فصل چهارم درباره سنگهای با ارزش، سودها، خاصیّتها، ویژگیها، سرزمینها و رنگهای آنها
سنگ شناسان گویند: یاقوت، انسان معدنها و سرآمد همه سنگها است که ذوب نمیشود. مهمترین و اساسیترین یاقوتها در چهار رنگ سرخ، زرد، نیلی آسمانی و سفید بلورین است که هر یک از این رنگها همچون جنسی عالی است که در زیر آن، رنگها و گونههای بسیاری در چهار درجه همانند نمونه زیر قرار گرفته است.
نکوترین و مناسبترین این یاقوتها از نظر رنگ، سرخ درخشان خالص و بهرمانی همرنگ ناردانههای سرخ به هم پیوسته شفّاف و نرم و برّاق آن است که از گرایش به دگرگونی یا سرخ مایل به سیاه یا سرخ مایل به سپیدی یا زرد یا سرخ مایل به سفید بر کنار است. این گونه یاقوت که وصف شد سرخ بهرمانی است که نکوترین جنس و نوع یاقوت است. نگینهایی از آن، چند دروازه مثقال یافت میشود و نیز پارههایی از آن به طور کمیاب تا بیست مثقال پیدا میآید. هر سنگ از سنگهای یاقوت چه
ص: 92
بزرگ باشد چه کوچک، کوه نام دارد، این اسم به یاقوتی که نیم مثقال وزن دارد تا یاقوتی که بیست مثقال است گفته میشود. بعد از این رنگ که وصف شد، رنگ سرخ همانند رنگ ناردانههای به هم پیوسته است که اندکی به سفیدی میزند.
سپس رنگ مایل به سپید و پس از آن رنگ گلسرخی شفّاف و آنگاه رنگ گلسرخی نزدیک به سفید است که به همین ترتیب رنگی پس از رنگی میآید تا به رنگ سفید بلورین خالص میرسد که این نوع، پستترین یاقوت است. گفته میشود ارزش یک یاقوت سفید، برابر یک تخم مرغ است. یاقوت نیلگون آسمانی نیز چنین است، این گونه یاقوت همرنگ سوسن نیلی است. رنگ آسمانگونی، رنگ نیلی آمیخته به سرخ همانند رنگ گردن برخی از کبوتران نیلی رنگ است. این رنگ در جامههای مروزی که تار آنها نیلی و پودشان سرخ است پیدا میشود، برخی از پرهای طاووس همانند این رنگ است. این رنگ در آهن جلا داده شده با نخستین حرارتی که در آتش به آن برسد دیده میشود و برای سازندگان کفه ترازو رنگی شناخته شده است. در پس این رنگ، رنگ نیلی صاف مایل به سفید، سپس رنگ صاف، با سرخیی که به نیلی آمیخته شده است میآید تا همانند یاقوت سرخ بهرمانی از سرخی خالص به سفید پاک بلورین برسد. یاقوت زرد خالص نیز چنین است. رنگ زرد طلایی آن همانند چشمهای جغد با درخشش و شفافیّت و روشنایی بیشتری است. این گونه یاقوت از لحاظ نیکویی در درجه سوم است و از آن شکیبایی و بلند پروازی زاید. پس از این رنگ، رنگ زرد صافتری میآید که پس از آن نیز رنگی صافتر از آن میباشد و بدین ترتیب رنگی پس از رنگی میآید تا به زرد لیمویی مایل به سفید برسد و سپس به رنگ سفید خالص بلورین در آید. بالاتر از یاقوت زرد رنگهایی دیگر نیز هست که از آن نیکوترند و آنها همه بین رنگ زرد و سرخ بهرمانی واقعند و نخست آنها نارنجی و پس از آن سرختر از نارنجی، سپس گل اناری، سپس سرخ تند، سپس آمیخته به زرد و از آن پس سرخ بهرمانی است و همچنان که در درجه بندی رنگها آوردیم، میان یاقوت سرخ و نیلی رنگهای سرخ دیگری واقع است که با غلبه رنگ نیلی یا رنگ سرخ، به درجههایی بخش میشوند. همه این رنگها از جهت ارزش پایین رنگ سرخ و نیلی هستند. یاقوت سفید، شفّافترین و پاکترین آنها از جهت پرتو افشانی و نرمترین و آبگونهترین آنها است. از میان این
ص: 93
رنگهای گوناگون، یاقوتهای پستتری با نام لعل، بلخش، بیجاده، نیلی و کحلی زیتونی یافت میشود که این نوع اخیر، خود پستترین نوع یاقوت و کم ارزشترین آن است. همه گونههای یاقوت سنگها را میخورند و از بین میبرد و فولاد و سنباده و آژده و هیچ چیز دیگر مگر سنگ الماس در یاقوت کارگر نمیافتد. لیکن الماس جسم یاقوت را هر آن گونه که کارگزار از آن استفاده کند میبرد. آتش همچنان که سنگ را آهک میکند یاقوت را آهک نمیکند امّا یاقوت با آتش گرم میشود سپس سرد میگردد. چنانکه گفته شده است آتش میمیرد و لیکن یاقوت همان یاقوتی که بوده است میماند. یاقوت را جلا دهنده و زدایندهیی است که هیچ چیز مگر آن نمیتواند یاقوت را جلا دهد. آن جلا دهنده جزع 1] یمانی است که افروخته میشود تا به صورت آهک نوره در آید، سپس یاقوت بر روی لوحهیی مسین گذارده میشود و آن لوحه به وسیله آهک جزع که با آب سرشته شده و به صورت سریشم در آمده است، اندوده میگردد آنگاه یاقوت از میان آن بیرون آورده میشود و با همان آهک خوب سوده میگردد تا برق افتد و رنگ آن از دیگر سنگهای شفّاف بسیار شفّافتر و سودهتر گردد. یاقوت در معدن خود دچار آفت میشود و برون آن، تیره مایل به سیاه و آمیخته به سیاهی میگردد. چه بسا در درون سنگ یاقوت پس از جلا و صیقل، گل یا چیز دیگری- که حرارت معدن برای پختن آن بسنده نبوده و آن را همچون دیگر جاهایش بسته نگردانیده است- یافت شود که در این صورت چاره آن این است که به هنگام بیرون آوردن از معدنش گل اندود شود و خشک گردد.
آنگاه با الماس، سفته گردد و در آتش افکنده شود و بر روی آن نیز به اندازه کافی چوبهای سخت افروخته گردد، تا پاک و خالص شود پس چون دانسته شد که خوب پاک و بی آلایش شده است رها شود تا سرد گردد. در این صورت ممکن است گرمای کافی بدان رسیده باشد و به صورت یاقوت سرخ خالص، از آتش بیرون آورده شود و در غیر این صورت باز باید بر آن حرارت وارد آید. اگر یاقوت از نوع سنگ آسمانگونی یا زرد باشد در آتش افکنده نمیشود مگر آنکه رنگ آسمانگونی، مایل به زرد باشد که کمی با آتش، گرم میشود تا زردی آن پاک و زدوده گردد و اگر حرارت آتش زیاد شود رنگ آن را از بین میبرد و همچون بلور، سفید و شفّاف
ص: 94
میشود. از خواصّ یاقوت آنکه دارندهاش را در دل مردمان، باشکوه و ستوده جلوه میدهد، انجام نیازها و رفع حاجتها را برای او آسان میگرداند، به ویژه اگر یاقوت سرخ بهرمانی باشد. یاقوت عطش را از بین میبرد، آب دهان را بسیار میگرداند، اندیشه را نیکو و دل را نیرومند میکند، اندوه را میبرد و خطر زهر را دفع میسازد.
علّت گوناگونی یاقوت، ناشی از اختلاف سرزمینهایی است که یاقوت در آنها به وجود میآید. علّت به وجود آمدن یاقوت آن است که چون آب آسمان بر روی زمین ریزد و در ژرفای آن فرو رود و روزگاری در آن بماند به واسطه خشکی زمین و حرارت خورشید و نیز حرارت معدن پارهیی از جوهر مخصوص آن سرزمین و جایگاهی که یاقوت در آن منعقد میشود در یاقوت آمیخته و حل میشود. بنا بر آن جوهر حل شده در یاقوت و نیز بنا بر مقدار حرارت معدن، نوع یاقوت تغییر میکند و رنگ میپذیرد پس اگر حرارت کان زیاد شود، سیاهی غلبه مییابد، و سرخی- که حرارت معتدل برای آن لازم است- به درون میرود و اگر حرارت معدن، معتدل باشد یاقوت سرخ بهرمانی دست میدهد و اگر حرارتش کم باشد سنگ یاقوت زرد بسته میشود و اگر رطوبت کان بسیار باشد یاقوت سفید پدید میآید. از خواصّ یاقوت سفید آنکه نفس را باز میکند و اندیشه را نیکو میگرداند و خلق و خوی را خوش میکند. همه یاقوتها برای بیماری صرع بسی سودمندند و خواص و اثرهای فوق را نیز دارا هستند. یاقوت در غارهای میانه کوهها و لایههای رملها نیز به دست میآید و طیّ ده سال پخته میشود.
گویند: رنگهای یاقوت برگرفته از نور ستارگانی است که بر هر یک از اجناس آن و سرزمینها و جایهای مخصوصش مستولی میباشد. صابیان میپندارند سیاهی از زحل، سرخی از مرّیخ، سبزی و زردی از خورشید، نیلی از زهره، رنگارنگ از عطارد و سفیدی از ماه است. چون یاقوتهای زرد و آسمانگونی در آتش قرار گیرند سفید میشوند و دیگر رنگ آنها از سفیدی تغییر نمیکند. گویند: از یاقوت زرد دانههایی به وزن سی تا چهل مثقال به طور کم یاب یافت میشود. یاقوت کحلی همان یاقوت زیتی (زیتونی) است که دانههایی از آن به وزن پنجاه مثقال یافت میشود، از این گونه، نر آن نیز یافت میشود که پستترین نوع یاقوت است.
بلخش از لحاظ ارزش در ردیف یاقوت است و لیکن در گران قدری و شرف
ص: 95
پستتر از آن است. بلیناس یونای گوید: بلخش، سیلی، بنفش، ماذنبی، بجاده، لعل و کشمیر سرخ (قشمیر حمر) همه برای آنکه یاقوت شوند بسته میگردند و لیکن کمی یا بسیاری رطوبت و یا کمی یا بسیاری خشکی، آنها را از یاقوت شدن باز میدارد. این سنگها نیز همانند یاقوت با آتش ذوب نمیشوند. آهن در بلخش اثر میگذارد و رنگش را میبرد. بلخش نامهای گوناگونی دارد که مهمترین گونههای آن سه است. سرخ که معقرب نیز نامیده میشود و سبز زبرجدی و زرد ورسی. لیکن نکوترین و بهترین گونههای آن سرخ است.
بنفش چهار گونه است: نخست ماذنبی که سرخ است و رنگی گشاده و صاف دارد، در رنگ و صافی همانند یاقوت است. بلیناس ماذنبی را از آن جهت مقدّم میدارد که در ارزش اندکی پایینتر از یاقوت است. دوم گونهیی بنفش سرخ تند است که رطب نام دارد. سوم بنفسجی است که سیاه است و سرخی بر آن چیره شده و برقی نیلگون و خیلی خفیف دارد. چهارم زرد روشن است که اسبادشت نام دارد. بنفسجی پستترین این انواع است.
بیجاده سنگی گران قیمت است. در کوههای راهون از جزیره سرندیب هر جا که یاقوت باشد بیجاده نیز یافت میشود. رنگ بیجاده سرخ است که اندکی سیاهی بر آن غلبه یافته است. این گونه سنگ نرم و آبگونه است و نور و شعاعی ندارد مگر گونههای بسیار کمی از آن که پرتو افشان و همانند یاقوت هستند و لیکن حرارت و خشکی بیجاده از یاقوت کمتر است. چون سنگ آن از معدن بیرون گردد تیره میباشد و شفّافیتی ندارد و چون بریده و سوده شود زیبایی و روشنایی آن پیدا میآید. از کانهای این سنگ کانی در سرزمین بدخشان از اعمال بلخ است که سنگ آن بسیار سرخ است و برخی از آن حتّی از بیجاده سرندیبی نیز نیکوتر است.
گونهیی از این سنگ به علّت رطوبت بسیاری که در آن است به زردی میزند. نیز گونهیی دیگر از آن بسیار زرد و گونه دیگرش خیلی سخت و بی آب و مایل به زرد است و تنها چاره آن این است که پایین آن سوده و بریده گردد تا روشن شود و رنگ آن پیدا آید. اگر در مورد این نوع، چنین کاری صورت نگیرد، تنها آن گونه از این سنگ میدرخشد و نور میدهد که بسیار رطوبت دارد. پارههایی به اندازه یک رطل بغدادی از این سنگ یافت میشود.
ص: 96
مادیج سنگی است همانند بیجاده که رنگی بسیار سرخ و مایل به سیاه دارد و لیکن از بیجاده سستتر، و نرمتر و تیرهتر است. تنها راه روشن و نورانی کردن آن، سودن و سفتن آن است. بهترین نوع این سنگ، شفّاف و صاف آن است که کان آن در هند است و پارههایی تا دو رطل بغدادی از آن به دست میآید.
بجادق نیز گونهیی از بیجاده است که کانهای آن در اطراف زنگ یافت میشود و پارههایی به اندازه یک رطل از آن به دست میآید.
جمست سنگی است به رنگ بنفش که کان آن در وادی صغراء حجاز است. هر پاره از آن به اندازه دو رطل است. بر روی آن پوستهیی سفید است که چون شکسته شود رنگ اصلی جمست پیدا میآید. این سنگ چهار گونه دارد: گلسرخی بسیار تند. کبود که نکوترین انواع آن است. گلسرخی کم رنگ. بسیار کبود آسمانگونی.
پوستهیی که بر روی جمست است همانند نمک است. جمست سوده میشود تا جلا یابد همچنانکه سنگ عقیق با سنباده و آب سوده میشود. در شهر مرورود خراسان کانی از جمست یافت میشود.
سیلی سنگی است که سیل آن را از کوه راهون سرندیب در جزیرههای سیلی واقع در دریای چین با خود میآورد. کم دیده شده است که سنگی خالص و پاک از آن به دست آید. آنان که به این سنگ رسیده و آن را از سرزمینهایش فرا چیدهاند گویند که بر دروادی سیلی درّههایی است همه آبادان که زیر فرمان پادشاهان هند و زنگیان و قامرون آن نواحی و اعیان و اشراف آنانند و نیز برکهها و کندههایی است که آب زیادی سیلها و مدها در آنها میماند. این برکهها و کندهها و حفرهها که بر سر راه سیل قرار گرفتهاند چون سیل با مد سیلان یابد و روان شود آنها را از گل و لای و سنگ و دیگر رسوبهایی که با خود میآورد، پر میکند و چون مد فرو نشیند و سیل بازماند هر قومی بر سر برکهها و کندهها و حفرههای خویش میآید و گل و لای و دیگر رسوبهای آنها را بیرون میآورد و در جایی نگهداری میکند تا باران و نور خورشید و هوا بدان برخورد کند و هر بار که سیل آید آنان همین کار را از سر میگیرند تا آن گل و لای و آنچه که در دفعات بعد بر روی آن ریختهاند خشک شود و یاقوت و الماس و چشم گربه و بلخش و بنفش و دیگر یاقوتهایی را که در آن مییابند بیرون آورند. این کار با آمدن هر سیل روش آنان است و خدا آگاهتر است.
ص: 97
چشم گربه (عین الهرّ) سنگی است که در کان یاقوت پدید میآید. رنگی سفید و خالص و پاک با درخششی بسیار دارد. آبگونگیی رقیق و شفّاف بر آن چیره است. از آن جهت چشم گربه نامیده میشود که در آن نقطهیی آبگونه همچون مردمک چشم گربه یافت میشود و هر طور که این سنگ گردانده شود آن نقطه آبگونه بر خلاف آن میگردد. اگر سنگ به راست گردانیده شود نقطه آبگونه به چپ میآید و اگر سنگ به چپ برده شود آن نقطه آبگونه به راست میگراید. از رنگهای گوناگون این سنگ یکی سفید آن است که اندکی به زردی گراییده است و آن نقطه آبگونه میان آن همانند مردمک چشم خوش رنگی است که همچون قطره آبی جهنده و لغزان به چپ و راست بازی میکند. درخشش و نور برخی از این سنگها همانند چشمان گربه منعکس و شکسته میشود و ارزش آنها بالاتر از ارزش گونههای دیگر چشم گربه است و هر پاره آن بیشتر از دو مثقال است. این سنگ از جهت ارزش از یاقوت سرخ که همرنگ آن است پایینتر است.
الماس سنگی است سفید با شفّافیّتی کم که همانند عقیق سفید و نمک اندرانی است. در رنگ آن علاوه بر تیرگی، خاکستری نیز همراه است. هیچ سنگی مگر سرب نمیتواند آن را بخورد و بر آن کارگر افتد و آن را بشکند و تباه سازد و لیکن سرب آن را میشکند و ریز ریز میکند. الماس در آغاز به وجود آمدن بر آن است که طلا شود و لیکن حرارت کان آن را خشک میکند و رطوبت آن را از بین میبرد تا غلیظ شود و لغزندگی و لزجیی همانند جیوه در آن پیدا آید و به صورت سنگی در نهایت خشکی همراه با نمکی بسیار بسته شود. از همین روی با سرب شکسته میشود و ریز ریز میگردد. اگر این سنگ با نرمی و شیرینی بسته شود طلا میگردد.
الماس به علّت بسیاری خشکی و نمک خود همه سنگها را میخورد و تنها سرب بر آن کارگر میافتد و به واسطه گوگردی که در سرب و نمکی که در الماس است آن را تباه میسازد. چون بوی گوگرد به الماس برسد ریز ریز میشود. این سنگ به هنگامی که سیلها و بادهای طوفانزا یاقوت را از کان خود بیرون میکنند همراه یاقوت یافت میشود. الماس به صورت سنگریزهیی است که سه گوشه تیز دارد و پیرامون آن را سطحهایی مثلّث شکل فرا گرفته است. اگر بر روی سندان قرار گیرد و با پتک بر آن کوفته شود شکسته نمیگردد بلکه بر روی سندان یا پتک
ص: 98
فرو میرود.
از خصایص شگفتآور الماس آنکه چون کسی بخواهد آن را بشکند باید آن را در لولهیی نیین بگذارد آنگاه با هر چه که میخواهد بر روی آن بکوبد تا الماس ریز ریز شود. اگر در موم یا آبگینه قرار گیرد و با خون بز نر آغشته گردد و نزدیک آتش گذاشته شود ذوب میگردد. یکی از گونههای الماس، زیتونی است. این گونه از آن روی بدین نام خوانده میشود که رنگ سفید آن با رنگ زرد و رنگ بلورین آمیخته است. گونه دیگر الماس پرتو و شعاعی بسیار دارد که چون بر روی دیوار یا جامه و یا چهره کسی که در نزدیکی آن است بیفتد رنگهایی گوناگون همچون رنگین کمان از آن بیرون میآید. این گونه را پادشاهان برای زیور به کار میبرند. آن نوع الماس که درخشندگی ندارد برای بریدن یاقوت به کار میرود. آن را برای نیاز خریدارانی که به این کار مشغولند از کان بیرون میآورند. دیگر از رنگهای گوناگون الماس، سنگی به رنگ آهن است. چون الماس شکسته شود، شکستههای آن نیز زوایای مثلّث گون خود را از دست نمیدهد. اگر کمی از آن بلعیده شود کشنده است و درون شکم را میسوزاند اگر چه چند کنجدی باشد. از خواصّ نیکوی الماس آنکه چون زهر در بدن حمل کننده آن وارد شود یا زهر نزد وی آورده شود، الماس پادزهری همانند عرق از خود تراوش میکند.
سبروت سنگی ارزنده و جانوری است که همانند شاخ یا ناخنی بر روی گردن گونهیی از افعیهای بیابانهای سرندیب بیرون میآید سپس همچون صیقل کردن شمشیر سوده میگردد و به صورت سنگی سیاه و درخشان در میآید. گاهگاه این سنگ بر گردن جانورش در میان سیلابها یافت میشود. از خصوصیّات این سنگ آن که به هنگام نزدیک شدن زهر به بدن یا جایگاه دارندهاش تراوش میکند. تراوش سنگ سبروت پادزهر و تریاق است. اندازه این سنگ از یک باقلا بیشتر نیست و وزن آن نیز نیم مثقال یا کمتر از آن است. چون در آتش افتد و دود آن بالا گیرد استشمام آن برای جانوران و انسان زهر کشنده است.
زمرّد، زبرجد و زبرج نیز خوانده میشود و نیز گویند: اینها دو سنگ جداگانهاند.
سخن آنان با وجود سنگ زبرجد، از جهت لغوی درستتر است. زمرّد در کان خود آغاز به پیدایش میکند تا طلا شود. رنگی سرخ دارد که به سبب بسیاری و تندی
ص: 99
سرخی، سیاهی بر آن چیره میشود و به رنگ کبود و بنفش تند در میآید و نیز به علّت بسیاری خشکی و غلظتش، رنگ بنفش آن به درون کشیده میشود و سرخی آن بیرون میآید و چون حرارت برای پختن آن زیاد شود این دو رنگ با هم آمیخته میگردند و رنگی سبز از آن دو بیرون میآید که رنگ این سنگ را سبز میکند.
زبرجد از سنگ طلا است و در معدن خود برای زمرّد شدن آغاز به پیدایش میکند و لیکن نرمی معدن برای آن بسنده نمیباشد و آن را سست میکند و رنگش را میبرد.
در کان زمرّد سنگی با نام الماست یافت میشود که تمام صفات زمرّد را همچون سستی، رنگ و کم وزنی داراست، تا به جایی که جز کاردانان و اهل خبرت، بین این دو فرق نگذارند. زمرّد چهار گونه دارد، نخست ذبابی: مگسی که ارزشمندترین، پرخاصیّتترین و نیکوترین نوع آنهاست. رنگ آن سبز پاک و آبگونه با درخشش و رونقی بسیار است. از آن روی ذبابی خوانده میشود که همچون مگسی سبز است و رنگ آن همانند پرهای سبز طاووس است. سنگ ذبابه چند دانه اسپرکی است.
گونه دوم، ریحانی است که رنگ آن به رنگ ریحان سبز تازه میماند. گونه سوم، سلقی است که همرنگ برگ چغندر است. گونه چهارم، مجزّع است که در رنگ آن گونههای سبز رنگی یافت میشود. دیگر از انواع زمرّد، زمرّد شفّاف و دیگر صابونی است که همانند صابون سبز مصری است. این گونه بسی سخت است و بیارزشترین آنها است. نکوترین زمرّد، شفّاف آن است که دید چشم از آن میگذرد.
زمرّد به علّت سستی با آتش آهک میگردد. کانهای آن در سرزمین خیبر، وادی القری، بجه و وضح است. همه آنها در میان کوههایی سبز که خاک آنها همانند حنا و سبزی سنگهایشان با سیاهی و سفیدی آمیخته است، یافت میشوند. گونه مجزّع زمرّد نیز چنین است و کانی از آن در سرزمین هدیّه حجاز است. زمرّد همانند یاقوت به وسیله آهک سوده جزع، جلا داده میشود بدین ترتیب که آهک جزع با آب آمیخته میگردد تا به صورت سریشم درآید آنگاه زمرّد با آن بر روی لوحهیی چوبین از درخت گز سوده میشود تا جلا یابد. با این تختهها یا لوحههای پهن و چوبین از درخت گز سوده میشود تا جلا یابد. با این تختهها یا لوحههای پهن و چوبین گز علاوه بر زمرّد، سنگهای دیگر نیز جلا داده میشود. از زمرّد پارهیی چند
ص: 100
پنج مثقال تا یک قیراط و نیز کمتر از آن یافت شده است. هر پاره زمرّد قصبه نام دارد همچنانکه هر پاره یاقوت را کوه میگویند.
گویند چون اسکندر کشتیهای خویش را بر روی اقیانوس باختری برای کشف آن سوی اقیانوس گسیل کرد، یک کشتی از آنها بازگشت. زمرّدی همراه سرنشینانش بود که همتای آن در همه آبادی زمین یافت نمیشد. آن زمرّد میان پادشاهان یکی پس از دیگری دست به دست شد تا در خزانه خود از میان رفت. هر قصبه زمرّد به درازی دو وجب یا کمتر از آن و به ستبری یک بند دست و یا کمتر از آن است. از ویژگیهای زمرّد آنکه چشم زخم و گزند جنّیان و ترس و صرع را از کودکان دور میکند، در برابر زهر پایداری مینماید، آرامش دل را باز میگرداند، چشم را نیرو میبخشد و نفس را مسرور و آسوده مینماید. گویند: گونه ذبابی زمرّد اگر به چشمهای افعیان نزدیک شود کورشان میکند. گاهی یک رگه بزرگ و طولانی از زمرّد برای حفر کننده کانش پیدا میشود و حفر کننده، آن رگه را دنبال میکند تا پایان یابد. آن گونه از زمرّد که بر روی آن خاکی همانند سرمه سیاه خیلی تند نشسته است، سبزترین و آبگونترین این گونه است. برخی از سنگهای زمرّدین را روکشی همچون نمک سپید پوشانده است، این گونه بیشتر سبز کم رنگ و بسیار آبگون است. اما سلقی و صابونی، روکش و خاکی بر روی خود ندارند. گویند: زمرّد تشنگی را میبرد و چون در دهان گذاشته شود همانند یاقوت آب دهان را زیاد میکند.
ص: 101
فصل پنجم درباره سنگهایی که از جهت ارزش و گرانی در درجه دوّمند
سنگ شناسان گویند: فیروزه از گروه سنگهایی است که در ارزش و گرانی از سنگهایی که نام بردیم پایینتر است. فیروزه سنگی مسین است که از بخارهای مسی که در کان خود بالا میآید درست میشود و دو گونه است: یکی فیروزه بسحاقی یا بواسحاقی که نکوترین نوع آن است و نیز نکوترین نوع فیروزه بواسحاقی، کبود پاک و درخشان و بسیار سوده آن است. دیگر فیروزه خلنجی است. این دو گونه فیروزه با پاکی و صافی هوا، صاف و پاک و با تیرگی آن تیره میشوند. اگر چربی و روغن به فیروزه برسد آن را تباه میکند و رنگش را میبرد. مشک و عرق نیز با فیروزه چنین میکنند و رنگ آن را به کلّی میبرند. از ویژگیهای فیروزه آنکه نگریستن بدان چشم را نیرومند و نیکو میگرداند و نفس را باز میکند. کسی که نگین فیروزه در دست میکند به آفتی همچون کشتن و غرق شدن دچار نمیشود. نوشیدن آب آن، همچون زنگار ایجاد سم میکند. اگر روزگاری چند ده یا بیست سال بر فیروزه پس از استخراج بگذرد، رنگش را کم میکند و همواره رنگش به تیرگی و کمرنگی میگراید تا به کلّی از بین برود و این را مرگ فیروزه مینامند. کانهای فیروزه در سرزمینهای خراسان و نیز در کانهای مس یافت میشود و خدا داناتر است.
کانهای عقیق در سرزمین صنعاء یمن است. بر روی عقیق روکشی نازک قرار دارد که چون از روی آن برداشته شود نهاد و گوهرش پیدا میآید. عقیق پنج گونه است:
نیلی، سفید، سیاه، سرخ، رطبی. در میان آنها گونههایی دیگر همچون رنگ شرابی، مجزّع، رنگارنگ، عسلی، سیاه، گل گاجرهیی و روشن نگارین نیز یافت میشود که همه آنها به پنج گونه اصلی عقیق نزدیکند. پارههایی از عقیق به اندازه بیست رطل به طور کمیاب یافت میشود که چون آن را از کان بیرون آورند در برابر نور خورشید میافکنند تا از گرمی خورشید گرمی یابد، سپس در تنوری که با پشکل اشتر
ص: 102
افروخته شده، میگذارند و در همان جا رها میکنند تا سردی یابد سپس بیرون میآورند و پاره پاره میکنند، و از آن به کمک سنباده سرخ و آب، ظرفهای بزرگ و کوچک و خاتم و مهره و نگین میسازند. از کانهای عقیق کانی در سرزمین بلوص از شهرهای هند است که بروس نیز گفته میشود و این درستتر به نظر میرسد. این کان عقیق هم از روی زمین و هم از زیر زمین بهره برداری میشود. عقیقی که از روی آن کان بیرون میگردد از عقیق یمانی بهتر است. نکوترین رنگهای آن یاقوتی، خونی، گوشتی، پاکیزه رنگ، رطبی، گل گاجرهیی سپس سرخ پاک است که این نوع اخیر نقطههای سفید به هم پیوستهیی دارد که همچون خالهایی در میان آن پیدا است. چون کسی نگینی از عقیق در دست کند یا آن را با خود همراه داشته باشد شکیبایی، وقار، نیک اندیشی و خوش نفسی مییابد. حمل کننده آن به بزرگ منشی، شکوه، خوش خویی و دوست رویی میرسد. به مناسبت این ویژگیهای نیکوی عقیق، حدیثی از رسول خدا- درود بر وی- بدین مضمون آمده است که: عقیق از آن ماست و جزع از آن دشمنان ما. زیرا جزع برای دارندهاش بدخویی، ترس، تندی، لجاجت در شرّ و تباهی، تنگی سینه و گرفتگی نفس بار میآورد.
زبرجد سنگی زمرّدین است که در کانهای طلا یافت میشود. نکوترین آن، سخت و شفّاف و صاف آن است که همرنگ جزع تازه با شفّافیّتی بیشتر است. رنگ سبز برخی از سنگهای زبرجد به زردی میزند و رنگ برخی نیز به سفیدی میگراید.
از ویژگیهای زبرجد صاف کردن ذهن و گسترش نفس است به ویژه اگر با طلا همراه باشد.
جزع را گونههایی است که از آن میان بقرانی، غروی، حبشی، فارسی، شمعی، عسلی و زیتونی را میتوان نام برد. بقرانی خود سه گونه است: سرخ، سفید و بلورین. سرخ آن شفّافیّت ندارد. پس از آن، سفید سپس بلورین است. نکوترین این نوع آن است که رگههایش علاوه بر نرمی و نازکی راست بوده و نیز از هر گونه زبری یا فاصلههای زیاد و ناهمآهنگ میان رگهها و خالها و نقطههای ریز، پاک و بر کنار باشد. دو پهلوی بالا و پایین جزع حبشی همانند شبه سیاه و پهلوی میانه آن بسیار سفید است. نکوترین گونههای آن همان است که سودهتر و رگههایش راستتر باشد. هیچ سنگی از سنگهای ارزنده از لحاظ جسم، سختتر از جزع نمیباشد.
ص: 103
عطارد حاسب گوید: سفیدی جزع با کم و زیاد شدن نور ماه افزایش و کاهش مییابد. چون با زیتون پخته شود نرم و درخشان و پرتو افشان میگردد. این سنگ بیشتر در سرزمین ظفار یافت میشود همچنان که در سرزمین صنعا نیز بسیار است.
پارهیی از سنگهای جزع را از چین میآورند. مردمان چین بنا بر خواصّ پست و زشت این سنگ، از نزدیک شدن به کانهای آن اکراه میورزند و تنها افراد تنگدست و درمانده آن را از کانها بر میآورند و به دیگر شهرها میفرستند. از ویژگیهای این سنگ غیر از آنچه آمد، آن است که جوش و زخمهای سر کودکان را میبرد و با آویختن این سنگ بر گردن آنان آب دهان و بزاقشان زیاد میشود. این سنگ برای سودن طلا و لاجورد و مسکوکات به کار میرود.
یشم و یشب دو سنگ همانند یکدیگرند که در کانهای نقره به دست میآیند.
علّت پیدا آمدن آنها، بسنده نبودن حرارت کان، به هنگام پختن آنها، برای نقره شدن است. زیرا چیز زیادی از نقره کم ندارند. اصل این دو سنگ بخارهایی است که با حرارت و خشکی بیشتری به صورت یشم و با نرمی و گرمی کمتری به صورت یشب در میآیند. نکوترین یشب، زرد رنگ آن است که همانند عاج کهنه کمی به کبودی میزند و چون همانند زیتون بسته و جامد است زیتی نامیده میشود.
گونهیی از آن به رنگ سفید پاک و در عین حال ناخالص، میگراید. این گونه همچون عقیق و جزع بسی سخت و خشک است. گونهیی از یشب، سفید مایل به کبود و نیز کبود مایل به سفید است. این گونه یشب از جهت جسم سبکتر و سستتر است چنان که گویی در سستی و نرمی گونهیی از انواع پادزهر است و بریدن و سفتن آن با کارد و دندان ممکن است. از دو سنگ یشم و یشب، مصنوع آن نیز ساخته شده که از چین آورده میشود. رنگ یشم مصنوع، بهترین رنگهای این سنگ و صافترین آنها از حیث گوهر و نهاد است. از خواصّ یشم کانی، آنکه باز ماندن و کم شدن شیر را در پستان رفع میکند، اندوه و خفگی دل را میبرد، موجب دیر رسیدن منی و کمی جنب شدن میشود و دارنده آن به خواست خدای والا دچار صاعقه نمیشود و اگر کسی پارهیی از آن را بر کمربند خود بندد در زندگی ناامید نمیشود و به خواستههای خویش دست مییابد.
یصم و یصب نیز دو سنگ همانند همند که در کانهای آهن و مس پیدا میشوند.
ص: 104
یصم، نر و یصب، ماده است. رنگ نر از هشت رنگ گوناگون، ترکیب یافته است که هر رنگی نزدیک به رنگ دیگر قرار دارد. این سنگ را درخشش، نرمی و شفّافیّتی است که نگرنده میپندارد بر روی رنگهای آن پوششی از آبگینه است. این سنگ همچون یشم و عقیق بسی سخت و سفت است. یصب از یصم کم رنگتر است و سرخی بر آن غلبه دارد و نیز از یصم سستتر و تیرهتر است. کانهای این سنگ در جزیرههای دریای روم است. از خواصّ آن این است که عاشقان را تسلّی میدهد و بر سنگدلی میافزاید و فکر را باز و خاطر را آرامش میبخشد.
بلور و مها[2] دو سنگ همانند هم و سفید و شفّافند که همرنگ آب پاک و صاف و راکد هستند و لیکن بلور صافتر و درخشانتر از مها است. بلور سنگی بورهیی و آهکی است که به وسیله آتش خرد میشود. بسیاری اوقات آفت آن چاره میشود و همچون شیشه ذوب میگردد. علّت پیدا آمدن آن چنین است که رطوبت در کان این سنگ با خشکی میآمیزد. چون حرارت عفونت انگیز با رطوبت برخورد کند، آن رطوبت بر خشکی چیره میگردد. سپس گرمای خورشید با آن برخورد میکند تا رطوبت، سخت گرم شود و حل گردد و در جسد خشکی داخل شود و آن را با گذشت روزگاران حل کند و به صورت آبی صاف در آورد که بلور از آن بسته میشود. رطوبت کانی، بلور را از سرخ شدن باز میدارد. به سبب سستی و نمک زیادی که در آن است آتش آن را ریز ریز و خرد میکند. نمک آن به سبب کمی چربی و کم چربی آن نیز به واسطه رطوبت آن است. صافی آن از سستی پارهها و اجزای آن است و اجزای آن نیز به سبب کمی خشکی و کمی حرارت به هنگام پختن و به وجود آمدنش، سخت و فشرده است. این سنگ با همه رطوبتی که دارد بسی سخت و سفت است و بسیاری از سنگها را میبرد. بلور در کانهایش با روکش نازکی یافت میشود که چون آن روکش از روی آن کنده شود رنگ آن به رنگ آب مقطّر صاف در میآید. پارههایی از آن تا یکصد من یا بیشتر به دست میآید. نکوترین بلور را از بیابانهای مغرب و همچنین کاشغر از شهرهای ترکستان میآورند. مردم،
ص: 105
سنگهای بلور را شب هنگام از معدن میبرند زیرا پرتو و شعاع آن ایشان را در روز از این کار باز میدارد. مردمان آن سرزمینها ظرفهایی از بلور برای آب درست میکنند که برخی از آنها از یک تا دو سبو فراختر است. ارسطو گوید: بلور شیشهیی کانی و گونهیی از آن است.
مها نیز گونهیی از بلور است. بلور رنگپذیر است. نکوترین آن اعرابی و اندلسی است که رنگی همچون رنگین کمان آسمان از آنها بر میآید. از نکوترین کانهای آن کانهای سرندیب و بدلیس از شهرهای ارمینیّه است. از خبرهای شگفتآوری که در مورد بلور آمده است اینکه یکی از بازرگانان فرنگ به یکی از پادشاهان مغرب گنبدی بلورین که از دو پاره ساخته شده بود و چهار کس میتوانستند در آن بنشینند ارمغان کرد. از ویژگیهای بلور آنکه موجب گسترش نفس، خطای حس و خستگی چشم میشود و نوری را که از مردمک چشم بیرون میآید میپراکند و تباه میسازد.
سنباده سنگی آهنین و خشن است که همه سنگها را جز یاقوت و گوهرهای کریمه- چون الماس و فیروزه- میبرد. آژده یاقوت و گوهرهای کریمه، الماس است که آژدهیی برای همه سنگها است. رنگ سنباده زرد و سیاه مایل به زرد است.
کانهای آن در چین، هند، سرندیب و زنگ است. نکوترین آن نوبی و اسوادی است.
چون سنباده سوده شود و با رنگ سرخ مایع، خمیر گردد به طوری که بر رنگ سرخ غلبه یابد قرصهایی از آن ساخته میشود که همه کسانی که جواهرات را حک میکنند و میسایند برای جلا دادن و حکّاکی از آن استفاده میکنند و خدا آگاهتر است.
مرجان سنگی گیاهی و گیاهی سنگی است که آفرینشی میان کان و گیاه دارد و حدّ فاصل و واسطه میان این دو پدیده است. از نظر مرتبه در آخر کانها و نخست گیاهان است همچون درخت خرما و درخت وقواق که در پایان گیاه و نخست جانور، و کپی و زنبور عسل و طوطی و شیخ البحر (پیر دریا) که حدّ فاصل جانور و انسان یعنی در پایان جانور و آغاز آدمیّت، و غول که میانه آدمیّت و جنّیان و جانوران، و ابر که میانه هوا و آب، و جیوه که میانه آب و کان، و دود که میانه آتش و هوا، و گردباد که میانه باد و خاک، و حلزون و صدف که میانه کان و جانور، و انسان که میانه فریشته و جانور واقعند. گیاه مرجان در سه جایگاه از دریای روم یعنی
ص: 106
جزیره صقلیه، بندر خرز و بندر سبته یافت میشود. علّت پیدا آمدن مرجان این است که آب آسمان از کنارههای دریا به زیر زمین دریا میرسد آنگاه با آب شور و تلخی که در زمین دریا فرو رفته است برخورد میکند و در ته زمین میماند. چون ماندن آن در زمین به طول انجامد برای از بین بردن خشکی آن زمین که حکم کان مرجان را دارد نیرومند میشود و از طرفی نیرو و سختی کان مرجان نیز بر آن آب چیره میآید و با آن میآمیزد. چون آن آب، آن نیرو را در خود گرفت و به درون برد برای شکافتن و باز نمودن آب زیر دریا، به جنبش در میآید تا راهی برای خروج بیابد. پس در ته دریا به صورت شاخه شاخه و جدا جدا بیرون میآید. مرجان به علّت درخت بودنش گیاه و به علّت سنگی بودنش کان است. چون با سردی آب برخورد کند بسته میشود و به صورت گیاهی با ساقه و شاخههای سفید پیدا میآید. چون از دریا بیرون آورده شود و با هوا برخورد نماید به صورت سنگی سرخ در میآید و تا زمانی که بر رستنگاه خود باشد نرم و تر و تازه است. از خواصّ مرجان آنکه به وسیله سرکه آب میشود. زیتون، روغن بادام و چیزهایی همانند آنها بر زیبایی و درخشش رنگش میافزاید و نگریستن به مرجان سینه را باز میکند، نفس را میگسترد، دل را شاد میگرداند و خون مانده در چشم را- که کمنه (تاریکی بینایی) خوانده میشود و در اثر ضربه در چشم پیدا میگردد- از بین میبرد. چون بر روی چشمی دردمند و خون آلود نهاده شود درد آن را تسکین میدهد و ورمش را میخواباند. سونشی که از سودن مرجان بیرون میآید، چرک و زردی دندان را از بین میبرد و دندانها را بسیار جلا میدهد و میساید. چون بر روی گوشت لثه نهاده شود آن را پرورش میدهد. چون بر زخمی گذارده گردد آن را بهبودی میبخشد و از چرک کردن و آب کشیدن و هوا دیدن باز میدارد.
بسّد تنه و بیخ مرجان است که از آن مهرههای بزرگی ساخته میشود. با خود داشتن بسّد فشار خون و لکههای چشم و سرخی رگهای آن را از بین میبرد.
شاخههای بسّد همان مرجان است. از گونههای مرجان، کبود و سفید آن است که رنگ آنها هیچگاه بر نمیگردد. این دو گونه در هر دریایی موجودند. در دریا گیاهی سنگی و سفید رنگ همچون درختی یافت میشود که شاخهها و برگهایی چسبنده دارد و غیر از مرجان است. این درخت خود گونههایی دارد که برخی اوقات در
ص: 107
ساقههایش کرمی پدید میآید و آن را میخورد همچنانکه ساس در چوب و ساقه درختان پیدا میشود.
لاجورد سنگی کبود است که پیش از زدودن چرک و پلیدیهای آن غشیم یا لاجورد خام خوانده میشود و چون زدوده و پاک و خالص گردد لاجورد نام میگیرد. نکوترین آن کبود مایل به سرخ با جوهری خالص است. کانهایی از آن در خراسان و اندلس یافت میشود. از خواصّ این سنگ آنکه نفس را باز میکند، چشم را نیرومند میگرداند و برای سودا و بیماری صرع سودمند است. هیچ چیز همچون طلا رنگ لاجورد را روشن نمیکند همچنانکه هیچ چیز بهتر از لاجورد طلا را روشن نمیگرداند. چون این سنگ به صورت غشیم از کان بیرون آورده شود، چرک و پلیدیهای آن با زدودن و پاک کردن از بین میرود. این سنگ چون شکسته شود و آهک گردد سپس صمغ صنوبر- که با چربی، آب شده و پاک گردیده است- بر آن ریخته شود و در آب گرم فرو برده و جوشانیده گردد، جوهر کبود رنگ خالص آن پیدا میآید و آب را رنگین میکند، آن گاه آن سنگ از روی آب گرفته شده، در آبی دیگر فرو برده میشود و این کار همواره تکرار میگردد تا هیچ از کبودی آن نماند و همه در آب بیرون آید و کبودی آن باز ایستد و تمام شود. چون آن آبها را بپالایند و رنگ ته نشین شده را خشک کنند لاجورد پاک و خشک به دست میآید و خدا داناتر است.
ص: 108