گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
جلد سوم






کتاب الصلاة
اشاره
المجلد الثالث فی شرح کتاب ال ّ ص لاة من من لا یحضره الفقیه من تالیفات العالم العامل الفقیه و العارف الکامل النّبیه و المؤیّد بتأیید
الملک الوفیّ ذي النّفس الزّکی و المهذّب ال ّ ص فّی الحبر الملّی مولانا محمّد تقی المجلسی الأصفهانی نور اللَّه مضجعه و اعلی اللَّه
مقامه. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ و به ثقتی الحمد للَّه ربّ العالمین و ال ّ ص لاة علی افضل السّابقین و اشرف المصلّین محمّد و عترته
الّذین اذهب اللَّه عنهم الرّجس و طهّرهم تطهیرا من العالمین ابواب الصلاة
باب الصّلاة و حدودها
(قال الرّضا صلوات اللَّه علیه الصّلاة لها اربعۀ آلاف باب و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه الصّلاة لها اربعۀ آلاف حدّ) به اسانید متکثره
از زکریا بن آدم با آن که سند صدوق نیز به او صحیح است که گفت که حضرت امام ابو الحسن علی بن موسی «1» منقول است
الرضا ص: 4 صلوات اللَّه و سلامه علیه فرمودند که نماز را چهار هزار در است. و بسند حسن کالصحیح از
حماد بن عیسی روایت کرده است محمد بن یعقوب کلینی رضی اللَّه عنه و اسانید صدوق به حماد از سی سند متجاوز است بلکه از
هزار به یک اعتبار که گفت که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که نماز را چهار هزار حد است. حضرت شیخ
سعید شهید که حضرت شیخ شهید ثانی در شأن او گفته است که محقق حقایق اولین و آخرین بود چنین یافته است که هر دو یک
معنی دارد و مراد از آن واجبات و مندوبات نماز است و کتاب الفیّه را در واجبات تالیف نموده است و فرموده است که هزار و نه
مسأله است واجبات نماز و نفلیه را تالیف نموده است و سه هزار سنت در آنجا مذکور ساخته است و لیکن تکلف بسیار فرمودهاند
رضی اللَّه تعالی عنه و آن چه این ضعیف را بخاطر رسیده است آن است که چهار هزار حد عبارتست از مسائل نماز و آن اعمّ است
از واجبات و مندوبات و احکامی که بر آن مترتب میشود و بنا بر این چهار هزار صحیح میشود بیتکلف و اما ابواب پس ممکن
است که همان مسائل باشد و ممکن است که مراد از آن ابواب فیضهاي الهی باشد چون منقول است که نماز معراج مؤمن است که
به آن عروج مینماید به مراتب عالیه معنویه و حجابهاي معنویه که بمانند درهاي بسته است به سبب نمازي که با شرایط باشد مفتوح
فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ » میگردد تا همه درها گشوده میشود و در تشهد که مقام شهود است به آن میرسد و در سلام به مقام حضور
صفحه 15 از 267
فایز میگردد و قریب به این معنی از پادشاه اولیاء اللَّه قطب المحققین و رئیس الواصلین و العارفین و العاشقین شیخ « مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ
صفی الملۀ و الحقیقۀ و الحق و الدّین انار اللَّه تعالی برهانه و رفع اللَّه تبارك و تعالی فی اعلی درجات الجنان مقامه منقول است که
در باب سهو مذکور خواهد شد إن شاء اللَّه. ص: 5 و مؤید این معنی است آن که منقول است از حضرت
سید الانبیاء و المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که خداوند عالمیان را هفتاد هزار حجابست از نور و ظلمت و در روایتی هفتصد هزار
حجابست که اگر حجب برخیزد هر چه غیر جناب اقدس اوست سوخته شود و اثري از آن نماند و طلبه علوم دینیه را اختلاف عظیم
میباشد در افراط و تفریط و راه وسط راه حق است که این کس مجملا بداند که آن چه خداوند عالمیان جل جلاله فرموده و آن
چه انبیاء و اوصیاء صلوات اللَّه علیهم فرمودهاند حق است مثلا در همین دو حدیث که از معدن وحی صادر شده است جمعی را
طریقه این است که خبري را که نمیفهمند رو میکنند و میگویند که حدیث خبر واحد است و اعتباري ندارد و جمعی براي خود
چیزها میگویند و جمعی که طالب علوم یقینیهاند میگویند که میدانیم که آن چه فرموده حضراتست حق است ما را ضرور است
که به فرموده ایشان عمل کنیم تا آن ابواب مفتوح گردد و این مطلوب حقیقی است و هم چنین احادیث حجب را جمعی به اعتبار
آن که به جهل مرکب مبتلایند میگویند که حق سبحانه و تعالی مکانی ندارد که حجاب داشته باشد و لیکن غافلند که حجابهاي
بندگان از ایشان است و جمعی که ارباب ریاضاتند مجاهدات میکشند تا حجابها را بر دارند چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده
و همین آیه کافی است از جهت هدایت عالمیان چون یقین « وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ » است که
است که مراد ازین مجاهده جهاد با اعداء بیرونی نیست بلکه جهاد است با نفس و شیطان در جمیع مشتهیات نفسانی و لذات
جسمانی و آن سبب هدایت راههاي قرب معنویست و به درستی که حق سبحانه و تعالی با محسنانست. و منقول است که از حضرت
سید الانبیاء و المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله ص: 6 پرسیدند که احسان چه معنی دارد که حق سبحانه و
تعالی فرموده است در این آیه و آیات دیگر مثل آیه کریمه إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ یعنی به درستی و راستی که
حق سبحانه و تعالی با متقیان و پرهیزکارانست و با آن جماعتی است که ایشان نیکوکارانند حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که
احسان این معنی دارد که بنده در عبادت الهی چنان باشد که گویا حق سبحانه و تعالی را میبیند اصلا خاطرش متوجه غیر او نباشد
و فرمودند که اگر تو خدا را نه بینی خداوند تعالی ترا میبیند حاصل کلام آن که هر گاه عبادات باین نحو واقع شود که بنده أولا
ترك نماید هر چه مخالفت حق سبحانه و تعالی است و بعد از آن بندگیهایی را که طلب کردهاند از نماز و غیره در حالت آن
عبادت اقلا چنان باشد که خود را منظور خدا داند و متذکر باشد که حق سبحانه و تعالی حاضر و ناظر است و او با خداوند گفتگو
میکند و عظمت و جلال خداوند را ملاحظه نماید آن عبادت اقل مراتب قبول خواهد داشت، و بالاتر ازین آنست که دل او به انوار
الهی منور شده باشد و صفات رذیله را از نفس بیرون کرده باشد و مرتبه اعلی تقوي داشته باشد که مطلقا متوجه مباحات نشود و چه
جاي مکروهات و چون عبادت کند خداوند خود را به بیند به قلب و در اصطلاح علما این دو مرتبه را حیا مینامند و در اصطلاح
صوفیه مراقبه و مرتبه اولی به مرتبه ثانیه میکشاند و چون در این مرتبه داخل شد از وقتی که داخل بیت الخلا میشود و دعاهاي
مخصوص را که اشاره بان شد میخواند و هم چنین در وضو و غسل و دعاهاي هر دو و اشاراتی که در شستن هر عضوي هست
دیگر در اذان و اقامه و دعاهاي ما بین هر دو و بعد از هر دو و تکبیرات توجه و دعاهاي آن و خواندن حمد با تدبر در معانی و
اشارات آن و هم چنین سوره و رکوع و سجود و دعاهاي هر دو و تسبیحات هر ص: 7 دو و هم چنین در
قنوت و دعاها و اشارات آن و هم چنین تشهد و سلام و تعقیب آن که إن شاء اللَّه اشاره به آنها خواهد شد در هر فعلی و دعایی و
اشاره و تنبیهی دري از درهاي فیوض الهی و رحمتهاي خاصه او بر دل نماز گذارنده مفتوح میشود و ظاهرا چهار هزار باب از
جهت متوسطان است و از جهت مقربان حصر ابواب آن نمیتوان کردن و اللَّه تعالی یعلم.
باب فرض الصّلاة
صفحه 16 از 267
اشاره
بابی است در بیان آیات و اخباري که وارد شده است که دلالت میکند بر واجب بودن نمازها خصوصا نماز پنجگانه که در شبانه
رور مقرر شده است بلکه وجوب آن از ضروریات دین مبین است که اگر کسی شک کند در وجوب آن کافر است اگر چه نماز
کند چون یقین است که حضرت سیّد المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم فرمودهاند که نماز بکنید و واجب است کردن آن
به حیثیتی که هر که مسلمانست علم دارد که ایشان گفتهاند و کسی که شک کند فی الحقیقه شک در نبوّت آن حضرت کرده
است و شک در آن کفر است بیدغدغه مثل سایر ضروریات دین مگر آن که شخصی تازه مسلمان شده باشد و نشنیده باشد که آن
حضرت واجب گردانیده است که در این صورت سبب کفر نمیشود و این معنی در نماز پنجگانه بیدغدغه است امّا در باقی
نمازها مثل نماز جمعه و عیدین و کسوف و خسوف و زلزله و بادهاي سرخ و زرد و سیاه و خوفهاي آسمانی و نماز طواف و نماز
میّت و نمازي را که بر خود لازم ساخته باشد بنذر یا عهد یا یمین و نماز قضا و نمازي که از جهت پدر کند که پدر نکرده باشد و
نماز اجاره که خود را اجیر کرده باشد و نماز احتیاط که جمیع اینها واجبست و کیفیت همه خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی. اگر
کسی شک کند در وجوب اینها جزم بکفر آن شخص مشکل است کردن چون از ضروریات دین نیست هر چند اجماعی است
وجوب آن و ص: 9 جمعی را اعتقاد اینست که تارك نماز کافر است هر چند حلال نداند و خواهد آمد.
[نمازهاي واجب]
(قال زرارة بن اعین قلت لأبی جعفر صلوات اللَّه علیه أخبرنی عمّا فرض اللَّه عزّ و جلّ من ال ّ ص لاة فقال خمس صلوات فی اللّیل و
أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلی » النّهار قلت هل سمّاهنّ اللَّه و بیّنهنّ فی کتابه قال نعم قال اللَّه عزّ و جلّ لنبیّه صلّی اللَّه علیه و آله
و دلوکها زوالها ففیما بین دلوك الشّمس إلی غسق اللّیل اربع صلوات سمّاهنّ اللَّه و بیّنهنّ و وقّتهنّ و غسق اللّیل انتصافه « غَسَقِ اللَّیْلِ
و طرفاه المغرب و الغداة « أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ » فهذه الخامسۀ و قال فی ذلک « وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً » ثمّ قال
و هی صلاة الظّهر و هی اوّل صلاة صلّاها « حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی » و هی صلاة العشاء الآخرة و قال « وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ »
حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ » رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و هی وسط الصّلاتین بالنّهار صلاة الغداة و صلاة العصر و قال فی بعض القراءة
فی صلاة الوسطی قال و أنزلت هذه الآیۀ یوم الجمعۀ و رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و « وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی و صلاة العصر وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ
آله فی سفر فقنت فیها و ترکها علی حالها فی السّ فر و الحضر و اضاف للمقیم رکعتین و انّما وضعت الرّکعتان اللّتان اضافهما النّبیّ
صلّی اللَّه علیه و آله یوم الجمعۀ للمقیم لمکان الخطبتین مع الامام فمن صلّی یوم الجمعۀ فی غیر جماعۀ فلیصلّها اربعا کصلاة الظّهر
فی سایر الایّام) به اسانید صحیحه منقول است از زرارة بن اعین که از جمله ارکان دین بود ص: 10 در وقت
خود که گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که بیان فرمائید نمازهایی را که حق سبحانه و تعالی
بر عالمیان واجب گردانیده است در قرآن مجید چنانکه لفظ فرض را بر آن اطلاق میکنند و نمازهاي غیر پنجگانه را حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بیان فرمودند یا غرض نمازهاي شبانه روزي باشد پس حضرت فرمودند که پنج نماز است که حق
سبحانه و تعالی واجب گردانیده است در شبانه رور زراره گفت عرض نمودم که آیا حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید نام برده
است و بیان فرموده است آن پنج نماز را حضرت صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که بلی خداوند بزرگوار عظیم الشأن به حضرت سیّد
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله خطاب فرموده است و امّت به تبعیت آن حضرت داخلند در خطاب الهی که اقامت کن و به پاي دار و
به جا آور نماز را از ابتداي دلوك آفتاب تا منتهاي تاریکی شب و دلوك آفتاب زوال آنست از دایره نصف النهار که میان حقیقی
صفحه 17 از 267
مشرق و مغرب اعتدال است یا وسط مشرق و مغرب هر روز و فرقی نیست و وسط هر دو یکی است پس وقت چهار نماز ظاهر شد
چون حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در این وقت نماز ظهر و عصر و مغرب و عشار را واقع ساختند پس گویا که حق
سبحانه بیان فرمود و نام برد و وقت آن را مقرر ساخت و چون فعل حضرت بمنزله بیان الهی است، و غسق شب نصف شبست پس
ظاهر شد که وقت ظهرین از زوال است تا غروب و وقت عشائین از غروبست تا نصف شب پس حق سبحانه و تعالی فرمود که به
پاي دار قرآن صبح را یعنی نماز صبح را و از این نماز تعبیر فرمود بلفظ قرآن تا دلالت کند بر آن که در نماز صبح خواندن قرآن
بیشتر از نمازهاي دیگر در کار است. لهذا سنت است که سورههاي دراز را در آن بخوانند و این از قبیل مجاز لوامع صاحبقرانی،
ج 3، ص: 11 تسمیه کل است باسم بعضی از اجزاء تا اشعار به آن باشد که گویا این جزو عین کل است و کل بدون این جزو منعقد
نمیشود چنانکه تسمیه نماز برکوع و سجود و قنوت و تسبیح نیز شده است چنانکه خواهد آمد بلکه آن که نماز را صلاة میگویند
نیز به اعتبار دعائیست که در نماز مطلوبست در ضمن حمد و قنوت علی المشهور میان علما و لغویین و حق سبحانه و تعالی فرمود
که نماز صبح را حاضر میشوند از جهت نوشتن آن در نامه عمل بنده فرشتگان شب و فرشتگان روز هر گاه در اول وقت آن را
واقع سازند ملائکه شب توقف میکنند تا او نماز را به جا آورد و در آخر نامه عمل شب او بنویسند و ملائکه روز زود میآیند و در
اول نامه عمل روز او مینویسند چنانکه خواهد آمد احادیث بسیار در این معنی إن شاء اللَّه تعالی. پس این نماز پنجم شد که از
قرآن ظاهر شد بضم قول و فعل آن حضرت و محتمل است که از قرآن مجید نزد ایشان به نحوي ظاهر باشد که ما نفهمیم چون
بسیار از آیات را حضرات ائمه معصومین معنی آن را بیان میفرمایند که قبل از بیان اصلا آن معنی بخاطر نمیرسد و بعد از بیان
ایشان خلاف آن معنی بخاطر نمیگذرد چنانکه در روضه بیان کردهام و إن شاء اللَّه در تفسیر قرآن نیز بفضل اللَّه سبحانه بیان
خواهد شد. اما توجیه اول اظهر است چون غرض زراره اینست که تواند با علماي عامه بحث کند پس میباید دلالتش به نحوي
باشد که ایشان فهمند دیگر حق سبحانه و تعالی در نماز و اوقات آن فرموده است که اقامت کن و به پاي دار و به جا آور نماز را در
دو طرف روز و آن دو طرف مغربست و صبح و اقامت کن قرب الهی را که نماز است در شب یعنی نماز خفتن در قرب الهی
مدخلیّتش بیشتر از سایر نمازهاست یا باین معنی که اوقات کن نماز را در ص: 12 ساعات شب که قریب
باشند بروز و تا نصف شب به این جانب اقربست و چون اهل البیت معنی واقع قرآن را میدانند معنی منحصر است در این و جمعی
کثیر از خاصه و عامه ذکر کردهاند در این آیه که مراد از اقامت صلاة در دو طرف روز نماز صبح است و ظهر و عصر زیرا که نماز
صبح در طرف اول روز واقع میشود و ظهر و عصر در طرف آخر روز واقع میشود و مراد از زلف شب نماز شام و خفتن است و
یعنی محافظت نمایید به آن که در اوقات فضیلت با شرایط و ارکان و آداب به جا « حافظوا » دیگر حق سبحانه و تعالی فرموده است
آورید نمازهاي پنجگانه را خصوصا نماز وسط آنها را و حضرت فرمودند که نماز وسطی نماز ظهر است و سبب آن که اهتمام به
آن بیشتر از سایر نمازهاست آنست که آن اول نمازیست که حق سبحانه و تعالی بر خلایق واجب گردانیده است و ممکن است که
در اول بعثت همین نماز ظهر واجب بوده باشد چون مدار بر تخفیف بود در اوایل بعثت تا مرتبه مرتبه بر ایشان تکالیف زیاده شد یا
آن که جبرئیل که نمازها را آورد اوّل ظهر را آورد و بعد از آن در وقت عصر آمد و عصر را آورد چنانکه خواهد آمد. و آن که
مسمّی شد به وسطی از آن جهت است که در وسط دو نماز واقع است در روز و آن نماز صبح است و نماز عصر و حضرت فرمودند
چنانکه عامه نیز از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله « و ال ّ ص لاة الوسطی و صلاة العصر » که بعضی از قراء چنین خواندهاند
روایت کردهاند که حضرت چنین میخواندند و این قرائت مؤید این است که صلاة وسطی نماز عصر نیست چنانکه اکثر عامه بر
اینند و ظاهرش آنست که نماز ظهر باشد چون ظهر و عصر را با یکدیگر ذکر میکنند و این حل بنا بر نسخهایست که واو در آن
باشد چنانکه در تهذیب هست و در علل الشرائع نیز موجود است و موافق است با ص: 13 آن چه عامه
روایت کردهاند و در بسیاري از نسخ این کتاب و کلینی واو ندارد بنا بر این ذکر حضرت این قرائت را از این جهت است که نماز
صفحه 18 از 267
وسطی مبهم بماند چون حکمت الهی در بسیار جائی مبهم ماندنست مثل شب قدر و ساعت استجابت و عدد اصحاب کهف و اولیاء
فی صلاة الوسطی مؤیدي دیگر میفرمایند بر آن که مراد از نماز وسطی نماز ظهر است به آن که « و قوموا للَّه قانتین » . اللَّه تعالی یعلم
حق سبحانه و تعالی عقیب آن فرموده است که بایستید در حالتی که قنوت کنید خالصا لوجه اللَّه و مراد ازین قنوت و قیام و اخلاص
همه در نماز وسطی است، یا به آن که چون در عقیب آن واقع شده است آن مراد است، یا آن که در قرائت اهل البیت فی صلاة
الوسطی هست یا از آن جهت که حضرت فرمودند که این آیه در روز جمعه نازل شد و حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
در سفر بودند حسب الامر الهی قنوت خواندند و چون در سفر بود دو رکعت کردند و امر الهی رسید، یا به تفویض نبی چنانکه
ظاهر حدیث است آن دو رکعت با قنوت را بحال خود گذاشتند در سفر و حضر، یا به آن که حضرت در سفر نماز جمعه کردند
چنانکه احادیث معتبره وارد است که سنت است نماز جمعه در سفر، و یا از آن جهت که نماز ظهر سفر دو رکعت بود در حضر
بعنوان جمعه قرار دادند با خطبه و در سفر بحال خود گذاشتند بیخطبه و چون نمازها همه دو رکعت بود أولا حضرت دو رکعت
افزودند در ظهر و عصر و عشا و یک رکعت در شام و در ظهر جمعه نیفزودند چون خطبتین جمعه به جاي دو رکعت بود هر گاه
نماز جمعه را با امام به جماعت کنند و کسانی را که شرایط جمعه بهم نرسد چهار رکعت کنند مثل ظهر سایر ایام پس ظاهر شد که
مراد از نماز وسطی ظهر است بلکه ظهر جمعه که آن نماز جمعه است و بنا بر این از جهتی وسطی است که در میان دو نماز روز
واقع است ص: 14 و از جهتی دیگر وسطی است یعنی افضل نمازهاست و بنا بر این از جهتی از نماز پنجگانه
است چون در ظهر جمعه واقع میشود و جمعی که شرایط متحقق نباشد در ایشان نماز ظهر میکنند و از جهتی دیگر غیر نماز یومیّه
است چون شرایط زاید بر یومیه دارد و کیفیّتش مخالفت دارد با کیفیّت یومیه و واجبست که للَّه به جا آورند همه را خصوصا جمعه
را و هم چنین واجبست که ایستاده به جاي آورند بلکه واجبست یا سنت مؤکد که قنوت در آن واقع سازند بلکه دو قنوت چنانکه
خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی. بلکه دو خطبه نیز ایستاده به جا آورند چون بدل دو رکعت است که قیام آن واجب است و بنا بر آن
که این سه حکم که قیام و قنوت و اخلاص در همه نمازها واجبست یا کالواجبست تخصیص قنوت به جمعه شاید که از این جهت
باشد که اهتمام به شان آن بیشتر است یا آن که أولا این احکام در آن واقع شد و بعد از آن در سایر نمازها یا آن که مراد این باشد
که این هر سه را در همه نمازها واقع سازید خصوصا نماز جمعه به قرینه اوّل کلام که محافظت بر همه نمازها بکنید خصوصا بر
نماز وسطی و این معنی اظهر است و اللَّه تعالی یعلم. و از عبارت آخر احتمالی ظاهر میشود که نماز جمعه واجب تخییري باشد
چنانکه اکثر متاخّرین برآنند و هم چنین از لفظ امام بعضی فهمیدهاند که مراد امام زمانست و لیکن معنی اوّل اظهر است در اول و
هم چنین در ثانی به قرینه فی غیر جماعۀ اظهر آن است که مراد از امام امام جماعت باشد و اللَّه تعالی یعلم. (و قال الصّادق صلوات
قال: مفروضا) به اسانید صحیحه و حسنه و قویه منقول « إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً » اللَّه علیه فی قول اللَّه عزّ و جلّ
است از زرارة از حضرت امام محمد باقر چنانکه در کافیست و ممکن است که از حضرت صادق صلوات اللَّه علیه نیز وارد شده
باشد ص: 15 که آن حضرت فرمودند در تفسیر آیه کریمه که حق سبحانه و تعالی فرموده است که بتحقیق
که نماز بر مؤمنان فریضهایست موقّت به اوقات معینه چنانکه ظاهر آیه است حضرت فرمودند که بمعنی واجبست یعنی کتابا بمعنی
کُتِبَ عَلَیْکُمُ » مفروضا باشد چون در آیات و اخبار مفسّر است کتاب بمعنی واجب چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که
یعنی فرض و محتمل است مراد از موقوتا مفروضا باشد و این معنی أنسب است بحدیث دیگر که از زرارة و فضیل منقول « الصِّیامُ
است و میآید و هم چنین حدیث صحیح داود بن فرقد که گفت عرض نمودم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
در تفسیر همین آیه حضرت فرمودند که مراد ازین کتابا ثابتا است و نه چنین است که اگر اندکی پیش و پس شود ضرر به تو رساند
ما دام که تضییع نکنی به آن که وقت بیرون رود زیرا که حق سبحانه و تعالی میفرماید در شأن جمعی که نماز را ضایع نمودند و
متابعت شهوات نفسانی کردند عن قریب داخل خواهند شد در جهنم در چاه غی و آن چاهی است که سنگی هزار سال از بالاي آن
صفحه 19 از 267
چاه به ته آن رسید چنانکه در حدیثی وارد است و اضاعه که حق سبحانه و تعالی فرموده است آنست که از وقت بیرون رود، آن چه
ازین احادیث ظاهر میشود این است که چون جمعی از عامه در آن زمان میگفتند که نماز وقتی خاص دارد که از آن وقت که
گذشت قضا میشود. چنانکه الحال نیز شافعیه اول وقت را وقت میدانند و بسیار بودهام بر کوه ابو قبیس و دیدهام که ایشان نماز را
پیش از وقت میکردهاند و حنفیه عکس ایشان نماز را در آخر وقت میکنند و ایشان مستندند باین آیه، حضرتان صلوات اللَّه علیهما
ردّا علی الطّائفتین چنین فرمودهاند و بیان فرمودهاند که وقت موسّع است و شبهه که ایشان را شده بود و خود در کتب اصولیه خود
ذکر کردهاند ص: 16 اینست که خود تعریف کردهاند واجب را که آن حکمی است که بترك آن مستحق
عقوبت الهی شوند و در واجب موسّع از تاخیر از اوّل وقت استحقاق عقوبت نیست پس موسع معنی ندارد بلکه هر واجبی مضیّق
است و هم چنین واجب مخیّر و واجب کفائی تا آن که جمعی از متاخرین ایشان بر تعریف واجب افزودند لا إلی بدل را و این شبهه
در هر سه فرد زایل شد و لیکن چون اجماع کرده بودند که این چهار کس افضل فضلااند با این همه حماقت و مخالفت اجماع جایز
نبود با آن که اجماع بر اجماع نیز از ایشان شده بود با وجود رفع شبهه عمل ایشان بر تضییق است چنانکه گذشت و چون ائمه
معصومین صلوات اللَّه علیهم مبتلا بودند در زمان این سکان و امثال ایشان از فضلاي ایشان علاجی نداشتند که این نحو سخن
گویند چون نمیفهمیدند واجب موسع را و ظاهرا اجمال در تفسیر نیز از این جهت واقع شده است که در این اخبار تفسیر کتابا
فرموده باشند نه موقوتا را و ایشان چنین میفهمیدهاند که تفسیر هر دو است چون وقت بمعنی حد و ثابت و مقرر نیز آمده است در
لغت و اگر نه خلافی نیست میان امت که نمازها همه وقت دارند و حضرات استدلال به آیات میفرمودهاند در بیان اوقات و ممکن
است که بحسب واقع این معنی آیه باشد و وقت از آیات دیگر ظاهر شده باشد. (و قال صلوات اللَّه علیه انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه
و آله لمّا اسري به امره ربّه بخمسین صلاة فمرّ علی النّبیّین نبیّ نبیّ لا یسألونه عن شیء حتّی انتهی إلی موسی بن عمران علیه السّلام
فقال بأي شیء أمرك ربّک فقال بخمسین صلاة فقال سل ربّک التّخفیف فانّ أمّتک لا تطیق ذلک فسال ربّه فحطّ عنه عشرا ثمّ مرّ
بالنّبیّین نبیّ نبیّ لا یسألونه عن شیء حتّی مرّ بموسی بن عمران علیه السّلام فقال بأيّ ص: 17 شیء أمرك
ربّک فقال بأربعین صلاة فقال سل ربّک التّخفیف فانّ أمّتک لا تطیق ذلک فسال ربّه عزّ و جلّ فحطّ عنه عشرا ثمّ مرّ بالنّبیّین نبیّ نبیّ
لا یسألونه عن شیء حتّی مرّ بموسی علیه السّلام فقال بأيّ شیء أمرك ربّک فقال به بثلاثین صلاة فقال سل ربّک التّخفیف فانّ
أمّتک لا تطیق ذلک فسال ربّه عزّ و جلّ فحطّ عنه عشرا ثمّ مرّ بالنّبیین نبیّ نبیّ لا یسألونه عن شیء حتّی مرّ بموسی علیه السّلام فقال
بأيّ شیء أمرك ربّک فقال بعشرین صلاة فقال سل ربّک التّخفیف فانّ أمّتک لا تطیق ذلک فسال ربّه فحطّ عنه عشرا ثمّ مرّ بالنّبیّین
نبیّ نبیّ لا یسألونه عن شیء حتّی مرّ بموسی علیه السّلام فقال بأيّ شیء أمرك ربّک فقال بعشر صلوات فقال سل ربّک التخفیف
فانّ أمّتک لا تطیق ذلک فانّی جئت إلی بنی اسرائیل بما افترض اللَّه عز و جلّ علیهم فلم یاخذوا به و لم یقرّوا علیه فسال النّبیّ صلّی
اللَّه علیه و آله ربّه عزّ و جلّ فخفّف عنه فجعلها خمسا ثمّ مرّ بالنّبیّین نبیّ نبیّ لا یسألونه عن شیء حتّی مرّ بموسی علیه السّلام فقال له
بأيّ شیء أمرك ربّک فقال بخمس صلوات فقال سل ربّک التّخفیف عن أمّتک فانّ أمّتک لا تطیق ذلک فقال انّی لأستحیی ان
اعود إلی ربّی فجاء رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله بخمس صلوات و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله جزي اللَّه موسی بن عمران
عن أمّتی خیرا و قال ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه جزي اللَّه موسی بن عمران علیه السّلام عنّا خیرا) بطرق متکثره از حضرت سیّد
المرسلین و از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله منقولست که آن حضرت فرمودند که چون حق سبحانه و تعالی حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله را در شبی که به آسمانها برد و از همه گذشت امر کرد آن حضرت را به پنجاه نماز که اقلّا صد
رکعت باشد و ص: 18 حضرت برگشتند و حضرات پیغمبران در آسمانها صف کشیده بودند از جهت دیدن
آن حضرت آن حضرت بر همگی گذشتند و هیچ یک از ایشان از آن حضرت هیچ چیز نپرسیدند تا به حضرت موسی بن عمران
علیه السّلام رسیدند پس موسی گفت یا رسول اللَّه (ص) بچه چیز امر کرد تو را پروردگار تو حضرت فرمودند که حق سبحانه و
صفحه 20 از 267
تعالی امر به پنجاه نماز فرمودند حضرت موسی استدعا نمودند که از حق سبحانه و تعالی طلب کن که تخفیف فرماید که امّت تو
طاقت پنجاه نماز ندارند و بر ایشان مشکل خواهد بود مبادا از جهت اشکال ترك کنند و مستحق عقوبت الهی شوند پس حضرت به
جاي مناجات خود مراجعت نمودند و از حق سبحانه و تعالی استدعا کردند تخفیف را حق سبحانه و تعالی ده نماز را تخفیف داد
پس چون برگشتند بر پیغمبران گذشتند یک یک و ایشان از آن حضرت چیزي سؤال نکردند تا حضرت به موسی علیه السّلام
رسیدند موسی گفت بچه چیز مامور شدید از جانب حق سبحانه تعالی حضرت صلوات اللَّه علیه و آله فرمودند که مامور شدم به
چهل نماز موسی علیه السّلام گفت که از پروردگارت سؤال کن که سبکتر سازد که امتت طاقت این مقدار نماز ندارند پس باز
سؤال کردند حق سبحانه و تعالی ده نماز دیگر کم کرد باز بر پیغمبران یک یک گذشتند و هیچ یک سؤالی نکردند تا به حضرت
موسی علیه السّلام رسیدند باز موسی پرسیدند که چند نماز شد حضرت صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که سی نماز شد باز حضرت
موسی علیه السّلام استدعاي رجوع و تخفیف کردند و گفتند که امتت طاقت سی نماز نیز ندارند باز حضرت مراجعت نمودند و
سؤال تخفیف کردند ده دیگر سبک شد باز در وقت رجوع به یک یک از پیغمبران میگذشتند و ایشان سؤال نمیکردند تا به
حضرت موسی رسیدند باز پرسیدند که حق سبحانه و تعالی بچه مقدار امر فرمود حضرت صلوات اللَّه علیه و آله گفتند به بیست
نماز ص: 19 باز حضرت موسی علیه السّلام استدعا نمودند که برگرد و سؤال کن تخفیف را که امتت طاقت
ندارند باز حضرت مراجعت نموده سؤال تخفیف کردند حق سبحانه و تعالی ده را انداخت پس چون مراجعت نمودند و به یک
یک از پیغمبران میگذشتند و ایشان چیزي نمیپرسیدند تا به حضرت موسی علیه السّلام رسیدند و از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و
آله پرسیدند که به چند نماز مامور شده حضرت فرمودند که بده نماز باز موسی علیه السّلام استدعا نمودند رجوع حضرت صلی اللَّه
علیه و آله را و تخفیف را و گفتند که امت تو طاقت ده نماز نیز ندارند زیرا که من از جهت بنی اسرائیل واجبات آوردم و ایشان به
آن عمل نکردند و اقرار ننمودند یا با نفس خود قرار ندادند که به آن عمل نمایند تا آن که حق سبحانه و تعالی کوه طور را بر سر
ایشان برد و دریاي آب و آتش از پیش و پس ایشان فرستاده تا ایشان بیعلاج به سجده رفتند بنصف رو و به زبان میگفتند سمعنا
و بدل میگفتند عصینا چنانکه حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید یاد کرده است پس دیگر بار آن حضرت مراجعت نمودند و
سؤال تخفیف کردند و حق سبحانه و تعالی پنج نماز دیگر را انداخت و به پنج امر فرمود باز آن حضرت در مراجعت به یک یک از
پیغمبران میگذشتند و ایشان چیزي نمیپرسیدند تا به حضرت موسی علیه السّلام رسیدند موسی علیه السّلام پرسیدند که به چند
نماز مامور شدي حضرت فرمودند که به پنج نماز باز موسی علیه السّلام گفتند که از خداوندت سؤال کن که تخفیف دهد که
امتت طاقت این مقدار نیز ندارند پس حضرت صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که مرا شرم میآید که دیگر برگردم پس حضرت از
آسمانها به زیر آمدند و پنج نماز از جهت امت آوردند و حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که حق سبحانه و
تعالی موسی را جزاي خیر دهد به سبب این تخفیفی که به امّت من رسانید و سبب شد ص: 20 و حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از جانب امّت فرمودند که حق سبحانه و تعالی موسی را جزاي خیر دهاد به سبب تخفیفی که بما
رسانید و اخبار در این باب بسیار است قریب به تواتر و بعضی از فضلا ذکر کردهاند که نسخ قبل از فعل جایز نیست زیرا که دلالت
بر این میکند که حق سبحانه و تعالی نمیدانست تا حضرت موسی گفت و دانست و دیگر اگر مصلحت امّت در پنجاه بود چنانکه
حق سبحانه و تعالی مصلحت ایشان را در آن دیده بود کی جایز بود که پیغمبران خلاف آن را از حق سبحانه و تعالی طلب نمایند و
ازین باب گفتگوها کردهاند و فی الحقیقه در جمیع دعاها این گفتگو میآید و جواب اینست که میتواند بود که قبل از شفاعت و
دعا اول اصلح باشد و بعد از آن ثانی اصلح باشد و در واقع چنین است چون غرض الهی ثواب مؤمنان است پیش از دعا ثواب ایشان
در بلا بود و بعد از دعا به سبب دعا حق سبحانه و تعالی آن ثواب را بی بلا کرامت میکند فایده دیگر آن که بنده شکر تخفیف
بلکه تفضّل الهی بکند که به سبب شفاعت آن حضرت چنان شد که نکرده حکم کرده به همرسانید و پنج نماز ایشان ثواب پنجاه
صفحه 21 از 267
نماز را دارد مجملا اگر جزم بوقوع این نداشته باشیم یقینا جزم بعدم نداریم به سبب امثال این مهملات و اللَّه تعالی یعلم. (و روي
عن زید بن علی بن الحسین صلوات اللَّه علیهما انّه قال سالت ابی سیّد العابدین صلوات اللَّه علیه فقلت له یا ابه أخبرنی عن جدّنا
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لمّا عرج به إلی السّماء و امره ربّه عزّ و جلّ بخمسین صلاة کیف لم یساله التّخفیف عن أمّته حتّی قال
له موسی بن عمران ارجع إلی ربّک فاسئله التّخفیف فانّ أمّتک لا تطیق ذلک فقال یا بنیّ انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لا یقترح
علی ربّه عزّ و جلّ و لا یراجعه فی شیء یامره به فلمّا ساله موسی علیه السّلام ص: 21 ذلک و صار شفیعا
لامّته الیه لم یجز له ردّ شفاعۀ اخیه موسی علیه السّلام فرجع إلی ربّه عزّ و جلّ فساله التّخفیف إلی ان ردّها إلی خمس صلوات قال
فقلت له یا ابه فلم لم یرجع إلی ربّه عزّ و جلّ و لم یساله التّخفیف من خمس صلوات و قد ساله موسی علیه السّلام ان یرجع إلی ربّه
مَنْ » عزّ و جلّ و یساله التّخفیف فقال یا بنیّ اراد صلوات اللَّه علیه ان یحصل لامّته التّخفیف مع اجر خمسین صلاة لقول اللَّه عزّ و جلّ
الا تري انّه صلوات اللَّه علیه لمّا هبط إلی الارض نزل علیه جبرئیل علیه السّلام فقال یا محمّد انّ ربّک « جاءَ بِالْحَسَ نَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها
قال فقلت له یا أبت أ لیس اللَّه جلّ ذکره لا « ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ » یقرئک السّلام و یقول انّها خمس بخمسین
یوصف بمکان فقال بلی تعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا قلت فما معنی قول موسی علیه السّلام لرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ارجع
وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ » و معنی قول موسی علیه السّلام « إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ » إلی ربّک فقال معناه معنی قول ابراهیم علیه السّلام
یعنی حجّوا إلی بیت اللَّه یا بنیّ انّ الکعبۀ بیت اللَّه فمن حجّ بیت اللَّه فقد قصد « و معنی قول اللَّه عزّ و جلّ فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ « رَبِّ لِتَرْضی
إلی اللَّه و المساجد بیوت اللَّه فمن سعی إلیها فقد سعی إلی اللَّه عزّ و جلّ و قصد الیه و المصلّی ما دام فی صلاته فهو واقف بین یدي
اللَّه عزّ و جلّ و انّ للَّه تبارك و تعالی بقاعا فی سماواته فمن عرج به إلی بقعۀ منها فقد عرج به الیه الا تسمع اللَّه عزّ و جلّ یقول
إِلَیْهِ » و یقول اللَّه عزّ و جلّ « بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ » و یقول عزّ و جلّ فی ق ّ ص ۀ عیسی بن مریم علیه السّلام « تَعْرُجُ الْمَلائِکَ ۀُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ »
و قد اخرجت هذا الحدیث ص: 22 مسندا فی کتاب المعارج). و « یَصْ عَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ
به اسانید قویه روایت کردهاند از زید پسر سیّد السّاجدین علی بن الحسین صلوات اللَّه علیهما که گفت سؤال کردم از پدرم بهترین
عبادت کنندگان الهی در زمان خود که صلوات الهی بر او باد و به او گفتم که اي پدر بزرگوار خبر ده مرا از جدّ ما حضرت سیّد
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که چون حق سبحانه و تعالی او را به آسمان برد در شب معراج و حق سبحانه و تعالی او را امر فرمود
به پنجاه نماز چرا آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله از جهت امّت خود سؤال تخفیف نکردند تا آن که حضرت موسی علیه السّلام او
را گفت برو و سؤال کن تخفیف را که امّت تو طاقت ندارند این مقدار نماز را پس حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که اي فرزند
به درستی که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله تحکم نمیکرد بر خداوند تعالی و مرتبه دیگر سخن نمیگفت چیزي را
که حق سبحانه و تعالی به او میفرمود و چون در اینجا حضرت موسی علیه السّلام التماس نمودند و شفاعت امت آن حضرت به آن
حضرت کردند جایز نبود که آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله رد کند شفاعت برادرش حضرت موسی علیه السّلام را رجوع کردند
و سؤال تخفیف کردند تا به پنج نماز رسانیدند زید میگوید که پس من گفتم که پس چرا در مرتبه آخر برنگشت که سؤال
تخفیف کند با آن که حضرت موسی شفاعت کردند که برگردند و سؤال تخفیف کنند از پنج نماز نیز پس حضرت صلّی اللَّه علیه
و آله فرمودند که اي فرزند حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله خواستند که تخفیف حاصل شود از جهت امّت و همان
ایشان ثواب پنجاه نماز داشته باشند چون حق سبحانه و تعالی میفرماید که هر که حسنه به جا آورد یکی را ده در نامه عمل او
مینویسم نمیبینی که چون آن حضرت به زمین آمدند جبرئیل علیه السّلام آمد و گفت یا محمد پروردگارت سلام میرساند که
من این پنج نماز را به پنجاه نماز قبول میکنم و آن چه فرمودهام که امّت ترا ثواب پنجاه ص: 23 نماز باشد
خلاف آن نخواهم کرد و من خداوندي نیستم که بسیار ظالم باشم بر بندگان خود که اگر آن ثواب را به ایشان نمیدادم بسیار ظلم
کرده بودم بر ایشان که از ایشان کم میکردم ثواب چهل و پنج نماز را که از جهت ایشان مقرر ساخته بودم و هر جائی که حق
صفحه 22 از 267
سبحانه و تعالی در قرآن مجید نفی ظلّامیّت خود فرموده است چنین است که آن فعل را اگر میکرد ظلّام میبود و ظلّام صیغه مبالغه
است و نفی ظلّامیّت نفی مطلق ظلم نیست با آن که حق سبحانه و تعالی فرموده است که وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ یعنی حق سبحانه و
تعالی هیچ ظلمی را اراده نمیفرماید به بندگان خود نه اندك و نه بسیار با آن که وجهی دیگر هست که حق سبحانه و تعالی با
جلالت و عظمت و علم و حکمت و غنا و عدم احتیاج اگر اندك ظلمی بر فرض محال بفرماید ظلّام و کثیر الظلم خواهد بود زید
گفت که پس من عرض کردم که اي پدر بزرگوار آیا نه چنین است که حق سبحانه و تعالی را مکان نیست و مکانی نیست حضرت
فرمودند که بلی چنین است که مکانی نیست و ذات مقدس او ارفع و اعلی است از آن که او را مکان باشد چون هر چه مکانی است
جسم است و محتاج و ممکن است و او تعالی شانه واجب الوجود بالذّاتست که نقص و احتیاج را بذات مقدس او راه نیست زید
میگوید که من گفتم پس چه معنی دارد که حضرت موسی به حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و علی جمیع الانبیاء
گفت که برو نزد پروردگارت پس حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که این عبارت مجازیست شایع که حق سبحانه و تعالی همیشه
این تجوز میفرماید چون قرآن را به زبان قوم آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرستاده است از آن جمله حق سبحانه و تعالی حکایت
فرموده است که حضرت ابراهیم علیه السّلام گفت که من بسوي پروردگار خود میروم که او مرا هدایت میکند به زودي و مع هذا
جانب صوري ص: 24 مراد نیست بلکه جانب معنوي مراد است یعنی همگی قطع نظر و طمع از غیر او
میکنم و همگی دل را به جانب او میکنم و از او امیدوارم یا آن که مراد حضرت ابراهیم رفتن به موضع مناجات باشد تا تشبیه
تمامتر باشد چنانکه حضرت موسی علیه السّلام گفت که تعجیل کردم و از قوم خود پیش افتادم و به سرعت به نزد تو آمدم از
جهت رضاي تو و حال آن که سرعت حضرت موسی به کوه طور بود که محلّ مناجات آن حضرت بود با خداوند عالمیان و
چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که بگریزید از گناهان خود بسوي حق سبحانه و تعالی و مراد الهی حج بیت اللَّه الحرام
است که هر که بحج میرود حق سبحانه و تعالی حسب الفرموده خود از گناهان او میگذرد پس حق سبحانه و تعالی رفتن به
جانب کعبه را فرار بسوي خود فرموده است مجازا اي فرزند کعبه خانه خداست یعنی خانهایست که خدا از جهت عبادت خود مقرر
فرموده است و هر که حج خانه خدا میکند گوییا به نزد خدا رفته است چون از جهت او رفته است دیگر مساجد خانهاي خداست
چنانکه خداوند عالمیان میفرماید که خانهاي من در زمین مسجدهاست و هر که سعی میکند به مساجد چنانست که سعی نموده
است بسوي خدا چنانکه در احادیث صحیحه وارد است و خواهد آمد. و دیگر از حضرت سیّد المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه
علیهم وارد است که نماز گذارنده تا در نماز است در برابر خدا ایستاده است مجازا یا به اعتبار آن که رو به خانه خدا کرده است
بامر خدا پس گویا در برابر اوست یا چون بامر او عبادت میکند پس گوییا که در برابر او ایستاده است یا روح و قلب چون متوجه
جناب اقدس اویند پس گوییا در برابر اویند بحسب معنی نه بحسب صورت و چون حضرت صلّی اللَّه علیه و آله این مجازات شایعه
را فرمودند شروع در مطلب فرمودند که چنانکه حق سبحانه و تعالی در زمین بقعها از جهت آدمیان ص: 25
مقرر ساخته است که او را در آن بقعها عبادت کنند مثل کعبه و مسجد اقصی و مسجد کوفه و سایر مساجد هم چنین در آسمانها
مقرر ساخته است مثل بیت المعمور و ضراح و عرش نسبت به پیغمبر آخر الزمان صلّی اللَّه علیه و آله پس کسی را که به آسمان
برند و بیکی ازین بقعها برند مثل ادریس و عیسی پس گویا که نزد خدا رفته است نمیشنوي که حق سبحانه و تعالی میفرماید که
یعنی فرشتگان و روح که از همه فرشتگان عظیمتر است بالا میروند نزد خدا یعنی به خانهایی که حق « تَعْرُجُ الْمَلائِکَۀُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ »
سبحانه و تعالی از جهت عبادت ایشان در آسمانها مقرّر ساخته است و نمیشنوي که حق سبحانه و تعالی در حکایت عیسی علیه
السّلام فرموده است حق سبحانه و تعالی او را به آسمان برد نزد خود یعنی نزد خانهاي عبادت او و دیگر فرموده است که صعود
میکند و به بالا میرود بسوي خدا سخنان خوب و عمل صالح بالا میبرد او را یعنی کلمات طیبه را بالا میبرند که ثبت نمایند و
اعمال صالح سبب آنست که چون بمیرد روح او را با علی علیین برند چنانکه گذشت و معانی دیگر گفتهاند اما این اظهر است پس
صفحه 23 از 267
ظاهر شد که این نحو تجوزات شایع است در کلام الهی و در زبان عرب و عجم مدار بر این است و صدوق میگویند که من ذکر
کردهام این حدیث را با سندش در کتاب معارج که در آنجا احادیث معراج را ذکر کردهام و همین حدیث را با سند ذکر کرده
است در علل الشرائع و امالی نیز و سندش قوي است شاید در کتاب معارج سندهاي اقوي نیز داشته باشد با آن که متن حدیث سند
صحت حدیث است. (و ال ّ ص لاة فی الیوم و اللّیلۀ احدي و خمسون رکعۀ منها الفریضۀ سبع عشرة رکعۀ الظّهر اربع رکعات و هی اوّل
صلاة فرضها اللَّه تعالی و العصر اربع رکعات و المغرب ثلث رکعات و العشاء الآخرة اربع ص: 26 رکعات و
الغداة رکعتان فهذه سبع عشرة رکعۀ فریضۀ و ما سوي ذلک سنّۀ و نافلۀ و لا تتمّ الفرائض الّا بها) و نماز واجب و سنت در شبانه رور
پنجاه و یک رکعت است از آن جمله نماز واجب هفده رکعت است نماز پیشین چهار رکعت و آن اوّل نمازیست که حق سبحانه و
تعالی واجب گردانیده است چنانکه گذشت و نماز پسین چهار رکعت است و نماز شام سه رکعت است و نماز عشاء دیگر که
خفتن است چهار رکعت است و نماز صبح دو رکعت است پس مجموع هفده رکعت واجب است در شبانه رور و آن چه در شبانه
رور واقع است غیر این پنج نماز نماز سنت است و نماز نافله است و تمام نمیشود فرایض مگر به نوافل و سنت عبارتست از
نمازهایی که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بر آن مداومت مینمودند مثل نمازهاي نافله یومیّه که آن سی و چهار
رکعت است و نافله عبارتست از نمازهایی که میکردند آن حضرت و لیکن مداومت بر آن نمیفرمودند مثل نماز جعفر طیار و گاه
هست که نافله را بر سنت اطلاق میکنند و گاهی بر اعمّ از سنت و تطوع و معنی اول در اینجا انسب است چون با سنت اطلاق کرده
است و تمام نمیشود فرایض مگر به نوافل بدان که این عبارات عبارات فقه رضویست و عبارت اخیر را مصنف اختصار کرده است
و عبارت فقه اینست که نوافل در حضر دو برابر فریضه است زیرا که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که حق
سبحانه و تعالی بر من واجب گردانیده هفده رکعت نماز را و من لازم گردانیدم و مقرر ساختم بر خود و بر اهل بیتم و شیعیانم در
برابر هر رکعتی دو رکعت تا هر تقصیري و نقصانی که در فریضه شده باشد نوافل آن را تمام کند و بر این مضمون احادیث متواتره
وارد شده است و ظاهرا مراد مصنف نیز همین است اگر چه عبارتش قاصر است ازین معنی. ص: 27 (امّا
نافلۀ الظّهرین فستّ عشرة رکعۀ و نافلۀ المغرب اربع رکعات بعدها بتسلیمتین و امّا الرّکعتان بعد العشاء الآخرة من جلوس فانّهما
تعدّان برکعۀ فان اصاب الرّجل حدث قبل ان یدرك اخر اللیل و یصلی الوتر یکون قد بات علی الوتر و اذا ادرك اخر اللیل صلّی
الوتر بعد صلاة اللّیل و قال النّبی صلّی اللَّه علیه و آله من کان یؤمن باللَّه و الیوم الاخر فلا یبیتنّ الّا بوتر و صلاة اللّیل ثمانی رکعات و
الشّ فع رکعتان و الوتر رکعۀ و رکعتا الفجر فهذه احدي و خمسون رکعۀ و من ادرك اخر اللّیل و صلّی الوتر مع صلاة اللیل لم یعدّ
الرّکعتین من جلوس بعد العشاء الآخرة شیئا و کانت الصّلاة له فی الیوم و اللّیلۀ خمسین رکعۀ و انّما صارت خمسین رکعۀ لأنّ ساعات
اللّیل اثنتی عشرة ساعۀ و ساعات النّهار اثنتی عشرة ساعۀ و فیما بین طلوع الفجر إلی طلوع الشّمس ساعۀ فجعل اللَّه عزّ و جلّ لکلّ
ساعۀ رکعتین) اما نافله ظهر و عصر شانزده رکعت است هشت رکعت پیش از ظهر و هشت رکعت پیش از عصر و نافله شام چهار
رکعت است بعد از شام بدو سلام و اما دو رکعتی که بعد از خفتن نشسته میکنند آن دو رکعت را به یک رکعت حساب میکنند
و از این جهت آن را به جا میآورند که اگر کسی را مانعی به همرسد از مرگ یا غیر آن پیش از آن که به آخر شب برسد و نماز
وتر را به جا آورد شب او با وتر سر آمده باشد و اگر آخر شب را در یابد بعد از نماز شب که هشت رکعت است سه رکعت وتر را
به جا میآورد و حال آن که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرموده است که هر که ایمان به خدا و روز قیامت دارد
پس میباید که شب او روز نشود مگر با وتر پس چون چنین مبالغه واقع شده است پس نافله خفتن از این جهت مقرر شده است که
اگر خوابش ببرد یا مانعی پیش آید و نکند نماز وتر ص: 28 را در وقت خود همان وتر را کرده باشد بعد از
خفتن و شبش بی وتر بسر نیامده باشد و لهذا آن را وتیره نامیدهاند یعنی وتر کوچک و نماز شب هشت رکعت است و شفع دو
رکعت است و وتر یک رکعت است و هر سه رکعت را نیز وتر مینامند در اکثر اوقات و گاه هست که یازده رکعت را وتر
صفحه 24 از 267
میگویند و گاه هست که سیزده رکعت را وتر مینامند چون همه طاقست پس مجموع فریضه و نافله پنجاه و یک رکعت باشد و
کسی که دریابد آخر شب را و نماز وتر را که سه رکعتست با نماز شب که هشت رکعت است به جا آورد آن دو رکعتی که بعد از
خفتن کرده است بدل از وتر آن را حساب نخواهد کرد از جمله سنتیها بلکه تطوعی خواهد بود و نماز او در شبانه رور پنجاه رکعت
خواهد بود و چرا مجموع پنجاه رکعتست زیرا که ساعات شب دوازده ساعت است و ساعات روز دوازده ساعت است و از طلوع
صبح تا طلوع آفتاب یک ساعت است پس مجموع بیست و پنج ساعت باشد حق سبحانه و تعالی از جهت هر ساعتی دو رکعت نماز
مقرر فرموده است اینست ترجمه کلام او. اما مطلوب او در این عبارت چند چیز است. یکی آن که جمع کند میان اخباري که وارد
شده است که نماز شبانه روزي از فریضه و نافله پنجاه و یک رکعت است و بر این مضمون مجملا و مفصلا احادیث متواتره وارد
شده است از احادیث صحیحه و حسنه و قویّه که جاي شک نمانده است در آن که حضرات ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم چنین
فرمودهاند مجملا اما در تفصیلش خبرها وارد شده است که إن شاء اللَّه بیان خواهد شد و چند حدیث وارد شده است که پنجاه
رکعت است اگر چه میتواند بود که یک رکعت را بنا بر ظهور نفرموده باشند و لیکن باین عنوانی که صدوق ذکر کرده است.
حدیث وارد شده است ص: 29 پس جمع چنین میشود که آن دو رکعت که به یک رکعت محسوبست
داخل نیست اصالۀ بلکه داخل است نیابۀ عن الوتر و منظوري دیگر دارد که چنان کند که بعوض هر ساعتی دو رکعت نماز مقرر
شود و آن باین عنوان میشود که یک رکعت را بیندازند و احادیثی که در این باب وارد شده است چون مخالف راي صدوقست
بعضی از آن را عمل نموده است و بعضی از آن را عمل ننموده است و آن چنانست که راي صدوق اینست که چون آفتاب قرصش
فرو میرود شام است و نماز شام میتواند کرد و افطار میتواند کرد چنانکه در کتب خود ذکر کرده است و در مبحث اوقات
صلوات نیز خواهد آمد پس بنا بر این راي فاصله نمیماند میان غروب و شام. اما احادیثی که در این باب وارد شده است یکی از
آنها حدیثی است که صدوق در علل روایت کرده است بسند ضعیف از ابو هاشم خادم که گفت عرض نمودم به خدمت حضرت
امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که چرا نماز شبانه روزي پنجاه رکعت است که زیاد و کن نیست حضرت فرموده که چون
ساعات شب دوازده ساعت است و ساعات روز دوازده است و از صبح تا طلوع آفتاب یک ساعت است پس از براي هر ساعتی دو
رکعت نماز مقرر شد و از فرو رفتن آفتاب تا سقوط شفق غسق است یک رکعت از جهت آن مقرر شد. و در این حدیث اگر چه
راوي پنجاه رکعت گفت اما حضرت صلّی اللَّه علیه و آله پنجاه و یک رکعت فرمودند آن رکعت را از جهت نیم ساعت غروب
قرص تا زوال شفق فرمودند و دیگر کلینی بسند ضعیف مرفوعا از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که
از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله سؤال کردند از علت پنجاه و یک رکعت نماز حضرت فرمودند که ساعات روز دوازده لوامع
صاحبقرانی، ج 3، ص: 30 است و ساعات شب دوازده است و از طلوع آفتاب صبح تا طلوع آفتاب یک ساعت است و از غروب
شمس تا غروب شفق غسق است پس از جهت هر ساعتی دو رکعت مقرر شده و از جهت غسق یک رکعت و احادیث معتبره وارد
شده است که چون حق سبحانه و تعالی هفده رکعت را واجب گردانیده حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله دو مثل آن را از
نافله مقرر ساختند و نافله خفتن را مقرر ساختند که نشسته به جا آورند و به یک رکعت حساب کنند تا دو برابر فریضه شود. و
کلینی و صدوق بسند صحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه روایت کردهاند که آن حضرت فرمودند که هر که ایمان
به خدا و روز قیامت دارد پس میباید که شب او بی وتر بسر نیاید. و صدوق بسند صحیح از حمران روایت کرده است از حضرت
امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که زنهار که کسی شبش بروز نیاید که بر
(أ) و وتر باشد یعنی نکرده باشد که آن را قضا باید کرد. و ظاهر این دو حدیث اینست که البته مؤمن میباید که نماز شب بگذارد
و اقلا سه رکعت و صدوق گفته است که مراد ازین دو حدیث نافله خفتن است. چون بسند قوي منقول است از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه که مفضل عرض نمود به آن حضرت که چون نماز خفتن میکنم دو رکعت نشسته میکنم حضرت
صفحه 25 از 267
فرمودند که آن به یک رکعت محسوبست و اگر دست بهم ندهد که نماز شب بکنی شبرا به وتر سر آورده و این حدیث دلالت
میکند بر آن که قایم مقام وتر میشود نه آن که مراد حضرت اینست. و لیکن روایتی نقل کرده است از ابو بصیر از حضرت امام
جعفر صادق ص: 31 صلوات اللَّه علیه که حضرت فرمودند که هر که ایمان به خدا و روز قیامت دارد پس
میباید که شب او بی وتر بروز نرسد ابو بصیر گفت که عرض نمودم که مراد از این دو رکعت بعد از خفتن است حضرت فرمودند
که بلی آن را به یک رکعت حساب میکنند و کسی که این دو رکعت را کرده باشد و چیزي واقع شود که نماز شب را نکند شبش
به وتر سر آمده است و اگر چیزي واقع نشود و زنده باشد وتر را در آخر شب خواهد کرد پس عرض نمودم که آیا حضرت سیّد
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله این دو رکعت را کردند حضرت فرمودند که نه گفتم چرا نکردند حضرت فرمودند که زیرا که وحی
به آن حضرت میآمد میدانست که در آن شب خواهد رفت یا نه و غیر آن حضرت این را نمیداند پس بنا بر این دیگران را
میباید کرد و ظاهر این خبر با صدوقست و لیکن بعد از تامّل ظاهر میشود که مراد حضرت اینست که عبارت آن حدیث شامل و
تیره است نه نفس و تیره و علی اي حال ظاهر شد مطلوب صدوق و مستمسک او پس ظاهر شد که بحثهایی که در این عبارت بر او
کردهاند فضلا بیوجه است و عمده بحثها اینست که ساعات شبانه رور بیست و چهار است و صدوق بیست و پنج ساعت گفته است
و جوابش این است که هر کسی اصطلاحی دارد در ساعت حتی منجّمان ساعات حقیقیّه و معوجّه دارند و ائمه اهل بیت باصطلاح
خود سخن میفرمایند نه باصطلاح منجمین و باقی بحثها نیز ازین باب و چون حق ظاهر شد کاري بباطل نداریم و نام کسی را
نمیبریم که دغدغه غیبت میشود بلکه مهما أمکن میباید که متعرض قدما نشوند چون ایشان ارباب نصوصند و ظاهر شد که هر
چه صدوق میگوید بیمستندي نیست و مستند نزد او صحیح بوده است و ایشان معذورند و اگر ما عمل بغیر گفته ایشان کنیم بنا بر
آنست که مستندي به اعتقاد ما که صحیحتر است و بما رسیده است عمل به آن مینماییم و ایشان را بحال خود میگذاریم بلکه
نسبت ص: 32 به همه کس لازمست که چنین کنیم زیرا که ایشان سعی خود را کردهاند و چنان یافتهاند اگر
در واقع غلط کرده باشند بعد از سعی مؤاخذ نخواهند بود و اعتقاد اکثر علما آنست که مثاب خواهند بود مگر آن که در سعی
تقصیر کرده باشند و آن نیز بر ما نیست که متعرض ایشان شویم زیرا که ممکن است که به اعتقاد ایشان همان مقدار سعی که
کردهاند کافی باشد چون حسن ظنی به سابقین داشتهاند و اعتماد بر ایشان میکردهاند در تتبعات. و در فقه رضوي مذکور است که
حق سبحانه و تعالی مقرر ساخته است نوافل را که متمّم فرایض بوده باشد از هر سوي و قصوري که در فرایض بوده باشد و هشت
رکعت قبل از ظهر مسمی است به نماز اوّابین و هشت رکعت بعد از ظهر نماز خاشعان است و چهار رکعت بعد از شام نماز ذاکران
است و دو رکعت نشسته بعد از خفتن که به یک رکعت ایستاده محسوب است نماز شاکران است و هشت رکعت نماز شب نماز
خائفان است و سه رکعت وتر نماز راغبان است و دو رکعت فجر نماز حامدانست. و در حدیث صحیح و احادیث کالصحیحه از
حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله منقول است که در شب معراج گفتم خداوندا حال مؤمن نزد تو چگونه است خداوند
عالمیان فرمود که یا محمد هر که دوست مرا خوار کند چنانست که با من محاربه کرده است و من به زودي داد او را از آن ظالم
میگیرم و من در هر امري که اراده کنم تردد ندارم مثل تردّدي که در قبض روح بنده مؤمن دارم چون او از مرگ کراهت دارد و
من نمیخواهم که دل او آزرده شود و به درستی که بعضی از بندگان من هستند که صلاح حال ایشان نیست مگر در توانگري و
اگر ایشان را فقیر گردانم هلاك خواهند شد و بعضی از بندگان من هستند که صلاح حال ایشان نیست مگر در فقر و اگر ایشان را
غنی گردانم هلاك ص: 33 خواهند شد و هیچ بنده او را قرب بمن حاصل نمیگردد به چیزي که نزد من
محبوبتر باشد از آن چه بر ایشان واجب گردانیدهام و به درستی که بندگان تقرب میتوانند جست و میجویند به کردن نوافل تا به
مرتبه که محبوب من میشوند و چون به مرتبه محبوبیت من رسیدند من شنوایی ایشان میشوم که بمن میشنوند و بینایی ایشان
میشوم که بمن میبینند و من زبان ایشان میشوم که بمن میگویند و من دست ایشان میشوم که بمن کارها میکنند اگر مرا
صفحه 26 از 267
بخوانند اجابت میکنم و اگر سؤال کنند عطا میکنم. و در حدیث صحیح واقع شده است که این رتبه مخصوص شیعیانست بلکه
متواتر است از حضرت سیّد المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم که این رتبه غیر اثنی عشري را حاصل نمیشود و چون این
حدیث قدسی یقینی است ضرور است که تحقیق او بر نحوي که مناسب فهم همه کس باشد کرده شود. اما جزو اوّل که سؤال از
مؤمن واقع شد و حق سبحانه و تعالی حال ولی را فرمود اشاره است به آن که مؤمن حقیقی کسی است که به مرتبه دوستی الهی فایز
شده باشد چون اعتقاد یقینی خواه علم الیقین باشد و خواه عین الیقین و خواه حق الیقین البته لازم دارد محبت الهی را اگر چه محبت
افعالی باشد زیرا که تا دیده بصیرت به انوار الهی مکحل نشود صاحب یقین نمیشود و چون بزرگواري و عظمت الهی را دانست و
میبیند که آنا فانا الطاف صوري و معنوي الهی بر او فایض است لازمه انسان است که محبت بر او فایض شود و چون پیشتر میرود
و محبت زیاده میشود تا به محبت ذاتی میرسد. و اما آن که فرموده است که خوار کردن دوستان او بمنزله محاربه است با او باین
معنی در احادیث صحیحه متواتره بالمعنی وارد شده است بعضی بعنوان اهانت و بعضی بعنوان اذلال و ذلیل شمردن یا ذلیل کردن و
بعضی بعنوان ایذا و ص: 34 بعضی بعنوان تحقیر و ازین رتبه بالاتر نمیباشد که حق سبحانه و تعالی ایذاي
ایشان را حرب خود شمرده باشد و اشارهایست بانکه چون دل مؤمن عرش حق سبحانه و تعالی است و محل محبت و معرفت اوست
پس آن چه با مؤمن میکند با خداوند او کرده است و در متعارفات هم چنین است که اگر کسی اهانت غلام کسی کند اهانت آقا
کرده است چه جاي اهانت پسري که محبوب او باشد یا معشوق او. دیگر این مکالمه که من تردّد ندارم حق سبحانه و تعالی بر سبیل
مجاز شایع میفرماید که من بمنزله کسیام که تردّد داشته باشد و آن که مؤمنی که دوست باشد نخواهد مردن را از این جهت است
که چون مرتبه دوستی را در این نشأه یافته است میخواهد که چند روزي دیگر باشد تا دوستی او زیاده شود و آن که اراده الهی در
بردنست از این جهت است که میداند که اگر بماند از دوستی میافتد یا به نهایت مرتبه خود رسیده است لهذا مرتبه عالیه او را به
فِی » چنانکه گذشت دیگر قرار نمیماند و پرواز کرده « یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّۀُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِ یَۀً مَرْضِ یَّۀً » : او میگویند که
که آشیانه اوست قرار میگیرد. دیگر آن شفقت که از غنا و فقر هر یک اصلح است نسبت به او « مَقْعَدِ صِ دْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ
چنان میفرماید احادیث متواتره وارد است که نسبت به اکثر دوستان فقر و بلا انسب است ایشان را همیشه مبتلا میدارد تا همیشه در
هر حالی متوجه جناب اقدس او باشند و جمعی از دوستان هستند که مسمی به ضنایناند. چنانکه در احادیث صحیح و کالصحیح
وارد است از صادقین صلوات اللَّه علیهما که فرمودند که حق سبحانه و تعالی را دوستانی چند هست که بلا را از ایشان ضنت
میفرماید و تا زندهاند ایشان را در عافیت دارد و روزي میدهد ص: 35 ایشان را در عافیت و میمیراند
ایشان را در عافیت و محشور میکند ایشان را در عافیت و داخل بهشت میکند ایشان را در عافیت و لیکن این جماعت بسیار نادرند
و علی اي حال شفقت الهی مربّی ایشان است بهر نحو که صلاح حال ایشان در آنست چنان میفرماید و بر این مضمون نیز احادیث
قدسیّه صحیحه وارد است. از آن جمله در حدیث قدسی صحیح وارد است از حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که
خداوند عالمیان میفرماید که بعضی از بندگان من بندگانیاند که صلاح امر دین ایشان نیست مگر در توانگري و رفاهیت عیش و
صحت بدنهاي ایشان ایشان را توانگر میگردانم و روزي ایشان را فراخ میگردانم و بدنهاي ایشان را صحیح میدارم تا ایشان به
جمعیت خاطر متوجه عبادت و طاعت و محبت و معرفت من باشند، و جمعی از بندگان مؤمن من هستند که دین ایشان و قرب ایشان
را بر نحوي که میخواهم بهم نمیرسد مگر در فقر و مسکنت و بیماریها ایشان را به آنها مبتلا میکنم تا مبتدیان ایشان مشغول دعا
و تضرع باشند و قرب ایشان بمن در آن ضمن حاصل گردد و متوسطان ایشان در مقام صابران در آیند و به صبر بر بلاها و محن
ایشان را به قرب خود فایز گردانم و منتهیان همگی اینها را از فضل من دانند و در مقام رضا در آمده در هر بلایی ایشان را لذتها
باشد فوق آن چه تصوّر توان نمود و من داناترم به آن چه صلاح حال بندگان من خصوصا دوستان من در آنست چنان میکنم و به
درستی که بعضی بندگان من باشند که سعیها و مشقتها میکشند در بندگی من گاه هست یک شب و دو شب خواب را بر ایشان
صفحه 27 از 267
مستولی میگردانم تا بخواب روند از نهایت شفقتی که به ایشان دارم و چون صبح میشود ایشان با خود در مقام جنگ در میآیند
و در عتاب و خطابند با نفس خود که آن عبادت را نکردهاند که هر شب میکردند و اگر ایشان را بحال خود میگذاشتم هر آینه به
عجب ص: 36 مبتلا میشدند و از خود راضی میبودند و به سبب عجب و خودبینی فریفته اعمال خود
میشدند و گمانشان این بود که از همه عابدان در پیشاند و در بندگی من تقصیر ندارند و به سبب عجب از من دور شده بودند و
کمانشان این میبود که بمن نزدیک شدهاند نمیدانند که نهایت بندگی آنست که خود را و اعمال خود را لا شیء دانند زنهار که
عبادت کنندگان اعتماد بر عبادت خود نکنند آن عبادتهایی را که از جهت ثواب من میکنند چنانکه احوال اکثر عابدان اینست که
از جهت ثواب میکنند و تکیه بر آن دارند که اگر آن عبادات را به محض رضاي الهی کنند روز بروز قناي ایشان بیشتر میشود یا
آن که هر چند عبادت کامل کنند میباید تکیه بر آن نکنند چون محالست که از ناقص کامل به همرسد و بر تقدیر کمال نسبت به
ایشان کمالست هر گاه نظر به جلال و عظمت او کنند ما سوي اللَّه همه لا شیء میشوند چه جاي او و عبادت او چنانکه میفرماید
تعالی شانه که اگر بندگان من اجتهادات و سعیها کنند در بندگی من و مدّت عمر خود را به تعب اندازند در عبادت من هر آینه
مقصر خواهند بود و آن چه شرط بندگی من است به جا نیاورده خواهند بود چون در برابر کرامتهاي من و نعمتهاي بهشتهاي من و
درجات عالیه که در جوار انبیا و اوصیا به ایشان خواهم داد عبادت ایشان در جنب آن چه نماید یا آن که چون منظور ایشان در
عبادت اینهاست کجا این عبادت ایشان را بلند مرتبه میکند چون شرط عبادت آن است که غیر حق سبحانه و تعالی منظور نباشد یا
هر دو معنی و لیکن میباید که اعتماد همه بر رحمت من باشد نه بر عبادت خودشان و میباید که امید و فرح و خوشحالی ایشان به
تفضلات من باشد که هر چند عبادت کنند عبادت را سبب رحمت ندانند بلکه منظورشان این باشد که تا غایت حق سبحانه و تعالی
با ما به تفضل سر کرده است کجا بود استحقاق از ابتداي خلق در رحم مادر تا حال بلکه اگر به استحقاق عمل لوامع صاحبقرانی،
ج 3، ص: 37 مینمود در سلسله معدومات میبودیم بلکه در سلاسل و اغلال و میباید که قرار قلوب بندگان من به گمان خوب
باشد بمن که خواه عبادت کنند و خواه معصیت امیدواري به رحمت او داشته باشند خصوصا در پیریها و بیماریها که هر گاه بنده
نظر از خود و از اعمال خود بر دارد رحمت من در این صورت ایشان را در مییابد و تدارك نقصهاي ایشان میکند و در این
صورت که ایشان از خود و اعمال خود فانی شدند رحمتهاي خاصه الهی ایشان را به مرتبه رضا به قضا و خوشنودي حق سبحانه و
تعالی میرساند و مغفرت من لباس عفو مرا بر ایشان میپوشاند که باقی باللَّه میشوند و حکایت ایشان میآید و آن چه مذکور شد
ترجمه بود با اشاره به بعضی حقایق و حقایق کلام الهی را نمییابند مگر دوستان او که ازین مقامات خبري داشته باشند. دیگر آن
که حق سبحانه و تعالی قرب فرایض را مقدم داشته است ظاهر میشود که تا کسی مشغول الذمه بواجب باشد مستحبات را نباید کرد
اما آن که حرام باشد ظاهر نمیشود از این حدیث و شک نیست در آن که فرایض را مقدم داشتن بهتر است و ظاهر میشود از
امثال این احادیث که حق سبحانه و تعالی هر چه اصلح است بحال بندگان آن را بر ایشان واجب گردانیده چنانکه غذاها از براي
قوام بدن ضرور است و مستحبات از جهت طراوت روح در کار است چنانکه میوها از جهت طراوت بدن در کار است و جمعی که
سعیها مینمایند در قرب و نمیرسند به مطلوب از این جهت است و لیکن بعد از قرب فرایض تقرب به نوافل مطلوب است و آن
افرادش بینهایت است و چون بنده از اسباب قرب خبري ندارد ملاحظه میباید نمود که شارع کدام یک از نوافل را خود بیشتر به
جا میآوردهاند و امّت را به آن مبالغه بیشتر میکردهاند و در این شک نیست که مداومت و امر به مداومت در نوافل یومیه بیشتر از
سایر نوافل مینمودهاند ص: 38 چنانکه مذکور شد. و از آن که حق سبحانه و تعالی فرموده است که بنده
تقرب میجوید بسوي من به نوافل یعنی از جهت قرب من به جا میآورد چنانکه در فرایض فرموده است ظاهر میشود که در
عبادات تقرب در کار است خصوصا هر گاه خواهد باین مراتب عالیه فایز گردد و بعضی از علما ذکر کردهاند در افراد تقرب آن که
از جهت خلاصی از جهنم باشد یا از جهت رسیدن به بهشت چون قرب الهی بحسب مکان احتمال ندارد پس مطلوب قرب به
صفحه 28 از 267
رحمتست و اعظم رحمتهاي الهی خلاصی از جهنم است یا دخول بهشت و لیکن اکثر علما تفصیلی دادهاند که اگر منظورش اصلا
اطاعت و فرمان برداري نباشد بلکه محض دخول بهشت باشد یا خلاصی از عذاب باطل است بلکه شهید رحمه اللَّه نقل اجماع
اصحاب کرده است بر بطلان این عبادت و اگر منظورش فرمان برداري و خلاصی از نار هر دو باشد صحیح است و بعضی گفتهاند
که اگر مقصود بالذات خلاصی از نار باشد و اطاعت بالتبع باطل است و بر عکس صحیح است و اگر هر دو مقصود باشند بیترجیح
احدي نیز باطل است و خواهد آمد احادیث صحیحه در حج و غیر آن که حضرات ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم فرمودهاند در نیت
احرام و غیره. (ابتغی بذلک وجه اللَّه و الدّار الآخرة) یعنی مقصود من ازین فعل رضاي الهی است با ثواب بهشت و این حدیث و
امثال این که قریب به تواتر است دلالت میکنند بر آن که اگر هر دو مراد باشد ضرر ندارد و اگر نه اخبار دیگر میبود ظاهرش
دلالت میکند بر آن که این قصد میباید وجوبا یا استحبابا. و لیکن در حدیث حسن کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه منقولست که عبادت کنندگان یا عبادت بر سه قسم است طایفه ص: 39 عبادت الهی
میکنند از ترس عذاب و این عبادت بمنزله عبادت بندگانست که از ترس آقا خدمت میکنند و طایفه عبادت الهی میکنند بواسطه
ثواب الهی و این عبادت بمنزله خدمت مزدورانست و جمعی عبادت الهی میکنند از جهت محبت الهی این عبادت آزادانست و این
عبادت بهترین عبادتهاست. و بطرق متکثره از یونس بن ظبیان منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
مردمان عبادت الهی را بر سه وجه میکنند طایفهاي از جهت رغبت در ثواب او میکنند و این عبادت حریصان و طامعانست و
جماعتی عبادت میکنند از ترس و این عبادت غلامان و کنیزانست و لیکن من عبادت او میکنم به محض دوستی او و این عبادت
بزرگوارانست و این راه راه ایمنی است چنانکه حق سبحانه و تعالی در شأن ایشان فرموده است که ایشان از فزع روز قیامت ایمنانند
و دیگر فرموده است که اگر شما حق سبحانه و تعالی را دوست میدارید متابعت من کنید یعنی از جهت دوستی او تا حق سبحانه و
تعالی شما را دوست دارد و گناهان شما را بیامرزد پس کسی که خدا را دوست دارد خداوند عالمیان او را دوست میدارد و هر
کرا خدا دوست دارد از جمله ایمنان است از عذاب او. و در اخبار بسیار از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه وارد است که در
مناجات خود چنین میکردند که خداوندا ترا از جهت بهشت عبادت نکردهام و از ترس بندگی نکردهام بلکه از جهت محبت
عبادت کردهام و در اخبار بسیار چنین است که آن حضرت بعد از هر دو فرمودند که چون ترا اهل عبادت دانستم عبادت کردم و
ازین باب احادیث بسیار وارد شده است و دلالت ندارد بر بطلان عبادت بلکه ظاهرش آن است که عبادت صحیح باشد و لیکن
کامل نباشد و هیچ شک نیست در آن که چنین عبادات سبب قرب ص: 40 نمیشود و قرب الهی عبارتست
از ارتباط بنده بجناب اقدس او و این نیز چند معنی دارد یکی آن که بنده را از ارتباط مطالب دنیوي یا اخروي باشد و این نیز به
سابق بر میگردد و دیگر آن که چون لذتی بالاتر از این نمیباشد که بنده انیس و جلیس خداوند باشد از این جهت عبادت کند و
این نیز معلول است چون مراد نفس مطلوبست و هم چنین اگر عبادت الهی را از جهت دوستی حق سبحانه و تعالی کند که اصل
محبت او لذتی است که فوق آن نمیباشد یا چون محبت الهی سبب محبوبیت الهی است و این نیز لذتش به اضعاف مضاعفه از آن
بالاتر است اما اگر عبادت از جهت حصول محبیت یا محبوبیت باشد از آن جهت که حق سبحانه و تعالی دوست میدارد این معنی
را این کمال است یا آن که چون محبت الهی که عشق اوست حاصل شده است و عشق او را بر عبادت میدارد این اعظم
کمالاتست و ظاهرا عبادت معصومین صلوات اللَّه علیهم چنین باشد و مرتبه دیگر آن است که عظمت الهی را دانسته است و میداند
که چنین خداوند را بندگی کردن سزاوار است. چنانکه در کلمات حضرت امیر المؤمنین و دعاهاي آن حضرت صلوات اللَّه علیه
بسیار واقع شده که من عبادت تو میکنم چون سزاوار عبادتی و دیگر بسیار میفرماید که الهی اگر بهشت و دوزخ نمیداشتی ترا
عبادت نمیبایست کردن؟ و امثال این کلمات و لیکن حبا له و اهلا له مرتبه نیست که هر کس تواند چنین عبادت کردن بلکه تا
به مرتبه اخلاص فایز نمیگردد « من عرف اللَّه و عظّمه منع فاه من الکلام » عاشق نشود یا عارف نشود به نحوي که سابقا گذشت که
صفحه 29 از 267
و ترجمه این حدیث آنست که هر که خدا را شناخت و عظمت الهی در دل او جلوهگر شد منع میکند زبان خود را از ما لا یعنی
چون همیشه خداوند با عظمت حاضر و ناظر است در حضور چنین خداوندي کجا ص: 41 رواست که یاد
غیر او در خاطر گذرد یا بر زبان جاري شود و هم چنین شکم خود را باز میدارد از خوردنها و همیشه خود را در تعب میدارد به
روزه روز و عبادت شب بلکه تعب نیست در آن مرتبه بلکه نهایت لذت دارد و نه از جهت لذت نفس میکند بلکه محبت الهی همه
لذات جسمانی و روحانی او را محو کرده است و سوخته است و فانی فی اللَّه شده است و چون مبتدي را ممتنع است این نیت کردن
بلکه نیت اختیاري نیست مطلقا و مقدمات آن اختیاریست زیرا که نیت معنی است که داعی بر فعل است و هر حالتی که دارد آن
حالت او را بر فعل میدارد پس اگر خوف عذاب بر او غالب باشد نمیتواند نیت ثواب کردن و بر عکس و هم چنین اگر قبول
خلایق منظور نفس اوست و در برابر ایشان عبادت میکند اگر هزار سعی کند که نیت را از جهت خوف الهی به جا آورد نمیتواند
بلی بر زبان میتوان گذرانیدن و در خاطر در میتوان آوردن اما اینها نیت نیست پس اگر مبتدي خواهد که نیّتش صحیح شود
میباید که ترك مألوفات و مستلذات جسمانی بکند و همگی خود را به عبادات و طاعات و اوراد و اذکار بدارد با مراقبه که همیشه
و این عبارت به « اللَّه حاضري و ناظري » خود را منظور خداوند داند و جمیع از ارباب قلوب تلقین مریدان میکردهاند این ذکر را که
عربی و فارسی هر دو درستست معنی عربیش اینست که حق سبحانه و تعالی حاضر است مرا یعنی علم او احاطه کرده است مراد و
همیشه نظر تربیت بسوي من دارد چون ربّ العالمین است و فارسی آن خطاب است با حق سبحانه و تعالی یعنی خداوندا تو حاضري
و تو ناظري. و بر مبتدي خصوصا عوام بسیار مشکل است که ایشان تصوّر نکنند خدا را به صورتی و مکانی بلکه همین که متوجه
ذکر و فکر میشود قوت واهمه همان ساعت خداي میسازد و صورتی از جهت او قرار میدهد و مکانی از جهت او مقرر لوامع
صاحبقرانی، ج 3، ص: 42 میسازد یا در عرش یا تصور میکند که از قبیل هوا احاطه کرده است به او و هر چه تصور کند حق
سبحانه و تعالی نه چنان است حتی آن که اگر تصوّر لإمکان کند یا چنین تصور میکند که جائی خاص ندارد گاهی در آسمانست
و گاهی در زمین است یا مکانی را تصور کرده لا مکانش مینامد بلکه هر چند واهمه این نحو تصوّرات کند میباید به تضرع و
زاري در آید و پناه به خداوند برد و با خود چنین مقرر سازد که او تصور نفس ناطقه که عین اوست نمیتواند کردن چگونه تصور
خداوند خود میتواند کردن و با این حال همیشه بذکر الهی مشغول باشد و از اهل دنیا عزلتی اختیار کند که نفس او به ایشان الفت
نگیرد چنانکه محققان گفتهاند که صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر بدوام ناتمامان جهان را بکند کار تمام و هر گاه مدّتی
مداومت بر اینها به قانون شرع مبین کند بموجب فرموده الهی حاصل خواهد شد چنانکه ترجمهاش اینست که آن جماعتی که
مجاهده میکنند با نفس و هوا و شیاطین هر آینه البته ما هدایت خواهیم کرد ایشان را به راههاي قرب خود و این معنی از قبیل سهل
ممتنع است که به سهولت حاصل میتوان کرد اما ترك مالوفات مشکل است مگر جمعی را که حق سبحانه و تعالی هدایت کند
بلکه خود ایشان را به راه خود ببرد پس چون حق سبحانه و تعالی فرموده است که بنده من تقرب بمن میتواند جست به نوافل تا به
و احادیث بسیار دلالت میکند که چون محبوب الهی شدند خاصیت محبت اقتضا « یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ » مرتبه که محبوب نشود و آیه
میکند که ایشان را عاشق کند و کسی نگوید که عشق الهی محال است زیرا که عشق تعلق بصورت خود میگیرد و حق سبحانه و
تعالی را صورت نیست پس چگونه عشق ممکن باشد ص: 43 جوابش اینست که اکثر مردمان عاشق دنیایند
و دنیا صورتی ندارد چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ یعنی شیطان زینت میدهد از جهت
آدمیان دوستی شهوتها را از زنان و فرزندان ذکور و قنطارهاي طلا و نقره یعنی کیسههاي پر از زر و خلاف بسیاري هست در معنی
قنطار و همه باین بر میگردد که زر بسیار دوست میدارد و دیگر اسبان با زینت و چهارپایان و مزارع و امثال اینها از زینتهاي
زندگانی دنیا و هیچ شک نیست که اکثر مردمان عاشق زر بسیارند و عاشق صورت زر نیستند و عاشقند که در زیر زمین باشد که
هرگز نه بینند و هم چنین جمعی از شیعیان عاشق حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه میشوند و هیچ کس عاشق صورت آن
صفحه 30 از 267
حضرت نمیشود بلکه جمعی فی نفسه محبت دارند و بعضی به اعتبار کمالات آن حضرت و بعضی از جهت افعال آن حضرت که
نسبت به او خواهد فرمود از شفاعت و حضور در وقت مردن و حشر و نشر و خلاص گردانیدن از آتش و رسانیدن به بهشت. و امّا
آن چه حق سبحانه و تعالی فرموده است فَاذا احْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي یَسْمَعُ بِهِ وجوه بسیار گفتهاند محققان یک وجه آنست که
چون سالک به ریاضات و مجاهدات نفس خود را بمنزله آئینه جهاننماست و زنگهاي تعلقات بر آن آئینه نشسته آن را سیاه کرده
بود ریاضات به آداب و قوانین آن زنگها را زدود آئینه روشن میشود و به سبب ذکر بسیار او را بجناب اقدس الهی ربطی به
همرسد پس منعکس میشود در آن آئینه انوار الهی و به سبب آن روح او شنوا میشود و بینا میشود و به آن شنوایی میفهمد
مخاطبات الهی را که در قرآن و احادیث مذکور است و به آن بینایی مطالعه میکند در کتاب الهی که عوالم آفاق و انفس است و
میریزد بر دل او انوار حقایق و معارف الهی و زبانش به آن گویا ص: 44 میشود و به قوت الهی میکند
هر چه را میکند و این معنی نه به حلول و اتحاد است بلکه به محض ارتباطست و این رتبهایست که حق سبحانه و تعالی غیر انسان
را نداده است و بنا بر این معنی است که چون فرشتگان گفتند که الهی چه حکمت است که ما همه مشغول تقدیس و تسبیح و
تحمید توئیم ما را از جهت خلافت خود مقرر نمیسازي و آدمیان را مقرر میسازي از جهت خلافت که کار ایشان فساد و خون
ریزش خواهد بود خطاب رسید أولا که من چیزي چند میدانم که شما نمیدانید و اشعار فرمود که بندگان را همین بس است که
بدانند که خداوند حکیم علیهم بد نمیکند و هر چه اصلح است میکند و بعد از آن بر وجه تفضل بر ایشان ظاهر ساخت که نشأه
انسانی قابل این معانی هست که مظهر اسرار الهی بر منبع علوم و حکم غیر متناهی باشد و شود و او را ترقیات عظیمه حاصل شود که
علم او علم الهی باشد و قدرتش قدرت الهی و هم چنین صفات غیر متناهی الهی در او جلوهگر شود و حق سبحانه و تعالی به یک
القا که بر آدم و سایر ملائکه کرد ملایک از آن القا منتفع نشدند و آدم همه را یافت و بعد از آن که دویست یا سیصد سال در مقام
تعلم از آدم در آمدند هزار یک علوم حضرت آدم را ندانستند و این همه از جهت تجرد روح آدم بود که تعلق به بدن به همرسانیده
بود و بالخاصیۀ او را این حالت حاصل شد و ملائکه مقربین را نشد پس در این صورت بنور الهی میشنود و میبیند و میگوید و
میکند این نشأه چنین نشأهایست. که احادیث متواتره وارد شده است که در وقت وفات حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
فرمودند که خلیل مرا بخوانید پس عایشه و حفصه کس به جانب ابو بکر و عمر فرستادند و چون ایشان آمدند حضرت صلی اللَّه
علیه و آله رو از ایشان گردانید و دیگر فرمودند که خلیل مرا بخوانید پس حضرت فاطمه صلوات اللَّه علیها کس به جانب حضرت
امیر المؤمنین علیه السّلام ص: 45 فرستادند و چون آن حضرت صلوات اللَّه علیه آمدند حضرت سیّد
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه را به نزد خود خواندند و چادر شب را بر سر خود و علی
کشیدند لمحه و حضرت که سر بیرون آوردند از آن حضرت پرسیدند که حضرت چه فرمودند حضرت فرمودند که تعلیم فرمودند
مرا هزار باب از علم که از هر بابی مفتوح میشود هزار باب. و ایضا در احادیث بسیار منقولست که مرا تعلیم کرد هزار حدیث که از
هر حدیثی مفتوح میشود هزار حدیث. و ایضا در احادیث صحیحه بسیار فرمودند که تعلیم نمود مرا هزار کلمه که از هر کلمه
مفتوح میشود هزار کلمه. و ایضا در احادیث صحیحه بسیار فرمودند که تعلیم فرمودند مرا هزار حرف که مفتوح میشود از هر
حرفی هزار حرف. و از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم منقولست در احادیث بسیار که هنوز یک بابش مفتوح نشده است با این همه
علومی که ما بخلق رسانیدیم و تا کسی به مراتب کشف علویات نرسد تصدیق این اخبار بر وجهی که باید نمیتواند کرد. و از
اینجاست که باب مدینه علم رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله بسیار میفرمودند که در این سینه علوم بسیار هست کاش مییافتم کسی
را که قابلیت اینها میداشت و از اینجاست که فرمودند که در خیبر را به قوت جسمانی نکندم بلکه به قوت ربانی گندم. مجملا
آیات و احادیث در این باب زیاده از حد حصر است و در هر جا اشعاري به بعضی از آنها میشود. و آن که در احادیث صحیحه
متکثره وارد شده است که حق سبحانه و تعالی تمام میکند فرایض را به نوافل آن چه این شکسته را بخاطر میرسد و اللَّه یعلم لوامع
صفحه 31 از 267
صاحبقرانی، ج 3، ص: 46 اینست که چون ظاهر است که غرض الهی از جمیع تکالیف قرب بندگانست بجناب اقدس او و سبب آن
که جمعی کثیر همیشه عبادت میکنند و اصلا ایشان را قرب حاصل نمیشود آنست که طبیعت بشري بهانه جوست همین که
شنیدند که در نماز حضور قلب در کار نیست چون فقها نشمردهاند آن را از جمله واجبات بلکه اکثر در تحت مستحبات نیز ذکر
نکردهاند این را عذر خود کردند و آیات و احادیث متواتره را هیچ نظر نکردند که حق سبحانه و تعالی فرموده است که قَدْ أَفْلَحَ
الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ که ترجمهاش اینست که رستگاري یافتند آن مؤمنانی که در نماز خود خاشعند و خضوع و
خشوع بدون حضور قلب محال است و حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودهاند که نمازي نیست بیحضور قلب و در
احادیث صحیحه و حسنه کالصحیحه وارد شده است که از نماز آن مقدار مقبول است که دل با خدا باشد اگر در ثلث نماز با
خداست همان ثلث را حساب میکنند و اگر عشر عشر و چون اکثر بنی آدم به اشغال دنیوي گرفتارند و بسیار مشکل است که از
اول نماز تا آخر نماز به یاد حق سبحانه و تعالی توانند بود بلکه تجربه کردهایم که اگر در مقام مراقبه باشند و این غم داشته باشند
شاید در ثلثی از نماز با یاد الهی توانند بود بنا بر این حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله دو برابر فرایض نوافل مقرر فرمودند
که در آنجا نیز اگر سعی نماید ثلثی با یاد خدا باشند که آن بمقدار دو ثلثی است که از نماز بیحضور قلب بوده است به تفضل
الهی نمازي تمام شود و لیکن اکثر عالمیان در فریضه متوجه حق سبحانه و تعالی نمیشوند در نافله چه احتمال دارند که متوجه
شوند بنا بر این در مرتبه اول ماندهاند و اصلا غم خود ندارند که اگر در سابق تقصیري شده باشد بعد از این نکنند که تلافی ما فات
بشود و لیکن شاید با خود قرار دادهاند که نماز ص: 47 همین است و قرائت را درست میباید کرد و اگر و
العیاذ باللَّه قرائت را درست کرده باشند همگی در اظهار آن و نفی ما سوي میکوشند و بسیار باشد که جمعی در آن نکوشیده
باشند و در حضور قلب کوشیده باشند و در مقام محبت و معرفت در آمده باشند و بر تقدیري که تقصیر در آن کرده باشند دوست
دوست خود را عذاب نخواهد کرد بلکه هر دو میباید و میباید که جمیع شرایط ظاهري باشد با شرایط باطنی و إن شاء اللَّه تعالی
در مقام خود همه مذکور خواهد شد. (و قال زرارة بن اعین قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه کان الّذي فرض اللَّه عزّ و جلّ علی العباد
عشر رکعات و فیهنّ القراءة و لیس فیهنّ و هم یعنی سهوا فزاد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله سبعا و فیهنّ السّهو و لیس فیهنّ قراءة)
و به اسانید صحیحه و حسنه منقولست که زراره گفت که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که آن چه حق سبحانه و
تعالی بر بندگان واجب گردانیده ده رکعت نماز بود که در آن ده رکعت قرائت حمد واجبست البته و در سوره خلافست و خواهد
آمد و در این ده رکعت و هم نیست یعنی شک بیدغدغه که اگر کسی شک کند در نماز دو رکعتی یا در دو رکعت اول غیر آن
کلام زراره باشد و محتمل است که « یعنی » نمازش باطل میشود و در شک و سهو غیر رکعت خلافی است که خواهد آمد و ظاهرا
کلام راویان دیگر باشد و یقینا کلام صدوق نیست چون همین عبارت در کافی هست و معنیش این است که زراره میگوید که
مقصود حضرت ازین و هم سهو است و در اصطلاح حدیث سهو را اطلاق میکنند بر فراموشی و شک بلکه بر گمان نیز و بحسب
لغت سهو آنست که یقین داند که فراموش کرده است و شک آنست که هر دو طرف مساوي باشد و اگر یک طرف راجح باشد
طرف راجح را ص: 48 ظن مینامند و مرجوح را وهم و در اصطلاح حدیث بسیار است که وهم میگویند
و ظن میخواهند و همه خواهد آمد پس حضرت سیّد الأنبیاء صلّی اللَّه علیه و آله هفت رکعت زیاد کردند و در این هفت رکعت
شک و سهو و ظن ضرر ندارد و در این هفت رکعت قرائت نیست یعنی بعنوان وجوب معین بلکه مخیر است میان حمد و تسبیح و
آن که فرمودند که در هفت رکعت سهو هست مراد از آن شش رکعت آنست چون خواهد آمد که در سه رکعت شام اگر شک
کند در رکعات نمازش باطل است. و آن که واقع است در این خبر که حضرت هفت را زیاد کردهاند یعنی بعنوان تفویض و ظاهرا
صدوق اعتقاد به تفویض دارد چنانکه در علل تصریح به آن کرده است و اگر در این کتاب از آن اعتقاد برگشته باشد چنانکه در
مبحث وضو نفی تفویض کرد ممکن است که مرادش نفی وضو باشد یا در اینجا تاویل کند حدیث را و لیکن احادیث تفویض
صفحه 32 از 267
متواتر است. از آن جمله روایت کرده است کلینی در حسن کالصحیح که من نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه نشسته
بودم و برادرم حمران نیز آنجا بود پس حمران به حضرت عرض نمود که چه میفرمایید در قول زراره که مخالف قول شماست
حضرت فرمودند که در چه چیز حمران گفت زراره میگوید که اوقات را حق سبحانه و تعالی به حضرت سیّد المرسلین تفویض
فرموده بود و حضرت خود مقرر ساختند پس حضرت به حمران فرمودند که تو چه میگویی حمران گفت من میگویم که جبرئیل
در روز اول أوّل اوقات را آورد و در روز دیگر آخر اوقات را آورد پس جبرئیل گفت که میان این دو وقت همه وقتست پس
حضرت فرمودند که این حمران زراره میگوید که جبرئیل گفت و رسول خدا قرار داد و سخن هر دو یکی است و مخالف تو
نمیگوید زراره ص: 49 مجملا احادیث تفویض متواتر است و ظاهرا با وجود تفویض آن حضرت بیامر
الهی کاري نمیکرده است اگر چه جبرئیل نیز واسطه نباشد چون همیشه روح القدس با آن حضرت میبوده است و قطع نظر از آن
چرا نظر به آن حضرت ممکن « فبی یسمع و بی یبصر و بی ینطق » هر گاه بحسب احادیث قدسیه سابقه نظر به مؤمنان ممکن باشد
نباشد با آن ربطی که آن حضرت را با جناب اقدس الهی بود بلکه مستبعد نیست که اکثر احکام چنین نازل شده باشد چنانکه ظاهر
آیات و اخبار بر آن دلالت دارد و این معنی در غیر انبیا و اوصیا اگر باشد حجت نمیتواند شد چون شیاطین بر ایشان مسلطند
چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که شیاطین وحی میکنند به دوستان خودشان و تمییز میان واردات رحمانی و شیطانی در
نهایت صعوبتست و در انبیا و اوصیا صلوات اللَّه علیهم چون علم یقینی داریم که شیاطین بر ایشان تسلّط ندارند خاطر جمع است و
کرده ایشان کرده خداست و گفته ایشان گفته خداست جل جلاله. (فَمَنْ شَکَّ فِی الاولَیَیْنِ اعادَ حَتَّی یَحْفَظَ وَ یَکُونَ عَلی یَقینٍ وَ مَنْ
شَکَّ فِی الاخیرَتَیْنِ عَمِلَ بِالْوَهْمِ) پس کسی که شک کند در دو رکعت اول نماز اعاده میکند نماز را تا دیگر خود را ضبط کند و
صاحب یقین باشد یا نمازي را که اعاده میکند حفظ کند و یقین در دو رکعت داشته باشد و کسی که شک کند در دو رکعت
آخر عمل بوهم کند یعنی نمازش باطل نیست و رجوع به قاعده میکند که خواهد آمد یا عمل بظن خود میکند چون وهم بمعنی
ظن آمده است و این عبارت ممکن است که داخل حدیث زراره باشد یا سخن صدوق باشد که بیان معنی حدیث کند اگر چه
اجمالی که در آن بود در این نیز هست در طرفین و کلینی این جمله را ذکر نکرده است در حدیث زراره اظهر آنست که سخن
صدوق باشد و لیکن مضمونش در احادیث زراره و غیرها ص: 50 هست و احکام سهو در باب خود خواهد
آمد در اینجا به تبعیت جزو اول مذکور شد. (قال زرارة و الفضیل قلنا لأبی جعفر صلوات اللَّه علیه أ رأیت قول اللَّه عزّ و جلّ إِنَّ
الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً قال یعنی کتابا مفروضا و لیس یعنی وقت فوتها ان جاز ذلک الوقت ثمّ صلّاها لم تکن صلاة
مؤدّاة و لو کان ذلک کذلک لهلک سلیمان بن داود علیهما السّلام حین صلّاها لغیر وقتها و لکن متی ذکرها صلّاها) و بسند صحیح
از زراره و کالصحیح از فضیل بن یسار منقول است که ایشان گفتند که ما به خدمت حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه عرض
کردیم که بیان فرمائید قول خداوند عالمیان را که نماز بر مؤمنان کتابی است موقوت چه معنی دارد حضرت فرمودند که
نوشتهایست واجب و ظاهر آنست که حضرت تفسیر موقوتا کرده باشند و ممکن است که تفسیر کتابا کرده باشند و بعد از آن بیان
موقوتا فرموده باشند که مراد از موقوت نه آنست که اگر از این وقت بگذرد فوت شود و تدارك نتوان کردن و اگر آن را به جا
آورند بعوض فایته نشود و اگر چنین میبود میبایست که حضرت سلیمان ابن داود هلاك میشدند چون نماز را در غیر وقت
فضیلت یا اختیار به جا آوردند و لیکن نمازي که فوت شود هر گاه به خاطرش رسد قضا میکند آن را و این عبارت دو احتمال
دارد یکی آن که سایل چون از حضرات صلوات اللَّه علیهم شنیده است که ایشان مبالغه در نماز در وقت اختیار یا فضیلت
میفرمودهاند و گمانش این بوده است که نماز که از وقت اختیار یا فضیلت بگذرد قضا میشود حضرت صلوات اللَّه علیه فرموده
باشند که نه چنین است که توهم کردهاید بر تقدیري که این اوقات وقت مختار باشد اگر از این وقت عمدا بگذرانند قضا نمیشود
بلکه تا وقت اضطرار هست ادا است هر چند ص: 51 مؤاخذ نیز باشند مع هذا مؤاخذه نیز نیست بلکه خود را
صفحه 33 از 267
از ثواب عظیم اول وقت و وقت فضیلت محروم ساخته است و اگر چنین میبود که اگر از وقت فضیلت بگذرد قضا باشد یا مؤاخذ
باشد هر آینه میبایست که حضرت سلیمان هلاك شود که نمازش از وقت فضیلت گذشت و محتمل است که سایل چنین توهم
کرده باشد که هر گاه از وقت بیرون رود قضا نمیتوان کرد و عقوبت تقصیر را تدارك نمیتوان کرد حضرت فرموده باشند که نه
چنین است که قضا نتوان کرد که اگر قضا نتوان کردن هر آینه حضرت سلیمان هلاك خواهست شد و ظاهرا حکایت سلیمان بر
فرض خلاف واقع مراد باشد یعنی اگر نمیتوانست کردن و حق سبحانه و تعالی آفتاب را بر نمیگردانید هر آینه هلاك خواهست
شد و حال آن که حق سبحانه و تعالی آفتاب را از جهت او بر گردانید و او نماز را در وقت خود به جا آورد.
[غفلت از نماز]
(قال مصنّف هذا الکتاب ره انّ الجهّال من اهل الکتاب یزعمون انّ سلیمان صلوات اللَّه علیه اشتغل ذات یوم بعرض الخیل حتّی
توارت الشّمس بالحجاب ثمّ امر بردّ الخیل و امر بضرب سوقها و اعناقها و قتلها و قال انّها شغلتنی عن ذکر ربّی عزّ و جلّ و لیس کما
یقولون جلّ نبیّ اللَّه سلیمان علیه السّلام عن مثل هذا الفعل لأنّه لم یکن للخیل ذنب فتضرب سوقها و اعناقها لأنّها لم تعرض نفسها
علیه و لم تشغله و انّما عرضت علیه و هی بهایم غیر مکلّفۀ و ال ّ ص حیح فی ذلک ما روي عن ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه انّه قال انّ
سلیمان بن داود علیه السّلام عرض علیه ذات یوم بالعشی الخیل فاشتغل بالنّظر إلیها حتّی توارت الشّمس بالحجاب فقال للملائکۀ
ردّوا الشّمس علیّ حتّی أصلّی صلاتی فی وقتها فردّوها فقام فطفق فمسح ساقیه و عنقه و امر ص: 52 اصحابه
الّذین فاتتهم الصّلاة معه بمثل ذلک و کان ذلک وضوء هم للصّلاة ثمّ قام فصلّی فلمّا فرغ غابت الشّمس و طلعت النّجوم و ذلک قول
اللَّه عزّ و جلّ وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ
رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ و قد اخرجت هذا الحدیث مسندا فی کتاب الفوائد) چون
مذکور شد در حدیث صحیح که نماز حضرت سلیمان فوت شد و حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید یاد کرده است و عامه
تفسیرهاي باطل کردهاند سخن خود را میگوید موافق قانون محدثین چون هر چه نقل میکنند سخن معصومین است هر گاه
خواهند که سخنی از خود گویند باین عنوان میگویند که مصنّف این کتاب من لا یحضره الفقیه که محمد بن علی بن بابویه است
میگوید که جاهلان از اهل کتاب که یهود و نصاري باشند این حکایت را چنین نقل کردهاند و جاهلان اهل سنت متابعت ایشان
کردهاند و چون مصنف ملاحظه از سنّیان فی الجمله میکند این معنی را نسبت بیهود و نصاري داده است به عنوانی که سنّیان نیز
داخلند بلکه از تفاسیر اهل البیت ظاهر میشود در همه جا که حق سبحانه و تعالی صریحا خطاب و عتاب با یهود یا نصاري یا هر دو
دارد کنایۀ با منافقان دارد و همین سنیان در زمان حضرت سیّد المرسلین از جمله منافقان بودند بعد از آن حضرت داد خود را از
اسلام خواستند و در ظاهر کلمه میگفتند و در باطن در تضییع دین آن حضرت میکوشیدند تا هفتاد و دو ملّت به همرسید و یک
ملّت بر حق ماندند و آنها قلیلی از اکابر صحابه بودند که ایمان حقیقی داشتند و منافقان در زمان آن حضرت نهایت خوف داشتند و
هر روز هزار قسم میخوردند که ما مؤمنیم که مبادا کشته شوند یا رسوا شوند به نزول آیه در تصریح به اسماي لوامع صاحبقرانی،
ج 3، ص: 53 ایشان و بعد از آن حضرت آن خوف نیز بر طرف شد و علانیه کافر شدند چنانکه هیچ مطلبی در صحاح ستّه مثل این
مطلب مکرر نشده است بلکه البته به مرتبه تواتر رسیده است در صحاح سته چه جاي کتب معتبره دیگر و یکی از جمله کفر ایشان
آن که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله مکرر میفرمودند که من شهرستان علوم و حکم الهیهام و علی در آن
شهرستانست و اظهر من الشمس است که علی در نبود و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله دیوار بلکه مراد حضرت این بود که علوم من
همه نزد علی است صلوات اللَّه علیه و از جهت عنادي که با دین اسلام داشتند دلالت میکردند منافقان مدینه مشرفه که یهودان
بودند منافقان قریش را به توراة و این توراتی که یهودان دارند بیست و اند سفر است پنج سفر در زمان حضرت موسی نازل شد به
صفحه 34 از 267
اعتقاد ایشان چهار سفر اجماعی است نزد ایشان و یک سفر که مشتملست بر احکام شاقه بسیار جمعی از ایشان آن سفر را از جهت
سهولت در توریۀ نمیدانند و نوزده سفر دیگر تاریخ یهودانست که در هر زمانی جمعی از کذابان راست و دروغی چند بر هم
بافتهاند مثل تواریخ مسلمانان بلکه در اکثر حکایات موافقند چون منافقان مسلمانان از آنجا برداشتهاند و این بنده تتبع بسیار کردم
این توراة محرف را تا ظاهر شد وجوه تحریفات پنج سفر و وجوه اکاذیب باقی از آن جمله یهودان با حضرتین داود و سلیمان
صلوات اللَّه علیهما بد شدند که داود بر ایشان خراج مقرر ساخت و حدود و قصاص و اجراي احکام تورات بر ایشان کرد بعد از آن
که بنی اسرائیل بر سر خود بودند و هر قسم قبیحی که میخواستند میکردند و بسیاري از پیغمبران را کشتند حق سبحانه و تعالی از
دو طرف دشمنان را بر ایشان گماشت از یک طرف فراعنه مصر را بر ایشان مسلط گردانید و از طرفی دیگر پادشاهان عجم را که
در بابل زمین بودند و همیشه قتل و اسیر و غارت در میان ص: 54 ایشان بود تا حق سبحانه و تعالی اشموئیل
پیغمبر را بر ایشان فرستاد و او بنی اسرائیل را جمع کرد و مشورت نمود که بشود که اگر حق سبحانه و تعالی از میان شما پادشاهی
مقرر سازد شما اطاعت او بکنید و با کفار جهاد کنید و حق سبحانه و تعالی شما را منصور گرداند ایشان قبول کردند چنانکه حق
سبحانه و تعالی در قرآن مجید یاد کرده است و طالوت را حق سبحانه و تعالی پادشاه ایشان کرد و با جالوت جنگ کردند و جالوت
بر دست حضرت داود کشته شد تا آن که داود پادشاه ایشان شد و ایشان دشمنی داود را در دل گرفتند مثل دشمنی سنّیان با
حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه حال نظر کنید که این سکان یهود چها در شأن داود و سلیمان در این تاریخ یاد کردهاند بلکه
داود را بت پرست کردهاند با سلیمان و هر دو را از پادشاهان جابر میدانند و پیغمبر نمیدانند و با اولاد لوط بد شدند و میان بنی
اسرائیل و ایشان محاربات واقع شد، در اصل تورات محرف نقل کردهاند که چون حق سبحانه و تعالی شهرهاي قوم لوط را خراب
کرد و لوط در میان جمعی دیگر رفت که آنها نیز کافر بودند و آن جماعت اراده خواستگاري دختران او کردند حضرت لوط قبول
نکرد دختران با خود فکر کردند که آخر ما عزب بمانیم و پدر ما بینسل یک دختر شرابی بخورد لوط داد و چون لوط مست شد
شد با او جماع کرد و شبی دیگر دختري دیگر چنین کرد و فرزندي که از لوط به همرسید همه ولد الزنا و هم چنین اولاد هارون بر
ایشان بحکم موسی امام شدند و چون ایشان را تادیب میکردند در اصل تورات حکایات سامري را همه نسبت به هارون دادهاند که
هارون خود گوساله را ساخت و پرستید و همه به تبعیّت هارون پرستیدند با آن که میتوان گفت که ثلث تورات در شأن هارون و
خوبیهاي اوست و لباسهایی که حضرت موسی از جهت پادشاهی او مقرر ساخت دیگر در اصل ص: 55 این
توراتست که حضرت نوح زیر جامه در پا نداشت و بخواب رفته بود و باد جامه او را برداشته بود حام و یافث هر دو با پدر خود
لواطه کردند و حضرت بیدار نشد تا آخر که بیدار شد و سام او را خبر داد که اینها با تو چنین کردند حضرت نوح نفرین کرد بر
ایشان و بر اولاد ایشان که همیشه داغ بندگی بر جبین اولاد ایشان باشد بنا بر این است که اولاد یافث که در طرف شمالند از
گرجستان و اروس و داغستان و سایر طوایف این جانب و اولاد حام که هندوستانیانند همیشه بنده اولاد سامند که اهل ایران باشند
مجملا هر که مطالعه تورات و انجیل میکند جزم میکند که محرفند و هنوز تورات که در آنجا حق و باطل در همست و انجیل که
به چهار روایت مختلف نقل کردهاند و هر یک را انجیلی نامیدهاند و این چهار کتاب انجیل یکی تالیف یوحنّاست و یکی لوقا و
یکی مرقس و یکی متّی و یک حکایتست به چهار روایت و آن حکایت ولادت حضرت عیسی است تا وقتی که به اعتقاد ایشان
حضرت را حلق کشیدند و آن چه ایشان در این اناجیل نقل کردهاند اگر نه آن بود که پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله خبر از نبوت
آن حضرت داده بود هر آینه هر که نظر کند در آن جزم میکند که احتمال ندارد که آن حضرت نبی باشد از آن جمله در چهار
انجیل نسب حضرت عیسی را درست کردهاند که پسر یوسف نجار است که چون یوسف حضرت مریم را خواست دید آبستن است
گفت از کجا آبستن شدي گفت نمیدانم پس ظاهر شد که البته خدا با مریم جماع کرده است و این پسر خداست و پسر یوسف
نجار است و ازین باب مزخرفات که هر که اندك عقلی دارد میداند که این انجیل سماوي نیست و آن نزد ائمه معصومین است که
صفحه 35 از 267
از آنجا بسیار خبر دادهاند از نصایح و مواعظ و إن شاء اللَّه از هر دو نقل خواهد شد. مجملا مصنف میگوید که جهّال اهل کتاب
به گمان باطل خود چنین نقل ص: 56 کردهاند که حضرت سلیمان صلوات اللَّه علیه در روزي از روزها
مشغول شد به آن که اسبان را بر او عرض مینمودند تا آفتاب فرو رفت و نماز آن حضرت فوت شد پس حضرت سلیمان به
خاطرش آمد که نماز نکرده است به شومی اسبان امر کرد تا اسبان را برگردانیدند و همه را کشت به آن که بعضی را پی کردند و
بعضی را گردن زدند آن هزار اسب بود که از حضرت داود به آن حضرت رسیده بود به میراث یا از غنایم شام یافته بود و بعضی
گفتهاند که اسبان دریایی پرنده بودند که جنیّان برسم هدیه از جهت آن حضرت آورده بودند و حضرت سلیمان گفت که چون این
اسبان مرا از یاد خدا باز داشت اینها را کشتیم و گوشتهاي آن را تصدق نمودند و قریب باین نیز ذکر کردهاند بسیاري از سنیان و آن
چه گفتهاند خلاف واقع است و حاشا که حضرت سلیمان که پیغمبر خدا باشد چنین کند که اسبان بیگناه را بکشد زیرا که اسبان
خود را بر آن حضرت عرض نکردند بلکه اسبان را دیگران بر آن حضرت عرض نمودند با آن که اگر اسبان خود را عرض
مینمودند نیز گناه نداشتند چون مکلف نیستند بلکه حق آنست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در تفسیر آیه
فرمودهاند که در روزي در وقت عصر حضرت سلیمان علیه السّلام مشغول عرض اسبان شدند تا آفتاب فرو رفت پس حضرت امر
فرمودند فرشتگان را که آفتاب را برگردانید تا من نماز را در وقت فضیلت یا اختیار به جا آورم پس فرشتگان موکل بر آفتاب آفتاب
را برگردانیدند پس آن حضرت برخاستند و اول وضو ساختند به آن که آب بر ساق پاها و گردن مالیدند و جمعی که با آن
حضرت نشسته بودند و نماز ایشان نیز فوت شده بود امر کردند ایشان را تا وضو ساختند به همین عنوان چون وضوي ایشان چنین
بود که مسح کنند ساق و گردن خود را و بعد از آن نماز را به جا آوردند و چون از نماز فارغ شدند آفتاب فرو رفت و ستارگان
ظاهر شد و این ص: 57 است مراد از قول الهی تعالی شانه که فرموده است که ما سلیمان را به داود عطا
کردیم نیکو بنده بود سلیمان ما را و او بسیار توبه کننده بود به آن که چون اندکی از مقام قرب مع اللَّه به مرتبه پستتر از آن مبتلا
میشدند باز متوجه قرب میشدند چنانکه بر آن حضرت وارد شد که در وقت عصري بر او عرض نمودند که اسبانی را که بر سه پا
میایستادند و سر سم پاي چهارم را بر زمین میگذاشتند و این نوع اسب نفیس میباشد و آن اسبان تندرو بودند بسیار نفیس پس
چون حضرت ملاحظه نمودند که آفتاب فرو رفته است با خود گفتند که دوستی اسبان مرا از ذکر الهی باز داشت تا آن که وقت
فضیلت نماز من گذشت اي فرشتگان آفتاب را برگردانید تا نماز را در وقت فضیلت به جا آوردم پس شروع در وضو کردند و نماز
را به جا آوردند و بتحقیق که این حدیث را با اسناد آن در کتاب فواید ذکر کردهام و چون حکم به صحت آن کرده است ظاهر
میشود که سند آن صحیح است باصطلاح قدما و ممکن است که مراد مصنّف از صحت این باشد که آن چه اهل کتاب نقل
کردهاند مخالف عقل است پس میباید که این خبر که موافق عقلست صحیح باشد و اظهر آنست که هر دو معنی مراد است و قریب
باین خبر عامه و خاصه روایت کردهاند از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه بطرق متعدده و چون تاخیر صلاة از وقت خود
معصیت است و آن بر انبیا جایز نیست تاویلات بسیار از عامه و خاصه وارد شده است یکی آن که نماز نافله بود یا وردي از اوراد
مستحبه بود یا تاخیر از وقت فضیلت بود یا به سبب آن آن حضرت را غافل ساختند تا رتبه آن حضرت ظاهر شود بردّ شمس یا آن
که کسی که قدرت بر ردّ شمس دارد تاخیر او جایز است چون البته نماز را در وقت به جا خواهد آورد و اللَّه تعالی یعلم.
[رد الشمس]
(و قد روي انّ اللَّه تبارك و تعالی ردّ الشّمس علی یوشع بن نون وصیّ موسی علیه السّلام حتّی صلّی الصّلاة الّتی فاتته فی وقتها) و
بتحقیق که منقولست که از حضرت سیّد المرسلین و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم که حق سبحانه و تعالی آفتاب را برگردانید از
جهت یوشع بن نون که وصی حضرت موسی علی نبینا و علیه السّلام بود به سبب حربی که با کفار میکرد تا وقت فضیلت نماز بدر
صفحه 36 از 267
رفت و یوشع دعا کرد تا حق سبحانه و تعالی رد شمس نمود تا نماز را در وقت خود به جا آوردند. (و قال النّبی صلّی اللَّه علیه و آله
یکون فی هذه الامّۀ کلّما کان فی بنی اسرائیل حذو النّعل بالنّعل و القذّة بالقذّة و قال عزّ و جلّ سُنَّۀَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ
تَجِ دَ لِسُنَّۀِ اللَّهِ تَبْدِیلًا و قال عزّ و جلّ وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلًا) و منقولست بطرق متکثره از عامه و خاصه که حضرت سیّد المرسلین
صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که در این امت واقع خواهد شد هر چه در بنی اسرائیل واقع شد مانند مساوي بودن هر تاي کفش با
تاي دیگر و مانند مساوي بودن پرهاي هر تیري با پر دیگر و حق سبحانه و تعالی فرموده است که این سنت الهی است که پیش ازین
واقع شده است و نخواهی یافت مر سنت الهی را تبدیلی و دیگر فرموده است که نمییابی سنت ما را تغییري و استشهاد به آیه ممکن
است که از حضرت باشد و ممکن است که از صدوق باشد به آن که در اخبار دیگر وارد شده باشد که حضرات ائمه معصومین
صلوات اللَّه علیهم در امثال اینجاها استشهاد به امثال این آیات فرمودهاند و علی اي حال غرض از ذکر حدیث و آیه آنست که
میباید که رد شمس در این امّت دو مرتبه بشود. چنانکه در بنی اسرائیل دو مرتبه شد قطع نظر از اخبار وقوع رد شمس دو لوامع
صاحبقرانی، ج 3، ص: 59 مرتبه و مع هذا خاصه و عامه روایت کردهاند خبر رد شمس را در این امّت دو مرتبه. (فجرت هذه السّنّۀ
فی ردّ الشّمس علی امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب صلوات اللَّه علیه فی هذه الامّۀ ردّ اللَّه علیه الشّمس مرّتین مرّة فی ایّام حیاة
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و مرّة بعد وفاته صلّی اللَّه علیه و آله امّا فی أیّامه صلّی اللَّه علیه و آله فروي عن اسماء بنت عمیس انّها
قالت بینما رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله نائم ذات یوم و رأسه فی حجر علیّ صلوات اللَّه علیه ففاتته العصر حتّی غابت الشّمس فقال
اللَّهمّ انّ علیّا کان فی طاعتک و طاعۀ رسولک فاردد علیه الشّمس قالت اسماء فرایتها و اللَّه غربت ثمّ طلعت بعد ما غربت و لم یبق
جبل و لا ارض الّا طلعت علیه حتّی قام علیّ صلوات اللَّه علیه فتوضّأ و صلّی ثمّ غربت) پس جاري شد این سنت در برگشتن آفتاب بر
حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه در این امّت و چون بر بنی اسرائیل دو مرتبه رد شمس شد در این امت نیز دو مرتبه شد و هر
دو از جهت آن حضرت شد یک مرتبه در حیاة حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله شد و یک مرتبه بعد از وفات آن
حضرت صلّی اللَّه علیه و آله واقع شد امّا آن چه در ایام حیات آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله واقع شد پس روایتست به اسانید
قویه از طرق عامه و خاصه و قاضی عیاض از علماي عامه حکم به صحت این حدیث کرده است و از جمله معجزات آن حضرت
شمرده است و هم چنین طحاوي از علماي عامه و از طرق خاصه نیز به اسانید معتبره منقول است که اسماء گفت که روزي حضرت
سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بخواب رفتند و سر آن حضرت در کنار حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه بود تا آن که نماز
عصر حضرت امیر المؤمنین ص: 60 صلوات اللَّه علیه فوت شده تا آن که آفتاب فرو رفت و چون حضرت
سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بیدار شدند دیدند که حضرت امیر المؤمنین گریانست و چون سبب گریه را پرسیدند حضرت
فرمودند که نماز عصر را نکرده بودم و بیدار کردن شما را جایز نمیدانستم و الحال آفتاب فرو رفته است پس حضرت سیّد
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله گفتند که خداوندا چون علی در فرمان برداري تو و فرمان برداري رسول تو بود تا نماز از او فوت شد
آفتاب را از جهت او برگردان اسماء گفت که و اللَّه که آفتاب را دیدم که فرو رفته بود و به سبب دعاي حضرت طالع شد بعد از
غروب و نماند کوهی و نه زمینی مگر آن که آفتاب بر او تابید تا حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه برخاستند و وضو ساختند و
نماز گذاردند پس آفتاب فرو رفت و ممکن است که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه نماز را به ایما کرده باشند یا آن که
چون تا ذهاب حمره مشرقیه وقت اضطراریست نماز آن حضرت فوت نشده باشد و از وقت فضیلت گذشته باشد و در روایت معتبره
وارد است که رد شمس در مدینه مشرفه در مسجد فضیخ شد و خواهد آمد در فضل مساجد و طحاوي ذکر کرده است بدو سند
صحیح که در صهبا واقع شد قرب خیبر و صدوق نیز بسند معتبر روایت کرده است که در صهبا واقع شد. و در حدیث کالصحیح از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که علّت تاخیر حضرت نماز عصر را این بود که چون آن حضرت
صلوات اللَّه علیه از نماز ظهر فارغ شدند کلّه سر آدمی با آن حضرت به سخن آمد و گفت که من پادشاهی بودم و احوال بسیار از
صفحه 37 از 267
حالات خود به آن حضرت عرض نمود تا آن که چون حکایت او تمام شد حضرت نماز عصر را ص: 61
کرده بودند و چون آن حضرت به خدمت حضرت آمدند حضرت را آثار وحی ظاهر شد سر خود را در کنار آن حضرت گذاشتند
و ممکن است که در حیات حضرت صلوات اللَّه علیه دو مرتبه واقع شده باشد و آن چه در صهبا واقع شده باشد اسماء در آنجا
حاضر بوده باشد و آن چه در مسجد فضیخ واقع شده است اسماء از حضرت امیر المؤمنین صلوات علیه نقل کرده است که در اینجا
رد شمس شد از جهت من چنانکه در حدیث معتبره وارد است. و اما خواب حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله پس
احادیث بسیار وارد شده است که خواب و بیداري آن حضرت مساوي بود و در خواب علم آن حضرت به آن چه واقع میشد مثل
بیداري بود پس ممکن است که حضرت با آن که علم داشته باشند که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهما نماز نکرده است
برنخاسته باشند چون میدانستند که دعا میتوانند کرد یا خواهند کرد و حضرت نماز را در وقت خود خواهند کرد و در چنین
صورتی تاخیر ضرر نداشته باشد بلکه مطلوب باشد تا فضیلت آن حضرت ظاهر شود و ممکن است که خواب نباشد و اسماء خیال
کرده باشد که حضرت بخواب رفته است بلکه غشیه بوده باشد که آن حضرت را همیشه در مقام قرب لی مع اللَّه دست میداد و
چون آن حضرت را در آن اختیاري نبود و متوجه عالم قدس بودند خبر ازین عالم نداشته باشند اما ظاهرا آن حضرت همیشه در
مقام جمع الجمع بودند و توجه به آن جانب مانع از توجه به این جانب نبود اما ظاهرا چنین بوده باشد که با وجود عدم مانعیت
متوجه این عالم نمیشدهاند چنانکه در خبر مستفیض وارد شده است که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که مرا
با جناب اقدس الهی وقتی هست که در آن حالت گنجایش ندارد نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و این مقام اعلی مقام تفرید است و
حق این است که مقامات حضرت سیّد المرسلین ص: 62 را به عقول ضعیفه ادراك نمیتوان کرد چنانکه
هیچ شک نیست که عوام مراتب فضلا را ادراك نمیتوانند کرد و هم چنین فضلاي علوم ظاهریه ادراك علوم و کمالات فضلاي
علوم باطنیه را ادراك نمیتوانند کرد مگر علی سبیل الاجمال چنانکه سابقا در حدیث قدسی گذشت و محقق طوسی رضی اللَّه عنه
و ابو علی نیز اشاره به آن کردهاند و برین قیاس هر چه بالا رود تا اعلی مقامات حضرت سید الموحّدین و الکاملین و الواصلین. (و
امّا بعد وفات النّبی صلّی اللَّه علیه و آله فانّه روي عن جویریۀ ابن مسهر انّه قال اقبلنا مع امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب صلوات اللَّه
علیه من قتل الخوارج حتّی اذا قطعنا فی ارض بابل حضرت صلاة العصر فنزل امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه و نزل النّاس فقال علی
صلوات اللَّه علیه أیّها النّاس انّ هذه الارض ملعونه قد عذّبت فی الدّهر ثلث مرّات و فی خبر اخر مرّتین و هی تتوّقع الثّالثۀ و هی
احدي المؤتفکات و هی اوّل ارض عبد فیها وثن و انّه لا یحلّ لنبی و لا وصیّ نبیّ ان یصلی فیها فمن اراد منکم ان یصلی فلیصلّ
فمال النّاس عن جنبی الطّریق یصلّون و رکب هو صلوات اللَّه علیه بغلۀ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و مضی قال جویریۀ فقلت و
اللَّه لأتّبعنّ امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه و لأقلّدنّه صلاتی الیوم فمضیت خلفه فو اللَّه ما جزنا جسر سوراء حتّی غابت الشّمس
فشککت فالتفت إلیّ و قال یا جویریۀ أ شککت فقلت نعم یا امیر المؤمنین فنزل صلوات اللَّه علیه عن ناحیۀ فتوضّأ ثمّ قام فنطق بکلام
لا احسبه الّا کانّه بالعبرانی ثمّ نادي ال ّ ص لاة فنظرت و اللَّه إلی الشّمس قد خرجت من بین جبلین لها صریر فصلّی العصر و صلّیت معه
فلمّا فرغنا من صلاتنا عاد اللّیل کما ص: 63 کان فالتفت إلیّ فقال یا جویریۀ بن مسهر انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول
74 و انّی سالت اللَّه عزّ و جلّ باسمه العظیم فردّ علیّ الشّمس و روي انّ جویریۀ لمّا راي ذلک قال : فَسَ بِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ 56
وصیّ نبیّ و ربّ الکعبۀ) و اما آن چه بعد از وفات حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله واقع شد پس به درستی که منقولست
به اسانید قویه کالصحیحه از جویریۀ بن مسهر که از خواص حضرت امیر المؤمنین است صلوات اللَّه علیه و منقولست که آن حضرت
سه مرتبه او را بشارت به بهشت دادهاند که جویریه گفت که در خدمت حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه بودیم در رجوع از
قتال خوارج تا آن که به زمین بابل رسیدیم و آن در حوالی حلّه است و حله را از آجرهاي شهر خراب بابل ساختهاند چنانکه نجف
اشرف را از آلات کوفه و بغداد را از آلات مداین ساختهاند وقت نماز عصر شد پس حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرود
صفحه 38 از 267
آمدند و لشکر حضرت فرو آمدند پس حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که اي مردمان این زمین ملعونست و محلّ سخط الهی و
سه مرتبه اهل آن بعذاب الهی معذّب شدهاند و در حدیث دیگر وارد شده است که دو مرتبه معذّب شدهاند و انتظار مرتبه سیم
میکشد و زمین بابل یکی از زمینهایی است که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید وصف فرموده است به مؤتفکه یعنی سرنگون
شده یا حقیقۀ مثل شهرهاي حضرت لوط یا مجازا چون خراب شده است به سبب اعمال قبیحه ایشان و شهري که خراب شد در
عرف آن را میگویند که سرنگون شده است مجازا و ظاهرا مرتبه سیم خراب شدن کوفه بود به سبب اعمال قبیحه ایشان و ظاهرا
کوفه و مداین نیز از بابل باشد و این اول زمینی است که در آنجا بت پرستیدهاند و به درستی که جایز نیست هیچ پیغمبري و هیچ
، وصی پیغمبري را که در این زمین یا در امثال این زمین نماز کند اما شما را جایز است پس هر که از شما لوامع صاحبقرانی، ج 3
ص: 64 خواهد که نماز کند نماز کند پس مردمان میل به جانبهاي راه کردند و مشغول نماز شدند چون در راه مکروهست چنانکه
خواهد آمد سیما در امثال این زمینها و حضرت صلوات اللَّه علیه بر استر حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله سوار شدند و
روانه شدند جویریه گفت که من با خود گفتم که و اللَّه که من متابعت آن حضرت صلوات اللَّه علیه میکنم و هر جا که آن
حضرت نماز میکند من نیز در آنجا نماز میکنم پس من از عقب آن حضرت روانه شدم پس و اللَّه که از نهر سورا که آب فرات
حلّه است نگذشتیم که آفتاب فرو رفت پس من به شک افتادم که حضرت نماز نکردند و این منافات با امامت دارد و ظاهرا محض
خطور بالی باشد که از لوازم بشریّت است پس حضرت صلوات اللَّه علیه رو بمن کرد که اي جویریه شک کردي پس گفتم بلی یا
امیر المؤمنین و حضرت رفع شک او فرمودند به اخبار از غیب و بردّ شمس پس حضرت از استر به زیر آمدند از گوشه و وضو
ساختند پس برخاستند و به سخنی گویا شدند که شبیه به زبان عبري بود پس بانک نماز فرمودند یا امر کردند مرا به اذان چنانکه در
روایتی دیگر وارد است پس و اللَّه که نظر کردم بسوي آفتاب که از میان دو کوه بیرون آمد و صداي عظیم داشت پس آن حضرت
صلوات اللَّه علیه نماز عصر را به جا آوردند و من اقتدا به آن حضرت کردم پس چون از نماز فارغ شدند شب شد بنحو سابق پس
حضرت رو به جانب من کردند و فرمودند که اي جویریۀ بن مسهر به درستی که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید فرموده است و
خطاب به رسولش کرده است که تسبیح کن اسم عظیم پروردگار خود را و من سؤال کردم خداوند عالمیان را باسم عظیم او که
آفتاب را برگرداند از جهت نماز من حق سبحانه و تعالی دعاي مرا مستجاب کرد و غرض از ذکر این معنی این بود که مبادا جویریه
حمل بر سحر کند یا غالی شود. ص: 65 و مرویست که چون جویریه این معجزه را دید گفت که بحق
پروردگار کعبه که علی وصی پیغمبر است یا تو وصی پیغمبري و امامت حق تست که صاحب معجزاتی. و صدوق این خبر را در
علل به همین مضمون بغیر این عبارت ذکر کرده است و بعد از آن گفته است که اخباري که در این معنی وارد شده است در کتاب
معرفت ذکر کردهام و غرضش اظهار تواتر این خبر است و مسجد شمس در حله از آفتاب مشهورتر است و مردمان در آنجا به
زیارت میروند و حاجات از حق سبحانه و تعالی طلب میکنند و مستجاب میشود و جمعی که در آنجا میبودند چیزهاي غریب
نقل میکردند و هر چه از معجزات آن حضرت و سائر حضرات ائمه معصومین ذکر کنند عجیب نیست و صدوق اسانید این سه خبر
را در فهرست ذکر کرده است و خواهد آمد اگر چه اسانید غیر اینها داشته است که در کتب منفرده ذکر کرده است.
[واجبات بر عباد]
(و قال سلیمان بن خالد للصّادق صلوات اللَّه علیه جعلت فداك أخبرنی عن الفرائض الّتی فرض اللَّه عزّ و جلّ علی العباد ما هی فقال
شهادة ان لا اله الّا اللَّه و انّ محمّدا رسول اللَّه و اقام ال ّ ص لاة الخمس و ایتاء الزّکاة و حجّ البیت و صیام شهر رمضان و الولایۀ فمن
اقامهنّ و سدّد و قارب و اجتنب کلّ مسکر دخل الجنّۀ) و بسند حسن کالصحیح مروي است که سلیمان به حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه عرض نمود که فداي تو گردم خبر ده مرا از واجباتی که حق سبحانه و تعالی بر بندگان خود واجب گردانیده است
صفحه 39 از 267
کدام است پس حضرت صلی اللَّه علیه و آله فرمودند که آن گواهی دادنست بر وحدانیت الهی و بر رسالت حضرت سیّد المرسلین
و اقامت نمازهاي پنجگانه و دادن زکات و حج خانه کعبه و روزه ماه رمضان و امامت ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم پس کسی
که به جا آورد این واجبات را و ص: 66 صحیح به جا آورد و از جهت رضاي الهی به جا آورد و یا آن که
اعمال خود را همه خوب کند و از جهت رضاي الهی کند و اجتناب کند از هر مست کننده داخل بهشت میشود البته و در بعضی
از نسخ این حدیث کلّ منکر است یعنی اجتناب کند از جمیع معاصی کبیره یا کبیره و صغیره. بدان که اخبار متواتره بر این مضمون
وارد شده است و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اصول دین و فروع آن را با یکدیگر ذکر فرمودهاند و از هر دو آن چه اهم است
بیان فرمودهاند و چون اکثر اوقات علماي اهل سنت در خدمت ایشان میبودهاند و نقل احادیث از ایشان میکردهاند ولایت را با این
واجبات ذکر میکردهاند و سنّیان ولایت را بمعنی محبّت میفهمیدهاند و شیعیان امامت و جمعی از سنیان امامت میفهمیدهاند و
لیکن مضایقه نداشتهاند و همه مذهبی را خوب میدانستهاند چنانکه میرسید شریف در شرح مواقف و مولانا سعد الدین در شرح
مقاصد و غیر ایشان در کتب خود ذکر کردهاند که این اختلافات فروعی است و مستندش اجتهاد است هر چند خطا کرده باشند
مثابند و اما وقتی که تقیه نبوده است تصریح بکفر غیر امامی میفرمودهاند و این معنی از ضروریات مذهب است و احادیث بر این
معنی فوق تواتر است به مراتب شتی. از آن جمله به اسانید صحیحه متکثره منقولست از ابو الیسع که عرض نمودم به خدمت
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که یا حضرت بیان فرمائید که ستونهاي اسلام کدام است که هر گاه آن را بدانم اعمال
من صحیح است و اگر چه چیزي دیگر را ندانم بمن ضرر نرساند جهل آن پس حضرت فرمودند که آن شهادتین است یعنی گواهی
دادن با اعتقاد جازم به وحدانیت الهی و با اعتقاد جازم به نبوّت حضرت رسالت پناهی صلّی اللَّه علیه و آله و اقرار کردن بجمیع آن
چه حضرت فرموده است از احوال مبدا و معاد و غیر آن و اگر زکاتی بر او ص: 67 واجب باشد بدهد یا
اعتقاد بوجوب آن داشته باشد دیگر ولایت است که حق سبحانه و تعالی به آن امر کرده است و آن محبت و اقرار به امامت ائمه
معصومین است زیرا که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر که بمیرد و امام زمان خود را نداند کافر مرده
است و خداوند عالمیان فرموده است که اطاعت کنید خداوند را و اطاعت کنید رسول او را و اولو الامر را و اول صاحبان امر که
واجبست اطاعت امر ایشان کردن حضرت امیر المؤمنین است پس بعد از آن حضرت حضرت امام حسن است و بعد از او حضرت
امام حسین و بعد از او حضرت علی بن الحسین است و بعد از او حضرت محمد بن علی و هم چنین بقیه ائمه معصومین زیرا که
زمین باقی نمیماند بدون امام و محال است که زمین باشد و امام نباشد و هر که امام خود را نشناسد کافر بمیرد و محتاجترین وقتی
باین معرفت وقتی است که جان به سینه رسد زاینکس جاي خود را در بهشت به سبب اعتقاد بائمه معصومین به بیند و ائمه
معصومین را نیز مشاهده کند و ایشان در مقام نجات دادن او باشند أو در آن وقت خواهد دانستن خوبی مذهب خود را بحق الیقین
و شکر الهی به جا خواهد آورد. و به اسانید معتبره از فضیل بن یسار و ابو حمزه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه
مرویست که بناي اسلام بر پنج چیز است و آن نماز است و زکات و حج و روزه ماه رمضان و ولایت ائمه معصومین صلوات اللَّه
علیهم، و حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله به هیچ واجبی آن قدر مبالغه نفرمودهاند آن مبالغه که در امر ولایت فرمودند
که به آواز بلند در غدیر خم فرمودند که من کنت مولاه فعلیّ مولاه که هفتاد هزار کس که با آن حضرت بودند همه شنیدند با
مبالغاتی دیگر که فرمودند و امر به متابعت بقیه ائمه معصومین فرمودند چنانکه خواهد آمد. ص: 68 و بسند
صحیح و حسن کالصحیح از زراره منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که بناي اسلام بر پنج چیز است
بر نماز است و زکات و حج و صوم و ولایت ائمه معصومین زراره گفت که عرض نمودم به خدمت آن حضرت که از این پنج چیز
کدام یک افضل است حضرت فرمودند که ولایت افضل است زیرا که ولایت کلید باقی فرایض است و امام بیان میکند کیفیت
فرایض را گفتم بعد از ولایت کدام افضل است حضرت فرمودند که نماز افضل است زیرا که حضرت سید الانبیاء صلی اللَّه علیه و
صفحه 40 از 267
آله فرمودند که نماز ستون دین شماست چنانکه خیمه و خانه بیستون منهدم میشود هم چنین دین بدون نماز دین نیست و از
دست میرود گفتم بعد از نماز کدام فاضلتر است حضرت فرمودند که زکات چون حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید مقرون
گردانیده است نماز را با زکات و اکثر جاها که امر به نماز فرموده است بعد از آن امر به زکات فرموده است و ابتدا به نماز فرموده
است چون آن افضل است و فرموده است که أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ و خواهد آمد که نماز بدون زکات مقبول نیست و حضرت
سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که دادن زکات گناهان را محو میکند گفتم بعد از آن در فضل کدامست حضرت
صلوات اللَّه علیه فرمودند که حج است زیرا که حق سبحانه و تعالی فرموده است که مر خدا راست بر مردمان حج خانه کعبه هر که
زاد و راحله داشته باشد و کسی که کافر شود بترك حج پس به درستی که حق سبحانه و تعالی بینیاز است از عالمیان و تهدیداتی
که در این آیه است در ابواب حج خواهد آمد. و حضرت سید الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که یک حج مقبول بهتر است از
بیست نماز نافله و هر که هفت شوط طواف کند و حساب آن را نگاه دارد یا با حضور قلب باشد و دو رکعت نماز طواف را با
حضور قلب به جا آورد حق ص: 69 سبحانه و تعالی گناهان او را بیامرزد. و حضرت سیّد المرسلین صلی اللَّه
علیه و آله در روز عرفه و روز مزدلفه فرمودند آن چه فرمودند از فضایل بسیار که خواهد آمد گفتم که دیگر کدام افضل است
حضرت فرمودند که روزه پس گفتم که چرا روزه در عقب همه است در فضل و حال آن که حضرت سیّد الانبیاء صلّی اللَّه علیه و
آله فرمودند که روزه سپر آتش جهنّم است پس حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که افضل عبادات عبادتی است که بدل نداشته
باشد و البته آن را به جا باید آورد در همه احوال چنانکه نماز در هر حالی که باشد آن را به جا میآورد اگر در جان کندن باشد یا
در حرب و شمشیر زدن و خوردن باشد البته میباید کرد و هم چنین حج و زکات و ولایت بدل ندارند بخلاف صوم که در بسیاري
از احوال بدل آن کفاره میدهد و اگر بیمار باشد یا مسافر افطار میکند و قضا میکند پس حضرت فرمودند که بلندي و رفعت دین
و کلید آن و باب هم خیرات و رضاي حق سبحانه و تعالی در اطاعت امام است بعد از معرفت او و حق سبحانه و تعالی فرموده است
که هر که اطاعت رسول کند اطاعت خداوند خود کرده است و کسی که پشت کند و اطاعت نکند ما ترا نفرستادهایم که حافظ
ایشان باشی بلکه بر تست که رسالات ما را برسانی هر که قبول کند به بهشت رود و هر که نکند به جهنّم. و حضرت سیّد المرسلین
صلّی اللَّه علیه و آله بکرّات و مرات امر به اطاعت ایشان فرمود و بیان آیاتی که در وجوب متابعت ایشان آمده بود کردند به درستی
و راستی که اگر شخصی شبها به عبادت الهی باشد و روزها روزه باشد و جمیع اموال خود را در راه خدا صرف کند و تا زنده باشد
همیشه حج کند و نداند امامت ائمه خود را و همه اعمال خود را به گفته ایشان به جا نیاورد او را حقی بر حق سبحانه و تعالی نیست
که لازم باشد که او را ثواب دهد و از اهل ایمان ص: 70 نیست و لیکن اگر مستضعف باشند و عداوت اهل
بیت نداشته باشند و مدت عمر خود کارهاي خیر کرده باشند حق سبحانه و تعالی بر سبیل تفضل ممکن است که ایشان را به بهشت
برد نه بر سبیل استحقاق چون امامت ائمه از اصول دین است و شرط جمیع عباداتست مثلا اگر کسی مدّت عمر نماز بیوضو کرده
باشد یقینا بر آن نمازها ثوابی ندارد بلکه مستحق عقوبت الهی است و ممکن است که حق سبحانه بفضل و رحمت خود او را
بیامرزد و به اسانید صحیحه و کالصحیحه از ابو حمزه و غیر او از فضلاي اصحاب حضرت امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیهم منقولست که فرمودند که بهترین و فاضلترین مساجد و مواقع حطیم است و آن از رکن حجر است تا
مقام ابراهیم علیه السّلام و اگر کسی هزار سال کم پنجاه سال مدت رسالت حضرت نوح یا مدت عمر دنیا یا صد سال علی الروایات
المختلفه روزها روزه باشد و شبها بر پا ایستاده تا صبح عبادت کند و چون از دنیا برود و یکی از ائمه خود را نداند او را ثوابی
نخواهد بود و از آن عبادات بهره نخواهد داشت. (و کان امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه یقول انّ افضل ما یتوسّل به المتوسّلون
الایمان باللَّه و رسوله و الجهاد فی سبیل اللَّه و کلمۀ الاخلاص فانّها الفطرة و اقام ال ّ ص لاة فانّها الملۀ و ایتاء الزّکاة فانّها من فرایض اللَّه
عزّ و جلّ و الصّوم فانّه جنۀ من عذابه و حجّ البیت فانّه منفاة للفقر و مدحضۀ للذّنب و صلۀ الرّحم فانّها مثراة فی المال و منساة فی
صفحه 41 از 267
الاجل و صدقۀ السّرّ فانّها تطفئ الخطیئۀ و تطفئ غضب الرّبّ عزّ و جلّ و صنایع المعروف فانّها تدفع میتۀ السّوء و تقی مصارع الهوان
الا فاصدقوا فانّ اللَّه مع الصّادقین و جانبوا الکذب فانّه مجانب الایمان الا انّ الصّادق علی شفا منجاة و کرامۀ الا انّ الکاذب لوامع
صاحبقرانی، ج 3، ص: 71 علی شفا مخزاة و هلکۀ الا و قولوا خیرا تعرفوا به و اعملوا به تکونوا من اهله و ادّوا الامانۀ علی من ائتمنکم
و صلوا ارحام من قطعکم و عودوا بالفضل علی من حرمکم) و بسند کالصحیح از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است که
فرمودند که افضل عباداتی که متوسّلان به آن توسل جویند و آن را سبب نجات خود گردانند ایمان است به خدا و رسول به آن که
اعتقاد کند وجود واجب الوجود وحدت او را و او را عالم و قادر داند بعلم و قدرتی که عین ذات اوست و یقین بداند رسالت
حضرت سیّد المرسلین و عصمت او را صلّی اللَّه علیه و آله و اعتقاد کند به حقیّت آن چه فرموده است از امامت ائمه اثنی عشر و
ثواب و عقاب و غیر آن از چیزهائی که در قرآن و اخبار متواتره وارد شده است که آن حضرت آن را فرمودهاند دیگر جهاد فی
سبیل اللَّه است هر گاه شرایط آن متحقق باشد. دیگر کلمه اخلاص است و آن کلمه لا اله الا اللَّه است با شرایطش و از آن جمله
شهادت بر رسالت و امامت است پس به درستی که باین کلمه ظاهر میشود که بر فطرت اسلامست و جمعی اظهار کلمتین را جزو
ایمان میدانند و بعضی واجبی بر سر خود میدانند و ظاهر این حدیث و امثال این جزویت است. دیگر به پاي داشتن نماز است یعنی
نمازهاي پنجگانه یا مطلق نمازهاي واجب به درستی که اقامت نماز ملت اسلام است یعنی دالّ است بر آن. دیگر دادن زکات است
اگر واجب باشد بر او به درستی که زکات مال از جمله فرایض عظیمه الهی است تعالی شانه. دیگر روزه است که آن سپریست و
، حافظی است از عذاب الهی. دیگر حج خانه کعبه است به درستی که آن سبب رفع فقرست و ازاله گناهان. لوامع صاحبقرانی، ج 3
ص: 72 دیگر صله رحم است که با خویشان خود نیکی کند بهر چه مقدورش باشد و به درستی که آن سبب زیادتی مال و درازي
عمر است. دیگر تصدقات مستحبّه را مخفی دادنست زیرا که گناهان را و آتش آنها را فرو مینشاند و فرو مینشاند غضب الهی را
اگر مستحق غضب او شده باشد. دیگر نیکیها کردنست زیرا که دفع میکند مرگ بد را و حفظ میکند از بلاهاي که سبب
خواریست در دنیا و عقبی به درستی که البته راست بگوئید که حق سبحانه و تعالی با صادقانست و از دروغ اجتناب کنید که دروغ
گو ایمان ندارد به خدا و به درستی که راست گو نزدیکست به نجات و کرامت الهی و به درستی که دروغ گو نزدیکست به
خواري دنیا و هلاك آخرت زنهار که تا توانید سخن خیر بگوئید تا معروف شوید به خوبی و عمل کنید به خیرات تا از اهل خیر
باشید و ادا کنید امانت را بهر که شما را امین کند و صله رحم کنید خویشانی را که از شما قطع کنند و تفضل کنید بر کسانی که
شما را از خیرات خود محروم ساخته باشند و هر چه در این حدیث وارد شده است بر هر فقره از فقرات آن احادیث صحیحه بسیار
وارد شده است و اکثر خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی. (و روي معمّر بن یحیی قال سمعت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه یقول اذا جئت
بالخمس ال ّ ص لوات لم تسال عن صلاة و اذا جئت بصوم شهر رمضان لم تسال عن صوم) و بسند صحیح مرویست از معمّر که گفت
شنیدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که هر گاه نمازهاي پنجگانه را تمام به جا آورده باشی حق سبحانه و تعالی ترا
سؤال نخواهد کرد از نمازي دیگر و هر گاه روزهاي ماههاي رمضان را گرفته باشی ترا سؤال نخواهند کرد از روزه دیگر ظاهر این
حدیث آنست که از هیچ نماز و هیچ روزه دیگر سؤال نخواهند کرد خواه واجب و خواه سنّت و این از تفضل الهی است هر چند
ص: 73 به سبب ترك واجبات مستحق عقوبات الهی شده باشد تفضلا از او سؤال نخواهند کرد و ممکن
است که مراد عدم سؤال از نوافل باشد در صلاة و صوم چون واجبات دیگر نادر است و گاه گاهی واجب میشود هر چند احادیث
بسیار در مذمّت تارك سنن وارد شده است و خواهد آمد و لیکن به سبب ترك آن از ثوابها عظیمه خود را محروم ساخته است و
مستحق عقوبات الهی نشده است مگر آن که استخفاف کند به نوافل و ترك آنها را سهل داند که در آن صورت به سبب استخفاف
مستحق عقوبت میشود. (و روي عن عائذ الاحمسیّ انّه قال دخلت علی ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و انا ارید ان اساله عن الصّلاة
فبدانی فقال اذا لقیت اللَّه عزّ و جل بال ّ ص لوات الخمس لم یسالک عمّا سواهنّ) و مرویست بسند صحیح از عائذ و او صاحب کتاب
صفحه 42 از 267
معتمد است که گفت داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و میخواستم که سؤال کنم از آن حضرت از نماز
یعنی نمازهاي سنت که بسیار بود که بخواب میرفتم و نماز شب نمیکردم و میترسیدم که مبادا مستحق عقوبات الهی باشم و در
راه نیز با رفقا میگفتم که مسأله میخواهم از حضرت بپرسم که شاید سبب فرج همه باشد چنانکه در اخبار کالصحیحه دیگر از او
وارد شده است پس حضرت از روي اعجاز فرمودند بیآن که من از آن حضرت سؤال کنم که هر گاه نمازهاي پنجگانه را کرده
باشی با شرایط در روز قیامت که حق سبحانه و تعالی حساب خلایق خواهد فرمود ترا سؤال نخواهد کرد از نمازهاي دیگر یعنی
مستحبات یا اعم از واجبات دیگر و مستحبات از صلوات یا اعم از سایر عبادات تفضلا چنانکه ظاهر جوابست هر چند سؤال از
مستحبات فقط بود و ظاهرا غرض از مبهم بودن آنست که آدمی در میان خوف و رجا باشد و اعتماد [به خوبیهاي خود لوامع
صاحبقرانی، ج 3، ص: 74 نکند] و چنانکه خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی.
[سبک شمردن نماز]
(و روي عن مسعدة بن صدقۀ انّه قال سئل ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه ما بال الزّانی لا تسمّیه کافرا و تارك الصّلاة تسمّیه کافرا و ما
الحجّ ۀ فی ذلک فقال لأنّ الزّانی و ما اشبهه انّما یجعل ذلک لمکان الشّ هوة لأنّها تغلبه و تارك ال ّ ص لاة لا یترکها الّا استخفافا بها و
ذلک لأنّک لا تجد الزّانی یأتی المرأة الّا و هو مستلذ لإتیانه إیّاها قاصدا إلیها و کلّ من ترك ال ّ ص لاة قاصدا لترکها فلیس یکون
قصده لترکها اللّذّة فاذا نفیت اللّذّة وقع الاستخفاف و اذا وقع الاستخفاف وقع الکفر) و بسند صحیح منقولست از مسعده و بعضی ذکر
کردهاند که بد مذهب است اما ارباب حدیث کتاب او را اعتبار کردهاند أو گفت که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
پرسیدند که چرا زنا کاره را کافر نمینامی و تارك نماز را کافر مینامی و حجت بر این چه چیز است حضرت فرمودند که زیرا که
شخصی که زنا میکند یا لواطه مثلا نمیکند امثال این اعمال قبیحه را مگر از جهت غلبه شهوت و کسی که ترك نماز میکند
ترك نمیکند آن را مگر از روي استخفاف به آن زیرا که شخصی که زنا میکند شهوت عظیم بر او غلبه میکند به مرتبه که کور
و کر میشود و آن عمل قبیح را به جا میآورد و به مرتبه نمیرسد که اختیار نداشته باشد و اگر نه معاقب نمیبود و کسی که ترك
نماز میکند شهوتی بر او غلبه نمیکند بلکه به محض استخفاف نماز آن را نمیکند و هر گاه استخفاف واقع شود کفر واقع میشود
بدان که ظاهر حدیث مخالف است با احادیث بسیار بلکه با اجماع مسلمین که تارك الصّلاة کافر نیست بلکه فاسق است پس حمل
کردهاند این خبر را بر صورتی که نماز در نظر او سهل باشد و ترك آن را حلال داند چنانکه از آخر ص:
75 خبر ظاهر میشود یا حمل میکنند آن را بر مبالغه که گویا کافر است و این اظهر است چنانکه در همه کبایر وارد شده است که
کفر است و در اصطلاح حدیث کفر را بر چند معنی اطلاق میکنند یکی کفر فعل کبایر و هر دو توجیه خوبست پس اگر تارك
نماز حلال داند ترك آن را کافر است و اگر حلال نداند بمنزله کافر است. چنانکه روایت کرده است کلینی بسند صحیح از عبد
اللَّه بن سنان که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که مرتکب شود گناه کبیره از کبایر را
و بمیرد آیا او را از اسلام بیرون میبرد و اگر او را عذاب کنند مانند عذاب مشرکان ابد الآباد معذّب خواهد بود یا عذاب او را
مدتی و انقطاعی خواهد بود پس حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که گناه کبیره بکند از جمله کبایر و آن را حلال داند از
اسلام بدر میرود و معذّب خواهد شد به سختترین عذابها ابد الآباد و اگر معترف باشد که گناه کرده است و توبه نکرده بمیرد از
ایمان بدر رفته است و از اسلام بدر نرفته است و عذاب این سبکتر است از عذاب سابق و به همین مضمون روایت کرده است
مسعدة بن صدقه که راوي حدیث متن است. و در حدیث حسن کالصحیح وارد شده است از عبید بن زرارة که گفت سؤال کردم
از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از گناهان کبیره پس حضرت فرمودند که در کتاب حضرت امیر المؤمنین است که
گناهان کبیره هفت است. اوّل: کفر به خداوند عالمیان. دویم: قتل نفس. سیم: عقوق پدر و مادر. ص: 76
صفحه 43 از 267
چهارم: ربا گرفتن و بیع کردن جنس به جنس با زیادتی بعد از آن که دانسته باشد که حرام است. پنجم: مال یتیمان را بظلم خوردن.
ششم: از حرب واجب گریختن. هفتم: اعرابی شدن بعد از هجرت بسوي پیغمبر یا امام صلوات اللَّه علیهم. عبید میگوید که عرض
نمودم که این هفت بزرگترین گناهانست حضرت فرمودند که بلی گفتم که یک درم از مال یتیم خوردن بظلم بزرگتر است یا
ترك نماز حضرت فرمودند که ترك نماز اعظم است عرض نمودم که شما ترك نماز را از جمله کبایر نشمردید حضرت فرمودند
که اول چه گفتم عرض کردم که کفر را فرمودید حضرت فرمودند که تارك نماز کافر است و راوي میگوید که مراد حضرت
آنست که بیعلّتی ترك کردن نماز کفر است و امثال این خبر بسیار وارد است و همه ماوّل است به آن چه گذشت. و در حدیث
صحیحی وارد است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه کبایر را بیان فرمودند و فرمودند که یکی از آنها ترك نماز است
یا ترك واجبی از واجبات نماز زیرا که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر که عمدا ترك کند نماز را پس
او بري است از ذمت و عهد حق سبحانه و تعالی و از ذمت رسول صلّی اللَّه علیه و آله یعنی بدتر از کفار اهل ذمّتند چون ایشان در
ذمت خدا و رسول داخلند و محتمل است که مراد این باشد که حق سبحانه و تعالی بر او رحم نخواهد کرد و حضرت رسول اللَّه
صلّی اللَّه علیه و آله او را شفاعت نخواهد فرمود چنانکه خواهد آمد و از این حدیث ظاهر میشود که هر که نماز صحیح نکند
، تارك ال ّ ص لاة است اگر عمدا ترك کند و اما اگر جاهل مسأله باشد مانند عوام که دیدهاند که مردمان نماز لوامع صاحبقرانی، ج 3
ص: 77 میکنند ایشان نیز نمازي میکنند و گمان ایشان اینست که نماز ایشان نماز است ظاهرا چنین کسی داخل تارك الصلاة
نباشد که بمنزله کافر باشد اگر چه تارك ال ّ ص لاة بحسب واقع هست زیرا که هر گاه مسائل نماز را بداند و ظاهر شود که رکنی از
ارکان یا شرطی از شرایط بلکه واجبی از واجبات نکرده باشد یا حرامی را کرده باشد واجبست که نمازها را همه قضا کند اما اگر
عامی نماز عالمی را به بیند و بنحو او نماز کند اگر چه نداند که کدام فعل واجب و کدام سنت و همه افعال را قصد وجوب کند
ظاهرا صحیح باشد چنانکه از اخبار و آثار ظاهر میشود که در زمان حضرات سیّد المرسلین و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم
مدار بر این بوده است و واجب و سنت را از هم فرق نمیکردند و همه را نیت وجوب میتوان کرد به آن که آن چه میکند فرد
اکمل نماز باشد چنانکه إن شاء اللَّه در افعال صلاة مذکور خواهد شد. (و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لیس منّی من استخفّ
بصلوته لا یرد علیّ الحوض لا و اللَّه لیس منّی من یشرب مسکرا لا یرد علیّ الحوض لا و اللَّه) در فقه رضوي و در دو حدیث صحیح
از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما وارد است که حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
فرمودند که از من نیست و از امّت من نیست کسی که سبک داند یا سبک بفعل آورد نماز خود را به آن که ترك نماز کند یا
ترك واجبی از واجبات آن کند و ممکن است که شامل مستحبات نماز نیز باشد بر سبیل مبالغه و در حوض کوثر بر من وارد
نخواهد شد نه و اللَّه و از من یا امّت من نیست کسی که مست کننده را بخورد خواه شراب انگور یا شراب عسل و خرما و مویز یا
بوزه و دور نیست که شامل غیر مایع بالاصاله نیز باشد مانند بنک و بیش و غیر آن هر چه عقل را زایل گرداند چنانکه ظاهر عبارت
چند جمعی گفتهاند و در « هر » حدیث است ص: 78 و حدیثی ندیدهام که مراد از مسکر مایع بالاصاله است
حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد نه و اللَّه و ممکن است که مراد قبل از شفاعت یا رحمت الهی باشد و مراد این باشد که تارك
الصلاة و شارب الخمر هر چند اعمال خیر بسیار کرده باشند مستحق دخول جنت نیستند تا عذاب جهنم را نکشند و عدم استحقاق
منافات ندارد که به تفضّل یا به شفاعت مستحق دخول جنت شود و اللَّه تعالی یعلم و قریب باین حدیث من حیث اللفظ و همین این
معنی روایت کرده است کلینی در حسن کالصحیح از آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله. (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه انّ شفاعتنا
لا تنال مستخفّا بال ّ ص لاة) و بسند صحیح از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که چون پدرم
نزدیک شد به رفتن از دار دنیا بمن گفت که اي فرزند شفاعت ما نمیرسد به کسی که نماز را سبک داند یا سبک کند و این نیز
محمول است بر آن که قطع نظر از رحمت الهی مستحق شفاعت ما نیست پس ممکن است که حق سبحانه و تعالی بر او رحمت کند
صفحه 44 از 267
و ببخشاید یا رحمت کند و رخصت دهد ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم را در شفاعت و این تاویلات بنا بر آنست که متواتر است
از حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که فرمودند که شفاعت خود را ذخیره کردهام از جهت اصحاب کبائر از امّتم و اگر
چه ممکن است که آن عام مخ ّ صص باشد باین اخبار و لیکن به سعت رحمت الهی تعالی شانه أنسب است تاویل اول و اللَّه تعالی
یعلم. (و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله من اتّقی علی ثوبه فی صلاته فلیس للَّه اکتسی) و منقولست که آن حضرت صلّی اللَّه
علیه و آله فرمودند که هر که ملاحظه تضییع جامه کند در نمازش به آن که بر خاك نماز نکند ص: 79
مثلا که مبادا گرد آلود شود پس آن جامه را از جهت حق سبحانه و تعالی نپوشیده است که اگر از جهت رضاي او پوشیده میبود
نماز را بهتر از جامه رعایت مینمود چون شکستگی و خاکساري در نماز مطلوبست و دلالت میکند بر آن که میباید مؤمنان جامه
را از جهت رضاي الهی به پوشند که در آن جامه عبادت کنند و فرج خود را از نامحرم به پوشانند بلکه اگر از جهت دفع گرما و
سرما نیز پوشند میباید که قصد کنند که چون حق سبحانه و تعالی امر فرموده است بحفظ بدن تا عبادت تواند کرد بنا بر این جامه
میپوشم بلکه اگر جامهاي نفیس پوشد و قصد عزت ایمان و علم کند چون در نظر اکثر مردمان کسی که چرکن است بیاعتبار
است و این معنی سبب بیاعتباري علم میشود خوبست پس جامهاي زینت را هم بقصد رضاي الهی به پوشد چنانکه گذشت که
حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم زینت میفرمودهاند باین قصد اما نهایت اشکال دارد این قصد و وقتی ظاهر میشود که
در این قصدها صادقست که جامهاي زبون و خوب همه نزد او یکسان باشد بلکه از زبون محظوظتر باشد و این معنی بعد از
مجاهدات و ریاضات بسیار حاصل میشود و نفس و شیطان در امثال این امور مکرهاي بسیار دارند میباید که زود بزود فریب آنها
را نخورد و اعمال خود را معلول و معیوب داند چنانکه غالبا چنین است و کسانی که از این امور ایمنند اموري دیگر هست اعظم از
آنها که از آنجا نیز بغیر از حول و قوت الهی چیزي دیگر به فریاد ایشان نمیرسد و نمیتواند رسید و اخبار در جامهاي نماز مختلف
است در بعضی از اخبار امر به جامه خشن و زبون شده است و در بعضی امر به جامهاي نفیس شده است و دور نیست که نسبت به
افراد مردمان مختلف شود و هم چنین بحسب احوال هر شخص نیز مختلف میشود و الانسان علی نفسه بصیرة خود حال خود را بهتر
میداند و راه شکستگی اسلم است غالبا و اللَّه تعالی یعلم.
[حق سبحانه و تعالی نماز را بر ده وجه مقرر ساختند]
(و روي زرارة عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه انّه قال فرض اللَّه عزّ و جلّ ال ّ ص لاة و سنّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله عشرة اوجه
صلاة السّ فر و صلاة الحضر و صلاة الخوف علی ثلاثۀ اوجه و صلاة کسوف الشّمس و القمر و صلاة العیدین و صلاة الاستسقاء و
الصلاة علی المیّت) و بسند صحیح از زرارة منقول است که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و
تعالی نماز را واجب گردانیدند بر سبیل اجمال و حضرت سیّد المرسلین صلوات اللَّه علیه و آله ده وجه مقرر ساختند بعنوان تفویض
یا به آن که در قرآن مجید مجمل بود و جبرئیل تفصیل آن را از جهت حضرت بیان کرد هم چنان که اکثر واجبات در قرآن مجمل
است و در سنت مفصل است از آن جمله نماز سفر و نماز حضرت را مقرر ساختند چنانکه سابقا گذشت که حق سبحانه و تعالی ده
رکعت مقرر ساخته بودند و حضرت هفت رکعت زیاد فرمودند یک رکعت شام را بحال خود گذاشتند در سفر و حضر و شش
رکعت دیگر را در حضر مقرر ساختند و در سفر انداختند و دیگر نماز خوف را بر سه وجه مقرر ساختند ممکن است که مراد این
باشد که آیه که نازل شد از جهت نماز خوف مجمل بود حضرت به سه عنوان نماز گذاردند در ذات الرقاع و بطن النخل و عسفان
هر یک را به عنوانی که آیه بر آن منطبق میشود چنانکه در نماز خوف خواهد آمد و ممکن است که مراد حضرت از سه نماز غیر
این سه نماز باشد و آن نیز بر سه وجه است. یکی آن که در برابر یکدیگر ایستاده باشند سجده بر قربوس زین کنند. و دویم آن که
به ایما کنند. و سیم آن که به تسبیح و تکبیر کنند و ممکن است که مراد همه باشد به آن که نماز ذات الرقاع و اخوانش را یکی
صفحه 45 از 267
حساب کنند و نماز با رکوع و سجود را ص: 81 یکی و نماز تسبیح را یکی و بنا بر این حمل میباید کرد
که مراد از ده وجه که آن حضرت مقرر ساختند اکثر آن مراد باشد چون نماز سفر و ذات الرقاع در قرآن واقع شده است یا آن که
بگوئیم که هر چند در قرآن واقع شده بود اما کیفیتش مجمل بود از بیان آن حضرت ظاهر شد. دیگر نماز کسوف آفتاب و خسوف
ماهست. دیگر نماز عید ماه رمضان و عید قربانست. دیگر نماز طلب باران است. و دیگر نماز بر میّت است. چنانکه گذشت و باقی
خواهد آمد در محال خود إن شاء اللَّه تعالی مفصلا مع الشرائط. و آن چه میان علما در تقسیم مشهور است آنست که نمازهاي
واجب بر هفت قسم است که بحسب کیفیات مختلفند نماز یومیه و جمعه و عیدین و آیات که شامل کسوف و خسوف و زلزله و
سایر اخاویف سماویست دیگر نماز طوافست و نماز میّت و نمازي را که مکلّف بر خود لازم سازد بنذر و عهد و یمین یا بر او لازم
شود مثل نماز قضا و نماز احتیاط و نماز قضاي پدر و نماز استیجار و همه خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی مفصلا.
[سجده کردن بر زمین فریضه است و بر غیر زمین سنت است]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه السّجود علی الارض فریضۀ و علی غیر الارض سنّۀ) و حضرت صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
سجده کردن بر زمین فریضه است و بر غیر زمین سنت است بعضی گفتهاند که مراد ازین خبر آنست که سجده کردن بر زمین ثواب
واجب دارد و بر غیر زمین ثواب سنت دارد و اظهر آنست که آن چه حق سبحانه و تعالی مقرر ساخته بود سجده بر زمین فقط بود و
حضرت سیّد المرسلین به سبب تفویض بر امّت موسّع ساخت که ص: 82 سجده توانند کرد بر چیزي که از
زمین روییده باشد که نخورند و نپوشند و قرینه این معنی آن که چون صدوق در حدیث سابق تفویض نمازها را ذکر کردند
تفویض محل سجده را نیز بیان کرد و اگر نه مناسبت نداشت این حدیث را در اینجا ذکر کردن بلکه میبایست که در باب ما یسجد
علیه ذکر کند و صدوق این حدیث را مرسلا در علل ذکر کرده است و در آخر چنین گفته است که و علی غیر ذلک سنۀ. و کلینی
از محمد بن یحیی روایت کرده است مرسلا و به جاي عبارت مذکوره و علی الخمرة سنۀ ذکر کرده است و خمره سجاده صغیري
بوده است که از حصیر میبافتهاند از جهت موضع سجده و با خود میداشتهاند مثل مهر الحال چون هنوز حضرت سیّد الشهداء
کربلا را مشرف نگردانیده بودند و بنا بر این عبارت احتمال معنی ثانی دارد چون در احادیث صحیحه وارد شده است که حضرت
سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که جعلت لی الارض مسجدا و طهورا یعنی حق سبحانه و تعالی زمین را از براي من
چنین مقرر ساخت که بر او سجده کنم اگر چه محتمل است که مراد این باشد که از جهت من موسع شد که هر جائی از زمین که
خواهد نماز کنم نه مثل یهود و نصاري که نماز ایشان در غیر بیع و کنایس ایشان صحیح نیست و لیکن تعمیم انسب است و احتمال
دیگر هست که حق سبحانه و تعالی واجب گردانید که سر بر زمین گذارند بر هر چه باشد حضرت صلّی اللَّه علیه و آله مقرر
ساختند که بر زمین و سجاده پاك باشد یا سنت است که پاکیزه باشد و اول اظهر است از این دو معنی و اللَّه تعالی یعلم.
باب فضل الصّلاة