گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
شخصیت زن در بعد مقامات معنوي






مقدمه
صفحه 53 از 109
1) هر موجود، مظهر نامی از نامهاي الهی است. عنوان تجلی از لطیفترین تعبیرهاي معنوي است )« الحمد اللّه المتجلّی لخلقه بخلقه »
که قرآن کریم و عترت از آن یاد کرده است. چون تجلّی داراي مراتب گوناگون است. تجلی گاهی مایه موت و زمانی مایه حیات
میگردد. همانگونه که مردن تجلی او است، زندهکردن نیز تجلی او خواهد بود. و مناسبترین تعبیر در جهان امکان عبارت آیت به
معناي علامت و نشانه است که هر موجود به تمام ذات و صفت و فعل خود نشانه خداي بینشان است. و از خود چیزي ندارد. و
هرکدام مظهر یکی از اسماء قرار میگیرد. و بر این اساس، ظهور اسماء الهی بر مرد و زن بوده که از این جهت تقاوت میان
ذکوریت و انوثیت نخواهد بود. لذا هر کمالی از مبدأ فاعلی تجلّی نموده و در مبدأ قابلی مرد و زن نمیشناسد. هر موجودي که
قابلیت مظهریت را دارا بو د در آن ظهور میکند. تمام زنها از لحاظ گوهر هستی و از اصل مبدأ قابلی همتاي مردان اند و خلقت
هیچ زنی جداي از خلقت مرد نبوده است. واین همتاي بین انسان اول و انسانهاي بعدي فرقی نیست. چنانکه در جهت خلقت، فرق
بین اولیاء و دیگران نمیباشد. امّا در باب امتیاز هیچگونه انوثیّت و ذکوریت دخالت ندارد. چنانکه وجود مبارك فاطمه (س) داراي
امتیازهاي فراوانی است که در غیر مردان و حتی در بعضی انبیاء و اولیاء یافت نمیشود. از آنجاست وقتی که بحث پیرامون خلافت
الهی مطرح میشود، بسیاري از بزرگان بر این است که مقام خلافت به مقام انسانیت است، نه مربوط به شخص، حضرت آدم
علیهالسلام وقتی که به شخص مربوط نشد، به صیف خاص هم اختصاص ندارد. و منزه از هرگونه جنس و نوع است که جنس مرد
بنابراین .«. دیگران هم بکند آنچه مسیحا میکرد » . و زن هیچگونه نقشی ندارد. بلکه در حقیقت قابلیتها مظهر کمال خواهد بود
تحقیقی که در بُعد شخصیّت معنوي زن میباشد، تحقیق درباره زنهایی است که در فرهنگ وحی از آنها به عظمت نام برده شده و
در طول تاریخ از آنها به توحید و یگانهپرستی یاد گردیده است. و منابع محوري در این تحقیق، اندیشه عرفانی و اشعار فارسی
مولانا بلخی درباره زن، و آیات قرآن کریم و اندیشه بعضی از عرفا دیگر میباشد که به نمونههاي از آن اشاره میگردد.
شخصیت معنوي زن در اشعار مولانا
مولانا بلخی، که در ادبیات فارسی سراینده اشعاري است که حقیقت درونی خود را در آینه شعر ظاهر کرده است. که از آن میان،
دیدگاه او درباره زن میتواند نوعی نماینده تلقی عرفانی و معنوي از زن باایمان باشد که اغلب تمثیلهاي او به نماد پروازي و
سُنبلگونه ختم میشود. و او در معرفی زنان نمونه، به زنانی پرداخته است که در ادیان توحیدي از آنها نام برده شد و معرفی
گردیده است. و زنانی است که آواي توحیدي در آنها اثر بخصوص داشته و آن را آموزه جان خود نموده و در خود تحقق
بخشیدهاند. علاوه بر این، جهت ممتاز وجودي که بوسیله آن برتر از زنان بوده و از بسیاري مردان نیز بالاتر قرار گرفتهاند که به
نمونهاي از آن اشاره میگردد. 1 مریم درسآموز مردان و زنان مولانا، در میان زنان ممتاز و مشهور به حضرت مریم (س) توجه
خاص و نگاه دیگري دارد که در مثنوي و شمس، کراراً و جاهاي متعدّدي از آن نام برده است و به نام نیک او اشاره دارد. مریم
(س) زنی بود که بر اثر زهد و عبارت شایستگیهاي روحی پیدا کرد که فرشته وحی بر او ظاهر شد و وجودش زمینه ظهور معجزه
الهی و حامله مسیح گشت. مسیحی که خود برتر از عالم جسم و دنیا بود.( 2) مریم علیهاالسلام در عفاف و پاكدامنی تا جاي
الگوي نمونه است که قرآن از آن بخوبی یاد کرده است. و در این الگوي سرمشق زنان عالم و تاریخ است. مولانا، لحظه آمدن
فرشته الهی را که بر مریم علیهاالسلام ظاهر گردید هنرمندانه و با یک شیوه مخصوص به تصویر میکشید، تا پیام خود را
روح القدس در پیکره » : درخصوص عفاف و پاکدامنی آن بانوي گرامی به احسنترین وجه به خوانندگان منتقل کند و میگوید
مرد جوان در خلوت بر مریم ظاهر میشود. با زیبایی خاص و غیر قابل توصیف، که اگر یوسف او را میدید، از حیرت دیدارش
مانند زنان مصري دست میبرید. او (فرشته الهی) ناگهان در مقابل مریم (س) آشکار میگردد. همچون گلی که از زمین میروید،
و یا همچون خورشیدي که از مشرق سر در میآورد. مریم علیهاالسلام در آن لحظه عریان سرگرم شستشو است. از دیدن او که
صفحه 54 از 109
نمیداند کیست لرزه بر اندامش میافتد، چون ماهی که از آب به خشکی افتاده باشد از فساد مضطرب و هراسان میگردد. و در
عین بیپناهی بخدا پناه میبرد. از این پس مریم علیهاالسلام فقط سرمشق زنان نیست، بلکه انسان کامل و اسوه است که باید همه
3) از این جهت که مولانا، در بیان تکریم و تمجید مریم علیهاالسلام وجود او را واسطه بیان قرار )« مردان و زنان به او تأسی بجوید
میدهد و به این مطلب میپردازد که پناه بردن بحق چه تأثیرها در زندگی دنیوي و اخروي و هنگام مرگ انسان دارد. مریم
علیهاالسلام حامله خود خدا بود.( 4) چون در هنگام وضع حمل به اعجاز الهی آب از زیر پا روان گشت. و خرماي تازه از درخت
خشکیده به زمین ریخت. جریان مریم علیهاالسلام یک جریان عادّي نبود، بلکه مریم جانش را شایسته عنایات خاص الهی کرده بود
تو هم بیرون رو از آن چرخ و زمین زود که تا بینی روان از لامکان » : که میوه تازه میآمد. سپس مولانا تذکري دارد که میگوید
5) مولانا میگوید: یکی از راههاي بنیادین عرفا اعتماد و )« از آن نخلست خرماهاي مریم نه ز اسبابست و زین ابواب آن آب » « آب
اطمینان کامل به خداوند است. واین نعمتهاي غیر مترقّبهاي که براي مریم میرسید از وثوق و اعتماد کامل مریم به حق بود.( 6) باز
مولانا، در مثنوي میگوید: یکی از راههاي تعالیم عرفانی عرفا اظهار نیاز و احتیاج به درگاه خداوند درخواستنی از روي اضطرار
است. اگر بنده سراپا نیاز و از روي اضطرار از خدا چیزي بخواهد، گرچه در ظاهر محال آید ولی حتماً احتیاجش برطرف میشود.
که نمونه کامل آن حضرت مریم علیهاالسلام است. که او سراپا درد و نیاز و اضطرار بود که غوغاي ناپاکی دامن پاك حضرت
امن یّجیب » : مریم علیهاالسلام را به پاکی مبدّل کرد. در حالی که او را متهم به ناپاکی کرده بود، لطف خداوند به مصداق
نیاز او را برطرف کرد. و طفل نوزاد او در آغوش به سخن آمد دهن بحقایق باز کرد و پاسخ گفت.( 7) و نکته دیگر «... المضطر
اینکه، در اندیشه مولانا، حضرت مریم علیهاالسلام تنها یک زن متقی و پارسا نیست و از این دید نگاه نکرده است که او اُلگوي
زنان و مردان شده است. بلکه او را بعنوان یک انسان کامل و متبلور و متجسّم به فضائل معنوي دیده و او را سرمشق سالکان اعم از
زن و مرد میبیند. و در عین اینکه او مادر پیامبر اولوالعزم بود که این خود بخشی از منزلت و کمال است، مولانا به مریدان و
( صاحبان عقل سلیم اینگونه اشاره دارد: شیر جان زین مریمان خور چون که، زاده ثانیی تا چو عیسی فارغ آئی از بنین و از بنات...( 8
2 حضرت مریم صدّیقه بود بیان مولانا، که میگوید حضرت مریم علیهاالسلام فرشته الهی را دیده و حرف او را تصدیق نموده و
9) یعنی حضرت عیسی علیهالسلام داراي مادري بود )« اُمّه صدّیقه » : باور کرد، مضمون این آیه کریمه است که خداوند فرموده است
که سخن فرشته را تصدیق کرد. و این قابلیت را حضرت مریم علیهاالسلام در اثر رکوع و سجود و خضوع پیدا کرد. تا خداوند
اینگونه اوصاف را نشانه وجود او نموده و وسیله دیدن فرشته الهی گردیده و با آنها سخن بگوید. و سخنان آنها را بشنود و تصدیق
10 ) سرّي اینکه حضرت مریم علیهاالسلام صدّیقه است، آن است اخباري که )« و صدقت بِکلمات ربها و کانت من القانتین » : کند
دیگران باور دارد او هم تصدیق کرد. و علاوه بر آن، بلکه او حقیقتی را تصدیق کرد که دیگران باور نداشت. و در نظر دیگران
استبعاد داشت. و روي همین انگیزه بود که دهن به تهمت وي گشود. ولی آن صدّیقه بزرگوار از دیدن فرشته الهی بگفتار او
اطمینان پیدا کرد و علامت نطلبید. از اینجا است که سرّي صدیقه بودن حضرت مریم بخوبی تبیّن نشده است که شبهه برتري مریم
را بر حضرت ذکریا علیهالسلام مطرح میکند. و میگوید، ذکریا یک نبی بود، بشارت الهی را بدون علامت و نشانه قبول نکرد. و
11 ) امّا اینکه حضرت ذکریا آیت و نشانه طلب کرد، این کار، از روي شک نبود. بلکه براي باریافتن به )« رب اجعل لی آیۀ » : فرمود
مقام طمأنینه بود. همچنانکه در انبیاء دیگر نیز نمونههایی دارد. بنابر این صدّیقه بودن و مقام والاي حضرت مریم، هیچگونه نقضی
بر دیگران وارد نخواهد کرد. فلذاست که قرآن از آن بعنوان صدیقه یاد کرده و مولانا، در بیان شعري خود از این صدیقه سخن
میگوید. 3 مادر عیسی علیهالسلام و کرامت یکی دیگري از زنان نمونه که مقامات معنوي را کسب نموده و وجودشان شایستگی
است. او هم، همزمان با حاملگی مریم، « مادر حضرت عیسی علیهالسلام » ظهور معجزه الهی را پیدا کرده است، خاله حضرت مریم
در سنین پیري و یائسگی به تقدیر الهی باردار شد. و پیامبر عظیم الشأن را بدنیا آورد. مولانا در داستان مادر حضرت عیسی
صفحه 55 از 109
علیهالسلام میگوید: مادر عیسی چون با مریم روبرو میشد، جنین او در شکم، به جنین مریم سر کُرنش و خضوع فرود میبرد. وي
این امر خارق العاده را بفراست دریافت و به مریم خبر داد که در درون او پیامبر الوالعزم است. مریم گفت: من در شکم سجده از
طفل خود حس کردهام.( 12 ) مولانا، پس از این طرح، ماجراي اشکال مقدر را پیش میآورد که چگونه مادر عیسی مریم را دید،
در حال مریم علیهاالسلام بعد از آنکه حامله شد به شهر بازنگشت، تا اینکه فارغ شد. بعد اینگونه پاسخ میدهد و میگوید: آنکه
اهل خاطر باشد هرچه در آفاق غایب است، او را حاضر میبیند. و با چشم بسته هم میتواند دوست را ببیند.( 13 ) آن مادران
بزرگوار خود نیز بفراست این حقیقت را دریافته بود که حامل چه انسانهایی هستند. این کرامت را اگر نگاه کرده و با معجزهاي که
در مردان پیش میآید. همانند طوفان نوح، ناقه صالح، آتش ابراهیم و... و گر چند معجزه مردان با معجزه زنان قابل مقایسه نیست و
معجزه زنان اندك است. ولی این دو مادر و بانوي بزرگوار در آن شرایط، بنحوي قابلیت آنرا پیدا کرده است تا معجزه الهی در
وجود آنها ظهور یابد. شخصیت معنوي زن و مقام واللاي آن در فرهنگ وحی به عظمت یاد شده است. و اختصاص به قرآن ندارد.
بلکه در انجیل، تورات و صحف ابراهیم علیهالسلام نیز مطرح بوده است. و اگر مردان جزء اولیا الهی قرار گرفته است و در زمره
صالحان و صدّیقین قرار داشته زنان نیز از اینگونه عظمت برخوردار بوده است. و مقام طمأنینه و یقین نتیجه تهذیب نفس و تزکیه
دل و جان است. و این راهی است که جامع بین مرد و زن است. نتیجه تهذیب آن است که انسان را با ماوراي طبیعت مأنوس و از
اهل شهود گرداند. بنابراین اگر راه باز است و منحصر هم نیست، پس هیچگونه استبعادي در دیدن مادر عیسی، جنین حضرت مریم
فیض روح القدس ار بار مدد فرماید دیگران هم بکنند » . را در فاصله دور مکانی و دادن بشارت به مریم از طریق شهودي ندارد
4 مادر موسی، محل وحی الهی تصور عموم و اندیشه ظاهر بر آن است که محل وحی همیشه پیامبران بوده و « آنچه مسیحا میکرد
وحی هم بر پیامبران نازل شده که همه مرد بودهاند. امّا قرآن کریم سخن از آن دارد که بر زن هم وحی نازل شده است.( 14 ) در
داستان شعري مولانا نیز درباره مادر حضرت موسی علیهالسلام آمده است که خداوند بمادر حضرت موسی علیهالسلام وحی فرستاد
که فرزندت را بدریا بیانداز و امیدوار باش و شیون مکن که او را بتو بازمیگردانم. و هم چنین در داستان مولانا نیز آمده است که
در ابتدا بمادر موسی وحی آمد که او را بتنور بیانداز. و این هم زمانی بود که جاسوسان فرعون تجسس میکرد. و فرمان بدریا
انداختن دومین وحی بود که بر مادر حضرت موسی علیهالسلام شده است. گر چند قرآن کریم در این مورد اشاره ندارد. ولی در
قصص قرآن، ص 2 این جریان را مطرح کرده است. و مولانا، نحوه به آتش انداختن و سپس به دریا انداختن آنرا اینگونه آورده
است.( 15 ) امّا بدور از پندار انسانها قرآن کریم از سه زن نمونه نام میبرد که از حریم حق دفاع کردند در حال که پندار انسانها بر
این است که ایستادن در برابر ظلم و ستم در شأن مردان است. این سه زن یک فرستاده الهی از کشتن بدست فرعون نجات داد.
خداوند آنها را وسیله تربیت و نجات و نجات از قتل حضرت موسی علیهالسلام بدست فرعون قرار داده و بعنوان نمونه از آن یاد
میکند. این سه زن، مادر حضرت موسی علیهالسلام ، خواهر موسی علیهالسلام و آسیه زن فرعون بود... خداوند بمادر موسی فرمود،
بچه را به دریا بیانداز. و بخواهر موسی دستور داد جعبه را دنبال کن، و در پایان راه به آسیه زن فرعون الهام بخشید که بگو:
16 )در نتیجه، عملکرد اسرارآمیز این سه زن، زمینه رشد و تربیت حضرت موسی علیهالسلام )« لاتقتلوه عسی ان ینفعنا او تتخذه ولداً »
را فراهم کرده تا بساط ظلم فرعون برچیده شد. 5 آسیه مشتاق هدایت فرعون زن در باب تربیت فرزند مظهر ربوبی خداوند است.
همانگونه که مادر نقش مؤثر در تربیت فرزند دارد، در باب تربیت و هدایتگر شوهر به سوي حق نیز سهم بسزایی دارد. مولانا، در
این داستان میگوید: پس از آنکه حضرت موسی علیهالسلام فرعون را به توحید و یگانهپرستی دعوت کرد، فرعون آن را با
همسرش در میان گذاشت. و پس از آن بخوبی نشان میدهد که آسیه از چه راههاي عاطفی وارد شده تا فرعون را متقاعد کند که
هیچ میدانی چه وعدهاي به تو » : پیام حضرت موسی علیهالسلام را قبول کند. و در این راه در نهایت پافشاري و به فرعون میگوید
رسیده و خداوند تفقدي از ابلیسی چون تو کرده است؟ اگر این دعوت بگوش خورشید رسیدي در پی اجابت آن سرنگون به زیر
صفحه 56 از 109
مولانا، سخنان شورانگیز آسیه را بطور مفصّل آورده که مجال بیان آن نمیباشد) ولی این تلاش آسیه بجایی نرسید. براي ) « میآمد
اینکه فرعون با مشاور نادان خود هامان بشور گذاشت، هامان او را از این راه باز داشت.( 17 ) امّا به هر حال کوشش آسیه براي
نجات فرعون، یک شیوه تبلیغی و تربیتی ظریف است که در قابل تمثیلها و حکایتها محل درنگ است. قرآن کریم، زن فرعون را
بعنوان نمونه یاد کرده و از جمله شایستگان به شمار میآورد. و آنکه جوهره اصلی ایمان را در توحید و یگانهپرستی ظهور میدهد،
آگاهی او از مسئله تولّی و تبرّي است. یعنی با چه کسی دوست و با چه کسی دشمن باشد. جریان آسیه زن فرعون از حکایت قرآن
کریم، بخوبی آشکار میگردد که او چه دردي داشت و با چه کسی سوز دلش را در میان میگذاشت. و آن حکایتها را اینگونه
پروردگارا پیش خود در بهشت براي من خانه بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات بخش و مرا از دست ستمگر » : بیان داشته است
18 ) زن فرعون، سنبُل انسانیت، الگوي شرافت و نماي از موحد خالص و خداجو است. زیرا او در خانه بیاد توحید و یگانگی )« برهان
است که نه تنها در آن یاد از خداي یکتا نیست، بلکه دشمنی به این یکتاپرستی داشته و در مقام ستیزهگري به آن پرداخته است. و
20 )براي شما )« ما علمت لکم من اله غیري » : 19 )پروردگار بزرگتر شما منم و با شعار )« انا ربّکم الاعلی » : در آن خانه گفته میشود
خداي غیر از خود نمیشناسم. و اثري شایستگی دیگر اینکه، او بعد از آنکه در مناجات با خدایش نجات از فرعون و عمل او
میطلبید، به ن کفایت نمیکند که فقط مرا نجات بدي. و بعد از این نجات جوار رحمت ابدي او، بهشت را میخواهد. و از طرفی،
او با کمال آسایش و راحتی زندگی میکند. ولی این آسایش، در آن فضاي تاریک جهل، با روح یکتاپرستی و عشق توحیدي
سازگاري نداشت. لذاست که از آن برائت میجوید. و قرآن از او به عنوان الگوي نمونه، اعم از مرد و زن مؤمن یاد میکند و
21 ) یعنی زن فرعون مثال براي همه کسانی است که ایمان آورده است. 6 )«... ضرب الله مثلًا للذین آمنوا مرأته فرعون » : میفرماید
بلقیس و مدیریت سالم مدیریت اجتماعی و آیین حکومتدار صحیح یکی از اصول اساسی زندگی بشري و آسایش آن است. زیرا
زندگی سالم که بدور از هرگونه دغدغههاي اجتماعی بوده و امنیّت و آسایش جامعه را بدنبال داشته باشد، نشأت گرفته از مدیریت
صحیح و سالم میباشد. و مدیریت صحیح و سالم است که جامعه در سایه آن بکمال رسیده و سعادت خود در مییابد. مولانا، از
میان قصههاي قرآنی، به داستان ملکه سباء پرداخته است. و به نمونههایی از مدیریت سالم اشاره کرده است. که از آن میان مدیریت
صحیح بلقیس این است که بیانگر عقل سلیم او میباشد. پس از آنکه حضرت سلیمان علیهالسلام نامه باو فرستاده و او را به
یکتاپرستی دعوت نمود، او بدون اینکه عکسالعمل بیمورد از خود نشان دهد و دعوتنامه حضرت سلیمان علیهالسلام را منافی با
مقام خود بداند، از راه صحیح وارد شده جریان نامه را با مشاورین در میان گذاشت. و سپس از راهی وارد میشود تا حقانیت
حضرت سلیمان را آزمایش نماید. و بفهمد که واقعاً او فرستاده میباشد و او را به یکتاپرستی میخواند، یا اینکه از حقیقت
برخوردار نبوده و چشم طمع به قدرت و حکومت او دارد. و براي روشن شدن حقیقت، در مرحله اول هدایایی به حضرت سلیمان
فرستاد، تا بداند که او چگونه عکس العمل از خود نشان میدهد. و اگر هدایا را پذیرفت و خوشحال شد، معلوم است که دعوت او
براي یکتاپرستی نبوده بلکه براي طمعورزیهاي دنیایی بوده است. و در این صورت باید با تدبیر دیگر وارد کار شد. وقتی که هدایا
بدست حضرت سلیمان علیهالسلام میرسید، نه تنها از آن استقبال نکرده بلکه به فرستاده بلقیس میفهماند که ما اهل این گونه
کارها نیستیم، اگر شما از اینگونه هدایا لازم داشته باشید، بهتر از آن را به شما خواهیم داد. آنگاه است که بلقیس به حقیقت رسیده
و به او را فرستاده یکتا دانسته و بر آن شد که نزد حضرت سلیمان برود. از اینجاست که مولانا میگوید: رحمت صد تو بر آن
بلقیس باد که خدایش عقل صد مرده نداد( 22 ) عقل مرده در بیت مولانا، حکایت از مضمون حدیثی دارد که از انسان جاهل و
نشانه کثرت است. یعنی چه بسیار انسانهایی که از « صد » 23 ) و کلمه ).« العاقل احیاء بین الاموات » : بیتدبیر به مرده یاد کرده است
عقل سلیم برخوردار نبوده و تدبیر عاقلانه نداشته است. و صد رحمت بر این بلقیس باد که از راه عقل وارد شده و عمل عاقلانه از
خود بر جا گذاشت. و دیگر اینکه، ستایش عقل بلقیس از اینجا پیداست که در محدوده حواس ظاهري گرفتار نشد و در هُدهُد
صفحه 57 از 109
حقیقت را فراتر از ظاهر دریافت.( 24 ) امام خمینی رحمهالله که خود از سالکان وارسته و عاشق کوي وصال حق بود، با ریاضتهاي
صحیح انسانی به حقیقت رسید. محبوب خود را دریافت و بکمال به او ایمان آورد. مقامها و نام نشانهاي دنیاي او را مسیر منحرف
نکرد، تا اینکه با کمال اطمینان به سوي حق شتافت. او رسیدن به این آرزوي عاشقانه، آنرا تشبیه بکار رسیدن بلقیس و بارگاه
گر بار عشق را رضا میکشی چه باك خاور بجا نبود و باختر نبود بلقیسوار گر در عشقش » : حضرت سلیمان میکند و میفرماید
25 ) نامه حضرت سلیمان علیهالسلام که وعدهاش با وعید آمیخته بود و تمدیدش با نوید )« نمیزدم ما را به بارگاه سلیمان گذر نبود
همراه بود، به ملکه سباء رسید. او براي پذیرش حق آماده شد. در حالی که آن زن قدرتش از سلاطین دیگر کمتر نبود. حضرت
سلیمان علیهالسلام قبلًا نامههایی به سلاطین که مرد بود فرستاده بود. امّا او عاقل از مرد دیده شد. و عاقل بود و بعد از رسیدن نامه
ما از نظر مسایل سیاسی و قدرت نظامی کمبودي » : آنرا با احترام و کرامت قبول کرد. و با مشاورین خود در میان گذاشت و گفت
26 )از اینجا بود که تدبیر صحیح و عقل سلیم ملکه سباء )« نداریم و قدرتمندیم و تصمیمگیري با شماست و شما مسئول کشورید
آشکار میگردد. و راه عاقلانه را در پیش میگیرد که هیچکسی از این مسیر نرفته و از این تدبیر، قبل از او کسی استفاده نکرده
ربّ انّی ظلمت نفسی و اسلمت » : است. سرانجام بلقیس راهی بارگاه حضرت سلیمان علیهالسلام شده و بعد از مناظره و مباحثه گفت
27 ) خدایا من خودم ستم کردم و از اینکه ترا نپرستیدم. و من همراه سلیمان به کوي تو میآیم. عقل )« مع سلیمان للّه رب العالمین
سلیم بلقیس بعد از آنکه ایمان آورد، باز هم آشکار گردید و عاقلانه سخن گفت. و گفت: من همراه سلیمان به کوه تو میآیم. و
نگفت مسلمان سلیمانم. بلکه گفت، من مسلمان تویم ولی در این راه با سلیمان به سوي تو میآیم. و از این جهت است که خداوند
اصل » : این جریان را بعنوان عظمت و عبرتآموز یاد میکند. مولانا، تشبهی دارد در رابطه با جمال یوسف و زنان مصري میگوید
28 ) حضرت یوسف علیهالسلام که مظهر جمال جمیل حضرت )« صد یوسف جمال ذوالجلال اي کم از زن شوي خداي آن جمال
حق است. این زنها با دیدن این مظهر ناگهان عاشق میگردد و هوش از آنها رفته و بیخود میشود. مولانا میگوید، اي آنان که
عقل و تدبیر شما از پستی است فداي آن جمال گردید که او مظهر جمال حق است. آل فرعون و نمرود هیچ گونه بهره از مظهر
جمال ایزدي و فرستادگان الهی نگرفتند، در حالی که همه مرد بودند. ولی بلقیس که یک زن بود با تدبیر صحیح از مظهر جمال به
صاحب جمال رسید. و به کوي او با حضرت سلیمان علیهالسلام شتافت و مورد عنایت حق قرار گرفت و در قرآن کریم از او بخوبی
یاد کرد.
نمونه هایی از مقامات معنوي زنان
اساس مقامات معنوي که کشف و شهود و رسیدن بحقیقت است از راه تزکیه نفس و قدم اخلاص بدست میآید. و از این راه است
که خود را مظهر تجلیگاه اسماء الهی قرار میدهد. و نکته دیگر اینکه، چون راه رسیدن به معارف الهی دشواریهایی دارد، هر
سالکی راهی را با همان استعداد خود انتخاب نموده و در آن مسیر از خداي خود مدد میجوید. ولی این راه براي همه باز است. چه
زن باشد و چه مرد. در باب درك معارف و گرایشهاي قلبی به آن، سخن از حجم مغز نیست، بلکه سخن از گرایش قلبی است. در
حالی که گرایش قلبی و ظرافت گرایش در زن بیشتر از مرد است. و اینکه زن زودتر گریه میکند بخاطر آن است که دستگاه
پذیرش او ظریفتر و عاطفیتر است. و مهمترین راه همان راه ذکر و یاد خداوند است که انعطافپذیري مقدمه آن است. و در این
مقام اگر زنها زودتر از مردها لبیک نگوید حداقل همصدا خواهد بود. در این قسمت اشاره میشود به چند نمونه از مقامات معنوي
و عرفانی در زنان. 1 رابعه شامیه زنانی بودهاند که رابعه نامگذاري شده است. ولی در سرّي این نامگذاري وجوهی ذکر نمودهاند.
یکی از وجوه این است که دختر چهارم خانواده را، رابعه میگفتند.( 29 ) رابعه شامیه همسر احمد بن ابی الحورا است که فضیلت و
کرامت این بانو را بسیار بیان داشته است. و از زبان همسرش آمده است( 30 ): وقتی که سفره غذا گسترده میشد، رابعه به من گفت:
صفحه 58 از 109
این غذا با تسبیح پخته شده است. سخن در این است که منظور از این جمله چیست؟ آیا منظور « فانّها ما نضجت الّا بالتّسبیح » بخور
این است که در هنگام پختن غذا تسبیتح میگفته است نظیر سخنی که درباره بعضی از مجتهدین آمده است که من او را شیر
ندادم مگر اینکه بنام خدا یعنی هنگام شیر دادن سبحان الله میگفتم. و یا اینکه منظور این است که این غذا با تسبیح درست شده و
ایجاد گردیده است. که در هر دو صورت محال نیست استبعاد عقلی ندارد. زیرا نمونههایی از آن در موجود ممکن در قصص
قرآنی آمده است که از جمله داستان حضرت علیهالسلام است که هرگاهی که حضرت زکریا علیهالسلام بر او وارد میشد روزي
اذکر فی » : خاص در حضور او میدید. و یک چنین مقامی براي موجود ممکن بعید نیست که داشته باشد. اگر در قرآن کریم
هم آمده است. لذا راه انحصاري نبوده و زن هم در باب سیر الی اللّه، اگر « اذکر فی الکتاب مریم » . آمده است «... الکتاب موسی و
قدم بصداقت و اخلاص بگذارد، هیچگونه کمبودي از نگاه زن بودن در این راه نخواهد داشت. و زن هم میتواند بالاترین قلّه تعبّد
و بندگی الهی را طی کرد. و به مقامات کمال انسانی رسید. و هم چنین همسر رابعه شامیه حالات مختلفی را براي این زن نقل کرده
است و میگوید: او حالات گوناگون قبلی داشت و این حالات در قلب او ظهور پیدا میکرد. گاهی وارده حبّ، گاهی وارده خوف
و گاهی هم وارده امید باو رخ میداد و براي هر وارده سخنی به تناسب میگفت و گاهی حبّ خدا بر او وارد میشد و میگفت:
خداوندا تو دوست منی، گر چند از چشم بدنم پوشیدهاي، امّا کجا از قلبم تو غائب میگرددي. و گاهی هم در حال انس با خدا
دلم را همسخن با ت نمودم و جسمم با دیگران است. جسم و بدنم در مجلس نشسته » : بسرمیبرد و براي شعر میسرود و میگفت
همنشین دیگران و با آنها مؤانس است. و قلبم با دوست انیسم مؤنس است. و گاهی براي او حالت خوف وارد میشد که در این
باره اشعار به آن مناسبت میسرود. پس اگر قلبی، به حبّی الهی متمیّن شده و ظرف حجّت او گردید، دیگر جاي براي اغیار
2 رابعه .« من در میان جمع و دلم جاي دیگر است » : نمیماند. روح و جان او آمیخته با عشق الهی شده و مصداق آن میگردد که
بصریه عدویه یکی دیگر از زنان که در آن حالات عرفانی بوده و سیري به سوي مقامات معنوي داشته و تاریخ از آن بخوبی نام
میبرد. و از چهرههاي درخشان زنان مسلمان بشمار میآید رابعه بصري است. و حالات عجیبی را براي نقل کرده و کلمات
آموزندهاي را درباره او آورده است.( 31 )و او بسیار اشک و ریخت و بسیار استغفار میکرد. و همین که سخن از آتش به میان
اکتموا حسناتکم » : میآمد مدهوش میشد. و از سخنان آموزنده دیگر که از این زن رسیده این است که به همه سفارش میکرد که
همانگونه که بدیهاي خود را پنهان میدارید تا کسی نبیند، خوبیها را هم پنهان کنید چون اظهار خوبی براي « کما تکتمون سیئاتکم
الهی ما عبدتک خوفاً من نارك و لامعاً فی جنتک بل حبّاً » : انسان جنبه خودنمایی داشته و یا عُجب میآورد. و هم چنین میگفت
گر چند این سخن مال بزرگان است و منسوب به اولیاء الهی میباشد. امّا اگر شاگردان این مکتب به « لک و قصداً للقاء وجهک
پیشوایان خود تأسی نمایند و اینگونه کلمات را سرلوحه زندگی و رسیدن بلقاء اللّه قرار بدهد، شاید هیچ گونه اشکالی نداشته باشد.
لذا است که این بانوي سالک الی اللّه تمسک به کلمات مولاي خویش نموده، تا در پرتوي نور آن بلقاء حق رسیده و سالک کوي
جمال حق گردد. و به آرزوي لقاء وجه جمیل، جمال حقیقی خویش را دریابد. و این بانوي بزرگوار بعد از این جملات و عبارات
محبّت من بتو این است که شما را اهل محبّت یافتم و شما اهل آن هستید. گاهی «... احبّک حبّین حبّ الهوا » : حبّی اینگونه میسراید
دوستی از ذکر است و گاهی بخاطر آن است که کشف حجاب کردي و ماوراي حجاب را به من نمودي. و براي این دو دوستی من
حمد دارم. امّا در حقیقت نه حمد براي دوستی اول و نه حمد براي دوستی دوم، مال من نیست. چون خود این حمد توفیقی و یا
نعمتی است از ناحیه خدا، پس هر دو محبّت از آن توست. 3 رابعه دختر اسماعیل در طول تاریخ از این گونه زنهاي نمونه که
داراي مقامات معنوي بوده است زیاد است. زنهایی بودهاند که همردیف اویس قرنی بوده امّا بخاطر اینکه مطرح نشده گمنام
ماندهاند.( 32 ) و در شرح حال این بانو رسیده است( 33 ) که او بخاطر آن حالا معنوي داشته شعرهاي بلند درباره محبوب خود
میگفته است. و همه را متحیّر و سرگردان کردهاند که این محبوب کیست. تا اینکه مولاي او بخاطر سوء ظن که باو پیدا میکرده و
صفحه 59 از 109
اندوه و حزن را درك نمیکرده است. او را به تیمارستان میاندازد.تا اینکه بعضی از عرفاي نامدار آن عصر به دیدار او به
تیمارستان رسیده و حالات او را از نزدیک مشاهده میکند و میبیند که او دیوانه نیست. و او فناي در عشق الهی است که به جز او
را نمیبیند. و در فراق آن محبوب یکتایش اشعار بلندي میسراید و ضجّه میزند. و سرانجام او را آزاد میکند. و دانستید که راه
لو کان » : دل و عرفان مخصوص مردها نیست و زنان نیز در این راه طی طریق میکنندد و براساس همین نکته است که گفته شده
34 ) یعنی اگر مرد و زن همین )« الرّجال کمن ذکرنا لف ّ ض لت النساء علی الّرجال، و لاتأنیث لاسم الشمس عیب و لالتّذکیر فخر لهلال
است که در جامعه ماست، و همین است که ما اوصاف آنرا بیان نمودیم، زنان بمراتب بالاتر از مردانند. دُرست است که شمس
مؤنث است و قمر مذکر. اما این به سوي کمال راه براي زن و مرد یکسان باز است و هیچ فرقی در این مسیر بین آنها نیست. لذا
اربعون » : ابدال چهل تن هستند. و سوال کردند که: چرا نگفتید « اربعون نفساً » : چند نفرند؟ فرمودند « ابدال » : وقتی از عارفی پرسیدند
چهل مردند، و گفتید چهل نفساند؟ در جواب گفت: اولًا: همه اینها مرد نیستند، بلکه در بین آنها زنان هم هستند. و ثانیاً: « رجلًا
کسی که بمقام ابدال نائل میآید انسان است. و انسان بودن اختصاص به زن تنها و یا مرد ندارد. ابدال در اصطلاح سالکانی
هستند که تحت تدبیر شخص معین نیستند و بتنهایی این راه طی میکند گر چند سخت است ولی رفتنی است.( 35 ) و هم چنین در
آمده است( 36 ) که اگر چنانچه حالی براي او پیش میآمد اهل بهشت را میدید و میگفت: اهل « رابعه اسماعیل » حالات این بانو
بهشت را میبینم که در حال رفت و آمد است. و بسا حورالعینهایی را میبینم که خود را از من میپوشاند. بنابراین هر کسی اعم از
« اعنی علی البکاء » زن و یا مرد، قدم اخلاص در راه تزکیه نفس بردارد و در این مسیر از وسیله نیایش بهره گرفته و از سلاح
برخوردار باشد بجاي خواهد رسید که نمونههایی از آن باز گردید.
زن در نگاه عارفان
همانگونه که قرآن کریم ذکوریت و انوثیت را هیچگونه دخلی در مقامات معنوي و اوصاف انسانی نمیداند و راه را براي همگان
یکسان میبیند. نظر عرفان اسلامی نیز در مورد الهام گرفته از آن است که هیچگونه مقام انسانی را منوط به نوع و جنس نمیکند. و
اعلم ان المرأة باعتبار الحقیقۀ عین الرّجل و باعتبار العّین یمیّز کل » : آنرا دخالت در تکامل نمیدهد. و از آن میان قیصري میگوید
37 ) یعنی از نظر حقیقت بین زن و مرد امتیازي نیست. و حقیقت زن عین حقیقت مرد است. و فقط از جهت تعیّن )«... منهما عن الآخر
و تشخّص از یکدیگر ممتازند. از اصل گوهر، هر دو یکی است و همه مقامهایی که براي مرد متصور است نیل به آنها مقدور زن نیز
مقام انسانیت بوده و تمامی آنها ایمان راسخ و اعتقاد کامل به « انی جاعل فی الارض خلیفه » : میباشد. بنابراین، مصداق آیه کریمه
مبدأ فیاض دارد، زمینه فیوضات خاصه الهی در وجود آنها بیشتر است. و این زمینه تجلی فیض الهی را فراهم میگرداند. و انوار
قدسیه الهی هر گاهی که از مبدأ فاعلی ظاهر گردید و در مبدأ قابلی هر وجودي که توان قابلش آن را داشته باشد و زمینه آن را
فراهم کرده باشد بر آن تجلّی کرده و به منصه ظهور میرسد. پس اگر مقام خلیفۀ الهی در میان مردها بیشتر بوده و بیشتر به این
مقام نائل گردیده است. و در میان زنها محدود است. سخن از انحصار نیست. و این حکایت از انحصار نمیکند. لذاست که در
قرآن کریم در بدوي پیدایش انسان، سخن در محور خلافت بوده و مصداق در آن تعین نشده است. کما اینکه در پایان هستی،
سخن از نشر و معاد است، جنس و نوع تعیین نگردیده است. بلکه، در حقیقت خلافت دو چهره دارد: یک چهره آن خلافتی است
که قابل نصب و غصب است. و چهره دیگران نصب و غصب در آن راه ندارد. خلافت در نوع اول همان خلافت ظاهري است که
مقام اجراي و مسئولیت حکومتی و ولایت امري است که حضرت امیر علیهالسلام در خطبه شقشقیّه سخن از غصب آن گفته است. و
باشد. و در این گونه خلافت « انّی جاعل فی الارض خلیفۀ » : در آن نظر امام علیهالسلام در غصب خلافتی نیست که محتواي آن
نصب در کار نیست تا سخن از غصب آن باشد. مقام خلیفۀ الهی که مقام والاي انسانی است، در همه حال با امام علیهالسلام بوده و
صفحه 60 از 109
هیچ کسی توان غصب آن را ندارد. و زمینه غصب آن براي هیچ سلطهگري ندارد تا در آن دست یابد.( 38 ) پس نظري قیصري در
باب رسیدن به مقامات انسانی و کمالات بشري اگر رسیدن به خلافت الّهی هم باشد، نوع اول از خلافت است که قابل غصب و
نصب نمیباشد. بلکه مقصود همان محصول ریاضتهاي نفسانی است که براي رسیدن به این کمال زندگی انسانی خود را بر آن
ان هذه المقامات لیست مخصوصته باالّرجال فقد تکون للنّساء » : تنظیم کردهاند. محی الدّین عربی نیز در این مورد میگوید
39 ) و باز در مورد دیگر نیز به نکاتی درباره مقامات عرفانی و معنوي زن اشاره نموده است: 1 واصلان به سوي خدا اعم )«... ایضاء
2 حیض هیچگونه نقضی براي زنها نیست. حیض پلیدي شیطانی است ( از زن و مرداند و وصول بحق اختصاص به مرد ندارد.( 40
که اغتسال از آن لازم است. و همه پیش کسوتان طریقت و ریاضت اتفاق دارند که دروغ محض نفوس است. و براي پاك کردن
3 در هنگام نماز خواند بر میت مرد و زن، در یک نماز باید زن بطرف قبله ( پلیدي دروغ توبه و تزکیه نفوس لازم است.( 41
نزدیکتر باشد، چون زن محل تکوین فرزند است او به مکوّن حقیقی یعنی خداوند نزدیکتر از مرد است. لذا سزاوارتر است که زن
رجال لاتلمیهم تجارة و لابیع عن » 4 ( مقدم بر مرد واقع شده و به قبله نزدیکتر باشد، تا فرزند او به فطرت توحیدي تولد سود.( 42
اختصاص بر مردها ندارد و از آیه هیچگونه محجوریت براي زن دیده نمیشود و زن هم مشمول این آیه کریمه میباشد، « ذکر اللّه
5 گاهی زن در کمال به درجه مردان میرسد. و گاهی مرد بطور تنزّل میکند که از ( گرچند صریحاً اسم زن نیامده است.( 43
نقض زن نیز پایین میآید.( 44 ) پس آنجایی که سخن از رجوع الی اللّه است، منسوب به بدن نمیباشد بلکه مربوط به روح است. و
اذ اسئلک عبادي عنّی فانی » : خداوند هم منزّه از قرب و بعد مادي است. هر کسی در هر شرایط او را بخواند او قریب است
46 ) رسیدن به زندگی پاك و طیّب، )« من عمل صالحاً من ذکراً او انثی و هو مؤمن فلنحینّه حیواه طیبّه » : 45 ) و هم چنین )«... قریب
خواه بدن مؤنث باشد، « مؤمن بودن روح » و دیگر حسن فاعلی به نام « عمل صالح » فقط دو چیز نقش دارد: یکی حسن فعلی به نام
خواه مذکر بوسیله این دو نقش است که حیات طیب را به بار میآورد. بنابراین، وقتی در بدوي خلقت سخن از انسان و انسانیت
است، در مسیري تکاملی نیز انسان و مقام انسانیت است که محدود به جنس و صنف نمیشود.
مادر مظهري از صفات خداوند
مولانا، در بعد دیگر از معنویت زن در اشعارشان، به مقام والا و معنوي مادر پرداخته است. مادر در اشعار مولانا، مظهر از صفات
خداوند است. و خداوند در بسیاري از صفات خود در وجود مادر تجلّی کرده و او را مظهر امنیت، رحمت، عطوفت، محبّت،
ربوبیت و... قرار داده است، که به نمونههایی اشاره میگردد. الف: مادر مظهر امنیّت مادر مظهر پناهگاه و امنیت براي کودك است.
طفل پناهی جز مادر را نمیشناسد. حتی در حال خشونت و سیلی خوردن از مادر، باز هم رو به او میآورد. و دست به سوي او دراز
کرده و از او کمک میجوید. چنانکه همه انسانها نسبت بخداون این خاصیت را دارند. و در تمام حوادثهاي تلخ و شیرین و در
تنگناها از همه بریده به او رو میآورد. مولانا، این معنی در قالب سخن خداوند که بوحی دل با موسی علیهالسلام گفته است بیان
غزل عرفانی زیبایی دارد که در آن مظهر حبّ الهی را در وجود مادر به « شمس » میدارد.( 47 ) ب: مادر مظهر محبّت مولانا، در
نمایش میگذارد. مولانا، جریان بدریا انداختن حضرت موسی علیهالسلام و هراسان بودن مادر او، و الهام رسیدن از خداوند به او
که موسی علیهالسلام را بتو باز میگردانم. و هم چنین نگرفتن حضرت موسی علیهالسلام پستان دایگان دیگر را، به محبّت ازلی
باشد و به دیگري توجه نکند. زیرا مقتضاي نخست « خالصاً لوجه الله » خداوند پیوند میدهد و یادآوري میکند که عشق بنده باید
چنین است: دوش چه خورده دلا راست بگو نهان مکن کان تو پدیده روي منی، رو به این آن مکن... شیر چشید موسی از مادر
خویش ناشتا گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن.( 48 ) و از طرف دیگر مولانا اشاره دارد به عشق و محبّت الهی که فطري هر
انسان است. محبّت مادر نیز در نهاد و فطرت هر انسان خوابیده است. چنانکه محبّت مادر از خود نشانههایی دارد که در میان جمعی
صفحه 61 از 109
از مادران چراغ رو به فرزند میدرخشد. و از میان همه رو به مادر میآورد. همانگونه که حضرت موسی علیهالسلام در میان آن
همه دایگان پستان هیچکدام را بدهان نگرفت.( 49 ) باز مولانا، در یک تشبیه دیگر، مهر و محبّت مادر به فرزند را، مظهر محبّت
خداوند به بندگان میداند و میگوید. وقتی که بندگان خطاکار توبه کنند و از سر پشیمانی ناله سردهند عرش الهی چنان از ناله
آنان میلرزد که مادر به فرزند خویش میلرزد. لذا خداوند این بندگان را میگیرد و آنها را از منجلاب گناه به عالم بالا میکشد:
توبه آرند و خداوند توبهپذیر امر او گیرند و نعم الامیر چون بر آرند از پشیمانی چنین عرش لرزد از انیس المذنبین آنچنان لرزد که
50 ) و باز در مثال دیگر رابط مادر و فرزند را، همان نیروي نهفته در درون انسان که )«. مادر بر ولد دستشان گیرد به بالا میکشد
فطرتاً عاشق و معشوق است و بنده در عشق رسیدن به خداي معشوق همیشه در سوز و گدازند و مشتاق آغوش مشفقانه حقاند، کما
این همان شدّت اشتیاق را نشان میدهد. و شدّت اشتیاق بنده به رحمت « بچّه براي آغوش مادر میمیرد » اینکه به اصطلاح عامیانهاي
زاده » : 51 ) و باز میگوید )« همچو فرزند که اندر بر مادر میمیرد در بر رحمت و بخشایش رحمان میمیرم » : الهی متمثل میشود
عشق است طریق راه پیغمبر ما ما زاده عشق و عشق شد مادر » (52)« است مرا مادر عشق از اول صد رحمت و صد آفرین بر مادر باد
53 ) ج: مادر مظهر ابویّت مادر همانگونه که از هر جهت به فرزند توجه داشته و در نهایت وسع خود از آن مراقبت نموده و زمینه )« ما
رُشد آن را فراهم میکند. ملاحظه میشود که مولانا، چنان محو نقش تعلیمی و تربیتی مادر شده است که حتّی توجه نمیکند طفل
هم که سبب گویا شدن انسان میگردد در تصویر « نفس کلی » از طریق کسانی دیگر سخن گفتن بیاموزد. از همین دیدگاه است که
54 ) و مولانا، در مثنوي نیز، تمثیلهایی در )« چهها میکند مادر نفس کلی که تا بیلسانی بیاید لسانی » : مادر آشکار میگردد
آموزش حیوانات براي فرزندش از قبیل: آب خوردن، بالزدن و... بیان داشته است. و هم چنین از نقش تربیتی مادر اشاره میکند به
اینکه، یک انسان موحد و مطیع و یک انسان شقی و نافرمان، تأثر بسزایی به توجه تربیت مادر دارد.( 55 ) د: مقام قدسی مادر نظر
مولانا که در این قسمت اشاره به مضمون آیات قرآن کریم داشته و الهام بخش از آن میباشد که زحمات مادر در پیشگاه خداوند
ننگرم » : و میگوید « الجنّۀ تحت اقدام الامّهات » :( از اجر و مزد خاص برخوردار میباشد و سپس اشاره میکند به حدیث پیامبر (ص
56 ) بنابر این، )« در تو، در آن دل بنگرم تحفه او را آراي جا بر درم با تو او چون است هستم من چنان زیر پاي مادران باشد جنان
همانگونه که قرآن و عرفان آمیخته بهم بوده و جدایی از همدیگر ندارد، اندیشه مولانا، در بعد معنوي و مقام قدسی مادر نیز
برگرفته و الهامبخش از قرآن کریم است. و سنّت نبوي که معناي قرآن است، نیز در عرفان مولا ظهور کرده است. فلذا نشانههاي
وجود یک مادر که به مظهرهاي گوناگون خداوند در بیان مولانا بیان گردید، حقیقت و اسرار آن در کلام وحی بخوبی ابعاد
وجودي و معنوي مادر را بازگو کرده است. و در قرآن کریم، مادر مظهر خالقیت نیز یاد شده است که در سازماندهی جنین در
ذات » : رحم نقش دارد. و محی الدّین عربی نیز در این مورد که مادر مظهر خالقیت خداوند است بیان زیبایی دارد که میگوید
اقدس اله، منزّه از آن است که بدون مجلی و مظهر مشاهده شود. و هر مظهري که جامع اسما و اوصاف الهی باشد، بهتر خدا را
نشان میدهد. و زن در مظهریت خدا کاملتر از مرد است. زیرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال الهی است چون مخلوق حق است. و
(57)«. زن گذشته از آن که مظهر قبول و انفعال الهی است، مظهر فول و تأثر الهی نیز میباشد
فرشته انس
شخصیت زن در اندیشه و اشعار پروین اعتصامی تعبیر به فرشته اُنس شده است. پروین، زن را کانون شفقت و محبّت دانسته و
مکانی بیزن را دور از شفقت و محبّت و حتی بیجان و روان میپندارد. و از زن بعنوان روح دل و روان یاد میکند: در آن سراي
که زن نیست، انس و شفقت نیست در آن وجود که دل مرده، مرده است و روان زن از نخست بود رکن خانه هستی که ساخت
خانه بیپاي بست و بیبنیان...( 58 ) زن همان آینهدار مادر، و کانون پرورش حکمت، عرفان، دانشگاه علم و دانش و مبدأ سیر الی
صفحه 62 از 109
الله است. اگر افلاطون و سقراط به حکمت رسیده. و از خود افتخار بزرگ و اندیشه حکمت را بر جا گذاشته و اگر لقمان بفیض و
صف حکیم موصوف گردید. و یا سالکی آماده سیر الی الله میشود. و زاهدي به فیض تزکیه نفس و ترك محبّتهاي کاذب
دنیایی نایل میآید. و اینکه، فقیهی آینهدار حکم الهی میگردد و...، اینها همه تربیت یافتگان مکتبخانه، دبیرستان و دانشگاه مهر
و محبت زن و پرورشیافتگان آغوش مادر بزرگ است. و اندیشه مادر دوراندیش و آیندهنگر است که روح بلند براي فرزند آماده
کرده و فکر و اندیشه او را از امواج طوفانی روزگار آشوبگر، و تنشهاي فراز و نشیب زندگی چون ناخداي ماهر و خردمند به
ساحل نجات میکشاند. راه راست و راستی را آینهدار زندگی او میکند. تا در نتیجه، حکیم ژرفنگر، انسان متأله و فقیه آیندهنگر
و راهنماي شرع اصیل را تحویل جامعه بشري میدهد.( 59 ) و در بخش دیگر، شخصیت زن را از دیدگاه آیین همسرداري بررسی
کرده و میگوید: اگر مردي در مسایل اجتماعی با روحیه باز و نشاط، شخصیت اجتماعی خود را بخوبی درمییابد. و با آرامش
خاطر و تدبیر صحیح ایفاء وظیفه میکند، از همفکري و همیاري و همدردي زن باهوش و خردمند، بهرهمند بوده و برخوردار
میباشد. زیرا زنی با تدبیر نه تنها بانوي خوب خانه است، بلکه براي همسر و مردان جامعه، در گرفتاریها و دردها، طبیب، و در
بیماریها، پرستار، و در آسایشها رفیق و یار مهربان بوده است. و یک بانوي خردمند هیچگاه در تنگدستیهاي شوهر او را تحت فشار
قرار نداده، بلکه روحیه از دست رفته او را با رفتار مهرآمیز و شفقتهاي عاطفی خود باز مییابد.( 60 ) سپس درباره علم و هنر
میگوید: چه زن، چه مرد، کسی شده بزرگ و کامروا که داشت میوهاي از باغ علم، در دامان زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید
فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان.( 61 ) و بعد میگوید: شخصیت حقیقی و واقعی زن، در سایه معنویت و توجه بکمال است. نه در
خودخواهی، فساد و آرایشها و زیورهاي ظاهري. آرایشها و زیورها، بدور از توجه معنویت، انسان را از روح انسانی خارج کرده و
گرفتاري دامهاي شیطانی و هوسهاي نفسانی نموده، خوار و ذلیل میکند. بلکه به توده از حیوانات تبدیل خواهد کرد.( 62 ) پروین
اعتصامی، اگر زن را بعنوان فرشته اُنس یاد میکند و آینهدار مهر و شفقت میپندارد. نظر به جنبههاي معنوي و انسانی زن دارد. و
در حقیقت، دامان و آغوش گرم اینگونه زنها و مادران است که معراج و کمال انسانی نصیب فرزند میگردد. و بیشک، اینگونه
زنها، نه تنها فرشته انس بوده و کانون گرم خانواده را تبدیل به کانون مهر، محبّت، همدردي و همفکري و همیاري میکند. بلکه،
فرشته نجات از گرفتاریها و آلودگیهاي روحی و جسمی بوده و اهل کشتی خانه را بساحل نجات معرفت و یکتاپرستی میرساند.
و نکته دیگر اینکه، اگر « چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم دیگر چه باك ز امواج و ورطه طوفان » : لذاست که میگوید
پروین، از زن بعنوان فرشته انس یاد کرده و آنرا کانون مهر و محبّت میداند. الهام گرفته از مکتب وحی و قرآن کریم است که زن
را مایه سکون و آرامش و مایه محبّت و دوستی میداند. و خداوند این وسیله سکون و محبّت را، جزء آیات و نشانه خود یاد کرده
(63)« و من آیاته اَن خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکونوا الیها و جعل بینکم مودةً و رحمۀ » : است. میفرماید
در نتیجه
شخصیت زن در بعد مقامات معنوي و سیر کمالی هیج گونه کمبودي از نظر زن بودن ندارد و رسیدن به مقامات والاي انسانی و
کسب اوصاف معنوي انحصاري نبوده و راه براي همگان اعم از زن و مرد باز است. چنانکه از آیات قرآن کریم و اندیشه عرفانی
اعم از شعر و نثر معلوم گردید، همانگونه که در میان مردان انسانهایی بوجود آمده است. و در میان زنان نیز نمونههایی وجود داشته
که مجلاي اسما حسناي الهی گردیده و مظهر از اوصاف او قرار گیرند. و معجزههایی را براي اثبات این موضوع از خود آشکار
سازند. و در سیري تاریخی نیز، به نمونههایی اشاره شد و معلوم گردید که زنهایی در طول تاریخ گرچند محدود ولی وجود
داشته و بودهاند که اندیشه معنویت در آنها پرورانده شده و قدم اخلاص در این راه برداشته و شخصیت حقیقی خود را در این مسیر
کامل نمودهاند. و در تاریخ خبروي سالکان الی اللّه و پویندگان راه حقیقت ثبت گردیده است. روح شان شاد و راهشان جاوید و پر
صفحه 63 از 109
رهرو باد.
منابع تحقیق
1 قرآن کریم. 2 کلیات شمس تبریزي، مولانا محمد بلخی، دوره 10 جلدي، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر نشر امیر کبیر، چاپ
سوم، 1362 ، تهران. 3 مثنوي معنوي، محمد بلخی، تصحیح نیکلسون، نشر طلوع. 4 فیه ما فیه، محمد بلخی، تصحیح بدیع الزمان
امیر کبیر، چاپ پنجم 1362 ، تهران. 5 شرح فصوص قیصري، داود بن محمود قیصري، انتشارات بیدار، قم. 6 فتوحات مکیه، محی
8 درّ . 7 دیوان پروین اعتصامی، اعتصامی، نشر روایت، 1371 . الدّین عربی، تحقیق عثمان یحی، انتشارات الهئیۀ المصریه، 1405
. المنشور، سیوطی، چاپ رحلی قدیم، مصر. 9 زن در آینه جلال و جمال، ایت ا... جوادي آملی، نشر فرهنگی رجاء 1369
پاورقی ها
2". فریاد که آن مریم رنگی دیگر است این دم فریاد کزین حالت فریاد نمیدانم" "کلیات شمس ج 3، ص . 1.نهج البلاغه خ: 108
220 ، دوره 10 جلدي" "همچو مریم جان از آن آسیب حبیب حامله شد از مسیح دلفریب" "در آن مسیحی که نه بر خشک و تر
است. آن مسیحی کز مساحت برتر است ". 3".دید مریم صورتی بس جانفزا جانفزاي دلرباي در خلا پیش او برده است از روي
رنین چون مه خورشید آن روح الامین... لرزه بر اعضاي مریم او فتاد گوهر برهنه بود ترسید از فساد... صورتی یوسف که از دیدي
. 5 .همان، ج 1، ص 179 . عیان دست از حیرت بریدي چون زنان ("...مثنوي، د 3، ب: 3700 به بعد.) 4.کلیات شمس ج 3، ص 287
8.کلیّات ." 7. ..آن نیاز مریمی بوده است داد که چنان طفلی سخن آغاز کرد. مثنوي معنوي، د 3، ب: 4.32 . 6.فیه مافیه، ص 174
12 ".مادر عیسی بمریم در نهفت بشتر از وضع حمل . 11 .آل عمران: 4. مریم: 10 . 10 .مریم: 12 . 9.مائده: 75 . شمس ج 1، ص 227
خویش گفت که یقین دیدم درون تو شهست که اولوالعزم و رسول آگهست چون برابر اوفتادم با تو من کرد سجده حمل من اندر
من این جنین مر آن جنین را سجده کرد کز سجودش در تنم افتاد درد گفت: مریم من درون خویش هم سجده دیده زین طفل اندر
شکم 13 . ابلهان گویند این افسانه را خط بکش زیرا دروغ است و خطا مریم اندر حمل جفت کسی نشد از بیرون شهر او واپس
نشد... این بدان کانک اهل خاطر دست غایب از آفاق او را حاضر است پیش مریم حاضر آید در نظر مادر عیسی که دور است از
بصر... مثنوي، مدرك، صفحه قبل. 14 ".اذ اوحینا اِلی اُمّک ما یوحی اي قذفیه فی التّابوت فاقذفیه فی الیمّ"...طه 38 و 39 "و قصص:
15 وحی آمد سوي زن، زان باخبر کی ز اصل آن خلیلست آن پسر... زن بوحی انداخت او را در شرر بر تن موسی نکرد . 13 7
17 خرمن . آتش اثر باز وحی آمد که در آتش فکن روي در امیددار و مو مکن"... مثنوي، د 4، ب: 950 به بعد " 16 .قصص: 9
فرعون را داد او به باد هیچ شه را این چنین صاحب مباد لقمه دولت رسیده تا دهان او گلوي او بریده ناگهان"... مثنوي، د 4، ب:
، 23 .محجّۀ البیضاء. ج 2 . 22 مثنوي، د 2، ب: 1615 . 21 .تحریم: 11 . 20 .قصص: 38 . 19 .نازعات: 24 . 2771 به بعد ". 18 .تحریم: 11
24 هدهدي نامه بیاورد و نشان از سلیمان چند حرفی با بیان خواند او آن نکتههاي با شمول با حقارت ننگرد اندر رسول . ص 267
چشم هُدهد دید و جان عنقاش دید حس چو کافی دید و دل دریاش دید" "مثنوي د 2، ب: 1615 به بعد " 25 . دیوان امام خمینی،
31 .درّالمنشور، . 30 .دُر المنشور، ص 201 . 29 .دُر المنشور، ص 201 . 28 .مثنوي، د 5، ب: 3235 . 27 .همان: 44 . 26 .نمل: 23 . غ: 69
34 .تفسیر روح البیان ج 2، ص 43 ، ذیل آیه 42 آل . 33 .درّالمنشور، ص 204 . 32 .زن در آینه جلال و جمال، ص 245 . ص 203
38 .زن در . 37 شرح فصوص قیصري، ص 473 . 36 .تفسیر روح البیان، ج 2، ص 43 . عمران. 35 .زن در آینه جلال و جمال، ص 244
، 40 .فتوحات مکیه، تحقیق عثمان عیسی، باب چهل و پنج، ج 4 . 39 .شرح فصوص قیصري، ص 477 . آینه جلال و جمال، ص 169
43 .فتوحات مکیّه، ج 8، ص . 42 .همان، ج 8، باب شصت و نه، ص 89 . 41 .همان، ج 5، باب شصت و هشت، ص 391 . ص 109
صفحه 64 از 109
47 گفت چون طفلی به پیش والده(مادر) وقت قهرش . 46 . نمل: 97 . 45 .بقره: 186 . 44 .همان ج 10 ، باب هفتاد دوم، ص 142 .151
دست هم در وي زده مادرش گر سیلی بر وي زند هم به مادر آمده بر وي تند از کسی یاري نخواهد غیر او او است جملهاي شرّ و
49 چو موسی که نگرفت پستان دایه که با شیر مادر . خیر او" "مثنوي، د 4، ب: 2921 به بعد " 48 .کلیات شمس ج 4، ص 122
50 .مثنوي، د 6، ب: 3624 به . بودش آشنایی چراغی است تمیز در سینه روشن رهاند تو را از فریب و دغاي" "همان، ج 7، ص 12
، 55 .مثنوي، د 1 . 54 . کلیات شمس ج 7، ص 10 . 53 .همان ج 8، ص 9 . 52 .کلیات ج 8، ص 76 بعد. 51 .کلیات شمس ج 4، ص 10
58 . دیوان پروین اعتصامی، ص . 57 . شرح فصوص قیصري" فص عمدي، "ص 477 . ب: 877 به بعد. 56 .مثنوي، د 5، ب: 885
59 زن ار براه متاعت نمیگداخت چون شمع نمیشناخت کسی این راه تیره را پایان اگر فلاطون و سقراط، بودهاند بزرگ .272
بزرگ بوده پرستار خردي ایشان بگاهواره مادر، بکودکی بس خفت سپس بمکتب حکمت، حکیم شد لقمان چه پهلوان و چه
سالک چه زاهد چه فقیه شدند یکسره، شاگرد این دبیرستان ...چو ناخداي خردمند و کشتیش محکم دیگر چه باك ز امواج و
60 زن نیکوي، . ورطه طوفان همیشه دختر امروز، مادر فرداست ز مادر است میسّر، بزرگی پسران "دیوان پروین اعتصامی، ص 272
نه بانوي تنها براي خانه بود طبیب بود و پرستار و شحنه و درمان روزگار سلامت، رفیق و یار شفیق بروز سانحه، تیمارخوار پشتیبان
3 62 براي جسم خریدم زیور پندار براي روح بُریدم جامه خزلان... چه حِلّه است گرانتر ز حِلّت دانش 61 . ص 272 " "صفحه 272
چه دیبه است نکوتر ز دیبه عرفان. نه بانوي است که خود را بزرگ میشمرد بگوشواره و طوق و بیاره مرجان "دیوان پروین
. 63 . روم: 21 . اعتصامی، ص 272
شخصیت زن در