گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
باب ارتیاد المنازل و الامکنۀ الّذي یکره النّزول علیها






(روي السّکونیّ بإسناده قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله إیّاکم و التّعریس علی ظهر الطّریق و بطون الاودیۀ فانّها مدارج السّباع
و ماوي الحیّات) این بابی است در انتخاب کردن منازل و مکانهایی که مکروهست فرود آمدن در آنجا. کالصحیح منقولست که
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که زنهار که در آخر شب مخوابید در میان و اطراف راه و شکمهاي رود خانهها
به درستی که آنجاها محل پنهان شدن درندگانست و جاي مارهاست چون غالب اوقات حیوانات در راه و اطراف راه سقط میشوند
و درندگان از بوي آنها میآیند در این جاها و مار نیز در آنجاها بیشتر میباشند و دزدان نیز در کمین میباشند چون خواب بر
مسافر غالبست و تا رسیدند میخوابند و از خود خبر ندارند، یا آن که در میان و اطراف رود خانهها گاه هست که در اطراف باران
میآید و به ناگاه سیل میآید و احادیث در این باب بسیار وارد شده است. و در حدیث صحیح نیز وارد شده است که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه به معاویۀ بن عمار فرمودند که در راهها که با جمعی باشی تو لوامع ص: 416 مگو
که آنجا فرود آیید بلکه تابع باش چون تو گفتی و بلایی نازل شد ترا سرزنش میکنند که به گفته تو آنجا فرود آمدیم و این جفا
کشیدیم (و قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله من نزل منزلا یتخوّف فیه من السّبع فقال اشهد ان لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له
الملک و له الحمد بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر اللَّهمّ انّی اعوذ بک من شرّ کلّ سبع الّا امن من شرّ ذلک السبع حتّی یرحل
من ذلک المنزل إن شاء اللَّه تعالی) و منقولست در صحیح که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر که در
منزلی فرود آید که در آنجا از درنده یا شیر ترسد و بگوید این ذکر و دعا را که ترجمهاش اینست که گواهی میدهم که نیست
خداوندي بغیر از آن خداوندي که واجب الوجودیست که مستجمع است همه کمالات را و یگانه است در ذات و صفات و او را
شریکی نیست در این معانی پادشاهی مخصوص اوست و حمد و ثنا او را سزاست و همه خیرات به توفیق اوست و بر همه خیر قادر
صفحه 177 از 296
و تواناست خداوندا پناه به تو آوردهام از شر هر درنده و تمام نشود این کلمات مگر آن که از شر آن سبعی که خایف بوده باشد از
آن ایمن گردد تا از آن منزل بار کند و روانه شود اگر حق سبحانه و تعالی خواهد یعنی همه را یا بار کردن را و ظاهرش آنست که
إن شاء اللَّه تبرکی است که میباید خاتمه اقوال این کس باشد و آدمی از حول و قوت خود بري شود و همه کارهاي خود را به
مشیت الهی گذارد. و در صحیح از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که چون داخل شوي در منزلی که در آنجا خوف از
درنده یا غیر آن داشته باشی بگو که رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِ یراً لوامع
ص: 417 و چون بینی شیر یا درنده یا دزد را آیۀ الکرسی بخوان. و ایضا از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه منقولست که هر گاه در منزلی خوف داشته باشید در وقت خواب تسبیح فاطمه زهرا صلوات اللَّه علیها و آیۀ الکرسی بخوان، و
آن چه این ضعیف در سفر مکه معظمه مشاهده نمودم این بود که هر شب دوازده مرتبه آیۀ الکرسی خود میخواندم یا بنده زاده
میخواند آن شب کل حاج ایمن بودند و اگر شبی فراموش میشد آن شب تا صبح خایف بودند و دزدان از ایشان چیزها میبردند
و در قافله فریاد بر آسمان میرفت و چون آن وحشت را میدیدم چون دوازده مرتبه خوانده میشد یک مرتبه همه صداها فرو
مینشست و از کوهکیلویه میگذشتیم، و کوهستان بسیار بود، و کجاوه قریب به هزار بود هر روز که دوازده مرتبه آیۀ الکرسی
خوانده میشد کجاوه بر کوه نمیخورد و به سلامت بودند همه. اتفاقا روزي که از کوهستان بیرون آمدیم و به صحراي هموار
رسیدیم مساهله کردم در خواندن در آن روز کجاوه بسیار شکست تا باز خواندم ایمن شدیم، و در روزي اعراب از پیش قافله رفتند
و کاري نساختند و حمله ما در عقب همه بود ایشان متوجه ما شدند و چند شمشیري در حمله بود و تفنگی شکسته بنده زاده شمشیر
کشید با دو سه کس دیگر به ایشان، گفتم که اعراب نیزه دارند و به نیزه شتران را پیش میکنند شما آیۀ الکرسی بخوانید همه
شروع در آیۀ الکرسی کردیم تا رسیدند بما و تخمینا حمله ما یک فرسخ از حملها پستر بود و چون اعراب نزدیک شدند ایستادند به
یک مرتبه صداي تفنگی بر آمد و از حمله ما نبود و حملهاي دیگر پیش بودند حق سبحانه و تعالی رعبی در دل ایشان انداخت و
برگشتند و متوجه حمله آخري شدند لوامع ص: 418 که پیش از ما بودند و چند شتر را با مردمش پیش کردند و
همه را برهنه کردند و گفتند که زخم نیز بر ایشان زده بودند و بنده دو کس را مجروح دیدم و این بنده آیۀ الکرسی را از اعظم
معجزات حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله میدانم و در هر حادثه که واقع شد و خواندم آن بلا در ساعت برطرف شد و
چون سبب طول میشد اختصار نمودم و غرایب بسیار دیدهام و حکایت طولانی در آیۀ الکرسی و تسبیح زهرا صلوات اللَّه علیها از
آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که چون هر دو خواندند و دزدان متوجه ایشان شدند دیدند که در و دیوار بهم رسیده است
و در آن شب کاري نساختند و روز به نزد قافله آمدند و حکایت خود را نقل کردند و اهل قافله بدزدان گفتند که ما به فرموده
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله آیۀ الکرسی و تسبیح زهرا صلوات اللَّه علیها خواندیم دزدان برگشتند. و کالصحیح
منقولست که حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون به منزلی رسید که خوفی داشته باشید پاي راست را پیش
کنید در وقت دخول و بسم اللَّه بگوئید و چون بیرون روید پاي چپ را مقدم سازید و بسم اللَّه بگوئید مکروهی به شما نمیرسد إن
شاء اللَّه
باب المشی فی السّفر
(روي منذر بن جیفر عن یحیی بن طلحۀ النّهديّ قال قال لنا ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه سیروا و انسلوا فانّه اخفّ علیکم) این بابی
است در پیاده روي در سفر کالصحیح منقولست از منذر پس جیفر به جیم و یاء دو نقطه و در بعضی از نسخ جعفر است و جفیر
است و نسخه اول صحیح است و باقی تصحیف است چنانکه از کتب رجال ظاهر است اگر چه در آنجا نیز اختلافی هست از یحیی
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت در راه مکه پیادگان بما رسیدند و فرمودند که راه روید و تند
صفحه 178 از 296
بروید که بر شما آسانتر میشود. و مجرّبست که چون پیاده کسل به همرساند و آهسته رود میماند میباید شروع کند در تند رفتن
تا آن کسل زایل شود (و روي انّ قوما مشاة ادرکهم النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله فشکو الیه شدّة المشی فقال لهم استعینوا بالنّسل) و به
اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله به
پیادگان رسیدند و ایشان به آن حضرت شکایت کردند تعب پیادهروي را حضرت به ایشان فرمودند مدد کنید خود را به تند رفتن.
و به اسانید صحیحه و کالصحیحه منقول است از هشام بن سالم و لوامع ص: 420 عبد اللَّه بن سنان و قداح و غیر
ایشان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که پیادگان به خدمت حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله آمدند در
حج وداع و شکایت کردند تعب و سختی و پیاده روي را و آن که باز ماندهایم و حرکت نمانده است در ما حضرت فرمودند که تند
کنید چنان کردند آن مانده کی زایل شد مانند شتري که دستهاي آن را بسته باشند و باز کنند و فرمودند که اندکی شبگیر کنید که
زمین را در شب بهم میپیچیند و دعا کردند از جهۀ پیاده روان (و سال معاویۀ بن عمّار ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل علیه
دین أ علیه ان یحجّ قال نعم انّ حجّۀ الاسلام واجبۀ علی من اطاق المشی من المسلمین و لقد کان اکثر من حجّ مع رسول اللَّه صلّی
اللَّه علیه و آله مشاة و لقد مرّ رسول اللَّه صلوات اللَّه علیه و آله بکراع الغمیم فشکوا الیه الجهد و الاعیاء فقال شدّوا ازرکم و استبطنوا
ففعلوا ذلک فذهب ذلک عنهم) و به اسانید صحیحه که بیست سند صحیح است منقولست از معاویه که گفت سؤال کردم از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که دین در ذمّه او باشد آیا بر او لازمست که بحج رود فرمودند که بلی به
درستی که حج اسلام واجبست بر هر که تواند پیاده رفتن از مسلمانان و بتحقیق که اکثر آنهایی که در حج وداع با حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بودند پیاده بودند و آن حضرت در کراع غمیم که یک فرسخی عسفانست به پیادگان رسیدند و
ایشان عرض نمودند به آن حضرت صلوات اللَّه علیه مشقت و باز ماندن خود را حضرت فرمودند که میان خود را سخت بر بندید و
چهار ذرعی را بر بالاي شکم نیز ببندید محکم چنین کردند آن لوامع ص: 421 ماندن از ایشان زایل شد و اکثر
علما تاویل کردهاند امثال این حدیث را به آن که سابقا حج در ذمه ایشان قرار گرفته باشد دیگر بهر عنوان که توانند میباید رفت،
یا آن که مراد از وجوب استحباب مؤکد است یا آن که ثواب حجۀ الاسلام به او میدهند تا وقت استطاعت زاد و راحله مرتبه دیگر
بعنوان وجوب میکند، و احادیث مؤید هر تأویل هست که خواهد آمد و غرض از ذکر این حدیث در اینجا دواي ماندن است از
پیاده روي (و روي علیّ بن ابی حمزة عن ابی بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال قلت له قول اللَّه عزّ و جلّ وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ
حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا قال یخرج یمشی ان لم یکن عنده قلت لا یقدر علی المشی قال یمشی و یرکب قلت لا یقدر علی
ذلک قال یخدم القوم و یخرج معهم) منقولست در قوي کالصحیح از ابو بصیر که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه که چه مراد است از قول حق سبحانه و تعالی که ترجمهاش اینست که خدا راست بر مردمان هر که استطاعت داشته
باشد که بحج خانه رود فرمودند که زاد و راحله دارد سوار شود و اگر نداشته باشد پیاده بدر رود عرض نمودم که قدرت ندارد بر
پیاده رفتن حضرت فرمودند که دو سه کس شریک شوند و یک شتر بخرند و به نوبت سوار شوند گفتم بر این نیز قدرت ندارد
فرمودند که خدمت کند جمعی را در راه به آن که او را سوار کنند و با ایشان بحج رود و این حدیث نیز مؤوّل است به تاویلاتی که
از پیش گذشت اگر چه استحباب اظهر است و اللَّه تعالی یعلم
باب آداب المسافر
(روي سلیمان بن داود المنقريّ عن حمّاد بن عیسی عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال قال لقمان لابنه اذا سافرت مع قوم فاکثرا
استشارتهم فی أمرك و أمورهم و اکثر التبسّم فی وجوههم و کنّ کریما علی زادك بینهم فاذا دعوك فأجبهم و ان استعانوا بک
فاعنهم و استعمل طول ال ّ ص مت و کثرة الصلاة و سخاء النّفس بما معک من دابّۀ او ماء أو زاد، و اذا استشهدوك علی الحقّ فاشهد
صفحه 179 از 296
لهم و اجهد رأیک لهم اذا استشاروك ثم لا تعزم حتّی تثبّت و تنظر و لا تجب فی مشورة حتّی تقوم فیها و تقعد و تنام و تأکل و
تصلّی و أنت مستعمل فکرتک و حکمتک فی مشورته [تک خ] فانّ من لم یمحض النّصیحۀ لمن استشاره سلبه اللَّه رأیه و نزع عنه
الامانۀ، و اذا رأیت اصحابک یمشون فامش معهم و اذا تصدّقوا و اعطوا قرضا فاعط معهم و اسمع لمن هو اکبر منک سنّا و اذا
أمروك بأمر و سألوك شیئا فقل نعم و لا تقل لا فإنّ لا عیّ و لوم و اذا تحیّرتم فی الطّریق فانزلوا و اذا شککتم فی القصد فقفوا و
تؤامروا و اذا رأیتم شخصا واحدا فلا تسئلوه عن طریقکم و لا تسترشدوه فانّ الشّخص الواحد فی الفلاة مریب لعلّه یکون عین
اللّصوص او یکون هو الشیطان الّذي حیّرکم و احذروا الشّخصین ایضا الّا ان تروا ما لا اري لوامع ص: 423 فانّ
العاقل اذا ابصر بعینه شیئا عرف الحقّ منه و الشّاهد یري ما لا یري الغائب. یا بنیّ اذا جاءك وقت ال ّ ص لاة فلا تؤخّرها لشیء صلّها و
استرح منها فانّها دین و صلّ فی جماعۀ و لو علی رأس زجّ و لا تنا منّ علی دابّتک فانّ ذلک سریع فی دبرها و لیس ذلک من فعل
الحکماء الّا ان یکون فی محمل یمکنک التّمدّد لاسترخاء المفاصل و اذا قربت من المنزل فانزل عن دابّتک و ابدا بعلفها قبل نفسک
فانّها نفسک و اذا اردتم النّزول فعلیکم من بقاع الارض بأحسنها لونا و ألینها تربۀ و اکثرها عشبا و اذا نزلت فصّل رکعتین قبل ان
تجلس و اذا اردت قضاء حاجتک فابعد المذهب فی الارض و اذا ارتحلت ف ّ ص ل رکعتین ثمّ و ودّع الارض الّتی حللت بها و سلّم
علیها و علی أهلها فانّ لکلّ بقعۀ اهلا من الملائکۀ و ان استطعت ان لا تاکل طعاما و لا شرابا حتّی تبدأ فتصدّق منه فافعل، و علیک
بقراءة کتاب اللَّه عزّ و جلّ ما دمت راکبا و علیک بالتّسبیح ما دمت عاملا [عملا] و علیک بالدّعاء ما دمت خالیا و إیّاك و السّیر من
اوّل اللیل و سر فی اخره و إیّاك و رفع الصّوت فی مسیرك) این بابی است در آداب مسافر منقولست کالصحیح از حماد بن عیسی و
در محاسن از حماد بن عیسی یا ابن عثمان و در کافی از حماد فقط و هر دو ثقهاند که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که لقمان به پسرش گفت که هر گاه بسفر روي با قومی: بسیار مشورت کن با ایشان در امور خود و امور ایشان چون
حوادث سفر بسیار است و براي خود عمل لوامع ص: 424 نمودن خوب نیست بلکه علامت حماقت است چون
حق سبحانه و تعالی با عقل کل که پیغمبر آخر الزمانست میفرماید که مشورت کن با اصحابت و بعد از عزم توکل بر خداوندت
کن و هر کاري که ترا باشد یا رفقا را باشد با هم مشورت کنید. و بسیار تبسم کن در روي ایشان و هر چند مغموم باشی روي خود
را گشاده دار، و منقبض و گرفته رو مباش، و توشه خود را در میان گذار با رفقا و غیر ایشان، و چون ترا بخوانند به ضیافتی یا
صحبتی قبول کن، و اگر از تو یاري خواهند ایشان را مدد کن مثل آن که میخواهند خیمه بر پا کنند مدد کن و اگر خواهند که
چهار پا را بار کنند اعانت کن و در بعضی از نسخ به غین و تا بود یعنی اگر بدست دشمنی گرفتار شوند به فریاد رس ایشان را و تا
مقدورت باشد سعی کن در خلاصی ایشان اگر چه هر چه داشته باشی بدهی مگر آن که خوف هلاك خود باشد در دادن، و تا
توانی عبث سخن مکن و نماز بسیار کن یا دعا یا صلوات بر محمد و آل او بسیار بفرست و همه مطلوبست که بسیار کند، و باید که
جوانمردي کنی بهر چه داشته باشی در مثل چهارپا هر گاه شخصی مانده باشد او را سوار کنی و خود پیاده بروي و آب و توشه به
ایشان بدهی و ایشان را بر خود مقدم داري. چنانکه منقولست که در جنگ احد شخصی آب آورد از جهۀ جمعی که از اسب افتاده
بودند و رمقی در ایشان مانده بود و تشنه بودند چون به اول شهدا رسید اشاره به دیگري کرد و آن دیگر به دیگر تا بدهمین رسید
اشاره به اول کرد چون به اول رسید دید که متوجه عالم قدس شده است و بدو یمین رفت او نیز رفته بود تا بدهمین رسید او نیز رفته
، بود، و اگر ترا گواهی بطلبند بر حق گواهی بده و چون با تو مشورت کنند در چیزي فی الحال جواب مده لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 425 و فکر کن و در عواقب آن امر در وقتی که ایستاده باشی و در وقت نشستن و در وقت خواب و در حالت اکل و شرب و
در حالت نماز چون در حالت نماز هر چه در خاطر میافتد بمنزله وحی است و بهتر آنست که در حالات مقدمات نماز و تعقیب
نماز آن فکر را بکنی نه در اثناي نماز، و دور نیست که از جهۀ خیر خواهی برادر مؤمن جایز باشد بی کراهتی و غرض اینست که
در جمیع احوال فکر کنی در مشورت آن شخص چنانکه در محاسن و کافی است فی مشورته و در اکثر نسخ این کتاب فی
صفحه 180 از 296
مشورتک است یعنی در مشورتی که تو از جهۀ او کنی و ظاهرا در این کتاب سهو از نساخ شده باشد و اگر کسی آن چه خیر او
باشد نگوید حق سبحانه و تعالی عقل و ادراك و یافت او را از او میگیرد و امانت او را از او زایل میکند. و چون به بینی که
رفقاي تو پیاده شدهاند تو نیز پیاده شود و چون به بینی که ایشان کار میکنند تو نیز آن کار را بکن، و اگر تصدق کنند و یا چیزي
طلبند بلی بگو و نه مگو زیرا که نه گفتن از ماندن و جهالت است چون خزینه الهی کمی ندارد و بلی بمعنی آن اینست که اگر حق
سبحانه و تعالی بدهد من بدهم و نه این معنی که خدا نمیدهد و اگر بدهد من نمیدهم و این محض جهالت است و گویندهاش
مستحق ملامت است. و چون در راه حیران شوید فرو آیید و اگر دو راه باشد و ندانید که راه شما کدامست اندکی بایستید و
مشورت کنید با یکدیگر و اگر یک کس را به بینید از او مپرسید که راه کدامست و به گفته او عمل مکنید که یک کس در صحرا
این کسرا به شک میاندازد و بسا باشد که جاسوس دزدان باشد یا شیطانی باشد که شما را حیران کرده است یا کند، و از دو کس
نیز اجتناب کنید و به گفته ایشان عمل مکنید مگر آن که قراین چند باشد که معلوم شود که لوامع ص: 426 دزد
و شیطان نیستند مثل آن که چندین خروار بار داشته باشد یا با او معاشرت کرده باشید زیرا که عاقل هر چه را میبیند حقرا مییابد و
بیننده چیزي چند را میبیند که خبر دهنده از او خبر نمیتواند داد و حاضر چیزي چند را میبیند که غایب نمیبیند. اي فرزند چون
وقت نماز شود چیزي را مانع نماز مکن نماز را بکن و فارغ شو چون نماز بمنزله دینی است که در ذمه شخصی باشد و ادا کند از
غم فارغ میشود و به راحت میافتد و هیچ غمی مثل غم دین نیست و هیچ راحتی مثل راحت اداي آن نیست اي فرزند نماز را به
جماعت به جا آور اگر چه بر سر نیزه باشی. ممکن است که مراد از این عبارت نهایت مبالغه که در حالت جهاد نیز تا ممکن باشد
نماز را به جماعت به جا آورد و ممکن است که ظاهر لفظ مراد باشد به این که اگر دو کس را بر سر نیزه باز داشته باشند و وقت
نماز باشد یکی که پستتر است یا مساویست اقتدا به دیگري کردن مطلوب شارعست و هم چنان که اگر نماز را نکرده باشد
واجبست که در آن حالت نماز را بر سر نیزه به جا آورند و هم چنین مستحب است که آن را به جماعت به جا آورند. و بر چهار پا
میشود خصوصا در سفر و این خواب مردمان عالم حقیقی نیست «1» خواب مکن البته که پشت چهار پا را زخم میکند و دِیْر بِه
بسا باشد که بیفتند و بر نخیزند قطع نظر از کند زخم و تنفر دیگران از این کس و بسا باشد که در افتادن از خواب بیدار نشود و
بماند و هلاك شود مگر آن که در تخت روان و شبلیه و مرویه و کجاوه باشند و ممکن باشد که پا را دراز کنند تا بندهاي زانوها
سست نشود. چون به منزل نزدیک شوي از حیوان به زیر آي و قوت آن را مقدم دار بر لوامع ص: 427 خود به
درستی که بمنزله جان تست. و در احادیث صحیحه وارد شده است که رحم بر شتر مکن که حق سبحانه و تعالی بار را بر میدارد.
و کالصحیح منقولست که شخصی از جهۀ استراحت شتر پیاده شده بود حضرت فرمودند که سوار شود. جمع میتوان کرد که
حضرت فرمودند که آن شتر پروا نداشت یا آن که هلاك شتر مقدم است بر هلاك صاحبش یا آن که به زیر آمدن از جهۀ رحم بر
خود باشد نزدیک منزل یا آن که چنین زیر آمدن خوب باشد نه آن که همه راه یا بیشترش را پیاده رود. و چون خواهید که فرو
آیید پس به زمینی که خوشرنگتر باشد و خاکش نرمتر باشد و چون فرو آیید پیش از آن که بنشینید دو رکعت نماز بکنید، و
چون خواهی که بقضاء حاجت روي دور شو از برابر مردمان که کسی ترا نبیند به آن که جثهات را کسی نه بیند یا در کوي رویا در
ادب خانه که زده باشند. و چون خواهی که روانه شوي از آن منزل دو رکعت نماز بکن و وداع کن زمینی را که در آنجا فرود
آمده بودي و سلام و وداع کن زمین را و اهل زمین را به درستی که هر قطعه از زمین جمعی از فرشتگان میباشند، و تا توانی چیزي
مخور تا اول از آن تصدق نکنی و تا سوار باشی قرآن بخوان و تا مشغول کار باشی سبحان اللَّه بسیار بگوي، و ممکن است که مراد
از تسبیح مطلق ذکر باشد و تا در خلوت باشی دعا بخوان. و زنهار که در اول شب بار مکن و در آخر شب بار بکن مگر آن که
منزل دراز باشد و هوا گرم باشد، و زنهار که در وقت رفتن و در راه آواز را بلند مکن شاید که درنده یا دزد در خواب باشند و از
آواز تو بیدار شوند و وجوه دیگر ممکن است که داشته باشد و اللَّه تعالی یعلم
صفحه 181 از 296
باب دعاء الضّالّ عن الطّریق
(روي علیّ بن ابی حمزة عن ابی بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا ضللت عن الطّریق فنادِ یا صالح و یا با صالح ارشدونا
إلی الطّریق یرحمکم اللَّه) این بابی است در دعاي کسی که راه را گم کند منقولست کالصحیح از ابو بصیر که گفت حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه کم شوي از راه یعنی راه را گم کنی پس به آواز بلند بگو یا صالح یا ابا صلاح ما
را راه نمایید به راه، حق سبحانه و تعالی شما را رحمت کناد، و در محاسن هر دو یا ابا صالح است که همزه را از جهۀ تخفیف
انداختهاند و یا ابا صالح بوده است و در محاسن رحمکما اللَّه است و ظاهرش آنست که نسخه متن صحیح است و یکی نامش صالح
است و دیگري کنتیش ابو صالح است چنانکه در حدیث آینده دو کس است پس ذکر کرده است که عبیده راوي علی بن ابی
حمزه گفت که ما راه را گم کردیم پس بعضی از یاران را گفتیم که برو و ندا کن پس او به گوشه رفت و ندا کرد و به نزد ما آمد
و گفت آواز باریک ضعیف شنیدم که گفتند که راه از دست راستست. آخر ظاهر شد که در دست راست بود، و آن چه از مشایخ
شنیدهام آنست که ابو صالح کنیت حضرت صاحب الامر است صلوات اللَّه علیه. و یکی از مشایخ گفت که من در مکه معظمه
مجاور بودم و مکرّر تنها به مدینه مشرفه میآمدم راه را گم کردم و بسیار استر را دوانیدم و اثري از راه لوامع ص:
429 نیافتم و تشنگی بر من غلبه کرد و از حیات مایوس شدم پا بقبله دراز کردم به خاطرم رسید که آن حضرت را بان کیفیت
بخوانم بر پشته بالا رفتم تخمینا از ده فرسخ راه شیخی ظاهر شد و بچشم هم زدنی بمن رسید و فرمودند که تشنه گفتم بلی پس شتر
را خوابانید و لگنی من با خود داشتم یا او و یقین ندارم که او کدام یک را فرمودند پس آن را از مشک پر از آب کردند و من آب
خوردم پس آب در لگن کردند و استر مرا آب دادند و فرمودند که سوار شوید سوار شدم و او پیش افتاد و من از عقب او میرفتم
تا مرا به راه رسانیدند و ناپیدا شدند بعد از آن یافتم که حضرت صاحب الامر صلوات اللَّه علیه بودند و فریاد بسیار کردم با گریه و
زاري و فایده نکرد. و آن چه بر این ضعیف واقع شد این بود که چهل و پنج سال قبل از این تقریبا در وقت مراجعت از مشهد
مقدس در شب تاري راه را گم کردیم و بر این مقرر شد که فرو آییم بعد بنده نیز بقصد آن حضرت فریاد کردم که ناگاه عربی
پیدا شد و ما را بر سر راه آورد و ناپیدا شد و گریه و زاري بسیار کردم و فایده نکرد. و در حدیث صحیح از فضیل بن یسار
منقولست که گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه شنیدم که جمعی از مسلمانان به سفري رفتند و راه را گم و بسیار
تشنه شدند پس کفنها پوشیدند و هر یک در پاي درختی خوابیدند و پاها به جانب قبله کردند پس ناگاه مرد پیري جامهاي سفید
پوشیده بود به نزد ایشان آمد و گفت برخیزید دغدغه نیست آب آوردهام ایشان برخاستند و آب خوردند تا سیراب شدند پس
ایشان گفتند تو کیستی حق سبحانه و تعالی ترا رحمت کند گفت از جنّیام که با حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بیعت
کردهام و من از حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که مؤمن برادر مؤمن است و چشم لوامع ص:
430 اوست و راهنماي اوست پس جایز نبود که من شما را بر این حال ببینم و بگذارم تا شما ضایع و هلاك شوید. و در قوي از
عمر بن یزید یا یزید منقول است که گفت در سالی از سالها در راه مکه راه را گم کردیم پس ماندیم تا سه روز که طلب راه
میکردیم پس چون در روز سیم آب ما آخر شد به کافور حنوط کردیم و جامهاي احرامی را کفن خود کردیم یکی از اصحاب ما
برخاست و فریاد کرد که یا صالح یا ابا الحسین از دور کسی جواب داد همه گفتیم تو کیستی حق سبحانه و تعالی ترا رحمت کناد
گفت: من از آن جماعتیام از جن که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید حکایت ما را کرده است و بر دست آن حضرت مسلمان
شدیم و کسی از آن جماعت نمانده است بغیر از من و کار من این است که هر که راه را گم کند او را راهنمایی کنم و ما از عقب
آن صدا رفتیم تا به راه رسیدیم (و روي انّ البرّ موکّل به صالح و البحر به موکّل حمزة) و منقولست که صالح موکل است به بیابانها
و حمزه موکل است به دریاها و ممکن است که کنیت حمزه ابو صالح باشد و هر دو از جن باشند یا از اولیاء اللَّه انس باشند، و این
صفحه 182 از 296
حدیث را در محاسن از برقی از ابو حمزه از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه روایت کرده است و نسخه که نزد ماست به
رمز است ممکن است که روایتی دیگر باشد و آن چه اهم است در صحرا و دریا تضرع و زاریست به درگاه حق سبحانه و تعالی. و
کالصحیح منقول است از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که اگر حیوانی گم شود این دعا را بخوان (اللَّهمّ انّک اله من فی السّماوات
[السّماء] و اله من فی الارض و عدل فیهما و أنت الهادي من الضّالّۀ و تردّ الضّالۀ ردّ علیّ ضالّتی فانّها من رزقک و عطیّتک اللَّهمّ لا
تفتن بها مؤمنا و لا تغن بها کافرا اللَّهُمَّ صلّ لوامع ص: 431 علی عبدك و رسولک و علی اهل بیته) و کالصحیح از
ابو عبیده منقولست که گفت در خدمت آن حضرت صلوات اللَّه علیه بودم و شترم گم شد حضرت فرمودند که دو رکعت نماز
بکن و بعد از آن این دعا را بخوان که اللَّهمّ رادّ الضّالّۀ هادیا من الضّلالۀ ردّ علیّ ضالّتی فانّها من فضل اللَّه و عطائه پس حضرت مرا
بر شتر خود سوار کردند و همین که به راه افتادیم سیاهی پیدا شد حضرت فرمودند که شتر تست چون خوب ملاحظه کردیم شتر
من بود، یعنی نماز و دعا کردم و همان لمحه پیدا شد و ضالّه را بر هر گم شده اطلاق میکنند اگر حیوان نیز گم شده باشد همین
عمل ظاهرا خوبست چون نماز و دعا همیشه خوبست. و ترجمه دعا اول این است که خداوندا توئی خداوند هر که در آسمانهاست
و خداوند هر که در زمینهاست توئی که حکمت در آسمانها و زمینها محض عدل است، و توئی که گمراهان را هدایت کننده، و
توئی که گم شدهها را به صاحبان میرسانی، گم شده مرا بمن رسان که روزي و بخشش تست و تو رزّاقی و بخشنده خداوندا چنان
مکن که اگر مؤمنی بیابد فریب شیطان خورد و پس ندهد و چنان مکن که مال من سبب توانگري کافري گردد، خداوندا صلوات بر
محمد و اهل بیت او فرست. ترجمه دویم آنست که خداوندا تو گم شدهها را به صاحبان میرسانی و تو گمراهان را هدایت
میفرمایی یعنی اگر بد کردهام مرا به راه راست بدار و مرا مؤاخذ مساز به عقوبت دنیوي و اخروي و گم شده مرا بمن برسان به
درستی که آن گم شده از فضل و عطاي تو بود أولا، الحال نیز تفضل کن بر من و ببخشا مرتبه دیگر، و التفاتی شده است در این
دعا و بعنوان خطاب هم خوبست باین نحو که فانّها من فضلک و عطائک
باب القول عند نزول المنزل
(قال النبیّ صلّی اللَّه علیه و آله لعلیّ صلوات اللَّه علیه یا علیّ اذا أنزلت منزلا فقل اللَّهمّ أنزلنی منزلا مبارکا و أنت خیر المنزلین ترزق
خیره و یدفع عنک شرّه) این بابی است در بیان دعایی که باید خواند در هر منزلی که در آنجا فرود آیند و در حضر نیز خوبست
خواه به خانه رود و خواه به خانه دیگري. منقولست در قوي که حضرت سید المرسلین صلوات اللَّه علیه و آله به حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند که یا علی هر گاه در منزلی فرود آیی بگو این دعا را که برداشتهاند از آیه کریمه و اگر موافق
آیه نیز بخواند خوبست که به جاي اللهم ربّ بخواند و ترجمهاش این است که خداوندا یا پروردگارا مرا فرود آور در منزلی که با
برکت باشد یعنی در آنجا منافع دنیویه و اخرویه بمن رسد، و مخالفت تو از من صادر نشود و تو بهترین کسانی که فرود میآورند
مردمان را در خانه خود یعنی اگر شخصی ما را به خانه خود برد آن چه میتواند از احسان میکند و تو مرا در این خانه در
میآوري، و همه منازل از تست مرا از احسان خود محروم مگردان، و چون لوامع ص: 433 آیه را بخوانی و داخل
شوي حق سبحانه و تعالی روزي میکند ترا خیر و خوبی آن منزل که در آنجا عبادات و طاعات به جا آوري و اهل آنجا با تو خوبی
کند، و دفع میکند حق سبحانه و تعالی از تو بدي آن منزل را که از تو بدي صادر نشود و ضرري از جن و انس به تو نرسد. و
کالصحیح از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه منقولست در ضمن چهار صد کلمه که تعلیم اصحاب خود فرمودند که چون
در منزلی نزول کنید بگوئید که اللَّهمّ أنزلنا منزلا مبارکا و أنت خیر المنزلین و دعاي دیگر گذشت.
باب القول عند دخول مدینۀ او قریۀ
صفحه 183 از 296
(کان فی وصیّۀ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لعلیّ صلوات اللَّه علیه یا علیّ اذا اردت مدینۀ او قریۀ فقل حین تعاینها اللَّهمّ انی
أسألک خیرها و اعوذ بک من شرّها اللهمّ حبّبنا إلی أهلها و حبّب صالحی أهلها إلینا) این بابی است در آن چه باید گفت در وقت
داخل شدن شهري یا دهی منقولست در قوي که در وصیتهاي حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله که به حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند این بود که یا علی هر گاه خواهی که داخل شوي در شهري یا دهی چون به بینی آن شهر یا ده را
این دعا را بخوان که ترجمهاش اینست که خداوندا به درستی که سؤال میکنم از تو خیر و خوبی دنیوي و اخروي این شهر یا این
ده را و اولی آنست که چنین بگوید که اللَّهمّ انّی أسألک خیر هذه البلدة یا هذه القریۀ و باقی ضمایر راجع به بلده یا قریه خواهد بود
و پناه میگیرم به تو از شر این شهر و این ده از شرهاي اخروي یا دنیوي، و در برقی عبارتی هست در این میان که اشکالی دارد و
صدوق انداخته است و عبارت اینست که اللهمّ اطعمنا من خانها لوامع ص: 435 و اعذنا من وباها یعنی خداوندا
بخوران ما را از خوانهاي این شهر یا این ده که از جهۀ بندگانت گسترانیده و ما را در پناه خود در آور از بیماریها، و اشکالش
اینست که خانهاست و میباید که خوان باشد یا خون به واو که جمع خوان است بکسر خا یا ضم خا و ظاهرا به واو بوده است و
نفهمیده الف کردهاند، پس اگر به واو بخواند بهتر است و اگر خان به الف باشد بمعنی کاروانسراست، و محتمل است که مراد باشد
چون غالب اینست که غربا در کاروانسرا بسر میبرند از حق سبحانه و تعالی طلب میکند که جاي خوب بیابد، و قانون کلینی قدّس
سره اینست که حدیثی که اشتباهی دارد نقل نمیکند و صدوق نقل میکند و موضع مشتبه را میاندازد در امثال چنین جائی که اگر
نخوانند در جمله اولی داخل است خداوندا چنان کن که اهل این شهر یا ده ما را دوست دارند خوبان و بدان، و چنان کن که ما
دوست بداریم خوبان این شهر را یا این ده را چون آدمی را ناچار است از تعیش اگر چه یک روز باشد از خداي تعالی طلب
میکند که زندگانی در این منزل بر وجه احسن باشد. و در حدیث کالصحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه فرمودند که هر گاه در سفر خواهی که داخل شهري شوي که در آنجا کار داري وقتی که مشرف شوي بر آن و به بینی آن
شهر را بگو (اللَّهمّ ربّ السّماوات السّبع و ما اظلّت و ربّ الارضین السّبع و ما اقلّت و ربّ الرّیاح و ما ذرت و ربّ الشّیاطین و ما
اضلّت أسألک ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أسألک خیر هذه القریۀ و ما فیها و اعوذ بک لوامع ص: 436
من شرّها و شرّ ما فیها) و ترجمهاش این است که خداوندا اي پروردگار هفت آسمانها و آن چه در آسمانهاست و اي پروردگار
هفت زمین و آن چه در زمینهاست و اي پروردگار بادها و آن چه از بادها از هم میپاشد و بر باد دهد و اي پروردگار شیاطین و آن
چه آنها را اضلال کننده به باز گشتن و منع لطف از ایشان: سؤال میکنم از تو که صلوات فرستی بر محمد و آل محمد و سؤال
میکنم از تو خوبی این ده یا شهر را و آن چه در اوست از بنی آدم و ملائکه و نعم الهی و پناه میگیرم به تو از شر این شهر یا ده و
از شر آن چه در اوست.
باب الموت فی الغربۀ
(روي الحسن بن محبوب عن ابی محمّد الوابشیّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال ما من مؤمن یموت فی ارض غربۀ تغیب عنه
فیها بواکیه الّا بکته بقاع الارض الّتی کان یعبد اللَّه عزّ و جلّ علیها و بکته اثوابه و بکته ابواب السّماء الّتی کان یصعد فیها عمله و بکاه
الملکان الموکّلان به) منقولست کالصحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که هر مؤمنی که در غربت فوت شود و
جمعی نباشند نزد او که بر فوت او بگریند البته مواضعی که در آنجاها عبادت الهی کرده است بر فوت او میگریند، و جامهاي او بر
او گریه میکنند، و درهاي آسمانها که اعمال آن را از آن درها به آسمان میبردند بر او میگریند، و دو فرشته که بر او موکلند از
دست راست و دست چپ بر او گریه میکنند و دور نیست که گریه عبارت از تحسّر اینها باشد از سعادت عباداتی که در آنجاها
میکردهاند یا میبردهاند بر تقدیر شعور جمادات، و بنا بر مشهور فقدان عبادات از آنها بمنزله گریه است چنانکه متعارفست میان
صفحه 184 از 296
عرب و عجم که مثلا باغی که دو سه ماه آب ندهند و پژمرده شده باشد میگویند که این درختانی از بی آبی گریه میکنند لوامع
ص: 438 و اللَّه تبارك و تعالی یعلم (و قال صلوات اللَّه علیه انّ الغریب اذا حضره الموت التفت یمنۀ و یسرة و لم
یر احدا رفع رأسه فیقول اللَّه جلّ جلاله إلی من تلتفت إلی من هو خیر لک منی و عزّتی و جلالی لئن اطلقتک عن عقدتک
لأصیّرنّک إلی طاعتی و ان قبضتک لأصیّرنّک إلی کرامتی) و کالصحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که چون وقت رفتن غریب میشود نظر میکند به جانب راست و چپ و کسی را نمیبیند سر به جانب آسمان میکند یعنی
به خاطرش میرسد که اگر کسی را ندارم ترا دارم بر غریبی من رحمت کن پس حق سبحانه و تعالی میفرماید که نظر به جانب که
میکنی اگر پدر و مادرت و فرزندانت میبودند در اینجا فایده از ایشان به تو میرسید که از نبودن ایشان حسرت داشته باشی و بر
تقدیري که فایده توانستند رسانیدن بهتر از من فایده میرسانیدند به تو، قسم به عزت و جلال خود یاد میکنم که اگر ترا از این بند
رهایی دهم توفیق طاعات و عبادات کرامت کنم که ناجی ابدي باشی و اگر ترا ببرم ترا به کرامت و احسان خود خواهم برد مانند
شهدا در بهشت جاویدان، و در باب احتضار نیز که گذشت
باب تهنیۀ القادم من الحج
(قال ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله کان یقول للقادم من مکّ ۀ قبل اللَّه تعالی منک و اخلف علیک
نفقتک و غفر ذنبک) این بابی است در تهنیت آینده از سفر حج و منقول است در قوي از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله چون کسی از مکه معظمه میآمد میفرمودند که قبل و در محاسن تقبّل اللَّه حق
سبحانه و تعالی حج شما را قبول کند و هر چه در این راه صرف نمودهاید عوض کرامت فرماید به اضعاف مضاعف و گناهانت را
بیامرزد. و کالصحیح منقولست که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون برادرت از مکه بیاید میان هر دو
چشمش را ببوس و لبش را که حجر الاسود را بوسیده است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه و علیه و آله آن را بوسیده است
ببوس که گویا حجر الاسود را بوسیده و لب آن حضرت را نیز زیارت کرده و چشمی که به آن چشم کعبه معظمه دیده است
ببوس، و روي او که موضع سجده است که پیشانی است ببوس، لوامع ص: 440 و چون تهنیت و مبارك باد گوید
که قبل اللَّه نسکک و رحم سعیک و اخلف علیک نفقتک و لا جعله آخر عهدك ببیته الحرام یعنی حق سبحانه و تعالی عبادات حج
ترا قبول کند و رحم کند بر جفاهائی که در راه او کشیده و عوض بدهد آن چه صرف نموده و آخر حجت نباشد إن شاء اللَّه دیگر
توفیق بیابی که بحج روي بسیار، و احادیث دیگر وارد شده است با دعاهاي طولانی و چون آن چه مذکور شد مختصر مفید بود
اکتفا شد باین.
باب ثواب معانقۀ الحاج
(فی روایۀ ابی الحسین الأسدي ره قال قال الصّادق صلوات اللَّه علیه من عانق حاجّا بغباره کان کأنّما استلم الحجر الاسود) این بابی
است در بیان ثواب دست در گردن حاجیان کردن و ایشان را نیز سنت است که دست در گردن آنها کنند چون ظاهر معانقه از
طرفین است منقول است در روایت محمد اسدي که از جمله ابواب حضرت خلیفۀ الرحمن است صلوات اللَّه علیه به اسناد او که آن
حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که حاجی را که تازه آمده باشد با غبار راه دست در کردنش کند چنانست که دست
بحجر الاسود رسانیده باشد که از عظماي فرشتگان است. و کالصحیح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله میفرمودند که اي جماعتی که بحج نرفتهاید بشاشت و خوشروئی کنید بحاجیان و
مصافحه کنید با ایشان و تعظیم کنید ایشان را زیرا که تعظیم ایشان بر شما واجبست و این اعمال را به جا آورید تا در اجر و ثواب
صفحه 185 از 296
حاجیان شریک باشید.
باب النّوادر
(روي عن جابر بن عبد اللَّه الانصاريّ قال نهی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ان یطرق الرّجل اهله لیلا اذا جاء من الغیبۀ حتّی
یؤذنهم) این بابی است در احادیث نادره یعنی شاذه معمول علیها مرویست بطرق متکثره از جابر که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه
علیه و آله نهی فرمودند از آن که مسافر در شب به خانه رود و در اخبار جابر منقولست که بیخبر شب به خانه مروید تا زنان خود
را پاکیزه سازند و موي پشت زهار خود را بتراشند، و وجهی دیگر ذکر کردهاند که شخصی مدت مدید از خانه خود بیرون رفته بود
و در وقت رفتن زنش نیز حامله بود و پسري بدنیا آورده بود چون مرد داخل خانه شد دید که مردي در پهلوي زنش خوابیده است
هر دو را کشت بعد از آن دانست که پسرش بوده است از این جهت حضرت فرمودند که بیخبر نروند (و قال صلّی اللَّه علیه و آله
السّ فر قطعۀ من العذاب فاذا قضی احدکم سفره فلیسرع الایاب إلی اهله) و منقول است کالصحیح از سکونی که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که سفر قطعهایست از عذاب یعنی اصل سفر عذابست چون آدمی در معرض هزار آفت است
و از زن و فرزند و مال و اسباب همه دور افتاده است همین که مسافر کارسازي خود کرد میباید که زود بر گردد به خانه خود.
لوامع ص: 443 (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه سیر المنازل ینفد الزّاد و یسیء الأخلاق و یخلق الثّیاب و السّیر
ثمانیۀ عشر) و در مرسل ابن ابی نجران از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است که منزل به منزل رفتن متعارف که هشت فرسخ
و زیاده میروند در سفر مکه معظمه از اسفار مثل سفر خراسان خوب نیست چون توشه را آخر میکند به اعتبار آن که کثرت
حرکت سبب جوع میشود، و خلقها را تنگ میکنند، و جامها را کهنه میکند و راه رفتن از هجده میل که شش فرسخ است خوب
نیست مگر با ضرورت که در این صورت هر دو سه روز در آبادانی لنگ کنند و تهیه دیگر بگیرند و رختهاي خود را بشویند و یا
آن که اگر به سیر روند که ترطیب دماغ کنند زیاده از شش فرسخ نروند و بهشت که میرسد سفر است و مشقت است، یا آن که
اوقات عزیز را بیش از این ضایع نمیباید کرد و اظهر اول است و اللَّه تعالی یعلم (و روي عبد اللَّه بن میمون بإسناده قال قال رسول
اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله اذا ضللتم الطّریق فتیامنوا) و در حسن کالصحیح منقولست از قداح به اسناد او مثل سکونی که از حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه روایت کرده است و آن حضرت از پدرش از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهم که
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر گاه راه را گم کنید میل بدست راست کنید چون گم شدن راه به سبب
شیاطین است و غالبا ایشان از جانب چپ میآیند و به جانب چپ میبرند و اصل تیامن مجربست و حکمتش معلوم نیست که این
حکمت باشد و اللَّه تعالی یعلم (و روي جعفر بن القاسم عن الصّادق صلوات اللَّه علیه قال انّ علی لوامع ص: 444
ذروة کلّ جسر شیطانا فاذا انتهیت الیه فقل بسم اللَّه یرحل عنک) و منقولست کالصحیح که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که
بر بلندي هر پلی شیطانی هست چون غالب آنست که پل را خرپشته میسازند و شیطان حیوانات بار دار را میلغزاند چون به آن جا
رسید بسم اللَّه بگوئید و در بسم اللَّه استعانت از حق سبحانه و تعالی میطلبید و بعون الهی شیطان دور میشود و به سلامت
میگذرند (و قال ابو الحسن موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیهما انا ضامن لمن خرج یرید سفرا معتمّا تحت حنکه ثلثا ان لا یصیبه
السّرق و الحرق و الحرق) منقولست در قوي از ابراهیم بن عبد الحمید و طریق صدوق به او کالصحیح است که آن حضرت صلوات
اللَّه علیه فرمودند که ضامنم که هر گاه شخصی اراده سفر داشته باشد و عمامه بر سر داشته باشد که سرش را از زیر حنک گذرانیده
باشد ضامنم که ایمن باشد از سه بلا از دزدي که دزدان مالش را نبرند، و در بعضی از نسخ به شین است یعنی غصه نخورد و از
غرق شدن و از سوختن و در حدیث دیگر وارد شده است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که ضامنم که سلامت به خانه
خود بر گردد، و بهتر آنست که تا حد ترخص تحت الحنک داشته باشد چون تا حد ترخص بمنزله خانه خود است، و در احادیث
صفحه 186 از 296
بسیار وارد شده است فضیلت تحت الحنک و مذمت ترك حنک و در باب جامه مصلّی گذشت
باب توفیر الشّعر للحجّ و العمرة
(روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه قال الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ شوّال و ذو القعدة و ذو الحجّۀ فمن اراد الحجّ وفّر شعره
اذا نظر إلی هلال ذي القعدة و من اراد العمرة وفر شعره شهرا) این بابی است در گذاشتن موي سر و ریش از جهۀ حج و عمره به
اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه این آیه را تلاوت کردند که حق سبحانه و تعالی فرموده
است که حج چند ماهی است معلوم حضرت فرمودند که آن ماهها شوّال است و ذي قعده و ذي حجه پس کسی که خواهد حج
کند موي خود را بگذارد در وقتی که ماه ذي القعده نو شود و اگر اراده عمره داشته باشد موي خود را یک ماه بگذارد و ظاهرا تا
روز محل شدن از عمره میباید که یک ماه باشد. و محتمل است که تا روز احرام باشد، و این بعید است، و غرض از آیه شریفه
اینست که این سه ماه محل افعال حجست به آن که میتواند احرام حج را از روز اول شوال واقع ساخت بلکه از شام شب عید احرام
میتواند گرفت که محرم باشد تا روز نهم که به وقوف عرفات رود، و چون عمره تمتع حکم حج دارد آن را نیز از اول شوال احرام
میتواند گرفت بر احرام عمره محرم باشد تا روز هشتم بلکه نهم ذي حجه و در روز نهم طواف و سعی عمره را به جا آورد و تقصیر
کند و احرام بحج بگیرد و به عرفات رود اول: ظهر. لوامع ص: 446 و اگر خواهد که فارغ شود از عمره در روز
اول که احرام را از تنعیم مثلا بگیرد و همان روز افعال عمره را به جا آورد و تقصیر کند و محل شود و در مکه معظمه باشد تا روز
هشتم یا نهم احرام بحج بگیرد و به عرفات میرود، و لیکن چون عمره تمتع متصل است بحج و میباید که با حج کرده شود از مکه
بیرون نمیتواند رفت، مجملا شکی نیست که افعال حجرا در هر وقتی نمیتوان کرد میباید که وقوف عرفات را در عصر نهم که
روز عرفه است واقع سازد و وقوف مشعر را در صبح روز دهم واقع سازد و در روز دهم رمی جمره عقبه به جا آورد بعد از آن هدي
خود را بکشد، و بعد از آن سر بتراشد و در همان روز یا روز دیگر به مکه آید و طواف حج و دو رکعت نماز طواف و سعی میان
صفا و مروه را و طواف نسا و دو رکعت نماز طواف را به جا آورد و شکی نیست که ماه شوال و ذو القعده و نه روز ذي الحجه از
جمله ماههاي حجست و جمعی همین دو ماه و نه روز را ماههاي حج میدانند به اعتبار آن که تا آخر روز نهم احرام میتواند
گرفت پس معنی ماههاي حج آنست که ابتداء حج از این دو ماه و نه روز میتوان کرد. و بنا بر این جمعی میگویند که ماههاي
حج دو ماه و نه روز است تا طلوع آفتاب روز دهم که اگر تا این وقت جمعی برسند نیت احرام بکنند و تلبیه بگویند و نیت وقوف
مشعر بکنند و یک لمحه بگذرد و آفتاب طالع شود حجرا دریافته است چون اختیاري مشعر را دریافته است و جمعی اضطراري مشعر
را کافی میدانند که اگر پیش از زوال برسند و احرام و نیت وقوف مشعر را بکنند حجرا دریافتهاند. و جمعی دو ماه و ده روز
میدانند به آن که ممکن است که جمیع افعال لوامع ص: 447 حجرا تا غروب آفتاب روز دهم به جا آورند و
جمعی سه ماه تمام میدانند به اعتبار آن که بعضی از افعال حج را در بقیه ذي الحجه به جا میتوان آوردن مثل طواف و دو رکعت
نماز طواف، و سعی میان صفا و مروه و طواف نسا و دو رکعت آن را که اگر تا آخر روز آوردند صحیح است اگر چه بد کرده
است که تاخیر کرده است و ظاهر آیه چون بلفظ جمع وارد شده است سه ماه درستست چنانکه ظاهر احادیث صحیحه است. و در
حدیث وارد شده است که ذو الحجه همه ماه از جمله ماههاي حج است، و احادیث صحیحه و کالصحیحه بسیار وارد شده است که
چون ماه ذو القعده داخل شود سر نتراشند اگر اراده حج داشته باشند (و قد یجزي الحاجّ بالرّخص ان یوفّر شعره شهرا روي ذلک
هشام بن الحکم و اسماعیل بن جابر عن الصّادق صلوات اللَّه علیه و رواه اسحاق بن عمّار عن ابی الحسن موسی بن جعفر صلوات اللَّه
علیهما) و گاه هست که حاج را مجزي باشد که یک ماه موي سر را بگذارد بعنوان رخصت به آن که تا قریب بروز هفتم یا هشتم
ذي القعده یا تا دهم سر میتواند تراشید و این روایت هشام است در صحیح، و اسماعیل نیز در صحیح که روایت کردهاند از
صفحه 187 از 296
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه، و اسحاق بن عمار در موثق کالصحیح روایت کرده است از حضرت امام موسی کاظم
صلوات اللَّه علیه و این روایات صریح نیست که در حج یک ماه موي سر میتوان گذاشت پس میتوان حمل کردن این روایات را
بر عمره چنانکه در حدیث اسحاق تصریح شده است به آن که در عمره یک ماه موي سر را میگذارد و ممکن است که حدیث
دیگر باشد پس اولی و احوط آنست که از اول ماه ذي القعده سر نتراشد و اصلاح ریش نکند، و اگر سر بتراشد یا اصلاح ریش
لوامع ص: 448 بکند یک گوسفند به کفاره بکشد، و اکثر حمل کردهاند این حدیث را بر استحباب، و بنا بر اخبار
متواتره از روز یازدهم ذي قعده سر نمیتواند تراشید و اصلاح ریش نمیتواند کرد، و اکثر اصحاب حمل کردهاند همه اخبار را بر
کراهت و کشتن گوسفند را بر استحباب تا وقت احرام و چون محرم شود حرامست چنانکه خواهد آمد و در فقه رضوي نیز بلفظ امر
واقع شده است که از اول ماه ذي القعده موي سر را بگذارد تا روز دهم ذي الحجه و بهتر آنست که از اول شوال نیز سر نتراشد
چنانکه در حدیث کالصحیح ابو الصباح است (و روي عن سماعۀ قال سألته عن الحجامۀ و حلق القفا فی اشهر الحجّ قال لا باس، و لا
باس بالنّورة و السّواك) و در موثق که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از حجامت کردن و پشت سر
را از جهۀ حجامت تراشیدن در ماههاي حج چونست حضرت فرمودند که باکی نیست و هم چنین باکی نیست که نوره بکشد یا
مسواك کند در ماههاي حج و جمعی که حمل کردهاند بر ماه شوال و لیکن حمل بر ضرورت اولی است چه ظاهر است که کسی
عبث حجامت نمیکند پس در حال احرام نیز میتواند این کار را کردن، و لیکن چون نوره را نیز ذکر فرموده حمل کردن بر ما قبل
احرام اولی است و اکثر اوقات احرام را در ماه ذي حجه میگیرند از دویم تا نهم پس صادقست که در این سه ماه باکی نیست اگر
اندك ضرورتی باشد و اگر ضرورت عظیم باشد در حال احرام نیز جایز است با کفاره و خواهد آمد.
باب مواقیت الاحرام
[بیان مواقیت پنجگانه]
(روي عبید اللَّه بن علیّ الحلبیّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال الاحرام من مواقیت خمسۀ وقّتها رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله
لا ینبغی لحاجّ و لا معتمر ان یحرم قبلها و لا بعدها: وقّت لأهل المدینۀ ذا الحلیفۀ و هو مسجد الشّجرة کان یصلّی فیه و یفرض الحج
فاذا خرج من المسجد و سار و استوت به البیداء حین یحاذي المیل الاوّل احرم، و وقت لأهل الشّام الجحفۀ و وقّت لأهل النّجد
العقیق، و وقّت لأهل الطّائف قرن المنازل، و وقّت لأهل الیمن یلملم و لا ینبغی لأحد ان یرغب عن مواقیت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و
آله) این بابی است در بیان مواضعی که از آنجاها احرام میباید گرفت منقولست به شش سند صحیح و شش کالصحیح که حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که احرام را از پنج جائی میباید گرفت که حضرت سید الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله از
آنجاها مقرر فرمودند، و عمده مواقیت این پنجند و غیر از این نیز چند میقات دیگر هست که خواهند آمد و سزاوار نیست کسی را
که اراده حج یا عمره کند که احرام گیرد پیشتر از اینها یا پستتر از اینها. از جهۀ اهل مدینه مشرفه و کسانی که از مدینه متوجه
کعبه معظمه میشوند مقرر فرمودند ذا الحلیفه را که آن مسجد الشجره است و اشهر من لوامع ص: 450 الشمس
است، و بعضی از عوام میگفتند که این مسجد حال مسجد قراباش است که او ساخته است و معرس نبی صلّی اللَّه علیه و آله است
میگفتند که مسجد شجره است و این غلط است و از مردمان معتمد تحقیق کردم گفتند که قراباش تجدید کرد و دغدغه که
میشود اینست که آن صحرا ذو الحلیفه است یا همان مسجد و بس. اظهر: بحسب اخبار مسجد است بر تقدیري که ذو الحلیفه
مجموع را گویند چون در احادیث صحیحه وارد شده است که از مسجد شجره میباید اظهر آنست که در غیر مسجد حرام نتوان
گرفت که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله از آنجا احرام میگرفتند به آن که نماز نافله احرام را به جا میآوردند و
صفحه 188 از 296
فرض حج میفرمودند یعنی احرام را به تلبیه منعقد میساختند چنانکه ظاهر آیه کریمه است که فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا
فُسُوقَ وَ الخ یعنی هر که احرام را بر خود واجب سازد یا مقرر کند یعنی به تلبیه به قرینه جزا که بعد از آن جماع نمیباید کرد، و
دروغ نمیباید گفت، و جدل نمیباید کرد و اینها بعد از تلبیه حرامست پس میباید که تلبیه آهسته گفته باشند تا محرّمات احرام بر
ایشان حرام شده باشد و از فاذا خرج تا حرم در کافی و تهذیب نیست در این حدیث، و نبودنش اظهر است، و ممکن است که از
حدیث دیگر حلبی یا غیر او از ثقات بوده باشد و صدوق داخل کرده باشند و چون از مسجد بیرون میرفتند و بالا میرفتند تا برابر
صحرا پیدا میشدند و آن جائی است که بالفعل نیز میل هست از ابتداء بیدا و بر بیدا بر بلندي واقع است و مسجد شجره در پستی
واقع است و در آخر بیدا نیز میلی نصب کردهاند و چون آن حضرت میرسیدند احرام میگرفتند یعنی لازم یا ظاهر میکردند احرام
را به گفتن تلبیه، و این عبارت در احادیث دیگر ضرر ندارد و در اینجا بحسب لوامع ص: 451 ظاهر مخالف گفته
اول است که ان یفرض الحج است و بر تقدیري که باشد و از قلم کلینی افتاده باشد مراد از احرام اظهار تلبیه خواهد بود به آن که
بلند بگوئید چون در مسجد شجره تلبیه را آهسته میگوید چنانکه اکثر اصحاب گفتهاند. و حضرت صلوات اللَّه علیه مقرر ساختند از
جهۀ اهل شام جحفه را و اهل مصر نیز از آنجا احرام میگیرند و در این اوقات اهل شام از مسجد شجره احرام میگیرند چون به
مدینه میرسند و از آنجا احرام میگیرند و هر میقاتی چنین است که اگر کسی بیاحرام به آن جا رسد میباید که از آنجا احرام
بگیرد و از جهۀ اهل نجد وادي عقیق را مقرر فرمودند، و از براي اهل طایف که الحال مسمی است به حجاز قرن المنازل را مقرر
فرمودند، و از جهۀ اهل یمن یلملم را مقرر فرمودند و سزاوار نیست احدي را که رغبت کند از میقات رسول خدا صلوات اللَّه علیه به
میقات دیگر و بر این مضمون احادیث صحیحه متواتره وارد شده است از معاویۀ بن عمار و از ابو ایّوب و از علی بن جعفر و عمر بن
یزید و از غیر ایشان بلکه از طرق عامّه نیز متواتر است الا میقات عقیق که در بخاري از عمر ذکر کرده است و احادیث بسیار روایت
کرده است از جهۀ تأیید عمر که حضرت رسول خدا فرمودند که از ذات عرق احرام بگیرید. و به اسانید صحیحه منقولست از بزنطی
و غیر او که حضرت امام موسی کاظم و حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما فرمودند که میدانید که چرا
طایف را طایف میگویند ما گفتیم نه حضرت فرمودند که چون حضرت ابراهیم دعا کردند از جهۀ ذرّیه خود که خداوندا ذرّیت
خود را ساکن گردانیدم در صحرایی که زراعت نمیکنند یا نمیتوان کرد لوامع ص: 452 نزد خانه محترمت:
چنان کن که دلهاي جمعی از مردمان مایل شوند به ایشان و بیایند به نزد ایشان، و روزي کن ایشان را از انواع میوها تا آن که شاید
که ایشان شکر کنند نعمتهاي ترا حق سبحانه و تعالی دعاي او را مستجاب گردانید و امر فرمود که جبرئیل قطعه از اردن که از بلاد
شام است از آنجا جدا کرد با درختان و میوها و آورد و هفت مرتبه بر دور کعبه گردانید و در حجاز جا داد آن را، با آن که هواي
گرم مکه معظمه و مدینه مشرفه و آن حدود به مرتبه گرم است که وصف نمیتوان کرد حجازي را که در حوالی آنجاست به مرتبه
خوش هوا گرم نیست که جمعی گفتند که یخ میبندد و انواع میوها در آنجاست که در مکه معظمه صرف میشود و میل قلوب به
مرتبهایست که هر چند بیشتر روند به مکه معظمه بیشتر رغبت میشود، و اظهر میلی است که مؤمنان را هست با ذرّیت مطهره آن
حضرت که آن حضرت سید المرسلین و ائمه معصومینند که عالمیان به ایشان رغبت و محبت دارند و به زیارت قبور ایشان میروند
و بمعنی ثانی روایات بسیار وارد شده است و حق سبحانه و تعالی نیز فرموده است محبت ایشان را در آیه کریمه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ
عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُ  دا و آیه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی که گذشت و خواهد آمد. (و فی روایۀ
رفاعۀ ابن موسی عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال وقّت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله العقیق لأهل نجد و قال هو وقت لما
أنجدت الارض و أنتم منهم و وقّت لأهل الشّام الجحفۀ و یقال لها المهیعۀ) و در روایت صحیح رفاعه منقول است که آن حضرت
فرمودند که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله وادي عقیق را از جهۀ اهل نجد لوامع ص: 453 مقرر
ساخت و فرمودند که چنانکه عقیق میقات اهل نجد است میقات جمعی که از اطراف داخل نجد شوند و شما اهل عراقین از آن
صفحه 189 از 296
جماعتید که داخل نجد میشوید و میقات شما نیز عقیق است چون شما نیز داخل نجد میشوید، و از جهۀ اهل شام جحفه را مقرر
ساخت و آن مهیعه است و الحال رابغ میگویند آنجا را و کنار دریا و شهر جحفه را سیل برده است و داخل دریا کرده است و با
آن که متصل است به دریا و صد گامی به دریا دارد آبش را از دست میکشند و شیرین است
[میقات را از اهل محل سؤال میکنند]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال یجزئک اذا لم تعرف العقیق ان تسال النّاس و الاعراب عن ذلک) و به
اسانید صحیحه منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه ندانی عقیق را همین بس است که مردمان و بادیه
نشینان بگویند که اینجا وادي عقیق است و آن چه الحال بر که شریفش مینامند ظاهرا اوّل عقیق است و از مردمان و اعراب که
پرسیدیم نمیدانستند و لیکن موافق روایات که وارد شده است که تا ذات عرق که الحال عامه از آنجا احرام میگیرند به گفته عمر
بن الخطاب هشت فرسخ هست ظنا چون صبح قریب به آفتاب از برکه شریف احرام گرفتیم و شامی بذات عرق رسیدیم و در میان
را به غمره رسیدیم اگر چه از برکه گذشتیم تا به غمره احتیاطا مکرّر نیت کردم و تلبیه گفتیم و چون ظهري به غمره رسیدیم مظنون
شد که برکه اول عقیق است چون خواهد آمد که از اول عقیق تا غمره چهار فرسخست و از غمره تا ذات عرق چهار فرسخی است و
لیکن احوط آنست که چون از برکه یک فرسخ بگذرند تجدید احرام بکنند تا یقینا از وادي عقیق احرام گرفته باشند و اگر لوامع
ص: 454 در غمره تجدید کنند بیدغدغه صحیح است و قبل از آن که این شکسته مردمان را گفته بودم همه
کس احرام از ذات عرق میگرفتند و لیکن تقریبا چهل سال است که این شکسته مبالغه کردهام و هر که شیعه است از برکه احرام
میگیرد و سنی از ذات عرق و شیعه و سنی در آنجا از هم جدا میشوند و عمده اینست که به برکت پادشاه جنت مکان علیین
آشیان شاه عباس طاب ثراه عامه بسیار از او خایف بودند و الحال نیز چنین است و تقیه کم شده است و همه عامه میدانند که عجم
شیعهاند مگر ما وراء النهري و هندي اما به همین راضیند که لعن نکنند
[بیان حدود عقیق]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه اوّل العقیق برید البعث و هو برید من دون برید غمرة) و از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است
که اول عقیق برید بعث است و چهار فرسخ است و آن چهار فرسخی است پیش از چهار فرسخ غمره و ذات عرق بعد از هر دو است
و آن چه عامه از آنجا احرام میگیرند مفاصلش میگویند و تخمینا قریب بدو فرسخ از برید غمره دورتر است و از جمله ذات عرق
است و این مضمون از چند روایت مستخرج میشود و ظاهرا نقل بالمعنی کرده باشد و ممکن است که این عبارت نیز روایت باشد و
اللَّه تعالی یعلم (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه وقّت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لأهل العراق العقیق و أوّله المسلخ [خ] و وسطه
غمرة و اخره ذات عرق و أوّله افضل) و از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله
عقیق را از جهۀ اهل عراق مقرر فرمودند و اول عقیق در لوامع ص: 455 فضیلت مسلح است به حاي مهمله یا به
خاء معجمه و وسط آن در فضیلت غمره هست و آخرش ذات عرق است و اول آن افضل است و این عبارت در فقه رضوي مذکور
است و عمل اکثر اصحاب بر این است و ظاهر روایات بسیار آنست که ذات عرق میقات نیست مگر در حالت ضرورت یا تقیه
چنانکه مشهور است که عمر از جهۀ مخالفت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله چنین کرد و جواب اتباع او آنست که حضرت پیغمبر
صلّی اللَّه علیه و آله مقرر نساخته بود عمر میقات مقرر ساخت و چه داند حضرت که اهل عراق یا خراسان مسلمان خواهند شد. با
آن که خود نقل کردهاند متواترا که در حفر خندق به سنگی رسیدند که کلنگها شکست و چیزي از آن شکسته نمیشد تا آن
صفحه 190 از 296
حضرت را خبر کردند و حضرت یک کلنگ زدند و برقی جست حضرت فرمودند که قصرهاي شام را بمن دادند و دیدم، و کلنگی
دیگر زدند و برق جست و فرمودند که قصرهاي سفید مداین را بمن دادند، و کلنگی دیگر زدند و فرمودند که بلاد یمن را بمن
عطا فرمودند، و منافقان قریش میگفتند که ما از ترس کفار به قضاي حاجت نمیتوانیم رفت چنین سخنان میگوید و در حدیث
موثق کالصحیح وارد است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اول عقیق مسلح است و آخرش ذات عرق
است و اظهر اخبار آنست که ذات عرق از روي تقیه وارد شده است چنانکه در بخاري مذکور است از عبد اللَّه بن عمر که چون
کوفه و بصره مفتوح شد اهل دو شهر آمدند نزد عمر که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از جهۀ ما قرن المنازل را میقات کرده است
و جفا میکشیم در رفتن به قرن عمر گفت که محاذي قرن را به بینید کجاست گفتند ذات عرقست گفت احرام از ذات عرق بگیرید
و احادیث بسیار روایت کرده است که میقات اهل نجد قرن المنازل لوامع ص: 456 است. کفر عمر و کفر علماء
اهل سنت به گفته خودشان لازم میآید بعد از این نصوص که خود نقل کردهاند مخالفت خدا و رسول خدا کردند، و شرع دیگر
30 - أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَۀُ اللَّهِ وَ : قرار دادن بر خلاف گفته خدا و رسول خدا کفر نیست کفر چه چیز است قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ 9
الْمَلائِکَۀِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ.
[احرام قبل از میقات]
(و لا یجوز الاحرام قبل بلوغ المیقات و لا یجوز تاخیره عن المیقات الّا لعلّۀ او تقیّۀ و اذا کان الرّجل علیلا او اتّقی فلا بأس بان یؤخّر
الاحرام إلی ذات عرق) عبارت فقه رضویست که جایز نیست احرام پیش از رسیدن به میقات و جایز نیست تاخیر احرام از میقات
مگر مرضی یا مانعی باشد یا از روي تقیه و هر گاه شخصی بیمار باشد یا تقیه کند پس باکی نیست که تاخیر کند احرام را تا ذات
عرق که مفاصلش مینامند و بر این مضمون احادیث متواتره وارد شده است از حضرت سید المرسلین و ائمه طاهرین سلام اللَّه
علیهم اجمعین و احادیث موثقه وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که اگر کسی نذر کرده باشد که احرام
را پیش از میقات بگیرد لازمست که وفا کند بنذر خود. و در صحیح و موثق کالصحیح وارد شده است که اگر خواهد که ثواب
عمره رجب داشته باشد که در فضیلت بعد از حج است و به آخر ماه رجب رسیده باشد و هنوز به میقات نرسیده باشد جایز است که
در روز آخر رجب قریب به غروب احرام بگیرد، و در هر دو صورت احوط آنست که در میقات تجدید احرام کند و تلبیه بگوید و
چون پیشتر محرم شود قصد احتیاط کند که اگر احرام مطلوب شارع باشد فبها و اگر نه لغو باشد خصوصا در صورت اول لوامع
ص: 457 (و سال معاویۀ بن عمّار ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل من اهل المدینۀ احرم من الجحفۀ فقال لا
باس) و بهشت سند صحیح منقولست از معاویۀ که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی از
اهل مدینه که احرام از جحفه گرفت حضرت فرمودند که باکی نیست و حمل کردهاند بر آن که مانعی داشته باشد مثل مرض
چنانکه در احادیث بسیار وارد شده است که مریض را جایز است تاخیر نمودن تا جحفه با آن که بر تقدیري که نامشروع کرده باشد
ممکن است که احرامش صحیح باشد مثل تاخیر حج از سال استطاعت خصوصا در جحفه چون میقاتست و روایات وارد شده است
که دلالت میکنند بر آن که با اندك عذري تاخیر میتوانند کرد تا آنجا (و روي عن ابی بصیر قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه انّا نروي بالکوفۀ انّ علیّا صلوات اللَّه علیه قال انّ من تمام حجّک احرامک من دویرة أهلک فقال سبحان اللَّه لو کان کما یقولون
لما تمتّع رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله بثیابه إلی الشّجرة) و منقولست در موثق از ابو بصیر و در کافی و تهذیب از رباح بن ابی نصر
و ظاهر این نسخه عن ابن ابی نصر بوده است و نساخ تصحیح و تصحیف نمودهاند و در آن هر دو کالصحیح منقولست که گفت
عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که علماء کوفه بما روایت نمودند که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه
علیه فرمودند که از تمامی حجت آنست که احرام از خانه اهلت بگیري یعنی از خانه خودت حضرت فرمودند که سبحان اللَّه و این
صفحه 191 از 296
تسبیح تعجب است و شایع بوده و هست اگر چنین میبود حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله جامهاي دوخته را
نمیپوشیدند لوامع ص: 458 تا مسجد شجره و در کافی و تهذیب مذکور است که حضرت این را در جماعتی
فرمودهاند که خانه ایشان به مکه نزدیکتر از میقات بوده باشد و احادیث صحیحه وارد است بر آن که هر که خانهاش به مکه
نزدیکتر است از میقات میقات او خانه اوست چنانکه خواهد آمد (و سال میسّر الصّادق صلوات اللَّه علیه عن رجل احرم من العتیق و
اخر احرم من الکوفۀ أیّهما افضل عملا فقال یا میسّر تصلّی العصر اربعا افضل او تصلّیهما ستا فقال أصلّیها اربعا قال فکذلک سنّۀ
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه افضل من غیرها) و در صحیح منقولست از میسّر که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه که هر گاه یک کس احرام از عقیق گرفته باشد و دیگري از کوفه احرام گرفته باشد کدام یک از ایشان بهترند و عمل
ایشان فاضلترند حضرت فرمودند که اي میسّر نماز عصر را چهار رکعت کنی بهتر است یا شش رکعت یعنی سؤال تو از این باب
است و افضلیت فرع آنست که آن طرق اقلا مشروع باشد عرض کردم که چهار رکعت افضل است و راوي گمان کرد که حضرت
از او استفسار میکند حضرت فرمودند که هم چنین است و طریقه رسول خدا افضل است از طریق شیاطین و ممکن است که چون
اکثر عامه جایز میدانند تقدیم را ظاهر خبر مراد باشد از جهۀ الزام ایشان که حاضر بودهاند یا اگر میسّر با ایشان گوید چنین بحث
إِنْ ضَ لَلْتُ » کند چنانکه از حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید بسیار است که حکایت میفرماید مماشات انبیاء را باین عنوان مثل
و احادیث ما بر این مضمون متواتر است و اجماع است نزد شیعه (و سئل صلوات اللَّه علیه عن رجل منزله « وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ الخ » « الخ
خلف الجحفۀ من این یحرم قال من منزله) لوامع ص: 459 و در صحیح منقولست از ابن مسکان و صفوان از ابو
سعید که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از کسی که منزل او گذشتهتر باشد از جحفه که میقات است از
کجا احرام میگیرد حضرت فرمودند که از منزلش احرام میگیرد چون به مکه اقربست از میقات (و فی خبر اخر من کان منزله دون
المواقیت ما بینها و بین مکّ ۀ فعلیۀ ان یحرم من منزله) و در احادیث صحیحه از معاویۀ بن عمار و مستمع و غیر ایشان منقولست که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که منزلش نزدیکتر باشد به مکه از میقاتها پس بر اوست که احرام را از
منزل خود بگیرد و ظاهر عبارات این اخبار آنست که خانهاش به مکه معظمه نزدیکتر است از میقاتی که در عقب مانده اوست و
لازم نیست که بر گردد به میقات و احرام از آنجا بگیرد و اکثر چنین فهمیدهاند که هر گاه از مواقیت نزدیکتر باشد میقاتش خانه
اوست به آن که کمترین میقات بحسب مسافت مثلا دوازده فرسخ است پس اگر از خانهاش تا مکه معظمه یازده فرسخ باشد از خانه
محرم میشود، و اگر چهارده فرسخ باشد مثلا از خانه محرم نمیشود بلکه بیکی از مواقیت میرود و حدیث جحفه رد این قول
میکند بحسب ظاهر زیرا که از جحفه تا مکه معظمه زیاده از بیست و هفت فرسخ است و اقرب مواقیت تخمینا دوازده فرسخ است تا
شانزده فرسخ علی الخلاف و عبارت متن عبارت فقه رضوي است و عبارات روایات افصح است.
[احرام از مسجد شجره]
(و روي الحسن بن محبوب عن عبد اللَّه بن سنان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال من اقام بالمدینۀ و هو یرید الحجّ شهرا او
نحوه ثمّ بدا له ان یخرج فی غیر طریق المدینۀ فاذا کان حذاء الشّجرة و البیداء لوامع ص: 460 مسیرة ستۀ امیال
فلیحرم منها) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که در مدینه مشرفه یک
ماه یا زیاده و کم بماند و خواهد که بحج رود و خواهد که از غیر راه متعارف مدینه مشرفه به مکه معظمه رود چون محاذي مسجد
شجره و بیدا شود، و در کافی من البیداء است یعنی مسجد شجره که در بیداست، و بنا بر نسخه اصل محاذات هر یک محاذات
دیگریست که آن شش میل است که دو فرسخ باشد از آنجا احرام بگیرد و از این حدیث استدلال کردهاند بر محاذات مواقیت چون
شخصی که در مدینه باشد ممکن است او را که احرام از مسجد شجره بگیرد و به مدینه آید و از هر راهی که خواهد برود حضرت
صفحه 192 از 296
محاذات مسجد شجره را اکتفا فرمودند یا آن که ظاهرش آنست که ظن محاذات کافی باشد پس اگر از راه مانند لحسا بروند و
نتوانند بیکی از مواقیت رفتن محاذات هر میقاتی که به او نزدیک باشد بطریق اولی کافی باشد خواهد و جمعی گفتهاند که هر گاه
دو منزل به مکه داشته باشند که شانزده فرسخ باشد احرام میگیرد. و احوط آنست که ساعت به ساعت تجدید کند تا جزم به
همرسد که از محاذي احرام گرفته است و چون ظاهر شد که وادي عقیق اقلش هشت فرسخ است و در بعضی روایات دوازده فرسخ
است در مانند لحسا آسانست ظن محاذات بلکه علم نیز نسبت به بعضی که مکرر رفته باشند ممکن است که به همرسد و احوط
آنست که چون به ادنی حل رسد تجدید احرام بکند و احوط آنست که از چنین راهی نروند
باب التّهیّؤ للإحرام
[مستحبات احرام]
(روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا انتهیت إلی العقیق من قبل العراق او إلی وقت من هذه المواقیت و
أنت ترید الاحرام إن شاء اللَّه فانتف ابطیک و قلّم اظفارك و اطل عانتک و خذ من شاربک و لا یضرّك بأيّ ذلک بدات ثمّ استک
و اغتسل و البس ثوبیک و لیکن فراغک من ذلک إن شاء اللَّه تعالی عند زوال الشّمس و ان لم یکن ذلک عند زوال الشّمس فلا
یضرّك الّا انّ ذلک احبّ إلیّ ان یکون عند زوال الشّمس) و به اسانید صحیحه متکثره منقول است که بیست و شش سند است که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون به وادي عقیق از جانب عراق با به میقاتی از این مواقیت معلومه رسی و
اراده احرام داشته باشی اگر خدا خواهد یعنی توفیق کرامت کند و نخواهی به جانب دیگر روي غیر مکه معظمه به آن که خواهد به
طایف یا جده رود مثلا که در آن صورت احرام نمیباید گرفت اما اگر خواهد که به مکه رود و هیمه کش و علفکش نباشد از
میقات نمیتواند گذشت بی احرام پس موي زیر بغل را بکن و تراشیدن بهتر است و نوره گذاشتن بهتر و ناخنها را بگیر از دست و
پا و پشت زهار را نوره بگذار، و اگر کل بدن را نوره بکشد بهتر است و تقدیم و تاخیري ندارد بهر کدام که خواهی ابتدا کن پس
مسواك کن و غسل احرام بکن و دو لوامع ص: 462 جامه احرام را به پوش و باید که چنان کنی که در اول ظهر
از اینها فارغ شده باشی و اگر نزد زوال نباشد. ضرر ندارد و لیکن محبوبتر نزد من آنست که فراغ از اینها نزد زوال باشد و بر این
مضمون احادیث صحیحه دیگر نیز وارد شده است و همه بر سبیل استحباب است الا غسل که قول به وجوبش هست چنانکه در
مرسله یونس گذشت که سه غسل فرض است یکی غسل احرام، و احادیث بسیار بلفظ امر وارد شده است احوط آنست که ترك
نکند و قصد وجوب و ندب نیز نکند بلکه بقصد قربت واقع سازند خواه غسل احرام حج باشد و خواه احرام عمره، دیگر کندن
جامهاي دوخته را و پوشیدن ندوخته را بقصد وجوب واقع ساختن بهتر است (و روي معاویۀ بن وهب قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات
اللَّه علیه و نحن بالمدینۀ عن التّهیّؤ للإحرام فقال اطل بالمدینۀ و تجهّز بکلّ ما ترید و اغتسل ان شئت و ان شئت استمتعت بقمیصک
حتّی تاتی مسجد الشّجرة) و به اسانید صحیحه منقولست از معاویه که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه در وقتی که در مدینه بودم از مهیا شدن و پاکیزه ساختن خود از جهۀ احرام حضرت فرمودند در شهر نوره بکش و تهیه و
پاکیزهگی خود را به جا آور به آن چه سابقا مذکور شد بهر نحو که خواهی یعنی همه آن چه مذکور شد یا بعضی از آن را و اگر
خواهی در شهر غسل میتوان کرد و اگر چه فاصله بشود ضرر ندارد و اگر خواهی بعد از غسل پیراهن که مخیط است میتوانی
پوشیدن تا بمسجد شجره. و مطلب این است که مقدمات احرامات را پیش از میقات به جا میتوان لوامع ص: 463
آوردن و بعد از غسل پیش از احرام دوخته میتوان پوشید، و منافات ندارد با احادیثی که وارد شده است که غسل را اعاده کند اگر
چه اعاده نیز مستحب است چنانکه خواهد آمد. (و در صحیح از معاویۀ بن وهب منقول است همین حدیث با زیادتی آن که چون
صفحه 193 از 296
بمسجد شجره برسی مرتبه دیگر غسل میکنی و جامهاي احرام را میپوشی و ساله معاویۀ بن عمّار عن الرّجل یطلی قبل ان یاتی
الوقت بستّ لیال قال لا باس به و ساله عن الرّجل یطلی قبل ان یاتی مکۀ بسبع او ثمان لیال قال لا باس به) و به اسانید صحیحه
منقولست از معاویۀ که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که پیش از آن که به میقات آید
به شش شب نوره بکشد فرمودند که باکی نیست و باز سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه از شخصی که نوره کشد هفت
شب یا هشت شب پیش از آن که به مکه آید آیا اکتفا به آن نوره میتواند کرد فرمودند که باکی نیست و مراد از شب شبانه روز
است و قانون عرب اینست که تاریخ را به شب حساب میکنند غالبا و مراد از آن شب و روز است (و روي علی بن ابی حمزة عن
ابی بصیر قال سال رجل ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و انا حاضر فقال اذا اطّلیت للإحرام الاوّل کیف لی ان اصنع فی الطّلیۀ الاخیرة و
کم حدّ ما بینهما فقال ان کان بینهما جمعتان خمسۀ عشر یوما فاطل) و در موثق منقولست از ابی حمزه که شخصی از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کرد و من حاضر بودم و در کافی و تهذیب لوامع ص: 464 مرویست از علی
بن حمزه که گفت ابی حمزه که گفت ابو بصیر از آن حضرت صلوات اللَّه سؤال کرد و من حاضر بودم و ظاهرا سهو از نساخ شده
باشد و اگر نه میبایست علی را ذکر نکند بحسب متعارف. حاصل آن که گفت عرض نمود که هر گاه از جهۀ احرام نوره کشیده
باشم چه مقدار زمان میباید که بگذرد تا نوره باید کشید از جهۀ احرام حج یا عمره دیگر حضرت فرمودند که هر گاه دو هفت که
پانزده روز است بگذرد نوره بکش کمتر لازم نیست که نوره را تازه کند اگر چه تازه کردن خوبست اگر چه دو روز گذشته باشد
چنانکه گذشت در باب نوره که ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم امر فرمودند بنوره و در روز سیم نوره بود، که دو روز گذشته بود و
مبالغه بسیار واقع شده است که از پانزده روز نگذرد که دو هفته است اگر چه دو هفته چهارده روز است اما چون از سه شنبه تا سه
شنبه سیم که دو هفته است که چهارده روز باشد در عرض پانزده متحقق میشود بهر دو تعبیر میتوان کرد چون نصف اول روز سه
شنبه اول و نصف دویم سه شنبه سیم محسوب نیست
[غسل قبل از میقات]
(و روي بن ابی عمیر عن هشام بن سالم قال ارسلنا إلی ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و نحن جماعۀ بالمدینۀ انّا نرید ان نودّعک،
فارسل إلینا ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه ان اغتسلوا بالمدینۀ فانّی اخاف ان یعزّ الماء علیکم بذي الحلیفۀ فاغتسلوا بالمدینۀ و البسوا
ثیابکم الّتی تحرمون فیها ثمّ تعالوا فرادي او مثانی قال فاجتمعنا عنده فقال له ابن ابی یعفور ما تقول فی دهنۀ بعد الغسل للإحرام فقال
له قبل و بعد و مع لیس به باس قال ثمّ دعا بقارورة بان سلیخۀ لیس فیها شیء فامرنا فادّهنّا منها لوامع ص: 465 فلمّا
اردنا ان نخرج قال علیکم ان تغتسلوا ان وجدتم ماء اذا بلغتم ذا الحلیفۀ) به دوازده سند صحیح و نه سند حسن کالصحیح منقولست از
هشام که با جمعی در مدینه مشرفه بودیم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرستادیم که میخواهیم شما را وداع
کنیم حضرت فرستادند به نزد ما که در مدینه غسل کنید که میترسم که آب نیابید در مسجد شجره یا در آن فضا پس غسل کنید
در مدینه و جامهاي احرامتان را به پوشید و یک یک بیایید یا دو دو یا دو دو و بنا بر نسخه او یا واو و ظاهرا غرض این بود که آن
جماعت بسیار نروند که خبر به خلفا رسد که هزار کس به نزد او میرفتند چون آن ملاعین بنی امیه یا بنی عباس میترسیدند که
مبادا اراده خروج کنند چون بنی حسن بسیار خروج میکردند و از بنی حسین نیز زید خروج کرده بود و چون تازه به پادشاهی
رسیده بودند ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم را شهید میکردند به توهّم و احتمال. راوي گوید که به نحوي که فرمودند متفرق
رفتیم و چون به خدمت حضرت رسیدیم ابن ابی یعفور عرض نمود که چه میفرمایید در روغن مالیدن بر بدن بعد از غسل احرام
پیش از احرام حضرت فرمودند که باکی نیست پیش از غسل و بعد از غسل و با غسل یعنی اندکی پیش یا اندکی پس یا در اثناي
غسل به آن که چون سر را بشویید روغن بمالید و هم چنین جانب راست و جانب چپ پس حضرت فرمودند که شیشه روغن به آن
صفحه 194 از 296
را که دانه بوده است مانند گنجد بسیار خوشبو بوده است و در این بلاد نمیباشد و در آن روغن چیزي دیگر از مشک و عنبر نبود
، آوردند پس فرمودند که همه از آن روغن مالیدیم بر خود و چون خواستیم که بیرون آییم فرمودند که اگر لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 466 آب به همرسد در مسجد شجره قصوري ندارد که غسل را مرتبه دیگر بکنید که مقارن احرام در میقات واقع شود یعنی هر
گاه خوف باشد که در میقات آب بهم نرسد غسل را مقدم میتوان داشت و اگر در میقات آب به همرسد مستحب است که غسل
را اعاده کند و دلالت میکند بر آن که روغنی مثل روغن بان که مشک و عنبر نداشته باشد پیش از احرام میتوان مالید و روغنی
که بوي آن بماند تا بعد از احرام نمیتواند مالید و احادیث بسیار در این باب وارد شده است به همین مضمون و بعد از احرام هیچ
یک روغنی بر بدن نمیتواند مالید (و ساله محمّد الحلبیّ عن دهن الحنّاء و البنفسج أ ندّهن به اذا اردنا ان نحرم قال نعم و ساله عن
الرّجل یغتسل بالمدینۀ لإحرامه فقال یجزئه ذلک من الغسل بذي الحلیفۀ) و به اسانید صحیحه منقولست از حلبی که گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از روغن حنّا از جهۀ شین پشت دست و در بعضی از نسخ حسنی و خیري است
و تصحیح و تصحیف است به گمان آن که روغن حنّا نمیباشد و از روغن بنفشه آیا بر خود میتوانم مالید پیش از احرام فرمودند
که بلی چون بویی ندارند که بماند تا بعد از احرام مثل سلیخه که گذشت دیگر گفت که سؤال کردم از شخصی که در مدینه
مشرفه غسل احرام را بکند چونست حضرت فرمودند که این غسل از غسل ذو الحلیفه مجزي است و ظاهر این اخبار آن است که آن
فضاء را ذو الحلیفه میگویند چه ممکن است که ذو الحلیفه اسم مسجد شجره باشد و بر آن فضا اطلاق نمایند بر سبیل مجاز و
احادیث معتبره در این معنی وارد شده است
[استعمال بوي خوش قبل از احرام]
(و روي معاویۀ بن عمّار عنه صلوات اللَّه علیه قال الرّجل یدّهن بأيّ لوامع ص: 467 دهن شاء اذا لم یکن فیه مسک
و لا عنبر و لا زعفران و لا ورس قبل ان یغتسل للإحرام قال و لا تجمّر ثوبا لإحرامک) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که شخصی که اراده احرام داشته باشد هر روغنی را که خواهد بر خود میتواند مالید هر گاه
مشک و عنبر و زعفران و ورس نداشته باشد و فرمودند که بدود خوشبو مساز جامه احرامت را بمثل عود و کشته، و ورس گیاهی
است که دانهاش مانند گنجد است و میکارند و بوي خوش دارد و مثل زعفران و منافعش بسیار است (و روي القسم بن محمّد
الجوهريّ عن علی بن ابی حمزة قال سألته عن الرّجل یدّهن بدهن فیه طیب و هو یرید ان یحرم فقال لا یدّهن حین یرید ان یحرم
بدهن فیه مسک و لا عنبر تبقی ریحه فی رأسک بعد ما تحرم و ادهن بما شئت من الدّهن حین ترید ان تحرم قبل الغسل و بعده فاذا
احرمت فقد حرم علیک الدّهن حتّی تحلّ) و مرویست از علی که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از شخصی که
روغن خوشبو بمالد در وقت احرام، حضرت فرمودند که در وقت احرام روغنی بر خود ممال که مشک و عنبر داشته باشد و بوي آن
در سرت بماند بعد از احرام و هر روغنی دیگر که میخواهی بمال در حالتی که خواهی احرام بگیري خواه پیش از غسل و خواه
بعد از غسل و چون احرام گرفتی حرامست بر تو روغن مالیدن تا محل شوي و قاسم و علی اگر چه ضعیفند و واقفیند و لیکن چون
امثال این مطالب را ذکر کردهاند در احادیث دیگر از جهۀ تقویت ذکر میکنند (و روي حمّاد عن حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه انّه کان لوامع ص: 468 لا یري بأسا بان تکتحل المرأة و تدّهن و تغتسل بعد هذا کلّه للإحرام) و به اسانید
صحیحه بسیار منقولست که حریز گفت که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه میفرمودند که باکی نیست که زن در وقتی
که خواهد احرام بگیرد و سرمه بکشد و روغن بمالد و بعد از اینها همه غسل احرام بکند و محمولست بر روغن و سرمه که بوي
خوش نداشته باشد که بماند بوي آن بعد از احرام (و فی روایۀ جمیل انّه قال غسل یومک یجزیک للیلتک و غسل لیلتک یجزیک
لیومک) و در صحیح روایت کرده است جمیل که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که غسلی که در روز بکند از
صفحه 195 از 296
جهۀ احرام کافی است ترا از جهۀ احرامی که در شب واقع سازي و هم چنین غسلی که در شب کنی مجزي است از جهۀ احرامی که
در روز واقع سازي یعنی لازم نیست که مقارن احرام باشد. و در صحیح از عمر بن یزید منقول است که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه کسی بعد از صبح غسل بکند کافی است او را آن غسل تا شب در هر موضعی که واجبست در
آن غسل و کسی که در اول شب غسل بکند آن غسل مجزیست تا طلوع صبح. و باین مضمون است حدیث صحیح دیگر و حدیث
موثقه سماعه و ابو بصیر از آن حضرت صلوات اللَّه علیه و در صحیح از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که هر گاه غسل
احرام بکنی سر خود را مپوشان و بوي خوش مکن و طعامی که بوي خوش داشته باشد مخور که اگر اینها را واقع لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 469 سازي لازم است که غسل احرام بکنی سر خود را مپوشان و بوي خوش مکن و طعامی که بوي خوش داشته باشد
مخور که اگر اینها را واقع سازي لازم است که غسل را اعاده کنی و احوط و اولی آنست که هر چه در احرام حرامست بعد از غسل
واقع سازد غسل را اعاده کند و اخبار بسیار بر این مضمون وارد شده است (و سئل أبو جعفر صلوات اللَّه علیه عن رجل اغتسل
لإحرامه ثمّ قلّم اظفاره قال یمسحها بالماء و لا یعید الغسل) و در حسن کالصحیح از جمیل منقول است از بعضی از مشایخ او که از
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه سؤال کردند از شخصی که غسل احرام کرده باشد و بعد از آن ناخنها را بگیرد حضرت
فرمودند که آبی بر آن میمالد و اعاده نمیکند غسل را و پیش گذشت که مستحب است که چون ناخن بگیرند به جاي ناخن را
آب برسانند چون از آهن ناخن گرفتهاند و آهن کراهت دارد و رفع کراهت به همین میشود.
[غسل قبل از وقت احرام]
(و لا بأس أن یغسل الرّجل بکرة و یحرم عشیّۀ) و باکی نیست که شخصی بامداد غسل کند و آخر روز احرام بگیرد چنانکه مذکور
شد در احادیث سابقه از عمر بن یزید و غیر آن (و ان لبست ثوبا من قبل ان تلبّی فانزعه من فوق و اعد الغسل و لا شیء علیک و ان
لبسته بعد ما لبّیت فانزعه من اسفل و علیک دم شاة و ان کنت جاهل فلا شیء علیک) عبارت فقه رضویست صلوات اللَّه علیه مؤلفها
، که اگر جامه را به پوشی پیش از تلبیه میتوان از سر بیرون کردن از سر بیرون کن و غسل را اعاده کن و بر لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 470 تو چیزي نیست و اگر بعد از تلبیه پوشیده باشی آن جامه را از پائین بکن و بر تست که یک گوسفند بکشی و اگر از روي
جهالت واقع شده باشد و ندانی که حرامست مخیط پوشیدن بر تو چیزي نیست و ظاهرا از بالا کندن خوب نیست که مبادا سر
پوشیده شود بعد از احرام و بر این مضمون احادیث صحیحه وارد است از معاویۀ بن عمار و غیر او از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه. و در صحیح از زراره منقول است که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که جامه به پوشد
که سزاوار نباشد آن را پوشیدن آن در حال احرام از روي فراموشی یا جهل مسأله بر او چیزي نیست، و اگر عمدا به پوشد
گوسفندي میکشد و گوشت آن را به فقرا میدهد و هم چنین سایر محرمات احرام بغیر از صید و خواهد آمد. و منقول است در
صحیح از عبد الصمد بن بشیر که گفت شخصی داخل مسجد الحرام شد و تلبیه میگفت و پیراهن پوشیده بود جمعی از اصحاب ابو
حنیفه بر او برجستند که پیراهنت را پاره کن و از پیش پاها بیرون آر و بر تست که شتري بکشی و سال دیگر حج کنی که حجت
فاسد شد پس حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه داخل مسجد شدند و بر در مسجد ایستادند و رو به کعبه کردند و اللَّه اکبر
گفتند آن مرد به خدمت حضرت آمد و موي خود را میکند و بر روي خود میزد حضرت فرمودند که اي عبد اللَّه بحال خود باش
و اضطراب مکن و چون به سخن در آمد از عجم بود حضرت فرمودند که چه میگویی بگو او گفت من مرد کاسبم و سعی بسیار
نمودم تا خرجی حج بهم رسانیدم و بحج آمدم و از کسی مسایل خود را لوامع ص: 471 نپرسیده بودم و
نمیدانستم که پیراهن نمیتوان پوشیدن و الحال این جماعت میگویند که پیراهنم را بدرم و از پیش پا بکنم و حجم فاسد است و
شتر بدهم حضرت فرمودند که پیراهن کی پوشیدي بعد از تلبیه یا پیش از تلبیه او گفت پیش از تلبیه حضرت فرمودند که از سر
صفحه 196 از 296
بیرون کن، و شترت نمیباید داد و حجت فاسد نیست، و سال دیگر حج نمیباید کرد، و فرمودند که هر که از روي نادانی کاري
بکند بر او چیزي نیست برو هفت شوط طواف کن و دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بکن و سعی میان صفا و مروه بکن و از موي
خود بگیر و چون روز هشتم شود غسل کن و تلبیه بگو از جهۀ حج و چنان کن که مردمان میکنند. و چون جاهل بود حضرت
تعلیم فرمودند او را که حج تمتع کند. (و اذا اغتسل الرّجل للإحرام فلا باس ان یمسح رأسه بمندیل و ازار) و در صحیح از جمیل
منقولست که یکی از حضرت امام جعفر صادق یا حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیهما فرمودند که هر گاه شخصی غسل
احرام بکند و هنوز احرام نکرده باشد باکی نیست که سرش را خشک کند به دستمال یا لنگ و لفظ آزار در حدیث جمیل نیست
[خواب قبل از احرام و بعد از غسل]
(و اذا اغتسل الرّجل للإحرام ثمّ نام قبل ان یحرم فعلیه اعادة الغسل استحبابا لأنّه قد روي العیص بن القاسم عن ابی عبد اللَّه صلوات
اللَّه علیه قال سألته عن الرّجل یغتسل للإحرام بالمدینۀ و یلبس ثوبین ثمّ ینام قبل ان یحرم قال لیس علیه غسل) و هر گاه شخصی
غسل احرام بکند و پیش از احرام بخواب رود بر اوست که اعاده غسل کند چنانکه در صحیح نصر بن سوید از حضرت لوامع
ص: 472 ابو الحسن موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیه وارد است به همین مضمون و هم چنین در حدیث علی بن
ابی حمزه از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است و صدوق گفته است که اعاده بر سبیل استحباب است از جهۀ آن که به اسانید
صحیحه منقولست از عیص که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که غسل احرام بکند در
مدینه و دو جامه احرام را به پوشد و بخواب رود پیش از احرام حضرت فرمودند که دیگر لازم نیست که غسل کند و همان غسل
کافی است. (و من اغتسل اوّل اللّیل ثمّ احرم اخر اللّیل اجزاه غسله) و در احادیث بسیار وارد شده است که هر که در اول شب غسل
، کند و در آخر شب احرام بگیرد همان غسل کافی است و اگر خواب رفته باشد اعاده غسل میکند استحبابا لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 473
باب وجوه الحاج
[انواع حج]
(روي منصور ال ّ ص یقل عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال الحاجّ عندنا ثلاثۀ اوجه حاجّ متمتّع و حاجّ مفرد للحجّ و سائق للهدي و
السّائق هو القارن) این بابی است در اقسام حاجیان به انقسام حج منقولست و در موثق کالصحیح از منصور شمشیرگر از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حاجیان نزد ما اهل البیت بر سه قسمند. یکی حاجی که حج تمتع کند به آن که اول عمره
را به جا آورد و احرام بحج از مکه بگیرد و هر دو را بفعل آورد در ماههاي حج. دویم کسی است که حج افراد کند. و سیم کسی
است که در حج افراد هدي براند و کسی که هدي راند قارن میشود و حج قران همین است و احادیث بر این مضمون متواتر است
نزد خاصه و عامه و هیچ کس خلاف نکرده است در این مگر عمر که او نیز قایل است که خدا و رسول چنین گفتهاند و لیکن من
حرام کردم متعه حج و متعه نساء را، و عضدي در مسأله اجماع بعد از خلاف نقل اجماع کرده است از بغوي که در زمان عمر
خلاف بود در حج تمتع امّا بعد از او اجماع شد بر غلط عمر و بر آن که حج تمتع حق است، نص قرآن و احادیث متواتره اعتبار
ندارد و به سبب مخالفت لوامع ص: 474 عمر صریح قرآن و صریح قول جبرئیل و صریح قول نبی اعتبار نداشت تا
عمر رفت اجماع شد نیکو تامّل کن که کفر علماء اهل سنت ظاهرتر است از کفر عمر
صفحه 197 از 296
[اهل مکه تمتع به جا نمیآورند]
(و لا یجوز لأهل مکۀ و حاضریها التّمتّع بالعمرة إلی الحجّ و لیس لهم الّا القران او الافراد لقول اللَّه عزّ و جلّ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی
الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ ثمّ قال بعد ذلک لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِ رِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و حدّ حاضري المسجد الحرام اهل مکّۀ و
حوالیها علی ثمانیۀ و اربعین میلا و من کان خارجا من هذا الحدّ فلا یحجّ الّا متمتّعا بالعمرة إلی الحجّ و لا یقبل اللَّه غیره) عبارت فقه
رضویست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه میفرمایند که جایز نیست اهل مکه و کسانی که در حوالی مکهاند که گویا در آنجا
حاضرند جایز نیست ایشان را که حج تمتع کنند و نمیتوانند بغیر از حج قرآن و حج افراد کردن بلکه بر ایشان واجبست که حج
قرآن کنند یا حج افراد زیرا که حق سبحانه و تعالی میفرماید که هر که تمتع یابد به واقع ساختن عمره از محرمات احرام تا وقتی که
محرم شود بحج پس بر او لازم است آن چه میسر باشد از هدي شتري و گاو و گوسفند پس بعد از آن گفت. و عبارت فقه چنین
است که ثم قال عز و جل و ظاهرا تصحیف نساخ است اگر چه ممکن است که صدوق تغییر داده باشد از جهۀ اشعار به آن که
فاصله هست در بیان این دو کلام، اگر چه لفظ ثم در عبارت بر این مطلب دلالت دارد صدوق تصریح به آن کرده است اگر چه
میتوان گفت که دلالت ثم اصرح است و این حج تمتع و هدي از جهۀ جمعی است که از حوالی مسجد الحرام اهل مکهاند و
اطراف مکه معظمه تا چهل و هشت میل از هر لوامع ص: 475 جانبی که شانزده فرسخ باشد و کسی که بیرونست
از این حد و خانهاش تا مکه یا مسجد الحرام زیاده از شانزده فرسخ باشد پس نمیتواند حجی به جا آورد که غیر حج تمتع باشد و
حق سبحانه و تعالی از او قبول نمیکند غیر حج تمتع را (و روي ابن بکیر عن زرارة قال سمعت ابا جعفر صلوات اللَّه علیه یقول من
طاف بالبیت و بالصّفا و المروة احلّ ان احبّ او کره الّا من اعتمر فی عامه ذلک او ساق الهدي و اشعره و قلّده) و در موثق کالصحیح
منقول است که زراره گفت شنیدم که حضرت امام محمد باقر میفرمودند که هر که طواف خانه کعبه میکند و سعی میان صفا و
مروه میکند محل میشود اگر خواهد محل شدن را و اگر نخواهد مگر کسی که در آن سال عمره کند یا سیاق هدي کرده باشد و
او را اشعار و تقلید کرده باشد ظاهرش آنست که مراد حضرت این باشد که حج تمتع صحیح است و حجی که سنّیان میکنند باطل
است هر چند صحیح به جا آوردند باطل است چنانکه در احادیث متواتره وارد شده است که ایمان شرط است در صحّت جمیع
عبادات و لیکن غرض آنست که از این جهۀ نیز باطل است و منافات ندارد که چند مبطل با یکدیگر جمع شوند. و سبب بطلان
آنست که سنّیان چون به مکه میآیند با آن که اجماع کردهاند که حج تمتع حق است و احادیث متواتره در صحاح خود روایت
کردهاند که حج تمتع بهتر است و عمر خطا کرده است و لیکن رعایت میکنند که هر گاه عمر امام ایشان باشد اگر او بجهنم رود
ما نیز با او بجهنم میرویم حتی آن که در جمیع کتب و احادیث و تفاسیر ایشان مصرح است لوامع ص: 476 مگر
در بعضی از کتب متاخرین که مرموز است که در زمان حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله خلاف شد در صحت حج تمتع،
عمر و جمعی از منافقان گفتند صحیح نیست چون مخالف حجی بود که در جاهلیت و کفر میکردند و حضرت سید الأنبیاء با اهل
بیت میگفتند که حج تمتع صحیح است و این خلاف بود تا آن که اجماع کردهاند بعد از عمر بر صحت حج تمتع و چون حج
تمتع را علانیه کردن سبب ظهور کفر عمر میشود حج تمتع نمیکنند و غالب آنست که حج افراد میکنند و لیکن چون داخل مکه
میشوند و احرام بحج گرفتهاند طواف و سعی میکنند و جمعی که فی الجمله شعوري دارند قصد تقدیم طواف و سعی واجب
میکنند و بنا بر تقدیم میباید تلبیه بگویند تا محل نشوند، آن را نمیگویند و محل میشوند و چون متوجه عرفات میشوند محل
شده به عرفات میروند و حج ایشان باطل است و اکثر عامه طواف و سعی سنت قدومش نام مینهند و آن نیز باطل است و سبب
بطلان حج ایشان میشود مگر آن که در سال عمره به جا آورند و حج تمتع کنند صحیح است یا حج قران کنند و اشعار و تقلیدش
کرده باشند آن سبب بطلان نمیشود و لیکن از حج اسلامشان صحیح نیست زیرا که حجی که رسول خدا فرموده است و قرآن
صفحه 198 از 296
مجید بر آن شاهد است حج تمتع است نه قرآن و افراد و چون حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم تقیه میفرمایند عبارات را
به نحوي میفرمایند که شیعیان معنی فهمند و سنّیان معنی دیگر و احتمالات دیگر در حل این حدیث هست و در روضه مذکور
است و این احتمال اظهر احتمالاتست و اللَّه تعالی یعلم (و روي ابن اذینۀ عن زرارة قال جاء إلی ابی جعفر صلوات اللَّه لوامع
ص: 477 علیه و هو خلف المقام فقال انّی قرنت بین حجّۀ و عمرة فقال له هل طفت بالبیت فقال نعم قال هل سقت
الهدي قال لا فاخذ ابو جعفر صلوات اللَّه علیه بشعره ثمّ قال احللت و اللَّه) و منقول است در صحیح که شخصی به خدمت حضرت
امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه آمد در وقتی که حضرت در عقب مقام حضرت ابراهیم علیه السلام بودند و عرض نمود که من
قران کردهام میان حج و عمره حضرت فرمودند که آیا طواف خانه کرده گفت بلی فرمودند که آیا سیاق هدي کرده که قارن باشی
گفت نه حضرت موي او را گرفتند که یعنی تقصیر کن تا طواف و سعی که کرده با این تقصیر عمره شود و احرام بحج بگیرد تا
حج تمتع شود و چون تصریح به تمتع نمیتوانستند فرمودند باین عبارت فرمودند که حج تمتع کرده باشد هر چند نداند که آن چه
میکند حج تمتع است. و ظاهر آنست که آن شخص قران را چنین فهمیده بوده است که حج بکند و بعد از آن عمره به جا آورد
حضرت قران را تمتع فرموده باشند یا آن شخص از ائمه هدي علیه السّلام شنیده بوده است یا به او رسیده بوده است الحال که ایشان
قران میکنند و نفهمیده بوده است که چه معنی دارد حضرت بیان فرموده باشند که قران آنست که چون از عمره فارغ شوند احرام
بحج بندند و نزد ما اگر چه قران حج و عمره جایز نیست باین معنی بد است که هر دو را به یک نیّت به جا آوریم و اگر در وقت
بد و معنی خوبست یکی آن که اگر به حجّ نرسند عمره مفرده به جا آورند و دیگر آن که « لبّیک بحجّ ۀ و عمرة معا » تلبیه بگوئیم
چون عمره تمتع بحج تمتّع نهایت ارتباط دارد که گویا هر دو یک فعلند و عمره را میباید که در ماههاي حج واقع سازند و چون
عمره را به جا لوامع ص: 478 آورند بیرون نروند از حرم تا حج را بفعل آورند پس معنی بحجۀ و عمرة حج تمتع
است بخلاف افراد و قران که جایز است که عمره را در غیر اشهر حج واقع سازد بقصد وجوب و در وقت حج احرام بحج از میقات
بگیرد و حجرا به جا آورد (و روي ابو ایّوب عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال انّ احدهم یقرن و یسوق فادعه عقوبۀ بما صنع) و
به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که گاه هست که میبینم یکی از سنّیان را که
حج قران میکند و سیاق هدي میکند و اگر بگویم که مکنید سخن میشنوند و لیکن ایشان را بحال خود میگذارم بواسطه اعمال
قبیحه ایشان که دست از متابعت ائمه معصومین سلام اللَّه علیهم که اصل دین است بر داشتهاند و متابعت عمر را بر متابعت حضرت
سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله اختیار نموده قول اشقی الاشقیاء را مقدم داشتهاند و در هر یک از صحاح ستّه خصوصا در
صحیح بخاري احادیث متواتره نقل کردهاند از عایشه و انس بن مالک و جابر ابن عبد اللَّه و عبد اللَّه بن عباس و غیر ایشان که همه
نقل کردهاند که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در حج وداع فرمودند که نقل کنند به عمره تمتع و آن حضرت
میفرمودند که اگر من میدانستم که عاقبت چنین خواهد شد سیاق هدي نمیکردم و لیکن چون هدي خود را راندهام محل
نمیتوانم شد تا هدي را بکشم و عمر میگفت خدا گفته است که حج و عمره را تمام کنید و پیغمبر خودش حج کرد معقولست
که ما عمره به جا آوریم و متوجّه عرفات شویم و از ذکرهاي ما آب منی ریزد وجه منع عمر را بخاري ذکر کرده است که میان
کفار جاهلیت چنین مقرر بود که عمره لوامع ص: 479 در ماههاي حج از همه فسقها بدتر است و چون حضرت
فرمودند که حج و عمره را هر دو بکنید بر ایشان دشوار بود که ترك افعال جاهلیت کنند تا آن که گفتند یا رسول اللَّه چه چیز بر ما
حلال میشود حضرت فرمودند که همه چیز. و بطرق متکثره از عمران بن حصین روایت کرده است بخاري و غیر او که ما در زمان
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله حج تمتع کردیم و قران نازل شد و مردي براي خود گفت هر چه میخواست بگوید و
اگر کسی تفصیل این کتاب اخبار را خواهد بود رجوع کند به جامع الاصول بلکه در بخاري آن مقدار هست که احتیاج بکتاب
دیگر نیست
صفحه 199 از 296
[کسی که عمره را به جا آورد و حج را معین نکند]
(و روي عن یعقوب ابن شعیب قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه الرّجل یحرم بحجّۀ و عمرة و ینشئ العمرة أ یتمتّع قال نعم) و
مرویست در حسن کالصحیح بلکه صحیح از یعقوب چنانکه علامه حکم به صحّت کرده است که عرض کردم به حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که شخصی احرام بحج و عمره میگیرد یعنی میگوید که لبیک بحجۀ و عمرة معا و عمره را مقدم
میدارد آیا حج تمتع میتواند کرد فرمود نه که بلی و ظاهر این حدیث آنست که چون حج تمتع نهایت ربط دارد به عمره اگر تلبیه
را بگوید بهر دو بلند کند معنیش همین است که اول عمره میکنم و دیگر حجی که به آن مربوط است خواهم کرد به احرام و تلبیه
دیگر، و سؤال راوي از این جهت است که قران حج و عمره با یکدیگر جایز نیست به آن که یک احرام و یک تلبیه بگوید و این
قران منهی عنه است و آن چه قصد [مقصود خ] است دو احرام و دو تلبیه است و احتمال دیگر آن که در حال احرام تلبیه بهر دو
میگوید که اگر خواهد حج تنها یا عمره تنها یا با هم به جا لوامع ص: 480 آورد و بعد از آن قصد تمتع میکند
حضرت فرمودند که قصور ندارد و این معنی به عبارت أ یتمتّع انسب است و اول بحسب معنی اظهر است و اللَّه تعالی یعلم (و روي
اسحاق بن عمّار عن ابی بصیر قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه رجل یفرد الحجّ فیطوف بالبیت و یسعی بین الصّفا و المروة ثمّ
یبدو له ان یجعلها عمرة فقال ان کان لبّی بعد ما سعی قبل ان یقصّر فلا متعۀ له) و در موثق کالصحیح منقولست که ابو بصیر گفت به
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه عرض نمودم که اگر شخصی حج افراد کند و چون داخل مکه معظمه شود طواف و
سعی حجرا مقدم دارد و به خاطرش رسد که رجوع کند بحج تمتع آیا جایز است چنانکه حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و
آله مردمان را همه امر فرمودند بنقل حج به عمره حضرت فرمودند که اگر بعد از سعی پیش از تقصیر گفته باشد عقد احرام حج
کرده است حج تمتع نمیتواند کرد یعنی اگر تلبیه نگفته باشد نقل نیت میتواند کرد. و به همین مضمونست صحیحه معاویۀ بن
عمار بلکه امر حضرت سید الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله اصحابش را به عدول بحج تمتع کافی است و اگر کسی مخیر باشد میان این
سه نوع حج شکی نیست که عدول میتواند کرد بحج تمتع که آن افضل است و اگر کسی باشد که حج افراد یا قرآن بر او واجب
باشد ابتدا حج تمتع نمیتواند کرد چنانکه ظاهر آیه و روایات بسیار است اما اگر شروع بحج افراد کرده باشد مشهور آنست که نقل
میتواند کرد و احوط عدم نقل است اگر چه اظهر جواز نقل است و اللَّه تعالی یعلم
[حج تمتع افضل است]
(و کتب علیّ بن میسّر إلی ابی جعفر الثّانی صلوات اللَّه علیه یساله عن رجل اعتمر فی شهر رمضان ثمّ حضر الموسم یحجّ مفردا للحجّ
او یتمتّع أیّهما افضل فکتب صلوات اللَّه علیه الیه یتمتّع) و کالصحیح منقولست از علی که گفت عرضه نوشتم به خدمت حضرت امام
محمد تقی صلوات اللَّه علیه و سؤال کردم از شخصی که در ماه رمضان عمره مفرده به جا آورده باشد و وقت حج برسد آیا حج
افراد میکند چون عمره را کرده است یا حج تمتع میکند کدام یک افضل است پس حضرت نوشتند که حج تمتع میکند یعنی
واجب است که حج تمتع کند یا آن که تمتع میکند که آن افضل است و احتمال اول در صورتیست که حج نکرده باشد. و ثانی
در صورتیست که حج سنت باشد، و بر تقدیري که حج کرده باشد مشهور آنست که مخیر است میان هر سه و حج تمتع افضل است
چون احادیث متواتره وارد شده است به آن که حج تمتع افضل است و این اخبار را حمل کردهاند بر حج مستحب و اگر نه حج
واجب را واجبست که بعید بعنوان تمتع به جا آورد و آن چه اظهر است از روایات اهل البیت آنست که نسبت ببعید حج تمتع است
مطلقا و اخبار افضلیت از روي تقیه وارد شده است از روي مماشات با عامه بلی محتمل است که افضلیت نظر به قریب باشد در تطوع
که ایشان را حج تمتع بهتر باشد در غیر حج اسلام ایشان و اللَّه تعالی یعلم (و روي حفص بن البختريّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
صفحه 200 از 296
علیه قال المتعۀ و اللَّه افضل و بها نزل القرآن و جرت السنۀ إلی یوم القیمۀ) و به نه سند صحیح منقول است که حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که و اللَّه حج تمتع بهتر است و آیه قرآن در حج تمتع نازل شده است و حضرت سید المرسلین
صلّی اللَّه علیه و آله به آن امر لوامع ص: 482 فرمودند و فرمودند که این حکم جاریست تا روز قیامت و مراد از
افضل فاضل است که از روي تقیه چنین فرموده باشند یا آن که جمعی که حج افراد و حج قرآن کنند مثل حاضران مسجد الحرام
ایشان را بر حج قران و افراد ثوابی هست و جمعی که از حاضران نباشند و حج تمتع کنند نیز ثواب دارند و این ثواب بهتر از آنست
چون غالبا از راههاي دور میآیند و مشقتهاي بسیار میکشند و افضل الاعمال احمزها و عمده وجوه ثواب متابعت سید الانبیاء و
مخالفت اشقی الاشقیاست (و روي الحلبیّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال قال ابن عبّاس دخلت العمرة فی الحجّ إلی یوم
القیمۀ) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که عبد اللَّه بن عباس گفت از گفته
حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله چنانکه گذشت که عمره داخل شد در حج تا روز قیامت یعنی به یک دیگر مربوط
شدند بعنوان حج تمتع و متواتر است از طرق خاصه و عامه که چون حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که حق
سبحانه و تعالی حج تمتع را واجب گردانید سراقه برخاست و گفت یا رسول اللَّه این حج تمتع مخصوص این سال است حضرت
فرمودند که همیشه این حکم باقیست تا روز قیامت (و سال ابو ایّوب ابراهیم بن عثمان الخزّاز ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه أيّ انواع
الحجّ افضل قال المتعۀ و کیف یکون شیء افضل منها و رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله یقول لو استقبلت من امري ما استدبرت
لفعلت کما فعل النّاس) و به اسانید صحیحه منقولست که از ابراهیم که گفت سؤال کردم از لوامع ص: 483
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که کدام نوع از انواع حج افضل است حضرت فرمودند که حج تمتع و چگونه حجی
دیگر از آن افضل باشد و حال آن که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله میفرمودند که اگر آن چه آخر ظاهر شد اول
میدانستم که حق سبحانه و تعالی حج تمتع را واجب خواهد فرمود من نیز حج افراد میکردم چنانکه دیگران کردند و عدول به
تمتع کردند و من حج قرآن کردم و عدول از آن جایز نیست و همین مضمون نیز متواتر است از طرق خاصه و عامه. و در صحیح از
معاویۀ بن عمار منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که ما نمیدانیم که خداوند عالمیان را حجی بغیر از حج تمتع
هست نظر به آفاقی به درستی که چون روز قیامت بحق سبحانه و تعالی رسیم یعنی بحساب الهی رسیم به خداوند عالمیان خواهیم
گفت که اي پروردگار ما ما عمل کردیم به کتابی که فرستادي و به سنّت حضرت سید المرسلین رسولت صلّی اللَّه علیه و آله عمل
کردیم و سنیان گویند که ما عمل بآراء خود کردیم پس حق سبحانه و تعالی ما و ایشان را هر جا که خواهد جا خواهد داد یعنی
بدیهی است که آن جماعتی که بقول خدا و رسول عمل کردهاند به بهشت خواهند رفت و آنها که مخالفت کردهاند بجهنم واصل
خواهند شد یا آن که ما که به گفته خدا و رسول عمل کردهایم حشر ما با آن جماعتی است که حق سبحانه فرموده است که هر که
اطاعت خدا و رسول او کند پس آن جماعت محشور خواهند شد با جمعی که خدا انعام کرده است بر ایشان از پیغمبران و صدیقان
و شهدا و صالحان و خوب رفقایند ایشان، و حشر سنّیان با منافقان خواهد بود چون رئیس منافقان عمر بن الخطاب است و ایشان
متابعت خدا و رسول را صریحا ترك کردهاند بلکه از منافقان نیز پستترند لوامع ص: 484 چون منافقان قدرت
نداشتند که چنین مخالفت صریح کنند بلکه ظاهر ایشان با مؤمنان بود و باطن ایشان با کفار و عمر و اتباعش ظاهر و باطنشان با
کفار بودند لهذا ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم در این باب تقیه کم میفرمودهاند در قول و فعل اصلا تقیه نمیکردهاند و حج
تمتع میکردهاند و میفرمودهاند که اگر هزار یا دو هزار حج کنیم حج تمتع خواهیم کرد
[بیان تمتع]
(و المتمتّع هو الّذي یحجّ فی اشهر الحجّ و یقطع التّلبیۀ اذا نظر إلی بیوت مکّۀ فاذا دخل مکّۀ طاف بالبیت سبعا و صلّی رکعتین عند
صفحه 201 از 296
مقام ابراهیم علیه السّلام و سعی بین الصّفا و المروة سبعا و قصّر و احلّ فهذه عمرة یتمتّع بها من الثّیاب و الجماع و الطّیب و کلّ شیء
یحرم علی المحرم الّا ال ّ ص ید لأنّه حرام علی المحلّ فی الحرم و علی المحرم فی الحلّ و الحرم و یتمتّع بما سوي ذلک إلی الحجّ و
الحجّ ما یکون بعد یوم التّرویۀ من عقد الاحرام الثّانی بالحجّ المفرد و الخروج إلی منی و منها إلی عرفات و قطع التّلبیۀ عند زوال
الشمس یوم عرفۀ و الجمع فیما بین الظهر و العصر بأذان واحد و اقامتین و الوقوف بها إلی غروب الشمس و الافاضۀ علی المشعر
الحرام و الجمع بین المغرب و العشاء بها بأذان واحد و اقامتین و البیتوتۀ بها و الوقوف بها بعد ال ّ ص بح إلی ان تطلع الشّمس علی جبل
ثبیر و الرّجوع إلی منی و الذّبح و الحلق و الرّمی و دخول مسجد الحصباء و الاستلقاء فیه علی القفاء و زیارة البیت و طواف الحجّ و
هو طواف الزّیارة و طواف النساء فهذه صفۀ المتمتع بالعمرة إلی الحجّ و المتمتّع علیه ثلاثۀ اطواف بالبیت طواف للعمرة و طواف
للحجّ و طواف للنّساء و سعیان بین ال ّ ص فا و المروة کما ذکرناه و علی القارن و المفرد طوافان بالبیت و سعیان بین الصّفا و المروة و لا
لوامع ص: 485 یحلّان بعد العمرة یمضیان علی احرامهما الاوّل و لا یقطعان التّلبیۀ اذا نظر إلی بیوت مکّۀ کما یفعل
المتمتّع بالعمرة و لکنّهما یقطعان التّلبیۀ یوم عرفۀ عند زوال الشّمس و القارن و المفرد صفتهما واحدة الّا انّ القارن یفضل علی المفرد
بسیاق الهدي) بدان که چون حج از سایر عبادات غرابتی دارد چون در عمري یک مرتبه واجبست صدوق سه مرتبه افعال آن را ذکر
کرده است یکی مجملا در اینجا، دویم مفصلا در ضمن اخبار، سیم به تفصیل در نهایت وضوح و دأب سایر علماء این است که
مجملا از جهۀ امتیاز انواع حجرا ذکر میکنند و بعد از آن مفصلا ذکر میکنند و صدوق میگوید که متمتع کسی است که حج و
عمره هر دو را در ماههاي حج واقع میسازد و احرام به عمره میگیرد در میقات اولی که به آن میرسد و چون از ابطح که
میگذرد که محاذي قبور شرفا میشود قطع تلبیه میکند وقتی که نظرش به خانهاي مکه میافتد پس اگر از راه مدینه مشرفه آید از
عقبه اهل مدینه که بالا میآید خانهاي مکه همه ظاهر میشود از قبیل تنگ اللَّه اکبر شیراز و اگر از راه عراق رود محاذي عقبه که
میشود خانهاي مکّه ظاهر میشود. و چون داخل مکه شد و بمسجد الحرام رسید هفت شوط طواف عمره تمتّع را به جا میآورد و
دو رکعت نماز طواف را در مقام ابراهیم علیه السلام میکند و هفت شوط سعی میان صفا و مروه میکند و تقصیر میکند به آن که
اندکی مو از سر و ریش میگیرد و محل میشود و این عمرهایست که از فارغ شدن از آن تا شروع کردن در حج محرمات احرام بر
او حلال میشود از جامه دوخته و جماع و بوي خوش و غیر اینها از آن چه بر محرم حرامست مگر شکار که آن حرامست بر محل
در حرم و بر محرم در لوامع ص: 486 حل و حرم چون در حرم است به اعتبار آن شکار بر او حرامست و تمتع
میباید از غیر آن از محرمات احرام تا بستن احرام حج. و در روز هشتم احرامی دیگر واقع میسازد از جهۀ حج و تلبیه بحج تنها
میگوید و از مکه معظمه بعد از عقد احرام بمنی میرود و از آنجا به عرفات میرود و تلبیه را میگویند تا اول ظهر روز عرفه و
نماز ظهر و عصر را به یک اذان و دو اقامه واقع میسازد چنانکه گذشت، و بعد از آن وقوف میکند در عرفات از اول زوال تا
غروب آفتاب و بنا بر مذهب مشهور غروب بذهاب حمره جانب مشرقست. و بعد از شام متوجه مشعر الحرام میشود و نماز شام و
خفتن را در مشعر الحرام به جا میآورد به یک اذان و دو اقامه به آن که پیش از شام اذان میگوید از جهۀ نماز شام و خفتن و اقامه
میگوید از جهۀ نماز شام و نماز شام را به جا میآورد و اقامه از جهۀ خفتن میگوید و خفتن را به جا میآورد چون اذان از جهۀ
وقت است و شب در مشعر میماند بقصد وجوب بنا بر مذهب اکثر علما و قصد قربت اولی است و بعد از صبح نیت وقوف مشعر
میکند تا طلوع شمس بر کوه ثبیر چون مشعر الحرام در میان دو کوهست و تا آفتاب بلند نشود ظاهر نمیشود. و مقرر چنین است
که پیش از طلوع آفتاب بار میکنند و امیر حاج میآید تا آخر مشعر و اول منی که آن وادي محسّر است در آنجا میایستد و کوه
ثبیر در آخر منی واقع است و مشرفست بر مسجد خیف و چون آفتاب طالع میشود بر سر کوه میافتد امیر حاج شتر را در وادي
، محسّر میراند و میدواند و حاجیان از عقب او میدوانند صد گام تا میلی که نصب کردهاند در آخر وادي. لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 487 و بعد از آن بمنی میآید و رمی جمره عقبه میکند و هدي را میکشند و قسمت میکند و اندکی از آن میخورد و سر
صفحه 202 از 296
میتراشد، و بعد از آن متوجّه مکه میشود از جهۀ زیارت خانه و چون بمسجد حصبا میرود بر پشت میخوابد و آن مسجد در
ابطح بوده است و الیوم اثري از آن نمانده است بعد از آن طواف خانه میکند طواف حجی که مسمی است به طواف زیارت و بعد
از آن دو رکعت نماز زیارت را به جا میآورد در مقام ابراهیم و نگفته است چون لازم طوافست. و دیگر سعی میکند میان صفا و
مروه و سعی از قلم نساخ افتاده است مگر آن که غرضش از طواف حج سعی باشد چون سعی را نیز طواف میگویند چنانکه در آیه
کریمه و اخبار متواتره اطلاق شده است و یا آن که چون بعد از این سعی خواهد گفت در اینجا اگر نگفته باشد ضرر ندارد. و دیگر
طواف نساست و دو رکعت نماز طواف نسا را نیز در مقام ابراهیم به جا میآورد اینست کیفیت عمره تمتع و حج تمتع و کسی که
حج تمتع میکند سه طواف میکند که یک طواف از جهۀ عمره به جا میآورد و دو طواف در حج یکی طواف زیارت و یکی
طواف نساء، دو سعی میکند میان صفا و مروه یکی از جهۀ عمره و دیگري از جهۀ حج چنانکه مذکور شد و بر قارن و مفرد دو
طوافست به خانه کعبه و دو سعی است میان صفا و مروه یک طواف و سعی قدومی است که تقیه میکند چنانکه عامه میکنند و
یک طواف و سعی که در حج به جا میآورند و محل نمیشوند بعد از طواف و سعی قدومی که عمره است یعنی زیارت خانه است
و با احرام اول که در میقات گرفتهاند به عرفات میروند و چون نظرشان به خانهاي مکه میافتد قطع تلبیه نمیکنند چنانکه متمتع
میکرد و لیکن هر دو قطع تلبیه وقتی میکنند که لوامع ص: 488 به عرفات روند اول ظهر، و قارن و مفرد به یک
عنوان حج میکنند و قارن زیادتی که دارد بر مفرد براندن هدي است و باقی افعال مساویند، و طواف نسا را در قارن و مفرد نگفت
و عمره مفرده را ذکر نکرده و ظاهرا اعتماد بر این کرده است که در سیاق مناسک خواهد گفت یا از قلم نساخ افتاده است و آن چه
مذکور شد احادیث بسیار بر آن وارد شده است، و مناسبست که کیفیت حج سید الانبیاء و المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله مذکور
شود تا افعال هر سه نوع از حج مفصلا ظاهر شود روایت کرده است محمد بن یعقوب کلینی رضی اللَّه عنه در صحیح و شیخ طوسی
قدس اللَّه روحه به اسانید صحیحه از معاویۀ بن عمار که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله ده سال در مدینه مشرفه اقامت فرمودند که بحج نرفتند پس حق سبحانه و تعالی به آن حضرت
فرستادند آیه کریمه وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَ جِّ الخ یعنی ندا در ده و اعلام کن کافه عالمیان را بحج بیت اللَّه الحرام تا آن که بیایند
جمعی پیاده و سواره بر شتران لاغر که هر چند شتر فربه باشد تا به مکه رسیدن لاغر میشود تا همه بیایند از راههاي دور و دراز و
دریابند منافع دنیوي و اخروي را پس حضرت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله امر فرمودند مؤذنان را که به آواز بلند فریاد کنند که
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله امسال بحج میرود پس اهل مدینه مشرفه و اطراف مدینه از ده و صحرا اجتماع نمودند چون
حضرت بحج میرفت هر که قدرت پیاده روي داشت آمد و همه منتظر فرمان آن حضرت صلوات اللَّه علیه و آله بودند که هر چه
آن حضرت بفرمایند چنان کنند یا خود بکنند ایشان نیز چنان کنند پس حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله بیرون رفتند در
وقتی لوامع ص: 489 که چهار روز از ماه ذو القعده مانده بود و چون به ذو الحلیفه رسیدند ظهر شد غسل کردند
و داخل مسجد شجره شدند و در آنجا نماز ظهر را به جا آوردند و عزم داشتند و بس، پس احرام بحج گرفتند همه و از مسجد
بیرون آمدند تا رسیدند به بیدا میل اول و مردمان دو صف زدند از دو طرف راه و حضرت در آنجا تلبیه گفتند و شصت و شش یا
شصت و چهار شتر راندند تا به مکه رسیدند در آخر روز چهارم از ماه ذي حجه پس طواف مکه معظمه هفت شوط کردند و عقب
مقام ابراهیم علیه السلام دو رکعت نماز به جا آوردند و در اول طواف و آخر طواف استلام حجر الاسود کردند پس فرمودند که
صفا و مروه از شعایر حق سبحانه و تعالی است و از مواضع بندگی اوست ابتداء کنید به صفا چون حق سبحانه و تعالی ابتدأ به آن
فرموده است در قرآن مجید و مسلمانان را گمان این بود که سعی میان صفا و مروه را کفار قریش وضع کردهاند حق سبحانه و
تعالی این آیه را فرست که انّ الصفا الخ و ترجمهاش این است که بتحقیق صفا و مروه از جمله جاهاي عبادت الهی است پس کسی
که حج خانه یا عمره خانه کند بر او حرجی نیست که طواف کند بر صفا و مروه و خواهد آمد که این آیه پیشتر نازل شده در عمره
صفحه 203 از 296
قضا پس حضرت بر کوه صفا بلا رفتند و رو بر کن یمانی کردند و حمد و ثناي الهی به جا آوردند و دعا کردند بمقدار خواندن
سوره بقره به تأنی و همواري نه به استعجال پس از صفا به زیر آمدند و متوجه مروه شدند و بر مروه توقف فرمودند آن مقدار که بر
صفا توقف فرموده بودند پس از مروه به صفا آمدند و توقف فرمودند و دعا کردند چنانکه پیشتر توقف کرده بودند، دیگر به مروه
آمدند تا از سعی فارغ شدند و ظاهرش آنست که در هر مرتبه آن مقدار توقف فرموده باشد که سوره بقره تواند خواندن. لوامع
ص: 490 و اظهر آنست که تشبیه در اصل وقوف باشد نه در مقدار آن زیرا که اگر در مقدار باشد بقدر یک ختم
قرآن و چهار جزو میشود و این مقدار را در یک شبانه رور نمیتوان خواندن بتانی پس اظهر آنست که مرتبه اول در صفا و مروه
توقف بسیار نموده باشد و در باقی کمتر. پس چون از سعی فارغ شدند و آن حضرت در مروه بودند رو به مردمان کردند و حمد و
ثناي الهی به جاي آوردند پس اشاره به عقب او فرمودند و فرمودند که این جبرئیل است که از حق سبحانه و تعالی آمده است و مرا
امر میکند که من امر کنم کسانی را که سیاق هدي نکردهاند که محل شوند به آن که تقصیر کنند و اگر من میدانستم که چنین
خواهد شد من نیز محل میشدم چنانکه شما را امر میکنم به محل شدن و لیکن من سیاق هدي کردهام و سزاوار نیست کسی را که
سیاق هدي کرده باشد که محل شود تا هدي به محل خود رسد. پس شخصی از آن جماعت که عمر بن الخطاب بود گفت
معقولست که ما بقصد حج در آمده باشیم و در مکه با زنان خود جماع کنیم و متوجه عرفات شدیم و از سرها و موهاي آب غسل
ریزد، و سنیان حتی بخاري همین حدیث را ذکر کردهاند و گفتهاند که عمر گفت این عبارت را که خوبست که از ذکرهاي ما آب
منی ریزد پس حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که تو هرگز باین حج تمتع ایمان نخواهی آورد پس سراقۀ بن
مالک گفت یا رسول اللَّه دین خود را دانستیم که گویا امروز مخلوق شدهایم یعنی از گذشتهاي ما در گذشتهاند آیا این حج تمتع
در این سال است یا بعد از این نیز خواهیم کرد پس حضرت فرمودند که همیشه حکم الهی چنین است تا روز قیامت. لوامع
ص: 491 پس حضرت سید الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله انگشتان هر دو دست را در هم کردند و فرمودند که داخل
شد عمره در حج تا روز قیامت پس حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید المرسلین صلوات اللَّه علیه
حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه را به یمن فرستاده بودند و آن حضرت آن حضرت را از یمن طلب فرمودند که اهل یمن را
بحج آورند و آن حضرت با مسلمانان اهل یمن به مکه رسیدند و چون به نزد فاطمه علیها سلام آمدند بوي خوش از خانه به مشام
حضرت رسید و دیدند که آن حضرت محل شدهاند و جامهاي رنگین پوشیدهاند گفتند یا فاطمه چه چیز است اینها حضرت
فرمودند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله چنین فرمودند پس حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه نزد حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله آمدند که بپرسند که او را چه باید کرد و عرض نمودند که یا رسول اللَّه فاطمه را دیدم که محل
شدهاند و جامهاي رنگین پوشیدهاند، حضرت فرمودند که من او را امر کردم که محل شود یا علی تو در حال تلبیه چه گفتی گفتند
یا رسول اللَّه من تلبیه گفتم و گفتم به نحوي که حضرت سید المرسلین است من چنانم. پس حضرت فرمودند که تو بر احرام خود
باش که من بر احرامم و تو در هدي با من شریکی، و حضرت فرمودند که حضرت سید المرسلین با اصحاب در ابطح فرود آمده
بودند و به خانهاي مکه نزول نفرمودند، و چون ظهر روز هشتم شد حضرت فرمودند که هر که محل شده است و همه محل شده
بودند الا آن حضرت، و حضرت امیر المؤمنین، و طلحه بروایتی که او نیز سیاق هدي کرده بود و عمر که کافر شد مرتبه دیگر با آن
، که همیشه باطنا کافر بود و گاهگاهی ظاهر میکرد، پس همه احرام بحج گرفتند و آوازها به تلبیه حج بلند لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 492 شد به فرموده حق سبحانه و تعالی که امر فرمود رسولش را چنانکه پیشتر امر فرموده بود حضرت ابراهیم را. پس تلبیه را
آن حضرت صلوات اللَّه علیه با اصحاب به آواز بلند میفرمودند تا بمنی آمدند و در منی فرود آمدند و نماز ظهر و عصر و مغرب و
عشا و صبح را در منی کردند و از منی بار کردند و روانه عرفات شدند و پیشتر چنین مقرر شد که قریش از مشعر بالاتر نمیرفتند و
میگفتند که ما ساکنان حرم خداوندیم از حرم بیرون نمیرویم و جمعی که از خارج حرم میآمدند ایشان به عرفات میرفتند و در
صفحه 204 از 296
آن روز نیز گمان داشتند که حضرت چنین خواهد فرمود پس حق سبحانه و تعالی فرستاد این آیه را که ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ
النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ یعنی همه از عرفات افاضه کنید چنانکه حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و سایر انبیاء سلام اللَّه علیهم
افاضه نمودند و در عرفات طلب کنید مغفرت را از حق سبحانه و تعالی پس چون قریش دیدند که محمل شتر حضرت سید الانبیاء
صلّی اللَّه علیه و آله از مشعر گذشت بر همه دشوار شد که سبب مواسات ایشان شد با سایر مردمان و حضرت آمدند تا نمره که از
جمله عرفه است و خارج عرفات است محاذي اراك، و خیمه آن حضرت را در آنجا بر پا کردند و صحابه نیز خیمها را در آنجا
زدند نزدیک خیمه آن حضرت صلوات اللَّه پس چون ظهر شد حضرت ترك فرمودند تلبیه را و غسل کردند از جهۀ وقوف یا از
جهۀ روز عرفه یا از جهۀ هر دو بعد از آن آن حضرت با قریش بیرون آمدند و آمدند تا مسجد عرفات و در آنجا خطبه با کمال
فصاحت و بلاغت خواندند و مردمان را موعظه فرمودند و اوامر و نواهی کردند و از آن جمله امر فرمودند به متابعت ثقلین که کتاب
خدا و عترت باشد بعد از آن نماز ظهر و لوامع ص: 493 عصر را به جماعت کردند به یک اذان و دو اقامت پس
از مسجد بیرون آمدند تا محل وقوف که در دست چپ واقع است چون از مشعر بیرون میآیند و حضرت سواره بودند و همه
مردمان حضرت را فرو گرفته بودند که هر جائی که آن حضرت وقوف فرماید ایشان در آنجا وقوف کنند و شتر بهر طرف که
میرفت مردمان به آن طرف میرفتند پس حضرت فرمودند که جاي پاهاي شتر من موقف نیست و بس و اشاره به آن صحرا
فرمودند که اینجا همه محل وقوفست اي مردمان همه متفرق شوید و مشغول دعا شوید مردمان متفرق شدند. و در مشعر نیز چنین
فرمودند و اشاره فرمودند که این مجموع میان دو کوه مشعر است هر جا که خواهید فرو آیید پس حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه
علیه و آله در عرفات ایستادند و دعا خواندند تا آفتاب فرو رفت پس حضرت روانه مشعر شدند و مردمان را امر فرمودند تا بار
کردند، و فرمودند که مدوانید بلکه هموار بروید تا رسیدند به مشعر الحرام و نماز شام و خفتن را در مشعر به جا آورند به یک اذان
و دو اقامت، پس شب در آنجا ماندند تا صبح و ضعیفان بنی هاشم از زنان و مردان پیر و اطفال را در شب روانه کردند و فرمودند
که تا آفتاب در نیاید جمره عقبه را به هفت سنگ نزنند، و بعد از نماز صبح وقوف کردند و دعا کردند و چون روز روشن شد بار
کردند و در ابتداء مشعر توقفی فرمودند تا آفتاب طالع شد و شتر را تند راندند در وادي محسّر تا بمنی آمدند و جمره عقبه را به
هفت سنگ زدند و شترانی که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله آورده بودند شصت چهار یا شصت و شش بود و در
روایتی شصت و هفت. و آن چه امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه از یلملم اشعار و تقلید فرموده لوامع ص: 494
بودند، و آورده بودند متمم صد بود که با شتران حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله صد شتر شده بود بنا بر آن که [شتران]
حضرت رسول شصت و چهار بود: شتران حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه سی و شش بود، و بنا بر شصت و شش سی و چهار
بود و بنا بر روایت شصت و هفت سی و سه بود، و این تردید از راویست که نمیداند که حضرت صادق صلوات اللَّه علیه کدام را
فرمودند پس حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله شتران خود را نحر فرمودند حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه و شتران خود را
نحر فرمودند و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که از این صد شتر از هر شتر پاره از گوشت بریدند و در دیگ سنگی
انداختند که مرقی از همه به همرسید حضرت سید المرسلین صلوات اللَّه علیه یک قاشق از آن مرق تناول فرمودند و حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه یک قاشق نوشیدند و پوستها و جلها و کفشهائی که در گردنهاي شتران تقلید نموده بودند همه را تصدق
فرمودند و به قصابان و سلاخان از آنها ندادند و سر تراشیدند و به مکه معظمه رفتند و طواف خانه کردند و دو رکعت نماز در مقام
حضرت ابراهیم به جا آوردند و سعی فرمودند میان صفا و مروه هفت شوط و طواف نسا و دو رکعت نماز طواف را به جا آوردند و
برگشتند بمنی در آنجا بودند تا روز سیزدهم که روز آخر ایام تشریق است و هر روز سه جمره را هر جمره را به هفت سنگ
میزدند و روز سیم چون زدند سه جمره را: از منی کوچ کردند به ابطح آمدند. و عایشه عرض نمود که یا رسول اللَّه زنان تو همه
حج و عمره به جا آوردند و حج تمتع کردند و من همین حج افراد کردم آخر ایشان بر من تفوق میجویند که ما حج و عمره به جا
صفحه 205 از 296
آوردهایم و تو حج تنها پس حضرت، لوامع ص: 495 عبد الرحمن پسر أبا بکر را با عایشه فرستادند به تنعیم که از
آنجا احرام به عمره مفرده بگیرد و به مکه آمد و طواف کرد و دو رکعت نماز طواف و سعی میان صفا و مروه به جا آورد یعنی تا
آخر که تقصیر و طواف نساء و دو رکعت نماز طواف را به جا آورد و چون عبد الرحمن آمد با عایشه حضرت داخل مسجد نشدند
مرتبه دیگر و طواف نکردند و ظاهرا طواف نسا را به جاي طواف وداع کرده بودند چنانکه خواهد آمد، و حضرت در وقت آمدن به
مکه معظمه از راه بالا که عقبه اهل مدینه است داخل شدند و در وقت بیرون رفتن از ذي طوي که راه ابطح است بیرون فرمودند
بسوي مدینه مشرفه، و عامه این حدیث را در صحاح ستّه نقل کردهاند از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از پدرش از
جابر بن عبد اللَّه انصاري رضی اللَّه عنه با اندك زیاد و کمی. و در سنن ابن ماجه قریب است به همین حدیث و در بخاري همین
مضامین منقولست به اسانید بسیار از عایشه و عبد اللَّه بن عباس و ابن عمر و غیر ایشان. و خاصه از غیر معاویۀ بن عمار نیز روایت
کردهاند بطرق دیگر از آن جمله در صحیح و حسن کالصحیح از حلبی، و در صحیح از عبد اللَّه بن عباس از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه روایت کردهاند و بعنوان تواتر متفرق از غیر ایشان روایت کردهاند. و در صحیح از معاویۀ بن عمار منقولست
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که شخصی که حج تمتع کند سه طواف میکند و دو سعی و از جهۀ هر
طوافی دو رکعت نماز در مقام ابراهیم میکند باین نحو که چون به مکه میآید یک طواف از جهۀ عمره میکند و دو رکعت نماز
لوامع ص: 496 نزد مقام ابراهیم به جا میآورد و سعی میکند میان صفا و مروه و تقصیر میکند و محل میشود
از عمره، و از براي حج یک طواف زیارت میکند و دو رکعت نماز زیارت به جا میآورد و سعی میان صفا و مروه میکند و
طواف نسا با دو رکعت نماز در مقام. و احادیث بر این مضمون متواتر است و در عمره تمتع طواف نسا نیست و قولی شده است که
هست و قایلش معلوم نیست و دلیلش دلیل نیست و احادیث صحیح بسیار وارد است از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم که قارن حکم
مفرد دارد و زیادتی بر او ندارد مگر براندن هدي که اگر در وقت احرام هدي را با خود برده است و اشعار یا تقلید آن کرده است
قارن است و الا مفرد است و بر قارن و مفرد دو طوافست و یکی سعی. (و روي درست عن محمّد بن الفضل الهاشمیّ قال دخلت مع
اخوانی علی ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فقلنا له انّا نرید الحجّ و بعضنا صرورة فقال صلوات اللَّه علیه علیکم بالتّمتّع فانّا لا نتقی احدا
فی التمتّع بالعمرة إلی الحجّ و اجتناب المسکر و المسح علی الخفّین.) و کالصحیح منقولست از درست که فارسی است یعنی صحیح
از محمد که گفت داخل شدم با برادرانم بر حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و به آن حضرت عرض نمودیم که ما اراده
حج داریم و بعضی از ما حج نکردهاند یعنی حج واجب خود را میخواهند به جا آورند چه حج به جا آورند؟ که حضرت فرمودند
که بر شماست که حج تمتع به جا آورید به درستی که ما که اهل بیتیم تقیه نمیکنیم از کسی در تمتع یافتن از عمره تا حج یعنی در
حج قران، و در اجتناب از مسکر و در مسح کشیدن بر موزه و ظاهرا از این جهۀ تقیه نفرمایند که این سه مسأله از مذهب اهل بیت
معروف بود و از صحابه موافق بسیار بودند، یا آن که بحسب واقع میدانستند که لوامع ص: 497 به سبب عدم تقیه
به ایشان در خصوص این سه مسأله ضرر نمیرسد، یا به سبب آن که در حج تمتع تقیه نمیباید کرد زیرا که در صورت حج عامه و
خاصه با هم شریکند، و سنّیان نیز که داخل مکه میشوند طواف و سعی قدومی بر سبیل استحباب میکنند و شیعه بر سبیل وجوب
میکند و قصد وجوب و استحباب امریست قلبی کسی بر او مطلع نیست، و زیادتی دیگر تقصیر است و آن به گرفتن یک مو از
دندان متحقق میشود. و نیت حج نیز قلبی است، و تلبیه را همه میگویند تا عرفات. و اما در اجتناب از مانند بوزه و سایر مسکرات
شرکاء بسیار دارند با آن که همه سنیان نخوردند را بهتر میدانند چنانکه خواهد آمد إن شاء اللَّه، و اما مسح بر خفین بدل دارد که
پا را بشویند و پا شستن بهتر است از مسح بر موزه کشیدن چون ممکن است که دستی بر پا بکشند و آب بریزند و اگر نتوانند دست
کشیدن به آن که عامه حاضر باشند و باز غسل بهتر است چون مشتمل است بر مسح با زیادتی با آن که میتواند گفت که من
زیدیم و مذهب زیدیه جمع است میانه مسح و غسل چنانکه گذشت، و احادیث در عدم تقیه در این سه چیز بسیار وارد شده است
صفحه 206 از 296
از صحیح و حسن کالصحیح نمیتوان گفت که درست نادرست است و واقفی است یا محمد مجهول الحال است و پیشتر گذشت و
خواهد آمد.
باب فرایض الحج
(فرایض الحجّ سبع الاحرام و التّلبیات الاربع الّتی تلبّی بها سرّا و هی لبّیک اللهم لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ
لک و الملک لا شریک لک و الطّواف بالبیت و الرّکعتان عند مقام ابراهیم علیه السّلام و السّ عی بین ال ّ ص فا و المروة و الوقوف
بالمشعر الحرام و الهدي للتّمتّع.) این بابی است در بیان فرایض حج یعنی واجباتی که از قرآن مجید ظاهر میشود و عبارت صدوق
مختصر عبارت کتاب سلیمان بن مهران اعمش است که شیعه است و سنّیان نهایت اعتقاد [اعتماد خ ل] به او دارند با آن که معترفند
به تشیّع او چنانکه شهید ثانی رحمه اللَّه گفته است در حاشیه خلاصه که تعجب دارم از آن که علماي رجال ما چرا او را ذکر
نکردهاند یعنی به توثیق، و شیخ طوسی او را در رجال حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه ذکر کرده است و توثیق نکرده
است، و عامه اکثر احادیث صحاح خود را از اعمش نقل کردهاند و او رساله در مذهب شیعه از حضرت امام جعفر صلوات اللَّه علیه
روایت کرده است، و صدوق رساله را در خصال ذکر کرده است. و فرایض حج هفت است و ظاهرا مرادش اعم از حج و عمره
است چنانکه در رساله است، و مراد از فریضه واجبی است که از قرآن مجید ظاهر شده است و تفصیل اینها را در روضه ذکر کرده
است و در این کتاب در مواضع خود مذکور خواهد شد إن شاء اللَّه تعالی اول احرام است اعم از احرام حج و عمره، و در آنجا هر
دو را ذکر کرده است و هم چنین تلبیات اربع را در حج و عمره که آهسته میگویند با احرام که عقد احرام به او میشود و بعد از
تتمه التی تلبّی » این مذکور خواهد شد و در بعضی از نسخ این کتاب، و التلبیۀ الاربع است چنانکه در این کتابست اما در آنجا نیست
و این زیادتی از صدوقست به اعتبار حدیثی که خواهد آمد، و اکثر لوامع ص: 499 اصحاب متابعت .« بها سرّا
صدوق نمودهاند اگر چه در اکثر احادیث صحیحه وارد نشده است و تلبیه که ذکر کرده است در احادیث صحیحه خاصه و عامه به
همین عنوانست، و بغیر این عبارت در تلبیه در هیچ حدیث ندیدهام و بعضی اصحاب نقل کردهاند بغیر این عبارت و ظاهر آنست که
دیده باشند بعضی از قدماي اصحاب را و متاخران متابعت ایشان نموده باشند. و ما مکلفیم به آن چه بما رسیده است و در باب تلبیه
مذکور خواهد شد دیگر طوافست اعم از حج یا عمره و اعم از طواف فریضه و طواف نسا چنانکه در رساله هر سه را ذکر کرده
است که فریضه است و خواهد آمد. دیگر دو رکعت نماز طوافست که بعد از طواف نزد مقام ابراهیم به جا میآورد. و دیگر سعی
است میان صفا و مروه اعم از حج و عمره دیگر. وقوف در مشعر الحرام است که در حج به جاي میآورد. دیگر هدي تمتع است و
بعد از این آن حضرت نقل نموده است که اما وقوف در عرفات پس آن سنتی است واجبه و سر تراشیدن سنت است و رمی جمار
سنت است. (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه الوقوف بعرفۀ سنّۀ و بالمشعر فریضۀ و ما سوي ذلک من المناسک سنّۀ.) و ظاهرا تتمه
خبر اعمش است که نقل بالمعنی کرده است و در مرسله ابن فضال نیز واقع شده است از آن حضرت باین عبارت که آن حضرت
صلوات اللَّه علیه فرمودند که وقوف در عرفات سنت است و در مشعر فریضه است و ما سوي کلام صدوقست که سابقا مذکور شد
از کتاب اعمش که حضرت فرمودند که حلق و رمی سنت است و باین عبارت ادا گرد چون بیتوته منی در سه شب یا دو شب هست
و اکل از ذبیحه و غیر آن نیز هست که همه در مواضع خود مفصلا خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی و سنت است یعنی وجوب وقوف
در عرفات از قرآن ظاهر نمیشود بلکه از سنت نبی صلّی اللَّه علیه و آله ظاهر شده است، و ممکن است که صدوق از فرایض حج و
بس را در اینجا ذکر کرده باشد، و فرائض عمره را ذکر نکرده باشد چون بعد از این ذکر خواهد کرد و لیکن بعید است.
باب ما جاء فی من حجّ بمال حرام
صفحه 207 از 296
(روي عن الائمّۀ صلوات اللَّه علیهم انّهم قالوا من حجّ بمال حرام نودي عند التّلبیۀ لا لبّیک عبدي و لا سعدیک.) این بابی است در
باب کسی که حج کند از مال حرام و کالصحیح منقولست از بعض ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم یا از جمیع ایشان چون قول هر
یک قول همه است که ایشان صلوات اللَّه علیهم فرمودند که هر که حج کند از مال حرام در وقتی که او تلبیه گوید که لبیک
خطاب رسد به او که اي بنده من نمیخواهم لبیک و سعدیک ترا، یا آن که چون حج مقبول باشد در جواب لبیک لبیک عبدي و
سعدیک میشنود یعنی اي بنده من کفایت میکنم مهمّات ترا و بر میآورم حاجات ترا و چون از مال حرام باشد میفرماید که من
قبول نمیکنم دعاي ترا و بر نمیآورم حاجات ترا و ظاهرا خرج راه هم چنین است که میباید درهمی از مال حرام صرف این راه
ننماید. و ممکن است که مراد از آن زري باشد که از احرام تا احلال یا تا فارغ شدن از حج صرف مینماید چون همین است و راه
حج حج نیست و محتمل است که مراد جامهاي احرام باشد و جامهائی که ساتر عورت باشد در حال طواف حج واجب، و نماز
واجب باشد، و بهاي هدي باشد که اگر اینها از حرام باشد حج صحیح نخواهد بود اگر عالم باشد به حرمت اینها به آن که اینها را
غصب کرده باشد یا از عین زر حرام باشد و اول اظهر است زیرا که مقصود عدم قبولی است نه عدم صحت یا اعم از هر دو که در
بعضی صحیح نباشد و در بعضی مقبول نباشد.
باب عقد الاحرام و شرطه و نقضه و الصّلاة له
اشاره
این بابی است در بستن احرام و در شرطی که مستحب است کردن آن و بر همزدن احرام و نمازي که احرام را در عقب او واقع
میسازند بدان که خلافست که احرام کدام است و احرام به معنی حرام گردانیدنست به نیت چیزهائی را که حق سبحانه و تعالی در
حالت احرام حرام گردانیده است پس جمعی را اعتقاد آنست که احرام نیت است و بس، و تلبیه واجبست که عقد احرام به آن
میشود، و جمعی هر دو را احرام میدانند چون تحقّق احرام به تلبیه است، و بعضی این هر دو را احرام میدانند با پوشیدن جامهاي
احرام، و بحسب ظاهر روایات قول اول اظهر است پس ناچار است که بداند که چه چیزها حرامست تا نیت توان کرد و لازم نیست
که همه را مفصلا در خاطر داشته باشد در حالت نیت اگر چه بهتر است. و از بسیاري از احادیث ظاهر میشود که اگر سه چیز را در
اول بگوید کافی است که آن زنان و جامهاي دوخته است و بوي خوش چنانکه خواهد آمد، و احرام مثل صیام است که خلافست
که ترکست یا معنی وجودیست که کف نفس باشد از محرمات، و شکی نیست که کف نفس بهتر است، و باز بعضی چیزها
بیدغدغه واجبست کف نفس از آنها، و بعضی بیدغدغه سنت است و بعضی مختلف فیه است پس اگر قصد کف نفس از همه
کنند اللَّه کافیست و یا به آن که قصد کند که احرام میگیرم از محرمات بی دغدغه وجوبا لوامع ص: 502 و از
مکروهات استحبابا و از خلافیها احتیاطا نیز خوبست و تفصیل آن اجمال است.
[احرام بعد از نماز باشد]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال لا یکون احرام الّا فی دبر صلاة مکتوبۀ او نافلۀ فان کانت مکتوبۀ
احرمت فی دبرها بعد التّسلیم و ان کانت نافلۀ صلّیت رکعتین و احرمت فی دبرها فاذا انفتلت من ال ّ ص لاة فاحمد اللَّه عزّ و جلّ و اثن
علیه و صلّ علی النّبی صلّی اللَّه علیه و آله و تقول اللَّهمّ انّی أسألک ان تجعلنی ممّن استجاب لک و آمن بوعدك و اتّبع أمرك فانّی
عبدك و فی قبضتک لا أوقی الّا ما وقیت و لا آخذ الّا ما اعطیت و قد ذکرت الحجّ فاسئلک ان تعزم لی علیه علی کتابک و سنّۀ
نبیّک و تقوّینی علی ما ضعفت عنه و تسلّم منّی مناسکی فی یسر منک و عافیۀ و اجعلنی من وفدك الّذي رضیت و ارتضیت و
صفحه 208 از 296
سمّیت و کتبت اللَّهمّ انّی خرجت من شقّۀ بعیدة و أنفقت مالی ابتغاء مرضاتک اللَّهمّ فتمّم لی حجّتی و عمرتی اللَّهمّ انّی ارید التّمتّع
بالعمرة إلی الحجّ علی کتابک و سنّۀ نبیّک صلواتک علیه و آله فان عرض لی عارض یحبسنی فحلّنی حیث حبستنی لقدرك الّذي
قدّرت علیّ اللَّهمّ ان لم یکن حجّ ۀ فعمر احرم لک شعري و بشري و لحمی و دمی و عظامی و مخّی و عصبی من النّساء و الثّیاب و
الطّیب ابتغی بذلک وجهک و الدّار الآخرة یجزئک ان تقول هذا مرّة حین تحرم ثمّ قم فامش هنیئۀ فاذا استوت بک الارض ماشیا
کنت او راکبا فلبّ.) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که نمیباشد احرام کامل
مگر در عقب نماز واجبی یا سنّتی و ظاهر آنست که اگر وقت فریضه باشد یا قضائی در ذمه داشته لوامع ص: 503
باشد احتیاج به نافله نیست بلکه مشروع نیست، و اکثر متاخرین گفتهاند که اگر در وقت واجب نیز باشد نافله سنت است که آن را
پیش از نماز واجب باشد بفعل آورد پس اگر وقت نماز واجب باشد در عقب آن نماز بعد از سلام میگویی عبارات احرام را و اگر
وقت نماز سنت باشد یعنی وقت نماز واجبی نباشد و واجبی در ذمه نداشته باشد دو رکعت نماز میکنی و احرام را در عقب آن
واقع میسازي و چون از نماز واجب یا سنّت فارغ میشوي حمد الهی به جا میآوري و ثنا میفرستی بر حق سبحانه و تعالی پس
اگر سوره حمد و آیۀ الکرسی را یا یکی از این دو را بخوانی حمد و ثنا کرده و صلوات بر محمد و آل او بفرست و بگو این عبارت
را که ترجمهاش اینست بلکه نیّت لفظی است که خداوندا از تو سؤال میکنم که بگردانی مرا از کسانی که اجابت کردهاند ترا و
اعتقاد دارند به آن که به وعده خود وفا میکنی، و متابعت نمودهاند امر ترا در هر چیز خصوصا در حج تمتع به درستی که من بنده
توام و در قبضه قدرت توام و کسی که نگاه نمیتواند داشت مرا از بلاها مگر حفظ و حمایت تو و نمیتوانم گرفت مگر آن چه را
تو عطا کنی. و خداوندا تو یاد کرده حج را و بندگان خود را به آن خوانده پس از تو سؤال میکنم به تضرع و زاري که مرا بر آن
عازم کنی به نحوي که در کتاب خود فرستاده که آن حج تمتع است و موافق سنّت و طریق پیغمبر تست و قوت دهی مرا بر هر چه
از آن ضعیف باشم و نتوانم کرد و قبول کنی از من عبادات حجّم را به سهولت و صحت بدن و بگردان مرا از حاجیانی که به امید
منافع دنیا و آخرت به درگاه تو آیند و تو از ایشان خوشنودي و برگزیده ایشان را و نام برده ایشان را و نوشته ایشان را در جریده
دوستان خود یا ایشان را به کنیت یاد کرده چنانکه در بعضی از نسخ است و اول اظهر و اکثر است. لوامع ص:
504 خداوندا از راه دور از خانه و شهر خود بیرون آمد و به درگاه تو آمدهام و مال خود را صرف نمودهام از جهۀ رضاي تو
خداوندا پس تمام کن حج و عمره مرا تا اینجا دعاء توفیق حجست. و بعد از این نیت است که خداوندا اراده دارم که عمره به جا
آورم که بعد از آن تمتع یابم تا حج از چیزهائی که در حالت احرام بر من حرام گردانیده یعنی عمره تمتع میکنم به نحوي که در
قرآن مجید فرموده که فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ و به نحوي که طریقهایست که رسولت صلّی اللَّه علیه و آله فرموده است پس اگر
عارض شود مرا عارضه و در کافی و تهذیب شیء است یعنی اگر عارض شود مرا چیزي که مانع شود از اتمام این عمره از بیماري
یا از دشمن پس مرا محل گردان هر جا که مرا محبوس گردانی به تقدیري که بر من مقدر ساخته. خداوندا اگر نتوانم که حجرا با
عمره به جا آورم پس توفیقم کرامت کن که آن چه اراده دارم که آن عمره است به جا آورم و این نیت عمره است که حضرت
فرموده است که آن را یک جا نیت کند و بعد از آن نیت احرام به جا آورند، و جمعی از علماء متاخرین بلفظ مضارع میخوانند
چنانکه نیت عمره بلفظ مضارع است که آن ارید است و بلفظ ماضی افصح است چون صریحست در انشا مانند بعت و أنکحت
یعنی حرام میکنم به محض رضاي تو بر مضارع یا محرم شد بنا بر ماضی آن جهۀ رضاي تو موي من و پوست و گوشت و خون و
استخوانها و مغز استخوانم و پی دست و پایم را از زنان که نزدیکی به ایشان نکند اعضا یا جوارح من، یا اینها کنایه است از خود
یعنی حرام ساختم بر خود زنان و جامهاي دوخته و بوي خوش را و غرضم از اینها رضاي تست و خانه آخرت که بهشت باشد، یا
آن که غرضم رضاي لوامع ص: 505 تست تا کرامت کنی مرا بهشت یا قرب تو در بهشت بنا بر آن که نیت بهشت
یا خلاصی از جهنم منظور بودن منافات داشته باشد با اخلاص، و ظاهر این حدیث و امثال این که خواهد آمد این است که منافات
صفحه 209 از 296
ندارد و احوط آنست که آنها منظور نباشد در رعایت عبادت و این قصدها کند که گذشت. و این نیت احرام یک مرتبه کافی است
در ابتداء احرام بخلاف تلبیه که تکرارش مطلوبست پس برخیزد و اندك راهی برود و چون به راه افتی پیاده و خواه سواره تلبیه را
بخوان و ظاهر این حدیث و احادیث صحیحه بسیار آنست که مقارنت نیت احرام با تلبیه در کار نیست بلکه عدم مقارنت مطلوبست
وجوبا یا استحبابا و بنا بر مذهب صدوق و اکثر اصحاب میباید که بعد از نیت بیفاصله تلبیه سرّي را به جا آورد و چون به راه افتد
تلبیه را بخواند و اظهر جواز هر دو است چنانکه خواهد آمد.
[احرام بعد از نماز ظهر سنت است]
(و سال الحلبیّ ابا عبد اللَّه علیه السّلام أ لیلا احرم رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ام نهارا فقال نهارا فقلت أيّ ساعۀ قال صلاة الظّهر
فسألته متی تري ان نحرم قال سواء علیکم انّما احرم رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله صلاة الظّهر لأنّ الماء کان قلیلا کان یکون فی
رءوس الجبال فیهجّر الرّجل إلی مثل ذلک من الغد فلا یکادون یقدرون علی الماء و انّما احدثت هذه المیاه حدیثا.) و به اسانید
صحیحه منقولست از حلبی که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آیا حضرت سید المرسلین صلّی
اللَّه علیه و آله در شب احرام گرفتند یا در روز؟ حضرت فرمودند که در روز عرض نمودم که در کدام ساعت حضرت فرمودند که
در ساعت نماز پیشین عرض نمودم که ما در چه ساعت احرام بگیریم حضرت فرمودند که در هر لوامع ص: 506
ساعت که احرام میگیرید صحیح است، و لیکن حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در ظهر احرام گرفتند یعنی در آن وقت
بهتر است و در آنجا آب کم بوده و در سر کوهها بهم میرسید و مردمان در هواي گرم میرفتند بطلب آب و روز دیگر قریب بظهر
میآوردند و عبارت کافی فیجهّز الرجل است یعنی تهیه شتران میکردند و با مشکها میرفتند و روز دیگر آن وقت میآمدند و
بسیار بودند که به آب نمیرسیدند، و این آبها تازه بهم رسیده است در ذو الحلیفه، و مردمان هر وقت که میرسند غسل میکنند و
احرام میگیرند و روانه میشوند بخلاف سابق که از اول روز از مدینه متوجه مسجد شجره میشدند و قریب بظهر به آن جا
میرسیدند و بعد از ظهر احرام میگرفتند. و ظاهرا عامه سنت نمیدانند که احرام را در وقت ظهر گرفتند حضرت باین عنوان ادا
فرمودند از روي تقیه که عامه چنین فهمند که اتفاق چنین واقع شده بود و حجّۀ باشد بر ایشان که متابعت آن حضرت مطلوب است
از هر وجهی که خواهد باشد. و در صحیح و حسن کالصحیح از حلبی و در صحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که آن حضرت
صلوات اللَّه علیه فرمودند که ضرر ندارد ترا احرام در روز و شب هر وقت که خواهی و لیکن افضل آنست که نزد زوال آفتاب باشد
بعد از نماز.
[نیت حج]
(و روي ابن ابی عمیر عن حمّاد بن عثمان قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّی ارید ان أتمتّع بالعمرة إلی الحجّ فکیف اقول
، فقال تقول اللَّهمّ انّی ارید التمتّع بالعمرة إلی الحجّ علی کتابک و سنّۀ نبیّک و ان شئت اضمرت الّذي ترید.) لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 507 به سی سند صحیح و بیست و پنج حسن کالصحیح منقول است از حمّاد که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه که من اراده عمره تمتع دارم چه بگویم حضرت فرمودند که میگویی خداوندا میخواهم که عمره تمتع به
جا آورم که بعد از آن حج تمتع به جا آورم موافق کتاب تو و سنت پیغمبر تو صلی اللَّه علیه و آله و اگر خواهی در وقت قصد به
خاطرت در میآوري عمره تمتع را. و در همه احادیث صحیح که وارد شده است که نیت را بلند گفتن در خصوص حج و عمره
مطلوب است از جهۀ آنست که ظاهر سازند که عمر و سایر منافقانی که با او شریک بودند در ترك حج تمتع همه مخالفت صریح
صفحه 210 از 296
نمودند خدا و رسول را و ظاهر سازند کفر عمر را و اگر جائی باشد که خوف باشد نیت را در خاطر بگذارند مثل سایر عبادات و بر
این مضمون احادیث متواتره وارد شده است. (و سأله حمران بن أعین عن الرّجل یقول حلّنی حیث حبستنی قال هو حلّ حیث حبسه
اللَّه عزّ و جلّ قال او لم یقل.) و ظاهرا نساخ حمزة بن حمران چنین کردهاند چون کلینی از حمزه روایت کرده است و صدوق نیز در
بحث محصور همین حدیث را از حمزه روایت کرده است اگر چه ممکن است که حمزه با پدرش شنیده باشد و صدوق در کتاب
هر دو دیده باشد و لیکن بعید است چون اگر حمران روایت کرده بود البته در یکی از کتب مذکور میشد و علی اي حال سند
کالصحیح است زیرا که سند حمزه از صدوق صحیح است از ابن ابی عمیر از حمزه و حمزه توثیق ندارد و لیکن چون ابن ابی عمیر
از جمعی است که اجماع است بر تصحیح ما یصح عنه کالصحیح است و اگر از حمران باشد لوامع ص: 508
حمران بسیار بزرگ است و ظاهر آنست که از کتاب او برداشته باشد و کالصحیح است و مؤیدش احادیث صحیحه وارد شده است
بر این مضمون و خواهد آمد. و علی اي حال منقولست که از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردند از شخصی که در حال
احرام بگوید که خداوندا مرا محل کن هر جا که مرا محبوس سازي گر مانعی به همرسد که نتوانم تمام کردن حج یا عمره را مرا
محل کن حضرت فرمودند که او محل میشود هر جا که او را مانعی به همرسد که حق سبحانه و تعالی او را محبوس سازد خواه
شرط کرده باشد به گفتن این کلمه یا نگفته باشد، و خواهد آمد که فایده شرط ثوابست به سبب تعبد و اطاعت، و فایده دیگر
آنست که اگر ممنوع شود به مرض، و هدي خود را بفرستد محل میتواند شد الحال اگر شرط کرده باشد و الا صبر میکند تا هدي
به محل خود برسد و زمان وعده کشتن که روز دهم باشد برسد محل میتواند شد و پیشتر محل نمیتواند شد مگر با شرط.
[دعاء بعد از احرام]
(و روي حفص بن البختريّ و معاویۀ بن عمّار و عبد الرّحمن بن الحجّاج و الحلبیّ جمیعا عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا
صلّیت فی مسجد الشّجرة فقل و أنت قاعد فی دبر ال ّ ص لاة قبل ان تقوم ما یقول المحرم ثمّ قم فامش حتّی تبلغ المیل و یستوي بک
البیداء فاذا استوت بک فلبّ و ان أهللت من المسجد الحرام للحجّ فان شئت لبّیت خلف المقام و افضل ذلک ان تمضی حتّی تأتی
الرّقطاء و تلبّی قبل ان تصیر إلی الابطح.) و به سی سند صحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
هر گاه در مسجد شجره نمازگزاري از لوامع ص: 509 نمازهاي واجب یا سنت احرام بگو آن چه محرم میگوید
به نحوي که گذشت پس برخیز و روانه بیدا شو تا برسی به میل و روانه شوي در بیدا که زمین مسطح است تلبیه بگو یعنی تلبیه که
نگفته در اینجا بگو تا تلبیه بلند را در اینجا بگو، و کلینی و شیخ تا اینجا را در حدیث فضلاء روایت کردهاند و ممکن است که در
کتاب ایشان زیادتی مذکور بوده باشد و ایشان ذکر نکرده باشند و ظاهرا حدیث صحیح معاویۀ بن عمار است که گفت حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون احرام بحج گیري از مسجد الحرام در مقام ابراهیم علیه السلام اگر خواهی
همان جا تلبیه را بگو و بهتر آنست که چون به رقطاء رسی پیش از ابطح تلبیه به گویی، و عبارت شیخ رقطاست و عبارت کلینی
است و از این عبارات « إلی الرّوحاست و اذا انتهیت إلی الرّدم و اشرفت علی الابطح » و در بعضی از نسخ « إلی فضاء دون الردم فلبّ »
ظاهر میشود تلبیه را اوّلا در فضائی که پیشتر از ردم است و این سدیست که در حوالی ابطح بستهاند و از آنجا داخل ابطح میشوند
تلبیه را بلند بگویند. و ظاهر آن فضا سه راهست که آن را شعب الدب میگویند و به جبل الثور میروند که آنجا زیارت کنند
غاري را که حضرت در آنجا پنهان شدند و مؤید این معنی است حدیث زراره و بعضی گفتهاند که رقطاء مدعی است و بعضی
گفتهاند محاذي قبور شرفاست و آن چه ظاهر میشود از کلام جمعی از اصحاب آنجایی است که مشرف میشوند بر ابطح و اگر از
مدعی شروع کند و گوید تا ابطح بیدغدغه خوبست. (و فی روایۀ هشام بن الحکم عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال ان احرمت
من غمرة او برید البعث صلّیت و قلت ما یقول المحرم فی لوامع ص: 510 دبر صلاتک و ان شئت لبّیت من
صفحه 211 از 296
موضعک و الفضل ان تمشی قلیلا ثمّ تلبّی.) و به بیست سند صحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که اگر خواهی که احرام از عقیق را از غمره که چهار فرسخ آخر عقیق است یا برید البعث که چهار فرسخ اول عقیق است
احرام بگیري نماز احرام را به جا میآوري و نیت احرام را بلفظ میگویی پس اگر خواهی تلبیه را در همین جا میگویی و فضیلت
در آنست که اندك راهی بروي و بعد از آن تلبیه را به گویی و در مثل وادي عقیق اگر فاصله شود ضرر ندارد اما در مثل مسجد
شجره مشکل است چون جایز نیست که از میقات بگذرد مگر با احرام و میقات مدینه مسجد شجره است و تا تلبیه نگوید محرم
نشده است لهذا اکثر علما حمل کردهاند تلبیه بیدا را بر تلبیه جهري. (و فی روایۀ بن ف ّ ض ال عن ابی الحسن صلوات اللَّه علیه فی
الرّجل یاتی ذا الحلیفۀ او بعض الاوقات بعد صلاة العصر او فی غیر وقت صلاة قال لا ینتظر حتّی تکون السّاعۀ الّتی یصلّی فیها. و انّما
قال ذلک مخافۀ الشّهرة.) و در موثق کالصحیح منقولست از حضرت ابو الحسن علی ابن موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما در شخصی
که وارد شود در ذو الحلیفه که میقات اهل مدینه مشرفه است یا به میقاتهاي دیگر بعد از نماز عصر یا در غیر وقت نماز چه کند
حضرت فرمودند که انتظار وقت نماز را نکشند و راوي یا صدوق گفتهاند که آن چه حضرت فرمودند که انتظار نکشند از جهۀ تقیه
فرمودهاند یا اتّقا که مبادا از کسی به ایشان ضرر برسد یا آن که الحال مشهور میشوند به تشیع و عاقبت ضرر به ایشان میرسد، و
محتمل است که حمل کند لوامع ص: 511 بر نفی وجوب یعنی انتظار کشیدن واجب نیست اگر چه مستحب است
که صبر کنند که وقت نماز دیگر درآید.
[جماع قبل از لبیک]
(و روي حفص بن البختريّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی من عقد الاحرام فی مسجد الشّجرة ثمّ وقع علی اهله قبل ان یلبّی قال
لیس علیه شیء.) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند در کسی که عقد کند احرام
خود را در مسجد شجره به آن که نیت احرام را بلند و پیش از آن که تلبیه را بگوید با زن خود جماع کند حضرت فرمودند که بر او
هیچ چیز نیست نه کفاره و نه گناه زیرا که احرام به تلبیه منعقد میشود و پیش از تلبیه در حکم عدمست. و همین مضمون در
صحیح عبد الرحمن بن حجاج و حسنه کالصحیح حریز و غیر آن مذکور است از آن حضرت صلوات اللَّه علیه و تاویل میباید کرد
که پیش از تلبیه یا چیزي که حکم تلبیه دارد که آن اشعار و تقلید است اگر چه خلافی هست در انعقاد احرام به اشعار یا تقلید، و
این حدیث اشعاري دارد که تا تلبیه نگفته باشد محل است اگر چه اشعار و تقلید کرده باشد و لیکن این مفهومها معارضه نمیتواند
کرد با احادیث صریحه صحیحه که خواهد آمد.
[خوردن صید قبل از لبیک]
(و فی روایۀ ابان عن علیّ بن عبد العزیز قال اغتسل ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه بذي الحلیفۀ للإحرام و صلّی ثمّ قال هاتوا ما عندکم
من لحوم ال ّ ص ید فاتی بحجلتین فاکلهما قبل ان یحرم.) و به اسانید صحیحه هشت گانه منقولست از ابن ابی عمیر و صفوان از ابان و
هر سه اهل اجماعند از علی که ظاهرا ابن غراب است و صدوق را لوامع ص: 512 اعتقاد آنست که علی بن ابی
المغیره است، و علامه و ابن داود توثیقش کردهاند و هر دو صاحب کتاب معتمدند بر تقدیر تعدد حاصل آن که کالصحیح است که
گفت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در ذو الحلیفه که مسجد شجره است غسل احرام به جا آوردند و نماز احرام کردند
و فرمودند که هر گوشت شکاري که دارید بیاورید پس دو کبگ بریان آوردند و حضرت هر دو را پیش از احرام تناول فرمودند. و
محتمل است که غسل را اعاده فرموده باشند و ظاهر ساختند که این افعالی از مقدمات مستحبه احرام است سبب حرمت صید
صفحه 212 از 296
نمیشود چه جاي حرمت غیر آن. (و فی روایۀ عبد الرّحمن بن الحجّ اج عنه صلوات اللَّه علیه انّه صلّی رکعتین و عقد فی مسجد
الشّجرة ثمّ خرج فاتی بخبیص فیه زعفران فاکل قبل ان یلبّی منه.) و در حسن کالصحیح و به سی و چهار سند صحیح از داود از
حفص بن البختري منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه دو رکعت نماز احرام را به جا آوردند و نیت احرام
کردند در مسجد شجره و چون از مسجد بیرون آمدند حلواي خرمائی به خدمت حضرت آوردند که زعفران داشت پیش از تلبیه از
آن تناول فرمودند پس ظاهر شد که تا تلبیه را نگویند چیزي بر محرم حرام نمیشود و ظاهر میشود که لازم نیست تلبیه سرّي نزد
عقد احرام و تاخیر تا بیدا جایز است که تلبیه را در آنجا بگویند و محرم شوند، و بر این مضمون احادیث بسیار وارد شده است زیاده
، از صد سند صحیح و صفوان حکم کرده است به تواتر اخبار از ائمه اطهار سلام اللَّه علیهم در این مساله. لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 513 (و روي عنه وهب بن عبد ربّه فی رجل کانت معه امّ ولد له فاحرمت قبل سیّدها أ له ان ینقض احرامها و یطاها قبل ان
یحرم قال نعم.) و روایت کرده است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه وهب ثقه که کتاب او از اصول چهار صد است و
ظاهر است که صدوق از کتاب او برداشته است و بسیار کسی این کتاب را روایت کرده بودند از آن جمله حسن بن محبوب، و
کلینی نیز از ابن محبوب روایت کرده است از وهب و طرق صدوق و کلینی بابن محبوب صحیح است در شخصی که کنیزي با خود
داشته باشد که از او فرزند داشته باشد و پیش از آقا احرام بندد بیرخصت آقا آیا آقا راهست که احرام آن کنیز را برهم زند و پیش
از آن که احرام گیرد با او وطی کند حضرت فرمودند که بلی. و این حدیث مناسبت ندارد مگر به اعتبار آن که مقدمات احرام را به
جا آورده باشد و احرام نگرفته باشد و حمل میتواند کرد و عبارت دلالت ندارد بر آن که مقدمه را بفعل آورده است یا نه بلکه
دلالت میکند بر آن که ولد حکم کنیز دارد و احرامش بیرخصت مولی صحیح نیست. (و کتب بعض اصحابنا إلی ابی ابراهیم
صلوات اللَّه علیه فی رجل دخل مسجد الشّجرة فصلّی و احرم ثمّ خرج من المسجد فبدا له قبل ان یلبّی ان ینقض ذلک بمواقعۀ النّساء
فکتب صلوات اللَّه علیه نعم او لا باس به.) و در صحیح از نضر بن سوید منقولست از بعضی از مشایخ ما که گفت عرضه نوشتم به
خدمت حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه در شخصی که داخل شود در مسجد شجره و نماز احرام به جا آورد و نیّت لوامع
ص: 514 احرام بکند و تلبیه نگوید و چون از مسجد بیرون آید به خاطرش رسد که احرامش را باطل کند پیش از
تلبیه به مجامعت زنان حضرت در جواب او نوشتند که بلی یا باکی نیست و راوي شک دارد که این عبارت را فرمودند یا آن عبارت
را و معنی واحد است و ظاهر این حدیث آنست که احرام عبارتست از نیت و بس و بدون تلبیه منعقد نمیشود موافق احادیث سابقه
بلکه احادیث این باب متواتر است.
باب الاشعار و التّقلید
(روي عمر بن شمر عن جابر عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال انّما استحسنوا اشعار البدن لأنّ اوّل قطرة تقطر من دمها یغفر اللَّه عزّ و
جلّ له علی ذلک.) این بابیست در بیان اشعار و تقلید منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت
سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و ائمه طاهرین یا صحابه و تابعین و بعید است و ممکن است که باین عبارت واقع شده باشد که
خاصه اول را بفهمند و عامه ثانی را که ایشان خوب دانستند اشعار شتران را به آن که کوهان شتر را بشکافند و خونی که بیرون آید
بر روي کوهان بمالند از جهۀ آن که چون قطره خونی که أولا از هدي ریخته میشود حق سبحانه و تعالی صاحب آن شتر را
میآمرزد بنده تعجیل میکند به اشعار در مغفرت خودش و گذشت. (و روي حریز عن زرارة عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال
کان النّاس یقلّدون الغنم و البقر و انّما ترکه النّاس حدیثا و یقلّدون بخیط او بسیر.) و به اسانید صحیحه متواتره منقولست که حضرت
امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید المرسلین و ائمه طاهرین لوامع ص: 516 صلوات اللَّه
علیهم یا صحابه و تابعین چنانکه در حدیث سابق مذکور شد گوسفند و گاو را تقلید میکردند و بس، چون جمعی از عامه گاو را
صفحه 213 از 296
اشعار میکنند و بدعتست بلکه اشعار مخصوص شتر است و تقلید شامل هر سه است و در این اوقات مردمان ترك کردهاند و مقرر
بود که در گردن شتر و گاو و گوسفند میکردند ریسمانی یا تسمه پوستی، چون جمعی از عامه اشعار نمیکردند که عبث آزار
دادن حیوانست و تقلید نمیکردند که فایده ندارد ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم میفرمایند که بندگان را اطاعت میباید کرد و اکثر
علل شرایع مخفی است و اینها اقاویل ملاحده است. (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی رجل ساق هدیا و
لم یقلّده و لم یشعره قال قد أجزأ عنه ما اکثر ما لا یقلّد و لا یشعر و لا یجلّل.) و به اسانید صحیحه منقولست که از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه پرسیدند از شخصی که هدي را براند و اشعار و تقلید آن را نکرده باشند حضرت فرمودند که از او مجزي
است چه بسیار است آن چه آن را تقلید و اشعار و جل نمیکنند، و ظاهرا از جهۀ تعظیم هدي مستحب است که جلهاي قیمتی کنند
آن را و جلها را بعد از ذبح تصدق نمایند. (و روي الحسن ابن محبوب عن جمیل بن صالح عن الفضیل بن یسار قال قلت لأبی عبد
اللَّه صلوات اللَّه علیه رجل احرم من الوقت و مضی ثمّ انّه اشتري بدنۀ بعد ذلک بیوم او یومین فاشعرها و قلّدها و ساقها فقال ان کان
ابتاعها قبل ان یدخل الحرم فلا باس قلت فانّه اشتراها قبل ان ینتهی إلی الوقت الّذي یحرم منه فاشعرها و قلّدها لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 517 أ یجب علیه حین فعل ذلک ما یجب علی المحرم قال لا و لکن اذا انتهی إلی الوقت فلیحرم ثمّ یشعرها و یقلّدها فانّ
تقلیده الاوّل لیس بشیء.) و به اسانید صحیحه منقول است از فضیل که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه که اگر شخصی از میقات احرام بگیرد و روانه شود و بعد از آن به یک روز یا دو روز شتري بخرد و آن را اشعار و تقلید کند و
براند آیا خوبست حضرت فرمودند که اگر شتر را پیش از دخول حرم خریده شود باکی نیست، و ظاهر میشود که در حج تمتع نیز
سیاق هدي خوبست چون غالب اوقات هر که دور است حج تمتع میکند. فضیل گفت عرض نمودم که هر گاه پیش از میقات که
از آنجا محرم میشوند این شتر را بخرد و اشعار و تقلید کند آیا محرم میشود و واجبست که اجتناب کند از آن چه محرم از آن
اجتناب میکند حضرت فرمودند که نه و لیکن وقتی که به میقات رسد میباید احرام بگیرد و اشعار و تقلید دیگر کند آن شتر را از
جهۀ آن که آن چه پیش کرده است لغو است. (و روي محمّد بن الفضیل عن ابی ال ّ ص باح الکنانیّ قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه عن البدن کیف تشعر فقال تشعر و هی بارکۀ من شقّ سنامها الایمن و تنحر و هی قائمۀ من قبل الایمن.) و کالصحیح بلکه
صحیح به نوزده سند صحیح قطع نظر از آن که کتاب ابو الصباح از اصول متواتره بوده است و این اصل را محمد بن فضیل و
صفوان بن یحیی و ابن بزیع روایت کردهاند و طریق صدوق بجمیع مرویات ایشان نوزده سند صحیح است با آن که ما را از تتبع علم
به همرسیده است که کتاب لوامع ص: 518 ابو الصباح معتمد بوده است و هر چه از او روایت میکنند از کتاب
متواترش روایت میکنند و از او منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که شتران را چگونه
اشعار میکنند حضرت فرمودند که اشعار میکنند در وقتی که شتران خوابیده باشند به آن که میشکافند جانب راست کوهان را و
خونش را بر کوهان میمالند و در وقت کشتن نحر میکنند به آن که خنجر یا کارد بزرگ یا نیزه در گو گردنش فرو میکنند در
حالتی که شتر ایستاده باشد و نحر کننده از جانب راست شتر ایستاده باشد. و در صحیح به بیست و چهار سند صحیح از عبد اللَّه بن
سنان منقولست که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم که شتران را چگونه اشعار میکنند حضرت فرمودند که دست
شتر را میبندند خوابیده و نحر میکنند ایستاده از جانب راست شتر و چون اشعار و تقلید کردند محرم میشوند یعنی قارن چون
اکثر اوقات قارن اشعار و تقلید میکند و بدون تلبیه محرم میشود. (و فی روایۀ معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال
تقلّدها نعلا خلقا قد صلّیت فیها و الاشعار و التّقلید بمنزلۀ التّلبیۀ.) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه فرمودند که در گردن شتر میآویزي کفش کهنه را که در آن نماز کرده باشی و صلیت را مجهول میتوان خواند که اعم
از آن باشد که خود نماز کرده باشد یا دیگران و لیکن به معلوم اظهر است، و اشعار و تقلید در قارن بمنزله تلبیه است که عقد احرام
به آن میشود و به اسانید صحیحه منقولست از عمر بن یزید که آن حضرت فرمود نه که هر که اشعار کند شتر لوامع صاحبقرانی،
صفحه 214 از 296
ج 7، ص: 519 خود را محرم میشود اگر چه مطلقا متکلم نشود به اندك و بسیار یعنی یک تلبیه نگوید. و به اسانید صحیحه
منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه فرمودند که سه چیز آدمی را محرم میگرداند تلبیه و اشعار و تقلید و هر گاه یکی از این سه
چیز را واقع سازد محرم میشود. و به اسانید صحیحه منقولست از حریز که گفت آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه
شتر بسیار باشد و خواهی که همه را اشعار کنی شترها را میخوابانند و میان دو شتر دو شتر داخل میشود و یکی را از جانب راست
و دیگري را از جانب چپ اشعار میکنند و میباید که وقتی اشعار کند که مهیا شده باشد از جهۀ احرام زیرا که بعد از اشعار و
تقلید محرم میشود و این هر دو بمنزله تلبیه است، و احادیث در این باب بسیار است بلکه متواتر است پس کسی که میگوید که
میباید تلبیه را با اشعار و تقلید غافل شده است از کثرت اخبار اگر چه بهتر آنست که تلبیه بگوید با هر دو. (و فی روایۀ عبد اللَّه بن
سنان عنه صلوات اللَّه علیه انّها تشعر و هی معقولۀ.) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
این زیادتی هست که نحر میکنند شتر را در « یب » فرمودند که دستهاي شتران را میبندند در وقتی که آن را اشعار کنند و در
حالتی که ایستاده باشد و اشعار میکنند شتران را از جانب راست آن و هر گاه اشعار و تقلید کرد محرم میشود و ظاهرش آنست
که همین کافی است از جهۀ احرام. لوامع ص: 520 و کالصحیح از زراره منقول است به همین مضمون و عقال
ریسمانیست که بر زانوي شتر میبندند در وقتی که خوابیده باشد و نشستن شتر را در زبان عجم خوابیدن میگویند نه نشستن و در
لسان عرب بروك میگویند آن را. (و روي بن ف ّ ض ال عن یونس بن یعقوب قال خرجت فی عمرة فاشتریت بدنۀ و انا بالمدینۀ
فارسلت إلی ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فسالته کیف اصنع بها فارسل إلیّ ما کنت تصنع بهذا فانّه کان یجزئک ان تشتري منه من
عرفۀ و قال انطلق حتّی تاتی مسجد الشّجرة فاستقبل بها القبلۀ و أنخها ثمّ ادخل المسجد فصلّ رکعتین ثمّ اخرج إلیها فاشعرها فی
الجانب الایمن ثمّ قل بسم اللَّه اللَّهمّ منک و لک اللَّهمّ تقبّل منّی فاذا علوت البیداء فلبّ.) و در صحیح منقول است به بیست و پنج
[سند ظ] صحیح از یونس و هر دو فطحی بودند و رجوع نمودند بمذهب حق پس صحیح باشد، و مشهور آنست که حدیث ایشان
موثق کالصحیح است و یونس گفت که بیرون رفتم از جهۀ عمره و در مدینه شتري خریدم و کسی را به خدمت حضرت فرستادم
که با این شتر چه باید کرد حضرت فرمودند که در کار نبود کافی بود که از عرفات بخري چه سنت است که هدي را به عرفات
برده باشند و چون گرفته با خود ببر تا در مسجد شجره، و آن را رو بقبله کن و بخوابان پس داخل مسجد شو و دو رکعت نماز بکن
و بیرون آي و جانب راست کوهان را بشکاف بسر کاردي و بگو که در همه کارها ابتدا به نام خدا میکنم و یاري از او میخواهم
خداوندا این شتر از تست یا من و شتر هر دو مخلوق توایم و اشعار این را از جهۀ رضاي تو میکنم خداوندا از من قبول کن و چون
لوامع ص: 521 بالا روي به بیدا تلبیه بگو استحبابا چون اشعار کرده یا آن که اشعار در حج قرآن به جاي تلبیه
است نه در حج تمتع. چنانکه احادیث متواتره وارد شده است که قارن زیادتی دارد بر مفرد به سیاق هدي. و در حدیث کالصحیح
جمیل و کالصحیح حلبی از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست که جل کردن نیز بمنزله تلبیه است و احوط آنست
که اول تلبیه را بگوید بقصد وجوب و بعد از آن اشعار و تقلید و جل کردن را بقصد قربت واقع سازد و بقیه احکام خواهد آمد در
مبحث هدي إن شاء اللَّه تعالی.
التلبیۀ
[الفاظ تلبیه]
(روي النضر بن سوید عن عبد اللَّه بن سنان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لمّا لبّی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله قال لبّیک
اللهمّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک لبّیک لبّیک ذا المعارج لبّیک. و کان صلّی
صفحه 215 از 296
اللَّه علیه و آله یکثر من ذي المعارج و کان یلبّی کلّما لقی راکبا او علا اکمۀ او هبط وادیا و من اخر اللّیل و فی ادبار ال ّ ص لوات.) این
بابی است در تلبیه منقولست در صحیح از عبد اللَّه بن سنان و از عمر بن یزید به شصت و چهار سند صحیح و از معاویۀ بن عمار در
اصل تلبیه به سی و هشت سند صحیح که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون حضرت سید المرسلین صلّی
اللَّه علیه و آله تلبیه گفتند چنین گفتند و ترجمهاش اینست که چون تو مرا طلب فرمودي اي خداوند من اینک به خدمتت آمدهام و
ممکن است که چهار مرتبه از این جهت باشد که یک مرتبه حق سبحانه و تعالی طلبیده است، و یک مرتبه حضرت ابراهیم، و یک
مرتبه حضرت موسی، و یک مرتبه حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و علی جمیعهم و هر سه پیغمبر از جانب حق سبحانه و
تعالی طلب کردهاند پس چون حق سبحانه و تعالی چهار مرتبه بندگان را خوانده است هر لبّیکی جواب هر یک خواندن باشد و
چون حضرت ابراهیم صلوات اللَّه علیه را وقتی فرستادند که عالم همه مشرك بودند هم چنین حضرت خاتم الانبیاء لوامع
ص: 523 را صلّی اللَّه علیه و آله فرستادند که مردمان را به توحید بخوانند و کفار قریش مشرك بودند و شرك را
در تلبیه و ذبیحه و قربانی و غیر آن داخل کرده بودند آن حضرت در نفی شرك بسیار میکوشند و میگویند که به خدمت آمدهام
که همیشه در خدمت و بندگی باشم اي خداوند من، دیگر به خدمت تو آمدهام اي خداوندي که ترا شریکی و همتایی و نظیري
نیست دیگر به خدمت تو آمدهام به درستی و راستی که جمیع کمالات مخصوص تست پس جمیع حمدها مخصوص تست و جمیع
نعمتها از تو به خلایق رسیده است و میرسد و در هیچ امري کسی با تو شرکت ندارد، دیگر به خدمت آمدهام اي خداوندي که
بلند مرتبگیها از تست و همه را به کمالات و درجات عالیات در دنیا و عقبی تو میرسانی از این جهت در خدمت ایستادهام و چون
آن حضرت را نهایت قابلیت جمیع کمالات عطا فرموده بود و با علی مراتب کمالات رسیده بود بجمیع آن مراتب قانع نمیشدند و
قُلْ رَبِّ زِدْنِی » تلبیه لبیک ذا المعارج لبیک را بسیار میفرمودند و باین تعطش مامور بودند از جانب منعم حقیقی که فرموده است و
به آن که علوم اولین و آخرین را به آن حضرت عطا فرموده بودند میفرمودند که بگو اي پروردگار من علم مرا زیاد گردان، « عِلْماً
و هر مرتبه که به سواري میرسیدند یا بر بلندي بالا میرفتند یا به پستی به زیر میآمدند و در آخر شبها و در عقب نمازها تلبیه را
میخواندند، و متابعت آن حضرت سنت است همه کسرا که در این اوقات تلبیه را خوانند و از طلب الهی غافل نباشند و در میان این
حالات تلبیه و اذکار و دعوات مطلوبست، و چون آدمی را از همه علایق به سبب این سفر خیر اثر دور کردهاند میباید که بنده
غنیمت داند و ساعتی بی یاد حق سبحانه و تعالی نباشد.
[بلند کردن صدا در حال تلبیه براي مردان]
(و فی روایۀ حریز انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لمّا احرم اتاه لوامع ص: 524 جبرئیل علیه السّلام فقال مر
اصحابک بالعجّ و الثّجّ فالعجّ: رفع الصّوت بالتّلبیۀ و الثّج نحر البدن.) و به شصت و چهار سند صحیح و به اسانید کالصحیحه از حد
حصر بیرون منقولست از حریز از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه پرسیدند و از غیر حریز و از صادقین صلوات اللَّه علیهما
که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله چون محرم شدند جبرئیل علیه السلام از جانب حق سبحانه و تعالی آمد و گفت امر
کن اصحابت را به عجّ و ثجّ و عج آواز بلند کردنست از جهۀ تلبیه و ثجّ ریختن خون شتران است به نحر یا اعم و ذکر این فرد از
جهۀ اهتمام است، و همین مضمون به اسانید بسیار منقولست و شک نیست در استحباب بلند خواندن تلبیه، و ریختن خون قربانی
سنت است و کشتن هدي واجبست در حج تمتع و این عبارت شامل همه است. (و روي ابو سعید المکاري عن ابی عبد اللَّه صلوات
اللَّه علیه قال انّ اللَّه عزّ و جلّ وضع عن النّساء اربعا الاجهار بالتّلبیۀ و السعی بین الصّفا و المروة یعنی الهرولۀ و دخول الکعبۀ و استلام
الحجر الاسود.) و منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه بطرق متکثره کالصحیحه پس ضعف راوي ضرر ندارد که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی این چهار چیز را از زنان ساقط گردانیده است یکی بلند خواندن تلبیه
صفحه 216 از 296
که مردان را سنت است و زنان را سنت نیست، و اگر نامحرمی آواز ایشان را بشنود که خوف فتنه باشد حرامست، و بعضی گفتهاند
که آواز عورتست مطلقا. دیگر دویدنست میان صفا و مروه و سعی را بر دو معنی اطلاق میکنند، یکی بر اصل حرکت، و دیگر بر
دویدن و سعی بر زنان واجبست و دویدنی که از مردان مطلوبست از زنان مطلوبست نیست و داخل شدن کعبه لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 525 و دست رسانیدن بحجر الاسود چون همیشه کثرت هست و مخالفت تستّر و عصمت زنان است بنا بر این از ایشان
ساقط است.
[تلبیه نیاز به وضو ندارد]
(و روي الحلبیّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس ان تلبّی و أنت علی غیر طهر و علی کلّ حال.) و به اسانید صحیحه
منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که فرمودند که باکی نیست که تلبیه به گویی و طاهر نباشی به آن که بی
وضو و جنب باشی و بهر حالی که باشی میتوانی گفت چون ذکر حق سبحانه و تعالی است و در همه احوالی ذکر او میتوان کرد.
(و روي جابر عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه انّه قال لا باس ان یلبّی الجنب.) و مرویست از جابر ثقه که گفت حضرت امام محمد
باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که جنب تلبیه بگوید و ظاهرا از کتاب جابر نقل کرده باشد اگر چه در طریق عمرو بن
شمر هست ضرر ندارد چون از مشایخ اجازه هست.
[جواب دادن با لبیک]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه یکره للرّجل ان یجیب بالتلبیۀ اذا نودي و هو محرم.) و از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که
مکروه است که اگر کسی را بخوانند لبیک بگوید چون در حال احرام جواب تلبیه الهی را میگوید جواب دیگري را لبیک گفتن
بمنزله شرکست. (و فی خبر اذا نودي المحرم فلا یقل لبیک و لکن یقول یا سعد.) و منقولست در صحیح از حماد که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که نیست محرم را که در جواب کسی که او را خواند لبیک بگوید تا تمام شود احرامش
حماد گفت عرض نمودم که چه لوامع ص: 526 چیز در جواب بگوید حضرت فرمودند که بگوید یا سعد.
[تلبیه شعار محرم است]
(و قال امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه جاء جبرئیل علیه السّلام إلی النّبیّ صلّی اللَّه علیه و آله فقال له انّ التّلبیۀ شعار المحرم فارفع
صوتک بالتّلبیۀ لبّیک اللهمّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک لبّیک و الملک لا شریک لک لبّیک.) و از آن
حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست و ظاهرا حدیث حضرت موسی بن عمران است که بر سبیل اجمال گفته است و بلا فصل بر سبیل
تفصیل میگوید و محتمل است که حدیث کالصحیح اعمش باشد و علی اي حال شبهه نیست در وقوعش چون این مضمون متواتر
است که جبرئیل به نزد حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله آمد و گفت تلبیه علامت و مذکّر محرم است و مذکر احرام
است پس آواز خود را بلند کن باین تلبیه، و در بعضی نسخ در آخرش لبیک هست و ضرر ندارد و صحیحه حریز نیز گذشت که
جبرئیل عجّ را آورد که بلند گفتن تلبیه است. و در اخبار بسیار منقولست از جابر بن عبد اللَّه انصاري که ما به روحاء که تخمینا ده
فرسخی مدینه مشرفه است نرسیده بودیم که آوازهاي ما گرفت از بس که بلند میگفتیم. و در صحیح از عمر بن یزید منقولست که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه احرام از مسجد شجره بگیري پس اگر پیاده باشی از جاي خود در
مسجد تلبیه را میگویی که لبّیک اللَّهمّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک لبّیک ذا المعارج لبّیک لبّیک بحجّۀ تمامها علیک یعنی به
صفحه 217 از 296
خدمت ایستادهام که به جا آورم حجّی را که از منست که شروع کنم در آن به توفیق از تو و از تست که آن را تمام کنی به آن که
مرا زنده بداري صحیح و توفیقم کرامت کنی، و هر مرتبه که سوار شوي بلند بگو، و هر لوامع ص: 527 مرتبه که
به زیر آیی از چهار پا بگو، و بهر پستی که بروي و بهر بلندي که بالا روي یا به سواره برسی و در سحرها بلند بگو یعنی آهسته
گفتن همیشه مطلوبست و در اینجا بلند کن آوازت را. و در این حدیث نیست ان الحمد تا به آخر، و ممکن است که بظهور گذاشته
باشند، و در هر تلبیه که از طرق خاصه و عامه دیدهام همه این زیادتی را دارد مگر در صحیح بخاري که در یک حدیث تمام
زیادتی را ندارد و بعضی را دارد، و در آنجا نیز حمل کردهاند اکثر که بظهور گذاشته است راوي و در جمیع تلبیاتی که دیدم خواه
در احادیث و خواه در کتب علما لفظ لک ما بین و النعمۀ و الملک است، و در جائی ندیدهام که بعد از و الملک باشد و ندیدم
کسی را که بعد از الملک بگوید از فضلا و عوام با آن که قریب به چهل سالست که مبالغه میکنم و بسیاري اعاده حج کردند
چون ظاهر روایات وجوب زیادتیست و معارضی که دارد این روایتست و روایۀ معاویۀ بن عمار و روایۀ معاویۀ دلالت ندارد چنانکه
مذکور خواهد شد بلکه محتمل الامرین است چون تلبیه کبیر را حضرت بیان میفرمایند آخر میفرمایند که بدان که ناچار است ترا
از تلبیات اربعی که در اول کلام مذکور شد و آن واجبست و توحید است و پیغمبران آن را گفتهاند و تتمه توحید است. و تلبیه
دیگر با آن تتمه نیست پس ممکن است که با آن تتمه تلبیات اربع باشد یا بدون آن، و در هر حدیثی که تلبیات اربع را گفتهاند با
آن زیادتیست مثل صحیح معاویۀ بن وهب که هیجده سند صحیح منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه از مهیّا شدن از جهۀ احرام فرمودند که در مسجد شجره واقع سازید به درستی که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه
علیه و آله احرام را در مسجد شجره به جا آوردند و لوامع ص: 528 جمعی را میبینی که در مسجد الحرام
میگیرند یعنی تلبیه را در مسجد میگویند تو مگو تا به بیدا رسی در جائی که میل نصب کردهاند شما در کجاوها احرام میگیرید
و میگویید. (لبّیک اللَّهمّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک لبّیک بمتعۀ بعمرة إلی
الحج) یعنی به خدمت ایستادهام که عمره را به جا آورم و محل شوم و تمتع بیابم از هر چه خواهم تا حج. یعنی اظهار حج تمتع در
ضمن احرام سنّت است اگر خوف نباشد و ظاهرا نهی احرام در مسجد شجره از این جهت وارد شده است که مستحب مؤکّد است
اظهار کردن حج تمتع را و در مسجد شجره خوف ضرر هست چون همه با همند و در بیدا همه آوازها بلند میکنند کسی متوجه
کسی نمیشود و اگر در اینجا خوف بوده باشد بر زبان نمیآورد و در دل میگذراند نیت عمره و نوع حجرا و نیت احرام را. و در
صحیح به سی و هشت سند صحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون
فارغ شوي از نماز و نیت احرام بحج تمتع بکنی برخیز و اندك راهی برو و چون به راه افتی خواه پیاده باشی یا سواره تلبیه بگو و
تلبیه اینست که (لبّیک اللَّهمّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک لبّیک لبّیک ذا
المعارج لبّیک لبّیک داعیا إلی دار السّلام لبّیک لبّیک غفّار الذّنوب لبّیک لبّیک اهل التّلبیۀ لبّیک لبّیک ذا الجلال و الاکرام لبّیک
لبّیک تبدئ و المعاد إلیک لبّیک لبّیک تستغنی و تفتقر إلیک لبّیک لبّیک مرهوبا و مرغوبا إلیک لبّیک لبّیک اله الحق لبّیک لبّیک
ذا النّعماء و الفضل الحسن الجمیل لبّیک لبّیک کشّاف الکرب العظام لبّیک لبّیک عبدك و ابن عبدیک لبّیک لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 529 لبّیک یا کریم لبّیک.) پس حضرت فرمودند که این تلبیه را در عقب هر نماز واجب و سنتی میگویی و در وقتی که
شترت بر خیزد و در وقتی که در بلندي روي یا به پستی روي یا از خواب بیدار شوي، و در سحرها و تا مقدورت باشد تلبیه را بسیار
بگو و بلندگو و خصوصا در این اوقات و اگر بعضی از این تلبیات را ترك کنی ضرر ندارد و لیکن اگر همه را بخوانی بهتر است. و
بدان که ناچار است از چهار تلبیه که در اول کلام مذکور شد و آن واجب است و آن توحید است و نفی شریکست و پیغمبران
مرسل همه آن تلبیه را گفتهاند، و ذا المعارج را بسیار بگو که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله آن را بسیار میگفتند، و
اول کسی که تلبیه او را جواب گفتند حضرت ابراهیم علیه السلام بود که گفت به درستی که حق سبحانه و تعالی شما را میخواند
صفحه 218 از 296
که بیایید و حج کنید خانه او را پس هر کسی که توفیق حج یافت یا خواهد یافت از پشت پدران یا شکم مادران همه لبّیک گفتند
چنانکه گذشت و بدان که عمده دلایل اکثر بر وجوب تلبیات اربع اول و نفی وجوب انّ الحمد و النعمۀ لک الخ این عبارتست و
مذکور شد که دلالت ندارد و مع هذا عبارت فقه رضوي اینست که چون نیت عمره را که کردي تلبیات اربع را آهسته بگو و آن
واجبست و میگویی که (لبّیک اللَّهمّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک.) این چهار
تلبیه واجبست و بعد از آن تتمه تلبیه کبیر را گفته است و تلبیه کبیر به نحوي که مذکور شد عبارت شیخ است که از کتاب حسین
بن سعید برداشته است و او روایت کرده است از فضاله و صفوان و ابن ابی عمیر از معاویۀ بن عمار، و کلینی این حدیث را نقل
کرده است در صحیح از کتاب ابن لوامع ص: 530 ابی عمیر و صفوان از معاویۀ بن عمار به همین عبارت مگر در
تلبیه که بعضی از عباراتش مقدم مؤخّر است. و عبارت شیخ سه فقره زاید داشت که در کافی نیست، یکی فقره لبیک تستغنی الخ
لبّیک اله الحق لبّیک ذا النعماء الخ، بنا بر این عبارت شیخ را مقدم ذکر کردم، و در فقه رضوي این فقره هست که لبّیک اتقرّب
إلیک بمحمد و آل محمد لبّیک، و صدوق در باب سابق مناسک حج بنحو فقه رضوي تصریح کرده است به آن که آن زیادتی
داخل تلبیات اربع است و فقراتی که در همه روایات منقولست جمع کرده است و شرح همه در آنجا مذکور خواهد شد إن شاء اللَّه
تعالی. و چون تلبیه عبارتیست متلقی است از شارع و به عربی متلقی است رعایت اعراب و وقف و وصل آن ضرور است و اکثر
فضلا تقصیر میکنند و در قرائت میباید که اگر گذرد همزه اللهم را بیندازد و لبیک اللَّهمّ بگوید یا وقف کند و همزه را بگوید و
آن چه الحال شایع است نزد عرب و عجم وصل به سکون و وقف به حرکت میکنند میباید که پیش قاري درست بکنند و آن چه
اولی است در خواندن اینست که هر جمله یک لبّیک در اول و یکی در آخر داشته باشد و بر آن وقف کنند. دیگر بدان که اکثر
متاخرین حتّی شهید ثانی رحمهم اللَّه این تلبیه را که لبیک اللهم لبّیک لبّیک ان الحمد و النعمۀ لک و الملک لا شریک لک لبّیک
را ذکر کردهاند و بنده تتبع بسیار کردم ندیدم در حدیثی که چنین باشد بلکه اخبار متواتره از عامه و خاصه یک نحو واقع شده مگر
در حدیث عمر بن یزید که آن زیادت را نداشت، و مگر در صحیح بخاري که از ملعونه روایت کرده است تا انّ الحمد و النعمۀ
لک و ما بقی را ذکر نکرده است، و در جمیع کتب عامه و خاصه روایتی ندیدم و شکی نیست در آن که احتمال راي لوامع
ص: 531 و اجتهاد در امثال اینها راه ندارد البته حدیثی دیدهاند و بعضی از قدما به آن عمل نمودهاند و جمعی از
متاخّرین به آن عمل نمودهاند، و البته جایز نیست ما را با مثال این عمل نمودن با وجود احادیث صحیحه متواتره متّفق اللفظ و المعنی
بر خلاف آن.
[مقایسه امت پیامبر با امت موسی]
(و روي محمّد بن القاسم الأسترآباديّ عن یوسف بن محمّد بن زیاد و علیّ بن محمّد بن سیّار عن ابویهما عن الحسن بن علیّ بن
محمد بن علیّ بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب صلوات اللَّه علیهم عن ابیه عن آبائه عن امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه قال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله لمّا بعث اللَّه موسی بن عمران و اصطفاه نجیّا و فلق له البحر و نجّی
بنی اسرائیل و اعطاه التّوریۀ و الالواح راي مکانه من ربّه عزّ و جلّ فقال یا ربّ لقد اکرمتنی بکرامۀ لم تکرم بها احدا من قبلی فقال
اللَّه عزّ و جلّ یا موسی اما علمت انّ محمّدا افضل عندي من جمیع ملائکتی و جمیع خلقی قال موسی یا ربّ فان کان محمّد اکرم
عندك من جمیع خلقک فهل فی آل الأنبیاء اکرم من آلی قال اللَّه جلّ جلاله یا موسی او ما علمت انّ فضل آل محمّد علی جمیع
آل النّبیّین کفضل محمد صلّی اللَّه علیه و آله علی جمیع المرسلین فقال یا ربّ فان کان آل محمّد کذلک فهل فی امم الانبیاء افضل
عند أمّتی ظللت علیهم الغمام و أنزلت علیهم المنّ و السّلوي و فلقت لهم البحر فقال اللَّه جلّ جلاله یا موسی اما علمت انّ فضل أمّۀ
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله علی جمیع الامم کفضله علی جمیع خلقی. فقال موسی یا ربّ لیتنی کنت اراهم فاوحی اللَّه جلّ جلاله الیه
صفحه 219 از 296
یا موسی انّک لن تراهم فلیس هذا اوان ظهورهم و لکن سوف تراهم فی الجنان جنّات عدن و الفردوس بحضرة محمّد صلوات اللَّه
علیه و آله لوامع ص: 532 فی نعیمها ینقلبون و فی خیراتها یتبحبحون أ فتحبّ ان اسمعک کلامهم قال نعم یا الهی
قال اللَّه عزّ و جلّ قم بین یدي و اشدد مئزرك قیام العبد الذّلیل بین یدي الملک الجلیل ففعل ذلک موسی فنادي ربّنا عزّ و جلّ یا أمّۀ
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله فاجابوه کلّهم و هم فی اصلاب آبائهم و ارحام أمّهاتهم لبیک اللهم لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک ان
الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک لبّیک قال اللَّه فجعل اللَّه عزّ و جلّ تلک الاجابۀ شعار الحجّ و الحدیث طویل اخذنا منه
موضع الحاجۀ و قد اخرجته فی تفسیر القرآن.) و این حدیث ماخوذ است از تفسیر حضرت امام حسن عسکري که صدوق به سه
واسطه از آن حضرت روایت میکند و با استادش که محمد بن قاسم است معاشرت داشته است و او از استادانش و ممکن است که
صدوق نیز با ایشان نیز معاشرت داشته باشد و حکم به صحت این خبر کرده است و گفته است که میان من و خدا حجت است یقینا
او اعرف بوده است بحال ایشان از ابن غضایري که علما توثیقش نکردهاند صریحا و حال او بر ما ظاهر نیست بلکه ظاهر است که
ورع نداشته است و گفته است که مفسّر استرآبادي کذّابست به اعتبار نقل این خبر و شک نیست که استرآبادي استرآبادیان را بیشتر
از عربان بغداد میشناسد و بغیر از معصوم که جزم میتواند کرد که این تفسیر موضوع است به آن که هر که اندك ربطی بکلام
ائمه دارد او را جزم بهم میرسد که این تفسیر از معصوم است. و صدوق این تفسیر را از محمد روایت کرده است و فحول علماء ما
این تفسیر را بما رسانیدهاند از ثقات معتمدین تا آن که محدثین این سند را اعلی اسانید میدانند، و از آن جمله یک حدیث را
شفاها به یک دیگر رسانیدهاند چنانکه خبر داد بما شیخ المحدّثین بهاء الملّۀ و الحقّ و الدّین محمد بن الحسین از لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 533 پدرش از شیخ زین الدین از شیخ نور الدین علی بن العالی از شیخ شمس الدین محمد پسر عم شهید از شیخ ضیاء
الدین علی پسر شیخ شمس الدین محمد بن مکی شهید از پدرش از شیخ فخر الدین محمد بن علامه و سید عمید الدین هر دو از
علامه شیخ جمال الملۀ و الدّین حسن از پدرش شیخ سدید الدین یوسف از سید شمس الدین فخار بن معد موسوي. و از شیخ شهید
او از مرندي محمد بن صالح از سید فخار از شیخ شاذان از شیخ جعفر بن محمد دوریستی از پدرش از صدوق از محمد بن قاسم
بسند متن از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه که روزي حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله به بعضی از اصحاب خود
فرمودند که یا عبد اللَّه دوست دار خوبان را از جهۀ رضاي الهی و دشمن دار بدان را از جهۀ رضاي الهی و موالات کن خوبان را
فی اللَّه و معادات کن با بدان فی اللَّه زیرا که دوستی حق سبحانه و تعالی حاصل نمیشود مگر با این افعال و هیچ کس مزه ایمان را
نمییابد هر چند نماز و روزه بسیار کند تا چنین نشود که دوستی و دشمنی را خالصا للّه کند و در این روز چنین شده است که
دوستیها و بدیها [و برادریها] از جهۀ دنیاست اگر نفع دنیوي از یکدیگر مییابند دوستی میکنند و اگر نمییابند با یکدیگر دشمنی
میکند و دوستی و دشمنی که بواسطه دنیا باشد و دفع عذاب الهی نمیکند و ثواب الهی از آن بهم نمیرسد. پس آن شخص
گفت یا رسول اللَّه من چگونه بدانم که دوستی و دشمنی من للّه است و دوست خدا کیست که من با او دوستی کنم و دشمن خدا
کیست تا من با او دشمنی کنم پس حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله اشاره به حضرت امیر المؤمنین کردند و فرمودند که
او را میبینی گفت بلی حضرت فرمودند که دوست او دوست خداست با او دوستی کن و دشمن او دشمن خداست با او دشمنی
کن با دوست او دوستی کن اگر چه پدرت را کشته باشد و لوامع ص: 534 با دشمن او دشمنی کن اگر چه پدرت
یا فرزندت باشد، و علماء ما در اجازات شفاهی این حدیث را تیمنا و تبرکا مینویسند، و حق آن است که این تفسیر گنجی است از
گنجهاي حق سبحانه و تعالی و إن شاء اللَّه تعالی چیزي از آن فوت نخواهد شد و همگی در مجمع البحرین مذکور خواهد. شد
رفتیم بر سر شرح حدیث متن که حضرت آن را در تفسیر الحمد للّه ربّ العالمین ذکر فرمودهاند، و صدوق بتقریب تلبیه ذکر کرده
است که روایت کرد از جهۀ من محمد بن قاسم مفسّر از یوسف و علی و ایشان از پدران خود و صدوق یا مفسّر مدح هر چهار
کردهاند که از شیعیان امامیه بودهاند و در آن وقت زیدیّه بر استراباد غالب بودند، و حسن بن زید علوي والی بود و زیدي بود و
صفحه 220 از 296
زیدیّه به او تعلیم میکردند و تحریص مینمودند بر قتل شیعیان پدران ایشان، اهل و عیال خود را از خوف این علوي برداشته به
خدمت حضرت امام حسن عسکري صلوات اللَّه علیه بردند و عیال خود را در کاروانسرا گذاشته به خدمت حضرت رفتند و چون
حضر ایشان را دیدند فرمودند که خوش آمدید جمعی که بازگشت شما بسوي ماست و پناه بما آوردهاید حق سبحانه و تعالی سعی
شما را قبول فرمود و خوف شما را مبدل ساخت به ایمنی و دفع شر دشمنان شما کرد بخاطر جمع بر کردید به خانه خود. ایشان
تعجب نمودند از فرموده حضرت و گفتند که ما شک نداشتیم در صدق حضرت و چون پدران ما برگشتند و ما را در خدمت
حضرت گذاشتند که تحصیل علم کنیم حضرت فرمودند که چون خبر خیر میرسد شما را تعلیم خواهم کرد تفسیر قرآن مجید، و
اندك زمانی گذشت خبر خوشحالی رسید به نحوي که حضرت خبر داده بودند و اتفاقا یکی از علما و زهاد زیدیّه را به گمان تشیع
کشته بود و از کرده خود پشیمان شده و توبه لوامع ص: 535 کرده بودند و نذر کرده که دیگر متعرض شیعیان
نشود، و امانی نوشته بود از جهۀ پدران ما و اموال ایشان را پس داده بود و ما در خدمت حضرت میبودیم و حضرت وظیفه ما
فرمودند که هر روز چیزي از تفسیر املا فرمایند و ما نوشتیم. و از آن جمله است که روایت کرد حضرت امام حسن عسکري و آن
حضرت از پدرش از پدرش از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیهم که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که
چون حق سبحانه و تعالی موسی علیه السلام را به رسالت فرستاد و او را برگزید و کلیم و همراز خود گردانید و دریا را از جهۀ او
شکافت و بنی اسرائیل را نجات داد از دست فرعون و فرعونیان و حق سبحانه و تعالی توراة و الواح را به او کرامت کرد، و دید که
حق سبحانه و تعالی او را چنین کرامتها کرد گفت اي پروردگار من کرامتی چند بمن کردي که هیچ کس را پیش از من کرامت
نکردي پس حق سبحانه و تعالی فرمود که اي موسی آیا نمیدانی که محمد نزد من گرامیتر است از جمیع فرشتگان من و جمیع
خلایق که آفریدهام. موسی گفت که اي پروردگار من اگر محمد نزد تو بزرگوارتر است از جمیع مخلوقات تو پس آیا در آل
پیغمبران کسی هست که گرامیتر از آن من باشد حق سبحانه و تعالی فرمود که اي موسی آیا نمیدانی که فضیلت آل محمد بر آل
جمیع پیغمبران مانند افضلیت محمد است بر جمیع پیغمبران موسی گفت اي پروردگار من اگر آل محمد چنیناند آیا در امتهاي
پیغمبران کسی فاضلتر هست نزد تو از امّت من، ابر را بر ایشان سایبان کردي، ترنجبین و مرغ بریان از جهۀ ایشان فرستادي، دریا را
از جهۀ ایشان شکافتی پس خطاب رسید که یا موسی آیا نمیدانی که افضلیت امّت محمد بر جمیع امّتان پیغمبران مثل افضلیت
محمد است بر جمیع خلق من پس موسی گفت لوامع ص: 536 کاش من ایشان را میدیدم خطاب رسید که یا
موسی تو در ظاهر ایشان را نخواهی دید که الحال وقت ظهور ایشان نیست و لیکن عن قریب ایشان را خواهی دید در بهشتها در
جنات عدن و در جنّت فردوس و در حضور محمد صلی اللَّه علیه و آله که در نعمتهاي این باغستانها تنعم کنند و با حوران آنجا
تعیش و تنعم کنند آیا میخواهی که کلام ایشان را بشنوي موسی گفت بلی اي خداوند من خطاب رسید که اي موسی بایست نزد
من و کمرت را در بند مانند ایستادن بنده ذلیل در برابر پادشاه عظیم الشأن موسی باین نحو ایستاد. پس حق سبحانه و تعالی فرمود
که اي امّت محمد پس همه جواب دادند در پشتهاي پدران و رحمهاي مادران باین تلبیه، و لبّیک آخر در بعضی نسخ هست چنانکه
در تفسیر مذکور است و در بعضی نسخ نیست چنانکه در امالی نیست پس حق سبحانه و تعالی این جواب را شعار و علامت حاجیان
گردانید بنا بر این سنت است بلند گفتن تا اظهار کنند این معنی را، و حدیث طولانی بود آن چه مطلوب بود از آن که آن تلبیه و
علتش بود در اینجا ذکر کردم و تمام در تفسیر قرآن ذکر کردهام و در ضمن تفصیل کتب صدوق تفسیر قرآن مذکور است در
فهرست شیخ و نجاشی و الیوم در میان نیست مثل اکثر کتب او و اکثر کتب علماي ما و تفاسیري که اصحاب ما نوشتهاند. و تتمه این
حدیث در تفسیر و در سایر کتب صدوق اینست که پس حق سبحانه و تعالی فرمود که اي امت محمد نسبت به شما چنین قضا
کردهام که رحمت من سابق باشد بر غضبم و عفو من از شما بیش از عقاب من باشد شما را دعاي شما را مستجاب کردم پیش از
آن که از من طلب کنید و بخشش من بر شما پیش از سؤال شماست از من، مقرر گردانیدهام که هر که از شما از دنیا بیرون رود با
صفحه 221 از 296
شهادتین و راست گو باشد هر چه را گوید و افعال خود را درست لوامع ص: 537 به جا آورد و اعتقاد داشته باشد
که علی بن ابی طالب برادر او و وصی و جانشین اوست و آن حضرت را امام خود داند و اطاعت آن حضرت را بر خود واجب داند
مثل اطاعت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و اعتقاد داشته باشد که یازده فرزند علی بر گزیدکان خداوند عالمیانند و معصومانند و آیات
عجیبه الهیند و دلایل و براهین وجود واجب الوجود و علم و قدرت و اراده اویند، و ایشان را واجب الاطاعه خود داند ایشان را داخل
میکنم در بهشت خود اگر چه گناهان ایشان مثل کف دریاها باشد. حضرت فرمودند که چون حق سبحانه و تعالی پیغمبر ما را
یعنی یا محمد تو حاضر نبودي در جانب کوه طور که امتت را ندا « وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ الخ » مبعوث گردانید فرمود که یا محمد
کردیم و این کرامتها به ایشان کردیم پس حق سبحانه و تعالی به حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله فرمود که بگو الحمد للّه رب
العالمین که مرا این فضیلت کرامت کرد و خطاب به امّت آن حضرت فرمود که شما نیز بگوئید الحمد للّه رب العالمین که ما را باین
فضیلت از جمیع عالمیان برگزید و نداد به کسی آن چه عطا فرمود بما ظاهرا مراد این باشد که چون حق سبحانه و تعالی در این
سوره تعلیم میفرماید بندگان خود را که چگونه حمد او کنند تعلیم نیز فرموده است که چون حمد الهی کنند همه نعمتهاي او را
منظور دارند و اعظم نعمتها ایمان است اول او را حمد کنند به این نعمت و بعد از آن بر سایر نعم.
باب ما یجب علی المحرم اجتنابه من الرّفث و الفسوق و الجدال فی الحج
[بعضی از محرمات احرام]
(روي محمّد بن مسلم و الحلبیّ جمیعا عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی قول اللَّه عزّ و جلّ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ
الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ فقال إنّ اللَّه جلّ جلاله اشترط علی النّاس شرطا و شرط لهم شرطا فمن و فی للّه و فی
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ » اللَّه له فقالا له فما الّذي اشترط علیهم و ما الّذي شرط لهم فقال امّا الّذي اشترط علیهم فانّه قال
فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ » و امّا ما شرط لهم فانّه قال « الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ
قال یرجع لا ذنب له، فقالا له أ رأیت من ابتلی بالفسوق ما علیه قال لم یجعل اللَّه له حدا یستغفر اللَّه و یلبی فقالا له فمن « لِمَنِ اتَّقی
ابتلی بالجدال ما علیه فقال اذا جادل فوق مرّتین فعلی المصیب دم یهریقه شاة و علی المخطئ بقرة.) این بابی است در بیان آن چه
واجبست بر محرم اجتناب از آن که آن جماع است و دروغست و مجادله است به گفتن لا و اللَّه و بلی و اللَّه به اسانید صحیحه
منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در تفسیر قول حق سبحانه و تعالی که ماههاي حج ماهی چند است معلوم
که آن شوال است و ذو القعده و کل ذي الحجۀ یا نه روز یا ده روز لوامع ص: 539 چنانکه گذشت پس کسی که
در این ماههاي حج را بر خود لازم سازد با حرام و تلبیه پس بر او لازمست که جماع نکند و دروغ نگوید و مجادله نکند در حالت
احرام بحج. حضرت فرمودند که بتحقیق که حق سبحانه و تعالی بر مردمان شرطی کرده است که آن را به جا آورند و از جهۀ ایشان
نیز بر خود شرطی فرموده است پس کسی که بشرط خدا وفا کند حق سبحانه و تعالی نیز بشرطی که بر خود فرموده است البته وفا
خواهد فرمود پس هر دو به حضرت عرض نمودند که حق سبحانه و تعالی بر ایشان چه شرط فرموده است و از جهۀ ایشان چه شرط
نموده است حضرت فرمودند که اما آن چه بر ایشان شرط فرموده است اینست که فرموده است که حجرا در ماهی چند میباید واقع
سازد و پس کسی که احرام گیرد به آن که نیّت کند و تلبیه بگوید پس میباید که جماع و فحش و دروغ و مجادله را واقع نسازد
در احرام بحج یا اعم از حج و عمره که حج بمعنی زیارت باشد یا آن که عمره بمنزله جزو حج است، و اما آن چه از جهۀ ایشان
شرط فرموده است آنست که فرموده است که هر که تعجیل کند و در این دو روز روانه شود از منی یا به عالم بالا بر او گناهی
نمیماند، و کسی که تاخیر کند تا روز سیزدهم یا بماند در دنیا مدتی بر او گناهی نیست اگر در این دو سه روز که مانده است
صفحه 222 از 296
گناهان کبیره نکند حضرت فرمودند که بر میگردد بیگناه و گناهان او همه آمرزیده میشود پس عرض نمودند که اگر کسی
مبتلا شود به آن که دروغ بگوید چه کفاره میدهد [بدهد] حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی کفاره مقرر فرموده است در
دروغ استغفار میکند و تلبیه میگوید از جهۀ عقد احرامش، دیگر عرض نمودند که اگر کسی مبتلا شود به گفتن لا و اللَّه و بلی و
اللَّه چه لوامع ص: 540 کفاره دارد فرمودند که اگر زیاده شود از دو مرتبه گفته باشد که سه مرتبه باشد و راست
گفته باشد گوسفندي میکشد و به فقرا میدهد، و اگر دروغ گفته باشد گاوي میدهد، و عبد از این تفصیل خواهد آمد که در دو
مرتبه گاو میدهد ممکن است این حدیث را حمل کردهاند در صورتی که دو مرتبه واقع شده باشد به آن که جمله و علی المخطی
بر سر خود باشد و این بعید است یا آن که مخیر باشد و بعد از این خواهد آمد تفسیر این آیه و روایاتی که واقع شده است در تفسیر
آن و ظاهر آنست که این تفسیر بطن آیه باشد. (و قال ابی رضی اللَّه عنه فی رسالته إلیّ اتّق اللَّه فی احرامک الکذب و الیمین
الکاذبۀ و الصّادقۀ و هو الجدال، و الجدال قول الرّجل لا و اللَّه و بلی و اللَّه فان جادلت مرّة او مرّتین و أنت صادق فلا شیء علیک و
ان جادلت ثلثا و أنت صادق فعلیک دم شاة فان جادلت مرّة کاذبا فعلیک دم شاة و ان جادلت مرّتین کاذبا فعلیک دم بقرة و ان
جادلت کاذبا ثلثا فعلیک بدنۀ و الفسوق الکذب فاستغفر اللَّه منه.) و پدرم در رساله که بسوي من فرستاده بود گفته بود و عبارت فقه
رضویست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه میفرمایند که پرهیز کن در حالت احرامت از دروغ که فسوقی است که حق سبحانه و
تعالی فرموده است، و پرهیز کن از قسم دروغ و راست و آن جدالی است که حق سبحانه و تعالی از آن نهی فرموده است. و در فقه
این عبارت موجود است که الّذي نهاه اللَّه و اتّق ال ّ ص ید) و از شکار پرهیز کن و جدال در لغت اگر چه مجادله کردنست و نزاع
کردن و لیکن مراد الهی در اینجا لا و اللَّه و بلی و اللَّه گفتن است بنا بر مشهور پس اگر لوامع ص: 541 یک مرتبه
یا دو مرتبه یکی از این دو عبارت را راست به گویی بر تو کفاره نیست و ظاهرش آنست که گناه تو نیز نباشد و ظاهر آیه و اخبار
حرمت است اگر چه کفاره واجب نیست، و اگر سه مرتبه جدال کنی و راست قسم یاد کرده باشی بر تو است گوسفندي بکشی و
اگر دو مرتبه قسم دروغ گفته باشی بر تست گاوي بکشی و اگر سه قسم دروغ گفته باشی بر تست که شتري بکشی پنج ساله پا در
شش، و فسوق که حق سبحانه و تعالی از آن نهی فرموده است دروغ گفتن است بی قسم و واجبست که طلب مغفرت کند از حق
سبحانه و تعالی بواسطه آن، و در فقه رضوي هست که یک کف گندم بده بدان که روایات مختلف است در این حکم و چون
صدوق حکم به صحت این کتاب کرده است اکثر اصحاب متابعت او کردهاند از آن جمله در صحیح بطریق متعدده از معاویۀ بن
عمار منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم شوي بر تست که مخالفت الهی نکنی و
حق سبحانه و تعالی را بسیار یاد کنی و سخن نگویی مگر سخن خیر به درستی که از جمله اتمام حجست که آدمی زبانش را نگاه
دارد از سخن گفتن مگر سخنی که واجب یا سنت باشد چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که جماع نکنند و دروغ نگویند و
دشنام ندهند و لا و اللَّه و بلی و اللَّه نگویند، و بدان که هر گاه شخصی سه قسم پی در پی یاد کند در احرام در یک جا جدل کرده
است و گوسفندي میکشد و تصدق میکند آن را، و اگر یک قسم دروغ یاد کند گوسفندي میدهد پس فرمودند که پرهیز کن از
فخر کردن با یکدیگر و بر تست که پرهیزکاري داشته باشی که ترا از محرمات الهی نگاه دارد و اگر کلمه قبیح بز زبانت جاري
شده باشد چون به خانه کعبه رسی تدارك کن آن را به خواندن قرآن و اذکار تا کفاره آن باشد و این معنی لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 542 داخل است در قول حق سبحانه و تعالی ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا چنانکه خواهد آمد و مراد از جدال لا و اللَّه و بلی و
اللَّه است و قسمتهاي دیگر جدال نیست. و در احادیث صحیحه وارد شده است که در جدال کاذب شتر میدهد و در احادیث
صحیحه وارد شده است که گاو میدهد، و علماء گاو را حمل کردهاند بر دو مرتبه و شتر را بر سه مرتبه و ظاهرا زیاده از یک قسم
دروغ در یک مجلس مخیر باشد میان گاو و شتر و عمل به تفصیل بد نیست و اللَّه تعالی یعلم، و از خبر معاویه ظاهر شد که مراد از
آیه کریمه که وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ آنست که حج و عمره را تمام به جا آورید. و در حدیث صحیح از عبد اللَّه بن سنان منقول
صفحه 223 از 296
است در تفسیر این آیه که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اتمام هر دو به آنست که رفث و فسوق و جدال
در آن واقع نسازند و این را سه معنی گفتهاند، یکی آن چه گذشت که تمام واقع سازند به آن که مخالفت الهی مطلقا در آن واقع
نشود بلکه همیشه به یاد او باشند، و افعالش را به نحوي که شارع فرموده است واقع سازند، دویم آن که هر گاه شروع کنند در حج
و عمره اگر چه سنت باشد واجبست که تمام کنند و به شروع واجب میشوند و در حج عمره سنت غیر از احرام همه را بقصد
وجوب بفعل آورد، و سیم آن که حج و عمره شما واجبست که آن را خالصا للّه بفعل آورید و منافاتی نیست میان هر سه و روایات
بر همه وارد شده است.
[جماع در احرام]
(و الرّفث الجماع فان جامعت و أنت محرم فی الفرج فعلیک بدنۀ و الحجّ من قابل و یجب ان تفرّق بینک و بین أهلک حتّی تقضی
المناسک ثمّ تجتمعان فان اخذتما علی طریق غیر الّذي کنتما اخذتما لوامع ص: 543 فیه عام اوّل لم یفرّق بینکما و
تلزم المرأة بدنۀ اذا جامعها الرّجل فان اکرهها لزمته بدنتان و لم یلزم المرأة شیء فان کان جماعک دون الفرج فعلیک بدنۀ و لیس
علیک الحجّ من قابل.) و عبارت فقه رضوي که مراد از رفث در آیه جماع است چنانکه در احادیث صحیحه از معاویۀ بن عمار و در
صحاح علی بن جعفر و سلیمان بن خالد واقع است که رفث جماع است هر چند در لغت بمعنی فحش نیز آمده است، و در اینجا نیز
ممکن است که هر دو مراد باشد و لیکن ظاهر این اخبار آنست که مراد از آن جماع باشد و بس پس اگر در حالت احرام جماع
کنی در فرج زن بر تست که کفاره آن یک شتر بکشی و تصدق کنی و سال دیگر حج کنی، و چون بان موضع رسی در سال آینده
که در سال گذشته این خطا در آنجا از شما صادر شده است میباید که از هم جدا شوید یعنی با آن زن در جائی تنها نباشید مبادا
شیطان مرتبه دیگر دست یابد، و از هم جدا میشوید تا افعال حجرا تمام به جا آورید بعد از آن اگر با هم باشید خوبست پس اگر
در سال آینده از راه دیگر بروید نیست که از هم جدا شوید و بر زن نیز یک شتر واجبست که به کفّاره جماع بکشد و تصدق کند
آن را و اگر مرد به اکراه با زن مجامعت کند بر مرد لازم است که دو شتر بدهد یکی از جهۀ خودش و دیگري به تحمل از جانب
زن و بر زن چیزي لازم نمیشود، و اگر جماع در غیر فرج باشد لازمست او را که بدنه بدهد و حج در سال آینده لازم نیست که به
جا آوري. بدان که به سبب احرام محرمات همه حرام میشود و هیچ فعلی سبب فساد حج نمیشود و هر یک کفاره دارد که
میدهد و حجش صحیح است مگر جماع که سبب فساد حج است و هر فعلی را که ناسیا یا جاهلا بفعل لوامع ص:
544 آورد گناهان کفاره نمیباید داد مگر صید را که در هر حالی که باشد کفاره میدهد، و بر جمیع آن چه مذکور شد احادیث
صحیحه وارد شده است و اگر خواهی رجوع به روضۀ المتقین کن که اکثر مطالب را در آنجا به تواتر رسانیدهام. (و قال الصّادق
صلوات اللَّه علیه ان وقعت علی أهلک بعد ما تعقد الاحرام و قبل ان تلبّی فلا شیء علیک.) و منقولست به اسانید صحیحه که آن
حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر بعد از نیت احرام پیش از آن که تلبیه را به گویی با اهل خود جماع کنی بر تو چیزي
نیست. (و ان جامعت و أنت محرم قبل ان تقف بالمشعر فعلیک بدنۀ و الحجّ من قابل و ان جامعت بعد وقوفک بالمشعر فعلیک بدنۀ
و لیس علیک الحجّ من قابل.) عبارت فقه رضوي است، و ظاهرا همه از رساله است و پدرش گاهی در میان عبارت فقه احادیث
ذکر میکند، و در اینجا چنین کرده است که اوّلا عبارت فقه را ذکر کرده است و حدیث آن حضرت را در میان در آورده و ممکن
است که حدیث را صدوق در آورده باشد و باز بر سر عبارت فقه رفت که اگر جماع کنی در حال احرام پیش از وقوف مشعر شتر
میدهی به کفاره و سال آینده حج میکنی و اگر جماعت بعد از وقوف مشعر باشد یک شتر میکشی و تصدق میکنی آن را و
سال دیگر بحج نمیباید کرد و بر این مضمون احادیث وارد شده است. (و ان کنت ناسیا او ساهیا او جاهلا فلا شیء علیک) و اگر
از روي نسیان یا سهو یا جهل به مسأله جماع کرده باشی بر تو چیزي نیست، و احادیث صحیحه وارد شده است که بر جاهل چیزي
صفحه 224 از 296
نیست و سهو و نسیان لوامع ص: 545 از افراد جهل است با آن که در احادیث صحیحه وارد شده است که سهو و
نسیان مرفوع القلم است از ایشان، و نسیان آنست که فراموش کند که محرم است و جماع کند، و سهو آنست که شک داشته باشد
که تلبیه گفته است یا نیت کرده است و جماع کند و بعد از آن به خاطرش رسد که احرام گرفته بوده است، و جهل آنست که
نمیداند که محرم را حرام است جماع کردن.
[نگاه محرم به نامحرم]
(و ساله ابو بصیر عن رجل واقع امرأته و هو محرم قال علیه جزور کوماء فقال لا یقدر قال ینبغی لأصحابه ان یجمعوا له و لا یفسدوا
حجّه علیه.) و منقولست در موثق که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که جماع کند با زن
خود در حال احرام حضرت فرمودند که بر اوست شتري که کوهانش بزرگ باشد عرض کردم که اگر چیزي نداشته باشد فرمودند
که سنت است که مصاحبان از زر بر سر هم گذارند و از جهۀ او شتر بخرند و نگذارند که حجش فاسد شود و محمولست بر جماع
بعد از وقوف مشعر، و ممکن است که شامل همه صور باشد چون همه مشترکند در بدنه اگر چه پیش از مشعر اعاده باید کردن و از
این باب بسیار است. (و ان نظر محرم إلی غیر اهله فانزل فعلیه جزور او بقرة فان لم یقدر فشاة.) و منقولست در صحیح از زراره که
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر محرمی نظر کند بغیر اهل خود و انزال منی کند بر او لازم است که شتري
یا گاوي بدهد و اگر قدرت نداشته باشد گوسفندي بدهد. لوامع ص: 546 (و اذا نظر المحرم إلی المرأة نظر شهوة
فلیس علیه شیء فان لمسها فعلیه دم شاة فان قبّلها فعلیه دم شاة فان اتی المحرم اهله ناسیا فلا شیء علیه انّما هو بمنزلۀ من اکل فی
شهر رمضان و هو ناس.) و هر گاه محرمی نظر کند بزن خودش و ظاهرا امرأته بوده است و نساخ چنین کردهاند اگر چه المرأة نیز
صحیح است که الف و لام عهد باشد یعنی نظر کند بزن خود از روي شهوت بر او چیزي لازم نیست و ظاهرا مراد آنست که نظر
کند و انزال کند، و اگر دست به بدن زنش بمالد از روي شهوت پس بر اوست که گوسفندي بدهد، و اگر زنش را ببوسد
گوسفندي بکشد و به فقرا میدهد، و در هر جا که کفاره میدهد میکشد و به فقرا میدهد، و اگر با زنش جماع کند از روي
نسیان بر او چیزي نیست و بمنزله کسی است که در ماه رمضان ناسیا بخورد. و منقولست در صحیح از معاویۀ بن عمار که گفت
سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که نظر کند به اهل خود و از او منی بیاید یا مذي بیاید حضرت
فرمودند که بر او چیزي نیست باید که غسل کند و استغفار کند از پروردگار خود که از تقصیر او در گذرد، و اگر زنش را بردارد
بی شهوت و از او منی بیاید بر او چیزي نیست، و اگر زنش را از روي شهوت بردارد یا دست بر بدن او مالد از روي شهوت و از او
منی یا مذي بیاید بر اوست که گوسفندي بکشد. و فرمودند در محرمی که نظر به زنش کند یا او را از شتر به زیر آورد بر اوست که
گوسفند بکشد، و فرمودند در محرمی که نظر به زنش کند یا او را از شتر به زیر آورد بر اوست که شتري بکشد. و در صحیح از
زراره منقولست از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه لوامع ص: 547 علیه در محرمی که جماع کند با اهلش از
روي نیسان حضرت فرمودند که بر او چیزي نیست و بمنزله کسی است که در ماه رمضان از روي فراموشی چیزي بخورد، و ظاهرا
صدوق مضمون حدیث اول و متن ثانی را ذکر کرده باشد. و در صحیح از مسمع منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه فرمودند که کار بر محرم تنگ است کسی که زنش را ببوسد بی شهوت در حال احرام بر اوست که گوسفندي بکشد و
کسی که زنش را از روي شهوت ببوسد و منی از او بیاید شتري میدهد و استغفار میکند، و اگر از روي شهوت نظر کند به زنش و
از او منی بیاید شتري میکشد و اگر دست به بدن زنش رساند یا او را در بغل گیرد در وقت سوار کردن و به زیر آوردن بی شهوت
بر او چیزي نیست. و در صحیح از عبد الرحمن بن حجاج منقولست که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از محرمی
که با اهل خود بازي کند بی آن که جماع کند تا از او منی بیاید یا در ماه رمضان چنین کند حضرت فرمودند که بر هر دو کفاره
صفحه 225 از 296
ماه رمضان است که بنده آزاد کند یا دو ماه پی در پی روزه بدارد یا شصت مسکین را طعام دهد به تخییر یا ترتیب چون از این
حدیث ظاهر نمیشود و احوط عمل باین دو خبر است چون احادیث دیگر قریب به اینها وارد شده است و حمل به تخییر و
استحباب اغلظ میتوان کرد. (و سال ابو بصیر ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل محرم نظر إلی ساق امرأة او إلی فرجها فامنی
، فقال ان کان موسرا فعلیه بدنۀ و ان کان وسطا فعلیه بقرة و ان کان فقیرا فعلیه شاة و قال انّی لم اجعل علیه هذا لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 548 لأنّه امنی و لکنّی جعلته علیه لأنّه نظر إلی ما لا یحلّ له.) و در موثق کالصحیح منقولست از ابو بصیر که گفت سؤال کردم
از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از مرد محرمی که نظر کند به ساق پاي زنی یا نظر کند به فرج زنی و از او منی بیاید
حضرت فرمودند که اگر مالدار باشد شتري میکشد و اگر میانه حال باشد گاوي میکشد و اگر فقیر باشد گوسفندي میکشد، و
فرمودند که آن چه بر او لازمست نه به سبب منی آمدنست و بس، بلکه بر او مقرر ساختم این ترتیب را از جهۀ آن که نظر کرده
است به چیزي که او را حلال نبود نظر کردن بر آن، و بحسب ظاهر مخالفت دارد با خبر زراره که گذشت و میتوان گفت که
اندکی مشکلتر است عمل به این حدیث به اعتبار نظر کردن به فرج اجنبیه یا ساق بخلاف سابق که نظر کردنست به اجنبیه و حمل
کرده میشود بر غیر ساق و فرج.
[مس از روي شهوت]
(و ساله محمّد بن مسلم عن الرّجل یحمل امرأته او یمسّ ها فامنی او أمذي فقال ان حملها او مسّها بشهوة فامنی او لم یمن او أمذي او
لم یمذ فعلیه دم شاة یهریقه و ان حملها او مسها بغیر شهوة فلیس علیه شیء امنی او لم یمن أمذي او لم یمذ.) و منقولست کالصحیح
و در صحیح و موثق کالصحیح که محمد گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که زن خود را
بر میدارد و یا دست به بدن او میرساند و منی یا مذي از او میآید حضرت فرمودند که اگر زنش را از روي شهوت و خواهش یا
مس کند بدن او را و منی از او بیاید یا نیاید و مذي از او بیاید یا نباید گوسفندي را میکشد و به فقرا میدهد، و اگر او را بردارد یا
مس کند بی شهوت چیزي بر او نیست خواه منی از او بیاید یا نیاید. لوامع ص: 549 و خواه مذي از او بیاید یا
نیاید و در موثق از ابو بصیر منقولست که گفت سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه از شخصی که سخن زنی را بشنود از
عقب دیواري و او محرم باشد و ذوقش به همرسد تا از او منی بیاید فرمودند که باکی نیست. و کالصحیح منقولست از آن حضرت
صلوات اللَّه علیه در محرمی که گوش دهد به جانب شخصی که با زنش جماع کند و او را منی بیاید فرمودند که باکی نیست و
محمولست هر دو حدیث بر آن که عادتش نباشد که از امثال اینها او را منی بیاید و الا مشکل است چون بمنزله استمناست. و در
موثق از آن حضرت منقولست که سؤال کردند از محرمی که مادرش را ببوسد فرمودند که باکی نیست این بوسه مرحمت است آن
چه بد است بوسه شهوتست.
[اگر کفاره نداشت]
(و اذا وجبت علی المحرم [الرّجل] بدنۀ فی کفارة فلم یجدها فعلیه سبع شیاه فان لم یقدر صام ثمانیۀ عشر یوما بمکۀ او فی منزله.)
منقول است در صحیح از داود رقی که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه شتري بر شخصی واجب شود
در کفاره و نیابد شتر را بر اوست که هفت گوسفند بکشد و اگر قدرت نداشته باشد هیجده روز روزه میگیرد در مکه یا در
منزلش. (و ان طفت بالبیت و ال ّ ص فا و المروة و قد تمتّعت ثمّ عجّلت فقبّلت أهلک قبل ان تق ّ ص ر من رأسک فانّ علیک دما تهریقه و
ان جامعت فعلیک جزور او بقرة.) و در صحیح منقولست از حلبی که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از
صفحه 226 از 296
شخصی که حج تمتع کند و چون طواف و لوامع ص: 550 سعی و عمره را به جا آورد پیش از آن که موسی از
سر بگیرد زن خود را ببوسد حضرت فرمودند که گوسفندي میکشد و اگر پیش از تقصیر جماع کند بر اوست که شتري یا گاوي
را بکشد و صدوق حاصل معنی را بعنوان خطاب ذکر کرده است. (و روي ابن مسکان عن ابی بصیر قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات
اللَّه علیه عن المحرم یرید ان یعمل العمل فیقول له اصحابه و اللَّه لا تعمله فیقول و اللَّه لأعملنّه فیحالفه مرارا فیلزمه ما یلزم صاحب
الجدال فقال لا انّما اراد بهذا اکرام اخیه انّما یلزمه ما کان للّه عزّ و جلّ معصیۀ.) و در صحیح منقولست از ابو بصیر که گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که خواهد کاري بکند پس اصحاب او در کافی صاحبه است و این
بهتر است که صاحب و رفیقش به او میگوید که و اللَّه این کار را مکن او قسم خورد که و اللَّه نمیکنم از جهۀ رضاي تو و در
بعضی از نسخ و قرائت و اللَّه لا علمته است به آن که صاحبش گوید و اللَّه تو این جفا را مکش که ما خود میکنیم و او میخواهد
که این خدمت را به جا آورد میگوید که و اللَّه که این خدمت را من میکنم و مکرر رفیقش میگوید مکن و قسم میدهد او را و
او قسم یاد میکند که من میکنم آیا کفاره که بر صاحب جدال لازم است بر او لازم میآید و اگر راست باشد در سه مرتبه
گوسفندي میکشد و اگر دروغ گوید در سه مرتبه شتري میکشد حضرت فرمودند که نه زیرا غرض او تعظیم و اکرام برادر مؤمن
است و این عبادتست و کفاره وقتی میباید داد که قسمش مخالف الهی باشد مثل قسم اخبار که اگر دروغ قسم خورد غموس است
و از گناهان کبیره است و اگر راست قسم خورد باز منهی عنه است و حق سبحانه و تعالی فرموده است که وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ لوامع
ص: 551 عُرْضَ ۀً لِأَیْمانِکُمْ یعنی خداوند خود را در معرض قسمهاي خود درمیاورید بلا و اللَّه و بلی و اللَّه چنانکه
خواهد آمد در خبر ابو بصیر و غیره حاصل آن که جدال خبر است و این قسم انشاء است و در قسمی [وقتی] که خبر است جدال
میرود نه در انشاء یا آن که چون لفظ لا و اللَّه و بلی و اللَّه نیست کفاره ندارد و آن چه معصیت است این دو لفظ است نه معنی
این.
[مفاخره در حج]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اتّق المفاخرة و علیک بورع یحجزك عن معاصی اللَّه عزّ و جلّ فانّ
و من التّفث ان تتکلّم فی احرامک بکلام قبیح فاذا دخلت مکّ ۀ فطفت البیت تکلّمت بکلام « ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ » اللَّه عزّ و جلّ یقول
طیّب و کان ذلک کفارة لذلک.) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند بعد از آن
که از پیش از آن که گذشت از حکم جدال فرمودند که آنها را بفعل آورد، و بپرهیز در حال احرام از تفاخر کردن بر یکدیگر
بحسب و نسب، و بر تو باد بتقوي و پرهیزي که آن مانع باشد ترا از مخالفتهاي الهی زیرا که اینها قبیح است نزد عقلا و حق سبحانه
و تعالی فرموده است که پس قضا و تدارك کنید چرکینهاي خود را و از جمله ناخوشیها آنست که در حال احرام سخنان قبیح گفته
باشی پس چون داخل مکّه شوي و خواهی که طواف کنی سخنان نیکو بگو که این سخنان خوب از دعاها و قرآن و ذکر کفاره آن
سخنان بد باشد.
باب ما یجوز الاحرام فیه و ما لا یجوز
[احرام در دو ثوب یمنی]
(روي معاویۀ بن عمار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال کان ثوبا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله اللّذان احرم فیهما یمانیّین عبريّ
و ظفار و فیهما کفّن.) این بابی است در بیان آن چه جایز است احرام گرفتن در آن و آن چه جایز نیست به اسانید متکثره صحیحه
صفحه 227 از 296
منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که دو جامه که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در آن
احرام گرفتند و در حال احرام پوشیدند از یمن بودند، یکی از عبر بود، و یکی از ظفار بود و در آن دو جامه آن حضرت را کفن
کردند، و آن دو شهرند در یمن و گاهی اظفار نیز میگفتهاند و ظاهرا در زمان حضرت صادقین صلوات اللَّه علیهما اظفار نیز بر آن
شهر اطلاق میکردهاند و باین سبب در بعضی از نسخ از احادیث خاصه و عامه با همزه آمده است و جامه یمن بسیار نفیس بوده
است و ظاهر این حدیث دلالت میکند بر آن که سنت است که جامه احرام را کفن کند و سنت است که جامه احرام و کفن هر دو
نفیس باشند و ظاهرا بسیار بوده است که نصف یا بیشترش ابریشم بوده است.
[احرام در لباس نماز]
(و روي حمّاد عن حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال کلّ ثوب تصلّی فیه فلا باس ان تحرم فیه.) لوامع ص:
553 و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر جامه که در آن نماز میتوان کرد
باکی نیست که در آن احرام گیري و جامه احرام کنی، و ظاهر حدیث آنست که غرض حضرت این باشد که جایز است احرام در
جامه قطنی و پشمینه و رنگین و چیزهائی که کراهت دارد و نه چنین است که در امثال اینها جایز نباشد و اکثر اصحاب گفتهاند که
شرط است که جامه احرام جامه باشد که در آن نماز توان کرد به آن که حریز محض نباشد و پوست حیوانی نباشد که ماکول
اللحم نباشد بلکه جمعی شرط کردهاند که پوست نباشد چون کسی احرام در پوست نگرفت و این حدیث ردّ آن قول میکند. (ساله
حمّاد النواء و سئل صلوات اللَّه علیه و هو حاضر عن المحرم یحرم فی برد قال لا باس به و هل کان النّاس یحرمون الّا فی البرد.) و
منقول است از حماد هسته فروش که گفت خود سؤال کردم یا دیگري از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کرد و
من حاضر بودم و این نهایت احتیاط است که مجمل میداند که از حضرت شنیده است و کیفیت سؤال بر او معلوم نیست اگر چه در
چنین صورت لازم نیست که سؤال و جواب را چنین ذکر کنند بلکه صحیح است که بگویند و سئل الخ یعنی از آن حضرت صلوات
اللَّه علیه سؤال کردند از محرمی که احرام گیرد در جامه برد یمنی با آن که اکثر اوقات ابریشم میداشته است حضرت فرمودند که
باکی نیست و آیا صحابه و تابعان با حضرات سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم احرام میگرفتند
مگر در برد یعنی همیشه مدار بر برد یعنی بود که در آنها احرام میگرفتند.
[احرام در لباس سبز]
(و روي خالد بن ابی العلا الخفّاف قال رأیت ابا جعفر صلوات اللَّه لوامع ص: 554 علیه و علیه برد اخضر و هو
محرم.) و منقولست در صحیح از ابن ابی عمیر از خالد بن طهمان که از علماي عامه است و لیکن کتابش محل اعتماد بود که گفت
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه را دیدم که جامه یمنی سبزي را جامه احرام کرده بودند و ظاهرا بواسطه این پوشیده باشند
که بیان فرمایند که واجب نیست که سفید باشد، بلکه سنّت است که سفید خالص باشد و مکروه هست که سیاه باشد و رنگهاي غیر
تیره مکروه نیست و سنّت نیز نیست مگر بر اصطلاح تازه که اطلاق میکنند مکروه را بر ترك سنت و آن چه مصطلح قدماست
مکروه آنست که بخصوص آن از شارع نهی تنزیهی وارد شده باشد و جامه سبز مکروهست با اعتبار آن که سنّت است که سفید
باشد و باصطلاح قدما مکروه نیست چون بخصوص آن نهی از شارع بما نرسیده مگر آن که سبزه تیره باشد که نهی از آن وارد
شده است بلکه هر تیره مکروه است که جامه احرام کند آن را.
[احرام در لباس تنگ]
صفحه 228 از 296
(و روي عن عمرو بن شمر عن ابیه قال رأیت ابا جعفر صلوات اللَّه علیه و علیه برد مخفق و هو محرم.) منقولست از شمر که گفت
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه را دیدم که جامه احرام او یمنی مخطط بود یعنی کربلائی باف بود و نشاسته بسیار داشت
که شفاف شده بود و در بعضی از نسخ مخفف بد وفاست یعنی تنگ نما و ته نما بود و ممکن است که جامه بالایین ته نما بوده
باشد و ظاهرا تصحیف از نساخ شده باشد با آن که خبر خالی از ضعف نیست.
[احرام در لباس چرك]
(و روي محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللَّه علیهما انّه سئل عن الرّجل یحرم فی الثّواب الوسخ فقال لا و لا اقول انه حرام و لکن
لوامع ص: 555 احبّ ذلک إلیّ ان یطهّر و طهره غسله و لا یغسل الرّجل ثوبه الذي یحرم فیه حتّی یحلّ و ان توسّخ
الّا ان تصیبه جنابۀ او شیء فیغسله.) و کالصحیح و در صحیح از محمد بن مسلم و در صحیح از علا بن رزین منقول است بروایت
شیخ اگر چه ظاهر آنست که محمد از قلم شیخ ساقط شده باشد که سؤال کردند از حضرت امام محمد باقر یا حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیهما از شخصی که احرام گیرد در جامه چرکن فرمودند نه و نمیگویم که حرام است و لیکن محبوبتر نزد من
آنست که بشویند آن را و در کافی و تهذیب باین عبارت است که و لکن تطهّره احبّ إلیّ و پاکی آن عبارتست از شستن آن یعنی
بر تقدیري که پاك باشد از نجاست میباید که پاکیزه باشد از چرك، و میباید که جامه را که در آن احرام میگیرد نشوید تا
محل شود هر چند چرکن شده باشد مگر آن چه نجس شده باشد بمنی یا غیر آن که در این صورت میشوید یعنی واجبست یا لازم
است یا جایز است که بشوید و حاصلش آنست که در اول احرام مکروه است جامه چرکن پوشیدن و اگر در حالت احرام چرکن
شده باشد مکروه است شستن مگر آن که از جهۀ ازاله نجاست بشویند که بیدغدغه جایز است شستن و در وجوبش خلافست
بعضی واجب میدانند ازاله نجاست را بظاهر امر و چون بعد از نهی است بر تقدیري که امر از براي وجوب باشد دو امر بعد از نهی
مشکل است بلکه ظاهرش جواز بمعنی اعم است یعنی حرام نیست و اللَّه تعالی یعلم.
[احرام در لباس سرخ]
(و روي ابن مسکان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس ان یحرم الرّجل فی ثوب مصبوغ ممشّق.) و در کافی و تهذیب به
مشق است و منقول است در صحیح از ابن لوامع ص: 556 مسکان از حلبی چنانکه در کافی و تهذیب است و از
قلم نساخ این کتاب افتاده است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که شخصی جامه احرام او
سرخی باشد که از گل سرخ رنگ کرده باشند و لیکن ترك مستحب است. (و روي عن ابی بصیر قال سمعت ابا جعفر صلوات اللَّه
علیه یقول کان علی صلوات اللَّه علیه معه بعض صبیانه فمرّ علیه عمر فقال ما هذان الثّوبان المصبوغان و أنت محرم فقال علیّ ما نرید
احدا یعلّمنا بالسّنّۀ انّ هذین الثّوبین صبغا بطین.) و مرویست در موثق و در صحیح از ابو بصیر که گفت شنیدم از حضرت امام محمد
باقر صلوات اللَّه علیه که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه محرم بودند چنانکه در تهذیب است کان علیّ محرما الخ و به آن
حضرت احرام بسته بودند بعضی از فرزندان و فرزند زادگان یا خدمتکاران خود آن حضرت، و دور نیست که از جهۀ تطییب قلوب
ایشان باشد یا از جهۀ اظهار جهل عمر و بیان جواز پس عمر بر آن حضرت گذشت و از روي اعتراض گفت که این جامهاي سرخ
چه چیز است که احرامی خود کرده حضرت فرمودند که ما نمیخواهیم که کسی ما را مسایل یاد دهد و حال آن که شنیده که آن
حضرت بکرّات و مرّات فرمودند که اهل بیت من کوچک و بزرگ ایشان اعلمند از همه عالمیان شما تعلیم ایشان مکنید از ایشان
یاد گیرید بعد از آن فرمودند که این دو جامه را از گل سرخ رنگ کردهاند نه از رنگ کافشه و زعفران.
صفحه 229 از 296
[احرام در لباس سیاه]
(و روي عن الحسین بن المختار قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه أ یحرم الرّجل فی الثّوب الاسود قال لا یحرم فی الثّوب
الاسود و لا لوامع ص: 557 یکفّن فیه المیّت.) و در موثق کالصحیح به اسانید کثیره منقولست از حسین که گفت
عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آیا مرد احرام میتواند گرفت در جامه سیاه حضرت فرمودند که مرد
در جامه سیاه احرام نگیرد و میت را در جامه سیاه کفن نکنند و مشهور کراهت است و احوط ترك است چون نهی اخبار محتمل
الامرین است و حدیث معارضی نیست که به سبب آن حمل کنیم این حدیث را بر کراهت مگر عمومات مثل حدیث حماد و
تخصیص عام شایع است و محتمل است که مراد حرمت باشد اگر چه جزم به حرمت نداریم جزم به کراهت نیز نداریم و اللَّه تعالی
یعلم.
[احرام در لباس حریر]
(و روي عن حنّان بن سدیر قالت کنت جالسا عند ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فساله رجل أ یحرم فی ثوب فیه حریر قال فدعا بإزار
له فرقبی فقال انا احرم فی هذا و فیه حریر.) و در موثق کالصحیح منقولست از حنان که گفت نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه نشسته بودم شخصی از آن حضرت سؤال کردم که آیا جایز است که جامه احرامی ابریشم داشته باشد حنان گفت که
حضرت طلب فرمودند لنگی فرقبی را و فرمودند که من این لنگ را در حال احرام میبندم و ابریشم دارد. و در نهایه ابن اثیر مذکور
است که اولش فاء مضموم است و ثانی قاف مضموم است و آن جامه کتانی است سفید که در مصر میبافند، و بعضی به دو قاف
روایت کردهاند که منسوبست بشهر قرقوب که از نواحی واسط بوده است و خراج آن مثل خراج اصفهان دوازده هزار هزار مثقال
طلا بوده است که بحساب حال هزار هزار تومان و ششصد هزار تومان بوده است چنانکه لوامع ص: 558 صاحب
قاموس ذکر کرده است و ظاهرا به اعتبار جزیه بوده است که از سر و زمین میگرفتهاند چون مجوس بودهاند و بتدریج همه به شرف
اسلام مشرف شدند و به یمن پادشاهان صفویه انار اللَّه برهانهم به شرف ایمان مشرف شدند و به مرتبه که جزم داریم که در کل
اصفهان و حدودش یک سنّی نیست و بلادي که همیشه شیعه بودهاند مثل کاشان و قم در حدودشان یکه یکه سنّی بهم میرسند و
الحمد للّه رب العالمین علی هذه النعمۀ العظیمۀ.
[احرام در لباس رنگی]
(و روي عن الحلبیّ قال سألته عن الرّجل یحرم فی ثوب له علم فقال لا باس به.) به اسانید صحیحه منقولست از حلبی که گفت از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردم که جایز است مردان را که جامه احرام ایشان علم داشته باشد فرمودند که
باکی نیست، و ظاهر علم در کربلائی باف باشد مانند تفصیله. و جمعی که گفتهاند که مراد از علم رنگین است هر رنگی که باشد و
عدم باس منافات با کراهت ندارد بلکه مؤید کراهت است. (و فی روایۀ معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس
ان یحرم الرّجل فی الثّوب المعلّم و ترکه احبّ إلیّ اذا قدر علی غیره) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست مردمان را که جامه احرام ایشان جامه دو رنگ باشد و ترکش محبوبتر است نزد من هر
گاه قدرت بر غیر این جامه داشته باشد. (و ساله لیث المراديّ عن الثّوب المعلّم هل یحرم فیه الرّجل قال لوامع ص:
559 نعم انّما یکره الملحم.) و منقولست از لیث ثقه که گفت سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه از جامه دو رنگ که دو
صفحه 230 از 296
رنگ بافته باشند یا مانند گلبندي که رنگ کرده باشند فرمودند که بلی آن چه بد است آنست که تار و پودش ابریشم باشد یا
پودش ابریشم باشد مانند قطنی که غیر آن از ابریشم چیزي ظاهر نیست که در این صورت کراهتش شدیدتر است.
[احرام در لباس زعفرانی]
(و ساله الحسین بن ابی العلا عن الثّوب للمحرم یصیبه الزّعفران ثمّ یغسل فقال لا باس به اذا ذهب ریحه و لو کان مصبوغا کلّه اذا
ضرب إلی البیاض و غسل فلا باس به.) و در صحیح از حسین ممدوح منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه که آیا جایز است محرم را که جامه را جامه احرام کند که زعفران به آن رسیده باشد و آن را بشویند حضرت
فرمودند که باکی نیست هر گاه بوي زعفران از آن برود و اگر چه همه جامه را زعفران کرده باشند هر گاه به سفیدي زند و آن را
بشویند باکی نیست که آن را در احرام به پوشند، و ظاهرش آنست که میباید بوي زعفران از آن جامه زایل شده باشد تا آن که در
حالت احرام تواند پوشیدن.
[احرام در قبا]
(و روي القاسم بن محمّد الجوهريّ عن علی بن ابی حمزة عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال ان اضطرّ المحرم إلی ان یلبس قباء
من برد و لا یجد ثوبا غیره فیلبسه مقلوبا و لا یدخل یدیه فی یدي القباء.) همین حدیث را کلینی روایت کرده است از علی بن ابی
حمزه از ابو بصیر که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر محرم مضطر شود بواسطه سرما که قبا به پوشد و
بغیر از جامه دوخته یا بغیر از قبا جامه لوامع ص: 560 ندوخته نداشته باشد میباید که قبا را مقلوب به پوشد به آن
که رو را پشت کند یا پائین را بالا کند، و دستهاي خود را داخل نکند در دستهاي قبا بلکه قبا را بر پشت گیرد. ظاهرا چون این
حدیث در کتاب ابو بصیر بوده است و قاسم و علی از مشایخ اجازهاند و ضعف ایشان ضرر ندارد، و صدوق ذکر کرده است به آن
که احادیث صحیحه بر این معنی وارد شده است و بعضی از آنها نقل خواهد نمود، یا آن که اگر اصحاب ایشان در حال استقامت
روایت نموده باشند در حالت ضلالت روایت میتوانند کرد، و دور نیست که چنین باشد و اگر نه احادیث بسیار در مذمّت واقفیه و
کفر ایشان خصوصا علی بن ابی حمزه وارد شده است، و صدوق نیز ذکر کرده است چگونه جایز باشد حدیث او نقل نمودن و
گفتن که میان من و حق سبحانه و تعالی حجّت است.
[احرام در لباس رنگ شده]
(و روي عن الکاهلیّ قال ساله رجل و انا حاضر عن الثّوب یکون مصبوغا بالعصفر یغسل البسه و انا محرم فقال نعم لیس العصفر من
الطیب و لکنّی اکره ان تلبس ما یشهرك به النّاس.) و منقولست در صحیح از عبد اللَّه که شخصی از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه سؤال کرد و من حاضر بودم از جامه که آن را رنگ کرده باشند از گل کافشه و آن را بشویند آیا در حال احرام
آن را میتوانم پوشید فرمودند که بلی کافشه بوي خوش نیست و لیکن نمیخواهم که چیزي به پوشی که انگشت نما شوي چنانکه
ظاهر است و به همین مضمون احادیث صحیحه و کالصحیح وارد شده است. (و ساله اسماعیل بن الفضل عن المحرم أ یلبس الثّوب
قد اصابه الطّیب فقال اذا ذهب ریح الطّیب فلیلبسه.) لوامع ص: 561 و منقولست در حسن کالصحیح از اسماعیل
که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرم که جامه احرامی را به پوشد که بوي خوش برداشته
باشد چنانکه اکثر اوقات کافور را در جامه کفن و احرامی میگذارند و خوشبو میشود به بوي کافور حضرت فرمودند که هر گاه
صفحه 231 از 296
زایل شود به آن که بشویند یا بیاویزند که بوي خوش در آن نماند به پوشد آن جامه را که ضرر ندارد، و بر این مضمون احادیث
صحیحه و موثقه کالصحیح و غیرهما وارد شده است و خلافی نیست در این مسأله.
[احرام در لباس ابریشم]
(و روي عن ابی الحسن بن النّهدي قال سال سعد ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و انا عنده عن الخمیصۀ سداها ابریسم و لحمتها مرعزّي
فقال لا باس ان تحرم فیها انّما یکره الخالص منها.) منقولست کالصحیح از ابو الحسن که گفت سؤال کرد سعد و در بعضی از نسخ
سعید الاعرج از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در وقتی که من در خدمت آن حضرت بودم از خمیصه که تارش ابریشم
بوده باشد و پودش کرك بز حضرت فرمودند که باکی نیست که جامه احرامت باشد آن چه خوب نیست آنست که همه ابریشم
باشد ممزوج ضرر ندارد. و در کافی کالصحیح منقولست از ابو الحسن احمسی که گفت سؤال کرد از آن حضرت صلوات اللَّه علیه
ابو سعید از خمیصه و من نزد آن حضرت بودم و تارش ابریشم است آیا میتوانید پوشید در سرما پس فرمودند که به پوشد. و در
صحیح از بزنطی منقولست که ابن قیاما سؤال کرد از حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما از جامه قطنی که
از ابریشم و پنبه است و ابریشم زیاده از نصف است آیا نماز در آن میتواند کرد لوامع ص: 562 حضرت فرمودند
که باکی نیست حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه چند جبه چنین داشتند، و جبه از قبیل کابتی بوده است پنبهدار تنگ چون
جامه عرب فراخ میشود در زمستان جامه تنگ میپوشیدند. و کالصحیح روایت کرده است از ابو بصیر که از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه پرسیدند از خمیصه که تارش ابریشم باشد و پودش به جاي مرعزي من غزل است یعنی ریسمان باشد
فرمودند که باکی نیست که احرام گیرد در خمیصه آن چه بد است حریر محض است، و خمیصه ردایی بوده است از خز یا پشم یا
ابریشم و دو رنگ بوده است و عبارت حدیث ابو بصیر موافق است با حدیث متن و عبارت ابو بصیر الحسن احمسی غیر عبادت متن
است و اگر نه این بود که در فهرست سندش را به ابو الحسن نهدي ذکر کرده است توهم میشد سقط و تصحیف چون غالب
آنست که بترتیب از کافی بر میدارد، و کلینی در دو جا ذکر کرده است که به جاي سعد ابو سعید سؤال کرده است و اللَّه تعالی
یعلم الواقع.
[خلوقی که به کعبه معظمه و به قبر حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله میپاشند]
(و سال حمّاد بن عیسی عثمان ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن خلوق الکعبۀ و خلوق القبر یکون فی ثوب الاحرام فقال لا باس بهما
هما طهوران.) و منقولست در صحیح از حماد که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از خلوقی که به
کعبه معظمه و به قبر حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله میپاشند اگر در جامه احرامی باشد چونست حضرت فرمودند باکی
نیست اگر در جامه احرامی باشد هر دو مطهرند یعنی چون بر قبر میپاشند از قبر ترشح میکند و به جامه احرامی میرسد و هم
چنین در کعبه و چون این خلوق به قبر و کعبه رسیده است لوامع ص: 563 مشرّف شده است و چون به این کس
میرسد این کس را از گناهان پاك میکند، و ممکن است که مراد این باشد که باکی نیست که به جامه احرامی رسد چون
مشرّفست و ظهور عبارت از تشرف باشد و چون متعارف این بود که غسل احرام را در مدینه مشرفه میکردند و جامه احرام را
میپوشیدند و بعد از آن بمسجد شجره میرفتند و از آنجا احرام میگرفتند و در وقت رفتن زیارت وداع میکردند بسیار بود که در
آن وقت خلوق را میپاشیدند و به جامه احرامی میرسید، و ممکن است که مراد این باشد که خلوق کعبه و خلوق قبر دو نوع باشد
از بوي خوش که هر دو زعفران و عنبر و مشک داشته باشد و خلوق کعبه را نیز بر کعبه میپاشیده باشند در حال پاشیدن هر دو به
صفحه 232 از 296
کعبه به جامه رسیده باشد، و اول بحسب عبارت اظهر است. و در صحیح عبد اللَّه بن سنان، و در صحیح یعقوب بن شعیب از آن
حضرت نیز منقولست که باکی نیست در آن که خلوق کعبه به جامه محرم برسد و نمیباید که بشویند زیرا که آن طهور است و
لفظ طهور در حدیث عبد اللَّه است و خلافی بحسب ظاهر نیست در استثناي خلوق کعبه از بوي خوش محرم. و در صحیح از هشام
بن حکم منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست در بوي خوشی که عطاران میفروشند در
میان صفا و مروه و در کار نیست که بینی را بگیرد که آن بو را نشنود بلکه نگیرد. (و ساله سماعۀ عن الرّجل یصیب ثوبه زعفران
الکعبۀ و هو محرم فقال لا باس به و هو طهور فلا تتّقه ان یصیبک.) و در موثق از سماعه منقولست که گفت از آن حضرت صلوات
اللَّه علیه لوامع ص: 564 سؤال کردم از شخصی که به جامهاش رسد زعفرانی که بر کعبه میپاشند و آن شخص
محرم باشد حضرت فرمودند که باکی نیست و از آن اجتناب مکن که به جامهات رسد و عامه قیاس کردهاند سایر بوي خوشها را و
بسیار است که بخور میکنند بر دور کعبه، از آن ملاحظه میباید کرد مگر از روي تقیه. و در صحیح از آن حضرت صلوات اللَّه
علیه منقول است که فرمودند که باکی نیست در خلوق کعبه. و در صحیح از ابن ابی عمیر منقولست از بعضی از اصحاب ما
مرویست که از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردند از خلوق کعبه اگر به جامه محرم برسد آیا میباید شست حضرت
فرمودند نه آن طهور است پس فرمودند که به جامه احرامی ریخته است و من نشستم.
[احرام در طیلسان]
(و روي الحلبیّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی المحرم یلبس الطّیلسان المزرّر؟ قال نعم فی کتاب علیّ صلوات اللَّه علیه لا
تلبس طیلسانا حتّی تحلّ ازراره و قال انّما کره ذلک مخالفۀ ان یزرّه الجاهل علیه فامّا الفقیه فلا باس بان یلبسه.) و بهشت سند صحیح
و شش کالصحیح منقولست که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردند از محرمی که طیلسان تکمه یا بند داشته
باشد آیا جایز است پوشیدن فرمودند که بلی در کتابی که حضرت سید المرسلین املا کردند و حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه
علیهما نوشتند مذکور است که مپوش طیلسان را تا نگشایی و جدا نکنی از آن تکمها و بندهاي آن را پس حضرت فرمودند که
کراهت بند و تکمه داشتن از آن جهت است که مبادا جاهل عامی از روي نسیان به بندد آن را اما عالم باکی نیست که بند دار را به
پوشد. چون هر که عالم است خوف الهی دارد و تقواي او لوامع ص: 565 نمیگذارد که فراموش کند بخلاف
جاهل و ظاهر است که مراد از عالم متقی است و کسی که تقوي ندارد عالم نیست چنانکه در قرآن مجید در بسیار جائی وارد است
این مضمون. و به همین مضمون در صحیح از یعقوب از آن حضرت صلوات اللَّه علیه نیز منقولست و طیلسان جامهایست مانند
یاپونچی و ظاهرا مخیط بوده است و الحال بالا پوش اهل هند است طیلسان مخیط است احوط آنست که مخیط نباشد و تا ضرورت
سرما نباشد احوط آنست که نپوشد و اگر پوشد بندها را از آن بشکافد و اولی آنست که آن چه بر دور آن دوخته است آن را نیز
بشکافد.
[احرام در جوراب و کفش]
(و ساله رفاعۀ بن موسی عن المحرم یلبس الجور بین فقال نعم و الخفّین اذا اضطرّ إلیهما.) و در صحیح منقولست از رفاعه که گفت
سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرم که آیا جوراب میتواند پوشید فرمودند که بلی جوراب میتواند
پوشیدن و موزه نیز میتواند پوشید هر گاه مضطر شود بهر دو، و این دو احتمال دارد. یکی از آن که ضمیر راجع به خفّین باشد و
دیگر آن که راجع باشد به جوربین و خفّین و مؤید ثانی است صحیح حلبی از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند
صفحه 233 از 296
که هر محرمی که کم شود نعلین او و نعلین نداشته باشد میتواند موزهها را پوشیدن هر گاه ضرور باشد کفش پوشیدن و جورابها را
نیز میتواند پوشید هر گاه ضرور شود پوشیدن آن و چون ظاهر بحسب متعارف این بوده است که نعل عربی میپوشیدهاند علما
تجویز لوامع ص: 566 نکردهاند کفش دیگر را اگر چه در لغت هر کفش را نعل میگویند و احتیاط با ایشان
است. (و روي محمّد بن مسلم عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه فی المحرم یلبس الخفّ اذا لم یکن له نعل قال نعم و لکن یشقّ ظهر
القدم و یلبس المحرم القباء اذا لم یکن له رداء و یقلب ظهره لباطنه.) و کالصحیح بلکه در صحیح زیرا که احادیث محمد بن مسلم
را از علاء بن رزین روایت میکند و صدوق را به علاء بن رزین ده سند صحیح در این فهرست و ده سند صحیح در فهرست شیخ
دارد به علا بلکه علا در جمیع اسانید کتب محمد بن مسلم مذکور است لهذا شیخ و نجاشی طرق خود را بکتاب محمد بن مسلم
نقل نکردهاند و به علا از او ذکر کردهاند، لهذا علّامه در کتب خود حکم به صحت این احادیث کرده است که محمد از حضرت
امام محمد باقر صلوات اللَّه سؤال کرد از محرمی که موزه به پوشد هر گاه نعل نداشته باشد فرمودند که بلی میتواند پوشید و لیکن
پشت پا را از موزه میشکافد، و محرم قبا میپوشد هر گاه لنگ نداشته باشد و پشت قبا را رو میکنند. و در موثق کالصحیح از ابو
بصیر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقول است به همین مضمون با زیادتی آن که دستها را در دستهاي قبا نکنند و
بند طیلسان را نبندد. و در صحیح از عمر بن یزید منقولست که آن حضرت سلام اللَّه علیه فرمودند که محرم موزهها را میپوشد هر
، گاه نیابد نعلین را و اگر ردا نداشته باشد پیراهن را مانند ردا بر دوش میگیرد و قبا را بر عکس میپوشد. لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 567 و در صحیح از حلبی منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم مضطر شود و جامه دیگر
نداشته باشد غیر از قبا آن را مقلوب میکند میپوشد و دستها را در دستهاي قبا داخل نمیکند و ظاهر این اخبار آنست که پشت را
رو میکند و صریح نیز گذشت و اولی آنست که پائین را نیز بالا کند. چنانکه منقول است در حسن کالصحیح که آن حضرت
صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که محرم شود و مضطر شود به پوشیدن جامه از جهۀ سرما یا گرما و بغیر از قبا نداشته باشد آن قبا
را بگرداند و بالاي آن را پایین کند یعنی هر دو نکس را بفعل آورد علی الظاهر.
[احرام در لباس دگمه دار]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا تلبس ثوبا له ازرار و أنت محرم الّا ان تنکّسه و لا ثوبا تدرّعه و لا
سراویلا الا ان لا یکون لک ازار و لا خفّین الّا ان لا یکون لک نعل.) و در بعضی از نسخ نعلان است و به اسانید صحیحه منقول
است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که مپوش جامه را که تکمه و بند داشته باشد در حالت احرام مگر آن که بر عکس
به پوشی آن را و مپوش جامه را که مانند پیراهن اعضا را فرو گیرد و داخل است در این کپنک هر چند مخیط نیست، و مپوش زیر
جامه را مگر آن که لنگ نداشته باشی و مپوش موزهها را مگر آن که نعلین نداشته باشی. و در موثق از حمران منقول است که
حضرت امام محمد باقر صلوات علیه فرمودند که محرم زیر جامه میتواند پوشید هر گاه لنگ نداشته باشی و موزه میتواند پوشید
هر گاه نعل نداشته باشد و ظاهر اخبار متواتره آنست که لوامع ص: 568 مانند جوراب و چاقشور و موزه را نتوان
پوشیدن، و حدیثی ندیدهام که مانند کفش را نتوان پوشیدن و مشهور میان اصحاب آنست که جایز نیست مانند کفش و مسح را
پوشیدن و احوط ترکست و اللَّه تعالی یعلم. و روي زرارة عن احدهما صلوات اللَّه علیهما قال سألته عمّا یکره للمحرم ان یلبسه فقال
یلبس کلّ ثوب الّا ثوبا یتدرّعه. و به اسانید صحیحه منقولست که از یکی از دو معصوم صلوات اللَّه علیهما سؤال کرد زراره از آن
چه خوب نیست محرم را که به پوشد حضرت فرمودند که هر جامه را میتواند پوشید مگر جامه را که بدنش را فرا گیرد مانند قبا و
پیراهن. (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس بان یغیّر المحرم ثیابه و لکن اذا دخل مکۀ لبس ثوبی
احرامه اللّذین احرم فیهما و کره ان یبیعهما و قد رویت رخصۀ فی بیعهما.) و به اسانید صحیحه منقول است که آن حضرت صلوات
صفحه 234 از 296
اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که محرم جامهاي احرام را تغییر بدهد و لیکن چون داخل مکه میشود جامهاي اول را که احرام
در آن گرفته است میپوشد و مکروهست که جامهاي احرام را بفروشد. و در روایتی وارد است که رخصت دادهاند فروختن آن را
یعنی بهتر آنست که تا تواند نفروشد بلکه کفن خود کند و اگر بسیار ضرور شود میتواند فروخت.
[خوابیدن بر فرش رنگی]
(و روي ابو بصیر عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال سمعته یقول اکره ان ینام المحرم علی الفراش الاصفر او المرفقۀ الصّفراء.) لوامع
ص: 569 و در موثق و در صحیح منقولست از ابو بصیر که گفت از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه
شنیدم که میفرمودند که مرا خوش نمیآید و مکروه میدانم که محرم بخوابد بر فرش زرد یا تکیه کند بر تکیه گاه زرد و لفظ
الصفراء در بسیاري از نسخ نبود و از قلم نساخ افتاده است و در کافی و یب هست و اگر نباشد نیز مراد است.
[احرام در لباس خز]
(و سال عبد الرّحمن بن الحجّ اج ابا الحسن صلوات اللَّه علیه عن المحرم یلبس الخزّ و فقال لا باس.) و در صحیح از عبد الرحمن
منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که آیا محرم جامه که از خز بافته باشند میتواند
پوشید حضرت فرمودند که باکی نیست چون در آن نماز میتوان کرد.
[احرام با اسلحه]
(و روي عبد اللَّه بن سنان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال المحرم اذا خاف لبس السّلاح.) و منقولست در صحیح که حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم خوف داشته باشد از دشمنان سلاح میتواند پوشید و ظاهر حدیث
آنست که اگر خوف نداشته باشد سلاح نمیتواند پوشید، و به همین مضمون است حدیث کالصحیح از زراره که گفت حضرت
امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که شخصی محرم شود و سلاح پوشیده باشد هر گاه از دشمن خوف داشته
باشد. و در صحیح از حلبی منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر محرم خوف داشته باشد از
دشمن و سلاح به پوشد بر او کفاره نیست.
[لباس اضافی در احرام]
(و روي محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللَّه علیهما قال سألته عن المحرم اذا احتاج إلی ضروب من الثّیاب مختلفۀ فقال صلوات
اللَّه علیه لکلّ صنف منها فداء.) و کالصحیح و در صحیح منقولست از حضرت امام محمد باقر یا امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیهما که محمد گفت سؤال کردم از یکی از ایشان از محرم هر گاه محتاج شود به چند قسم از جامهاي مختلف مثل پوستین و
عمامه و زیر جامه حضرت فرمودند که از جهۀ هر قسمی یک فدا میدهد، و ظاهر آنست که از جهۀ سرما یا گرما اگر ضرور شود
گناه نیست و کفاره هست و اگر ضرور نشود هر دو هست و این در صورتیست که مخیط باشد و اگر جامه غیر مخیط باشد بیست
لنگ و بیست ردا بالاي هم ضرر ندارد و کفاره نیست و تا مقدور باشد آن را مقدم میدارد چنانکه بعضی در میان دو ردا پنبه
میگذارند. چنانکه در حسن کالصحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه که آیا محرم جمع میتواند کرد میان جامه که احرام در آن گرفته باشد و غیر آن حضرت فرمودند که باکی نیست اگر همه
صفحه 235 از 296
طاهر باشند. و در حسن کالصحیح از حلبی منقولست که گفت سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه از محرمی که دو جامه
احرامی بر دوش اندازد حضرت فرمودند که بلی اگر خواهد و سه جامه میتواند و به آن دفع میکند از خود سرما و گرما را یعنی
عاقل کار عبث نمیکند البته از جهۀ ضرورتی چنین میکند.
[احرام در لباس نجس]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال سألته لوامع ص: 571 عن المحرم تصیب ثوبه الجنابۀ
قال لا یلبسه حتّی یغسله و احرامه تام.) و به اسانید صحیحه منقولست از معاویه که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم
از محرمی که محتلم شود و جامه احرامش نجس شود یا به سبب دیگر حضرت فرمودند که نپوشد آن جامه را تا نشوید آن را، و به
سبب احتلام یا نجاست جامه احرام برهم نمیخورد بلکه صحیح است. و در صحیحه محمد بن مسلم و صحیحه حلبی نیز گذشت و
ظاهر این اخبار آنست که میباید جامه احرام همیشه پاك باشد و احوط آنست که در همه اوقات احرام دو جامه پاك پوشیده باشد
و اگر نجس شود بدل کند به جامه طاهر مگر آن که نداشته باشد و اگر قبا یا پیراهن داشته باشد در حالت شستن آنها را وارونه بر
دوش میاندازد.
[پوشاندن صورت براي زنان]
(و فی روایۀ حمّاد بن عثمان عن حریز قال قال ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه المحرمۀ تسدل الثّوب علی وجهها إلی الذّقن.) و چون از
احکام مردان فارغ شد شروع نمود در احکام زنان و بهتر آن بود که بابی جدا ذکر کند چنانکه داب محدثین است و اسانید صحیحه
منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که زنی که احرام میگیرد با آن که میباید روي او باز باشد و
احرام مردان در سر ایشان است که میباید همیشه باز باشد، و احرام در روي ایشان است که همیشه باز باشد اگر در مانند کجاوه
باشند، و اگر بر شتر سوار باشند میتوانند برقعی بیندازند بر رو که تا ذقن ایشان پوشیده باشد، و اگر روي خود را باز گذارند ظاهرا
خوب باشد بلکه بهتر و این نیز آزمایشی دیگر است محرمان را که زنان رو باز باشند و مردان به ایشان نظر نکنند. لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 572 و در صحیح عیص منقولست که تا سر بینی میآویزد، و در صحیح (حلبی آنست که رو را باز گذارند و تا دهان
میتوان آویخت. و فی روایۀ معاویۀ بن عمّار عنه صلوات اللَّه علیه انه قال تسدل المرأة الثّوب علی وجهها من اعلاها إلی النّحر اذا
کانت راکبۀ.) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که زن برقع را بر رو میآویزد
از بالا تا گود گردن هر گاه سوار باشد یعنی بر شتر تا او را نتوانند دیدن و احادیث سابقه را حمل میتوان کرد بر حالت پیاده مثل
حالت طواف یا بترتیب که تا سر بینی هر گاه پیاده باشد و بر مانند اسب و استر تا ذقن یا دهن و بر الاغ تا ذقن، و ظاهر جمع آنست
که سواره بر هر چه باشد تا نحر و پیاده بحسب فضیلت باشد هر چند کمتر باشد بهتر باشد و جمعی گفتهاند که میباید بر روي او
نخورد چنانکه از مو میبافند و همیشه زنان عرب بر رو میبندند و این احوط است. (و روي عبد اللَّه بن میمون عن الصّادق عن ابیه
صلوات اللَّه علیهما قال المحرمۀ لا تتنقّب لأنّ احرام المرأة فی وجهها و احرام الرّجل فی رأسه.) و در حسن کالصحیح منقولست که
آن حضرت فرمودند که زنی که احرام گرفته باشد نقاب نمیاندازد زیرا که احرام زن در روي اوست و احرام مرد در سر اوست و
ظاهرا بر سبیل کراهت باشد، و یا آن که آن چه بر روي بندند نقاب باشد و هر چه را آویزند نقاب نگویند و این وجهی است در
جمع و لیکن ظاهرا تعلیل خلاف این وجهست، و اینها در وقت رفتن است و در منزل قصور ندارد. چنانکه در صحیح از زراره
منقولست که گفت عرض نمودم به حضرت لوامع ص: 573 امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که مردي که محرم
صفحه 236 از 296
باشد در وقت خواب روي خود را میتواند پوشید که مگس او را آزار ندهد حضرت فرمودند که بلی و لیکن سر را نپوشاند و باکی
نیست که زن محرمه در وقت خواب روي خود را به پوشاند و ممکن است که از جهۀ ضرورت باشد چون ضرر پشه و مگس نیز
عظیم است. (و مرّ ابو جعفر صلوات اللَّه علیه بامرأة محرمۀ و قد استترت بمروحۀ فاماط المروحۀ بقضیبه عن وجهها.) و کالصحیح
منقولست از بزنطی که حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما فرمودند که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه
علیه گذشتند بر زنی که محرم بوده باد زنی را در پیش رو داشته بود که نامحرم روي او را نه بیند یا آفتاب به او ضرر نرساند و
حضرت چوبی در دست داشتند از جهت راندن شتر بر آن مروحه زدند و آن را دور انداختند تا روي آن زن باز شد، و ممکن است
که بر رو بسته باشد حضرت چنان فرموده باشد که نمیباید بر رو خورد. (و روي عبد اللَّه بن سنان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه
قال تلبس المرأة المحرمۀ الحائض تحت ثیابها غلالۀ.) و به اسانید صحیحه منقولست که آن حضرت فرمودند که زنی که محرم باشد
و حایض باشد در زیر جامهاي احرام جامه میتواند پوشید که دفع حیض کند از جامهاي احرام و این غلاله مخیط است مانند زیر
جامه و بخصوص این جامه اجماع است که حایض میتواند پوشید و در جامهاي دیگر خلافست که خواهد آمد إن شاء اللَّه. (و
روي یحیی بن ابی العلا عن ابی عبد اللَّه عن ابیه صلوات اللَّه لوامع ص: 574 علیهما أنّه کره للمحرمۀ البرقع و
القفازین.) و کالصحیح منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه کراهت داشتند که زن محرم برقع بیندازد و یا قفازها
را در دست کند و قفاز زینتی است که زنان عرب چون جامهاي فراخ میپوشند از جهۀ دفع سرما بر بازوي خود میبستهاند بازو بند
پنبه داري و بندها و تکمهها داشته است که محکم بر بازو میبستهاند که بازوي ایشان گرم باشد و بعضی از اوقات از حریر و طلا
باف میکردهاند، و گاه هست که اطلاق میکنند بر زینت دست و پا مانند دست برنجن و خلخال اما کراهت برقع چون رو را
میپوشاند یا زینت نیز بوده است به اعتبار تزین و اما قفاز به اعتبار آن که مخیط است و تکمهاش را میبستهاند و یا بواسطه زینت و
کراهت در اینجا اعم است از حرمت و کراهت.
[احرام زن در شلوار]
(و ساله محمّد بن علیّ الحلبیّ عن المرأة اذا احرمت اتلبس السّراویل فقال نعم انّما ترید بذلک السّتر.) و در صحیح منقولست از
محمد که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آیا زنی که احرام گیرد زیر جامه پا میتواند کرد
فرمودند که بلی غرضش از پوشیدن زیر جامه آنست که خود را مستور دارد مبادا نظر کسی بر ساق پاي او یا بالاتر بیفتد، و هر چند
زنان بیشتر درستر کوشند بهتر است و بحسب ظاهر دلالت میکند بر آن که مخیط پوشیدن زنان در حال احرام جایز است.
[زنی که احرام گیرد هر زینتی میتواند کرد غیر گوشواره و گردن بند]
(و روي الکاهلیّ عنه صلوات اللَّه علیه انّه قال تلبس المرأة المحرمۀ الحلیّ کلّه الّا القرط المشهورة و القلادة المشهورة.) و در حسن
کالصحیح یا صحیح منقولست که حضرت امام جعفر لوامع ص: 575 صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که زنی که
احرام گیرد هر زینتی میتواند کرد غیر گوشواره و گردن بند که ظاهر است و زینت زن مشروط است که همیشه کند و آن را به
دیگري ظاهر نسازد که سبب افتادن زوج و غیر او نشود. (و ساله صلوات اللَّه علیه عامر بن جذاعۀ عن مصبغات الثّیاب تلبسها المرأة
المحرمۀ فقال لا باس الّا المفدم المشهور.) و در صحیح از صفوان از عامر منقولست و عامر مختلف فیه است و عامر گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که جامهاي رنگین را میتواند پوشیدن زنی که محرمه باشد حضرت فرمودند
که باکی نیست مگر جامه قرمزي یا سرخ بسیار تیره یا مطلق رنگ تیره. که دیگران آن جامه را به بینند به آن که شوهرش با او باشد
صفحه 237 از 296
یا اجانب او را بینند. (و روي محمّد بن مسلم عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی المحرمۀ انّها تلبس الحلیّ کلّه الّا حلیّا مشهورا
لزینۀ.) و در تهذیب للزّینۀ است و کالصحیح منقول است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که زن محرم هر زینتی میتواند
پوشیدن مگر زینتی را که اظهار کند و معتادش نباشد بلکه از جهۀ زینت به پوشد. (و ساله سماعۀ عن المحرمۀ تلبس الحریر فقال لا
یصلح لها ان تلبس حریرا محضا لا خلط فیه و اما الخزّ و العلم فی الثّوب فلا باس بان تلبسه و هی محرمۀ و ان مرّ بها رجل استترت منه
بثوبها و لا تستر بیدها من الشّمس و تلبس الخزّ اما انّهم یقولون انّ فی الخزّ حریرا و انّما یکره الحریر المبهم.) و در موثق منقول است
از سماعه که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از زن محرمه که آیا ابریشمینه میتواند پوشید فرمودند که لوامع
ص: 576 نمیتواند حریر محض را پوشیدن که چیزي به آن مخلوط نباشد مانند پنبه و کتان و خز و نقره اما جامه
که از کرك خز بافته باشند یا علم جامه حریر محض باشد در حالت احرام میتواند پوشید و اگر مردي بر او بگذرد جامهاش از
پیش رو نگاه دارد تا آن نامحرم بگذرد و دست خود را از پیش رو نگاه ندارد که مانع آفتاب شود و جامه میتواند پوشید، و عامه
میگویند که جامه خز ابریشم دارد ابریشم که با خز ممزوج باشد ضرر ندارد و آن چه مکروهست حریر خالص است، و ظاهر این
حدیث حرمت حریر محض است زنان را و چون معارض دارد حمل بر کراهت میتواند کرد به قرینه جز و آخر و احتیاط در
ترکست. (و ساله ابو بصیر المراديّ عن القزّ تلبسه المرأة فی الاحرام قال لا باس انّما یکره الحریر المبهم.) و کالصحیح منقول است از
ابو بصیر که گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از جامه که کج داشته باشد زن در حال احرام میتواند
پوشید حضرت فرمودند که باکی نیست آن چه بد است حریر محض است و ظاهر آخر حدیث آنست که مخلوط باشد و محتمل
است که مراد این باشد که در کج احرام میتوان گرفت یا در حال احرام جامه کجینه میتواند پوشید و ابریشم خالص نمیتوان
پوشید و گذشت حدیث مرسلی که کج و ابریشم یک حکم دارد و ظاهر اخبار بسیار آنست که فرق هست. (و ساله یعقوب بن
شعیب عن المرأة تلبس الحلیّ قال تلبس المسکۀ و الخلخالین.) و در صحیح منقولست از یعقوب که گفت سؤال کردم از حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از زن که آیا زرینه آلات میتواند پوشید لوامع ص: 577 فرمودند که دست
برنجن و خلخالی که در پاها میکنند میتوانند پوشید و شیخ در صحیح به هیجده سند روایت کرده است از یعقوب بن شعیب که
گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که زن پیر میتواند پوشید که تکمه یا بندش را ببندد و جامه حریر
و خز دیبا میتواند پوشید حضرت فرمودند که بلی باکی نیست و خلخالین و مسک میتواند پوشید. و چون صدوق به جزء اول
اعتقاد ندارد اکتفا به جزء آخر کرده است و این حدیث دلالت میکند بر جواز پوشیدن حریر زنان را، و ممکن است بر آن که
حمل کنند بر آن که حریر با خز یا دیبا با خز باشد یا مطلقا بنا بر آن که گذشت که مراد از دیبا جامه رنگین یا دو رنگست و در
حقیقت دیبا نیست که از حریر باشد و محتمل است که احادیث منع را حمل کنند بر کراهت یا بر آن که دو جامه احرام حریر باشد،
و این وجه در جمع بهترین وجوهست بحسب ظاهر و اگر چه اخبار منع بلفظ کراهت وارد شده است و لیکن اطلاق کراهت بر
حرمت در احادیث شایع است. و در صحیح از عیص منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که زن
محرمه هر جامه که خواهد میتواند پوشید غیر از حریر و قفّازین و مکروهست که نقاب به بندد و باکی نیست که جامه را بیاویزد بر
رو عرض کردم که تا کجا میآویزند فرمودند که تا طرف بینی آن قدر که تواند دید. و در حسن کالصحیح منقولست از حلبی از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه گذشتند بر زنی که نقاب بسته بود در حال احرام
حضرت فرمودند که احرام بگیر و روي خود را باز کن و جامه را از بالاي سر بیاویز زیرا که چون نقاب میبندي رنگت از لوامع
ص: 578 آفتاب متغیر نمیشود، پس شخصی از حضرت پرسید که جامه که میآویزد تا کجا بیاویزد حضرت
فرمودند که چشمهاي او را به پوشاند گفت عرض کردم که تا دهن برسد فرمودند که بلی، پس حضرت امام جعفر صلوات اللَّه علیه
فرمودند که زن محرمه زرینه آلات نمیپوشد و جامهاي رنگین نمیپوشد مگر رنگی که جامه و بدن را رنگین نکند به آن که
صفحه 238 از 296
رنگ پس ندهد. و در صحیح از عبد الرحمن منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه از زنی
که زرینه آلات پوشیده باشد و خلخال در پا داشته باشد و دست برنجن در دست داشته باشد و گوشوارهاي طلا و نقره در گوش
کرده باشد آیا در حال احرام اینها را بحال خود میگذارد و پیش از احرام اینها را میپوشیده باشد در احرام میگذارد بحال خود یا
باز میکند حضرت فرمودند که میپوشد و بحال خود میگذارد بی آن که ظاهر سازد به مردان در حال سواري یا پیاده و به این
حدیث جمع میشود میان روایات که هر زینتی که عادت داشته است میتواند پوشید بشرط آن که به کسی ننماید. (و روي الحلبیّ
عن أبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس ان تحرم المرأة فی الذّهب و الخزّ و لیس یکره الّا الحریر المحض.) و به اسانید صحیحه
معتبره که شش صحیح است و پنج حسن کالصحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی
نیست که زن احرام گیرد یعنی جامه احرامی او طلا باف باشد یا خز باف باشد یا طلا را با خز بافته باشند و مکروه نیست مگر حریز
محض، و ظاهر آنست که امتزاج به طلا یا خز جامه را از حریر محض بودن میاندازد. (و فی روایۀ حریز قال اذا کان للمرأة حلیّ لم
تحدثه للإحرام لم لوامع ص: 579 تنزع حلیها.) و به اسانید صحیحه که پنجاه و دو سند است منقولست از حریز که
گفت حضرت فرمودند که هر گاه زن را زیوري باشد که در حال احرام نپوشیده باشد بلکه معتاد او بوده است که میپوشیده است
در حال احرام آن را از خود باز نمیکند چنانکه گذشت.
[عمامه براي زن در احرام]
(و روي عن أبی الحسن النّهديّ قال سئل ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و انا حاضر عن المرأة تحرم فی العمامۀ و لها علم قال نعم لا
باس.) و کالصحیح منقولست از ابو الحسن که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردند و من حاضر بودم از زنی که
احرام گیرد در عمامه که او را علم بوده باشد فرمودند که بلی میتواند گرفت باکی نیست و ظاهرش آنست که زن در جامه رنگین
و گلی احرام تواند گرفت و نه مثل مردانست، یا آن که لا باس منافات با کراهت ندارد و عمامه مردان بزرگتر از مقنعه زنان نبوده
است غالبا و ظاهر میشود که زنان را میباید که جامه احرامی به پوشند اگر چه پیراهن پوشیده باشد و ظاهرا زیر جامه را عرض
لنگ توانند پوشید و اگر دو لنگ ببندند مانند مردان احوط است. (و ساله سعید الاعرج عن المحرم یعقد ازراره فی عنقه قال لا.) و
منقولست در موثق کالصحیح از سعید که گفت سؤال کردم از محرمی که جایز باشد او را پوشیدن مخیط که قبا به پوشد آیا بند قبا
را در گردن میتواند بست فرمودند که نه و در بعضی از نسخ ازاره یعنی لنگی را ردا میکند میتواند بستن در گردن و ظاهرا را از
نساخ زیاد شده باشد و لنگی که بر کمر میبندد آن را میتواند بست اگر چه بعضی گفتهاند که ریسمانی بر بالاي او پیچید، یا رو
پاکی دراز را بر بالاي آن پیچید و این حرجی است که لوامع ص: 580 منفی است به آیات و اخبار با آن که
همیشه از زمان حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله تا حال میبستهاند و اگر نمیتواند بستن البته میفرمودند که چنین
میکنید.
[چیزي که سر را نپوشاند]
(و ساله محمّد بن مسلم عن المحرم یضع عصام القربۀ علی رأسه اذا استقی فقال نعم.) و کالصحیح منقولست از محمد که گفت
سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که بند مشگ را بر سر گذارد چنانکه سقایان آنجا چنین
میکنند و آن تسمه مشگ بعضی از سر را میپوشاند حضرت فرمودند که باکی نیست و به سبب ضرورت مستثنی خواهد بود با آن
که معلوم نیست که این را سر پوشیدن گویند. (و ساله یعقوب بن شعیب عن الرّجل المحرم یکون به القرحۀ یربطها او یعصبها بخرقۀ
صفحه 239 از 296
قال نعم.) و در حسن کالصحیح یا صحیح چنانکه علامه گفته است از یعقوب منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که محرم باشد و دملی یا جراحتی داشته باشد در سر یا اعم از سر و بدن آیا آن را میتواند بست
به دستمال و مانند آن که مبادا خون جاي دیگر را نجس کند فرمودند که بلی، یا آن که مخیط نیست بلکه دغدغده به اعتبار سر
پوشیدنست و در ضرورت جایز است. و در صحیح از معاویۀ بن وهب منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی
نیست که اگر کسی صداع داشته باشد دستمالی بر سر بندد، و احادیث صحیحه در این باب وارد است و خواهد آمد و این اخبار در
این باب مناسب نیست.
[کمربند]
(و روي عمران الحلبیّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال المحرم یشدّ علی بطنه العمامۀ و ان شاء یعصبها علی موضع الازار و لا
یرفعها إلی صدره.) و در صحیح منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که محرم بر شکم خود میتواند بست دستار را
از جهۀ پیاده روي یا گرسنگی یا زخم یا دمّل و اگر خواهد بر موضع لنگ میبندد و لیکن بالا نمیرد به سینه و دور نیست که این
بستن از جهۀ آن باشد که لنگ به زودي باز نشود. (و روي ابن فضّال عن یونس بن یعقوب قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه
عن المحرم یشدّ الهمیان فی وسطه فقال نعم و ما خیره بعد نفقته.) و در موثق کالصحیح یا صحیح منقولست از یونس که گفت
عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آیا محرم همیان زر را در کمر میتواند بست با آن که غالبا مخیط
است فرمودند که بلی و چیست خیر او و بعد از رفتن خرجی راه یعنی هلاك خواهد شد اگر ضبط نکند خرجی راه را هلاك
میشود یا میباید که گدائی کردن، و بحسب ظاهر شامل شاهی و اشرفی هست اگر در اشرفی ظاهر نباشد چنانکه الحال مدار بر
این است. (و فی روایۀ ابی بصیر عنه صلوات اللَّه علیه انّه قال کان ابی صلوات اللَّه علیه یشدّ علی بطنه نفقته یستوثق بها فانّها تمام
حجّه.) و کلینی و صدوق در صحیح روایت کردهاند از ابو بصیر که گفت سؤال کردم از محرمی که عمامه را بر شکمش بندد
، فرمودند نه یعنی به عبث و سابق که جایز بود از جهۀ ضرورت بود پس حضرت فرمودند که محرم بر شکم لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 582 خود میبندد کمربندي را که نفقهاش در آنجاست و نیکو میبندد زیرا که چیزیست که سبب اتمام حجست که اگر ببرند
حج او تمام نخواهد شد و در راه هلاك میشود، یا آن که حفظ نفقه واجبست و ترك واجب حجرا از کمال میاندازد. و این
عبارت اظهر است که حضرت باقر صلوات اللَّه علیه حال محرم را گوید، و ظاهرا لفظ یقول بعد از علیه از نساخ افتاده باشد و
متعارف نبود که ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم زر در کمر بندند: همیشه ایشان و کلاه داشتند و عبارت علل نیز خوبست اگر از نساخ
چیزي نیفتاده باشد و عبارت چنین است که ابو بصیر گفت سؤال کردم از حضرت که آیا محرم کمربندي را که نفقه او در آنجاست
بر کمر میتواند بست حضرت فرمودند که خوب نگاه دارد که نفقه از تمام حج اوست و ممکن است که دو حدیث باشد و لیکن
بعید است و ضبط کلینی متّبع است رضی اللَّه تعالی عنه و عنهم. و در صحیح از یعقوب بن شعیب منقولست که گفت از آن حضرت
صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از محرم که شاهیها را در جامهاش میبندد حضرت فرمودند که بلی کمربند و همیان نیز میتواند
برداشت. و کالصحیح منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که باکی نیست در پوشیدن انگشتري محرم را. و کلینی بعد از این
گفته است که در روایتی دیگر وارد است که از جهۀ زینت نپوشد و آن روایت کالصحیح است از مسمع از آن حضرت صلوات اللَّه
علیه، و از تعلیلات آینده در سرمه و آینه نیز ظاهر میشود که از جهۀ زینت خوب نباشد. و در صحیح از محمد بن اسماعیل بن بزیع
منقولست که گفت حضرت لوامع ص: 583 امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه را دیدم که در طواف انگشتر در
دست داشتند. و در صحیح دیگر گفت حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه را دیدم که در حالت احرام انگشتر پوشیده بودند، و
احوط ترکست چون نفس گول میزند، و ظاهر است که ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم هر چه میکردهاند للّه بوده است نه از جهۀ
صفحه 240 از 296
هواي نفس.
باب ما یجوز للمحرم اتیانه و استعماله و ما لا یجوز من جمیع الانواع
[سرمه کشیدن براي محرم]
(روي أبو بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس للمحرم ان یکتحل بکحل لیس فیه مسک و لا کافور اذا اشتکی عینه و
تکتحل المرأة المحرمۀ بالکحل کلّه الّا کحل اسود لزینۀ.) این بابی است در بیان آن چه جایز است محرم را که آن را به جا آورد و
استعمال کند و آن چه جایز نیست از جمیع انواع منهیات و ظاهر کلام صدوق مثل ظاهر بسیاري از روایات خصوصا نیت احرام
آنست که احرام حقیقتش کف نفس است از جامه مخیط یا شبه آن و کف نفس از نسا و طیب است، و محرمات دیگر واجبست در
احرام بنا بر این آن سه را در باب سابق ذکر نمود و باقی را در این باب، یا آن که آن چه اهتمام به شان او بیشتر بود اول ذکر نمود
تا موافق باشد با گفته اصحاب. منقولست در موثق که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست محرم را
که سرمه یا دارو در چشم کشد به چیزي که در آن مشک و کافور نبوده باشد از جهۀ درد چشم و زن محرمه سرمه میتواند کشید
مگر سرمه سیاه از جهۀ زینت یعنی بقصد زینت یا آن که زینت لازمه اوست، و همین جمله آخر عبارت صحیحه زراره است به
تغییري که از نساخ شده است و آن الّا کحل اسود للزینۀ که چون استثنا در کلام موجب است واجب النصب است. لوامع
ص: 585 و در صحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که مرد و زن محرم
سرمه سیاه بر چشم نکشند مگر بواسطه مرض. و در صحیح دیگر از او منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که دارو
و سرمه در چشم میتواند کشید محرم هر گاه بوي خوش نداشته باشد و از جهۀ زینت باشد. و در صحیح حریز منقولست از آن
حضرت صلوات اللَّه علیه که زن محرمه سرمه سیاه در چشم نکشد که سیاه زینت است. و در صحیح از حلبی منقولست که گفت
سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که زن در احرام سرمه میکشد؟ فرمودند که نکشد گفتم که اگر بوي خوش نداشته
باشد فرمودند که مکروهست چون زینت است. (و روي محمّد بن مسلم عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال یکتحل المحرم عینیه ان
شاء بصبر لیس فیه زعفران و لا ورس.) منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که محرم دارو میتواند کشید
که در آن زعفران و ورس نباشد. و در صحیحه ابن سنان و صحیحه هارون استثنا شده است زعفران «1» اگر خواهد به چدروایی
چون در داروها بیشتر داخل میکردند، و از احادیث صحیحه و حسنه کالصحیحه ظاهر میشود که محرم سرمه سیاه در چشم
نمیتواند کشید لوامع ص: 586 خصوصا زن مگر از جهۀ ضرورت و مرض و سرمه که بوي خوش داشته باشد نیز
نمیتواند کشید مگر از جهۀ دوا و بوي خوش مطلق واقع شده است. و پنج چیز خاص نیز متفرق وارد شده است و خواهد آمد
خلاف در بوي خوش و احوط اجتنابست از مطلق بوي خوش در دارو و غیره.
[نگاه در آینه]
(و روي حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا تنظر فی المرأة و أنت محرم لأنّه من الزّینۀ.) و به اسانید صحیحه منقولست که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که نگه به آینه مکن در حال احرام زیرا که نگاه کردن زینت است یعنی فی
نفسه زینت است یا به زینت میدارد یا آلت زینت است. و در صحیح از معاویۀ بن عمّار منقولست که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه فرمودند که زن نظر به آینه نکند از جهت زینت، و در صحیح دیگر از او به همین عبارت به زیادتی که اگر نظر کند
تلبیه را تجدید کند و احوط اجتناب است از نظر کردن در آینه مطلقا و از هر چه رو نماید از اجسام شفافه حتی از نظر کردن در
صفحه 241 از 296
آبی که روي خود را در آن به بیند اگر چه در غیر آینه حرمت ظاهر نیست بلکه در آینه نیز.
[مسواك زدن]
(و روي عن معاویۀ بن عمّار قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی المحرم یستاك قال نعم قال قلت فان أدمی یستاك قال نعم
هو من السّنۀ.) و به اسانید صحیحه منقولست از معاویه که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آیا
محرم مسواك میتواند کرد فرمودند که بلی عرض نمودم که اگر به سبب مسواك کردن خون در آید از دهن مسواك میتواند
کرد فرمودند که بلی مسواك کردن از جمله سنّتهاي لوامع ص: 587 حضرت سید المرسلین است صلی اللَّه علیه و
آله و آن حضرت مطلقا امر مسواك فرمودهاند که در احرام و غیر آن و نفرموده است که اگر خون در آید مسواك مکنید بلکه
فرمودهاند که مهما أمکن چنان کنید که خون در نیاید. چنانکه در صحیح از حلبی منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آیا محرم مسواك میتواند کرد حضرت فرمودند که بلی و چنان نکند که خون در آید یعنی به
همواري مسواك کند و زور نکند که خون در آید.
[حجامت کردن]
(و روي حمّاد عن حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس ان یحتجم المحرم ما لم یحلق او یقلع الشّ عر.) و به اسانید
صحیحه منقولست که پانزده سند است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که محرم حجامت کند ما دام که
جاي حجامت را نتراشد یا موي آن را نکند، و ظاهرا تردید از راویست که نمیداند که حضرت ما لم یحلق الشعر فرمودهاند یا ما لم
یقلع الشعر و ممکن است که مراد از قلع شعر کندن باشد عوض تراشیدن. و در تهذیب ما لم یقطع الشعر است و این عبارت احسن
است چون ظاهرش چیدن است. و منقولست در حسن کالصحیح از حلبی که گفت سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که
آیا محرم حجامت میتواند کرد فرمودند که نه مگر آن که علاج نداشته باشد و ضرور شود که در این صورت حجامت میکند و
لیکن جاي حجامت را نمیتراشد. (و احتجم الحسن بن علیّ صلوات اللَّه علیهما و هو محرم.) و منقولست که سید جوانان اهل بهشت
حضرت امام حسن لوامع ص: 588 صلوات اللَّه علیه حجامت فرمودند در حالت احرام. منقولست در قوي
کالصحیح از مقاتل که دیدم حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه را که در حالت احرام در روز جمعه وقت زوال بر سر راه حجامت
فرمودند، و از آن حضرت صلوات اللَّه منقول است که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله محرم بودند و روزه بودند و
حجامت فرمودند. (و سال ذریح ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن المحرم یحتجم فقال نعم اذا خشی الدّم) و منقولست در حسن
کالصحیح و در قوي کالصحیح از ذریح که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم که آیا محرم حجامت میتواند کرد
فرمودند که بلی هر گاه به سبب زیادتی خون ترسد از بیماري و هلاك میتواند حجامت کرد. و در حسن از زراره منقولست که
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که محرم حجامت نکند مگر آن که خوف داشته باشد بر نفس خود که نماز
نتواند کردن یعنی ایستاده یا صحیحا مثل آن که صداع عظیم یا درد چشم عظیم داشته باشد که باید ایما کردن یا خوف اغما داشته
باشد که نتواند نماز کردن به آن که بی شعور شود. و کالصحیح منقولست از حسن که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال
کردم که محرم حجامت میتواند کرد حضرت فرمودند که نه مگر آن که خوف تلف داشته باشد یا اطباء خوف داشته باشند و
نتواند نماز کردن، و فرمودند که اگر خون آزار دهد او را باکی نیست حجامت و لیکن موي مکان حجامت را نتراشد و فرمودند که
هر گاه مضطر شود به تراشیدن پشت گردن لوامع ص: 589 بتراشد و بر او چیزي نیست. و کالصحیح منقولست از
صفحه 242 از 296
حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که اگر ضرور شود تراشیدن موي پشت سر بتراشد آن را که باکی نیست و اگر ضرور
نشود و بتراشد کفاره تراشیدن موي سر بر او لازم است و بهتر آنست که تا ضرور نشود حجامت نکند چنانکه ظاهر میشود از این
اخبار و غیر آن.
[کندن دندان]
(و سال الحسن الصیقل ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن المحرم یؤذیه ضرسه أ یقلعه قال نعم لا باس به.) و کالصحیح منقولست که
حسن از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کرد از محرمی که دندانش درد داشته باشد و او را آزار دهد آیا میتواند کند فرمودند
که بلی باکی نیست. و در حدیث قوي از آن حضرت منقولست که گوسفندي بر او لازمست و احوط کشتن گوسفند است خصوصا
وقتی که بسیار ضرور نشود به آن که احوط در این صورت نکندن دندانست. (و روي عمران الحلبیّ عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه انّه سئل عن المحرم یکون به الجرح فیتداوي بدواء زعفران فقال ان کان الزّعفران غالبا علی الدّواء فلا و ان کانت الادویۀ غالبۀ
علیه فلا باس.) و در صحیح منقول است از عمران که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال نمودند از محرمی که
جراحت داشته باشد و مداوا کنند او را بدوائی که در آن دوا زعفران باشد حضرت فرمودند که اگر زعفران غالب باشد بر او به آن
که بوي زعفران دهد: دوا به آن نکند و اگر دوا بر آن غالب باشد به آن که زعفران مستهلک شده باشد و بوي زعفران نمانده باشد
باکی نیست، و ظاهرا این جواب بنایش بر آنست که بحسب غالب چنان لوامع ص: 590 نمیشود که منحصر باشد
دوا در امثال جراحات بر چنین دوا، و اگر نه میباید در این صورت نیز بد نباشد چون دفع ضرور واجب است نهایتش آن باشد که
کفاره باید داد. چنانکه منقول است در صحیح از معاویۀ بن عمار در محرمی که جراحتی داشته باشد و مداوا کند جراحتش را به
روغن بنفشه حضرت فرمودند که اگر از روي نادانی کرده است بر اوست که مسکینی را طعام دهد استحبابا چنانکه خواهد آمد که
هر که فعلی از محرمات احرام را به جهالت کند غیر صید بر او کفاره واجب نیست و اگر عمدا کرده باشد گوسفندي میکشد و
ممکن است که در این صورت ضرور نشده باشد.
[خون دمل]
(و ساله صلوات اللَّه علیه معاویۀ بن عمّار عن المحرم یعصر الدّمل و یربط علیه الخرقۀ فقال لا باس.) و به اسانید صحیحه منقولست از
معاویۀ که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که دمّل خود را بفشارد تا چرك و خونش
بیرون آید و بر آنجا خرقه به بندد فرمودند که باکی نیست در خون بیرون آوردن اگر چه منهی عنه است و هم چنین در بستن و
لیکن از جهۀ ضرورت باکی نیست. (و قال صلوات اللَّه علیه اذا اشتکی المحرم فلیتداو بما یحلّ له ان یاکل و هو محرم.) و کالصحیح
منقولست از کنانی و از أبان از شیخش که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم کوفتی داشته باشد
پس میباید که مداوا کند به چیزي که حلال باشد محرم را خوردن مانند روغن و پیه و چربی گوشت. و ظاهرا بر سبیل استحبابست
یا آن که تا بهم رسد لوامع ص: 591 دوایی چنینی واجبست که دوایی نکند که بوي خوش داشته باشد مثلا. (و
روي هشام بن سالم عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه اذا خرج بالمحرم الخراج و الدمل فلیبطّه و لیداوه بزیت او بسمن.) و در صحاح
به بیست و پنج سند صحیح منقولست از هشام که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند و در کافی و تهذیب قال اذا
خرج است و داب صدوق نیز همین است از قلم نساخ یا تعجیل افتاده است که هر گاه بر بدن محرم بیرون آید دمّلهاي ریزه یا
بزرگ پس باید که بشکافند آن را به روغن زیتون یا روغن گاو و گوسفند یعنی تا ممکن است و در واقع ممکن است حضرات
صفحه 243 از 296
ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم اعلم بودهاند از جمیع اطبا چنانکه متواتر است. (و روي محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللَّه
علیهما فی المحرم تشقّق یداه فقال یدّهنهما بزیت او سمن او إهالۀ.) و به اسانید صحیحه کثیره منقولست از یکی صادقین صلوات اللَّه
علیهما در محرمی که دستهاي او ترکد و در تهذیب تشققت است و عبارت متن را نیز به مضارع و ماضی میتوان خواند اگر چه
مؤنث سماعی است و لیکن مؤنث حقیقی نیست حضرت فرمودند که چرب کند دستها را به روغن زیتون و روغن گوسفند و به
چربی گوشت چون ضرورتست و ظاهر امر وجوبست یا استحباب یا جواز چون امر بعد از نهی است که غالب در این صورت
اباحتست بمعنی اعم و وجوب و استحباب، و کراهت و اباحت از خارج ظاهر میشود، مثلا اگر ترك دست بسیار باشد واجب است
که چون عاقبت چنان میشود که نماز را به تیمّم باید کرد و بسیار است که عالمی نجس میشود به آن که دفع ضرر مظنون
واجبست عقلا و شرعا و هم چنین باقی صور لوامع ص: 592 و این مداوا مخصوص نیست به حالت احرام بلکه
همیشه نافع است خصوصا پیه و چربی گوشت از مشایخ چنین دارم که بعد از خوردن اگر دستها را بهم مالد هر گاه طعام چربی
خورده باشد و بعد از آن اگر با آب گرم بشوید بهتر است و در آب سرد نیز نافع است، و قریب به پنجاه سال است که بر این
مداومت نمودهام و دستم نترکید با آن که قبل از این عمل همیشه به ترکیدن دست مبتلا بودم و تعلیم بسیار کس نمودم و همه منتفع
شدند، و همین معنی از امثال این حدیث مستنبط میتواند شد و اگر بنده هر کاري را بقصد اطاعت شارع به جا آورد بر هر فعلی
مثاب خواهد بود.
[حنا گذاشتن]
(و روي محمّد بن الفضیل عن ابی الصّباح الکنانیّ قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن المرأة ارادت ان تحرم فتخوّفت الشّقاق
و تخ ّ ض بت [یا] تخضب بالحنّاء قبل ذلک؟ قال ما یعجبنی ان تفعل.) و در تهذیب تخضب است و تخضب نیز به آن معنی است و
کالصحیح منقولست از ابراهیم بن نعیم که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از حال زنی که خواهد
احرام بگیرد و ترسد که دستش بترکد آیا پیش از احرام حنّا میتواند بست بر دست از جهۀ ترکیدن دست حضرت فرمودند که مرا
خوش نمیآید چون حنا بو دارد و میماند بعد از احرام و محتمل است که کراهت به سبب این باشد که حنا بر دست بستن زینت
است و در احرام مطلوب نیست. یا آن که شبیه است به افعال زنان و از این سبب جمعی حنا بر دست بستن را بدعت میدانند. و شیخ
بهاء الدین محمد رحمه اللَّه معنی آخر را ترجیح میدادند و میفرمودند که مردان را خوب نیست حنا بر دست بستن بلکه حرامست
چون لوامع ص: 593 تشبیه به زنان است، و من تشبّه بقوم فهو منهم و بنا بر معنی اول کراهت باین اعتبار است که
رفع شین به موم و روغن و چربی گوشت و پیه میتوان کردن لازم نیست که از حنا باشد و ممکن است که همه مکروه باشد و اللَّه
تعالی یعلم.
[عطر و زعفران]
(و کان علیّ بن الحسین صلوات اللَّه علیهما اذا تجهّز إلی مکّۀ قال لأهله إیّاکم ان تجعلوا فی زادنا شیئا من الطّیب و لا الزّعفران ناکله
او نطعمه.) و منقولست که چون آن حضرت تهیه راه مکه معظمه میگرفتند به اهل خانه خود میفرمودند که مبادا در توشه ما از
بوي خوش مطلقا خصوصا زعفران چیزي داخل کنید که جمعی که همراهند بخورند یا بخورد ایشان دهیم، و خود احتمال ندارد که
تناول فرمایند خود را با دیگران داخل فرمودهاند و مراد دیگرانند، یا آن که خود نیز داخل باشند و ندانند که زعفران دارد یا اندکی
از بوي خوش و زعفران که مستهلک شوند ضرر ندارد و لیکن کراهت دارد. (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه یکره من الطّیب اربعۀ
صفحه 244 از 296
اشیاء للمحرم المسک و العنبر و الزّعفران و الورس و کان یکره من الادهان الطّیّبۀ الرّیح.) و شیخ در موثق از معاویۀ بن عمار روایت
کرده است این عبارت را پس ظاهر میشود که از کتاب معاویه است پس صحیح باشد که آن حضرت فرمودند که مکروهست از
بوي خوش محرم را چهار چیز و آن مشک و عنبر و زعفران و ورس است و آن حضرت صلوات اللَّه علیه کراهت داشتند از
روغنهایی که خوشبو باشد، و کراهت در اینجا بمعنی حرمتست بیدغدغه، و عبارت شیخ انّما یکره است در اول که بمعنی حصر
باشد. لوامع ص: 594 و در صحیح از ابن ابی یعفور منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که بوي
خوش مشک است و عنبر و زعفران و عود. و در صحیح از عبد الغفار منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که بوي
خوش مشک عنبر و زعفران و ورس است. و در صحیح از معاویۀ بن عمار منقول است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که
مس مکن هیچ چیز از بوي خوش را در حال احرام و بر خود ممال هیچ روغن را در حال احرام و بپرهیز از بوي خوش و اگر به بوي
خوش رسی بینی خود را بگیر، و اگر به بوي بد رسی بینی را مگیر به درستی که سزاوار نیست که محرم از بوي خوش لذت بیابد و
پرهیز کن از بوي خوش در آن که در توشهات بگذاري یا بگذارند پس اگر کسی مبتلا شود به بوي خوش پیش از احرام و بعد از
غسل پس میباید که غسل را اعاده کند و تصدق کند به آن مقدار که از بوي خوش منتفع شده است و حرام نیست بر تو از بوي
خوش مگر چهار چیز که آن مشک و عنبر و زعفران است و ورس، و لیکن مکروهست محرم را بر خود مالیدن هر روغنی را که
بوي خوش داشته باشد مگر آن که مضطر شود بمانند روغن زیت و شبه آن که به آن مداوا میتوان کرد. (و روي عن الحسن بن
هارون قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه اکلت خبیصا فیه زعفران حتّی شبعت منه و انا محرم فقال اذا فرغت من مناسکک و
اردت الخروج من مکّ ۀ فابتع بدرهم تمرا و تصدّق به فیکون کفّارة لذلک و لما دخل علیک فی احرامک ممّا لا تعلم.) و کالصحیح
است منقولست از حسن که عرض نمودم به حضرت امام لوامع ص: 595 جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که من
حلواي خرمائی خوردم تا سیر شدم و محرم بودم فرمودند که چون از عبادات حج فارغ شوي و خواهی که از مکه معظمه بیرون آیی
یک درهم خرما بخر و آن را تصدق کن تا کفاره این خوردن باشد و کفاره هر چه در حال احرام واقع ساخته باشی از روي نادانی،
و این تصدق بر سبیل استحبابست و این از جمله قضاي تفث است و صحیحه معاویۀ بن عمار نیز خواهد آمد.
[هر که طعامی زعفران دار یا زعفران را عمدا بخورد]
(و روي زرارة عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال من اکل زعفرانا متعمدا او طعاما فیه طیب فعلیه دم و ان کان ناسیا فلا شیء علیه و
یستغفر اللَّه و یتوب الیه) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که طعامی
زعفران دار یا زعفران را عمدا بخورد یا طعامی را بخورد که بوي خوش داشته گوسفندي میکشد و تصدق میکند آن را بر فقرا و
اگر از روي فراموشی خورده باشد بر او چیزي نیست و طلب مغفرت میکند از حق سبحانه و تعالی و بازگشت میکند بسوي او
بانکه میگوید استغفر اللَّه و اتوب الیه و ظاهر آنست که توبه بر سبیل استحباب باشد زیرا که بر نسیان مؤاخذه نیست و لیکن غالب
اوقات نسیان به سبب عدم اعتناست که اگر ملاحظه نیکو کند نسیان نخواهد کرد چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که: رَبَّنا
لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا (و روي عن الحسن بن زیاد قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه وضّأنی الغلام و لم اعلم به دستشان
فیه طیب فغسلت یدي و انا محرم فقال تصدّق بشیء لذلک.) و کالصحیح منقولست از حسن که گفت عرض نمودم به حضرت امام
لوامع ص: 596 جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که غلام آب شستشو آورد و من دست را شستم و نمیدانستم که
دست شو بوي خوش دارد پس دست خود را شستم به غسول خوشبو در حالت احرام حضرت فرمودند که بواسطه این فعل تصدق
بکن و بهتر اطعام است بمدّ، و دستشان معرّب دستشو است و ظاهرا تصحیف شده اشنان به دستشو و ظاهرا این حدیث کالصحیح
کلینی است از حسن بن زیاد که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که اشنانی که در آن بوي خوش
صفحه 245 از 296
باشد میتوانم در حالت احرام دست را به آن بشویم فرمودند که هر گاه اراده احرام داشته باشید سفرها و توشهدانهاي خود را
ملاحظه کنید و هر چه در کار نداشته باشید بدر کنید یعنی چیزهائی را که خوشبو کرده باشند و از جهۀ آن که دست خود را به
اشنان خوشبو شستهاید تصدقی کنید که کفاره آن باشد و اگر خوشبو نکرده باشند ضرر ندارد. چنانکه در حدیث صحیح منقولست
از حمید که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که دست خود را به اشنان بشوید حضرت
فرمودند که پدرم صلوات اللَّه علیه دست خود را به اشنان سفید میشستند. (و کتب ابراهیم بن سفیان إلی ابی الحسن صلوات اللَّه
علیه المحرم یغسل یده بأشنان فیه الاذخر فکتب لا احبّه لک.) و منقولست از ابراهیم که گفت عرض نمودم به حضرت ابو الحسن
اول یا ثانی صلوات اللَّه علیهما که آیا محرم دست خود را میتواند شست به اشنانی که در آن اذخر باشد توقیع آن حضرت صلوات
اللَّه علیه بیرون آمد که بدست مبارك خود نوشته بودند که من دوست نمیدارم استعمال اذخر را از جهۀ تو چون اذخر از قبیل بوي
خوش صحراست و از جمله ریاحین است. لوامع ص: 597 (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه قال سألته عن رجل مسّ الطّیب ناسیا و هو محرم قال یغسل یدیه و هو یلبی و فی خبر اخر و یستغفر ربّه.) و به اسانید صحیحه
متکثره منقولست از معاویه که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که بوي خوش را استعمال
کند از روي نسیان حضرت فرمودند که دستهاي خود را میشوید و تلبیه میگوید. و در حدیث دیگر وارد شده است که اینها را
میکند و طلب مغفرت میکند از پروردگار خود و استغفار بر سبیل استحبابست. و کالصحیح منقولست از اسحاق بن عمار که گفت
از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از محرمی که در خواب باشد و دست خود را به بوي خوش مالد فرمودند که میشوید
و بر او چیزي نیست و دیگر سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که هر گاه محلی روغن مالد بدن محرم را بر روغنی خوشبو
و محرم نداند که روغن خوشبو است که بر او مالیده است به آن که نداند که روغنست حضرت فرمودند که آن را از بدن میشوید
و من بعد ملاحظه کند که چنین نشود. و در بعضی از نسخ و یعذر است یعنی چون جاهل است معذور است و در اکثر مسایل حج
جاهل مسأله نیز معذور است به اعتبار آن که در عمري یک بار حج واجبست بخلاف نماز که روزي پنجم رتبه واجبست. (و روي
قال التّفث حفوف الرّجل من الطّیب فاذا قضی نسکه » حمران عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه فی قول اللَّه عزّ و جلّ ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ
لوامع ص: 598 در باب تفث این حدیث را روایت کرده است صدوق از زراره از حمران بنا بر (.« حلّ له الطّیب
این صحیح است به اسانید بسیار و حمران ممدوح است به مدح بسیار که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند در تفسیر
آیه کریمه که میباید به جا آوردند تفث خود را و تفث هر ناخوشی است چنانکه شارب و ناخن نگرفته باشد در مدت احرام ناخن
بگیرد، و در این مدت از جهۀ رضاي الهی بوي خوش نکردهاند بوي خوش بکنند وقتی که از عبادات حج فارغ شوند. و مراد از
نسک در اینجا طواف زیارتست چنانکه خواهد آمد و حفوف: بعد عهد است از روغن مالیدن و امثال آن ممکن است که مراد از
طیب روغن خوشبو باشد، و اعم اولی است، و در بعضی از نسخ بدو قافست یعنی حقی که دارد یا حقهائی که دارد از بوي خوش و
ظاهرا از تصحیف نساخ است. و در صحیح از محمد بن مسلم از احد هما صلوات اللَّه علیهما نیز منقولست به همین عبارت تا من
الطیب، پس ظاهر میشود که تا محرم است بوي خوش نمیتواند کرد. و در صحیح از محمد بن منصور بن حاذم منقولست که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه احرام گرفتی پس نزدیکی مکن به چیزي که زردي داشته باشد از
زعفران و ورس تا طواف کنی خانه کعبه را در حج و خواهد آمد که در چه وقت محل میشود. (و سال عبد اللَّه بن سنان ابا عبد
اللَّه صلوات اللَّه علیه عن الحنّاء فقال انّ المحرم لیمسه و یداوي به بعیره و ما هو بطیب و ما به باس.) و به اسانید صحیحه منقولست از
عبد اللَّه که گفت سؤال کردم از لوامع ص: 599 حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از حنا حضرت
فرمودند که حنا بسیار ضرور میشود بواسطه ترك دست محرم که بهم میرسد، و بواسطه دفع جرب شتر بر آن میمالد و بوي
خوش نیست تا از آن اجتناب باید کرد و باکی نیست که کسی استعمال کند حنا را. (و قال لا باس ان یغسل الرّجل الخلوق عن ثوبه
صفحه 246 از 296
و هو محرم.) ظاهر عبارت آنست که از حدیث عبد اللَّه باشد و شیخان در آن حدیث نقل نکردهاند و ممکن است که جزو خبر باشد
و ایشان نقل نکرده باشند و لیکن بعید است و اظهر آنست که کلام صدوق باشد و مضمون صحیحه ابن ابی عمیر باشد که از بعضی
از مشایخ روایت کرده است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که در محرمی که بوي خوش به جامهاش
رسیده باشد حضرت فرموده است که باکی نیست که آن را بدست خود بشوید اگر چه بوي خوش به دستش میرسد چون در مقام
ازاله آنست ضرر ندارد، و اگر محل باشد و او ازاله کند بهتر خواهد. بود و در صحیح از حماد منقولست که گفت عرض کردم به
آن حضرت صلوات اللَّه علیه که دو جامه احرامی را با جامهاي دیگر گذاشته بودم و آنها را خوشبو کرده بودم به بخور و جامهاي
احرام بو بر داشته بوده است حضرت فرمودند که آنها را باز کن که باد بخورد و بوي خوشش بر طرف شود، و ظاهرا قبل از احرام
باشد و اعم میتوان گرفت به آن که از جهۀ احتیاط بیشتر از دو جامه برداشته باشد، و در عبارت صدوق خلوق واقع شده است و
مراد از آن زعفران است و اگر به عبارت حدیث نقل میکرد بهتر بود، و مراد از آن غیر خلوق کعبه است زیرا که احادیث صحیحه
وارد شده است که خلوق کعبه را نشوید، و ممکن است که غرض صدوق این باشد که تاویل کند حدیث این لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 600 ابی عمیر را به خلوق کعبه و به آن که جایز است که آن را بشوید و بس چون در ازاله غیر آن استعمال بوي خوش
کرده است و خوب نیست بخلاف خلوق کعبه که استعمال آن حرام نیست. (و اذا اضطر المحرم إلی سعوط فیه مسک من ریح
یعرض له فی وجهه و علّۀ تصیبه فلا باس بان یستعط به فقد سال اسماعیل بن جابر ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن ذلک فقال استعط
به.) بدان که در صحیح از اسماعیل بن جابر منقول است که او را بادي در رو به همرسیده بود که شرا باشد و باد سرخ میگویند به
سبب مرضی که او حادث شده بود و ممکن است که نفخی در روي او بهم رسیده باشد به سبب سوء القینه در حال احرام اسماعیل
گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که طبیبی که معالجه من میکند میگوید که سعوطی میباید کرد
که مشک دارد حضرت فرمودند که سعوط بکن آن سعوط را چون ضرور است ضرر ندارد. و در صحیح دیگر از اسماعیل بن جابر
منقول است که از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از سعوطی که بوي خوش داشته باشد محرم میتواند کرد فرمودند که
باکی نیست. یعنی در حال ضرورت جایز است، و هر چه را در بینی میچکانند سعوط میگویند و صدوق تغییر عبارت کرده است
همین مضمون را به آن که هر گاه محرم مضطر شود به سعوطی که مشک داشته باشد از جهۀ بادي که در روي او بهم میرسیده
باشد و به سبب مرضی که او را حادث شده است پس باکی نیست که این سعوط را بکند هر چند مشک داشته باشد پس بتحقیق که
سؤال کرد اسماعیل بن جابر از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از این مسأله حضرت فرمودند که سعوط لوامع
ص: 601 بکن باین سعوط و از این حدیث ظاهر میشود که عمل بقول طبیب میتوان کرد و ممکن است که
چون حضرت خود طبیب واقعی بودند میدانستند که آن طبیب درست حکم کرده است حضرت تجویز فرموده باشند. (و روي
الحلبیّ و محمّد بن مسلم عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال المحرم یمسک علی انفه من الرّیح الطّیّبۀ و لا یمسک علی انفه من
الرّیح الخبیثۀ.) و به اسانید صحیحه متکثره منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که محرم اگر به بوي
خوش رسد میباید که دست بر بینی گذارد که آن بو را نشنود، و اگر به بوي بد رسد میباید که دست بر بینی نگذارد و بر این
مضمون احادیث صحیحه بسیار وارد شده از معاویۀ بن عمّار و از هشام بن الحکم و از عبد اللَّه بن سنان و ایضا از معاویۀ بن عمّار و
غیر ایشان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه. و در صحیح از محمد بن اسماعیل از حضرت ابی الحسن علی بن موسی
الرضا صلوات اللَّه علیهما، و اکثر اصحاب واجب میدانند بینی گرفتن را از بی خوش و ذکر نکردهاند که بینی را نگیرد از بوي بد و
ظاهرا سببش این باشد که عبارت حدیث ممکن است که مراد از این این باشد که واجب نیست امساك از بوي بد نه آن که
واجبست عدم امساك و این وجه بیوجه است بلکه بسیار ظاهر است که مراد عدم امساکست، و وجه دیگر آن که امر صریح نیست
در وجوب و نهی در حرمت، پس چون محتمل است که مراد ایشان کراهت باشد حکم به کراهت میکنند و حق این است که در
صفحه 247 از 296
امثال اینجا از قبیل متشابهات است و هر دو محتمل است پس احوط آنست که دست یا جامه را بر بینی نگیرند در بوي بد و اللَّه
تعالی یعلم. لوامع ص: 602 (و روي هشام بن الحکم عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال لا باس بالرّیح الطّیبۀ
فیما بین ال ّ ص فا و المروة من ریح العطّارین و لا یمسک علی انفه.) و به دوازده سند صحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست در شنیدن بوي خوشی که در میان صفا و مروه میباشد از بوي عطر و بوي خوش عطر
فروشان میباشد دست بر بینی نمیگیرد یا نگیرد و عطار در لغت عرب عطر فروش است از مشک و عنبر و غیر آن از بوهاي خوش
و این عبارت لا یمسک مثل عبارت سابق است که مراد نهی است و احتمال دارد که نفی وجوب مراد باشد. (و روي معاویۀ بن عمّار
عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس ان تشمّ الاذخر و القیصوم و الخزامی و الشّیح و اشباهه و أنت محرم.) به بیست سند
صحیح منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که بو کنی اذخر را و آن دست شویی است که در
صحراي مکه معظمه بسیار است و میآورند، و قیصوم که برنجاس [سف] است و خزامی به معجمتین گل خیري صحرایی است و
ظاهرا شب بو است و شیح که درمنه ترکی است و امثال این گیاهها از گلهاي صحرایی که بو دارد و بوهاي تند. (و روي علیّ بن
مهزیار قال سالت ابن ابی عمیر عن التّفّاح و الاترج و النّبق و ما طاب من ریحه فقال تمسک عن شمّه و اکله و تاکله و لم یرو فیه
شیئا.) و در صحیح از علی منقولست که گفت سؤال کردم از محمد از سیب و نارنج و ترنج و نبق که ثمره درخت سدر است و شبیه
است به کوج و هر میوه لوامع ص: 603 که بوي خوش داشته باشد محمد بن ابی عمیر گفت که بو مکن و مخور،
و در بعضی از نسخ موافق کافی که تاکله است این معنی دارد که میتوانی خورد این میوها را در وقت خوردن بینی را میگیري که
بوي آن را نشنوي ابن ابی عمیر این را گفت و بعنوان روایت نقل نکرده و نقل صدوق به سبب اینست که بحسب داب قدما ممکن
نیست که از پیش خود چیزي بگویند خصوصا بر سبیل جزم و فتوي تا از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم نشنیده باشند، و مؤید
سماع آن که در صحیح منقولست از ابن ابی عمیر که بعضی از مشایخ من گفتند که سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه از سیب و نارنج و ترنج و میوه سدر و هر میوه که خوشبو باشد مانند به و لیمو حضرت فرمودند که دست میگیرد
بر بینی و میخورد و ظاهرا بر سبیل استحباب باشد چنانکه منقولست در موثق از عمار که گفت سؤال کردم از آن حضرت صلوات
اللَّه علیه که آیا محرم نارنج و ترنج میتواند خورد فرمودند که بلی عرض نمودم که بوي خوش دارند فرمودند که خوردنی است
بوییدنی نیست اگر چه ممکن است که جایز باشد خوردن و نتوان بو کردن.
[استظلال]
(و روي عن عبد اللَّه بن المغیرة قال قلت لأبی الحسن الاوّل صلوات اللَّه علیه اظلّل و انا محرم قال لا قلت فاظلّل و اکفّر قال لا قلت
فان مرضت قال ظلّل و کفّر ثمّ قال اما علمت انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله قال ما من حاجّ یضحی ملبّیا حتّی تغیب الشّمس الّا
غابت ذنوبه معها.) منقولست به اسانید صحیحه و حسنه کالصحیحه که عبد اللَّه گفت عرض نمودم به حضرت امام موسی کاظم
صلوات اللَّه علیه که آیا سایه بر سر میتوانم انداخت بعنوان چتر یا کجاوه و تخت روان در حالتی که محرم باشم لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 604 حضرت فرمودند که نه، عرض نمودم که میتوانم در زیر سایه رفتن که کفاره بدهم فرمودند نه عرض نمودم که اگر
بیمار باشم حضرت فرمودند که در این صورت در زیر سایه برو و کفاره بده پس فرمودند که آیا نمیدانی که حضرت خاتم الانبیاء
صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند که هر حاجی که در زیر آفتاب رود و آفتاب بر او تابد و تلبیه گوید چون آفتاب فرو رود گناهانش نیز
با آفتاب فرو رود و ظاهرش آنست که بیمار نیز بهتر آنست که در زیر سایه راه نرود با آن که کفاره دهد. (و روي عن الحسین بن
مسلم عن ابی جعفر الثّانی صلوات اللَّه علیه انّه سئل ما فرق ما بین الفسطاط و بین ظلّ المحمل فقال لا ینبغی ان یستظلّ فی المحمل و
الفرق بینهما انّ المرأة تطمث فی شهر رمضان فتقضی الصیام و لا تقضی الصلاة قال صدقت جعلت فداك قال مصنّف هذا الکتاب
صفحه 248 از 296
رحمۀ اللَّه علیه معنی هذا الحدیث انّ السنّۀ لا تقاس.) و منقولست از حسین پسر سالم یا مسلم و ظاهرا هر دو یکی است که گفت از
حضرت امام محمد تقی صلوات اللَّه علیه پرسیدند که چه فرق است میان خیمه و سایه کجاوه که در منزل در زیر خیمه میتواند
رفت و در راه در زیر سقف کجاوه نمیتواند رفت پس حضرت فرمودند که سزاوار نیست که محرم در ظل محمل باشد و فرق میان
هر دو آنست که زن در ماه رمضان حایض میشود و نماز و روزه را ترك میکند و چون پاك میشود روزه را قضا میکند و نماز
را قضا نمیکند آن شخص گفت راست گفتی فداي تو شوم. چنین گوید مصنف این کتاب که رحمت خدا بر او باد که معنی این
حدیث این است که در شرع قیاس نمیرود و جایز نیست قیاس کردن. و نکته بعد از وقوع آنست که مطلوب ریاضت آدمی است
در آفتاب تا لوامع ص: 605 حق سبحانه و تعالی آدمی را در آفتاب قیامت باز ندارد، و چند حدیث وارد شده
است که ابو یوسف قاضی بغداد تلمیذ ابو حنیفه به خدمت حضرت امام موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیهما آمد و از این مسأله
پرسید که چرا چنین است چنانکه در این حدیثست و حضرت فرمودند که قیاس در دین و شرع نمیرود و ما تابع شرعیم حضرت
سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله در رفتن به زیر سایه محمل نرفتند و در منزل داخل شدند و هر چه آن حضرت فرمودهاند کردهاند
ما تابع آنیم، و خلاف نکرده است کسی از شیعه و سنی که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله چنین فرمودهاند و لیکن
جمعی از عامه چون با عقل ایشان موافقت ندارد منکر این معنی شدهاند مانند انکار ملاحده نماز و روزه و حجرا، و در صحاح سته
احادیث بسیار روایت کردهاند که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله نفی قیاس فرمودهاند. (و روي علیّ بن مهزیار عن بکر
بن صالح قال کتبت إلی ابی جعفر الثانی صلوات اللَّه علیه انّ عمّتی معی و هی زمیلتی و یشتدّ علیها اذا احرمت فتري ان اظلّل علیّ و
علیها فکتب صلوات اللَّه علیه ظلّل علیها وحدها.) و کالصحیح منقولست از بکر که گفت عریضه نوشتم به حضرت امام محمد تقی
صلوات اللَّه علیه که عمّهام با من هم کجاوه است و به سبب مرض بر او دشوار است که در زیر آفتاب باشد در حالت احرام تجویز
میفرمایید که من و او هر دو سر کجاوه را به پوشانیم حضرت فرمودند که کجاوه او را به پوشان و بس چون او بیمار است، و علما
عمل کردهاند باین حدیث اگر چه ضعیف است بحسب سند و لیکن در هر دو جزوش روایات بسیار وارد شده لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 606 است و خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی. (و روي البزنطی عن علی بن ابی حمزة عن ابی بصیر قال سألته عن المرأة
یضرب علیها الظلال و هی محرمۀ فقال نعم قلت فالرّجل یضرب علیه الظّلال و هو محرم قال نعم اذا کان به شقیقۀ و یتصدّق بمدّ لکلّ
یوم.) و در موثق کالصحیح منقولست از ابو بصیر که گفت از آن حضرت سؤال کردم از زنی که در کجاوه سر پوشیده باشد در
حال احرام جایز است فرمودند که بلی عرض نمودم که آیا مرد در زیر کجاوه سر پوشیده میتواند رفت یا چتر بر سر میتواند زد در
حال احرام فرمودند که بلی هر گاه درد نیم سر داشته باشد مریضی باشد که از آفتاب ضرر یابد و از جهۀ روز مدّي از طعام به سایل
میدهد. (و روي محمّد بن اسماعیل بن بزیع انّه سئل ابو الحسن صلوات اللَّه علیه و انا اسمع عن الظّلّ للمحرم فی اذي من مطر و
شمس او قال من علّۀ فامر بفداء شاة یذبحها بمنی و قال نحن اذا اردنا ظللنا و فدینا.) و نسخه دیگر هست که از نساخ سهو شده است
در دو جا و این نسخه موافق است با نسخه شیخین رضی اللَّه عنهما و به اسانید صحیحه منقولست از محمد که از آن حضرت صلوات
اللَّه علیه سؤال کرد شخصی و من میشنیدم از ظل و در هر دو کتاب عن الظّلال است و افصح است از جهۀ محرم که چیزي مانند
کجاوه بر بالاي سرش باشد از جهۀ آمدن باران یا افتادن آفتاب یا مرض و شک دارد که شمس گفت یا گفت از جهۀ مرض یا
نسخه جمع باشد که مرض را نیز گفت و در کافی و تهذیب این عبارت او قال من علّۀ نیست پس حضرت امر فرمودند که فدا
میدهد گوسفندي که آن را در منی میکشد و این لوامع ص: 607 زیادتی در آنجاها نیست که حضرت فرمودند
که ما هر گاه اراده میکنیم که سایهبانی بر سر زنیم بواسطه مرض یا غیر آن سر کجاوه را میپوشیم و گوسفندي میکشیم. (و فی
روایۀ حریز قال قال ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لا باس بالقبّۀ علی النّساء و الصّبیان و هم محرمون و لا یرتمس المحرم فی الماء
و لا الصّائم.) و به اسانید صحیحه از حریز منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که قبه
صفحه 249 از 296
که سر کجاوه و امثال آن باشد بز زنان و اطفال نابالغ در حالت احرام ایشان، بلکه این حکم که چیزي حایل نباشد میان سر ایشان و
آسمان مخصوص مردانست، و سر به آب فرو نمیبرند محرمان و روزه داران و سر به آب فرو بردن نیز از فرد حایل بودن آبست
میان سر و آسمان میتواند بود و لیکن علماء آن را حکمی دیگر مقرر ساختهاند و نزاع لفظی است و از این حدیث و اخبار صحیحه
بسیار مثل صحیحه محمد بن مسلم و صحیحه هشام بن سالم و صحیحه جمیل و صحیحه کاهلی و غیر اینها ظاهر میشود که حکم
مخصوص مردانست و زنان را جایز است که در کجاوه باشند سر پوشیده. و در اطفال صحیحه حریز کافی است، و آن چه وارد
است که محرم سر باب فرو نبرد مانند صایم نیز احادیث صحیحه بسیار وارد شده است مثل صحیحه یعقوب بن شعیب و صحیحتین
حریز ایضا و صحیحه عبد اللَّه بن سنان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که فرمودند که مس مکن گلها را در حال
احرام و مس مکن چیزي را که در آن زعفران باشد و مخور طعامی که در آن زعفران باشد و سر باب فرو مبر و غیر اینها از اخبار.
[پوشاندن صورت]
(و روي عن منصور بن حازم قال رأیت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و قد توضّ أ و هو محرم ثمّ اخذ مندیلا فمسح به وجهه.) و
مرویست در حسن کالصحیح از منصور که گفت دیدم آن حضرت را وضو ساخته بودند و محرم بودند پس دستمالی برداشتند و
روي خود را به آن پاك کردند، و دور نیست که از خوف شین و ترکیدن فرموده باشند چون در سفر بیشتر از حضر بهم میرسد یا
از جهۀ بیان جواز در وضو در احرام چون احرام مرد در سر است نه در رو و مؤید جواز است حدیث عبد الملک قمی نیز در باب
وضو نیز گذشت. (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال یکره للمحرم ان یجوز بثوبه فوق انفه.) و به اسانید
صحیحه منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که مکروهست محرم را که جامهاش تجاوز کند از بالاي بینی او یعنی
مستحب است که روي او باز باشد که آفتاب خورد و از جهۀ ضرورت اگر دهن بندي ببندد میباید که از بینی بالا نرود. (و لا باس
ان یمدّ المحرم ثوبه حتّی یبلغ انفه یعنی من اسفل و ذلک انّ حفص بن البختريّ و هشام بن الحکم رویا عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه قال یکره للمحرم یجوز ثوبه انفه من اسفل و قال اضح لمن احرمت له.) و باکی نیست که محرم جامه دهن بند را بکشد تا به
بینی برسد صدوق گفته است که مراد اینست که از پائین به بالا کشد نه از بالا به پائین چون مطلوب آنست که آفتاب بر روي او
تابد و تخصیص به پائین از این جهت است که حفص بن البختري به چهار سند صحیح، و هشام بهشت سند صحیح از ایشان لوامع
ص: 609 روایت کردهاند که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که مکروهست محرم را که
جامهاش از پائین تجاوز کند از بینی و حضرت فرمودند که خود را آفتابی کن از جهۀ رضاي خداوندي که احرام از جهۀ او گرفته و
در راه رضاي او تا جفا نکشی ثواب نمییابی و از این دو حدیث ظاهر شد که مراد از آن کشیدن کشیدن از زیر است به بالا پس
حدیث مطلق را حمل میباید کرد بر مقید. (و روي عن عبد اللَّه بن سنان قال سمعت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه یقول لأبی و قد
شکی الیه حرّ الشّمس و هو محرم و هو یتاذّي به و قال تري ان أستتر بطرف ثوبی قال لا باس بذلک ما لم یصب رأسک.) و در
صحیح منقولست که عبد اللَّه گفت شنیدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که به پدرم میفرمودند در وقتی که پدرم
شکایت کرد به حضرت گرمی آفتاب را در حال احرام و آن که بسیار آزار میباید و عرض نمود که رخصت میدهید که طرف
ردا را حایل سازم که سایه کند روي مرا حضرت فرمودند که باکی نیست ما دام که به سرت نرسد پس از این حدیث ظاهر شد که
آن چه پیش گذشت که از بینی نگذرد محمولست بر کراهت یا ترك سنت. (و ساله سعید الاعرج عن المحرم یستتر من الشّمس
بعود او بیده فقال لا الّا من علّۀ.) و در موثق کالصحیح منقول است از سعید لنگ که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه که آیا محرم خود را از آفتاب میتواند پوشید به چوبی که بر بالاي سر بدارد و دستمالی یا چیزي بر آن بیاویزد که
آفتاب بر سرش نیفتد یا دستش را حایل کند حضرت فرمودند که لوامع ص: 610 نمیتواند کرد مگر آن که بیمار
صفحه 250 از 296
باشد.
[پوشاندن سر]
(و ساله الحلبیّ عن المحرم یغطّی رأسه ناسیا او نائما فقال یلبّی اذا ذکر.) و به اسانید صحیحه منقولست از حلبی که گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که سرش را به پوشاند از روي فراموشی یا در خواب بیشعور
حضرت فرمودند که چون به خاطرش میرسد یا بیدار میشود آن عمامه یا کلاه را میاندازد و تلبیه میگوید از جهۀ عقد احرامش
و فی روایۀ حریز یلقی القناع و یلبّی و لیس علیه شیء. و به اسانید صحیحه منقولست از حریز که گفت سؤال کردم از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که سر را به پوشاند از روي نسیان حضرت فرمودند که چون به خاطرش میرسد آن مقنعه
را یعنی آن چه بر سر پوشیده است از سر میاندازد و تلبیه میگوید و بر او چیزي نیست از کفاره و گناه. (و ساله عن المحرم ینام
علی وجهه و هو علی راحلته فقال لا باس بذلک.) چون داب صدوقست که از کتاب حلبی اگر چیزي روایت میکند که ناتمامست
یا معارضی آن را در میان در میآورد و باز بر سر او میرود و در کتاب طهارت چند جا چنین کرد، و چون در اینجا که از حلبی
روایت کرد تلبیه را گفت و القاء عمامه را نگفت چون نداشت و روایت حریز داشت آن را ذکر کرد، و باز بر سر حدیث حلبی رفت
و قرینه آن که کلینی همین سؤال را از حلبی روایت کرده است پس مرویست به اسانید صحیحه از حلبی که گفت سؤال کردم از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که محرم بسیار لوامع ص: 611 است که بر بالاي شتر بخواب میرود
حضرت فرمودند که باکی نیست اگر چه بعضی از سر که بر جهاز شتر یا غیر آن گذاشته میشود پوشیده میشود و لیکن بی اختیار
خواب میبرد. ایشان را یا آن که سر جهاز را پوشیده است جهاز سر را نپوشیده است، و در بعضی از نسخ این کتاب و کافی بدل
راحلته زاملته است و هر دو به یک معنی است و در بعضی از نسخ سئل است و در این صورت حلبی روایت میکند که دیگري از
حضرت پرسید، و گاه هست که نمیداند که خود سؤال کرده است یا دیگري سئل میگویند و راستست که از حضرت پرسیدهاند و
مطلبی نیست که بدانند که سؤال کرده است مطلوب جواب حضرتست. و در صحیح از حلبی منقولست که محرم هر گاه روي خود
را به پوشاند مسکینی را طعام دهد و گفت باکی نیست که محرم بالاي چهار پا بر رو بخوابد. و در صحیح از معاویۀ بن وهب منقول
است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم درد سر داشته باشد باکی نیست که دستمالی بر سر بندد چون
مضطر است جایز است. (و سال زرارة ابا جعفر صلوات اللَّه علیه عن المحرم یقع الذّباب علی وجهه حین یرید النّوم فیمنعه من النّوم أ
یغطّی وجهه اذا اراد ان ینام قال نعم.) و به اسانید صحیحه منقولست از زراره که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه از حال محرم که چون میخواهد بخواب رود مگس بر روي او مینشیند و نمیگذارد که بخواب رود آیا روي
خود را میتواند پوشانید در وقتی که خواهد بخواب رود حضرت فرمودند بلی، و لوامع ص: 612 در کافی این
زیادتی هست که سر را نپوشاند، و زن نزد خواب اگر مگس آزار دهد کل رو را میتواند پوشانید، و آن چه اهم بود این زیادتی
بود زیرا که احرام مرد در سر او است نه در روي او، و زراره چون از او سؤال کرد حضرت آن را جواب فرمودند و اشعاري فرمودند
که آن جاي سؤال نبود بلکه میبایست از حال سر مرد و روي زن سؤال کند. و محتمل است که این نیز مراد حضرت باشد که جایز
است رو را پوشانیدن و لیکن از باب مقدمه چنان کن که بعضی از رو که قریب بسر است نیز نپوشانی تا یقینا سر را به پوشانیده
و چون رو پوشانیدن زن حرامست بی ضرورت، و خواب خصوصا در سفر ضرور است و مگس مانعست از جهۀ ضرورت «1» باشی
میتواند پوشانید، و چون مهما أمکن سر را نمیباید پوشانید خصوصا در حال خواب و غالب اوقات موي سر را میگذارند مگس
ضرر نمیرساند سر را استثنا فرمودند و از جمله سر است یا حکم سر دارد گوشها. و در حدیث صحیح منقولست از عبد الرحمن و
ظاهرا ابن حجاج است نه سیابه زیرا که ابن سیابه از حضرت موسی بن جعفر روایت نکرده و در اینجا او از آن حضرت سؤال
صفحه 251 از 296
میکند از محرم که سرما آزار میدهد گوش او را آیا گوش را میتواند پوشید حضرت فرمودند که نه. و در صحیح از زراره
منقولست از احدهما صلوات اللَّه علیهما در محرم که آن حضرت فرمودند که او میتواند سر رو را پوشانیدن هر گاه خواهد لوامع
ص: 613 که بخواب رود و محمولست بر حالت ضرورت یا آن که هر گاه کفاره داشته باشند که بدهد. و
منقولست در صحیح حلبی که آن حضرت فرمودند که هر گاه محرم روي خود را به پوشاند باید که مسکینی را بدست خود طعام
دهد و فرمودند که باکی نیست که محرم بر رو بخوابد بر بالاي شتر. (و روي زرارة عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّ المحرمۀ
تسدل ثوبها إلی نحرها.) و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که جایز است زنی را
که احرام گرفته باشد که بیاویزد برقع را تا گودي گردن و در صحیح معاویه گذشت که هر گاه زن سوار باشد و احکام زنان
گذشت.
[ناخن گرفتن]
(و روي الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب عن ابی بصیر قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل قلّم ظفرا من اظافیره و
هو محرم قال علیه مد من طعام حتّی یبلغ عشرة فان قلّم اصابع یدیه کلّها فعلیه دم شاة قلت فان قلّم اظافیر یدیه و رجلیه جمیعا فقال ان
کان فعل ذلک فی مجلس واحد فعلیه دم و ان کان فعله متفرّقا فی مجلسین فعلیه دمان.) و به اسانید صحیحه منقول است از حسن از
علی بن رئاب و در بسیاري از نسخ علی بن مهزیار است و آن از سهو نساخ است چون بحسب مرتبه رجال علی پستتر است از
حسن مع هذا همیشه حسن از ابن رئاب روایت میکند، خصوصا در این روایت شیخ نیز در صحیح از حسن بن محبوب از علی بن
رئاب روایت کرده است که ابو بصیر گفت از حضرت امام جعفر صادق لوامع ص: 614 صلوات اللَّه علیه سؤال
کردم از شخصی که ناخنی از ناخنهاي خود را بگیرد و او محرم باشد حضرت فرمودند که بر اوست مدّي از طعام از جهۀ هر ناخنی
تا بده ناخن رسد پس چون انگشتان هر دو دست را همه بگیرد یک گوسفند میکشد عرض نمودم که اگر انگشتان دستها و پاها
همه را بگیرد حضرت فرمودند که اگر در یک مجلس همه را بگیرد یک گوسفند میدهد و اگر دو مجلس بگیرد دو گوسفند
میدهد. (و فی روایۀ زرارة عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه انّ من فعل ذلک ناسیا او ساهیا او جاهلا فلا شیء علیه.) و در تهذیب این
جمله نیز هست که و من فعله متعمّدا فعلیه دم و به اسانید صحیحه از زراره منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه
فرمودند که هر که ناخنهاي خود را بگیرد از روي نسیان یا سهو یا جهالت و نادانی بر او چیزي نیست، و کسی که عمدا کند بر
اوست که گوسفندي را بکشد و ظاهرا مراد از نسیان آنست که میدانست که ناخن را در احرام نمیباید گرفت و فراموش کرد و
گرفت، و سهو آنست که فراموش کند که محرمست، یا آن که نیز از نسیان است، و سهو شکّست که آیا چیزي باید داد یا حرامست
یا نه و گرفت و بعد از آن به خاطرش آید، و جهل آنست که مسأله را نداند. و در صحیح ابو حمزه منقولست که از آن حضرت
صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از شخصی که ناخنها را بگیرد مگر یک ناخن حضرت فرمودند که فراموش کرده است گفتم بلی
فرمودند که باکی نیست. (و سال معاویۀ بن عمّار ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن المحرم تطول اظفاره او ینکسر بعضها فتؤذیه ذلک
قال لا یقصّ منها شیئا ان لوامع ص: 615 استطاع فان کانت تؤذیه فلیقصّها و لیطعم مکان کلّ ظفر قبضۀ من طعام.)
و به اسانید صحیحه منقول است از معاویه که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از حکم محرمی که
ناخنهاي او دراز باشد یا بعضی از آن بشکند و او را آزار دهد حضرت فرمودند که از ناخنها هیچ چیز نمیگیرد اگر تواند و اگر
آزارش دهد و آن را بگیرد و بواسطه هر ناخنی یک قبضه از طعام بدهد و طعام خوردنیست از گندم و جو و خرما در عربستان از
غذاي ایشانست و مویز در یمن غذاست و احوط گندم است. (و سال اسحاق بن عمّار ابا ابراهیم صلوات اللَّه علیه عن رجل نسی ان
یقلّم اظافیره عند الاحرام حتّی احرم قال یدعها قلت فانّ رجلا من اصحابنا افتاه ان یقلّم اظافیره و یعید احرامه ففعل قال علیه دم.) و در
صفحه 252 از 296
موثق کالصحیح منقولست از اسحاق که گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه از شخصی که فراموش
کند که در وقت احرام ناخنهاي خود را بگیرد تا آن که محرم شود حضرت فرمودند که بحال خود بگذارد و نگیرد عرض نمودم
که شخصی از اصحاب ما او را فتوي داد که ناخنهاي را بگیرد و احرام را اعاده کند و چنین کرد حضرت فرمودند که بر اوست که
گوسفندي بکشد، و ظاهر این عبارت آنست که آن که گرفته است یک گوسفند میدهد، و لیکن بسند ضعیفی روایت کرده است
از اسحاق و در آخرش تصریح نموده است که بر آن که او را فتوي داده است گوسفندیست، و عمل علماء بر این است و ممکن
است که هر یک را گوسفندي باید داد و این احوط است و اللَّه تعالی یعلم.
[کندن مو]
(و روي حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا نتف الرّجل ابطه بعد الاحرام فعلیه دم.) لوامع ص: 616 و به
اسانید صحیحه منقولست از حریز که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه شخصی موي زیر بغل خود را بکند بعد از
احرام پس بر اوست که گوسفندي یا گاوي یا شتري را بکشد و اقلش گوسفند است در هر جا که گویند علیه دم، و گوسفند کافی
است و گاو بهتر است و شتر بهتر و محتمل است که مراد یک گوسفند باشد چنانکه اکثر چنین فهمیدهاند. (و فی خبر اخر من حلق
رأسه او نتف ابطه ناسیا او جاهلا فلا شیء علیه.) و در خبر دیگر وارد است که آن صحیح زراره است که حضرت امام محمد باقر
صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که در احرام سر بتراشد یا موي زیر بغل را بکند از روي نسیان یا از روي جهل بر او چیزي نیست از
کفاره و گناه و هر که عمدا بکند بر اوست دمی یعنی گوسفند یا گاو یا شتر را بکشد و همه را تصدق کند یا گوسفندي چنانکه
مشهور است و بنا بر مشهور اگر گاو یا شتر بکشد مجزي نیست پس اولی گوسفند است تا از خلاف بیرون آید. (و قال صلوات اللَّه
علیه لا باس بان یدخل المحرم الحمّام و لکن لا یتدلّک.) و در صحیح از معاویۀ بن عمّار منقولست از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه که فرمودند که باکی نیست که محرم داخل حمام شود و لیکن چرك نمیکند مطلقا در حمام، و غیر حمام و در
حدیثی که وارد شده است که داخل حمام نشود محمولست بر کراهت و بهتر آنست که تا ضرور نشود به حمام نرود و اگر غسل
واجب شود به احتلام و غیر آن و هوا سرد باشد واجبست که به حمام رود از جهۀ غسل و بعد از غسل بیرون آید. لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 617 (و قال صلوات اللَّه علیه لا یأخذ الحرام من شعر الحلال.) و در صحیح از معاویۀ بن عمّار منقولست که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که محرم موي محل را نگیرد چه جاي محرم، نه بسر تراشیدن، و نه به موي زیر بغل گرفتن،
نه از دیگران، و نه از خود. و در صحیح از علی بن جعفر منقولست که گفت سؤال کردم از برادرم حضرت موسی بن جعفر صلوات
اللَّه علیهما که آیا محرم کشتی میتواند گرفت فرمودند که خوب نیست کشتی گرفتن مبادا سبب این شود که جائی مجروح شود و
خون در آید یا از موي خود یا از آن دیگر کنده شود. و ظاهر این حدیث آنست که کشتی گرفتن حرام نباشد و اگر غرضش از آن
این باشد که در جهاد ضرور میشود یا در جائی که باید دفع دشمن کردن تواند دفع کردن در این صورت سنت خواهد بود و
بهترین آلات حرب دانستن علم کشتی گرفتن است، و حکایت کشتی گرفتن حسنین صلوات اللَّه علیهما مشهور است و در کتب
خاصه و عامه مسطور که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله به حضرت امام حسن میفرمودند که بگیرش و حضرت فاطمه
صلوات اللَّه علیهما گفتند یا رسول اللَّه بزرگتر را میفرمایید که کوچکتر را بگیرد حضرت فرمودند که جبرئیل او را میگوید من
دیگري را گفتم و دیگر اخبار هست اما اگر غرض لهو باشد خوب نیست و جمعی مطلق لهو را حرام میدانند و احتیاط در ترکست.
[انداختن شپش و مانند آن]
صفحه 253 از 296
(و مرّ النّبی صلّی اللَّه علیه و آله علی کعب بن عجرة الانصاريّ و هو محرم و قد اکل القمّل رأسه و حاجبیه و عینیه فقال رسول اللَّه
صلّی اللَّه علیه و آله ما کنت اري انّ الامر یبلغ ما آري فامره فنسک عنه نسکا و لوامع ص: 618 حلق رأسه یقول
اللَّه عزّ و جلّ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَۀٌ مِنْ صِ یامٍ أَوْ صَدَقَۀٍ أَوْ نُسُکٍ فال ّ ص یام ثلاثۀ ایّام و الصّدقۀ علی ستّۀ
مساکین لکلّ مسکین نصف صاع من تمر و النّسک شاة لا یطعم منها احد الّا المساکین.) و منقولست در صحیح از حریز از حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله گذشتند برکعب بن عجره بضم عین مهمله و جیم
ساکنه که از اهل مدینه بود که نصرت آن حضرت صلوات اللَّه علیه و آله کردند و کعب محرم بود و شپش بر سر و ابروها و
پلکهاي چشم او افتاده خورده بود حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که گمان نداشتم که کار به این جا رسد یعنی به سبب سر
نتراشیدن، و در روایت حریز آنست که حضرت فرمودند که آیا جانوران آزارت میدهند پس حق سبحانه و تعالی این آیه را
و «1» فرستاد، و بنا بر آن چه صدوق روایت کرده است ظاهرش آنست که اصل منع بر سبیل تفویض بود و کفاره نیز به تفویض بود
حق سبحانه و تعالی آیه را از جهۀ تقریر آن حضرت فرستاد پس حضرت فرمودند که گوسفندي از جهۀ او بکشند از مال آن
حضرت و او سر تراشید چنانکه حق سبحانه و تعالی میفرماید و ممکن است که نزول آیه را از جهۀ او شده باشد و چون او پریشان
بوده حضرت از مال خود تبرع فرموده باشد که او فردا افضل را به جا آورد، و ترجمه آیه اینست که هر که از شما بیمار باشد- و
مرض شپش نیز مرضی است عظیم- یا آزاري از سر لوامع ص: 619 خود داشته باشد به سبب نتراشیدن موي سر
پس بر اوست فداي سر تراشیدن از روزه یا تصدق یا کشتن پس روزه سه روز است و تصدّق بر شش مسکین است هر مسکینی
نصفی صاع از خرماست که دو مد باشد که تخمینا سیصد و هشت مثقال باشد و در اکثر نسخ این کتاب نصف افتاده است، و ظاهرا
از نساخ باشد یا صاع بر سبیل استحباب بوده باشد و در بعضی از نسخ هست که و روي مدّ تمر و این نیز از تصحیح نساخ است و
روایت مد واقع است نه در اطعام شش مسکین بلکه در اطعام ده مسکین، و نسک گوسفندي است که نمیدهند آن را مگر بد
رویشان بعد از آن حضرت فرمودند که هر چه در قرآن مجید بلفظ او واقع شده است مثل این آیه آن کس مخیر است هر فردي را
که خواهد اختیار میکند و هر چه را فرموده باشد فَمَنْ لَمْ یَجِدْ آن بر سبیل ترتیب است که اول اول را به جا میآورد و اگر قدرت
بر آن نداشته باشد دویم را، تا اینجا عبارت روایت حریز است و ظاهرا روایت صدوق غیر آن روایت است. و کالصحیح از عمر بن
یزید منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که صدقه بر ده مسکین است. و در حسنه زراره بر شش مسکین است هر
مسکینی دو مد که نصف صاع باشد و مشهور تخییر است میان شش مسکین و هر مسکینی نصف صاع یا ده مسکین و هر مسکینی
را مدّي از طعام یا آن مقدار بدهد که او سیر شود و اگر ده مسکین را بر سفره خود بنشاند احوط آنست که هر یک را یک مد نان
بدهد یا نان آن مقدار در سفره گذارد که زیاد آید تا جزم بهم رسد که سیر شدهاند و اگر شش مسکین را دو مد بدهد و چهار
مسکین دیگر را هر یک یک مد بدهد عمل بهر دو روایت کرده خواهد بود، و اگر ده مسکین را هر لوامع ص:
620 یک نصف صاع بدهد نهایت احتیاط کرده است و اللَّه تعالی یعلم. (و قال عبد اللَّه بن سنان لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه أ
رأیت ان وجدت علیّ قرادا او حلمۀ اطرحهما عنّی و انا محرم قال نعم و صغارا لهما انّهما رقیا فی غیر مرقاهما.) و به اسانید صحیحه
منقولست از عبد اللَّه که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که بیان فرمائید که اگر کنه کوچک را
که در گوسفند میباشد یا کنه بزرگ را که بر شتر میباشد بر بدن یا جامه خود بیابم میتوانم انداختن هر دو را از خود در حال
احرام حضرت فرمودند که بلی و ذلت و خواري باد هر دو را زیرا که بالا رفتهاند در غیر جاي خود یعنی اگر شپش در بدن آدمی
باشد به جاي خود است حرمت دارد که در حال احرام که آن را از خود بیندازند اما کنه جاي آن گوسفند و شتر است اگر بر بدن
آدمی بالا روند جاي ایشان نیست و میتوان انداخت بلکه میتوان انداختن و کشتن بعنوان مذلت که کفش را بر او گذارد و به
خواري بکشد و صغارا منصوبست در این کتاب مثل بعدا در کتاب اللَّه و در کافی و تهذیب برفع است و ظاهرا الف از قلم نساخ
صفحه 254 از 296
افتاده است، و محتمل است که خبر مبتداي محذوف باشد یعنی در بدن آدمی رفتن سبب مذلّت آنهاست و نصب آنست و
افصحست که بر سبیل لعن باشد مانند لعنهما اللَّه از بابت عجبا و حمدا و شکرا که مفعول مطلق فعل محذوف باشد و اللَّه تعالی یعلم.
(و قال له معاویۀ بن عمّار المحرم یحکّ رأسه فتسقط القملۀ و الثّنتان فقال لا شیء علیه و لا یعیدها قال کیف یحکّ المحرم قال
بأظفاره ما لم یدم و لا یقطع شعرة و ساله عن المحرم یعبث بلحیته فتسقط منها الشّ عرة و الثّنتان قال یطعم شیئا.) لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 621 و به اسانید صحیحه منقول است از معاویه که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که
گاه هست که محرم سر خود را میخاراند و یک شپش یا دو شپش میافتند حضرت فرمودند که بر او چیزي نیست که شپش را بر
دارد و به جاي خود گذارد گفتم چگونه بخواراند محرم سر و بدن خود را فرمودند که به ناخنها و چنان نخواراند که خون در آید
یا مویی را بکند یا آن که قطع نکند یک مو را، و معاویه گفت که از آن حضرت سؤال کردم که گاه هست که محرم با ریش خود
بازي میکند و یک مو و دو مو میافتد حضرت فرمودند که از جهۀ کفاره چیزي تصدق کند و در تهذیب به جاي و لا یعیدها و لا
یعود است یعنی دیگر چنین نکند یعنی هموار بخواراند سر را تا شپش نیفتد. (و فی خبر اخر مدّ من طعام او کفّین.) و در حدیث
دیگر وارد است که یک مد از گندم یا جو یا خرما میدهد یا دو کف از اینها و ظاهرا مرادش این است که این هر دو در غیر این
حدیث وارد شده است اگر چه هر یک در حدیثی بوده باشد. چنانکه کلینی در حسن کالصحیح روایت کرده است از حلبی که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر محرم از موي ریش خود یا جاي دیگر مویی بکند پس بر اوست که از
آن دست مسکینی را طعام دهد و ظاهرا طعام یک مد است. و شیخ کالصحیح روایت کرده است از منصور از آن حضرت صلوات
اللَّه علیه در محرم هر گاه دست به ریش خود مالد و موي از آن جدا شود؟ حضرت فرمودند که یک کف یا دو کف بدهد، و فرق
میان این دو خبر واضح است و ظاهرا صورت اول آنست که عمدا بکند و در ثانی قصد کندن ندارد لوامع ص:
622 و این هر هر دو را با هم ضم کند در این مقام مناسبت ندارد و ممکن است که نسخه کفّ به جاي مدّ باشد و این تغییر از نساخ
شده باشد و لیکن بعید است. (و الاولی انّه لا یحکّ المحرم رأسه الّا حکّا رفیقا بأطراف الاصابع.) و اولی آنست که محرم سر خود
را نخواراند مگر هموار به سرهاي انگشتان و منقول است در موثق از ابو بصیر که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که هر گاه خواهی سر را بخارانی پس همواره بخاران و به ناخنها مخاران و لیکن بسر انگشتان بخاران یعنی مبادا خون در
آید یا مویی بریزد. (و فی روایۀ هشام بن سالم قال قال ابو عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه اذا وضع احدکم یده علی رأسه او علی لحیته و
هو محرم فسقط شیء من الشّ عر فلیتصدّق بکفّ او کعک من سویق.) و به اسانید متکثره صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه احدي از شما دست خود را بر سر یا ریش خود گذارد در احرام و مویی بیفتد باید که
تصدق کند به یک کف از نان خشک یا یک کف آرد بو داده، و در تهذیب بکفّ من طعام است که گندم و جو و خرما باشد، و
در کلینی به همین عبارتست اما در اکثر نسخ بکفّین است و در بعضی از نسخ به کف است، و ظاهرا سهو از نساخ کافی شده باشد
اگر چه احوط آنست که دو کف بدهد و اظهر آنست که کفاره در اینجا بر سبیل استحباب است چنانکه در صحیح زراره گذشت.
و در صحیح از هشیم منقولست که گفت شخصی از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کرد از محرمی که از جهۀ
اسباغ وضو لوامع ص: 623 یک مو و دو مو از ریش او افتد چونست حضرت فرمودند که ضرر ندارد و حق
سبحانه و تعالی حرجی و تنگی در دین بر شما مقرر نفرموده است. و در صحیح منقولست از جعفر و مفضل که شخصی بر آن
حضرت صلوات اللَّه علیه داخل شد و عرض نمود که چه میفرمایید در محرمی که دست به ریش کشد و دو مو از او بریزد حضرت
فرمودند که اگر من دست بکشم و ده مو بریزد چیزي نخواهم داد. و غیر اینها از اخبار دیگر وارد شده است. (و روي ابان عن ابی
الجارود قال سال رجل ابا جعفر صلوات اللَّه علیه عن رجل قتل قملۀ و هو محرم قال بئس ما صنع قال فما فداؤها قال لا فداء لها.) و
کالصحیح منقولست از زیاد که گفت شخصی از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه سؤال کرد از شخصی که در حال احرام
صفحه 255 از 296
شپشی را بکشد حضرت فرمودند که بد کرده است گفت کفّاره این چه چیز است حضرت فرمودند که کفاره ندارد. و در صحیح از
معاویۀ بن عمّار منقولست که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که چه میفرمایید در محرمی که
شپشی را بکشد فرمودند کفّاره نیست در شپش و اولی آنست که عمدا شپش را بکشد. (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه
صلوات اللَّه علیه قال المحرم یلقی عنه الدّوابّ کلّها الّا القملۀ فانّها من جسده فاذا اراد ان یحوّل قملۀ من مکان إلی مکان فلا یضرّه.)
و به اسانید صحیحه منقولست که حضرت امام جعفر صادق لوامع ص: 624 صلوات اللَّه علیه فرمودند که محرم هر
جانوري که در بدنش باشد میتواند انداخت بغیر از شپش که آن حیوان بدنست و از بدن بهم میرسد فاذا یا فَان پس اگر خواهد
که شپش را از جائی به جایی دیگر برد ضرر ندارد او را، و بعضی گفتهاند بشرط تساوي در حفظ یا احفظیت آنجا و این اولی است.
و اما احادیث صحیحه و کالصحیحه که وارد شده است از حماد بن عیسی و محمد بن مسلم و حسین بن ابی العلا و حلبی و غیر
ایشان از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که اگر محرم شپش را از بدن بیندازد طعامی تصدق کند یا یک قبضه یا یک
کف بدهد محمولست بر تعمد یا استحباب و احوط آنست که بدهد خصوصا هر گاه عمدا بیندازد و ظاهر اخبار بسیار آنست که
حرامست انداختن و کشتن پس در حدیثی که واقع شده است که بیندازند محمولست بر ضرر بسیار. (و روي ابان عن زرارة قال
سألته عن المحرم هل یحکّ رأسه او یغتسل بالماء فقال یحکّ رأسه ما لم یتعمّد قتل دابّۀ و لا باس بان یغتسل بالماء و یصبّ علی
رأسه ما لم یکن ملبّدا فان کان ملبدا فلا یفیض علی رأسه الماء الّا من الاحتلام.) و به اسانید صحیحه منقولست از ابان از زراره که
گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که آیا محرم سر خود را میتواند خارانیدن یا غسل میتواند کرد یا
بدن را میتواند شست حضرت فرمودند که سر را میتواند خارانیدن ما دام که قصد کشتن جانوري نکند و باکی نیست که در آب
غسل کند و آب بر سر خود ریزد ما دام که سرش را صمغ و عسل از جهۀ دفع شپش نینداخته باشد و اگر انداخته باشد آب بر سر
نمیریزد مگر از احتلام یعنی غسل واجب چون غسل حیض و نفاس و استحاضه و مس لوامع ص: 625 میّت. و در
صحیح از معاویۀ بن عمار منقول است که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که محرم چگونه سر را
میخاراند حضرت فرمودند که به انگشتان ما دام که خونین نکند یا مو را قطع نکند و مثل این احادیث بسیار وارد شده است. و در
موثق عمار وارد است که اگر جرب داشته باشد و خاراند تا خون بیرون آید ضرر ندارد چون اختیار ندارد و اگر در جمیع این صور
خون بیرون آید یا مو جدا شود و بواسطه هر یک کفی از طعام بدهد بهتر خواهد بود. (و سال یعقوب بن شعیب ابا عبد اللَّه صلوات
اللَّه علیه عن المحرم یغتسل فقال نعم و یفیض الماء علی رأسه و لا یدلکه.) و منقولست در حسن کالصحیح و در صحیح از یعقوب
که گفت سؤال کردم از آن حضرت از محرمی که آیا غسل میتواند کرد فرمودند که بلی و آب بر سر میریزد و چرك نمیکند
سرش را یا بدنش را. (و فی روایۀ حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا اغتسل المحرم من الجنابۀ صبّ علی رأسه الماء و
یمیز الشّ عر بأنامله بعضه من بعض.) و به اسانید صحیحه بسیار منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم
خواهد که غسل جنابت کند به رفق آب بر سر بریزد و مو را بر سر انگشتان جدا کند بعضی از آن را از بعض دیگر که آب به زیر
موها برسد و مو جدا نشود و سر خونین نشود.
[شهادت بر نکاح]
(و قال صلوات اللَّه علیه فی المحرم یشهد نکاح محلّین؟ قال لا لوامع ص: 626 یشهد ثم قال یجوز للمحرم ان یشیر
بصید علی محلّ؟ قال مصنّف هذا الکتاب رضی اللَّه عنه و هذا علی الانکار لذلک لا علی انّه یجوز.) و کالصحیح منقولست از آن
حضرت صلوات اللَّه علیه در محرم که شاهد شود عقد نکاح دو محل را به آن که بر ایشان جایز است عقد کردن بر محرم حرام
است گواه شدن یا نه؟ حضرت فرمودند که در آنجا حاضر نشود یا گواه نشود پس حضرت مثالی فرمودند از جهۀ دفع استبعاد راوي
صفحه 256 از 296
که آیا جایز است محرم را که اشاره کند محلی را که فلان سیاهی شکاریست. صدوق میگوید که این مکالمه حضرت بنا بر انکار
است نه بنا بر آن که جایز است یعنی استفهام آن کاریست و رفع استبعاد باین نحو میفرمایند که هم چنانکه محرم را جایز نیست
اشاره به صید کردن هر چند خود صید نمیکند و نمیخورد هم چنین حاضر نمیتواند شد در عقد دو محل، و این مشابهت وقتی
تمام است که شهادت را در حقیقت عقد مدخلی باشد چنانکه مذهب جمعی از عامه است یا آن که شهادت دهد نزد حاکم شرع
که من گواهم بر این عقد که به شهادت او حکم کنند بر صحت. و در این صورت محاذي مرتکب میباید شد به آن که منصوب
باشد به نزع خافض که علی نکاح بوده باشد و یا آن که مجرّد مشابهت کافی است در رفع استبعاد و در تهذیب علی هست باین
عبارت عنه علیه السلام فی المحرم یشهد علی نکاح المحلّین و ظاهرا علی از قلم نساخ افتاده است و حمل کردهاند بر آن که به سبب
ترك شهادت تضییع بضع نشود و الا واجبست و اللَّه تعالی یعلم. (و روي عبد اللَّه بن سنان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال لیس
للمحرم ان یتزوّج و لا یزوّج محلّا فان تزوّج او زوّج فتزویجه باطل.) لوامع ص: 627 و به اسانید صحیحه منقولست
که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که نیست محرم را که تزویج کند و عقد محلّی را ببندد، و محرم به اعتبار عقد بر ایشان
باطل است احتیاج ندارد در بطلان بعقد محرم پس اگر خود زنی بخواهد یا عقد کند از جهۀ دیگري عقد او باطل خواهد بود، و در
تهذیب لفظ محلا در آخر واقع شده است و آن بهتر است و اگر نباشد مراد است به قرینه عبارت سابق. (و انّ رجلا من الانصار
تزوّج و هو محرم فابطل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله نکاحه.) و در صحیح از عبد الرحمن بن ابی عبد اللَّه منقولست که حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که شخصی از انصار در حال احرام زنی خواست و حضرت سید المرسلین صلّی اللَّه علیه
و آله نکاح او را باطل گردانید یعنی حکم فرمود به آن که آن نکاح باطل است. (و قال صلوات اللَّه علیه من تزوّج امرأة فی احرامه
فرّق بینهما و لم تحلّ له ابدا.) و منقول است بطرق متکثره حسنه کالصحیحه و موثقه کالصحیحه که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که تزویج کند زنی را در احرام ایشان را از هم جدا میکنند و دیگر هرگز بر او حلال نمیشود، و
محمولست بر آن که عالم باشد به حرمت عقد یا دخول نکرده باشد چنانکه منقولست در حسن کالصحیح از زراره و داود بن
سرحان و ادیم بن الحرکه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم تزویج کند و عالم باشد که بر او
، حرام است هرگز بر او حلال نمیشود. و در صحیح از محمد بن قیس منقولست که حضرت امام محمد باقر لوامع صاحبقرانی، ج 7
ص: 628 صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه حکم فرمودند در مردي که زنی را بعقد خود در
آورده بود در احرام پیش از آن که محل شود حکم فرمودند که زن را رها کند و فرمودند که آن نکاح باطلست و بعد از محل
شدن اگر خواهد خواستگاري کند و ایشان اگر خواهند دختر را به او دهند و اگر خواهند بغیر او و این محمولست بر صورت جهل
و قبل از دخول چنانکه هر دو غالب است و احادیث در این باب بسیار است و در نکاح خواهد آمد إن شاء اللَّه. (و فی روایۀ سماعۀ
لها المهر ان کان دخل بها.) و در موثق منقولست که اگر دخول کرده باشد با او او را مهر هست یعنی مهر المثل چون عقد باطل
است و هر گاه عقد باطل باشد و وطی از روي جهالت واقع شده باشد مهر المثل میرسد که بگیرد. (و فی روایۀ عاصم بن حمید عن
ابی بصیر قال سمعت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه یقول المحرم یطلّق و لا یتزوّج.) و در روایت حسن کالصحیح و صحیح منقولست
از ابو بصیر که گفت شنیدم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که محرم طلاق میتواند داد زنش را و لیکن عقد نکاح
نمیتواند کرد و در این خلافی نیست. و در صحیح از سعید [سعد خ] منقولست که حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات
اللَّه علیه فرمودند که محرم میتواند که کنیزان بخرد و بفروشد. (و سال سعید الاعرج ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن الرّجل ینزل
المرأة من المحمل فیضمّها الیه و هو محرم قال لا باس الّا ان یتعمّد و هو احقّ ان ینزلها من غیره.) لوامع ص: 629 و
در موثق کالصحیح منقول است از سعید که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از مردي که زن خود را
از کجاوه بیرون آورد و او را در بغل میگیرد در حال احرام حضرت فرمودند که باکی نیست مگر آن که در بغل گرفتن از روي
صفحه 257 از 296
عمد باشد و او را سزاوارتر است که زن را بیرون آورد از کجاوه از دیگران هر چند زن محرم باشد مشروط به آن که از روي
شهوت نباشد.
[نگاه به زن]
(و روي عن محمّد الحلبیّ قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه المحرم ینظر إلی امرأته و هی محرمۀ قال لا باس.) و به اسانید
صحیحه منقولست از حلبی که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که محرمی که نظر به زنش کند و
او نیز محرمه باشد چونست حضرت فرمودند که باکی نیست. (و روي عن خالد بیّاع القلانس قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه
عن رجل اتی اهله و علیه طواف النّساء قال علیه بدنۀ ثمّ جاءه اخر فساله عنها فقال صلوات اللَّه علیه بقرة ثمّ جاءه اخر فسالها عنها فقال
صلوات اللَّه علیه علیه شاة فقلت بعد ما قاموا اصلحک اللَّه کیف قلت علیه بدنۀ فقال أنت موسر و علیک بدنۀ و علی الوسط بقرة و
علی الفقیر شاة.) و کالصحیح منقولست از خالد کلاه فروش که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از
شخصی که جماع کند با اهلش و هنوز طواف نسا نکرده باشد فرمودند که شتري میدهد پس دیگر آمد و از این مسأله سؤال کرد
حضرت فرمودند که گاوي میدهد پس دیگري آمد و پرسید حضرت فرمودند که گوسفندي میدهد پس چون آنها لوامع
ص: 630 رفتند عرض نمودم که چگونه فرمودید بمن که شتر میدهد حضرت فرمودند که تو مالداري و بر تو
واقع شده است میباید که شتر بدهی، و بر متوسط الحال گاو است، و بر فقیر گوسفند است و من بر هر که آن چه واجب بود
گفتم، و احادیث بسیار وارد شده است که یک شتر میدهد محمولست بر مالدار و دم شاة واقع شده است محمول است بر فقیر و
خواهد آمد.
[ذبح صید]
(و قال صلوات اللَّه علیه لا تذبح ال ّ ص ید فی الحرم و ان صید فی الحلّ.) و منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که فرمودند که
صید را در حرم مکش اگر چه در بیرون حرم شکار کرده باشند و بر این مضمون احادیث صحیحه بسیار وارد شده است زیرا که هر
شکاري که داخل حرم شد حکم صید حرم بهم میرساند که بر محرم و محل حرام میشود کشتن آن و احادیث از این باب
گذاشت در صید حرم. (و روي حنان بن سدیر عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه قال امر رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله بقتل الفارة فی
الحرم و الافعی و العقرب و الغراب الابقع ترمیه فان اصبته فابعده اللَّه و کان یسمّی الفارة الفویسقۀ قال انّها توهی السّقاء و تضرم البیت
علی اهله.) و منقولست در موثق کالصحیح از حنان بن سدیر از پدرش و ظاهرا لفظ عن ابیه از قلم نساخ افتاده است چون حنان به
خدمت حضرت نرسیده است و سدیر روایت کرده است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که فرمودند که حضرت سید
المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله امر فرمودند که چند چیز را در حرم بکشند موش و مار و عقرب و کلاخ پیسه که سیاه و سفید است،
سنگ یا تیر بر روي اندازي و غالب اوقات بر شتر مینشیند و لوامع ص: 631 کوهان شتر که مجروحست میخورد
پس اگر تیر یا سنگ تو بر او خورد به موقع خود است، و حق سبحانه و تعالی او را دور کرده است بدست تو یا نفرین است بر او که
خدا آن را از رحمت خود دور کردهاند، و موش را فاسقک مینامند زیرا که بند مشک را از دندان میخاید و سر مشک باز
میشود و دو شاب و روغن و عسل و آب همه را میریزد، و غرض اینست که چون ضررهاي اینها به مسلمانان میرسد کشتن اینها
خوبست، از جمله ضرر موش اینست که خانه را با اهلش میسوزاند و ظاهرا مکرر چنین کرده بوده است که فتیله چراغ را از جانب
دیگر کشیده و آتش به خانه افتاده و جمعی کثیر میسوختهاند. در قسطنطنیه بسیار میشود که در سالی چندین هزار خانه میسوزد
صفحه 258 از 296
چون غالب خانهاي ایشان از تخته است و هر شب چند هزار کس مقرر است که در شهر میگردند و مردمان را از آتش میترسانند
و فایده ندارد، و یکی از ثقات که در این اوقات از آنجا آمده بود نقل کرد که تا من در آنجا بودم در عرض یک سال اکثر شهر
سوخت و گفت هفت مرتبه آتش افتاد و در هر مرتبه چند هزار خانه سوخت و باز ساختند و دو سه هزار بیل دار در شبها میگردند
که چون آتش بشهر افتد ایشان از چهار طرف آن محله خانها را خراب میکنند که آتش از آنجا تعدي نکند این حکایت شب
ایشان است، و هر روز اقلا هزار کس میمیرند و همیشه طاعون هست و بسیار بود که روزي ده هزار کس میمردند و از همه
غریبتر آن که مردمش هیچ کم نمیشوند. و منقولست در صحیح از معاویۀ بن عمار که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که چون محرم شوي بپرهیز از کشتن هر جانوري لوامع ص: 632 مگر مار و عقرب و موش به درستی که
موش سر مشک را سست میکند به خائیدن بندش و یا آن که مشک را سوراخ میکند و به دندان یا خاك زیر مشک را بر میدارد
تا مشک میافتد و میدرد و خانه را بر اهلش مسوزاند، و اما عقرب به درستی که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله دست
کردند که سنگی را بر دارند عقربی دست مبارك حضرت را گزید حضرت فرمودند که لعنت خدا بر تو باد که هیچ خوب و بد را
نمیگذاري که ضررت به او نرسد، و مار اگر متوجه تو شود بکش آن را و اگر به تو کار نداشته باشد به او کار مدار و مار سیاه
مکّار را در هر حالی که باشد بکش و کلاخ و کورکوره را که بر پشت شتر نشسته باشند به تیر و سنگ بزن، و فرمودند که کنه شتر
را از شتر مینداز، و کنه گوسفند را از شتر بینداز و قریب باین است حسن کالصحیح حلبی از آن حضرت صلوات اللَّه علیه و اجزاي
این حدیث متفرق مذکور است در اخبار صحیحه
[انداختن کنه]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال ان القی المحرم القراد عن بعیره فلا باس و لا یلقی الحلمۀ.) و به اسانید
صحیحه کثیره منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر محرم کنه گوسفند را از شترش بیندازد باکی نیست و
لیکن نیندازد کنه شتر را از شتر زیرا که مأمن اوست بخلاف کنه گوسفند بر شتر که محلش نیست و چنان است که بر بدن آدمی در
آید و در آن صورت نیز میتوان انداختن چنانکه گذشت. (و فی روایۀ حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و انّ القراد لیس من
البعیر و الحلمۀ من البعیر. و فی روایۀ علیّ بن ابی حمزة عن ابی بصیر قال سألته عن المحرم لوامع ص: 633 ینزع
الحلمۀ عن البعیر فقال: لا هی بمنزلۀ القملۀ من جسدك.) و در روایت حریز که منقولست از او به اسانید صحیحه بسیار که حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که قراد که کنه ریزه است و در گوسفند میباشد از شتر نیست پس میتوان انداختن آن
را، و حلمه که کنه بزرگست از شتر است او را نمیتوان انداختن چنانکه گذشت و تفسیرش در موثقه ابو بصیر است که گفت از
آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از محرم که آیا کنه بزرگ را از شتر میتواند انداخت حضرت فرمودند که نه چون در
مأمن خود است چنانکه شپش را از بدن خود نمیتوانی انداخت چون در مأمن خود است، و کنه بزرگ و کوچک را از بدن
میتوانی انداخت چون بدن انسان جاي ایشان نیست. (و روي محمّد بن الفضیل عن ابی الحسن صلوات اللَّه علیه قال سألته عن
المحرم و ما یقتل من الدّوابّ فقال یقتل الاسود و الافعی و الفارة و العقرب و کلّ حیّۀ و ان ارادك السّبع فاقتله و ان لم یردك فلا
تقتله و الکلب العقور ان ارادك فاقتله و لا باس للمحرم ان یرمی الحداة و ان عرض له اللّصوص امتنع منهم.) و منقولست کالصحیح
از محمد که از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از محرم و آن چه میتواند کشت از جانوران
حضرت فرمودند که میکشد مار سیاه را و افعی که ماریست در نهایت خباثت و معروفست نزد مار گیران، و موش خانگی یا عم، و
عقرب و هر ماري را میتواند کشت و اگر شیر یا درندگان متوجه تو شوند بکش آن را و اگر به تو کار نداشته باشند تو متوجه
ایشان مشو، و سگ گزنده یا گرگ اگر اراده کند ترا بکش آن را، و باکی نیست محرم را که تیر یا سنگ زند بر لوامع صاحبقرانی،
صفحه 259 از 296
ج 7، ص: 634 کورکوره اگر بر کوهان شتر نشسته باشد یا مطلقا، و اگر دزدان خواهند که مال او را ببرند نگذارد که ببرند تا ممکن
باشد و اگر محتاج شود به جنگ و بکشد دزدان را خونشان هدر است، و اگر کشته شود شهید است و احادیث بر این مضامین بسیار
است از آن جمله منقولست در صحیح از حریز که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که از هر چه محرم از آن بر
نفس خود ترسد از درندگان و ماران و غیر اینها باید که بکشد آنها را و اگر اراده نکند ترا تو اراده مکن آنها را. و در صحیح از
عبد الرحمن منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند که محرم
میتواند کشت هر چه را از آن ترسد بر نفس خود. و در موثق از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که محرم زنبور را و
کرکس را و مار سیاه غدّار را و کرك را و هر چه از آن ترسد میکشد و فرمودند که سگ گزنده گرگست یعنی هر جا سگ
گزنده گویند مراد از آن گرگست یا حکم گرگ دارد و آن را میتواند کشت. و در حسن کالصحیح از معاویۀ بن عمار منقول
است که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر چیزي که اراده کند ترا بکش آن را. و در حسن کالصحیح از حلبی منقولست
که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که میتوان کشتن در حرم و در احرام مار افعی، و مار سیاه غدّار و هر مار بدي را و عقرب
و موش را و این موش فاسقک است، و به سنگ میتوان زد کلاخ و کورکوره را و اگر دزدان متوجه شوند دفع ایشان میتوانی
کرد. و کالصحیح منقولست از زراره که از احدهما صلوات اللَّه علیهما سؤال کردم از پشه و کبگ هر گاه اراده محرم کنند
نمیتواند کشت آنها را لوامع ص: 635 فرمودند که بلی. و در صحیح از مسمع منقول است که حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که موش صحرایی و خار پشت و سوسمار را هر گاه محرم بکشد بزغاله میدهد و بزغاله بهتر است
از آنها و چرا این را گفتم تا آن که شکار چیزي دیگر نکنند و کالصحیح منقولست از زراره که حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که در حرم کیک و شپش و پشه را بکشد و کالصحیح منقولست که از آن حضرت پرسیدند که
هر گاه دو محرم جنگ و قتال کنند حضرت فرمودند سبحان اللَّه بد کردهاند گفتم کردند الحال چه کنند فرمودند که هر یک
گوسفندي بکشند. و در موثق عمار منقولست که حضرت فرمودند که محرم خلال میتواند کرد و لیکن ملاحظه کند که دهن را
خونین نکند.
باب ما یجب علی المحرم فی انواع ما یصیب من الصّید
[کفاره قتل شترمرغ]
(و روي جمیل عن محمّد بن مسلم و زرارة عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی محرم قتل نعامۀ قال علیه بدنۀ فان لم یجد فاطعام
ستّین مسکینا فان کانت قیمۀ البدنۀ اکثر من اطعام ستّین مسکینا لم یزد علی اطعام ستّین مسکینا و ان کانت قیمۀ البدنۀ اقلّ من اطعام
ستّین مسکینا لم یکن علیه الّا قیمۀ البدنۀ.) این بابی است در بیان کفاراتی که واجبست بر محرم در انواع حیواناتی که شکار میکند
منقولست در صحیح که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در محرمی که شتر مرغی را بکشد حضرت فرمودند که بر
اوست شتري و اگر شتر را نیابد شصت مسکین را طعام دهد پس اگر قیمت شتر بیشتر از اطعام شصت مسکین باشد زیادتی از اوست
و زیاده از شصت مسکین را اطعام نمیدهد، و اگر قیمت شتر کمتر از اطعام شصت مسکین باشد بر او نیست مگر قیمت آن شتر اگر
چه اطعام ده مسکین باشد، و بر این مضمون احادیث بسیار وارد شده است و باین عمل نمودهاند الا در تخییر و ترتیب که ظاهر آیه
کریمه بلفظ او واقعست و ظاهر آن تخییر و ظاهر حدیث ترتیب است و اظهر طریق در جمع استحباب ترتیب است و شک نیست که
ترتیب احوط و اولی است و اللَّه تعالی یعلم
[اگر از اداء کفاره عاجز شد]
صفحه 260 از 296
(و روي الحسن بن محبوب عن داود الرّقّی عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی الرّجل یکون علیه بدنۀ واجبۀ فی فداء فقال اذا لم
یجد فسبع شیاه فان لم یقدر صام ثمانیۀ عشر یوما بمکّۀ او فی منزله.) و به اسانید صحیحه منقولست از داود بغدادي از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در شخصی که بر او باشد شتر پنج ساله پا در شش که واجب شده باشد از جهۀ فداي حیوانی که صید
کرده باشد مانند شترمرغ حضرت فرمودند که هر گاه شتر یافت نشود گوسفند بدهد و اگر قدرت بر شتر و گوسفند نداشته باشد
هیجده روز روزه میگیرد در مکه یا منزلش. (و روي عبد اللَّه بن مسکان عن ابی بصیر قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن
محرم اصاب نعامۀ او حمار وحش قال علیه بدنۀ قلت فان لم یقدر قال یطعم ستّین مسکینا قلت فان لم یقدر علی ما یتصدّق به ما علیه
قال فلیصم ثمانیۀ عشر یوما قلت فان اصاب بقرة ما علیه قال علیه بقرة قلت فان لم یقدر قال فلیطعم ثلثین مسکینا قلت فان لم یقدر
علی ما یتصدّق به قال فلیصم تسعۀ ایّام قلت فان اصاب ظبیا ما علیه قال علیه شاة قلت فان لم یجد قال علیه اطعام عشرة مساکین قلت
فان لم یجد ما یتصدّق به قال فعلیه صیام ثلاثۀ ایّام.) و منقولست در صحیح از لیث که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که بکشد شتر مرغی را یا الاغ وحشی که گورهخر باشد حضرت فرمودند که شتري میدهد،
عرض نمودم که اگر قدرت نداشته باشد فرمودند که شصت مسکین را طعام میدهد، عرض نمودم که اگر قادر نباشد بر چیزي که
آن را تصدق کند چه کند فرمودند که هیجده روز روزه میگیرد، عرض نمودم که اگر گاو کوهی را بکشد بر او چه لوامع
ص: 638 چیز است فرمودند که گاو اهلی میدهد، عرض نمودم که اگر قدرت نداشته باشد فرمودند که سی
مسکین را طعام دهد، عرض نمودم که اگر قدرت نداشته باشد بر چیزي که تصدق کند فرمودند که نه روز روزه بدارد عرض
نمودم که اگر آهویی را بکشد چه باید کرد او را فرمودند که گوسفندي میدهد، عرض کردم که اگر نیابد فرمودند که ده مسکین
را طعام میدهد، عرض نمودم که اگر نداشته باشد چیزي که تصدق کند فرمودند که سه روز روزه میگیرد. بدان که ظاهر آیه
کریمه که حق سبحانه و تعالی فرموده است ترجمهاش اینست که اي مؤمنان مکشید شکاري را هر گاه محرم باشید و هر که از شما
شکاري را عمدا بکشد پس بر اوست جزائی مثل آن چه کشته است از گاو و گوسفند و شتر، و حکم میکند به مماثلت دو عادل از
شما مسلمانان بنا بر قرائت مشهور، و در احادیث از طرق اهل بیت سلام اللَّه علیهم وارد است که ذو عدلست بلفظ مفرد نه تثنیه و
صاحب کشاف نقل کرده است که قرائت جعفر بن محمد صلوات اللَّه مفرد است یعنی جنس عادل یا امام زمان و نزد شیعه نبی است
یا امام عادل حقیقی است و آن چه حکم کرد عادل که آن مثل صید است از شتر یا گاو یا گوسفند هدیی است که میباید به کعبه
برسد و مراد از کعبه حوالی کعبه است، پس اگر در احرام عمره شکار کرده باشد میباید که در مکه کشته شود و بهتر آنست که
در حزوره که محاذي کعبه است بکشد و الحال قصاب خانه مکه معظمه است میان صفا و مروه و خود دیدم، و اگر در احرام حج
بکشد میباید که در منا بکشد یا کفاره بدهد اطعام درویشان یا برابر آن روزه تا آن که بچشد مشقت وبال کار خود را، پس موافق
ظاهر آیه کریمه اگر زر داشته باشد و شتر بهم رسد مثلا در کشتن لوامع ص: 639 شترمرغ که ائمه هدي فرمودند
که مثل آن شتر است قیمت شتر مثلا هر گاه یک تومان باشد، و گندم صاعی دویست دینار باشد و هر مسکینی را نصف صاع
میباید داد پس صد مسکین را میتوان داد شصت مسکین کافی است و باقی از اوست، و اگر در این صورت قیمت گندم صاعی
پانصد دینار باشد به چهل کس میرسد زیادتی عفو است و به چهل کس میدهد، و حق سبحانه و تعالی فرموده است که یا عدل و
برابر او روزه میدارد اگر زر نداشته باشد یا طعام بهم نرسد پس روزه تابع قیمت گندم است پس هر گاه قیمت شتر سی صاع یا
بیشتر باشد و نداشته باشد شصت روز روزه میگیرد، و اگر به چهل کس رسد به آن که قیمت شتر برابر بیست صاع گندم باشد
چهل روز روزه میگیرد، و اگر گندم صاعی هزار دینار باشد بیست روز روزه میگیرد و اینست ظاهر آیه و موافق این معنی
احادیث صحیحه وارد شده است مثل صحیحه ابو عبیده از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و صحیحه محمد بن مسلم از
صفحه 261 از 296
حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه و غیر اینها از اخبار بسیار. و آن چه صدوق ذکر کرده است در این دو حدیث موافق فقه
رضویست و صحیحه معاویۀ بن عمار و کالصحیحه ابو بصیر و غیر آن و باین عمل کرده است صدوق و ابن ابی عقیل و جمع بین
الاخبار آنست که مخیر باشد میان هر دو میان آن که هر مسکینی را نصف صاع بدهد یا یک مدّ و یا به آن که هیجده روز روزه
وقتی واجب باشد که قدرت بر روزه گرفتن دو ماه نداشته باشد چنانکه در همه کفّارات چنین وارد شده است و اکثر اصحاب چنین
جمع کردهاند و یا آن که اگر زر داشته باشد و گندم بهم نرسد رعایت شصت روز و هر چه شود کنند و اگر پریشان باشد هیجده
روز روزه بگیرد و اگر کسی غور لوامع ص: 640 کند در روایات این معنی اظهر است و احوط آنست که عمل به
روایات مشهوره کنند و اگر قیمت بدنه کمتر از هیجده روز باشد هیجده روز روزه بدارد و این احتمال نیز وجهی است در جمع، و
بنا بر تخییر عمل به مشهور کردن اولی است بلکه موافق حدیث مقبول عمر بن حنظله که حضرت فرمودند که عمل کن بحدیث
مجمع علیه یعنی مشهور متعین است عمل به مشهور و اللَّه تعالی یعلم.
[اگر صید را زخمی کند]
(و روي ابن مسکان عن ابی بصیر قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه رجل رمی صیدا و هو محرم فکسر یده او رجله فذهب علی
وجهه فلا یدري ما صنع قال علیه فدائه قلت فان راه بعد ذلک قد رعی و مشی قال علیه ربع قیمته.) و مرویست در صحیح از ابو بصیر
لیث مرادي به قرینه روایت ابن مسکان از او که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که مردي صیدي
را تیري زد در حال احرام و دست آن یا پاي آن شکست و لنگان لنگان رفت و ندانست که چه شد حضرت فرمودند که فداي آن
را میدهد گفتم که اگر بعد از آن ببیند همان صید را که میچرد و درست راه میرود حضرت فرمودند که ربع قیمت آن را تصدق
میکند و موافق این حدیث است احادیث صحیحه از علی بن جعفر و غیر او.
[کفاره خرگوش و روباه]
(و روي البزنطیّ عن ابی الحسن صلوات اللَّه علیه قال سألته عن محرم اصاب ارنبا او ثعلبا فقال فی الارنب دم شاة.) و به اسانید
صحیحه و حسن کالصحیحه منقولست که احمد گفت سؤال کردم از حضرت امام ابو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیه
از محرمی که خرگوشی یا روباهی را بکشد حضرت فرمودند که در خرگوش لوامع ص: 641 گوسفندي میدهد
و روباه را نفرمودند ممکن است که تقیه فرموده باشند یا وجهی دیگر داشته باشد. (و فی روایۀ بن مسکان عن الحلبیّ قال سالت ابا
عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن الارنب یصیبه المحرم فقال شاة هدیا بالغ الکعبۀ.) و مرویست در صحیح از حلبی که گفت سؤال کردم
از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از خرگوشی که محرم آن را بکشد حضرت فرمودند که گوسفندي با خود میبرد
بسوي کعبه و این اقتباس است از آیه کریمه و دور نیست که مراد الهی از این آیه باشد که اگر محرمی شکار کند و امکان عادي
داشته باشد که کند و غالبا در دوران میباشد و آن جماعت حج تمتع میکنند و در احرام عمره از ایشان صادر خواهد شد بنا بر این
بالغ الکعبه فرموده است و در حج که احرام ایشان از مکه معظمه است تا منی نه این حیوانات میباشند، و اگر باشند که قدرت
داشته باشد که به آن نگاه کند و ساکنان مکه معظمه و حوالی آن نیز احتمال ندارد که صید کنند چون مکرر به سبب آن شکار
صید بلاها بر ایشان نازل شده است. چنانکه منقولست کالصحیح از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که شخصی در احرام روباهی را
گرفت و آتش به پیش روي آورد و آن روباه فریاد میکرد و آن حدیث میکرد و باد میداد و رفقاي او منع میکردند تا عاقبت آن
را سر داد و آن مرد بخواب رفت که ناگاه ماري عظیم آمد و در دهان او رفت و آن نیز مانند آن روباه فریاد میکرد و حدیث
صفحه 262 از 296
میکرد و باد میداد بعد از آن مار در آمد و رفت و از این باب عقوبات بسیار واقع شده است پس بنا بر این لازم نیست که منی را
داخل کنند در کعبه چنانکه مشهور است. (و فی روایۀ البزنطیّ عن علیّ بن ابی حمزة عن ابی بصیر قال سالت لوامع صاحبقرانی،
ج 7، ص: 642 ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن محرم قتل ثعلبا قال علیه دم قلت فارنب فقال مثل ما فی الثّعلب.) و در موثق کالصحیح
منقولست از یحیی که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از محرمی که روباهی را بکشد حضرت
فرمودند که دمی میریزد یعنی یکی از انعام ثلثه که شتر و گاو و گوسفند است میکشد و به فقرا و مساکین میدهد یا گوسفندي
میکشد عرض نمودم که اگر خرگوشی را بکشد فرمودند که بر اوست آن چه در روباهست، و این حدیث خالی از ضعف نیست و
لیکن ظاهر میشود که معصوم مماثلت را باین عنوان فرمودهاند که مثل شترمرغ را شتر فرمودهاند، و گورهخر را مماثلش به گاو و
شتر هست هر دو و در احادیث صحیحه وارد شده است، و دور نیست که اگر بزرگ باشد شتر را باید داد و اگر کوچک باشد گاو
و مشابهت گاو به گاو ظاهر است و از آهو تا به کبوتر مشابهتشان به گوسفند بیشتر از گاو و شتر است با آن که احادیث صحیح
است از بزنطی و اجماع است که هر چه از او صحیح شود که گفته است صحیح است، و مع هذا علما همه عمل نمودهاند مگر در
آن که شاة محض است یا مانند آهو است در آن که اوّلا گوسفند باید داد و اگر نداشته باشد ده مسکین را طعام باید داد یا مثل آن
روزه، یا سه روز علی الخلاف و در روباه و خرگوش هر دو این خلاف کردهاند به اعتبار ظاهر آیه و اخبار و شکی نیست که احوط
و اولی آنست که مانند آهو عمل نمایند.
[کفاره کبوتر]
(و روي محمّد بن الفضیل قال سالت ابا الحسن صلوات اللَّه علیه عن رجل قتل حمامۀ من حمام الحرم و هو محرم فقال ان قتلها و هو
محرم فی الحرم فعلیه شاة و قیمۀ الحمامۀ درهم و ان قتلها فی الحرم و لوامع ص: 643 هو غیر محرم فعلیه قیمتها و
هو درهم یتصدّق به او یشتري به طعاما لحمام الحرم.) و کالصحیح منقولست از محمد که گفت سؤال کردم از حضرت امام رضا
صلوات اللَّه علیه از شخصی که بکشد کبوتري از کبوتران حرم را و او محرم باشد حضرت فرمودند که اگر آن کبوتر را بکشد و او
محرم باشد در حرم پس بر اوست گوسفندي که فداي اوست از جهۀ احرام و قیمت کبوتر که یک درهم است به سبب آن که در
حرم است و اگر در حرم بکشد و محرم نباشد بر اوست قیمت شرعی کبوتر که آن یک درهم است که تصدق میکند یا دانه
میخرد از جهۀ کبوتران حرم چنانکه گذشت در باب صید حرم. و تا اینجا شیخ روایت کرده است و محتمل است که همه روایت
محمد بن الفضیل باشد خصوصا جمله آخر که گفته است و ان قتلها و هو محرم فی غیر الحرم فعلیه دم شاة و اگر کبوتري را بکشد
و او محرم باشد و در خارج حرم باشد پس بر اوست که گوسفندي بدهد اگر چه از حدیث سابق مستنبط میشود و لیکن صریح
بودن از کلام ایشان اظهر است.
[کشتن جوجه]
(فان قتل فرخا و هو محرم فی غیر الحرم فعلیه حمل قد فطم و لیس علیه قیمته لأنّه لیس فی الحرم و یذبح الفداء ان شاء فی منزله
بمکّۀ و ان شاء بالحزورة بین ال ّ ص فا و المروة قریبا من موضع النّخاسین و هو معروف فان قتله و هو محرم فی الحرم فعلیه حمل و قیمۀ
الفرخ نصف درهم و فی البیضۀ ربع درهم و فی القطاة حمل قد فطم من اللّبن و رعی من الشّجر.) پس اگر جوجه را بکشد که از
کبوتر باشد و هم چنین است تخمی که در میان آن جوجه به حرکت آمده باشد بر اوست که برّه بدهد که از شیر باز شده باشد و
خود چرا کند، و قیمتش را نمیدهد چون در حرم نیست، و فدا لوامع ص: 644 را میکشد اگر خواهد در منزل
صفحه 263 از 296
خودش که در آنجا فرود آمده است و اگر خواهد در حزوره میکشد در میان صفا و مروه نزدیک به بازار برده فروشان و حزوره را
همه کس میداند و در آن وقت معروف بوده است و الحال دري از درهاي مسجد الحرام موسوم است بباب الحزوره و آن از صفا
گذشته است بطرف خانهاي شرفا و سبب اشتباه شده است. و از جمعی از اهل مکّه معظمه تفتیش کردم گفتند معلوم نیست که کجا
بوده است، و این شکسته در میان صفا و مروه تفحص مینمودم کوچه پیدا شد قریب به محاذي باب السلام چون اندکی رفتم فضاي
عظیمی پیدا شد و دیدم که گوسفند بسیاري کشته بودند و قصابخانه است ظاهرا همان جا باشد، و بر این مضمون است صحیحه عبد
اللَّه بن سنان و غیر آن از احادیث بسیار، و اگر جوجه کبوتري را بکشد و او محرم باشد در حرم بره میدهد که فدا باشد به سبب
آن که محرمست و نصف درهم میدهد به اعتبار آن که در حرم است، و در تخم ربع درهم میدهد و ظاهرا در اینجا از قلم نساخ
افتاده باشد و چنین باشد و فی البیضۀ درهم و ربع درهم که در هم به سبب احرام باشد و ربع درهم به اعتبار حرم باشد، و ممکن
است که اعتقاد صدوق این باشد که در تخم نیز بره میباید داد به اعتبار احرام و ربع قیمت میباید داد به اعتبار حرم، و در فقه
رضوي باین عبارتست و در آنجا درهم مذکور نیست و لیکن در حسن کالصحیح از حریز و غیر او درهم است، و در قطاة که
اسفرودش میگویند بره میدهد که از شیر باز شده باشد و به چرا افتاده باشد که برگ درخت تواند خورد، و بر این مضامین
احادیث بسیار وارد شده است و بسیاري از آن گذشت در باب صید حرم و عبارت قطاة عبارت صحیح سلیمان بن خالد است از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و مؤید آن است کالصحیح بزنطی بهمان عبارت. لوامع ص: 645 و در
صحیح از سلیمان بن خالد نیز منقولست که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که بکشد قطاة یا کبگ یا دراج و
امثال اینها را میباید گوسفندي بکشد پس ممکن است که حمل کنیم شاة را بر برّه یا آن که شاة فرد افضل باشد
[کفاره تخم شترمرغ]
(و اذا اصاب المحرم بیض نعام ذبح عن کلّ بیضۀ شاة بقدر عدد البیض فان لم یجد شاة فعلیه صیام ثلاثۀ ایّام فان لم یقدر فاطعام
عشرة مساکین و اذا وطئ بیض نعام ففدغها و هو محرم و فیها افراخ تتحرّك فعلیه ان یرسل فحولۀ من البدن علی الاناث بقدر عدد
البیض فما لقح و سلم حتّی تنتج فهو هدي لبیت اللَّه الحرام فان لم تنتج شیئا فلیس علیه شیء) منقولست در قوي کالصحیح از لیث
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر کسی محرم باشد و تخمهاي شترمرغ را بردارد و بشکند از جهۀ هر
تخمی که برداشته است گوسفندي میدهد بعدد تخم، پس اگر گوسفند نیابد سه روز روزه بگیرد، پس اگر قدرت بر روزه نداشته
باشد ده مسکین را طعام میدهد، و اگر تخمهاي شتر مرغ را بشکند، در حال احرام به آن که خوش یا چهار پاي آن بر آن راه رود
و محرم باشد و در آن تخمها جوجهها به حرکت آمده باشند بر او لازم است که بجهاند شترهاي نر را بر شترهاي ماده بعدد تخمها
که شکسته است پس هر چه بگیرد و سالم بماند تا بزاید آن چه میزاید هدي کعبه است و اگر نگیرد یا بگیرد ساقط شود بر او
چیزي نیست. بدان که آن چه مشهور است در میان اصحاب آنست که اگر تخم شتر مرغی را بشکند که جوجه در آن حرکت کرده
باشد شتر جوانی میدهد از لوامع ص: 646 جهۀ هر تخمی، و خلافی نکردهاند در این مسأله و مستندش صحیحه
علی بن جعفر و صحیحه سلیمان بن خالد است و اگر حرکت نکرده باشد میباید بجهاند بعدد تخم: شترهاي نر را بر شتران ماده و
هر چه از آنها بگیرد و سالم بماند هدي است و در مکه معظمه میکشند، و اگر در احرام عمره باشد در منی میکشند اگر در احرام
حج باشد و اگر نگیرد بر او حرجی نیست و بر این مضمون است صحیحه حلبی و صحیحه ابو الصباح و صحیحه دیگر از او و
احادیث دیگر، و اگر عاجز شود از این بعدد هر تخمی گوسفندي میدهد و اگر عاجز باشد از گوسفند ده مسکین را طعام میدهد
و اگر از طعام عاجز شود سه روز روزه میگیرد و به مضمون جمیع وارد است حدیث علی بن ابی حمزه از حضرت امام موسی
کاظم صلوات اللَّه علیه، و صدوق ترتیب را بر عکس نموده و در جزو اول عمل بحدیث ابو بصیر لیث مرادي کرده است، و اگر در
صفحه 264 از 296
این ترتیب قایل شویم به تخییر عمل به مشهور اولی است، اما در جزو آخر عمل به فقه رضوي کرده است و در آنجا ارسال با
تحرك است، و موافق احادیث صحیحه آنست که اگر به چهار به حرکت آمده باشند شتر جوان میدهند پس ممکن است که در
این صورت مخیر باشد و بر تقدیر تخییر عمل به مشهور اولی است و اللَّه تعالی یعلم (و ان وطئ بیض قطاة فشدخه فعلیه ان یرسل
فحولۀ من الغنم علی عددها من الاناث بقدر عدد البیض فما سلم فهو هدي لبیت اللَّه الحرام) و در صحیحین از سلیمان بن خالد
منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر محرمی راه رود بر تخمهاي اسفرود و بشکند آنها را پس
بر اوست بجهاند بعدد تخمها گوسفندهاي نر را بر لوامع ص: 647 گوسفندان ماده و هر چه سالم بماند هدي کعبه
است که در حروره بکشند و به فقرا و مساکین دهند و بعضی گفتهاند صرف مصالح کعبه نیز میتوان کرد، و محتمل است که
بحاجیان نیز میتوان داد چنانکه گذشت در احادیث بسیار که هر چه به هدي آورند بحاجیان میدهند که نفقه ایشان آخر شده
باشد و اول اولی است (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه ما وطئته او وطئه بعیرك و أنت محرم فعلیک فداؤه) منقولست در صحیح از
کنانی که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر چه را خود راه روي با شترت یا دابّهات بر او راه رود در حال احرام بر تست
که فداي آن را بدهی. و در حسن کالصحیح از معاویۀ بن عمار منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه به همین عبارت و بعد از
آن فرمودند که بدان که بر تو نیست فداي هر چیزي که در حال احرام حج یا عمره به جا آوري از روي جهل و نادانی مگر صید که
در آن فدا هست خواه از روي عمد کنی و خواه از روي جهل
[تعدد قتل صید]
(و اذا قتل محرم ال ّ ص ید فعلیه جزاؤه و یتصدّق بال ّ ص ید علی مسکین فان عاد فقتل صیدا اخر متعمّدا فلیس علیه جزاؤه و هو ممّن ینتقم
اللَّه منه و النّقمۀ فی الآخرة و هو قول اللَّه عزّ و جلّ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ) و در صحیحین از حلبی منقولست که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم صیدي کند بر اوست که فدا کند صید خود را چنانکه مفصل
وارد شده است و آن شکاري را تصدق میکند بر لوامع ص: 648 درویشی، پس اگر مرتبه دیگر صید کند عمدا
به آن که سابق نیز عمدا باشد پس جزاء و کفاره دیگر بر او نیست که حق سبحانه و تعالی از او انتقام میکشد و انتقام و عذاب در
آخرت خواهد بود تا اینجا حدیث حلبی است و چون در حدیث بود که از کسانی است که حق سبحانه و تعالی از او انتقام خواهد
کشید ظاهر عبارت دلالت داشت که آن جماعت را حق سبحانه و تعالی یاد فرموده است. صدوق میگوید که حق سبحانه و تعالی
در این آیه ذکر فرموده است که ترجمهاش اینست که اگر از شما عمدا چیزي واقع شده است در شکار حرام حق سبحانه و تعالی از
آن عفو فرمود و هر که مرتبه دیگر صید کند عمدا پس حق سبحانه و تعالی از او انتقام خواهد کشید (و اذا اصاب ال ّ ص ید ثمّ عاد
خطا فعلیه کلّما عاد کفّارة و کلّما اتاه المحرم بجهالۀ فلیس علیه شیء الّا ال ّ ص ید فانّ علیه فداؤه فان تعمّد کان علیه فداؤه و اثمه)
مضمون فقه رضوي است و احادیث بسیار و هر گاه محرم صیدي کند دیگر خطا کند و صید کند پس هر چند عود میکند بر او
کفاره هست و هر چه را محرم از روي نادانی به جا آورد بر او چیزي نیست مگر شکار که عالم و جاهل و ناسی همه فدا میدهند و
اگر صید را عمدا کند فدا و گناه هست و در مرتبه اولی و بعد از آن گناه هست و کفاره نیست چنانکه گذشت و ظاهر عبارات
روایات بسیار دلالت بر این معنی دارد و منافات نیست میان انتقام الهی و کفاره پس اگر توبه کند و کفاره بدهد احوط است و اللَّه
تعالی یعلم
[صید کردن ماهی]
صفحه 265 از 296
(و لا باس ان یصید المحرم السّمک و یاکل طریّه و مالحه و یتزوّده) لوامع ص: 649 و منقولست در صحیح که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که باکی نیست که محرم شکار کند ماهی را و جایز است که بخورد تازه آن را
و نمکسان آن را و داخل توشه خود میتواند کرد، بعد از آن حضرت این آیه را خواندند که ترجمهاش با تفسیر حضرت اینست که
حق سبحانه و تعالی حلال کرده است بر شما شکار دریا را و طعام دریا را که تمتع یابید شما از آن که تازهاش را بخورید و مسافران
نمکسان آن را بخورند پس فرمودند که فرق میان شکار دریایی و خشکی آنست که هر مرغی که در نیستانها میباشد و تخم و
جوجه در خشکی میکند آن شکار صحراییست و حرامست مانند قاز و اردك و هر مرغی که در صحرا میباشد و تخم و جوجه در
دریا میکند آن شکار دریاست. و در صحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر چه
اصلش از دریاست و در بر و بحر میباشد پس سزاوار نیست محرم را که آن را بکشد پس اگر آن را بکشد بر اوست جزائی که حق
سبحانه و تعالی فرموده است. و در صحیح دیگر فرمودند که ملخ از دریاست و هر چه اصلش از دریاست و در بر و بحر میباشد
پس سزاوار نیست تا آخر حدیث سابق پس هر چه را دانند که تخم در دریا میکند و جوجه در دریا میکند آن صید بحر است و تا
غایت نشنیدهام از تجار و ساکنان کنار دریا که مرغی باشد که تخم در دریا کند و آن چه متیقن است از صید دریا ماهی است که
بیدغدغه دریایی است و باقی مرغان متیقن نیست و بر تقدیري که باشد شکی نیست که نادر است و در حوالی دریاي بصره
مرغابیان که همیشه در دریا تعیش میکنند تخمهاي آنها را در کنار دیدیم و قریب به هزار کس بودند با ما که همه لوامع
ص: 650 الا نادري که دامنها پر کرده بودند از این تخمها و اکثرش مساوي الطرفین بودند گفتیم که انداختند و
استبعادي ندارد که مرغابیان تخم را در دریا کنند و حرارت آب دریا جوجه را برساند چنانکه از ثقات شنیدهام که در هند تخم را
در زیر سرگین میکنند و بچه بهم میرسد، و خود دیدم در راه سامره که اسبی یک تیر پرتاب از ما پیشتر بود و سرگین انداخت تا
رسیدن ما به آن جا اکثرش جعل شد و پرید و خود میدیدیم که نصف جعل بود و نصف سرگین دو سه دقیقه توقف نمودیم همه
جعل شد و پریدند و کسی در میان دریا نرفته است که ببیند اینها چگونه تخم میگذارند و اخبار معصوم کافی است از براي علم
بوقوع آن و چون اخبار آحاد است مفید ظن است و اگر اخبار متواتره میبود تامّل نمیکردیم
[قتل ملخ]
(فان قتل جرادة فعلیه تمرة و تمرة خیر من جرادة فان کان کثیرا فعلیه دم شاة و مرّ أبو جعفر صلوات اللَّه علیه علی اناس و هم یاکلون
جرادا فقال سبحان اللَّه و أنتم محرمون قالوا انّما هو من البحر قال فارمسوه فی الماء اذا) و منقولست در صحیح از زراره که حضرت
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر کسی بکشد یک ملخ را پس بر اوست که یک خرما بدهد و یک خرما بدهد
بهتر است از یک ملخ. و این عبارت شایع است در میان عرب و مراد ایشان آنست که هر خرمائی بهتر است از یک ملخ یعنی چه
اگر خرماي کرم خورده زبون باشد بهتر است از ملخ خوب، و مماثلتی نیز هست در میان خرما و ملخ. و در صحیح از معاویه از آن
حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست که فرمودند که جایز نیست محرم را که ملخ را بخورد و جایز نیست که ملخ را لوامع
ص: 651 بکشد و هر که ملخی را بکشد خرمائی بدهد و هر چه اصلش از دریا باشد و در دریا و خشکی هر دو
تعیش تواند کرد سزاوار نیست که محرم آن را بکشد و اگر محرم عمدا آن را بکشد بر اوست که کفاره آن را بدهد چنانکه حق
سبحانه و تعالی فرموده است. و در صحیح از محمد بن مسلم منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه
علیه از محرمی که یک ملخ را بکشد فرمودند که یک کف از طعام بدهد و اگر ملخ بسیار باشد یعنی ملخ بسیاري را بکشد بر
اوست که یک گوسفند بکشد. و منقولست در صحیح از امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه
گذشتند بر جمعی که ملخ میخوردند حضرت فرمودند سبحان اللَّه یعنی خداوند تعالی را منزه میدانم از آن که جایز باشد که او را
صفحه 266 از 296
مخالفت کنند یا محض تعجب باشد که شما محرمید و ملخ میخورید ایشان گفتند که ملخ از دریا است و شکار دریایی حلال
است حضرت فرمودند که زنده آن را داخل دریا کنید به بینید نمیمیرد، و هر چه دریایی است نمیمیرد در آب مانند ماهی و
جانوران دریایی و ظاهرا همین حدیث باشد که صدوق نقل کرده است و ظاهرا چیزي از قلم نساخ افتاده است و چنین بوده است که
(و قال ابو جعفر صلوات اللَّه علیه مرّ علیّ علیه السّلام علی اناس الخ. و الجراد لا یاکله المحرم و لا یأکله الحلال فی الحرم) و ملخ
چون صید است محرم را در حل و حرم جایز نیست خوردن و محل نیز نمیتواند خوردن در حرم زیرا که صید است و چون داخل
حرم لوامع ص: 652 میشود ایمن است و به او کاري نمیباید داشت
[کشتن مارمالی]
( (فان قتل عظایۀ فعلیه ان یتصدّق بکفّ من طعام) و در صحیح از معاویه منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که اگر محرمی بکشد چلپاسه را که در دیوارها میباشد و مارمالی و آفتاب پرستش میگویند پس بر اوست که تصدق
کند به یک کف گندم
[کشتن زنبور]
(فان قتل زنبورا خطا فلا شیء علیه و ان کان عمدا فعلیه ان یتصدّق بکفّ من طعام) و منقولست در صحیح از معاویه که گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه، و در صحیح از صفوان از یحیی ازرق از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه و حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که اگر محرمی بکشد زنبور را بضم زاي از روي خطا بر او چیزي نیست و اگر
عمدا بکشد بر اوست که اطعام کند چیزي از طعام را و ظاهرش آنست که بخورد مسکین دهد اگر چه یک خرما باشد و ظاهرا آن
چه صدوق ذکر کرده است غیر این دو روایت باشد یا آن که صدوق به خاطرش رسیده باشد که کمتر از یک کف در کفارات
جائی وارد نشده است و احتمال سهو نساخ نیز هست و این در صورتیست که زنبور متوجه این کس نشود که اگر آن یا غیر آن از
حیوانات درنده یا گزنده متوجه شوند دفع میتوان کرد بیکفاره چنانکه در صحیح از حریز منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه
علیه فرمودند که هر چیزي که محرم از آن بر خود ترسد از درندگان و مارها و غیر آن بکشد آن را، و اگر اراده نکند ترا تو کاري
به آن مدار
[محرم اگر خارج از حرم صید کند]
(و ان اصاب المحرم صیدا خارجا من الحرم فذبحه ثمّ ادخله لوامع ص: 653 الحرم مذبوحا و اهدي إلی رجل محلّ
فلا باس بأکله انّما الفداء علی الّذي اصابه) و اگر محرمی صیدي کند از خارج حرم و در خارج حرم بکشد آن را و گوشت آن را
داخل حرم کند و به هدیه بفرستد از جهۀ شخصی که محرم نباشد باکی نیست که محل آن را بخورد و او که کشته است فدا
میدهد. بدان که مشهور میان علما آنست که هر صیدي را که محرم بکشد بمنزله میته است خواه در حرم بکشد و خواه در حل، و
هم چنین بمنزله میته است صیدي را که در حرم بکشند خواه محل بکشد و خواه محرم اما آن که در حرم کشته شود بمنزله میته
است و دغدغه نیست، و روایات صحیحه بر آن وارد شده است، و اما آن چه را محرم در حل بکشد خلافست اکثر اصحاب آن را
بمنزله میته میدانند و بر این مضمون روایت وهب بن وهب و حفص بن غیاث وارد است و هر دو عامیند و بر تقدیر ورود از معصوم
ظاهرا بر سبیل تقیه وارد شده باشد و مذهب صدوق حلیت است و بر این مضمون اخبار بسیار صحیح وارد شده است و شیخ طوسی
صفحه 267 از 296
جمع کرده است و اخبار حلیت را حمل کرده است به آن که محرم صید کرده باشد و محل کشته باشد و بسیار بعید است و مذهب
صدوق خوبست و احتیاط با مشهور است و این دو حدیث را حمل بر کراهت شدید نیز میتوان کرد و اللَّه تعالی یعلم
[اگر کفاره صید را بدهد گوشت را چه کند]
(و سئل الصّادق صلوات اللَّه علیه عن المحرم یصیب ال ّ ص ید فیفدیه یَطعمه او یُطعمه او یطرحه قال اذا یکون علیه فداء اخر قیل فايّ
شیء یصنع به قال یدفنه) و منقولست در صحیح از ابن ابی عمیر از بعضی از مشایخ او که آن حضرت صلوات اللَّه علیه پرسیدند از
محرمی که صیدي بکند و فداي آن را لوامع ص: 654 بدهد آیا خود میخورد یا میخوراند به دیگري یا
میاندازد حضرت فرمودند که در هر دو صورت فداي دیگر میباید داد عرض نمودند که پس آن را چه کنند فرمودند که دفن
کنند، این روایت اگر چه مطلق است و لیکن محمولست بر آن که در حرم کشته باشد چنانکه صدوق نیز همین روایت را در صید
حرم ذکر کرده است. و در حسن کالصحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محرم
در حرم صیدي کند سزاوار آنست که آن را دفن کند و کسی آن را نخورد، و هر گاه محرم در حل صید کند محل میخورد و
محرم فدا میدهد و امثال این از احادیث صحیحه بسیار وارد شده است و بعضی گذشت در باب صید حرم
[حاج فدیه خود را در منی و معتمر در مکه میکشد]
(و کلّ من وجب علیه فداء شیء اصابه و هو محرم فان کان حاجّا نحر هدیه الّذي یجب علیه بمنی و ان کان معتمرا نحره بمکۀ قبالۀ
الکعبۀ) و به اسانید صحیحه منقولست از عبد اللَّه بن سنان که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که واجب
باشد بر او فداي که آن را کرده باشد خواه صید و خواه غیر آن در حال احرام پس اگر در احرام حج باشد نحر کند هدي را که بر
او واجب شده است در منی و نحر بر سبیل مثال است و ذبح نیز چنین است، و اگر در احرام عمره باشد در مکه بکشد آن شتر را در
حزوره برابر کعبه معظمه و ظاهرا کشتن در حزوره بر سبیل استحبابست و در خانهاي مکه معظمه نیز میتوان کشتن. چنانکه در موثق
کالصحیح از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست و در صحیحه منصور بن حازم وارد است که کفاره عمره را در منی میتوان
لوامع ص: 655 کشت و افضل آنست که در مکه بکشند در برابر کعبه، و در صحیحه معاویه منقولست که در
موضع خطا فدا میدهد، و محمولست بر آن که از آنجا براند تا به کعبه آورد چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که هَدْیاً بالِغَ
الْکَعْبَۀِ بر سبیل استحباب چنانکه کالصحیح زراره منقولست دلالت میکند بر استحباب خریدن از آنجا و بر جواز تاخیر تا مکه و
منی
[اگر مضطر به صید شد]
(و اذا اضطرّ المحرم إلی صید و میتۀ فانّه یاکل ال ّ ص ید و یفدي و ان اکل المیتۀ فلا باس الّا انّ ابا الحسن الثّانی صلوات اللَّه علیه قال
یذبح الصّید و یأکله و یفدي احبّ إلیّ من المیتۀ) و هر گاه محرمی مضطر شود به آن که از جهۀ سد رمق صیدي را بخورد یا میته را
به درستی که صید را میخورد و فدا میدهد و اگر میته را نیز بخورد باکی نیست و لیکن منقولست از حضرت امام رضا صلوات اللَّه
علیه که فرمودند که صید را بکشد و بخورد و فدا بدهد محبوبتر است نزد من از خوردن میته. بد آن که در این باب اخبار بسیار
وارد شده از صحیح و حسن کالصحیح و موثق کالصحیح که صید را میخورد و فدا میدهد، و دو خبر ضعیف وارد شده است که
میته را میخورد و اکثر اصحاب حمل بر تخییر و استحباب اکل صید کردهاند و جمعی تفصیل دادهاند که اگر صید را کشته باشد
صفحه 268 از 296
صید را میخورد و اگر باید کشت میته را میخورد، و بعضی گفتهاند که اگر فدا دارد صید را میخورد و الا میته را. و آن چه از
این اخبار ظاهر میشود آنست که اکثر عامه میته را مقدم میداشتهاند و اخبار تقدیم میته بر تقدیر ورود از معصوم محمولست بر تقیه
و اللَّه تعالی یعلم
[اگر چند نفر صید کنند]
(و روي یوسف الطّاطري قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه لوامع ص: 656 صید أکله قوم محرمون قال علیهم
شاة شاة و لیس علی الّذي ذبحه الّا شاة) و از یوسف منقولست که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
که جمعی که محرم بودند و شکاري را همه خوردند و ظاهر شکاري آهوست حضرت فرمودند که هر یک یک گوسفند بدهند و
آن که کشته است بر او نیست مگر یک گوسفند از جهۀ کشتن و یک گوسفند از جهۀ خوردن. و ظاهرا غرض اینست که چون او
سبب خوردن این جماعت شده است چنان نیست که از جهۀ هر یک یک گوسفندش باید داد و حصر اضافیست نسبت به ایشان نه
نسبت به همه چیز که یک گوسفندش باید داد و ممکن است که او نخورده باشد حصر حقیقی خواهد بود (و روي علیّ بن رئاب
عن ابان بن تغلب عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی قوم حجّاج محرمین اصابوا افراخ نعام فاکلوا جمیعا قال علیهم مکان کلّ فرخ
أکلوه بدنۀ یشترکون فیها جمیعا فیشترونها علی عدد الفراخ و علی عدد الرّجال.) و به اسانید صحیحه و حسنه کالصحیحه منقولست از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در جمعی که اراده حج داشته باشند و همه محرم باشند و بیابند جوجههاي شتر مرغی را
یا شتر مرغان را چون نعام مفرد و جمع آمده است و همه از همه خوردند حضرت فرمودند بر هر یک از ایشان بعدد هر جوجه که
خوردهاند شتري میدهند و همه در همه شریکند پس شتران را میخرند بعدد جوجهها و بعدد مردان پس اگر ده کس بوده باشند و
ده جوجه را خورده باشند هر یک ده شتر میدهند که صد شتر باشد خواه در حل باشند و خواه در حرم و لهذا مضاعفه حرم
نفرمودند لوامع ص: 657 چون به شتر میرسد فدا مضاعف نمیشود و در تهذیب این زیادتی هست که به آن
گفت عرض نمودم که بعضی از ایشان قدرت ندارند بر هیچ چیز یعنی نه بر شتر و نه بر اطعام گندم حضرت فرمودند که آن چه
حصه او میشود بعدد هر شتري هیجده روز روزه میگیرد و این حدیث نیز مؤید احادیث هیجده است چنانکه اختیار صدوقست و
بروایت شیخ کالصحیح است اگر چه اظهر در آن نیز صحت است (و روي زرارة و بکیر عن احدهما صلوات اللَّه علیهما فی محرمین
اصابا صیدا فقال علی کلّ واحد منهما الفداء) و به اسانید صحیحه متکثره منقولست از زراره و در حسن کالصحیح از بکیر از یکی
صادقین صلوات اللَّه علیهما در دو محرمی که شکار کنند یک صید را حضرت فرمودند که بر هر یک از ایشان یک فداست. و به
اسانید صحیحه و حسنه کالصحیحه منقولست از عبد الرحمن بن حجاج که گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات
اللَّه علیه که هر گاه دو محرم یک صید را بکشند آیا فدا در میان هر دو است که یکی بدهند یا هر یک فدائی میدهند حضرت
فرمودند که بر هر یک فدائی صحیح است، عرض نمودم که بعضی از شاگردان من این مسأله را از من پرسیدند و ندانستم که چه
جواب بدهم فرمودند که هر گاه چنین واقعه دست دهد و ندانید بر شماست که احتیاط کنید تا آن که بپرسید و بدانید. و این عبارت
دو احتمال دارد یکی آن که بر سبیل مجاز احتیاط فرموده باشند، و مراد این است که جواب میگویید تا آن که از معصوم بپرسید و
بدانید و جواب بگوئید چون فردي دیگر دارد که بگوئید که بهتر آنست که هر یک فدا بدهید چون ایشان مضطرند، و لیکن معلوم
نیست که چنین فتوي توان لوامع ص: 658 داد، و احتمال دیگر همین معنی است که احتیاط در عمل باشد زیرا که
احتیاط یقینی است که مطلوب شارع است در امثال این مسایل مثل آن که نمیدانیم که غسل جمعه واجبست یا سنّت و یقین
میدانیم که مطلوب شارعست پس احوط آنست که البته ترك نکنیم و به جا آوریم بلکه باین نحو نیز فتوي میتوان داد. و حق
اینست که بر تقدیري که این احتیاط خوب باشد مطلب اینست که این عبارت چه معنی دارد ظاهر عبارت معنی اول است چون
صفحه 269 از 296
میفرمایند که احتیاط کنید تا سؤال کنید و بدانید، و مطلوب اینست که اجتهادات مکنید به آن که بگوئید که شارع هر یک را
فرموده است که چون صید کنید کفاره بدهید و اصل عدم تداخل است پس هر یک را باید داد یا آن که بگوئید که یک کفاره بر
هر دو معلومست و زاید معلوم نیست و اصل عدم تکلیف است تا یقین شود و امثال این استنباطات که متاخرین رضی اللَّه عنهم
میکنند و عبد الرحمن در این اجتهادات از اکثر فضلاي ما در پیش بود راه این اجتهادات را بر او بستند و منحصر ساختند در سؤال
و علم و اللَّه تعالی یعلم. و در صحیح از معاویۀ بن عمار منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه
جمعی محرم باشند و همه با هم شکار کنند یا دیگري شکار کرده باشد و همه بخورند بر هر یک از ایشانست قیمت آن شکار یعنی
فداي آن (و سال ابو بصیر ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن قوم محرمین اشتروا صیدا فاشترکوا فیه فقالت امرأة رفیقۀ لهم اجعلوا لی
منه بدرهم فجعلوا لها فقال علی کلّ انسان منهم شاة) و در موثق کالصحیح منقولست از ابو بصیر که گفت سؤال کردم از لوامع
ص: 659 حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه باشند از جمعی که محرم باشند و صیدي را بخرند و ظاهرش
آهوست و همه شریک شده باشند در خریدن و زنی رفیق ایشان بود و به ایشان گفت که مرا نیز شریک خود کنید به یک درهم
پس او را نیز شریک کردند پس حضرت فرمودند که بر هر یک از ایشانست یک گوسفند. و به اسانید صحیحه منقولست از علی
بن جعفر که گفت سؤال کردم از برادرم حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه از جمعی که محرم باشند و آهویی را بخرند و
همه از آن بخورند حضرت فرمودند که بر هر یک از ایشان به تنهایی فداي صید کامل هست. و در صحیح از ضریس منقول است
که گفت سؤال کردم از امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که هر گاه دو محرم تیري به صیدي بیندازند و تیر یکی بخورد و یکی
نخورد حضرت فرمودند که بر هر یک از ایشان یک فداست، و به همین مضمون حدیث دیگر کالصحیح منقولست از ادریس قمی
از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه. و در صحیح از ابو ولاد منقولست که گفت ما شش نفر با هم رفیق راه مکه معظمه
بودیم و در بعضی از منازل آتش عظیم افروختیم که گوشتی را کباب کنیم و ما همه محرم بودیم که ناگاه کبوتري یا شبه آن از
بالاي آن آتش پرید و بالهاي او سوخت و در آتش افتاد و مرد و همه غمناك شدیم پس من در مکه معظمه به خدمت حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه رفتم و آن واقعه را بر آن حضرت عرض نمودم حضرت فرمودند که چون قصد نداشتید بر همه شما
یک گوسفند است و اگر عمدا بقصد کشتن صید لوامع ص: 660 کرده بودید هر یک را فدا میبایست داد ابو
ولاد گفت که این واقعه بر ما واقع شد پیش از دخول حرم
[صید دریایی]
(و قال اللَّه عزّ و جلّ أُحِلَّ لَکُمْ صَ یْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ قال الصّادق صلوات اللَّه علیه هو ملیحه الّذي تاکلون و قال
فصل ما بینهما کلّ طیر یکون فی الاجام یبیض فی البرّ و یفرخ فی البرّ فهو صید البرّ و ما کان من طیر یکون فی البرّ و یبیض فی البحر
و یفرخ فی البحر فهو من صید البحر) و حق سبحانه و تعالی فرموده است که حلال شده است از جهۀ شما شکار دریا و طعام دریا که
تمتع یابید شما و مسافران از آن. حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که مراد از حلیّت از جهۀ سیاره ماهی است یا اعم از ماهی و
مرغان دریایی که نمکسان میکنند و میخورند، و آن حضرت فرمودند که فرق میان شکار دریا و خشکی در مرغان آنست که هر
مرغی که در نیستانها میباشد و تخم و جوجه در خشکی کند آن شکار برّ است و هر مرغی که در خشکی میباشد و تخم و جوجه
در دریا میکند آن شکار دریایی است این مضمون صحیحه حریز است و صحیحه معاویۀ بن عمار و از پیش گذشت (و المحرم لا
یدلّ علی الصّید و ان دلّ علیه فقتل فعلیه الفداء) و منقولست در صحیح از منصور بن حازم که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه فرمودند که محرم راه نمائی نمیتواند کرد بر شکاري پس اگر بگوید که صید در کجاست یا اشاره کند و آن شخص آن را
بکشد بر اوست که فدا بدهد و کشنده نیز فدا میدهد. لوامع ص: 661 و در صحیح از حلبی منقولست که حضرت
صفحه 270 از 296
امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که زنهار که هیچ چیز از شکاري را حلال مکن بر خود در حال احرام و حرم و دلالت
مکن محلی را بر صید و نه محرمی را و اشاره مکن دیگري را بر صید که تو سبب صید شوي که اگر هر یک از ایشانی که تو
دلالت کرده یا اشاره کرده صید را بگیرند میباید که فداي آن را بدهی. و احادیث بسیار در احکام صید بود اکثرش در روضۀ
المتقین مذکور است و هر چه ضرور است در اینجا مذکور شد
باب تقصیر