گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
صدقه:






زکات و مالیاتی که مسلمانان می‌پردازند از: زر، سیم، شتر، گاو، گوسفند، حبوبات، و میوه، متعلق به هشت دسته‌ای است که خدا از آنها نام برده 80] و حق ویژه آنان است.
عمر گوید: [این (اموال زکات) از آن آنان (هشت دسته یاد شده) است .
ص: 44
فی‌ء: نیز دارایی است که از اهل ذمّه گرفته می‌شود مانند گزیت سرانه که خونبهای ایشان است و با پرداخت آن جان و مالشان در امان می‌ماند.
و از آن جمله است خراج سرزمینی که با زور گشوده شده و از طرف پیشوا به دست اهل ذمه سپرده شده باشد تا سالیانه تشک 81] آن را بپردازند.
و نیز از آن جمله است مالیاتی که از سرزمین‌های مصالحه شده گرفته می‌شد که مردمش سرکشانه خراج تعیین شده پیشین را نپرداخته بودند و دوباره قرارداد آشتی بسته‌اند.
و نیز از آن جمله است آنچه را عشریه گیران از دارایی بازرگانان اهل ذمه در راه‌ها می‌ستانند یا از کافران حربی به هنگام درآمدن برای بازرگانی به خاک کشور اسلام می‌گیرند، همه اینها از فی‌ء به شمار آید و از آن همه مسلمانان است، از ثروتمند تا بی‌نوا، پس به مستمری جنگجویان و ماهیانه بازماندگان و هر آنچه پیشوا از راه نیک اندیشی برای اسلام هزینه کند پرداخت می‌شود.

خمس:

یک پنجم [48] غنیمتهای غارت شده از کافران حربی و همچنین معادن طبیعی و گنجینه‌های کشف شده است، و دانشمندان را در آن اختلاف نظر است، برخی گویند خمس از آن همان پنج گروه 82] است که نامشان در قرآن آمده است و عمر گفت: [هذه لهولاء- این از آن ایشان است.] دیگری گوید: حکم خمس حکم فی‌ء است که بسته به خواست پیشوا است اگر بخواهد به همان کسان که خدا نام برده است می‌پردازد و اگر چنان دید که در راه همه مسلمانان هزینه شود در بیت المال می‌گذارد تا در راهی سودمندتر برای ایشان هزینه گردد، همچون مرزداری و خرید جنگ‌افزار و اسب و بیستگانی دادرسان و جنگجویان و کارمندان.

قطیعه:

دو معنی دارد، نخست: آن که پیشوای شایسته فرمانروایی، زمینی را از همسایگانش جدا کند و به کسی ببخشد تا آن را آباد سازد و از آن سود برد، یا خانه سازد و بنشیند یا کسانی را بنشاند، یا کشتزار سازد و از محصول آن سود برد، و خراجی بپردازد یا هیچ نپردازد. چنین بوده است وضع قطیعه‌هایی که منصور[83] و فرزندانش در بغداد به کسانی دادند، مانند قطیعه ربیع، قطیعه أم جعفر و قطیعه فلان ... که هر کدام بجای خود بیاید.
دومین معنی قطیعه آن است که سلطان، دیه‌ها یا بخشهایی را به هر کس از فرماندهان خود که بخواهد به اقطاع بسپارد، که سالیانه چیزی مشخص را در برابر آن، خواه اندک و خواه بسیار بپردازند. خواه درآمد آنجا بسیار و خواه اندک باشد، و سلطان در جزئیات کار آنجا مداخله نمی‌کند.[84]
______________________________
(1). متن: طسق که معرب تشک به معنی مالیاتی است که برای هر جریب زمین کشاورزی گرفته می‌شده است و به معنی مزد نیز هست (مفاتیح العلوم خوارزمی. ترجمه خدیوجم ص 62).
(2). آیت خمس چنین است: بدانید که یک پنجم هر آنچه از غنایم (دشمن) بدست آوردید از آن 1) پیامبر و 2) خویشاوندان او و 3) یتیمان و 4) بینوایان و 5) در راه ماندگان است (انفال: 8: 41).
(3). منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی 85]









________________________________________
[1] ( 1). هشام از موالی ایرانی کوفه- جندیشاپور، صاحب نظریات فلسفی معاصر امام ششم حضرت صادق م 148 که نظریات وی را تأیید می‌نمود.
وی از پایه‌گذاران گنوسیسم اسلامی با رفض خلافت است. عبد الله نعمه در 1959 م در مصر کتابی در 222 ص و احمد صفائی در تهران در 282 ص کتابی دیگر در زندگینامه هشام ساختند که نخستین به تازی و دومی به فارسی در 1342 خ چاپ شده است. یاقوت تنها همین یک جا در این کتاب از هشام و آن نیز بی یادآوری پیوند او با امام، یاد کرده است.
[2] ( 2). بوهذیل علاف( 135- 235) از موالی ایرانی بصره- جندیشاپور صاحب نظریات فلسفی از پایه گذاران گنوسیسم اسلامی بی‌رفض خلافت بود و معتزلی است.
[3] ( 1). نسخه بدل است که وستنفلد در جلد 5 ص 2 داده است.
[4] ( 2). متن: ست و ستون، تصحیح قیاسی از منزوی است.
[5] ( 1). هفتورنگ( بیرونی. تفهیم چ همائی ص 179 س 3) که در فارسی امروز آن را هفت برادران خوانند( پانوشت 1: 221: 7. فارسی ص 208: 7)
[6] ( 2). برای محترق- سوخته، اصطلاح جغرافیائی به معنی ویرانه و ناآباد، ن. ک. احسن التقاسیم ترجمه منزوی ص 198 و 215.
[7] ( 3). متن: کسوف القمر و الشمس یعنی خسوف ماه و کسوف خورشید.
[8] ( 1). میان دو کروشه از متن عربی افتاده و عبارت ناقص است و مترجم آن را در فارسی افزوده است.
[9] ( 2). گویا: محمد پسر عبد الله مکحول بیروتی م 321( زرکلی از نجوم زاهرة 3: 242) باشد که در این کتاب بیش از ده جا از وی نقل آمده است.
[10] ( 3). اسطاذیا: از استادیون یونانی‌stadion معادل 600 پا( لغتنامه، از تحدید نهایات بیرونی ترجمه احمد آرام ص 186.)
[11] ( 1). ورانک( تفهیم. بیرونی ص 166) نیز ن. ک، فارسی ص 32: 3.
[12] ( 2). ولی واقع عکس این است زیرا آب در سطح دریای سفید( مدیترانه) بخار می‌شود و همیشه آب از محیط اطلس از این تنگه بدان وارد شود.
[13] ( 1). متن: کم بینکم و بینها؟ که نادرست است، و من« کم بینهما» خواندم و ترجمه کردم.
[14] ( 2). متن: کم بینکم و بین السماء السابعة؟ است که نادرست بود و من آن را به« کم بینها و بین السماء السابعة» تصحیح کردم.
[15] ( 1). یاقوت در چ ع 1 ص 401 فارسی ص 371 همین مجلد یک مطلب جغرافیایی را باز هم به نقل از بیرونی م 440 از بو الفضل هراتی آورده است، پس می‌تواند همان باشد که در لغتنامه دهخدا- الف ص 735 به نقل از ترجمه یمینی؛ هم روزگار مؤیّد الدّوله دیلمی زنده به سال 371 خوانده شده است. و نیز می‌تواند همان دباغ هجو کننده پوشنج باشد که در همین مجلّد چ ع 1: 759 دیده می‌شود.
[16] ( 2). حمزه اصفهانی( 280- 360) از مردم اصفهان نگارنده« تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء» که در پیشگفتارش فهرستی از کتب فارسی می‌آورد که از آنها استفاده کرده است.( جرجی زیدان آداب اللغه 2: 315) و« اصبهان و اخبارها» و جز آنها که چاپ شده است. او به بغداد آمد و کتاب« خصائص و موازنه» را در برتری زبان فارسی بر عربی برای عضد الدوله بویه( 324- 372) بنگاشت که نسخه‌اش در خدیویه هست( ندیم ترجمه تجدد: 230 و زرکلی اعلام از منابع بسیار) از مصادر کار یاقوت است و در این کتاب بیش از شصت بار از او نقل می‌کند و بیشتر معربها را نشان می‌دهد که گویا از همان موازنه نقل می‌کند( چ ع 1: 553: 1 فارسی ص 506)
وستنفلد کنیت ابو الفرج بدو داده که نادرست است. شاید با هم روزگارش ابو الفرج اصفهانی( علی بن الحسین 284- 356) صاحب« اغانی» اشتباه شده باشد.
[17] ( 1). اقلیم از ریشه‌Klima یونانی به معنی منطقه است. جرامقه جمع جرمقی لقب تحقیرآمیز مردم سریانی شام است، شاید واژه اقلیم را سریانیان از یونان گرفته به عربی آورده باشند.
[18] ( 2). الزینة. از بو حاتم رازی احمد ورسنانی اسماعیلی م 322. کتاب الزینة در دو جلد با پیشگفتار حسین الهمدانی در دو مجلّد 152+ 232 ص در قاهره 7- 1958 چاپ شده است.( ندیم. ترجمه تجدد: 354 و فهرست مجدوع: 294) یاقوت تنها در اینجا از آن نقل کرده این نقل نیز با واسطه است.
[19] ( 3). متن-[ فقسموا ایرانشهر الی کشورات ست ... اوسطها هنیره ...] چون ما از طریق بیرونی و دیگران می‌دانیم که در جغرافیای زردشتی، جهان فیزیک را به هفت کشخر- کشور تقسیم می‌کنند و ایرانشهر را در میان نهاده و شش کشور انیران را دورادور آن قرار می‌دهند، و یاقوت واژه انیران را به صورت« هنیره» معرّب کرده است، من ناگزیر دو واژه« ایرانشهر» و« هنیره- انیران» را در متن کتاب معجم البلدان جابجا کردم. باری جهان متافیزیک( ما بعد الطبیعه) در ایران باستان اقلیم هشتم نامیده می‌شد و سهروردی از آن به« الاقلیم الثامن و هو هورقلیا» تعبیر می‌کند( حکمة الاشراق چ کربن ص 254). اقلیم هشتم را مقدسی نیز در احسن التقاسیم چ ع. ص 402: 16- 18 و ص 420: 11 ص 430: 4 و 443: 5 و 449: 23 ترجمه فارسی ص 603 و 641 و 659 و 669 یاد کرده است. بیرونی در« ماللهند» ص 29 ترجمه ص 26 به نقل از مانی در« کنز الاحیاء» اقلیم هشتم را« دار السرور» می‌نامد که اجسام در آنجا ابعاد سه گانه را ندارند.
[20] ( 1). برای فرق میان« هفته عددی» که از ملتهای سامی به ما رسیده است و« هفته ستاره‌ای» هند و ایرانی که امروز در سراسر اروپا به کار می‌رود، و هنوز در برخی دهات ایران نیز باقی مانده است، و سبب اختلاف ردیف آن با سیارات منظومه شمسی ن. ک بو ریحان بیرونی ما للهند ص 171، ترجمه سها ص 166 تفهیم چاپ فارسی همائی ص 274 و 362 و مقالت منزوی:« جمعه و یکشنبه». مجله کاوه مونیخ سال 1355 خ شماره 63 ص 2- 6.
[21] ( 2). محمد فزاری و برادرش اسحاق پسران ابراهیم پسر حبیب فزاری منجمان منصور دوانیقی و هارون عباسی بودند ن. ک ندیم تجدد ص 188 و 332 ترجمه 274 و 491، ذریعه 4: 399: 29 و مؤلف سند و هند ذ 12: 236 به نقل از قفطی ع 270 ترجمه 371 و پدرش ابراهیم در قفطی ع 57 ترجمه ص 103 شناسانده شده است. زیج ابراهیم پسر حبیب فزاری در کشف الظنون نیز آمده است.
[22] ( 1). جمله معترضه میان دو کروشه، شاید از حاشیه به درون متن افتاده باشد.
[23] ( 1). عنوان در متن عربی نیست و افزوده مترجم است.
. مرزبندی هر یک از هفت اقلیم، با اندازه سایه یک آدم ایستاده، در دو نیم روز نوروز و مهرگان هر سال را یاقوت از مقدسی گرفته و از جای دیگر تکمیل کرده و یا هر دو از مرجع سومی گرفته‌اند، من هر یک از این دو کتاب را با نگاه به دیگری تا آنجا که توانم بود تصحیح نمودم. ن. ک.
احسن التقاسیم ترجمه منزوی ص 86- 90 من در آنجا اندازه‌ها را با ارقام کسری نشان دادم تا آسانتر باشد.
[24] ( 2). دنقله( تفهیم ص 198). چ ع: 2: 599: 1 و چ ع 2: 611: 11
[25] ( 3). جدی. آبام‌گاه. آبام بز( لغتنامه حرف ج. ص 270) برج دهم دیماه.
[26] ( 4). برج یازدهم، بهمن ماه.
[27] ( 5). در کروشه افزون بر متن است تا با مرز جنوبی اقلیم سوم راست آید.
[28] ( 1). قوس. برج نهم، آذر ماه کنونی.
[29] ( 2). حوت. برج دوازدهم، اسفند ماه.
[30] ( 3). متن: ثلاثمایه الف الف ... است ولی با نگاه به مساحت شش اقلیم دیگر که از چهار میلیون آغاز و به یک میلیون پایان می‌یابد، نادرستی این عدد و همچنین عدد مساحت اقلیم هفتم آشکار است. شاید در اقلیم سوم« ثلاثة الاف الف» درست باشد و در اقلیم هفتم« مائتا الف» زیادتی از رونویس کنندگان باشد.
[31] ( 4). حمل. نخستین برج. فروردین ماه کنونی.
[32] ( 5). برج هشتم. آبان ماه کنونی.
[33] ( 1). وخان( تفهیم ص 199) برجیان چ ع 1: 13: 16.
[34] ( 2). خورشید.
[35] ( 3). برج پنجم. مردادماه کنونی.
[36] ( 4). دویست و سی( احسن التقاسیم. ترجمه منزوی ص 89).
[37] ( 5). ژاست( تفهیم ص 199).
[38] ( 6). متن: اشروسنه که غلط است.- چ ع- 1: 245.
[39] ( 7). جلیکا( تفهیم. ص 200) چ ع 1: 376: 7 و ع 1 و جلّق چ ع 24: 104.
[40] ( 1). برج دوم به جای اردیبهشت
[41] ( 2). برج هفتم به جای مهرماه.
[42] ( 3). متن: سبعة اقدام. تصحیح از روی احسن التقاسیم مقدسی. ع: 61 ترجمه: 89.
[43] ( 4). خرگاه‌های قای‌قون( تفهیم. ص 200) ولی در فهرست وستنفلد دو جا شناخته شده است.
[44] ( 5). تغرغر با دو راء بی‌نقطه( تفهیم ص 200).
[45] ( 6). پاراب( تفهیم 200).
[46] ( 7). دریای سیاه( لسترنج: 145).
[47] ( 8). درون کروشه از احسن التقاسیم افزوده شد.
[48] ( 9). برج سوم.
[49] ( 10). برج ششم.
[50] ( 1). باشخرت( تفهیم. ص 200).
[51] ( 2). بجناک( تفهیم).
[52] ( 3). سوار( تفهیم ص 200 از حدود العالم).
[53] ( 4). اسیو( تفهیم ص 200).
[54] ( 5). ورنک چ ع 1: 20: 16 ترجمه ص 18.
[55] ( 6). بوره( تفهیم. ص 200).
[56] ( 7). متن: الف الف میل و مائتا الف میل و اربعة و عشرون الف میل و ثمانمایة و اربعة و عشرون میلا ... همچنانکه درباره اقلیم سوم گفتم: باید کلمه مائتا الف افزایشی از رونویس کنندگان باشد.
[57] ( 8). پیوند دوازده برج با شهرهای هفت اقلیم را بیرونی در تفهیم با اندکی اختلاف در جدولی نهاده است( ن. ک. تفهیم. چ جلال همائی ص 335).
گویا دولت کنونی ترکیه که خواهان نابودی کردان است به جای این کلمه« ترکان کوهی» بکار می‌برد.
[58] ( 9). متن: الأکراد الجبلیون. گویا.
[59] ( 1). بومنصور محمد پسر احمد ازهری هراتی( 282- 370) نگارنده« تهذیب» و« غریب اللغه» در سال 312 به دست قرمطیان اسیر و به عربهای بیابان فروخته شد و در اسارت ایشان لغت‌نامه‌ای برای عرب تدوین کرد.( خلکان 3: 458) بنا بر فهرست وستنفلد، یاقوت در این کتاب بیش از 270 بار از ازهری نقل کرده است.
[60] ( 2). شتر را چنان می‌رانم که گوئی« برید» است.
[61] ( 3). محمد بن زیاد( 150- 231) برده‌ای از سند بود و لغت‌شناس عرب شد. او از موالی عباسیان بود و کتابهائی چند در دستور زبان عرب نگاشت.
او سخنان اصمعی و بوعبیده( دو تن ضد شعوبی) را رد می‌کرد، پس شاید غیر مستقیم از شعوبیان ایرانی دفاع می‌نمود.( خلکان 3: 433) یاقوت در این کتاب بیش از 160 مورد از وی مطالب لغت شناسی نقل می‌کند.
[62] ( 1). نضر پسر شمیل پسر خرشه( 122- 204) زاده مرو و درگذشته در همانجا است او پس از شکست مرجیان در جنگ( 118- 128) همراه پدر سفری به بصره و عربستان رفت و بیش از ده کتابچه در لغت‌سازی برای تازیان نگاشت سپس به مرو بازگشت و به دربار مامون راه یافت و قاضی مرو شد و کتاب‌ها بر ضد شعوبیان نگاشت و به ادبیات عرب خدمتها کرد تا درگذشت. ن. ک خلکان 5: 33- 38، ندیم ترجمه ص 57 و 90 و زرکلی او و ازهری هراتی یاد شده در بالا از منابع( لغت شناسی) یاقوت در این کتاب است. بنا بر فهرست وستنفلد نزدیک پنجاه بار از وی نقل کرده است.
[63] ( 2).« ذراع هاشمی» در صفحه پیشین( ص 32) سنجیده شود.
[64] ( 1). به وسیله جرامقه سریانی- چ ع 1- 26: 9 فارسی ص 24: 1.
[65] ( 2). گویا یاقوت در سده هفتم از کتابی نگاشته مؤبد ری نقل می‌کند که واژه‌های فارسی را با آوردن مثال معنی می‌نموده است. لیکن این واژه در چاپهای گوناگون معجم به صورت« مؤیّد الری» دیده می‌شود.
[66] ( 1). حمزه اصفهانی( 280- 360) آن تاریخ نگار و زبانشناس که یادش در پانوشت چ ع 1: 26: 8 گذشت واژه« فستا» در« روذه فستا» را با« ف» سه نقطه به معنی« حال» می‌آورد. نطنزی م 499 در دستور اللغة حرف« ف» را یکی از شش حرف ویژه زبان فارسی می‌شمرد. از توضیحی که ابن سینا در« مخارج الحروف» چ خانلری ص 25/ 51 و ترجمه ص 85 درباره صدای این حرف آورده نشان می‌دهد که صدا و تلفّظی همانند حرف»V « لاتین در میان« ف» و« و» داشته است. امروز نیز فرهنگستانهای خاورمیانه دو حرف« ف،» را برابر پذیرفته‌اند. نیز ن. ک. ترجمه احسن التقاسیم، بخش اوّل، 190.
[67] ( 2). چنان که در واژه اجناد الشام( چ ع 1: 136) خواهیم دید، گفتگوی بلاذری م 279 و شعر فرزدق م 110 درباره اجناد است نه« جند» و اجناد و« اجنادین» گویا ریشه فینیقی داشته باشد نه عربی، و در دوران قبل از اسلام شهر اجنادین همین نام را داشته است، نه این که عربها این نام را بدان داده باشند. این که مقدّسی در« احسن التقاسیم چ ع: 47 ترجمه 67» می‌گوید:[ من مصرها- مرکزها را چون شاهان و قصبه‌ها را چون حاجبان و مدینه‌ها را به جای جند( اسواران) و قریه‌ها را چون پیاده نهادم ...] مقصودش نشان دادن درجه بندی آبادیها و تابعیت کوچک از بزرگ است نه نام‌گذاری برای آنها. مقدسی در( چ ع 48: 8 و 415: 5 و در 416: 7) و ترجمه 69/ 620/ 621 و طبری در سال 235 چ لیدن ج 11 ص 1359 واژه« جند» را به معنی وصفی به کار می‌برد نه نام‌گذاری. مخصوصا مقدسی شام را به شش خوره تقسیم می‌کند و هیچ اشارتی به پنج« جند» یاقوت ندارد( احسن التقاسیم چ ع- 154 ترجمه ص 216) اینک باید تحقیق شود آیا کسی پیش از یاقوت واژه« جند» را بدین معنی به کار برده است، یا مانند« اقور» از مخترعات یاقوت است.
[68] ( 3).[ گفتم همین که بر شام چیره شد مرگ همچون بیماری بغر در اجنادش پخش شد.] این شعر در چ ع 1 ص 136 نیز آمده است.
[69] ( 4). احمد بن یحیا بلاذری( ..- 279) مترجم« عهدنامه اردشیر» و کتابهای دیگر، از فارسی به عربی و نگارنده« فتوح البلدان» که بخشی از آن به دست آذرنوش در سال 1346 خ به فارسی گردانده شد و همه آن دوباره به دست دکتر توکل ترجمه و به سال 1367 خ در 787 ص چاپ شد. گذشتگان نسبت او را به دانه« بلاذر» می‌دانستند ولی به گفته« ریاض العلماء ج 5 ص 391» بلاذر شهری در بحرین است که اکثریت مردم آن در آن دوران فارس بودند. نام این شهر بعدها به« بلاد» تحریف شده است. کتابهای بلاذری از مدارک کار یاقوت است که در این معجم بنا بر فهرست بیش از صد جا از وی نقل کرده است.
[70] ( 1).[ خداوند مهر را مرزی در میان شب و روز نهاد.]
[71] ( 2). تفهیم بیرونی چ فارسی. جلال همائی ص 172.
[72] ( 1). التفهیم لاوائل صناعة التنجیم. از بوریحان بیرونی محمد پسر احمد( 362- 440) او نخست کتاب را به فارسی به سال 420 نگاشت سپس یک سال بعد آن را به عربی گردانید( ذریعه 4: 361- 362) نسخه فارسی آن در تهران به سال 16- 1318 خ با تصحیح و مقدمه و تعلیقات جلال همائی استاد دانشگاه چاپ شده است.
[73] ( 2). فرّاء یحیا پسر زیاد دیلمی تبار، زاده کوفه( 144- 207) از پایه گذاران مکتب کوفه در دستور زبان عرب، چندین کتاب نیز در این ره بنگاشت که به وسیله خاورشناسان چاپ شده است، دست پدرش در جنگ برای یاری حسین بن علی در زمین فخّ ضد عباسیان به سال 169( ن. ک طبری، ابن اثیر در حوادث آن سال) بریده شده بود، خودش به آموزگاری فرزندان مأمون گمارده شد و مانند هر ایرانی وابسته به دربار عرب، مسلمان و نیمه گنوسیست بود. کتابهایش از منابع یاقوت در معجم البلدان است، بنا بر فهرست وستنفلد پیرامن چهل بار از آنها نقل شده است.
[74] ( 3). آن را به عنوه دوستانه نگرفتند، بلکه شمشیر کار او را ساخت.
[75] ( 1). معمر پسر مثنی( 110- 209) باجروانی بلخی از موالی تیم. دانشمند دارای دویست تألیف، شعوبی، خواهان تساوی با عرب و ضد عرب‌زدگی‌های اصمعی بود ولی چنان که در پانوشت چ ع 1: 338: 7 خواهیم دید؛ هارون رشید او را نیز بخرید تا ضد شعوبی شد و کتابهائی درباره« أیّام عرب» در برابر« خداینامه» های ایرانی فراهم ساخت، با همه این بازگشتها از دید درباریان هارون، معمر نه دینی درست و نه نسبی والا داشت و به خارجی بودن متهم بود( خلکان 4: 323- 331) وی از مصادر جغرافیائی یاقوت است و بنا بر فهرست وستنفلد، یاقوت در این کتاب پیرامن یکصد بار از وی نقل کرده است.
[76] ( 1). قدامه پسر جعفر پسر قدامه بوالفرج( م- 337) دبیری مسیحی در بغداد بود و به دست مکتفی بالله مسلمان شد. کتاب« خراج» او در لیدن 1892 م چاپ شده است( اعلام زرکلی) وستنفلد نام قدامه را در فهرست کتاب فراموش کرده است.
[77] ( 2). متن:[ اقرّت بایدی اهلها] مقصود از اهل و صاحبانش خاندانهای فئودال تیسفونی است که مالک زمینهای پیرامن دجله در زمان ساسانیان بودند و پس از شکست از عربها، مسلمان شدند و نامهای خود و گاهی پدران مرده خود را به عربی تبدیل کردند. برخی از این خاندانها مانند رفیلیان( چ ع 4: 839:)، نوبختیان( چ ع 1: 686: 22)، عمیّان، فراتیان( چ ع 1،( ص 71 ف ص 66)، جندیان( چ ع 1: 252: 15)، یقطینیان( چ ع 1: 681:
ف 589)، دکینیان( چ ع 1: 98: 16)، آل ابو النجم( چ ع: 1: 7: 1) و طاهریان تا چند سده در بغداد، دبیر و وزیر بودند. بیشتر این خاندانها به تحریک خلیفه و به دست آل بویه پراکنده شدند چنان که خود بویه‌ئیان نیز با دعوت خلیفه از سلجوقیان نابود شدند.
کشاورزان این خاندانها نیز که در سده دوم و سوم به نام« ابنأ» شناخته می‌شدند در سپاه عرب خدمت می‌کردند، اینان که مانند دیگر ایرانیان درون ایران اسلام را به صورت گنوسیستی پذیرفته بودند، در دو قرن آغازین در برابر اسلام سنّی حاکم مقاومت می‌کردند. تکیه فرمانروایان عرب در آن مدت بر گروه« زواقیل» آرامی تباران عرب شده عراق بود که از« امویان» دفاع می‌کردند. در دوران عباسی نیز« زواقیل» پشتیبان سنّیان بودند و ابنای ایرانی از گنوسیستهای مسلمان حمایت می‌نمودند.
یاقوت در واژه« نهر رفیل»( چ ع- 4: 839) داستان مسلمان شدن نیای خاندان رفیل را که مه‌آذر پسر خشیش پسر اپرویز پسر خشین پسر خسروان نام داشت یاد می‌کند، که به مدینه‌اش بردند و به دست عمر خطّاب مسلمانی پذیرفت و با نام« رفیل» بازگشت و مقام فئودالی خود را نگاه داشت. پس زمین‌های او بر خلاف« خیبر» و« وادی القری» تقسیم نشد و فرزندانش تا آمدن سلجوقیان به بغداد در سال 447 دارای مقامهای عالی دولتی و در عین حال همگی گنوسیست مسلمان و برخی‌شان حلاجی بودند. و همچنین بود حال دیگر خاندانهای یاد شده ایرانی که عباس اقبال آشتیانی درباره یکی از آنها کتاب« خاندان نوبختی» را پخش کرد.
[78] ( 1). متن: الاموال الصامته ... که در برابر اموال ناطقه است که به مردمی گفته می‌شد که پس از اسیری به دست عربها برده شده جزو دارایی منقول به شمار می‌آمدند، صفت ناطق برای تمیز آنها از حیوانات بی‌زبان مملوک بود.
[79] ( 2). قاسم بن سلام مولای خراسانی( 157- 223) پدرش برده سریانی در هرات می‌زیست و قاسم در هرات بزاد و از دبیران خاندان طاهر شد و کتابهائی از جمله« غریب الحدیث» را برای عبد الله بن طاهر نگاشت. او 18 سال قاضی شهر ترسوس در سوریه بود.( خلکان 3: 225- 227). کتاب الاموال او در مصر 1353 ق چاپ شده است. او از منابع یاقوت در دستور و زبان عرب است و بنا بر فهرست وستنفلد بیش از سی بار در این کتاب از وی نقل آمده است.
[80] ( 3). قرآن کریم در سوره توبه( آیه 60) از این هشت دسته نام برده و می‌فرماید:\i« إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ»\E مقصود از این صدقات در آیه زکات است زیرا در آخر فرموده فریضة من الله یعنی واجبی است که خدا معین نموده و این زکات را مطابق آیه در هشت طائفه و مورد می‌توان مصرف کرد: 1) فقراء، 2) مساکین، 3) عاملین و کارکنان دولت اسلامی، 4) مؤلفة قلوب، 5) آزاد کردن بندگان، 6) بدهکاران، 7) در راه خدا( جهاد و تبلیغ)، 8) در راه ماندگان. در متن وستنفلد:« فهذه هی الاصناف الثمانیة» ضبط شده که اشتباه است و درست آن« فهذه هی للاصناف الثمانیة» است.
[81] ( 1). متن: طسق که معرب تشک به معنی مالیاتی است که برای هر جریب زمین کشاورزی گرفته می‌شده است و به معنی مزد نیز هست( مفاتیح العلوم خوارزمی. ترجمه خدیوجم ص 62).
[82] ( 2). آیت خمس چنین است: بدانید که یک پنجم هر آنچه از غنایم( دشمن) بدست آوردید از آن 1) پیامبر و 2) خویشاوندان او و 3) یتیمان و 4) بینوایان و 5) در راه ماندگان است( انفال: 8: 41).
[83] ( 3). منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی
[84] جمعی از نویسندگان، کتب طبی انتزاعی (فارسی)، 8جلد، چاپ: اول.
[85] جمعی از نویسندگان، کتب طبی انتزاعی (فارسی)، 8جلد، چاپ: اول.