه میدانست که اکثر اصحاب با
امیر المؤمنین [ع] عداوت دارند و از باب حسد یا جهات دیگر حاضر نیستند قبول ولایت عهد او را نمایند از ابلاغ اینکه امر
خودداري فرمود و ترسید از آنکه تصور کنند آنحضرت میخواهد بعد از خودش برادر و پسر عم و داماد خود و بعد از او اولاد او و
خود را بر مردم سلطنت دهد و باین جهت کافر شوند تا در مسجد خیف مرتبه دوم جبرئیل نازل شد و تأکید امر سابق را نمود و
پیغمبر [ص] امان خواست و جبرئیل عروج نمود و مردم براي نماز جماعت حاضر شدند پیغمبر [ص] خبر ثقلین را بیان فرمود یعنی
فرمود من از دنیا میروم و دو چیز سنگین در میان شما میگذارم که آندو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در لب حوض کوثر بمن برسند
و دو انگشت سبّابه خود را بیکدیگر متصل نمود و فرمود آندو مانند ایندو هستند یعنی بر یکدیگر مزیت ندارند و ثانیا بانگشت
سبابه و وسطی اشاره نمود و فرمود آندو مانند ایندو نیستند که یکی بر دیگري مزیّت داشته باشد یکی از آندو کتاب خدا است و
دیگري عترت من جمعی از اصحاب گفتند پیغمبر [ص] میخواهد امامت را در اهل بیت خود قرار دهد و چهار نفر از آنها رفتند مکه
در خانه کعبه متحد شدند و عهدنامه نوشتند که نگذارند اینکه امر انجام یابد و خداوند به پیغمبر خود خبر داد و آنحضرت منتظر
امان بود که برسد و تصریح بخلافت مولی نماید تا رسیدند بمنزل غدیر خم و آنجائی بود که مردم از آنجا متفرق میشدند جبرئیل
نازل شد و اینکه آیه را آورد و حجت تمام شد و پیغمبر فرمود اینکه تهدید و وعید است دیگر جاي ملاحظه و تأمل نیست و امر
فرمود تمام مردم را در آن صحرا توقیف نمودند و سنگها [ صفحه 245 ] را جمع کردند و صورت منبري تشکیل دادند و آنحضرت
بالاي آن منبر تشریف بر دو بعد از حمد و ثناي الهی و بیانات مف ّ ص لی در اطراف اهمیّت اینکه امر و احتیاج مردم بوجود امام دست
امیر المؤمنین [ع] را گرفت و بلند کرد بحدّیکه سفیدي زیر بغل پیغمبر [ص] نمودار شد و همه امیر المؤمنین علیه السّلام را دیدند و
پس از آن عبارات منقوله از علامه ره را که مورد اتفاق همه روایات است بیان فرمود و در آنحال عمر برخاست عرض کرد یا
رسول اللّه اینکه حکم از خدا است فرمود بلی از خدا است او امیر مؤمنان و امام متقیان است در روز قیامت بر پل صراط جاي
میگیرد دوستان خود را داخل بهشت و دشمنان خود را وارد جهنّم مینماید پس از آن خدا را شاهد گرفت بر أداء رسالت و ابلاغ
امر ولایت و از منبر بزیر آمد و چون وقت نماز ظهر بود اداء فریضه فرمود و پس از آن خیمه در مقابل خیمه حضرت رسول [ص]
براي امیر المؤمنین [ع] بپا نمودند و مقرر گردید که تمام اصحاب بیایند و با آنحضرت بیعت نمایند بولایت عهد و امارت مؤمنان و
اوّلی و دومی و سومی و چهارمی و باقی مهاجر و انصار و تمام حاضرین تک تک و دسته دسته آمدند و بیعت نمودند و تهنیت
گفتند و تهنیت دومی اینکه بود که گفت به به آفرین بر تو اي علی شب را بروز آوردي با آنکه مولی و صاحب اختیار من و هر مرد
مؤمن و زن مؤمنه شدي و اینکه امر بطول انجامید تا شب که نماز مغرب و عشا را در آن سرزمین با یکدیگر جمع نمودند و کوچ
صفحه 321 از 656
کردند پس از آن چهارده نفر از اصحاب با یکدیگر متفق شدند بر قتل پیغمبر [ص] و شبانه در گردنه کوهی که در راه بود مخفی
شدند که ناقه حضرت رسول [ص] را رم دهند و بمقصود نائل شوند پیغمبر [ص] از عسکر جلو افتاده بود و حذیفۀ بن الیمان در
پشت سر او بود که جبرئیل نازل شد و آنحضرت را از مکر آنها خبر داد و حذیفه شنید و پیغمبر [ص] او را امر بکتمان فرمود و آنها
را آواز داد آنها خودشان را داخل در جمعیت مردم نمودند ولی چون شترهاشان را عقال کرده بودند که فرار نکنند و خودشان پیاده
آمده بودند سر راه مردم آنها را شناختند و رسوا شدند و پیغمبر [ص] معاهده مکه آنها را گوشزدشان فرمود و آنها قسم یاد نمودند
و خودشان را از آن عمل و اینکه قصد تبرئه کردند و پیغمبر [ص] اغماض فرمود و خداوند در شأن آنها آیه فرستاد که جرم سابق و
لا حق و کفر باطنی آنها را ظاهر فرمود و حسّان بن ثابت و سایر شعراء صدر اسلام در اینکه باب قصائد و مدائحی سرودند که یکی
از کرامات ادبی والد بزرگوار ما قدس سرّه در کتاب شفاء الصدور آنستکه بآنها اثبات تسلّم و [ صفحه 246 ] تواتر ولایت و وصایت
حضرت امیر [ع] را در زمان پیغمبر [ص] بین اهل اسلام نموده است و بنظر حقیر اینکه آیه سه مرتبه نازل شده است دفعه اول روز
عرفه بوده است در عرفات تا من ربک دفعه دوم آخر ایام تشریق که سه روز بعد از عید قربان است تا رسالته دفعه سوم روز عید
غدیر است تا آخر آیه و بقدري لحن آیه تند است که از بعضی روایات استفاده میشود که پیغمبر [ص] ترسید اگر تأخیر در امتثال
امر نماید عذاب نازل شود و عمده جهت تأخیر پیغمبر [ص] در اعلان آن بود که موقع مناسب پیدا شود چون بآیه انما ولیکم اللّه
ابلاغ ولایت کلیّه شده بود و مقصود از اینکه ابلاغ رسمیّت و معرفی بعامه خلایق بود و فقط صرف ابلاغ نبود بلکه میبایست افعالی
هم در ضمن بنماید مانند بلند کردن آنحضرت امام را در مرئی و منظر عامه خلق و معرفی کامل و اخذ بیعت از عموم اهل اسلام و
امثال آنها که سابقا اشاره شد که از لفظ و ان لم تفعل استفاده میشود و منظور خداوند هم از خطاب تهدید آمیز اثبات اهمیت
بموضوع بود و آنکه کسانیکه انتظار اینکه منصب را از پیغمبر [ص] داشتند و باین طمع اسلام اختیار نموده بودند رفع توقعشان از
آنحضرت شود نه آنکه العیاذ باللّه امر از براي فور بوده و ترك اولی از مقام ختمی مرتبت صادر شده است میان حبیب و محبوب
اسراریست که جز اهل راز بر آن واقف نشوند حال از خوانندگان محترم انصاف میطلبم که صرف نظر کرده از روایات و اتفاقات
منقوله آیا امري غیر از اینکه امر سراق دارند و میشود تصور نمود که جامع تمام خصوصیاتی که در صدر کلام از آیه شریفه بیان
شد که استفاده میشود بوده باشد که آنها اجمالا عبارتند از اهمیت موضوع و شرطیت آن براي اداء رسالت و سایر احکام و تأخر آن
از آنها و ترکیب از قول و عمل و در خطر بودن نفس نبوي از ابلاغ آن اگر نیافتند بدانند که نفهمترین یا معاندترین خلق کسانی
هستند که شأن نزولهائی براي آیه بافتهاند که طبع از ذکر آنها منزجر است و ما بنا نداریم هفوات قوم را درین تفسیر ذکر و خود را
مشغول بردّ آنها نمائیم و عنودتر از همه آنستکه آیه را حمل نموده بر تامین پیغمبر [ص] از یهود و نصاري با آنکه هر ذي شعوري
میداند که پیغمبر [ص] از صدر اسلام با آنها طرف بود و از آنها ملاحظه نداشت چه رسد بسال آخر که مسلّما وقت نزول اینکه
آیه بوده است که پیغمبر [ص] تمام جزیرة العرب را متصرف شده بود و یهود و نصاراي آن حدود را مخذول و منکوب فرموده بود
علاوه بر آنکه اینکه حمل فقط کافی براي بیان خصوصیت اخیره است باقی خصوصیات را یا نفهمیده یا [ صفحه 247 ] خودش را
بنفهمی زده و بروي مبارك نیاورده است ولی انصاف آنستکه استفاده اینکه دقایق و نکات از کلام الهی و تطبیق روایات ائمه اطهار
با ظواهر آیات از مزایاي اینکه تفسیر است و خداوند اینکه انعام را مخصوص به اینکه بنده فرموده است و الحمد للّه علی الائه و ذیل
آیه را گفته اند اشاره بآنستکه کفار موفق بمرام خودشان نمیشوند و خداوند آنها را مسلط بر تو نمینماید و بنظر حقیر اینکه معنی
مناسب با لفظ هدایت نیست و اشاره است بآنکه اگر تأخیر در ابلاغ براي آنستکه بتدریج ولایت را گوشزد منافقان اصحاب نمائی و
آنها را راضی باین امر کنی بدانکه خدا هدایت نمیکند کافران را آنها باید بحال کفر و نفاق بمیرند مقصود اتمام حجت است بر
خلق نه هدایت شدن آنها با آنکه قابل هدایت نیستند و پس از تمامیت اینکه مقدمات معلوم شد تقدیر آیه آنستکه بلغ ما انزل الیک
من ربک فی علی یا انّ علیا مولی المؤمنین چنانچه از روایات ائمه معصومین استفاده میشود و از عبد اللّه بن مسعود نقل شده است و
صفحه 322 از 656
صریح است در اثبات ولایت آنحضرت و بطلان اعمال و کفر واقعی اهل خلاف و الحمد للّه علی ظهور الحق و الحجۀ علیه ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 68
اشاره
قُل یا أَهلَ الکِتاب لَستُم عَلی شَیءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ ما أُنزِلَ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن
262- رَبِّکَ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الکافِرِینَ [ 68 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو اي اهل کتاب نیستند بر چیزي تا بر پا دارید توریۀ و انجیل و آنچه را فرستاده شده است بشما از پروردگارتان و هر آینه زیاد
میکند البته بسیاري از آنها را آنچه فرستاده شده است بتو از پروردگارت سرکشی و کفر را پس اندوه مدار بر گروه کافران.
تفسیر
هر قومی ثابت بر دین خودشان شمرده میشوند در صورتی که احکام کتاب خودشان را ترویج نموده و بآن عمل نمایند و الا میتوان
گفت پابند بچیزي نیستند و آنچه فرستاده شده است باهل کتاب از جانب پروردگار غیر از توریۀ و انجیل بعضی گفتهاند سایر کتب
سماوي است و عیاشی از حضرت باقر [ع] روایت نموده که مراد ولایت امیر المؤمنین است و انصافا اینکه معنی اقرب بذهن است
زیرا غیر از یهود و نصاري ملّتی که کتابی در دست داشته باشند که از جانب خدا باشد اگر چه محرّف هم باشد محقق نشده است و
مجوس بر فرض اهل کتاب باشند کتاب آنها موجود بودنش معلوم [ صفحه 248 ] نیست علاوه بر آنکه روي سخن معلوم است که با
یهود و نصاري است و آنها غیر از توریۀ و انجیل کتاب آسمانی دیگري ندارند و احکام و مواعظ براي قلوب قاسیه و اهل لجاج و
عناد موجب مزید سرکشی و کفران و قساوت و انکار و استکبار است پس جاي تأسف نیست بر عدم قبول آنها زیرا ضررش عائد
خودشان میشود و خدا نخواسته آنها هدایت شوند چون قابل نیستند بلکه خواسته است حجت بر آنها تمام شود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 69
اشاره
[ إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاري مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 69
188- -قرآن- 1
بیان
ترجمه و تفسیر اینکه آیه در اوائل سوره بقره گذشت و تفاوت مهمّی ندارد جز رفع صابئون که ظاهرا بابتدائیّت و خبر آن معلوم
بخبر انّ میباشد ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 70
صفحه 323 از 656
اشاره
لَقَد أَخَذنا مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلًا کُلَّما جاءَهُم رَسُول بِما لا تَهوي أَنفُسُهُم فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقتُلُونَ [ 70 ] -قرآن-
172-1
ترجمه
و هر آینه بتحقیق گرفتیم پیمان فرزندان اسرائیل را و فرستادیم بسوي آنها پیغمبرانی را هر گاه آمد ایشانرا پیغمبري بآنچه ناخوش
داشتند خودهاشان گروهی را تکذیب کردند و گروهی را میکشتند.
تفسیر
خداوند از طائفه بنی اسرائیل که اولاد حضرت یعقوب پیغمبر بودند پیمان اکیدي اخذ فرمود بر توحید و نبوت و ولایت و فرستاد
براي هدایت و اتمام حجت و بیان احکام بسوي آنها پیغمبران بسیاري و آنها هر پیغمبري که احکامش مخالف با هواي نفسشان بود
یا تکذیب میکردند مانند حضرت عیسی [ع] و پیغمبر آخر الزمان [ص] و یا میکشتند مانند حضرت زکریا و شعیا و یحیی [ع] و
اینکه اوّلا تعبیر بصیغه ماضی فرموده و ثانیا بصیغه مضارع براي اشاره بآنستکه اینکه رویّه آنها بوده از قدیم و هنوز هم باقی است و
بعدا هم خواهد بود چون فعل ماضی دلالت بر استمرار و ثبوت دارد و فعل مضارع دلالت بر تجدد و حدوث و براي حکایت حال
ماضی و رعایت تناسب آخر آیات نیز گفتهاند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 71
اشاره
167- وَ حَسِبُوا أَلاّ تَکُونَ فِتنَۀٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا ثُم تابَ اللّه عَلَیهِم ثُم عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنهُم وَ اللّه بَصِیرٌ بِما یَعمَلُونَ [ 71 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گمان کردند که نمیباشد بلائی پس کور و کر شدند پس پذیرفت خدا توبه آنها را پس کور و کر شدند بسیاري از ایشان و خدا
[ بینا است بآنچه میکنند . [ صفحه 249
تفسیر
طائفه بنی اسرائیل بفریب شیطان مغرور شدند بآنکه خداوند آنها را در دنیا و آخرت مبتلا ببلا و عذاب نمیفرماید چون آنها از نسل
انبیا هستند و پدرانشان از آنها شفاعت میکنند چنانچه فعلا هم دیده میشود بعضی از سادات ما هم گاهی اینکه فریب شیطان را
میخورند و آن طائفه باین جهت از دیدن معجزات انبیا و مشاهده حقائق دین آنها کور و از شنیدن احکام و مواعظ کر بودند یعنی
دیدن و شنیدن بحال آنها اثري نداشت و گفتهاند اینکه حال در آنها باقی بود تا زمان حضرت داود و سلیمان [ع] که موفق بتوبه
شدند و خداوند توبه آنها را قبول فرمود و ثانیا در زمان حضرت عیسی و خاتم انبیا [ص] بحالت اولیّه عودت نمودند مگر عدّه کمی
صفحه 324 از 656
از آنها که بآندو پیغمبر ایمان آوردند و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که اینکه گمان را کسانی که در زمان پیغمبر
[ص] بودند نمودند و بعد از رحلت آنحضرت کور و کر شدند و در زمان خلافت ظاهري امیر المؤمنین [ع] توبه نمودند و خداوند
پذیرفت و پس از شهادت آنحضرت بسیاري از آنها بحالت اولیه عودت نمودند و بنظر حقیر اینکه معنی مناسبتر با لفظ فتنه است
زیرا ظاهر آن آزمایش است نه عذاب که بشفاعت رفع شود و نیز انسب با لفظ کوري و کري است زیرا منافقان اینکه امت منکر
ولایت شدند و امیر المؤمنین [ع] را ندیده و نصوص ولایت را نشنیده گرفتند ولی بنی اسرائیل منکر نبوت انبیاء سلف نبودند تا زمان
حضرت داود و سلیمان [ع] نهایت آنکه باحکام آنها عمل نمینمودند و بر ارباب ذوق پوشیده نیست که نسبت کوري و کري
بکسانی حسن دارد داده شود که بهیچ وجه اثري بر امري مرتّب ننمایند نه اعتقادا و نه عملا و بنابر اینکه مراد از صاحبان گمان
یهودان اینکه امت میباشند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 72
اشاره
لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ المَسِیح ابن مَریَمَ وَ قالَ المَسِیح یا بَنِی إِسرائِیلَ اعبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه مَن یُشرِك بِاللّه فَقَد حَرَّمَ
289- اللّه عَلَیه الجَنَّۀَ وَ مَأواه النّارُ وَ ما لِلظّالِمِینَ مِن أَنصارٍ [ 72 ] -قرآن- 1
ترجمه
هر آینه بتحقیق کافر شدند آنانکه گفتند همانا خدا اوست مسیح پسر مریم و گفت مسیح اي بنی اسرائیل بپرستید خدا را که
پروردگار من و پروردگار شما است همانا امر چنین است کسیکه شرك آورد بخدا پس بتحقیق حرام کرده است خدا بر او بهشت
را و جایگاه او آتش است و نیست مر ستمکاران را هیچ یاري کننده
بیان
. تصریح بشرك کسانی است که قائل بخدائی حضرت مسیح شدند از قول [ صفحه 250 ] او تا پیروانش نتوانند منکر شوند بعد از
اعتراف آنحضرت بعبودیت خود و اثبات کفر آنها است بملازمه بیّنه بین شرك و کفر آنها که در صدر آیه ذکر شده و اشاره بظلم
آنها است بخودشان و پیروانشان و تهدید بخلود آنها است در جهنم و اینها یک شعبه از نصاري هستند و فرق آنها با شعب دیگر در
آیه بعد بیان خواهد شد انشاء اللّه تعالی ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 73
اشاره
[ لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ ثالِث ثَلاثَۀٍ وَ ما مِن إِله إِلاّ إِله واحِدٌ وَ إِن لَم یَنتَهُوا عَمّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّن الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب أَلِیم [ 73
205- -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 325 از 656
هر آینه بتحقیق کافر شدند آنانکه گفتند همانا خدا سومی سه خدا است با آنکه نیست خدائی مگر خداي یگانه و اگر باز نایستند از
آنچه میگویند هر آینه برسد البتّه آنانرا که کافر شدند از آنها عذابی دردناك.
تفسیر
قسمت مهم از نصاري قائل باقانیم ثلثه میباشند یعنی معتقدند بسه اصل ثابت که یکی از آنها پدر است و دیگري پسر و سومی روح
القدس و اینکه هر سه یک خدا هستند و میگویند روح القدس خدا است پسر هم خدا است و او غیر از پدر است پس لازمه کلام
آنها آنستکه خداوند یکی از سه خدا و سومی آنسه اصل موجود باشد اگر چه تصریح بآن نمیکنند بلکه منکرند و یک شعبه هم
بجاي روح القدس مریم [ع] را ذکر نمودند شعبه دیگر میگویند آن سه اصل بعدا متحد شدند در وجود مسیح [ع] فعلا فقط او خدا
است و اینکه شعبه کسانی هستند که در آیه قبل اشاره بآنها شده بود دسته دیگر کسانی هستند که قائل شدند به آنکه مسیح خدا و
پسر خدا است چنانچه قمی ره از حضرت باقر [ع] نقل نموده که نصاري مخالفت با حضرت عیسی نمودند و غلوّ کردند در باره او تا
بجائیکه تصور نمودند او خدا است و او پسر خدا است و طائفه دیگر از آنها گفتند او یکی از سه خداوند است و طائفه دیگر گفتند
او خدا است و بنظر حقیر آنها نمیفهمند چه بگویند شاید مراد همه آن باشد که خداوند حلول نموده در مریم [ع] و از آن حضرت
عیسی [ع] بوجود آمده و در اطراف اداء اینکه معنی نامعقول هر دسته بسلیقه خود تعبیري کردهاند که تمام مزخرف و باطل است
آنچه معقول و صحیح است آنستکه خداوند روح پاکیرا که مظهر صفات خود بود خلق و در رحم مریم [ع] قرار داد و از آن عیسی
[ع] بوجود آمد که بقوت آن روح قدسی افعال الهی از او بروز میفرمود اگر مراد آنها هم همین معنی باشد نهایت آنکه نتوانند مراد
خودشان را بیان کنند لذا در اطراف اداء اینکه [ صفحه 251 ] مقصود تعبیرات سوئی نمودهاند بنظر حقیر مشرك واقعی نیستند اگر
چه در ظاهر و بجهات دیگر باید احکام کفر بر آنها مرتب شود و شاید براي اینکه نکته خداوند نسبت کفر را در ضمن وعده عذاب
اخیرا ببعضی از آنها داده است اگر چه ظاهرا مراد آنستکه کسانی که ادامه بکفر و شرك خودشان بدهند معذبند تا خارج شوند
کسانیکه از آنها باسلام مشرف شوند و دست از اینکه عقاید و اقوال فاسده بردارند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 74
اشاره
87- أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللّه وَ یَستَغفِرُونَه وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 74 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا پس بازگشت نمیکنند بسوي خدا و آمرزش نمیخواهند از او و خدا آمرزنده مهربانست
بیان
. راه نمائی است براي نجات از تبعات کفر و انشاء تعجب است از اصرار آنها بر اقوال فاسده خودشان با وضوح حق و ارائه راه
نجات ..
صفحه 326 از 656
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 75
اشاره
مَا المَسِیح ابن مَریَمَ إِلاّ رَسُول قَد خَلَت مِن قَبلِه الرُّسُل وَ أُمُّه صِدِّیقَۀٌ کانا یَأکُلان الطَّعامَ انظُر کَیفَ نُبَیِّن لَهُم الآیات ثُم انظُر أَنّی
208- یُؤفَکُونَ [ 75 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست مسیح پسر مریم مگر پیغمبري که بتحقیق گذشتند پیش از او پیغمبران و مادرش بسیار راست گوي که بودند میخوردند طعام
را بنگر چگونه بیان میکنیم براي ایشان دلائل را پس بنگر چگونه برگردانده میشوند.
تفسیر
خداوند تعالی پس از ذکر اقوال فاسده نصاري بیان فرموده حق مطلب را در شأن حضرت عیسی و مادرش باین بیان که مسیح نه
خدا بود نه پسر خدا و نه شریک خدا پیغمبري بود مانند پیغمبران سابق داراي معجزاتی مانند معجزات آنها اگر او مرده زنده میکرد
حضرت موسی هم عصا را اژدها مینمود اگر او بیپدر بود حضرت آدم هم بیپدر بود و مادر او یعنی حضرت مریم هم زنی بود که
همیشه راست میگفت یا تصدیق مینمود انبیاء عظام و کتب آسمانی را و آندو مانند سایر مردم غذا میخوردند و کسیکه احتیاج بغذا
دارد خدا نیست چون خدا محتاج نمیشود و در عیون از حضرت رضا [ع] نقل نموده که مراد از غذا خوردن آندو دفع نمودن است و
قمی ره فرموده مراد آنستکه از آندو حدث سر میزد و غذا خوردن کنایه از اینکه معنی است خلاصه آنکه اوّلا خداوند نفی دلیل بر
خدائی آندو نمود ثانیا اقامه دلیل بر بندگی آندو و در ضمن اثبات فرمود براي مسیح [ع] صفاتی را که منافی با ربوبیت و مسلم کل
است که آن رسالت و تأخر از [ صفحه 252 ] رسل و مادر داشتن و حاجت بغذا خوردن و دفع آن داشتن است که هر یک از آنها
دلیل مستقلی است بر بندگی او و پس از اینکه بیان جامع اولا انشاء تعجب فرمود از کیفیّت بیان خود دلائل توحید را بعبارت ساده
جامع جالب ثانیا انشاء تعجب فرمود از انصراف آنها از حق و دلائل آن براي عدم تفکر و تدرّب و فصل فرمود بین دو عجب بکلمه
ثم براي تفاوت میان آندو یعنی حال آنها اعجب از بیان ما است با اشاره بآنکه بحال طبیعی ممکن نیست چنین ادله واضحه را قبول
ننمایند پس برگرداننده دارند از حق و او شیطان است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 76
اشاره
125- قُل أَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَملِک لَکُم ضَ  را وَ لا نَفعاً وَ اللّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 76 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو آیا میپرستید از غیر خدا چیزیرا که مالک نمیباشد از براي شما زیانی و نه سودي را و خدا او است شنواي دانا
صفحه 327 از 656
بیان
. گفتهاند اشاره است بآنکه حضرت عیسی [ع] از پیش خود کاري نمیکرد هر چه میکرد از احیاء اموات و شفاء امراض بحول و قوه
الهی بود حتی شفاعت و نفرین انبیاء هم بدون اذن و اراده الهی مؤثر نیست ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 77
اشاره
- [ قُل یا أَهلَ الکِتاب لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَق وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم قَد ضَ لُّوا مِن قَبل وَ أَضَ لُّوا کَثِیراً وَ ضَ لُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل [ 77
184- قرآن- 1
ترجمه
بگو اي اهل کتاب غلوّ نکنید در دینتان بناحق و پیروي نکنید خواهشهاي جمعیرا که بتحقیق گمراه شدند از پیش و گمراه کردند
بسیاري را و گمراه شدند از میانه راه
بیان
. نهی است از غلوّ غیر حق یعنی تجاوز از حدّ مقرر الهی بباطل مانند مبالغه در شأن حضرت عیسی و قول بخدائی او یا مادرش و
متابعت هواي نفس و آراء فاسده پیشوایان گمراه و گمراه کننده آنها قبل از بعثت پیغمبر ما [ص] که اینکه قبیل خرافات را بدین
مسیح [ع] بسته بودند و متابعت کسانیکه بعد از بعثت تکذیب پیغمبر ما [ص] را نمودند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 78
اشاره
144- لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسرائِیلَ عَلی لِسان داوُدَ وَ عِیسَی ابن مَریَمَ ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ [ 78 ] -قرآن- 1
ترجمه
لعنت کرده شدند آنانکه کافر شدند از بنی اسرائیل بزبان داود و عیسی [ صفحه 253 ] پسر مریم اینکه براي آن بود که نافرمانی
کردند و بودند که تعدي مینمودند.
تفسیر
در مجمع از حضرت باقر [ع] نقل نموده که حضرت داود آنها را لعنت فرمود چون تجاوز نمودند از حکم الهی در باب صید ماهی
در روز شنبه و خداوند آنها را مسخ فرمود بصورت بوزینه و حضرت عیسی [ع] آنها را لعن فرمود وقتی از آنحضرت تقاضاي مائده
صفحه 328 از 656
آسمانی نمودند و حاضر شد و ایمان نیاوردند و در جوامع اضافه فرموده که بعد از نفرین حضرت عیسی [ع] بصورت خوك شدند
و پنج هزار نفر بودند و در کافی و قمی ره از حضرت صادق [ع] نقل نموده که خوك شدند بنفرین حضرت داود و بوزینه شدند
بنفرین عیسی بن مریم و در نفحات نقل نموده که اینکه قول را نسبت باکثر مفسرین دادهاند و اینکه براي آن بود که هم معصیت
مینمودند و هم ظلم بر خودشان و پیروانشان ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 79
اشاره
82- کانُوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه لَبِئسَ ما کانُوا یَفعَلُونَ [ 79 ] -قرآن- 1
ترجمه
بودند که باز نمیایستادند از کار بدي که بجا میآوردند آنرا هر آینه بد بود آنچه بودند که میکردند.
تفسیر
مراد بیان معصیت و تعدي آنها است یعنی بنا داشتند که دست از معصیت بر ندارند و یکدیگر را هم نهی از منکر نکنند نه آنکه
تناهی بدو معنی استعمال شده باشد بلکه لازمه آنکه جمعی بنا داشته باشند از منکریکه بجا میآورند نهی نکنند آنستکه منکر را
بجا بیاورند و یکدیگر را نهی نکنند لذا قمی ره فرموده آنها گوشت خوك میخوردند و شراب میآشامیدند و با زنان در حال حیض
نزدیکی میکردند و در ثواب الاعمال از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده وقتی بنی اسرائیل مقصر شدند برادر برادر خود را میدید که
معصیت میکند او را نهی مینمود و او منتهی نمیشد باز آن برادر دست از معاشرت برادر معصیت کار خود برنمیداشت تا خداوند
همه را بعذاب گرفتار فرمود و آیه لعن در باره آنها نازل شد و عیاشی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که آنها با اهل معصیت رفت
و آمد و نشست و برخاست نمینمودند ولی وقتی آنها را میدیدند انس میگرفتند با یکدیگر حقیر عرض میکنم اینها همه مراتب
نهی از منکر است در هر مرتبه که کوتاهی شود آثار خود را دارد خدا بداد ما برسد و معلوم میشود آنها مختلف بودند بعضی
معصیت کار و بعضی تارك نهی از منکر باختلاف مراتب و موارد از قول و فعل و ترك و امثال آنها و قمی ره از حضرت صادق
[ع] نقل نموده که پرسیدند از حال جمعی از شیعیان که داخل در کارمندان پادشاه میشوند و [ صفحه 254 ] براي آنها کار میکنند و
دوستی و معاشرت با آنها دارند آنحضرت فرمود آن جماعت از شیعیان نیستند از آنهایند و آیه قبل را قرائت فرمود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 80
اشاره
166- تَري کَثِیراً مِنهُم یَتَوَلَّونَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئسَ ما قَدَّمَت لَهُم أَنفُسُهُم أَن سَخِطَ اللّه عَلَیهِم وَ فِی العَذاب هُم خالِدُونَ [ 80 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 329 از 656
میبینی بسیاري از ایشان را که دوست میگیرند آنان را که کافر شدند هر آینه بد است آنچه پیش فرستاده است براي آنها
نفسهاشان که خشم کرد خدا بر ایشان و در عذاب ایشانند جاویدان.
تفسیر
گفتهاند بعضی از یهود مانند کعب بن اشرف که بمکه رفت بعد از جنگ بدر و کفار قریش را تحریص بجنگ با مسلمانان نمود با
مشرکان دوستی و رفاقت مینمودند براي هم دست شدن با آنها بر خلاف اسلام و اینها توشه آخرت خوبی براي خودشان تهیه
مینمودند و آن غضب الهی و خلود در آتش جهنم بود و در مجمع از حضرت باقر [ع] روایت نموده که دوستی میکنند با پادشاهان
ستم کار و جلوه میدهند در نظر آنان دلخواه آنها را تا بهرهمند شوند از دنیاي ایشان ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 81
اشاره
146- وَ لَو کانُوا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ النَّبِی وَ ما أُنزِلَ إِلَیه مَا اتَّخَذُوهُم أَولِیاءَ وَ لکِن کَثِیراً مِنهُم فاسِقُونَ [ 81 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر بودند که ایمان میآوردند بخدا و پیغمبر و آنچه فرستاده شد باو نمیگرفتند آنها را دوستان ولی بسیاري از آنها متمردانند.
تفسیر
بعضی گفتهاند مراد آنستکه اگر یهود ایمان بخدا و پیغمبر و کتاب خودشان داشتند با مشرکان قریش دوستی نمیکردند چون در
شریعت حضرت موسی [ع] از دوستی با کفار منع شده است و لیکن چون بسیاري از آنها متمرد از حکم مذهبی خودشانند معلوم
میشود بآنچه اظهار عقیده هم میکنند ایمان ندارند و بعضی گفتهاند اگر مسلمانان اسلام حقیقی داشتند و داراي ایمان واقعی به
پیغمبر [ص] و قرآن بودند با کفار دوستی و معاشرت نمینمودند لیکن بسیاري از آنها متمرد از حکم خدا و پیغمبرند پس معلوم
[ میشود ایمان کامل ندارند. [ صفحه 255
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 82
اشاره
لَتَجِدَن أَشَدَّ النّاس عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا وَ لَتَجِدَن أَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاري ذلِکَ بِأَن مِنهُم
267- قِسِّیسِینَ وَ رُهباناً وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُونَ [ 82 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه مییابی البته شدیدترین مردم را در دشمنی با کسانی که ایمان آوردند یهود را و آنانکه مشرك شدند و هر آینه مییابی
صفحه 330 از 656
البته نزدیکترین ایشان را در دوستی با آنان که ایمان آوردند کسانیرا که گفتند همانا مائیم نصاري اینکه براي آنستکه از ایشانند
دانشمندان و پارسایان و آنکه آنها تکبّر نمیکنند.
تفسیر
تمام کفار با اهل اسلام عداوت دارند چون دوستی با اختلاف دینی صورت پذیر نیست ولی عداوت یهود و مشرکان از سایر کفار با
اهل اسلام بیشتر است زیرا مشرکان منکر توحیدند چه رسد بنبوت و امامت و سایر اصول دین و مذهب پس هیچ قدر مشترکی با
اهل اسلام ندارند و بکلی از وادي حق و حقیقت دورند و یهود علاوه بر آنکه مردمان لجوج عنود حسود جحود طاغی یاغی باغی
هستند چنانچه از حالات آنها که در ضمن قصص بنی اسرائیل در سوره بقره ذکر شد بدست میآید در صدر اسلام در عربستان
داراي شوکت و قوت تمامی بودند و پیروان حضرت عیسی [ع] که خود را نصاري میخواندند با آنکه نه از اهل قریه ناصره بودند و
نه از انصار آنحضرت و بیکی از اینکه دو عنوان خودشان را معرّفی نموده بودند و بملاحظه اینکه نکته شاید خداوند اینکه نام را
بقول آنها نسبت داده در آن حدود تحت نفوذ یهود بودند و پس از ظهور اسلام و هجرت جمعی از مسلمانان بحبشه بمتابعت جعفر
طیار [ع] و ملاقات با نجاشی و قرائت آن حضرت آیات تطهیر و تقدیس حضرت عیسی [ع] و مادرش را بر او و تمایل او بدین
اسلام و هجرت جمعی از نصاري با او بمدینه که از إبن عباس نقل شده مراد از نصاري در اینکه آیه آنها هستند و کسر صولت یهود
کلیّه نصاري ائتلافی با اهل اسلام پیدا کردند و نزدیکتر بمودت با آنها شدند از سایر کفار چون اینکه امر طبیعی است که دشمن
دشمن را شخص دوست میدارد بعکس یهود که از بدو ظهور حضرت عیسی [ع] از هیچگونه جرئت و جسارت و عداوتی نسبت
بآنحضرت و پیروانش کوتاهی نکرده بودند بعلاوه ساحت مقدس مادرش را متهم نموده بودند وقتی دیدند اسلام آنها را تبرئه و
تقدیس نمود موجب مزید عداوتشان شد و گفتهاند عقیده مذهبی یهود آنستکه هر کس مخالفت دینی با آنها نماید باید او را اذیت
و اضرار نمایند و عقیده مذهبی نصاري آنستکه بهیچ کس اذیت و آزار ننمایند و بالاتر از همه آنکه یهود جاهل و هواپرست و
متکبّر بودند و علماء و زهاد در میان آنها کم بود ولی نصاري عالم و متعلم و [ صفحه 256 ] تارك دنیا و صومعهنشین و زهاد و عباد
زیاد داشتند و منصف و متواضع و خلیق بودند و عمده مقام علم و عبادت و تواضع آنها بود که بشنیدن حق راغب بودند و از فهم
آن عاجز نبودند و از قبولش استنکاف و استکبار نمینمودند لذا باین سه صفت براي بیان ائتلاف آنها با اهل اسلام در آیه شریفه
اشاره شده است و باقی جهات عداوت یهود و مشرکان و ایتلاف نصاري را بوضوحش واگذار فرموده حقیر عرض میکنم معلوم
میشود مقام علم و عمل و تواضع بلکه تمام صفات حمیده در هر کس یافت شود اگر چه کافر هم باشد ممدوح و مستحسن است و
داراي آثار وضعیّه است که قلب را نورانی میکند و بالاخره صاحبش را بمقامی خواهد رسانید و شمه از شرح اسلام نجاشی و
اتباعش در آیات بعد ذکر میشود انشاء اللّه تعالی ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 83
اشاره
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِلَ إِلَی الرَّسُول تَري أَعیُنَهُم تَفِیض مِنَ الدَّمع مِمّا عَرَفُوا مِنَ الحَق یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدِینَ [ 83 ] -قرآن-
182-1
ترجمه
صفحه 331 از 656
و چون بشنوند آنچه را فرستاده شد به پیغمبر میبینی چشمهاشان را میریزد اشگ براي آنچه شناختند از حق میگویند پروردگار ما
ایمان آوردیم پس بنویس ما را با گواهان.
تفسیر
عیاشی ره از حضرت صادق [ع] در ذیل آیه قبل نقل نموده که مراد از قسّیسین و رهبانان کسانی بودند که بین عیسی [ع] و محمّد
[ص] واقع شدند و منتظر قدوم حضرت ختمی مرتبت بودند و در مجمع از إبن عباس و جمعی از مفسرین نقل نموده که اینکه آیه و
آیه قبل و بعد آن در باره نجاشی و اتباع او که از نصاراي حبشه بودند و اسلام آوردند نازل شده است و مؤید اینکه نقل است شأن
نزولیکه از قمی ره در ذیل آیه بعد از اینکه بفاصله یک آیه نقل میشود در هر حال معلوم است که اینکه آیات مربوط بیکدیگر
است و از بیان آنها خصوصیات امر واضح خواهد گردید انشاء اللّه تعالی ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 84
اشاره
129- وَ ما لَنا لا نُؤمِن بِاللّه وَ ما جاءَنا مِنَ الحَق وَ نَطمَع أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَوم الصّالِحِینَ [ 84 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چیست براي ما که ایمان نیاوریم بخدا و آنچه آمد ما را از حق با آنکه توقّع داریم که داخل نماید ما را پروردگار ما با گروه
شایستگان
بیان
. استفهام انکاري است و استبعاد است از عدم ایمان با وجود مقتضی که امید [ صفحه 257 ] بهشت و دخول در زمره سعدا است و
عدم مانع از آن و واو در و نطمع حالیه است و تفصیل در آیه بعد بیاید انشاء اللّه تعالی ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 85
اشاره
127- فَأَثابَهُم اللّه بِما قالُوا جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ المُحسِنِینَ [ 85 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس پاداش داد ایشانرا خدا بآنچه گفتند بهشتهائیکه میرود از کنار آنها نهرها جاودانیان در آن و اینکه است پاداش نیکوکاران.
تفسیر
صفحه 332 از 656
قمی ره در شأن نزول اینکه آیه و آیات سابقه تفصیلی ذکر کرده که اجمالش آنستکه چون قریش آزار و اذیتشان نسبت به پیغمبر
[ص] و اصحاب در مکه معظمه از حدّ گذشت آنحضرت فرمان داد که بحبشه هجرت نمایند و هفتاد نفر از مسلمانان عازم مسافرت
شدند و جعفر بن ابی طالب مأمور شد که با آنها حرکت نماید و آنها بملازمت آنحضرت از دریا عبور نموده و وارد حبشه شدند
کفار قریش پس از اطلاع بر اینکه امر عمرو بن عاص و عمارة بن ولید را با جمعی روانه حبشه نمودند تا آنها را از نجاشی بخواهند
که بعربستان مسترد دارد و هدایائی هم براي او فرستاده بودند آنها پس از ورود بحبشه بخدمت نجاشی رسیدند و تقدیم هدایا و
عرض حاجت نمودند و نجاشی قبول و جعفر [ع] را احضار نمود و چگونگی امر را سؤال کرد آنحضرت فرمود از اینها سؤال کنید
آیا ما بندگان آنها هستیم یا مدیون آنها یا خیانت کار نجاشی سؤال نمود عمرو جواب داد هیچ یک از آنها نیستند جعفر فرمود پس
چه میخواهند از ما، ما را اذیّت کردند و از وطن آواره نمودند ناچار باین مملکت پناهنده شدیم عمرو عرض کرد با ما خلاف دینی
نمودند و خدایان ما را دشنام دادند و جوانان ما را از راه بدر بردند و اجتماعات ما را متفرق ساختند و از میان ما فرار کردند ما از
پادشاه خواهش داریم آنها را بما مسترد فرماید تا امور ما اصلاح یابد جعفر [ع] فرمود ما با آنها مخالفت نمودیم براي آنکه خداوند
براي ما پیغمبري فرستاد که ما را از بتپرستی و قماربازي و ظلم و جور و خونریزي و زناکاري و رباخواري و خوردن مردار و خون
و گوشت خوك منع فرمود و بعدل و احسان و تفقد خویشان و اقامه نماز و اداء زکوة امر فرمود نجاشی گفت حضرت عیسی [ع]
هم مبعوث براي اینکه امور شد آیا چیزي از آنچه به پیغمبر شما نازل شده است از برداري جعفر فرمود بلی و سوره مریم را تلاوت
فرمود تا فکلی و اشربی و قرّي عینا که رسید اشگ نجاشی [ صفحه 258 ] بر صفحه رخسارش جاري گردید و گفت و اللّه اینکه حق
است عمرو گفت اینکه مخالف با ما است او را بما مسترد دار نجاشی سیلی بصورت او زد و گفت ساکت شو اگر بعد از اینکه اسم
او را ببدي یاد کنی خونت را خواهم ریخت عمرو عرض کرد ما دیگر متعرض او نمیشویم و از خدمتش مرخص شد و چون در
موقع آمدن در کشتی با عماره شراب خورده بودند و او متعرض ناموس عمرو شده بود حیله کرد که او را مقصر نجاشی نمود و خود
بعربستان بازگشت کرد و مسلمانان در حبشه ماندند و در مجمع نقل نموده که نجاشی هدیه کفار را بعد از زدن عمرو بن عاص ردّ
کرد و امر نمود که اسباب آسایش مسلمانان را فراهم نمودند و آنها در ناز و نعمت بودند تا وقتی که پیغمبر [ص] خیبر را فتح نمود
جعفر [ع] با تمام کسان و اتباعش وارد مدینه شدند پیغمبر [ص] فرمود نمیدانم بکدام یک از اینکه دو امر خورسند باشم بفتح خیبر
یا بقدوم جعفر و با آنها شصت و دو نفر از اهل حبشه بودند و هشت نفر از اهل شام و در میان آنها بحیراء راهب بود و حضرت
رسول [ص] براي آنها سوره یس را تا آخر قرائت فرمود و آنها گریه کردند و ایمان آوردند و گفتند چه قدر شبیه است بآنچه
بحضرت عیسی [ع] نازل شد و خداوند اینکه آیات را در شأن آنها نازل فرمود و قمی ره در ذیل نقل وقایع مذکوره فرموده که آنها
که از حبشه آمده بودند سی نفر از قسّیسین بودند و از طرف نجاشی مأمور بودند که مواظب نشست و برخواست و صحبت و نماز
پیغمبر [ص] باشند و حامل هدایائی بودند از طرف نجاشی که از آن جمله ماریه قبطیّه مادر ابراهیم [ع] بود و چندین جامه و عطر و
اسبی براي حضرت و در محضر شریف حاضر شدند و آنحضرت براي آنها آیه اذ قال اللّه یا عیسی إبن مریم را تا ان هذا الا سحر
مبین تلاوت فرمود و آنها گریه کردند و ایمان آوردند و بحبشه معاودت نمودند و آنچه دیده و شنیده بودند بعرض نجاشی رساندند
و او بعد از شنیدن قرآن از آنها گریه کرد و اسلام قبول نمود ولی از اهل حبشه مخفی داشت براي آنکه از آنها میترسید و از بلاد
حبشه خارج شد بقصد تشرف بخدمت نبوي و چون از دریا عبور نمود برحمت ایزدي واصل شد و خداوند آیه لتجدن اشد النّاس را
تا آخر اینکه آیه نازل فرمود بنابر اینکه کسانیکه از شنیدن قرآن براي معرفت بحق و حقیقت گریه شوق نمودند نجاشی است در
موقع قرائت جعفر [ع] ابتداء یا اتباعش بعد از مراجعت از مدینه و آنها هستند در موقع تلاوت حضرت ختمی مرتبت که چشم
اشگبار ایشانرا پیغمبر [ص] دید و آنها هم حق را دیدند و شناختند و با نشانیهاي انجیل [ صفحه 259 ] تطبیق کردند و ایمان آوردند
و از خدا خواستند که نام آنها را در زمره گواهان بر حق که معرفت شخص نبوي [ص] و رسالت او است در لوح محفوظ ثبت
صفحه 333 از 656
فرماید و خداوند هم اجابت فرمود و ایشانرا بپاداش قول مطابق علم و معرفتشان رسانید و شاید اینها همان منتظران ظهور حضرت
ختمی مرتبت بودند که در روایت عیاشی ره در ذیل آیه قبل بفاصله یک آیه ذکر شد و بنابر اینکه اختلافی در روایات نمیباشد و
اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 86
اشاره
80- وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصحاب الجَحِیم [ 86 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه کافر شدند و تکذیب نمودند آیتهاي ما را آنگروه اهل دوزخند
بیان
. تهدید بعد از بشارت مناسب و مؤثر است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 87
اشاره
145- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات ما أَحَل اللّه لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدِینَ [ 87 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید حرام نکنید پاکیزههاي چیزهائی را که حلال گردانید خدا از براي شما و تجاوز ننمائید همانا خدا
دوست ندارد تجاوز کنندگانرا.
تفسیر
در مجمع و قمی ره از حضرت صادق [ع] نقل نموده که اینکه آیه نازل شد در باره امیر المؤمنین [ع] و بلال و عثمان بن مطعون امّا
امیر المؤمنین [ع] سوگند یاد فرموده بود که شبها نخوابد و اما بلال سوگند یاد نموده بود که روزها غذا نخورد و اما عثمان بن
مطعون قسم خورده بود که هرگز با زن مقاربت نکند و قمی ره علاوه فرموده که زن عثمان آمد نزد عایشه و او زن صاحب جمالی
بود عایشه گفت چرا چنین ساده و بیآرایشی جواب داد براي که آرایش کنم مدتها است شوهرم با من نزدیکی نمیکند رهبانیّت
اختیار نموده و ترك دنیا کرده و چون پیغمبر [ص] بر عایشه وارد شد قضیه را بعرض رسانید آن حضرت امر فرمود بنداي خلق براي
نماز و بعد از نماز بمنبر تشریف برد و بعد از حمد و ثناي الهی فرمود چرا بعضی از مردم حرام میکنند بر خودشان چیزهائی را که
خدا حلال فرموده من شب میخوابم و مقاربت میکنم و روز غذا میخورم کسیکه از طریقه من اعراض نماید از من نیست آنها
صفحه 334 از 656
برخواستند عرض کردند ما سوگند یاد نمودیم و آیه بعد از اینکه بفاصله یک آیه نازل شد فیض ره فرموده در اینکه خطاب و عتاب
پیغمبر [ص] منقصتی نیست براي مخاطب اگر محمدت نباشد چنانچه در آیه یا ایّها النّبی لم تحرم ما احل اللّه لک اینکه معامله از
طرف خداوند با پیغمبر شده است حقیر عرض میکنم اما نفس عمل که کاشف از حسن [ صفحه 260 ] طینت و صفاي سریرت و
خلوص نیت و کمال شوق و حضور در مقام عبودیت و امتثال و تقرب بخداوند متعال است و اما خطاب و عتاب براي بروز لطف و
ظهور رحمت و تسهیل بر عباد و ارائه طریق سداد بر اهل وداد است که همه بدانند تجاوز از حدّ در هیچ امري مطلوب نیست اگر چه
عبادت باشد خداوند بزحمت و مشقت بندگانش راضی نیست میخواهد آنها در دنیا و آخرت در نعمت و رفاهیّت باشند و از طریق
اعتدال خارج نشوند چنانچه در ذیل آیه اشاره باین امر شده است و مراد از طیّبات ظاهرا لذائذي است که طبع مایل بآنست و اضافه
بیانیه است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 88
اشاره
112- وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي أَنتُم بِه مُؤمِنُونَ [ 88 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بخورید از آنچه روزي داد شما را خدا حلال پاکیزه و بترسید از خدائی که شما باو گروندگانید
بیان
. اصولیّون گفتهاند امر بعد از تصور منع مفید اباحه است و بنظر حقیر مفید رفع منع است که لازمه آن اباحه است چنانچه در اینکه
مقام که تصور رجحان التزام بترك طیّبات شده بود مفید رفع آنست یعنی ترك لذائذ خوب نیست بخورید از ارزاق مباح خوب خدا
که آنرا براي اهل ایمان خلق فرموده و بترسید از خدا در تحریم حلال و تحلیل حرام چون مقتضاي ایمان التزام باحکام الهی است
خواه حلال باشد خواه حرام و سیره مرضیه پیغمبر [ص] و ائمه اطهار علیهم السلام را ترك نکنید که اغذیه لذیذه را تناول میفرمودند
و عبادت خدا را موجب انعزال و قطع روابط با خلق قرار نمیدادند رهبانیّت و ریاضات باطله و ترك دنیا و لذائذ آن و مقدّستر
شدن از پیغمبر و امام در دین اسلام ممنوع است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 89
اشاره
لا یُؤاخِ ذُکُم اللّه بِاللَّغوِ فِی أَیمانِکُم وَ لکِن یُؤاخِ ذُکُم بِما عَقَّدتُم الَأیمانَ فَکَفّارَتُه إِطعام عَشَرَةِ مَساکِینَ مِن أَوسَطِ ما تُطعِمُونَ أَهلِیکُم
أَو کِسوَتُهُم أَو تَحرِیرُ رَقَبَۀٍ فَمَن لَم یَجِ د فَصِ یام ثَلاثَۀِ أَیّام ذلِکَ کَفّارَةُ أَیمانِکُم إِذا حَلَفتُم وَ احفَظُوا أَیمانَکُم کَ ذلِکَ یُبَیِّن اللّه لَکُم
410- آیاتِه لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 89 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 335 از 656
مؤاخذه نمیکند خدا شما را به بیهوده گوئی در سوگند هاتان ولی مؤاخذه میکند بآنچه بسته کردید سوگندهاتان را پس کفّاره آن
طعام دادن ده فقیر است از حد وسط آنچه اطعام میکنید خانواده خودتان را یا پوشش آنها است یا آزاد نمودن بنده است [ صفحه
261 ] پس کسیکه نیابد پس روزه سه روز است اینکه کفاره سوگندهاي شما است چون سوگند یاد کنید و حفظ نمائید
سوگندهاتان را اینکه چنین بیان میکند خدا از براي شما آیتهاي خود را باشد که شما شکرگزار شوید.
تفسیر
گفتهاند سوگند لغو قسمی است که از روي قصد نباشد و بر وفق عادت بر زبان جاري شود چنانچه در کافی و فقیه و عیاشی ره از
حضرت صادق [ع] نقل نموده که سوگند لغو گفتن نه بخدا و بلی بخدا است که بسته بر چیزي نباشد و مفسرین حمل بر اینکه معنی
نمودهاند و در مقابل اینکه قسم قسمی است که از روي قصد باشد و جدا انشاء نماید که گفتهاند اگر تخلف از آن نموده باید کفاره
بدهد و در سوره بقره در ذیل آیه که صدر آن با اینکه آیه موافق است و آیه قبل از آن شمه از ادله و احکام آن ذکر شد ولی بنظر
حقیر مراد از قسم لغو در اینکه آیه بقرینه مقابله با قسم معقّد که ذیلا تصریح شده است به ثبوت کفاره در آن قسمی است که بسته
بر امري نباشد در خارج که اگر موجود شود وفاء بآن باشد و الا تخلّف از آن خلاصه آنکه متعلق آن التزام بامر خارجی نباشد و
مراد از مؤاخذه همان ثبوت کفاره است و عقاب بر تخلّف و قسم اگر بسته بر امري نباشد خواه بدون قصد و بر حسب عادت باشد
خواه با قصد و از روي جدّ تخلف و وفاء در آن تصور نمیشود تا عقاب بر تخلّف داشته باشد و کفاره هم ندارد فقط اگر دروغ باشد
معصیت دارد اگر راست باشد معصیت هم ندارد و اینکه قسمی است که براي تأکید اخبار از گذشته یاد مینماید مثل اینکه میگویند
و اللّه چنین امري را بجا آوردم یا نیاوردم بلی اگر چنین قسمی سهوا یا خطاء صادر شود عقاب هم ندارد چنانچه در آیه سابقه در
سوره بقره اشاره بآن شده بود و مقابل آن قسمی ذکر شده بود که از روي جدّ و با قصد باشد و مراد از مؤاخذه در آنجا عقاب بود
که بر قسم دروغ جدّي مترتب بود یا اعم از عقاب و عتاب تا بر مطلق قسم جدي مرتب شود چون سوگند راست هم قطعا مکروه و
مرجوح است خصوص زیادش و بدون ضرورت و مراد از قسم معقّد اینجا سوگندي است که براي تأکید التزام بامر آینده یاد
مینمایند مثل اینکه میگویند و اللّه چنین میکنم یا نمیکنم که با اجتماع شرائطش منعقد میشود و واجب است بر طبق آن عمل نمایند
و حرام است تخلف از آن و در صورت تخلف باید کفاره بدهند و آن را یمین عقد گویند و فقهاء در کتاب مخصوصی از فقه
احکام آنرا ذکر نمودهاند و تعجب اینکه است که در روایت امام صادق [ع] [ صفحه 262 ] که ذکر شد تصریح باین معنی شده است
و مفسرین توجّه نفرمودهاند با آنکه خودشان در اینکه مقام روایت را نقل نمودهاند امام میخواهد بفرماید قسم لغو قسمی است که
معقّد نیست و بستگی بجائی ندارد که انعقاد و وفا و حنثی داشته باشد خواه با قصد باشد خواه بدون قصد کفاره ندارد و اگر مراد
چنان باشد که مفسرین فرمودهاند ظاهر آیه آنستکه بر مطلق قسم جدي کفاره مرتب شود با آنکه خودشان ملتزم بآن نشدهاند و
گفتهاند تقدیر آیه آنستکه اگر حنث نمودید پس کفاره بدهید و مجوز تقدیر را وضوح آن دانستهاند با آنکه واضح نیست زیرا اگر
مراد از عقد قسم مقصود بودن آن باشد ممکن است گفته شود قسم مقرون بقصد دروغ کفاره دارد چنانچه از شافعی و جمعی از
عامه نقل نمودهاند و اگر مراد از عقد قسم یمین عقد باشد که فقهاء متعرض شدهاند تقدیر واضح است زیرا کفاره بر گناه مرتب
میشود و خدا فرموده مؤاخذه میشوید بر آنچه قسمها را بآن بستهاید و معلوم است که در صورت تخلف است و در صورت وفا
گناهی نیست تا کفاره باشد و بنابر مذاق مفسرین اینکه آیه با آیه سابقه در سوره بقره مفادش یکیست و بنابر اینکه بیان هر کدام
ناظر بیک نوع از قسم است و اینها همه از مرجّحات اینکه معنی است با وجود اینکه ما ترجمه را بمذاق مشهور نمودیم و حکومت
را بذوق خوانندگان واگذار مینمائیم در اینکه مقام اختیار قلم از دست خارج و مطلب علمی نوشته شد معذرت میخواهم و امیدوارم
صفحه 336 از 656
دقّت فرمایند شاید حق مکشوف شود. شرائطی که فقهاء براي انعقاد قسم ذکر فرمودهاند اجمالش آنستکه باید کسیکه سوگند یاد
مینماید عاقل و بالغ و مختار و قاصد باشد و سوگند باید بذات خداوند یا صفات مختصه باو باشد بلفظی که دلالت بر آن داشته
باشد و متعلق قسم باید راجح باشد اعم از واجب و مستحب و ترك حرام و مکروه و رجحان عقلی دنیوي و بعضی بعدم مرجوحیّت
اکتفا نمودهاند و اینکه احوط بلکه اقوي است و گفتهاند با منع پدر و شوهر و مولی صحیح یا لازم نیست و آنها میتوانند آن را حلّ
نمایند و قسم براي طلاق و عتق و برائت از مقدّسات دینی منعقد نمیشود و مکلف مخیر است که ده فقیر را از طعام متعارف سیر
کند یا بهر یک یک چارك تسلیم نماید از اغذیه متعارفه و بهتر آنستکه گندم یا آرد یا خرما باشد و باید از جنس پست نباشد یا
آنها را بپوشاند بلباسیکه خارج از متعارف کهنه نباشد و احوط آنستکه دو قطعه باشد و دوخته باشد یا یک بنده مؤمن یا مؤمنه را
آزاد نماید که سالم از عیوبی باشد که موجب انعتاق میشود قهرا مانند [ صفحه 263 ] کوري و مرض خره و زمین گیري و اگر از
تمام اینها عاجز باشد باید سه روز روزه بگیرد پی در پی و افطار و روزه دیگري فاصله نشود و در کافی از حضرت کاظم علیه
السلام نقل نموده که حد عجز آنستکه زیاده از قوت خود و عیالش نداشته باشد و کفاره موجب محو گناه حنث یا تخفیف آن است
و باید قسم را حفظ نمود و بر فعل مرجوح خود را بقسم ملتزم ننمود و بر غیر آن در صورت التزام بقسم حنث نکرد و در صورت
حنث باید کفاره داد و اصلا باید خود را نگهداري نمود و قسم زیاد یاد نکرد خداوند بیان احکام شریعت را فرموده تا مردم بآن
عمل نمایند و شکر نعمت تعلیم را بجا آورند و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که یمین بر سه قسم است یکی قسمی که
کفاره ندارد مانند آنکه قسم یاد نماید که کار خوبی را بجا نیاورد که کفاره آن آنستکه او را بجا آورد دیگر آنکه کفاره دارد
مانند آنکه کار بدي را قسم یاد نماید که بجا نیاورد که اگر بجا آورد باید کفاره بدهد سوم یمین غموس است که موجب دخول
در آتش است مانند آنکه قسم یاد کند براي ندادن مال مردم و در خصال از آنحضرت نقل نموده که حنث و کفاره نیست بر
کسیکه از باب تقیّه قسم یاد نموده است براي دفع ظلم از خود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 90
اشاره
164- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمرُ وَ المَیسِرُ وَ الَأنصاب وَ الَأزلام رِجس مِن عَمَل الشَّیطان فَاجتَنِبُوه لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 90 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید جز اینکه نیست که شراب و قمار و بتان و تیرهاي سهمبندي پلید است از کردار شیطان است پس اجتناب
کنید از آن باشد که شما رستگار شوید.
تفسیر
در کافی از امام باقر [ع] نقل نموده که چون اینکه آیه نازل شد سؤال نمودند از پیغمبر [ص] که میسر چیست فرمود هر قماري است
حتی بکعب و گرد و پرسیدند انصاب چیست فرمود آنچه را براي بتان ذبح مینمایند عرض کردند از لام چیست فرمود تیرهائی است
که با آن قسمت مینمایند و قمی ره از آنحضرت نقل نموده که هر مسکر آشامیدنی که بپوشاند عقل را پس آن خمر است و هر چه
مسکر باشد زیاد آن کمش هم حرام است وقتی آیه تحریم خمر آمد در مدینه شراب انگور نبود آنچه بود شراب خرما و کشمش
صفحه 337 از 656
بود همه ظروف خود را آوردند و پیغمبر [ص] فرمود همه اینها خمر است و خدا آنرا حرام فرموده کم و زیادش را خرید و فروش و
انتفاع از آنرا و فرمود کسیکه خمر بنوشد تا سه مرتبه [ صفحه 264 ] تازیانه بزنید او را و در مرتبه چهارم بکشید او را و بر خداوند
لازم است که بخوراند بکسیکه خمر خورده است صدید را و آن چرك و خون غلیظ است که از فرج زنان زناکار بیرون میآید که
اهل محشر از حرارت و گند آن متأذي میشوند و ما شمهاي از اخبار حرمت خمر و میسر را در سوره بقره در ذیل آیه و یسئلونک
عن الخمر و المیسر و حدیث دیگري راجع به بیان انصاب و ازلام در اوائل اینکه سوره در ذیل آیه حرّمت علیکم المیتۀ ذکر نمودیم
و چون از ضروریات دین است و دلالت آیه بر آن واضح است محتاج به بیان نیست عمده بیان استفاده نجاست خمر است از اینکه
آیه و آن بنظر حقیر بملاحظه آنستکه حکم شده است در آیه به نجاست و وجوب اجتناب از آن چون رجس در لغت بمعنی پلید
است و آن لفظی است که اگر صفت عملی قرار داده شود معنی آن زشتی است و اگر صفت شیء خارجی شود معنی آن نجاست
است و در آیه شریفه چهار موضوع ذکر شده که حکم فرموده بر هر یک به پلیدي و آن چهار موضوع خمر و قمار و ذبیحه براي
بتان و تقسیم بقرعه کشی با تیرها است و از اینکه چهار موضوع خمر و ذبیحه موجود عینی است و قمار و تقسیم با تیرها عمل است
که آن دو نجس و اینکه دو زشت است براي تقریب بذهن عرض میشود مثلا اگر بگویند اینکه کار پلید کثیفی است از آن دوري
کنید معنیش آنستکه اینکار زشت بدي است و اگر بگویند اینکه چیز پلیدي است از آن اجتناب نمائید معنیش آنستکه نجس است و
بعضی بواسطه عدم دقت در موضوعات چهارگانه و حکم آنها تصور نمودهاند که چون آلات قمار و بتها و تیرهاي قسمت نجس
نیستند پس مقصود از پلیدي نجاست نیست در صورتی که میسر عمل قمار است و مراد از ازلام تقسیم با تیرها است و آندو قابل
اتّصاف بنجاست نیستند پس باید مراد از پلیدي آندو زشتی و حرمت باشد بخلاف خمر و ذبیحه براي بتان که معنی پلیدي در آن
ظاهر است که نجاست است و حرمت تابع نجاست است و اجتناب از هر موضوعی هم بمناسبت آن موضوع است البته اجتناب از
قمار و تقسیم با تیر ترك عمل آنست و اجتناب از شراب و ذبیحه ترك استعمال و خوردن آنست و فلاح و رستگاري از عذاب
منوط باجتناب از جمیع تصرفات در آنها است و ارتکاب هر یک از اینکه امور از تسویلات و تدلیسات و تزیینات شیطانیه است که
[ باید مؤمن خود را از آنها نگهداري نماید چنانچه در آیه بعد بیاید انشاء اللّه تعالی. [ صفحه 265
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 91
اشاره
- [ إِنَّما یُرِیدُ الشَّیطان أَن یُوقِعَ بَینَکُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ فِی الخَمرِ وَ المَیسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَن ذِکرِ اللّه وَ عَن الصَّلاةِ فَهَل أَنتُم مُنتَهُونَ [ 91
187- قرآن- 1
ترجمه
جز اینکه نیست که اراده میکند شیطان آنکه بیندازد میان شما دشمنی و کینه را در شراب و قمار و باز دارد شما را از یاد خدا و از
نماز پس آیا شمائید باز ایستادگان.
تفسیر
گفتهاند در اینکه آیه و آیه قبل از ده راه بیان حرمت خمر شده است اوّل آنکه آن را مرادف فرموده با قمار که حرام است دوم
صفحه 338 از 656
آنکه آن را مرادف فرموده با بت پرستی که کفر است سوم آنکه آن را رجس خوانده یعنی نجس و هر نجسی حرام است چهارم
آنکه آنرا عمل شیطان خوانده و کار شیطان حرام است پنجم امر باجتناب از آن فرموده و آن دالّ بر حرمت است ششم رستگاري را
موقوف باجتناب از آن فرموده و هر چه چنین است محرّم است هفتم فرموده که سبب دشمنی و خصومت بین مسلمانان است و علّت
حرام حرام است هشتم فرموده بازدارنده از یاد خدا است که آنهم دلیل بر حرمت است نهم فرموده سبب منع از نماز است و هر چه
چنین است ممنوع است دهم امر بباز ایستادن از آن نموده که دالّ بر حرمت است و بنظر حقیر از ده راه هم کلام مؤکّ د شده است
اوّل آنکه خطاب را متوجه باهل ایمان فرموده براي اشاره بآنکه عمل بحکم مذکور از لوازم ایمان است دوم آنکه کلام را در دو
آیه مصدر بکلمه انّما فرموده که مفید تأکید و مشیر بآنستکه خمر هیچ حکمی غیر از نجاست و حرمت نداشته و ندارد و انواع
تصرفات در آن حرام است سیم آنکه تقدیم نموده است در ذکر آن را بر قمار و بتپرستی که حرام و کفر است براي تأکید تحریم
آن چهارم آنکه حکم پلیدي را مستقلا براي آن اثبات فرموده و تبعا براي آن سه موضوع دیگر که عطف بر آن شده است پنجم
آنکه مستقلا حکم فرموده بآنکه آن عمل شیطان است و آنسه دیگر به تبع ششم آنکه حکم فرموده است مستقلا بوجوب اجتناب از
آن و از سایرین به تبع هفتم آنکه اثبات توقف رستگاري را بر اجتناب از آن نموده است بالاستقلال و از سایرین به تبع هشتم
مخصوص بذکر فرموده است آن و قمار را در اینکه آیه براي اشاره بآنکه مقصود اصلی از آیه قبل آندو بوده و ذکر انصاب و از لام
براي تشبیه شرب خمر بوده به بتپرستی و تشبیه قمار به تقسیم با تیرها در کفر و حرمت چنانچه در حدیث نبوي است که شارب
[ خمر مانند بتپرست است نهم آنکه تقدیم نموده است ثانیا خمر را بر میسر براي اهتمام بذکر و اشاره بآنکه مانعیت [ صفحه 266
آن از ذکر خدا و نماز بیشتر از قمار است چنانچه تخصیص داده است نماز را از بین افراد ذکر بذکر براي آنکه نماز عمود دین و
مانع از آن مانند مانع از اصل دین است دهم آنکه امر بباز ایستادن را بصورت استفهام فرموده براي اشاره بآنکه با اینهمه تأکیدات و
بیان حکم و مصالح اجتناب دیگر حجت تمام است و جاي عذري براي ترك امتثال باقی نمانده است و اینکه خود تأکیدي است
ابلغ از تمام تأکیدات ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 92
اشاره
139- وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احذَرُوا فَإِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّما عَلی رَسُولِنَا البَلاغ المُبِین [ 92 ] -قرآن- 1
ترجمه
اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر را و حذر کنید پس اگر رو گردان شوید پس بدانید جز اینکه نیست که بر پیغمبر ما
رساندن است آشکار.
تفسیر
گفتهاند براي تأکید نواهی سابقه و بیان اتحاد اطاعت پیغمبر [ص] با اطاعت خدا است و ایجاب حذر از مخالفت عقل و شرع است و
آنکه ضرر مخالفت عائد مخالف میشود نه پیغمبر [ص] چون او بوظیفه خود عمل فرموده است چنانچه در کافی از حضرت صادق
[ع] در ذیل اینکه آیه نقل نموده است که فرمود قسم بخدا هر کس بهلاکت رسیده تاکنون و برسد بعد از اینکه تا زمان قیام قائم ما
صفحه 339 از 656
براي ترك ولایت و انکار حق ما است پیغمبر [ص] از دنیا نرفت تا حق ما را بگردن مردم ثابت و لازم فرمود ولی خدا هر کس را
بخواهد براه راست هدایت میفرماید ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 93
اشاره
لَیسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات جُناح فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات ثُم اتَّقَوا وَ آمَنُوا ثُم اتَّقَوا وَ أَحسَ نُوا
229- وَ اللّه یُحِبُّ المُحسِنِینَ [ 93 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست بر آنانکه ایمان آوردند و بجا آوردند کارهاي شایسته را گناهی در آنچه خوردند وقتی که پرهیزکار شدند و ایمان آوردند و
بجا آوردند کارهاي شایسته را پس پرهیزکار شدند و ایمان آوردند پس پرهیزکار شدند و نیکی کردند و خدا دوست دارد
نیکوکاران را.
تفسیر
طعم اعم از خوردن و آشامیدن است و گفتهاند مراد تناول اشیاء لذیذه است و در مجمع از تفسیر اهل بیت علیهم السّلام نقل نموده
که مراد تناول حلال است و قمی ره فرموده چون آیه تحریم شراب نازل شد مردم عرض کردند یا رسول اللّه کسانیکه از ما بفیض
شهادت [ صفحه 267 ] رسیدند شراب میخوردند با آنکه خداوند آن را پلید و از عمل شیطان خوانده و حضرتت فرمودید در باره
آن آنچه فرمودید پس حال آنها چگونه خواهد بود و خداوند اینکه آیه را نازل فرمود در باره کسانیکه پیش از تحریم خمر فوت
کرده بودند و جناح بمعنی گناه است و آن براي کسانی است که بیاشامند شراب را بعد از تحریم نه قبل از آن و بعضی گفتهاند
گناه نیست بر اهل ایمان و اعمال صالحه در آنچه تناول نمایند از چیزهائی که حرام نیست در وقتی که بپرهیزند از محرمات و ایمان
بیاورند و اعمال شایسته بنمایند یعنی ثابت بمانند بر ایمان و اعمال شایسته پس بپرهیزند از چیزهائی که حرام نماید خداوند بر آنها
بعد از اینکه مانند شراب و ایمان بیاورند بعد از تحریم آن پس بپرهیزند یعنی مستمر بمانند بر پرهیز از معاصی و احسان نمایند یعنی
بگردند پی کارهاي خوب و مشغول آنها شوند فیض ره فرموده چون از براي هر یک از ایمان و تقوي درجات و منازلی است
بطریقیکه از ائمه علیهم السلام وارد شده است دور نیست که تکرار ایمان و تقوي در آیه اشاره بآن درجات و منازل باشد چنانچه در
کافی از حضرت صادق [ع] روایت نموده است که ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلی دارد که بعضی از آنها تام است در
نهایت تمامیت و بعضی ناقص است و نقصش واضح است و بعضی داراي مزیّت و رجحان است و از حضرت باقر [ع] روایت شده
است که اهل ایمان در منازل آن سیر مینمایند بعضی یک منزل طی نمودند بعضی دو منزل بعضی سه منزل بعضی چهار بعضی پنج
برخی شش و برخی هفت اگر بخواهی تحمیل نمائی بر کسیکه در منزل اول است تکلیف کسی را که در منزل دوم است طاقت
ندارد و همچنین قوت ندارد کسیکه در منزل دوم است بر اداء تکلیف منزل سوم حدیث مفصّل است و در خاتمه فرموده از اینقرار
است درجات اهل ایمان و در مصباح الشّریعه از آنحضرت نقل نموده که تقوا بر سه قسم است یکی تقواي در راه خدا و آن ترك
حلال است چه رسد بشبهه و آن تقوي خاص الخاص است دیگر تقواي از خدا و آن ترك شبهات است چه رسد بحرام و آن تقواي
صفحه 340 از 656
خاص است سوم تقواي از ترس عقاب و آن ترك حرام است و تقواي عام مثل اینکه مراتب تقوي با اهل ایمان مثل نهر آبی است
که در کنار آن درختهاي گوناگون روئیده باشد که هر یک از آنها بر حسب جوهر و طبع خودشان از آن آب بهرهمند میشوند و
بارور میکردند و مردم از آنها بحسب قدر و قیمت آنها و میوههاشان استفاده مینمایند و مثل [ صفحه 268 ] طبایع آندرختها مثل
مقدار ایمان مردم است پس هر کس درجه ایمان او بالاتر است و صفاي روح او زیادتر تقواي او بیشتر است و هر کس تقواي او
زیادتر است عبادت او خالصتر است و هر کس عبادت او خالصتر بخدا نزدیکتر است و بنظر حقیر تمام اینکه فرمایشات بجاي
خود صحیح است ولی ربطی بظاهر آیه شریفه ندارد ظاهر آیه شریفه آنستکه نیست بر کسانیکه ایمان آوردند و اعمال صالحه
نمودند گناهی در آنچه تناول نمایند از اشیاء حلال چون آنها پس از آنکه شنیدند پیغمبري مبعوث شده از خدا ترسیدند و آمدند
معجزات با هرات او را دیدند و ایمان آوردند و اعمال شایسته هم نمودند و در نتیجه ملکه راسخه تقوي و درجه کامله ایمان براي
آنها پیدا شد که دیگر هیچ معصیتی از آنها بروز نکرد و در نتیجه بکمال تقوي رسیدند که علاوه بر ترك معاصی اعم از فعل حرام
و ترك واجب نیکی نمودند در باره خودشان بفعل مستحبات و در باره غیر بانواع خیرات و محبوب خدا شدند پس گناه آنها از
ابتداء ورود در اسلام تا انتهاء ترقیات خودشان کجا بوده آیا معنی دارد کسیکه حلال تناول نماید گناه کار باشد و بنابر اینکه مراد از
ذکر ایمان و اعمال صالحه اشاره بصاحبان آنها است و مراد از تکرار آن باسبق ذکر تقوي بیان حالات و ترقیات ایشان است از ابتداء
ورود در اسلام تا انتهاي آن و تقواي اول قبل از ایمان است و نتیجه آن ایمان و اعمال صالحه و نتیجه آنها کمال تقوي است و نتیجه
آن کمال ایمان و نتیجه آن اکملیّت تقوي و نتیجه آن احسان بخلق خدا و نتیجه آن محبوبیت نزد خدا و خلق است و مقصود از بیان
حالات آنستکه معلوم شود در خلال اینکه احوال هیچ جا گناهی نیست و خوردن حلال با اعلی مراتب تقواي هم منافات ندارد و
جمعا هفت مقام است سه مرتبه تقوي و دو درجه ایمان میان آن سه و دو مقام احسان و محبوبیت که مرتب بر یکدیگر است و
بملاحظه فصل ایمان مرتبه دوم و سوم تقوي به ثم عطف شده است و بنابر آنچه بیان شد در آیه اشتراطی نیست تا اشکالیکه از سید
مرتضی ره در اینکه مقام نقل نمودهاند محتاج بجواب باشد با آنکه اگر مراد اشتراط نفی گناه از تناول اشیاء حلال باشد بتقوي که
اجتناب از حرام است آنهم مانند اشتراط بایمان و عمل صالح است که مسلما شرط نیست و اگر مراد اشتراط نفی گناه باشد از کلیّه
مطعومات باجتناب از حرام آنها که توضیح واضح است در هر حال معلوم است که کلمه اذا خارج از معنی شرط است چون تضمن
اذا معنی شرط را دائمی نیست و إبن هشام در معنی اللبیب بیان [ صفحه 269 ] نموده است و اشکال ایشان که مفسرین متعرض
شدهاند وارد نیست تا محتاج بجواب باشد لذا ما از بیان آن صرف نظر مینمائیم و آنکه در روایت اخیره یکی از مراتب تقوي را
ترك حلال قرار داده بود مراد آن نیست که اطعمه حلال را هم تناول ننمایند یا ملتزم بترك آنها شوند چنانچه در ذیل آیه شریفه یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات ما أَحَل اللّه لَکُم و آیه بعد از آن در اینکه سوره بیان شد بلکه مراد آنستکه حلال ذاتی را هم
بعنوان رجحان عقلی یا شرعی که عارض آن میشود بجا آورند مثلا غذا بخورند براي تقویت بدن که موّفق بعبادت و خدمت بشرع
و خلق شوند و لباس بپوشند براي حفظ بدن خودشان و نیل باغراض حسنه مرتّبه بر آن و تفریح نمایند براي رفع کسالت و کدورت
و حصول نشاط در فهم معانی دقیقه علمیّه و امثال اینها خلاصه آنکه تمام افعال آنها یا واجب باشد یا مستحب بعنوان خصوصی یا
427- عمومی و الا معلوم است که ترك جمیع محلّلات مقدور نیست و اللّه اعلم .. -قرآن- 344
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 94
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبلُوَنَّکُم اللّه بِشَیءٍ مِنَ الصَّیدِ تَنالُه أَیدِیکُم وَ رِماحُکُم لِیَعلَمَ اللّه مَن یَخافُه بِالغَیب فَمَن اعتَدي بَعدَ ذلِکَ فَلَه عَذابٌ
صفحه 341 از 656
219- أَلِیم [ 94 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید هر آینه میآزماید شما را خدا بچیزي از شکار که میرسد بآن دستهاي شما و نیزههاتان تا مشاهده
نماید خدا آنرا که میترسد از او در نهانی پس کسیکه تعدي نماید بعد از اینکه پس از براي او است عذابی دردناك.
تفسیر
قمی ره فرموده که اینکه آیه در غزوه حدیبیّه نازل شد که خداوند صید را براي مسلمانان جمع فرمود پس داخل شدند در بساط
آنها و در کافی از حضرت صادق [ع] نقل نموده که جمع شد شکار از هر جا براي مسلمانان و نزدیک شدند بایشان تا بیازماید
خداوند مسلمانان را بآنها و در چند روایت بیان شده است که آنچه دست آنها بآن میرسید تخم و جوجه پرندگان و بچه حیوانات
صحرائی بود و آنچه نیزه آنها بآن میرسید شکارهاي بزرگ بود حقیر عرض میکنم غزوه حدیبیّه در سال ششم هجرت روي داد و
آن در واقع غزوه نبود زیرا پیغمبر اکرم [ص] در آنسال عازم جنگ نبود بلکه بقصد زیارت بیت اللّه و اداء عمره حرکت فرموده بود
نهایت آنکه کفّار قریش تصور کردند آنحضرت براي فتح مکّه حرکت فرموده و مانع از ورود آنحضرت و مسلمانان شدند و پیغمبر
[ص] مصلحت را در مصالحه با آنها دید و در نزدیک حدیبیّه که چاهی است در حوالی مکه معظمه با آنها صلح فرمود با شرائطی
که در کتب تواریخ ذکر شده است و [ صفحه 270 ] پس از زیارت مراجعت به مدینه فرمود و در آنسال چون مسلمانان لباس احرام
پوشیدند خداوند خواست آنها را امتحان کند بچیز کوچکی بالنسبه بجان و مال زیرا امتحان بزرگ و کوچک هر کدام در محلّ
خود لازم است چون بسا اشخاص از امتحان بزرگ خوب بیرون نمیآیند ولی از امتحان کوچک بیرون میآیند البته آنها باید مزیّتشان
بر کسانیکه از امتحان کوچک هم بیرون نمیآیند ثابت شود و مردم بدانند چه کسی از خداوندي که غائب از انظار است یا عذاب او
که مخفی از ابصار است میترسد در خفیه مانند آشکار و چون یکی از فوائد امتحان تمیز مطیع از عاصی در خارج است بعضی علم
را در آیه شریفه به تمیز تفسیر نمودهاند و بنظر حقیر چون صفحه خارج یکی از مراتب علم الهی است کلمه لیعلم در آیه به معنی
خود باقی است و اشکال حدوث صفاتی لازم نمیآید زیرا اینکه علم غیر از آن علم قدیم ازلی است که عین ذات است لذا گفتهاند
آن قضا است و اینکه قدر و بعضی براي رفع اشکال قائل بحذف مضاف براي لفظ جلاله شدهاند و آنرا کلمه اولیاء دانستهاند و اهل
دقت میدانند که اشکالی نیست در هر حال خداوند امتحان فرمود مسلمانانرا بتمکن تام و تمام از صید خشکی چنانچه امتحان فرمود
بنی اسرائیل را بتمکن تام و تمام از صید دریا و نهی فرمود اینکه امت را در حال احرام چنانچه نهی فرمود آن امت را در روز شنبه و
کسیکه تجاوز نماید از حدود الهی بعد از بیان آن مستحق عذاب الیم است در دنیا و آخرت بتعزیر و آتش جهنم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 95
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنتُم حُرُم وَ مَن قَتَلَه مِنکُم مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثل ما قَتَلَ مِنَ النَّعَم یَحکُم بِه ذَوا عَدل مِنکُم هَدیاً بالِغَ
الکَعبَۀِ أَو کَفّارَةٌ طَعام مَساکِینَ أَو عَدل ذلِکَ صِ یاماً لِیَذُوقَ وَبالَ أَمرِه عَفَا اللّه عَمّا سَلَفَ وَ مَن عادَ فَیَنتَقِم اللّه مِنه وَ اللّه عَزِیزٌ ذُو انتِقامٍ
408- 95 ] -قرآن- 1 ]
صفحه 342 از 656
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید نکشید شکار را با آنکه شما محرم باشید و کسیکه بکشد آنرا از شما عمدا پس جزائی است مانند آنچه
کشته باشد از شتر و گاو و گوسفند که حکم کند بآندو نفر داراي عدالت از شما در حالیکه قربانی و اصل بکعبه باشد یا کفارهئی
است خوراك مسکینان یا برابر آن روزه تا بچشد نتیجه بد کارش را عفو فرمود خدا از آنچه گذشت و کسیکه بازگشت کند پس
[ انتقام میکشد خدا از او و خدا قوي صاحب انتقام است . [ صفحه 271
تفسیر
خداوند نهی فرموده از کشتن شکار در حال احرام و چون نهی وقتی حسن دارد که بچیزي تعلق پیدا کند که مردم بالطبع مرتکب
میشوند اکثر فقهاء امامیه اختصاص دادهاند حرمت را بحیوانات حلال گوشت زیرا از شکار حیوان حرام گوشت در حال احرام
مسلمانان بالطبع اجتناب مینمودند و چندان حاجتی بنهی نداشتند علاوه بر آنکه حیوانات حرام گوشت نوعا درنده و گزندهاند و قتل
آنها جائز بلکه در صورت خوف اضرار واجب است و چون شکار صادق نیست مگر بر حیوان غیر اهلی فرمودهاند آنچه حرام است
قتل حیوان وحشی اصلی است و کشتن امثال شتر و گاو و گوسفند و مرغ خانگی که اهلی باشند و بواسطه عوارض خارجی وحشی
شده باشند جائز است و از حیوانات حرام گوشت کشتن روباه و خرگوش و سوسمار و موش صحرائی و خارپشت جائز نیست و
احوط اجتناب از قتل مطلق حیوان وحشی صحرائی است خواه حرام گوشت باشد خواه حلال گوشت مگر در صورت خوف ضرر از
آنها که مسلما جائز است و در اینکه مقام روایات زیادي وارد شده است که حاصل آنها همان است که بیان گردید و کسیکه بکشد
صیدي را که کشتن آن جائز نباشد پس جزاء او و کفاره عملش گفتهاند آنستکه حیوانی از جنس شتر و گاو و گوسفند که شامل بز
هم میشود بکشد که دو نفر شاهد عادل شهادت بدهند که اینکه فدا مانند آن صید است در خلقت و بنظر حقیر باید کفاره بدهد که
پیغمبر [ص] یا امام [ع] حکم نمایند بآنکه تدارك گناه او بآنست و ثواب آن بمیزان و مانند گناه قتل آنحیوانی است که کشته است
از جنس انعام یعنی حیوانات چرنده چنانچه در ذیل آیه اول اینکه سوره بیان شد و بنابر اینکه من النعم بیان ما قتل میباشد نه مثل که
مفسّرین گفتهاند و مؤید اینکه معنی است آنکه قتل حیوانات درنده کفاره ندارد اجماعا خواه رونده باشند و خواه پرنده و آنچه
شهادت دو عادل در آن معتبر است اموري است که محسوس و مشاهد باشد و در امور حدسیّه نظریّه شهادت عادل معتبر نیست و
مماثلت حیوانی با حیوانی اگر محسوس باشد که حاجت باستشهاد نیست و اگر معقول باشد که شهادت در آن معتبر نیست علاوه بر
آنکه خداوند تعیین مثل را موکول بحکم دو نفر عادل فرموده و وظیفه عادل شهادت است نه حکم و آن از وظائف پیغمبر [ص] یا
امام [ع] یا نائب او است و ظاهر از هر وصفی واقعی آنست و عادل کامل واقعی معصوم است و سایر عدول عادل ظاهري هستند زیرا
راهی براي احراز عدالت واقعیه حقیقیه جز ادله عصمت نیست و باین [ صفحه 272 ] جهت هر حیوانیکه کفاره آن بحکم معصوم [ع]
بطور خصوص یا عموم تعیین شده است فقهاء امامیه بر طبق آن فتوي دادهاند و در مواردیکه تعیین نشده است فرمودهاند باید قیمت
آنرا بدهد براي آنکه رجوع بقیمت هم در روایت صحیحه از معصوم [ع] رسیده است پس تعیین مثل یا قیمت با پیغمبر [ص] یا امام
[ع] است و بعادل ظاهري مربوط نیست چنانچه در تهذیب از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که عدل پیغمبر خدا است و بعد از
او امام است که حکم جزاء صید را میفرماید و او است مراد بصاحب عدالت پس وقتی که دانستی حکم پیغمبر [ص] و امام [ع] را
کافی است براي تو دیگر از کسی سؤال منما و در بعضی از روایات اشاره شده است بآنکه رسم الف در کلمه ذوا عدل از خطاء
کتّاب است گفته اند چون اگر الف ثابت باشد دلالت دارد بر آنکه حاکم باید دو نفر باشد با آنکه مسلما حکم پیغمبر [ص] یا امام
[ع] هر یک بتنهائی کافی است چون در هر عصري حاکم یکنفر است و آن یا پیغمبر است یا امام حقیر عرض میکنم در ذیل آیه
صفحه 343 از 656
شریفه انّما ولیّکم اللّه بیان شد که ولایت امام در زمان پیغمبر در رتبه خود محفوظ است و معلوم است هر حکمی از پیغمبر صادر
شود امام هم بر طبق آن حکم مینماید پس اگر الف ثابت هم باشد محذوري ندارد با آنانکه ائمه اطهار علیهم السلام امر فرمودهاند
که قرآن را بطریق متعارف قرائت نمائید و بر طبق آن عمل کنید علاوه بر اینکه ظاهر آیه شریفه آنستکه حاکم دو عادل است نه
آنکه باید دو عادل باشد و اینکه منافی نیست با آنکه هر یک در یک زمان باشد و بمقتضاي روایات فرقی نیست در وجوب کفاره
بین عمد و سهو و خطا و نسیان و جهل در مرتبه اول و در صورت تکرار اگر عالم و عامد باشد کفاره ندارد چون گناهش زیادتر از
آنستکه باداء کفاره تدارك شود و باید مورد انتقام الهی واقع شود و اگر عالم و عامد نباشد مانند دفعه اول است باید کفاره بدهد
اگر چه بعضی از فقهاء قائل به ثبوت کفاره شدهاند مطلقا ولی اقوي و اشهر همان است که عرض شد و بنابر اینکه قید عمد در آیه
شریفه بملاحظه دفعه دوم است که انتقام مخصوص بارتکاب عمدي است و با سایر اقسام ارتکاب فرق دارد اگر چه گفتهاند
بملاحظه شأن نزول آیه است که در بدو امر در باره متعمّد نازل شده است و بنظر حقیر اعتبار مفهوم وصف وقتی است که اگر ذکر
آن براي اثبات حکم مخالف نباشد کلام لغو شود و در جائیکه از براي قید نکته تصور بشود وصف مفهوم ندارد مثلا اگر بگویند
مرد عالم را اکرام کن دلالت ندارد بر آنکه مرد غیر عالم [ صفحه 273 ] را اکرام مکن زیرا ممکن است ذکر علم براي ترغیب باکرام
عالم باشد نه براي اثبات عدم وجوب اکرام غیر عالم و در آیه شریفه علاوه بر آنکه صید غالبا از روي عمد واقع میشود و اصولیون
گفتهاند در صورتی که قید غالبی باشد وصف مفهوم ندارد ممکن است ذکر قید براي ترغیب بجز او کفاره باشد چون کسیکه عمدا
گناهی بنماید بیشتر مناسب است که در مقام تدارك برآید و نیز انتقام الهی و عصیان مخصوص بعامد است که شامل جاهل مقصر
هم میشود پس نکته ذکر عمد در دفعه اول ترغیب بکفاره است و بیان اختصاص گناه که لفظ جزا مشعر بآنست بعامد و در دفعه
دوم بیان اختصاص جزاء عامد است بانتقام که مشعر باثبات کفاره است براي غیر آن [دقّت لازم است] در هر حال آن حیوانیکه
براي فداء معیّن شده است اگر صیاد محرم باحرام حج باشد باید در منی بکشد و اگر محرم باحرام عمره باشد باید در مکه بکشد و
در هر صورت گوشت آنرا باید تصدق بفقراء نماید و از براي هر یک از انعام که براي کفاره تعیین شده است بدل مخصوصی از
طعام در صورت عجز از مبدل معیّن فرمودهاند و در صورت عجز از طعام ایام معدودي روزه تعیین نمودهاند و در بعضی از موارد
بدل را استغفار قرار دادهاند مثلا در قتل شترمرغ گفتهاند باید شتر نحر نماید و در صورت عجز باید شصت مسکین طعام دهد و در
صورت عجز باید شصت روز روزه بگیرد و در گاو وحشی گفتهاند باید گاو اهلی ذبح نماید و در صورت عدم امکان سی نفر طعام
دهد و اگر مقدورش نباشد سی روز روزه بگیرد و در آهو باید گوسفند قربانی نماید و اگر ممکن نشود ده مسکین اطعام کند و اگر
نتوانست ده روز روزه بگیرد و همچنین در قتل روباه و خرگوش و امثال کبوتر از پرندگان حلال گوشت و در صید سنگخوار و
درّاج و اشباه آن گفتهاند باید برّه قربانی نماید و در قتل سوسمار و خارپشت و موش صحرائی بزغاله و در گنجشک و قبرّه و سنگانه
یک چارك طعام گفتهاند باید بدهد و بدل کمتر از گوسفند را استغفار و توبه قرار دادهاند و در مواردیکه بدل قربانی اطعام مینماید
گفتهاند قیمت قربانی را در گندم تعیین نماید و بعدّه فقرائی که در مقابل آن قربانی تعیین شده نفري دو مد که تقریبا نیم من تبریز
است بدهد اگر زیاد آمد بقیه از آن خودش است و اگر کم آمد ضرري بر او وارد نمیآید و در صورت عجز از روزهاش بهمان
اندازه کم میشود خلاصه آنکه هر یک روز روزه بدل نصف صاع است و تمام اینکه خصوصیات بمقتضاي روایات ائمه اطهار [
صفحه 274 ] علیهم السلام است که دلالت دارد بر آنکه تعیین مثل و ترتیب کفارات اختیارش با معصوم است و مقصود از مماثلت
همانستکه بدوا عرض شد نه آنچه مفسرین ذکر فرمودهاند و باید در اینکه باب بکتب فقهیه مراجعه شود که احکام و شرائط کفارات
و ترتیب آنها مفصلا ذکر شده است و ظاهر آیه شریفه اگر چه تخییر است بین قربانی و اطعام و روزه ولی چون مقدار طعام بیان
نشده و مقدار روزه در معادل آن تعیین شده و قبلا اهتمام بحکم هدي و احاله آن بمعصوم شده مشعر است که اصل قربانی است و
اطعام بدل آن و روزه بدل اطعام است و بیان همه با معصوم است و ظاهر اخبار ترتیب است چنانچه ذکر شد و بنابر اینکه کلمه او
صفحه 344 از 656
براي تقسیم و تنویع است و اکثر فقها فتوي بترتیب دادهاند و احتیاط طریق نجات است و اللّه الموفق للصواب ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 96
اشاره
أُحِل لَکُم صَ یدُ البَحرِ وَ طَعامُه مَتاعاً لَکُم وَ لِلسَّیّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیکُم صَ یدُ البَرِّ ما دُمتُم حُرُماً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي إِلَیه تُحشَرُونَ [ 96 ] -قرآن-
184-1
ترجمه
حلال شد براي شما شکار دریا و خوراك آن تا مورد انتفاع باشد براي شما و براي قافله و حرام شد بر شما شکار بیابان مادامیکه
باشید احرام داران و بترسید از خدائی که بسوي او محشور میشوید.
تفسیر
خداوند پس از تحریم صید صحرائی در آیه سابقه تحلیل فرمود صید دریائی را و آن هر حیوانی است که تخم و جوجه در آب
میگذارد اگر چه در خشکی زیست کند و عکس آن حیوان صحرائی است که در خشکی تخم و جوجه میگذارد اگر چه در نیزار و
مردابها زیست کند چنانچه از حضرت صادق [ع] روایت شده است و فرق نیست در حلیت میان محرم و محل چنانچه فرق است در
حرمت میان آندو و حل و حرم و چون ظاهر صید شکار کردن بود خداوند تصریح فرمود در اینکه آیه بحلیت خوردن گوشت
شکار دریائی و حرمت خوردن گوشت شکار صحرائی از حیواناتی که قبل از احرام حلیت گوشت آنها معلوم شده بود که از
حیوانات دریائی منحصر در ماهی فلس دار است و چون نتیجه حلیت را بیان فرمود که براي آنستکه از خوردن تازه آن و بردن
خشک نمکین که مراد از طعام است براي توشه راه مسلمانان و قافله اسلامی بهرهمند شوند معلوم شد که شکار در اینجا اعم از
شکار نمودن و خوردن است و باین جهت تکرار فرمود حرمت شکار صحرائی را در حال احرام تا معلوم شود بر اهل نظر که آنهم
اعم است از [ صفحه 275 ] کشتن و زدن و خوردن و بردن و خریدن و فروختن و اعانت نمودن و اشاره کردن و هر گونه تصرفات
در آن و بازگشت همه بخداوند است پس او است سزاوار بتقوي و ترس نه غیر او ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 97
اشاره
جَعَلَ اللّه الکَعبَۀَ البَیتَ الحَرامَ قِیاماً لِلنّاس وَ الشَّهرَ الحَرامَ وَ الهَديَ وَ القَلائِدَ ذلِکَ لِتَعلَمُوا أَن اللّهَ یَعلَم ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرضِ
242- وَ أَن اللّهَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 97 ] -قرآن- 1
ترجمه
قرار داد خدا کعبه را که خانه محترم است قوام امر مردم و ماه حرام و قربانی بیقلاده و با قلاده را اینکه براي آنستکه بدانید که خدا
صفحه 345 از 656
میداند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و آنکه خدا بهمه چیز دانا است.
تفسیر
خداوند کعبه را که خانه محترم الهی است و احترامات آن اعم از واجب و مستحب در کتب فقهیه ذکر شده است و ضروري دین
اسلام است و ماه ذو الحجه را که مهمتّرین ماههاي حرام است و قربانی را که برسم هدیه به پیشگاه الهی حاضر مینمایند خواه
قلادهدار باشد خواه بیقلاده موجب قوام امر معاش و معاد اهل اسلام قرار داد چون زیارت آنرا بر هر مسلمان مستطیع در مدت عمر
یکمرتبه واجب و بر عموم اهل اسلام مستحب فرموده و باین وسیله تأمین فرموده مصالح اجتماعی و انفرادي و سیاسی و اقتصادي و
دینی و دنیوي آنها را که در سالی یکمرتبه در موعد مخصوص مسلمانان در مکان مخصوص جمع شوند و باین وسیله با یکدیگر
آشنا و موءتلف و مأنوس کردند و براي العین مشاهده نمایند که همه تابع یک پیغمبر و یک کتاب و معترف بیک خدا و یک قبله و
یک دینند و اگر محتاج شوند که با یکدیگر متحد شوند در دفع اعداء دین اتحاد و اتفاق نمایند و اهل آنجا را که بواسطه فقدان
وسائل طبیعی ارتزاق در مضیقه معاشند از منافع خودشان بهرهمند نمایند با آنکه آن بیت از قدیم مزار و معبد انبیاء عظام و مورد
توجه ربوبی بوده و موطن پیغمبر اکرم [ص] و مولد ولی مکرم شده لذا زیارتش موجب برآمدن حاجات و غفران سیئات و ارتفاع
درجات است و کسی تا باسرار حج که بیانش در اینکه مختصر نگنجد واقف نشود نمیداند احاطه علمی خداوند بمصالح بندگان
چه اندازه است و وقتی دانست میداند که خداوند متعال عالم است بتمام موجودات آسمانی و زمینی و مصالح آنها و میداند که هیچ
[ چیز از احاطه علمی خداوند خارج نیست. [ صفحه 276
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 98
اشاره
81- اعلَمُوا أَن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب وَ أَن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 98 ] -قرآن- 1
ترجمه
بدانید که خدا سخت عقوبت است و همانا خدا آمرزنده مهربان است.
تفسیر
مؤمن همیشه باید بین خوف و رجا باشد و بترسد از عقوبت الهی که اشد عقوبات است و امیدوار باشد بمغفرت و رحمت خداوند
که سبقت دارد بر غضب او تا از ترس خدا معصیت از او سر نزند و اگر سر زد نگوید منکه جهنّمی شدم پس هر چه دلم میخواهد
بکنم بلکه امیدوار برحمت و مغفرت خدا باشد و توبه کند و بداند که خدا چنانست که از زبان او گفتهاند: باز آ باز آ هر آنچه
هستی باز آ || گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ اینکه درگه ما درگه نومیدي نیست || صد بار اگر توبه شکستی باز آ از پیغمبر
[ص] نقل نمودهاند که اگر خوف و رجاء مؤمن را با ترازو بسنجند یک میزان باشد و در توحید از حضرت صادق [ع] نقل نموده که
آنحضرت از اباء گرام خود نقل فرمود از پیغمبر [ص] از جبرئیل از خداوند جلیل که کسیکه گناهی نماید خواه کوچک باشد خواه
بزرگ با آنکه بداند که حق من است یا او را عذاب کنم یا عفو نمایم عفو مینمایم او را ..
صفحه 346 از 656
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 99
اشاره
94- ما عَلَی الرَّسُول إِلاَّ البَلاغ وَ اللّه یَعلَم ما تُبدُونَ وَ ما تَکتُمُونَ [ 99 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست بر پیغمبر مگر رساندن و خدا میداند آنچه را آشکار میکنید و آنچه را پنهان میدارید.
تفسیر
وظیفه پیغمبر [ص] اداء رسالت و بیان صلاح و فساد امور و ثواب و عقاب آنها است و پس از اینکه حجّت از طرف خداوند بر خلق
تمام میشود و دیگر عذري در ترك طاعت و فعل معصیت براي بندگان باقی نمیماند و خداوند عالم است بهر خیر و شریکه از آنها
صادر و ظاهر شود و هر نیت و عقیدت حسنه و سیّئه که در کمون خاطر و سریر قلب داشته باشند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 100
اشاره
151- قُل لا یَستَوِي الخَبِیث وَ الطَّیِّب وَ لَو أَعجَبَکَ کَثرَةُ الخَبِیث فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الَألباب لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 100 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو یکسان نیست پلید و پاکیزه اگر چه بشگفت آورد ترا زیادي پلید پس بترسید از خدا اي صاحبان خردها باشد که شما رستگار
[ شوید . [ صفحه 277
تفسیر
اعتبار بر سنجیدن قدر و قیمت و مقام و منزلت هر موجودي خواه از نفوس باشد خواه از اعمال خواه از اموال بکثرت و قلّت آن
نیست بلکه بشرافت و خسّت و کمال و نقص و جودت و ردائت آن است اگر چه در بدو نظر کثرت شگفتآور و فریبنده است ولی
با اندك توجهی واقع مکشوف و حقیقت بروز مینماید پس باید شخص از خداوند بترسد و گول ظاهر مجامع باطله و زیادي اتباع
هوا و هوس را نخورد و بمیزان عقل قدر و وزن اشخاص و اشیاء را معلوم نماید و خوب را از بد تمیز دهد و پاکیزه کم را بر پلید
بسیار اختیار نماید تا برستگاري فائز آید ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 101
اشاره
صفحه 347 از 656
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسئَلُوا عَن أَشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم وَ إِن تَسئَلُوا عَنها حِینَ یُنَزَّل القُرآن تُبدَ لَکُم عَفَا اللّه عَنها وَ اللّه غَفُورٌ حَلِیمٌ
203- 101 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید سؤال منمائید از چیزهائی که اگر آشکار شود براي شما بد آید شما را و اگر سؤال نمائید از آنها
هنگامیکه فرستاده میشود قرآن آشکار شود براي شما عفو فرمود خدا از آن و خدا آمرزنده بردبار است.
تفسیر
سؤال اگر از احکام و موضوعات شرعیه باشد بیانش بر شارع لازمست و اگر از احکام عقلیه و موضوعات خارجیّه باشد بیانش لازم
نیست و سؤال از موضوعات شرعیه و احکام آن نوعا موجب تکلیف زائد براي مکلّف است و البتّه انسان از تکلیف زائد بالطبع بدش
میآید مثلا اگر پیغمبر [ص] فرمود نماز بخوانید و صدقه بدهید اگر سؤال نشود مکلف میتواند باداء کمتر عملی که اسم نماز بر آن
صادق است اکتفا نماید آنهم در مدت عمر یکمرتبه و همچنین بتصدّق کمتر چیزیکه مالیّت داشته باشد و اگر سؤال نماید چه بدهم
و چه قدر بدهم و بکه بدهم و چند مرتبه بدهم و چند رکعت نماز بگذارم ممکن است اسباب زحمت شود و خداوند چون ارحم
الراحمین بر بندگان است و آسایش آنها را طالب است و آنچه را صلاح آنها است بموقع بیان میفرماید اوّلا نهی فرموده بطور کلّی
که از چیزهائی که اگر جوابش گفته شود ممکن است بدتان بیاید سؤال مکنید ثانیا بیان فرموده مواردیرا که جواب آن لازم است
داده شود و آن موضوعات و احکام قرآن است که معمولا بعد از نزول از آنها سؤال میشود تا معلوم شود که در اطراف آنها نباید
بهیچ وجه سؤال نمود زیرا در قسم اوّل ممکن است وقتی پیغمبر [ص] به بیند جوابش براي طرف [ صفحه 278 ] بد است ندهد ولی
در قسم دوم چون بیانش از وظائف شارع است اگر تکلیف زائدي باشد باید بفرماید و اگر بفرماید اسباب زحمت میشود گذشته از
آنکه سؤال زیادي اسباب اذیّت مسئول است و ایذاء غیر حرام است و تدارکش بآنستکه غیر راضی شود و خدا عفو فرماید و در
مجمع از حضرت امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که یکروز پیغمبر [ص] پس از خطبه فرمود خداوند بر شما واجب فرموده است حج را
عکاشۀ بن محصن و در روایتی سراقۀ بن مالک عرض کرد آیا در هر سال پیغمبر [ص] جواب نفرمود و او مکرّر کرد تا دفعه سوم
که پیغمبر [ص] فرمود واي بر تو از کجا دانستی که من نمیگویم بلی و اللّه اگر بگویم بلی واجب میشود و اگر واجب شود
استطاعت ندارید و اگر ترك کنید کافرید پس واگذارید مرا از آنچه واگذاردم شما را همانا هلاك شدند کسانیکه پیش از شما
بودند براي سؤال زیادشان و مراجعه زیاد به پیغمبران پس وقتی امر کردم شما را بچیزي اتیان نمائید هر قدر استطاعت دارید و وقتی
نهی نمودم شما را از چیزي اجتناب نمائید از آن حقیر عرض میکنم اشاره است بسئوالات بنی اسرائیل در قضیه گاو و امثال آن و
ناظر بجهت دوم است که سؤال از اموري است که بیانش وظیفه شارع است ولی اتفاقا راجع بحج تکلیف زائدي نبوده که بواسطه
سؤال اقتضا براي بیانش موجود شود و از انس بن مالک روایت نمودهاند که اصحاب از پیغمبر [ص] زیاد سؤال نمودند پس
آنحضرت غضبناك بمنبر برآمد و فرمود سؤال کنید و اللّه تا اینجا نشستهام هر چه بپرسید جواب میدهم پس عبد اللّه بن حذافه که
مردم در نسب آن طعن میزدند عرض کرد اي پیغمبر خدا بفرما پدر من کیست حضرت فرمود حذافۀ بن قیس مرد دیگري عرض
کرد پدر من کجا است فرمود در آتش پس عمر برخواست و پاي پیغمبر [ص] را بوسید و معذرت خواست و حضرت ساکت شد و
اینکه آیه نازل گردید و قمّی ره از حضرت باقر [ع] روایتی نقل نموده که اجمالش آنستکه بین صفیّه عمه پیغمبر [ص] و عمر
مشاجره شده بود که در ضمن آن عمر گفته بود قرابت تو با پیغمبر [ص] براي تو نفعی ندارد و صفیه در آن ایام پسرش فوت شده
صفحه 348 از 656
بود از اینکه معنی هم متأثر شد و خدمت پیغمبر [ص] رسید و واقعه را عرض کرد و گریه نمود پس پیغمبر [ص] به مسجد رفت و
بعد از نماز به منبر برآمد و فرمود کجا هستند کسانیکه گمان میکنند قرابت با من نفع ندارد وقتی در مقام محمود بایستم هر کس
را بخواهم شفاعت میکنم و امروز هر کس از من سؤال نماید پدر من کیست میگویم [ صفحه 279 ] پس مردي برخاست و عرض
کرد پدر من کیست فرمود پدر تو غیر از آنستکه بنام آن خوانده میشوي فلان بن فلان است دیگري برخاست پرسید پدر من کیست
فرمود پدر تو همانستکه بنام آن خوانده میشوي پس پیغمبر [ص] فرمود چرا آنکس که گمان میکند قرابت من فائده ندارد نمیپرسد
از من پدرم کیست تا بگویم پس عمر برخواست و عرض کرد پناه میبرم بخدا یا رسول اللّه از غضب خدا و غضب پیغمبر او مرا عفو
فرما خدا تو را عفو کند پس اینکه آیه نازل شد حقیر عرض میکنم سوق روایت انس شهادت میدهد که حدیث ناقص است گویا
میخواسته ذیل روایت قمی ره را نقل نماید بملاحظاتی نقل ننموده یا روات از او اینکه قسمت را حذف نمودهاند در هر حال ظاهرا
یک قضیه بوده و قیام عمر بملاحظه حال خودش بوده و ناظر است بجهت اول که سؤال از اموري است که وظیفه شارع بیان آن
نیست و اگر بیان فرماید تفضل است یا تنبیه سائل که از اینکه قبیل سؤالات خودداري نماید یا فضیحت اعداء آل رسول [ص] یا
مصالح دیگري که منظور بوده بهر صورت خداوند آن سؤالات بیجا را که موجب ملالت پیغمبر [ص] بود عفو فرمود چون خداوند
آمرزنده و مهربانست و راضی بزحمت و رسوائی بندگان نمیباشد و در نفحات قسمتی از روایت انس را با قسمتی از حدیث مجمع
از امیر المؤمنین [ع] تلفیق نموده و نسبت بانس داده و اینکه عجیب است و بر فرض صحّت مؤیّد نظریّه اخیر است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 102
اشاره
73- قَد سَأَلَها قَوم مِن قَبلِکُم ثُم أَصبَحُوا بِها کافِرِینَ [ 102 ] -قرآن- 1
ترجمه
بتحقیق سؤال کردند آنها را گروهی بیش از شما پس گردیدند بسبب آنها کافران.
تفسیر
سؤال بیجا گاهی موجب کفر میشود چنانچه در روایت مجمع از امیر المؤمنین [ع] که در ذیل آیه سابقه بیان شد ذکر شده بود و
در احوال بنی اسرائیل در سوره بقره گذشت چون وقتی شخص سؤال نمود و تکلیف منجّز شد و زیر بار نرفت کافر میشود براي
انکار و استخفاف و استکبار و نیز از آنحضرت نقل شده است که خداوند واجب فرمود بر شما واجباتی را پس حفظ کنید آنها را و
معیّن فرمود براي شما حدودي را پس تجاوز منمائید از آنها و نهی فرمود شما را از چیزهائی پس مرتکب مشوید آنها را و ساکت
شد از چیزهائی و وانگذارد آنها را بسبب فراموشی [ صفحه 280 ] پس براي آنها خود را بزحمت میندازید و مرجع دو ضمیر مؤنّث
مسائل مستفاد از آیه قبل است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 103
اشاره
صفحه 349 از 656
- [ ما جَعَلَ اللّه مِن بَحِیرَةٍ وَ لا سائِبَۀٍ وَ لا وَصِ یلَۀٍ وَ لا حام وَ لکِن الَّذِینَ کَفَرُوا یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ وَ أَکثَرُهُم لا یَعقِلُونَ [ 103
180- قرآن- 1
ترجمه
قرار نداد خدا ناقه گوش دریده و نه واگذاشته و نه پیوسته و نه شتر حمایت کننده ولی آنانکه کافر شدند افترا میبندند بخدا دروغ
را و بیشتر آنها تعقل نمیکنند.
تفسیر
بحیره گفتهاند ناقه است که گوش آنرا میدریدند براي آنکه پنج شکم زائیده بود و شکم پنجمی او نر بوده و انتفاع از آنرا جائز
نمیدانستند و در معانی فرموده روایت شده است که اینکه کار را براي آن میکردند که آن ناقه شکم پنجم مادرش بوده و گوشت
و شیر آنرا تا زنده بود بر زنان حرام میدانستند و از حضرت صادق [ع] نقل نموده که سائبه ناقه را میگفتند که ده شکم زائیده بود
و سواري و گوشت آنرا حرام میدانستند و وصیله ناقه را میگفتند که در یک شکم دو بچه زائیده که کشتن و خوردن گوشت آنرا
حرام میدانستند و حامی شتري را میگفتند که براي کشیدن روي ماده مهیّا میکردند و با او هم معامله حرمت مینمودند و تفاسیر
دیگري هم براي اینها نقل نموده که اجمالش آنستکه اینها القاب انعامی هستند که انتفاعات آنها را تماما یا بعضا حرام میدانستند و
میگفتند اینکه گوش دریده است و اینکه واگذاشته است بحال خود و اینکه واصل است بحدّش و اینکه حمایت کننده است از
ظهرش و امثال اینکه مزخرفات معموله در زمان جاهلیت و اسلام تمام اینها را ابطال فرمود چنانچه در اینکه آیه تصریح شده است
که اینها افتراي دروغ بخدا بستن است و ناشی از جهالت و عدم تعقل است که اینکه امور اسباب احترام حیوان نمیشود و احترام
حیوان صرف نمودن آن است در آنچه خداوند براي آن خلق فرموده است آنحیوانرا و بیشتر کفار مقلد پیشینیان و رؤساء خودشانند
که آنها براي حب ریاست اینکه قبیل بدعتها را در دین میگذارند و در مجمع از پیغمبر [ص] روایت نموده که عمرو بن یحیی بن
قمعۀ بن جندب پادشاه مکه بود و او اول کسی بود که دین اسمعیل [ع] را تغییر داد و مردم را به بتپرستی وادار کرد و اینکه چهار
اسم مذکور در آیه و احکام آنها را وضع نمود و من او را [ صفحه 281 ] در جهنم دیدم که اهل آتش از بوي او متأذي بودند ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 104
اشاره
وَ إِذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسُول قالُوا حَسبُنا ما وَجَ دنا عَلَیه آباءَنا أَ وَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یَعلَمُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ
193- 104 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و چون گفته شود مر ایشانرا بیائید بسوي آنچه فرستاد خدا و بسوي پیغمبر [ص] گویند بس است ما را آنچه یافتیم بر آن پدران خود
را آیا و اگر چه باشند پدران آنها که ندانند چیزي را و نه راه یابند.
صفحه 350 از 656
تفسیر
بیان است از براي حصر دلیل آنها در تقلید که بطلانش اوضح از بطلان عقائد آنها است و دلیل است بر بطلان عقائد و قصور
عقلشان ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 105
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُم أَنفُسَ کُم لا یَضُ رُّکُم مَن ضَل إِذَا اهتَدَیتُم إِلَی اللّه مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 105 ] -قرآن-
180-1
ترجمه
اي آنکسانیکه ایمان آوردید بر شما است حفظ نفسهاي شما زیان نمیرساند شما را کسی که گمراه شود چون هدایت یابید بسوي
خدا است بازگشت شما تمامی پس خبر میدهد شما را بآنچه بودید که بجا میآوردید.
تفسیر
مؤمن چون متخلق باخلاق الهی است و داراي رحمت و عطوفت بر بندگان خدا است وقتی به بیند مردم طریق ضلالت را گرفتهاند
متأثر میشود و غمناك میگردد لذا خداوند براي تسلیت خاطر آنها فرموده بر شما باد که مواظبت کامل از حال خودتان داشته باشید
و نفوس خودتان را بصلاح وادار نمائید و از ضلالت حفظ کنید و در صورتی که شرائط امر بمعروف و نهی از منکر موجود نباشد
متعرض مردم نشوید ضلالت آنها براي شما ضرري ندارد وقتی که شما بوظیفه خودتان عمل نمائید و متأسف و متأثر از حال آنها
نباشید خداوند گناه کسی را در نامه عمل دیگري نمینویسد و در روز بازگشت بخداوند هر کس بر طبق عمل خود از خیر و شرّ
بثواب و عقاب خواهد رسید در مجمع از پیغمبر [ص] نقل نموده که در جواب سؤال شخصی از اینکه آیه فرمود که یکدیگر را امر
بمعروف و نهی از منکر کنید ولی وقتی دیدي مردم دینی را اختیار نمودند و دعوت باطلی را اطاعت کردند و هواي نفس را متابعت
نمودند و هر کس برأي خود خورسند گردید پس وظیفه تو آنستکه کاملا مواظبت از نفس خود داشته باشی و مردم را بگذاري
[ بحال خودشان هر چه میخواهند بکنند. [ صفحه 282
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 106
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَ هادَةُ بَینِکُم إِذا حَ َ ض رَ أَحَدَکُم المَوت حِینَ الوَصِ یَّۀِ اثنان ذَوا عَدل مِنکُم أَو آخَران مِن غَیرِکُم إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِی
الأَرض فَأَصابَتکُم مُصِ یبَۀُ المَوت تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَیُقسِمان بِاللّه إِنِ ارتَبتُم لا نَشتَرِي بِه ثَمَناً وَ لَو کانَ ذا قُربی وَ لا نَکتُمُ
422- شَهادَةَ اللّه إِنّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِینَ [ 106 ] -قرآن- 1
صفحه 351 از 656
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید گواهی میان شما چون حاضر شود یکی از شما را مرگ هنگام وصیّت دو نفر داراي عدالت است از شما
یا دو نفر دیگر از غیر شما اگر شما سیر نمودید در زمین پس رسید شما را حادثه مرگ باز میدارید آندو را بعد از نماز پس سوگند
یاد مینمایند بخدا اگر شکی داشته باشید که نمیگیریم بعوض آن بهائی را و اگر چه باشد صاحب قرابت و کتمان نمیکنیم گواهی
خدا را همانا ما آنگاه هر آینه از گنه کارانیم.
تفسیر
در کافی و قمی ره راجع بشأن نزول آیه حدیثی نقل فرموده که خلاصهاش آنستکه یک نفر مسلمان و دو نفر نصرانی مسافرت
نمودند و با آنشخص مسلمان متاعی بود و ظرفی که با طلا نقاشی شده بود و قلاده که براي فروش بهمراه برده بود در اینکه سفر
آنشخص مسلمان مریض شد و چون علائم موت را در خود مشاهده نمود آنچه با خود داشت بآندو نفر نصرانی سپرد که بورثهاش
برسانند، آندو نفر ظرف و قلاده را برداشتند و امتعه دیگر را در مدینه بورثه او رساندند آنها مطالبه ظرف منقوش و قلاده را نمودند
و آندو منکر شدند آنها سؤال نمودند آیا مورث ما مرضش طولانی شد یا در تجارت ضرر کرد یا کسی چیزي از او دزدید گفتند
هیچ یک از اینکه امور روي نداد ورثه آندو نفر را براي داوري بخدمت پیغمبر [ص] حاضر نمودند و پیغمبر آندو را قسم داد و
رفتند چندي نگذشت که ظرف و قلاده در دست آنها دیده شد ورثه ثانیا خدمت پیغمبر [ص] رسیدند و واقعه را بعرض مبارك
رساندند و آن حضرت منتظر وحی شد و اینکه آیه نازل شد که دلالت دارد بر آنکه شهادت اهل کتاب بر وصیت مسموع است در
صورتی که در سفر باشد و دو نفر مسلمان نباشد و اینکه شهادت اولیّه است که پیغمبر [ص] بر طبق آن عمل فرمود و بعد از اینکه
آیه آیه بعد نازل شد که دلالت دارد بر آنکه آندو نفر قسم دروغ یاد نمودند و باید دو نفر از ورثه که اولی بمیت هستند قسم یاد
نمایند که حق با آنها است و آندو دروغ گفتهاند و پس از آنکه ورثه [ صفحه 283 ] قسم یاد نمودند پیغمبر [ص] آن ظرف و قلاده
را از آندو نفر نصرانی گرفت و بورثه آن مسلمان مسترد فرمود و در کافی و فقیه و تهذیب از حضرت صادق [ع] نقل نموده که مراد
از آندو نفر که از شما هستند دو نفر مسلمان است و مراد از آندو نفر که از غیر شما هستند دو نفر از اهل کتابند و اگر از اهل کتاب
یافت نشود از مجوس باید شاهد گرفت چون پیغمبر [ص] با مجوس در جزیه معامله اهل کتاب فرمود و اینکه در وقتی است که مرد
در غربت بمیرد و دو نفر مسلمان پیدا نشود که میتواند دو نفر از اهل کتاب را شاهد بر وصیّت خود بگیرد و شهادت آن دو در اینکه
صورت مسموع است ولی اگر ورثه میّت مطمئن بصدق آنها نباشند میتوانند بعد از نماز عصر آندو را حاضر نمایند و قسم بدهند که
اظهارات ما صدق است و ما بر نفع کسی شهادت نمیدهیم اگر چه از اقارب ما باشد و اگر بعد از اینکه دروغ آنها معلوم شد باید
دو نفر شهادت بر خلاف آندو بدهند و قسم یاد نمایند تا شهادت آندو باطل شود و بنابر اینکه روایات مفاد آیه شریفه آنستکه در
مواردیکه وصیت لازم است باید دو نفر شاهد عادل از مسلمانان بر وصیت خودتان بگیرید و اگر مسافر باشید و مسلمان یافت نشود
میتوانید دو نفر از اهل کتاب را شاهد بگیرید و اگر اهل کتاب هم نباشد از مجوس ولی ورثه حق دارند در صورت عدم اطمینان
بصدق آندو بعد از نماز عصر که وقت شریفی است و مردم در مسجد اجتماع دارند آندو را قسم بدهند که ما در مقابل اینکه
شهادت از کسی چیزي نگرفتیم و ملاحظه از احدي حتّی اقارب خود ننمودیم و شهادت ما براي امتثال امر الهی است که فرموده
است کتمان شهادت ننمائید و اگر غیر از اینکه باشد ما میدانیم که گناه کار خواهیم بود و وصیت وقتی لازم و واجب میشود که
امارات موت ظاهر شود و در نزد شخص مالی از کسی باشد یا حقّی از خلق یا خالق بر عهده او ثابت شده باشد و مطمئن نباشد که
ورثه او آنرا اداء مینمایند و آندو نفر شاهد از اهل ذمّه باید عادل در دین خودشان باشند تا شهادت آنها در موقع ضرورت قبول شود
صفحه 352 از 656
آنهم بر مال نه بر ولایت چنانچه در کتاب وصیت فقها متعرض شدهاند و باید مراجعه شود.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 107
اشاره
فَإِن عُثِرَ عَلی أَنَّهُمَا استَحَقّا إِثماً فَآخَران یَقُومان مَقامَهُما مِنَ الَّذِینَ استَحَق عَلَیهِم الَأولَیان فَیُقسِمان بِاللّه لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِن شَهادَتِهِما وَ
[ 252 [ صفحه 284 - مَا اعتَدَینا إِنّا إِذاً لَمِنَ الظّالِمِینَ [ 107 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس اگر اطلاع یافته شد بر آنکه آندو سزاوار شدند گناه را پس دو نفر دیگر میایستند بجاي آندو از آنانکه مستحق شد قسم بر
آنها دو نفر سزاوارتر پس قسم یاد مینمایند بخدا که هر آینه گواهی ما سزاوارتر است از گواهی آن دو و تعدي نکردیم همانا ما
آنگاه باشیم از ستمکاران.
تفسیر
شأن نزول آیه همان است که از کافی و قمی ره در ذیل آیه قبل نقل شد و بنابر آن مفاد آنستکه اگر خیانت و دروغ آندو نفر ذمّی
معلوم شد بر ورثه که حقی از آندو بر آنها ثابت شده است باید دو نفر از آنها که اولی و اقرب بمیت هستند از سایر ورثه بجاي
آندو نفر ذمّی قیام نمایند و سوگند یاد کنند بخدا که شهادت ما سزاوارتر بقبول است از شهادت آندو نفر یعنی قسم ما راست است
و قسم آنها دروغ و ما مسلمانیم و تجاوز از حق خودمان ننمودیم و میدانیم که اگر تجاوز نمائیم از ستمکاران خواهیم بود و
بمجازات دنیوي و اخروي مبتلا خواهیم شد چون ظاهر قضیه آنستکه بعد از یافت شدن ظرف و قلاده در دست آندو نفر نصرانی
آندو مدعی شدند که از میت بما منتقل شده و ورثه منکر بودند و حق قسم براي آندو نفر بر آنها پیدا شده و پیغمبر [ص] آنها را
قسم داده است و بنابر اینکه الاولیان خبر مبتداء محذوف است که ضمیر هما باشد و براي بیان آخران ذکر شده است و گفتهاند
اینکه آیه و آیه سابق مشکلترین آیات قرآنیه است از حیث اعراب و نظم و حکم و انصاف آنستکه خالی از تشابه و اجمال نیست و
از جهاتی ظاهر آیه شریفه با موازین قضائیه سازش ندارد و باید ببرکت اخبار ائمه اطهار و بیانات فقهاء کبار حل شود و در مجمع
وجوه متعدده براي ترکیب اینکه آیه ذکر کرده است و بنظر حقیر بهترین وجوه و معانی و اقرب بموازین فقهیّه همان است که بیان
شد و بیشتر قرّاء استحق بصیغه مجهول قرائت نمودهاند و بنابر اینکه معنی اوضح است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 108
اشاره
ذلِکَ أَدنی أَن یَأتُوا بِالشَّهادَةِ عَلی وَجهِها أَو یَخافُوا أَن تُرَدَّ أَیمان بَعدَ أَیمانِهِم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اسمَعُوا وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الفاسِقِینَ
189- 108 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
صفحه 353 از 656
اینکه نزدیکتر است بآنکه ادا نمایند شهادت را بر وجهش یا بترسند که ردّ کرده شود سوگندهائی بعد از سوگندهاشان و بترسید
از خدا و بشنوید و خدا هدایت نمیکند گروه متمردان را.
تفسیر
با مراجعه بآنچه در ذیل دو آیه قبل ذکر شد مفاد اینکه آیه آنستکه اینکه [ صفحه 285 ] قسم یاد نمودن دو شاهد در مقابل ادعاء
ورثه و قسم یاد نمودن دو نفر از آنها در مقابل ادعاء انتقال ظرف و قلاده از مورّث آنها بآندو شاهد نزدیکتر است بآنکه آندو شاهد
اداء شهادت خودشان را بر طبق واقع نمایند یا بترسند از آنکه اگر دروغ بگویند و خیانت کنند و ورثه مطلع شوند قسم یاد نمایند در
مقابل ادعاء آندو و مدعی به را بگیرند و آندو رسوا و محروم شوند خلاصه آنکه دو چیز موجب میشود که آندو شاهد راست
بگویند یکی آنکه آندو شاهد بدانند که اگر دروغ بگویند و ورثه در باره آنها بد گمان شوند حق دارند آندو را قسم دهند دیگر
آنکه آندو بدانند که اگر دروغ آنها واضح شود و بخواهند بعنوان دیگري ادعاء نمایند ورثه حق دارند منکر شوند و قسم یاد نمایند
و آندو را مفتضح و محروم از مال نمایند و بنابر اینکه جاي اشکال نیست که شاهد را نباید قسم داد زیرا هیچ یک از دو قسم براي
اداء شهادت نیست بلکه قسم اول در مقابل ادعاء ورثه است مال زائدي را که آندو منکر بودند و قسم دوم در مقابل ادعاء آندو
است انتقال مال را از مورّث آنها بخودشان و در واقع یک شهادت است و دو ادعاء و دو انکار و دو قسم از دو منکر است در مقابل
دو ادّعا و شهادت بر وصیت است که بدون قسم مسموع است و اینکه اطلاق شهادت بر قسم شده است براي آنستکه هر قسمی
متضمّن معنی شهادت است چنانچه در باب لعان اطلاق فرموده است و اینکه ایمان بصیغه جمع و مضاف بضمیر جماعت شده است
براي آنستکه حکم کلی است و اختصاص بخصوص مورد ندارد و اینکه تعبیر بردّ شده است بملاحظه آنستکه ورثه در ادعاء اولی
مدعی بودند اگر چه در ادعاء دوم منکر شدهاند پس مثل آنستکه قسم از منکر در ادعاء اول که آندو نفر ذمی بودند بآنها رد شده
باشد و بنابر اینکه آیات با موازین قضائیه سازش دارد و اشکالی وارد نیست و در کافی چند روایت از حضرت صادق [ع] نقل نموده
که وقتی مرد در زمین غربت باشد که مسلمانی یافت نشود نافذ است شهادت غیر مسلمان بر وصیت و باید از خدا ترسید و احکام او
را بسمع قبول اجابت نمود و دانست که خداوند کسانیرا که از احکامش تمرّد نمایند براه بهشت هدایت نمینماید و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 109
اشاره
125- یَومَ یَجمَع اللّه الرُّسُلَ فَیَقُول ما ذا أُجِبتُم قالُوا لا عِلمَ لَنا إِنَّکَ أَنتَ عَلّام الغُیُوب [ 109 ] -قرآن- 1
ترجمه
روز که جمع میکند خدا پیغمبران را پس میگوید بچه چیز اجابت شدید گویند نیست دانشی براي ما همانا توئی داناي نهانیها . [
[ صفحه 286
تفسیر
ظرف متعلق بعامل مقدّر است که اذکر باشد یعنی یاد کن اي پیغمبر روزي را که جمع مینماید خداوند در آنروز که روز قیامت
صفحه 354 از 656
است انبیاء عظام را و از آنها سؤال میفرماید که امّتهاي شما بچه اندازه اجابت دعوت شما را نمودند در اصول دین و فروع آن و
آنها در جواب عرض مینمایند علم ما رشحه است از رشحات علم تو بلکه علم ما در جنب علم حضرتت لا علم است و علم غیب
اختصاص بمقام مقدس تو دارد و توئی عالم بسرائر و خفایاي امور و ما و امّتهامان حاضریم در پیشگاه تو براي آنچه در باره ما حکم
فرمائی از عفو و انتقام و از براي اینکه سؤال و جواب بنظر حقیر فوائد بسیاري است که ذکرش موجب تطویل است و ما در اینکه
مقام بذکر چند فائده اکتفا مینمائیم اول آنکه مردم بدانند اجابت دعوت انبیاء اجابت خدا است و هر قدر بیشتر در امتثال اوامر انبیا
بکوشند بیشتر مقرب درگاه الهی میشوند دوم آنکه امّتها بدانند هر قدر بیشتر در مقام اطاعت برآیند موجب مباهات و افتخار انبیاء
آنها است در پیشگاه الهی و هر قدر بیشتر معصیت نمایند موجب افسردگی خاطر آنها و مسئولیتشان خواهد بود سوم آنکه مردم
بدانند که خداوند علام الغیوب است و از باطن و سرائر و ضمائر مردم خبر دارد اگر داراي حسن ظاهر هستند داراي حسن باطن هم
باشند و بدانند که انبیاء عظام اگر چه مأمور بظاهرند ولی خداوند ناظر بباطن است چهارم آنکه مردم بدانند خداوند بقدري اهتمام
بحفظ اوامرش دارد که انبیاء عظام را با آنکه معصومند مسئول و مورد ملامت بر اعمال امتهاشان قرار میدهد و آنها از جواب عاجز
میشوند و احاله بعلم نامتناهی مینمایند و تسلیم آمر مطلق میگردند پنجم آنکه مردم بدانند روز قیامت روزي است که تمام انبیاء با
اممشان در پیشگاه الهی حاضرند و مطیعان در آنروز نزد خدا مقرب و نزد پیغمبرهاشان مفتخر و پیش سایر امم سر افرازند و بر
عکس عاصیان در نزد خدا مقصر و در نزد انبیاشان سرشکسته و پیش سایر امم شرمسارند و از إبن عباس روایت شده که اینکه در
یکی از مواقف قیامت است که در آن موقف هیچ پیغمبر مرسل و ملک مقربی نیست مگر آنکه فریاد و انفسا میزند و دلها از شدت
هول از جا کنده میشود و انبیا در جواب فرو میمانند و احاله بعلم الهی مینماید و از اینکه موقف که گذشتند اطمینان قلبی بر ایشان
روي میدهد و شهادت خودشان را در باره امتهاشان ادا مینمایند و در کافی و قمی از حضرت باقر [ع] نقل نموده که سؤال میشود از
اجابت امتها راجع باوصیائیکه پیغمبران آنها را بعد [ صفحه 287 ] از خودشان تعیین نمودهاند و پیغمبران جواب میدهند ما در دنیا
نبودیم تو میدانی امتها بعد از ما با آنها چه نوع سلوك نمودند و بنظر حقیر اینکه یکی از مصادیق واضحه اجابت است که براي
تذکر اهل خلاف ذکر فرمودهاند و منافی با عموم آیه نیست و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 110
اشاره
إِذ قالَ اللّه یا عِیسَی ابنَ مَریَمَ اذکُر نِعمَتِی عَلَیکَ وَ عَلی والِدَتِکَ إِذ أَیَّدتُکَ بِرُوح القُدُس تُکَلِّم النّاسَ فِی المَهدِ وَ کَهلًا وَ إِذ عَلَّمتُکَ
الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ إِذ تَخلُق مِنَ الطِّین کَهَیئَۀِ الطَّیرِ بِإِذنِی فَتَنفُخ فِیها فَتَکُون طَیراً بِإِذنِی وَ تُبرِئ الَأکمَهَ وَ الَأبرَصَ
بِإِذنِی وَ إِذ تُخرِج المَوتی بِإِذنِی وَ إِذ کَفَفت بَنِی إِسرائِیلَ عَنکَ إِذ جِئتَهُم بِالبَیِّنات فَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِینٌ
569- 110 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
وقتی که گفت خدا اي عیسی پسر مریم یاد کن نعمت مرا بر خود و بر مادرت وقتی که تایید نمودم تو را بروح القدس سخن
میگفتی با مردم در گهواره و در زمان کاملی و وقتی که آموختم تو را کتاب و حکمت و توریۀ و انجیل و در وقتی که میساختی از
گل مانند صورت مرغی برخصت من پس میدمیدي در آن پس میشد مرغی باجازه من و خوب میکردي کور مادر زاد و شخص
پیس را بفرمان من و وقتی که بیرون میآوردي مردگان را بدستور من و آنگاه که بازداشتم بنی اسرائیل را از تو وقتی که آوردي
صفحه 355 از 656
براي آنها معجزات را پس گفتند آنانکه کافر شدند از آنها نیست اینکه مگر جادوئی آشکار.
تفسیر
گفتهاند اذ قال بدل است از یوم یجمع در آیه سابقه یا متعلق است با ذکر که محذوف است و بقرینه مقام و سیاق سایر آیات ذکر
نشده است و آنچه از اینکه آیه محتاج بتفسیر است در سوره بقره ذیل آیه وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ و در سوره آل عمران در ذیل
آیه وَ یُکَلِّم النّاسَ فِی المَهدِ و آیه وَ یُعَلِّمُه الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ و آیه وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه که متقارب با یکدیگرند بتفصیل ذکر شده
است و از مراجعه بآن آیات مراد از روح القدس و سن کهولت و تعلیم کتاب و کیفیت معجزات و نگهداري خداوند او را از مکر
429- 391 -قرآن- 400 - 344 -قرآن- 353 - 268 -قرآن- 309 - یهود مشهود خواهد گردید. -قرآن- 235
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 111
اشاره
[ 123 [ صفحه 288 - وَ إِذ أَوحَیت إِلَی الحَوارِیِّینَ أَن آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قالُوا آمَنّا وَ اشهَد بِأَنَّنا مُسلِمُونَ [ 111 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه وحی نمودیم بحواریّون که بگروید بمن و به پیغمبر من گفتند ایمان آوردیم و گواه باش بآنکه ما منقادانیم.
تفسیر
مراد از وحی الهام است چنانچه عیاشی ره از حضرت باقر [ع] نقل نموده و مراد از حواریّون و وجه تسمیه آنها باین اسم در سوره
207- آل عمران ذیل آیه فَلَمّا أَحَس عِیسی مِنهُم الکُفرَ بیان شد و اللّه اعلم .. -قرآن- 167
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 112
اشاره
- إِذ قالَ الحَوارِیُّونَ یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ هَل یَستَطِیع رَبُّکَ أَن یُنَزِّلَ عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قالَ اتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 112 ] -قرآن- 1
180
ترجمه
چون گفتند حواریون اي عیسی پسر مریم آیا میتواند پروردگار تو که فرود آورد براي ما خوان طعامی از آسمان گفت بترسید از
خدا اگر هستید گروندگان.
تفسیر
صفحه 356 از 656
پس از آنکه خداوند بقلب حواریّون الهام فرمود که بحضرت عیسی ایمان بیاورید ایمان آوردند ولی هنوز اطمینان کامل نداشتند و
نمیدانستند طرز مخاطبه با پیغمبر و عموم قدرت خدا را لذا پیغمبر اولو العزم را بنام خود و مادر گرامیش خطاب نموده سؤال از
استطاعت خداوند نمودند با آنکه نسبت استطاعت بخداوند سزاوار نیست زیرا مستطیع کسی را گویند که در فعل محتاج باسبابی
باشد که آنها برایش آماده باشد و در مقابل آن غیر مستطیع است که محتاج باسبابی است که برایش فراهم نیست و احتیاج از
ساحت باري دور است و شاید باین ملاحظه بعضی گفتهاند سؤال از مقتضاي حکمت شده است یعنی چون وجود مقتضیات و
مصالح در خارج بمنزله اسبابند براي ایجاد فعل سؤال از استطاعت شده است نه از قدرت چون قدرت حق را میدانستند و بعضی
تستطیع بصیغه مخاطب و ربّک بنصب خواندهاند و اینکه قرائت را عیاشی بطریق مقطوع نقل نموده یعنی آیا استطاعت داري که
بخوانی پروردگارت را در هر حال سؤال خارج از میزان ادب نمودهاند اگر مقصودشان از اینکه سؤال طلب معجزه بوده و اگر بعد از
ظهور سایر معجزات آنحضرت باشد علاوه خواهش بیجائی کردند که با ایمان کامل منافات دارد لذا مأمور بتقوي و ترك سوء
[ ادب و سؤال بیجا و ایمان کامل بخدا و رسول و عموم قدرت و مشیت الهی شدند. [ صفحه 289
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 113
اشاره
136- قالُوا نُرِیدُ أَن نَأکُلَ مِنها وَ تَطمَئِن قُلُوبُنا وَ نَعلَمَ أَن قَد صَدَقتَنا وَ نَکُونَ عَلَیها مِنَ الشّاهِدِینَ [ 113 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفتند میخواهیم که بخوریم از آن و مطمئن شود دلهامان و بدانیم آنکه بتحقیق راست گفتی بما و باشیم بر آن از گواهان.
تفسیر
حواریّون در مقام اعتذار عرضه داشتند که سؤال ما بیجا نبوده ما میخواهیم مائده براي ما از آسمان بیاید که از آن بخوریم براي
شفاء امراض بقولی و براي سدّ رمق چون در زمان مجاعه بوده بقولی و شک در قدرت خداوند نداریم میخواهیم از مقام علم الیقین
بعین الیقین برسیم و ایمان قلبی ما بایمان شهودي کامل و محکم شود و اعتقاد ما بصدق تو در ابلاغ احکام ثابت و مستقر و لازم
گردد و آنچه دیدیم براي خلق نقل نمائیم و آنها را دعوت بدین حق کنیم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 114
اشاره
[ قالَ عِیسَ ی ابن مَریَمَ اللّهُم رَبَّنا أَنزِل عَلَینا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُون لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَۀً مِنکَ وَ ارزُقنا وَ أَنتَ خَیرُ الرّازِقِینَ [ 114
195- -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 357 از 656
گفت عیسی پسر مریم بار خدایا پروردگار ما فرو فرست بر ما خوان طعامی از آسمان که بوده باشد براي ما عیدي بجهت اوّل ما و
آخر ما و دلالتی از تو و روزي ده ما را و توئی بهترین روزي دهندگان.
تفسیر
حضرت عیسی [ع] وقتی دید حواریّون عذر موجّهی بیان نمودند با حال تضرّع از خداوند مسئلت نمود که خوان طعامی بر آنها و
خودش نازل فرماید که روز نزول آن عید مذهبی او باشد چون گفتهاند آن روز روز یکشنبه بود و باین جهت نصاري آنرا عید قرار
دادهاند یا آنکه مقصود آنحضرت آن بود که از نزول آن سرور عاید او و اصحابش شود چون گفتهاند عید سرور عائد است و باین
مناسبت روز سرور را عید خواندهاند و در صورت اول مراد از اوّلنا و آخرنا پیروان آنحضرتند در زمان او و بعد از او تا زمان ظهور
دولت اسلام و در صورت دوم مراد انتفاع و سرور حاضرین و غائبین است از آن مائده چنانچه در آیه بعد ذکر میشود انشاء اللّه
تعالی و ضمنا آنحضرت عرضه داشت آنچه را حواریون در مقام اعتذار از مسئلت خودشان بیان نموده بودند باین تقریب که فائده
دیگر نزول مائده آنستکه دلالت واضحه باشد بر قدرت خداوند و صدق پیغمبرش و رزّاقیت خداوند ببهترین وجه ظاهر گردد که
[ وقتی در زمین خوردنی پیدا نشود براي دوستانش از آسمان مائده نازل میفرماید. [ صفحه 290
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 115
اشاره
151- قالَ اللّه إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیکُم فَمَن یَکفُر بَعدُ مِنکُم فَإِنِّی أُعَذِّبُه عَذاباً لا أُعَذِّبُه أَحَداً مِنَ العالَمِینَ [ 115 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت خداوند همانا من نازل کنندهام آنرا بر شما پس کسیکه کافر شود بعد از آن از شما پس همانا من عذاب میکنم او را عذابی
که عذاب نمیکنم بآن احدي را از جهانیان.
تفسیر
خداوند متعال دعاي حضرت عیسی علی نبیّا و آله و علیه السلام را مستجاب فرمود و مائده را نازل کرد که در آن بروایت مجمع از
حضرت باقر [ع] هفت گرده نان و هفت ماهی بریان بود و هر چه مردم از آن میخوردند تمام نمیشد و بروایت او از عمّار یاسر از
پیغمبر [ص] بقاء مائده مشروط بود که در آن خیانت ننمایند و چیزي از آن بر ندارند و مخفی نکنند و چون باین شرط عمل
ننمودند سفره برچیده شد و بروایت او از سلمان فارسی سفره سرخ بود و ماهی فلس و خار نداشت و بوئی بهتر از بوي آن نبود و
روغن از آن میچکید و بالاي سرش نمک بود و نزد دمش سرکه و اطرافش انواع سبزیها غیر از کندناو حضرت عیسی [ع] در جواب
شمعون فرمود اینکه طعامی است که خداوند بدست قدرت خود آماده فرموده نه از طعام دنیا است و نه از طعام آخرت و حواریون
استدعا کردند که بآن ماهی بریان امر فرماید که زنده شود حضرت عیسی بآن ماهی امر فرمود باذن خدا که بحال اول خود برگردد
فورا بجنبش آمد و فلس و خار آن برگشت آنها ترسیدند و از حضرت خواستند که آن را بصورت اولیّه در آورد فرمود تعجب است
از شما که خواهش مینمائید و چون باجابت میرسد پشیمان میشوید و دعا کرد که باذن خداوند دو مرتبه بصورت بریان شده درآید
صفحه 358 از 656
و درآمد و امر فرمود که از آن بخورند آنها عرض کردند یا روح اللّه تو اول تناول فرما تا ما بعد از آن بخوریم حضرت فرمود باید
کسیکه خواسته اول تناول نماید آنها ترسیدند بخورند و حضرت فقراء و مرضا و مبتلایان را دعوت فرمود در یکروز هزار و سیصد
نفر فقیر و مریض و مبتلا از قبیل کور و کر و شل از آن مائده خوردند و سیر و بینیاز و سالم و صحیح و بیعیب شدند و تا زنده
بودند فقیر نشدند و مائده بحال خود باقی بود پس از آن بآسمان صعود نمود و همه میدیدند آنرا تا از نظرشان غائب شد و
حواریون از نخوردن مائده پشیمان شدند روز دیگر موقع چاشت نازل شد و اغنیاء و فقراء براي خوردن تهاجم نمودند و همه از آن
خوردند تا ظهر شد و مائده بآسمان صعود نمود و تا چهل روز باین ترتیب [ صفحه 291 ] یکروز در میان نازل میشد پس از آن
خداوند تخصیص داد مائده را بفقراء و اغنیا را از آن منع فرمود و اینکه حکم الهی بطبع آنها گران آمد و شک نمودند در نزول
مائده بطریق اعجاز و مردم را بشک انداختند و خداوند بحضرت عیسی [ع] وحی فرمود که من باید شرطی را که براي نزول مائده
نمودم بانجام رسانم و کسانی را که تکذیب نمودند عذابی نمایم که مخصوص بآنها باشد حضرت عیسی عرض کرد اگر عذاب
فرمائی آنانرا بندگان تو باشند و اگر عفو فرمائی توئی عزیز حکیم و خداوند سیصد و سی و سه نفر از آنها را بصورت خوك مسخ
فرمود و سه روز زنده بودند و کثافت میخوردند و مردند و از تفسیر اهل بیت [ع] نقل نموده که مائده مرتبا نازل میشد و مردم جمع
میشدند و تناول مینمودند و بآسمان صعود مینمود تا آنکه اهل عیش و تشخص گفتند ما نمیگذاریم مردمان فقیر پست با ما هم غذا
شوند خداوند مائده را صعود داد و آنها بصورت بوزینه و خوك مسخ شدند و قمی ره نیز اینکه تفسیر را نقل نموده است و از
حضرت کاظم [ع] نیز در مجمع نقل شده است که آنها بصورت خوك مسخ شدند و عیاشی ره هم اینکه روایت را نقل نموده است
بنابر اینکه شاید مراد از عذاب مخصوص همان صورت خوك باشد و شاید عذاب شدید اخروي باشد که آن نوع عذاب مخصوص
بآنها باشد چنانچه از إبن عباس نقل شده است و در خصال از پیغمبر [ص] نقل نموده که خوكها طائفه از نصاري بودند که از
حضرت عیسی [ع] مائده خواستند و پس از نزول بر کفر و تکذیب آنها افزوده شد و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 116
اشاره
وَ إِذ قالَ اللّه یا عِیسَ ی ابنَ مَریَمَ أَ أَنتَ قُلتَ لِلنّاس اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَین مِن دُونِ اللّه قالَ سُبحانَکَ ما یَکُون لِی أَن أَقُولَ ما لَیسَ لِی
337- بِحَقٍّ إِن کُنت قُلتُه فَقَد عَلِمتَه تَعلَم ما فِی نَفسِی وَ لا أَعلَم ما فِی نَفسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلّام الغُیُوب [ 116 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گفت خدا اي عیسی پسر مریم آیا تو گفتی بمردم که اختیار کنید مرا و مادر مرا دو معبود غیر از خدا گفت منزّهی تو
روا نمیباشد براي من که بگویم آنچه را که نیست براي من سزاوار اگر چنانم که گفتهام آنرا پس بتحقیق دانسته آن را میدانی
آنچه را در ضمیر من است و نمیدانم آنچه را در ضمیر تو است همانا توئی داناي نهانیها.
تفسیر
قمی ره فرموده که نصاري گمان کردند که حضرت عیسی فرموده است که [ صفحه 292 ] من و مادرم را دو خداي براي خودتان
اختیار نمائید غیر از خداوند و چون روز قیامت شود خداوند نصاري را با آنحضرت در یک مقام جمع میفرماید و اینکه سؤال را
صفحه 359 از 656
مینماید و آنحضرت در جواب تنزیه مینماید خداوند را از شریک و تبرئه میکند ساحت خود را از چنین امري که زیبنده براي
عاقلی نیست چه رسد بکاملی و عرض میکند اگر چیزي را من مخفی نمایم تو میدانی و چیزي را که تو مخفی فرمائی کسی
نمیداند و عیاشی ره از حضرت باقر [ع] روایت نموده که اینکه سؤال واقع نشده است و بعد واقع میشود خدا وقتی بداند چیزي واقع
میشود خبر از آن میدهد بطوریکه واقع شده است حقیر عرض میکنم چنانچه در علوم عقلیه ثابت شده است که زمانیّات و امور
تدریجیّه در پیشگاه احدیّت بوجود جمعی حاضرند و گذشته و آینده و حال در علم ذو الجلال یکسان است و نیز او از آنحضرت
نقل نموده که اسم اکبر خداوند هفتاد و سه حرف است خداوند یک حرف از آنرا از خلق محجوب فرمود و براي اینکه کسی
نمیداند آنچه را در ذات الهی است و هفتاد و دو حرف دیگر را بآدم [ع] تعلیم فرمود و انبیاء از او ارث بردند تا بحضرت عیسی [ع]
رسید و مراد آنحضرت از آنچه خداوند میداند که در نفس او است آن هفتاد و دو حرف است از اسم اکبر که خداوند باو تعلیم
فرموده و مرادش از آنچه نمیداند آن یک حرف است که تعلیم نفرموده میخواهد عرض کند آنچه بما تعلیم فرمودي میدانی و آنچه
تعلیم نفرمودي تو میدانی و کسی جز تو نمیداند حقیر عرض میکنم و آنکه از اینکه مرتبه علم تعبیر بنفس شده است براي صنعت
مشاکله است که یکی از محسّنات کلام است و مراد غیب ذات است و براي اشاره باین نکته توصیف بعلّام الغیوب شده است و
ضمیر فصل براي تاکید و حصر است و اللّه اعلم ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 117
اشاره
ما قُلت لَهُم إِلاّ ما أَمَرتَنِی بِه أَنِ اعبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُم وَ کُنت عَلَیهِم شَ هِیداً ما دُمت فِیهِم فَلَمّا تَوَفَّیتَنِی کُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِم وَ
237- أَنتَ عَلی کُل شَیءٍ شَهِیدٌ [ 117 ] -قرآن- 1
ترجمه
نگفتم مر ایشانرا مگر آنچه را امر کردي مرا بآن که بپرستید خدا را که پروردگار من و پروردگار شما است و بودم بر ایشان گواه
مادامیکه بودم در میان آنها و چون گرفتی مرا بودي تو نگهبان بر آنها و توئی بر همه چیز گواه.
تفسیر
حضرت عیسی [ع] بعد از نفی نمودن عقائد باطله نصاري را از شریعت خود اثبات فرمود عقائد حقّه اسلامیه را و عرضه داشت که تا
من در میان آنها بودم نگذاشتم [ صفحه 293 ] اینکه عقائد فاسده را اظهار نمایند و پس از آنکه تو مرا از آنها گرفتی و بجانب خود
صعود دادي حافظ و نگهبان آنها تو بودي هر کس را خواستی توفیق ثبات عنایت فرمودي و هر کس را نخواستی بحال خود
واگذاردي و تمام موجودات در صفحه علم تو حاضرند و تو بر همه ناظر و شاهدي میدانی و میبینی قابل و ناقابل را و هر کس را
بکمال لایق خود میرسانی ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 118
اشاره
صفحه 360 از 656
106- إِن تُعَذِّبهُم فَإِنَّهُم عِبادُكَ وَ إِن تَغفِر لَهُم فَإِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیم [ 118 ] -قرآن- 1
ترجمه
اگر عذاب کنی آنها را پس همانا آنها بندگان تواند و اگر بیامرزي آنها را پس همانا توئی تواناي درست کردار.
تفسیر
بندئیکه بوظیفه بندگی عمل ننمود استحقاق عذاب پیدا میکند و مولی مختار است اگر بخواهد عذاب کند بر طبق استحقاق و
عدالت رفتار فرموده و اگر بخواهد عفو فرماید بمقتضاي کرم و فضل سلوك نموده و قدرت و حکمت با هر دو سازش دارد و انبیا
مأذون در شفاعت از کفار نیستند و خداوند وعده عذاب دائم فرموده البته بوعده خود عمل خواهد فرمود ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 119
اشاره
قالَ اللّه هذا یَوم یَنفَع الصّادِقِینَ صِدقُهُم لَهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِ یَ اللّه عَنهُم وَ رَضُوا عَنه ذلِکَ الفَوزُ
203- العَظِیم [ 119 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت خدا اینکه روزي است که سود دهد راستگویان را راست گوئی ایشان مر ایشانرا است بهشتهائیکه میرود از زیر آنها نهرها
جاودانیانند در آن همیشه خوشنود باشد خدا از ایشان و خوشنود باشند ایشان از او اینکه است کامیابی بزرگ.
تفسیر
راست گوئی در دنیا و آخرت نافع است ولی چون نفع اخروي دائمی است و قابل مقایسه با فائده دنیوي نیست میتوان گفت فائده
راستی و درستی در روز قیامت عائد شخص میشود زیرا نفع کامل آنست که زوال نداشته باشد و آنروز معلوم میشود که نصاري
دروغ گفته بودند و ساحت حضرت عیسی و مادرش علی نبیّنا و اله و علیهما السلام مبرّي از هر تهمت و نسبت خطائی است چه
رسد بامر بشرك که اعظم معاصی و اشدّ خطیئات است و قمی ره فرموده دلیل بر آنکه حضرت عیسی [ع] چنین دستوري را نداده
اینکه آیه است و از حضرت باقر [ع] روایت نموده است که چون روز قیامت شود و مردم براي حساب در پیشگاه عرش الهی حاضر
شوند اول کسیکه خوانده شود بنام نامی [ صفحه 294 ] خود سید انبیا محمّد بن عبد اللّه صلی اللّه علیه و آله است که بر تمام خلائق
سبقت گرفته در یمین عرش واقف میشود پس از آن امیر مؤمنان [ع] سبقت جسته در یسار پیغمبر [ص] میایستد پس از آن امّت
پیغمبر [ص] میآیند و در یسار آنحضرت جاي گزین میشوند پس از آنها تمام انبیا یک یک میآیند با امم خودشان در یسار عرش
واقف میشوند و خطاب بقلم میشود که آیا آنچه بتو وحی شد نوشتی در لوح عرض میکند خدایا تو عالمی که نوشتم و کسی بر
سرّ مکنون تو واقف نیست جز تو بعد خطاب بلوح میفرماید که آنچه قلم باید بنویسد بر تو نوشت عرض میکند بلی و من باسرافیل
ابلاغ نمودم پس از آن خطاب باسرافیل میشود که آیا لوح بتو ابلاغ نمود عرض میکند بلی منهم ابلاغ بجبرئیل نمودم و خطاب
صفحه 361 از 656
بجبرئیل میشود که آیا اسرافیل بتو ابلاغ نمود عرض میکند بلی منهم بتمام انبیا یک یک ابلاغ نمودم وحی و حکمت و علم و
کتاب و کلام تو را تا منتهی شد بخاتم انبیا محمّد بن عبد اللّه العربی القرشی الحرمی حبیب تو پس از آن اول کسیکه از اولاد آدم
پرسش میشود آنحضرت است که بقرب حضور نائل میگردد و در آنروز کسی از او نزدیکتر بخدا نیست و خدا بآنحضرت خطاب
میفرماید که جبرئیل آنچه باید ابلاغ کند بتو ابلاغ نمود عرض میکند بلی رساند بمن آنچه را باو وحی فرمودي و منهم بامت ابلاغ
نمودم و ملائکه و امت شهادت میدهند بر اداء رسالت پس از آن از پیغمبر سؤال میشود که آیا جانشین براي خودت تعیین نمودي
که ناشر علم و حکمت و مفسّر کتاب و مبیّن موارد اختلاف و حجت من بر خلق باشد عرض میکند بلی علی بن أبی طالب برادر و
وزیر و وصی و بهترین امت خود را جانشین قرار دادم و در حیات خود او را نصب نمودم بامامت و وجوب اطاعت تا روز قیامت
پس از آن خطاب بامیر المؤمنین [ع] میشود که آیا محمّد [ص] تو را جانشین و وصی و منصوب بامامت و وجوب طاعت قرار داد
عرض میکند بلی ولی امت بعد از رحلت آنحضرت منکر مقام من شدند و مرا بییاور گذاردند و با من مکر کردند و میخواستند
مرا بکشند و دیگران را بر من مقدم داشتند و گوش بسخن من ندادند و اطاعت مرا نکردند منهم براي رضاي تو با آنها جنگ نمودم
تا مرا کشتند پس از آن از امیر المؤمنین سؤال میشود که آیا تو جانشین براي خودت معین نمودي که حجت بر خلق و هادي بدین
حق باشد عرض میکند بلی حسن پسرم و پسر دختر پیغمبر [ صفحه 295 ] سؤال شده بود و آنحضرت جواب عرض میکند و یک
یک ائمه اطهار میآیند و اقامه حجت مینمایند و عذر آنها پذیرفته میشود و خداوند میفرماید اینکه روزي است که نفع میدهد
راستگویان را راستگوئی ایشان اینکه خلاصه روایت است ..
[ [سوره المائدة [ 5]: آیه 120
اشاره
97- لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما فِیهِن وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 120 ] -قرآن- 1
ترجمه
مر خدا راست پادشاهی آسمانها و زمین و آنچه در آنها است و او بر همه چیزي توانا است.
تفسیر
سلطنت حقّه و مالکیت حقیقیّه و قدرت مطلقه از آن حق است نسبت بتمام موجودات علوي و سفلی و لفظ ما براي افاده عموم است
که شامل ذوي العقول و غیر ذوي العقول است و مفید تحقیر است در جنب عظمت و قدرت الهی چنانچه افراد ارض براي افاده
اینکه مقصود است در مقابل تفخیم شان سماوات و عیاشی ره از امیر المؤمنین [ع] نقل نموده که سوره مائده آخر سوره است که بر
پیغمبر [ص] نازل شده و ناسخ سور دیگر است و چیزي ناسخ آن نیست و در ثواب الاعمال است که حضرت باقر [ع] فرمود کسیکه
[ سوره مائده را در هر روز پنجشنبه قرائت نماید ایمان او از ظلم و شرك محفوظ خواهد ماند. [ صفحه 296
سوره انعام