گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد ششم
کتاب الزکاة
اشاره






فی شرح من ابواب من لا یحضره الفقیه تألیف العالم المتبحر فی اخبار اهل البیت آیۀ اللَّه علی العالمین مولانا محمد تقی المجلسی
قدس سره (بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و ال ّ ص لاة علی محمّد و اهل بیته الطیّبین الطّاهرین) جمیع محامد و اثنیه
مخصوص ذات مقدس خداوندیست که مستجمع جمیع کمالاتست و آفریننده و روزي دهنده و تربیت کننده جمیع عالمیانست از
علویّات و سفلیات و مجرّدات و مادیات و جمیع صلوات بلا نهایات بر محمد و اهل بیت او باد که حق سبحانه و تعالی طینت ایشان
را از انوار خود ایجاد فرموده و به اراده کامله تامه ایشان را از جمیع نقایص مقدس و منزه گردانیده است به آیه تطهیر لوامع
صاحبقرانی، ج 5، ص: 427 ابواب الزّکاة
باب علّۀ وجوب الزّکاة
این ابواب (« قال الشّیخ السّ عید الفقیه ابو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه القمیّ رضی اللَّه عنه و اسکنه جنّته » )
زکاتست و از آن جمله باب علت واجب شدن زکاتست چنین میگوید شیخ بزرگوار مجتهد که کنیتش ابو جعفر است و نامش
محمد است و پسر علی است که شیخ عظیم الشأن است و بقیه پدران حالشان معلوم نیست و ذکر آنها از این جهت است که چون
لفظ بابویه غرابتی داشته است یا اعتباري در زمان خود فرزندان به او معروف بودهاند و صدوق نیز مشهور به ابن بابویه است خواست
که بیان کند که جد سیم اوست حق سبحانه و تعالی از او راضی و خشنود باشد و او را در بهشت جا دهد و این عبارت اظهر آنست
که کلام صدوق باشد و محتمل است که شاگردان و راویان آن ذکر کرده باشند چون متعارف بوده است که بعضی از اوقات
راویان را در اوایل کتاب داخل میکردند مثل صحیفه کامله و گاهی در پشت کتاب مینوشتهاند چون اکثر کتب، و حمد و صلاة
در بعضی از نسخ نیست و هم چنین لفظ و اسکنه جنّته در بعضی نسخ نیست. (روي عبد اللَّه بن سنان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه قال انّ اللَّه عزّ و جلّ فرض الزّکاة کما فرض ال ّ ص لاة فلو انّ رجلا حمل الزّکاة فاعطاها علانیۀ لم یکن علیه فی ذلک عیب [عتب
خ ل] و ذلک انّ اللَّه ص: 428 عزّ و جلّ فرض للفقراء فی اموال الاغنیاء ما یکتفون به و لو علم انّ الّذي
فرض لهم لا یکفیهم لزادهم و انّما یؤتی الفقراء فیما أوتوا من منع من منعهم حقوقهم لا من الفریضۀ) به اسانید صحیحه منقول است
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی چنانکه نماز را بر عالمیان واجب گردانیده است
زکات را نیز به شرائط واجب گردانیده است بلکه با هم مقرون ساخته است در قرآن مجید در آیات بیشمار که فرموده است
43 پس اگر کسی زکات را علانیه و آشکارا بدهد بر او عیبی نیست و بنا بر نسخه عتابی نیست و :2 « أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ »
چنانکه در نماز واجب مطلوبست که آن را علانیه واقع سازند به جماعت هم چنین زکات را مقرر فرموده است که نبی و ائمه
صفحه 181 از 262
صلوات اللَّه علیهم عمّال بفرستند و علانیه بگیرند، اما نماز سنت و زکات سنت که صدقات باشد بهتر آنست که مخفی داده شود
که اگر تصدقات مستحبه را ظاهر بدهید خوب است و اگر مخفی دهید « إِنْ تُبْدُوا الخ » چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که
به فقراء از جهت شما بهتر است و به اخلاص اقرب است و از ریا ابعد و آن که عیبی و عتابی نیست از این جهت است که حق
سبحانه و تعالی از جهت فقراء در اموال اغنیاء مقرر ساخته است قدري را که به آن اکتفا توانند کرد و اگر میدانست که آن چه از
جهت ایشان مقرر فرموده است کافی نیست ایشان را بیش از این مقرر میفرمود و هر ضرري که به فقراء میرسد به سبب آنست که
اغنیاء حقوق ایشان را به ایشان نمیدهند نه از آنست که حق سبحانه و تعالی کم مقرر فرموده است پس [اگر] حق فقراء را به ایشان
میرسانند جاي آن نیست که ریا کنند مثل آن که قرضی در ذمه شخصی باشد و آن را ادا کند جاي آن نیست که کسی او را مدح
کند که فلانی مرد خوبی است قرض که میگیرد ادا میکند، و آن که الیوم مدح است از آن جهت است که دزدان بسیار شدهاند و
یک نوع دزدي اینست که مال مردمان را ص: 429 قرض کنند و ندهند پس اگر کسی قرض خود را مؤدي
سازد مدح است، اما چنین مدحی است که فلانی دزد نیست و در واقع چنین مدحی به مذمت اقرب است. و هم چنین در زکات
چون اکثر عالمیان دزدي از فقراء میکنند و حقوق ایشان را نمیدهند پس اگر مدح کنند بر دادن زکات واجب معنی آن اینست که
مال فقراء را نمیدزد پس نهایت حماقت باشد که شخصی ریا کند در واجبات بلکه در مندوبات نیز زیرا که کار این کس با حق
سبحانه و تعالی است اگر شهرت و اعتبار خواهد باید که ترك شهرت کند تا شهرت کند و این معنی اظهر من الشمس است و
احادیث بر این مضمون متواتر است و از این حدیث و احادیث بسیار ظاهر میشود که زکات در عین مال است و فقراء در این اموال
شریکند. و در حدیث موثق کالصحیح از حمید منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی اغنیاء و
فقراء را در این اموال شریک گردانیده است پس اغنیاء را نیست که تصرف کنند در این مال تا حقوق فقراء را بدهند و اگر
بفروشند مال غیر را فروخته خواهند بود و دیگر خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی. (و روي مبارك العقرقوفیّ عن ابی الحسن موسی بن
جعفر صلوات اللَّه علیهما قال انّما وضعت الزّکاة قوتا للفقراء و توفیرا لأموالهم) و منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند
که حق سبحانه و تعالی زکاة را مقرر گردانید تا قوت فقراء باشد و سبب زیادتی اموال اغنیاء باشد و مؤید این معنی است آن که در
کلینی لأموالکم است چون خطاب با اغنیاء بوده است چنانکه خواهد آمد و از این جهت مسمی به زکات شده است که به سبب
دادن زکات مال زیاد میشود چون زکات در لغت بمعنی نمو آمده ص: 430 است و باین معنی نفس نیز در
زیادتی کمالات است و بمعنی تطهیر آمده است چون زکات مال را از حقوق فقراء پاك میگرداند و نفس را از رذیله بخل مطهر
میگرداند و به سبب آن از اکثر نقایص مصفی میسازد چون بخل ام الخبائث است و خواهد آمد. (و روي محمّد [موسی خ ل] بن
بکر عن ابی الحسن موسی ابن جعفر صلوات اللَّه علیهما قال حصّنوا أموالکم بالزّکاة) و در کافی از موسی بن بکر روایت کرده است
و این صحیح است و غلط از نساخ این کتاب شده است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که حصار کنید مال خود را به
زکات گویا که زکات مانند حصار حفظ میکند مال را از تلف شدن و از تسلط دزدان و ظالمان و آفتهاي آسمانی و زمینی. (و
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ » روي حریز عن زرارة و محمّد بن مسلم انّهما قالا لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه أ رأیت قول اللَّه عزّ و جلّ
أ کلّ هؤلاء «1» « الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَۀِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِی َ ض ۀً مِنَ اللَّهِ
یعطی و إن کان لا یعرف فقال انّ الامام یعطی هؤلاء جمیعا لأنّهم یقرّون له بالطّاعۀ قال زرارة قلت فان کانوا لا یعرفون فقال یا زرارة
لو کان یعطی من یعرف دون من لا یعرف لم یوجد لها موضع و انّما یعطی من لا یعرف لیرغب فی الدّین فیثبت علیه فامّا الیوم فلا
تعطها أنت و اصحابک الّا من یعرف فمن وجدت من هؤلاء المسلمین عارفا فاعطه دون النّاس ثمّ قال سهم المولّفۀ قلوبهم و سهم
الرّقاب عامّ و الباقی خاصّ قال قلت فان لم یوجدوا قال لا یکون فریضۀ فرضها اللَّه عزّ و جلّ لا یوجد لها اهل قال قلت فان لم تسعهم
ال ّ ص دقات قال فقال ص: 431 انّ اللَّه عزّ و جلّ فرض للفقراء فی مال الاغنیاء ما یسعهم و لو علم انّ ذلک لا
صفحه 182 از 262
یسعهم لزادهم انّهم لم یؤتوا من قبل فریضۀ اللَّه عزّ و جلّ و لکن أوتوا من منع من منعهم حقّهم لا ممّا فرض اللَّه لهم و لو انّ النّاس
ادّوا حقوقهم لکانوا عایشین بخیر) و به بیست و هشت سند صحیح و دوازده سند حسن کالصحیح منقول است از زراره و محمد که
هشتاد سند شود که به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه عرض نمودند که بیان فرمائید تفسیر آیه کریمه که حق سبحانه و
تعالی فرموده است و ترجمهاش اینست و تفصیل تفسیرش در ضمن اخبار مذکور خواهد شد که نیست زکوات مگر از جهۀ فقراء و
مساکین که قوت سالیانه خود و عیال خود نداشته باشند یا کسی که معاش ایشان به آن گذرد نداشته باشند، و دیگر جمع کنندگان
زکوات، و دیگر جمعی که دل ایشان را الفت دهند با سلام یا ایمان به دادن زکات به ایشان اگر چه فقیر و مسکین نباشند، دیگر آن
چه صرف نمایند در آزادي بندگان، و آن چه صرف نمایند در اداء دیون قرض داران و امثال ایشان، و آن چه صرف شود در راه
خدا از جهاد و حج و زیارات و پل و رباط و امثال آن، و آن چه بدهند به جمعی که از وطن مالوف دور افتاده باشند تا عود نمایند
به وطن خود واجبی است مقدر و مقرر از حق سبحانه و تعالی. پرسیدند که آیا بجمیع اینها زکات میتوان دادن و اگر چه عارف
بمذهب حق ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم نباشند حضرت فرمودند که اگر امام علیه السلام استیلا داشته باشد مثل زمان حضرت
امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه به همه میدهد زیرا که همه اقرار به اطاعت و وجوب متابعت آن حضرت دارند هر چند اعتقاد صحیح
نداشته باشند مثل اکثر اصحاب حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه که تابع آن حضرت بودند اما آن حضرت را امام سیم یا
چهارم میدانستند و جمعی از خواص اصحاب حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و بسیاري از نو رسیدهها اعتقاد صحیح
داشتند. ص: 432 زراره عرض نمود که امام صلوات اللَّه علیه میدهد اگر چه عارف نباشند یا اگر عارف
نباشند بمذهب حق امام صلوات اللَّه علیه به ایشان زکات میدهد حضرت فرمودند که اگر امام در زمان استیلا زکات را به عارف
دهد و بس بهم نخواهد رسید مصرف زکات چون مستحقّین عارف بسیار کمند و زکات بسیار است و امام بغیر عارف میدهد از
سهم مؤلفه از جهت تألیف قلوب ایشان به ایمان تا رغبت نمایند بعضی بدین حق و ثابت قدم شوند بتدریج در دین مبین یا بعضی
که غیر مستضعفند و معاندند داخل شوند در دین و مستضعفان ثابت قدم شوند چون اکثر طبایع مایل به دنیاست اما امروز که
معصوم استیلا ندارد شما شیعیان به اهل حق دهید پس هر کرا بدانی که عارفست بمذهب حق یعنی اعتقاد به آن دارد به او بده و به
باقی فرق از شیعه و سنی مده پس حضرت فرمودند که سهم مؤلفه و سهم رقاب عام است و شش سهم دیگر خاص است به مؤمنان
اثنا عشري، اما سهم مؤلفه را حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله به کفار و منافقین میدادند و حضرت امیر المؤمنین صلوات
اللَّه علیه آن را به سنّیان و منافقان میدادند و بندگانی که از زکات آزاد میتوان کرد نیز شامل سنی و شیعه است و شش سهم دیگر
البته میباید که اثنی عشري باشند. زراره گفت عرض نمودم که اگر اثنا عشري بهم نرسد و ما را زکات باید داد چه کنیم حضرت
فرمودند که این فرض واقع نمیشود که حق سبحانه و تعالی واجب گردانیده باشد که زکات را به جمعی خاص دهند و آن جمع
بهم نرسند البته زمان از اهل حق خالی نمیباشد نهایتش آنست که در آن شهر بهم نرسد تفحص میباید کرد در شهرهاي دیگر و
به ایشان رسانیدن چنانکه خواهد آمد گفت عرض نمودم که اگر زکوات اهل حق کم باشد و مستحقان اهل حق بسیار باشند چه
کنند یعنی از ممر دیگر به ایشان میتوان داد حضرت فرمودند که بتحقیق که حق سبحانه و تعالی از جهۀ فقراء در اموال اغنیا آن
مقدار مقرر ساخته است ص: 433 که به ایشان وفا کند و اگر میدانست که این مقدار وفا نمیکرد زیاده از
آن مقدار مقرر میساخت، و آن که میبینی که فقرا بسیارند و جفا میکشند سببش آنست که قدري که واجب است نمیدهند یا
بغیر مستحق میدهند و ضرر به فقرا نرسیده است از حیثیت آن که حصه ایشان را کم مقرر ساختهاند بلکه از آن جهت است که
حصه ایشان را به ایشان نمیدهند و اگر همه کس زکوات واجبۀ خود را دهند همگی در رفاهیّت تعیش خواهند نمود و بر این
مضامین احادیث صحیحه و کالصحیحه بسیار وارد شده است و شکی نیست که چنین است بنا بر این آنها را ذکر نکردم و در جائی
که اهتمامی به شان آن باشد از جهۀ مخالفت بعضی از اصحاب ذکر میکنم. (فامّا الفقراء فهم اهل الزّمانۀ و الحاجۀ و المساکین اهل
صفحه 183 از 262
الحاجۀ من غیر اهل الزّمانۀ، و العاملون علیها هم السّ عاة، و سهم المؤلّفۀ قلوبهم ساقط بعد رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله، و سهم
الرّقاب یعان به المکاتبون الّذین یعجزون عن اداء المکاتبۀ و الغارمون المستدینون فی حقّ و سبیل اللَّه الجهاد، و ابن السّبیل الّذي لا
ماوي له و لا مسکن مثل المسافر ال ّ ض عیف و مارّ الطّریق و لصاحب الزّکاة ان یضعها فی صنف دون صنف متی لم یجد الاصناف
کلّها) اما فقرا پس ایشان جمعیاند که زمین گیر شدهاند از تحصیل روزي یا جمعی که امراض مزمنه داشته باشند و محتاج باشند، و
مساکین جمعیاند که محتاجند اما مانند طایفه اولی نیستند، و عاملان جمعیاند که سعی مینمایند در جمع زکوات، و سهم مؤلفه
چون از جهۀ تألیف کفار است به اسلام بعد از زمان حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله ساقط است تا زمان حضرت صاحب الامر و
در زمان آن حضرت اگر چه جهاد هست اما تألیف قلوب نیست اگر مسلمان میشوند فبها و الا آن حضرت صلوات اللَّه علیه مأمور
است بقتل، و حصه رقاب از جهۀ اعانت مکاتبا نیست که عاجز باشند از ص: 434 دادن مال کتابت، و
غارمون جمعیاند که دینها در ذمتهاي ایشان بوده باشد که آن دیون را در معصیت صرف نکرده باشند و در راه حق صرف نموده
باشند، و سبیل اللَّه جهاد است، و ابن سبیل کسی است که جائی نداشته باشد و مسکنی که محل سکناي او باشد از مال خود نداشته
باشد مانند مسافر ضعیف و راه گذري. و صاحب زکات میتواند که زکات خود را در بعضی از مصارف صرف نماید هر گاه همه
مصارف نبوده باشند ظاهرا مجموع اینها کلام و آراء صدوق است و احتمال دارد که داخل حدیث زراره باشد و لیکن بعید است
چون کلینی حدیث زراره را نقل کرده است و اینها را در آن نقل نکرده است و هم چنین صاحبان کتب دیگر، اما آن چه گفته است
از تفسیر فقرا و مساکین ظاهر کلامش این است که فقرا پریشانتر باشند چون حق سبحانه و تعالی ایشان را مقدم داشته است و در
قرآن مجید صاحبان کشتی را مساکین نامیده است، و لیکن در صحیح از محمد بن مسلم منقول است که گفت سؤال کردم از
حضرت امام محمد باقر یا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما از فقیر و مسکین حضرت فرمودند که فقیر آنست که از
مردمان سؤال نمیکند و مسکین مشقت و عسرتش از او بیشتر است و سؤال میکند. و در حسن کالصحیح از ابو بصیر منقولست که
فقرا و « إِنَّمَ ا الصَّدَقاتُ الخ » عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حق سبحانه و تعالی فرموده است که
مساکین کدامند حضرت فرمودند که فقیر آنست که از مردمان سؤال نمیکند و مسکین عسرت و مشقتش بیشتر است، و بائس
شدتش از هر دو بیشتر است و هر چه را حق سبحانه و تعالی بر تو واجب گردانیده است آشکارا دادنش بهتر است از پنهان دادن و
هر چه سنتی است پنهان دادنش بهتر است از آشکارا دادن و اگر کسی زکات مال خود را بر دوش ص:
أَوْ » 435 گذارد و آن را قسمت نماید آشکارا بسیار خوبست و مؤید این دو حدیثست آن که حق سبحانه و تعالی فرموده است که
یعنی مسکین خاك نشین و آن که حق سبحانه و تعالی فقرا را مقدم داشته است ممکن است که به اعتبار عدم « مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَۀٍ
که ترجمهاش این است که صدقات از جهۀ جمعی است که « لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ الخ » سؤال باشد چنانکه در قرآن مجید فرموده است که
به سبب جهاد ممنوع شدهاند از کسب و کار و نمیتوانند تجارت کردن از جهۀ پریشانی یا به سبب جهاد و عبادت، و چون طلب
نمیکنند کسی که از احوال ایشان خبر ندارد خیال میکند که ایشان توانگرانند به سبب عدم طلب و الحاح و مبالغه نمیکنند در
سؤال از مردمان و یا محمد تو ایشان را میشناسی از سیماي ایشان. و در حدیث صحیح وارد شده است که تفضیل میدهند آن
جمعی را که سؤال نمیکنند بر آن جمعی که سؤال میکنند و اولی آنست که بهر دو طایفه بدهند تا از خلاف بیرون آیند و امّا
عمّال اشهر میان اصحاب آنست که در زمان حضور امام صلوات اللَّه علیه عامل نصب میفرمایند بعنوان اجاره که سالی چند به او
دهند یا بعنوان جعاله که صد یک آن چه جمع کند از او باشد مثلا و بعضی گفتهاند که مجتهدین در زمان غیبت با تسلط نصب
عامل میتوانند کرد و از جمعی ثقات شنیدم که پادشاه عادل کامل شاه طهماسب انار اللَّه برهانه فرموده بودند که شیخ علی بن عبد
العالی عمال را نصب کنند و آن چه از زکوات جمع شود به لشکر دهند از جهۀ جهاد و اللَّه تعالی یعلم. و در حسن کالصحیح از
حلبی منقولست که گفت به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه عرض نمودم که نصیب عامل چیست حضرت فرمودند که
صفحه 184 از 262
مقدري ندارد و برأي امام است صلوات اللَّه علیه ممکن است که مراد این باشد که حضرت معصوم مخیر است میان اجاره و جعاله یا
آن که عامل از جهۀ رضاي الهی عمل نماید و امام اجرت المثل عطا فرمایند یا آن که بیشتر نیز اگر ص:
436 مصلحت دانند میدهند و امثال این مسائل بیفایده است چون معصوم هر چه میباید میکند و غالبا فایدهاش اینست که ظاهر
سازند که جمعی که دعوي امامت میکنند هر چه میکنند همه بر خلاف حق است و ازین افعال نیز میتوان دانست که امام نیستند،
و اشهر میان اصحاب آنست که میباید عامل عادل ضابط باشد و عالم باشد به مسائل زکات به آن که از معصوم شنیده باشد یا
مجتهد باشد اگر تجویز کنیم اجتهاد را در زمان حضور وقتی که دست به معصوم نرسد و در آن صورت اجتهاد در جمع بین الاخبار
خواهد کرد. و آن که صدوق گفته است که سهم مؤلفه ساقط است بعد از رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله مخالفت دارد بحسب
ظاهر با حدیث زراره و جمع میکنیم به آن که مؤلفه کفار ساقط است نه مسلمانان و در زمان حضرت صاحب الامر صلوات اللَّه
علیه تألیف نیست اما آن که سهم رقاب را به مکاتبین میتوان داد خلافی نیست و ظاهر آیه نیز دلالت دارد که حق سبحانه و تعالی
یعنی بدهید به مکاتبان از مال خدا آن چه عطا فرموده است به شما و اکثر «1» « وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاکُمْ » فرموده است که
اصحاب گفتهاند که مراد از آیه مکاتب عاجز است و در باب کتابۀ نیز خواهد آمد و هم چنین داخل رقابست بندگانی که در تحت
شدت باشند. بیخلاف و ظاهرا مراد صدوق که مکاتب را ذکر کرده است بر سبیل مثال باشد. و در حدیث صحیح منقول است از
عمرو بن ابی نصر که گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردم که هر گاه شخصی نزد او جمع شود از زکات
پانصد درهم یا ششصد درهم میتواند که بنده بخرد و آزاد کند حضرت فرمودند که ستم بر فقراء و مساکین و فرق دیگر میشود
بعد از آن فرمودند که مگر آن که بنده مسلمانی در ضرورت باشد یعنی مشقت بسیار کشد ص: 437 نزد
صاحبش در این صورت میخرد و آزاد میکند، و در اخبار دیگر وارد شده است که از مال زکات بنده میتوان خرید و آزاد کرد
حمل کردهاند بر چنین بنده و احادیث ازین باب خواهد آمد. و آن که گفته است که به غارمانی میدهند که در راه حق صرف
نموده باشند مرویست از حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه که فرمودند که از سهم غارمان وقتی میتوان دادن که دینی که بر او
بوده باشد آن مال را در طاعت صرف کرده باشد و اگر در معصیت صرف کرده باشد نمیتوان داد و اگر به کسی داده باشیم که
ندانیم که در طاعت صرف کرده است یا در معصیت از او پس میگیریم و اگر در معصیت صرف نموده باشد و توبه کرده باشد
الحال از سهم فقرا به او میتوان داد و او بعد از گرفتن دین خود را ادا میتواند نمود، و اما آن که گفته است که فی سبیل اللَّه جهاد
است شکی نیست در آن که به غازي میتوان داد آن چه او را ضرور باشد در جهاد از اسب و اسلحه و غیر آن هر چه در آن سفر
صرف شود و هر چه زیاد آید از او پس میگیرند چنانکه ظاهر آیه است که حق سبحانه و تعالی تغییر اسلوب فرموده است که
جمعی را بلام ذکر کرده است و باقی را به فی که آن رقابست تا به آخر پس میباید که باین جماعت آن مقدار بدهند که صرف
آنها شود مثل مال کتابت و قرض و جهاد و سفر. و در صحیح از علی بن یقطین منقول است که گفت عرض نمودم به حضرت امام
موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که نزد من زکات هست میتوانم به آن مال آزاد کردها و خویشان خود را بحج فرستم حضرت
فرمودند که بلی. و علی بن ابراهیم در تفسیرش از عالم صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که فرمودند در تفسیر سبیل اللَّه که آن
جهاد و حج و جمیع راههاي خیر است و اکثر علما عمل کردهاند باین حدیث چون لفظ سبیل عام است و صحیحه علی بن یقطین نیز
مؤید عموم است و اگر در غیر حج از راههاي دیگر ص: 438 صرف نکنند بهتر است، و در ابن السبیل علی
بن ابراهیم از عالم صلوات اللَّه علیه روایت کرده است که مراد از آن جمعیاند که بسفر طاعت الهی رفته باشند و مالشان آخر شده
باشد بر امام لازمست که از زکوات ایشان را به مأمن ایشان برگرداند، و آن که در آخر گفته است که هر گاه همه اصناف نباشند به
بعضی میتوان داد ظاهرش آنست که بسط بر اصناف لازم باشد چنانکه بعضی. رفتهاند و ممکن است که حمل بر استحباب کنیم
چون اخبار بسیار وارد شده است که میتوان صرف نمودن در یک صنف بلکه در یک کس از یک صنف و ظاهر اخبار آنست که
صفحه 185 از 262
آیه در بیان مصرف باشد نه آن که در همه صرف باید نمودن و اگر چه اولی آنست که صرف کنند در همه اصناف و اقلا از هر
صنفی سه کس و اللَّه تعالی یعلم. (و قال ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه لعمّار بن موسی السّاباطیّ یا عمّار أنت ربّ مال کثیر قال نعم
جعلت فداك قال فتؤدّي ما افترض اللَّه علیک من الزّکاة فقال نعم قال فتخرج الحقّ المعلوم من مالک قال نعم قال فتصل قرابتک قال
نعم قال فتصل اخوانک قال نعم فقال یا عمّار انّ المال یفنی و البدن یبلی و العمل یبقی و الدّیّان حیّ لا یموت یا عمّار اما انّه ما
قدّمت فلن یسبقک و ما اخّرت فلن یلحقک.) و در موثق منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه عمار را خطاب فرمودند که اي
عمار مال بسیار داري گفت فداي تو گردم بلی فرمودند که زکاتی که حق سبحانه و تعالی در مالت واجب گردانیده است ادا
میکنی گفت بلی فرمودند که حقّ معلومی که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید یاد کرده است و خواهد آمد میدهی گفت بلی
فرمودند که احسان به خویشان میکنی گفت بلی، فرمودند که احسان با برادران مؤمن خود میکنی گفت بلی، فرمودند که اي
عمار مال فانی میشود و میرود و اگر نرود به مرگ میرود و بدن کهنه میشود به ص: 439 پیري و اگر
نشود در قبر خاك خواهد شد و عمل صالح باقی خواهد ماند و جزا دهنده اعمال خداوند زندهایست که هرگز نمیمیرد اي عمار هر
چه را از پیش فرستادي از براي تست و با تست و از دستت بیرون نمیرود و آن چه میگذاري به تو نخواهد رسید پس سعی کن
که هر چه داري از براي خود از پیش بفرستی تا ابد الا باد از آن منتفع شوي و ازین باب احادیث معتبره خواهد آمد در باب حق
معلوم. (و فی روایۀ ابی الحسین محمّد بن جعفر الاسديّ رضی اللَّه عنه عن محمّد ابن اسماعیل البرمکیّ عن عبد اللَّه بن احمد عن
الفضل بن اسماعیل عن معتّب مولی الصّادق صلوات اللَّه علیه قال قال الصّادق صلوات اللَّه علیه انّما وضعت الزّکاة اختبارا لأغنیاء و
معونۀ للفقراء و لو انّ النّاس أدّوا زکاة أموالهم ما بقی مسلم فقیرا محتاجا و لاستغنی بما فرض اللَّه عزّ و جلّ له و انّ النّاس ما افتقروا و
ما احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا الّا بذنوب الاغنیاء و حقیق علی اللَّه عزّ و جلّ ان یمنع رحمته ممّن منع حقّ اللَّه فی ماله و اقسم بالّذي
خلق الخلق و بسط الرّزق انّه ما ضاع مال فی برّ و لا بحر الّا بترك الزّکاة و ما صید صید فی برّ و لا بحر الّا بترکه التّسبیح فی ذلک
الیوم و انّ احبّ النّاس إلی اللَّه عزّ و جلّ اسخاهم کفّا و اسخی النّاس من ادّي زکاة ماله و لم یبخل علی المؤمنین بما افترض اللَّه عزّ و
جلّ لهم فی ماله) و در روایت صحیح از ثقات منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که زکات واجب نشده است مگر
از جهۀ آزمایش توانگران و اداي شکر نعمت ایشان و از جهۀ یاري و اعانت محتاجان، و اگر اغنیاء زکوات اموال خود را همه بدهند
مسلمانی فقیر و محتاج نمیماند، و هر آینه هر فقیري غنی میشود به سبب آن چه حق سبحانه و تعالی از جهۀ او مقرر فرموده است،
و بتحقیق که هر کس که فقیر است و محتاج ص: 440 و گرسنه و برهنه است همه اینها به سبب گناهان
اغنیاست که زکات مال خود را به این جماعت ندادهاند و اگر میدادند ایشان محتاج نمیماندند، و بر حق سبحانه و تعالی واجب و
لازمست که منع فرماید رحمتش را از کسی که حق الهی در مالش باشد و ندهد، و قسم یاد میکنم به آن خداوندي که خلایق را
از کتم عدم بوجود آورده است و روزي از جهۀ ایشان گسترده است در خوان نعمت بیدریغش: که ضایع نشده است مالی نه در
دریا و نه در خشکی مگر به سبب ندادن زکات و هیچ صیدي گرفتار نمیشود در دام مگر آن که ترك نموده است تسبیح آن روز
را به درستی که محبوبترین مردمان به نزد حق سبحانه و تعالی کسی است که سخاوت نفس او بیشتر باشد و سخیترین مردمان
کسی است که زکات مال خود را بدهد و بخل نورزد بر مؤمنان به آن چه حق سبحانه و تعالی در مال او واجب گردانیده است. و
سخیتر نسبت به کسی است که زکات ندهد اگر چه ده برابر آن دهد مثل اکثر مردمان در اکثر جاها که نامی هست جوانمردي
میکنند به آلاف و الوف و چون به زکات میرسند بر ایشان مشکل است چنانکه مجربست که هزار رکعت نماز نافله کردن آسانتر
است از دو رکعت فریضه ادا یا قضا خصوصا قضا و قریب باین الفاظ و عین این معانی در اخبار کالصحیحه و صحیحه وارد شده
است. (و کتب الرّضا علیّ بن موسی صلوات اللَّه علیهما إلی محمّد بن سنان فیما کتب الیه من جواب مسائله انّ علّۀ الزّکاة من اجل
قوت الفقراء و تحصین اموال الاغنیاء لأنّ اللَّه عزّ و جلّ کلّف اهل ال ّ ص حّۀ القیام بشأن اهل الزّمانۀ و البلوي کما قال اللَّه تبارك و
صفحه 186 از 262
فی أموالکم اخراج الزّکاة و فی أنفسکم ص: 441 توطین النّفس «1» « لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ » تعالی
علی الصّبر مع ما فی ذلک من اداء شکر نعم اللَّه عزّ و جلّ و الطّمع فی الزّیادة مع ما فیه من الزّیادة و الرّأفۀ و الرّحمۀ لأهل ال ّ ض عف و
العطف علی اهل المسکنۀ و الحثّ لهم علی المواساة و تقویه الفقراء و المعونۀ لهم علی امر الدّین و هو عظۀ لأهل الغنی و عبرة لهم
لیستدلّوا علی فقراء الآخرة بهم و ما لهم من الحثّ فی ذلک علی الشّکر للّه تبارك و تعالی لما خوّلهم و اعطاهم و الدّعاء و التّضرّع و
الخوف من ان یصیروا مثلهم فی امور کثیرة فی اداء الزّکاة و الصّدقات و صلۀ الارحام و اصطناع المعروف) و آن حضرت صلوات اللَّه
علیه در جواب مکتوب محمد نوشتند از جمله جواب مسائلی که پرسیده بود که چه حکمت است که حق سبحانه و تعالی زکات را
واجب گردانیده است فرمودند که علت وجوب زکات اینست که از جهۀ فقراء قوتی باشد که به آن تعیش توانند کرد و اغنیاء به
سبب دادن زکات مال خود را محفوظ گردانند از تلف زیرا که چون حکمت الهی اقتضا نموده که در میان خلایق غنی و فقیر بوده
باشند تکلیف فرمود اهل صحت را خواه در بدن و خواه در مال به آن که برسند به احوال اهل مرض و فقر و بلاها چنانکه فرموده
است که با شما معامله از مایندگان کرده میشود در اموال شما و در انفس شما نسبت به اهل صحت و سلامت و نسبت به اهل فقر و
زمانت اما اهل صحت در مال و بدن به آن که زکات اموال خود بیرون کنند و به فقرا و مساکین و بیماران برسانند و تعهد احوال
ایشان بکنند و صبر نمایند بر دشواري اینها بر نفس، و فقیران و بیماران بر فقر و بیماري صبر کنند و ثواب غیر متناهی هر دو بیابند و
ممکن است که آیه کریمه بعنوان لف و نشر باشد که اختیار اغنیا به دادن زکات باشد و آزمایش فقرا بر صبر و معنی اول اشمل
است و اربط با آن که در دادن زکات این معنی نیز هست که بنده شکر نعمت الهی بر توانگري کرده است چنانکه در باب حقوق
خواهد آمد و معنی ص: 442 دیگر آن که به دادن زکات خود را در معرض زیادتی نعم الهی در آورده
یعنی قسم بذات مقدس خود یاد میکنم که اگر شما شکر کنید « لَئِنْ شَ کَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ » است بموجب وعده الهی مؤکد بقسم
نعمتهاي مرا هر آینه من زیاده کنم نعمتهاي خود را بر شما بحسب کم و کیف با آن که در دادن خود را زیاده گردانیدهاید چنانکه
خواهد آمد که ید علیا بهتر است از ید سفلی بوجوه شتی و اقل مراتبش تخلق بخلق الهی است وجود و فیض خلق اوست تعالی شانه
و رأفت و رحمت نیز از صفات کمالیّه اوست که متصف بهر دو شدهاید نظر به بیچارگان و ضعیفان در اموال و در مهربانی کردن
با درویشان که از صفات کمالیه حضرات سید انبیاء و ائمه معصومین است صلوات اللَّه علیهم و با آن که دادن زکات واجب سبب
ازاله بخل است و آن که زایل شد نفس راغب میشود به رتبه مساوات با فقرا بلکه به ترجیح ایشان بر خود و داخل میشود در زمره
کسانی که حق سبحانه و تعالی مدح فرموده است ایشان را به آن که ایثار میکنند بر یکدیگر هر چند خود نهایت احتیاج داشته
باشند. و احادیث معتبره وارد شده است که این آیه أولا در شأن اهل البیت سلام اللَّه علیهم نازل شد و بعد از آن جاري شد در
انصار و غیر ایشان و سبب این میشود که تقویت فقرا کنند هر چند زکات خود را داده باشند چون بخل که مانع بود زایل شد جمیع
کمالات حاصل میشود و اگر زکات واجب نمیشد نفس را خوفی نمیبود و ترك جلب منفعت بر او آسان است اما تصور عذاب
نمیتواند کرد لهذا ترك جمیع مستحبات میکند و غالبا یک واجب را ترك نمیکند. وجه دیگر آن که به دادن زکات به فقرا
ایشان قوت طاعت و عبادت بهم رسیده به جا میآورند و این کس در ثواب ایشان شرکت دارد قطع نظر از آن که اگر ثواب نیز
نباشد سعی نموده است در حصول بندگی از جهۀ معبود و محبوب حقیقی و سبب ثواب آن جماعت نیز شده است و جمعی را
مسرور گردانیده ص: 443 است و نگذاشته است که هلاك شوند به گرسنگی یا محتاج شوند به مؤمنان مثل
خود یا به کفار چنانکه همه در اخبار بسیار وارد شده است. و دیگر آن که چون زکات میدهد پند میگیرد که چنانکه امروز این
جماعت به سبب فقر این ریاضات میکشند و احتیاج بما دارند فرداي قیامت بر عکس خواهد بود یا محتمل است که ما محتاج این
باشیم پس امروز باید که کاري کنیم که فردا محتاج ایشان نباشیم یا آن که چون در اخبار بسیار وارد شده است که فردا فقراء
شفاعت خواهند کرد اغنیا را اگر چه لقمه نانی به ایشان داده باشند دستگیري ایشان کرده سبب دخول بهشت اغنیاء خواهند شد و
صفحه 187 از 262
امروز ملاحظه میکند که این جماعت چه مذلتها به سبب فقر میکشند سعی کند که فردا از اعمال صالح فقیر نباشد تا مذلتش نباید
کشید و در عیون و علل به جاي هو هم است یعنی فقراء عبرت اغنیاءاند و در هر دو به جاي فقرا فقر است یعنی تا استدلال کنند بر
احتیاج خودشان در روز قیامت به ایشان و هر دو عبارت بهتر است از عبارت این کتاب و ظاهرا سهو از نساخ شده باشد. دیگر آن
که به سبب دادن زکات مطلع میشود به احوال فقرا که چگونه جفاها و محنتها میکشند این معنی سبب رغبت ایشان است بر شکر
حق سبحانه و تعالی که الحمد للَّه که حق سبحانه و تعالی ما را مثل ایشان محتاج نگردانیده است و آن چه میباید بما عطا فرموده
است، اگر چه از حیثیت دیگر میباید رشک بر احوال ایشان برد که حق سبحانه و تعالی ایشان را برگزیده است که فقري که زینت
ایمان و مؤمنان است به ایشان کرامت کرده است و فرداي قیامت یکراست به بهشت خواهند رفت بیحساب. دیگر آن که چون
ایشان را بر این حالت میبیند میگوید که بسیار است که اغنیا فقیر میشوند به سبب عدم شکر این معنی سبب دعا و تضرع و زاري
میشود که خداوندا در دار دنیا و عقبی ما را محتاج خلق مگردان و اصل دعا عبادت است ص: 444 قطع
نظر از آن که پایبند نعمت است فی امور کثیرة محتمل است که مراد این باشد که آن چه مذکور شد قلیلی است از کثیر که جمع
اینها موجود است در دادن زکوات واجبه و تصدقات مستحبه و احسان کردن به خویشان و نیکی کردن با خلق اللَّه و آن چه مذکور
نشده است شباهت است با واجب الوجود از جود و اطعام و روزي دادن و ممدوح انبیاء و اوصیاء بودن صلوات اللَّه علیهم و محل
مباهات الهی شدن با ملائکه و مستحق دعاهاي حاملان عرش و سایر مقربان ملائکه شدن و بایع بودن با حق سبحانه و تعالی چنانکه
یعنی بتحقیق و درستی که حق سبحانه و تعالی «1» « إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَ هُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّۀَ » فرموده است که
میخرد از مؤمنان جانهاي ایشان و اموال ایشان را که ثمن و بهاء بهشت کرامت فرماید و ممدوح حق سبحانه و تعالی بودن در آیات
بسیار و در سلک مجاهدان در آمدن با نفس و شیاطین و در نظم قرض دهندگان الهی منتظم بودن و داخل شدن در سلک و
و غیر اینها که از اینها به آنها میتوان رسیدن و این معنی اظهر است، و احتمال «2» « یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً »
دیگر آن که غرض حضرت این بوده باشد که آن چه مذکور شد در زکات جاري است در ما بقی از مطلق دادن اموال که بعضی را
ذکر فرموده باشد اما معنی اول اشمل است و اظهر و همین حدیث خود نص است بر حقیّت خود و کمال راوي او محمد بن سنان، و
کمان این بنده آنست که او و مفضل بن عمر و امثال ایشان از اصحاب اسرارند و امثال این احادیث دقیقه را نقل میکردهاند و
ارباب رجال به کنه اینها نمیرسیدهاند حمل بر ضعف ایشان کردهاند با آن که صدوق احادیث او را از جمله صحاح شمرده است و
هم چنین کلینی و شیخ مفید علیه الرّحمۀ توثیق او صریحا کرده است و گفته است که از ص: 445 خواص
اصحاب حضرت امام موسی کاظم است صلوات اللَّه علیه و همه ذکر کردهاند که جمعی کثیر از عدول و ثقات اخبار او را روایت
کردهاند و تفصیل احوال او در فهرست روضۀ المتقین مذکور است إن شاء اللَّه در این کتاب نیز اگر به فهرست برسم اوضح از آن
و قال ابو الحسن موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیهما من اخرج زکاة ماله تامّا فوضعها فی » ) . خواهد شد بمنّه وجوده و کرمه و فضله
و منقولست در حسن کالصحیح که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که بیرون (« موضعها لم یسال من این اکتسب ماله
کند زکات مال خود را تماما و در کافی تامّۀ است و این افصح است و به موضعی که حق سبحانه و تعالی فرموده است وضع کند
یعنی به مستحقین شیعه صالح بدهد از او سؤال نخواهند کرد که مالش را از کجا به همرسانیده است و هر گاه شخصی رعایت اینها
کند البته رعایت مال خود نیز کرده خواهد بود که از حرام بهم نرسانیده باشد و فایده زکات این خواهد بود که حساب آن را نکنند
با آن که کالمتواتر است که- فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب- و ظاهر عبارت آنست که اگر آن ملک از حرام نیز باشد حق
سبحانه و تعالی بفضل خود صاحب آن را راضی خواهد کرد چنانکه گذشت و خواهد آمد و استبعادي ندارد نظر به کرم الهی
تعالی شانه العزیز. (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه انّما جعل اللَّه عزّ و جلّ فی کلّ الف خمسۀ و عشرین درهما لأنّه عزّ و جلّ خلق
الخلق فعلم غنیّهم و فقیرهم و قویّهم و ضعیفهم فجعل من کلّ الف خمسۀ و عشرین مسکینا لو لا ذلک لزادهم اللَّه لأنّه خالقهم و هو
صفحه 188 از 262
اعلم بهم) و کالصحیح منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه فرمودند که چرا حق سبحانه و تعالی در هزار درهم بیست و پنج درهم
واجب گردانیده است زیرا که چون حق سبحانه و تعالی خلایق را آفریده است عالم است غنی و فقیر و قوي و ضعیف همه را، پس
در ص: 446 هر هزار کس بیست و پنج فقیر مقرر ساخت پس زکات را نیز به نسبت به فقرا مقرر ساخت و
اگر نه چنین بود زیاده واجب میکرد یعنی اگر بیشتر میبودند، زیرا که خالق همه است و اعلم است بحال همه و آن که در این
حدیث و احادیث بسیار الف وارد شده است با آن که نصاب اول را که دویست درهم است ذکر نمودن انسب بود ظاهرا به اعتبار
کثرت عرفی است و اگر چه در واقع از جمله نصاب هست زیرا که بعد از دویست چهل چهل بالا میرود و در اینجا بیست چهل بالا
رفته است که نصاب بیست و یکم باشد. و در فقه رضوي همین علت را حضرت صلوات اللَّه علیه در دویست فرمودهاند که حق
سبحانه هر دویست کس که آفریده است صد و نود و پنج کس را غنی آفریده است و پنج کس را فقیر آفریده است که مجموع این
اخبار راجع به چهل یک میشود و غالب آنست که چون کثرتی دارد هزار در عرف این عدد را سؤال کردهاند و ائمه هدي صلوات
اللَّه علیهم جواب دادهاند و از جواب ایشان ظاهر میشود که مراد چهل یک است. چنانکه کلینی در صحیح از وشّاء روایت کرده
است که حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه فرمودند که شخصی از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کرد که چه
وجه دارد که حق سبحانه و تعالی در هر هزار درهم بیست و پنج درهم زکات مقرر فرموده است و چرا سی درهم مقرر نفرموده
است حضرت فرمودند که چون حق سبحانه و تعالی زکات را از جهۀ رفع حاجت فقرا مقرر فرموده است میدانست که حاجت
ایشان به دادن بیست و پنج مرتفع میشود و اگر همه کس زکات مال خود را بدهند هیچ محتاجی نمیماند و همه غنی میشوند. و
در صحیح از احول منقولست که گفت شخصی از ملاحده از من پرسید که چرا از هر هزار درهم بیست و پنج درهم مقرر شده
است من در جواب او ص: 447 گفتم که هم چنان که نماز بعضی دو رکعت و بعضی سه رکعت و بعضی
چهار رکعت مقرر شده است زکات نیز چنین مقرر شده است یعنی اکثر علل احکام الهی نزد ما مخفی است و مجملا میدانیم که
علتی دارد و گاه است که محض تعبد علت است که بنده علت را نداند و این معنی به قربت اقرب است آن ملحد جواب را از من
قبول کرد تا آن که به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه رسیدم از آن حضرت سؤال نمودم این مسأله را حضرت
فرمودند که حق سبحانه و تعالی حساب فرمود اموال و درویشان را و دانست که از هزار درهم بیست و پنج درهم درویشان را کافی
و اگر کافی نمیبود زیاده مقرر میفرمود چون برگشتم از حج و به آن ملحد رسیدم و غالب اوقات این ملاحده حکما بودهاند که
اعتقاد به انبیاء نداشتهاند جواب حضرت را به آن ملحد گفتم گفت این جوابی است که از حجاز آورده و میدانست که ائمه ما
صلوات اللَّه علیهم در آن طرف میباشند بعد از آن گفت که اگر من مسلمان شوم و کسی را اطاعت کنم صاحب این کلام را
اطاعت خواهم نمود.
باب ما جاء فی مانع الزّکاة
این بابی است در بیان آیات و احادیث که در عقوبات نادهنده زکات وارد شده است همین آیه کافی است که حق سبحانه و تعالی
یعنی آن جماعتی که جمع میکنند طلا و نقره را و صرف نمیکنند آن را در راهی که حق سبحانه و «« الَّذِینَ الخ » فرموده است که
تعالی فرموده است از زکات و خمس و نذور و کفارات و غیر اینها اگر چه در بسیاري از اخبار وارد شده است که این آیه در منع
زکات وارد شده است چون ممکن است که فرد باشد یا در آن وقت بغیر از زکات واجب نشده باشد چون لفظ عامست که صرف
نکنند در راه خدا پس بشارت ده ایشان را به عذابی دردناك روزي باشد که سرخ کنند زرها را در آتش جهنم و داغ کنند به آن
زرها پیشانیهاي ایشان را و پهلوهاي ایشان را و پشتهاي ایشان را و به ایشان گویند این است که آن چه را جمع کردید از جهت خود
پس بچشید آن چه را جمع میکردید، و نکته گفتهاند که عذاب پیشانی از جهۀ گره زدن است بر روي فقرا، و پهلوها از جهت پهلو
صفحه 189 از 262
به ایشان کردن از هر طرفی که آیند و بعد از آن پشت بر ایشان کردن و وجوه دیگر گفتهاند. (روي حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات
اللَّه علیه انّه قال ما من ذي مال ذهب او فضّۀ یمنع زکاة ماله الّا حبسه اللَّه عزّ و جلّ یوم القیمۀ بقاع قرقر و سلّط علیه شجاعا اقرع یریده
و هو یحید عنه فاذا راي انّه لا ص: 449 یتخلّص منه امکنه من یده فقضمها کما یقضم الفجل ثمّ تصیر طوقا
و ما من ذي مال ابل او بقر او غنم یمنع زکاة ماله الّا حبسه اللَّه « سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَۀِ » فی عنقه و ذلک قول اللَّه عزّ و جلّ
یوم القیمۀ بقاع قرقر یطؤه کلّ ذات ظلف بظلفها و ینهشه کلّ ذات ناب بنابها و ما من ذي مال نخل او کرم او زرع یمنع زکاته الّا
طوّقه اللَّه عزّ و جلّ ربعۀ ارضه إلی سبع ارضین إلی یوم القیمۀ) به چهل سند صحیح و کالصحیح منقولست از حریز که بیست و
هشت سندش صحیح است و جمعی از متأخرین اشتباه کردهاند و گفتهاند که سند مصنّف به حریز در زکاة حسن است و نه چنین
است زیرا که صدوق أولا اسانید خود را به حریز ذکر کرده است در جمیع آن چه در این کتاب است و بعد از آن در خصوص
زکات سند حسن ذکر کرده است و غرض صدوق اینست که در زکات بخصوصها نیز اسانید معتبره دارم نه آن که همین سند دارم
و مؤید این معنی آن که صدوق اسانید حریز را در زکات به عنوان صحیح دارد در کتبش خصوصا این حدیث را که در عقاب
الاعمال بسند صحیح روایت کرده است با آن که احتیاج به هیچ سندي نبوده است چون کتب حریز از جمله چهار صد اصل است و
بهتر از اکثر آن اصول است و متواتر بوده است نزد اصحاب مثل کتب حدیث الحال نزد ما به آن که اسانید ما باین کتب اضعاف
مضاعفه تواتر است چون از هزار زیاده است و مع هذا در کار نیست چون کتب متواتر است و فرق نمییابیم در کتب متواتره میان
آن چه را سند داریم یا نداریم و هر که رجوع بنفس خود میکند مییابد مجملا. حریز روایت میکند که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر صاحب مال طلا و نقره که زکات بر آن واجب شده باشد و زکات آن مال را ندهد البته حق
سبحانه و تعالی در روز قیامت او را حبس نماید در صحرایی که زمینش سخت و لغزنده باشد مانند آبگینه و مسلط گرداند بر او
ص: 450 اژدهایی را که از بسیاري عمر موي سرش ریخته باشد و زهرش سختتر و کشندهتر باشد و این
مار از عقب او دود و او گریزد و از لغزندگی بر زمین افتد و برخیزد تا آن اژدها خود را به او رساند و چون بیند که از دست او
خلاصی ندارد دست خود را به دهان او دهد و چنانکه متعارف است که اگر شیري یا گرگی به کسی رسد ذراع خود را پیش
میکنند به گمان آن که درد آن کمتر است یا وسیله شود که آن شیر را بکشند چون مکرر شنیدهام که عربان شجاع شیر را چنین
میکشند که کپنکی پوشیدند و رو بشیر میدوند و غالب آنست که شیر میگریزد و اگر بایستد و حمله کند آرنج چپ را به دهان
شیر دادند و از دست راست شکم شیر را از خنجر میشکافند در اینجا نیز چنین میکند و چون اژدها آن دست را دندان گرفت
مانند ترب به دندانهاي پیش دندان بر میدارد چنانکه موافق نسخ صحیحه است و بعضی از فضلا قصم را به صاد مهمله میخواندند
و هم چنین فحل را به حاي مهمل یعنی در دندان گرفتن دست او را در هم میشکند چنانکه شتر نر مست دندان میگیرد و این
احتمال بد نیست و لیکن این حدیث را محدثین عامه نیز روایت نمودهاند به ضاد معجمه بمعنی خوردن از پیش دندان یا دندان
گرفتن بر مأکول و بنا بر این به جیم انسب خواهد بود و آن که دست او را به دندان میگیرد بنا بر این است که این اژدها بخل است
که به این صورت مصور شده است و در دار دنیا بخل مانع بود از آن که تصدق بدست کند در دار عقبی اول دست او را به دندان
میگیرد و بعد از آن در گردنش میپیچد مانند طوق آتش و وجه پیچیدن در گردن اینست که اگر در دار دنیا ماري بر دست یا پا
زند اگر دست یا پا را ببرند ممکن است که جان ببرد اما اگر کردن زند علاج نمیتواند کرد، یا آن که کنایه باشد از آن که هرگز
از او خلاصی نداشته باشد مگر وقتی که رحمت یا شفاعت او را خلاص کند. و وجه دیگر چون در دار دنیا اگر بچشم خشمناك در
مستحقین نظر کرده ص: 451 چشمش را بگزد، و اگر به زبان ایذا کرده باشد زبانش را بگزد و اگر روي
گردانیده باشد به رویش نیش زند، و اگر طرفین را برگردانیده باشد بر طرفین زند و اگر پشت به سایل کرده باشد بر پشتش زند با
آن که جائی که مار بر آنجا قرار تواند گرفت گردن است و این معنی هست که چون بهشتیان به سبب جود و طوق مرصع در گردن
صفحه 190 از 262
دارند ایشان به سبب بخل طوق آتش و مار در گردن دارند و این سبب ازدیاد عذاب ایشان شود و این است که حق سبحانه و تعالی
فرموده است که زود باشد که در روز قیامت طوق زند در گردن ایشان آن چه را بخل ورزیدهاند به آن و به زکات ندادهاند، و
ظاهرش آنست که قدر زکات طوق شود اگر کم باشد طوق سبک باشد و اگر بسیار باشد طوق سنگین خواهد بود و به آن نسبت و
ممکن است که کل مال چنین شود و یا آن که بخل مصور شود و اللَّه تعالی یعلم. و هر کس مال او شتر یا گاو یا گوسفند باشد و
زکات آن را نداده باشد البته حق سبحانه و تعالی او را حبس نماید در صحرایی لغزنده و قوت حرکت نداشته باشد و زکات او هر
چه شده باشد و نداده باشد یا کل اموالش محشور شوند از جهت عذاب او و او در زیر دست و پاي اینها باشد و لگد بر او زنند و در
زیر سم این حیوانات باشد یا هر حیوانی که حق سبحانه و تعالی آنها را حشر کرده باشد از جهت مصلحتهایی که او میداند مانند
اسب و استر و الاغ و اینها بسم بر روي او روند و لگد زنند و هر چه درندگان باشند مانند شیر و ببر و گرگ و امثال اینها به دندان
او را پاره پاره کنند و باز درست شود، و هر که زکات خرما و مویز و گندم و جو را نداده باشد حق سبحانه و تعالی آن قطعه باغ یا
زمین را طوقی کند در گردنش تا هفت طبقه زمین و اینها در عالم برزخ در گردنش باشند تا روز قیامت و با این حال محشور شود و
این قطعه آتش باشد چون طوق در گردنش، و زکات گاو و گوسفند و شتر نیز طوق میشوند در ص: 452
گردنش به صورت اژدها و حیوانات بر او لگد میزنند چون ظاهر آیه عام است و منع جمعی نیست که طوق شوند و حیوانات بر او
روند نعوذ باللَّه منها. و در صحیح از عبد اللَّه سنان منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر کس درخت خرما یا درخت انگور یا باغ خرما و باغ انگور یا زراعت یا زمین زراعت
داشته باشد و زکات اینها را نداده باشد ان قطعه زمین را از هفتم طبقه زمین در گردنش اندازند تا روز قیامت و ظاهرش آنست که
روح او در سجّین باشد که آن در طبقه هفتم زمین باشد و این هفت طبقه در گردنش باشد تا قیامت. و احادیث باین مضمون بسیار
است و ممکن است که تعبیر از عذاب روحانی باین عنوان باشد بنا بر آن که عذاب برزخ روحانی محض باشد و شکی نیست در
عذاب قبر و کیفیتش اگر مجهول باشد ضرر ندارد سعی میباید نمود که اسباب آن را از خود مرتفع سازد و شیخ بهاء الدین محمد
طاب ثراه مکرر میفرمودند که تفکر و بحث در این مسأله که روحانی خواهد بود یا جسمانی شبیه است به آن که شخصی را در
زندان کرده باشند که فردا او را بکشند شب همه شب فکر کند و بحث کند که آیا فردا شکم او را خواهند درید یا گردنش را
خواهند زد و یا از منارهاش خواهند انداخت و این افکار بیخردانست او را سعی میباید کرد و تفکر نمود که بچه وجه مستخلص
خواهد شد میباید که دعا و تضرع و زاري کند تا حق سبحانه او را از کشتن حفظ نماید و احادیث بر این مضمون بسیار است. (و
أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا » روي معروف بن خرّبوذ عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال انّ اللَّه تبارك و تعالی قرن الزّکاة بال ّ ص لاة فقال
43 فمن اقام ال ّ ص لاة و لم یؤت الزّکاة فکانّه لم یقم الصّلاة) ص: 453 و در صحیح از حضرت امام :2 « الزَّکاةَ
محمد باقر صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که بتحقیق که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید در بسیار جائی زکات را
مقرون ساخته است به نماز و فرموده است که به پاي دارید نماز را و بدهید زکات اموال خود را پس کسی که نماز کند و زکات
ندهد چنان است که نماز نکرده است چون هر دو را بمنزله یک فریضه گردانیده است و ظاهر آنست که نماز صحیح باشد و لیکن
مقبول نباشد به قرینه فکانّه و بر این مضمون نیز احادیث وارد شده است. (و روي ایّوب بن راشد عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه
و کلینی در موثق (« سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَۀِ » انّه قال مانع الزّکاة یطوّق بحیّۀ قرعاء تاکل من دماغه و ذلک قول اللَّه عزّ و جلّ
کالصحیح از ایوب روایت کرده است و کتاب او معتمد بوده است و محتمل است به احتمال قریب که اکثر این احادیث را از کافی
برداشته باشد و سبب قوتست چون هر دو حکم به صحت کردهاند که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
ندهنده زکات واجب را در گردنش میاندازند ماري را که موي سرش از بسیاري زهرش ریخته باشد که از مغز سر او خورد و
اینست مضمون قول خداوند عالمیان که عن قریب در گردن ایشان طوق خواهند کرد چیزي را که بخل کردهاند و زکات آن را
صفحه 191 از 262
ندادهاند و ظاهر حدیث مثل ظاهر آیه عام است در هر زکاتی چنانکه گذشت و میآید. (و روي مسعدة عن الصّادق صلوات اللَّه
علیه انّه قال ملعون ملعون مال لا یزکّی) و کالصحیح و در حسن کالصحیح از ابو بصیر از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است
که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله نیز فرمودند که ملعونست ملعونست آن مالی که زکاتش را نداده باشند محتمل است
که مراد لعن صاحبش باشد یا مراد آن باشد که حرامست چون ص: 454 زکات بر عین است و مال فقرا در
آن میان است و مکرّر فرمودن از روي مبالغه باشد یا آن که دویم بیبرکتی باشد یا آن که اگر آن مال را در غیر زکات از راههاي
خیر صرف نمایند فایده نخواهد داشت و اللَّه تعالی یعلم (و روي محمّد بن مسلم عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه انّه قال ما من عبد
منع من زکاة ماله شیئا الّا جعل اللَّه ذلک یوم القیمۀ ثعبانا من نار مطوّقا فی عنقه ینهش من لحمه حتّی یفرغ من الحساب و هو قول
یعنی ما بخلوا به من الزّکاة و کالصحیح و صدوق در صحیح و کلینی در حسن (« سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَۀِ » اللَّه عزّ و جلّ
کالصحیح روایت کردهاند از محمد که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر بنده که چیزي از مال زکات ندهد
اگر چه اندکی باشد و از هر جنسی که باشد البته حق سبحانه و تعالی آن مال را در روز قیامت اژدهایی میکند مانند طوقی در
گردنش افتاده باشد و دندان در گوشت او گذاشته او را گزد تا حق سبحانه و تعالی از حساب خلایق فارغ شود و اینست آن چه حق
سبحانه و تعالی فرموده است که به زودي طوق مار آتشی خواهند کرد و در گردن آن جماعتی که بخل ورزیدهاند خواهند انداخت
در روز قیامت حضرت (ص) فرمودند یا راوي بر احتمالی ضعیف گفت که مراد الهی بخل زکاتست و اگر از راوي باشد از قرینه
استشهاد به آیه یافته است و لیکن ممکن است که مراد این باشد که زکات نیز داخل است در مراد اگر چه از یعنی نیز ممکن است
که همین مراد باشد و شامل خمس و سایر واجبات مالیه باشد. (و روي عبید بن زرارة عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال ما من
رجل یمنع درهما فی حقّه الّا أنفق اثنین فی غیر حقّه و ما من رجل یمنع حقّا فی ماله الّا طوّقه اللَّه به حیّۀ من نار یوم القیمۀ) و
کالصحیح منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند ص: 455 که هر کس که
یک درهم از زکات یا غیر آن از حقوق واجبه را منع کند که در موقع خود صرف نکند البته منع لطف و توفیق از او بشود که دو
درهم در غیر مصرف از مصارف محرمه صرف نماید یا به زور ازو بگیرند و هر کس حقی از حقوق واجبه در مالش باشد مانند
زکات و خمس و رد مظالم و ندهد حق سبحانه و تعالی آن حقرا ماري کند آتشی و در گردنش اندازد در روز قیامت. و روي ابان
بن تغلب عنه صلوات اللَّه علیه انّه قال دمان فی الاسلام حلال من اللَّه تبارك و تعالی لا یقضی فیهما احد حتّی یبعث اللَّه قائمنا اهل
البیت فاذا بعث اللَّه عزّ و جلّ قائمنا اهل البیت حکم فیهما بحکم اللَّه عزّ و جلّ الزّانی المحصن یرجمه و مانع الزّکاة یضرب عنقه و
کالصحیح منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که دو کشتن است در اسلام که هر دو را حق سبحانه
و تعالی حلال کرده است یعنی واجبست و کسی حکم نمیکند در آن تا حق سبحانه و تعالی قائم آل محمد را برانگیزاند و چون
آن حضرت صلوات اللَّه علیه خروج میفرماید بحکم الهی حکم خواهد فرمود و آن زنا کارهایست که زن داشته باشد حضرت او را
سنگسار میکند، و دیگر کسی است که زکات مال خود را ندهد او را گردن میزند و در کافی بعد از بحکم اللَّه لا یرید علیهما
بیّنۀ یعنی بیّنه و گواه نمیطلبد بر زنا و ندادن زکات بلکه بحکم خود عمل میکند و بنا بر این نسخه این حکم مخصوص آن
حضرت است و منافات ندارد که کسی دیگر این دو قتل را واقع سازد و این اظهر است و محتمل است که نقصان یا زیادتی از نساخ
شده باشد یا ابان بهر دو عنوان از آن حضرت شنیده باشد و اللَّه تعالی یعلم و نسخه محاسن مثل نسخه فقیه است. (و روي عنه
صلوات اللَّه علیه عمرو بن جمیع انّه قال ما ادّي احد الزّکاة فنقصت من ماله و لا منعها احد فزادت فی ماله) و روایت کرده لوامع
صاحبقرانی، ج 5، ص: 456 است عمرو که حضرت جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هیچ کس زکات نداد که زکات
چیزي از مال او را کم کرده باشد و هیچ کس منع زکات نکرد که زکات سبب زیادتی مال او شده باشد بلکه حق سبحانه و تعالی
به دادن زکات مال را برکت میدهد و زیاد میکند و ندادن زکات مال را کم میکند به بی برکتی و به تسلط دزدان و ظالمان و
صفحه 192 از 262
امثال اینها و کالصحیح از سکونی منقولست از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که فرمودند که کسی که زکات را حبس
نکرد مالش زیاده شده باشد و این معنی ظاهر است بحسب تجربه که جمعی که زکات میدهند البته خیر و برکت در آن مال بهم
میرسد قطع نظر از ثواب غیر متناهی. (و فی روایۀ ابی بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال من منع قیراطا من الزّکاة فلیس
و فی «1» « حَتَّی إِذا جاءَ أَحَ دَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ » بمؤمن و لا مسلم و هو قول اللَّه عزّ و جلّ
روایۀ اخري و لا تقبل له صلاة) و در موثق منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که ندهد
قیراطی از زکات را و آن بیست یک مثقال است یعنی اگر چه زکات واجب را داده باشد و یک قیراط را عمدا نداده باشد نه مؤمن
است و نه مسلمان زیرا که ایمان کامل اقتضا میکند که اقل مرتبه واجبات را به جا آورد و هم چنین اسلام کامل یا آن که چون
جایز است که اگر قیراطی را امام طلبد و او ندهد که او را بکشند پس گویا مسلمان نیست زیرا که اسلام سبب اینست که خون او
محفوظ باشد و یا بر تقدیر آن که حلال داند ندادن زکات را اگر چه یک قیراط باشد واجب القتل میشود و مرتد نه مؤمن است و
نه مسلمان بلکه کافر است و اینست که حق سبحانه و ص: 457 تعالی فرموده است که چون یکی از ایشان را
مرگ رسد و امور آن عالم را مشاهده نماید یا بمیرد استغاثه میکند که اي پروردگار من مرا به دنیا فرست تا آن که عمل صالح به
جا آورم در مالی که گذاشتهام یعنی زکات مال خود را بدهم و اگر مؤمن یا مسلمان میبود آرزوي این طرف نمیکرد و ممکن
است که غرض از ذکر آیه این باشد که چون از دنیا میرود میبیند شدت عذاب مانع الزکاة را استغاثه میکند و طلب رجوع بدنیا
میکند تا به جا آورد فریضه الهی را و ظاهرا از خاطر ابو بصیر رفته بوده است کلام دیگر که خود ذکر کرده است در حدیث آینده
یا از روات سهوي شده باشد و ان سأل الرجعۀ است استشهاد و از جهۀ آنست چنانکه خواهد آمد و در روایتی دیگر از ابو بصیر یا
غیر او وارده شده است که مشتمل است بر آن چه مذکور شد با این زیادتی که نمازش را نیز قبول نمیکند چون حق سبحانه و
تعالی هر دو را با هم طلبیده است. چنانکه در حسن کالصحیح منقول است از فضلاء اصحاب حضرت امام محمد باقر و حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما که روایت کردهاند از هر دو معصوم که فرمودند که حق سبحانه و تعالی هر دو را با هم طلبیده
است پس کسی که نماز کند و زکات ندهد نمازش مقبول نیست. و کالصحیح از ابی بصیر منقول است که حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که منع کند قیراطی از زکات را میخواهد یهودي بمیرد و میخواهد نصرانی بمیرد یعنی
حشرش با یهود و نصاري خواهد بود و این تهدیدات ممکن است که از روي مبالغه باشد یا نسبت به مستحل باشد که حلال داند
ندادن زکات را چون زکات از ضروریات دین اسلام است که هر که مسلمان است میداند که زکات میباید داد و کسی که حلال
میداند ضروري را منکر قول نبی است و منکر کافر است و بعضی گفتهاند که منکر اجماعی نیز کافر است و آن وقتی است که
اجماع قطعی باشد و داخل ضروریست. ص: 458 (و روي ابن مسکان عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال بینا
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی المسجد اذ قال قم یا فلان قم یا فلان قم یا فلان حتّی اخرج خمسۀ نفر فقال اخرجوا من مسجدنا لا
تصلّوا فیه و أنتم لا تزکّون) و منقول است در صحیح از عبد اللَّه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه و ظاهرا لفظ رفعه از قلم
نساخ افتاده باشد چون در کافی هست و عبد اللَّه به خدمت آن حضرت نرسیده است و مع هذا ضرر ندارد چون عبد اللَّه از اهل
اجماع است و راوي او صفوان و یونس است هر دو از اهل اجماعند که آن حضرت فرمودند که روزي از روزها حضرت سید
المرسلین صلی اللَّه علیه و آله در مسجد بودند که فرمودند برخیز اي فلانی و نام او را بردند و حضرت امام محمد باقر نام آن
جماعت را نبردند چون غرض متعلق باین نبود که کدام جماعت بودهاند بلکه غرض متعلق است بوجوب زکات و مقرون بودن او
بصلوة تا پنج کسرا یک یک را از مسجد بیرون کردند از توانگرانی که زکات بر ایشان واجب بود و نمیدادند و حضرت در حین
اخراج میفرمودند که از مسجد ما بیرون روید چون زکات نمیدهید و نماز با زکاتست و هر گاه زکات نمیدهید نماز شما مقبول
نیست مبادا سبب عدم قبول نماز دیگران نیز شود چون نماز جماعت همه را یک نماز میکند و ظاهرا این اخراج تعزیر ایشان بود و
صفحه 193 از 262
تعزیر براي نبی و امام است صلوات الله علیهم و خفتی اعظم ازین نمیباشد که جمعی را باین عنوان از مسجد بیرون کنند و انگشت
نما شوند. (و روي ابو بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال من منع قیراطا من الزّکاة فلیس بمؤمن و لا مسلم و سال الرّجعۀ
و منقول است در (« حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ » عند الموت و هو قول اللَّه عزّ و جلّ
موثق از ابو بصیر که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که ندهد بیست یک ص:
459 مثقال را از زکات او مسلمان و مؤمن نیست و در وقت مرگ سؤال کند برگشتن بدنیا را و این سؤال برگشتن در قول حق
سبحانه و تعالی است که فرموده است که چون مرگ میرسد میگوید اي پروردگار من اي فرشتگان مرا بر گردانید بدار دنیا تا
خود اعمال صالحه به جا آورم در آن چه جا گذاشتهام یعنی حقوق مالیه را از مال خود بیرون کنم دیگر امر از حق سبحانه و تعالی
است. بدان که این حدیث را کلینی ذکر کرده است از ابو بصیر که گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه شنیدم که
هر که زکات ندهد سؤال کند رجوع بدنیا را نزد مرگ و استشهاد به آیه فرموده است و حدیث سابق ابو بصیر را کلینی موافق
صدوق ذکر کرده است و از این حدیث ظاهر میشود که از این حدیث این عبارت افتاده باشد که و سال الرّجعۀ عند الموت تا
استشهاد به موقع باشد و این جهت کلینی نیز بعد از آن که آن حدیث را ذکر کرده بود این حدیث را ذکر کرده است که مفسر آن
باشد و صدوق سهوا جزو اول آن حدیث را در اینجا ذکر کرده است چون همین حدیث در کافی و محاسن هر دو مذکور است و
جزو اوّل را ندارد و برقی حدیث دیگر نیز از آن حضرت صلوات اللَّه علیه روایت کرده است به همین مضمون که سؤال رجوع کند
بدنیا. و کالصحیح بل الصحیح منقولست از رفاعه که شنیدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که میفرمودند که حق
سبحانه و تعالی هیچ واجبی را مانند زکات واجب نگردانیده است در مشقت بر نفوس چون مال محبوب است و اکثر عالمیان به
سبب ندادن زکات هالکند در دنیا به آمدن بلاها و در آخرت به عذاب الیم. و در صحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه
علیه منقولست که هر گاه زکات نمیدهند زمین نیز برکتهاي خود را نمیدهد. (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه صلاة مکتوبۀ خیر
من عشرین ص: 460 حجّۀ و حجّۀ خیر من بیت مملوّ ذهبا یتصدّق فی برّ حتّی ینفد ثمّ قال (ص) و لا افلح من
ضیّع عشرین بیتا من ذهب بخمسۀ و عشرین درهما فقیل له و ما معنی خمسۀ و عشرین قال من منع الزّکاة وقفت صلاته حتّی یزکّی) و
منقول است کالصحیح که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که یک نماز فریضه بهتر است از بیست حج و یک حج بهتر است
از یک خانه که پر باشد از طلا که تصدق کنند در راه حق سبحانه و تعالی تا آخر شود بعد از آن فرمودند که رستگاري ندارد
مَنْ جاءَ بِالْحَسَ نَۀِ فَلَهُ » کسی که ضایع سازد بیست خانه پر از طلا که در راه خدا بدهند که اقل مرتبه دویست خانه است به مقتضاي
بانکه بیست و پنج درهم که زکات هزار درهم باشد ندهد پرسیدند که بیست و پنج یعنی چه حضرت فرمودند که هر « عَشْرُ أَمْثالِها
گاه هزار درهم داشته باشد و بیست و پنج درهم زکات بر او واجب باشد و ندهد. تا زکات ندهد نمازش موقوفست و مقبول نیست
و نماز که مقبول نیست بیست خانه طلا یا دویست خانه را به او نخواهند داد اما جزو اول این حدیث در احادیث بسیار از صحیح و
موثق کالصحیح و قوي کالصحیح وارد است به عبارتی قریب باین اما مضمون یکی است و اما جزو ثانی گذشت در اخبار بسیار که
نماز مقرونست با زکات و اقل مرتبه آن اخبار عدم قبول است. (و قال صلوات اللَّه علیه ما ضاع مال فی برّ و لا بحر الّا بتضییع الزّکاة و
لا یصاد من الطّیر الّا ما ضیّع تسبیحه) و کالصحیح به اسانید متکثره منقول است که حضرت امام جعفر صلوات اللَّه علیه فرمودند که
مالی ضایع نشده است یا نمیشود نه در خشکی و نه در دریا مگر به ضایع گردانیدن زکات بخصوصها یا بترك حقوق مالیه الهی و
بنا بر اول اکثریت و بنا بر ثانی اگر چه تجوزي هست ممکن است که واقعی باشد و از مرغان شکار کرده نمیشود مگر مرغی که
ترك کند تسبیح مقررش را و گذشت مقرون بقسم. ص: 461 و در حسن کالصحیح از هشام بن الحکم
منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که منع کند حقی از حقوق الهیه را البته دو مثل آن را در
باطل صرف مینماید طوعا او کرها و از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که فرداي قیامت حق سبحانه و تعالی جمعی را از
صفحه 194 از 262
قبور مبعوث گرداند که دستهاي ایشان را در گردنهاي ایشان غل کرده باشند که قدرت نداشته باشند بمقدار بند انگشتی چیزي را
بردارند و فرشتگان با ایشان باشند که ایشان را در صحراي محشر سرزنش کنند و گویند که اینها جمعیاند که حق سبحانه و تعالی
در دار دنیا به ایشان مال بسیار کرامت کرده بود و قلیلی از ایشان طلب کرده بود و ایشان به خداوند خود بخل ورزیدند و به او
ندادند اینها جماعتیاند که حق سبحانه و تعالی به ایشان مالها عطا کرده بود و حقی را که حق سبحانه و تعالی در مال ایشان واجب
گردانیده بود ندادند و این سرزنش بدترین عذابها باشد ایشان را.
باب ما جاء فی تارك الزّکاة و قد وجبت له
این بابی است در بیان آن چه وارد شده است از تهدید در نگرفتن زکات در وقتی که واجب شده باشد او را گرفتن زکات بانکه
منحصر شده باشد معاش او در گرفتن زکات. (روي مروان بن مسلم عن عبد اللَّه ابن هلال قال سمعت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه
یقول تارك الزّکاة و قد وجبت له مثل مانعها و قد وجبت علیه) کالصحیح منقولست از عبد اللَّه که گفت شنیدم از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که مکرر میفرمودند که شخصی که زکات از جهۀ او واجب شده باشد که چیزي نداشته باشد و
کسی نداشته باشد که معاش او بان گذرد و نگیرد زکات را مانند کسی است که زکات بر او واجب شده باشد و ندهد بلکه گاه
باشد که بدتر باشد در صورتی که خوف هلاك خودش یا عیالش داشته باشد بلکه در این وقت اگر زکات به او ندهند دزدي و
غصب نیز میتواند کرد بقصد آن که چون به همرساند بدهد هر گاه آن شخصی که دارد زیاده از قوت خود داشته باشد و اگر نه
نمیتواند از آن شخص گرفتن چون او نیز در تلف است حاصل آن که میباید بگیرد و نگوید که من زکات نمیخورم و چون
بخورم از روي تعصّب جاهلیت، و کالصحیح نیز آن حضرت صلوات اللَّه علیه به همین عبارت وارد شده است.
باب الرّجل یستحی من اخذ الزّکاة فیعطی علی وجه اخر
این بابی است در بیان شخصی که او را شرم آید از گرفتن زکات و زکات به او دهند از وجه دیگر چون زکات از جمله عبادات
مالیه است و آیات و احادیث وارد شده است که قصد قربت میباید و قصد امر قلبی است و لازم نیست که به مستحق بگویند که
این زکاتست اگر حال او را دانیم که مستحق است و اگر ندانیم ممکن است که تفحص حال او کنیم که مستحق هست یا نه و
بعضی توهم کردهاند که اگر نگوییم که این زکاتست ممکن است که غنی باشد یا صفتی که زکات به او نتوان داد داشته باشد پس
باید گفتن به او که اگر مستحق نباشد نگیرد و این غلط است زیرا که لازم نیست که تفحص حال باین عنوان بکنیم مثلا از او بپرسند
که اگر کسی زکات به شما دهد قبول میکنید اگر گوید که نه بپرسند که چرا قبول نمیکنید اگر گوید که چیزي دارم یا عادل
نیستم اگر اعتماد بر قول او باشد میتوان دانست که مستحق هست یا نه و اگر گفته او را اعتبار نکنیم مدار بر شهود استحقاقست یا
ظن قریب بعلم صاحب مال. (روي عاصم بن حمید عن ابی بصیر قال قلت لأبی جعفر صلوات اللَّه علیه الرّجل من اصحابنا یستحی ان
یاخذ من الزّکاة فاعطیه من الزّکاة و لا اسمّی له انّها من الزّکاة فقال اعطه و لا تسمّ له و لا تذلّ المؤمن) منقولست در حسن کالصحیح
از ابو بصیر که گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که شخصی از اصحاب ما هست که او را شرم میآید
که زکات بگیرد و مستحق است میتوانم که زکات به او بدهم و نام ص: 464 نبرم که این مال زکاتست
حضرت فرمودند که به او بده و نام مبر که چه چیز است و مؤمن را خوار مکن. و ظاهرش آنست که مردي باشد که غنی بوده باشد
و فقیر شده باشد و امثال آن از جمعی که در عرف سبب ذلت او باشد و مؤید این حدیثست احادیث متواتره و آیات بسیار که امر
شده است به تعظیم مؤمنان و نهی وارد شده است از اذلال و اهانت ایشان و اگر نسبت به او قبیح نباشد گرفتن یا علم به استحقاق
بهم نرسد مگر از قبول در این صورت احوط آنست که بگویند به او که این زکاتست. چنانکه در حسن کالصحیح منقول است از
صفحه 195 از 262
محمد ابن مسلم که گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که هر گاه شخصی محتاج باشد و از جهۀ او
زکات فرستند و قبول نکند آن را بعنوان زکات و او را شرم و حیا آید از گرفتن زکات آیا میتوان دادن به او نه از وجه زکات
حضرت فرمودند که نه هر گاه زکات باشد او قبول کند و اگر از وجه زکات قبول نکند به او مده چرا شرم میکند از چیزي که حق
سبحانه و تعالی از جهۀ او مقرر ساخته است زنهار که شرم نکند و ممکن است که ما را سنت باشد نگفتن و او را مکروه باشد ابا
کردن چنانکه مستحب است تعظیم مؤمنان و مکروهست خواستن ایشان تعظیم را مگر آن که از جهۀ خود نخواهد و از جهۀ علم یا
ایمان و امثال آن خواهد.
باب الاصناف الّتی تجب علیها الزّکاة