گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
سوره کهف






اشاره
66- یکصد و ده آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ -قرآن- 29
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 1 تا 6
صفحه 321 از 485
اشاره
37 الحَمدُ لِلّه الَّذِي أَنزَلَ عَلی عَبدِه الکِتابَ وَ لَم یَجعَل لَه عِوَجاً [ 1] قَیِّماً لِیُنذِرَ بَأساً شَدِیداً مِن لَدُنهُ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
- وَ یُبَشِّرَ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعمَلُونَ الصّالِحات أَن لَهُم أَجراً حَسَ ناً [ 2] ماکِثِینَ فِیه أَبَداً [ 3] وَ یُنذِرَ الَّذِینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّه وَلَداً [ 4] -قرآن- 1
325 ما لَهُم بِه مِن عِلم وَ لا لِآبائِهِم کَبُرَت کَلِمَ ۀً تَخرُج مِن أَفواهِهِم إِن یَقُولُونَ إِلاّ کَ ذِباً [ 5] فَلَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ عَلی آثارِهِم إِن لَم
220- یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدِیث أَسَفاً [ 6] -قرآن- 1
ترجمه
ستایش مر خداوندي را است که نازل فرمود بر بنده خود قرآن را و قرار نداد براي آن چیزي از کجی بلکه قرار داد آنرا راست و
درست تا بترساند بعذابی سخت از نزد خود و مژده دهد گروندگانی را که بجا میآورند کارهاي شایسته را که مر ایشانرا است
مزدي نیکو با آنکه درنگ کنندگان باشند در آن همیشه و بیم دهد آنانرا که گفتند گرفت خدا فرزند نبود براي آنها بآن دانشی و
نه براي پدرانشان بزرگ گفتاري است گفتاري که بیرون میآید از دهانهاشان نمیگویند مگر دروغ پس شاید تو کشنده باشی خود
را بر اثرهاي اعراض آنها اگر ایمان نیاورند باین کلام الهی از اندوه بسیار.
تفسیر
- خداوند سبحان چون در سوره سابقه اخیرا امر فرمود پیغمبر اکرم را بستایش خداوند در صفات جلالیّه در اینکه سوره خود
ستایش فرمود ذات اقدس خویش را بصفت کمالی که فوق آن متصوّر نیست براي تعلیم بندگان کیفیّت ستایش را بر بزرگترین
نعمت خود که انعام فرموده است آنرا ببندگان براي سعادت دنیا و آخرتشان و آن نازل نمودن قرآن کریم است بر پیغمبر اکرم که
بهیچ وجه اعوجاج و کجی و انحراف و اختلاف و اختلالی در لفظ و معناي آن راه ندارد و عوج بکسر کجی معقول و بفتح کجی
محسوس است بلکه راست و درست [ صفحه 404 ] و معتدل و مستقیم و مستوي و قائم بحق و قیّم بعدل و دائم بدوام ازلی و ابدي
است و باطل و مبطلی در آن و براي آن نبوده و نخواهد بود قمّی ره فرموده دو کلمه عوجا و قیّما مقدم و مؤخّر است چون مراد
آنستکه نازل فرمود بر بنده خود کتاب را که قیّم است و قرار نداد در آن کجی را پس کلمهاي مقدم شده است بر کلمهاي و بنظر
حقیر چون تنزیه مقدم بر تقدیس است و نتیجه خالی بودن از اعوجاج و کجی راستی و درستی است باید و لم یجعل له عوجا مقدّم
بر قیّما باشد تا بمنزله ذکر علّت براي آن گردد با آنکه کلام مأمون از اشتباه است چون نمیشود قیّما صفت عوجا باشد و ظاهرا
مقصود قمّی ره هم بیان معناي مراد باشد نه آنکه تحریفی در کلام روي داده و حاصل آنستکه چون قیّما حال است براي کتاب باید
مقدّم باشد بر معطوف بو او و مؤخّر شده بملاحظه نکته بلاغتی که ذکر شد و براي تقویت تعلّق انذار به انزال چون لینذر متعلق است
بانزل و جمله و لم یجعل له عوجا فاصله شده بین متعلّق و متعلّق به و اگر قیّما مؤخر نشده بود محتمل بود تعلّق بجمله اخیره پیدا کند
با آنکه انذار نتیجه انزال قیّم است نه عدم اعوجاج چون علّت وجود، وجود است و علّت عدم، عدم و اینکه خود نکته بلاغتی
دیگري است براي تأخیر قیّما که ذکر شد و بعضی از اینکه نکته غفلت نمودهاند و براي تسهیل امر قیّما را مفعول و جعله که مقدّر
نمودهاند قرار دادهاند با آنکه اینکه نوع تقدیر خلاف متعارف و مخل بمقصود است در هر حال منظور و مقصود از انزال کتاب و
ارسال رسول اینکه بود که بترساند اهل کفر و طغیان را از عذاب شدیدي که در دنیا و آخرت از نزد خداوند صادر و بآنها واصل
خواهد شد و مژده دهد اهل ایمان و اعمال صالحه را بپاداش خوبی که بهشت جاوید است و جایگاه ابدي ایشان خواهد بود و نیز
بترساند از بین اهل کفر کفّار قریش را خصوصا، که میگفتند ملائکه دختران خدایند و یهود و نصاري را که میگفتند عزیز و مسیح
صفحه 322 از 485
پسران خدایند از اینکه مقالات فاسده که بتقلید آباء و اجداد بیمعرفت خودشان بزبان جاري مینمودند از راه بیدانشی و بیفکري و
تشبیه خداوند بخلق در صفات چون بزرگ حرفی است حرفی که بیرون میآید از دهنهاي ایشان در گناه و جسارت بساحت مقدّس
ربوبی اگر چه از روي جهالت و نادانی باشد و از روي قلب نباشد و ظاهرا فاعل کبرت الکلمه است که حذف شده و کلمه [ صفحه
405 ] مذکوره تمیز است براي آن که موجب استغناء از ذکر آن شده و جمله تخرج من افواههم صفت است براي کلمه محذوفه و
ترکیب کلام من حیث المجموع براي افاده تعجّب و تأکید و بزرگ شمردن اینکه جرئت و جسارت است و مراد از کلمه کلام است
که احیانا اراده میشود و بعضی کلمۀ برفع قرائت نمودهاند و بنابراین مفاد کلام ظاهر است و محتاج بتقدیر نیست ولی از صولت و
صلابت کلام کاسته میشود چنانچه بر ارباب ادب مخفی نیست و در خاتمه تصریح شده بآنکه اینکه گفتار ناهنجار صرف دروغ و
مجرّد افتراء بخدا است و باید گوینده آن معذّب بعذاب الهی گردد ولی نباید رسول اکرم نفس شریف خود را بهلاکت اندازد بر اثر
اینکه گفتار و کردار کفّار اگر باقی بمانند بر کفر و الحاد و ایمان نیاورند بقرآن که کلام الهی است براي شدّت تأسف و اندوه
آنحضرت بر حال آنها چون او بوظیفه خود عمل نموده و آنها هم بمقرّي که در علم الهی بر ایشان مقدّر شده خواهند رسید و بر
دامن کبریاي خداوند هم گردي از اینکه گفتارها و کردارها نخواهد نشست و اینکه براي تسلیت خاطر آنحضرت است که زیاد
متأثر و ملول از اصرار آنها بر کفر نگردد و در اینمقام گفتهاند خداوند تشبیه فرموده حال پیغمبر اکرم را در دنباله اعراض و رو
گرداندن کفّار از حق بحال کسیکه در مفارقت دوستانش بر آثار آنها بنگرد از روي تأسف و تحسّر بقدریکه خود را بهلاکت
اندازد از شدّت غم و اندوه و اینکه کلام براي تذکّر پیغمبر اکرم بآنکه جاي اینکه اندازه تأسف نیست ذکر شده است ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 7 تا 8
اشاره
144- إِنّا جَعَلنا ما عَلَی الَأرض زِینَۀً لَها لِنَبلُوَهُم أَیُّهُم أَحسَن عَمَلًا [ 7] وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیها صَعِیداً جُرُزاً [ 8] -قرآن- 1
ترجمه
همانا ما قرار دادیم آنچه بر زمین است زیوري براي آن تا آزمایش کنیم ایشانرا که کدامشان خوبترند از راه کردار و همانا ما هر
آینه میگردانیم آنچه را بر آن است زمینی ویران.
تفسیر
- خداوند زمین را بانواع زیورها از قبیل انهار و اشجار و اثمار و ازهار و انوار بیاراست تا بیازماید دنیا طلبان و آخرت جویان را و
معلوم و ممتاز فرماید کسانیرا که در دنیا زهد و تقوي را شعار خود قرار داده و چشم از زخارف آن پوشیدهاند از کسانیکه شیفته و
فریفته و دلبسته بآنها شده و از آخرت چشم پوشیدهاند [ صفحه 406 ] و براي سرگرمی باین نعم فانیه از نعم باقیه باز ماندهاند و
بعضی گفتهاند مراد از زینت زمین انبیاء و اوصیاء و اولیاء و علماء و صلحاء میباشند که زمین بوجود ایشان زیور دارد و مراد از
آزمایش الهی نسبت بمردم ظهور متابعت آنها است از ایشان که موجب حسن عمل و عاقبت است و خداوند در روز مقرّري تمام
آرایش و پیرایشهاي دنیوي را نیست و نابود میفرماید بطوریکه آثار آبادي و عمران از روي زمین بکلّی محو میشود و بصورت
بیابانی بیگیاه و آب و عرصهاي ویران و خراب جلوهگر خواهد شد پس دنیا و ما فیها هر چه باشد قابل دلبستگی مرد خردمند
صفحه 323 از 485
نیست. دنیی آنقدر ندارد که بر او رشک برند || یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند نظر آنانکه نکردند بدین مشتی خاك||
الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند اینکه سرائی است که البتّه خلل خواهد یافت || خنک آنقوم که در بند سراي دگرند اینکه
در صورتی است که انسان بداند بقدر عمر دنیا عمر میکند واي بحال ما با اینکه عمرهاي کوتاه که تحقیقا بقدر چشم بهم زدنی
بیش نیست. صعید روي زمین است و جرز قمّی ره فرموده بمعناي خراب است و از امام باقر علیه السّلام روایت شده که روئیدنی در
آن نیست و مراد ترغیب بزهد در دنیا و تنبیه بر مقصود از حسن عمل است و در کافی از امام سجّاد علیه السّلام نقل نموده که خدا
دوست نداشت زیورهاي دنیا و لذائذ فعلیّه آنرا براي هیچیک از دوستانش و ترغیب نفرمود ایشان را بدنیا و زیورهاي موجوده و
ظاهر فریبنده آن و جز اینکه نیست که آفرید دنیا و اهلش را براي آزمایش آنها در آن که کدام یک از ایشان براي آخرتشان بهتر
عمل میکنند و مقصود از آزمایش الهی مکرّر ذکر شد که اتمام حجّت و بروز استعدادات و نیل بمقامات براي بندگان باستحقاق
[ است. [ صفحه 407
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 9 تا 12
اشاره
أَم حَسِبتَ أَن أَصحابَ الکَهف وَ الرَّقِیم کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً [ 9] إِذ أَوَي الفِتیَۀُ إِلَی الکَهف فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنکَ رَحمَۀً وَ هَیِّئ لَنا
مِن أَمرِنا رَشَداً [ 10 ] فَضَرَبنا عَلَی آذانِهِم فِی الکَهف سِنِینَ عَدَداً [ 11 ] ثُم بَعَثناهُم لِنَعلَمَ أَيُّ الحِزبَین أَحصی لِما لَبِثُوا أَمَداً [ 12 ] -قرآن-
355-1
ترجمه
آیا پنداشتی آنکه یاران کهف و رقیم بودند از نشانههاي قدرت ما شگفت آور هنگامیکه جاي گزین و پناهنده شدند آن
جوانمردان بغار پس گفتند پروردگار ما عطا کن بما از نزد خود رحمتی و آماده گردان براي ما از پیش آمد کار ما راه راست را
پس زدیم پردهاي بر گوشهاشان در آن غار سالهائی بشمار پس برانگیختیم ایشانرا تا معلوم نمائیم کدام یک از آن دو گروه خوب
حفظ نمودند براي مدّت درنگ ایشان پایان را.
تفسیر
قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده در سبب نزول اینکه سوره که قریش نضر بن حارث و عقبۀ بن ابی معط و عاص بن
وائل را به نجران فرستادند که از یهود آنجا مسائلی بیاموزند و از پیغمبر بپرسند و چون آنسه نفر در نجران نزد علماء یهود رفتند
ایشان بآنها گفتند از سه قصّه سؤال کنید از او اگر مطابق با آنچه ما میدانیم جواب گفت راستگو است در ادّعاء نبوتش و بعد از او
یک مسئله سؤال کنید اگر گفت میدانم دروغگو است آنها گفتند آنسه قصّه کدام است گفتند یکی قصّه اصحاب کهف است که
در قدیم الایام از شهرشان بیرون رفتند و ناپدید شدند و خوابشان برد بپرسید چند نفر بودند و چه مدّت خواب کردند و غیر از
خودشان چه همراهشان بود و چگونه بوده است حکایت آنها دیگر بپرسید از قصّه حضرت موسی علیه السّلام وقتی خداوند باو
فرمود که متابعت از عالمی نماید و از او علم بیاموزد که آنعالم که بود و بچه نحو پیروي از او نمود و حکایت آن دو چگونه بوده
است و نیز بپرسید از حال کسیکه مشرق و مغرب عالم را سیر نمود تا بسدّ یأجوج و مأجوج رسید که او که بود و قصّهاش چه بود
صفحه 324 از 485
پس از آن هر سه قصّه را براي آن سه نفر بیان کردند و گفتند اگر بهمین منوال بیان کرد او راستگو است و اگر بر خلاف گفت
تصدیقش نکنید آنها گفتند سؤال چهارم کدام است جواب دادند بپرسید چه وقت قیامت بر پا میشود اگر گفت میدانم بدانید
دروغگو است چون آنوقت را نمیداند مگر خدا پس آنها بمکّه مراجعت کردند و قریش خدمت حضرت ابو طالب مجتمع شدند و
گفتند برادر زاده تو میگوید از آسمان بمن خبر میرسد ما از چند امر از او سؤال میکنیم اگر جواب گفت میدانیم راستگو است و الا
دروغگو است حضرت ابو طالب فرمود هر چه میخواهید سؤال کنید و آنها آنسه قصّه را سؤال نمودند و [ صفحه 408 ] پیغمبر صلّی
اللّه علیه و آله و سلّم فرمود فردا جواب میدهم و انشاء اللّه نفرمود پس چهل شبانه روز وحی بآنحضرت نرسید تا آنکه اندوهناك
شد و کسانیکه ایمان آورده بودند در شک افتادند و قریش خوشحال شدند و پیغمبر را استهزاء و اذیّت نمودند و حضرت ابو طالب
محزون گشت و بعد از چهل روز جبرئیل نازل شد و سوره کهف را آورد و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود دیر آمدي
منقطعه « ام » عرض کرد ما نمیتوانیم بیاذن خدا بیائیم پس خواند أَم حَسِبتَ أَن أَصحابَ الکَهف وَ الرَّقِیم کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً و کلمه
و ظاهرا متضمّن معناي استفهام انکاري است یعنی نه جاي چنین پنداري است که قصّه اصحاب کهف و رقیم عجیب باشد در برابر
قدرت خداوند بلکه خلق آسمانها و زمین عجیبتر است و قمّی ره فرموده مراد آنستکه آیاتی که بر پیغمبر اکرم نازل شده از جانب
خداوند عجیبتر است و کهف غار بزرگ را گویند و رقیم ظاهرا بمعناي مرقوم باشد و مراد الواحی است که از بعضی فلزّات
ساخته شده بوده و در آنها اسامی ایشان و پدرانشان و شرح حالات و گزارشاتشان با دقیانوس پادشاه زمانشان مرقوم و منقوش بوده
و در منهج روایتی از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نموده که اصحاب رقیم سه نفر بودند از شهرشان بیرون آمدند براي
بعضی از حوائج و باران ایشانرا گرفت و پناهنده بغاري شدند اتفاقا سنگی از کوه سرازیر شد و بدر غار افتاد و راه بیرون آمدن بر
آنها مسدود گردید لذا مضطرب و ملتجی شدند و هر یک در مدت عمر کار خوبی را که براي رضاي خدا کرده بودند نقل نمودند
و دعا کردند و بدعاي هر یک یک ثلث سنگ جدا شد و از غار بیرون آمدند اینکه اجمالی از قصّه بود که تفصیلش در آنکتاب
نقل شده ولی اگر اصحاب رقیم غیر از اصحاب کهف بودند باید در کلام الهی بعد از ذکر عنوان آنها اشارهاي هم بحالاتشان بشود
و اینکه تعرّضی بآنها نشده ظاهر است در آنکه مراد از آن دو عنوان یک معنون است که همان اصحاب کهف باشد و روایت منقوله
از امام صادق علیه السّلام در شأن نزول مؤکّ د اینمعنی است و شمّهاي از حالات آنها را هم امام علیه السّلام در آن روایت نقل
551 زمان پادشاه جبّار سرکشی بودند که دعوت مینمود اهل - فرموده از اینکه قرار که اصحاب کهف و رقیم در -قرآن- 470
مملکت خود را بعبادت بتها و کسیکه اجابت نمیکرد او را بقتل میرسانید و آن جماعت مردمان مؤمن خدا پرست بودند و بعنوان
شکار [ صفحه 409 ] از شهر بیرون آمدند براي فرار نمودن از دین آن پادشاه و در راه بچوپانی رسیدند و او را دعوت بتوحید کردند
و او قبول ننمود ولی با او سگی بود که قبول کرد و با ایشان همراه شد پس چون شب شد داخل آن غار شدند و آن سگ با آنها
بود و خداوند خواب را بر ایشان مسلّط فرمود و خوابیدند تا خداوند آن پادشاه و اهل مملکت او را هلاك کرد و آن دوره منقرض
گردید و دوره دیگر آمد پس بیدار شدند و با یکدیگر گفتند چه قدر خوابیدیم و چون دیدند آفتاب بالا آمده گفتند یکروز یا
پارهاي از روز را خوابیدیم پس بیکنفر از خودشان پول نقرهاي دادند و گفتند برو در شهر بطوریکه تو را نشناسند و خوراکی
خریداري کن براي ما بیاور چون اگر جاي ما را بدانند و ما را بشناسند یا ما را میکشند یا بدین خودشان در میآورند و آن شخص
آمد در شهر دید اوضاع شهر بکلّی تغییر کرده مردم دیگري هستند که آنها را نمیشناسد و زبان دیگري دارند نه او زبان آنها را
میفهمد نه آنها زبان او را پس بعضی باو گفتند تو کیستی و از کجا آمدي و او جواب گفت لذا پادشاه آنشهر و اتباعش با او آمدند
تا در غار و آنجا توقف نمودند و سرکشی کردند که بدانند چند نفرند یکی گفت سه نفرند و چهارمی سک آنها است دیگري
گفت پنج نفرند و ششمی سگشان است و دیگري گفت هفت نفرند و هشتمی سگ ایشان است و خداوند رعبی در دل آن جماعت
انداخت که جرئت نکردند داخل غار شوند تا آنشخص بتنهائی داخل شد و رفقاي خود را دید که مشوش و ترسانند از آنکه مبادا
صفحه 325 از 485
اتباع دقیانوس مطّلع بر آنها شده باشند و بایشان گفت که شما در اینمدت مدید خواب بودید و اینکه آیتی از آیات قدرت الهی بود
که بخلق ارائه داده شد و قمّی ره فرموده ایشان در زمان فاصله بین حضرت عیسی علیه السّلام و خاتم انبیاء صلّی اللّه علیه و آله و
سلّم بودند و ظاهرا مراد از فتیۀ جوانمردان است نه جوانان آنهم در ایمان و تقوي و ثبات قدم در دین چنانچه در کافی و عیّاشی ره
از امام صادق علیه السّلام قریب به اینکه معنی را نقل نموده و آنچه مورد تعجّب است از احوال ایشان با آنکه از قدرت خداوند
عجیب نیست آنستکه چون در کهف جاي گرفتند و از خداوند طلب رحمت نمودند یعنی آمرزش و روزي و ایمنی از شرّ دشمن را
خواستار شدند و دعا کردند که خداوند اسباب کار آنها را در اینکه هجرت و مفارقت از وطن طوري تهیه فرماید که در نتیجه برشد
و صلاح [ صفحه 410 ] فائز شوند خداوند در آن غار چنان پردهاي بگوش آنها زد که در تمام آن سالهاي معدود که بخواب رفتند
هیچ صدائی بگوششان نرسید که براي آن از خواب بیدار شوند پس بیدار فرمود و برانگیخت ایشان را از آنخواب گران تا معلوم
فرماید بر جهانیان و آشکار کند علم خود را بعیان که کدام یک از آن دو فرقه که اختلاف نمودند در مدت خواب ایشان خوب
تعداد و ضبط نمودند از منه درنگشان را تا پایان و بنابراین کلمه اذ متعلّق است بعجبا و شروع بقصّه در آیات بعد شده که خداوند
میفرماید نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَق إِنَّهُم فِتیَۀٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُديً ولی مفسّرین آنرا متعلّق با ذکر مقدر گرفتهاند و
بنابراین اینجا شروع بقصّه شده یعنی یاد آور وقتی را که جاي گرفتند و قول خداوند در آیات بعد مقرّب معناي اوّل است چون ظاهر
در آنستکه آنجا اول ق ّ ص ه است لذا حقیر مفاد آیات را مبنی بر اینکه وجه که بنظرم رسید قرار داده و بیان نمودم در هر حال
کسانیکه اختلاف نمودند در مدت درنگ آنها در غار یا خودشان بودند یا اهل ایمان و کفّار از اقوام ایشان که هر یک بحدس
خودشان سخنی میگفتند و چون آنها برخاستند و شرح حال خود را گفتند حق آشکار گردید و خدا داناتر بود بعده وعده و مدت
651 نهایت است و - درنگشان از هر کس و کلمات رشد و عدد و امد بمعناي موجب رشد و صاحب عدد و غایت و -قرآن- 547
کلمه احصی ظاهرا فعل ماضی و لما لبثوا متعلّق بآن و امدا مفعول به است ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 13 تا 16
اشاره
نَحن نَقُصُّ عَلَیکَ نَبَأَهُم بِالحَق إِنَّهُم فِتیَۀٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم وَ زِدناهُم هُديً [ 13 ] وَ رَبَطنا عَلی قُلُوبِهِم إِذ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماوات وَ
الَأرض لَن نَدعُوَا مِن دُونِه إِلهاً لَقَد قُلنا إِذاً شَطَطاً [ 14 ] هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِه آلِهَۀً لَو لا یَأتُونَ عَلَیهِم بِسُلطان بَیِّن فَمَن أَظلَم مِمَّنِ
افتَري عَلَی اللّه کَذِباً [ 15 ] وَ إِذِ اعتَزَلتُمُوهُم وَ ما یَعبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ فَأوُوا إِلَی الکَهف یَنشُر لَکُم رَبُّکُم مِن رَحمَتِه وَ یُهَیِّئ لَکُم مِن أَمرِکُم
593- مِرفَقاً [ 16 ] -قرآن- 1
ترجمه
ما حکایت میکنیم براي تو خبر ایشانرا براستی همانا آنها جوانمردانی بودند که ایمان آوردند بپروردگارشان و زیاد نمودیم هدایت
ایشانرا و محکم نمودیم دلهاشان را وقتی که قیام نمودند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است هرگز نمیخوانیم
غیر از او خدائی را هر آینه گفته باشیم آنگاه سخنی ناحق اینجماعت که خویشان مایند گرفتند جز او را خدایان چرا نمیآورند بر [
صفحه 411 ] ادّعائشان دلیل روشنی پس کیست ستمکارتر از آنکه افترا بست بخدا دروغ را چون کناره گیرید از آنها و آنچه
میپرستند جز خدا پس جاي گیرید در غار میگستراند براي شما پروردگارتان از بخشایشش و آماده میگرداند از براي شما در کارتان
بهرهمندي را.
صفحه 326 از 485
تفسیر
یکی از الطاف خاصه خداوند تعالی بر بندگان آنستکه چون کسی خدا شناس و مؤمن بمبدء و معاد شد حضرت احدیّت باب
سعادت و سلامت و رستگاري و هدایت را بروي او باز میفرماید بتوفیق و تأیید و استقامت در دین و دنیا تا برساند او را بمقام قرب و
نعیم جاوید عقبی چنانچه اینکه معامله را با اصحاب کهف فرمود که جوانمردانی بودند در دینداري و استقامت در طریق حق و
حقیقت چون مؤمن شدند بخداوند قادر کریم کارساز که آماده فرمود براي آنها موجبات مزید هدایت را بتقویت قلب و بستگی آن
بدوستی خدا و صبر بر مفارقت وطن و ترك لذائذ و تحمّل مشاق و زندگانی در غار براي حفظ دین و فرار از تظاهر بشرك وقتی
که قیام نمودند بوظیفه خودشان که هجرت از وطن بود براي آنکه نتوانستند باحکام دین در آن عمل نمایند و با خود گفتند
پروردگار ما خداوند یکتاي آسمانها و زمین است ما نباید جز او را بخدائی بخوانیم چون در اینصورت کلامی دور از حق و حقیقت
گفتهایم و جور نمودهایم که براي خدا شریک قرار دادهایم اینها که از خویشان ما در شهرند و بت پرست شدند دلیل واضحی بر
جواز عملشان اقامه ننمودند و هیچکس ستمکارتر نیست از کسیکه نسبت دروغ بخدا دهد و بگوید خدا شریک براي خود قرار داده
و پس از اینکه گفتگو یکی از آنها که گفتهاند سمت ریاست بر سایرین داشت و نامش تلمیخا بود گفت و چون کنارهگیري کردید
و اعتزال جستید از اینکه قوم و آنچه را پرستش میکنند از خدایان باطل مگر خداوند بر حق که یکتا و بیهمتا است پس جاي گیرید
در اینکه غار خداوند خوان نعمت خود را بر شما میگستراند و وسائل آسایش و بهرهمندي شما را آماده و مهیّا خواهد فرمود و
گفتهاند اینکه پیشنهاد را او وقتی کرد که از شهر خارج شده بودند و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که اصحاب کهف
[ بیشناسائی و اطلاع از یکدیگر از شهر بیرون رفتند و چون در صحرا بهم رسیدند و با یکدیگر معاهده نمودند که [ صفحه 412
مقصودشان را بکسی نگویند مطلب را اظهار کردند و معلوم شد همگی یک مقصود دارند در هر حال اینکه عمل را براي کمال
وثوق و اطمینان بفضل و رحمت و رحمانیّت و رازقیّت و حافظیت خداوند منّان نمودند و براي تحصیل جاي امن و محل مخلّی
بطبعی براي عبادت بدون تقیّه از دشمن خدا نه براي ترس تعرّض دقیانوس بجان و مال آنها در نتیجه قیام ایشان در برابر او و اظهار
اعتقاد بوحدانیّت خدا و نفی شرك صریحا و علنا بدون مراعات تقیّه چنانچه مفسرین گفتهاند چون در روایات عدیده از اینکه معنی
تکذیب شده و امام صادق علیه السّلام حال حضرت ابو طالب علیه السّلام را تشبیه بایشان فرموده و فرموده تقیه احدي بپاي تقیّه آنها
نرسیده و خداوند دو مرتبه اجرشان را عطا فرموده و اجر ایشان بر اظهار کفر بیشتر از اسرار ایمان بوده علاوه بر آنکه آیه سوّم و
چهارم ظاهر است در آنکه اینکه مکالمات را با یکدیگر میکردند و بقرینه اتّحاد سیاق آیات میتوان حکم نمود که بعد از قیام،
قولشان ربّنا رب السّموات و الارض هم با خودشان بوده نه خطاب بدقیانوس که حضرات گفتهاند در نتیجه اعراض یا عدم توجّه
باخبار ائمه اطهار و مراد از قیام ایستادن در مقابل سلطان جائر و بیپروا سخن گفتن نیست چون اینکه عمل مخالف با حکم عقل و
دستور شرع است بلکه مراد قیام بوظیفه عقلی و شرعی است اعم از تقیه و طلب مندوحه با توکل بخدا و وثوق بفضل و رحمت او
که بندگان را در مانده و مستأصل نخواهد گذاشت و کلمه مرفق که بکسر میم و فتح فاء است و بعکس نیز قرائت شده کاري را
گویند که مورد نفع و ارفاق و بهرهمندي باشد و شطط در ظلم و جور و تجاوز از حق و حقیقت استعمال میشود و در مذمّت اصحاب
کهف از قومشان براي قبول شرك بدون دلیل واضح دلالت واضحهاي است بر آنکه در اصول دین تقلید جائز نیست و باید بدلیل
قطعی تمسّک نمود چنانچه در عملشان دلالت است بر حسن هجرت از بلدي که انسان نمیتواند کاملا بوظائف دینی خود در آنجا
عمل نماید و قبح عکس آن مانند هجرت نمودن براي اغراض دنیوي به بلدي که نتواند در آنجا بوظائف دینی خود عمل نماید. [
[ صفحه 413
صفحه 327 از 485
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 17 تا 18
اشاره
وَ تَرَي الشَّمسَ إِذا طَلَعَت تَتَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمِین وَ إِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمال وَ هُم فِی فَجوَةٍ مِنه ذلِکَ مِن آیات اللّه مَن
یَهدِ اللّه فَهُوَ المُهتَدِ وَ مَن یُضلِل فَلَن تَجِ دَ لَه وَلِیا مُرشِداً [ 17 ] وَ تَحسَ بُهُم أَیقاظاً وَ هُم رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیَمِین وَ ذاتَ الشِّمال وَ
497- کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیه بِالوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعتَ عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِراراً وَ لَمُلِئتَ مِنهُم رُعباً [ 18 ] -قرآن- 1
ترجمه
و میبینی آفتاب را چون طلوع کند بر میگردد از غارشان بجانب راست و چون غروب نماید تجاوز کند از ایشان بجانب چپ و آنها
در فضاي وسیعی باشند از آن اینکه از نشانههاي قدرت خدا است کسیرا که راهنمائی کند خدا پس او است راه یافته و کسیرا که
گمراه کند پس هرگز نمییابی براي او دوستی راهنما و میپنداري ایشانرا بیداران با آنکه ایشانند خفتگان و میگردانیمشان بجانب
راست و جانب چپ و سگشان گستراننده است دو ساعدش را بر آن آستانه اگر مطّلع شوي بر ایشان هر آینه روي گردانی از آنها
بفرار و هر آینه مملوّ شوي از آنان بترس.
تفسیر
- یکی از الطاف الهیّه نسبت باصحاب کهف اینکه بود که غار آنها در سمت جنوب وادي واقع شده بود و راه ورود در آن مقابل
قطب شمالی باز بود باین جهت آفتاب در وقت طلوع منحرف از آنها و متمایل بجانب راست غار میشد و در وقت غروب از بالاي
سر آنها عبور میکرد و در جانب چپ غار قرار میگرفت و آنها در تمام فصول از تابش آفتاب محفوظ بودند و نسیم شمال بایشان
میوزید و بدنهاي آنها براي لطافت هوا سالم میماند و رنگشان تغییر نمیکرد و ایشان در فضاي وسیع با روحی از آنغار جاي داشتند
که گفتهاند کسیکه بر در غار میایستاد آنها را نمیدید و اینکه یکی از آیات قدرت الهی است که سیر آفتاب را طوري مقرّر
فرموده که بندگان بتوانند از عمارات تابستانی و زمستانی استفاده نمایند و در هواي گرم آن ناحیه چنین آرامگاه مناسبی براي ایشان
لازم بود که خداوند عنایت فرمود بلی کسیرا که خدا راهنمائی کند او راه یافته است نه غیر او و کسیرا که خدا بحال خود واگذارد
و راهنمائی نفرماید براي عدم قابلیّت و سوء اختیار خود هرگز کسی دوست و یاور و راهنما و مرشد و دلیلی براي او نخواهد یافت
در توحید و عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که در جواب سؤال از اینکه آیه فرمود خداوند تعالی گمراه میفرماید
روز قیامت ستمکاران را از دار کرامت [ صفحه 414 ] خود و هدایت میفرماید اهل ایمان و عمل صالح را به بهشت چنانچه فرموده و
گمراه میکند خدا ستمکاران را و بجا میآورد آنچه را بخواهد و فرموده همانا کسانیکه ایمان آوردند و کارهاي شایسته انجام دادند
هدایت میکند آنانرا پروردگارشان براي ایمانشان ببهشت جاوید و ظاهرا مراد آنستکه راه بهشت بکفّار ارائه داده نمیشود و یکسر
بجهنّم میروند و قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که چشم آنها باز بود لذا کسیکه میدید گمان میکرد بیدارند با آنکه
خواب بودند و خداوند ایشانرا در موقع لزوم بدست راست و چپ میگرداند براي آنکه زمین بدن و لباسشان را نپوساند و سگ
ایشان که در ضمن شمهاي از احوال اصحاب کهف در بدو قصه ذکر شد که در راه تبعیّت از ایشان نمود دو دست خود را تا آرنج
فرش نموده بود بر زمین آستانه و پیشگاه آن غار اگر کسی میخواست بآنجانب نظر کند و مطّلع بر احوال آنها شود بیاختیار پشت
بآنها مینمود و فرار را بر قرار اختیار میکرد چون سر تا پاي او پر میشد از هیبت آنسگ و وحشت آنغار و مهابت ایشان از رعب و بیم
صفحه 328 از 485
و هراس از إبن عباس ره نقل شده که در یکی از غزوات با معاویه بروم رفته بود و بر آنغار عبور کرده بودند معاویه خواست از حال
آنها مطّلع شود إبن عباس او را از اینکه عمل منع کرد و گفت خداوند کسیرا که بهتر از تو بود منع فرمود آنجا که فرمود لَوِ اطَّلَعتَ
عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِراراً ولی معاویه نپذیرفت و چند نفر را مأمور نمود که داخل غار شوند و چون داخل شدند خداوند بادي فرستاد
که سوختند و خطابات اینکه آیه چنانچه رسم کلام الهی است متوجّه به پیغمبر اکرم نیست بلکه مراد بیان حال آن جماعت و ناظر
است از افراد متعارف و در روایت عیاشی ره از امام باقر علیه السّلام تصریح به اینکه معنی شده و در روایت قمّی ره از امام صادق
علیه السّلام که در بدو قصه ذکر شد اینکه سگ در زمره حیواناتی که ببهشت میروند شمرده شده و گفتهاند هر کس اینکه آیه را از
کلمه و کلبهم تا آخر بنویسد و همراه داشته باشد یا بخواند از ضرر سگ ایمن گردد انشاء اللّه تعالی و لملّئت بتشدید نیز قرائت شده
[ 1397 [ صفحه 415 - است. -قرآن- 1344
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 19 تا 20
اشاره
وَ کَ ذلِکَ بَعَثناهُم لِیَتَسائَلُوا بَینَهُم قالَ قائِل مِنهُم کَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا یَوماً أَو بَعضَ یَوم قالُوا رَبُّکُم أَعلَم بِما لَبِثتُم فَابعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُم
هذِه إِلَی المَدِینَۀِ فَلیَنظُر أَیُّها أَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزق مِنه وَ لیَتَلَطَّف وَ لا یُشعِرَن بِکُم أَحَداً [ 19 ] إِنَّهُم إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم یَرجُمُوکُم أَو
462- یُعِیدُوکُم فِی مِلَّتِهِم وَ لَن تُفلِحُوا إِذاً أَبَداً [ 20 ] -قرآن- 1
ترجمه
و همچنین برانگیختیم ایشانرا تا پرسش کنند میانشان گفت گویندهاي از ایشان که چه قدر درنگ کردید گفتند درنگ کردیم یک
روز یا پارهاي از روز گفتند پروردگار شما داناتر است بآنچه درنگ کردید پس بفرستید یکی از خودتان را با اینکه درمتان بسوي
شهر پس باید ببیند کدام یک از آنها پاکیزهتر است از حیث خوراك پس بیاورد شما را بروزي از آن و باید بدقت در اخفاء امر
بکوشد و نباید آگاه کند بر شما کسیرا همانا آنها اگر دست یابند بر شما سنگسار کنند شما را یا باز گردانند شما را در کیش
خودشان و هرگز رستگار نشوید آنگاه در هیچ زمان.
تفسیر
چنانچه خداوند متعال خواب را بر اصحاب کهف مسلّط فرمود که سالهاي دراز در خواب بودند و بدن و لباسشان نپوسید و تغییر
نکرد براي اظهار قدرت و بودن آیت ایشانرا از خواب بیدار فرمود که با یکدیگر صحبت نمودند و پرسش کردند که ما چه قدر
خوابیدیم و چند نماز از ما فوت شده که باید قضاء آنرا بجا آوریم براي آنکه در نتیجه اینکه سؤال و جواب معلوم شود که چه قدر
خوابیدهاند و موجب مزید علم و معرفت آنها شود بقدرت خداوند و روشن گردد بر ایشان امر معاد قیامت که در برابر قدرت
خداوند سهل است و گفتهاند بزرگتر و رئیس آنها از سایرین اینکه سؤال را نمود چون دید مختصر تغییر حالی در آنها پیدا شده و
آنها چون دیدند آفتاب بلند شده و وقت چاشت رسیده و صبح خوابیده بودند گفتند اگر صبح دیروز بوده یکروز خوابیدیم و اگر
صبح امروز بوده پارهاي از روز را خوابیدیم نظر بمختصر تغییر حال و گمان مستفاد از خواب معتاد و چون دیدند مویها و ناخنهاشان
بلند شده گفتند پروردگارتان داناتر است بمدّت خوابتان و بهتر آنستکه فعلا از اینکه صحبت صرف نظر نموده فکر غذائی براي
صفحه 329 از 485
خود کنیم یکنفر از خودتان را بفرستید برود با اینکه پول سفیدتان در شهر به بیند کدام یک از اغذیه بهتر و پاکیزهتر است یا کدام
یک از فروشندگان غذاي خوب پاکیزه دارند بخرد و بیاورد و گفتهاند چون اهل آن بلد بعضی موحّ د و پارهاي مشرك بودند
مقصودشان اجتناب از کشتار اهل شرك بوده و بنابراین ضمیر در ایّها راجع باهل مدینه است و بنابر احتمال اوّل راجع بأطعمه است
و مؤیّد آن روایت مجالس است از صادقین [ صفحه 416 ] علیهما السلام که فرمودهاند از کی طعاما تمر است و اطعمه اگر چه در
کلام ذکر نشده ولی طعاما دلالت بر آن دارد و مقصود خریدن خرما است و باید خریدار روزي شما را از آن طعام پاکیزه بیاورد و
باید خود را باهل شهر معرّفی نکند و با دقت و تدبیر خفی معامله را انجام دهد و کسیرا بر احوال شما مطّلع نسازد چون اگر آنها شما
را بشناسند و بر شما دست بیابند سنگسار کنند شما را یا به اجبار بدین خودشان در آورند و بر تقدیر اول ببدترین اقسام قتل گرفتار
خواهید شد و بر فرض دوم هرگز روي رستگاري و نجات از عذاب اخروي براي شما نخواهد بود و بعضی تلطّف را کنایه از مدارا و
سهل انگاري در مقام معامله گرفتهاند و حدیث سابق قمّی ره در شأن نزول سوره مؤیّد معناي اوّل است در هر حال اگر کوتاهی
میکردند در اخفاء امرشان خودشان اسباب گرفتاري دنیوي و خسران اخروي خودشان را فراهم نموده بودند و باین جهت مق ّ ص ر و
مستحق عقاب میشدند نه براي قبول دین آنها از روي اجبار و اکراه چون کفر ظاهري اگر باجبار باشد و منتهی باختیار نشود ضرر
ندارد و بنابراین اشکالی نیست تا محتاج بجوابهاي بیرون از صواب که دادهاند باشد ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 21 تا 24
اشاره
وَ کَ ذلِکَ أَعثَرنا عَلَیهِم لِیَعلَمُوا أَن وَعدَ اللّه حَقٌّ وَ أَن السّاعَۀَ لا رَیبَ فِیها إِذ یَتَنازَعُونَ بَینَهُم أَمرَهُم فَقالُوا ابنُوا عَلَیهِم بُنیاناً رَبُّهُم أَعلَمُ
بِهِم قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلی أَمرِهِم لَنَتَّخِ ذَن عَلَیهِم مَسجِداً [ 21 ] سَیَقُولُونَ ثَلاثَۀٌ رابِعُهُم کَلبُهُم وَ یَقُولُونَ خَمسَ ۀٌ سادِسُهُم کَلبُهُم رَجماً
بِالغَیب وَ یَقُولُونَ سَبعَۀٌ وَ ثامِنُهُم کَلبُهُم قُل رَبِّی أَعلَم بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم إِلاّ قَلِیل فَلا تُمارِ فِیهِم إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَستَفت فِیهِم مِنهُم
أَحَداً [ 22 ] وَ لا تَقُولَن لِشَ یءٍ إِنِّی فاعِل ذلِکَ غَداً [ 23 ] إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه وَ اذکُر رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُل عَسی أَن یَهدِیَن رَبِّی لِأَقرَبَ مِن
783- هذا رَشَداً [ 24 ] -قرآن- 1
ترجمه
و همچنین مطّلع گرداندیم بر ایشان تا بدانند که وعده خدا حق است و همانا قیامت نیست شکّی در آن هنگامیکه نزاع مینمودند
میان خودشان در کارشان پس گفتند بنا کنید بر ایشان بنائی پروردگارشان داناتر است بکارشان گفتند آنانکه مطّلع شدند بحال
ایشان هر آینه بنا میکنیم بر ایشان مسجدي زود باشد که گویند سه نفر بودند چهار میشان سگشان بود و گویند پنج نفر بودند
ششمیشان سگشان بود بگزاف گوئی از غیب و گویند هفت نفر بودند و هشتمیشان سگشان بود بگو پروردگار من داناتر است بعدد
ایشان نمیداند عدد ایشانرا مگر [ صفحه 417 ] اندکی پس جدال مکن در امر ایشان مگر جدالی آشکار و استفسار مکن در باره
ایشان از احدي از آنها و مگو در کاري که من بجا آورندهام آنرا فردا مگر آنکه بخواهد خدا و یاد کن پروردگارت را چون
فراموش کردي و بگو امید است که هدایت کند مرا پروردگارم بامري نزدیکتر از اینکه برشد و صلاح.
تفسیر
صفحه 330 از 485
خداوند متعال چنانچه خواب و بیدار فرمود اصحاب کهف را براي مزید بصیرت ایشان که قبلا بیان شد مطّلع و واقف فرمود بر
ایشان اهل شهر و پادشاه آنها را که آمدند براي جستجوي ایشان چنانچه در حدیث قمّی ره از امام صادق علیه السّلام در صدر قصّه
ذکر شد و اینکه براي آن بود که بدانند وعده خدا راست و درست و حق است و روز قیامت بر پا خواهد شد و خداوند خلق اولین و
آخرین را در آنروز محشور میفرماید و جاي شبهه نیست چون حال ایشان در خواب و بیداري مانند کسانی بود که بمیرند و زنده
شوند چنانچه در حدیث نبوي است که چنانچه میخوابید میمیرید و چنانچه بیدار میشوید زنده میگردید و در روایت دیگر است که
خواب برادر مرگ است و در احتجاج از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که بسیار کسانی بودند که رجوع نمودند بدنیا بعد از
مردن و از آن جمله اصحاب کهف بودند که خداوند سیصد و نه سال ایشانرا میراند پس زنده فرمود در زمان قومیکه منکر بعث
بودند براي آنکه شبهه آنها رفع شود و ببینند قدرت خداوند را و بدانند که بعث بندگان حق است و بنابراین محتمل است نزاع
کسانیکه مطّلع شدند بر آنها در امر بعث خودشان بوده که بعضی منکر و بعضی مدّعی بعث ارواح مجرّده و بعضی مقرّ بحشر اجساد
و ارواح جمعا بودند و خداوند باین ارائه خلاف آنها را مبدّل بوفاق نموده و همه مقرّ بحق شده باشند چنانچه جمعی از مفسرین
فرمودهاند و محتمل است نزاع بعد از اطلاع بر اصحاب کهف در امر ایشان شده بین کسانیکه مطّلع شدند که آیا ایشان مردهاند بعد
از بیدار شدن یا ثانیا بخواب رفتهاند چون نقل شده که ایشان بعد از بیدار شدن بجاي خودشان خوابیدند و بحال اوّل برگشتند یا
نزاع در مدّت مکث ایشان در کهف و عددشان و کیفیّت بناء بر ایشان بوده که بعضی گفتند دیواري بر در غار بسازید که کسی
نتواند وارد در آن شود و بعضی گفتند مقبرهاي [ صفحه 418 ] براي ایشان بسازید و بعضی که اهل تقوي بودند گفتند مسجدي بر
در غار بسازید که مردم در آن عبادت کنند و بایشان و محلّشان تبرّك جویند و پادشاه موافقت نمود و ساخته شد و در حدیث سابق
اشاره به اینکه معنی شده بود و در هر حال خداوند داناتر است بامر بعث عباد و عدد اصحاب کهف و مدّت مکث ایشان و کیفیّت
بناء بر آنان و بنابراین جمله ربّهم اعلم بهم معترضهاي است از خداوند و بعضی آنرا قول بعضی از اهل نزاع دانستهاند که میخواستند
مسجد بسازند و بنابراین مقول قول آنان است که معتقد بسعه علم الهی بودند و موفق باجراي مقصودشان شدند و در آیه دوم
خداوند نقل فرموده قسمتی از نزاع سابق الذّکر را با نزاع دو فرقه از نصاراي نجران را با مسلمانان در عهد حضرت ختمی مرتبت که
بعضی از آن دو قائل بودند بآنکه اصحاب کهف سه نفر بودند چهار میشان سگشان بود و بعضی قائل بودند که پنج نفر بودند
ششمیشان سگشان بود و مسلمانان بتعلیم پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قائل بودند که ایشان هفت نفر بودند لذا خداوند در
تعقیب آن دو قول فرموده رجما بالغیب یعنی اینکه از باب انداختن کلام است بیمدرك از غیب و در تعقیب قول سوم فرموده و
هشتمیشان سگشان بود تا اشاره باشد بانحصار کلام بیمدرك بآن دو قول و ثابت شود قول سوّم باثبات خداوند صفت هشتمی را
براي سگ ایشان و قطع آن از کلام سابق بدخول و او و ابتداء بکلام با مراعات مشابهت صوري اقوال و موافقت بامراد مسلمانان و
عدم تصریح بصحّت قول ایشان در مقام مجادله و حکمیّت و اشاره فرموده بمدرك قول سوّم که وحی الهی است بآنکه فرموده بگو
اي پیغمبر پروردگار من داناتر است بعدّه ایشان و نمیدانند عده ایشانرا مگر کمی از اهل ایمان بتعلیم الهی و بنابر آنچه ذکر شد
جهت دخول و او در جمله اخیره و عدم دخول آن در دو جمله سابقه ظاهر است و محتاج بتفاصیل و تکلّفات مذکوره در مجمع و
غیره و اثبات و او ثمانیه در نحو نیست ولی مفسرین چون و ثامنهم را هم مقول قول دسته سوّم دانستهاند براي وجه ذکر و او در قول
اخیر و حذف آن در دو قول سابق محتاج بتوجیه شدهاند از قبیل آنکه چون قول اخیر از روي علم و اطمینان نفس بوده کلام بتمامی
ذکر شده بخلاف قول اوّل و دوّم که با تزلزل بوده و و او حذف شده است و امثال اینکه که ذکرش موجب ملالت خاطر است و در
آیه سوّم خداوند [ صفحه 419 ] دستور فرموده به پیغمبر خود که با اهل کتاب مجادله و مباحثه و گفتگو نفرماید در امر اصحاب
کهف و عدد ایشان مگر جدال و بحث ظاهري صوري بدون دقت نظر و دنباله گیري از مطلب و ردّ قول آنها صریحا چون اینکه
طرز مباحثه منافی با اخلاق و مخالف با طریق ابلاغ و ارشاد است بلکه باید حق مطلب ادا شود و واقع امر مکشوف گردد بدون
صفحه 331 از 485
ایجاد خصومت و کدورت چنانچه در بیان اقوال ثلاثه در کلام الهی اشاره بآن شد و محتمل است مراد نهی از مجادله در خفاء باشد
و امر بمجادله در علن و محضر عموم تا حق بر همه آشکار گردد و کسی نتواند منکر بیان حضرت ختمی مرتبت شود و نسبت
خلاف حق بآنحضرت دهد و اشتباه کاري نماید در هر حال بطرق عامّه از حضرت امیر علیه السّلام نقل شده که اصحاب کهف
هفت نفر بودند و هشتمی سگشان بود و از امام صادق علیه السّلام در روضۀ الواعظین نقل نموده که از مکّه معظّمه با امام زمان علیه
السّلام بیست و هفت نفر بیرون میآیند پانزده نفر از قوم حضرت موسی علیه السّلام که اهل حق و حقیقت بودند و هفت نفر اصحاب
کهف و یوشع بن نون و سلمان و ابو دجّانه انصاري و مقداد و مالک اشتر که یاوران و فرمانفرمایانند در رکاب آنحضرت و معلوم
است بعد از وحی الهی نباید پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در موضوع اصحاب کهف سؤالی از اهل کتاب فرماید و باید اهل
ایمان هم بآنحضرت اقتداء نموده در اینکه باب پرسشی از علماء یهود و نصاري نکنند و نباید پیغمبر اکرم و اهل ایمان در کاریکه
میخواهند اقدام نمایند بگویند مثلا من اینکه کار را فردا انجام میدهم مگر آنکه بلافاصله انشاء اللّه بگویند و اگر احیانا فراموش
کردند و نگفتند هر وقت یادشان آمد بگویند انشاء اللّه که بثواب ذکر خدا نائل شوند و اگر آنکار را فراموش نمودند از خدا
بخواهند که ایشانرا موفق فرماید بامري که نزدیکتر باشد بخیر و رشد و صلاح از آنچه عزم بر آن داشتهاند و فراموش نمودهاند و
بعضی گفتهاند مراد آنستکه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از خدا بخواهد که باو عطا فرماید آیات و معجزاتیکه دلالت آنها بر
نبوّت آنحضرت بیشتر باشد از قصّه اصحاب کهف و خدا باو عطا فرمود و از روایت قمّی ره از امام صادق علیه السّلام که در بدو
قصّه ذکر شد استفاده میشود که مقصود بخطاب در آیه چهارم پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و آنحضرت در وقتی که
بقریش وعده فرمود که جواب سؤالات آنها را فردا [ صفحه 420 ] بدهد انشاء اللّه نفرمود و باین سبب تا چهل روز وحی از
آنحضرت قطع شد و از روایات متعدده منقوله از ائمه اطهار در کتب معتبره مستفاد میشود که مراد فراموش نمودن ذکر انشاء اللّه
است و اینکه قابل تدارك است در هر زمانی که متذکّر شود و اگر نبود اینکه روایات ممکن بود از آیه چهارم استظهار شود که
مقصود بخطاب امّتند اگر چه مخاطب پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است چنانچه رسم خطابات قرآنیه است و مراد آنستکه مردم
نگویند و معتقد نشوند که کاري میتوانند انجام دهند بدون مشیّت الهی و اعتماد بقدرت خودشان در امور نداشته باشند و البتّه گفتن
انشاء اللّه هم علاوه بر آنکه ذکر خدا است و در هر حال خوب است براي اظهار اعتقاد بجریان امور بر طبق مشیّت الهی لازم است و
اگر آنکار را فراموش کردند و انجام ندادند از خدا بخواهند که ایشانرا دلالت بامري نماید که خیرش براي آنها بیشتر باشد از کار
فراموش شده و بنابراین و قل عسی ربّی أن یهدین لأقرب من هذا رشدا بیان است براي ذکر دروا ذکر ربّک اذا نسیت و فراموش
شده کار است و مربوط بذکر انشاء اللّه نیست ولی آنچه از خاندان وحی و تنزیل رسیده متعیّن بقبول است اگر چه آن بدقت منافات
با اینکه معنی هم ندارد و قابل جمع است و اللّه اعلم ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 25 تا 27
اشاره
وَ لَبِثُوا فِی کَهفِهِم ثَلاثَ مِائَۀٍ سِنِینَ وَ ازدَادُوا تِسعاً [ 25 ] قُل اللّه أَعلَم بِما لَبِثُوا لَه غَیب السَّماوات وَ الَأرض أَبصِ ر بِه وَ أَسمِع ما لَهُم مِن
دُونِه مِن وَلِیٍّ وَ لا یُشرِك فِی حُکمِه أَحَ داً [ 26 ] وَ اتل ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن کِتاب رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ لَن تَجِ دَ مِن دُونِه مُلتَحَ داً
380- 27 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
صفحه 332 از 485
و درنگ نمودند در غارشان سیصد سال و افزودند نه سال را بگو خدا داناتر است بمدّت درنگ ایشان اختصاص بعلم او دارد امور
نهانی آسمانها و زمین چه بینا است او و چه شنوا است نیست براي اهل عالم غیر از او هیچ سرپرستی و شریک نمیکند در حکمش
احدي را و بخوان آنچه را وحی شد بتو از کتاب پروردگارت نیست بدل کنندهاي مر سخنان او را و هرگز نیابی غیر او پناهی.
تفسیر
- خداوند متعال بعد از بیان عدّه اصحاب کهف بیان فرمود مدّت درنگ ایشان را در غار که آنهم مورد اختلاف شده بود در میان
اهل کتاب و تصریح فرمود بآنکه مدّت درنگ ایشان سیصد سال بود بعلاوه نه سال بسال قمري که [ صفحه 421 ] سیصد سال تمام
است بسال شمسی چنانچه در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که یکنفر یهودي از آنحضرت سؤال نمود از مدّت
درنگ اصحاب کهف در غار و او جواب فرمود مطابق با قرآن یهودي گفت ما در کتاب خودمان یافتیم که سیصد سال بوده
حضرت فرمود آن بسال شمسی است و اینکه بقمري حقیر عرض میکنم از اینجا ممکن است استفاده شود که مسلمانان باید حساب
سنوات را بسال قمري تعیین کنند نه بشمسی و الا آنحضرت جواب را بحساب سال شمسی میداد که بقبول و تسلیم یهودي نزدیکتر
باشد و مورد اشکال و محتاج بجواب نشود و شاید سرّ آنکه خداوند نفرموده سیصد و نه سال بلکه اوّلا فرموده سیصد سال و بعدا نه
سال را اضافه فرموده آن باشد که کلام شروع شود بر طبق حساب اهل کتاب و در معرض انکار نباشد و ختم شود بدستور حساب
در شرع اسلام مانند آنکه بفرماید درنگ کردند سیصد سال و افزودند نه سال را بحساب اسلام و بعد از بیان اینکه حقیقت با اینکه
تعبیر لطیف به پیغمبر خود دستور فرموده که باز اگر اختلاف نمودند در مدّت درنگ ایشان بفرماید خداوند داناتر است از هر کس
بمدّت درنگ ایشان چون علم او احاطه دارد بآنچه در آسمانها و زمین است پیدا و نهان و جاي تعجّب است از بینائی و شنوائی
خداوند چون غیر از بینائی و شنوائی خلق است که حاجب و مانعی براي آن متصوّر نیست و لطیف و کثیف و بزرگ و کوچک و
پیدا و نهان در برابر او یکسان است نیست براي اهل آسمانها و زمین جز خداوند مدیر و مدبّر و صاحب اختیار و کار گذاري و
شریک نفرموده خدا در حکم و اخبار از غیب با خود هیچ کس را و نباید کسی با او در حکم شرکت نماید و بعد از اخبار خداوند
از مدّت درنگ اصحاب کهف سخنی بر خلاف بگوید و در آیه اخیره دستور تلاوت قرآن را به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
داده اعم از قصص و حکایات و اخبار از مغیبات و غیرها و آنکه تا دامنه قیامت تغییر و تبدیلی در آن روي نخواهد داد و آنکه جز
[ خداوند براي احدي در هیچ زمان ملجأ و پناه و مأمن و آرامگاهی نخواهد بود. [ صفحه 422
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 28 تا 29
اشاره
وَ اصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی یُرِیدُونَ وَجهَه وَ لا تَعدُ عَیناكَ عَنهُم تُرِیدُ زِینَۀَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ لا تُطِع مَن أَغفَلنا
قَلبَه عَن ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواه وَ کانَ أَمرُه فُرُطاً [ 28 ] وَ قُل الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر إِنّا أَعتَدنا لِلظّالِمِینَ ناراً أَحاطَ
515- بِهِم سُرادِقُها وَ إِن یَستَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالمُهل یَشوِي الوُجُوهَ بِئسَ الشَّراب وَ ساءَت مُرتَفَقاً [ 29 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بردبار کن خود را با آنانکه میخوانند پروردگارشان را در بامداد و شبانگاه میخواهند رضاي او را و نباید در گذرد دو چشمت از
صفحه 333 از 485
ایشان با آنکه بخواهی آرایش زندگانی دنیا را و اطاعت مکن کسیرا که غافل نمودیم دل او را از یاد خود و پیروي نمود خواهش
دل خویش را و بوده است کارش تجاوز از حق و بگو حق از پروردگار شما است پس هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد
کافر شود همانا ما آماده نمودیم براي ستمکاران آتشی را که احاطه کرده بآنها سرا پردهاش و اگر فریاد رسی خواهند فریاد رسی
شوند بآبی مانند مس گداخته که بریان میکند رویها را بد است آنمشروب و بد است آتش که متّکا باشد.
تفسیر
قمّی ره فرموده نازل شده است در باره سلمان فارسی رحمه اللّه و در مجمع أبو ذر و صهیب و خباّب را هم اضافه فرموده وقتی که
جمعی از رؤساء کفّار از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم درخواست کردند که ایشانرا از اطراف خود دور فرما چون ما از بوي
لباسشان متأذي میشویم تا در محضرت حاضر شویم و استفاده نمائیم و آنحضرت مأمور بمجالست بافقراء اهل ایمان و اعراض از
اجابت ملتمس رؤساء کفّار گردید باین تقریب که فرموده باز دار نفس خود را از میل باجابت رؤساء کفّار بطمع ایمان آنها و
اتباعشان و بساز با مجالست فقراء اهل ایمان که میخوانند پروردگارشان را در هر صبح و شام یا در تمام شبانه روز چون ظاهرا ایشان
در صدر اسلام کاري جز نماز و دعا نداشتند با آنکه در اعمالشان منظور و مقصودي جز رضا و قرب الهی نبود و بر مگردان دو
چشم لطف و رحمت خود را از ایشان بجانب اهل دنیا براي طلب زینت و پیرایه زندگانی چند روزه آن اگر چه ساحت پیغمبر اکرم
منزّه از اینکه غرض است ولی چون اقبال باغنیاء و اعراض از فقراء مظنّه اینکه تهمت است باید مقام نبوّت مأمون از اینکه گمان
باشد و اجابت منما ملتمس کسیرا که ما او را بحال غفلت از یاد خودمان واگذار نمودیم و پیروي نموده است از هواي نفس خود و
دلخواه خویش و بوده است کار و رفتارش تجاوز از حدود الهی و پشت پا زدن بحق و حقیقت و در آیه دوم دستور بیاعتنائی
بایمان آنها را به پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم داده که بآنها بفرماید بیان حق و حقیقت از جانب پروردگار شما شد پس هر
[ کس مایل بحق باشد ایمان بیاورد و هر کس پیرو هواي نفس باشد کافر شود نفع و ضرر ایمان و کفر شما بخودتان [ صفحه 423
میرسد بحال من تفاوتی ندارد عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اینکه وعید است از خداوند نسبت بکفّار و ظاهرا
اینکه بیان براي آنستکه کسی از ظاهر آیه استفاده ترخیص کفر را ننماید چون امر در اینمقام براي تهدید است و مؤیّد اینکه نکته
است آنکه بعدا فرموده ما مهیّا نمودیم براي ستمکاران بخویش و خلق آتشی را که مانند سرا پرده بر آنها احاطه دارد و هر گاه از
شدّت عطش فریاد رسی خواهند فریاد رسی شوند بآبی که مانند مس و سایر فلزّات گداخته است در گرمی یا دردي روغن زیت که
چون نزدیک نمایند آنرا بدهانشان براي آشامیدن رویهاشان از شدت حرارت آن بریان گردد و اینکه از آوردن چنین آبی بفریاد
رسی تعبیر شده براي مشاکله با کلام سابق است که در صنایع بدیعیّه مذکور است بد شربت ناگواري است مهل و بد تکیه گاه و
جاي ناروائی است آتش جهنّم ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 30 تا 31
اشاره
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات إِنّا لا نُضِیع أَجرَ مَن أَحسَنَ عَمَلًا [ 30 ] أُولئِکَ لَهُم جَنّات عَدن تَجرِي مِن تَحتِهِم الَأنهارُ یُحَلَّونَ فِیها
مِن أَساوِرَ مِن ذَهَب وَ یَلبَسُونَ ثِیاباً خُضراً مِن سُندُس وَ إِستَبرَق مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَی الَأرائِک نِعمَ الثَّواب وَ حَسُنَت مُرتَفَقاً [ 31 ] -قرآن-
357-1
صفحه 334 از 485
ترجمه
بدرستیکه آنانکه گرویدند و بجا آوردند کارهاي شایسته را همانا ما ضایع نمیکنیم مزد کسیرا که خوب بجا آورده است کار را
آنگروه مر ایشانرا است بهشتهاي همیشگی میرود از زیرشان نهرها پیرایه بسته شوند در آنجا بدستبندهائی از طلا و میپوشند جامههاي
سبز از دیباي نازك و دیباي کلفت با آنکه تکیه زنندگانند در آنجا بر تختها چه خوب مزدي است آن و خوب جایگاهی.
تفسیر
خداوند متعال بعد از وعید کفار شروع بنوید اهل ایمان فرموده باین تقریب که کسانیکه ایمان آوردند و کارهاي شایسته کردند ما
اجر ایشانرا ضایع و باطل نخواهیم نمود و آنانرا بپاداش کامل خواهیم رسانید و چون کسانیکه خوب کار کردند همان کسانند که
بدین اسلام گرویدند و بجا آوردند کارهاي شایسته را جمله دوم صلاحیّت پیدا کرده براي آنکه خبر جمله اوّل شود و مستغنی از
ذکر عائد شده است و از براي ایشان است بهشتهاي همیشگی و پایان ناپذیري که جاري است در زیر قصور آنها یا در زمینی که زیر
پاي ایشان است نهرها، زیور شوند بدستبندهاي طلا که شاید اشاره باشد بآنکه سرمایه لذات دنیا بدست ایشان [ صفحه 424 ] آید و
میپوشند جامه و لباسهاي سبز که شاید کنایه باشد از تازگی و خرّمی و صفاي آنها از جنس دیباي رقیق و ضخیم مطابق با سلیقه و
پسند ایشان با آنکه جاي گزین و متّکی و مستقرّ باشند بخوشی و راحتی و فراغت خاطر بر عرشه تختها در غرف بهشتی چه پاداشی
بهتر از اینکه و چه آرامگاهی برتر و بالاتر از آن جایگاه خوب است فیض ره فرموده گویا لباس سبز کنایه باشد از بدنهاي برزخی
ایشان که واسطه است بین سیاهی اینکه عالم و سفیدي عالم آخرت چون رنگ سبز مرکّب از سیاه و سفید است و رقت و غلظت
لباسها کنایه باشد از تفاوت مراتب آنها در لطافت محل تأمل است ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 32 تا 36
اشاره
وَ اضرِب لَهُم مَثَلاً رَجُلَین جَعَلنا لِأَحَ دِهِما جَنَّتَین مِن أَعناب وَ حَفَفناهُما بِنَخل وَ جَعَلنا بَینَهُما زَرعاً [ 32 ] کِلتَا الجَنَّتَین آتَت أُکُلَها وَ لَم
تَظلِم مِنه شَیئاً وَ فَجَّرنا خِلالَهُما نَهَراً [ 33 ] وَ کانَ لَه ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِه وَ هُوَ یُحاوِرُه أَنَا أَکثَرُ مِنکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً [ 34 ] وَ دَخَلَ جَنَّتَه وَ
هُوَ ظالِم لِنَفسِه قالَ ما أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِه أَبَداً [ 35 ] وَ ما أَظُنُّ السّاعَۀَ قائِمَۀً وَ لَئِن رُدِدتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَن خَیراً مِنها مُنقَلَباً [ 36 ] -قرآن-
563-1
ترجمه
و بزن براي آنها مثلی مانند دو مرد که قرار دادیم براي یکی از آن دو دو باغ از انگورها و پر نمودیم اطراف آن دو را از درخت
خرما و قرار دادیم میان آن دو را کشتزار هر دو باغ آوردند خوردنیهاي خود را و کم نکردند از آن چیزیرا و پیدا و روان نمودیم
میان آندو نهر آبی و بود براي او انواع اموال پس گفت برفیقش وقتی که با او صحبت میکرد من افزونم از تو در مال و مزیّت دارم
بر تو در اولاد و احفاد و داخل شد در باغش با آنکه ستمکار بود بر خودش گفت گمان نمیکنم که نابود شود اینکه هرگز و گمان
نمیکنم قیامت بر پا شود و اگر بر گردانیده شوم بسوي پروردگارم هر آینه مییابم بهتر از اینکه جاي بازگشتی.
صفحه 335 از 485
تفسیر
قمّی ره فرموده نازل شد در باره مردیکه دو باغ بزرگ خوب پر میوه داشت چنانچه خداوند حکایت فرموده داراي درختهاي خرما و
کشتزار و آب جاري و همسایه فقیري داشت که بر او فخر نمود به دارائی خود و بعضی گفتهاند آن دو باغ داراي انواع میوهها بود و
اختصاص خرما و انگور بذکر براي زیادي آن دو است و باین جهت خداوند فرموده و بود براي او ثمر یعنی انواع میوهها و بعضی
ثمر بد و ضمّه قرائت نمودهاند که جمع ثمار یا ثمره است و ثمر بدو فتحه که قرائت [ صفحه 425 ] مشهور است اگر چه بمعناي میوه
و فائده و انواع مال آمده ولی در اینجا چون در دو آیه قبل بیان میوه و فائده داري آنمرد شده بود مناسب معناي سوّم است تا کلام
مستقل بافاده شود در هر حال خداوند در اینکه آیات شریفه براي بیان حال و مئال کسانیکه کافر شدند و کفران نعمت خدا را
نمودند و مفاخره بکثرت مال و اولاد کردند و مغرور بدوام و ثبات متاع دنیا شدند و غفلت از آخرت و تردید در آن داشتند و خود
را مستحق نعمت دانستند مثلی زده و آن مثل دو مرد است که خداوند بیکی از آنها دو باغ عطا فرموده بود که در وسط آندو انواع
درختان انگور بود و بر اطراف آنها درختان خرما احاطه داشت و بین آن دو باغ زمین زراعتی بود که در آن انواع حبوبات کشت و
زرع میشد با منظره زیبا و جمال روح افزا و منافع بسیاریکه در هر سال از آن عائد او میشد و هر یک از آن دو باغ در هر سال میوه
کامل میداد و از میوه آن در هیچ سالی چیزي کم نمیشد با آنکه رسم باغات است که یک سال میوه آن زیاد و یک سال کم است
بنابراین ضمیر آتت در آیه دوم راجع بهر یک از آن دو جنّت است و ضمیر منه راجع است به اکل که ظاهرا اسم جنس است و مراد
از آن میوه است و اینکه تعبیر بأکل شده که بمعناي خوراکی است شاید براي آن باشد که برگ موهم مأکول است با آنکه میوه
نیست و بعضی از افراد میوه هم خوراکی نیست و در مقام بیان نعمت ذکر خوراکی انسب است با آنکه میوه از جنس خوراکی است
و ظلم در اینجا بمعناي نقص است و بعضی گفتهاند اینکه دو مرد دو برادر بودند یکی مؤمن و نامش یهودا بود و دیگري کافر و
اسمش قطروس و تفاصیلی ذکر کردهاند و چون مخالف با ظاهر آیات و فرموده قمی ره بود حقیر از نقلش اعراض نمودم در هر
حال مرد سابق الذکر بدیگري که نسبت باو فقیر بود افتخار نمود بمال و اولاد و اعوان و روزي با او وارد باغ خود شد در حالیکه
ستمکار بود بر خود بعجب و غرور و براي غفلت از آخرت و اقبال بدنیا و طمع بدوام نعم آن و درازي آمال و آرزو گفت گمان
نمیکنم اینکه باغ فانی و نابود شود هرگز و گمان نمیکنم قیامتی بر پا شود و بر فرض صحت و حضور من در پیشگاه الهی براي
احترام و استحقاق من بهتر از اینکه باغ بمن داده خواهد شد و منهما نیز قرائت شده یعنی بهتر از اینکه دو باغ جاي باز گشت من
خواهد بود و بملاحظه قرب کلمه هذه، [ صفحه 426 ] منها احسن است ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 37 تا 44
اشاره
قالَ لَه صاحِبُه وَ هُوَ یُحاوِرُه أَ کَفَرتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ مِن تُراب ثُم مِن نُطفَۀٍ ثُم سَوّاكَ رَجُلًا [ 37 ] لکِنَّا هُوَ اللّه رَبِّی وَ لا أُشرِك بِرَبِّی
أَحَداً [ 38 ] وَ لَو لا إِذ دَخَلتَ جَنَّتَکَ قُلتَ ما شاءَ اللّه لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه إِن تَرَن أَنَا أَقَل مِنکَ مالًا وَ وَلَداً [ 39 ] فَعَسی رَبِّی أَن یُؤتِیَن خَیراً
542 وَ - مِن جَنَّتِکَ وَ یُرسِلَ عَلَیها حُسباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعِیداً زَلَقاً [ 40 ] أَو یُصبِحَ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِیعَ لَه طَلَباً [ 41 ] -قرآن- 1
أُحِیطَ بِثَمَرِه فَأَصبَحَ یُقَلِّب کَفَّیه عَلی ما أَنفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُول یا لَیتَنِی لَم أُشرِك بِرَبِّی أَحَداً [ 42 ] وَ لَم تَکُن لَهُ
341- فِئَۀٌ یَنصُرُونَه مِن دُونِ اللّه وَ ما کانَ مُنتَصِراً [ 43 ] هُنالِکَ الوَلایَۀُ لِلّه الحَق هُوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقباً [ 44 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 336 از 485
گفت مر او را رفیقش وقتی که با او صحبت میکرد آیا کافر شدي بآنکه آفرید تو را از خاك پس از نطفه پس درست کرد تو را
مردي ولی من میگویم او است خدا پروردگار من شریک نمیگردانم با پروردگارم احدیرا و چرا وقتی که داخل شدي در باغت
نگفتی هر چه خدا خواهد شود نیست توانائی مگر از خدا اگر میبینی که من کمترم از تو در مال و اولاد پس شاید پروردگارم
بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتی از آسمان پس گردد زمینی صاف یا گردد آبش بزمین فرو رفته پس هرگز نتوانی مر
او را جستن و احاطه شد بآفت، میوهاش پس گردید چنانکه زیر و رو میکرد دو دستش را براي آنچه خرج کرده بود در آن و حال
آنکه درختان افتاده بودند روي چوب بستهاي افتاده و میگفت ایکاش من شریک نکرده بودم با پروردگارم احدیرا و نبود او را
گروهی که یاري کنند او را غیر از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود در چنین جائی نصرت مخصوص خدا است که حق است او بهتر
است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت کار.
تفسیر
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّکر با رفیق فقیرش که اهل ایمان بود او در جواب گفت براي توبیخ و ملامت آنمرد که
آیا کافر شدي بآنکه آفرید تو را از خاك براي آنکه اصل خلقت بنی آدم از خاك است پس از نطفه که از غذا تولید میشود و
اغذیه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردي کامل و تمام عیار مانند سایر افراد انسان چون شک در
معاد موجب کفر است ولی من میگویم چون کلمه لکنّا مرکب است از لکن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است
خداوند پروردگار و روزي دهنده من و شریک قرار [ صفحه 427 ] نمیدهم براي پروردگارم احدي از مخلوقات او را و اینکه اعتقاد
جازم، کافی است براي افتخار من بر تو که شاك و متزلزلی و چرا وقتی داخل باغت شدي براي اداء شکر و اقرار بعجز خود در برابر
قدرت خداوند نگفتی آنچه خدا خواهد میشود و آنچه نخواهد نمیشود نیست توانائی و قوه و قدرتی براي احدي مگر از جانب خدا
تا دلالت داشته باشد بر آنکه امور منوط بمشیت الهی است و آنچه نصیب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعی و
کوشش خودت و اگر میبینی مرا که مال و او لآدم کمتر از تو است از فضل خداوند بعید نیست که در آتیه نزدیکی یا در آخرت
عطا فرماید بمن چیزهائی که بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نیست که بفرستد براي کفر و کفران نعمت تو و ویران نمودن
باغت آفات آسمانی را از قبیل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اینها چون حسبان بمعناي چیز انداخته شده مانند تیر و سنگ و بلا
و عذاب است و بعضی آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند یعنی چیزیرا که مقدّر شده براي تصفیه حساب اعمالت و در نتیجه
باغت خالی شود از اشجار و زراعات و بگردد زمین صاف و ساده و همواریکه پاي در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براي نرمی
آن یا فرو رود آب آن باغ در زمین بطوریکه نتوانی دیگر تهیّه و تدارك آنرا بنمائی و خداوند با آنمرد بعد از اینکه گفتار بر طبق
آن رفتار فرمود و یکی از آفات سماوي احاطه نمود بر کلیّه میوجات آن باغ و درختان آن بطوریکه صبح که وارد باغ شد دید
چفتههاي موها افتاده روي زمین و درختها خوابیده روي آنها و از میوهها اثري نیست لذا دو دست را بیکدیگر میمالید و زیر و رو
میکرد از اندوه و تأسف بر خرجی که براي آبادي آن باغ کرده بود و از روي ندامت و پشیمانی بر اعمال و اقوال خود میگفت
ایکاش من براي خدا شریک قرار نمیدادم احدیرا و مانند رفیقم خداشناس و موحّ د بودم و در مجمع فرموده که در خبر است
خداوند آتشی فرستاد که آن باغ را سوزاند و آبش بزمین فرو رفت و با آنکه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال کسانی
نبودند که بتوانند یاري کنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگیري کند از بلاي الهی یا استرداد نماید عوض اموال تلف
شده خود را چون منتصر بمعناي دادستان است و در چنین روز و جائیکه روز و جاي انتقام از کافر و ظالم است خواه در دنیا باشد
خواه در آخرت نصرت و [ صفحه 428 ] یاري مخصوص بخدا است که حق و ثابت است یا اختیار داري و پادشاهی مخصوص باو
صفحه 337 از 485
است چون ولایت بکسر که به اینکه معنی است نیز قرائت شده در هر حال پاداش الهی بهترین پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترین
عواقب است و گفتهاند چون فهمیده بود ویرانی باغش در اثر کفر و کفران بوده پشیمان شده بود براي آنکه باغش خراب شده نه
براي آنکه کار بدي کرده لذا توبهاش قبول نشد ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 45 تا 49
اشاره
وَ اضرِب لَهُم مَثَلَ الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه مِنَ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه نَبات الَأرض فَأَصبَحَ هَشِیماً تَذرُوه الرِّیاح وَ کانَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ
مُقتَدِراً [ 45 ] المال وَ البَنُونَ زِینَۀُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیات الصّالِحات خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلًا [ 46 ] وَ یَومَ نُسَ یِّرُ الجِبالَ وَ تَرَي
الأَرضَ بارِزَةً وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر مِنهُم أَحَ داً [ 47 ] وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَ  فا لَقَد جِئتُمُونا کَما خَلَقناکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ بَل زَعَمتُم أَلَّن
نَجعَلَ لَکُم مَوعِداً [ 48 ] وَ وُضِعَ الکِتاب فَتَرَي المُجرِمِینَ مُشفِقِینَ مِمّا فِیه وَ یَقُولُونَ یا وَیلَتَنا ما لِهذَا الکِتاب لا یُغادِرُ صَ غِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً
817- إِلاّ أَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظلِم رَبُّکَ أَحَداً [ 49 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بیاور براي آنها مثل زندگانی دنیا را مانند آبیکه نازل نمودیم آنرا از آسمان پس آمیخته شد بیکدیگر بسبب آن، رستنی زمین
پس گردید در هم شکسته که پراکنده کند آنرا بادها و بوده است خدا بر همه چیزي توانا مال و پسران آرایش زندگانی دنیا است و
ماندنیهاي شایسته بهتر است نزد پروردگارت از جهت پاداش و بهتر است از راه امید و روز که روان سازیم کوهها را و به بینی زمین
را ظاهر شده و جمع نمائیم آنها را پس فرو گذار ننمائیم از آنها احدیرا و عرضه داشته شوند بر پروردگارت صف کشیده گوئیم
بتحقیق آمدید نزد ما چنانچه آفریدیم شما را اوّل بار آري گمان کردید که هرگز قرار نمیدهیم براي شما وعده گاهی و نهاده شود
نوشته پس میبینی گناهکاران را ترسندگان از آنچه در آنست و میگویند اي واي بر ما چه اهمیّتی است براي اینکه نوشته واگذار
نمیکند گناه کوچک و نه بزرگ را مگر آنکه بشمار آورده آنرا و بیابند آنچه را بجا آوردند در حضور خود و ستم نمیکند
پروردگار تو احدیرا.
تفسیر
- خداوند متعال تشبیه فرموده حال زندگانی دنیا را در حسن و جمال و سرعت زوال بحال روئیدنیهاي زمین بعد از نزول باران که
روزي چند بر صفا و جلاء آنها افزوده شود و شاخ و برگشان رشد و نموّ کند بطوري که بهم پیچیده و [ صفحه 429 ] با یکدیگر
آمیخته گردد پس در هم شکسته و از یکدیگر گسسته و خشک و خرد شود بطوریکه بادها آنها را از زمین کنده و باطراف پراکنده
نمایند و اینکه دلالت دارد بر آنکه خداوند قادر است بر هر امري از اعطاء وجود و جمال و جلال و کمال و اخذ آنها از صاحبانشان
و افناء و تفریق و اضمحلال آنان و از بهترین امتعه دنیوي مال و اولاد ذکور است که زینت و آرایش زندگانی دنیا است ولی چون
باقی و برقرار نمیماند باز اعمال صالحه که آثار و ثمرات آن همیشه از خزانه غیب الهی عائد بصاحبش میشود بهتر است نزد خداوند
که پاداش عمل مؤمن و متعلّق آرزوي او باشد و ظاهرا شامل میشود هر عمل خیري را اعم از عبادت و اطاعت و احسان بخلق
خصوصا اگر دوام و ثباتی در دنیا داشته باشد و نفع آن بعد از او هم عائد به بندگان خدا شود ولی در روایات ائمه اطهار بمطلق
صفحه 338 از 485
نماز و نمازهاي پنجگانه و نماز شب و دوستی اهل بیت و تسبیحات اربعه و ثمره آن که بعدد هر تسبیحه ده درخت بهشتی از انواع
میوجات است تفسیر شده و ظاهرا بیان مصادیق خفیّه و جلیّه آنرا فرمودهاند و بمناسبت ذکر بقاء ثمرات اخروي بیان فرموده بعضی از
اوضاع و احوال قیامت را باین تقریب که یاد کن اي پیغمبر روزي را که سیر میدهیم ما کوهها را در جوّ هوا و گردانیم آنها را ذرات
پراکنده در آن و میبینی تو زمین زیر کوهها را که ظاهر و هویدا شده و بعضی تسیّر بصیغه مجهول مؤنّث و رفع جبال قرائت
نمودهاند یعنی روزي را که سیر داده میشود کوهها و در آنروز جمع میکنیم خلق اولین و آخرین را براي وقوف در پیشگاه الهی و
رسیدگی بحساب آنها و هیچ یک از آنها را فرو گذار نخواهیم نمود و همگی در آن فضاي پهناور بر پروردگار تو عرضه داشته
شوند در حالیکه ایستاده وصف کشیده باشند بطوریکه هیچ کس حاجب دیگري نباشد و در احتجاج از امام صادق علیه السّلام نقل
نموده که در آنروز یکصد و بیست هزار صف تشکیل میشود در پهناي زمین پس خطاب از مصدر جلال صادر شود که دیدید
همان نحوي که برهنه و بیمال و اولاد شما را در دنیا آوردیم امروز در پیشگاه ما حاضر شدید چنانچه در سوره انعام گذشت و
خطاب خصوصی بکفّار شود که آري شما بودید که در دنیا منکر معاد بودید و گمان میکردید که ما براي شما موعدي قرار
ندادهایم که در آنروز [ صفحه 430 ] بوعده خود وفا کنیم لذا پیغمبران ما را تکذیب میکردید و در آنحال نامههاي اعمال بندگان در
برابرشان گشوده شود و میبینی تو گناهکاران را خائف و ترسان از گناهان خودشان که در نامه آنها ثبت شده و میگویند از روي
تعجّب و حسرت و ندامت اي واي بر ما چه قدر مهم است اینکه نامه که هیچ گناه کوچک و بزرگی را فرو گذار ننموده و واقع
نشده امري مگر آنکه در آن ثبت و ضبط شده و بیابند مردم آنچه را که بجا آوردهاند از کار خوب و بد در برابر خودشان حاضر و
مشهود و مشاهد و نوشته در نامه اعمالشان و خداوند بکسی ظلم نمیکند که از ثواب او کم کند یا بر عقاب او بیفزاید و عیّاشی ره از
امام صادق علیه السّلام نقل نموده که چون روز قیامت شود نامه اعمال انسان را بدست او دهند و گویند بخوان پس او میخواند
آنچه را نوشته شده در آن و متذکّر میشود تمام افعال و اقوال و حرکات خود را مانند آنکه الآن بجا آورده و براي اینکه است که
میگوید یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصیها ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 50 تا 52
اشاره
وَ إِذ قُلنا لِلمَلائِکَ ۀِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبلِیسَ کانَ مِنَ الجِن فَفَسَقَ عَن أَمرِ رَبِّه أَ فَتَتَّخِ ذُونَه وَ ذُرِّیَّتَه أَولِیاءَ مِن دُونِی وَ هُم لَکُم
عَدُوٌّ بِئسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلًا [ 50 ] ما أَشهَدتُهُم خَلقَ السَّماوات وَ الَأرض وَ لا خَلقَ أَنفُسِهِم وَ ما کُنت مُتَّخِ ذَ المُضِ لِّینَ عَضُداً [ 51 ] وَ یَومَ
497- یَقُول نادُوا شُرَکائِیَ الَّذِینَ زَعَمتُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ جَعَلنا بَینَهُم مَوبِقاً [ 52 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه گفتیم مر فرشتگان را سجده کنید براي آدم پس سجده کردند مگر شیطان که بود از جن پس بیرون رفت از فرمان
پروردگارش آیا پس میگیرید او و فرزندانش را صاحب اختیاران غیر از من با آنکه آنها مر شما را دشمنند بد است مر ستمکاران را
بدلی از خدا حاضر ننمودم آنها را در وقت آفرینش آسمانها و زمین و نه آفرینش خودهاشان و نبودم گیرنده گمراه کنندگانرا
مددکار و روز که گوید ندا کنید شریکهاي مرا که گمان میکردید پس بخوانند آنها را پس اجابت نکنند مر آنانرا و قرار دهیم
میانشان جاي هلاکی.
صفحه 339 از 485
تفسیر
گفتهاند خداوند براي تنبّه کفّار متکبّري که از مجالست با اهل ایمان فقیر استنکاف داشتند و در آیات سابقه بعد از قصّه اصحاب
کهف بیان شد شمّهاي از حکایت ابلیس و نتیجه تکبّر او را که در سوره بقره مفصلا گذشت تکرار فرموده و نکته تکرار قصص در
کلام الهی آنستکه مقدّمه شود براي مقصودیکه بعدا [ صفحه 431 ] ذکر میشود باقتضاء مقام و مفاد اینکه آیات شریفه آنستکه یاد
کن اي پیغمبر وقتی را که گفتیم بملائکه که سجده نمائید در برابر آدم براي خدا و تعظیم آدم چنانچه در اوائل سوره بقره ذیل
آیهاي که صدرش مطابق با اینکه آیه است ذکر شد با وجه استثناء ابلیس از ملائکه و تکرار نمیشود پس سجده نمودند مگر شیطان
که از جنس جن بود و نافرمانی کرد و بگو باین کفّار از راه توبیخ و انکار با اینکه سابقه آیا باز شما شیطان و ذریّاتش را حکم فرما
و اختیار دار خود قرار میدهید و از اطاعت خدا بیرون میروید با آنکه آنها دشمنان شمایند و خدا و اولیاء او دوستان شما و هر عاقلی
از دشمن میپرهیزد و با دوست میآمیزد بد مبادلهاي کردند ستمکاران که خدا و اولیاء او را دادند و شیطان و فرزندانش را بدل
گرفتند در اطاعت و فرمانبرداري و در وقت خلقت آسمانها و زمین حاضر ننمودم من شیطان و ذریّه او را براي آنکه با من کمک
نمایند و نیز در وقت خلقت بعضی از آنها بعض دیگري را براي کمک حاضر نکردم و هیچگاه نبودم من که گمراهان را یاور و
معین خود قرار دهیم پس چرا بندگان من آنها را شریک قرار دادند با من در عبادت و اطاعت و بعضی گفتهاند مراد از مرجع ضمیر
در آیه دوم همان کفّار متکبّرند که میخواستند مجالست با فقراء اهل ایمان ننمایند و پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم براي قوّت
اسلام میخواست ملتمس آنها را اجابت فرماید خداوند فرموده حاضر ننمودم آنها را در وقت آفریدن آسمانها و زمین و آفریدن
خودشان تا موجب مزیّت شرفی و علمی آنها گردد و اسلام آنها موجب اسلام سایر خلق شود و نباید من براي نصرت دین خودم
کمک از آنها بخواهم و مؤیّد اینمعنی است قرائت کنت بصیغه مخاطب که مراد آنستکه نباید تو اي پیغمبر گمراهان را یاور خود
قرار دهی ولی مبعّد، صرف ضمیر از شیاطین مذکوره در آیه سابقه است بغیر مذکور با آنکه نسبت اضلال بآنها انسب از غیر است و
عیّاشی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرض کرد بار الها قوّت بده اسلام را بعمر بن خطاب
یا ابو جهل بن هشام پس اینکه آیه نازل شد فیص ره فرموده محتمل است شیاطین اعم از جنّی و انسی باشد و بنابر اینکه جمع بین
دو تفسیر ممکن است و یاد کن اي پیغمبر از روز که خطاب از مصدر جلال میرسد بکفّار براي ملامت آنها که بخوانید بصوت بلند
شریکهائی را که [ صفحه 432 ] براي من قرار داده بودید باعتقاد خودتان در عبادت و اطاعت از جن و انس پس بخوانند آنها را
براي دستگیري از خودشان و جوابی و ثوابی نشنوند و نه بینند و قرار دهیم ما میان کفّار و معبودهاي آنها جاي هلاکتی که شریک
باشند در آنجا با یکدیگر و آن وادیی از وادیهاي جهنّم است و بعضی گفتهاند میان آنها و معبودهاشان حاجبی قرار داده شود که
یکدیگر را نبینند و ظاهرا آن حاجب از جنس آتش است که بآنها احاطه خواهد نمود و از إبن عباس نقل شده که اینجا بین بمعناي
وصل است و مراد آنستکه مواصلت آنها در دنیا با یکدیگر موجب هلاکتشان در آخرت خواهد شد و بنابر اینکه موبق مصدر است
و ضمیر در بینهم راجع بکفّار است که با یکدیگر مودّت و اتّحاد در کفر و الحاد داشتهاند و اللّه اعلم بالصّواب ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 53 تا 56
اشاره
وَ رَأَي المُجرِمُونَ النّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُواقِعُوها وَ لَم یَجِ دُوا عَنها مَصرِفاً [ 53 ] وَ لَقَد صَ رَّفنا فِی هذَا القُرآن لِلنّاس مِن کُل مَثَل وَ کانَ
الإِنسان أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلًا [ 54 ] وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَن یُؤمِنُوا إِذ جاءَهُم الهُدي وَ یَستَغفِرُوا رَبَّهُم إِلاّ أَن تَأتِیَهُم سُنَّۀُ الَأوَّلِینَ أَو یَأتِیَهُم العَذابُ
قُبُلًا [ 55 ] وَ ما نُرسِل المُرسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ یُجادِل الَّذِینَ کَفَرُوا بِالباطِل لِیُدحِضُوا بِه الحَق وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنذِرُوا هُزُواً
صفحه 340 از 485
574- 56 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و به بینند گناهکاران آتش را پس یقین کنند که آنها داخل شوندگانند در آن و نیابند از آن گریز گاهی و بتحقیق بیان نمودیم در
اینکه قرآن براي مردم از هر گونه مثلی و باشد آدمی بیشتر چیزي از راه جدال و باز نداشته است مردم را که ایمان آورند وقتی که
آمد آنها را هدایت و طلب آمرزش نمایند از پروردگارشان مگر آنکه آید آنها را آنچه رسم شده بود براي پیشینیان یا آید آنها را
عذاب رو برو و نمیفرستیم فرستادگان را مگر بشارت دهندگان و بیم- دهندگان و مجادله میکنند آنانکه کافر شدند بباطل تا زائل
نمایند بآن حق را و گرفتند آیتهاي مرا و آنچه را بیم داده شدند بآن از راه استهزاء.
تفسیر
در توحید از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که مراد از ظن در اینکه آیه یقین است یعنی یقین کردند که داخل جهنّم میشوند و
در احتجاج نیز اینمعنی را از آنحضرت روایت نموده و تصریف امثال مانند تصریف آیات آوردن امثال و حکایات و دلائل واضحه
است ببیانات مختلفه و عبارات متفاوته براي تنبّه و ازدیاد بصیرت و زیادي جدال انسان بالنّسبه بسایر موجودات از مراجعه بحال
بعضی از [ صفحه 433 ] آنها مانند ابو جهل و امثال او از قبیل نضر بن الحارث که گفته شده اینجا مراد از انسان او است واضح
میشود که چه تقاضاهاي بیجا و اشکالات بیاساسی میکردند مانند آنکه به پیغمبران میگفتند شما هم بشري هستید مانند ما چرا خدا
ملائکه را برسالت نزد ما نفرستاد و بیا کوه صفا را براي ما طلا کن و امثال اینها که شمّهاي از آن سابقا ذکر شد و بعد از نزول آیات
بیّنات و ظهور معجزات باهرات باقی نمانده است چیزي که باز دارد آنها را از ایمان بخدا و توبه از معاصی جز آنکه منتظرند
عذابهائی که بر پدرانشان در دنیا نازل شد بر آنها نازل شود یا عذاب آخرت را در برابر خودشان معاینه نمایند و اینکه از نهایت
غفلت و فرط جهالت است چون خداوند پیغمبران را براي هدایت مردم فرستاده نه براي عذاب آنها و وظیفه ایشان فقط بشارت
ببهشت است در صورت اطاعت و ترساندن از جهنّم در صورت معصیت و منظور آنها از مجادله و گفتگو تحقیق حق و صدق گفتار
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیست چون امر او بر همه ظاهر شده بلکه مقصودشان آنستکه حق را از مقرّ خود زائل نمایند تا
باطل جلوه پیدا کند و ریاست چند روزه آنها محفوظ بماند لذا آیات الهی را که راجع بمعاد و عذاب آخرت است مورد تمسخر و
استهزاء خودشان قرار میدهند ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 57 تا 59
اشاره
وَ مَن أَظلَم مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات رَبِّه فَأَعرَضَ عَنها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَت یَداه إِنّا جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن
تَدعُهُم إِلَی الهُدي فَلَن یَهتَدُوا إِذاً أَبَداً [ 57 ] وَ رَبُّکَ الغَفُورُ ذُو الرَّحمَ ۀِ لَو یُؤاخِ ذُهُم بِما کَسَ بُوا لَعَجَّلَ لَهُم العَذابَ بَل لَهُم مَوعِدٌ لَن
496- یَجِدُوا مِن دُونِه مَوئِلًا [ 58 ] وَ تِلکَ القُري أَهلَکناهُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جَعَلنا لِمَهلِکِهِم مَوعِداً [ 59 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 341 از 485
و کیست ستمکارتر از کسیکه پند داده شود بآیتهاي پروردگارش پس رو گرداند از آنها و فراموش کند آنچه را که پیش فرستاده
است بدو دست خود همانا ما قرار دادیم بر دلهاشان پوششهائی که نفهمند آنرا و در گوشهاشان سنگینی و اگر بخوانی آنها را بسوي
هدایت پس هدایت نیابند در آنحال هرگز و پروردگار تو آمرزنده صاحب رحمت است اگر مؤاخذه کند از ایشان بآنچه بجا
آوردند هر آینه تعجیل کند براي آنها در عذاب ولی مر ایشانرا است وقت مقدّري که نیابند غیر از او در آنوقت پناهی و اینکه است
آبادیهائی که هلاك کردیم آنها را چون ستم نمودند و قرار دادیم براي هلاکشان وقت معیّنی.
تفسیر
ظلم بنفس مانند ظلم بغیر عقلا و شرعا قبیح و حرام است و هیچ کس [ صفحه 434 ] از کسانیکه ظلم بنفس میکنند ظالمتر نیست از
کسیکه ادلّه توحید و نبوّت و امامت و معاد را براي او بعبارات متعدّده و بیانات مختلفه ذکر نمایند و او رو گردان شود و اعراض
نماید و ادامه بسر کشی و طغیان خود دهد و توبه نکند بلکه تمام معاصی و گناهانی را که بأعضاء و جوارح خود مرتکب شده و از
پیش فرستاده براي ثبت در نامه اعمالش فراموش کند مانند کسیکه مرتکب نشده و بفکر اصلاح کارش نباشد و اینکه براي آنستکه
چون شخص بکلّی از یاد خداي خود غافل و سر گرم بهوي و هوس و شهوت رانی و متوغل در معاصی گردید کم کم در اثر
گناهان روزنههاي قلبش بعالم نور و معرفت مسدود میشود و چشم و گوش دلش از کار میافتد مانند آنکه روپوشهائی بر قلبش
کشیده شده که مطالب حقّه را نمیفهمد و گوشش سنگین است که مواعظ حسنه را نمیشنود و اعتنائی بآنها ندارد و اینکه حال اگر
چه در اثر اعمال خودشان پیدا شده ولی چون مؤثري در وجود جز خدا نیست و بنده از خود چیزي ندارد و تمام موجودات و آثار
آنها از آن حق است و اینکه یکی از مجازاتهاي الهی آنها است در دنیا که مقدّر شده خداوند نسبت جعل را بخود داده تا پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بکلّی از هدایت آنها مأیوس شود و نفس مقدّس را براي ارشادشان بزحمت نیفکند و از اینکه قبیل
شمّهاي در آیات سابقه بمناسبت مقام ذکر شد و تذکیر و افراد ضمیر در یفقهوه بمناسبت معنی است و خداوند غفور و رحیم است
تعجیل در عقوبت بندگان نمیکند و اگر بخواهد آنها را بعد از اعراض فورا عقوبت نماید تعجیل فرموده با آنکه استحقاق دارند
چون در علم الهی وقت معیّنی در دنیا و آخرت براي عذاب آنها تعیین شده که در آن وقت جز خداوند و تضرّع بدرگاه او براي
آنها ملجأ و پناهی نیست و براي آنکه تصوّر نکنند عذاب الهی منحصر بآخرت است اخیرا فرموده اینکه آبادیهاي قوم عاد و ثمود و
امثال آنها است که در مرئی و معبر شما بوده و هست و تمام اهالی آنها را هلاك نمودیم چون پیغمبران را تکذیب کردند و
بخودشان ستم نمودند مانند شما و هلاکشان در وقت معیّنی بود که براي عذابشان قرار داده بودیم و تقدیم و تأخیري بهیچ وجه در
آن روي نداد لذا شما باید از حال آنها عبرت بگیرید نه آنکه مغرور بتأخیر عذاب شوید و بر اصرار خودتان بعصیان بیفزائید. [
[ صفحه 435
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 60 تا 64
اشاره
وَ إِذ قالَ مُوسی لِفَتاه لا أَبرَح حَتّی أَبلُغَ مَجمَعَ البَحرَین أَو أَمضِ یَ حُقُباً [ 60 ] فَلَمّا بَلَغا مَجمَعَ بَینِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِیلَه فِی البَحرِ
سَرَباً [ 61 ] فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاه آتِنا غَداءَنا لَقَد لَقِینا مِن سَفَرِنا هذا نَصَباً [ 62 ] قالَ أَ رَأَیتَ إِذ أَوَینا إِلَی الصَّخرَةِ فَإِنِّی نَسِیت الحُوتَ وَ ما
540- أَنسانِیه إِلاَّ الشَّیطان أَن أَذکُرَه وَ اتَّخَذَ سَبِیلَه فِی البَحرِ عَجَباً [ 63 ] قالَ ذلِکَ ما کُنّا نَبغ فَارتَدّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً [ 64 ] -قرآن- 1
صفحه 342 از 485
ترجمه
و هنگامیکه گفت موسی به پیر و جوانش پیوسته خواهم رفت تا برسم بمحل تلاقی دو دریا یا بگذرانم روزگاري دراز پس چون
رسیدند بمحل تلاقی دو دریا فراموش کردند ماهی خودشان را پس گرفت راه خود را در دریا راهی پوشیده پس چون گذشتند
گفت به پیر و جوانش بیاور نزد ما چاشت ما را بتحقیق دیدیم از اینکه سفرمان رنج و سختی گفت خبر داري هنگامیکه جاي
گرفتیم در کنار آن سنگ پس همانا من فراموش کردم ماهی را و نبرد از یاد من آنرا مگر شیطان که ذکر کنم آنرا و گرفت راه
خود را در دریا شگفت آور گفت اینکه بود آنچه که طلب مینمودیم پس برگشتند بنشانهاي پاي خودشان پیجویان.
تفسیر
- قمّی ره فرموده چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم براي قریش قصه اصحاب کهف را بیان فرمود گفتند بما خبر ده از عالمی
که خداوند امر فرمود بحضرت موسی که پیروي از او کند و چگونه بوده است حکایت آن پس اینکه آیات نازل شد و جهت اینکه
مأموریّت آن بود که چون خداوند با حضرت موسی تکلّم فرمود و الواح توریۀ را بر او نازل کرد و در آن نوشته شده بود موعظه از
هر بابی و بیان مفصّل از هر چیزي چنانچه در قرآن ذکر فرموده آنحضرت مراجعت فرمود نزد بنی اسرائیل و بمنبر رفت و کرامتهاي
الهی را که باو شده بود نقل فرمود و در دل خود گفت خدا از من عالمتري نیافریده و خداوند بجبرئیل فرمود دریاب موسی را که
هلاك شد و باو اعلام کن که در محل تلاقی دو دریا کنار سنگی مردي است که داناتر از تو است برو نزد او و از علمش تعلّم نما
پس جبرئیل نازل شد بر حضرت موسی و مراتب را بعرض رسانید و آنحضرت پیش خود کوچک شد و دانست که خطا کرده و
ترسید و بوصی خود یوشع گفت خدا مرا امر فرموده که پیروي کنم از مردي که در محل تلاقی دو دریا است و از او تعلیم گیرم
پس یوشع براي توشه راه ماهی نمک زدهاي را برداشت و بیرون آمدند و چون بآن مکان رسیدند مردي را دیدند که به پشت
خوابیده و نشناختند او را پس وصی موسی علیه السّلام ماهی را در آورد و به آب شست [ صفحه 436 ] و روي آنسنگ گذارد و از
آنجا گذشتند و ماهی را فراموش نمودند و آن آب، آب حیات بود و ماهی زنده شد و داخل آب گردید و موسی علیه السّلام و
یوشع رفتند تا خسته شدند پس آنحضرت بوصی خود گفت بیاور چاشت ما را ما در اینکه سفر رنج بردیم و او بیاد ماهی افتاد و
گفت من ماهی را فراموش کردم از روي سنگ بیاورم و موسی علیه السّلام گفت آنمرد که ما دیدیم نزدیک سنگ همان مقصود
ما بود پس برگشتند از همان راهی که آمده بودند نزد آنمرد و او مشغول نماز بود موسی علیه السّلام صبر کرد تا او از نماز فارغ شد
و سلام کرد و ظاهرا اینکه حدیث را قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده و روایات دیگري مؤید اینکه مضامین هم نقل
شده است و ظاهر آیات شریفه و مفاد روایات معتبره آنستکه و یاد آور اي پیغمبر وقتی را که گفت موسی علیه السّلام بوصی جوان
یا جوانمرد خود که تابع و خدمتگذار او بود همواره سیر خواهم نمود تا برسم بمحل تلاقی دو دریا که یکی دریاي روم و دیگري
دریاي فارس است و آنمکان میعاد ملاقات آنحضرت با حضرت خضر بود یا آنکه سیر مینمایم مدّت مدیدي که قمّی ره از امام باقر
علیه السّلام نقل نموده مراد هشتاد سال است و چون رسیدند بمحل تلاقی دو دریا یوشع بن نون وصی و خدمتگذار او فراموش کرد
ماهی را که براي توشه راه آورده بود و حضرت موسی هم بیاد ماهی نبود پس هر دو فراموش کردند آنماهی را که براي توشه راه
برداشته بودند و ماهی چون بآب زندگانی شسته شده بود زنده شد و گرفت راه مقصود خود را در زیر آب دریا راهی پوشیده از
انظار و رفت و هر دو از آن مکان حرکت کردند و چون مقداري راه پیمودند حضرت موسی که تا آنوقت خسته و گرسنه نشده بود
گرسنه شد و بیوشع بن نون فرمود غذاي چاشت ما را بیاور بخوریم ما در اینکه سفر خسته و رنجور شدیم و اینکه بخواست خدا بود
که متذکّر ماهی شود و زیاد از میعاد دور نگردد و او در جواب عرض کرد آیا دیدي چه روي داد وقتی که جاي گرفتیم ما در کنار
صفحه 343 از 485
آنسنگ همانا من فراموش کردم ماهی و قصه او را که در آب شستم و زنده شد و راه خود را در دریا گرفت و رفت با آنکه اینکه
امر عجیبی بود و نباید فراموش شود معلوم میشود اینکه کار شیطان بود که چنین امري را از نظر من محو نمود و مرا بفراموشی
انداخت و نگذارد قضیه را عرضه دارم حضرت موسی فرمود اینکه زنده [ صفحه 437 ] شدن ماهی نشانه مطلوب ما بود و آن مرد که
دیدیم حضرت خضر بوده و برگشتند بجاي اوّل خودشان و بنابر اینکه بیان، قضیّه زنده شدن ماهی را حضرت یوشع مشاهده نموده و
آنچه فراموش شده نقل آنست براي حضرت موسی و اینمعنی اگر چه با ظاهر قسمت اخیر روایت قمّی ره که نقل شد وفق ندارد
ولی در روایت عیّاشی از صادقین علیهما السّلام تصریح شده و با ظاهر قرآن موافق است چون ظاهر آنستکه و اتّخذ سبیله فی البحر
عجبا جزء کلام حضرت یوشع است نه کلام مستقلّی از خداوند تا تکرار مطلب سابق باشد با تفاوت مختصري یا اخبار از تبعیّت
حضرت موسی باشد از ماهی و رفتن بجزیرهاي که در آن حضرت خضر بوده چنانچه از بعضی از اقوال و اخبار استفاده میشود چون
اگر چنین بود باید اینجمله مؤخر باشد از قول خداوند فارتدّا علی آثار هما قصصابا آنکه مرجع ضمیر مستتر در اتّخذ ظاهرا حوت
است که قریب است نه موسی علیه السّلام که بعید است و بعضی نسیان را در هر دو مورد بمعناي فقدان و گم کردن گرفتهاند و
اینمعنی علاوه بر آنکه بخودي خود خلاف ظاهر است چون حقیقت نسیان فراموشی است نه گم کردن، یکی از دو خلاف ظاهر
مذکور را هم لازم دارد و عجب در آنستکه بعضی کلمه عجبا را کلام مستقلّی از حضرت موسی دانستهاند و گفتهاند کلام یوشع در
کلمه سبیله تمام شد و موسی جواب گفت عجبا یعنی تعجب میکنم از اینکه امر تعجب کردنی با آنکه واضح است که بعد از اینکه
کلمه، خدا فرموده قال تا فاصله باشد بین کلام یوشع و جواب موسی علیه السّلام و تصوّر نشود که چگونه ممکن است پیغمبر و
وصی او چیزي را فراموش کنند چون سهو و نسیان از لوازم بشریّت است خصوصا در اینکه قبیل امور و با عصمت انبیاء منافات
ندارد علاوه بر آنکه نسیان از یوشع بوده و حضرت موسی فقط بیاد ماهی نبوده و در بدو کلام نسبت نسیان از باب تغلیب و همسفر
بودن بهر دو داده شده و بعدا تصریح شده که فراموشی از یوشع بوده و ممکن است هنوز بمنصب وصایت نرسیده بوده و امّا از اینکه
اشکال که حضرت موسی پیغمبر مرسل بلکه اولو العزم بوده و نباید کسی در عصر او اعلم از او باشد ائمه اطهار علیهم السّلام جواب
فرمودهاند و حاصلش آنستکه اینکه در علوم ظاهره است و آنچه در کتب سماوي ایشان بیان شده ولی علم غیب مخصوص بخدا
است بهر کس هر چه خواسته باشد [ صفحه 438 ] باقتضاء مصلحت عطا میفرماید و حضرت خضر هم پیغمبر مرسل بوده و معجزش
آن بود که روي هر چوب خشک و زمین خشکی که مینشست سبز میشد و باین سبب او را خضر نامیدند و اسم اوبلیا بود پسر ملکا
پسر عامر پسر ارفحشد پسر سام پسر نوح علیه السّلام و او در مقدّمه لشگر ذو القرنین بود که براي پیدا کردن آب زندگانی میرفتند
خضر آنرا یافت و نوشید و ذو القرنین نیافت و او زنده و پاینده و راهنماي خلق است و در رکاب امام زمان علیه السّلام حاضر و
ظاهر میگردد و کلمه سربا ظاهرا مفعول دوم اتّخذ است و جمله ان اذکره بدل است از هاء در ما انسانیه و دلالت دارد بر آنکه
منسی، ذکر حوت است نه خود او و عجبا ظاهرا صفت است براي اتّخاذا مقدّر یعنی گرفت راه خود را در دریا گرفتن عجیبی و
شاید مصدر براي فعل مقدّر باشد یعنی تعجّب میکنم تعجّب کردنی و قصصا مصدر است براي فعل مقدریکه دلالت میکند بر آن
فارتدّا علی آثارهما یعنی متابعت نمودند از جاي پاي خودشان متابعت نمودنی و اینکه یوشع علیه السّلام فراموشی خود را نسبت
بشیطان داده براي آنستکه هر نقص و ضرري از ناحیه شیطان بانسان میرسد و فراموشی نقص است و ضررش آن بود که از مقصد
دور شدند و بزحمت افتادند و مجبور بمراجعت شدند و ضمنا خواسته است عذر خواهی از اینکه قصور خود براي حضرت موسی
کرده باشد و در بعضی از روایات ذکر شده که ماهی کباب کرده بود و از ترشح آب حیات بآن زنده شد و بدریا رفت و اللّه اعلم ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 65 تا 75
اشاره
صفحه 344 از 485
فَوَجَ دا عَبداً مِن عِبادِنا آتَیناه رَحمَ ۀً مِن عِندِنا وَ عَلَّمناه مِن لَدُنّا عِلماً [ 65 ] قالَ لَه مُوسی هَل أَتَّبِعُکَ عَلی أَن تُعَلِّمَن مِمّا عُلِّمتَ رُشداً
66 ] قالَ إِنَّکَ لَن تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبراً [ 67 ] وَ کَیفَ تَصبِرُ عَلی ما لَم تُحِط بِه خُبراً [ 68 ] قالَ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه صابِراً وَ لا أَعصِی لَکَ ]
374 قالَ فَإِن اتَّبَعتَنِی فَلا تَسئَلنِی عَن شَیءٍ حَتّی أُحدِثَ لَکَ مِنه ذِکراً [ 70 ] فَانطَلَقا حَتّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَۀِ - أَمراً [ 69 ] -قرآن- 1
خَرَقَها قالَ أَ خَرَقتَها لِتُغرِقَ أَهلَها لَقَد جِئتَ شَیئاً إِمراً [ 71 ] قالَ أَ لَم أَقُل إِنَّکَ لَن تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبراً [ 72 ] قالَ لا تُؤاخِذنِی بِما نَسِیت وَ لا
- تُرهِقنِی مِن أَمرِي عُسراً [ 73 ] فَانطَلَقا حَتّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَه قالَ أَ قَتَلتَ نَفساً زَکِیَّۀً بِغَیرِ نَفس لَقَد جِئتَ شَیئاً نُکراً [ 74 ] -قرآن- 1
72- 499 قالَ أَ لَم أَقُل لَکَ إِنَّکَ لَن تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبراً [ 75 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس یافتند بندهاي از بندگان ما را که داده بودیم او را رحمتی از جانب خودمان و آموخته بودیم او را از نزدمان دانشی گفت باو
موسی آیا پیروي [ صفحه 439 ] کنم ترا براي آنکه بیاموزي مرا از آنچه آموخته شدي دانش نافعی گفت همانا تو هرگز نتوانی با
من صبر نمودن و چه گونه صبر میکنی بر آنچه احاطه نداري بآن از راه دانش گفت زود باشد که بیابی مرا اگر بخواهد خدا صبر
کننده و نافرمانی نکنم مر تو را در کاري گفت پس اگر پیروي کنی مرا پس مپرس از من از چیزي تا ابتدا کنم براي تو از آن به
بیانی پس رفتند تا وقتی که سوار شدند در کشتی شکاف داد آنرا گفت آیا شکاف دادي آنرا تا غرق کنی اهلش را بتحقیق بجا
آوردي کار ناشایستهاي گفت آیا نگفتم همانا تو هرگز نمیتوانی با من صبر نمودن گفت مؤاخذه مکن مرا بآنچه فراموش کردم و
مینداز مرا از کارم بمشقّت پس رفتند تا وقتی که ملاقات نمودند پسري را پس کشت او را گفت آیا کشتی نفس پاکی را بغیر
عوض نفسی بتحقیق بجا آوردي کار ناپسندي گفت آیا نگفتم مر ترا همانا تو هرگز نمیتوانی با من صبر نمودن.
تفسیر
در آیات سابقه نتیجه مسافرت حضرت موسی با یوشع علیه السّلام براي تحصیل علم بیان شد که ملاقات حضرت خضر بود در
ساحل دریا کنار سنگی لذا خداوند فرموده پس یافتند موسی و یوشع بندهاي از بندگان ما را که داده بودیم باو منصب نبوّت را از
جانب خودمان که رحمتی برتر و بالاتر از آن نیست با عمر طولانی و تعلیم نموده بودیم باو رشحهاي از رشحات علم غیب را که
مخصوص بما است در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که نزد خضر علمی بود که نوشته نشده بود براي موسی در الواح
توریۀ و موسی گمان میکرد که تمام علوم در الواح براي او نوشته شده و پس از سلام و جواب و شناسائی و اکرام از طرفین موسی
علیه السّلام بحضرت خضر گفت آیا اجازه میفرمائی پیروي کنم از تو و چندي مصاحب با تو باشم که بیاموزي بمن از آنچه خدا بتو
آموخته از علم باطن چیزیرا که خیر و صلاح دنیا و آخرت من در آن باشد حضرت خضر فرمود تو استطاعت و توانائی بر صبر و
تحمّل مشاهده ناملایمات همراهی مرا نداري چون حضرت خضر مأمور بکمک درماندگان و دستگیري از ضعفاء و فقراء در باطن
بود و حضرت موسی مأمور بظاهر و اصلاح امور دنیا و آخرت مردم در نتیجه متابعت از شرع و شریعت و هر یک مقامی را بر حسب
استعداد خودشان واجد بودند که دیگري استعداد [ صفحه 440 ] تحمّل آنرا نداشت لذا حضرت موسی نمیتوانست امریرا که ظاهرا با
موازین شرع منطبق نیست مشاهده نماید و ساکت باشد چون طبعا غیور و متعصّب در دین و حفظ نوامیس الهی بود و در روایات
ائمه اطهار به اینکه معنی تصریح شده که موسی مأمور بامري بود که خضر طاقت آنرا نداشت و خضر مأمور بامري بود که موسی
طاقت آنرا نداشت و موسی اعلم از خضر بود ولی چون در دل او خطور نمود که واجد تمام علوم است و ممکن بود از اینکه راه
غروري عارض او شود خدا خواست باو ارائه دهد کسی را که اعلم از او است در خصوص علمی که مخصوص بخدا است و
صفحه 345 از 485
رشحهاي از رشحات آنعلم را باو عنایت فرموده تا معلوم شود که شخص بهر مرتبهاي از علم و دانش برسد باز واجد تمام علوم
نیست و باید دست از تحصیل علم بر ندارد و در مقام طلب علم از رنج مسافرت و تحمّل ذلّت و فروتنی مضایقه ننماید لذا حضرت
موسی با آنکه پیغمبر الو العزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود چون براي تحصیل علم مخصوصی نزد او حاضر شده بود با
کمال خضوع و خشوع خواهش نمود که تبعیّت او را بپذیرد براي کسب علم و بعد از آنکه حضرت خضر فرمود تو طاقت صبر بر
تبعیّت مرا نداري چون نمیتوانی به بینی و ساکت باشی اموریرا که با ظاهر شرع منطبق نیست ولی در باطن داراي مصلحت است و
تو احاطه علمی بر اسرار و مصالح خفیّه آنها نداري با کمال ادب جواب داد انشاء اللّه تعالی صبر خواهم نمود و نافرمانی از من
مشاهده نخواهی فرمود و خضر فرمود پس اگر حاضر براي پیروي من شدي نباید امري را که مشاهده کنی از من صادر میشود مورد
انکار و اعتراض قرار دهی تا من خودم سرّ و حکمت آنرا براي تو بیان کنم و حضرت موسی قبول کرد و در واقع ملتزم شد که
اشکالی بکارهاي او ننماید تا وقتی که حضرت خضر خودش صلاح بداند که بیان سرّ آنرا بنماید و ظاهرا از اینجا یوشع از آن دو
پیغمبر خدا جدائی اختیار نمود و مراجعت کرد و آن دو در ساحل دریا سیر مینمودند تا آنکه خواستند با کشتی مسافرت بجائی
نمایند کشتیبان حضرت خضر را شناخت و هر دو را بدون گفتگو سوار بر کشتی نمود و چون آن دو بزرگوار در کشتی نشستند و
براه افتاد حضرت خضر شکاف و شکستی در کشتی احداث فرمود و جاي آنرا مسدود نمود بقدریکه آب وارد کشتی نشود و
حضرت موسی برآشفت و بالحن عتاب آمیزي باو [ صفحه 441 ] گفت کشتی را شکستی براي آنکه اهلش را غرق کنی کار
ناشایسته بزرگی کرد خضر فرمود نگفتم تو طاقت صبر بر رفاقت با من را نداري و حضرت موسی زبان بعذر خواهی گشود و گفت
مگیر مرا بآنچیزي که از روي غفلت و فراموشی از من سر زد و میفکن مرا در مشقّت خجلت و شرمساري و مؤاخذه بر خلاف
عهدي که سهوا از من صادر شد چون عصمت انبیاء از سهو و نسیان در احکام شرعیّه و اموریست که موجب سلب اطمینان از اقوال
و افعال ایشان شود نه در اینکه قبیل موارد که مورد ابتلاء عموم نیست خصوصا در جائیکه منشأ آن عدم توجّه و تذکّر براي استغراق
در مشاهده انوار غیبیّه الهیّه باشد و حضرت خضر صرف نظر فرمود و مسافرت دریا بپایان رسید و بخشکی رسیدند و با یکدیگر در
ساحل دریا راه میپیمودند ناگاه پسري را که با چند پسر دیگر مشغول بازي بود حضرت خضر بدون سؤال و تفتیش حال کشت و
حضرت موسی عنان صبر و شکیبائی را از دست داد و شدیدا برآشفت و گفت آیا کشتی نفس پاك و پاکیزه از گناهی را بدون
مجوّز شرعی که قصاص است و قتل نفس در مقابل قتل نفس واقع شود الحق کار ناشایسته و ناروا و منکري کردي حضرت خضر
فرمود همانا عقلها حاکم بر فرمان خدا نیست فرمان خدا حاکم بر عقلها است تسلیم باش در برابر آنچه میبینی و صبر کن بر آن آیا
نگفتم بتو همانا تو طاقت صبر بر تبعیّت از مرا نداري و چون حضرت موسی در دفعه دوم عتاب خود را شدیدتر کرده بود حضرت
خضرهم کلمه بتو را بر جمله سابق در جواب زیاد فرمود تا حضرت موسی متوجّه شود که خلاف قرار داد از او مکرّر صادر شده و
بیشتر مورد ملامت است و ظاهرا ایندفعه حضرت موسی قرار را فراموش نکرده بود ولی یکدفعه از مشاهده قتل ناگهانی آن طفل
[ بیگناه از حال طبیعی خارج شد و نتوانست خود ا نگهداري کند. [ صفحه 442
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 76 تا 82
اشاره
قالَ إِن سَأَلتُکَ عَن شَیءٍ بَعدَها فَلا تُصاحِبنِی قَد بَلَغتَ مِن لَدُنِّی عُذراً [ 76 ] فَانطَلَقا حَتّی إِذا أَتَیا أَهلَ قَریَۀٍ استَطعَما أَهلَها فَأَبَوا أَن
یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَن یَنقَض فَأَقامَه قالَ لَو شِئتَ لاتَّخَذتَ عَلَیه أَجراً [ 77 ] قالَ هذا فِراق بَینِی وَ بَینِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأوِیل ما
لَم تَستَطِع عَلَیه صَبراً [ 78 ] أَمَّا السَّفِینَۀُ فَکانَت لِمَساکِینَ یَعمَلُونَ فِی البَحرِ فَأَرَدت أَن أَعِیبَها وَ کانَ وَراءَهُم مَلِک یَأخُذُ کُل سَ فِینَۀٍ غَصباً
صفحه 346 از 485
661 فَأَرَدنا أَن یُبدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنه زَکاةً وَ - 79 ] وَ أَمَّا الغُلام فَکانَ أَبَواه مُؤمِنَین فَخَشِینا أَن یُرهِقَهُما طُغیاناً وَ کُفراً [ 80 ] -قرآن- 1 ]
أَقرَبَ رُحماً [ 81 ] وَ أَمَّا الجِ دارُ فَکانَ لِغُلامَین یَتِیمَین فِی المَدِینَۀِ وَ کانَ تَحتَه کَنزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَن یَبلُغا
381- أَشُدَّهُما وَ یَستَخرِجا کَنزَهُما رَحمَۀً مِن رَبِّکَ وَ ما فَعَلتُه عَن أَمرِي ذلِکَ تَأوِیل ما لَم تَسطِع عَلَیه صَبراً [ 82 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت اگر بپرسم تو را از چیزي بعد از اینکه پس مرافقت مکن با من بتحقیق رسیدي از جانب من بعذري پس رفتند تا وقتی که
رسیدند باهل آباديء خواستند طعام از اهل آن پس ابا نمودند که مهمانی کنند آن دو را پس یافتند در آن دیواري را که میخواست
فرود آید پس بر پا داشت آنرا گفت اگر میخواستی هر آینه میگرفتی براي آن مزدي گفت اینکه وقت جدائی میان من و میان تو
است اکنون خبر دهم تو را به بیان حقیقت آنچه را نتوانستی بر آن صبر نمودن امّا کشتی پس بود مال حاجتمندانی که کار میکردند
در دریا پس خواستم که معیوب کنم آنرا و بود در پیش راه آنها پادشاهی که میگرفت هر کشتی بیعیبی را بغصب و امّا پسر پس
بودند پدر و مادرش دو مؤمن پس ترسیدیم که بیفکند آن دو را در سرکشی و کفر پس خواستیم که عوض دهد آن دو را
پروردگارشان بهتر از او در پاکی و نزدیکتر در مهربانی و امّا دیوار پس بود مال دو پسر یتیم در آن شهر و بود در زیر آن گنجی از
آن دو و بود پدر آن دو، نیکوکار پس خواست پروردگار تو که برسند بحدّ رشدشان و بیرون آورند گنجشان را براي مهربانی از
پروردگارت و بجا نیاوردم آنرا از رأي خود اینکه است بیان حقیقت آنچه نتوانستی بر آن صبر نمودن.
تفسیر
پس از آنکه دو مرتبه از حضرت موسی تخلّف از قرار ظاهر گردید بتقریبی که در آیات سابقه بیان شد آنحضرت براي آنکه
حضرت خضر فعلا خاتمه بمصاحبت او ندهد و آنچه تاکنون روي داده ندیده پندارد گفت اگر بعد از اینکه از من اشکال و
اعتراضی بکار خود مشاهده نمودي حق داري مصاحبت مرا ترك نمائی و عذر شما در اینکه منارکه موجّه خواهد بود چون تقصیر
از طرف من بوده که سه مرتبه بر خلاف قرار داد عمل نمودم و حضرت خضر قبول فرمود از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
روایت شده است که خدا رحمت کند برادرم موسی را خجلت کشید و اینکه سخن را گفت اگر بمصاحبت خود با خضر ادامه
میداد هر آینه میدید عجیبترین عجائب را پس با یکدیگر سیر نمودند تا رسیدند در وقت شام بروایت علل و عیّاشی ره از امام [
صفحه 443 ] صادق علیه السّلام و نقل قمّی ره بقریه ناصره که نصاري منسوب بآنند و چون توشه راهشان تمام شده بود خواستند
مهمان یکی از اهل آن قریه شوند و طعامی از آنها براي آن دو مهیّا شود که صرف نمایند هیچکس حاضر براي پذیرائی ایشان نشد
از امام صادق علیه السّلام روایت شده که آنها هرگز کسیرا مهمان نکرده بودند و تا روز قیامت هم مهمان نخواهند نمود ناگاه
حضرت خضر نظرش بدیواري افتاد که مشرف بخرابی بود دست بر آن نهاد و فرمود بایست باذن خدا دیوار راست شد و حضرت
موسی با آن سابقه تعجّب کرد و با لحن ایراد گفت خوب بود قدري نان از صاحب دیوار بعنوان اجرت کارت میگرفتی که با هم
بخوریم حضرت خضر فرمود اینکه ایراد موجب یا اینکه زمان وقت مفارقت میان من و تو است چون سؤال و اشکال از تو بحدّ
کمال رسید و خودت مرا در متارکه معذور داشتی حال براي تو اسرار کارهاي خودم را که تو نتوانستی بر مشاهده آنها صبر کنی
بیان مینمایم امّا کشتی پس بود مال چند نفر فقیر که در دریا کار میکردند و امرار معاش مینمودند و در برابر و مسیر آنها پادشاهی
بود که هر کشتی بیعیبی را میگرفت و غصب میکرد و اگر معیوب بود متعرّض آن نمیشد و در چند روایت از ائمه اطهار نقل شده
که قرائت فرمودند کل سفینۀ صالحۀ یعنی هر کشتی سالمی را و شاید بعنوان تفسیر بوده و امّا پسر مقتول، کافري بود که هیچگاه
صفحه 347 از 485
هدایت نمیشد و پدر و مادرش هر دو مؤمن پاك ساده بودند پس ما کارکنان عالم غیب ترسیدیم از آنکه آن پسر بیندازد پدر و
مادر خود را در وادي کفر و ضلالت و سرکشی و غوایت و در امثال اینکه موارد بر ما کارکنان است که چنین پسري را بکشیم و
خداوند در عوض آن پسر بپدر و مادر او فرزند صالحی عطا خواهد فرمود که جبران کدورت خاطر آن دو را بنماید و پاك باشد از
گناه و اخلاق بدو عطوف و مهربان باشد بپدر و مادر خود و تصوّر نشود که پسر نابالغ چگونه کافر میشود و کشتن آن جائز میگردد
چون اطلاق پسر بر بالغ هم میشود و غیر بالغ هم اگر ممیّز باشد و منکر گردد کافر میشود و قتل نابالغ براي ما مأمورین بظاهر جائز
نیست ولی کارکنان عالم غیب کارشان کار خدا است خدا هر کس از بندگان را بخواهد میمیراند و میکشد و بخیر و صلاحشان
میرساند و بهتر بودن فرزند جدیدي که خدا بپدر و مادر آن پسر مقتول عطا فرمود از او ظاهرا بمناسبت [ صفحه 444 ] خیریّت خیالی
و حیوانی آن پسر است و الا خیریّت عقلی و واقعی در او نبوده تا فرزند جدید بهتر از او باشد مگر باعتبار اصل وجود که خیر است
در کافی و فقیه و مجمع از امام صادق علیه السّلام و عیّاشی از یکی از صادقین علیهما السلام نقل نموده که خداوند عوض آن پسر
مقتول دختري بآن دو عنایت فرمود که هفتاد پیغمبر از او بوجود آمد و امّا دیوار مال دو پسر یتیم بود در همان شهري که اهلش
حاضر براي اطعام و پذیرائی از ما نشدند و اینکه سابقا از آن آبادي تعبیر بقریه شده بود براي آنستکه قریه در کلام عرب بر مطلق
آبادي اعم از ده و شهر اطلاق میشود و در زیر آن دیوار گنجی بود مال آن دو یتیم و پدرشان مرد صالح نیکوکاري بود خداوند
بملاحظه صلاح آن پدر خواست گنج آن دو پسر محفوظ بماند تا بحد بلوغ و رشد برسند و گنج خودشان را بیرون آورند و اینکه
بمقتضاي رحمت رحمانیّه خداوند است بر بندگان و آنچه تاکنون از من صادر شد و مشاهده نمودي بجا نیاوردم از پیش خود و
برأي خویش بلکه تمام بدستور و امر و اراده الهیّه بوده است در معانی از امیر المؤمنین علیه السّلام و قمّی ره از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده که آن گنج لوحی از طلا بود که در آن نوشته شده بود بسم اللّه الرّحمن الرّحیم لا اله الا اللّه عجبت لمن یعلم أنّ
الموت حق کیف یفرح عجبت لمن یؤمن بالقدر کیف یحزن عجبت لمن یذکر النّار کیف یضحک عجبت لمن یري الدّنیا و تصرّف
اهلها حالا بعد حال کیف یطمئن الیها یعنی تعجّب میکنم از کسیکه میداند مرگ حق است چگونه شاد میشود تعجب میکنم از
کسیکه ایمان بمقدّر الهی دارد چگونه غمناك میگردد تعجب میکنم از کسیکه بیاد آتش جهنم میافتد چگونه میخندد تعجّب
میکنم از کسیکه میبیند دنیا و تغییرات گوناگون اهل آنرا چگونه بآن دلگرم میگردد و قریب باین مضامین هم روایات دیگر چندي
از ائمه اطهار نقل شده است با کم و زیاد مختصري و عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که خداوند حفظ میفرماید
اولاد مرد مؤمن را تا هزار سال و آنکه میان آن دو پسر و پدر صالح آن دو هفتصد سال فاصله بود و خداوند بملاحظه صلاح آن
پدر گنج آن دو پسر را حفظ فرمود و در عوالی از آنحضرت نقل نموده که چون آنمرد عالم آن دیوار را بر پا داشت خداوند
بحضرت موسی وحی فرمود که من جزا میدهم به پسرها [ صفحه 445 ] بسعی پدرها اگر خوب باشد خوب و اگر بد باشد بد زنا
نکنید تا زنهاتان زنا ندهند کسیکه پا در بستر مسلمانی بگذارد پا در بستر او گذارده میشود بهمان نحو که رفتار میکنی جزا داده
میشوي و ظاهرا اینکه در ابتداء بیان اسرار حضرت خضر نسبت اراده معیوب نمودن کشتی را بخود داده براي آن بوده که در مقام
عبودیّت مراعات ادب شده باشد و نقص را اگر چه در ظاهر باشد نسبت بخدا ندهد و اینکه در وسط کلام نسبت ترس را بخود و
ایادي عالم غیب داده براي آن بوده که خداوند از ترس مبرّي است چون میداند هر چه بخواهد میشود ولی غیر خدا احتمال حصول
مانع را میدهد و خواسته است اشاره بفرماید که من برأي خود کار نکردم و مستقل باراده نیستم و حیثیّت خود را که مفهوم از نسبت
اراده بخود شده بود کاسته نماید و در عین حال نسبت ابدال بخیر را بخدا داده براي آنکه معلوم شود همه کارکنان یک آمرند و
معطی وجود او است و نسبت خیر را باید باو داد و اینکه در خاتمه کلام باز نسبت رحمت را بخدا داده و خود را صریحا از حیثیّت و
کار خلع نموده و همه را مستند بامر خدا فرموده براي آنستکه معلوم شود مرجع تمام امور امر خدا است و مؤثري در وجود جز او
نیست و هر سیر و سلوکی باید باو منتهی شود هو الاوّل و الآخر و الظّ اهر و الباطن و هو بکل شیء علیم و باین معانی تقریبا در
صفحه 348 از 485
روایت علل از امام صادق علیه السّلام اشاره شده است و بعضی خشینا را در اینجا بمعناي علمنا و کرهنا گرفتهاند و فاعل را
اختصاص بخدا و حضرت خضر دادهاند و اینکه خلاف ظاهر است و بنظر حقیر داعی بارتکاب آن نیست چون مسلّم است که ایادي
غیبیّه در اجراء امور بر طبق قضاي الهی مدخلیّت دارد و اسناد خشیت بآنها و حضرت خضر مانعی ندارد با آنکه اسناد ضمیر متکلّم
مع الغیر بواحد حقیقی براي تعظیم هم جائز است و تعدّد فاعل لازم نیست تا اسناد خشیت و ترس که مناسب با مقام ربوبی نیست
بخدا داده شود و براي فرار از آن باراده علم و کراهت تأویل گردد که ظاهرا منظور نظر آن بعض در ارتکاب اینکه خلاف ظاهر
است آنچه تاکنون بیان شد از اسرار افعال من تفسیر و تأویل و کشف حقیقت و رمز طریقت و مرجع و مئال و نتیجه اعمالی است که
تو توانائی صبر بر مشاهده آنها را نداشتی و در کلمه تسطع اخیرا تاء براي تخفیف از تستطع حذف شده گویا حضرت خضر تعجیل
در مفارقت [ صفحه 446 ] داشته و یک حرف را هم براي سرعت در غیبت غنیمت شمرده است و در نقل اینکه قصّه فوائد بیشماري
است که عمده آنها آنستکه انسان بهر مرتبهاي از علم برسد باید مغرور نشود و باز حاضر براي تعلّم گردد و مراعات ادب را با معلم
خود بنحو اکمل بنماید و در فکر آن باشد که بهر نحو ممکن است کمکی با فقراء و ضعفاء و موارد قابل بنماید و نفعی بآنها برساند
و ضرر دینی یا دنیوي را از آنها دفع کند و اگر امر منکري را از کسی مشاهده نمود فورا انکار نکند تا بباطن آن پی برد و از قبول
ذلّت در مقام تحصیل علم استنکاف ننماید و ادامه بتحصیل دهد و اگر خطائی از او سر زد اعتراف بجرم خود کند و اگر کسی از
احسانی در باره او مضایقه نمود او از احسان خود در باره او امساك و خودداري ننماید و اگر خطائی از رفیقی سر زد او را متنبّه و
آگاه نماید و اگر معذرت خواست عذر او را بپذیرد و عفو کند تا بحدّ اصرار برسد و اگر بحدّ اصرار رسید از او کنارهگیري کند و
دیگر با او مصاحبت ننماید ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 83 تا 88
اشاره
[ وَ یَسئَلُونَکَ عَن ذِي القَرنَین قُل سَأَتلُوا عَلَیکُم مِنه ذِکراً [ 83 ] إِنّا مَکَّنّا لَه فِی الَأرض وَ آتَیناه مِن کُل شَیءٍ سَبَباً [ 84 ] فَأَتبَعَ سَبَباً [ 85
حَتّی إِذا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمس وَجَ دَها تَغرُب فِی عَین حَمِئَۀٍ وَ وَجَدَ عِندَها قَوماً قُلنا یا ذَا القَرنَین إِمّا أَن تُعَذِّبَ وَ إِمّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِم حُسناً
492 وَ أَمّا مَن آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَه جَزاءً - 86 ] قالَ أَمّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبُه ثُم یُرَدُّ إِلی رَبِّه فَیُعَذِّبُه عَذاباً نُکراً [ 87 ] -قرآن- 1 ]
108- الحُسنی وَ سَنَقُول لَه مِن أَمرِنا یُسراً [ 88 ] -قرآن- 1
ترجمه
و میپرسند تو را از ذو القرنین بگو بزودي بخوانم بر شما از او حکایتی همانا ما تمکّن دادیم او را در زمین و دادیم او را از هر
چیزي وسیلهاي پس توسل جست بوسیلهاي تا وقتی که رسید بجاي غروب نمودن آفتاب یافت آنرا که غروب میکند در چشمه لاي
داري و یافت نزد آن گروهی را گفتیم اي ذو القرنین یا عذاب میکنی ایشانرا و یا آنکه میگیري در آنها راه نیکوئی را گفت امّا
آنکه ستم نمود پس زود باشد که عذاب کنیم او را پس بر گردانده شود بسوي پروردگارش و عذاب کند او را عذاب سخت
بیمانندي و امّا آنکه ایمان آورد و بجا آورد کار شایسته را پس از براي او است بپاداش، خوبی و زود باشد که بفرمائیم او را از
فرمانمان چیز آسانی.
تفسیر
صفحه 349 از 485
- در قرب الاسناد از امام کاظم علیه السّلام نقل نموده که جمعی از یهود خواستند خدمت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم برسند
بامیر المؤمنین علیه السّلام عرضه داشتند و اجازه [ صفحه 447 ] گرفتند و شرفیاب شدند حضرت فرمود شما از من سؤال میکنید یا
من بگویم گفتند شما بفرمائید فرمود آمدید بپرسید از ذو القرنین گفتند بلی فرمود پسري از اهل روم بود پس پادشاه شد و در
مشرق و مغرب عالم سیر نمود و سدّ را بنا کرد آنها هم تصدیق نمودند و قمّی ره فرموده که چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
قصّه حضرت موسی و خضر علیه السّلام را بپایان رسانید از او پرسیدند آنکس که از مشرق تا مغرب را گردش کرد که بود و
حکایتش چه بود پس اینکه آیات نازل شد و عیّاشی ره از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند از آنحضرت از ذو
القرنین فرمود بنده صالحی بود و نامش عیّاش بود اختیار فرمود او را خدا و مبعوث کرد بر جمعی از جماعت پیشینیان در ناحیه
مغرب بعد از طوفان نوح پس ضربتی بسمت راست سرش زدند و مرد و بعد از صد سال خداوند او را زنده کرد و مبعوث فرمود او
را بر جمعی از جماعت پیشینیان در ناحیه مشرق پس تکذیب نمودند او را و ضربتی بسمت چپ سرش زدند و مرد و بعد از صد
سال خداوند او را زنده کرد و عوض آندو ضربت که بدو طرف سرش رسیده بود خداوند دو شاخ میان تهی در جاي آندو ضربت
باو عطا فرمود که قوّت سلطنت و علامت نبوّت او در آن دو بود پس او را بآسمان دنیا برد و تمام روي زمین و پستیها و بلندیها و
راههاي آنرا براي او آشکار کرد و از مشرق تا مغرب عالم را دید و از هر چیزي باو داد و بسبب آن حق و باطل را شناخت و مؤیّد
فرمود او را بآن دو شاخ که بوسیله آن کشف مینمود از آسمان و در آن بود ظلمات و رعد و برق و صاعقه براي هلاکت دشمنان و
متمرّدان او پس او را بزمین فرود آورد و باو وحی فرمود که مغرب و مشرق عالم را بگرد که من زمین را براي تو بهم پیچیدم و
مردم را ذلیل تو کردم و ترس تو را در دلها انداختم و او اطاعت کرد و مشرق و مغرب عالم را مسخّر نمود و اینکه است معناي قول
خداوند انّا مکّنّا له فی الارض تا آخر آیه و گفتهاند او اوّل کسی بود که بملاحظه مستور شدن دو شاخش عمامه بسر گذارد و
تصوّر نشود که شاخ عیب است و باید پیغمبر از عیب مبرّي باشد چون ممکن است در دو جانب سرش ارتفاع مختصري بوده که از
آن تعبیر بشاخ شده چون دو جانب سر را هم قرن میگویند بعلاوه نبوّت او هم مسلّم نیست بلکه در چند روایت معتبره از ائمه اطهار
تصریح شده که پیغمبر نبوده و شاید آنکه در بعضی از روایات ذکري از نبوّت [ صفحه 448 ] او شده است بملاحظه آن باشد که باو
وحی میشد چنانچه بمادر حضرت موسی وحی شد ولی آنچه مسلّم است آنستکه مرد صالح محبوب خدا و مؤیّد بتأییدات الهی بوده
و بعضی او را یکی از اوصیاء شمردهاند و در بعضی از روایات ائمه اطهار تصریح شده که او را ذو القرنین خواندند براي همان دو
ضربتی بود که بدو طرف سرش زدند و بعضی گفتهاند براي آن بود که بر مشرق و مغرب عالم مسلّط شد و دو جانب آفتاب را دو
قرن آن خوانند و بعضی گفتهاند براي آن بود که دو قرن زندگی کرد و مردم دو دوره در زمان حیات او مردند در هر حال گفتهاند
اسم او اسکندر بود و شهر اسکندریّه را در مصر او بنا نموده ولی در روایات ائمه علیهم السلام بنام عیّاش و عبد اللّه بن ضحّاك
معرّفی شده است و از إبن عباس نقل شده که او بمکّه آمد وقتی که حضرت ابراهیم علیه السّلام در مکّه بود و چون شنید حضرت
آنجا است پیاده شد و گفت در شهري که حضرت ابراهیم باشد سزاوار نیست من سوار باشم و بخدمت او شتافت و حضرت باو
سلام کرد و او با حضرت دست بگردن شد و معانقه نمود و اینکه سنّت از او باقی مانده و براي اینکه احترامیکه او از حضرت
ابراهیم کرد خداوند ابر را در فرمان او قرار داد و اینکه مسخّر بودن ابر براي او در روایات ائمه اطهار هم ذکر شده است چنانچه در
خرائج از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که خداوند ابر را مسخّر او نمود و اسباب پیشرفت کار را براي او آماده فرمود و نور را
براي او منبسط کرد و شب و روز براي او یکسان بود و در خواب دید که نزدیک بآفتاب شد تا حدّي که دو قرن شرقی و غربی او
را بدست گرفت و بیدار شد و براي قومش نقل نمود و آنها او را براي اینکه ذو القرنین نامیدند پس دعوتشان نمود بخدا و آنها
اجابت کردند و بنابر آنچه تا کنون بیان شد معلوم میشود مراد از تمکّنی که خدا فرموده باو دادم در زمین همان سلطنت عالمگیر او
است که در بعضی روایات بآن تصریح شده و فرمودهاند چهار نفر بودند که تمام روي زمین را متصرّف شدند دو مؤمن و دو کافر
صفحه 350 از 485
امّا دو مؤمن حضرت سلیمان بود و جناب ذو القرنین و امّا دو کافر نمرود بود و بخت النّصر و مراد از آنکه فرموده دادیم باو از هر
چیزي سببی همان آماده نمودن وسائل و اسباب پیشرفت کار و اراده او است یعنی باو دادیم از هر چیزیکه مراد و مقصود او بود
وسیله و سبب پیشرفتی از علم و قدرت و شوکت و سطوت و عزّت و ثروت و آلت و [ صفحه 449 ] اسباب کار از هر باب و قمّی ره
از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که سبب بمعناي دلیل است یعنی از هر قبیل و هر نوع راهنمائی باو دادیم پس پیروي و
متابعت و اتّخاذ نمود براي نیل بمقصود خود که وصول بمغرب بود از میان آن وسائل و اسباب وسیله و سببی را فاتّبع بهمزه وصل و
تشدید تاء از باب افتعال نیز قرائت نمودهاند تا وقتی که رسید بمنتهاي آبادي زمین از جانب مغرب که ساحل دریاي محیط باشد و
اخیرا معروف باقیانوس اطلس شده بنظرش آمد که آفتاب غروب میکند در چشمهاي که بواسطه داشتن گل سیاه رنگش تار شده
چون در مدّ نظرش جز آب متراکم نبود و در چنین موردي هر کس نظر کند بقرص آفتاب در حال غروب اینکه تصوّر برایش
حاصل میشود و در نظرش اینمعنی جلوه میکند ولی حقیقت ندارد لذا خدا فرمود یافت آفتابرا چنین و نفرمود بود آفتاب چنین و اداء
مطلب باین تعبیر براي تأکید رسیدن او بمنتهاي اراضی غرب است چون اگر بخواهند اینمعنی را ممثّل و مصوّر نمایند بغیر اینکه
تقریب و بیان ممکن نیست و بعضی بجاي حمئۀ حامیۀ قرائت نمودهاند که بمعناي گرم است آنهم شاید بملاحظه مجرّد تصوّري
است که براي مشاهده کننده حاصل میشود از رفتن آفتاب در آب که گمان میکند آن آب براي مجاورت با آفتاب گرم است و
یافت ذو القرنین در نزد آن چشمه آب جماعتی را که کافر بودند و خطاب از جانب رب الارباب باو شد که آنها را دو قسمت نماید
یک قسمت که اصرار بر کفر و ضلالت دارند بکشد و یک قسمت که قابل ارشاد و هدایتند ارشاد و هدایت فرماید و طریقه عفو و
اغماض و نیکی و احسانرا براي خود در باره آنها اتّخاذ نماید ذو القرنین هم اطاعت نمود و عرضه داشت ما ایمان را بآنها عرضه
میداریم اگر قبول ننمودند و براي اصرار بر کفر بخودشان ستم کردند بعد از اینکه آنها را میکشیم و بعذاب دنیویشان میرسانیم پس
در قیامت که بپیشگاه الهی حاضر شوند خداوند آنها را معذّب بعذاب شدیدي خواهد فرمود که مثل و مانند نداشته باشد و آن بنقل
قمّی ره از امام صادق علیه السّلام آتش جهنّم است و اگر قبول کردند و ایمان آوردند و کار خوب کردند خوب بآنها جزا داده
شود و بنابراین کلمه جزاء حال یا تمیز است براي الحسنی که مبتداء موخر است و بعضی جزاء الحسنی برفع جزاء بدون تنوین قرائت
نمودهاند و بنابراین [ صفحه 450 ] جزاء اضافه بحسنی شده و مراد آنستکه جزاء کارهاي خوب آنها داده خواهد شد و بعد از اینکه
هم بآنها او امري میکنیم که اطاعتش آسان و میسور باشد در هر حال معلوم است که آنها دو دسته بودند و ذو القرنین موظف بود
در باره هر دستهاي بوظیفه مخصوصی عمل نماید نه آنکه از ابتدا مخیّر بود در آنکه همه آنها را بکشد یا با آنها خوش رفتاري
نماید که بعضی تصوّر نمودهاند و تعجّب از مفسّر معاصر است که ضمیر در عندها را بآفتاب رجوع داده و استدلال نموده است بر
آنکه آفتاب حقیقی نبوده بلکه تصوّري بوده بآنکه نزد آفتاب حقیقی نمیشود قومی زندگی کنند با آنکه کلمه عین نزدیک بضمیر
است و شمس دور و با وجود اقرب ارجاع ضمیر به ابعد نمیشود و معنی واضح است رحمۀ اللّه علیه ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 89 تا 91
اشاره
ثُم أَتبَعَ سَبَباً [ 89 ] حَ تّی إِذا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمس وَجَ دَها تَطلُع عَلی قَوم لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً [ 90 ] کَ ذلِکَ وَ قَد أَحَطنا بِما لَدَیهِ
193- خُبراً [ 91 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 351 از 485
پس توسل جست بوسیلهاي تا وقتی که رسید بجاي بیرون آمدن آفتاب یافت آنرا که میتابید بر گروهی که قرار نداده بودیم براي
آنها از زیر آن پوششی اینچنین بود و بتحقیق احاطه داشتیم بآنچه نزد او بود بآگاهی.
تفسیر
جناب ذو القرنین پس از فراغت از امر بلاد مغرب اراده مسافرت بمشرق نمود پس پیروي و متابعت و اتّخاذ نمود براي نیل بمقصود
سبب و وسیلهاي را از میان آن وسائل و اسباب که بخواست خدا براي او آماده شده بود تا رسید بمنتهاي آبادي مشرق و یافت
آفتابرا که از بدو طلوع تا غروب میتابد بر گروهی که حاجب و ساتري میان آنها و آفتاب خداوند قرار نداده نه کوهی است نه
درهاي نه درختی است نه بنائی در مجمع و عیّاشی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که آنها نیاموخته بودند صنعت بنّائی را و
قمّی ره نقل نموده که فرمود نیاموخته بودند صنعت لباس را و عیاشی ره از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که ذو القرنین وارد
شد بر قومیکه سوزانده بود آنها را آفتاب و تغییر داده بود اجساد و الوان آنها را تا حدّیکه شده بودند مانند شب تار چنین بود
حکایت ذو القرنین و کیفیت احاطه او بمغرب و مشرق که بیان شد یا سلوك او با اهل مشرق مانند سلوك او با اهل مغرب بود و
خداوند احاطه داشت بر او و لشکر و حشم و خدم و مهمّات جنگی و اسباب و [ صفحه 451 ] آلات و ادوات و وسایل حرکت و
سکون و پیشرفت او بعلم و اراده و تدبیر و تقدیر بطوریکه هیچ یک از آنها در هیچ آنی بیرون از علم و بصر و خارج از اطلاع و
خبر خداوند نبود و بنابر آنچه تاکنون بتبع آقایان مفسّرین ذکر شد کلمه کذالک در کلام خداوند متمّم آیه سابقه، و جمله و قد
احطنا ابتداء کلام است ولی بنظر حقیر محتمل است کذالک ابتداء کلام لا حق باشد باین تقریب که خدا میفرماید اینکه چنین با
عظمت و مفصّل بود دستگاه و وسائل و اسباب پیشرفت کار او در مغرب و مشرق با اینحال از محیط علم و اطلاع ما خارج نبود و ما
از تمام جزئیات آن دستگاه باخبر بودیم ..
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 92 تا 98
اشاره
ثُم أَتبَعَ سَبَباً [ 92 ] حَتّی إِذا بَلَغَ بَینَ السَّدَّین وَجَ دَ مِن دُونِهِما قَوماً لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ قَولًا [ 93 ] قالُوا یا ذَا القَرنَین إِن یَأجُوجَ وَ مَأجُوجَ
مُفسِدُونَ فِی الَأرض فَهَل نَجعَل لَکَ خَرجاً عَلی أَن تَجعَلَ بَینَنا وَ بَینَهُم سَ  دا [ 94 ] قالَ ما مَکَّنِّی فِیه رَبِّی خَیرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجعَل بَینَکُم
- [ وَ بَینَهُم رَدماً [ 95 ] آتُونِی زُبَرَ الحَدِیدِ حَتّی إِذا ساوي بَینَ الصَّدَفَین قالَ انفُخُوا حَتّی إِذا جَعَلَه ناراً قالَ آتُونِی أُفرِغ عَلَیه قِطراً [ 96
560 فَمَا اسطاعُوا أَن یَظهَرُوه وَ مَا استَطاعُوا لَه نَقباً [ 97 ] قالَ هذا رَحمَ ۀٌ مِن رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعدُ رَبِّی جَعَلَه دَکّاءَ وَ کانَ وَعدُ - قرآن- 1
177- رَبِّی حَ  قا [ 98 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس توسل جست بوسیلهاي تا وقتی که رسید بمیانه دو کوه یافت در پیش آن دو، گروهی را که نزدیک نبود که بفهمند گفتاري را
گفتند اي ذو القرنین همانا یأجوج و مأجوج فساد کنندگانند در زمین پس آیا قرار دهیم براي تو نقدینهاي بشرط آنکه بنا کنی میان
ما و میان آنها سدّي گفت آنچه تمکّن داد مرا در آن پروردگارم بهتر است پس کمک کنید مرا بقوّت بازو تا بنا کنم میان شما و
میان آنها سدّ بزرگی بیاورید نزد من قطعههاي آهن را تا وقتی که برابر شد میانه دو جانب آن دو کوه گفت بدمید تا وقتی که
صفحه 352 از 485
گرداند آنرا آتش گفت بیاورید نزد من تا بریزم بر آن مس گداخته را پس نتوانستند که بالا روند آنرا و نتوانستند بسازند براي آن
نقبی گفت اینکه رحمتی است از پروردگار من پس وقتی که بیاید وعده پروردگار من میگرداند آنرا زمین هموار و بوده است
وعده پروردگار من درست و راست.
تفسیر
جناب ذو القرنین بعد از فراغت از امر مغرب و مشرق گفتهاند اراده جانب شمال را نمود و از جنوب رهسپار شد تا رسید بفاصله
میان دو کوه شمالی و [ صفحه 452 ] عیاشی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که بجانب تاریکی متوجّه شد و شاید مراد توجّه
بقطب شمال باشد در ششماهی که شب است و اینکه از آن دو کوه تعبیر بسدّین شده بملاحظه آنستکه کوه سدّ طبیعی است و کلمه
سد بر آن اطلاق میشود و بعضی سد بضم قرائت نمودهاند و شاید احسن باشد و بعدا هم میان آن دو کوه مسدود شد بسد ذو
القرنین پس تمامی سد شدند و چون بآن مکان رسید دید جماعتی را که بزودي کلام احدیرا نمیفهمیدند چون زبان مخصوصی
داشتند غیر از زبان همه و باید با زحمت مقاصد را بآنها فهماند و بذو القرنین عرضه داشتند در پشت اینکه دو کوه دو طائفه منزل
دارند بنام یأجوج و مأجوج که گفتهاند آن دو دو قبیله از اولاد یافث بن نوح علیه السّلام بودند و در روایت علل از امام هادي علیه
السّلام تأیید شده و بعضی یأجوج و مأجوج بالف قرائت نمودهاند در هر حال گفتند اینکه دو قبیله فساد میکنند در زمین ما بقتل و
غارت و تخریب بیوت و اتلاف زروع و اینمعنی در روایت عیّاشی ره از امیر المؤمنین علیه السّلام تأیید شده و آیا ممکن است ما از
اموال خودمان مبلغی خارج و تقدیم کنیم و در مقابل آن شما در میان اینکه دو کوه سدّي بنا کنید که فاصله شود میان ما و آنها و
نتوانند دیگر باراضی ما تجاوز نمایند و بعضی بجاي خرجا خراجا قرائت نمودهاند و شاید احسن باشد چون ظاهرا میخواستند مقرّري
سالیانهاي بدهند نه یکدفعه و فرق بین خرج و خراج بدفعی و تدریجی است و ذو القرنین بالهام الهی یا قرائن متوجّه شد و فهمید
سخن آنها را و جواب فرمود آنچه را خداوند در آن بمن تمکّن داده از مال و ملک بهتر است از خرج یا خراجیکه شما یکدفعه یا
سالیانه بمن بدهید ولی شما کمک بدنی کنید با من بکارگري و حمل و نقل لوازم سدّ تا من میان شما و آنها سدّ محکم بزرگی بنا
نمایم بیاورید نزد من قطعات آهن بزرگ از مراکز یا معادنی که دارم و آنها آوردند و چیدند میان آن دو کوه تا وقتی که مساوي
شد با دو جانب آن دو کوه ذو القرنین بکار گران فرمود بدمید در کورههاي آتش یا دمهاي زیادي که براي گداخته نمودن آن
آهنها تهیّه شده بود و آنها اطاعت کردند و دمیدند تا وقتی که تمام آنقطعات آهن چیده شده، گردید مانند یکپارچه آتش سوزان
فرمود بیاورید نزد من مس تا بریزم بر آن قطعات آهن چیده شده مس گداخته را و آنها اطاعت نمودند و ذو القرنین سدّ [ صفحه
453 ] را با تمام رسانید و دیواري شد که سنگ و آجرش آهن بود و گلش مس گداخته پس یأجوج و مأجوج دیگر نتوانستند از آن
بالا روند براي بلندي و صافی آن و نتوانستند در زیر آن نقبی بزنند براي زیادي قطر و استحکام آن گفتهاند پی دیوار را بقدري
کنده بودند که به آب رسیده بود و ذو القرنین گفت اینکه موفقیّت و تمکن ما از بناي چنین سدّي رحمت و فضلی بود از خداوند بر
بندگانش که از شرّ یأجوج و مأجوج ایمن شدند تا دامنه قیامت ولی چون موعد مقرر حق که قیامت کبري است برسد خداوند آنرا
منهدم و پراکنده و با خاك یکسان و زمین صاف هموار کند و بعضی دکّا قرائت نمودهاند بدون مدّ و همزه و بنابراین مصدر فعلی
است که جعله دلالت بر آن نموده یعنی دکّه دکّا و بقرائت مدّ و همزه صفت موصوف مقدّر است یعنی ارضا دکّاء و مسلّم است که
وعده خداوند حق و واقع بوده و خواهد بود عیّاشی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده در قول خداوند اجعل بینکم و بینهم
ردما که آن تقیّه است که دشمنان خدا نمیتوانند از آن بالا روند و نمیتوانند براي آن نقبی بزنند و حیلهاي اندیشند و آن سدّ محکم
و حصن حصین است براي محفوظ ماندن شما از تعدّیات آنها و چون وعده خداوند برسد و امام علیه السّلام از پس پرده غیبت
ظاهر گردد تقیّه از بین میرود و سد مدکوك میگردد و آن روز انتقام کشیدن شما است از دشمنان خدا و قمّی ره فرموده که
صفحه 353 از 485
خداوند پیش از روز قیامت در آخر- الزّمان آن سد را منهدم فرماید و یأجوج و مأجوج بیرون آیند و مردم را بخورند و از بعضی
روایات استفاده میشود که آنها خلق مخصوصی هستند که بر حسب شکل و هیئت و قد و قامت و اعضاء و جوارح با بشر عادي
تفاوت فاحشی دارند و بعد از ملائکه خلقی بزیادي آنها نیست و هر مردي از آنها تا هزار پسر صلبی خود را نه بیند نمیمیرد و یک
[ اقلیم از اقالیم دنیا مخصوص بآنها است و بیرون آمدن آنها از پشت سد و اختلاطشان بسائر خلق از علائم قیامت است. [ صفحه 454
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 99 تا 106
اشاره
وَ تَرَکنا بَع َ ض هُم یَومَئِذٍ یَمُوج فِی بَعض وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعناهُم جَمعاً [ 99 ] وَ عَرَضنا جَهَنَّمَ یَومَئِذٍ لِلکافِرِینَ عَرضاً [ 100 ] الَّذِینَ
کانَت أَعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِي وَ کانُوا لا یَستَطِیعُونَ سَمعاً [ 101 ] أَ فَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِ ذُوا عِبادِي مِن دُونِی أَولِیاءَ إِنّا
448 الَّذِینَ ضَل سَ عیُهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُم - أَعتَدنا جَهَنَّمَ لِلکافِرِینَ نُزُلًا [ 102 ] قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالَأخسَرِینَ أَعمالًا [ 103 ] -قرآن- 1
[ یَحسَ بُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً [ 104 ] أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیات رَبِّهِم وَ لِقائِه فَحَبِطَت أَعمالُهُم فَلا نُقِیم لَهُم یَومَ القِیامَۀِ وَزناً [ 105
333- ذلِکَ جَزاؤُهُم جَهَنَّم بِما کَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً [ 106 ] -قرآن- 1
ترجمه
و واگذاریم بعضی از آنها را در آنروز که موج زنند در بعضی و دمیده شود در صور پس جمع کنیم آنها را جمع کردنی و آشکار
کنیم جهنم را در آنروز براي کفار آشکار نمودنی آنانکه بود چشمهاشان در پردهاي از آیات من و بودند که استطاعت نداشتند
شنیدن را آیا پس گمان کردند آنانکه کافر شدند آنکه بگیرند بندگان مرا غیر از من صاحب اختیاران همانا ما آماده نمودیم جهنّم
را براي کفّار منزل مهیّا شده بگو آیا خبر دهیم شما را بزیانکارتران در کارها آنانکه باطل شد سعیشان در زندگی دنیا و آنها گمان
میکنند که خودشان خوب میکنند کار را آنگروه آنانند که کافر شدند بآیتهاي پروردگارشان و ملاقاتش پس تباه شد کردارهاشان
پس بر پا نمیداریم براي آنها روز قیامت میزانی را اینکه است که پاداش آنها جهنّم است براي آنکه کافر شدند و گرفتند آیتها و
پیمبران مرا باستهزاء.
تفسیر
- چون در ذیل آیات سابقه ذکري از روز موعود که قیامت کبري است بمیان آمد خداوند بعضی از احوال آنروز را بیان فرموده که
در آنروز واگذاریم مردم را بحال خود که مخلوط شوند بیکدیگر و از کثرت ازدحام و اضطراب مانند آب دریا موج زنند بعضی در
بعضی، و بعضی ضمیر در بعضهم را راجع بیأجوج و مأجوج و موج بعضی در بعضی را بملاحظه کثرت و ازدحام آنها در روز
انهدام سدّ و ریختن آنها در میان سایر خلق دانستهاند چون اینکه از علائم قیامت است ولی عیّاشی ره از امیر المؤمنین علیه السّلام
نقل نموده که مراد روز قیامت است و دمیده شود در صور یعنی اسرافیل میدمد در صور خود براي بر پا شدن قیامت و گفتهاند صور
مانند شاخی است که یک سر آن در دهن اسرافیل و یکسر آن زیر عرش است دفعه اوّل میدمد همه میمیرند دفعه دوم میدمد همه
زنده میشوند و اینجا مراد نفخه ثانیه است که همه سر از قبر در آورند و در پیشگاه الهی مجتمع گردند براي حساب و جزاي
اعمالشان و بعضی گفتهاند صور بفتح واو جمع صورت است خداوند مصوّر میفرماید مردم را در قبور چنانچه مصوّر میفرماید در
صفحه 354 از 485
ارحام و میدمد در آنجا روح را چنانچه میدمد در ارحام و معناي اوّل اظهر است و خداوند عرضه میدارد [ صفحه 455 ] و ظاهر
میفرماید در روز قیامت جهنّم را براي کفّار بطوریکه همه آنرا مشاهده مینمایند بپاداش آنکه در دنیا نمیدیدند آیات و علائم وجود
و توحید حق را از باب تعصّب و عناد گویا پردهاي بر چشمهاشان کشیده شده بود که عالم را در نظر آنها تیره و تار نموده بود والا
بهر چه نظر میکردند آیهاي از آیات حق را مشاهده میکردند چه رسد بقرآن که مجمع آیات الهی بود و عجبتر از اینکه آنکه
استطاعت و تمکّن و توانائی شنیدن آنرا هم نداشتند مانند اشخاص کر که قدرت بر استماع ندارند و اینکه از فرط عناد و وفور لجاج
آنها بود با پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ولی نهایت غیظ و غضب و حسد و عداوت آنها با امیر المؤمنین علیه السّلام بظهور و
بروز میرسید لذا در روایت عیون از امام رضا علیه السّلام و در روایت قمّی ره از امام صادق علیه السّلام از ذکر بولایت آنحضرت
تفسیر شده که از شدّت بغض و عداوت با او و اهل بیت اطهارش نمیتوانستند عزّت او را به بینند و فضائلش را از پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم بشنوند آیا گمان کردند کفّار با آنکه نباید چنین گمانی بکنند که گرفتن ملائکه و مسیح علیه السّلام و امثال او از
بندگان خدا را اولیاء و صاحب اختیاران نجات دهنده است آنها را از عذاب خدا نه چنین است نجات در اطاعت خدا و هلاك در
معصیت او است و در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که آنحضرت أ فحسب برفع باء و سکون سین قرائت فرموده
است و بنابراین معنی آنستکه آیا کافی است آنها را در نجات نه چنین است و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد
آن دو و شیعیان آن دو هستند که آن دور اولی خودشان قرار دادند و از ولایت خدا بیرون رفتند و گمان کردند که دوستی آن دو
موجب نجات آنها است از عذاب خدا با آنکه بدوستی آن دو کافر شدند و ظاهرا مراد بیان شمول آیه است آن دو و اتباعشان را در
هر حال خداوند مانند تشریفاتی که شخص براي مهمان تازه وارد تهیّه میکند قبلا جهنم را براي آنها آماده و مهیّا نموده است و
زیانکارترین مردم در دنیا کسانی هستند که اعمال خودشان را باطل و فاسد نمودند براي کفر و ضلالت چون میتوانستند کار خوب
کنند و نتیجه خوب بگیرند و نکردند و نگرفتند و بر فرض کار خوبی هم کردند چون شرط صحّت و قبول آن که اسلام و ایمان
باشد موجود نبود فاسد و بینتیجه شد و عجب در آنستکه از فرط جهالت و عجب و خود پسندي گمان میکنند که کار خوبی
کردند و در اخبار [ صفحه 456 ] ائمه اطهار بیهود و نصاري و قسّیسین و رهبان و اهل شبهات و اهواء از اهل قبله و اهل بدع و
خوارج نهروان و اهل حرورا که دهی است نزدیک کوفه و خوارج حروریّه منسوب بآنند تفسیر شده است آنگروه کسانی هستند که
کافر شدند بآیات خدا از قرآن و پیغمبر و امام و بمعاد که وقت ملاقات و نیل بثواب و عقاب و حضور در پیشگاه الهی است و باطل
و فاسد و ضایع شده است اعمال آنها براي کفرشان و ثوابی بآنها داده نمیشود براي فقدان شرط آن و لذا میزانی براي سنجیدن
اعمال آنها وضع نمیشود چون پوچ است و وزنی ندارد یا قرار نمیدهد خدا پیش خود وزن و مقدار و سنگینی و اعتباري براي آنها
بلکه بنظر حقارت و ناچیزي در آنروز بآنها نظر میفرماید و بنابراین وزن بمعناي مقدار و اقامه ننمودن بمعناي قرار ندادن است و بنابر
اول وزن بمعناي میزان و اقامه ننمودن بمعناي بپا نداشتن است و ترجیح هر یک از دو معنی بر دیگري از جهتی بر اهل ادب پوشیده
نیست و در روایات ائمه اطهار بهر دو معنی اشاره شده است و محتمل است هر دو مراد باشد چنانچه مکرر اشاره شده اینکه است
حال آنها در قیامت که قدر و قیمتی و ثوابی ندارند و جزاء آنها جهنّم است براي کفرشان و گرفتن آنها آیات الهی و پیغمبران را
بسخریه و استهزاء و بنابراین کلمه ذالک مربوط بآیه سابقه و جمله جزائهم جهنّم ابتداء کلام است و در روایات ائمه اطهار آیات
بامیر المؤمنین علیه السّلام و اوصیاء کبار آن بزرگوار و استهزاء کنندگان بتخلّف کنندگان از ایشان تطبیق شده است.
[ [سوره الکهف [ 18 ]: آیات 107 تا 110
اشاره
صفحه 355 از 485
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات کانَت لَهُم جَنّات الفِردَوس نُزُلًا [ 107 ] خالِدِینَ فِیها لا یَبغُونَ عَنها حِوَلًا [ 108 ] قُل لَو کانَ البَحرُ
مِداداً لِکَلِمات رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أَن تَنفَدَ کَلِمات رَبِّی وَ لَو جِئنا بِمِثلِه مَدَداً [ 109 ] قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی أَنَّما إِلهُکُم إِلهٌ
489- واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّه فَلیَعمَل عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشرِك بِعِبادَةِ رَبِّه أَحَداً [ 110 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه ایمان آوردند و کردند کارهاي شایسته باشد براي ایشان بهشتهاي فردوس منزلی آماده جاودانیانند در آنها نخواهند از
آن انتقالی بگو اگر بود دریا مرکّب از براي معلومات پروردگار من هر آینه تمام میشد دریا پیش از آنکه تمام شود معلومات
پروردگار من و اگر چه بیاوریم مثل آنرا بکمک [ صفحه 457 ] بگو جز اینکه نیست که من بشري هستم مانند شما که وحی میشود
بمن نیست خداي شما مگر خداي یکتا پس کسیکه چنین است که امید دارد ملاقات پروردگارش را پس باید بجا آورد کار شایسته
و شریک نسازد در پرستش پروردگارش احدي را
تفسیر
در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که بهشت صد درجه دارد که ما بین هر درجه با درجه دیگر مانند ما
بین آسمان و زمین است و فردوس بالاترین درجات است که از آن جاري میشود نهرهاي بهشت وقتی شما از خدا سؤال بهشت
میکنید فردوس را بخواهید و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اینکه آیه در شأن أبو ذر و مقداد و سلمان فارسی و
عمّار یاسر نازل شد و قرار داد خداوند جنّات فردوس را منزل و مأواي ایشان بیرون نمیآیند از آن و نمیخواهند بجاي آن بدلی را و
چون فردوس باغی را گویند که جامع تمام میوهها و گلها و گیاهها و همه خوبیها باشد خداوند به پیغمبر خود فرموده بگو مقدورات
و معلومات و نعم الهی نامتناهی است و اگر فرضا تمام دریاها مرکّب شود براي نوشتن آنها دریاها تمام میشود ولی مقدورات و
معلومات و نعم الهی تمام نمیشود اگر چه مانند آن دریاها خلق شود و بجاي تمام شده برسم کمک ارسال گردد و بعضی بجاي
مددا مدادا قرائت نمودهاند و بنابراین معنی واضح است که مراد مدادي است مانند آنمداد و بعضی گفتهاند مراد توصیف قرآن
است بنامتناهی بودن معانی آن و اطلاق کلمه و کلمات بر مصنوعات الهی شایع است چنانچه خداوند در باره حضرت عیسی فرموده
و کلمۀ القاها الی مریم و ائمه اطهار فرمودند نحن الکلمات التّامّات و نیز حذف مضاف متعارف است پس مانعی ندارد که مراد
معانی کلمات قرآنیّه باشد علاوه بر آنکه معانی قرآن از معلومات باري تعالی است و حذف هم لازم نیست و نیز به پیغمبر فرمود که
براي تواضع و فروتنی و دفع غلوّ و رفع استعجاب از نیل بشر بمقام رسالت بفرماید جز اینکه نیست که منهم مانند شما هستم در
مخلوق بودن و بشریّت و لوازم آن ولی پروردگار من مرا مخصوص فرموده است بوحی و نبوّت از میان شما چنانچه بعضی از افراد
بشر را از میان شما مخصوص میفرماید بمال و جمال و صحت و کمال پس نباید تعجّب نمود و انکار کرد امر رسالت مرا و در
روایات ائمه اطهار به اینکه معنی تصریح شده و خداوند تمام مردم خداي یکتاي بیهمتا است [ صفحه 458 ] و جز او خدا و مستحق
پرستشی نیست پس کسیکه معتقد بمعاد باشد چنانچه از امیر المؤمنین علیه السّلام در توحید نقل شده یا کسیکه امید بملاقات
رحمت حق در آخرت داشته باشد چنانچه ظاهر است باید بجا آورد عمل شایسته خالص براي خدا را و شریک ننماید در عبادت و
پرستش پروردگارش. احدي از مخلوقات او را و در روایات ائمه اطهار بریاء در عبادت تفسیر شده و فرمودهاند کسیکه براي جلب
توجّه و خوش بینی مردم باو عبادت کند مشرك است و کسیکه براي رضاي خدا و خلق عملی را انجام دهد مشرك است و کسیکه
براي رضاي خدا کاري کند پس رضایت خلق را هم دخل دهد مشرك است و اینکه شرك خفی است که گاهی بر خود انسان هم
صفحه 356 از 485
مخفی میشود و باید کاملا مواظب بود که در عبادت بهیچ وجه داخل نشود که اگر بنحوي از انحاء داخل شود عمل را باطل و عامل
را مستحق عقوبت مینماید ولی کافر نمیشود و قابل عفو است ولی اگر عمل را براي خدا انجام دهد و کسی آنرا به بیند و او
خوشحال شود ضرر ندارد چون هر کس مایل است که کار خوب او آشکار گردد اگر باین قصد انجام نداده باشد و موجب عجب
و خود پسندي او نشود و در بعضی از روایات عمل صالح بولایت امیر المؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام تفسیر شده و فرمودهاند و
اینکه که نهی نموده خدا از شرك در عبادت مراد آنستکه شریک نسازند با امیر المؤمنین علیه السّلام و اولاد طاهرین او غیر آنانرا
در ولایت الهیّه و خلافت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و معلوم است که مراد بیان مصداق است نه انحصار بآن و نیز فرمودهاند
کسیکه آیه آخر اینکه سوره را در وقت خوابیدن تلاوت نماید نوري از خوابگاه او ساطع میشود و در میان آن ملائکهاي هستند که
براي او استغفار میکنند تا از خواب بیدار شود و آنکه اگر بخواند اینکه آیه را در وقت خواب هر وقت بخواهد از خواب بیدار شود
میشود ببرکت اینکه آیه و اگر کسی در هر شب جمعه سوره کهف را تلاوت نماید کفّاره گناهان او شود تا جمعه دیگر و نمیمیرد
مگر شهید و از میان شهداء مبعوث میشود و میایستد با شهداء در روز قیامت خداوند توفیق عنایت فرماید و الحمد للّه رب العالمین و
[ صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین. [ صفحه 459
سوره مریم [ع]
اشاره
66- نود و هشت آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم.ِ -قرآن- 29
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 1 تا 6
اشاره
37 کهیعص [ 1] ذِکرُ رَحمَت رَبِّکَ عَبدَه زَکَرِیّا [ 2] إِذ نادي رَبَّه نِداءً خَفِیا [ 3] قالَ رَب إِنِّی وَهَنَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
219 وَ إِنِّی خِفت المَوالِیَ مِن وَرائِی وَ کانَت امرَأَتِی عاقِراً - العَظم مِنِّی وَ اشتَعَلَ الرَّأس شَیباً وَ لَم أَکُن بِدُعائِکَ رَب شَقِیا [ 4] -قرآن- 1
186- فَهَب لِی مِن لَدُنکَ وَلِیا [ 5] یَرِثُنِی وَ یَرِث مِن آلِ یَعقُوبَ وَ اجعَله رَب رَضِیا [ 6] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه تذکّر رحمت پروردگار تو است بر بندهاش زکریّا وقتی که خواند پروردگارش را خواندنی پنهان گفت پروردگار من همانا
سست شد استخوان از من و مشتعل شد سر از پیري و نبودهام من در خواندن تو پروردگارا محروم و همانا من میترسم از وراث بعد
از خودم و باشد زنم نازا پس ببخش مرا از جانب خودت وارثی که میراث برد از من و میراث برد از اولاد یعقوب و بگردان او را
پروردگارا پسندیده.
تفسیر
- در اوّل سوره بقره شرحی راجع بفواتح السّور گذشت و در اینجا از امام زمان علیه السّلام در کتب معتبره نقل شده که حضرت
زکریّا از خداوند خواست که اسماء خمسه طیّبه را باو تعلیم فرماید و خداوند مسئول او را اجابت فرمود ولی آنحضرت هر وقت اسم
صفحه 357 از 485
محمّد و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام را میبرد و یاد میکرد رفع هم و غم از او میشد و هر وقت اسم حسین علیه السّلام را
میبرد و یاد میکرد محزون میشد و گریه راه گلوي او را میگرفت تا آنکه یکروز عرض کرد بار الها چرا در اینکه اسم اینکه اثر است
پس خداوند اشاره فرمود باین حروف بواقعه کربلا و هلاك عترت طاهره و ظلم یزید و عطش و صبر سیّد الشهداء پس حضرت
زکریا سه روز از مسجد بیرون نیامد و مردم را از تشرّف خدمتش منع فرمود و مشغول بگریه و زاري شد و از خداوند خواست پسري
[ باو کرامت فرماید که موجب روشنائی چشم و محبوب او باشد و وصی و وارث او گردد و در ولادت و شهادت مانند [ صفحه 460
سید الشهداء علیه السّلام باشد تا آنکه او هم مانند پیغمبر خاتم بمصیبت آن فرزند مبتلا و مأجور گردد و خداوند باو یحیی علیه
السّلام را کرامت کرد که مانند حسین علیه السّلام شش ماهه از مادر متولد شد و بدرجه شهادت رسید بنحو جانگدازي که در
تواریخ مذکور و مشهور است و در بعضی از روایات که از امام صادق علیه السّلام نقل شده اینکه حروف را اشاره به انا الکافی
الهادي الولی العالم ال ّ ص ادق گرفتهاند و در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که در دعاء خود عرض کرد اسئلک یا
کهیعص در هر حال خداوند در اوّل اینکه سوره تذکّر داده و بیان فرموده رحمت خود را بر بندهاش حضرت زکریّاي پیغمبر در
وقتی که خواند پروردگار خود را در خفیه تا از ریا دور و با خلاص نزدیک باشد و بنابراین ذکر خبر مبتداء محذوف است که هذا
باشد و اضافه بمفعول خود شده که رحمت باشد و آن اضافه بفاعل خود شده که رب باشد و عبد مفعول آنست و زکریّا بدل یا بیان
است براي عبد ولی قمّی ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که مراد آنستکه ذکر کرد رحمت پروردگار را زکریا پس رحمت
کرد بر او و در خبر است که بهترین دعاها دعاي پنهان است و بهترین روزیها روزي بقدر کفایت و دعاي آنحضرت که گفتهاند در
محراب بیت المقدس بوده آن بود که عرض کرد بار الها سست و ضعیف شد استخوان من و مشتعل گردید سرم از پیري تشبیه
فرموده سفیدي سر خود را در نورانیّت بآتش و انتشار آنرا در تمام موي سر باشتعال آن در علل از امام صادق علیه السّلام نقل نموده
که در مردم اثر پیري که سفیدي مو است ظاهر نمیشد تا آنکه حضرت ابراهیم اثر پیري را در محاسن خود مشاهده نمود عرض کرد
بار الها اینکه چیست فرمود وقار است عرض کرد پروردگارا وقار مرا زیاد کن و چون شخص کریم کسی را که معتاد بعطاء خود
فرمود مأیوس نمیکند حضرت زکریّا عرض کرد خدایا هیچوقت مرا از در خانه خودت محروم نفرمودي لذا امید من باجابت تو زیاد
است و هر قدر امید بنده بخدا زیاد باشد کرم خدا هم بر او زیاد میشود خصوصا اگر موجب امید را خدا خودش فراهم نموده باشد
آنهم در جوانی که در پیري هیچ سزاوار نیست او را مأیوس فرماید و اکنون من میترسم از ورثه خودم که بعد از فوت من نتوانند
بوظائف جانشینی من قیام نمایند و اینکه موجب شود که امّتم گمراه گردند و در دین من خلل و فتوري روي دهد و بدعتهائی [
صفحه 461 ] وارد گردد در مجمع از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که آنها عموها و پسر عموها بودند و ظاهرا مراد آنستکه
بتدریج وارث او میشدند والا آنها در یک رتبه ارث نمیبرند یا مراد از موالی صاحب اختیاران و جانشینان عرفی یا خویشان نزدیک
یا خصوص عمو زادههاي اویند ولی قمّی ره در تفسیر موالی نقل نموده که مراد ورثه است و بنابراین معنی واضح است در هر حال
و عرضه داشت زن من ایشاع دختر عمران نازا است و تاکنون اولادي نیاورده و تو ببخش و عطا کن بمن از فضل و رحمت
بیمنتهاي خودت ولی و وارث و فرزند ارجمند ذکوري که ارث ببرد از من وارث ببرد از اولاد یا اقارب یعقوب بن ماثان که برادر
عمران بوده یا اولاد یعقوب بن اسحق بن ابراهیم علیه السّلام که حضرت زکریا از اولاد او بوده مسلّما ولی بعضی او را از اولاد
سلیمان بن داود علیه السّلام که از نسل یهودا فرزند حضرت یعقوب بوده میدانند و بعضی او را از نسل هرون برادر حضرت موسی
دانستهاند که آن دو از اولاد لاوي فرزند حضرت یعقوبند و ارث در هر دو مورد ظاهر در ارث مال است چون معناي حقیقی ارث
اینکه است ولی در مورد اوّل مسلّم است و در مورد دوّم بعضی گفتهاند مراد ارث مقام است و در هر حال دلالت دارد بر آنکه انبیاء
ارث مالی میگذارند و حدیث ابو بکر از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که انبیاء ارث مالی نمیگذارند دروغ است و در مجمع از
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امام باقر علیه السّلام نقل نموده که قرائت فرمودند یرثنی و أرث من آل یعقوب و بنابراین یک
صفحه 358 از 485
ارث بیش نیست آنهم مالی است و در خاتمه دعا فرمود که خداوند آن پسر را از هر جهت مرضی و پسندیده خود قرار دهد و اینهم
دلیل است بر آنکه مراد ارث مقام نبوّت که اهل خلاف گفتهاند نیست چون اگر فرزندي که وارث نبوّت باشد خواسته بود دیگر
لازم بلکه مناسب نبود پسندیده بودن آنرا بخواهد چون پیغمبر برتر و بالاتر است از آنکه پسندیده باشد و قمّی ره فرموده در آنروز
زکریّا اولادي نداشت که قائم مقام او شود و از او ارث ببرد و هدایا و نذور بنی اسرائیل حق احبار بود و زکریّا رئیس احبار بود و زن
او خواهر مریم بنت عمران بن ماثان بود و یعقوب بن ماثان و بنو ماثان آنروز رؤساء بنی - اسرائیل و شاهزادگان آنها بودند و از
اولاد سلیمان بن داود بودند و معلوم است که هر کس مالی داشته باشد مایل است که فرزند صالحی هم داشته باشد که [ صفحه
462 ] اموالش بدست نااهل نیفتد و مقامش محفوظ بماند ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 7 تا 11
اشاره
یا زَکَرِیّا إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلام اسمُه یَحیی لَم نَجعَل لَه مِن قَبل سَمِیا [ 7] قالَ رَب أَنّی یَکُون لِی غُلام وَ کانَت امرَأَتِی عاقِراً وَ قَد بَلَغت مِنَ
الکِبَرِ عِتِیا [ 8] قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَی هَیِّن وَ قَد خَلَقتُکَ مِن قَبل وَ لَم تَک شَیئاً [ 9] قالَ رَب اجعَل لِی آیَۀً قالَ آیَتُکَ أَلاّ تُکَلِّمَ
527- النّاسَ ثَلاثَ لَیال سَوِیا [ 10 ] فَخَرَجَ عَلی قَومِه مِنَ المِحراب فَأَوحی إِلَیهِم أَن سَبِّحُوا بُکرَةً وَ عَشِیا [ 11 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي زکریا ما مژده میدهیم تو را به پسري که نام او یحیی است قرار ندادیم از براي او پیش از اینکه همنامی گفت پروردگار من از
کجا میباشد براي من پسري با آنکه بوده است زنم نازا و بتحقیق رسیدهام من از پیري به نهایت ناتوانی گفت اینچنین گفت
پروردگار تو آن بر من آسان است و بتحقیق آفریدم تو را پیش از اینکه با آنکه نبودي چیزي گفت پروردگار من قرار ده براي من
علامتی گفت علامت تو آنستکه سخن نمیگوئی با مردم سه شب با آنکه سالم باشی پس بیرون آمد بر قومش از محراب پس اشاره
کرد بآنها که تسبیح گوئید بامداد و شبانگاه.
تفسیر
- دعاي حضرت زکریّا باجابت رسید و خطاب از جانب رب الارباب بتوسط ملائکه باو شد که ما بشارت میدهیم تو را بوجود
پسري که خودمان قبلا اسم او را یحیی گذاردیم براي آنکه دلش بمحبّت و اطاعت خدا زنده است و کسی را موسوم باین اسم
تاکنون ننمودیم و اینکه موجب مزید افتخار او است که خداوند خودش براي او اسم گذارده آنهم اسمی که دلالت بر فضل او
میکند و سابقه ندارد حضرت زکریّا از شدّت فرح و خوشحالی از اینکه بشارت استبعاد عادي نمود و عرضه داشت از کجا و کی
چنین پسري براي من بوجود میآید با آنکه زن من نازا است و خودم بمنتهاي پیري و ضعف و ناتوانی رسیدهام خداوند فرمود امر از
قراري است که گفت پروردگارت چنین فرزندي دادن بچنین پدر و مادري براي من آسان است مگر نه اینکه بود که تو را از کتم
عدم بعرصه وجود آوردم حال نمیتوانم قوّت تو را زیاد کنم و نقص رحم زوجهات را بر طرف نمایم در مجمع از امام باقر علیه
السّلام نقل نموده که خداوند پنج سال بعد از بشارت یحیی را بزکریّا عطا فرمود و اینکه دلالت دارد بر آنکه اسباب و وسائل و
وسائط ظاهریّه در قدرت خداوند مدخلیّتی ندارد خدا هر وقت هر کار بخواهد میکند ولی باید مصلحت باشد و حضرت زکریا [
صفحه 359 از 485
صفحه 463 ] هم میدانست که اینکه امور براي خدا اهمیّتی ندارد ولی اینکه سؤال تعجّب آمیز را نمود براي آنکه بمذاق عامّه مشی
نموده باشد و جوابی که آنها را قانع نماید بشنود و بگوید در هر حال چون وقت اینکه عطا معلوم نبود و حضرت زکریا کمال
اشتیاق را بوجود چنین پسري داشت عرض کرد پروردگارا علامتی براي من قرار بده که بدانم وقت آن شده که چنین موهبتی بمن
بفرمائی خداوند فرمود علامتش آنستکه سه شبانه روز نمیتوانی با مردم سخن بگوئی با آنکه سالم باشی و مرضی بخودت و زبانت
عارض نشده باشد گفتهاند شبی با عیالش هم بستر شد صبح که خواست صحبت کند دید زبانش بند آمده ولی میتواند ذکر بگوید
و دعا کند و زبور بخواند فهمید وعده خداوند انجاز شده از معبد خود بیرون آمد و به بنی اسرائیل که منتظر اقامه جماعت بودند با
سر و دست اشاره نمود که نماز را فرادي بخوانید در صبح و شام که معمولا بجماعت میخواندید یا آنکه مانند من تسبیح بگوئید و
بنابر معناي اوّل مراد از تسبیح نماز است براي اشتمال نماز بر تسبیح و ذکر و بنابر احتمال دوم مراد متابعت قوم است با او در ذکر
براي آنکه مأمور باین امر بوده و اینکه اینجا از سه شبانه روز بلیالی تعبیر شده و در سوره آل عمران بایام براي آنستکه معلوم شود
مراد شبانه روز است نه روز تنها یا شب تنها چنانچه متعارف است که میگویند فلانی سه روز آنجا ماند یا سه شب آنجا ماند با آنکه
سه شبانه روز مانده است و کلمه عتیّا مصدر است بمعناي عتوّ که از حد در گذشتن است و محراب بر جایگاه عبادت اطلاق میشود
اعم از مسجد و محراب آن و مصلّی براي آنکه جایگاه حرب با شیطان است ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 12 تا 15
اشاره
[ یا یَحیی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیناه الحُکمَ صَبِیا [ 12 ] وَ حَناناً مِن لَدُنّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیا [ 13 ] وَ بَ  را بِوالِدَیه وَ لَم یَکُن جَبّاراً عَصِیا [ 14
272- وَ سَلام عَلَیه یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَمُوت وَ یَومَ یُبعَث حَیا [ 15 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي یحیی بگیر کتاب را به نیروي یزدانی و دادیم او را فرمان در کودکی و مهربانی از جانب خودمان و پاکی را و بود پرهیزکار و
نیکوکار با پدر و مادرش و نبود سرکش معصیت کار و نازل شد سلامتی بر او در روز که متولد شد و روز که میمیرد و روز که
[ مبعوث میشود در حالیکه زنده است. . [ صفحه 464
تفسیر
- خداوند تعالی در اینکه مقام اختصار عجیبی در کلام فرموده چون معلوم است مراد آنستکه یحیی متولّد شد و بر شد رسید و ما
باو گفتیم اي یحیی بگیر توریۀ را با قوّت تمام و عزم بر عمل بآن بتوفیق ربّانی و تأیید سبحانی و کمک یزدانی و عطا نمودیم باو
حکمت و منصب نبوّت را در حال صباوت و کودکی از إبن عباس نقل شده که آنحضرت در سه سالگی باین مقام فائز گردید در
کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که فرمود زکریا وفات نمود پس ارث برد از او یحیی کتاب و حکمت را با آنکه صبی و
صغیر بود و اینکه آیه را تلاوت فرمود و نیز از امام جواد علیه السّلام نقل نموده که استدلال فرمود باین آیه بر امامت خود چون
امامت هم مانند نبوّت است که اگر خدا بخواهد بصبی هم عطا میفرماید و در مجمع از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که بچّهها به
یحیی گفتند بیا برویم بازي کنیم فرمود ما براي بازي خلق نشدیم پس خداي تعالی فرمود در باره او که ما باو حکم دادیم در
صفحه 360 از 485
کودکی و کلمه حنان ظاهرا مشتق از حنین است که آن ناله ناقه است وقتی مشتاق به بچهاش شود و بر رحمت و عطوفت و مهربانی
و دلسوزي اطلاق میشود و از اینکه قبیل است تحنّن و تعطّف لذا در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند مراد
خداوند از حنانا من لدنّا چیست که در باره حضرت یحیی فرموده جواب فرمود مراد تحنّن خدا است عرض کردند چه تحننی خدا
در باره او داشت فرمود وقتی که میگفت پروردگارا خدا میفرمود لبّیک اي یحیی و در مجمع از آنحضرت اینمعنی نقل شده و در
محاسن از امام صادق علیه السّلام علاوه بر اینکه معنی نقل شده که میفرمود بخواه حاجت خود را و کلمه زکوة ظاهرا مأخوذ از
تزکیه باشد بمعناي پاکی و پاکیزگی از اخلاق رذیله و صفات خبیثه و اعمال ناشایسته که انبیاء عظام منزّه و مبرّي از آنها هستند
خلاصه آنکه اشاره بمقام عصمت است که از جانب خداوند براي پیغمبر و امام مقدّر شده و آنحضرت باین مقام نرسید مگر براي
آنکه ذاتا متّقی و پرهیزکار و خدا ترس و نیکوکار و فرمانبردار نسبت بپدر و مادر بود و نبود سرکش و متمرّد و طاغی و باغی نسبت
بآن دو و سایر خلق چه رسد بخدا و خود و در تفسیر امام علیه السّلام است که خداوند ملحق نفرمود بمردها کودکی را مگر چهار
نفر عیسی بن مریم و یحیی بن زکریا و حسن و حسین علیهم السلام را و شمهاي از احوال هر یک را بیان [ صفحه 465 ] فرموده و در
ضمن قصّه حضرت یحیی فرموده که خداوند باو در کودکی حکم داد و براي اینکه بود که در کودکی وقتی کودکان او را ببازي
دعوت مینمودند میفرمود بخدا ما براي بازي خلق نشدیم ما براي سعی و کوشش در امر بزرگی خلق شدیم و خداوند باو عطوفت و
مهربانی داد نسبت بپدر و مادرش و سایر خلق و طهارت عطا فرمود براي کسانیکه باو ایمان آورند و تصدیق او کنند و پرهیز مینمود
از شرور و معاصی و نیکی میکرد بپدر و مادر و احسان مینمود نسبت بآنها و اطاعت میکرد اوامرشان را و نبود جبّار معصیت کار که
بکشد از روي غضب و بزند از روي غضب بلکه مأمور بامر خدا بود و هیچ بنده خدائی نبود که خطائی یا قصد خطائی از او سر نزد
مگر یحیی بن زکریا که گناهی نکرد و قصد گناهی هم ننمود و بنابراین شایسته است که خداوند در سه موقع مناسب سلام و تحیّت
فرستد بر او اوّل روز ولادت دوّم روز وفات سوّم روز بعث و حیات ابدي که اینکه سه روز روز نزول در دنیا و ورود بعالم برزخ و
قیام در برابر حضرت احدیّت است یا آنکه سلامتی و ایمنی نازل فرماید بر او از شرّ شیطان در دنیا روز تولّد و از سکرات موت و
وحشت قبر و عذاب برزخ روز وفات و از هول مطّلع و عقبات محشر و آتش جهنّم روز قیامت و اینکه از روز ولادت بماضی و از
روز وفات و بعث بمستقبل تعبیر شده براي آنستکه وقت تقدیر نزول سلامتی بعد از ولادت و قبل از موت و بعث بوده و اینکه مرجّح
معناي دوّم است بر معناي اوّل با آنکه آن اظهر است بنظر بدوي و نیز مؤیّد اینمعنی است روایتی که در عیون از حضرت رضا علیه
السّلام نقل شده که فرمود پر وحشتترین اوقات خلق سه موطن است روز که از مادر متولّد میشود و دنیا را میبیند و روز که میمیرد
و آخرت را معاینه میکند با اهلش و روز که مبعوث میشود از قبر و مشاهده میکند خود و آثار اعمال خود را در محشر و بتحقیق
سلام کرد خدا بر یحیی در اینکه سه موطن و ایمن فرمود او را از ترس پس فرمود و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیّا
و حضرت عیسی هم بر خود سلام کرد در اینکه سه موطن پس گفت و السّلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیّا چه قدر
شبیه است احوال اینکه دو پسر خاله بیکدیگر و چه قدر شبیه است احوال حضرت سید الشهداء بحضرت یحیی سلام اللّه علیهم
اجمعین و معناي حقیقی سلام سلامتی است و در اینکه مقام معناي [ صفحه 466 ] دیگر مناسب نیست اگر چه مراد تحیّت الهی باشد
و بنابراین مئال هر دو معنی یکی است چنانچه در حدیث اشاره بآن شده است و اگر کسی طالب تحقیق باشد بشفاء الصّدور مرحوم
والد ماجد قدس سره در شرح السّلام علیک یا ابا عبد اللّه مراجعه نماید ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 16 تا 21
اشاره
صفحه 361 از 485
[ وَ اذکُر فِی الکِتاب مَریَمَ إِذِ انتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِیا [ 16 ] فَاتَّخَذَت مِن دُونِهِم حِجاباً فَأَرسَلنا إِلَیها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا [ 17
قالَت إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحمن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیا [ 18 ] قالَ إِنَّما أَنَا رَسُول رَبِّک لِأَهَبَ لَک غُلاماً زَکِیا [ 19 ] قالَت أَنّی یَکُون لِی غُلام وَ لَم
422 قالَ کَ ذلِک قالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَیِّن وَ لِنَجعَلَه آیَۀً لِلنّاس وَ رَحمَ ۀً مِنّا وَ کانَ أَمراً - یَمسَسنِی بَشَرٌ وَ لَم أَكُ بَغِیا [ 20 ] -قرآن- 1
132- مَقضِیا [ 21 ] -قرآن- 1
ترجمه
و یاد کن در کتاب مریم را هنگامیکه کنارهگیري کرد از کسانش در جائی از جانب مشرق پس گرفت از برابر ایشان پردهاي پس
فرستادیم بسوي او روح خودمان را پس متمثّل شد براي او بصورت انسانی درست اندام گفت همانا من پناه میبرم بخداي بخشنده از
تو اگر هستی پرهیزکار گفت نیستم من مگر فرستاده پروردگارت تا ببخشم بتو پسر پاکیزهاي گفت از کجا میباشد مرا پسري با آنکه
دست نرسانده بمن انسانی و نبودم زناکار گفت اینچنین گفت پروردگار تو که آن بر من آسان است و تا بگردانم آنرا علامتی براي
مردم و رحمتی از ما و بوده است امري مقرّر شده.
تفسیر
خداوند تعالی بعد از قصّه حضرت زکریّا و یحیی شروع بذکر قصّه مریم و عیسی علیه السّلام نمود براي نسبت ایشان با یکدیگر و
شباهت احوالشان و اینکه قدرت خداوند در ولادت عیسی علیه السّلام بیپدر بیشتر ظاهر شد از ولادت یحیی از پدر پیر و مادر نازا
باین تقریب که فرمود اي پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم یاد کن در قرآن از قصّه مریم بنت عمران وقتی که اعتزال و کنارهگیري
نمود از اقوام و عشایر خود براي عبادت در مکانیکه از اماکن شرقی بود براي آنکه آفتاب رو باشد و بعضی گفتهاند میخواست غسل
کند و سرش را شانه نماید و پردهاي آویخت براي آنکه از کسانش مستور باشد و از اینجا معلوم میشود که حجاب در شرایع سابقه
هم ثابت بوده و اختصاص بدین مقدّس اسلام ندارد چون اگر نبود حضرت مریم علیها السلام از کسان خود اتّخاذ حجاب نمیفرمود
ناگاه جبرئیل که ملقّب بروح الامین [ صفحه 467 ] است از جانب خداوند نزد او آمد بصورت جوانی زیبا و خوش اندام مریم از
نهایت عفّت بوحشت افتاد و گفت من پناه میبرم بخداوند رحمن از تو اگر با تقوي و پرهیزکاري چون شخص خدا ترس اگر اتفاقا
قصد سوئی به کسی داشته باشد اگر طرف از شرّ او پناه بخدا ببرد از آنقصد بر میگردد و اگر متوجّه نباشد که آن عمل سوء منافی با
تقوي است متوجّه میشود مانند آنکه بگویند اگر مسلمانی مردم آزاري مکن جبرئیل گفت آسوده خاطر باش که من از طرف همان
خداي رحمن که پناه باو بردي آمدم تا ببخشم بتو از جانب او و بعضی بجاي لأهب لیهب قرائت نمودهاند یعنی تا ببخشد او بتو
پسري که پاك و پاکیزه باشد از گناه و اخلاق رذیله بتوسط دمیدن من در پیراهن تو روح او را مریم گفت از کجا باشد براي من
چنین پسري با آنکه دست بشري بمن نرسیده از راه حلال و هیچگاه العیاذ باللّه زناکار نبودم جبرئیل گفت اینچنین گفت پروردگار
تو که آن براي من آسان است و اینکه کار را میکنم براي آنکه وجود آن پسر را از مثل تو زن پاك دامنی بدون پدر علامت و دلیل
قدرت خود قرار دهم براي خلق و تا رحمتی باشد از من بر بندگان که هدایت و ارشاد شوند بتوسط او براه راست و دین حق و اینکه
کار از قضاي حتم و حکم قطعی الهی بود که در علم ازلی گذشته بود واقع شود و شد ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 22 تا 28
اشاره
صفحه 362 از 485
فَحَمَلَته فَانتَبَذَت بِه مَکاناً قَصِ یا [ 22 ] فَأَجاءَهَا المَخاض إِلی جِذع النَّخلَۀِ قالَت یا لَیتَنِی مِتُّ قَبلَ هذا وَ کُنت نَسیاً مَنسِیا [ 23 ] فَناداها مِن
تَحتِها أَلاّ تَحزَنِی قَد جَعَلَ رَبُّک تَحتَک سَرِیا [ 24 ] وَ هُزِّي إِلَیک بِجِذع النَّخلَۀِ تُساقِط عَلَیک رُطَباً جَنِیا [ 25 ] فَکُلِی وَ اشرَبِی وَ قَرِّي عَیناً
499 فَأَتَت بِه قَومَها تَحمِلُه قالُوا یا - فَإِمّا تَرَیِن مِنَ البَشَرِ أَحَ داً فَقُولِی إِنِّی نَذَرت لِلرَّحمن صَوماً فَلَن أُکَلِّمَ الیَومَ إِنسِیا [ 26 ] -قرآن- 1
172- مَریَم لَقَد جِئت شَیئاً فَرِیا [ 27 ] یا أُختَ هارُونَ ما کانَ أَبُوك امرَأَ سَوءٍ وَ ما کانَت أُمُّک بَغِیا [ 28 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس بارور شد باو پس کنارهگیري کرد با او در جائی دور پس آوردش درد زائیدن بسوي تنه آن درخت خرما گفت ایکاش من
مرده بودم پیش از اینکه و بودم چیز ناچیزي فراموش شده پس ندا کرد او را از زیر پایش که محزون مباش بتحقیق قرار داد
پروردگارت در زیرت آب جاري و بکش بسوي خود تنه درخت خرما را میریزاند بر تو خرماي تازه چیده شده پس بخور و بنوش و
روشن کن چشم خود را پس اگر ببینی از افراد انسان کسی را بگو همانا من نذر کردم [ صفحه 468 ] براي خداوند بخشنده روزه را
پس سخن نمیگویم امروز با هیچ کس پس آورد او را نزد کسانش در حالیکه برداشته بود او را گفتند اي مریم بتحقیق آوردي چیز
نو ظهوري اي خواهر هارون نبود پدرت مرد بدي و نبود مادرت زناکار.
تفسیر
- پس از مذاکرات سابقه که میان حضرت مریم و جبرئیل علیه السّلام روي داد جبرئیل دمید در گریبان پیراهن مریم و داخل شد در
درون او و آبستن شد بعیسی علیه السّلام در شب و فارغ شد از وضع او صبح و مدّت حملش نه ساعت بود مانند نه ماه چنانچه قمّی
ره روایت نموده و در مجمع و کافی از امام صادق علیه السّلام نه ساعت بودن مدّت حمل تأیید شده و چون مریم آثار حمل را در
خود مشاهده نمود و خجلت کشید آنرا بکسان خود اظهار نماید ناچار از آنها کنارهگیري نمود و گفتهاند بیکی از کوهپایههاي دور
اطراف شهر دمشق که مسکن ایشان بود هجرت نمود ولی در تهذیب از حضرت سجاد علیه السّلام نقل نموده که آمد کربلا شبانه
همانجا که قبر امام حسین علیه السّلام است حضرت عیسی علیه السّلام متولد شد در هر حال چون آثار وضع حمل در مریم پدیدار
شد با آنکه یکّه و تنها بود ناچار براي آنکه در آنموقع پناه و تکیه گاهی داشته باشد به تنه درخت خرماي خشک شدهاي که شاخ و
برگ آن ریخته بود ملتجی شد و صیغه اجائها بمناسبت تضمّن آن بمعناي التجاء متعدّي بالی شده و چون آندرخت در آن نواحی
معروف بود معرّف بالف و لام شده و حضرت عیسی همانجا متولد شد و مریم از نهایت حزن و اندوه و تحیّر در کار خود که با
اینکه بچّه چه کند و جواب کسان خود را چه بگوید که باور کنند او گناهی نکرده آرزوي مرگ کرد و گفت ایکاش من مرده
بودم و چیز ناقابلی دور انداخته بودم که نامم محو از صفحه روزگار و فراموش از السنه و افواه شده بود ناگاه صداي حضرت عیسی
را از پائین پاي خود شنید که میگوید ما در غم مخور و محزون مباش خداوند در پائین پاي تو نهر آبی برایت ایجاد فرموده و
حرکت بده به جانب خود تنه درخت خرما را میریزد براي تو خرماي تازه چیده شده پس بخور از آن و بیاشام از اینکه آب جاري و
روشن بدار چشمت را بمن و بیرون آي از غم و اندوه چون اصل قرّه بمعناي خنکی است و گفتهاند اشک چشمی که از خوشحالی
باشد خنک است لذا قرّه چشم کنایه از خوشحالی شده است چنانچه [ صفحه 469 ] در فارسی روشنی چشم کنایه از خوشحالی
است چون در وقت فرح و خوشحالی چشم روشن میشود چنانچه در وقت حزن و اندوه تار میگردد و گفت اگر دیدي کسیرا که
خواست راجع بمن از تو چیزي بپرسد بگو من نذر کردم براي خدا که امساك کنم از صحبت کردن لذا با کسی امروز حرف نمیزنم
من خودم جواب او را میدهم چون اصل صوم بمعناي امساك است و اینکه در بنی اسرائیل معمول بود که روزه صمت میگرفتند
صفحه 363 از 485
یعنی روزه سکوت و اینکه مقدار حرف زدن را براي او تجویز نمود یا آنکه باو دستور داد اینمعنی را باشاره بفهماند در هر حال
ظاهرا مأمور شد از طرف خداوند به بیان حضرت عیسی که واقعا روزه صمت بگیرد نه آنکه براي ظهور معجزه آنحضرت بجواب،
امر خلاف واقعی را اظهار نماید چون اینکه مجوّز دروغ نمیشود خصوصا از چنین صدّیقهاي و قمّی ره فرموده عیسی علیه السّلام بعد
از آنکه دید مادرش آرزوي مرگ کرد براي آنکه نمیداند جواب اقوامش را چه بگوید مادر را دلداري داد و گفت محزون مباش
خداوند در زیر پاي تو نهر آبی جاري فرموده و حرکت ده تنه درخت خرما را میریزد بر تو خرماي تازه و آندرخت که سالها بود
خشک شده بود و شاخ و برگش ریخته بود بمجرّد رسیدن دست مریم بآن سبز شد و میوه داد و ریخت براي مریم از آن خرماي
تازه پس خرسند شد و عیسی علیه السّلام باو فرمود مرا راست و درست کن و قنداق نما و سایر دستورات را باو داد و او رفتار کرد و
در مجمع از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که حضرت عیسی پاي خود را بزمین زد و چشمه آبی جاري ظاهر گشت با وجود اینکه
بعضی از مفسّرین سري را بمعناي شریف گرفتهاند و عبارت از حضرت عیسی دانستهاند و ندا کننده را گفتهاند جبرئیل بوده که
سمت قابلگی داشت در صورتی که وجود شخص شریف مناسبت با آشامیدن ندارد که در کلام الهی متفرّع بر آن شده و جبرئیل
مناسب با قابلگی نیست اگر بنا بود از عالم غیب قابله بیاید مناسب حوریّه بود علاوه بر آنکه غلام که در آیات سابقه ذکر شده و
چند ضمیر بآن راجع گشته نزدیکتر است بضمیر مستتر در نادیها از جبرئیل که ذکري از او قبلا شده بود با آنکه نداء ملک مناسب با
فوق است نه تحت که مناسب با نداء نوزاد است اینکه اشتباهات نیست مگر در نتیجه اعراض از اخبار ائمه اطهار علیهم السّلام که
براي ابراز اینکه حقیقت ناچار باظهار آن [ صفحه 470 ] شدم در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که آنحضرت یکروز در
باغات کوفه تجسّس از درخت خرماي خوب میفرمود تا رسید بدرخت خرمائی پس وضو گرفت در کنار آن و نماز خواند و در
سجودش پانصد مرتبه تسبیح گفت پس تکیه کرد بآن درخت خرما و دعاهائی خواند و بعد فرمود و اللّه اینکه همان درخت خرمائی
است که خداوند بمریم فرمود و هزّي الیک تا آخر آیه و نیز از آنحضرت نقل نموده که روزه فقط امساك از خوردنی و آشامیدنی
نیست مریم که گفت من نذر نمودم که براي خدا روزه بگیرم مرادش روزه صمت بود پس شما هم در روزه زبان و گوش خود را
حفظ کنید و چون حضرت مریم بدستور فرزند او را قنداق نمود و در بغل گرفت و نزد کسان خود رفت آنها زبان بملامت او
گشودند و او اعتنائی بآنها نکرد و بجانب عبادتگاه خود شتافت و در آنجا قرار گرفت تا همه آمدند و باو گفتند عجب کار نو ظهور
قبیحی کردي اي خواهر هارون نبی در صلاح و تقوي و عبادت چون آنحضرت یا هارون نام دیگري معروف باین اوصاف بوده در
بنی اسرائیل و هر کس را میخواستند مبالغه در صلاحش نمایند برادر یا خواهر او میخواندند و گفتند پدرت عمران مرد بدي نبود و
مادرت حنّه زن زناکاري نبود تو چرا اینکه طور شدي و معلوم است که تشبیه آنها او را به هارون بر سبیل طعنه و استهزاء براي
شهرت مریم علیها سلام بعبادت و تقوي بوده نه آنکه در چنین موقعی میخواستند مبالغه در صلاح و تقواي او نمایند ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 29 تا 36
اشاره
فَأَشارَت إِلَیه قالُوا کَیفَ نُکَلِّم مَن کانَ فِی المَهدِ صَبِیا [ 29 ] قالَ إِنِّی عَبدُ اللّه آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا [ 30 ] وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما
کُنت وَ أَوصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمت حَیا [ 31 ] وَ بَ  را بِوالِدَتِی وَ لَم یَجعَلنِی جَبّاراً شَقِیا [ 32 ] وَ السَّلام عَلَی یَومَ وُلِدت وَ یَومَ أَمُوتُ
412 ذلِکَ عِیسَی ابن مَریَمَ قَولَ الحَق الَّذِي فِیه یَمتَرُونَ [ 34 ] ما کانَ لِلّه أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبحانَه إِذا - وَ یَومَ أُبعَث حَیا [ 33 ] -قرآن- 1
277- قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول لَه کُن فَیَکُون [ 35 ] وَ إِن اللّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه هذا صِراطٌ مُستَقِیم [ 36 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 364 از 485
پس اشاره نمود باو گفتند چگونه سخن گوئیم با کسیکه باشد در گهواره کودکی گفت همانا من بنده خدایم داد بمن کتاب را و
گردانید مرا پیغمبر و گردانید مرا با برکت هر جا باشم و توصیه نمود مرا بنماز و زکوة مادامیکه باشم زنده و گرداند مرا نیکوکار
بمادرم و نگرداند مرا سرکش فرمان نابردار و نازل شد سلامتی بر من در روز که متولّد شدم و در روز که میمیرم و در روز که [
صفحه 471 ] مبعوث میشوم در حالیکه زندهام اینکه است عیسی پسر مریم میگویم گفتار حقی را که در آن شک میکنند نبوده است
مر خدا را که بگیرد از جنسی فرزندي منزّه است او چون اراده کند امري را پس جز اینکه نیست که میگوید مر آنرا بشو پس میشود
و همانا خدا پروردگار من و پروردگار شما است پس عبادت کنید او را اینکه است راه راست.
تفسیر
- حضرت مریم بعد از شنیدن مقالات قوم که در آیات سابقه ذکر شد در مقام جواب اشاره نمود بحضرت عیسی یعنی از اینکه بچه
بپرسید و جواب بشنوید من روزهام و نمیتوانم سخن بگویم آنها گفتند چگونه ما سخن بگوئیم با کودکی که در گهواره است یا
مانند آن، که آغوش مادر است چون مهد بر جایگاه هم اطلاق میشود ناگاه حضرت عیسی زبان گشود و فرمود همانا من بنده
خدایم که داد مرا انجیل و گرداند مرا پیغمبر و گرداند مرا با برکت و نفع در هر جا باشم و توصیه فرمود مرا باداء نماز و زکوة
مادامیکه زندهام و گرداند مرا نیکوکار بمادرم و نگرداند مرا سرکش متکبر و بدبخت متمرّد و مقدّر فرمود براي من سلامتی از
شرور و رذائل و آفات را از روز که بدنیا آمدم تا روز که از دنیا میروم و در روز که مبعوث میشوم براي زندگی جاوید و قیام در
حضور الهی در محشر روز قیامت کبري و اینکه لفظ سلام معرّف بالف و لام شده شاید براي اشاره بسلام خدا باشد که در ق ّ ص ه
حضرت یحیی گذشت و شاید براي شمول انواع سلامتیها باشد که اشاره شد و ظاهر آیات شریفه آنستکه آنحضرت در آنحال واجد
مقام نبوّت و داراي کتاب و شریعت و سایر اوصاف مذکوره در آیات بوده چنانچه در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که
پرسیدند آیا عیسی بن مریم وقتی که در گهواره تکلّم نمود حجّت خدا بود بر اهل زمانش فرمود بلی آنروز نبی و حجّت خدا بود
ولی مرسل نبود گفتند آنروز حجّت خدا بود بر زکریّا با آنکه در گهواره بود فرمود آنروز سخن گفتنش معجزهاي بود براي مردم و
رحمتی بود از خدا براي مریم و اثبات پاکدامنی او و نبی بود و حجّت بر هر کس شنید کلام او را در آنحال پس ساکت شد و
سخن نگفت تا دو سال و حضرت زکریا حجّت خدا بود بعد از سکوت عیسی علیه السّلام تا دو سال پس از دنیا رحلت نمود زکریّا
و ارث برد از او فرزندش یحیی [ صفحه 472 ] کتاب و حکمت را با آنکه صبی و صغیر بود و چون عیسی علیه السّلام بهفت سالگی
رسید سخن گفت به نبوّت و رسالت وقتی که وحی باو رسید پس بود حجّت بر یحیی علیه السّلام و بر تمام مردم و بآیات اینکه
سوره که دلالت بر اینکه معانی دارد تمسّک فرمود و ظاهرا مراد امام علیه السّلام آنستکه داراي منصب نبوت بوده ولی مأمور به
ابلاغ احکام نبوده چون گفتهاند فرق بین نبی و رسول آنستکه نبی داراي حکم است ولی مأمور به ابلاغ نیست و رسول نبی مأمور
بابلاغ است و اینکه فرموده حجّت بود بر هر کس شنید کلام او را ظاهرا براي جواب از استبعاد آنها بوده از حجّت بودن او بر زکریّا
چون گفتهاند حضرت زکریا که شوهر خاله او بود آنوقت که تکلّم کرد حاضر بود و از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که عیسی
علیه السّلام قائم بحجّت شد با آنکه پسر سه ساله بود و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از زکوة در کلام
حضرت عیسی زکوة فطره است چون تمام مردم مالدار نیستند امّا فطریّه بر همه تعلّق میگیرد و کلمه برّ که بمعناي بار و نیکوکار
است عطف است بر مبارکا در آیه قبل یعنی و جعلنی برّا در عیون از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که از جمله معاصی کبیره
عقوق والدین است چون خداوند عاق را جبّار شقی خوانده در اینکه آیه شریفه و خداوند بعد از نقل کلام عیسی علیه السّلام
احتجاج بر نصاري فرموده باین تقریب که اینکه کسیکه از مادر بدمیدن روح الامین در مریم متولّد شد و در کودکی اقرار بعبودیّت
صفحه 365 از 485
و نبوّت خود کرد عیسی بن مریم بود نه آنکه شما میگوئید که پسر خدا و شریک او است من میگویم گفتار حق را که حقّم اگر
قول منصوب باشد که قرائت عاصم و بعضی است و آنچه گفتیم ما از احوال او گفتار حق است اگر مرفوع باشد که قرائت جمع
دیگر است و بنابر اول قول مفعول فعل مقدّر و بنابر دوّم خبر مبتداء محذوف است و با آنکه واضح است حقیّت اینکه قول باز
نصاري در آن شک میکنند یا مخاصمه مینمایند براي آنکه بعضی میگویند خدا است و بعضی پسر خدا چون ممکن نیست
خداوندي که منزّه است از جسمیت و لوازم آن که توالد و تناسل است از جنس بشر یا ملائکه یا سایر موجودات براي خود فرزندي
اتّخاذ و اختیار نماید بلکه هر وقت بخواهد امري بشود میگوید بشو میشود مانند ما احتیاج بتوالد و تناسل ندارد و هم جنس با بشر یا
ملائکه یا سایر موجودات نیست تا اولاد از جنس آنها داشته باشد [ صفحه 473 ] و اینکه اقرار حضرت عیسی بعبودیّت اختصاص
باین حال نداشت بلکه بعد از مبعوث شدن برسالت هم اوّل سخنی که با قوم فرمود اینکه بود که گفت همانا خدا پروردگار من و
پروردگار شما است پس بندگی کنید او را و شریک نکنید غیر او را با او در بندگی اینکه راه راستی است که شما را بسعادت دنیا
و آخرت میرساند و بنابراین آیه اخیره جزء اقوال حضرت عیسی است نهایت آنکه چون در خارج منفصل از اقوال سابقه او بوده
خداوند هم آنرا منفصل نقل فرموده و بعضی و انّ بفتح همزه قرائت نمودهاند و بنابراین از اموري است که خداوند آنحضرت را
بآنها توصیه فرموده بود و در هر حال عطف بر ما سبق است و شمّهاي از تفسیر اینکه آیه در سوره آل عمران در ضمن احوال
آنحضرت و حضرت زکریّا گذشت ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 37 تا 40
اشاره
فَاختَلَفَ الَأحزاب مِن بَینِهِم فَوَیل لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَشهَدِ یَوم عَظِیم [ 37 ] أَسمِع بِهِم وَ أَبصِر یَومَ یَأتُونَنا لکِن الظّالِمُونَ الیَومَ فِی ضَلالٍ
مُبِین [ 38 ] وَ أَنذِرهُم یَومَ الحَسرَةِ إِذ قُضِ یَ الَأمرُ وَ هُم فِی غَفلَۀٍ وَ هُم لا یُؤمِنُونَ [ 39 ] إِنّا نَحن نَرِث الَأرضَ وَ مَن عَلَیها وَ إِلَینا یُرجَعُونَ
375- 40 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
پس اختلاف نمودند فرقهها از میان آنها پس واي مر آنانرا که کافر شدند از حضور روزي بزرگ چه شنوایند آنها و چه بینا روز که
میآیند نزد ما ولی باشند ستمکاران امروز در گمراهی آشکار و بیم ده آنها را از روز حسرت چون تمام شود کار با آنکه آنها در
غفلتند و آنان ایمان نمیآورند همانا ما میراث بریم زمین را و هر کس بر آنست و بسوي ما باز میگردند.
تفسیر
- حزب جماعتی را گویند که منفرد باشند بعقیده و مسلکی و ظاهرا نصاري بعد از حضرت عیسی یعنی عروجش بآسمان در باره او
اختلاف نمودند بعضی گفتند او پسر خدا بود و ملحق بپدر شد و بعضی گفتند خدا بود چندي هبوط بزمین نمود و بعد عروج
بآسمان کرد و بعضی گفتند بنده خدا بود و پیغمبر و روح او و یهود گفتند ساحر و کذّاب بود و متولّد از یوسف نجّار پس هم مردم
اختلاف نمودند هم نصاري و هم اختلاف از میان آنها برخاست چون یک دسته ثابت بر قول حق بودند و هم اختلاف در میان آنها
بود چون گفتهاند کلمه من زائده است در هر حال واي یعنی عذاب شدید ثابت و لازم است براي کسانیکه کافر شدند بخدا و
صفحه 366 از 485
حضرت عیسی که نشناختند او را بمقامی که داشت و در حق او افراط و تفریط نمودند مانند [ صفحه 474 ] آن دو دسته از نصاري و
یهود از مشاهده و معاینه و شهود و حضور آنها در روز بزرگ که قیامت کبري است براي حساب اعمال و جزاء کردارشان چه قدر
شنوا و بینایند در آنروز چون پردهئی و حجابی نیست ولی امروز در امر چنین پیغمبر اولو العزمی فکر نمیکنند و ظلم میکنند
بخودشان و او که از قدر او تجاوز میکنند یا در حق او تقصیر مینمایند و در وادي ضلالت و گمراهی متحیّر و سرگردان میمانند با
آنکه اگر قدري نظر و اجتهاد نمایند خوب قدر و حق او را درك میکنند که همان پیغمبر اولو العزم و روح اللّه است نه آنکه پسر یا
شریک خدایا العیاذ باللّه خدا است و بیم ده اي پیغمبر کفار را از روز حسرت خوردن و ندامت بردن بدکار از کار بدش و نیکوکار
از کمی کار خوبش که آن روز قیامت است وقتی که مردم از حساب اعمال فارغ شوند و اهل بهشت و دوزخ تعیین گردد و کار
تمام شود که دیگر حسرت و ندامت فائده نداشته باشد چون جهنّمی بگوید چرا کاري کردم که مستحق جهنّم شدم و بهشتی بگوید
چرا کاري نکردم که بیش از اینکه مستحق ثواب شوم با آنکه آنها تا در دنیا هستند سر گرم بهوي و هوسند و در غفلت از چنین
روز که در پیش دارند میگذرانند و آنها معتقد بآنروز و نبوّت تو نیستند تا بدستورات تو عمل نمایند براي اصلاح حال خودشان و
تهیّه توشه آخرت در معانی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که روز حسرت روزي است که مرگ را میآورند و سر میبرند و
ظاهرا اشاره بحدیثی است که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و صادقین علیهما السلام در کتب عامّه و خاصه نقل شده که وقتی
اهل بهشت داخل بهشت و اهل جهنّم داخل جهنّم شدند مرگ مصوّر میشود بصورت قوچ سیاه و سفیدي و میآورند آنرا در بین
بهشت و جهنّم نگاه میدارند و منادي از جانب خداوند ندا میکند اي اهل بهشت و اي اهل جهنّم بیائید و نگاه کنید و آنها میآیند و
نگاه میکنند و میشناسند آنرا که مرگ است و مصوّر باین صورت شده بعد او را ذبح میکنند و میگویند اي اهل بهشت همیشه
هستید و مرگ نیست و اي اهل جهنّم همیشه هستید و مرگ نیست پس اهل بهشت بقدري خوشحال میشوند که اگر مرگ بود از
شدّت فرح میمردند و اهل جهنم نعرهاي میکشند که اگر مرگ بود از غصّه میمردند و قیامت وقتی بر پا میشود که تمام مردم مرده
باشند و کسی متصرّف در زمین جز خدا نباشد چون وارث کسی است که بعد از مردن کسی بماند [ صفحه 475 ] و اموال او را
تصرّف نماید یا با او پایدار باشد و خداوند با زمین و اهل آن بهر دو معنی وارث است و همه در خاتمه امر باو رجوع و بازگشت
مینمایند ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 41 تا 50
اشاره
وَ اذکُر فِی الکِتاب إِبراهِیمَ إِنَّه کانَ صِ دِّیقاً نَبِیا [ 41 ] إِذ قالَ لِأَبِیه یا أَبَت لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَع وَ لا یُبصِ رُ وَ لا یُغنِی عَنکَ شَیئاً [ 42 ] یا
أَبَت إِنِّی قَد جاءَنِی مِنَ العِلم ما لَم یَأتِکَ فَاتَّبِعنِی أَهدِكَ صِ راطاً سَوِیا [ 43 ] یا أَبَت لا تَعبُدِ الشَّیطانَ إِن الشَّیطانَ کانَ لِلرَّحمن عَصِ یا
482 قالَ أَ راغِب أَنتَ عَن آلِهَتِی یا - 44 ] یا أَبَت إِنِّی أَخاف أَن یَمَسَّکَ عَذاب مِنَ الرَّحمن فَتَکُ ونَ لِلشَّیطان وَلِیا [ 45 ] -قرآن- 1 ]
إِبراهِیم لَئِن لَم تَنتَه لَأَرجُمَنَّکَ وَ اهجُرنِی مَلِیا [ 46 ] قالَ سَلام عَلَیکَ سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّه کانَ بِی حَفِیا [ 47 ] وَ أَعتَزِلُکُم وَ ما تَدعُونَ
مِن دُونِ اللّه وَ أَدعُوا رَبِّی عَسی أَلاّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَ قِیا [ 48 ] فَلَمَّا اعتَزَلَهُم وَ ما یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ وَ
533- کُ  لا جَعَلنا نَبِیا [ 49 ] وَ وَهَبنا لَهُم مِن رَحمَتِنا وَ جَعَلنا لَهُم لِسانَ صِدق عَلِیا [ 50 ] -قرآن- 1
ترجمه
و یاد کن در کتاب ابراهیم را همانا او بود بسیار راستگو و داراي مقام رفیع نبوت وقتی که گفت بپدرش اي پدر من چرا میپرستی
صفحه 367 از 485
چیزي را که نمیشنود و نمیبیند و کفایت نمیکند از تو چیزیرا اي پدر من همانا رسیده است بمن از دانش آنچه نرسیده بتو پس
پیروي کن از من هدایت کنم تو را براه راست اي پدر من بندگی مکن از شیطان همانا شیطان باشد مر خداوند بخشنده را فرمان
نابردار اي پدر من همانا من میترسم که برسد تو را عذابی از خداوند بخشنده پس بوده باشی مر شیطان را تحت اختیار گفت آیا رو
گردانی تو از خدایان من اي ابراهیم هر آینه اگر باز نه ایستی البته سنگسار کنم تو را و دوري کن از من مدّت مدیدي گفت سلام
بر تو براي وداع پس از اینکه آمرزش میخواهم براي تو از پروردگارم همانا او باشد بمن بسیار مهربان و کنارهگیري میکنم از شما و
آنچه را میخوانید غیر از خدا و میخوانم پروردگارم را شاید آنکه نباشم بخواندن پروردگارم محروم پس چون کنارهگیري نمود از
آنها و آنچه را میپرستیدند غیر از خدا بخشیدیم باو اسحق و یعقوب را و هر دو را گرداندیم پیغمبر و بخشیدیم به ایشان از رحمت
خودمان و قرار دادیم براي ایشان نام نیک بلند مرتبهاي.
تفسیر
- و یاد کن اي پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در قرآن حضرت ابراهیم علیه السّلام را که بود بسیار راستگو و راست جو و زیاد
تصدیق مینمود آیات الهی و کتب سماوي و انبیاء عظام را و خود هم از ایشان بود بلکه فوق همه غیر از خاتم انبیاء صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم [ صفحه 476 ] وقتی که گفت بپدر مادر یا عموي خود که او را پدر میخواند و در کلام عرب بر آن اطلاق میشود چنانچه
در سوره انعام ذیل آیه و اذ قال ابراهیم لابیه آزر بیان شد که نمیشود آباء پیغمبر ما کافر باشند اي پدر من براي اظهار عطوفت و
مهربانی چون اصل یا ابت یا ابی بوده و یاء مبدّل بتاء شده براي مبالغه در تحقیق اضافه چرا میپرستی و عبادت میکنی بتی را که
نمیشنود صداي تو و نداي تو و ذکر و دعاي تو واحدیرا و نمیبیند تو و خضوع و خشوع و رکوع و سجود تو واحدیرا و نمیتواند
مهمّی را از تو کفایت کند و ضرري را دفع نماید یا نفعی برساند بتو و باحدي اي پدر من خداوند بمن علم و معرفتی عنایت فرموده
که بتو نفرموده بیا پیروي کن از من تا راه راست و جاده هموار واضح و معتدل توحید و معاد را بتو بیاموزم که از مقصد حرکت
کنی و بمقصود برسی اي پدر من بندگی و اطاعت مکن از شیطان و دیو رجیم در عبادت بتها مگر نمیدانی آن ملعون نافرمانی خدا
را نمود و مطرود درگاه احدیّت شد اي پدر من من از آن ترس دارم که مورد غضب الهی شوي و واصل شود بتو از طرف خداوند
عذابی که مفرّي براي تو از آن عذاب نباشد چون تو در تحت حمایت و اختیار شیطان واقع شدي و او نمیتواند براي نجات
دوستانش از عذاب خدا راه نجاتی پیدا کند بلکه خودش هم از آنها تبرّي میکند تا اینجا بیان حضرت ابراهیم علیه السّلام بود و
انصافا قابل ملاحظه کسانی است که میخواهند مردم را دعوت بحق نمایند و باید طریقه تبلیغ را از آنحضرت بیاموزند که با چه
خطاب محبّت آمیزي شروع بسخن فرموده و در هر جمله تکرار فرموده براي اظهار کمال عطوفت و مهربانی با پدر خوانده خود و
بطور سؤال از دلیل عمل منع نموده او را از بت پرستی با اشاره بدلیل منع به بیان بلیغ مشتمل بر جهاتی از ادلّه که مزیدي بر آن
متصوّر نیست و اشعار به حجّت بودن قول خود براي او با عدم تصریح بجهالت و تقصیر او و کمال علم و دانش خود چون فرموده
مقداري از علم خدا بمن داده و بتو نداده یعنی تو معذوري من هم کاري نکردم و خود را بمنزله رفیق بلد راهی براي او معرّفی
نموده و اینکه عبادت بت ناشی از وسوسه شیطان است و اطاعت شیطان عبادت او است و او دشمن خدا است و عبادت دشمن خدا
موجب غضب الهی است و من براي محبّتی که بتو دارم میترسم [ صفحه 477 ] روزي مبادا عذاب الهی مس کند بدن تو را و تو
مانند شیطان مخذول و ملعون در السنه و افواه گردي حال به بینید چه قدر ملاحظه ادب و احترام طرف را نموده که هیچ کلمه
زنندهاي استعمال ننموده با آنکه تمام مقصود خود را بنحو اکمل بیان و کمال محبّت و دلسوزي را بطرف اظهار فرموده بر عکس
آزر با کمال بیادبی و جرئت و جسارت و اشعار به انکار و تعجّب از گفتار آنحضرت جواب داد که آیا تو راغب و معرض و رو
گردانی از خدایان من اي ابراهیم اگر صرف نظر ننمائی از اینکه طریقه که پیش گرفتی و باز نه ایستی از اینکه گفتار ناهنجارت هر
صفحه 368 از 485
آینه سنگسار کنم تو را بدشنام یا پاره سنگ و حذر کن از من و دور شو از نزدم مدّت مدیدي حضرت ابراهیم علیه السّلام باز با
کمال ادب و احترام سلام وداع فرمود یعنی من رفتم خداحافظ از طرف من مطمئن باشید که آزاري بلکه مکروهی بشما نخواهد
رسید و از خدا میخواهم که موفق کند تو را به توبه از شرك و تو را بیامرزد چون خداوند بمن خیلی عطوف و مهربان و نیکوکار و
نیک رفتار است و کنارهگیري میکنم از شما و خدایان باطلی که دارید و میخوانم خداي یکتاي بیهمتاي خود را هر جا باشم شاید
خداوند مرا از در خانه خود محروم نفرماید و مانند شما بخسران دنیا و آخرت مبتلا نشوم و اینکه در بدو جمله اخیره شاید فرموده
براي تواضع و فروتنی و اشاره بآنکه بنده نباید هیچگاه مغرور و مطمئن بعمل خود باشد بلکه باید بوظیفه عبودیّت رفتار نماید و خدا
را بخواند و عبادت کند و امید اجابت و ثواب و مغفرت داشته باشد ولی بفضل و کرم و رحمت خودش چون خداوند ملزم باین
امور نیست و خاتمه امر بنده معلوم نیست که بکجا منتهی میشود و پس از اینکه مهاجرت بشام فرمود و کنارهگیري کرد از آنها و
خدایان باطلشان و خداوند هم در عوض بعد از حضرت اسمعیل باو اسحق را مرحمت فرمود و از اسحق یعقوب بوجود آمد و اینکه
پدر و پسر هر دو پیغمبر شدند و بمقام رفیع نبوّت رسیدند و انبیاء بنی اسرائیل که قسمت عمده پیغمبران از ایشان تشکیل میشود
منسوب بحضرت یعقوبند که ملقّب باسرائیل بوده و باین جهت مخصوص بذکر شده با آنکه نواده است و اینکه اسمعیل ذکر نشده
شاید براي آن باشد که قبل از اینکه اعتزال وجود داشته چون گفتهاند حضرت ابراهیم دو مرتبه از آنها کنارهگیري کرد و شاید براي
آن باشد که بعدا مستقلا ذکر شود [ صفحه 478 ] در هر حال خداوند در اینکه اعتزال بقدري خوب از آنحضرت پذیرائی فرمود که
عقل مات میشود چون از جهت جاه و جلال و ثروت و مال و خدم و حشم و اولاد و احفاد و اعوان و انصار یگانه عالمیان گردید و
نام نامی و اسم گرامیش بقدري بخوبی شهرت کرد که تمام قبائل و فرق بوسیلهاي از وسائل خود را منسوب باو نمودند و همه باو
افتخار کردند و تمام ملّیّون و ارباب ادیان به نبوّت او معترف شدند تا آنکه پیغمبر بین المللی شد و کارش به اینکه جا رسید که
پیغمبر آخر الزمان که اشرف انبیاء و مرسلین بود خود را تابع ملّت او معرّفی فرمود و خداوند بپاس احترام و دعاي آنحضرت آن دو
فرزند و سایر فرزندان او را در دنیا معروف بخوبی فرمود که همه زبان بمدح و ثناي ایشان گشودند و بزرگترین رحمت خداوند که
مقام نبوّت است موروث اینکه خاندان گردید تا دامنه قیامت چون لسان صدق علی کنایه از ذکر خیر رفیع است و در اخبار ائمه
اطهار رحمتنا بحضرت ختمی مرتبت و لسان صدق علی بامیر المؤمنین علیه السّلام تفسیر شده که از اینکه خاندانند ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 51 تا 53
اشاره
وَ اذکُر فِی الکِتاب مُوسی إِنَّه کانَ مُخلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا [ 51 ] وَ نادَیناه مِن جانِب الطُّورِ الَأیمَن وَ قَرَّبناه نَجِیا [ 52 ] وَ وَهَبنا لَه مِن
225- رَحمَتِنا أَخاه هارُونَ نَبِیا [ 53 ] -قرآن- 1
ترجمه
و یاد کن در کتاب موسی را بدرستیکه او بود خالص کرده شده و بود پیغمبر رفیع منزلت و ندا کردیم او را از جانب کوه طور که
طرف دست راستش بود و نزدیک کردیم او را در حالیکه با ما خصوصی سخنگو بود و بخشیدیم مر او را از رحمت خودمان
برادرش هرون را در حالیکه پیغمبر بود.
تفسیر
صفحه 369 از 485
- و یاد کن اي پیغمبر در قرآن موسی را همانا او موحّ د و خالص کننده بود عبادت خود را بخدا یا خدا خالص کرده بود او را
بعبادت خود چون بصیغه اسم فاعل و مفعول هر دو قرائت شده ولی معلوم است که قرائت فتح بیشتر دلالت بر مدح دارد چون مشعر
بمزید عنایت الهیّه است نسبت باو و از ابتداء امر که مبعوث برسالت شد مأمور با بلاغ هم بود پس خبر داد از جانب خداوند لذا
رسول با آنکه اخص و اعلی است در کلام الهی مقدّم بر نبی شده که اعم و عالی است چون رسول بر حسب لغت کسی است که
پیغام کسیرا ببرد و نبی کسی است که خبر دهد اگر چه از خواسته کسی باشد ولی در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که
پرسیدند [ صفحه 479 ] از فرق میان رسول و نبی در اینکه آیه فرمود نبی آنستکه در خواب میبیند و صدا را میشنود ولی فرشته را
نمیبیند و رسول آنستکه در خواب میبیند و صدا را میشنود و فرشته را هم مشاهده میکند در هر حال حضرت موسی از انبیاء اولو
العزم داراي کتاب و شریعت بوده و در مراجعت از خدمت حضرت شعیب چون بوادي ایمن از اراضی شام و کوه طور که در جانب
راست آنحضرت بود رسیدند اي محبوب حقیقی را شنید که بیانزد ما و مقرّب در گاه شو و با ما صحبت و راز و نیاز کن و آنجا
مبعوث برسالت و انذار فرعون و فرعونیان شد و از خداوند مسئلت نمود که هارون برادر بزرگترش را با او در امر نبوّت شریک
فرماید تا کمک و وزیر و معاون او باشد و خداوند اجابت فرمود و هارون را هم بخواهش آنحضرت بمقام رفیع نبوت رسانید و
اینکه نبوّت هارون رحمت و موهبتی بود از خداوند بحضرت موسی که موجب پیشرفت امر تبلیغ او شد و معلوم است که مراد از
قرب قرب شرفی است نه مکانی و زمانی چون ذات احدیّت منزّه از زمان و مکان است و مراد از مناجات سخن گفتن خصوصی
است که در آن کسی شریک نباشد و باین جهت کلیم اللّه خوانده شد در اکمال نقل نموده که موسی علیه السّلام یکصد و بیست و
شش سال و هارون یکصد و سی و سه سال عمر کرد ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 54 تا 55
اشاره
وَ اذکُر فِی الکِتاب إِسماعِیلَ إِنَّه کانَ صادِقَ الوَعدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیا [ 54 ] وَ کانَ یَأمُرُ أَهلَه بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ وَ کانَ عِندَ رَبِّه مَرضِ یا
188- 55 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
و یاد کن در قرآن اسمعیل را همانا او بود راست وعده و بود پیغمبر رفیع منزلت و بود که امر میکرد کسان خود را بنماز و زکوة و
بود نزد پروردگارش پسندیده.
تفسیر
- در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که خوانده شد صادق الوعد براي آنکه وعده داد بمردي که در مکانی منتظر او
باشد یک سال در آنمکان منتظر او بود تا آنمرد آمد و آنحضرت فرمود اگر نیامده بودي همیشه منتظر تو بودم و در عیون از امام
رضا علیه السّلام قریب به اینکه معنی را نقل نموده و ظاهرا اینکه اسمعیل همان حضرت اسمعیل معروف بذبیح اللّه است که پسر
حضرت ابراهیم خلیل اللّه و جدّ امجد حضرت ختمی مرتبت است چون اگر مراد اسمعیل دیگر باشد باید قرینهاي در کلام ذکر شود
[ صفحه 480 ] و اگر نباشد معروفیّت کافی است و مفسّرین هم تصریح نمودهاند که مراد او است ولی در علل از امام صادق علیه
صفحه 370 از 485
السّلام نقل نموده که مراد از اسمعیل در اینکه آیه اسمعیل پسر حضرت ابراهیم نیست بلکه مراد پیغمبر دیگري است که خداوند او
را مبعوث فرمود بر قومش و آنها او را گرفتند و پوست سر و صورتش را کندند پس خداوند فرشتهاي را مبعوث فرمود بخدمتش و
استفسار از او تا هر چه اراده فرماید انجام دهد و او طالب تأسی بأنبیاء شد و در روایتی طالب تأسی بسید الشّهداء شد و قمّی ره نقل
فرموده که او اسمعیل بن حزقیل بود و براي وفاي بوعدهاي که داده بود یک سال منتظر شد و فرق میان رسول و نبی اگر چه در
آیات سابقه بیان شد ولی در موردیکه اینکه دو وصف با یکدیگر جمع شوند اگر نبی مأخوذ از نبوّ که بمعناي رفعت است باشد
اولی است از آنکه مأخوذ از نبأ که بمعناي خبر است باشد چون حمل کلام بر تأسیس اولی از تأکید است اگر چه مختصر فرقی با
یکدیگر هم داشته باشند در هر حال سیره مرضیّه او امر بمعروف بود چون اهل بیت و اقوام و اتباع خود را وادار بنماز شب و صدقه
روز یا مطلق نماز و زکوة مینمود و چون خودش معصوم از گناه و اعمالش تمام عبادت و اطاعت خدا بود نزد خداوند مرضی و
مقرّب و پسندیده گردید ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 56 تا 60
اشاره
وَ اذکُر فِی الکِتاب إِدرِیسَ إِنَّه کانَ صِدِّیقاً نَبِیا [ 56 ] وَ رَفَعناه مَکاناً عَلِیا [ 57 ] أُولئِکَ الَّذِینَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّۀِ آدَمَ وَ
مِمَّن حَمَلنا مَعَ نُوح وَ مِن ذُرِّیَّۀِ إِبراهِیمَ وَ إِسرائِیلَ وَ مِمَّن هَدَینا وَ اجتَبَینا إِذا تُتلی عَلَیهِم آیات الرَّحمن خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیا [ 58 ] فَخَلَفَ
مِن بَعدِهِم خَلف أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات فَسَوفَ یَلقَونَ غَیا [ 59 ] إِلاّ مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ وَ
603- لا یُظلَمُونَ شَیئاً [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
و یاد کن در قرآن ادریس را همانا او بود بسیار راست گو و داراي مقام رفیع نبوّت و بالا بردیم او را بجاي بلندي آنگروه آنانند که
انعام کرد خدا بر ایشان از پیغمبران از فرزندان آدم و از آنانکه حمل نمودیم با نوح و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانیکه
هدایت نمودیم و بر گزیدیم چون خوانده شود بر ایشان آیتهاي خداي بخشنده برو در افتند با آنکه سجده کنندگان و گریه
کنندگان باشند پس بجا ماندند بعد از ایشان باز ماندگان بدي که ضایع نمودند نماز را و پیروي کردند میلهاي نفسانی را پس زود
باشد که به بینند پاداش گمراهی [ صفحه 481 ] را مگر کسانیکه توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته نمایند پس آنگروه داخل
شوند در بهشت و ستم کرده نشوند بچیزي.
تفسیر
- و یاد کن اي پیغمبر در کتاب خود که قرآن است ادریس علیه السّلام را که بود بسیار راستگو و راست جو و تصدیق کننده کتب
سماوي و آیات الهی و پیغمبر رفیع منزلت گفتهاند او نواده شیث پیغمبر بود و جدّ پدر حضرت نوح و اخنوخ نام داشت و روایت
شده است که نازل شد بر اوسی صحیفه و او اوّل کسی بود که با قلم خط نوشت و نظر در علم نجوم و حساب کرد و اوّل کسی بود
که جامه را دوخت و لباس کرد و قبلا مردم پوست میپوشیدند و قمّی ره نقل فرموده که او را ادریس خواندند براي آنکه زیاد
کتاب میخواند و خداوند او را بمقام قرب خود که عالی و رفیع است رسانید و بعضی گفتهاند خداوند او را مانند عیسی علیه السّلام
صفحه 371 از 485
بآسمان چهارم برد و زنده است و مراد از بالا بردن او را بجاي بلندي اینکه است ولی در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که
ملکی مقرّب وقتی مورد عتاب الهی شد و خداوند او را هبوط داد بزمین پس نزد ادریس علیه السّلام آمد و او را شفیع قرار داد و
آنحضرت بعد از سه شبانه روز عبادت شفاعت نمود و قبول شد و آن ملک ادریس علیه السّلام را بخواهش خودش بآسمان برد
براي ملاقات ملک الموت تا با او قدري انس گیرد و یادش زندگی دنیا را براي او ناگوار نسازد ولی ملک الموت در زیر سایه
عرش بود و مأمور بقبض روح او شد میان آسمان چهارم و پنجم بیکدیگر رسیدند و ملک الموت او را همانجا قبض روح نمود و
مراد از و رفعناه مکانا علیّا اینکه است و قمّی ره نیز قریب باین معنی را نقل نموده در هر حال انبیاء عظام از حضرت زکریا تا حضرت
ادریس که در اینکه سوره از ایشان نامبرده شد کسانی هستند که خداوند نعمت دنیا و آخرت را بر آنها تمام کرد از نسل حضرت
آدم و بنابراین من النّبیّین بیان براي الّذین انعم اللّه علیهم است و همه از نسل کسانی هستند که با نوح علیه السّلام در کشتی نشستند
و نجات یافتند غیر از حضرت ادریس که مقدّم بر ایشان بوده چون همه از نسل حضرت ابراهیم علیه السّلام هستند و آنحضرت از
نسل سام بن نوح است و حضرت موسی و هرون و زکریّا و یحیی و عیسی علیه السّلام از نسل اسرائیل یعنی حضرت یعقوبند و اینکه
بعناوین متعدده ذکر نسب ایشان را فرموده با آنکه همه از نسل حضرت آدمند براي بیان آنستکه بعضی [ صفحه 482 ] شرف قربی
دارند مانند حضرت ادریس که نزدیکتر از همه بحضرت آدم است و بعضی شرف قربی و نسبی مانند حضرت ابراهیم و حضرت
اسمعیل و حضرت اسحق که چند پیغمبر و کسانیکه رحمت و نجات الهی شامل حال آنها شده در سلسله نسبشان موجود است و
نزدیک بایشانند و بعضی از دور و نزدیک چندین پیغمبر و صاحب مقام و منزلت سلسله نسب ایشان را تشکیل میدهد مانند سایرین
و از اینجا معلوم میشود که اطلاق ذریّه بر اولاد دختر اشکالی ندارد چون حضرت عیسی از طرف مادر از نسل و ذریّه اسرائیل و
ابراهیم است و سابقا هم به اینکه معنی اشاره شده بود و شرافت نسبی اینکه عدّه اخیره زیادتر است چون شرف نسبی آن عده را
دارند بعلاوه شرف نسبی مخصوص بخودشان ولی در عوض حضرات سابق الذکر داراي شرف نسبی از طرف اولادند مخصوصا
حضرت ابراهیم و حضرت اسمعیل که سیّد انبیاء و ائمه هدي از نسل آن دو بزرگوارند و بالجمله از کسانی که خداوند ایشانرا
راهنمائی بحق و حقیقت فرموده و برگزیده به نبوّت و امامت کسانی هستند که وقتی آیات قرآنیه بر ایشان تلاوت و قرائت شود از
خوف و خشیت و فروتنی و خضوع بر و بر خاك میافتند در حالیکه سجده کنندگان و گریه کنندگان باشند مانند حضرت سجّاد
علیه السّلام که در مناقب و مجمع از آن حضرت نقل نموده که مقصود از ایشان مائیم یعنی ائمه اطهار و خاندان رسالت و طهارت
که همه موصوف باین صفت بودند مخصوصا خود آن بزرگوار که سیّد السّاجدین و زین العابدین و امام البکّائین است اینکه ذوات
مقدسه که معصوم بودند از گناه حالشان از خوف خدا اینکه بود پس ما چه باید بکنیم که غرق گناهیم و بنابراین کلام سابق تا
اسرائیل تمام شده و از و ممّن هدینا شروع بکلام دیگري شده که خبر آن کسانی هستند که موصوف بصفت خوف و خشیتند نه
آنکه و ممّن هدینا عطف بر سابق باشد و اذا تتلی علیهم صفت انبیاء سابق الذکر چنانچه گفتهاند و در اینکه صورت اگر چه خبر که
قوم یا رجال باشد مقدّر است ولی از جهاتی که بر ارباب ادب مخفی نیست بر آنچه گفتهاند ترجیح دارد و مع الأسف از نسل اینکه
انبیاء عظام کسانی بوجود آمدند که خلف سوء بودند نه خلف صدق چون خلف بسکون لام بازماندگان بدرا گویند و بفتح لام
بازماندگان خوب و بجاي آن بزرگواران در زمین حجاز و شام منزل نمودند [ صفحه 483 ] مانند اهل شرك مکّه و یهود فلسطین و
ضایع نمودند نماز را براي آنکه ترك کردند چنانچه گفتهاند یا تأخیر انداختند از اوّل وقتش چنانچه از امام صادق علیه السّلام
روایت شده و پیروي نمودند از میلهاي نفسانی و خیالات شیطانی خودشان و باختند دل و دین خود را برنگ و رونق دو روزه دنیاي
دنی و بعد از اینکه شرّ آن دامنگیرشان خواهد شد اگر غی بمعناي شرّ باشد یا بعد از اینکه ملاقات میکنند پاداش اینکه غوایت و
ضلالت را اگر بمعناي گمراهی باشد یا ملاقات میکنند ناامیدي را یا ملاقات میکنند وادي مخصوص خودشان را که گفتهاند غی نام
آن وادي است و بمعناي ناامیدي هم استعمال میشود مگر کسانیکه از اعمال ناشایسته خود توبه کنند و نادم و پشیمان شوند و اعمال
صفحه 372 از 485
شایستهاي بجا آورند که آن جماعت داخل بهشت میشوند بامر خداوند و هیچ مقدار از ثواب اعمال ایشان کاسته نمیشود بلکه تمام
و کمال بآنها میرسد چون خداوند در باره کسی ظلم نمیکند و اگر اجر مستحق پرداخته نشود در باره او ظلم شده ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 61 تا 65
اشاره
جَنّات عَدن الَّتِی وَعَدَ الرَّحمن عِبادَه بِالغَیب إِنَّه کانَ وَعدُه مَأتِیا [ 61 ] لا یَسمَعُونَ فِیها لَغواً إِلاّ سَلاماً وَ لَهُم رِزقُهُم فِیها بُکرَةً وَ عَشِیا
62 ] تِلکَ الجَنَّۀُ الَّتِی نُورِث مِن عِبادِنا مَن کانَ تَقِیا [ 63 ] وَ ما نَتَنَزَّل إِلاّ بِأَمرِ رَبِّکَ لَه ما بَینَ أَیدِینا وَ ما خَلفَنا وَ ما بَینَ ذلِکَ وَ ما کانَ ]
523- رَبُّکَ نَسِیا [ 64 ] رَبُّ السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما فَاعبُده وَ اصطَبِر لِعِبادَتِه هَل تَعلَم لَه سَمِیا [ 65 ] -قرآن- 1
ترجمه
بهشتهاي اقامت دائمی که وعده داده خداوند بخشنده بندگانش را بامر ناپیدا همانا باشد وعده او بجا آورده شده نمیشنوند در آن
سخن بیهودهاي ولی میشنوند سلام را و مر ایشانرا است روزیشان بامداد و شبانگاه اینکه آن بهشتی است که بمیراث میدهیم از
بندگان خود آنرا که باشد پرهیزکار و فرود نمیآئیم مگر بفرمان پروردگارت مرا و را است آنچه در پیش روي ما است و آنچه در
پشت سر ما است و آنچه میان اینکه دو است و نباشد پروردگار تو فراموش کار پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو
است پس عبادت کن او را و بردباري کن بر عبادت او آیا میدانی براي او همنامی.
تفسیر
- خداوند متعال در آیه قبل بکسانیکه توبه نمودند و کار خوب کردند وعده بهشت داد و در اینکه آیه اوصاف آنرا بیان فرموده
باین تقریب که آن یک بهشت نیست بلکه بهشتهاي متعدد است که جاي اقامت دائمی است چون اصل [ صفحه 484 ] عدن بمعناي
اقامت است و دوام مستفاد از اضافه جنّات بآن میشود پس تصوّر نشود که تمام اهل بهشت در یک جا جمع میشوند بلکه گفتهاند هر
مؤمنی بهشت مخصوصی دارد و خداوند وعده داده است بندگان مؤمن خود را بآن و ایشان مطمئن شدند با آنکه غایب بود از
انظارشان چون میدانستند که وعده خدا تخلّف نمیکند و بهشت موعود و اصل بایشان میگردد و ایشان هم واصل بآن میشوند پس
بهشت هم آتی است و هم مأتی و وعده خدا منجز است و بجا آورده شده و نمیشنوند اهل بهشت در آن کلام لغو و بیهوده و
بیفائده و زیادي و باطل و دشنام و امثال اینها را بلکه میشنوند تحیّت و درود و سلام ملائکه و خودشان را بیکدیگر که موجب
سلامتی و ایمنی از آلام و اسقام است و روزي ایشان صبح و شام بآنها میرسد و ظاهرا مراد آنستکه روزي آنها پیوسته در تمام اوقات
بایشان میرسد چون آنجا آفتاب و ماه و روز و شبی نیست بلکه عالم نور و روشنی صرف است و تاریکی و ظلمتی وجود ندارد ولی
قمّی ره نقل فرموده که اینکه در بهشتهاي دنیا پیش از قیامت است چون صبح و شام در بهشت آخرت و دائم نیست بلکه در
بهشتهائی است که منتقل میشود بآنها ارواح اهل ایمان و در آنها آفتاب و ماه است اینکه بهشت با اینکه اوصاف را خداوند مانند
ارثی که از مورث بعد از ارتحالش از دنیا بوارث میرسد که ملک طلق او است و هیچ مسئولیّت و گرفتاري براي او ندارد عطا
میفرماید به بندگان پرهیزکار خود بعد از انتقال آنها از اینکه عالم بعالم دیگر در مجمع از إبن عباس نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه
علیه و آله و سلّم بجبرئیل فرمود چرا بیش از اینکه نزد ما نمیآئی اینکه آیه نازل شد که مفادش جواب جبرئیل است که بتلقین الهی
صفحه 373 از 485
عرض میکند و فرود نمیآئیم ما مگر بامر خدا یعنی من باراده خودم نمیتوانم خدمت برسم تقدیر امور آتیه و امور گذشته و امر فعلی
ما بدست خدا است از هیچ مکانی بمکان دیگر منتقل نمیشویم و در هیچ زمانی تا زمان دیگر حرکت نمیکنیم مگر بدستور الهی و
هیچگاه خداوند تو را بحال خود واگذار و فراموش نمیکند اگر چه براي مصلحتی در وحی تأخیري روي دهد در توحید از امیر
المؤمنین علیه السّلام در اینکه آیه نقل نموده که خداوند تبارك و تعالی نیست آنکه فراموش کند یا غفلت نماید بلکه او است
حفیظ و علیم او پروردگار آسمانها و زمین و ما بین آنها است از موجودات باید همه را در تمام [ صفحه 485 ] احوال مراقبت و
نگهداري و نگهبانی کند چگونه ممکن است فراموش کار باشد پس صبر کن و ثابت قدم باش بر عبادت و اطاعت او آیا اي حبیب
من میدانی و مییابی کسی را که سزاوار نام الهی باشد که بشود او را خدا خواند و شریک او یا مثل و شبیه و مانند او قرار داد و نیز
در توحید از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که مراد آنستکه آیا میدانی احدي را که نام او خدا باشد غیر از خدا و واضح است
که مراد از سؤال نفی است ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 66 تا 70
اشاره
وَ یَقُول الإِنسان أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوفَ أُخرَج حَیا [ 66 ] أَ وَ لا یَذکُرُ الإِنسان أَنّا خَلَقناه مِن قَبل وَ لَم یَک شَیئاً [ 67 ] فَوَ رَبِّکَ لَنَحشُرَنَّهُم وَ
الشَّیاطِینَ ثُم لَنُحضِ رَنَّهُم حَولَ جَهَنَّمَ جِثِیا [ 68 ] ثُم لَنَنزِعَن مِن کُل شِیعَۀٍ أَیُّهُم أَشَ دُّ عَلَی الرَّحمن عِتِیا [ 69 ] ثُم لَنَحن أَعلَم بِالَّذِینَ هُم
417- أَولی بِها صِلِیا [ 70 ] -قرآن- 1
ترجمه
- و میگوید آدمی آیا وقتی که مردم هر آینه بعد از اینکه بیرون آورده شوم زنده آیا یاد آور نمیشود آدمی که ما آفریدیم او را از
پیش با آنکه نبود چیزي پس قسم بپروردگار تو که هر آینه جمع کنیم آنها و شیطانها را پس حاضر کنیم البتّه آنها را گرداگرد
جهنّم بزانو در آمدگان پس بیرون میآوریم البتّه از هر فرقهاي هر کدام از آنها را که شدیدتر باشند بر خدا از راه نافرمانی پس هر
آینه ما داناتریم بآنانکه آنها سزاوارترند بجهنّم در انداختن.
تفسیر
روایت شده است که ابی بن خلف استخوان پوسیدهاي را در دست گرفت و نرم نمود و بباد داد و گفت که محمّد گمان میکند که
ما بعد از مردن زنده میشویم اینکه محال است پس اینکه آیه نازل شد و بعضی او را ولید بن مغیره دانستهاند در هر حال خداوند در
جواب گوینده اینکه قبیل کلمات از افراد انسان چون مجرّد استبعادي بیش نیست جوابی فرموده که رفع استبعاد شود و براي اینکه
غرض جوابی بهتر از اینکه نیست چون هر کس متذکّر ابتداء خلق خودش شود مییابد که هیچ چیز نبوده و همه چیز شده و میداند
آنکس که قدرت داشته از هیچ چنین موجود تمام و کمالی بوجود آورد قادر است آنرا ثانیا نابود کند و باز بصورت اوّل درآورد
چون اختراع هر مصنوعی مشکلتر از ایجاد مثل آنست و بعضی یذکّر بتشدید کاف قرائت نمودهاند و اینکه با معناي تذکّر و تفکّر
مناسبتر است در کافی از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که لم یک شیئا یعنی نه مقدّر بود و نه کائن و در محاسن از
آنحضرت نقل نموده [ صفحه 486 ] که نه در کتابی بود و نه در علمی و قمّی ره فرموده که ذکري از او نبود و روایت شده که کفّار
صفحه 374 از 485
محشور میشوند در قیامت با اقران خودشان از شیاطینی که آنها را اغواء نمودند هر کافري با شیطان خود در زنجیري بنابراین محتمل
است و او در و الشیاطین بمعناي مع باشد و ممکن است و او عاطفه باشد یعنی تصوّر باطلی کردند که محشور نمیشوند قسم
بخداوند محشور میکنیم آنها را که منکر معادند بعلاوه شیاطین و ملا عینی را که اینکه وسوسههاي باطل را مینمایند پس حاضر
میگردانیم آنها را گرداگرد جهنّم در حالیکه از شدّت هول و وحشت و سنگینی بار گناه و خفّت بکندههاي زانوشان بزمین در آیند
و قوّت برخاستن نداشته باشند چون جثی جمع جاثی است و آن کسی باشد که مانند شتر بدو کنده زانو بزمین در آید شاید خداوند
خواسته باشد آنها را بانواع عذاب معذّب فرماید چون خفّتی بالاتر از اینکه نیست که در انظار اهل ایمان به اینکه وارد در محشر و
جاي گیر در اطراف جهنّم شوند پس بیرون میآوریم از میان هر امّت و ملّتی که تابع دینی و مذهب باطلی باشند براي دخول در
جهنّم عاصی و نافرمان و سرکشترین آنها را و ما بهتر میدانیم که کدام یک از آنها سزاوارترند بآنکه در قعر جهنّم جايگیر شوند
لذا زودتر در آن انداخته شوند و گفتهاند آنها پیشروان و رؤساء هر فرقه ضالّهاي میباشند که در دنیا پیش قدم در کفر بودند در
آخرت هم باید پیش قدم در دخول جهنّم باشند و عتی و صلی هر دو مصدرند که تمیز از اشدّ و اولی واقع شدهاند ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 71 تا 75
اشاره
وَ إِن مِنکُم إِلاّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتماً مَقضِ یا [ 71 ] ثُم نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّ الِمِینَ فِیها جِثِیا [ 72 ] وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا
[ بَیِّنات قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَيُّ الفَرِیقَین خَیرٌ مَقاماً وَ أَحسَن نَدِیا [ 73 ] وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن هُم أَحسَن أَثاثاً وَ رِءیاً [ 74
قُل مَن کانَ فِی الضَّلالَۀِ فَلیَمدُد لَه الرَّحمن مَ  دا حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُونَ إِمَّا العَذابَ وَ إِمَّا السّاعَۀَ فَسَیَعلَمُونَ مَن هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضعَفُ
583- جُنداً [ 75 ] -قرآن- 1
ترجمه
و نیست از شما مگر که وارد شونده آن است باشد بر پروردگارت واجب حکم شده پس نجات میدهیم آنانرا که پرهیزکار شدند و
میگذاریم ستمکاران را بزانو در آمدگان و چون تلاوت شود بر آنها آیتهاي ما که واضحاتند گویند آنانکه کافر شدند مر آنانرا که
ایمان آوردند کدام یک از اینکه دو دسته بهترند از جهت منزل و نیکوترند از جهت محفل و چه بسیار هلاك کردیم پیش از ایشان
از [ صفحه 487 ] اهل عصري که آنها نیکوتر بودند از جهت اثاثیه و تجمّل ظاهري بگو کسیکه باشد در گمراهی پس باید مهلت
دهد او را خداوند مهلت دادنی تا چون به بینند آنچه را وعده داده میشوند یا عذاب و یا مرگ پس زود باشد که بدانند کیست او
بدتر از جهت منزل و ناتوانتر از جهت عسکر.
تفسیر
- قمّی ره از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که مراد از ورود نزول است نه دخول مانند آنکه میگویند وارد فلان غدیر آب
شدیم با آنکه داخل آب نشدند حقیر عرض میکنم خداوند هم در بیان احوال حضرت موسی فرموده چون وارد شد آب مدین را
دید جمعی اشتغال به آب کشیدن دارند با آنکه آنحضرت داخل آب نشده بود و اینکه ورود را خداوند براي تمام افراد بشر بر خود
واجب و لازم و حتم و حکم فرموده که تخلّف از آن ممکن نیست پس نجات میدهد خداوند کسانیرا که پرهیزکار شدند در دنیا و
صفحه 375 از 485
میروند ببهشت و باقی میگذارد ستمکاران بخویش و خلق را بهمان حال که بودند در جهنّم یعنی در حالیکه بدو کنده زانو در
آمدگان باشند از تنگی جا چنانچه بهمین حال ورود نمودند در اطراف جهنّم بعلّت مذکوره در آیات سابقه و ظاهرا اینکه ورود
همان ورود در کنار جهنّم است براي عبور از صراط که پلی است کشیده شده بر روي جهنّم که باید همه از آن عبور نمایند و
بهشتیها ببهشت روند و جهنّمیها در آن افتند و بمانند یا بعدا بیرون آیند اگر شیعه اثنی عشري باشند و منافی نیست با اینکه معنی
بلکه مؤیّد آنست روایتی که در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل نموده که مردم وارد آتش میشوند پس خارج
میگردند بر وفق اعمالشان دسته اوّل مانند برق لامع دسته بعد مانند گذر نمودن باد دسته بعد مانند تاخت اسب دسته بعد مانند
شخص سواره دسته بعد مانند دویدن پیاده دسته بعد مانند راه رفتن پیاده چون اینها اوصاف عبور کنندگان از صراط است که در
سوره فاتحه ذکر شد و نیز منافات ندارد با روایتی که جابر بن عبد اللّه از آنحضرت نقل نموده که فرمود ورود دخول است باقی
نمیماند نیکوکار و بدکاري مگر آنکه داخل جهنّم میشود پس میگردد بر اهل ایمان برد و سلام چنانچه بود بر ابراهیم علیه السّلام
چون عبور از جهنّم ملازم با دخول و خروج از آنست و نیز از آنحضرت روایت شده که آتش بمؤمن در روز قیامت میگوید عبور [
صفحه 488 ] کن از من اي مؤمن که خاموش کرد نور تو شعله مرا و در روایتی فرموده که خداوند بآتش خطاب میفرماید بگیر
اصحاب خود را و واگذار اصحاب مرا قسم بخدائی که جان من در دست او است که آن اصحاب خود را بهتر میشناسد از شناختن
مادر فرزندش را و گفتهاند فائده اینکه دخول بمقتضاي بعضی از روایات اطلاع اهل ایمان است از حال کفّار و عذاب جهنّم تا
بدانند کمال فضل و رحمت خدا را بر خودشان و زیاد شود فرح و سرورشان از بهشت و نعمتهاي آن چنانچه اهل جهنّم را هم مطّلع
مینمایند بر بهشت و انواع نعم آن و احوال اهلش تا بیشتر موجب حسرت و ندامت آنها گردد و در چند روایت فرمودهاند تب که
عارض مؤمن میشود حظّ و نصیب او از آتش جهنّم است و نیز از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که پرسیدند از اینکه
آیه فرمود وقتی که اهل بهشت داخل آن شوند بعضی از ایشان ببعضی گویند مگر خدا وعده نداده بود که ما را اوّل وارد آتش کند
جواب بآنها میرسد شما وارد شدید با آنکه آن خاموش بود و گفتهاند اینکه خداوند فرموده اهل بهشت از جهنّم دور شدگانند مراد
از عذاب آنست و بنابر آنچه تاکنون بیان شد مراد از ورود، نزول در کنار جهنّم و عبور از فوق آنست بدون آنکه از حرارت آن
المی باهل ایمان برسد و مراد از دخول در روایت نبوي هم همین است و مراد از دخولی که در روایت قمّی ره نفی شده دخول در
اصل جهنّم است که اهل ایمان از آن دورند و اختلافی نیست و ظاهر آیه شریفه هم محفوظ است و اینکه وجه جمع از فوائد اینکه
تفسیر میباشد و یکی از اقوال و افعال رکیک قبیح ناپسند مفاخره بمال و جاه و جلال است و کفّار وقتی آیات واضحۀ الدّلالات
قرآن را که لفظا و معنا در اعلا درجه فصاحت و بلاغت و مشتمل بر اعجاز و کرامت بود میشنیدند و قادر بر معارضه با آن نبودند
ناچار براي تشفّی قلب خودشان متوسل باین مفاخرات و مزخرفات میشدند که باهل ایمان میگفتند آیا کدام یک از اینکه دو دسته
که ما و شمائیم منزل و مسکن و مجلس و محفل و سایر تجمّلات زندگیمان بهتر از دیگري است هر کدام کار دنیامان بهتر باشد
معلوم میشود بیشتر مورد لطف خدا هستیم لابد کار آخرتمان هم بهمین دلیل بهتر است لذا خداوند آنها را ردّ فرموده باین تقریب
[ که آیا نمیدانند که چه قدر از اقوام و اهل اعصار سابقه بودند که ما آنها را هلاك و معذّب نمودیم بعذابهاي [ صفحه 489
گوناگون با آنکه آنها اثاثیّه و امتعه دنیوي و تجمّلات ظاهري و مرئی و منظرشان بمراتب از اینها بهتر و برتر بود چون رءي مأخوذ از
رؤیت بمعناي هیئت و منظر است و بعضی ریّا بتشدید یاء بدون همزه قرائت نمودهاند و بنابراین محتمل است بقلب همزه و ادغام
باشد بهمان معنی و میشود از ري بمعناي نعمت و سیرابی باشد و لذا قمّی ره ظاهرا از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد
لباس و خوردن و آشامیدن است و اینکه گفته شد ظاهرا براي آن بود که نام نبرده و بضمیر نقل فرموده و گفتهاند مرادش آنحضرت
است ولی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که اثاث متاع است و رءیا جمال و منظر خوب است و در کافی از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قریش را دعوت فرمود بولایت ما پس از آنها کسانیکه منکر ولایت ما شدند
صفحه 376 از 485
گفتند بکسانیکه اقرار بولایت امیر المؤمنین و ما اهل بیت نموده بودند براي سرزنش مفاد آیه سابقه را پس خداوند رد فرمود آنها را
باین آیه و مراد از قرن امم سابقه است بگو اي پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کسیکه در ضلالت و گمراهی باشد باید خدا باو
مهلت دهد و ممتدّ کند اوقات او را براي تکمیل شقاوت و قطع عذرش که نگوید اگر خدا مهلت میداد من توبه میکردم تا وقتی که
برسد موعد انتقام الهی و منجز گردد وعده خدا بعذاب دنیا از قتل و اسر و استیصال و امثال اینها یا عذاب قیامت بخلود در آتش
جهنّم چنانچه گفتهاند ولی قمّی ره نقل فرموده که مراد از عذاب قتل است و مراد از ساعت مرگ است پس بعد از اینکه میدانند که
کیست و کدام یک از آن دو فرقه حق و باطل مکان و منزل و مأواي او بدتر است و یار و مددکار او کمتر و میبینند که خداوند بر
عکس خیالات آنها امر را اجرا فرمود و دماغشان بخاك مالیده شد ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 76 تا 82
اشاره
وَ یَزِیدُ اللّه الَّذِینَ اهتَدَوا هُديً وَ الباقِیات الصّالِحات خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ مَرَ  دا [ 76 ] أَ فَرَأَیتَ الَّذِي کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَن مالًا
وَ وَلَداً [ 77 ] أَطَّلَعَ الغَیبَ أَمِ اتَّخَ ذَ عِندَ الرَّحمن عَهداً [ 78 ] کَلّا سَنَکتُب ما یَقُول وَ نَمُدُّ لَه مِنَ العَذاب مَ  دا [ 79 ] وَ نَرِثُه ما یَقُول وَ یَأتِینا
- [ 397 وَ اتَّخَ ذُوا مِن دُونِ اللّه آلِهَۀً لِیَکُونُوا لَهُم عِ  زا [ 81 ] کَلّا سَیَکفُرُونَ بِعِبادَتِهِم وَ یَکُونُونَ عَلَیهِم ضِ  دا [ 82 - فَرداً [ 80 ] -قرآن- 1
144- قرآن- 1
ترجمه
و زیاد میکند خدا آنانرا که هدایت یافتند هدایتی و کارهاي پاینده شایسته بهتر است نزد پروردگارت در پاداش خوب و بهتر است
از جهت باز گشت کار آیا دیدي آنرا که کافر شد بآیتهاي ما و گفت هر آینه داده شوم [ صفحه 490 ] البتّه مال و فرزند را آیا
اطلاع یافت بر غیب یا گرفت نزد خدا پیمانی نه چنین است بزودي مینویسیم آنچه را میگوید و امتداد میدهیم براي او عذاب را
امتداد دادنی و ارث میبریم از او آنچه را میگوید و میآید نزد ما منفرد و گرفتند غیر از خداوند خدایانی تا باشند براي آنها عزّت نه
چنین است زود باشد که انکار کنند بندگی آنها را و باشند براي آنان مخالف و معاند.
تفسیر
خداوند کسانی را که قبول هدایت نمودند و در شاهراه دین مبین اسلام وارد شدند تأیید میکند و توفیق اطاعت و عبادت مرحمت
میفرماید و باین سبب هدایت و معرفت ایشان روز بروز زیاد میشود و بمقام قرب الهی و بهشت جاوید و اصل میگردند و در کافی از
امام صادق علیه السّلام نقل نموده که خداوند در روز ظهور امام زمان هدایت اهل ایمان را زیاد میکند بمتابعت آنحضرت که
هدایت دیگري است و آن روزي است که خداوند عذاب میفرماید گمراهان و کسانیرا که منکر ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام و
ما خاندان شدند بدست آنحضرت و آنروزي است که در آیه سابقه بآن اشاره شده که میدانند کدام یک از دو فرقه منکر و مقرّ،
مکان و منزلشان بدتر و یاور و لشگرشان ضعیفتر است و باقیات صالحات که کلّیه طاعات و عبادات است و فوائد و ثمرات اخروي
آن همیشه باقی و برقرار است نزد خدا و بصاحبش عائد میشود و مسترد میگردد بهتر است که مزد و بهره انسانی باشد و بهتر است
که مرجع و مئال و عاقبت کار آدمی گردد نه اینکه دارائیهاي دو روزه و تجمّلات خانمانسوزي که کفّار بآنها فخریّه و مباهات
صفحه 377 از 485
مینمودند و در آیات سابقه اشاره بآن شده بود چنانچه در سوره کهف نیز شمّهاي از تفسیر باقیات صالحات گذشت و قمّی ره از امام
باقر علیه السّلام نقل نموده که عاص بن وائل یکی از کسانی بود که بدین اسلام استهزاء مینمود و مدیون خباب بن ارت بود چون
براي مطالبه نزد او آمد گفت شما که گمان میکنید در بهشت طلا و نقره و حریر است حباب هم تصدیق نمود عاص گفت پس
موعد ما آنجا باشد قسم بخدا بهتر از آنچه در دنیا بمن دادي بتو خواهم داد و بنابراین ممکن است اشاره باین یا سایر مقالات فاسده
کفّار از اینکه قبیل باشد که خداوند فرموده بطور استفهام تعجّب آمیز که اي حبیب من آیا دیدي و شنیدي که آن کافر پلید و
مستهزء عنید چه [ صفحه 491 ] گفت، گفت: هر آینه داده میشوم من البته از جانب خداوند در آخرت مال و اولاد را و آنوقت طلب
تو را خواهم داد آیا اینکه ملحد مقامش بجائی رسیده که مطّلع بر عالم غیب شده که چنین ادعائی مینماید و قسم هم یاد میکند یا از
خداوند عهد و پیمانی گرفته که باو مال و ولد عنایت کند چون راهی براي اینکه اعتقاد غیر از اینکه دو امر نیست ولی نه چنین است
که اینکه خطا کار تصوّر نموده یا از باب استهزاء بزبان جاري کرده بلکه نویسنده ما گفتار او را مینویسد و عذاب او براي اینکه قبیل
مزخرفاتش طولانی و زیاد میشود و بالاخره میمیرد و مال و اولادش بما ارث میرسد یعنی براي ما در زمین باقی میماند و روز قیامت
خودش مجرد و تنها و منفرد بدون مال و اولاد نزد ما حاضر میشود و ما هم باو چیزي نمیدهیم چه قدر نادانند اینکه قبیل اشخاص
بگمان آنکه موجب عزت و سعادت و وسیله قرب و شفاعت آنها باشد نزد خداوند هر قبیلهاي مجسمهاي را براي خودشان خدا قرار
دادند با آنکه امر برعکس است همین بتها روز قیامت از آنها و عبادتشان تبرّي میکنند و بیزاري میجویند و با آنها ضدّیت و عناد و
خصومت مینمایند چنانچه قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده ولی در ذیل روایت فرموده که عبادت رکوع و سجود نیست
بلکه آن اطاعت مردم است کسیکه اطاعت کند مخلوقی را در معصیت خالق بتحقیق عبادت نموده است او را فیض ره فرموده مراد
امام علیه السلام آنستکه اراده فرموده خداوند از خدایانی که گرفتند آنانرا بخدائی جز خدا رؤساء آنها را که اطاعت آنان نمودند
در معصیت خدا و بنظر حقیر مراد امام علیه السّلام تعمیم است و اینکه اختصاص به بتها ندارد نه آنکه شامل آنها نشود و خلاف
ظاهر مراد باشد و کلمه ضدّ بر واحد و جمع اطلاق میشود و اللّه اعلم ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 83 تا 92
اشاره
أَ لَم تَرَ أَنّا أَرسَلنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الکافِرِینَ تَؤُزُّهُم أَ  زا [ 83 ] فَلا تَعجَل عَلَیهِم إِنَّما نَعُدُّ لَهُم عَ  دا [ 84 ] یَومَ نَحشُرُ المُتَّقِینَ إِلَی الرَّحمن وَفداً
335 وَ قالُوا اتَّخَذَ - 85 ] وَ نَسُوق المُجرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرداً [ 86 ] لا یَملِکُونَ الشَّفاعَۀَ إِلاّ مَن اتَّخَ ذَ عِندَ الرَّحمن عَهداً [ 87 ] -قرآن- 1 ]
الرَّحمن وَلَداً [ 88 ] لَقَد جِئتُم شَیئاً إِ  دا [ 89 ] تَکادُ السَّماوات یَتَفَطَّرنَ مِنه وَ تَنشَقُّ الَأرض وَ تَخِرُّ الجِبال هَ  دا [ 90 ] أَن دَعَوا لِلرَّحمن وَلَداً
264- 91 ] وَ ما یَنبَغِی لِلرَّحمن أَن یَتَّخِذَ وَلَداً [ 92 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
- آیا ندیدي که ما فرستادیم شیطانها را بر کافران که بجنبانند آنها را جنباندنی پس شتاب مکن براي آنها جز اینکه نیست که
میشماریم براي آنها [ صفحه 492 ] شمردنی روز که جمع کنیم پرهیزکاران را بسوي خداي بخشنده وارد شدگان و برانیم
گناهکاران را بسوي جهنّم تشنگان مالک نمیباشند شفاعت را مگر کسانیکه گرفتند نزد خداوند پیمانی و گفتند گرفت خداوند
فرزندي بتحقیق آوردید چیز بسیار زشتی نزدیک شد آسمانها پاره پاره شود از آن و شکافته گردد زمین و فرو ریزند کوهها و
منهدم شوند منهدم شدنی براي آنکه خواندند براي خدا فرزند و سزاوار نیست از براي خداي بخشنده آنکه بگیرد فرزندي.
صفحه 378 از 485
تفسیر
- وقتی که اهل شرك و خلاف منغمر در شهوات و لذّات جسمانی شدند و خداوند بآنها مهلت داد و از اینکه مهلت سوء استفاده
کردند و بر طغیان و سرکشی خود افزودند خداوند مسلّط میفرماید بر آنها شیاطین انسی و جنّی را که تحریک کنند و برانند آنها را
بجانب مقاصدشان مانند حیوانیکه صاحبش بسیخ یا چوب آنرا براند چون لفظ از بر اینکه قبیل تحریک اطلاق میشود اگر چه اصلا
بمعناي جنباندن است خلاصه آنکه کاملا ملک طلق شیطان میشوند و مهارشان بدست او میآید چنانچه قمّی ره قریب باین معانی را
نقل نموده و بنابراین معناي فرستادن خداوند همان دادن تسلط است بشیاطین در اثر معصیت بسوء اختیار بندگان و لذا خداوند متعال
به پیغمبر خود میفرماید تعجیل در هلاك و عذاب آنها منماي ما براي فرا رسیدن موعد ایّام مهلت آنها شماره میکنیم و میدانیم از
عدد انفاس آنها معدودي بیش باقی نمانده چنانچه در کافی و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد تعداد انفاس
است نه ایّام چون احصاء ایّام کار خلق است و احصاء انفاس شأن خالق و در نهج البلاغه است که نفس مرد گام او است بسوي
مرگ و نیز فرموده هر معدودي منقضی و هر متوقعی آینده است خلاصه آنکه در آتیه نزدیکی از شرّ آنها راحت خواهی شد و
خداوند محشور میفرماید اهل تقوي و پرهیزکاري را که محبوب حقّند و اعمالشان مرضی او است بسوي رحمت واسعه خود مانند
قومیکه وارد شوند از راه دور بر پادشاهی که امیدوار نموده باشد ایشانرا بکرامت و انعام خود در حالیکه سوار باشند بر ناقههاي
نجیب بهشتی که ملائکه بامر خداوند بعد از بیرون آمدنشان از قبر براي استقبال و تشریفات ورودشان بمحشر حاضر نمودهاند با ساز
و برگ تمام از طلا و دیبا و حریر بهشتی مزیّن به درّ و یاقوت [ صفحه 493 ] و زبر جد پس پرواز کنند بسوي محشر هر یکنفر
پرهیزکار با سه هزار ملک در هر یک از جلو و یمین و یسار یکهزار ملک که با او باشند تا بدر بهشت برسند و از آنجا ببعد
تشریفاتش مفصلتر است که در روایت کافی از امام باقر علیه السّلام و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام ذکر شده و حقیر بملاحظه
اختصار نقل ننمودم و در مقابل ایشان خداوند سوق میدهد گناهکاران را بسوي جهنّم مانند حیوانات تشنه که در کنار آب ورود
نمایند دسته جمع و پا برهنه و بعد معلوم شود که آب نیست و آتش است و بر عطش آنها افزوده گردد و در ذیل حدیث قمّی ره
علاوه شده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود و اللّه اي علی پرهیزکارانی که باین احترام وارد
محشر میشوند و خداوند در باره ایشان فرموده یَومَ نَحشُرُ المُتَّقِینَ إِلَی الرَّحمن وَفداً شیعیان تواند و تو امام ایشانی چون در هر دو
روایت راوي اصلی حدیث امیر المؤمنین علیه السّلام است که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تفسیر اینکه آیه را سؤال نموده و
آنحضرت جواب فرموده بنحوي که اجمالا بیان شد و دارا و واجد و مالک نمیشوند احدي از اهل محشر شفاعت را که از کسی
بنمایند یا کسی در باره آنها بنماید چون تلبّس بفعل یا بصدور فعل است از فاعل یا بوقوع آن بر مفعول و هیچ کس بهیچ عنوان
قادر نیست متلبّس بشفاعت شود مگر داراي عهد ولایت امیر المؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام باشد از جانب خدا چنانچه در کافی
و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده و در کافی و فقیه و تهذیب و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود کسیکه وصیّت کامل نکند در هنگام مرگش مروّت او ناقص است و بعد از سؤال از کیفیّت آن
دعاء مف ّ ص لی تعلیم فرمود که در صافی و غیره مذکور است و از آن استفاده میشود که مراد از عهد الهی که موجب تلبّس بشفاعت
است در آخرت اعتراف بتمام عقائد حقّه است صریحا باصول و اجمالا بفروع در وقت ظهور امارات مرگ و از بعضی روایات
استفاده میشود محبوبیّت تجدید اینکه عهد در هر صبح و شام و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که چون قریش گفتند
861 ولدا بسکون لام که - خداوند ملائکه را براي خود اولاد اناث قرار داده اینکه آیه در ردّ آنها نازل شد و بعضی -قرآن- 808
جمع ولد است قرائت نمودهاند در هر حال پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مأمور شده که در جواب آنها بفرماید مرتکب بهتان
عظیم [ صفحه 494 ] و قول منکر شنیع فظیعی شدید که نزدیک شد آسمانها از اثر سوء آن شکافته و منشق و پاره پاره شود و نیز
صفحه 379 از 485
زمین منشق و متلاشی و متفرّق گردد و در اثر آن کوهها منهدم و ویران شود چون اگر اینکه اوضاع در عالم براي امري روي دهد
چیزي سزاوارتر از اینکه بهتان بزرگ نیست و کلمه هدّا یا مفعول مطلق است براي فعل مقدّر که تهدّ باشد یا مفعول له است براي
تخرّ یعنی تخرّ الجبال و تهدّ هدّا یا تخرّ الجبال للهدّ و همه اینکه انقلابات براي آنستکه قرار داد فرقی از قبیل یهود و نصاري و قریش
که قبلا ذکر شد براي خداوند اولاد و سزاوار نیست براي خدا که کسی را اولاد خود قرار دهد و هر چه براي خدا سزاوار نباشد
صدورش از حق محال است چون خداوند مثل و مانند و شبیه و عدیل و نظیر ندارد و محتاج نیست و از هر عیب و نقصی منزّه و
مبرّي است ..
[ [سوره مریم [ 19 ]: آیات 93 تا 98
اشاره
إِن کُلُّ مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض إِلاّ آتِی الرَّحمن عَبداً [ 93 ] لَقَد أَحصاهُم وَ عَدَّهُم عَ  دا [ 94 ] وَ کُلُّهُم آتِیه یَومَ القِیامَۀِ فَرداً [ 95 ] إِنَّ
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات سَیَجعَل لَهُم الرَّحمن وُ  دا [ 96 ] فَإِنَّما یَسَّرناه بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِه المُتَّقِینَ وَ تُنذِرَ بِه قَوماً لُ  دا [ 97 ] -قرآن-
104- 368-1 وَ کَم أَهلَکنا قَبلَهُم مِن قَرن هَل تُحِسُّ مِنهُم مِن أَحَدٍ أَو تَسمَع لَهُم رِکزاً [ 98 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست هر کس در آسمانها و زمین است مگر آنکه آینده باشد نزد خداوند بخشنده بنده وار همانا بتحقیق احاطه نمود بر آنها و
شمردشان شمردنی و تمام آنها آیندهاند نزد او روز قیامت منفرد همانا آنانکه ایمان آوردند و بجا آوردند کارهاي شایسته را زود
باشد که قرار دهد براي ایشان خداوند بخشنده دوستی را پس جز اینکه نیست که آسان کردیم آنرا بزبان تو تا مژده دهی بآن پرهیز
کاران را و بیم دهی بآن گروهی را که دشمنان شدید عداوتند و چه بسیار هلاك کردیم پیش از آنها از اهالی اعصار آیا میبینی از
آنها احدیرا یا میشنوي از ایشان صوت آهستهاي.
تفسیر
نیست هیچ کس از کسانیکه در آسمان و زمین هستند از ملائکه و جن و انس و ذکور و اناث و شاه و گدا مگر آنکه راجع و آینده
و حاضر باشد در مقام اقدس ربوبی مانند عبد ذلیل منقاد مملوك خواه پیغمبر باشد خواه فرشته خواه بیپدر بدنیا آمده باشد خواه با
پدر و همه از رحمت رحمانیّه خداوند موجود و مرزوق شده و هستند و نمیشود مجانس و مماثل با او باشند تا بشود فرزند حقیقی او
[ صفحه 495 ] شوند و نیز مناسب نیست فرزند او خوانده شوند چون بنده و مملوك شباهتی بمولی و مالک ندارد و جسارت بمولی
است اگر چنین نسبتی فرض شود لذا هیچ یک از کسانیکه مردم آنها را فرزند خدا خواندند از ملائکه و بشر هیچگاه مدّعی چنین
نسبتی نشدند و همه معترف بعبودیت بوده و خواهند بود و خداوند تمام اهل آسمانها و زمین را احصاء و حصر و تعداد فرموده چون
همه در حیطه تصرّف و قبضه قدرت اویند و بتمام ذوات و صفات و افعال و اقوال و حرکات و سکنات آنها احاطه علمیّه دارد مانند
آنکه همه را تعداد فرموده و مردم روز قیامت در پیشگاه الهی حاضر میشوند در حالیکه هر یک منفرد از همه کس و همه چیز است
نه مالی دارد و نه اولادي و نه دوستی و نه یاوري و نه همّی جز هم بخود و تحیّر در عاقبت امر خویش و انتظار فرمان الهی در باره او
با آنکه جز خداوند فرما نفرمائی نیست حتی شفعاء هم باید باذن او شفاعت کنند و از آثار ایمان بمبدء و معاد و بجا آوردن اعمال
صفحه 380 از 485
خیریّه آنستکه خداوند مودّت و محبّت آنها را در قلوب یکدیگر جاي میدهد بطوریکه همه همدیگر را دوست دارند و همه امیر
المؤمنین علیه السّلام را از همه بیشتر دوست دارند چنانچه قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که امیر المؤمنین علیه السّلام
در حضور پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نشسته بود پس آنحضرت فرمود اي علی بگو خدایا مودّت مرا در دلهاي اهل ایمان قرار
ده پس اینکه آیه نازل شد و عیّاشی ره از آنحضرت نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دعا فرمود که خدایا مودت
علی را در سینههاي اهل ایمان قرار ده و هیبت و عظمت او را در سینههاي اهل نفاق پس اینکه آیه نازل شد و در کافی از آنحضرت
نیز اینکه معنی را که تفسیر ودّ بولایت امیر المؤمنین علیه السّلام باشد نقل نموده و در مجمع از امام باقر علیه السّلام و جابر بن عبد
اللّه نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود بگو خدایا قرار ده براي من در نزد خود عهدي
و قرار ده براي من در دلهاي اهل ایمان مودتی و او هر دو دعا را نمود پس اینکه آیه نازل شد و ظاهرا قسمت اوّلش راجع به آیه لا
یَملِکُونَ الشَّفاعَۀَ إِلّا مَن اتَّخَ ذَ عِندَ الرَّحمن عَهداً باشد که در ضمن آیات سابقه اشاره بآن شد و خداوند قرآن را بلغت عرب نازل و
قرائت آنرا بر حضرت ختمی مرتبت آسان فرمود تا بسهولت بتواند بشارت بدهد ببهشت و نعیم بیپایان آن اهل تقوي و پرهیزکاري
2209 [ صفحه 496 ] و نفاق را چون لدّ جمع الدّاست - را و بیم دهد از عذاب جهنم دشمنان شدید العداوة از اهل کفر -قرآن- 2138
که بر دشمن سر سخت اطلاق میشود و از إبن عباس نقل شده که مراد قریشند و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که
مراد اصحاب جدل و خصومتند و در کافی و قمی ره از آنحضرت نقل نموده که خداوند آسان فرمود بر زبان پیغمبر صلّی اللّه علیه
و آله و سلّم اعلام نمودن ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را به اهل ایمان پس بشارت داد ایشان را باو و انذار فرمود کفّار را که
مراد از قوما لدّا در اینکه آیه میباشند و چه بسیار خداوند قبل از قریش و دشمنان امیر المؤمنین علیه السّلام اقوامی را که اهل اعصار
سابقه بودند هلاك فرمود بانواع عذابها از خسف و غرق و حرق و غیرها پس نباید آنها مطمئن بمهلت چند روزه باشند و نباید
پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام متأثر از حال آنها باشند خداوند هر وقت بخواهد آنها را بجزاي
اعمالشان خواهد رسانید چنانچه پیشینیان آنها را بسزاي کردارشان رسانید بطوریکه اثري از آثار آنها باقی نماند آیا احساس میکنی
تو اي پیغمبر من و میبینی یکنفر از آنها را یا میشنوي آواز خفی و صحبتی از آنان که در میان باشد نه چنین است بلکه محو و نابود
شدند در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که هر کس مداومت بخواندن سوره مریم نماید نمیرد تا آنکه
از جان و مال و اولاد بهرهمند گردد و در آخرت از یاران حضرت عیسی باشد و بقدر ملک حضرت سلیمان باو اجر داده شود اللهم
[ وفقنا بمداومتها و الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین. [ صفحه 497
سوره طه