گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
باب ارتیاد المکان للحدث و السّنّۀ فی دخوله و الاداب فیه إلی الخروج منه







اشاره
بابی است در بیان مسائل طلب کردن جائی از جهت بول و غایط و طریقه حضرت سید المرسلین در داخل شدن در بیت الخلاء و
مستحباتی که در آنجا میباید به جا آوردن تا وقت بیرون آمدن از آنجا.
[حضرت رسول از همه کس احترازش از بول بیشتر بود]
(قال الصّادق صلوات اللَّه علیه کان رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله اشدّ النّاس توقّیا للبول و عن البول حتّی انّه کان اذا اراد البول عمد
صفحه 141 از 318
إلی مکان مرتفع من الارض او مکان یکون فیه التّراب الکثیر کراهیّۀ ان ینصح علیه البول) حضرت صادق فرمودند که حضرت رسول
از همه کس احترازش از بول بیشتر بود یا بواسطه بول که مبادا ترشح کند نهایت احتیاط میفرمودند تا آن که هر گاه اراده بول
میکردند به جاي بلند میرفتند یا به جایی که خاك نرم بسیاري بود میرفتند که مبادا بول ترشح کند. و این حدیث را شیخ در
حسن کالصحیح روایت کرده است و کلینی به اسناد قوي از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله روایت کرده است که از
جمله علم یا از علامات علم آدمیست که از جهت بول خود جائی طلب کند که ترشح نکند. و شیخ به اسناد قوي از سلیمان جعفري
روایت کرده است که شبی ص: 289 در خدمت حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه بودم در دامن کوهی
پس چون آخر شب شد حضرت برخواستند و دور شدند و بر بلندي برآمدند و بول کردند و وضو ساختند و فرمودند که از فقه و
علم مرد است که طلب کند موضعی از جهت بولش و جامه خود را انداختند و بر بالاي او نماز شب گذاردند و در احادیث کثیره
صحیحه وارد شده است از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که بیشتر عذاب قبر از جهت استخفاف و سهل دانستن بولست
و از کج خلقی است.
[دعاي هنگام وضو]
و کان رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم اذا اراد دخول المتوضّ إ قال اللَّهمّ انّی اعوذ بک من الرّجس النّجس الخبیث المخبث
الشّیطان الرّجیم اللَّهمّ أمط عنّی الأذي و اعذنی من الشّیطان الرّجیم و اذا استوي جالسا للوضوء قال اللَّهمّ أذهب عنّی القذي و الاذي و
اجعلنی من المتطهّرین و اذا تزحّر او انزحر قال اللَّهمّ کما اطعمتنیه طیّبا فی عافیۀ فاخرجه منّی خبیثا فی عافیۀ و دأب حضرت سید
المرسلین صلی اللَّه علیه و آله چنین بود که چون اراده داشت که داخل متوضا شود این دعا را میخواندند و ترجمه دعا اینست که
خداوندا پناه به تو میآورم از شر رجس که اعمال قبیحه باطنه دارد و نجس است که اعمال قبیحه ظاهره دارد و چون قدرت بر
تجسم دارد ممکنست که بدنش در آن حال نجس باشد چون کافر است و خبیث و بد طینت است یا اعمال قبیحه میکند و مخبث
است یعنی مردمان را به اعمال بد میدارد یا مصاحبان بد دارد که شیاطین جن و انسند، اگر مراد از این شیطان بزرگ باشد. و اگر
جنس شیاطین جن و انس مراد باشد معنی اول مراد است و این اظهر است، و شیطان است یعنی دور است از رحمت الهی یا متمرد
است از فرمان الهی و رجیمست یعنی رانده شده است از بهشت یا آسمانها یا آن که در ص: 290 وقت
فرستادن او را به زمین فرشتگان او را سنگ باران کردند یا سنگهاي لعنت بر او انداختند خداوندا دور کن از من چیزهاي ناخوش را
که آن فضلات ثلث است که اکثر آزارها و مرضها از حبس شدن بول و غایط و ریح است و چنانکه بدیها و فضلات ظاهري را از
من دور میکنی از شر شیطان رجیم و گمراهیهاي او که سبب نجاستهاي معنویست مرا در پناه خود درآور. و ممکنست که مراد از
جمله ثانیه نفس اماره باشد که بدترین شیاطین است چنانکه حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله فرمودند که دشمنترین
دشمنان نفس تست که در میان دو پهلوي تو است هر چند شیطان عدو مبین است به گفته الهی و چون درست بنشیند از جهت وضو
یعنی سبب وضو که بول و غایط است و از این جهت متوضا میگویند آنجا را یعنی محل سبب وضو یا محل وضو چون متعارف
بوده است که در همان جا وضو میساختهاند یا مراد از وضو استنجا و شستن موضع است و اول اظهر است به قرینه دعا که حضرت
خواندند. و ترجمهاش اینست که خداوندا از من دور کن و دفع کن نجاست بول و غایط را تا دفع شود از من آزارهایی که از لوازم
احتباس آنست یا اذي عبارت از صفات رذیله است که سبب آزار روح است از حقد و حسد و کبر و عجب و امثال اینها و بگردان
مرا از جماعتی که پاکیزگانند از جمیع رذایل نفسانی و جسمانی از گناهان ظاهر و باطن یا با طهارت صوري طهارت معنوي منضم
گردان به عصمت خود، و چون زحیري و پیچش شکمی باشد و بعضی از علما گفتهاند که چون وقت خروج غایط شود این دعا
بخوانند و ترجمهاش این است که خداوندا هم چنان که بمن خورانیدي طعامهاي نیکو با عافیت بدن و گوارا ساختی پس فضله
صفحه 142 از 318
خبیث او را از من دفع کن با عافیت بدن نه مانند اسهال و ادخال پس تامل کن در شفقتهاي الهی که میخواهد که بندگان در هیچ
حالی از ص: 291 او غافل نباشند و در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد
شده است که چون داخل شوي بگو بسم اللَّه اللَّهمّ انّی اعوذ بک من الخبیث المخبث الرّجس النّجس الشّیطان الرّجیم و چون بیرون
آیی بگو الحمد للّه الّذي عافانی من الخبیث المخبث و أماط عنّی الأذي و چون خواهی که وضو بسازي بگو اشهد ان لا اله الّا اللَّه
اللهمّ اجعلنی من التوّابین و اجعلنی من المتطهّرین و الحمد للّه ربّ العالمین و بهتر آنست که این دعا را هم بخواند و اگر دعاي اول
را خواند بسم اللَّه را با آن ضم کند. و کان صلوات اللَّه علیه أو و کان علیّ علیه السّلام یقول ما من عبد الّا و به ملک موکّل یلوي
عنقه حتّی ینظر إلی حدثه ثمّ یقول له الملک یا ابن ادم هذا رزقک فانظر من این اخذته و إلی ما صار فعند ذلک ینبغی او فینبغی
للعبد عند ذلک ان یقول اللهمّ ارزقنی الحلال و جنّبنی الحرام و حضرت سید المرسلین و بنا بر نسخه حضرت امیر المؤمنین صلوات
اللَّه علیه و صدوق در علل بسند قوي از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه این حدیث را روایت کرده است و دعاي آخر را
ذکر نکرده است و لیکن عامه از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله روایت کردهاند این خبر را میفرمودند که هر بنده که
هست فرشته موکلست به او که گردن او را کج کند تا نظر بحدث خود کند پس ملک به او میگوید اي فرزند آدم عاقبت روزي
تو این شد پس ببین که چه سعیها نمودي در تحصیل آن و عاقبت به کجا رسید سزاوار آنست که بنده در این حالت متوسل بجناب
اقدس الهی شود و بگوید که خداوندا روزي کن مرا روزي حلال و حفظ کن مرا از خوردن حرام. و کلینی و صدوق رضی اللَّه
عنهما بسند قوي کالصحیح روایت کردهاند از زید شحام که من نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بودم که شخصی به
خدمت آن حضرت آمد و مسایل پرسید پس حضرت فرمود که هر چه ص: 292 احدي به آن احتیاج دارد
که از فرزندان آدم البته حکم آن از خداوند و رسول آمده است و جمعی خاص آن را میدانند که ایشان ائمه معصومینند آن
شخص گفت از رسول خدا چه رسیده است در امر دخول خلا حضرت فرمود که ذکر خدا بکند و پناه برد به خدا از شر شیطان
رجیم و چون فارغ شود بگوید الحمد للّه علی ما اخرج منّی من الأذي فی یسر و عافیۀ. پس آن شخص گفت در این چه چیز وارد
شده که آدمی که به خلا میرود البته نظر بفضله خود میاندازد حضرت فرمود که هر که هست و دو ملک موکل اویند و چون در
آنجا قرار گرفت آن دو ملک گردن او را کج میکنند و به او میگویند که اي فرزند آدم نظر کن به آن چه جفاها میکشیدي در
تحصیل آن عاقبت به کجا رسید. پس از این خبر ظاهر شد که ملکی که در متن واقع شده است مراد از آن جنس است که شامل دو
نیز هست با آن که هر جا دو هست یکی نیز هست و ممکنست که این دو ملک دو ملکی باشند که همیشه با بنی آدمند از جهت
کتابت اعمال خیر و شر او و آن یک ملک از جهت همین کار مقرر شده باشد و این دو ملک نیز مدد او کنند و اللَّه تعالی یعلم. و
فایده دیگر از جهت نظر کردن رفع تکبر است چنانکه در احادیث صحیحه از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم وارد شده است که عجب
دارم از فرزند آدم که اول او نطفه منی نجس بیاعتبار است و آخر او جیفه مردار و در ما بین ظرف نجاسات است و مع هذا تکبر
میکند.
[و هرگز کسی مدفوع پیامبر را ندید]
و لم یر للنّبیّ صلی اللَّه علیه و آله و سلّم قطّ نجو او نجو قط لأنّ اللَّه تبارك و تعالی وکّل الارض بابتلاع ما یخرج منه و هرگز کسی
فضله آن حضرت را ندید زیرا که حق سبحانه و تعالی زمین را موکل گردانیده بود که فرو برد آن چه را جدا شود از آن حضرت و
در آخر کتاب ص: 293 خواهد آمد به سندي موثق کالصحیح که زمین موکل بود که فرو برد آن چه را که
از حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم جدا شود و این معنی از خصایص نبی و امام است صلوات اللَّه علیهم.
صفحه 143 از 318
[آداب تخلی]
و کان امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه اذا اراد الحاجۀ وقف علی باب المذهب ثمّ التفت عن یمینه و عن یساره إلی ملکیه فیقول أمیطا
عنّی فلکما اللَّه علیّ ان لا احدّث بلسانی شیئا حتیّ اخرج إلیکما و همیشه آن حضرت صلوات اللَّه علیه که اراده قضاي حاجت داشتند
بر در آب خانه میایستادند و نظر به جانب راست و چپ خود میکردند به جانب ملکین و میفرمودند که دور شوید از من که از
جهت شما خدا را بر خود گواه میگیرم یا للّه علیّ میگویم که خداي راست بر من که حکایتی بد بر زبان جاري نسازم تا به نزد
شما آیم و از نوشتن خوبیها گذشتم و دور نیست که تخصیص زبان از آن جهت باشد که غالبا در آنجا کاري که میتوان کرد به
زبان است و شیخ این حدیث را بسند کالصحیح روایت کرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و در آنجا لفظ
بلسانی نیست و ظاهرا این زبان درازي را قلم صدوق کرده است یا نساخ. و کان صلوات اللَّه علیه اذا دخل الخلاء یقول الحمد للّه
الحافظ المؤدّي فاذا خرج مسح بطنه و قال الحمد للّه الّذي اخرج عنّی أذاه و ابقی فی جسدي قوّته فیا لها من نعمۀ لا یقدر القادرون
قدرها و چون آن حضرت داخل خلا میشدهاند این دعا را میخواندند که ترجمهاش اینست که جمیع ثناها و ستایشها مخصوص
ذات مقدس خداوندي است که مستجمع جمیع کمالات است و حافظ است آن چه را حفظ میباید و دفع میکند آن چه را دفع
میباید کرد. و چون از خلا بیرون میآمدند دست بر شکم میمالیدند و میفرمودند این دعا را که ترجمهاش اینست که جمیع
محامد مخصوص ذات ص: 294 اقدس خداوندیست که همه خوبیها مخصوص اوست و از جمله نعمتهاي او
نسبت بمن اینست که آن چه خوردم فضلات آن را از من دفع کرد و قوت آن را در بدن من باقی گذاشت پس این چه نعمتی است
که هیچ کس نمیتواند شکر این نعمت را به جا آورد چون هیچ کس بزرگی این نعمت را ادراك نمیتواند نمود. بدان که چون
در دعاها أنسب آنست که هر مطلبی که بنده را بوده باشد بجناب ایزد متعال خداوند خود را به اسمی بخواند که مناسب آن مطلب
باشد و چون در این مقام دو نعمت عظیم هست یکی قوت ماسکه که غذا را در معده حفظ کند و نگذارد که بیرون آید تا هضم
شود و حق سبحانه و تعالی معده را مانند دیگی کرده است و حرارتی در آن مقرر فرموده است که در اندك زمانی هر غذائی که
در آن وارد شود طبخ نماید و بعد از طبخ آن چه زبده و خلاصه غذاست آن را به جگر فرستد و از آنجا خون شده بخاري لطیف از
آنجا بدل رود و از آنجا به عروقی که در بدن متحرکست و آن صد و هشتاد رگست که آنها را شرایین میگویند جاري شود و آن
چه خونست از عروقی که دهن آنها متصلست به جگر به قسمت الهی هر رگی را آن چه باید داد بدهد و هم چنین صفرا و بلغم و
سودا را در کل بدن جاري سازد و این اخلاط اربعه را در هر عضوي آن چه ضرور است جزو بدن فرماید و هر چه زیاده باشد دفع
نماید و آن چه فضله غذا است آن چه فضله آبست بول کرده در بولدان در آورد و با آن که سوراخ آن بذکر باز است قوت
ماسکه کرامت فرموده است که تا آدمی اراده بول نکند دفع نشود. و آن چه فضله طعامست از رودهها روان گردانیده تا قرب مخرج
آید و قوت ماسکه حفظ نماید و چون اراده نماید قوت دافعه آن را دفع نماید پس اگر در قوت ماسکه ضعفی بهم رسد سلس البول
، و اسهال میشود و اگر در قوت دافعه ضعفی بهم رسد حبس البول و قولنج و سایر امراض حاصل میشود و لوامع صاحبقرانی، ج 1
ص: 295 هم چنین در هر هضمی از چهار هضم که در بدن مقرر ساخته است ماسکه و دافعه مقرر ساخته است و تفصیل اینها را در
کتب طب ملاحظه باید نمود. مجملا چون اکثر بلکه همه امراض از ضعف قوت ماسکه و دافعه است و حفظ بدن باین دو قوت
است و قوت این دو قوت از حق سبحانه و تعالی است بنا بر این چون حمد و ثناي الهی مناسب این مقام حافظ و مؤدي بود به آن
ستایش الهی فرمود و هر چند طلب نکرد حفظ آن چه ضرور است و دفع آن چه در کار است اما حمد طلب است چنانکه هر گاه
پادشاهی را مدح کنند مگر رفع معنی آن طلب بخشش است هر چند به زبان نیاوردند و در وقت بیرون آمدن چون اینها دفع شده
بود و لازم بود شکر این نعمتها شکر کرد و اظهار نمود که کرا قوت و یارائی شکر چنین نعمتها هست تا شکر آن را به اظهار عجز از
صفحه 144 از 318
شکر به جا آورده باشد و این نعمت از حیثیتهاي بسیار عظیم است یکی آن که حفظ بدن سبب قوت عبادات و طاعاتست که به
سبب آن به مراتب عالیه میرسد دیگر آن که بنده با این ضعف و بیچارگی و مخالفت الهی حق سبحانه و تعالی ترتیب او
میفرماید در همه امري حتی در حفظ غذا و دفع اذي پس شکر لازم است با آن که شکر نعمت سبب مزید نعمتست در دنیا و
عقبی. و باید که بدانید که در هر کلمه از قرآن و احادیث رموز و اشارات بسیار هست میباید که از آن غافل نشوند و به بعضی از
آنها اشاره میشود و باقی را به تدبر میتوان یافت و میباید دانست که کتب احادیث مانند کتب فقها نیست که در آنجا مکرر عیب
است بلکه در احادیث مکرر مطلوب است بواسطه وجوه بسیار از جمله آنها آنست که حضرات ائمه معصومین هر کسی را در خور
استعداد او دعایی تعلیم نمودهاند و مجموع را ذکر میکنند که اگر کسی را مقدور باشد همه را بخواند و الا آن چه مقدور باشد. و
گاه باشد که اسم اعظم الهی در دعایی باشد که ما ندانیم با آن که هر دعایی خاصیتی چند دارد که دیگري ندارد، و در هر لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 296 دعایی اشاراتی چند هست که در دیگري نیست و هم چنین در احادیث احکام بلکه در آیات قرآنی که
بحسب ظاهر مکرر شده است در واقع مکرر نیست حتی بسم اللَّه الرحمن الرحیم که صد و چهارده جا واقع شده در هر جا معنی
مخصوصی دارد و ارباب قلوب به ریاضات و مجاهدات باین اشارات فایض شدهاند و میشوند. و در حدیث صحیحی وارد شده
است که چون حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه از بیت الخلا بیرون میآمدند این دعا را میخواندند که الحمد للّه الّذي
رزقنی لذّته و ابقی فی جسدي و اخرج عنّی اذاه یا لها نعمۀ سه مرتبه محتملست که مجموع را سه مرتبه خوانده باشند یا عبارت لها
نعمۀ را سه مرتبه خوانده باشند و این مشهورتر است. و عبارتی که اکثر علما ذکر کردهاند جمع کردهاند میان این دو حدیث و
گفتهاند که بخواند که الحمد للّه الّذي عرّفنی لذّته و ابقی فی جسدي قوّته و اخرج عنّی اذاه فیا لها من نعمۀ فیا لها من نعمۀ فیا لها
من نعمۀ لا یقدر القادرون قدرها و اگر بگویند یا لها نعمۀ را سه بار نیز خوبست و اگر تواند همه عبارات را بخواند نور علی نور
است و اللَّه تعالی یعلم. و کان الصادق صلوات اللَّه علیه اذا دخل الخلاء یقنّع رأسه و یقول فی نفسه و در تهذیب و یقول سرّا فی
نفسه بسم اللَّه و باللَّه و لا اله الّا اللَّه ربّ اخرج عنّی الاذي سرحا بغیر حساب و اجعلنی لک من الشّاکرین فیما تصرفه عنّی من الاذي و
الغمّ الّذي لو حبسته عنّی هلکت لک الحمد اعصمنی من شرّ ما فی هذه البقعۀ و اخرجنی منها سالما و حل بینی و بین طاعۀ الشّیطان
الرّجیم و شیخ طوسی روایت کرده است این خبر را بسند قوي که آن حضرت ص: 297 صلوات اللَّه علیه
چون داخل خلا میشدند و این نام خلا دلالت بر این دارد که میباید خلوت باشد و کسی آنجا نباشد سر خود را به مقنعه
میپوشیدند و آهسته میخواندند یا در خاطر میگذرانیدند این دعا را. و ترجمهاش اینست که به یاري نام حق سبحانه و تعالی و به
استعانت بذات اقدس او داخل خلا میشوم و اعتماد به او دارم چون خداوندي جز او نیست پروردگارا این فضلات را از من بیرون
آور به زودي و حساب این نعمت را از من مخواه یا هر چند مستحق این انعام نیستم تو کریمی این نعمت را به تفضل عطا فرما و
توفیقم کرامت کن که از جمله شکر کنندگان تو باشم به سبب این نعمت که این بلا و غم را از من دفع میکنی که اگر دفع نکنی
هلاك خواهم شد تراست جمیع ثناها و خوبیها و غیر تو را نیست خداوندا مرا حفظ کن از شر شیاطینی که در این موضع میباشند و
مرا از شر ایشان به سلامت بیرون بر و مگذار که من اطاعت شیطان مردود کنم و ظاهر این حدیث آنست که سر پوشیده شود به
عنوانی که رو هم پوشیده شود به حیثیّتی که بخارات کثیفه داخل دماغ نشوند پس اگر عمامه نیز بر سرش باشد سنت است که جامه
بر بالاي آن بر سر اندازد. و ینبغی للرّجل اذا دخل الخلاء ان یغطّی رأسه اقرارا بأنّه غیر مبرّئ نفسه من العیوب و سزاوار آنست که
چون شخصی خواهد که داخل خلا شود سر را به پوشاند و گویا سر پوشانیدن از روي حیاست و اقرار میکند بنده که نفس من
بري نیست از عیوب و عیوب من بسیار است بنا بر این سر را میپوشانم. و این معنی در تقنیع پیشتر است اگر چه سر برهنه نیز دلالت
بر قلت حیا میکند و چون صدوق از ارباب نصوص است و تا نصی به او نرسیده باشد چنین حکمی نمیکند ظاهرش آنست که او
نصی دیده باشد اما بما نرسیده است بلی در وصایاي حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که به ابو ذر کرده است اشاره لوامع
صفحه 145 از 318
صاحبقرانی، ج 1، ص: 298 باین معنی هست. و یدخل رجله الیسري قبل الیمنی فرقا بین دخول الخلاء و دخول المسجد و سنت است
که چون داخل خلا میشود و پاي چپ را مقدم دارد بر پاي راست تا فرق شود میان داخل شدن مسجد و داخل شدن خلا یعنی
چون مسجد مقام شریف است مناسب آنست که پاي راست که اشرف است از پاي چپ آن را مقدم دارد در حالت دخول و خواهد
آمدن حدیث آن و چون خلا جاي کثیف است پاي چپ به آن انسب است. و ظاهر این عبارت نیز عبارت حدیث است و نکتهایست
از جهت تقدیم پاي چپ و یا علت تقدیم همین باشد و اگر از صدوق باشد قیاسیست باطل و حاشا که او قیاس کند و لهذا علما همه
متابعت او کردهاند در این حکم و سایر احکامی که او گفته است چون از ارباب نص است و اللَّه تعالی یعلم. و یتعوّذ باللَّه من
الشّیطان الرّجیم لأنّ الشّیطان اکثر ما یهمّ بالإنسان اذا کان وحده و سنت است که در وقت داخل شدن در خلا پناه بحق سبحانه و
تعالی برد از شر شیطان مردود و به آن که عبارات منقوله را بگوید یا هر عبارتی که باشد و لیکن میباید در دل درآورد این معنی
را نه محض لفظ باشد از آن جهت که اکثر اوقات که شیطان بر آدمی دست مییابد گاهیست که تنها باشد چنانکه احادیث بسیار
در مذمت تنهائی وارد شده است و خواهد آمد. و در حدیث کالصحیح وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه که اشد و سختترین تسلطهاي شیطان در وقت تنهائی آدمیست و بلفظ اجري نیز وارد شده است یعنی در تنهائی جرات شیطان
بر آدمی بیشتر است. و اذا خرج من الخلاء اخرج رجله الیمنی قبل الیسري و چون خواهد که از خلا درآید پاي راست را بر چپ
مقدم دارد عکس مسجد که در ص: 299 وقت بیرون آمدن از مسجد پاي چپ را مقدم میدارد و ظاهرش
آنست که مجموع این یک حدیث باشد و در این حدیث استعاذه نیز باشد. و وجدت بخط سعد بن عبد اللَّه حدیثا اسنده إلی
الصادق صلوات اللَّه علیه قال من کثر علیه السّ هو فی ال ّ ص لاة فلیقل اذا دخل الخلاء بسم اللَّه و باللَّه اعوذ باللَّه من الرّجس النّجس
الخبیث المخبث الشّیطان الرّجیم و یافتم بخط سعد که استاد استادان صدوق است و حال او گذشت حدیثی را که اسناد او را
رسانیده بود از مشایخ تا به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آن حضرت فرمودند که هر که در نماز سهو بسیار کند
باید که چون داخل خلا شود این دعا را بخواند تا سهو او زایل شود و دعا و شرحش گذشت و آن که صدوق و جاده را اعتبار
کرده است ظاهرا محض و و جاده نبوده است بلکه جمیع روایات سعد را اجازه از پدرش داشته است و چون با اجازه بمعنی اخص و
جاده جمع شده بود وجدت گفت یا آن که این کتاب متواتر بوده است از سعد و علم داشته است که از اوست در این صورت نیز
اعتماد میتوان کرد چنانکه در مقدمه گذشت احادیثی که دلالت بر این میکند و الا بر تقدیري که و جاده را ذکر کنند قصور
ندارد نقل کردن و لیکن نمیتوان گفت که میان من و خدا حجت است و اللَّه تعالی یعلم. و قال ابو جعفر الباقر صلوات اللَّه علیه اذا
تکشّف او اذا انکشف کما فی یب احدکم لبول او لغیر ذلک فلیقل بسم اللَّه فانّ الشّیطان یغضّ بصره عنه حتّی یفرغ فرمودند که هر
گاه عورت شما باز شود از جهت بول کردن یا غیر آن باید که بسم اللَّه بگوئید تا شیطان نظرش به عورت شما نیفتد چون بسم اللَّه
میگویید او چشم خود را بهم میگذارد تا وقتی که عورت خود را به پوشید بعضی گفتهاند که مراد از این چشم بر هم گذاشتن
، آنست که شما را به وسوسهاي فاسد نمیاندازد و شیخ رحمۀ اللَّه این حدیث را بسند صحیح از حضرت سید لوامع صاحبقرانی، ج 1
ص: 300 المرسلین روایت کرده است تا یغض بصره بدون زیادتی و امثال این احادیث بسیار است شرط ایمان آنست که تصدیق
کنند و کاري بتأویل آن نداشته باشند چنانکه در آیات و احادیث بسیار واقع شده است که هر چه علم شما به آن نرسد رد مکنید.
[مواضع کراهۀ تخلی]
و قال رجل لعلیّ بن الحسین صلوات اللَّه علیهما این یتوضّأ الغرباء فقال یتّقون شطوط الانهار و الطّرق النّافذة و تحت الاشجار المثمرة
و مواضع اللّعن فقیل له و این مواضع اللّعن قال ابواب الدّور عرض کردند که غریبان در کجا خانه به ادب خانه روند چون خانه
ندارند حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که اجتناب کنند از آن که بول و غایط کنند در کنار نهرها و راههایی که تردد در آن
صفحه 146 از 318
کنند و در زیر درختان میوهدار و در مواضع لعن یعنی جاهائی که مردمان نفرین کنند پرسیدند که مواضع لعن کجاست حضرت
صلوات اللَّه علیه و آله فرمودند که درهاي خانها. ممکنست که مراد حضرت از درهاي خانها مثال باشد و لفظ اول بر عموم خود
باشد چنانکه اکثر علما چنین فهمیدهاند پس تختگاها و امثال آن از جاهائی که سبب ایذاي مسلمانان باشد مکروه باشد. و ممکنست
که مراد حضرت در اینجا همین درهاي خانها باشد و آنها را از عمومات ایذاي مؤمنان و قبح آن استخراج نمایند و محتملست که
مراد از موضع لعن این باشد که حق سبحانه و تعالی و فرشتگان لعن میکنند چنانکه خواهد آمد در مثل این. و بنا بر این حمل
کردهاند که در جائی از در خانه که ملک شخصی باشد بیرضاي او حرامست و مستحق لعنست و اگر ملک نباشد و مکروه باشد
ممکن است که ملعون باشد یعنی از رحمت الهی دور باشد و بنا بر آن که معنی آن این باشد که مردمان لعن میکنند ظاهر
نمیشود که لعن ایشان خوب باشد ص: 301 شاید از این حیثیت بد باشد که سبب گناه دیگران میشود
چون اکثر مردمان آن تقوي ندارند که خود را در امثال اینجاها ضبط نمایند. و این حدیث را کلینی و شیخ بسند صحیح از آن
حضرت صلوات اللَّه علیه و آله روایت کردهاند و به جاي لفظ یتقون تتقی ذکر کردهاند و معنی یکیست. و فی خبر آخر لعن اللَّه
المتغوّط فی ظلّ النّزال و المانع الماء المنتاب و السّاد الطّریق المسلوك و در حدیث دیگر وارد شده است که شیخان او را بسند قوي
کالصحیح روایت کردهاند از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که حق سبحانه و تعالی لعن کرده است کسی را که غایط
کند در سایه که قافله در آنجا منزل میکنند خواه کاروانسرا باشد یا زیر درخت باشد و دویم کسی را که منع نماید مردم را از آب
مباحی که در چاهها و چشمهها مردمان به نوبت بر آن وارد میشوند یا این که ملک جماعتی باشد و هر روز یا هر شب نوبت
شخصی باشد صاحب نوبت را منع کردن حرامست و کسی که راه شارع مردمان را سد کند به آن که دیواري بکشد که تردد نتوانند
کرد یا راه زنی کند یا راه داري بگیرد که سبب آن شود که کسی از آن راه نرود و در کافی و در تهذیب باین عبارت است که این
سه طایفه ملعونند و محتمل است که مراد این باشد که مردمان لعن ایشان میکنند نه خداي تعالی و فی خبر آخر من سدّ طریقا بتر
اللَّه عمره و در حدیث دیگر وارد شده است که هر که راهی را ببندد و حق سبحانه و تعالی عمر او را قطع کند و کوتاه گرداند و
چون در آن خبر سد طریق بود باین تقریب این حدیث را ذکر کرده و سئل الحسن بن علیّ صلوات اللَّه علیهما ما حدّ الغائط قال لا
تستقبل القبلۀ و لا تستدبرها و لا تستقبل الرّیح و لا تستدبرها و سؤال کرده شد از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که آداب ادب خانه
ص: 302 چه چیز است حضرت فرمودند که رو بقبله مکن و پشت بقبله مکن و رو به باد مکن که ترشح
میکند و پشت به باد مکن که از زیر جامه نیز ترشح میکند غالبا یا تعبدا که وجه آن ظاهر نیست و این حدیث را شیخان بسند قوي
روایت کردهاند و صدوقان حکم به صحت آن کردهاند و مؤید جزو اول آن احادیث بسیار وارد شده است و دغدغه نیست که
حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم نهی از استقبال و استدبار قبله فرمودند و لیکن خلاف است که نهی بر سبیل حرمتست یا
کراهت یا در صحراها حرام است و در بناها مکروه و یا در صحراها مکروهست و در بناها جایز چون حدیثی صحیح وارد شده است
که محمد بن اسماعیل ابن بزیع نقل کرده است که من داخل خانه حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه شدم در آن خانه بیت الخلائی
بود رو بقبله پس گذاشتن حضرت آن را بحال خود دلیل آنست که جایز است نشستن رو بقبله یا پشت بقبله بر تقدیري که حضرت
نساخته باشد و تقریر حضرت حجت است و جواب گفتهاند که اگر حضرت نفرموده باشد کشتن از آن را حجت است و حال آن
که همین ابن بزیع در حدیث صحیح دیگر روایت کرده است که من داخل خانه حضرت شدم و در آنجا کنیف رو بقبله بود و
حضرت فرمود که هر که برابر قبله بول کند سهوا و به خاطرش رسد که رو بقبله است و بگردد از جهت تعظیم و اجلال قبله از آنجا
برنخیزد تا حق سبحانه و تعالی او را بیامرزد. مجملا چون حدیث بما نرسیده است که صریح باشد در حرمت یا کراهت در چنین
جاها جزم به هیچ طرف نمیکنیم و احتیاط میکنیم و اللَّه تعالی یعلم و فی خبر آخر لا تستقبل الهلال و لا تستدبره و در خبري دیگر
وارد شده است که رو بماه و پشت بماه مکن بخاطر ندارم که این خبر را در جاي دیگر دیده باشم که پشت بماه مکروه باشد و
صفحه 147 از 318
خواهد آمد در مناهی نبی صلی اللَّه علیه و آله که حضرت نهی فرمودند از آن که در حال خلا فرج این کس ظاهر باشد بر آفتاب و
ماه ص: 303 بانکه شعاع آنها بر فرج افتد و کلینی مرسلا روایت کرده است که رو به آفتاب و ماه مکن و
شیخ نیز مسندا بسند قوي و بسند موثق کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که حضرت سید
المرسلین صلی اللَّه علیه و آله فرمودند که کسی بول نکند باین عنوان که فرجش ظاهر باشد بر ماه یعنی رو بماه بول نکند که شعاع
ماه بر فرج او افتد و من استقبل القبلۀ فی بول او غایط ثمّ ذکر فتحرّف عنها اجلالا للقبلۀ و فی یب و تعظیما لها لم یقم من موضعه
حتّی یغفر اللَّه له و ترجمهاش را ذکر کردهایم قبل از متن و همین عبارت حضرت است به اندك تغییري که لفظ او غایط زیاده شده
است و لفظ و تعظیما لها ساقط شده است و دور نیست که نقل بالمعنی کرده باشد یا حدیثی دیگر باشد یا نساخ زیاده و کم کرده
باشند و اللَّه تعالی یعلم. و منقولست بروایت شیخین که ابو حنیفه ملعون از خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بیرون
آمد و حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه در اوایل بلوغ ایستاده بودند ابو حنیفه از حضرت پرسید که شخصی که غریب
باشد و بشهر شما رسد و خواهد که قضاي حاجت کند چه کند حضرت فرمودند که در حوالی دیوارهاي مساجد منشین و هم چنین
در کنار نهرها و زیر درختان میوهدار و منزلهاي قافله و رو بقبله مکن در حال بول و غایط و جامهات بالا کن و هر جا خواهی بنشین
و در روایات بسیار وارد شده است که رو به مشرق و یا به مغرب کن در خلا و این بهتر است و بعضی گفتهاند که واجبست
[اکرام کردن نان]
و دخل ابو جعفر الباقر صلوات اللَّه علیه الخلاء فوجد لقمۀ خبز فی القذر فاخذها و غسلها و دفعها إلی مملوك کان معه و قال تکون
معک لا کلها اذا خرجت فلمّا خرجت صلوات اللَّه علیه قال للمملوك این اللّقمۀ قال اکلتها یا ابن رسول اللَّه فقال إنّها ما استقرّت فی
ص: 304 جوف احد إلّا وجبت له الجنّۀ فاذهب فانت حرّ للّه فانّی اکره ان استخدم رجلا من أهل الجنّۀ آن
حضرت صلوات اللَّه علیه داخل خلا شدند دیدند که لقمه نان در آنجا افتاده بود آن لقمه را برداشتند و شستند و به غلامی دادند که
با تو باشد که چون بیرون آیم بخورم پس چون حضرت بیرون آمدند فرمودند که کو لقمه غلام گفت که یا ابن رسول اللَّه آن را
خوردم حضرت فرمودند که هر که چنین لقمه را بخورد که از جاهاي کثیف یا نجس برداشته باشد بعد از شستن آن بهشت او را
واجب شود برو که ترا آزاد کردم از براي خدا که مرا خوش نمیآید که شخصی که از اهل بهشت باشد او را بعنوان بندگی خدمت
فرمایم غرض از ذکر این حدیث آنست که دلالت میکند بر آن که در بیت الخلا چیزي خوردن خوب نباشد چون حضرت
فرمودند که بیرون آیم و بخورم هر چند در وقت بول کردن نبود و ظاهر میشود که در آن وقت بطریق اولی خوب نباشد و دلالت
میکند که مردمان صالح را خدمت فرمودن خوب نباشد و ظاهر آنست که در آنجا کري نبوده است بلکه به آب قلیل شسته باشند
اما ظاهر نیست که بواسطه نجاست شسته باشند یا بواسطه کثافت پس اگر نانی در راهها افتاده باشد و آن را بردارند بهتر آنست که
بشویند و بخورند مگر آن که در مثل صحرایی باشد که بحسب ظاهر زمینش پاك بوده باشد و این حدیث دلالت میکند بر آن که
سنت است تعظیم نان کردن چنانکه منقولست در اخبار بسیار از حضرت سید المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم که عزّت
نان بدارید که از عرش تا فرش و اکثر اهل زمین در آن کار کردهاند تا نان شده است یعنی افلاك و کواکب و ملائکه علوي و
سفلی و آدمیان و حیوانات و اگر نان حاضر شود انتظار نان خورش نکشند و نان را زیر کاسه و امثال آن نگذارند و نان را بو نکنند
و از کارد پاره نکنند و اگر نان و گوشت حاضر شود اول نان بخورند و لقمه نان را یا بیشتر در راهها نیندازند و پا بر بالاي آن
نگذارند و به نان استنجا نکنند و ص: 305 اخبار معتبره وارد شده است که جمعی به نان استنجا میکردند
حق سبحانه و تعالی ایشان را به بلاي قحطی مبتلا کرد تا عاقبت همان نانها را با فضلات خوردند و فرزندان خود را خوردند، و نان
جو را تعظیم بیشتر از نان گندم میباید کرد و علما ذکر کردهاند که استنجا به نان حرام است اما موضع پاك میشود و اگر العیاذ
صفحه 148 از 318
باللَّه به تربت حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه استنجا کند بدنش از نجاست فضله پاك میشود و به نجاست کفر نجس میشود
و تربت خاك ضریح مقدس است یا خاکی را که از کربلاي معلی مهر و تسبیح کرده باشند و یا بواسطه تیمن و شفا برداشته در
روضه گذاشته باشند و از آنجا آورده باشند یا خاکی را که از حوالی آن حضرت بقصد تیمن و شفا برداشته باشند هر چند در
روضه نگذاشته باشند علی المشهور بین الاصحاب و إن شاء اللَّه در باب زیارات و اطعمه خواهد آمد احادیث تربت
[نهی فرمودند که شخصی بول کند در هوا از پشت بام یا جاي بلندي]
و نهی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ان یطمّح الرّجل ببوله فی الهواء من السّطح او من الشّیء المرتفع و نهی فرمودند که شخصی
بول کند در هوا از پشت بام یا جاي بلندي که بسیار بلند باشد و ظاهرا چون ملائکه و جن در هوا میباشند سبب آزار ایشان میشود
و به قدري از بلندي که ترشح نکند خوبست اگر خاك نرم نباشد و اگر باشد خاك بهتر است و این حدیث بدو سند قوي
کالصحیح منقول است و علما به آن عمل نمودهاند و خلافی ندیدهام. و قال صلوات اللَّه علیه البول قائما من غیر علّۀ من الجفاء و
حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله فرمودند که ایستاده بول کردن خلاف آداب عقلاست بلکه کار حیوانات است و در مناهی آن
حضرت صلوات اللَّه علیه خواهد آمد که حضرت کراهت داشتند از حدث کردن ایستاده و حدث شامل بول و غایط هست و در
اینجا مراد هر دو است و لیکن اکثر جاها نام غایط را بواسطه قباحت نمیبرند و بول میگویند و بسیار است که نام بول را نمیبرند
ص: 306 و کنایه دیگر میفرمایند چنانکه خواهد آمد و احادیث سابقه نیز دلالت میکند بر کراهت ایستاده
که حضرت فرمودند که جائی اختیار کنند که ترشح نکند و علت ترشح در اینجا نیز هست با قباحت فعل و از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه سؤال نمودند که جایز است ایستاده بول کردن حضرت فرمودند که بلی و لیکن خوف این هست که شیطان
او را دیوانه کند مجملا دغدغه در کراهت آن نیست.
[استنجا به دست راست کردن از جفاست]
و الاستنجاء بالیمین من الجفاء ظاهر جز و خبر سابق است که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله فرموده است که استنجا
بدست راست کردن خلاف آداب عقلا است چون به آن چیزي میخورند و در حال وضو بر محاسن میکشند و از آن حضرت
منقول است که دست راست از براي رویست و دست چپ از براي فرج است و ظاهر هر دو حدیث سکونیست و کلینی است این
عبارت را به اسناد سکونی از حضرت روایت کرده است و در روایت کالصحیح از آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله نقل کرده است
که آن حضرت نهی فرمودند از استنجا کردن بدست راست و قد روي انّه لا باس اذا کانت الیسار معتلّۀ و در روایتی واقع شده است
که باکی نیست استنجا بدست راست کردن هر گاه دست چپ را علتی باشد مثل آن که کوتاه باشد یا مریض باشد و کلینی نیز باین
و امثال آن کافیست از جهت رفع « ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ » عنوان نقل روایت کرده است و اگر روایت نیز نباشد عمومات
کراهت
[غسل در میان آن خانه که در آنجا بول میکنند]
و سال هشام بن سالم ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فقال له اغتسل من الجنابۀ و غیر ذلک فی الکنیف الّذي یبال فیه و علیّ نعل سندیّۀ
فاغتسل و علیّ النّعل کما هی فقال ان کان الماء الّذي یسیل من جسدك یصیب اسفل قدمیک فلا تغسل قدمیک و بسند صحیح
سؤال نمود از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه ص: 307 که من غسل جنابت یا غیر آن میکنم در
صفحه 149 از 318
میان آن خانه که در آنجا بول میکنند اما کفش سندي مولتانی که کنارهدار است در پا دارم و با کفش غسل میکنم که پاي من
نجس نشود آیا غسل صحیحست حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر آب غسل به کف پایت میرسد در میان کفش احتیاج
به شستن پاها مرتبه دیگر نیست و از مفهوم حدیث در میآمد که اگر آب نمیرسد میباید شست و این حدیث را کلینی و شیخ
بسند قوي از هشام روایت کردهاند تا اینجا پس آن چه صدوق بعد از این گفته است ممکن است که از جزو حدیث باشد یا مفهوم
را از کلام خود نقل کرده باشد و مضمون حدیثی باشد که شیخان روایت کردهاند بسند صحیح از حماد از بکر بن کرب که گفت
سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که اگر کسی غسل جنابت کند آیا بعد از غسل پاهاي خود را میشوید
حضرت (ص) فرمودند که اگر در جائی غسل میکند که آب غسل به زیر پاي او میرسد به آن که زمین کل نداشته باشد و بر
روي زمین پاك صاف غسل کند پس اگر مرتبه دیگر پاها را نشوید باکی نیست و اگر پاهاي او در میان آب فرو رفته باشد پس
باید که پاهاي خود را بشوید و ظاهرا مراد از آب کل است یعنی در میان کل فرو رفته باشد و آب به زیر پا نرسد و احتمال دارد که
ظاهر خبر مراد باشد به آن که در میان آب غسل ترتیبی کند و آب بردارد و به اعضاي خود ریزد پس هر چه را آب ریخته است
بقصد غسل صحیح است و هر چه بقصد غسل آب به آن جا نرسانیده است از غسل مجزي نیست پس آن که حضرت صلوات اللَّه
علیه فرمودند که بشوید در این صورت یک احتمال آنست که پاها را از آب بیرون آورد و آب بر او ریزد بقصد غسل و این
صورت بیدغدغه صحیح است و یک احتمال آنست که اگر در میان آب نیز حرکت دهد بقصد غسل کافی باشد و احتمال دیگر
آن که حرکت دادن و نیت بدون حرکت هر یک کافی باشد و حق اینست که همه خوب است به ترتیبی که مذکور لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 308 شد پس بنا بر این اگر کسی غسل ترتیبی در میان حوض کند بانکه اول سر و گردن را در میان آب
بشوید و هر چه از بدنش از آب بیرون باشد و آن چه در میان آب باشد بیرون آورد و آب بریزد یا نیت کند و حرکت دهد صحیح
است. و کذلک اذا اغتسل الرّجل فی حفرة و جري الماء تحت رجلیه لم یغسلهما و ان کانت رجلاه مستنقعتین فی الماء غسلهما و هم
چنین هر گاه شخصی غسل کند در گودي و روان شود آب غسل در زیر پایهاي او نشوید پاها را و اگر پاهاي او فرو رفته باشد در
آب بشوید پاها را و این حدیث را صدوق در اینجا ذکر کرده است بواسطه آن که در ادب خانه غسل میتوان کرد و مناسب آن
بود که در باب غسل ذکر کند چنانکه دیگران کردهاند اما این معنی از کلام ایشان مفهوم نمیشود و از کلام صدوق مفهوم
میشود و تفصیل حلش پیشتر مذکور شد چون مطلب ذکر عبارت حدیث بود و بیان دو احتمال و بحسب عبارت اظهر آنست که
تتمه حدیث هشام باشد و الا تدلیس است و نسبت آن به صدوق جایز نیست و لیکن چون در اوایل کتاب سخن او با حدیث در هم
است و خود ذکر کرده است که همه فتواي اوست و میان او و حق سبحانه و تعالی حجت است اگر چنین کند تدلیس نیست اما بعد
از آن که شروع میکند در بیان احادیث به عنوانی که ملهم شده است بعد از این اگر چنین چیزي از او واقع شود لایق نیست و نشده
است مگر نادرا.
[هر گاه شخصی خواهد که استنجا کند چگونه بنشیند]
و سئل الصّادق صلوات اللَّه علیه عن الرّجل اذا اراد ان یستنجی کیف یقعد قال کما یقعد للغائط سائل عمار است و طریق صدوق به
عمار موثق است هر چند در طریق شیخین سهل هست و لیکن امر او سهل است چنانکه گذشت از حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال
کرد که هر گاه شخصی خواهد که استنجا کند چگونه بنشیند حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که ص:
309 چنانکه از براي غایط مینشیند و ظاهر عموم مساوات که از لفظ ما فهمیده میشود آنست که در حال استنجا نیز عورتین خود
را از ناظر محترم به پوشاند واجبا و رو بقبله و پشت بقبله نکند احتیاطا و رو به آفتاب و ماه نکند و پشت بماه نکند و رو و پشت به
باد نکند استحبابا هم چنین در باقی مکروهات نشستن مثل آن باشد و اکثر ذکر نکردهاند حال استنجا را و جمعی که ذکر کردهاند بر
صفحه 150 از 318
سبیل استحباب ذکر کردهاند الّا ستر عورتین که آن واجبی است بر سر خود و دخلی در خلا و استنجا ندارد لهذا صدوق ذکر نکرد
وجوب ستر عورتین را از ناظر محترم چنانکه همه فقها ذکر میکنند و در اخبار نیز وارد نشده است و علما که ذکر کردهاند از این
جهت ذکر کردهاند که چون واجب است ستر عورتین و در اینجا آدمی عورت خود را باز میکند مناسبت داشت که ذکر کنند ذکر
کردهاند و صدوق در مبحث حمام ذکر خواهد کرد و چون حمام احکام بسیار دارد. و اخبار بسیار در آن وارد شده است و متعارف
فقها نیست که در کتب مختصره آن را ذکر کنند و باین وجوه دفع اعتراضات از صدوق شد.
[هر گاه شخصی بول کند دست راست خود را به ذکرش نرساند]
(و قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه اذا بال الرّجل فلا یمسّ ذکره بیمینه) حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه فرموده است که هر گاه
شخصی بول کند دست راست خود را به ذکرش نرساند در وقت استبرا و غیره. و این خبر را مسند ندیدهام، و عامه در صحاح خود
بطرق متعدده از ابو قتاده از سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله روایت کردهاند، و جمع کثیر از علما ذکر کردهاند که مراسیل صدوق
در حکم مسانید است چون ذکر کرده است که میان من و خدا حجت است و از کتب معتمده ذکر کردهام خصوصا هر گاه جزما
بگوید: قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه مثلا، بخلاف آن که بگوید: روي عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه اگر چه ظاهر آنست که نزد
او یکسان است
[بسیار نشستن و مکث کردن در ادب خانه سبب بواسیر است]
(و قال صلوات اللَّه علیه طول الجلوس علی الخلاء یورث ص: 310 الباسور) حضرت امام محمد باقر صلوات
اللَّه علیه فرمودند که بسیار نشستن و مکث کردن در ادب خانه سبب بواسیر است و به نون نیز خواندهاند و ناسور مقعد بواسیر است،
و صدوق و شیخ این خبر را بسند کالصحیح از آن حضرت روایت کردهاند، و لیکن شیخ ذکر کرده است که حضرت فرموده که
لقمان به پسرش این را گفت که این را بر در ادب خانه نوشتند. و ممکن است که محمد بن مسلم راوي این خبر است دو مرتبه از
حضرت شنیده باشد و ظاهر خبر کراهت است به این معنی که اگر ترك این معنی بکنند از براي حق سبحانه و تعالی ثواب خواهند
داشت. و محتملست که نهی ارشادي باشد چون فایدهاش دنیویست و در این صورت وقتی صواب دارد که قصد کند که اگر صحیح
باشم عبادت الهی خواهم کرد بیمشقت، و من حیات و صحت را از براي عبادت خدا میخواهم در این صورت ثواب خواهد
داشت. اما این نیت در نهایت صعوبتست بلکه آدمیست که صحت بدن را فی نفسها میخواهد مگر مخلصین مانند حضرت ابراهیم
علی نبینا و آله و علیه الصلاة و السلام که مامور شد به آن که بگوید که نماز خود و حج خود و زندگانی خود مردن خود را از
جهت رضاي او میخواهم و إن شاء اللَّه در نماز خواهد آمد و غرض از بیان این آن است که فرق میان احکام ارشادیه و تکلیفیه
بکنند، و احادیث بسیار وارد شده است در ارشادیه خصوصا در اطعمه و اشربه.
[ذکر هنگام تخلی]
(و سأل عمر بن یزید ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن التّسبیح فی المخرج و قرائۀ القرآن فقال لم یرخّص فی الکنیف اکثر من آیۀ
الکرسیّ و یحمد اللَّه، او آیۀ الحمد للّه ربّ العالمین) و سؤال کرد از حضرت از تسبیح در مخرج که محل خروج فضلات است و از
خواندن قرآن در آنجا پس حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی یا حضرت رسول اللَّه ص: 311 صلی
اللَّه علیه و آله رخصت ندادهاند در کنیف بیشتر از آیۀ الکرسی را و حمد حق سبحانه و تعالی میتواند کرد و آیه الحمد للّه رب
صفحه 151 از 318
العالمین را میتواند خواند. بدان که سند صدوق به عمر پسر یزید صحیح است و این عمر ثقه و عظیم الشأن است. و شیعیان بواسطه
تقیه از بنی امیه این نامها میگذاشتند و فایده نیز داشته است از براي دیگران که وقتی تقیه کنند قصد ایشان کنند مثلا هر گاه ضرور
شود قسم خوردند که، عمر را دوست میداریم یا یزید و ابو بکر را و مرادشان این جماعت باشد حتی آن که حضرت امیر المؤمنین
صلوات اللَّه علیه فرزندان خود را به نام ابو بکر و عمر و عثمان کرده بودند و هر سه در کربلا شهید شدند رضی اللَّه عنهم. و شیخ
طوسی رحمه اللَّه این حدیث را کالصحیح روایت کرده است تا به آیه و تتمه الحمد للّه رب العالمین را ذکر نکرده است و بنا بر این
مراد آنست که خواندن یک آیه کراهت ندارد، و بنا بر نسخه مصنف ظاهرش آنست که جایز است در خلا هر چه مشتمل بر حمد و
ثناي الهی باشد پس مطلق ذکر بهر اسمی که باشد خوب باشد و دعاهایی که گذشت اکثر مشتمل بر حمد است خوب خواهد بود و
این عبارت احتمال این معنی دارد که آیۀ الکرسی که خواند بقصد حمد بخواند به آن که و یحمد اللَّه حال باشد و از آنجا نیز
بیرون میآید که هر حمدي توان خواند. و هم چنین عبارت او آیۀ الحمد للّه رب العالمین نیز احتمال دارد که مراد این باشد که هر
آیه مشتمل بر حمد و ثناي الهی باشد توان خواند، و اما معنی اول اظهر است و معنی ثانی بعید نیست به اعتبار اخباري که بعد از این
میآید. و ممکنست که مراد این باشد که چون آیۀ الکرسی بخواند حمد الهی بکند، یا آیه الحمد للّه رب العالمین بخواند چون در
، هست، و لوامع صاحبقرانی، ج 1 « العظیم و الحمد للّه رب العالمین » آیۀ الکرسی به نحوي که نازل شده در روایات اهل البیت بعد از
وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّري عالم الغیب و الشهادة الرحمن » وارد شده است « لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ » ص: 312 بعد از
إلی آخرها. و این روایت را علی بن ابراهیم، و کلینی، و شیخ طبرسی، و سید ابن طاوس، و غیر « الرحیم مَنْ ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ
ایشان ذکر کردهاند، و مینامند این را به آیۀ الکرسی علی التنزیل و اللَّه تعالی یعلم. (و من سمع الاذان فلیقل کما یقول المؤذّن) و
کسی که اذان بشنود در خلا باید که حکایت قول مؤذن بکند، و این نیز مستثنی است از آن چه خواهد آمد که سخن نگوید. و بر
این مضمون حدیث صحیح وارد شده است، و چند حدیث کالصحیح که در حالت خلا هر چه مؤذن بگوید او نیز بگوید. و حدیثی
معتبر وارد شده است که سبب زیادتی روزي است پس ظاهر شد که شهیدان رضی اللَّه عنهما که نفی نص کردهاند چون من لا
یحضر، و ثواب الاعمال، و علل الشرائع را نداشتهاند معذور بودهاند و در باب اذان خواهد آمد و اگر آهسته مثل حدیث نفس
بگویند بهتر است چنانکه گذشت. (و لا یمتنع من الدّعاء و التّحمید [او التّمجید] من اجل انّه علی الخلاء فانّ ذکر اللَّه حسن علی کلّ
حال) ترك نکند دعا و حمد الهی را، و بر نسخه دیگر تمجید و تعظیم الهی را به اعتبار آن که در خلاست زیرا که ذکر الهی خوب
است و مطلوب است در همه احوال.
[ذکر اللَّه حسن علی کل حال]
(و لمّا ناجی اللَّه عزّ و جلّ موسی بن عمران قال موسی یا ربّ أ بعید أنت منّی فانادیک، ام قریب فاناجیک؟ فأوحی اللَّه جلّ جلاله
الیه انا جلیس من ذکرنی فقال موسی یا ربّ انّی اکون فی احوال أجلّک ان اذکرك فیها فقال یا موسی اذکرنی علی کلّ حال) و
چون مناجات کرد حق سبحانه و تعالی با موسی، موسی گفت: اي پروردگار من آیا تو از من دوري تا دعا و ذکر را بلند بگویم یا
نزدیکی که آهسته بگویم؟ پس ص: 313 وحی کرد خداوندي که عظمت او از آن اعظم است که وصف
توان کرد، به موسی که اي موسی من همنشین کسانیام که به یاد منند پس موسی گفت اي پروردگار من، من در حالتی چند
میباشم که ترا از آن عظیمتر میدانم که ترا در آن حالتها یاد کنم پس خداوند عالمیان فرمود که در هر حالی که باشی مراد یاد
کن و بذکر من مشغول باش. بدان که از ابتداي و من سمع الاذان تا به این جا یک حدیث است که صدوق در علل ذکر کرده
است، به اندك تغییري بحسب لفظ به سندي معتبر. و به سندي صحیح روایت کرده است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه
علیه که به محمد بن مسلم فرمودند که ترك مکن ذکر الهی را در هیچ حالی، و اگر بشنوي که مؤذن اذان میگوید و تو در خلا
صفحه 152 از 318
باشی هر چه مؤذن میگوید تو آن را بگو. و در روایت صحیحی ذکر کرده است که زراره گفت که من به آن حضرت صلوات اللَّه
علیه عرض نمودم که من چه گویم وقتی که اذان را بشنوم. حضرت فرمودند که هر که ذکر الهی بگوید تو نیز بگو. و در حدیث
معتبري ذکر کرده است از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که از آن حضرت پرسیدند که چه علت دارد که سنت است
آدمی را که چون اذان را بشنود هر چه مؤذن بگوید او را باید گفت اگر چه در حالت بول و غایط باشد؟ حضرت فرمودند که سبب
زیادتی رزق میشود. و کلینی رضی اللَّه عنه به سندي کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است
که باکی نیست در ذکر الهی اگر چه بول کنی، به درستی که ذکر الهی در همه احوال خوب است پس باید که ترا ملال بهم نرسد
از ذکر الهی. و به سندي صحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه روایت کرده است ص: 314 که
حضرت موسی گفت: الهی مجلسی چند واقع میشود که من ترا از آن عزیزتر و عظیمتر میدانم که در آن مجالس یاد کنم، خطاب
رسید که اي موسی ذکر من خوب است در همه احوال. و به سندي صحیح از آن حضرت روایت کرده است که در توراتی که
یهودیان آن را تغییر ندادهاند و نزد ما هست مذکور است که حضرت موسی سؤال کرد که اي پروردگار من آیا تو بمن نزدیکی تا
با تو راز خود را آهسته بگویم، یا دوري که فریاد کنم؟ خداوند عالمیان وحی کرد به او که اي موسی من همنشین کسانیام که به
یاد منند، پس موسی گفت که خداوندا که در ستر تو خواهد بود روزي که ستري نباشد مگر ستر تو؟ یعنی بغیر از سایه عرش تو
سایه نباشد، و همگی در آفتاب قیامت گرفتار باشند. حق سبحانه و تعالی فرمود که کسانی که در دار دنیا مرا یاد کنند و من ایشان
را در دنیا و عقبی به همه الطاف یاد کنم، و جمعی که از جهت رضاي من با یک دیگر دوستی کنند من نیز ایشان را دوست دارم،
پس این جماعتند که هر گاه میخواهم عذابی به اهل زمین بفرستم به برکت ایشان نمیفرستم، و از این باب احادیث بسیار است در
ذکر الهی و مطلب از ذکر اینها آن بود که اسانید این اخبار را بعنوان صحیح یاد کنم با فواید بیشمار. اما آن که حضرت موسی
گفت که آیا دوري یا نزدیک دو احتمال دارد یکی آن که کیفیت ذکر و دعا را طلبیده باشد که آیا بلند ذکر کنم مانند کسانی که
دورند و ملاحظه بعد خود کنم که چون آن چه میباید از قرب الهی در من نیست مناسب آنست که بنحو دوران دعا کنم، یا
ملاحظه قرب تو کنم بفضل و رحمت که هر چند که ما دوریم اما رحمت تو نظر به همه عالمیان نزدیک است. دوست نزدیکتر از
من بمن است وین عجبتر که من از وي دورم ص: 315 و آهسته یاد کنم مانند نزدیکان و بنا بر این احتمال
جواب نیز دو احتمال دارد یکی آن که در مناجات این معنی را رعایت میباید کرد که اگر بنده به یاد منست من در دل ویم،
چنانکه در حدیث قدسی وارد شده است که آسمان و زمین گنجایش من ندارند و دل بنده مؤمن گنجایش من دارد، چنانکه از
بعضی از مقربان بارگاه ایزدي منقول است که اگر عرش و آن چه را عرش فرا گرفته است هزار هزار مرتبه بزرگتر در گوشه دل
عارف باشد گنجایش آن را دارد و چون چنین نباشد که دل مؤمن عرش رحمان است به این معنی که دل محل معرفت و محبت
گفته است: و دیگري گفته است: که آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال « إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ » الهی است چنانکه در تفسیر آیه
به نام من دیوانه زدند و دیگري گفته است: نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل آن چه در سرّ سویداي بنی آدم از اوست و اگر
دلش محل معرفت من نیست گو فریاد زن که فایده ندارد. و وجهی دیگر چنانکه منقولست از حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه
آنست که چون بنی اسرائیل أولا سؤال کردند که ما میخواهیم که کلام الهی را بشنویم که با تو سخن میگوید و از میان هفتصد
هزار مرد جنگی هفتاد کس را انتخاب کردند که با حضرت موسی به کوه طور روند. پس حضرت موسی استدعا نمود که خداوندا
تو میدانی لجاجت بنی اسرائیلیان را، و بواسطه همین معنی آمدهاند خداوندا با من چنین سخن بگو که ایشان بشنوند پس به دعاي
موسی حق سبحانه و تعالی با موسی سخن گفت چنانکه آن هفتاد کس شنیدند، بعد از آن گفتند که ما سخنی لوامع صاحبقرانی،
ج 1، ص: 316 شنیدیم اما چه دانیم که این سخن الهی است تو چنان کن که ما خدا را به بینیم تا خاطر ما جمع شود و تصدیق
رسالت تو از روي یقین بکنیم. حضرت موسی فرمود که خداوند عالمیان مجرد است و محالست دیدن او اگر غرض حجتست و
صفحه 153 از 318
برهان، حجتها و برهانها تمام کردم بر عالمیان. گفتند اینها فایده ندارد ما ایمان به تو نمیآوریم تا خدا را نه بینیم. پس صاعقه آمد و
هر هفتاد کس سوختند. پس حضرت موسی گفت خداوندا من چگونه به نزد بنی اسرائیلیان بروم که منتخب ایشان همه مرده باشند
خواهند گفت تو ایشان را بردي و کشتی، پس به دعاي حضرت موسی خداوند عالمیان ایشان را زنده گردانید، باز شروع در مطلب
اول کردند و بعد از معارضات بسیار گفتند تو باسم خود طلب کن و تو ببین و ما را خبر ده که چگونه است تا معرفت ما چنانکه
باید بجناب اقدس او حاصل شود. خطاب رسید که یا موسی سؤال کن من ترا مؤاخذه نمینمایم به جهالت این قوم، پس حضرت
خداوندا خود را بمن نما من ترا ببینم خطاب رسید که هرگز مرا نمیتوانی دیدن و « رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ » موسی سؤال نمود که
لیکن نظر به کوه کن اگر کوه قرار گیرد تو مرا میتوانی دیدن، پس حق سبحانه و تعالی آیتی از آیات خود را بر کوه تجلی کرد
کوه از هم پاشیده شد و در اطراف عالم متفرق گشت، و پاره بزرگترش نجف اشرف است که تلی است که نسبت به آن زمینها یک
منار بلندتر است، و حضرت موسی بیهوش شد و چون به هوش آمد از این سخن استغفار نمود و گفت خداوندا تو میدانی که من
میدانستم که ترا نمیتوان دیدن و من بر این ایمانم. پس ممکنست که ایشان طلبیده باشند قرب و بعد را، و حضرت موسی به ایشان
گفته باشد که حق سبحانه و تعالی از قرب و بعد صوري منزه است، و این هر دو از لوازم جسم است، و ایشان مبالغه کرده باشند و
بامر الهی حضرت ص: 317 موسی این سؤال کرده باشد چنانکه منقولست که چنین بود، و لیکن چون سند
این نقل ثابت نیست بعنوان صحیح بلکه از مشایخ شنیدهام بنا بر این بر سبیل احتمال ذکر کردم. و وجهی دیگر ذکر کردهاند که
ممکن است که حضرت موسی خواهد که باین وسیله رتبه خود را بیابد که آیا از مقربانست یا از دوران، و جواب مجمل شنید که
همان در میان خوف و رجا باشد، و این وجه وجیهتر است و اللَّه تعالی یعلم. و باقی حقایق و معارفی که از این اخبار مفهوم میشود
به فکر تو گذاشتیم که از این مقالات پی به آنها بري با تضرع و زاري از جناب اقدس الهی، از آن جمله تفکر کن در عنایات الهی
که میخواهد که بنده در بیت الخلایی یاد او نباشد گاهی باین نوازشها او را مینوازند، و گاهی ملایک را میفرمایند که سر ترا به
زیر افکنند و بگویند که نظر کن به آن چه از تو بیرون آمده است از طعامهاي لطیف و شرابهاي لذیذ که بمجرد چند ساعت
مصاحبت تو چنین گندي بهم رسانیده که تصور آن نمیتوان کرد. باز میگویند به او که اي فرزند آدم تو همیشه مصاحب یکمن
از فضلات خبیثه هستی که اگر اندکی بر رخت تو باشد در نظرها چنان بیاعتبار میشوي که مدت العمر هر که آن را دیده باشد
نمیخواهد که با تو همنشینی کند، و تفضل الهی را ملاحظه کن که این فضلات با این تعفن را چنان کرده است که گند آن ظاهر
نشود با آن که حایل آن را پوستی کرده است، و اگر در غیر شکم باشد هیچ چیز حایل آن نمیتواند شد با آن که اینها چیزهاي
سهل است. آن صفات ذمیمه که در تو مخزون است به صد هزار مرتبه از اینها گندیدهتر است و آثار آن گندها نزد علماي ربانی
ظاهر است، و لیکن ستاریت الهی از ایشان نیز مخفی ساخته است به آن که ایشان را مشغول خود گردانیده که به دیگري نپردازند.
باز تفکر کن در آن که اخس حیوانات که سگ و خوك است فضله آنها ص: 318 این مقدار تعفن ندارد
که فضله انسان دارد و حکمت الهی در این تعفن آنست که نظر به خست خود کند و تکبر و عجب را از سر بیندازد، و کبریا را
مخصوص جناب اقدس او داند چنانکه اکثر اینها از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیه منقولست و از خوف تطویل ذکر آن اخبار
نکردم.
[جایز نیست کسی داخل خلا شدن با انگشتري که بر آن اسم خداي تعالی باشد]
(و لا یجوز للرّجل ان یدخل الخلاء و معه [او علیه] خاتم علیه اسم اللَّه، او مصحف فیه القرآن فان دخل و علیه خاتم علیه اسم اللَّه
تعالی فلیحوّله عن یده الیسري اذا اراد الاستنجاء) و جایز نیست کسی را که داخل خلا میشود که با او بوده باشد انگشتري که بر آن
اسم خداي تعالی باشد، یا نوشته که در آنجا قرآن باشد اگر چه یک آیه باشد، پس اگر داخل شود و انگشتري که بر آن اسم الهی
صفحه 154 از 318
باشد با خود داشته باشد پس میباید که از دست چپ بیرون آورد در وقت استنجا چون استنجا بدست چپ میکند و خوف رسیدن
نجاست به آن هست. و روایت نموده است شیخ طوسی بسند موثق از عمار که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند
که جنب دست نمالد و مس نکند درهم و دیناري را که اسم الهی بر آن باشد و استنجا نکند در حالتی که انگشتري در دست داشته
باشد که اسم الهی در آن باشد، و جماع نکند هر گاه چنین انگشتري در دست او باشد، و داخل خلا نشود هر گاه در دست او باشد.
و به سندي دیگر قوي از آن حضرت صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که از آن حضرت سؤال کرد شخصی که اگر کسی
انگشتري در دست داشته باشد که اسم اللَّه بر آن باشد و خواهد که داخل خلا شود چونست؟ حضرت فرمودند که من دوست
نمیدارم این را گفت که اگر اسم محمد بر آن باشد، گفت باکی نیست. علما از این فهمیدهاند که اگر اسم حضرت رسول اللَّه
صلی اللَّه علیه و آله ص: 319 بر آن باشد کراهت دارد و لیکن کمتر از آن که اسم اللَّه بر آن باشد، و ملحق
ساختهاند به آن اسامی ائمه معصومین و اسامی پیغمبران دیگر را چون منافات به تعظیم دارد اگر مقصود از آن اسم ایشان باشد مثل
آن که نوشته باشد محمد رسول اللَّه، اما گر اسم هم نام ایشان باشد مثل محمد، علی قصور ندارد بخلاف اسم اللَّه که مطلقا خوب
نیست که با او باشد مثل عبد اللَّه هر چند اسم شخصی باشد همان اللَّه اسم الهی است بهر حالی که باشد، مگر آن که از اسامی
مشترکه باشد مثل محمد کریم، و محمد رحیم که قصور ندارد. و دور نیست که مراد حضرت از حدیث دوم این باشد، و علما ذکر
کردهاند که اگر نجاست به اینها رسد حرامست چون منافی تعظیم ایشان است، و از اینجا استنباط کردهاند که نمیباید که با خود
ببرد قرآن را یا آیه از قرآن را اگر اسم خدا داشته باشد البته و الا باز منافی تعظیم قرآن است، و ظاهرش آنست که صدوق استنباط
نکرده باشد بلکه حدیثی بر این مضمون دیده باشد. و در حدیث موثق از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که مکروهست که
با خود برد در خلا شاهی سفید را مگر آن که آن را در جائی بسته باشد، یا در کیسه سر بسته باشد و ظاهرا کراهت به اعتبار آنست
که در شاهی سفید اسم خدا و رسول منقوش میبوده است چنانکه الحال هست.
[هر گاه انگشتري داشته باشد که نگینش از سنگ ریزه چاه زمزم باشد در حال استنجا از دست بیرون آورد]
(و کذلک اذا کان علیه خاتم فصّه من حجارة زمزم نزعه عند الاستنجاء) و هم چنین هر گاه انگشتري داشته باشد که نگینش از
سنگ ریزه چاه زمزم باشد در حال استنجا از دست بیرون آورد. شیخان رضی اللَّه عنهما در حدیث صحیحی روایت کردهاند که
یکی از وکلاي حضرت امام حسن عسکري صلوات اللَّه علیه به حضرت عرض نمود که چه میفرماید در نگین انگشتري که از
سنگ ریزه چاه زمزم باشد حضرت ص: 320 فرمودند که باکی نیست و لیکن در وقت استنجا از دست
بیرون آورد. و ظاهرا صدوق و سایر علما چنین فهمیده باشند که سؤال راوي از بردن انگشتري ببیت الخلا باشد، و حضرت فرموده
باشد که باکی نیست، و حال آن که حرف ادخال خلا در روایت نیست بلکه ظاهرش آنست که راوي میپرسد که چون چاه زمزم
داخل مسجد الحرام است، و سنگ ریزه هیچ مسجدي را بیرون نمیتوان برد از آن مسجد خصوصا مسجد الحرام چنانکه خواهد
آمد، و حضرت فرموده باشد که قصور ندارد. و این از جمله قمامه چاه هست که چون چاه را پاك میکنند گلهاي آن را بیرون
میبرند و از آنجا مردمان سنگ ریزهها مییابند و تیمنا و تبرکا نگین انگشتري میکنند، و از این حیثیت رخصت داده باشند، و
لیکن آن چه علما گفتهاند به احتیاط اقرب است و اللَّه تعالی یعلم. پس باید که آن نگین را باز در مسجد الحرام اصلی برند و
بیندازند در آن، و مشهور آنست که به مساجد دیگر میتوان انداختن و إن شاء اللَّه خواهد آمد. و شهید رحمه اللَّه ذکر کرده است
که در بعضی از نسخهاي قدیمه کافی دیدم که بدل زمزم زمرد بود بنا بر این اشکالات دفع میشود، و ظاهر آنست که آن نسخه
غلط بوده است، چون لفظ حجاره را بر جواهر در لغت عرب استعمال نمیکنند اگر چه در لغت عجم استعمال میکنند، مع هذا در
کل کتب احادیث صحیحه بلفظ زمزم است، و اگر این راه باز شود آخر اعتماد بر هیچ حدیثی نتوان کرد، چه ممکنست تبدیل لفظی
صفحه 155 از 318
به نقیض یا ضد آن، و در لا یجوز محتملست که لا را نساخ زیاد کرده باشند و در یجوز انداخته باشند و علی هذا القیاس.
[چون فارغ شود و قضاي حاجت او بشود بگوید که شکر مر خداوند را]
(و اذا فرغ الرّجل من حاجته فلیقل الحمد للّه الّذي أماط عنّی الأذي و هنّأنی طعامی و شرابی و عافانی من البلوي) پس چون فارغ
شود و قضاي حاجت او بشود بگوید که شکر مر خداوندي را سزاوار است که ص: 321 این فضلات را از
من دور گردانید و گوارا ساخت در من و جزو بدن من گردانید خوردنی و آشامیدنی مرا و مرا از بلاها عافیت کرامت نمود. و
دعاهاي دیگر گذشت، و ظاهرا صدوق این دعا را از جهت فارغ شدن ذکر کرده است، و دعاهاي گذشته از جهت بیرون آمدن پس
مکرر نباشد اگر چه معانی همه قریب به یک دیگرند و یکی از اینها کافی است و جمع اولی است.
[استنجاي غایط آنست که سه سنگ پاك بمالند]
(و الاستنجاء بثلاثۀ احجار، ثمّ بالماء فان اقتصر علی الماء اجزأه) یعنی فرد کامل استنجاي غایط آنست که سه سنگ پاك بمالند،
بعد از آن به آب بشویند پس اگر اکتفا به آب کنند کافیست، دغدغه در این نیست که جمع کردن میان سه سنگ مالیدن و بعد از
آن به آب شستن آن مقدار که عین و أثر غایط زایل شود اکملست، و اگر اکتفا به آب کند و سنگ نمالد نیز بهتر است از اکتفا به
سنگ کردن و بر این مضمون احادیث صحیحه وارد شده است، و اجماع علما است و اکتفاي به سنگ خواهد آمد.
[جایز نیست استنجا به سرگین و استخوان کردن]
(و لا یجوز الاستنجاء بالرّوث و العظم لأنّ وفد الجانّ جاؤا إلی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فقالوا یا رسول اللَّه متّعنا فاعطاهم
الرّوث و العظم فلذلک لا ینبغی ان یستنجی بهما) و جایز نیست استنجا به سرگین و استخوان کردن زیرا که جمعی از جنیان به
رسالت از جانب جنیان به خدمت حضرت سید المرسلین آمدند و گفتند که یا رسول اللَّه ما را بهره بده یعنی از جهت خوردن ما
چیزي مقرر ساز که بنی آدم آن را نجس نکنند و ما از آن بهرهمند توانیم شد. پس حضرت صلی اللَّه علیه و آله سرگین حیوانات و
استخوان را مقرر فرمودند، بنا بر این است که سزاوار نیست که استنجا باین هر دو بکنند، از عبارت لا یجوز صدوق حرمت ظاهر
میشود، و از لا ینبغی کراهت. و در حدیث معتبري که باصطلاح متأخرین ضعیف است اما عمل به آن ص:
322 کردهاند منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که از آن حضرت سؤال کردند از استنجا به استخوان، یا
پشکل شتر، یا چوب حضرت فرمودند که اما استخوان و سرگین پس آن طعام جنیانست و آن را با حضرت سید المرسلین صلوات
اللَّه علیه و آله شرط کردهاند پس صلاحیت ندارد که به آن استنجا کنند و ظاهر شرط آنست که بنی آدم به اینها استنجا نکنند تا ما
با ایشان کاري نداشته باشیم، و ظاهر لا یصلح حرمت است بنا بر این اکثر علما به حرمت آن رفتهاند، و جمعی مکروه میدانند به
اعتبار ضعف سند و عدم صراحت متن خبر در حرمت. و سنیان به اسانید متکثره در صحاح خود از سلمان رضی اللَّه عنه روایت
کردهاند که کفار بما میگفتند که پیغمبر شما همه چیزي را به یاد شما میدهد حتی طهارت خانه رفتن را من گفتم بلی ما را نهی
کرده است از آن که استنجا بدست راست کنیم، یا رو بقبله کنیم، و نهی کرده است از استنجا به سرگین و استخوان، و از آن که به
کمتر از سه سنگ استنجا کنیم، و احتیاط در ترکست.
[اولین استنجاء به آب]
صفحه 156 از 318
(و کان النّاس یستنجون بالأحجار فاکل رجل من الانصار طعاما فلان بطنه فاستنجی بالماء فانزل اللَّه تبارك و تعالی فیه إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ
فدعاه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فخشی الرّجل ان یکون قد نزل فیه امر یسوؤه فلمّا دخل قال له «1» التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله هل عملت فی یومک هذا شیئا قال نعم یا رسول اللَّه اکلت طعاما فلان بطنی فاستنجیت بالماء، فقال له
ابشر فانّ اللَّه تبارك و تعالی قد انزل فیک إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ فکنت أنت اوّل التّوابین و اوّل المتطهّرین، و یقال
انّ هذا ص: 323 الرّجل کان البراء بن معرور الانصاري) صدوق مضمون این حدیث را کالصحیح از حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که مردم استنجا به سنگ میکردند چون به سرکه خرماي ترش شیرین است
میخوردند و مانند پشکل از ایشان جدا میشد. پس شخصی از انصار یعنی مسلمانان مدینه مشرفه که نصرت حضرت سید المرسلین
صلی اللَّه علیه و آله کردند طعامی خورد که آن کدو بود و شکمش روان شد و به آب استنجا کرد، پس حق سبحانه و تعالی این
آیه را فرستاد که به درستی که حق سبحانه و تعالی دوست میدارد توبه کاران را و دوست میدارد پاکیزگان را. پس حضرت او را
طلبید و آن مرد ترسید که مبادا در شأن او آیه عذابی آمده باشد از جهت این کاري که کرده بود بیرخصت حضرت به عقل خود
یا به عموماتی که از حضرت باور رسیده بود در تطهیر آب چنانکه در همین حدیث هست فی استنجائه بالماء پس چون داخل شد
حضرت صلی اللَّه علیه و آله به او فرمود که آیا امروز کاري کرده؟ گفت بلی یا رسول اللَّه آش کدوي خوردم و شکمم روان شد و
استنجا به آب کردم، پس حضرت فرمود که گوارا باد ترا که حق سبحانه و تعالی در مدح تو آیه فرستاده است بشارت باد ترا و آیه
را خواندند که خداي تبارك و تعالی دوست میدارد توبه کاران را، و دوست میدارد پاکیزهگان را پس تو اول توبهکارانی و اول
پاکیزگانی. و شنیدهام که این مرد بر ابن معرور انصاري بود. و این خبر بحسب ظاهر دلالت میکند بر آن که حسن و قبح اشیا عقلی
باشد و استنجاي غیر متعدي مانند پشکل به سنگ و غیره باشد، و متعدي به آب باشد و چون این عمل خیر را از جهت رضاي الهی
کرد حق سبحانه و تعالی گناهان او را آمرزید، یا آن که سنت حسنه گذاشت که هر که باین عمل کند او در ثواب لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 324 ایشان شریک باشد پس این عمل را سبحانه و تعالی به منزل توبه گردانیده. و ممکن است که توبه
بمعنی لغوي مستعمل باشد یعنی رجوع به خدا، یا آن که در آن روز عمل قبیحی کرده باشد و از آن توبه کرده باشد، اما اول اظهر
است به اعتبار آن که او را اول توابین نامید و معنی ثانی نیز محتملست و در هر یک از اینها بحث میتوان کرد اما منافات با ظاهر
ندارد. و محتملست که چون از کرده خود پشیمان بود و تایب شده بود که بیرخصت شارع کاري نکند هر چند خوب بود حق
سبحانه و تعالی مدح هر دو فعل او کرده باشد چنانکه جاي دیگر فرموده است که خوبان کارهاي خوب میکنند و دلهاي ایشان
خایف است از آن که مبادا مقبول نشود و چیزهایی که زیاد کردم در همین حدیث بود و از کلام صدوق افتاده بود، و از کلام
کلینی رضی اللَّه عنه ظاهر میشود که استنجاي سنگ را منسوخ میداند و سنگ را ذکر نکرده است. و بسند صحیح روایت کرده
است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در تفسیر آیه إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ. که آن حضرت فرمودند
که مردمان استنجا به خرقه، و سنگها میکردند بعد از آن حضرت شستن را مقرر ساخت و این شستن عمل بسیار خوبیست پس
حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله به آن امر فرمودند و خود نیز به جا آوردند شستن را و حق سبحانه و تعالی نیز در کتاب
خود فرستاده که إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ. و شیخ طوسی نیز حدیثی صحیح از آن حضرت روایت کرده است که
حضرت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله به انصاریان فرمودند که حق سبحانه و تعالی شما را به خوبی یاد کرده است شما چکار
میکنید؟ گفتند که ما استنجا به آب میکنیم.
[مقدار استنجاء]
(و من اراد الاستنجاء فلیمسح بإصبعه من عند المقعدة إلی ص: 325 الأنثیین ثلاث مرّات ثمّ ینتر ذکره ثلاث
صفحه 157 از 318
مرّات) و کسی که خواهد استنجا کند از بول و خود را بشوید باید اول استبرا کند به آن که انگشت خود را و بهتر انگشت میان
دست چپ است از پیش سوراخ مقعد به قوت بکشد تا زیر خصیتین سه مرتبه پس بکشد ذکرش را سه مرتبه و بعد از آن خود را
بشوید. و قریب به اینست آن چه کلینی روایت کرده است بسند حسن کالصحیح از محمد بن مسلم که عرض نمودم به حضرت امام
محمد باقر صلوات اللَّه علیه که هر گاه شخصی بول کند و آب نداشته باشد حضرت فرمودند که میفشارد بیخ ذکر را تا طرف آن
سه مرتبه و میکشد به قوت طرف آن را پس اگر بعد از آن چیزي ظاهر شود بول نیست و لیکن از رگهاي پشت است و وذي است،
یا ودي است. و این عبارت را دو احتمال هست یکی آن که مراد از طرف ذکر باشد چنانکه در لغت عرب آمده است و ظاهرا
صدوق این معنی را فهمیده باشد، و لیکن در کشیدن ذکر سه مرتبه واقع نشده است دور نیست که یک مرتبه کافی باشد، و بعضی
طرف را بمعنی سر ذکر گفتهاند. و بنا بر این دو احتمال دارد یکی آن که مراد از بیخ ذکر قریب به مقعد باشد پس شش مرتبه ظاهر
میشود سه مرتبه تا زیر خصیتین، و سه مرتبه، ذکر را، و مراد از نتر: نتر سر حشفه است چنانکه جمعی از علما گفتهاند که سنت
است که حشفه را نیز بیفشارد و بیفشاند تا بولی که در آنجا هست بریزد. و احتمال دیگر آنست که از بیخ ذکر آن چه ظاهر است
بکشد تا سر ذکر و بعد از آن بفشارد سر ذکر را و همین حدیث را شیخ از کلینی روایت نموده است در تهذیب و استبصار، و در
تهذیب به جاي طرفه ذکره نقل کرده است، و در نسخ استبصار بعضی چنین است و بعضی إلی رأس الحشفۀ است و ظاهرا این
خلافها از نساخ شده است. ص: 326 و شیخ روایت کرده است بسند صحیح از حضرت امام جعفر صلوات
اللَّه علیه که فرمودند که هر گاه شخصی بول کند سه مرتبه ذکرش را میفشارد، و بعد از آن اگر آبی ظاهر شود و تا ساق او برسد
قصور ندارد. و این حدیث نیز محتملست که مراد نه مرتبه کشیدن باشد چنانکه گفته شد، یا از بیخ ذکر تا سر ذکر بکشد که سه
مرتبه باشد، و احتمال شش نیز دارد که سر ذکر نیز داخل باشد. و در حدیث حسن کالصحیح نیز روایت کرده است از آن حضرت
صلوات اللَّه علیه که پرسیدند از آن حضرت که اگر شخصی بول کند و خود را بشوید بعد از آن تري به بیند چه حکم دارد؟
حضرت فرمودند که اگر بعد از بول فشرده است میان مقعد و خصیتین را سه مرتبه، و فشرده است میان هر دو را، و بعد از آن خود
را شسته باشد اگر آن مقدار آب بیرون آید که به ساق پاي او برسد پروا نکند که قصور ندارد. و آن چه در این حدیث واقع شده
است که میان هر دو را فشرده باشد ظاهرش آنست که مراد میان خصیتین و سر ذکر باشد و به قرینه مقامی و قباحت نام آن را نبرده
باشد، و محتملست که تاکید اول باشد پس اگر سه مرتبه از مقعد تا سر ذکر فشرده باشد اگر آبی بیاید بیدغدغه بول نیست، و اگر
ذکر تنها را فشرده باشد، یا ما بین مقعد و خصیتین تنها را فشرده باشد محل دغدغه است اگر چه اظهر آنست که یکی از اینها کافی
باشد، و احوط هر دو است، اکمل آنست که حشفه را نیز سه مرتبه بفشارد تا هیچ دغدغه نباشد و اللَّه تعالی یعلم. (فاذا صبّ الماء
علی بدنه للاستنجاء فلیقل الحمد للّه الّذي جعل الماء طهورا و لم یجعله نجسا) و چون آب را بریزد بر بدن از جهت استنجا و مراد از
بدن دست چپ است و در بعضی از نسخ یدیه است یعنی بر دستها ریزد و ظاهرا هر دو نسخه غلط نساخ است و یده میباید چنانکه
خواهد آمد در وضوي حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه پس باید که این دعا را بخواند ص: 327 که
جمیع ثناها مخصوص خداوندي است، یا جمیع شکرها خداوندي را سزاست که آب را مطهر گردانیده است و این آب را نجس
نگردانیده است که آب استنجا باشد، یا همه آبها را نجس نگردانیده است تا از همه منتفع شویم در آشامیدن و تطهیر بدن و ثیاب و
سایر طهارات. و بنا بر این احتمال نیز اشاره دارد بعدم تنجس. اما حل اول اظهر است چه این امور از طهورا مستفاد میشود و میباید
که غافل نشوید از آن که امثال این اخبار دلالت میکند که طهوري که در قرآن مجید واقع شده است بمعنی مطهر است چون در
مقام تطهیر بدن از نجاست واقع شده است به عبارت قرآن مجید، و اکثر فضلا از اینها غافل شدهاند، و بحث ملعون ابو حنیفه را قوي
میدانند که طهور مبالغه طاهر است و ملاحظه نکردهاند که به اجماع لغویین طهور بمعنی ما یتطهر به آمده است. و احادیث متواتره
وارد شده است بر آن که طهور به این معنی است نه بمعنی مبالغه در طاهر، با آن که لیطهرکم نیز به قرینه اینست که طهور به این
صفحه 158 از 318
معنی است چون یک جا فرموده است که وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً. و جائی دیگر فرموده است که وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً
لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ. با آن که همین آیه کافیست اما حضرات ائمه معصومین صلی اللَّه علیهم این آیه را مستند میسازند چون عموم آن
بیشتر است و بعد از این نیز خواهد آمد. (و یصبّ علی احلیله من الماء مثلی ما علیه من البول یصبّه مرّتین هذا ادنی ما یجزي) و
میریزد بر مخرج بول از آب دو مثل آن چه بر آن مانده است از بول چون غالب اوقات یک قطره میماند پس دو قطره کافی باشد،
اما دو مرتبه میریزد و این کمترین آبیست که مجزیست و اگر سه مرتبه بریزد بهتر است از جهت صحیحه زراره که حضرت سه
مرتبه استنجا میکردند از جهت بول و از غایط به کلوخ و خرقه استنجا میکردند و عبارت صدوق ص: 328
مضمون حدیث کالصحیح، یا صحیح علی المشهوریست که نشیط بن صالح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال
میکند که در استنجاي بول چه مقدار آب کافیست؟ حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که دو برابر تري که بر حشفه مانده است، و
دو برابر غالبا یک قطره است، صدوق دو قطره فهمیده است و در این حدیث و احادیث دیگر استنجا دو مرتبه بما نرسیده است. اما
در احادیث تطهیر بدن و جامه از بول وارد شده است که دو مرتبه آب بریزد، یا دو مرتبه بشوید. و ظاهرا صدوق از آن اخبار حکم
کرده است به ریختن دو بار، و لیکن مشکل است استدلال به آن اخبار زیرا که مدار استنجا بر تخفیف است بنا بر مشهور. میان
اصحاب، مع هذا نشیط خبري دیگر روایت کرده است از بعضی از استادان خودش از حضرت صلوات اللَّه علیه که مجزیست در
استنجاي بول که بشوید او را بمثل خودش. و میتوان این خبر را حمل بر قطره کنند اگر چه آن چه ظاهرتر است آنست که مراد
حضرت اینست که میباید در استنجاي بول محض آب باشد، چون بول آبست آب را آب پاك میکند نه سنگ، و از روي تقیه
بعنوان یجزي فرمودهاند و از این باب در مکالمه حضرات بسیار خواهد آمد، و هر گاه این معنی نیز مراد باشد دلالت دارد که هر
گاه آن قدر آب باشد که اقل غسل بفعل آید کافی باشد پس به یک قطره بزرگ نیز اقل غسل بفعل میآید. و مؤید آن که یک
مرتبه کافی است احادیث معتبره بسیار که بعضی صحیح است و بعضی کالصحیح وارد است که حضرات آبی ریختند و در هیچ خبر
وارد نشده است که دو بار ریخته باشند، و بنا بر آن که دو بار ضرور باشد جمعی از علما گفتهاند که فاصله حکمی کافیست به آن
که آبی بریزند اگر چه به یک کف باشد که اولی و آخري و وسطی داشته باشد پس ریختن اول و آخر دو مرتبه میشود و میانه
اگر دخل در طهارت نداشته باشد البته دخل در عدم نخواهد داشت و آب ص: 329 ریختنهاي حضرات را
از این باب اخذ کردهاند. و لیکن این استدلال ضعیف است زیرا که اکثر امور شرع تعبدیست و عقول را در آن مدخلی نیست
نمیبینی که اگر چیزي نجس باشد و آبی کم از کر باشد اگر یک کف آب از آنجا بردارند و بر آن نجس ریزند پاك میشود، و
اگر آن نجس را در آن آب اندازند کل آب نجس میشود و با آن که آن آب هزار مثل آن کف باشد. بلی چون در حدیث زراره
سه مرتبه واقع شده است احوط و اولی آنست که سه مرتبه آب بریزند هر چند علما عمل به آن حدیث نکردهاند بعنوان وجوب بلکه
حمل بر استحباب کردهاند و ما نیز جزم بوجوب آن نداریم اما میگوییم که اگر کسی عمل به تعدد کند باري به آن حدیث عمل
کردن بهتر است از این استدلالات ضعیفه و اللَّه تعالی یعلم. (ثمّ یستنجی من الغائط و یغسل حتّی ینقی ما ثمّ) پس خود را میشوید
از غایط و آن قدر میشوید که تا پاك شود نجاستی که در ظاهر دبر است. روایت کردهاند شیخان به سندي حسن کالصحیح از
حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیه که از آن حضرت سؤال کردند که آیا استنجا را حدي هست که چند
مرتبه باید شست؟ حضرت فرمودند که نه آن قدر میباید شست که مخرج پاك شود. راوي گفت که پاك میشود اما بویی
میماند حضرت فرمودند که نظر به بو نمیباید کرد یعنی بو ضرر ندارد. و هم چنین اگر بویی در دست بماند ضرر ندارد مگر آن
که آبی که بر آن موضع بماند، یا بر دست بماند متغیر باشد به نجاست که در این صورت نجس است و موضع نیز به تبعیت آن
نجس خواهد بود. و لیکن این فرض نادر است و از لفظ ثمّ ظاهر میشود که مذهب صدوق آن است که اول استنجا بول میکند،
دیگر استنجاي غایط. ص: 330 و بر این مضمون اشعار دارد روایات بسیار از صحیح و موثق و حسن که
صفحه 159 از 318
بعنوان ترتیب ذکري اول استنجاي بول را ذکر کردهاند، و دیگر غایط و بعضی از علما بر عکس قایلند به اعتبار موثقه عمار که از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که از آن حضرت پرسیدم که اگر کسی خواهد که استنجا کند به
کدام یک از مخرجین ابتدا کند؟ حضرت فرمودند که اول به مقعد، بعد از آن بذکر. و اکثر علما قایلند به آن که مخیر است میان
هر دو. و محتملست جمع کردن میان اخبار به آن که اگر به آب استنجا کند اول مخرج غایط را بشوید دیگر بول را، و اگر به سنگ
استنجا کند بر عکس چنانکه بعضی از اخبار اشعار به آن دارد و دور نیست که حکمت تقدیم استنجاي غایط آن باشد که مخرج
پاك شود تا در استبرا دستش آلوده نشود و بنا بر این وجهی دیگر ظاهر میشود در جمع که اگر متعدي باشد اول غایط را و الا بر
عکس، و این احتمالات از جهت رفع تناقض است در اخبار که ممکن است چنین مطلوب باشد و راویان فهمیده باشند و الا به اینها
عمل نمودن مشکل است پس تخییر اولی است و اللَّه تعالی یعلم. (و المستنجی یصبّ الماء اذا انقطعت درّة البول) و کسی که خواهد
استنجا کند صبر کند تا سیلان بول منقطع شود بعد از آن آب بریزد و دور نیست که در این صورت استبرا در کار نباشد چنانکه
مجربست که اگر بعد از این استبرا بکند چیزي بیرون نمیآید و مکرر این ملاحظه کردهام و ظاهر یصب الماء آنست که یک مرتبه
کافی باشد. و همین مضمون را شیخان بسند صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کردهاند که آن حضرت
فرمودهاند که چون سیلان بول منقطع شود آب بریز. و احادیث معتبره کالصحیح نیز بر این مضمون وارد شده است.
[کسی که نماز کند و بعد از نماز به خاطرش رسد که استنجا بول نکرده بود]
(و من صلّی فذکر بعد ما صلّی انّه لم یغسل ذکره فعلیه ان یغسل ص: 331 ذکره و یعید الوضوء و الصّلاة) و
کسی که نماز کند و بعد از نماز به خاطرش رسد که استنجا بول نکرده بود پس بر اوست که استنجا بکند و وضو و نماز را اعاده
کند و بر این مضمون حدیث صحیح و موثق و قوي وارد شده است که اعاده وضو بکند با استنجا و اعاده صلاة. و احادیث صحیحه
و حسنه و موثقه نیز وارد شده است که اعاده استنجا و نماز بکند و اعاده وضو نکند پس ناچار است از آن که اعاده وضو را حمل بر
استحباب کنیم و در اعاده نماز نیز احادیث بسیار از طرفین وارد شده است و مشهور وجوب اعاده صلاة است. و حدیث صحیحی
وارد شده است که در وقت اعاده میکند و در خارج وقت اعاده نمیکند، و طریق جمیع باین عنوان بد نیست اما اگر باین نحو جمع
کنیم که اعاده در وقت و خارج هر دو بر سبیل استحباب است اظهر است، اگر چه احوط آن است که در هر دو صورت اعاده کند.
و مظنون آنست که فرق نیست میان نجاست حدثین و غیر آن، و مشهور این است که فرقست که در استنجا قایلند که نماز را اعاده
میکند در وقت و خارج وقت، و در سایر نجاسات در وقت اعاده میکند و در خارج وقت اعاده نمیکند و ظاهرا فرقی نباشد و اللَّه
تعالی یعلم.
[کسی که فراموش کند استنجاي غایط را تا نماز کند]
(و من نسی ان یستنجی من الغائط حتّی صلّی لم یعد ال ّ ص لاة) و کسی که فراموش کند استنجاي غایط را تا نماز کند اعاده نماز
نمیکند و بر این مضمون موثقه عمار وارد شده است و موثقه سماعه وارد شده است که اعاده میکند و صحیحه علی بن جعفر وارد
شده است که اگر در اثناي نماز باشد اعاده کند، و اگر از نماز فارغ شده باشد اعاده نکند. و ظاهرا عبارت صدوق اشعاري باین
تفصیل دارد که گفته است که حتی صلی یعنی از نماز فارغ شده باشد، و عمل باین حدیث اظهر است، و اگر چه لوامع صاحبقرانی،
ج 1، ص: 332 اعاده احوط است خصوصا در وقت، و نهایت احتیاط آنست که در خارج وقت نیز قضا کند.
[استنجاء غایط به سنگ و کهنه و کلوخ]
صفحه 160 از 318
(و یجزئ فی الغائط الاستنجاء بالحجارة و الخرق و المدر) و کافی است در استنجاء غایط که موضع را پاك کند به سنگ و کهنه و
کلوخ و بر این مضمون احادیث صحیحه وارد شده است و خلافی ظاهرا نیست در میان علما در اکتفا به سه سنگ و سه کلوخ و سه
کهنه و در کمتر خلاف است که اگر به یک سنگ، یا دو سنگ پاك شود آیا اتمام آن به سه سنگ لازم است مشهور لزوم است.
و هم چنین خلاف است که اگر به سه طرف یک سنگ خود را پاك کند آیا کافیست یا سه سنگ میباید، و هم چنین اگر سه
طرف جامه را بر خود مالد خلاف است، احوط آنست که سه عدد باشد خصوصا سنگ. و خلافی نیست که اگر به سه سنگ پاك
نشود زیاده لازم است تا پاك شود. و سنت است که به طاق تمام کند پس اگر به چهار سنگ پاك شود سنگی دیگر بر خود بمالد
تا پنج شود. و مشهور آنست که در این جا زوال عین کافی است بخلاف استنجاي به آب که در آنجا زوال عین و اثر هر دو
میباید، و اثر عبارت است از اجزائی صغار که بغیر از آب غالبا زایل نشود. پس اگر اثر بماند و عرق کند و زیر جامه رنگ بردارد
مثلا نماز میتواند کرد اما خلاف است که پاکست یا نجس است و عفو است. و آن چه از اخبار صحیحه ظاهر میشود آن است که
تا آب مقدور باشد اکتفا به سنگ نکند، و خلافی نیست در آن که استنجاي مخرج بول را به آب میباید کرد و به کلوخ و غیر آن
عبث است، و در استنجاي غایط دغدغه در این نیست که جمع میان سنگ و آب بهتر است و در صورت جمع لازم نیست که سه
سنگ باشد همین که عین زایل شود اگر چه به یک سنگ باشد سنت بعمل آمده است اگر چه سه سنگ بهتر است. لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 333 (و قال الرّضا صلوات اللَّه علیه فی الاستنجاء یغسل ما ظهر علی الشّرج و لا یدخل فیه الانملۀ) و بسند
صحیح منقول است که حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه فرمودند که در استنجا میشوید آن چه را که ظاهر است از حلقه دبر و
انگشت به اندرون نمیکند. و به سند موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه نیز وارد شده است، و خلافی نیست میان
علما در آن که واجب نیست اندرون را شستن و هم چنین در ذکر. و اما در فرج زنان میباید که بشویند آن چه را باز میشود در
وقت نشستن نه در وقت ایستادن علی المشهور.
[مکروه است حرف زدن در حالت بول و غایط]
(و لا یجوز الکلام علی الخلاء لنهی النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله عن ذلک) و جایز نیست یعنی مکروه است حرف زدن در حالت بول
و غایط، یا وقتی که نشسته باشد از جهت آن زیرا که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نهی کرده است از سخن گفتن در آن حال.
روایت است به سند کالصحیح از حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیه که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه
و آله نهی فرمودند از آن که شخصی در خلا باشد و از او چیزي سؤال کنند که او جواب دهد یا با او سخن گوید مجملا با کسی
سخن گفتن بد است، و نهی حضرت دلالت ندارد بر حرمت زیرا که آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله نهی از مکروهات کردهاند،
چنانکه از محرمات کردهاند چنانکه خواهد آمد مناهی آن حضرت که اکثر آن مکروهات است. و ظاهرا لا یجوز قدما نیز صریح در
حرمت نیست چنانکه صدوق و شیخ مفید بسیار از این باب گفتهاند خصوصا در استنجاء و لیکن احتمال هر دو دارد و علی اي حال
نهی حضرت دلالت بر آن میکند که با کسی سخن نگوید نه آن که سخن نگوید مگر آن که مراد صدوق نیز این باشد چون
نادرست است که کسی با خود سخن گوید و لیکن حدیث آینده مطلق است. ص: 334 (و روي انّ من
تکلّم علی الخلاء لم تقض حاجته) و در روایتی واقع شده است که هر که در حالت خلا سخن کند حاجتش برآورده نمیشود و
ظاهرا مراد همین حاجت باشد یعنی فضله بیرون نمیآید زیرا که میباید که طبیعت متوجه دفع آن باشد وقتی که متوجه چیز دیگر
میشود آن دفع نمیشود و سبب طول جلوس میشود. و دور نیست که نهی حضرت شامل کلام نفسی نیز باشد، و مجرب است که
اگر کسی در آنجا مشغول فکري شود با خود در سخن باشد قضاي حاجتش نمیشود. و محتمل است که قضاي حاجت شامل این
صفحه 161 از 318
حاجت و غیر این حاجت باشد، و مراد این باشد که سخن کردن سبب این است که هیچ حاجت او بر آورده نشود چون مخالفت
حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله کرده است. و این روایت را صدوق در علل به سند قوي از حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه روایت نموده است که فرمودند که سخن مگو در خلا که هر که سخن میگوید در آنجا حاجتش برآورده نمیشود. و
ظاهر روایت دلالت بر این دارد که در وقتی که نشسته باشد مکروه است پس اگر پیش از نشستن یا بعد از آن سخن بگوید ضرر
ندارد چنانکه گذشت در حکایت لقمه که حضرت به غلام خود فرمود که با تو باشد تا من درآیم، و از این حکم استثنا کردهاند
ذکر را. و احادیث در آن گذشت و هم چنین اگر ضرور شود سخن گفتن مثل کاري که فوت شود اگر نگوید و عمومات آیات و
اخبار دلالت بر این میکند. مثل: وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ.
[مبالغه در شستن مطلوب است]
(و انّ النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله قال لبعض نسائه مري النّساء المؤمنات ان یستنجین بالماء و یبالغن فإنّه مطهّرة للحواشی و مذهبۀ
للبواسیر) و بتحقیق و به درستی و راستی که آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله به بعضی از زنان خود فرمودند که امر کن زنان مؤمنه
را که استنجا به آب بکنند، و مبالغه کنند ص: 335 در شستن و خوب بشویند که آب بسیار دخیل است در
پاك کردن اطراف دبر، و بسیار مؤثر است در دفع و رفع بواسیر. مضمون این حدیث را کلینی و شیخ به سند صحیح روایت کردهاند
از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و ظاهرش آن است که امر مستحب باشد نه واجب، به قرینه فوایدي که حضرت ذکر
فرموده است، و این که خطاب با زنان فرمود مردان نیز شریکند و در این حکم چنانکه اکثر خطابها با مردان است و زنان شریکند. و
دلالت میکند بر آن که خبر واحد حجت باشد و عمل به آن توان کرد با وجود قدرت بر علم خصوصا نسبت به زنان که مشکل
است ایشان را به واسطه مسائل بیرون آمدن پس اگر شوهر ایشان مسأله از عالم بشنود و به ایشان بگوید میتوانند به آن عمل نمودن
چنانکه مدار بر این بوده است در زمان حضرت سید المرسلین و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین.
[جایز نیست قضاي حاجت در سایهاي که قافله در آنجا منزل میکند]
(و لا یجوز التغوّط فی فیء النّزّال و تحت الاشجار المثمرة) و جایز نیست قضاي حاجت نمودن در سایهاي که قافله در آنجا منزل
میکنند، و در زیر درختان میوهدار. و ممکن است مراد از فیء نزال منزل قافله باشد، و فیء بمعنی مرجع باشد چنانکه در حدیث
سؤال ابو حنیفه گذشت که در منازل قافله به قضاي حاجت نرود. و مراد از مثمره آنست که بالفعل میوه داشته باشد چون در همان
حدیث بلفظ مساقط ثمار واقع شده است یعنی جائی که محل افتادن میوه باشد، و اشعاري دارد به آن که یک مفسده آنست که
مبادا سبب نجس شدن میوه باشد. و در حدیث قوي از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله منقول است که آن حضرت نهی
فرمود از آن که به قضاي حاجت روند در کنار چاهی که از آن آنجا آب کشند، یا در کنار نهري که از آنجا آب بردارند، یا در
زیر ص: 336 درخت میوهداري که میوه داشته باشد. (و العلّۀ فی ذلک ما قال ابو جعفر الباقر صلوات اللَّه علیه
انّ للّه تبارك و تعالی ملائکۀ و کلّهم بنبات الأرض من الشّجر و النّخل فلیس من شجرة و لا نخلۀ الا و معها من اللَّه عزّ و جلّ ملک
یحفظها و ما کان منها و لو لا انّ معها من یمنعها لأکلتها السّباع و هو امّ الارض اذا کان فیها ثمرتها و انّما نهی رسول اللَّه صلّی اللَّه
علیه و آله ان یضرب احد من المسلمین خلاءه تحت شجرة او نخلۀ قد اثمرت لمکان الملائکۀ الموکّلین بها قال و لذلک تکون
الشّجر و النّخل أنسا اذا کان فیه حمله لأنّ الملائکۀ تحضره) و علت کراهت یا عدم جواز آنست که مصنف به سند کالصحیح در
علل روایت کرده است که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که اللَّه تبارك و تعالی را فرشتگانی چند هست که
صفحه 162 از 318
موکل ساخته است ایشان را به آن چه از زمین میروید از درختهاي میوه و درختان خرما، پس هر درختی که هست از درختان میوه
و درختان خرما البته اللَّه تبارك و تعالی ملکی مقرر ساخته است که محافظت آن درخت و میوههاي آن درخت بکند و اگر نه حفظ
این فرشتگان باشد هر آینه اینها را بخورند درندگان و جانوران زمین وقتی که میوه داشته باشند. و از این جهت است که حضرت
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نهی فرمودند از آن که احدي از مسلمانان به قضاي حاجت رود در زیر درخت میوه، یا درخت
خرمائی که میوه داشته باشد از جهت فرشتگانی که موکلند به آن درختان، پس حضرت فرمود که از این جهت است که درختان
میوه، و خرما در وقت بار برداشتن انسند و مؤمنان میخواهند که در زیر آن درختها ساکن شوند هر چند میوه آنها نرسیده باشد یا
میوه نخواهند بلکه از جهت فرشتگانی که در آنجا حاضرند به آنها انس دارند. ص: 337 و این خبر نیز
دلالت میکند بر آن که کراهت در وقت میوه است پس در جائی که مثمره مطلق واقع شده باشد حمل بر مقید باید کرد، و لیکن
جمعی کثیر از علما گفتهاند که چون حضرت مطلق فرموده است و مقید پس در مطلق کراهت باشد و در مقید کراهت بیشتر باشد،
پس هر درختی که میوه بردارد خواه در وقت میوه و خواه غیر آن وقت مکروه باشد در زیر آن قضاي حاجت کردن. و لیکن در
وقت میوه کراهت آن شدیدتر باشد، بلکه محتمل است که در وقت میوه حرام باشد چون سبب تضییع میشود و اسراف حرام است،
و سبب هتک حرمت آن نیز میشود و در غیر وقت مکروه باشد. و از کلام صدوق این ظاهر میشود و نیز ظاهر میشود که حرام
است در منازل قافله، و اگر کاروانسرا باشد محتمل است حرمت آن چون واقف وقف کرده است که مردمان در آنجا منزل و
استراحت کنند، وقف نکرده است که بیت الخلا کنند قطع نظر این که بسیار است که مردمان در شبها میآیند و عالمی نجس
میشود و موجب ایذاي ایشان و لعن ایشان هست و اللَّه تعالی یعلم.
[کسی که بول او منقطع نشود]
(و من لا ینقطع بوله و یغلبه فاللّه اولی بالعذر فلیتّق علّته ما استطاع و لیتّخذ خریطۀ) کسی که بول او منقطع نشود و غلبه کند بر او که
نتواند دفع آن کردن پس چون بلاها را حق سبحانه و تعالی داده است پس او اولی است به این که عذر بنده را به پذیرد و معذور
دارد بنده را یعنی البته معذور است نزد حق سبحانه و تعالی و با این حال نماز میتواند کرد و میباید بکند، پس باید که از بول
اجتناب کند تا ممکنش باشد و نگذارد که به جامه و بدنش برسد، و باید کیسه بدوزد از کرباس پنبهدار مشمع یا از امثال آن که
بول از آنجا بیرون نیاید، و ذکر خود را در آن کیسه کند که همین ذکرش نجس باشد و تعدي به جاي دیگر نکند. بدان که کلینی
رضی اللَّه عنه به سند کالصحیح روایت کرده است از منصور ص: 338 بن حازم که عرض نمودم به خدمت
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که هر گاه شخصی سلس البول داشته باشد و قادر نباشد بر حبس بول چه کند؟ حضرت
فرمودند که هر گاه قدرت بر حبس آن نداشته باشد حق سبحانه و تعالی اولی است به آن که او را معذور دارد از مخلوقین و ایشان
معذور میدارند بندگان خود را در چیزي که بنده ایشان قدرت بر آن نداشته باشد اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین چگونه معذور
ندارد پس کیسه با خود نگاه دارد که بول تعدي نکند. و شیخ طوسی رحمه اللَّه از آن حضرت صلوات اللَّه علیه به اسناد صحیح
روایت کرده است که از آن حضرت سؤال کردند از سلس البول حضرت فرمودند که در وقت نماز کیسه با خود نگاهدارد که بول
تعدي نکند. و به سند موثق کالصحیح از آن حضرت سؤال کردند که اگر شخصی از ذکرش قطره قطره بول یا خون آید چه کند؟
حضرت فرمودند که کیسه با خود نگاهدارد و وضو بسازد و نماز بکند که این بلاییست و آزمایشی است که به آن مبتلا شده است
و وضو را اعاده نکند مگر از حدثی که از آن وضو میسازد و ظاهرا مراد آنست که به سبب سلس البول وضو را اعاده نکند اگر
بول بعنوان متعارف، یا غایط، یا باد از او صادر شود وضو بسازد و بعد از این حدیث حریز خواهد آمد.
صفحه 163 از 318
[کسی که بول کرده باشد و غایط نکرده باشد استنجاي غایط بر او واجب نیست]
(و من بال و لم یتغوّط فلیس علیه الاستنجاء و انّما علیه غسل ذکره، و من تغوّط و لم یبل فلیس علیه أن یغسل ذکره و انّما علیه ان
یستنجی) و کسی که بول کرده باشد و غایط نکرده باشد استنجاي غایط بر او واجب نیست بلکه ذکرش را میشوید و بس، و کسی
که غایط کرده باشد و بول نکرده باشد بر او استنجاي بول لازم نیست و این عبارت حدیث موثق عمار است که از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است و ص: 339 حضرت رد بر جماعتی از سنیان فرمودهاند در
جزو اخیر که لازم میدانند، و جزو اول را ذکر فرمودهاند که بمنزله دلیل باشد گوییا میفرمایند که شما قایلید که اگر کسی بول
کرده باشد استنجاي غایط لازم نیست از جهۀ آن که استنجا ازاله نجاست است و نجاست در مخرج غایط نیست پس هر گاه شما در
آنجا قایلید همان دلیل در عکس آن جاریست و این بحث الزامی است.
[کسی که وضو بسازد و بعد از آن بادي از او بیرون آید]
(و من توضّأ ثمّ خرجت منه ریح فلیس علیه الاستنجاء و انّما علیه اعادة الوضوء) و کسی که وضو بسازد و بعد از آن بادي از او بیرون
آید استنجا بر او واجب نیست بلکه اعاده وضو میکند و بس. روایت کرده است عمار بسند موثق که از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه سؤال کردم که اگر شخصی بادي از او جدا شود استنجا میکند حضرت فرمودند که نه.
[حضرت را صلوات اللَّه علیه که از خواب بیدار میشدند پس وضو میگرفتند]
(و روي انّ ابا الحسن الرّضا صلوات اللَّه علیه کان یستیقظ من نومه فیتوضّأ و لا یستنجی و قال کالمتعجّب من رجل سمّاه بلغنی انّه اذا
خرجت منه ریح استنجی) روایت کرده است شیخ رحمه اللَّه بسند صحیح از سلیمان جعفري که من دیدم آن حضرت را صلوات اللَّه
علیه که از خواب بیدار میشدند پس وضو میگرفتند و استنجا نمیفرمودند و میفرمودند از روي تعجب از شخصی که حضرت نام
او را بردند که بمن خبري رسیده است که فلانی هر گاه بادي از او جدا میشود استنجا میکند. و چون نزد عامه خواب ناقض است
به اعتبار آن که وقتی که آدمی بخواب رفت قوت ما سکه ضعیف میشود و باد از او جدا میشود، چنانکه ظاهر کلام صدوق نیز
این است چنانکه خواهد آمد، پس آن شخص از جهت خواب نیز وضو میکرده است که سبب خروج ریح است بنا بر این حضرت
بعد از خواب این را فرمودند. و ممکن است که غرض حضرت این باشد که بیان فرماید که استنجا از براي بول و غایط است نه براي
خواب و باد، و خواب را به وضو ساختن و عدم ص: 340 استنجا بیان فرمودند، و بیان عدم استنجا از جهت
ریح را به آن تعجب بیان فرمودند و اللَّه تعالی یعلم.
باب اقسام الصلاة