گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
باب الرّفقاء فی السّفر و وجوب حقّ بعضهم علی بعض







[اول رفیق بهم رسان و بعد از آن به سفر رو]
(روي السّ کونیّ بإسناده قال قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله الرّفیق ثمّ السّفر و قال صلّی اللَّه علیه و آله ما اصطحب اثنان الّا کان
اعظمهما اجرا، و احبّهما إلی اللَّه ارفقهما بصاحبه و قال امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه لا تصحبنّ فی سفر من لا یري لک من الفضل
علیه کما تري له علیک و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله من السّنّۀ اذا خرج القوم فی سفر ان یخرجوا نفقتهم فانّ ذلک اطیب
لأنفسهم و احسن لأخلاقهم) این بابی است در بیان رفیقان سفر و لازم بودن حق ایشان بر یکدیگر مرویست. در قوي کالصحیح از
سکونی به اسناد او از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و آله از آباء خود از حضرت امیر المؤمنین که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه فرمودند که اول رفیق بهم رسان و بعد از آن بسفر رو. و در محاسن ثم الطریق است و دور نیست که نسخه
محاسن را ساخته باشند نساخ چون الطریق مشهور است و بسیار است که این بر قلم ایشان میآید و اصلاح نمیکنند این هم
خوبست. و به همین اسناد حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که لوامع ص: 338 هر دو کسی که
با یکدیگر مصاحبت نمایند خواه در سفر خواه در حضر کسی اجرش عظیمتر است و نزد حق سبحانه و تعالی محبوبتر است که رفق
و مداراي او به آن دیگر بیشتر باشد، و از این حدیث ظاهر میشود که رفیق بهتر از مصاحبست و لیکن معانی بهم نزدیکست و در
هر جا چیزي انسبست. و به همین اسناد از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که فرمودند که مصاحبت مکن کسی را که ترا بر
خود فضیلت ننهد چنانکه تو او را بر خود تفضیل میدهی. و به همین اسناد آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که سنت است که
هر گاه قومی به سفري روند همه آن چه دارند در میان گذارند اگر چه کسی بیشتر داشته باشد و یکی کمتر بلکه هیچ یک ندانند
که هر یک چه آوردهاند که خاطرشان جمعتر میشود و اخلاق ایشان نیکوتر میشود، و بر همه این مضامین احادیث بسیار وارد
شده است و چون احادیث دیگر هست و متواتر است اگر حدیث سکونی را مقدم دارند از آن جهت است که چون او به حضرت
سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله یا حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه میرساند از جهۀ تیمن و تبرك افتتاح به احادیث او
اولاد و امثال او مینمایند تا آن که جمعی از علما اگر در طرق ما حدیثی از آن حضرت به ایشان نرسیده باشد از طرق عامه نقل
میکنند
[مصاحبت با کسی کن که تو مستفید شوي از او]
(و روي اسحاق بن جریر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال کان یقول اصحب من تتزیّن به و لا تصحب من یتزیّن بک) منقولست
از اسحاق و کتاب او از اصول است و ثقه است و لیکن شیخ گفته است که واقفی است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه لوامع ص: 339 فرمودند که مصاحبت با کسی کن که تو مستفید شوي از او و با کسی مصاحبت مکن که او
مزین شود. چنانکه منقولست از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه که اگر کسی عاقل باشد باکی نیست که با او مصاحبت کنی
اگر چه کریم نباشد و از عقلش منتفع شود اما اجتناب کن از اخلاق و افعال بدش، و باکی نیست که مصاحبت کنی با کریم هر چند
عقلش کامل نباشد از کرمش منتفع شود و اگر هیچ یک از این دو صفت نداشته باشد به آن که بخیل احمق باشد از او بگریز نهایت
صفحه 151 از 296
گریختن. و منقولست کالصحیح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که متابعت کن کسی را که نصیحت کند ترا و بگریاند
ترا و مصاحبت مکن با کسی که مدح تو کند و ترا خندان کند و عیبهاي ترا پنهان کند و کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه منقولست که دوستترین برادران من نزد من کسی است که عیبهاي مرا به هدیه آورد نزد من، و ظاهر است که
مراد اینست که شما میباید که از دوستی خوشحال باشید که عیبهاي شما را به شما گوید تا در ازاله آن بکوشید، و بهترین طرق از
جهۀ معرفت عیوب خود آنست که هر چه دیگري کند و در نظرت قبیح باشد آن را نکنی.
[مصاحبت کن با کسانی که مثل تو باشند]
(و روي شهاب بن عبد ربّه قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قد عرفت حالی و سعۀ یدي و توسعی علی اخوانی فاصحب النّفر
منهم فی طریق مکّۀ فاوسّع علیهم قال لا تفعل یا شهاب ان بسطت و بسطوا اجحفت بهم و ان هم أمسکوا اذللتهم فاصحب نظرائک
اصحب نظرائک) لوامع ص: 340 و در صحیح از شهاب منقول است که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه که حال مرا شما میدانید و توسعه که دارم و احسان به برادران مؤمن میکنم و گاه هست که تا ده نفر از
برادران در راه مکه با خود میبرم و بر ایشان توسعه میکنم که اکثر خرجهاي ایشان با من است حضرت فرمودند که چنین مکن که
فقرا را با خود ببري که اگر تو بسط کنی و خرجهاي متنعمانه کنی ایشان نیز بکنند فقیر میشوند و محتاج، و اگر ایشان نکنند و بر
سر سفره نشینند سبب ذلت ایشان میشود مصاحبت کن با کسانی که مثل تو باشند و مرتبه دیگر همین عبارت را از روي تاکید
فرمودند و عبارت دویم در اکثر نسخ این کتاب هست چنانکه در محاسن هست و در بعضی از نسخ نیست چنانکه در کافی نیست،
و ظاهرا اگر اغنیا به فقرا زر بدهند که آنها با هم باشند بهتر است مگر آن که فقرا جمعی باشند که اگر نزد غنی نباشند هلاك شوند
به آن که مثلا عادت کرده باشند به گدایی و نسبت به ایشان مذلت نباشد یا تحصیل ما یحتاج خود نتوانند کرد اگر چه زر داشته
باشند یا طبخ نتوانند کرد و امثال اینها که در این صورت ثوابش عظیم است (و قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه اذا صحبت فاصبحت
نحوك و لا تصحب من یکفیک فانّ ذلک مذلّۀ للمؤمن) و در صحیح از حماد از حریز از بعضی مشایخ او منقولست که حضرت
امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه مصاحبت کنی با کسانی بکن که مثل تو فقیر باشند و با کسانی مصاحبت مکن
که خرج تو با ایشان باشد که این سبب ذلت و خواري مؤمن است و حق سبحانه و تعالی میخواهد که تو عزیز باشی خود را ذلیل
مکن و این حدیث خطابست به فقرا و اول با اغنیا که نظر بهر دو مکروه است. لوامع ص: 341 و در موثق از ابو
بصیر و از غیر او نیز منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه به همین مضمون (و روي ابو خدیجۀ عن ابی عبد اللَّه
صلوات اللَّه علیه قال البائت فی البیت وحده شیطان و الاثنان لمّۀ، و الثّلاثۀ انس) و کالصحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که شخصی در یورتی تنها بسر آورد شیطان است یعنی شیطان با او مقرون میشود و او را بمنزله خود
میکند، و دو کس که باشند بیمونس نیستند و شیطان دورتر است، و سه کس که باشند جماعتند و سبب نزول رحمت الهی است.
و به همین مضمون کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست به اضافه آن کسی که در صحرا تنها سفر کند
شیطانست و در صحیح از محمد بن مسلم منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که بول یا غایط بر
قبر کند یا ایستاده بول کند یا در آب ایستاده بول کند یا راه رود و یک لنگ کفش در پا داشته باشد یا آب ایستاده در شب بیاشامد
تنها شب بروز آورد یا شب دستش گوشت آلوده باشد و دست را نشسته باشد بعد از خوردن گوشت و شیطان بر «1» و یا در یورت
او دست یابد ترك نمیکند او را مگر آن که حق سبحانه و تعالی او را دفع کند از او و اکثر اوقات در چنین حالات شیاطین بر
فرزندان آدم مسلّط میشوند که جن میگیرد ایشان را و آزار به ایشان میرسد به درستی که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و
آله متوجه جهاد میشده بودند به وادي رسیدند لوامع ص: 342 که در آنجا جن بسیار بود پس به اصحاب خود
صفحه 152 از 296
ندا کردند که هر که از این وادي گذرد دست دیگري را بگیرد و بگذرد و هیچ کس تنها نگذرد پس شخصی تنها رفت و مصروع
شد پس او را به خدمت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله بردند حضرت انگشت مهین او را گرفتند و فشردند که بسم اللَّه اي
خبیث بیرون رو منم رسول خدا پس آن مرد به خود آمد برخاست. و احادیث بسیار وارد شده است که ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم
فرمودهاند که اکثر اوقاتی که شیطان دست مییابد در تنهائی دست میباید
[زیاده نشدند قومی بر هفت نفر مگر آن که صدا و فریادشان بسیار میشود]
(و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله احبّ ال ّ ص حابۀ إلی اللَّه عزّ و جلّ اربعۀ و ما زاد قوم علی سبعۀ الّا کثر لغطهم) و کالصحیح
منقولست که آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که محبوبترین مصاحبان نزد حق سبحانه و تعالی چهار کسند و زیاده نشدند
قومی بر هفت کس مگر آن که صدا و فریادشان بسیار میشود که نمیدانند چه میگویند پس تا هفت کس بد نیستند و زیاده قیل
و قال زیاد میشود و اشعاري دارد به کراهت، و این جماعت مصاحبان هم سفرهاند که کمتر بهتر است اما رفیق سفر هر چند
بیشترند، بهتر است تا بسیار نشود چنانکه در آب نزاع شود و در منزل و کاروان سرا جا نباشد و سفر مکه معظمه باختیار این کس
نیست تا چه اتفاق افتد (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه حقّ المسافر ان یقیم علیه اخوانه اذا مرض ثلثا) و کالصحیح منقولست که آن
حضرت فرمودند که حق مسافر بر اصحاب یا بر رفقا آنست که اگر بیمار شود یکی از ایشان باقی یا بقدر ضرورت از جهۀ او سه
شبانه روز توقف اگر به شود یا چنان شود که سوار لوامع ص: 343 تواند شد اگر چه به استیجار تخت روان باشد
با امکان فبها و الا بروند و بیمار را بگذارند اگر در آبادانی باشد و اگر در مثل صحراي مکّه باشد که نایستند و در ایستادن خوف
فوت حج باشد و هلاك در صحراي حق ساقط و حفظ نفس واجبست، و در این صورت بر شتر بستن مقدم است بر گذاشتن در
صحرا از وجوه بسیار و اقل آنست که اگر بمیرد بر او نماز کنند و دفن کنند و در همراه بردن احتمال زیستن هست و در گذاشتن
آن احتمال نیست غالبا و کالصحیح منقولست که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه در راهی مصاحب شدند با یکی از اهل ذمه
از یهود و نصاري پس ذمی از حضرت پرسید به کدام طرف میروید حضرت فرمودند به کوفه و ذمی به جانب دیگر میرفت چون
بر سر دو راه رسیدند ذمی به طرفی که میخواست روان شد حضرت نیز با او روان شدند ذمی گفت شما به کوفه میرفتید و راه
کوفه آن راهست حضرت فرمودند که میدانم و لیکن چون در این راه با هم بودیم و روانه آن طرف شدي حق صحبت این است
که پاره راه مشایعت کنم و بر گردم و پیغمبر ما چنین فرموده است آن ذمی گفت که از این جهت است که همه کس اطاعت او
کردهاند و میکنند از جهۀ این افعال پسندیده گواه باش که من بر دین توام ذمی با حضرت برگشت و چون حضرت را شناخت
مسلمان شد
[میانه روي در خرج کردن]
(و روي عبد اللَّه بن ابی یعفور عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ما من نفقۀ احبّ إلی اللَّه عزّ
و جلّ من نفقۀ قصد و یبغض الاسراف الّا فی حجّ او عمرة) و در صحیح منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که هیچ نفقه نزد حق سبحانه و تعالی محبوبتر از نفقه وسط نیست و حق سبحانه و تعالی دشمن میدارد اسراف را مگر در
حج یا عمره لوامع ص: 344 که بهترین مصارف خیر است و در خیر اسراف نیست، و هر درهمی را که صرف
کنند دو هزار هزار درهم عوض مییابند و کدام تجارت باین میرسد بلکه هر گاه حجّی بهتر از یک خانه پر از طلا باشد که در راه
حق سبحانه و تعالی صرف نمایند یا بالاتر که مثل کوه ابو قبیس اگر طلاي سرخ باشد و صرف نمایند در راه خدا به ثواب حج
صفحه 153 از 296
نرسد، پس تقصیر در نفقه از نقصان اعتقاد خواهد بود چون آن چه مذکور شد شاهدش احادیث صحیحه است و احادیث از این
باب گذشت و خرج بسیار خوبست مشروط به آن که سبب مذلّت و خواري خودش و مؤمنان نشود چنانکه گذشت و کالصحیح از
حسین بن ابی العلا وارد است که گفت زیاده از بیست نفر را با خود بحج برده بودم و در هر منزلی گوسفندي کشته بودم و حضرت
صادق صلوات اللَّه علیه منع فرمودند چنانکه در حدیث شهاب گذشت
باب الحداء و الشّعر فی السّفر
(روي السّ کونیّ بإسناده قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله زاد المسافر الحداء و الشّ عر [و] ما کان منه لیس فیه خناء) این بابی
است در حدي خواندن از جهۀ راندن شتر و شعر خواندن در سفر منقولست در قوي کالصحیح از سکونی به اسنادي که او دارد
همیشه از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و اسنادش حضرت امام جعفر صادق است از حضرت امام محمد باقر تا
حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهم که آن حضرت فرمودند که توشه مسافر حدي است و شعري که هجو نباشد و فحش نباشد
اما حدي: خواندنی است بعنوان خاصی که از افراد غنا است و شتر از شنیدن آن به طرب میآید و مسافت دراز را به اندك زمانی
طی میکند، و اگر بسیار بخوانند میرود تا میافتد از حرکت و هلاك میشود، و این مشهور است و حکایت بسیار در این باب در
کتب مسطور است و ظاهر اکثر اصحاب استثناء حدي است از غنا باین حدیث و خالی از اشکالی نیست و احوط ترکست. و دیگر
شعریست که در آن فحش نباشد و ظاهرا شعر خواندن که کلام موزونست از جمله مباحات باشد بالاصاله و اگر در حمد و ثناي
الهی، و مدایح حضرات ائمه صلوات اللَّه علیهم باشد مستحب است گفتن و خواندن آن چون طبایع الفتی بکلام موزون دارند و آن
الفت سبب کثرت لوامع ص: 346 حمد و مدحی است که مطلوب شارع است، و اگر هجو رسول خدا و ائمه هدي
صلوات اللَّه علیهم باشد کفر است، و هر که بشنود آن شاعر را میتوان کشت اگر ایمن باشد از کشته شدن و اگر محتمل الامرین
باشد و صریح نباشد در مذمّت چنانکه بسیار است که مقصود ایشان مدح است و در متعارف ذم است چنین شعري را نمیباید
خواند و حکم بکفر قایلش نمیباید کرد و اگر هجو کفار باشد بد نیست مگر آن که سبب این شود که کفار هجو حضرات کنند به
سبب این هجو که در این صورت حرامست چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ الخ یعنی شما
دشنام مدهید کفار را یا بتان ایشان را که ایشان سب الهی میکنند و در اخبار بسیار وارد است که مراد از سب خدا سب دوستان
حق سبحانه و تعالی است و هجو اهل سنت یا فرق مبتدعه مثل غیر اثنی عشري از فرق شیعه میتوان کرد اگر سبب سبّ ایشان نشود
و غالبا میشود اولی آنست که نکنند. و اما هجو شیعیان صالح یا مستور الحال البته حرامست و بدترین انواع غیبت و ایذا حرامست و
احوط آنست که هجو فساق نیز نکنند و اما مدح پسران ساده مشهور میان علما حرامست اگر چه آن ممدوح معروف نباشد چون
سبب تعشق به ایشان میشود و اشعاري که مدح زلف و خال زنان مطلق کنند و زنی مخصوص منظور نباشد مکروهست و اگر زن
خاصی باشد و شوهر نداشته باشد بد نیست اگر آن زن یا خویشان او را بد نیاید چون اکثر اوقات سبب فضیحت است، و غیبت یا
ایذاء محرم است در صورتی که مکروه باشد در سفر کراهتش زائل میشود به اعتبار آن که چون اکثر اوقات خلقها تنگ میشود و
خواندن اشعار خلق را نیکو میکند و اگر اشعاري لوامع ص: 347 بخوانند که در حمد و مدح و منقبت باشد البته
بهتر است. و چون حدیث حدي خواندن معارضه دارد با احادیث بسیار که نهی از غنا مطلقا وارد شده و احادیثی که در خصوص
سفر وارد شده مثل آن که بطرق متکثره کالصحیحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وارد شده است که فرمودند که
شما را شرم نمیآید که بر بالاي چهار پا غناء و سرود خوانید و چهار پا تسبیح الهی کند و کالصحیح منقولست که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که چون بنده مؤمن بر چهار پا سوار شود بسم اللَّه بگوید که فرشته ردیف او میشود که او را
محافظت نماید تا به زیر آید و اگر بسم اللَّه نگوید شیطانی ردیفش میشود و میگوید که خوشخوانی بکن اگر گوید که نمیدانم
صفحه 154 از 296
میگوید که آرزوهاي باطل بکن و در آن فکر است تا به زیر آید از آن چهار پا پس حضرت فرمودند که هر که در وقت سوار
شدن بگوید بسم اللَّه لا حول و لا قوة الا باللَّه الحمد للّه الذي هدانا لهذا سبحان الذي سخّر لنا هذا حق سبحانه و تعالی او را و
مرکوب او را حفظ کند تا به زیر آید
باب حفظ النّفقۀ فی السّفر
(روي عن صفوان الجمّال قال قلت لأبی عبد اللَّه علیه السّلام انّ معی اهلی و انّی ارید الحجّ فاشدّ نفقتی فی حقوي قال نعم فانّ ابی
کان یقول من قوة المسافر حفظ نفقته) به اسانید صحیحه منقولست از صفوان که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق
(صلوات اللَّه علیه) که اهل من با منند در سفر و اراده حج دارم آیا زر را در کمر میتوانم بست حضرت فرمودند که بلی به درستی
که پدرم میفرمودند که از جمله قوّتهاي مسافر ضبط نفقه اوست و چون خرج راه دارد قوّت دارد و این مجربست و غرض از ذکر
اهل آنست که غالب اوقات ایشان توکل نمیدارند از جهۀ ایشان خرجی را ضبط میکنم تا دل ایشان قوي باشد، و ظاهر جواب آن
حضرت آنست که اگر عیال نیز نباشد حفظ نفقه ضرور است خصوصا در سفر خصوصا در راه مکه که ماندن و مردن مقرونند، و
باطلاقه شامل آن هست که نفقه اشرفی باشد با آن که غالب نیز اشرفی است و اگر جایز نمیبود میبایست تفصیل بفرمایند چنانکه
داب ایشان است با آن که اصل جواز است و حدیثی که گذشت که کلّ شیء مطلق حتّی یرد فیه نهی بخصوصه و نهی بخصوص
وارد نشده است و نهی از تزیّن به طلا که واقع شده است این تزین نیست و سابقا مذکور شد (و روي علیّ بن اسباط عن عمّه
یعقوب بن سالم قال قلت لأبی لوامع ص: 349 عبد اللَّه علیه السّلام یکون معی الدّراهم فیها تماثیل و انا محرم
فاجعلها فی همیانی و اشدّه فی وسطی قال لا باس او لیس هو نفقتک و علیها اعتمادك بعد اللَّه عزّ و جلّ) و در صحیح علی الظاهر
منقول است از یعقوب که عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام که دراهم نقره با خود میدارم و صورت دارد مانند
قروش و من احرام بستهام و شاهیها را در کیسه گذاشتهام و در کمر بستهام چون است حضرت فرمودند که باکی نیست آیا نفقه تو
نیست، و بعد از اعتماد بر جناب اقدس الهی اعتمادت بر اینها نیست؟ چه قصور دارد یعنی بد نیست چون ضرورتست و اگر نداشته
باشی هلاك میشوي و عبارت محاسن چنین است که تعینک بعد اللَّه یعنی معونت و خرجی تست که حق سبحانه و تعالی آن را
معین و مدد کار تو ساخته است چون از عالم اسباب است یعنی میباید که اعتماد تو بر حق سبحانه و تعالی باشد و بدانی که اینها را
او فرستاده است و امر به ضبط او نیز فرموده است، و ظاهرا صدوق نقل بالمعنی کرده باشد چون اکثر این اخبار را بترتیب از محاسن
برداشته و عبارت محاسن به ادب اقربست
باب اتّخاذ السّفرة فی السّفر
(قال الصّادق صلوات اللَّه علیه اذا سافرتم فاتّخذوا سفرة و تنوّقوا فیها) این بابی است در گرفتن سفرة از جهۀ مسافر و سفره عبارت از
توشه است که در سفره مدوّر پوستی میکنند و نان و گوشت و مرغ پخته در آن میگذارند چنانکه متعارفست الحال نیز، و در لغت
بر پوست سفره نیز اطلاق میکنند، و ظاهرا مراد صدوق استحباب سفره پوستست و حدیث اول احتمال هر دو دارد، و حدیث دویم
متعلق است به سفره پوستی، و لیکن مقصود آنست که جانوران داخل نشوند مبادا در وقت خوردن آزار کشند کالصحیح منقولست
که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون اراده سفر کنید توشه بردارید در سفره و طعامهاي نفیس در آن کنید. و ممکن
است که مراد این باشد که سفره از جهۀ برادران خود بگیرید و اعم و اظهر است اگر چه از جهۀ ایشان بهتر است و انواع متنعمات از
مرغ پخته و حلواهاي نفیس بهتر است تا آن که سفر شاق نباشد چون در حضر هر چه خواهد مهیاست و در سفر نمیباشد اکثر آن
چه در حضر است، خصوصا جمعی که نتوانند دیگ برگ برداشت و بنا بر آن که صدوق فهمیده اینست که سفره نفیس باشد و هر
صفحه 155 از 296
دو بهتر است و (و روي عن نصر الخادم قال نظر العبد الصّالح ابو الحسن موسی بن لوامع ص: 351 جعفر صلوات
اللَّه علیهما إلی سفرة علیها حلق صفر فقال انزعوا هذه و اجعلوا مکانها حدیدا فانّه لا یقرب شیئا ممّا فیها شیء من الهوامّ) و کالصحیح
منقولست از نصر که آن حضرت را صلوات اللَّه علیه نظر بر سفره پوستی افتاده که همین خادم از سر کار حضرت ساخته بود و
حلقهاي برنج داشت که شبیه به حلقهاي طلا بود حضرت فرمودند که آن حلقها را در آورید و به جاي این حلقها آهن بکنید که هر
جا آهن هست این جانوران مانند مورچه یا مار و عقرب نزدیک او نمیروند، و در سفر گزندها بسیار است مبادا گزنده داخل شود
خصوصا چلپاسه که اگر دهنش به جایی رسید زهر میدهد و بسیار است که ضررهاي عظیم میرسد و ظاهر این حدیث طهارت
آهن است چون سفره در معرض استعمال رطوباتست و اکثر اوقات سفره را میآویزند و باران میآید اگر نجس باشد عالم نجس
میشود پس اگر نجس میبود میبایست بفرمایند که از آن اجتناب کنید و اللَّه تعالی یعلم
باب السّفر الّذي یکره فیه اتّخاذ السّفرة
(قال الصّادق علیه السّلام لبعض اصحابه تاتون قبر ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فقال له نعم قال تتّخذون لذلک سفرة قال نعم قال اما
لو اتیتم قبور آبائکم و أمهاتکم لم تفعلوا ذلک قال قلت فايّ شیء ناکل قال الخبز باللّبن) این بابی است در سفري که مکروهست
سفره برداشتن در آن سفر کالصحیح منقول است که آن حضرت به بعضی از اصحاب خود فرمودند که آیا به زیارت قبر حضرت
ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام میروید آن شخص گفت بلی میروم حضرت فرمودند که آیا سفره بر میدارید یعنی سفره که
انواع تنعمات در آنجا باشد گفت بلی، حضرت فرمودند که اگر به زیارت قبور پدران و مادران خود روید سفره بر نمیدارید و از
روي حزن و اندوه میروید خوبست به زیارت آن حضرت روید و تنعم کنید و با اندوه نروید؟! آن مرد گفت عرض نمودم که پس
چه چیز بخوریم حضرت فرمودند که نان و شیر یا ماست بخورید و کالصحیح منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند
که هر گاه به زیارت حضرت امام ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام روید بروید و زیارت کنید آن حضرت را با حزن و اندوه و
ژولیده مو و گرد آلود و گرسنه و تشنه چنانکه آن حضرت با چنین حالی شهید شدند و بعد از زیارت حاجات خود را طلب لوامع
ص: 353 کنید از حق سبحانه و تعالی و چون زیارت کردید بر گردید و آنجا را وطن مکنید و در بعضی از اخبار
وارد شده استحباب توطن، آنجا ممکن است که نهی از جهۀ تقیه باشد یا نسبت به اشخاص مختلف شود و اکثر مردمان را توطن
خوب نیست چنانکه مشاهد است که گاه هست که سال به سال زیارت نمیکنند و قساوت قلب بهم میرسد ایشان را و (و فی خبر
اخر قال الصّادق صلوات اللَّه علیه بلغنی انّ قوما اذا زاروا الحسین صلوات اللَّه علیه حملوا معهم السّفرة فیها الجداء و الاخبصۀ و اشباهه
لو زاروا قبور احبّائهم ما حملوا معهم هذا) و کالصحیح از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که بمن رسیده است
خبري که جمعی هستند که هر گاه به زیارت حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه میروند با خود سفره برمیدارند که در آن سفره
میگذارند بزغالههاي بریان و حلواهاي خرما و امثال این نعمتهاي اگر این جماعت به زیارت قبور دوستان خود روند چنین سفره بر
نمیدارند چگونه لاف دوستی آن حضرت میزنند و آن حضرت را کمتر از دوستان خود رعایت میکنند
باب الزّاد فی السّفر
[از شرف و بزرگی آدمی است که توشه نیکو بردارد]
(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله من شرف الرّجل ان یطیّب زاده اذا خرج فی سفر) این بابی است در بیان برداشتن توشه در سفر
منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه بروایت کالصحیح سکونی که فرمودند که از شرف و بزرگی آدمی است که توشه نیکو
صفحه 156 از 296
بردارد و هر گاه به سفري بیرون رود و ظاهرش آنست که دو معنی مراد باشد یکی آن که توشه نفیس بردارد از انواع متنعمات که
جمعی که به مشایعت او روند ایشان را ضیافت کند، یا آن که جمعی که توشه بر نداشته باشند به ایشان تواند داد و اگر چنان کند
که خوشبو باشد به مشک و عنبر و زعفران بهتر خواهد بود چون ممکن است که مراد حضرت خوشبو ساختن توشه باشد و معنی
دویم آنست که چون آدمی بر جناح سفر آخرتست یوما فیوما بلکه انا فانا بزرگ کسی است که چون متوجه سفر آخرت شود آن
قدر توشه اعمال صالح برداشته باشد که او را بس باشد بلکه جمعی دیگر را اعانت تواند کرد به شفاعت و معروفی که سابقا
گذشت چون کلام آن حضرت کلام الهی است و حق سبحانه و تعالی چنین فرموده در سفر حج که توشه بردارید و بار مردمان
مباشید به درستی که بهترین توشهها تقوي است و توشه سفر آخرتست و دنیا
[چون حضرت سید الساجدین بسفر میرفتند بهترین توشهها بر میداشتند]
(و کان علیّ بن الحسین صلوات اللَّه علیهما اذا سافر إلی مکّ ۀ إلی الحجّ او العمرة تزوّد من اطیب الزّاد من اللّوز و السّ کّر و السّویق
المحمّض و المحلّی) و به اسانید صحیح و کالصحیح بسیار منقولست که حضرت امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق صلوات اللَّه
علیهما میفرمودند که چون حضرت سید الساجدین بسفر که میفرمودند از جهۀ حج یا عمره یا هر دو بهترین توشهها بر میداشتند
مانند بادام و شکر و بادام قندي الحال متضمن هر دو است و سویق که آرد بود داده است بر میداشتند و ترش و شیرین میفرمودند
از مانند قند و سماق و به آن چاشت میفرمودند چون در سفر مکه نادر است که قافله بیندازد که طبخ توانند کردن، در وقت عصر
که فرود میآیند طبخ میکنند و ممکن است که حضرت قاووت را از جهۀ غذاي خود بر داشته باشند و از جهۀ دیگران طبخ
میفرموده باشند چنانکه داب حضر ایشان نیز چنین بود، و چون در سفر ریاضات و حرکات عنیفه هست فی الجمله تنعم میفرموده
باشند که بدن از عبادات اهمّ ضعیف نشود اگر چه محبت الهی غذاي ایشان بود و محتاج به غذاي دیگر نبودند و لیکن از دو وجه
اینها میفرمودند یکی آن که کار بر دیگران دشوار نشود و دیگران متابعت ایشان کنند. و دویم از جهۀ غلاة شیعه که نسبت خدائی
به ایشان ندهند، یا آن که اینها میفرمودند باز جمعی بودند که به اندك چیزي که از ایشان میدیدند اثبات الوهیت از جهۀ ایشان
میکردند و تقیه که حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم از این جماعت میکردند بیشتر بود از تقیه که از دشمنان میکردند
[توشه سفر آخرت]
(و روي انّه قام ابو ذر رحمۀ اللَّه علیه عند الکعبۀ فقال انا جندب بن السّ کن فاکتنفه النّاس فقال لو انّ احدکم اراد سفرا لاتّخذ فیه من
الزّاد ما یصلحه لسفره فتزوّد و السفر یوم القیمۀ اما تریدون فیه ما یصلحکم فقام الیه رجل فقال ارشدنا فقال صم یوما شدید الحر
للنّشور و حجّ حجّ ۀ لعزائم الامور و صلّ رکعتین فی سواد اللّیل لوحشۀ القبور، کلمۀ خیر تقولها و کلمۀ شرّ تسکت عنها او صدقۀ
منک علی مسکین لعلّک تنجوا بها یا مسکین من یوم عسیر و اجعل الدّنیا در همین درهما أنفقته علی عیالک و درهما قدّمته
لآخرتک و الثّالث تضرّ و لا ینفع لا ترد اجعل الدّنیا کلمتین کلمۀ فی طلب الحلال و کلمۀ للآخرة، و الثّالثۀ تضرّ و لا تنفع لا تردها ثمّ
قال قتلنی هم یوم لا ادرکه) و کالصحیح منقول است از سکونی که حضرت امام جعفر صادق از پدرش صلوات اللَّه علیهما روایت
کردند که ابو ذر به نزد کعبه ایستادند و گفتند که منم جندب بن سکن که لقب جناده است پس مردمان بر دور او جمع شدند پس
او نصیحتی فرمودند که اگر یکی از شما اراده کند به سفري رود هر آینه آن مقدار توشه از جهۀ آن سفر بر میدارد که او را بس
باشد در آن سفر، و شما همه سفري عظیم دور و دراز پیش دارید که آن سفر قیامت است آیا نمیخواهید در آن سفر توشه آن
و ظاهرا صدوق نقل « لسفره فسفر یوم القیمۀ اما تریدون فیه الخ » مقدار که شما را بس باشد و در خصال مصحّح چنین است بعد از
صفحه 157 از 296
بالمعنی کرده است و احتمال اصلاح نساخ نیز هست پس شخصی برخاست و گفت: ما را راهنما به توشه آن سفر ابو ذر گفت یک
روز در هواي گرم روزه بدار از جهۀ گرماي روزي که سر از خاك برداري لوامع ص: 357 برهنه در آفتاب
قیامت، و حجی به جا آور از جهۀ اهوال عظیمه که در پیش داري، و دو رکعت نماز بکن در میان شب از جهۀ تنهائی قبر اگر ممکن
باشد، کلمه خیري بگو، و اگر خواهی کلمه شرّي را به گویی مگو و خاموش باش، یا تصدقی کن بر درویشی، یعنی اعمال خیر
توشه آخرتست از ابتداي مرگ تا وقتی که داخل بهشت شوي شاید که به سبب این اعمال نجات یابی اي درویش بی توشه از
مشقت و عذابهاي روزي که دشوار خواهد بود بر جمعی که توشه نداشته باشند و دنیاي خود را دو شاهی کن یکی آن که صرف
عیال خود کنی، و دویم آن چه از جهۀ خود پیش بفرستی که در راه حق سبحانه و تعالی صرف کنی از جهۀ آخرتت، و سیمین ضرر
ندارد و نفع ندارد یعنی هر چه داري بقدر ضرورت عیال قدري نگاه دار باقی را پیش بفرست که بهترین توشههاست و هر چه نگاه
میداري سبب حسرت و ندامت خواهد بود نگاه مدار و چنان که مالت را دو قسمت کردي سخنت را نیز دو قسمت کن یکی در
طلب قوت لا یموت که از حلال به همرسانی، و یکی از جهۀ آخرت که ذکر و قران و کلمات خیر است، و کلمه سیم که عبث
گفتگو کنی ضرر دارد و نفع ندارد و بان متکلم مشو، پس از روي حسرت گفت که مرا کشته است و میکشد غم روزي که
تدارك آن نمیتوانم کرد یا به حقیقت آن روز نمیتوانم رسید و آن روزیست که گذشت و هر چه امروز تدارك آن کنی تدارك
همین روز کرده چون هر نفسی از عمر سرمایه است و در موثق از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است که ابو ذر رحمۀ اللَّه
علیه آن مقدار را از ترس حق سبحانه و تعالی کریست که چشمش ضعیف شد و بدرد آمد به او گفتند یا ابا ذر کاش دعا میکردي
که حق سبحانه و تعالی چشمت را شفا میداد در جواب گفت که چندان در غمم که اصلا لوامع ص: 358 به
خاطرم نمیرسد که چشم دارم یا نه گفتند چه غم داري گفت دو چیز عظیم که در پیش دارم که آن بهشت و دوزخ است در غمم
که از نعمتهاي غیر متناهی بهشت مانده باشم و به عذابهاي عظیم غیر متناهی گرفتار شده باشم. و ممکن است که نسبت به ابو ذر و
امثال او از جنت وصال محروم شدن و به جهنم بعد و هجران گرفتار شدن باشد چنانکه در بسیار جائی در قران مجید اشاره بان شده
فَادْخُلِی فِی عِبادِي وَ ادْخُلِی جَنَّتِی، و فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. و قال لقمان لابنه یا بنیّ انّ الدّنیا بحر عمیق و قد » ) است مثل
هلک فیها عالم کثیر فاجعل سفینتک فیها الایمان باللَّه و اجعل شراعها التوّکّل علی اللَّه و اجعل زادك فیها تقوي اللَّه عزّ و جلّ فان
نجوت فبرحمۀ اللَّه و ان هلکت فبذنوبک) و کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست که فرمودند که
لقمان در وصیّیتهائی که پسرش را میکرد گفت اي فرزند یا اي پسرك و این تصغیر از روي شفقت و مرحمت است به درستی که
قد هلک » دنیا دریایی است بسیار عمیق و به تحقیق که در این دریا یا در این دنیا و اول اظهر است چنانکه در کافی است که به جاي
است یعنی در این دریا غرق شدهاند بسیار کس به گمان آن که شنا میتوانند کرد و غلط کردهاند که طی این « فیها و قد غرق فیه
دریا نمیتوانند کرد بدون کشتی، این دریا ایمان به حق سبحانه و تعالی است و آن چه از لوازم آنست که ایمان به رسول و ائمه
هدي و به جمیع ما جاء به النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله است و کشتی بدون بادبان حرکت نمیکند و بادبان این کشتی توکل است در
، جمیع امور به حق سبحانه و تعالی، و بگردان توشه این کشتی را تقوي و پرهیزکاري از مخالفت الهی در لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 359 ترك اوامر و فعل نواهی پس اگر نجات یابی از این دریا پس بدان که آن به رحمت و فضل حق سبحانه و تعالی است، و
اگر هلاك شوي به سبب گناهان خواهد بود و چون منقولست که جمعی کثیر از اهل یمن در زمان حضرت سید الأنبیاء صلّی اللَّه
علیه و آله به عصا و کشکول متوجه حج بیت اللَّه الحرام میشدند، و اکثر ایشان وبال مردمان بودند و هلاك میشدند به حضرت
عرض نمودند حضرت متوجه وحی شد حق سبحانه و تعالی این آیه را فرستاد که وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوي یعنی در راه مکه
توشه صوري و معنوي هر دو بر دارید به درستی که بهترین توشهها تقوي است که آن توشه معنوي است بنا بر این صدوق این
حدیث را ذکر کرد که توشه تقوي اهمّ است و احادیث سابقه نیز مفسرین این آیه است که حضرات ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم
صفحه 158 از 296
فرمودند که حج کسی مقبولست که در این راه او را ورع و پرهیزکاري باشد که او را از معصیت الهی باز دارد و دیگر مبالغه نمود
و فرمود که وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ یعنی اي صاحبان عقول از من بترسید و مخالفت من مکنید و شعاریست بانکه چون غرض شما
از حج رضاي اوست پس لایق نیست که متوجه او شوید و مخالفت او را کنید. و چون منقول است که بان حضرت عرض نمودند
که جمعی متوجه حج میشوند و امتعه میآورند و سوداگري میکنند آیا حج ایشان صحیح است چون بسیاري از ایشان به محض
تجارت میآیند و جمعی به قصد حج و تجارت باز منتظر وحی شدند این آیه آمد که لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْ لًا مِنْ رَبِّکُمْ
یعنی بر شما حرجی نیست که طلب کند فضل و لوامع ص: 360 احسان خداوند خود را به سبب تجارت که آن نیز
از جمله توشه شما باشد، و هم چنین اگر دعا کنید و از خداوند خود رفاهیت عیش دنیا را طلب کنید چون اکرم الاکرمین است و
دنیا و آخرت هر دو از اوست و شما بهر دو محتاجید همه را از او طلب کنید، بلی میباید که مقصود بالذات اخرت باشد و دنیا
مقصود بالعرض باشد بلکه ممکن است که غرض از دنیا نیز آخرت باشد بانکه غرض از تجارت این باشد که در همین موضع راه
نفع شما به محتاجان و بیچارگان رسد قطع نظر از آن که هر گاه متاعی با خود دارند همیشه متوجه حق سبحانه و تعالی است که
متاع ایشان به سلامت به آن جا رسد و دعا میکنند که نفع کند و به سبب اینها نیز بنده را قرب حاصل میشود و خاطرش مطمئن
است و خوف هلاك ندارد و اگر بعوض متاع زر برد دشمن زر بیشتر از دشمن متاعست، و اگر دزد برد متاع را میبرد جان به
سلامت است، و اگر زر دارد غالب اوقات در کمر میبندد و اکثر اوقات میکشند که زر را ببرند و عمده آنست که بنده خود را
خالص کند از جهۀ رضاي خداوندش اگر خالص است اینها ضرر ندارد و اگر خالص نیست نداشتن نافع نیست و راههاي شیطان
بسیار است
باب حمل الالات و السّلاح فی السّفر
(روي سلیمان بن داود المنقريّ عن حمّاد بن عیسی عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال فی وصیّۀ لقمان لابنه یا بنیّ سافر بسیفک و
خفّک و عمامتک و حبالک و سقائک و خیوطک و مخرزك و تزوّد معک من الادویۀ ما تنتفع به أنت و من معک و کن
لأصحابک موافقا الّا فی معصیۀ اللَّه عزّ و جلّ و زاد فیه بعضهم و فرسک) این بابی است در بیان استحباب بر داشتن ادوات سفر و
برداشتن سلاح جنگ در سفر. مرویست در موثق از حماد که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که از جمله
وصیتهائی که لقمان حکیم پسر خود را کرد این بود که اي پسرك چون بسفر روي با خود بردار شمشیر ترا از جهۀ دفع دشمنان، و
موزهات را بردار که در اکتفا به نعلین کردن ضرر بپا میرسد و اگر پیاده رود با موزه آسانتر است، و هر چه ساق دارد او را موزه
میگویند مانند کفشی که عربی میگویند الحال، و ظاهرا موزه عرب نیز چنین بوده است و طولش زیاده از یک شبر نیست و این
موزه بلند نیز خوبست در حالت سواري، و عمامهات را بردار که چون سفر گرما و سرماي آن سختتر است محافظت سر و دماغ
کند، و در مانند سفر مکه عمامه را که عربان مانند مقنعه بر دور سر میپیچند که بادهاي گرم و سرد داخل گوشهاي ایشان نشود و
دهن بند نیز دارند که باد گرم از دهن و بینی داخل دماغ نشود، و در لوامع ص: 362 وقت آمدن بادهاي گرم
ضرور است و در هواهاي گرم قباي پر پنبه میپوشند تا تاثیر در بدن ایشان نکند، و خود دیدیم بین الحرمین که عربان از باد سموم
به سبب این افعال متضرر نشدند و عجمان بسیار تلف شدند، و با خود بردار ریسمانها از جهۀ بار بستن حیوان و کشیدن آب. و در
کافی و محاسن در همین حدیث به جاي و حبالک و خیامک است یعنی خیمهات را بردار از جهۀ دفع سرما و گرما و تصحیف از
نساخ شده است و دور نیست که از لفظ سقائک مستخرج شود چون سقاء را بر دو معنی اطلاق میکنند یکی خیک و مشک و
یکی دلو و رسن و آن چه از لوازم آبست، و ابرتک یعنی سوزن و ریسمان را بردار از جهۀ دوختن رخوت، و از قلم نساخ این کتاب
افتاده است و در کافی و محاسن برقی هست و محتمل است که صدوق انداخته باشد و اکتفا به محرزك کرده باشد، و ریسمانها
صفحه 159 از 296
بردار از جهت دوختن و سر دوز، و درفش و جوال دوز و امثال اینها بردار از جهۀ دوختن مشک و جوال و غیر آن اگر چه غالبا
اطلاق بر چیزي میکنند که پوست را به آن میدوزند مانند درفش و سوزن بزرگ و اظهر آنست که نساخ انداخته باشند، و از
دواها آن مقدار بردار که خودت با رفقا منتفع شوید و همه را بس باشد، و همراهی کن با رفقا در هر بابی مگر در مخالفت حق
سبحانه و تعالی که در آنجا مخالفت کن و رفاقت مکن، و برقی ذکر کرده است که بعضی از مشایخ در این حدیث روایت کردهاند
لفظ و فرسک یعنی با اسب بسفر رو که بهترین مرکبهاست در سفر اگر بسیار دشمن باشد صاحبش را بیرون میبرد، و در بعضی از
نسخ و قوسک است یعنی چنانکه در محاسن است و ظاهرا نساخ تصحیف کردهاند یعنی کمان و تیر نیز با خود بردار که از جهۀ
دشمن بهتر از شمشیر است خصوصا در عرب که مدار سلاح ایشان بر لوامع ص: 363 نیزه است و شمشیر دفع نیزه
نمیتواند کرد و تیر میتواند کرد و اگر هر دو باشد بهتر است و اگر پیش از آن که متوجه حج شود شروع در تهیه اسباب کند
ثوابش اعظم است چنانکه در ثواب حج گذشت. و در چهار صد کلمه حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه مذکور است که
چون اراده حج کنید شروع کنید در تهیه اسباب حج آن چه شما را در سفر ضرور باشد تا سبب قوّت شما شود زیرا که حق سبحانه
و تعالی میفرماید در مذمت جمعی که تهیه جهاد نمیکردند که اگر اراده جهاد میداشتند هر آینه تهیه خود میکردند
باب الخیل و ارتباطها و اوّل من رکبها
[اسب مبارك است]
(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله الخیل معقود بنواصیها الخیر إلی یوم القیمۀ) این بابی است در اسب و ثواب نگاهداشتن آن و
آن که اول کسی که سوار شده بر اسب که بود. منقول است به اسانید صحیحه از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که خیر و خوبی و مبارکی بسته است بر پیشانیهاي اسب تا روز قیامت به آن که
دیدنش مبارکست و سواریش سنت است و به آن انواع زیارات و حج و جهاد میتوان کرد (و المنفق علیها فی سبیل اللَّه عزّ و جلّ
کالباسط یده بالصّدقۀ لا یقبضها فاذا اعددت شیئا فاعدّه اقرح ارثم محجّل الثّلاثۀ طلق الیمین کمیتا ثمّ اغرّ تسلم و تغنم) و ظاهر
عبارت آنست که جزو حدیث سابق باشد اما در هیچ یک از کتب داخل نیست و مضمونش در اخبار دیگر هست اظهر آنست که
کلام صدوق باشد یعنی کسی که نفقه دهد بر اسبان در راه خدا یعنی از جهۀ جهاد یا هر راهی از راههاي خیر حتی از جهۀ حفظ
عرض خود از جهۀ رضاي الهی مانند کسی است که دست خود را گشوده لوامع ص: 365 باشد، و همیشه تصدق
کند چون اسب که ایستاده است میباید که کاه و علف همیشه پیش آن باشد و خورد، پس هر گاه اسب نگاهداري اسبی نگاهدار
که پیشانی سفید باشد و سفیدي کشیده باشد تا بینی آن و دست چپ و پاهاي آن هر سه سفیدي داشته باشد و دست راستش نشان
نداشته باشد کمیت باشد یعنی سمندي که نه سیاه باشد و نه سرخ و به زردي زند و یال و دمش سیاه باشد، و بعد از آن در خوبی
اسبی است که سفید باشد یا پیشانی آن سفید باشد و سفیدي به بینی نرسیده باشد، و هر گاه اسبی نگاه داري بیکی از این دو نشان
همیشه سلامتی و نفعهاي دنیوي و ثوابهاي اخروي خواهی داشت
[لجام زدن اسب]
(و روي بکر بن صالح عن سلیمان بن جعفر الجعفريّ عن ابی الحسن صلوات اللَّه علیه قال سمعته یقول الخیل علی کلّ منخر منها
شیطان فاذا اراد احدکم ان یلجمها فلیسمّ قال و سمعته یقول من ربط فرسا عتیقا محیت عنه عشر سیّئات و کتبت له احدي عشرة حسنۀ
فی کلّ یوم و من ارتبط هجینا محیت عنه فی کلّ یوم سیّئتان و کتبت له تسع حسنات فی کلّ یوم و من ارتبط برذونا یرید به جمالا او
صفحه 160 از 296
قضاء حاجۀ او دفع عدوّ محیت عنه فی کلّ یوم سیّئۀ و کتبت له ستّ حسنات، و من ارتبط فرسا اشقر اغرّ أو أقرح فان کان اغرّ سائل
الغرّة، به وضح فی قوائمه فهو احبّ إلیّ و لم یدخل بیته فقر ما دام ذلک الفرس فیه، و ما دام فی ملک صاحبه لا یدخل بیته حیف
قال و سمعته یقول اهدي امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه لرسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله اربعۀ افراس من الیمن فاتاه فقال یا رسول اللَّه
أهدیت لک اربعۀ افراس؟ قال صفها لی قال هی الوان مختلفۀ قال فیها وضح قال نعم قال فیها اشقر لوامع ص: 366
وضح قال نعم قال فامسکه لی و قال کمیتان أوضحان قال اعطهما ابنیک قال و الرّابع ادهم بهیم قال بعه و استخلف ثمنه لعیالک انّما
الأوضاح قال و سمعته یقول من خرج من منزله او منزل غیر منزله فی اوّل الغداة فلقی فرسا اشقر به « فی ذوات » یمن الخیل لذوات
أوضاح بورك له فی یومه و ان کان به غرّة سائلۀ فهو العیش و لم یلق فی یومه ذلک الّا سرورا و قضی اللَّه عزّ و جلّ حاجته) و در
ثواب الاعمال و محاسن چنین است که فهو العیش کلّ العیش و لم یلق فی ذلک یومه الا سرورا و ان توجّه فی حاجۀ فلقی الفرس
قضی اللَّه حاجته. پس محتمل است که از نساخ افتاده باشد یا صدوق نقل بالمعنی به اعتقاد خود کرده باشد و کالصحیح بلکه
صحیح از سلیمان منقولست که گفت از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه یا حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه شنیدم که
فرمودند که در پیش هر سوراخی از سوراخهاي بینی اسب شیطانی هست پس هر گاه کسی از شما خواهد که اسبی را لجام کند
باید که بسم اللَّه بگوید تا شیطان دور شود و اسب ممانعت نکند از لجام یعنی ممانعتش از شیطانست. و سلیمان عظیم الشأن گفت
که از آن حضرت شنیدم که میفرمودند که هر که اسبی عربی به بندد که مادر و پدرش هر دو از عرب باشد هر روز حق سبحانه و
تعالی ده گناه، و در کتب دیگر سه گناه از نامه عملش محو فرماید و یازده حسنه مینویسد چنانکه در محاسن و کافی است و بیست
و یک حسنه چنانکه در ثواب الاعمال است بنا بر نسخه قدیم. لوامع ص: 367 و کسی که اسب دو تخمه یا پدر
عربی و مادر یابو نگاه دارد هر روزي دو گناه محو کنند و هفت حسنه چنانکه در کتب است و نه حسنه چنانکه در اکثر نسخ این
کتابست نوشته شود در نامه عملش، و کسی که یابوي نگاه دارد و قصدش اعزاز ایمان باشد یا قضاء حوایج مؤمنان یا رفع شماتت
دشمنان یا دفع ایشان اگر بر سر مسلمانان آیند از کفار و غیر آنها هر روز یک گناه محو کنند و شش حسنه بنویسند، تا اینجا حدیث
یعقوب بود در کتب و بعد از این حدیث سلیمان است تا به آخر و ظاهرا در وقت نوشتن بر سبیل استعجال چون از کتب جعفري
است گمان کرده است که همان جعفري سابق است چون آن چه ذکر کرده است در اینجا مجتمع در کتب متفرق است و با هم
آورده است و ممکن است که صدوق از کتاب سلیمان نقل کرده باشد و در آن کتاب به همین نحو بوده باشد که در اینجا ذکر
کرده است و گمان صدوق اینست که سلیمان گفت که آن حضرت فرمودند که هر که نگاه دارد اسب سرخ چشم نیم رنگی که
یال و دمش سرخ باشد و پیشانیش سفید باشد بسیار یا اندك سفیدي داشته باشد پس اگر سفیدي پیشانی تا به بینی آمده باشد و
چهار دست و پا همه نشان باشد یا مطلق الیمین باشد که دست راست سفیدي نداشته باشد نزد من محبوبتر است، و خانه که چنین
است در آن خانه باشد فقر و احتیاج در آن خانه داخل نمیشود تا آن اسب در آن خانه باشد و تا آن اسب به ملکیّت آن باشد
کسی بر او ظلم نمیکند یا حیف که مکروهست از غم و الم در آن خانه داخل نمیشود و سلیمان گفت که از آن حضرت صلوات
اللَّه علیه شنیدم که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه وقتی که از یمن آمدند چهار اسب از جهۀ حضرت سید المرسلین صلّی
اللَّه علیه و آله به هدیه آوردند و چون به حضرت لوامع ص: 368 سید الأنبیاء صلّی اللَّه علیه و آله رسیدند گفتند
یا رسول اللَّه چهار اسب به هدیه آوردهام از جهۀ شما حضرت فرمودند که آن را وصف کن از براي من این اسبها را یا رنگها را نام
ببر حضرت فرمودند که رنگها مختلف است حضرت فرمودند که نشان دار هست گفتند بلی فرمودند که سرخ نیم رنگ نشان دار
است گفتند بلی حضرت فرمودند که آن را از جهۀ من نگاه دار پس حضرت امیر المؤمنین گفتند که دو سمند نشاندار هست
حضرت فرمودند که آنها را به حسنین صلوات اللَّه علیهما ده پس گفتند که چهارمین سیاه بی نشانست حضرت فرمودند که آن را
بفروش و نفقه عیال خود کن به درستی که مبارکی اسب در نشانست. و باز سلیمان گفت که از حضرت ابو الحسن صلوات اللَّه علیه
صفحه 161 از 296
شنیدم که میفرمودند که هر که از خانه خود یا از خانه دیگري بیرون رود اول روز و اسب آلی به بیند که با نشان باشد یا نشانها
داشته باشد در پیشانی و بینی و چهار دست و پا آن روز مبارك باشد بر او و نفعها بیابد، و اگر سفیدي پیشانی کشیده باشد تا بینی
آن روز در نهایت سرور و خوشحالی باشد و نه بیند در آن روز مگر سرور و خوشحالی و حق سبحانه و تعالی حاجتش را برآورد، و
بنا بر نسخه اگر به حاجتی روانه شود و اسبی را به بیند اول بار یا چنان اسبی که گذشت به بیند حق سبحانه و تعالی حاجتش را
برآورد
[اول کسی که اسب سوار شد]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه کانت الخیل وحوشا فی بلاد العرب فصعد ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام علی ابی قبیس فنادیا الا
هلا الا هلمّ فما بقی فرس الّا اعطی بقیاده و أمکن فی [من خ] ناصیته) و کلینی در موثق کالصحیح روایت کرده است از زراره پس
صحیح باشد چون طریق صدوق به زراره صحیح است و صدوق از عبد اللَّه بن عباس لوامع ص: 369 نیز روایت
کرده است و زراره گفت که آن حضرت فرمودند که اسبان وحشی بودند در بلاد عرب ممکن است که اسبان عربی وحشی بوده
باشد پیش از آن حضرت، و مردمان بر یابو سوار میشدند پس حضرت ابراهیم و اسماعیل پیهاي خانه کعبه معظمه را بلند کردند
خطاب به ایشان رسید که گنجی به شما میدهم که به کسی پیش از شما ندادهام و در همه کتب چنین است که ایشان بالا رفتند بر
جیاد که آن کوه ابو قبیس است و هر دو ندا کردند که بیایید البته بیایید پس هر اسبی که بود منقاد ایشان شدند و موي پیشانی خود
را بدست ایشان دادند یعنی اسبها میآمدند و موي پیشانی اسبان را میگرفتند و به مردمان میدادند و از این جهت اسبان را جیاد
مینامند. و بروایت ابن عباس منقاد شدند و تا حضرت سلیمان کسی متصرف نشد و سلیمان گرفت ایشان را و به مردمان داد. و ابن
عباس [سند ظ] به حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله نرسانیده است ممکن است که از تواریخ گفته باشد و این حدیث که
از حضرت معصوم است اظهر است چون در اخبار وارد شده است که حضرت داود اسب داشتند و به میراث به حضرت سلیمان
رسیده و پیش گذشت در مبحث نماز
باب حقّ الدّابّۀ علی صاحبها
[حق دابه بر صاحبش]
(روي اسماعیل بن ابی زیاد بإسناده قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله للدّابّۀ علی صاحبها خصال یبدأ بعلفها اذا نزل و یعرض
علیها الماء اذا مرّ به و لا یضرب وجهها فانّها تسبّح بحمد ربّها و لا یقف علی ظهرها الّا فی سبیل اللَّه عزّ و جلّ و لا یحمّلها فوق طاقتها
و لا یکلّفها من المشی الّا ما تطیق) این بابی است در بیان حقی که چهار پا و احتمال اسب دارد و لیکن بعید است که بر صاحبش
دارد به تکلیف الهی مرویست از سکونی کالصحیح که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله فرمودند که چهار پا را بر
صاحبش شش چیز لازمست که بر او دارد. و در خصال بعد از خصال ستّ هست و هم چنین در محاسن و لیکن در محاسن تبدیل
کرده است خصلتی را به خصلتی دیگر و لا یضرب وجهها را مبدل کرده است به و لا یسمها فی وجوهها یعنی روي آن را داغ
نکنند، ابتدا میکند به علف و غذاي آن پیش از آن که خود چیزي بخورد، و علف عبارتست از غذاي حیوان اعم است از کاه
وجود و غیر آن و هر مرتبه که بگذرد بر آب آب بنماید به حیوان اگر میل کند بدهد یعنی در وقتی که ضرر نداشته باشد و نزد
عرب هیچ وقت ضرر ندارد و مکرر دیدهام اما نزد عجم لوامع ص: 371 آب میدهند در حالت خوردن جو و بعد
از آن به اندك زمانی و اگر دو سه ساعت گذشته باشد و آب بدهند ادخال میشود و جو را هضم نکرده دفع میکند و آب
صفحه 162 از 296
نمیدهند تا دو سه ساعت از روز بگذرد و دیگر آب نمیدهند تا وقت جو و تازیانه، و چوب بر روي چهار پا نزنند زیرا که هر
رویی تسبیحی یا تحمید حق سبحانه و تعالی میکند، و داغ بطریق اولی که نمیتوان کرد یعنی مکروه است زدن و داغ کردن.
چنانکه در حدیث کالصحیح علی بن جعفر وارد است که گفت برادرم صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست زدن و داغ کردن
بر روي حیوانات، و احادیث بسیار در نهی از هر دو وارد شده است و حکمت نزدن مخفی است زیرا که هر ذره از ذرات به تسبیح و
تحمید الهی مشغولند اگر چه ممکن است که تسبیح رو بیشتر باشد یا حیوان بسیار متضرر شود، و ممکن است که ضمیر راجع به
حیوانات باشد که هر حیوانی به تسبیح و تحمید مشغولند پس رعایت ایشان باید کرد و بسیار ضرر به ایشان نباید رسانید و اللَّه تعالی
یعلم، و نایستند بر بالاي حیوان یعنی باز ندارند که بر پشت ایشان صحبت دارند مگر در حالت جهاد که ضرور است بلکه راه روند
یا به زیر آیند و صحبت بدارند، دیگر آن که آن مقدار بار بر او نکنند که طاقت حمل نداشته باشد و این معنی را و اهل عرف بیشتر
میدانند که به تجربه یافته باشند و هم چنین آن مقدار راه که تواند رفت بروند چنانکه متعارفست هشت فرسخ شرعی مگر با
ضرورت
[زمانی که میشود حیوان را زد]
(و سال رجل ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه متی اضرب دابّتی تحتی قال اذا لم تمش تحتک کمشیها إلی مذودها) کالصحیح منقولست
که شخصی از حضرت امام جعفر صادق لوامع ص: 372 صلوات اللَّه علیه سؤال کرد که چه وقت میتوانم زد
مرکوبم را در حالتی که بر او سوار باشم حضرت فرمودند که هر گاه در زیر تو راه نرود چنانکه راه میرود که خود را به توشه
رساند چنانکه حیوانات در وقت جو میدوند و اگر علف زاري را دیدند تند میروند پس از این حرکت آن ظاهر میشود که این
مقدار تند میتواند رفت و نمیرود و در این صورت میتوان زدن آن را (و روي انّه قال اضربوها علی العثار و لا تضربوها علی النفار
فانّها تري ما لا ترون) و مرویست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چهار پا را بزنید وقتی که از سر در رود
و مزنید از رمیدن به درستی که گاه هست که جنّی را دید و رم میکند یا شیر و گرگ و ببر در شبهاي تار میبیند و شما نمیبینید و
آن چه در کافی و محاسن است بر عکس است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه فرمودند که اگر بسر در رود مزنید و اگر رم کند بزنید و اگر این علت نمیبود حمل بر سهو نساخ میتوانست کردن و
ظاهرا صدوق حدیثی بر این نهج دیده باشد و نزد او صحیحتر باشد آن را ذکر کرده باشد و بر نهج عکس چهار حدیث وارد است،
و اولی و احوط آنست که او را از جهۀ هیچ یک آن را نزنند اما از جهۀ سر درآمدن به اعتبار احادیث و اما از جهۀ رم کردن به
اعتبار وجهی که صدوق ذکر کرده و گفته است که میان من و خدا حجت است و شکی نیست که امري که وارد است امر وجوبی
نیست بلکه امر جواز است یعنی میتواند زدن (و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله اذا عثرت الدّابّۀ تحت الرّجل لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 373 فقال لها تعست تقول تعس اعصانا للرّبّ) و به اسانید کالصحیحه یا صحیح علی الظاهر از سلیمان جعفري منقولست
که آن حضرت فرمودند که هر گاه چهار پاي سواري بسر درآید و سواره بگوید که تعست یعنی هلاك شوي و بمیري اي حیوان
میگوید که از ما و تو هر کدام عصیان الهی صادر شود یا بیشتر کرده باشیم آن هلاك شود و اشعاري دارد بر آن که تو مخالفت
الهی کردي که من بیگناه را نفرین میکنی، و غرض صدوق از ذکر این حدیث در اینجا آنست که لغزیدن سبب ضرب نیست رم
کردن سبب ضربست و دلالت ندارد و چون ممکن است که از دشنام بیشتر از زدن متأثر شود و زدن باید نه دشنام با آن که اینها
وقتی است که قیاس و استحسان حجت باشد خصوصا در برابر نصوص احادیث، و در نسخه مصحح محاسن به جاي تعس انتکس
است یعنی بسر در رود آن که عصیان الهی بیشتر کند و در کافی تعس است و انسبست به آیه کریمه فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي
عَلَیْکُمْ یعنی اگر کسی بر شما ستمی کند شما را جایز است تلافی بمثل اگر چه انتکس ضررش کمتر از تعس است و کمتر بهتر
صفحه 163 از 296
است و محتمل است که مراد حیوان این باشد که میباید سواره عبرت گیرد به آن که حیوانی که مکلف نیست و بیاختیار از سر در
میرود اگر خوف ضرر مالی نباشد او را میخواهی بکشی فکر نمیکنی که با خود عتاب کنی که از تو عثرتی چند صادر شده
است که حساب آن نمیتوانی کرد پس از لغزش آن عبور کن به لغزشهاي خودت (و قال علیّ صلوات اللَّه علیه فی الدّوابّ لا
تضربوها الوجوه و لا تلعنوها فانّ اللَّه عزّ و جلّ لعن لاعنها) و از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که بر روي چهارپایان نزنید
لوامع ص: 374 و آنها را لعن میکنید به درستی که حق سبحانه و تعالی لعنت کرده است کسی را که لعنت کند
چهارپایان را. بدان که در حدیث کالصحیح منقولست از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه که فرمودند که هر که در سفر
چهارپائی داشته باشد چون فرود آید اول علف و آب دهد آن را پیش از هر کاري، و زنهار که تازیانه و چوب مزنید بر روي
چهارپایان که پروردگار خود را تسبیح میکند. و ایضا کالصحیح منقولست که آن حضرت فرمودند که مزنید بر روي چهارپایان و
روي هر جانوري که تسبیح و تحمید حق سبحانه و تعالی میکند (و فی خبر اخر لا تقبّحوا الوجوه) و در حدیث دیگر منقولست که
قبیح مکنید روي حیوانات را بمانند داغ کردن، و حدیث سابق و این حدیث را ندیدم باین لفظها ممکن است که نقل بالمعنی کرده
باشد یا از کتب اصول نقل کرده باشد. و در صحیح از حلبی و صحیح از ابن سنان منقولست که از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه پرسیدند از داغ کردن حیوانات حضرت فرمودند که باکی نیست هر جا که خواهد داغ میتواند بغیر از رو. و در
حدیث دیگر وارد شده است که گوشها را داغ کنید (و قال النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله انّ الدّوابّ اذا لعنت لزمتها اللّعنۀ) و منقولست
که آن حضرت فرمودند که هر گاه کسی لعنت کند چهارپایان را خواه بعنوان یا ملعون یا لعنک اللَّه یا مانند تعست هلکت لازم
میشود او را که لعنت کند در عوض یا آن که تاثیر میکند و ضررش به صاحب میرسد خصوصا مانند راه مکه که شتر جان آدمی
است شتر که میماند آدمی لوامع ص: 375 نهایتش دو سه روزي میدود و به مرگ خود راضی میشود و میماند
و میمیرد بلکه میباید که چنانکه چهار پا دعا میکند ترا تو نیز با او رفق کنی و دعا کنی او را
[بر یک طرف زین ننشینید]
(و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لا تتورّکوا علی الدّوابّ و لا تتّخذوا ظهورها مجالس) و کالصحیح منقولست که آن حضرت
صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که بر یک طرف زین ننشینید که پشتش را زخم میکند قطع نظر از آزار حیوان و پشت چهارپایان را
مجلس مسازید که بدارید و صحبت دارید بلکه بروید یا به زیر آیید چنانکه گذشت
[احترام بهائم در صورت آنهاست]
(و قال الباقر صلوات اللَّه علیه لکلّ شیء حرمۀ و حرمۀ البهائم فی وجوهها) و در موثق کالصحیح منقولست که آن حضرت صلوات
اللَّه علیه فرمودند که هر چیز را حرمتی است و احترام چهارپایان در روهاي ایشان است و چون رو بهترین مواضع حیوانات است، و
خداوند مصور صورتگري کرده است عزّت آن داشتن تعظیم حق سبحانه و تعالی است، و حق سبحانه و تعالی دوست میدارد بنده
را که حرمت هر چیزي را در خور آن بدارد اگر قایل نباشیم به شعور ایشان، و اگر به شعورشان قابل باشیم چنانکه ظاهر آیات و
روایاتست تعظیم و تکریم بیشتر میباید کرد و چون حق سبحانه بفضل خود آن را مسخر ما گردانیده و زینت ما ساخته است و
مشقتهاي عظیمه از جهۀ بنی آدم میکشند و به برکت آن تحصیل مثوبات کرده میشود پس باید که شکر این نعمتها را به جا
آوریم به تعظیم نعمت به اعتبار منعم حقیقی چنانکه در قرآن مجید در بسیار جائی بر بنی آدم تعداد این نعمت میفرماید در ضمن
لوامع ص: 376 تعداد نعمتهاي غیر متناهی خود و در صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقول
صفحه 164 از 296
است که چهارپائی نگاه دار که از او منتفع شوي و روزي تو بر حق سبحانه و تعالی است. و به اسانید صحیحه از آن حضرت
منقولست که فرمودند که چهارپایان نگاه دارید که سبب اعتبار شماست و زینت شماست و کارهاي شما به آنها ساخته میشود، و
قضاء حقوق برادران مؤمن به آن میشود که به مشایعت ایشان میروي و به استقبال و زیارت و عیادت و حضور جنازه و حج و
عمره و زیارات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم و جهاد بر تقدیر خروج صاحب الامر صلوات اللَّه علیه و انتظار فرج و غیر اینها از
انواع خیرات به آنها واقع میشود و روزیش بر حق سبحانه و تعالی است و از جمله نعمتهاي الهی است چهارپاي هموار که رم
نکند و خوش راه باشد و خواهد آمد اخبار از این باب
باب ما لم تبهم عنه البهائم
(روي علیّ بن رئاب عن ابی حمزة عن علیّ بن الحسین صلوات اللَّه علیهما انّه قال کان یقول ما بهمت البهائم عنه فلم تبهم عن اربعۀ
معرفتها بالربّ تبارك و تعالی، و معرفتها بالموت، و معرفتها بالأنثی من الذّکر، و معرفتها بالمرعی الخصب و امّا الخبر الّذي روي عن
ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه انّه قال لو عرفت البهائم من الموت ما تعرفون ما اکلتم منها سمینا قطّ فلیس بخلاف هذا الخبر لأنّها تعرف
الموت لکنّها لا تعرف منه ما تعرفون) این بابی است در بیان آن چه از حیوانات مخفی نیست و آن را میدانند منقولست به یازده
سند صحیح و حسن کالصحیح که حضرت امام العارفین صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر چیزها از حیوانات عجم بیزبان مخفی
باشد چهار چیز از ایشان مخفی نیست. یکی آن که خداوند خود را میدانند که خداوندي دارند، و مردن را میدانند، و از این
جهت است که از گرگ و شیر خایفند، و از این جهت است که مکروه است کشتن حیوانی در وقتی که حیوان دیگر ببیند، و نر و
ماده از هم فرق میکنند، و چراگاه پر علف را میدانند و ظاهرا از بو میشناسند و ظاهرا چون عمده متعارفشان اینها بود فرمودهاند و
اگر نه بسیار چیزها میدانند. و اما خبري که منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه لوامع ص: 378
علیه که اگر بهایم آن چه شما میدانید از مرگ آنها میدانستند همگی از غم میگذاختند، و حیوان فربه نمیخوردید. این خبر
مخالفت ندارد با خبر سابق چنانکه از لفظ خبر ظاهر است که مراد اینست که اگر ایشان مثل شما میدانستند یعنی میدانند و مثل
شما نمیدانند، چون ایشان مکلّف نیستند و عقوبتی نخواهد بود ایشان را. و حاصل کلام سرزنش بنی آدم است که اگر ایشان مثل
شما مکلف میبودند میگداختند و شما بالکلیه غافلید که چون عقبات و عقوبات در پیش دارید و اصلا غم آن طرف ندارید حق
سبحانه و تعالی همه را از این مرگ غفلت زنده گرداند تا این دو سه روزه عمر را به غفلت نگذارند بجاه محمد و عترته الاقدسین
باب ثواب النّفقۀ علی الخیل
(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله فی قول اللَّه عزّ و جلّ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِ  را وَ عَلانِیَۀً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ
لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ قَالَ نَزَلَتْ فِی النَفَّقَۀِ عَلَی الْخَیْلِ قالَ مُ َ ص نِّفُ هذَا الْکِتابِ رَضِ یَ اللَّهُ عَنْهُ هذِهِ الْایَۀُ روي انّها نزلت فی
امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب صلوات اللَّه علیه و کان سبب نزولها انّه کان معه اربعۀ دراهم فتصدّق بدرهم منها باللّیل و بدرهم فی
النّهار و بدرهم فی السّرّ و بدرهم فی العلانیۀ فنزلت فیه هذه الآیۀ و الآیۀ اذا نزلت فی شیء فهو منزلۀ فی کلّ ما یجري فیه، فالاعتقاد
فی تفسیرها انّها نزلت فی امیر المؤمنین و جرت فی النّفقۀ علی الخیل و اشباه ذلک) این بابی است در بیان ثواب خرج اسب مطلقا یا
اسبی که به آن جهاد کنند در راه حق سبحانه و تعالی یا اراده جهاد داشته باشد بعد از حصول شرایطش یا اعم از جهاد و سایر
راههاي خیر. منقولست که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که آیه کریمه که حق سبحانه و تعالی میفرماید: که
آن جماعتی که صرف مینمایند مالهاي خود را در شب و روز در پنهان و آشکار پس اجر ایشان نزد پروردگار ایشان است و نیست
خوفی بر ایشان و ایشان اندوهناك نمیشوند حضرت فرمودند که این آیه نازل شد در خرج اسب که از جهۀ لوامع صاحبقرانی،
صفحه 165 از 296
ج 7، ص: 380 جهاد بسته باشند و مناسبتش با آیه آنست که میباید همیشه آخر اسب پر باشد و او خورد در شب و روز اندرون
طویله در وقتی که بیرون گرم باشد، و در بیرون وقتی که در بهار بند باشد، پس چنانکه ثواب آن را فرموده است کیفیت نگاه
داشتن آن را نیز فرموده است. و صدوق گفته است که مرویست بعنوان تواتر از طرق عامّه و خاصّه که همین آیه در شأن حضرت
امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه نازل شده است و سبب نزول آیه این بوده است که آن حضرت چهار درهم داشتند یکی از آنها را در
روز تصدق فرمودند، و یکی را در شب به سایل دادند، و یکی را پنهان دادند، و یکی را در حضور مردمان به سایل کرامت کردند،
و غرض آن حضرت آن بود که در همه وقتی این ثواب را دریافته باشند و تعلیم کنند که تصدق در همه احوال خوبست هر چند در
شب و در پنهان بهتر است اما اگر سایل در روز طلب کند تاخیرش خوب نیست و هم چنین اگر در حضور مردمان طلب کند
تعویقش خوب نیست و آن چه آن حضرت فرموده بودند خوب بوده حق سبحانه و تعالی آن حضرت را مدح فرمود بر این عمل تا
دیگران تأسّی کنند آن حضرت را و چون بحسب ظاهر این دو روایت مخالفت دارند صدوق تاویل کرده است که ظاهر آیه اعم
است از هر انفاقی که در راه خدا کنند خواه به سایل دهند و خواه شمشیر بخرند از جهۀ جنگ یا علف بخرند از جهۀ جنگ یا علف
بخرند از جهۀ چهارپایان پس ممکن است که اول در شأن آن حضرت نازل شده باشد و حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
فرموده باشند که هر که نفقه چهار پاکند در این آیه داخل است. و صدوق گفته است که میباید که چنین اعتقاد کند بنا بر آن که
هر دو متواتر باشد و الا ممکن است که یکی از این دو واقع باشد چون هر دو حدیث لوامع ص: 381 وارد شده
است که این آیه در فلان چیز خاص نازل شد و احتمال اقرب آنست که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه این چهار درهم را
صرف نفقه اسب فرموده باشند، و آن چه بحسب تتبع یافتهام آنست که هر آیه که در شأن آن حضرت نازل شده مفسّران عامه مهما
أمکن نفی آن میکنند و مفسّران خوارج بودند و افترا میبستند از جهۀ تقویت مذهب باطل خود چنانکه مسلم بن حجاج در اول
صحیحش ذکر کرده یک جزو در آن که بسیار بودند جمعی که حدیث وضع مینمودند و در زمان حضرت سید المرسلین صلّی
یعنی دروغ و افترا بر من میبندند « لقد کثرت الخ » اللَّه علیه و آله افترا بر آن حضرت میبستند تا آن که حضرت بر منبر فرمودند که
و هر که دروغ بر من بندد جاي خود را در جهنم مهیّا میکند، و چون این مفتریان افترا میبستند و اکثر ایشان با حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه بد بودند و جمعی لا بشرط بودند که مذهبی نداشتند، و جمعی به حقیقت ایمان آن حضرت را شناخته
از طرق عامه زیاده از صد حدیث منقولست « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ که » بودن الحال داب مفسران مثل زمخشري و رازي آنست که مثل آیه
که در شأن آن حضرت نازل شده، و خارجی مفتري گفته است که در شأن عبد اللَّه بن سنان نازل شده است اول آن را ذکر
میکنند، و بعد از آن بعنوان روي نقل میکنند چون بسیار رسواست که ذکر نکنند، و مانند بخاري و مسلم نقل میکنند و خلافش
را که میدانند که افتراست نیز نقل میکنند، و جمعی از ایشان استدلال میکنند بر آن که میباید که این آیه در شأن ابو بکر نازل
شده باشد به افترا نیز بستهاند باین عنوان که چون اجماع شد بر امامت ابو بکر پس میباید که او افضل از علی (ع) باشد پس میباید
که هر آیه که دلالت کند بر افضلیت در شأن ابو بکر باشد. لوامع ص: 382 و جمعی از فضلاي ما معارضه
که میباید مراد از این آیه علی باشد چون امامت آن حضرت منصوص و به « وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی » کردهاند با ایشان در مثل آیه
نصوص متواتره ثابت شده است و امامت مفضول قبیح است عقلا پس میباید که آن حضرت افضل باشد پس میباید که مراد از
اتقی آن حضرت باشد، و ظاهرا به محض جدل این معارضات واقع شده است و عامه و خاصه روایت کردهاند که آیه در شأن ابو
دحداح نازل شده است و اتقی اضافی است نسبت به آن شخصی که تکذیب نبی کرد لهذا او را اشقی گفت با آن که بحسب ظاهر
مسلمان بود و اگر چه منافق بود اما اشقی از او بسیار بودند امّا بحسب احتمال ممکن است گفتن که چون روایات اسباب نزول
احادیث مفید علم نیست ممکن است که مراد از این آیه علی بن ابی طالب باشد نه آن که جزم کنند که البته در شأن آن حضرتست
و اکثر قرآن در شأن آن حضرت و در ذم دشمنان آن حضرتست اگر این آیه در شأن دیگري باشد نقصی به آن حضرت نمیرسد و
صفحه 166 از 296
هم چنین در ما نحن فیه و لیکن چون احادیث بسیار وارد است که اگر این آیه در شأن آن حضرت نازل شده باشد مظنون آنست
که نفقه بر خیل افترا عامه باشد چنانکه داب ایشانست و اگر حضرت نیز فرموده باشند تقیه کرده خواهند بود یا آن که همین آیه دو
مرتبه نازل شده باشد یا دو آیه باشد و یکی را انداخته باشند به توهم تکرار چنانکه عامه و خاصه اخبار متواتره نقل کردهاند که
قرآن زیاده بر این بوده است و آن نزد حضرت امام العصر و الزمان و خلیفۀ الرحمن است صلوات اللَّه علیه و اللَّه تعالی یعلم و مؤید
اخفا آن که روزي حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه بر لوامع ص: 383 منبر بودند که غوغاي عظیمی شد و
مردمان بر هم خورده میگریختند که ناگاه اژدهاي عظیمی از در بزرگ مسجد کوفه داخل شد حضرت فرمودند که بحال خود
باشید و او را راه دهید تا خود را راست کرد و سر پیش آورد و مخاطبه و مکالمه چند با حضرت کرد و بازگشت، و چون از مسجد
بیرون رفت ناپدید شد حضرت فرمودند که این از بزرگان جن است و مسلمان است و چون مسأله مشکل میشود بر او یا بر دیگران
میآید و میپرسد و مسایل خود را پرسید و رفت و آن در مسمّی شد بباب الثعبان مثل خانه بیت الطشت که در مسجد کوفه است و
چون بنی امیه حکومت یافتند فیلی را در همان در بستند که شهرت کند بباب الفیل و کسی نگوید باب الثعبان مبادا گویند که چرا
باب الثعبان میگویند و این معجزه بماند و از این باب بسیار است. و کالصحیح یا صحیح منقولست از سلیمان جعفري که حضرت
ابو الحسن فرمودند که هر که اسبی ببندد تا دشمنان از او خایف باشند و نزد مردمان معتبر باشد از جهۀ رضاي الهی حق سبحانه و
تعالی همیشه او را اعانت میفرماید تا آن اسب را داشته باشد و خیر و برکت از آن خانه کم نشود، و اگر کسی بقصد جهاد به بندد
تا آن که چون حضرت صاحب الامر خروج فرماید در خدمت آن حضرت بجهاد رود ثوابش بیشتر خواهد بود، و این بنده چنین
کردهام اگر چه میدانم که چون آن حضرت صلوات اللَّه علیه ظاهر شود هر خدمتی را به کسی خواهد فرمود که مناسب او باشد و
امثال ماها خصوصا با پیري جهاد نمیآید به خدمت نقل احادیث ایشان مامور خواهد ساخت و امثال ماها اگر در جنگی باشد سبب
شکست است مگر آن که در زمان آن حضرت قلب ماهیّات بشود، و به برکت آن حضرت قوتی دیگر حاصل گردد، و چون
احتمال میرود اسب نگاه داشتهام با شمشیر امیدواریم که لوامع ص: 384 حق سبحانه و تعالی این شکسته را به
شرف ملازمت آن حضرت مشرف گرداند و اگر اجل موعود برسد قبل از تشریف در زمان آن حضرت زنده گرداند و بسیار
امیدوارم چون بشارتی از آن حضرت شنیدهام در واقعه حقه که هر چه فرموده بودند واقع شد و همین مانده است و امید بسیار دارم
وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَۀً صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً » که مشرف شوم به خدمت آن حضرت و در زیارت جامعه مذکور خواهد شد و عموم آیه کریمه
یعنی هر چه در راه ما صرف نمایند در مقدمات جهاد خواه اندك و خواه بسیار و هر وادي را که قطع نمایند البته در نامه عمل « الخ
ایشان نوشته میشود تا آن که حق سبحانه و تعالی جزاء دهد ایشان را با حسن آن چه میکردهاند یکی را از ده تا هفتصد تا آن چه
حصر آن را کسی نداند بغیر از حق سبحانه و تعالی کرامت خواهد فرمودن و ثواب این مقدمات در خور ذي مقدمه است. و
کالصحیح منقول است از ابن طیفور حکیم که حضرت ابو الحسن پرسیدند که بر چه چیز سوار میشوي عرض نمودم که بر الاغ
فرمودند که به چند خریده عرض نمودم که به سیزده مثقال طلا فرمودند که اسرافست که الاغی به سیزده دینار بخري و اسب نخري
نمیدانی که هر که اسبی ببندد و انتظار قیام قایم آل محمد علیهم السلام کشد و سبب کوري چشم دشمنانش باشد که دشمنان
مایند حق سبحانه و تعالی روزي او را فراخ گرداند و سینهاش را به علوم و هدایات منور گرداند و مرادات او را محصّل گرداند مع
هذا بر او سواري میکند و کارهاي خود را بر او میسازد یعنی کار الاغ میکند و ثواب دارد، و احادیث فضیلت نگاه داشتن اسب
بسیار است و مجملش آنست که هر چه در راه او کنند ضایع نمیشود تو بندگی چه گدایان بشرط مزد مکن که دوست خود روش
بنده پروري داند
باب علّۀ الرّقعتین فی باطن یدي الدّابّۀ
صفحه 167 از 296
(روي حمّاد بن عثمان عن ابی عبد اللَّه علیه السّلام قال قلت له جعلت فداك نري الدّوابّ فی بطون أیدیها مثل الرّقعتین فی باطن
یدیها مثل الکیّ فايّ شیء هو قال ذلک موضع منخریه فی بطن أمّه) این بابی است در بیان علت دو داغی که در شکم دستهاي
چهارپایان است منقول است در صحیح از حماد که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که فداي تو
گردم میبینم چهارپایان را که در شکم دستهاي آنها مانند دو رقعه هست که گویا داغ کردهاند و از آنجا مو نمیروید و این چه
چیز است و چرا چنین شده است حضرت فرمودند که چون چهارپایان دست و پاشان میباید دراز باشد و در شکم این مقدار جا
نیست که دست و پا دراز توانند کرد حق سبحانه و تعالی او را به هیئت حیوان خوابیده آفریده است و سرشان قریب به زانوهاست و
محل نفس ایشان در قرب زانو واقع شده است و از بسیاري نفس کشیدن داغ شده است و این معنی نیز سبب قوت دستهاي حیوانات
شده است چون ثقل بار و آدم سوار بر دستها بیشتر است. حاصل که آن چه حکیم علیم کرده است عبث نفرموده است و بنی آدم با
فکرهاي بسیار به عشر عشیر آنها نرسیدهاند و اکثر آن چه رسیده از انبیاء به ایشان رسیده است، و حکما قاطبه علوم خود را به
حضرت ادریس لوامع ص: 386 میرسانند و آن حضرت را هرمس الهرامسه مینامند و بسیار از آنها بالهام الهی به
لقمان رسیده و بسیار بر حضرت سلیمان فایض شده چنانکه منقولست که هر روز در مسجد اقصی گیاهی میرویید و به زبان حال یا
مقال میگفت که خاصیت من آنست و ضرر من اینست و دفع ضرر من به فلان گیاه میشود و حضرت سلیمان مینوشتند همه را، و
جمعی از اتباع آن حضرت ساکن یونان شدند و حکماء یونان از ایشان استفاده کردند و در کتب خود جا دادند و حضرات ائمه
هدي صلوات اللَّه علیهم بسیاري از حکمتها در خلق اعضاي انسان و بسیاري از حیوانات ذکر فرمودهاند و در علل و توحید مفضل و
اهلیلجه مسطور است و چون این حدیث فی الجمله غرابتی داشت صدوق ذکر کرد و اگر در نوادر ذکر میکرد بهتر بود و کلینی
ذکر نکرده است و کتاب من لا یحضره الفقیه از قبیل شعر خواجه حافظ است بنا بر این است که طبایع به آن ارغبند
باب حسن القیام علی الدّواب
(روي عن ابی ذرّ رحمۀ اللَّه علیه انّه قال سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یقول انّ الدّابّۀ تقول اللهمّ ارزقنی ملیک صدق
یشبعنی و یسقینی و لا یحمّلنی ما لا اطیق) این بابی است در بیان نیکو رعایت نمودن چهارپایان چون گذشت که حقوق آن بر
صاحبان بسیار است و مرویست از حضرت ابی ذر ره که گفت شنیدم از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که چهار پایان
دعا میکنند که خداوندا مرا روزي کن صاحب خوبی که مرا سیر کند و آب دهد و آن چه طاقت نداشته باشم بارم نکند. و در
کافی و محاسن در موثق کالصحیح یا صحیح به سبب حسن بن فضال که ظاهر آنست که از مذهب فاسد رجوع نمود بمذهب
صحیح، پس صحیح باشد و چون معلوم نیست که این حدیث را در چه وقت از او روایت کردهاند کالصحیح است که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که شخصی وارد شده در ربذه دید که ابو ذر رضی اللَّه عنه الاغ خود را آب میدادند آن
شخص گفت که کسی دیگر نیست که الاغ را آب دهد که شما این مشقت نکشید یعنی چون خدمتکاران هستند سبب چیست که
شما این تعب میکشید ابو ذر گفت از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که میفرمودند که همه چهارپایان در هر
صباحی از حق سبحانه و لوامع ص: 388 تعالی میطلبند که خداوندا روزي کن مرا صاحبی صالح که مرا از علف
سیر کند و از آب سیراب کند، و فوق توانائی من بار بر من نکند و از آن جمله است آن مقدار راهی که توانم رفت مرا ببرد بنا بر
این میخواهم که خود این ثواب داشته باشم. و کالصحیح نیز منقولست از ابو ذر که چهارپایان دعا میکند که خداوندا روزي کن
مرا صاحب صالحی که با من رفق کند و احسان کند بر من و کاه و جو و آبم بدهد و بار کران بر من نکند و مرا به تعب نیندازد و
ظاهرا حدیث متن حدیث دیگر است یا نقل بالمعنی کرده است از این دو حدیث. و از ازهد علما و متاخرین مولانا احمد اردبیلی
نقل نمود اتقی و اورع فضلا متاخرین مولانا عبد اللَّه طاب ثراهما که آخوند مرحوم اولاغی داشتند از جهۀ زیارات و دغدغه
صفحه 168 از 296
میکردند که مبادا به دیگري واگذراند و او چنانکه باید نکند خود آب میدادند و در وقت جو خود میایستادند تا جو را بخورد و
بعد از آن متوجه نماز شام میشدند. بنده از ایشان پرسیدم که شما چه میکنید فرمودند که حاجی مرد بدي نیست که خدمات
آخوند اکثر به او رجوع بود و من احتیاط کردهام و جو را بیشتر میدهم که اگر بردارد بر سبیل فرض از جهۀ استران مقداري بماند
که کافی باشد. عرض نمودم که کسی که از خدا نمیترسد همه را بر میدارد فرمودند که پس چه کنیم گفتیم مثل مولانا احمد
اردبیلی ره کنید گفتند فرصت ندارم و متفکر شدند عرض نمودم که چه دلیل دارید که جو باید داد هر گاه کاه دارد و شما میبینید
که همیشه آخرش کاه دارد از جهۀ اقل واجب کافی است و جو تبرعی است اگر بدهید بهتر و الا بر شما چیزي لازم نیاید تحسین
فرمودند، بعد از آن عرض نمودم که اگر استر شما جو نخورد چنین تند لوامع ص: 389 نخواهد رفت این نیز قرینه
عظیم است از جهۀ آن که جو را تمام میدهد با آن که افعال مسلمین محمول بر صحت است دیگر تحسین فرمودند و فرمودند که
مرا خلاص کردي مدتی است که در این فکرم و در خاطر جا کرده بود که چون متعارفست جو البته ضرر باشد و حق با تست
حدیثی نداریم که جو باید داد و هر چه گفتی همه را خوب گفتی حشره اللَّه تعالی مع الائمۀ المعصومین سلام اللَّه تعالی علیهم
اجمعین (فقال ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه ما اشتري احد دابّۀ الّا قالت اللَّهمّ اجعله بی رحیما) و از آن حضرت منقولست که هر که
چهار پاي میخرد آن چهار پا دعا میکند که خداوندا این صاحب را رحیم گردان بمن که نفع آن بمن رسد و ضررش بمن نرسد.
و در صحیح از حفص منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون شخصی سوار میشود بر دابّه دابّه این دعا
میخواند و ظاهرا تصحیف از نساخ این کتاب یا محاسن شده باشد که ملک و رکب بهم نزدیکست و هر دو نیز ممکن است (و
روي عنه عبد اللَّه بن سنان انّه قال اتّخذوا الدّابّۀ فانّها زین و تقضی علیها الحوائج و رزقها علی اللَّه عزّ و جلّ) و در صحیح منقولست
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چهار پا نگاه دارید و در محاسن الدواب است که چهار پایان نگاهدارید
که اقلش سه است یا مقصود این باشد که از اسب عربی و یابو دو تخمه و استر و اولاغ از همه چیزي نگاهدارید، یا آن که از هر
نوعی که نگاه میدارید خوبست به درستی که زینتند چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده لوامع ص: 390 است که
و الخیل الخ یعنی از براي شما آفریدهام اسبان و استران و اولاغان تا بر همه سوار شوید، و زینت شما باشد و دیگر فرموده است که
گاو و گوسفند و شتر را از جهۀ شما آفریدهام که زینت شما باشند و گوشتهاي آنها را بخورید و منفعتها از آنها ببرید و بارهاي شما
را ببرند به شهري چند که خود نتوانید بردن به آن جا مگر با مشقت بسیار پس حضرت فرمودند که کارهاي شما نیز به اینها ساخته
میشود و روزیشان با حق سبحانه و تعالی است. و منقولست که آن حضرت به یونس فرمودند که اولاغی نگاه دار که بار کران ترا
کشد و روزي او با حق سبحانه و تعالی است یونس گفت که من با برادرم شریک بودم و سر سال حساب مایه خود میکردیم یا
بحال خود بود یا چیزي زیاد میآمد، بعد از خریدن دراز گوش و خرج عرض سال که حساب کردیم بنحو سالهاي گذشته بود یقین
شد که روزي بر حق سبحانه و تعالی است و آن حضرت فرمودند که از جمله سعادتمندي مؤمن و الطاف الهی نظر به او آنست که
چهارپاي خوش راه داشته باشد که کارسازي خود به آن بکند و حقوق برادران را به جا آورد، و از این باب اخبار بسیار است که
سابقا اشاره به بعضی از آنها شد (و روي السّکونیّ بإسناده قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله انّ اللَّه تبارك و تعالی یحبّ الرّفق
و یعین علیه فاذا رکبتم الدّوابّ العجاف فانزلوها منازلها فان کانت الارض مجدبۀ فانجوا علیها و ان کانت مخصبۀ فانزلوها منازلها) و
کالصحیح منقولست که آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که حق سبحانه و تعالی دوست میدارد رفق و مدارا و اعانت
میکند کسانی را که با خلق خدا در مقام رفق و نرمی و هموارياند حتی چهارپایان پس چون بر لوامع ص: 391
چهارپاهاي لاغر سوار شوي از منزل مگذرید و در منازل متعارفه فرود آیید پس اگر منزل خشک باشد و علف نداشته باشد تند
کنید تا خود را به علف زار رسانید و در میان یا حوالی علفزار فرود آیید که تا حیوانات در آنجا بچرند، و اگر در منزل علف باشد
از آنجا مگذرید، پس هر گاه در رفق این مقدار مبالغه واقع شده است با حیوانات و مکاري، پس چگونه خواهد بود رفق با مؤمنان
صفحه 169 از 296
صالح و عالم و امثال ایشان و کلینی این حدیث را در باب رفق با مردمان آورده است و چنین فهمیده است که مذکور شد (و قال
صلّی اللَّه علیه و آله من سافر منکم بدابّۀ فلیبدا حین ینزل بعلفها و سقیها) و کالصحیح منقولست از ابو بصیر و محمد بن مسلم از
حضرت امام جعفر صادق از پدرش از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهم که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
فرمودند که هر که چهارپاي را با خود بسفر برد چون فرود آید اول آب و علف به آن بدهد و بعد از آن متوجه شود بکارهاي دیگر
چون مشقت کشیده است (و قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه اذا سرت فی ارض خصبۀ فارفق بالسّیر و اذا سرت فی ارض مجدبۀ فعجّل
بالسّیر) و بسند کالصحیح سابق از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه منقولست که هر گاه راه روید و در محاسن مصحح به
صاد است و آن اظهر است یعنی هر گاه در اثناي راه به زمینی رسید که گیاه و علف داشته باشد هموار بروید تا شتران بلکه سایر
حیوانات چرا کنند و روند و تند مرانید و هر گاه روید یا داخل شوید در زمین خشک که علف و گیاه خشک نیز نداشته باشد تند
کنید و مدار صحراي مکه بر این است که شتران در اثناي راه چرا میکنند پس رفق با ایشان آنست که باین نحو بروند
باب ما جاء فی الابل
(قال الصّادق صلوات اللَّه علیه إیّاکم و الابل الحمر فانّها اقصر الابل اعمارا) این بابی است که در بیان احادیثی که در شتر وارد شده
است منقولست کالصحیح از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که زنهار که شتر سرخ مخرید که از همه انواع شتران عمرش کوتاهتر
است (و قال صلوات اللَّه علیه انّ علی ذروة کلّ بعیر شیطانا فاشبعه و امتهنه) و از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که
منقولست که فرمودند که بر کوهان هر شتري شیطانی مقرر است پس شتر را سیر کنید و بارش کنید که میکشد و پروانه دارد و آن
شیطان بار را برمیدارد، ممکن است که مراد از شیطان روح حیوانی شتر باشد و تشبیه به شیطان به اعتبار صعوبتست که شترانی که
بار برنداشتهاند و آنها را صعب میگویند بسیار با قوتند هر چند بحسب ظاهر ضعیف باشند و با آن که مرتبه اول زیاده از صد من
بارش میکنند به نحوي میدود که غالبا هر که سوارش باشد میافتد و. در موثق کالصحیح منقولست که حضرت سید المرسلین
صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که بر کوهان هر شتري شیطانی هست آن شتر را ذلول کنید و لوامع ص: 393 بارش
کنید و حق سبحانه و تعالی را یاد کنید که شتر به قوتی که خداي تعالی به او داده است برمیدارد. و در حدیث دیگر کالصحیح
منقولست که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که بر کوهان هر شتري شیطانی هست چون خواهید که سوار
شوید بگوئید آن چه را حق سبحانه و تعالی به آن امر کرده است که سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ یعنی منزه
خداوندي که این حیوان را مسخر ما گردانید و ما قدرت نداشتیم که آن را ذلیل خود سازیم. و کالصحیح از حضرت امیر المؤمنین
صلوات اللَّه علیه منقولست که بر هر حیوانی که خواهید سوار شوید این آیه را بخوانید با تتمه وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ یعنی بازگشت
همه بسوي پروردگار ما خواهد بود و هست. و در احادیث صحیحه از هشام و صفوان و غیر ایشان منقولست که آن حضرت
فرمودند که اگر مردمان حقیقت برداشتن حیوان را بداند زر بسیار به بهاي شتران و حیوانات ضعیفه ندهند، و حقیقتش آنست که بر
دارنده حق سبحانه و تعالی است، و خود در مکه معظمه مشاهده نمودم که شتري که تخمینا بقدر استري بود خانه بر بالاي او نصب
کرده بودند و چهارده کس در آن خانه نشسته بودند (و قال ابو عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله اشتروا السّود القباح فانّها اطول الابل
اعمارا) و در صحیح از صفوان منقولست که آن حضرت فرمودند به صفوان که شتري از جهۀ من بخر و باید که سیاه باشد که
عمرش درازتر است پس لوامع ص: 394 فرمودند که اگر مردم بدانند که حق سبحانه و تعالی بر میدارد به آن که
شیاطین را مسخر گردانیده است که بردارند زر بسیار به بهاي شتر ندهند و بعد از این حدیث کلینی و برقی گفتهاند که در حدیث
دیگر هست که شتران سیاه بد هیئت را بخرید که عمرشان درازتر است و این عبارت متن است. (و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و
آله الابل عزّ لأهلها) و در حدیث صحیح از آن حضرت منقولست که شتر سبب عزت و اعتبار صاحبست و ظاهر است به آن که
صفحه 170 از 296
قطاري به بیست تومان میتوان خرید و کسی که یک قطار شتر دارد در نظرها عزیزتر از سوداگر ده هزار تومانی است و اگر شتر
بسیار باشد خصوصا نزد عرب و ممکن است که این نیز مراد باشد که هر چند شتر سواري نفیستر است صاحبش معززتر است
چنانکه منقولست در صحیح که حضرت سید الساجدین شتر سواري را به چهار ده تومان میخریدند تا در نظرها خوار نباشند و معزز
باشند (و نهی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ان یتخطّی القطار قیل یا رسول اللَّه و لم قال انّه لیس من قطار الّا و ما بین البعیر إلی
البعیر شیطان) و در قوي از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله منقولست که آن حضرت نهی فرمودند از آن که از میان قطار
شتر بگذرند عرض کردند که یا رسول اللَّه چرا نگذرند فرمودند که در میان هر قطاري از شتر یا شتر شیطانی هست که شتر را تعلیم
میکند که لگد بزند و مجربست در شتران عرب و از میان شتران عجم تعبدا نمیباید گذشت با آن که مشهور است که خوب
نیست. و در موثق کالصحیح منقول است از زراره که شنیدم که حضرت امام لوامع ص: 395 محمد باقر صلوات
اللَّه علیه فرمودند که طایفه از متمردان شیاطین هستند که در میان شتران در میآیند و شتران را میجهانند دفع کنید آنها را به آیۀ
الکرسی و مجربست آیۀ الکرسی از جهۀ دفع جمیع بلاها و اعتقاد این ضعیف آنست که همین آیه در اعجاز قرآن کافی است. (و
سئل النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله أيّ المال خیر قال زرع زرعه صاحبه و اصلحه و ادّي حقّه یوم حصاده قیل یا رسول اللَّه فايّ المال بعد
الزّرع خیر قال رجل فی غنمه قد تبع بها مواضع القطر یقیم ال ّ ص لاة و یؤتی الزّکاة قیل یا رسول اللَّه فايّ المال بعد الغنم خیر قال البقر
تغدو بخیر و تروح بخیر قیل یا رسول اللَّه فايّ المال بعد البقر خیر قال الرّاسیات فی الوحل و المطعمات فی المحلّ نعم الشّیء النّخل
من باعه فانّما ثمنه بمنزلۀ رماد علی رأس شاهقۀ اشتدّت به الرّیح فی یوم عاصف الّا ان یخلّف مکانها قیل یا رسول اللَّه فايّ المال بعد
النّخل خیر فسکت فقال له رجل فاین الابل قال فیها الشّ قاء و الجفاء و العناء و بعد الدّار تغدو مدبرة و تروح مدبرة لا یأتی خیرها الّا
من جانبها الأشأم اما انّها لا تعدم الاشقیاء الفجرة. قال مصنّف هذا الکتاب قدّس اللَّه روحه معنی قوله صلّی اللَّه علیه و آله لا یاتی
خیرها الا من جانبها الأشأم هو انّها لا تحلب و لا ترکب و لا تحمل الّا من جانب الایسر) و کالصحیح منقول است از سکونی به اسناد
او از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه که از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله پرسیدند که از اموال کدام یک بهتر
است که کسی به همرساند و نگاه دارد حضرت لوامع ص: 396 فرمودند که بهترین اموال زراعتی است که خود
بکارند، و خدمتی که باید کرد از آب دادن و سایر خدمات او بکنند و چون درو کنند حقّ حق سبحانه و تعالی را بدهند که زکات
باشد یا حقی که مذکور شد که یک بافه و دو بافه دهد تا از درو فارغ شوند، یا آن که هر چه حقّ الهی باشد از روز درو تا روز
پاك کردن که زکات نیز مراد باشد، و اول بحسب مراد اظهر است، و ثانی بحسب لفظ بنا بر اخبار، و ثالث به اعتبار جمع بین
الحقین. عرض نمودند که بعد از زراعت کدام مال بهتر است فرمودند که گوسفندي که خود چراند و بطلب آب و علف رود و
نمازها را به جا آورد زکات آن را بدهد. عرض نمودند که بعد از آن کدام بهتر است فرمودند که ماده گاوي که صبح شیر دهد و
شام شیر دهد. عرض نمودند که بعد از گاو کدام مال بهتر است فرمودند که درختانی که بلند قامت که یا در میان گل فرو بردهاند و
در خشک سال میوه میدهند یعنی درخت خرما میباید که همیشه آب در پاي آن ایستاده باشد، و مع هذا تاب تشنگی دارد و در
خشکسالی درختان خشک میشوند آن بار خود را میدهد چون بعنوان کنایه فرموده بودند تصریح فرمودند که خوب مالی است
درخت خرما، و اگر کسی درخت خرما را یا باغ خرماستان را بفروشد بهاي آن مانند خاکستري است که بر سر کوهی باشد در
روزي که باد تندي آید یعنی برکت ندارد، و در مطلق فروختن زمین چنین وارد شده است در اخبار مگر آن که همان زر را بدهد
، به بهاي درخت یا باغ خرماي دیگر. عرض نمودند که یا رسول اللَّه بعد از درخت خرما چه مالی بهتر است لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 397 حضرت جواب نفرمودند شخصی عرض نمود که یا رسول اللَّه شتر کجا رفت یعنی چرا او را نفرمودید حضرت فرمودند
که جفا و مشقت و تعبش بسیار است و کسی که شتر دارد میباید که در بیابان باشد و همیشه از خانه خود دور باشد چون اغلب
اوقات از خار محظوظ است و آن در احوالی شهرها کم میباشد و شیرش نه چاشت میشود و نه شام چون بچه شتر شیر بسیار
صفحه 171 از 296
میخواهد و از آن قلیلی زیاد میآید و خیرش از جانب چیست و به درستی که نگاه دارنده اشقیا فساقند یعنی از لوازم شتر است
ساربان و شقاوت ساربانان ظاهر است، و شیخ بهاء الدین محمد چنین حل کردند و شعر خود را به استشهاد آوردند که چند از
دست ساربان نالم که بود نام او کم از عالم و محتمل است که مراد اعم از آن باشد چون اغلب اوقات ظلمه بی شتر نمیباشند
چنانکه در حدیث آینده مذکور است اگر چه ظاهر این حدیث با شیخ است چنین میگوید صدوق که مراد حضرت که خیرش
نمیآید مگر از جانب چپ اینست که شتر را از جانب چپ میدوشند و از جانب چب بر او سوار میشوند، و در بعضی از نسخ از
جانب چپ بارش میکنند، و ابن اثیر در نهایه نیز چنین تفسیر کرده و دور نیست که شیرش از جانب چپ بیشتر باشد یا آن که چنین
متعارف شده. اما سواري بر حیوانات مصطلح آنست که در جانب راست و از دست راست سوار شوند به آن که اول پاي چپ را در
رکاب جانب چپ گذارند و پاي راست را بگردانند و در شتر بر عکس است اول پاي راست را بر رکاب جانب راست میگذارند و
پاي چپ را میگردانند، و آن چه مشاهده شد در اسب و لوامع ص: 398 استر در عرب و عجم چنین دیدم و
شنیدم، و ممکن است که بر عکس باید و در شتر چنین بوده باشد و در حیوانات دیگر این نحو سوار شدن تازه متعارف شده باشد و
بهتر این باشد که پاي راست را أولا بگذارند و این ضعیف در اوایل چنین سوار میشدم هر که میدید منع میکرد تا آن که لا بد بر
نحو متعارف سوار میشوم تا سبب تشنیع و غیبت جمعی نشود و اللَّه تعالی یعلم الواقع و مسموع از مشایخ اول است (و قال صلوات
اللَّه علیه فی الغنم اذا اقبلت اقبلت و اذا ادبرت اقبلت و البقر اذا اقبلت اقبلت و اذا ادبرت أدبرت و الابل اذا اقبلت ادبرت و اذا ادبرت
ادبرت) و منقول است کالصحیح از ثابت ضعیف از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه
علیه و آله فرمودند که گوسفند هر گاه اقبال میکند و میآید خوب میآید اندك روزي یکی هزار میشود و هر گاه ادبار میکند
و اقبال نمیکند ادبارش اقبال است یعنی ادبار ندارد و همیشه خوبست یا آن که اگر آمد ندارد از ابتدا ظاهر میشود یا آن که اگر
رو به تلف کند بتدریج تلف میشود. ممکن است که چون شروع کند در ادبار همه را از جهۀ گوشت و پوست بکشد و به
صاحبش ضرر نرسد یا اگر گوسفند تلف شود حق سبحانه و تعالی عوض دهد چون سنت است نگاهداشتن آن بخلاف شتر که
مکروهست، و ممکن است که وجهش این باشد که گوسفند داشتن شکستگی میآورد و شتر تکبر چنانکه ظاهر است، و گاو وسط
است اقبالش اقبال است و ادبارش ادبار، و شتر اقبالش ادبار است، و ادبارش یعنی اگر لوامع ص: 399 مثلا پنج
شتر ماده داشته باشد و در سال اول پنج شتر آورد صاحبش به طمع میافتد و هر چه دارد به بهاي شتر میدهد و یک دفعه مرگی در
آن میافتد و به اندك زمانی همه تلف میشوند با آن که قیمتش بسیار است و اگر صد شتر داشته باشد اقلا قیمتش صد تومان است
و چون تلف میشود صد تومان تلف شده است و اکثر قیمت گوسفند نصف دینار است اگر صد عدد تلف شود پنج تومان تلف
شده است، و محتمل است که همه مراد باشد و تتمه این حدیث در خصال مذکور است باین عبارت که و لا یجیء خیرها الّا من
الجانب الأشأم قیل یا رسول اللَّه فمن یتّخذها بعد ذا قال فاین الاشقیاء الفجرة یعنی نمیآید خیرش مگر از جانب چپ عرض نمودند
که یا رسول اللَّه هر گاه شما این مذمت فرمودید شتر را که بعد از این شتر نگاه میدارد؟ حضرت فرمودند که کجا رفتند اشقیا فسّاق
یعنی نه چنین است که از این مذمّت همه کس ترك نمایند فسّاق فجّار بسیارند که سخن مرا نمیشنوند و تکبرشان بر این میدارد
که شتر داشته باشند و آنها صحرا نشینانند یا ظلمه یا هر دو این حدیث احتمال ساربان ندارد. پس ممکن است که مراد از حدیث
سابق نیز همین معنی مراد باشد بلکه ممکن است که راوي سؤال را انداخته باشد. و منقول است از حارث همدانی که حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند در وقتی که از آن حضرت از شتر سؤال
کردند که شتران اعنان شیطانند یعنی از شیاطین متفرقه مخلوق شدهاند و آفات شتران بسیار است گوئیا شیاطین در میان ایشان
داخلند و آنها در اطرافند، و در بعضی از نسخ اعناق شیاطینند لوامع ص: 400 یعنی از رؤسا و بزرگان شیاطینند، و
در کتب عامه بنونست و خیرش از جانب چپ میآید عرض نمودند که یا رسول اللَّه اگر مردمان بشنوند کسی شتر نگاه نخواهد
صفحه 172 از 296
داشت فرمودند که اشقیاء فجره ترك نخواهند کرد و همیشه خواهند داشت و ظاهر این حدیث نیز آنست که حدیث اول نیز مراد
باشد از جهۀ صاحب نه ساربان چون در عبارت موافقند. و در صحیح از عمر بن یزید منقولست که در وقتی که در مدینه مشرفه
اقامت کرده بودم چند شتر خریدم و مرا بسیار خوش آمده بود چون شتران خوب بود و ارزان خریده بودم پس داخل شدم بر
حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه چنانکه در کافی است، و در محاسن داخل شدم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه و ممکن است که دو واقعه باشد و غریبتر میشود عرض نمودم بر آن حضرت حضرت فرمودند که ترا با شتر چکار نمیدانی
که آفات شتر بسیار است چون بسیار محفوظ بودم و خریده بودم به کرایه دادم و با غلامان به کوفه فرستادم خبر رسید که همه سقط
شدند پس به خدمت آن حضرت رفتم و واقعه را عرض نمودم حضرت این آیه را خواندند که ترجمهاش اینست که باید که حذر
کنند جمعی که امر خداوند خود را مخالفت میکنند که به ایشان رسد بلایی در دنیا یا عذاب الیم در آخرت یعنی مخالفت ائمه
هدي صلوات اللَّه علیهم در مباحات نیز بد است و بعذاب دنیوي نیز مبتلا شوند و ظاهرا راوي گمان کرده بوده است که اموري که
متعلق است بدنیا مسمّی است به امور ارشادي و مخالفت جایز است حضرت فرمودند که مخالفت در هیچ بابی جایز نیست. و ممکن
است که عتاب به او به اعتبار ارتکاب مکروهات باشد چنانکه لوامع ص: 401 احادیث صریحه صحیحه وارد شده
است در مذمت ترك اشهاد در مبایعات چون حق سبحانه و تعالی فرموده است که در مبایعات گواه بگیرید و حرام نیست ترك
اشهاد به اجماع چون متعلق است به امور دنیا چنانکه بسیاري از اوامر وارد شده است در اطعمه و اشربه که نان و گوشت و شکر
بخورید و سیر و پیاز و امثال اینها مخورید و مع هذا کسی قایل نشده بوجوب یا استحباب اول با حرمت و کراهت ثانی و اللَّه تعالی
یعلم، و احادیث در مذمت شتر بسیار است و احادیث صحیحه در مدح نگاه داشتن گوسفند وارد شده است و مذمت شتر محمولست
بر آن کسی که شتر نگاهدارد از جهۀ تجارت و امثال آن اما از جهۀ رفتن به مکه معظمه البته کراهت ندارد بلکه مستحب است
چنانکه متواتر است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین در سفر مکه معظمه بر
شتر سوار میشدند و بعضی گذشت و دیگر خواهد آمد.
باب ما یجب من العدل علی الجمل و ترك ضربه و اجتناب ظلمه
(روي السّ کونیّ بإسناده انّ النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله ابصر ناقۀ معقولۀ و علیها جهازها فقال این صاحبها مروه فلیستعدّ غدا للخصومۀ)
این بابی است در بیان آن چه واجبست از عدالت بر شتر و آن که او را عبث نزنند و بر آن ستم نکنند. منقول است در قوي
کالصحیح از سکونی به اسناد او که آن حضرت امام جعفر صادق است از پدرش از جدش از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه
علیه و علیهم و اسناد او بسیار است اما هر چه در این کتاب میگوید مراد این سند است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و
آله دیدند شتر ماده را که دستش را بسته بودند و بار داشت پس حضرت فرمودند که صاحبش کجاست یعنی تا تعزیرش کنم
بگوئید به صاحبش تا مهیا باشد از جهۀ خصومت شتر در روز قیامت چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که وَ إِذَا الْوُحُوشُ
حُشِرَتْ و از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله منقول است که وحوش و بسیاري از حیوانات را حشر کنند تا حق سبحانه و
تعالی داد مظلومان را از ظالم بگیرد حتی از جهۀ حیوانات بیشاخ از شاخ دار به آن که بی شاخ را شاخ بدهد و شاخ دار را بی شاخ
بیافریند و چون داد بگیرد هر دو معدوم شوند و محتمل است که مراد خصومت الهی باشد لوامع ص: 403 از جهۀ
آن حیوان یعنی در روز قیامت او را عذاب خواهد کرد که چرا بر این حیوان ستم کردید (و فی خبر اخر قال النّبیّ صلّی اللَّه علیه و
آله اخروا الاحمال فانّ الیدین معلّقۀ و الرّجلین موثّقۀ) و در حدیث دیگر از آن حضرت که فرمودند که بارها را پستتر از نزدیک
گردن حیوانات بگذارید زیرا که دستها آویخته است و پاها مستحکم است یعنی قوت پاها بیشتر از قوت دستهاست. و منقولست در
قوي که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند در حدیث طویل که سه کس ردیف نشوند بر چهار پا که یکی از
صفحه 173 از 296
ایشان ملعونند، و در کافی همین است و در محاسن و خصال است هست که آن یک کسی است که پیش نشسته است که قریب
بدست چهار پاست (و روي بن فضّال عن حمّاد اللحّام قال مرّ قطار لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فراي زاملۀ قد مالت فقال یا غلام
اعدل علی هذا الجمل [الحمل خ] فانّ اللَّه تبارك و تعالی یحبّ العدل) و کالصحیح از حماد بن بشیر یا ابن واقد گوشت فروش که
گفت قطار شتر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه گذشت حضرت شتر بارداري را دیدند که یک طرف میل کرده بود
فرمودند که اي غلام عدالت کن بر این شتر یا بر این بار بنا بر نسخه حاء مهمله به آن که هر دو طرف مساوي باشند و بر تقدیر
تساوي چنان ببند که هیچ میل نکند و بر تقدیر درست بستن هر گاه میل کند چنان کن که میل نکند به درستی که حق سبحانه و
تعالی دوست میدارد عدالت را در هر چیز و با آن که آزار شتر است نقصان مال است که پشت شتر زخم میشود و سقط میشود
(و روي ایّوب بن اعین قال سمعت الولید بن صبیح یقول لوامع ص: 404 لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّ ابا حنیفۀ
راي هلال ذي الحجّۀ بالقادسیّۀ و شهد معنا عرفۀ فقال ما لهذا صلاة ما لهذا صلاة) کالصحیح منقول است از ایّوب که گفت شنیدم
که ولید عرض مینمود به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که ابو حنیفه سعید سابق و راننده حاجیان و به یا نیز خواندهاند
یعنی کسی که پیشتر از حاجیان میرفت اگر چه بعد از همه به بیست روز میرفت و ماه ذي الحجه را در قادسیّه که چهار فرسخی
نجف است دید و عرفه را با ما دریافت حضرت فرمودند که نماز چنین کسی صحیح نیست و نمیتواند نماز درست کردن چون
قریب به دویست و پنجاه فرسخ است بهشت روز رفته است که در روزي بر سر هم سی فرسخ زیاده رفته است کی ممکن است که
نماز صحیح تواند کرد و کشی نقل کرده است در حسن کالصحیح از عبد اللَّه بن عثمان که مذکور شد نزد حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه حکایت ابو حنیفه که او حاجیان را در چهارده روز به مکه میبرد از کوفه حضرت فرمود که نمازش نماز
نیست یعنی صحیح نیست یا مقبول نیست ظاهرا شتران تندرو داشته است و کارش این بوده است که هر که از حج باز مانده بوده
است از جهۀ کارها ابتدا دو هفته میبرده است و آخر بهشت روز رسانید، و همین ابو حنیفه از اصحاب حضرت بود و ثقه و معتمد
بود و عاقبت به اعتبار مشارکت در کنیت با ابو حنیفه چنین شد و ممکن است که نشنیده باشد اینها را با آن که بعد از شنیدن توبه
کرده باشد و دور نیست که این مبالغات به اعتبار کراهت باشد، و ممکن است که این عمل را بقصد وجوب کند چون داخل است
در استطاعت و سبب خلاصی جمعی شود از عذاب الهی به اعتبار تقصیر، و از امثال این اخبار ظاهر میشود که تحمل این مشقتها
واجب نباشد و اللَّه تعالی یعلم لوامع ص: 405 (و حجّ علیّ بن الحسین صلوات اللَّه علیهما علی ناقۀ له اربعین حجّۀ
فما قرعها بسوط) و منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه بر شتري چهل حج کردند که یک تازیانه بر او نزدند. و در حدیث
صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست که حضرت سید الساجدین بر شتري ده حج کردند که یک تازیانه
بر او نزدند و در موثق کالصحیح از زراره منقول است که امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که آن حضرت بیست و دو حج
کردند بر ناقه که آن را یک تازیانه نزدند. و در اخبار کالصحیح بسیار وارد شده است که آن حضرت بیست حج کردند بر ناقه که
آن را یک تازیانه نزدند و جمع بین الاخبار باین نحو ممکن است که چهار ناقه داشته باشند و بعضی از آنها دو یا سه با آن حضرت
میبوده باشند که به نوبت سواري کرده باشند و یا آن که یک ناقه باشد و چهل لازم دارد و بیست و دو و بیست و ده را و حکمت
ذکر کمتر ممکن است که مصلحتی باشد مثل آن که عامه ده روایت کرده باشند به آن که ده را دیده باشند و ذکر بیشتر سبب
تکذیب آن راوي باشد که سبب فسادي شود، یا آن که راوي اشتباه کرده باشد و علی اي حال مییابد که آزار شتران راه مکه
نکنند به متابعت آن حضرت صلوات اللَّه علیه (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه أيّ بعیر حجّ علیه ثلث سنین یجعل من نعم الجنّۀ) و
منقول است در قوي از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که هر شتري را لوامع ص: 406 که سه سال بحج برند و بر آن
حج کنند آن شتر را حق سبحانه و تعالی از شتران بهشت میگرداند و روي سبع سنین و در قوي منقول است از آن حضرت صلوات
اللَّه علیه که حضرت سید الساجدین صلوات اللَّه علیه به حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند در وقت رفتن با علی علیین
صفحه 174 از 296
که من بیست حج بر این شتر کردهام که تازیانه بر او نزدهام و چون تلف شود آن را خاك کن که درندگان گوشت او را نخورند. و
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر شتري را که هفت سال در عرفات حاضر سازند و بر آن هفت حج کرده
شود البته حق سبحانه و تعالی آن را از شتران بهشت میگرداند و نسل آن را مبارك میگرداند و چون تلف شد حضرت امام محمد
باقر صلوات اللَّه علیه از جهۀ آن قبري کندند و دفن کردند آن را. و در حدیث صحیح از مرازم منقولست که آن حضرت صلوات
اللَّه فرمودند که هر شتري را که پنجم رتبه در پنج حج در عرفات حاضر سازند آن شتر را از شتران بهشت میکنند
باب ما جاء فی رکوب العقب
(روي علیّ بن رئاب عن ابی بصیر عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و امیر المؤمنین صلوات اللَّه
علیه و مرثد بن ابی مرثد الغنويّ یعقّبون بعیرا بینهم و هم منطلقون إلی بدر) این بابیست در بیان سوار شدن به نوبت به اسانید
صحیحه و حسنه کالصحیحه منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که در وقتی که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه
علیه و آله متوجه بدر شدند بیست شتر داشتند و دو اسب یکی از زبیر و دیگري از مقداد بود و بیست شتر را به نوبت سوار میشدند
و حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و حضرت امیر المؤمنین و مرثد یک شتر داشتند و آن شتر از مرثد بود به نوبت سوار
میشدند و قریش اضعاف ایشان بودند و مجموع اصحاب حضرت سیصد و سیزده کس بودند بعدد اصحاب طالوت و بعدد اولیاء
اللَّه که در زمین میباشند و از اصحاب حضرت صاحب الامرند و احادیث بسیار وارد شده است که در هر شهري از ایشان چند کس
میباشند
باب ثواب من اعان مؤمنا مسافرا
(قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله من اعان مؤمنا مسافرا نفّس اللَّه تعالی عنه ثلثا و سبعین کربۀ و اجاره فی الدّنیا و الآخرة من الغمّ و
الهمّ و نفس عنه کربه العظیم یوم یغصّ النّاس بأنفاسهم) این بابی است در ثواب کسی که مؤمنین مسافر را اعانت کند منقولست در
صحیح از ابن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر که
یاري و مدد کند شیعه اثنی عشري مسافري را حق سبحانه و تعالی بردارد از او هفتاد و سه غم را و حفظ کند او را در دنیا و آخرت
از غمهاي که سببش را داند و از غمهائی که سببش را نداند و دور کند از او غمهاي عظیم روز قیامت را در روزي که نفسها در
حلقها گره شده باشند از غم و در بعضی از نسخ بعین مهمله و ضاد معجمه است یعنی همه کس از حسرت و ندامت به دندان گرفته
باشند دستهاي خود را و در محاسن یغشی النّاس که غم همه را فرو گرفته باشد یا دودي از جهنم به صحراي محشر آید که نفس
نتوان کشید (و فی حدیث آخر حیث یتشاغل النّاس بأنفاسهم) و برقی کالصحیح روایت کرده است که آن حضرت صلّی اللَّه علیه و
آله فرمودند که هر که اعانت کند مؤمنی مسافر را و کارسازي او بکند حق لوامع ص: 409 سبحانه و تعالی بیست
و سه غم دنیا را از او بردارد و هفتاد غم آخرت را در روزي که هر کس مشغول خود باشد و متوجه دیگري نشود چون در سفر
چنین است و نسخه مصحح محاسن در این حدیث نیز یغشی الناس است مثل سابق و ممکن است که حدیث دیگر باشد یا نسخه
صدوق چنین باشد از محاسن و یا تصحیف نساخ شده باشد مطلوب ظاهر است بهر عبارتی که باشد
باب المروّة فی السّفر
(تذاکر النّاس عند الصّادق صلوات اللَّه علیه امر الفتوّة فقال تظنّون انّ الفتوّة بالفسق و الفجور انّما الفتوّة و المروّة طعام موضوع و نائل
مبذول بشیء معروف و اذي مکفوف و امّا تلک فشطارة و فسق ثم قال ما المروّة فقال النّاس و لا نعلم قال المروّة و اللَّه ان یصنع
صفحه 175 از 296
الرّجل خوانه بفناء داره و المروّة مروّتان مروّة فی الحضر و مروّة فی السّ فر و امّا الّتی فی الحضر فتلاوة القرآن و لزوم المساجد و
المشی مع الاخوان فی الحوائج و النّعمۀ تري علی الخادم انّها تسرّ ال ّ ص دیق و تکبت العدوّ و امّا الّتی فی السّ فر فکثرة الزّاد و طیبه و
بذله لمن کان معک و کتمانک علی القوم أمرهم بعد مفارقتک إیّاهم، و کثرة المزاح فی غیر ما یسخط اللَّه عزّ و جلّ ثمّ قال صلوات
اللَّه علیه و الّذي بعث جدّي صلّی اللَّه علیه و آله بالحقّ نبیّا انّ اللَّه عزّ و جلّ لیرزق العبد علی قدر المروّة و انّ المعونۀ لتنزل علی قدر
المؤنۀ و انّ الصّبر ینزل علی قدر شدّة البلاء) این بابی است در بیان جوانمردي و آدمیت و انسانیت در سفر فتوت و جوانمردي آنست
که حق سبحانه و تعالی حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه را به فتوت یاد کرد لا فتی الا علی یعنی جوانمردي منحصر است در
لوامع ص: 411 علی بن ابی طالب زیرا که جان خود را فداي رسول خدا (ص) کرد در أحد و هفتاد زخم از
شمشیر و تیر و نیزه بر بدن آن حضرت رسیده بود و خون آن حضرت همه رفته بود و جنگ میکرد چون همه صحابه گریختند و
حضرت را تنها گذاشتند و فوج فوج بقصد قتل حضرت میآمدند و آن حضرت ایشان را بر میداشت و میبرد و میگشت و
میگریزانید، و باز فوجی دیگر از پشت سر میآمدند باز متوجه ایشان میشد تا آن که یکی از کفار قریش ابیّ بن خلف نیزه را
خوابانید و بقصد آن حضرت آمد و سه کس با رسول خدا (ص) مانده بودند حارث بن صمه و سهل بن حنیف و مصعب بن عمیر
مصعب پیشرفت و شهید شد حضرت نیزه سهل بن حنیف را گرفتند و چون آن ملعون متوجه حضرت شد حضرت نیزه را پیش
داشت و بر گریبان زره او زد آن ملعون برگشت تا به نزد ابو سفیان آمد و بجهنم واصل شد. جبرئیل گفت علی جوانمردي خود را
به جا آورد حضرت فرمودند که علی از منست جبرئیل گفت من بنده شما هر دوام، باز هجوم آوردند حضرت امیر المؤمنین صلوات
اللَّه علیه شمشیرش شکسته بود جبرئیل ذو الفقار را از آسمان آورد به حضرت داد حضرت به آن حضرت دادند و از آن وقت امر
الهی رسید که جبرئیل و میکائیل در دو طرف آن حضرت باشند جبرئیل از دست راست و میکائیل از دست چپ و حضرت امیر
المؤمنین ایشان را دیدند بعد از شکست کفار عرض نمود که یا رسول اللَّه بیست مرتبه نزدیک شد که مرا از اسب بیندازند و
میدیدم که درست نشستهام حضرت فرمودند که جبرئیل از دست راست بود و میکائیل از دست چپ و نمیگذاشتند که بیفتی، و
جبرئیل در میان زمین و آسمان این ندا کرد که لوامع ص: 412 لا فتی الا علی لا سیف الا ذو الفقار چنانکه در
اکثر روایاتست و تقدّم جمله لا سیف دور نیست که از این جهت باشد که مصرع بیت نشود، و جان فدا کردن آن حضرت بسیار
است بلکه روز اول که ایمان آوردند جان خود را فداي آن حضرت کرده بر کف گذاشتند. دیگر فتوت ابراهیم خلیل که حق
سبحانه و تعالی فرموده است که فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ و دیگر فتوت اصحاب کهف است که فرموده است إِنَّهُمْ فِتْیَۀٌ آمَنُوا
بِرَبِّهِمْ که همه از جهۀ رضاي الهی جان خود را در معرض بلاها در آوردند و تفصیل هر یک را در مجمع البحرین خواهید یافت إن
شاء اللَّه تعالی منقولست در صحیح از ابان که جمعی نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بودند سخن فتوت و جوانمردي
بر آمد و نزد عرب مشهور بود حاتم به فتوت و ممکن است که سخن او را نیز گفته باشند یا امثال او را پس حضرت فرمودند که
گمان میکنید که جوانمردي به فسق و فجور است چنانکه این جماعت داشتند به آن که در حدیثست که حاتم میگفت که خیمه و
هر چه در خیمه است هر که خواهد ببرد مردمان میریختند و سر و دستها شکسته میشد یا پاره از کرباس خیمه یا گلیم بدست افتد
این کرم نیست کرم آنست که مال خدا را در جائی که خدا فرموده است صرف نمایند چنانکه گذشت. پس فرمودند که جوانمردي
و آدمیّت آنست که سفره داشته باشد که فقرا بر سر آن سفره طعام خورند همیشه تا داشته باشد و آن چه داشته باشد به صلحا و علما
و عقلا هر یک در خور خود احسان و انعام کند و چنان بکند که آزارش به کسی نرسد اما آن چه شما تصور کردهاید که فتوت
قمار بازي و مخالفت الهی است. لوامع ص: 413 پس حضرت فرمودند که مروّت چه چیز است نزد شما عرض
نمودند که نمیدانیم شما بفرمایید حضرت فرمودند که و اللَّه که مروّت و انسانیت و آدمیت آنست که سفرهاش در در خانه باشد
که تا سایل رسد احسان کند و انتظار نفرماید، پس شروع فرمودند در تفصیل که مروّت بر دو قسم است مروّت در حضر و آدمیّت
صفحه 176 از 296
در سفر، اما آن چه در حضر است تلاوت قرآنست که عهد الهی است، و ملازمت مساجد است به آن که نمازها را در اوایل اوقاتش
به جماعت به جا آورید و اگر برادران مؤمن را کاري باشد بکار سازي ایشان روانه شود، و اگر حق سبحانه و تعالی انعامی کند از
خدمتکاران خود تقصیر نکند بلکه ایشان را به جامهاي خوب مزین سازد چون مردمانی که از آدمیّت خبري دارند خود زینت
نمیکنند و غلام و کنیز خود مزین میدارند تا ایشان را بخیل نگویند و زینت ایشان زینت صاحبست بلکه بالاتر دوستان خوشحال
و بهترین « وَ أَمَّا بِنِعْمَ ۀِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ » میشوند و دشمنان منکوب و مخذول میشوند چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که
نعمتهاي نعمت ظاهر ساختن آن نعمت است بر بندگان و خدمتکاران، و احسان و انعام بر دیگران را اول فرمودند و آن مشترکست
در حضر و سفر. و اما مروّت و انسانیت در سفر آنست که توشه بردارند و بسیار نفیس بردارند و احسان خود را از هیچ کس از رفقا
دریغ ندارد و هر عیبی که از رفقا دیده باشد در سفر چون از هم جدا شوند فراموش کند و بدیهاي ایشان را نکرده انگارد چون
خلقها در سفرها تنگ میشود و از این جهتش سفر میگویند که هر صفتی که در نفس مرکوز است از خوب و بد همه ظاهر
میشود پس مزاح و خوش طبعی بسیار مطلوبست به شرطی که فحش نگویند لوامع ص: 414 و غیبت نکنند و
کسی را به کنایه و صریح نیازارند پس حضرت فرمودند که بحق خداوندي که جدم را به راستی بخلق فرستاد به پیغامبري صلّی اللَّه
علیه و آله که حق سبحانه و تعالی روزي را بقدر انسانیت میفرستد و اعانت را بقدر از اخراجات او میفرستد به درستی که صبر را
بمقدار بلا میفرستد هر چند بلا دشوارتر است صبر بیشتر است. آن چه در این حدیث مذکور است احادیث بسیار در هر یک از آن
فقرات واقع شده است و بسیاري گذشت و بسیار دیگر خواهد آمد و امثال این خبر جواهر حکمتهاي الهی است میباید که از اینها
به سرعت نگذرند و در هر یک تامل کنند تا حقایق هر یک از اینها بر شما منکشف شود و هر علمی که بر بنده از مبدا فیاض وارد
میشود آن علم مسمی است به حکمت در اصطلاح ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم.
باب ارتیاد المنازل