گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
فصل نهم درباره سنگهایی که نسبت به سنگهای ارزنده و گوهرهای کریمه در مرتبه دومند و سخن از چگونگی پیدایش و خواص آنها






سنگ شناسان گویند: دهنه 17] از سنگ مس است که کانهایی در شام، هند، روم، اندلس و خراسان دارد. نکوترین آن زمرّدی، عسلی، سبز برگ چغندری، دهنه مایل به زرد و دهنه آمیخته به سیاه و زرد است، این گونه اخیر پست‌ترین آن است. سبب به وجود آمدن دهنه این است که چون کان، مس را بپزد تا بسته و سنگین گردد بخاری از آن و از گوگردی که همانند زنگار در آن پیدا می‌آید بر می‌شود. چون آن بخار در یک جا گرد آید و بر آن فشار وارد شود اجزایش بر یکدیگر فشرده و انبوه می‌گردد تا به صورت سنگی بسته شود که دهنه نام می‌یابد. از ویژگیهای این سنگ آن که چون در زیتون خوابانیده شود سبزی و خوش رنگی آن بسیار می‌گردد و اگر زمانی دراز در روغن زیتون بماند سیاه می‌گردد. یکی از گونه‌های آن طاووسی است.
دیگر از ویژگیهای دهنه آنکه با صافی هوا صاف و با تیرگی آن تیره می‌گردد.
دیگر شبه (سبج) است و آن سنگی سیاه، نرم، سبک و سست است. شبه در دو جا پیدا می‌شود، یکی در کوهی از سرزمین حرّین، که این سنگ از آن کوه بریده می‌گردد. دیگر در هند که نکوترین نوع آن به شمار می‌آید. این سنگ شفّافیّت ندارد ولی صیقل پذیر است تا به جایی که همچون آیینه چهره را نشان می‌دهد. از خواص این سنگ آن که از گرفته شدن فریاد کودک در گریه و بند آمدن نفس وی جلوگیری می‌کند. چون آیینه‌یی از آن ساخته شود به هنگام نگریستن به آن چشم را گرد و تنگ می‌گرداند و چون همراه با انسان باشد چشم زخم را از وی دور می‌کند و خدا داناتر است.
دیگر سنگ جمّز[18] است که سنگی شرابی رنگ مایل به کبود کم رنگ و شفّاف
ص: 123
است. کانهای آن در سرزمین چین و هند است.
دیگر سنگ حمی است که آن را سنگ صرف نیز می‌نامند. برخی از پژوهندگان می‌پندارند این سنگ به سبب همانندیی که در رنگ و دوام و چگونگی شکل با شنگرف دارد همان شنگرف کانی است. رنگ این سنگ سرخ مایل به سیاه و هم‌رنگ چوب صندل است که کمی سیاهی بر آن غلبه دارد و در یک طرف آن نرمی و صافی و صقالت یافت می‌شود. از خواص آن آرامش دادن به درد دمل، رسانیدن زخم چرکین، از بین بردن گرمی تن و آماس گرمی‌زا است. چون اندکی از آن نوشیده شود مستی و خمار را از سر می‌برد و چون کسی پنهانی آن را با خود داشته باشد و بر دو نفر دوست وارد آید بین آن دو دشمنی می‌افکند. این سنگ از سنگهای آهنین است و خدا آگاهتر است.
دیگر سنگ مینا[19] است که رنگ آن کبود تیره و همچون آبگینه شفّاف است.
نکوترین و صاف‌ترین آن همرنگ یاقوت کبود است که همچون یاقوت سخت و سفت است.
دیگر سنگ عروی است که گونه‌هایی دارد. نکوترین آن سرخ همرنگ گل سرخ عراقی یا نیلگون آن است. در سختی و سفتی همچون یاقوت است و لیکن زردی آن با سرخی آمیخته شده است.
دیگر سنگ سلوی است که همانند عقیق سفید و مهره سلیمانی سفید است، زردی آن با کمی نیلی آمیخته شده است، سفیدی آن همانند سفیدی چشم است که به رنگ نیلی مایل می‌باشد و چون با انگشت مالیده شود رنگ کبودش بیشتر می‌شود. رنگ این سنگ، با صافی هوا صاف و با تیرگی آن تیره می‌شود، تیره شدن در زمستان دارنده‌اش را از پیش آمدن ابر و باران آگاه می‌سازد و خدا آگاهتر است.
دیگر سنگ سرمه سیاه است که اثمد خوانده می‌شود، از سنگ سرب خاکی است و گوگرد بر آن غلبه دارد. این سنگ چهار گونه است که سه گونه آن در اصفهان و یک گونه آن در سرزمین اندلس- نزدیک به شهر وادیاش- است. در شهر وادیاش
ص: 124
کوهی کوچک است که آبی سربین از آن بیرون می‌آید و هر سال به مدّت یک هفته آبی همچون سرب گداخته و یا جیوه سیاه از آن بیرون می‌گردد و در همه سوراخها و روزنه‌های آن کوه روان می‌شود و به صورت سرمه سیاه بسته می‌گردد و متراکم و انبوه و فشرده می‌شود چون آن یک هفته سپری گردد و خزانه آن کوه به پایان آید آب آن به جریان و حالت نخستین خود باز می‌گردد. در این هنگام مردم می‌آیند و آن سرمه بسته شده و منجمد را بر می‌گیرند. از خواص سرمه اصفهانی نیرومند کردن چشم و مردمک و توان دید آن است.
دیگر سنگ مرقشیشا است و آن هفت گونه در هفت کان مختلف است. نکوترین آنها زرّین، سیمین، مسین و پست‌ترین آنها آهنین و جیوه‌یی است. از کانهای نقره‌یی آن در دیه یعفور از قریه‌های دمشق و نیز در سرزمین حدث از کوه لبنان و در سرزمین جوسیه در بالای کرک نوح- درود بر وی- بسیار یافت می‌شود. سنگی لغزان از آنها به دست می‌آید که چون شکسته گردد مرقشیشا می‌شود. هر کانی از مرقشیشا به رنگی از هفت رنگ گوناگونش مایل است. از خواص مرقشیشا به ویژه گونه زرّین آن، این که چون کسی آن را با خود همراه داشته باشد به خیر و نیکی بسیار و کرامت و مهربانی بی‌شماری از جانب مردم می‌رسد، این سخن را صاحب المنهاج گفته است، همو گوید: این سخن به تجربه و تحقیق ثابت شده است. مرقشیشا سنگی است که با خاتم‌ها و نگین‌ها یا چین و شکنها و دندانه‌های زیبایی که دارد از کان خود بیرون آورده می‌شود. این سنگ با بریدگیها و دندانه‌ها و نیز با به هم پیوستگی و گردی نگین‌هایش به ماننده گیاهی شکرین و شاخه‌یی از نبات است. آتش، مرقشیشا را به صورت آهک در می‌آورد. با پتک نیز ریز ریز می‌شود. چون گوگرد مرقشیشا به وسیله چرب کردن و روغن مالیدن و نمک‌ها از بین برده شود اجناس گوناگونش نمودار گشته، از آن بیرون می‌آیند.
ص: 125

فصل دهم درباره پیدایش کوهها و تپّه‌ها و ریگزارها و سخن از علّت و چگونگی درست شدن و پیدایش آنها

دانشمندان گویند: کوهها و تپّه‌ها ناشی از زمین لرزه‌هایی هستند که از بادها و هواهای پنهان و موّاج و سرگردان در زیر زمین پدید می‌آیند، بادهایی که گاه برخی از آنها بر برخی دیگر بالا می‌گیرند و گاه فرو می‌نشینند. دلیل بر صحّت این گفتار آن که به سال هفتصد و بیست و سه در شام باران کم بارید و سرچشمه‌ها کم آب شد تا این که خدای بزرگ در تابستان زمین لرزه‌یی مقدّر فرمود و بدان وسیله چشمه‌ها از زمین برآمد و رودها تا سه چهار برابر آنچه که بود پر آب گردید و این گفتاری درست است.
گاه اتّفاق می‌افتد که بادهای تند و سخت خاک برخی از جایهای زمین را از جای برمی‌دارد و زمین را گود می‌کند تا به جایی که به صورت درّه و شکافی درآید. دلیل بر صحّت این سخن آن که به سال هفتصد و نوزده بر فراز کوه اقرع نزدیک به سیصد درخت زیتون بود که باد آنها را با خاک زمین از جای برکند و به سرزمینی دوردست برد چنانکه گویی از آغاز هرگز بر فراز آن کوه درخت زیتونی کاشته نشده بود. در همین سال باد، دیری را که دیر سمعان خوانده می‌شد و نزدیک به همان سرزمین بود با همه سنگها و راهبانش و نیز آنچه از گندم و آذوقه و گاوان و ستوران و ساز و برگ که در آن دیر داشتند از جای برداشت و با خود برد چنان که گویی از آغاز وجود نداشته‌اند و هیچ خبری از آنها به دست نرسید و هیچ اثری از ایشان پیدا نیامد، محضری شرعی بر این مدّعی نگاشته شد و نزد سلطان محمّد پسر قلاوون فرستاده گردید، خداوند فرمانراویی وی را جاویدان کناد و همه پادشاهان مسلمانان را قرین رحمت خویش گرداناد.
به سال هفتصد کوهی بلند و برآمده در بیت المقدّس- در نزدیکی چشمه فروّج که بر سر راه واقع است- فرو نشست و به همان اندازه که بلند بود در زمین فرو رفت.
این کوه تا به امروز نیز برجاست.
ص: 126
گاهی برخی از سیلها تنها در یک پاره از زمین به حرکت درمی‌آیند و روان می‌گردند تا آن را گود کنند و پاره دیگر زمین که سیل و آبی از آن نمی‌گذرد همچنان بلند و تپه‌وار می‌ماند و همواره سیلها در همان زمین گود و کنده شده فرو می‌روند و جریان می‌یابند تا آن زمین به صورت درّه‌ای درآید و لیکن پاره‌های دیگر زمین که آب از آنها منحرف شده و بر روی آنها جاری نگشته است همچنان برآمده و بلند باقی می‌مانند.
دیگر از چیزهای شگفت‌آور غاری است در شام، جویی از آن بیرون می‌شود که از قوزک پای انسان بالاتر نمی‌آید. چون انسان به درون غار رود آن را گسترده و تا چهار هزار گام در زمین دراز و گسترده می‌یابد. آب همواره از کناره‌های آن غار قطره قطره می‌چکد. این غار همچون ساختمانی دراز و قبّه‌یی بلند و پابرجا و دخمه‌یی تراشیده و بریده شده است. هر قطره آبی که همواره از سقف آن بیرون می‌آید به صورت سنگی منجمد از یخ، با رنگها و شکلهای گوناگون در می‌آید. برخی از آنها به شکل و رنگ عسل، برخی به شکل میوه‌های گوناگون، اندامهای انسان، حبوبات، نقلها و صورتهای دیگرند. همه آنها سنگهایی بسته شده و منجمد از قطره قطره چکیدن پیاپی آبند و رنگهای آنها سرخ و سیاه و همانند آن است، به همین جهت این غار، مغارة العجب (غار شگفتی) نام یافته است. دانشمندان می‌گویند: همه انواع مختلف سنگها در میان آتش صورت می‌پذیرند و پیدایش می‌یابند.
ص: 127

فصل یازدهم درباره سنگهای ارزنده‌یی که برخی پادشاهان به برخی دیگر هدیه کرده‌اند و سخن از ارزش آنها

از میان گوهرهای ارزنده و اندوخته‌های گرانبهایی که در گنجینه‌های خلفا و وزیران یافت می‌شد مرواریدی یکتا و بی همتا بود که درّ یتیم نام یافت چه در گیتی همانندی نداشت، مسلم پسر عبد اللّه عراقی آن را نزد رشید فرستاد و رشید آن را به نود هزار دینار خرید. دیگر نگین یاقوت سرخ رنگی به وزن چهارده مثقال و نیم بود که کوه نامیده می‌شد و رشید آن را به هشتصد هزار دینار خریداری کرد.
متوکّل نگین یاقوت سرخی به وزن شش نیم دانگ (سه دانگ) داشت که آن را شش هزار دینار خریداری کرده بود و سبحه‌یی داشت که از یکصد دانه گوهر به رشته کشیده شده بود. متوکّل هر دانه‌یی از آن را که یک مثقال وزن داشت، به هزار مثقال زر خریداری کرده بود.
یکی از پادشاهان هند عصایی زمرّدین به رشید هدیه کرد که بیش از یک ذراع درازی داشت. بر سر آن تندیس پرنده‌یی سرخ از یاقوت بود بسیار ارزنده که به یک صد هزار دینار قیمت گذاری شده بود.
چون مصعب پسر زبیر دانست که کشته خواهد شد نگین یاقوت سرخی به ارزش هزار هزار درهم نزد مولای خویش زیّاد فرستاد و گفت با این یاقوت خود را از دست دشمنان برهان.
نگینی از دست رشید بر زمین شکار گاهی افتاد و ناپدید شد و رشید بسی اندوهگین گردید. به او گفتند صالح فرمانروای مصلّی نگینی دارد که آن را بیست هزار دینار خریده است، رشید فرمود تا آن را به جای همان نگینی که گم شده بود بیاورند و لیکن آن را به ارزش نگین از دست رفته خود نیافت.
مأمون گردنبندی به حسن پسر سهل هدیه کرد که قیمت آن هزار هزار و یک صد و شانزده هزار درهم بود.
ص: 128
در میان چیزهایی که پادشاه هند به کسری هدیه داد، جام یاقوت سرخ رنگی بود که یک بدست در یک بدست پهنی و گودی داشت و پر از مروارید بود که هر مروارید هزار و پانصد درهم قیمت داشت.
محمود سلطان غزنین سنگ یاقوتی همچون دسته آیینه‌یی داشت که چون بر اسب می‌نشست آن را در دست راست خود می‌گرفت و از هر جا که مردم به وی می‌نگریستند دو سر آن سنگ را از دو طرف دستش می‌دیدند.
چون ابو الفوارس پسر بهاء الدّوله از عمّش سلطان الدّوله پسر بویه شکست یافت و گریخت، دو گوهر گرانبها را که بر پیشانی اسبش بسته بود به بیست هزار دینار به زین الدّوله فروخت. زین الدّوله بدو گفت چه کسی ترا به این اشتباه افکنده تا این دو گوهر گرانبها را بر پیشانی اسبت ببندی؟ در حالی که این اندازه ارزش دارند؟
در گنجینه‌های مروان پسر محمّد طبقی از جنس مهره سلیمانی یافت شد که زمینه آن سفید با خطهای سیاه و سرخ بود. سه بدست گنجا داشت و پایه‌های آن همه زرّین بود. گفته‌اند آن طبق را به شکل ستاره مشتری ساخته‌اند. چون کسی در میان آن غذا بخورد سیر نمی‌شود و ناگوارایی نمی‌یابد. در خزانه مروان جامی از آبگینه فرعونی یافت شد که سطبری آن یک انگشت و فراخی آن یک بدست بود.
در میانه آن شیری ایستاده و مردی بر روی دو زانو روبه‌روی آن نشسته و کمانی به دست گرفته و تیری در آن گذارده بود و می‌خواست آن شیر را با تیر بزند. برای این وسیله خاصیّتی دانسته نشد.
انوشیروان را بساطی جواهرنشان از گوهرهای کبود، سرخ، زرد، سفید و سبز به نام بساط تابستان بود که رنگ سبز آن به جای شاخه‌های درختان و دیگر رنگهایش به جای شکوفه‌های سفید و غنچه‌های زرد به کار رفته بود. آن بساط به روزگار عمر پسر خطّاب در جنگ قادسیّه به دست اعراب افتاد و با دیگر غنایم جنگی نزد عمر فرستاده شد. عمر چون آن گستردگی جواهر نشان زربفت را دید گفت امّتی که این را به امیر خود هدیه کنند مردمانی امین هستند. آنگاه عمر آن فرش را پاره پاره کرد و پاره‌یی از آن را که در حدود یک وجب در یک وجب بود به علی پسر ابو طالب داد.
علی آن را به پانزده هزار دینار فروخت.
هنگامی که ملک ظاهر رکن الدّین بیبرس شهر سیس را فتح کرد یکی از غلامان
ص: 129
وی به خانه فرمانروای سیس رفت. نردی در آنجا یافت که مهره‌هایش همه یاقوت سرخ و زرد و طاس آن از سنگ الماس و بساط آن همه زرکش بود. چون غلام آن نرد را ربود دو مهره از آن بر زمین افتاد و غلام از ترس آنها را رها کرد و گریخت. آن دو مهره به دست ملک ظاهر رسید. پیش خود گفت این نرد کامل بوده است پس سرشناس و بزرگ بازار صرّافان را خواست و آن دو مهره را به او نشان داد و گفت اگر یک مهره همانند اینها از کسی به دست آوری و به من دهی هر آنچه نیکی باشد برای تو به جای خواهم آورد. دیری نگذشت که غلام برای فروختن مهره‌های آن نرد به بازار رفت و دستگیر شد و نزد ملک ظاهر فرستاده شد و دیگر پاره‌های آن نرد از او پس گرفته شد. پس از آنکه ملک ظاهر شاه آن نرد را از غلام باز پس گرفت، دو هزار درهم بدو بخشید.
به سال ششصد و هشتاد و دو که ملک منصور قلاوون در دمشق بود مائده‌یی از مدرسه جوهریّه نزد وی آورده شد که هشت رطل و یک چهارم رطل دمشقی وزن داشت و بر روی آن، تندیس مرغ و جوجگانی از طلا نهاده بود. بر منقار هر یک از جوجگان درّی چند نخودی و بر منقار آن مرغ مرواریدی چند فندقی یافت می‌شد.
در میانه آن سفره ظرفی زمرّدین پر از دانه‌های مروارید همچون کفّه ترازویی- ویژه وزن کردن درهمهای خرد بازاری نه بزرگ آن- واقع بود. گویند: ملک ناصر فرمانروای حلب آن سفره را نزد نجم الدّین جوهری به ودیعه نهاده بود. نجم الدّین نیز آن را زیر دهلیز مدرسه پنهان ساخته بود تا آنکه کنیزی از کنیزکان جوهری این راز را نزد ملک منصور فاش کرد. بر روی آن مائده توری زرّین با شبکه‌های خیلی ریز کشیده شده بود و آنچه را بر روی مائده قرار داشت فرو می‌پوشانید. آن مائده هشت پایه داشت.
پیشوای دیرعکّا به ملک منصور، طشتی زرّین هدیه کرد. در میانه آن، خانه‌یی چهار گوش بود که چهار سوراخ در پایین چهار دیواره خود داشت. خونی که از رگ زدن و حجامت در آن طشت روان می‌گشت از میان آن سوراخها در آن خانه داخل می‌شد. در سقف آن خانه پیکره انسانی یافت می‌شد که تنه‌اش در آن خانه پنهان و سر و گردنش از سقف خانه بیرون و پیدا بود. چون هموزن ده درهم خون در آن طشت گرد می‌آمد، آن پیکره از میان آن خانه بالا می‌آمد و عدد ده درهم بر روی
ص: 130
سینه آن به چشم می‌خورد و همواره با افزون شدن خون در میان طشت آن پیکره بالاتر می‌آمد و اعداد ده درهم ده درهم را یکی پس از دیگری بر روی سینه نشان می‌داد تا آنگاه که وزن آن خون به اندازه سه اوقیه دمشقی می‌رسید، پس آن پیکره به تمامی بالا می‌آمد و راست می‌ایستاد و از درون آن کلمه‌یی یونانی به معنای بس است بس است به گوش می‌رسید
[20]











________________________________________
[1] ( 1). جزع به فتح و یا به کسر اول، مهره سلیمانی شبه پیسه یمانی، فرهنگ نفیسی.
[2] ( 1). مها به فتح اوّل، حجر الشّمس، لغتی است فارسی شاید مستعار از سانسکریت، سنگی است سفید و بلورین که به گردن زنان حامله می‌آویختند تا به وسیله قوّه سحرآمیزی که در آن بود زایمان را تسهیل کند. حاشیه برهان قاطع.
[3] ( 1). صرف به کسر اوّل، رنگی سرخ که بدان پوست را رنگ کنند. فرهنگ نفیسی.
[4] ( 2). مغره به فتح اوّل و سوم، رنگ سرخ غیر خالص است. فرهنگ نفیسی.
[5] ( 3). هداة جمع هادی نام سنگیست، گویند هر که آن را با خود دارد سگ به او فریاد نکند، برهان قاطع. هداة سنگی بود به رنگ طحال، لغتنامه.
[6] ( 4). قفر به فتح اوّل و دوم، اسم جنس قار و آنچه شبیه به قیر در تکوین باشد و به فتح اول نام دارویی است که مانند عشقه بر خار ترنجبین پیچد. لغتنامه دهخدا.
[7] ( 1). مومیای کوهی آن را قفر الیهود نیز می‌گویند و آن جسمی است بنفش مایل به سرخ و مومیای پالوده نیز گفته شود. لغتنامه زیر کلمه قفر الیهود.
[8] ( 1). قلقند به فتح اوّل زاج سرخ را گویند و بعضی زاج کبود را گفته‌اند. آنندراج.
[9] ( 2). شخیره- قلیا و شخار باشد که بدان صابون پزند. برهان قاطع.
[10] ( 3). شاید این کلمه قلقطار باشد به معنی زاج زرد یا اکسید سرخ آهن. فرهنگ نفیسی.
[11] ( 4). معرّب انگبار، گیاهی از تیره ترشکها که ریشه‌اش به دور خود پیچد، برسیان دارو. فرهنگ معین.
[12] ( 5). تنکار نوعی است از نمک بورقی و آن به ذوب طلا و نرمی آن کمک کند. فرهنگ معین.
[13] ( 6). مغنیسیا خاکی سفید و بی بوی و بی طعم است که در پزشکی به کار آید و به عنوان دارو مصرف شود( یونانی). به نقل از المنجد.
[14] ( 7). قلیا و قلی خاکستری که از سوخته حمض گیرند. فرهنگ معین.
[15] ( 1). فربیون یا فرفیون- گیاهی از رده دو لپه‌یی‌ها است. این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه‌اش شیرابه سفید رنگی بیرون می‌آید. فرهنگ معین.
[16] ( 1). لبان، به ضم اول، کندر.
[17] ( 1). معرّب آن دهنج است و سنگی است شبیه به زمرّد. فرهنگ نفیسی.
[18] ( 2). جمّز، جمشت و جمست هر سه در عربی از فارسی مأخوذ است و جوهری باشد فرومایه و کم قیمت و رنگش کبودی است به سرخ مایل. برهان قاطع.
[19] ( 1). مینا آبگینه سفید و مهره سفید زجاجی مدوّر و کات کبود و سنگی شبیه به لاجورد.
فرهنگ نفیسی.
[20] جمعی از نویسندگان، کتب طبی انتزاعی (فارسی)، 8جلد، چاپ: اول.