گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
جلد اول







شرح واقعه مشرف شدن
مرحوم شارح اعلی اللَّه مقامه خدمت حضرات خمسۀ النجباء و حضرت سیّد السجاد سلام اللَّه علیهم اجمعین که به قلم مبارك خود
در حشو این کتاب مبارك نگاشتهاند. بدان که چون غرض از کتاب اول رضاي الهی بود و بسیار خائف بودم و بسیاري از فضلا
مبالغه مینمودند تا عاقبت حضرت سیّد المرسلین را و حضرت امیر المؤمنین و سیده نساء اهل الجنۀ اجمعین و سیّدي شباب اهل
الجنّۀ و سیّد الساجدین سلام اللَّه علیهم اجمعین را در واقعه طویلی دیدم در حالتی که بیماري عظیمی روي داده بود و اطبّاء مأیوس
شده بودند به برکت آن واقعه شفا یافتم و حضرت سیّد المرسلین (ص) چند چیزي عطا فرمودند از طعام و میوه بهشت از آن جمله
سه سیخ طلا که کباب بود و هر لذتی که تصوّر نکرده بودم در آن بود و بهر کس میدادم چیزي کم نمیشد و من به حضار
مجلس میگفتم که من مکرر به شما نمیگفتم که طعام بهشت صد هزار مزه دارد و هر چه میخورند عوض آن بهم میرسد، و
میوه کرامت فرمودند شبیه به هندوانه و از آن نیز میخوردم و صد هزار مزه داشت و به ایشان میگفتم و میدادم و ایشان ملتذ
میشدند و تصدیق مینمودند و این هندوانه در نهایت سفیدي بود و ورق ورق از او جدا میشد به شکل جوارش و چون دأب بنده
، است که در هر مرتبه که در واقعه به خدمت یکی از حضرات معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین میرسم لوامع صاحبقرانی، ج 1
ص: 4 مداحی ایشان بلسان حال میکنم و ایشان تصدیق میفرمایند در این واقعه نیز عرض مینمودم که توئی که مظهر کمالات
الهی توئی که مخزن اسرار الهی و توئی که مقصودي از خلق کونین و آن حضرت تصدیق میفرمودند. بعد از آن عرض نمودم که
یا رسول اللَّه اقرب طریق بجناب أقدس الهی کدام است فرمودند که آن چه میدانی عرض کردم که از کدام طریق بروم فرمودند به
همین راهی که میروي و شفقت بسیاري از این شش معصوم به بنده خودشان واقع شده و بعد از صحت شروع در روضۀ المتقین
صفحه 23 از 318
شد و به اندك زمانی به اتمام رسید و باز شروع در این شرح شد و تا غایت که قریب یک سال است با اشغال بسیار قریب به صد
هزار بیت نوشته شده و شرح صحیفه کامله و تفسیر مجمع البحرین نیز شروع شده است امید از فضل الهی دارد که همه تمام شود، و
از فواید این دو شرح این است که هر که داشته باشد عمل تواند کرد در حیات و ممات این بنده چون اکثر مطالب به نحوي واضح
میشود که جاي شبهه نمیماند و در کتب حدیث تصحیفات بسیار شده بود و سهوها شده بود همه را تصحیح شد بدون آن که
اظهار غلط از کسی بکنم چون دغدغه خبث میشود و نقد رجال و اسانید حدیث به نحوي شده است که اغلاط غالطین ظاهر شده
است بی تسمیه و تا کسی نهایت تبحّر و تتبع نداشته باشد و نکرده باشد نمییابد که من چه کردهام. و غرض از ذکر این حاشیه این
است که اخوان دین و خلان یقین زود بزود در مقام بحث و اعتراض در نیایند و سهو و نسیان از لوازم بشریت است إلّا من عصمه
اللَّه تعالی اگر بعد از تامل بر سهوي مطلع شوند مستدعی آن است که قلم عفو بر آن کشیده اصلاح فرمایند، و بر همه کس إلّا من
شذّ ظاهر است که این بنده عمر عزیز را صرف این علم نمودم و حال چنان شده است که هر کس سواد داشته باشد بر همه احادیث
اطلاع تواند بهم رسانید. ص: 5 و در واقعه دیدهام که عالمگیر خواهد شد که در جمیع بلاد و اهل ایمان
منتشر شود که این شکسته را یاد کنید به دعاي خیري حیّا و میتا و من خود لا شیءام و هر چه از من واقع شده است از فضل الهی
حمدي که به اقلام اشجار و مداد بحار بر صفحات لیل و نهار شرح «1» است و الحمد للّه ربّ العالمین. بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
لا أحصی ثناء علیک أنت کما » شطري از آن نتوان نگاشتن سزاوار فایض الانواري است که مقربان بارگاه جلالش به قدم عجز
طی وادي نامتناهی ثنایش نمودهاند، و شکري که طومار امکان گنجایش برخی از آن نداشته باشد، مالک « أثنیت علی نفسک
الرقابی را رواست که خسروان با ابهت و جلال، و سلاطین با شوکت و اقبال، جبین عبودیّت و انکسار بر آستان کمالش سوده، زبان
گشودهاند کریمی از محض فضل بینهایت ازلی و عنایت بیغایت لم «2» نیاز به اعتراف اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ
یزلی ماهیّات ممکنات را از بطن عدم و مشیمه قابلیت را به عرصه وجود و ساحت ظهور رسانیده، و بنی نوع انسان را به تشریف وَ
موشح گردانید، ذو الجلالی که «4» مشرف ساخته منشور عزتشان را به طغراي عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ «3» لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ
مقیمان حریم احدیت، و ساکنان سرادق صمدیّت را زبان عجز و قصور جز به نواي سُبْحانَکَ ما عَرفَناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ نگشوده، و
، صدر نشینان ایوان جبروت و بار یافتهگان رواق ملکوت را تسبیح و تحمید جز سُبْحانَکَ ما عَبَدناكَ حَقَ لوامع صاحبقرانی، ج 1
امیدوار «1» ص: 6 عِبادَتِکَ نبوده حلیمی که حیرت زدگان وادي تکلیف را گاهی به نواي غمزداي نَبِّئْ عِبادِي أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
شعاع خورشید عزتش بر بصائر ارباب عرفان غبار حیرت بیخته و شهباز «2» ساخته و گاهی به تازیانه وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ
عقل در پرواز اولین پایه قصر توصیف صدر نشینان رواق قربش پر و بال ریخته، داغ بندگیش زیب چهره عزت و رفعت است، و
محبت مقربان درگاهش مورث فیروزي دنیا و آخرت. سست جولان ز عزّ ذاتش وهم تنگ میدان ز کنه وصفش فهم پاك ز آنها
که غافلان گفتند پاكتر ز آن چه عاقلان گفتند و درودي بیانتها و صلوات بیعدد و احصاء نثار بارگاه شهباز بلند پرواز فضاي
مشرف به تشریف وَ لَسَوْفَ «5» محرم حریم فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی «4» مسند نشین ایوان دَنا فَتَدَلَّی «3» سُبْحانَ الَّذِي أَسْري
سلطان سریر نبوت و رسالت، مهر سپهر فتوت و جلال عالم علوم ازل و ابد، خازن اسرار ملک احد بلند «6» یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی
قدري که خیل انبیاء مقدمۀ الجیش عسکر هدایۀ اویند، و ملائکه سبع طباق در ربقه تسخیر و اطاعت او سلطانی که کریم ذو الجلال
موشح ساخته و فرمان عزتش به خاتم وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ «7» یرلیغ نبوتش را به طغراي وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَۀً لِلْعالَمِینَ
مزین گردانیده، اگر نه در بدو ایجاد بشارت معراج او بر گوش افلاك خواندند چرا پیوسته در وجد و اهتزازند، و اگر نه حرفی «8»
از دیوان وقارش بر جبین ارضین نوشتند چرا همیشه با سکون دمسازند، رفیع قدري که عرش اعلی ص: 7
نخستین مایه معراج قدر او است، و سدرة المنتهی پستترین درجه منبر عندلیبان گلشن لغت او، رشته اندیشه را به کنگره قصر
توصیفش نارسا و متاع دعا بیزینت صلوات بر او و بر آل اخیارش در بازار قبول ناروا. اي واقف از حقیقت اشیا بهر لباس نفس تو را
صفحه 24 از 318
عقول مجرد بود حواس بیرون ز روشنایی خورشید شرع تو گردد به رنگ شبپره پروانه قیاس و صلوات نامیات و تحیات زاکیات بر
آل اطهار و أهل بیت اخیارش که سوره کریمه هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ سطریست از کتابه پیش طاق ایوان جلالشان، و جفر جامع علوم
ما کان و ما یکون حرفی چند از مصحف علم و کمالشان خازنان علوم ربانی و واقفان اسرار سبحانی شهسواران میدان شجاعت و
شموس فلک امامت و خلافت، زهی مقربان بارگاه احدیت که جز بنور ولایشان ملکوتیین ملأ أعلی را سلوك طرق سماوات میسر
نیست، و گروه رسل و انبیاء را بدون عزم بر تولّیشان حلل سعادات در بر نه خصوصا شهسوار عرصه ولایت، و صدر نشین ایوان
خلافت، سلطان ممالک وجود باعث ایجاد هر موجود، او رنگ نشین مسند مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلیُّ مَوْلاهُ معنی آیه کریمه یَدُ اللَّهِ مظهر
قدرت ربانی مخزن اسرار فرقانی قبلۀ العارفین و امام المتقین و یعسوب الموحدین و قائد المحجلین اسد اللَّه الغالب، و سیف اللَّه
الضارب، و شهاب اللَّه الثاقب أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب صلوات اللَّه علیه و علیهم ما دامت الاحکام مستنبطۀ من متون الأخبار و
بر ضمائر صافیه « محمد تقی بن علیّ الملقّب بالمجلسی » الأحادیث مأثورة عن الائمۀ الاطهار و بعد شکسته خامه مستمد فیوض قدسی
و خواطر زاکیه سالکان شوارع نجات، و متعطشان مناهل سعادات چنین تقریر و تصویر مینماید: که از پرتو اشراق حدیث معتبر که
از مشرق امامت و ولایت درخشیده، و جویبار سندش به بحر موّاج حقایق ص: 8 امام بحق ناطق جعفر بن
محمد الصادق صلوات اللَّه علیه ما دامت المشارق و المغارب متصل گردیده که اذا ارادَ اللَّهُ عَزَّ و جَلَّ بِرَعِیَّتِه خَیْراً جَعَلَ لَها سُلطاناً
رَحیماً وَ قَیَّضَ لَهُ وَزِیراً عادِلًا بسی روشن و لایح است که چون اراده کریم لا یزال جلّ شانه و عظم سلطانه به مقتضاي حکمتهاي
نامتناهی به صلاح و خیریت و رفاه و امنیت جمعی از عباد تعلق گیرد تاج سروري ایشان بر تارك فرمان فرمائی نهد که مطمح نظر
تشریف شریف صاحبقرانی بر قامت «1» اندیشهاش جز صلاح حال عباد و بلاد نباشد و از خلعت خانه تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ
شهریاري درست کند که نصب العین خاطر خورشید ناظرش بسط بساط رأفت و عدالت و خفض جناح ترحم و مکرمت بوده باشد،
و زمام حل و عقد مصالح دولت و رتق و فتق امور مملکت او را در کف کفایت وزراي نصفت شعار و خوانین عدالت آثار سپارد،
مصداق این مقال و مصدّق این حال احوال خیر مآل سکّان ایران جنّت نشان است که کافه اهل این دیار در ظلّ ظلیل رأفت و
شهریار عادل کامل باذل، گردون بارگاه ملایک سپاه، جمشید حشمت، فریدون سیرت «2» عدالت و حصن حصین شوکت و بسالت
سکندر شأن، دارا دربان گلدسته گلستان مصطفوي، نوباوه بوستان مرتضوي، ثمره شجره نبوت و رسالت غصن دوحه امامت و
ولایت، ابر فیاض سخا بحر موّاج عطا مهر سپهر گیتی ستانی، مرکز دایره جهان بانی رافع لواي دین و دولت، مؤسس أساس ملک و
ملت قطب فلک اقتدار مرکز آسمان عدالت و وقار محیی مراسم ملت و دین مروّج مذهب ائمه طاهرین در اطاعت شریعت غراي
مصطفوي از عالمیان ممتاز و به سعادت برافراشتن لواي والاي طریقت مرتضوي سر افراز، أعنی السّلطان الأعظم و الخاقان الأفخم
مالک رقاب العرب و العجم سمیّ جده، الأمیر ص: 9 الاعدل الاکرم محرز ممالک الدّنیا مظهر کلمات اللَّه
العلیا باسط بساط الامن و الامان رافع رایات العدل و الاحسان السّلطان بن السّلطان بن السّلطان و الخاقان بن الخاقان ابن الخاقان ابو
المظفّر ابو المکارم و المفاخر شاه عبّاس الحسینی الموسويّ ال ّ ص فويّ صاحب قران بهادر خان. شاه خورشید منزلت عباس پاسبان
جهان و مرشد ناس آسمان سبز کرده جاهش ابر فراش دور خرگاهش مذهبش پیشواي مذهبها مشربش پادشان مشربها خصم رو به
صفت گرفتارش شیر حق یار و حق نگهدارش طبق طرز او به جامه هنر از ارسطو گرفت اسکندر لا زالت رایات دولته مرفوعۀ
منصورة و آیات مدحته مذکورة مشهورة به بفراغ بال و رفاه حال در مهد سلامت و فرش استراحت آرمیدهاند، علی الخصوص طبقه
علیّه علماي دین مبین که به میامن توجهات شاهنشاهی و عنایات بیغایات ظل اللّهی در ترویج شریعت غرّا ید بیضا نموده پیوسته در
عرق سعی غوطه خورده، و از بحر اندیشه جواهر حقایق و لآلی دقایق برآوردهاند، و آن چه از آن جمله بهره این بیبضاعت گردیده
آنست که چون علم اخبار اهل بیت رسالت که مشکاة انوار علوم ربانی و مخزن حکم و اسرار فرقانیاند، اشرف علوم حقیقیه، و ارفع
سعادات ابدیه است. و به جهت استیلاي سلاطین جور و ائمه ضلال این علم شریف متروك و منسوخ گردیده بود، و سلف صالحان
صفحه 25 از 318
رضوان اللَّه علیهم اجمعین از این جهت حلّ مشکلات و تبیین معضلات آن کما هو حقه نگردیده بودند، و این فقیر برهنمونی
بذل جهد خویشتن در احیاء مراسم و تبیین معالم آن «1» هدایت بیغایت ص: 10 یَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ
به نحوي نمودم که اکنون بحمد اللَّه ناسخ جمیع علوم گردیده و اکثر علماء زمان متوجه ترویج و تحصیلش گردیدهاند الْحَمْدُ لِلَّهِ
الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ و بسیاري از اخبار بود که هیچ یک از علما إلی یومنا هذا پیرامون حلّش نگردیده
نامزد این کمترین «2» و پرده خفا از رخش نکشیده بودند و حلّ اشکال و تفصیل اجمالش از خزانه ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ
گم نام گردیده بود و چون جریان عین الحیوان زندگانی به اوایل خیابان عشر هفتم رسیده ضعف و ناتوانی بر اکثر قواي بدنیه
مستولی گردیده بود بر اندیشیدم که مبادا بعد از انقضاء حیات مستعار خورشید این علم حقایق انوار در سحاب جهل مستور، و بر
مثال سابق متروك و مهجور گردد بنا بر این متوجه شرح اخبار و کشف استار از وجوه آثار آل اطهار سلام اللَّه علیهم گردیده کتاب
را که از سواد لیالی متنش صبح صادق حقایق لامع است، و از بیاض صبح حاشیهاش خورشید « من لا یحضره الفقیه » مستطاب
معارف لامع و از میان کتب حدیث به اجتماع کثرت فواید و حسن اختصار ممتاز است عنوان ساختم و اکثر احادیث اخبار مشکله
کتب دیگر را به تقریبات مذکور ساخته در غایت وضوح مشروح گردانیدم، و بحمد اللَّه به مساعدت توفیقات یزدانی و اقبال
حضرت صاحبقرانی بر وجه کمال به اتمام رسیده مقبول طبایع خواص و عوام گردید. و چون امري است مقرر که نهال هنر هر
چند برومند باشد بیآفتاب مکرمت سپهر اقتداري، و بیسحاب مرحمت شهریار کامکاري سر به اوج رفعت نمیساید و شهرت تمام
و قبول کافه أنا مرا نمیشاید و شهرتش موجب ازدیاد ص: 11 دعا گویی دوام دولت قاهره و انتظام سلطنت
باهره میگردید لهذا آن را تحفه مجلس سامی شاهی و هدیه خزانه عامره ظلّ اللّهی گردانید و بحمد اللَّه تعالی نظیر قصه سلیمان و
مور و خلیفه و آب شور بظهور آمده مقبول طبع اشرف ملازمان آستان کیوان پاسبان گردید مدّ اللَّه تبارك و تعالی علی رءوسنا و
رءوس سایر أهل الفضل ظلال جلاله بحقّ محمّد و آله و چون پیوسته شیمه پادشاهان دنیا و دین که سایه مرحمت جهان آفرینند
آنست که جمیع برایا و عموم رعایا را کنفس واحدة اخذ نموده صلاح حال هر یک را حسب المقدور منظور نظر اشرف داشته، در
خور قابلیتش بهره وافی و نصیب کافی برسانند، و اکثر ساکنان این دیار را تکلم بلغت فارسی واقع میشود و هر یک از ایشان را تتبع
و تعلم لغت عرب ممکن نیست، و به سبب این بسیاري از این گروه از مطالعه کتب حدیث و شرح مذکور بیبهره بودند، بنا بر این
خورشید فرمان قضا جریان، و حکم نافذ واجب الاذعان از افق شهریاري و جهانداري ساطع و لامع گردید، که این فقیر کتاب
مسطور را به فارسی ترجمه نمایم، و در ترجمه آن این طریق مسلوك باشد که أولا حلّ تحت اللفظ عبارت حدیث نموده بعد از طی
آن اختلافی که علماء سلف را در این باب شده مشروحا بنویسم، و بعد از آن آن چه این فقیر را در این مسأله بخاطر فاتر رسیده در
سلک بیان منسلک سازم، و چون غرض کلی انتفاع عموم خلایق است فارسی آن را قریب به فهم ایراد نموده متوجه عبارات مغلق،
از زبان جان شنیدم، و حسب الأمر «1» و استعارات مشکل نکردم، از ورود فرمان واجب الاذعان مضمون إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ
الأعلی متوجّه انفاذ فرمان والا نشان گردیدم، و چون از برکات توجهات سلطانی ص: 12 و عنایات اعلی
به لوامع » حضرت خاقانی باین شغل گرامی که مورث ازدیاد دعا گویی، و ثناخوانی نواب اشرف اعلی است سر افراز گردیدم آن را
نامیدم امّید که این نام و این کتاب إلی یوم القیام با دولت أبد قرین مقرون بوده باشد به محمد آله الطاهرین از فضل « صاحب قرانی
انّه علی کلّ » واهب متعال و کریم لا یزال رجاء واثق و أمل صادق است که: این شرح نیز بإتمام رسیده مقبول طبع اشرف گردد
« شیء قدیر و بالإجابۀ جدیر
[مقدمه]
اشاره