گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
باب فی من ترك الوضوء او بعضه او شک فیه






اشاره
بابی است در بیان حکم کسی که ترك کند وضو را یا بعضی از افعال وضو را یا شک کند در وضو یا در بعضی از افعال وضو بدان
که ظاهر آیه دلالت میکند که هر گاه به نماز برخیزند وضو بسازند یا با وضو باشند اقلا پس اگر وضو نداشته باشند نماز صحیح
نبوده باشد و لیکن نص نیست محتمل است که مراد این باشد که اگر ممکن باشد وضو بسازید، یا غسل، یا تیمم بکنید و الا همان
نماز واجب باشد بر کسی که آب و خاك نداشته باشد.
[نماز بدون وضو حرام است]
(قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه لا صلاة الّا بطهور بسند صحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه منقولست که فرمودند که
نماز نیست بیطهور که وضو و غسل و تیمم باشد و ظاهر این عبارت نفی حقیقت نماز است و بعبارة اخري نفی صحت صلاة است
بیطهور، و گاه هست که این عبارت را از جهۀ نفی کمال اطلاق میکنند اما اجماع علماست که در اینجا نفی صحت مراد است و
احادیث صحیحه مؤید این است. (و روي انّ رجلا من الاحبار اقعد فی قبره فقیل له انّا جالدوك مائۀ جلدة من عذاب اللَّه عزّ و جلّ
قال لا اطیقها فلم یزالوا به حتّی ردّوه إلی واحدة فقال لا اطیقها فقالوا لا بدّ منها قال فبما تجلدونیها قالوا نجلدك بأنّک صلّیت یوما
بغیر وضوء و مررت علی ضعیف فلم تنصره فجلدوه جلدة من عذاب اللَّه فامتلا قبره نارا) بسند صحیح ص:
481 روایت کرده است صدوق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که شخصی از احبار که علماي یهودند یا مطلق علما و
در نسخه قدیمی از عقاب الاعمال که نزد بنده است الاخیار است یعنی از خوبان و این اظهر است او را در قبر زنده کردند و
نشانیدند و به او گفتند که ما ترا صد تازیانه از عذاب الهی میزنیم او گفت که من طاقت آن ندارم و ایشان کم میکردند و او
میگفت طاقت ندارم تا به یک تازیانه رسانیدند و او گفت طاقت آن نیز ندارم ایشان گفتند که چاره نیست گفت بچه سبب مرا
میزنید گفتند که از این سبب که روزي نماز بیوضو کردي و به مظلوم ضعیفی رسیدي که او را ستم میکردند و او را یاري
نکردي پس او را یک تازیانه از عذاب الهی زدند که قبر او پر از آتش شد. و این خبر دلالت میکند ظاهرا بر آن که نماز بیوضو
حرام است خواه نماز واجب باشد خواه سنت. و بعد از این نیز خواهد آمد که نمیترسد کسی که بیوضو نماز کند از آن که به
زمین فرو رود. بنا بر این است که بعضی از علما گفتهاند که وضو از جهۀ نماز سنت واجبست چون بر ترك وضو معاقب میشود. و
حق آنست که بر ترك وضو معاقب نمیشود بلکه بر نماز بیوضو معاقب میشود و لهذا فرشتگان گفتند که تازیانه میزنیم ترا که
نماز بیوضو کردي و نگفتند که از جهت ترك وضو میزنیم، و کسی نگوید که شاید تازیانه را از جهت عدم نصرت ضعیف زده
باشند زیرا که اگر همین از جهت آن بود نماز بیوضو را ذکر نمیکردند بلکه ظاهر است که از جهت هر دو زدهاند.
[هشت کسند که نماز ایشان مقبول الهی نیست]
(و قال النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله ثمانیۀ لا یقبل اللَّه لهم صلاة العبد الآبق حتّی یرجع إلی مولاه، و النّاشز عن زوجها و هو علیها
ساخط، و مانع الزّکاة، و امام قوم یصلّی بهم و هم له کارهون، و تارك الوضوء، و المرأة المدرکۀ تصلّی بغیر خمار، و الزّبّین و هو
صفحه 219 از 318
الّذي یدافع البول و الغائط، و السّ کران) صدوق به سندي قوي از آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله ص: 482
روایت نموده است که هشت کسند که نماز ایشان مقبول الهی نیست: اول: غلامی که از آقا گریخته باشد تا به آقا برگردد. دیگر:
زنی که مخالفت رضاي واجبی شوهر کند که آن چه بر او واجب باشد به جا نیاورد و محتمل است که مطلق مخالفت شوهر مراد
باشد به قرینه آن که فرموده است که شوهر از او آزرده باشد. دیگر: کسی که زکات مال خود را ندهد نماز او مقبول نیست. دیگر:
شخصی که امامت و پیشنمازي جمعی کند و ایشان راضی نباشند از امامت او اگر چه عادل باشد، و ظاهرا در صورتی میباشد که
حسب الحکم ظلمه پیشنماز باشد نماز او نیز مقبول نیست. دیگر: کسی که بیوضو نماز کرده باشد اگر چه از روي فراموشی باشد
صحیح نیست و اعاده واجبست. دیگر: زن آزادي که بالغه باشد و بیمقنعه نماز کند نمازش صحیح نیست پس اگر کنیز باشد یا
کودك باشد صحیح است. و دیگر: زبین بزاي و باي مشدده یا نون مشدده پس از حضرت پرسیدند که یا رسول اللَّه زبین
کدامست؟ حضرت فرمودند که آن شخصی است که او را بول و غایط آید و پیش از نماز دفع نکند و در حال نماز مدافعه نماید
چون مانع حضور قلب است نماز او مقبول نیست. دیگر: کسی که مست باشد و در حالت مستی نماز کرده باشد صحیح نیست و در
هوشیاري واجبست که آن را قضا کند. حاصل آن که حضرت فرمودند که نماز اینها مقبول نیست و این لفظ اعم است از آن که
صحیح نباشد مثل نماز بیوضو، و بیمقنعه و مست، یا صحیح باشد و کامل نباشد مثل باقی. و سید مرتضی را اعتقاد آنست که هر
چه مقبول نیست سبب خلاصی از ص: 483 جهنم میشود اما به بهشت نمیرساند. و اکثر علما را اعتقاد
آنست که به بهشت میرساند اما به درجات عالیه بهشت نمیرساند چنانچه عمل مقبول آدمی را به مراتب عالیه و سعادات غیر
متناهیه فایز میگرداند و آن پنج دیگر چنیناند. و ظاهر کلام صدوق آنست که نماز اینها نیز صحیح نباشد. و جمعی از علما را
اعتقاد آنست که زن ناشزه و غلام گریخته اگر در اول وقت نماز کنند نماز ایشان صحیح نیست بلکه غلام میباید که در آن وقت
به نزد آقا برگردد پس توقف بواسطه نمازش در اول وقت مشروع نیست و توقف جزو حقیقت صلاة است، و هم چنین زن ناشزه یا
کسی که دینی در ذمه او باشد و قدرت بر دادن آن داشته باشد و ندهد، یا نجاستی در مسجدي ببیند و قدرت بر ازاله آن داشته
باشد، یا ظالمی بر مظلومی ستم نماید و او قادر بر رفع ستم آن باشد. و هم چنین هر جا که یکی از واجبات مضیقه یا موسعه جمع
شود و آن را نکند و نماز کند در فراخی وقت نمازش باطل است و در تنگی وقت صحیح است، و دلیل این مسأله عقلی است که
امر به شیء نهی از ضد خاص آنست، و یا امر به ضدین بحسب عقل قبیح است و نزد بنده دلیل آن تمام نیست اما اگر در جمیع اینها
واجب مضیق را مقدم دارد بیدغدغه است و اللَّه تعالی یعلم.
[کسی که بی وضو نماز کرده باشد از روي فراموشی]
(و تارك الوضوء ناسیا متی ذکر فعلیه ان یتوضّأ و یعید ال ّ ص لاة) و کسی که بیوضو نماز کرده باشد از روي فراموشی نماز او باطل
است و واجبست که اعاده نماز کند چون گذشت که نماز بیطهور صحیح نیست و گذشت که تارك وضو نمازش مقبول نیست
یعنی صحیح نیست پس اعاده واجب باشد، مع هذا اجماع مسلمانانست که اعاده واجبست اگر وقت باشد، و قضا واجبست اگر وقت
بیرون رفته باشد. و اخبار صحیحه در این باب بسیار است و خواهد آمد در این باب و در باب نماز قضا و چون خوف توهم عقوبت
ص: 484 الهی بود رفع آن باین حدیث نمود که: (و قال النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله وضع عن أمّتی تسعۀ اشیاء
السّهو، و الخطاء و النّسیان، و ما أکرهوا علیه، و ما لا یعلمون، و ما لا یطیقون و الطّیرة، و الحسد، و التّفکّر فی الوسوسۀ فی الخلق ما لم
ینطق الانسان بشفۀ) صدوق در خصال بسند صحیح و کلینی بسند قوي از آن حضرت صلوات اللَّه علیه و آله روایت کردهاند و لیکن
بدل السهو بعد از ما لا یطیقون و ما اضطروا الیه است و ظاهرا در اینجا سهو شده است از نساخ یا بسند دیگر به او رسیده است و این
اظهر است، چون بسیار است که امثال این اخبار را در هر کتابی به سندي ذکر میکند تا ظاهر سازد تواتر آن خبر را. و کلینی از این
صفحه 220 از 318
جهت اکثر اوقات در کافی مکرر ذکر میکند چون یک کتاب دارد. و مضمون این خبر در آیات و اخبار متواتره وارد است. و
ترجمه حدیث آنست که حضرت میفرماید که حق سبحانه و تعالی از امت من وضع نموده است نه چیز را مراد از بعضی آنها وضع
مؤاخذه و عقوبت است، و بعضی تکلیف، و بعضی تأثیر. اول: سهو است که ظاهرا مراد از آن شکّست در نماز و وضو و سایر
عبادات و بر آن مؤاخذه نیست اگر چه احکام هست چنانکه خواهد آمد. و بنا بر نسخه که نباشد واضحتر است و محتاج به تکلّف
نیست. دویم: خطاست یعنی قصد صدور فعلی نداشته و بیقصد از او صادر شود، یا قصد فعلی داشته باشد و فعل دیگر از او صادر
شود حتی در قتل مؤمن اگر تیري به کبوتري اندازد و آدمی در گذار باشد و به او خورد مؤاخذه اخروي نیست هر چند دیت بر
عاقله هست و خواهد آمد. و از این بابست خطاي مجتهد در اخبار اهل بیت، یا در احکام، یا در اجراي احکام چنانکه در محل خود
مفصل خواهد شد. ص: 485 و حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله در شب معراج از جناب اقدس
الهی طلب نمود و حق سبحانه و تعالی فرمود که عطا کردم چنانکه علی بن ابراهیم در تفسیر خود از پدرش از ابن ابی عمیر از هشام
از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است و به اعتقاد او صحیح است و به گمان متأخرین حسن کالصحیح
است که حضرت فرمودند که آیه آمَنَ الرَّسُولُ را تا به آخر آن حضرت مشافهۀ از جناب اقدس الهی شنید و جبرئیل واسطه نبود و
حضرت فرمود که من «1» حدیث طولانی است و در آنجا که حق سبحانه و تعالی فرموده است که رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا
عرض نمودم که پروردگارا مؤاخذه منما من و امت مرا اگر فراموش کنیم یا خطائی از ما صادر شود خداوند عالمیان فرمود که
مؤاخذه نمیکنم. و ظاهر آیه و اخبار صحیحه اینست که این عدم مؤاخذه بر خطا و نسیان مخصوص این امت باشد با آن که
مؤاخذه بر آنها عقلا قبیح است توجیه کردهاند که شاید ملاحظه عظیمی که در وسع مکلف باشد در آن امم باشد و در این امت
نباشد، یا مؤاخذه دنیوي به اعتبار عدم ملاحظه باشد. سیم: نسیان و فراموشی است چنانچه اگر کسی سهوا بیوضو نماز کند یا نماز
را نکند یا در نماز مبطلی بفعل آورد مؤاخذه اخروي ساقط است اما نماز را بعد از وضو قضا میکند و احکام هر یک خواهد آمد.
چهارم: آن چیزیست که آدمی را بر آن اکراه نمایند مثل آن که کسی را بر شرب خمر، یا ترك صلاة، یا بر نماز بیوضو جبر کنند.
و از آن جمله است تقیه در همه چیز حتی در کفر و رده اگر اسیر کفار شوند. و از آن جمله است حکایت عمار بن یاسر که کفار
مکه او را و پدر او را، یا مادر او را، یا هر دو را با عمار ص: 486 گرفتند و گفتند که بري شوید از دین آن
حضرت، یا سب حضرت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله بکنید و اگر نه شما را میکشیم عمار تقیه کرد و خلاص شد، و پدر و
مادرش تقیه نکردند و ایشان را به زجر عظیم شهید کردند. و مشهور آنست که ساز و بر بدن ایشان میکشیدند تا ایشان را ریز ریزه
کردند، و چون خبر به حضرت صلی اللَّه علیه و آله رسید فرمود که علم عمار عمار را نجات داد و آنها سبقت کردند به بهشت، و
عمار را فئه باغیه شهید خواهند کرد در وقتی که حق با عمار باشد، و صحابه مغموم بودند که حیف عمار که چنین کلمه بر زبان او
که چون عمار مکره بود بر او باکی نیست و «1» جاري شد حق سبحانه و تعالی این آیه فرستاد که إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ
ایمان در دل او جا کرده است و حضرت فرمود که ایمان در رگ و ریشه عمار به نحوي جا نکرده است که به اینها کافر شود و
حق با عمار است هر کجا باشد و حق سبحانه و تعالی از جهت شفقت بر امت آن حضرت این آیه را فرستاد که: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ
تُقاةً و به قرائتی تقیّۀ و خواهد آمد احادیث متواترة در تقیه. پنجم: از این امت موضوع است مؤاخذه بر آن چه ندانند و اگر چه ظاهر
این خبر عام است و لیکن مخصص شده است به احکامی چند که جاهل در آن معذور نیست چون شریعت مقدسه آمده است و
همگی عالمیان مأمور بطلب علوم دینیه شدهاند پس تقصیر از مردمان باشد اما بسیار جاهست که جاهل معذور است و خواهد آمد،
مثل آن که جاهل باشد به نجاست آب و وضو بسازد و نماز کند، یا با جامه نجس نماز کند اگر چه اعاده یا قضا واجب هست به
تفصیلی که گذشت و خواهد آمد اما عقوبت الهی نیست. ص: 487 و هم چنین اگر بالکلیه جاهل باشد که
حکمی هست مثل آن که چون بسیاري از کتب حدیث ما را سلاطین جور و زنادقه سوزاندند چنانکه در این اوقات مذکور شد که
صفحه 221 از 318
رو سیاه ازل و ابد سوخته یا شسته است به تبع پیشواي ایشان عثمان که جمیع قرآنها را در جمیع بلاد امر کرد که سوختند، و نقل
کردهاند که چهل هزار قرآن بود که سوختند و فرمود که در مدینه مشرفه هفت قرآن به نحوي که خود ترتیب داد و هر چه در
وصف اهل البیت و مذمت قریش بود بیرون کرد و سنیان آن قرآنها را امام نامیدند و زمخشري در کشاف بسیار میگوید که در
امام چنین است یعنی در مصحف عثمان پس ممکن است که حکمی چند از الهی در آن احادیث بوده باشد و چون بما نرسیده
است بر آن مؤاخذه نباشیم. و هم چنین در آثاري که بما رسیده است بسیار باشد که احکام باشد و ما نفهمیم، یا بما نرسیده باشد
چنانکه بسیاري از آن مذکور خواهد شد که اخبار بوده است و بواسطه عدم تتبع، یا عدم کتب نزد جمعی، یا عدم تدبر در آن
متروك شده است پس ممکن است که بسیاري از احکام الهی مخفی بوده باشد و ندانند بر آن مؤاخذه نخواهد بود إن شاء اللَّه.
ششم: آن چه را طاقت بر آن نداشته باشند یعنی مشکل باشد مثل آن که گذشت که بنی اسرائیلیان بدن خود را به مقراض میچیدند
از جهت بول و سایر تکالیف شاقه که بر ایشان هست و در خبر معراج وارد است که این توسعه را حق سبحانه و تعالی اول فرمود که
یعنی حق سبحانه و تعالی تکلیف نمیکند هیچ کس را مگر به چیزي چند که در وسع ایشان بیشتر .«1» لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها
از آن هست و در خطبه کتاب گذشت و حضرت مطالب دیگر را ص: 488 طلبید و همه را حق سبحانه و
تعالی عطا فرموده تا به آخر سوره. و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هیچ پیغمبري آن مقدار غم امت خود
نداشت که پیغمبر ما صلی اللَّه علیه و آله داشت دیگر چیزیست که به آن مضطر شوند مثل میته در حال گرسنگی، یا شراب در حال
تشنگی و خوف هلاك چنانکه همه خواهد آمد و این در خصال و کلینی بدل سهو واقع شده است و در نسخه من لا یحضر نیست
چنانکه اشاره کردیم. هفتم: طیره بکسر طا و فتح یا، یا سکون آن بمعنی فال بد است چیزهائی را که شهرت کرده است مثل آن که
فلان خانه یمن ندارد و کسی که از خانه بیرون رود حیوان سیاهی اگر در برابر او پیدا شود بد است. و از آن جمله است ساعات
منجمین چون حقیقتی ندارد تأثیرات خاصه که ذکر کردهاند اگر چه مستبعد نیست که در واقع علامات باشند، یا تاثیرات داشته
باشند و چون علمی عظیم است بغیر از معصوم احاطه به آن نکرده است پس اگر کسی به اعتبار شهرت فال بد ملاحظه نماید طیره
است. و احادیث در آن باب بحسب ظاهر مختلف است، در بعضی وارد است که ملاحظه از آن مکنید که حق سبحانه و تعالی تأثیر
آن را از امت من برداشته است، و در بعضی احادیث وارد شده است که اجتناب از آنها بد نیست، و در بعضی اخبار وارد شده است
که اگر کسی از خود تاثري یابد اجتناب بد نیست و کسانی که نفوس قویه دارند اجتناب نکنند، و باین حدیث جمع بین الاخبار
میشود پس ممکن است که در امم سابقه این فالهاي بد مؤثر بوده باشد و در این امت به برکت آن حضرت برطرف شده باشد، یا
در امم سابق بد نبوده باشد اجتناب از فال بد و در این امت بعضی را خوب نباشد اجتناب. و بسند حسن کالصحیح از حضرت امام
، جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد است که آن حضرت فرمودند که مدار طیره بر آن نحویست که تو آن را لوامع صاحبقرانی، ج 1
ص: 489 قرار میدهی پیش خود و اگر سهل میگیري سهل میگذرد، و اگر سخت میگیري بر تو سخت میگذرد، و اگر اعتبار
نکنی او را اعتبار ندارد، و این معنی مجربست که مدار این امور بر قوت واهمه است و بسیاري است که واهمه میکشد مثلا اگر
جائی تنها عادت کرده باشد نمیترسد و اگر تنها به قبرستان رود در شب تاریک بسیار است که به سبب واهمه هلاك میشود. و
باز از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که فرمودند که توکل بر حق سبحانه و تعالی دفع آن میکند و احادیث صحیحه وارد
شده است که تصدق بکن و خاطر جمعدار که حق سبحانه و تعالی دفع شر آن میکند. و هم چنین در نجوم احادیث معتبره وارد
شده است که حق است و لیکن همه کس را بر آن اطلاع نیست و اگر کسی عالم باشد به آن عدد نی نیستانها را خواهد دانست. و
جمعی از بعضی خبر دارند از آن جهت است که گاهی حکم ایشان درست میشود و چون از همه خبر ندارند بسیار است که غلط
میکنند و دفع ضرر آن نیز به تصدقات و خیرات میشود. و احادیث نجوم خواهد آمد در مبحث سفر إن شاء اللَّه در آنجا بسط داده
خواهد شد. هشتم: حسد است و رفع آن یا به آنست که در امم سابقه تأثیر میکرده است و در این امت آن تأثیري که سابق داشته
صفحه 222 از 318
است ندارد، و ظاهرش آنست که معفو باشد هر گاه حسد را ظاهر نکند چون حدیثی کالصحیح وارد است که حضرت صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که سه چیز است که هیچ کس از این سه چیز خلاصی ندارد طیره و حسد، و تفکر در وسوسه در خلق و
لیکن مؤمنان بکار نمیفرمایند و اظهار نمیکنند حسد را و ظاهرا آن دو خصلت دیگر نیز چنین است به آن که در طیره اگر در
خاطر ایشان باشد که امثال اینها شوم است پناه به خداوند عالمیان برند تا از خاطر ایشان محو شود و حسد آنست که رشک برند
جمعی را بر مال، یا جاه، یا علم و امثال اینها که نخواهند که آن جماعت داشته ص: 490 باشند، و اگر
محسود ایشان نعمتی بیابد ایشان آزرده شوند و ظاهر سازند آزردگی خود را، و اگر بلایی به او برسد خوشحال شوند و شماتت
کنند و هیچ شک نیست که بدترین صفات رذیله است. و در احادیث صحیحه وارد شده است از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم که
حسد ایمان را میخورد هم چنان که آتش هیمه را، و آفت دین حسد است و عجب است و فخر بر دیگران کردن است و مؤمن
حسد ندارد و لیکن غبطه دارد، و غبطه آنست که زوال نعمت را از آن شخص نخواهد بلکه خواهد که آن چه او دارد خودش داشته
باشد بلکه بیشتر آیات قرآنی بسیار در مذمت حسد وارد است و لیکن دفع آن به ریاضات و مجاهدات میشود و این تکلیف هم
شاق است بلکه آن چه به آن مکلف است آنست که حسد خود را بکار نفرماید به آن که اظهار نکند آزردگی خود را در نعمت و
خوشحالی خود را در بلاي محسود، و سعی در ازاله نعمت نکند از محسود، و تضرع و زاري کند که حق سبحانه و تعالی این صفت
ذمیمه را بفضل خود از او زایل سازد و بعضی از علما گفتهاند که اندك حسدي ضرر ندارد و اگر ملکه شده باشد حرامست اما
ضبط اندك و بسیار مشکل است و تکلیف ما لا یطاق محال. نهم: تفکر است در وسوسه در خلق که غالبا همه کس را در خاطر در
میآید که آسمان و زمین را خدا آفریده است پس خدا را که آفریده است و چون شود که کسی همیشه باشد و کسی او را نیافریده
باشد و اینها را که آفریده است قدیم است یا حادث و امثال اینها از وساوس شیطانی که حق سبحانه و تعالی را جسمی تصور کند، یا
صورتی از جهۀ او قرار دهد هر چند به آنها اعتقاد نداشته باشد اما شیطان، یا نفس اماره یا واهمه و متخیله اینها را در خاطر در
میآورد و ضرر ندارد. روایت کرده است کلینی در خبر کالصحیح از جمیل که به حضرت امام ص: 491
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه عرض کردم که در خاطر من چیزهاي عظیم در میآید حضرت فرمود که بگو لا اله الّا اللَّه جمیل
گفت که هر چند اینها بعد از آن در خاطرم درآمد و لا اله الّا اللَّه گفتم از خاطرم بیرون رفت. و در حدیث صحیح از آن حضرت
صلوات اللَّه علیه و آله منقولست که شخصی به حضرت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آمد و گفت یا رسول اللَّه هلاك شدم
حضرت فرمود که شیطان وسوسه کرده است ترا که که ترا آفریده است تو گفته که خدا باز وسوسه کرده است که خدا را که
آفریده است؟ آن مرد گفت آري چنین است بحق آن خدایی که ترا به راستی بخلق فرستاده است، پس حضرت فرمود که این
محض ایمان است، و حضرت صادق صلوات اللَّه علیه فرمود که غرض آن حضرت صلوات اللَّه علیه و آله از این که فرمود که این
محض ایمانست این بود که این خوفی که داري که مبادا هلاك شوي محض ایمانست. و همین مضمون در حدیث صحیحی از
حضرت امام محمد تقی صلوات اللَّه علیه منقول است که چون این شکایت به حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله کردند
حضرت فرمود که این صریح ایمان است هر گاه چنین معنی در خاطر شما در آید بگوئید که آمنّا باللَّه و رسوله و لا حول و لا قوّة
الا باللَّه یعنی ایمان به خدا و رسول خدا داریم و باز ایستادن ما از معاصی و قوت ما بر طاعت نیست مگر از حق سبحانه و تعالی. و
این حدیث و غیر این از احادیث دلالت میکند که دفع شیاطین بلا حول و لا قوّة الا باللَّه العلیّ العظیم میباید کرد و مجربست و
چند حدیث هست که لا اله الّا اللَّه بگوئید و در اخبار دیگر هست که دفع آن وساوس به براهینی که میدانید بکنید و همه خوبست،
و نسبت به علما براهین بهتر است بلکه امثال این وساوس علما را نمیتواند کرد و لیکن شبهه ربط حادث به قدیم و امثال آن
میکند. چنانکه منقولست در حدیث معتبر از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه ص: 492 و آله که
شیطان استاد است امثال شما را از راه فسوق اعمال نمیتواند زد از این راه میخواهد که بزند و لیکن شما متوسل بجناب اقدس او
صفحه 223 از 318
شوید تا حق سبحانه و تعالی دفع شر او از شما بکند و ظاهر قول حضرت ما لم ینطق الانسان بشفۀ یعنی ما دام که به لب ناطق نشود
یعنی آن چه در دل اوست به زبان نیاورد آنست که متعلق به جمله آخر باشد و ظاهر حدیثی که مذکور شد سابقا آنست که متعلق
بهر سه باشد که در آخر واقع شده است.
[شخصی که در حال وضو میماند جزوي از روي او که آب به آن نرسیده باشد]
(و سئل ابو الحسن موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیهما عن الرّجل یبقی من وجهه اذا توضّأ موضع لم یصبه الماء فقال یجزیه ان یبلّه
من بعض جسده) از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردند از شخصی که در حال وضو میماند جزوي از روي او که آب به آن
نرسیده باشد حضرت فرمودند که کافی است که آن را تر کند از بعضی از بدنش. و این حدیث را حمل کردهاند بر آن که اگر در
حال شستن دست راست باشد همان جزو را میشوید و بس و ظاهرا غرض حضرت این باشد که نمیباید مرتبه دیگر رو را بشوید
بلکه احتیاج نیست که آبی بر آن بریزد بهمان رطوبت دست اکتفا میتوان کرد و بعد از آن ما بعد را میشوید. و محتمل است که
این حالت بعد از وضو باشد و اکثر اوقات متعارف نیست که کسی آینه با خود داشته باشد، یا عدول حاضر باشند که شهادت بدهند
که فلان موضع را نشسته بلکه شخصی میگوید که بقیه مانده است و او به شک میافتد، و شک بعد از فراغ اعتبار ندارد از جهۀ
رفع شک همین بس است که دستی بمالند استحبابا بلکه اغلب اوقات کسانی که خبر میدادهاند سنیان بودهاند در این دست مالیدن
مماشاتی با ایشان میشود که ترتیب را در کار نمیدانند و این اظهر است بر تقدیر صحت خبر و اللَّه تعالی یعلم. و صدوق این
مضمون را بسند حسنی از حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه ص: 493 روایت کرده است و از این باب است
روایتی صحیح که از عبد اللَّه بن سنان منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که غسل جنابت کرد پدرم و کسی به
او گفت که لمعه از پشت شما آب به آن نرسیده است پس پدرم به او گفت که بر تو لازم نبود که به گویی پس دستی به آن جا
مالیدند لهذا حضرت نفرمود که پدرم نشسته بود بلکه چون آن سنی به او گفت حضرت از جهۀ دفع قول او دستی مالیدند. و ممکن
است که خشک شده باشد و او خیال کرده باشد که آب به آن نرسیده است یا آن که حضرت عمدا نرسانیده باشند تا او بگوید و
حضرت این مسأله را به او برسانند که در چنین جاها اعلام واجب نیست و اظهر آنست که حضرت در غسل کردن بودهاند و البته
میرسانیدهاند سایل عبث گفت زیرا که ایشان سعی میکردهاند که اسراف در آب نفرمایند اول آبی میریختند و بعد از آن مرتبه
مرتبه آب به همه جا میرسانیدند و اللَّه تعالی یعلم.
[هر گاه فراموش کنی مسح سر را]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه ان نسیت مسح رأسک فامسح علیه و علی رجلیک من بلّۀ وضوءك فان لم یکن بقی فی یدك من
نداوة وضوءك شیء فخذ ما بقی منه فی لحیتک و امسح به رأسک و رجلیک فان لم یکن لک لحیۀ فخذ من حاجبیک و اشفار
عینیک و امسح به رأسک و رجلیک فان لم یبق من بلّۀ وضوءك شیء اعدت الوضوء) و حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر
گاه فراموش کنی مسح سر را پس او را مسح کن و پاها را نیز مسح کن از تري وضو اگر چه پیشتر مسح کرده باشی پس اگر تري
وضو در دستت نمانده باشد از تري که در ریش مانده باشد بردار و مسح سر و پاها را بکش، و اگر ریش نداشته باشی از ابروها و
مژههاي چشمهاي خود بردار و مسح سر و پاها را بکش و اگر از تري وضو هیچ نمانده باشد وضو را از سر گیر بدان که مضمون
این خبر در روایت صحیح، و ص: 494 کالصحیح بسیار وارد شده است و خلافی نیست در این میان علماي
ما. (و روي ابو بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی رجل نسی مسح رأسه قال فلیمسح قال لم یذکر حتّی دخل فی الصّلاة قال
صفحه 224 از 318
فلیمسح رأسه من بلل لحیته) و روایت کرده است صدوق بسند موثق از ابو بصیر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در
باب شخصی که فراموش کرده باشد مسح سر را حضرت فرمودند که مسح بکشد راوي پرسید که اگر به خاطرش نیاید تا وقتی که
داخل نماز شود حضرت فرمودند که سر را مسح کند از تري ریش. و این حدیث نقصانی دارد که ظاهرا از نساخ افتاده باشد. و آن
چه شیخ روایت کرده است از ابو بصیر دو روایت که هر دو صحیح است بحسب معنی اول بسند صحیح از عبد اللَّه بن مسکان
روایت کرده است از ابو بصیر که اظهر آنست که لیث باشد که ثقۀ است بیدغدغه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که
از آن حضرت سؤال کردم از شخصی که وضو سازد و فراموش کند که مسح سر بکشد تا وقتی که مشغول نماز شود حضرت
فرمودند که ترك نماز کند، و مسح سر بکشد و نماز را اعاده کند. و حدیث کالصحیحی روایت کرده است از ابن مسکان از ابو
بصیر از آن حضرت در باب شخصی که فراموش کند مسح سر را پس در اثناي نماز به خاطرش رسد حضرت فرمودند که اگر یقین
دارد که مسح سر نکشیده است مسح سر و پاها بکشد و نماز را از سر گیرد، و اگر شک داشته باشد و نداند که مسح کشیده است
یا نه پس اگر ریش او تر باشد از آنجا آب بردارد و مسح کشد، و اگر خشک شده باشد و در برابرش آبی باشد از آنجا آبی بردارد
و مسح کشد، و در صورت شک بر سبیل استحباب میکشد چون از وضو فارغ شده است و شک بعد از فراغ اعتبار ندارد. لوامع
صاحبقرانی، ج 1، ص: 495 چنانکه احادیث صحیحه وارد شده است بر آن. و ظاهرا خبر متن خبر دویم ابو بصیر است و بعضی از آن
ساقط شده است و میتواند بود که خبري دیگر باشد و مراد از آن شک باشد یا سهو باشد و بقیه مراد باشد و اللَّه تعالی یعلم. (و فی
روایۀ زید الشّحّام، و المفضّل بن صالح عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی رجل توضّأ فنسی ان یمسح علی رأسه حتّی قام فی
ال ّ ص لاة قال فلینصرف فلیمسح برأسه و لیعد ال ّ ص لاة) و در روایت زید پیه فروش که ثقه است و راوي او مفضل بن صالح است و در
او ضعفی هست، و در روایت مفضل بن صالح که طریق به او صحیح است و در او ضعفی هست اما کتابهاي هر دو معتمد بوده است
و نزد صدوق بوده و از آن کتابها روایت کرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد شده است در باب شخصی
که وضو ساخته باشد و فراموش کرده باشد که مسح سر بکشد تا به نماز برخیزد حضرت فرمود که قطع نماز کند و مسح سر بکشد
و اعاده نماز کند و ظاهرا همین جا روایت ایشان تمام میشود، و این روایت را از این جهت ذکر کرده که تدارك اجمال روایت ابو
بصیر بکند. و موافق این روایت روایات صحیحه وارد شده است که در صورت نسیان که یقین داند قطع نماز میکند و هر عضوي
که ترك کرده باشد میشوید یا مسح میکشد و ما بقی را تمام میکند اگر همه خشک نشده باشد، و اگر همه خشکشده باشد
وضو نماز را از سر میگیرد، و اجماع شیعه بر اینست و کسی خلاف در این نکرده است، و اگر ابو بصیر. مجمل نقل کرده است
مفصل هم روایت کرده است.
[کسی که بعد از وضو شک در اعضاء وضو کند]
(و من شکّ فی شیء من وضوئه و هو قاعد علی حال الوضوء فلیعد، و من قام عن مکانه ثمّ شکّ فی شیء من وضوئه فلا یلتفت إلی
ص: 496 الشّکّ الّا ان یستیقن) و کسی که شک کند در عضوي از اعضاي وضو و نشسته باشد در حال
وضو ساختن که مشغول وضو باشد، یا از وضو فارغ شده باشد و برنخاسته باشد چنانکه ظاهر عبارت دلالت میکند اما اول اظهر
است پس اعاده میکند وضو را یعنی عضوي را که شک کرده است به جا میآورد و ما بعد آن را تا به آخر، و اگر از جاي خود
برخاسته باشد و شک کند در عضوي از اعضا که آن را شستهام یا مسح کشیدهام پس ملتفت به آن شک نشود مگر آن که یقین
کند که به جا نیاورده است به جا میآورد آن را و ما بعد آن را اگر تري باقی باشد و الا از سر میگیرد. و مجموع مضمون روایات
صحیحه است خصوصا زراره و اشکالی که هست در آن صورتست که از وضو فارغ شده باشد به آن که یقین داند که مسح پاها
کرده است اما هنوز نشسته باشد و شک کند در عضوي از اعضاي وضو، ظاهر این عبارت دلالت میکند که اعاده کند، و ظاهر
صفحه 225 از 318
اخبار بسیار و قول اکثر اصحاب آنست که شک بعد از فراغ است و اعتبار ندارد، و اگر برگردد بقصد احتیاط بهتر است و اللَّه تعالی
یعلم. (و من شکّ فی الوضوء و هو علی یقین من الحدث فلیتوضّ أ، و من شکّ فی الحدث و کان علی یقین من الوضوء فلا ینقض
الیقین بالشّک الّا ان یستیقن) و کسی که شک کند در وضو و یقین در حدث سابق داشته باشد باید که وضو کند، و کسی که شک
در حدث داشته باشد و یقین داند وضوي سابق را پس باید که یقین خود را به سبب شک نشکند مگر یقین در حدث بهم رسد.
[کسی که یقین در وضو و حدث داشته باشد و نداند که کدام یک پیشتر است]
(و من کان علی یقین من الوضوء و الحدث و لا یدري أیّهما اسبق فلیتوضّأ) و کسی که یقین در وضو و حدث داشته باشد و نداند
که کدام یک پیشتر است باید که وضو بسازد بدان که در این مسأله بحسب ظاهر ص: 497 یک حدیث
وارد شده است در کافی کلینی و شیخ علیه الرحمه از کلینی نقل کرده است و عبارتی چند را انداخته است سهوا و ظاهرا از حفظ
مینوشته است خصوصا اوایل عبادات را که غالبا اکثر محدثین در حفظ میداشتهاند و به سبب این اغلاط بسیار از قلم شیخ صادر
شده است، و از آن جمله این حدیث. و شیخ آن چه در حفظش بوده است نقل کرده است بواسطه مسأله دویم، و دو مسأله دیگر را
استدلال کرده است بدلیل عقل که بر آن بحثها وارد است، و ذکر کردیم که علماي ما بعد از شیخ تتبع او میکردهاند و هیچ
ملاحظه نمیکردهاند که هر گاه شیخ از کلینی روایت کرده باشد کلینی اصل است و تهذیب فرع آن اقلا یک بار ملاحظه اصل
بکنند و همه به تبعیت شیخ غلطهاي بسیار کردهاند. و آن چه کلینی روایت کرده است هر سه مطلب درمیآید چنانکه صدوق و
مفید فهمیدهاند و اصلا ایشان عقل را در احکام شرع دخل نمیدهند و حق با ایشانست و این بنده تتبع نمودهام هر جا در فروع دست
به عقل زدهاند بحثهاي بسیار بر آن وارد است و اکثر جاها بدیهی البطلانست که إن شاء اللَّه در محال خود اشعاري به آن خواهد
شد. عبارة کافی- عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن العباس بن عامر عن عبد اللَّه بن بکیر عن ابیه قال قال لی ابو عبد اللَّه
صلوات اللَّه علیه اذا استیقنت انک قد احدثت فتوضأ و إیاك ان تحدث وضوءا ابدا حتی تستیقن انک قد احدثت. عبارة شیخ
طوسی- أخبرنی الشیخ ایده اللَّه، عن ابی القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد،
عن العباس بن عامر القصبانی، عن عبد اللَّه بن بکیر، عن ابیه قال قال لی ابو عبد اللَّه علیه السّلام اذ استیقنت انک قد توضأت فایاك
ان تحدث وضوءا ابدا حتی ص: 498 تستیقن انک قد احدثت. معنی عبارت شیخ هر گاه یقین دانی که وضو
ساخته زنهار که وضوئی دیگر مساز هرگز تا یقین به همرسانی که حدث کرده همین حکم یقین در وضو است و شک در حدث که
بنا بر وضو میگذارد. و عبارت کلینی بسند موثق کالصحیح به اعتبار عبد اللَّه بن بکیر که اجماع کردهاند شیعه بر صدق او و صحت
حدیثی که صحیح شود که او گفته است و لیکن فطحی و بد مذهب است از پدرش بکیر بن اعین که بزرگست گفت که حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بمن گفت که هر گاه یقین حدث داشته باشی وضو بساز و شامل دو صورتست یکی آن که شک
در وضو داشته باشد، دیگر آن که یقین در وضو نیز داشته باشد و تقدم و تأخر را نداند چون یقین در حدث دارد یقین در وضو
فایده ندارد. و زنهار که وضو مساز هرگز تا یقین در حدث بهم نرسانی یعنی اگر یقین در وضو داشته باشی وضوئی دیگر مساز تا
یقین در حدث بهم نرسد. و این نیز شامل دو صورتست یکی آن که به یقین حدث را بدانی که بعد از وضو است، دیگر آن که
ندانی که بعد از وضوست، یا پیش از وضو پس حضرت صلوات اللَّه علیه یقین در وضو و شک در حدث، و یقین در حدث و شک
در وضو را هر یک یک بار فرمودهاند و یقین در هر دو و شک در لاحق را دو بار، و چون از قلم شیخ قد احدثت فتوضأ مبدل شده
است به انک قد توضیت این دو مطلب عظیم افتاده است. و شیخ رحمه اللَّه از جهت هر دو مطلب دلیل عقلی گفته است که میباید
آدمی یقین در وضو داشته باشد در حالتی که متوجه نماز شود هر گاه یقین در حدث داشته باشد و شک در وضو یقین در وضو
ندارد پس متوجه نماز نمیتواند شد. و هم چنین در یقین در هر دو و شک در لاحق یقین در وضو ندارد پس لوامع صاحبقرانی،
صفحه 226 از 318
ج 1، ص: 499 متوجه نماز نمیتواند شد. در این مقدمه بر شیخ بحث وارد است قطع نظر از حدیث که چه دلیل دارید که یقین در
وضو میباید شاید که شک و وهم کافی باشد، چنانکه در حدیثی که ذکر کرده است به عبارت خود که یقین در وضو داشت و
شک کرد در حدث الحال شک در وضو بهم رسید نمیداند که وضو دارد یا ندارد، و اگر ظن در حدث بعد از وضو بهم رساند
وضو متوهم میشود و حدث مظنون، و مع هذا حضرت در هر دو صورت فرموده است که شک را و ظن را هیچ یک اعتبار نکند و
وهمی یا شکی که در وضو دارد بهمان اکتفا کرده نماز کند. پس بنا بر حدیث بر نحوي که او روایت کرده است هر گاه یقین در
هر دو دارد و شک در لاحق صادقست که یقین در وضو دارد و شک در حدث زیرا که هر حدثی ناقض نیست بلکه حدثی ناقض
است که یقین داند که بعد از وضوست و آن یقین را ندارد بلکه هر دو طرف یکسانست، و اگر کسی معارضه کند بر عکس و
گوید که یقین در حدث دارد و شک در وضو دارد زیرا که نمیداند که وضو بعد از حدث است و یقین در وضو وقتی نفع میکند
که یقین داشته باشد که بعد از حدث واقع شده است و آن یقین را ندارد جوابش اینست که چون در یقین در وضو و شک در
حدث روایت داشتیم آن گفتگو میتوانست کرد در یقین در حدث و شک در وضو به اعتقاد شما روایت ندارد پس شاید در طرف
وضو و هم کافی باشد و در طرف حدث یقین باید چنانکه در طهارت و نجاست در طرف طهارت و هم کافی است و در طرف
نجاست یقین میباید به اتفاق همه. مثلا اگر آبی در خانه باشد و سگی از آن خانه بیرون آید و دهنش تر باشد و ما داخل آن خانه
شویم و به بینیم که آب حرکت میکند به اتفاق همه علی الظاهر از آن آب وضو میتوانیم ساخت، و اگر بغیر از آن آب نداشته
باشیم واجبست ص: 500 که از آن آب وضو سازیم و نماز کنیم با آن که ظن قریب بعلم به نجاست آب
داریم پس وهم ضعیفی در طهارت و وضو داریم مع هذا به آن وضو و طهارت نماز میکنیم و صحیح است پس ظاهر شد که این
قسم استدلالات طریقه شیعه نیست طریقه سنیان است و ما ارباب نصیم. و جمعی از متأخرین چون دیدهاند که این بحثها بر استدلال
شیخ وارد است در اثبات این دو مسأله دست به احادیثی زدهاند که در باب یقین در وضو واقع شده است و شک در حدث مثل
صحیحه زراره که در خواب واقع شده است که تا یقین بهم نرساند که بخواب رفته است بنا بر وضو گذارد چون یقین در وضو دارد
و یقین را هرگز به شک زایل نکند و لیکن به یقین دیگر آن را برطرف کند. و این استدلال هم مشکل است چون در باب خاص
واقع شده است و در این خلاف نیست سخن در عکس اینست با آن که در مفرد محلی بلام خلافست که عموم دارد و مع هذا قرینه
عهد هست اگر چه بهتر از استدلال شیخ است اما آن هم ضعیف است. و جمعی دست به اجماع خاصه و عامه زدهاند و اجماع عامه
بچه کار کسی میآید، و اجماع خاصه وقتی اعتبار دارد که علم بدخول معصوم داشته باشیم و در زمان غیبت معصوم این علم از
ممتنعات عادیست و این همه بواسطه یک سهو شیخ رحمه اللَّه شده است، و سهو دیگران که ملاحظه حدیث کلینی نکردهاند و بعد
از این معنی داستان عظیمی دارند در یقین در هر دو و شک در لاحق که گفتهاند که وضو باطل است که حال خود را پیش از این
دو حال نداند که اگر داند پیش از این دو یقین که حدث داشته است مثلا بعضی بنا بر حدث میگذارند و بعضی بنا بر ضد آن به
دلایل ضعیفه عقلیه باطله. و باز شرط کردهاند که وقتی باطل است که صاحب تعاقب نباشد به آن که عادتش این باشد که عقیب هر
حدثی البته وضو میکرده باشد پس اگر در ص: 501 این صورت سابق بر اینها را داند که وضو داشته است
پس الحال وضو دارد بلکه اگر سابق را نیز نداند الحال وضو دارد زیرا که چون این هر دو ازو واقع شده است و عادتش این است
که بعد از هر حدث وضو میساخته پس موافق عادت میباید که وضوي او بعد از حدث باشد. و در این هم بحث وارد است زیرا
که صاحب عادت بسیار است که عادت را فراموش میکند و بر خلاف عادت میکند، و اگر این عادت کافی باشد میباید مطلقا
متوجه شک در وضو و نماز نشود زیرا که آدمی را عادتی بیشتر از این هر دو نیست و همیشه وضو را درست میسازد و نماز را
درست میکند چرا در آنجا عادات اعتبار دارد و در اینجا ندارد و کجا از حضرات سید المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم
وارد شده است که غیر حایض رجوع به عادت نماید با آن که کافه علما حرف عادت را مسلم داشتهاند و گفتهاند که در صورت
صفحه 227 از 318
عادت از مسأله شک بدر میرود و مسأله یقین میشود. و غرض از این تطویل این است که ظاهر شود که هر ضرري که بمذهب
رسیده است از متابعت علماي عامه است و همیشه شیعه ارباب نصوص بودهاند و اخبار متواتره وارد شده است بر آن که جایز نیست
این قسم علتهاي عقلی را در مسایل راه دادن که پاره به قیاس برمیگردد و پاره به استحسان و امثال اینها از مزخرفاتی است که مدار
عامه بر اینها است. و وجه راه یافتن اینها این شد که چون همیشه علماي ما با عامه مباحثات میکردند بر سبیل الزام ایشان بعد از
ایراد احادیث اینها را نیز میگفتند. چنانکه از کتب شیخ و محقق و علامه ظاهر میشود که مباحثات ایشان با علماي عامه است زیرا
که نقل میکنند که ابو حنیفه چنین گفته است و دلیلش اینست، و شافعی این گفته است و دلیلش این است، و شیعه چنین گفتهاند و
دلیل ایشان اینست که در اینجا موافق یکی از ایشانند و رعایت تقیه نیز میکردهاند و جمعی ص: 502 که
این رعایتها نمیکردهاند شهید میشدهاند. چنانکه مشهور است که شیخ علیه الرحمه را بواسطه الفیه شهید کردند که در اول الفیه
ذکر کرده بود که علم به اصول دین میباید و ذکر کرده است آن را و گفته است که هر که این اعتقاد نداشته باشد نمازش صحیح
نیست بر او بحث کردند که پس نماز کل سنیان صحیح نیست و شهیدش کردند. و شیخ زین الدین رضی اللَّه عنه را نیز بواسطه
امري قریب باین شهید کردند و الحمد للّه رب العالمین که الحال به دولت پادشاهان صفویه ادام اللَّه تبارك و تعالی دولتهم إلی قیام
القائم تقیه در بلاد عامه نیز برطرف شده است.
باب ما ینقض الوضوء