گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
نکت فی حج الانبیاء و المرسلین صلوات اللَّه علیهم اجمعین






[حج آدم ع]
(قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه انّ آدم علیه السّلام أتی هذا البیت الف آتیۀ علی قدمیه منها سبعمائۀ حجّۀ و ثلاثمائۀ عمرة و کان
یاتیه من ناحیۀ الشّام) نکته چند است یعنی خبري چند که مشتملند بر وجوهی چند از حج انبیاء و پیغمبران مرسل صلوات اللَّه علیهم.
منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که فرمودند که حضرت آدم هزار مرتبه به زیارت این خانه کعبه آمد پیاده
از آن جمله هفتصد مرتبه حج کرد و سیصد مرتبه عمره به جا آورد و مقر حضرت آدم اطراف شام بود و از آنجا پیاده میآمد به
زیارت کعبه (و کان یحجّ علی ثور و المکان الّذي تیب فیه علیه الحطیم و هو ما بین باب البیت و الحجر الاسود و طاف ادم قبل ان
ینظر إلی حوّاء مائۀ عام و قال له جبرئیل حیّاك اللَّه و بیّاك یعنی اصلحک) حضرت آدم حج میکرد بر گاوي که توشه حضرت
آدم را بر میداشت یا از جهۀ قربانی میبرد یا از جهۀ آن که اگر از پیاده روي باز ماند بر او سوار شود چنانکه گذشت مطلوبست
وقتی که مرکوبی با او بوده باشد که در وقت ماندن سوار شود و جائی که توبه حضرت آدم در آنجا مقبول شد از ترك اولی که از
او صادر شده بود حطیم است و آن میانه در خانه کعبه است و رکن لوامع ص: 173 حجر. چنانکه در روایات
صحیح و کالصحیح وارد شده است و اکثر نسخ یبیت است به جاي تیب و از اغلاط نساخ است البته و حضرت آدم پیش از آن که
صفحه 89 از 296
نظر شهوت کند به حوا یا کنایه از جماع است صد سال طواف خانه میکرد در وقتی که آدم در صفا بود و حوّا در مروه و در روزها
حضرت آدم نزد حوا میرفت از جهۀ انس او و شبها به جاي خود میآمد و چنین فهمیده بود که چون آن ترك اولی از هر دو
صادر شده بود حوا بر او حرام است تا توبه ایشان قبول نشود و بعد از قبول توبه بامر الهی با هم نزدیکی کردند چنانکه در روایات
معتبره وارد شده است و حضرت جبرئیل به حضرت آدم گفت حیّاك اللَّه و بیّاك یعنی حق سبحانه و تعالی ترا باقی دارد یا خوش
حال گرداناد یا سلام الهی بر تو باد یا ترا مالک زمین گرداند با لوازم آن و خندان کند چون بعد از کشتن قابیل هابیل را صد سال
نخندید و خنده او عبارت از تولد شیث بوده باشد بعوض هابیل یا اصلاح کند کارهاي ترا و در اکثر نسخ لبّاك است یعنی لبیک
گفت خداوند عالمیان ترا و تلبیه الهی کنایه است از استجابت دعاي او و بعضی گفتهاند که بیّاك مهموز است یعنی خدا ترا در
بهشت جاي دهد یا ترا به قرب خود فایز گرداند یا دنیا را خانه تو کرد و از تست (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه لمّا افاض آدم من
منی تلقّته الملائکۀ بالأبطح فقالوا یا آدم برّ حجّک اما انّا قد حججنا هذا البیت قبل أن تحجّه بألفی عام) و کلینی در حسن کالصحیح
از معاویۀ بن عمار روایت کرده است و ظاهر آن است که صدوق از کتاب معاویۀ بر داشته باشد پس بهشت سند لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 174 صحیح باشد که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون حضرت آدم از منی روانه شدند به جانب مکه
فرشتگان در ابطح به استقبال حضرت آدم در مکه آمدند در ابطح و گفتند یا آدم حجت قبول باد به درستی که ما گروه فرشتگان
این خانه را پیش از آن که تو حج کنی حج کردهایم و هزار سال در وقتی که ساکنان زمین ملائکه بودند. (و نزل جبرئیل علیه
السّلام بمهاة من الجنّۀ و روي بیاقوتۀ حمراء فادارها علی رأس آدم و حلق رأسه بها) و کالصحیح منقول است از علی علوي که
گفت سؤال کردم از حضرت امام محمد تقی صلوات اللَّه علیه که چون آدم حج کرد سر خود را بچه چیز تراشید حضرت فرمودند
که جبرئیل یاقوتی از بهشت آورد، و در روایت اول صدوق یاقوت سفیدي و منافات نیست میان هر دو و بر سر حضرت آدم گردانید
و سر حضرت آدم را بان تراشید و صدوق چنین فهمیده است که یاقوت سرخ میباشد و غافل شده است که یاقوت سفید و زرد و
کبود میباشد و لفظ حمرا در کافی نیست و بر تقدیري که باشد ممکن است که یک بار یاقوت سفید آورده باشد و یک بار سرخ
[حج نوح ع]
(و روي انّه کان طول سفینۀ نوح ألفا و مائتی ذراع و عرضها مائۀ ذراع و طولها فی السّماء ثمانین ذراعا فرکب فیها فطافت بالبیت
سبعۀ اشواط و سعت بین الصّفا و المروة سبعا ثمّ استوت علی الجوديّ) و کلینی کالصحیح روایت کرده است که حضرت امام محمد
باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که در ازاي کشتی نوح هزار و دویست ذرع بود و عرضش صد ذرع بود و در کافی هشتصد ذرع و
این اظهر است و ظاهرا ثمان از قلم نساخ افتاده است و طولش از طرف آسمان که عبارت از عمق باشد لوامع ص:
175 هشتاد ذرع بود پس چون به موضوع بیت رسید پیش گذشت که آب نگرفته بود خانه را کشتی با جمعی که در کشتی بودند
هفت شوط بر دور خانه طواف کردند و میان صفا و مروه هفت مرتبه سعی کردند و بعد از شش ماه بر جودي قرار گرفت و آن
نجف اشرفست و مشهور آن است که در مقبره صفا که قبر شمعون الصفا وصی حضرت عیسی است قرار گرفت و تخته پارها در
مسجد کوفه بود که میگفتند که از کشتی نوح است
[حج ابراهیم]
(و سئل الصّادق صلوات اللَّه علیه عن الذّبیح من کان فقال اسماعیل لأنّ اللَّه عزّ و جلّ ذکر ق ّ ص ته فی کتابه ثمّ قال وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ
نَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ و قد اختلف الرّوایات فی الذّبیح فمنها ما ورد بأنّه اسماعیل و منها ما ورد بأنّه اسحاق و لا سبیل إلی ردّ الاخبار متی
صفحه 90 از 296
صحّ طرقها و کان الذّبیح اسماعیل لکنّ اسحاق لمّا ولد بعد ذلک تمنّی ان یکون هو الّذي امر ابوه بذبحه و کان یصبر لأمر اللَّه و
یسلّم له کصبر اخیه و تسلیمه فینال بذلک درجته فی الثّواب فعلم اللَّه ذلک من قلبه فسمّاه بین ملائکته ذبیحا لتمنّیه لذلک و قد
ذکرت اسناد ذلک فی کتاب النبوة متّصلا بالصّادق صلوات اللَّه علیه) و در حسن کالصحیح از عبد اللَّه بن سنان منقولست که از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه پرسیدند که ذبیح حضرت اسماعیل بود یا حضرت اسحاق حضرت فرمودند که اسماعیل
بود زیرا که حق سبحانه و تعالی بعد از حکایت ذبیح در سوره و الصافات فرموده است که بشارت دادیم او را به اسحاق که پیغمبري
که از او خواهد بهم رسید که از جمله شایستگان بندگان ما باشد و از این معنی ظاهر میشود که ذبیح اسماعیل باشد لوامع
ص: 176 و کلینی نیز نقل کرده است که زراره نقل کرده است که ذبیح اسماعیل، بود و علی بن ابراهیم علیه
السلام در تفسیرش در حسن کالصحیح از معاویۀ بن عمار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و کلینی در صحیح از ابان
از ابو بصیر روایت کرده است از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما که جبرئیل در روز هشتم
ذي الحجه به نزد حضرت ابراهیم علیه السّلام آمد نزد زوال آفتاب و گفت یا ابراهیم آب بردار از جهۀ خود و از جهۀ اهل خود
چون در عرفات و مشعر و منی آب نبود و از این جهۀ یوم الترویه میگویند روز هشتم را پس جبرئیل حضرت ابراهیم را به منی
آورد و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در منی به جا آورد و بعد از نماز حضرت ابراهیم را به عرفات برد و او را در نمره
که بطن عرفه است فرود آورد که از جمله عرفات نیست و از حدود عرفاتست و چون زوال شد حضرت ابراهیم غسل کرد و نماز
ظهر و عصر را به یک اذان و دو اقامه به جا آورد و در آنجا از سنگ سفید مسجدي بنا کرد که معروف بود به مسجد ابراهیم و این
مسجد در نمره بود و سنت است که امیر حاج نماز را در این مسجد به جا آورد پس ابراهیم را به عرفات برد و به او گفت در اینجا
اعتراف کن به گناهان و بشناس عبادات حج را یا محل آنها را و از این جهۀ آن موضع را عرفات نامیدند و تا غروب آفتاب در آنجا
وقوف نمود پس از آنجا روانه شدند و جبرئیل با ابراهیم گفت که ازدلف إلی المشعر الحرام که پیشتر آ بسوي مشعري که محترم
است یا تقرب جو بحق سبحانه و تعالی در اینجا از این جهۀ مشعر نامیده شد به مزدلفه و چون او را به مشعر الحرام آورد نماز شام و
خفتن را به یک اذان و دو اقامه به جا آورد و شب را در آنجا بروز آورد و در سنه [یعنی خواب] به او نمودند که پسر را میکشد و
چون لوامع ص: 177 صبح شد به او نمود محل وقوف را و در آنجا به دعا وقوف کرد و بعد از آن به منی آمد به
مادر و فرزندش که ساره باشد گفت تو برو به خانه کعبه و مشغول طواف شو و پسر را با خود نگاهداشت پس چون به منی به جاي
جمره عقبه رسید شیطان ظاهر شد جبرئیل گفت که هفت سنگ به شیطان در آنجا زد حضرت اسحاق را آورد تا موضع جمره
وسطی و با پسر گفت اي فرزند در واقعه دیدهام که ترا از جهۀ رضاي الهی میکشم چه میگویی پسر گفت اي پدر به آن چه
مامور شده به جا آور إن شاء اللَّه صبر خواهم کرد و ابراهیم و پسر تسلیم نمودند امر الهی را پس شیطان به صورت مرد پیري ظاهر
شد و گفت یا ابراهیم از این پسر بچه میخواهی گفت میخواهم که او را بکشم شیطان گفت سبحان اللَّه پسري را میکشی که
یک چشم زدن مخالفت الهی نکرده است حضرت ابراهیم گفت خداوندم مرا امر بذبح آن کرده است شیطان گفت که خداي
تعالی هرگز چنین امري نمیکند البته شیطان به خوابت آمده است ابراهیم گفت تا باین زمان رسانیده است مرا: شیطان را به من راه
تسلط نداده است تو شیطانی شیطان گفت که و اللَّه که این خواب شیطانی است حضرت ابراهیم علیه السلام گفت و اللَّه که با تو
دیگر سخن نخواهم گفت و متوجه کشتن شد شیطان گفت یا ابراهیم تو پیشواي این مردمانی و اگر فرزند را خواهی کشت همه
کس فرزند خود را خواهند کشت و این گناهها در گردن تو خواهد بود و از براي خدا ترك کن این کشتن را و ابراهیم جوابش
نگفت پس نزد جمره وسطی پسر را خوابانید و خواست که بکشد پسر گفت اي پدر روي مرا به پوشان مبادا محبت پدري مانع شود
و دست و پاي مرا محکم ببندد مبادا دست و پا زنم ابراهیم گفت بکشم و دست و پا را نیز محکم ببندم این دو مشقت را بر تو واقع
سازم نمیکنم و اللَّه پس الاغی که همراه آورده بود لوامع ص: 178 که چون پسر را بکشد بدنش را بر الاغ بسته
صفحه 91 از 296
ببرد و در مسجد خاك کند جلش را به زیر پسر انداخت و او را بر پهلو خوابانید و کارد را بر حلق او گذاشت و سر به جانب آسمان
کرد و جبرئیل کارد را گردانید از حلقش ابراهیم نگاه کرد که ببیند کشته شده است دید که کارد گردیده است پس مرتبه دیگر دم
کارد را بر حلقش گذاشت و سر به جانب آسمان کرد جبرئیل دم کارد را گردانید تا مکرر چنین کرد و چنان شد که ناگاه از دست
چپ مسجد ندا رسید که اي ابراهیم خواب خود را درست کردي و جبرئیل گوسفندي را از جانب کوهی که مشرفست بر مسجد
خیف آورد و پسر را از زیر دست ابراهیم کشیده گوسفند را به جاي او خوابانید. و چون شیطان اینجا کاري نساخت خود را به ساره
رسانید نزدیک خانه کعبه ساره پرسید که اي پیره مرد پیري را دیدي از این طرف که آمدي گفت دیدم گفت شوهر منست گفت
پسري با خود داشت دیدي گفت دیدم باین صفت و این صفت ساره گفت پسر منست گفت دیدم که پسر را خوابانیده بود و کارد
به حلقش گذاشته بود که بکشد او را ساره گفت حاشا که چنین باشد رحیمترین مردمان ابراهیم است هرگز پسرش را نمیکشد.
شیطان گفت به حق خداوند آسمان و بحق خداوند این خانه که دیدمش که پسر را خوابانیده بود و کارد بر داشته بود که او را
بکشد ساره گفت چرا گفت که میگفت خداوندم امر کرده است که او را بکشم ساره گفت که پس واجبست بر او که پسر را
بکشد و اطاعت کند خداوند خود را، و چون ساره از طواف و سعی فارغ شد به خاطرش رسید که برود و به بیند که پسرش را کشته
است یا نه و به سرعت روانه شد و میگفت خداوندا بر من مگیر آن چه من با هاجر مادر اسماعیل کردم، تا به هم رسیدند پسر را
زنده دید لوامع ص: 179 خوشحال شد نگاه به حلقش کرد دید که کاردیش کرده است متغیر شد و بیمار شد و از
دنیا رفت. و صدوق نیز این خبر را صحیح میداند چون هشت سند صحیح به معاویۀ بن عمار دارد و هم چنین بأبان پس میگوید
که اخبار از هر دو طرف صحیح است و رد هیچ یک از این اخبار نمیتوان کرد پس اظهر در جمع آن است که هر دو واقع شده
باشد. و لیکن چون حدیث کالصحیح از اعمش وارد شده است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که ذبیح
حضرت اسماعیل بود و لیکن چون حضرت حق سبحانه و تعالی بعد از این واقعه اسحاق را به حضرت ابراهیم علیه السّلام کرامت
فرمود اسحاق آرزو کرد که کاش این معنی نسبت به من واقع میشد و فرمان الهی را تسلیم میکردم و صبر مینمودم چنانکه برادرم
تسلیم کرد و صبر نمود و من نیز باین درجه فایز میشدم چون حق سبحانه و تعالی از دل او مطلع بود که او در این آرزو صادقست
میان فرشتگان او را نیز ذبیح نامید. و چون این خبر به مرتبه صحت نرسیده است ظاهر اخبار آن است که هر دو واقع شده باشد و
بسیار مشکل است تاویل امثال این خبر که ساره فوت شده به سبب این معنی و سایر آن چه گذشت و اللَّه تعالی یعلم. و قریب باین
اخبار دیگر وارد شده است در کیفیت حج حضرت آدم و غیره و چون ذکر آنها سبب طول میشد ذکر نکردم و رجوع به روضه
باید کرد و چون صدوق بعنوان اجمال و ارسال ذکر کرد که تفصیل و سندش را از کتاب نبوت که از جمله مؤلفات صدوق است
خواهی یافت و آن کتاب در میان نیست و اکثر اخبار مرسله او را مسندا از جاهاي دیگر ذکر کردهام و لوامع ص:
180 بسیار نادر است که ذکر نکرده باشم. (و سئل الصّادق صلوات اللَّه علیه این اراد ابراهیم ان یذبح ابنه فقال علی الجمرة الوسطی
و لما اراد ابراهیم ان یذبح ابنه صلّی اللَّه علیهما قلب جبرئیل المدیۀ و اجترّ الکبش من قبل ثبیر و اجترّ الغلام من تحته و وضع الکبش
مکان الغلام و نودي من میسرة مسجد الخیف أن یا ابراهیم قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزي المحسنین انّ هذا لهو البلاء المبین و
فدیناه بذبح عظیم یعنی بکبش أملح یمشی فی سواد و یأکل فی سواد و ینظر فی سواد و یبعر فی سواد و یبول فی سواد اقرن فحل و
کان یرتع فی ریاض الجنّۀ اربعین عاما. قال مصنّف هذا الکتاب رحمۀ اللَّه علیه لم احبّ تطویل هذا الکتاب بذکر القصص لأنّ
قصدي کان بوضع هذا الکتاب إلی ایراد النّکت و قد ذکرت القصص مشروحۀ فی کتاب النّبوّة) و به سند موثق کالصحیح و حسن
کالصحیح از ابو بصیر و محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما منقول است که
پرسیدند که حضرت ابراهیم علیه السّلام در کجا اراده کرد که فرزندش را ذبح نماید فرمودند که نزد جمره وسطی و چون ابراهیم
خواست که ذبح کند فرزندش را جبرئیل کارد را گردانید و قوچ را از جانب کوه ثبیر که مشرفست به مسجد خیف کشید و پسر را
صفحه 92 از 296
از زیر دست حضرت ابراهیم علیه السلام کشید و آن قوچ را به جاي پسر گذاشت و ندا رسید از جانب دست چپ مسجد خیف که
یا ابراهیم خواب خود را درست کردي و ما نکرده را در حکم کرده از تو قبول کردیم و هم چنان که ترا جزاي خیر دادیم هر که در
مقام احسان باشد در بندگی ما او را جزاي خیر میدهیم به درستی که این لوامع ص: 181 آزمایشی بود که هویدا
ساخت خلّت حضرت ابراهیم علیه السّلام را که محبت ما را بر محبت چنین فرزندي مقدم داشت و فدا دادیم اسماعیل یا اسحاق یا
هر دو را بذبحی عظیم و بسیار فربه یعنی قوچ سیاه و سفیدي که در علف زار راه میرفته است و در آن جا میخورده است و همیشه
نظر در علفزار کرده بود و پشکل و بول در علفزار کرده بود و اینها کنایه است از فربهی، و بعضی گفتهاند که این مواضع از آن سیاه
بوده، و بعضی گفتهاند که سایهاش عظیم بوده است و این نیز کنایه است از فربهی، و شاخ دار بود و نر بود و در باغستانهاي بهشت
چهل سال چریده بود تا فداي اسماعیل بوده باشد. چنین گوید مصنف این کتاب که در این کتاب نمیخواهم که حکایات را نقل
کنم زیرا که غرضم از تالیف این کتاب ایراد اخبار احکام است و به تقریب علتی چند را ذکر میکنم و هر چه ق ّ ص هاي پیغمبران
است در کتاب نبوت ذکر کردهام، و بسیاري از آن در علل و عیون و خصال ذکر کرده است و اکثر را در روضه ذکر کردهام. (و انّ
ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام حدّ المسجد الحرام ما بین ال ّ ص فا و المروة فکان النّاس یحجّون من مسجد ال ّ ص فا و قد روي انّ
ابراهیم خطّ ما بین الحزورة إلی المسعی) و منقول است در قوي کالصحیح از حسن که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه از راي ایشان در مسجد الحرام حضرت فرمودند که ابراهیم و اسماعیل حد مسجد الحرام مقرر فرمودند در
میان صفا و مروه، و صدوق زیاد کرده است که پس مردم حج یعنی طواف میکردند از مسجد صفا و در بعضی از نسخ و المروة
یعنی مسجد مروه. و کلینی ذکر کرده است که در روایتی دیگر منقول است از حضرت لوامع ص: 182 امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت ابراهیم علیه السّلام خط کشید مسجد مکه را از میان حزوره تا ابتداي محلی که سعی میکنند
یعنی صفا یا تا ابتداء مناره که محل دویدنست و این اظهر است، و از هر دو روایت ظاهر میشود که حضرت طول مسجد را فرموده
باشند و جمع میان این دو روایت باین نحو ممکن است که طول محل نماز از صفا باشد تا مروه و طول محل طواف از حزوره باشد
تا مناره. و آن چه در زمان حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله مسجد بوده است و نشانهاي میلها نصب کردهاند قریب است
به حدّ دویم، و در رساله دیدم که احوال مسجد را ذکر کردهاند در آن مذکور است که ده مرتبه مسجد الحرام را بزرگ کردند تا
باین مرتبه رسیده است که الحال هست و طولش از صفا گذشته و به مروه نرسیده است و دور نیست که الحال طولش قریب به سعی
باشد، و ظاهرا آن چه در زمان ابراهیم مسجد بوده است الحال حکم نداشته باشد بلکه آن چه زیاد کردهاند البته حکم مسجد الحرام
نداشته باشد بلکه حکم مسجد چنانکه گذشت، و آن چه صدوق زیاد کرده است ظاهرا اشتباه کرده باشد معنی حدیث را بنا بر
اشتباه آن زیادتی را گفته باشد بانکه چنین فهمیده است که مسعی داخل مسجد بوده است و اول مسجد از صفا بوده است و از آنجا
طواف میکردهاند، و این حدیث اصلا دلالت ندارد و ممکن است که حدیث دیگر باشد و لیکن بعید است چون اکثر این احادیث
را به ترتیب از کافی بر داشته است (و اوّل من کسی البیت ابراهیم علیه السّلام و روي انّ ابراهیم لمّا قضی مناسکه امره اللَّه عزّ و جلّ
بالانصراف فانصرف و ماتت امّ اسماعیل فدفنها فی الحجر و حجّر علیه لئلّا یوطأ قبرها و بقی اسماعیل لوامع ص:
183 علیه السّلام وحده فلمّا کان من قابل اذن اللَّه عزّ و جلّ لإبراهیم فی الحجّ و بناء الکعبۀ و کانت العرب تحجّ البیت و کان ردما الّا
انّ قواعده معروفۀ و کان اسماعیل (ع) لمّا صدر النّاس جمع الحجارة و طرحها فی جوف الکعبۀ فلمّا قدم ابراهیم کشف هو و
اسماعیل عنها فاذا هو حجر واحد احمر فاوحی اللَّه عزّ و جلّ الیه ضع بناها علیه و انزل علیه اربعۀ املاك فلمّا همّ ببنائه قعد علی رکن
ثمّ نادي هلمّ إلی الحجّ فلو ناداهم هلمّوا إلی الحجّ لم یحجّ الّا من کان یومئذ انسیّا مخلوقا و لکنّه نادي هلمّ إلی الحجّ فلبّی النّاس فی
اصلاب الرّجال و ارحام النّساء لبّیک داعی اللَّه لبّیک داعی اللَّه فمن لبّی مرّة حجّ حجّۀ و من لبّی عشرا حجّ عشر حجج و من لم یلبّ
لم یحجّ و کان ابراهیم و اسماعیل یضعان الحجارة و یرفعان بها لقواعد و الملائکۀ یناولونهما حتّی تمّت اثنی عشر ذراعا فلمّا انتهی
صفحه 93 از 296
إلی موضع الحجر ناداه ابو قبیس انّ لک عندي ودیعۀ فاعطاه الحجر فوضعه موضعه و هیّأ له بابین بابا یدخل منه و بابا یخرج منه و
جعلا علیه عتبا و شریجا من جرید علی ابوابها و کانت الکعبۀ عریانۀ فصدر ابراهیم و قد سوّي البیت فاقام اسماعیل فتزوّج اسماعیل
امرأة من العمالقۀ و خلّی سبیلها و تزوّج اخري حمیریّۀ و کانت عاقلۀ فتامّلت بابی البیت فقالت لإسماعیل هلّا نعلّق علی هذین البابین
سترین سترا من هاهنا و سترا من هاهنا فقال لها نعم فعملت للبیت سترین طولهما اثنا عشر ذراعا فعلّقهما اسماعیل علی البابین فاعجبها
ذلک فقالت فهلّا احوك للکعبۀ ثیابا تسترها کلّها فانّ هذه الاحجار سمجۀ فقال لها اسماعیل بلی قال فاسرعت فی ذلک و بعثت إلی
قومها تستغزلهم و انّما وقع استغزال النّساء بعضهنّ من بعض لذلک فکلّما فرغت من شقّۀ لوامع ص: 184 علّقتها
فجاء الموسم و قد بقی وجه واحد من وجوه الکعبۀ فقالت لإسماعیل کیف نصنع بهذا الوجه فکسوه خصفا فلمّا جاء الموسم نظرت
العرب إلی امر اعجبهم فقالوا ینبغی ان نهدي إلی عامر هذا البیت فمن ثمّ وقع الهدي فجعل یأتی الکعبۀ کلّ فخذ من العرب بشیء من
ورق و غیره حتّی اجتمع شیء کثیر فنزعوا ذلک الخصف و اتمّوا الکسوة و علّقوا علی البیت بابین و لم تکن الکعبۀ مسقّفۀ فوضع
اسماعیل فیها اعمدة مثل الاعمدة التی ترون من خشب و سقّفها بالجرائد و سوّاها بالطّین فجاءت العرب من الحول فدخلوا الکعبۀ و
رأوا عمارتها فقالوا ینبغی لعامر هذا البیت ان یزاد فلمّا کان من قابل جاءه الهدي فلم یدر اسماعیل ما یعمل به فاوحی اللَّه عزّ و جلّ
الیه ان انحره و اطعمه الحاجّ و انقطع ماء زمزم فشکی اسماعیل إلی ابراهیم قلّۀ الماء فاوحی اللَّه عزّ و جلّ إلی ابراهیم و امره بالحفر
فحفر هو و اسماعیل و جبرئیل حتّی ظهر ماؤها و ضرب فی اربع زوایا البئر فقال فی کلّ ضربۀ بسم اللَّه فتفجّرت اربعۀ اعین فقال له
جبرئیل اشرب یا ابراهیم و ادع لولدك فیها بالبرکۀ و افض علیک من الماء فطف بهذا البیت فهذه سقیا سقاها اللَّه عزّ و جلّ لإسماعیل
و ولده) بدان که صدوق یک حدیث طولانی که خود در علل ذکر کرده است و کلینی در کافی ذکر کرده است بعضی از عباراتش
را مختصر در اینجا نقل کرده است و چند حدیث در میان این حدیث داخل کرده است چون همه پیش او صحیح است و نقل
بالمعنی را جایز میدانند [ند ظ] و اول ذکر کرده است که اول کسی که کسوه و پوشش از جهۀ کعبه مقرر ساخت حضرت ابراهیم
علیه السّلام بود. لوامع ص: 185 و حدیثی که نقل کرده است که حضرت اسماعیل و زوجه اوست اما چون بامر او
شده است یا منسوبان او کردهاند در حکم کرده اوست. و آن چه روایت کردهاند در کافی و علل کالصحیح روایت کردهاند از
کلثوم حرانی که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی امر فرمودند که حضرت ابراهیم علیه
السّلام یا [با] اسماعیل حج کنند و حضرت اسماعیل را در حرم ساکن سازند پس ممکن است که اسماعیل به دیدن ابراهیم رفته
باشد و مامور شده باشند به حج پس هر دو متوجه حج شدند بر شتر سرخ مو و با ایشان نبود مگر حضرت جبرئیل پس حضرت چون
به حرم رسیدند جبرئیل گفت به زیر آیید و غسل دخول حرم بکنید پس به زیر آمدند از شتر و غسل کردند، و جبرئیل به ایشان
گفت که چگونه مهیا شوند از جهۀ احرام یعنی مقدمات احرام را که خواهد آمد به جا آورند و چون مقدمات را واقع ساختند گفت
نیت احرام کردند و تعلیم ایشان کرد تلبیات اربعی را که پیغمبران همه گفته بودند از حضرت آدم تا ایشان پس روانه شدند تا
آمدند به دري که از آنجا به صفا بیرون میروند از آنجا به زیر آمدند و جبرئیل در میان هر دو بود و از آن در رو به خانه کرد و
تکبیر گفت و ایشان تکبیر گفتند و تهلیل کرد و ایشان تهلیل کردند و حمد الهی به جا آورد و ایشان نیز به جا آوردند و تمجید
الهی کرد و به گفتن لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم یا هر ذکري که دلالت بر تعظیم الهی کند ایشان نیز کردند، و ثنا کرد حق
سبحانه و تعالی را ایشان نیز کردند، و جبرئیل روانه شد با ایشان و ثنا و تمجید الهی میکردند در حالت رفتن تا به موضع حجر
رسیدند جبرئیل استلام کرد و ایشان نیز کردند بدست رسانیدن و بوسیدن و لوامع ص: 186 بدن به آن مالیدن
چنانکه گذشت و خواهد آمد، پس جبرئیل با ایشان هفت مرتبه بر دور کعبه گردیدند و در مقام ابراهیم دو رکعت نماز کرد و
ایشان کردند، و جبرئیل جمیع مناسک و افعال حج را با ایشان به جا آورد و تعلیم ایشان کرد. پس چون مناسک را به جا آوردند
حضرت ابراهیم علیه السّلام مامور شد که برگردد و حضرت اسماعیل بماند تنها و عبارت متن این است که چون حضرت ابراهیم
صفحه 94 از 296
علیه السّلام برگشت و هاجر به رحمت الهی رفت و او را در حجر دفن کرد و محوطه بر او کشید که بر روي قبر او راه نروند و
حضرت اسماعیل ماند. و بعد از آن شروع در تتمه حدیث کلثوم کرده است. و چون سال آینده آمد حق سبحانه و تعالی امر فرموده
که حضرت ابراهیم به حج بیاید و کعبه را بنا کنند و عربان به حج خانه میآمدند و لیکن خانه منهدم شده بود و پیها ظاهر بود و
چون مردمان از حج برگشتند حضرت اسماعیل سنگها را جمع کرد و در میان کعبه انداخت پس چون حق سبحانه و تعالی رخصت
فرمود که خانه را بسازند حضرت ابراهیم آمد و گفت اي فرزند حق سبحانه و تعالی فرموده است که خانه را بنا کنیم پس شروع
کردند در پی رفتن خانه رسیدند به یک تخته سنگ سرخی مربع حق سبحانه و تعالی وحی فرموده به ابراهیم که بنا را بر آن پی
گذارند و چهار فرشته را به مدد ایشان فرستاد. و از اینجا حدیث صحیح عبد اللَّه بن سنان را داخل کرده است و ظاهرا نسخه صدوق
غلط بوده است و چنین است در کافی و علل نیز که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون حق سبحانه و
تعالی امر فرمود ابراهیم و اسماعیل را به بناي خانه و تمّ بناؤه یعنی و بنا تمام شد و لوامع ص: 187 ظاهرا نسخه که
در وقت نوشتن این کتاب در نظر داشته به جاي تمّ همّ بوده است یعنی اراده بنا کرد و احتمال ندارد که غلط نساخ باشد چون
صدوق پیش از بنا این حدیث را ذکر کرده است و ظاهرا این سهو است زیرا که وقتی که ابتداء بنا کردند هنوز رکنی نبود که
حضرت بر بالاي آن روند و بنا بر نسخه کافی و علل پس چون بناء تمام شد حضرت ابراهیم علیه السّلام بر رکنی نشستند و ندا
کردند که هلمّ إلی الحجّ چنانکه در این نسخه است که إلی دارد اما در کافی و علل إلی ندارد و بنا بر این چنین خواهد بود که
حضرت ابراهیم حج را طلب فرمودند مکرر و اگر میفرمودند هلمّوا إلی الحجّ یعنی اي مردمان بیایید به حج خطاب معدومین خوب
نبود و خطاب متوجه جمعی میشد که در آن زمان بودند و مکلف بودند و لیکن ندا کردند و حج را طلب فرمودند و حج
خصوصیتی به زندگان ندارد شامل احیا و غیر موجودین بود پس جمیع ارواح زندگان و آنهایی که هنوز به ابدان در نیامده بودند و
در عالم مثال و ظلال بودند همه گفتند لبیک اي کسی که از جانب حق سبحانه و تعالی ما را خواندي یا اي کسی که ما را به خدا
میخوانی یعنی به تقرب به او به حج خانه و بنا بر نسخه که إلی باشد اگر چه غلط است جمعی از فضلا چنین میساختند که هلمّ از
قبیل خطاب عام است مثل اعلم و خصوصیتی به احیا و غیر احیا ندارد به خلاف هلمّوا که ظاهرش منصرف به احیا میشود و بحث
کردهاند که در خطاب عام شرط نیست که بلفظ مفرد باشد. و جمعی دیگر چنین ساختهاند که مقرر است در اصول که استغراق
مفرد اشمل است از استغراق جمع چون مفرد کل واحد واحد را شامل است و جمع جماعت را. و جوابش این است که أولا اشملیت
مسلم نیست بلکه در جمع شامل لوامع ص: 188 است مفرد و تثنیه و جمع را چنانکه متبادر از جاءنی کل العلماء
آن است که همه آمدند خواه یک یک آمده باشند و خواه دو دو، و خواه بیشتر و بر تقدیر تسلیم بحث در احیاء و اموات است نه
در افراد احیاء زیرا که هلمّوا شامل جمیع موجودین هست بیدغدغه در غیر موجودین محل اشتباه است و کسی نگوید که بنا بر این
تکلیف اهل این زمان به تکالیف الهیه چگونه است زیرا که ضروري دین است که حکم موجودین و غیر موجودین مساویست و از
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله متواتر رسیده است که فرمودند که من میروم و در میان شما میگذارم کتاب و عترت
را پس کتاب حق سبحانه و تعالی موجود است و کلام موجود حقیقی است هر کس که به حد تکلیف میرسد حق سبحانه و تعالی
او را تکلیف میفرماید به همین کتاب و هم چنین آثار رسول خدا و ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم با اجماع و ضرورت دین مبین.
پس حضرت فرمودند که هر که یک لبیک گفت یک حج خواهد کرد و هر که ده نوبت گفت لبیک داعی اللَّه ده حج خواهد
کرد و هر که پنج مرتبه گفت پنج مرتبه حج خواهد کرد و هر که بیشتر بیشتر و هر که لبیک داعی اللَّه نگفت حج نخواهد کرد.
دیگر بر سر حدیث کلثوم رفت و گفت که حضرت ابراهیم و اسماعیل بنّا بودند و فرشتگان فعله حضرتین سنگها را میگذاشتند و
فرشتگان سنگها را بدست ایشان میدادند تا دوازده ذرع بلند شد. دیگر در اینجا داخل کرده است حدیث حجر الاسود را که کلینی
روایت کرده است در موثق کالصحیح از ابان از عقبه از احدهما صلوات اللَّه علیهما که آن حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی
صفحه 95 از 296
امر کرد ابراهیم را که بنا کند خانه کعبه را و پایهاي آن را بلند گرداند و تعلیم کند حج را به مردم لوامع ص: 189
که چگونه به جا آوردند پس حضرت ابراهیم و اسماعیل هر روز یک رگ از سنگ بلند میکردند تا رسیدند به موضع حجر
الاسود ابو قبیس ندا کرد حضرت ابراهیم را که امانتی نزد من هست بیا و بگیر حضرت رفتند و حجر را گرفتند و در همین موضع که
الحال هست گذاشتند. دیگر بر سر حدیث کلثوم رفت که از جهۀ خانه دو در مقرر ساختند که از یک در داخل شوند و از در دیگر
بیرون روند و آستانه قرار دادند و حلقهاي آهنین و در متن شریجا من جرید است در اکثر نسخ و غلطی است که از نساخ شده است
و در کافی و علل شرجا من حدید است یعنی حلقها بر عتبها نصب کردند و کعبه معظمه برهنه بود و جامه نداشت و حضرت ابراهیم
برگشت چون خانه تمام شد و حضرت اسماعیل ماند در مکه معظمه و آن حضرت زنی از عمالقه خواستند و او را طلاق دادند و
زنی از قبیله حمیر خواستند و این زن عاقله بود و تامل کرد و به حضرت اسماعیل عرض نمود که خوبست که دو پرده بر این دو در
بیاویزیم تا خوش آینده شود حضرت فرمودند که خوبست پس آن زن دو پرده طولانی دوازده کز ساخت و حضرت اسماعیل (ع)
بر این دو در آویختند آن زن را خوش آمد عرض نمود که این سنگهاي سیاه خوش آینده نیست اگر رخصت فرمائی جامه از جهت
خانه بسازیم که همه را به پوشاند حضرت فرمودند که خوبست پس آن زن شروع کرد به رشتن پشم و پشم بسیار فرستاد به نزد قوم
خود که همه بریسند و از آن زمان ماند قرض دادن رشتن زنان به یکدیگر و الحال نیز هست که گاه هست زنی ضرورتی دارد و از
جهۀ [عروسی خ ضروري] دختر یا که خدائی پسر به زنان دیگر پنبه میدهند که بریسند و زود دست بهم دهد، و دیگري را که
چنین ضرور شود بقیه مدد کنند و جمعی را مشغول لوامع ص: 190 بافتن کردند و دوختن، و هر یک طرف که
تمام میشد میآویختند تا آن که موسم حج نزدیک شد و سه طرف تمام شده بود و یک طرف مانده بود به حضرت عرض نمود
که اگر رخصت فرمائید از برگ درخت خرما به بافیم که زود تمام شود حضرت فرمودند که خوبست و آن طرف را از آن تمام
کردند. چون موسم رسید و عربان دیدند جامه را و ایشان را بسیار خوش آمد گفتند که سزاوار آن است که هدیه بیاوریم از جهۀ
تعمیر کننده این خانه پس از این جهۀ هدیها مقرر شد پس هر طایفه از عرب از نقره و غیر آن میآوردند تا آن که بسیار چیزي
جمع شد پس از این مال آن طرف که جامه خصف داشت نیز جامه پشمین کردند و درهاي خوب آویختند و چون خانه سقف
نداشت ستونهاي چوب نصب نمودند مانند ستونهاي هال و سقف کردند کعبه را از شاخهاي درخت خرما و کاه گل کاري کردند
تا هموار شد پس چون سال دیگر عربان آمدند داخل شدند و در کعبه و دیدند که تعمیرها کردهاند گفتند که میباید که زیاده
کنیم چون هر چه میآوریم صرف خانه میکنند پس سال دیگر گاو و گوسفند و شتر بسیار آوردند و حضرت اسماعیل ندانست
که اینها را چه باید کرد وحی رسید به حضرت اسماعیل که اینها را بکش و بخورد حاجیان ده. و چون آمدن حاجیان بسیار شد و
آب زمزم وفا به ایشان نمیکرد حضرت اسماعیل به حضرت ابراهیم عرض نمود که آب کم شده است حق سبحانه و تعالی وحی
کرد به حضرت ابراهیم علیه السّلام که چاه را حفر کنند و به ته روند پس حضرت ابراهیم و اسماعیل و جبرئیل مشغول کندن شدند
تا آب بسیار شد و حضرت ابراهیم یا جبرئیل در چهار گوشه چاه کلنگ زدند و در لوامع ص: 191 هر مرتبه که
کلنگ میزدند بسم اللَّه میگفتند تا چهار چشمه بهم رسید پس جبرئیل به ابراهیم گفت که از این آب بیاشام و از جهۀ فرزندان
خود دعا کن به برکت و زیادتی و از این آب بر خود بریز و طواف کن خانه را پس این آبی است که حق سبحانه و تعالی از جهۀ
اسماعیل و فرزندانش مقرر فرموده. و پاره اختصار کرده بود صدوق میخواستم که به ترتیب با متن موافق باشد آن زیادتیها را نقل
کردم چون بسیار اهتمامی نبود به شان آن و در روضه مذکور است (و امّا قول اللَّه عزّ و جلّ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ فاحدها انّ
ابراهیم حین قام علی الحجر اثّر قدماه فیه، و الثّانیۀ الحجر، و الثّالثۀ منزل اسماعیل علیه السّلام) و منقول است در حسن کالصحیح از
عبد اللَّه بن سنان و طریق صدوق به او صحیح است پس صحیح است که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه پرسیدم از
تفسیر قول حق سبحانه و تعالی که فرموده است که به درستی که اول خانه که از جهۀ خلایق مقرر شد هر آینه خانهایست که در
صفحه 96 از 296
بکّه است و پیشتر گذشت که بکّه کل شهر است و مکه محل خانه است که مبارك است و هدایتی است مر عالمیان را و خواهد
آمد که حق سبحانه و تعالی مقرر فرموده است که مردمان چون از حج فارغ شوند به خدمت رسول خدا و ائمه هدي صلوات اللَّه
علیهم روند و از ایشان هدایت یابند پس چون سبب هدایتست هدایت نامیده شد با آن که عالمیان به سبب حج بیت اللَّه الحرام
هدایتها مییابند که به سبب حج به بهشت میروند و از جهنّم خلاص میشوند، و در این خانه دلایل ظاهره هست که آن مقام
حضرت ابراهیم علیه السّلام است این آیات کدامند حضرت فرمودند که یکی آن است که لوامع ص: 192 چون
حضرت ابراهیم بر حجر مقام ایستادند هر دو پاي آن حضرت در آنجا فرو رفت، و دویم حجر الاسود، است و سیم حجر است که
منزل اسماعیل بوده است و چندین هزار سال است که آن اثر باقی است و کالصحیح منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات
اللَّه علیه که چون حق سبحانه و تعالی امر فرمود حضرت ابراهیم علیه السّلام را که ندا کند و مردمان را به حج بخواند بر این سنگ
مقام ایستادند پس بلند شد تا محاذي کوه ابو قبیس پس مردمان را به حج خواند و حق سبحانه و تعالی آواز او را رسانید به هر که
در پشت پدرها و رحم مادرها بود و تا قیام قیامت موجود خواهد شد. و بنا بر این حدیث اصل مقام آیات بینات دارد چنانکه جمعی
گفتهاند و آن تاثیر قدمهاست، و بلند شدن آن، و پست شدن آن و آواز آن حضرت را به کافه عالمیان رسانیدن، و در این دغدغه
نیست که اگر نه این از صدا بود میبایست که جمعی که تابع عقل محضند به حج نروند، و اگر روند یک بار پیش نروند مع هذا
همان جماعت به اضطرار مکرر میروند، و وجه دیگر گفتهاند که اصل مقام با آن که یک آیه است به منزله آیاتست با آن که تاثیر
قدم در آن شده است چندین هزار سال مانده است با آن که کفار و ملاحده پادشاهان بودند و میتوانستند که زایل کنند حق
سبحانه و تعالی نگذاشت و باقی ماند مانند حجر الاسود نیز چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّۀً یک او
را به منزله صد هزار شمرد تعالی شانه و صحیحه زراره که خواهد آمد مشعر است بر آن که اصل مقام آیاتست با آن که آیه احتمال
این دارد که مراد از آیات چند چیز باشد چنانکه جمعی گفتهاند. لوامع ص: 193 که یکی مقام ابراهیم باشد. و
و خواهد آمد که هر جباري که اراده ازاله خانه کرد به بلاها مبتلا شد مثل تبّع و اصحاب فیل و غیر آنها « وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً » دویم
که مذکور خواهد شد حتی حیوانات وحشی در حرم با سباع مانوسند و با آن که کبوتر بسیار در مسجد الحرام میباشد کبوتري بر
وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ » بام کعبه نرفته است و نمیرود و هم چنین سایر مرغان و فضله هیچ مرغی بر بام کعبه نیفتاده است. و سیم
است که جمعی از بخل به نهایت مرتبه باشند البته به زیارت خانه میروند و مکرر میروند و مبلغها صرف آن راه مینمایند « الْبَیْتِ
و اینها مخالفت ندارد با حدیث چون همه آیاتند قطع نظر از آن که اصحاب بصایر حقه در هر سنگی و چوبی از آن خانه مشاهده
آیات عظیمه مینمایند و این معنی مشاهد است که تا کسی به حج نرفته باشد خداوند خود را چنانکه باید نشناخته است چون در هر
منزلی عقدها دست میدهد و هر حق سبحانه و تعالی به نحوي حل آن عقدها مینماید که آدمی حیران میشود، و در خصوص
اصل مکه معظمه که دعاها مجرب الاستجابۀ است، و در سالی که بنده رفته بودم فتنهاي عظیم رو داده بود و در خصوص ما چنان
شد که میر حاج بصره از وي حماقت کارها کرده بود که در مقام قتل و نهب عجم در آمدند و این شکسته متوجه حطیم شدم و
تضرع نمودم که همان جا اثر استجابت یافتم و حق سبحانه و تعالی آن بلاها را به سهولت زایل گردانید و چند سال بود که باران
کم میآمد در این بلاد چون راه مکه مسدود شده بود و این ضعیف سعیها نمود در فتح آن و چون متوجه این راه شدیم در منزل
اول باران عظیم آمد و در حطیم نیز دعا کردم الحمد للّه از آن سال تا حال تنگی نشد، و حصر نمیتوانم کرد آن چه در این راه
دیدم و آن چه لوامع ص: 194 در مکه معظمه مشاهده نمودم. و آن چه بر این ضعیف ظاهر شده است آن است
که کعبه معظمه و آیات آن به منزله قرآن است و اعجاز، آن کسانی که نور ایمان در دل ایشان در آمده است هر آیه از آیات
قرآنی در نظر ایشان معجزهایست باهره، و کسانی که نور ایمان ندارند اگر هزار معجزه به بینند فایده ندارد و شکوك و شبه شیطانی
را علاج نمیتوانند کرد نه اندکی پیشتر گذشت شبهات شیطان با حضرت ابراهیم خلیل الرحمن که حضرت در آخر فرمودند که
صفحه 97 از 296
عهد کردم که با تو سخن نگویم و هر وجهی که حضرت خلیل میفرمودند شیطان شبه قوي در جواب میگفت که طفلی را
میکشی که طرفۀ العینی عصیان الهی نکرده است و سبب کشتن چندین هزار بیگناه خواهد شد، چنانکه موسی با خضر تاب نیاورد
و اعتراض کرد که چرا این پسر بیگناه را کشتی، پس آن چه آدمی را ضرور است که به تضرع و زاري از حق سبحانه و تعالی
ایمان حقیقی وهبی را طلب کند و همیشه طلب کند و همیشه از شر وساوس شیطانی پناه به جناب اقدس الهی برد.
[حج موسی ع]
(و روي انّ موسی علیه السّلام احرم من رملۀ مصر و انّه مرّ فی سبعین نبیّا علی صفائح الروحا علیهم العباء القطوانیۀ یقول لبیک
عبدك ابن عبدك لبّیک و روي فی خبر اخر انّ موسی علیه السّلام مرّ بصفائح الرّوحاء علی جمل احمر خطامه من لیف علیه عباءتان
قطوانیّتان و هو یقول لبّیک یا کریم لبّیک) ظاهرا صدوق ترکیب کرده است چند حدیث را با هم که از هر حدیث جزوي برداشته
است، و احادیث خود را در علل ذکر کرده است اما جزو اول که گفته است که حضرت موسی احرام گرفتند از ریگ روان مصر از
لوامع ص: 195 جابر روایت کرده است که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت موسی از
رمله مصر احرام گرفت و گذشتند بر صفایح روحا که آن سه منزلی مدینه مشرفه است از جانب مکه معظمه و با احرام از آنجا
گذشتند و ناقه داشتند که مهار آن از لیف خرما بود و حضرت موسی لبیک میگفتند و کوهها جواب میدادند آن حضرت را و
تتمه را از حدیث موثق کالصحیح ابو بصیر روایت کرده است که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت
موسی گذشتند با هفتاد پیغمبر بر فجاج روحا یعنی درهاي آن موضع که همان صفایح است یعنی زمین هموار آنجا چون کوهستان
است، و همه قطیفهاي سفید پوشیده بودند که ریشه دار بود و میگفتند لبیک، بنده و بنده زادههاي تو لبیک به خدمت آمدهام و
حدیث دویم مرویست در صحیح از هشام بن حکم که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت موسی
گذشتند بر صفایح روحا و بر شتر سرخی سوار بودند که مهار آن از لیف خرما بود و میگفتند لبیک اي خداوند کریم لبیک و
منافاتی نیست میان این احادیث چه ممکن است که چند مرتبه به حج رفته باشد و یک مرتبه نیز ممکن است که هر دو عبارت گفته
باشند
[حج یونس و عیسی ع]
(و مرّ یونس بن متّی علیهما السلام بصفائح الرّوحاء و هو یقول لبّیک کشّاف الکرب العظام لبّیک و مرّ عیسی بن مریم علیهما السّلام
بصفائح الرّوحاء و هو یقول لبّیک عبدك بن امتک لبّیک و مرّ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بصفائح الرّوحاء و هو یقول لبّیک ذا
المعارج لبّیک) تتمه صحیحه هشام است که آن حضرت فرمودند که حضرت یونس لوامع ص: 196 بن متی
بتشدید تا گذشتند بر همواري صحراي روحا و میگفتند که لبیک اي خداوندي که غمها و المهاي عظیم را تو بر طرف میکنی
چنانکه مرا از شکم ماهی نجات دادي لبیک در خدمت و بندگی تو ایستادهام یا آمدهام به حج، و حضرت عیسی بن مریم بصفائح
روحا گذشتند و میفرمودند که لبیک به خدمت تو آمدهام من بنده تو و پسر کنیز توام مریم لبیک چون طلبیده آمدهام، و حضرت
سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله گذشتند بر همواریهاي صحراي روحا و میگفتند لبیک اي خداوندي که بندگانت را به سبب
بندگیها به مراتب عالیه میرسانی و از عرش در میگذرانی به حسب صورت و معنی یا آن که رتبه کمالات تو به مرتبهایست که
عقول انبیا و اوصیا و ملائکه و غیر ایشان از رسیدن به یافت کمالات تو عاجزند. و مناسبت هر تلبیه به صاحبش ظاهر است و
خصوصیت روحا را مرتبه هست که ظاهر نیست که وجهش چیست که همه پیغمبران صلوات اللَّه علیهم در اینجا این تلبیات
صفحه 98 از 296
میگفتهاند، و ممکن است که سر بالا یا سراشیب باشد و خواهد آمد استحباب تکرار تلبیه در هر بلندي و پستی و مناسب این بود
که فقهاء این موضعها را به خصوص ذکر میکردند (و کان موسی علیه السّلام یلبّی و تجیبه) الجبال گذشت در حدیث جابر که
حضرت موسی لبیک میگفت و کوهها جواب میدادند ممکن است که همین جواب متعارف باشد در کوههاي که منفذي نداشته
باشد هر چه میگویند همان را میشنوند و صفایح روحا چنین باشد و دوستان را از خصوص جواب کوه لذتهاست. و ممکن است
که جواب جناب اقدس الهی باشد که از کوه ظاهر سازد چنانکه از شجره با آن حضرت سخن فرمود لوامع ص:
197 و کالصحیح منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت موسی به حج بیت الحرام رفتند و
هفتاد پیغمبر از بنی اسرائیل با آن حضرت بودند که مهار شتران ایشان از لیف بود و ایشان لبیک میگفتند و کوهها همه جواب
میگویند و حضرت موسی دو عباي سفید پوشیده بودند و میگفتند (لبّیک عبدك بن عبدیک و سمّیت التّلبیۀ اجابۀ لأنّه اجاب
موسی ربّه عزّ و جلّ و قال لبّیک) و کالصحیح منقول است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که تلبیه را اجابت مینامند
زیرا که حضرت موسی اجابت نمود پروردگار خود را یعنی اول مرتبه موسی گفت لبّیک.
[حج سلیمان ع]
(و روي زرارة عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال انّ سلیمان علیه السلام قد حجّ البیت فی الجنّ و الانس و الطّیر و الرّیاح و کسی
البیت القباطیّ) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سلیمان حج بیت اللَّه
الحرام به جا آوردند با جنیان و آدمیان و مرغان و بادها که تخت آن حضرت را برمیداشتند. و منقولست کالصحیح از ابو بلال که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه را دیدم که داخل حجر اسماعیل شدند از طرف باب خانه و طرف دیگرش از پیش رکن
مغربیست پس آن حضرت دو ذراع به خانه داشتند ایستادند و نماز کردند پس من عرض نمودم که من ندیدم هیچ یک از اهل بیت
شما را که در اینجا نماز کرده باشند محاذي ناودان یعنی آیا فضیلتی دارد در خصوص اینجا حضرت فرمودند که شبیر و شبر
فرزندان لوامع ص: 198 هارون در اینجا نماز میکردند و اینجا مصلاي ایشان است، و همین مضمون در فقه
رضوي هست. و کالصحیح منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت داود وقوف عرفات را به جا آوردند و
چون کثرت مردمان را مشاهده نمودند بالاي کوه رفتند و دعا میکردند پس جبرئیل به نزد آن حضرت آمد و گفت پروردگارت
میفرماید که چرا بر کوه بالا رفتی مگر کثرت صداي ایشان مانع است از آن که بدانم هر یک چه مقصود دارند، و چه چیز طلب
میکنند پس حضرت داود را با خود به کنار دریایی برد و در آنجا سنگی بود آن را شکافت کرمی در میان آن سنگ بود پس به
داود گفت که خداوندت میفرماید که من میشنوم صداي این کرم را در میان این سنگ در میان این دریا. و در روایتی واقع است
که آن کرم این دعا میکرد که اي خداوندي که مرا فراموش نکرده و نمیکنی در میان این سنگ خارا در میان این دریا بندگان
مؤمنت را ببخشا، پس توهم کردي که صدایی بر من مخفی میباشد و ظاهر آن است که این فعل را از جهۀ احمقان بنی اسرائیل
کرده باشد و عتاب به او عتاب به ایشان باشد چنانکه مکرر گذشت و کالصحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که از میان رکن یمانی
تا رکن حجر هفتاد پیغمبر مدفونند که از گرسنگی و تشنگی هلاك شدهاند در وقتی که به زیارت خانه آمده بودند که معمور نبوده
است. و کالصحیح از جابر که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هفتصد پیغمبر در مسجد خیف نماز کردند در
میان رکن و مقام که حطیم است بسیاري از پیغمبران مدفونند، و حضرت آدم نیز در حرم لوامع ص: 199 الهی
مدفون شد و حضرت نوح استخوان حضرت را با خود به کشتی برد و چون کشتی بر جودي که نجف اشرفست قرار گرفت در آنجا
دفن کرد و خود نیز که فوت شد پهلوي آدم مدفون شد و حضرت امیر المؤمنین نیز با ایشان مدفونست صلوات اللَّه علیهم. و غرض
از ذکر این اخبار آن است که هر چند بنی اسرائیل سجده به جانب مسجد اقصی میکردند و تعظیم آن مینمودند تعظیم کعبه نیز
صفحه 99 از 296
مینمودند و حج بیت اللَّه الحرام میکردند
[آدم ع بیت اللَّه را بنا کرد]
(و روي ابو بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال انّ ادم هو الّذي بنی البیت و وضع اساسه و اوّل من کساه الشّعر و اوّل من حجّ
الیه، ثمّ کساه تبّع بعد ادم الانطاع، ثمّ کساه ابراهیم الخصف و اوّل من کساه الثّیاب سلیمان بن داود کساه القباطیّ) و مرویست در
موثق از ابو بصیر که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت آدم علیه السّلام او بناي بیت اللَّه کرد و پی
خانه را گذاشت و اول کسی بود که خانه را جامه مویی پوشانید و اول کسی بود که حج خانه کرد دیگر تبّع بعد از آدم جامه
پوست پوشانید دیگر ابراهیم علیه السّلام جامهاي که از برگ درخت خرما بافته بودند پوشانید و اول کسی که جامه نفیس پوشانید
سلیمان بن داود علیه السّلام بود که جامه سفید مصري پوشانید
[حج بدون نیت صادق و نفقه صادق]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه لمّا حجّ موسی علیه السّلام نزل علیه جبرئیل علیه السّلام فقال له موسی یا جبرئیل ما لمن حجّ هذا البیت
بلا نیّۀ صادقۀ و لا نفقۀ طیّبۀ قال لا ادري حتّی ارجع إلی ربّی عزّ و جلّ فلمّا رجع قال اللَّه عزّ و جلّ یا جبرئیل ما قال لک موسی و هو
اعلم بما قال یا ربّ قال لی ما لمن حجّ هذا البیت بلا نیّۀ صادقۀ و لا نفقۀ طیّبۀ قال اللَّه لوامع ص: 200 عزّ و جل
ارجع الیه و قل له أهب له حقّی و ارضی عنه خلقی و قال یا جبرئیل ما لمن حجّ هذا البیت بنیۀ صادقۀ و نفقۀ طیّبۀ قال فرجع إلی اللَّه
عزّ و جلّ فاوحی الیه قل له اجعله فی الرّفیق الأعلی مع النبیّین و ال ّ ص دّیقین و الشّ هداء و ال ّ ص الحین و حسن أولئک رفیقا) و از آن
حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که چون حضرت موسی حج به جا آوردند جبرئیل علیه السّلام آمد و موسی از او پرسید که یا
جبرئیل چه ثوابست کسی را که این خانه را حج کند بی نیت خالص و بی نفقه حلال؟ گفت نمیدانم تا آن که از پروردگارم
بپرسم پس چون به محل مناجات خود رفت حق سبحانه و تعالی به جبرئیل گفت که اي جبرئیل موسی چه گفت با آن که او اعلم
بود به آن چه آن حضرت گفته بود جبرئیل گفت اي پروردگارم من به من گفت که چیست ثواب کسی که این خانه را حج کند
بی نیت خالص و بی نفقه حلال حق سبحانه و تعالی فرمود که به او بگو که از حق خود در میگذرم و خلق را از او خوشنود
میکنم. پس گفت یا جبرئیل چیست ثواب کسی که حج این خانه کند به نیت خالص و نفقه حلال پس برگشت و وحی به او رسید
که بگو او را جا میدهم در جایی که رفیق او بهترین رفقا باشند با پیغمبران و صدیقان و شهیدان و صالحان و نیکو رفقایند ایشان. و
منافاتی نیست میان این حدیث و احادیث سابقه که حج بی اخلاص بمنزله حج نکردن است زیرا که آن اخبار به حسب استحقاق
است که مستحق ثواب نیستند و در اینجا از روي تفضل است و کرم
[متعه در حج]
(و نزلت المتعۀ علی النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله عند المروة بعد فراغه من السّ عی فقال أیّها الناس هذا جبرئیل و اشار بیده إلی خلفه
یأمرنی ان لوامع ص: 201 امر من لم یسق هدیا ان یحلّ و لو استقبلت من امري ما استدبرت لفعلت کما أمرتکم و
لکنّی سقت الهدي و لیس لسائق الهدي ان یحلّ حتی یبلغ الهدي محلّه فقام الیه سراقۀ بن مالک بن جعشم الکنانی فقال یا رسول اللَّه
علّمنا دیننا فکانّنا خلقنا الیوم أ رأیت هذا الّذي أمرتنا به لعامنا هذا او للأبد فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لا بل أبد الابد و انّ
رجلا قام فقال یا رسول اللَّه نخرج حاجّا و رءوسنا تقطر فقال انّک لن تؤمن بهذا ابدا و کان علیّ علیه السّلام بالیمن فلمّا رجع و جد
صفحه 100 از 296
فاطمۀ صلوات اللَّه علیها قد احلّت فجاء إلی النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله مستفتیا و محرّشا علی فاطمۀ صلوات اللَّه علیها فقال له أنا أمرت
النّاس بذلک فبم أهللت أنت یا علیّ فقال إهلالا کاهلال النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله فقال له النّبی (ص) یا علیّ کن علی احرامک
مثلی فانت شریکی فی هدیی فی هدیی و کان النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله ساق معه مائۀ بدنۀ فجعل لعلیّ صلوات اللَّه علیه منها اربعا و
ثلثین و لنفسه ستّا و ستّین و نحرها کلّها بیده ثمّ اخذ من کلّ بدنۀ جذوة و طبخها فی قدر و اکلا منها و تحسّیا من المرق فقال قد اکلنا
الان منها جمیعا و لم یعطیا الجزّارین جلودها و لا جلالها و لا قلائدها و لکن تصدّقا بها. و کان علیّ صلوات اللَّه علیه یفتخر علی
ال ّ ص حابۀ و یقول من فیکم مثلی و انا شریک رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی هدیه، من فیکم مثلی و انا الّذي ذبح رسول اللَّه صلّی
اللَّه علیه و آله هدیی بیده) آن چه صدوق ذکر کرده است و در روایات صحیحه از طرق ما وارد شده است از حضرت امام محمد
باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما و عامه نیز در صحاح ذکر کردهاند که حج تمتع نازل شد بر لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 202 حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله نزد مروه وقتی که از سعی صفا و مروه فارغ شده بودند حضرت فرمودند
که اي گروه مردمان اینک جبرئیل آمده است و اشاره به عقب خود فرمودند و امر کرد مرا که بگویم که هر که هدیی از گاو و
گوسفند و شتر با خود نیاورده است تقصیر کند و محل شود و اگر من میدانستم آن چه آخر بر سرم آمد هر آینه سیاق هدي
نمیکردم و لیکن من سیاق هدي کردهام و کسی که هدیی رانده است محل نمیتواند شد تا هدي او به محلش رسد و کشته شود.
پس سراقۀ مالک بن جعشم بضم جیم و بعد از آن عین مهمله و دیگر شین معجمه برخاست و گفت یا رسول اللَّه معالم دین خود را
از تو یاد گرفتم و گویا که الحال مخلوق شدهایم بی گناه آیا آن چه فرمودید که حج تمتع کنیم مخصوص این سال است یا حکم
آن همیشه باقی است حضرت فرمودند که همیشه چنین است و به درستی که شخصی برخاست که به اتفاق همه عمر بن خطابست.
و ابن بابویه فی الجمله تقیه کرده است که نام او را نبرده است اگر چه پادشاه شیعه بود و وزیر صاحب بن عبّاد بود و شیعه بود و
لیکن فی الجمله تقیه بوده است و چنین بود که اگر بخاري میگفت ضرر نداشت، و اگر شیعه میگفت مضر بود چون بخاري
میگوید که عمر اجتهاد کرد در برابر قول خدا و جبرئیل و شیعه از جهۀ این تکفیر میآوردند و شکی نیست که انکار قران و قول
صریح پیغمبر کفر است پس عمر برخاست و گفت ما روانه عرفات شویم و آب غسل از سرما ریزد؟! و در بخاري چنین است که از
ذکر ما آب منی ریزد و این معقولست چون خلاف طریق جاهلیت بود نمیخواست که برطرف شود مذهب کفار پس حضرت
فرمودند که اي عمر تو هرگز ایمان به لوامع ص: 203 حج تمتع نخواهی آورد و ایمان بیکی از آن چه پیغمبر
آورد نیاوردن به اتفاق شیعه و سنی کفر است و حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه به جانب یمن رفته بود و حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله آن حضرت را طلبیده بودند چون به خانه آمدند دیدند که حضرت فاطمه محل شدهاند از حضرت
فاطمه رسیدند که سبب احلال چیست گفت پدرم فرمودند، پس حضرت امیر المؤمنین به نزد حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آله آمد که بپرسد که چه نازل شده است و اندك عتابی با حضرت فاطمه داشت که محل شده بود و این عبارت در احادیث ما
محرشا علی فاطمه علیها السّلام عامه ذکر کردهاند پس حضرت فرمودند که من چنین امر کردهام که محل شوند و احرام » نیست که
حج بگیرند و به عرفات روند یا علی چه نحو احرام گرفتی حضرت فرمودند که من در حین تلبیه آواز خود چنین بلند کردم که
احرامی به مثل احرام رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله میگیرم پس حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که یا علی تو نیز بر
احرام خویش باش مثل من، و تو در هدي با من شریکی و حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله صد شتر رانده بودند از جهۀ
امیر المؤمنین سی و چهار شتر و به روایتی سی و شش، و از جهۀ خود شصت و شش یا شصت و چهار و بعضی از روایات چنین
است که حضرت امیر المؤمنین با خود آورده بودند سی و شش یا سی و چهار را ممکن است که هر دو واقع باشد و لیکن اظهر آن
است که تقیه واقع شده است چون عامه نمیخواهند که این شرف از علی باشد که هدي او را حضرت رانده باشد. و علی اي حال
حضرت رسول صد شتر بدست مبارك خود نحر فرمودند و از هر شتري پاره از گوشت برداشتند و درد یکی جوشانیدند و از لوامع
صفحه 101 از 296
ص: 204 مرق آن دیگ هر یک اندکی خوردند که از همه خورده باشند پس حضرت فرمودند که به یک قاشق
که خوردیم از همه خوردهایم و به قصّابان ندادند از پوستهاي شتران و جلها و کفشها که در گردنهاي ایشان آویخته بودند بلکه همه
را تصدق فرمودند و همیشه حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه افتخار میفرمودند بر صحابه رسول صلّی اللَّه علیه و آله و
میفرمودند که کیست از شما مثل من و حال آن که من در هدي شریک حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بودم و
حضرت رسول خدا هدي مرا بدست مبارك خود نحر فرمودند و این مفاخرتها در جهۀ این فرمودند که امامت حق منست و آن
بسیار است اگر کسی خواهد رجوع به خصال صدوق کند
[حج رسول اللَّه]
(و روي انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله غدا من منی فی طریق ضبّ و رجع من بین المأزمین و کان اذا سلک طریقا لم یرجع فیه)
و مرویست در صحیح از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
چون متوجه عرفات شدند از راه ضب پشت مشعر رفتند و در برگشتن از میان مشعر آمدند و طریقه آن حضرت صلوات اللَّه علیه
چنین بود که از هر راه که میفرمودند از راه دیگر برمیگشتند. و منقول است که این را ملاحظه میفرمودند که اهل آن راه نیز از
ملازمت آن حضرت صلوات اللَّه علیه مشرف شوند از انس و جن بلکه زمینها به قدوم آن حضرت مشرف شود و ملاحظه دشمنان
نیز فرمودند که از آن راه در کمین مینشستند چنان که در حج وداع و غزوه تبوك شد و تأسّی مستحب است که در هر چیزي که
ظاهر نباشد که از خصایص آن حضرت است متابعت نمایند لوامع ص: 205 (و روي انّه صلّی اللَّه علیه و آله حجّ
عشرین حجّۀ مستسرّا و فی کلّها یمرّ بالمأزمین فینزل و یبول) و کالصحیح منقولست از ابن ابی یعفور و عمر بن یزید که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله حج کردند مخفی از قریش چون به موجب
نسیء وقت حجرا گردانیده بودند و در هواهاي خوب قرار داده بودند و ماههاي دیگر را ذو الحجه نامیده بودند، و در همه این
حجها وقتی که از ما زمین که میان دو کوه مشعر است در وقت آمدن از عرفات یا وقت رفتن به منی میگذشتند به زیر میآمدند و
بول میکردند و محل بول جائی بود از مشعر که قریش تعظیم آنجا میکردند از جهۀ آن که سنگ هبل که بت اعظم ایشان بود از
آنجا برداشته بودند از این جهۀ بول میکردند چون همیشه با بتان بد بودند (و اعتمر صلّی اللَّه علیه و آله تسع عمر و لم یحجّ حجّۀ
الوداع الّا و قبلها حجّ) و حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله نه عمره کرده بودند و حج وداع حضرت این معنی داشت که
پیشتر حج کرده بودند در این سخنی نیست که پیشتر بیست حج کرده بودند اما عمره در احادیث صحیح و کالصحیح وارد شده
است که حضرت سه عمره به جا آوردند و همه در ماه ذي القعده بود. یکی عمره حدیبیه که مصدود شدند دویم عمره قضا در سال
دیگر، سیم وقتی که از جنگ حنین برگشتند عمره مفرده به جا آوردند و اگر سهو نساخ نباشد شش عمره در مکه معظمه کرده
خواهند بود، و بعید است لوامع ص: 206 که حضرت عمره نکرده باشند در مدت نشو و نماي مکه معظمه پنجاه و
سه سال، و عامه از عبد اللَّه این عمر روایت کردهاند که او گفت که حضرت چهار عمره به جا آوردند یکی را در رجب و عایشه
تکذیبش کرده است که کی واقع شد که کسی ندانست چنانکه در بخاریست (و روي لی محمّد بن احمد السّنانیّ و علیّ بن احمد
بن موسی الدّقّاق قالا حدّثنا ابو العبّاس احمد بن یحیی بن زکریّا القطّان قال حدّثنا بکر بن عبد اللَّه ابن حبیب قال حدّثنا تمیم بن
بهلول عن ابیه عن ابی الحسن العبدي عن سلیمان بن مهران قال قلت لجعفر بن محمّد صلوات اللَّه علیهما کم حجّ رسول اللَّه صلّی
اللَّه علیه و آله فقال عشرین حجّ ۀ مستسرّا فی کلّ حجّ ۀ یمرّ بالمأزمین فینزل فیبول فقلت له یا ابن رسول اللَّه و لم کان ینزل هناك
فیبول قال لأنّه موضع عبد فیه الاصنام و منه اخذ الحجر الّذي نحت منه هبل الّذي رمی به علی صلوات اللَّه علیه و اله من ظهر الکعبۀ
لمّا علا ظهر رسول اللَّه فامر به فدفن عند باب شیبۀ فصار الدّخول إلی المسجد من باب بنی شیبۀ سنّۀ لأجل ذلک قال سلیمان فقلت
صفحه 102 از 296
فکیف صار التّکبیر یذهب بال ّ ض غاط هناك قال لأنّ قول العبد اللَّه اکبر معناه اللَّه اکبر من ان یکون مثل الاصنام المنحوتۀ و الالهۀ
المعبودة دونه و انّ ابلیس فی شیاطینه یضیّق علی الحاجّ مسلکهم فی ذلک الموضع فاذا سمع التّکبیر طار مع شیاطینه و تبعتهم
الملائکۀ حتّی یقعوا فی اللّجّۀ الخضراء فقلت فکیف صار الصّرورة یستحبّ له دخول الکعبۀ دون من قد حجّ فقال لأنّ الصّرورة قاضی
فرض مدعوّ إلی حجّ بیت اللَّه فیجب ان یدخل البیت الذي دعی الیه لیکرّم فیه قلت فکیف صار الحلق علیه واجبا دون من قد حجّ
فقال لیصیر بذلک موسّما بسمۀ لوامع ص: 207 الامنین الا تسمع قول اللَّه عزّ و جلّ یقول لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ
إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَ کُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ قلت فکیف صار وطئ المشعر علیه فریضۀ قال لیستوجب بذلک وطئ
بحبوحۀ الجنّۀ) مرویست به این اسناد قوي از اعمش که به حسب ظاهر از علماي و محدثین اهل سنت است و در واقع شیعه است و
رساله از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است و صدوق در آخر خصال ذکر کرده است آن رساله را و هر
چه نقل کرده است درست نقل کرده است چون فاضل است گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللَّه علیه که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله چند حج کردند حضرت فرمودند که بیست حج پنهان کردند و در هر حجی از میان دو کوه مشعر
میگذشتند و به زیر میآمدند و در آنجا بول میکردند عرض نمودم که چرا بول میکردند در آنجا حضرت فرمودند که زیرا که
آن موضعی است که در آنجا بتان را میپرستیدند و از آنجا برداشتهاند سنگ بت هبل را که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه
بر دوش حضرت سید المرسلین رفتند و آن بت را از پشت بام کعبه انداختند. و حضرت فرمودند که آن بت را دفن کردند نزد باب
بنی شبیبه که از جهۀ علامت آن در طاقی زدهاند قریب به زمزم و از این جهۀ است که سنت است که از آن در داخل مسجد الحرام
زمان آن حضرت شوند چون الحال آن طاق در میان مسجد است سلیمان گفت عرض نمودم که چگونه است که گفتن اللَّه اکبر
تنگنائی را که در آنجا واقع میشود از ازدحام خلایق زایل میگرداند. لوامع ص: 208 حضرت فرمودند که زیرا
که معنی اللَّه اکبر در آن مقام که بنده میگوید این است که حق سبحانه و تعالی از آن بزرگتر است که مانند بتهاي تراشیده باشد و
مانند خدایانی باشد که آنها را عبادت میکنند زیرا که اینها سنگ بی اعتبارند که از همه موجودات خسیسترند چه نسبت خاك را
با عالم پاك و به درستی که ابلیس که پدر شیاطین است با شیاطین بسیار میآید که راه را بر بنی ادم تنگ کنند و از حضور قلبشان
بیندازند و چون تکبیر را میشنوند با شیاطین میگریزند به عنوان پریدن و فرشتگان از عقب شیاطین میروند تا ایشان پنهان
میشوند در دریاي محیط عرض نمودم که به چه سبب سنت است نو حاجی را داخل شدن در کعبه نه آن کسانی که حج کردهاند
ایشان را سنت مؤکد نیست یا سنت نیست بلکه تطوع است حضرت فرمودند که نو حاجی غالبا حج را به جا میآورد و او را به حج
بیت اللَّه خواندهاند پس لازم است که داخل شود در خانه که او را به آن خواندهاند تا او را تکریم و تعظیم کنند در آن خانه مشهور
است که شخصی در گرماي عظیم پیاده میرفت رسید به شخصی که در تخت روان بود و چند کس او را باد میزدند آن درویش
گفت که اگر فرداي قیامت ثواب مرا با تو یکسان دهند داخل بهشت نشو آن غنی گفت که اگر مرا ثواب تو دهند به بهشت نروم
درویش گفت چرا غنی گفت مرا خواندهاند به ضیافت و تو طفیلی نخوانده داخل میشوي. سلیمان گفت عرض نمودم که چرا
واجب و لازم است که نو حاجی سر بتراشد نه آن کسی که سابقا حج کرده باشد حضرت فرمودند که تا علامت ایمنان از عذاب
الهی داشته باشد نمیبینی که حق سبحانه و تعالی میفرماید که به ذات خودم قسم یاد میکنم که البته داخل مسجد الحرام لوامع
ص: 209 خواهید شد اگر خدا خواهد در حالتی که ایمن باشید و سرها تراشیده باشید و تقصیر کرده باشید و
خوف نداشته و ظاهر تعلیق حکم بر وصفی مشعر است به علت آن وصف، عرض نمودم که چرا رفتن به پاي خود پیاده بسوي
مسجدي که مشعر الحرام است بر روي کوه بر نو حاجی واجب است یعنی مستحب مؤکد است حضرت فرمودند که به سبب این
مستوجب دخول جنت شود و سیر کردن در میان بهشت (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال الّذي کان
علی بدن النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله ناجیۀ بن جندب الخزاعی اسلمیّ و الّذي حلق رأسه صلوات اللَّه علیه یوم الحدیبیّۀ خراش بن أمیّۀ
صفحه 103 از 296
الخزاعی و الّذي حلق رأسه علیه السّلام فی حجّته معمر بن عبد اللَّه بن حارث بن نصر بن عوف بن عرفج بن عدي بن کعب فقیل له
و هو یحلقه یا معمر اذن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی یدك قال و اللَّه انّی لا عدّه فضلا علیّ من اللَّه عظیما و کان معمر بن عبد
اللَّه یرجل شعره) و به اسانید صحیحه منقول است از معاویه که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که در وقت رفتن
به حج چون حضرت صد شتر با خود بردند شخصی که موکّل بود بر شتران آن حضرت ناجیۀ بن جندب بود که اصلش از قبیله
خزاعه بود و در میان اسلم بسر میبرد یا بر عکس در روز حدیبیه که مانع شدند قریش حضرت و اصحاب او را و صلح نمودند که
سال دیگر مکه را خالی کنند و همه به در روند، و حضرت و اصحاب عمره قضا را به فعل آورند، و چون صلح واقع شد حضرت
شتران را در حدیبیه که به تخفیف و تشدید یا هر دو جایز است گشتند و سر تراشیدند و محل شدند و کسی که سر حضرت را
تراشیدند خراش بود، و کسی که در حج وداع لوامع ص: 210 سر آن حضرت را تراشید معمر و در اجداد او
اختلافی هست در میان کافی و این نسخه به جاي حارث هرابه است و به جاي عرفج عریج و به جاي عوف غوث پس به به معمر
گفتند که سر حضرت را میتراشی و گوش حضرت در دست تست و استره در دست داري یعنی بر حضرت تسلط داري و از این
جهۀ عرب سر نمیتراشیدند که بدست خود دیگري را بر خود مسلط کنیم که اگر خواهد ما را تواند کشت معمر گفت که من
فضیلت عظیم میدانم که خدمت آن حضرت را میکنم و همیشه معمر سر آن حضرت شانه میکرد و در اینجا سهوي شده است و
ظاهرا در نسخه کافی که در نزد صدوق بوده است اشتباهی بوده است و در کافی چنین است که و کان معمر هو الّذي یرحل لرسول
اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فقال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یا معمر انّ الرّحل اللّیلۀ لمسترخ مضمونش این است که همین سر تراش
حضرت بار شتر حضرت را میبست پس حضرت فرمودند که اي معمر تنگ بار را خوب نکشیده و سست است معمر گفت پدر و
مادرم فداي تو باد من تنگ بسته بودم چنانکه همیشه میبستم و لیکن بعضی از حاسدان چنین کردهاند که شاید این خدمت را از
من بگیري و به دیگري دهی حضرت فرمودند که چنین نخواهم کرد و محتمل است که در حدیث دیگر زیادتی شانه کردن باشد
آن را ذکر کرده باشد و این جمله چون فایده معتدٌّ بهی نداشت انداخته باشد چون بسیار بعید است که صدوق هیچ ملاحظه نکرده
باشد ما بعد را (و کان ثوبا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله اللّذان أحرم فیهما یمانیّین عبري و أظفار) بعد از این خواهد آمد در
صحیح از معاویۀ بن عمار که حضرت امام لوامع ص: 211 جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که دو جامه که
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در آن احرام گرفتند بافته یمن بود یکی از شهر عبر و دیگر از اظفار و در کتب لغت
ظفار است ممکن است که عوام اظفار گویند و نساخ چنین نوشته باشد (و قطع التّلبیۀ حین زاغت الشّمس یوم عرفۀ) و در احادیث
صحیحه وارد است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله تلبیه میگفتند تا زوال روز عرفه چون زوال شد قطع تلبیه فرمودند
(و قد احرم رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی ثوبی کرسف) و کالصحیح منقول است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و
آله احرام گرفتند در دو جامه پنبه و محتمل است که جامهاي برد از پنبه محض بوده باشد (و انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله
طاف بالکعبۀ حتّی اذا بلغ الرّکن الیمانیّ رفع رأسه إلی الکعبۀ و قال الحمد الّذي شرّفک و عظّمک و الحمد للّه الّذي بعثنی نبیّا و
جعل علیّا إماما اللَّهُمَّ اهد له خیار خلقک و جنّبه شرار خلقک) و در قوي منقولست از حضرت ابو الحسن صلوات اللَّه علیه که
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله طواف کعبه کردند و چون به رکن یمانی رسیدند سر بالا کردند به سوي کعبه و این دعا
را خواندند که ترجمهاش این است و خطاب با کعبه است که حمد و ثنا و ستایش مخصوص خداوندیست که ترا مشرف و معظم
گردانید و جمیع ثناها مخصوص خداوندیست که مرا به پیغمبري فرستاد و علی را امام کرد لوامع ص: 212
خداوندا هدایت کن خوبان خلقت را به علی که او را بشناسند و متابعت او کنند و او را نگاه دار از شر بدان خلقت یا بدان را
هدایات به او مکن، و چون بعضی از افعال و ادعیه نسبت به حضرت سید الانبیاء داده بودند در این باب ذکر کرده و اگر متابعت
کلینی میکرد و حدیث طولانی را که مشتمل است بر اکثر افعال حج نقل میکرد بهتر بود و بعضی از آن حدیث را در اینجا و باقی
صفحه 104 از 296
را در مواضع خود بنا بر این ذکر نکردم تا تکرار نشود.
باب ابتداء الکعبۀ و فضلها و فضل الحرم
اشاره
این بابی است در احادیثی که در ابتداء خلق کعبه و فضیلت حرم وارد شده است
[ابتداء خلقت زمین]
(قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه لمّا اراد اللَّه عزّ و جلّ ان یخلق الارض امر الرّیاح فضربن متن الماء حتّی صار موجا ثمّ ازبد فصار زبدا
واحدا فجمعه فی موضع البیت ثمّ جعله جبلا من زبد ثمّ دحی الارض من تحته و هو قول اللَّه عزّ و جلّ إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ
لَلَّذِي بِبَکَّۀَ مُبارَکاً فاوّل بقعۀ خلقت من الارض الکعبۀ ثمّ مدّت الارض منها) و منقولست کالصحیح از حضرت امام محمد باقر
صلوات اللَّه علیه و در حسن کالصحیح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که چون حق سبحانه و تعالی اراده
نمود که زمین را بیافریند امر فرمود بادها را از اطراف که آب را بر هم زدند پس همه از اطراف موج گردید و کفهائی را که از
اطراف بهم رسید در موضع خانه جمع فرمود و کوهی شد از کف پس آن را فرمود که زمین شود زمین شد پس همین زمین را از
زیر آن پهن گردانید و اشاره باین است آن چه حق سبحانه و تعالی فرموده است به درستی که اول خانه که مقرر شد از جهۀ خلایق
آن خانهایست که در بکّه است یعنی در کعبه و آن را مبارك گردانیدم که عالمی از برکت آن منتفع شوند به نفع اخروي و دنیوي
تا اینجا حدیث بود و تتمه حدیث کالصحیح دیگر است از لوامع ص: 214 آن حضرت صلوات اللَّه علیه پس ظاهر
شد که اول جائی که از زمین آفریده شده کعبه بود و زمین را از زیر کعبه منبسط ساختند و پهن و بزرگ گردانیدند چنانکه الحال
هست (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه انّ اللَّه تبارك و تعالی دحی الارض من تحت الکعبۀ إلی منی ثمّ دحاها من منی إلی عرفات
ثمّ دحاها من عرفات إلی منی فالارض من عرفات و عرفات من منی و منی من الکعبۀ و کذلک علمنا بعضه من بعض) و در قوي
منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی پهن کرد زمین را از زیر کعبه و آمد تا منی و از منی
آمد تا به عرفات و پهن میشد به عنوان کره تا از زیر زمین آمد تا به منی و هم چنین تا به کعبه پس انبساط زمین از عرفات شد و
عرفات از منی شد و منی از کعبه. تا اینجا کلینی روایت کرده است و زیادتی ممکن است که جزو حدیث باشد و کلینی نقل نکرده
باشد و بر تقدیر وجود آن ظاهرش آن است که چنانکه رحمت الهی ظاهر که ماده بدنهاي عالمیان و ارزاق ایشان است ارض است
که خواهد آمد از تفسیر حضرت امام حسن عسکري صلوات اللَّه علیه همه از کعبه معظمه بود و به برکت آن منبسط شد و عالمیان
از آن منتفع شدند هم چنین علوم از جناب اقدس الهی به حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فایض شد و از آن حضرت به
حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم رسید پس اگر از حیثیت رسیدن ملاحظه کنید سلسله از این طرفست و اگر از حیثیت
انتساب و اسناد ملاحظه کنید بر عکس است بانکه علم حضرت صاحب الامر صلوات اللَّه علیه از پدرش به او رسیده است و هم
چنین تا به حق سبحانه و تعالی پس هر چه آن حضرت فرمایند همه لوامع ص: 215 فرمودهاند چنانکه گذشت که
حضرت صادق صلوات اللَّه علیه فرموده است که حدیث من حدیث پدر من است و حدیث پدرم حدیث جدّ من است تا به حق
سبحانه و تعالی (و انّ اللَّه عزّ و جلّ انزل البیت من السّماء و له اربعۀ ابواب علی کلّ باب قندیل من ذهب معلّق) و منقولست که حق
سبحانه و تعالی خانه را از آسمان فرستاد و آن چهار در داشت و بر هر دري قندیلی از طلا آویخته بود و در صحیح از صفوان و در
صحیح از بزنطی و در صحیح از ابو همام منقولست که از حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه سؤال کردند از حرم و نشانهاي میلها
صفحه 105 از 296
که نصب کردهاند چه نحو شد حضرت فرمودند که چون حضرت آدم از بهشت به زیر آمد بر کوه ابو قبیس فرود آمد بر صفا و
عامه میگویند در سراندیب به زیر آمد پس شکایت کرد به حق سبحانه و تعالی وحشت خود را که از مفارقت بهشت او را دست
داده بود و شکایت نمود که آن چه میشنید در بهشت در اینجا نمیشنوند از اذکار ملائکه و ساکنان بهشت، پس حق سبحانه و
تعالی یاقوت سرخی فرستاد و در جاي خانه کعبه گذاشتند و حضرت آدم طواف میکردند آن خانه را و روشنایی آن چهار فرسخ
را گرفت علامتها گذاشتند بر آنها و حق سبحانه و تعالی آن چهار فرسخ را حرم گردانید، و مشهور آن است که بیت المعمور بود و
در طوفان نوح به آسمان بردند، و ظاهر اخبار بسیار است که غیر بیت المعمور بوده و لیکن محاذي بیت المعمور و خواهد آمد اخبار
دیگر و در حسن کالصحیح منقول است از هشام که حضرت امام جعفر لوامع ص: 216 صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که حق سبحانه و تعالی امر فرمود حضرت ابراهیم را که خانه کعبه را بنا کند حضرت گفت خداوندا در کجا بنا کنم
خطاب رسید که در جائی بنا کن که بر حضرت آدم قبه نازل شد و حرم روشن شد و آن قبه بود تا زمان حضرت نوح بالا بردند و
احادیث بسیار بر این مضمون وارد شده است و صریح نیستند که این قبه بیت المعمور بوده باشد پس چون به ازاي بیت المعمور
بوده است ممکن است که بیت المعمور بر آن اطلاق کرده باشند یا به معنی لغوي باشد که همیشه به عبادت معمور بود و اللَّه تعالی
یعلم
[یوم دحو الارض]
(و روي عن موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیهما انّه قال فی خمسۀ و عشرین من ذي القعدة انزل اللَّه عزّ و جلّ الکعبۀ البیت الحرام
فمن صام ذلک الیوم کان کفارة سبعین سنۀ و هو اوّل یوم أنزلت فیه الرّحمۀ من السّماء علی آدم علیه السّلام) و منقولست در قوي
که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که در بیست و پنجم از ماه ذي القعده حق سبحانه و تعالی کعبه را فرستاد یعنی خانه که از
یاقوت سرخ است یا فرمودند که حضرت آدم خانه را بساز و این حکم را از آسمان فرستادند پس کسی که این روز را روزه دارد
کفاره هفتاد ساله گناهان او باشد و این اول روزیست که رحمت الهی از آسمان آمد بر حضرت آدم علیه السّلام، و پیشتر همین
حدیث را در باب صوم تطوع ذکر کرده است و به جاي خمس تسع نقل کرده است، و کافی که اصل این کتابست بیست و پنجم
روایت کرده است هر دو حدیث را به اندك اختلافی، و ظاهرا صدوق اعتماد بر حفظ کرده است چون اختلافی دارد به تقدیم و
تاخیر و اجمال و تفصیل و ممکن است که حدیث دیگر باشد و در یک روز حکم آن آمده لوامع ص: 217 باشد
از روزه و عبادات و در روز دیگر اصل خانه آمده باشد لیکن بسیار بعید است (و قال الرّضا صلوات اللَّه علیه لیلۀ خمسۀ و عشرین من
ذي القعدة دحیت الارض من تحت الکعبۀ فمن صام ذلک الیوم کان کمن صام ستّین شهرا) و در قوي منقول است که حضرت امام
رضا صلوات اللَّه علیه فرمودند که شب بیست و پنجم ذي قعده بسط زمین شد از زیر کعبه کسی که آن روز را روزه دارد چنان
است که شصت ماه را روزه داشته باشد و ممکن است که شب و روز به اعتبار آب باشد چون آب بیشتر بوده است چنانکه گذشت
وَ» (و سال محمّد بن عمران العجلیّ أبا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه أيّ شیء کان موضع البیت حیث کان الماء فی قول اللَّه عزّ و جلّ
کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ قال کانت مهاة بیضاء یعنی درّة) و کالصحیح منقول است که محمد از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کرد
که در وقتی که عالم آب بود چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که عرش او بر آب بود موضع خانه چه چیز بود حضرت
فرمودند که دري سفید بود که میدرخشید و از جاهاي دیگر ممتاز بود به نور (و فی روایۀ ابی خدیجۀ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه انّ اللَّه عزّ و جلّ أنزله لآدم من الجنۀ و کان درّة بیضاء فرفعها اللَّه إلی السّماء و بقی اسّه و هو بحیال هذا البیت یدخله کلّ یوم
سبعون الف ملک لا یرجعون الیه ابدا فامر اللَّه عزّ و جلّ ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام یبنیان البیت علی القواعد) و در قوي
کالصحیح منقول است از سالم چنانکه کلینی نیز در قوي لوامع ص: 218 روایت کرده است از او که حضرت امام
صفحه 106 از 296
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی حجر الاسود را از جهۀ آدم فرستاد از بهشت، و خانه دري بود سفید
یعنی به سفید مایل بود یا در صفا مانند مروارید بود پس حق سبحانه و تعالی او را به آسمان برد و اساسش باقی بود و آن در برابر
این خانه است و هر روزي هفتاد هزار فرشته داخل میشوند در آن خانه که دیگر نوبت به ایشان نمیافتد که بر گردند بسوي خانه
هرگز پس حق سبحانه و تعالی امر فرمود ابراهیم و اسماعیل را که خانه را بر پی آن خانه بنا کنند، و به حسب ظاهر عبارت کافی آن
است که حجر را فرستاد و لیکن چون در این حدیث هست که خانه درّي سفید بود صدوق به اعتبار خانه نقل کرده است، و ظاهر
آن چه صدوق ضمیر را راجع ساخته است آن است که همان درّ سفید باشد که در حدیث سابق است، و حال آن که آن پیش از
خلق زمین بود چه جاي خلق آدم و اظهر در اخبار آن است که چند چیز است. یکی درّ سفید که بر آب بود و دور نیست که آن
موضع مانند درّ سفید درخشان باشد دیگر خانه که از یاقوت سرخ بود و در صفا مانند مروارید بود، دیگر حجر. و از حدیث صحیح
طولانی ظاهر میشود که خانه که در زمان آدم آورده بودند بالا بردند و جبرئیل خانه از سنگ از جهۀ آدم ساخت و در خانه
آسمان نیز احادیث چند هست که بحسب ظاهر اختلافی دارد که از بعضی ظاهر میشود که دو خانه یکی ضراح است و یکی بیت
، المعمور است و یکی در آسمان چهار مست و یکی در ششم و هر دو محاذي خانه است و اللَّه تعالی یعلم لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 219 (و فی روایۀ عیسی بن عبد اللَّه الهاشمیّ عن ابیه عن ابی عبد اللَّه عن ابیه صلوات اللَّه علیهما قال کان موضع الکعبۀ ربوة من
الارض بیضاء تضیء کضوء الشّمس و القمر حتّی قتل ابن آدم احدهما صاحبه فاسودّت فلمّا نزل آدم علیه السّلام رفع اللَّه له الارض
کلّها حتی رآها ثم قال هذه لک کلّها قال یا ربّ ما هذه الارض البیضاء المنیرة قال هی حرمی فی ارضی و قد جعلت علیک ان
تطوف بهما [بها خ] کلّ یوم سبعمائۀ طواف) و در قوي منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که موضع
کعبه تلی بود از زمین در نهایت روشنی از قبیل روشنی آفتاب و ماه تا آن که قابیل هابیل را کشت آنجا سیاه شد و چون حضرت
آدم از بهشت به دنیا آمد حق سبحانه و تعالی حجاب از پیش دیده او بر داشت تا همه زمین را دید و حق سبحانه و تعالی فرمود که
این زمین را به تو کرامت کردیم آدم گفت اي پروردگار من این چه زمین است که منوّر است خطاب رسید که این حرم منست در
زمین من و بر تو لازم ساختم که هر روز هفتصد طواف بکنی بر دور خانه کعبه
[کعبه بهترین سرزمین پیش خدا]
(و روي سعید بن عبد اللَّه الاعرج عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال احبّ الارض إلی اللَّه تعالی مکّۀ و ما تربۀ احبّ إلی اللَّه عزّ و
جلّ من تربتها و لا حجر احبّ إلی اللَّه عزّ و جلّ من حجرها و لا شجر أحبّ إلی اللَّه عزّ و جلّ من شجرها و لا جبال احبّ إلی اللَّه عزّ
و جلّ من جبالها و لا ماء احبّ إلی اللَّه عزّ و جلّ من مائها) و در موثق کالصحیح منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه فرمودند که محبوبترین جاهاي زمین نزد حق سبحانه و لوامع ص: 220 تعالی مکه معظمه است هیچ
خاکی نزد حق سبحانه و تعالی محبوبتر از خاك آن نیست و هیچ سنگی نزد حق سبحانه و تعالی محبوبتر از سنگ آن نیست و
هیچ کوهی محبوبتر از کوه آن نیست به نزد من و هیچ آبی محبوبتر از آب آن نیست به نزد من (و فی خبر اخر قال ما خلق اللَّه و
تبارك و تعالی بقعۀ فی الارض احبّ الیه منها و أومی بیده إلی الکعبۀ و الا اکرم علی اللَّه عزّ و جلّ منها لها حرّم اللَّه الاشهر الحرم
فی کتابه یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ) و منقول است در صحیح از زراره که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که
حق سبحانه و تعالی قطعه از زمین نیافریده است که محبوبتر باشد به نزد او از این و اشاره به کعبه فرمودند و نیست قطعه از زمین که
گرامیتر باشد نزد حق سبحانه و تعالی از کعبه از جهۀ کعبه حق سبحانه و تعالی ماههاي حرام را مقرر فرمود در کتاب خود از
روزي که حق سبحانه و تعالی آسمانها و زمینها را آفرید و چهار ماه حرام، رجب و ذو القعده و ذو الحجه و محرم است که چون
کعبه را در جائی مقرر فرموده است که از چهار طرف یک ماه چهل روز در بیابان میباید رفت و میدانست که این بدویان در این
صفحه 107 از 296
بیابان خواهند بود و نهایت بعد چهل روز است مثل مصریان و شامیان که چهل روز بیابان دارند پس قتال را حرام کرد که در چهل
روز رفتن و چهل روز برگشتن و ده روز در آنجا بودن کسی متعرض حجاج بیت اللَّه الحرام نشود و چون عمره رجب در فضیلت
قریب به حج است تا دوازده روز را مانند اهل مدینه مشرفه و ساکنان بدو اگر احرام به جا آورند کسی به ایشان کاري نداشته باشد
(و روي عن الصّادق صلوات اللَّه علیه انّه قال انّ اللَّه عزّ و جلّ اختار لوامع ص: 221 من کلّ شیء شیئا و اختار من
الارض موضع الکعبۀ) و مرویست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی از هر چیز، چیزي را برگزید و از
زمین جاي کعبه را برگزید و بالاتر از این نمیباشد که پیغمبران و اوصیاي ایشان رو بسوي او کنند در حالت عبادت
[تا کعبه هست دین هست]
(و قال صلوات اللَّه علیه لا یزال الدّین قائما ما قامت الکعبۀ) و از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است که همیشه دین بر پاست تا
کعبه برپاست و بعد از وفات حضرت صاحب الامر و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم که قرآن را بالا برند کعبه را نیز به آسمان
خواهند برد چنانکه در بعضی از اخبار وارد شده است (و قال زرارة بن اعین لأبی جعفر صلوات اللَّه علیه قد ادرکت الحسین صلوات
اللَّه علیه قال نعم اذکر و انا معه فی المسجد الحرام و قد دخل و فیه السّیل و النّاس یقومون [یتخوّفون ح] علی المقام یخرج الخارج
فیقول قد ذهب به السیل و یدخل الدّاخل فیقول هو مکانه قال فقال یا فلان ما یصنع هؤلاء فقلت اصلحک اللَّه یخافون ان یکون
السّیل قد ذهب بالمقام قال انّ اللَّه عزّ و جلّ قد جعله علما لم یکن لیذهب به فاستقرّوا و کان موضع المقام الّذي وضعه ابراهیم علیه
السّلام عند جدار البیت فلم یزل هناك حتّی حوّله اهل الجاهلیّۀ إلی المکان الّذي هو فیه الیوم فلمّا فتح النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله مکّۀ
ردّه إلی الموضع الّذي وضعه ابراهیم علیه السّلام فلم یزل هناك إلی ان ولّی عمر فسال النّاس من منکم یعرف المکان الّذي کان فیه
المقام فقال له رجل انا قد کانت اخذت مقداره بنسع فهو عندي فقال ائتنی به فاتاه فقاسه ثم ردّه لوامع ص: 222
إلی ذلک المکان) و به اسانید صحیحه منقولست از زراره که گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که آیا
شما دریافتید حضرت امام حسین را صلوات اللَّه علیه حضرت فرمودند که بلی بخاطر دارم که من با آن حضرت بودم در مسجد
الحرام یعنی در مسجد الحرام و سیل داخل مسجد شده بود مردمان در غم مقام بودند و گفتگوي آن، یکی در میآمد و میگفت
سیل مقام را برد، و یکی داخل میشد و در کافی چنین است که و یخرج منه الخارج که دیگري در میآمد و میگفت مقام به جاي
خود است پس حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه به یکی از ایشان فرمودند که این مردمان چه گفتگو میکنند عرض نمودم که
حق سبحانه و تعالی اصلاح کند امور امامت را که فرمان روا باشی مردمان میترسند که سیل مقام را برده باشد یا ببرد حضرت امام
حسین صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی مقام را معجزه حقیقت خانه و دین اسلام گردانیده است یا دلیل عظمت و
جلال خود نمیبرد و چنین چیزي را چنانکه نگذاشت که کفار ببرند یا اثر آن را زایل گردانند پس بحال خود باشید و اضطراب
مکنید، یا آن که چون مردمان این سخن را شنیدند خاطر ایشان جمع شد و باز حضرت فرمودند که موضع مقام که حضرت ابراهیم
علیه السّلام در آنجا قرار دادند: بامر الهی نزد دیوار خانه کعبه بود از باب گذشته به جانب رکن شامی و جاي مقام کو است و
گذاشتهاند که ظاهر باشد که اول در اینجا بوده است و همیشه در آنجا بود تا در زمان جاهلیت و کفر اکثر قریش مقام را از آنجا بر
داشتند و به جائی گذاشتند که الحال در آنجاست پس چون حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فتح نمودند مکه معظمه را
نقل فرمودند مقام را به جایی که در زمان لوامع ص: 223 حضرت ابراهیم در آنجا بود و در آنجا بود تا در زمان
پادشاهی عمر، از مردمان تفتیش کرد که کیست که داند که این مقام در جاهلیت در کجا بود شخصی از منافقان گفت من
اندازهاش را برداشتهام از پوست و نزد من است گفت بیار چون تسمه را آورد پیمودند و مقام را در جاي زمان جاهلیت گذاشتند و
این معنی را روایت کرده است صدوق در موثق از عمار که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون حق
صفحه 108 از 296
سبحانه و تعالی وحی کرد به ابراهیم که به مردمان اعلام کن بحج آن سنگی که پاهاي آن حضرت در آن فرو رفته است که مقام
است در برابر خانه گذاشته متصل به خانه در برابر مقامی که الحال هست، پس بالاي آن سنگ رفت و به آواز بلند مردمان را بحج
خواند پس چون سنگ تاب آن حرف نیاورد پاهاي آن حضرت در سنگ فرو رفت پس به قوت تمام پاهاي خود را از آن سنگ
بیرون آورد و در همان جا بود تا در زمان جاهلیت مقام را برداشتند و در همین جا گذاشتند و چون فتح مکه واقع شد حضرت به
جاي اول گذاشتند و بود در زمان آن حضرت و زمان ابو بکر و پارهاي از زمان عمر پس عمر برداشت و به آن جا گذاشت که در
زمان جاهلیت بود. و کالصحیح بلکه در اخبار بسیار روایت است که چون حضرت صاحب الامر (عج) ظهور کند اول مرتبه مقام را
به جاي خود گذارد. و در خطبه طویلی حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه میفرماید که اگر فرصت یابم بدعتهاي زمان ثلثه را
برطرف کنم و از آن جمله مقام را در جاي خود گذارم و عذر تأخیر را میفرمایند که گفتم تراویح را نکنند همه فریاد برآوردند که
وا عمرا ایشان را بحال خود گذاشتم و دیگر خواهد آمد و این معنی متواتر است و این دلیلی است قوي از جهۀ جمعی که دیده
لوامع ص: 224 بصیرتشان کور نباشد که همیشه عمر کافر بود و مسلمان نشد هرگز و طریق جاهلیت را از دست
نمیداد و سنیان عذر گفتهاند که چون مقام که در آنجا بود مردمان که مشغول نماز میشدند راه را بر طایفان میبستند بنا بر این
عمر آنجا برد از این وجه زیادتی کفرشان ظاهر میشود که حق سبحانه و تعالی و پیغمبر آخر الزمان و ابراهیم خلیل الرحمن مثل
عمر نمیدانستند و عمر از همه اعلم بود
[امام حسین صلوات اللَّه علیه شهید شد و حضرت امام محمد باقر چهار ساله بود]
(و روي انّه قتل الحسین بن علیّ صلوات اللَّه علیهما و لأبی جعفر الباقر صلوات اللَّه علیه اربع سنین) و منقول است که چون حضرت
امام حسین صلوات اللَّه علیه شهید شد حضرت امام محمد باقر چهار ساله بود و غرضش این است که چون در حدیث سابق حضرت
امام محمد باقر حدیث حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه نقل کرد بیان کرد که در آن زمان حضرت چهار ساله بود ممکن بود
که بفهمد و نقل حدیث کند بلکه در شکم مادر نقل فرمودهاند و ایشان را نسبتی به دیگران نیست هر چه گویند حق است به اعتبار
عصمت. و در بعضی از اخبار وارد است که حضرت سید الساجدین در وقت شهادت سید الشهدا بیست و دو ساله بود، چنان که در
کافی و غیر آن مذکور است و علی اصغر که شهید شد هجده ساله بود و صغیر که شهید شد عبد اللَّه نام داشت، و اکثر علما چنین
ذکر کردهاند از شیخ مفید تا شیخ شهید و آن چه مشهور است بنا بر روضۀ الشهدا است و او نیز ذکر کرده است که بعضی گفتهاند
که صغیر عبد اللَّه نام داشت و از روایات کافی ظاهر میشود که در وقت شهادت سید الشهدا صلوات اللَّه علیه حضرت امام محمد
باقر صلوات اللَّه علیه چهار ساله بود
[کعبه شکایت کرد در زمان فترت که میانه حضرت عیسی و حضرت محمد که زائران من کم شدهاند]
(و روي انّ الکعبۀ شکت إلی اللَّه عزّ و جلّ فی الفترة بین عیسی و محمّد صلوات اللَّه علیهما فقالت یا ربّ ما لی قلّ زوّاري ما لی قلّ
عوّادي فاوحی اللَّه جلّ جلاله إلیها انّی منزل نورا جدیدا علی قوم یحنّون إلیک کما تحن الانعام إلی أولادها و یزفّون إلیک کما
تزفّ النّسوان إلی ازواجها یعنی أمّۀ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله) و مرویست که کعبه شکایت کرد به حق سبحانه و تعالی در زمان
فترت که میانه حضرت عیسی و حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله بود و گفت اي پروردگار من مرا چه شد که زیارت کنندگان
من کم شدند مرا چه شد که عیادت کنندگان من کم شدند پس حق سبحانه و تعالی وحی کرد به کعبه که من خواهم فرستاد نوري
تازه که حضرت سید الأنبیاء یا شریعت یا قرآن او باشد صلّی اللَّه علیه و آله بر جمعی که از روي شوق به نزد تو آیند چنان که
صفحه 109 از 296
گوسفند و امثال آن مشتاق فرزندان خودند و با ایشان مهربانی میکنند، و از روي محبت بیایند به نزد تو چنان که زنان را در عرس
به خانه شوهران برند و مراد امت سید المرسلین است صلّی اللَّه علیه و آله چنان که واقع شد و شکایت کعبه ممکن است که حقیقۀ
باشد یا مجازا
[سنگی یافتند که در آن نوشته بود منم خداوند صاحب بکّه]
(و روي حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال وجد فی حجر انی انا اللَّه ذو بکّۀ صنعتها یوم خلقت السّماوات و الارض و یوم
خلقت الشّمس و القمر و حفّفتها بسبعۀ املاك حفیفا مبارك لأهلها فی الماء و اللّبن یاتیها رزقها من ثلاثۀ سبل من اعلاها و اسفلها و
الثنیۀ و روي انّه فی حجر اخر مکتوب هذا بیت اللَّه الحرام بمکّۀ تکفّل اللَّه عزّ و جلّ برزق أهلها من ثلاثۀ سبل مبارك لهم فی اللّحم
و الماء) و به اسانید صحیحه منقول است که حضرت امام جعفر صادق لوامع ص: 226 صلوات اللَّه علیه فرمودند
که در سنگی یافتند که در آن نوشته بود منم خداوند صاحب بکّه که من ساختهام یا خلق کردهام مکه را یا کعبه را از آن روزي که
آسمانها و زمین را آفریدم و روزي و زمانی که آفتاب و ماه راه آفریدم و در دور او در آوردم هفت فرشته را که همیشه محافظت او
نمایند و برکت دادم در آب و شیر که از جهت ایشان رسد و روزي آن از سه طرف آید، از طرف اعلاء آن و اسفل آن که ابطح
باشد و از طرف عقبه مدنیین که بیشتر آذوقه از آن طرف میآید از جانب مصر و شام و از طرف یمن از جانب اعلا میآید، و هم
چنین از طرف طایف انواع میوهها و حبوب میآید و از طرف اسفل خرما و سایر چیزها از عراقین و لحسا و نجد میآید و با این که
حاصلی از خود ندارد همیشه انواع نعماء الهی در آنجا وافر است و از طرف جده و همیشه متاعها از هند میآید و مرویست بسند
صحیح از سعید اعرج که چون حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون قریش کعبه را منهدم ساختند در یکی
از پیهاي ارکان او یافتند سنگی را که خطی بر آن نوشته بود و نتوانستند خواندن تا بعد از تفحص شخصی به هم رسید که سواد آن
خط داشت در آن نوشته بود که منم خداوند صاحب بکّه یا مکه معظمه من این کعبه را حرام گردانیدهام و حرمت دادم از آن
روزي که هفت آسمان و زمین را آفریدم و این کعبه را در میان این دو کوه مقرر فرمودم و هفت فرشته بر دور آن مقرر ساختم که
همیشه محافظت نمایند آن را. و صدوق گفته است که مرویست که در سنگ دیگر یافتند که در آن نوشته بود که این بیت اللَّه
الحرام که در مکه است حق سبحانه و تعالی ضامن است که روزي اهل آن را از سه راه برساند، و برکت و زیادتی کرامت فرموده
لوامع ص: 227 است در آب و گوشت آن اما آب که این ضعیف دیده است نظیرش را در هیچ جا ندیدهام از
شیرینی و گوارایی و مشتهی بودن و هم چنین فراوانی گوشت به مرتبهاي است که با آن که پانصد ششصد هزار گوسفند و گاو شتر
کشته افتاده بود ندیدم که فقیري گوشتی قاق کند چون گوشت در مکه معظمه فراوان است و ظاهرش آن است که آن سنگها از
قلم قدرت نوشته شده بوده است و علامت صحتش وقوع آن چه نوشته بود و اینها همه از آیات بینات است که حق سبحانه و تعالی
فرموده است که فِیهِ آیاتٌ بَیِّنات
[بین رکن و مقام بهترین جاي زمین]
(و روي عن ابی حمزة الثّمالی قال قال لنا علیّ بن الحسین صلوات اللَّه علیهما أيّ البقاع افضل فقلنا اللَّه و رسوله و ابن رسوله اعلم
فقال لنا افضل البقاع ما بین الرّکن و المقام و لو انّ رجلا عمّر ما عمّر نوح فی قومه الف سنۀ الّا خمسین عاما یصوم النّهار و یقوم اللّیل
فی ذلک المکان ثمّ لقی اللَّه عزّ و جلّ بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیئا) و به اسانید بسیار از آن جمله سند صحیح که در عقاب
الاعمال ذکر کرده است و ظاهر آن است که هر چه از ابو حمزه روایت میکند سند صحیح دارد چون در فهرست این کتاب سندي
صفحه 110 از 296
ذکر کرده است که محمد بن فضیل واقع است و آن مشترك است میان ثقه و غیر ثقه اگر چه اظهر آن است که ثقه است، و بعد از
آن مدح و توثیق و عدالت ابو حمزه را ذکر کرده است و گفته است که طرق من به او بسیار است و در اینجا اقتصار بر یک طریق
کردهام و مکرر دیدهام که آن چه در این کتاب از ابو حمزه روایت کرده است در کتابهاي دیگرش به سند صحیح متعدد ذکر کرده
است پس جزم بهم میرسد که همه را از کتاب ابو حمزه روایت کرده است و چون ابو حمزه از ارکان دین است کتب او اشهر من
الشمس بوده است و احتیاج به سند لوامع ص: 228 ندارد و از جهۀ تیمن و تبرك سند را ذکر میکند پس هر
حدیثی که از او روایت میکند چند سند صحیح دارد اگر چه موافق اصطلاح متاخرین صحیح نباشد و البته نزد او صحیح است به
همان سند نیز با آن که شیخ طوسی طرق صحیحه به صدوق دارد در خصوص ابو حمزه و از صدوق بابی حمزه شش سند صحیح
دارد و از مجموع اینها یقین بهم میرسد که احادیث ابو حمزه در این کتاب صحیح است و در خصوص این حدیث سند صحیح
دارد. و در محاسن نیز به سند صحیح از ابو حمزه روایت کرده است که حضرت سید الساجدین صلوات اللَّه علیه رو به ما کردند و
فرمودند که کدام موضع فاضلتر است همه گفتیم یا من گفتم خدا و رسول و فرزند رسولش اعلمند پس خود فرمودند که بهترین
جاهاي عالم میان رکن و مقام است که حطیم میگویند آن را و اگر شخصی عمر کند به مقدار عمر نوح در میان قومش هزار سال
کم پنجاه سال که روزها روزه باشد و شبها عبادت کند در آن مکان و چون بمیرد بغیر اعتقاد به امامت ما از دنیا برود آن عبادات
هیچ نفع نکند او را، و به همین مضمون احادیث صحیحه و حسنه و موثقه متواتره وارد شده است و از مجموع این اخبار ظاهر
میشود که بهترین جاها مکه است و بهترین جاهاي مکه مسجد الحرام است و بهترین جاهاي مسجد الحرام حطیم است و دلالت
میکند بر آن که ایمان شرط است در قبول عبادات و اجزاي آن چنانکه اگر کسی هزار سال نماز بی وضو بکند آن نمازها باطل
است بلکه به کردن آن نمازها معاقب میشود و هم چنین جمیع اصول دین چنین است و مؤید این اخبار است اخبار صحیحه متواتره
نزد خاصه و عامه که هر که بمیرد و امام زمان خود را نداند کافر مرده است
[احترام کعبه از ابتداي خلقت]
(و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یوم فتح مکّۀ انّ اللَّه تبارك و تعالی حرّم مکّۀ یوم خلق السّماوات و الارض و هی حرام إلی ان
تقوم السّاعۀ لم تحلّ لأحد قبلی و لا تحلّ لا حد من بعدي و لم تحلّ لی الّا ساعۀ من النّهار) و منقول است در صحیح از معاویۀ بن
عمار بلکه این مضمون متواتر است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
فرمودند در روز فتح مکه به درستی که خداي سبحانه و تعالی حرام کرده است مکه معظمه را که کسی به عنوان جنگ داخل شود،
و سایر آن چه خواهد آمد از آن روزي که حق سبحانه و تعالی آسمانها و زمین را آفریده، و حرام است و محترم تا روز قیامت و
حلال نشده است پیش از من و حلال نیست و نخواهد شد از جهۀ کسی بعد از من و حلال نشد از جهۀ من مگر یک ساعت از روز
که با سلاح جنگ داخل شدم. و این معنی از خصایص آن حضرت بود صلّی اللَّه علیه و آله) (و روي کلیب الاسديّ عن ابی عبد
اللَّه صلوات اللَّه علیه انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله استاذن اللَّه عزّ و جلّ فی مکّۀ ثلاث مرّات من الدّهر فاذن اللَّه له فیها ساعۀ من
النّهار ثمّ جعلها حراما ما دامت السّماوات و الارض) و در حسن کالصحیح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله از حضرت حق سبحانه و تعالی رخصت طلبید از جهۀ فتح مکه سه مرتبه پس حق
سبحانه و تعالی رخصت داد آن حضرت را در یک ساعت از روز و بعد از آن لوامع ص: 230 ساعت حرام کرد
مکه را تا آسمانها و زمین باشد یعنی تا روز قیامت که آسمانها در هم پیچیده خواهد شد و زمین مبدل خواهد شد به زمین دیگر
چنانکه گذشت که مبدل به نازل میشود از جهۀ غذاي اهل محشر (و قال صلوات اللَّه علیه انّ اللَّه عزّ و جلّ حرّم مکّ ۀ یوم خلق
السّماوات و الارض و لا یختلی خلاها و لا یعضد شجرها و لا ینفّر صیدها و لا یلتقط لقطتها الّا المنشد فقام الیه العبّاس بن عبد
صفحه 111 از 296
المطّلب فقال یا رسول اللَّه الّا الاذخر فانّه للقبر و لسقوف بیوتنا فسکت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ساعۀ و ندم العبّاس علی ما قال
ثمّ قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله الّا الإذخر) و کلینی در حسن کالصحیح روایت کرده است از حریز پس صحیح باشد به طرق
بسیار از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که چون حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در روز فتح مکه داخل
مسجد الحرام شدند فرمودند که در کعبه را گشودند و فرمودند که صورتها که در کعبه کشیده بودند همه را پاك کردند هر دو
طرف در خانه را گرفتند و خواندند (لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له صدق وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده) و اکثر اهل
مکه در مسجد الحرام بودند و حضرت خطاب به همه فرمودند که حال چه میگویید و چه گمان دارید که با شما سر کنیم همه
گفتند گمان خوبی داریم به ازاي بدیها که ما کردهایم و سخن میگوییم که برادر کریمی و پسر برادر کریم مایی، و قدرت داري و
هر چه خواهی میتوانی کرد و از عقوبت و کشتن و بستن، حضرت فرمودند که با شما چنان سر لوامع ص: 231
میکنم که برادرم حضرت یوسف با برادرانش سر کرده و میگویم که سرزنشی و ملامتی نیست بر شما امروز حق سبحانه و تعالی
آمرزد شما را و او ارحم الراحمین است پس همه فریاد بر آوردند به گریه و زاري که ما بد کردهایم و تو خوب کردي و خوب
میکنی، و از اینجا صدوق نقل کرده است از این حدیث که به تحقیق که حق سبحانه و تعالی مکه را حرام گردانیده است از روزي
که آسمانها و زمین را آفریده که در آن قتال واقع نسازند و حرمت آن را بدارند و علفش را نچینند، و در اکثر نسخ لا یختل خلالها
یعنی خلالی از او نچینند که دندانها را بان خلال کنند و غلط نساخ است چون این عبارت در کافی و غیر آن به نحوي است که
مذکور شد و عامه نیز همه مانند اول نقل کردهاند، و درختش را قطع نمیتوان کرد و صیدش را نمیتوان راندن و از جاي خود
نفرت دادن و لقطهاش بر نمیدارد کسی مگر آن که خواهد تعریف کند که به صاحبش برساند. پس عباس عم حضرت برخاست و
گفت یا رسول اللَّه علف را نمیچینم مگر علف اذخر که دست شو است و در قبر میاندازیم که خوشبو کند میت را و خشک کند
رطوبت او را، و از جهۀ پوشش خانها نیز ضرور است و استدعاي عباس این بود که حضرت استثنا فرماید پس حضرت از جهۀ انتظار
وحی ساعتی خاموش شدند و عباس از گفته خود پشیمان شد پس حضرت فرمودند به فرمان الهی که مگر اذخر و در موثق
کالصحیح از زراره منقولست که از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه شنیدم که فرمودند که حق سبحانه و تعالی حرام
گردانیده است که در حرمش علف آن را بچینند یا درختش را بکنند یا ببرند مگر اذخر را یا مرغش شکار کنند
[اساس و خانه از طبقه هفتم زمین است]
(و قال ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه اساس البیت من الارض السّابعۀ السّ فلی إلی الارض السّابعۀ العلیا) و منقولست که آن حضرت
صلوات اللَّه علیه فرمودند که اساس و پی خانه از طبقه هفتم زمین است از آن طرف تا طبقه هفتم از این طرف و دور نیست که مراد
این باشد که سابق گذشت که چون پی را رفتند سنگ سرخ یک تخته ظاهر شد بقدر خانه آن سنگ به انتهاي ارض یک تخته
است و مستحکم است که اگر و العیاذ باللَّه کعبه خراب شود و خواهند که آن را بسازند از آن سنگ در نگذرند، یا آن که هم
چنانکه کعبه از روي زمین تا آسمان قبله است هم چنین تا طبقه هفتم قبله است و چون کعبه بر بلندي واقع است هر چند به پستی
روند از محاذات کعبه میافتند اما اساس کعبه حکم کعبه دارد و محاذات اساس کافی است، و هم چنین اگر در مکه در زیر زمین
روند محاذات اساس کافی است هم چنان که بر کوه ابو قبیس و غیر آن که میروند محاذي کعبه نیستند بلکه محاذي بعد و هوا و
فضاي محاذي کعبهاند و اللَّه تعالی یعلم
[سکینه که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید مکرر فرموده است نسیمی است خوشبو]
صفحه 112 از 296
(و روي ابو همام اسماعیل بن همام عن الرّضا صلوات اللَّه علیه انّه قال لرجل أيّ شیء السّ کینۀ عندکم فلم یدر القوم ما هی فقالوا
جعلنا اللَّه فداك ما هی قال ریح تخرج من الجنّۀ طیّبۀ لها صورة کصورة الانسان تکون مع الانبیاء علیهم السّلام و هی الّتی أنزلت علی
ابراهیم علیه السّلام حین بنی الکعبۀ فاخذت تاخذ کذا و کذا و بنی الاساس علیها) و به اسانید صحیحه و حسنه کالصحیحه منقولست
از اسماعیل و از حسن بن جهم و از علی بن اسباط و غیرهم از حضرت امام ابی الحسن علی لوامع ص: 233 بن
موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما که آن حضرت از شخصی که آن حسن بن جهم است پرسیدند که سکینه که حق سبحانه و تعالی
در قرآن مجید مکرر فرموده است به اعتقاد شما چه چیز است پس اصحاب کبار آن حضرت ندانستند که چه چیز است همه گفتند
حق سبحانه و تعالی ما را فداي تو گرداند چه چیز است حضرت فرمودند که نسیمی است خوشبو که از بهشت بیرون میآید و او
را صورتیست که به صورت آدمی است و با پیغمبران صلوات اللَّه علیهم میباشد و این سکینه است که نازل شد بر حضرت ابراهیم
علیه السلام در وقتی که کعبه را بنا کردند، و این سکینه نشان میداد آن حضرت را و اطراف کعبه را به حضرت مینمود و حضرت
سنگ میگذاشتند و پی را بالا آوردند و دور نیست که روح القدس باشد یا از بابت آن و تشبیه کرده باشند آن را به نسیم بهشتی و
اللَّه تعالی یعلم
[طول کعبه از طرف آسمان و بلندي نه ذرع بود و سقف نداشت]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه کان طول الکعبۀ تسعۀ اذرع و لم یکن لها سقف فسقّفها قریش ثمانیۀ عشر ذراعا ثمّ کسرها الحجّاج
علی ابن الزّبیر فبناها و جعلها سبعۀ و عشرین ذراعا) و در موثق کالصحیح از ابان و کالصحیح از جمعی دیگر منقولست که آن
حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که طول کعبه از طرف آسمان و بلندي نه ذرع بود و سقف نداشت در وقتی که قریش ساختند
یعنی عبد اللَّه بن زبیر دو برابر کرد که هیجده ذرع باشد و عبد اللَّه بن زبیر خروج کرد و ده سال پادشاهی کرد از زمان هلاك یزید
علیه اللعنه تا زمان عبد الملک بن مروان و چون یزید لشکري بر سر راه او فرستاده بود و منجنیقها در کوه ابو قبیس گذاشته بودند و
بر کعبه میانداختند کعبه را خراب کردند و ابن زبیر متحصن بود در مسجد الحرام و در این اثنا خبر رسید که یزید بجهنم واصل
لوامع ص: 234 شد لشکر برگشتند و عبد اللَّه کعبه را ساخت و بلند کرد و چون بنی امیه قوتی گرفتند در زمان
عبد الملک حجاج را فرستاد با لشکري عظیم و باز منجنیقها بر کعبه معظمه بستند و کعبه را خراب کردند و مستولی شدند بر عبد
اللَّه و او را گرفتند و بر دار زدند و بسیار کسی کشته شد پس حجاج کعبه را ساخت و سه مرتبه بلند کرد که بیست و هفت ذرع
باشد. و چنین بود تا بیست و هفت سال قبل از این تخمینا که تخمینا هزار و سی و نه بود از هجرت، سیل آمد و کعبه شکست خورد
فتوي کردند و منهدم ساختند و از سه طرف به پی رسانیدند و رکن حجر را نتوانستند کندن و در سالی که این بنده به حج بیت اللَّه
الحرام مشرف شدم تخمینا ده سالی قبل از این ساخته بودند جمعی از ثقات گفتند که هر چند خواستند که حجر را بردارند بر
نمیخواست تا خبر به شریف بردند شرفا تمام آمدند و نگذاشتند که حجر را بر دارند و گفتند که این پی مستحکم است و این
معنی نیز از آیات کعبه شد چون حجر را معصوم میبایست گذاشتن، و بیشتر اهتمام از علماء عامه بود که حجر را بردارند و ایشان
بگذارند تا ظاهر شود کذب شیعه که گذاشتن حجر کار معصوم است و حق سبحانه و تعالی نگذاشت و موافق زمان حجاج ساخته
شد بی زیاد و کم
[باز سازي کعبه]
(و روي عن سعید بن عبد اللَّه الاعرج عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انه قال انّ قریشا فی الجاهلیّۀ هدموا الکعبۀ فلما أرادوا بناءه
صفحه 113 از 296
حیل بینه و بینهم و ألقی فی روعهم الرّعب حتی قال قائل منهم لیأت کلّ رجل منکم بأطیب ماله و لا تأتوا بمال اکتسبتموه من قطیعۀ
رحم او حرام ففعلوا فخلّی بینهم و بین بنائه فبنوه حتی انتهوا إلی موضع الحجر الاسود فتشاجروا فیه أیّهم یضع الحجر فی موضعه حتّی
کاد ان یکون لوامع ص: 235 بینهم شرّ فحکّموا اوّل من یدخل من باب المسجد فدخل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و
آله فلمّا اتاهم امر بثوب فبسط ثمّ وضع الحجر فی وسطه ثمّ اخذت القبائل بجوانب الثّوب فرفعوه ثمّ تناوله صلّی اللَّه علیه و آله
فوضعه فی موضعه فخصّه اللَّه عزّ و جلّ) و مرویست در موثق و از کلینی در صحیح از سعید که حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه فرمودند که در زمان جاهلیت که سیل آمد و و شکست بر کعبه افتاد قریش منهدم ساختند خانه را و چون خواستند که بنا
کنند مانعی بهم رسید که خوف باشد که کسی نمیتوانست جرات نمودن. و در روایتی وارد است که چون خواستند که منهدم
سازند اژدهایی بهم رسید و آفتاب گرفت همه به تضرع و زاري آمدند که خداوندا غرض ما اصلاح خانه تست کسوف زایل شده و
ماه پنهان شد و چون خواستند که بنا کنند ظلمتی عظیم و زلزله سختی بهم رسید دست نگاه داشتند و ترسی عظیم در دل ایشان افتاد
و کسی جرات نمیتوانست نمودن تا آن که یکی از ایشان گفت که این منع از آن جهۀ است که از مالهاي حرام میسازید میباید
که هر یک از حلالترین مالهاي خود را بیاورد و مالی را که از قطع رحم رسانیدهاید که بر سر خویشان خود میریختند و غارت
میکردند از آن مالها میآورید! و از سایر مالهاي حرام مثل اموال ایتام میآورید همه چنین کردند آن رعب و خوف از دل همه
برخاست و آن زلزله و ظلمت زایل شد پس شروع در ساختن کردند تا به موضع حجر الاسود رسیدند نزاع شد میان قریش و هر قبیله
میگفتند که ما میگذاریم تا آن که نزدیک شد که فسادي عظیم شود و خون ریزش شود بر این قرار دادند که حکم کنند هر کس
را که اول داخل مسجد شود و چون ملاحظه نمودند حضرت سید المرسلین لوامع ص: 236 صلّی اللَّه علیه و آله
داخل شدند همه خوشحال شده به نزد آن حضرت آمدند حضرت عباي خود را پهن فرمودند و حجر را در میان آن عبا گذاشتند و
از قبیله بزرگ آن را فرمودند که گوشه عبا را گرفتند و برداشتند پس حضرت حجر را از میان عبا بر داشتند و به جاي خود گذاشتند
و حق سبحانه و تعالی این شرف را با آن حضرت کرامت فرمودند و در صحیح از سعید منقول است که آن حضرت صلوات اللَّه
علیه فرمودند که عرب مذهب حضرت ابراهیم را از دست دادند و لیکن بعضی از آن را رعایت مینمودند صله رحم میکردند و
رعایت مهمان مینمودند و حج بیت اللَّه الحرام میکردند و از مال یتیمان اجتناب مینمودند و از بسیاري از محرمات امتناعی
مینمودند از ترس عقوبت الهی و اگر عمل قبیحی میکردند مهلت نمیدادند ایشان را چنانکه اساف و نایله در کعبه لواطه واقع
ساختند هر دو سنگ شدند و اما امروز مهلت دادهاند چون عذاب آخرت را میدانند و اهل شام منجنیقی نصب کردند بر کوه ابو
قبیس حق سبحانه و تعالی صاعقه بر ایشان فرستاد که هفتاد کس که در دور منجنیق بودند سوختند (و روي انّ الحجّاج لمّا فرغ من
بناء الکعبۀ سال علیّ بن الحسین صلوات اللَّه علیهما ان یضع الحجر فی موضعه فاخذه و وضعه فی موضعه) و کالصحیح منقولست که
چون حجاج از بناء کعبه فارغ شد تا رسیدند به حجر از سید الساجدین صلوات اللَّه علیه استدعا نمود تا آن که آن حضرت حجر را
در جاي خود گذاشتند بلکه اکثر آن از ابتداي بنا تا انتهاي آن برأي آن حضرت شد و حجاج ملعون تعظیم بسیار مینمودند آن
حضرت را و هر لوامع ص: 237 مشکلی که او را پیش میآید حلّش را از آن حضرت استدعا مینمود (و روي انّه
کان بنیان ابراهیم علیه السّلام الطّول ثلثین ذراعا و العرض اثنین و عشرین ذراعا و السّمک تسعۀ اذرع و انّ قریش لمّا بنوها کسوها
الاردیۀ) کلینی روایت کرده است از علی بن ابراهیم و از غیر او به اسانید متکثره که در حدیث طویلی که از آن جمله است که بناي
ابراهیم در طول سی ذرع است و در عرض بیست و دو ذرع است و در سمک که بلندي به جانب آسمان است نه ذرع بود و در این
اخبار مذکور است که پادشاه روم یک کشتی از مصالح فرستاده بود که مسجدي بسازند باد این کشتی را به حوالی خانه آورد و
این خبر به قریش رسید رفتند و هر چه کار بود از جهۀ کعبه از چوب و تخته و زینت خریدند و چون تمام کردند پوشش کعبه
نمودند جامهاي مخطط یمانی را (و روي البزنطی عن داود بن سرحان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه
صفحه 114 از 296
و آله ساهم قریشا فی بناء البیت فصار لرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله من باب الکعبۀ إلی النّصف ما بین الرّکن الیمانیّ إلی الحجر
الأسود و فی روایۀ اخري انّه کان لبنی هاشم من الحجر الاسود إلی الرّکن الشّامیّ) و به اسانید متکثره صحیحه و حسنه کالصحیحه
منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله قرعه زدند با قریش در
مقدار و طرف کعبه در بناي آن پس به حسب قرعه از در خانه تا نصف میان رکن یمانی تا حجر الاسود حصه آن حضرت شد که
باب باشد، و رکن حجر و از آن گذشته تا نصف دو رکن که لوامع ص: 238 قریب به ربعی حصه آن حضرت شد
و کلینی ذکر کرده است که حصه سایر بنی هاشم از رکن حجر الاسود بود تا رکن شامی و ظاهرا حطیم را به حضرت داده بودند و
باقی را خود عمارت کرده بودند و ظاهرا مراد از رکن شامی در اینجا رکنی است که از رکن حجر که میگذرند بان میرسند و
بعضی این رکن را عراقی میگویند چنانچه مذکور شد.
[کسی به کعبه گزند نمیرساند]
(و ما اراد الکعبۀ احد بسوء الّا غضب اللَّه عزّ و جلّ لها و نوي یوما تبّع الملک ان یقتل مقاتلۀ اهل الکعبۀ و یسبی ذرّیتهم ثمّ یهدم
الکعبۀ فسالت عیناه حتّی وقعتا علی خدّیه فسال عن ذلک فقالوا ما نري الّذي اصابک الّا بما نویت فی هذا البیت لأنّ البلد حرم اللَّه و
البیت بیت اللَّه و سکّان مکۀ ذرّیّۀ ابراهیم خلیل اللَّه فقال صدقتم فما مخرجی ممّا وقعت فیه قالوا تحدّث نفسک بغیر ذلک فحدّث
نفسه بخیر فرجعت حدقتاه حتّی ثبتنا فی مکانهما فدعا القوم الّذي اشاروا علیه بهدمها فقتلهم ثمّ اتی البیت فکساه الانطاع و اطعم
الطّعام ثلثین یوما کلّ یوم مائۀ جزور حتّی حملت الجفان إلی السّباع فی رءوس الجبال و نثرت الاعلاف للوحش ثمّ انصرف من مکّۀ
إلی المدینۀ فانزل بها قوما من اهل الیمن من غسّان و هم الانصار) و در موثق کالصحیح منقولست از اسماعیل بن جابر حکایت تبّع بر
وجه تمام و صدوق اختصار کرده است آن را و گفته است که کسی اراده بدي به کعبه معظّمه نکرد مگر آن که حق سبحانه تعالی
بر او غضب کرد از جهۀ کعبه چنانکه اسماعیل بن جابر روایت کرده است که در میان مکه و مدینه بودیم و با اصحاب احوال انصار
را مذکور ساختیم جمعی میگفتند لوامع ص: 239 که ایشان از هر قبیله طایفه جمع شدهاند و جمعی گفتند که
ایشان از یمناند تا به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه رسیدیم و خواستیم که همین معنی را از آن حضرت بپرسیم
حضرت در سایه درختی نشسته بودند خود سر کردند و فرمودند که چون تبع که پادشاه یمن بود و عالم گیر شد و از جانب عراق
برگشت علماء و فرزندان انبیاء با او بودند و چون به وادي هذیل رسید جمعی به او گفتند که شما متوجه مکهاید و اهل مکه
مدتهاي مدید است که مردمان را فریب دادهاند و شهر خود را حرم خدا نامند و خانه کعبه را خداي خود کردهاند تبّع گفت هر گاه
چنین باشد مردان جنگی آن را میکشم و زن و فرزند ایشان را اسیر میگردانم و خانه ایشان را خراب میکنم پس چون اراده را در
خاطر جا داد هر دو چشمش از کاسه بیرون آمد و بر روي او آویخته شد پس علماء و فرزندان انبیاء را طلبید و گفت فکري بکنید
که چرا و چنین واقعه پیش من آمده است و ایشان را نخواستند که او را خبر دهند تا آن که قسم داد ایشان را یا تهدید قتل نمود
ایشان گفتند چه چیز در خاطر خود در آورده گفت این که اهل مکه را بکشم و خانه را خراب کنم و زن و فرزندان ایشان را اسیر
کنم ایشان گفتند که البته این بلا به سبب این نیت بد به نزد تو آمده است. گفت چرا گفتند زیرا که این شهر حرم الهی است و خانه
خداوند عالمیان است و ساکنان این شهر ذریّت ابراهیم خلیل الرحمناند گفت راست گفتید حال چه علاج باید کرد ایشان گفتند
که از خاطر خود آن چه در آورده بیرون کن و نیت خوبی به ایشان کن شاید که حق سبحانه و تعالی این بلا را دفع کند پس چون
نیت را خوب کرد حدقها به جاي خود رفت و خوب شد پس آن جماعت را به قتل در آورده که این سخن را به او گفته بودند و به
لوامع ص: 240 زیارت خانه آمد و خانه را جامه پوشانید و هر روز صد شتر کشت در سی روز که سه هزار شتر
باشد تا آن که امر کرد که کاسهها را پر از گوشت کنند و از جهۀ درندگان بر سر کوهها برند و از جهۀ وحشیان دانه و علف بسیار
صفحه 115 از 296
در صحرا ریختند که حیوانات و وحوش و طیور همه از او بهرهمند شدند و بعد از آن از مکه معظمه به مدینه مشرفه آمد و جمعی از
قبیله غسّ ان را در آنجا جا داد و این جماعت انصارند. و در روایتی دیگر وارد شده است که جامه کعبه را از پوست کرد و خوشبو
ساخت (و روي انّه ذبح له ستّۀ آلاف بقرة بشعب بن عامر و کان یقال لها مطابخ تبّع حتّی نزلها ابن عامر و اضیفت الیه فقیل شعب
ابن عامر و لم یکن تبّع مؤمنا و لا کافرا و لکنّه کان ممّن یطلب الدّین الحنیف و لم یملک المشرق الّا تبّع و کسري) و مرویست که از
جهۀ تبّع شش هزار گاو کشتند در دره ابن عامر و قبل از آن که در آن دره نزول کند آن دره را مطابخ تبع میگفتند به اعتبار کشتن
آن گاوها و پختن آنها در آن درّه و چون ابن عامر در آنجا نزول کرد و منسوب به او شد و شعب ابن عامر میگویند الحال، و تبّع
مؤمن نبود و کافر معاند نبود و طالب دین حق بود یا طالب دین حضرت ابراهیم بود و میدانست که آن چه در دین آن حضرت
داخل کردهاند از دین آن حضرت نیست و مالک کل زمین مشرق نشد، یعنی ایران و توران را پادشاه نشد مگر تبّع ملک و خسرو
پرویز یا نوشیروان و اولاد او تا یزدجرد بن شهریار و از او منتقل شد به اهل اسلام (و قصده اصحاب الفیل و ملکهم ابو یک سوم
ابرهۀ بن ال ّ ص بّاح الحمیري لیهدمه فارسل اللَّه عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ لوامع ص: 241 سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ
کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ) منقولست به اسانید متکثره از هشام بن سالم از محمد بن حمران که چون پادشاه حبشه یا حاکمش که کنیتش ابو
یک سوم بود و اسمش ابرهۀ بن صباح که از قبیله حمیر بود و با فیل بسیار آمدند بقصد خرابی کعبه و وجه آمدن ایشان چنانکه در
تواریخ موجود است و مفسران نیز ذکر کردهاند آن است که ابرهه کعبه ساخت در یمن که مردمان به کعبه بیایند شخصی از قبیله
کنانه رفت و به وسیله خادم شد و شبی فضله آدمی بر در و دیوار آن مالید و گریخت. و بعضی ذکر کردهاند که جمعی از قریش در
حوالی کنیسه ایشان نزول کردند و آتشی افروختند و از آنجا کوچ کردند اتفاقا باد آمد و آن آتش را بر کنیسه ایشان ریخت و
سوخت بنا بر این ابرهه به جد شد که کعبه را خراب کند تا مردمان به کعبه او روند، پس حضرت فرمودند که چون ابرهه نزدیک
رسید لشکرش پیشتر آمدند و شتران صحرا را بردند و از آن جمله دویست شتر عبد المطلب را بردند و اهل مکه که شنیدند ابرهه
میآید به کوهها رفتند بغیر از عبد المطلب و کلید دار، و چون ابرهه در حوالی مکه فرود آمد عبد المطلب به دیدن او رفت و بسیار
جسیم و خوش اندام بود به ابرهه گفتند بزرگ قریش به دیدن تو آمده است او را بار دادند هیبتی از عبد المطلب در دل او افتاد با
محبت و با خود قرار داد که البته به شفاعت خانه آمده است علاجی نیست شفاعتش را قبول میباید کرد چون عبد المطلب رسید و
او بر کرسی نشسته بود از کرسی به زیر آمد و تعظیم عبد المطلب نمود ترجمان را گفت بپرس که سید قریش چه حاجت دارد
پرسیدند. عبد المطلب گفت کسان تو شترهاي مرا بردهاند بگو پس دهند ابرهه لوامع ص: 242 گفت که گمان
کردم که مردیست چون سخن گفت معلوم شد که سهل کسی است، من آمدهام که خانه ایشان که شرف و بزرگی ایشان از آن
خانه است خراب کنم سخن آن خانه نمیگوید و سخن شتر میگوید ترجمان این سخن را به عبد المطلب گفت او گفت که خانه
را خداوندیست که دفع آن تعلق به او دارد و من صاحب شترم سخن شتر متعلق است بمن، گفت تا شتران را پس دادند. و عبد
المطلب برگشت رسید به فیل عظیمی که آن را محمود میگفتند رو به فیل کرد و گفت یا محمود فیل سر را حرکت داد و گفت
میدانی ترا به چه کار آوردهاند اشاره کرد که نه گفت که آوردهاند که خانه خداوندت را خراب کنی آیا خواهی کرد اشاره کرد
که نه و عبد المطلب آن شب تا صباح دست به حلقه خانه گرفته بود و تضرع و زاري میکرد. پس چون صبح شد همه بار کردند و
فیل را پیش انداختند تا به اول حرم رسیدند فیل خوابید هر چند میزدند آن را فاید نداشت از راههاي دیگر بردند داخل نشد و در
این کار بودند که ناگاه حق سبحانه و تعالی مرغی چند فرستاد بر ایشان شبیه به خطاف و دور نیست که همین باشد که الحال
ابابیلش میگویند شبیه است به پرستوك و پرستوك در خانها جا میکنند و ابابیل در مساجد و خرابها، و چون هوا شروع به سردي
میکند بکر مسیر میروند و حوالی بهار میآیند و همیشه در وقت پریدن دهنهاي ایشان باز است تا چه از زنبور و مگس و پشه به
دهان ایشان آید همان غذاي ایشان است و در منقارهاي این مرغان سنگی چند بود مانند عدسی و میآمدند محاذي سر اینها و
صفحه 116 از 296
میانداختند از سر ایشان سوراخ میشد و از دبر ایشان به در میرفت تا هر که بود از آن لشکر همه هلاك شدند مگر یک شخص
که لوامع ص: 243 گریخت و به هر که میرسید این حکایت را میکرد تا به نزد نجاشی رسید و حکایت کرد
نجاشی پرسید که چه نحو مرغی بود مرغی که با او آمده بود بر بالاي سر او بود اشاره به مرغ کرد که چنین مرغی ابابیل سنگی که
از جهۀ او داشت انداخت بر سر او خورد و از دبرش بیرون آمد و مرد. و بعضی گفتهاند که این مرد ابرهه بود و ایشان را مانند
عصف ماکول کرد یعنی نوشخوار گاهی که مانده باشد در آخر. و این واقعه در سال ولادت حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و
آله واقع شد و از آن سال تاریخ مقرر ساختند تا زمان عمر تاریخ هجرت را مقرر ساختند و اکثر این واقعه را از جمله ارهاص
میدانند و آن معجزاتیست که از آن حضرت یا به سبب آن حضرت واقع میشد و دلالتش بر عظمت کعبه و وجود واجب الوجود و
قدرت و علم الهی اظهر من الشمس است
[حجاج و خراب کعبه]
(و انّما لم یجر علی الحجّاج ما جري علی تبّع و اصحاب الفیل لأنّ قصد الحجّاج لم یکن إلی هدم الکعبۀ انّما کان قصده إلی ابن
الزّبیر و کان ضدّا للحقّ فلمّا استجار بالکعبۀ اراد اللَّه ان یبیّن للنّاس انّه لم یجره فامهل من هدمها علیه) صدوق ذکر کرده است که
چرا بر حجاج واقع نشد بلایی که بر تبّع و اصحاب فیل واقع شد با آن که حجاج نیز کعبه را خراب کرد زیرا که مقصود حجاج
خراب کردن کعبه نبود بلکه مقصودش عبد اللَّه بن زبیر بود و عبد اللَّه در دعوي امامت کافر بود و ضد حق بود و در بعضی از نسخ
و کان ضدّ الصاحب الحق یعنی صاحب حق امامت بود که آن حضرت سید الساجدین بود پس چون پناه به کعبه برد اگر لوامع
ص: 244 بلایی بر حجاج نازل میشد سبب اضلال خلایق میشد که گمان میکردند که از اعجاز عبد اللَّه است
پس حق سبحانه و تعالی ظاهر ساخت که او را امان نداده است و حجاج را گذاشت که خانه را بر سر او منهدم ساخت و ممکن
است که وجه این باشد که خوارق عادات به قدر ضرورات میباشد و قبل از ظهور حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
ضرور بود از جهۀ تعظیم کعبه و بعد از ظهور آن حضرت و معجزات بی نهایت که از آن حضرت واقع شد و حضرت تعظیم کعبه
میفرمودند دیگر احتیاجی نبود به خرق عادت لهذا در شهادت حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه بیشتر ضرور بود اگر نه این
معنی بود که حقیقت و افضلیت و امامت آن حضرت اظهر من الشمس است، و بطلان معاویه و یزید اظهر محتاج نبود به اعجاز با آن
که به قدر ضرورت از آن حضرت و غیر آن حضرت از بقیه ائمه معصومین ظاهر میشد، و احادیث مشحونست از ذکر معجزات
ایشان و مع هذا مردمان تابع دنیا بودند و هر پادشاهی که دعوي الوهیت مینمود اطاعت میکردند مثل جمشید و نمرود و فرعون و
شداد و مثل حضرت نوح نهصد و پنجاه سال پیغمبري و هر روز معجزه تازه نمودن اطاعت نکردند آن حضرت را مگر هشتاد کس
از فرزندان و فرزندزادگان او
[داستان ابن ابی العوجاء]
(و روي عن عیسی بن یونس قال کان ابن ابی العوجاء من تلامذة الحسن البصريّ فانحرف عن التّوحید فقیل له ترکت مذهب
صاحبک و دخلت فیما لا اصل له و لا حقیقۀ فقال انّ صاحبی کان مخلّطا کان یقول طورا بالقدر و طورا بالجبر و ما اعلمه اعتقد
مذهبا دام علیه قال و دخل مکّ ۀ تمرّدا و إنکارا علی من یحجّ و کان یکره العلماء مساءلته إیّاهم و مجالسته لهم لخبث لسانه و فساد
ضمیره فاتی جعفر بن محمّد لوامع ص: 245 صلوات اللَّه علیهما فجلس الیه فی جماعۀ من نظرائه ثمّ قال له انّ
المجالس امانات و لا بدّ لکلّ من کان به سعال ان یسعل أ فتأذن لی فی الکلام فقال تکلّم فقال إلی کم تدوسون هذا البیدر و تلوذون
صفحه 117 از 296
بهذا الحجر و تعبدون هذا البیت المرفوع بالطّوب و المدر و تهرولون حوله هرولۀ البعیر اذا نفر من فکّر فی هذا او قدر علم انّ هذا
فعل اسّسه غیر حکیم و لا ذي نظر فقل فانّک رأس هذا الامر و سنامه و ابوك اسّه و نظامه. فقال ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّ من
اضلّه اللَّه و اعمی قلبه استوخم الحقّ فلم یستعذبه و صار الشّیطان ولیّه یورده منا هل الهلکۀ ثمّ لا یصدره و هذا بیت استعبد اللَّه به
خلقه لیختبر طاعتهم فی اتیانه فحثّهم علی تعظیمه و زیارته و جعله محلّ أنبیائه و قبلۀ للمصلّین له فهو شعبۀ من رضوانه و طریق یؤدّي
إلی غفرانه منصوب علی استواء الکمال و مجتمع العظمۀ و الجلال خلقه اللَّه قبل دحو الارض بألفی عام و احقّ من اطیع فیما امر و
انتهی عمّا نهی عنه و زجر: اللَّه المنشئ للأرواح و الصّور فقال ابن ابی العوجاء ذکرت یا ابا عبد اللَّه فاحلت علی غائب فقال أبو عبد
اللَّه علیه السّلام ویلک کیف یکون غائبا من هو مع خلقه شاهد و إلیهم اقرب من حبل الورید یسمع کلامهم و یري اشخاصهم و یعلم
اسرارهم و انّما المخلوق الّذي اذا انتقل عن مکان اشتغل به مکان و خلا منه مکان فلا یدري فی المکان الّذي صار الیه ما حدث فی
المکان الّذي کان فیه فامّا اللَّه العظیم الشّأن الملک الدّیّان فانّه لا یخلو منه مکان و لا یشتغل به مکان و لا یکون إلی مکان اقرب منه
إلی مکان و الّذي بعثه بالآیات المحکمۀ و البراهین الواضحۀ و أیّده بنصره و اختار لتبلیغ لوامع ص: 246 رسالاته
صدّقنا قوله بأنّ ربّه بعثه و کلّمه. فقام عنه ابن ابی العوجاء فقال لأصحابه من ألقانی فی بحر هذا سألتکم ان تلتمسوا لی خمرة
فالقیتموتی علی جمرة فقالوا له ما کنت فی مجلسه الّا حقیرا قال انّه ابن من حلق رءوس من ترون) و کالصحیح منقولست از عیسی که
گفت ابن ابی العوجاء ملحد لعنه اللَّه که از شاگردان حسن بصري و از اعتقاد بیگانگی حق سبحانه و تعالی برگشت و مصطلح ارباب
حدیث است که تعبیر میکنند از انکار واجب به انکار توحید چون وجوب وجود مقتضی وحدتست چنانکه از آیات قران ظاهر
است که فرموده است وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِ دٌ- إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ الخ و خواجه نیز گفته است که وجوب وجود دالست بر وحدت
پس باین ملحد گفتند که مذهب حسن را ترك کردي و داخل شدي در الحادي که اصل و حقیقت ندارد و عاقلی بان قایل نشده
است او گفت که حسن مخلط بود و مذاهب مختلفه را جمع کرده بود گاهی معتزلی بود و گاهی اشعري و بر یک مذهب نبود که
اعتقاد درستی داشته باشد. و حق به جانب حسن بود در این مسأله نه معتزلی بود و نه اشعري بلکه مذهب بین بین را داشت و از
حضرت امیر المؤمنین و اولادش صلوات اللَّه علیهم اخذ نموده بود. پس عیسی گفت که این ملحد به مکه آمد نه از جهۀ حج بلکه
از جهۀ اضلال خلایق و تمرد حق و انکار حاجیان، و علما کراهت داشتند از سؤال او از ایشان، و از نشستن او با ایشان نفرت داشتند
چون ملحد هرزهگو بود و اعتقادش بد بود پس او با جمعی از ملاحده به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه آمد و
بعد از آن گفت که میباید که مجالس با امانت باشد از قبیل بحث الزامی که پیغمبر لوامع ص: 247 شما چنین
گفته است و این سخنان از اینجا بدر نرود مبادا کشته شویم و هر که سرفهاش آید میباید سرفه بکند یعنی شبهه چند دارم و
میخواهم جواب شبهات مرا بگویی رخصت میدهی که بگویم. حضرت فرمودند که بگو آن ملحد گفت تا چند بکوبید این خرمن
را چنانکه حیوانات در خرمنها میدوند که کاه از دانه جدا شود و شما نیز بر دور این خانه از جهۀ طواف میدوید چنانکه خواهد
دویدن در طواف و ممکن است که مراد أو طیّ بادیهها باشد، و تا چند پناه باین سنگ آورید که خانه باشد یا حجر الاسود و حال
آن که انسان اشرف مخلوقاتست و جمادات اخس موجوداتست، و تا چند بندگی کنید خانه را که بلند کردهاند از آجر و گل، و تا
چند مانند شتران رم کرده بر دور این خانه دوید و این دویدن خوب نیست و لیکن سنیان میکردند، هر که فکر میکند در این
اعمال یا میسنجند این اعمال با افعال عقلا: میداند که بنا نهاده است این افعال را کسی که حکیم نیست و صاحب فکر صایب
نیست بلکه فعل جهّال است نه افعال عقلا پس جواب بگو شبهه مرا که تو رئیس این جماعتی و مرتبه تو از همه بلندتر است و پدرت
اساس و نظام این کار بود. پس حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که را حق سبحانه و تعالی هدایت نمود و
او هدایت الهی را قبول نکرد و حق سبحانه و تعالی او را واگذاشت و سلب توفیق و هدایت از او کرد حق در کام او گوارا و شیرین
نیست، و شیطان بر او مسلط میشود و او را بر سراب شور و تلخ ضلالت میبرد و بر نمیگرداند و این خانهایست که حق سبحانه و
صفحه 118 از 296
تعالی آزمایش نموده است خلقش را یعنی معامله آزمایندگان کرده است با ایشان تا مستحق ثواب شوند و خصوصیتی باین خانه
ندارد، و چون واجب بالذات لوامع ص: 248 از عبادت خلایق مستغنی است و هر عبادتی را که فرموده است از
جهۀ آن مقرر ساخته است که ثواب که نفعی است مقارن تعظیم و اجلال قبیح است که بیاستحقاق کرامت فرماید و مراتب قرب
بندگان به جناب اقدس او بدون ریاضات و مجاهدات صورت پذیر نیست بنا بر این ترغیب فرموده است بندگان خود را بر تعظیم
این خانه چنانکه ملایک را امر فرموده به سجده آدم و واجب گردانید بر ایشان که زیارت کنند این خانه را به حج و عمره، و مع
هذا محلّ ورود پیغمبران اوست و قبله نماز گذارندگانست که همه یک جهۀ باشند در توجه باین خانه و حکمتهاي بسیار که او را
هست که قبله باشد پس باید که تعظیم کنند او را به زیارت پس این خانه شعبهایست و راهی است از راههاي رضاي او مثل سایر
عبادات و طریقی است از طرق وصول به غفران او که چون باین خانه آیند و مشقتها بکشند قابل مغفرت و آمرزش شوند، و این
خانه را نصب کردهاند بر استواء کمال که هر امري که فرمودهاند از تعظیم و اجلال و طواف همه در مرتبه کمال است نزد اولو
الالباب، و جمع شده است در او اسباب عظمت و جلال چنانکه گذشت که اول رحمتی است که حق سبحانه و تعالی از جهۀ خلایق
فرستاد محل بیت المعمور است و محل توبه حضرت آدم صفی اللَّه است و بنا کرده ابراهیم خلیل اللَّه است و مخدوم اسماعیل ذبیح
اللَّه است، و مولد محمد (ص) حبیب اللَّه است، و منشا و محل ولادت علی ولی اللَّه است و زیارت کرده شده جمیع انبیاء اللَّه است و
حق سبحانه و تعالی این خانه را ساخت پیش از آن که زمین را منبسط سازد بدو هزار سال که در این دو هزار سال فرشتگان زیارت
میکردند آن را و سزاوارترین کسی که اطاعت او باید کرد در اوامر بفعل آن، و در نواهی به ترك آن خداوندیست که ایجاد کرده
لوامع ص: 249 است ارواح و ابدان خلایق را و به احسن تقویم همه را صورتگري کرده است. پس آن ملحد
گفت که این امور حق است و لیکن چرا این خدا ظاهر نمیشود که خلایق او را به بینند و این اختلافات برطرف شود حضرت
فرمود که واي بر تو چون غایب است و چگونه غایب باشد کسی که همیشه بر احوال خلایق عالم است و از رگ کردن به ایشان
نزدیکتر است و لیکن چیزي نیست که او را توان دیدن چنانکه آدمی خود را نتواند دیدن با آن که یقین بوجود خود دارد و هر چه
بندگان میگویند او میشنود و اجابت میکند و تربیت میکند ابدان و ارواح ایشان را و عالم است بر اسرار ایشان. و در اینجا
عبارتی هست که بودنش اربط است و صدوق انداخته است و در کافی و احتجاجات و غیر آن موجود است که ملحد گفت تو
میگویی که در همه جا هست و چگونه تواند که در همه جا باشد هر گاه در آسمان باشد چگونه در زمین باشد و هر گاه در زمین
باشد چگونه در آسمان باشد پس حضرت فرمودند که این صفت مخلوقی است که جسم باشد که مکانی باشد و از مکانی که برود
به مکان دیگر از او خالی شود و مکان دیگر از آن پر شود و چون باین مکان آید مکان اول خبر از مکان سابق نداشته باشد که در
آنجا چه حادث شد یا شود اما واجب الوجود بالذات عظیم الشأن که پادشاه عالمیان و جزا دهنده ایشان است و خداوندیست که
هیچ مکانی از او خالی نیست و هیچ مکانی از او پر نیست و به هیچ مکانی نزدیکتر از مکانی نیست و همه مکانها و زمانها نزد او
یکسان است و مجرد من جمیع الوجوه است و خاصیت مجرد چنین است حتی روح که مجرد است در بدن نیست و در خارج بدن
نیست. لوامع ص: 250 و چون به دلایل و براهین دانستیم که خداوندي داریم پیغمبري فرستاد بسوي ما و مؤید
ساخت او را به معجزات باهره و براهین واضحه و مؤید ساخت او را به نصّ خود و اختیار نمود او را از جهۀ رسانیدن رسالات خود
ما تصدیق قول او کردیم و دانستیم که پروردگارش او را فرستاده است چون اظهار معجزاتی که فعل واجب بالذات است بر دست
کاذب قبیح است عقلا و او گفت که خداوند شما فرموده است که نماز کنید و روزه بگیرید و حج کنید و در این صورت بر ما
نیست که بدانیم نماز چه فایده دارد و روزه چه خاصیت دارد و غرض از حج خانه چه چیز است و یا آن که لزومی ندارد چون
حسن تکالیف را بر ما ظاهر ساخته که پاره از آن باره مذکور شد پس آن ملحد مفحم شده برخاست و به اصحاب خود گفت که
مرا در این دریا انداخت من به شما گفتم که خمره از براي من هم رسانید- و آن سجاده صغیره است که با خود میتوان نگاه داشت
صفحه 119 از 296
و کنایه است از آن که شخصی باشد که من بر او مسلط باشم- شما مرا در میان آتش انداختید پس به او گفتند که سخت حقیر
بودي در مجلس حضرت که قوت نطق نداشتی گفت این پسر کسی است که سرهاي حاجیان را همه تراشیده است و در سابق
گردن زدن نزد کفار آسانتر بود از سر تراشیدن و غرضش این بود که تاثیر پدرش در نفوس خلایق در این مرتبه بود و این پسر آن
پدر است که با این برمیآید. و در احتجاجات مذکور است که مرتبه دیگر که این ملعون به خدمت حضرت رسید و شروع نمود در
سخنان ملحدانه حضرت جوابش نداد و گفت سخنان من در این ملعون تاثیر نمیکند خدا دفعش کند شروع به لرزیدن کرد و رفت
و همان روز به جهنم واصل شد با آن که گفت مرا بردارید که تیري بر جگر من زد، و مسلمان نشد لعنه اللَّه تعالی، و از حضرت
لوامع ص: 251 امیر المؤمنین و قبله العارفین صلوات اللَّه علیه منقول است خطبه قاصعه در مذمّت ابلیس و متکبرین
و خطبهایست که در فصاحت و بلاغت در اقصی مراتب کمال است و بعضی از آن خطبه را محمد بن یعقوب کلینی ذکر کرده است
و تمامش در نهج البلاغه مسطور است و اکثر در روضه مذکور است. و مجملش آن است که حق سبحانه و تعالی خانه خود را در
جائی مقرر فرموده که از همه جاهاي دنیا از معموره دورتر است و آبهاي آن راه از همه راهها شورتر، و جفاهاي آن خصوصا از
عربان بادیه بیشتر، و مردمش از همه مردم عالم از حق دورتر، و به تکبر از همه عالمیان مشهورترند از جهۀ امتحان و اختبار و رفع
تکبر و نخوت و دفع کبریا و عظمت مقرر فرمود، و هم چنین خانهاش را از سنگ سیاه آفرید و اگر نه غرض رفع تکبر نفوس بود در
جائی مقرر میساخت که از همه جاهاي عالم خوشهواتر و خوش میوهتر و خوش راهتر و خوش نعمتتر میآفرید و ابتلاء و اختبار
در آن صورت کمتر خواهد بود و ثواب در خور محنت و مشقت است و هم چنین میتوانست که کعبه را از زمرد و یاقوت بیافریند
و انواع زینتها داشته باشد و در آن صورت نیز رغبت نفوس بیشتر بود و ثواب کمتر. و در حسن کالصحیح از فضل بن شاذان منقول
است که حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما فرمودند که غرض از حج آن است که بندگان پناه به خداوند
خود برند از گناهان و به درگاه اکرم الاکرمین روند از جهۀ طلب کردن زیادتی رحمتهاي او و توبه کردن از گناهان گذشته تا
مغفور شوند و دیگر بد نکنند با آن که قطع تعلق از اموال و اولاد بکنند و بدن را از جهۀ رضاي خداوند در تعب اندازند و نفس
اماره را از لذات باز دارند و جفاي گرما و سرما را بر خود گذارد، و همیشه با خضوع لوامع ص: 252 و خشوع و
تذلل و تضرع و زاري باشد و با آن که منافع اخروي هست منافع دنیوي نیز بیابند، و اهل مشرق از جهۀ اهل مغرب چیزهاي مشرقی
بیاورند و بر عکس و هم چنین اهل بحر و برّ از یکدیگر منتفع شوند و هر چه جمع کرده باشند در راه حق سبحانه و تعالی صرف
نمایند و چندین هزار کس از ایشان منتفع شوند با آن که چون ائمه هدي در آن طرف میباشند بعد از حج به ملازمت ایشان رسند
در حیات و مسائل خود را اخذ نمایند و بعد از وفات و غیبت به زیارت ایشان فایز شوند قطع نظر از آن که در هر منزلی ایشان را
معرفتی حاصل میشود و قدر نعمتهاي الهی را میدانند و خداوند خود را یاد میکنند همیشه چون همیشه خوفی و مشقتی هست و
همه یک جهۀ دیگر و یک مطلب شدهاند، و در حالت احرام متذکر میشوند صحراي قیامت را که همه کفنها در دوش محشور
خواهند شد، و مظنون این ضعیف آن است که تا به مکه معظمه نروند خداوند خود را نمیشناسند و یک جا فرموده است حق
سبحانه و تعالی که لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ یعنی تا در یابند منفعتهاي بسیار از جهۀ خود و آن چه در فضایل حج گذشت در هیچ عبادتی
این مقدار فضایل مذکور نیست و همان کافی است. و جمعی از محققین گفتهاند که هر عبادتی را که آدمی وجهش را میداند بر
نفس آسانتر است و فی الحقیقه از جهۀ آن وجه میکند، و هر چه وجهش را نداند تعبّدا آن را به جا میآورد و این مشکلتر است و
ثوابش بیشتر است.
[بی احترامی به کعبه]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه فی حدیث خبر اخر یذکر فیه الاسلام و الایمان و لو انّ رجلا دخل الکعبۀ فبال فیها معاندا اخرج من
صفحه 120 از 296
الکعبۀ و من الحرم و ضربت عنقه) لوامع ص: 253 و در احادیث بسیار از صحیح و حسن و موثق وارد است که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرق میفرمایند در میان اسلام و ایمان و میفرمایند که به سبب اسلام خون ایشان
محفوظ میشود و تناکح و توارث حاصل میشود و ثواب بر ایمان است و هر جا که ایمان هست اسلام هست و اسلام لازم ندارد
ایمان را و تمثیل میفرمایند به مسجد الحرام و کعبه که هر که داخل کعبه شد داخل مسجد الحرام شده است و اگر داخل مسجد
شود داخل کعبه نشده است و احکامشان نیز مختلف است که اگر کسی در مسجد الحرام بول کند او را میزنند زدنی سخت و اگر
کسی داخل کعبه شود و بول کند عمدا از کعبه و حرمش بیرون میبرند و میکشند. و در هیچ حدیثی ندیدم و لفظ معاندا را و
ظاهر صدوق حمل کرده است عمد را بر معاند و ضرور نیست بلکه ظاهر آن است که اگر در مسجد الحرام نیز معاندا بول کند
واجب القتل است چون عناد با اینها عناد با خداست و رسول (ص) و شکی نیست در آن که تعظیم کعبه از ضروریات دین است
مثل تعظیم قرآن مجید و ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اجمعین. (و سال عبد اللَّه بن سنان ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن قول
اللَّه عزّ و جلّ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً قال من دخل الحرم مستجیرا به فهو آمن من سخط اللَّه عزّ و جلّ و ما دخل من الوحش و الطّیر
کان آمنا من ان یهاج و یؤدّي حتّی یخرج من الحرم و من اتی بموجب الحدّ فی الحرم اخذ به فی الحرم لأنّه لم یر للحرم حرمۀ) و
منقولست در صحیح از عبد اللَّه که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از تفسیر قول حق سبحانه و
تعالی که هر که لوامع ص: 254 داخل شود در او ایمن است حضرت فرمودند که مراد این است که هر که داخل
حرم شود و پناه به حرم برد ایمن است از عذاب الهی در دنیا و عقبی، اما در عقبی به سبب احادیثی که گذشت و اما در دنیا به سبب
احادیث صحیحه بسیار که هر که جنایتی کند خارج حرم و داخل حرم شود بر او تنگ میکنند در طعام و آب و مسکن تا بیرون
آید و او را قصاص کنند، و فرمودند که داخل است در آیه وحوش و طیور وحشیّه که در حرم میباشند یا از بیرون حرم داخل حرم
شوند ایمنند یعنی ایمن دارید آنها را از رمانیدن و آزار رسانیدن تا وقتی که به خودي خود از حرم بیرون آیند و هر که موجب حد
یا قصاص را در حرم به فعل آورد حد میزنند و قصاص میکنند او را در حرم زیرا که حرمت حرم را نداشته است. و ظاهر آن است
که این جمله آخر از حدیث عبد اللَّه باشد و بنا بر این تعمیم در جزو اول حدیث ضرور است، و لیکن کلینی و شیخ در حدیث ذکر
نکردهاند بنا بر این صریح نیست و لیکن بر همه آن چه مذکور شد احادیث صحیحه متکثره وارد شده است. از آن جمله در صحیح
معاویۀ بن عمار، و صحیح حلبی و غیر ایشان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست در تفسیر قول حق سبحانه و
تعالی که وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً فرموده که هر گاه شخصی جنایتی کند خارج حرم و پناه به حرم آورد جایز نیست یا سزاوار نیست
کسی را که او را بگیرد در حرم و لیکن چیزي به او نمیفروشند و طعامش نمیدهند و آتش نمیدهند و با او سخن نمیکنند تا خود
از حرم بیرون آید و بگیرند و قصاص کنند و اگر در حرم جنایت کرده باشد اقامت میکنند بر او حد و قصاص را چون حرمت حرم
را نداشته است لوامع ص: 255 و این عبارت حلبی بود و حدیث معاویه نیز چنین است مگر در تفسیر آیه که آیه
دیگر فرموده است حضرت و خواهد آمد در ابواب قصاص، و احادیث وحوش و طیور در این باب خواهد آمد و بعضی ملحق
ساختهاند به حرم روضات مقدّسات حضرات ائمه معصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین را چون در احادیث وارد است که آنها حرم
الهیاند چنانکه خواهد آمد و خالی از اشکال نیست. (و روي معاویۀ بن عمّار انّه اتی أبو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فقیل له انّ سبعا
من سباع الطّیر علی الکعبۀ لیس یمرّ به شیء من حمام الحرم الّا ضربه فقال انصبوا له و اقتلوه فانّه قد الحد قال و سألته عن قول اللَّه عزّ
و جلّ وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ قال کل ظلم الحاد و ضرب الخادم فی غیر ذنب من ذلک الالحاد) و به اسانید
صحیحه متکثره منقول است از معاویه که به خدمت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه آمدند و عرض نمودند که مرغ درنده از قبیل
باز و چرخ بر بام کعبه است و هر کبوتري که بر هوا میپرد میگیرد حضرت فرمودند که حیله کنید در آن که آن را بگیرید و
بکشید که ملحد شده است یا کار ملحدان میکند و اشاره به آیه فرمودند معاویه گفت تفسیر این آیه را از آن حضرت سؤال کردم
صفحه 121 از 296
که حق سبحانه و تعالی میفرماید که هر که در حرم اراده الحاد داشته باشد به سبب ظلم چون ظلم در حرم به منزله میل از دین حق
است میچشانیم او را عذاب دردناك حضرت فرمودند که هر ظلمی به منزله الحاد و کفر است حتی زدن کنیز و غلام را بیگناه از
جمله این الحاد است یعنی عملی است که به منزله الحاد و کفر است یا میل است از را حق به باطل لوامع ص: 256
(و فی روایۀ ابی الصّباح الکنانی عنه صلوات اللَّه علیه قال کلّ ظلم یظلمه الرّجل نفسه بمکّۀ من سرقۀ او ظلم او اخذ او شیء من الظّلم
فانّی اراه الحادا و کذلک کان یتّقی الفقهاء ان یسکنوا مکّۀ) و کالصحیح بل الصحیح منقول از کنانی که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر ظلمی که شخصی بر نفس خود کند از دزدي یا ظلمی بر احدي یا گرفتن مال کسی و در علل و
کافی او ظلم احد است و ظاهرا زیادتی او از نساخ شده است یا اندك ظلمی که بکند مانند حبه بري ترازو داري: من همه را الحاد
میدانم به نص قرآن چنانکه ظاهر تنوین بظلم است که از جهۀ تحقیر یا انضمام یا که به منزله بشیء من الظلم است و از این جهۀ
است که متقیان علما که ائمه معصومینند یا اعم کراهت دارند از اقامت و سکنی مکه معظمه هر چند معصومین صلوات اللَّه علیهم به
سبب عصمت معصومند از گناه و لیکن خایفند که مبادا از ایشان مباحی صادر شود در آنجا چون ممکن است که همه کارهاي
واجب باشد یا سنت در واقع چنین بوده است اما خوف داشتهاند. و به مضمون این دو حدیث صحیحه حلبی و احادیث قویّه نیز وارد
شده است و دلالت میکند بر علّت کراهت سکناي مکه عظمها اللَّه تعالی و در صحیح از حلبی وارد است که گفت حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند در تفسیر این آیه که هر که عبادت کند غیر حق سبحانه و تعالی، یا اعتقاد به امامت غیر ائمه
معصومین صلوات اللَّه علیهم داشته باشد او ملحد است به ظلم، و بر حق سبحانه و تعالی لازم است که او را عذاب الیم بچشاند و در
این حدیث فرمودهاند که فرقی نیست میان سکنی کفار مشرك و لوامع ص: 257 این کفار در خلود نار و غرض از
این آیه آن است که در حرم الهی نمیباید کسی ساکن شود که صغیره از او صادر شود چه جاي اکبر کبایر و در موثق کالصحیح
از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که اهل شام بدتر از فرنگند و اهل مدینه بدتر از اهل مکهاند و اهل مکه کافرند به خدا
علانیه. و در موثق کالصحیح نیز منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که اهل مکه علانیه کافرند و اهل مدینه هفتاد مرتبه
خبیثتر از اهل مکهاند و این معنی مشاهد است در آن جا و الیوم مجاورت مطلوب نیست البته چون اظهار شعایر ایمان نمیتوان
کردن و اللَّه تعالی یعلم
[دخول حرم و سلاح]
(و سأله صلوات اللَّه علیه ابو بصیر عن الرّجل یرید مکّۀ او المدینۀ أ یکره ان یخرج عنه بالسّلاح فقال لا باس بان یخرج بالسّلاح من
بلده و لکن اذا دخل مکّۀ لم یظهره) و در موثق و کلینی در صحیح روایت کردهاند از ابو بصیر که گفت سؤال کردم از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که اراده مکه معظمه یا مدینه مشرفه داشته باشد آیا مکروه است که از خانه خود با سلاح
به در رود. و در کافی به جاي عنه معه است و آن بهتر است حضرت فرمودند که باکی نیست که از شهر خود با سلاح بیرون رود و
لیکن در وقت دخول مکه ظاهر نسازد آن را (و فی روایۀ حریز بن عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا ینبغی ان یدخل الحرم بسلاح الّا
ان یدخله فی جوالق او یغیّبه یعنی یلفّ علی الحدید شیئا) لوامع ص: 258 و به اسانید متکثره صحیحه از حریز
منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که سزاوار نیست که داخل حرم شود با سلاح مگر آن که مانند
شمشیر و کارد را در جوال گذارد یا غایب کند مانند نیزه. و حریز تفسیر کرده است که بر آهن نیز خرقه به پیچد که آهن ظاهر
نباشد و بر جواز احادیث صحیحه وارد شده است با خوف از ادعاي و بعد از این خواهد آمد
[پرده کعبه و وقف]
صفحه 122 از 296
(و سال عبد الملک بن عتبۀ ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عمّا یصل إلینا من ثیاب الکعبۀ هل یصلح لنا ان نلبس شیئا منها فقال یصلح
للصّبیان و المصاحف و المخدّة یبتغی بذلک البرکۀ إن شاء اللَّه.) و در موثق کالصحیح منقولست از عبد الملک که گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از آن چه بما میرسد از جامهاي کعبه آیا جایز است که آن را به پوشیم
حضرت فرمودند که چون حریر است از جهۀ پوشش اطفال غیر ممیز خوبست و از جهۀ غلاف مصحف مجید و از جهۀ بالش زیر
سر بقصد تیمّن و تبرك یا آن که برکت لازم اوست إن شاء اللَّه و مشیت الهی نسبت به خوبانست نه به بدان. و توهم آن که وقف
است بر کعبه مدفوع است به آن که چنین وقف کردهاند که یک سال پوشش کعبه باشد و بعد از آن از خدمه باشد
[بردن خاك کعبه]
(و روي عن معاویۀ بن عمّار قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه اخذت سکّا من سکّ المقام و ترابا من تراب البیت و سبع
حصیات فقال بئس ما صنعت امّا التّراب و الحصی فردّه) و به اسانید صحیحه مرویست از معاویه که گفت عرض نمودم به حضرت
لوامع ص: 259 امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که برداشتم بوي خوش مقام را که بمنزله عبیر پاشیده بودند بر
آنجا و خاکی از خاکهاي کعبه را که از زمین یا دیوار تراشیده باشند نه خاکروبه آن و هفت سنگ ریزه نیز برداشتم چون سنگ
ریزههاي رمی است که میآورند و در مسجد الحرام میریزند توهّم کرده بوده است که چون از خارج میآورند چون جزو مسجد
شود حضرت فرمودند که بد کردي میبایست بپرسی هر کار کنی و چون بوي خوش را بکار فرموده بود متعرض او نشدند و
فرمودند که اما خاك و سنگ ریزه را رد کن بمسجد چون جزو مسجد است (و روي محمّد بن مسلم عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه قال لا ینبغی لأحد ان یاخذ من تربۀ ما حول البیت و ان اخذ من ذلک شیئا ردّه) و به اسانید صحیحه و کالصحیح منقولست که
آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که سزاوار نیست که احدي از خاك دور خانه بردارد و اگر بردارد باز به جاي خود برد و
ظاهر لا ینبغی کراهتست و بسیار است که در حرمت نیز اطلاق مینمایند و ظاهر لفظ ردّه لزوم است و ممکن است که حمل بر
کراهت کنیم چون غالب اوقات گردیست که از جاهاي غیر مسجد باد میآورد و چون ممکن است که جزوي از خاك مسجد
داشته باشد بردن خوب نباشد (و قال حذیفۀ بن منصور لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّ عمّی کنس الکعبۀ فاخذ من ترابها فنحن
نتداوي به فقال ردّه إلیها) و کالصحیح منقولست از حذیفه که عرض کردم به آن حضرت صلوات اللَّه علیه که عمّم کعبه را رفته بود
و آن خاك را برداشته است و ما از جهۀ رفع بیماري آن را دوا میکنیم خوبست حضرت فرمودند که پس برید بسوي کعبه لوامع
ص: 260 (و قال له زید الشّحّام اخرج من المسجد حصاة قال فردّها او اطرحها فی مسجد) و در موثق از زید
منقولست که گفت از مسجد در آمدم و سنگ ریزه در جامهام بند شده بود حضرت فرمودند که به آن مسجد برگردان یا در
مسجدي دیگر بینداز. ممکن است که این تخییر نسبت به همه مساجد باشد حتی مسجد الحرام و کعبه، و ممکن است که مخصوص
باشد بغیر مسجد الحرام و کعبه و این احوط است بلکه در مساجد دیگر نیز بهتر آنست که بهمان مسجد برند، و دغدغه بسیار
میشود در خاكروبهاي مسجد چنانکه گذشت که ثوابست بیرون بردن آن و ظاهر این اخبار آنست که در نتوان برد. ممکن است
که در خصوص مسجد الحرام چنین باشد، و در مساجد دیگر خوب باشد و اللَّه تعالی یعلم
[کراهۀ بناء بالاتر از کعبه]
(و روي العلا عن محمّد بن مسلم عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال لا ینبغی للرّجل ان یقیم بمکّۀ سنۀ قلت کیف یصنع قال یتحوّل
عنها و لا ینبغی ان یرفع بناء فوق الکعبۀ) و به اسانید متکثره صحیحه منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند
صفحه 123 از 296
که سزاوار نیست که یک سال در مکه اقامت نمایند عرض نمودم که چه کند اگر کسی در مکه بماند حضرت فرمودند که در اثناي
سال به جاي دیگر رود مانند مدینه مشرفه و سزاوار نیست که خانه بسازند که ارتفاعش بیشتر از کعبه باشد. و جمع میتوان کرد که
کراهت مخصوص زمان بودن حضرات ائمه معصومین باشد در مدینه مشرفه بلکه مهاجرت به ایشان واجب بوده است لوامع
چنانکه خواهد آمد یا آن که کمتر از یک سال خوب باشد و یک سال خوب نباشد « فَلَوْ لا نَفَرَ » ص: 261 به آیه
به سبب آن که حج تمتع منقلب به افراد میشود چنانکه خواهد آمد
[بقاء در مکه]
(و روي انّ المقام بمکّۀ یقسی القلب) صدوق روایت کرده است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه
عبادت خود را به جا آورید بر راحله خود سوار شوید و به اهل و خانه خود روید که اقامت در مکه سبب قساوت قلب است. و در
حدیث دیگر از آن حضرت نقل کرده است که آن حضرت فرمودند که مکروه است اقامت در مکه معظمه زیرا که رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله از آنجا مهاجرت فرمودند و تأسّی به آن حضرت مطلوبست، و شخصی که در آنجا اقامت کند قساوت قلب بهم
میرساند که در آنجا به جا میآورد اعمال قبیحه را که در غیر آنجا میکرد خصوصا الحال که اکثر کافرند و فسوق شایع است
خصوصا از علما و ائمه آنجا خصوصا هر گاه ضعیف الیقین باشد و خوف رجوع از دین باشد چنانکه دیدیم (و روي داود الرّقیّ عن
ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال اذا فرغت من نسکک فارجع فانه اشوق لک إلی الرّجوع) و در حسن کالصحیح منقولست که
آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه فارغ شوي از مناسک حج برگرد به خانه خود که سبب این است که اشتیاق به
برگشتن بحج بیشتر شود، و جمع میتوان کرد که اگر کسی از حال خود یابد که ماندن سبب ازدیاد شوق و تقوي باشد ماندن بهتر
باشد و نسبت به اکثر عالمیان برگشتن بهتر است قطع نظر از احوال حال که ماندن خوب نیست البته
[شجر حرم]
(و روي عن معاویۀ بن عمّار قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه شجرة اصلها فی الحلّ و فرعها فی الحرم فقال حرم اصلها لمکان
فرعها قلت فانّ اصلها فی الحرم و فرعها فی الحلّ قال حرم فرعها لمکان اصلها) و به اسانید صحیحه منقول است از معاویه که گفت
عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللَّه علیه که هر گاه بیخ درختی در حل باشد و شاخش در حرم باشد حکمش چونست حضرت
فرمودند که اصلش حرام است که آن را ببرند یا تیشه و تبري بر آن زنند چون سبب سرایت ضرر است در شاخ یا آن که به سبب
شاخ محترم شده است و حکم درخت حرم دارد عرض نمودم که اگر بیخش در حرم باشد و شاخش در خارج حرم چونست
میتوان آن شاخ را بریدن فرمودند که فرعش حرام شده است از جهۀ اصلش و نمیتوان برید چون صادقست که شجر حرمست و
هم چنین اگر مرغی بر آن شاخ نشسته باشد شکار نمیتوان کرد از جهۀ اصلش و نمیتوان برید از جهۀ احترام آن شاخ چنانکه
سکونی نیز روایت کرده است از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه اگر چنین مرغی را شکار کند کفاره میدهد (و روي حریز
عنه صلوات اللَّه علیه انّه قال کلّ شیء ینبت فی الحرام فهو حرام علی النّاس اجمعین الّا ما أنبتّه أنت او غرسته و قال صلوات اللَّه علیه
یخلّی عن البعیر فی الحرم یاکل ما شاء) و به اسانید متکثره صحیحه منقولست از حریز که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که هر چه در حرم میروید بر همه عالمیان حرامست مگر آن چه را خود کشته باشی از حبوب یا درختی باشد که خود
کشته باشی و آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که شتر را سر میتوان داد لوامع ص: 263 در حرم که بچرد و
هر چه خواهد (و ما یاکله الابل فلیس به باس ان تنزعه) و ظاهرا این عبارت صدوق است چون در کافی و تهذیب تا ما شاء از حریز
صفحه 124 از 296
نقل کردهاند. و مضمون حدیث صحیح جمیل و محمد بن حمرانست که گفتند سؤال کردیم از حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه از گیاهی که در زمین حرم است آیا میتوان کندن حضرت فرمودند که اما چیزي که شتر میخورد باکی نیست که آن را
شتر بکند یا تو بکنی چون بلفظ تنزعه واقع است، و ابل مؤنث سماعی است و علما حمل به آن کردهاند که شتر بکند چون در
احادیث سابقه گذشت که لا یختلی خلاها و شک نیست در این که احوط نکندنست اما خوردن شتر بیدغدغه است (و ساله
سلیمان بن خالد عن الرّجل یقطع من الاراك الّذي بمکّ ۀ قال علیه ثمنه یتصدّق به و لا ینزع من شجر مکّ ۀ شیئا الّا النّخل و شجر
الفواکه) و در حسن و موثق کالصحیح منقولست از سلیمان که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از
شخصی که قطع کند از چوب اراك که به آن مسواك میکنند از مکه حضرت فرمودند که بهاي آن را تصدق میکند و از درخت
مکه چیزي را قطع نمیکند مگر درخت خرما یا درختان میوهها را (و روي محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللَّه علیهما قال قلت
له المحرم ینزع الحشیش من غیر الحرم فقال نعم قلت فمن الحرم قال لا) و کالصحیح منقولست از محمد از حضرت امام محمد باقر
یا لوامع ص: 264 حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما که به آن حضرت عرض نمودم که آیا محرم علف
میتواند چید از خارج حرم فرمودند بلی عرض نمودم که از حرم میتواند چید فرمودند که نه. و ظاهر میشود که کندن علف و
درخت از محرمات حرم است نه از محرمات احرام (و سال اسحاق بن یزید ابا جعفر صلوات اللَّه علیه عن الرّجل یدخل مکّۀ فیقطع
من شجرها فقال اقطع ما کان داخلا علیک و لا تقطع ما لم یدخل منزلک علیک) و در حسن کالصحیح منقول است از اسحاق بن
یزید یا برید به باي موحّ ده که گفت سؤال کردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه از شخصی که داخل مکه شود آیا
درخت آن را قطع میتواند حضرت فرمودند که هر درختی که دست در خانهات دراز کند دستش را قطع میتوان کرد، و هر چه
دست در خانه تو دراز نکرده باشد قطع مکن آن را. و در احادیث بسیار کالصحیح بلکه صحیح وارد شده است که هر درختی که
پیشتر از مالک شدن خانه بوده است نمیتوان کندن و بریدن و هر چه بعد از مالک شدن روییده باشد یا نشانده باشد میتوان بریدن
یا کندن، و محتمل است استخراج این معنی از حدیث اسحاق و عمل باین تفصیل کردن احوط است و اللَّه تعالی یعلم (و سال
منصور بن حازم ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن الاراك یکون فی الحرم فاقطعه قال علیک فداؤه) و در صحیح منقولست از منصور
که گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از درخت مسواکی که در حرم میباشد و من او را قطع میکنم
یا آن که آیا قطع میتوانم کرد حضرت فرمودند که بر لوامع ص: 265 تست فداي آن را و گذشت که فداي آن
قیمت آنست که تصدق میباید کرد. و در احادیث صحیحه وارد شده است که مکّیاي (ن) علف و گیاه را نمیتوان چید و اگر
بچینند به جاي خودش بکارند شاید بگیرد و توبه کنند. و در چند روایت موثق و کالصحیح و قوي کالصحیح استثنا شده است کندن
و بریدن دو چوبی را که نصب میکنند و قرقره بر آن میبندند و آب میکشند. و در روایت مرسلی معتبر وارد شده است که اگر
درختی را از حرم بکند گاوي بکشد و گوشت آن را به مساکین دهد و این احوط است.
[لقطه حرم]
(و روي ابراهیم بن عمر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اللّقطۀ لقطتان لقطۀ الحرم تعرّف سنۀ فان وجدت صاحبها و الّا تصدّقت
بها و لقطۀ غیر الحرم تعرّفها سنۀ فان جاء صاحبها و الّا فهی کسبیل مالک) و منقولست در صحیح که آن حضرت صلوات اللَّه علیه
فرمودند که لقطه که مال کم شده است که کسی آن را بیابد بر دو قسم است یکی لقطه حرم است که یک سال آن را تعریف
میکنی اگر صاحبش را یافتی به صاحب میدهی و الا تصدق میکنی آن را با ضمان، و دویم لقطه غیر حرم است که آن را یک
سال تعریف میکنی اگر صاحبش پیدا شد به او میدهی و الا مثل سایر اموال تست یعنی میتوان مالک شدن با ضمان. و ظاهر
بعضی از اخبار آنست که لقطه حرم را جایز نیست بر داشتن و اگر بردارد تعریف واجب است چنانکه در صحیح از یعقوب منقول
صفحه 125 از 296
است که ما در منی بودیم که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردند از لقطه حضرت فرمودند که اما در این
، زمین ما خوب نیست یا جایز نیست برداشتن، و اما نزد شما که برداشته است یک سال تعریف میکند آن را لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 266 در هر مجمعی و بعد از آن مثل اموال اوست و در موثق کالصحیح از فضیل منقولست که گفت از حضرت امام محمد باقر
سؤال کردم از لقطه حرم حضرت فرمودند که دست نمیباید گذاشت تا صاحبش بیاید و بردارد عرض کردم که اگر مال بسیار
باشد و خوف هست که بردارند و صاحب نرسد حضرت فرمودند که بر ندارد آن را مگر شخصی که مثل تو باشد میباید که آن را
تعریف کند. و در موثق از علی منقول است که گفت از عبد صالح موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیهما سؤال کردم از شخصی که
دیناري را در حرم بیابد و بردارد حضرت فرمودند که بد کرد که برداشت عرض نمودم که مبتلا شده است چه کند حضرت
فرمودند که تعریف کند عرض نمودم که تعریف کرد و صاحبش پیدا نشد حضرت فرمودند که بشهر خود برد و به اهل بیتی از
مسلمانان تصدق کند اگر صاحبش پیدا شود به صاحب برساند از مال خود. و در حسنه حریز گذشت که کسی که قصد تعریف
داشته باشد میتواند برداشت و دور نیست که حکمت در نهی از اخذ این باشد که اگر بردارند تعریف یک سال در آنجا ممکن
نیست چون نمیمانند که اگر کسی بماند و قصد تعریف داشته جایز باشد که برداشت آن تواند نمود. و ظاهر صحیحه یعقوب
آنست که در تعریف همین کافی باشد که در روزهاي جمعه و عیدین تعریف کند که تخمینا پنجاه و سه مرتبه تعریف کند و این
احوط است.
[نامگذاري به بکه]
(و روي فی اسماء مکّۀ انّها مکّۀ و بکّۀ و امّ القري و امّ رحم، و البسّاسۀ کانوا اذا ظلموا بسّتهم اي أهلکتهم و کانوا اذا ظلموا ارحموا)
در نسخه مصححه خصال مذکور است در صحیح از بزنطی از لوامع ص: 267 محمد بن ایمن از معاویۀ بن عمار
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اسامی مکّه مکّه است و بکه و پیشتر گذشت که بکه موضع بیت است و
محمولست بر آن که بر هر دو اطلاق میکنند و امّ رحم به حاي مهمله و بسّاسه که اگر جمعی در آنجا ظلم کنند بسّتهم و اخرجتهم
و هلکوا یعنی بیرون میکنند ظالم را و هلاك میشوند. و ممکن است که صدوق نقل بالمعنی کرده باشد، و معنی کلام صدوق
اینست که بساسهاش میگویند زیرا که هر گاه در مکه ظلم کنند مکه ایشان را هلاك میکند، و ام رحمش میگویند که هر گاه
ملازم شوند در آنجا رحمت الهی شامل حال ایشان میشود و ممکن است که ظلموا مجهول باشد یعنی اگر کسی بر ایشان ظلم کند
یعنی « کانوا اذا لزموها رحموا » حق سبحانه و تعالی بر ایشان رحم میکند. و ظاهرا تصحیف از نساخ شده است و چنین بوده است که
هر گاه در آنجا ملازم و مجاور شوند رحمت الهی شامل حال ایشان میشود چنانکه در خصال است و صاحب قاموس نیز امّ رحم به
حاي مهمله ساخته است
باب تحریم صید