سیر تکاملی اندیشههای ادبی و فلسفی در اروپا
اشاره
چون فرهنگ و معارف ایران از عهد فتحعلیشاه بهبعد درنتیجه استقرار روابط سیاسی و فرهنگی با اروپا، تحت تأثیر فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفته است، با رعایت کمال اختصار به سیر تکاملی فرهنگ غرب اشاره میکنیم.
سیر تکاملی فرهنگ فرانسه: فرهنگ و ادب فرانسه از قرن دهم بهتدریج ترقی و پیشرفت نمود از 1120 تا 1270 میلادی که سال وفات سنلوئی است فعالیت فرهنگی سیر صعودی داشت و تعدادی دانشگاه در پاریس و دیگر نقاط فرانسه تأسیس گردید، جنگهای صد ساله از 1337 تا 1453 سبب انحطاط فرهنگ و ادبیّات در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی شد، تا اواسط قرن سیزدهم ادبیات فرانسه شامل نظم بود ولی پس از آن دوره، نثر جای نظم را گرفت. اشعار غنائی در قرون دوازدهم و سیزدهم رواج یافت.
ادبیات منثور با آثار وقایعنگاران و تاریخنویسان آغاز شد و تا قرن شانزدهم دوام یافت. در دوره رنسانس مخصوصا در آغاز قرن شانزدهم دو واقعه مهم یعنی رنسانس و اصلاح دینی روی داد که هردو در فرهنگ و ادبیات و اندیشههای فلسفی و اجتماعی مردم، آثاری عمیق باقی گذاشت.
نهضت رنسانس: این نهضت ادبیات فرانسه را به جانب ادبیات ایتالیائی و کلاسیک متوجه کرد، تأثیر این ادبیّات در اشعار «مارو» و در آثار «رابله» که یکی از نوابغ عالم ادب بشمار میرود مشهود است.
نفوذ ادبیات ایتالیائی عکس العمل ایجاد کرد، که آثار «رونار» و گروه «پلنیاد و مالرب» گواه بر آن است، از نویسندگان معروف عصر رنسانس میتوان «مونتنی» را
ص: 312
نام برد، یکی از آثار عمده اصلاح دینی در ادبیات فرانسه این بود که متون مربوط به علوم الهی از زبان لاتینی به زبان فرانسه ترجمه شد.
در دوران فرمانروائی با ثبات و مرفّه خاندان بوربون، پاریس مرکز درخشان فرهنگ و تمدن مغربزمین شد.
قرن هفدهم میلادی دوره ادبیات کلاسیک فرانسه است، کسانی چون کرنی، راسین و مولیر در رشته نمایشنامهنویسی- لافونتن و بوالو، در شعر غنائی و طنزآمیز- پاسکال، مادام دوسوینیه، بوسوئه، و مادام دلافایت و چند تن دیگر در نثر، متعلق به این قرنند. فنلون و سن سیمون به این قرن و قرن هیجدهم تعلق دارند.
نویسندگان قرن هفدهم، از جهاتی با یکدیگر تفاوت دارند، اما جملگی در سبک روشن و منقّح و در توجّه خاص به ریزهکاریهای رفتار آدمی، مشترکند.
در قرن هیجدهم دوره روشنفکری فرارسید، یکی از مشخصات ادبیّات قرن هیجدهم این است که ناظر به احوال آدمی بهعنوان عضو یک جامعه سیاسی است، و دارای جنبهای فعّال و مبارز است، اگرچه از جنبه ادبی صرف، از ادبیّات قرن قبل پائینتر است.- شعر در ادب این عصر نقش فرعی دارد و نثر وسیلهیی برای تبلیغ آراء و عقاید و نظریّات گوناگون اجتماعی است.
بعضی از سودمندترین و محکمترین آثار فلسفی و سیاسی مغربزمین، در طی این دوره در فرانسه و دیگر کشورهای غربی بوجود آمده است، در این زمینه بالاخص باید از آثار ولتر، ژان ژاک روسو و منتسکیو نام برد.
اصحاب دایرة المعارف، به رهبری دیدرو و دالامبر چنانکه قبلا اشاره کردیم در حیات فکری فرانسه و کشورهای دیگر تأثیری عظیم داشتند.
آثار لوساژ، پروود اگزیل و «برناردن دوسن پیر» به زبان فرانسوی مقبولیّت بخشیدند، و ولتر، ماریوو، و بومارشه با نمایشنامههای خود، صورتی تازه در «درام» پدید آوردند.
انقلاب فرانسه سبب شکوفائی سیاسی و بیداری دیگر کشورهای اروپا و آسیا، و ظهور خطیبانی چون میرابو و دانتون شد.
قرن نوزدهم میلادی: این قرن را از لحاظ تاریخ تفکر و ادبیات فرانسه میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
1- از 1800 تا 1850 که دوره رمانتیسم است، از 1850 تا 1880 که دوره
ص: 313
ناتورالیسم است، و از 1880 تا 1900 که دوره عکس العمل برضد ناتورالیسم است.
بعضی از نویسندگانی که در دوره انقلاب فرانسه به خارجه مهاجرت کرده بودند، بعد از 1800 به فرانسه بازگشتند، و بهسبب آشنائی با ادبیات خارجی، افق ادبیات را توسعه دادند. از این جمله بالاخص باید مادام دوستال و شاتوبریان را نام برد. چیزی از این قرن نمیگذرد که رمانتیسم غالب میشود.
افکار شاعرانه (1820) از لامارتین، آغاز واقعی شعر رمانتیک است. در ادبیات فرانسه، سرآمد و عالم نظری رمانتیسم «ویکتور هوگو» میباشد.
از شعرای رمانتیک مشهور دیگر، ویینی، موسه، و گوتیه را میتوان نام برد.
در تئاتر، ویکتور هوگو و دوما (پدر)- تئاتر رمانتیک را آغاز کردند. در زمینه رماننویسی «رمانتیسم» سبب پیشرفت و تنوّع رمان شد. از رماننویسهای معروف ساند، دوما (پدر) ستندال و مریمه را میتوان نام برد.
اگرچه «بالزاک» از تأثیر رمانتیسم خالی نبوده است، در درجه اول، مؤسس مکتب واقعپردازی جدید محسوب میشود. رمانتیسم، تحقیقات تاریخی را نیز احیاء کرد، از نویسندگان معروف در این زمینه میتوان ا. تیری، میشله، گنرو وتیر را نام برد.
سنت بوو یکی از بزرگترین نقادان ادبی بشمار میآید. بالاخره در زمینههای مذهبی، لامنه و «لاکوردر» از رمانتیسم متأثرند.
در دوره 1850- 1880 تحولات تازهای در ادبیات روی داد. شکست سیاسی انقلاب 1848 (انقلاب فوریه) عکس العمل برضد رمانتیسم را- که در ردیف لیبرالیسم بشمار میآید- تشویق کرد.
رنان و «ا آ. تن» ارباب فکر نسل جدید گردیدند. گروه «پارناسیان» پیدایش یافت، «لوکونت دولیل» رهبر این گروه بود و سولی و پرودوم بدان تعلق داشت- بودلر شعر غنائی را احیا کرد و پس از وی «رمبو» و ورلن، نهضت آزادیبخشی به الهام شعری دادند و تکنیک شعر را تعقیب و عصر شعر نو را آغاز کردند.
در رمان، واقعپردازی بالزاک به شاهکارهای «فلوبو» منجر شد. برادران گونکور راه را برای ناتورالیسم مهیّا ساختند. بالاخره از مشخصات نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی توسعه مطبوعات و مداخله مردم، و تأثیر افکار عمومی در امور و مسائل سیاسی است.
در دهه آخر قرن نوزدهم میلادی با دو جریان متقابل مواجه میشویم: ناتورالیسم، که سودای اعمال دقت علمی را در ادبیات دارد، و عکس العمل ناشی از تأثیر برگسون به گرایش به معنویات در آن مشهود است. مؤسس مکتب ناتورالیسم ا. زولا است. از ادبای
ص: 314
معروف کمابیش ناتورالیسم، موپاسان و «دوده» و بعضی از نویسندگان دیگر مانند ب.
بورژه، لوتی، و. م بارس- از آغاز، با ناتورالیسم مخالف بودند.
آناتول فرانس، موقعیتی خاص دارد، و یادآور ظرافت و شکّاکیّت ولتر است. در شعر، (دوکادانها) در آغاز، راه «ورلن» را در آزادیبخشی به شعر، اختیار کردند. سپس، مکتب سمبولیسم در جستجوی زبان شعری تازهای برآمد، سرآمد این مکتب «مالارمه» بود، و از پیروان آن میتوان و. مورآس، ه. دورنیه، ف. ژام، و ب. فور را نام برد.
در تئاتر همان گرایشهای ادبی دیده میشود.
ه. بک ناتورالیسم، را وارد تئاتر کرد و مترلینگ تئاتر سمبولیسم فرانسه را ابداع کرد، اما آنچه مخصوصا مقبولیّت عام یافت، نمایشنامههای ساردو و دوستان بود.
قرن بیستم، این قرن را میتوان به دو دوره 1900- 1918 و از 1918 بهبعد تقسیم کرد. تا پیش از جنگ جهانی اول، شخصیتهائی چون بارس لوتی، بورژ، و آناتول فرانس نفوذ خود را حفظ کردند، اما بعدا جریانهای ادبی، بیحساب تنوع یافت، و هر نویسندهای مدعی بود، که با حفظ علائق خود با گذشته، پیرو هیچ مکتبی نیست، «کلودل» که طبع شعرش همزمان با گرویدن وی در سال (1886) به آئین کاتولیک بیدار شد، در اشعار غنائی خود از این آئین الهام میگیرد. شارل پگی که در آغاز مخالف کشیشان و هواخواه «دریفوس» بود یک شکل خاص از آئین کاتولیک را برگزید، و مقالات و اشعار خود را، وسیله بیان عقاید اجتماعی و مذهبی خویش قرار داد. آپولینز، شعر را از آخرین قیود عروض و قافیه رها ساخت، و تأثیر وی در این زمینه روزافزون بوده است.
ر. رولان به انقلاب فرانسه با تحسین فراوان مینگریست و عشق عمیقی به حیات و نوع بشر داشت جنگ جهانی اول در ادبیات فرانسه تأثیری فراوان داشت.
در شعر پ والری، سنّت «مالارمه» را ادامه داد، اما عکس العملهائی در مقابل جنگ پدید آمد که از آن جمله دادائیسم، کوبیسم، فوتوریسم و سوررئالیسم بود، هرنوع فکر و هنری که مبیّن عدم ثبات در جهان بود و راهحلی برای آن عرضه میکرد، یا به معنائی برای تحرک عالم قائل میشد و از آن قواعدی برای رفتار آدمی نتیجه میگرفت، خواستار و طرفدار فراوان داشت.
قسمت مهمی از ادبیّات پس از جنگ جهانی اول از افکار دو تن متفکر بزرگ معاصر- فروید و بروکسون، متأثر بوده است.
از نویسندگان بزرگ این دوره م. پروست، آ. ژید، ژ. رومن، ژ. دوآمل، ژ. برنانوس، ف. موریاک، کولت، و آموروا بودهاند.
ص: 315
تئاتر در فاصله بین دو جنگ جهانی تحوّلی عمیق یافت، اگرچه امروز تئاتر به کاری تجارتی در جامعه مبدل شده است، کسانی بودهاند که برای احیای هنر دراماتیک سخت کوشیدهاند.
در دوره بین دو جنگ، چهار درامنویس سرآمد دیگران بودند: ژیرودو، سالاکرو (1889) کوکتو و آنوئی (1910)
پس از جنگ جهانی دوم نیز ادبیات فرانسه درخشندگی خود را حفظ کرد، از لحاظ اهمیت و نفوذ فکری سارتر، از نمایندگان برجسته فلسفه اگزیستانسیالیسم (اصالت وجود انسان)- در درجه اول قرار دارد، که تئاتر و رمان را برای تبلیغ این فلسفه بهکار گرفت.
و نیز باید از «آ. کامو» یاد کرد که او را وجدان نسل جوانتر فرانسه لقب دادهاند.»[49]
رشد دانش پزشکی در اروپا
علم پزشکی در یونان باستان
پزشکی یعنی علم و فن شناختن بیماریها، درمان آنها، و جلوگیری از بروز آنها.- این علم، چنانکه قبلا نیز اشاره کردیم، چون در ایام قدیم، بشر، به کشف میکرب توفیق نیافته بود علت حقیقی بروز بیماریها بکلی بر انسان مجهول بود، و غالبا علل بیماریها را عوامل مرموزی میشمردند و به سحر و جادو متوسّل میشدند، در عینحال در همان ایام استفاده از بعضی گیاهان برای معالجه بیماران نیز معمول بود و هرگاه دعا و طلسم و گیاهان دارویی، مؤثر نمیافتاد به جادوگران رجوع میکردند. مدارک باستانشناسی نشان میدهد که از چندین هزار سال قبل از میلاد حرفه پزشکی نزد سومریان و بابلیها وجود داشته و در قوانین حمورابی مقرراتی در این باب آمده است. یونانیان از عهد ارسطو به بعد به تدریج علم طب را از منجلاب اندیشههای خرافی بیرون کشیدند و از راه مشاهده و تجربه و به همّت ابقراط و جالینوس، این دانش، بر پایهها و مبانی علمی قرار گرفت. جالینوس برای نخستینبار تشریح را معمول کرد، در ایران نیز از عهد ساسانیان بهبعد طب یونانی کمابیش مورد توجه قرار گرفت و اطبای یونانی و سریانی به معالجه بیماران پرداختند. در قرن پنجم میلادی نسطوریها که از خاک روم رانده شده بودند در ایران اقامت گزیدند و به تدریس طب پرداختند و مدرسه جندیشاپور، مشهورترین مدارس آن ایام است.
ص: 316
رشد تدریجی علوم تجربی
علم طب
«ابقراط علم طب را از حوزه اسرارآمیز معبد و تأثیرات آن آزاد ساخت و براساس علوم حیاتی متکی نمود، و مرض و حیات را تابع قوانین طبی دانست و نشان داد که فقط با مطالعه دقیق طبیعت، به آن قوانین میتوان دست یافت و روابط علت و معلول را نشان داد، مطالعه و تجربه را اساس مباحث طبی شمرد و نظر و استدلال و منطق را راهبر و معلول مطالعه، تحقیق و تجربه قرار داد، این دو، یعنی تجربه و نظر را با هم توام ساخت. به عقیده ابقراط انسان جزیی از طبیعت است با همان قوانین، هر موجود ذیحیاتی به طبیعت مرتبط است ... البته معلومات و اطلاعات ابقراط در طب محدود بود، زیرا دست زدن به بدن انسان، معمول نبود، از علم تشریح اطلاعات کمی داشت، فیزیولوژی نواقص بسیار داشت ... با اینحال ابقراط روش علمی متینی طرح کرد، طب را از دیانت منفک و جدا ساخت، مطالعات بر بالین بیمار را اساس کار خود قرار داد. ابقراط مجموعه طبی بسیار مهّمی که قدیمترین و گرانبهاترین میراث معلومات طبی قدماست بهنام «مجموعه ابقراطی» باقی گذاشته که در آن از تمام قسمتهای نظری و علمی طب، بحث و تحقیق کرده است و همین مجموعه است که بزرگترین منبع طب اسلامی شمرده میشود ...»[50]
نخستین استاد تشریح
«... جالینوس مخصوصا در قسمت تشریح، یگانه عصر بود و متجاوز از 12 قرن، یعنی از قرن دوّم میلادی تا آغاز قرن شانزدهم استاد مسلم این رشته شمرده میشد و همه اطبای قرون وسطا از جمله اطبای مسلمان با کمک کتب جالینوس با علم تشریح آشنا شدند و فقط در قرن 16 است که طبیب و کالبدشناس معروف بلژیکی وزال(Vesale) کتابی در تشریح نوشت و نواقص تشریح جالینوس را مدلل داشت ... به حکایت تاریخ، ضعف و فساد امپراتوری روم غربی سبب حمله قبایل وحشی بر ایتالیا گردید، درنتیجه، علم و هنر از پیشرفت و سیر تکاملی خود بازماند و بار دیگر عزایم و خرافات جای دارو و درمان را گرفت.
شیوع دین مسیح و رسمی شدن آن در روم شرقی نیز مشّوق اهل علم نبود، برعکس، سران دین، فلسفه و علم را خلاف شرع میدانستند و پیروان علم و فلسفه را
ص: 317
کفر میشمردند، مثلا در قرن پنجم میلادی کنیسه مسیحی، مدرسه شهر «ادس» را که مسلمانان، «رها» میگفتهاند، و در محل فعلی شهر «اورفه» قرار داشت، بستند، و از فعالیت فرهنگی آن جلوگیری کردند، و نسطوریان را از آن مدرسه بیرون کردند و جماعتی از همین نسطوریان رانده شده، به ایران پناهنده شدند، و بعضی از آنها به ترقی مدرسه، جندیشاپور همت گماشتند و خدمات شایان دیگری انجام دادند.
... در اوایل قرن هفتم میلادی دیانت اسلام ظاهر شد ... قرن اول هجری به فتح ممالک و تشکیل حکومت وسیع عرب گذشت، مسلمین بر ممالکی که مهد تمدن بود، دست یافتند، شهرهای بزرگی که مراکز علوم و فنون شمرده میشد از قبیل دمشق، قیصریه و اسکندریه مسخر گردید، در طی این فتوحات، مسلمین به تدریج به این نکته برخوردند که برای بقای حکومت و فرمانروایی خود باید تمدن و فرهنگ ملل مقهور را فراگیرند. این نهضت، مخصوصا با ظهور خلفای عباسی و نفوذ ایرانیان در اداره امور ممالک اسلامی، پیشرفت و ترقی کرد، بطوریکه در جوار هر مسجدی مدرسهای بنا شد، کتابخانهها بهوجود آمد، بیمارستانها تأسیس شد، در مدارس مسلمانان، همه علوم تدریس میشد مخصوصا علوم دینی و طب و فلسفه.
بطوریکه گفته شد، نسطوریها و حکمای اسکندری که به مشرق هجرت کرده بودند و یهودیان و قبطیان و سوریان، از دو قرن قبل از این نهضت، زمینه را بخوبی فراهم کرده بودند ... اشخاصی که در بین مسلمین در راه علوم از جمله طب کار کردهاند ممکن است به دو گروه قسمت کرد. مترجمین و مولفین:
مترجمین و مؤلفین
مترجمین اشخاصی بودهاند که فن ایشان فقط ترجمه بوده است، درحالیکه مؤلفین، آثار ترجمه شده را بخوبی فرا گرفته و به سلیقه خود تألیفاتی کردهاند. بطور کلی در قرنهای بعد، یعنی در دوره اوج ترقی علمی، در میان مسلمین، علمای بزرگی پیدا شدند که از مرحله ترجمه و شاگردی گذشتند، این گروه پژوهندگان، استقلال فکری داشتند و با آنکه اساس معلومات آنها از یونان گرفته شده بود در نوشتهها و گفتار آنها آثار مطالعه شخصی و گاهی نقد آثار قدما دیده میشود. اطبا آزمایشها و امتحانات تازه میکنند، تعلیمات طبی سودمندی در بالین بیماران در بیمارستانها، به عمل میآید ... رازی، شکوک بر جالینوس مینویسد و کلیه آراء و نظریات او را تأیید نمیکند. همانطور که ابو علی سینا در مقدمه «حکمة المشرقین» به نقد فلسفه مشاء میپردازد. بعضی از شهرهای اسپانیا و بغداد از مراکز مهم طب شمرده
ص: 318
میشود بطوریکه تنها در کتابخانه قرطبه، به گفته مورخین، سیصد هزار مجلّد کتاب خطی، در علوم مختلف گردآوری شده بود.
شکوک رازی بر جالینوس
رازی در مقدمه کتاب شکوک مینویسد: «میدانم بسیاری از مردم خرده خواهند گرفت و در تألیف این کتاب، مرا ملامت خواهند کرد که چگونه در مقام مخالفت با مرد جلیل القدری چون جالینوس برآمدهام درحالیکه از همه خلق بیشتر بر من حق دارد ... ولی علم و فلسفه زیر بار تسلیم صرف و تقلید محض و قبول اقوال اساتید، بدون دلیل و بیّنه نمیرود ... فیلسوف خود نمیپسندد که شاگردانش چشم بسته تسلیم گفتههای او شوند ...»[51]