گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
جلد چهارم






اشاره
[ [ صفحه 2
سوره نور
اشاره
68- شصت و چهار آیه مدنیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 31
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 1 تا 3
اشاره
37 سُورَةٌ أَنزَلناها وَ فَرَضناها وَ أَنزَلنا فِیها آیات بَیِّنات لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ [ 1] الزّانِیَۀُ وَ الزّانِی فَاجلِدُوا - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
کُل واحِ دٍ مِنهُما مِائَۀَ جَلدَةٍ وَ لا تَأخُ ذکُم بِهِما رَأفَۀٌ فِی دِین اللّه إِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ لیَشهَد عَذابَهُما طائِفَۀٌ مِنَ
481- المُؤمِنِینَ [ 2] الزّانِی لا یَنکِح إِلاّ زانِیَۀً أَو مُشرِکَۀً وَ الزّانِیَۀُ لا یَنکِحُها إِلاّ زانٍ أَو مُشرِك وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی المُؤمِنِینَ [ 3] -قرآن- 1
ترجمه
سورهایست که فرو فرستادیم آنرا و واجب کردیم آنرا و فرستادیم در آن آیتهاي واضحاتی را باشد که شما پند گیرید زن زناکار و
مرد زناکار پس بزنید هر یک از آن دو را صد تازیانه و نباید بگیرد شما را بآن دو رأفتی در دین خدا اگر هستید که میگروید بخدا
و روز بازپسین و باید مشاهده کنند عذاب آن دو را گروهی از گروندگان مرد زناکار نکاح نمیکند مگر زن زانیه یا مشرکه را و زن
زناکار نکاح نمیکند او را مگر مرد زناکار یا مشرك و حرام شد آن بر گروندگان
تفسیر
. اینکه یک سوره و قسمت محدودي از کلام الهی است که جبرئیل آنرا بامر خداوند نازل نموده بر پیغمبر اکرم و واجب فرموده
است خداوند عمل بآن سوره را بر بندگان خود تا روز قیامت و نازل فرموده است در آن آیات واضحۀ الدلالاتی از احکام و حدود
و معارف براي تذکر خلق و عمل بآن و از آن جمله آنستکه باید حکّام شرع زن زنا دهنده و مرد زنا کننده را هر یک، صد تازیانه
صفحه 55 از 456
بزنند و رأفت و رحمت بحال آنها ننمایند در اقامه حدّ الهی و اطاعت حکم او که تعطیل یا تخفیفی در آن روي دهد اگر ایمان بخدا
و روز جزا دارند چون لازمه [ صفحه 3] ایمان بخدا اجراي احکام او است و باید در موقع اجراء حد جمعی از اهل ایمان حاضر و
ناظر باشند تا موجب اشتهار امر و اعتبار خلق گردد و در چند روایت از ائمه اطهار تصریح بکفایت یکنفر شده و فرمودهاند مراد از
طائفه اینجا واحد است و گفتهاند نکته تقدیم زانیه بر زانی در ذکر آنستکه شناعت و قباحت اینکه عمل از زن بیشتر و مفاسد مترتّبه
بر آن زیادتر است و آنکه اینکه آیه ناسخ آیه وَ اللّاتِی یَأتِینَ الفاحِشَ ۀَ مِن نِسائِکُم در سوره نساء است و آنجا حقیقت امر بیان شد و
ظاهرا اینکه حد مرد و زن مسلمانی است که عاقل و بالغ و آزاد باشند و هیچیک از آن دو همسر دائمی نداشته باشند و اشتباها اینکه
عمل از آنها سر نزده باشد بتفصیلی که در کتب فقهیه ذکر شده و الا حکمش غیر از اینکه است چنانچه از اصبغ إبن- نباته نقل شده
که پنج نفر را نزد عمر حاضر نمودند که زنا کرده بودند و او امر کرد بر هر یک از آنها حد اقامه نمایند و امیر المؤمنین علیه السّلام
حاضر بود فرمود اي عمر اینکه حکم اینها نیست و او عرض کرد تو اقامه حد نما بر آنها و آنحضرت یکی را گردن زد و دیگري را
سنگسار نمود و سومی را حد زد و چهارمی را نصف حد زد و پنجمی را تعزیر فرمود پس عمر متحیر و مردم متعجب شدند از کار
آن حضرت و عمر عرضه داشت یا ابا الحسن بر پنج نفر در یک قضیه پنج حد جاري نمودي که هیچیک شبیه بدیگري نبود امیر
المؤمنین علیه السّلام فرمود اولی ذمّی بود که از ذمه خارج شده بود و باید کشته شود دومی مردي محصن بود که باید سنگسار
گردد سومی غیر محصن بود که حد آن تازیانه است چهارمی بنده بود که حکم او نصف حد است پنجمی دیوانه بود که باید تعزیر
گردد و قمی ره مانند اینکه قضیه را نقل نموده با تفاوت آنکه شش نفر بودند و ششمی را رها فرمود و آنکه پنجمی از روي اشتباه
اینکه عمل از او صادر شده بود و باید تعزیر شود و ششمی دیوانه بود که تکلیف ندارد و انصاف آنستکه جاي اینکه احکام فقه
است نه تفسیر لذا به اجمال اکتفا میشود و احادیث توضیحا و تیمّنا ذکر میگردد و چون در مقام ازدواج و زناشوئی یکی از امور
مهمه که حتما باید رعایت شود و الاموجب ندامت و پشیمانی خواهد شد سنخیت و موافقت اخلاقی مرد و زن است خداوند مهربان
482 [ صفحه 4] مگر با - براي ارشاد اهل ایمان فرموده که مرد زناکار سنخیت ندارد و مناسب نیست که ازدواج نماید -قرآن- 433
زن زانیه یا مشرکه و زن زناکار سنخیت ندارد و مناسب نیست که بگیرد او را مگر مرد زناکار یا مشرك و ممنوع شد اینکه ازدواج
و وصلت ناباب براي اهل ایمان چون زن پلید مناسب با مرد پلید است که آن زانی و مشرك است نه مرد پاك که او مؤمن و موحّد
خواهد بود و بنابر اینکه آیه شریفه در مقام اخبار از واقع نیست تا گفته شود خلاف آن در خارج محقق شده و میشود و نیز در مقام
بیان حکم وضعی یا تکلیفی بنحو اطلاق نیست تا گفته شود منسوخ است بآیه و أنکحوا الأیامی چون بمقتضاي اخبار عدیده که از
ائمه اطهار بجواز تزویج زنهاي زناکار صادر شده اینکه عمل ممنوع و حرام نیست و اجماع علماء امامیه قائم است بر جواز ازدواج
مرد زناکار با زن عفیفه و جواز ازدواج مرد عفیف با زن زانیه و نیز در مقام افاده نهی تنزیهی و حکم بکراهت نیست تا گفته شود
خلاف ظاهر لفظ تحریم و لحن اکید آیه شریفه است بلکه بنظر حقیر در مقام افاده تحریم ازدواج دائم و ادامه مواصلت با زن فاحشه
رسمی است و خلاصه دیّوث شدن است چنانچه قمی ره فرموده آن ردّ بر کسانی است که جائز میدانند بهرهمند شدن از زنان زناکار
و ازدواج با آنها را با آنکه آنان مشهورات و معروفات باشند در دنیا که مرد نتواند آنها را حفظ نماید و فرمود نازل شد اینکه آیه در
زنان مکه که علنا زنا میدادند ساره و خثیمه و رباب و تغنّی مینمودند بهجو پیغمبر خدا صلی اللّه علیه و اله و سلّم پس حرام فرمود
خدا ازدواج با آنها را و جاري شد بعد از آنها در زنانی که امثال آنها باشند و در کافی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام
روایاتی قریب باین مضمون نقل نموده با تجویز تزویج آنها بعد از توبه و منافات ندارد اینکه معنی با اخبار مجوّزه چون بعضی از
آنها مخصوص بمتعه و بعضی مشروط بتحفظ و سدّ باب بر او و بعضی در مقام بیان آنستکه اگر با زنی انسان زنا بکند موجب
حرمت آنزن بر او نمیشود که نکاحش باطل باشد و اینکه غیر از حرمت تکلیفی با قیود مذکوره است که بنظر حقیر رسید و کسی
متعرّض آن نشده است و بنابر اینکه مشار الیه ذالک در کلام الهی همان ازدواج دائم با فاحشه رسمی است که مستفاد از اطلاق
صفحه 56 از 456
نکاح و لفظ زانیه مرادفه با مشرکه است با مساعدت صدر و ذیل آیه که در مقام بیان آنستکه اینکه عمل شنیع قبیحی است مناسب با
فاسق و کافر مشرك خسیس نه مؤمن موحّد [ صفحه 5] شریف که باید منزّه از خسّت و مبرّي از تهمت باشد و اللّه اعلم.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 4 تا 10
اشاره
وَ الَّذِینَ یَرمُونَ المُح َ ص نات ثُم لَم یَأتُوا بِأَربَعَۀِ شُهَداءَ فَاجلِدُوهُم ثَمانِینَ جَلدَةً وَ لا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ [ 4] إِلاَّ
الَّذِینَ تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ وَ أَصلَحُوا فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 5] وَ الَّذِینَ یَرمُونَ أَزواجَهُم وَ لَم یَکُن لَهُم شُهَداءُ إِلاّ أَنفُسُهُم فَشَ هادَةُ
أَحَدِهِم أَربَع شَهادات بِاللّه إِنَّه لَمِنَ الصّادِقِینَ [ 6] وَ الخامِسَۀُ أَن لَعنَتَ اللّه عَلَیه إِن کانَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 7] وَ یَدرَؤُا عَنهَا العَذابَ أَن تَشهَدَ
637 وَ الخامِسَ ۀَ أَن غَضَبَ اللّه عَلَیها إِن کانَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 9] وَ لَو لا فَضل اللّهِ - أَربَعَ شَ هادات بِاللّه إِنَّه لَمِنَ الکاذِبِینَ [ 8] -قرآن- 1
169- عَلَیکُم وَ رَحمَتُه وَ أَن اللّهَ تَوّاب حَکِیم [ 10 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه نسبت زنا دهند بزنان با عفت سپس نیاورند چهار گواه پس بزنید آنها را هشتاد تازیانه و قبول نکنید از آنها شهادتی هرگز
و آنگروه آنانند متمرّدان مگر آنانکه توبه کردند پس از آن و اصلاح خود نمودند پس همانا خداوند آمرزنده مهربان است و
آنانکه نسبت زنا دهند بجفتهاشان و نباشد آنانرا گواهانی مگر خودشان پس دستور، گواهی یکیشان چهار گواهی بخدا باشد که او
است همانا از راستگویان و پنجمین آنکه لعنت خدا بر او اگر باشد از دروغگویان و باز دارد از آن زن عذاب را اینکه گواهی دهد
چهار گواهی بخدا که آن مرد است از دروغگویان و پنجمین آنکه خشم خدا بر آن زن اگر باشد آن مرد از راستگویان و اگر نبود
فضل خدا بر شما و رحمت او و اینکه خدا توبه پذیر درستکار است چنین نبود
تفسیر
. خداوند متعال بعد از بیان حدّ زنا حدّ قذف یعنی نسبت دادن کسی را بزنا بیان فرموده بنحوا جمال باین تقریب که آنکسانیکه
نسبت میدهند زنان عفیفه را بزنا و چهار شاهد عادل اقامه نمیکنند بر تحقق آن بشروطی که در باب اثبات زنا ذکر شده پس باید
حکام شرع هشتاد تازیانه بهر یک از آنها بزنند و شهادت آنها دیگر قبول نشود و آنها در زمره فسّاق محسوب خواهند بود مگر
کسانیکه بعد از اینکه توبه نمایند از صمیم قلب و اقرار بگناه خود کنند که خداوند از تقصیر آنها میگذرد و میبخشد بآنها آبرو و
برمیگرداند اعتبار شهادت ایشانرا و ظاهرا فرق نیست در دو طرف نسبت یعنی نسبت دهنده و نسبت داده شده که هر دو مرد باشند یا
هر دو زن یا یکی مرد و دیگري زن و قدر متیقن در ثبوت اینکه حد وقتی است که [ صفحه 6] طرفین آزاد و عاقل و بالغ باشند و
اگر نسبت زنا بزن داده شده، مشهوره بزنا نباشد اگر چه اقوي آنستکه در قاذف فرقی بین بنده و آزاد نیست و انصاف آنستکه جاي
بسط اینکه احکام فقه است نه تفسیر لذا تیمّنا در اینکه مقام بذکر چند روایت اکتفا میشود در کافی و تهذیب از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده در باب مردیکه قذف میکند مردیرا که فرمود او تازیانه زده میشود بحکم کتاب خدا و سنت پیغمبر او صلی اللّه
علیه و اله و سلّم و از اینجا معلوم میشود که ذکر محصنات در آیه شریفه بملاحظه خصوصیت مورد نزول یا اهمیت نسبت زنا در زن
عفیفه است و الا فرقی بین مرد و زن در شمول حکم نیست و از امام باقر علیه السّلام نقل نموده در باب زنی که قذف نموده مردیرا
صفحه 57 از 456
که فرمود باید هشتاد تازیانه بخورد فیض ره فرموده اما اگر یکی از آن دو پسر یا دختر یا دیوانه باشد حد جاري نمیشود چنانچه
وارد شده در اینکه باب اخبار از ائمه اطهار و نیز از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که وقتی بندهئی آزاد را قذف نماید باید
هشتاد تازیانه بخورد و اینکه از حقوق مردم است و نیز از آنحضرت روایت نموده که اگر کسی بمملوکی افتراء بزند باید تعزیر شود
براي احترام اسلام و در چند روایت تصریح بقبول توبه و شهادت او شده مشروط بآنکه خودش را تکذیب نماید و بنظر حقیر اینکه
در صورتی است که واقعا کاذب باشد و الا باید اقرار بخطاي خود نماید و در هر حال باید چندي بصلاح مشی نماید تا در ادعاء
توبه متهم نشود و شاید و اصلحوا در کلام الهی براي اشاره باین معنی باشد و پس از اینکه خداوند بیان حکم لعان را که در فقه
معنون است فرموده باین تقریب که کسانیکه نسبت بزنا میدهند زنهاي خودشان را و ندارند چهار شاهد عادل که اقامه نمایند براي
اثبات آن فقط خودشان حاضرند شهادت دهند و قسم یاد نمایند پس شهادت یکی از آنها که موجب رفع حد قذف از او شود چهار
مرتبه شهادت دادن مؤکد بنام خداوند باشد بر آنکه در ادعاء خود صادق است و بعضی بنصب اربع قرائت نمودهاند و بنابر اینکه
تقدیر کلام آنستکه پس شهادت یکی از آنها چهار مرتبه شهادت بنحو مذکور موجب رفع حد خواهد بود یا معنی آیه آنستکه
شهادت میدهد یکی از آنها چهار شهادت بخدا و بنابر اینکه اربع خبر مبتداء محذوف است که هی باشد یا مفعول یشهد در معنی
چون بمقتضاي آیات [ صفحه 7] سابقه اگر نتواند اثبات نماید باید حد قذف بخورد و لعان موجب رفع آن است و شهادت پنجم
آنستکه بگوید لعنت خدا بر من باشد اگر من در اینکه ادعاء از دروغ گویان باشم و بر میدارد از آنزن عذاب رجم را آنکه گواهی
دهد چهار گواهی بنحو مذکور که شوهر او در اینکه نسبتی که باو داده از دروغگویان است و در مرتبه پنجم بگوید غضب خداوند
بر من باشد اگر شوهرم در اینکه نسبت از راستگویان باشد و بعد از وقوع اینکه لعان هر دو بیکدیگر حرام میشوند بحرمت ابدي و
باید از یکدیگر جدا شوند و کلمه أنّ در دو جا بتخفیف نیز قرائت شده و بعضی الخامسه دوم را هم برفع قرائت نمودهاند و غضب
اللّه بکسر ضاد و رفع اللّه نیز قرائت شده است و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال بندگان نبود در چنین موردي یا باید مرد حد
قذف بخورد که هشتاد تازیانه است یا زن حد زناء محصنه که سنگسار شدن است و خداوند هر دو را بلعان برداشت و ادعاء هر
یک را بقسم خود پذیرفت و سرّ گنه کار را فاش ننمود و گوشمالش داد که میان او و همسرش جدائی افکند و اگر توبه کند
خداوند توبه او را در سهم خود میپذیرد پس احکامش محکم و بر وفق حکمت و مصلحت بندگان و بمقتضاي فضل و رحمت
برایشان است و جواب لولا در آیه اخیره بمناسبت دلالت مقام حذف شده است و اینکه قبیل حذفها و تقدیرات در کلام عرب رائج
است و ما باز در اینکه مقام چون احکام لعان در فقه مفصلا ذکر شده بنقل چند روایت اکتفا مینمائیم در کافی از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده که پرسیدند از اینکه آیات فرمود آن قاذفی است که قذف میکند زن خود را پس وقتی قذف نمود او را بعد اقرار
کرد که دروغ گفته حد قذف بر او جاري میشود و زنش باو بر میگردد و اگر امتناع نمود مگر از ثبوت امر پس باید شهادت بدهد
بر ضرر آنزن چهار مرتبه شهادت دادن بخدا که او از راستگویان است و در مرتبه پنجم باید لعن کند خود را اگر بوده باشد از
دروغگویان و اگر آنزن بخواهد دفع کند از خود عذاب را که سنگسار شدن است باید شهادت بدهد چهار مرتبه شهادت دادن بخدا
که آنمرد از دروغگویان است و در مرتبه پنجم بگوید غضب خدا بر من اگر آنمرد باشد از راستگویان پس اگر اینکه عمل را انجام
ندهد سنگسار خواهد شد و اگر انجام دهد رفع نموده است از خود حدّ را [ صفحه 8] و حلال نمیشود بآن مرد تا روز قیامت گفتند
اگر از یکدیگر جدا شدند با آنکه آنزن بچه داشته و او بمیرد چه خواهد شد فرمود ارث او بمادرش میرسد و اگر مادرش مرده باشد
به اقوام مادرش میرسد و کسیکه بگوید او ولد الزنا است حدّ قذف میخورد گفتند اگر آنمرد اقرار بولد بودن او نمود آیا باو مسترد
میگردد فرمود خیر کرامتی در اینکه امر نیست و او از آن ولد ارث نمیبرد ولی آن ولد از او ارث میبرد حقیر عرض میکنم اینکه در
صورتی است که مقصود از لعان نفی ولد باشد بشروطیکه در فقه مذکور است و نیز از آنحضرت نقل نموده که مردي از مسلمانان
خدمت حضرت رسول صلی اللّه علیه و اله و سلّم رسید و عرضه داشت یا رسول اللّه اگر مردي داخل منزل خود شود و با زن خود به
صفحه 58 از 456
بیند مردي جماع میکند چه باید بکند حضرت از او رو گردان شد و آنمرد رفت با آنکه مبتلا باین بلیّه شده بود از قبل زن خود پس
وحی الهی رسید و حکم آن دو معلوم شد و پیغمبر: صلی اللّه علیه و اله و سلّم فرستاد نزد آنمرد و خواند او را و باو فرمود تو همان
کسی هستی که دیدي با زن خود مردي را عرض کرد بلی فرمود برو زن خود را بیاور نزد من خداوند حکم شما دو نفر را بیان
فرموده پس آنمرد رفت و زن خود را حاضر نمود و حضرت آن دو را متوقف فرمود پس بشوهر گفت شهادت بده بخدا چهار مرتبه
که تو از راستگویانی در نسبتی که بزنت دادي و او شهادت داد بعد فرمود بترس از خدا همانا لعنت خدا شدید است پس فرمود
مرتبه پنجم شهادت بده که لعنت خدا بر تو باشد اگر باشی از دروغگویان و او شهادت داد پس باو فرمود کنار برو و بزنش فرمود
شهادت بده بخدا چهار مرتبه که شوهر تو از دروغگویان است در آن نسبتی که بتو داده و آنزن شهادت داد پس بآنزن فرمود صبر
کن و موعظه نمود او را و فرمود بترس از خدا همانا غضب خدا شدید است بعد فرمود در مرتبه پنجم بگو غضب خدا بر من باشد
اگر شوهرم از راستگویان باشد در نسبتی که بمن داده و آنزن شهادت داد پس جدائی افکند میان آن دو و فرمود هیچوقت شما دو
نفر زن و شوهر نخواهید شد بعد از اینکه لعانی که نمودید و قمی ره فرموده سبب نزول آیات لعان آن بود که بعد از مراجعت
پیغمبر از غزوه تبوك عویمر بن ساعده عجلانی که از انصار بود شرفیاب شد و عرضه داشت که شریک بن سمحاء با زن من زنا
نموده و او از آن آبستن است و بعد تقریبا همان [ صفحه 9] مضمون روایت سابقه را مفصلتر بیان فرموده باضافه آنکه قضیه لعان
در مسجد بعد از نماز عصر با حضور کسان زن واقع شد و لفظ شهادات عویمر را اشهد باللّه انّی اذن لمن الصادقین فیما رمیتها به و
لفظ شهادات زنش را اشهد باللّه انّ عویمر بن ساعده من الکاذبین فیما رمانی به نقل نموده و آنکه پیغمبر صلی اللّه علیه و اله و سلّم
عویمر را منع از استرداد مهر زنش فرمود و علاماتی براي حلالزاده و حرامزاده بودن ولد ذکر فرمود که بعدا معلوم شد حرامزاده
است و در عوالی قاذف را بهلال بن امیّه معرّفی نموده و از امام جواد علیه السّلام نقل شده که پرسیدند چرا مرد اگر بزنش نسبت زنا
بدهد باید چهار مرتبه شهادت بخدا دهد و پذیرفته میشود ولی سایرین پدر و برادر و اقارب زن اگر چنین نسبتی بدهند و نتوانند
ثابت کنند باید تازیانه بخورند فرمود اینکه سؤال را از امام صادق علیه السّلام نمودند جواب فرمود اگر شوهر بگوید من بعین اینکه
عمل را با زن خود دیدم چهار مرتبه شهادتش پذیرفته میشود ولی اگر بگوید ندیدم مثل سایرین است و اینکه براي آنستکه مرد در
هر حالی میتواند بر زن خود وارد شود و او را به بیند و براي اینکه سزاوار است براي او که بگوید او را در اینکه حال دیدم ولی
سایرین اگر بگویند دیدیم میگویند چرا در چنین حالی تنها بر او وارد شدي تو متهمی باید حد بخوري و اینکه چهار مرتبه باید
شهادت بخدا بدهد براي آنستکه ادعاء زنا بچهار شاهد ثابت میشود و اینجا هر دفعه شهادت و قسم مرد بخدا بمنزله یک شاهد
خارجی است و در جواب اینکه چرا در اثبات قتل دو شاهد کافی است و در زنا چهار شاهد لازم است از امام صادق علیه السّلام
نقل شده که در زنا باید دو نفر حد بخورند مرد و زن پس در واقع حد هر یک از آن دو بدو نفر ثابت شده و در قتل فقط یکنفر که
قاتل است حدّ بر او وارد میشود و بمقتول کاري نیست و تعبیر از قسم بشهادت در اینکه مقام براي متضمن بودن معناي شهادت و
مشاکلت آن با و لم یکن لهم شهداء است که از محسّنات کلام میباشد.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 11 تا 15
اشاره
إِن الَّذِینَ جاؤُ بِالإِفک عُصبَۀٌ مِنکُم لا تَحسَ بُوه شَ  را لَکُم بَل هُوَ خَیرٌ لَکُم لِکُل امرِئ مِنهُم مَا اکتَسَبَ مِنَ الإِثم وَ الَّذِي تَوَلّی کِبرَه مِنهُم
لَه عَذاب عَظِیم [ 11 ] لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه ظَن المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنات بِأَنفُسِهِم خَیراً وَ قالُوا هذا إِفک مُبِین [ 12 ] لَو لا جاؤُ عَلَیه بِأَربَعَۀِ
شُهَداءَ فَإِذ لَم یَأتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِندَ اللّه هُم الکاذِبُونَ [ 13 ] وَ لَو لا فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ لَمَسَّکُم فِیما
صفحه 59 از 456
- [ أَفَضتُم فِیه عَذاب عَظِیم [ 14 ] إِذ تَلَقَّونَه بِأَلسِنَتِکُم وَ تَقُولُونَ بِأَفواهِکُم ما لَیسَ لَکُم بِه عِلم وَ تَحسَ بُونَه هَیِّناً وَ هُوَ عِندَ اللّه عَظِیم [ 15
[ 752 [ صفحه 10 - قرآن- 1
ترجمه
همانا آنانکه آوردند دروغ بزرگ را جماعتی هستند از شما مپندارید آنرا شرّ براي خودتان بلکه آن خیر است براي شما از براي هر
مردي است از آنها آنچه کسب کرد از بدي و آنکه متصدي شد معظم آنرا از آنها براي او است عذابی بزرگ چرا هنگامیکه
شنیدید آنرا گمان نبردند مؤمنون و مؤمنات بخودشان خیر را و نگفتند اینکه دروغ بزرگیست آشکار چرا نیاوردند بر آن چهار گواه
پس چون نیاوردند گواهان را پس آنگروه نزد خدا آنانند دروغگویان و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمت او در دنیا و آخرت هر
آینه رسیده بود بشما در آنچه بحث کردید در آن عذابی بزرگ هنگامیکه فرا میگرفتید آنرا بزبانهاتان و میگفتید بدهانهاتان چیزیرا
که نیست براي شما بآن دانشی و میپندارید آنرا سهل و آن نزد خدا بزرگ است
تفسیر
. در شأن نزول اینکه آیات بین عامه و خاصه اختلاف شده آنها بر طبق روایتی که از عایشه نقل شده گفتهاند در برائت او از تهمت
چند نفر از دشمنان پیغمبر صلی اللّه علیه و اله و سلّم نازل شده و اجمال آن روایت که زهري از عایشه نقل نموده آنستکه گفته در
یکی از جنگها که من با پیغمبر صلی اللّه علیه و اله و سلّم بودم در مراجعت نزدیک بمدینه در منزلی فرود آمدیم و چون امر بر
حیل صادر شد من براي قضاي حاجت از اردو دور شدم و چون برگشتم دیدم گردن بندیکه از جزع یمانی داشتم پاره شده و
دانههایش ریخته لذا برگشتم و سرگرم بجستجوي آن شدم تا آنکه اصحاب بگمان آنکه من در هودجم آنرا بر شتر نهادند و چون
من کوچک اندام و سبک بودم متوجه نشدند و رفتند و چون من آمدم دیدم همه رفتهاند بجاي خود نشستم و صفوان بن معطل که
یکی از اصحاب بود و معمولا بعد از حرکت اردو توقف میکرد براي آنکه اگر چیزي از کسی جامانده باشد بصاحبش برساند
متوجه من شد و من قضیه را باو گفتم و او شترش را خواباند و من سوار شدم پس شتر را راند تا مرا به اردو رساند و مردم چون
بمنزل رسیدند و مرا در هودج ندیدند بگفتگوي من مشغول شدند و چون من با صفوان رسیدیم حرفها شروع شد تا ما وارد مدینه [
صفحه 11 ] شدیم و من مریض شدم و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اظهار لطفی بمن نشد و مرضم شدت کرد و با اجازه
آنحضرت بخانه پدرم رفتم و همیشه گریه میکردم و مادرم مرا تسلیت میداد تا آنکه پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چون با علی
بن أبی طالب و با اسامۀ بن زید در باب طلاق من مشورت نموده بود و اسامه گفته بود ما از او جز خوبی ندیده و نشنیدهایم و علی
علیه السّلام گفته بود خدا بشما تنگ نگرفته و زن براي شما بسیار است ولی اگر از بریره کنیز او تحقیق کنید راست میگوید و
پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از بریره تحقیق فرموده بود و او جدا مرا تبرئه نموده بود روزي بعیادت من آمد و در کنار بسترم
نشست و بمن فرمود در باره تو حرفهائی بمن رسیده اگر دروغ باشد خدا پاکدامنی تو را آشکار کند و اگر راست باشد توبه و
استغفار کن که خدا توبه بندگانش را قبول خواهد کرد و من در جواب چیزي نگفتم و گریه کردم و یقین داشتم که خدا مرا تبرئه
خواهد فرمود و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از جایش برنخاست تا آثار وحی در او ظاهر گردید و پدر و مادرم میترسیدند مبادا
گناه من بآنحضرت وحی شود و من باکی نداشتم تا حال پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بجا آمد و بمن مژده داد که خدا تو را
تبرئه نمود و ده آیه در برائت من نازل شد که اولش انّ الّذین جاءوا بالافک است پس آنحضرت به منبر رفت و آیات را براي مردم
تلاوت فرمود و عبد اللّه بن ابی و حسّان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنه بنت جحش را که بمن نسبت بد داده بودند حدّ زد و
صفحه 60 از 456
چون در اینکه روایت که مدرك اهل سنت است جملاتی از عایشه نقل شده بود که مناسب با مقام خانواده نبوّت نبود و معلوم بود
فقط عایشه آنرا براي اثبات جمال و جلال خود ذکر کرده حقیر از نقل تفصیلی آن صرف نظر نمودم و اما روایات خاصه بنقل قمی
ره دلالت دارد بر آنکه اینکه آیات در برائت ماریه قبطیه از تهمت عایشه و موافقان با او از قبیل حفصه و پدرانشان نازل شده چون
از امام باقر علیه السّلام روایت نموده که وقتی ابراهیم پسر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از دنیا رفت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و
سلّم خیلی محزون شد پس عایشه باو گفت چرا اینکه قدر محزونی نبود او مگر پسر جریح پس پیغمبر امیر المؤمنین علیه السّلام را
مأمور بقتل او فرمود و آنحضرت شمشیرش را برداشت و رفت و جریح قبطی در باغی بود حضرت در باغ را زد جریح آمد در باغ را
باز کند متوجه شد که علی علیه السّلام غضبناك است در را [ صفحه 12 ] باز نکرد و فرار کرد و امیر المؤمنین علیه السّلام از دیوار
بالا آمد و پرید و او را تعقیب نمود و او از ترس درخت خرمائی را گرفت و بالا رفت و امیر المؤمنین علیه السّلام هم دنبال او بالا
رفت و چون باو نزدیک شد او خود را از درخت بزمین انداخت و عورتش نمایان شد و معلوم شد چیزیکه همه دارند او ندارد و
علی علیه السّلام منصرف از قتل او شد و خدمت پیغمبر رسید و عرض کرد یا رسول اللّه مرا مأمور بامري فرمودي که نمیدانم اجرا
نمایم یا مکث کنم و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود مکث کن و او قضیه را معروض داشت و حضرت حمد فرمود که
خداوند اهل بیت او را از کار بد محفوظ داشته و از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که پرسیدند از آنحضرت که پیغمبر صلّی
اللّه علیه و اله و سلّم میدانست عایشه دروغ گفته یا نمیدانست و خدا دفع نمود از آن قبطی کشته شدن را بدرنگ نمودن امیر
المؤمنین علیه السّلام فرمود و اللّه پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم میدانست و بعث فرمود امیر المؤمنین را براي آنکه شاید عایشه
حاضر بکشته شدن مرد مسلمانی بیگناه نشود و از قولش برگردد ولی او برنگشت و اهمیتی نداد و امیر المؤمنین علیه السّلام هم
میدانست که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چرا اینکه امر را فرموده و اگر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جدا فرموده بود تا او
را نمیکشت مراجعت نمیکرد حقیر عرض میکنم و اینکه پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عایشه را حد نزد شاید براي آن بوده که
حرّه را براي تهمت بکنیز حد نمیزنند و شاید براي آن بوده که ماریه قبطیه بملاحظه خانمها و کسانشان از حق خودش صرف نظر
نموده بود در هر حال خداوند فرموده همانا آنکسانی که تهمت زدند جماعتی از شما مسلمانانند گمان نکنید شما تهمت زده
شدگان که آن تهمت مضر بحال شما است بلکه آن نافع است براي شما چون در مقابل آن بأجر اخروي میرسید و در دنیا هم نوعا
تبرئه میشوید ولی از براي هر یک از تهمت زنندگان گناهی است که کسب کرده بمقدار تهمت در بزرگی و کوچکی و سعی در
انتشار آن و آن جماعت بروایت عایشه همان چهار نفرند که ذیلا ذکر شد و آن کسیکه موجب شهرت قضیه و بزرگ شدن واقعه
در السنه و افواه شد ظاهرا همان عبد اللّه بن ابی بوده که رئیس معروفین بنفاق و عداوت با پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بود و بنا
بروایت قمی ره آن جماعت عایشه و همراهان اویند که ذکر شد و متصدي معظم گناه آن تهمت خود او است که مبتکر و پیش [
صفحه 13 ] قدم شد چون کبر بکسر و ضم بمعناي معظم چیز و بزرگی و گناه بزرگ است و اینجا بضم نیز قرائت شده و معلوم است
که مرتکب گناه بزرگ مستحق عذاب بزرگ است چرا هنگامیکه شنیدید شما مسلمانان آن تهمت را نباید گمان ببرند اهل ایمان
شما از مرد و زن بکسانیکه بمنزله خودشانند گمان خوب را با آنکه اهل ایمان تمامی مانند نفس واحدهاند و باید از یکدیگر دفاع
کنند چنانچه از جان خودشان دفاع میکنند و باید گمان بد بیکدیگر نبرند و عمل آنها را حمل براه خوبش کنند و چرا نباید بگویند
اینکه نسبت بهتان آشکاري است مانند کسیکه یقین دارد دروغ بودن آنرا و چرا تهمت زنندگان نیاوردند براي اثبات ادعاء خود
چهار شاهد عادل که شهادت بدهند بر واقعه کالمیل فی المکحله پس وقتی نیاوردند و نتوانستند ثابت کنند آنها در حکم دروغگو
هستند نزد خدا باین جهت باید حدّ قذف بخورند و اثري بر ادعاء آنها مترتب نمیشود و اگر تفضل الهی و بخشش خداوند بر شما
دروغگویان نبود در دنیا بمهلت دادن براي توبه و بهرهمند شدن از نعم دنیوي و در آخرت بعفو و مغفرت بفوریّت براي اینکه
سخنان ناهنجارتان بعذاب بزرگی مبتلا میشدید که اینکه ملامت و خطابات عتاب آمیز و تازیانه خوردن در مقابل آن چیزي نبود و
صفحه 61 از 456
آنوقتی بود که تلقّی بقبول میکردید آن دروغ بزرگ را و از زبان یکدیگر میگرفتید و میگفتید بدهانهاي خودتان براي یکدیگر
بطور مسلّم چیزیرا که بهیچ وجه علم بآن نداشتید و گمان میکردید که بهتان زدن بمردم کار سهلی است با آنکه آن در نزد خدا
گناه بسیار بزرگی است و در اینکه آیه خداوند سه گناه را براي آنها اثبات فرموده که آن موجب عذاب بزرگ است یکی آنکه
بمجرد شنیدن تلقی بقبول نمودند و بدون مجوّز خبر را از گوینده اخذ کردند دیگر آنکه آنرا براي یکدیگر نقل نمودند و اشاعه
دادند با آنکه علم بصحت آن نداشتند و میدانستند در نقل آن هتک حرمت پیغمبر است سوم آنکه در امر دین سهل انگاري کردند
و چنین گناه بزرگی را سبک شمردند و بسهولت مرتکب شدند با آنکه بعضی از آنها از اصحاب بدر بودند که مقامشان در نزد
[ عامه بسیار ارجمند است و بالاتر از همه آنستکه باید بدانند بعقل خودشان که ممکن نیست خدا راضی شود و بگذارد [ صفحه 14
از حرم پیغمبر چنین خطائی که موجب هتک حرمت و توهین پیغمبر است صادر شود چون اینکه عمل غیر از کفر است که میشود
زن پیغمبر کافره باشد چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام و عمر بعد از مشورت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با آن دو در اینکه
موضوع بنقل اهل سنت گفته بودند اینکه امر ممتنع است از همسر پیغمبر صادر شود و عنایت الهی بآنحضرت بیش از اینها است که
باین کثافات ملوّث و آلوده گردد و باین جهت خدا فرموده چرا نگفتند یا چرا نباید بگویند اینکه بهتان بزرگی است و الابصرف
شنیدن خبري نمیشود گوینده آنرا متهم بدروغ نمود بلی اینکه نسبت خبري است که گوینده آنرا باید تکذیب کرد براي حفظ
عرض منسوب الیه بحسب حرمت او و انصاف آنستکه تحقیق اینکه امور مجال وسیعی لازم دارد که مقام مقتضی آن نیست و چون
در صدر اسلام اینکه قبیل یاوه گوئیها رواج داشته چنانچه فعلا هم دارد خداوند خواسته باین تهدیدات و تأکیدات قفل بدهانها بزند
و مسلمانان را ادب فرماید که بی جهت متعرض عرض و ناموس یکدیگر نشوند و اگر بآنها حد قذف هم جاري شده باشد عمده
بملاحظه اینکه سیاست است و ظاهرا آنچه در اینکه باب در تفاسیر و تواریخ ذکر شده مستند بخبر خود عایشه است چنانچه یکی از
اهل تحقیق براي حقیر نقل نمود و قرائن صدق آنرا یافتم و روایت قمی ره هم خالی از تشویش نیست چون خودش در سوره
حجرات اینکه روایت را در مورد دیگر ذکر نموده و با ظواهر اینکه آیات چندان وفق ندارد اگر چه حقیر تا اندازهاي وفق دادم و اللّه
اعلم بالصواب.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 16 تا 20
اشاره
وَ لَو لا إِذ سَمِعتُمُوه قُلتُم ما یَکُون لَنا أَن نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبحانَکَ هذا بُهتان عَظِیم [ 16 ] یَعِظُکُم اللّه أَن تَعُودُوا لِمِثلِه أَبَداً إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ
17 ] وَ یُبَیِّن اللّه لَکُم الآیات وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 18 ] إِن الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الفاحِشَ ۀُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُم عَذاب أَلِیم فِی الدُّنیا وَ ]
541- الآخِرَةِ وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ [ 19 ] وَ لَو لا فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه وَ أَن اللّهَ رَؤُفٌ رَحِیم [ 20 ] -قرآن- 1
ترجمه
چرا نباید وقتی که شنیدید آنرا بگوئید سزاوار نیست ما را که سخن گوئیم باین، منزهی تو پروردگارا اینکه بهتانی است بزرگ، پند
میدهد شما را خدا مبادا که برگردید بمانند آن هرگز اگر هستید گروندگان و بیان میکند خدا براي شما آیتها را و خدا داناي
درستکار است همانا آنانکه [ صفحه 15 ] دوست دارند که شایع شود زشتکاري در آنانکه ایمان آوردند براي آنها است عذابی
دردناك در دنیا و آخرت و خدا میداند و شما نمیدانید و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش و اینکه خدا با رأفت و مهربان است
صفحه 62 از 456
تفسیر
. خداوند سبحان در اینکه آیات شریفه تعقیب و تأکید از توبیخ و ملامتهاي سابقه فرموده که چرا نباید شما مسلمانان اخلاقا اینکه
طور باشید که وقتی چنین تهمتی را شنیدید بگوئید سزاوار نیست براي ما که سخنی از اینکه قبیل بگوئیم جاي تعجب است از چنین
نسبتی خداوندا تو منزهی از آنکه حرم پیغمبرت را محترم نداري مسلما اینکه نسبت، بهتان بزرگی است که گرد آن بدامن شخص
بزرگی مینشیند و موجب هتک از مقام بزرگی میگردد خداوند موعظه و نصیحت و نهی میکند شما را که مبادا دیگر پیرامون امثال
اینکه تهمتها گردید و مبادا بر گردید بمانند اینکه عمل بد هرگز اگر واقعا ایمان بخدا و روز جزا دارید چون اینکه قبیل اعمال منافی
با ایمان است و خداوند بیان میکند براي شما آیات دالّه بر آداب و اخلاق حسنه را که بر طبق مصلحت و حکمت است چون خدا
دانا بصلاح بندگان است و دستوراتش متین و محکم و درست است و همانا کسانیکه دوست دارند و میخواهند شایع و منتشر شود
کارهاي زشت قبیح در میان اهل ایمان و موجبات اینکه امر را فراهم مینمایند از براي آنها عذاب دردناك تازیانه است در دنیا و
عذاب آتش دوزخ در آخرت و خدا همه چیز را میداند و شما هیچ چیز نمیدانید مگر آنچه را خداوند بشما عطا فرموده است از
دانش در کافی و امالی و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که کسیکه بگوید در باره مؤمن چیزیرا که دو چشم او دیده
و دو گوش او شنیده او از کسانی است که خدا در اینکه آیه خبر داده و نیز در کافی از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت نموده که
حمل کن امر برادرت را براه بهترش تا ثابت شود بر تو چیزیکه برگرداند ترا از آن و گمان مبر بکلمهئی که بیرون میآید از دهان
برادرت بدي را در صورتی که مییابی تو براي آن از خوبی راهی را و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود تکذیب کن
گوش و چشم خود را از برادرت پس اگر شهادت دهد نزد تو پنجاه بیّنه عادله که او گفت و او گفت نگفتم پس تصدیق کن او را
و تکذیب نما آنها را و نیز در [ صفحه 16 ] کافی از امام کاظم علیه السّلام نقل نموده که بعد از آنکه سؤال نمود کسی از آنکه چیز
بدي از یکی از برادران من بمن رسیده و او منکر شده ولی کسانیکه نقل نمودند آن چیز بد را مردمان موثّقی بودند اینکه دستور را
فرمود بعلاوه آنکه و شایع منما البته از او چیزي را که موجب آبروریزي او شود تا بوده باشی از کسانیکه خدا فرموده دوست دارند
شایع شود زشتکاري در اینکه آیه و از امام صادق علیه السّلام روایت شده کسیکه منتشر نماید کار زشتی را مانند کسی است که
مرتکب شده آنرا و روایات متعدده وارد شده که مؤمن متهم نمیکند مؤمن را و اگر کسی متهم کند برادر خود را گداخته میشود
ایمان در قلبش مانند گداخته شدن نمک در آب و کسیکه متهم نماید برادر خود را محروم و ملعون است و اگر نبود فضل و
رحمت خدا بر شما و آنکه او رءوف و رحیم است بفوریت عذاب عظیمی بشما میرسید و نکته حذف جواب بقرینه مقام و دلالت
آیات سابقه تأمل نمودن مخاطب است در بدست آوردن آن و جايگیر شدن در قلبش و مراعات اختصار.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 21 تا 24
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوات الشَّیطان وَ مَن یَتَّبِع خُطُوات الشَّیطان فَإِنَّه یَأمُرُ بِالفَحشاءِ وَ المُنکَرِ وَ لَو لا فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُهُ
ما زَکی مِنکُم مِن أَحَ دٍ أَبَداً وَ لکِن اللّهَ یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ اللّه سَمِیع عَلِیم [ 21 ] وَ لا یَأتَل أُولُوا الفَضل مِنکُم وَ السَّعَۀِ أَن یُؤتُوا أُولِی
القُربی وَ المَساکِینَ وَ المُهاجِرِینَ فِی سَبِیل اللّه وَ لیَعفُوا وَ لیَصفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَن یَغفِرَ اللّه لَکُم وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 22 ] إِن الَّذِینَ
یَرمُونَ المُح َ ص نات الغافِلات المُؤمِنات لُعِنُوا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب عَظِیم [ 23 ] یَومَ تَشهَدُ عَلَیهِم أَلسِنَتُهُم وَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم
787- بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
صفحه 63 از 456
ترجمه
اي کسانیکه گرویدید پیروي مکنید گامهاي شیطان را و کسیکه پیروي کند گامهاي شیطان را پس همانا او امر میکند بکار زشت و
ناپسند و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش پاك نمیشد از شما هیچکس هرگز و لکن خدا پاك میگرداند هر که را میخواهد و
خدا شنواي دانا است و نباید سوگند خورند صاحبان فضل از شما و وسعت که ندهند بصاحبان قرابت و درماندگان و هجرت
کنندگان در راه خدا و باید که در گذرند و روي گردانند آیا دوست نمیدارید که بیامرزد خدا شما را و خدا آمرزنده مهربان است
همانا آنانکه نسبت [ صفحه 17 ] زنا میدهند بزنان عفیفه بیخبر با ایمان لعنت کرده شدند در دنیا و آخرت و از براي آنها است عذابی
بزرگ روزي که گواهی دهد بر آنها زبانهاشان و دستهاشان و پاهاشان بآنچه بودند که میکردند
تفسیر
. خداوند متعال بعد از بیان احکام و مواعظ سابقه ارشاد فرموده است اهل ایمان را بپرهیز از متابعت وسوسه دشمن داخلی خودشان
که شیطان رجیم است و در عروق بنی آدم مانند خون راه دارد باین تقریب که اي اهل ایمان پیروي و متابعت نکنید گامها و
وسوسههاي شیطان را چون کسیکه پیروي کند او را اگر چه بیک گام باشد امر میکند او را و وادار مینمایدش بکارهاي زشت و
قبیح عقلی یا شرعی و او بقدري مسلط است در گمراه نمودن بنی آدم که اگر فضل و رحمت خداوند شامل حال شما نبود
بنگهداري و ارشاد و ارائه صلاح و سداد پاك نمیماند از شما احدي هرگز بلکه همه را آلوده بمعصیت میکرد ولی خدا پاك میکند
هر کس را بخواهد بأعطاء ملکه عصمت و عدالت و توفیق صیانت و نگهداري نفس امّاره از متابعت آن ملعون و اتباعش و در
صورت تخلف بأرشاد نمودن بنده را بتوبه و قبول آن و خداوند میشنود مقالات بندگانرا و میداند نیّات آنها را و دفع میکند بلیات
ایشانرا و در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که خطؤات بهمزه قرائت فرموده و بنابراین ظاهرا و او قلب بهمزه شده و
زکّی بتشدید نیز قرائت شده مناسبت و لکن اللّه یزکّی و من در من احد زائده است و نباید قسم بخورند یا نباید کوتاهی کنند
صاحبان ثروت از شما و وسعت مالی در دنیا که انفاق نمایند از مال حلال خود بأقارب خودشان و فقراء و کسانیکه هجرت نمودند
از اوطان خودشان براي رضاي خدا مانند مسطح بن اثاثه که گفتهاند پسر خاله ابو بکر و از جمله مهاجرین و اصحاب بدر و فقیر بود
پس جامع اینکه جهات بود نسبت باو و ابو بکر باو کمک مالی مینمود و چون عایشه را قذف کرد دیگر با او کمکی نکرد و اینکه
آیه نازل شد چون قسم خورده بود که تا عمر دارد با او کمکی نکند و بعد از اینکه آیه مرتدع شد لذا بعضی گفتهاند مراد آنستکه
نباید قسم بخورند که انفاق ننمایند و اینکه در صورتی است که یأتل مأخوذ از الیّه بتشدید یاء باشد که بمعناي سوگند است ولی
اگر [ صفحه 18 ] مأخوذ از ألو باشد که بمعناي تقصیر است محتاج بتقدیر حرف نفی نیست و در جوامع نقل نموده که نازل شد در
باره جماعتی که قسم خورده بودند که صدقه ندهند بکسانیکه وارد شدند در صحبت افک و سخنی گفتند در خصوص تهمت و با
آنها مواسات ننمایند و خداوند براي ردع آنها از عمل باین قسم باطل یا کوتاهی در امر انفاق فرموده و باید عفو کنند و باید رو
بگردانند از تلافی و انتقام از خطا کاران و صرف نظر نمایند از تقصیر آنها آیا دوست ندارید شما که در مقام تلافی و انتقامید که
خدا بیامرزد شما را پس شما هم بگذرید از خطاکاران و خدا آمرزنده و مهربان است شما هم باید با گذشت و مهربان باشید همانا
آنانکه نسبت زنا میدهند بزنان عفیفهاي که از هیچ جا خبر ندارند و مرتکب امري نشدند که انتظار چنین نسبتی را داشته باشند و
ایمان بخدا و پیغمبر و روز جزا دارند دور شدند از رحمت خدا در دنیا که باید حد قذف بخورند و رسوا و بی آبرو شوند و در
آخرت که براي آنها عذاب بزرگی است در روزي که شهادت دهد بر ضرر آنها زبانهاشان که من دروغ گفتم و تهمت زدم و
دستهاشان که من دزدي کردم یا ببدن نامحرم رسیدم و پاهاشان که من از جنگ با کفار فرار نمودم یا از بلاد اسلام بدار الکفر رفتم
صفحه 64 از 456
خلاصه حال زبان که معلوم است دست و پا را هم خداوند بقدرت کامله خود بنطق در میآورد که اقرار بمعاصی خود میکنند و
دهانشان هم بسته میشود که نمیتوانند در حال اقرار دست و پا انکار کنند.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 25 تا 29
اشاره
یَومَئِذٍ یُوَفِّیهِم اللّه دِینَهُم الحَ ق وَ یَعلَمُونَ أَن اللّهَ هُوَ الحَقُّ المُبِین [ 25 ] الخَبِیثات لِلخَبِیثِینَ وَ الخَبِیثُونَ لِلخَبِیثات وَ الطَّیِّبات لِلطَّیِّبِینَ وَ
الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبات أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا یَقُولُونَ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزقٌ کَرِیم [ 26 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتّی تَستَأنِسُوا
وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهلِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ [ 27 ] فَإِن لَم تَجِ دُوا فِیها أَحَداً فَلا تَدخُلُوها حَتّی یُؤذَنَ لَکُم وَ إِن قِیلَ لَکُم ارجِعُوا
فَارجِعُوا هُوَ أَزکی لَکُم وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ عَلِیم [ 28 ] لَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَۀٍ فِیها مَتاع لَکُم وَ اللّه یَعلَم ما
811- تُبدُونَ وَ ما تَکتُمُونَ [ 29 ] -قرآن- 1
ترجمه
روزي چنین تمام میدهد بآنها خداوند جزائشانرا که سزاوار [ صفحه 19 ] است و میدانند که خدا او است حق آشکار پلیدها براي
پلیدانست و پلیدانند براي پلیدها و پاکیزهها براي پاکانست و پاکانند براي پاکیزهها آنگروه منزهند از آنچه میگویند مر ایشانرا است
آمرزش و روزي خوب اي کسانیکه گرویدید داخل مشوید در خانههائی غیر خانههاي خودتان تا آنکه دستوري طلبید و سلام کنید
بر اهلش اینکه بهتر است براي شما باشد که شما پند گیرید پس اگر نیابید در آنها کسی را پس داخل آنها مشوید تا اجازه داده
شود بشما و اگر گفته شود بشما بازگردید پس باز گردید آن پسندیدهتر است براي شما و خدا بآنچه میکنید دانا است. نیست بر
شما گناهی که داخل شوید در خانههائی غیر مسکون که در آنها برخورداري است براي شما و خدا میداند آنچه را آشکار میکنید
و آنچه پنهان میدارید
تفسیر
. خداوند متعال در تعقیب احوال روز قیامت فرموده در چنین روزي خداوند جزاي اعمال بندگانرا بآنها بنحوا کمل خواهد داد چون
دین بمعناي جزاء است و آن حق است که باید داده شود بمیزان استحقاق و در آنروز مردم میدانند بعین الیقین و مشاهده میکنند
بدیده حق بین که خدا حق ثابت آشکار است بحق و عدل حکم میکند و بحق میدهد و میبخشد و بحق میگیرد و بدوزخ میفرستد
و جز حق و حقیقت حاکم و حکومتی نیست و در تعقیب حدیث افک فرموده زنان خبیثه قابل مردان خبیث میباشند و مردان خبیث
لایق زنان خبیثهاند و زنان پاك قابل مردان پا کند و مردان پاك لایق زنان پاك چون سنخیت و توافق روحی و اخلاقی در مواصلت
و ازدواج شرط است و باید رعایت شود چنانچه در تفسیر الزانی لا ینکح الازانیۀ گذشت و در مجمع اینکه معنی را از صادقین
علیهما السلام نقل نموده علاوه آنکه مردمی بودند که میخواستند با زنان بد ازدواج نمایند پس خداوند آنها را نهی فرمود و مکروه
داشت آنرا براي ایشان و بعضی گفتهاند مراد آنستکه اقوال و افعال بد ناشایسته مناسب با اشخاص بد ناپاك است و اشخاص بد
ناپاك ملایم با اقوال و افعال بد ناشایستهاند و اقوال و افعال خوب پسندیده مناسب با اشخاص خوب پاکیزه است و اشخاص خوب
پاك موافق با اقوال و افعال خوب شایستهاند و در اضافه و اختصاص ادنی ملابست و [ صفحه 20 ] مناسبت کافی است و در اینکه
صفحه 65 از 456
باب حدیثی از امام باقر علیه السّلام در تفسیر اینکه آیه بمناسبت قول خداوند لیمیز اللّه الخبیث من الطیّب در سوره انفال گذشت و
حقیر در اواخر سوره فاتحه تحقیق آنرا نمودم و در هر حال اشخاص خوب پاك از مرد و زن مبرّي و منزّهند از آنچه میگویند مردم
در باره آنها از تهمت و بهتان بنابر معناي اول و منزهند از آنکه بگویند سخنی از قبیل سخنان آنمردم بنابر معناي دوم و از براي
ایشان است خلعت مغفرت الهی و روزي فراوان خوب گواراي بهشتبرین و نیز فرمودهاي اهل ایمان داخل نشوید در غیر خانههاي
مسکونی خودتان تا وقتی که استعلام و استیذان نمائید از اهل آن خانهها و سلام کنید بر آنها و چون استیناس موجب علم بحال و
رفع خوف از ورود است بمعناي استعلام و استیذان استعمال میشود و ظاهرا استیناس حاصل میشود بهر قول و فعلی که بعد از آن
معلوم شود رضایت صاحب خانه اگر چه سلام باشد ولی بهتر آنستکه بگوید سلام علیکم اجازه میدهید چنانچه در مجمع اینکه
دستور را از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل نموده و در بعضی از روایات بتسبیح و تحمید و تکبیر و سرفه نمودن تفسیر شده و
قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از استیناس صداي رسیدن کفش بزمین و سلام کردن است و در کافی از
آنحضرت نقل نموده که پسر از پدر باید اذن بگیرد براي ورود بر او ولی پدر از پسر نباید اذن بگیرد و مرد باید از خواهر و دخترش
اذن بگیرد اگر شوهردار باشند اینکه استعلام و استیذان و سلام نمودن در وقت دخول در بیت بهتر است از براي شما از سرزده و بی
خبر داخل شدن و چون بهتر است خدا دستور فرموده که شما متذکر شوید و بصلاح خودتان عمل نمائید و اگر نیافتید در آن
خانهها کسی را که اجازه دخول بگیرید از او یعنی کسی جواب شما را نداد پس داخل نشوید تا صاحب خانه اذن دهد شاید
نخواسته باشد کسی مطلع از اوضاع خانه او شود لذا جائز نیست کسی از خارج نگاه کند و بر اوضاع داخلی خانه کسی مطلع شود و
بعد اذن دخول بگیرد در صورتی که در بسته باشد چون از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل شده که اذن براي نگاه کردن است
مگر در خانه باز باشد که شاید آن اماره رضایت باشد و اگر از طرف صاحب خانه گفته شد بروید و اذن داده نشد منصرف [
صفحه 21 ] شوید و مراجعت کنید و اصرار نکنید اگر چه صریحا نگفته باشند آنمراجعت و انصراف آبرومندتر و بهتر از اصرار و
انتظار اجازه است براي شما و خداوند باعمال شما بندگان علم دارد میداند چه اندازه بر طبق دستوراتش عمل میکنید و بهمان اندازه
بشما اجر میدهد و گناهی ندارد بلکه جائز است براي شما که داخل شوید در غیر خانههاي مسکونی از قبیل خرابهها که صاحب
معینی ندارد و کاروانسراها و حمامها و آسیاسراها و منازلی که معمولا مردم بی اجازه وارد میشوند و بنا نیست کسی با اذن وارد
شود براي استفاده و بهرهمند شدن از دفع گرما و سرما و معامله و تنظیف و استراحت مختصري بدون منع مالک یا براي برداشتن
چیزي که از انسان در آن اماکن از سابق جاي مانده و در روایت قمی ره از امام صادق بیوت غیر مسکونی بحمامات و خانات و
ارحیه تفسیر شده و خدا میداند شما بچه قصد وارد میشوید و بچه نیت استیذان مینمائید آیا حاجت مشروعی دارید یا میخواهید بر
اسرار مردم مطلع شوید و خیال بد دارید و بر طبق آن بشما پاداش خواهد داد.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 30 تا 31
اشاره
قُل لِلمُؤمِنِینَ یَغُضُّوا مِن أَبصارِهِم وَ یَحفَظُوا فُرُوجَهُم ذلِکَ أَزکی لَهُم إِن اللّهَ خَبِیرٌ بِما یَصنَعُونَ [ 30 ] وَ قُل لِلمُؤمِنات یَغضُ ضنَ مِن
أَبصارِهِن وَ یَحفَظنَ فُرُوجَهُن وَ لا یُبدِینَ زِینَتَهُن إِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وَ لیَضرِبنَ بِخُمُرِهِن عَلی جُیُوبِهِن وَ لا یُبدِینَ زِینَتَهُن إِلاّ لِبُعُولَتِهِن أَو
آبائِهِن أَو آباءِ بُعُولَتِهِن أَو أَبنائِهِن أَو أَبناءِ بُعُولَتِهِن أَو إِخوانِهِن أَو بَنِی إِخوانِهِن أَو بَنِی أَخَواتِهِن أَو نِسائِهِن أَو ما مَلَکَت أَیمانُهُن أَوِ
التّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الإِربَۀِ مِنَ الرِّجال أَوِ الطِّفل الَّذِینَ لَم یَظهَرُوا عَلی عَورات النِّساءِ وَ لا یَضرِبنَ بِأَرجُلِهِن لِیُعلَمَ ما یُخفِینَ مِن زِینَتِهِن وَ
862- تُوبُوا إِلَی اللّه جَمِیعاً أَیُّهَا المُؤمِنُونَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 31 ] -قرآن- 1
صفحه 66 از 456
ترجمه
بگو بگروندگان فرو گیرند دیدههاشان را و نگاه دارند عورتهاشان را آن پاکیزهتر است براي ایشان همانا خدا آگاه است بآنچه
میکنند و بگو بزنان گرونده فرو گیرند دیدههاشان را و نگاه دارند عورتهاشان را و ظاهر نسازند پیرایه خود را مگر آنچه آشکار
است از آن و باید بیفکنند معجرهاشان را بر گریبانهاشان و ظاهر نسازند پیرایه خود را مگر براي شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران
شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا [ صفحه 22 ] برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا آنچه
مالک شد دستهاشان یا پیروانی که نیستند صاحبان حاجت بزنان از مردان یا کودکانی که اطلاع نیافتهاند بر عورتهاي زنان و نباید
بزنند بپاهاشان بر زمین تا دانسته شود آنچه پنهان میدارند از پیرایهشان و بازگشت کنید بسوي خدا همگی اي مؤمنان باشد که شما
رستگار شوید
تفسیر
. خداوند منّان در اینکه آیات شریفه براي حفظ عفّت مسلمانان به پیغمبر خود دستور فرموده که بگو بمردان مؤمن که فرو خوابانند
و نیفکنند چشمهاي خودشان را بنامحرمان و نگهدارند عورتهاي خودشان را از انظار غیر، اینکه رویّه نزدیکتر بپاکی و پاکدامنی و
شرافت و آبرومندي است براي آنها و خدا آگاه است باعمال بندگان حتی حرکات چشمشان در وقت بستن آن از نظر بنامحرم و
دوختن نظر بآنها و بر طبق آن اجر میدهد و عذاب میکند و بگو بزنهاي مؤمنه که بر بندند دیدههاي خودشان را از نظر بنامحرمان و
نگهدارند عورتهاي خودشان را از انظار غیر و آشکار نکنند زینت و آرایش خودشان را مگر آنمقداري که معمولا آشکار است از
آنها و ظاهرا مراد خود پیرایه و آرایش و زینت باشد مادامی که متّصف بوصف زینت است مثلا گوشوار در گوش و دستبند
بدست باشد نه در نزد زرگر و بنابراین لازم نیست گفته شود مراد مواضع زینت یا مواضع مشغول بزینت یا زینت شاغل مواضع است
که گفتهاند چون اگر در جاي خود نباشد زینت فعلی نیست و اگر احیانا زینت بر آنها اطلاق کنند باعتبار قابلیّت است که زینت
بآنها حاصل شود و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که هر آیه در قرآن ذکر فروج در آن شده مراد حفظ از زنا است
مگر اینکه آیه که مراد حفظ از نظر است پس حلال نیست که نظر کند مرد مؤمن بفرج برادرش و حلال نیست که نظر کند زن
مؤمنه بفرج خواهرش و در کافی از آنحضرت نقل نموده در ضمن حدیثی که در آن ذکر فرض ایمان بر جوارح شده و فرض
فرموده یعنی واجب کرده خداوند بر چشم که نظر نکند بچیزي که حرام فرموده است خدا بر او و آنکه اعراض کند از چیزي که
نهی نموده است خدا از او و آن کار چشم است و ناشی از ایمان میباشد [ صفحه 23 ] و تمسک فرموده باین دو آیه بر حرمت نظر
مرد بعورت مرد و وجوب حفظ آن از نظر غیر و حرمت نظر زن بعورت زن و وجوب حفظ آن از نظر غیر و آنکه هر چه در قرآن از
حفظ فرج است از زنا است جز اینکه آیه که از نظر است و از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که جوانی از انصار در مدینه مواجه با
زنی شد که روسري خود را بر حسب معمول آنزمان پشت گوش انداخته بود پس نظر کرد بآنزن تا گذشت از او و چشم آنجوان
بدنبال آنزن بود تا وارد کوچهاي شد و صورتش باستخوان یا شیشهاي که در دیوار بود خورد و پاره شد و متوجه نشد تا آنزن رفت
و جوان بخود آمد دید خون بر سینه و لباسش میریزد و قسم خورد که خدمت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برسد و قصه را
عرضه بدارد و رسید و عرضه داشت و جبرئیل اینکه آیه را نازل نمود و در تفسیر ما ظهر روایات معتبره بطرق متعدده نقل شده از
ائمه اطهار علیهم السلام که حاصل آنها استثناء زینت ظاهره و البسه از قبیل سرمه و انگشتري و یاره و خضاب کف و سر انگشتان و
چادر و روسري و پیراهن و امثال اینها است و در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند چه مقدار حلال است از
براي مرد که به بیند از زن وقتی محرم نباشد فرمود صورت و دو کف دست و دو قدم و در خصال از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و
صفحه 67 از 456
سلّم نقل نموده که بامیر المؤمنین علیه السّلام فرمود اي علی نظره اول از آن تو است و نظره دوم زیان تو است و در روایتی ترخیص
نظر اولی و منع از ادامه و امتداد آن بنظره اخري شده براي خوف فتنه و نیز از آنحضرت روایت شده که نظر کردن تیري از تیرهاي
شیطان است و مؤید شأن نزول مرقوم است که خداوند فرموده و باید بیفکنند زنها روسري- هاشانرا بگریبانشان تا گوشواره و
گلوبندشان آشکار نگردد و براي تأکید از تحریم اظهار زینت و استثناء موارد جواز ثانیا فرموده و باید آشکار نکنند زینت خودشان
را مگر از براي شوهرشان چون مقصود بزینت آنهایند و از براي آنها است که نظر کنند بتمام بدن زنهاشان و مگر از براي پدرانشان
و پدران شوهرشان و پسرانشان و پسران شوهرشان و برادرها و برادرزادهها و خواهرزادهها که آنها و غیر آنها از قبیل اعمام و اخوال
[ و محارم رضاعی که از خارج معلوم شده محرمند و جائز است بر آنها که نظر نمایند بزینتهاي دیگري از قبیل [ صفحه 24
گردنبند و بازوبند و خلخال پا و امثال اینها که زینت ظاهره نیستند و در محل خود از بدن قرار دارند بشرط آنکه نظرشان پاك و
خالی از ریبه باشد و نیز جائز است که زن مؤمنه نپوشاند خود و زینت خود را از زن مسلمان ولی سزاوار نیست که برهنه شود نزد
زن یهودي یا نصرانی چون ممکن است آنها اوصاف او را براي شوهرهاشان نقل نمایند چنانچه در کافی و فقیه از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده و نیز جائز است که نپوشاند زینت خود را زن از غلام و کنیز خود اگر چه مسلمان نباشند چنانچه در مجمع از امام
صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از ما ملکت ایمانهن عبید و امائند و در روایات دیگري نظر نمودن مملوك بمو و ساق مالکه
در صورت مأمون بودن تجویز شده و نیز جائز است که نپوشانند زینت خود را از پیروانی که حاجت بزن ندارند و ابله و سفیهند و
براي آنکه احسانی بآنها بشود دنبال شخص میآیند چنانچه در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده و قمی ره فرموده مراد
پیرمرد از حال رفته است که حاجت بزنان ندارد و در بعضی از روایات باحمق کم عقل که حاجت بزن ندارد تفسیر شده و در حکم
اینکه جماعتند اطفال غیر ممیّزي که اطلاع از عورتهاي زنها ندارند چون شهوت ندارند یا بحد بلوغ نرسیدهاند و در صورت اول
ظهور بمعناي اطلاع است و بنابر احتمال اخیر بمعناي غلبه است یعنی اطفالی که قدرت بر مقاربت با زن ندارند و نیز نباید بزنند زنها
در وقت راه رفتن پاهاشان را بزمین براي آنکه مبادا صداي خلخال پایشان بلند شود و مردم مطلع از زینت آنها شوند و شهوتشان
بآنها تحریک شود و انصاف آنستکه از صدر و ذیل آیه شریفه معلوم میشود که خداوند در مقام بیان آداب عفت کامل زنها است
ولی نمیخواهد بحرج و مشقت بیفتند لذا بعضی از افراد نامحرم را در مستثنی ذکر فرموده براي ابتلاء بمعاشرت با آنها و بعضی از
محارم را ذکر نفرموده براي عدم ابتلاء بآن نوعا و در مقام بیان جمیع محارم نیست تا اشکال شود چرا آنها را ذکر نفرموده و استثناء
زینت ظاهره هم باین ملاحظه است با آنکه بیشتر از همه جا صورت زن جلب توجه مرد را مینماید و باید مستور باشد لذا بنظر حقیر
احتیاط درستر آنست مگر در مواقع ضرورت و بقدر رفع عسر و حرج و اللّه اعلم و چون کم مردي است که در مقام نگهداري [
صفحه 25 ] نظر از زن کوتاهی ننموده باشد و نیز کم زنی است که براي او درستر قصوري روي نداده باشد خداوند مهربان تمام اهل
ایمان را امر بتوبه فرموده تا بسعادت و رستگاري نائل و بنعیم ابدي و اصل گردند.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 32 تا 34
اشاره
وَ أَنکِحُ وا الَأیامی مِنکُم وَ ال ّ ص الِحِینَ مِن عِبادِکُم وَ إِمائِکُم إِن یَکُونُوا فُقَراءَ یُغنِهِم اللّه مِن فَضلِه وَ اللّه واسِع عَلِیم [ 32 ] وَ لیَستَعفِفِ
الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتّی یُغنِیَهُم اللّه مِن فَضلِه وَ الَّذِینَ یَبتَغُونَ الکِتابَ مِمّا مَلَکَت أَیمانُکُم فَکاتِبُوهُم إِن عَلِمتُم فِیهِم خَیراً وَ آتُوهُم
مِن مال اللّه الَّذِي آتاکُم وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکُم عَلَی البِغاءِ إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً لِتَبتَغُوا عَرَضَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَن یُکرِههُن فَإِن اللّهَ مِن بَعدِ
737- إِکراهِهِن غَفُورٌ رَحِیم [ 33 ] وَ لَقَد أَنزَلنا إِلَیکُم آیات مُبَیِّنات وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلِکُم وَ مَوعِظَۀً لِلمُتَّقِینَ [ 34 ] -قرآن- 1
صفحه 68 از 456
ترجمه
و بنکاح در آورید مردان بی زن و زنان بی شوهر از خودتان را و نیکان از بندگان و کنیزانتان را اگر باشند فقیر، غنی میسازد آنانرا
خدا از فضلش و خدا وسعت دهنده دانا است و باید عفت ورزند آنانکه نمییابند نکاحی تا آنکه غنی کند ایشانرا خدا از فضلش و
آنانکه طلب میکنند مکاتبه را از آنچه مالک شد دستهاتان پس مکاتبه کنید با آنان اگر دانستید در آنان خیري و بدهید بآنان از مال
خدا که داد بشما و اکراه نکنید کنیزانتان را بر زنا اگر اراده داشته باشند عفت را تا بجوئید متاع زندگانی دنیا را و کسیکه اکراه کند
آنانرا پس همانا خدا از بعد اکراه آنان آمرزنده مهربان است و هر آینه بتحقیق فرستادیم بسوي شما آیتهاي روشن و مثلی از آنانکه
گذشتند پیش از شما و پندي براي پرهیزکاران
تفسیر
. خداوند متعال امر فرموده است مسلمانانی را که بر مسلمانانی دیگر مقام ولایت دارند که زن دهند مردان بی زن و شوهر دهند
زنان بی شوهر را و فرموده بصاحبان غلام و کنیز که موجبات ازدواج آنها را فراهم نمایند اگر مسلمان و شایسته و قابل باشند و مبادا
خوف فقر و عجز از نفقه و کسوه موجب شود که مسلمانان در امر ازدواج کوتاهی نمایند و باید بدانند که اگر قبل از تزویج فقیر
باشند خداوند بعد از آن بی نیاز میکند ایشانرا از فضلش چون خزانه غیب خدا وسیع است و خداوند میداند چه وقت و چه قدر باید
بهر کس [ صفحه 26 ] روزي بدهد و بر طبق حکمت و مصلحت عمل خواهد فرمود چون ایامی مقلوب ایایم جمع ایّم است که آن
بمعناي عزب است خواه مرد باشد خواه زن و در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که آنحضرت از آباء گرام خود نقل
فرمود که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود کسیکه ترك کند تزویج را از ترس فقر پس بتحقیق بد گمان شده است بخدا
همانا خداوند عز و جل میگوید اگر بوده باشند فقراء بی نیاز میکند آنها را خدا از فضلش و نیز از آنحضرت روایت نموده که مردي
آمد خدمت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و از احتیاج خود شکایت نمود پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود برو زن بگیر
رفت گرفت و خدا باو وسعت داد ولی کسیکه اسباب ازدواج براي او موجود نیست و وسیله تهیه آنرا ندارد باید عفت را شعار خود
نماید و صبر کند تا وقتی که خدا او را متمکن سازد بفضل خود و بعضی گفتهاند باید ریاضت بکشد براي تسکین شهوتش چون
پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده کسیکه استطاعت ندارد زن بگیرد باید روزه بگیرد که آن قاطع شهوت است و معلوم است
که اینکه آیه راجع بکسی است که فعلا متمکن از ازدواج نیست و آیه قبل راجع بآنست که فعلا با آنکه فقیر است میتواند زن بگیرد
ولی از مخارج بعدش میترسد چنانچه از حدیث نبوي ظاهر شد و اخبار در فضیلت و استحباب مؤکد نکاح بقدري است که احصاء
نمیشود و خطاب در آیه شریفه اگر چه ظاهرا باولیاء اعم از شرعی مانند پدر و جد و مالک و عرفی مانند عمو و برادر و مادر و کلیه
اختیار دارانی است که میتوانند اسباب تزویج کسی را فراهم نمایند ولی از مجموع ادلّه استفاده میشود استحباب اینکه اقدام براي هر
کس متمکن باشد از براي خود و غیر خود چون از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که نکاح کنید تا زیاد شوید همانا
من مباهات میکنم بشما بر امتها روز قیامت حتی بسقط و نیز فرموده نکاح سنّت من است پس کسیکه از سنت من اعراض کند از من
نیست و کسیکه تزویج کند نصف دین خود را احراز نموده پس باید بترسد از خدا در نصف دیگر و بدترین شما عزبهاي شمایند و
بدترین مردگان شما عز بهایند و هر که فرزندي داشته باشد و چیزیکه بتواند بآن تزویج او نماید و ننماید و خلافی از آن فرزند بروز
کند در گناه او شریک است و آنکه بنا نشده در اسلام هیچ بنائی که محبوبتر باشد نزد خدا از تزویج و [ صفحه 27 ] هر کس چیزي
داشته باشد که بآن نکاح کند و نکند از ما نیست و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که دو رکعت نماز که مرد زن دار بگذارد
افضل از هفتاد رکعت نماز عزب است و نیز از آنحضرت نقل شده که از سعادت مرد آنستکه دخترش در خانهاش حیض نبیند و
صفحه 69 از 456
دخترها بمنزله میوه بر درختند اگر رسید و چیده نشد یا آفتاب فاسدش میکند یا باد پراکندهاش مینماید دخترها هم وقتی رسیدند
بآنچه زنها بآن میرسند دوائی جز شوهر کردن ندارند و از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده که بهترین شفاعتها آنستکه شخص
واسطه شود میان دو نفر براي ازدواج تا جمع کند خدا میان آن دو و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که خدا بچنین
کسی هزار حور العین میدهد در هزار قصر و در هر گام و هر کلمهاي از کلام براي حصول اینکه مرام ثواب عبادت یک سال تمام
است و تفصیل مراتب استحباب و تبدیل آن در بعضی از موارد بغیر آن از احکام موکول بکتب فقهیه و خارج از وظیفه اینکه مقام
است و بمناسبت ذکر عبید و اماء خداوند امر بمکاتبه با آنها فرموده و آن قراردادي است بین مولی و عبد که مبلغی در مدتی
بپردازد بتدریج تا آزاد شود لذا فرموده و آنکسانی که طلب میکنند مکاتبه را از جنس غلام و کنیزي که در دست شما بملکیّت قرار
گرفتهاند اگر دانستید در آنها خیر را یعنی براي آنها مالی را چنانچه در کافی و تهذیب از امام صادق علیه السّلام تفسیر شده و در
روایتی بدین و مال تعبیر فرموده و در فقیه از آنحضرت نقل نموده که خیر شهادت ان لا اله الا اللّه و انّ محمدا رسول اللّه است و
آنکه در دست او صنعتی باشد که بآن کسب کند یا حرفهاي داشته باشد که در اینکه صورت حاجت آنانرا به اجابت مقرون نمائید
و با آنها مکاتبه کنید بعلاوه مقداري از مال الکتابه را هم بآنها ببخشید چنانچه از امام باقر علیه السّلام نقل شده که سدس آنرا
بمملوك خود بخشید تا آقائی و گذشت شما معلوم شود و مکاتبه دو قسم است مطلقه و آن آنستکه هر قدر از مال الکتابه بدهد
بهمان نسبت آزاد شود و مشروطه و آن تا تمام را ندهد آزاد نخواهد شد و ظاهرا مستحب است و احکام آن در فقه مفصلا ذکر
شده. و گفتهاند چون بعضی از اهل نفاق مانند عبد اللّه بن ابی کنیزان جوانی داشتند که آنها را وادار بزنا مینمودند براي تحصیل مال
دنیا خداوند [ صفحه 28 ] مسلمانان را نهی فرموده از اینکه عمل شنیع و ظاهرا شرط محقق موضوع است زیرا اکراه محقق نمیشود
مگر وقتی که اراده عفّت داشته باشند مانند آنکه میگویند اگر خدا پسري بتو داد ختنهاش کن چون اگر پسري نباشد ختنه محقق
نمیشود و بنابر اینکه نمیشود گفت فائدهاي در شرط نیست چون اکراه بزنا در هر حال ممنوع است و بنظر حقیر نکته ذکر شرط
اظهریّت قبح و شناعت اینکه عمل است در اینکه حال که بیشتر موجب انکار و ردع از آن میشود و محتمل است از اکراه وادار
نمودن اراده شده باشد که میسازد با اراده عفّت از آنها و عدم آن اگر چه اراده زنا هم نداشته باشند و بنابر اینکه مراد از اراده
تح ّ ص ن عدم اراده زنا است که محقّق عفّت است و مؤیّد اینکه معنی است که قمّی ره فرموده معمول عرب و قریش آن بود که
کنیزانی را میخریدند و مال سنگینی را در عهده آنها میگذاردند و میگفتند بروید و زنا بدهید و کسب کنید پس خداوند نهی فرمود
آنها را از اینکه عمل و چون آنها باراده و اختیار خودشان اینکه عمل ناشایسته را ننموده بودند بلکه مکره و مجبور بودند خداوند
آنها را میآمرزد و میبخشد چنانچه قمی ره فرموده و در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که قرائت فرموده فأن اللّه من بعد
اکراههن لهن غفور رحیم و شاید براي اشاره بآن باشد که وعده مغفرت و رحمت براي مجبور شدگان است نه مجبور کنندگان و از
امام باقر علیه السّلام روایت شده که اینکه آیه منسوخ شده بآیه فأن اتین بفاحشۀ فعلیهن نصف ما علی المحصنات من العذاب و
اینهم مؤیّد آنستکه مراد از اکراه وادار نمودن است نه اکراه حقیقی که موجب رفع حدّ از مرتکب است و ظاهرا مراد از نسخ بیان
باشد چون نسخ باین معنی در کلام ائمه اطهار استعمال میشود و در اینجا امام علیه السّلام خواسته بفرماید مغفرت و رحمت نسبت
بعذاب اخروي است نه دنیوي که در صورت وجود شرائط حدّ شرعی اماء که نصف محصنات است جاري خواهد شد و خداوند
مجید در کتاب حمید خود آیات واضح الدّلالاتی براي تذکر و تنبّه بندگان فرستاده که مشتمل بر اخبار شگفت آور پیشینیان است
[ ولی اهل تقوي از آن بهرهمند خواهند شد و بحال غیر آنها فائده ندارد. [ صفحه 29
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 35 تا 38
اشاره
صفحه 70 از 456
اللّه نُورُ السَّماوات وَ الَأرض مَثَل نُورِه کَمِشکاةٍ فِیها مِصباح المِصباح فِی زُجاجَۀٍ الزُّجاجَۀُ کَأَنَّها کَوکَب دُرِّيٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَکَۀٍ
زَیتُونَۀٍ لا شَرقِیَّۀٍ وَ لا غَربِیَّۀٍ یَکادُ زَیتُها یُضِ یءُ وَ لَو لَم تَمسَ سه نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهدِي اللّه لِنُورِه مَن یَشاءُ وَ یَضرِب اللّه الَأمثالَ لِلنّاس وَ
اللّه بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 35 ] فِی بُیُوت أَذِنَ اللّه أَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُه یُسَبِّح لَه فِیها بِالغُدُوِّ وَ الآصال [ 36 ] رِجال لا تُلهِیهِم تِجارَةٌ وَ لا
بَیع عَن ذِکرِ اللّه وَ إِقام الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوماً تَتَقَلَّب فِیه القُلُوب وَ الَأبصارُ [ 37 ] لِیَجزِیَهُم اللّه أَحسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُم مِن
831- فَضلِه وَ اللّه یَرزُق مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب [ 38 ] -قرآن- 1
ترجمه
خدا نور آسمانها و زمین است مثل نورش چون چراغدانی است که در آن باشد چراغی که آن چراغ باشد در آبگینهئی که آن
آبگینه گوئی باشد ستارهئی درخشان که برافروخته میشود از درخت با برکت زیتون که نه شرقی است و نه غربی نزدیک باشد
روغنش که روشنائی بخشد و اگر چه نرسیده باشد بآن آتشی نوري است بر نور هدایت میکند خدا بنورش هر که را بخواهد و
میزند خدا مثلها را براي مردمان و خدا بهمه چیز دانا است در خانههائی که اذن داد خدا که بلند مرتبه شود و ذکر شود در آنها
نامش تسبیح میکنند مرا و را در آنها در بامدادان و شامگاهان مردانی که باز نمیدارد ایشانرا تجارتی و نه خرید و فروشی از ذکر
خدا و بر پاداشتن نماز و دادن زکوة بیم دارند از روزي که برمیگردد در آن دلها و دیدهها تا جزا دهد ایشانرا خدا بهترین جزاي
کاري که کردند و زیاده دهد ایشانرا از کرم خود و خدا روزي میدهد هر که را میخواهد بدون حساب
تفسیر
. نور حقیقتی است که بخودي خود ظاهر و آشکار است و اشیاء را هم ظاهر و آشکار میکند خداوند هم بخودي خود ظاهر و هویدا
است و مخلوقات را از ظلمت عدم بایجاد پیدا و آشکار میفرماید و نور هادي و راهنماي خلق است بمقاصد و مصالحشان خدا هم
هادي و راهنماي خلق است بمقاصد و مصالحشان پس میتوان گفت خدا نور آسمانها و زمین است یعنی آفریننده آنها است و
هدایت کننده اهل آنها و رساننده آنها بکمالات لایقه بخودشان و چون نور الهی در نهایت روشنی و ضیاء و جلوه و صفاء است که
نمیشود بیان نمود و عقول خلق از ادراك آن قاصر است باید براي تصوّر و تمثّل آن در انظار بیک مثال حسّی [ صفحه 30 ] تنزّل
نمود و بآن تمسک جست لذا گفته میشود مثل نور خدا مثل جاي چراغی است که در دیواري باشد با آنکه یک طرف آن باز و سه
طرف دیگر مسدود باشد و در آن چراغ پر نوري باشد که آنچراغ در وسط حبابی از آبگینه مصفّا قرار گرفته و چون نور اینکه چراغ
متفرق باطراف نمیشود و متوجه بیک جانب است و تلألؤ و صفاي حباب بر روشنی و ضیاء آن میافزاید آن حباب از دور در نظر
شخص مانند ستاره درخشانی جلوهگر است و آن چراغ افروخته میشود از روغنی که بدست میآید از درخت با برکت زیتون که
آندرخت نه در بلاد شرقیه است و نه در بلاد غربیه بلکه در شام است که از بلاد متوسطه است و آفتاب خورش زیاد است لذا
روغنش بقدري صاف و روشن است که نزدیک شده خودش روشنی دهد اگر چه آتش بآن نرسد و معلوم است چنین چراغی از
چنین روغنی در چنین جا چراغی با چنین حبابی چه قدر نورانی است و هر یک از اینکه انوار بر نور دیگر افزوده و نور علی نور
شده و خدا باین نور خود هر کسرا بخواهد هدایت و راهنمائی میفرماید و بموجبات سعادت ابدي و نعیم سرمدي میرساند و خداوند
براي نزدیک نمودن حقائق بافهام عامّه از اینکه قبیل امثله حسّیّه ذکر میفرماید با آنکه مقام مقدّسش اجل از امثال است و خدا بهر
معقول و هر محسوسی دانا است و اگر بخواهیم از اینکه معنی ترقی نمائیم و بگوئیم چگونه ممکن است براي نور خدا مثل زد با
آنکه خودش فرموده براي خدا مثل نزنید باید گفت اینکه مثلی است که خدا براي هدایت خود در قلب مؤمن زده که باطن او
صفحه 71 از 456
مشکوة و دل او حباب یا قندیل و معارف حقّهاي که در آن است چراغ پر نور است و خود او شجره مبارکه است که در مکان
مرتفعی جاي دارد و همیشه از پرتو آفتاب استفاده میکند و مشرق و مغربی ندارد و نوري که در قلب او است نزدیک است روشنی
دهد اگر چه او سخنی نگوید و نور علی نور سنن و فرائضی است که پی در پی از او ظاهر میگردد و خدا هر کس را بخواهد بآنها
هدایت میکند چنانچه قمی ره اینکه معانی را از امام صادق علیه السّلام نقل نموده و در خاتمه حدیث آنحضرت فرموده پس اینکه
مثلی است که خدا براي مؤمن زده و او گردش میکند در پنج نور محل دخولش [ صفحه 31 ] نور و محل خروجش نور و علمش
نور و کلامش نور و مصیرش در روز قیامت نور است بسوي بهشت و اگر بخواهیم از اینکه مثل هم ترقی نمائیم و پا بالاتر بگذاریم
باید بگوئیم خدا هادي اهل آسمانها و زمین است و مثل هدایت خدا که وجود مبارك حضرت ختمی مرتبت است مثل مشکوتی
است که در آن مصباح است چون در سینه مبارك او که بمنزله مشکوة است نور علم و نبوت که مصباح هدایت است جاي گرفته و
آن نور منتقل بامیر المؤمنین علیه السّلام شده پس مصباح در زجاجه است که وجود مبارك آنحضرت باشد و او ستاره درخشان
علم و معرفت است از شجره مبارکه حضرت ابراهیم خلیل که نه بمشرق نماز خوانده مانند نصاري و نه بمغرب مانند یهود و اولاد
اطهار او چکیده از آن شجره طیبهاند مانند زیت مصفّی که از درخت زیتون بدست میآید و سخنان ایشان مانند سخنان انبیاء است
اگر چه از جانب خدا فرشته بر آنها نازل نشود و نور علی نور وجود امامی است بعد از امامی چنانچه از احادیث کثیره مفسره
استفاده میشود و بآیه شریفه انّ اللّه اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و قول خداوند رحمۀ اللّه و برکاته علیکم اهل البیت انّه حمید
مجید و آنکه فرموده ما کان ابراهیم یهودیّا و لا نصرانیّا تمسک فرمودهاند و اینکه خداوند نور خود یا نور پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله
و سلّم و مؤمن را بچنین چراغی تشبیه فرموده و بآفتاب و ماه که نورانیترند تشبیه نفرموده اولا براي آنستکه تشبیه بآفتاب و ماه شایع
است و تشبیه باید نادر باشد تا حسن پیدا کند ثانیا براي آنکه مقصود تشبیه مرکّب است که چند چیز بچند چیز تشبیه شود تا بر
حسن آن افزوده گردد ثالثا براي آنکه مصوّر شود وجود نور علم در فضاي تاریک جهل و مشعل هدایت نبوي در جزیرة العرب که
ظلمت جهل و جهالت سراسر آن را گرفته بود و سایر محسّنات بذوق خوانندگان واگذار میشود و اینکه نور هدایت الهی که مصباح
منیر در مشکوة ضمیر اولیاء است جاي دارد در خانههائی که خدا اجازه و اعلام فرموده که بلند مرتبه و رفیع باشد و ذکر شود در
آنها نام خدا خواه خانههاي انبیاء و ائمه و حکما باشد که از امام باقر علیه السّلام نقل شده خواه مسجد الحرام و مسجد النبی و
مسجد کوفه و بیت المقدس باشد که گفتهاند خواه تمام مساجد تسبیح [ صفحه 32 ] و تقدیس میکنند و نماز میخوانند براي خدا در
آن امکنه شریفه در بامدادان و شبانگاهان یا در شبانه روز مردان الهیء که باز نمیدارد و مشغول نمیکند ایشان را مشاغل دنیوي از
قبیل کسب و تجارت و خرید و فروش از یاد خدا و بپا داشتن نماز و دادن زکات اعم از واجب و مستحب و با تمام اینکه اعمال
حسنه باز میترسند از روزي که در آن روز دلها زیر و رو شود و چشمها بگردش آید از تشویش و اضطراب و هول و هراس که آیا
جهنمی میشوند یا بهشتی و اینکه اعمالشان براي آنستکه خداوند جزا دهد آنها را نیکوترین جزائی که در خور عملشان باشد بلکه
بفضل و کرم خود زیاده فرماید بر مقداریکه منتظر و امیدوار بودند و البته بغرض و مقصود خودشان خواهند رسید چون خدا بهر
کس بخواهد بدهد بی حساب میدهد در دنیا و آخرت از هر قبیل روزي و نعمتی نهایت آنکه از مقدار استحقاق و وعدهئی که
فرموده بر هر عملی کمتر نخواهد داد ولی زیادتر مقتضاي قدرت و وسعت و رحمت او است که بی پایان است و در روایات متعدده
آنمردان الهی موصوف، بکسبه و تجاري تفسیر شده که در مواقیت نماز دست از کسب و تجارت بر میدارند و بنماز میروند و در
یک روایت تصریح شده با فضیلت آنها از کسانیکه تجارت و کسب ندارند و بنماز حاضر میشوند و بعضی یسبّح بصیغه مجهول
قرائت نمودهاند و بنابراین رجال فاعل فعل محذوف است که یسبّح بصیغه معلوم باشد براي دلالت فعل مذکور بر آن و ظاهرا اینکه
تکلف را براي تکمیل اوصاف بیوت مرتکب شدهاند تا مشعر بعلت ارتفاع آنها باذن الهی باشد و بنظر حقیر بنابراین قرائت محتمل
است رجال خبر مبتداء محذوف باشد بقرینه بیوت و تقدیر کلام چنین باشد که آن بیوت مردانی هستند باین اوصاف چنانچه در
صفحه 72 از 456
کافی از ابو حمزه ثمالی ره نقل نموده که قتادة بن دعامه فقیه اهل بصره در حضور امام باقر علیه السّلام نشسته بود و میشنید بیانات
شریفه را و عرضه داشت و اللّه من در حضور فقهاء بسی نشستهام در برابر کسی مضطرب و پریشان نشدم چنانچه در برابر شما شدم
حضرت فرمود آیا میدانی کجا نشستهاي در برابر بیوتی که خدا اعلام نموده که رفیع باشد تو آنجائی و ما آنهائیم قتاده عرضه داشت
و اللّه راست فرمودي فدایت شوم و اللّه [ صفحه 33 ] آن بیوت از سنگ و گل نباشد ولی انصاف آنستکه اینکه معنی خلاف ظاهر
آیه و روایات مفسّره است غیر از اینکه روایت که ممکن است حمل شود بر آنکه مراد در برابر صاحبان بیوت بوده و قتاده متوجه
نشده و تصور نموده امام علیه السّلام میخواهد بفرماید مراد از بیوت مائیم لذا گفته آن از سنگ و گل نباشد و امام علیه السّلام هم
لازم یا صلاح ندانسته او را متنبه فرماید در هر حال قدر متیقن دخول بیت علی و فاطمه علیهما السلام در اینکه بیوت است چون در
روایات عدیده از طرق خاصه و عامه از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل شده که فرمود خانه علی و فاطمه از افضل آن بیوت
است و کلمه اقام در اقام الصلوة اقامه بوده و بملاحظه عوض بودن هاء از واو در اقوام و عوض بودن مضاف الیه از آن باضافه ساقط
شده است.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 39 تا 40
اشاره
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعمالُهُم کَسَراب بِقِیعَۀٍ یَحسَ بُه الظَّمآن ماءً حَتّی إِذا جاءَه لَم یَجِ ده شَیئاً وَ وَجَ دَ اللّهَ عِندَه فَوَفّاه حِسابَه وَ اللّه سَرِیعُ
الحِساب [ 39 ] أَو کَظُلُمات فِی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشاه مَوج مِن فَوقِه مَوج مِن فَوقِه سَحاب ظُلُمات بَعضُ ها فَوقَ بَعض إِذا أَخرَجَ یَدَه لَم یَکَد
443- یَراها وَ مَن لَم یَجعَل اللّه لَه نُوراً فَما لَه مِن نُورٍ [ 40 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنانکه کافر شدند کردارهاشان چون سرابی است در زمین همواري که میپندارد آنرا تشنه، آب تا چون آید آنرا نیابدش چیزي و
بیابد خدا را نزدش پس تمام دهد باو حسابش را و خدا زود حساب است یا چون تاریکیهائی است در دریائی عمیق که فرو پوشد
آنرا موجی که از بالاي آن موجی است که از بالاي آن ابري است تاریکیهائی است بعضیشان بالاي بعضی چون بیرون آرد دستش
را نزدیک نیست که ببیند آن را و کسیکه قرار نداد خدا برایش نوري پس نباشد برایش هیچ نور
تفسیر
. خداوند متعال بعد از بیان حال اهل ایمان و استفاده کامل ایشان از اعمال خود و نور الهی بیان حال کفّار را فرموده باین تقریب که
آنانکه کافر شدند اعمال و افعالشان در بی فائده بودن و مورث خستگی و نامیدي شدن مانند سرابی است که آن جلوه و نمایش
آب است از دور در نظر بیننده که حاصل میشود از تابش آفتاب بر زمین پست هموار و کسیکه تشنه باشد گمان میکند آب است تا
وقتی که نزدیک شود میبیند چیزي نیست و از براي او جز خستگی و ناامیدي [ صفحه 34 ] فائدهئی نداشت کفارهم وقتی در
پیشگاه الهی حاضر میشوند میبینند اعمالشان براي کفرشان قبول نشده و چیزي ندارند خدا هم زود بحساب آنها میرسد و
بجهنّمشان میفرستد و چون مقصود از چنین تشنهئی کافر است حال کافر که یافتن خدا را نزد خود باشد بر حسب ظاهر از حالات
آن تشنه قرار داده شده و ضمائر مفرد آورده شده است و خدا حساب تمام بندگانرا بیک چشم بهمزدن رسیدگی میفرماید چه رسد
صفحه 73 از 456
بکافر که از اول حسابش پاك است یا آنکه اعمال آنها در تاریکی و موجب وحشت و حیرت بودن از مئالش مانند ظلمتهاي
سهگانه است در دریاي پهناور عمیق که بپوشاند آنرا موجی و موجی بالاي موجی باشد و بالاي آن امواج متراکمه ابر سیاهی باشد
که مانع از نور ستارگان شود و اینکه ظلمتهائی است که حاصل شده از موج و موج فوق موج و ابر فوق موج و فضا را بقدري
تاریک نموده که اگر شخص دست خود را از زیر لباس خویش بیرون آورد و در برابر چشمش نگهدارد نزدیک نیست که ببیند چه
رسد بآنکه فعلا ببیند و کسیکه مقدّر نفرموده خدا که بنور الهی و هدایت خدائی مستنیر و مهتدي گردد براي او نور و هدایتی نیست
چون هر چه نور است از جانب خدا است و هر توفیق و هدایتی باو منتهی خواهد شد بخلاف اهل ایمان که نور ایشان فوق نور است
و در آیات سابقه بیان شد و بنابراین کلمه او از براي تخییر است و محتمل است براي تنویع باشد و بنابراین باید گفت اعمال کفّار
دو قسم است یک قسم اعمال حسنه از قبیل صله رحم و اطعام فقرا و احسان بخلق که خود آنها امیدوار بثواب آن اعمالند آنها مانند
سراب است چون با کفر مقبول نیست و فائدهئی براي آنها ندارد و یک قسم اعمال قبیحه مانند ظلم و تعدّي و افتراء که خود آنها
هم امیدوار بآنها نیستند یا در مئال آن متحیّرند که خوب است یا بد مانند ظلمات سهگانه است چون اعمال آنها هم مشتمل بر سه
ظلمت است ظلمت جهل و ظلمت شک و ظلمت حیرت که هر یک مترتّب بر دیگري است و چنانچه در باره مؤمن ذکر شد که در
پنج نور گردش میکند در باره کافر هم روایت شده که در پنج ظلمت قرار گرفته ظلمت گفتار و ظلمت رفتار و ظلمت ورود در قبر
و ظلمت خروج از آن و ظلمت مسیرش بجهنّم و در بعضی از روایات ظلمات اول بتاریکیهاي خلفاء سهگانه و [ صفحه 35 ] ظلمات
دوم بفتن مخالفین امیر المؤمنین علیه السّلام از قبیل طلحه و زبیر و معاویه و یزید و سایر بنی امیّه لعنهم اللّه تأویل شده و من لم یجعل
اللّه له نورا فما له من نور را بمن لم یجعل اللّه له اماما من ولد فاطمه علیها السلام فما له من امام یوم القیامه تفسیر فرمودهاند و بعضی
مثل اول را براي اعمال خارجیّه و مثل دوم را براي اعمال قلبیّه که عقائد است دانستهاند و گفتهاند کافر در سه تاریکی است تاریکی
آنکه نمیداند و تاریکی آنکه نمیداند که نمیداند و تاریکی آنکه معتقد است که میداند و اللّه اعلم.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 41 تا 46
اشاره
أَ لَم تَرَ أَن اللّهَ یُسَ بِّح لَه مَن فِی السَّماوات وَ الأَرض وَ الطَّیرُ صَافّات کُلٌّ قَد عَلِمَ صَ لاتَه وَ تَسبِیحَه وَ اللّه عَلِیم بِما یَفعَلُونَ [ 41 ] وَ لِلّهِ
مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ إِلَی اللّه المَصِ یرُ [ 42 ] أَ لَم تَرَ أَن اللّهَ یُزجِی سَحاباً ثُم یُؤَلِّف بَینَه ثُم یَجعَلُه رُکاماً فَتَرَي الوَدقَ یَخرُج مِن
خِلالِه وَ یُنَزِّل مِنَ السَّماءِ مِن جِبال فِیها مِن بَرَدٍ فَیُصِیب بِه مَن یَشاءُ وَ یَصرِفُه عَن مَن یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرقِه یَذهَب بِالَأبصارِ [ 43 ] یُقَلِّب اللّهُ
اللَّیلَ وَ النَّهارَ إِن فِی ذلِکَ لَعِبرَةً لِأُولِی الَأبصارِ [ 44 ] وَ اللّه خَلَقَ کُل دَابَّۀٍ مِن ماءٍ فَمِنهُم مَن یَمشِی عَلی بَطنِه وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی
903 لَقَد أَنزَلنا آیات مُبَیِّنات وَ اللّهُ - رِجلَین وَ مِنهُم مَن یَمشِی عَلی أَربَع یَخلُق اللّه ما یَشاءُ إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 45 ] -قرآن- 1
95- یَهدِي مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم [ 46 ] -قرآن- 1
ترجمه
آیا ندیدي که خدا تسبیح میکند مر او را هر که در آسمانها و زمین است و پرندگان بال گشادگان در هوا هر یک بتحقیق دانسته
دعایش را و تسبیحش را و خدا دانا است بآنچه میکنند و براي خدا است پادشاهی آسمانها و زمین و بسوي خدا است بازگشت آیا
ندیدي که خدا بتدریج میراند ابر را پس تألیف میکند میان آن پس میگرداند آنرا متراکم برروي هم پس میبینی باران را که بیرون
میآید از لابلایش و فرو میفرستد از آسمان از کوههائی که باشد در آن از تگرگ پس صدمه میرساند بآن کسی را که بخواهد و بر
صفحه 74 از 456
میگرداند آنرا از کسیکه بخواهد نزدیک میشود تابش برقش ببرد چشمها را میگرداند خدا شب و روز را همانا در آن هر آینه عبرتی
است براي صاحبان بصیرت و خدا آفرید هر جنبندهئی را از آب پس بعضی از آنها آنست که راه میرود بشکمش و بعضی از آنها
آن است که راه میرود بدو پاي و بعضی از آنها آنست است که راه میرود [ صفحه 36 ] بر چهارپاي میآفریند خدا آنچه را میخواهد
همانا خدا بر همه چیزي توانا است هر آینه بتحقیق فرستادیم آیتهاي روشن کنندهئی و خدا هدایت میکند آنرا که میخواهد براه
راست
تفسیر
. خداوند سبحان در اینکه آیات شریفه براي اثبات عظمت و قدرت کامله خویش به پیغمبر خود فرموده آیا ندیدي و ندانستی که
تسبیح و تنزیه میکند خدا را از شریک و عدیل و نظیر و ضدّ و ندّ و هر نقص و عیبی هر کس در آسمانها و زمین است از صاحبان
عقول از قبیل ملائکه و جن و انس یا هر موجودي که در آنها است اگر کلمه من بملاحظه تغلیب صاحبان عقول بر غیر آنها ذکر
شده باشد و اینکه تسبیح یا مقالی است و آن اختصاص باهل ایمان دارد یا حالی است که آن شامل تمام موجودات است چون تمام
آنها بلسان حال دلالت دارند بر وجود صانع خبیري که منزه و مبري است از هر نقص و فتوري و معرفت باین تسبیح اختصاص به
پیغمبر اکرم ندارد بلکه هر کس مختصري تفکر در اوضاع کائنات نماید دلالت آنها بر چنین خالقی براي او مشهود میشود بلکه همه
اینکه معرفت را بالفطره دارند نهایت آنکه شواغل دنیوي آنها را منصرف از توجه بعرفان خودشان نموده لذا در مواقع شدت بالطبع
متوجه بخداوند عالم خبیر بصیر قدیر میشوند بلی ممکن است استماع تسبیح فطري آنها که نقل شده اختصاص بآنحضرت و سائر
اولیاء اللّه داشته باشد و اینکه دلالت ذاتی که تسبیح حالی است بیشتر مشهود میشود در پرندگان که بال گشادگان در هوا طیران
میکنند بحول و قوه الهی که بآنها عنایت شده و مانع از سقوط بزمین است با آنکه جسم ثقیلند و بالهام غیبی که قبض و بسط بال و
صفیف و دفیف آنها هر یک در وقت لزوم مشهود است لذا تخصیص بذکر یافتهاند و بالاتر از اینکه آنستکه تمام موجودات در
عالم بالا اشتغال بطلب ذاتی و تسبیح فطري خودشان در وقت تجلّی الهی بصفات جمال داشتهاند ولی در اینکه عالم که آمدند
خاموش شدند بلکه در اینکه عالم هم هر یک بحسب حال و مقال مناسب با خودشان اشتغال بدعا و ثناي الهی دارند و متوجه بحال
خودشان هم هستند منتهی گوش شنوا [ صفحه 37 ] میخواهد که بشنود لذا میگویند ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما
خامشیم و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که هیچ پرندهئی در صحرا و دریا صید نشود و هیچ چرندهئی مگر براي
کوتاهی او در ذکر خدا و نیز از آنحضرت نقل شده که گنجشکها قبل از طلوع آفتاب و بعد از آن تقدیس پروردگار خود و در
خواست روزیشان را مینمایند و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که خواندن خروسها در زمین جواب گوئی و به تبع خواندن
ملکی است بصورت خروس با اوصاف مخصوصی از عظمت و احاطه و ارتفاع که میگوید اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمدا
رسول اللّه و خاتم النبیّین و انّ وصیّه خیر الوصیّین سبّوح قدّوس ربّ الملائکۀ و الرّوح و در اینکه باب در سور سابقه مخصوصا سوره
بنی اسرائیل شرح مفصلی گذشت و بنابر آنچه ذکر شد ضمیر در قد علم راجع بکل است چنانچه ظاهر کلام است و اگر راجع بخدا
باشد محتاج به بیان نیست معلوم است که خدا عالم بدعا و ثناي همه موجودات میباشد چنانچه فرموده و خدا عالم است بافعال آنها
و هر کس را بپاداش عملش از خیر و شر میرساند و نیز مسلّم است که سلطنت حقه حقیقیّه در تمام آسمانها و زمین بالاستحقاق از
آن حق است و غیر او صلاحیت براي اینکه مقام ندارد و بازگشت تمام خلق در روز قیامت بحکم و فرمان او است و نیز فرموده آیا
ندیدي که خداوند کمکم و بتدریج پارههاي ابر را از جوانب و اطراف میراند پس احداث انضمام و تألیف میکند میان آن ابر متفرق
پس قرار میدهد آنرا متراکم هر قطعه فوق دیگري پس میبینی قطرات باران را که از خلل و فرج آن ریزان است و نازل میکند از
جهت فوق که ابر است از قطعات بزرگی که مانند کوه است و در آن جهت جاي دارد از جنس تگرگ تگرگ را یا نازل میکند از
صفحه 75 از 456
آسمان از قطعات ابري که هر یک در عظمت و صلابت مانند کوهی است مقداري از جنس تگرگ را پس آسیب میرساند بآن
تگرگ بر جان و مال و باغ و زراعت هر کس بخواهد و صرف میکند آن آفت و بلا را از هر کس بخواهد و بر هر تقدیر مفعول
ینزّل محذوف یا مقدر است ولی مبیّن است و بنظر حقیر معناي دوم احسن و اسهل است اگر چه معناي اول بین مفسرین اشهر است
و در هر حال نزدیک میشود که ضوء برق آن ابر [ صفحه 38 ] ببرد نور چشمها را از شدت لمعان و خدا شب را مبدّل بروز و روز را
مبدل بشب میکند و میگرداند آن دو را کوتاه و بلند و سر دو گرم و در تمام اینکه اوضاع و انقلابات که ذکر شد موجبات عبرت و
خداشناسی براي صاحبان بصیرت فراهم است در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم
فرمود خداوند قرار داده ابرها را غربیلها از براي باران آن آب میکند تگرگ را تا ضرر نزند بچیزیکه میرسد و آنچه میبینید شما در
آن از تگرگ و صاعقه نقمت است از خدا بهر کس بخواهد اصابت میکند و نیز از آنحضرت نقل شده که تگرگ خورده نمیشود
چون خدا فرموده یصیب بها من یشاء من عباده و در فقیه از امام باقر علیه السّلام نقل نموده در حدیثی که در آن اقسام بادها ذکر
شده که بعضی از آنها بادهائی است که ابر را حبس میکند میان آسمان و زمین و بعضی از بادها فشار میدهد و تقطیر میکند آنرا
باذن خدا و بعضی از بادها پراکنده میکند آنرا و خداوند خلق فرموده هر جنبندهئی در زمین را که حیوان باشد از منی چنانچه قمی
ره فرموده یا از آب چون گفتهاند اصل تمام موجودات آب است چنانچه فرموده و جعلنا من الماء کل شیء حی پس بعضی از آنها
حیوانات خزندهاند مانند مار و ماهی و کرم که بشکم راه میروند و بعضی از حیوانات بدو پا راه میروند مانند انسان و پرندگان و
بعضی بچهارپا مانند چرندگان و درندگان و قمی ره از امام صادق علیه السّلام و در مجمع از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که
بعضی از حیوانات به بیشتر از چهارپا راه میروند و اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند چون خدا نمیخواهد اقسام حیوانات را بیان بفرماید
میخواهد بفرماید خدا هر قسم بخواهد خلق میکند از اینکه اقسام و غیر آنها چون او بر هر مقدوري قادر است و اختلاف حیوانات با
اتفاق اصلشان دلیل بر وجود صانع خبیر بصیر حکیم مقتدر است و براي گرفتن اینکه نتیجه ذکر همان اقسام کافی است که در انظار
مردم جلوهگر است و در خاتمه براي اتمام حجت خود بر خلق فرموده که بتحقیق ما نازل نمودیم آیات واضحه و مبیّنه معارف و
احکام را بر مردم تا تفکر و تأمل نمایند و مهتدي بهدایت الهی شوند ولی باز خدا هر کس را بخواهد توفیق تفکر و تأمل میدهد و
هدایت میکند براه مستقیم موصل بحق و ببهشت و اینکه از حیوانات [ صفحه 39 ] دیگر غیر از انسان بکلمه من که مخصوص بذوي
العقول است تعبیر شده گفتهاند براي وجود ذوي العقول است در حیوانات که بآن ملاحظه از باب تغلیب بضمیر جمع ذوي العقول
در فمنهم من یمشی از آنها تعبیر شده تا موافق شود تفصیل با اجمال و توافق حاصل شود بین اقسام و بعضی فرمایش قمی را هم در
باب خلق حیوانات از منی حمل بر اغلب نمودهاند و گفتهاند بعضی از حیوانات از منی خلق نمیشوند ولی آب جزء مادّه آنها است
چون یکی از عناصر اربعه است و اینکه خود وجه دیگري است براي بیان خلق تمام حیوانات از آب و خالق باضافه بکل نیز قرائت
شده و بنظر حقیر خداوند براي بیان مراد از من فی السموات و الارض که اعم از ذوي العقول ظاهري است و تقریر و تثبیت تسبیح
براي کلّیه حیوانات معامله ذوي العقول در منهم و کلمه من در سه موضع با آنها فرموده است خصوصا بملاحظه اثبات علم بدعا و
تسبیح که براي کل شده که باید اینکه مراعات بشود تا توافق بین آیه اولی و اینکه آیه حاصل گردد و اللّه اعلم بمرامه و محسّنات
کلامه.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 47 تا 52
اشاره
وَ یَقُولُونَ آمَنّا بِاللّه وَ بِالرَّسُول وَ أَطَعنا ثُم یَتَوَلّی فَرِیق مِنهُم مِن بَعدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالمُؤمِنِینَ [ 47 ] وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّه وَ رَسُولِهِ
صفحه 76 از 456
لِیَحکُمَ بَینَهُم إِذا فَرِیق مِنهُم مُعرِضُونَ [ 48 ] وَ إِن یَکُن لَهُم الحَقُّ یَأتُوا إِلَیه مُذعِنِینَ [ 49 ] أَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض أَمِ ارتابُوا أَم یَخافُونَ أَن
یَحِیفَ اللّه عَلَیهِم وَ رَسُولُه بَل أُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ [ 50 ] إِنَّما کانَ قَولَ المُؤمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّه وَ رَسُولِه لِیَحکُمَ بَینَهُم أَن یَقُولُوا
- [ 633 وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ رَسُولَه وَ یَخشَ اللّهَ وَ یَتَّقه فَأُولئِکَ هُم الفائِزُونَ [ 52 - سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ أُولئِکَ هُم المُفلِحُونَ [ 51 ] -قرآن- 1
104- قرآن- 1
ترجمه
و میگویند ایمان آوردیم بخدا و برسول و اطاعت کردیم پس بر میگردند پارهئی از آنها بعد از اینکه و نباشند آنها مؤمنان و چون
خوانده شوند بسوي خدا و رسولش تا حکم کند میانشان آنگاه باشند پارهئی از آنها أعراض کنندگان و اگر باشد براي آنها حق
میآیند بسوي او فرمانبرداران آیا در دلهاشان مرض است یا شک کردند یا میترسند که جور کند خدا بر آنها، و رسولش بلکه
آنگروه آنانند ستمکاران جز اینکه نباشد سخن مؤمنان وقتی که خوانده شوند بسوي خدا و رسولش تا حکم کند میانشان که گویند
شنیدیم و اطاعت کردیم و آنگروه ایشانند رستگاران و هر که فرمان برد خدا و رسولش را [ صفحه 40 ] و بترسد از خدا و بپرهیزد از
او پس آنگروه ایشانند بمراد رسیدگان
تفسیر
. خداوند متعال در اینکه آیات شریفه بیان فرموده حال کسانیرا که مهتدي بهدایت الهی نشدند از اهل نفاق باین تقریب که جمعی
بزبان میگویند ایمان آوردیم بخدا و پیغمبرش و اطاعت نمودیم از آن دو ولی بعدا در مقام عمل یکدسته از آنها از قبول حکم الهی
روي میگردانند و امتناع مینمایند و اینها در واقع آن اهل ایمان حقیقی نیستند چون اعتقاد قلبی ندارند و ثابت قدم در دین نمیباشند
لذا چون با کسی اختلافی داشته باشند و کسی بخواند آنها را بسوي حکم خدا و پیغمبرش تا حکم کند آنحضرت میان آنها بحکم
خدا ناگهان پارهئی از آنها سر از گریبان کفر و اعراض بیرون میآورند و حاضر بحکومت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نمیشوند
چون میدانند حق ندارند و پیغمبر بمیل آنها حکم نمیکند و اینها همان دستهئی هستند که از قبول حکم الهی روي گردان بودند و
ثانیا براي بیان کیفیّت تولّی و مبالغه در آن ذکر شدهاند و همین اشخاص اگر در اختلافی بدانند حق با آنها است با کمال شوق و
انقیاد براي فصل خصومت خدمت آنحضرت میرسند چون میدانند حکم بنفع آنها صادر میشود پس اینها دنبال نفع خودشانند نه
پیرو حق و حقیقت حال باید فهمید جهت استنکاف آنها از قبول حکم پیغمبر و حضور نزد آنحضرت چیست آیا هنوز مرض کفر و
نفاق و کینه دیرینه در قلوب آنها باقی است یا اخیرا چیزي از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم مشاهده نمودهاند که بشک و ریب
افتادهاند در باره او یا با آنکه مسلمان واقعی و معتقد بخدا و پیغمبرند میترسند خدا و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جور کنند در
حکم، بنقص حق آنها هیچیک از اینها نیست چون عدالت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در حکم مسلم پیش همه است و کفر
قدیم و شک جدید هم نمیشود سبب باشد چه اگر بدانند حق با آنها است حاضر براي حضور نزد او میشوند پس معلوم میشود فقط
سبب استنکاف آنستکه میدانند حق باطرف آنها است و میخواهند ظلم کنند بر او پس آنها ظالمند نه طرفشان و نه پیغمبر صلّی اللّه
علیه و اله و سلّم و بنابراین اضراب از هر سه طرف تردید است ولی فیض ره ظلم را داخل در مرض قلبی فرموده و اضراب را از دو
طرف دیگر تردید دانسته و بنظر حقیر خلاف ظاهر اضراب است علاوه [ صفحه 41 ] بر آنکه خدا فرموده اگر بدانند حق با آنها است
منقادند و از آن معلوم میشود غیر از اراده تعدي چیز دیگري مدخلیت در استنکاف ندارد جز اینکه نیست قول اهل ایمان واقعی
خصوصا امیر ایشان وقتی که دعوت شوند براي قبول حکم خدا و پیغمبرش که میگویند شنیدیم بگوش و دل و اطاعت نمودیم از
صفحه 77 از 456
جان و دل و ایشان رستگارانند از عذاب الهی نه غیر ایشان و کسانیکه اطاعت کنند خدا و پیغمبرش را و بترسند از خدا و بپرهیزند از
غضب و عذاب او ایشان فائز بنعیم ابدي خواهند بود نه غیر ایشان و کلمه یتّقه بکسر قاف و سکون هاء و کسر آن با اشباع نیز قرائت
شده است قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اینکه آیات نازل شد در حق امیر المؤمنین علیه السّلام و عثمان براي
آنکه اختلاف داشتند با یکدیگر در باغستانی و امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود راضی میشویم بحکم پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و
سلّم پس عبد الرحمن بن عوف بعثمان گفت نروي پیش پیغمبر براي محاکمه که ترا محکوم میکند برو با علی علیه السّلام نزد إبن
شیبه یهودي پس إبن شیبه بعثمان گفت شما پیغمبر را در وحی خدا امین میدانید و در حکم میان خودتان متهم مینمائید پس نازل
شد بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و اذا دعوا الی اللّه و رسوله تا آخر آیات و در مجمع از بلخی که یکی از علماء اهل سنت
است نقل نموده که میان علی علیه السّلام و عثمان نزاع بود در زمینی که او از علی علیه السّلام خریده بود و در آن قدري سنگ
بیرون آمد عثمان خواست آنرا براي عیبش ردّ کند علی علیه السّلام قبول نکرد و گفت حکم میان من و تو پیغمبر است پس حکم
بن ابی العاص گفت اگر پیش پسر عمویش براي محاکمه بر وي حکم باو میدهد نرو نزد او پس اینکه آیات نازل شد بعد از اینکه
خودش فرموده که اینکه معنی یا قریب بآن از امام باقر علیه السّلام نقل شده و در ذیل و اولئک هم المفلحون هم از آنحضرت نقل
نموده که مراد از اینکه آیه امیر المؤمنین علیه السّلام است و بعضی ترس از خدا را راجع بمعاصی گذشته دانستهاند و پرهیز را راجع
[ بمعاصی در آتیه و ظاهرا ترس اعم است و اللّه اعلم. [ صفحه 42
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 53 تا 57
اشاره
وَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن أَمَرتَهُم لَیَخرُجُن قُل لا تُقسِمُوا طاعَۀٌ مَعرُوفَۀٌ إِن اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ [ 53 ] قُل أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا
الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیه ما حُمِّلَ وَ عَلَیکُم ما حُمِّلتُم وَ إِن تُطِیعُوه تَهتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُول إِلاَّ البَلاغ المُبِین [ 54 ] وَعَدَ اللّه الَّذِینَ
آمَنُوا مِنکُ م وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرض کَمَ ا استَخلَفَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَن لَهُم دِینَهُم الَّذِي ارتَضی لَهُم وَ
لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً یَعبُدُونَنِی لا یُشرِکُونَ بِی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ [ 55 ] وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا
الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 56 ] لا تَحسَبَن الَّذِینَ کَفَرُوا مُعجِزِینَ فِی الَأرض وَ مَأواهُم النّارُ وَ لَبِئسَ المَصِیرُ [ 57 ] -قرآن-
932-1
ترجمه
و سوگند یاد کردند بخدا با سختترین سوگندهاشان که اگر امر کرده بودي آنها را البته بیرون میرفتند بگو سوگند مخورید طاعتی
است معروف بدرستیکه خدا آگاه است بآنچه میکنید بگو اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را پس اگر روي گردانید پس
جز اینکه نیست که بر او است آنچه بعهده گذارده شده و بر شما است آنچه بعهده گذارده شدید و اگر اطاعت کنید او را راه یابید
و نیست بر رسول مگر رسانیدن آشکار وعده داده خدا آنان را که گرویدند از شما و کردند کارهاي شایسته که هر آینه جانشین
کند البته ایشانرا در زمین چنانچه جانشین کرد آنانرا که بودند پیش از ایشان و هر آینه جاي گزین و برقرار دارد البته براي ایشان
دینشان را که پسندید براي ایشان و هر آینه مبدّل کند حالشان را البته بعد از ترسشان بایمنی که پرستند مراو شریک قرار ندهند
براي من چیزي را و هر که کافر شد بعد از اینکه پس آنگروه آنهایند متمرّدان و بر پا بدارید نماز را و بدهید زکوة را و فرمان برید
رسول را باشد که شما رحم کرده شوید مپندار البته آنانرا که کافر شدند عاجز کنندگان خدا در زمین و جاي ایشان آتش است و
صفحه 78 از 456
هر آینه بد جاي بازگشتی است
تفسیر
. فرقه سابق الذکر در مقام اعتذار به پیغمبر اکرم با سوگند اکید عرضه داشتند که ما در مقام امتثال امر مبارك باین اندازه حاضریم
که اگر بفرمائی دست از دیار و مال خود بردارید و بروید میرویم و آن شخص معرض مذکور اینکه کار را کرده بود چون از
مهاجرین بود و باین اظهار خواستند منکر اعراض خودشان شوند و خدا میدانست اسلام و هجرت آنها بچه اغراضی بوده [ صفحه
43 ] لذا فرموده و قسم یاد نمودند بخدا و مبالغه کردند مبالغه کردنی در قسمهاشان که اگر امر کنی آنها را بخروج از دیارشان البته
خارج میشوند بگو ما از شما قسم دروغ نخواستیم ما طاعت پسندیده خواستیم که در آن ریا نباشد و خدا آگاه است بآنچه میکنید و
آنچه نمیکنید و آنکه براي چه میکنید و اي پیغمبر بآنها از طرف من بگو اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر او را پس اگر
روي گردانید و مخالفت کنید جز اینکه نیست که ضررش بخودتان میرسد چون آنچه بعهده پیغمبر است تبلیغ است و آنچه بعهده
شما است اطاعت است و اگر اطاعت کنید هدایت میشوید براه نجات در دنیا و آخرت و بعهده پیغمبر نیست مگر بیان واضح و ابلاغ
آشکار و کلمه جهد ظاهرا مفعول مطلق است براي فعل محذوف و اضافه بمفعول آن شده و در حکم حال است مانند آنکه بفرماید
قسم یاد نمودند در حالیکه مبالغه کننده بودند و طاعۀ مبتدا است و معروفۀ صفت آن و خبر، محذوف است یعنی طاعت معروفه بهتر
است از براي شما از قسم منکر و تولّوا در اصل تتولّوا بوده و یکی از دو تاء حذف شده و بعهده گذارنده عقل است که حکم میکند
باطاعت خدا و امر خدا باطاعت، ارشاد بحکم عقل است و حکم پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم حکم خدا است و عهدهداري او
در ابلاغ احکام و غیره هم بحکم عقل است و تکالیف الهیه مانند بار و دینی است که بپشت و گردن مردم است و باید آنرا بمنزل
برسانند و ادا نمایند و اینکه معناي عهده است اگر آنرا انجام دادند بسعادت دنیا و آخرت نائل شدهاند و الافلا در کافی از امام
صادق علیه السّلام در وصف پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده که آنحضرت آنچه عهدهدار بود انجام داد و بار سنگین نبوت
را بمنزل رساند و از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود اي کسانیکه قرائت مینمائید قرآن را
از خدا بپرهیزید در آنچه بعهده شما گذارده در آن همانا من مسئولم و شما مسئولید من مسئول در تبلیغ رسالتم و شما مسئول در
آنچه بعهده شما گذارده شده از کتاب خدا و سنّت من و خداوند براي دلخوشی مسلمانان در انجام وظائف خودشان و استقامتشان
در امر دین وعده داده بکسانیکه ایمان بخدا و روز جزا و پیغمبر و ائمه اثنی عشر علیهم الصلوة و السلام داشته باشند و بتمام وظائف
دینی خودشان که خدا بعهده ایشان گذارده عمل نمایند تا صادق باشد که بار خود را بمنزل [ صفحه 44 ] رساندهاند و تمام
اعمالشان شایسته بوده از میان شما مسلمانان که خلیفه و جانشین کند ایشان را از پیغمبر خود در زمین چنانچه خلیفه و جانشین نمود
اینکه قبیل صلحاء را پیش از ایشان از انبیاء گذشته و متمکن و مستقر و ثابت سازد براي ایشان دین حقشان را که اسلام است و خدا
پسندیده است براي ایشان و مبدل کند حال خوف اینکه نفوس ذکیّه را که از اعداء دین و منافقین اینکه امت داشتند و تقیّه میکردند
بأمنیّت خاطر و اطمینان قلب تا عبادت کنند خدا را بهمان نحو که مرضی او است بدون تقیه و ملاحظه نظر اعداء دین در عمل
عبادي و کسانیکه کافر شوند بصدق اینکه وعده بعد از تصریح بآن پس آنگروه بیرون رفتهاند از راه حق و راستی و حکم خدا اگر
چه در ظاهر احکام اسلام بر آنها مرتّب شود یا کسانیکه منکر شوند مقامات آن ذوات مقدسه را بعد از اینکه بیان و سایر ادلّه دالّه بر
امامت، آنگروه کامل در تمرّد و فسقند و اینکه اولا تعبیر بکفر فرموده و ثانیا بفسق براي آنستکه آنها باطنا کافرند و ظاهرا مسلمان
فاسق معاند اینکه بیانی است که بنظر حقیر از ظاهر آیه و مجموع روایات مفّره رسیده است ولی جمعی از مفسرین فرمودهاند خدا
وعده داده بصلحاء از اهل ایمان که جانشین فرماید ایشانرا از کفار در زمین یا خصوص مکه چنانچه اتباع انبیاء سابق را از قبیل
حضرت نوح و حضرت موسی و داود علیه السّلام جانشین کفار فرمود در زمین و متمکن کند و غالب نماید دین ایشانرا که اسلام
صفحه 79 از 456
است و خدا پسندیده است براي آنها بر ادیان باطله و مبدل فرماید خوف آنها را از کفار با منیّت مادامی که موحّد باشند و عبادت
غیر خدا نکنند یا براي آنکه عبادت کنند خدا و ابا اطمینان خاطر و بدون شرك و ریا و کسیکه بکفر خود باقی بماند یا برگردد
بکفر یا کفران اینکه نعمت را نماید بعد از حصول آن فاسق و متمرد و خارج از دین است و اینکه وعده خدا در زمان پیغمبر صلّی
اللّه علیه و اله و سلّم در جزیرة العرب و بعد از آن حضرت بفاصله مختصري در قسمت مهمی از معموره زمین بانجاز رسید و کفار
مقهور و ذلیل شدند و اراضی آنها بتصرف مسلمانان در آمد و اینکه دلیل بر صدق او است در ادعاء نبوت چون خبر دادن از غیب
بدون وحی الهی ممکن نیست و در مجمع بعد از نقل خلاف در مورد آیه که آیا وارد است در اصحاب پیغمبر [ صفحه 45 ] صلّی
اللّه علیه و اله و سلّم یا عموم امت فرموده و آنچه روایت شده از اهل بیت آنستکه آیه در شأن مهدي از آل محمّد صلّی اللّه علیه و
اله و سلّم نازل شده و عیاشی ره باسناد خود از علی بن الحسین علیه السّلام روایت نموده که آنحضرت اینکه آیه را قرائت فرمود و
فرمود آنها و اللّه شیعیان ما اهل بیتند که خدا باین وعده عمل میفرماید در باره آنها بدست مردي از ما و او مهدي اینکه امت است و
او آنکس است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود اگر باقی نماند از دنیا مگر یکروز هر آینه طولانی کند خدا آنروز را تا
ولایت نماید مردي از عترت من که اسم او اسم من است پر میکند زمین را از عدل و قسط چنانچه پر شده باشد از ظلم و جور و
روایت شده است اینکه معنی از ابی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السلام و بنابر اینکه مراد از آنانکه ایمان آوردند و بجا آوردند
اعمال صالحه را پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و اهل بیت او علیهم السلامند و اینکه اجماع عترت طاهره است و آن حجّت است
چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده من دو امانت سنگین میان شما گذاردم کتاب خدا و عترت خود اهل بیتم از یکدیگر
جدا نمیشوند تا وارد شوند بر من لب آن حوض و نیز تمکن تام در زمین اتفاق نیفتاده در گذشته پس آن منتظر است در آتیه چون
خداوند تعالی تخلف نمیکند از وعده خود فیض ره فرموده مراد از فرمایش امام علیه السّلام که فرموده آنها و اللّه شیعیان ما اهل
بیتند که باین وعده در باره آنها عمل میشود تبدیل خوف بأمن است براي ایشان و ظاهرا اینکه فرمایش را براي جمع بین اینکه
روایت و سایر روایاتی که خودش در اینکه باب نقل نموده فرموده باشد که در آنها ذکر شده که ایشان ائمه علیهم السلامند یا آیه با
ظهور امام زمان علیه السّلام تطبیق شده ولی در بعضی از روایات مفسره بامام قائم و اصحابش تصریح شده و ظاهرا مراد همانستکه
خداوند خودش بیان فرموده و جاي اختلاف و محتاج بتفسیر نیست چون کسانیکه داراي ایمان کامل و اعمال خالص صالحند ائمه
اطهار و شیعیان خاص ایشانند که در زمان ظهور امام زمان و رجعت آن ذوات مقدسه بر عالم و عالمیان مسلط و حکمفرما خواهند
شد انشاء اللّه تعالی و نیز در مجمع و جوامع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل نموده که جمع کرده شد براي من زمین پس
ارائه داده شدم مشارق و مغارب آنرا و زود باشد برسد ملک امت من بآنچه جمع کرده شد براي من و عالم گیر شدن دین اسلام در
زمانی بطرق [ صفحه 46 ] متعدده از آنحضرت نقل شده است و در بعضی از روایات حکمت تأخیر در انجاز وعد را بیان فرمودهاند
که ممحّض شدن حق و مصفّا شدن ایمان از کدورت و ارتداد کسانیکه اهل شک و ریبند از شیعیان و مهلت یافتن شیطان و رسیدن
موعد مقرر الهی است تا آنکه باقی نماند از اسلام مگر اسمش و از قرآن مگر رسمش و خداوند مؤیّد کند ولی غائب خود را
بعساکر غیبی و غالب فرماید دین پیغمبر خود را بر تمام ادیان بدست مبارك امام زمان و خداوند بعد از اینکه بشارت امر فرموده
باقامه نماز و اداء زکوة که دور کن ایمان عملی است و ایجاب فرموده اطاعت پیغمبر را که کلمه جامعه است در امر بتمام احکام
شرعیه براي وصول برحمت الهیه ابدیّه و اشاره فرموده بآنکه کفار نمیتوانند مانع از نفوذ اراده الهیه در مملکت او شوند و نباید
پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم یا کسی اینکه تصور و گمان را بنماید و مأوي و مقرّو مصیر آنها آتش جهنم است که براي آنها
بسیار بد است اگر چه از خداوند بپاداش اعمال آنها خوب است و بعضی یحسبن بیاء قرائت نمودهاند و استخلف بضم تاء و لیبدلنّهم
از باب افعال نیز قرائت شده است.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 58 تا 60
صفحه 80 از 456
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَستَأذِنکُم الَّذِینَ مَلَکَت أَیمانُکُم وَ الَّذِینَ لَم یَبلُغُوا الحُلُمَ مِنکُم ثَلاثَ مَرّات مِن قَبل صَ لاةِ الفَجرِ وَ حِینَ تَ َ ض عُونَ
ثِیابَکُم مِنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعدِ صَ لاةِ العِشاءِ ثَلاث عَورات لَکُم لَیسَ عَلَیکُم وَ لا عَلَیهِم جُناح بَعدَهُن طَوّافُونَ عَلَیکُم بَعضُکُم عَلی بَعضٍ
کَ ذلِکَ یُبَیِّن اللّه لَکُم الآیات وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 58 ] وَ إِذا بَلَغَ الَأطفال مِنکُم الحُلُمَ فَلیَستَأذِنُوا کَمَا استَأذَنَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم کَ ذلِکَ
یُبَیِّن اللّه لَکُم آیاتِه وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 59 ] وَ القَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاّتِی لا یَرجُونَ نِکاحاً فَلَیسَ عَلَیهِن جُناح أَن یَ َ ض عنَ ثِیابَهُن غَیرَ
853- مُتَبَرِّجات بِزِینَۀٍ وَ أَن یَستَعفِفنَ خَیرٌ لَهُن وَ اللّه سَمِیع عَلِیم [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
اي کسانیکه ایمان آوردید باید که دستور خواهند از شما آنان که مالک شد دستهاتان و آنانکه نرسیدهاند بحدّ احتلام از شما سه
یار پیش از نماز صبح و وقتی که مینهید جامههاتانرا از میان روز و از بعد نماز خفتن سه وقت خلوت است براي شما نیست بر شما
و نه بر آنان گناهی بعد از آن سه گردند گانید بر گرد یکدیگر بعضیتان بر بعضی اینکه چنین بیان میکند خدا براي شما آیتها را و
خدا داناي درستکار است و چون رسند کودکان از شما بحدّ احتلام پس باید [ صفحه 47 ] دستور خواهند همچنانکه دستور
خواستند آنانکه رسیده بودند پیش از ایشان اینکه چنین بیان میکند خدا براي شما آیتهایش را و خدا داناي درستکار است و
بازنشستگان از زنانی که امید ندارند تزویجی را پس نیست برایشان گناهی که بنهند جامههاشانرا در حالیکه ظاهر سازندگان نباشند
زینتی را و اینکه عفّت جویند بهتر است براي آنان و خدا شنواي دانا است
تفسیر
. خداوند سبحان اوقات خلوت و آداب آنرا براي اهل ایمان بیان فرموده که باید دستور دهند بغلامان و پسران نابالغ خودشان که
بحدّ تمیز رسیدهاند در سه وقت بدون اذن و سر زده بر آنها وارد نشوند یکی وقت بیدار شدن براي نماز صبح یکی وقتی که براي
خواب نیمه روز و رفع شدّت گرما بمنزل میآیند و معمولا برهنه میشوند یکی هم وقت خواب شب که بعد از نماز عشاء است چون
در اینکه سه وقت انسان براي پوشیدن یا کندن لباس برهنه میشود و مناسب نیست خدمتکار یا فرزند ممیّزش او را به بیند و بنابراین
ثلاث عورات خبر مبتداء محذوف است یعنی اینکه سه وقت، اوقات کشف عورت و خلوت شما با زنانتان است و بعضی ثلاث
بنصب قرائت نمودهاند و بنابراین ثلاث عورات بدل ثلاث مرّات است و ظهیره نیم روز و وقت شدّت گرماي هوا است که آن وقت
کندن لباس است لذا من الظّهیره بیان حین تضعون ثیابکم است و گناهی نیست بر شما و غلامان و پسران شما بعد از آن سه وقت از
اوقات دیگر که بدون اذن وارد شوند آنها بر شما و وارد شوید شما بر آنها چون آنها براي انجام خدمات شما ناچارند که زیاد آمد
و شد کنند نزد شما و بعضی از شما با بعض دیگر باید مراوده داشته باشید آنها براي خدمت و شما براي تربیت و استخدام و اطلاع
بر احوالشان و در اینکه صورت مشکل است هر مرتبه که آنها بخواهند بر شما وارد شوند یا شما بر آنها وارد شوید با اذن باشد و
خدا راضی بزحمت بندگانش نیست و تکلیف با مشقّت نمیکند و بنابراین طوّافون علیکم خبر مبتداء محذوف است که گفتهاند آن
کلمه هم است و بنظر حقیر محتمل است آن انتم باشد تا بعضکم علی بعض بیان باشد نه اضراب و از براي هر یک از اینکه دو
تقدیر مزیّتی است که در دیگري نیست و بر هر تقدیر مراد بعضکم طوّافون علی بعض است و نیز محتمل [ صفحه 48 ] است مراد از
گناه نبودن بر موالی تجویزتر کشان امر مملوك و پسر را باستیذان باشد و بنابراین مراد از بعضکم علی بعض ورود آنها است بر
صفحه 81 از 456
موالی و فائده آن اشاره بنکته دیگري است براي ترخیص غیر از رفع حرج و آن خودي بودن و اجنبی نبودن آنها است و گناه نبودن
در ورود بی اذن مخصوص بمملوك و پسر است و در اینصورت تقدیر مبتداء متعیّن در کلمه هم است یعنی آنها چون موظف
بخدمت شمایند باید زیاد بر شما وارد شوند و میشوند و بعضی از خود شما و اهل بیت شمایند که بر بعض دیگر وارد شدهاند اجنبی
نیستند اینکه چنین واضح و معلّل بیان میفرماید خدا براي شما احکام خود را و خدا عالم است بمصالح و مشکلات شما و
دستوراتش بر طبق مصلحت و حکمت است و چون اطفال شما مردان آزاد بحدّ بلوغ رسیدند که اقوي دلیل آن خواب دیدن و
محتلم شدن است پس باید اذن بگیرند در موقع ورود بر شما هر وقت باشد مانند اذن گرفتن کسانیکه قبل از آنها بالغ شدند از
مردان آزاد و تخصیص وجوب اذن باطفال آزاد براي آنستکه بندگان حال بعد از بلوغشان با قبل از آن تفاوت ندارد و در غیر آن
سه وقت بدون اذن میتوانند وارد شوند بر موالی خودشان براي احتیاجشان بخدمت چنانچه گذشت در کافی از امام صادق علیه
السّلام در ذیل اینکه آیه نقل نموده که کسیکه برسد بحدّ بلوغ از شما پس نباید داخل شود بر مادر و خواهر و خاله خود و غیر آنها
مگر با اذن و همچنین است خادم وقتی بالغ شود در آنسه وقت که خدا فرموده اگر چه در خانه شما باشد آن اوقات را خداوند براي
عشرت و خلوت قرار داده و قمی ره نقل نموده که خدا نهی فرموده از ورود کسی بر کسی در اینکه اوقات سهگانه نه پدر و نه
خواهر و نه مادر و نه خادم مگر باذن و ظاهرا نکته تکرار کذالک یبیّن اللّه تا آخر آیه مبالغه و تأکید در استیذان است که سهل
انگاري نشود و نیز براي تسهیل امر اجازه فرموده که پیر زنان بازنشسته از شوهرداري و افتاده از دیدن خون حیض که امیدوار نیستند
مردي طالب ازدواج با آنها باشد و رعبت بنزد یکی بآنها کند که لباس ظاهر متعارفی را که زنان غیر قواعد براي ستر از مردان اجنبی
میپوشند نپوشند در صورتی که زینتی را که بر حسب آیه غض که در اوائل سوره گذشت باید آشکار نکنند با خود نداشته [ صفحه
49 ] باشند و ارائه ندهند از قبیل گوشواره و گلوبند و در مجمع از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل نموده که یضعن من
ثیابهن قرائت فرمودهاند و بنابراین معنی ظاهرتر است چون مراد نپوشیدن بعضی از لباسها است نه تمام آنها و در تعیین آن لباسی
که جائز است بر آنان نپوشیدن آن روایات مختلفه از ائمه اطهار وارد شده که قدر متیقّن از آن چادر است و در بعضی معجرهم
اضافه شده ولی در بعض دیگر معجر را مخصوص بکنیز قرار دادهاند و ظاهرا براي آنها قدري از موي سر که معمولا از معجر بیرون
میماند و قدري از ساعد که غالبا از آستین بیرون میآید و امثال اینکه ترخیص شده ولی باز اگر عفت را شعار خود نمایند و چادر سر
کنند و اینکه مقدار را هم بپوشانند براي آنها بهتر است چون اصلا حجاب زن خوب است اینکه مقدارهم براي رفع حرج ترخیص
شده و خداوند شنوا است گفتار آنها را با مردان و دانا است مقصود آنها را از معاشرت با آنان و بطرز گفتار و مقصود باطنی آنها از
معاشرت پاداش خواهد داد اگر خوب باشد خوب و اگر بد باشد بد و در صورتی که مراد از ثیاب که جمع ثوب است فقط چادر
باشد و شامل معجر و مقنعه که معمولا روي معجر میانداختند نشود یا باید بعض تقدیر نمود و قرائت صادقین علیهما السلام را
شاهد آن قرار داد یا باید گفت چون ثیاب اضافه بجمع شده افراد آن کثیر است اگر چه از یک نوع باشد مانند آنکه بگویند زنها بد
نیست چادرهاشان را بردارند علاوه بر آنکه ثیاب غالبا بمعناي لباس استعمال میشود بدون ملاحظه وحدت و تعدد.
[ [سوره النور [ 24 ]: آیه 61
اشاره
لَیسَ عَلَی الأَعمی حَرَج وَ لا عَلَی الأَعرَج حَرَج وَ لا عَلَی المَرِیض حَرَج وَ لا عَلی أَنفُسِکُم أَن تَأکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوت آبائِکُم أَو
بُیُوت أُمَّهاتِکُم أَو بُیُوت إِخوانِکُم أَو بُیُوت أَخَواتِکُم أَو بُیُوت أَعمامِکُم أَو بُیُوت عَمّاتِکُم أَو بُیُوت أَخوالِکُم أَو بُیُوت خالاتِکُم أَو ما
مَلَکتُم مَفاتِحَه أَو صَ دِیقِکُم لَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَأکُلُوا جَمِیعاً أَو أَشتاتاً فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنفُسِکُم تَحِیَّۀً مِن عِندِ اللّهِ
صفحه 82 از 456
637- مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً کَذلِکَ یُبَیِّن اللّه لَکُم الآیات لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 61 ] -قرآن- 1
ترجمه
نیست بر کور گناهی و نه بر لنگ گناهی و نه بر بیمار گناهی و [ صفحه 50 ] نه بر خودتان که بخورید از خانههاتان یا خانههاي
پدرانتان یا خانههاي مادرانتان یا خانههاي برادرانتان یا خانههاي خواهرانتان یا خانههاي عموهاتان یا خانههاي عمههاتان یا خانههاي
خالوهاتان یا خانههاي خالههاتان یا آنچه مالک شدید کلیدهاي آنرا یا دوستتان نیست بر شما گناهی که بخورید با هم یا جدا جدا
پس چون داخل شدید در خانههائی پس سلام کنید بر خودتان سلام کردنی از نزد خدا با برکت پاکیزه اینکه چنین بیان میکند خدا
براي شما آیتها را باشد که شما بعقل دریابید
تفسیر
. بعضی گفتهاند معمول در صدر اسلام آن بود که وقتی مسلمانان بجهاد میرفتند کلید خانههاشان را میدادند بیکی از سه فرقه
نامبرده شده در اول آیه شریفه که از جهاد معذور بودند و آنها با آنکه مأذون بودند از تناول اغذیهئی که در آنخانهها بود اجتناب
میکردند و نمیخوردند و گاهی موجب فساد آن اغذیه میشد لذا خداوند براي آنها و سایر مسلمانان تجویز فرموده خوردن از اینکه
قبیل خانهها را که شاهد حال نوعی بر رضایت صاحبان آنها موجود است از اقارب و غیرهم و قمی ره از امام باقر علیه السّلام نقل
نموده که اهل مدینه قبل از آنکه مسلمان شوند از کور و شل و مریض کناره گیري میکردند و با آنها غذا نمیخوردند و در انصار
بزرگ منشی و خودپسندي یافت میشد پس گفتند کور نمیبیند طعام را و شل توانائی ازدحام بر طعام را ندارد و بیمار مانند سالم
غذا نمیخورد پس کنار گذاردند براي آنها طعامشان را در یکطرف و هم غذا شدن با آنها را براي خودشان گناه پنداشتتند و آن سه
دسته میگفتند شاید ما اسباب اذیت مردم شویم اگر با آنها غذا بخوریم پس کنارهگیري نمودند از هم غذا شدن با غیر و چون پیغمبر
صلّی اللّه علیه و اله وارد مدینه شد از او سؤال نمودند پس خداوند نازل فرمود لیس علیکم جناح ان تأکلوا جمیعا او اشتاتا و ظاهرا
اینکه شأن نزول راجع به اینکه قسمت از آیه است که تجویز هم غذا شدن با یکدیگر باشد و آنچه قبلا بیان شد راجع بخوردن آن
سه فرقه و غیر آنها از خانههاي نامبرده شده است در غیاب صاحبانشان که با عدم علم بکراهت آنها میتوان در آنخانهها تصرف نمود
و مؤیّد اینکه استظهار آنستکه خود قمی ره [ صفحه 51 ] که ناقل اینکه حدیث است فرموده مسلمانان بجهاد میرفتند و کلید
خانههاشان را ببرادران دینی خودشان میدادند و آنها با آنکه مأذون بودند در خوردن و برداشتن از آن خانهها امتناع از آن مینمودند
تا اینکه آیه نازل شد و از اینکه معلوم میشود که اینکه دو معنی را منافی با یکدیگر ندانسته و بنابراین میتوان گفت مراد از اینکه
جمله آنستکه مانعی ندارد با هم دیگر غذا بخورید یا جدا جدا و مانعی ندارد با حضور صاحب خانه باشد یا در غیاب او و گفتهاند
مراد از بیوتکم خانههاي زنان و فرزندان است که جائز است بدون اذن آنها با عدم منع بقدر ضرورت از اغذیه موجوده در آن،
شخص بخورد چون زن و فرزند عیال مردند و خانههاي آنها بمنزله خانه خود شخص است و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم به
پسري که مدعی میراث مادرش بود از پدرش فرمود تو و مالت مال پدرت میباشید و نیز آنحضرت فرموده پاکیزهترین چیزي که مرد
میخورد مال مکتسب او است و اولادهم مکتسب او است و در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند چه مقدار
حلال است بر مرد از مال اولادش فرمود خوردن بدون اسراف وقتی که مضطر شود عرضه داشتند پس چگونه پیغمبر به پسري که
مدعی پدرش شده بود فرمود تو و مالت مال پدرت میباشید فرمود آن پسر مدعی ارث مادرش بود و پدر میگفت خرجش کردم و
چیزي نداشت آیا سزاوار بود پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم پدر را براي پسر حبس کند و از اینکه هم که خداوند بیوت اولاد را
صفحه 83 از 456
در ضمن اقارب ذکر نفرموده با آنکه آنها اولی بذکر بودند معلوم میشود براي آنستکه داخل در بیوت خودشان است و در کافی از
امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اینکه جماعت که خداوند در اینکه آیه نامبرده جائز است بخورند بدون اذن آنها از خرما و
نان خورش و همچنین براي زن جائز است بخورد از خانه شوهرش بدون اذن او اما غیر از اینکه دو از سایر اطعمه پس جائز نیست
خوردن آن و نیز از آن حضرت نقل نموده که زن میتواند از خانه شوهرش بخورد و تصدق بدهد و دوست هم میتواند از منزل
دوستش بخورد و تصدق بدهد و ظاهرا باید مقید شود بمقدار ضرورت و رفع حاجت چنانچه در کافی از امام صادق علیه السّلام در
تحت عنوان او ما ملکتم مفاتحه نقل نموده که مرد و کیل دارد قیام میکند در مال [ صفحه 52 ] او پس میخورد بدون اذن او و از
یکی از صادقین علیهما السلام نقل نموده که نیست بر تو گناهی در آنچه اطعام کنی یا بخوري از آنچه مالک شدي کلید آنرا
مادامیکه فاسد نکنی آنرا و باید مقید شود بآنچه در مجمع از ائمه هدي علیهم السلام نقل نموده که ایشان فرمودند باکی نیست بر
جماعت مذکوره که بخورند از خانههائی که خداوند نامبرده در اینکه آیه بقدر حاجتشان بدون اسراف و در کافی از امام صادق
علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند مراد از قول خداوند او صدیقکم چیست فرمود آن، قسم بخدا مرد است که داخل میشود در خانه
رفیقش پس میخورد بدون اذن او و در جوامع از آنحضرت نقل نموده که از بزرگی مقام صدیق است که باید انسان همان انس و
اطمینان و انبساط و یگانگی را که در خانه خود و پدر و برادر دارد با او داشته باشد و مراد از ملک مفتاح اختیار داري از خانه
داراي مفتاح است یا مطلق وکالت و اختیار داري از قبل غیر چنانچه در روایت کافی که در تحت اینکه عنوان نقل شد ذکر شده بود
و بعضی مفتاح را عبارت از خزائن دانستهاند از قبیل قول خداوند و عنده مفاتح الغیب یعنی خزائن آن و گفتهاند مراد خوردن مولی
است از خانه بنده خود که ملک او است و انصافا اینکه معنی از هر جهت غیر وجیه است و بنظر حقیر اینکه آیه هم مانند بعضی از
آیات دیگر اینکه سوره که گذشت در مقام بیان آداب معاشرت ارحام و بستگان و دوستان با یکدیگر است و خداوند خواسته
صاحبان قرابت و نسبت نامبرده را متوجه فرماید بامري که لازمه سخا و مروت و وفا است تا ملتزم بآن باشند و اجتناب نمایند از امري
که لازمه بخل و دنائت طبع و کوتاهی نظر است و آن بآنستکه از اینکه مقدار تصرفات از قبیل خوردن و آشامیدن و مختصر احسانی
بکسی کردن نسبت ببستگان خودشان مضایقه نداشته باشند و چون سزاوار نیست بر آنها منع، لازم نیست بر اینها استیذان چون اذن
شاهد حال نوعی موجود است و آن کافی است و چه بسا باشد که استیذان توهین از طرف باشد چون دلالت بر احتمال عدم
رضایت دارد که آن لازمه اوصاف ذمیمه مذکوره است و مؤمن باید از آن منزّه و مبرّي باشد بلی لازم از مقدار مقتضی و شایسته
نسبت بحال طرفین تجاوز نشود و در صورتی که از حال طرف قطعا بدست آمده باشد [ صفحه 53 ] که مؤدب باین خلق مرضی
الهی نشد و اوصاف ذمیمه مذکوره در او رسوخ دارد نمیتوان بدون اذن دخالتی نمود چون تصرف در مال مردم بدون رضایت آنها
ممنوع است و اینکه آیه در مقام اثبات رضا است مادامیکه معلوم نباشد خلاف آن حاصل آنکه خداوند اهل ایمان را منزه از اینکه
مقدار بخل و تفتیر و امساك دانسته و دستور به بستگان آنها داده که اینکه احتمال را در باره آنها ندهند و اخیرا دستور فرموده که
وقتی در خانهها وارد شوید سلام کنید بخودتان و جواب بشنوید از خودتان در معانی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که فرموده
آن سلام نمودن مرد است بر اهل خانه وقتی داخل شود پس بر میگردانند بر او پس آن سلام نمودن شما است بر خودتان و در
مجمع از امام صادق علیه السّلام مثل آنرا نقل نموده و قمی ره فرموده آن سلام نمودن شما است بر اهل خانهئی ورد نمودن آنها
است بر شما پس آن سلام تو است بر خودت و از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که فرمود وقتی مردي از شما داخل خانه خود
شود پس اگر در آن کسی باشد سلام میکند بر آنها و اگر کسی نباشد پس باید بگوید السلام علینا من عند ربّنا خدا میفرماید
تحیّتی است از نزد خدا که مبارك و پاکیزه است و در جوامع فرموده که خداوند توصیف فرمود تحیت را ببرکت و پاکیزگی براي
آنکه آن دعاي مؤمن است که امید دارد بآن از خدا زیادي خیر و پاکیزگی روزي را و از اینکه باب است که فرموده سلام کن بر
اهل بیت خود زیاد میشود خیر خانه تو و ظاهرا لفظ تحیّۀ مفعول مطلق باشد چون بمعناي سلام است که از جانب خداوند مقرر و
صفحه 84 از 456
موجب خیر و برکت و پاکی و پاکیزگی است اینکه چنین واضح و مبین میفرماید خدا براي شما احکام و آداب را تا تفکر و تعقل
[ کنید و بیابید خیر و صلاح خودتان را در امور. [ صفحه 54
[ [سوره النور [ 24 ]: آیات 62 تا 64
اشاره
إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ إِذا کانُوا مَعَه عَلی أَمرٍ جامِع لَم یَذهَبُوا حَتّی یَستَأذِنُوه إِن الَّذِینَ یَستَأذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ
یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ رَسُولِه فَإِذَا استَأذَنُوكَ لِبَعض شَأنِهِم فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم وَ استَغفِر لَهُم اللّهَ إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 62 ] لا تَجعَلُوا دُعاءَ
الرَّسُول بَینَکُم کَدُعاءِ بَعضِکُم بَعضاً قَد یَعلَم اللّه الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُم لِواذاً فَلیَحذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَن أَمرِه أَن تُصِیبَهُم فِتنَۀٌ أَو یُصِیبَهُم
عَذاب أَلِیم [ 63 ] أَلا إِن لِلّه ما فِی السَّماوات وَ الَأرض قَد یَعلَم ما أَنتُم عَلَیه وَ یَومَ یُرجَعُونَ إِلَیه فَیُنَبِّئُهُم بِما عَمِلُوا وَ اللّه بِکُل شَیءٍ عَلِیمٌ
805- 64 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
جز اینکه نیست که مؤمنان آنانند که گرویدند بخدا و رسولش و چون باشند با او بر کاري جمع آورنده نمیروند تا آنکه دستور
خواهند از او همانا آنانکه دستور خواهند از تو آنگروه آنانند که میگروند بخدا و رسولش پس چون رخصت خواستند از تو براي
بعضی کارهاشان پس رخصت ده به هر که خواهی از ایشان و آمرزش خواه براي ایشان از خدا همانا خدا آمرزنده مهربانست قرار
ندهید خواندن رسول را میانتان چون خواندن برخی از شما برخی را بتحقیق میداند خدا آنانرا که میروند آهسته و پنهان از شما به
پناه یکدیگر پس باید بترسند آنانکه مخالفت میورزند از فرمانش که برسد آنها را بلائی یا برسد آنها را عذابی دردناك آگاه باشید
همانا خدا را است آنچه در آسمانها و زمین است بتحقیق میداند آنچه را شما بر آنید و روزي را که برگردانیده میشوند بسوي او
پس خبر میدهد آنانرا بآنچه کردند و خدا بهر چیزي دانا است
تفسیر
. خداوند تبارك و تعالی پس از بیان شمهئی از آداب معاشرت اهل ایمان با یکدیگر آداب معاشرت ایشانرا با پیغمبر اکرم بیان
فرموده باین تقریب که اهل ایمان کامل منحصرند در کسانیکه از صمیم قلب باور کردند توحید خدا و نبوت محمّد صلّی اللّه علیه و
اله و سلّم رسول او را و علامت آن آنستکه وقتی با آنحضرت در محلی براي امري از امور اجتماعی باشند بیرون نروند از جماعت تا
اذن بگیرند از او آن کسانیکه اذن میگیرند از پیغمبر آن جماعت کسانی هستند که ایمان بخدا و پیغمبرش دارند نه غیر ایشان پس
وقتی که اذن خواستند از تو اي پیغمبر که خارج شوند از محل اجتماع براي بعضی از امور لازمه خودشان اذن بده بهر کس بخواهی
و صلاح بدانی از ایشان و چون اینکه بیرون رفتن خالی از تقصیر یا قصوري نیست طلب مغفرت نما از خدا براي آنها که خدا
آمرزنده و مهربان است قمی ره فرموده نازل شد در باره قومی که چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم جمع میفرمود آنها را براي
امري از امور که فرمانی بآنها بدهد یا بجهاد بفرستد متفرق میشدند بدون اذن لذا خداوند آنها را نهی فرمود از اینکه امر و ظاهرا امر
جامع امري است که بدون اجتماع صورت نپذیرد و نفع آن راجع بعموم باشد مانند جمعه و جماعت و [ صفحه 55 ] جهاد و مشورت
و امثال اینها از امور اجتماعی هر چه باشد که مسلمانان بعد از اعلام پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بحضور باید حاضر شوند و تا
صفحه 85 از 456
آخر باشند که تکلیف آنها معلوم شود و نباید قبل از اخذ تصمیم بدون اجازه آنحضرت متفرق گردند که آن علامت نفاق و بی
اعتنائی باصلاح امور مسلمانان است و لذا استیذان با آنکه آنهم چندان حسنی ندارد چون ترجیح امر انفرادي دنیوي است بر امر
اجتماعی اخروي مگر آنکه براي امر ضروري اهمّی باشد علامت ایمان بخدا و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم قرار داده شده براي
آنکه هر چه باشد بهتر از کفر و نفاق است و چون محتمل است در واقع براي امر ضروري مهمی ناچار از بیرون رفتن باشند به پیغمبر
صلّی اللّه علیه و اله و سلّم دستور داده شده که بهر کس بخواهد و احراز فرماید واقعا معذور از توقف است رخصت خروج بدهد و
از خدا بخواهد که از تقصیر یا قصور او بگذرد و نیز قمی ره فرموده که نازل شد در باره حنظلۀ بن ابی عیّاش که شب زفافش
مصادف شده بود با شبی که فرداي آن باید مسلمانان در احد جنگ نمایند پس از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم اجازه خواست
که شب را بماند و خداوند اینکه آیه را نازل فرمود و به پیغمبر رخصت داده شد که بهر کس بخواهد اذن بدهد و شب را نزد اهلش
بسر برد و صبح جنب بود که در جنگ شرکت نمود و شهید شد پس پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود دیدم ملائکه را که
غسل میدادند حنظله را در بین آسمان و زمین و از آنروز ملقّب شد حنظله بغسیل الملائکه و ظاهرا اینکه دو شأن نزول هم چون با
یکدیگر منافاتی ندارند مانند آیه سابقه راجع بصدر و ذیل اینکه آیه است و راجع بآیه بعد در مناقب از امام صادق علیه السّلام نقل
نموده که حضرت زهرا سلام اللّه علیها فرمود چون نازل شد اینکه آیه من ترسیدم از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم که باو یا ابه
یعنی اي پدر بگویم پس یا رسول اللّه میگفتم و چند مرتبه گفتم و پیغمبر اعراض فرمود بعد رو کرد بمن و فرمود اي فاطمه اینکه
آیه در باره تو و اهلت و نسلت نازل نشده تو از منی و من از توام جز اینکه نیست که نازل شده است در اهل جفاء و غلظت از قریش
صاحبان گردنکشی و تکبر بگو یا ابه آن گفتار تو بیشتر زنده میکند قلب مرا و زیادتر خوشنود مینماید خدا را و قمی ره نقل
فرموده که نخوانید پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را چنانچه میخوانید بعضی از شما بعضی را و از امام باقر علیه السّلام [ صفحه
56 ] نقل شده که مراد آنستکه نگوئید یا محمّد و نه یا ابا القاسم ولی بگوئید یا نبی اللّه و یا رسول اللّه ولی بعضی گفتهاند مراد
آنستکه قرار ندهید دعوت و احضار پیغمبر شما را براي امر اجتماعی مانند دعوت بعضی از شما بعضی را چون تخلف از فرمان او
تخلف از فرمان خدا است خدا میداند و میشناسد اشخاصی را که بتدریج و مخفیانه از شما در پناه و به تبع یکدیگر از مجمع بدون
اذن خارج میشوید چون تسلّل خروج در خفیه و آهسته است و لو اذا مصدر است که در موضع حال قرار گرفته یعنی بیرون میروند
مخفیانه و بتدریج در حالیکه جاي دادهاند خودشان را در پناه یکدیگر یا در پناه کسانیکه اذن گرفتهاند بی اذن پس باید حذر کنند
و بترسند کسانیکه مخالفت و اعراض مینمایند از امر خدا که فرمان پیغمبر او است از آنکه برسد آنها را محنت و بلیّتی در دنیا که
ظاهر شود نفاقشان و رسوا و خوار گردند یا برسد آنها را عذاب الیم قتل یا آتش جهنم و در جوامع فتنه بتسلط سلطان جائر و عذاب
الیم بعقوبت اخروي از امام صادق علیه السّلام تفسیر شده و آگاه باشید که مملوك و مخلوق حق است هر موجودي که در آسمانها
و زمین وجود دارد و خالق آنها اطلاع کامل بر ضمائر و سرائر آنها دارد از نفاق و وفاق و تجافی از تکلیف و استقامت در آن و بر
روز رجوع و بازگشت همه که به پیشگاه او است براي جزاي اعمالشان از خیر و شر پس آگاه میکند آنها را باعمال خودشان و
توابع آن از ثواب و عقاب و چیزي بر او مخفی و پوشیده نخواهد بود در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده
که حفظ کنید اموال و فروج خودتان را بتلاوت سوره نور و حفظ کنید بآن زنهاي خودتان را همانا کسیکه مداومت نماید بقرائت
آن در هر روز یا در هر شب زنا نمیکند احدي از اهل خانهاش هرگز تا بمیرد و بعد از مردن مشایعت میکند او را هفتاد هزار ملک
که تمام استغفار میکنند براي او از خدا تا داخل شود در قبر و در کافی از آنحضرت نقل نموده که زنها را در بالاخانهها جا ندهید و
[ بآنها خط نیاموزید و بیاموزید بآنها بافتن و سوره نور را و الحمد للّه اولا و آخرا و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین. [ صفحه 57
سوره فرقان
صفحه 86 از 456
اشاره
68- هفتاد و هفت آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 31
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 1 تا 10
اشاره
37 تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الفُرقانَ عَلی عَبدِه لِیَکُونَ لِلعالَمِینَ نَذِیراً [ 1] الَّذِي لَه مُلک السَّماوات وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
الَأرض وَ لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَه شَرِیک فِی المُلک وَ خَلَقَ کُل شَیءٍ فَقَدَّرَه تَقدِیراً [ 2] وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِه آلِهَۀً لا یَخلُقُونَ شَیئاً وَ
هُم یُخلَقُونَ وَ لا یَملِکُونَ لِأَنفُسِهِم ضَ  را وَ لا نَفعاً وَ لا یَملِکُونَ مَوتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً [ 3] وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هَذا إِلاّ إِفک افتَراهُ
579 وَ قالُوا أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ اکتَتَبَها فَهِیَ تُملی عَلَیه بُکرَةً وَ أَصِیلًا [ 5] قُل - وَ أَعانَه عَلَیه قَوم آخَرُونَ فَقَد جاؤُ ظُلماً وَ زُوراً [ 4] -قرآن- 1
أَنزَلَه الَّذِي یَعلَم السِّرَّ فِی السَّماوات وَ الَأرض إِنَّه کانَ غَفُوراً رَحِیماً [ 6] وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُول یَأکُل الطَّعامَ وَ یَمشِی فِی الَأسواق لَو لا
أُنزِلَ إِلَیه مَلَک فَیَکُونَ مَعَه نَذِیراً [ 7] أَو یُلقی إِلَیه کَنزٌ أَو تَکُون لَه جَنَّۀٌ یَأکُل مِنها وَ قالَ الظّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلًا مَسحُوراً [ 8] انظُر
566 تَبارَكَ الَّذِي إِن شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیراً مِن ذلِکَ جَنّات تَجرِي - کَیفَ ضَ رَبُوا لَکَ الَأمثالَ فَضَلُّوا فَلا یَستَطِیعُونَ سَبِیلًا [ 9] -قرآن- 1
133- مِن تَحتِهَا الَأنهارُ وَ یَجعَل لَکَ قُصُوراً [ 10 ] -قرآن- 1
ترجمه
برتر و بالاتر آمد آنکه فرستاد فارق بین حق و باطل را بر بندهاش تا بوده باشد براي عالمیان بیم دهنده آنکه براي او است پادشاهی
آسمانها و زمین و نگرفت فرزندي و نبوده است برایش شریکی در پادشاهی و آفرید همه چیز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنی
و گرفتند غیر از او خدایانی که نمیآفرینند چیزیرا و آنها آفریده میشوند و مالک نمیباشند براي خودشان ضرري و نه نفعی را و
مالک نمیباشند مرگی را و نه زندگانی و نه حشري را و گفتند آنانکه کافر شدند نیست اینکه مگر دروغی که بر بافت آنرا و یاري [
صفحه 58 ] کردند او را بر آن گروهی دیگران پس بتحقیق آوردند ستمی و باطلی را و گفتند افسانههاي پیشینیان است که نوشته
آنرا پس آن خوانده میشود بر او بامداد و شبانگاه بگو فرستاد آنرا آنکه میداند پنهان را در آسمانها و زمین همانا او باشد آمرزنده
مهربان و گفتند چیست مر اینکه رسول را که میخورد غذا و راه میرود در بازارها چرا نباید فرستاده شود بسوي او فرشتهاي پس باشد
با او بیم دهنده یا انداخته شود بسوي او گنجی یا باشد برایش بوستانی که بخورد از آن و گفتند ستمکاران پیروي نمیکنید مگر مرد
سحر شدهئی را به بین چگونه زدند براي تو مثلها پس گمراه شدند پس نمیتوانند یافت راهی برتر آمد آنکه اگر بخواهد قرار میدهد
براي تو بهتر از اینکه، بهشتهائی را که میرود از زیرشان نهرها و قرار میدهد براي تو قصرهائی
تفسیر
. تبارك مأخوذ از برکت است یعنی پر خیر و برکت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندي که نازل فرمود قرآن را که
فارق بین حق و باطل و ممیّز میان ثواب و خطا است بتفریق بر حسب روایاتی که در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود
محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآیات محکمه خود مر عالمیان را از جن و انس بیم دهنده از عذاب
الهی یا موجب بیم از عقاب او آن خداوندي که مر او را است سلطنت حقه حقیقیه در آسمانها و زمین و اختیار ننموده است فرزندي
صفحه 87 از 456
را چنانچه نصاري و یهود تصور نمودهاند و نبوده است و نخواهد بود براي او شریکی در سلطنت و الوهیّت چنانچه مجوس تصور
نمودهاند و مشرکین عرب پنداشتهاند و خلق فرمود هر موجودیرا و تعیین نمود اندازه و قدر قابلیت او را براي خلعت هستی از حدود
و آجال و صفات و خواص و آثار و سایر خصوصیات و قمی ره از امام رضا علیه السّلام نقل نموده که فرمود میدانی تقدیر چیست
عرض شد خیر فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنین خداوندي اتخاذ نمودند براي
خودشان معبودهائی را که خودشان بدست خودشان میتراشیدند و میساختند و مصور بصور مختلفه مینمودند با آنکه آنها قادر بر
خلق چیزي نبودند و نمیتوانستند از خودشان دفع ضرري کنند [ صفحه 59 ] یا جلب نفعی نمایند براي خودشان چه رسد بسایرین و
نیز قادر بر اماته و احیاء و بعث و نشر احدي نبودند و معلوم است که چنین جماداتی قابل پرستش و ستایش نیستند و گفتند بعضی از
اینکه کفار نیست اینکه قرآن مگر دروغی که محمّد صلّی اللّه علیه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با کمک بعضی از اهل کتاب
که از امام باقر علیه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهیکه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اینها اطلاعاتی از احوال امم
سابقه و کتب سماوي داشتهاند که بعضی مانند نضر بن حارث که گفتهاند گوینده اینکه مزخرف بود تصور مینمودند اینها مطالب
کتب سماوي و غیره را از اخبار پیشینیان و غیرها در صبح و شام براي آنحضرت نقل مینمایند و او مینویسد یا آنکه میگوید بنویسند
براي او و تلاوت میکند و میگوید خدا بتوسط جبرئیل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطریق اجمال آنها را رد فرموده که نسبت
اتیان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنکه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز کننده بشر از اتیان بمثلش که قبلا
گوشزد شده مشتمل بر احکامی است که مصالح آن بر بشر مخفی و مستور بوده و هست و بتدریج آشکار و معلوم میشود و همچنین
متضمن اخبار غیبیهئی است که جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنین کتابی معقول نیست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و
الخفیّات است در آسمانها و زمین نه غیر او ولی چون غفور و رحیم است تعجیل در عقوبت کسانیکه اینکه مزخرفات را میگویند
نمیکند و عذاب بر آنها نازل نمیفرماید شاید بتدریج بفهمند و اسلام اختیار نمایند یا از نسل آنها مسلمانانی بوجود آید و بالاخره
آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانید و ظاهرا قول کسانیکه میگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصی در
ساختن آن با پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم کمک کردند غیر از قول آنها است که میگفتند قرآن افسانه پیشینیان است که براي
پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل میشود و از فرمایش قمی ره استفاده میشود که گوینده اینکه قول اخیر
نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها إبن قبیطه بوده است که در صبح و شام براي حضرت املاء و قرائت مینموده و
بعضی از علماء یهود و نصاري هم در تعلیم آنحضرت با او شرکت مینمودند و [ صفحه 60 ] خداوند هر دو قول را رد فرموده به
بیانی که گذشت و نیز گفتند چه مقامی دارد و چه میکند اینکه مدعی رسالت که مانند ما میخورد و در بازارها براي طلب معاش
میگردد و حالش با ما یکسان است چرا خداوند با او ملکی نفرستاد که مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخویف مردم و چرا باو
گنجی نداد که مایه دلگرمی و استغناء او از تحصیل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغی و بستانی باو نداد که از آن ارتزاق نماید و
محتاج بکسی نباشد یا ما که از اقوام او هستیم برویم در آن باغ و از میوه آن استفاده کنیم چون نأکل بصیغه متکلم مع الغیر نیز
قرائت شده است و از اینکه اشکالات و یاوه سرائیها مکرر جوابگوئی شده و روایاتی هم بمناسبت آنها ذکر گردیده و اجمال مطلب
آنستکه اینکه اعتراضات ناشی از قصور فهم و ادراك است که تصور نمودهاند پیغمبر باید از جنس بشر نباشد در صورتی که باید
باشد نهایت آنکه باید داراي روح قوي و عقل کامل و قابلیت تام و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالی اخذ نماید و
بدانی برساند خلاصه آنکه باید سنخیّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فیض شود و اگر از جنس بشر نباشد نمیتواند با آنها مأنوس
شود و بتدریج آنها را تربیت و تکمیل و قابل هدایت و ارشاد نماید و نغمه اخیره آنها اینکه بود که گفتند ستمکاران مذکور سابق
باهل ایمان که متابعت نمیکنید شما مگر مردي را که برایش سحر کردهاند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب
آنها به پیغمبر خود فرموده ببین چه اقوال ناشایسته و احوال ناروائی در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبی براي تو ذکر کردند
صفحه 88 از 456
که گاهی محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهی نیازمند بمال و منال دنیوي و گاهی مجنونت خواندند با آنکه پیغمبر محتاج
بکتاب و معجز است که مصدق او است نه ملک و باغ و بستان و زر و سیم و سایر امتعه و تجملات دنیوي و تو سالها در میان آنها
بکمال عقل و درایت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودي چه شد که چون دعوي نبوت نمودي فورا مبتلا بجنون شدي پس
نیست اینکه اظهارات آنها مگر براي آنکه از طریق حق منحرف شدند و در گمراهی و ضلالت افتادند بطوریکه دیگر نمیتوانند راه
حق را پیدا کنند یا استدلال بر مطلوب خودشان که بطلان نبوت تو است [ صفحه 61 ] بنمایند بطوري که اقلا موجب شبهه و
تردیدي براي دانشمندان شود بلکه سخنانی گفتند که بطلانش بر هر صاحب شعوري ظاهر و آشکار بود و تو ملول و افسرده خاطر
مباش از آنکه در دنیا از آنچه گفتند بیبهره ماندي خداوند برتر و بالاتر است از آنکه اگر بخواهد عطا فرماید بتو در دنیا بهتر و
بیشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولی خواسته است بتو نعمتی عطا کند که زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائی است که در پاي
درختان آن نهرها جاري است و نیز براي تو قصرهائی آماده کند که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بقلب کسی خطور نکرده باشد
و بعضی یجعل برفع قرائت نمودهاند و بنابراین مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه میباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر
مشیّت و در آخرت باشد و در تفسیر امام علیه السّلام است که بعد از آنکه عبد اللّه بن ابی امیّه مخزومی اعتراضات مذکوره را نمود
و گفت اینکه پادشاهان ایران و رومند که سفراء آنها داراي مال و جلال و دستگاه زیادند خداوند که برتر و بالاتر از آنها است باید
سفیرش از آنها با تشخّصتر باشد پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم عرضه داشت خدایا تو میشنوي و میدانی چه میگویند بندگان تو
و اینکه آیات نازل شد پس روي باو کرد و فرمود خدا محمود است و کسی حق اعتراض بکارهاي او ندارد نمیبینی خدا بعضی را
فقیر و بعضی را غنی و بعضی را عزیز و بعضی را ذلیل و بعضی را سالم و بعضی را مریض فرموده و همه میخورند و میگردند و نباید
فقیر بگوید خدایا چرا مرا فقیر کردي و ذلیل بگوید چرا مرا ذلیل نمودي و مریض بگوید چرا مرا مریض کردي و زشت بگوید چرا
مرا زشت کردي و دیگري را زیبا آفریدي چون اینها ایراد بخدا است و او در جواب میفرماید من آن خداوندم که عزّت و ذلت و
دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتی و زیبائی بدست من است و بهر کس بخواهم و صلاح بدانم میدهم و شما بندگانید باید
منقاد و تسلیم باشید و الا معاقب و هلاك خواهید شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحی و نبوت فرماید چنانچه بعضی را
مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنکه بشرم و نباید از لوازم آن مبرّي باشم روایت مفصل است و حقیر بعضی از فقرات
آنرا مختصرا ذکر نمودم شاید سابقا هم ذکر شده باشد و ظاهرا [ صفحه 62 ] پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم متوجه شده بآنکه
ریشه اینکه اعتراضات آنها حسد است که نمیتوانند کسی را فوق خودشان به بینند یا میخواهند شماتت کنند آنحضرت را بفقر لذا
بیان بیان جواب گوئی فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول یأکل همانست که قبلا ذکر شد و در نفحات روایات متعددهئی نقل
نموده که حاصلش آنستکه بعد از اینکه مقالات خداوند کلید خزائن زمین را باختیار پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گذارد که هر
قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف کند با آنکه از مقامش چیزي کاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براي من بهتر
است میخواهم یک روز گرسنه و یک روز سیر باشم تا یک روز دعا نمایم و یک روز شکر کنم و دنیا قابل محمّد و آل او نباشد.
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 11 تا 20
اشاره
بَل کَذَّبُوا بِالسّاعَۀِ وَ أَعتَدنا لِمَن کَذَّبَ بِالسّاعَۀِ سَعِیراً [ 11 ] إِذا رَأَتهُم مِن مَکان بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً [ 12 ] وَ إِذا أُلقُوا مِنها مَکاناً
ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوا هُنالِکَ ثُبُوراً [ 13 ] لا تَدعُوا الیَومَ ثُبُوراً واحِ داً وَ ادعُوا ثُبُوراً کَثِیراً [ 14 ] قُل أَ ذلِکَ خَیرٌ أَم جَنَّۀُ الخُلدِ الَّتِی وُعِدَ
422 لَهُم فِیها ما یَشاؤُنَ خالِدِینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعداً مَسؤُلًا [ 16 ] وَ یَومَ یَحشُرُهُم وَ - المُتَّقُونَ کانَت لَهُم جَزاءً وَ مَصِیراً [ 15 ] -قرآن- 1
صفحه 89 از 456
ما یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه فَیَقُول أَ أَنتُم أَضلَلتُم عِبادِي هؤُلاءِ أَم هُم ضَ لُّوا السَّبِیلَ [ 17 ] قالُوا سُبحانَکَ ما کانَ یَنبَغِی لَنا أَن نَتَّخِ ذَ مِن
دُونِکَ مِن أَولِیاءَ وَ لکِن مَتَّعتَهُم وَ آباءَهُم حَتّی نَسُوا الذِّکرَ وَ کانُوا قَوماً بُوراً [ 18 ] فَقَد کَذَّبُوکُم بِما تَقُولُونَ فَما تَستَطِیعُونَ صَرفاً وَ لا
نَصراً وَ مَن یَظلِم مِنکُم نُذِقه عَذاباً کَبِیراً [ 19 ] وَ ما أَرسَلنا قَبلَکَ مِنَ المُرسَلِینَ إِلاّ إِنَّهُم لَیَأکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمشُونَ فِی الَأسواق وَ جَعَلنا
726- بَعضَکُم لِبَعض فِتنَۀً أَ تَصبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً [ 20 ] -قرآن- 1
ترجمه
بلکه تکذیب کردند قیامت را و آماده کردیم براي آنانکه تکذیب کردند قیامت را آتش سوزان چون بیند آنها را از جائی دور
شنوند براي آن جوشش خشم و خروش را و چون افکنده شوند از آن جاي تنگی با آنکه بهم بسته شدگانند میخواهند در آنجا
هلاك را مخواهید امروز یک هلاك را و بخواهید هلاك بسیار را بگو آیا اینکه بهتر است یا بهشت جاودانی که وعده کرده شدند
پرهیزکاران باشد براي ایشان پاداش و جاي بازگشت مرایشان را است در آن آنچه میخواهند جاودانیان باشد بر پروردگارت وعده
درخواست شده و روزي که برانگیزاند آنها را و آنچه را که میپرستند [ صفحه 63 ] غیر از خدا پس گوید آیا شما گمراه کردید
بندگان مرا که اینانند یا ایشان خود گم کردند راه را گویند منزّهی تو نبود سزاوار براي ما که بگیریم غیر از تو دوستانی ولی تو
کامیاب کردي آنها را و پدرانشان را تا فراموش کردند ذکر ترا و بودند گروهی تباه گوئیم پس بتحقیق تکذیب کردند شما را بآنچه
میگوئید پس نتوانید دفع نمودن و نه یاري کردنی را و هر که ستم کند از شما میچشانیم او را عذابی بزرگ و نفرستادیم پیش از تو
پیغمبرانی را مگر آنکه ایشان هر آینه میخوردند خوراکی را و راه میرفتند در بازارها و قرار دادیم بعضیتان را براي بعضی مایه
آزمایش که آیا صبر میکنید و باشد پروردگار تو بینا
تفسیر
. خداوند سبحان بعد از نقل اعتراضات واهیه کفار براي تسلیت خاطر پیغمبر اکرم اشاره فرموده که ریشه اینکه اقوال سخیفه و عدم
معرفت بشأن پیغمبر بیاعتقادي بمبدء و معاد است چون اگر کسی خدا را شناخته باشد میداند فقر و غنی دخلی در نبوت ندارد و
نظرش معطوف بمال دنیا نمیشود و میداند ثواب آخرت بر زخارف دنیوي ترجیح دارد و کسی را بفقر سرزنش نمیکند و میداند
معاد حق است و باید روز پاداشی باشد تا خدا داد مظلوم را از ظالم بستاند لذا فرموده اینکه کفار تنها تکذیب ننمودند تو را بلکه
تکذیب نمودند روز قیامت را و ما براي کسانیکه تکذیب نمودند قیامت را مهیا نمودیم آتش سوزان جهنم را که چون در مرئی و
منظر آنها واقع شود و بشعلهاش متوجه آنها گردد مانند آنکه میبیند از یک سال راه چنانچه قمی ره فرموده و در مجمع از امام
صادق علیه السّلام نقل نموده میشنوند صداي جوش و خروش آنرا مانند کسیکه با کمال غیظ و خشم حمله بر آنها نموده و عربده
میکشد و چون انداخته شوند در جاي تنگی از آن مانند جاي میخ در دیوار در حالیکه مقیّد و بربند کشیده شدهاند با یکدیگر
میخواهند و طلب مینمایند از خدا هلاك خودشان را و خطاب میرسد امروز یک نوع و یکمرتبه هلاك را نخواهید چون به اجابت
نمیرسد امروز انواع عذاب و هلاك و دفعات بیشمار مرگ را باید بخواهید چون بأعمال خودتان در دنیا براي شما مقدّر [ صفحه
64 ] شده و به اجابت خواهد رسید یا مراد آنست که براي عذابی که در پیش دارید یکمرتبه طلب مرگ کم است باید هزار مرتبه
مرگ خودتان را بخواهید بگو اي پیغمبر بآنها اینکه جهنم خوب است یا بهشت جاوید که وعده داده شده باهل تقوي و پرهیزکاري
بعنوان پاداش اعمالشان باستحقاق که بازگشت ایشان بآن باشد و هر چه بخواهند برایشان حاضر باشد در آن و همیشه مستغرق در
نعمت باشند و بر خدا لازم باشد بر حسب وعدهئی که بایشان داده چنین مقامیرا بآنان عنایت فرماید و اینکه وعده منجّز حق است که
صفحه 90 از 456
حق دارند اهل ایمان مطالبه کنند آنرا و بگویند ربّنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک و ملائکه بگویند ربّنا و أدخلهم جنّات عدن الّتی
وعدتهم و چه قدر فرق است میان اینکه منزلت و آن عاقبت و نیز اینکه کفار قرار دادند براي خدا شریکهائی را از جنس بشر و
اصنام و ملائکه و غیرها و روز قیامت خداوند محشور میفرماید آنها را با تمام معبودهاشان و نحشرهم فنقول بصیغه متکلم مع الغیر
نیز قرائت شده یعنی و یاد کن روزي را که محشور نمائیم آنها و معبودهاشانرا پس بگوئیم و بقرائت مشهور پس میفرماید
بمعبودهاشان آیا شما اینکه بندگان مرا گمراه کردید یا خودشان گمراه شدند براي کوتاهی در نظر و فکر و اعراض از علما و حکما
و انبیا و اولیا براي سرزنش و ملامت پرستش کنندگان و اقرار پرستش شدگان و آنها از روي تعجب عرضه میدارند بار الها تو
منزهی از شریک چون معبودها یا انبیا و ملائکه هستند که منزه از معصیتند یا اصنام و کواکب که در دنیا گویا نبودند تا بتوانند
کسیرا گمراه نمایند و خدا آنها را در آخرت گویا نموده لذا اولا خود را بتسبیح تبرئه و ثانیا اقرار نمایند که سزاوار نبوده و نیست
براي ما که بگیریم براي خودمان غیر از تو صاحب اختیاران یا دوستانی چه رسد بآنکه بندگان تو را وادار بعبادت خود نمائیم و در
مقابل تو دعوي الوهیّت کنیم یا دشمنان تو را براي خودمان دوست بگیریم آنچه مسلّم است آنستکه تو در دنیا بآنها و پدرانشان
سلامتی و نعمت و رفاهیت و ثروت دادي تا مستغرق در شهوات و لذات دنیا شدند و از یاد تو و خوض در آیات و تذکر از علامات
غفلت نمودند و فراموش کردند مواعظ و نصایح انبیا و اولیا [ صفحه 65 ] و علما و صلحا را و بودند گروهی فاسد و تباه و هلاك
شده و از کار افتاده و در مجمع از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که آنحضرت نتّخذ بضم نون و فتح خاء قرائت فرموده و بنابراین
معنی واضحتر است که ما حق نداشتیم معبود شویم و پس از اینکه اقرار خداوند خطاب باهل شرك میفرماید که دیدید معبودهاي
شما هم تکذیب نمودند شما را در گفتارتان که براي خدا شریک قرار دادید و شما بهیچ وجه نمیتوانید عذاب خدا را از خود
بگردانید و دفع نمائید و نه با یکدیگر کمک و یاري کنید و بعضی یقولون و یستطیعون در هر دو بیاء قرائت نمودهاند و بنابراین
معنی آنستکه دیدید خدایان شما تکذیب نمودند شما را بگفتار خودشان که اقرار کردند و نمیتوانند از شما دفاع و با شما یاري
کنند و در هر حال ما عذاب بزرگ خودمان را که آتش جهنم است به بندگان ستمکار خودمان در آخرت خواهیم چشانید و اي
پیغمبر اینکه غذا خوردن و راه رفتن در بازارها اختصاص بتو نداشته تمام انبیا و مرسلین سابق هم مانند تو میخوردند و در کوچه و
بازار راه میرفتند و کسی نمیتوانست بایشان اعتراض نماید و اینکه عمل را مخالف با نبوت و رسالت قرار دهد و در مجمع از امیر
المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که آنحضرت یمشّون بضم یاء و فتح شین مشدده قرائت فرموده و بنابراین مراد آنستکه حوائج
خودشان یا مردم ایشانرا وادار بمشی مینمود، نه آنکه خودشان بی جهت گردش میکردند و اینکه آیه یکی از جوابهاي اینکه
اعتراض کفار است که در آیات سابقه گذشت و در خاتمه خطاب بعموم بندگان فرموده که ما بعضی از شما را مایه امتحان و
آزمایش بعضی دیگر قرار دادیم مثلا فقیر را مایه آزمایش غنی و غنی را مایه آزمایش فقیر براي معلوم شدن مقام شکر و صبرشان و
همچنین است حال سالم و مریض و عالم و جاهل و شاه و رعیت و پیغمبر و امّت که آیا صبر میکنند هر یک از آنها بر انجام وظیفه
خودشان در حالی که دارند و بر عدم تجاوز از حدودشان و بر تحمّل مصائب و آزارهاي طرف مقابل یا خیر و خداوند بصیر و بینا و
مطّلع از حال همه آنها است و البته پاداش صابران را در دنیا و آخرت بنحو اکمل خواهد داد و اینکه موجب تسلیت خاطر مبارك
پیغمبر اکرم [ صفحه 66 ] است که صبر فرماید در مقابل اقوال و افعال ناشایسته کفار تا مستحق اجر بیشمار گردد و نیز موجب قوت
قلب اهل ایمان است که صبر کنند در مقابل آزار اهل شرك و دست از وظیفه خود بر ندارند و بدانند که خدا ناملائمات آنها را
میبیند و تلافی میفرماید.
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 21 تا 30
اشاره
صفحه 91 از 456
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنا لَو لا أُنزِلَ عَلَینَا المَلائِکَۀُ أَو نَري رَبَّنا لَقَدِ استَکبَرُوا فِی أَنفُسِهِم وَ عَتَوا عُتُ  وا کَبِیراً [ 21 ] یَومَ یَرَونَ المَلائِکَۀَ
لا بُشري یَومَئِذٍ لِلمُجرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجراً مَحجُوراً [ 22 ] وَ قَدِمنا إِلی ما عَمِلُوا مِن عَمَل فَجَعَلناه هَباءً مَنثُوراً [ 23 ] أَصحاب الجَنَّۀِ یَومَئِذٍ
500 المُلک یَومَئِذٍ الحَقُّ لِلرَّحمن وَ - خَیرٌ مُستَقَ  را وَ أَحسَن مَقِیلًا [ 24 ] وَ یَومَ تَشَقَّق السَّماءُ بِالغَمام وَ نُزِّلَ المَلائِکَۀُ تَنزِیلًا [ 25 ] -قرآن- 1
کانَ یَوماً عَلَی الکافِرِینَ عَسِیراً [ 26 ] وَ یَومَ یَعَضُّ الظّالِم عَلی یَدَیه یَقُول یا لَیتَنِی اتَّخَذت مَعَ الرَّسُول سَبِیلًا [ 27 ] یا وَیلَتی لَیتَنِی لَم أَتَّخِذ
فُلاناً خَلِیلًا [ 28 ] لَقَد أَضَ لَّنِی عَن الذِّکرِ بَعدَ إِذ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیطان لِلإِنسان خَذُولًا [ 29 ] وَ قالَ الرَّسُول یا رَب إِن قَومِی اتَّخَذُوا هذَا
443- القُرآنَ مَهجُوراً [ 30 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفتند آنانکه امید ندارند ملاقات ما را چرا نباید فرستاده شود بر ما فرشتگان یا به بینیم پروردگارمان را هر آینه بتحقیق تکبر
ورزیدند در باره خودشان و سرکشی کردند سرکشی کردنی بزرگ روزي که به بینند فرشتگان را نیست بشارتی در چنین روز براي
گناهکاران و میگویند حرام است ممنوع و سبقت کنیم بسوي آنچه کردند از کار پس گردانیم آنرا غباري پراکنده شده اهل بهشت
در چنین روز بهترند از حیث قرارگاه و خوبترند از جهت آرامگاه و روزي که شکافته شود آسمان به ابر و فرو فرستاده شوند ملائکه
فرو فرستادنی پادشاهی چنین روز حق است مر خداي بخشنده را و باشد روزي بر کافران دشوار و روزي که ستمکار بدندان دو
دست گزد میگوید ایکاش پیش گرفته بودم با رسول راهی را اي واي بر من کاش من نگرفته بودم فلانی را دوست بتحقیق گمراه
گردانید مرا از تذکر بعد از آنکه آمد مرا و باشد شیطان مرانسانرا واگذارنده در هلاکت و گوید پیغمبر اي پروردگار من همانا قوم
من گرفتند اینکه قرآن را واگذاشته شده
تفسیر
. کسانیکه منکر معاد بودند لذا امیدوار بوصول در پیشگاه الهی [ صفحه 67 ] نبودند و انتظار رحمت حق را نداشتند چون اصل لقاء
بمعناي وصول است علاوه بر اعتراضات مذکوره در آیات سابقه گفتند چرا خدا ملائکه را بر ما نازل نمینماید که ما تکالیف
خودمان را از آنها اخذ نمائیم و حاجت به پیغمبر نداشته باشیم یا آنها تصدیق کنند پیغمبر را و ما بدانیم صدق او را و چرا خدا
خودش را بما ارائه نمیدهد تا ما او را به بینیم و کاملا بحق او عمل نمائیم و خداوند در جواب آنها فرموده چه نخوت و کبر و
غروري در ضمیر آنها جاي گیر شده که تجاوز نمودند از حدّ خودشان و رسیدند بأعلی درجه ظلم و طغیان چون عتوّ بمعناي خروج
بسوي ظلم فاحش است و ندانستند که هر کس قابل مقام وحی و تنزیل نمیشود و طمع نمودند در امري که بخاطر انبیا و اولیا خطور
ننموده که دیدار خدا باشد چون او اجل از آنستکه بعقل و وهم در آید چه رسد بآنکه مرئی و محسوس بحواس ظاهره گردد و
روزي که میبینند ملائکهئی را که براي قبض روح آنها آمدهاند هنگام مرگ یا ملائکه عذاب را در قیامت بشارت و نوید خیري در
آنروز براي گناه کاران نیست و براي طلب امان و پناه بردن بخدا بآنها میگویند حجرا محجورا یعنی حرام و ممنوع باشد بر شما
تعرّض بما چون معمولا اینکه کلمه را اعراب در ماههاي حرام و غیرها وقت مقابله با دشمن میگفتند از ترس و امان میخواستند و
گفتهاند مانند معاذ اللّه است یا ملائکه بآنها میگویند حرام و ممنوع است بر شما بشارت برحمت خدا و نعمت بهشت که باهل ایمان
داده میشود و خدا اعمال خیر آنها را از قبیل صله رحم و اعانت مظلوم و احسان بخلق براي تقرّب به بتها نیست و نابود میفرماید مانند
خاکی که غبار شود و پراکنده گردد و دیده نشود مگر از روزنه سقف و دیوار به تبع نور آفتاب و در کافی از امام صادق علیه
السّلام نقل نموده که پرسیدند از آنحضرت از اینکه آیه پس فرمود اگر اعمال آنها از پارچههاي سفید مصري سفیدتر باشد خداوند
صفحه 92 از 456
میفرماید ذرات پراکنده شوید و اینکه براي آنستکه چون اهل بدعت کار حرامی را براي آنها حلال مینمودند قبول میکردند و قمی
ره از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که فرمود خداوند در روز قیامت گروهی را مبعوث میفرماید که در مقابل آنها نوري است
مانند پارچههاي سفید مصري پس خدا میفرماید [ صفحه 68 ] باش ذرات پراکنده پس قسم یاد فرمود بخدا که آنها روزه میگرفتند و
نماز میخواندند ولی وقتی که کار حرامی را بر آنها عرضه میداشتند مرتکب میشدند و قبول میکردند و وقتی که بر آنها چیزي از
فضائل امیر المؤمنین علیه السّلام ذکر میشد انکار مینمودند و در بصائر از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند اعمال چه
کسانی هباء منثورا خواهد شد فرمود اعمال دشمنان ما و دشمنان شیعیان ما و راجع باین موضوع شرحی در اول کتاب گذشت و اهل
بهشت قرارگاهشان براي نشستن و صحبت نمودن با یکدیگر بسیار خوب است و همچنین آرامگاهشان براي استراحت در آن نه
خواب پیش از ظهر چون گفتهاند اهل بهشت خواب ندارند و در معناي لغوي مقیل توسعه داده شده و خیر و احسن در اینکه
مقامات از معناي تفضیل تجرید میشود و بنظر حقیر مراد بهتر و خوبتر از هر مستقرّ و مقیلی است که خوب باشد و در کافی از امیر
المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که چون مؤمن را در قبر گذارند زمین بر او وسعت داده میشود بقدر دید چشمش و دري از بهشت
باز میشود بروي او و میگویند بخواب خوشحال مانند خواب تازه جوان چون خداوند فرموده اصحاب الجنّۀ خیر مستقرّا و احسن
مقیلا و از امام صادق علیه السّلام نقل شده که روز قیامت نصف نشود تا قیلوله نمایند اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم و
قریب باین معنی از امام باقر علیه السّلام نیز روایت شده است و ظاهرا مراد از قیلوله توقف در جایگاه باشد قبل از زوال براي
استراحت اگرچه خواب نباشد و اینکه یکروز بود که اهل جرم و تقصیر ملائکه را ملاقات مینمودند و براي آنها نتیجه خوبی نداشت
یکروز هم روزي است که شکافته و منشق شود آسمان بسبب طلوع ابر سفیدي که با ملائکه نازل میشود بر محشر و بمنزله سایبان
آنها است که در سوره بقره ذیل آیه هل ینظرون الّا أن یأتیهم اللّه فی ظلل من الغمام و الملائکه اشاره بآن شد و گفتهاند اینکه ابر
همان است و عدد آنها بمراتب زیادتر از اهل محشر است از جن و انس و احاطه بمحشر مینمایند و بعضی تشّ قّق بتشدید شین و
بعضی ننزّل بدو نون و نصب ملائکه قرائت نمودهاند و اصل تشقّق تتشقّق بوده و غالبا یکی از دو تاء براي تخفیف حذف میشود و
گاهی هم تاء را در شین ادغام میکنند و بعضی [ صفحه 69 ] گفتهاند ملائکه براي آوردن صحیفههاي اعمال نازل میشوند که در آن
ابر است و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که غمام امیر المؤمنین علیه السّلام است و در هر حال سلطنت حقه حقیقیه
ظاهرا و باطنا در آنروز مخصوص بخداوند بخشنده مهربان است چون هر سلطنت و ولایتی در آنروز ضایع و باطل خواهد شد و باقی
نمیماند مگر سلطنت و ولایت او و اولیائش و آنروز بر کفار روز بسیار دشوار و ناگواري است که مثل و مانند ندارد و روزي است
که کافر و ستمکار از فرط حسرت و ندامت دو دست خویش را بدندان خود میگزد و میگوید اي کاش من گرفته بودم با پیغمبر
صلّی اللّه علیه و اله و سلّم راه تبعیّت و هدایت را و اي بر من کاش من آنشخص گمراه کننده را که مانع از ایمان من شد براي خود
دوست قرار نداده بودم و اطاعت او را نمینمودم بتحقیق او منصرف نمود مرا از یاد خدا و متابعت قرآن و امام بعد از آنکه آمد آن
موجب تذکر از جانب خدا براي من و بعدا خدا میفرماید شیطان کارش آن بوده و هست که انسان را فریب میدهد و بحال خود
وامیگذارد و با آنکس یاري نمیکند و در آخرت از او تبرّي مینماید و قمی ره نقل نموده که مراد آنستکه اولی میگوید کاش من
قبول ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را مینمودم و دومی را براي خود دوست نمیگرفتم او منصرف نمود مرا از قبول ولایت بعد از
نصب پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم علی علیه السّلام را بأمارت و او شیطانی بود که مرا مخذول و منکوب نمود و در احتجاج از
امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که خداوند اسماء کسانی را که مغرور شدند و خلق را در فتنه و ضلالت انداختند و گمراه
گشتند در قرآن بکنایه ذکر فرموده و مخفی داشته در قول خود یوم یعض الظّالم علی یدیه تا آخر و در خطبه وسیله آنحضرت که
در کافی نقل شده بعد از ذکر شقاوت و ضلالت و جهالت آن دو و غصب خلافت و تطبیق اینکه آیات با مقال یکی از آن دو نفر
فرموده منم آن ذکري که از آن اعراض نمود و راهی که از آن کناره کرد و ایمانیکه بآن کافر شد و قرآنیکه آنرا ترك نمود و
صفحه 93 از 456
دینی که آنرا تکذیب کرد و صراطی که از آن عدول نمود و اخیرا خداوند نقل فرموده شکایت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را
از قوم خود که قرآن را مهجور و متروك گذاردند و مانع از ایمان بآن شدند یا مراد شکایت از امت باشد که ظاهرا آنرا کتاب
آسمانی خودشان خواندند [ صفحه 70 ] و گرفتند براي خود ولی باطنا قانون اجانب را ترجیح دادند و بآن عمل نمودند و قرآن را
پشت سر انداختند و متروك داشتند احکام آنرا و گفتند بدرد امروز نمیخورد و نمیشود در اینکه زمان مجري گردد یا در تفسیر آن
باهل بیت که قرین قرآن میباشند رجوع ننمودند و بمخالفان ایشان متوجه شدند تا اخذ و ترك هر دو صادق باشد و اللّه اعلم.
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 31 تا 40
اشاره
وَ کَذلِکَ جَعَلنا لِکُل نَبِیٍّ عَدُ  وا مِنَ المُجرِمِینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً [ 31 ] وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَو لا نُزِّلَ عَلَیه القُرآن جُملَۀً واحِدَةً
کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَكَ وَ رَتَّلناه تَرتِیلًا [ 32 ] وَ لا یَأتُونَکَ بِمَثَل إِلاّ جِئناكَ بِالحَق وَ أَحسَنَ تَفسِیراً [ 33 ] الَّذِینَ یُحشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِم
533 فَقُلنَا - إِلی جَهَنَّمَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا [ 34 ] وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ وَ جَعَلنا مَعَه أَخاه هارُونَ وَزِیراً [ 35 ] -قرآن- 1
اذهَبا إِلَی القَوم الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرناهُم تَدمِیراً [ 36 ] وَ قَومَ نُوح لَمّا کَ ذَّبُوا الرُّسُلَ أَغرَقناهُم وَ جَعَلناهُم لِلنّاس آیَۀً وَ أَعتَدنا
لِلظّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً [ 37 ] وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصحابَ الرَّس وَ قُرُوناً بَینَ ذلِکَ کَثِیراً [ 38 ] وَ کُ  لا ضَرَبنا لَه الَأمثالَ وَ کُ  لا تَبَّرنا تَتبِیراً [ 39 ] وَ
517- لَقَد أَتَوا عَلَی القَریَۀِ الَّتِی أُمطِرَت مَطَرَ السَّوءِ أَ فَلَم یَکُونُوا یَرَونَها بَل کانُوا لا یَرجُونَ نُشُوراً [ 40 ] -قرآن- 1
ترجمه
و همچنین قرار دادیم براي هر پیغمبري دشمنی را از گناهکاران و بس باشد پروردگار تو که راهنما باشد و یاري کننده و گفتند
آنها که کافر شدند چرا فرو فرستاده نشد بر او قرآن تمامی یک دفعه اینکه چنین باشد تا ثابت داریم بآن دل تو را و بتأنّی
فرستادیمش بتأنّی فرستادنی و نمیآورند براي تو مثلی مگر آنکه آوردیم براي تو بحق و خوبتر از جهت بیان آنانکه برانگیخته شوند
بر رویهاشان بسوي دوزخ آنها بدترند از جهت جاي و گم گشتهترند از راه و بتحقیق دادیم بموسی توریۀ را و قرار دادیم با او
برادرش هارون را وزیر پس گفتیم بروید بسوي قومی که تکذیب کردند آیتهاي ما را پس هلاك کردیم آنها را هلاك کردنی و
قوم نوح چون تکذیب کردند پیغمبران را غرق کردیمشان و قرار دادیم آنها را براي مردمان نشانهاي و آماده ساختیم براي
ستمکاران عذابی دردناك و عاد را و ثمود را و اصحاب رس را و اهل قرنهائی میان اینکه بسیار و همگی را زدیم براي آنان مثلها و
همه را نیست کردیم نیست کردنی و هر آینه بتحقیق گذشتند بر قریهاي که باریده شد بر آن باران بد آیا پس نبودند که به بینند آنرا
بلکه [ صفحه 71 ] بودند ناامید از حشر
تفسیر
. خداوند تبارك و تعالی براي تسلیت خاطر پیغمبر خود فرموده و چنانچه براي تو دشمنانی است از قوم مشرکت قرار دادیم ما براي
هر پیغمبري از پیغمبران سابق دشمنی یا دشمنانی از کفار گناهکار چون عدوّ بر واحد و جمع اطلاق میشود مانند نمرود در برابر
حضرت ابراهیم یا فرعون در مقابل حضرت موسی یا یهود عنود در قبال حضرت عیسی و قرار دادن خدا آنها را دشمنان انبیاء
گفتهاند براي آنستکه امر فرموده بایشان که آنها را از ادیان باطله خودشان سوق دهند بدین حق که مخالف هواي نفس آنها است و
صفحه 94 از 456
باین جهت آنها دشمن انبیا شدند پس خدا آنها را دشمن انبیا قرار داده ولی بنظر حقیر براي آنستکه خلق نموده آنها را با آنکه
میدانسته دشمن انبیا میشوند چون جعل در اینکه مقامات بمعناي خلق است یعنی همچنین خلق نمودیم براي هر پیغمبري دشمنی را
در هر حال پیغمبر باید مستظهر بألطاف الهی باشد و از دشمنی دشمنان نیندیشد هدایت و کمک خداوند براي او کافی است و
بالاخره او را بر دشمنان نصرت و ظفر خواهد بخشید پس باید صبر نماید بر آزار آنها چنانچه صبر نمودند انبیاء عظام بر آزار
اقوامشان و بسعادت دارین رسیدند و یکی از اعتراضات کفّار بر پیغمبر اسلام آن بود که چرا نازل نشد قرآن بر او یکدفعه مانند
توریۀ و انجیل و زبور که یکدفعه بر انبیا نازل شد و خداوند جواب فرموده که اینچنین نازل نمودیم ما قرآن را بتفریق و تدریج تا
ثابت و قوي و مطمئن نمائیم قلب تو را بآن در هر واقعه و حادثه و هر اعتراض و سؤال و مشکلی از مشکلات و به بیان هر حکمی
در موقع لزوم بتوسط جبرئیل و اظهار الطاف رب جلیل و معلوم است که چنین کتابی را که الفاظ و معانیش اعجاز و مشتمل بر تمام
کتب سماوي بلکه تمام حقایق عالم وجود است و ناسخی براي آن نیست و داراي ناسخ و منسوخ است و تا قیامت باید باقی باشد
بتدریج و تأنّی بهتر میتوان تلقّی و ضبط و تعلّم و حفظ و فهم نمود بخلاف سایر کتب سماي که هر یک حقائق و دستورات چندي
در مقامات مخصوصهئی در زمان خاصی بیش نبوده و بقصد اعجاز بشر از اتیان بمثلش نازل نشده میان ماه من با ماه گردون تفاوت
از زمین تا آسمان است و لذا باید با تأنّی [ صفحه 72 ] و تأمل آنرا قرائت نمود چنانچه خداوند بر نبی اکرم در ظرف بیست سال
بتدریج و تأنّی آنرا باقتضاء حکمت و صلاح وقت نازل فرموده است و نیز فرموده که هر وقت کفّار اعتراض و سؤال عجیبی از تو
نمودند که مانند مثل باشد در شگفت آوري از بی اساسی، ما جواب اساسی آنرا از روي حق و حقیقت براي تو نازل نمودیم
ببهترین وجه و معنی و بیان که جاي اعتراض و سؤالی باقی نماند و کفاري که از اینکه قبیل اشکالات بقرآن مینمایند خداوند آنها
را برو بر زمین میکشاند و محشور میفرماید تا وارد جهنّم شوند و آنها در بدترین جایها منزل خواهند نمود چون از بیراههترین راهها
سیر مینمایند در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل نموده که پرسیدند چگونه محشور شود کافر بروي خود روز قیامت
فرمود آن خدائی که راه انداخت او را بدو پا میتواند راه بیندازد بروي خود او را در قیامت و چون قبلا ذکري از انبیاء و دشمن
داشتن آنان شده بود خداوند شروع فرمود بنقل احوال و غلبه ایشان بر دشمنان و بمناسبت کثرت پیروان حضرت موسی در عربستان
مقدّم داشت او را باین تقریب که بتحقیق دادیم ما بموسی علیه السّلام کتاب توریۀ را و قرار دادیم با او برادرش هارون را کمک و
معاون در اعلاء کلمه حق و دستور فرمودیم که بروند براي دعوت فرعون و فرعونیان و رفتند و آنها آن دو را تکذیب نمودند پس
هلاك نمودیم ما آنها را بامر عجیبی هلاك نمودنی عجیب و قوم نوح چون تکذیب نمودند آنحضرت و سایر انبیاء گذشته را غرق
نمودیمشان بطوفان و قرار دادیم آنها را موجب عبرت مردم بعلاوه مهیّا نمودیم براي ستمکاران آنها در آخرت عذابی دردناك و نیز
موجب عبرت مردم قرار دادیم قوم عاد و ثمود و اصحاب رسّ و بسیاري از اهل قرون و اعصار گذشته را در اینکه بین که نمیداند
عدّه آنها را جز خدا و احوال عجیبه هر یک از آن اقوام سابقه را براي هر یک از اقوام لاحقه مبیّن و ممثّل نمودیم تا قطع عذر و
اتمام حجّت بر آنها شود ولی بعد از آنکه اصرار نمودند بر کفر همه را هلاك و خرد و خاشاك نمودیم چه هلاك نمودنی و خرد
و خاشاك کردنی و شرح احوال اقوام نامبرده احمالا و تفصیلا در سور سابقه ذکر شده است جز اصحاب رس که اقوال مفسّرین
راجع بآنها مختلف شده و حقیر چون بنا ندارم از بیان اهل بیت اطهار تجاوز نمایم بذکر حدیثی که [ صفحه 73 ] در علل و عیون از
امام رضا علیه السّلام نقل شده که آنحضرت بتوسط آباء گرام خود از امام حسین علیه السّلام نقل نموده و چند حدیث دیگر در
اینکه باب اکتفا مینمایم و آن از اینکه قرار است که سه روز پیش از شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام مردي از بنی تمیم که نامش
عمرو بود خدمت آنحضرت رسید و عرض کرد یا امیر المؤمنین بفرما اصحاب رس در چه عصري و چه جائی بودند و پادشاهشان
که بود و پیغمبري بآنها مبعوث شده بود یا نه و بچه عذابی هلاك شدند من در قرآن ذکر آنها را دیدم و خبر آنها را جائی نیافتم
آنحضرت فرمود چیزي از من پرسیدي که کسی تا کنون از من نپرسیده و جواب آنرا از کسی بعد از من نخواهی شنید مگر از
صفحه 95 از 456
آنکس که او از من شنیده باشد و نیست در قرآن آیهئی مگر آنکه من آنرا و تفسیر و مکان نزولش را که در کوه بوده یا در بیابان و
وقت نزول آنرا که در شب بوده یا روز میدانم و اشاره بسینهاش فرمود و فرمود بدانکه در اینجا علم بسیار است ولی طالبان آن کم
است و عنقریب اگر من از دنیا بروم پشیمان خواهید شد پس فرمود که آنها جماعتی بودند که پرستش درخت صنوبري را مینمودند
که نامش شاه درخت بود و یافث بن نوح آنرا در کنار چشمهئی که نامش روشاب بود کاشته بود و بعد از طوفان آن درخت براي
نوح روئید و آن قوم را اصحاب رس گفتند براي آنکه پیغمبرشان را زنده زیر زمین کردند و اینکه بعد از سلیمان بن داود بود و آنها
دوازده آبادي داشتند در کنار نهري که نامش رس بود و آن آبادیها از بلاد شرقی محسوب میشد و آن نهر بنام آنها خوانده میشد و
هیچ نهري در آنزمان پر آبتر و آبش گواراتر از آن نهر نبود و هیچ آبادي از آن آبادیها آبادتر و باوسعتتر نبود اسم یکی آبان و
دوّمی آذر و سوّمی دي و چهارمی بهمن و پنجمی اسفندار و ششمی فروردین و هفتمی اردیبهشت و هشتمی خرداد و نهمی مرداد و
دهمی تیر و یازدهمی مهر و دوازدهمی شهریور بود و بزرگترین آن بلاد اسفندار بود که پایتخت پادشاهشان بود که نامشتر کوز
بن غابور بن یارش بن شاذان بن نمرود بن کنعان پادشاه زمان خلیل الرحمن بود و چشمه زمان نوح و آن درخت صنوبر در آن بلد
بود و در هر بلدي از آن بلاد تخمی از آن کاشته بودند و درخت صنوبري روئیده و بزرگ شده بود و آب آن چشمه و جويهاي
آنرا بر خود و [ صفحه 74 ] حیواناتشان حرام نموده بودند و هر کس از آنها میآشامید او را میکشتند و میگفتند آن مایه زندگانی
خدایان ما است و آب خوراکی خودشان و حیواناتشان آب نهر رس بود که آبادیهاشان در کنار آن بود و در هر ماهی از سال در
یکی از آن بلاد عیدي قرار داده بودند که مردم در آنروز در آن بلد جمع میشدند و پوششی از حریر که بر آن انواع صورتها بود
بآن درخت میپوشانیدند و بعدا گوسفند و گاو را پاي آندرخت میآوردند و براي آن قربانی میکردند و هیزم میریختند و آتش در آن
میزدند و چون دود و بخار آن قربانیها در هوا بلند میشد بطوري که آسمان دیده نمیشد همه در برابر آندرخت سجده میکردند و
گریه و زاري مینمودند که آندرخت از آنها راضی شود و شیطان شاخههاي آنرا حرکت میداد و از آن صوتی مانند صداي طفلی
که بگوید اي بندگان من از شما راضی شدم بلند میکرد و آنها سر از سجده بر میداشتند و مشغول شرابخواري و ساز و نواز میشدند
و یک شبانه روز باین حال بودند و بعد بخانههاشان میرفتند و عجم اسم ماههاشان را از اسم آن بلاد اتّخاذ نمودند و میگفتند اینکه
عید ماه شهریور و اینکه عید ماه آبان است تا عید اسفندار میرسید تمام مردم از کوچک و بزرگ در آن بلد بزرگ جمع میشدند و
در پاي آندرخت صنوبر بزرگ خیمهئی از حریر که در آن انواع صورتها بود و دوازده در داشت هر دري مخصوص ببلدي بر پا
مینمودند و در بیرون آن خیمه همه براي آندرخت سجده میکردند و چند برابر قربانیهائیکه براي درختان دیگر مینمودند براي
آندرخت قربانی میکردند و در آن وقت شیطان آندرخت را حرکت تندي میداد و با صوت بلند خشن بآنها وعدهها و نویدهاي
زیادتري میداد و آنها سر از سجده بر میداشتند و در نهایت دلخوشی و نشاط بودند و از کثرت شرب و تغنّی و طرب بیهوش میشدند
و بهوش نمیآمدند و حرف نمیزدند و باین حال دوازده شبانه روز بشمار عیدهاي سال توقف داشتند و بعد بمنازل خودشان مراجعت
مینمودند و چون کفرشان بخدا و پرستش آنها غیر خدا را بطول انجامید خداوند پیغمبري را از بنی اسرائیل از نسل یهوداي پسر
یعقوب علیه السّلام بر آنها مبعوث فرمود و او آنها را مدت مدیدي بتوحید و عبادت خدا دعوت نمود و آنها اعتنائی بسخنان او
نکردند و چون او [ صفحه 75 ] دید دعوتش در آنها اثر نکرد و باز اصرار بکفر و ضلالت دارند و عید بزرگشان رسیده عرضه
داشت پروردگارا اینها تکذیب مرا نمودند و بر کفر باقی ماندند و پرستش درخت بیفائدهئی را میکنند خدایا همه اینکه درختان را
خشک کن و قدرت و سلطنت خود را بآنها بنما و چون فرداي آنروز رسید آنمردم دیدند تمام آندرختان خشک شده و همه
هراسان شدند و بعضی گفتند اینکه مرد که مدّعی پیغمبري از جانب خداي آسمان و زمین است خدایان شما را سحر کرده تا شما
را از پرستش آنها منصرف و متوجه بخداي خود کند و بعضی گفتند اینکه نیست بلکه چون خدایان شما دیدند اینمرد عیبجوئی از
آنها میکند و شما را دعوت بپرستش غیر مینماید بخشم آمدند و طراوت و خرمی خودشان را از شما پنهان نمودند تا شما بخشم
صفحه 96 از 456
آئید و او را بکشید و انتقام آنها را بکشید پس همه متّفق بر اینکه شدند که آن پیغمبر را اعدام نمایند و در کنار آن چشمه چاهی
کندند و آن پیغمبر را در آنچاه انداختند و بر وي چاه سنگ بزرگی نهادند و گفتند حال امیدواریم که خدایان ما از ما راضی شوند
چون دیدند مردي را که از آنها بد گوئی میکرد بسزاي خودش رساندیم تا خداي بزرگ دلش خنک شود و سبزي و خرمی خود را
براي ما برگرداند و مثل پیشتر شود پس تمام آنروز را آنجا ماندند و ناله آن پیغمبر را میشنیدند که میگفت اي خداوندگار من تو
میبینی تنگی جا و سختی حال مرا بنا توانی و بیچارگی من رحم کن و جان مرا بزودي بگیر و تأخیر در اجابت دعاي من مفرما تا
آن پیغمبر وفات نمود و خداوند بجبرئیل فرمود اینکه بندگان من که حلم مرا دیدند و مغرور شدند و خود را از عذاب من ایمن
پنداشتند و غیر مرا پرستیدند و پیغمبر مرا کشتند گمان میکنند در برابر خشم من تاب مقاومت دارند و از تحت قدرت و سلطنتم
میتوانند خارج شوند با آنکه من انتقام میکشم از کسیکه معصیت مرا کند و بیمی از عقوبتم نداشته باشد بعزت خود قسم که اینکه
مردم را عبرت براي اهل عالم قرار خواهم داد پس چیزي نگذشت از آنکه آنها در عیدشان بودند که باد تند سرخ رنگی بر آنها
وزید که همه پراکنده و سرگردان و هراسان شدند و بیکدیگر چسبیدند و زمین از زیرشان سنگ کبریت و یکپارچه آتش گشت و
از بالاي سرشان ابر [ صفحه 76 ] سیاهی بر آنها آتش بارید و بدنهاشان چون سرب در آتش گداخته و آب شد و در نفحات بعد از
نقل اینکه روایت با تفاوت مختصري فرموده بعضی از اهل سنّت اینکه روایت را از حضرت سجاد از پدرش از امیر المؤمنین علیهم
السلام بتفاوت کمی نقل نمودهاند و در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که جمعی از زنان وارد شدند بر آنحضرت و
یکی از آنها سؤال نمود از حد مساحقه و حضرت فرمود حد آن حد زنا است آنزن عرض کرد خدا از آن در قرآن ذکري فرموده
فرمود بلی عرض کرد کجا است فرمود آنها اصحاب رسند و قمی ره از آنحضرت نقل نموده که زنی با کنیزش وارد بر او شد و
عرض کرد چه میفرمائی در کار زنها با زنها فرمود آنها اهل آتشند چون روز قیامت شود اینکه زنها را بیاورند و چادر آتشین بر آنها
بپوشانند و چکمه آتشین بپاهاشان کنند و چار قد آتشین بسرشان نمایند و در دلشان سیخهائی از آتش فرو کنند و آنها را بجهنم
بیندازند آنزن عرضه داشت ذکري از آنها در قرآن نیست فرمود چرا عرض کرد کجا است فرمود آنجا که فرموده و عادا و ثمود و
اصحاب الرّس و آنها رسیانند و در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده که سحق زنان در اصحاب رس بوده و بتعبیر دیگر
زنان آنها سحّاقات بودند و معلوم است که اینکه روایات منافات با حدیث علوي که اولا ذکر شد ندارد چون در آنحدیث بیان کفر
مردانشان شده بود و در اینکه روایات بیان گناه زنانشان شده و قمی ره فرموده رس نهري است در ناحیه آذربایجان و در لغت براي
رس معانی متعددهئی ذکر شده که مناسب با حدیث علوي مذکور است از قبیل نام چاه بقیه قوم ثمود که تکذیب نبی خود را
نمودند و در آن چاه او را بند کردند تا فوت کرد و چاه بسنگ بر آورده و حبس نمودن و چاه کندن و در زیر خاك کردن چیزي و
در گور کردن و نام آبی و شاید آن نهر و آب همین رود ارس باشد که بر حسب عهد نامه ترکمن چاي سر حد ایران و روسیه شد
و بلاد شمالی آنروز که جزء آذربادگان قدیم بود بتصرف روسها در آمد و الف آن در فارسی زیاد یا در عربی حذف شده باشد و
سحق و مساحقه مالیدن زنی است عورت خود را بزن دیگر و حدّ آن صد تازیانه است مطلقا یا در صورت محصنه نبودن والا رجم
است و تحقیق آن [ صفحه 77 ] موکول بفقه میباشد و در خاتمه خداوند اشاره بشدت جهالت و کثرت غفلت قریش و کفار مکه
فرموده که اینها همه ساله براي تجارت بشام مسافرت مینمایند و شهر سدوم را که مسکن قوم لوط بود و خداوند بباران سجّیل اهل
آنرا معذب و نابود فرمود میبینند و آثار عذاب را در آنجا مشاهده مینمایند و باز متنبه نمیشوند اینکه براي آنستکه اینها اصلا اعتقاد
بمبدء و معاد ندارند و بهمان چشمی که دوابّشان بآن بلد مینگرند اینها مینگرند و میگذرند نه بدیده عبرت که موجب بیدار شدن از
خواب غفلت است و در روایات قمی ره از امام باقر علیه السّلام بقریه سدوم که بلد قوم لوط بوده و باریدن باران سوء بر آنها
بسجّیل که معرّب سنگ گل باشد تصریح شده است.
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 41 تا 50
صفحه 97 از 456
اشاره
وَ إِذا رَأَوكَ إِن یَتَّخِ ذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللّه رَسُولًا [ 41 ] إِن کادَ لَیُضِ لُّنا عَن آلِهَتِنا لَو لا أَن صَبَرنا عَلَیها وَ سَوفَ یَعلَمُونَ
حِینَ یَرَونَ العَذابَ مَن أَضَلُّ سَبِیلًا [ 42 ] أَ رَأَیتَ مَن اتَّخَ ذَ إِلهَه هَواه أَ فَأَنتَ تَکُون عَلَیه وَکِیلًا [ 43 ] أَم تَحسَب أَن أَکثَرَهُم یَسمَعُونَ أَو
یَعقِلُونَ إِن هُم إِلاّ کَالَأنعام بَل هُم أَضَلُّ سَبِیلًا [ 44 ] أَ لَم تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّل وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه ساکِناً ثُم جَعَلنَا الشَّمسَ عَلَیهِ
582 ثُم قَبَضناه إِلَینا قَبضاً یَسِیراً [ 46 ] وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ لِباساً وَ النَّومَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً [ 47 ] وَ - دَلِیلًا [ 45 ] -قرآن- 1
هُوَ الَّذِي أَرسَلَ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَي رَحمَتِه وَ أَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً [ 48 ] لِنُحیِیَ بِه بَلدَةً مَیتاً وَ نُسقِیَه مِمّا خَلَقنا أَنعاماً وَ أَناسِیَّ
457- کَثِیراً [ 49 ] وَ لَقَد صَرَّفناه بَینَهُم لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکثَرُ النّاس إِلاّ کُفُوراً [ 50 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون بینند تو را نمیگیرندت مگر باستهزاء آیا اینست آنکه برانگیخت او را خدا برسالت همانا نزدیک بود که گمراه کند ما را از
خدایانمان اگر نبود آنکه صبر کردیم بر آنها و زود باشد بدانند وقتی که بینند عذاب را که کیست گمراهتر آیا دیدي آنرا که
گرفت خدایش را خواهش نفس خود آیا پس تو میباشی بر او نگهبان یا میپنداري که بیشتر آنها میشنوند یا بعقل در مییابند
نیستند آنها مگر مانند چهار پایان بلکه آنها گمراهترند آیا نظر نکردي بسوي پروردگارت که چگونه گسترده گردانید سایه را و اگر
خواسته باشد هر آینه بگرداند آنرا ثابت پس قرار دادیم آفتاب را بر آن راهنما پس کشیدیم آنرا بسوي خود کشیدنی آسان [ صفحه
78 ] و او است آنکه قرار داد براي شما شب را پوشش و خواب را آسایش و قرار داد روز را زمان انتشار و او است آنکه فرستاد
بادها را بشارت دهندگان پیشاپیش رحمتش و فرو فرستادیم از آسمان آبی پاك تا زنده کنیم بآن دیار بائري را و سیراب کنیم بآن
از آنچه آفریدیم چهارپایان و مردمان بسیاري را و هر آینه بتحقیق دوران دادیم آنرا میانشان تا متذکر شوند پس ابا نمودند بیشتر
مردم مگر ناسپاسی و کفران را
تفسیر
. خداوند متعال در تعقیب احوال کفار مکه فرموده که و چون تو را به بینند فقط وسیله استهزاء و سخریّه براي خودشان قرار میدهند
و بطور تمسخر با یکدیگر میگویند آیا اینکه مرد فقیر آنچنان کسی است که خدا او را مبعوث به پیغمبري نمود نزدیک بود بسحر
بیان و گفتار شیرین و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول
نخوردیم و باقی ماندیم بدین خودمان و صبر نمودیم بر عبادت بتهامان ولی زود باشد که بدانند وقتی که عذاب سخت ما را به بینند
که حق با که بود و چه کسانی در طریق ضلالت و گمراهی مشی مینمودند پیروان تو یا آنها و براي قوّت قلب در انجام وظیفه و
تسلّاي خاطر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله فرموده آیا دیدي تو کسیرا که فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده یا
بدلخواه خود هر چندي خدائی براي خود اتّخاذ میکند چون گفتهاند بتپرستان مکه چنین بودند تا پیغمبر صلی اللّه علیه و اله اقرار
کند که چنین کسیرا دیده و بعدا فرموده آیا تو میتوانی او را نگهداري کنی و مانع شوي از هوا پرستی یا بتپرستی او یقینا نمیتوانی
چون تو چنین قدرتی نداري و او گوش بحرف حساب نمیدهد و فکر نمیکند تا چیزي بفهمد وظیفه تو فقط دعوت و موعظه و
نصیحت و نتیجه آن اتمام حجّت است و گفتهاند استفهام اول براي تقریر و تعجب است و استفهام دوم براي انکار ولی بنظر حقیر
محتمل است أ رأیت بمعناي اخبرنی باشد و یک استفهام انکاري بیش نباشد یعنی بگو بمن کسیکه هواپرست شد و گوش بسخن
صفحه 98 از 456
حق نداد تو میتوانی بقوه خود او را خداپرست کنی نه چنین است بلکه گمان میکنی که [ صفحه 79 ] بیشتر آنها گوش بحرف حق
میدهند و تعقل و تفکر مینمایند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بایمانشان داري ولی آنها مانند چهارپایانند در نشنیدن حق و نداشتن
عقل و فکر بلکه گمراهترند از آنها بجهات عدیده از آن جمله آنکه آنها مطیع و منقاد مالک و مربّی و ولی نعمت خودشانند و اینها
مطیع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نیستند و آنها تمیز میدهند کسانیرا که بآنها احسان میکنند از کسانیکه بآنها اسائه نمایند و
اینها اینکه تمیز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مینمایند و مضار خودشان را دفع میکنند باندك الهامی که از حق بآنها
میشود و اینها با اینکه همه آیات بیّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پیغمبر او براي بیان مضار و منافع دنیوي و اخروي آنها ابدا
اعتنائی نمیکنند و متوجه بصلاح و فساد کار خودشان نیستند و آنها قادر بر تحصیل علم و کمال و ترقی و تعالی بمقامات عالیه
نیستند لذا طلب نمیکنند و اینها با آنکه قادرند خود را ببلندترین مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلین میروند و آنها مرض
جهلشان مسري نیست و بکسی ضرر نمیرساند و اینها عالمی را بجهالت و ضلالت و غوایت و گمراهی میاندازند و اینکه خداوند
فرموده بیشتر آنها گوش بسخن حق نمیدهند و تعقل نمیکنند براي آنستکه بعضی از آنها گوش میدهند و میفهمند و میدانند ولی
تکبر و عناد و ریاست دو روزه دنیا آنها را از قبول حق باز میدارد و اینها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سایرین است چون کفرشان
جحودي است که بدترین اقسام کفر است و قمی ره فرموده نازل شد در باره قریش براي آنکه امر معاش بر آنها سخت شد و از مکه
بیرون آمدند و متفرق شدند و چون یکنفر از آنها درخت خوب یا سنگ خوبی را میدید و خوشش میآمد پرستش مینمود آنرا و
قربانی مینمودند براي آن و بخونش آنرا آلوده میکردند و چون شتر و گوسفندشان مریض میشد آنرا براي شفاء بمعبودشان
میمالیدند تا روزي مردي شترش را آورد بمالد بچنین سنگی که آنرا سعد صخره مینامیدندرم کرد و پرت شد و اعضائش متفرق
گشت و دو شعر از او نقل نموده که حاصلش آنستکه ما آمدیم بوسیله سعد بسعادت برسیم بشقاوت رسیدیم اینکه سنگ بی ثمري
است که سعادت و شقاوت را تمیز نمیدهد و دیگري براي تبرك آمد دید روباهی بر سر آن بول میکند و شعري از او نقل نموده که
[ صفحه 80 ] معناي آن آنستکه خدائی که روباه بر سرش بول کند ذلیل و ناتوان است و در مجمع از سعید بن جبیر نقل نموده که
معمول بتپرستان مکه اینکه بود که سنگ یا بتی را میپرستیدند و چون بهتر از آنرا میدیدند آنرا دور میانداختند و دیگري را اختیار
میکردند و اینکه معناي من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نکوهش کفار بطرز بدیعی اظهار قدرت خود را براي مردم نموده
بمخاطبه جدیدي با پیغمبر خود باین تقریب که آیا ندیدي پروردگارت چگونه کشید و پهن نمود سایه را که روشنی خالی از
حرارت و زنندگی و ملایم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمی ره از امام باقر
علیه السّلام نقل نموده در اینکه آیه که فرمود سایه ما بین طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر میخواست خدا آنرا ثابت و ساکن و
بیک منوال بدون کم و زیاد شدن قرار میداد ولی بمقتضاي حکمت و براي آنکه مردم اینکه نعمت خدا را بشناسند و قدردانی کنند
آفتاب را معرّف و مبیّن و دلیل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سایه معلوم نمیشد لذا بتبع حرکت آفتاب
کم و زیاد شد و قدر و قیمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و کشید آنرا بسوي خود و عالم غیب بارتفاع آفتاب در وسط روز و
غروب آن در شب بگرفتن و کشیدنی آسان و ملایم و بتدریج و تبع حرکت غیر تا باین بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و
غروب مصالح و منافع بندگان تأمین و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سایه یکی از نعمتهاي بزرگ خدا است که بیشتر قدرش
در هواي گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم میشود لذا ظل ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اینکه شهر آشوب نقل
نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زیر درخت کم سایهئی و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و
او ناراحت گردید پس آندرخت کوچک باذن خداوند بلند شد و همه را سایه کرد و نازل شد الم تر الی ربّک کیف مدّالظّل و لو
شاء لجعله ساکنا و حکماء باین آیه استشهاد براي وجود منبسط نمودهاند و او است آن خداوندي که شب را مانند لباس ساتر
بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناي قطع است تا
صفحه 99 از 456
استراحت کنند و خستگی آنها رفع شود و روز را [ صفحه 81 ] وقت حشر و نشر براي اداره معاش قرار داد و از اینجا است که خواب
و بیداري را نمونهئی از مرگ و حشر قرار دادهاند و در حدیث نبوي است که چنانچه میخوابید میمیرید و چنانچه بیدار میشوید
برانگیخته میگردید و او است آن خداوندي که فرستاد بادها را در حالیکه بشارت دهندگان یا پراکنده کنندگان ابرند چون نشرا
بنون جمع نشور بمعناي ناشر نیز قرائت شده است پیش از نزول باران رحمت خود و نازل نمودیم ما از جانب بالا آبیرا که پاك و
پاکیزه و پاك کننده هر چیزي است که بآن اصابت نماید براي تکمیل نعمت و تتمیم منّت در احیاء اراضی موات بروئیدن نبات و
ابقاء بساتین معموره بمایه حیات و براي آنکه بیاشامانیم آنرا ببسیاري از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و
چون از بلدة بلد و مکان اراده شده موصوف بصفت مذکّر که میّت باشد گردیده و ما ذکر اینکه نعمت بزرگ را در قرآن و سایر
کتب به بیانات مختلفه نمودیم یا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغایره با صفات متفاوته از ریز و درشت و تند و کند و غیرها نازل
نمودیم تا مردم متذکر شوند بوفور نعمت و کمال قدرت ما و شکرگزار و فرمانبردار باشند یا بدانند که ما میتوانیم آنرا طوري و
وقتی و جائی نازل نمائیم که براي آنها نافع باشد یا مضر و میتوانیم آنرا از بلد آنها ببلد غیر و از بلد غیر ببلد آنها و از بیابان ببلد و از
بلد به بیابان منتقل نمائیم خلاصه آنکه تمام اختیاراتش بدست ما است و بر طبق حکمت و اقتضاء مصلحت گردش میکند و در فقیه
از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت نموده که فرمود هیچ روزي نیامده است بر اهل دنیا از بدو آفرینش مگر آنکه آمده است
در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار میدهد خدا آنرا در هر جا که بخواهد و نیز از آنحضرت روایت شده که هیچ سالی بارانش
بیشتر از سال دیگر نیست ولی چون گروهی گنه کار شوند خدا باران آنها را بر گروه دیگر نازل فرماید و اگر همه گناه کار باشند
بارانشان در بیابان و کویرها ببارد و با اینکه همه موجبات شکر گذاري از طرف خداوند باز بیشتر مردم کاري نکردند جز کفران
نعمت به ناشکري و معصیت و انکار و استکبار و نسبت دادن باران را بنزول یا طلوع کواکب که گفتهاند معمول عرب بوده اگر
بقصد استقلال باشد از مراتب [ صفحه 82 ] کفران بلکه کفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهی باشد ظاهرا
عیبی ندارد و اگر مراد بیان اماره نزول آن باشد خالی از اشکال نیست و بهتر آنستکه هر وقت امري نسبت بوسائط داده شود اسمی
از اراده الهی ببرند که به ادب نزدیکتر است.
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 51 تا 60
اشاره
وَ لَو شِئنا لَبَعَثنا فِی کُل قَریَۀٍ نَذِیراً [ 51 ] فَلا تُطِع الکافِرِینَ وَ جاهِدهُم بِه جِهاداً کَبِیراً [ 52 ] وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ البَحرَین هذا عَذب فُرات وَ
[ هذا مِلح أُجاج وَ جَعَلَ بَینَهُما بَرزَخاً وَ حِجراً مَحجُوراً [ 53 ] وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَه نَسَباً وَ صِهراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً [ 54
482 وَ ما أَرسَلناكَ إِلاّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً - وَ یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَنفَعُهُم وَ لا یَضُ رُّهُم وَ کانَ الکافِرُ عَلی رَبِّه ظَهِیراً [ 55 ] -قرآن- 1
56 ] قُل ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِلاّ مَن شاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلی رَبِّه سَبِیلًا [ 57 ] وَ تَوَکَّل عَلَی الحَی الَّذِي لا یَمُوت وَ سَبِّح بِحَمدِه وَ کَفی بِهِ ]
بِذُنُوب عِبادِه خَبِیراً [ 58 ] الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ وَ ما بَینَهُما فِی سِتَّۀِ أَیّام ثُم استَوي عَلَی العَرش الرَّحمن فَسئَل بِه خَبِیراً [ 59 ] وَ
544- إِذا قِیلَ لَهُم اسجُدُوا لِلرَّحمن قالُوا وَ مَا الرَّحمن أَ نَسجُدُ لِما تَأمُرُنا وَ زادَهُم نُفُوراً [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر خواسته بودیم هر آینه برانگیخته بودیم در هر بلدي بیم دهندهئی را پس اطاعت مکن کافران را و جهاد کن با ایشان جهادي
بزرگ و او است آنکه روان ساخت و واگذارد دو دریا را اینکه شیرین است و گوارا و اینکه شور است و تلخ و قرار داد میانشان
صفحه 100 از 456
حایلی و ممانعتی سخت و او است آنکه آفرید از آب انسانی را پس قرار داد او را داراي نسب و سبب و باشد پروردگار تو توانا و
میپرستند غیر از خدا آنچه را که نه نفع میرساند بآنها و نه ضرر میرساند آنها را و باشد کافر بر پروردگارش پشتیبان شیطان و
نفرستادیم تو را مگر مژده دهنده و بیم دهنده بگو نمیخواهم از شما بر آن مزدي مگر کار آنکه خواست فراگیرد بسوي پروردگارش
راهی و اعتماد کن بر خداي زنده که نمیمیرد و تسبیح گوي او را بستایشش و بس است او که باشد بگناهان بندگانش آگاه آنکه
آفرید آسمانها و زمین را و آنچه میان آن دو است در شش روز پس مستولی شد بر عرش، خداي بخشنده است پس بپرس آنرا از
آگاهی و چون گفته شود بآنها که سجده کنید مر خداي بخشنده را گویند و چیست بخشنده آیا سجده کنیم براي آنچه امر میکنی
[ ما را و افزاید آنها را دوري. [ صفحه 83
تفسیر
خداوند متعال براي تعظیم شأن و تجلیل امر و تقویت خاطر شریف پیغمبر اکرم در امر دعوت فرموده اگر میخواستیم ما در هر شهر و
بلدي پیغمبري براي انذار مردم مبعوث کنیم میتوانستیم و کار تو سبک میشد ولی مقام تو اجل از آنستکه در عرض تو پیغمبري
باشد یا بعد از تو پیغمبري بیاید و چون ما اینکه فضیلت را مخصوص بتو نمودیم تو هم در مقابل باید گوش بسخنان یاوه و توقعات
بیجاي کفار ندهی و با آنها مداهنه ننمائی و جهاد نمائی بترك اطاعت آنها یا بقرآنی که معجز بیان است با آنان جهاد بزرگیکه آن
ببرهان و بیان است نه سیف و سنان و براي بیان شمّهئی از قدرت خود فرموده و او است خداوندي که دو مجمع آب زیاد را که دریا
گویند سر داده و بحال خودشان واگذاشته مانند دابّهئی که صاحبش آن را سر دهد بصحرا براي چریدن و در عین حال بید قدرت
میان آن دو آب زیاد حاجب و مانعی قرار داده که مخلوط با یکدیگر نشوند گویا بزبان حال هریک از آن دو آب با دیگري
میگوید حرام است و ممنوع که با من مخلوط شوي بتقریبی که در اوائل سوره از بیان حجرا محجورا گذشت و اینکه دو آب بقدري
با هم اختلاف دارند که هر کس به بیند میگوید اینکه بسیار گوارا و اینکه بسیار شور یا آن گوارا و خنک و اینکه شور و گرم یا آن
گوارا و شیرین و اینکه شور و تلخ است بحسب اختلاف اهل لغت در معناي فرات و اجاج و اینکه در رودهاي بزرگیکه داراي آب
گوارا است و وارد دریا میشود تا مدتی محسوس است خصوصا در رود نیل و دجله که گفتهاند تا فرسخها باین حال باقی است حتی
در رود هر از که وارد دریاي مازندران میشود احساس شده و معلوم است که اینکه بقدرتی است که خداوند به آب در جریان داده
که خود را حفظ مینماید و قمی ره فرموده خدا میفرماید حرام و محرّم است که تغییر دهد یکی از آن دو طعم دیگري را و از اینکه
قبیل است آب دو چشمه مجاور هم در لاریجان که حقیر آن را مشاهده نمودم یکی آب جوش و دیگر بسیار خنک که هر دو وارد
در یک حوض میشود تا ملائم شود و بتوان در آن فرو رفت و بالاتر از همه آب دهان و بینی و چشم است که هر سه در روي انسان
جریان پیدا میکند از یک چشمه سرو با هم در صفات اختلاف فاحش دارند و اینکه از عجائب [ صفحه 84 ] خلقت است که براي
کثرت مشاهده آن عظمت قدرتش از نظر محو شده و او است آن خداوندي که آفرید انسان را از آبی که مخمّر شد بآن طینت آدم
علیه السّلام و قابل شد از براي قبول اشکال و نطفه که آن آبی بود در اصلاب آباء و ارحام امّهات و پس از انقلاباتی بشر شد پس
قرار داد خداوند او را صاحب اولاد ذکور که نسب بآن معلوم میشود و صاحب اولاد اناث که مصاهرت بآن حاصل میگردد یا
پیوند داد بشر را با یکدیگر بدو نوع نسبت یکی نسبی که حاصل میشود از رحمیّت مانند پدر و مادر با اولاد و برادر و خواهر با
یکدیگر و سایر ارحام و دیگر سببی که بمصاهرت و ازدواج حاصل میگردد مانند زن و شوهر و داماد و عروس و برادر زن و شوهر
و خواهر زن و شوهر و پدر و مادر زن و شوهر و امثال اینها عموما یا خصوص محارم از آنها باختلاف تفاسیر و بیانات اهل لغت و
قدرت خداوند ظاهر میشود در خلق چنین موجود مرکب از اعضاء مختلفه و طبایع متباعده و حواس متغایره از مادّه واحده و تنوّع آن
بدو نوع متقابل از پیوند یکی ذاتی و دیگر عرضی با اشتراك آن دو در محرمیّت یا سایر خواص و آثار در کافی از امام باقر علیه
صفحه 101 از 456
السّلام و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند از اینکه آیه فرمود خداوند تبارك و تعالی خلق فرمود آدم علیه
السّلام را از آب گوارا و خلق فرمود از جنس او زوجه او را و درست نمود زوجهاش را از دنده زیرینش پس جاري میشود باین دنده
میان زن و مرد سبب و نسب و بعد تزویج نمود آنزن را بآنمرد و جاري نمود میان آن دو باین سبب مصاهرت را و اینکه است مراد
از قول خداوند نسبا و صهرا پس نسب بسبب مردان حاصل میشود و مصاهرت بسبب زنان و تحقیقاتی راجع بخلقت حوّا از دنده آدم
علیه السّلام در اول سوره نساء گذشت و در امالی صدوق ره از انس بن مالک نقل نموده که پرسیدم از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و
سلّم که آیا علی علیه السّلام برادر تو است فرمود بلی عرض کردم بیان فرما چگونه او برادر تو است فرمود خداوند خلق فرمود آبی
در زیر عرش پیش از خلقت آدم به سه هزار سال و جاي داد آنرا در علم پنهان خود و چون خلق فرمود آدم را جاري نمود آن آبرا
یو صلب آدم پس منتقل نمود آنرا بصلب شیث و همیشه آن آب منتقل میشد از پشتی بپشتی تا جاي گرفت در پشت عبد المطلب
پس خداوند آنرا دو قسمت نمود نصف آن [ صفحه 85 ] در عبد اللّه و نصف در ابو طالب جاي گزین شد پس من از نصف آن
آب و علی از نصف دیگر است و علی برادر من است در دنیا و آخرت پس اینکه آیه را تلاوت فرمود و خلاصه اینکه معنی را در
روضۀ الواعظین نیز از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله نقل نموده و مستفاد از روایات متعدده آنستکه اینکه آیه در شأن امیر المؤمنین علیه
السّلام و بیان قرابت نسبی و سببی او با پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نازل شده و صهر از القاب آنحضرت است و باید حمل بر
مراد باطنی شود و اهل شرك پرستش میکنند جز خداوند مخلوقی را که نفع و ضرر آنها در تحت قدرت و اختیار آن نیست و کافر
در برابر پروردگارش پشتیبان و کمک شیطان بوده و هست در عداوت و شرك یا کافر از نظر خداوند دور افتاده و پشت سر افکنده
شده بوده و هست چنانچه فرمودهاند و بنظر حقیر محتمل است مراد آن باشد که جنس کافر در برابر خداوند پشتیبان و کمک کافر
بوده و هست و حاصل آنستکه اینکه جنس با یکدیگر در مخالفت خداوند کمک میکنند یا مراد آن باشد که کافر بر خداوندش
چیره و جسور بوده و خواهد بود که احسن معانی است یا مراد آن باشد که عبادت میکنند بتی را که نمیتواند نفع و ضرري بآنها
برساند و چنین کافر بر معبود خود غالب و نیرومند بوده و هست و مستفاد از بعضی روایات معتبره آنستکه مراد از کافر در اینکه آیه
دومی است و مراد از رب صاحب اختیار و ولی است مانند قول خداوند اذکرنی عند ربّک و مراد از ولی امیر المؤمنین علیه السّلام
است که صاحب اختیار دومی بوده و او پشتیبان دشمنان امیر المؤمنین علیه السّلام بود یا در ظاهر با آنحضرت کمک میکرد و
اینمعنی در باطن قرآن است و نفرستاده است خداوند پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله را مگر براي بشارت دادن اهل ایمان را ببهشت و
ترساندن اهل عصیان را از جهنم و دستور فرموده بآن حضرت که بفرماید بآن مردم من مزدي از شما بر اداء رسالت که مستفاد از
ارسال بشیر و نذیر است نمیخواهم مگر اطاعت خدا و عمل کسیکه بخواهد راهی بسوي خدا پیدا کند همین کافی است براي من
چون ثواب هدایت نمودن یکنفر بنده در نزد خدا بیشتر از دنیا و ما فیها است براي آنکه کسیکه میخواهد مردم را هدایت و ارشاد
بحق و حقیقت نماید باید بی طمعی و استغناء مادّي خود را بمردم بفهماند تا سخنان او در قلوب آنها جاي گیر شود و آنرا [ صفحه
86 ] حمل بر طمع بمال خودشان ننمایند و اینکه سیره مرضیّه همه انبیاء بوده و مبلّغین اسلام هم باید بر آن مشی نمایند و الا بیاناتشان
چندان موثر نخواهد شد و بنابر اینکه کلمه مضاف بمن شاء که اطاعت یا عمل است محذوف شده است و گفته شده استثناء منقطع
است چون اطاعت و عمل از جنس اجر نیست و بنظر حقیر چون در عالم بالا قیمتی است بالاترین اجور است و نیز فرموده توکل کن
بخدا و نترس از اشرار و بی نیاز باش از کمک مالی و حالی بندگانیکه دوام و ثباتی براي آنها نیست آنخداوندي که زنده و پاینده
است و نمرده و نمیمیرد تو را بمقصد و مقصود خواهد رساند و شرّ آنها را از تو دفع خواهد فرمود و تنزیه نما او را از آنچه لایق
شأن او نیست باثبات اوصاف کمال و جمال و حمد و ثناء و شکر بر نعم سابقه موجوده و لاحقه موعوده و کافی است خدا که با خبر
و مطلع از گناهان بندگانش باشد از کفر و شرك و سایر معاصی پنهان و آشکار و از گناهان آنان گردي بدامن مقدّس تو و
کبریائی او نخواهد نشست آنخداوندي که آفرید آسمانها و زمین را در شش روز پس مستولی شد بر عرش و تفصیل آن در سوره
صفحه 102 از 456
اعراف گذشت و ذکرش در اینکه مقام شاید بمناسبت سبق امر بتوکل و تسبیح باشد که چنین خالق قادر محیط متصرّفی لایق اتّکال
و تسبیح و حمد و ثناء است و اشاره بآنکه امور بتأنّی و تدریج باید انجام بگیرد خداوند با کمال قدرت در خلقت بتأنّی و تدریج
اقدام فرموده پیغمبر هم باید اسلام را بتأنّی و تدریج رواج دهد که آنخدا رحمن یعنی بخشنده و مهربان است و بنابر اینکه الرّحمن
خبر مبتداء محذوف و از اسما الحسنی است و میشود خبر الذي باشد یعنی آنکه آسمانها و زمین را آفرید رحمن است و در مجمع
نقل نموده که یهود حکایت میکردند از ابتداء خلقت بخلاف قرآن لذا خداوند فرموده براي محکومیّت آنها بپرس از آنچه ذکر شد
در امر خلقت از شخص خبیري که مورد قبول آنها باشد و سؤال چنانچه متعدي بعن میشود براي آنکه متضمّن معناي تفتیش است
متعدي بباء هم میشود براي آنکه متضمّن معناي اعتنا است و ممکن است کلمه به صله خبیرا باشد و مسئول عنه مقدر یعنی پس
بپرس از خبیر بآن امر کیفیت آنرا و بعضی گفتهاند جمعی از کفار منکر بودند که [ صفحه 87 ] اسم رحمن بر خدا اطلاق شود لذا
خدا فرموده از خبیري که مطلع از کتب سماوي باشد بپرس تا او تصدیق کند که چنین اسمی براي خدا در آن کتب ذکر شده و بنابر
اینکه ضمیر در کلمه به برحمن عود میکند و معانی دیگري هم ذکر نمودهاند که بنظر حقیر حسنی ندارد و آنچه ظاهر و مستحسن و
خالی از خلل است آنستکه گفته شود چون خداوند در آیه قبل فرموده بود که خدا به گناهان بندگان خبیر است و در اینکه آیه
فرموده نام او رحمن است که دلالت بر نهایت رحمت دارد میفرماید پس سؤال کن و بخواه حوائج خود را بوسیله نام رحمن از
خداوند خبیر و آگاهی که ذکر شد و آگاهی او فوق هر آگاهی است و بنابر اینکه ضمیر در به بأقرب مراجع خود عود نموده و باء
در معناي حقیقی خود استعمال شده و مناسبت اطراف کلام و جهات مقام محفوظ است ولی نمیدانم چرا آقایان از اینکه معناي
واضح صرف نظر نموده و خود را بتکلف انداختهاند و گفتهاند رحمن نامی است از خداوند که در کتب سماوي ذکر شده ولی
مشرکین عرب منکر اطلاق آن بر خدا بودند لذا وقتی پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بآنها میفرمود سجده کنید براي رحمن
میگفتند رحمن چیست ما او را نمیشناسیم آیا هر چه تو امر میکنی ما را براي او سجده کنیم بدون معرفت باو یا هر چه محمّد صلّی
اللّه علیه و اله و سلّم امر میکند ما را براي او سجده کنیم چون یأمرنا بیاء نیز قرائت شده و اینکه امر موجب مزید تباعد و تنفّر آنها از
سجود و ایمان و ازدیاد کفر و طغیانشان میشد و قمی ره فرموده جواب آنها الرّحمن خلق الانسان علّمه البیان است.
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 61 تا 70
اشاره
تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً [ 61 ] وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ خِلفَۀً لِمَن أَرادَ أَن یَذَّکَّرَ أَو
أَرادَ شُکُوراً [ 62 ] وَ عِبادُ الرَّحمن الَّذِینَ یَمشُونَ عَلَی الَأرض هَوناً وَ إِذا خاطَبَهُم الجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً [ 63 ] وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِم سُجَّداً
494 إِنَّها ساءَت مُستَقَ  را وَ مُقاماً [ 66 ] وَ - وَ قِیاماً [ 64 ] وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصرِف عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِن عَذابَها کانَ غَراماً [ 65 ] -قرآن- 1
الَّذِینَ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِکَ قَواماً [ 67 ] وَ الَّذِینَ لا یَدعُونَ مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقتُلُونَ النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ
اللّه إِلاّ بِالحَق وَ لا یَزنُونَ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ یَلقَ أَثاماً [ 68 ] یُضاعَف لَه العَذاب یَومَ القِیامَۀِ وَ یَخلُد فِیه مُهاناً [ 69 ] إِلاّ مَن تابَ وَ آمَنَ وَ
546- عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُولئِکَ یُبَدِّل اللّه سَیِّئاتِهِم حَسَنات وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 70 ] -قرآن- 1
ترجمه
برتر آمد آنکه قرار داد در آسمان برجهائی و قرار داد در آن [ صفحه 88 ] چراغی و ماهی نور دهنده و او است آنکه قرار داد شب و
روز را از پی هم آینده براي آنکس که خواسته پند گیرد یا خواسته شکر گذاري را و بندگان خداوند بخشنده آنانند که میروند بر
صفحه 103 از 456
زمین بفروتنی و آرامی و چون خطاب کنند بایشان نادانان گویند جوابی موجب سلامتی و آنانکه شب را بروز میآورند براي
پروردگارشان در حالی که هستند سجده کنندگان و بر پاي ایستادگان و آنانکه میگویند پروردگار ما بگردان از ما عذاب دوزخ را
همانا عذابش باشد لازم همانا آن بد جایگاه و مقامی است و آنانکه چون خرج کنند زیادهروي ننمایند و تنگ نگیرند و باشد میان
اینکه اعتدالی و آنانکه نمیخوانند با خداوند خدائی دیگر را و نمیکشند جانداري را که حرام گردانید خدا مگر بحق و زنا نمیکنند
و کسیکه چنین کند مییابد عقوبت را، دو چندان شود برایش عذاب، روز قیامت و همیشه باشد در آن بخواري مگر آنکه بازگشت
نمود و گروید و کردکار شایسته را پس آنگروه تبدیل میکند خدا بدیهاشانرا بخوبیها و باشد خدا آمرزنده مهربان
تفسیر
. خداوند متعال در تعقیب امر خلقت که در آیات سابقه اشاره بآن شده بود فرموده پر خیر و برکت و داراي عزّت و عظمت و مزیّت
و برتري است خداوندي که قرارداد در آسمان برجهاي دوازدهگانه را که در اوائل سوره حجر ذیل آیه و لقد جعلنا فی السّماء بروجا
شرح آن گذشت و نیز قرار داد در آن چراغی که خورشید است بدلیل آنکه فرموده و جعل الشّمس سراجا یعنی قرار داد خدا
خورشید را چراغ و سرجا بصیغه جمع نیز قرائت شده بدلیل آنکه فرموده و لقد زیّنّا السّماء الدّنیا بمصابیح و بنابر اینکه شامل سایر
کواکبی که از خود نور دارند میشود ولی در جوامع از ائمه علیهم السلام نهی از قرائت آن شده و فرمودهاند سراجا باید خواند و
مراد خورشید است و نیز قرار داد در آن ماه عالم تاب را براي فوائد بسیاري که از آن جمله پیدایش شبانه روز و تعیین شهور و سنین
و ترتیب فصول چهارگانه است و در بعضی روایات بر آن تصریح شده و او است آنخداوندي که قرار داد شب و روز را خلیفه و
جانشین یکدیگر که یکی از آن دو چون برود دیگري بجایش آید براي انجام اموري که مناسب با روز است در روز و انجام اموري
که مناسب [ صفحه 89 ] با شب است در شب و تدارك هر یک از آن امور در صورت فوت در دیگري مانند بجا آوردن قضاي
نمازهاي فوت شده از روز را در شب و بجا آوردن قضاي نمازهاي فوت شده از شب را در روز چنانچه در روایات مفسّره بآن
تصریح شده و بنابر اینکه اختلاف شبانه روز و گردش آن براي کسی است که بخواهد ذاکر یا شاکر باشد که اگر عملی را نتوانست
در روز انجام دهد شب قضاي آنرا بجا آورد یا اگر شب موفق بعبادتی نشد روز تدارك آنرا بنماید و بعضی بذکر بتخفیف قرائت
نمودهاند و با اینمعنی انسب است و بنابر قرائت مشهور که بتشدیدین است ظاهرا مراد آنستکه اینکه اختلاف شبانه روز و تغییر آن بر
وفق حکمت که کاشف از وجود مغیّر حکیم است براي کسی مفید است که بخواهد معرفت بحق پیدا کند و متنبّه و متذکر گردد یا
کسیکه بخواهد شکر منعم خود را بجا آورد چون از اینکه راه میتواند بمقصود برسد و خداشناس شود و موفق بشکر گردد و بندگان
خاص خداي بسیار بخشنده کسانی هستند که راه میروند بر زمین بتواضع و فروتنی و ملایمت و آرامی و بحال طبیعی و عادي نه با
نخوت و تکبّر و گردن کشی و تبختر چنانچه در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد مردي است که راه میرود بطبع
عادي خود نه بتکلف و نه بتبختر و در چند روایت بائمه اطهار تفسیر شده که از ترس دشمنان بملایمت و آرامی راه میروند و نیز
کسانی هستند که چون اشخاص نادان با آنها بدرشتی و زشتی سخن گویند در مقابل با کمال مسالمت و ملایمت جواب دهند ما
بشما کاري نداریم شما هم بما کاري نداشته باشید تا از خیر و شرّ یکدیگر فارغ باشیم خلاصه آنکه طوري جواب گویند که از شرّ
آنها محفوظ بمانند و دنباله پیدا نکند و شاید در بعضی از موارد اگر سلام کنند یا سکوت نمایند بهتر باشد و کسانی هستند که شب
را بروز میآورند و بیتوته میکنند براي عبادت و نماز و بیشتر در حال سجود و قیامند چون عبادت در شب از ریا دورتر و بفراغت بال
نزدیکتر است و شرط قبول اعمال اقبال بخدا و ادبار از ماسوا است و کسانی هستند که با آنکه شب مشغول بعبادت و روز بانجام
وظیفه خود سر گرمند براي آنکه مبادا قصور یا تقصیري از آنها سر زده باشد یا عبادت آنها بمقام قبول نرسد یا سلب توفیق در آتیه
از آنها شود و مستحق [ صفحه 90 ] عقوبت گردند با کمال تضرّع میگویند پروردگارا بردار از ما عذاب دوزخ را که آن مانند غریم
صفحه 104 از 456
و طلبکار ملازم بندگان گنهکار است و بهیچ وجه از آنها جدا نشود و آن دوزخ بد است از حیث مکان قرار و قیام و محتمل است
دو جمله مؤکّده بان کلام خدا باشد باستقلال نه حکایت از قول آنها و کسانی هستند که چون مال خدا داد خود را صرف و خرج
نمایند زیادهروي نمیکنند و تنگ نمیگیرند بر خود و عیالشان و کار آنها در میان اینکه دو امر ناروا باعتدال قیام و استقرار دارد و
بهیچیک از دو طرف تجاوز نمیکند و یقتروا بکسر تاء و از باب افعال نیز قرائت شده است و قمی ره فرموده اسراف انفاق در
معصیت و ناروا است و لم یقتروا یعنی بخل ننمودند از حق خدا و قوام، عدل و صرف در امري است که خدا بآن امر نموده و در
مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل نموده که کسیکه عطا کند در غیر حق بتحقیق اسراف نموده و کسیکه منع کند از
حق بتحقیق اقتار کرده و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که اسراف، بضایع نمودن مال و صرف آن در مصرفی است که مضرّ
ببدن باشد عرض شد که اقتار چیست فرمود خوردن نان و نمک است با آنکه بتوانی بهتر بخوري عرض شد اقتصاد چیست فرمود
خوردن نان و گوشت و شیر و سرکه و روغن است هر یک یکمرتبه بنظر حقیر اینکه عناوین بالنّسبه باشخاص و ازمنه و احوال
مختلف میشود بهتر آنستکه بعرف واگذار شود و بگوئیم زیاده روي و امساك مذموم و میانه روي ممدوح است و در سور سابقه
تحقیقاتی در حدّ اسراف و فرق آن با تبذیر گذشت و کسانی هستند که نمیخوانند و پرستش نمیکنند با خداوند و معبود حقیقی
خود خدا و معبود دیگري را از هر جنس و نوع باشد از جماد و نبات و حیوان و انسان و غیره چون شرك حقیقی اینکه است که
بزرگترین معاصی است و نیز نمیکشند نفس محترمی را که خداوند حرام فرموده قتل او را مگر بحق از قبیل قصاص و دفاع و در
مقام اجراء حدود الهی و نیز زنا نمیکنند خصوصا با محارم و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل شده که بزرگترین معاصی
شرك است و بعد از آن قتل و بعد از آن زنا بترتیب مذکور در اینکه آیه ولی روایت از طریق عامّه است و در آن براي هر یک از
[ قتل و زنا قیدي ذکر شده که میشود از آن استفاده نمود که ذکر اینکه سه معصیت براي شیوع آن بین اعراب در زمان [ صفحه 91
جاهلیّت بوده و الّا بندگان خاص خدا که متّصف بأوصاف مذکوره در آیات سابقهاند از تمام معاصی اجتناب مینمایند و شاید
ترتیب ذکري هم باین ملاحظه باشد که اوّلا شرك و بعد از آن قتل و بعد از آن زنا شیوع داشته و آیه دلالت بر بزرگی معاصی
مذکوره بترتیب مذکور ندارد که مفسّرین بآن تمسّک نمودهاند و حدیث نبوي را براي خود مؤیّد قرار دادهاند و در هر حال هر
کس مرتکب اینکه معاصی شود بجزاي اثم و گناه خود خواهد رسید در دنیا و در آخرت عذاب او چند برابر عذاب دنیا میشود و
همیشه در آن خواهد بود بخفّت و خواري و قمی ره فرموده آثام نام وادیی است از وادیهاي جهنم از روي گداخته که حدّتش دائم
است و در آن مشرك و کشنده بنا حق و زناکارانند و عذاب آنها دو چندان خواهد بود و بنابر اینکه مضاعف شدن عذاب براي
آنستکه مشرك وقتی قاتل و زانی هم باشد عذابش چند برابر خواهد شد چون کفار معاقبند بفروع چنانچه معاقبند باصول و مضاعفه
بر دو برابر و چند برابر شدن اطلاق میشود و بعضی آنرا باعتبار تعاقب اجزاء و انواع و ایام عذاب دانستهاند و تمام اینکه بیانات براي
آنستکه خداوند کسیرا زیادتر از میزان استحقاقش عذاب نمیکند چون ظلم است پس دو برابر شدن از میزان استحقاق مراد نیست و
مشار الیه در و من یفعل ذالک مجموع سه گناه مذکور است نه آحاد آنها بقرینه خلود که مخصوص بکفار است و یضاعف برفع و
بحذف الف و تشدید برفع و جزم و متابعت یخلد در آن دو نیز قرائت شده است اینکه جزاي چنین گناهکارانی است مگر کسانیکه
پشیمان شوند از کردارشان و ایمان بیاورند و بوظیفه دینی خود عمل نمایند خداوند بدل میفرماید ببرکت اسلام و ایمان گناهان آنها
را که در نامه اعمالشان ثبت شده بود بحسناتی که از آنها در دنیا صادر شده و میشود از اسلام و ایمان و اعمال خیریّه واجبه و
مستحبّه که مقابل با عقائد و اعمال سابقه آنها است چون اسلام محو میکند تمام معاصی و جرائم سابقه را و خدا کارش از قدیم
مغفرت گنهکاران و رحمت بر بندگان بوده و هست و خواهد بود در امالی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند از
آنحضرت از قول خداوند فاولئک یبدّل اللّه سیّئاتهم حسنات فرمود آورده میشود مؤمن گناهکار روز قیامت تا میایستد در موقف
حساب و خدا خودش [ صفحه 92 ] بحساب او رسیدگی میکند و احدي از مردم مطّلع بر حساب او نمیشود پس خداوند باو
صفحه 105 از 456
میشناساند گناهانش را و چون اقرار میکند بآنها خداوند بنویسندگان میفرماید بدل کنید گناهان او را بحسنات و ارائه دهید بمردم
پس مردم میگویند اینکه بنده هیچ گناه نداشته بعد خدا میفرماید او را ببهشت ببرید و اینکه تأویل اینکه آیه است که آن در
گناهکاران از شیعیان ما است بخصوص و در روایتی از آنحضرت در تفسیر اینکه قسمت از آیه وارد است که خدا امر میفرماید
حسنات دشمنان ما را بدوستان ما و سیّئات دوستان ما را بدشمنان ما بدهند و اینکه معناي تبدیل است و از امام رضا علیه السّلام نقل
نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود دوستی ما اهل بیت گناهان را محو و حسنات را مضاعف نماید و خدا مظالم
بندگانرا که در عهده دوستان ما است بعهده خود گیرد مگر ضرر و ستمی را که باهل ایمان وارد نموده باشند پس میفرماید بگناهان
حسنات شوید و باین معانی روایات بسیاري است که اینکه صحیفه گنجایش ذکر آنرا ندارد و براي انطباق اینکه قبیل از روایات با
موازین عقلیّه تحقیقاتی در اوائل کتاب گذشت.
[ [سوره الفرقان [ 25 ]: آیات 71 تا 77
اشاره
وَ مَن تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّه یَتُوب إِلَی اللّه مَتاباً [ 71 ] وَ الَّذِینَ لا یَشهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغوِ مَرُّوا کِراماً [ 72 ] وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا
[ بِآیات رَبِّهِم لَم یَخِرُّوا عَلَیها صُ  ما وَ عُمیاناً [ 73 ] وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعیُن وَ اجعَلنا لِلمُتَّقِینَ إِماماً [ 74
483 خالِدِینَ فِیها حَسُنَت مُستَقَ  را وَ مُقاماً [ 76 ] قُل ما یَعبَؤُا - أُولئِکَ یُجزَونَ الغُرفَۀَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّونَ فِیها تَحِیَّۀً وَ سَلاماً [ 75 ] -قرآن- 1
151- بِکُم رَبِّی لَو لا دُعاؤُکُم فَقَد کَذَّبتُم فَسَوفَ یَکُون لِزاماً [ 77 ] -قرآن- 1
ترجمه
و آنکه توبه نمود و کردکار شایستهئی پس بدرستیکه او بازگشت مینماید بسوي خدا بازگشتنی و آنانکه حاضر نمیشوند در امر
باطل و چون بگذرند بر امر بیهوده، بگذرند با آنکه باشند بزرگواران و آنانکه چون متذکّر شوند بآیتهاي پروردگارشان وارد و
مقیم نشوند بر آنها در حالی که باشند کران و کوران و آنانکه میگویند پروردگار ما ببخش بما از جفتهامان و فرزندانمان روشنی
دیدهها و قرار ده ما را براي پرهیزکاران پیشوا آنگروه جزا داده شوند در بهشت رفیعترین مقام را بسبب آنچه صبر کردند و رسانده
میشوند در آن بشارت و سلام را جاودانیان در آن، چه خوب قرارگاه و جایگاهی است بگو چه [ صفحه 93 ] اعتنائی دارد بشما
پروردگار من اگر نباشد دعاي شما پس بتحقیق تکذیب کردید پس بعد از اینکه خواهد شد لازم
تفسیر
. خداوند متعال در تعقیب احوال توبه کنندگان سابق فرموده که کسیکه توبه کند از معاصی سابقه خود و عمل شایسته بجا آورد
پس او رجوع و بازگشت مینماید بسوي رحمت خدا رجوع و بازگشتی خوب و نیکو مثل اینکه اصلا گناهی نکرده بلکه ثواب هم
برده در صورتی که به نیّت خلوص و تقرّب بخدا از روي صدق و صفا توبه کرده باشد چون گفتهاند توبه از معصیت غیر از توبه
بسوي خدا است و خداوند او را ثابت و مستقرّ بر عزم خود میدارد و موفق باطاعت و عبادت میفرماید و اینکه اختصاص بگناهکاران
سابق ندارد بلکه شامل است هر گناه و گناهکاري را و آنانکه حاضر نمیشوند در مجالس غنا و طرب و لهو و لعب چنانچه در کافی
از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که آن غنا است و در مجمع از صادقین علیهما السلام نقل نموده مثل آنرا و قمی ره نقل نموده
صفحه 106 از 456
که غنا مجالس لهو است و چون مرور و عبور نمایند و اتّفاقا بمعصیت یا امر قبیح و بیهودهئی بر خورند بکمال متانت و بزرگواري از
آن صرف نظر و چشمپوشی کنند و داخل و واقف و خائض در آن نشوند مثلا اگر به بینند در جائی ساز و نوازي است وارد نشوند
یا درویشی معرکه گرفته نایستند یا جمعی مشغول بیهوده گوئی و یاوه سرائیند با آنها شرکت ننمایند و بآقا منشی و بزرگی رفتار
نمایند و از آن بگذرند و وقتی بخواهند لفظ قبیحی ذکر نمایند مانند نام مخصوص عورت بکنایه از آن تعبیر نمایند و باین معانی
اخباري از ائمه اطهار رسیده و شواهدي از لغت موجود است و آنانکه وقتی تذکّر داده شوند بآیات قرآنیّه و تلاوت کنند آنرا براي
آنها وارد و متوجه و مقیم نشوند بر آنها بغیر گوش شنوا و چشم بینا مانند کران و کوران بلکه توجه نمایند و وارد شوند و اقامت
کنند در وادي معرفت بآن با گوش شنوا و چشم بینا و از امام صادق علیه السّلام نقل شده که یعنی با بصیر تند و شکّاك نیستند و
آنانکه آرزو و دعاشان اینکه است که میگویند پروردگارا زنان و فرزندانی بما عنایت فرما که بواسطه علم و تقوي موجب سرور
قلب و روشنی چشمهاي ما باشند تا در دنیا با ما مساعد و قرین و در بهشت با ما مأنوس و همنشین گردند و قرار ده ما را [ صفحه
94 ] براي پرهیزکاران پیشوا که بما اقتدا نمایند در اطاعت و عبادت و ما سر آمد همه باشیم در علم و تقوي و همّتشان بقدري بلند
است در معنویّات و روحیّات که سعی میکنند خودشان را بچنین مقامی برسانند و از روایات متعدده باب استفاده میشود که اینکه
مقام مخصوص بائمه اطهار است و در مناقب از سعید بن جبیر نقل نموده که قسم یاد نمود اینکه آیه مخصوص بامیر المؤمنین علیه
السّلام است چون بیشتر دعاي آنحضرت اینکه بود و مقصودش از ازواج فاطمه علیها السلام و از ذریّات حسنین علیهما السلام بودند
و فرمود قسم بخدا هیچ وقت از پروردگارم فرزند زیباي رعنا نخواستم ولی از خدا فرزندان خدا پرست خدا ترس خواستم که هر
وقت به بینم مشغول عبادتند قلبم شاد و چشمم روشن گردد و فرمود قرار ده ما را براي پرهیزکاران پیشوا که ما به پیشینیان خودمان
از پرهیزکاران اقتدا کنیم و بما اقتدا کنند پرهیزکارانی که میآیند بعد از ما و در مجمع از اهل بیت علیهم السلام نقل نموده که و
اجعل لنا من المتّقین اماما قرائت فرمودهاند و در بعضی از روایات اینکه معنی تأیید شده و در مقام ردّ قرائت مشهور فرمودهاند سؤال
بزرگی از خدا نمودند که آنها را امام اهل تقوي قرار دهد و پس از سؤال از حقیقت امر تصریح بنزول قرائت متقوله فرمودهاند و
ذریّتنا نیز قرائت شده است و مؤیّد آن روایتی است که از ابو سعید خدري در برهان نقل شده که بعد از نزول اینکه آیه پیغمبر
بجبرئیل فرمود کیست ازواجنا عرض کرد خدیجه فرمود ذریّتنا عرض کرد فاطمه فرمود قرّة اعین عرض کرد الحسن و الحسین فرمود
و اجعلنا للمتّقین اماما عرض کرد امیر المؤمنین صلوات اللّه علیهم اجمعین و آن جماعت که صبر نمودند بر ترك معاصی و تحصیل
علم و عمل و طلب مقامات عالیه جزا داده میشوند در آخرت بنزول در اعلی منازل بهشت براي صبرشان در دنیا و ملائکه بآنها
تبریک ورود میگویند و ابلاغ سلام الهی را مینمایند و بشارت میدهند بزندگی همیشگی و سلامتی دائمی یا خودشان بیکدیگر
تحیّت و تبریک میگویند و دعا و سلام مینمایند و همیشه آنجا هستند نه میمیرند و نه از آنجا بیرون میروند و خوب مقرّو مکانی
است براي تمکّن و اقامت غرفه و قصر بلند بهشتی که گفتهاند از طلا و نقره و لؤلؤ و مرجان است و اخیرا به پیغمبر اکرم دستور
فرموده که بمردم بفرماید خدا بشما چه اعتنائی [ صفحه 95 ] دارد یا چه میکند نسبت بشما اگر شما دعا و عبادت نکنید یا حکمت
در دعوت او شما را بدین اسلام نباشد و باید بدانید که توجه و عنایت او براي دعا و عبادت شما است و ثواب و عقاب او در اثر
قبول و عدم قبول شما است دعوت او را که نافع و مضرّ بحال خودتان است نه خدا ولی شما تکذیب نمودید پیغمبر را و قبول
نکردید دعوت حق را پس جزاء و وبال آن لازم و دامنگیر شما خواهد شد در مجمع از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند
زیاد قرآن خواندن افضل است یا زیاد دعا کردن فرمود زیاد دعا کردن و اینکه آیه را تلاوت فرمود و در ثواب الأعمال و مجمع از
امام کاظم علیه السّلام نقل نموده که کسیکه سوره فرقان را در هر شب بخواند خداوند او را عذاب نکند هرگز و حساب نکشد از او
[ و باشد منزل او در فردوس اعلی خداوند توفیق عنایت فرماید انشاء اللّه تعالی. [ صفحه 96
سوره شعراء
صفحه 107 از 456
اشاره
90- مشتمل بر دویست و بیست و هفت آیه مکیّه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 53
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 1 تا 9
اشاره
37 طسم [ 1] تِلکَ آیات الکِتاب المُبِین [ 2] لَعَلَّکَ باخِع نَفسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤمِنِینَ [ 3] إِن نَشَأ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
202 وَ ما یَأتِیهِم مِن ذِکرٍ مِنَ الرَّحمن مُحدَث إِلاّ کانُوا عَنهُ - نُنَزِّل عَلَیهِم مِنَ السَّماءِ آیَۀً فَظَلَّت أَعناقُهُم لَها خاضِ عِینَ [ 4] -قرآن- 1
مُعرِضِینَ [ 5] فَقَد کَذَّبُوا فَسَ یَأتِیهِم أَنبؤُا ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 6] أَ وَ لَم یَرَوا إِلَی الأَرض کَم أَنبَتنا فِیها مِن کُل زَوجٍ کَرِیم [ 7] إِن فِی
367- ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 8] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 9] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه آیتهاي کتاب واضح کننده است شاید تو باشی هلاك کننده خودت را از براي آنکه نشوند مؤمنان اگر خواهیم فرو فرستیم بر
آنها از آسمان علامتی پس گردد گردنهاشان براي آن افتادگان و نمیآید آنها را هیچ ذکري از خداي بخشنده، تو پدید آورده شده
مگر آنکه باشند از آن روي گردانندگان پس بتحقیق تکذیب نمودند پس زود باشد که بیاید آنها را خبرهاي آنچه بودند که بآن
استهزاء میکردند آیا و نگاه نکردند بزمین که چه قدر رویاندیم در آن از هر صنفی نیکو همانا در اینکه هر آینه آیتی است و نباشند
بیشترشان گروندگان و همانا پروردگار تو هر آینه او است تواناي مهربان
تفسیر
. در مجمع از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که چون طسم نازل شد پیغمبر صلی اللّه علیه و اله فرمود که طاء طور سینا و سین
اسکندریه و میم مکه است و قمی ره فرموده طسم از حروف اسم اعظم خدا است و در معانی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده
که طسم معناي آن انا الطّالب السّمیع المبدي المعید است و تحقیق حقیق راجع بفواتح السور در اول سوره بقره گذشت و نیز نقل
شده که طاء اشاره بشجره طوبی و سین کنایه از سدرة المنتهی و میم خطاب بمحمد مصطفی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است [
صفحه 97 ] و بعید نیست چون فرموده اینکه آیات کتاب مبین است که بیان کننده معارف و احکام است و صدق آن واضح است و
پس از آن پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را مخاطب قرار داده و براي تسلیت خاطرش فرموده جاي اینکه احتمال هست که تو
خود را بهلاکت اندازي و بکشی براي آنکه اهل مکه ایمان بآن نمیآورند چرا اینکه اندازه خود را بمشقّت میاندازي ما اگر بخواهیم
آنها مجبور بایمان شوند نازل مینمائیم بر آنها از آسمان علامت عذاب یا اثر شگفتآوري را که گردنهاي گردنکشان در برابر آن
بزیر آید و همه آنها قهرا مطیع و منقاد گردند ولی ما میخواهیم آنها آشنا بوظائف خود شوند و از روي علم و معرفت عبادت و
بندگی کنند و باراده و اختیار از معاصی اجتناب نمایند تا مستحق بهشت شوند لذا بتدریج آیاتی براي تذکّر آنها میفرستیم ولی مع
الأسف نیامد نزد آنها هیچ آیات قرآن تازه واردي که موجب تذکر آنها باشد در صورت توجه از طرف خداوند رحمن مگر آنکه
آنها از آن رو گردان شدند و نسبت خضوع بأعناق با آنکه صفت خود آنها است یا براي ظهور اینکه صفت از آنها در اعناق است یا
صفحه 108 از 456
از اعناق رؤساء و گردنکشان آنها اراده شده یا مراد انکسار و افتادگی اعناق است و چون جزء آنها است با آن معامله ذوي العقول
در جمع شده و در چند روایت از ائمه اطهار علیهم السلام کلمه آیه بعلائم حتمی ظهور صاحب الامر علیه السّلام از قبیل صیحه
آسمانی و توقف خورشید در نیمه روز و خروج روي و سینهئی از قرص آن و نداي منادي از آسمان با صوت عالمگیر همه براي
بشارت بظهور آنحضرت بأسم و رسم و امر به تبعیّت از او که جاي شک و شبهه براي احدي باقی نماند و اعناق معاندین خاضع
شود منطبق گشته و آیه شریفه با آن واقعه تطبیق شده است در هر حال کفار مکه تمام آیات سابقه و لاحقه را تکذیب نمودند و بآن
اکتفا ننمودند بلکه مسخره و استهزاء هم کردند لذا خداوند فرموده در آتیه نزدیکی بآنها معلوم خواهد شد و خبردار میشوند که حق
با که بوده و چه کتابی قابل تصدیق و تعظیم است و چه کس لایق استهزاء و تخفیف و بر بیشتر از آنها امر در دنیا مکشوف گردید
و ببقیّه در آخرت مکشوف خواهد شد و باز براي متذکر شدن آنها بنعمت و قدرت الهی فرموده آیا نظر ننمودند بزیادي میوههاي
گوناگون و گلهاي [ صفحه 98 ] رنگارنگ که ما در زمین براي آنها رویاندیم و دلالت بر قدرت تام و نعمت عام ما دارد و خوب و
پسندیده و پر فائده است چون زوج در اینکه مقامات بر صنف اطلاق میشود و از کریم در اینکه موارد حسن و صفا و کثرت نفع
اراده میگردد و آنها بجاي حق شناسی ناسپاسی کردند و بیشتر آنها بآیات ما ایمان نیاوردند با آنکه دلالت اینکه صنع بر وجود صانع
حکیم قادر تواناي ارجمند مهربان واضح و آشکار است و لذا با آنکه میتواند بزودي از آنها انتقام بکشد مجازات آنها را بروز جزاي
مقدّر در دنیا یا آخرت انداخته و تعجیل در عقوبت نفرموده است.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 10 تا 30
اشاره
وَ إِذ نادي رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائت القَومَ الظّالِمِینَ [ 10 ] قَومَ فِرعَونَ أَ لا یَتَّقُونَ [ 11 ] قالَ رَب إِنِّی أَخاف أَن یُکَذِّبُون [ 12 ] وَ یَضِیق صَدرِي
295 قالَ کَلّا فَاذهَبا بِآیاتِنا إِنّا مَعَکُم - وَ لا یَنطَلِق لِسانِی فَأَرسِل إِلی هارُونَ [ 13 ] وَ لَهُم عَلَی ذَنب فَأَخاف أَن یَقتُلُون [ 14 ] -قرآن- 1
مُستَمِعُونَ [ 15 ] فَأتِیا فِرعَونَ فَقُولا إِنّا رَسُول رَب العالَمِینَ [ 16 ] أَن أَرسِل مَعَنا بَنِی إِسرائِیلَ [ 17 ] قالَ أَ لَم نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثتَ فِینا
[ 336 قالَ فَعَلتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضّالِّینَ [ 20 - مِن عُمُرِكَ سِنِینَ [ 18 ] وَ فَعَلتَ فَعلَتَکَ الَّتِی فَعَلتَ وَ أَنتَ مِنَ الکافِرِینَ [ 19 ] -قرآن- 1
فَفَرَرت مِنکُم لَمّا خِفتُکُم فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکماً وَ جَعَلَنِی مِنَ المُرسَلِینَ [ 21 ] وَ تِلکَ نِعمَۀٌ تَمُنُّها عَلَی أَن عَبَّدتَ بَنِی إِسرائِیلَ [ 22 ] قالَ
366 قالَ لِمَن حَ ولَه أَ لا - فِرعَون وَ ما رَبُّ العالَمِینَ [ 23 ] قالَ رَبُّ السَّماوات وَ الأَرض وَ ما بَینَهُمَ ا إِن کُنتُم مُوقِنِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
تَستَمِعُونَ [ 25 ] قالَ رَبُّکُم وَ رَبُّ آبائِکُم الَأوَّلِینَ [ 26 ] قالَ إِن رَسُولَکُم الَّذِي أُرسِلَ إِلَیکُم لَمَجنُون [ 27 ] قالَ رَبُّ المَشرِق وَ المَغرِب وَ
340 قالَ أَ وَ لَو جِئتُکَ بِشَ یءٍ - ما بَینَهُما إِن کُنتُم تَعقِلُونَ [ 28 ] قالَ لَئِن اتَّخَ ذتَ إِلهَاً غَیرِي لَأَجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجُونِینَ [ 29 ] -قرآن- 1
47- مُبِین [ 30 ] -قرآن- 1
ترجمه
و هنگامیکه ندا کرد پروردگار تو موسی را که برو بسوي گروه ستمکاران که قوم فرعونند آیا نمیپرهیزند گفت پروردگارا همانا
من میترسم که تکذیب کنند مرا و تنگ میشود سینهام و نمیگشاید زبانم پس بفرست بسوي هارون و مر آنها را است بر من ادعاء
گناهی پس میترسم که بکشند مرا گفت نه چنین است پس بروید با آیتهاي ما همانا ما با شمائیم شنوندگان پس بروید بسوي فرعون
پس بگوئید همانا ما فرستاده پروردگار جهانیانیم که بفرستی با ما بنی اسرائیل را گفت آیا نپروریدیم تو را در میان خودمان در
حالیکه نوزادي بودي و درنگ کردي میان ما از عمرت سالها و کردي کردهات را که کردي و توئی از ناسپاسان گفت کردم آنرا
صفحه 109 از 456
آنگاه و من بودم از نادانان پس گریختم از [ صفحه 99 ] شما چون ترسیدم از شما پس بخشید مرا پروردگارم حکمی و گردانید مرا
از پیغمبران و اینکه نعمتی است که منّت مینهی آنرا بر من که بنده گردانیدي بنی اسرائیل را گفت فرعون و چیست پروردگار
جهانیان گفت پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است اگر هستید یقین کنندگان گفت بآنان که بودند در اطرافش آیا
نمیشنوید گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما که پیشینیانند گفت همانا پیمبر شما که فرستاده شده بسوي شما هر آینه
دیوانه است گفت پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در میان آن دو است اگر در مییابید بعقل گفت هر آینه اگر گرفتی خدائی جز
من هر آینه خواهم قرار داد البتّه تو را از زندانیان گفت آیا و اگر چه بیاورم برایت چیزي روشن
تفسیر
. خداوند متعال باز براي تسلیت خاطر و تقویت قلب شریف پیغمبر اکرم در امر دعوت بنصرت حق و تذکر خلق شروع بذکر قصص
انبیاء عظام فرموده باین تقریب که یاد کن وقتی را که ندا فرمود پروردگار تو موسی ع را که برو نزد قومیکه ظلم نمودند بخودشان
بسبب کفر و بر بنی اسرائیل بذبح اولادشان و سایر مظالم و آنها قوم فرعونند و خود او داخل در آنها بلکه اولی از همه است و
عجب مردم جسوري هستند آیا آنها از خدا نمیترسند موسی عرض کرد پروردگارا من میترسم مرا تکذیب کنند و در اینکه مواقع
سینه و دل من تنگ میشود و زبانم از گفتار باز میماند و بعضی یضیق و ینطلق بنصب قرائت نمودهاند و بنابراین عطف بر یکذّبون
است و ان ناصبه بر آن دو نیز داخل میگردد یعنی من میترسم از تکذیب و تنگی سینه و گرفتن زبانم و بنابر قرائت مشهور عطف بر
أخاف است و گویا نشدن زبان آنحضرت ممکن است در اثر دل تنگی و غلبه خشم باشد و محتمل است براي لکنتی باشد که در
زبان او بود و بدعا رفع شد و در سور سابقه بیان گردید و محتمل است براي هر دو باشد که در اثر غضب و تنگی سینه لکنت زبان
زیاد شود بطوري که از گفتار بماند و در هر حال از خداوند تقاضا نمود که وحی فرستد بسوي هارون برادر مادریش که قبول
معاونت او را بنماید و در خاتمه عرایض عرضه داشت که آنقوم بر من ادّعاء گناهی دارند چون یکنفر از آنها را کشتهام میترسم مرا
بقصاص او بکشند و موفق باداء رسالت نشوم و خداوند صریحا اینکه احتمالی را که حضرت موسی [ صفحه 100 ] میداد و منشأ
خوف او شده بود نفی فرمود و تقاضاي او را راجع بهارون پذیرفت و فرمود هرگز چنین قدرتی پیدا نمیکنند تو و برادرت بروید با
معجزات پی در پی ما که براي نصرت شما میرسد و من و ملائکه براي کمک با شما دو نفر هستیم و گفتگوي تو و هارون را با آنها
میشنویم و بنابراین خطاب جمع باعتبار تنزیل آن دو منزله جماعت است بلحاظ بودن بنی اسرائیل با آنها و ممکن است مراد آن باشد
که ما با تو و هارون و فرعون هستیم و گفتگوي شما را میشنویم و حق را بر باطل غلبه میدهیم و کلمه کلّا حرفی است موضوع براي
زجر و ردع یعنی نباید چنین گمانی ببري که آنها تو را بتوانند بکشند پس بروید بسوي فرعون و بگوئید ما داراي منصب رسالتیم از
طرف پروردگار جهانیان و چون رسول مشترك بین مصدر و صفت است و آن دو بجاي یکدیگر استعمال میشوند مفرد ذکر شده و
شاید براي اشاره بآن باشد که رسول حضرت موسی است و هارون معاون او است و هر دو یک پیغام آوردهاند و آن اینکه بود که
خدا فرموده بنی اسرائیل را از قید اسارت خود رها کن و بگذار آنها بیایند با ما برویم بوطن اصلی خودمان که بلاد شام است و چون
آن دو اینکه اظهار را نمودند فرعون بحضرت موسی گفت آیا ما تربیت و نگهداري ننمودیم تو را در خانههاي خودمان با آنکه
کودکی نوزاد بودي و سالهاي متمادي از عمر خود بنعمت ما پرورش یافتی و در میان ما زندگی کردي تا آنخطاي بزرگ که قتل
یکنفر از ما بود از تو سر زد و فرار کردي رفتی و کفران نعمت ما را نمودي حال آمدي ادّعاي پیغمبري میکنی از إبن عباس نقل
شده که مدت اقامت آنحضرت در بین آنها هجده سال بود و سی و چهل هم گفتهاند و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل
نموده که چون خداوند موسی علیه السّلام را مبعوث فرمود بسوي فرعون آمد در خانه او و اذن ورود خواست اجازهاش ندادند و او
عصایش را بدر زد تمام درها باز شد پس وارد شد بر فرعون و گفت من پیغمبر خدایم و باید بنی اسرائیل را بفرستی با من بیایند و
صفحه 110 از 456
فرعون آنچه خدا فرموده گفت و مراد از آنکار که گفت کردي قتل آنمرد بود و مرادش از نسبت کفري که باو داد کفران نعمت
[ خودش بود و حضرت موسی در جواب فرمود بلی راست است من آنکار را کردم ولی آنوقت پیغمبر نبودم و حقایق [ صفحه 101
اشیاء بر من مکشوف نبود نمیدانستم آنمرد بیک مشت زدن میمیرد و قصد کشتن او را نداشتم میخواستم او را تربیت کنم اتفاقا مرد
پس فرار کردم چون از شما ترسیدم که مرا بنا حق بکشید پس خدا مرا بعلم و حکمت و منصب نبوّت فائز فرمود و تو تصوّر کردي
اینکه تربیت و نگهداري تو از من نعمتی بوده که منّت آنرا بر من میگذاري با آنکه در واقع نعمت نبوده بلکه نقمت بوده زیرا تو
همه ما را بنده خود کرده بودي اگر تو اطفال بی گناه بنی اسرائیل را نمیکشتی مادرم مرا بدریا نمیانداخت و زیر دست تو واقع
نمیشدم که مرا تربیت کنی براي دلخوشی خودت و بنابراین محتمل است همزه استفهام انکاري در صدر کلام مقدّر باشد یعنی آیا
اینکه نعمتی است که قابل منّت باشد نه چنین است بلکه جرم و جنایتی است که قابل ملامت و عقوبت است و حقّا اینکه جواب از
الهامات الهی بوده که بمختصر بیانی حق تربیت و نعمت ظاهري او را مبدّل بحق انتقام و دادستانی واقعی حضرت موسی نموده است
لذا دیگر آنملعون جوابی نداد و روي سخن را بجانب دیگري خارج از بحث معطوف داشت و از اعتراض بر صلاحیّت او براي
ادّعاء نبوت صرف نظر نمود و سؤالی کرد که حضرت موسی در جواب آن عاجز بماند و گفت چه چیز است پروردگار جهانیان
آنحضرت جواب فرمود پروردگار آسمان و زمین و موجودات ما بین آن دو از هر جنس و نوع اگر شما معتقدید که باید خداوند
خالق و مربّی آسمانها و زمین و موجودات آنها باشد و معرّفی فرمود خداوند را بأظهر خواص و آثارش و در واقع جواب حقیقی او
را داد چون خالق و مربّی همه موجودات نمیشود از جنس و نوع آنها باشد و باید بخواص و آثار و اوصاف او را شناخت پس
نمیشود گفت چه چیز است یعنی از چه جنس و نوع است و استدلال نمود از وجود مصنوع بر وجود صانع ولی فرعون نفهمید یا
خود را بنفهمی زد و رو باطرافیان خود کرد و گفت آیا شما نمیشنوید سخن اینکه شخص را من میپرسم خدا چه چیز است و سؤال
از حقیقت او میکنم او جواب میدهد آفریننده آسمانها و زمین و موجودات است و از کار او خبر میدهد و قمی ره در ضمن حدیث
سابق نقل نموده که فرعون از کیفیّت خداوند سؤال [ صفحه 102 ] نمود و موسی علیه السّلام گفت ربّ السّموات و الارض و ما
بینهما ان کنتم موقنین پس فرعون از روي تعجب باصحابش گفت آیا شما نمیشنوید من از کیفیّت خدا سؤال میکنم او از وجودش
جواب میدهد و حضرت موسی چون دید فرعون نفهمید یا خود را بنفهمی زد و او مدّعی ربوبیّت بود بر اهل عصر خود نه پیشینیان
جوابی فرمود که جاي اشکال و شبهه براي حاضرین باقی نماند و گفت پروردگار شما و پروردگار پدران شما که اهل اعصار سابقه
بودند و فرعون از جواب عاجز شد و نتوانست اشتباه کاري کند همان موافق نبودن جواب با سؤال را بهانه نمود و نسبت جنون
بحضرت داد و استهزاء و سخریّه نمود ولی حضرت اعتنا نفرمود و استدلال خود را تعقیب فرمود بأمر مشهود عامّی که گردش شبانه
روز باشد بطرز نافع و ممتّع و مرتّب و منظّمی که هر عاقلی میتواند از آن پی بمدبّر عالم قدیر حکیم کریم ببرد ولی محتاج بتعقّل و
تأمل است لذا امر را معلّق بآن فرمود با اشاره بردّ نسبتی که فرعون بآنحضرت داده بود بر او و اطرافیانش که با او موافق بودند چون
اشعار داشت بآنکه شما عقل ندارید که تعقّل نمیکنید تا بدانید و فرعون دید دیگر محاجّه با حضرت موسی بصرفه و صلاح او تمام
نمیشود لذا از راه تهدید جلو آمد و گفت اگر خداي دیگري براي خودت اختیار کنی تو را حبس میکنم در زندان عمومی و
گفتهاند محبوسین او حبس دائم بودند و حضرت با کمال متانت در جواب فرمود اگر چه براي تو معجزهئی اظهار نمایم که دلالت
واضح داشته باشد بر وجود خداوند قادر حکیم و صدق من در دعواي رسالت و کذب تو در دعواي ربوبیّت باز مرا حبس میکنی ..
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 31 تا 51
اشاره
صفحه 111 از 456
قالَ فَأت بِه إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 31 ] فَأَلقی عَصاه فَإِذا هِیَ ثُعبان مُبِین [ 32 ] وَ نَزَعَ یَدَه فَإِذا هِیَ بَیضاءُ لِلنّاظِرِینَ [ 33 ] قالَ لِلمَلَإِ حَولَهُ
303 قالُوا أَرجِه وَ أَخاه وَ ابعَث فِی - إِن هذا لَساحِرٌ عَلِیم [ 34 ] یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِ کُم بِسِحرِه فَما ذا تَأمُرُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
المَدائِن حاشِرِینَ [ 36 ] یَأتُوكَ بِکُل سَحّارٍ عَلِیم [ 37 ] فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقات یَوم مَعلُوم [ 38 ] وَ قِیلَ لِلنّاس هَل أَنتُم مُجتَمِعُونَ [ 39 ] لَعَلَّنا
285 فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرعَونَ أَ إِن لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن الغالِبِینَ [ 41 ] قالَ نَعَم - نَتَّبِع السَّحَرَةَ إِن کانُوا هُم الغالِبِینَ [ 40 ] -قرآن- 1
وَ إِنَّکُ م إِذاً لَمِنَ المُقَرَّبِینَ [ 42 ] قالَ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُونَ [ 43 ] فَأَلقَوا حِبالَهُم وَ عِصِ یَّهُم وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرعَونَ إِنّا لَنَحن الغالِبُونَ
[ 383 فَأُلقِیَ السَّحَرَةُ ساجِ دِینَ [ 46 ] قالُوا آمَنّا بِرَب العالَمِینَ [ 47 - 44 ] فَأَلقی مُوسی عَصاه فَإِذا هِیَ تَلقَف ما یَأفِکُونَ [ 45 ] -قرآن- 1 ]
رَب مُوسی وَ هارُونَ [ 48 ] قالَ آمَنتُم لَه قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم إِنَّه لَکَبِیرُکُم الَّذِي عَلَّمَکُم السِّحرَ فَلَسَوفَ تَعلَمُونَ لَأُقَطِّعَن أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم
385 إِنّا نَطمَع أَن یَغفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَن کُنّا - مِن خِلاف وَ لَأُصَ لِّبَنَّکُم أَجمَعِینَ [ 49 ] قالُوا لا ضَ یرَ إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُونَ [ 50 ] -قرآن- 1
[ 88 [ صفحه 103 - أَوَّلَ المُؤمِنِینَ [ 51 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت پس بیاور آنرا اگر هستی از راستگویان پس انداخت عصایش را پس آنگاه آن بود اژدهائی آشکار و برآورد دستش را پس
آنگاه آن بود سفید نورانی براي نگاه کنندگان گفت بآن جماعت که بودند در اطرافش همانا اینکه هرآینه جادوگري است دانا
میخواهد که بیرون کند شما را از زمینتان بجادویش پس چه میفرمائید گفتند بازدار او و برادرش را و بفرست در شهرها جمع
کنندگانرا که بیاورند نزد تو هر جادوگر دانا را پس جمع کرده شدند جادوگران براي وعدهگاه روزي معلوم و گفته شد بمردم که
آیا شما هستید اجتماع کنندگان باشد که ما پیروي کنیم جادوگرانرا اگر باشند ایشان غلبه کنندگان پس چون آمدند جادوگران
گفتند به فرعون آیا همانا براي ما مزدي است اگر باشیم ما غلبه کنندگان گفت آري و همانا شمائید آنگاه هرآینه از نزدیک
شدگان گفت به ایشان موسی بیندازید آنچه را شمائید اندازنده پس انداختند ریسمانهاشان را و عصاهاشان را و گفتند سوگند
ببزرگی و توانائی فرعون همانا ما هر آینه مائیم غلبه کنندگان پس انداخت موسی عصایش را پس آنگاه آن فرو میبرد آنچه را
مینمودند بدروغ پس برو افکنده شدند ساحران سجده کنندگان گفتند گرویدیم بپروردگار جهانیان پروردگار موسی و هارون
گفت آیا گرویدید باو پیش از آنکه دستوري دهم شما را همانا او بزرگ شما است که آموخته است شما را جادو پس هرآینه زود
باشد که بدانید هر آینه خواهم برید دستهاتان را و پاهاتان را بر خلاف یکدیگر و هر آینه بردار خواهم کرد شما را همگی گفتند
ضرري ندارد همانا ما بسوي پروردگارمان بازگشت کنندگانیم همانا ما امید داریم که ببخشد بما پروردگار ما گناهانمان را براي
آنکه بودیم اوّل گروندگان.
تفسیر
بعد از مذاکرات سابقه که بین حضرت موسی و فرعون روي داد گفت اگر راست میگوئی معجزت را بیاور و آنحضرت عصاي خود
را انداخت ناگهان [ صفحه 104 ] اژدهائی شد که شک و شبههئی در اژدها بودن آن نبود و بیرون آورد دستش را از گریبان یا
آستینش ناگهان آن دست سفید و منوّر شد براي کسانی که نظر مینمودند بآن بطوریکه شعاعش حائل شد میان آنها و روي حضرت
موسی و قمی ره در ضمن حدیثی که در آیات سابقه ذکر شد نقل نموده که چون عصا اژدها شد تمام جلساء فرعون فرار نمودند و
فرعون بقدري ترسید که نتوانست خود را نگهدارد و موسی علیه السّلام را بخدا قسم داد که او را از شرّ آن اژدها نگهداري فرماید
و آنحضرت او را نگهداري فرمود و بعد ید بیضاء را ارائه داد و چون عصا را بدست گرفت فرعون بنفس خود مراجعه نمود و
صفحه 112 از 456
خواست تصدیق کند ولی هامان نگذاشت و گفت اینکه با ادّعاء خدائی تو منافات دارد که تابع بنده خودت شوي و اثر مشاهده
معجزه بقدري او را از تفرعن خود تنزّل داد که با اعیان مجلس مشورت نمود و از آنها چاره- جوئی خواست و گفت اینکه ساحر
ماهري است که میخواهد بسحر شما را آواره از وطن نماید و با ادّعاء خدائی حاضر شد که اطاعت فرمان آنها را بنماید و آنها
گفتند فعلا امر او و برادرش را بتأخیر بینداز و بشهرهاي مصر مأمورینی روانه کن که ساحران را جمع آوري نمایند و از میان آنها
اشخاصی را که ماهرتر در سحرند انتخاب کنند و بیاورند و او بهمین دستور عمل نمود و ساحران ماهر در ظهر روز عید سالیانه
خودشان که روز زینت خوانده میشد در مکان معیّنی که فاصله میان دو طرف بود و در سوره طه گذشت جمع شدند و براي آنکه
اهل مصر مهیّا براي آمدن شوند فرعونیان بمردم میگفتند آیا در چنین روزي اجتماع مینمائید براي آنکه ما پیرو دین ساحران شویم
که همدین ما هستند اگر غلبه با آنها باشد و پیرو دین موسی و هارون نگردیم و چون ساحران بدربار فرعون راه یافتند باو گفتند
اگر ما بر موسی غالب شدیم انعامی هم داریم او گفت علاوه بر انعام مقرّب درگاه ما هم خواهید شد و بعد از سؤال از حضرت
موسی که آیا تو میاندازي عصایت را یا ما بیندازیم آنچه داریم او فرمود بیندازید آنچه را میاندازید و آنها ریسمانها و عصاهاشان
را انداختند و گفتند بعزّت و جلال فرعون قطعا غلبه با ما است چون کاملا مطمئن بودند که دیگر سحري بالاتر از اینکه نمیشود کرد
و اینکه قسم قسم خوردن در زمان جاهلیّت معمول بود و در اسلام [ صفحه 105 ] منسوخ شد و بنام خدا مقرّر گردید پس حضرت
موسی عصاي خود را انداخت و اژدهائی شد که تمام مارهاي دروغی را که بتزویر و تلبیس ریسمانها و عصاهاشان را بصور مختلفه
آن حیوان در آورده بودند و بتوسط سیماب و غیره حرکت میکردند بلع نمود و اثري از آنها باقی نگذارد و چون ساحران اینکه
معجزه را مشاهده نمودند با آنکه میدانستند چنین امري بسحر انجام پذیر نیست بدون درنگ برو بر زمین افتادند مانند آنکه آنها را
بدون اختیار بزمین انداخته باشند و در پیشگاه عظمت و قدرت الهی سجده نمودند و گفتند ایمان آوردیم ما بپروردگار جهانیان آن
پروردگاري که موسی و هارون معرّف و مبیّن او شدند بأعجاز و بیان نه فرعون و هامان و فرعون از اینکه امر برآشفت و بساحران
گفت آیا ایمان آوردید بموسی بدون اذن و اجازه من و ءامنتم بدو همزه نیز قرائت شده و او لابد استاد شما بوده در سحر و با او
تبانی داشتهاید یا بعضی از فنون آنرا بشما نیاموخته و براي خودش در چنین مواقعی باقی گذارده و اینکه سخنان را براي اشتباه کاري
بر قومش میگفت که آنها تصوّر ننمایند ایمان ساحران براي ظهور حق و وضوح صدق حضرت موسی در ادّعاء نبوت نزد آنها بوده
و تهدید کرد که بزودي شما را بپاداش اینکه جرئت و جسارتتان میرسانم که بدانید سزاي شما چیست دستها و پاهاي شما را بر
خلاف یکدیگر یعنی دست راست و پاي چپ یا پاي راست و دست چپ شما را میبرم و بعد شما را براي عبرت مردم بدار میکشم و
هیچکدامتان را عفو نخواهم نمود و آنها گفتند ضرري ندارد ما بسوي رحمت پروردگارمان بازگشت میکنیم ما امیدواریم که
خداوند از خطاها و تقصیرات ما بگذرد براي تحمّل رنج و محنتی که بر ما وارد شد و شدیم از سابقین در ایمان بخدا و پیغمبر او
البته تحمّل الم موقت در برابر نعیم دائم سهل است و بعضی ان کنّا بکسر همزه قرائت نمودهاند یعنی اگر باشیم از سابقین در ایمان
بمغفرت الهی نائل میشویم پس دست از ایمان خود برنمیداریم و گفتهاند آنها کسانی بودند که بعد از اینکه معجزه از آل فرعون
ایمان آوردند پیش از سایرین غیر از بنی اسرائیل که ایمان آورده بودند و قمی ره در ضمن حدیث سابق نقل نموده که فرعون و
هامان قبلا تعلیم سحر نموده بودند و فرعون بسحر بر مردم غلبه [ صفحه 106 ] پیدا کرد و ادعاء خدائی نمود لذا مأمور بتمام شهرهاي
مصر فرستاد و هزار جادوگر جمع کردند و از میان آنها یکصد نفر انتخاب کردند و از میان آنها هشتاد نفر پس جادوگران بفرعون
گفتند تو میدانی که از ما کسی در دنیا ما هرتر در سحر نیست اگر ما بر موسی غالب شدیم چه بما خواهی داد فرعون گفت شما
مقرّب درگاه من خواهید شد و در سلطنت با من شریک خواهید بود آنها گفتند اگر موسی بر ما غلبه نمود و سحر ما را باطل کرد
میدانیم او جادوگر نیست و پیغمبر است و باو ایمان میآوریم فرعون گفت اگر چنین شد من هم در ایمان باو با شما شرکت میکنم
ولی شما سعی کنید و اسباب کارتان را تکمیل نمائید که مغلوب نشوید و موعد روز عیدشان بود و چون آفتاب بلند شد فرعون
صفحه 113 از 456
سحره و مردم را جمع نمود در کنار بارگاه خود که ارتفاع آن از زمین هشتاد ذراع بود و قبّه آنرا از آهن و فولاد صیقلی شده ساخته
بودند که وقتی آفتاب بآن میتابید کسی نمیتوانست بآن نگاه کند از برق آهن و تابش آفتاب و فرعون و هامان آمدند و آنجا
نشستند و نگاه میکردند و موسی علیه السّلام هم آمد ولی نظر بآسمان میکرد و جادوگران گفتند اینکه مرد نظر بآسمان میکند و
سحر ما در آنجا کارگر نیست و در برابر موسی صف کشیدند و عرضه داشتند که تو میاندازي یا ما بیندازیم و او فرمود شما
بیندازید و آنها ریسمانها و عصاهاشان را انداختند و همه مانند مارها بجنبش آمدند و گفتند بعزّت فرعون ما غالب میشویم و موسی
چون آن منظره را مشاهده نمود بیمناك شد ولی ندائی بگوشش رسید که نترس تو غالب خواهی شد عصایت را بینداز تمام مارهاي
مصنوعی را بلع میکند پس موسی انداخت عصاي خود را و چون بزمین رسید گداخته شد و بعد سر بلند کرد و دهان گشود
بطوریکه لب بالایش رسید ببالاي گنبد قصر فرعون پس دور زد بر آن و با لب زیرینش تمام ریسمانها و عصاهاي سحره را جمع
نمود و بلعید و مردم یکدفعه فرار کردند و چون تاکنون چنین امر عجیبی را کسی ندیده و نشنیده بود از ترس و زیر دست و پا ده
هزار نفر مرد و زن و کودك تلف شدند و فرعون و هامان لباس خودشان را ملوّث نمودند و موي سرشان از ترس سفید شد و موسی
هم با مردم فراري همراهی میکرد تا خطاب الهی رسید که بگیر آنرا و نترس ما [ صفحه 107 ] دو مرتبه بصورت اوّل برش میگردانیم
و او برگشت و عباء خود را بدست پیچید و در دهان اژدها نمود و آن بصورت اوّل برگشت و ساحران ایمان آوردند و فرعون
غضب کرد و هر کس را بموسی ایمان آورده بود زندانی نمود تا معجزات دیگري از آنحضرت از قبیل طوفان و ملخ و کنه و غوك
و خون که تفصیلش در سور سابقه گذشت بروز نمود و فرعون آنها را آزاد کرد و گفته شده که آنملعون متمکّن نشد تهدید خود
را نسبت بساحرانی که ایمان آوردند عملی نماید.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 52 تا 68
اشاره
وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَسرِ بِعِبادِي إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ [ 52 ] فَأَرسَلَ فِرعَون فِی المَدائِن حاشِرِینَ [ 53 ] إِن هؤُلاءِ لَشِرذِمَۀٌ قَلِیلُونَ [ 54 ] وَ إِنَّهُم
245 فَأَخرَجناهُم مِن جَنّات وَ عُیُون [ 57 ] وَ کُنُوزٍ وَ مَقام کَرِیم [ 58 ] کَذلِکَ وَ - لَنا لَغائِظُونَ [ 55 ] وَ إِنّا لَجَمِیع حاذِرُونَ [ 56 ] -قرآن- 1
234 قالَ کَلّا - أَورَثناها بَنِی إِسرائِیلَ [ 59 ] فَأَتبَعُوهُم مُشرِقِینَ [ 60 ] فَلَمّا تَراءَا الجَمعان قالَ أَصحاب مُوسی إِنّا لَمُدرَکُونَ [ 61 ] -قرآن- 1
إِن مَعِی رَبِّی سَیَهدِین [ 62 ] فَأَوحَینا إِلی مُوسی أَنِ اضرِب بِعَصاكَ البَحرَ فَانفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرق کَالطَّودِ العَظِیم [ 63 ] وَ أَزلَفنا ثَمَّ
288 إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم - الآخَرِینَ [ 64 ] وَ أَنجَینا مُوسی وَ مَن مَعَه أَجمَعِینَ [ 65 ] ثُم أَغرَقنَا الآخَرِینَ [ 66 ] -قرآن- 1
120- مُؤمِنِینَ [ 67 ] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 68 ] -قرآن- 1
ترجمه
و وحی کردیم بموسی که بشب ببر بندگان مرا همانا شمائید متابعت کرده شدگان پس فرستاد فرعون در شهرها جمع کنندگانرا
همانا اینکه گروه فرقهئی باشند اندك و همانا آنها مر ما را بخشم آورندگانند و همانا ما همگی احتیاط کارانیم پس بیرون
کردیمشان از بوستانها و چشمهسارها و گنجها و جاي خوب همچنین و بمیراث دادیم آنرا به بنی اسرائیل پس از پس درآمدند
ایشانرا وارد شوندگان وقت طلوع آفتاب پس چون دیدند یکدیگر را آندو جماعت گفتند یاران موسی همانا ما دریافته شدگانیم
گفت نه چنین است همانا با من است پروردگارم زود است که راه نماید مرا پس وحی کردیم بموسی که بزن بعصایت دریا را پس
شکافت از هم پس بود هر پارهئی چون کوهی بزرگ و جمع کردیم آنجا دیگران را و نجات دادیم موسی را و و هر که با او بود
صفحه 114 از 456
همگی پس غرق کردیم دیگران را همانا در اینکه هر آینه آیتی است و نباشند بیشترشان گروندگان و همانا پروردگار تو هر آینه او
است تواناي مهربان
تفسیر
. بعد از وقوع وقایع سابقه گفته شده که حضرت موسی سالها در [ صفحه 108 ] مصر اقامت فرمود و مردم را دعوت بدین حق میکرد
و معجزات ارائه میداد ولی قوم فرعون ایمان نمیآوردند بلکه بر انکار و استکبار خود میافزودند تا خداوند بآنحضرت وحی فرمود
که بنی اسرائیل را شبانه از مصر خارج فرماید و بفوریّت بروند چون فرعونیان آنها را تعقیب خواهند نمود و حضرت بدستور الهی
عمل فرمود و چون اینکه خبر بفرعون رسید بشهرهاي مصر مأمورانی روانه نمود تا براي تعقیب بنی اسرائیل لشگر مهمّی جمعآوري
نماید و چون از تمام بلاد یکجا جمع شدند بآنها گفت اینها یعنی بنی اسرائیل جماعت کمی هستند و کارهائی کردند که ما را بغیظ
و غضب آوردند و ما مردمی هستیم که اجتماع نمودیم براي حذر نمودن از فتنه و فساد آنها با استعداد کامل و مراعات احتیاط و با
عساکر خود از مصر حرکت کرد و چون بیرون رفتن آنها از دیار خودشان بخواست خدا بود و دیگر برنگشتند خداوند فرموده پس
بیرون کردیم آنها را از باغها و چشمه- سارها و گنجها و اقامتگاه پسندیده اینکه طور بیرون کردن که باختیار و سعی خودشان بود و
تمام آنها را مانند مال موروث بتصرّف بنی اسرائیل در آوردیم پس تعقیب نمودند فرعونیان ایشانرا تا ادراك نمودند وقت طلوع
آفتاب و تابش شعاع آنرا و چون دو لشگر نزدیک بهم شدند بطوریکه یکدیگر را میدیدند اصحاب حضرت موسی گفتند آنها بما
رسیدند و ما مقهور شدیم و حضرت موسی فرمود نه چنین است شما مقهور آنها نخواهید شد خدا بمن وعده داده که شما را از
جنگ فرعونیان خلاص فرماید و پروردگار من همه جا حاضر و ناظر است و با من کمک میفرماید و هدایت مینماید مرا براه نجات
و خدا فرموده پس وحی فرمودیم ما بموسی که بزن عصاي خود را بدریا و او زد پس شکافت دریا و دوازده پاره شد که بود هر
پارهئی از آن مانند کوه بزرگ ثابتی براي عبور قبائل آنها بشرحی که در سوره بقره ذیل آیه و اذ فرقنا بکم البحر گذشت و فرق
بکسر اسم مصدر است که آن فرق بفتح است و نزدیک نمودیم فرعون و قومش را در آنجا بیکدیگر که از او تحلّف ننمایند و همه
وارد دریا شوند و در عقب بنی اسرائیل بیایند و نگهداري نمودیم دریا را بهمین کیفیّت و نجات دادیم موسی و تمام اصحابش را
بعبور نمودن از غرق و غرق نمودیم فرعون و تمام اتباعش را ببرهمزدن [ صفحه 109 ] وضع دریا و فرو گرفتن آب آنها را و اینکه
یکی از معجزات بزرگ حضرت موسی و آیات قدرت الهی بود و با وجود اینکه بیشتر آنها که چنین امر عجیبی را مشاهده نمودند
از بنی اسرائیل و غیرهم مؤمن واقعی نشدند لذا قبطیانی که داخل عسکر فرعون نبودند ایمان بحضرت موسی نیاوردند و بنی اسرائیل
هر روز یک ایراد و اشکالی پیش میآوردند براي مخالفت امر آنحضرت تا آنکه در غیاب او گوساله پرست شدند و گفتند ما ایمان
نمیآوریم تا خدا را ببینیم پس نباید پیغمبر خاتم از قومش گله داشته باشد که چرا ایمان نمیآورند اینکه سیره غیر مرضیّه سلف است
که بخلف رسیده ولی خداوند توانا است و از آنها انتقام خواهد کشید و مهربان است که دوستانش را در دنیا و آخرت از آفات و
بلیّات محفوظ و بمقامات عالیه خواهد رسانید و شرح اینکه قضایا در سوره بقره و یونس و طه مفصّلا ذکر شده است.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 69 تا 104
اشاره
وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ إِبراهِیمَ [ 69 ] إِذ قالَ لِأَبِیه وَ قَومِه ما تَعبُدُونَ [ 70 ] قالُوا نَعبُدُ أَصناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ [ 71 ] قالَ هَل یَسمَعُونَکُم إِذ
236 قالُوا بَل وَجَ دنا آباءَنا کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ [ 74 ] قالَ أَ فَرَأَیتُم ما کُنتُم تَعبُدُونَ - تَدعُونَ [ 72 ] أَو یَنفَعُونَکُم أَو یَضُ رُّونَ [ 73 ] -قرآن- 1
صفحه 115 از 456
241 وَ الَّذِي هُوَ - 75 ] أَنتُم وَ آباؤُکُم الَأقدَمُونَ [ 76 ] فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلاّ رَب العالَمِینَ [ 77 ] الَّذِي خَلَقَنِی فَهُوَ یَهدِین [ 78 ] -قرآن- 1 ]
[ یُطعِمُنِی وَ یَسقِین [ 79 ] وَ إِذا مَرِضت فَهُوَ یَشفِین [ 80 ] وَ الَّذِي یُمِیتُنِی ثُم یُحیِین [ 81 ] وَ الَّذِي أَطمَع أَن یَغفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَومَ الدِّین [ 82
263 وَ اجعَل لِی لِسانَ صِدق فِی الآخِرِینَ [ 84 ] وَ اجعَلنِی مِن وَرَثَۀِ جَنَّۀِ النَّعِیمِ - رَب هَب لِی حُکماً وَ أَلحِقنِی بِالصّالِحِینَ [ 83 ] -قرآن- 1
245 إِلاّ مَن أَتَی - 85 ] وَ اغفِر لِأَبِی إِنَّه کانَ مِنَ الضّالِّینَ [ 86 ] وَ لا تُخزِنِی یَومَ یُبعَثُونَ [ 87 ] یَومَ لا یَنفَع مال وَ لا بَنُونَ [ 88 ] -قرآن- 1 ]
اللّهَ بِقَلب سَلِیم [ 89 ] وَ أُزلِفَت الجَنَّۀُ لِلمُتَّقِینَ [ 90 ] وَ بُرِّزَت الجَحِیم لِلغاوِینَ [ 91 ] وَ قِیلَ لَهُم أَینَ ما کُنتُم تَعبُدُونَ [ 92 ] مِن دُونِ اللّه هَل
249 فَکُبکِبُوا فِیها هُم وَ الغاوُونَ [ 94 ] وَ جُنُودُ إِبلِیسَ أَجمَعُونَ [ 95 ] قالُوا وَ هُم فِیها یَختَصِمُونَ - یَنصُرُونَکُم أَو یَنتَصِرُونَ [ 93 ] -قرآن- 1
213 وَ ما أَضَ لَّنا إِلاَّ المُجرِمُونَ [ 99 ] فَما لَنا مِن - 96 ] تَاللّه إِن کُنّا لَفِی ضَ لال مُبِین [ 97 ] إِذ نُسَ وِّیکُم بِرَب العالَمِینَ [ 98 ] -قرآن- 1 ]
- [ شافِعِینَ [ 100 ] وَ لا صَدِیق حَمِیم [ 101 ] فَلَو أَن لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 102 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 103
53- 235 وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 104 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
ترجمه
و بر خوان برایشان خبر ابراهیم را هنگامیکه گفت بپدرش و قومش چه میپرستید گفتند میپرستیم بتانی را پس روز را بسر میآوریم
براي آنها عبادت کنندگان گفت آیا میشنوند از شما هنگامیکه دعا میکنید یا نفع میدهند شما را [ صفحه 110 ] یا ضرر میرسانند
گفتند بلکه یافتیم پدرانمان را که اینکه چنین میکردند گفت آیا پس دانستید که آنچه میپرستید شما و پدران پیشینیانتان همانا آنها
دشمنند براي من جز پروردگار جهانیان آنکه آفرید مرا پس او هدایت میکند مرا و آنکه او غذا میدهد مرا و سیراب میکند مرا و
چون بیمار شوم پس او شفا میدهد مرا و آنکه میمیراند مرا و زنده میکند مرا و آنکه امید دارم که ببخشد بر من گناه مرا روز جزا
پروردگارا ببخش مرا دانشی و ملحق کن مرا بشایستگان و قرار ده برایم ذکر خیر و نام نیکی در میان آیندگان بعد از من و قرار ده
مرا از وارثان بهشت پر نعمت و بیامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان و خوار مگردان مرا روزي که برانگیخته میشوند روز که نفع
نمیدهد مالی و نه پسرانی مگر کسی که آمد خدا را با دلی پاك و نزدیک گردانیده شود بهشت براي پرهیزکاران و ظاهر شود
دوزخ براي گمراهان و گفته شود مر ایشانرا که کجا است آنچه میپرستیدید غیر از خدا آیا یاري مینمایند شما را یا دادستانی میکنند
پس بر وي افکنده شوند در آن، آنها و گمراهان و لشگرهاي شیطان همگی، گویند با آنکه آنها در آن با یکدیگر دشمنی میکنند
بخدا قسم که همانا بودیم ما در گمراهی آشکار هنگامیکه برابر میکردیم شما را با پروردگار جهانیان و گمراه نکردند ما را مگر
گناهکاران پس نیست ما را هیچ شفاعت کنندهئی و نه دوستی با همّت پس کاش بودي ما را بازگشتی پس میبودیم از گروندگان
همانا در اینکه هر آینه آیتی است و نبودند بیشترشان مؤمنان و همانا پروردگار تو او است تواناي مهربان.
تفسیر
خداوند متعال براي عظمت مقام حضرت ابراهیم در نزد مشرکین عرب به پیغمبر خود دستور فرموده که شمّهئی از احوال آنحضرت
را گوشزد آنها فرماید شاید متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باین تقریب که چون آن حضرت بعمو که پدر خوانده او بود و
اطلاق پدر بر آن در کلام عرب شایع است یا جدّ مادري او بود بشرحی که در سوره انعام ذیل آیه و اذ قال ابراهیم لابیه آزر
گذشت و بسایر اقوام خود که بت پرست بودند فرمود چه چیز را میپرستید براي آنکه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت کند براي
آنها که معبود شما قابل [ صفحه 111 ] پرستش و ستایش نیست گفتند میپرستیم بتهائیرا پس روز را در عبادت آنها بشب میرسانیم
براي اظهار ابتهاج و افتخار باین عمل حضرت با کمال ملایمت و ملاطفت فرمود آیا وقتی شما دعا میکنید آنها میشنوند و اجابت
صفحه 116 از 456
میکنند دعاي شما را و آیا نفعی از ایشان بشما میرسد وقتی عبادت کنید آنانرا یا ضرري میرسد وقتی نکنید گفتند خیر حضرت
فرمود پس چرا خودتان را بزحمت میاندازید گفتند ما مقلّد پدرانمان هستیم آنها چنین کردند ما هم میکنیم حضرت فرمود آیا
دانستید و اگر ندانستید بدانید که من دشمن آنچیزهائی هستم که میپرستید شما و پدرانتان هم که مقدّم بر شما بودند میپرستیدند و
آنها نیز دشمن منند من آنها را میشکنم و نابود میکنم آنها هم بأقوام من زحمت بیثمر میرسانند و ضرر میزنند در دنیا و آخرت و
دشمنی آنها با کسان من دشمنی با من است من فقط خداي یکتاي پروردگار جهانیانرا میپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پیروان
مرا دوست دارد حال ملاحظه کنید بچه بیان لطیف ظریفی دعوت فرموده که هم تهدید است و هم تحبیب و هم تصریح است و هم
تلویح جمله کوتاهی است که بمقام بلند آن دست کسی نمیرسد جز بهدایت الهی و اینکه ضمیر هم را که مخصوص بذوي العقول
است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستکه نسبت عداوت را که مناسب با عقلاء است بآنها داده و اینکه خبر جمع را مفرد قرار داده
براي آنستکه آنها بمنزله عدوّند براي پرستش کننده در اضرار نه اعداء واقعی علاوه بر آنکه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق میشود و
اینکه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنکه مقصود عداوت آنها با پرستش کنندگان است براي نکاتی است که در بیان مفاد
اینکه آیات شریفه ذکر شد که عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصیحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمین ظاهرا
منقطع است ولی میشود متّصل قرار داد در صورتی که در میان پدران آنها کسانی باشند که خدا پرست بودند یا بت را وسیله تقرّب
بخداي بزرگ میدانستند چنانچه دأب مشرکین عرب بود و پس از اینکه شروع فرمود بذکر اوصاف پروردگار که دلالت بر
استحقاق پرستش و ستایش او میکند که اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدایت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام که
فرموده الّذي [ صفحه 112 ] أَحسَنَ کُل شَیءٍ خَلَقَه ثم هدي و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض که غالبا بواسطه
تقصیر انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهی پیدا میشود و فرموده ما أَصابَکُم مِن مُصِ یبَۀٍ فَبِما کَسَ بَت أَیدِیکُم و اخیرا اشاره
فرمود بنعمت بزرگ مرگ براي دوستان خدا که موجب نجات از آلام و اسقام و بلایا و محن دنیوي و نیل بمقدّمات نعم بیپایان
اخروي است و بنعمت حیات ابدي آخرت که حیات طیّبه و عیش مدام و لذّت فوق التّمام است و براي تعلیم و تربیت خلق که
اجتناب از معاصی رب نمایند و در صورت ارتکاب طلب مغفرت کنند و توبه نمایند فرمود آنخداوندي که امیدوارم که ببخشد گناه
مرا اگر گنهکار باشم در روز جزا و بنابراین لازم نمیآید که آنحضرت اقرار بگناه کرده باشد تا محتاج بتوجیه شود که از باب
شکسته نفسی بوده یا مراد گناه پیروان او است یا گناه کسانیکه او را شفیع قرار دهند یا گناه صغیره قبل از بعثت یا ترك اولی که
فرمودهاند و هیچ یک خالی از خللی نیست چون لازمه امیدواري کامل بخدا امید بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اینکه
صدور خطا نیست بلکه اینکه عین صواب است و مسلّم است در نزد امامیّه که پیغمبر باید معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقی
246 از آن و تحقیق اینکه مقال خارج از وظیفه مقام است - 33 -قرآن- 191 - نیست بین صغیره و کبیره و قبل از بعثت و بعد -قرآن- 1
و پس از آن دعا فرمود که خداوند باو علم و حکمت یا حکم و منصب نبوّت عطا فرماید و او را در زمره شایستگان براي نبوّت و
امامت قرار دهد تا در عداد کمّلین و مقرّبین محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نیز دعا فرمود که مرا در آتیه
مقبولیّت عامّه عنایت فرما که تمام خلق بمدح و ثناي من مشغول و بصدق و صفاي من معترف باشند و اینکه ذکر خیر و نام نیک از
من در میان مردم تا قیامت باقی باشد و خداوند دعاي او را مستجاب فرمود لذا تا کنون تمام ارباب ادیان حقّه بمقامات او معترفند و
همه او را بعظمت و بزرگی یاد میکنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتی جایگیر و شهرتش بخوبی عالمگیر شده و در بعضی از روایات
لسان صدق به پیغمبر خاتم و امیر المؤمنین و ائمه اطهار که از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اویند تفسیر شده و منافات با معناي سابق
ندارد و نیز دعا فرمود که بهشت را مانند مال موروث [ صفحه 113 ] باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناي
وراثت بهشت بعضی از روایات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براي پدر خواندهاش که راه حق بر او مخفی
مانده بود و وعده کرده بود بآنحضرت که بعد از آشکار شدن ایمان بیاورد و در سوره توبه ذیل آیه و ما کان استغفار ابراهیم لأبیه
صفحه 117 از 456
الا عن موعدة وعدها ایّاه گذشت که اینکه در زمان حیات آزر بوده و بعدا از او تبرّي جست چون ایمان نیاورد پس در واقع از خدا
خواسته که راه حق را بر او آشکار فرماید تا در نتیجه مشمول مغفرت گردد ولی مقدّر نبوده و نشده و اینکه کاشف از نهایت
رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نیز دعا فرمود که خداوند حفظ فرماید او را در دنیا از ارتکاب امري که
موجب رسوائی و خواري او در قیامت شود که روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هیچ مال و اولادي فائده ندارد
چون آنجا کسی داراي مالی نیست و هر کسی بقدري گرفتار است که بدیگري نمیرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض
بدرد میخورد در مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که قلب سلیم دلی است که سالم از محبّت دنیا باشد و در کافی از
آنحضرت نقل نموده که پرسیدند از معناي اینکه آیه فرمود قلب سلیم آن دلی است که ملاقات کند خدا را با آنکه در آن احدي
جاي نداشته باشد جز خدا و هر دلی که در آن شرك یا شکّی باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنیا شدند براي
آنکه فارغ باشد دلهاشان براي آخرت و ظاهرا هر معصیتی رجس و هر خلق فاسدي مرض است و منشأ تمام امراض و معاصی
خواهش دل و منشأ آن محبّت دنیا است که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاکی از همه
آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوي و پرهیزکاري نزدیک شود بطوریکه بوي آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمایند
و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مکشوف گردد جهنّم براي اهل غوایت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به
بینند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پیش از ورود در آن و نزدیک شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شاید بملاحظه سبقت
رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته میشود کجایند معبودهاي شما که گمان میکردید آنها شفعاء
[ صفحه 114 ] شمایند و پرستش مینمودید آنها را بجاي خدا آیا در چنین روزي یاري میکنند با شما و میتوانند دفع نمایند از شما
عذاب خدا را یا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد یا میتوانند دادستانی کنند از خدا براي شما هرگز چنین قدرتی
ندارند و پس از اینکه سؤال که براي توبیخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاي بت پرستان را که امیدوار بشفاعت آنها
بودند براي آنکه آتش افروز جهنم باشند و پرستش کنندگان آنها بهبینند بیمقداري و پستی آنها را با خودشان دسته جمع برو
بجهنم میاندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون کبکبه مکرّر بر و افکندن است که بمعلق زدن تحقق پیدا میکند و بعضی گفتهاند
مراد وارونه و بسر افکنده شدن است و تمام لشگریان شیطان را هم بآنها ضمیمه میفرماید در کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده
که جنود ابلیس ذریه او از شیاطین میباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با یکدیگر میکنند و در
آنحال عبادت و اطاعت کنندگان با معبودها و مطاعهاي خودشان میگویند قسم بخدا همانا امر از اینکه قرار است که ما در گمراهی
آشکاري بودیم چون کلمه آن در ان کنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمیر شأن محذوف است وقتی که برابر میکردیم شما را
در دنیا با پروردگار جهانیان در عبادت و اطاعت و عدول مینمودیم از او بشما ولی ما بخودي خود گمراه نشدیم ما را پیشینیان و
رؤساء گناهکارمان که عبادت و اطاعت شما را مینمودند بضلالت و گمراهی انداختند چون ما تقلید و پیروي از آنها نمودیم و
مأمور بامر آنها بودیم و فعلا بیچاره شدیم نه شفیعی داریم از اجانب و نه دوستی داریم از اقارب یا نه شفیعی داریم از شفعاء و
مقرّبان درگاه خدا که از ما شفاعت کند و نه دوستی که اهتمام در خلاصی ما از عذاب داشته باشد و از ما حمایت کند در محاسن
از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که شافعین ائمه و صدیق از اهل ایمان است و قمی ره از آنحضرت نقل نموده که قسم بخدا هر
آینه شفاعت میکنیم ما در باره گناهکاران از شیعیانمان تا دشمنان ما میگویند وقتی دیدند آنرا فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم و
در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که یکنفر از اهل بهشت میگوید فلان دوست من چه کرد و دوستش در
جهنم است خدا میفرماید دوستش را ببرید ببهشت [ صفحه 115 ] پس بقیه کسانیکه در جهنمند میگویند فما لنا من شافعین و لا
صدیق حمیم و از بعضی روایات استفاده میشود که تمام اهل ایمان حق شفاعت دارند و قبول میشود از آنها در باره همسایه و غیره
مگر دشمن اهل بیت اطهار و پستترین اهل ایمان از سی نفر شفاعت میکند آنوقت اهل جهنم میگویند فما لنا من شافعین و لا
صفحه 118 از 456
صدیق حمیم و از اینجا معلوم میشود نکته تعبیر بلفظ جمع در شافعین و بمفرد در صدیق حمیم چون شفعاء زیادند ولی دوست
صمیمی که چنانچه در حدیث نبوي ذکر شد بصرف احوالپرسی سبب نجات کسی شود کم است لذا از آنها تعبیر بجمع و از اینکه
بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو کردند که دو مرتبه بدنیا برگردند و از اهل ایمان باشند و قمی ره نقل فرموده که مراد آنستکه از
هدایت شدگان باشند چون ایمان باقرار براي آنها لازم شده و در هر حال آرزوي محالی نمودند که بآن نخواهند رسید و در ذکر
اینکه قصه و سایر قصص قرآنیه دلالت و نصیحت و هدایت و عبرت است براي اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولی بیشتر مردم
از قدیم اهل اینکه معانی نبوده و نیستند و ایمان نمیآوردند و نمیآورند پس نباید پیغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و
خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنیا و آخرت ولی مهربان است بآنها مهلت میدهد شاید متنبّه شوند و اسلام بیاورند یا از نسل
آنها اهل ایمان و عمل صالح بوجود آید.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 105 تا 122
اشاره
کَذَّبَت قَوم نُوح المُرسَلِینَ [ 105 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم نُوح أَ لا تَتَّقُونَ [ 106 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 107 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 108 ] وَ
270 فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 110 ] قالُوا أَ نُؤمِن لَکَ وَ اتَّبَعَکَ - ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 109 ] -قرآن- 1
- [ الَأرذَلُونَ [ 111 ] قالَ وَ ما عِلمِی بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 112 ] إِن حِسابُهُم إِلاّ عَلی رَبِّی لَو تَشعُرُونَ [ 113 ] وَ ما أَنَا بِطارِدِ المُؤمِنِینَ [ 114
248 إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین [ 115 ] قالُوا لَئِن لَم تَنتَه یا نُوح لَتَکُونَن مِنَ المَرجُومِینَ [ 116 ] قالَ رَب إِن قَومِی کَذَّبُون [ 117 ] فَافتَح - قرآن- 1
318 ثُم أَغرَقنا بَعدُ - بَینِی وَ بَینَهُم فَتحاً وَ نَجِّنِی وَ مَن مَعِیَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 118 ] فَأَنجَیناه وَ مَن مَعَه فِی الفُلک المَشحُون [ 119 ] -قرآن- 1
161- الباقِینَ [ 120 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 121 ] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 122 ] -قرآن- 1
ترجمه
تکذیب کردند قوم نوح پیمبران را هنگامیکه گفت بآنها برادرشان نوح آیا نمیپرهیزید همانا من براي شما پیمبري امینم پس بترسید
[ صفحه 116 ] از خدا و فرمان برید مرا و نمیخواهم از شما بر آن مزدي نیست مزدم مگر بر پروردگار جهانیان پس بترسید از خدا و
اطاعت کنید مرا گفتند آیا ایمان بیاوریم بتو با آنکه پیروي کردند از تو فرومایگان گفت و نیست مرا علم بآنچه که میکنند نیست
حسابشان مگر بر پروردگارم اگر ادراك میکنید و نیستم من دور کننده از خود گروندگان را نیستم من مگر بیم دهندهئی آشکار
گفتند هر آینه اگر باز نه ایستادي اي نوح البته خواهی بود از سنگسار شدگان گفت پروردگارا بدرستیکه قوم من تکذیب کردند
مرا پس حکم کن میان من و میان آنها حکم کردنی و نجات ده مرا و هر که با من است از گروندگان پس نجات دادیم او را و هر
که با او بود در کشتی مجهّز پس غرق کردیم بعد از آن بازماندگانرا همانا در اینکه هر آینه آیتی است و نبودند بیشترشان گروند
گان و همانا پروردگار تو هر آینه او است تواناي مهربان
تفسیر
. خداوند متعال بعد از ذکر شمّهئی از احوال حضرت ابراهیم مختصري از قصّه حضرت نوح را براي تسلیت خاطر پیغمبر اکرم و
تذکّر اهل عالم ذکر فرموده با آنکه شرح آن در سور سابقه گوشزد شده و آن از اینکه قرار است که قبیله حضرت نوح جماعتی
صفحه 119 از 456
بودند که پیغمبران خدا را تکذیب نمودند چون آنحضرت را تکذیب کردند و تکذیب یک پیغمبر تکذیب تمام انبیاء است چون
همه از طرف یک خدا و براي یک مقصد آمدهاند و همه مصدّق یکدیگرند علاوه بر آنکه در اکمال از امام باقر علیه السّلام نقل
نموده که آنحضرت مبعوث بر قومی شد که آنها تکذیب نموده بودند پیغمبرانی را که بین او و حضرت آدم بودند و باین سبب خدا
فرموده کذّبت قوم نوح المرسلین یعنی کسانیکه بین او و آدم علیه السّلام بودند و اینکه تکذیب وقتی بود که یکنفر از اهل قبیله آنها
که حضرت نوح بود و معمولا در عرب کسیرا که از قبیلهئی باشد برادر آنها میخوانند بآنها فرمود آیا از خدا نمیترسید و دست از
پرستش غیر او برنمیدارید من از طرف خدا مبعوث برسالت براي شما شدم و همه میدانید سابقه امانت و درستکاري مرا پس از خدا
بترسید و اطاعت کنید مرا در پرستش خدا و امتثال احکامش و من از شما مزدي بر اداء رسالت و ابلاغ احکام او که بر وفق مصلحت
شما است نمیخواهم [ صفحه 117 ] مزد من با خدا است و آنرا در آخرت یا در دنیا و آخرت خواهد داد پس از خدا بترسید و
اطاعت کنید مرا و تکرار اینکه جمله براي افاده اینمعنی است که امانت و درستکاري من کافی است براي ترسیدن از خدا و اطاعت
من و اینکه مزد هم نمیخواهم موجب زائدي است براي آن که معلوم میشود طمعی بمال شما ندارم و براي رضاي خدا کار میکنم و
به بیان دیگر مقتضی براي وجوب اطاعت موجود بود حال معلوم شد که مانع هم مفقود است که چیزي از شما نمیخواهند و عذري
براي ترك اطاعت ندارید پس اطاعت کنید و آنها در جواب گفتند آیا ما بتو ایمان بیاوریم با آنکه یک عدّه مردم پست و رذل و
فرومایه براي طمع بجاه و مال از روي جهالت و نادانی پیروي از تو نمودند ما هم اگر ایمان بتو آوریم در ردیف آنها قرار خواهیم
گرفت حضرت در جواب فرمود من از باطن آنها خبر ندارم که بدانم بچه غرض و قصد بمن ایمان آوردهاند من مأمور بظاهرم
حساب باطن آنها فقط بر عهده خدا است که عالم السرّو الخفیّات است و هر کس را بر طبق نیّت و قصدش پاداش میدهد شما هم
اگر ادراك و شعور داشته باشید میدانید من راست میگویم و اگر شما از شرکت در مسلک و مرام با آنها عار دارید من از پیغمبري
آنها عار ندارم و موظّف نیستم آنها را از خود طرد نمایم و ایمانشانرا نپذیرم بلکه باید همه را بیک منوال از خدا بترسانم و ارشاد
بمعارف و احکام او نمایم قوم چنانچه رسم جهّال است که وقتی از جواب عاجز شوند بشتم و رجم میپردازند گفتند اي نوح اگر
دست از کارت بر نداري تو را سنگسار میکنیم یا بتو ناسزا و بد میگوئیم و حضرت نوح آنها را نفرین کرد و از خدا خواست که
حکم فرماید میان او و آنها بنزول عذاب و نجات دهد او و پیروانش را از آن بلیّه و شرّ قوم براي آنکه از تکذیب آنها ملول و از
ایمانشان مأیوس شده بود و خداوند دعاي او را مستجاب فرمود بنزول طوفان و نجات داد او و پیروانش را بوسیله کشتی که قبلا
ساخته و پرداخته شده بود چنانچه قمّی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده در معناي مشحون و تفسیر آن بمجهّز ولی مفسّرین بپر و
مملوّ از انسان و حیوانات و ترجمه نمودهاند و خداوند بعد از نجات ایشان بقیه قوم را که بیرون از کشتی بودند غرق فرمود و تفصیل
اینکه وقایع در سور سابقه ذکر شده است و در [ صفحه 118 ] اینجا براي آنکه اینکه مقدار از قصّه آنحضرت متواتر و مشهور بوده و
اینکه خود آیت و دلیل مستقلّی است بر قدرت و قهر و غلبه خداوند و اولیاء او بر اعداء و سرکشان در ضمن قصص انبیاء تذکر داده
شده تا موجب عبرت شود ولی در هر عصر و زمان اکثریّت با جهّال و کفّار وفّاق بوده و هست و نباید اولیاء خدا از اینکه باب ملول
و دلتنگ باشند و تکرار اینکه جملات اخیره بعد از ذکر قصص سابقه و لاحقه براي قوّت قلب و تسلیت خاطر پیغمبر اکرم است از
ایمان نیاوردن اقوامش با تصریح بعزیز بودن خداوند براي اشاره بغلبه دادن اولیاء خود را بر اعداء و رحیم بودنش که تعجیل در
عقوبت و انتقام نمیفرماید چنانچه گذشت.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 123 تا 140
اشاره
صفحه 120 از 456
کَذَّبَت عادٌ المُرسَلِینَ [ 123 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 124 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 125 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 126 ] وَ ما
260 أَ تَبنُونَ بِکُ ل رِیع آیَۀً تَعبَثُونَ [ 128 ] وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ - أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 127 ] -قرآن- 1
لَعَلَّکُم تَخلُدُونَ [ 129 ] وَ إِذا بَطَشتُم بَطَشتُم جَبّارِینَ [ 130 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 131 ] وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّکُم بِما تَعلَمُونَ [ 132 ] -قرآن-
251-1 أَمَدَّکُم بِأَنعام وَ بَنِینَ [ 133 ] وَ جَنّات وَ عُیُون [ 134 ] إِنِّی أَخاف عَلَیکُم عَذابَ یَوم عَظِیم [ 135 ] قالُوا سَواءٌ عَلَینا أَ وَعَظتَ أَم لَم
245 وَ ما نَحن بِمُعَذَّبِینَ [ 138 ] فَکَ ذَّبُوه فَأَهلَکناهُم إِن فِی ذلِکَ - تَکُن مِنَ الواعِظِینَ [ 136 ] إِن هذا إِلاّ خُلُق الَأوَّلِینَ [ 137 ] -قرآن- 1
186- لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 139 ] وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 140 ] -قرآن- 1
ترجمه
تکذیب کردند عاد فرستادگان را هنگامیکه گفت بآنها برادرشان هود آیا نمیپرهیزید همانا من براي شما پیمبري امینم پس بترسید
از خدا و فرمان برید مرا و نمیخواهم از شما بر آن هیچ مزدي نیست مزد من مگر بر پروردگار جهانیان آیا بنا میکنید بهر جاي بلند
علامتی که بازي کنید و فرا میگیرید قصرهاي محکم را شاید که جاوید بمانید و چون حمله میکنید حمله میکنید ستمکاران پس
بترسید از خدا و اطاعت کنید از من و بترسید از آنکه مدد نمود شما را بآنچه میدانید مدد نمود شما را بچهارپایان و پسران و
بوستانها و چشمهها همانا من میترسم بر شما از عذاب روزي بزرگ گفتند یکسان است بر ما پند دهی یا نباشی از پند دهندگان
نیست اینکه مگر عادت پیشینیان و نباشیم ما عذاب کرده شدگان پس تکذیب کردند او را پس هلاك کردیمشان همانا در اینکه هر
آینه آیتی است و نباشند [ صفحه 119 ] بیشترشان مؤمنان و همانا پروردگار تو او است تواناي مهربان
تفسیر
. قبیله عاد که بنام سر سلسله خودشان معروف شده بودند پیغمبران را تکذیب نمودند وقتی که حضرت هود که از همان قبیله بود و
برادر خوانده شده بآنها گفت آیا از خدا نمیترسید بتقریبی که در بدو قصّه حضرت نوح گذشت همانا من پیغمبر خدایم براي شما و
مشهور بامانت و درستی نزد شما و خیانت در وحی الهی نمیکنم پس از خدا بترسید و اطاعت کنید مرا که اطاعت من اطاعت خدا
است و مزدي هم بر اداء رسالت از شما نمیخواهم دستمزد من با خدا است و او بنحو او فی و اکمل خواهد داد و از چند چیز آنها
را نهی فرمود بطور سؤال که آیا در هر مکان مرتفعی برجی بنا میکنید براي تماشا و لهو و لعب و استهزاء عابرین و اطلاع بر نوامیس
مردم و بعضی آیه را بمعناي علم و نشانه راه گرفتهاند و عبث بودن آنرا باستغناء از آن و اهتداء بنجوم و ستارهها دانستهاند و ظاهرا
عبث نباشد چون اهتداء بآن اسهل است و اختیار میکنید براي خودتان قصور و ساختمانهاي محکم را بامید آنکه در دنیا مخلّد و
جاوید خواهید بود و چون دست بشمشیر و تازیانه میکنید براي حمله بکسی اینکه کار را بدون ملاحظه و فکر در عاقبت آن و بدون
قصد تأدیب و تربیت و مجوّز شرعی و عرفی جابرانه انجام میدهید و اینکه اعمال و اینکه ابنیه باین اغراض و آمال مرضی خدا نیست
پس بترسید از خدا و اطاعت کنید مرا در ترك اینکه امور از پیغمبر صلی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که هر بنائیکه بنا شود
وبال است براي صاحبش روز قیامت مگر بمقدار ضرورت و احتیاج مبرم و فرمود منکه میگویم از خدا بترسید براي آنستکه خداوند
ولی نعمت شما است و شکر نعمت بطاعت است که موجب مزید نعمت میگردد و کفرانش بمعصیت است که موجب قطع آن
خواهد بود و شما میدانید نعمتهائی را که خداوند براي کمک شما در زندگی مرتّبا انعام و امداد بشما فرموده از قبیل شتر و گاو و
گوسفند و پسران کار آمد و باغها و چشمهها که امور شما بوسیله آنها اداره میشود و باز اگر شما بعقاید و اعمال سابقه خودتان
ادامه دهید من میترسم بر شما از عذاب خدا در روزي که بزرگ است گرفتاري آنروز در دنیا یا آخرت [ صفحه 120 ] و آنها با
صفحه 121 از 456
کمال بیشر میگفتند ما از اعمال خودمان دست برنمیداریم بحال ما تفاوتی ندارد وعظ کنی براي ما یا نکنی اینکه خلق و دأب و
عادت که ما داریم همان رویّه و عادت و خلق پیشینیان ما است و ما دست از مسلک آباء و اجدادمان برنمیداریم و هیچوقت بر ما
عذاب نازل نشده و نخواهد شد و بعضی خلق بفتح خاء قرائت نمودهاند یعنی اینکه سخنان تو نیست مگر دروغ مدّعیان نبوّت که
پیش از اینها آمدند و گفتند و در هر حال آنها تکذیب کردند پیغمبر خدا را و مستحق عذاب شدند و خداوند آنها را بباد تند
سختی هلاك فرمود که شرح آن در سور سابقه گذشت و در لاحقه بیاید انشاء اللّه تعالی و اخیرا خداوند چند جمله را که در ذیل
احوال انبیاء سابق الذّکر براي تسلیت خاطر پیغمبر خاتم و تذکّر و تنبّه خلق ذکر فرموده بود و بیان شد براي تأکید و تقریر و تعقّب
هر قصّهئی بغرض مطلوب و توسّل بهر وسیلهئی براي هدف منظور تکرار فرموده است و مفاد آن تفاوتی ندارد.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 141 تا 159
اشاره
کَذَّبَت ثَمُودُ المُرسَلِینَ [ 141 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم صالِح أَ لا تَتَّقُونَ [ 142 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 143 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 144 ] وَ ما
265 أَ تُترَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ [ 146 ] فِی جَنّات وَ عُیُونٍ - أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 145 ] -قرآن- 1
219 وَ لا - 147 ] وَ زُرُوعٍ وَ نَخل طَلعُها هَضِ یم [ 148 ] وَ تَنحِتُونَ مِنَ الجِبال بُیُوتاً فارِهِینَ [ 149 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 150 ] -قرآن- 1 ]
تُطِیعُوا أَمرَ المُسرِفِینَ [ 151 ] الَّذِینَ یُفسِدُونَ فِی الَأرض وَ لا یُصلِحُونَ [ 152 ] قالُوا إِنَّما أَنتَ مِنَ المُسَحَّرِینَ [ 153 ] ما أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا
308 وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ - فَأت بِآیَۀٍ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 154 ] قالَ هذِه ناقَۀٌ لَها شِرب وَ لَکُم شِرب یَوم مَعلُوم [ 155 ] -قرآن- 1
[ فَیَأخُذَکُم عَذاب یَوم عَظِیم [ 156 ] فَعَقَرُوها فَأَصبَحُوا نادِمِینَ [ 157 ] فَأَخَ ذَهُم العَذاب إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 158
256- وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 159 ] -قرآن- 1
ترجمه
تکذیب کردند قوم ثمود فرستادگان را وقتی که گفت بآنها برادرشان صالح آیا نمیپرهیزید همانا من براي شما پیمبري امینم پس
بترسید از خدا و فرمان برید مرا و نمیخواهم از شما بر آن هیچ مزدي نیست مزدم مگر بر پروردگار جهانیان آیا واگذاشته میشوید در
آنچه هستید اینجا ایمنان در بوستانها و چشمه سارها و کشتها و درختان خرمائیکه شکوفه آنها لطیف است و میتراشید از کوهها
خانههائی با آنکه ما هرانید پس بترسید از خدا و اطاعت کنید مرا [ صفحه 121 ] و اطاعت مکنید فرمان تجاوز کنندگانرا آنانکه فساد
میکنند در زمین و اصلاح نمیکنند گفتند جز اینکه نیست که توئی از زیاد سحر کرده شدگان نیستی تو مگر انسانی مانند ما پس
بیاور نشانهاي اگر هستی از راستگویان گفت اینکه ماده شتري است براي آن نوبه آب است و براي شما نوبه روزي معیّن و اصابت
منمائید آنرا ببدي پس بگیرد شما را عذاب روزي بزرگ پس پی کردند آنرا پس گردیدند پشیمان پس گرفت آنها را عذاب همانا
در اینکه هر آینه آیتی است و نباشند بیشترشان گروندگان و همانا پروردگار تو او است تواناي مهربان
تفسیر
. خداوند متعال پس از پنج آیه که تفسیر آنها در قصص سابقه گذشت نقل فرموده کلام حضرت صالح را بقوم خودش که بنام سر
سلسلهشان معروف بقبیله ثمود بودند باین تقریب که آیا تصوّر کردید بهمین حال که در ناز و نعمتید باقی و از حوادث دهر مصون
صفحه 122 از 456
و مأمون خواهید بود نه چنین است باین حال واگذار نخواهید شد اینکه نعمتها که در اینکه زمان خداوند بشما عنایت فرموده از قبیل
باغها و چشمهسارها و کشتزارها و درختان خرما که شکوفه و غلاف خوشههاي آنها لطیف و نرم و نازك است که کاشف از خوبی
و نرمی و لطافت میوه آن باشد در صورت تخلّف از امر الهی نیست و نابود خواهد شد و اینکه خانههاي رفیعی که در کوهها با
کمال استادي و مهارت براي خود میتراشید براي شما باقی نمیماند و بعضی فرهین بحذف الف قرائت نمودهاند یعنی با تکبر و
نشاط و دلخوشی پس از خدا بترسید و کاري نکنید که موجب خشم خدا شود و اطاعت کنید مرا که امر من امر خدا است و من
بدون دستور او دستوري نمیدهم و اطاعت نکنید امر مردمان متجاوز را که رؤساء قوم بودند و غیر از فتنه و فساد کاري نداشتند و
آنها در جواب گفتند تو از کسانی هستی که زیاد برایت سحر نمودهاند بقدري که عقلت زائل شده و قمی ره فرموده مراد آنستکه
میان تهی هستی مانند سایر افراد بشر و اگر پیغمبر بودي مثل ما نبودي و مؤکّ د اینمعنی است که بعد از اینکه گفتند نیستی تو مگر
بشري مانند ما اگر راست میگوئی معجزي بیاور تا ما تو را تصدیق نمائیم و [ صفحه 122 ] آنحضرت بتفصیلی که در سوره اعراف
مستوفی گذشت براي آنها از کوه ماده شتري بیرون آورد که بنا شد آب رودخانه یک روز نوبه آن ناقه و یک روز نوبه آنها باشد و
بهیچ وجه آنها مزاحم نوبه آن نشوند و آسیبی هم بآن نرسانند و فرمود اگر شما بآن تعدّي نمائید بعذاب روز بزرگ که بزرگی آن
براي بزرگی عذاب آن روز است معذّب خواهید شد و آنها براي آنکه نمیخواستند با آن هم نوبه باشند یکنفر از خودشان را مأمور
بقتل آنحیوان نمودند و بقیّه با او کمک کردند و گوشتش را قسمت کردند و خوردند و پشیمان شدند وقتی که عذاب را معاینه
نمودند که آنوقت پشیمانی سودي ندارد و توبه قبول نمیشود و آن عذاب صیحه آسمانی یا زلزله زمینی یا بدنی بود که در سور
سابقه مفصلا ذکر شده است و جمل اخیره مفسّره در قصص سابقه است و باغراضی که اخیرا بیان شد در ذیل هر قصه تکرار شده و
خواهد شد و در نهج البلاغه است که همانا شریک میکند مردم را در امري رضا و سخط، ناقه ثمود را یکنفر از آنها پی کرد ولی
خدا عذاب را بر همه نازل فرمود چون همه راضی بآن شدند و نسبت عقر را بهمه داد که فرمود فعقروها فأصبحوا نادمین و زمین
آنها در اثر خسف شکسته و گداخته گردید و نیز از آنحضرت روایت شده که اول چشمهئی که جاري شد در زمین آن بود که خدا
براي صالح علیه السّلام جاري فرمود و آبش را بنوبه براي ناقه و آنها مقرّر داشت و فرمود لها شرب و لکم شرب یوم معلوم.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 160 تا 175
اشاره
کَذَّبَت قَوم لُوطٍ المُرسَلِینَ [ 160 ] إِذ قالَ لَهُم أَخُوهُم لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ [ 161 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 162 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 163 ] وَ
268 أَ تَأتُونَ الذُّکرانَ مِنَ العالَمِینَ [ 165 ] وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ - ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 164 ] -قرآن- 1
لَکُم رَبُّکُم مِن أَزواجِکُم بَل أَنتُم قَوم عادُونَ [ 166 ] قالُوا لَئِن لَم تَنتَه یا لُوطُ لَتَکُونَن مِنَ المُخرَجِینَ [ 167 ] قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُم مِنَ القالِینَ
322 فَنَجَّیناه وَ أَهلَه أَجمَعِینَ [ 170 ] إِلاّ عَجُوزاً فِی الغابِرِینَ [ 171 ] ثُم دَمَّرنَا - 168 ] رَب نَجِّنِی وَ أَهلِی مِمّا یَعمَلُونَ [ 169 ] -قرآن- 1 ]
250 وَ - الآخَرِینَ [ 172 ] وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِینَ [ 173 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 174 ] -قرآن- 1
53- إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 175 ] -قرآن- 1
ترجمه
تکذیب کردند قوم لوط فرستادگان را هنگامیکه گفت بآنها [ صفحه 123 ] برادرشان لوط آیا نمیپرهیزید همانا من براي شما
پیمبري امینم پس بترسید از خدا و اطاعت کنید مرا و نمیخواهم از شما بر آن هیچ مزدي نیست مزد من مگر بر پروردگار جهانیان
صفحه 123 از 456
آیا وارد میشوید بر پسران از اهل عالم و وامیگذارید آنچه را آفرید براي شما پروردگارتان از جفتهاتان بلکه شمائید گروهی تعدّي
کنندگان گفتند هر آینه اگر باز نه ایستادي اي لوط البته خواهی بود از بیرون کرده شدگان گفت همانا من کردار شما را از
دشمنانم پروردگارا نجات ده من و کسان مرا از آنچه میکنند پس نجات دادیم او و کسانش را همگی مگر پیر زنی که بود در باقی
ماندگان پس هلاك کردیم دیگران را و باراندیم بر آنها بارانی پس بد بود باران بیم داده شدگان همانا در اینکه آیتی است و
نباشند بیشترشان گروندگان و همانا پروردگار تو او است تواناي مهربان
تفسیر
. خداوند متعال بعد از پنج آیه که تفسیر آنها در قصص سابقه گذشت قول حضرت لوط را که شرح حال آن در سوره اعراف
مستوفی ذکر شد نقل نموده که بقوم خود بر سبیل انکار و ملامت فرمود آیا شما از میان اهل عالم براي دفع شهوت مردانرا اختیار
نمودید و با آنها نزدیکی میکنید با آنکه اینکه عمل قبیح و مضرّي است و وامیگذارید و نزدیکی نمیکنید با آنچه خدا خلق فرموده
براي انتفاع شما از جنس زنانتان با آنکه آنها بهتر و پاکیزهترند براي آن عمل پس شما مردمان مستقیمی نیستید بلکه متعدّي و
متجاوز از حدّ اعتدال و از حلال به حرام و از پاکیزه به پلیدید یا دشمن انسانیّت و اخلاقید که چنین عمل شنیعی را مرتکب میشوید
قوم در جواب گفتند از اینکه سخنان دست بردار والا تو را نفی بلد خواهیم نمود و باید از میان ما بیرون بروي آنحضرت فرمود من
با اینکه کار شما بسیار مخالفم بطوریکه نمیتوانم به بینم و چیزي نگویم و از خدا خواست که او و خانوادهاش را از تبعات و وبال
اعمال آنها نجات دهد و خداوند اجابت فرمود و او و تمام خانواده و پیروانش را در وقت نزول عذاب از میان آنها خارج فرمود و
فقط زنش را که پیرو موافق با آنها و مخالف با او بود با قوم باقی گذارد و همه بهلاکت رسیدند ببارانیکه از سنگ بر آنها بارید و
بد بارانی بود براي کسانیکه بیم دادند آنها را انبیا از خدا ولی بخرجشان نرفت و بعاقبت وخیم [ صفحه 124 ] آن گرفتار شدند و
تفصیل اینکه قضایا در سور سابقه که شرح حال انبیاء در آنها ذکر شده گذشته است و آیات اخیره در قصص سابقه، مفسر و نکته
تکرار آن اخیرا مبیّن گردید.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 176 تا 191
اشاره
کَذَّبَ أَصحاب الَأیکَۀِ المُرسَلِینَ [ 176 ] إِذ قالَ لَهُم شُعَیب أَ لا تَتَّقُونَ [ 177 ] إِنِّی لَکُم رَسُول أَمِین [ 178 ] فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 179 ] وَ
266 أَوفُوا الکَیلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ المُخسِرِینَ [ 181 ] وَ زِنُوا - ما أَسئَلُکُم عَلَیه مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلی رَب العالَمِینَ [ 180 ] -قرآن- 1
بِالقِسطاس المُستَقِیم [ 182 ] وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ [ 183 ] وَ اتَّقُوا الَّذِي خَلَقَکُم وَ الجِبِلَّۀَ الأَوَّلِینَ
301 وَ ما أَنتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا وَ إِن نَظُنُّکَ لَمِنَ الکاذِبِینَ [ 186 ] فَأَسقِط عَلَینا کِسَفاً - 184 ] قالُوا إِنَّما أَنتَ مِنَ المُسَحَّرِینَ [ 185 ] -قرآن- 1 ]
مِنَ السَّماءِ إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 187 ] قالَ رَبِّی أَعلَم بِما تَعمَلُونَ [ 188 ] فَکَذَّبُوه فَأَخَذَهُم عَذاب یَوم الظُّلَّۀِ إِنَّه کانَ عَذابَ یَوم عَظِیمٍ
53- 371 وَ إِن رَبَّکَ لَهُوَ العَزِیزُ الرَّحِیم [ 191 ] -قرآن- 1 - 189 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً وَ ما کانَ أَکثَرُهُم مُؤمِنِینَ [ 190 ] -قرآن- 1 ]
ترجمه
تکذیب کردند اهل بیشه و جنگل خاصّ ی فرستادگان را هنگامی که گفت بآنها شعیب آیا نمیپرهیزید همانا من براي شما پیمبري
صفحه 124 از 456
امینم پس بترسید از خدا و اطاعت کنید مرا و نمیخواهم از شما بر آن هیچ مزدي نیست مزدم مگر بر پروردگار جهانیان تمام کنید
پیمانه را و نباشید از زیان رسانندگان و وزن کنید با ترازوي راست و کم مکنید از مردمان چیزهاشان را و بتعدّي سعی نکنید در
زمین با آنکه باشید فساد کنندگان و بترسید از آنکه آفرید شما را و خلق پیشینیان را گفتند جز اینکه نیست که توئی از زیاد سحر
کرده شدگان و نیستی تو مگر انسانی مانند ما و بدرستیکه گمان میبریم بتو که از دروغگویانی پس فرود آور بر ما پارههائی از
جانب آسمان اگر هستی از راستگویان گفت پروردگار من داناتر است بآنچه میکنید پس تکذیب کردند او را پس گرفتشان عذاب
روز سایبانی از جنس ابر همانا آن بود عذاب روزي بزرگ همانا در اینکه آیتی است و نباشند بیشترشان گروندگان و همانا
پروردگار تو او است تواناي مهربان
تفسیر
. خداوند متعال بحضرت شعیب که مبعوث بر اهل مدین بود مأموریت دیگري هم داد و آن ارشاد و انذار اهل أیکه بود که بیشه و
جنگلی است از اشجار نرم و نازك پیچیده بهم و آنها بتکذیب او تمام انبیا را تکذیب نمودند [ صفحه 125 ] چون اصول مرام
پیغمبران متّحد است و همه مصدّق یکدیگرند و مکذّب یکی از ایشان مکذّب همه است و اینکه وقتی بود که آنحضرت بدوا آنچه
را انبیاء سابق فرموده بودند فرمود و بعدا چون در میان آنها کم فروشی و تعدّي بحقوق و اموال و قتل و غارت و فتنه و فساد رواج
داشت فرمود تمام کنید و پر نمائید پیمانه را در وقت وفا و اداء مال غیر و ضرر نرسانید بکسیکه آنرا از شما خریداري نموده و
تحویل نگرفته بناقص گذاردن و پر ننمودن پیمانه در صورتی که بکیل معامله نمودید و بسنجید متاع را با ترازوي راست درست
عدل و کم و کسر نکنید اشیائی را که مردم از شما خریداري نمودند از میزان استحقاق آنها بانواع حیله و مکر در صورتی که بوزن
معامله نموده باشید و طغیان نکنید در زمین بفتنه و فساد و قتل و غارت و تعدّي باموال و نوامیس مردم و قطع طریق بر آنها و امثال
اینها و بپرهیزید از غضب خداوندي که خلق فرمود شما و مردم قبل از شما را از آباء و اجدادتان و غیر آنها و اهل ایکه که اجنبی از
آنحضرت بودند لذا خداوند بر خلاف اقوام سابقه آنها را برادر نخوانده با کمال جرئت و جسارت گفتند تو از اشخاصی هستی که
زیاد برایت سحر نمودهاند لذا عقلت زائل شده یا اجوف و میان تهی مانند سایر مردم هستی و احتیاج بخوردن و آشامیدن داري و
امتیازي از ما نداري که پیغمبر خدا باشی و نیستی مگر بشري مانند ما و ما گمان میکنیم تو دروغگوئی باشی از دروغگویان عالم
اگر راست میگوئی پارههائی از آسمان بر سر ما فرود آور که ما را نابود کند و بعضی کسفا بسکون قرائت نمودهاند و در هر حال
جمع کسفه بمعناي قطعه است و حضرت فرمود خداوند بهتر میداند که اعمال شما چه اقتضا دارد اگر مقتضی براي عذاب فوري
باشد البتّه شما را معذّب خواهد فرمود و چون تکذیب کرده بودند پیغمبر خدا را و اصرار بکفر داشتند خداوند همان مسئول آنها را
مرزوقشان فرمود باین نحو که چند شبانه روز هوا را بر آنها بشدت گرم و حبس نمود که از منازل خودشان بیرون نمیآمدند تا
یکروز قطعه ابري براي آنها نمایان شد که از آن احساس خنکی و روحانیّت میشد لذا همه از منازلشان بیرون آمدند و زیر آن جمع
شدند ناگهان صیحه آسمانی رسید و آن ابر مبدّل بآتش شد و بر سرشان [ صفحه 126 ] ریخت و سوختند و خاکستر شدند و آن
روز از بزرگترین روزهاي عذاب الهی بود و در آن سایبان ابري نشانه قدرت خدا بود که چگونه میتواند فورا خوشی را بنا خوشی
مبدّل فرماید و مسئول متجاسرین را بطرز شگفتآوري اجابت فرماید و همیشه اکثریت در دنیا با کفار بوده و اهل ایمان کم بودهاند
چنانچه گفتهاند از اهل ایکه که در حوالی مدین بود کسی بحضرت شعیب ایمان نیاورد ولی از اهل مدین جمعی ایمان آورده بودند
و عزّت و رحمت خدا واضح و مبیّن است.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 192 تا 212
صفحه 125 از 456
اشاره
وَ إِنَّه لَتَنزِیل رَب العالَمِینَ [ 192 ] نَزَلَ بِه الرُّوح الَأمِین [ 193 ] عَلی قَلبِکَ لِتَکُونَ مِنَ المُنذِرِینَ [ 194 ] بِلِسان عَرَبِیٍّ مُبِین [ 195 ] وَ إِنَّه لَفِی
[ 224 أَ وَ لَم یَکُن لَهُم آیَۀً أَن یَعلَمَه عُلَماءُ بَنِی إِسرائِیلَ [ 197 ] وَ لَو نَزَّلناه عَلی بَعض الأَعجَمِینَ [ 198 - زُبُرِ الَأوَّلِینَ [ 196 ] -قرآن- 1
فَقَرَأَه عَلَیهِم ما کانُوا بِه مُؤمِنِینَ [ 199 ] کَذلِکَ سَلَکناه فِی قُلُوب المُجرِمِینَ [ 200 ] لا یُؤمِنُونَ بِه حَتّی یَرَوُا العَذابَ الَألِیمَ [ 201 ] -قرآن-
305-1 فَیَأتِیَهُم بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 202 ] فَیَقُولُوا هَل نَحن مُنظَرُونَ [ 203 ] أَ فَبِعَذابِنا یَستَعجِلُونَ [ 204 ] أَ فَرَأَیتَ إِن مَتَّعناهُم سِنِینَ
220 ما أَغنی عَنهُم ما کانُوا یُمَتَّعُونَ [ 207 ] وَ ما أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ إِلاّ لَها مُنذِرُونَ - 205 ] ثُم جاءَهُم ما کانُوا یُوعَدُونَ [ 206 ] -قرآن- 1 ]
234 إِنَّهُم عَنِ - 208 ] ذِکري وَ ما کُنّا ظالِمِینَ [ 209 ] وَ ما تَنَزَّلَت بِه الشَّیاطِین [ 210 ] وَ ما یَنبَغِی لَهُم وَ ما یَستَطِیعُونَ [ 211 ] -قرآن- 1 ]
46- السَّمع لَمَعزُولُونَ [ 212 ] -قرآن- 1
ترجمه
و همانا آن فرو فرستاده پروردگار جهانیان است فرود آورد آنرا روح الامین بر دلت تا بوده باشی از بیم دهندگان بزبان تازي واضح
و همانا آن در کتب پیشینیان است آیا و نبود براي آنها دلیلی آنکه میدانند آنرا دانایان بنی اسرائیل و اگر فرو فرستاده بودیم آنرا بر
بعضی عجمان پس خوانده بود آنرا بر آنها نبودند بآن گروندگان همچنین وارد نمودیم آنرا در دلهاي گناهکاران با آنکه ایمان
نمیآورند بآن تا آنکه به بینند عذاب پر درد را پس بیاید آنها را ناگاه و آنها ندانند پس گویند آیا هستیم ما مهلت داده شدگان آیا
پس بعذاب ما شتاب میکنند آیا پس دانستی که اگر بهرهمند سازیمشان سالها پس آید آنها را آنچه وعده داده میشوند کفایت نکند
آنها را آنچه بهرهمند کرده میشوند بآن و هلاك نکردیم اهل بلدي را مگر آنکه براي آنها بودند بیم دهندگان براي تذکّر و نباشیم
[ ستمکاران و فرود نیاوردند آنرا شیطانها و سزاوار نباشد آنها را و نمیتوانند همانا آنها از شنیدن برکنار شدگانند . [ صفحه 127
تفسیر
خداوند متعال بعد از ذکر هفت قصه از قصص انبیاء عظام فرموده آنچه ذکر شد از قرآن وحی منزل پروردگار جهانیان است که
نازل نموده است آنرا جبرئیل که ملقّب بروح الامین است براي آنکه از عالم ارواح و امین وحی الهی است بر قلب تو که پیغمبر
خاتمی تا بوده باشی از بیم دهندگان خلق بزبان تازي واضح المعنی از عذاب الهی و نیست از قبیل حکایات و تواریخی که قابل
شک و ریب باشد و اینکه فرموده نازل نموده بر قلب تو براي افاده اینمعنی است که چنان قرائت نمود آنرا جبرئیل بر تو که شنیدي
الفاظ آنرا و درك کردي معانی آنرا و قرار گرفت در قلب تو و محتمل است مراد از مبین بیان کننده باشد باین اعتبار که لسان
عربی توسعه دارد چون براي هر خصوصیّتی از خصوصیات معنی در لغت عرب لفظ خاصی است که میتوان از آنمعنی بآن لفظ
تعبیر نمود بخلاف سایر السنه که اینکه توسعه را ندارد لذا آنها را بعربی خوب میشود ترجمه نمود و عربی را بآنها نمیشود ترجمه
کرد و بنابراین کلمه مبین در مدح لسان عربی ذکر شده و در کافی از یکی از صادقین علیهما السلام نقل نموده که پرسیدند مراد از
عربی مبین چیست فرمود بیان میکند آن زبانها را و بیان نمیکند زبانها آنرا و در علل از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که
خداوند هیچ کتابی و وحیی را نازل ننمود مگر بعربی ولی بگوش انبیا بزبان قومشان میرسید و بگوش پیغمبر ما بعربی میرسید و چون
او با قومش سخن میفرمود بعربی بود و آنها هم بعربی میشنیدند و هر کس با پیغمبر بهر زبانی صحبت میکرد او بعربی میشنید و
تمام آنها بترجمه جبرئیل علیه السّلام بود و از تشریفاتی بود که خدا براي او مقرّر فرموده بود و از بعضی روایات مفسّره استفاده
میشود که آنچه بتوسط روح الامین بر قلب پیغمبر صلی اللّه علیه و اله نازل شده ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است و بعضی نزّل
صفحه 126 از 456
بتشدید زاي و نصب الرّوح الامین قرائت نمودهاند و اینکه قرآن علاوه بر آنکه از حیث فصاحت و بلاغت بحدّ اعجاز رسیده و خود
مصدّق خود است از حیث معانی هم شاهد صدق دارد که اصول معارف و مواعظ و قصص و حکایات آن موافق با کتب انبیاء سابق
است و ذکر آن و آورندهاش در کتب سابقه وجود دارد آیا اینکه نیست براي کفار دلیل [ صفحه 128 ] بر صحّت قرآن و نبوّت
آورندهاش که میدانند آنرا دانایان بنی اسرائیل از یهود و نصاري بمراجعه بتوریۀ و انجیل و یافتن اوصاف و نعوت پیغمبر خاتم را در
کتب خودشان لذا اسلام میآورند از قبیل عبد اللّه بن سلام و اصحاب او و اوس و خزرج و سایر دانشمندان از اهل کتاب و تکن بتاء
و آیۀ برفع نیز قرائت شده است و یکی از موجبات رواج اسلام در عرب آنستکه خداوند قرآن را بر شریفترین مردي از شریفترین
بیتی از بیوت عرب نازل فرمود و لذا میفرماید و اگر نازل نموده بودیم قرآن را بر غیر عرب که آن بعضی از افراد عجم باشد پس
خوانده بود آنرا براي اعراب چنین نبود که ایمان بیاورند بآن چون آنها خیلی متع ّ ص بند و تمکین از عجم نمیکنند ولی ما آنرا
بشخصی از عرب نازل نمودیم پس ایمان آوردند باو عجم و اینکه خود فضیلتی است براي افراد عجم چنانچه قمی ره از امام صادق
علیه السّلام نقل نموده و چنانچه ما قرآن را بزبان عربی فصیح نازل نمودیم براي استفاده کامل قوم وارد نمودیم بقرائت و بیان پیغمبر
خودمان آنرا بالفاظ و معانیش در دلهاي کفار ولی با وجود اینکه چون آنها معاند و لجوجند ایمان نمیآورند بآن تا ببینند عذاب الیم
الهی را که ملجأ کند آنها را بایمان پس میآید آنعذابی که باید بیاید بر آنها ناگهان با آنکه آنها نمیدانند چنان عذابی بر آنها وارد
میشود و ملتفت نیستند پس در آنوقت که ایمان فائده و پشیمانی سودي ندارد از روي حسرت و ندامت میگویند آیا ما مهلت داده
میشویم که ایمان بیاوریم و تصدیق کنیم ولی فعلا که بآنها مهلت دادیم میگویند اینکه عذاب را زودتر بر ما نازل کن از روي
تمسخر آیا تعجیل در عذاب ما میکنند با آنکه براي آنها صرفه ندارد آیا دانستی اي حبیب من که اگر بهرهمند کنیم ما آنها را
سالیان دراز پس وارد شود بر آنها عذاب موعود ما کفایت نکند آنها را و فائده ندارد بحالشان آن نعمتهاي بسیاري که در آنسالهاي
متمادي بآن متنعّم بودند بلکه موجب مزید طغیان و تکمیل استحقاقشان براي عذاب خواهد بود پس نباید بآن خوشیهاي موّقت
مغرور شوند در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلی اللّه علیه و اله در خواب دید که بنی امیّه از منبرش بعد از
[ او بالا میروند و مردم را از راه حق بقهقري برمیگردانند پس خیلی محزون شد و جبرئیل نازل شد و حضرت را بآنحال [ صفحه 129
مشاهده نمود و از سببش سؤال کرد و او قضیه را بیان فرمود و جبرئیل اظهار بی اطلاعی کرد و عروج نمود و طولی نکشید که
مراجعت کرد و اینکه چند آیه را آورد که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بآنها مأنوس شود و سوره قدر را که دلالت دارد بر
آنکه یک شب قدر براي آنحضرت بهتر از هزار ماه سلطنت بنی امیّه است و بناي ما بر اینکه بوده که عذاب بر قومی وارد
نمینمودیم و اهل هیچ بلدي را بهلاکت نمیرساندیم مگر بعد از آنکه براي آنها پیغمبرانی فرستاده باشیم که بیم دهنده باشند آنها
را از عذاب ما براي تذکّر آنها و اتمام حجّت چون ما هیچگاه ستمکار نبوده و نیستیم که پیش از ارسال رسول منذر قومی را عذاب
کنیم ولی وقتی رسول منذر فرستادیم و آنها اطاعت و انقیاد ننمودند و مستحق عقوبت شدند معذّب و مستأصل خواهیم نمود آنها را
و نباید تصوّر کنند که قرآن چون مشتمل بر اخبار غیبیّه است از قبیل القائات شیاطین است که بکاهنان مینمودند و گاهی از غیب
خبر میدادند سزاوار نیست کسی چنین کتابی را که جامع علوم و معارف و مصالح و مفاسد امور اهل عالم است تا روز قیامت
بشیاطین نسبت دهد و آنها هرگز قدرت و استطاعت انشاء و ترتیب چنین معانی و الفاظی را نداشته و ندارند و جدّا از مداخله آنها
در آسمان و استماع اخبار غیبیّه از ملائکه جلوگیري میشود بتوسط شهاب ثاقب و ملائکهئی که مأمور طرد آنها هستند لذا از ادراك
معارف حقّه و علوم دینیّه معزول و محرومند کار آنها فتنه و فساد و اضلال و اخلال است و هدف قرآن موعظه و ارشاد بصلاح و
فلاح پس نمیشود چنین کتاب مجیدي بالقاء چنین موجودات پلیدي باشد یا چیزي از آن بکمک آنان انجام گیرد چون آنها اگر
بخواهند کمک کنند با دوستان خودشان میکنند نه با کسانیکه در نقطه مقابل جاي دارند و گفته شده جهت اینکه محرومیّت و
ممنوعیّت آنستکه استفاده از معانی حقّه و استضائه از انوار حقیقیّه منوط و مشروط باشتراك در صفاء ذهن و قابلیّت قبول فیض حق
صفحه 127 از 456
است و آنها نفوس خبیثه شریره ظلمانی هستند و سنخیّت با عالم انوار ندارند.
[ [سوره الشعراء [ 26 ]: آیات 213 تا 227
اشاره
فَلا تَدع مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ المُعَذَّبِینَ [ 213 ] وَ أَنذِر عَشِیرَتَکَ الَأقرَبِینَ [ 214 ] وَ اخفِض جَناحَکَ لِمَن اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنِینَ
[ 298 الَّذِي یَراكَ حِینَ تَقُوم [ 218 - 215 ] فَإِن عَصَوكَ فَقُل إِنِّی بَرِيءٌ مِمّا تَعمَلُونَ [ 216 ] وَ تَوَکَّل عَلَی العَزِیزِ الرَّحِیم [ 217 ] -قرآن- 1 ]
[ وَ تَقَلُّبَکَ فِی السّاجِدِینَ [ 219 ] إِنَّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 220 ] هَل أُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَزَّل الشَّیاطِین [ 221 ] تَنَزَّل عَلی کُل أَفّاك أَثِیم [ 222
231 یُلقُونَ السَّمعَ وَ أَکثَرُهُم کاذِبُونَ [ 223 ] وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُم الغاوُونَ [ 224 ] أَ لَم تَرَ أَنَّهُم فِی کُل وادٍ یَهِیمُونَ [ 225 ] وَ أَنَّهُم - -قرآن- 1
یَقُولُونَ ما لا یَفعَلُونَ [ 226 ] إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً وَ انتَ َ ص رُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعلَم الَّذِینَ ظَلَمُوا أَيَّ
[ 394 [ صفحه 130 - مُنقَلَب یَنقَلِبُونَ [ 227 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس مخوان با خداوند خداي دیگري را پس باشی از عذاب کرده شدگان و بیم ده خویشان نزدیکتر خود را و فروتن باش براي
آنکه پیروي کرده است تو را از گروندگان پس اگر نافرمانی کنند تو را پس بگوي همانا من بیزارم از آنچه میکنید و توکّل کن بر
تواناي مهربان آنکه میبیند تو را وقتی که برمیخیزي و تغییر احوال تو را در سجدهکنان همانا او است شنواي دانا آیا خبر دهم شما را
که بر چه کس فرود میآورند شیطانها فرود میآورند بر هر بسیار دروغگوي گناهکار که بآن میاندازند گوش را و بیشترشان
دروغگویانند و شاعران پیروي میکنند آنها را گمراهان آیا ندیدي که آنها در هر وادي از کلام سرگشته راه میپیمایند و آنکه آنها
میگویند چیزي را که نمیکنند مگر آنانکه گرویدند و بجا آوردند کارهاي شایسته را و یاد کردند خدا را بسیار و دادستانی کردند
بعد از آنکه ظلم کرده شدند و زود است که بدانند آنانکه ستم کردند که بکدام جاي بازگشت بازمیگردند
تفسیر
. خداوند متعال براي آنکه اهل شرك را کاملا مطمئن بوعده عذاب فرماید بزرگترین موحّد عالم را نهی از شرك فرموده و وعده
عذاب داده بر آن تا تکلیف سایرین معلوم گردد و دستور فرموده که قبل از هر قوم و قبیلهئی باید خویشان نزدیک خود را دعوت
بتوحید و اسلام و انذار از شرك و کفر نمائی چون اهتمام بشأن آنها بیش از سایرین است و حسن ترتیب اقتضاء تقدیم ایشانرا دارد
و در اینکه مقام روایات متعدّده از عامّه و خاصّه نقل شده که حاصل مضمون آنها اینکه است که چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر
صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از اولاد حضرت عبد المطّلب که ایشان همگی چهل مرد بودند در خانه حضرت ابو طالب دعوت فرمود
پس بامیر المؤمنین امر فرمود که یک ران گوسفند بپزد و یک چارك گندم نان کند و آن دو را با [ صفحه 131 ] تقریبا یک من
شیر نزد آنها بیاورد و آنحضرت امتثال نمود و آنها چون آن غذا را دیدند خندیدند و گفتند اینکه خوراك یکنفر ما را بس نیست
پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود بنام خدا بخورید کفایت میکند و آنها ده نفر ده نفر سر غذا آمده خوردند تا همه سیر شدند
بعد حضرت فرمود بنام خدا شیر بیاشامید همه آشامیدند و از آن سیر شدند و ابو لهب چون اینکه امر عجیب را دید گفت محمّد
جادو کرد و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم چیزي نفرمود و همه برخاستند و رفتند و روز دیگري از آن عدّه دعوت کرد و امر
صفحه 128 از 456
باین منوال خاتمه یافت و متفرّق شدند و حضرت روز سوم از آنها دعوت فرمود و بعد از صرف غذا و شیر بهمان کیفیّت حضرت از
جا برخاست و فرمود خدا مرا به نبوّت بر تمام خلق عموما و بر عرب خصوصا مبعوث فرموده و من از شما خواهانم که دو کلمه را
که بر زبان سبک و در ترازوي عمل سنگین است بگوئید و از عذاب خدا ایمن شوید و بر عرب و عجم استیلا یابید و تمام طبقات
مردم مطیع شما شوند و همه وارد بهشت گردید و آن دو کلمه شهادت بوحدانیّت خدا و نبوت من است و کسیکه خواهش مرا
بپذیرد و اینکه دو کلمه را بگوید و مرا کمک کند در ترویج آن برادر من و وزیر و وارث و جانشین من بعد از من خواهد بود و
هیچکس جواب آنحضرت را نداد جز علی علیه السّلام که برخاست و عرض کرد اي پیغمبر خدا من یاري میکنم تو را در اینکه امر
با آنکه سنّش از همه کمتر و ساق پایش از همه باریکتر و مالش از همه کمتر بود و پیغمبر صلی اللّه علیه و اله فرمود بنشین و همان
فرمایش را اعاده فرمود و کسی جواب نداد جز علی علیه السّلام که همان عرض را اعاده داد و حضرت فرمود بنشین تو برادر و
وصی و وارث و جانشین منی بعد از من پس آن جماعت برخاستند و از روي استهزاء بحضرت ابو طالب گفتند از اینکه ببعد فرمان
بردار پسرت علی باش و او فرمانفرماي تو باشد و در بعضی از روایات مهمانی دو مرتبه ذکر شده و فرمایشات پیغمبر صلّی اللّه علیه
و اله و سلّم و جواب امیر المؤمنین علیه السّلام را در مرتبه دوم نقل نمودهاند و طلب نمودن پیغمبر چنین کسیرا و قیام نمودن امیر
المؤمنین براي آن سه مرتبه ذکر شده و نصب او را در مرتبه سوم قرار دادهاند و ظاهرا اینکه معنی از مسلّمات تاریخی و مشهور میان
سنّی و شیعه است و بنابر اینکه اسلام از بدو ظهور با تشیّع توأم بوده و با ولایت در عرض هم بمردم ابلاغ شده و اختصاص بغدیر
خم [ صفحه 132 ] ندارد نهایت آنکه بعد از غلبه اسلام و مسخّر شدن جزیرة العرب و نزدیک شدن وفات پیغمبر براي ابلاغ عام و
تسجیل مقام در آنروز تأکید و تقریر گردیده و بر سمیت شناخته شده است و در عیون و مجالس از امام رضا علیه السّلام و ابی بن
کعب و عبد اللّه بن مسعود نقل نموده که و رهطک المخلصین بعد از عشیر تک الاقربین قرائت نمودهاند و قمی ره و رهطک منهم
المخلصین نقل نموده و در مجمع اینکه قرائت را بحضرت صادق علیه السّلام و عبد اللّه بن مسعود نسبت داده و قمی ره مخلصون را
بامیر المؤمنین و حمزه و جعفر و حسنین و ائمه از آل محمّد علیهم السلام تفسیر نموده و ظاهرا منقول از امام صادق علیه السّلام است
و نیز خداوند امر فرموده حبیب خود را بتواضع و فروتنی با اهل ایمان چون خفض جناح که معمولا در انداختن پرنده بال خود را
بزیر در وقت فرود آمدن استعمال میشود کنایه از اینکه معنی قرار داده شده و در پیشرفت دعوت و جلب محبّت زیر دستان بسیار
مؤثر است و در پیشگاه الهی ملازم با خضوع و خشوع است و آنکه اگر عصیان نمودند و ایمان نیاوردند و قبول ولایت امیر
المؤمنین علیه السّلام و ائمه معصومین را ننمودند اگر چه بعد از رحلت آنحضرت از دنیا باشد از عمل آنها تبرّي و بیزاري جوید و
اتّکال و اعتماد نماید بخداوندي که قادر است مقهور کند دشمنان او را و منصور فرماید دوستان او را و رحمت فرماید ایشان را و
بعضی فتوکّل بفاء قرائت نمودهاند آنخداوندي که میبیند او را در وقت قیام بامر دعوت و در وقت انتقال در اصلاب انبیاء عظام و
سجدهکنان کرام از صلبی بصلبی از حضرت آدم تا حضرت عبد اللّه از نکاح نه سفاح چنانچه قمی ره و در مجمع از صادقین علیهما
السلام نقل نموده و نیز از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود بر ندارید سر خود را پیش از
من و نگذارید آنرا پیش از من که من میبینم شما را از پشت سرم چنانچه میبینم شما را از جلو رویم و اینکه آیه را تلاوت فرمود
که ظاهر در آنستکه مراد حال نماز آنحضرت است از قیام و رکوع و سجود پی در پی که موجب تغییر وضع است و منافات ندارد
که هر دو معنی مراد باشد چنانچه مکرر بیان شده است و خداوند میشنود اقوال و اذکار مردم را و میداند اعمال و اسرار ایشانرا و
چون در آیات سابقه ذکر شد که ممکن نیست قرآن را شیاطین بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نازل نموده باشند در تعقیب آن
فرموده [ صفحه 133 ] که آیا خبر دهم شما را بکسانیکه شیاطین براي آنها خبر میآورند، خبر میآورند شیاطین و نازل میکنند آنرا بر
مردمان دروغگوي پر گناهی که گوش میدهند اینکه مردم بخبر آنها که مبنی بر امارات و ظنون است و از خودشان هم بر آن اخبار
موهوماتی که غالبا واقعیّت ندارد میافزایند و بمردم میگویند ما از غیب خبر میدهیم و بیشتر آنها دروغ میگویند که ابدا از عالم غیب
صفحه 129 از 456
خبري ندارند بلی بعضی از کاهنان قبل از بعثت پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم با شیاطین رابطه داشتند که آنها از ملائکه استراق
سمع مینمودند و بر بعضی از اخبار سماوي مطلع میشدند و برفقاي خودشان خبر میدادند و براي حفظ احترام وحی الهی از اینکه
عمل بکلی جلوگیري شد و در ذیل آیات سابقه ذکري از آن بعمل آمد و گفتهاند سطیح کاهن و سواد بن غارب از اینکه بعض
بودهاند که بظهور خاتم انبیا خبر دادند و تصدیق نبوّتش را نمودند و در خصال از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از آن
مردم افّاك مغیره و بنان و صائد و حمزة بن عماره بریري و حارث شامی و عبد اللّه بن حارث و ابو الخطاب است که هفت نفر
بودند و چنانچه خداوند در آیات سابقه مقام مقدس نبوي را از شبهه کهانت مبرّي فرمود در اینکه آیات خواسته آن مقام منیع را از
شبهه شاعریت تنزیه فرماید باین تقریب که شعراء پیروانشان اهل ضلالت و غوایتند چون شعر کلام منظومی است که مبناي آن بر
حق و حقیقت نیست بلکه بناي آن بر مبالغه و اغراق و غلوّ و تخیّل و تمویه و تزیین و چیزهائی است که جلب توجه مستمع را نماید
و موجب انبساط و انقباض و التذاد و اشمئزاز طرف گردد و مقبول طبع و پسند ذوق باشد اگر چه عقل آنرا قبول ننماید و شعراء
نوعا کسانی هستند که اشعارشان از اینکه قبیل است لذا غالبا بتغزّل و تشبیب و مدح ناروا و هجو ناسزا و تعریف و توصیف بیجا
میپردازند و آن را مایه ارتزاق و افتخار خود قرار میدهند و خریدار اینکه مقالات و هو اخواه اینکه اشخاص مردمان هوا- پرست
خودخواه و اهل لهو و لعب و عیش و طربند و گاهی اینکه فرومایگان براي مقاصد خودشان باین اشعار تمسک مینمایند و آنرا مانند
وحی منزل تلقّی بقبول میکنند چون موافق با هواي نفس آنها است پس اینها پیروان آنها هستند آیا نمیبینی اي کسیکه دیده
بصیرت داري که شعراء گاهی در وادي توصیف شاهد [ صفحه 134 ] و شراب و ساز و آواز متحیّرانه قدم میزنند و گاهی در محیط
علم و حکمت و معرفت بیخردانه خوض میکنند و گاهی در مقام مدح و ذم اشخاص مغرضانه وارد و خارج میشوند و یکروز کسیرا
مدح و روز دیگر او را هجو میکنند و یکروز کمالاتی براي خود اثبات میکنند که ابدا در آنها نبوده و نیست و یکروز اقرار بفسق و
فجوري میکنند که بهیچ وجه مرتکب آن نشدهاند و روزي امر بمعروف میکنند با آنکه خود عامل بآن نیستند و روزي نهی از منکر
مینمایند با آنکه خود تارك آن نمیباشند پس آنها در هر وادي چون حیوان گمشده سیر میکنند و میگویند چیزیرا که نمیکنند و
اینکه اختصاص بکلام منظوم ندارد بلکه هر کلام خالی از حق و حقیقت و مبنی بر وهم و خیال را شعر میگویند لذا اهل منطق
قیاسی را که مبنی بر خیالیّات باشد شعر نامیدهاند و در روایاتی از ائمه اطهار شعراء در آیه شریفه باهل بدعت و ضلالت و متفقّهین
بی علم و معرفت و افسانه گویان بی درایت تفسیر شده و فرمودهاند شعراء که پیروانی ندارند مقصود اینکه قبیل افرادند که مردم را
گمراه نمودند و ظاهرا مقصودشان بیان افراد خفیّه از شعراء باشد و آنکه اینها هستند که پیروان حقیقی دارند و آیه اختصاص بشعراء
بمعناي معروف ندارد چون از امام صادق علیه السّلام نیز روایت شده که مراد شاعران کفارند مانند عبد اللّه بن زبعري و ابو سفیان
بن حرث و امیّۀ بن ابی ال ّ ص لت و امثال آنها که پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله را هجو نمودند و مردم نادان تبعیّت از آنها کردند و
اشعارشانرا خواندند و اینکه مسلّم است که در صدر اسلام شعراء زبر دستی بودند که نام آنها در تواریخ ذکر شده و در هجو پیغمبر
صلی اللّه علیه و اله و مذمّت اسلام سخن رانی و یاوه سرائی میکردند و بگمان خودشان میخواستند در مقابل قرآن قیام نمایند و
مردمان بزهکاري هم بودند که با آنها کمک و مساعدت مینمودند و خداوند تار و پود آنها و پیروانشان را بباد داد و در مقابل
فصحاء و بلغاء و شعراء دانشمندي هم بودند که ایمان بقرآن و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خداي یگانه آوردند و خدمات بر
جستهئی از آنها بعمل آمد و اشتغال بذکر خدا و اشعار توحید و تمجید و تحمید و تقدیس او و دعوت باسلام و بعث بر طاعت و
[ ردع از معصیت و مدح پیغمبر و اهل بیت آن سرور داشتند و اگر گاهی هجوي میگفتند مقصودشان انتصار و [ صفحه 135
دادستانی از کفاري بود که در هجو مسلمانان سخن سرائی نموده بودند مانند حسّان بن ثابت و کعب بن مالک و عبد اللّه بن رواحه
و امثال اینکه اکابر که خداوند ایشانرا استثناء فرموده و از شیعیان محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و آل اطهار او بشمار آمدهاند و
بنابر آنچه تاکنون ذکر شد مقصود بذم در کلام الهی شعر است ولی نه باعتبار منظورم بودنش بلکه باعتبار باطل بودنش لذا اگر
صفحه 130 از 456
شعر حق باشد بسیار مستحسن است چنانچه فرمودهاند که همانا بعضی از شعر حکمت است و مراد کلام منظوم است چنانچه بعضی
از آن نصیحت و موعظه و پنداست و بعضی از آن مدح اولیاء خدا و ذم اعداء او است و معلوم است که اینکه قبیل اشعار بسیار
ممدوح و گوینده آن مثاب و مأجور است ولی اطلاق شعراء منصرف بهمان دسته اول است مانند علماء که اطلاق آن منصرف
بفقهاء است لذا خداوند ساحت مقدس نبوي را از توهّم شاعریّت مبرّي فرموده بدلیل آنکه پیروانش که اول ایشان امیر المؤمنین علیه
السّلام است و بعد حمزه و جعفر و سلمان و أبو ذر و حذیفه و مقداد و عمّار و سایر اخیار با پیروان شعرا خیلی تفاوت دارند در
عیون از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که فرمود هر کس در باره ما بیتی از شعر بگوید خداوند براي او بیتی در بهشت بنا
میفرماید و نیز فرمود که هیچ گویندهئی راجع بما شعري نمیگوید مگر آنکه مؤیّد بروح القدس میشود و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و
اله و سلّم روایت شده که کعب بن مالک را امر فرمود بهجو کفار و قسم یاد فرمود که آن ناگوارتر است بر آنها از تیر و عبد اللّه بن
رواحه و حسّان بن ثابت را مأمور بهجو آنها فرمود و فرمود روح القدس با شما است و بکلیّه اصحاب فرمود چه مانع میشود کسانیرا
که با شمشیرها یاري نمودند پیغمبر خدا را از آنکه بزبانهاشان یاري کنند او را و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود اي
گروه شیعه بیاموزید باولادتان شعر عبدي را که او بر دین خدا است و دیوان حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و اشعار آبدار آن
معروف و مشهور است و زود باشد که بدانند کسانیکه ظلم نمودند بر پیغمبر و مسلمانان به ایذاء و آزار و هجو و ذم ناروا که بکدام
مرجع و مئالی رجوع و بازگشت مینمایند که آن آتش جهنم است و قمی ره فرموده که مراد اعداء آل محمّد علیهم السلامند و قسم
بخدا نازل شده و سیعلم الّذین ظلموا آل محمّد حقّهم اي منقلب ینقلبون و در جوامع اینکه [ صفحه 136 ] قرائت را بامام صادق علیه
السّلام نسبت داده و در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که کسیکه بخواند در شب جمعه اینکه سوره و
دو سوره بعد از اینکه را که اول آنها طاوسین است از دوستان خدا و در حفظ و حمایت او خواهد بود و هرگز در دنیا باو آسیبی
نرسد و در آخرت بقدري از بهشت باو داده شود که فوق مرادش باشد و یکصد زن از حوریان، خدا براي او تزویج نماید و در
[ مجمع علاوه فرموده که در وسط بهشت با انبیاء و اوصیاء مجالس و محشور گردد و الحمد للّه علی نعمه و آلائه. [ ص