گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
فحه 137






سوره نمل
اشاره
65- نود و سه آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 28
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 1 تا 14
اشاره
37 طس تِلکَ آیات القُرآن وَ کِتاب مُبِین [ 1] هُديً وَ بُشري لِلمُؤمِنِینَ [ 2] الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
280 أُولئِکَ - یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم یُوقِنُونَ [ 3] إِن الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم فَهُم یَعمَهُونَ [ 4] -قرآن- 1
الَّذِینَ لَهُم سُوءُ العَذاب وَ هُم فِی الآخِرَةِ هُم الَأخسَرُونَ [ 5] وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکِیم عَلِیم [ 6] إِذ قالَ مُوسی لِأَهلِه إِنِّی
آنَست ناراً سَآتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو آتِیکُم بِشِهاب قَبَس لَعَلَّکُم تَصطَلُونَ [ 7] فَلَمّا جاءَها نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِی النّارِ وَ مَن حَولَها وَ
467 وَ أَلق عَصاكَ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلّی - سُبحانَ اللّه رَب العالَمِینَ [ 8] یا مُوسی إِنَّه أَنَا اللّه العَزِیزُ الحَکِیم [ 9] -قرآن- 1
مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی لا تَخَف إِنِّی لا یَخاف لَدَي المُرسَلُونَ [ 10 ] إِلاّ مَن ظَلَمَ ثُم بَدَّلَ حُسناً بَعدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیم [ 11 ] وَ
أَدخِل یَدَكَ فِی جَیبِکَ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ فِی تِسع آیات إِلی فِرعَونَ وَ قَومِه إِنَّهُم کانُوا قَوماً فاسِقِینَ [ 12 ] فَلَمّا جاءَتهُم آیاتُنا
صفحه 131 از 456
578- مُبصِرَةً قالُوا هذا سِحرٌ مُبِین [ 13 ] وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُ  وا فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُفسِدِینَ [ 14 ] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه آیتهاي قرآن و کتاب بیان کننده است که راهنما و مژده دهنده است مر اهل ایمانرا آنانکه بر پا میدارند نماز را و میدهند
زکوة را و ایشان بآخرت یقین میدارند همانا آنانکه ایمان نمیآورند بآخرت زینت دادیم براي آنها کارهاشانرا پس آنها در حیرت
میباشند آنگروه آنانند که براي آنها است عذاب بدي و آنها در آخرت زیانکارترند و همانا تو هر آینه القا کرده میشوي قرآن را از
نزد درست کردار دانا هنگامی که گفت موسی به اهلش که همانا من دیدم آتشی را زود باشد که آورم براي شما از آن خبري یا
که آورم شعله آتش اخذ شدهئی شاید که شما گرم شوید پس چون آمد آنرا ندا کرده شد که پر خیر باد [ صفحه 138 ] آنکه در
مکان آتش است و آنکه باشد پیرامون آن و منزّه است خداوند پروردگار جهانیان اي موسی همانا او منم خداي تواناي درست
کردار و بیند از عصایت را پس چون دیدش که حرکت میکند گویا آن ماري است برگردید به پشت گریزان و بازنگشت اي موسی
مترس همانا من نمیترسند نزدم فرستادگان مگر آنکه ظلم کرد پس بدل نمود آنرا بخوبی بعد از بدي همانا من آمرزنده مهربانم و
داخل کن دستت را در گریبانت بیرون میآید سفید نورانی بدون بدي بانه معجزه بسوي فرعون و قومش همانا آنهایند گروهی
متمرّدان پس چون آمد آنها را آیتهاي ما که بینا کننده است گفتند اینکه جادوي آشکاري است و انکار کردند آنرا با آنکه یقین
داشتند خودشان از راه ستم و جاه طلبی پس بنگر چگونه بود انجام کار فساد کنندگان
تفسیر
. در معانی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اماطس پس معناي آن منم طالب سمیع میباشد و تحقیق فواتح السّور بطور کلّی
در اول سوره بقره بعمل آمد و زینت دادن خداوند اعمال کفار را براي آنها بآنستکه مشتهیات نفسانیّه آنها را ملایم با طبایعشان قرار
داد براي اداره امور مادّي و تقویت نفرمود قوّه عاقله آنانرا تا متوجه بقبح اعمال خود شوند چون بکار نبرده بودند آن قوه را در
ادراك معارف حقه و خارج شده بودند از قابلیت افاضه لذا کارهاي ناشایسته خودشان را خوب میپنداشتند و در وادي جهل و
نادانی سر گشته و حیران بودند و البته اینکه اشخاص در دنیا بعذاب ناگوار مکافات دنیوي از قبیل قتل و غارت و اسارت در
جنگهاي با مسلمانان از قبیل بدر و غیره دچار میشوند و در آخرت بخسارت زیادتري از سایر خلق که فوت ثواب و استحقاق عقاب
دائم است و اصل خواهند شد و تکرار کلمه هم براي تأکید اختصاص اینمعنی بآنها است نه غیر آنها و جبرئیل علیه السّلام القاء
مینمود قرآن را به پیغمبر اکرم و آنحضرت القاء کرده میشد بوحی از جانب خداوندي که احکامش از روي حکمت و کمال دانش
است و پیغمبر صلی اللّه علیه و اله تلقّی میفرمود آنرا چون تلقیه بمعناي القاء نمودن است و تلقّی بمعناي فرا گرفتن و یکی از
قضایاي مهمّه که بوحی الهی بر پیغمبر اکرم القاء شده و حکمت در تکرار آنست چون دلالتش بر وحدت و قدرت و سلطنت مطلقه
الهیه واضح و روشن است و مقبولیّت [ صفحه 139 ] عامّه دارد و داراي نکات حسّاسی است که جلب توجه میکند قصه حضرت
موسی علیه السّلام است لذا باز خداوند آنرا تذکر داده میفرماید یاد کن وقتی را که موسی علیه السّلام از مدین مراجعت مینمود با
عیال خود دختر حضرت شعیب و عازم مصر بودند و راه را گم کرده در تاریکی و هواي سرد بهمراهان خود فرمود شما باشید اینجا
من از دور احساس شعله آتشی نمودم میروم شاید در اطراف آن آتش کسانی باشند که از راه خبر داشته باشند و در مراجعت از آن
آتش یا خبري از راه میآورم یا اقلا شعلهئی از آتش میگیرم و میآورم که شما بآن گرم شوید و بعضی شهاب قبس بطور اضافه قرائت
نمودهاند چون شهاب شعله آتش و قبس بمعناي مقبوس و مأخوذ و نیز بمعناي پارهاي از آتش است و اینکه هر دو وعده بر سبیل
صفحه 132 از 456
امیدواري بفضل الهی بوده نه بطور یقین و لذا در سوره طه فرموده لعلّی آتیکم منها بقبس او أجد علی النّار هدي و چون نزدیک
بآن شدید درختی سبز و خرّم است که آتش از آن شعلهور شده و بهیچ وجه در درخت و برگهایش مؤثر نیست که آنرا بسوزاند
ناري است مانند نور و نوري است مانند نار لذا تعجّب و توقف نمود ناگاه نداي روح افزایی بگوشش رسید که پر خیر و برکت باد
آنکس که در سرزمینی است که در آن آتش است و کسانیکه در زمینهاي اطراف آنند که مراد از آنسرزمین وادي ایمن و مراد از
زمینهاي اطرافش اراضی شام است یا ندائی بگوشش رسید که پر خیر و برکت شد آنکس که ظاهر نمود قدرت خود را در ناري
مانند نور و کسانیکه در اطراف آنند از انبیاء عظام و ملائکه رحمت خلاصه آنکه تحیّت و خیر مقدم و تبریک ورودي از محبوب
حقیقی شنید و پس از آن براي رفع شبهه تشبیه و تجسّم خداوند تنزیه فرمود خود را از مکان و زمان و عوارض امکان بقول خود و
سبحان اللّه رب العالمین و بعدا فرمود همانا آنکس که با تو سخن گفت منم خداوند قادر تواناي ارجمندي که میتواند عصا را اژدها
نماید و تمام افعال و احکامش موافق با حکمت و مصلحت است و فرمود بیند از عصایت را و انداخت پس چون دید آنرا که با
اضطراب حرکت میکند گویا آن مار پرجست و خیز تندروي است پشت بمار و رو بفرار نهاد و برنگشت که عصاي خود را بر دارد
چون تعقیب رجوع بکار زار است بعد از فرار و خطاب مستطاب رسید که اي موسی مترس از چیزي با آنکه در پناه منی اینجا [
صفحه 140 ] جاي ترس نیست اینجا مقام انس و وادي ایمن است پیغمبران در پیشگاه من از چیزي نمیترسند مگر کسیکه تجاوزي
نموده باشد اگر چه خطائی باشد پس بدل نموده باشد آنرا بعمل خوبی که توبه باشد بعد از آن تجاوز که مشمول مغفرت و رحمت
من شده و خواهد شد ولی اثر وضعی آن باقی میماند که با بودن در پیشگاه من از چیزي میترسد با آنکه نباید بترسد تا اشاره باشد
بمشت زدن آن حضرت بشخص قبطی و مردن او که قتل خطائی بود و با خوف و توبه مقرون شده بود و بنابراین استثناء متّصل است
و بعضی استثناء را منقطع گرفتهاند و فرمودهاند مراد آنستکه پیغمبران چون معصومند ترسی ندارند ولی کسانیکه ستم نمودند و بعد
توبه کردند و عمل خیر بجا آوردند براي تدارك از سایر خلق میترسند از آنکه توبه آنها قبول نشود ولی خداوند چون آمرزنده و
مهربان است توبه آنها را قبول خواهد فرمود و مجوّز انقطاع را اشتراك در تکلیف دانستهاند و بعضی گفتهاند پیغمبران چون
معصومند ترسی ندارند مگر کسانیکه ترك اولی از آنها صادر شده مانند حضرت موسی و آدم و یونس و امثال ایشان که میترسند
از نقصان درجه خودشان ولی چون توبه و تدارك نمودند و خدا آمرزنده و مهربان است چیزي از مقام آنها کاسته نخواهد شد و
بعضی گفتهاند مراد آنستکه پیغمبران وقتی که محو در جلال و جمال الهی میباشند خوفی بخاطرشان خطور نمیکند و در سایر اوقات
از همه بیشتر میترسند و بنظر حقیر مراد خوف نداشتن پیغمبران از غیر خدا است با آنکه در بساط قربند نه از خدا تا مناسب شود با
نهی حضرت موسی از خوف آن مار و مربوط شود صدر و ذیل کلام و حفظ اینکه ارتباط و ظهور استثناء در اتّصال از حیث افراد
مستثنی منه و متعلّق حکم موقوف بمعناي اول است که بیان شد و متعرّض آن نشدند گویا تحاشی فرمودند از نسبت ظلم به پیغمبر
مرسل با آنکه خودش فرموده رب انّی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له انّه هو الغفور الرّحیم و بعضی براي حفظ ظهور الا در استثناء
متّصل گفتهاند تقدیر کلام آنستکه و میترسند ستمکاران مگر کسیکه ستم نمود و توبه کرد که او نمیترسد چون خدا آمرزنده و
مهربان است و توبه گنهکاران را قبول میفرماید و اینکه وجه از وجوه سابقه موهونتر است چون اصل [ صفحه 141 ] عدم تقدیر و
خوف از خدا در هر حال مطلوب است و وجه اوّل متعیّن است و منافات با آنکه مراد از ظلم ترك اولی باشد ندارد و بعد از اینکه
خطاب محبّتآمیز فرمود دستت را در گریبانت کن بیرون میآید سفید نورانی بدون آفتی از پیسی و غیره و برو با اینکه دو معجز در
ضمن نه معجز یا برو با نه معجز که اینکه دو در ضمن آنها است یا با نه معجز دیگر غیر از اینکه دو معجز بسوي فرعون و سایر
قبطیان چون آنها از اوامر الهی تمرّد نمودند و سرکشی کردند و اینکه براي آنستکه بعضی کلمه فی را در فی تسع آیات بظاهر خود
باقی گذاردند و آیا ترا همان معجزات معروفه که در سور سابقه بیان شد دانستهاند که آنها عصا و ید بیضا و شکافتن دریا و طوفان
و جراد و قمّل و ضفادع و خون و هلاکت است و بعضی فی را بمعناي مع دانستهاند و معجزا ترا نه عدد ولی شکافتن دریا را حساب
صفحه 133 از 456
ننمودهاند بملاحظه آنکه براي ارشاد فرعون نبوده و بجاي آن خشکی و قحطی را ذکر کردهاند و بعضی نه معجزه دیگر غیر از عصا
و ید بیضا ذکر کرده و خشکی اراضی و نقص ثمرات را به معجزات معروفه افزودهاند و چون اینکه معجزات بیّنات که بینا کننده
خلق بود و موجب معرفت آنها به پیغمبرشان یا از شدّت وضوح گویا بینا بود که خودش را میدید براي فرعون و فرعونیان آشکار
گردید از فرط عناد و لجاج گفتند اینچیزهائی که موسی ارائه میدهد سحري است واضح و اینکه انکار و کفرشان زبانی بود که
میخواستند زیر بار حق نروند ولی باطنا یقین داشتند که معجزات باهرات است و آن ظلمی بود که بخودشان نمودند و از منافع ایمان
در دنیا و آخرت محروم شدند و براي اینکه بود که میخواستند ریاست و تکبّر کنند در دنیا و تمکین ننمایند از احکام خدا و پیغمبر
و عاقبت در دنیا بغرق و در آخرت بحرق گرفتار شدند و نام آنها ببدي در روزگار باقی ماند و هر کس در دنیا ظلم و ستم نماید و
[ فتنه و فساد کند بعواقب و خیمه آن مانند قوم فرعون و سایر اقوام ماضیه گرفتار خواهد شد. [ صفحه 142
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 15 تا 19
اشاره
وَ لَقَد آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلماً وَ قالا الحَمدُ لِلّه الَّذِي فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِن عِبادِه المُؤمِنِینَ [ 15 ] وَ وَرِثَ سُلَیمان داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا
النّاس عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ وَ أُوتِینا مِن کُل شَیءٍ إِن هذا لَهُوَ الفَضل المُبِین [ 16 ] وَ حُشِرَ لِسُلَیمانَ جُنُودُه مِنَ الجِن وَ الإِنس وَ الطَّیرِ فَهُم
یُوزَعُونَ [ 17 ] حَتّی إِذا أَتَوا عَلی وادِ النَّمل قالَت نَملَۀٌ یا أَیُّهَا النَّمل ادخُلُوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمان وَ جُنُودُه وَ هُم لا یَشعُرُونَ
18 ] فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِن قَولِها وَ قالَ رَب أَوزِعنِی أَن أَشکُرَ نِعمَتَکَ الَّتِی أَنعَمتَ عَلَی وَ عَلی والِدَي وَ أَن أَعمَلَ صالِحاً تَرضاه وَ أَدخِلنِی ]
789- بِرَحمَتِکَ فِی عِبادِكَ الصّالِحِینَ [ 19 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بتحقیق دادیم داود و سلیمان را دانشی و گفتند ستایش خدایرا است که برتري داد ما را بر بسیاري از بندگانش که مؤمنانند و
میراث برد سلیمان از داود و گفت اي مردمان آموخته شدیم زبان پرندگان را و داده شدیم از همه چیز همانا اینکه هر آینه مزیّتی
است آشکار و جمع کرده شد براي سلیمان لشکرهایش از جنّی و آدمی و پرنده پس آنها مرتّب باز داشته میشدند تا وقتی که وارد
شدند در وادي موران گفت موري اي موران داخل شوید در مسکنهاي خود براي آنکه شکسته و پایمال نکنند شما را سلیمان و
لشکرهایش در حالیکه آنها درك نکنند پس تبسّم نمود خندان از سخنش و گفت پروردگار من وادار کن مرا که شکر کنم نعمت
تو را که انعام کردي بر من و بر پدر و مادرم و آنکه بجا آورم کار نیکی که بپسندي آنرا و داخل کن مرا برحمت خود در بندگانت
که نیکوکارانند
تفسیر
. خداوند متعال بحضرت داود و سلیمان علیه السّلام علم خاصی عنایت فرمود که ظاهرا علم معارف و احکام و حکمت و قضاوت و
سیاست و ریاست باشد و هر دو شکر و حمد خدا را بجاي آوردند براي مزیّت علمی خودشان بفضل خدا بر بسیاري از بندگان
مؤمن او نه بر تمام آنها مانند پنج پیغمبر اولو العزم و اوصیاء پیغمبر خاتم علیهم السلام و از اینجا معلوم میشود فضیلت علم و شرف
اهلش که آندو بزرگوار با داشتن مال و جاه و جلال و سلطنت و اقبال، بعلم و دانش خرسند بودند نه بغیر آن چون علم است که سر
صفحه 134 از 456
چشمه سعادات و منشأ برکات است و حضرت داود هر چه داشت از مال و ملک و نبوّت و قضاوت باقی گذارد و حضرت سلیمان
آنها را بارث و وصیّت مالک و متصرّف گردید و بمردم فرمود خداوند بما انبیا زیان پرندگانرا آموخته و از هر موجودي از
موجودات دنیا براي ما بهره و نصیبی قرار داده که میتوانیم از آن استفاده نمائیم و مسخّر خود قرار دهیم و اینکه تمکّن و توانائی
فضیلت آشکاري است که کسی نمیتواند منکر [ صفحه 143 ] آن شود و اینکه معنی را براي اداء شکر از مواهب الهیه و اثبات نبوت
خود باعجاز اظهار فرمود در جوامع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مراد از فضل مبین سلطنت و نبوت است و در مجمع از
آنحضرت نقل نموده از پدر بزرگوارش که خداوند بسلیمان بن داود عطا فرمود سلطنت روي زمین از مشرق تا مغرب را در مدت
هفتصد سال و شش ماه و او حکم فرما شد بر تمام اهل عالم از جن و انس و شیاطین و دواب و پرندگان و درندگان و عطا فرمود
باو علم بهر چیزي را و زبان هر چیزیرا و در زمان او صنایع عجیبهئی بروز نمود که مشهور شد در میان مردم و اینکه مراد از آیه
است و از روایات متعدّده اینکه مقام استفاده میشود که اینکه علم اختصاص بحضرت سلیمان نداشته بلکه ائمه اطهار هم علم بتمام
اشیاء و تمام السنه دائره از انسان و حیوان و سایر موجودات حیّه دارند و جمع آوري شد براي آنحضرت لشکریان بسیاري از جن و
انس و پرندگان پس آنها با نظم و ترتیب مخصوصی که مانع از تقدیم و تأخیر افراد و تفرقه و تزاحم آنها بود بازداشت یا سیر داده
میشدند تا وقتی مشرف شدند بر وادي مورچگان موري که گفتهاند از آنها بزرگتر و امتیازاتی داشت و بر آنها فرمانفرما بود گفت
اي موران داخل شوید در لانههاي خودتان براي آنکه پایمال نکنند شما را سلیمان و لشکریانش وقتی که ملتفت شما نباشند و باد
صوت آن مور را وقتی که حضرت سلیمان بر کرسی خود نشسته بود و در هوا سیر میکرد بگوش او رسانید و حضرت اولا تعجب
فرمود از ملاحظه کاري آن مور و تبسّم فرمود و بعدا خوشحال شد و خندید از آنکه نسبت ظلم باو و لشکریانش نداد چون مقیّد
نمود پایمال نمودن ایشان را بعدم توجه و التفات و اینکه نسبت پایمال نمودنرا باو و لشکریانش داد با آنکه آنحضرت بتوسط باد در
هوا سیر میفرمود شاید بملاحظه آن باشد که لشکریان بامر حضرت سیر مینمودند و اسناد فعل بسبب اقوي از مباشر است و شاید
براي آن باشد که حضرت میخواسته آنجا نزول فرماید و آن مور متوجه شده و اینکه مراعات را نموده و لذا بعضی گفتهاند عساکر
[ آنحضرت هم با او در بساط زربفتی که اجنّه براي آنحضرت تهیه نموده بودند که یک فرسخ در یک فرسخ وسعت [ صفحه 144
داشت جاي داشتند و باد آنرا حرکت میداد و در کنار آن وادي که از اراضی شام یا طائف باختلاف اقوال بود میخواستند پیاده
شوند و آن مور متوجه شد و اینکه سخن را گفت و حضرت شنید و او را احضار کرد و فرمود مگر نمیدانی من پیغمبرم و بموجودي
ظلم نمیکنم که اینکه سخن را گفتی عرض کرد میدانم ولی منهم پادشاه اینهایم باید ملاحظه حال آنها را بنمایم که بدون اختیار
شما پایمال نشوند فرمود لشکریان من در هوا سیر میکردند و بر بساط خودشان جاي داشتند و بشما کاري نداشتند عرض کرد
میخواستم زینت و حشمت تو را نه بینند تا از یاد خدا غافل و بجمال دنیا مغرور نشوند بعد عرض کرد میدانی خدا چرا باد را مأمور
نقل بساط تو فرمود نه ملائکه را حضرت فرمود نمیدانم مور عرضه داشت براي آنکه بدانی اعتبار بساط سلطنت تو بر باد است و
مانند باد میآید و میرود و در آنوقت حضرت متوجه بشکر خدا براي ادامه نعمت و اعمال صالحه براي آخرت گردید و عرضه
داشت بار الها بازدار مرا از هر امري غیر از شکر خود و وادار مرا تا شکر گزاري نمایم از نعمت علم و نبوت و سلطنت که بمن و
پدرم انعام فرمودي و نعمتهائی که بمادرم کرم کردي که نعمت بمن بوده و تا آنکه بجا آورم کار نیکی را که مورد پسند و
خوشنودي تو باشد چون توفیق بعمل خیر هم باید از جانب تو باشد و داخل کن برحمت خود مرا در زمره بندگان صالح خود مانند
ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و داود پدرانم و سایر بزرگان و در بهشت با ایشان محشور فرما در حدیث است که نعمت
وحشی و فراري است آنرا بشکر خود در بند کنید و نگهداري نمائید و در بصائر از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که سلیمان
علیه السّلام داراي اسم اکبر خدا بود که وقتی به آن اسم طلب مینمود عطا میشد و چون دعا میکرد باجابت میرسید و اگر او در چنین
روزي بود محتاج بما میشد و اخبار در فضیلت آن ذوات مقدّسه بر انبیاء عظام غیر از حضرت ختمی مرتبت بسیار است و آنکه آنها
صفحه 135 از 456
در مشکلات باهل بیت اطهار توسل میجستند.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 20 تا 26
اشاره
وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَي الهُدهُدَ أَم کانَ مِنَ الغائِبِینَ [ 20 ] لَأُعَذِّبَنَّه عَذاباً شَدِیداً أَو لَأَذبَحَنَّه أَو لَیَأتِیَنِّی بِسُلطان مُبِین [ 21 ] فَمَکَثَ
غَیرَ بَعِیدٍ فَقالَ أَحَطت بِما لَم تُحِط بِه وَ جِئتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِین [ 22 ] إِنِّی وَجَ دت امرَأَةً تَملِکُهُم وَ أُوتِیَت مِن کُل شَیءٍ وَ لَها عَرشٌ
- [ عَظِیم [ 23 ] وَجَ دتُها وَ قَومَها یَسجُدُونَ لِلشَّمس مِن دُونِ اللّه وَ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم فَ َ ص دَّهُم عَن السَّبِیل فَهُم لا یَهتَدُونَ [ 24
566 أَلاّ یَسجُدُوا لِلّه الَّذِي یُخرِج الخَبءَ فِی السَّماوات وَ الأَرض وَ یَعلَم ما تُخفُونَ وَ ما تُعلِنُونَ [ 25 ] اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ رَبُّ - قرآن- 1
[ 189 [ صفحه 145 - العَرش العَظِیم [ 26 ] -قرآن- 1
ترجمه
و جویا شد پرندگانرا پس گفت چیست مرا که نمیبینم هدهد را یا باشد از غایبان بخدا عذاب کنم آنرا البته عذابی سخت یا بکشم
آنرا یا بیاید نزد من با حجّتی روشن پس درنگ نمود کمی پس گفت اطلاع پیدا کردم بچیزي که اطلاع پیدا نکردي بآن و آوردم
برایت از سبا خبري یقینی همانا من یافتم زنی را که پادشاهی میکند بر ایشان و داده شده از همه چیز و او را است تختی بزرگ یافتم
او و قومش را که سجده میکنند براي خورشید غیر از خدا و زینت داد براي آنها شیطان کارهاشان را پس بازداشت آنها را از راه
حق پس آنها راه نمییابند براي آنکه سجده نکنند براي خداوندي که بیرون میآورد پنهان شده در آسمانها و زمین را و میداند آنچه
را پنهان میدارید و آنچه را آشکار میسازید خداوند نیست خدائی مگر او پروردگار تخت بزرگ است
تفسیر
. قمی ره فرموده که حضرت سلیمان وقتی که بر تخت خود مینشست تمام پرندگانی که خدا مسخّر او فرموده بود میآمدند و
ببالهاي خودشان تخت و بساط آنحضرت را و هر که با او بود سایه مینمودند پس از میان پرندگان هدهد که بفارسی شانه بسر است
غائب شد و از جاي او آفتاب بدامن حضرت سلیمان افتاد پس سر خود را بلند کرد و فرمود آنچه را خداوند حکایت فرمود و اینکه
معنی را در نفحات از امام باقر علیه السّلام نقل نموده و مستفاد از قول خداوند متعال آنستکه سلیمان جستجو از پرندگان نمود و
هدهد را در میان آنها ندید و بدوا فرمود چه روي داده براي من که هدهد را نمیبینم شاید در محلّی قرار گرفته که از نظر من
مخفی گشته و بعد از اندك تأمّلی در اطراف فرمود بلکه او از غایبان درگاه ما است و باید سیاست شود و قسم یاد فرمود که عذاب
کند آنرا بکندن پرش یا قرار دادنش در قفس با ناجنس خود عذاب سختی یا او را ذبح [ صفحه 146 ] نماید براي عبرت سایر
پرندگان مگر دلیل واضحی اقامه نماید بر معذور بودن خود بعذر موجّهی و بعضی اولیأ تینّنی بدو نون که اول آن دو مفتوحه مشدّده
است قرائت نمودهاند و تردید باعتبار آنستکه یکی از اینکه سه امر باید محقّق شود و اینکه براي آن بود که حیوانات از طرف
خداوند مکلف بودند باطاعت آنحضرت و سیاست آنها هم موکول بنظر شریف او بود در مجمع از عیاشی ره نقل نموده که ابو
حنیفه از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد که چرا حضرت سلیمان از میان پرندگان جویاي هدهد شد حضرت فرمود براي آنکه
هدهد آبرا در زیر زمین میدید مانند آنکه شما روغن را در میان شیشه میبینید پس ابو حنیفه باصحابش نگاه کرد و خندید و
صفحه 136 از 456
حضرت فرمود چرا میخندي عرضه داشت فدایت شوم بر شما غالب شدم فرمود چرا عرض کرد آنکه آبرا در زیر زمین میبیند دام را
در آن نمیبیند تا بگردنش افتد حضرت فرمود اي نعمان آیا نشنیدي که چون بیاید قدر کور شود بصر و از روایت کافی از امام
سجاد علیه السّلام استفاده میشود که جهت غضب نمودن حضرت سلیمان هدهد را اینکه بود که آن دلالت مینمود او را بر آب و آن
پرندهئی بود که خداوند باو عطا فرموده بود چیزي را که بسلیمان عطا نفرموده بود با آنکه باد و مور و جن و انس و متمردین
شیاطین مطیع او بودند و اینکه ظاهرا براي آن بود که آنحضرت مغرور بعلم و دانش خود نشود و به بیند که حیوان ضعیفی میداند
چیزي را که او نمیداند لذا حضرت سلیمان درنگ نمود زمان کمی نه زیاد که هدهد آمد و گفت من واقف و مطّلع شدم و احاطه
پیدا کردم بچیزیکه تو احاطه و اطلاع بر آن پیدا نکردي و از شهر سبا که گفتهاند در یمن بوده خبر قطعی و محققی براي تو
آوردهام و بعضی سبأ بفتح همزه و بدون آن قرائت نمودهاند و مکث بضم کاف نیز قرائت شده و بعضی مکث کننده را هدهد
دانستهاند و گفتهاند آن کمی یا در جاي نزدیکی درنگ نمود و با عذر موجّه خدمت حضرت سلیمان رسید و در هر حال هدهد
بعد از اظهار اطلاع عرضه داشت پادشاه اهالی آن دیار زنی است که بلقیس نام دارد دختر شراحیل بن مالک بن ریّان و خداوند
تمام لوازم سلطنت را براي او جمع نموده و داراي تخت یا سلطنت بزرگی است ولی افسوس که آنها آفتاب پرستند و شیطان اینکه [
صفحه 147 ] عمل قبیح را در نظر آنها جلوه داده و از راه راست بازداشته پس بحق راه نیافتهاند براي آنکه سجده نکنند براي
خداوندي که بیرون میآورد چیزي را که مستور است از انظاره در آسمان مانند باران و چیزي را که مخفی است در زمین مانند
گیاه و میداند آنچه را بندگان پنهان میدارند و آنچه را آشکار مینمایند با آنکه چنین خداوندي مستحق پرستش و ستایش است نه
خورشید که آنرا هم مانند سایر کواکب خدا از کتم عدم بعرصه وجود آورده و منوّر فرموده است و بعضی یخفون و یعلنون در هر
دو بیاء قرائت نمودهاند و بعضی الا یسجدوا بتخفیف قرائت نمودهاند و گفتهاند الا براي تنبیه و تقدیر کلام یا قوم اسجدوا است و
بنظر بعید میآید و بنابر قرائت معروف که الّا بتشدید است فقط لام مقدّر است یعنی شیطان بازداشت آنها را از راه حق براي آنکه
سجده نکنند براي خداوند و کلام مربوط بسابق است بخلاف قرائت تخفیف که کلام مستقلی است از هدهد براي تبرّي از عمل
اهل شرك یا امر خدا بخلق که بمناسبت مقام ذکر شده و بیان مراد از عرش الهی و بزرگی آن و فرقش با کرسی در آیۀ الکرسی
گذشت و البته عظمت و بزرگی آن با تخت بلقیس که گفتهاند سی ذراع در سی ذراع در سی ذراع حجم آن بوده و از تخت
حضرت سلیمان بزرگتر و مزیّنتر قابل مقایسه نیست و ظاهرا تا اینجا کلام هدهد است و جاي سجده مستحب محتمل است اینجا
باشد و محتمل است در تعلنون باشد و هر دو را فرمودهاند.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 27 تا 35
اشاره
قالَ سَنَنظُرُ أَ صَدَقتَ أَم کُنتَ مِنَ الکاذِبِینَ [ 27 ] اذهَب بِکِتابِی هذا فَأَلقِه إِلَیهِم ثُم تَوَل عَنهُم فَانظُر ما ذا یَرجِعُونَ [ 28 ] قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ
- إِنِّی أُلقِیَ إِلَی کِتاب کَرِیم [ 29 ] إِنَّه مِن سُلَیمانَ وَ إِنَّه بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم [ 30 ] أَلاّ تَعلُوا عَلَی وَ أتُونِی مُسلِمِینَ [ 31 ] -قرآن- 1
368 قالَت یا أَیُّهَا المَلَأُ أَفتُونِی فِی أَمرِي ما کُنت قاطِعَۀً أَمراً حَتّی تَشهَدُون [ 32 ] قالُوا نَحن أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأس شَدِیدٍ وَ الَأمرُ إِلَیکِ
فَانظُرِي ما ذا تَأمُرِینَ [ 33 ] قالَت إِن المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَریَۀً أَفسَ دُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّۀً وَ کَ ذلِکَ یَفعَلُونَ [ 34 ] وَ إِنِّی مُرسِلَۀٌ
426- إِلَیهِم بِهَدِیَّۀٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرجِع المُرسَلُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 137 از 456
گفت زود باشد که تأمل نمائیم آیا راست گفتی یا بودي از دروغگویان ببر اینکه نامه مرا پس بینداز آنرا بسوي ایشان پس روي
گردان از آنها پس ببین چه مذاکره میکنند گفت اي جماعت همانا من افکنده شده [ صفحه 148 ] بسویم نامهئی سر بمهر همانا آن
از سلیمان است و همانا آن بنام خداوند بخشنده مهربان است که بلندي نکنید بر من و بیائید نزد من منقادان گفت اي جماعت رأي
دهید مرا در کارم نبودم فیصل دهنده امري را تا حاضر شوید براي من گفتند ما صاحبان قوّه و صاحبان کار زار سختیم پس تأمل
کن چه میفرمائی گفت همانا پادشاهان چون وارد شوند در بلدي تباه میکنند آنرا و میگردانند عزیزان اهلش را ذلیلان و اینکه چنین
میکنند و همانا من فرستندهام بسوي ایشان هدیهاي پس نگرندهام بچه چیز بر میگردند فرستادگان
تفسیر
. بعد از تمام شدن کلام هدهد که در آیات سابقه بیان شد حضرت سلیمان فرمود بعد از اینکه ما تأمل میکنیم تا معلوم شود که تو
راست گفتی یا آنکه از جمله دروغگویان بودي و تاکنون معلوم نبود و اینکه تعبیر ظاهرا براي اشاره بآنستکه اگر کسی یک دروغ
بگوید اعتبار از قولش میرود و جزو دروغگویان حساب میشود تا موجب اجتناب از دروغ گردد و بعد از آنکه معلوم شد هدهد
راست گفته نامهئی مرقوم فرمود براي دعوت آنمردم آفتابپرست بدین حق که توحید و اسلام است و هدهد را مأمور رساندن نامه
بآنها فرمود و دستور داد که بعد از ایصال نامه در کناري مخفی از انظار آنها زیست نماید و ببیند چه مذاکرهاي در اطراف جواب
نامه مینمایند و هدهد عرضه داشت که بلقیس در عمارت محکمی است و در دسترس کسی نیست حضرت فرمود نامه را از بالاي
قبه عمارت بینداز و هدهد اطاعت نمود و نامه را از روزنهاي انداخت در دامن بلقیس و او ترسید و رؤساء لشگر خود را جمع نمود و
بآنها گفت نامه سر بمهري براي من انداخته شده که آن از جانب سلیمان است و مضمون آن اولا آنستکه بنام خداوند بخشنده
مهربان و ثانیا آنکه برتري منمائید بر من و بیائید نزد من با آنکه موحّد و مسلمان باشید و گفتهاند بناي نامه انبیاء بر اختصار و دعوت
بطاعت بوده و حضرت سلیمان اول کسی بود که افتتاح ببسمله نمود و بعضی گفتهاند کرامت نامه براي افتتاح آن بنام خدا بوده و
بعضی گفتهاند باعتبار فرستنده آن بود که از هر جهت بزرگوار بود ولی در جوامع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نقل نموده
که کرامت نامه بمهر نمودن آنست و در بعضی از روایات اشاره به اینکه معنی شده است و بعد از اینکه اظهار با آنها مشورت کرد [
صفحه 149 ] و دلجوئی از آنها نمود باین بیان که تا شما حاضر براي امري نشوید من اقدامی نکرده و نمیکنم و خواست که آنها در
اینکه باب رأي خود را اظهار نمایند و آنها در جواب اظهار داشتند ما داراي قوه و عدّه و عدّه و صاحبان شهامت و شجاعت و شدت
در کار زاریم و مطیع و فرمانبردار توئیم آنچه نظر مبارك معطوف بآن شود بفرما اطاعت خواهد شد بلقیس گفت آنچه تاکنون
بتجربه رسیده آنستکه پادشاهان وقتی بقهر و غلبه وارد در بلدي شوند فاسد میکنند آنرا بقتل و غارت و خرابی و اسارت و عزیزان از
مردم را خوار و ذلیل مینمایند بهتک عرض و اخذ مال و غیره و خداوند تصدیق فرمود بیان بلقیس را که فرمود و اینچنین میکنند
چنانچه قمی ره فرموده و بعضی آنرا جزء کلام بلقیس دانسته و تأکید پنداشتهاند و گفت من فعلا هدیهئی براي او میفرستم و منتظر
میشوم ببینم کسانیرا که حامل هدیه هستند بچه حال برمیگردند و چه خبري میآورند از قبول و ردّ هدیه و قمی ره فرموده که گفت
اگر اینکه پیغمبر و از جانب خدا باشد ما طاقت مقاومت با او را نداریم چون خدا مغلوب نمیشود و بهتر آنستکه من هدیهئی براي او
بفرستم اگر پادشاه باشد مایل بدنیا میشود و قبول مینماید آنرا و معلوم میشود که قدرت بر ما پیدا نمیکند پس حقهاي که در آن
گوهر گرانبهائی بود فرستاد و بحامل آن دستور داد که از حضرت تقاضا نماید که آنرا بدون آهن و آتش سوراخ فرماید و او باین
دستور عمل نمود و حضرت به کرمی امر فرمود که اینکه عمل را انجام دهد و داد و نخی در دهان گرفته از آن سوراخ گذراند و
هدایا و تحف دیگري هم نقل کردهاند با تشریفات بسیار مهم و مف ّ ص لی و از آن جمله گفتهاند پانصد غلام بلباس زنانه و پانصد
کنیز بلباس مردانه بود که حضرت آنها را بعلائمی شناخت و ممتاز از یکدیگر گردانید و رئیس کسانیکه حامل هدایا بودند از
صفحه 138 از 456
[ اشراف بود و نامش منذر بن عمرو و همراهانش از مردمان عاقل و متین بودند. [ صفحه 150
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 36 تا 44
اشاره
فَلَمّا جاءَ سُلَیمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَن بِمال فَما آتانِیَ اللّه خَیرٌ مِمّا آتاکُم بَل أَنتُم بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحُونَ [ 36 ] ارجِع إِلَیهِم فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لا قِبَلَ
لَهُم بِها وَ لَنُخرِجَنَّهُم مِنها أَذِلَّۀً وَ هُم صاغِرُونَ [ 37 ] قالَ یا أَیُّهَا المَلَؤُا أَیُّکُم یَأتِینِی بِعَرشِها قَبلَ أَن یَأتُونِی مُسلِمِینَ [ 38 ] قالَ عِفرِیت مِنَ
الجِن أَنَا آتِیکَ بِه قَبلَ أَن تَقُومَ مِن مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیه لَقَوِيٌّ أَمِین [ 39 ] قالَ الَّذِي عِندَه عِلم مِنَ الکِتاب أَنَا آتِیکَ بِه قَبلَ أَن یَرتَدَّ
إِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُستَقِ  را عِندَه قالَ هذا مِن فَضل رَبِّی لِیَبلُوَنِی أَ أَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَإِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِه وَ مَن کَفَرَ فَإِن رَبِّی
811 قالَ نَکِّرُوا لَها عَرشَ ها نَنظُر أَ تَهتَدِي أَم تَکُون مِنَ الَّذِینَ لا یَهتَدُونَ [ 41 ] فَلَمّا جاءَت قِیلَ أَ هکَ ذا - غَنِیٌّ کَرِیم [ 40 ] -قرآن- 1
[ عَرشُک قالَت کَأَنَّه هُوَ وَ أُوتِینَا العِلمَ مِن قَبلِها وَ کُنّا مُسلِمِینَ [ 42 ] وَ صَدَّها ما کانَت تَعبُدُ مِن دُونِ اللّه إِنَّها کانَت مِن قَوم کافِرِینَ [ 43
قِیلَ لَهَا ادخُلِی الصَّرحَ فَلَمّا رَأَته حَسِبَته لُجَّۀً وَ کَشَفَت عَن ساقَیها قالَ إِنَّه صَرح مُمَرَّدٌ مِن قَوارِیرَ قالَت رَب إِنِّی ظَلَمت نَفسِی وَ أَسلَمتُ
557- مَعَ سُلَیمانَ لِلّه رَب العالَمِینَ [ 44 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس چون آمد سلیمان را گفت آیا مدد میکنید مرا بمال پس آنچه داد مرا خدا بهتر است از آنچه داد شما را بلکه شما بهدیه خود
شاد میشوید باز گرد بسوي آنها پس هر آینه میآورم آنها را بلشکرهائی که طاقت نباشد آنها را بآن لشگر و هر آینه بیرون خواهم
کرد آنها را از سبا ذلیلان با آنکه آنها خوار باشند گفت اي جماعت کدام یک از شما میآورد نزد من تخت او را پیش از آنکه
بیایند نزد من با آنکه منقادان باشند گفت پلید سرکشی از جن من میآورم نزد تو آنرا پیش از آنکه برخیزي از جایت و همانا من بر
آن تواناي امینم گفت آنکس که بود نزدش دانشی از کتاب من میآورم نزد تو آنرا پیش از آنکه برگردد بسوي تو نظرت پس چون
دید آنرا برقرار نزدش گفت اینکه از فضل پروردگار من است تا بیازماید مرا که آیا شکر میکنم یا ناشکري مینمایم و کسیکه شکر
کند پس جز اینکه نیست که شکر میکند بر نفع خود و کسیکه ناشکري کند پس همانا پروردگار من بینیاز و داراي کرم است
گفت ناشناس کنید براي او تختش را به بینیم آیا میشناسد یا میباشد از آنانکه نمیشناسند پس چون آمد گفته شد آیا اینچنین است
تخت تو گفت گوئیا آن آنست و داده شدیم دانش را پیش از آن و بودیم مسلمانان و بازداشته بود او را آنچه بود که میپرستید غیر
از خدا همانا او بود از گروه کافران گفته شد مر او را داخل شو در قصر پس چون دید آنرا پنداشتش گودال آبی و بالا زد دو
ساقش را گفت همانا آن قصري است صاف و درخشان شده از آبگینهها گفت پروردگارا بدرستیکه من ستم کردم بر خودم و
تسلیم شدم با سلیمان براي خداوندي که پروردگار جهانیان است
تفسیر
. پس از وصول هدیه بلقیس و حامل آن به پیشگاه حضرت سلیمان [ صفحه 151 ] بحامل فرمود آیا شما میخواهید با من کمک مالی
کنید با آنکه آنچه خدا بمن عطا فرموده از نبوت و سلطنت و علم و حکمت بهتر است از آنچه بشما داده از جاه و مال و جلال پس
من حاجتی بشما و مالتان ندارم و موجب خوشنودي من نمیشود شما بهدیه خودتان که مال دنیا است خوشحال میشوید و اعتنا دارید
صفحه 139 از 456
من شما را بدین حق و توحید دعوت میکنم شما براي من هدیه میفرستید بر گرد با هدیه خود بسوي بلقیس و قومش پس قسم بخدا
بیاورم براي سرکوبی آنها لشگرهائیکه قدرت مقابله با آنرا نداشته باشند و بتحقیق بیرون کنم آنها را از اراضی سبا در حالتی که
خوار و ذلیل باشند بزوال ملک و عزّت و گرفتاري بفقر و اسارت و بعضی أ تمدّونّی بنون واحده مشدّده قرائت نمودهاند و قمی ره
فرموده پس بر گشت بسوي بلقیس فرستاده او و قضایا را عرضه داشت و او را مطلع از قوّت حضرت سلیمان نمود و او دانست که
چارهئی ندارد و بجانب آنحضرت کوچ نمود و گفتهاند از مجموع قضایا یقین به نبوت حضرت پیدا کرد و عازم بزیارت و انقیاد و
اطاعت گردید و اشراف قوم هم قبول نمودند که متابعت کنند و چون حضرت از اقبال آنها بجانب خود مطلع شد خواست قدرت و
عظمت خداداد خود را باو ارائه دهد تا موجب مزید معرفت و اذعان کامل او بمقام نبوت گردد و بأعیان مجلس فرمود کدام یک از
شما تخت بلقیس را نزد من حاضر میکند پیش از آنکه آنها بیایند نزد من در حالیکه مسلمان باشند و گفتهاند چون اوصاف تخت
بلقیس را شنیده بود و تمایل او را باسلام احراز فرموده بود میخواست قبلا تخت او را تصرّف نماید چون بعد از رسمیّت اسلام او
تصرف در مالش حرام بود و بنظر حقیر اینمعنی از اخلاق انبیاء دور است و ظاهرا مراد از اسلام انقیاد و تسلیم است و مقصود همان
ارائه قدرت و عظمت بوده که بدوا ذکر شد در هر حال یکی از بنی جان که بسیار پلید و متمرّد از امر حضرت بود و اخیرا تسلیم
شده بود و سریع السیر و با جربزه بود عرضه داشت که من پیش از آنکه از مجلس حکومتت برخیزي تخت بلقیس را برایت حاضر
میکنم و گفتهاند تا نیمه روز معمولا براي حکومت جلوس میفرمود و اظهار توانائی در انجام امر و امانت در حفظ و ایصال آن نمود
و مقصودش اینکه بود که مطمئن باشید در جواهراتش تعدّي و تفریطی روي نخواهد داد و قمی ره فرموده حضرت سلیمان بعد از
آنکه عفریت اینکه اظهار را [ صفحه 152 ] نمود فرمود من میخواهم زودتر از اینکه حاضر شود پس آصف بن برخیا عرض کرد من
حاضر میکنم آنرا پیش از آنکه بر گردد بسوي تو چشمت و ظاهرا مقصود آن باشد که الآن بهر چه نظر افکندهئی تا چشم از آن بر
داري و متوجه چیز دیگر شوي من آنرا برایت حاضر میکنم پس خدا را خواند باسم اعظم و تخت بلقیس از زیر کرسی حضرت
سلیمان بیرون آمد و از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که پرسیدند از او که بود آنکسیکه نزد او علمی از کتاب بود
فرمود وصی برادرم سلیمان بن داود بود و در بصائر و کافی از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف
است و نزد آصف از آن یک حرف بود پس تکلم نمود بآن و خسف شد زمین میان او و میان تخت بلقیس تا تخت را بدست خود
گرفت بعد زمین بحال اول برگشت زودتر از طرفۀ العین و نزد ما از اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و یک حرف آن مخصوص
بخدا است که براي علم غیب خود اختیار فرموده و لا حول و لا قوّة الا باللّه العلی العظیم و در روایت دیگري از بصائر است که
تکلم نمود بآن پس خسف شد زمینی که میان او و میان تخت بود و آن دو قطعه زمین تلاقی نمودند و نقل شد تخت از آن قطعه
باین قطعه و در روایت دیگري از کافی است که تکلم نمود بآن پس پاره شد براي او زمینی که در میان او و سبا بود پس گرفت
تخت بلقیس را و گذارد نزد سلیمان علیه السّلام پس منبسط شد زمین در کمتر از طرفۀ العین و در مجمع از امام صادق علیه السّلام
نقل نموده که پیچیده شد زمین از براي او و عیاشی ره از امام هادي علیه السّلام نقل نموده که آنکسیکه داراي علم کتاب بود
آصف بن برخیا بود و حضرت سلیمان عاجز نبود از معرفت بآنچه معرفت پیدا کرد بآن آصف ولی میخواست وصی خود را بجن و
انس بشناساند تا بدانند که او حجّت است بعد از سلیمان علیه السّلام لذا از علمی که خداوند نزد او ودیعه گذارده بود آموخت
بآصف بامر خدا تا اختلاف نشود در امامتش چنانچه همین معامله را داود با سلیمان فرمود بامر خدا براي اثبات امامت و نبوت
آنحضرت و تأکید حجّت از خدا بر خلق و بعد از نقل اینکه روایات حاجت بذکر اقوال دیگر در تفسیر الّذي عنده علم من الکتاب و
کیفیت نقل و انتقال تخت نیست و گفتهاند آصف وزیر و خواهر زاده حضرت سلیمان بود که عالم بکتب سماوي بود و مراد از
[ کتاب جنس کتب منزله بر انبیا است که معرّف بالف و لام شده و بعضی آنرا لوح محفوظ دانستهاند و حضرت [ صفحه 153
سلیمان بعد از آنکه تخت را در مقابل خود دید براي اداء شکر نعمت و اخلاص حول و قوت بخدا فرمود اینکه از تفضّل پروردگار
صفحه 140 از 456
است بر من با آنکه من استحقاق چنین موهبتی را ندارم براي آنکه بیازماید مرا که آیا شکر گذاري مینمایم و میفهمم که من از
خود قوّهئی ندارم یا ناشکري میکنم بتصور آنکه من بقوه و قدرت خودم کار میکنم و کردهام و کسیکه شکر کند بر نفع خود کار
میکند چون شکر موجب دوام نعمت و مزید آنست و ناشکري موجب نقص و زوال آن و براي خدا ضرري ندارد چون او بینیاز از
شکر است و انعامش بمقتضاي بزرگی است که در احسان خود غرضی ندارد و عوضی نمیخواهد و گفتهاند چون میخواست عقل
بلقیس را آزمایش فرماید دستور داد که هیئت و شکل تخت او را تغییر دادند تا به بیند آنرا میشناسد یا خیر و اینکه شناختن موجب
هدایت او بدین حق میشود یا خیر و بعد از آمدن او و دیدن تختش پرسیدند آیا تخت تو اینچنین تختی است براي آنکه امر بر او
مشتبه شود و موجب مزید آزمایش عقل و هوش او گردد و او در جواب گفت گویا اینکه همان است که دلالت بر کمال عقل و
هوش او داشت چون ظاهرا شناخت آنرا ولی نخواست جزما بگوید همان است باحتمال آنکه شاید مثل آن باشد و بعدا اظهار داشت
که ما قبل از دیدن اینکه معجزه علم به نبوت حضرت سلیمان پیدا کردیم و اسلام آوردیم و مقصودش بعد از مراجعت فرستادگانش
بود که حامل هدایا بودند ولی آفتابپرستی بازداشته بود او را از آنکه رسما داخل در دین حق شود چون در بین کفار نشو و نما
پیدا کرده بود و سابقه کفر داشت و تا آنزمان اقرار بزبان بر نبوت پیغمبر وقت ننموده بود و بعضی انّها بفتح همزه قرائت نمودهاند و
بعضی گفتهاند مراد آنستکه حضرت سلیمان بازداشت او را از آنکه عبادت غیر خدا را بنماید ولی معناي اول اظهر است و روایت
شده که حضرت سلیمان پیش از ورود بلقیس امر فرموده بود براي او قصري ساخته بودند که صحن آن از بلور سفید بود و از زیر
آن آب جریان داشت و قمی ره فرموده که در آن آب حیوانات دریائی سیر مینمودند و تخت حضرت در صدر عمارت گذارده
شده بود و خود بر آن جلوس نموده و بلقیس را احضار فرمود و او چون چشمش بزمین قصر افتاد گمان کرد آب ایستاده است پس
لباس خود را از دو ساق پا بالا کشید و دیده شد موي زیادي که در پاي او بود و حضرت [ صفحه 154 ] فرمود نترس آنچه میبینی
آب نیست آن عرصه قصري است که از بلور صاف و درخشان ساخته شده و بلقیس اظهار ندامت و اقرار بظلم بر نفس خود نمود از
عبادت آفتاب یا از گمان بدي که بحضرت برده بود که آن اینکه بود که میخواهد او را غرق کند و اقرار باسلام و توحید پروردگار
جهانیان نمود ببرکت معیّت و مصاحبت و حضور در بارگاه سلیمانی و حضرت بشیاطین امر فرمود که دوائی بسازند براي بردن مو از
بدن و آنها اطاعت نموده نوره را تهیه و تقدیم داشتند و بلقیس استعمال نمود و حضرت او را براي خود تزویج فرمود.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 45 تا 53
اشاره
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً أَنِ اعبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُم فَرِیقان یَختَصِمُونَ [ 45 ] قالَ یا قَوم لِمَ تَستَعجِلُونَ بِالسَّیِّئَۀِ قَبلَ الحَسَنَۀِ لَو لا
تَستَغفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 46 ] قالُوا اطَّیَّرنا بِکَ وَ بِمَن مَعَکَ قالَ طائِرُکُم عِندَ اللّه بَل أَنتُم قَوم تُفتَنُونَ [ 47 ] وَ کانَ فِی المَ دِینَۀِ
تِسعَۀُ رَهطٍ یُفسِدُونَ فِی الَأرض وَ لا یُصلِحُونَ [ 48 ] قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّه لَنُبَیِّتَنَّه وَ أَهلَه ثُم لَنَقُولَن لِوَلِیِّه ما شَ هِدنا مَهلِکَ أَهلِه وَ إِنّا
589 وَ مَکَرُوا مَکراً وَ مَکَرنا مَکراً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 50 ] فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ مَکرِهِم أَنّا دَمَّرناهُم وَ قَومَهُم - لَصادِقُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
- أَجمَعِینَ [ 51 ] فَتِلکَ بُیُوتُهُم خاوِیَۀً بِما ظَلَمُوا إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِقَوم یَعلَمُونَ [ 52 ] وَ أَنجَینَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ [ 53 ] -قرآن- 1
309
ترجمه
و بتحقیق فرستادیم بسوي ثمود برادرشان صالح را که بپرستید خدا را پس آنگاه آنها دو فرقه شدند که دشمنی میکردند گفت اي
صفحه 141 از 456
قوم من چرا بشتاب میخواهید بدي را پیش از خوبی چرا آمرزش نمیخواهید از خدا باشد که شما رحم کرده شوید گفتند فال بد
زدیم بتو و بهر که با تو است گفت فال بد شما نزد خدا است بلکه شما گروهی هستید که آزموده میشوید و بودند در شهر نه نفر از
قوم که افساد میکردند در زمین و اصلاح نمیکردند گفتند با آنکه سوگند خوردند بخدا که هر آینه شبیخون میزنیم بر او و اهلش
پس میگوئیم البته بخونخواهش که حاضر نبودیم در وقت هلاك اهل او و همانا مائیم هر آینه راستگویان و مکر کردند مکر کردنی
و مکر کردیم مکر کردنی و آنها درك نمیکردند پس بنگر چگونه بود انجام مکر آنها که ما هلاك کردیم آنها و قومشانرا همگی
پس اینست خانههایشان که فرو ریخته بسبب آنکه ستم کردند همانا در اینکه آیتی است براي گروهی که میدانند و رهانیدیم آنانرا
[ که ایمان آوردند و پرهیز میکردند. [ صفحه 155
تفسیر
خداوند باز براي تذکّر کفار بعواقب وخیم کفر قصه حضرت صالح را که از قوم ثمود بود و باین مناسبت برادر آنها خوانده شده
یادآوري فرموده که ما او را برسالت مبعوث بر آنها نمودیم و او دعوت نمود آنانرا بتوحید و عبادت خداي یگانه و بعضی قبول
نمودند و بیشتر تکذیب کردند و دو دسته شدند یک دسته مؤمنین و یکدسته کافرین و با یکدیگر در تصدیق و تکذیب حضرت
صالح مخاصمه و نزاع داشتند و کفار از آنحضرت براي امتحان تقاضا نمودند که عذابی را که بآنها وعده میدهد در صورت
تکذیب و بقاء بر کفر زودتر بر آنها وارد نماید و او جواب فرمود چرا تعجیل مینمائید در عذاب که بد است براي شما و میخواهید
نزول آنرا قبل از رحمت خدا که در اثر ایمان و تصدیق پیغمبر او بر شما نازل خواهد شد و خوب است براي شما و چرا استغفار و
توبه از معاصی خود نمینمائید و ایمان نمیآورید تا مشمول رحمت حق شوید و اگر عذاب نازل شود دیگر توبه و ایمان فائده
ندارد آنها گفتند واقعا از وقتی که شما اینکه نغمه را در میان ما بلند کردید و دو دستگی ایجاد نمودید قحط و غلا در میان ما پیدا
شد و ما اینکه را بفال بد گرفتیم و از شومی تو و اتباعت میدانیم که حوادث و ناملائمات پی در پی بر ما وارد شده و میشود و
حضرت فرمود اشتباه فرمودید اینکه ناملائمات در نتیجه اعمال خود شما است که از اطاعت خدا و پیغمبرش سرپیچی نمودید و
خداوند خواسته شما را امتحان فرماید که گرفتارتان کرده و میکند شاید متوجه شوید که زمام امور بدست دیگري است و باید
وسائل سعادت و نیکبختی را از مبدء غیب خواستار گشت و دست نیاز بدرگاه کار ساز دراز کرد پس خوب است ایمان بیاورید تا
رفع تمام گرفتاریهاي شما بشود و کلمه اطّیّر نادر اصل تطیّرنا بوده بعد از قلب تاء بطاء و ادغام و احتیاج بهمزه وصل اطّیّرنا شده
است و در شهر حجر که مسکن حضرت صالح بود نه نفر از اشقیاء و اشراف و اشرار قوم بودند که جز افساد و اضلال و شرارت و
فتنه انگیزي کاري نداشتند و با یکدیگر هم قسم شدند و گفتند بخدا شبانه بر سر صالح و کسانش میریزیم و آنها را میکشیم و بعدا
هر کس قیام بخونخواهی او نمود از بازماندگانش میگوئیم ما در وقت هلاکت کسان او حاضر نبودیم و از مرتکب قتل خبر نداریم
چه رسد بآنکه [ صفحه 156 ] متصدّي آن باشیم و میگوئیم بخدا قسم که ما راستگویانیم یا و حال آنکه ما راستگویانیم چون تنها در
قتل کسان او حاضر نبودیم بلکه در قتل او و کسانش با هم حاضر بودیم و قمی ره فرموده مراد آنستکه ما اینکار را میکنیم و اظهر
همان معناي اول است که خواستند بعد از انکار بقسم دروغ خود را تبرئه نمایند و گفتهاند بعد از آنکه ناقه را کفار پی کردند
حضرت صالح فرمود تا سه روز دیگر عذاب بر شما نازل خواهد شد و مسجدي داشت در میان دره کوهی که آنجا میرفت و نماز
میخواند اینکه نه نفر رفتند آنجا که چون آنحضرت بیاید او را بکشند و بعد کسانش را و گفتند او گمان میکند تا سه روز دیگر از
امر ما فراغت پیدا میکند و ما باید تا سه روز بحساب او و کسانش برسیم ناگاه سنگ بزرگی از کوه بر سر آنها آمد که همه را بزیر
گرفت و هلاك کرد و باقی قوم بصیحه آسمانی هلاك شدند و اینها همان اشخاصی بودند که بیش از همه در قتل ناقه سعی
نمودند و اسماء آنها از إبن عباس نقل شده و رئیس آنها قدّار نام بوده که بأشقی الأشقیاء امم ماضیه معرّفی شده چنانچه إبن ملجم
صفحه 142 از 456
بأشقی الأشقیاء اینکه امّت و تمیز تسعه بر هط باعتبار آنستکه رهط مانند قوم اسم جمع است پس مثل آنستکه فرموده باشد نه مردان
یا نفرات ولی قمی ره فرموده شبانه آمدند حضرت صالح را بکشند ملائکهئی که نگهبان او بودند آنها را در خانه حضرت کشتند با
سنگ و بعدا سایر قوم بزلزله نابود شدند و در هر حال مکر و حیله و تدبیري نمودند و خداوند همانرا سبب هلاکشان و جزاي
مکرشان قرار داد با آنکه متوجه نبودند که با خدا نمیشود مکر کرد و ادراك نمیکردند نتیجه مکر خودشان را که مکر خدا با آنها
است پس ببین اي کسیکه دیده بصیرت داري سر انجام مکر و حیله آنها را که چگونه خداوند هلاك فرمود آن نه نفر و سایر آنقوم
سرکش را بصیحه آسمانی و زلزله زمینی بتمامی و اینکه خانههاي آنها است که بی صاحب و ویران افتاده میبینند آنها را اهالی
مکه و مدینه در راه شام براي ظلمی که بخودشان نمودند و از اطاعت خدا و پیغمبرش سرپیچی کردند و اینکه مایه عبرت و آیت
بزرگی است براي ارباب معرفت که بدانند عاقبت، هر قوم که با خدا در افتادند ور افتادند و نابود شدند و اهل ایمان و تقوي نجات
یافتند و بسعادت دو سرا فائز و نائل گشتند و لتبیّتنّه و [ صفحه 157 ] لتقولن بتاء و صیغه جمع بنحو خطاب بعضی ببعض و انّا دمّرناهم
بکسر همزه نیز قرائت شده است و گفتهاند اهل نجات چهار هزار نفر بودند که با حضرت صالح از وادي القري بحضرموت رهسپار
شدند و آنحضرت پس از ورود برحمت ایزدي و اصل گردید لذا آن بلد بحضرموت خوانده شد.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 54 تا 61
اشاره
وَ لُوطاً إِذ قالَ لِقَومِه أَ تَأتُونَ الفاحِشَ ۀَ وَ أَنتُم تُبصِ رُونَ [ 54 ] أَ إِنَّکُم لَتَأتُونَ الرِّجالَ شَ هوَةً مِن دُونِ النِّساءِ بَل أَنتُم قَوم تَجهَلُونَ [ 55 ] فَما
کانَ جَوابَ قَومِه إِلاّ أَن قالُوا أَخرِجُوا آلَ لُوطٍ مِن قَریَتِکُم إِنَّهُم أُناس یَتَطَهَّرُونَ [ 56 ] فَأَنجَیناه وَ أَهلَه إِلاّ امرَأَتَه قَدَّرناها مِنَ الغابِرِینَ
450 قُل الحَمدُ لِلّه وَ سَلام عَلی عِبادِه الَّذِینَ اصطَفی آللّه خَیرٌ أَمّا - 57 ] وَ أَمطَرنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ المُنذَرِینَ [ 58 ] -قرآن- 1 ]
یُشرِکُونَ [ 59 ] أَمَّن خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ وَ أَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنبَتنا بِه حَدائِقَ ذاتَ بَهجَۀٍ ما کانَ لَکُم أَن تُنبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ
مَعَ اللّه بَل هُم قَوم یَعدِلُونَ [ 60 ] أَمَّن جَعَلَ الَأرضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ البَحرَین حاجِزاً أَ إِله مَعَ
511- اللّه بَل أَکثَرُهُم لا یَعلَمُونَ [ 61 ] -قرآن- 1
ترجمه
و فرستادیم لوط را هنگامیکه گفت به قومش آیا میکنید کار زشت را با آنکه شما میبینید آیا هر آینه شما میآئید نزد مردان از روي
شهوت بجاي زنان بلکه شما گروهی هستید که نادانی میکنید پس نبود جواب قومش مگر آنکه گفتند بیرون کنید آل لوط را از بلد
خودتان همانا ایشان مردمانی هستند که میخواهند پاك باشند پس رهانیدیم او و اهلش را مگر زنش که مقدّر کردیم او را که باشد
از بازماندگان و باراندیم بر آنها بارانی پس بد بود باران بیم داده شدگان بگو ستایش مر خدا را است و سلام بر بندگانش که
برگزید آیا خدا بهتر است یا آنچه براي او شریک قرار میدهند آیا کیست که آفرید آسمانها و زمین را و فرو فرستاد براي شما از
آسمان آبی پس رویانیدیم بآن باغهاي خرّم نباشد براي شما که برویانید درخت آنها را آیا معبودي است با خدا بلکه آنهایند
گروهی که عدول میکنند آیا کیست که گردانید زمین را قرارگاه و قرار داد در میانش نهرها و قرار داد برایش کوههاي ثابت و قرار
داد میان دو دریا حائلی آیا خدائی است با خدا بلکه بیشترشان نمیدانند
تفسیر
صفحه 143 از 456
. خداوند متعال عطف فرمود بر قصه حضرت صالح قصه حضرت لوط [ صفحه 158 ] پیغمبر را باین تقریب که و فرستادیم لوط را بر
قومش به پیغمبري وقتی که بآنها فرمود بر سبیل انکار که آیا شما مرتکب کار زشت لواط میشوید با آنکه میدانید و میبینید زشتی
و کثافت و خباثت آنرا یا در مرئی و منظر یکدیگر اقدام باین عمل ناشایسته مینمائید و آن عمل ناشایسته که قابل انکار است
آنستکه شما از روي شهوت میآئید نزد مردان و نمیروید نزد زنان با آنکه خداوند آنها را براي اینکه عمل خلق فرموده براي شما شما
راه را گم کرده و بجهالت و نادانی افتادهاید و پاك را گذارده پلید را اختیار نمودهاید و قوم در جواب عاجز مانده ناچار گفتند لوط
و کسانش را از بلد خودتان بیرون کنید که آنها مردمانی هستند که میخواهند پاك و پاکیزه و منزّه و مقدّس باشند گویا مقصودشان
تمسخر و استهزاء بود و خداوند او و کسانش را از میان آنها بیرون برد و از شرّشان نجات داد و از عذاب خلاص فرمود مگر زن او
را که با آنها همدست بود و در میان آنها باقی ماند و بعذاب گرفتار گردید و خداوند باران بدي از سنگ بر آنها نازل فرمود که
همه هلاك شدند با آنکه قبلا بآن بیم داده شده بودند و شرح اینکه قضایا مکرر ذکر شده است و بعضی قدرنا بتخفیف قرائت
نمودهاند و براي اداء شکر اینکه نعمت که غلبه دوستان خدا بر دشمنان او است بحبیب خود دستور فرموده که حمد خدا را بجا
آورد و تحیّت و سلام فرماید بر بندگان برگزیده خدا که اکمل افراد ایشان اهل بیت اطهارند و بعدا فرموده حال ببینید اي
شنوندگان اینکه قضایاي تاریخی آیا خداي یگانه بهتر است براي ستایش و پرستش یا بتهاي بی شعور بی کاره که قادر بر هیچ
امري نیستند و نتوانستند پرستش کنندگان خود را از عذاب خدا نجات دهند و تشرکون بتاء نیز قرائت شده و بنابراین خطاب
بمشرکین مکه است که براي الزام آنها ذکر شده و نیز فرموده آیا کسیکه آسمانها و زمین پر وسعت و نعمت را خلق فرموده و باران
رحمتش را از آسمان بر شما فرود آورده و بوستانهاي خرّم خوش منظر با بهجت و طراوت را بآن براي شما ایجاد و احداث فرموده
که شما هیچ یک درخت از آنرا نمیتوانید بخودي خود برویانید آیا میشود با چنین خدائی خداي دیگري باشد با آنکه واضح است
[ که همه کار یک مدیر و لوازم یک اداره است بلکه معلوم است که اهل شرك عدول نمودند از حق بباطل آیا [ صفحه 159
کسیکه زمین را قابل سکونت و قرارگاه بنی آدم قرار داد و وسائل معیشت آنها را در آن فراهم فرمود بجریان نهرها در خلال و
جوانب و اطراف آن و احداث کوههاي بلند براي سنگینی و آرامی زمین و استخراج معادن و جریان آب و امثال اینکه منافع و قرار
داد میان دو دریا و مجمع دو آب شور و شیرین مانع و حائل که مخلوط بیکدیگر نمیشوند و شما آنرا مشاهده میکنید چنانچه در
سوره فرقان گذشت آیا چنین خدائی شریک دارد و چنین قدرتی محتاج بکمک است و سزاوار است که جمادات را با او شریک
در پرستش قرار داد البته بیشتر کسانی که مشرك میباشند نمیدانند ادلّه توحید را و از اینکه معانی غافلند و بعضی هم از باب تعصّب
و عناد بکفر و الحاد تشبّث نمودهاند و عدول از غیبت بتکلم در فأنبتنا براي تأکید اختصاص فعل است بذات احدیّت و لذا بعدا
صریحا از غیر نفی فرموده است.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 62 تا 66
اشاره
أَمَّن یُجِیب المُضطَرَّ إِذا دَعاه وَ یَکشِف السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الَأرض أَ إِله مَعَ اللّه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ [ 62 ] أَمَّن یَهدِیکُم فِی ظُلُمات البَرِّ
وَ البَحرِ وَ مَن یُرسِل الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَي رَحمَتِه أَ إِله مَعَ اللّه تَعالَی اللّه عَمّا یُشرِکُونَ [ 63 ] أَمَّن یَبدَؤُا الخَلقَ ثُم یُعِیدُه وَ مَن یَرزُقُکُم
مِنَ السَّماءِ وَ الأَرض أَ إِله مَعَ اللّه قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 64 ] قُل لا یَعلَم مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض الغَیبَ إِلاَّ اللّه وَ ما
714- یَشعُرُونَ أَیّانَ یُبعَثُونَ [ 65 ] بَل ادّارَكَ عِلمُهُم فِی الآخِرَةِ بَل هُم فِی شَکٍّ مِنها بَل هُم مِنها عَمُونَ [ 66 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 144 از 456
ترجمه
آیا کیست که اجابت میکند مضطر را چون بخواند او را و برمیدارد بدي را و میگرداند شما را جانشینان در زمین آیا خدائی با خدا
است اندکی متذکر میشوید آیا کیست که راه مینماید شما را در تاریکیهاي بیابان و دریا و آنکه میفرستد بادها را ببشارت پیشاپیش
رحمتش آیا خدائی با خدا است برتر آمد خدا از آنچه شریک میدانند آیا کیست که نخست میآفریند خلق را پس اعاده میدهد آنرا
و کیست که روزي میدهد شما را از آسمان و زمین آیا معبودي است با خدا بگو بیاورید دلیلتان را اگر هستید راستگویان بگو
نمیداند هر که در آسمانها و زمین است غیب را مگر خدا و نمیدانند چه وقت برانگیخته میشوند بلکه بکمال رسد علمشان در
آخرت بلکه آنها در شک میباشند از آن بلکه آنها [ صفحه 160 ] از آن کورانند
تفسیر
. خداوند منّان بعد از بیان نعم بی پایان خود اشاره بدلیل توحید ارتکازي عمومی فرموده باین تقریب که هر کس هر دینی دارد
وقتی بیچاره و درمانده و مضطر و از همه جا رانده شد قهرا متوسل بیک مبدء غیبی میشود و میبینیم رفع گرفتاري و دفع هم و غم و
کشف کر به از او میشود و بدي حالش مبدل بخوبی میگردد آیا کیست آن قادر توانائی که در اینکه قبیل مواقع دستگیري کند از
بنده جز خداي یگانه که بندگان خود را وارث زمین و جانشین امم ماضیه قرار داده و نمیخواهد آنها را بیچاره و درمانده به بیند با
آنکه متوجه باو شدهاند و از غیر او ناامید و باو امیدوارند آیا غیر از او خدائی هست که چنین قدرتی داشته باشد و با اینکه وضوح
امر بعد از رفع گرفتاري باز شما مردم کمی متذکر میشوید که چنین خداي مهربانی دارید و کمی شکرگزاري میکنید از نعم
بیپایان حق و بعضی یذّکّرون بیا و تشدید ذال قرائت نمودهاند یعنی با وجود اینکه مشرکین کمی متذکر میشوند و در هر حال لفظ
ما زائده است و قمی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اینکه آیه در شأن قائم آل محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم نازل
شده و او است بخدا آن مضطري که وقتی نماز بخواند در مقام دو رکعت و بخواهد از خدا اجابت میکند و بر طرف میفرماید بدي
را و قرار میدهد او را خلیفه در زمین و در روایتی دیگر ذکر شده که اول کسیکه با او بیعت میکند جبرئیل علیه السّلام است و پس
از او سیصد و سیزده مرد و ظاهرا مراد بیان فرد اجلی باشد از مضطر و خلیفه خدا در زمین و اجابت دعا و نیز بتجربه قطعیه رسیده که
در بیابان و دریا گاه میشود که بسبب تاریکی و غیره مردم راه را گم میکنند ناگاه از غیب وسیلهاي براي ارائه طریق میرسد که انسان
مبهوت میشود اینکه که بود و چه بود و از کجا آمد و بکجا رفت و قبل از نزول باران گاهی بادهائی میوزد که از آن فهمیده میشود
که باران میآید در صورتی که مردم محتاج باشند بخبر داشتن حتی حیوانات هم با خبر میشوند و تدارك نزول آنرا مینمایند آیا
کیست که اینکه عنایات را به بندگان خود دارد جز خداي مهربان یگانه آیا بتهاي بی شعور چنین قدرتی و محبّتی دارند واضح
است که خداوند منزّه است از اینکه قبیل شرکاء و احتیاج بکمک کسی ندارد چه رسد [ صفحه 161 ] باین ناکسان و نیز روزي شما
بندگان که بأسباب آسمانی و زمینی براي شما فراهم میشود و معلوم است که همه آنها وسائل یک اداره هستند آیا کیست مدیر
اینکه اداره غیر از خداي یگانه که شما را بدوا خلق فرموده و روزي شما را بعهده گرفته و بعدا میمیراند و باز در آخرت اعاده
میدهد براي تکمیل نعمت آیا بتهاي فاقد همه چیز اینکه اسباب را تهیه نموده و مینمایند یا قدرت بر ایجاد و افناء و اعاده دارند اگر
دلیلی بر ادّعاء خودتان دارید که اینکه جمادات توانائی بر اینکه امور دارند یا میتوانند دخالتی داشته باشند بیاورید چون ادعاء بی
دلیل بهیچ وجه مسموع و مورد قبول عقلاء نیست و نخواهد بود و براي افاده اختصاص کمال علم بذات احدیّت و جواب سؤال کفار
از وقت اعاده خلق به پیغمبر اکرم دستور فرموده که بفرماید هیچ کس در آسمان و زمین علم غیب ندارد و از آتیه خبردار نیست جز
خدا و مردم نمیدانند چه وقت مبعوث میشوند براي مجازات اعمالشان بلکه بتدریج تدارك و تکمیل میشود علم آنها تا روز قیامت
که مشهود میگردد اوضاع آنعالم و خصوصیّات آن نشئه و دیگر براي احدي شبههئی از هیچ جهت در آن باقی نمیماند بلکه فعلا در
صفحه 145 از 456
شک و حیرتند از وقت و کیفیّت و احوال آن بلکه بکلّی منکر و کور از دیده بصیر تند خلاصه آنکه مردم تا در دنیا هستند بعضی
عالمند ولی بأدلّه و امارات که باید بتدریج بدرجه کمال برسند و بعضی متحیّر و شک زده و سر گردانند و بعضی بکلی جاهل و
غافل و نادانند که تصوّر میکنند اصلا آخرتی نیست دسته اول ناجی و دو دسته دیگر هالکند ولی دسته اخیره اسوء حالا میباشند که
بجهل مرکّب گرفتار هستند و کلمه ادّارك تدارك بوده تاء در دال ادغام شده و همزه زیاد گشته و بعضی بدون الف با تخفیف دال
و تشدید آن قرائت نمودهاند و قمی ره در تفسیر اینکه جمله فرموده مراد آنستکه عالم شدند چیزیرا که جاهل بودند در دنیا و معلوم
است که مراد از لفظ ماضی مستقبل است و در نهج البلاغه است که روزي امیر المؤمنین علیه السّلام از بعضی امور آینده خبر داد
کسی عرض کرد یا امیر المؤمنین خدا بتو علم غیب عطا فرموده حضرت خندید و فرمود اینکه علم غیب نیست اینکه علمی است که
از عالمی آموخته شده جز اینکه نیست که علم غیب علم بوقت قیامت است و آنچه خداوند در آیه انّ اللّه عنده علم السّ اعه تا [
صفحه 162 ] آخر شمرده است و غیر آنها را خدا به پیغمبرش آموخته و او بمن و دعا فرموده که در سینه من بماند و فراموش نشود و
تکمیل مراتب علم از ادراك بشهود و از آن بتحقّق سابقا ممثّل و مصوّر شده است.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 67 تا 75
اشاره
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُونَ [ 67 ] لَقَد وُعِدنا هذا نَحن وَ آباؤُنا مِن قَبل إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 68 ] قُل
سِیرُوا فِی الَأرض فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُجرِمِینَ [ 69 ] وَ لا تَحزَن عَلَیهِم وَ لا تَکُن فِی ضَ یق مِمّا یَمکُرُونَ [ 70 ] وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا
395 قُل عَسی أَن یَکُونَ رَدِفَ لَکُم بَعض الَّذِي تَستَعجِلُونَ [ 72 ] وَ إِن رَبَّکَ لَذُو فَضل عَلَی - الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 71 ] -قرآن- 1
النّاس وَ لَکِن أَکثَرَهُم لا یَشکُرُونَ [ 73 ] وَ إِن رَبَّکَ لَیَعلَم ما تُکِنُّ صُدُورُهُم وَ ما یُعلِنُونَ [ 74 ] وَ ما مِن غائِبَۀٍ فِی السَّماءِ وَ الَأرض إِلاّ فِی
324- کِتاب مُبِین [ 75 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفتند آنانکه کافر شدند آیا چون باشیم خاك و پدران ما آیا همانا مائیم بیرون آورده شدگان بتحقیق وعده داده شدیم اینکه را
ما و پدرانمان پیش از اینکه نیست اینکه مگر افسانههاي پیشینیان بگو سیر کنید در زمین پس بنگرید چگونه بود انجام کار
گناهکاران و اندوهگین مباش بر آنها و مباش در تنگدلی از آنچه مکر میکنند و میگویند کی خواهد بود اینکه وعده اگر هستید
راستگویان بگو نزدیک است که از پی آید شما را پارهاي از آنچه در رسیدنش شتاب دارید و همانا پروردگار تو صاحب تفضّل
است بر مردمان و لیکن بیشترشان شکر نمیکنند و همانا پروردگار تو میداند آنچه را پنهان میدارد سینههاشان و آنچه را آشکار
میکنند و نیست هیچ پنهانی در آسمان و زمین مگر که هست در کتابی آشکار
تفسیر
. بعد از شنیدن وعده معاد در آیات سابقه کفاري که منکر آن بودند بمجرّد استبعاد استفهام انکاري نموده گفتند آیا میشود چنین
امري که ما بعد از مردن و خاك شدن و همچنین پدرانمان که مردند و خاك شدند دو مرتبه زنده شده و از قبر بیرون بیائیم اینکه
وعدهاي است که براي مصالحی بما و پدرانمان داده و میدهند و از قبیل افسانههاي پیشینیان، دروغی است که براي سرگرمی یا
صفحه 146 از 456
اغراض دیگري میسازند و میپردازند ولی اصلی ندارد و چون ادّعاء آنها مجرّد از دلیل بود خداوند هم بحبیب خود دستور فرمود
که فقط در جواب آنها تهدید و تخویف فرماید و امر بگردش در زمین و مشاهده دیار مخروبه اقوامیکه مخالفت [ صفحه 163 ] با
انبیا نمودند و بعذاب الهی گرفتار شدند نماید و آنکه محزون نباشد از بقاء آنها بر کفر و دلتنگ نگردد از مکر و حیله آنها در
ضدّیت و معاندت با آنحضرت چون خداوند همیشه حافظ و نگهدار او است و تکرار همزه استفهام براي تأکید انکار است و بحذف
همزه اولی و بحذف هر دو و ائنّنا بدو نون و ضیق بکسر ضاد نیز قرائت شده است و چون بر سبیل انکار و استهزاء میگفتند نمیدانیم
اینکه وعده عذابی که اهل ایمان بما میدهند چه زمان محقّق خواهد شد اگر راست میگویند خداوند به پیغمبر خود دستور فرموده
که در جواب آنها بفرماید نزدیک است چیزي نمیگذرد که بشما و اصل خواهد شد بعضی از آن عذاب موعودي که شما طالب
تعجیل آن هستید و مقصود از آن بعض ظاهرا قتل و أسر در بدر باشد و از بعض دیگر عذاب بعد از مرگ اعم از قبر و قیامت که
بموقع خودش بآنها خواهد رسید و نیز گوشزد فرماید که تأخیر عذاب کسانیکه استحقاق آنرا پیدا کردهاند بمقتضاي فضل الهی
است بر بندگان که شاید توبه نمایند و استحقاق مغفرت پیدا کنند ولی بیشتر مردم نادانند و بر تفضّل الهی شکر گذاري نمیکنند و
تعجیل میکنند در امریکه بر ضرر آنها است و آنکه خدا میداند که انکار و استکبار آنها از قبول دین حق براي عداوتی است که در
ضمیر آنها از پیغمبر خدا جاي گرفته و احیانا اظهار میکنند و مجازات خواهد فرمود آنقوم عنود را بعد اوت مکنونه در قلب و
مکشوفه از اقوال و اعمالشان و تمام امور خفیّهاي که از خلق پوشیده است در آسمان و زمین اعم از خصلتهاي زشت و زیبا و غیرها
در لوح محفوظ و امّ الکتاب ثبت و نزد خدا و پیغمبر و ائمه اطهار واضح و آشکار است و بهیچ وجه نمیشود امري را از خداوند و
آن ذوات مقدّسه مخفی و مستور داشت و اینکه از علومی است که خداي علیم بایشان کرامت فرموده و براي وراثت کتاب اینکه
خاندان را از بین بندگان صالح خود برگزیده است بلکه نفوس مقدّسه ایشان همان کتاب مبین است که خفایاي ارضیّه و سماویّه در
آن بظهور میرسد و اللّه اعلم بحقائق الامور.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 76 تا 82
اشاره
إِن هذَا القُرآنَ یَقُصُّ عَلی بَنِی إِسرائِیلَ أَکثَرَ الَّذِي هُم فِیه یَختَلِفُونَ [ 76 ] وَ إِنَّه لَهُديً وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ [ 77 ] إِن رَبَّکَ یَقضِ ی بَینَهُم
بِحُکمِه وَ هُوَ العَزِیزُ العَلِیم [ 78 ] فَتَوَکَّل عَلَی اللّه إِنَّکَ عَلَی الحَق المُبِین [ 79 ] إِنَّکَ لا تُسمِع المَوتی وَ لا تُسمِع الصُّم الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا
397 وَ ما أَنتَ بِهادِي العُمی عَن ضَ لالَتِهِم إِن تُسمِع إِلاّ مَن یُؤمِن بِآیاتِنا فَهُم مُسلِمُونَ [ 81 ] وَ إِذا وَقَعَ القَولُ - مُدبِرِینَ [ 80 ] -قرآن- 1
[ 258 [ صفحه 164 - عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّۀً مِنَ الَأرض تُکَلِّمُهُم أَن النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ [ 82 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا اینکه قرآن خبر میدهد به بنی اسرائیل بیشتر آنچه را آنها در آن اختلاف میکنند و همانا آن هدایت و رحمت است براي
مؤمنان همانا پروردگار تو داوري میکند میانشان بحکمش و او است تواناي دانا پس توکّل کن بر خدا همانا توئی بر حق آشکار
همانا تو نمیشنوانی مردگانرا و نمیشنوانی به کران ندا را چون برگردند در حالیکه پشت کنندگانند و نیستی تو راه نماینده کوران از
گمراهیشان نمیشنوانی مگر آنانرا که میگروند بآیتهاي ما پس ایشان منقادانند و چون واقع شود وعده حق بر آنان بیرون آریم براي
آنها جنبندهاي از زمین که سخن گوید با آنها آنکه مردم بودند که بآیتهاي ما یقین پیدا نمیکردند
صفحه 147 از 456
تفسیر
خداوند متعال در مقام اثبات اعجاز قرآن فرموده که بیشتر اختلافات یهود و نصاري را در معارف و احکام و غیرها قرآن بر طبق
توریۀ و انجیل رفع و حل مینماید در صورتی که آورنده آن مراجعه بکتب آسمانی ننموده و درس نخوانده و از کسی غیر از
خداوند علمی نیاموخته مانند اختلاف یهود در پیغمبري که بشارت بآن در توریۀ داده شده که آیا یوشع است یا غیر آن و در شأن
عزیر و حدّ زناي محصنه و امثال اینها و اختلاف نصاري در شأن عیسی علیه السّلام که آیا پسر خدا است یا شریک او و در شأن
مریم و روح القدس یا اختلاف آن دو در آنکه حضرت ابراهیم یهودي بوده یا نصرانی که خداوند بوجه احسن حقیقت اینکه امور
را در قرآن بیان فرموده بطوریکه ملزم شدند و اینکه دلیل واضحی است که آن کتاب خدا و آورندهاش پیغمبر او است چون چنین
علم و احاطهاي براي چنین بشري بدون وحی الهی عادتا ممکن نیست پیدا شود و آنکه موجب هدایت و مزید رحمت و نعمت است
براي اهل ایمان چون نفعش بایشان و اصل میشود و خداوند حکم میکند بحق و عدل و حکمت میان بنی اسرائیل و غیر آنها در
قیامت و او توانا است کسی نمیتواند تخلّف از حکم او کند و دانا است نمیشود اشکالی بحکم او کرد و داد مظلوم را هر وقت باشد
از ظالم میستاند و حق را از باطل ممتاز [ صفحه 165 ] میفرماید پس توکّل کن اي پیغمبر و واگذار امر خود را بخدا و از کسی بیم
نداشته باش که تو بر حق واضح و آشکار مستقرّ و بر قراري و محق احق بتوکّل بر حق است و ملول و متأثر مباش از آنکه نصایح و
مواعظ تو در آنها مؤثر نمیشود چون شیطان روح ایمان را از آنها گرفته و در گوش آنها پنبه غفلت گذارده و تو نمیتوانی بمردگان
و کرانی که فرار از شنیدن مواعظ میکنند مطالب حقه را بشنوانی آواز تو بگوش آنها نمیرسد و از آن بهرهمند نمیگردند با آنکه از
حق معرض و رو گردانند و گوش شنوا و دل بینا ندارند و تو نمیتوانی کورانی گم گشته از راه را که نمیخواهند وارد در جاده شوند
هدایت براه است بنمائی فقط تو میتوانی بشنوانی حقایق را و بفهمانی رموز و دقائق را بکسانیکه گوش شنوا و دل بینا داشتند و ایمان
آوردند بآیات ما پس منقاد و مطیع اوامر و نواهی تو شدند بعد از آنکه اقرار بتوحید ما و نبوّت تو نمودند چون معرض از حق نبودند
و بدیده انصاف نظر کردند و تصدیق نمودند و یسمع الصم بیاء و رفع الصم و تهدي العمی نیز قرائت شده است و چون وقت موعود
پاداش اعمال آنها برسد و حکم الهی بعذابشان صادر گردد بیرون میآوریم براي آنها جنبنده مهیبی از زمین که با آنها سخن گوید یا
آنها را مجروح نماید چون تکلمهم بتخفیف لام نیز قرائت شده تا اعلام نماید بآنها شقاوت و استحقاقشان را براي عذاب چون
آنمردم بقول انبیا و اولیا اعتماد ننمودند و یقین پیدا نکردند بآیات الهی که موجبات سعادت و شقاوت آنها را مبیّن مینمود لایق و
قابل آنند که حیوانی از زمین بیرون بیاید و با آنها سخن بگوید تا یقین بفساد عقاید و اعمالشان پیدا کنند و اینکه بمنزله پیش اگهی
باشد براي حضورشان در محشر و دخولشان در جهنم و اهانت و تحقیري از آنها در مقابل اعراضشان از ذکر و رو گرداندن از
بیانات انبیا و اولیا مناسب بعمل آمده باشد آنچه ذکر شد از ظاهر آیه شریفه بنظر حقیر رسیده است ولی اقوال و اخبار از عامّه و
خاصه در اینکه باب بسیار است و چون فی نفسه مختلف و با ظاهر آیه مخالف بود و با ذوق سلیم وفق نداشت حقیر از نقل آنها و
تحقیق در هویّت دابّۀ الارض و احوال آن صرف نظر نمودم و احتمال میدهم مراد از وقوع قول حکم الهی بموت آنها باشد و مراد از
دابّه حیوانیکه مولّد از ملکات و اعمال [ صفحه 166 ] ناشایسته آنها است که بصورت مناسب خود با آنها سخن میگوید که من
عقاید و اعمال شمایم که باید در عالم برزخ با شما محشور باشم و آنها را اذیت و آزار مینماید و اللّه اعلم بحقیقۀ الحال و بعضی انّ
النّاس بکسر همزه قرائت نمودهاند و اینجمله را کلام دابّه دانستهاند که خداوند نقل بمعنی فرموده است.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 83 تا 88
اشاره
صفحه 148 از 456
وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کُل أُمَّۀٍ فَوجاً مِمَّن یُکَ ذِّب بِآیاتِنا فَهُم یُوزَعُونَ [ 83 ] حَتّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَ ذَّبتُم بِآیاتِی وَ لَم تُحِیطُوا بِها عِلماً أَمّا ذا
کُنتُم تَعمَلُونَ [ 84 ] وَ وَقَعَ القَول عَلَیهِم بِما ظَلَمُوا فَهُم لا یَنطِقُونَ [ 85 ] أَ لَم یَرَوا أَنّا جَعَلنَا اللَّیلَ لِیَسکُنُوا فِیه وَ النَّهارَ مُبصِراً إِن فِی ذلِکَ
- [ لَآیات لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 86 ] وَ یَومَ یُنفَخ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّماوات وَ مَن فِی الأَرض إِلاّ مَن شاءَ اللّه وَ کُلٌّ أَتَوه داخِرِینَ [ 87
- 561 وَ تَرَي الجِبالَ تَحسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب صُنعَ اللّه الَّذِي أَتقَنَ کُل شَیءٍ إِنَّه خَبِیرٌ بِما تَفعَلُونَ [ 88 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
158
ترجمه
و روز که برانگیزانیم از هر امّتی گروهی را از آنانکه تکذیب میکنند آیتهاي ما را پس آنها باز داشته میشوند تا چون آیند گوید آیا
تکذیب کردید آیتهاي مرا و احاطه پیدا نکردید بآنها از روي دانش یا چه بودید که میکردید و واقع شود کلمه عذاب بر آنها بسبب
آنکه ستم کردند پس آنها سخن نمیگویند آیا ندیدند که ما قرار دادیم شب را تا آرام گیرند در آن و روز را بینا کننده همانا در
اینکه آیتها است براي گروهی که میگروند و روز که دمیده شود در صور پس هراسان شود هر که در آسمانها و هر که در زمین
است مگر کسیکه بخواهد خدا و همه آیند او را خوارشدگان و میبینی کوهها را و پنداري آنها را ساکن و آنها میروند بروش ابر
کار خدائی که درست و محکم ساخت همه چیز را همانا او آگاه است بآنچه میکنید
تفسیر
. خداوند متعال بعد از بیان خروج جنبندهاي از زمین در آیه اخیره از آیات سابقه که از علائم قیامت یا ظهور حضرت حجّت است
متعرّض بعضی از احوال آنروز شده باین تقریب که یاد کن اي پیغمبر روزي را که جمع کنیم در آنروز از هر امتی از امم سابقه و
لاحقه دستهاي را از کسانیکه تکذیب نمودند آیات و دلائل ادیان حقّه را که ما براي ارشاد و هدایت آنها نصب نموده بودیم پس
هر دسته را بجاي خود واقف نمائیم تا همه حاضر شوند و یکجا مجتمع گردند [ صفحه 167 ] و بآنها خطاب با عتاب صادر گردد که
آیا شما بودید که تکذیب کردید آیات و دلائل اثبات دین و مذهب حق را که ما براي شما اقامه نموده بودیم و تأمل و تدبّر و تفکر
ننمودید در اطراف و اکناف آنها تا احاطه علمی و یقین بآنها پیدا کنید یا غیر از اینکه چه کار بود که میکردید کار شما همین
تکذیب و سرکشی و عناد بود و بعد از اینکه ملامت و عتاب حکم عذاب آنها صادر میشود براي ظلم و ستمی که از آنها بخودشان
و خلق شده بود و آنها قادر بر جواب نمیشوند براي آنکه مشمول کلمه عذابند و عذري ندارند که بیاورند آنچه ذکر شد متظاهر از
اینکه آیات است با قطع نظر از روایات مفسّره ولی نظر باخبار باب اینکه واقعه در رجعت ائمه اطهار واقع میشود که خداوند کسانیرا
که تکذیب نمودند آنذوات مقدسه را و ظلم کردند بایشان زنده میفرماید و بعد از ملامت و عتاب بعذاب دنیا محکوم میشوند
بطوریکه زبانشان از هول و هراس بند میآید و قادر بر معذرت و جواب نمیشوند و فرمودهاند خداوند در قیامت تمام مردم را محشور
میفرماید ولی در رجعت از هر گروهی آنانکه اهل ایمان محض و اهل کفر محضند محشور میگردند و کسانیکه کشته شدند و
نصیب آنها از دنیا کامل نشده زنده میشوند تا استیفاء حظّ و رزقشان را بنمایند و کسیکه استبعاد نماید از اینکه امر با آنکه خداوند
از احیاء مردگان در دنیا مکرّر خبر داده در قرآن استبعاد از قدرت خدا نموده چه مانع دارد خداوند دوستان آل محمّد صلّی اللّه علیه
و اله و سلّم را که بظلم کشته شدند و از نعم دنیا محروم گشتند زنده فرماید که بآمال و آرزوي خودشان که مشاهده دولت و عزّت
آن خاندان است برسند و از دشمنان ایشان در دنیا انتقام بکشد و بجزاي ظلمشان برساند با آنکه با ظاهر آیه هم موافقتر است چون
مستفاد از آیه آنستکه آنروز روز حشر بعضی از مردم است نه تمام آنها و در سوره بقره ذیل آیه شریفه ثم بعثناکم من بعد موتکم
صفحه 149 از 456
لعلّکم تشکرون بیانی مستوفی در باب رجعت گذشت که اخبار متواتر است و مانع عقلی ندارد فقط چیزیکه با سلیقه حقیر موافق
نبود در بعضی از روایات آن بود که جنبنده بامیر المؤمنین علیه السّلام تفسیر شده بود لذا آنرا در آیات سابقه ذکر ننمودم و بر فرض
صحّت باید گفت تعبیر از آن حضرت باین عنوان بملاحظه آنستکه آن وجود مبارك اول متحرك و فعّال در نصرت اسلام و پیغمبر
خاتم بوده [ صفحه 168 ] و عمده وقایع رجعت بید الهی او انجام خواهد یافت و بنابراین خروج دابّه از زمین هم در رجعت خواهد
بود و بعد از اینکه خداوند بیان قدرت و حکمت خود را فرموده که آیا ندیدند ما قرار دادیم شب را براي سکونت و آرامش و
استراحت بندگان در آن و روز را براي آنکه به بینند دیدنیها را در آن و براي مبالغه در اینمعنی فرموده بینا یا بینا کننده چون بینائی
بنور آفتاب حاصل میشود چنانچه بنور دیده وجود پیدا میکند و کسانیکه دلهاشان منوّر بنور ایمان است از اینکه اختلاف شبانه روز
بر طبق حکمت و مصلحت پی میبرند بوجود خداوند قادر حکیم مهربان به بندگان که وسائل آسایش و کسب و کار آنها را بخوبی
فراهم فرموده و توانسته تاریکی را مبدّل بروشنی و روشنی را منقلب بتاریکی کند و اخیرا شمّهاي از اهوال قیامت را بیان فرموده که
روز که دمیده شود در صور که از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت شده که آن شاخی است از نور در دهان اسرافیل
یکمرتبه میدمد همه میمیرند مرتبه دیگر میدمد همه زنده میشوند پس خائف و ترسان و مضطرب و پریشان گردند تمام اهل آسمانها
و زمین مگر کسانیکه خداوند مطمئن نموده است دل آنها را برحمت خود مانند ملائکه و انبیاء و اولیاء و شهداء و همه در پیشگاه
الهی با حال ذلّت و انکسار براي حساب حاضر و واقف شوند و تعبیر بماضی براي تحقق وقوع آن است و بعضی آتوه بصیغه فاعل
قرائت نمودهاند و در آنروز میبینی اي بیننده کوهها را واقف بجاي خود با آنکه مانند ابر بتندي حرکت میکنند براي متلاشی شدن
و رو بزوال و نیستی رفتن و گفتهاند اینکه براي آنستکه اجرام کبار وقتی در جهتی حرکت میکنند چون اطراف آنها مشهود نیست
حرکت آنها مرئی نمیشود چنانچه ابر هم اگر منبسط در آسمان باشد حرکتش معلوم نمیگردد و اینکه در صورتی است که زمین
چنانچه قدماء قائل بودند ساکن باشد و الا همیشه اینکه حرکت براي اجزاء آن ثابت است با آنکه محسوس و مرئی نمیشود و
اختصاص بروز خاصی ندارد و باید گفت اینکه آیه در مقام بیان یکی از عجائب صنع و قدرت الهی است نه بیان خصوص احوال
روز حشر و مؤید اینکه معنی آنستکه میفرماید صنعت نموده است خدا صنع خوبی آنخداوندي که تمام صنایع او محکم و متقن و
مستحسن است و در هر حال [ صفحه 169 ] او آگاه است بافعال و اعمال بندگان ظاهرا و باطنا و بر طبق آن پاداش و جزا میدهد از
خیر و شر و ثواب و عقاب و بعضی یفعلون بصیغه مغایب قرائت نمودهاند و محتمل است مراد از جبال کلّیه اجسام باشد و مراد از
حرکت آنها بسرعت حرکت جوهریّه باشد که حکماء متأخرین براي عالم ناسوت اثبات نمودهاند و مؤید اینمعنی روایتی است که
اهل سنّت از امام صادق علیه السّلام نقل کردهاند که مراد آنستکه میبینی نفوس را در وقت مردن بجاي خودند با آنکه روح با
کمال سرعت سیر در عالم قدس میکند چنانچه مفسر معاصر در نفحات نقل فرموده و اللّه اعلم.
[ [سوره النمل [ 27 ]: آیات 89 تا 93
اشاره
مَن جاءَ بِالحَسَ نَۀِ فَلَه خَیرٌ مِنها وَ هُم مِن فَزَع یَومَئِذٍ آمِنُونَ [ 89 ] وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَکُبَّت وُجُوهُهُم فِی النّارِ هَل تُجزَونَ إِلاّ ما کُنتُم
تَعمَلُونَ [ 90 ] إِنَّما أُمِرت أَن أَعبُدَ رَب هذِه البَلدَةِ الَّذِي حَرَّمَها وَ لَه کُلُّ شَیءٍ وَ أُمِرت أَن أَکُونَ مِنَ المُسلِمِینَ [ 91 ] وَ أَن أَتلُوَا القُرآنَ
فَمَن اهتَدي فَإِنَّما یَهتَدِي لِنَفسِه وَ مَن ضَل فَقُل إِنَّما أَنَا مِنَ المُنذِرِینَ [ 92 ] وَ قُل الحَمدُ لِلّه سَیُرِیکُم آیاتِه فَتَعرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ
591- عَمّا تَعمَلُونَ [ 93 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 150 از 456
هر که آورد خوبی را پس براي او است بهتر از آن و ایشان از هراس چنین روز ایمنند و کسانیکه آورند بدي را پس نگو نسار کرده
شود رویهاشان در آتش آیا جزا داده میشوید جز آنچه را بودید که میکردید جز اینکه نیست مأمور شدم که بپرستم خداوندگار
اینکه شهر را که محترم گردانید آنرا و مر او را است همه چیز و مأمور شدم که باشم از منقادان و آنکه بخوانم اینکه قرآن را پس
آنکه هدایت یافت پس جز اینکه نیست که هدایت مییابد براي خودش و آنکه گمراه شد پس بگو جز اینکه نیست که من از بیم
دهندگانم و بگو ستایش خداي را است زود باشد بنمایاند بشما آیتهایش را پس بشناسید آنها را و نیست پروردگار تو بیخبر از
آنچه میکنید
تفسیر
. خداوند متعال بمناسبت ذکر افعال عباد و احوال معاد در آیات سابقه میفرماید هر کس در دنیا کار خوب و شایسته انجام داده
خداوند در آخرت جزاي بهتر و برتري باو عنایت میفرماید و چنین اشخاص نیکوکار از هول و هراس بزرگ در چنین روزي ایمنند
و بعضی فزع یومئذ باضافه قرائت نمودهاند یعنی [ صفحه 170 ] از ترس آنروز در امانند و کسانیکه در دنیا کار بد و ناشایسته انجام
داده باشند برو در آتش جهنم انداخته شوند و بآنها از روي ملامت گویند آیا غیر از جزاي اعمال زشت شما بشما داده میشود و در
روایات کثیره از اهل بیت عصمت و طهارت حسنه و سیّئه در اینکه دو آیه بمحبّت و ولایت ایشان و انکار آن و عداوت اینکه
خاندان مخصوصا امیر مؤمنان علیهم السلام تفسیر شده و نیز خداوند به پیغمبر اکرم دستور فرموده که در مقابل کفار براي اظهار
ثبات قدم در توحید و دین حق بفرماید من فقط مأمورم عبادت کنم خداوندگار اینکه شهر مکه را که محبوبترین شهرها است نزد
من و خداوند آنرا محترم قرار داده و محل امن و امان براي بندگان و حرام فرموده صید کلّیه حیوانات و رمانیدن آنها را از آن و
بریدن درخت و کندن گیاه آنرا و اینکه نه براي آنستکه خداوند فقط مالک آن شهر یا خانه کعبه است چون از آن حق و مملوك
او است هر موجودي از موجودات بلکه اضافه رب بآن بلد براي شرافت آنست و من مأمورم که مطیع و منقاد او باشم و قرآن را که
کتاب او است بر مردم قرائت نمایم پس هر کس بآن هدایت یابد سعادت یافته و بر نفع او است و هر کس بگمراهی باقی ماند و بآن
هدایت نیابد باید بگویم من بوظیفه خود عمل نمودم کفر شما زیانی بر من وارد نمیکند بعهده پیغمبر ابلاغ حکم خدا و تخویف از
تخلّف آنست حمد خداي را که توفیق انجام وظیفه را بمن عنایت فرمود و بعد از اینکه خداوند آیات و امارات قدرت خود را در
دنیا و آخرت بشما نشان خواهد داد و ضرب دست اولیاء خدا و مجاهدین اسلام را میبینید و آنها را میشناسید ولی آنوقت معرفت
فائده ندارد و تصور نکنید مهلتی که خداوند بشما داده و میدهد براي آنستکه از اعمال ناشایسته شما غافل است بلکه براي مدارا و
فرصت تنبّه و تکمیل استحقاق و مصالح دیگري است که مکرر ذکر شده و قمی ره نقل فرموده که مراد از آیات امیر المؤمنین و
ائمه اطهار علیهم السلامند که در رجعت بدنیا دشمنانشان ایشانرا میبینند و میشناسند و امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده و اللّه
خداوند بزرگتر از من آیتی ندارد و یعملون بصیغه مغایب نیز قرائت شده است و ثواب قرائت اینکه سوره و سوره قبل و بعد که اول
[ آنها طاوسین است ذکر شد و الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین. [ صفحه 171
سوره قصص
اشاره
68- هشتاد و هشت آیه مکیه است بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 31
صفحه 151 از 456
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 1 تا 6
اشاره
37 طسم [ 1] تِلکَ آیات الکِتاب المُبِین [ 2] نَتلُوا عَلَیکَ مِن نَبَإِ مُوسی وَ فِرعَونَ بِالحَق لِقَوم یُؤمِنُونَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
- [ 3] إِن فِرعَونَ عَلا فِی الَأرض وَ جَعَلَ أَهلَها شِیَعاً یَستَضعِف طائِفَۀً مِنهُم یُذَبِّح أَبناءَهُم وَ یَستَحیِی نِساءَهُم إِنَّه کانَ مِنَ المُفسِدِینَ [ 4 ]
311 وَ نُرِیدُ أَن نَمُن عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الَأرض وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّۀً وَ نَجعَلَهُم الوارِثِینَ [ 5] وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الَأرض وَ نُرِيَ - قرآن- 1
242- فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُونَ [ 6] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه آیتهاي کتاب آشکار کننده است میخوانیم بر تو از خبر موسی و فرعون بدرستی و راستی براي گروهی که میگروند همانا
فرعون برتري جست در زمین و قرار داد اهل آنرا گروه گروه ناتوان میساخت جمعی از آنها را میکشت پسرانشان را و زنده
میگذاشت زنانشان را همانا او بود از تباهکاران و میخواستیم منّت بگذاریم بر آنان که ناتوان کرده شده بودند در زمین و
بگردانیمشان پیشوایان و بگردانیمشان وارثان و متمکّن کنیم مر ایشانرا در زمین و بنمایانیم فرعون و هامان و لشگریان آن دو را از
ایشان آنچه را بودند که بیم میداشتند
تفسیر
. شرح طسم در سور سابقه گذشت و اینکه سوره مشتمل بر آیاتی است از قرآن که کتابی واضح و آشکار کننده حقایق است
میخوانیم بر تو اي پیغمبر خاتم بعضی از حکایت موسی و فرعون عصر او را بحق و حقیقت و تحقیق براي انتفاع و تنبّه و تذکر
گروهی که ایمان میآورند نه معاندین و جاحدین که از آن بهرهمند نخواهند شد همانا فرعون علوّ و برتري جست و سرکشی نمود از
[ صفحه 172 ] اوامر الهی در زمین مصر و قرار داد اهل آنرا فرقه فرقه و عدالت اجتماعی را رعایت ننمود بعضی را که قبطی بودند
تقویت کرد و بعضی را که سبطی بودند تضعیف نمود و آنها بنی اسرائیل بودند اسباط حضرت یعقوب که پسران ایشانرا سر میبرید
و زنانشان را استخدام مینمود و از مفسدین معروف در عالم بود او میخواست آنها ذلیل باشند ولی ما میخواستیم که منّت نهیم بر
آنانکه او ضعیفشان کرده بود در زمین و قرار دهیم ایشانرا پیشوایان و پادشاهان و وارثان تاج و تخت و ملک و مال قبطیان که او
تقویت میکرد آنها را و میخواستیم که متمکّن و مقتدر و آماده و مهیّا کنیم براي بنی اسرائیل وسائل عزت و عظمت را در زمین و
ارائه دهیم بفرعون و هامان و قبطیان از ضرب دست بنی اسرائیل زوال ملک و مال و عزت و عظمت آنها را که از آن میترسیدند و
مرتکب جرم و جنایت میشدند چون کاهنی بفرعون گفته بود از بنی اسرائیل پسري متولد میشود که سلطنت تو بدست او زوال
خواهد یافت و آن احمق تصور میکرد بتدبیر میتواند از تقدیر جلوگیري نماید و بعضی یري بیاء و رفع اسماء ثلاثه بعد از آن قرائت
نمودهاند و در روایات متعدّده از اهل بیت عصمت و طهارت منّت و تفضّل الهی بر کسانیکه ضعیف کرده شدند در زمین با قضایاي
ظهور حضرت حجت و رجعت ائمه اطهار و غلبه ایشان بر دشمنان تطبیق شده و قمی ره فرموده خداوند خبر داده به پیغمبر خود از
مصائب حضرت موسی براي تسلیت خاطر آنحضرت از مصائب وارده بر او در اهل بیتش از امّت و بشارت داده که خداوند بعدا
تفضل خواهد فرمود برایشان و وارث زمین و پیشوایان اینکه امت قرار خواهد داد ایشانرا در رجعت بدنیا با دشمنانشان تا بسزاي ظلم
و تعدّي خودشان برسند بدست ایشان و دوستانشان و اللّه اعلم و مؤید اینکه روایات آنستکه از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم
صفحه 152 از 456
بصحت پیوسته که آنچه در بنی اسرائیل واقع شده بدون کم و زیاد در اینکه امت بوقوع خواهد پیوست و در جوامع از امام سجاد
علیه السّلام نقل نموده که قسم بخداوندي که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را مبعوث فرمود بحق که بشیر و نذیر باشد همانا
خوبان ما اهل بیت و شیعیان ایشان بمنزله موسی علیه السّلام و شیعیان اویند و همانا دشمنان ما و شیعیان آنها بمنزله فرعون و شیعیان
[ اویند. [ صفحه 173
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 7 تا 13
اشاره
[ وَ أَوحَینا إِلی أُم مُوسی أَن أَرضِ عِیه فَإِذا خِفت عَلَیه فَأَلقِیه فِی الیَم وَ لا تَخافِی وَ لا تَحزَنِی إِنّا رَادُّوه إِلَیک وَ جاعِلُوه مِنَ المُرسَلِینَ [ 7
فَالتَقَطَه آلُ فِرعَونَ لِیَکُونَ لَهُم عَدُ  وا وَ حَزَناً إِن فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ [ 8] وَ قالَت امرَأَت فِرعَونَ قُرَّت عَین لِی وَ
لَکَ لا تَقتُلُوه عَسی أَن یَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَه وَلَداً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 9] وَ أَصبَحَ فُؤادُ أُم مُوسی فارِغاً إِن کادَت لَتُبدِي بِه لَو لا أَن رَبَطنا عَلی
701 وَ حَرَّمنا عَلَیه المَراضِعَ - قَلبِها لِتَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 10 ] وَ قالَت لِأُختِه قُصِّیه فَبَصُ رَت بِه عَن جُنُب وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 11 ] -قرآن- 1
مِن قَبل فَقالَت هَل أَدُلُّکُم عَلی أَهل بَیت یَکفُلُونَه لَکُم وَ هُم لَه ناصِ حُونَ [ 12 ] فَرَدَدناه إِلی أُمِّه کَی تَقَرَّ عَینُها وَ لا تَحزَنَ وَ لِتَعلَمَ أَنَّ
290- وَعدَ اللّه حَقٌّ وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 13 ] -قرآن- 1
ترجمه
و وحی کردیم بمادر موسی که شیر ده او را پس چون بترسی بر او پس بیندازش در دریا و مترس و اندوهگین مشو همانا ما باز
گردانندهایم او را بسوي تو و گردانندهایم او را از فرستادگان پس بر گرفتند او را کسان فرعون تا باشد براي آنها دشمن و اندوه
همانا فرعون و هامان و لشگریان آن دو بودند خطاکاران و گفت زن فرعون او روشنی چشم است براي من و تو نکشید او را بسا
باشد که سود دهد ما را یا برگیریمش بفرزندي و آنها درك نمیکردند و گردید دل مادر موسی بیتاب همانا نزدیک بود که آشکار
کند او را اگر نه آن بود که بند نهاده بودیم بر دل او تا باشد از گروندگان و گفت بخواهر او که برو از پی او پس دیدش از دور و
آنها درك نمیکردند و حرام کردیم بر او شیر دهندهها را از پیش پس گفت خواهرش آیا دلالت کنم شما را بر خانوادهئی که
نگهداري و تربیت کنند او را براي شما و ایشان باشند براي او خیر خواهان پس باز گرداندیم او را بسوي مادرش تا روشن شود
چشم او و اندوهگین نباشد و بداند که وعده خدا راست است ولی آنها بیشترشان نمیدانستند
تفسیر
. در آیات سابقه گوشزد شد که فرعون شنیده بود از بنی اسرائیل پسري بوجود میآید که زوال سلطنتش بدست او خواهد بود و لذا
پسران نوزاد آنها را میگرفت و میکشت براي آنکه در مقابل تقدیر الهی تدبیري نماید و خداوند در اینکه مقام میفرماید که ما الهام
نمودیم بمادر موسی علیه السّلام که تا میتوانی امر او را مخفی بداري او را شیر ده و چون بترسی از ظهور امر او و آشکار شدن
وجودش پس او را در صندوقی بگذار و در رود نیل بینداز و نترس از غرق شدن [ صفحه 174 ] و بزحمت افتادن او و محزون مشو از
فراق و دوري او همانا ما او را بزودي بتو برمیگردانیم و بعدا بمقام رسالت او را فائز خواهیم نمود و اوامر الهی را امتثال کرد و
گرفتند صندوق را کسان فرعون و نتیجه و عاقبت کار آنها اینکه بود که موسی علیه السّلام بوده باشد براي آنها دشمن و موجب
صفحه 153 از 456
حزن و اندوه چون فرعون و وزیرش هامان و لشگریان آنان مردمان خطاکاري بودند که معصیت خدا را مینمودند و خدا میخواست
آنها را تنبیه فرماید و حزن بضم حاء و سکون زاء نیز قرائت شده و هر دو یک معنی دارد و لام در لیکون ظاهرا براي تعلیل و واقعا
براي بیان عاقبت است مثل آنکه میگویند بزائید براي مردن و بسازید براي خراب شدن لذا آنرا لام عاقبت نامیدهاند خداوند
میخواهد بفرماید گرفتن آنها او را از آب مانند آن بود که براي چنین غرضی انجام گرفته باشد و چون کسان فرعون صندوق را
گرفتند و نزد او آوردند و طفل آشکار شد آسیه عیال او گفت اینکه کودك مایه دلخوشی و روشنی دیده ما است او را نکشید
چون علائم یمن و سعادت از چهره او مشهود و امید بهره و نفع براي مادر او موجود است و اگر او را با ولادي براي خودمان قبول
نمائیم سزاوار است چون ما اولاد نداریم و اینکه خوب طفلی است و آنها نمیدانستند که او چه خواهد کرد و دودمان آنها بدست او
منقرض خواهد شد و خداوند محبّت او را بدل فرعون و آسیه انداخت و او را نگهداري کردند در مجمع از إبن عباس ره نقل نموده
که چون آسیه گفت او مایه سرور ما است فرعون گفت مایه سرور تو است نه من و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم فرمود قسم
بآنکس که باو قسم یاد کرده میشود اگر فرعون اقرار میکرد که مایه سرور او است چنانچه زنش اقرار کرد خداوند هدایت مینمود او
را بوسیله او چنانچه هدایت نمود زنش را بآن وسیله ولی او اباء نمود براي شقاوتی که خدا برایش مقدر فرموده بود و چون مادر
حضرت موسی صندوق را شبانه در آب انداخت و امواج نیل آنرا از نظرش دور نمود یکمرتبه دلش خالی از همه چیز جز مهر
موسی علیه السّلام شد و میخواست صیحه بزند و سرّ خود را آشکار کند که عنایت الهی شامل حال او گشت و محکم فرمود دل او
را بیاد وعده خود و بند کرد آنرا بریسمان وثوق و ایمان بانجاز آن تا از مؤمنین و مصدّقین و واثقین بصدق مواعید الهی باشد
چنانچه در اکمال [ صفحه 175 ] از امام باقر علیه السّلام به اینکه معنی در ضمن بیان اینکه قصه تذکر داده شده است و بخواهر
حضرت موسی دستور داد که دنبال صندوق برود و خبر آنرا بیاورد و او رفت و از دور یا کنار نگاه میکرد بآن و کسان فرعون او را
نمیشناختند و متوجه بمقصودش نبودند و خداوند پیش از اینکه واقعه ممنوع فرموده بود بر حضرت موسی شیر خوردن از پستان
زنان شیرده را چون مراضع جمع مرضعه یا جمع مرضع بمعناي رضاع است و مراد ممنوعیّت ارتضاع از مرضعات است نه حرمت
تکلیفی که متظاهر است و لذا زنانی را که اطفال آنها را فرعون کشته بود چون حاضر نمودند براي شیر دادن پستان هیچ یک را
حضرت قبول نفرمود پس خواهرش گفت آیا دلالت نمایم شما را بخانوادهئی که کفالت نمایند او را براي شما یعنی میخواهید
دایهئی بشما نشان دهم که او را شیر دهد از خانوادهئی که بخوبی از عهده نگهداري و تربیت او برآیند و آنها قبول کردند و مادر
حضرت آمد و او پستانش را بخوبی گرفت و آنها خوشحال شدند و او را با حقوق کافی بمادرش مسترد داشتند که شیر دهد و براي
آنها نگهداري نماید و او خوشحال شد بدیدار فرزند و از حزن و الم فراق بیرون آمد و مشاهده نمود صدق وعده حق را و از علم
الیقین بعین الیقین رسید ولی بیشتر قبطیان یا مردم اینکه معرفت و علم را نداشتند و ندارند در جوامع روایت نموده که چون خواهر
حضرت گفت آن خانواده ناصح و مشفق باویند هامان گفت اینکه زن اینکه طفل و خانواده او را میشناسد پس خواهرش گفت
مرادم خیر خواهان پادشاه بود و در سوره طه ضمن اینکه قصه حدیث مفصلی از امام باقر علیه السّلام نقل شد که مراجعه بآن موجب
[ مزید توضیح و تبیین اینکه آیات است. [ صفحه 176
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 14 تا 19
اشاره
وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّه وَ استَوي آتَیناه حُکماً وَ عِلماً وَ کَ ذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ [ 14 ] وَ دَخَلَ المَدِینَۀَ عَلی حِین غَفلَۀٍ مِن أَهلِها فَوَجَ دَ فِیها
رَجُلَین یَقتَتِلان هذا مِن شِیعَتِه وَ هذا مِن عَدُوِّه فَاستَغاثَه الَّذِي مِن شِیعَتِه عَلَی الَّذِي مِن عَدُوِّه فَوَکَزَه مُوسی فَقَضی عَلَیه قالَ هذا مِن
صفحه 154 از 456
عَمَل الشَّیطان إِنَّه عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِین [ 15 ] قالَ رَب إِنِّی ظَلَمت نَفسِی فَاغفِر لِی فَغَفَرَ لَه إِنَّه هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم [ 16 ] قالَ رَب بِما أَنعَمتَ
عَلَی فَلَن أَکُونَ ظَهِیراً لِلمُجرِمِینَ [ 17 ] فَأَصبَحَ فِی المَدِینَۀِ خائِفاً یَتَرَقَّب فَإِذَا الَّذِي استَنصَرَه بِالَأمس یَستَصرِخُه قالَ لَه مُوسی إِنَّکَ لَغَوِيٌّ
771 فَلَمّا أَن أَرادَ أَن یَبطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُرِیدُ أَن تَقتُلَنِی کَما قَتَلتَ نَفساً بِالَأمس إِن تُرِیدُ - مُبِین [ 18 ] -قرآن- 1
249- إِلاّ أَن تَکُونَ جَبّاراً فِی الَأرض وَ ما تُرِیدُ أَن تَکُونَ مِنَ المُصلِحِینَ [ 19 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون رسید بکمال قوّتش و معتدل شد عقل و ادراکش دادیم او را فرمان و دانش و اینچنین جزا دهیم نیکوکاران را و داخل شد
در شهر در وقت غفلتی از اهل آن پس یافت دو مرد را که کار زار میکردند که اینکه از پیروان او است و اینکه از دشمنان او پس
بیاري طلبید او را آنکه بود از پیروانش بر ضرر آنکه بود از دشمنانش پس مشت زد او را موسی پس کشت او را گفت اینکه بود از
کار شیطان همانا او است دشمنی گمراه کننده آشکار گفت پروردگار من همانا من ستم کردم بر خود پس بیامرز مرا پس آمرزید
او را همانا او است آمرزنده مهربان گفت پروردگار من بسبب آنچه انعام فرمودي بر من پس نشوم پشتیبان گناهکاران پس گشت
در آنشهر ترسان و منتظر میبود پس در اینکه هنگام آنکه بیاري طلبیده بود او را دیروز بفریاد رسی خواست او را گفت باو موسی
همانا توئی گمراه آشکار پس چون خواست که حمله کند بآنکه او دشمن آن دو بود گفت اي موسی آیا میخواهی بکشی مرا
همچنانکه کشتی نفسی را دیروز نمیخواهی جز اینکه باشی ستمکار در زمین و نمیخواهی که باشی از اصلاح کنندگان
تفسیر
و چون حضرت موسی بکمال قوّت بدنی و رشد عقلی رسید خداوند او را بمنصب نبوّت فائز و از علم و حکمت بهرهمند فرمود و
بناء خداوند بر اینکه است که کلیه نیکوکاران را بپاداش لایق خودشان برساند و کلمه اشدّ که بمعناي قوت و توانائی است یا مفردي
است بصورت جمع یا جمعی است که مفرد ندارد یا مفردش شدّت است و مراد از استواء اعتدال قوي و کمال عقل و ادراك است و
در معانی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که اشدّ هجده سال و استواء ملتحی شدن است و بعضی اشدّ را سی سال و استواء را
چهل سال گفتهاند و در هر حال مقدمات نیل آنحضرت باین سعادت عظمی بر حسب روایات ماثوره از ائمه اطهار و ظاهر اینکه
آیات شریفه آنستکه او با عزّت و احترام نزد فرعون زیست فرمود تا بالغ شد و چون با فرعون در باب توحید خداوند صحبت
میفرمود آن ملعون عازم قتل او گشت و حضرت از منزل او بیرون آمد و بنی اسرائیل سؤالاتی از او مینمودند و بتدریج معرفت بمقام
او پیدا میکردند تا یکی از مشایخ آنها که داراي [ صفحه 177 ] کتاب بود علائم و اوصاف منجی بنی اسرائیل را که از اولاد لاوي
بن یعقوب علیه السّلام است با آنحضرت تطبیق نمود و اسم او و پدرش را سؤال کرد و چون گفتند موسی بن عمران است از جاي
جست و دست آنحضرت را بوسید و مردم از او تبعیّت نمودند و بقدمهاي حضرت افتادند و بوسیدند و گرد او جمع شدند و شیعه او
گشتند و اینکه خبر بگوش فرعون رسید و او میان بنی اسرائیل تفرقه انداخت و منع نمود آنها را از آنکه در اطراف آنحضرت باشند
و او از مرکز خارج و شبانه بهمان شهر یا بشهر دیگري از شهرهاي فرعون وارد گردید در بین نماز مغرب و عشاء یا در روز عیدي
که مردم مشغول بلهو و لعب بودند در هر حال وقتی بود که مردم از حال او غفلت داشتند و دید یکنفر از شیعیان اسرائیلی او با
یکنفر قبطی از اتباع فرعون مشغول نزاعند و آن اسرائیلی استغاثه نمود از حضرت براي اعانت او بر دفع دشمن مهاجم خود و آنجناب
اجابت فرمود و او را منع از تعرّض بشیعه خود کرد و او ممتنع نشد و حضرت خواست او را باز دارد در حالیکه غضب و تع ّ ص ب
دینی بر او استیلا یافته بود مشتی باو زد که فی الحال جان داد و حیاتش بپایان رسید و حکم خدا را بر او جاري فرمود چون کافر و
صفحه 155 از 456
مهاجم بمؤمن بود و فرمود اینکه تعرّض بمؤمن از عمل شیطان است که مرتکب آن مستحق قتل میشود و او دشمن اهل ایمان است
و گمراه کننده آشکار بنی آدم و بعد روي نیاز بدرگاه کار ساز آورده عرضه داشت که من بخود ستم نمودم که وارد اینکه شهر
شدم و اینکه قتل خطائی از من سر زد مرا از دیده دشمنان بپوشان که بر من ظفر نیابند و خداوند اجابت فرمود و او را از دیده
دشمنان مستور داشت چون ذات اقدس او خطا پوش بندگان و مهربان بایشان است و اینکه از اینکه قتل تعبیر بخطا شد باعتبار آن
بود که حضرت قصد قتل او را نداشت و آلت قتّاله استعمال ننمود و چنین قتلی عمدي نیست نه آنکه العیاذ باللّه پیغمبر که معصوم
است خطا کار بوده بلکه او بوظیفه خود که دفاع از نفس مؤمن بوده قیام فرموده حتی میتوان گفت ترك اولی هم از او صادر نشده
بلی محتمل است که در دفع تعرّض قبطی ضرب کافی بوده و قتل از استیلاي غضب و تعصب دینی و قوّت بازوي حضرت ناشی
شده باشد و او احتمال قصوري از خود در تحفّظ داده لذا چنانچه رسم بزرگان و اولیاء خدا است در پیشگاه الهی اعتراف [ صفحه
178 ] بتقصیر و طلب مغفرت نموده و بنابراین جاي احتمال صدور ترك اولی است نه تحقّق آن آنهم خارج از اختیار و مستند بقوّه
الهی و تعصب دینی که عین مزیّت و فضیلت است و اقرار بگناه از آداب دعا و شعار عبودیّت در پیشگاه الهی و از لوازم قصور
ممکن در مقابل واجب الوجود است و بهیچ وجه منافاتی با عصمت انبیاء که مختار امامیّه است ندارد و بعدا شکر خدا را بجا آورده
براي آنکه نعمت قوّت و قدرتیکه باو داده صرف نموده و مینماید در دفاع از اهل ایمان و جهاد در راه خدا نه پشتیبانی از مجرمان و
کمک با ستم کاران و بعضی گفتهاند مراد آنستکه عرضه داشت پروردگارا براي نعمت قوّتی که بمن عنایت فرمودي متعهد شدم
که هرگز کمک با گنهکاران ننمایم و بنظر حقیر حسنی ندارد یا آنچه ذکر شد احسن است و در هر حال مشعر است بحسن اعانت
مؤمنین و قبح معاونت ظالمین و در همان روز اینکه خبر منتشر در شهر شد که موسی یکنفر از فرعونیان را کشت و فرداي آنروز در
حالیکه حضرت خائف و مترصّ د بود که فرعونیان براي دستگیري او و قصاص مقتولشان بیایند همان اسرائیلی دیروزي با قبطی
دیگري نزاع کرد و بحضرت استغاثه نمود و از او کمک خواست و آنجناب متغیر شد و فرمود تو گمراهی هستی که واضح است
دوري تو از راه صواب چون اکنون که غلبه با فرعونیان است نباید هر روز با یکی از آنها مخاصمه نمود و با وجود اینکه بحال او
رقت فرمود و خواست حمله کند بقبطی که دشمن آنحضرت و اسرائیلی بود اسرائیلی براي آنکه حضرت او را غوي مبین خوانده
بود تصوّر کرد میخواهد باو حمله کند گفت میخواهی مرا بکشی چنانچه دیروز یکنفر را کشتی معلوم میشود تو میخواهی ستمکار
باشی در زمین بر مردم و نمیخواهی از اصلاح کنندگان باشی در میان آنها و بعضی گفتهاند اینکه کلام را آن قبطی گفت چون
واقعه دیروز را شنیده بود و فرار کرد و در حدیث قمی ره از امام باقر علیه السّلام اینمعنی تأیید شده و اظهر از معناي سابق است ولی
در حدیث عیون از امام رضا علیه السّلام که بیشتر معانی مذکوره در اینکه آیات از آن مستفاد است اشاره بمعناي اول شده بود و در
[ مجمع آنرا باکثر مفسّرین نسبت داده است لذا قبلا ذکر شد و اللّه اعلم. [ صفحه 179
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 20 تا 24
اشاره
وَ جاءَ رَجُل مِن أَق َ ص ی المَدِینَۀِ یَسعی قالَ یا مُوسی إِن المَلَأَ یَأتَمِرُونَ بِکَ لِیَقتُلُوكَ فَاخرُج إِنِّی لَکَ مِنَ النّاصِ حِینَ [ 20 ] فَخَرَجَ مِنها
خائِفاً یَتَرَقَّب قالَ رَب نَجِّنِی مِنَ القَوم الظّالِمِینَ [ 21 ] وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَن یَهدِیَنِی سَواءَ السَّبِیل [ 22 ] وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ
مَدیَنَ وَجَدَ عَلَیه أُمَّۀً مِنَ النّاس یَسقُونَ وَ وَجَدَ مِن دُونِهِم امرَأَتَین تَذُودان قالَ ما خَطبُکُما قالَتا لا نَسقِی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیخٌ
694- کَبِیرٌ [ 23 ] فَسَقی لَهُما ثُم تَوَلّی إِلَی الظِّل فَقالَ رَب إِنِّی لِما أَنزَلتَ إِلَی مِن خَیرٍ فَقِیرٌ [ 24 ] -قرآن- 1
ترجمه
صفحه 156 از 456
و آمد مردي از انتهاي شهر که میشتافت گفت اي موسی همانا بزرگان مشورت میکنند در باره تو که بکشندت پس بیرون رو همانا
من ترا از خیر خواهانم پس بیرون رفت از آن ترسان که منتظر میبود گفت اي پروردگار من نجات ده مرا از گروه ستمکاران و چون
متوجه شد بسوي مدین گفت امید است که پروردگارم هدایت کند مرا براه راست و چون رسید بآب مدین یافت بر آن گروهی از
مردم را که آب میدادند و یافت در جاي پائینتر از جاي آنان دو زن را که باز میداشتند گفت چیست قصد شما گفتند آب نمیدهیم
تا باز گردانند شبانان و پدر ما پیري است بزرگ پس آبداد براي آن دو پس برگشت بسوي سایه پس گفت پروردگار من همانا من
بآنچه فرو فرستی بر من از خیر محتاجم
تفسیر
. بعد از وقایع مذکوره در آیات سابقه مردي که گفتهاند حزقیل یا حزئیل نام داشت و از قبطیان و مؤمن بموسی علیه السّلام بود از
قصریکه فرعون در آخر شهر داشت بشتاب آمد نزد آنحضرت و گفت بزرگان قبط در موضوع تو مشورت میکنند براي کشتن تو در
مقابل قتلی که از تو واقع شده پس زود از اینکه شهر بیرون رو که من از براي تو از خیر خواهانم و اینکه بر مشاوره ایتمار اطلاق
میشود براي آنستکه هر یک از مشاورین طلب میکند امر مشاور دیگر را بآنچه صواب میداند و قمی ره نقل فرموده که خزانهدار
فرعون مؤمن بموسی علیه السّلام بود و او همانستکه خداوند در باره او فرموده و گفت مرد مؤمنی از آل فرعون که کتمان مینمود
ایمان خود را و چون خبر قتل موسی آنمرد قبطی را بفرعون رسید و او حضرت را طلب نمود که بقتل برساند او شخصی را بعث
نمود که موسی علیه السّلام را خبردار کند و کرد چنانچه خداوند فرموده و بعضی [ صفحه 180 ] گفتهاند او پسر عموي حضرت
موسی بوده در هر حال حضرت از آنشهر در حالیکه خائف و مترصّد تعقیب قبطیان از او بود بیرون رفت و از خدا خواست که او را
از شرّ آنها حفظ فرماید و قمی ره نقل نموده که او براست و چپ خود توجّه مینمود و اینکه دعا را میفرمود و بجانب مدین که تا
آنجا سه روز راه بود متوجه شد و آنشهر در تصرّف فرعون نبود و بنام مدین بن ابراهیم علیه السّلام بنا شده بود و حضرت شعیب
پیغمبر در آنجا اقامت داشت ولی حضرت موسی نه راه را بلد بود و نه بلدي داشت و نه زاد و راحلهئی فقط توکّل بخدا داشت که
عرض کرد امید است پروردگار من مرا براه راست هدایت فرماید و خداوند هم او را ناامید نفرمود و مستقیما بمدین رسانید و در
کنار چاه آبی بدرختی تکیه کرد و نشست و دید جماعت بسیاري از مردمان مختلف مشغول آب دادن مواشی و اغنام خودشان
میباشند و در مکان پائینتري از مکان آنها دو زن گوسفندان خود را آوردهاند که آب بدهند ولی مانع میشوند از آنکه آنها مخلوط
بگوسفندان سایرین شوند و آب بخورند حضرت بآنها فرمود مقصود شما از اینکه ممانعت چیست و شما دو زن براي چه کار اینجا
آمدید گفتند ما آب نمیدهیم گوسفندان خود را تا بازگردانند گلهداران گلههاشان را از سر آب براي آنکه مزاحم و داخل در
مردان نشویم و بعضی یصدر بفتح یاء و ضم دال قرائت نمودهاند یعنی تا بازگردند گلهداران از سر چاه و پدر ما پیرمرد سالخوردهاي
است که توانائی بیرون آمدن از منزل و آبدادن گوسفندان را ندارد و از روي ناچاري ما باید اینکار را انجام دهیم و حضرت بر آنها
ترحّم فرمود و گوسفندانشان را آب داد و بجاي خود بازگشت و در سایه آندرخت جاي گرفت و چون خسته و گرسنه بود عرضه
داشت پروردگارا من بروزي حلالی که برایم بفرستی محتاجم و قمی ره نقل فرموده که سه روز بود غذا نخورده بود و چون ترحّما
خواست براي آندو سقایت نماید بکسانیکه سر چاه بودند گفت من یک دلو براي خودم میکشم یکدلو براي شما و آنها دلوي باو
دادند که معمولا ده نفر مرد آنرا میکشید و حضرت بتنهائی یکدلو براي آنها کشید و یکدلو براي دختران شعیب علیه السّلام و
گوسفندان آنها را سیراب نمود و از چند روایت معتبر استفاده میشود که غرض [ صفحه 181 ] حضرت از طلب نزول خیر طعام بوده
چون در مدّت مسافرت چیزي جز علف بیابان نخورده بود و نیز روایت شده که گلهداران سنگی بر سر آنچاه میگذاردند که کمتر از
صفحه 157 از 456
هفت مرد نمیتوانستند آنرا بردارند و حضرت به تنهائی آنرا برداشت.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 25 تا 28
اشاره
فَجاءَته إِحداهُما تَمشِی عَلَی استِحیاءٍ قالَت إِن أَبِی یَدعُوكَ لِیَجزِیَکَ أَجرَ ما سَ قَیتَ لَنا فَلَمّا جاءَه وَ قَص عَلَیه القَ َ صصَ قالَ لا تَخَف
نَجَوتَ مِنَ القَوم الظّ الِمِینَ [ 25 ] قالَت إِحداهُما یا أَبَت استَأجِره إِن خَیرَ مَن استَأجَرتَ القَوِيُّ الَأمِین [ 26 ] قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَن أُنکِحَکَ
إِحدَي ابنَتَی هاتَین عَلی أَن تَأجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَ ج فَإِن أَتمَمتَ عَشراً فَمِن عِندِكَ وَ ما أُرِیدُ أَن أَشُق عَلَیکَ سَتَجِدُنِی إِن شاءَ اللّه مِنَ
684- الصّالِحِینَ [ 27 ] قالَ ذلِکَ بَینِی وَ بَینَکَ أَیَّمَا الَأجَلَین قَضَیت فَلا عُدوانَ عَلَی وَ اللّه عَلی ما نَقُول وَکِیل [ 28 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس آمد او را یکی از آن دو که راه میرفت با شرم گفت همانا پدرم میخواند تو را که پاداش دهد بتو مزد آنچه آب دادي براي ما
پس چون آمد او را و نقل نمود براي او سرگذشت خود را گفت مترس نجات یافتی از گروه ستمکاران گفت یکی از آن دو دختر
اي پدر من بمزدوري گیر او را همانا بهترین کسیکه بمزدوري گیري تواناي امین است گفت همانا من میخواهم که تزویج کنم بتو
یکی از دو دخترم را اینکه دو بمهر آنکه مزدور من شوي هشت سال پس اگر تمام کردي دهسال را پس از قبل تو است تف ّ ض لی و
نمیخواهم که دشوار کنم بر تو زود باشد که بیابی مرا اگر خواسته باشد خدا از شایستگان گفت اینکه میان من و تو است هر کدام
از آن دو مدّت را بپایان رسانیدم پس نباشد تعدّي بر من و خدا بر آنچه میگوئیم گواه است
تفسیر
. قمی ره نقل فرموده که چون دختران شعیب علیه السّلام مراجعت نمودند نزد او فرمود چه شد زود برگشتید آنها قضیّه حضرت
موسی را نقل نمودند و آنکه او را نمیشناختند پس شعیب بیکی از آن دو فرمود برو از او دعوت کن بیاید مزد سقایت او را بدهیم
پس آمد نزد او چنانچه خداوند فرموده پس موسی علیه السّلام برخاست و آمد و آن دختر جلو میآمد و باد وزید و ساتر او را بلند [
صفحه 182 ] نمود و قدري از بدنش نمایان شد پس حضرت فرمود در عقب من بیا و مرا براه بوسیله ریگ دلالت کن ما از کسانی
هستیم که پشت سر زنها نگاه نمیکنیم و آنچه خداوند فرموده از اینقرار است که پس آمد نزد حضرت موسی یکی از آن دو دختر
حضرت شعیب که گفتهاند صفورا نام داشته و بزرگتر بوده ولی از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله روایت شده که کوچکتر بوده و همان
بود که حضرت او را ترویج نمود و بپدر خود گفت او را اجیر کن امّا گرفتن آنحضرت دختري را که آمد مسلّم است و اختلافی
ظاهرا در آن نیست و در وقت آمدن آثار شرم و حیا از راه رفتن او نمودار بود و عرضه داشت پدرم از شما دعوت مینماید براي
آنکه پاداش آبدادن گوسفندان ما را بشما بدهد و گفتهاند حضرت فرمود من خدمت او میرسم ولی پاداش نمیخواهم چون آنکار را
من براي خشنودي خدا نمودم و چون نزد شعیب آمد و شرح حال خود را از قتل قبطی و خبر دادن آنمرد مؤمن باو و بیرون آمدنش
از قلمرو فرعون با ترس و ترصّد وصول دشمن نقل نمود شعیب علیه السّلام فرمود دیگر مترس از شرّ فرعونیان نجات یافتی و بمحلّ
امن و امان رسیدي و ظاهرا اینکه بعد از آن بود که حضرت طعام تناول فرموده بود چون گفتهاند حضرت شعیب از دعاء حضرت
موسی در آخر آیات سابقه که دخترانش براي او نقل نمودند دانست حال او را و فرمود اینکه مرد گرسنه است و دستور داد طعام
صفحه 158 از 456
براي او تهیّه نمودند ولدي الورود حاضر کردند و حضرت بعد از اطمینان بآنکه بعنوان مزد نیست بلکه بعنوان ضیافت است صرف
فرمود پس آندختر بپدر خود گفت اي پدر من اینمرد را براي شبانی ما اجیر کن چون بهترین کسیکه اجیر نموده باشی آنرا مردي
است که داراي قوّت و امانت باشد و شعیب علیه السّلام فرمود امّا قوّت او را دانستی براي آنکه به تنهائی از آندلو بزرگ آب کشید
ولی امانت او را از کجا یافتی دختر قضیّه عقب افتادن آنحضرت در راه و سببش را نقل نمود و عرضه داشت اینهم امانتش چنانچه
اینکه گفتگو را قمی ره نقل نموده و در فقیه از امام کاظم علیه السّلام نقل نموده که شعیب علیه السّلام فرمود قوّتش را از برداشتن
آنسنگ فهمیدي امانتش را از کجا دانستی دختر قضیّه بین راه را عرضه داشت بهمان تقریب که از قمی ره نقل شد و در مجمع از
امیر المؤمنین علیه السّلام [ صفحه 183 ] هم اینمعنی تأیید شده است و حضرت شعیب بعد از اطلاع بر اصالت و نجابت و بزرگی و
بزرگواري آنحضرت مایل بمواصلت با او شد و فرمود من میخواهم یکی از اینکه دو دختر خود را که حاضر نزد تو هستند بزنیّت تو
در آورم بشرط آنکه اجیر من شوي هشت سال پس اگر بده سال رساندي مدّت کار خود را تف ّ ض لی است که از تو بما شده و از
طرف ما الزامی بر تو نیست من نمیخواهم بتو سخت گیري کنم در معامله بعدا انشاء اللّه مییابی مرا از کسانیکه در معامله و سلوك
با کارگرانشان خوبی و خوش رفتاري مینمایند و حضرت موسی فرمود همین قرار داد میان من و شما باشد هر یک از آندو مدّت را
من بپایان رساندم کسی حق تعدّي بر من ندارد و خداوند بر اینکه گفتگو و قرار داد ما شاهد و کارساز است و ما را موفّق بوفا
خواهد فرمود و ظاهرا اینکه قول و قرار پیش از عقد بوده لذا بعضی گفتهاند که شعیب علیه السّلام مؤمنین مدین را جمع نمود و
دخترش صفورا را بعقد موسی علیه السّلام در آورد پس جاي اشکال نیست که زوجه و مهر مردّد و عمل براي غیر زوجه است تا
محتاج بجواب شود که اینکه در شرایع سابقه جائز بوده یا احکام انبیا چون عالم بحقایق و عواقب امورند با سایرین فرق دارد و در
مجمع از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که پرسیدند کدام یک از آن دو دختر آمد موسی علیه السّلام را دعوت نمود فرمود
همان دختر که او را تزویج کرد پرسیدند کدام یک از دو مدت را بپایان رسانید فرمود ده سال را پرسیدند قبل از پایان مدّت
عروسی کرد یا بعد فرمود قبل پرسیدند مرد میتواند زن بگیرد بشرط آنکه دو ماه بپدر آنزن خدمت نماید فرمود موسی علیه السّلام
میدانست که مدّت را بپایان میرساند و قمی ره نیز قریب به اینکه معنی را نقل نموده و از پیغمبر صلی اللّه علیه و اله هم وفاء حضرت
موسی بمدّت اکمل و اطول نقل شده است و در کافی و فقیه از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که در اسلام نکاح دختر در
[ مقابل عمل براي پدر یا برادر جائز نیست چون مهر دختر باید باو برسد نه کس دیگر و اللّه اعلم باحکامه. [ صفحه 184
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 29 تا 32
اشاره
فَلَمّا قَضی مُوسَی الَأجَلَ وَ سارَ بِأَهلِه آنَسَ مِن جانِب الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهلِه امکُثُوا إِنِّی آنَست ناراً لَعَلِّی آتِیکُم مِنها بِخَبَرٍ أَو جَ ذوَةٍ مِنَ
النّارِ لَعَلَّکُم تَصطَلُونَ [ 29 ] فَلَمّا أَتاها نُودِيَ مِن شاطِئ الوادِ الَأیمَن فِی البُقعَۀِ المُبارَکَۀِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللّه رَبُّ العالَمِینَ
30 ] وَ أَن أَلق عَصاكَ فَلَمّا رَآها تَهتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلّی مُدبِراً وَ لَم یُعَقِّب یا مُوسی أَقبِل وَ لا تَخَف إِنَّکَ مِنَ الآمِنِینَ [ 31 ] اسلُک یَدَكَ ]
فِی جَیبِکَ تَخرُج بَیضاءَ مِن غَیرِ سُوءٍ وَ اضمُم إِلَیکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهب فَذانِکَ بُرهانان مِن رَبِّکَ إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِه إِنَّهُم کانُوا قَوماً
757- فاسِقِینَ [ 32 ] -قرآن- 1
ترجمه
و چون بپایان رساند موسی مدّت را و برد خانواده خود را دید از جانب طور آتشی گفت بخانواده خود درنگ نمائید همانا من
صفحه 159 از 456
دیدم آتشی را شاید بیاورم براي شما از آن خبري یا پارهاي از آتش شاید شما گرم شوید پس چون آمد آنرا ندا کرده شد از کنار
وادي جانب راست در زمین برکت داده شده از درخت که اي موسی همانا منم خدا که پروردگار جهانیانم و آنکه بینداز عصایت
را پس چون دید آنرا که حرکت میکند گویا آن ماري است بازگشت پشت کننده و برنگشت ندا شد اي موسی بیا و مترس همانا
توئی از ایمنان درآور دستت را در گریبانت تا بیرون آید سفید نورانی بدون بدي و منضم نما بخود دستت را از جهت ترس پس
اینکه دو دلیل است از پروردگارت بسوي فرعون و بزرگان قومش همانا آنان باشند گروهی متمرّدان
تفسیر
. قمی ره نقل فرموده که موسی علیه السّلام بشعیب علیه السّلام گفت من ناچار باید بوطن خود نزد مادر و کسانم مراجعت نمایم
بمن چه خواهی داد او گفت گوسفندان ابلقی که امسال بدنیا میآیند از آن تو باشد و تمام گوسفندان آنسال ابلق زائیدند و چون
سال بپایان رسید موسی علیه السّلام با عیال و گوسفندان خود مهیّاي سفر مصر شد و شعیب علیه السّلام توشه راه از خود باو داد و
در موقع حرکت از شعیب علیه السّلام خواهش عصائی نمود و تمام عصاهاي پیغمبران بشعیب رسیده بود و آنها را یکجا جمع نموده
بود و بموسی گفت برو یکی از آنها را بردار و او رفت بردارد عصاي حضرت نوح و ابراهیم علیهما السلام بدست او در آمد و چون
شعیب علیه السّلام آنرا دید گفت برو اینکه عصا را بگذار و عصاي دیگر بردار او رفت [ صفحه 185 ] آنرا گذارد و خواست عصاي
دیگر بردارد باز همان عصا پرید و بدست او آمد و تا سه مرتبه اینعمل تکرار شد و چون شعیب علیه السّلام اینکه امر را مشاهده
نمود فرمود برو خداوند آنرا مخصوص تو قرار داده و موسی علیه السّلام با آن گوسفندان خود را سوق داد و از مدین بیرون آمد و
متوجه مصر گردید و چون به بیابان رسید با خانوادهاش باد و سرما و تاریکی آنها را فرا گرفت و ظلمت شب هم بر آنها احاطه کرد
پس چشم موسی علیه السّلام بآتشی افتاد که از دور نمایان بود چنانچه خداوند فرموده پس چون موسی علیه السّلام بپایان رسانید
مدّت مذکوره در آیات سابقه را و حرکت داد خانواده خود را احساس نمود از جهتی که میرسید بکوه طور آتشی را پس گفت
بخانواده خود توقف کنید من از دور آتشی دیدم بروم نزدیک آن شاید از آنجا خبري از راه بیاورم براي شما و یا قطعه هیزم آتش
داري که شما گرم شوید بآن و در مجمع از امام باقر علیه السّلام نقل نموده که چون موسی علیه السّلام مدّت را بپایان رسانید
خانواده خود را حرکت داد بجانب بیت المقدس و در شب راه را گم کرد پس دید آتشی را و بعضی از مفسرین علاوه بر
گرفتاریهائیکه در حدیث قمی ره ذکر شد باریدن باران و متفرق شدن گوسفندان و عارض شدن درد زائیدن بر عیالش را نیز ذکر
نمودهاند در هر حال چون نزدیک بآتش شد ندائی باو رسید از جانب راست وادي واقع در زمین با خیر و برکتی از درختی که
گفتهاند در کنار آن وادي روئیده بود که اي موسی همانا من خداوند، پروردگار جهانیانم و گفتهاند اینکه تعبیر اگر چه مخالف با
تعبیر در طه و نمل است لفظا ولی موافق با آن دو است معنا و آنکه بیند از عصایت را و چون انداخت حیوان متحرکی شد پس چون
دید بسرعت حرکت میکند گویا مار سریع الحرکهئی است برگشت از جانب آن در حالیکه پشت کننده بود بآن و از ترس دیگر
بازگشت نکرد بجاي خود و خداوند فرمود روي آور بجانب ما و مترس از چیزي همانا تو از آنانیکه در امانی چون در سایه لطف
خداوند مهربانی و قمی ره در حدیث سابق ذکر فرموده که پس اقبال فرمود موسی علیه السّلام بجانب آتش تا از آن پارهاي بردارد
دید درختی است که آتش از آن شعلهور است و چون خواست پارهاي از آن بردارد آتش متوجه باو شد پس ترسید و فرار کرد و
آتش بدرخت برگشت موسی هم برگشت و خواست [ صفحه 186 ] بردارد باز آتش متوجّه او شد و موسی فرار کرد و باز برگشت
و خواست که بردارد در دفعه سوم آتش متوجه باو شد و دیگر او برنگشت پس خداوند او را ندا فرمود که اي موسی همانا منم خدا
پروردگار جهانیان موسی عرضه داشت بچه دلیل خدا فرمود چیست در دستت عرضه داشت آن عصاي من است فرمود بیند از آنرا
پس انداخت آنرا و ناگاه ماري شد که بسرعت حرکت میکرد پس موسی علیه السّلام ترسید و فرار کرد و خداوند فرمود بگیر آنرا و
صفحه 160 از 456
مترس همانا تو از آنانی که در امانی و نیز فرمود دستت را در گریبانت کن چون بیرون آري سفید و درخشنده باشد بدون علّت و
مرض پیسی و عیب دیگري و چون از امري ترس بر تو غالب شود بازوهاي خود را ببدنت بچسبان و دستت را روي یکدیگر بگذار
نه آنکه در برابر خود نگهداري تا دشمنان بدانند ترسیدي یا دستت را روي سینهات بگذار تا ترست زائل شود یا اگر از شعاع دست
خود ترسیدي آنرا بخود بچسبان شعاعش میرود بنابر احتمالاتیکه در اطراف مراد از اینجمله داده شده است و بر هر تقدیر انداختن
عصا و اظهار ید بیضاء دو معجز و دلیل بر صدق مدّعاي تو است از پروردگارت که فرستاده شده بسوي فرعون و اشراف قبط چون
آن جماعت قوم متمرّدي بوده و هستند و جذوه که بمعناي قطعه غلیظه از چوب است که آتش داشته باشد بحرکات سهگانه قرائت
شده و الرّهب بضم راء و بدو فتحه و ذانک بتشدید نون نیز قرائت شده است.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 33 تا 37
اشاره
قالَ رَب إِنِّی قَتَلت مِنهُم نَفساً فَأَخاف أَن یَقتُلُون [ 33 ] وَ أَخِی هارُون هُوَ أَف َ ص ح مِنِّی لِساناً فَأَرسِله مَعِی رِدءاً یُ َ ص دِّقُنِی إِنِّی أَخاف أَن
یُکَذِّبُون [ 34 ] قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِیکَ وَ نَجعَل لَکُما سُلطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیکُما بِآیاتِنا أَنتُما وَ مَن اتَّبَعَکُمَا الغالِبُونَ [ 35 ] فَلَمّا جاءَهُم
مُوسی بِآیاتِنا بَیِّنات قالُوا ما هذا إِلاّ سِحرٌ مُفتَريً وَ ما سَمِعنا بِهذا فِی آبائِنَا الَأوَّلِینَ [ 36 ] وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعلَم بِمَن جاءَ بِالهُدي مِن
638- عِندِه وَ مَن تَکُون لَه عاقِبَۀُ الدّارِ إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ [ 37 ] -قرآن- 1
ترجمه
گفت اي پروردگار من همانا من کشتم از ایشان تنی را پس میترسم که بکشند مرا و برادرم هارون او فصیحتر است از من بزبان
آوري پس بفرست او را با من مدد کاري که تصدیق نماید مرا همانا من میترسم که تکذیب کنند مرا [ صفحه 187 ] گفت زود باشد
که قوي گردانیم بازوي ترا ببرادرت و قرار دهیم براي شما تسلّطی پس نخواهند رسید بشما بسبب آیتهاي ما شما و هر که پیروي
کند شما را غالبانید پس چون آمد آنها را موسی با آیتهاي ما که آشکار بود گفتند نیست اینکه مگر جادوئی افترا زدهشده و
نشنیدیم اینکه را در پدرانمان که پیشینیانند و گفت موسی پروردگار من داناتر است بکسی که آمد با هدایت از نزد او و کسیکه
باشد براي او عاقبت آنسراي همانا رستگار نمیشوند ستمکاران
تفسیر
. چون حضرت موسی با دو معجزه مذکوره در آیات سابقه مأموریت براي ارشاد فرعونیان پیدا کرد عرضه داشت پروردگارا من قبلا
یکنفر از آنها را کشتهام که شرح آن مفصلا در اینکه سوره ذکر شد اکنون میترسم مرا در مقابل مقتول خودشان بکشند و برادرم
هارون زبانش بازتر و قدرت بیانش بیشتر از من است و اینکه عرض را بملاحظه عقدهئی که در زبانش بود نمود که در سور سابقه
بیان سبب آن و رفعش بدعاء او شد و درخواست نمود که برادرش را بمعاونت در اداء رسالت براي او اختیار فرماید که مصدّق و
مقرّر و معین و ناصر او باشد در اقامه حجّت و دفع تهمت که از آن خائف بود و خداوند در مقام اجابت ملتمس او فرمود که
موجبات فوّت و قدرت تو را بوسیله ارسال برادرت بکمک تو و شرکت در امرت فراهم خواهیم نمود و قرار میدهیم براي شما دو
نفر سلطنت و علیه در حجت و دلیل را بر فرعونیان و مطمئن باشید که دست قدرت و استیلاي آنها بشما نخواهد رسید با وجود
صفحه 161 از 456
معجزات و کمکهاي غیبی که از ما با شما خواهد شد و بالاخره شما دو نفر و کسانیکه از شما تبعیت نمودند و ایمان آوردند بر
فرعون و فرعونیان غلبه خواهید نمود و آنها نیست و نابود خواهند شد و شما وارث مال و ملکشان خواهید شد و حضرت موسی بعد
از اینکه مأموریت و بشارت نزد خانواده خود مراجعت نمود و واقعه را نقل فرمود و با آنها بجانب مصر رهسپار گشت و چون بدربار
فرعون راه یافت و ارائه معجزات نمود او و اتباعش آنرا حمل بر سحر و شعبده و دروغ بستن بخدا نمودند و گفتند ما چنین چیزي در
میان پدران و پیشینیان خود تاکنون نشنیدهایم که کسی بیاید و بگوید من از پیش خدا آمدهام و دستوراتی آوردهام و آنها بپذیرند و
قبول کنند با آنکه از ما عاقلتر و کاملتر بودند غافل از آنکه [ صفحه 188 ] پیشینیان آنها که عاقل و کامل بودند دعوت انبیاء سلف
را قبول کردند و آنها که نکردند مانند اینها جاهل یا معاند بودند و حضرت موسی در جواب فرمود خداوند بهتر میداند که چه کس
آمده است براي هدایت شما از نزد او و آنکه او بر حق و صادق است یا بر باطل و کاذب و نیز بهتر میداند که چه کس عاقبت بخیر
خواهد شد و بنعیم جاودانی بعد از اینکه سراي فانی که مقدّمه براي انتقال بسراي باقی است خواهد رسید مسلّم است کسانیکه بر
خود و خلق ظلم نمودند بکفر و عصیان نصیبی جز حرمان ندارند در دنیا و آخرت و کلمه ردء بدون همزه و یصدّقنی بجزم و قال
موسی بدون واو عاطفه و یکون بیاء نیز قرائت شده است و بعضی گفتهاند بعد از ختم مکالمات خدا با موسی علیه السّلام و نیل
بمنصب رسالت از همانجا بمصر رهسپار شد و خانوادهاش با گوسفندان در بیابان بودند تا چوپانی از اهل مدین بر آنها گذشت و
دختر شعیب علیه السّلام را شناخت و آنها را بمدین برگرداند ولی قول اوّل که موافق با روایت از امام باقر علیه السّلام است اوفق
باعتبار و اسلم از اشکال میباشد و در نفحات از امام صادق علیه السّلام غلبه و سلطنت موعوده خداوند را بمهابت آندو در دلهاي
دشمنان و محبتشان در دلهاي دوستان تفسیر فرموده است.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 38 تا 42
اشاره
وَ قالَ فِرعَون یا أَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمت لَکُم مِن إِله غَیرِي فَأَوقِد لِی یا هامان عَلَی الطِّین فَاجعَل لِی صَ رحاً لَعَلِّی أَطَّلِع إِلی إِله مُوسی وَ إِنِّی
لَأَظُنُّه مِنَ الکاذِبِینَ [ 38 ] وَ استَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودُه فِی الأَرض بِغَیرِ الحَق وَ ظَنُّوا أَنَّهُم إِلَینا لا یُرجَعُونَ [ 39 ] فَأَخَذناه وَ جُنُودَه فَنَبَذناهُم فِی
الیَم فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ الظّالِمِینَ [ 40 ] وَ جَعَلناهُم أَئِمَّۀً یَدعُونَ إِلَی النّارِ وَ یَومَ القِیامَۀِ لا یُنصَرُونَ [ 41 ] وَ أَتبَعناهُم فِی هذِه الدُّنیا لَعنَۀً
634- وَ یَومَ القِیامَۀِ هُم مِنَ المَقبُوحِینَ [ 42 ] -قرآن- 1
ترجمه
و گفت فرعون اي گروه اشراف نمیدانم براي شما خدائی غیر از خود پس برافروز آتش براي من اي هامان بر گل پس بنا کن براي
من قصري باشد که من اطلاع یابم بر خداي موسی و همانا من میپندارم او را از دروغگویان و گردنکشی کردند او و لشگریانش در
زمین بنا حق و پنداشتند که آنها بسوي ما باز گردانیده نمیشوند پس گرفتیم او و لشگریانش را پس انداختیم آنها را در دریا پس
بنگر چگونه بود سر انجام ستمکاران و قرار دادیم آنها را پیشوایانی که [ صفحه 189 ] میخوانند بسوي آتش و روز قیامت یاري
کرده نمیشوند و از پی در آوردیم آنانرا در اینکه دنیا لعنت و دوري از رحمت و روز قیامت آنها از زشت رویانند
تفسیر
صفحه 162 از 456
. بعد از آنکه فرعون در مقابل معجزه و آیات بیّنات الهی از معارضه با حضرت موسی عاجز شد براي اشتباه کاري بعوام و تشبیه
وجود حق بوجود خلق در احتیاج بمکان و زمان باعیان قوم خود گفت منکه خدائی غیر از خودم که قابل ستایش و پرستش باشد
براي شما پیدا نکردم و رو بهامان وزیر خود نمود و گفت تو از امروز مشغول بتهیّه خشت و پختن آجر شو و بزودي قصر بسیار
بلندي بساز که ما بالاي بام آن برویم شاید خداي موسی را به بینیم اگر چه گمان من آنستکه چنین خدائی که او میگوید در آسمان
وجود ندارد و محتمل است آنملعون اینکلام را بر سبیل استهزاء و سخریّه گفته باشد چون هر کس مختصر شعوري داشته باشد
میداند خداوند برفتن روي بام بلند مشهود نمیشود ولی قمّی ره نقل فرموده که هامان برحسب دستور قصر بلندي ساخت که از
بلندي کسی نمیتوانست روي بام آن بایستد چون باد او را پرت میکرد و خداوند بادهایی را فرستاد که آنرا خراب کرد لذا فرعون و
هامان صندوقی تهیه نمودند و چهار کرکس را گرفته و گرسنه نگهداشتند و چهار چوب در چهار کنج صندوق نصب نمودند و بر
سر هر چوبی پاره گوشتی گذاردند و پاهاي کرکسها را بچوبها بستند و خودشان در صندوق نشستند و کرکسها بهواي رسیدن
بگوشت پرواز کردند و آنها را بردند تا جائیکه از پائین جز آب مشهود نبود و از بالا آسمان بهمان دوري سابق از آنها بود تا شب
شد و از زمین جز تاریکی نمیدیدند و در آسمان ستارهها بهمان دوري سابق مشهود بود پس بادها صندوق را بجانب زمین معطوف
نمود و فرود آمدند و موجب مزید سرکشی فرعون شد چنانچه خداوند فرموده پس تکبّر و سرکشی کردند فرعون و لشگریانش در
زمین بناحق و گمان کردند که آنها بازگشت بحکم الهی نمیکنند در روز حشر براي آنکه از شدّت جهل و نادانی تصوّر کردند که
خدائی نیست چون اگر بود دیده میشد و یکسره منکر مبدء و معاد شدند چنانچه فعلاهم مادیّون دنیا میگویند ما چیزیرا که احساس
نمیکنیم تصدیق نمینمائیم و چون خدا محسوس نیست پس نیست و اینکه عزل نمودن اشرف موجودات و اول مخلوق الهی [
صفحه 190 ] است از حکم فرمائی در دستگاه خلقت که آن عقل است و حق بشر آنستکه در تمام امور خود اول بآن مراجعه نماید
چون حاکم علی الاطلاق در مملکت وجود از طرف خداوند او است و باو حق شناخته میشود و از باطل ممتاز میگردد و باو ثواب
داده و عقاب کرده میشوند بندگان و خداوند آنها را باعمال ناشایسته خودشان گرفت و در رود نیل یا دریاي قلزم انداخت مانند
کسیکه مشت ریگی را بردارد و پرتاب نماید در حقارت و خفّت و سهولت و همه غرق شدند چنانچه در سور سابقه گذشت و
خداوند از آنها در کتاب خود معرّفی فرمود بغوایت و ضلالت و آنکه هر کس پیروي از آنها نماید مستحق عقوبت و آتش جهنم
است پس قرار داد آنها را مقتداي اهل ضلال و گمراهی باعلام از حالشان یا بآنکه قوّه نافرمانی بآنها داد و براي اعراضشان از ذکر
بحال خودشان واگذار فرمود تا گمراه شدند و گمراه کردند مردم را باقوال و اعمالشان و خواندند آنها را بسوي آتش جهنم قولا و
عملا و روز قیامت کسی نمیتواند عذاب الهی را از آنها دفع نماید یا تخفیفی در عذاب آنها دهد بنصرت یا شفاعت و غیرها در
کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که ائمه در کتاب خدا دو نوعند یکی آنانکه خدا فرموده و قرار دادیم ایشانرا امامان که
هدایت مینمایند بامر ما نه بامر مردم و مقدّم میدارند امر و حکم خدا را بر امر و حکم مردم، دیگر آنانکه فرموده و قرار دادیم آنها
را امامان که میخوانند بسوي آتش و مقدم میدارند امر و حکم خودشان را بر امر و حکم خدا و عمل میکنند بهواي نفس خودشان
بر خلاف فرموده او تعالی شأنه و خداوند بدرقه نموده است آنها را در دنیا بلعنت خود و بلعنت اهل ایمان آنها را بامر خدا و دوري
از رحمت و حرمان از نعمت و روز قیامت از زشت رویان و تقبیح شدگانند و لا یرجعون بفتح یاء و کسر جیم نیز قرائت شده است و
تکرار قصه حضرت موسی و فرعون در قرآن زیادتر از سایر انبیاء شاید بملاحظه زیادي پیروان آنحضرت در عربستان و محبوبیّت او
[ در آن اقوام و کثرت موجبات عبرت در آن حکایت باشد و اللّه اعلم. [ صفحه 191
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 43 تا 46
اشاره
صفحه 163 از 456
وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ مِن بَعدِ ما أَهلَکنَا القُرُونَ الأُولی بَصائِرَ لِلنّاس وَ هُديً وَ رَحمَ ۀً لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 43 ] وَ ما کُنتَ بِجانِبِ
الغَربِی إِذ قَ َ ض ینا إِلی مُوسَی الَأمرَ وَ ما کُنتَ مِنَ الشّاهِدِینَ [ 44 ] وَ لکِنّا أَنشَأنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیهِم العُمُرُ وَ ما کُنتَ ثاوِیاً فِی أَهل مَدیَنَ
تَتلُوا عَلَیهِم آیاتِنا وَ لکِنّا کُنّا مُرسِلِینَ [ 45 ] وَ ما کُنتَ بِجانِب الطُّورِ إِذ نادَینا وَ لکِن رَحمَ ۀً مِن رَبِّکَ لِتُنذِرَ قَوماً ما أَتاهُم مِن نَذِیرٍ مِن
582- قَبلِکَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 46 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بتحقیق دادیم بموسی کتابرا بعد از آنکه هلاك کردیم اهل عصرهاي پیشین را که موجبات بصیرت است براي مردمان و هدایت و
رحمت است باشد که آنان پند گیرند و نبودي در جانب غربی هنگامیکه گزارش دادیم بموسی امر را و نبودي از حاضران و لکن
ما آفریدیم اهل اعصاري را پس طولانی شد برایشان مدت زندگانی و نبودي مقیم در میان اهل مدین که بخوانی بر آنان آیتهاي ما
را و لکن ما بودیم فرستندگان و نبودي بجانب طور هنگامیکه ندا کردیم ولی بوده است رحمتی از پروردگار تو تا بیم دهی گروهی
را که نیامد آنانرا هیچ بیم دهندهئی پیش از تو باشد که آنان پند گیرند
تفسیر
. خداوند متعال بعد از غرق فرعون و فرعونیان و هلاك اقوام سابقه مانند قوم نوح و عاد و ثمود و امثال آنها الواح توریۀ را بحضرت
موسی عطا فرمود که در آن موجبات بصیرت و بینائی مردم بود بمعارف و احکام و هدایت و رحمت خدا بود بر خلق براي تنبّه و
تذکر و ارشاد آنها براه نجات در مجمع از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت نموده که خداوند بعد از انزال توریۀ دیگر هیچ
قوم و قبیله و عشیرهاي را بعذاب آسمانی هلاك نفرمود مگر اهل آن آبادي را که مسخ شدند بصورت میمون چنانچه در اینکه آیه
اشاره بآن فرموده است و بعد از آن بطرز بدیعی اثبات نبوت خاتم انبیا و اعجاز قرآن را فرموده میفرماید و نبودي تو در جانب کوه
طور که در مغرب است و جاي مناجات حضرت موسی با خدا بود یا نبودي در جانب وادي مقدّس که آنهم در مغرب است و آنجا
موسی علیه السّلام بمنصب نبوت فائز گشت وقتی که گزارش دادیم باو امر نبوّت و خاتمیّت و اوصاف تو را یا وحی نمودیم باو
معارف و احکام را یا واگذار نمودیم باوامر رسالت بسوي فرعون و قومش را و تو مطّلع از اینکه قضایا نبودي و از کسانیکه حاضر
در واقعه باشند شمرده نمیشدي ولی ما اهل اعصار عدیدهئی را ایجاد و مدت زندگانی آنها را در دنیا طولانی نمودیم و بعدا تو را از
قضایا بطریق وحی مطلع کردیم که اینک بدون کم و زیاد وقایع گذشته را براي [ صفحه 192 ] مردم مکه بیان میکنی و نبودي تو
مقیم در میان اهل شهر مدین که شعیب و گروندگان باو آنجا بودند تا بخوانی بر آنها آیات منزله ما را ولی ما پیغمبر دیگري بر آنها
فرستاده بودیم یا نبودي مقیم در میان ایشان با اینحال میخوانی براي اهل مکه آیات ما را که در آن آیات قصّه آنها ذکر شده ولی ما
تو را برسالت فرستادیم و از وقایع آگاه نمودیم اکنون که در مکه هستی و نبودي تو در جانب کوه طور وقتی ندا نمودیم امّت تو را
و بشارت دادیم آنها را ببهشت بشرط قبول ولایت ائمه اطهار بعد از اقرار بتوحید و نبوت تو ولی ما تو را عالم نمودیم بتمام وقایع
گذشته و آینده و اینکه رحمتی بود از پروردگار تو که شامل حالت شد براي آنکه بترسانی از عذاب او عرب را که پیش از تو
کسی بر آنها به پیغمبري مبعوث نشده بود چون در زمان فترت و فاصله میان تو و حضرت عیسی واقع شده بودند براي تذکّر و تنبّه و
ایقاظ و اتّعاظ آنان و بعضی گفتهاند خداوند در سه آیه اخیره بسه حالیکه براي حضرت موسی اتفاق افتاده اشاره فرموده است یکی
وقت مبعوث شدنش به نبوت و ارسالش بسوي فرعون دیگر وقت بودنش در مدین و وصلت با شعیب سوم وقت آمدنش بکوه طور
براي گرفتن الواح توریۀ یا مناجات با پروردگار و بعضی گفتهاند مراد بجانب غربی جانب غربی کوه طور است که خداوند در آن با
صفحه 164 از 456
حضرت موسی تکلم فرمود و بنظر حقیر اگر چنین باشد باید بیان شود و الا منصرف بجانب مکان غربی از محل اقامت حضرت
ختمی مرتبت است که آن کوه طور یا وادي مقدس باشد و خلاصه مفاد آیات شریفه آنستکه تو در مواقع مذکوره حاضر نبودي که
از قضایا کاملا مستحضر باشی و نزد کسی درس نخواندي که تاریخ گذشته و احوال انبیا را بدانی و همه میدانند که تو امّی هستی
پس معلّم تو خدا است که اینطور قضایا را بی کم و زیاد و بدون اختلاف بتوسط جبرئیل بتو خبر میدهد و با فصاحت بی نظیر و
بلاغت بی عدیل بطوریکه مورد تصدیق تمام اهل کتاب است آیات الهی را راجع باین وقایع بر مردم تلاوت مینمائی و اینکه یکی
از شواهد صدق نبوّت و کتاب تو است که در دست داري و در عیون از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم روایت نموده که چون
خداوند موسی علیه السّلام را مبعوث برسالت فرمود و او را بمناجات خود تخصیص داد و دریا را برایش شکافت و بنی اسرائیل را
نجات داد و توریۀ و الواح را باو عنایت فرمود دید مقام و منزلت خود را نزد [ صفحه 193 ] پروردگارش پس عرضه داشت
پروردگارا بمن کرامتی نمودي که با حدي پیش از من ننمودي پس خدا فرمود اي موسی نمیدانی محمّد نزد من افضل از تمام
ملائکه و تمام خلق است موسی عرض کرد پروردگارا حال که محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم گرامیتر است نزد تو از تمام خلق
آیا در میان خویشان پیغمبر گرامیتر از خویشان من کسی هست خدا فرمود مگر نمیدانی فضیلت آل محمّد بر آل سایر انبیا مانند
فضیلت او است بر آنها موسی عرض کرد پروردگارا حال که آل محمّد داراي اینکه مقامند آیا در میان امم انبیا امّتی افضل از امت
من هست که ابر را سایبان آنها فرمودي و براي ایشان من و سلوي نازل کردي و دریا را شکافتی پس خدا فرمود اي موسی نمیدانی
فضل امت محمّد بر تمام امم مانند فضل او است بر تمام خلق موسی عرضه داشت پروردگارا کاش من آنها را میدیدم خدا فرمود
هرگز در دنیا آنها را نخواهی دید چون زمان پیدایش آنها نرسیده ولی بعدا در بهشت برین در حضور خاتم النبیّین ایشانرا مستغرق
در نعم بهشتی و مسرور بکرامتهاي الهی خواهی دید آیا میخواهی اینک سخن آنها را بشنوي عرضه داشت بلی پروردگارا خدا
فرمود کمر بسته و مؤدّب در برابر من بایست موسی اطاعت کرد و خدا ندا فرمود اي امت محمّد و همه جواب دادند در اصلاب
پدران و ارحام مادران لبّیک اللّهم لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک و خداوند اینکه جوابر اشعار حج قرار داد پس ندا فرمود اي
امت محمّد حکم من در باره شما آنستکه رحمتم پیشی گیرد بر غضبم و عفوم بر عقابم پیش از آنکه بخوانید مرا اجابت میکنم شما
را و پیش از آنکه بخواهید از من عطا میکنم بشما کسیکه ملاقات نماید مرا با آنکه شهادت داده باشد بوحدانیّت من و رسالت
محمّد و آنکه او راستگو است در اقوالش و بر حق است در افعالش و آنکه علی بن ابی طالب برادر و وصی او است بعد از او و ولی
او است و ملتزم باشد بطاعت او چنانچه ملتزم شده است بطاعت محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و آنکه اولاد طیّبین طاهرین آن دو
برگزیدگان خدایند که بآیات و حجج الهیّه پی در پی قیام نمودند و بعد از آن دو اولیاء خدایند من داخل مینمایم او را در بهشت
اگر چه گناهش بزیادي کف دریا باشد و پس از نقل حدیث نبوي امام فرموده که چون خداوند محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم را
مبعوث فرمود به نبوت فرمود اي محمّد نبودي در جانب طور وقتی که ما ندا نمودیم امّت تو را با اینکه [ صفحه 194 ] کرامت پس
بگو الحمد للّه رب العالمین براي آنچه اختصاص دادي مرا بآن از فضیلت و پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم هم بامت خود فرمود
بگوئید الحمد للّه رب العالمین بر آنچه اختصاص دادي ما را بآن از فضائل و در اوائل کتاب بیان اختصاص لفظ امت بنحو حقیقت
بشیعیان از اینکه حقیر گذشت. و اختصاص انذار بعرب بملاحظه ابتداء امر است و منافی با عموم دعوت و بعثت حضرت ختمی
مرتبت بر عرب و عجم و ترك و دیلم نیست.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 47 تا 50
اشاره
صفحه 165 از 456
وَ لَو لا أَن تُصِ یبَهُم مُصِ یبَۀٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم فَیَقُولُوا رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ إِلَینا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 47 ] فَلَمّا جاءَهُمُ
الحَقُّ مِن عِندِنا قالُوا لَو لا أُوتِیَ مِثلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَم یَکفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِن قَبل قالُوا سِحران تَظاهَرا وَ قالُوا إِنّا بِکُلٍّ کافِرُونَ
48 ] قُل فَأتُوا بِکِتاب مِن عِندِ اللّه هُوَ أَهدي مِنهُما أَتَّبِعه إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 49 ] فَإِن لَم یَستَجِیبُوا لَکَ فَاعلَم أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهواءَهُم وَ مَن ]
688- أَضَلُّ مِمَّن اتَّبَعَ هَواه بِغَیرِ هُديً مِنَ اللّه إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ [ 50 ] -قرآن- 1
ترجمه
و اگر نه آن بود که میرسد آنانرا مصیبتی بسبب آنچه پیش فرستاد دستهاشان پس میگویند پروردگار ما چرا نفرستادي بسوي ما
رسولی تا پیروي کنیم آیتهاي تو را و بوده باشیم از گروندگان نمیفرستادیم تو را پس چون آمد آنها را حق از نزد ما گفتند چرا
داده نشد باو مانند آنچه داده شد بموسی آیا کافر نشدند بآنچه داده شد بموسی از پیش گفتند دو سحر پشتیبان هم شدند و گفتند
همانا ما بهمه کافریم بگو پس بیاورید کتابی از نزد خدا که آن هدایت کنندهتر باشد از آندو که پیروي کنم از آن اگر هستید
راستگویان پس اگر اجابت نکردند تو را پس بدان جز اینکه نیست که پیروي میکنند خواهشهاشان را و کیست گمراهتر از آنکه
پیروي کند خواهش خود را بدون هدایتی از خدا همانا خدا هدایت نمیکند گروه ستمکاران را
تفسیر
. خداوند متعال انبیاء عظام را براي دو منظور ارسال فرموده یکی هدایت مردم بوسائل سعادت دیگر قطع عذر آنها و اتمام حجت و
در آیات سابقه اشاره بمنظور اول شده بود و در اینکه آیه بیان غرض اخیر را فرموده باین تقریب که اگر نبود آنکه چون میرسید
بمردم نتایج سوء و عقوبات اعمال ناشایسته آنها [ صفحه 195 ] در دنیا و آخرت میگفتند پروردگارا چرا پیغمبري براي ما نفرستادي
که آیات تو را بما برساند و ما متابعت نمائیم و تصدیق کنیم من تو را برسالت بسوي آنها نمیفرستادم ولی چون جاي عذر براي آنها
باقی میماند فرستادم که باقی نماند و حجت از ما بر آنها تمام شود و بنابراین جواب لولا محذوف و اینکه در کلام عرب معمول
است و بعدا فرموده ولی مع الاسف چون آمد براي هدایت و ارشاد آنها آیات حقه بتوسط پیغمبر بر حق از نزد حق که مائیم گفتند
چرا مانند توریۀ موسی یکجا و مقرون بمعجز عصا و ید بیضاء نیامد در صورتی که اینکه قبیل مردم حق ناپذیر و بهانهگیر در آنزمان
بتوریۀ ایمان نیاوردند و در اینزمان چون آیات قرآن را که مطابق با توریۀ بود شنیدند گفتند دو سحر و کلام باطل فریبنده از هم
پشتیبانی و تأیید کردند و ما بهر دو بلکه بتمام کتبی که میگویند سماوي است بیاعتقادیم و هیچیک را قبول نداریم چون روي
سخن ظاهرا با مشرکین مکه است نه اهل کتاب که یهود و نصاري و مجوس باشند و بعضی گفتهاند مراد از سحران دو ساحر است و
براي مبالغه تعبیر بسحر شده مانند عدل که بر عادل مبالغۀ اطلاق میشود و مقصودشان حضرت موسی و رسول خاتم صلی اللّه علیه و
آله بوده و بعضی گفتهاند مرادشان موسی و هارون بوده و قمی ره اینمعنی را تأیید نموده است و بعضی ساحران قرائت نمودهاند و
بنابراین یکی از دو معناي اخیر متعیّن است و مؤیّد معناي اول و قرائت مشهوره آنستکه خداوند به پیغمبر خود فرموده بگو بآنها پس
بیاورید کتابی از نزد خدا که بیشتر موجب هدایت باشد از توریۀ و قرآن تا من متابعت آنرا نمایم اگر شما راست میگوئید که ما
طالب حق و حقیقت میباشیم چون بمعناي اول کاملا جواب با گفتار آنها مطابق است و بدو معناي اخیر باید بتوجیه منطق شود و
بعدا فرموده پس اگر اجابت ننمودند و چنین کتابی نیاوردند که البته نخواهند آورد پس بدانکه آنها فقط تابع هواي نفس و شهوت
خودشانند و نمیخواهند زیر بار حکم خدا و پیغمبرش بروند چون اگر دلیلی بر مدّعاي خودشان داشتند اقامه مینمودند و کسی
گمراهتر نیست از آنانکه متابعت دلخواه و رأي خودشان را نمودند بدون هدایت و راهنماي الهی که پیغمبر و قرآن و امام علیه
صفحه 166 از 456
السّلام است و اینکه قبیل مردم بخودشان ستم نمودند که منغمر در معاصی شدند و از [ صفحه 196 ] هدایت الهی در دنیا و آخرت
محروم ماندند و اینکه سعادت نصیب آنها نشده و از منافع آن بیبهرهاند یا چون بسوء اختیار خودشان را از قابلیّت رحمت حق
انداختهاند خداوند آنها را بحال خود واگذار نموده و از هدایتشان اعراض فرموده و اینکه معنی اظهر است.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 51 تا 55
اشاره
وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُم القَولَ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُونَ [ 51 ] الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ مِن قَبلِه هُم بِه یُؤمِنُونَ [ 52 ] وَ إِذا یُتلی عَلَیهِم قالُوا آمَنّا بِه إِنَّه الحَقُّ
مِن رَبِّنا إِنّا کُنّا مِن قَبلِه مُسلِمِینَ [ 53 ] أُولئِکَ یُؤتَونَ أَجرَهُم مَرَّتَین بِما صَبَرُوا وَ یَدرَؤُنَ بِالحَسَنَۀِ السَّیِّئَۀَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ [ 54 ] وَ إِذا
534- سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضُوا عَنه وَ قالُوا لَنا أَعمالُنا وَ لَکُم أَعمالُکُم سَلام عَلَیکُم لا نَبتَغِی الجاهِلِینَ [ 55 ] -قرآن- 1
ترجمه
و بتحقیق پی در پی آوردیم براي آنان گفتار را باشد که آنان پند گیرند آنانکه دادیم بایشان کتابرا پیش از آن ایشان بآن ایمان
میآورند و چون خوانده شود بر ایشان گویند ایمان آوردیم به آن که آن حق است از پروردگار ما همانا ما بودیم پیش از آن
منقادان آنگروه داده شوند مزدشانرا دو بار بسبب آنکه صبر کردند و دفع میکنند بسبب خوبی بدي را و از آنچه روزي دادیم ایشانرا
انفاق میکنند و چون شنوند سخن بیهوده را روي گردانند از آن و گویند براي ما است کردارهاي ما و براي شما است کردارهاتان
سلام بر شما نمیخواهیم نادانانرا
تفسیر
. خداوند متعال براي تذکّر و تنبّه و ارشاد عباد آیات قرآن مجید را بتعاقب و تدریج لدي الاقتضاء نازل فرمود و متّصل نمود دعوت
را به حجّت و امر و نهی را بوعد و وعید و موعظه و نصیحت را بموجبات تنبّه و عبرت براي تذکّر و اعتبار آنان و با اینهمه مراعات
حسن نظم و ترتیب در انزال قرآن از طرف خداوند منّان قلوب مشرکین مکّه بایمان معطوف نشد ولی از اهل کتاب آنانکه در کتب
سماوي اوصاف پیغمبر خاتم و احوالش را یافته بودند قبل از بعثت او و نزول کتابش باو و قرآن ایمان میآوردند و چون پیغمبر
خاتم یا بعضی از اهل ایمان مانند جعفر بن أبی طالب علیه السّلام آیات قرآن را براي ایشان تلاوت مینمودند میگفتند ایمان آوردیم
بآن و تصدیق نمودیم که آن حق است و از جانب خدا نازل شده و ما از پیش مؤمن بمحمّد صلی اللّه علیه و اله و قرآن و مسلمان
بوده و هستیم مانند سلمان فارسی و عبد اللّه سلام و کسانیکه در حبشه بتلاوت قرآن جعفر طیّار باین [ صفحه 197 ] افتخار نائل
شدند و با آنحضرت بمدینه هجرت نمودند اینجماعت دو مرتبه اجر بردند یکی اجر بر ایمان قبلی و صبر بر تقیّه از کفّار و کتمان امر
قلبی از ترس ایذاء و آزار و دیگر اجر بر ایمان رسمی و آشکار بعد از رفع تسلّط آنها بفضل پروردگار و اینکه اشخاص دفع میکنند
بحسن سلوك و مداراي با کفار بدي و شرّ آنها را از خودشان و از آنچه خداوند بایشان کرم فرموده در راه خیر صرف مینمایند و
چون گفتار ناهنجار و سخن بیهوده و طعن در عقیده و عمل خودشان را از کفّار بشنوند اعتنا نکنند و از جواب آن صرف نظر نمایند
و بگویند عقائد و اعمال ما نفع و ضررش براي ما است بشما ربطی ندارد و عقاید و اعمال شما براي خودتان است و مربوط بما
نیست از طرف ما بشما آزاري نمیرسد خدا حافظ ما طالب معاشرت با مردم نادان نیستیم و از آنها کنارهگیري نمایند و اینکه سلام را
صفحه 167 از 456
سلام تودیع گویند که بجاي خدا حافظ است در کافی از امام کاظم علیه السّلام و قمّی ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده هر
یک بعبارتی که از آن استفاده میشود مراد از توصیل قول وصل نمودن امام بامام و نصب هر یک بعد از دیگري است و مستفاد از
بعضی روایات مفسّره اینکه آیات از امام صادق علیه السّلام آنستکه مراد از موصوفین بصفات مذکوره در کلام الهی ائمه اطهار و
شیعیان اخیار ایشانند که با داشتن ایمان کامل صبر نمودند بر تقیّه از مخالفین و مأجور شدند باجر آن بعد از اجر ایمان و تلافی
نمودند بدیهاي مردم را بایشان بخوبی نمودن بآنها و مستفاد از حدیث نبوي آنستکه اگر از کسی سیّئه و گناهی صادر شود و بعدا
ثوابی نماید و حسنهئی بجا آورد آن سیّئه را محومی نماید و معلوم است مراد بیان مصداق و توسعه مدلول است نه انحصار معنی
[ بآن ذوات مقدّسه و نفوس شریفه و اللّه اعلم. [ صفحه 198
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 56 تا 60
اشاره
إِنَّکَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَ لکِن اللّهَ یَهدِي مَن یَشاءُ وَ هُوَ أَعلَم بِالمُهتَدِینَ [ 56 ] وَ قالُوا إِن نَتَّبِع الهُدي مَعَکَ نُتَخَطَّف مِن أَرضِ نا أَ وَ
لَم نُمَکِّن لَهُم حَرَماً آمِناً یُجبی إِلَیه ثَمَرات کُل شَیءٍ رِزقاً مِن لَدُنّا وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 57 ] وَ کَم أَهلَکنا مِن قَریَۀٍ بَطِرَت مَعِیشَتَها
فَتِلکَ مَساکِنُهُم لَم تُسکَن مِن بَعدِهِم إِلاّ قَلِیلًا وَ کُنّا نَحن الوارِثِینَ [ 58 ] وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهلِکَ القُري حَتّی یَبعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتلُوا
عَلَیهِم آیاتِنا وَ ما کُنّا مُهلِکِی القُري إِلاّ وَ أَهلُها ظالِمُونَ [ 59 ] وَ ما أُوتِیتُم مِن شَیءٍ فَمَتاع الحَیاةِ الدُّنیا وَ زِینَتُها وَ ما عِندَ اللّه خَیرٌ وَ أَبقی
770- أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 60 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا تو هدایت نمیکنی کسی را که دوست داري و لکن خدا هدایت میکند آنرا که میخواهد و او داناتر است به هدایت یافتگان و
گفتند اگر پیروي کنیم راه راست را با تو ربوده شویم از زمین خود آیا جایگاه قرار ندادیم براي آنها حرم ایمنی را که سوق داده
میشود بسوي آن محصولات همه چیز که روزي آنها باشد از نزد ما و لکن بیشتر آنها نمیدانند و بسا هلاك کردیم از اهل بلدي که
بنشاط و خوشی گذراندند زندگانی خود را پس اینست مسکنهاشان که سکونت کرده نشد بعد از آنها مگر اندکی و بودیم ما
وارثان و نیست پروردگار تو هلاك کننده آبادیها تا آنکه بر انگیزد در مرکزش پیغمبري که بخواند براي آنها آیتهاي ما را و نیستیم
ما هلاك کننده آبادیها مگر آنکه اهل آنها باشند ستمکاران و آنچه داده شدید از چیزي پس بهره زندگانی دنیا است و پیرایهاش و
آنچه نزد خدا است بهتر و پایندهتر است آیا پس تعقّل نمیکنید
تفسیر
. خداوند متعال براي آنکه پیغمبر اکرم خود را بتعب و مشقّت نیندازد در ارشاد و هدایت خلق فرموده تو نمیتوانی نور ایمانرا در
قلب هر کس دوست داشته باشی و بخواهی هدایت او را وارد نمائی تا حقّا مؤمن و واقعا مهتدي گردد وظیفه تو فقط ابلاغ است
ولی خداوند نور ایمان را در دل هر کس بخواهد میاندازد و او بهتر میداند که مؤمن حقیقی و مهتدي واقعی کیست خواه ظاهرا
قبول اسلام نموده باشد خواه ننموده باشد براي مصالحی که در کتمان آن بوده و گفتهاند در باره حضرت ابو طالب نازل شده که
پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله باو میفرمود اي عمو بگو لا اله الا اللّه نفع میدهد تو را در روز قیامت و او عرض میکرد اي برادرزاده من
صفحه 168 از 456
بصیر ترم بنفس خود و چون وفات نمود برادرش عباس شهادت داد نزد پیغمبر صلی اللّه علیه و اله که گویا شد بآن کلمه در وقت
مرگ و بنابراین خداوند باین آیه اعلام فرموده بحبیب خود ایمان باطنی او را که خاطر مبارکش از اینکه جهت افسرده نباشد و
بداند که او مهتدي بهدایت الهی است و باید وصایاي انبیاء سلف را که نزد او بودیعت گذارده شده به پیغمبر خاتم تسلیم نماید و از
[ دنیا برود و مصلحت در آنستکه کتمان نماید ایمان خود را تا بتواند بخوبی از پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم [ صفحه 199
حمایت و نگهداري کند در کافی از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که مثل ابو طالب علیه السّلام مثل اصحاب کهف است که
پنهان نمودند ایمان را و اظهار کردند شرك را پس خداوند اجر ایشانرا دو مرتبه عنایت فرمود چنانچه در آیات سابقه اشاره بآن شد
که یکی اجر ایمان و دیگر اجر تقیّه از کفّار است و اشعار حضرت ابو طالب در مدح پیغمبر صلی اللّه علیه و اله و تصدیق آنحضرت
و توحید و نبوّت بقدري است که گفتهاند اگر جمع شود دیوان بزرگی میشود و تا آنحضرت زنده بود براي آنکه ظاهرا ایمان
نیاورده بود و با کفار مدارا میکرد براي دفع شرّشان و مورد ملاحظه بود پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در امان او بود و میتوانست
تا حدّي بوظیفه خود قیام نماید ولی بعد از او مجبور بخروج از مکّه شد و هجرت بمدینه فرمود و اخبار در فضائل و مناقب
آنحضرت بقدري است که اینکه کتاب گنجایش آنرا ندارد و بعضی از اشعار آنحضرت در کلام ائمه اطهار ذکر شده و شمّهاي از
اینکه مقال در ذیل آیه انّ اللّه اصطفی در سوره آل عمران گذشت و چون پیغمبر صلی اللّه علیه و اله قریش را دعوت باسلام و
هجرت میفرمود میگفتند اگر ما بموافقت تو متابعت نمائیم از دین حق از وطن تبعید و از خانمان آواره خواهیم شد و خداوند در
ردّ عذر آنها فرموده آیا ما حرم را جایگاه امن و امان براي آنها قرار ندادیم که حمل میشود بسوي آن از اطراف و اکناف عالم از
هر نوع متاعی براي ارتزاق آنها از قبل ما با آنکه مشرکند پس اگر موحّ د شوند اولویّت پیدا میکنند بادامه نعمت بر آنها ولی بیشتر
آنها نادانند و متوجّه باین جهات نیستند و قدر نعمت را نمیدانند و شکر منعم را بجا نمیآورند و چه بسیار از اهل بلاد که در ناز و
نعمت و غرور و نخوت اعاشه نمودند و چون اصرار بر کفر و مخالفت انبیا داشتند بعذاب الهی گرفتار شدند و منازل آنها ویران شد
که اکنون در راه شام خرابه آنها را مشاهده مینمائید که کسی در آنجا نزول نمینماید مگر براي رفع خستگی و اقامت موقّتی یا از
شدّت بیچارگی و بیجائی براي شومی کفر و معصیت و از نسل آنها کسی باقی نمانده که ارث ببرد آن اراضی را از آنها لذا ما
وارث آن بودیم و بناي خداوند بر اینکه نبوده و نیست که اهل بلادیرا بعذاب خود هلاك فرماید تا مبعوث فرماید در اصل و مرکز
و معمورهترین آن بلاد پیغمبري را که تلاوت فرماید [ صفحه 200 ] بر آنها آیات الهی را براي اتمام حجّت و نبوده است خداوند
ویران کننده بلاد مگر وقتی که اهل آنها ستمکار باشند بر خود و خلق بکفر و معصیت و مخالفت انبیاء و اوصیاء ایشان و آنچه
خداوند با بناء دنیا عنایت فرموده از موجبات بهرهمند شدن در زندگانی موقت دنیا و تجمّلات ظاهري آن چون در معرض زوال و
فنا است و مشوب بآلام و اسقام، قابل مقایسه بانعم باقیه خالصه کامله آخرت نیست که پاداش پر افتخار الهی و باقی ببقاء او است و
هیچ عاقلی اینکه را مبادله بآن نمینماید و بعضی تجبی بتاء و یعقلون بیاء قرائت نمودهاند.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 61 تا 66
اشاره
أَ فَمَن وَعَدناه وَعداً حَسَ ناً فَهُوَ لاقِیه کَمَن مَتَّعناه مَتاعَ الحَیاةِ الدُّنیا ثُم هُوَ یَومَ القِیامَۀِ مِنَ المُح َ ض رِینَ [ 61 ] وَ یَومَ یُنادِیهِم فَیَقُول أَینَ
شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنتُم تَزعُمُونَ [ 62 ] قالَ الَّذِینَ حَق عَلَیهِم القَول رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغوَینا أَغوَیناهُم کَما غَوَینا تَبَرَّأنا إِلَیکَ ما کانُوا إِیّانا
یَعبُدُونَ [ 63 ] وَ قِیلَ ادعُوا شُرَکاءَکُم فَدَعَوهُم فَلَم یَستَجِیبُوا لَهُم وَ رَأَوُا العَذابَ لَو أَنَّهُم کانُوا یَهتَدُونَ [ 64 ] وَ یَومَ یُنادِیهِم فَیَقُول ما ذا
71- 597 فَعَمِیَت عَلَیهِم الَأنباءُ یَومَئِذٍ فَهُم لا یَتَساءَلُونَ [ 66 ] -قرآن- 1 - أَجَبتُم المُرسَلِینَ [ 65 ] -قرآن- 1
صفحه 169 از 456
ترجمه
آیا پس کسی که وعده دادیم او را وعده خوبی پس او یابنده است آنرا مانند کسی است که دادیم او را بهره زندگانی دنیا پس او
است روز قیامت از حاضر کرده شدگان و روز که ندا کند آنها را پس گوید کجایند شریکان من که بودید گمان میکردید گویند
آنانکه لازم شد بر آنها وعده عذاب پروردگارا اینانند آنانکه گمراه کردیم، گمراه کردیمشان همچنانکه گمراه شدیم بیزاري جوئیم
بسوي تو نبودند که ما را بپرستند و گفته شود بخوانید شریکانتان را پس بخوانند آنها را پس اجابت ننمایند از آنها و به بینند عذاب
را و آرزو کنند که آنها بودند آنچنان که هدایت مییافتند و روز که ندا کند آنها را پس گوید چه جواب دادید پیغمبران را پس
پوشیده شود بر آنها خبرها در چنین روز پس آنها از یکدیگر پرسش نمیکنند
تفسیر
. خداوند متعال در تعقیب آیات سابقه و ترجیح حال کسانیکه متنعّم بنعیم آخرتند بر متنعّمین در دنیا فرموده آیا کسیکه ما وعده
خوب منجز باو دادیم که در آخرت بهشت برین از آن او باشد و قطعا بآن و اصل خواهد شد و [ صفحه 201 ] همیشه از نعمتهاي
گوناگون آن برخوردار خواهد بود مانند کسی است که چند روز در اینکه دنیا متنعّم و بهرهمند نمودیم او را با هزاران زحمت و
تشویش و روز قیامت هم باید در محضر عدل ما حاضر شود براي حساب و عقاب چنین نیست بلکه تفاوت میان آن دو از زمین تا
آسمان است و اي پیغمبر یاد کن براي اینکه جماعت متنعّم مشرك روزي را که ندا میکند آنها را خداوند و براي ملامت و سرزنش
آنها میفرماید کجایند آن کسانیکه شما آنها را شرکاء من میپنداشتید در اطاعت و عبادت و امیدوار بانتفاع از آنها بودید پس
بزرگان و رؤساء آنها که مستحق عقوبت شدند در دنیا بوعدههاي عذاب خدا بلسان انبیاء مانند فرعون و نمرود و شیاطین انسی و
جنّی گویند پروردگارا اینجماعت آنانند که گمراه نمودیم ما آنها را ولی گمراه نمودیم آنانرا چنانچه گمراه شدیم خودمان و فعلا
ما از آنها و عملشان بیزاري میجوئیم نزد تو آنها در واقع عبادت نمینمودند ما را بلکه پیروي از هواي نفس خودشان میکردند
چنانچه ما هم پیرو هواي نفس خود بودیم و در گمراهی و سببش شریکیم با آنان ما آنها را مجبور ننمودیم بکفر و عصیان خودشان
باختیار خود کردند آنچه کردند ما هم باختیار خود کردیم آنچه کردیم پس در استحقاق عقوبت مزیّتی بر آنها نداریم و از طرف
خداوند بمرءوسین خطاب میشود که بخوانید شرکاء جعلی خودتان را که در دنیا براي خدا قرار داده بودید بامید انتفاع از آنها براي
نصرت یا شفاعت خودتان در امروز و آنها از بیچارگی متوسل بآن اشقیا میشوند و از آنها جوابی نمیشنوند و کمکی نمیبینند براي
آنکه آنها از اینها بیچارهترند و همه عذاب الهی را مشاهده مینمایند که بآنها احاطه کرده و اگر آنها راه چارهاي مییافتند از خود
دفع مینمودند عذاب را و بنابراین جواب لو محذوف است و محتمل است لو براي تمنّی باشد یعنی آرزو نمایند که در دنیا هدایت
یافته بودند براه نجات از عذاب و وصول بثواب و نیز یاد کن براي اینکه جماعت روزي را که ندا میکند خداوند آنها را پس میگوید
براي سرزنش و ملامتشان در مقام عبادت و اطاعت که چه جواب گفتید به پیغمبرانی که مبعوث بر شما بودند براي بیان معارف و
احکام و بچه اندازه از آنها معتقد شدید و عمل نمودید پس پوشیده و ناپدید و مشتبه گردد بر آنها در آنروز [ صفحه 202 ] راههاي
جواب و محو شود از نظرشان مطالب از شدت هول و هراس بطوریکه قدرت پیدا نمیکنند بر پرسش از یکدیگر براي پیدا کردن راه
جوابی و بیان عذري در پیشگاه احدیّت که موجب رفع عذاب یا تخفیف آن از آنها گردد.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 67 تا 70
اشاره
صفحه 170 از 456
فَأَمّا مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَن یَکُونَ مِنَ المُفلِحِینَ [ 67 ] وَ رَبُّکَ یَخلُق ما یَشاءُ وَ یَختارُ ما کانَ لَهُم الخِیَرَةُ سُبحانَ اللّه وَ
تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ [ 68 ] وَ رَبُّکَ یَعلَم ما تُکِنُّ صُ دُورُهُم وَ ما یُعلِنُونَ [ 69 ] وَ هُوَ اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَه الحَمدُ فِی الأُولی وَ الآخِرَةِ وَ لَهُ
408- الحُکم وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 70 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس اما کسیکه توبه کرد و ایمان آورد و کردکار شایسته پس امید است که بوده باشد از رستگاران و پروردگار تو میآفریند آنچه
میخواهد و اختیار میکند نباشد مر آنانرا حق اختیار منزّه است خدا و برتر است از آنچه شریک قرار میدهند و پروردگار تو میداند
آنچه را پنهان میدارد سینههاشان و آنچه را آشکار میکنند و او است خدا نیست خدائی مگر او مر او را است ستایش در دنیا و
آخرت و مر او را است حکم و بسوي او برگردانده میشوید
تفسیر
. خداوند سبحان پس از بیان احوال کفّار در آیات سابقه براي استثناء کسانیکه بعدا قبول اسلام نمایند فرموده و اما کسیکه توبه
نمود از کفر و عصیان و مفتخر شد بایمان و اعمال صالحه پس امید است که به اینکه باقی بماند و پیرامون گناه نگردد تا از
رستگاران و نجات یافتگان از عذاب الهی باشد و گفتهاند لفظ عسی در تمام قرآن استعمال در وجوب شده چون خداوند کریم و
عادت کرام جاري بر انجاز و عداست و خداوند خلق میکند هر چه را بخواهد از اشیاء و اختیار میکند هر که را بخواهد از اشخاص
براي رسالت از طرف خود و امامت بر خلق و نبوده و نخواهد بود براي خلق اختیاري در تعیین پیغمبر و نصب امام چون اختیار از
کسی بطور قطع و یقین بجا و در محل لایق واقع میشود که عالم باشد بباطن و ضمیر مختار که مصلح است یا مفسد و کسی جز
خداوند که خالق موجودات است چنین علم و اطلاعی را ندارد لذا شخص ممکن است بگمان خود اختیار نماید مفسد را بجاي
مصلح چنانچه در اختیار حضرت موسی هفتاد مرد را براي میقات از اخیار بنی اسرائیل روي داد و آنها تقاضاي بیجا نمودند و
بصاعقه هلاك شدند با آنکه [ صفحه 203 ] پیغمبر اولو العزم بود چه رسد برعیّت که بخواهند امام اختیار نمایند یا براي امر رسالت
اشخاص معیّنی را در نظر بگیرند و ترجیح دهند آنها را بر مختار خدا و بگویند ولید بن مغیره از مکّه و عروة بن مسعود ثقفی از
طائف لایق براي اینکه مقام است نه یتیم ابو طالب یا آن سه خلیفه مقدّمند بر امیر المؤمنین علیه السّلام در خلافت از پیغمبر و
زعامت بر امّت و از اینکه قبیل هفوات غیر قابل استماع چنانچه مفسّرین نقل نمودهاند و در اخبار ائمه اطهار بامر امامت تصریح شده
و باین آیه استدلال فرمودهاند بر آنکه مردم حق نصب امام را ندارند و اینکه توهّم فاسد ریشه و پایه مفاسد و مظالم و گمراهیهاي
اینکه امّت شده چنانچه خداوند در جاي دیگر فرموده ما کان لمؤمن و لا مؤمنۀ اذا قضی اللّه و رسوله امرا أن یکون لهم الخیرة من
امرهم و بنابراین مراد از اختیار نداشتن خلق اختیار نداشتن آنها است در مقابل اختیار خدا و در موردیکه علم بآن ندارند و محتمل
است مراد اختیار نداشتن آنها باشد مگر باختیار او بدلیل آنکه لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلی العظیم و لا مؤثّر فی الوجود الا اللّه و هو
القاهر فوق عباده و هو اللّطیف الخبیر و او است خداوند و معبود بحقّی که متّصف است بتمام صفات کمال و منزّه است از تمام
عیوب و نیست معبود بحقّی جز او و مخصوص باو است ستایش در دنیا و آخرت و اختصاص باو دارد حکم بحق و فرمانفرمائی
مطلق و تمیز بین اهل حق و باطل و بسوي او و حکم او و جزاي او است بازگشت خلائق تمامی در روز قیامت و هر نعمتی از او
شروع شده و باو ختم خواهد شد.
صفحه 171 از 456
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 71 تا 75
اشاره
قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَلَ اللّه عَلَیکُم اللَّیلَ سَرمَداً إِلی یَوم القِیامَۀِ مَن إِله غَیرُ اللّه یَأتِیکُم بِضِ یاءٍ أَ فَلا تَسمَعُونَ [ 71 ] قُل أَ رَأَیتُم إِن جَعَلَ اللّهُ
عَلَیکُم النَّهارَ سَرمَداً إِلی یَوم القِیامَۀِ مَن إِله غَیرُ اللّه یَأتِیکُم بِلَیل تَسکُنُونَ فِیه أَ فَلا تُبصِرُونَ [ 72 ] وَ مِن رَحمَتِه جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ وَ النَّهارَ
لِتَسکُنُوا فِیه وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِه وَ لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 73 ] وَ یَومَ یُنادِیهِم فَیَقُول أَینَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنتُم تَزعُمُونَ [ 74 ] وَ نَزَعنا مِن کُل أُمَّۀٍ
719- شَهِیداً فَقُلنا هاتُوا بُرهانَکُم فَعَلِمُوا أَن الحَق لِلّه وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 75 ] -قرآن- 1
ترجمه
بگو خبر دهید که اگر قرار دهد خدا بر شما شب را پاینده تا روز [ صفحه 204 ] قیامت کیست خدائی جز خداوند که بیاورد براي
شما روشنائی آیا پس نمیشنوید بگو خبر دهید که اگر قرار دهد خدا بر شما روز را پاینده تا روز قیامت کیست خدائی جز خدا که
بیاورد براي شما شبی که آرام گیرید در آن آیا پس نمیبینید و از رحمت خود قرار داد براي شما شب و روز را تا بیارامید در آن و
تا طلب کنید از فضلش و باشد که شما شکر کنید و روز که ندا کند آنها را پس گوید کجایند شریکان من که بودید گمان میبردید
و بیرون آوریم از هر جماعتی گواهی را پس گوئیم بیاورید دلیلتان را پس دانند که حق مر خدا را است و ضایع گردد از آنها آنچه
بودند که نسبت بدروغ میدادند
تفسیر
. خداوند متعال در تعقیب آیات سابقه که دلالت بر انحصار اراده و اختیار و حکم بخداوند قادر مختار دارد فرموده بگو اي پیغمبر
باین مشرکین که بگوئید بدانم اگر خداوند شب را بر شما ممتدّ نماید تا روز قیامت آیا غیر از خدا کیست که بتواند براي اداره
معاش شما ایجاد نور و روشنائی نماید و آنها چون میدانند غیر از خدا کسی قدرت بر اینکه امر ندارد اقرار خواهند نمود و حجّت بر
آنها تمام خواهد شد و بعدا بگو پس چرا گوش شنوا ندارید و دست از پرستش بتها بر نمیدارید و نیز بآنها بگو که بگوئید بدانم
اگر خدا روز را بر شما ممتدّ نماید کیست که بتواند شب را براي استراحت شما ایجاد کند تا بگویند غیر از خدا کسی نمیتواند و
مأخوذ با قرارشان شوند و بعد بگو چرا پس بصیرت بخداي خود پیدا نمیکنید و براي او شریک قرار میدهید و بنظر حقیر چون راه
بصیرت و بینائی توجه و شنوائی است افلا تسمعون بر افلا تبصرون مقدّم شده و بعضی وجه آنرا مناسبت شنوائی با شب و بینائی با
روز دانستهاند و فایده نور و روشنائی را هم چون روشن و آشکار بود ذکر نفرموده است و اینکه از رحمت و مهربانی و بنده نوازي
خدا است که شب را براي آسایش و روز را براي اداره معاش و اکتساب بندگان قرار داده تا بامید خدا کسب کنند و بر نعم الهی
شکرگزار باشند و غیر او را پرستش و ستایش ننمایند و یاد کن اي پیغمبر براي آنها روزي را که خداوند بطور ملامت و سرزنش
خطاب نماید و بآنها بفرماید کجایند آنهائیکه شما شرکاء من میپنداشتید و بیرون آورد از هر فرقه و جماعتی پیشوا و مقتداي [
صفحه 205 ] آنها را براي گواهی دادن بر عقائد و اعمالشان از قبیل انبیاء و اولیاء و علماء عدول و بآنها بفرماید اگر دلیلی بر حق
بودن عقائد و اعمالتان دارید اقامه نمائید و آنها نتوانند دلیلی بیاورند که مصحّح عقائد و اعمالشان باشد و بدانند که حق با خدا و
اولیاء او بوده که تکلیف آنها را در دنیا بیان فرمودهاند و آنها پیروي ننمودند و بهواي نفس خودشان عمل کردند و آنچه را دست
آویز خود قرار داده بودند از دست آنها برود و معبودها و دروغهاشان نیست و نابود گردد و حیران و سرگردان بمانند مانند کسیکه
صفحه 172 از 456
همه چیز خود را گم کرده باشد و چارهاي نداشته باشد و در وجه تکرار مفاد آیه ما قبل آخر گفتهاند قبلا براي اظهار بطلان عقاید
آنها بوده و اخیرا براي اثبات دلیل نداشتن آنها بر ادّعاشان در حضور گواهان و ظاهرا براي تأکید و مبالغه در نکوهش و ملامت بر
شرك که اعظم معاصی است میباشد.
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 76 تا 78
اشاره
إِن قارُونَ کانَ مِن قَوم مُوسی فَبَغی عَلَیهِم وَ آتَیناه مِنَ الکُنُوزِ ما إِن مَفاتِحَه لَتَنُوأُ بِالعُصبَۀِ أُولِی القُوَّةِ إِذ قالَ لَه قَومُه لا تَفرَح إِن اللّهَ لا
یُحِبُّ الفَرِحِینَ [ 76 ] وَ ابتَغ فِیما آتاكَ اللّه الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصِ یبَکَ مِنَ الدُّنیا وَ أَحسِن کَما أَحسَنَ اللّه إِلَیکَ وَ لا تَبغ الفَسادَ فِی
الَأرض إِن اللّهَ لا یُحِبُّ المُفسِدِینَ [ 77 ] قالَ إِنَّما أُوتِیتُه عَلی عِلم عِندِي أَ وَ لَم یَعلَم أَن اللّهَ قَد أَهلَکَ مِن قَبلِه مِنَ القُرُون مَن هُوَ أَشَ دُّ
671- مِنه قُوَّةً وَ أَکثَرُ جَمعاً وَ لا یُسئَل عَن ذُنُوبِهِم المُجرِمُونَ [ 78 ] -قرآن- 1
ترجمه
همانا قارون بود از قوم موسی پس ستم کرد بر آنان و دادیم او را از گنجها مقداري که همانا کلیدهایش گرانی میکرد بگروهی
صاحبان قوّت هنگامیکه گفتند باو قومش شاد مباش همانا خداوند دوست ندارد بسیار شادمانان را و طلب کن به آنچه داد تو را
خدا سراي آخرت را و فراموش مکن بهرهات را از دنیا و نیکی کن همچنانکه نیکی کرد خدا بتو و مخواه فساد را در زمین همانا
خدا دوست نمیدارد فساد کنندگانرا گفت جز اینکه نیست که داده شدم آنرا براي دانشی که نزد من است آیا ندانست که خدا
بتحقیق هلاك کرد پیش از او از اهل اعصار گذشته کسیرا که شدیدتر بود از او از حیث قوّت و زیادتر بود از جهت ثروت و
پرسیده نمیشوند از گناهانشان گناهکاران
تفسیر
. خداوند متعال براي بیان بیاعتباري مال دنیا و سوء عاقبت مغرورین [ صفحه 206 ] بآن شمّهاي از احوال قارون را که پسر خاله
حضرت موسی بروایت مجمع از امام صادق علیه السّلام بوده ذکر فرموده که بر بنی اسرائیل بزرگ منشی و تکبر و تفرعن بنا حق
مینمود و حق آنها را ادا نمیکرد و خداوند بقدري مال و ثروت باو عنایت فرموده بود که صندوقهاي اموالش سنگینی مینمود در
وقت حمل و نقل بر جماعتی از مردم نیرومند و قمی ره فرموده از ده نفر تا نوزده نفر کلیدهاي خزانههاي او را حمل مینمودند و
اینمعنی بالغت موافقتر است ولی در مجمع نسبت بأکثر مفسرین داده که مراد از مفاتح اینجا خزائن است چنانچه در قول خداوند و
عنده مفاتح الغیب به اینکه معنی استعمال شده و آن با اعتبار موافقتر است چون کلید مخزنها اینکه قدر باشد مستبعد است در هر
حال گفتهاند او پسر عموي حضرت موسی یصهر بن فاهت بن لاوي و از مؤمنین بآنحضرت بود و اینکه منافات با روایت مجمع
ندارد چون میشود هر دو نسبت را داشته باشد و قوم او را ملامت نمودند که اینقدر سرگرم و دلخوش بزخارف دنیا نباش خداوند
اینکه نوع دلخوشی و مسرّت را دوست ندارد در خصال از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که خداوند بموسی علیه السّلام وحی
فرمود که خوشحال مباش بزیادي مال و وامگذار یاد مرا در هر حال همانا زیادي مال موجب فراموشی گناهان شود و ترك یاد من
سبب قساوت قلب گردد و در توحید از آن حضرت نقل نموده که اگر عقوبت از خداي تعالی حق باشد پس خوشحالی براي
صفحه 173 از 456
چیست و نیز او را نصیحت نمودند که مال دنیا براي صرف در تحصیل عقبی خوب است حال که خدا بتو ثروت و مکنت عنایت
فرموده آنرا در طلب رضاي خدا و بدست آوردن اجر اخروي صرف کن و بهره خود را از دنیا که مزرعه آخرت است از دست مده
یا بقدر لازم براي توسعه بر خود و اهل و عیالت خرج کن و ما بقی را در راه خدا انفاق نما و نیکی کن به بندگان خدا چنانچه
خداوند بتو نیکی کرد و مال داد یا شکر خدا را بجا آور چنانچه او بتو نعمت داد و اینکه ثروت و مکنت را وسیله فتنه و فساد در
زمین قرار مده چون خداوند اهل فتنه و فساد را دوست ندارد در معانی از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که فراموش نکن
صحت و قوّت و فراغت و جوانی و نشاط خود را که طلب نمائی بآنها آخرت را و اینکه مؤید معناي اول است که براي و لا تنس
نصیبک من الدّنیا ذکر شد و در مجمع آنرا باکثر مفسرین نسبت [ صفحه 207 ] داده و فرموده حقیقت نصیب انسان از دنیا آنستکه
صرف در تحصیل آخرت شود چون آن باقی و باقی فانی است و در مصباح الشریعه از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که
بزرگترین فساد آنستکه بنده راضی شود بغفلت از یاد خدا و اینکه فساد متولد میشود از درازي آرزو و حرص و تکبر چنانچه
خداوند خبر داده در قصه قارون در قول خود و لا تبغ الفساد فی الارض انّ اللّه لا یحب المفسدین که اینکه صفات در او بود و اصل
آنها حب دنیا و جاه و مال آن و متابعت هواي نفس و شهوات آن و گامهاي شیاطین است و قارون در جواب آنها گفت اینکه اموال
را من براي علم و دانشی که دارم پیدا کردم که شما آنعلم را ندارید و نمیتوانید پیدا کنید چون گفتهاند او از تمام بنی اسرائیل
بصیرتر بود بطرق کسب و تجارت و زراعت و قمی ره فرموده او کیمیاگر بود و بعضی گفتهاند مرادش آن بود که خداوند اینکه
مال را براي مزیّت علمی و فضلی من بر شما بمن عطا فرموده و بشما نداده و من مستحق آن بودم نه شما و در هر حال جوابی خارج
از رسم ادب بنده در پیشگاه مولی داد لذا خداوند براي توبیخ و ملامت او فرموده آیا قارون با اینکه ادعاي علم و دانش داشت
ندانست که خداوند اهل اعصار سابقه بر او را بعذاب خود هلاك فرمود با آنکه بمراتب قوّت و قدرت و ثروت و مکنتشان بیش از
او بود پس نباید بتوانائی و توانگري مغرور و مأمون از مکر خدا شد و در وقت نزول عذاب کسی از گناهکاران نمیپرسد گناه شما
چه بود که بعذاب الهی گرفتار شدید تا آنها عذرخواهی نمایند یا در قیامت بدون سؤال و حساب بجهنم میروند چون بسیماشان
شناخته و بدوزخ کشیده میشوند و قمی ره فرموده مراد آنستکه سؤال کرده نمیشوند مجرمین قبلی از گناهان حاضرین که فعلا
[ معذب شدهاند و اللّه اعلم بمراده. [ صفحه 208
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 79 تا 82
اشاره
فَخَرَجَ عَلی قَومِه فِی زِینَتِه قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الحَیاةَ الدُّنیا یا لَیتَ لَنا مِثلَ ما أُوتِیَ قارُون إِنَّه لَذُو حَظٍّ عَظِیم [ 79 ] وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا
العِلمَ وَیلَکُم ثَواب اللّه خَیرٌ لِمَن آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقّاها إِلاَّ ال ّ ص ابِرُونَ [ 80 ] فَخَسَ فنا بِه وَ بِدارِه الأَرضَ فَما کانَ لَه مِن فِئَۀٍ
یَنصُرُونَه مِن دُونِ اللّه وَ ما کانَ مِنَ المُنتَصِرِینَ [ 81 ] وَ أَصبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوا مَکانَه بِالَأمس یَقُولُونَ وَیکَأَن اللّهَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ مِن
687- عِبادِه وَ یَقدِرُ لَو لا أَن مَن اللّه عَلَینا لَخَسَفَ بِنا وَیکَأَنَّه لا یُفلِح الکافِرُونَ [ 82 ] -قرآن- 1
ترجمه
پس بیرون آمد در میان قوم خود با زینت خویش گفتند آنانکه میخواهند زندگانی دنیا را ایکاش بود براي ما مثل آنچه داده شد
بقارون همانا او داراي بهرهاي عظیم است و گفتند آنانکه داده شد بایشان دانش واي بر شما پاداش خدا بهتر است از براي آنکه
ایمان آورد و کردکار نیک و عطا کرده نمیشوند آنرا مگر شکیبایان پس فرو بردیم او و خانهاش را در زمین پس نبود مر او را هیچ
صفحه 174 از 456
گروهی که یاري کنندش غیر از خدا و نبود از بازدارندگان عذاب از خود و صبح کردند آنانکه آرزو کردند مرتبهاش را در دیروز
میگفتند عجب است حق چنان باشد که خدا گشاده میگرداند روزي را براي هر که بخواهد از بندگانش و تنگ میگرداند اگر نه آن
بود که منّت نهاد خداوند بر ما هر آینه فرو برده بود ما را عجب حق آنستکه رستگار نمیشوند کافران
تفسیر
. گفتهاند روز شنبهئی قارون با آرایش تمام و لباس تجمّل بر قاطر سفیدي که زین طلا داشت سوار شد و قطیفه ارغوانی رنگ
بدوش افکند و با چهار هزار سوار با همین تجمّلات بر بنی اسرائیل گذشت و آنها بعد از مشاهده اینکه جلال و جمال دو دسته
شدند یکدسته که اهل دنیا بودند اگر چه حسود نبودند از روي غبطه گفتند ایکاش ما هم چنین مال و ثروت و شوکتی داشتیم که
قارون دارد انصافا او بهره و نصیب وافري از دنیا برده و دسته دیگر که اهل علم و دانش و طالب آخرت و از خواص اصحاب
حضرت موسی علیه السّلام بودند گفتند واي بر شما اینکه چه آرزوئی است ثواب و پاداش الهی که بهشت عنبر سرشت است بهتر
است براي اهل ایمان و اعمال شایسته و آن و اصل نمیشود مگر بکسانیکه صبر نمودند بر زحمات دنیا و عبادت خدا و ترك
معصیت او و بنابراین ضمیر در یلقّیها راجع است بجنّت که مراد از ثواب است و قویّا محتمل است راجع باشد بکلمه که مستفاد از
کلام علماء است یعنی اینکه گفتار پسندیده القاء نمیشود از خداوند مگر بر کسانیکه در دنیا صبر و شکیبائی را شعار خود نموده و
از زخارف آن چشم پوشیدهاند و چون حضرت موسی با بنی اسرائیل از مصر بیرون آمدند و چهل سال در وادي تیه سرگردان بودند
و مأمور بتوبه شدند قارون از توبه استنکاف نمود و حضرت موسی او را تهدید بعذاب فرمود و او استهزاء کرد حضرت مغموم شد و
[ صفحه 209 ] از او کناره کرد و در جلوخان قصر او با حال حزن و اندوه نشست و اوامر کرد که خاکستر مخلوط با آبرا بر سر
حضرت ریختند و او شدیدا غضبناك شد و از خداوند خواست که قارون را عذاب فرماید و خداوند زمین را مأمور بامر او فرمود
پس وارد بر قارون شد و او از حال حضرت فهمید که براي عذابش وارد شده و او را بحق رحم و قرابت خود قسم داد که از
تقصیرش بگذرد و حضرت در جوابش فرمود اي پسر لاوي زیاد حرف نزن و بزمین فرمود او را بگیر و زمین او را تا سر زانو گرفت
و قصر و آنچه در آن بود فرو نشست و او گریه کرد و باز حضرت را بحق رحم خود قسم داد و حضرت همان جواب را باو داد و
همان امر را بزمین فرمود و زمین او و قصر و خزائنش را تماما بلع نمود پس خداوند حضرت موسی را ملامت فرمود بر جوابیکه
بقارون داد و حضرت عرضه داشت بار الها او مرا بغیر تو قسم داد لذا من اجابت ننمودم و خداوند همان جوابی را که او بقارون داده
بود باو داد و حضرت عرضه داشت بار الها اگر میدانستم رضایت تو در اجابت او است اجابت مینمودم او را و خداوند فرمود بعزّت
و جلال خودم قسم اگر قارون همانطور که تو را خواند مرا خوانده بود اجابتش مینمودم ولی چون تو را خواند بتو واگذارش کردم
اینکه خلاصه مستفاد از نقل قمّی ره است در سبب خسف و از مفسّرین در اینکه باب باختلاف سبب دیگري هم نقل شده که چون
با روایت قمّی ره وفق نداشت حقیر نقل ننمودم خلاصه آنکه خداوند او و خانه و تمام تعیّناتش را بزمین فرو برد و او نداشت
کسانیرا جز خدا که کمک نمایند با او و نبود او کسیکه بتواند باز دارد عذاب خدا را از خود و منع نماید آنرا با آنکه مغرور بمال و
عساکر خود بود و فرداي آنروز که اینکه واقعه اتفاق افتاد همان اشخاص که روز قبل آرزوي جاه و جلال و مال و منال او را
مینمودند اظهار ندامت از درخواست خودشان و تعجّب از اینکه پیش آمد کردند و میگفتند واي حق آنستکه خداوند بمقتضاي
حکمت خود نه براي کرامت خلق گشایش میدهد روزي هر کس را که میخواهد و تنگ میکند روزي هر کس را که میخواهد اگر
خداوند منّت بر ما نگذارده بود به تنگدستی ما هم مغرور بمال میشدیم و مانند قارون بزمین فرو میرفتیم واي معلوم میشود رستگار و
کامیاب نمیشوند کسانیکه کفران نعمت خدا را نمودند و حق [ صفحه 210 ] اطاعت او و اولیائش را بجا نیاوردند و کلمه وي کأنّ
ظاهرا مرکّب است از وي که مفید تعجب است و کأن که مستعمل در تحقّق شده و فاعل خسف، اللّه است و بعضی بصیغه مجهول
صفحه 175 از 456
قرائت نمودهاند
[ [سوره القصص [ 28 ]: آیات 83 تا 88
اشاره
. تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الَأرض وَ لا فَساداً وَ العاقِبَۀُ لِلمُتَّقِینَ [ 83 ] مَن جاءَ بِالحَسَنَۀِ فَلَه خَیرٌ مِنها وَ مَن جاءَ
بِالسَّیِّئَۀِ فَلا یُجزَي الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئات إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 84 ] إِن الَّذِي فَرَضَ عَلَیکَ القُرآنَ لَرادُّكَ إِلی مَعادٍ قُل رَبِّی أَعلَم مَن جاءَ
بِالهُدي وَ مَن هُوَ فِی ضَلال مُبِین [ 85 ] وَ ما کُنتَ تَرجُوا أَن یُلقی إِلَیکَ الکِتاب إِلاّ رَحمَ ۀً مِن رَبِّکَ فَلا تَکُونَن ظَهِیراً لِلکافِرِینَ [ 86 ] وَ
693 وَ لا تَدع مَعَ اللّه إِلهاً - لا یَصُدُّنَّکَ عَن آیات اللّه بَعدَ إِذ أُنزِلَت إِلَیکَ وَ ادعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَن مِنَ المُشرِکِینَ [ 87 ] -قرآن- 1
141- آخَرَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ کُلُّ شَیءٍ هالِک إِلاّ وَجهَه لَه الحُکم وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 88 ] -قرآن- 1
ترجمه
اینکه سراي آخرت قرار میدهیم آنرا از براي آنانکه نمیخواهند برتري را در زمین و نه فسادي را و انجام نیک براي پرهیزکارانست
هر که بجا آورد خوبی را پس براي او است بهتر از آن و هر که بجا آورد بدي را پس پاداش داده نمیشوند آنها که بدي کردند
مگر آنچه بودند میکردند همانا آنکه واجب ساخت بر تو قرآن را هر آینه بازگرداننده تو است بجاي بازگشت بگو پروردگار من
بهتر میداند آنرا که آورد هدایت را و آنکه او است در گمراهی آشکار و نبودي که امید داشته باشی که داده شود بتو کتاب ولی
بود رحمتی از پروردگارت پس مباش البته پشتیبان کافران و نباید بازدارند تو را از آیتهاي خدا پس از آنکه فرستاده شد بسوي تو و
بخوان بسوي پروردگارت و مباش البته از شرك آورندگان و مخوان با خداوند خداي دیگري را نیست خدائی مگر او همه چیز
فانی است مگر ذات او براي او است فرمان و بسوي او بازگردیده خواهید شد
تفسیر
. خداوند متعال بعد از ذکر هلاك قارون براي سرکشی و فتنه انگیزي که از صفات مذمومه است اشاره بحسن افتادگی و
خیرخواهی که از صفات ممدوحه است فرموده به بیان لطیفی که فوق آن متصوّر نیست باین تقریب که آن بهشت عنبر سرشت و
سراي آخرتیکه اوصاف آن کرارا ذکر شده قرار داده و میدهیم آنرا مقرّ و جایگاه کسانیکه اراده و عزم بر تفوّق و برتري از خلق و
فتنه و فساد [ صفحه 211 ] در زمین را نداشته باشند چه رسد به آنکه مرتکب اینکه امور شوند و در بعضی از اخبار ائمه اطهار عزم بر
تفوّق بر خلق به اراده بهتر بودن بند کفش خود از رفیقش تحدید شده و فرمودهاند چنین کسی داخل در اینکه آیه است و آنان را
که اراده فساد ننمودند بکسانیکه بموري آزار نرسانند تفسیر فرمودهاند و آنکه دنیا بمنزله مردار است و از آن بقدر ضرورت باید
استفاده نمود و عاقبت محموده براي کسانی است که از خلاف رضاي خدا پرهیز نمایند و براي ترغیب و اقبال خلق بکار خوب و
اعراض آنها از کار بد فرموده کسیکه بجا آورد کار خوبی را از قبیل احسان بخلق و عبادت و اطاعت خالق خدا پاداشی باو عطا
میفرماید که بهتر و برتر باشد از کار او از هر جهت بمراتبی که در اواخر سوره انعام و سوره نمل بیان شد و کسیکه مرتکب شود
عمل بدي را از اسائه بخلق و معصیت خالق خداوند آنشخص بد کار را بمانند عمل بد او که مستحق است پاداش خواهد داد نه
زیادتر از میزان استحقاقش و بملاحظه تسجیل و تصریح ببدي حال بدکاران عدول از ضمیر بظاهر و تکرار در نسبت سیّئه بآنها
صفحه 176 از 456
فرموده و کلمه مثل براي مبالغه در مماثلت حذف شده و اینکه تفاوت براي آنستکه عذاب زائد از حق ظلم است و منافات با عدل
دارد و خداوند عادل است و احسان زائد از حق بمقتضاي فضل او است که مؤیّد عدل است نه منافی آن و در نفحات نقل فرموده
که چون پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم از مکه هجرت فرمود و از ترس کفار در غار مخفی گردید بعد از بیرون آمدن از بیراهه
بسوي مدینه رهسپار شد و چون ایمن از شرّ کفار گردید در جحفه که میان مکه و مدینه است نزول اجلال فرمود و راه مکه را دید
و مشتاق بوطن خود گردید جبرئیل نازل شد و عرضه داشت مشتاق بمحل ولادت خود شدي فرمود بلی پس او آیه بعد را براي
حضرت خواند و خدا فرمود اي محمّد صلّی اللّه علیه و اله و سلّم بگو بکفار که سبب اینکه وعده لطف خدا بمن آنستکه پروردگار
من بهتر میشناسد آنرا که دین حق را در میان مردم آورده و آنرا که دور از حق و منحرف از راه قرب بخدا است و در مجمع نقل
نموده که معاد مرد بلد او است چون او در بلاد گردش میکند پس بر میگردد بجاي خود و بنابراین آیه از اخبار غیبیّه قرآن که شاهد
صدق آن و آورنده آنست میباشد و مفادش آنکه همانا آنخداوندیکه بر تو تلاوت [ صفحه 212 ] قرآن و دعوت بحق را واجب
فرمود هر آینه تو را بوطن اصلی خود بر میگرداند با فتح و فیروزي و نمیگذارد از اینکه راه کدورتی در خاطرت باقی بماند و اینکه
امر در خارج بوقوع پیوست ولی در بعضی اخبار از ائمه اطهار معاد در اینکه مقام برجعت آنحضرت و عترت طاهره تأویل شده و
بعضی آنرا بمرگ و قیامت و بهشت تفسیر نمودهاند و معناي اول اظهر و اقوي است و معلوم است که مراد از کسیکه آورنده هدایت
است پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله و سلّم است و مراد از کسانیکه در گمراهی و ضلالتند اهل شرك و نفاقند و بعد از اینکه خداوند
بیان بزرگترین الطاف خود را بآنحضرت فرموده باین تقریب که تو امید نداشتی قرآنیکه بهتر و برترین کتب سماوي است براي تو
نازل شود و اینکه نبود مگر براي لطف مخصوصی که پروردگارت بتو داشت و چنین کتابی بتو داد که معجزه باقیه تو باشد پس
هیچگاه با کفاریکه دشمن خدایند مدارا و همراهی مکن و مبادا باز دارند آنها تو را از تلاوت آیات خدا و ابلاغ احکام او بعد از
نزول آن بتو بلطائف الحیل و مکر و مردم را دعوت نما بتوحید پروردگارت و راه نجات و مباش از کسانیکه غیر از داعی الهی
چیزي مدخلیت در غرض آنها دارد و مخوان با معبود بحق معبود دیگري را چون جز ذات واجب الوجود کسی شایسته پرستش و
ستایش و خواندن بخدائی نیست و تمام موجودات بالاخره نیست و نابود خواهند شد و جز ذات احدیّت باقی و بر قرار نماند و همه
در یکروز باو بازگشت خواهند نمود و در آنروز حکم فرمائی مخصوص باو خواهد بود و کسی را قدرت تخلف از فرمان او نیست
و تحقیق در معناي رجوع و فناء موجودات و بقاء وجه اللّه که اصل وجود است در ذیل آیه الّذین اذا اصابتهم مصیبۀ از سوره بقره
گذشت و در اینمقام از ائمه اطهار وجه اللّه به پیغمبر و امام و عقل کامل که جهات هدایت خلقند بحق و بدین خدا و پیروان آن
تفسیر شده است و در روایتی ضمیر وجهه را بشیء راجع فرمودهاند و اینکه مؤیّد همان معناي محقّق است که مراد از وجه جهت
نورانیّت و اصل وجود و روح اشیاء است که از آن بوجود منبسط تعبیر میشود و خطابات الهیه در آیات اخیره اگر چه ظاهرا به
پیغمبر صلی اللّه علیه و اله است ولی در واقع بمردم است از قبیل در بتو میگویم دیوار تو گوش کن و محتمل است مقصود قطع طمع
اهل شرك از موافقت پیغمبر صلی اللّه علیه و اله با آنها باشد [ صفحه 213 ] در هر حال معلوم است که ساحت مقدس نبوي اجل از
اینکه قبیل تکالیف است که جدّا مکلف بآن شود و ثواب قرائت اینکه سوره مبارکه در ذیل سوره شعراء گذشت و الحمد للّه رب
[ العالمین و صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین. [ صفحه 214
سوره عنکبوت