گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
سوره یوسف علیه السّلام






اشاره
صفحه 140 از 485
69- یکصد و یازده آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 32
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 1 تا 3
اشاره
37 الر تِلکَ آیات الکِتاب المُبِین [ 1] إِنّا أَنزَلناه قُرآناً عَرَبِیا لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 2] نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
243- أَحسَنَ القَصَص بِما أَوحَینا إِلَیکَ هذَا القُرآنَ وَ إِن کُنتَ مِن قَبلِه لَمِنَ الغافِلِینَ [ 3] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه آیتهاي کتابی است روشن همانا ما نازل نمودیم آنرا قرآن عربی باشد که شما دریابید ما قصّه گوئی میکنیم براي تو بهترین
قصّه گوئی بوحی نمودن خودمان بتو اینکه قرآن را و همانا بودي تو پیش از آن هر آینه از بیخبران.
تفسیر
آیات اینکه سوره یوسف علیه السّلام از آیات کتابی است که اعجازش ظاهر و دلالتش بر ارباب بصیرت واضح و آشکار است و
خداوند نازل فرمود کتاب خود را که قرآن است بلسان عرب و لغت تازي تا اهل آنزمان که در بدو امر مخاطب بودند دریابند
معانی آنرا و تصدیق کنند اعجاز آنرا و ظاهر شود بر آنها حقیقت آن و منکشف گردد بر اهل عالم حقّیّت آن در خصال از امام
صادق علیه السّلام نقل نموده که یاد گیرید عربی را چون آن کلام خدا است که تکلّم فرموده است بآن با بندگانش و خداوند قصّه
گوئی میفرماید براي حبیب خود به بهترین نحوي از قصّه گوئی از حیث الفاظ و معانی و فوائد و ثمرات مرتّبه بر آن بطریق وحی به
پیغمبر خود کتاب آسمانی خود قرآن را با آنکه آن حضرت قبلا بهیچ وجه از آن قصّهها اطلاعی نداشته چون درس نخوانده و
بتواریخ مراجعه نفرموده بود و در بین قصص انبیاء علیهم السلام که در قرآن کریم ذکر شده قصّه حضرت یوسف علیه السّلام ممتاز
است بتفصیل و مزید فوائد و ثمرات و حکم و اعتباراتیکه مقصود از قصّه گوئی در کتاب الهی است و باین مناسبت اینکه مطلب
کلّی [ صفحه 122 ] در بدو اینکه سوره ذکر شده و مراد از الر که فاتحه سوره است در سوره سابقه بیان گردید و اللّه اعلم ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 4 تا 6
اشاره
إِذ قالَ یُوسُف لِأَبِیه یا أَبَت إِنِّی رَأَیت أَحَ دَ عَشَرَ کَوکَباً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ رَأَیتُهُم لِی ساجِدِینَ [ 4] قالَ یا بُنَی لا تَقصُص رُؤیاكَ عَلی
إِخوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیداً إِن الشَّیطانَ لِلإِنسان عَدُوٌّ مُبِین [ 5] وَ کَ ذلِکَ یَجتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِن تَأوِیل الَأحادِیث وَ یُتِمُّ نِعمَتَهُ
508- عَلَیکَ وَ عَلی آلِ یَعقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیکَ مِن قَبل إِبراهِیمَ وَ إِسحاقَ إِن رَبَّکَ عَلِیم حَکِیم [ 6] -قرآن- 1
ترجمه
هنگامیکه گفت یوسف بپدر خود اي پدر من همانا من دیدم یازده ستاره و آفتاب و ماه را دیدمشان براي خودم سجده کنندگان
صفحه 141 از 485
گفت اي پسرك من نقل مکن خواب خود را براي برادرانت پس مکر کنند براي تو مکر بزرگی همانا شیطان براي انسان دشمنی
است آشکار و همچنین برگزیند تو را پروردگارت و بیاموزد تو را از تعبیر خوابها و تمام کند نعمت خود را بر تو و بر اولاد یعقوب
همچنانکه تمام کرد آنرا بر دو پدر تو از پیش ابراهیم و اسحق همانا پروردگار تو داناي درست کار است.
تفسیر
یکی از بهترین قصّهها که خداوند براي پیغمبر خود بطریق وحی نقل فرموده قصّه حضرت یوسف علیه السّلام است وقتی که بپدر
خود حضرت یعقوب علیه السّلام عرض کرد اي پدر من در خواب دیدم یازده ستاره و آفتاب و ماه را که براي من از آسمان نازل
شدند و سجده کردند و از إبن عباس ره نقل شده که اینکه خواب را در شب جمعهاي که شب قدر بود دید و کلمه یا ابت در اصل
یا ابی بوده یاء نفس در مقام نداء حذف و بجاي آن تاء اضافه شده است و کلمه رأیت مأخوذ از رؤیت نیست بلکه مأخوذ از رؤیا
است که مخصوص بدیدن در خواب است و یازده ستاره چنانچه در خصال از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نموده مسمّی
بودند باین اسماء حوبان طارق ذیال ذو الکتفین قابس رثاب عمودان فیلق مصبح صدوح ذو الفروع بعلاوه ضیاء و نور که در اینکه
حدیث ذکر شده و قمی ره فرموده مراد بآن دو آفتاب و ماه است و تمام اینکه ستارهها بآسمان احاطه دارند و از امام باقر علیه السّلام
نقل نموده که تعبیر اینکه رؤیا سلطنت مصر و ورود پدر و مادر و برادران او بود بر او آفتاب ما در او را حیل و ماه پدرش یعقوب
علیه السّلام بود و یازده ستاره برادران او بودند که در وقت ورود چون نظر بروي او نمودند تمامی سجده شکر کردند براي خداوند
یگانه و در روایت دیگري بجاي ما در خاله او ذکر شده است چنانچه بعضی گفتهاند که مادر او در آن تاریخ فوت شده بود و خاله
او زوجه حضرت یعقوب علیه السّلام [ صفحه 123 ] بود و دو مرتبه خواب دید و اینکه خواب دوّم بود و فاصله بین آن و تعبیرش
چهل سال شد نکته تکرار رأیت گفتهاند طول کلام و تأکید مرام است و محتمل است مراد از رؤیت اوّل مجرّد دیدار آنها باشد و
مراد از رؤیت دوم دیدار آنها بحال سجود و معلوم است مراد از سجود نزول آنها از آسمان بحال خضوع در مقابل قدم مبارك
آنحضرت است چنانچه سجود کسان آنحضرت براي خدا بعنوان شکر در برابر او تعظیم او است و چون خواب بسمع مبارك
حضرت یعقوب رسید بحضرت یوسف که بر حسب نقل قمّی ره از امام باقر علیه السّلام در آنوقت نه سال داشت بمناسبت صغر سن
و براي تحبیب فرمود اي پسرك من اینکه خواب را براي برادرانت نقل مکن مبادا بشنیدن اینکه خواب که دلالت بر جلالت قدر و
عظمت مقام تو دارد بر تو حسد برند و در مقام هلاك یا آزار تو بر آیند بمکر و حیله چون شیطان دشمن بزرگ انسان است ممکن
است بآنها وسوسه نماید که برادر کوچکتر از شما نباید در شرف و عزّت و مقام فوق شما باشد و آنها را وادار نماید بامري که
مرضی خدا و ما نباشد و چنانچه خداوند ارائه فرمود بتو اینکه مقام رفیع را در خواب اختیار میفرماید تو را به نبوّت و میآموزد بتو
علم تعبیر را بطریق وحی و آگاه میکند از مئال و مرجع امور و اخبار ملک و ملکوت چون خواب راست عبارت از اتّصال روح است
بعالم غیب و مشاهده اموریکه دلالت دارد بر وقوع وقایع و اخباري در اینکه عالم و نیز تمام میکند نعمت خود را بر تو و بر اولاد
پدرت بدوام سلطنت و نبوّت در اینکه خانواده و اتّصال نعمت آنها از دنیا بآخرت چنانچه تمام فرمود نعمت و دولت و نبوّت را قبلا
براي دو پدر تو حضرت ابراهیم و حضرت اسحق چون خداوند دانا است باستحقاق و قابلیّت کسی که لایق نبوّت و ریاست است و
اختیارش مطابق با حکمت و مصلحت است و در حدیث نبوي وارد شده الکریم إبن الکریم إبن الکریم إبن الکریم یوسف بن
یعقوب بن اسحق بن ابراهیم و گفته شده است شش برادر آنحضرت یهود او روبیل و شمعون و لاوي و زبالون و یشجر از خاله او لیّا
عیال اول حضرت یعقوب بودند و آنحضرت و بنیامین از عیال دوم او راحیل بودند و چهار برادر دیگر دان و نفثالی و حاد و آشر از
دو کنیز زلفه و بلهه و اسباط اینکه دوازده نفر و اولاد آنها هستند که بنی اسرائیل مرکّب از اینکه شعب میباشند و اسرائیل اللّه لقب
حضرت یعقوب است یعنی خالص اللّه و حضرت ابراهیم خلیل اللّه و پیغمبر اولو العزم و سر سلسله اینکه خاندان [ صفحه 124 ] و
صفحه 142 از 485
خاندان مطهّر خاتم انبیاء و اشرف ممکنات است که بحضرت اسمعیل ذبیح اللّه فرزند ارشد او منتهی میشوند و برادران حضرت
یوسف که در باره او تقصیر نمودند بالاخره توبه کردند و قبول شد و با سعادت و کرامت از دنیا رفتند چنانچه بیاید انشاء اللّه تعالی
..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 7 تا 10
اشاره
[ لَقَد کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخوَتِه آیات لِلسّائِلِینَ [ 7] إِذ قالُوا لَیُوسُف وَ أَخُوه أَحَبُّ إِلی أَبِینا مِنّا وَ نَحن عُصبَۀٌ إِن أَبانا لَفِی ضَلال مُبِین [ 8
اقتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطرَحُوه أَرضاً یَخل لَکُم وَجه أَبِیکُم وَ تَکُونُوا مِن بَعدِه قَوماً صالِحِینَ [ 9] قالَ قائِل مِنهُم لا تَقتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلقُوه فِی
451- غَیابَت الجُب یَلتَقِطه بَعض السَّیّارَةِ إِن کُنتُم فاعِلِینَ [ 10 ] -قرآن- 1
ترجمه
بتحقیق بوده است در ق ّ ص ه یوسف و برادرانش نشانههائی براي سؤال- کنندگان هنگامیکه گفتند هر آینه یوسف و برادرش
محبوبترند نزد پدر ما از ما با آنکه مائیم جماعتی توانا همانا پدر ما در خطائی است آشکار بکشید یوسف را یا بیندازید او را در
زمینی تا خالص شود براي شما توجّه پدر شما و بشوید پس از آن گروهی شایستگان گفت گویندهاي از ایشان نکشید یوسف را و
بیندازید او را در قعر چاه که بگیرند او را بعضی از کاروانان اگر باشید کاري کنندگان.
تفسیر
در جوامع نقل نموده که بعضی از یهود ببزرگان مشرکین گفتند از محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم سؤال کنید که چرا آل یعقوب
از شام بمصر هجرت نمودند و قصّه یوسف چه بوده و آنها سؤال نمودند و حضرت جواب صحیح فرمود بدون آنکه شنیده یا در
کتابی خوانده باشد بنابراین مراد از آیات براي سؤال کنندگان نشانههاي قدرت و حکمت خداوند و دلیل بر نبوّت پیغمبر خاتم است
در اینکه قصّه که از اینکه قرار است وقتی که گفتند برادران پدري حضرت یوسف که یوسف و برادر ابوینی او بنیامین محبوب و
عزیزترند نزد پدر ما از ما با آنکه ما مردان متعصّب توانا و اهل کار و کارزاریم و آن دو کودك ضعیف ناتوان و نباید بر ما مزیّت
داشته باشند و اینکه نیست مگر براي آنکه پدر ما از راه حق تخطّی نموده و در تشخیص مورد قابل محبّت خطا کرده و مفضول را بر
فاضل مقدّم داشته و باید براي اینکه امر چارهاي نمود و آن اینکه است که یوسف را بکشید یا ببرید او را و بیندازید در زمینی دور
از آبادي که امید باز گشت از آن نباشد و در نتیجه محبّت و توجّه و علاقه پدر شما مخصوص بشما شود و دیگري شریک یا حائز
قسمت عمده آن نباشد و پس از انجام امر توبه کنید و مردم صالحی شوید و جهت محبّت فوق العاده حضرت یعقوب بحضرت
یوسف و برادر ابوینی او گفتهاند آن بوده [ صفحه 125 ] که مادر او و بنیامین راحیل زوجه دوم آنحضرت بیشتر مورد علاقه او بود و
در ولادت بنیامین بمرض نفاس فوت کرده بود لذا آندو بیشتر مورد مرحمت و شفقت بودند براي صغر سن و نداشتن مادر و
حضرت یوسف علاوه بر کمال حسن و جمال و جلال آثاري در طفولیّت براي مقامات عالیه او مشاهده میشد که از آن جمله خواب
مذکور بود که چون بسمع برادران رسید یکباره عنان صبر و شکیبائی را از دست داده و کانون حسد در آنها مشتعل گردید و متّفقا
در مقام چاره جوئی بر آمدند یکی از آنها که بعضی گفتهاند یهودا ارشد آنها بوده و بعضی گفتهاند روبیل اکبر آنها بوده و قمّی ره
صفحه 143 از 485
روایت نموده که لاوي بوده در هر حال بالنّسبه مهربانتر بوده گفت نباید او را کشت چون معصیت کبیره است بهتر آنستکه او را در
چاهی که سر راه قافله باشد بیندازید تا کاروانان که ناچار محتاج بآب میشوند او را بیرون آورند و با خودشان باسیري ببرند و از نظر
پدر ما غائب شود و ما بمقصود خودمان نائل شویم بدون آنکه مرتکب جنایت بزرگی شده باشیم اگر چارهاي باید کرد اینکه است
سایرین هم قبول نمودند و کلمه غیابت مأخوذ از غیبت و مراد جائی است که چیزي که در آنجا است غائب از انظار شود و سبب
اطلاع برادران بر خواب بعدا ذکر خواهد شد ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 11 تا 14
اشاره
قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأمَنّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنّا لَه لَناصِ حُونَ [ 11 ] أَرسِله مَعَنا غَداً یَرتَع وَ یَلعَب وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ [ 12 ] قالَ إِنِّی لَیَحزُنُنِی
- أَن تَذهَبُوا بِه وَ أَخاف أَن یَأکُلَه الذِّئب وَ أَنتُم عَنه غافِلُونَ [ 13 ] قالُوا لَئِن أَکَلَه الذِّئب وَ نَحن عُصبَۀٌ إِنّا إِذاً لَخاسِرُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
362
ترجمه
گفتند اي پدر ما چیست تو را که امین نمیدانی ما را بر یوسف با آنکه ما مر او را خیر خواهانیم بفرست او را با ما فردا تا گردش و
بازي کند و همانا ما مر او را هر آینه نگهبانانیم گفت همانا من هر آینه غمناك میکندم که ببرید او را و میترسم که بخورد او را
گرگ و شما باشید از او غفلت داران گفتند هر آینه اگر بخورد او را گرگ با آنکه ما جماعتی توانائیم همانا ما آنگاه هر آینه
زیانکارانیم.
تفسیر
برادران حضرت یوسف علیه السّلام بعد از اخذ تصمیم راجع بآنحضرت بپدر بزرگوار خود عرضه داشتند که جهت چیست که بما
اعتماد و وثوق نداري و ایمن نیستی از ما بر یوسف با آنکه ما برادران مهربان و خیر خواهان و نصیحت کنندگان اوئیم بفرست او را
با ما فردا بصحرا و دشت براي گردش و گشت و تفریح و تفکّه از میوههاي [ صفحه 126 ] جنگلی و بازي در مراتع و مسابقه در تیر
اندازي و امثال اینها و مطمئن باش که ما کاملا حافظ و نگهبان و نگهدار اوئیم و آن حضرت جواب فرمود که شما از کثرت علاقه
من بیوسف آگاهید و میدانید که من طاقت مفارقت او را ندارم و در غیاب او محزون و غمناك میباشم بعلاوه میترسم که شما سر
گرم بمسابقه در تیر اندازي و دویدن و غیره شوید و از او غفلت نمائید و گرگ او را بدرد و بخورد چون گفتهاند در آن اراضی
گرگ زیاد بود و آنها در جواب گفتند اگر چنین امري روي دهد با آنکه ما جماعتی هستیم متعصّب و متّحد و رشید و توانا و
مردان کارزار ثابت میشود ما سرمایه خود را که شجاعت و شهامت است از دست داده و خاسر و زیانکار شدهایم و قادر بر دفاع از
خود نیستیم در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که تلقین ننمائید دروغ را تا دروغ بشما گفته نشود پسران
یعقوب علیه السّلام نمیدانستند میشود گفت گرگ یوسف را خورد تا تلقین نمود آنها را پدرشان و قریب باین مضمون را در علل از
امام صادق علیه السّلام نقل نموده و عیّاشی ره از آنحضرت نقل نموده که خداوند مبتلی فرمود حضرت یعقوب را بفراق یوسف
علیه السّلام براي آنکه روزي قوچ چاقی را کشته بود و یکی از اصحابش روزه داشت و افطار نداشت و آنحضرت از حال او غفلت
صفحه 144 از 485
کرد و او را اطعام نفرمود و بفراق یوسف مبتلا شد و بعد از آن هر روز و شب از طرف او منادي ندا میکرد که هر کس روزه نیست
ناهار و هر کس روزه است شام میهمان آنحضرت باشد و در مجمع و علل و عیّاشی ره از امام سجّاد علیه السّلام قریب باین معنی با
شرح و بسط مفصّلی نقل شده است ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 15 تا 18
اشاره
فَلَمّا ذَهَبُوا بِه وَ أَجمَعُوا أَن یَجعَلُوه فِی غَیابَت الجُب وَ أَوحَینا إِلَیه لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمرِهِم هذا وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 15 ] وَ جاؤُ أَباهُم عِشاءً یَبکُونَ
16 ] قالُوا یا أَبانا إِنّا ذَهَبنا نَستَبِق وَ تَرَکنا یُوسُفَ عِندَ مَتاعِنا فَأَکَلَه الذِّئب وَ ما أَنتَ بِمُؤمِن لَنا وَ لَو کُنّا صادِقِینَ [ 17 ] وَ جاؤُ عَلی قَمِیصِهِ ]
510- بِدَم کَذِب قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل وَ اللّه المُستَعان عَلی ما تَصِفُونَ [ 18 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس چون بردند او را و اتّفاق نمودند که بیندازندش در قعر آن چاه و وحی نمودیم باو که هر آینه آگاه کنی آنها را بکارشان اینکه
کار با آنکه آنها نشناسند تو را و آمدند نزد پدرشان در شب با آنکه گریه میکردند گفتند اي پدر ما همانا ما رفتیم که پیشی گیریم
بر یکدیگر و گذاردیم یوسف را نزد اثاث خودمان پس خورد او را گرگ و نیستی تو باور کننده قول ما را اگر چه باشیم
راستگویان و آوردند پیراهن او را آلوده بخون دروغی گفت نه چنین است بلکه آسان نمود [ صفحه 127 ] براي شما نفسهاي شما
کار بزرگی را پس صبر من صبري است نیکو و خدا است یاري خواسته شده از او بر آنچه بیان میکنید.
تفسیر
جواب لمّا محذوف است یعنی چون بردند او را و اتّفاق نمودند بر انداختن او در چاه کردند آنچه کردند و از امام سجاد علیه السّلام
روایت شده که چون برادران یوسف علیه السّلام با او از منزلشان بیرون رفتند حضرت یعقوب از عقب آنها خود را رسانید با کمال
سرعت و یوسف را از دست آنها گرفت و بسینه چسبانید و دست در گردنش انداخت و گریست بعد یوسف را بآنها داد و آنها
چون یوسف را بردند تا حضرت یعقوب آنها را میدید او را بر دوش و گردن خودشان سوار میکردند و آنحضرت بآنها نگاه میکرد
و میگریست و برادرها در رفتن تعجیل میکردند که مبادا یعقوب پشیمان شود و یوسف را از آنها بگیرد و چون دور شد و از چشم
پدر مستور او را بر زمین انداختند و گفتند اي کسیکه خواب دروغ ساختی ستارههائی که دیدي بتو سجده کردند کجایند که تو را
امروز از چنگ ما خلاص کنند و خواستند او را بکشند بزرگتر آنها مانع شد و چون او را بچاه انداختند گمان کردند که در آب
چاه غرق شده ولی آنحضرت چون بته چاه رسید برادران را صدا کرد و گفت سلام مرا بپدرم برسانید و آنها چون صداي او را
شنیدند گفتند ما اینجا مینشینیم تا معلوم شود که مرده است پس در همانجا ماندند تا شب که برگشتند بمنزل خودشان و قمّی ره
نقل فرموده که چون آنحضرت را لب چاه آوردند گفتند پیراهنت را در آور او گریست و گفت اي برادران مرا برهنه میکنید یکی
از آنها کارد کشید و گفت اگر پیراهن بیرون نکنی تو را میکشم پس پیراهنش را در آورد و او را سرازیر در چاه کردند و بکناري
رفتند و یوسف در چاه گفت اي خداي ابراهیم و اسحق و یعقوب رحم کن بر ناتوانی و بیچارگی و کوچکی من و بعضی گفتهاند
وقتی حضرت یوسف خواب را براي حضرت یعقوب نقل مینمود بعضی از زنهاي برادران استراق سمع نموده و آنرا براي ایشان نقل
صفحه 145 از 485
کرده بودند و آنها از اینکه موضوع خیلی متأثر بودند لذا وقتی بر او دست یافتند بیاندازه او را اذیّت و آزار نمودند و زدند و گرسنه
و تشنه روي زمینش کشیدند روبیل گردنش را پیچاند که بشکند یهودا نگذارد و او میگریست و از هر یک بدیگري پناه میبرد و
اینکه بیشتر موجب خشم آنها میشد [ صفحه 128 ] و میزدند تا مشرف بموت گردید و گفتهاند حضرت یعقوب با اصرار فرزندان
نمیخواست یوسف را با آنها روانه نماید ولی چون میل او را بگردش و تفریح دید راضی بقضاي الهی شد با وجود اینکه آنها را
قسم داد و از ایشان پیمان بر حفظ او گرفت و سفارش بسیار کرد و امر فرمود دست و روي او را با آب متبرّکی بشویند و موي او را
شانه نموده و ببافند و از روغن بهشتی آنرا روغن مالی کنند و پیراهن حضرت ابراهیم خلیل را در قاب دعائی گذارد و بگردن او
انداخت و آن تعویذ را خداوند از نظر برادران محو فرمود و وقتی او را برهنه در چاه انداختند جبرئیل بامر خداوند پیش از آنکه بته
چاه برسد او را گرفت و بر روي سنگی که ته چاه بود نشاند و آن پیراهن را از قاب در آورد و بر یوسف پوشاند و گفتهاند چاهرا
برادران قبلا تعیین نموده بودند لذا در کلام الهی معرّف ذکر شده و آن چاهی بود در سه فرسخی کنعان که شدّاد کنده بود و
عمقش هفتاد ذراع بود و ریسمان را بگردن یوسف بستند و او دستش را بلب چاه گرفت دستش را هم بستند و چون بمیان چاه
رسید ریسمان را پاره کردند تا بطوري بیفتد که بمیرد و تعجّب از اهل سنّت و کسانی است که اینها را پیغمبر میدانند و اینکه قول را
در مجمع نسبت باکثر مفسرین داده است و از سید مرتضی قدّس سرّه نقل نموده که حجّتی قائم نشده است براي ما که برادران
یوسف علیه السّلام که اینکه کارها را کردند انبیاء بودند و معلوم نیست که مراد از اسباطیکه انبیاء بودند اینها باشند و از امام باقر
علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند آیا اولاد یعقوب علیه السّلام انبیاء بودند فرمود خیر بلکه اسباط و پیغمبر زاده بودند و سعید از
دنیا رفتند چون توبه نمودند و متوجّه شدند که کار بدي کردند و از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که وقتی حضرت ابراهیم را
در آتش انداختند برهنهاش کردند و جبرئیل پیراهنی از حریر بهشتی براي او آورد و بر او پوشانید و آن نزد حضرت ابراهیم علیه
السّلام بود و بعد از او باسحاق علیه السّلام ارث رسید و بعد از او بیعقوب و آنحضرت آنرا براي یوسف تعویذ نمود و بگردن او
آویخت و آن با او بود تا وقتی در چاه افتاد جبرئیل آنرا در آورد و بر او پوشانید و همان پیراهن بود که یعقوب در فلسطین بوي آنرا
شنید وقتی کاروان از مصر حرکت کرد و نیز از آنحضرت نقل نموده که چون برادران یوسف آنحضرت را در چاه انداختند جبرئیل
بر او نازل شد و عرض کرد که تو را در چاه انداخت فرمود برادرانم [ صفحه 129 ] چون بر من حسد بردند براي منزلتم نزد پدرم
عرض کرد میخواهی از اینکه چاه بیرون آئی فرمود اختیار با خداي ابراهیم و اسحق و یعقوب است جبرئیل عرض کرد خداي ابراهیم
و اسحق و یعقوب میفرماید بگو اللّهم انّی اسئلک بأن لک الحمد لا اله الّا انت بدیع السّموات و الارض ذو الجلال و الا کرام ان
تصلّی علی محمّد و آل محمّد و ان تجعل لی فی امري فرجا و مخرجا و ترزقنی من حیث احتسب و من حیث لا احتسب و در کافی
و قمی ره نیز اینکه دعا را از آنحضرت نقل نموده است پس خدا آنروز او را نجات داد از آنچاه و از مکر آنزن و فرج و مخرج براي
او شد و من حیث لا یحتسب ملک مصر را باو ارزانی داشت در هر حال گفتهاند در همان قعر چاه بمنصب نبوّت فائز گشت چنانچه
یحیی و عیسی علیهما السلام هم در طفولیّت باین مقام نائل شدند و خداوند براي تسلیت خاطر آنحضرت باو وحی فرمود که هر
آینه خبر میدهی تو برادرانت را باین کار بدشان با آنکه آنها نمیشناسند تو را و نمیدانند که یوسفی براي عظمت مقام تو و طول
مدت و تغییر هیئت و اینکه اشاره است بمقاله آنحضرت با آنها در وقت ورودشان بمصر با آنکه او میشناخت آنها را و آنها
نمیشناختند او را که فرمود میدانید با یوسف و برادرش چه معاملهاي کردید و در علل و عیاشی ره از امام سجاد علیه السّلام نقل
نموده که یوسف علیه السّلام روزي که او را در چاه انداختند نه سال داشت و عیاشی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که هفت
سال داشت بر هر تقدیر برادران بعد از فراغت از امر یوسف علیه السّلام برهاي کشتند و پیراهن او را بخون آن آلوده نمودند و
همانروز بکنعان مراجعت کردند و سر شب گریه کنان نزد پدر آمدند و گفتند ما مشغول بمسابقه در تیر اندازي و دویدن شدیم و
یوسف را گذاردیم که اثاثیه و توشه راه ما را نگهداري کند گرگ او را خورد و میدانیم که تو براي سوء ظنّی که بما داري راجع
صفحه 146 از 485
بیوسف قول ما را قبول نمیکنی اگر چه راست بگوئیم و تقصیري نکرده باشیم و کلمه کذب مصدر است بمعنی مکذوب فیه و براي
مبالغه در کذب ذکر شده و عیّاشی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که چون پیراهن یوسف را بحضرت یعقوب دادند فرمود
خدایا چه قدر گرگ با مدارائی بوده که پیراهن را پاره نکرده و قمّی ره نقل نموده که فرمود چه عداوتی آن گرگ با یوسف داشته
[ و چه مودّتی با پیراهن که او را خورد و پیرهنش را نجوید خلاصه آنکه اظهارات آنها را قبول نفرمود ولی چارهاي [ صفحه 130
هم جز صبر نداشت لذا فرمود نه چنین است بلکه سهل و آسان نمود هواي نفس شما در نظرتان امر بزرگ و کار قبیحی را پس کار
و چاره من نیست جز صبر جمیل و اجر جزیل و در حدیث نبوي است و از صادقین علیهما السلام نیز نقل شده که صبر جمیل صبري
است که شکایت در آن بخلق نشود و خدا است استعانت جسته شده باو در تحمّل آنچه توصیف میکنید شما آنرا از کیفیّت هلاك
یوسف و در علل و عیاشی ره از امام سجاد علیه السّلام نقل نموده که چون یعقوب علیه السّلام مقاله برادران را شنید فرمود انّا للّه و
انّا الیه راجعون و گریه کرد و متذکّر شد وحی الهی را که باو شده بود وقتی که از اطعام آن همسایه گرسنه غفلت نمود که منتظر
بلا باش و معتقد شد که اینکه همان است و فرمود خدا گوشت یوسف را طعام گرگ نمیکند پیش از آنکه مشاهده کنم من تعبیر
خواب راست او را یکی پرسید از آن گمگشته فرزند || که اي روشن روان پیر خردمند ز مصرش بوي پیراهن شنیدي || چرا در
چاه کنعانش ندیدي بگفت احوال ما برق جهان || گهی پیدا و دیگر که نهان است .
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 19 تا 20
اشاره
وَ جاءَت سَیّارَةٌ فَأَرسَلُوا وارِدَهُم فَأَدلی دَلوَه قالَ یا بُشري هذا غُلام وَ أَسَرُّوه بِضاعَۀً وَ اللّه عَلِیم بِما یَعمَلُونَ [ 19 ] وَ شَرَوه بِثَمَن بَخسٍ
246- دَراهِمَ مَعدُودَةٍ وَ کانُوا فِیه مِنَ الزّاهِدِینَ [ 20 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آمدند کاروانان پس فرستادند آب آورشانرا پس انداخت دلوش را گفت اي مژده اینکه پسري است و پنهان داشتند او را براي
سرمایه و خدا دانا است بآنچه میکنند و فروختند او را ببهاي ناچیز چند درهم شمرده شده و بودند در او از بیرغبتان.
تفسیر
در علل و عیاشی ره از امام سجاد علیه السّلام نقل نموده که چون برادران شب را بروز آوردند با خود گفتند برویم به بینیم حال
یوسف چگونه است مرده است یا زنده و چون بکنار چاه رسیدند دیدند کاروانیرا که در آنجا نزول نموده و کسی را فرستادهاند
براي آنها از آن چاه آب بیاورد و او دلو خود را انداخت و چون بیرون کشید دید پسري دستش را بدلو گرفته بالا آمد او برفقایش
گفت اي مژده اینکه پسري است و چون او را بیرون آوردند برادران یوسف نزدیک آمدند و گفتند اینکه غلام ما است دیروز از ما
در اینکه چاه افتاده و ما امروز آمدهایم او را بیرون بیاوریم [ صفحه 131 ] و یوسف را از دست آنها گرفتند و بکناري بردند و باو
گفتند اقرار میکنی که من غلام اینها هستم تا تو را بآنها بفروشیم یا بکشیم تو را یوسف در جواب گفت نکشید هر کار میخواهید
بکنید و آنها یوسف را براي فروش نزد آن کاروان بردند و گفتند آیا کسی هست از شما که اینکه غلام را از ما بخرد و مردي از
آنها او را به بیست درهم خرید و بودند برادرانش در او از بیرغبتان و بنابراین مراد از کسانیکه پنهان نمودند یوسف را براي
صفحه 147 از 485
تحصیل پارهاي از مال برادران او بودند که با او خلوت نمودند تا او را راضی نمایند که اقرار بعبودیّت خود کند ولی خدا میدانست
چه کار بدي میکنند و مراد از کسانیکه فروختند او را بثمن بخس هم آنها بودند که فروختند برادر آزاد خودشان را بچند درهم
ناقابل حرام بیبرکت و اینکه راغب در او نبودند براي آن بود که میخواستند زودتر او را تبعید نمایند مبادا اعمال ناشایسته آنها
کشف شود و بعضی گفتهاند مراد از کسانیکه پنهان نمودند او را براي سرمایه اشخاصی بودند که بیرون آورده بودند او را از چاه و
مخفی کردند او را از نظر سایر رفقاء خودشان از تجّ ار قافله براي آنکه طمع نکنند در شرکت خودشان با بیرون آورندگان در
یوسف و کسانیکه او را فروختند بثمن بخس هم اینها بودند که در مصر او را بعزیز فروختند و اینکه در او بیرغبت بودند براي آن
بود که علائم حریّت و شرف را در او مشاهده نموده بودند میخواستند تا امر واضح نشده او را بفروش برسانند مبادا از دست آنها
گرفته شود و در مجمع از امام صادق علیه السّلام و عیاشی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که ثمن هجده درهم بوده و محتمل
است مراد در معامله دوم باشد اگر چه عیاشی از امام صادق علیه السّلام و او و قمّی ره از امام رضا علیه السّلام نیز نقل نمودهاند که
بیست درهم بوده و در نفحات است که او را سه روز در بازار مصر بمزایده و حراج گذاردند و قیمتش بقدري بالا رفت که کسی
قادر بر اداء آن نشد جز عزیز مصر که هم وزنش طلا و نقره و مروارید و مشک و حریر هر یک را در یک نوبت کشیدن داد و
معلوم است که هر چه باشد در مقابل چنان گوهر گرانبهائی بهاء ناچیز است ولی دراهم معدوده نیست پس دو معامله بوده و
[ گفتهاند مالک بن ذعر خزاعی همان آبکش قافله مشتري اوّل است. [ صفحه 132
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 21 تا 22
اشاره
وَ قالَ الَّذِي اشتَراه مِن مِصرَ لامرَأَتِه أَکرِمِی مَثواه عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الَأرض وَ لِنُعَلِّمَه مِن تَأوِیلِ
الَأحادِیث وَ اللّه غالِب عَلی أَمرِه وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 21 ] وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّه آتَیناه حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ
384- 22 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و گفت آنکس که خرید او را از مصر بزن خود گرامیدار مقام او را باشد که فائده بخشد ما را یا بگیریم او را بجاي فرزند و
همچنین مکنت دادیم مر یوسف را در زمین و براي آنکه بیاموزیم او را از تعبیر خوابها و خدا مسلّط است بر کار خود ولی بیشتر
مردم نمیدانند و چون رسید بکمال رشد خود دادیم او را حکمت و دانش و اینکه چنین جزا دهیم نیکوکارانرا.
تفسیر
خریداران یوسف علیه السّلام یا خصوص مالک بن ذعر او را با خود بمصر آوردند و مالک او را بعزیز مصر فروخت بچهل دینار و
یک جفت کفش و دو جامه سفید چنانچه از إبن عباس ره نقل شده و گفتهاند عزیز لقب خزانهدار و جانشین و امیر لشگر پادشاه
مصر بوده و اسمش قظفیر یا اظفیر است و پادشاه آنروز ریّان بن ولید عملیقی بود که بعدا بحضرت یوسف ایمان آورد و در مجمع
ولید بن ریّان ذکر شده و از إبن عباس ره نقل شده که عزیز پادشاه مصر بوده در هر حال بعد از خریدن او را بخانه آورد و بعیال
خود را عیل که ملقّب بزلیخا بود سفارش او را کرد که منزل و مقام او را خوب و گرامی قرار ده و نیکو از او پذیرائی نما امید است
صفحه 148 از 485
که نفع برسد از او بما و بجاي فرزند قبولش نمائیم چون قمّی ره فرموده فرزند نداشت و چنانچه خداوند نعمت سلامت و نجات از
هلاکت و نیل بکرامت را بیوسف علیه السّلام عنایت فرمود متمکّن کرد او را در زمین بتوجّه قلب پادشاه بجانب او و استیلاء بر
ملک مصر تا حکومت کند در آن و تعلیم فرماید خداوند باو علم تعبیر خواب یا شرایع و آدابرا که گفتهاند و خدا غالب و قادر و
مسلّط است در کار و حکم و تدبیر خود و کسی نمیتواند تصرّف در اراده او کند و مانع از نفوذ آن شود و نیز غالب و قادر است بر
تقدیر امر یوسف علیه السّلام و رساندن او را بمقامات عالیه ولی بیشتر مردم از ادراك اینکه معنی که اختیار کلیه امور با خدا است
غافلند و نمیدانند که هیچ امري بیاراده الهی تحقق پیدا نمیکند و چون حضرت یوسف بکمال رشد جسمی و عقلی رسید خداوند
علم و حکمت باو عطا فرمود بطوریکه هر امر مشکلی را عزیز باو رجوع میفرمود بسهولت انجام میداد و حکمش در مرافعات فصل
الخطاب بود و خداوند اینکه مقام را بیسبب باو عنایت [ صفحه 133 ] نفرموده بود بلکه اینکه پاداش نیکی و نیکوکاري او بود که
بر مصائب صبر و با نفس امّاره مخالفت فرمود چنانچه بیاید انشاء اللّه.
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیه 23
اشاره
[ وَ راوَدَته الَّتِی هُوَ فِی بَیتِها عَن نَفسِه وَ غَلَّقَت الَأبوابَ وَ قالَت هَیتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّه إِنَّه رَبِّی أَحسَنَ مَثوايَ إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ [ 23
198- -قرآن- 1
ترجمه
و آمد و رفت کرد نزد او زنی که او در سرایش بود براي مراد خویش از خود او و ببست درها را و گفت بشتاب بسوي چیزیکه
آماده است براي تو گفت پناه میبرم بخدا همانا او است پروردگار من نیکو کرد جایگاه مرا بدرستیکه رستگار نمیشوند ستمکاران.
تفسیر
حسن و جمال که از طفولیّت در حضرت یوسف بنصاب کمال رسیده بود چنانچه در حدیث نبوي است که خداوند نیمی از گوهر
حسن را بیوسف عطا فرمود و نیم دیگر را بسایر مردم در تزاید بود تا آنحضرت بحدّ بلوغ و رشد رسید گفتهاند اندامش بقدري
موزون و متناسب بود که قابل توصیف نبود رویش مانند ماه شب چهارده میدرخشید و شعاع دندانش دیدهها را خیره میکرد دیگر
کسی قادر نبود که چشم از او بپوشد و در تحصیل مراد از او نکوشد بیچاره زلیخا که گرفتار اینکه ورطه هولناك شده بود یکباره
عنان صبر و شکیبائی را از دست داد و پس از مراوده و معاشقه و مکالمه چندیکه در آنحضرت مؤثر نشد خود را آرایش و پیرایش
تمام نمود و تمام درها را محکم بست و صریحا از آن حضرت تقاضاي کامروائی کرد و گفتهاند او زنی بود شاهزاده و در نهایت
حسن و جوانی و جمال و عزیز عنّین بود و نزد زن نمیرفت و حضرت در جواب فرمود معاذ اللّه یعنی پناه میبرم بخدا از اینکه امر
پناه بردنی شوهر تو مولی و ولی نعمت و مربّی من است مرا جایگاه نیکو داده و مقام مرا گرامی فرموده سزاوار نیست من نسبت باو
خیانت نمایم یا خداوند تعالی پروردگار من است و مرا جاي در دل بزرگان داده که مورد عنایت ایشان شدم و بمنصب نبوّت فائز
فرموده پس نباید معصیت او را بنمایم و اینکه عمل ظلم بنفس و ظلم بغیر است و ظلم کنندگان رستگار نخواهند شد و کلمه هیت
اسم فعل است یعنی اقبال و مبادرت نما و در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام بهمزه و ضم تاء روایت نموده یعنی مهیّا شدم براي
صفحه 149 از 485
[ تو. [ صفحه 134
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیه 24
اشاره
165- وَ لَقَد هَمَّت بِه وَ هَم بِها لَو لا أَن رَأي بُرهانَ رَبِّه کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنه السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إِنَّه مِن عِبادِنَا المُخلَصِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هر آینه بتحقیق عزم کرد آنزن او را و عزم کرده بود او آنزن را اگر آنکه ندیده بود دلیل روشن پروردگار خود را اینکه چنین
کردیم تا دفع کنیم از او کار بدو زشت را همانا او بود از بندگان ما خالص کرده شده براي ما.
تفسیر
هم در لغت بر تصوّر چیزي و میل بآن و عزم بر آن و اراده و ورود در مقدمات آن اطلاق میشود و در اینکه جا ظاهرا مراد عزم و
اراده و تعلّق بآنست لذا متعدّي بباء شده و بکمک الهی جلوگیري از تحقّق آن در خارج از حضرت یوسف بعمل آمده است گویا
بر حسب طبع بشري شایق و مایل بوده ولی بعنایت الهی عزم و اراده نفرموده لذا خداوند فرموده اگر ندیده بود برهان پروردگارش
را عزم و تعلّق پیدا کرده بود بآنزن ولی خداوند او را معصوم فرموده بود از گناه و عصمت مانع از عزم و اراده معصیت است و
بنابراین آیه شریفه بهیچ وجه دلالت ندارد که از آن حضرت قصد معصیت یا العیاذ باللّه مقدمات آن صادر شده باشد چنانچه عامّه
عمیاء قائل شدهاند و روایات مختلفهاي نقل نمودهاند که فیض ره فرموده سزاوار نیست براي مؤمن نقل آنها چه رسد باعتقادشان و
در عیون از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که در جواب مأمون از عصمت انبیاء فرمود که زلیخا عزم کرد بر او و اگر ندیده بود
یوسف برهان پروردگارش را هر آینه عزم کرده بود بر زلیخا چنانچه او عزم کرد بر یوسف ولی او معصوم بود و معصوم عزم بر
معصیت نمیکند و بجا نمیآورد و بتحقیق روایت فرمود براي من پدرم از امام صادق علیه السّلام که آنحضرت فرمود زلیخا عزم
کرد که بجا آورد و یوسف عزم کرد که بجا نیاورد حقیر عرض میکنم چون عزم تعلّق بفعل یا ترك پیدا میکند نه بشخص، امام
میخواهد بفرماید زلیخا عزم کرد نزدیک شدن بیوسف را و یوسف عزم کرد نزدیک نشدن بزلیخا را پس باید قائل شد که مفعول
همّت و هم در آیه شریفه حذف شده است و چون فضله است مانعی ندارد یکجا فعل باشد و یکجا ترك بمناسبت مقام هر یک از
آندو نفر و در روایت دیگري است که زلیخا عزم کرد بر معصیت و یوسف عزم کرد کشتن او را اگر مجبورش کند باین عمل قبیح
براي بزرگی اینکه معصیت پس خداوند منصرف نمود او را از کشتن زلیخا و مراد از سوء و فحشاء قتل و زنا است و مؤیّد اینکه
معنی است آنکه هم به نوعا در اراده قتل کسی استعمال میشود و نیز قریب باین مضمون از ائمّه روایت شده که زلیخا برخاست روي
بتی که در اطاق [ صفحه 135 ] بود پارچه انداخت و یوسف علیه السّلام فرمود تو از بتی که نمیبیند و نمیشنود و نمیفهمد حیا
میکنی من از خداوند سمیع بصیر علیم حیا نکنم و گفتهاند برهان پروردگار اینکه بود و در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل
نموده که برهان پروردگارش نبوّت بود که مانع از ارتکاب فواحش است و حکمت بود که صارف از اقدام بقبائح است و بعضی
گفتهاند برهان پروردگار آن بود که دید حضرت یعقوب را که انگشت بدندان گزیده و عیّاشی ره از امام باقر علیه السّلام تکذیب
اینکه قول را نقل نموده و مراد از مخلصین کسانی هستند که خداوند ایشانرا خالص براي اطاعت خود فرموده لذا بعنایت غیبیّه
صفحه 150 از 485
منصرف کرده است آن ذوات مقدّسه را از معصیت و هر عمل قبیحی و بعضی بکسر لام قرائت نمودهاند یعنی کسانیکه خالص
نمودند دین خود را براي خدا و بعد از کلمه کذالک جمله اریناه محذوف است یعنی اینکه چنین ارائه دادیم باو برهان پروردگارش
را تا منصرف نمائیم او را از خیانت و زناء محصنه و بنابر قول عامّه عمیاء جواب لولا مقدّر است و آن لفعل ما هم به است و واضح
است که اصل عدم تقدیر و عقل و نقل دالّ بر عصمت انبیاء است و در مجالس از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که رضاي
مردم بدست آورده نمیشود و زبانشان ضبط کرده نمیشود چگونه سالم میمانید شما از چیزیکه سالم نماندند از آن پیغمبران خدا و
فرستادگان و حجّتهاي او آیا نسبت ندادند بیوسف علیه السّلام که او قصد زنا نمود خدا ما را از شرّ زبان حفظ فرماید ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 25 تا 29
اشاره
[ وَ استَبَقَا البابَ وَ قَدَّت قَمِیصَه مِن دُبُرٍ وَ أَلفَیا سَیِّدَها لَدَي الباب قالَت ما جَزاءُ مَن أَرادَ بِأَهلِکَ سُوءاً إِلاّ أَن یُسجَنَ أَو عَذاب أَلِیم [ 25
قالَ هِیَ راوَدَتنِی عَن نَفسِی وَ شَ هِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها إِن کانَ قَمِیصُه قُدَّ مِن قُبُل فَصَدَقَت وَ هُوَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 26 ] وَ إِن کانَ قَمِیصُه قُدَّ
مِن دُبُرٍ فَکَ ذَبَت وَ هُوَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 27 ] فَلَمّا رَأي قَمِیصَه قُدَّ مِن دُبُرٍ قالَ إِنَّه مِن کَیدِکُن إِن کَیدَکُن عَظِیم [ 28 ] یُوسُف أَعرِض عَن
621- هذا وَ استَغفِرِي لِذَنبِک إِنَّک کُنت مِنَ الخاطِئِینَ [ 29 ] -قرآن- 1
ترجمه
و پیشی گرفتند آندو بر یکدیگر بدر خانه و درید آنزن پیراهن او را از پشت سرو یافتند آندو شوهر آنزن را نزد در خانه گفت آنزن
نیست جزاي کسیکه اراده کند نسبت بزن تو کار بد را مگر زندان یا عذابی دردناك گفت زن تو خواند مرا بکامجوئی از من و
گواهی داد گواهی از کسان آنزن که اگر باشد پیراهن یوسف دریده شده از پیش رو پس راست گفته زن تو و او از دروغگویان
است و اگر باشد پیراهن او دریده شده از پشت سر پس دروغ گفته زنت و او از راستگویان است پس [ صفحه 136 ] چون دید
شوهر آنزن که دریده شده پیراهن او از پشت سر گفت همانا آن از مکر شما زنان است بدرستیکه مکر شما زنها بزرگ است اي
یوسف اعراض کن از نقل اینکه و اي زن بخواه گذشت مرا براي گناه خود همانا تو بودي از خطاکاران.
تفسیر
وقتی حضرت یوسف اصرار زلیخا را بآن امر قبیح مشاهده فرمود ناچار از دست او فرار کرد و روي بدر خانه نمود گفتهاند درهاي
بسته براي او باز میشد تا بدر خانه رسید ولی زلیخا هم او را تعقیب نمود که مانع شود از بیرون رفتن او از خانه و چون در خانه براي
او باز شد زلیخا هم باو رسید و ناچار از پشت سر پیراهن او را گرفت و کشید که نگذارد بیرون رود پیراهن آنحضرت از درازي پاره
شد چون قدّ دریدن از درازا است و قطّ از پهنا بر حسب اتّفاق عزیز مصر پشت در بود و هر دو را با آنحال اضطراب مشاهده کرد در
اینکه هنگام زلیخا براي تبرئه خود پیشدستی نمود و از عزیز سؤال کرد چیست جزاي کسیکه نسبت بخانواده تو قصد کار بد کرده
باشد جز آنکه باید حبس شود یا بمجازات شدید دیگري برسد اگر کلمه ما در ماجزاء من اراد استفهامیّه باشد و اگر نافیه باشد
گفت نیست جزاي چنین کسی مگر حبس و مجازات شدید در اینکه حال حضرت یوسف ناچار شد کشف سرّ او را بنماید براي
تبرئه خود و الا اظهار نمیفرمود لذا بعزیز فرمود او از من خواهش اینکه عمل زشت را نمود و من از دست او فرار کردم و عزیز متحیّر
صفحه 151 از 485
شد که کدام یک راست میگویند و در علل از امام سجاد علیه السّلام نقل نموده که عزیز خواست یوسف علیه السّلام را سیاست
کند او قسم یاد نمود بر برائت خود و فرمود از اینکه کودك بپرس و او طفلی بود از یکی از کسان زلیخا که بدیدن او آمده بود و
خداوند آن کودك را بزبان آورد براي دفع خصومت و گفت اي پادشاه نظر کن به پیراهن یوسف اگر از جلو پاره شده او قصد
سوء داشته و اگر از پشت پاره شده زلیخا قصد سوء نموده و چون پادشاه سخن آن کودك را شنید کاملا تعجّب کرد و مشوّش شد
و نگاه کرد به پیراهن یوسف و دید از پشت پاره شده و بزلیخا گفت اینکه از مکر شما است همانا مکر شما زنها بزرگ است و از
یوسف تقاضا نمود که اینکه راز را بکسی ابراز نفرماید و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که خداوند الهام فرمود
بحضرت یوسف که بعزیز بگوید از اینکه کودك که در گهواره است بپرس که او شهادت میدهد ببرائت من و عزیز پرسید و
کودك را خداوند بزبان آورد و او [ صفحه 137 ] شهادت بر نفع یوسف علیه السّلام داد و بعضی گفتهاند شاهد پسر عموي زلیخا
بود که با عزیز دم در خانه نشسته بود و نامش تملیخا بود و دلالت پاره شدن پیراهن از پشت بر برائت یوسف علیه السّلام واضح
است که اماره است بر فرار آنحضرت و تعقیب زلیخا از او که کاشف است از تقاضاي او و امتناع آنحضرت از قبول و براي دلالت
پاره شدن از جلو بر برائت زلیخا گفتهاند آن کاشف است از دفاع زلیخا یا تعقیب آنحضرت از او و گرفتن پایش بدامن پیراهن و
پاره شدن و بنظر حقیر دلالتش واضح نیست و محتمل است اینکه قسمت براي بیان اماره مستقلهاي ذکر نشده باشد بلکه آن کودك
بالهام الهی یا آنمرد براي آنکه قبل از عزیز قضیّه را مشاهده نموده بود برائت یوسف علیه السّلام را میدانسته و خواسته شهادت را
طوري ادا نماید که خود را بیطرف ارائه دهد و کلامش مؤثر شود و صریح در مخالفت با زلیخا نباشد تا موجب عداوت او شود و
مطلب را با اماره و دلیل ثابت کند و براي کشف قضیّه بودن اماره بر برائت حضرت یوسف کافی است و مؤید اینکه معنی آنستکه
از بیان اماره در کلام الهی تعبیر بشهادت شده و الا صرف ذکر دو اماره براي برائت هر یک از دو طرف قضیّه شهادت بر برائت
یکی از دو طرف محسوب نمیشود و بزرگی مکر زنان محتاج به بیان نیست چون براي هر کس بعیان رسیده و بسیاري از آن در
کتب نوشته شده و اینجا آن بود که بدون تأمل و درنگ و وحشت و دهشت خود را مبرّي و یوسف علیه السّلام را متّهم نمود
بطوریکه عزیز را متوجه بصدق گفتار خود کرد و اگر دفاع آنحضرت و شهادت شاهد نبود میخواست او را حبس یا سیاست کند
چون خود را مدّعیه و او را مدّعی علیه قلم داد کرده بود و گفتهاند خدا از باب لطف بحضرت یوسف غیرت را از عزیز سلب فرموده
بود تا شر او را از آنحضرت کفایت کند لذا بعد از کشف امر بیش از امر بکتمان قضیّه از یوسف علیه السّلام و امر بطلب گذشت
خود از زلیخا مسئلتی ننمود و نسبت خطا را در ضمن خطاکاران باو داد و از باب تغلیب بصیغه جمع مذکّر تعبیر نمود و بعضی
گفتهاند مراد باستغفار همان طلب آمرزش گناه است از خدا چون آنها بت پرست بودند ولی آنرا وسیله تقرب بخدا میدانستند. [
[ صفحه 138
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 30 تا 35
اشاره
وَ قالَ نِسوَةٌ فِی المَدِینَۀِ امرَأَت العَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَن نَفسِه قَد شَ غَفَها حُبا إِنّا لَنَراها فِی ضَ لال مُبِین [ 30 ] فَلَمّا سَمِعَت بِمَکرِهِن أَرسَلَت
إِلَیهِن وَ أَعتَدَت لَهُن مُتَّکَأً وَ آتَت کُل واحِ دَةٍ مِنهُن سِکِّیناً وَ قالَت اخرُج عَلَیهِن فَلَمّا رَأَینَه أَکبَرنَه وَ قَطَّعنَ أَیدِیَهُن وَ قُلنَ حاشَ لِلّه ما
هذا بَشَراً إِن هذا إِلاّ مَلَک کَرِیم [ 31 ] قالَت فَذلِکُن الَّذِي لُمتُنَّنِی فِیه وَ لَقَد راوَدتُه عَن نَفسِه فَاستَعصَمَ وَ لَئِن لَم یَفعَل ما آمُرُه لَیُسجَنَن وَ
لَیَکُوناً مِنَ الصّاغِرِینَ [ 32 ] قالَ رَب السِّجن أَحَبُّ إِلَی مِمّا یَدعُونَنِی إِلَیه وَ إِلاّ تَصرِف عَنِّی کَیدَهُن أَصب إِلَیهِن وَ أَکُن مِنَ الجاهِلِینَ
879 ثُم بَدا لَهُم مِن بَعدِ ما رَأَوُا الآیات لَیَسجُنُنَّه حَتّی - 33 ] فَاستَجابَ لَه رَبُّه فَصَرَفَ عَنه کَیدَهُن إِنَّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 34 ] -قرآن- 1 ]
صفحه 152 از 485
84- حِین [ 35 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفتند زنانی در آن شهر زن عزیز مراوده میکند با غلام خود براي کامجوئی از او بتحقیق پر کرده است دل آنزن را از محبّت خود
بدرستیکه ماهر آینه میبینیم آنزن را در گمراهی آشکار پس چون شنید آنزن سخن مکر آمیز آنها را دعوت نمودشان و مهیّا کرد
براي آنها تکیه گاه و داد هر یک از آنها را کاردي و گفت وارد شو بر آنها پس چون دیدند او را بزرگ شمردند او را و بریدند
دستهاي خودشان را و گفتند منزّه است خدا نیست اینکه آدمی نیست اینکه مگر فرشتهاي بزرگوار گفت پس اینکه دیدید
همانستکه ملامت کردید مرا در دوستی او و هر آینه بتحقیق مراوده نمودم با او براي کامجوئی از او پس خود را نگاهداشت و هر
آینه اگر بجا نیاورد کاریرا که امر میکنم باو هر آینه محبوس شود البته و هر آینه خواهد شد از خوار- شدگان گفت اي پروردگار
من زندان محبوبتر است نزد من از آنچه میخوانند مرا بسوي آن و اگر دفع نکنی از من مکر آنها را میل میکنم بسویشان و میباشم از
نادانان پس اجابت کرد براي او پروردگارش و دفع نمود از او مکر آنها را همانا او است شنواي دانا پس ظاهر شد رأي براي آنها
بعد از آنکه دیدند نشانههاي پاکی را که حبس کنند او را البتّه تا چندي.
تفسیر
بعد از کشف قضیّه مذکور در آیات سابقه چند نفر از زنان مصر که گفتهاند چهار یا پنج نفر از زنان ارکان دولت بودند مطّلع شدند
و براي یاوه گوئی که عادت آنها است یا آنکه کاملا از قضیّه خبردار شوند یا یوسف را کاملا به بینند بین خودشان صحبت کردند
که زن عزیز سعی میکند که کام دل از غلام جوان خود بستاند و عشق او در سویداي قلبش جاي گیر شده بطوریکه دیگر بهیچ
کس و هیچ چیز توجّه ندارد چنانچه قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که مراد از شغفها حبّا آنستکه محبّت او حجاب قلب
آن زن شده از مردم بطوریکه تعقل نمیکند غیر او را و شغاف حجاب قلب است و شعفها بعین مهمله نیز قرائت شده یعنی آتش زد
دل او را از محبت خود و نسبت داده است اینکه قرائت را در مجمع و جوامع باهل بیت علیهم السّلام و نیز گفته شده است مراد
آنستکه شکافت حجاب قلب آنزن را تا رسید بسویدا [ صفحه 139 ] و باطن دلش محبّت آن غلام خلاصه آنکه شیفته و واله و
شیداي او شد و پس از اینکه نسبت تصدیق نمودند که اینکه بسیار کار بدي است و خطاي آشکاري است از راه صواب و چون
اینکه صحبت را از راه دوستی با زلیخا ننموده بودند بلکه غرض فاسدي داشتند در آیه نسبت مکر بآنها داده شده در هر حال چون
خبر اینکه گفتگو بگوش زلیخا رسید فرستاد از آنها دعوت نمود و قمی ره فرموده اینکه خبر در مصر منتشر شد و زنها در مجالس
خودشان اینکه قضیّه را نقل مینمودند و زلیخا را ملامت میکردند و بعضی گفتهاند مدعوّین چهل زن بودند از ملامت کنندگان و
معلوم است اگر ملکه مصر یا زن شخص اوّل مملکت بعد از پادشاه مجلس مهمانی فراهم کند لوازم آنرا هم از قبیل و ساده و بالش
و پشتی و متّکا و انواع اطعمه و اشربه تهیّه خواهد نمود و در اینکه جا بعضی متّکا را بوساده و پشتی و بعضی بطعام تفسیر نمودهاند و
در روایت سابقه از امام سجاد علیه السّلام در علل بهر دو اشاره شده گویا معمول بوده که تکیه میکردند براي صرف طعام و شراب
بتکبّر و ناز و قمّی ره متکا را بترنج تفسیر نموده گویا بسکون تاء و حذف همزه قرائت فرموده و بنابراین آیه سلیم از تقدیر خواهد
بود چون مسلّما کارد بمهمانها داده شده بود که با آن میوهاي را ببرند و بخورند و در آیه ذکري از آن نشده جز اینکه کلمه که
دلالت آن بر میوه بنابر قرائت مشهوره بعید است و کلام محتاج بتقدیر میشود و آن میوه گفتهاند ترنج بوده و انتخاب آن در اینکه
مجلس شاید براي آن بوده که یکی از خواص اینکه میوه آنستکه مسکّن شهوت زنان است و پس از تکمیل مقدّمات زلیخا بیوسف
صفحه 153 از 485
دستور داد که وارد در مجلس شود و بعضی گفتهاند لباس تجمّل هم در برش نموده و پیرایهاي بر او بسته بودند و واضح است که
آن حضرت ظاهرا بنده و مجبور باطاعت بود ناچار وارد مجلس شد در حالیکه زنهاي اعیان و اشراف مملکت کاردها در دست
داشتند و میخواستند میوه بخورند و چون چشمشان بجمال یوسفی افتاد بطوري متحیّر و مبهوت و مدهوش شدند که بجاي ترنج
دستها بریده شد و بطوري حضرت با حجب و حیا و غمض عین و طمأنینه و وقار وارد شد که واضح شد بر تمام زنها بزرگی و
بزرگواري و پاکدامنی و عفت و عصمت و کمال و جمال بیمثال او لذا اوّل سخنی که بعد از بهوش آمدن گفتند آن بود که حاشا
للّه که چنین جوانی مرتکب چنین خطائی شود و منزّه است خدا از اینکه نتواند و عاجز باشد از آنکه جمع کند [ صفحه 140 ] نهایت
جمال و کمال را در بشري و مردّد شدند در اینکه او بشر است یا ملک و ترجیح دادند ملک بودن آنرا و جازم شدند باین امر چون
دیدند علاوه بر آنکه از شهوت مانند ملک مبرّي است مصوّر و مجسّم است بهمان صورت و اندامی که از براي فرشته در ذهنشان
منقوش بود لذا یکباره نفی بشریّت و اثبات ملکیّت و کرامت او را منحصرا نمودند تا تصوّر نشود که ملکی است بصورت بشر یا
بشري است بسیرت ملک ولی در عین حال معلوم است که اینکه کلام را بطور مبالغه و تشبیه ادا نمودند نه بطور حقیقت تا استدلال
شود به بیان آنها و تقریر الهی بر افضلیّت ملائکه از بشر چنانچه بعضی تصوّر نمودهاند و در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم روایت نموده که در آسمان دوم مردیرا دیدم که روي او مانند ماه شب چهارده بود از جبرئیل پرسیدم اینکه کیست گفت
برادرت یوسف است و مراد شب معراج است و قمّی ره قریب باین معنی را از امام صادق علیه السّلام نقل نموده در هر حال در
اینکه بین فرصت بدست زلیخا آمد و بغرض خود از انعقاد مجلس نائل شد و رو بمهمانها کرد و گفت اینکه همان غلام کنعانی بود
که شما مرا در عشق او ملامت کردید یعنی- گرش به بینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را- و الّا ناروا
است و چون دید زنها از حال آنحضرت برائت او را یافتهاند انصاف داد و صریحا اقرار نمود که من خاطر خواه او شدم و عرض
حاجت باو کردم و اجابت نفرمود و ضمنا میخواست زنها را با خود همدست کند در رام کردن آنحضرت لذا تهدید نمود او را که
اگر مطلوب مرا روا نسازد او را بحبس میاندازم و خوار و ذلیل میکنم چون میدانست حضرت از بدنامی و ذلّت وحشت دارد و در
حدیث منقوله از امام سجاد علیه السّلام در علل ذکر شده که هر یک از آن زنها محرمانه از حضرت تقاضاي مراوده نمودند و او ابا
فرمود و متوسل بعنایت و کمک الهی شد و قمی ره نیز قریب باین معنی را نقل نموده و آنکه دیگر آنحضرت از آنخانه منزجر شد و
روي نیاز بدرگاه کارساز آورد و عرضه داشت پروردگارا زندان براي من گواراتر است از آنچه میخوانند اینکه زنها مرا بآنچیز که
زنا باشد و اگر بعنایت خاصه با من کمک نکنی در ثبات قدم بر عفّت بمقتضاي طبع بشري میل میکنم بآنها و ممکن است دامن
عصمت من آلوده شود و جهالتی بوسوسه اینها از من بروز نماید چون تمام موجبات [ صفحه 141 ] میل موجود و تمام وسائل
انصراف مفقود بود و خداوند اجابت فرمود دعاء ضمنی آن حضرت را و صرف فرمود مکر آنها را از او و ثابت داشت آنحضرت را
بحفظ عفّت و عصمت خود و آسان فرمود بر او تحمّل مشقت زندان را در جنب معصیت خود چون خداوند شنوا است دعاء و
تضرّع داعیان را و دانا است باحوال آنها و مراتب اخلاصشان و صلاح حالشان و چون زلیخا از تمکین آن حضرت مأیوس شد و
زنها هم نتوانستند او را رام نمایند ناچار براي تسکین خاطر خود و اینکه شاید بتواند موفق بمقصود شود و یوسف را در نظر مردم
متّهم نماید تصمیم بحبس او گرفت و زنها هم با او در اینکه رأي موافقت نمودند لذا بعزیز اظهار و اصرار نمود که اینکه غلام
کنعانی ما را مفتضح و رسوا نموده همه جا صحبت از ما است باید چندي او را حبس کنی تا معلوم شود که مجرم او بوده و حرفها
تمام شود و عزیز قبول کرد لذا بدا در کلام خدا منسوب بجمع شده است و تذکیر ضمیر بمراعات تغلیب است و قمی ره از امام باقر
علیه السّلام نقل نموده که آیات شهادت کودك و پیراهن دریده شده از پشت سر و سبقت گرفتن آنزن بدر خانه بود بطوریکه شنید
کشیدن زنش آنرا از پشت در ولی چون اطاعت آنزن را ننمود اصرار کرد بشوهرش تا او را حبس نمود و گفتهاند زندان نزدیک
منزل زلیخا بود و هر وقت میخواست او را دیدار میکرد از دور و مدّت زندان را گفتهاند بخیال زلیخا آن بود که تا رام شود و بخیال
صفحه 154 از 485
عزیز تا حرفها تمام گردد و پنج سال و هفت سال هم گفتهاند و قمی ره از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که زندان بان بحضرت
عرض کرد من تو را دوست دارم فرمود هر چه بسر من آمد از دوستی بود خالهام مرا دوست داشت دزدید مرا پدرم مرا دوست
داشت برادرانم بمن حسد بردند زن عزیز مرا دوست داشت حبسم کرد و عیاشی ره نیز اینکه معنی را نقل نموده ولی بجاي خاله عمّه
ذکر کرده است و قمی ره علاوه فرموده که شکایت کرد در زندان بخدا و عرضه داشت که بچه تقصیر من مستحق زندان شدم
وحی رسید که تو خودت خواستی وقتی گفتی پروردگارا زندان محبوبتر است نزد من از آنچه آنها میخوانند مرا بآن چرا نگفتی
عافیت نزد من محبوبتر است و از چند روایت استفاده میشود که آن حضرت در زندان از فراق پدر گریه میکرد تا جبرئیل بآنحضرت
تعلیم فرمود که بعد از هر نماز بخواند اللهم اجعل لی فرجا و مخرجا و [ صفحه 142 ] ارزقنی من حیث احتسب و حیث لا احتسب و
اسناد قال بنسوة باعتبار تأنیث لفظی است ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 36 تا 38
اشاره
وَ دَخَلَ مَعَه السِّجنَ فَتَیان قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانِی أَعصِرُ خَمراً وَ قالَ الآخَرُ إِنِّی أَرانِی أَحمِل فَوقَ رَأسِی خُبزاً تَأکُل الطَّیرُ مِنه نَبِّئنا بِتَأوِیلِهِ
إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنِینَ [ 36 ] قالَ لا یَأتِیکُما طَعام تُرزَقانِه إِلاّ نَبَّأتُکُما بِتَأوِیلِه قَبلَ أَن یَأتِیَکُما ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکت مِلَّۀَ قَومٍ
لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُونَ [ 37 ] وَ اتَّبَعت مِلَّۀَ آبائِی إِبراهِیمَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ ما کانَ لَنا أَن نُشرِكَ بِاللّه مِن شَیءٍ
688- ذلِکَ مِن فَضل اللّه عَلَینا وَ عَلَی النّاس وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَشکُرُونَ [ 38 ] -قرآن- 1
ترجمه
و داخل شدند با او در زندان دو جوان گفت یکنفر از آندو همانا من دیدم خود را در خواب که میفشردم انگور را براي شراب و
گفت دیگري همانا من دیدم خود را در خواب که برداشتم بالاي سرم نانی را که میخورند پرندگان از آن خبر ده ما را از تعبیرش
همانا ما میبینیم تو را از نیکوکاران گفت نمیآید براي شما خوراکی که روزي داده شوید بآن مگر که خبر دهم شما را بتعبیر آن
پیش از آنکه بیاید براي شما اینکه از چیزهائی است که آموخت مرا پروردگارم همانا من واگذاردم کیش گروهی را که نمیگروند
بخدا و آنها بآخرت ایمان ندارند و پیروي نمودم کیش پدرانم ابراهیم و اسحق و یعقوب را روا نبوده است براي ما که شریک قرار
دهیم با خدا هیچ چیز را اینکه از فضل خدا است بر ما و بر مردم ولی بیشتر مردم شکر نمیکنند.
تفسیر
پس از آنکه حضرت یوسف بحکم عزیز وارد زندان شد دو نفر جوان دیگر هم با او وارد شدند که قمّی ره فرموده آندو بنده
پادشاه بودند یکی نانواي او و دیگري ساقی بود و گفته شده پادشاه بزرگ مصر از طبّاخ و شربت دار خود بد گمان شده بود که
خواستهاند او را مسموم نمایند لذا هر دو را بزندان فرستاده بود و آندو با حضرت یوسف مأنوس شدند و او مدّعی علم تعبیر شد و
آنها خواستند او را امتحان نمایند یکی از آنها که ساقی بود گفت من میبینم خودم را در خواب که شراب میگیرم از انگور و اینکه
نسبت داده فشردن را بشراب باعتبار آنستکه انگور شراب میشود بفشردن مثل اینکه میگویند آجر پخته شد با آنکه خشت پخته شده
باعتبار آنکه خشت آجر میشود به پختن و میگویند جاري شد ناودان با آنکه جاري آب است باعتبار آنکه آب در ناودان یا بوسیله
صفحه 155 از 485
آن جاري میشود پس یا در نسبت مسامحه شده یا در استعمال کلمه خمر و اراده انگور بملاحظه چیزیکه [ صفحه 143 ] مئال امر
انگور بآنست چنانچه یا در نسبت جریان بناودان مسامحه شده یا در استعمال ناودان و اراده آب بملاحظه آنکه مجراي آب است و
اینکه را مجاز در اسناد یا در کلمه گویند و بنظر حقیر اقرب مجاز در اسناد است و دیگري که نانوا بود گفت من میبینم خودم را
در خواب که بالاي سرم قدحی گذاردهام که در آن نان است و پرندگان از آن میخورند چنانچه عیّاشی ره از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده و بعضی گفتهاند سه سبد یا سفره بوده و مرغان درنده از آن میخوردند و هر دو از حضرت تقاضاي تعبیر خوابشان
را نمودند و تصدیق کردند که او از اهل احسان و نیکوکاري است عیاشی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که چون پادشاه امر
بحبس یوسف علیه السّلام نمود در زندان خداوند بآنحضرت تعلیم فرمود علم تعبیر خواب را و او خواب زندانیان را تعبیر میفرمود و
دو غلامی که با او بزندان در آمدند در همان روز چون شب خوابیدند و صبح برخاستند گفتند باو ما دیشب خوابی دیدیم براي ما
تعبیر نما بتقریب مذکور در آیه و در کافی از آن حضرت نقل نموده که او یعنی یوسف علیه السّلام توسعه میداد جاي را بر اهل
مجلس و قرض میکرد براي اهل احتیاج و کمک میکرد با ضعفاء و قمی ره از آن حضرت نقل نموده که او قیام میکرد براي
پرستاري مریض و خواهش مینمود براي محتاج و توسعه میداد بر محبوس و بنظر حقیر همین اخلاق موجب آن شده که آندو
تصدیق احسان او را نمودهاند و بعضی گفتهاند مراد آن دو اینکه بوده که خوب تعبیر خواب میکنی در هر حال پس از آنکه
آنحضرت توجّه و احتیاج آنها را بخود احراز فرمود وسیلهاي براي دعوت آنها بتوحید بدست آورد و قبلا مدّعی معجزه شد تا بدانند
که پیغمبر است و فرمود علم من منحصر بتعبیر خواب نیست من خبر میدهم بشما که چه خوراکی براي ارتزاق شما میآورند و
اوصاف و خواص آن چیست پیش از آنکه بیاورند براي شما چون تأویل خبر دادن از مئال امر چیزي است پیش از تحقّق آن و اینجا
خبر دادن از طعام آنها است قبل از حضورش مانند حضرت عیسی علیه السّلام که خبر میداد چه میخورند و چه ذخیره میکنند در
خانههاشان و اینکه یکی از علومی است که خداوند بمن تعلیم فرموده بطریق الهام و وحی بدون اسباب عادي و باین مقام نمیرسد
جز مؤمن موحّ د و من قبول ننمودم طریقه کسانیرا که ایمان نمیآورند بخداي یگانه [ صفحه 144 ] و آنها کسانی هستند که منکر
معادند چون اقرار بتوحید ملازم با اقرار بمعاد و انکارش ملازم با انکار آنست و بنظر حقیر براي افاده اینکه نکته کلمه هم مکرّر شده
اگر چه گفتهاند براي تأکید است و اینکه نظریّه با تامّل مکشوف میشود بلکه متابعت نمودم مسلک پدران خود ابراهیم و اسحق و
یعقوب علیهم السلام را که فضل ایشان معروف و نبوّتشان مشهور است و من از چنین دودمان شریفی هستم هرگز روا نبوده و نباشد
از براي احدي خصوصا ما خانواده نبوت و رسالت که هیچ موجود و مصنوع و امري را شریک با خدا قرار دهیم اینکه توحید و
دعوت بآن و نبوت از تف ّ ض لات الهی است بر ما و بر سایر مردم که موحّد شوند و مهتدي بهدایت ما گردند و پیرامون شرك و فساد
نگردند ولی بیشتر خلق از اینکه نعمت عظمی شکر گذاري نمیکنند و اجابت دعوت انبیاء را نمینمایند و متنبّه نمیشوند ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 39 تا 42
اشاره
یا صاحِبَی السِّجن أَ أَرباب مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللّه الواحِدُ القَهّارُ [ 39 ] ما تَعبُدُونَ مِن دُونِه إِلاّ أَسماءً سَمَّیتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُکُم ما أَنزَلَ اللّهُ
بِها مِن سُلطان إِنِ الحُکم إِلاّ لِلّه أَمَرَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاه ذلِکَ الدِّین القَیِّم وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 40 ] یا صاحِبَی السِّجن أَمّا
أَحَدُکُما فَیَسقِی رَبَّه خَمراً وَ أَمَّا الآخَرُ فَیُصلَب فَتَأکُل الطَّیرُ مِن رَأسِه قُضِیَ الَأمرُ الَّذِي فِیه تَستَفتِیان [ 41 ] وَ قالَ لِلَّذِي ظَن أَنَّه ناج مِنهُمَا
693- اذکُرنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنساه الشَّیطان ذِکرَ رَبِّه فَلَبِثَ فِی السِّجن بِضعَ سِنِینَ [ 42 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 156 از 485
اي دو یار زندان من آیا خدایان متعدده بهترند یا خداي یگانه غالب بر همه نمیپرستید غیر از خدا مگر نامهائی را که نام نهادهاید
آنها را شما و پدرانتان نازل ننموده خدا بر آن هیچ حجتی نیست حکم مگر خداي را فرموده است که نپرستید مگر او را اینکه است
دین قویم ولی بیشتر مردم نمیدانند اي دو یار من در زندان اما یکی از شما دو نفر پس بیاشاماند خواجه خود را شراب و اما دیگري
پس بدار کشیده شود پس بخورند پرندگان از سر او مقدّر شد امریکه در تعبیر آن پرسش مینمودید و گفت مر آنکس را که
دانست او نجات یابنده است از آندو نفر یاد کن مرا نزد خواجه خود پس از یاد او برد شیطان یاد پروردگارش را پس درنگ کرد
در زندان چند سال.
تفسیر
در تعقیب دعوت بتوحید حضرت یوسف علیه السّلام بآن دو نفر غلام زندانی فرمود اي دو یار و ندیم و مجالس و مصاحب من در
زندان آیا آلهه متفرقه متعدده [ صفحه 145 ] مختلفه مصنوعه از سنگ و چوب و فلزات اولی و احق و الیقند براي پرستش و ستایش
و آیا عبادت آنها انفع است براي عبادت کننده یا خداي یگانه قادر غالب قاهر که کسی نتواند مانع از نفوذ اراده او شود و جواب
معلوم است که عبادت آنها نفعی ندارد و مصنوع شخص لایق براي معبودیت نیست و خیر و شر و ضرر و نفع و کلیه امور بدست
خداي واحد قهّار است و آنها از خدائی بهرهاي ندارند جز اسم بیمسمّا که بت پرستان براي آنها گذاردهاند که آنها را خدا یا رب
النوع نامیدهاند پس گویا عبادت نمیکنند مگر همان اسماء بیمسماي جعلی خودشان را و در آیه دوم خطاب بتمام اهل زندان یا
عموم بتپرستان شده و اخیرا استدلال فرموده است بر بطلان عبادت آنها باین تقریب که عبادت باید بدستور خدا باشد و خدا
نفرموده است که شما عبادت بت کنید پس اگر شما پرستش میکنید آنها را بعنوان تقرّب بخدا آنهم جائز نیست چون مستحق
پرستش او است و کسی در ملک وجود اختیار حکم فرمائی را ندارد جز او و او امر فرموده است که عبادت نکنند بندگان جز او را
و اینکه توحید ذات و اخلاص در عبادت دین قویم و منهج مستقیم ابراهیم و سایر انبیاء عظام است و نباید از آن عدول نمود ولی
بیشتر مردم فکر نمیکنند و نمیدانند تکلیف خود را و پس از انجام مقصد و اداء وظیفه رسالت خواب آندو نفر را تعبیر فرمود باین
بیان که آنشخص ساقی بمقام سابق خود میرسد و مولی و ولی نعمت خود را شراب میدهد و مقرّبتر از پیش میگردد و اما آن
شخص خبّاز را از زندان بیرون میآورند و تقصیر او بر پادشاه ثابت میشود و او را بدار میکشند و مغز سر او را پرندگان میخورند و
کسانیکه گفتهاند نانی را که او در خواب دیده بود بر سر دارد در سه سبد یا سه سفره بوده و انگوریرا که دیگري دیده بود میفشرد
براي شراب سه خوشه بوده گفتهاند مدت ظهور تعبیر را هم حضرت سه روز تعیین فرمود و قمی ره فرموده نانوا دروغ گفته بود
خواب ندیده بود لذا وقتی حضرت یوسف فرمود تو را پادشاه میکشد و بدار میکشد و پرندگان مغز سر تو را میخورند او انکار کرد
خواب خود را و حضرت در جوابش فرمود راست یا دروغ کار تمام شد و قضاء الهی جاري شد بر امریکه در آن استفتاء نمودید و
بعضی گفتهاند هر دو دروغ گفته بودند فقط مقصودشان امتحان حضرت بود و بنظر حقیر بعید است بلکه یا هر دو راست گفته
بودند نهایت [ صفحه 146 ] آنکه نانوا چون دیده تعبیر حضرت بر ضرر او است منکر شده براي توهین و استهزاء یا او دروغ گفته
چنانچه قمی ره فرموده و براي آنکه اهانت نموده مستحق عقوبت شده چون ظاهر آنستکه حضرت تعبیر خواب آن دو را فرموده و
واقع شده نه آنکه اخبار فرموده از مقدّر آنها چنانچه بعضی احتمال دادهاند و لازمه اینکه معنی آن است که هر دو راست گفته
باشند در خواب دیدن اگر چه یکی از آندو دروغ گفته باشد در انکار کردن یا کسی دروغ گفته باشد در خواب دیدن که خداوند
منجز فرموده است تعبیر خواب موقوف بصدق او را در باره او بپاداش دروغ و تجرّي و هتک حرمت او از پیغمبر خود و در مجمع
فرمایش قمّی ره را نسبت بائمه علیهم السلام داده چون مسلّم است که او از غیر امام علیه السّلام نقل نمیکند و چون حضرت یوسف
صفحه 157 از 485
علیه السّلام دانست نجات ساقی را یا گمان فرمود براي احتمال بدا از او خواهش کرد که چون خدمت پادشاه برسد از او شفاعت
نماید یا عرضه دارد که او را بظلم حبس نمودند و اینکه ترك اولی از او صادر شد بوسوسه شیطان که در نظر آنحضرت جلوه داد
جواز توسل بوسائل ظاهري را براي خلاصی از مشقت و عسرت و غفلت فرمود از یاد خدا که باید در هر امري باو توسل جست و از
غیر او چشم پوشید و از اینکه جواز مخصوص بغیر انبیاء و اولیاء است و مقام ایشان اجل از اینکه قبیل توسلات است و خداوند براي
جبران اینکه کسر وارد بر ساحت مقدس آن حضرت مقدر فرمود هفت سال در زندان بماند چنانچه عیاشی ره از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده و بعضی گفتهاند مراد آنستکه بفراموشی انداخت ساقی را شیطان از ذکر یوسف علیه السّلام نزد مولاي خود و
اینکه موجب شد که او چند سال در زندان ماند و بنظر حقیر اینکه معنی اگر چه صدق است یعنی فراموشی از او محقق شده ولی از
اینکه جمله اراده نشده چون در اینکه صورت باید گفته شود فانساه الشیطان ذکره عند ربه و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
روایت شده خدا رحمت کند برادرم یوسف را اگر نگفته بود پیش پادشاه ذکر مرا نما هفت سال دیگر در زندان نمیماند و در چند
روایت از امام صادق علیه السّلام نقل شده که چون حضرت یوسف علیه السّلام براي نجات خود ملتجی بخدا نشد خدا فرموده از
یاد او برد شیطان یاد پروردگارش را پس درنگ نمود در زندان چند سال و در همان وقت باو وحی شد اي یوسف که در خواب
بتو نمود سجده آفتاب و ماه و ستارگان را [ صفحه 147 ] عرض کرد پروردگارا تو، فرمود که تو را محبوب نزد پدر کرد عرض کرد
الهی تو فرمود که قافله را متوجه بچاه نمود براي نجات تو عرض کرد پروردگارا تو فرمود که تعلیم فرمود دعاء فرج را بتو در قعر
چاه عرض کرد تو تعلیم فرمودي فرمود که تو را از مکر آن زن خلاص کرد عرض کر تو اي پروردگار من فرمود که آن کودك را
براي گواهی بر برائت ساحت تو بزبان آورد عرض کرد پروردگارا تو فرمود که تو را از مکر زن عزیز و سایر زنان مصر نجات داد
عرض کرد پروردگارا تو فرمود که تعبیر خواب را بتو الهام فرمود عرض کرد پروردگارا تو فرمود پس چگونه متوسل بغیر من شدي
و از من نخواستی نجات خود را از زندان و امیدوار شدي به بندهاي از بندگان من که تو را نزد مخلوقی از مخلوقات که در قبضه
قدرت من است یاد آوري کند حال هفت سال براي اینکه گناهت در زندان بمان که بندهاي را نزد بندهاي فرستادي و در بعضی از
اینکه روایات بعضی از سؤال و جوابها ذکر نشده و در یکی از آنها اضافه شده که بعد از هر سؤالی حضرت صیحهاي زد و صورت
خود را بزمین نهاد و عرض کرد پروردگارا تو و در روایتی است که بعدا عرض کرد بحق پدرانم بر تو مرا از اینکه زندان نجات ده
و جواب رسید که پدرانت حقی بر من ندارند اگر آدم را میگوئی من او را بید قدرت خود آفریدم و از روح خود در او دمیدم و در
بهشتم جاي دادم و باو امر نمودم نزدیک یکی از درختان بهشت نرو و او نافرمانی کرد و توبه نمود من از تقصیرش گذشتم و اگر
نوح را میگوئی من او را مبعوث نمودم برسالت بر بندگانم و آنها اطاعت او را ننمودند و او نفرین کرد در باره آنها و من مستجاب
نمودم و همه را غرق کردم جز او و کسانیرا که با او در کشتی بودند و اگر ابراهیم را میگوئی من او را خلیل خود قرار دادم و آتش
را براي او بر دو سلام نمودم و اگر یعقوب را میگوئی من باو دوازده پسر دادم و یکی از پسرهایش را از نظر او غائب کردم و او
دائما گریه کرد تا نابینا شد و سر راه نشست و شکایت مرا بمخلوق من نمود پس چه حقی پدران تو بر من دارند و باو تعلیم شد که
بگوید اسئلک بمنّک العظیم و احسانک القدیم و او گفت و پادشاه خواب دید و فرج او در آن بود و بچند طریق از آن حضرت
نقل شده که چون مدت مقرر تمام شد و خداوند اذن داد باو در دعاي فرج روي خود را بزمین نهاد و عرض کرد اللهم ان کان
ذنوبی قدا خلقت [ صفحه 148 ] وجهی عندك فأنّی اتوجّه الیک بوجوه آبائی الصالحین ابرهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و
خداوند باو فرج داد و چون از امام سؤال نمودند که ما هم اینکه دعا را بخوانیم، فرمود شما باین نحو بخوانید اللهم ان کانت ذنوبی
قد اخلقت وجهی عندك فانّی أتوجّه الیک بنبیّک نبی الرحمۀ محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه علیهم السلام ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 43 تا 49
صفحه 158 از 485
اشاره
وَ قالَ المَلِک إِنِّی أَري سَبعَ بَقَرات سِمان یَأکُلُهُن سَبع عِجاف وَ سَبعَ سُنبُلات خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی رُءیايَ إِن
کُنتُم لِلرُّءیا تَعبُرُونَ [ 43 ] قالُوا أَضغاث أَحلام وَ ما نَحن بِتَأوِیل الَأحلام بِعالِمِینَ [ 44 ] وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنهُما وَ ادَّکَرَ بَعدَ أُمَّۀٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم
بِتَأوِیلِه فَأَرسِلُون [ 45 ] یُوسُف أَیُّهَا الصِّدِّیق أَفتِنا فِی سَبع بَقَرات سِمان یَأکُلُهُن سَبع عِجاف وَ سَبع سُنبُلات خُضرٍ وَ أُخَرَ یابِسات لَعَلِّی
- أَرجِع إِلَی النّاس لَعَلَّهُم یَعلَمُونَ [ 46 ] قالَ تَزرَعُونَ سَبعَ سِنِینَ دَأَباً فَما حَصَدتُم فَذَرُوه فِی سُنبُلِه إِلاّ قَلِیلًا مِمّا تَأکُلُونَ [ 47 ] -قرآن- 1
739 ثُم یَأتِی مِن بَعدِ ذلِکَ سَبع شِدادٌ یَأکُلنَ ما قَدَّمتُم لَهُن إِلاّ قَلِیلًا مِمّا تُحصِ نُونَ [ 48 ] ثُم یَأتِی مِن بَعدِ ذلِکَ عام فِیه یُغاث النّاس وَ
207- فِیه یَعصِرُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفت پادشاه همانا من میبینم در خواب هفت گاو فربه را که میخورند آنها را هفت گاو لاغر و هفت خوشه سبز و هفت خوشه
دیگر خشک اي گروه اشراف فتوي دهید مرا در خواب من اگر باشید که براي خواب تعبیر میکنید گفتند اینکه خوابهاي آشفته
است و نیستیم ما به تعبیر آن خوابها دانایان و گفت آنکس که نجات یافت از آن دو نفر و متذکر شد بعد از چندي من خبر میدهم
شما را بتعبیر آن پس بفرستید مرا اي یوسف اي کسیکه بسیار راستگوئی فتوي بده براي ما در هفت گاو فربه که میخورند آنها را
هفت گاو لاغر و هفت خوشه سبز و هفت خوشه دیگر خشک باشد که من برگردم بسوي مردم باشد که آنها بدانند گفت زراعت
میکنید هفت سال بر حسب عادت پس آنچه درو نمودید پس بگذارید آنرا بماند در خوشه خود مگر کمی را از آنچه میخورید
پس میآید بعد از آن هفت سال سخت که میخورند آنچه را پیش تهیه نمودید براي آنها مگر کمی را از آنچه نگاه میدارید پس
میآید بعد از آن سالی که در آن باران داده شوند مردم و در آن از میوهها آب گیرند.
تفسیر
پس از آنکه خداوند دعاء حضرت یوسف را مستجاب و نجات او را از زندان مقدر فرمود پادشاه اعظم مصر خواب دید که هفت
گاو لاغر هفت گاو [ صفحه 149 ] فربه را خوردند و هفت خوشه گندم خشک شده پیچیدند بهفت خوشه گندم سبز که حبّههاي
آنها بسته شده بود و مقهورشان نمودند و اینکه موجب وحشت او شد بر زوال ملکش لذا اشراف و رجال دولت یا اهل دانش و
معبّرین را احضار نمود و تعبیر خواب خود را از آنها تقاضا کرد باین تقریب که اگر عالم بتعبیر خواب هستید رأي خود را اظهار
نمائید و لام در للرّؤیا براي تبیین مراد یا تقویت عامل است و آنها نتوانستند تعبیر مناسبی نمایند و براي آنکه صریحا اقرار بجهل
خودشان هم ننموده باشند گفتند اینکه از خوابهاي آشفته و پریشان است که تعبیر ندارد و ما نمیتوانیم اینکه قبیل خوابها را تعبیر
نمائیم چون بنظر حقیر خواب بر سه قسم است رحمانی و شیطانی و نفسانی و رحمانی هم بر سه قسم است عینی و شبهی و ضدّي،
رحمانی عبارت است از اتصال روح بعالم غیب و مشاهده امریرا که خداوند مقدر فرموده براي خود یا کسان دیگر و در اینکه حال
اگر قوه متخیله در آن تصرفی ننمود و عین آن در خارج واقع شد اینکه خواب راست حقیقی است و است و احتیاج بتعبیر ندارد مگر
آنکه معبّر بگوید اینکه امر واقع خواهد شد مانند آنکه کسی در خواب به بیند که بزیارت یکی از ائمه علیهم السلام مشرف شده و
بشود و شاید از اینکه قبیل بوده خواب ساقی که در خارج واقع شد و اینکه خواب عینی است و اگر متخیله در آن تصرف نمود و
مصوّر کرد آنرا بصورت مناسبی مانند آنکه خیر دید و خیال شیر کرد یا علم دید و تصور آب نمود یا زن دید و تصور کفش کرد
اینکه خواب را حقیر شبهی نامیدهام و کاملا احتیاج بتعبیر دارد و معبر باید بفراست و قرائن حالیه و مقامیه بفهمد از اینکه صور
صفحه 159 از 485
مناسبه مشهود اصلی کسیرا که خواب دیده و شاید از اینکه قبیل بوده خواب خبّاز و پادشاه و هنر معبّر در اینکه قسم ظاهر میشود
چون بسا باشد که صور خیالیه متعدد شود و کسیکه خواب دیده از صورتی بصورت دیگر منتقل شده باشد که معبّر باید بچندین
واسطه مرئی اوّلی او را پیدا کند و اگر متخیّله در آن تصرف نمود و مصوّر شد براي او ضدّ مرئی اولی مانند آنکه شادي دید و از
آن منتقل بضدش که اندوه است شد یا بعکس و صورت اصلی محو و ضدش در خیال باقی ماند اینکه خواب ضدي است که
تعبیرش بعکس است و معبّر باید از ضدّي بضد دیگر پی ببرد و اینها همه از رؤیاء صادقه است و اما خواب شیطانی آنستکه شیاطین
براي اغراض باطله خودشان [ صفحه 150 ] چیزهائی بشخص ارائه دهند مانند و طی یکی از محارم براي تسهیل اینکه امر در نظرش
و رفع قبح آن یا حمله درندهاي بر او براي تشویش خاطرش و باز ماندن از عمل خیري که در نظر داشته انجام دهد و امثال اینها و در
اینکه قبیل خوابها باید معبّر تعبیر خوبی کند که منافی با غرض شیطان باشد و شاید اینکه فرمودهاند تا میتوانید از خواب تعبیر بخوب
کنید که خواب در بین زمین و آسمان معلّق است تا تعبیرش شود بهمین ملاحظه باشد که خداوند علی رغم شیطان معبر را مقدر
فرماید اما خواب نفسانی عبارت از خیالات متفرقه و افکار مختلفه و اوهام متشتته و از غلبه حرارت و رطوبت و امثال اینها است که
آنرا اضغاث احلام گویند و تعبیر ندارد چون ضغث دسته گیاه مخلوط از خشک و تر است و اضغاث جمع آنست چنانچه حلم بضم
حاء بمعنی خواب و احلام جمع آن است در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که خواب بر سه وجه است بشارت است از
خدا براي مؤمن و تحذیر است از شیطان و اضغاث احلام است در هر حال ساقی که در آن مجلس حاضر بود بعد از مدتهائی مدید
بیاد حضرت یوسف علیه السّلام و تقاضاي او آمد و عرضه داشت من تعبیر میکنم اینکه خواب را در صورتی که اجازه فرمائید مرا
بزندان ببرند براي ملاقات کسیکه در علم تعبیر کامل و مجرّب است و تعبیر خواب من و خبّاز را کرد و بدون کم و زیاد واقع شد و
با اجازه پادشاه خدمت حضرت یوسف علیه السّلام رسید و عرضه داشت اي یوسف اي کسیکه در راستگوئی ثابت و جازمی و
خواب پادشاه را بدون کم و زیاد بیان کرد و طلب فتوي و رأي نمود براي آنکه مراجعت کند نزد پادشاه و اعیان قوم و بآنها اعلام
نماید تا عالم شوند به تعبیرش و بمقام و فضل آنحضرت و او در جواب بدون درنگ فرمود هفت سال متوالی بر حسب معمول
خودتان زراعت میکنید و صلاح شما آنستکه در اینکه هفت سال هر چه درو کردید بگذارید در خوشه خود بماند تا از شپشه
محفوظ باشد و ذخیره کنید مگر مقدار کمی را که لازم دارید براي خوردن و بعد از اینکه هفت سال قحطی سخت خواهد شد که
مردمیکه در اینکه سالها هستند میخورند آنچه را براي آنها ذخیره نمودید مگر مقدار مختصري که باقی میماند در انبار براي تخم
کاري در آتیه و اینکه نسبت خوردن را بسنوات داده و اراده اهل آنها را فرموده براي آنستکه تعبیر مطابق شود با خواب چون تأویل
هفت [ صفحه 151 ] گاو فربه هفت سال فراوانی و تعبیر هفت گاو لاغر که آنها را میخورند هفت سال قحطی است که در آن
سنوات ذخائر سنوات سابقه خورده میشود و بهمین منوال است حال خوشههاي سبز و خشک که باید بسبزي زراعات و خشکی آنها
تعبیر شود و پس از اینکه چهارده سال سالی میآید که در آن بارندگی زیاد میشود و مردم از سختی و قحطی نجات مییابند و
بنابراین یغاث ممکن است مأخوذ از غیث بمعناي باران باشد و ممکن است مأخوذ از غوث بمعناي نجات و محتمل است هر دو مراد
باشد چون استعمال لفظ در اکثر از یک معنی بنظر حقیر جائز است حتّی در اینکه قبیل مقامات و از محسّنات کلام است و در آنسال
بواسطه و فور آب میوهها فراوان و آبدار میشود که مردم آنها را میفشارند و از براي خودشان شربت و شیره و رب و غیرها تهیّه
میکنند و از امام صادق علیه السّلام نقل شده که یعصرون بضم یاء و فتح صاد که صیغه مجهول است قرائت فرموده و استدلال
فرموده بقول خداوند و انزلنا من المعصرات ماء ثجّاجا و قمّی ره از امیر المؤمنین علیه السّلام تأیید اینکه قرائت و استدلال را نقل
نموده و آنکه یعصرون بمعناي یمطرون است و سنابل بجاي سنبلات و قرّبتم لهن بجاي قدّمتم لهن نیز از امام صادق علیه السّلام نقل
قرائت شده است و گویا مراد فشرده شدن ابرها و ریزش باران است ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 50 تا 53
صفحه 160 از 485
اشاره
[ وَ قالَ المَلِک ائتُونِی بِه فَلَمّا جاءَه الرَّسُول قالَ ارجِع إِلی رَبِّکَ فَسئَله ما بال النِّسوَةِ اللّاتِی قَطَّعنَ أَیدِیَهُن إِن رَبِّی بِکَیدِهِن عَلِیم [ 50
قالَ ما خَطبُکُن إِذ راوَدتُن یُوسُفَ عَن نَفسِه قُلنَ حاشَ لِلّه ما عَلِمنا عَلَیه مِن سُوءٍ قالَت امرَأَةُ العَزِیزِ الآنَ حَصحَصَ الحَقُّ أَنَا راوَدتُه عَن
نَفسِه وَ إِنَّه لَمِنَ الصّادِقِینَ [ 51 ] ذلِکَ لِیَعلَمَ أَنِّی لَم أَخُنه بِالغَیب وَ أَن اللّهَ لا یَهدِي کَیدَ الخائِنِینَ [ 52 ] وَ ما أُبَرِّئ نَفسِی إِن النَّفسَ لَأَمّارَةٌ
662- بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی إِن رَبِّی غَفُورٌ رَحِیم [ 53 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفت پادشاه بیاورید نزد من او را پس چون آمد او را فرستاده پادشاه گفت برگرد بسوي خواجه خود پس بپرس از او چه بود
حال آنزنانیکه بریدند دستهاي خودشان را همانا پروردگار من بمکر آنها دانا است گفت چه بود کار شما وقتی که مراوده نمودید
براي کامجوئی از نفس یوسف گفتند حاشا للّه ندانستیم از قبل او هیچ بدي را گفت زن عزیز الآن آشکار شد حق، من مراوده
نمودم با او براي کامجوئی از خودش و بدرستیکه او از راستگویان است اینکه براي آن بود که بداند آنکه من خیانت ننمودم با او
در غیابش و آنکه خدا هدایت نمیکند در مکر خیانت کنندگانرا و تبرئه نمیکنم نفس خود را همانا نفس بسیار امر کننده است ببدي
مگر وقتی که [ صفحه 152 ] ترحم کند پروردگار من همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است.
تفسیر
پس از مراجعت ساقی از زندان بخدمت پادشاه و نقل او تعبیر خواب را از قول حضرت یوسف علیه السّلام فرمان باحضار او صادر
گردید و چون مأمور شرفیاب خدمت شد و امر پادشاه را ابلاغ نمود حضرت از بیرون آمدن از زندان ابا فرمود و دستور داد که
مراجعت نماید نزد پادشاه و سؤال کند که تقصیر یوسف چه بوده که او را حبس نمودند و خواهش کند که زنان اعیانی را که زلیخا
از آنها دعوت نموده بود براي رفع ملامت آنها و اثبات معذوریّت خود که دستهاي خودشان را بجاي ترنج بریدند احضار کند و
ماجري را از آنها پرسش فرماید تا برائت او ثابت شود و مبرّي از حبس بیرون آید و با حال اتّهام در مجلس شاه حاضر نگردد و
براي کرامت نفس و مراعات ادب در تقاضاي احضار اسمی از زلیخا نبرد ولی خدا را بر مکر تمامی شاهد گرفت و آنکه اگر
بخواهد میتواند برائت ساحت او را آشکار فرماید و چون پادشاه آنها را احضار و استیضاح فرمود همگی شهادت بر برائت ساحت
حضرت یوسف علیه السّلام دادند و جمله حاش للّه را که کلمه تنزیه است ادا نمودند یعنی منزّه است دامن او براي تقرب بخدا از
معصیت یا منزه است خداوند از آنکه نتواند پاکدامنی مانند او خلق فرماید و زلیخا هم که از حضّار مجلس بود ناچار اقرار بتقصیر
خود و اعتراف بصدق آنحضرت در نسبتی که باو داده بود کرد چون در بدو امر هر یک نسبت مراوده و معاشقه را بدیگري داده
بودند و بیان شد و چون فرستاده پادشاه براي رساندن بشارت اثبات پاکدامنی حضرت ثانیا شرفیاب خدمت شد یوسف علیه السّلام
باو فرمود اینکه تقاضاي من براي آن بود که عزیز بداند من در غیاب او خیانت بناموس او ننمودم و آنکه خدا بانجام نمیرساند مکر
خیانت کار انرا و هدایت نمیکند آنها را بمقصود در طریقی که بخدعه و مکر میپیمایند آنرا و من نمیگویم چنین شخصی هستم که
با وجود تمام مقدّمات براي ورود در اینکه امر قبیح خودداري نمودم و تبرئه نمیکنم نفس خود را چون نفس انسانی بالطبع مایل
بشهوت و آمر بکار بد است مگر وقتی که خداوند ترحم فرماید و حفظ کند او را یا مگر نفسیکه خداوند رحمت فرموده بر او و
معصوم نموده است آنرا از گناه و بنابراین احتمال کلمه ما در عاقل استعمال شده مثل فانکحوا ما طاب لکم من النساء و خداوند
صفحه 161 از 485
آمرزنده است بر میل بمعصیت عقاب نمیکند و مهربان است هر وقت [ صفحه 153 ] و هر کس را بخواهد از ورود در معصیت
نگهداري خواهد فرمود و بعضی اینکه دو آیه را متمّم کلام زلیخا دانستهاند و گفتهاند او گفت اقرار من براي آنست که یوسف
بداند من تهمت نزدم باو در غیابش و میدانم خیانت بد است و خدا خیانت کارانرا بمقصود نمیرساند و خود را هم مبرّي از خیانت
نمیدانم چون در حضورش باو تهمت زدم و بیگناه بحبسش انداختم و اینها همه از وساوس نفس امّاره بسوء بود تا خداوند ترحم
فرمود بر من و پشیمان شدم و اقرار بگناه نمودم و امیدوارم خداوند غفور رحیم از خطاي من بگذرد و مرا مشمول رحمت خود
فرماید و قمّی ره اشاره باین معنی فرموده و بیانات او ظاهرا مأخوذ از امام علیه السّلام است و بنظر حقیر بعید نیست اگر چه در
نفحات اینکه معنی را بسیار بعید شمرده است و انصاف آنستکه از جهاتی مناسبت اینکه دو آیه با آنکه کلام حضرت یوسف علیه
السّلام باشد بیشتر است ولی ذکر کلام شخصی بعد از کلام شخص دیگري بدون قرینه معیّنه هم خالی از بعد نیست اگر چه در
کلام الهی نظائري براي آن ذکر نموده و گفتهاند قرینه موجود است و محتمل است هر دو معنی مراد باشد و هر دو نفر بآن دو مقاله
تکلّم کرده باشند چنانچه در ذیل آیه و قالوا قلو بنا غلف در اوائل سوره بقره از تفسیر امام علیه السّلام نظیر آن نقل شد و اینکه در
کلام الهی بعید نیست و رافع بعد از معناي اوّل و مقرّب معناي دوم است ولی گویا کسی اینکه احتمال را ذکر نکرده است و ظاهرا
اینکه پادشاه ملک اعظم مصر است که عزیز و زیر مالیّه و نائب السّلطنه و امیر لشگر او بوده اگر چه از بعضی روایات و اقوال استفاده
میشود که عزیز همان پادشاه مصر و شوهر زلیخا بوده که خواب دید و منجر بنجات حضرت یوسف علیه السّلام از زندان شد ولی
خلاف تحقیق و منقول از اکثر روات و مفسرین است و شاید وجه اشتباه اطلاق ملک باشد بر چنین فرمانفرمائی بعد از پادشاه در
روایات و اطلاق عزیز بر پادشاه مصر در السنه و افواه و اینکه وجه جمع گردد بین اخبار و اقوال و اللّه اعلم ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 54 تا 57
اشاره
وَ قالَ المَلِک ائتُونِی بِه أَستَخلِصه لِنَفسِی فَلَمّا کَلَّمَه قالَ إِنَّکَ الیَومَ لَدَینا مَکِین أَمِین [ 54 ] قالَ اجعَلنِی عَلی خَزائِن الَأرض إِنِّی حَفِیظٌ
عَلِیم [ 55 ] وَ کَ ذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الَأرض یَتَبَوَّأُ مِنها حَیث یَشاءُ نُصِ یب بِرَحمَتِنا مَن نَشاءُ وَ لا نُضِ یع أَجرَ المُحسِنِینَ [ 56 ] وَ لَأَجرُ
427- الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ [ 57 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفت پادشاه بیاورید نزد من او را تا مخصوص گردانم او را براي خودم [ صفحه 154 ] پس چون سخن گفت با او گفت همانا تو
امروز نزد ما با منزلت و امانتی گفت بگمار مرا بر خزانههاي زمین مصر همانا من نگهدار دانایم و اینکه چنین تمکّن دادیم مر
یوسف را در آن زمین که منزل گزیند از آن هر جا که بخواهد میرسانیم برحمت خود هر کس را که بخواهیم و ضایع نمیسازیم مزد
نیکوکارانرا و هر آینه اجر آخرت بهتر است براي آنانکه گرویدند و بودند که پرهیز میکردند.
تفسیر
و چون برائت حضرت یوسف علیه السّلام از تهمت زلیخا و علم و ادبش از مفاد آیات سابقه بر پادشاه مصر ثابت شد امر باحضار او
فرمود براي آنکه او را مخصوص بخدمت خود کند و چون او را از زندان خارج و نزد پادشاه حاضر نمودند گفتهاند سلام نمود بر
صفحه 162 از 485
او بزبان عربی و چون پادشاه پرسید اینکه چه زبانی است فرمود زبان عمویم اسمعیل و دعا نمود او را بزبان عبرانی و چون سؤال
نمود اینکه چه زبانی است فرمود زبان پدرانم و پادشاه چندین زبان میدانست بهر زبانی با او صحبت کرد حضرت بهمان زبان
جواب داد و پادشاه تعجّب کرد و گفت من دوست دارم که خواب مرا حضورا بیان و تعبیر کنی و حضرت خواب پادشاه را مفصلا
بهمان کیفیّت که دیده بود با تمام خصوصیّات آن که پادشاه بکسی نگفته بود از اوّل تا آخر بدون کم و زیاد بیان فرمود و موجب
مزید تعجّب پادشاه شد و از حضرت مشورت نمود که با اینکه خواب و تعبیرش چه باید کرد او فرمود صلاح آنستکه در اینکه چند
سال توسعه در زراعت داد و انبارهاي وسیعی بنا نمود و محصولات را با شاخ و برگ جاي داد براي حفظ آنها و تأمین علوفه دوابّ
و بمردم امر کرد که پنج یک طعام خودشان را بانبار تحویل دهند و چون چنین فرمائی بقدر کفایت مصر و حوالی آن طعام ذخیره
شود و اضافه آید که مردم از سایر نواحی بیایند و خریداري کنند و بقدري مالیّه براي پادشاه فراهم شود که براي احدي نشده است
و چون کلام به اینکه جا رسید پادشاه گفت که اینکه کار را براي ما انجام میدهد و همانا تو امروز نزد ما داراي منزلت و امانتی
حضرت در جواب فرمود مرا متصدّي اینکه امر فرما من حفیظم یعنی کاملا از عهده نگهداري و حفظ اموال بر میآیم و علیمم یعنی
میدانم در چه محل و موقع صرف نمایم که لازم و بجا و روا باشد و ظاهر آنستکه از کلام حضرت بعقلش پی برد و از عفّتش
بامانتش لذا خودش داوطلب شد که یکی از مشاغل مهم مملکت را باو واگذار کند و در اینکه [ صفحه 155 ] موقع هیچ شغلی
مهمتر از مقام وزارت مالیّه نبود و باو واگذار کرد و حضرت هم بهمان نحو که فرموده بود عمل کرد و آنروز سن شریفش سی سال
بود و بعضی گفتهاند مراد از حفیظ حفظ حساب اموال است و مراد از علیم دانستن زبانها است که با مشتریانی که از ممالک مختلفه
میآیند بتواند بزبان آنها صحبت کند و قریب باین معنی را در عیون و عیّاشی ره از امام رضا علیه السّلام نقل نموده و در منهج از
آنحضرت روایت نموده که چون سالهاي فراوانی گذشت و سنوات قحط رسید اهل مصر روي بیوسف آوردند سال اوّل بنقودي که
داشتند غلّه خریدند سال دوم بجواهرات و طلا آلات سال سوم بغلام و کنیز سال چهارم بدواب و مواشی سال پنجم بضیاع و عقار
سال ششم بفرزندان و در سال هفتم همه خط بندگی باو دادند و یوسف علیه السّلام را ملکی حاصل شد که هیچ کس را نبود و
خزانهاي که کسی چنان ندیده بود و چون صورت حال را بر پادشاه عرضه داشت او گفت همه بنده تواند و اختیار با تو است و آن
حضرت در حضور شاه همه را آزاد کرد و اموال و اولاد و ضیاع و عقار و هر چه از آنها گرفته بود بآنها بخشید و چون پادشاه اینکه
احسان و کرم را از او مشاهده کرد گفت شهادت میدهم که نیست معبودي جز خداي یگانه و آنکه تو پیغمبر اوئی و حکمت در
آنکه حضرت آنها را خرید و آزاد کرد آن بود که اهالی مصر او را در وقت خرید و فروش بصورت بنده مشاهده نموده بودند
خداوند خواست طوق بندگی او را بگردن همه نهد تا کسی باین عنوان در باره او سخنی خارج از ادب نگوید و بر حسب نقل
روایت در کتب دیگر بعد از آنکه پادشاه اختیار را باو واگذار کرد فرمود من نجات ندادم آنها را از بلاء براي آنکه آنها را بمشقت
اندازم ولی خدا مقدّر فرموده بود نجات آنها را بدست من و گفتهاند آنحضرت اینکه منصب را براي آن قبول کرد که وسیله شود
براي هدایت مردم بدین حق و نفوذ کلمهاش و نشر احکام الهی و رساندن حقوق باهلش و اشاعه عدل و اعانت مظلوم و حفظ
نفوس در سنوات قحط لذا در آن سنوات هرگز طعام سیر نخورد و ناهار سلطنتی را از موعد مقرّر تأخیر انداخت و شاه از او سبب
پرسید جواب فرمود براي آنکه فقراء را فراموش نفرمائی و مورد تحسین شد و بعضی گفتهاند بعد از در خواست حضرت یوسف
مقام وزارت را یک سال طول کشید تا پادشاه اجابت کرد و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نمودهاند که خدا رحمت
کند برادرم یوسف را اگر نگفته بود مرا بگمار [ صفحه 156 ] بر خزانههاي مملکت در همان ساعت پادشاه باو واگذار میکرد ولی
چون در خواست کرد یک سال تأخیر افتاد و گفتهاند چند روز قبل از رسیدن حضرت بمقام وزارت عزیز وزیر مالیّه سابق فوت کرد
و زلیخا بامر شاه بعقد حضرت یوسف در آمد و چون با او هم بستر گردید معلوم شد دختر بوده چون عزیز عنّین بود و باو فرمود
حال اینکه بهتر است یا آنکه تو میخواستی و خداوند از او بحضرت دو پسر کرامت فرمود افرائیم و میشا که هر دو در نهایت حسن و
صفحه 163 از 485
جمال بودند ولی قمّی ره فرموده که چون عزیز فوت کرد در سالهاي قحطی زلیخا فقیر شد بطوریکه سؤال میکرد و باو گفتند ضرر
ندارد اگر سر راه عزیز بنشینی و مقصود یوسف علیه السّلام بود چون عزیز بپادشاه میگفتند او گفت خجلت میکشم از او و چون
مکرر باو گفتند نشست و موکب یوسف علیه السّلام رسید و او ایستاد و گفت منزّه است خداوندي که پادشاهان را بسبب معصیت
بنده کرد و بندگانرا بسبب اطاعت پادشاه و حضرت پرسید تو زلیخائی عرض کرد بلی فرمود آیا میل داري با من باشی عرض کرد
بعد از سالهاي متمادي آیا مرا استهزاء میفرمائی فرمود خیر عرض کرد بلی پس حضرت امر فرمود او را بدولت منزلش آوردند با
آنکه پیر شده بود و باو فرمود آیا تو نبودي که با من چنین و چنان کردي عرض کرد یا نبی اللّه مرا ملامت مفرما من مبتلا شدم
ببلائی که مبتلا نشد باو احدي فرمود آن چه بود عرض کرد مبتلا شدم بمحبت تو و خداوند مانند تو را در دنیا خلق نکرده بود و
دیگر آنکه در مصر زنی از من خوشگلتر و ثروتمندتر نبود و با اینکه حال آنکه شوهرم عنّین بود پس حضرت فرمود فعلا چه
حاجت داري عرض کرد از خدا بخواه که جوانی مرا بمن برگرداند و یوسف علیه السّلام از خدا خواست و اجابت شد و او را تزویج
فرمود با آنکه بکر بود و عیّاشی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که جائز است مرد تزکیه کند نفس خود را در موقع ضرورت
چنانچه حضرت یوسف فرمود اجعلنی علی خزائن الارض انّی حفیظ علیم و حضرت صالح فرمود و انا لکم ناصح امین و در کافی از
آن حضرت نقل نموده قریب باین معنی را که یوسف علیه السّلام تا غلّه گران نشده بود براي انباردارش قیمت معیّن میکرد و چون
رو بگرانی گذارد قیمت معیّن نکرد و فرمود برو بفروش و انباردار هر روز از قیمتی که مشتري اول بعد از کیل غلّه میداد میفهمید
نرخ امروز ترقی کرده و بحضرت عرضه میداشت و او میفرمود برو بفروش [ صفحه 157 ] و روز بروز قیمت بالا میرفت بدون آنکه
حضرت تعیین قیمت کند چون نمیخواست گرانی بزبان او جاري شود و از بیانات سابقه معلوم شد که مراد از تمکین سلطنت و
فرمانفرمائی و مالکیّت اراضی و اموال بلکه نفوس اهل مصر است که خداوند براي حضرت یوسف علیه السّلام مقدّر فرموده بود در
مقابل صبر آنحضرت بر ترك معصیت و فعل طاعت و تحمل مصیبت و البتّه چنین مالک الرّقابی هر جا میخواست از اراضی مصر
میتوانست منزل کند و خداوند رحمت و نعمت دنیا و آخرت را از مال و جمال و جاه و جلال و علم و کمال براي او تمام کرده بود
چون خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمیفرماید و بهر نحو باشد عطا خواهد فرمود ولی هر چه باشد اجر دنیا در مقابل ثواب آخرت
قدر و قیمتی ندارد چون اینکه زائل و آن باقی است و اینکه مکدّر و آن صافی است ولی مخصوص باهل تقوي و پرهیزکاري است
و گفتهاند بعد از اسلام پادشاه بسیاري از اهل مصر بنبوّت حضرت اقرار کردند و تمکّن و فرمانفرمائی او بیش از پیش شد و دیگر
پادشاهی جز او شناخته نمیشد ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 58 تا 62
اشاره
وَ جاءَ إِخوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیه فَعَرَفَهُم وَ هُم لَه مُنکِرُونَ [ 58 ] وَ لَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم قالَ ائتُونِی بِأَخ لَکُم مِن أَبِیکُم أَ لا تَرَونَ أَنِّی
أُوفِی الکَیلَ وَ أَنَا خَیرُ المُنزِلِینَ [ 59 ] فَإِن لَم تَأتُونِی بِه فَلا کَیلَ لَکُم عِندِي وَ لا تَقرَبُون [ 60 ] قالُوا سَنُراوِدُ عَنه أَباه وَ إِنّا لَفاعِلُونَ [ 61 ] وَ
528- قالَ لِفِتیانِه اجعَلُوا بِضاعَتَهُم فِی رِحالِهِم لَعَلَّهُم یَعرِفُونَها إِذَا انقَلَبُوا إِلی أَهلِهِم لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ [ 62 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آمدند برادران یوسف پس وارد شدند بر او پس شناخت آنها را و ایشان بودند مر او را ناشناسندگان و چون مرتّب کرد وسائل
حرکت آنها را بترتیب لوازم سفرشان گفت بیاورید نزد من برادري که مر شما را است از پدرتان آیا نمیبینید که من تمام میدهم
صفحه 164 از 485
پیمانه را و من بهترین پذیرائی کنندگانم پس اگر نیاورید نزد من او را پس نباشد چیزیکه پیمانه کنم آنرا براي شما نزد من و
نزدیک مشوید مرا گفتند زود باشد که کوشش کنیم براي آوردن او برخصت پدرش و همانا ما بجا آورندگانیم و گفت مر
غلامانش را که بگذارید سرمایه آنها را در بار بندهاشان باشد که آنها بشناسند آنرا چون باز گردند بسوي کسانشان باشد که آنها
بازگشت کنند.
تفسیر
در سالهاي قحطی و سختی که حضرت یوسف علیه السّلام براي پیش بینی از آن سنوات تهیّه غلّه کرده بود بسیاري از بلاد بسختی و
قحطی دچار شدند و از آن جمله کنعان بود که حضرت یعقوب علیه السّلام و فرزندانش در آن سرزمین منزل داشتند و قمی ره [
صفحه 158 ] فرموده میان حضرت یوسف علیه السّلام و پدرش هیجده روز راه فاصله بود و مردم از بلاد دور و نزدیک میآمدند در
مصر براي خریداري غلّه و حضرت یعقوب و پسرانش در صحرائی منزل داشتند که در آن مقل زیاد بود برادران حضرت از آن
مقلها گرفته و حمل نمودند بمصر براي خریداري غلّه و یوسف علیه السّلام در آن اوان خودش متصدّي فروش بود و چون وارد بر او
شدند آنحضرت آنها را شناخت ولی آنها او را نشناختند و گفتهاند جهت شناختن حضرت آنها را آن بود که کاملا ترقّب و انتظار
ورود آنها را داشت و هیئت آنها چندان اختلاف با سابق پیدا نکرده بود و جهت نشناختن آنها آن حضرت را آن بود که آنها بهیچ
وجه انتظار ملاقات او را نداشتند و شمایل حضرت با حال کودکی کاملا تفاوت پیدا کرده بود بعلاوه هیبت و عظمت مقام او مانع
بود که آنها تامّل و دقت در سیماي او کنند و عیّاشی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که نشناختند او را برادرانش براي هیبت
سلطنت و عزّتش و گفتهاند در آن اوقات حضرت یعقوب علیه السّلام فرزندان خود را مجتمع فرمود و بآنها دستور حرکت بمصر را
براي خرید طعام داد و فرمود شنیدهام فرمانفرماي آن مملکت مرد صالحی است و امیدوارم بشما احسان کند انشاء اللّه تعالی و فقط
بنیامین را براي کمک و استیناس خود نگاه داشت و آنها ده نفر بودند که در مصر بر برادر خود وارد شدند و از إبن عباس ره نقل
شده که از روز که او را در چاه انداختند تا آنروز چهل سال فاصله شده بود و قمّی ره فرموده در کیل طعام بآنها خوبی کرد و فرمود
شما کیانید گفتند ما پسران یعقوب بن اسحق بن ابراهیم خلیل اللّه میباشیم که نمرود او را در آتش انداخت و نسوخت و خدا آنرا بر
او برد و سلام کرد فرمود پدر شما چه میکند گفتند پیرمرد ضعیفی است فرمود برادر دیگري هم دارید گفتند یک برادر دیگر داریم
از مادر ما نیست فرمود وقتی برگشتید او را هم با خودتان بیاورید و عیّاشی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که یوسف علیه
السّلام فرمود من شنیدم شما دو برادر پدري دیگر هم داشتید چه شدند آن دو گفتند بزرگتر از آن دو را گرگ خورد و کوچکتر را
گذاردیم نزد پدرمان چون او را از خود جدا نمیکند و محبّت زیادي باو دارد یوسف علیه السّلام فرمود من دوست دارم او را با
خودتان در مراجعت براي خرید طعام بیاورید و مراد از تجهیز آنها آنستکه بعدّه آنها هر یک نفر یک بار شتر طعام براي ایشان حمل
فرمود چون جهاز متاع مهیا شده براي کاروان است و [ صفحه 159 ] مراد از وفاء کیل معلوم است که تمام کردن پیمانه و ناقص
نگذاردن آنست براي مشتریان و مراد از خیر المنزلین بودن آنحضرت خوب مهمانداري و پذیرائی کردن او است از آنها خواه
مأخوذ از نزل باشد که طعام حاضر شده براي مهمان است و خواه مأخوذ از منزل باشد که بمعناي خانه و جایگاه است و اخیرا بآنها
گوشزد فرمود که اگر دفعه دیگر بدون آن برادر کوچکتر خودتان بیائید من با شما معامله نمیکنم و مکیل و موزونی براي شما نزد
من نمیباشد و نزدیک من نیائید و حق ورود بمملکت مرا ندارید برادران عرضه داشتند در مراجعت ما سعی میکنیم براي تحصیل
اجازه او از پدرش و شما مطمئن باشید که ما موفق بمقصود خواهیم شد و او را با رضایت پدر همراه میآوریم و حضرت یوسف
بغلامان خود که متصدّي کیل طعام بودند امر فرمود که آنچه را حضرات در بهاء طعام پرداخته بودند بگذارند در ظروف آنها که
مهیّا براي رحیل و کوچ کردن شده تا بعدا متوجّه شوند که سرمایه آنها بایشان مسترد شده و طعام را هم خریداري نمودهاند و حق
صفحه 165 از 485
اینکه احسان را که جمع بین عوض و معوّض است و از طرف آن حضرت نسبت بآنها شده بشناسند و اینکه موجب شود که با برادر
کهتر خودشان بزودي مراجعت نمایند و البتّه مقام حضرت یوسف علیه السّلام هم اجل از اینکه بوده که پس از سالها طعامی براي
پدر و برادران خود در سال قحط بفرستد در حالیکه عوض آنرا از ایشان گرفته باشد و چون صلاح نبوده که خود را بآنها معرفی
فرماید براي تکمیل اجر فراق پدر و اشتیاق بملاقات برادر ناچار باید اینکه عمل انجام شود که موجب خرسندي پدر و تمامی
برادران در موقع مراجعت بوطن گردد و مشتاق بسفر دیگر با برادر کهتر خودشان شوند و بنابراین مراد از شناختن بضاعت معرفت
بحق ردّ آن و احسان از اینکه جهت است و بنظر حقیر محتمل است مراد شناختن خود بضاعت باشد که تفضلا ردّ شده بآنها چون
در اینکه موارد احتمال میرود عین مال آنها یا دیگري اشتباها دربار بند آنها گذارده شود و بنابراین آیه شریفه احتیاج بتقدیر ندارد و
بعضی گفتهاند مقصود اجبار آنها بمراجعت بوده براي اداء وظیفه شرعیّه که ردّ ثمن باشد و بنظر حقیر از جهاتی صحت ندارد. [
[ صفحه 160
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 63 تا 66
اشاره
فَلَمّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِم قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الکَیل فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَکتَل وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ [ 63 ] قالَ هَل آمَنُکُم عَلَیه إِلاّ کَما أَمِنتُکُم
عَلی أَخِیه مِن قَبل فَاللّه خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرحَم الرّاحِمِینَ [ 64 ] وَ لَمّا فَتَحُوا مَتاعَهُم وَجَ دُوا بِضاعَتَهُم رُدَّت إِلَیهِم قالُوا یا أَبانا ما نَبغِی
هذِه بِضاعَتُنا رُدَّت إِلَینا وَ نَمِیرُ أَهلَنا وَ نَحفَظُ أَخانا وَ نَزدادُ کَیلَ بَعِیرٍ ذلِکَ کَیل یَسِیرٌ [ 65 ] قالَ لَن أُرسِلَه مَعَکُم حَتّی تُؤتُون مَوثِقاً مِنَ
690- اللّه لَتَأتُنَّنِی بِه إِلاّ أَن یُحاطَ بِکُم فَلَمّا آتَوه مَوثِقَهُم قالَ اللّه عَلی ما نَقُول وَکِیل [ 66 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس چون باز گشتند بسوي پدرشان گفتند اي پدر ما باز داشته شد از ما پیمانه پس بفرست با ما برادرمان را تا پیمانه گیریم و همانا
ما مر او را هر آینه نگهدارانیم گفت امین نمیکنم شما را بر او مگر چنانچه امین کردم شما را بر برادرش از پیش پس خدا بهتر
است از جهت نگهدار بودن و او است رحم کنندهترین رحم- کنندگان و چون باز نمودند بارشانرا یافتند سرمایه خودشان را که ردّ
شده بود بایشان گفتند اي پدر ما چه میخواهیم اینکه سرمایه ما است که ردّ شده بما و طعام آوریم براي خانواده خود و نگهداري
کنیم برادرمان را و زیاده آوردیم بار شتري را اینکه باري است اندك گفت هرگز نخواهم فرستاد او را با شما تا آنکه بدهید مرا
پیمان مؤکّدي از خدا که بیاورید البتّه نزد من او را مگر آنکه احاطه شود بشما پس چون دادند باو پیمان مؤکّدشان را گفت خدا بر
آنچه میگوئیم نگهبان است.
تفسیر
برادران حضرت یوسف علیه السّلام بعد از مراجعت از مصر شرفیاب حضور پدر بزرگوار خود شدند و شرح حال را با شمّهاي از
محامد صفات و مکارم اخلاق و مراتب احسان ملک مصر نسبت بایشان عرضه داشتند و اخیرا گوشزد نمودند که پادشاه ما را ممنوع
از مراجعت بمصر براي خریداري طعام نموده در صورتی که بدون برادر کهتر خود معاودت نمائیم و بنابراین ما ممنوع شدیم از
آنکه کیلی براي ما شود مگر إبن یامین با ما باشد پس خواهش داریم او را با ما روانه فرمائی تا بمقصود خودمان که خریداري طعام
صفحه 166 از 485
و کیل آن است نائل شویم و مطمئن باش که ما در حفظ و مراقبت حال او کوتاهی نخواهیم نمود و بعضی یکتل بصیغه مفرد مغایب
قرائت نمودهاند یعنی بفرست با ما برادر کهتر ما را تا کیل کند براي ما و خودش و حضرت یعقوب با آنکه میدانست حضرات از
سلوك خودشان نسبت بحضرت یوسف پشیمان شدهاند و توبه کردهاند براي مزید تأکید در حفظ إبن یامین در جواب فرمود که
امین نمیکنم شما را بر او مگر چنانچه امین کردم شما را بر برادرش یوسف پیش از اینکه و شما وعده حفظ او را دادید و عمل
نکردید ولی خداوند بهترین حفظ کنندگان [ صفحه 161 ] و رحم کنندهترین رحم کنندگان است و بعضی حفظا بجاي حافظا قرائت
نمودهاند یعنی خدا بهتر است از راه نگهداري و حفظ کردن البتّه بر ضعف و پیري من رحم میفرماید و دو مصیبت را بر ناتوانی
تحمیل نمیکند و او را بمن بر میگرداند و در مجمع روایت نموده که خداوند فرمود بعزت و جلال خودم هر دو را بتو برمیگردانم
چون توکّل بمن نمودي و بعضی گفتهاند شمعون را هم حضرت یوسف علیه السّلام در اینکه سفر براي آنکه برادران إبن یامین را
بیاورند بعنوان گرو نگهداشته بود در هر حال چون حضرات بارها را گشودند دیدند سرمایه خودشان را که در عوض گندم پرداخته
بودند بدون کم و کاست بآنها مسترد شده و در بار آنها موجود است لذا خرسند شدند از دو جهت یکی آنکه تجارتی کرده و
غنیمتی برده و خوشی گذراندهاند و سرمایه آنها هم موجود است دیگر آنکه وسیلهاي پیدا کردهاند براي بردن إبن یامین لذا عرضه
داشتند اي پدر بزرگوار ما دیگر چه میخواهیم از مسافرت آیا بهتر از اینکه سفري میشود اینکه سرمایه ما است که بما مسترد شده
علاوه بر آنکه مشمول اکرام و احسان پادشاه شدیم یا آنکه عرضه داشتند اي پدر ما حاجت بسرمایه دیگري نداریم با همین سرمایه
ثانیا مسافرت میکنیم و بنا بر اینکه کلمه ما در ما نبغی نافیه و بنابر احتمال اوّل که اظهر است استفهامیّه است و فائده مسافرت ما
آنستکه طعام براي خانواده و کسان خود میآوریم و برادر خودمان را در ذهاب و ایاب حفظ میکنیم و اینکه موجب اجر است براي
ما و یک بار شتر گندم علاوه براي او میگیریم اینکه مقدار گندم که تهیّه نمودیم براي مؤنه ما کم است یا یک بار گندم کم است
پادشاه مضایقه نمیکند از آنکه براي برادر ما بدهد پس از اینکه مقدّمات حضرت یعقوب علیه السّلام خواهی نخواهی راضی شد
بتسلیم إبن یامین ببرادران ولی فرمود نمیفرستم با شما او را بعد از آنکه دیدم نتیجه فرستادن یوسف را با شما مگر آنکه عهد مؤکّد
بذکر نام خداوند که موجب اطمینان باشد با من بنمائید که بیاورید او را نزد من و نگذارید بر او آسیبی وارد شود مگر آنکه دشمن
بر شما احاطه کند که قادر بر دفاع و فرار نشوید یا بلا احاطه نماید که تمامی هلاك شوید و چون حضرات قبول نمودند و متعهد
شدند خدا را هم بر اینکه معاهده شاهد گرفت و انتقام از آنها را در صورت تخلّف بخدا واگذار فرمود و از إبن عبّاس نقل شده که
موثق آن بود که گفتند بحق محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خاتم النبیّین [ صفحه 162 ] با برادر خودمان بدستوریکه فرمودید
عمل خواهیم نمود ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 67 تا 68
اشاره
وَ قالَ یا بَنِی لا تَدخُلُوا مِن باب واحِ دٍ وَ ادخُلُوا مِن أَبواب مُتَفَرِّقَۀٍ وَ ما أُغنِی عَنکُم مِنَ اللّه مِن شَیءٍ إِنِ الحُکم إِلاّ لِلّه عَلَیه تَوَکَّلت وَ
عَلَیه فَلیَتَوَکَّل المُتَوَکِّلُونَ [ 67 ] وَ لَمّا دَخَلُوا مِن حَیث أَمَرَهُم أَبُوهُم ما کانَ یُغنِی عَنهُم مِنَ اللّه مِن شَیءٍ إِلاّ حاجَ ۀً فِی نَفس یَعقُوبَ
474- قَضاها وَ إِنَّه لَذُو عِلم لِما عَلَّمناه وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 68 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفت اي پسران من داخل نشوید از یک در و داخل شوید از درهاي جداگانه و بینیاز نمیکنم شما را از خدا هیچ چیز نیست
صفحه 167 از 485
حکم مگر مر خدا را بر او توکّل کردم و بر او پس باید توکّل کنند توکّل کنندگان و چون داخل شدند از جائیکه امر نموده بود
ایشانرا پدرشان نبود که بینیاز کند آنها را از خدا هیچ چیز ولی بود خواهشی در ضمیر یعقوب که آشکار کرد آنرا و همانا او هر
آینه داراي علم است براي تعلیم ما او را ولی بیشتر مردم نمیدانند.
تفسیر
حضرت یعقوب علیه السّلام پس از رخصت مسافرت بفرزندان خود توصیه فرمود که تمامی از یک دروازه وارد شهر مصر نشوند
بلکه از چند دروازه متفرّقه وارد شوند که از آسیب چشم مردم محفوظ باشند چون آنها علاوه بر آنکه صاحب جمال و جلال و
کمال بودند در شهر مصر معروف شده بودند بتقرّب و منزلت نزد پادشاه و آنکه در سفر قبل مورد عنایت و مرحمت خاصه او شدند
لذا حضرت یعقوب ترسید از آنکه محسود خلق و بچشم بد آنها گرفتار شوند ولی باز بآنها گوشزد کرد که من بحسن تدبیر خود
نمیتوانم شما را از هیچ آفتی محفوظ نمایم چون حذر جلوگیر از قدر نیست و تدبیر مانع از تقدیر نمیشود و اراده مخلوق در مقابل
خواست خداوند اثري ندارد حکومت و فرمانفرمائی در تمام عوالم وجود مخصوص بذات اقدس احدیّت جل شأنه بوده و هست و
میباشد پس باید بر او توکّل نمود و از او خواست دفع آفات و بلیّات و خیر دنیا و آخرت را تا بعقل خود و فکر پدرشان مغرور
نشوند و از توجّه بخدا باز نمانند و اثر چشم زدن بادلّه عقلیّه و نقلیّه ثابت شده و جاي انکار نیست و ایشان بر حسب دستور متفرّقا از
چهار دروازه مصر وارد شدند ولی فکر حضرت یعقوب و دستور او در مقابل اراده الهی بهیچ وجه براي آنها مفید نشد چنانچه او
گوشزد فرموده بود چون در اینکه سفر متّهم بدزدي و بدنام شدند و موفق بآوردن إبن یامین [ صفحه 163 ] که مورد اهتمام آنها بود
نشدند و با کمال شرمساري مجبور بمراجعت نزد پدر گشتند چنانچه شرح آن بیاید انشاء اللّه تعالی فقط دستور حضرت یعقوب
مکنون قلبی و خواهش نفسی و محبّت باطنی بود که از خود بفرزندان ابراز و اظهار نمود و دیگر اثري نداشت با آنکه خودش هم
میدانست که مؤثر نیست و بآنها گوشزد فرمود و مغرور بتدبیر خود نشد چون عالم بود باسرار قضاء و قدر بتعلیم الهی ولی بیشتر
مردم مخصوصا اهل اینکه زمان نمیدانند که امور بتقدیر الهی است و گمان میکنند هر امري را بتدبیر میشود انجام داد با آنکه بنظر
حقیر هیچ امري را بتدبیر نمیشود انجام داد مگر موافق تدبیر ما شود تقدیر و در عین حال ما باید بوظائف خودمان عمل کنیم و از
خدا بخواهیم که امور را بر وفق صلاح ما انجام دهد و شاید اشاره بهمین معنی باشد استثناء منقطع در کلام الهی یعنی نبود دستور
حضرت یعقوب مگر توصیه مورد حاجتی از او که انجام داد و بحال فرزندان نفعی نداشت ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 69 تا 76
اشاره
وَ لَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوي إِلَیه أَخاه قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبتَئِس بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 69 ] فَلَمّا جَهَّزَهُم بِجَهازِهِم جَعَلَ السِّقایَۀَ فِی
رَحل أَخِیه ثُم أَذَّنَ مُؤَذِّن أَیَّتُهَا العِیرُ إِنَّکُم لَسارِقُونَ [ 70 ] قالُوا وَ أَقبَلُوا عَلَیهِم ما ذا تَفقِدُونَ [ 71 ] قالُوا نَفقِدُ صُواعَ المَلِک وَ لِمَن جاءَ بِهِ
520 قالُوا فَما جَزاؤُه إِن - حِمل بَعِیرٍ وَ أَنَا بِه زَعِیم [ 72 ] قالُوا تَاللّه لَقَد عَلِمتُم ما جِئنا لِنُفسِدَ فِی الَأرض وَ ما کُنّا سارِقِینَ [ 73 ] -قرآن- 1
کُنتُم کاذِبِینَ [ 74 ] قالُوا جَزاؤُه مَن وُجِ دَ فِی رَحلِه فَهُوَ جَزاؤُه کَذلِکَ نَجزِي الظّالِمِینَ [ 75 ] فَبَدَأَ بِأَوعِیَتِهِم قَبلَ وِعاءِ أَخِیه ثُم استَخرَجَها
مِن وِعاءِ أَخِیه کَ ذلِکَ کِدنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأخُ ذَ أَخاه فِی دِین المَلِک إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه نَرفَع دَرَجات مَن نَشاءُ وَ فَوقَ کُل ذِي عِلمٍ
409- عَلِیم [ 76 ] -قرآن- 1
صفحه 168 از 485
ترجمه
و چون وارد شدند بر یوسف جاي داد در کنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براي آنچه
بودند که بجا میآوردند پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخوري خود را در بار برادرش پس ندا کرد ندا کنندهاي
که اي قافله همانا شما هر آینه دزدانید گفتند و روي کردند بر ایشان که چه چیز گم کردهاید گفتند گم کردیم مشربه پادشاه را و
براي کسیکه بیاورد آنرا بار شتري است و من آنرا ضامنم گفتند بخدا هر آینه دانستید که نیامدیم ما تا فساد کنیم در زمین و نیستیم
دزدان گفتند پس چیست پاداش آن اگر باشید دروغگویان گفتند پاداش آن کسی است که یافت شود در بارش پس او پاداش [
صفحه 164 ] آن است اینکه چنین پاداش میدهیم ستمکاران را پس ابتدا کرد ببار بندهاي آنها پیش از باربند برادرش پس بیرون
آورد آنرا از باربند برادرش اینکه چنین تدبیر نمودیم براي یوسف حق نداشت که بگیرد برادرش را در آئین پادشاه جز آنکه
میخواست خدا بلند گردانیم بمراتبی کسی را که بخواهیم و برتر از هر صاحب دانشی دانائی است.
تفسیر
چون برادران حضرت یوسف وارد بر او شدند اشاره بابن یامین نمودند و عرضه داشتند اینکه برادر ما است که فرمودي او را بیاوریم
حضرت آنها را تحسین و اکرام فرمود و مقرر داشت براي آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوینی با یکدیگر کنار سفره
بنشینند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولی إبن یامین ایستاد تنها پس حضرت یوسف باو فرمود چرا نمینشینی عرض
کرد شما فرمودید برادران ابوینی با یکدیگر بنشینند من برادر ابوینی ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوینی نداشتی عرض کرد بلی
داشتم فرمود پس چه شد عرض کرد اینها میگویند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدي براي او عرض کرد یازده پسر
خدا بمن کرامت فرمود نام تمامی را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او میل بعشرت با زن و فرزند نمودي عرض کرد من
پدر صالحی دارم که مرا امر بازدواج فرمود براي آنکه از من ذریّهاي بوجود آید که تسبیح نمایند خدا را و برکت پیدا کند زمین از
آن پس حضرت یوسف باو فرمود بیا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضیلت داد خدا یوسف و برادر ابوینی او را تا
حدّیکه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاکنون ذکر شد در مجمع و عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده ولی قمّی
ره فرموده که برادران و بن یامین با یکدیگر از خدمت پدر مرخص شدند ولی او با آنها نمینشست و هم غذا نمیشد و صحبت
نمیکرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت یوسف رسیدند و سلام کردند و او برادر ابوینی خود را دید و شناخت و چون نشستند
او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسید تو برادر اینهائی عرض کرد بلی فرمود چرا پس با آنها ننشستی عرض کرد چون من
برادر ابوینی داشتم اینها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم یاد نمودم که با آنها متفق در
امري نشوم تا زندهام فرمود آیا زن گرفتی عرض کرد بلی فرمود [ صفحه 165 ] اولاددار شدي عرض کرد بلی فرمود چند اولاد
داري عرض کرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردي عرض کرد یکی را گرگ و دیگري را پیراهن و سوّمی را خون فرمود اینکه
نامها را چرا گذاردي عرض کرد براي آنکه برادرم را فراموش نکنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنیامین را نزد خود
نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگین مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم که
تو نزد من بمانی عرض کرد برادرانم نمیگذارند چون پدرم از آنها عهد و میثاق گرفته که مرا باو بر گردانند فرمود من تدبیري در
اینکه باب مینمایم و تو چون مطلع شدي بآنها چیزي نگو و منکر نشو و او قبول نمود و چون حضرت یوسف علیه السّلام ساز و
برگ مسافرت آنها را تهیّه فرمود آبخوري طلاي خود را که در شریعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن یامین و اینکه
آبخوري قدح طلائی بود که اخیرا پیمانه گندم شده بود چنانچه عیّاشی ره از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در دو روایت نقل
صفحه 169 از 485
نموده و معلوم است که مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنکه متوجّه شد که پیمانه گندم نیست با آنکه آنها حرکت کرده
بودند تعقیب نمود از ایشان و ندا داد که اي قافله شما دزدانید یعنی در میان شما دزد است و عیر در اصل بمعناي شتر یا خر بارکش
است و در صاحبان آنها که اهل قافلهاند استعمال میشود و بنابراین لازم نمیآید که حضرت یوسف علیه السّلام آنها را متهم نموده
باشد بسرقت و محتمل است اینکه نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولی مقصود سرقت آنها باشد یوسف علیه السّلام را از
پدرش لذا بعد از آنکه ایشان متوجّه شدند و گفتند چه چیز گم کردید و میجوئید متصدّیان امور انبار گفتند گم کردیم و میجوئیم
مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزدیدید و بنابراین توریه شده بامر حضرت یوسف علیه السّلام براي مقصود مهمّی که صلاح در آن
بوده و دروغ گفته نشده با آنکه دروغ براي اصلاح بین مردم جائز است و باین معنی در روایات متعدده از صادقین علیهما السّلام
بنقل قمّی ره و عیّاشی ره و کافی و علل تصریح شده در هر حال انباردار ضامن شد که هر کس مشربه را پیدا کند و بیاورد یکبار
شتر گندم باو بدهد و برادران متمسک بشواهد و امارات قطعیّهاي شدند که در مدّت اینکه دو سفر براي مستخدمین حضرت از حال
[ و مقال و مقام و سیره و معامله آنها کشف شده بود که اهل سرقت نیستند لذا قسم یاد نمودند که شما دانستید در [ صفحه 166
اینکه مدت که ما براي فساد و دزدي نیامدیم و اهل اینکه کار نبوده و نیستیم و آنها در جواب گفتند مجازات اینکه کار یا کسیکه
اینکه کار را کرده باشد چیست اگر شما دروغگو باشید برادران بر طبق شیعت حضرت یعقوب علیه السّلام جواب دادن که جزاء
دزدي یا دزد که آنکسی است که یافت شود مشربه در بارش خود او است که باید حبس و توقیف شود چنانچه قمّی ره فرموده و
عیّاشی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصریح نمودند که آئین ما اینکه است و
ما اینکه طور مجازات میکنیم ستمکاران را که مراد دزدانند و پس از ختم کلام حضرت یوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا
بجستجو از بار برادران شد غیر از بن یامین براي آنکه کشف از تبانی نکند تا نوبه ببرادر کهتر رسید و مشربه را از بار او بیرون آورد
و حکم بحبس و توفیقش بر طبق شریعت حضرت یعقوب علیه السلّام و تصدیق برادران صادر گردید باین کیفیّت خدا تهیّه وسائل
کید نمود براي یوسف علیه السّلام در مقابل کید آنها براي او یا تدبیر نمود و تعلیم فرمود او را بوحی و الهام خود که توانست برادر
خود را از آنها بگیرد چون نمیتوانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگیرد بر حسب آئین پادشاه مصر زیرا قانون جزاي
مصریان آن بود که دزد را میزدند و جریمه مینمودند جز آنکه خدا میخواست یوسف علیه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان
برادران جاري فرمود مجازات دزد را بر وفق شریعت حقه و اینکه موجب شد که کسی نتوانست بحضرت اشکال کند در بازداشت
برادر خود از اهل مصر و غیر هم و خدا هر کس را بخواهد بمراتب و درجات رفیعه از علم و حکمت و سلطنت و امامت و نبوت
میرساند در صورت قابلیّت و هر مرتبهاي از علم فوق مرتبه دیگر است تا منتهی شود بعلم نامتناهی که مخصوص بذات احدیّت است
..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 77 تا 80
اشاره
قالُوا إِن یَسرِق فَقَد سَرَقَ أَخٌ لَه مِن قَبل فَأَسَرَّها یُوسُف فِی نَفسِه وَ لَم یُبدِها لَهُم قالَ أَنتُم شَرٌّ مَکاناً وَ اللّه أَعلَم بِما تَصِفُونَ [ 77 ] قالُوا یا
أَیُّهَا العَزِیزُ إِن لَه أَباً شَیخاً کَبِیراً فَخُذ أَحَدَنا مَکانَه إِنّا نَراكَ مِنَ المُحسِنِینَ [ 78 ] قالَ مَعاذَ اللّه أَن نَأخُذَ إِلاّ مَن وَجَدنا مَتاعَنا عِندَه إِنّا إِذاً
لَظالِمُونَ [ 79 ] فَلَمَّا استَیأَسُوا مِنه خَلَصُوا نَجِیا قالَ کَبِیرُهُم أَ لَم تَعلَمُوا أَن أَباکُم قَد أَخَ ذَ عَلَیکُم مَوثِقاً مِنَ اللّه وَ مِن قَبل ما فَرَّطتُم فِی
709- یُوسُفَ فَلَن أَبرَحَ الَأرضَ حَتّی یَأذَنَ لِی أَبِی أَو یَحکُمَ اللّه لِی وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِینَ [ 80 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 170 از 485
گفتند اگر دزدي کند پس بتحقیق دزدي کرد برادري که داشت از [ صفحه 167 ] پیش پس پنهان داشت آنرا یوسف در ضمیر خود
و ظاهر نساخت آنرا براي ایشان گفت شما بدترید از راه منزلت و خدا داناتر است بآنچه وصف میکنید گفتند اي عزیز همانا مر او را
است پدري پیر مرد بزرگوار پس بگیر یکی از ما را بجاي او همانا ما میبینیم تو را از نیکوکاران گفت پناه بخدا از آنکه بگیریم
مگر کسی را که یافتیم مال خودمان را نزد او همانا ما آن هنگام باشیم ستمکاران پس چون ناامید شدند از او بر کناري رفتند
رازگویان گفت بزرگترشان آیا نمیدانید که پدرتان بتحقیق گرفت از شما پیمان مؤکّد بنام خدا را و از پیش آنچه تقصیر کردید در
باره یوسف پس هرگز خارج نشوم از اینکه زمین تا دستوري دهد مرا پدرم یا حکم کند خدا براي من و او است بهترین حکم
کنندگان.
تفسیر
عیّاشی ره از حضرت رضا علیه السّلام نقل نموده که حضرت اسحق علیه السّلام کمربندي داشت که به پیغمبران و بزرگترین اولاد
آنها ارث میرسید و آن نزد عمّه حضرت یوسف بود که بعد از مادرش حضانت او را عهدهدار شد و بسیار دوست داشت او را روزي
حضرت یعقوب فرستاد نزد خواهر خود براي آنکه یوسف علیه السّلام را از او بگیرد او یک شب مهلت خواست و چون صبح شد
پیراهنی بر او پوشانید و کمربند را زیر پیراهن بکمر او بست و روانهاش نمود و ادّعاء کرد که کمربند موروث من گم شده و چون
تجسس نمودند آنرا بکمر یوسف علیه السّلام زیر پیراهن بسته دیدند و گفت یوسف دزدیده و آئین آنزمان اینکه بود که دزد را
صاحب مال نزد خود نگاه میداشت لذا یوسف علیه السّلام بعمّه مسترد شد و باین حیله موفق بمقصود گردید و قریب باین مضمونرا
در مجمع بائمه اطهار علیهم السلام نسبت داده و قمّی ره نیز نقل نموده و گفتهاند اینکه عمّه بزرگترین اولاد حضرت اسحق علیه
السّلام بود برادران در اینکه موقع براي تبرئه خودشان از عمل منسوب بابن یامین گفتند تعجّبی ندارد اگر او مرتکب چنین عملی
شده و چیز تازهاي نیست برادر بزرگترش هم اینکه سابقه را داشت و مقصودشان حضرت یوسف علیه السّلام بود که با او از یک
مادر بودند و او متوجّه شد بنقطه نظر آنها ولی چیزي در جوابشان نفرمود و ترتیب اثري نداد بگفته آنها جز آنکه سرّا با خود حدیث
نفس فرمود که شما بدتر از دزدید که با برادران و پدرتان کردید آنچه کردید و در خاتمه کلام علنا فرمود خداوند داناتر است
بصدق و کذب گفتار شما یعنی میداند که ساحت یوسف مبرّي از هر [ صفحه 168 ] تهمتی است پس از اینکه برادران از راه التماس
پیش آمده عرضه داشتند که اینکه شخص یعنی بن یامین پدر پیر عظیم الشأنی دارد که او را بما سپرده و از ما میخواهد و بعد از
برادر مادریش باو انس گرفته خوب است شما یکی از ما را بجاي او حبس و توقیف یا استخدام فرمائید و او را اجازه دهید که ما با
خود ببریم تا در خدمت پدر شرمنده نباشیم و ما میدانیم که تو از احسان در باره خلق مضایقه نداري و امیدواریم که ملتمس ما را
اجابت فرمائی حضرت در جواب فرمود معاذ اللّه که ما غیر از آنکس که متاع خود را نزد او یافتیم بگیریم چون اگر خواسته باشیم
غیر او را در عوض بگیریم ستمکار بشمار خواهیم رفت در نزد شما و سایر مردم و مورد ملامت میشویم و اینکه فرمود کسیکه متاع
خودمان را نزد او یافتیم و نفرمود کسیکه دزدي کرده براي آن بود که دروغ نگفته باشد و اگر میخواست بجاي بن یامین یکی از
آنها را توقیف فرماید اگر چه واقعا ظلم بغیر نبود چون آنها راضی بودند ولی تعدّي از حق بود چون بر خلاف صلاح و امر الهی بود
و اطلاق ظلم بر ظلم بنفس و تجاوز از حدّ در کلام الهی بسیار و چون برادران از حضرت یوسف و اجابت او بکلّی مأیوس شدند
بکناري رفته راجع بتکلیف خودشان که بمانند یا بروند به کنعان محرمانه با یکدیگر گفتگو کردند و اینکه استیأسوا فرموده و یأسوا
نفرموده براي دلالت سین و تاء بر مبالغه است در اینکه حال برادر بزرگتر آنها که یهودا بود بر حسب نقل عیّاشی از امام صادق علیه
السّلام بآنها فرمود آیا عهد و میثاق پدر را فراموش کردید در باره بن یامین با آنکه قبلا تقصیر کردید در حق یوسف و مقصّر شدید
صفحه 171 از 485
نزد پدر من که روي مراجعت بکنعان را ندارم اینجا میمانم تا پدرم امر بمراجعت فرماید یا خدا فرجی عنایت کند و موفق بگرفتن
برادر شوم هر چه خدا مقدّر فرموده خوب است چون او بهترین حکم کنندگان است و او در مصر ماند و خدمت حضرت یوسف
میرسید و راجع بخلاص إبن یامین صحبت میکرد تا از شواهدي کشف کرد که در خانه یوسف علیه السّلام از اولاد یعقوب علیه
السّلام کسانی وجود دارند و در مجمع برادر بزرگتر بر حسب سن را از جمعی نقل نموده که روبیل بوده و قمّی ره فرموده لاوي
[ گفت سخن مرقوم را و گفتهاند بزرگی او از جهت عقل بوده و بعضی شمعون را اعقل و اعلم دانستهاند و اللّه اعلم. [ صفحه 169
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 81 تا 87
اشاره
ارجِعُوا إِلی أَبِیکُم فَقُولُوا یا أَبانا إِن ابنَکَ سَرَقَ وَ ما شَ هِدنا إِلاّ بِما عَلِمنا وَ ما کُنّا لِلغَیب حافِظِینَ [ 81 ] وَ سئَل القَریَۀَ الَّتِی کُنّا فِیها وَ
العِیرَ الَّتِی أَقبَلنا فِیها وَ إِنّا لَصادِقُونَ [ 82 ] قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم أَنفُسُکُم أَمراً فَصَبرٌ جَمِیل عَسَ ی اللّه أَن یَأتِیَنِی بِهِم جَمِیعاً إِنَّه هُوَ العَلِیمُ
الحَکِیم [ 83 ] وَ تَوَلّی عَنهُم وَ قالَ یا أَسَ فی عَلی یُوسُفَ وَ ابیَضَّت عَیناه مِنَ الحُزن فَهُوَ کَظِیم [ 84 ] قالُوا تَاللّه تَفتَؤُا تَذکُرُ یُوسُفَ حَتّی
611 قالَ إِنَّما أَشکُوا بَثِّی وَ حُزنِی إِلَی اللّه وَ أَعلَم مِنَ اللّه ما لا تَعلَمُونَ [ 86 ] یا بَنِیَّ - تَکُونَ حَرَضاً أَو تَکُونَ مِنَ الهالِکِینَ [ 85 ] -قرآن- 1
276- اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَ أَخِیه وَ لا تَیأَسُوا مِن رَوحِ اللّه إِنَّه لا یَیأَس مِن رَوحِ اللّه إِلاَّ القَوم الکافِرُونَ [ 87 ] -قرآن- 1
ترجمه
باز گردید بسوي پدرتان پس بگوئید اي پدر ما همانا پسر تو دزدي کرد و گواهی نمیدهیم مگر بآنچه دانستیم و نباشیم مر علم
نهانی را دارندگان و بپرس از اهل آن بلدي که بودیم در آن و قافلهاي که آمدیم در آن و همانا ما راستگویانیم گفت بلکه زینت
داد براي شما نفسهاتان کاري را پس بر من است شکیبائی نیکو شاید خدا که بیاورد نزد من ایشانرا تمامی همانا که او است داناي
درست کردار و روي گرداند از آنها و گفت جاي تأسف من است بر یوسف و سفید شد دو چشمش از اندوه پس او پر بود از خشم
گفتند بخدا همیشه یاد کنی یوسف را تا شوي بیمار سخت یا شوي از هلاك شدگان گفت جز اینکه نیست که شکایت میکنم
بیتابی خود و اندوهم را بخدا و میدانم از خدا آنچه را که نمیدانید اي پسران من بروید پس جستجو کنید از یوسف و برادرش و نا
امید مشوید از رحمت خدا همانا نا امید نمیشوند از رحمت خدا مگر گروه کافران
تفسیر
. - برادر بزرگ مذکور پس از تصمیم با قامت در مصر ببرادران خود دستور داد که مراجعت کنید نزد پدرتان و خجلت نکشید
صریحا بگوئید که پسرت سرقت نمود بر حسب ظاهر که ما دیدیم مشربه پادشاه از باربند او بیرون آمد و مأخوذ شد حال دیگر خدا
میداند که واقعا او دزدي کرده یا مشربه را براي اتّهام او در بارش گذارده بودند ما علم غیب نداریم و آن مخصوص بذات احدیّت
است و بعضی گفتهاند مراد آنستکه ما علم غیب نداشتیم که او مرتکب چنین امري میشود والا او را با خود نمیبردیم و اگر از ما
قبول نداري اینکه قصه در مصر شایع شده بفرست از اهل آنجا سؤال کن کسانی هم که ما با آنها در یک قافله بودیم و از مصر با
هم حرکت [ صفحه 170 ] کردیم مطّلع میباشند از آنها بپرس و مطمئن باش که ما از راستگویانیم و برادران لدي الورود بدستور
برادر بزرگ خود عمل نموده مراتب را بعرض پدر رسانیدند ولی چون سابقه سوء داشتند حضرت یعقوب باظهارات ایشان مطمئن
صفحه 172 از 485
نشد و فرمود نه چنین است که شما مق ّ ص ر نباشید باز نفس امّاره شما کار ناصوابی را در نظرتان زینت داده و سهل شمرده که
خودتان بمأمورین عزیز گفتید کسیکه مشربه در بارش پیدا شود باید مأخوذ و محبوس گردد پس کار و چاره من صبري است جمیل
و نیکو که در آن شکایتی بخلق ننمایم شاید خداوند بفضل و کرم خود هر سه فرزند من یعنی یوسف و بن یامین و یهودا را یکمرتبه
بمن مسترد فرماید چون خداوند دانا است بحال من و آنها و حکیم است در تدبیر امور بر وفق صلاح بندگان و یکباره از همه آنها
اعراض فرمود و بواسطه شدت علاقه بیوسف علیه السّلام تأسف و شدت حزن خود را بر او مخاطب ساخت و فرمود اي غم و اندوه
و حسرت من بر یوسف بیا که جاي تو است چون یا حرف نداء و اسف منادي و الف بدل از یاء متکلم است و نامی از دو پس دیگر
خود نبرد با آنکه اندوه آن دو تازه و مصیبت او کهنه شده بود ولی حب مفرط آنرا تازه نگهداشته بود عیّاشی و قمّی از امام صادق
علیه السّلام نقل نمودهاند که حزن یعقوب بر یوسف معادل با حزن هفتاد زن بچه مرده بود و اخیرا از شدت گریه دو چشم
آنحضرت سفید شد یعنی گریه سیاهی و نور دیده او را برد و قمّی ره فرموده کور شد از گریه ولی باز کظم غیظ میفمرود و بکسی
اظهار اندوه درونی خود را که پر بود از آن نمینمود تا آنکه فرزندان براي تسکین خاطر او عرضه داشتند قسم بخدا زائل نمیشود
یاد مصیبت یوسف از تو تا مریض مشرف بموت شوي یا از غصه دق کنی و بمیري چون تفتؤ مضارع فتی است که بمعناي زوال
است و لاء نافیه قبل از آن براي وضوح معنی حذف شده است و حضرت در جواب فرمود منکه بکسی جز خدا شکایت نکردم البتّه
باید بنده عقده درونی خود که طاقت صبر بر آنرا ندارد و اندوه خویش را بخداي خود عرضه بدارد و از او فرج بخواهد واگذارید
مرا بحال خود چون میدانم من از رحمت و لطف خداوند به بندگان آنمرتبهاي را که نمیدانید شما و حسن ظن من بخدا مقتضی
است که بزودي مرا مقضی المرام فرماید در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که چون یعقوب بفراق بنیامین مبتلا شد با
خدا مناجات کرد [ صفحه 171 ] که پروردگار من آیا رحم نمیفرمائی بر من دو چشم مرا گرفتی و دو پسر مرا بردي و خدا باو وحی
فرمود که اگر آن دو را میرانده باشم زنده میکنم براي تو تا بمراد خود برسانم تو را ولی تو یاد کن از گوسفندي که کباب کردي و
خوردي و بشخص روزهداري که در جوار تو بود ندادي در اینکه موقع امیدواري حضرت یعقوب بوصل دو پسر خود زیاد شد لذا
خطاب بفرزندان خود فرموده ایشانرا مأمور بتجسس و تفحص و جستجوي از دو برادر خودشان فرمود که از حال آن دو مطلع شوند
و خبر سلامتی ایشانرا باو برسانند چون میدانست یوسف علیه السّلام زنده است و فرمود از رحمت و فرج و گشایش خداوند براي
اهل ایمان مأیوس نباشید چون یأس از رحمت خدا از معاصی کبیره است و مؤمن امید خیر دارد از خداوند در بلاء، و شکر میکند بر
نعمت او در رخاء و کافر امیدوار بکسی و جائی نیست و مأیوس از رحمت خدا است قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که
پرسیدند آیا یعقوب علیه السّلام وقتی بفرزندان خود فرمود بروید و از یوسف جستجو کنید میدانست او زنده است با آنکه بیست
سال بود از او دور و دو چشمش از اندوه کور شده بود فرمود بلی میدانست عرض کردند چگونه میدانست فرمود در سحر دعا کرد
که ملک الموت بر او نزول نماید و بصورت خوشی نازل شد و از او سؤال فرمود که آیا کسانیکه میمیرند و از دنیا میروند جانهاشان
را با هم قبض مینمائی یا جدا جدا عرض کرد اعوان من جدا جدا قبض مینمایند و با هم نزد من میآورند فرمود هیچ در نظر داري
که جان یوسف را نزد تو آورده باشند عرض کرد خیر آنوقت دانست که او زنده است و فرزندان خود را مأمور بتجسس فرمود و در
کافی و علل و عیّاشی ره قریب باین معنی را از آنحضرت و در اکمال از امام صادق علیه السّلام نقل نموده و در خرائج از آنحضرت
روایت شده که مرد صحرا نشینی از یوسف علیه السّلام گندم خریده بود حضرت باو فرمود چون بفلان وادي رسیدي فریاد کن اي
یعقوب پس مرد پیري نزد تو خواهد آمد باو بگو مردي را در مصر دیدم بتو سلام رساند و گفت امانت تو نزد خدا محفوظ است و
ضایع نخواهد شد و چون آنمرد اینکه پیغام را بحضرت یعقوب رسانید او بیهوش شد و روي زمین افتاد و چون بهوش آمد بآن مرد
گفت آیا حاجتی داري عرض کرد بلی دختر عموئی دارم که عیال من است و نزائیده حضرت یعقوب دعا کرد و خدا در چهار
مرتبه آبستن شدن آن زن هشت اولاد بآن مرد [ صفحه 172 ] عنایت فرمود هر شکم دو فرزند و در اکمال مانند اینکه حدیث را با
صفحه 173 از 485
بیان مفصّلتري از آنحضرت نقل نموده و آنکه یعقوب علیه السّلام میدانست یوسف زنده است و باو مسترد خواهد شد و کسانش
نمیدانستند و او را باین امید ملامت مینمودند بنظر حقیر حضرت یعقوب از خواب حضرت یوسف در حال صباوت میدانست که او
بمقام ارجمندي خواهد رسید و از قرائن احوال دانست که خوردن گرگ و پیراهن خون آلود دروغ است لذا باور نفرمود و آنها را
تکذیب فرمود ولی میدانست که براي ترك اولیایکه از او صادر شده باید مجازات شود در دنیا بمصیبت فراق لذا میسوخت و
میساخت و منتظر فرج بود تا وقتی فرزندان او از مصر مراجعت نموده تقاضاي بردن إبن یامین را بامر عزیز نمودند حضرت امیدوار
شد که پادشاه مصر یوسف گمشده او باشد چون اگر غیر او بود بن یامین را میخواست چه کند که با آنهمه اصرار و احسان و اکرام
او را بگیرد و نگهداري کند بعلاوه میدانست که او دزدي نمیکند و چنین سلطان عادلی کسی را بیجهت متّهم نمیسازد با وجود
اینکه صبر میکرد تا مصیبت بحد کمال برسد و پاداش بآخرت نیفتد و چون نابینا شد و از دیدار یوسف ناامید گردید دانست که
مصیبت کامل شده لذا فرزندان را مأمور بتجسس فرمود و امیدوار از لطف الهی بود که نور دیدهاش هم بدیدار نور دیدهاش عودت
نماید و اینکه معنی با هیچ یک از روایات منقوله منافات ندارد و مطالب مندرجه از اوّل سوره تا اینجا شاهد مدّعی است و اللّه اعلم
بحقیقۀ الحال ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 88 تا 93
اشاره
فَلَمّا دَخَلُوا عَلَیه قالُوا یا أَیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهلَنَا الضُّرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَۀٍ مُزجاةٍ فَأَوف لَنَا الکَیلَ وَ تَ َ ص دَّق عَلَینا إِن اللّهَ یَجزِي المُتَ َ ص دِّقِینَ
88 ] قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ وَ أَخِیه إِذ أَنتُم جاهِلُونَ [ 89 ] قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُف قالَ أَنَا یُوسُف وَ هذا أَخِی قَد مَن اللّه عَلَینا ]
إِنَّه مَن یَتَّق وَ یَصبِر فَإِن اللّهَ لا یُضِ یع أَجرَ المُحسِنِینَ [ 90 ] قالُوا تَاللّه لَقَد آثَرَكَ اللّه عَلَینا وَ إِن کُنّا لَخاطِئِینَ [ 91 ] قالَ لا تَثرِیبَ عَلَیکُمُ
651 اذهَبُوا بِقَمِیصِ ی هذا فَأَلقُوه عَلی وَجه أَبِی یَأت بَصِ یراً وَ أتُونِی بِأَهلِکُم - الیَومَ یَغفِرُ اللّه لَکُم وَ هُوَ أَرحَم الرّاحِمِینَ [ 92 ] -قرآن- 1
113- أَجمَعِینَ [ 93 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس چون وارد شدند بر او گفتند اي عزیز رسید بما و کسانمان سختی و آوردیم سرمایه ناقابلی پس تمام کن براي ما پیمانه را و
[ تصدق کن بر ما همانا خدا جزا میدهد صدقه دهندگان را گفت آیا دانستید چه کردید بیوسف و برادرش هنگامیکه [ صفحه 173
بودید نادانان گفتند آیا همانا تو هر آینه تو یوسفی گفت من یوسفم و اینکه است برادرم بتحقیق منّت نهاد خدا بر ما همانا کسیکه
پرهیزکاري کند و صبر نماید پس همانا خدا ضایع نمیکند مزد نیکوکاران را گفتند بخدا که بتحقیق بر گزید تو را خدا بر ما و آنکه
بودیم هر آینه خطاکاران گفت نیست سرزنشی بر شما امروز میآمرزد خدا شما را و او است رحم کنندهترین رحم کنندگان ببرید
پیراهن من اینکه را پس بیندازیدش بر روي پدرم میگردد بینا و بیاورید نزد من خانواده خودتان را تمامی
تفسیر
. - برادران بعد از امر پدر بتجسّس از حال دو فرزندش باز مسافرت بمصر نموده و وارد بر عزیز شدند و عرضه داشتند ما دچار
قحطی و سختی و پریشانی شدیم و مالیه ناچیز پست کمی که قابل قبول نیست آوردیم عیاشی از حضرت رضا علیه السّلام روایت
صفحه 174 از 485
نموده که آن بضاعت مقل بود که در بلاد آنها زیاد بوده و در مقابل تقاضا نمودند که حسب المعمول هر چند پیمانه گندم بآنها در
سفرهاي قبل داده میشد داده شود بعلاوه إبن یامین بایشان مسترد گردد و بعضی گفتهاند مرادشان از تصدّق آن بود که علاوه بر
حقّشان در برابر متاعشان عزیز بآنها اضافهاي دهد و در معامله با ایشان مسامحه کند و احسان نماید و از خدا عوض بخواهد در هر
حال حضرت یوسف چون حال انکسار و تذلّل و پریشانی آنها را که در اثر قحطی و اعراض پدر بر آنها روي داده بود مشاهده
فرمود یکباره عنان تمالک را از دست داد و خود را بآنها معرّفی فرمود باین بیان که آیا دانستید و دیدید که چه معاملهاي با یوسف
و برادرش نمودید در زمان جوانی و نادانی و مراد گرفتن و بردن و شکنجه نمودن و در چاه انداختن و بغلامی فروختن او و تنها
گذاردن بن یامین و سوء سلوك آنها با او بود بطوریکه جرئت سخن گفتن با آنها را بطور عادي نداشت و با آنها نمینشست و غذا
نمیخورد و مقصود سرزنش ایشان بر اینکه اعمال نبود چون ظاهرا در آن زمان توبه کرده بودند ولی منظور توجّه آنها بحال
خودشان و او و نتیجه اعمال قبیحه و صبر و سکون و اثباتشان در ندامت و عزمشان بر ترك معصیت و فعل طاعت بوده لذا در خاتمه
تلقین عذر بآنها فرموده که بگویند اینکه اعمال از جهالت و نادانی از ما بروز کرد در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که
هر گناهی از بنده صادر شود اگر چه دانا باشد در آن حال که بخاطر خود معصیت خدا را راه داده نادان است چنانچه خداوند
حکایت فرموده سخن یوسف علیه السّلام را [ صفحه 174 ] ببرادران خود که فرمود آیا دانستید چه کردید با یوسف و برادرش وقتی
نادان بودید و نسبت جهل بآنها داده براي آنکه خودشان را در خطر معصیت خدا انداختند و حقّا هیچ نادانی و جهلی بالاتر از اینکه
نیست که بنده بخیال درك لذت ناچیز موقتی خود را در معرض عتاب و عذاب دائم مالک الرقاب قرار دهد و چون ایشان شناختند
از اینکه بیان برادر خود را که عزیز مصر شده است از روي تعجّب و براي اقرار او سؤال نمودند که آیا تو همانا تو یوسفی و بعضی
گفتهاند حضرت در وقت پرسش تاج را از سر برداشت و تبسمی فرمود که از شعاع دندانش که مخصوص باو بود شناخته شد آفرین
بر دهان خندانش آتشین لعل و آب دندانش- و در جواب آنها فرمود بلی من یوسفم و براي مزید تعریف و توصیف خود اشاره بابن
یامین کرد و فرمود و اینکه برادر ابوینی من است که خداوند منّت نهاد بر ما بسلامت و کرامت و ما را با یکدیگر جمع فرمود همانا
هر که بپرهیزد از معاصی و صبر نماید بر مصائب البتّه خداوند اجر و مزد او را ضایع و باطل نمیکند و پاداش نیکوکارانرا نیکو
خواهد داد در اینکه موقع برادران کاملا منفعل و معتذر و معترف بتقصیر شدند و عرضه داشتند قسم بخدا هر آینه اختیار فرمود خدا
تو را بر ما بحسن صورت و سریرت و مقام سلطنت و شأن نبوت و ما بودیم خطاکار و جفا کردار و هستیم امیدوار به گذشت تو و
عفو پروردگار و حضرت در جواب فرمود تعییر و توبیخ و سرزنش و ملامتی بر شما نیست امروز که خداوند بمن عزت و قدرت و
سلطنت داده از شما گذشتم براي شکر اینکه نعمت و از خدا میخواهم که از تقصیر شما بگذرد و بیامرزد و امیدوارم که اجابت
فرماید چون ارحم الراحمین است و پیراهن بهشتی موروث از حضرت ابراهیم علیه السّلام را که حضرت یعقوب روز که برادران او
را بردند پیچیده و حرز او کرده بود بآنها داد و فرمود بروید و اینکه پیراهن را با خود ببرید و بیندازید روي صورت پدرم بینا میشود
و شما با او و تمامی خانواده مراجعت بمصر نمائید و گفتهاند از خواص اینکه پیراهن آن بود که بهر مریضی میپوشاندند شفا
مییافت و در مجمع از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که حضرت یعقوب علیه السّلام در اینکه سفرنامهاي بحضرت یوسف
علیه السّلام نوشت و مضمون آن نامه را بتفصیل نقل نموده و اجمالش آنستکه بعد از بسمله و معرّفی از خود و بیت ابراهیم خلیل
الرحمن علیه السّلام مصائب وارده بر خود و شرح ابتلاء بفراق یوسف و تسلّی خاطر خود را [ صفحه 175 ] بابن یامین و برائت
ساحت او را از سرقت ذکر فرموده و اخیرا تقاضاي استرداد او را بخود نموده با بیانی که موجب ترحّم و عطوفت است و آنکه
برادران لدي الورود نامه را تقدیم و تقاضاي تصدق بر آنها برهائی برادر را نمودند و حضرت یوسف نامه را گرفت و بوسید و
بدیده گذارد و گریه کرد و سؤال مذکور در آیه را نمود و اینکه نامه را عیاشی ره نیز از امام باقر علیه السّلام با بیان مفصّل تري نقل
نموده علاوه بر آنکه حضرت یعقوب مورد عتاب الهی شد که چرا حاجت خود را از غیر خدا طلب نموده و توبه کرد و قبول شد و
صفحه 175 از 485
مشمول مغفرت و رحمت گردید ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 94 تا 98
اشاره
وَ لَمّا فَ َ ص لَت العِیرُ قالَ أَبُوهُم إِنِّی لَأَجِ دُ رِیحَ یُوسُفَ لَو لا أَن تُفَنِّدُون [ 94 ] قالُوا تَاللّه إِنَّکَ لَفِی ضَ لالِکَ القَدِیم [ 95 ] فَلَمّا أَن جاءَ
البَشِیرُ أَلقاه عَلی وَجهِه فَارتَدَّ بَصِیراً قالَ أَ لَم أَقُل لَکُم إِنِّی أَعلَم مِنَ اللّه ما لا تَعلَمُونَ [ 96 ] قالُوا یا أَبانَا استَغفِر لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ
468- 97 ] قالَ سَوفَ أَستَغفِرُ لَکُم رَبِّی إِنَّه هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم [ 98 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
- و چون بیرون شد قافله گفت پدرشان همانا من هر آینه مییابم بوي یوسف را اگر نخوانید کم خردم گفتند بخدا همانا تو هر آینه
باشی در اشتباهت از پیش پس چون آمد مژده دهنده انداخت آنرا بر رویش پس گشت بینا گفت آیا نگفتم بشما که من میدانم از
خدا آنچه را نمیدانید گفتند اي پدر ما آمرزش خواه براي ما گناهان ما را همانا ما بودیم خطا کاران گفت زود باشد که آمرزش
خواهم براي شما از پروردگارم همانا او است آمرزنده مهربان
تفسیر
. - چون برادران از مصر حرکت کردند و از آبادي خارج شدند حضرت یعقوب بکسانیکه در محضرش بودند فرمود من بوي
یوسف را میشنوم و شما تصدیق خواهید نمود مرا اگر نسبت ندهید مرا بخرفتی و کم عقلی ناشی از پیري آنها جواب دادند و
سوگند یاد نمودند که همان خطا و اشتباه سابق که زیاد یاد یوسف مینمودي و انتظار وصل او را داشتی در وجود تو باقی است و
چون بشیر که در اکمال از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که یهودا بود آمد انداخت پیراهن یوسف علیه السّلام را بروي پدر
خود و بینا شد چون قوّت گرفت اعصابش و فرمود نگفتم بشما من میدانم از کرم و لطف خداوند یا الهام او آنچه را نمیدانید شما از
امکان فرج و حیات یوسف علیه السّلام و در اینکه حال بر حسب نقل قمی و عیاشی از امام صادق علیه السّلام حضرت یعقوب علیه
السّلام در فلسطین بود و چون برادران همگی خدمت پدر رسیدند استدعا کردند [ صفحه 176 ] که از خداوند براي آنها طلب
مغفرت کند و اقرار بگناه و خطاء سابق خود نمودند و آنحضرت بآنها وعده فرمود که در مظنّه اجابت دعا براي آنها استغفار فرماید
در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود بهترین اوقات از براي دعا سحرها است و
اینکه آیه را تلاوت فرمود و فرمود دعاي آنها را تأخیر انداخت تا سحر و در فقیه و مجمع و عیاشی ره از آنحضرت نقل نموده که
تأخیر انداخت دعا را تا سحر شب جمعه و عیاشی از آنحضرت نقل نموده که در سحر عرض کرد خدایا گناه آنها بین من و
خودشان بوده پس وحی شد که آمرزیدم ایشانرا و در علل از آنحضرت نقل شده که معلل فرمود تأخیر حضرت یعقوب را در دعا و
طلب مغفرت براي فرزندان و مبادرت حضرت یوسف را در عفو از آنها و طلب مغفرت بعد از اقرارشان بفضیلت او و گناه خودشان
بآنکه قلب جوان رقیقتر از قلب پیر است و جنایت آنها مستقلا وارد بر یوسف بود و بر یعقوب به تبع وارد شد لذا یوسف مبادرت
نمود بگذشت از حق خود و یعقوب تأخیر انداخت براي مراعات حق غیر تا سحر شب جمعه و در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل
نموده که اولاد یعقوب انبیا نبودند ولی اسباط و پیغمبر زاده بودند و توبه کردند و سعید از دنیا رفتند و متذکر کار بدشان شدند اما
صفحه 176 از 485
آن دو شیخ توبه نکردند و متذکر ظلمشان بامیر المؤمنین نشدند پس بر آندو باد لعنت خدا و ملائکه و مردم تمامی ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 99 تا 102
اشاره
فَلَمّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوي إِلَیه أَبَوَیه وَ قالَ ادخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللّه آمِنِینَ [ 99 ] وَ رَفَعَ أَبَوَیه عَلَی العَرش وَ خَرُّوا لَه سُجَّداً وَ قالَ یا
أَبَت هذا تَأوِیل رُءیايَ مِن قَبل قَد جَعَلَها رَبِّی حَ  قا وَ قَد أَحسَنَ بِی إِذ أَخرَجَنِی مِنَ السِّجن وَ جاءَ بِکُم مِنَ البَدوِ مِن بَعدِ أَن نَزَغَ الشَّیطانُ
بَینِی وَ بَینَ إِخوَتِی إِن رَبِّی لَطِیف لِما یَشاءُ إِنَّه هُوَ العَلِیم الحَکِیم [ 100 ] رَب قَد آتَیتَنِی مِنَ المُلک وَ عَلَّمتَنِی مِن تَأوِیل الَأحادِیث فاطِرَ
السَّماوات وَ الَأرض أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسلِماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِینَ [ 101 ] ذلِکَ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیه إِلَیکَ وَ ما
819- کُنتَ لَدَیهِم إِذ أَجمَعُوا أَمرَهُم وَ هُم یَمکُرُونَ [ 102 ] -قرآن- 1
ترجمه
- پس چون وارد شدند بر یوسف جاي داد در کنار خود پدر و مادر خود را و گفت داخل شوید در مصر اگر بخواهد خدا با آنکه
ایمن باشید و بالا برد پدر و مادرش را بر تخت و بر وي افتادند براي او سجده کنان و گفت اي پدر من اینکه تعبیر خواب من است
از پیش بتحقیق گردانید آنرا پروردگارم راست و بتحقیق خوبی کرد بمن هنگامیکه بیرون آورد مرا از زندان و آورد شما را از [
صفحه 177 ] صحرا پس از آنکه افساد کرد شیطان میان من و میان برادرانم همانا پروردگار من لطف کننده است مر آنچه را
بخواهد همانا او است داناي درست کردار پروردگار من بتحقیق دادي مرا پادشاهی و آموختی مرا تعبیر خوابها اي پدید آورنده
آسمانها و زمین تو اختیار دار منی در دنیا و آخرت بمیران مرا مسلمان و ملحق فرما مرا بشایستگان اینکه از خبرهاي نهانی است که
وحی میکنیم آنرا بتو و نبودي نزد آنها هنگامیکه متفق نمودند رأیشان را و آنها مکر میکردند
تفسیر
پس از وصول خبر سلامتی حضرت یوسف بحضرت یعقوب و دعوت او از همه خانواده و قضایاي مذکوره در آیات سابقه
آنحضرت حمد و شکر الهی را بجاي آورد و در همان روز وسائل سفر مصر را تهیّه فرمود و با تمام فرزندان و زوجه خود یا میل
خاله حضرت یوسف با کمال شوق و شعف بسرعت حرکت کردند و پس از نه روز وارد زمین مصر شدند چنانچه عیّاشی ره از امام
باقر علیه السّلام نقل نموده و حضرت یوسف با ارکان دولت و امراء لشکر از ایشان استقبال فرمود و در منزل یا چادري که براي
پذیرائی بدوي در خارج شهر تهیّه شده بود نزول اجلال نمودند و آنحضرت پدر و خاله خود را در بر گرفت و عرض کرد داخل
شوید در شهر مصر انشاء اللّه بسلامتی و ایمنی از آفات و بلیّات و اینکه بر خاله اطلاق مادر شده با آنکه مربّیه و زن پدر بوده که
معمولا مادر خوانده میشود چنان است که بر عمو اطلاق پدر شده آنجا که حضرت اسمعیل را از پدران حضرت یعقوب شمرده در
منزلت و حرمت و فرموده الهک و اله آبائک ابراهیم و اسمعیل و اسحق با آنکه عموي او بوده و بعضی گفتهاند راحیل مادر حضرت
یوسف زنده بود و او با حضرت یعقوب بمصر آمد چنانچه در روایت منقوله از امام باقر علیه السّلام در تعبیر خواب حضرت یوسف
که اوائل سوره ذکر شد تصریح بآن شده بود در هر حال در اینکه مقام ترك اولائی از حضرت یوسف علیه السّلام صادر شد و آن
چنانچه در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده اینکه بود که چون حضرت یعقوب علیه السّلام بر او وارد شد غرور سلطنت او
صفحه 177 از 485
را گرفت و پیاده نشد با آنکه بروایت علل از آنحضرت یعقوب علیه السّلام پیاده شده بود لذا جبرئیل نازل شد و عرضه داشت که
یعقوب باحترام تو پیاده شده و تو پیاده نشدي دستت را باز کن و یوسف علیه السّلام باز کرد پس نوري از کف دست او بیرون آمد
و بآسمان رفت و او پرسید از جبرئیل اینکه نور چه [ صفحه 178 ] بود که از دست من رفت عرض کرد اینکه نور نبوّت بود که از
اعقاب تو بیرون رفت براي آنکه در احترام پدر کوتاهی کردي و دیگر از نسل تو پیغمبري بوجود نخواهد آمد و بروایت علل پدر و
پسر هنوز از معانقه فارغ نشده بودند که اینکه مشاهده براي یوسف علیه السّلام روي داد و قمّی ره از امام هادي علیه السّلام نقل
نموده که پس از بیرون شدن آن نور از میان انگشتان او نبوّت از صلب او منتقل بصلب لاوي شد که او منع کرده بود برادران را از
کشتن یوسف و او گفته بود من در مصر میمانم تا پدرم اذن مراجعت دهد خداوند اینکه نعمت را بپاس اینکه احترام باو کرامت
کرد انبیاء بنی اسرائیل از اولاد او هستند که از آن جمله موسی بن عمران بن یصهر بن واهث بن لاوي بن یعقوب است و در مجمع و
عیّاشی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که چون حضرت یعقوب و زن و فرزندانش وارد مصر شدند حضرت یوسف آنها را در
عمارت سلطنتی برد و پدر و خاله خود را بر تخت نشاند و خود بمنزل شخصی رفت و ملبّس بلباس شاهی شد و با تمام آرایش و
پیرایش بر آنها وارد گردید و چون ایشان او را با آن جلال و جمال مشاهده نمودند همگی بر پاي خاستند و براي احترام او در
مقابلش بخاك افتادند و سجده شکر نمودند براي خدا و یوسف عرض کرد اینکه تعبیر خواب سابق من بود که خداوند آنرا صدق
و حق و محقّق در خارج کرد و در چند روایت از ائمه علیهم السلام باین معنی تصریح شده که سجود آنها براي شکر و عبادت خدا
بود و قمّی ره از امام هادي نقل نموده که سجود آنها براي شکر خدا بود و اطاعت امر او نه براي یوسف ولی بپاس حرمت او واقع
شد چنانچه سجود ملائکه براي آدم براي اطاعت خدا بود و احترام آدم علیه السّلام و یوسف علیه السّلام هم با آنها سجده شکر کرد
که خداوند بار دیگر آنها را با یکدیگر مجتمع فرمود لذا عرضه داشت رب قد آتیتنی من الملک تا آخر آیه آتیه و در جوامع از
حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده که قرائت فرمود و خرّوا لله ساجدین و بنظر حقیر اینکه قرائت بعنوان تفسیر بوده امام خواسته
است بفرماید سجود براي خدا بوده و ضمیر مستتر در خرّوا راجع بهمه است و ضمیر له راجع بخدا است و تعجّب از اینکه است که
با اینکه روایات باز بعضی از مفسّرین گفتهاند سجده براي غیر خدا در شرایع سابقه جایز بوده و بعضی گفتهاند مراد از سجده تعظیم
است و بعضی گفتهاند امر بسجده براي حکم و مصالحی در اینکه مورد خاص بیعقوب شد با آنکه [ صفحه 179 ] هیچ یک از اینکه
احتمالات در برابر بیان دقیق رقیق انیق امام علیه السّلام وقعی ندارد و واضح است که سجده نمودن در برابر کسی براي خدا احترام
آنکس است چنانچه سجده نمودن براي خدا رو بقبله احترام کعبه است و پس از اینکه یوسف علیه السّلام شروع بذکر الطاف الهی
نام « بدو » نسبت بخود فرمود که خداوند مرا از زندان عزیز نجات داد و شما را از صحراء فلسطین نزد من آورد و بعضی گفتهاند
آبادئی بود نزدیک بکنعان از فلسطین که محل سکونت حضرت یعقوب بود و آنها صحرانشین نبودند و ذکري از برادران و قصه
چاه و فروختن و نجات خود از آن مهالک نفرمود مبادا ببرادران برخورد پیدا کند ولی در خاتمه عمل آنها را مستند بشر شیطان و
افساد او بین خود و برادران نمود و شکر نمود بر نجات خود از آن بلیّات بعبارت لطیفی که الطف از آن متصوّر نیست که فرمود
پروردگار من لطیف است در تدبیر امور بندگانش بمشیّت خود یعنی برفق و مدارا با آنها رفتار مینماید و مشکلاتشان را آسان
میفرماید چنانچه با من رفتار فرمود و مشکلات مرا آسان کرد چون افعال او از روي علم و دانش و مطابق با حکمت و مصلحت
است قمّی ره از امام هادي علیه السّلام و عیّاشی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که یعقوب علیه السّلام از یوسف علیه السّلام
تقاضا فرمود که قصه رفتار برادران را با خود در وقتی که او را بصحرا بردند بیان کند و او معذرت خواست و یعقوب تقاضاي نقل
شمّهاي از آنرا نمود یوسف علیه السّلام عرض کرد مرا نزدیک چاه بردند و گفتند پیراهنت را از تن بیرون کن من گفتم از خدا
بترسید و مرا برهنه نکنید ناگاه کارد بروي من کشیدند و گفتند اگر پیراهن بیرون نکنی تو را میکشیم ناچار من پیراهن را کندم و
آنها مرا برهنه بچاه انداختند و چون کلام به اینکه جا رسید یعقوب صیحهاي زد و بیهوش شد و چون بهوش آمد و فرمود قصّه را
صفحه 178 از 485
تمام کن یوسف عرض کرد تو را بخداي ابراهیم و اسحق قسم میدهم که مرا معاف بداري و یعقوب علیه السّلام اجابت فرمود و در
مجمع روایت نموده که یوسف عرض کرد از رفتار برادران با من مپرس از رفتار خدا با من بپرس و پس از طی مذاکرات روي نیاز
بدرگاه قادر کارساز کرد و عرضه داشت پروردگار من بمن پادشاهی مصر دادي چنانچه در روایت کافی از امام صادق علیه السّلام
و خصال از امام باقر علیه السّلام ذکر شده که سلطنت یوسف علیه السّلام مخصوص بمصر و حوالی آن بوده لذا در صافی کلمه من
را در اینجمله و جمله بعد تبعیضیّه گرفته و بنظر حقیر بیانیّه [ صفحه 180 ] است یعنی بمن دادي از جنس پادشاهی و آموختی از
جنس تعبیر خواب چون تبعیض مناسب با مقام شکر گذاري نیست و بیان جنس مفید همان معنی است بدون ایهام بکم شمردن
نعمت که منافی با اینکه مقام است و سلب اختیار از خود نمود و منحصر کرد صاحب اختیار و ناصر و معین خود را بخدا در دنیا و
آخرت براي اصلاح معاش و معاد و اتصال ملک فانی بباقی و در خواست نمود که خداوند او را ثابت بدارد در دین حق در وقت
مرگ و در زمره صلحاء و سعداء قرار دهد بعد از آن و با آباء گرامش محشور فرماید تا اینجا قصّه یوسف بود و پس از ختم آن
خداوند خطاب به پیغمبر خود فرموده که اینکه حکایت از اخبار غیبیّه است که ما بتو وحی نمودیم بتوسط جبرئیل و تو نزد برادران
یوسف نبودي وقتی با هم متفق در رأي شدند با آنکه حیله و مکر میکردند براي گرفتن و بردن و بچاه انداختن او پس چون اینکه
قضایا را براي کسانیکه از تو سؤال نمودند نقل نمائی و بفهمند صدق آنرا از مراجعه بکتب سماوي با آنکه میدانند تو نزد کسی
درس نخواندي تصدیق به نبوّت تو خواهند نمود ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 103 تا 107
اشاره
وَ ما أَکثَرُ النّاس وَ لَو حَرَصتَ بِمُؤمِنِینَ [ 103 ] وَ ما تَسئَلُهُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمِینَ [ 104 ] وَ کَأَیِّن مِن آیَۀٍ فِی السَّماوات وَ
الَأرض یَمُرُّونَ عَلَیها وَ هُم عَنها مُعرِضُونَ [ 105 ] وَ ما یُؤمِن أَکثَرُهُم بِاللّه إِلاّ وَ هُم مُشرِکُونَ [ 106 ] أَ فَأَمِنُوا أَن تَأتِیَهُم غاشِیَۀٌ مِن عَذابِ
438- اللّه أَو تَأتِیَهُم السّاعَۀُ بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 107 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نباشند بیشتر مردم اگر چه زیاد شایق و ساعی باشی گروندگان و نمیخواهی از ایشان بر آن هیچ مزدي نیست آن مگر پندي از
براي جهانیان و بسا از نشانه قدرت در آسمانها و زمین که میگذرند بر آنها و ایشان از آنهایند روي گردانندگان و نمیگروند
بیشترشان بخدا مگر آنکه آنانند شرك آورندگان آیا پس ایمن شدند از آنکه بیاید آنها را فرو گیرندهاي از عذاب خدا یا بیاید
آنها را قیامت ناگهان و آنها ندانند.
تفسیر
. خداوند براي تسلیت خاطر حبیب خود از عدم تأثیر دعوت در قلوب قاسیه معاندان و منافقان و بیخردان میفرماید که بیشتر مردم هر
قدر سعی و کوشش نمائی و مبالغه در بیان آیات و ارائه معجزات براي آنها کنی ایمان نمیآورند چون اسیر شهوت و غرق در دریاي
جهالت و غفلت و لجاجتند تو از آنها بر تبلیغ رسالت و بیان احکام و مصالح آنها مزد که نمیخواهی مزد تو با خدا است خواهد داد
و نیست [ صفحه 181 ] آنچه تو تبلیغ مینمائی که قرآن است مگر موعظه و نصیحت و پند براي اهل عالم خواه بپرهیزند خواه
صفحه 179 از 485
نپرهیزند تو وظیفه خود را انجام دادي چه بسیار از آیات و دلائل واضحات بر یگانگی خدا و علم و قدرت و حکمت او در آسمانها
و زمین است که شبانه روز از نظر آنها میگذرد و ایشان مشاهده مینمایند آنها را و تفکّر و تدبّر نمیکنند در آنها و روي میگردانند از
آنها و اینکه دلیل است بر آنکه قصور و تقصیر از طرف تو نیست از خودشان است لذا اگر ایمان هم بیاورند بخدا بیشترشان شریک
قرار میدهند با خدا شیطان را در اطاعت اگر بگوید عبادت کنید بتها را و بخوانیدشان خدا تا بوسیله آنها تقرّب بخدا پیدا کنید
سجده میکنند در مقابل بت با آنکه میدانند و میگویند خدا خالق و رازق ما است و اگر بگوید عزیر یا مسیح پسر خدا است و محمّد
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پیغمبر خدا نیست یا علی بن أبی طالب و یازده فرزندش اولیاء خدا و اوصیاء پیغمبر نیستند میپذیرند و
قائل بخلافت و امامت ابو بکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید پلید میشوند و یا اسماء الهی را که مخصوص بذات احدیّت است بغیر
خدا اطلاق مینمایند یا در عبادت ریا میکنند و غیر خدا را با او در نیّت شریک میسازند یا فقط براي رضاي خلق و خود نمائی بجا
میآورند یا میگویند اگر فلانی نبود من میمردم یا چنین و چنان میشدم و سبب ظاهري را علّت حقیقی میپندارند و براي خدا در
قدرت و سلطنت شریک قرار میدهند خوبست بگویند اگر خدا نمیخواست من بدست فلانی نجات نمییافتم و میمردم و امثال اینها
که همه اطاعت و عبادت شیطان و شرك بخدا است نهایت آنکه بعضی جلی و بعضی خفی و بعضی اخفی است و با ایمان بخدا هم
منافات ندارد چون در عین حال قائلند بآنکه خداوند حی قادر توانائی وجود دارد ولی شیطان نمیگذارد بلوازم علمشان عمل نمایند
و سخن بگویند و اینکه معنی وجه جمع بین روایات و اقوال در مراد از شرك در اینکه آیه است اگر چه از بعضی اخبار ظاهر میشود
که مخصوص بشرك در طاعت است و شامل شرك در عبادت نمیشود و بالغ بحدّ کفر نیست و در آیه اخیره ملامت فرموده اهل
شرك و عصیان را بر ایمنی آنها از عذاب محیطی که بپوشاند و فراگیرد آنها را یا آنکه ناگهان قیامت کبري که روز محشر است
قیام نماید یا قیامت صغري که روز مرگ است برسد و آنها متوجّه نباشند تا براي بیچارگی خودشان [ صفحه 182 ] چارهاي نمایند ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 108 تا 109
اشاره
قُل هذِه سَبِیلِی أَدعُوا إِلَی اللّه عَلی بَصِ یرَةٍ أَنَا وَ مَن اتَّبَعَنِی وَ سُبحانَ اللّه وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِکِینَ [ 108 ] وَ ما أَرسَلنا مِن قَبلِکَ إِلاّ رِجالًا
نُوحِی إِلَیهِم مِن أَهل القُري أَ فَلَم یَسِیرُوا فِی الأَرض فَیَنظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوا أَ فَلا
394- تَعقِلُونَ [ 109 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو اینکه راه من است میخوانم بسوي خدا از روي بینائی، من و کسیکه پیروي کرد مرا و منزّه است خدا و نیستم من از مشرکان و
نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی را که وحی مینمودیم بایشان از اهل بلاد آیا پس سیر نمیکنند در زمین پس بنگرند چگونه بود
انجام آنانکه بودند پیش از ایشان و هر آینه سراي آخرت بهتر است مر آنانرا که بپرهیزند آیا بعقل در نمییابید
تفسیر
. - پیغمبر اکرم بعد از اتمام حجّت بر اهل شرك و نفاق مأمور شد بآنها بفرماید که اینکه دعوت بتوحید و اعداد براي معاد راه و
طریقه من است و آن طریقه اینکه است که میخوانم بسوي خدا مردم را از روي بصیرت و بینائی و یقین نه از روي حدس و گمان و
صفحه 180 از 485
تقلید من میخوانم و کسیکه شما میدانید از روز اوّل دعوت متابعت نمود از من بتمام معنی و کمال تبعیّت که علی بن أبی طالب
است و بعد از او اولادش که اوصیاء منند چنانچه در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده و در بعضی از روایات اختصاص بامیر
المؤمنین علیه السّلام داده شده و معلوم است که او فردا کمل است و از امام جواد علیه السّلام نقل شده که براي رفع استبعاد از
امامت خود در خردسالی فرمود قسم بخدا متابعت ننمود پیغمبر را جز علی با آنکه نه سال داشت و من نیز نه سال دارم و اینکه آیه
را تلاوت فرمود که دلالت دارد بر آنکه دعوت بحق بصیرت لازم دارد سالخوردگی در آن معتبر نیست و اینکه معنی را قمّی ره و
عیاشی ره نیز نقل نمودهاند و بعضی تمسّک کردهاند باین آیه بر آنکه داعی الی اللّه و مبلّغ اسلام باید عالم و مجتهد باشد و از مقلّد
روا نیست و حقیر در ذیل آیه شریفه و لتکن منکم امّۀ یدعون الی الخیر سوره آل عمران شرایط آنرا مستوفی بیان نمودم و تکرار
نمیشود و بنابراین مراد از کسانیکه متابعت نمودند پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را آنانند که لیاقت اینکه مقام را دارند و وظیفه
آنها دعوت بحق و تبلیغ احکام است چنانچه مستفاد از ظاهر آیه شریفه است و اختصاص بائمّه اطهار ندارد اگر چه ایشان اکمل
افراد و اوضح مصادیق میباشند و بعضی علی بصیرة را خبر مقدّم و انا را مبتداء مؤخّر و من اتّبعنی را [ صفحه 183 ] عطف بر آن
دانستهاند و بنابراین جمله مستقلّهایست و مربوط بکلام سابق نمیباشد یعنی من و پیروانم با بصیرتیم و بنابر معناي اوّل انا تأکید ضمیر
مستتر در ادعو است و من اتبعنی فاعل یدعوکم مقدر میباشد و مربوط بجمله قبل است و شک نیست که معناي اوّل اظهر و احسن و
اتقن است. و منزّه است خدا از شریک و از آنکه غیر بصیر را داعی بسوي خود قرار دهد و من فقط براي رضاي خدا دعوت میکنم
و اغراض دیگر را با خدا شریک در قصد نمینمایم و در زمره مشرکین بهیچ وجه از وجوه مذکوره قبلی نیستم تا اینجا مفاد آیه اوّل
است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور بود بابلاغ آن و در آیه دوّم خداوند میفرماید و نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی
را از بشر نه ملائکه و نه جن و نه زن که وحی نمودیم بآنها و ممتاز شدند بآن از غیر خودشان و ایشان از اهل آبادیها بودند اعم از
ده و شهر، و صحرا نشین نبودند چون آنها از علم و معرفت و ادب دورند چرا سیر ننمودند در زمین و بدیده عبرت نظر نکردند
کسانیکه بهواي نفس با تو عناد و لجاج مینمایند در آثار باقیه اقوام سابقه که بعذاب الهی گرفتار شدند تا به بینند و بدانند که چیزي
با خود نبردند جز حسرت و ندامت یا چرا سیر ننمودند در احوال اهل زمین که در تواریخ و قرآن ذکر شده تا به بینند چگونه بوده
است عاقبت پیشینیان آنها که تکذیب انبیاء را نمودند و مغرور شدند بنعمت موقت دنیاي دنی با آنکه سراي آخرت که باقی و ثابت
است بهتر است براي کسانیکه پرهیز نمودند از شرك و معصیت خدا آیا تعقّل و تفکّر نمیکنید تا بدانید و بفهمید خیریّت آنرا ..
[ [سوره یوسف [ 12 ]: آیات 110 تا 111
اشاره
حَتّی إِذَا استَیأَسَ الرُّسُل وَ ظَنُّوا أَنَّهُم قَد کُذِبُوا جاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّیَ مَن نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأسُنا عَن القَوم المُجرِمِینَ [ 110 ] لَقَد کانَ فِی
قَصَصِ هِم عِبرَةٌ لِأُولِی الَألباب ما کانَ حَ دِیثاً یُفتَري وَ لکِن تَصدِیقَ الَّذِي بَینَ یَدَیه وَ تَفصِ یلَ کُل شَیءٍ وَ هُديً وَ رَحمَۀً لِقَوم یُؤمِنُونَ
368- 111 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
تا چون مأیوس شدند پیغمبران و گمان کردند پیشینیان که بآنها بتحقیق دروغ گفته شده آمد ایشانرا نصرت ما پس نجات داده شد
هر که خواستیم و باز گردانده نشود عذاب ما از گروه گناهکاران هر آینه باشد در قصّه آنها موجب عبرتی براي صاحب خردان
نباشد نقلی که دروغ بسته شده باشد ولی تصدیق چیزي [ صفحه 184 ] است که در برابر آنست و بیان هر چیز و هدایت و رحمت
صفحه 181 از 485
براي گروهی که میگروند
تفسیر
. - خداوند تأخیر انداخت نصرت پیغمبر خاتم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را چنانچه تأخیر انداخت عذاب امم سابقه را تا وقتی که
مأیوس شدند انبیاء گذشته از ایمان آنها و نصرت خودشان بر کفّار و گمان کردند امم سابقه که دروغ گفته شدند یعنی انبیاء بآنها
دروغ گفتند در آنکه وعده عذاب بآنها دادند در صورتی که ایمان نیاورند و بنابراین ضمیر مستتر در ظنّوا راجع است بامم سابقه که
مستفاد از اینکه آیه و مذکور در آیه سابقه است بعنوان الذّین من قبلهم و بعضی کذّبوا بتشدید ذال قرائت نمودهاند و بنابراین مرجع
ضمیر در ظنوا رسل است یعنی انبیاء معتقد شدند که مردم آنها را تکذیب کردند در وعده عذاب و دیگر کسی بایشان ایمان
نمیآورد و پس از ناامیدي خداوند نصرت داد ایشانرا بر کفّار بارسال عذاب پس نجات داده شدند اهل ایمان بخواست خدا از آن
و گرفتار شدند کسانیکه تکذیب نمودند پیغمبران را و مجرم شدند و کسی نتوانست جلوگیري از عذاب آنها نماید در عیون از
حضرت رضا علیه السّلام نقل نموده در معناي اینکه آیه که فرمود تا وقتی که مأیوس شدند پیغمبران از قومشان و گمان کردند
قومشان که دروغ گفته شدند آمد پیغمبران را نصرت ما و بوده است در قصّه حضرت یوسف و برادرانش یا در قصّه پیغمبران و
اممشان عبرت و پند و اندرز براي خردمندان که چگونه خداوند اهل طاعت را بدرجات رفیعه در دنیا و آخرت میرساند و چگونه
اهل معصیت را در هر دو سراي رسوا و خوار و ذلیل و بیاعتبار فرموده چون قرآن کلام خدا است نه افسانه مجعولی از یوسف و
زلیخا مانند سایر افسانهها و مصدّق سایر کتب سماوي است که قبل از آن بر انبیاء عظام نازل شده و در آن بیان و شرح تمام معارف
و احکام دین است و موجب هدایت و رحمت است براي کسانیکه ایمان میآورند بآن و عمل میکنند بمفاد آن در ثواب الاعمال
و عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که کسیکه بخواند سوره یوسف را در هر روز یا در هر شب خداوند او را در
قیامت محشور فرماید باجمالی چون جمال یوسف و مأمون شود از فزع آنروز و از اخیار و بندگان صالح خدا باشد و در کافی از
امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده [ صفحه 185 ] که سوره یوسف علیه السّلام را بزنانتان نیاموزید و در نزد آنها نخوانید چون در
آن موجبات افتتان است سوره نور را بآنها بیاموزید که در آن مواعظ است بنظر حقیر منظور آیات حدود و حجاب است و در
[ خصال از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که بر زنها کراهت دارد یاد گرفتن سوره یوسف علیه السّلام [ صفحه 186
سوره رعد
اشاره
67- چهل و سه آیه مدنیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ -قرآن- 30
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 1 تا 2
اشاره
[ 37 المر تِلکَ آیات الکِتاب وَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ الحَقُّ وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یُؤمِنُونَ [ 1 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
اللّه الَّذِي رَفَعَ السَّماوات بِغَیرِ عَمَ دٍ تَرَونَها ثُم استَوي عَلَی العَرش وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ یَجرِي لِأَجَل مُسَ  می یُدَبِّرُ الَأمرَ یُفَصِّلُ
375- الآیات لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم تُوقِنُونَ [ 2] -قرآن- 1
صفحه 182 از 485
ترجمه
اینکه آیتهاي قرآن است و آنچه فرستاده شد بتو از پروردگارت حق است ولی بیشتر مردم نمیگروند خدا است آنکه بر افراشت
آسمانها را بدون ستونهائی که به بینید آنها را پس مستولی شد بر عرش و مسخّر کرد آفتاب و ماه را هر یک میروند تا مدّتی نامبرده
تدبیر میکند کار خلق را بیان میکند آیتها را باشد که شما بمشاهده جزاي پروردگارتان یقین کنید.
تفسیر
. - تحقیق فواتح السّور در اوّل سوره بقره گذشت و در معانی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که المر معناي آن انا اللّه المحیی
الممیت الرّزاق است. اینکه آیات آیات آن کتاب موعود است که ناسخ کتب سماوي و مبیّن آنها و معجزه باقیه تو است و مثل و
مانندي نداشته و نخواهد داشت و چیزي که نازل شده است بتو از پروردگارت حق و محقّق و ثابت است ولی با وجود اینکه بیشتر
مردم ایمان بتو و کتابت نمیآورند چون مستغرق در شهوات و سرگرم بلذّاتند از وادي علم و معرفت دور و دیده بصیرتشان در دنیا
و آخرت کور است خداوند جهان آن چنان خدائی است که آفرید آسمانهاي با رفعت و بلندي و عظمت را و نگهداشت آنرا بدون
ستونهائی که به بینید آنها را چنانچه عیّاشی ره از حضرت رضا علیه السّلام نقل نموده که آنجا ستونهائی هست ولی شما نمیبینید
آنها را و بنابراین شاید مراد از ستونها قواء حافظه یا قدرت و مشیّت الهیّه باشد که حافظ و نگهدار آنها است از سقوط و زوال و
جمله ترونها صفت عمد است که آن جمع عماد یا عمید است و بعضی آنرا جمله مستقلّه دانستهاند و ضمیر [ صفحه 187 ] ها را
راجع بسموات و بنابراین مراد آنستکه خداوند بر پا داشت آسمانهاي بلند را بدون ستونها میبینید آن آسمانها را که بدون ستون بر
پا است با آنکه ظاهرا مراد از سماوات افلاك هفتگانه است که منسوب بکواکب سبعه سیّاره میباشند و جسم آنها مرئی نیست تا
بیستون بود نشان مرئی باشد مگر مراد از آسمان کبودي مشهود در فضا از تراکم هوا یا ادخنه و ابخره باشد که بیستون بودن آن
مرئی و نگهدار آن در جهت فوق قواء طبیعی و قدرت الهی است در هر حال معناي اوّل که مؤیّد بروایت است اظهر و اتقن است
پس مستولی و محیط و مسلّط شد بیک نسبت بر موجودات علوي و سفلی چنانچه مراد از عرش و استواء بر آن در سوره بقره و
اعراف مستوفی گذشت و مسخّر فرمود آفتاب و ماه را باراده خود که هر یک از آن دو کوکب مضیء و سایر کواکب سیر میکنند
در مدار خود تا مدّت معینهاي که خدا مقدر فرموده از شبانه روز و سال و ماه یا تا روز قیامت و تدبیر میکند امور خلق را از ایجاد و
اعدام و اماته و احیاء و غیر اینها بر وفق حکمت و مصلحت بنظام اتم احسن و نازل میکند و بیان میفرماید و شرح میدهد آیات دالّه
بر مبدء و معاد را تا مردم یقین کنند بروز جزا و لقاء خدا در آنروز بدیده بصیرت و سعی کنند که در چنین روز که تمام خلق در
پیشگاه الهی جمعند خجل و منفعل نباشند ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 3 تا 4
اشاره
وَ هُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرضَ وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ وَ أَنهاراً وَ مِن کُل الثَّمَرات جَعَلَ فِیها زَوجَین اثنَین یُغشِی اللَّیلَ النَّهارَ إِن فِی ذلِکَ لَآیاتٍ
لِقَوم یَتَفَکَّرُونَ [ 3] وَ فِی الأَرض قِطَع مُتَجاوِرات وَ جَنّات مِن أَعناب وَ زَرعٌ وَ نَخِیل صِ نوان وَ غَیرُ صِ نوان یُسقی بِماءٍ واحِ دٍ وَ نُفَضِّلُ
454- بَعضَها عَلی بَعض فِی الأُکُل إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوم یَعقِلُونَ [ 4] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 183 از 485
و او است آنکه گسترد زمین را و قرار داد در آن کوههاي پا برجا و نهرها را و از تمامی میوجات قرار داد در آن دو صنف دو تا،
میپوشاند لباس شب را بروز همانا در اینکه هر آینه آیتها است براي گروهی که تفکّر میکنند و در زمین قطعههائی است متصل
بیکدیگر و بوستانها از انگورها و زراعت و درختهاي خرما چند شاخ رسته از یک بیخ و غیر آن که آب داده میشود بیک آب و
مزیّت میدهیم برخی از آنها را بر برخی در میوه همانا در اینکه هر آینه نشانهها است براي گروهی که تعقّل مینمایند.
تفسیر
و او است آنچنان خداوندي که گسترد و ممتدّ و پهن نمود سفره عام خود [ صفحه 188 ] را که زمین است از جوانب اربعه از زیر
کعبه روي آب تا بندگان خود بر آن جايگیر و پايگیر شوند و در آن تفرّج و تنزّه و تفکّه و تفریح نمایند و شکر نعمت خداي را
بجا آورند و قرار داد در آن کوههاي مستحکم پا برجا را براي نگهداري آن از تزلزل بموج آب چون رواسی جمع راسیه بمعناي
ثابت است و صفت جبال مقدّر که آنها بمنزله میخها هستند براي میدان زمین پهناور و قرار داد در آن نهرهائیکه جاري میشود در
زمین از برکت کوهها براي حبس آب باران و برف در باطن آنها و خروج آن بتدریج از شکافهاشان باذن خدا براي انتفاع بندگان و
از تمام انواع میوهها خلق فرمود در زمین دو صنف که دوئیّت و اختلافشان محقّق و محسوس است مانند خرماي درشت و ریز و
انگور سیاه و سفید و انار شیرین و ترش و توت سرد و گرم و امثال اینها که هر کدام یک نوع میوه و داراي دو صنف یا بیشتر است
منظور دوئیّت و اختلاف آنها است و بیان اقل مراتب اختلاف که بدو صنف داشتن محقق میشود لذا زوجین با آنکه دلالت بر
دوئیّت دارد مؤکّ د به اثنین شده و بعضی گفتهاند میوجات هم مانند حیوانات نر و ماده دارند و باید بهم پیوند شوند تا میوه خوب
بعمل آید چنانچه در درخت خرما مسلّم شده و مراد از زوجین نر و ماده آنها است و چون گاهی زوج گفته میشود و نر و ماده با هم
اراده میشود چنانچه بدو گوسفند نر و ماده میگویند یک جفت گوسفند و گاهی زوج گفته میشود و اراده میشود یک فرد از زوج
چنانچه هر یک از گوسفند نر و ماده را جفت دیگري میخوانند خداوند مؤکّد فرموده است زوجین را به اثنین یعنی دو فرد از یک
زوج تا تصوّر چهار فرد نشود علاوه بر آنکه اینکه تأکید در کلام عرب متعارف است و شاید براي همین نکته معمول شده باشد.
میپوشاند لباس یا میکشد پردهاي از جنس شب تاریک بروز روشن تا هوا تاریک گردد و مردم از فوائد شب بهرهمند گردند از قبیل
آرامش و استراحت و برودت هوا و بروز ثمرات و منافع ماه و ستارگان در موجودات خصوصا نباتات و میوجات و در اینکه
تشکیلات منظم و اینکه اختلافات مسلّم و تغییرات مفید آیات و دلائل واضحهاي است بر وجود صانع عالم قادر حکیم از براي
کسانیکه تفکّر میکنند و مییابند که اینها کار طبیعت بیشعور نیست و در زمین قطعاتی است متصل و مجاور با یکدیگر بعضی
شوره زار و بعضی خوب و قابل زراعت و بعضی ریگ زار و بعضی پاك و [ صفحه 189 ] پاکیزه از موانع کشت و زرع و بعضی
علفزار و بعضی منزّه از هر مزاحم و معارض محصول با آنکه تمام اراضی در جسمیّت و لوازم آن شریکند و اینکه دلیل است بر
آنکه اختلاف باراده خدا است اینکه بیان مفسّرین است و بنظر حقیر آن قطعات مساویند در خوبی و قابلیّت زرع و نیز بوستانهائی
است از انگورها و کشتنیها و درختان خرما که ریشه آنها یکی است یا متعدد خلاصه آنکه چند درخت از یک اصل بعمل آمده یا
نه هر درختی اصلی جداگانه دارد و تمام آن بوستانها و زرع از یک چاه یا از یک قنات یا باران آب داده میشود و بنظر حقیر آن
بوستانها در اینکه اراضی مساوي در خوبی و صلاحیّت واقع شده که مرکّب از قطعات است بفرز خارجی و بنابراین و جنّات بیان
قطع متجاورات است و نتیجه یکجا ذکر شده و نائب فاعل یسقی کل مقدّر است و در مجمع زرع تعیین شده و در هر حال بعضی
درختها بلکه بعضی شاخها که از یک اصل بعمل آمدهاند مزیّت و برتري دارد میوه آن بر بعضی از جهت شکل و رنگ و طعم و بو
و وزن و قدر و خواص دیگر و اینکه دلیل روشنی است بر آنکه عامل در آنها فقط قواء طبیعیّه نیست که اینجا اختلاف ندارد و
صفحه 184 از 485
متحد است بلکه فوق آن اراده الهیّه است که هر فرد را متخ ّ صص بخصوصیّت بلکه خصوصیّاتی نموده که ممتاز از فرد دیگر است
ولی اینکه امور توجّه و تأمّل و تعقّل میخواهد تا معلوم شود که چه علم و حکمت و قدرتی در صنع خود صانع عالم بکار زده تا هر
مصنوعی را بکمال لایق خود رسانده است در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که بامیر المؤمنین علیه
السّلام فرمود که مردم از درختهاي مختلفند و من و تو از یک درختیم و اینکه آیه را تلاوت فرمود و از ابو سعید خدري روایت شده
که علاوه فرمود من اصل آن درختم و علی شاخه آن پس خوشا بحال کسیکه تمسّک نماید باصل آن و تناول کند از شاخه آن و
معلوم است که مراد قبول ولایت و اخذ معارف و احکام اسلام است ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 5 تا 7
اشاره
وَ إِن تَعجَب فَعَجَب قَولُهُم أَ إِذا کُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِی خَلق جَدِیدٍ أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم وَ أُولئِکَ الَأغلال فِی أَعناقِهِم وَ أُولئِکَ
أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 5] وَ یَستَعجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَۀِ قَبلَ الحَسَنَۀِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم المَثُلات وَ إِن رَبَّکَ لَذُو مَغفِرَةٍ لِلنّاس عَلی
- ظُلمِهِم وَ إِن رَبَّکَ لَشَدِیدُ العِقاب [ 6] وَ یَقُول الَّذِینَ کَفَرُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه آیَۀٌ مِن رَبِّه إِنَّما أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُل قَوم هادٍ [ 7] -قرآن- 1
554
ترجمه
و اگر عجب میداري پس عجب است گفتارشان که آیا وقتی که باشیم [ صفحه 190 ] خاك آیا همانا ما در آئیم در آفرینش تازه
آنگروه آنانند که کافر شدند بپروردگارشان و آنگروه باشد غلها در گردنهاشان و آنگروه اهل آتشند ایشان در آن جاودانیانند و
بشتاب میخواهند از تو بدي را پیش از خوبی و بتحقیق گذشت پیش از آنها عقوبتها و همانا پروردگار تو هر آینه صاحب آمرزش
است مر مردمان را بر ستمشان و همانا پروردگار تو سخت عقوبت است و میگویند آنانکه کافر شدند چرا فرستاده نشد بر او نشانهاي
از پروردگارش جز اینکه نیست که تو بیم دهندهئی و از براي هر گروهی راهنمائی است.
تفسیر
کفاري که منکر معاد بودند از روي تعجّب میگفتند آیا وقتی که ما مردیم و خاك شدیم باز زنده و مبعوث میشویم روز قیامت و
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از گفتار آنها تعجّب میفرمود که چه قدر بیشعورند لذا خداوند بحبیب خود میفرماید اگر تعجّب
میکنی تو از گفتار آنها براي آنستکه جاي تعجّب است چون آنها اقرار دارند که خدا مردم را ایجاد نموده و هرکس چیزي را ایجاد
نمود و خراب کرد دو مرتبه میتواند آنرا ایجاد کند بسهولت چه رسد بخداوندي که قادر بر هر امري است پس آنها منکر قدرت
خدایند و کافرند و راه نجاتی براي آنها نیست چون کفر و ضلالت و گمراهی مانند غل بر گردن آنها احاطه نموده و در آخرت هم
مغلول محشور میشوند و مخلّد در آتشند و یکی از بیشعوریهاي آنها آنستکه بطور استهزاء میگویند پس چرا بر ما عذاب نازل
نمیشود و میخواهند از تو بعجله بدي را پیش از انقضاء مهلت و خوبی حالشان بسلامتی از عقوبت با آنکه میدانند چه رسید بر
پیشینیان آنها از عقوبتهاي الهی که بمسخ و خسف و غرق و امثال آنها گرفتار شدند و باید بدانند که خداوند غفار است میآمرزد
کسانی را که بر خودشان ظلم نمودند بارتکاب معاصی و کفر اگر توبه کنند و شدید العقاب است اگر باقی بمانند بر کفر و اصرار
صفحه 185 از 485
نمایند بر معصیت در مجمع روایت نموده که چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود اگر عفو و گذشت
خدا نبود گوارا نمیشد عیش بر احدي و اگر وعده عذاب و عقاب خدا نبود اعتماد مینمود بر عفو او هر کس و از عمل باز میماند و
یکی از توقعات بیجاي آنها آنستکه هر روز از تو معجزه جدیدي مانند عصاي موسی و نفس عیسی و طلا نمودن کوه صفا براي
استفاده خودشان میخواهند و میگویند چرا غیر از قرآن [ صفحه 191 ] و شق القمر و تسبیح سنگ ریزه و امثال اینها که دیدیم معجزه
دیگري که ما میخواهیم نمیکند با آنکه وظیفه پیغمبر فقط انذار و تخویف و ارشاد است که تو بآن عمل میکنی و از براي اثبات
نبوّت یک معجزه کافی است دیگر نمیشود نظم عالم را بهم زد و هر روز معجزي نمود با آنکه اگر یکی کافی نباشد هزارها هم
کافی نیست و از براي هر گروهی در هر زمانی هادي و راهنمائی است از طرف خدا با حجت و بیان در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم روایت نموده که چون اینکه آیه نازل شد فرمود من منذرم و علی هادي است بعد از من و بامیر المؤمنین علیه
السّلام فرمود اي علی بتو هدایت میشوند هدایت- شدگان و در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم منذر است و در هر زمانی از ما هادي و راهنمائی است که هدایت میکند مردم را بآنچه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
آورده است و راهنمایان بعد از او علی علیه السّلام است پس اوصیاء او یکی بعد از دیگري و از امام صادق علیه السّلام روایت
نموده که هر امامی هادي است از براي اهل زمانی که آن امام در میان آنها است و اینکه معنی را قمّی و عیّاشی و در اکمال و سایر
کتب معتبره خاصه و عامّه بطرق عدیده ذکر نمودهاند و آن دلیل واضح بر اثبات مذهب حقه اثنی عشریّه است ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 8 تا 11
اشاره
اللّه یَعلَم ما تَحمِل کُلُّ أُنثی وَ ما تَغِیض الَأرحام وَ ما تَزدادُ وَ کُلُّ شَیءٍ عِندَه بِمِقدارٍ [ 8] عالِم الغَیب وَ الشَّهادَةِ الکَبِیرُ المُتَعال [ 9] سَواءٌ
مِنکُم مَن أَسَرَّ القَولَ وَ مَن جَهَرَ بِه وَ مَن هُوَ مُستَخف بِاللَّیل وَ سارِب بِالنَّهارِ [ 10 ] لَه مُعَقِّبات مِن بَین یَدَیه وَ مِن خَلفِه یَحفَظُونَه مِن أَمرِ
568- اللّه إِن اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ إِذا أَرادَ اللّه بِقَوم سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَه وَ ما لَهُم مِن دُونِه مِن والٍ [ 11 ] -قرآن- 1
ترجمه
خدا میداند آنچه را بارور میشود هر زنی و آنچه را کم میکند رحمها و آنچه را زیاد مینماید و هر چیزي نزد او داراي اندازهاي است
داناي نهان و آشکار است بزرگ بلند مرتبه است یکسان است از شما کسیکه پنهان نماید گفتار را و کسیکه آشکار کند و کسیکه
مخفی شود در شب و کسیکه آشکار شود در روز مر او را است تعقیب کنندگانی از پیش روي او و از پشت سرش که حفظ میکنند
او را بامر خدا همانا خدا تغییر نمیدهد آنچه را در قومی است تا وقتی که تغییر دهند آنچه را در نفسهاي آنها است و چون خواهد
خدا برساند بقومی بدي را پس نیست برگرداندنی مر آنرا و نباشد از براي آنها غیر از خدا هیچ اختیار داري.
تفسیر
خداوند میداند آنچه در ارحام امّهات است از ذکور و اناث و تمام و [ صفحه 192 ] ناقص و حسن و قبیح و سعید و شقی و سایر
صفات و احوال آنها را و آنکه چند روز رحمها کم میکنند از میزان متعارف حمل که نه ماه است در نگهداري طفل و زودتر فارغ
میشوند و چند روز زیاد میکنند و دیرتر فارغ میشوند چنانچه در کافی و عیّاشی ره از صادقین علیهما السلام نقل نموده بعلاوه آنکه
صفحه 186 از 485
موجب زیادي آنستکه زن در مدّت حمل خون میبیند هر چند روز که خون دیده بر نه ماه افزوده میشود و اینکه مخصوص بحمل
نیست هر چیزي از خوشی و ناخوشی و عزّت و ذلّت و فقر و ثروت و غیرها در علم خدا مقدّر است و میزان معیّنی دارد که کم و
زیاد نمیشود مگر خودش بخواهد که کم و زیاد کند میداند آنچه را که حس خلق ادراك نمیکند و نهان از انظار است و آنچه را
ادراك میکند و مشهود است و بزرگ است که هر بزرگی کوچک است در برابر بزرگی او و مقهور است در جنب قدرت و عزّت
و عظمت او بلکه نابود است در برابر بود او و بلندي و برتري و بالاتري دارد بذات خویش بر ماسواي خود فرق ندارد در علم او
آنکه از افراد شما کسی پنهان کند گفتار خود را در باطنش و کسی آشکار کند سخن را براي دیگري هر دو را کاملا میداند و
میشناسد و نیز فرق ندارد براي او کسیکه از شما در شب تار بکنجی مخفی شود و کسیکه در روز روشن در میان مردم راه برود هر
دو را میبیند و مییابد بنحو اتم و اکمل از انحاء دیدن و یافتن قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که یعنی سرّ و علانیه نزد
او یکسان است و از براي خدا یا از براي آنکس که مخفی یا آشکار شده ملائکهاي است که از پی یکدیگر در اطراف او گردش
میکنند براي حفظ او از خطرات وارده بر او از جلو رو و عقب سر دائره وار که شامل یمین و یسار هم هست اگر چه صریحا ذکر
نشده بنابراین مراد از من بین یدیه و من خلفه جوانب اربعه است و حفظ آن ملائکه او را بامر خدا است و براي آنستکه خدا اینکه
مأموریت را بآنها داده در مناقب و قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که یحفظونه من امر اللّه یعنی بامر خدا حفظ میکنند او
را از آنکه در چاه بیفتد یا دیوار بر سرش خراب شود یا آفت دیگري باو برسد تا وقتی که مقدّر الهی وارد گردد و پیش آید که او
را تسلیم آن کنند و آنها چهار ملکند دو ملک در روز و دو ملک در شب که حفظ و تعقیب میکنند او را و قریب باین معنی را
[ عیّاشی از امام صادق علیه السّلام و در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده بعلاوه آنکه خدا تغییر نمیدهد [ صفحه 193
نعمت و عافیت قومی را تا وقتی که تغییر دهند ایشان احوال جمیله خودشان را باعمال قبیحه ولی عدد ملائکه در روایت علوي تعیین
نشده و عیّاشی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که خداوند حکم فرموده بحکم حتم که انعام نکند بر بنده خود نعمتی را پس
بگیرد آنرا از او پیش از آنکه آن بنده معصیتی نماید که مستوجب شود بسبب آن معصیت که گرفته شود آن نعمت از او و اینکه
است مراد از قول خداوند انّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتی یغیّر و اما بأنفسهم و در معانی از امام سجّاد علیه السّلام نقل نموده که گناهانی
که موجب تغییر نعمت میشوند جور بر مردم و ترك عادت خیر و کار خوب و کفران نعمت و ترك شکر است و آنکه پس از اینکه
بیان اینکه آیه را تلاوت فرمود و معلوم است که وقتی خدا بخواهد براي کسانی بدي را خواه سلب نعمت باشد خواه عذاب خواه
بلیّات دیگر دفع و رفع و منعی براي آن متصوّر نیست که کسی جز خدا اختیار آنها را در دست بگیرد و نگذارد بر آنها آسیبی برسد
یا اعانت و دستگیري از آنها کند مگر آنکه توبه و انابه کنند و دست توسل بدامن اولیاء خدا بزنند و خدا خودش بآبروي ایشان از
تقصیر آنها بگذرد و نعمت و عافیت را بر آنها مستدام فرماید ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 12 تا 15
اشاره
هُوَ الَّذِي یُرِیکُم البَرقَ خَوفاً وَ طَمَعاً وَ یُنشِئ السَّحابَ الثِّقالَ [ 12 ] وَ یُسَبِّح الرَّعدُ بِحَمدِه وَ المَلائِکَۀُ مِن خِیفَتِه وَ یُرسِل الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ
بِها مَن یَشاءُ وَ هُم یُجادِلُونَ فِی اللّه وَ هُوَ شَدِیدُ المِحال [ 13 ] لَه دَعوَةُ الحَق وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِه لا یَستَجِیبُونَ لَهُم بِشَ یءٍ إِلاّ
کَباسِطِ کَفَّیه إِلَی الماءِ لِیَبلُغَ فاه وَ ما هُوَ بِبالِغِه وَ ما دُعاءُ الکافِرِینَ إِلاّ فِی ضَ لال [ 14 ] وَ لِلّه یَسجُدُ مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض طَوعاً وَ
612- کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال [ 15 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 187 از 485
او است آنکه مینماید بشما برق را براي ایجاد ترس و طمع و پدید میآورد ابرهاي گرانبار را و تسبیح میکند رعد بستایش او و
فرشتگان از ترس او و میفرستد صاعقهها را پس آسیب میرساند بآنها هر که را میخواهد و آنها مجادله میکنند در خدا و او سخت
انتقام است مر او را است خواندن بر حق و آنانکه میخوانند غیر از او را اجابت نمیکنند مر ایشانرا بچیزي مگر مانند اجابت کسیکه
گشاینده است دو کفش را بسوي آب تا برسد آن بدهنش با آنکه نیست آن رسنده بآن و نیست خواندن کافران مگر در تباهی و مر
خدا را سجده میکند هر که در آسمانها و زمین است از روي اختیار و اجبار و سایههاشان در بامدادان و نزدیکهاي غروب.
تفسیر
حکماء طبیعی گویند که چون بخارات و دودهائی که از زمین متصاعد [ صفحه 194 ] میشود بجائی برسند که اشعه منعکسه
خورشید بآن جا نمیرسد و حرارتی وجود ندارد که طبقه زمهریریّهاش نامیدهاند با یکدیگر مجتمع و مؤتلف گردند و از تراکم و
تکاثف آنها ابر پدیدار شود و در اینکه حال اگر حرارت دود باقی باشد باز میل بصعود دارد و اگر تمام شده باشد میل بهبوط و در
هر دو حال براي بیرون آمدن فشار با بر میآورد و آنرا میشکافد و پاره میکند و از آن صدائی موجود میشود و بگوش میرسد که
نامش رعد است و چون دود حامل اجزاء دهنیّه و کبریتیّهاي از زمین باشد در اثر فشار محترق و مشتعل گردد و آن را برق نامند اگر
کم باشد و بزمین نرسد و الا صاعقه خوانند که بزمین میرسد و موجودات آنرا میسوزاند و حکماء الهی گویند بر فرض آنکه تمام
اینکه بیانات و تصوّرات حق و صدق باشد آیا علّت پیدایش بخار و دخان چیست و که منشأ وجود آنها را ایجاد نموده و که میل
بصعود و هبوط را در آنها ودیعه نهاده و مخ ّ صص آنها بازمنه و امکنه خاصه چیست یعنی چرا ابر در همه جا و همه وقت وجود
ندارد و چرا با وجودش گاهی باران میآید و گاهی نمیآید و گاهی برق و رعد و صاعقه موجود میشود و گاهی نمیشود پس
معلوم میشود اختیار تمام اینکه امور بدست صانع قادر عالم حکیمی است که هر وقت و هر جاي، حکمتش اقتضاء داشته باشد اینکه
اسباب را موجود میفرماید و آثار آن بروز میکند و اگر نداشته باشد نمیکند و نمیشود و بتواتر و تجربه قطعیّه ثابت شده است که
اولیاء خدا و علماء و صلحاء بدعا و نماز از خدا باران گرفتهاند نماز استسقاء مرحوم حجۀ الاسلام حاج سید محمّد تقی خوانساري
قدس سرّه و نزول باران کافی در قم و حوالی آن سال 1363 قمري مشهود عامّه و موجب عبرت اجانب مقیم آن سامان گشت و
واضح است که خداوند از براي هر امري سببی ایجاد فرموده و خواسته است که امور باسبابش جاري شود ولی نه آنکه اختیار را از
دست داده باشد و مقدّرات مملکت و بندگان خود را بطبیعت بیشعور واگذار کرده باشد پس یگانه علّت حقیقی تمام کائنات اراده
الهی است پس او است که ارائه میدهد بمردم برق را براي ایجاد خوف در آنها از اصابت آن و طمع در باران رحمت که بر آنها
فرود آید در عیون از حضرت رضا علیه السّلام نقل نموده که خوف در مسافر است و طمع در مقیم و بنظر حقیر بیان مصداق غالب
را فرمودهاند و اشاره است بلزوم خوف و رجاء در نفوس بندگان و او است که ایجاد و [ صفحه 195 ] بلند مینماید ابرهاي سنگین را
از زمین و چون سحاب جمع سحابه است موصوف بثقال که جمع ثقیل و ثقیله است شده و علّت سنگینی آن ذکر شد و محتمل
است مراد پر آبی و باران داري آن باشد و رعد تنزیه میکند خدا را از هر عیب و نقص بصداي مهیب خود چون دلالت بر وجود
صانع حکیم دارد و همان ستایش و حمد او است که در سایر موجودات هم هست ولی بیصدا و چون اینکه صدادار است در اینکه
آیه مخصوص بذکر شده و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که رعد ملکی است موکل برابر با او است تازیانههاي
آتشین که میراند بآنها ابر را بهر جا که خواهد گفتند آنصدا که شنیده میشود چیست فرمود تشري است که بآن میزند و نیز از
آنحضرت نقل شده که چون صداي رعد را میشنید میفرمود سبحان من سبّح الرّعد بحمده و نیز ملائکه تنزیه میکنند خدا را با خوف
و خشیت براي جلال و عظمت او و خداوند نازل میفرماید صاعقهها را بر هر قوم و شخصی که بخواهد و مستحق آن باشد و کفار
صفحه 188 از 485
مجادله میکنند با پیغمبر در توحید خدا و عدل او و اعادهاش بندگانرا در قیامت براي جزاي اعمالشان و همچنین مجادله مینمایند با
اهل ایمان در اصول عقائدشان و میخواهند آنها را بجدل و مغالطه از دین خارج کنند و خداوند شدید و عظیم است تدبیرش در
هلاکت دشمنانش و بعضی گفتهاند پر قوّت است و قمّی ره فرموده شدید الغضب است و از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده که
شدید الاخذ است و در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که صاعقه نمیرسد بکسیکه ذاکر است پرسیدند ذاکر کیست
فرمود کسیکه صد آیه قرائت نماید و از براي خداوند است خواندنی که آن حق و بر حق و بحق و از حق است یعنی محقّق و مبنی
بر تحقیق و راجع بحق و از جانب حق است و آن کلمه لا اله الا اللّه است که از إبن عبّاس و غیره نقل شده و او سزاوار است براي
خواندن چون اجابت میفرماید و کسانیکه جز او را میخوانند اجابت نمیکنند خوانده شدگان از آنها مگر مانند اجابت کسیکه در ته
چاه، آبی میبیند و دو کف دست خود را گشوده و میکشاند بسوي آب براي آنکه کفی بردارد و بنوشد و دستش نمیرسد و بر
فرض برسد چون گشوده است آب در آن قرار نمیگیرد و محروم میشود فقط طلب بیثمر بیجائی نموده بلسان حال از آب بیشعور
که بکام او برسد و خود را مورد استهزاء عقلاء قرار داده اینکه چنین است حال کسانیکه از بتها حاجت میطلبند [ صفحه 196 ] که
جماد و بیشعورند و قدرت بر اجابت ندارند و نیست خواندن کفار و مشرکین بتها را مگر سیر در طریق ناحق و بیجا و بیفائده و از
براي خدا سجده میکنند اهل آسمانها و زمین چون خضوع دارند از حیث وجود در برابر وجود او و از جهت اراده در مقابل اراده او
چون بدون حول و قوّه او نمیتوانند کاري بکنند نهایت آنکه بعضی راضیند برضاي او و بالطوع و الرّغبۀ خضوع و انقیاد دارند و
بعضی ناراضی و بکراهت و اجبار تسلیم مقدرات الهی شدهاند اینکه در صورتی است که مراد از طوعا و کرها دو معناي متقابل
باشد براي دو دسته ولی بنظر حقیر محتمل است یک معناي بسیط اراده شده باشد که در فارسی تعبیر از آن بخواهی نخواهی میکنند
و بنابراین مراد آنستکه همه فقیر و محتاجند از حیث وجود بوجود او و از جهت اراده و فعل بحول و قوه او پس همه مقهورند بقهر
او و محکومند بحکم او و کسی را قدرت سرپیچی نیست از فرمان او اینکه حال خود آنها است امّا سایههاشان چون در صبحها و
عصرها بارز و ظاهر و کامل میشوند اینکه خضوع و انقیاد از حیث وجود و تکامل که سجده آنها است در اینکه دو وقت از آنها
ظهور و وجود پیدا میکند و نیز سجده میکنند از براي خدا ملائکه آسمان و کسانیکه باختیار ایمان آوردند بگذاردن پیشانی بر زمین
بطوع و رغبت و کسانیکه از ترس شمشیر مسلمان شدند باکراه و اجبار و کسانیکه بکفر باقی ماندند سایههاشان سجده میکنند در
صبحها و نزدیکهاي غروب بظهورشان در سمت مغرب و کمالشان در جانب مشرق باراده الهی و اینکه تفصیل و تقریب را قمّی ره
از امام باقر علیه السّلام نقل نموده و بعضی گفتهاند مراد از ظل بدن است که موجب پیدایش سایه در خارج و بمنزله سایه است
براي روح که آن نورانی و اینکه ظلمانی و متحرك بحرکت آن است و کسانیکه قلبا خضوع و انقیاد در برابر اوامر الهی ندارند
جسمشان ناچار مقهور و منقاد در مقابل اراده او است و در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از قول خداوند و
ظلالهم بالغدوّ و الآصال دعاء است قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن که ساعت اجابت است و شاید مراد نعمت و راحت
باشد که یکی از معانی ظل است و محتمل است بالغدوّ و الآصال کنایه از دوام و استمرار باشد و صبح و عصر خصوصیّتی نداشته
[ باشد و جمع بین معانی و اختصاص هر یک بمورد مناسب ممکن و موکول بنظر اهل ذوق و دقت است. [ صفحه 197
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیه 16
اشاره
قُل مَن رَبُّ السَّماوات وَ الأَرض قُل اللّه قُل أَ فَاتَّخَ ذتُم مِن دُونِه أَولِیاءَ لا یَملِکُونَ لِأَنفُسِهِم نَفعاً وَ لا ضَ  را قُل هَل یَستَوِي الَأعمی وَ
البَصِیرُ أَم هَل تَستَوِي الظُّلُمات وَ النُّورُ أَم جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلقِه فَتَشابَهَ الخَلق عَلَیهِم قُل اللّه خالِق کُل شَیءٍ وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ
صفحه 189 از 485
387- 16 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
بگو کیست پروردگار آسمانها و زمین بگو خدا است بگو آیا پس گرفتید غیر از او را صاحب اختیارانی که مالک نمیباشند براي
خودهاشان سود و زیانی را بگو آیا مساوي میباشند کور و بینا و آیا مساوي میباشند تاریکیها و روشنی و آیا قرار دادند براي خدا
شریکهائی که آفریدند مانند آفریده او پس مشتبه شد آفریده بر آنها بگو خدا است آفریننده هر چیزي و او است یگانه غالب بر ما
سوي
تفسیر
. - یکی از انواع احتجاج که بسیار مؤثر و جالب است آنستکه براي سدّ باب فرار طرف از جواب سؤالی نمایند که جوابش واضح و
مسلّم نزد او و عامّه باشد و فورا خودشان جواب بگویند و بآن طرف را ملزم کنند لذا خداوند در اینکه آیه به پیغمبر خود دستور
داده که به بت پرستان بگو یعنی از آنها بپرس که خالق و حافظ و مدیر امور آسمانها و زمین کیست و خودت در جواب بگو خدا و
بگو پس چرا غیر از او یعنی بتها را اتّخاذ نمودید براي خودتان صاحب اختیار و متصرّف در امور و معین و ناصر با آنکه آنها قادر بر
جلب نفع و دفع ضرر براي خودشان نیستند چه رسد بآنکه قادر بر نفع و ضرر براي شما باشند و چون استفهام براي انکار و توبیخ
است مفید ملامت و تنبیه آنها است بر قبح عملشان که با وجود چنان خدائی از چنین بتهائی حاجت میطلبند و بگو آیا یکسانند کافر
و مؤمن و آیا یکسانند کفر و ایمان و اینکه از کفر بظلمات که جمع است تعبیر فرموده و از ایمان بنور شاید بملاحظه آن باشد که
کفر انواع و در ملل متعدده است و ایمان حقیقت واحده یعنی واضح است که یکسان نیستند چون کافر آیات توحید را ندیده و خدا
را نشناخته لذا عبادت بتها را میکند و آنها را اولیاء خود میداند پس کور است و مؤمن آیات حق را دیده و او را شناخته لذا او و
اولیاء منصوب او را اولیاء خود میداند و عبادت او را میکند پس بینا است و نیز کفر ناشی از ظلمات جهل و نادانی و حیرت است و
ایمان حاصل از نور یقین و علم و معرفت و آیا قرار دادند براي خدا شریکهائی که خلق نمودند خلقی را مانند مخلوق خدا پس
مشتبه شد مخلوق آنها بمخلوق خدا بر بت پرستان و تصور نمودند که خودشان مخلوق آنها هستند لذا پرستش آنها را نمودند اگر
چنین بود باز عمل [ صفحه 198 ] آنها چندان غریب نبود چون منشأ اشتباهی داشت ولی با آنکه چنین نیست و میدانند که جماد قادر
بر امري نیست و تمام خلق مخلوق خدایند عبادت بت را بر عبادت خدا ترجیح دادهاند و اینکه بسیار غریب است و بنابراین همزه
استفهام انکاري در صدر اینکه جمله مقدر و ام مفید اضراب است اگر چه در مغنی اللبیب تقدیر استفهام را لازم ندانسته و بنظر
حقیر لازم است براي افاده انکار و توبیخ و جمله خلقوا کخلقه صفت شرکاء و داخل در حکم انکار است و در خاتمه پیغمبر اکرم
مأمور شده است که بآنها بفرماید که خدا خالق تمام موجودات است و غیر از خدا خالق و موجدي نیست تا مستحق عبادت باشد و
او است خداي یکتاي بیهمتا که یگانه است در ذات و صفات و استحقاق عبادت و غالب و قاهر و قادري است که هر قهر و غلبه و
قدرتی در جنب او مغلوب و مقهور و مندك است ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 17 تا 18
اشاره
صفحه 190 از 485
أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیَۀٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّیل زَبَداً رابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیه فِی النّارِ ابتِغاءَ حِلیَۀٍ أَو مَتاع زَبَدٌ مِثلُه کَذلِکَ
یَضرِب اللّه الحَق وَ الباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَب جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَع النّاسَ فَیَمکُث فِی الَأرض کَ ذلِکَ یَضرِب اللّه الَأمثالَ [ 17 ] لِلَّذِینَ
استَجابُوا لِرَبِّهِم الحُسنی وَ الَّذِینَ لَم یَستَجِیبُوا لَه لَو أَن لَهُم ما فِی الأَرض جَمِیعاً وَ مِثلَه مَعَه لافتَدَوا بِه أُولئِکَ لَهُم سُوءُ الحِساب وَ
611- مَأواهُم جَهَنَّم وَ بِئسَ المِهادُ [ 18 ] -قرآن- 1
ترجمه
نازل فرمود از آسمان آبی را پس جاري شد در وادیهائی بگنجایششان پس برداشت سیل کفی را که بر بالاي آنست و بعض
اجناسیکه میافروزند بر آن در آتش براي طلب پیرایه و اثاثیه کفی است مانند آن اینکه چنین میزند خدا مثل حق و باطل را امّا کف
پس از میان میرود دور انداخته شده و امّا آنچه نفع میدهد مردم را پس باقی میماند در زمین اینچنین میزند خدا مثلها را از براي
کسانیکه اجابت نمودند مر پروردگارشان را پاداش خوبی است و کسانیکه اجابت ننمودند مر او را اگر آنکه باشد مر آنها را آنچه
در زمین است تمامی، و مانندش باشد با آن هر آینه فدا دهند بآن آنگروه از براي آنها است بدي حساب و جایگاه آنها دوزخ است
و بد است آن بستر و آرامگاه
تفسیر
. - خداوند نازل فرمود از جهت فوق که آسمان خوانده میشود در عرف آبی را که باران است در موقع لزوم پس جریان و سیلان
[ پیدا کرد در اراضی گودي که در دامنه کوه است از رودخانه و جلگه که آنرا وادي گویند و هر زمین بقدر گنجایش [ صفحه 199
و قابلیّت و سهم خود که خدا مقدر فرموده بود از آن آب فرا گرفت و نسبت سیلان بوادیها با آنکه در واقع آب سیلان پیدا میکند
از قبیل آنستکه میگویند ناودان یا رودخانه جاري شد با آنکه حقیقتا آب جاري شده در آنها و در نتیجه جریان و سیلان و تموّج و
فشار سیل آب کفی مرکّب از اجرام ارضیه کثیفه و مواد خبیثه لزجه بر روي آب ظاهر و آشکار گشت و در میان فلزّاتی که مردم
آنها را روي آتش گذارده و میافروزند بر آنها تا گداخته شود از قبیل طلا و نقره و برنج و مس و آهن براي تهیّه پیرایه و زینت و
اثاثیه و ظروف خانه اجرام خبیثه کثیفهاي است مانند آن کف روي آب که باید بعد از آب شدن فلزّ خارج شود تا طلا و نقره
خالص و سایر فلزّات پاك و پاکیزه باقی بماند باین واضحی میزند خدا مثل حق و باطل را امّا آن کف که مثل باطل است از روي
آب و فلزّ گداخته بسبب موج و جوشش خارج و دور افتاده و بزودي نابود میگردد و امّا آنچه بمردم نفع میرساند که آن آب صافی
و فلز خالص باشد که مثل حق است در زمین باقی میماند و دوام پیدا میکند و انسان و حیوان و اراضی و اشجار و عیون و آبار و
ریاحین و اثمار از آن بهرهمند میشوند و مزیّن و مجلّل میگردند بانواع زینتها و امتعه و اثاثیّه لازمه اینچنین میزند خدا مثلها را براي
محسوس نمودن امر معقول و تقریب آن بافهام ذوي العقول و اینکه بیان اگر چه بر حسب ظاهر دو مثل است براي حق و باطل ولی
در واقع امثالی است براي حقائقی چنانچه قمّی ره فرموده یعنی خدا نازل فرمود حق را از آسمان پس تحمّل نمودند دلها آنرا
بهواهاي خودشان صاحب یقین بقدر یقینش و صاحب شک بقدر شکّش پس برداشت هواي نفس باطل بسیاري را که دور افتاده
است پس آب مثل حق است و وادیها دلها است و سیل هواي نفس است و کف و جرم زینت، باطل است و زینت و متاع، حق است
کسیکه برسد بزینت و متاع منتفع میشود بآن و همچنین صاحب حق روز قیامت نفع میبرد از آن و کسیکه برسد بکف و جرم زینت
در دنیا بهره نمیبرد و همچنین صاحب باطل روز قیامت منتفع نمیشود از آن و از براي ناقد بصیر استخراج امثله و استکشاف حقایق
دیگري است که ذکر آنها موجب تطویل و احاله آن بذوق خواننده اولی و احسن است و از آن جمله آنستکه احتمال دادهاند آیه
صفحه 191 از 485
بعد مربوط باین آیه باشد و مراد آن باشد که خدا اینچنین میزند امثال را براي کسانیکه اجابت نمودند بخوبی دعوت حق را [ صفحه
200 ] و کسانیکه اجابت ننمودند او را یعنی مثل آندو فرقه هم مثل حق و باطل است و بنابراین بقیه آیه بعد کلام مستقلّی است که
مربوط بما قبل نیست مگر باین اعتبار که بیان حال فرقه دوم است ولی بر حسب ظاهر مراد از آیه بعد آنستکه از براي کسانیکه
اجابت نمودند دعوت پروردگارشان را پاداش نیکو است و کسانیکه اجابت ننمودند او را اگر بفرض محال تمام اموال موجود در
زمین مال آنها باشد بعلاوه مثل آن فدا میدهند از خودشان در روز قیامت که از عذاب نجات پیدا کنند و از آنها قبول نمیشود و
بنابراین آیه دوم دو جمله مستقلّه است براي بیان حال مؤمنین و کفّار و کلمه الحسنی در جمله اولی صفت المثوبۀ مقدر است و
جمله لو ان لهم تا آخر خبر است براي و الّذین لم یستجیبوا له و در هر حال از اولئک ببعد بیان حال کفّار است که با آنها در حساب
سختگیري میشود تا منتهی بعذاب شود چنانچه از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است و از امام صادق علیه السّلام
در مجمع نقل نمموده که مراد از بدي حساب آنستکه قبول نمیشود از آنها کار خوبشان و آمرزیده نمیشود کار بدشان و نیز جایگاه
آنها جهنم است که آن فراش و بستر گسترده و آرامگاه ابدي آنها است ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 19 تا 24
اشاره
أَ فَمَن یَعلَم أَنَّما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ الحَقُّ کَمَن هُوَ أَعمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الَألباب [ 19 ] الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهدِ اللّه وَ لا یَنقُضُونَ المِیثاقَ
20 ] وَ الَّذِینَ یَصِ لُونَ ما أَمَرَ اللّه بِه أَن یُوصَ لَ وَ یَخشَونَ رَبَّهُم وَ یَخافُونَ سُوءَ الحِساب [ 21 ] وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابتِغاءَ وَجه رَبِّهِم وَ أَقامُوا ]
الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمّا رَزَقناهُم سِ  را وَ عَلانِیَۀً وَ یَدرَؤُنَ بِالحَسَنَۀِ السَّیِّئَۀَ أُولئِکَ لَهُم عُقبَی الدّارِ [ 22 ] جَنّات عَدن یَدخُلُونَها وَ مَن صَلَحَ مِن
677 سَلام عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَی الدّارِ - آبائِهِم وَ أَزواجِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ المَلائِکَ ۀُ یَدخُلُونَ عَلَیهِم مِن کُل باب [ 23 ] -قرآن- 1
62- 24 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
- آیا پس کسیکه میداند که آنچه فرستاده شد بتو از پروردگارت حق است مانند کسی است که او کور است جز اینکه نیست که
پند میگیرند صاحبان خردها آنانکه وفا میکنند بعهد خدا و نمیشکنند پیمان را و آنانکه پیوند میکنند آنچه را امر کرده است خدا
بآن که پیوند کرده شود و میترسند از پروردگارشان و بیم دارند از بدي حساب و آنانکه صبر کردند براي طلب خوشنودي
پروردگارشان و بر پا داشتند نماز را و انفاق نمودند از آنچه روزي دادیمشان نهانی و آشکارا و دفع میکنند بخوبی بدي را آنگروه
مر ایشانرا است انجام آنسراي که بهشتهاي اقامت دائمی است داخل میشوند در آنها آنان و کسیکه شایسته باشد از پدرانشان و
زنانشان [ صفحه 201 ] و فرزندانشان و فرشتگان وارد میشوند بر ایشان از هر دري گویند سلام بر شما براي آنکه صبر نمودید پس
خوب است انجام آنسراي
تفسیر
استفهام انکاري است یعنی کسیکه میداند آنچه بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده است از جانب خدا حق است نیست
مانند کسیکه نمیداند چون آن بینا و اینکه کور است و آن دو مساوي نیستند بلکه مثل دانا آب و طلا است و مثل نادان کف و جرم
صفحه 192 از 485
است و علم نور، و جهل ظلمت است که در آیات سابقه اشاره و بیان شده بود و فرق بین اینکه عناوین یعنی علم و جهل و نور و
ظلمت و بینا و کور اگر چه واضح است ولی متذکّر نمیشوند مگر صاحبان عقول مبرّي از شوائب و هم و تعصّب و عناد که ایمان
مصداق نور و کفر مصداق ظلمت و مؤمن مصداق عالم و بصیر و کافر مصداق جاهل و کور است و عیّاشی از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده که بشیعیان خود فرمود شما مصداق اولوالالبابید در اینکه آیه شریفه و ایشان کسانی هستند که وفا میکنند
بعهدیکه با خدا بستند بعقول خودشان که نباید احکام آنرا مشوب بوهم و تعصّب و عناد و لجاج نمایند و نیز نمیشکنند پیمانی را که
با خودهاشان بستند و محکم نمودند آنرا میان خودشان و قمّی ره از امام کاظم علیه السّلام نقل نموده که اینکه آیه در حق آل
محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده و عهدي که خدا از آنها گرفت و میثاقیکه از مردم گرفت در عالم ذر بر ولایت امیر
المؤمنین و ائمه بعد از او علیهم السلام و نیز کسانی هستند که صله رحم بجا میآورند خصوصا رحم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله
و سلّم که از آن جمله است دوستی امیر المؤمنین و اولاد طاهرین او و مراعات حقوق ایشان چنانچه در کافی از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده که نازل شده در حق رحم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و شامل اقارب شخص هم میشود و نباید مانند
کسانی بود که چیزي را اختصاص بچیزي میدهند و نیز در کافی و عیّاشی ره از آنحضرت نقل نموده که رحم معلّق بر عرش است
میگوید خدا یا وصل کن کسی را که مرا وصل نمود و قطع کن کسیکه مرا قطع نمود و آن رحم آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم است که مراد از اینکه آیه است و رحم هر صاحب رحمی و عیّاشی و رحم هر مؤمن نقل نموده و در مجمع و قمّی ره و عیاشی
ره از امام کاظم علیه السّلام نیز مانند اینکه حدیث را نقل نمودهاند و عیاشی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که از چیزهائی
که خدا واجب نموده است در مال غیر از زکوة صله رحم است بمقتضاي اینکه آیه و در مجمع از امام رضا علیه السّلام اینکه معنی
تأکید شده است [ صفحه 202 ] و بیان مف ّ ص لی در اینکه باب از حقیر در سوره بقره ذیل آیه شریفه الّذین ینقضون عهد اللّه گذشت
که باید طالب بآن مراجعه نماید و آنها میترسند از پروردگارشان که قطع رحم نمیکنند و میترسند از سختی حسابشان در روز
محشر پس تا زندهاند خودشان بحسابشان رسیدگی میکنند و نمیگذارند مدیون سادات و ارحام و اجانب از دنیا بروند و در کافی و
عیّاشی ره و معانی و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اینکه آیه را تلاوت فرمود وقتی که دید مردي با دقت تمام
حق خود را از برادر دینی خود گرفت و فرمود آیا تصوّر کردي آنها که از سوء الحساب میترسند کسانی هستند که میترسند خدا
بآنها ظلم و جور کند نه چنین است میترسند که خداوند تمام حق خود را از آنها طلب کند و دقت نماید و مراد از سوء الحساب
اینکه است پس کسیکه تمام حق خود را با دقت بستاند از برادر خود بدي کرده در حساب با او و در مجمع و عیّاشی ره از
آنحضرت نقل نموده که سوء الحساب آنستکه کاملا حسنات و سیّئات بنده را بسنجند و سهل انگاري نکنند در آن و نیز کسانی
هستند که صبر میکنند بر تحمّل زحمت عبادت و ترك معصیت و بردباري در مصیبت براي رضاي خدا و نماز میخوانند و سعی
مینمایند در نماز خواندن مردم چون اقامه نماز بر هر دو صادق است و انفاق میکنند از مال حلالی که خدا روزي و نصیب آنها
فرموده صدقات مستحبّه را سرا و در خفیه و صدقات واجبه را علنا و آشکارا و دفع میکنند بفعل حسن شر فعل قبیح را و محو میکنند
بطاعت اثر معصیت را و پاداش میدهند بخوبی بدي را و بر طرف میکنند بتوبه گناه را و بصدقه بلا را که هر یک از معانی مذکوره
را ذکر نمودهاند جز اخیر را که حقیر اضافه نمودم و ممکن است همه مراد باشد چنانچه مکرّر تقریب شده است و در مجمع از
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که بمعاذ بن جبل فرمود وقتی گناهی از تو صادر گشت بعد از آن عمل ثوابی را
انجام ده محو میکند آنرا و در روایت قمّی از امام صادق علیه السّلام علاوه فرموده که کارهاي خیر دفع میکند کارهاي بد را
کسانیکه در اینکه سراي فانی حال و کارشان از اینکه قرار است نتیجه و عاقبت و مئال آن سراي باقی که بهشت جاوید است و از
عمل بر طبق روان جاوید تهیّه میشود از آن ایشان است انشاء اللّه تعالی و اخباري راجع بجنّات عدن در ذیل آیه وعد اللّه المؤمنین
سوره برائۀ ذکر شد و لفظ جنات مضاف بعدن و بدل از عقبی الدار است و لفظ عدن بمعناي اقامت و مراد از جنات عدن بهشتهائی
صفحه 193 از 485
است که [ صفحه 203 ] اقامت دائمی ایشان در آنها است و از جمله تجلیلات و احتراماتیکه خداوند از آنها فرموده آنستکه چون
داخل در آن بهشتها و قصور عالیه شوند کسان آنها که صلاحیّت ورود در بهشت را داشته باشند اگر چه بمقام و مرتبه ایشان نرسیده
باشند از قبیل پدران و همسران و فرزندانشان بتبع آنها داخل در مقامات رفیعه ایشان میشوند براي بهجت و مسرّت و انس آنها
بصحبت اینها و عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که مرد مؤمن و زن مؤمنه چون داخل در بهشت شوند اگر مرد
افضل باشد اختیار بمرد داده میشود که زن مؤمنه خود را بهمسري قبول نماید و اگر زن افضل باشد اختیار بزن داده میشود که شوهر
مؤمن خود را همسر خود قرار دهد و ملائکه براي تقدیم تهنیت و تبریک منزل از جانب خداوند وارد میشوند بر ایشان از هر دري از
درهاي بهشت که هشت است یا درهاي غرفه و قصر اختصاصی هر مؤمنی و میگویند سلام بر شما براي صبري که در دنیا نمودید
یعنی بآن صبر محدود سلامتی و ایمنی از تمام بلیّات و آفات و آلام و اسقام و مکاره را براي مدّت نامحدود خریداري نمودید پس
خوب است عاقبت اینکه سراي شما که دار کرامت الهی است و قمّی ره فرموده نازل شده است در باره ائمه علیهم السلام و شیعیان
ایشان که صبر نمودند و از امام صادق علیه السّلام نقل شده که ما صابرانیم و شیعیان ما از ما صابرترند چون ما صبر نمودیم از روي
علم و آنها صبر نمودند بر چیزیکه نمیدانند شاید مراد آن باشد که نمیدانند عاقبت امر خودشان را که بچه منتهی میشود پس آنها از
اینکه جهت از ما صابرترند و در کافی و قمّی ره از امام باقر علیه السّلام حدیث مف ّ ص لی نقل نموده که اجمال آن در اینکه مقام
آنستکه هزار فرشته براي تهنیت مؤمن ببهشت و تزویج حور العین از طرف خداوند مبعوث بر او میشوند و آنها پس از استیذان از
دربان اول و او پس از استیذان از حاجب و او پس از استیذان از قیّم که بین هر یک از آنها با دیگري باغهائی فاصله است و استیذان
او از خدّام قصر و استیذان آنها از مؤمن که ولی خدا است و تحصیل اجازه از هزار در غرفه که هر دري فرشتهاي موکّل بر آن است
و بعد از صدور اجازه مؤمن باز میکنند وارد بر او میشوند و به بیانی که مذکور در آیه است ابلاغ رسالت خودشان را مینمایند و
اینکه حدیث اصلا نبوي است و بعدا ذکر خواهد شد انشاء اللّه تعالی و بنابراین ظاهرا آیه اخیره بتمامی مقول قول ملائکه است
بتقدیر یقولون در صدر آن و محتمل است [ صفحه 204 ] فنعم عقبی الدار کلام مستقل الهی باشد نه نقل قول آنها ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 25 تا 29
اشاره
وَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهدَ اللّه مِن بَعدِ مِیثاقِه وَ یَقطَعُونَ ما أَمَرَ اللّه بِه أَن یُوصَلَ وَ یُفسِدُونَ فِی الَأرض أُولئِکَ لَهُم اللَّعنَۀُ وَ لَهُم سُوءُ الدّارِ
25 ] اللّه یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ وَ فَرِحُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ إِلاّ مَتاع [ 26 ] وَ یَقُول الَّذِینَ کَفَرُوا لَو لا أُنزِلَ ]
عَلَیه آیَۀٌ مِن رَبِّه قُل إِن اللّهَ یُضِ لُّ مَن یَشاءُ وَ یَهدِي إِلَیه مَن أَنابَ [ 27 ] الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللّه أَلا بِذِکرِ اللّه تَطمَئِنُّ
690- القُلُوب [ 28 ] الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات طُوبی لَهُم وَ حُسن مَآب [ 29 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه میشکنند پیمان خدا را بعد از محکم نمودنش و قطع میکنند آنچه را امر نموده است خدا بآن که وصل کرده شود و فساد
میکنند در زمین آنگروه مر آنها را است دوري از رحمت و مر آنها را است بدي آنسراي خدا وسعت میدهد روزي را براي هر کس
بخواهد و تنگ میگرداند و شاد شدند بزندگانی دنیا و نیست زندگانی دنیا در آخرت مگر بهره کمی و میگویند آنانکه کافر شدند
چرا نازل نمیشود بر او آیتی از پروردگارش بگو همانا خدا گمراه میکند هر کس را که میخواهد و راهنمائی میکند بسوي خود هر
کس را که بازگشت کند آنانکه ایمان آوردند و آرام میگیرد دلهاشان بیاد خدا آگاه باشید بیاد خدا آرام میگیرد دلها آنانکه ایمان
صفحه 194 از 485
آوردند و بجا آوردند کارهاي شایسته خوشی است مر ایشان را و نیکوئی بازگشت.
تفسیر
آیه اوّل با مختصر تفاوتی در سوره بقره گذشت و شاید اینجا بمناسبت آنکه دو عنوان مقابل با نقض عهد و قطع رحم که وفا وصله
است در آیات سابقه ذکر شده بود تکرار شده در هر حال مخل بفصاحت نیست چنانچه مکرّر ذکر شده بلکه مؤکّد غرض و مکمّل
مقصود است و از مراجعه بما سبق تفسیرش معلوم میشود و مراد از سوء الدار عذاب آخرت است و یکی از مقدرات الهی براي
بندگان روزي است و وسعت و تنگی آن باراده او است که خداوند بر حسب اقتضاء حال آنها در هر زمان و مکان صلاح بداند
تعیین و تقدیر میفرماید و مربوط بسعی و کوشش و زرنگی و تنبلی مردم نیست چنانچه مشهود است و اگر کسی بخواهد منکر شود
انکار امر بدیهی را نموده و بر وسعت رزق باید شکر گذاري کرد ولی نباید خوشحال شد بزندگانی دنیا و وفور نعمتها و سایر لذائذ
آن بطوریکه از فکر آخرت باز ماند چون تمام نعم و لذائذ و زندگانی دنیاي فانی در جنب نعم و لذّات و حیات ابدي آخرت باقی [
صفحه 205 ] نیست مگر متاع کمی که از دست میرود اگر بآنها تهیّه توشهاي نشود براي سفر آخرت که همراه باشد و میگویند
کسانیکه بعد از نزول آیات بیّنات و معجزات با هرات باقی بر کفرند چرا آن معجزهاي که ما خواستیم از قبیل طلا شدن کوه صفا یا
آیتی که ما ادراك کنیم نزول آنرا از جانب خدا بر محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نازل نمیشود بگو در جواب آنها که چون شما
دست از لجاج و عناد بر نداشتید و بمعجزاتی که تاکنون خواستید و آوردم قانع نشدید و هر روز بدلخواه خودتان معجزهاي
میخواهید که صلاح نیست اتیان آن و تدبر و تفکّر در آیات الهی ننمودید تا راه اعجاز و حق بودن آن بر شما واضح شود و عقل
سلیم را که ودیعه الهیّه بود در وجودتان از کار انداختید خداوند هم عنایت خود را از شما سلب کرد و بحال خود واگذارتان فرمود
و گمراه شدید چون خداوند اشخاص متعصّب عنود لجوج بی فکر را هدایت نمیکند کسی را هدایت میکند بسوي خود که طالب
حق باشد و رجوع کند از تقلید و تعصّب و عناد بحکم عقل و عنایت پروردگار و از او بخواهد با توبه و انابه که حق را بر او آشکار
فرماید و بدیده انصاف نظر نماید و تفکّر کند در آیات الهی که البتّه براي او واضح و آشکار خواهد گشت چنانچه هدایت نمود
کسانیرا که ایمان آوردند و مطمئن میباشد دلهاشان بیاد خدا و اولیاء او و میدانند مواعید او حق و کلام او صدق و معجزه باقیه است
تا قیامت و دیگر دین اسلام حاجت بمعجزه تازهاي ندارد آگاه باشید بیاد خدا و صفات او و مراجعه بآیات قرآن که ذکر اللّه است و
بیانات پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و کلمات امیر المؤمنین علیه السّلام و اولاد اطهار آندو اطمینان و آرامش پیدا میکند دلها و
پاك میشود از شک و تزلزل و تشویش در اصول و فروع دین چنانچه عیّاشی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از ذکر
اللّه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است که باو مطمئن میشود دلها و قمّی ره فرموده کسانیکه ایمان آوردند شیعیانند و ذکر اللّه
امیر المؤمنین و ائمّه علیهم السلام میباشند و آنانکه ایمان آوردند بخدا و پیغمبر و امام و معاد و بجا آوردند کارهاي شایسته را از
فعل واجبات و ترك محرمات، خوشی و خرمی و پاکیزگی عیش است براي ایشان و خوبی بازگشت در کافی از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده که طوبی درختی است در بهشت که بیخ آن در خانه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و نیست مؤمنی مگر
آنکه در خانه او شاخهاي است از آن که خطور نمیکند در دلش رغبت بچیزي مگر آنکه [ صفحه 206 ] میدهد آنرا باو آندرخت و
اگر اسب سواري بجدّیّت بتازد در سایه آن صد سال بیرون از آن نمیشود و اگر کلاغی بپرداز زیرش ببالاي آن نمیرسد تا از پیري
بیفتد آگاه باشید و در آن رغبت نمائید و عیّاشی از امام باقر علیه السّلام مانند اینکه حدیث را نقل نموده و در کافی از امام صادق
علیه السّلام روایت نموده که طوبی از آن کسی است که تمسّک بامر ما نموده در غیبت قائم ما و بشک نیفتاده است دل او بعد از
هدایت و آندرختی است در بهشت که اصل آن در خانه علی بن أبی طالب علیه السّلام است و نیست مؤمنی مگر آنکه در خانه او
شاخهاي از شاخههاي آنست و اینکه مراد از قول خداوند طوبی لهم و حسن مآب است و اخبار در تفسیر طوبی بدرخت بهشتی و
صفحه 195 از 485
ذکر اوصاف آن بسیار است که قمّی و عیّاشی و در عیون و خصال و احتجاج و غیرها نقل نمودهاند و در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم روایت نموده که پرسیدند از طوبی فرمود درختی است که اصل آن در خانه من و فرع آن براي اهل بهشت است و
دفعه دیگر که پرسیدند فرمود در خانه علی علیه السّلام است عرضه داشتند چگونه میشود اینکه فرمود خانه من و علی در بهشت
یکجا است و بنابراین روایات طوبی بر وزن بشري که مصدر طاب یا مؤنث اطیب است علم منقول شده براي آندرخت بهشتی و
اراده آن با اراده معناي اصلی منافات ندارد چون استعمال لفظ در بیشتر از یک معنی جائز و مستحسن و در کلام الهی شایع و رایج
است ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 30 تا 31
اشاره
کَذلِکَ أَرسَلناكَ فِی أُمَّۀٍ قَد خَلَت مِن قَبلِها أُمَم لِتَتلُوَا عَلَیهِم الَّذِي أَوحَینا إِلَیکَ وَ هُم یَکفُرُونَ بِالرَّحمن قُل هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عَلَیهِ
تَوَکَّلت وَ إِلَیه مَتاب [ 30 ] وَ لَو أَن قُرآناً سُیِّرَت بِه الجِبال أَو قُطِّعَت بِه الَأرض أَو کُلِّمَ بِه المَوتی بَل لِلّه الَأمرُ جَمِیعاً أَ فَلَم یَیأَس الَّذِینَ
آمَنُوا أَن لَو یَشاءُ اللّه لَهَدَي النّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزال الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِ یبُهُم بِما صَ نَعُوا قارِعَۀٌ أَو تَحُلُّ قَرِیباً مِن دارِهِم حَتّی یَأتِیَ وَعدُ اللّهِ
633- إِن اللّهَ لا یُخلِف المِیعادَ [ 31 ] -قرآن- 1
ترجمه
همچنان فرستادیم تو را در امّتی که گذشتند پیش از آنها امتهائی تا بخوانی بر آنها چیزیرا که وحی نمودیم بتو با آنکه آنها کافر
میشوند بخداوند بخشنده بگو او است پروردگار من نیست خدائی مگر او بر او توکّل نمودم و بسوي او است بازگشت من و اگر
آنکه قرآنی سیر داده شود بآن کوهها یا شکافته شود بآن زمین یا سخن گفته شوند بسبب آن مردگان هر آینه اینکه است بلکه مر
خدا را است امر بتمامی آیا پس ندانستند آنانکه ایمان آوردند که اگر بخواهد خدا هر آینه هدایت کند مردم را بتمامی و پیوسته
آنانکه کافر شدند میرسد آنها را براي کارهاشان [ صفحه 207 ] بلاي سختی یا فرود میآید بلیّهاي در نزدیکی خانه آنها تا بیاید وعده
خدا همانا خدا خلف نمیکند وعده را.
تفسیر
همچنانکه خداوند فرستاد بر امم سابقه پیغمبران عظام را فرستاد پیغمبر خاتم را در میان اینکه امّت که پیش از آنها اممی بودند و
پیغمبرانی داشتند پس نباید اینکه امر را غریب و بیسابقه پندارند و غرض از ارسال اینکه بود که قر آنرا که وحی منزل و کلام الهی
است براي مردم تلاوت فرماید تا حجّت بر آنها تمام شود یا هدایت شوند و حال آنها اینکه بود که منکر خداوند بخشنده روزي
رسان بودند و کفران نعمت او را میکردند چون روزي او را میخوردند و از نعم او متنعم میشدند و در مقابل بت سجده میکردند و
وسعت رزق از آن میطلبیدند و میگفتند ما خدا را میشناسیم ولی رحمن را نمیشناسیم لذا پیغمبر اکرم مأمور شد که بآنها بفرماید
رحمن خالق و متولّی امر من است نیست خدائی که سزاوار پرستش باشد مگر او که منعم است و من اعتماد و اتکال نمودم بوعده
نصرت او و با شما طرف شدم و بسوي او است بازگشت و مرجع من براي پاداش و ثواب کوشش و صبرم بر آزار شما و اگر قرآنی
وجود داشته باشد که چون بر کوهها خوانده شود از جاي خودشان حرکت کنند و چون بر زمین قرائت شود بشکافد و پاره پاره
صفحه 196 از 485
شود از ترس خدا و چون بر مردگان دمیده شود زنده شوند و سخن گویند و سخن گفته شوند اینکه قرآن و کتاب آسمانی من
همان است و بنابراین جواب شرط بدلالت مقام حذف شده چنانچه متعارف است و قمّی ره بیان فرموده و در کافی از امام کاظم
علیه السّلام نقل نموده که ما ارث بردیم اینکه قرآن را که در آن آیاتی است که بسبب آن سیر میکنند کوهها و شکافته یا پیموده
میشوند بلاد و زنده میگردند مردگان و محتمل است جمله و هم یکفرون بالرّحمن جواب شرط باشد که مقدّم شده و مراد آن باشد
که آنها دست از کفر بر نمیدارند و لو آنکه چنین قرآنی وجود داشته باشد و تلاوت نمائی بر آنها و بنابراین از قل هو ربّی تا آخر
آیه اوّل کلام جداگانهاي است که بین شرط و جزاء فاصله شده است و اختصاص ندارد قدرت خدا بآنکه میتواند چنین قرآنی
بفرستد بلکه تمام امور بید قدرت الهی است آیا نمیدانند کسانیکه ایمان آوردند که اگر بخواهد خدا تمام مردم را هدایت میکند
یعنی یقینا میدانند چون هدایت تمام مردم امري است ممکن و هر ممکنی [ صفحه 208 ] مقدور الهی است ولی مصلحت در اینکه
نیست بلکه مصلحت در آنستکه خودشان بأراده و اختیار و فکر و نظر و اعتبار هدایت شوند و ایمان بیاورند و بنابراین ییأس بمعناي
یعلم میباشد چنانچه گفتهاند لغت طائفهاي است و محتمل است بمناسبت ملازمه یأس از چیزي با علم بعدم آن یأس در معناي علم
استعمال شود در هر حال مراد معلوم است و در مجمع از امیر المؤمنین و إبن عبّاس و حضرت سجّاد و امام صادق و جماعت دیگري
از قراء نقل نموده که افلم یتبیّن قرائت فرمودهاند و بنابراین معنی واضح و تفسیر قرائت مشهوره است و بنظر حقیر محتمل است مراد
آن باشد که آیا مأیوس نشدند اهل ایمان از ایمان آنها براي اعتقاد آنکه اگر بخواهد خدا هدایت میکند تمام مردم را یعنی باید
مأیوس باشند و بدانند که خدا نخواسته ایمان بیاورند و بحال خودشان واگذارشان فرموده چون قابلیّت خودشان را بسوء اختیار از
دست دادهاند و بنابراین مفعول ییأس که فضله است و مصدر مضاف بجمله ان لو یشاء که تقدیرش شایع است از کلام حذف شده
است و دلیل بر آنکه آنها ایمان نمیآورند آنستکه مستحق عقوبت شدند و خداوند مقدر فرموده که پی در پی براي اصرارشان
بکفر و طغیان فشار بلا و مصائب شدیده بر نفوس و اموال و مواشی آنها وارد گردد یا بر همسایگان آنها وارد شود و پرش آنها را
هم بگیرد که بآتش آنها بسوزند تا وعده نصرت الهی به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برسد و بکلّی نیست و نابود و مستأصل
گردند چون خداوند از وعده خود تخلّف نمیفرماید شاید اشاره باشد بسرایاي آنحضرت تا فتح مکّه که هر چندي یکمرتبه حضرت
جمعی از اصحاب را مأمور به تاخت و تاز بر اراضی و اموال آنها میفرمود تا آنکه یکباره لشگر کشی کرد و مکّه را فتح فرمود و
تمام کفّار آنحدود بجزاي کامل خودشان رسیدند و بعضی لفظ تحل را در او تحل قریبا صیغه خطاب دانستهاند و گفتهاند مراد نزول
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم با لشگر در حدیبیّه است که آن نزدیک بمکّه است و صلح آنجا واقع شد ولی معناي اوّل بجهاتی
اقرب است و در روایت قمّی ره از امام باقر علیه السّلام بآن تصریح شده و بنابراین تحل صیغه مغایب مؤنث و ضمیرش راجع بقارعه
[ است که در حادثه کوبنده و مصیبت پر فشار ناگوار استعمال میشود. [ صفحه 209
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 32 تا 34
اشاره
وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَأَملَیت لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُم أَخَذتُهُم فَکَیفَ کانَ عِقاب [ 32 ] أَ فَمَن هُوَ قائِم عَلی کُل نَفس بِما کَسَ بَت وَ
جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ قُل سَمُّوهُم أَم تُنَبِّئُونَه بِما لا یَعلَم فِی الَأرض أَم بِظاهِرٍ مِنَ القَول بَل زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکرُهُم وَ صُ دُّوا عَن السَّبِیل وَ
545- مَن یُضلِل اللّه فَما لَه مِن هادٍ [ 33 ] لَهُم عَذاب فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ لَعَذاب الآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُم مِنَ اللّه مِن واقٍ [ 34 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 197 از 485
و بتحقیق استهزاء کرده شد به پیغمبرانی پیش از تو پس واگذاردم مر آنانرا که کافر شدند پس گرفتم آنها را پس چگونه بود
عقوبت من آیا پس کسیکه او نگهبان است بر هر نفسی بآنچه کسب کند مانند دیگران است و قرار دادند براي خدا شریکانی بگو
تعریف کنید آنها را بلکه خبر میدهید او را بآنچه نمیداند در زمین یا بظاهر از گفتار بلکه زینت داده شد از براي آنانکه کافر شدند
مکرشان و بار داشته شدند از راه و کسی را که واگذارد و هدایت ننماید خدا پس نیست مر او را هیچ راهنمائی از براي آنها است
عذابی در زندگانی دنیا و هر آینه عذاب آخرت سختتر است و نیست مر آنها را از خداوند هیچ نگهدارندهاي
تفسیر
. رسم جهّال آنستکه چون بهواي نفس اطاعت بزرگان را ننمایند براي تخفیف ایشان و تکبّر خودشان در انظار مردم استهزاء
مینمایند ایشانرا لذا خداوند براي تسلیت خاطر حبیب خود فرموده که اگر کفّار تو را استهزاء میکنند چیز تازهاي نیست معمول آنها با
انبیاء گذشته هم همین بود و معمول من هم با آنها اینکه بود که چندي آنها را بحال خودشان واگذار میکردم و تأخیر میانداختم
در عقوبت آنها تا بکمال استحقاق خودشان برسند یا نادم و پشیمان شوند و پس از وضوح استحقاق و ثبوت اصرار آنها میگرفتمشان
براي انتقام و پاداش اعمالشان بطوریکه کیفیّت عقاب و عذابشان بگوش عالمیان میرسید و در اینزمان هم تو و بسیاري میدانند که
چگونه بوده است عقاب من آنها را چون املاء بمعناي تأخیر در عقاب و واگذاردن در امان است و کیف اگر چه ظاهرا براي
استفهام است ولی مقصود تذکر دادن عظمت و اهمیّت عذاب امم سابقه است تا موجب عبرت حاضرین گردد و پس از اینکه بیان
شروع فرموده است در اثبات توحید و نفی شرك باین تقریب که آیا کسیکه قائم است بتدبیر امور مردم و نگهبان و نگهدار آنها
است از آفات و بلیّات و حافظ اعمال آنها است از خیر و شرّ تا پاداش آنرا بدهد مانند جماداتی است که قادر بر امري نیستند و اینها
آنها را شریک او قرار دادند حال که چنین تو همی نمودند و ادّعائی کردند بگو در مقابل اسماء الهی از قبیل خالق و رازق و قادر و
قاهر و محیی و ممیت و سایر اسماء الحسنی اسماء بتها را ذکر کنید به بینیم آیا اینکه اسماء در واقع براي اینها تحقّق دارد یا خیر
یعنی [ صفحه 210 ] واقعا اوصافی در اینها موجود است که بسبب آن اوصاف مستحق پرستش شوند یا نه بلکه از اینکه قبیل است که
شما خبر میدهید خدا را بشرکائیکه او در زمین علم بوجود آنها و اوصافشان که شما ذکر کردید ندارد و اینکه دلیل است که وجود
ندارند و اوصافیکه ذکر کردید محقّق نیست چون هر چه وجود داشته باشد در علم خدا موجود است و هر چه وجود نداشته باشد
محقّق نیست یا اینطور است که خودتان هم میدانید که بیوجه اینها را شریک خدا قرار دادید و اسماء و اوصافی براي اینها ذکر
نمودید بصرف لقلقه لسان و ظاهر گفتار بیمعنی از قبیل آنکه بر عکس نهند نام زنگی کافور خلاصه آنکه معانی اینکه اسماء و
اوصاف در بتها وجود ندارد و با اینکه حال اگر مقصود شما از ذکر آنها اثبات معانیشان باشد در بتها خبر دروغی دادید و الاصرف
اسم بلا مسمّائی وضع نمودید و گفتهاند اینکه طرز و اسلوب از احتجاجات بدیعه لطیفه جمیله بلسان فصیح ناطق و گویا است که
اتیان بمانندش از قدرت بشر خارج است و پس از اثبات مراد به بیان اوفی و اتم معلوم شد که هیچ دلیلی کفّار بر ادّعاء خود ندارند
فقط شیطان جلوه داده است در نظر آنها سخن باطل و خیال فاسدشان را که حق پنداشتهاند و بازداشته شدند از راه حق و باز داشتند
مردم را چون صدّوا بصیغه معلوم نیز قرائت شده است و کسیکه خداوند او را مخذول و محروم از هدایت خود فرماید هادي و
دستگیر و راهنمائی نخواهد داشت از براي آنها است عذابی در دنیا از قبیل قتل و غارت و اسارت و امثال اینها ولی عذاب آخرت
آنها اشدّ و اشق و اکمل است از هر جهت و کسی نمیتواند دفع نماید عذاب خدا را از آنها چون هیچ قوّهاي نیست مگر آنکه مقهور
اراده الهیّه است ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 35 تا 37
صفحه 198 از 485
اشاره
مَثَل الجَنَّۀِ الَّتِی وُعِدَ المُتَّقُونَ تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ أُکُلُها دائِم وَ ظِلُّها تِلکَ عُقبَی الَّذِینَ اتَّقَوا وَ عُقبَی الکافِرِینَ النّارُ [ 35 ] وَ الَّذِینَ
آتَیناهُم الکِتابَ یَفرَحُونَ بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ مِنَ الَأحزاب مَن یُنکِرُ بَعضَه قُل إِنَّما أُمِرت أَن أَعبُدَ اللّهَ وَ لا أُشرِكَ بِه إِلَیه أَدعُوا وَ إِلَیهِ
مَآب [ 36 ] وَ کَ ذلِکَ أَنزَلناه حُکماً عَرَبِیا وَ لَئِن اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ ما جاءَكَ مِنَ العِلم ما لَکَ مِنَ اللّه مِن وَلِیٍّ وَ لا واقٍ [ 37 ] -قرآن-
559-1
ترجمه
صفت بهشتیکه وعده داده شدند پرهیزکاران آنستکه میرود از زیر قصرهایش نهرها میوجاتش همیشگی است و سایهاش، اینکه است
انجام کار آنانکه پرهیزکار شدند و انجام کار کافران آتش است و آنانکه دادیم ایشانرا کتاب شاد میشوند بآنچه فرستاده شد بسوي
تو و از دستههاي مخالف کسانی هستند که انکار میکنند بعضی از [ صفحه 211 ] آنرا بگو جز اینکه نیست که مأمور شدم پرستش
کنم خدا را و شرك نیاورم باو بسوي او میخوانم و بسوي او است بازگشت من و همچنین فرستادیم آنرا فرمانی عربی و اگر پیروي
کنی خواهشهاي آنها را بعد از آنچه آمد تو را از دانش نباشد مر تو را از امر خدا هیچ یاور و نه نگهداري
تفسیر
. مثل در اصل لغت بمعناي مانند است ولی در صورت و صفت چیزي استعمال میشود میگویند مثل او چنین است یعنی صورت و
صفت او از اینکه قرار است و در اینجا مراد صفت بهشتی است که خداوند باهل تقوي وعده فرموده که ایشان کسانی هستند که
ترك معصیت نمودهاند از ترس خدا و یکی از اوصاف آن بهشت موعود آنستکه نهرهاي آب شیرین و شیر و شراب طهور و عسل
مصفّی از زیر قصرها و کنار درختان آن جاري است و میوه درختان آن دائمی است قطع و منع نمیشود و همچنین سایر نعم و لذائذ
آن همیشگی است و از آن جمله سایه آنست که مانند باغهاي دنیا نیست که گاهی سایه و گاهی آفتاب باشد آنجا همیشه سایه
است اینکه بهشت با اینکه اوصاف عاقبت امر اهل تقوي است و مئال کار کافران آتش جهنم است و کسانیکه خداوند براي آنها
کتاب آسمانی فرستاده و بآن ایمان آوردهاند مانند مسلمانان صدر اسلام خواه از اهل کتاب باشند مانند عبد اللّه سلام و اصحابش
خواه نباشند خوشحال میشوند باحکامیکه خداوند براي صلاح ایشان بر پیغمبر نازل فرموده بطوریکه در موقع تلاوت قرآن بر آنها
گریه شوق میکنند چون مییابند که حق است و همانستکه در کتب سماوي از آن خبر داده شده و بعضی از دستجات مخالف با
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که در مقام تجهیز و اعلان جنگ با آنحضرت بودند از اهل کتاب مانند کعب بن اشرف و
پیروانش و سایر کفّار هر مقدار از قرآن را که مخالف با شرائع آنها بود منکر میشدند و حضرت مأمور شد بآنها بفرماید که
مأموریّت من از طرف خدا دعوت بتوحید و عبادت خداوند یکتا و نفی شرك و بت پرستی است مبدء و مرجع امر من از اینکه
مقصد شروع و باین مقصود ختم میشود و اینکه قدر مشترك و مورد اتّفاق تمام انبیاء و کتب آسمانی و شرائع حقّه است و در آن
شما با من مخالف نیستید پس نباید براي مخالفت بعضی از احکام کتاب من با شرایع سابقه منکر آنشوید چون خودتان اقرار دارید
که هر پیغمبري که مبعوث شود و کتابی بیاورد بعضی از احکام خواهد آورد که در کتب [ صفحه 212 ] انبیاء گذشته نبوده و
چنانچه آن کتب بلسان هر قومی بود که بر آنها نازل شده بود قرآن هم که مجموعه احکام و معارف الهیّه است بلسان عربی نازل
شد تا اهل عربستان که در بدو امر مکلّف بعمل بر طبق آن شدند بتوانند از آن اخذ احکام نمایند و بنابراین اطلاق حکم بر قرآن
باعتبار اشتمال آنست بر احکام حلال و حرام که محکم و واجب العمل و ناسخ شرائع سابقه است و بعضی گفتهاند باعتبار اشتمالش
صفحه 199 از 485
بر حکمت اطلاق حکم بر آن شده است در هر حال پیغمبر اکرم مأمور شد که بهیچ وجه با افکار و عقاید آنها در اصول و فروع
موافقت نفرماید و خواهش آنها را حتی در تغییر یکی از حدود الهی اجابت ننماید چون آنحضرت میدانست که شریعت آنها نسخ
شده و صلاح در ابقاء آن نیست و موافقت با آنها مخالفت با خدا است که موجب استحقاق عقابی است که هیچ ناصر و معین و
نگهبان و نگهداري نمیتواند از آن جلوگیري نماید ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 38 تا 40
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا رُسُلًا مِن قَبلِکَ وَ جَعَلنا لَهُم أَزواجاً وَ ذُرِّیَّۀً وَ ما کانَ لِرَسُول أَن یَأتِیَ بِآیَۀٍ إِلاّ بِإِذن اللّه لِکُل أَجَل کِتاب [ 38 ] یَمحُوا اللّهُ
- [ ما یَشاءُ وَ یُثبِت وَ عِندَه أُمُّ الکِتاب [ 39 ] وَ إِن ما نُرِیَنَّکَ بَعضَ الَّذِي نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغ وَ عَلَینَا الحِساب [ 40
379- قرآن- 1
ترجمه
- و بتحقیق فرستادیم پیغمبرانی را پیش از تو و قرار دادیم از براي ایشان زنان و فرزندانی و نشاید براي پیغمبري که بیاورد آیتی را
مگر بدستور خدا از براي هر وقتی نوشتهاي است محو میکند خدا آنچه را میخواهد و ثابت میدارد و نزد او است اصل کتاب و اگر
بنمایانیم بتو بعضی از آنچه را که وعده میدهیم بآنها یا بمیرانیم تو را پس جز اینکه نیست که بر تو است رساندن و بر ما است
حساب نمودن.
تفسیر
کفّار ظاهرا در اطراف نبوّت حضرت ختمی مرتبت اشکالاتی داشتند که در اینکه آیات اشاره بجواب آنها شده از آن جمله آنکه
مقام نبوّت باید منزّه باشد از شهوت رانی و عیش و عشرت با زنان و آنچه مشاهده میشود از اینکه شخص که زیاد زن اختیار مینماید
و شایق بعشرت با آنها است منافی با مقام روحانیّت او است چه رسد به نبوّت و جواب آنستکه اینکه شخص اوّل پیغمبري نیست که
در دنیا قدم نهاده باشد قبل از او هم پیغمبرانی بودند که بمراتب از او زیادتر زن گرفتند مانند حضرت سلیمان و داود علیهما السلام
یا زوجات متعدده داشتند و از آنها ذریّاتی بعمل آمد مانند حضرت یعقوب علیه السّلام و امثال اینکه بزرگان که شما آنها را به
نبوّت شناختهاید و کسی از [ صفحه 213 ] اینکه جهت اشکالی در نبوّت ایشان ننموده است چون از جمله شرائط نبوّت ترك ازدواج
یا تقلیل آن نیست اشکالات دیگر آنکه ما هر معجزهاي که از او طلب نمائیم نمیکند و هر حکمی را بخواهیم وضع یا رفع کند
قبول نمینماید با آنکه خودش هر چندي یکبار حکمی را رفع و بجاي آن حکم دیگري را وضع مینماید و از روزي که دعوي
نبوّت نموده وعده فتح و ظفر خود را داده و خبري نشده و وعده عذاب ما را میدهد و اثري ظاهر نیست اینها همه دلیل است بر آنکه
اینکه شخص پیغمبر نیست و بصرف ادّعاء میخواهد بر ما حکومت کند و جواب آنستکه مگر خدا پیغمبر را فرستاده که هر روز
مردم معجزي از او طلب نمایند و او بنماید و موجب سرگرمی و تماشاي مردم باشد و اسباب عادي مختل گردد یک یا چند معجز
در موقع لزوم بقدر کافی بدستور الهی باید از پیغمبر صادر شود که موجب اطمینان مردم بصدق ادّعاء او شود و از پیغمبر خاتم
زیادتر از مقدار لازم بروز نمود دیگر هر روز یک تقاضاي بیجا قابل پذیرفتن نیست و مگر خدا پیغمبر فرستاده است که بمیل شما
صفحه 200 از 485
جعل حکم یا رفع آنرا نماید پیغمبر خودش هم نمیتواند آیهاي بیاورد که دلالت بر وضع یا رفع حکمی داشته باشد مگر بدستور خدا
خلاصه آنکه اتیان بمعجزه و اثبات حکم و نسخ آن تماما منوط و مربوط بفرمان الهی است و پیغمبر از پیش خود نمیتواند اقدامی
نماید و از براي هر وقتی که باید در آن امري انجام یابد اعم از معجز یا فتح و ظفر پیغمبر یا هلاکت و عذاب کفّار یا اثبات حکمی
یا نسخ آن نوشتهاي است که در آن تعیین شده است که آن وقت چه اقتضاء دارد و اختیار محو و اثبات و تغییر و تبدیل و وضع و
نسخ آن با خدا است و اصل آن نوشته که جامع احکام و اموري است که قابل نسخ و تغییر نیست و هست و در چه صورت نیست و
در چه صورت هست نزد خداوند است و کسی بر آن اطلاع ندارد و آن لوح محفوظ از محو و نسخ و تغییر و تبدیل است که بنظر
حقیر صفحه علم نامحدود الهی است و هر علمی غیر از آن خواه از ملائکه باشد خواه از انبیاء و اولیاء خواه نفوس منطبعه فلکیّه
باصطلاح حکماء محدود است و احاطه محدود بر نامحدود محال است لذا گاه باشد که بعلل و اسباب و معدّات آگاهند و از شرطی
یا مانعی بیخبرند و باین جهت حکم میکنند بوقوع امري و واقع نمیشود براي فقد شرطش یا وجود مانعش مثلا میگویند امروز یا
امشب اینکه شخص میمیرد و نمیمیرد و معلوم میشود موجبات فوتش [ صفحه 214 ] موجود بوده نهایت آنکه صدقه داده و رفع بلا
شده یا میگویند ده سال دیگر فلانی عمر میکند و نمیکند و معلوم میشود قطع رحم نموده و عمرش کم شده یا نام کسیرا در زمره
اشقیاء مشاهده مینمایند و خبر میدهند و بوسیله تضرّع و دعاء در شب قدري خداوند او را میآمرزد و نامش را در دفتر سعداء ثبت
میفرماید یا توبه میکند و سعید میشود یا میگویند چنان حکمی نسخ شد و بجاي آن حکم دیگري وضع گردید در صورتی که آن
حکم از ابتدا مدّت داشت و مدتش تمام شد و اوّل زمان حکم دیگر رسید اینها همه محو و اثبات و نسخ و بداء و تغییراتی است که
در علم محدود و عالم کون و فساد روي میدهد و در علم الهی بهیچ وجه اختلافی نیست ولی نه باین معنی که خداوند علل و
اسبابی براي کائنات ایجاد فرموده و دیگر کاري ندارد چنانچه از بعضی اقوال فلاسفه ظاهر میشود بلکه باین معنی که تمام علل و
اسبابی که ایجاد فرموده بحول و قوّه او مؤثر است و هر آن اراده فرماید اثر را از مؤثر میگیرد و ثانیا عطا میفرماید ولی خودش میداند
که نمیگیرد یا میگیرد و کی میگیرد و کجا عطا میکند لذا امام علیه السّلام فرموده تعظیم نشده است خدا بچیزي مانند بداء چون
مناط خوف و رجاء و رغبت و رهبت و دعا و اجابت بر بداء است که شیعه قائل بآن شدهاند یعنی اختیار محو و اثبات و تغییر و
تبدیل در مقدرات با خدا است و تعجّب در آنستکه اینکه اختیار و تصرّف که صریحا در قرآن ذکر شده که با خدا است همان بداء
است که شیعه قائل شدهاند و اهل سنّت آنرا منکر شمردهاند چنانچه در کافی و عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده در
اینکه آیه که آیا محو میکند مگر چیزیرا که ثابت باشد و آیا ثابت مینماید مگر چیزیرا که نباشد یعنی اینکه همان بدائی است که ما
قائلیم و مخالفین انکار بر ما نمودند خلاصه آنکه لوح محفوظ کتاب علم الهی است که نسخه اصل است و لوح محو و اثبات علوم
نازله است که در صفحاتی بقدر وسع و گنجایش آنها نقش بسته و در عالم حس و شهود خارجی بطور محو و اثبات تحقّق و بروز
پیدا میکند و باین مناسبت اینکه کتاب را نیز نسبت بخدا دادهاند که جلوهاي از نور او است و در ملک وجود عینی که از مراتب علم
او است تحقّق پیدا میکند ولی چون ام الکتاب مخصوص بذات احدیّت است ببودن نزد او در کلام خدا اختصاص یافته و انصاف
آنستکه اینکه تحقیق رشیق از مواهب الهیّه و قابل تأمّل است که اشکالات قضاء و قدر و محو و اثبات [ صفحه 215 ] و بداء و نسخ
بدقت در آن رفع میشود انشاء اللّه تعالی و دیگر احتیاجی بذکر اقوال مفسّرین که در مجمع و غیره در تفسیر اینکه آیه نقل نمودهاند
نیست چون بیشتر آنها راجع بیکی از فروع اینکه معنی است و پارهاي از آنها خلاف ظاهر و منافی با ذوق سلیم است و اخبار مختلفه
اینکه باب هم ناظر باین معنی است یا باید حمل بر آن شود خلاصه آنکه اینکه معنی جامع بین معانی و وجه جمع بین اخبار است و
در آیه اخیره به بیان معجز نشانی اشاره شده است بجواب دیگري از اشکال اخیر کفّار که میگفتند چرا وعده نصرت پیغمبر و عذاب
ما عملی نمیشود باین تقریب که وعده نصرت تو و عذاب آنها بموقع مقتضی انجاز خواهد شد و تخلف پذیر نیست و اگر تو بعض
مراتب آنرا در زمان حیات خود مشاهده نمائی یا تمام مراتب آن بعد از وفات تو تحقّق پیدا کند تفاوتی در انجام وظیفه تو ندارد
صفحه 201 از 485
چون تکلیف تو ابلاغ احکام است و وظیفه ما پاداش مطیع و عاصی بمقتضاي عدل و حساب دقیق، تقدیم و تأخیر وعده ما بآنها
نباید موجب نگرانی و فتور تو در انجام وظیفه خودت گردد و انصاف آنستکه از آیه استفاده میشود که بعضی از مراتب وعده الهی
در زمان حیات پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محقّق خواهد شد و مرتبه کاملهاش بعد از وفات آنحضرت است با آنکه در آیه
تصریح باین معنی نشده است و اینکه یکی از اخبار غیبیّه قرآن است که باید موجب عبرت عالمیان گردد و اینکه نکته هم ناگفته
نماند که اگر خداوند علمی را بملائکه یا انبیاء عطا فرمود براي آنکه بمردم اظهار شود باید تخلّف نداشته باشد چون اگر خلاف آن
مشهود شود موجب سلب اطمینان از اخبار انبیاء گردد مگر مکشوف شود که تخلّف براي فقد شرط یا وجود مانعی بوده که اخیرا
روي داده و ساحت انبیاء منزه از خطا و خلاف واقع بوده است و در بعضی اخبار باب اشاره باین معنی شده است ..
[ [سوره الرعد [ 13 ]: آیات 41 تا 43
اشاره
أَ وَ لَم یَرَوا أَنّا نَأتِی الَأرضَ نَنقُصُ ها مِن أَطرافِها وَ اللّه یَحکُم لا مُعَقِّبَ لِحُکمِه وَ هُوَ سَرِیع الحِساب [ 41 ] وَ قَد مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَلِلّهِ
المَکرُ جَمِیعاً یَعلَم ما تَکسِب کُلُّ نَفس وَ سَیَعلَم الکُفّارُ لِمَن عُقبَی الدّارِ [ 42 ] وَ یَقُول الَّذِینَ کَفَرُوا لَستَ مُرسَلًا قُل کَفی بِاللّه شَ هِیداً
434- بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَه عِلم الکِتاب [ 43 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا ندیدند که ما میآئیم در زمین کم میکنیم از جوانب آن و خدا حکم میکند نیست ردّ کنندهاي مر حکم او را و او است زود
[ حساب و همانا مکر نمودند آنانکه بودند پیش از آنها پس مر خدا را است تمامی مکر میداند آنچه را کسب میکند [ صفحه 216
هر نفسی و زود باشد که بدانند کافران که مر که را است انجام آنسراي و میگویند آنانکه کافر شدند نیستی فرستاده شده بگو کافی
است خدا گواه میان من و شما و کسیکه نزد او است علم کتاب.
تفسیر
در اینکه آیه نیز ظاهرا اشاره بجواب اشکال اخیر کفّار در آیات سابقه شده است که میگفتند چرا خبري از نصرت پیغمبر و عذاب ما
نیست باین تقریب که چگونه خبري نیست با آنکه میبینند ما بتدریج و تفریق وارد در اراضی آنها میشویم و از اطراف و جوانب آن
تصرف میکنیم و کفّار را میکشیم و مسلمان میکنیم و بر عده و عده خودمان میافزائیم و آنها بهیچ وجه نمیتوانند از مقدرات الهی
سرپیچی کنند و او زود بحساب بندگان رسیدگی میکند و تمامی را بجزاي کامل خواهد رسانید اگر دلخوشی آنها بتصرّف مکّه
است آنهم عمّا قریب فتح خواهد شد و معقّب تعقیب کننده چیزیرا گویند براي ردّ و ابطال آن و اینکه معنی بر حسب ظاهر و
مناسبت آیات سابقه است ولی قمّی ره فرموده مراد موت علماء است و در احتجاج از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده که مراد
هلاکت اهل هر زمانی است و در فقیه از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که در جواب سؤال از اینکه آیه فرمود مراد فقد علماء
است و در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که مراد از اینکه آیه رفتن دانشمندان است و بعضی گفتهاند مراد خرابی بلاد
است و بنابراین آیه مربوط بجواب اشکال سابق نیست و شاید مراد آن باشد که آیا نمیبینند ما هلاك میکنیم اهل زمین را ببردن
علماء و دانشمندانشان و ویرانی عمارات و خرابی بلادشان پس نباید کفّار ایمن باشند از ورود اینکه بلیّات و آفات بر آنها بنابر آنکه
صفحه 202 از 485
اتیان ارض اشاره بهلاکت اهل آن و نقص اطراف زمین کنایه از فوت علماء و خرابی عمارات باشد و کفّاریکه قبل از اینها در دنیا
زندگی میکردند چه مکرها با انبیاء و اهل ایمان زمان خودشان نمودند و خداوند تمام آنها را باطل نمود چون تمام تدبیرات و نتیجه
گرفتن از آنها بدست قدرت و اراده الهی است میداند نیّات و اعمال مردم را و بر طبق آن جزا خواهد داد و بالاخره کفّار خواهند
دانست که عاقبت محمود و بهشت موعود نصیب که خواهد بود و در آیه اخیره دستور به پیغمبر اکرم داده شده است که در جواب
کسانیکه منکر نبوّت تو شدند بگو خداوندي که کتاب و معجز بمن عطا فرمود بینیاز کرد مرا از اقامه [ صفحه 217 ] شاهد بر ادّعاء
خودم پس کافی است خدا که شاهد باشد میان من و شما بر صدق ادّعاء من و کسیکه نزد او حاضر است علم بهر کتاب آسمانی
که او علی بن أبی طالب علیه السّلام است چون شهادت چنین شخصی بر نبوّت کسی اقوي دلیل بر صدق او است در کافی و خرائج
و عیّاشی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که مراد مائیم و علی علیه السّلام اوّل ما و افضل ما و بهتر ما است بعد از پیغمبر صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم و در مجمع از امام صادق علیه السّلام مانند اینکه حدیث را نقل نموده و در احتجاج نقل نموده که مردي از
امیر المؤمنین علیه السّلام سؤال نمود از بالاترین منقبت او حضرت اینکه آیه را قرائت نمود و فرمود مقصود از من عنده علم-
الکتاب مائیم و در مجالس از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نموده که پرسیدند از اینکه آیه فرمود مراد برادرم علی بن أبی
طالب است و بعضی گفتهاند مراد از من عنده علم الکتاب علماء از اهل کتابند که مسلمان شدند از قبیل عبد اللّه بن سلام و سلمان
فارسی و تمیم الداري ولی عیّاشی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند پسر عبد اللّه بن سلام چنین ادّعائی میکند فرمود
دروغ میگوید مراد علی بن أبی طالب علیه السّلام است در باره او نازل شده او عالم اینکه امّت است بعد از پیغمبر صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم و در چند روایت دیگر اینکه معنی تأکید شده و قریب باین مضمون فرمودهاند که مثل الّذي عنده علم من الکتاب که
خداوند در سوره نحل فرموده در مقابل من عنده علم الکتاب که در اینکه سوره میفرماید مثل قطره و دریا است و از امیر المؤمنین
علیه السّلام نقل شده که همانا علمی که آدم از آسمان بزمین آورد و آنچه موجب فضیلت انبیاء شد تا خاتم ایشان در عترت
آنحضرت است و اللّه علم کتاب تمامش نزد ما است سلام اللّه علیهم اجمعین و بعضی گفتهاند مراد از من عنده علم الکتاب خداوند
است بدلیل آنکه بعضی من عنده بکسر میم و دال قرائت نمودهاند و ضعف مدعا و دلیل آنها بر ارباب خرد واضح است در ثواب
الاعمال و عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که کسیکه زیاد سوره رعد را قرائت نماید هرگز صاعقه باو نخواهد رسید
اگر چه ناصبی باشد و اگر اهل ایمان باشد بدون حساب داخل بهشت میشود و شفاعت میکند هر کسی را بشناسد از اهل بیت و
[ برادران خود و الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّاهرین. [ صفحه 218
سوره ابراهیم