گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
باب الحقوق






اشاره
این بابی است در بیان حقوق و چون مصنف از زیارت فارغ شد ختم این کتاب کرد بختام مسکی که متمم همه عباداتست و بر همه
کس لازمست که این حدیث را در حفظ داشته باشد و باین عمل نماید، و صدوق این حدیث را در کتاب خصال در باب پنجاه
خصلت ذکر کرده است بغیر این سند و مشتمل است بر زیادتی بسیار که در اول حضرت سید الساجدین صلوات اللَّه علیه فرمودهاند،
صفحه 290 از 321
و چون غرضش اختصار است در این کتاب مهما أمکن در اینجا به سندي اصح از آن روایت کرده است و اخصر چنانکه در امالی
نیز به همین سند و همین متن مذکور ساخته است
[حق خداوند]
(روي اسماعیل بن الفضل عن ثابت بن دینار عن سیّد العابدین علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب صلوات اللَّه علیهم قال حقّ اللَّه
الاکبر علیک ان تعبده و لا تشرك به شیئا فاذا فعلت ذلک بإخلاص جعل لک علی نفسه ان یکفیک امر الدّنیا و الآخرة) به هجده
سند صحیح و اسانید کالصحیحه بسیار منقول است از ثابت که ابو حمزه ثمالی است که حضرت سید العابدین صلوات اللَّه علیه
فرمودند که حق بزرگترین حقوق حقّ حق سبحانه و تعالی است یا حق خداوندي که از آن اکبر است که عقول مقدسه انبیاء بذات
مقدس یا به کنه صفات مقدسه او تواند رسید، بر تو آنست که او را عبادت کنی و کسی را در بندگی شریک او لوامع صاحبقرانی،
ج 8، ص: 754 نگردانی پس هر گاه عبادت کنی خداوند خود را از روي اخلاص حق سبحانه و تعالی بر خود واجب و لازم
گردانیده است که کفایت کند کارهاي دنیا و آخرت ترا و ظاهرا این کلام آنست که غیر خدا را نپرستی و از جهۀ غیر او پرستش او
نکنی، پس اگر ریا کند یا از جهۀ نفس و هوا و منافع دنیوي یا اخروي یا کمال نفس یا قربی که نفس از او لذت داشته باشد به جا
آورد خالص نخواهد بود، پس بنا بر این و لا تشرك به شیئا اشاره به اینها خواهد بود، و محتمل است که مراد از عدم شرك شرك
جلی باشد و اخلاص عبارت از ترك شرك خفی باشد و شکی نیست که هر گاه بنده عبادات خود را چنین خالص کند البته حق
سبحانه و تعالی کفایت میکند مهمات دنیا و آخرتش را و شکی نیست در آن که نفع این نیز به بنده عاید میشود و آن که حق
اللَّهاش مینامند مجاز است باین معنی که حق بندگی اوست یا حق سبحانه و تعالی نهایت اهتمام باین معنی دارد که گویا حق
اوست
[حق انسان بر خودش]
(و حقّ نفسک علیک ان تستعملها بطاعۀ اللَّه عزّ و جلّ) و حق نفس تو بر تو آنست که او را بداري به طاعت حق سبحانه و تعالی.
ممکن است که مراد از این نفس نفس ناطقه باشد و استعمال او به طاعت الهی آنست که طاعات نفسانی را به جا آورد مثل رضا
بقضاء الهی و صبر و شکر و اخلاص و حضور قلب در وقت مناجات و امثال اینها از افعال و ترك ریا و عجب و تکبّر و حسد و کینه
و امثال اینها که از صفات ذمیمه نفسانیه است، و ممکن است که اعم از روح و بدن مراد باشد که شامل جمیع اعضاء و جوارح نیز
باشد که هر چه را بخصوص ذکر نکرده باشند در این عموم داخل باشد و این حق بنا بر آنست که اگر بنده به اینها عمل کند خود
را از آتش دوزخ و بعد حق سبحانه و تعالی نجات داده است و از غمها و المهاي ص: 755 دنیوي نیز
خلاص شده خواهد بود
[حق زبان]
(و حقّ اللّسان اکرامه عن الخناء و تعویده الخیر و ترك الفضول الّتی لا فائدة لها و البرّ بالنّاس و حسن القول فیهم) و حق زبان بر
آدمی آنست که او را گرامی دارد از فحش و کلمات قبیحه مانند نسبت زنا و لواط به مؤمنان دادن و غیبت کردن و بهتان زدن و
سخن چینی کردن و دشنام دادن و گفتن چیزي که سبب ایذاي مؤمنی باشد و امثال اینها که لایق آدمیان نیست چه جاي صلحا و
اتقیا، و عادت فرمودن آن به سخنان خیر مثل خواندن و اذکار و ترك نمودن گفتاري که عبث باشد، و فایده دنیوي و اخروي بر آن
صفحه 291 از 321
مترتب نشود، و به زبان نیکی بخلق خدا کردن و خوبی خوبان را گفتن و افترا نبستن خصوصا بر خدا و رسول و ائمه هدي صلوات
اللَّه علیهم که از کبایر است. مجملا عضوي اشرف از زبان نیست و بدتر از زبان نیست به یک کلمه مسلمان میشود و نجات ابدي
حاصل میکند، و به یک کلمه کافر میشود و عذاب سرمدي بهم میرساند پس ألیق به مؤمن آنست که همیشه به زبان ذکر الهی
کند و فرصت ندهد زبان را که سخن دیگر بگوید، و چون از ذکر ملال به همرساند خاموش باشد که در حدیثست که اگر سخن
گفتن نقره است خاموشی طلاست و زبان صاحبش را سرنگون در آتش میاندازد، و عمده آفات زبان دروغ است و بنده لذّت
ایمان نمییابد تا ترك نکند دروغ را اگر چه از روي مزاح و خوش طبعی باشد و اگر کسی مراقب زبانش باشد که بد نگوید به
اندك زمانی از مقرّبان خدا میشود، و میباید که هر چه خواهد بر زبان راند اول اندیشه کند که این گفتن موافق رضاي الهی
هست بگوید و الّا دندانها و لبها را بر هم گذارد و چون آفات زبان بسیار است حق سبحانه و ص: 756 تعالی
دو حصار از جهۀ آن آفریده است، و در زبان و سایر اعضا بعضی از آفات و حسنات او را ذکر فرمودهاند و باقی را به مقایسه
گذاشتهاند
[حق گوش]
(و حقّ السّمع تنزیهه عن سماع الغیبۀ و سماع ما لا یحلّ سماعه) و حق گوش منزه داشتن آنست از شنیدن غیبت و از شنیدن آن چه
حلال نیست آن مانند بهتان و سخن چینی و سرودها و سازها و شنیدن آواز نامحرم هر گاه خوف فریفته شدن باشد و اگر نباشد نیز
بنا بر مشهور و احتیاط مگر بقدر ضرورت و احوط آنست که در وقت ضرورت زیاده از پنج کلمه نشنود چنانکه خواهد آمد و بنا بر
آن چه در زبان فرمودند از سیئات و حسنات حق اوست شنیدن سخنان خدا و رسول و سخنانی که بر شنیدنش فایده اخروي باشد و
انواع خوب و بدش بسیار است و ظاهر است که گوش مامور است بشنیدن خوب و منهی عنه است از شنیدن هر چه بد باشد یا
بیفایده باشد و اکثر عالمیان مدار خود را بر بیهوده گفتن و بیهوده شنیدن گذاشتهاند و حق سبحانه و تعالی فرموده است که از
گوش و چشم و دل سؤال خواهند کرد و اگر بر بیهوده عذاب نباشد حسرت و ندامت ابدي خواهد بود
[حق چشم]
(و حقّ البصر ان تغضّه عمّا لا یحلّ لک و تعتبر بالنّظر به) و حق چشم آنست که فرو خوابانی آن را از هر چه حلال نیست ترا نظر
کردن به آن مانند نظر کردن به زنان نامحرم و به پسران صاحب جمال و به سایر زینتهاي دنیا که رباینده دلهاست، و از نظر کردن به
کتب ضلال و مطالعه نمودن شبهات و تواریخ و قصص بیهوده یا دروغ و امثال اینها و نظر کنی به چیزي چند که سبب عبرت شود
مانند نظر کردن به خانهاي خراب و گفتن که کجا رفتند ساکنان تو به کجا رفتند بنا کنندگان تو بلکه در هر چه نظر کنی لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 757 تفکر کنی که خداوندي دارد که این را موجود ساخته است و از جهۀ انتفاع ما آفریده است و فواید
بسیار در آن جاي داده است و از آن استدلال کنی بر وجود صانعش و علم و قدرت و ارادهاش و مراتب عارفان در این نظر مختلف
است باختلاف عظیم جمعی که به رتبه محبت فایز شدهاند در صنع معشوق و الهند، جمعی از مصنوع به صانع راه دارند و جمعی از
صانع به مصنوع تنزل میکنند و هم چنین بدارد چشم را بر مطالعه علوم دینیه و تفکر کند در حقایق و معارفی که از قرآن و حدیث
مستخرج میشود یا به آنها اشاره دارند چنانکه در خبر است که یک ساعت مطالعه عالم بهتر است از عبادت هفتاد ساله عابد و در
همه استعمالات در خیرات و اجتناب از منهیات شکر نعمت چشم را به جا آورده است و چون این نعمت عظمی را همیشه دارد قدر
این نعمت را نمیداند و شکر این نعمت را به جا نمیآورد تا به فقد آن مبتلا نشود، ساعتی چشم خود را بر هم گذارد و به راهی که
صفحه 292 از 321
هزار بار رفته است برود به بیند که چند جا میافتد و آزار چندین کس میدهد و از چندین کس آزار مییابد و قدر صحت اعضا را
وقتی میداند که بیمار شود یا آن عضو بدرد آید
[حق دست]
(و حقّ یدك ان لا تبسطها إلی ما لا یحلّ لک) و حق دست بر تو آنست که نگشایی و دراز نکنی بسوي چیزي که بر تو حلال
نیست و چون آدمی منافع بسیار از دست مییابد که اگر ناخنی را اندك زیاد گرفته باشد از بسیاري از کارها معطل میشود و در
هر دستی مفصلها و استخوانها و رگها و پیها و سایر اجزاء قرار داده است، و به ازاء هر نعمتی شکر منعم ضرور است و شکرش
، آنست که بدانی خالق آن را و علم و قدرت و اراده وجودش را و بدانی که اینها را آلت اعمال صالحه کرده لوامع صاحبقرانی، ج 8
ص: 758 است، به آن که در وضو دستها را بشویی و به آن سر و پا را مسح کنی و در هر حالی از حالات صلاة جائی و کیفیتی از
جهۀ عبادت دست مقرر فرموده است چنانکه گذشت در صلاة که به آن افعال تحصیل سعادات ابدیّه کنی و میباید بدست
تصدقات و خیرات کنی و بسوي آسمان که قبله دعاست برداري و به آن تضرع و تبتل و ابتهال و تعوّذ و رغبت و رهبت به جا آوري
چنانکه گذشت در ابواب وضو، و بدست تصدقات و خیرات و مبرّات به جا آوري و به آن دستگیري کوران و ضعیفان و
بیچارگان کنی و در اکثر نسخ این کتاب و در امالی و خصال مفرد وارد شده هست چون غالب اوقات آدمی بدست راست این
کارها را میکند اگر چه لفظ جنس است و بر قلیل و کثیر نیز اطلاق میکنند بخلاف پاها که آدمی بهر دو پا راه میرود از این
جهت آن را تثنیه آورده است و در بعضی از نسخ این کتاب یدیک بتثنیه است و ظاهرا از نساخ شده است به تبعیت رجلیک
[حق پا]
(و حقّ رجلیک ان لا تمشی بهما إلی ما لا یحلّ لک فبهما تقف علی ال ّ ص راط فانظر ان لا تزلّ بک فتردّي فی النّار) و حق پاي تو بر
تو آنست که باین پاها نروي به جایی که حلال نیست ترا رفتن به آن جا پس به درستی که به همین پاها از صراط خواهی گذشت
پس امروز فکري بکن که بر صراط مستقیم شریعت مصطفوي صلی اللَّه علیه و آله طریقت مرتضوي علیه السلام مستقیم باشی تا از
صراطی که بر جهنم بستهاند از آن صراط در جهنم نیفتی چون صراط را عقبها هست که هر که در راه شرع درست رفته است از آن
صراط مانند برق جهنده خواهد گذشت و کسی که در اینجا کج رفته است از همان عقبه در جهنم خواهد افتاد چنانکه خواهد آمد
پس حق پا آنست که آن را به راههاي خیرات ببري و از راههاي ص: 759 ضلالت باز داري، و به جاي که
نباید رفت نروي، و در نماز در هر حالی بهر نحو که فرمودهاند پا را بداري، و پا برهنه به زیارات و صلاة عید و حج بروي چنانکه
گذشت
[حق شکم]
(و حقّ بطنک ان لا تجعله وعاء للحرام و لا تزید علی الشّبع) و حق شکم بر تو آنست که آن را ظرف حرام نکنی که همه آتش
جهنّم خواهد بود چنانکه در قرآن مجید و اخبار بسیار وارد شده است در مال یتیم و امثال آن از محرمات مثل شراب و بنگ و زیاده
بر سیري نخوري چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید به درستی که حق سبحانه و تعالی
دوست نمیدارد مسرفان را و آیه شامل هر دو هست و اکثر امراض از امتلا و ادخال است بلکه میباید که تا بسیار گرسنه نشود
نخورد و هنوز گرسنه باشد که دست از خوردن باز دارد و از حق سبحانه و تعالی خایف باشد که نعمت او را ضایع نگرداند و قوت
صفحه 293 از 321
آن را صرف عبادات الهی کند
[حق فرج]
(و حقّ فرجک ان تحصنه عن الزّنا و تحفظه من ان ینظر الیه) و حق فرجت بر تو آنست که به سبب آن بجهنم نروي و آن را بجهنم
نبري به آن که آن را حفظ کنی از زنا و لواط و شبهات و حفظ کنی از آن که نظر شخصی بر آن افتد چنانکه حق سبحانه و تعالی
هر دو را در قرآن مجید مکرر فرموده است و در هر جا که حفظ فرج فرموده است مراد الهی حفظ آنست از زنا و لواط الّا در آیه
کریمه قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ یعنی یا محمّد بگو مؤمنان را که چشمهاي خود را به پوشانند از نظر
کردن به فرجهاي نامحرم و فرجهاي خود را به پوشانند از نظر کردن نامحرم به آن، و در احادیث متواتره از حضرت سید المرسلین
صلی اللَّه ص: 760 علیه و آله منقولست که فرمودند که اکثر امت من به سبب دو چیز میان تهی به جهنّم
خواهند رفت و آن شکم و فرجست و آفات فرج غالبا از شکم است چنانکه منقولست از آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله که شیطان
در فرزندان آدم راه دارد مانند خون، پس راه شیطان را تنگ کنید به گرسنگی و چون ضرور است خوردن بقدر ضرورت از حلال
بخورید که بالخاصیه حرام در جمیع اعضاء و اجزاي بدن داخل میکند محبت محرّمات را عکس حلال که موجب محبت طاعات و
عبادات میشود بلکه ملجأ میسازد بر آن که همیشه خوب کند و بد نکند
[حق نماز]
(و حقّ ال ّ ص لاة ان تعلم انّها وفادة إلی اللَّه عزّ و جلّ و انّک فیها قائم بین یدي اللَّه عزّ و جلّ فاذا علمت ذلک قمت مقام العبد الذّلیل
الحقیر الرّاغب الرّاهب الرّاجی الخائف المستکین المتضرّع المعظّم لمن کان بین یدیه بالسّکون و الوقار و تقبل علیها بقلبک و تقیمها
بحدودها و حقوقها) و حق نماز بر تو آنست که بدانی که در نماز به درگاه حق سبحانه و تعالی میروي که حاجات خود را با
حاجات دیگران عرض نمائی و به نیابت ایشان که مقتدیانند یا کافه عالمیان سخن گویی و شرط نیابت آنست که نهایت سعی از
جهۀ موکلین خود بکند و سعی اینجا آنست که دلش متوجه حق سبحانه و تعالی باشد و دیگر بدانی که در نماز ترا امر فرمودهاند
که مناجات کنی با حق سبحانه و تعالی پس چون این هر دو معنی را دانستی میباید که به درگاه او بایستی مانند ایستادن بنده خوار
بیمقداري که حاجات بسیار داشته باشد که خواهد همه را عرض نماید و گناهان بسیار داشته باشد که خواهد همه را بیامرزند، و
امیدوار باشد از رحمت او و ترسان باشد از اعمال قبیحه خود و ص: 761 با تضرع و زاري به درگاه حق
سبحانه و تعالی آمده باشد و عظمت و جلال او را داند پس میباید که دلت را متوجه اقدس او کنی و اعضاء و جوارحت را به
آداب و قوانین شرع بداري و در وقت خواندن قرآن و اذکار دلت متوجّه او باشد و دانی که چه میگویی، و به جا آوري نماز را با
حدودش که چهار هزار حدّ است از واجبات و مندوبات و ترك محرّمات و مکروهات و بدانی احکامی را که متعلق به نماز است و
شرایط و ارکان آن را، و مجموع اینها چهار هزار مسأله میشود و جمیع حقوق آن را رعایت کنی که جمیع اعضا و جوارح را
مشغول نماز گردانی و عمده دل است اگر دل با حق سبحانه و تعالی است هر عضوي به جاي خود ایستاده حرکت نمیکند و اگر
دل با او نیست هر عضوي به طرفی میرود و این معانی مجربست و از پیش گذشت
[حق حج]
(و حقّ الحجّ ان تعلم انّه وفادة إلی ربّک و فرار الیه من ذنوبک و فیه قبول توبتک و قضاء الفرض الّذي أوجبه اللَّه عزّ و جلّ علیک)
صفحه 294 از 321
و حج بر تو این حق دارد که بدانی که بحج رفتن به درگاه حق سبحانه و تعالی رفتن است چنانکه گذشت در اخبار صحیحه که
حاجیان مهمانان خداوندند که به درگاه او آمدهاند تا از فضل او بهره یابند، و بدانی که حج گریختن است به جناب اقدس او از
گناهان لا تتناهی چنانکه گذشت در تفسیر آیه کریمه فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ که مراد حج است و هر گاه اکرم الاکرمین فرموده باشد که از
شر گناهان بمن گریزید پس البته گناهان ایشان را خواهد آمرزید و توبهات را قبول خواهد کرد و اگر توبه کنی، یا آن که اصل
رفتن بمنزله توبه است و مقبول است بمجرد رفتن، و به جا آورده فرضی را که حق سبحانه و تعالی بر تو واجب گردانیده است یعنی
همین علت کافی است در سببیّت رفتن چه جاي آن که منافعش بسیار و فوایدش بیشمار است و اشعاري دارد لوامع صاحبقرانی،
ج 8، ص: 762 به آن که علاجی نیست در عمري یک حج طلبیدهاند بکن و فارغ شو
[حق صوم]
(و حقّ الصّوم ان تعلم انّه حجاب ضربه اللَّه عزّ و جلّ علی لسانک و سمعک و بصرك و بطنک و فرجک لیسترك به من النّار فان
ترکت الصّوم خرقت ستر اللَّه علیک) و حق روزه بر تو آنست که بدانی که چون عبادات ظاهره لطف است در عبادات باطنه و همه
به یک دیگر مربوطند غرض الهی از صوم آنست که قواي شهوانی شکسته شود تا از بنده مخالفت الهی صادر نشود پس باید که
موافق اراده رضاي الهی روزه را به جا آوري به آن که زبان را از بد گفتن باز داري و بداري به خواندن آن چه مطلوبست خواندن
آن و هم چنین گوش و چشم و شکم و فرجت را از محرّمات باز داري و به آن چه مطلوبست بداري، و بدانی که غرض الهی از
صوم آنست که بفهمی و بدانی که ترا امر بصوم فرموده است تا ترا از آتش جهنم نجات دهد. و در اخبار از رسول مختار و ائمه
پس اگر روزه نگیري یا به شرایط آن به جا نیاوري خود ساتر خود « الصّوم جنّۀ من النّار » اخیار صلوات اللَّه علیهم وارد شده است که
را و حاجب خود را از آتش دوزخ دریده بر خود تا آتش همه اعضا و جوارحت را در یابد چون اصل خوردن معصیت است، و
سبب معاصی بسیار نیز هست و همه را خود بر سر خود آورده یا آن که چون آدمی روزه میگیرد که چیزهائی که حلال است
نخورد و کارهاي حلال را به جا نیاورد چه احتمال دارد که محرمات را به جا آورد و چون روزه را خورد کارهاي دیگر را نیز
خواهد کرد و خسر الدنیا و الآخره خواهد شد یا آن که چون آدمی گناهان بسیار کرده است حق سبحانه و تعالی روزه را مقرر
فرموده است تا به سبب روزه او را بیامرزد و پرده که بر او پوشانیده است ص: 763 ندرد، و چون بنده روزه
را میخورد آن پرده ستاریت الهی را بر خود دریده است و حق سبحانه و تعالی او را رسواي دنیا و عقبی میگرداند تا جمیع
مخلوقات بر قبایح او مطلع شوند و به جاي استغفار او را لعنت کنند
[حق صدقه]
(و حقّ الصّدقۀ ان تعلم انّها ذخرك عند ربّک و ودیعتک الّتی لا تحتاج إلی الاشهاد علیها و کنت بما تستودعه سرّا اوثق منک بما
تستودعه علانیۀ و تعلم انّها تدفع عنک البلایا و الاسقام فی الدّنیا و تدفع عنک النّار فی الآخرة) و حق زکوات و خمس و فطره و
نذور سایر مالیات بر تو آنست که بدانی که این صدقات واجب و سنت را که میدهی حق سبحانه و تعالی به ذخیره نزد خود حفظ
میفرماید و از جهۀ روز قیامت آن را زیاده میکند تا آن که درهمی را بمنزله کوه احد عظیم گردانیده در قیامت به تو میدهد
چنانکه گذشت و بدان که صدقه امانتی است که بحق سبحانه و تعالی میدهی و احتیاج نیست که گواه بگیري بر او بلکه هر چند
پنهانتر میدهی اعتماد بر آن بیشتر است از آن که به آشکارا بدهی چون از ریا دورتر است، و بدانی که این خیرات و تصدقات
دفع میکند از تو بلاها و بیماریها را در دار دنیا، و دور میکند از تو آتش جهنم را در آخرت و این معنی نیز داخل است در معنی
صفحه 295 از 321
حدیث جنّۀ من النّار و امثال این اخبار گذشت و خواهد آمد
[حق قربانی]
(و حقّ الهدي ان ترید به اللَّه عزّ و جلّ و لا ترید به خلقه و لا ترید به الّا التّعرّض لرحمۀ اللَّه و نجاة روحک یوم تلقاه) و حق هدیی
که قربانی میکنی در حج تمتع یا مطلق قربانی یا مطلق هدایا آنست که آن را بقصد رضاي الهی واقع سازي و قصدت ریا نباشد که
بگویند فلانی سیصد چهار صد قربانی میکند و میباید که مقصودت همین ص: 764 باشد که خود را در
معرض رحمت الهی در آوري و خود را نجات دهی در روز قیامت از عذاب الهی، و چون قربانی اعم است از آن که در حج باشد
یا غیر آن و در آن اهتمام بسیار بود آن را از حج جدا ذکر نمودند
[حق پادشاه]
(و حقّ السّلطان ان تعلم انّک جعلت له فتنۀ و انّه مبتلی فیک بما جعله اللَّه له علیک من السّلطان و انّ علیک ان لا تتعرّض لسخطه
فتلقی بیدك إلی التّهلکۀ و تکون شریکا له فیما یاتی إلیک من سوء) و حق پادشاه یا مطلق پادشاهان و سلاطین و خوانین یا اعم از
قضات و امثال ایشان از جمعی که تسلط بر تو داشته باشند آنست که بدانی که تو محل آزمایش او شده به آن که حق سبحانه و
تعالی او را پادشاه کرده است یا سلب لطف کرده گذاشته است تا او را بر تو تسلط دادهاند و ترا آزمایش کردهاند و او را آزمایش
کردهاند که با تو خوب سر کند و مستحق ثواب شود یا ظلم میکند و مستحق عقاب شود و بدانی که بر تو لازم است که کاري
نکنی که سبب غضب او شوي که خود سبب هلاك خود شوي و شریک او شوي در ستمی که بر تو کند پس بدانی که تقیه
واجبست و هر چه گوید اطاعت میباید کرد از جهۀ رضاي حق سبحانه و تعالی ما دام که خون بغیر حق نباشد و بعضی گفتهاند که
تقیه نیست در مطلق دما پس اگر گوید که دست فلانی را ببر که دستت را میبرم نمیباید برید اگر چه دست او را ببرند چون
دست ما عزیزتر از دست او نیست اما اگر گوید که دست او را ببر و اگر نه ترا میکشم در اینجا نیز خلافست امید که حق سبحانه و
تعالی کسی را باین بلاها مبتلا نکند و اکثر اوقات این بلاها به سبب قرب ایشان حاصل میشود هر چند از ایشان دورتر است ایمنتر
خواهد بود
[حق معلم]
(و حقّ سائسک بالعلم التّعظیم له و التّوقیر لمجلسه و حسن ص: 765 الاستماع الیه و الاقبال علیه و ان لا ترفع
علیه صوتک و لا تجیب احدا یساله عن شیء حتّی یکون هو الّذي یجیب و لا تحدّث فی مجلسه احدا و لا تغتاب عنده احدا و ان
تدفع عنه اذا ذکر عندك بسوء و ان تستر عیوبه و تظهر مناقبه و لا تجالس له عدوّا و لا تعادي له ولیّا فاذا فعلت ذلک شهدت لک
ملائکۀ اللَّه بأنّک قصدته و تعلّمت علمه للّه جلّ اسمه لا للنّاس) و حق شخصی که ترا تعلیم نموده است و تربیت کرده است بعلم
آنست که او را بزرگ دانی و بر او تقدم نجوئی، و به ادب با او سر کنی و مجلس او را نیز تعظیم کنی به آن چه خواهد آمد، و
چون سخن گوید نیکو گوش دهی به آن چه گوید و همگی متوجّه او باشی، و آواز خود را بر او بلند نکنی هر چند استاد بلند
حرف زند مگر آن که دور نشسته باشد که در این صورت بقدر شنوانیدن بلند میگوید، و اگر ممکن باشد که نزدیک آید و سخن
کند بهتر است و اگر کسی از استاد چیزي پرسد نمیباید که تو جواب دهی و بگذار تا او جواب دهد و با کسی در مجلس او سخن
نگویی و نزد او کسی را غیبت نکنی، و اگر در مجلسی باشی که شخصی استادت را به بدي یاد کند مهما أمکن نگذاري که غیبت
صفحه 296 از 321
او کند یا توجیه کنی به آن که گویی بر تقدیر صحت ممکن است که مراد او این باشد، و میباید که عیبهاي او را به پوشانی و
خوبیهاي او را یاد کنی و با دشمنان او ننشینی و با دوستان استادت دشمنی نکنی که دشمنی با ایشان دشمنی است با استاد، و هر گاه
چنین کنی گواهی میدهند فرشتگان الهی که قصد تو از تعلّم رضاي الهی بوده است و هر چه دانسته از جهۀ رضاي او دانسته نه از
جهۀ خلایق یعنی هر گاه در ابتداي تعلم غرضت رضاي الهی باشد همه این آداب را البته رعایت میباید کرد یا لوامع صاحبقرانی،
ج 8، ص: 766 خواهی کرد بالخاصیه پس کسی که رعایت اینها نکند ظاهر میشود که غرضش رضاي الهی نبوده است، و علی اي
حال بعضی از آن چه مذکور شد تعظیم عالم است و بعضی تعظیم مجلس و بعضی هر دو از اینها نیز مستنبط میشود امور دیگر
[حق کسی که مالک تست]
(و امّا حقّ سائسک بالملک فان تطیعه و لا تعصیه الّا فیما یسخط اللَّه عزّ و جلّ فانّه لا طاعۀ لمخلوق فی معصیۀ الخالق) و اما حق
کسی که مالک تست و تو بنده اویی پس آنست که اطاعت کنی او را و مخالفت نکنی او را مگر در چیزي که موجب سخط و
عذاب الهی باشد به آن که آقا امر کند بترك واجبی یا فعل حرامی به درستی که اطاعت نیست هیچ مخلوقی را در عصیان خالق
اعم از آن که آن مخلوق آقا باشد یا پدر و مادر باشند یا والی باشد از جانب معصوم چه ظاهر است که آقاي واقعی حق سبحانه و
تعالی است که بنده را از عدم ایجاد کرده است و صد هزاران هزار هزار انعام و احسان کرده است، و حق آقاي ظاهري را از آن
جهت مقرر ساخته است که این آقا سبب اسلام و ایمان بنده میشوند غالبا و چون مسلمانان کفار را اسیر کردند از زنان و اطفال و
غیرهما به زودي مسلمان و مؤمن میشوند و این حقی است که اعظم حقوق است بنا بر این لازمست که بنده رعایت حق آقا بکند و
ظاهر این عبارت آنست که اگر آقا بگوید به بنده که ترك سنّتیها بکن و نماز نافله مکن و روزه سنّت مگیر و نماز واجب را اکتفا
کن به واجبات آن لازمست اطاعت، و اگر مخالفت آقا کند بر آن اعمال ثواب نخواهد داشت بلکه مستحق عقوبت الهی خواهد
شد، و اگر بنده راغب به عبادات مستحبه باشد و آقا نهی کند و اطاعت آقا کند: در ترك آن از جهۀ رضاي حق سبحانه و تعالی
نکرده او را در حکم کرده انگاشته در نامه ص: 767 عملش ثبت میفرماید و هم چنین در اطاعت والدین.
چنانکه در حدیث صحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که بنده مؤمن فقیر میگوید که
خداوندا مرا مالی بده تا اعمال خیر به جا آورم پس اگر حق سبحانه و تعالی میداند که در آن نیّت صادق است همان عمل خیر را
در نامه عمل او مینویسد که او کرده است چون حق سبحانه و تعالی واسع العطایاست و کریم است و از خزینه او چیزي کم
نمیشود و این عبادت نکرده مقبول است البته، و بسیار نادر است که بفعل آورد و در آن شایبه ریا نباشد یا عجبی او را بهم نرسد و
این یک وجه است از وجوهی که علما گفتهاند در معنی حدیث حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که نیّت مؤمن بهتر است
از عمل او و همین وجه نیز یک وجه است از وجوه تفضیل فقر بر غنا و اللَّه تعالی یعلم
[حق رعیت]
(و امّا حقّ رعیّتک بالسّلطان فان تعلم انّهم صاروا رعیّتک لضعفهم و قوّتک فیجب ان تعدل فیهم و تکون لهم کالوالد الرّحیم و تغفر
لهم جهلهم و لا تعاجلهم بالعقوبۀ و تشکر اللَّه عزّ و جلّ علی ما اتاك من القوّة علیهم) و اما حق رعیّت بر پادشاهان و بر حکّامی که
تسلط دارند بر زیر دستان خود آنست که بدانند که حق سبحانه و تعالی زیر دستان را رعیّت زبر دستان کرده است به اعتبار قوت
سلاطین و ضعف رعایا چون نظام عالم بوجود سلاطین است پس واجبست بر ایشان که عدالت کنند با رعایا و با ایشان بمنزله پدر
مهربان باشند و همه رعایا را بمنزله فرزندان خود دانند و اگر از ایشان سفاهت و جهالتی صادر شود در گذرانند و به زودي عقوبت
صفحه 297 از 321
نفرمایند رعیّت را چون رعیّت خزینه پادشاهانند و پادشاه: به لشکر و رعیّت پادشاه ص: 768 است و باید که
شکر این نعمت عظمی به جا آورند که حق سبحانه و تعالی به ایشان کرامت فرموده است و ایشان را سلطنت کرامت فرموده است و
شکر نعمت در خور بزرگی آن نعمت میباید کرد. و از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله منقولست که فرمودند که کلّکم
راع و کلّکم مسئول عن رعیّته حتّی آن که شخصی که هیچ کس ندارد اعضا و جوارح و نفس و قلب و عقل رعیّتهاي روحند و حق
سبحانه و تعالی سؤال خواهد کرد از احوال رعایاي او، و هم چنین که خداي خانه را از اهل خانه سؤال میکنند، و امیر دهه، و
صده، و هزاره، و ناحیه، و عسکر را سؤال خواهند کرد تا به مرتبه پادشاه اعظم پس بر هر صاحب سلطنتی لازمست که رعایت احوال
زیر دستان خود بکند و احکام شرع مبین را بر ایشان جاري سازد، و سیاستهاي شرعی که به تفصیل خواهد آمد جاري سازد پس
اگر سلطان اعظم که معصوم است صلوات اللَّه علیه ظاهر باشد عالم است و معصوم هر چه باید کرد البته میکند و در غیبت آن
حضرت بر سلاطین لازمست که به اقوال علماء دینیه عمل نموده اجراء احکام الهی فرمایند تا عالم منتظم باشد و از ثواب عظیم
عدالت بهرهور باشند. چنانکه منقولست از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که یک ساعت عدالت پادشاه عادل افضل
است از عبادت هفتاد سال و حدي از حدود الهی را که اقامت نمایند بهتر است از باران چهل روز در احیاء ارض و بنا بر این إن شاء
اللَّه تعالی ملحق خواهم ساخت احکام امر بمعروف و نهی از منکر و جهاد را باین جلد چون صدوق ذکر نکرده است تا این کتاب
تمام باشد در احکام الهی
[حق شاگرد]
(و امّا حقّ رعیّتک بالعلم فان تعلم انّ اللَّه عزّ و جلّ انّما جعلک قیّما ص: 769 لهم فیما أتاك من العلم و فتح
لک خزائنه فان احسنت فی تعلیم النّاس و لم تخرق بهم و لم تضجر علیهم زادك اللَّه من فضله و ان أنت منعت النّاس علمک او
خرقت بهم عند طلبهم العلم منک کان حقّا علی اللَّه عزّ و جلّ ان یسلبک العلم و بهاءه و یسقط من القلوب محلّک) و امّا حق رعیّت
تو بعلم که از تو استفاده میکنند علوم را آنست که بدانی که حق سبحانه و تعالی ترا بر ایشان ولایت داده است و ایشان را زیر
دست تو گردانیده است به آن که ترا توفیق اکتساب علوم کرامت کرد، و ابواب خزینهاي علوم خود را بر تو گشوده پس واجبست
که شکر این نعمت عظمی را به جا آوري و زکات علم خود را بدهی از جهۀ رضاي او پس اگر تعلیم ایشان را نیکو کنی و درشتی
نکنی و دل تنگی نکنی هر چند از ایشان ترك ادب و آداب صادر شود حق سبحانه و تعالی از فضل خود علوم ترا زیاد میگرداند
چنانکه در زکات مال رعایت شرایط آن سبب ازدیاد اموال میشود، و اگر بخل ورزي و آن چه میدانی تعلیم نکنی چنانکه سلیقه
بعضی است که مبادا تعلیم نمودن سبب تساوي یا تفوق تلامذه شود بر او یا در وقت تعلیم به ایشان درشتی کنی لازم است بر حق
سبحانه و تعالی که سلب کند از تو علم را و حسن آن را که اگر داشته باشی در نظرها بی اعتبار و بی و قرت کند، و محبّت قلوب را
که از لوازم اعمال صالحه است بر طرف کند و در نظر عالمیان بی اعتبارت کند. حاصل آن که چون تعلیم علوم از اعظم عبادات
است میباید که غرض از آن رضاي الهی باشد و هر گاه غرض صحیح است البتّه خود را بهتر از متعلّم نخواهد دانستن چون هر دو
مکلّفند و بسیار است که نیّت متعلّم بهتر است و او افضل است از معلّم پس بر معلّم لازمست که خود را بهتر از متعلم لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 770 نداند بلکه او را بهتر از خود داند و هر گاه معلم مطلع باشد بر آفات اعمال همیشه در مقام اصلاح نفس
و تصحیح نیّت است و همیشه خود را بد میداند و اعمال خود را خوب نمیداند خصوصا هر گاه متعلّم صالح و متقی باشد و
ادراکی داشته باشد البته حق سبحانه و تعالی بر زبان او جاري میسازد حقرا و اگر بر زبان معلّم جاري شود نیز به برکت اوست و
این معنی مجرّبست پس عالم للّه متعلّم را معلّم خود میداند و با او بنحو متعلّم سر میکند و آداب عالم و متعلّم در شرح صحیفه
کامله استیفا شده است به تایید اللَّه و تعالی
صفحه 298 از 321
[حق همسر]
(و امّا حقّ الزّوجۀ فان تعلم انّ اللَّه عزّ و جلّ جعلها لک سکنا و أنسا فتعلم انّ ذلک نعمۀ من اللَّه عزّ و جلّ علیک فتکرمها و ترفق بها
و ان کان حقّک علیها أوجب فانّ لها علیک ان ترحمها لأنّها اسیرك و تطعمها و تکسوها و اذا جهلت عفوت عنها) و اما حق زن بر
شوهر آنست که بدانی که حق سبحانه و تعالی زن را آفریده است که تو به آن قرار گیري و انس تو باشد تا سبب بقاي تو باشد ابدا
به آن که به اعمال قبیحه نیفتی و اکثر خدمات ترا به جا آورد و فرزندان صالح به همرسند و نام ترا زنده دارند و از جهۀ تو استغفار
کنند بعد از تو، پس باید که بدانی که این نعمتی است بزرگ که حق سبحانه و تعالی انعام فرموده است بر تو پس باید که او را
گرامی داري و با او رفق و مدارا کنی اگر از او نادانی صادر شد و اگر چه حق تو بر او عظیمتر است از حق او بر تو و لیکن بر تو
واجب است که بر او رحم کنی زیرا که بمنزله اسیر تست و تا زنده است در خانه تست و به جایی نمیتواند رفت و از دیگري منتفع
نمیتواند شد و باید که خوراك او را بدهی و پوشش او را بنحو متعارف او به او رسانی و اگر از روي ص:
771 جهل از او خلاف ادب و آداب صادر شود عفو نمائی و تفصیلش خواهد آمد در ابواب نکاح
[حق بنده]
(و امّا حقّ مملوکک فان تعلم انّه خلق ربّک و ابن ابیک و أمّک و لحمک و دمک لم تملکه لأنّک صنعته دون اللَّه عزّ و جلّ و لا
خلقت شیئا من جوارحه و لا اخرجت له رزقا و لکنّ اللَّه عزّ و جلّ کفاك ذلک ثمّ سخّره لک و ائتمنک علیه و استودعک إیّاه
لیحفظ لک ما تاتیه من خیر الیه فاحسن الیه کما احسن اللَّه إلیک و ان کرهته استبدلت به و لم تعذّب خلق اللَّه عزّ و جلّ و لا قوّة الّا
باللَّه) و اما حق بنده تو از غلام و کنیز آنست که بدانی که آفریده پروردگار تست و فرزند پدر و مادر تست که آدم و حوّا باشند
یعنی برادر تست از مادر و پدرت و گوشت و خون تست چون از یک مادر و پدرید و مالکیت تو نه از آن جهت است که تو او را
ساخته باشی و ایجاد کرده باشی نه حق سبحانه و تعالی، و نه آنست که عضوي از اعضاي او را ایجاد کرده باشی، یا روزي او را از
زمین بیرون آورده باشی و لیکن حق سبحانه و تعالی او را آفریده است و اعضاء و جوارح او را ایجاد فرموده است و انواع روزيها
را از آسمان آب فرستاده است، و از زمین رویانیده است از جهۀ تو و او پس همه بنده و روزي خوار خداوندید، و لیکن حکمت او
چنین اقتضا کرد که او را مسخّر تو گردانید که خدمات ترا حسب المقدور به جا آورد و ترا بر او ایمن گردانید و به امانت به تو
سپرده است تا آن که ترا بر احسان به او ثواب دهد، و بر بدي که با او یا به او کنی عقاب کند پس واجبست بر تو که احسان کنی به
او و چنانکه حق سبحانه و تعالی احسان کرده است به تو و او را بنده تو ساخته است نه بر عکس، و اگر موافق طبعت نباشد بدل کن
به بنده دیگر و چنان مکن که بنده ص: 772 حق سبحانه و تعالی و امانت او را معذّب سازي که هر چه او را
زیاده از حد شرعی معذّب سازي قصاص روز قیامت خواهد بود با عذاب حق اللَّه تعالی و در این امور قوّتی نیست مگر بعون الهی،
پس لازم است بر آقایان که تضرع و زاري کنند به درگاه آقاي آقایان که خداوندا ما را موفق ساز که به شرایط بنده داري قیام
نماییم و مجملش آنست که أولا سعی کنند در تصحیح اعتقادات و عبادات ایشان به آن که بدارند بر عبادات اگر چه باید زدن
چون بمنزله حیواناتند و خورش و پوشش ایشان را بقدر ضرورت میباید داد، و احوط آنست که مسکنی از جهۀ ایشان مقرر سازند
که تعب نکشند و اگر غلام خواهش داشته باشد او را کدخدا کنند که به زنا نیفتند و هم چنین کنیزان را شوهر دهند یا هر چهل
شب یک مرتبه به او برسند و خدمتهاي شاقه نفرمایند مثل حال که متعارف شده است که شب تا به سحر و روز تا شب در خدمتند،
بلکه میباید که عاقل ملاحظه نماید که خداوند عالمیان چه نحو با بندگان سر کرده است بهمان نحو با بندگان سر کند در شبانه
صفحه 299 از 321
روزي پنج نماز واجب گردانیده است و در سالی یک ماه روزه و در عمري یک حج و علی هذا القیاس با آن که از عدم بدید
آورده است و صد هزاران احسان و انعام فرموده است اندك تکلیفی کرده است، و چون از بندگان اعمال قبیحه صادر میشود
بمجرد ندامت ایشان قلم عفو بر گناهان ایشان میکشد و با بندگان چنان سر میکند که با زرخریدگان خود عمل مینمایند اگر
ایشان از جرایم بندگان خود در گذرند از قبایح ایشان در میگذرد و اگر ایشان سخت گیرند بر ایشان سخت خواهد گرفت و
گذشت که حضرت سیّد الساجدین صلوات اللَّه علیه در شب آخر ماه مبارك رمضان تقصیرات ایشان را عفو میفرمودند و همه را
آزاد میکردند و یکسان بیشتر بنده نگاه نمیداشتند و چون این امور بر نفس ص: 773 امّاره مشگل است
حضرت فرمودند که لا قوة الا باللَّه و هم چنین در باقی امور آینده
[حق مادر]
(و امّا حقّ أمّک فان تعلم انّها حملتک حیث لا یحتمل احد احدا و اعطتک من ثمرة قلبها ما لا یعطی احد احدا و وقتک بجمیع
جوارحها و لم تبال ان تجوع و تطعمک و تعطش و تسقیک و تعري و تکسوك و تضحی او تظلّک و تهجر النّوم لأجلک و وقتک
الحرّ و البرد لتکون لها فانّک لا تطیق شکرها الّا بعون اللَّه تعالی و توفیقه) و اما حق مادرت آنست که بدانی که ترا برداشته است در
جائی که آن شکم است و هیچ کس هیچ کس را در میان شکم خود بر نمیدارد در عرض نه ماه، و جفاهائی که از لوازم حمل
است کشیده است و از میوه دل خود که آن شیر است و به سبب مرحمت او خون دل شیر شده است که هیچ کس نمیدهد قطع نظر
از جفاهاي ایّام رضاع در عرض دو سال، و ترا با جمیع اعضا محافظت نموده است و باك نداشته است که خود گرسنه بماند و
طعامی که داشته باشد بخورد تو دهد، و اگر هر دو تشنه باشید آب را به تو دهد و خود تشنه بماند و پوشش کند ترا و خود برهنه
بماند و اگر در آفتاب باشید خود را سایبان تو کند و تو را در سایه بدارد و خود در آفتاب باشد و در همه احوال ترا بر خود مقدّم
داشته است و اگر شبی بیمار بوده ترك خواب کرده است از جهۀ تو و همه را حق سبحانه و تعالی چنین کرده است تا تو از جهۀ او
چنان کنی که او با تو کرده است خصوصا در حالت پیري و عجز و همگی از جهۀ او باشی، و رضاي او را بر رضاي خود و رضاي
زن و غیر آن مقدّم داري به درستی که تو نمیتوانی که شکر نعمتهاي مادر را به جا آوري مگر به یاري و توفیق حق سبحانه و تعالی
پس میباید که همیشه از حق ص: 774 سبحانه و تعالی طلب کنی که خداوندا مرا توفیق کرامت کن و یاري
ده که از عهده شکر کردهاي او بیرون آیم بنا بر این است که حق سبحانه و تعالی در بسیار جائی از قرآن مجید بعد از امر به عبادت
خود امر فرموده است به احسان والدین و حضرات سید المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم نیز چنین فرمودهاند و عقوق
والدین را بعد از شرك از جمله کبایر شمردهاند و مبالغاتی که فرمودهاند در اطاعت و بر ایشان خصوصا والده از حدّ بیرون است و
بعضی از آن خواهد آمد إن شاء اللَّه تعالی
[حق پدر]
(و امّا حقّ ابیک فان تعلم انّه اصلک و انّه لولاه لم تکن فمهما رأیت فی [من خ] نفسک ما یعجبک فاعلم انّ اباك اصل النّعمۀ
علیک فیه فاحمد اللَّه و اشکره علی قدر ذلک و لا قوّة الّا باللَّه) و اما حق پدرت آنست که بدانی که او اصل تست و اگر پدر نبود تو
نمیبودي پس هر گاه در خود به بینی کمالی از کمالات مانند عقل و علم و فضل بدان که پدرت سبب تست و سبب کمالات تست
و بقدر آن نعمت خداوند خود را حمد و ثنا کنی که او اصل همه نعمت است و بعد از آن شکر پدر به جا آوري بمقدار نعمتهاي او
یا شکر حق سبحانه و تعالی کنی بقدر نعمت و از جمله شکر الهی شکر والدین است که با ایشان چنان باشی که ایشان با تو بودهاند
صفحه 300 از 321
و نیست قوتی بر فعل طاعات خصوصا بر برّ والد مگر بعون الهی. و در صحیح بطرق متعدده منقول است از حفص که گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از تفسیر قول حق سبحانه و تعالی که عبادت کنید خداوند خود را و کسی را
شریک او مگردانید در خداوندي، و به پدر و مادر خود احسان کنید این احسان بچه نحو است ص: 775
حضرت فرمودند که آنست که نیکو صحبت داري با ایشان، و نگذاري که ایشان چیزي از تو سؤال کنند از آن چه به آن احتیاج
داشته باشند و بی طلب ایشان به ایشان برسانی هر چند مستغنی باشند و توانند خود بهم رسانیدن: میباید که تو سعی کنی و آن را
از جهۀ ایشان بفرستی اگر داشته باشی و اگر نه تحصیل کنی و به ایشان رسانی نمیبینی که حق سبحانه و تعالی فرموده است که
نمیرسید به برّ والدین تا آن که ایشان رسانید آن چه را دوست میدارید یعنی از جهۀ خود به آن که ایشان را بر خود مقدم دارید
پس فرمودند که آن چه حق سبحانه و تعالی فرموده است که اگر پدر و مادر یا هر دو را ادراك کنی که پیر شوند اف مگو ایشان
را مراد آنست که هر چند والدین ترا دل تنگ کنند و اداهاي ناخوش کنند بر روي ایشان اف مگو که ظاهر سازي بر ایشان دل
حق سبحانه و تعالی بیامرزد شما را اگر بنا « غفر اللَّه لکما » تنگی خود را، و اگر ترا بزنند بانک بر ایشان مزن و در حالت زدن ترا بگو
حق مرا زنید یا مطلقا و همین عبارت را گفتن بهتر است که اشعاري نداشته باشد به آن که عبث مرا میزنید و اگر اشعار داشته باشد
صریح نباشد شاید که ترك کنند زدن را و این قول کریم و نیکویی است که حق و سبحانه و تعالی فرموده است، و ممکن است که
آهسته بگوید که ایشان نشنوند و این بهتر است و اگر یقین داند که بیگناهست دور نیست که گریختن از ایشان بهتر باشد تا آن که
ایشان به معصیت نیفتند، و دیگر فرموده است که بگستران بال مذلت و خواري را از جهۀ ایشان از روي مرحمت بر ایشان یعنی نظر
به ایشان مکن مگر بعنوان رحمت و به رقّت قلب یا برأفت و مهربانی به آن که تند به ایشان نظر نکنی هر چند ترا زنند، و آواز خود
را بر ایشان بلند نکنی و دست خود را بر دست ایشان بلند نکنی یعنی در منع از زدن یا در دادن چیزي به ایشان بلکه به ایشان لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 776 به گویی که هر چه دارم از شماست هر چه خواهید از مال خود بردارید، و پیش پیش ایشان راه نروي
بلکه پستر باشی و بر ایشان در مجالس مقدم ننشینی و بگو خداوندا بر ایشان رحمت کن چنانکه ایشان تربیت کردند مرا در حال
کودکی. و غرض از این دعا آنست که حقوق ایشان بر تو بسیار است باید که تدارك آنها به جا آوري و اگر ترا زنند سهل است
چون جفاي تو بسیار کشیدهاند، و آن که حالت کبر ایشان را فرموده است مشعر است به آن که ایشان در پیري طبیعت اطفال دارند
به اندك چیزي آزرده و خوشحال میشوند چنانکه در حال صغر ایشان رعایت تو میکردند میباید که تو نیز در حال کبر بهمان
نحو تعهد رضاي ایشان کنی و ایشان را نگذاري که آزرده شوند. و کالصحیح از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه
منقولست که فرمودند که حق پدر بر فرزند آنست که پدر را به نام نخواند و پیش پیش او راه نرود و پیش از پدر ننشیند و تا او
ننشیند او ننشیند و یا بر او مقدم ننشیند و دشنام از جهۀ پدر بهم نرساند به آن که دشنام به پدر دیگري دهد که او نیز دشنام به پدر
او دهد یا کارهاي بد نکند که مردمان پدرش را نفرین کنند که چنین پسر را تربیت کرده است که چنین افعال میکند، و حق
سبحانه و تعالی فرموده است که اگر پدر و مادرت مشرك باشند و سعی نمایند در آن که ترا مشرك کنند پس اطاعت مکن ایشان
را در کفر و لیکن در دار دنیا با ایشان نیک سر کن به آن که نفقه و کسوه و مسکن و آن چه از لوازم زندگانی دنیاست به ایشان
احسان کن. و منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که از این بالاتر نمیباشد که با وجود شرك و امر به شرك
حق سبحانه و تعالی فرموده ص: 777 است که با ایشان احسان کنند. و منقول است در صحیح از زکریا بن
ابراهیم که گفت نصرانی بودم و به شرف اسلام مشرف شدم و بحج رفتم و به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
مشرف شدم و حال خود را عرض نمودم که نصرانی بودم و مسلمان شدم حضرت فرمودند که چه چیز سبب اسلام تو شد عرض
نمودم که هدایت الهی حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی ترا هدایت کرد، پس دعا کردند سه مرتبه که خداوندا او را هدایت
کن به هدایات خاصه خود اي فرزند هر چه خواهی سؤال کن عرض کردم که پدر و مادرم و اهل خانهام همه نصارياند، و مادرم
صفحه 301 از 321
بهر دو چشم نابیناست و من با ایشان میباشم آیا در ظرف ایشان چیزي بخورم حضرت فرمودند که آیا گوشت خوك میخورند
گفتم نه و دست به خوك یا گوشت خوك نمیرسانند فرمودند که باکی نیست، و رعایت احوال مادرت بکن و با او نیکی بسیار
بکن و چون بمیرد تو کارهاي او را به جا آور و بر او نماز کن، پس چون به کوفه مراجعت نمودم با او شروع نمودم در ملاطفت و
مهربانی و طعام بخورد او میدادم، و شپش سر و جامهاش را میجستم و خدمت میکردم او را، پس بمن گفت که اي فرزند وقتی
که بر دین من بودي با من چنین سر نمیکردي و الحال که از این سفر برگشته با من این مهربانیها میکنی چه چیز باعث شد گفتم
که در این سفر به خدمت فرزند رسول خدا و امام زمان رسیدم و او مرا چنین فرمود، مادرم گفت که این پیغمبر است و این وصیت
پیغمبرانست گفتم پیغمبر ما خاتم پیغمبرانست و بعد از او پیغمبري نیست و لیکن فرزند پیغمبر و جانشین اوست مادرم گفت اي
فرزند دین تو بهترین دینهاست بگو چه میباید گفت پس اعتقادات را بر او عرض نمودم و شهادات را گفت و به شرف لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 778 اسلام و ایمان مشرف شد، و تعلیم نمازش کردم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را به جا آورد و او را
کوفتی عارض شد گفت اي فرزند کلمات شهادت را بگو تا بگویم تلقینش نمودم و به رحمت الهی و اصل شد، چون صبح شد
زنان مسلمان او را غسل دادند و کفن کردند و من بر او نماز گزاردم و خود داخل قبرش شدم از جهۀ تلقین و اعجاز حضرت ظاهر
شد. و در صحیح منقول است از ابن مسکان که ابراهیم گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که پدرم
بسیار پیر و ضعیف است و او را از جهۀ قضاي حاجت میبرم به ادب خانه حضرت فرمودند که تا توانی خود ببر و ازاله نجاسات از
او بکن و بدست خود لقمه به دهان او گذار تا سپر تو باشد از عذاب الهی و موجب نجات تو باشد و با دخول بهشت. و در صحیح
از معمر منقولست که گفت عرض نمودم به حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرّضا صلوات اللَّه علیهما که اگر پدر و مادرم بد
مذهب باشند دعا از جهۀ ایشان میتوانم کرد حضرت فرمودند که دعا از جهۀ ایشان بکن و از جهۀ ایشان تصدق بکن و اگر زنده
باشند و بد مذهب باشند با ایشان مدارا کن زیرا که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله فرمودند که حق سبحانه و تعالی مرا
مبعوث گردانید که رحمتی باشم از جهۀ عالمیان نفرستاده است مرا که با ایشان درشتی کنم و ضرر رسانم، و بر این مضمون
احادیث صحیحه وارد است. و در اخبار معتبره وارد شده است که یک شب با پدر و مادر بودن بهتر است از یک سال جهاد فی
سبیل اللَّه و در اخبار بسیار وارد است که برّ والدین لازمست اگر چه مرده باشند و بسا باشد که کسی در حالت حیات احسان به
ایشان نکرده باشد و بعد از مرگ از جهۀ ایشان نماز و روزه حج و تصدق ص: 779 کند او را از جمله
محسنان مینویسند با آن که هر عبادتی که از جهۀ ایشان به جا میآورد ثوابش را تمام بلکه مضاعف به او میدهند با ثواب برّ
والدین، و اگر پدر و مادر گویند زن را طلاق ده یا مالت را بما ده احسان آنست که اطاعت ایشان کند و بسیار هست که لجاجت
عبث میکنند خصوصا مادر و زن گناه ندارد در این صورت مهما أمکن میباید مادر را راضی کند و زن را چنان کند که مادر از او
راضی شود و بالاترین احسان به ایشان آنست که والدین بنده باشند ایشان را بخرد تا بر او آزاد شوند، یا دین ایشان را مؤدّي سازد،
و احادیث ثواب برّ والدین و عقاب عقوق ایشان بسیار است. و در صحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که اگر پدر و مادر بر فرزند ستم کنند و فرزند از روي غضب به ایشان نظر کند حق سبحانه و تعالی هیچ نماز او را قبول
نفرماید و بوي بهشت از پانصد ساله راه میآید و کسی که عاق والدین است بوي بهشت نمیشنود و اقل مرتبه عقوق اف گفتن
است به والدین
[حق فرزند]
(و امّا حقّ ولدك فان تعلم انّه منک و مضاف إلیک فی عاجل الدّنیا بخیره و شرّه و أنت مسئول عمّا ولّیته من حسن الادب و الدّلالۀ
علی ربّه عزّ و جلّ و المعونۀ له علی طاعته فاعمل فی امره عمل من یعلم انّه مثاب علی الاحسان الیه معاقب علی الاساءة الیه) و اما حق
صفحه 302 از 321
فرزندت آنست که بدانی که از تست و جزو تست و منسوبست به تو خیر و شر او در دار دنیا، اگر خوبست تو خوبی، و اگر بد است
بدي تست، و بدانی که فرداي قیامت از تو سؤال خواهند کرد که چرا فرزندت را خوب بر نیاوردي و حق سبحانه و تعالی را به او
نشناسانیدي و او را به طاعت و عبادت الهی نداشتی و او را مدد نکردي، پس میباید که با او ص: 780 به
نحوي سر کنی که بدانی که اگر به او خوبی کرده ثواب خواهند داد ترا، و اگر بدي کرده و بد بر آوردي عقابت خواهند کرد و
اقل مرتبه آنست که فرزند خود را از عذاب الهی برهاند به آن که او را به واجبات و محرمات عالم گرداند و چون تا کسی سواد
نداشته باشد غالبا فراموش میکند، از هر چیزي ضرورتر است معرفت کتابت بعد از آن معرفت حق سبحانه و تعالی به خطابیات
چنانکه غالبا تاثیرش در نفوس بیشتر از براهین است چنانکه حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید یاد کرده است دلایلی که ظاهرش
مفید ظن است و بحسب تأمل صادق براهین است تا عوام و خواص از آن بهرهور شوند، دیگر حسن ادب دور نیست که مراد از آن
تعلیم علوم ادبیّه باشد مثل صرف و نحو و منطق یا علوم نیکو مراد باشد که شامل علم فقه نیز باشد و اگر نباشد داخل معونت بر
طاعت است چون طاعت بدون علم طاعت نیست بلکه علم از اعظم طاعاتست و اهم واجباتست و بر پدر لازم است که هر چه سبب
نجاتست تعلیم فرزند نماید اگر خود داند فبها و الا او را بدارد بر تعلم علوم و عبادات تا پسر سبب نجات او شود بلکه سبب نجات
عالمی باشد و حقوق فرزند خواهد آمد در ابواب نکاح و آن که نفرموده و لا قوة الا باللَّه وجهش آنست که آدمی در اعانت فرزند
راغب است غالبا بالطبع بر او دشوار نیست بخلاف دیگران
[حق برادر]
(و امّا حقّ اخیک فان تعلم انّه یدك و عزّك و قوّتک فلا تتّخذه سلاحا علی معصیۀ اللَّه عزّ و جلّ و لا عدّة للظّلم لخلق اللَّه و لا تدع
نصرته علی عدوّه و النّصیحۀ له فان اطاع اللَّه و الّا فلیکن اللَّه اکرم علیک منه و لا قوّة الّا باللَّه) و اما حق برادرت آنست که بدانی که
بمنزله دست تست یعنی معین و ص: 781 یاور تست و سبب عزت تست و قوت تست پس میباید که برادر
ترا معین خود نسازي در طاعت و عبادت و او را معین خود سازي در مخالفت الهی چنانکه از لوازم اجلاف عرب و عجم است در
تعصب جاهلیت، و باید که برادرت را مهیا نسازي از جهۀ ظلم بخلق حق سبحانه و تعالی، و اگر کسی خواهد که بر او ستم کند
ترك نکنی نصرت او را مهما امکن و نگذاري که بر او ظلم کنند و ترك مکن نصیحت و خیر خواهی را در همه امور آن چه خیر
اوست به جا آور اگر خواهد که معصیت کند او را نصیحت کن پس اگر اطاعت کند حق سبحانه و تعالی را بعد از سعی برادر تست
و اگر فایده نکند نصیحت پس از او دوري کن و میباید که حق سبحانه و تعالی نزد تو بهتر و عزیزتر از برادر باشد و برادري که
مخالف الهی کند دشمن دار و از او دوري کن و نیست قوتی مگر بعون الهی چون غالب اوقات در تعصب جاهلیت معین یکدیگر
میباشند نه در اطاعت و عبادت
[حق آزاد کننده عبد]
(و امّا حقّ مولاك المنعم علیک فان تعلم انّه أنفق فیک ماله و اخرجک من ذلّ الرّقّ و وحشته إلی عزّ الحرّیّۀ و انسها فاطلقک من
اسر الملکۀ و فکّ عنک قید العبودیّۀ و اخرجک من السّجن و ملّکک نفسک و فرّغک لعبادة ربّک و تعلم انّه اولی الخلق بک فی
حیاتک و موتک و انّ نصرته علیک واجبۀ بنفسک و ما احتاج الیه منک و لا قوّة الّا باللَّه) و اما حق مولی اعلی تو که آزاد کننده
تست که انعام کرده بر تو به آزاد کردن آنست که بدانی که مال خود را صرف آزادي تو کرده است و ترا از مذلّت و خواري و
وحشت بندگی بیرون آورده و داخل ساخته است در عزّت و انس آزادي، و ترا رها کرده است از اسیر بودن بندگی که بمنزله اسیر
صفحه 303 از 321
ص: 782 او بودي و زنجیر بندگی را از گردن تو برداشت چون حقوق بندگی بسیار است و بعضی از آن
گذشت که بمنزله زنجیري بود در گردن تو قطع نظر از اصل بندگی که آن نیز بمنزله غل و زنجیر است، و ترا از زندان بندگی
بیرون آورد که گویا در زندان بودي، و ترا مالک نفس خود گردانیده و آزاد و مراد خود کرد و ترا فارغ گردانید که توانی همیشه
مشغول عبادت پروردگار خود باشی و سایر مستحبات و سنن را به جا آوري که در زمان بندگی بی رضاي آقا نمیتوانستی کردن،
و بدانی که او اولی است به تو از دیگران در زندگی و مردگی، و اگر وارث نداشته باشی او وارث تست، و بدانی که واجبست بر
تو که او را اعانت و نصرت کنی به جانت که اگر کسی خواهد او را بکشد یا آزار دهد تا مقدورت باشد دفع دشمن از او بکنی، و
اگر پریشان باشد و تو غنی باشی او را به مالت اعانت و یاري کنی و حقوق او را فراموش نکنی و نیست قوتی بر امثال این امور و
غیر اینها مگر بعون الهی
[حق عبد آزاد شده]
(و امّا حقّ مولاك الّذي أنعمت علیه فان تعلم انّ اللَّه عزّ و جلّ جعل عتقک له وسیلۀ الیه و حجابا لک من النّار و انّ ثوابک فی
العاجل میراثه اذا لم یکن له رحم مکافاة لما أنفقت من مالک و فی الاجل الجنّۀ) و اما حق مولاي اسفل که تو انعام کرده بر او و او
را آزاد کرده آنست که بدانی که حق سبحانه و تعالی آزاد کردن تو او را وسیله قرب تو گردانید بجناب اقدس او و سبب آزادي تو
گردانید از آتش جهنم چنانکه در روایات صحیحه وارد است که هر که بنده را للّه آزاد کند حق سبحانه و تعالی او را از آتش
جهنم آزاد کند و بدانی که فایده آزادي در دنیا اینست که اگر خویشاوندي نداشته باشد میراث او را ببري چنانکه خواهد آمد
بعوض آن چه مالت را صرف او کردي و در آخرت ثواب آزادي بهشت است
[حق کسی که با تو نیکویی کرده]
(و امّا حقّ ذي المعروف علیک فان تشکره و تذکر معروفه و تکسبه المقالۀ الحسنۀ و تخلص له الدّعاء فیما بینک و بین اللَّه عزّ و جلّ
فان فعلت ذلک کنت قد شکرته سرّا و علانیۀ ثمّ ان قدرت علی مکافاته یوما کافیته) و اما حق کسی که با تو نیکویی کرده باشد
آنست که شکر نعمت او به جا آوري و نیکی او را خاطر داشته باشی یا در مجالس نزد دیگران یاد کنی تا دیگران نیز او را به نیکی
یاد کنند و تو به همرسانی از جهۀ او آن که او را به نیکی یاد کنند، و میان خود و حق سبحانه و تعالی از جهۀ او دعا کنی خالصا للّه
نه از جهۀ نیکی او به تو بلکه چون خوبست و با خوبان خوبی میکند دعا کنی، یا آن که غرضت این نباشد که چون دعا کنی و
حق سبحانه و تعالی به او چیزي بدهد او به تو چیزي بدهد، یا بشنود دعاي ترا باز احسان کند و هر گاه چنین کنی شکر او را کرده
خواهی بود در پنهان نزد خالق و در آشکار نزد خلایق و با وجود اینها در خاطر داشته باشی که اگر روزي قدرت به همرسانی او را
مکافات کنی بهتر از آن چه به تو احسان کرده است
[حق مؤذن]
(و امّا حقّ المؤذّن فان تعلم انّه مذکّر لک ربّک عزّ و جلّ وداع لک إلی حظّک و عونک علی قضاء فرض اللَّه علیک فاشکره علی
ذلک شکرك للمحسن إلیک) و اما حق مؤذن بر تو آنست که بدانی که خداوند ترا به یاد تو میآورد و ترا میخواند به چیزي که
نفع تو در آنست و سبب نجات تست و معین تست بر آن که به جا آوري نمازي را که حق سبحانه و تعالی بر تو واجب گردانیده
است پس شکر کن او را چنانکه شکر میکنی کسی را که با تو نیکی کرده باشد بلکه بهترین نیکیها کرده باشد
صفحه 304 از 321
[حق امام جماعت]
(و امّا حقّ امامک فی صلاتک فان تعلم انّه تقلّد السّفارة فیما بینک و بین ربّک عزّ و جلّ و تکلّم عنک و لم تتکلّم عنه و دعا لک و
لم تدع له و کفاك هول المقام بین یدي اللَّه عزّ و جلّ فان کان نقص کان علیه دونک، و ان کان تماما کنت شریکه و لم یکن له
علیک فضل، فوقا نفسک بنفسه و صلاتک بصلوته فتشکر له علی قدر ذلک) و اما حق امامت در نمازت که مراد پیشنماز است نه
امام زمان چون حقوق او مثل حقوق الهی است، آنست که بدانی که او را مقدم داشتهاند تا بدل از همه با حق سبحانه سخن گوید و
بلفظ جماعۀ واقع شده است، و امام میگوید که خداوندا ما همه بندگی میکنیم ترا و بس، و « إِیَّاكَ نَعْبُدُ الخ » مناجات کند لهذا
همه استعانت از تو میخواهیم و بس و همه را هدایت کن به راه راست محبت و معرفتت، و امام بدل از تو سخن میگوید و تو از
جانب او سخن نمیگویی، و او از جهۀ تو دعا میکند و تو از جهۀ او دعا نمیکنی، و او خود را در آورده است در هول ایستادن نزد
حق سبحانه و تعالی چنانکه کلانتر شهر به نزد پادشاه رود و از جهۀ رعایا سخن کند در نهایت خوفست که مبادا از او ترك ادبی یا
خلاف آدابی صادر شود و در معرض خطاب و عتاب پادشاهی در آید هم چنین امام چون قرائت میکند و مامومان بامر الهی به او
گذاشتهاند پس میباید که با حضور قلب متوجّه جناب اقدس الهی باشد و از او غافل نشود پس اگر در نماز او نقصی باشد بر
اوست و بر تو نیست چنانکه گذشت و اگر نمازش کامل است تو شریکی با او، و مع هذا امام را بر تو تفوقی نیست غالبا بلکه ائمه
میخواهند که مامومان بسیار باشند پس خود را فداي تو کرده است فی الحقیقه در خطاب و عتاب و سینه خود را سپر بلاي تو کرده
است و نماز ترا به نماز خود محافظت نموده ص: 785 است که اگر نماز او مقبول شود نماز تو نیز مقبول
خواهد بود چون تبعیض صفقه نظر به بندگان مقر نفرموده است رحمت غیر متناهی کی روا میدارد که او با مخلوق کند، پس
لازمست که شکر کنی امام جماعت را بمقدار احسانی که با تو کرده است در این امور و در مقام تعظیم و تکریم او باشی و اگر از
وي فتوري و تقصیري واقع شود در اهتمام به نماز جماعت سعی نمائی و او را بمبالغه و ابرام حاضر سازي و از این وجوه ظاهر
میشود حق مامومین که حضور هر یک سبب بسیاري ثواب امام میشود و ثواب نماز او نیز مضاعف میشود چنانکه گذشت در
باب جماعت
[حق همنشین]
(و امّا حقّ جلیسک فان تلیّن له جانبک و تنصفه فی مجازاة اللّفظ و لا تقوم من مجلسک الّا باذنه و من یجلس إلیک یجوز له القیام
عنک بغیر اذنک و تنسی زلّاته و تحفظ خیراته و لا تسمعه الّا خیرا) و اما حق همنشین تو آنست که با او به تواضع بنشینی و در سخن
گفتن با او در مقام انصاف باشی و به تواضع سخن گویی و اگر او تواضع کند در گفتگو تو نیز تواضع کنی و این تواضع بحسب
ازمنه و امکنه اختلاف عظیم دارد نزد عرب: به کنیت شایع بود و نزد عجم: الحال بمانند آخوند و سیّدنا و مخدوم و صاحب و
آخوند صاحب اگر فاضل باشند و جمعی را نواب یا نواب صاحب یا خان یا میرزا یا آقا خطاب کنند و اگر او بگوید که عرض
میکنم یا معروض میدارم او نیز به همین عنوان بگوید که من نیز به عرض رسانم، و در تواضعات در حال نشستن و برخاستن و آب
خوردن و عطسه کردن هر چه متعارف باشد در آن زمان یا در آن مکان رعایت باید نمود و مهما أمکن دو زانو بنشیند و برهنه نشود
و سر برهنه نکند مگر آن که همه بکنند و میباید که اگر شخصی در مجلس تو حاضر شود از آن مجلس بیرخصت او برنخیزي
ص: 786 اما کسی که در مجلس تو وارد شود بیرخصت تو بر میتواند خاست، و هم چنین تو اگر در
مجلس دیگري وارد شوي بیرخصت او بر میتوانی خاستن، و میباید که اگر از هم نشینان در مجلس لغزشی صادر شود یا آن که
مثلا سهوا یا عمدا لفظ رکیکی به تو یا دیگري بگویند یا عمدا یا سهوا بر تو یا غیر تو مقدم نشینند با آن که رتبه ایشان نباشد همه را
صفحه 305 از 321
فراموش کنی بلکه عمد او را حمل بر نسیان کنی و میباید که سخنان یا افعال خوب او را در خاطر نگاهداري که تدارك کنی به
آن که مثلا بر تو مقدم ننشیند با آن که رتبهاش تقدّم باشد یا سخنان و تحقیقات خوب بیان کند یا در گفتگو با تو تواضع کند همه
را تدارك کنی در آن مجلس اگر ممکن باشد و الا در مجلسی دیگر و باید که نشنوانی به او مگر آن چه خوب یا بهتر باشد به آن
که غیبت کسی نکنی و سخنان خوب مردم را به گویی و اگر کسی غیبت کسی کند بنحو خوبی او را از آن باز داري که او نیز
آزرده نشود بسا باشد که آن شخص مستحق غیبت باشد و بر تو ظاهر نباشد و بمجرد غیبت حمل بر فسق او نکنی مگر آن که
متظاهر باشد به فسق و اگر نتوانی ازاله فسق نمودن در چنین مجلسی داخل نشوي، و اگر نسیانا یا جهلا داخل شوي و شروع شود
برخیزي اگر دانی که نهی از منکر فایده ندارد یا خوف ضرر باشد و بر خاستن نیز مشروط است بظن عدم ضرر مجملا شرایط و
لوازم مجالس بسیار است و این عبارات جامع همه است به اندك تدبّري
[حق همسایه]
(و امّا حقّ جارك فحفظه غائبا و اکرامه شاهدا و نصرته اذا کان مظلوما و لا تتّبع له عورة فان علمت علیه سوء سترته علیه و ان علمت
انّه یقبل نصیحتک نصحته فیما بینک و بینه و لا تسلّمه عند شدیدة و تقیل عثرته و تغفر ذنبه و تعاشره معاشرة کریمۀ و لا قوّة الّا باللَّه)
ص: 787 و اما حق همسایه که در عرف همسایه گویند یا تا چهل خانه از هر جانبی چنانکه در روایات
معتبره کالصحیحه یا صحیحه وارد است پس آنست که در حالتی که غایب باشد محافظت جان و مال و عرض او بکنی، و در
حضور او را گرامی داري و تعظیم او کنی و اگر کسی خواهد که بر او ستمی کند او را مدد کنی و پیروي نکنی عیب او را و اگر
مطلع شوي بر بدي او بر او به پوشانی، و اگر دانی که نصیحت را قبول میکند تنها به نزد او روي و او را نصیحت کنی و در حضور
کسی او را نصیحت مکن که مبادا دیگري بر عیب او مطلع شود و هر سختی که او را دست دهد اعانت او بکن و او را به او مگذار و
اگر با تو بدي کند بگذر [از ظ] آن و عفو کن، و با او معاشرت نیکو بکن و نیست قوتی مگر بعون حق سبحانه و تعالی. و در
احادیث صحیحه وارد است از حضرات سید المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم که هر که ایمان بحق سبحانه و تعالی دارد و
اعتقاد بروز جزا دارد باید که همسایه را نیکو دارد و با او نیکو سر کند و حقوق همسایه بسیار است اگر چه کافر باشد و اگر مؤمن
یا خویش باشد مضاعف میشود و ثوابش نیز مضاعف است و جار را اطلاق میکنند بر کسی که دخیل کسی شود و پناه به او آورد
و با او چنان میباید گردن که با خود با امکان چنانکه منقول است در اخبار متواتره
[حق کسی که با تو مصاحبت و معاشرت دارد]
(و امّا حقّ الصّاحب فان تصحبه بالتّفضّل و الانصاف و تکرمه کما یکرمک و لا تدعه یسبق إلی مکرمۀ فان سبق کافیته و تودّه کما
یودّك و تزجره عما یهمّ به من معصیۀ و کن علیه رحمۀ و لا تکن علیه عذابا و لا قوّة الّا باللَّه) و اما حق کسی که با تو مصاحبت و
معاشرت دارد در سفر و حضر و ص: 788 از آن جمله است تلامذه: آنست که با او معاشرت کنی از روي
تفضل و همیشه ترا بر او احسان بیشتر باشد از او بر تو، و با او در مقام عدالت باشی و زیاده نگویی و بهر نحوي که توقع داري که او
با تو سر کند تو با او سر کن و چنانکه او تعظیم تو کند تو نیز چنان تعظیم او کن و اگر او نکند تو بکن تا او نیز بکند، و همیشه
میباید که تو در خوبیها بر او سبقت کنی و اگر او سبقت کند تو تدارك و تلافی بکنی، و چنانکه او ترا دوست دارد تو او را
دوست داري و اگر خواهد که معصیتی کند او را نگذاري مهما أمکن و بر او رحمت باشی که او را به طاعات و عبادات و خوبیها
بداري و بر او عذاب مباش که سبب عصیان او شوي یا آن که همیشه بارکش او باشی و بار خود را بر دوش او نگذاري و چنان
صفحه 306 از 321
نکنی که او در تعب افتد مثلا اگر یابی که از مهمانی شرمنده میشود و مهمانی میکند ترا و به سبب آن قرض دار و پریشان
میشود او را ضیافت مکن و هر چه سبب تعب و مشقت او باشد واقع مساز
[حق شریک]
(و امّا حقّ الشّریک فان غاب کفیته و ان حضر رعیته و لا تحکم دون حکمه و لا تعمل برأیک دون مناظرته و تحفظ علیه و ماله و لا
تخونه فیما عزّ أو هان من امره فانّ ید اللَّه تعالی علی الشّریکین ما لم یتخاونا و لا قوّة الّا باللَّه) و اما حق شریکی که در مالی یا ملکی
شریک باشد با تو آنست که اگر حاضر نباشد کار او را بکنی و اگر حاضر باشد رعایت خاطر او بکنی، و تا اوامر نکند به کاري تو
نکنی و اگر خواهی بخري یا بفروشی یا اجاره دهی با او مشورت کنی و بکنی، و مال او را محافظت کنی و خیانت نکنی در بسیار
که بر او دشوار باشد یا اندك که بر او آسان باشد و مضایقه نداشته باشد در جمیع امور او به درستی که رحمت الهی بر هر دو
شریک نازل است تا خیانت ص: 789 نکنند و نیست قوتی در همه امور خصوصا در شرکت مگر بعون حق
سبحانه و تعالی
[حق مال]
(و امّا حقّ مالک فان لا تاخذه الّا من حلّه و لا تنفقه الّا فی وجهه و لا تؤثر علی نفسک من لا یحمدك فاعمل فیه بطاعۀ ربّک و لا
تبخل به فتبوء بالحسرة و النّدامۀ مع التّبعۀ و لا قوّة الّا باللَّه) اما حق مالت آنست که بر نداري و نگیري مگر از حلال و صرف نکنی
مگر در وجوهی که رخصت دادهاند به آن که صرف معصیت نکنی و اسراف نکنی اگر چه در طاعت باشد، و مال خود را به کسی
ندهی که قدر آن را نداند مانند مسرفین یا متموّلین با احتیاج خودت پس میباید که مالت را صرف کنی در جائی که فرمودهاند
مثل نفقه خود و عیال و خویشان، و اگر زیاد آید به همسایگان و فقرا و اگر زیاد آید صرف اخوان مؤمنین کردن چنانکه گذشت و
خواهد آمد و بخل مکن در حقوق واجبه یا مندوبه که عاقبتش حسرت و پشیمانی است با عذاب الهی و بی عون الهی ممکن نیست
[حق کسی که از تو چیزي طلب دارد]
(و امّا حقّ غریمک الّذي یطالبک فان کنت موسرا اعطیته و ان کنت معسرا ارضیته بحسن القول ورددته عن نفسک ردّا لطیفا) و اما
حق کسی که از تو چیزي طلب دارد آنست که اگر داشته باشی همه را بدهی و الّا هر چه داشته باشی و اگر پریشان باشی از کل یا
بعض به سخن خوش و نیکو او را خوشنود کنی و به همواري او را روانه سازي که إن شاء اللَّه به زودي خواهم داد و معذور خواهید
داشت، و بعضی از چیزهاي ضروري هست: اگر رخصت میدهید بفروشم و بدهم و اگر صبر کنید حق سبحانه و تعالی خواهد
رسانید، و بسیار بوده است که اضعاف مضاعف این قروض داشتم و حق سبحانه و تعالی رسانید و دادم و عن قریب این را نیز خواهد
ص: 790 رسانید و اگر بیند که به احسان راضی میشود بکند که مجوّز است هر گاه شرط نشده باشد و اگر
به حیل شرعیه نیز نفعی قرار دهد جایز است و بهتر است از ناخوشیهاي طلبکاران و غالبا خوشنود میشوند به امثال اینها
[حق خلیط که مالش مخلوط شده باشد]
(و امّا حقّ الخلیط ان لا تغرّه و لا تغشّه و لا تخدعه و تتّقی اللَّه تعالی فی امره) و اما حق خلیط که مالش مخلوط شده باشد بمال تو یا
شریک در راه و آب و امثال اینها باشد یا کسی که از تو چیزي خرد آنست که او را فریب ندهی، و غش نکنی به آن که آب در
صفحه 307 از 321
شیر کنی و او را فریب ندهی و از حق سبحانه و تعالی بترسی در کارهاي او و تفصیلش خواهد آمد در اخبار بسیار
[حق دشمن]
(و امّا حقّ الخصم المدّعی علیک فان کان ما یدّعی علیک حقّا کنت شاهده علی نفسک و لم تظلمه و أوفیته حقّه، و ان کان ما
یدّعی باطلا رفقت به و لم تات فی امره غیر الرّفق و لم تسخط ربّک فی امره و لا قوّة الّا باللَّه) و اما حق خصمی که بر تو دعوي دارد
پس اگر آن چه بر تو دعوي میکند راستست میباید تو گواه او باشی بر نفس خود و اقرار کنی که مرا میباید داد و بر او ستم
نکنی و حق او را تمام به او برسانی، و اگر آن چه دعوي میکند باطل و دروغ باشد با او رفق کنی و بغیر از رفق و مدارا با او سر
نکنی، و خداوندا خود را به غضب در نیاوري در امر او که فحش گویی یا دشنام دهی یا کذاب گویی بسا باشد که او یا تو فراموش
کرده باشید و نیست قوتی مگر به یاري الهی، و در امالی و خصال از حق الخلیط تا به آخر امّا ندارد و نسخ من لا یحضر مختلف
است اکثر در اینجاها دارد تا و امّا حقّ الصغیر بعد از آن ص: 791 ندارد و ظاهرا همه را نساخ به مقایسه بر
سابق زیاد کرده باشند (و امّا حقّ خصمک الّذي تدّعی علیه ان کنت محقّا فی دعواك اجملت مقاولته و لم تجحد حقّه و ان کنت
مبطلا فی دعواك اتّقیت اللَّه عزّ و جلّ و تبت الیه و ترکت الدّعوي) و اما حق خصمی که تو دعوي بر او داري آنست که اگر علم
داشته باشی و حق با تو باشد نیکو گفتگو کنی و انکار حق او نکنی، اگر حقی دیگر داشته باشد و تقاص کرده باشد یا احتمال
تقاص داشته باشد، یا آن که انکار حق ایمان و اخوّت نکنی به سبب آن که انکار حق تو کند گاه باشد نداشته باشد و ترسد که اگر
اقرار کند بر او تنگ گیري و در این صورت انکار او مشروعست، و اگر باطل باشد دعوي تو به آن که حق نداشته باشی یا دانی که
او ندارد از حق سبحانه و تعالی بترس و توبه کن و دعوي را ترك کن
[حق کسی که با تو مشورت کند]
(و امّا حقّ المستشیر ان علمت له رأیا حسنا اشرت علیه و ان لم تعلم ارشدته إلی من یعلم) و اما حق کسی که با تو مشورت کند در
امري باید که تامّل و تدبّر بسیار بکنی اگر ترا رایی نیکوي ظاهر شود به او به گویی و اگر نشود او را راه نمائی به کسی که خوب
داند و یا فکرش از تو دقیقتر باشد و عواقب امور را بیشتر تجربه نموده باشد
[حق کسی که با او مشورت کنی]
(و امّا حقّ المشیر علیک ان لا تتّهمه فیما لا یوافقک من رأیه و ان وافقک حمدت اللَّه عزّ و جلّ) و اما حق کسی که با او مشورت
کنی آنست که او را تهمت نزنی در آن چه رایش با راي تو موافق نباشد به آن که توهّم کنی که رعایت جانب خود یا دیگري
کرده است و اگر موافق باشد شکر الهی به جا آوري که الحمد للّه که ص: 792 راي او موافق است با آن
چه من مییابم و در وصایاي لقمان گذشت احکام مشورت در ابواب سفر حج
[حق کسی که قبول کند نصیحت ترا]
(و امّا حقّ المستنصح ان تؤدّي الیه النّصیحۀ و لیکن مذهبک الرّحمۀ له و الرّفق به) و اما حق کسی که قبول کند نصیحت ترا و
خواهان باشد نصیحت را آنست که آن چه خیر او باشد در امور دنیوي و اخروي او به او برسانی، و میباید که غرضت ترحم باشد
بر او که بیچاره است و بدست نفس و شیطان گرفتار است و با او به رفق و مدارا سر کنی و از جهۀ او دعا کنی و به زبان خوش او
صفحه 308 از 321
بر او که بیچاره است و بدست نفس و شیطان گرفتار است و با او به رفق و مدارا سر کنی و از جهۀ او دعا کنی و به زبان خوش او
را باز داري از بدي، و بداري به خوبی و در غالب اوقات در زمانی که معصوم مستولی نباشد رفق و مدارا انفع است و درشتی سبب
زیادتی اصرار است بر معاصی بنا بر این است که صدوق باب امر معروف و نهی از منکر را با جهاد ترك کرده است و لیکن این
نحو نیز وارد است و الیوم بعنوان نصایح و مواعظ انفع است و اللَّه تعالی یعلم احکامه
[حق کسی که نصیحت کند ترا]
(و امّا حقّ النّاصح ان تلیّن له جناحک و تصغی الیه بسمعک فان اتی بالصّواب حمدت اللَّه عزّ و جلّ و ان لم یوفّق رحمته و لم تتّهمه
و علمت انّه اخطا و لم تواخذه بذلک الّا ان یکون مستحقّا للتّهمۀ فلا تعبأ بشیء من امره علی حال و لا قوّة الّا باللَّه) و اما حق کسی
که نصیحت کند ترا آنست که بال خود را از جهۀ او بگسترانی یعنی به ادب و تواضع نزد او بنشینی و گوش خود را با دل متوجّه او
سازي اگر موافق حق نصیحت کند ترا حق سبحانه و تعالی را بر آن شکر کنی، و اگر موفق نشود و در بعضی از نسخ و ان لم یوافق
است یعنی اگر موافق حق نگوید بر او رحم کنی و او را متهم ندانی و بدانی که خطا کرده ص: 793 است و
او را مؤاخذ ندانی به آن خطا و مؤاخذه نکنی او را مگر آن که مستحق تهمت باشد به آن که فاسق باشد یا فسق او ظاهر شود که در
این صورت اعتنا به او مکن بر هیچ حالی و او را در حکم معدوم دان و نیست قوتی مگر بحق سبحانه و تعالی و توفیق او
[حق پیران]
(و امّا حقّ الکبیر توقیره لسنّه و اجلاله لتقدّمه فی الاسلام قبلک و ترك مقابلته عند الخصام و لا تسبقه إلی طریق و لا تتقدّمه و لا
تستجهله و ان جهل علیک احتملته و اکرمته لحقّ الاسلام و حرمته) و اما حق پیران آنست که تعظیم کنی ایشان را چون سال بسیار
دارند و کریمان بندگان پیر را آزاد میفرمایند، یا احادیثی که وارد است در تعظیم ایشان و آن که تعظیم ایشان بمنزله تعظیم حق
سبحانه و تعالی است و باید که ایشان را بزرگ دانی و تعظیم کنی چون پیشتر از تو به شرف اسلام مشرف شدهاند و اگر با تو
معارضه کنند در امري به ایشان معارضه نکنی و در راهی که روند پیش پیش ایشان نروي و نسبت جهالت به او ندهی و اگر تندي
کند بگذرانی و او را گرامی داري از جهۀ حق و حرمت اسلام
[حق کودك]
(و امّا حقّ الصّغیر رحمته فی تعلیمه و العفو عنه و السّتر علیه و الرّفق به و المعونۀ له) و اما حق کودك آنست که با او ترحم نمایند در
تعلیمش بهر مقدار که به او دشوار نباشد و از او عفو کنند اگر بدي از او صادر شود و به پوشانند بر او که نفهمد که این کس مطلع
شده است بر بدي او و با او رفق و مدارا کنند و او را در همه امور مدد کنند از نفقه و کسوه و زیادتیها که خواهد آمد چون حق
سبحانه و تعالی بر او نمیگیرد بشرط آن که سبب تضییع او نشود تادیب میباید کرد از روي همواري
[حق سائل]
(و امّا حقّ السّائل إعطاؤه علی قدر حاجته) و اما حق کسی که چیزي بطلبد آنست که بقدر احتیاج او به او برسانند هر چه را سؤال
کند و گذشت در ابواب زکات
[حق مسئول]
صفحه 309 از 321
(و امّا حقّ المسئول ان اعطی فاقبل منه بالشّ کر و المعرفۀ بفضله و ان منع فاقبل عذره) و اما کسی که از او سؤال کنند آنست که اگر
بدهد قبول کن و شکر او بکن و بدان که حق سبحانه و تعالی بر او تفضل نموده است که او را مالی داده است که در مصارف خیر
صرف میکند و اگر رد کند سؤالت را که ندارم یا حاضر نیست عذرش را قبول کن شاید راست گوید و عذري داشته باشد و
گذشت که بدا حال او که رد کند و عذري نداشته باشد یا عذر را دروغ گوید
[حق کسی که ترا خوشحال کند]
(و امّا حقّ من سرّك للّه تعالی ان تحمد اللَّه تعالی اوّلا ثمّ تشکره) و اما حق کسی که ترا خوشحال کند از جهۀ رضاي حق سبحانه و
تعالی آنست که أولا شکر و سپاس الهی به جا آوري که او سبب مسرور شدن تست بعد از آن شکر آن شخص را به جا آوري و او
را به خوبی یاد کنی و دعا کنی
[حق کسی که با تو بدي کرده است]
(و امّا حقّ من ساءك ان تعفو عنه و ان علمت انّ العفو یضرّ: انتصرت قال اللَّه تعالی و لَمَنِ انْتَ َ ص رَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ
سَبِیلٍ) و اما حق کسی که با تو بدي کرده است و تحصیل اجر عظیم از جهۀ تو کرده است آنست که از او عفو کنی، و اگر دانی که
عفو ضرر میرساند انتقام میتوانی کشید چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که هر آینه کسی که انتقام کشد از دشمن خود
بعد از آن که بر او ستم کرده باشند بر ایشان حرج و ص: 795 گناهی نیست و جایز است خصوصا هر گاه
سبب زیادتی طغیان او شود
[حق اهل ملتت که مسلمانند]
(و امّا حقّ اهل ملّتک اضمار السّلامۀ لهم و الرّحمۀ بهم و الرّفق بمسیئهم و تألّفهم و استصلاحهم و شکر محسنهم و کفّ الاذي عنهم
و تحبّ لهم ما تحبّ لنفسک و تکره لهم ما تکره لنفسک و ان یکون شیوخهم بمنزلۀ ابیک و شبابهم بمنزلۀ اخوتک و عجایزهم
بمنزلۀ أمّک و ال ّ ص غار بمنزلۀ أولادك) و اما حق اهل ملتت که مسلمانند آنست که همیشه سلامتی ایشان را خواهی و بر ایشان
مهربان باشی و با بدان ایشان رفق و مدارا کنی و نصیحت کنی و از جهۀ ایشان دعا کنی تا به راه آیند و ترك بدي کنند با تو و غیر
تو، و اصلاح کنی فساد ایشان را و با هم الفت دهی، و نیکوکاران را شکر گویی، و آزار خود را از کافه مسلمانان باز داري و آن
چه از جهۀ خود خواهی همان را از جهۀ ایشان خواهی و آن چه را از جهۀ خود نخواهی از جهۀ ایشان نخواهی، و پیران ایشان را
بمنزله پدر خود دانی و جوانان ایشان را بمنزله برادران خود دانی، و پیره زنان ایشان را بمنزله مادر خود دانی، و کودکان ایشان را
بمنزله فرزندان خود دانی و آن چه لازم است از رعایت حقوق والدین و اخوان و اولاد با ایشان رعایت کنی بلکه بالاتر چون اخوت
ایمانی بالاتر است از اخوت نسبی، و احادیثی که وارد است در رعایت حقوق اخوان مؤمنین خصوصا پیران ایشان از حد حصر
بیرونست و کتاب کفر و ایمان کافی و نور و رحمت برقی و غیر آن از کتب صدوق و غیره متکفل آنست بلکه در قرآن مجید آن
مقدار واقع است که حصر نمیتوان کرد
[حق اهل ذمّه]
صفحه 310 از 321
(و امّا حقّ الذّمّۀ ان تقبل منهم ما قبل اللَّه عزّ و جلّ منهم و لا تظلمهم ما وفوا للّه عزّ و جلّ بعهده) ص: 796 و
اما حق اهل ذمّه از یهود و نصاري و مجوس آنست که از ایشان قبول کنی آن چه را حق سبحانه و تعالی از ایشان قبول فرموده است
از دادن جزیه و وفا به عهدهایی که با ایشان کنند و بعضی از آن گذشت و تفصیلش خواهد آمد، و آن که بر ایشان ستم نکنی تا
ایشان بعهد خدا و رسول عمل نمایند و چون مخالفت کنند با شرط از امان بیرون میروند و خونشان هدر میشود و مالشان از
مسلمانانست به تفصیلی که عن قریب مذکور خواهد شد إن شاء اللَّه تعالی
باب الفروض علی الجوارح
(قال امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فی وصیّته لابنه محمّد بن الحنفیّۀ رضی اللَّه عنه یا بنیّ لا تقل ما لا تعلم بل لا تقل کلّما تعلم فانّ
اللَّه تعالی قد فرض علی جوارحک کلّها فرائض یحتجّ بها علیک یوم القیمۀ و یسألک عنها و ذکّرها و وعظها و حذّرها و ادّبها و لم
إِذْ » یترکها سدي فقال اللَّه تعالی وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا و قال اللَّه تعالی
تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ ثمّ استعبدها بطاعته فقال عزّ و جلّ یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ فهذه فریضۀ جامعۀ واجبۀ علی الجوارح و قال اللَّه تعالی وَ
أَنَّ الْمَساجِ دَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً یعنی بالمساجد الوجه و الیدین و الرّکبتین و الابهامین و قال عزّ و جلّ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ
یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ یعنی بالجلود الفروج) این بابی است در آن چه واجبست بر اعضا و جوارح بنی
آدم منقول است در حسن کالصحیح از حماد بن عیسی از بعضی از مشایخش از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که
حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند در وصیّتی که فرمودند به پسرش محمّد بن حنفیّه ص: 798
که مشهور بود باسم مادر چون مادرش حضرت فاطمه زهرا نبود صلوات اللَّه علیهما، اي پسرك و کاف مرحمتست نه کاف تصغیر
که حق سبحانه و تعالی از او خوشنود باد و او بزرگست و آن چه کیسانیه نسبت به او میدهند که دعوي امامت کرد از مکرهاي
مختار است و او قایل بود به امامت حضرت سید الساجدین و چون جمیعی قایل بودند به امامت او او خواست که حجۀ بر ایشان تمام
کند بحسب ظاهر به نزد حضرت سید الساجدین آمد چنانکه منقولست در صحیح از زراره و ابو عبیده از حضرت امام محمّد باقر
صلوات اللَّه علیه که چون حضرت سید الشهداء با علی مراتب جنّت خرامیدند و حضرت سید الساجدین به مکه معظمه آمدند محمّد
بن حنفیّه رضی اللَّه عنه به حضرت گفتند اي پسر برادر میدانی که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه حضرت امیر المؤمنین را
امام و وصی خود گردانیدند پس به حضرت امام حسن پس به حضرت امام حسین و الحال که پدرت شهید شد صلوات اللَّه علیه
وصیت نفرمودند و من عم توام و بمنزله پدر توام و فرزند حضرت امیر المؤمنینم و از تو بزرگ ترم و تو جوانی در ابتداء جوانی با
من منازعه مکن در امامت و وصیت و بمن گذار حضرت فرمودند که اي عم از خدا بترس و دعواي ناحق مکن و ترا نصیحت
میکنم که این دعوي مکن که از جمله جاهلان خواهی بود. اي عم به درستی که پدرم پیش از آن که متوجّه عراق شود مرا وصی
و جانشین خود کرد و پیش از شهادت به یک ساعت باز وصیت فرمود و اینک سلاح رسول خدا (ص) نزد منست و آن علامت
امامت است زنهار که متعرض این امر مشو که میترسم که اگر این اراده بکنی عمرت کوتاه شود و احوال دنیایت نیز پراکنده شود،
به درستی که حق سبحانه و تعالی وصیت و امامت را در ص: 799 فرزندان حسین صلوات اللَّه علیه مقرر
فرموده است اگر خواهی که بر تو ظاهر شود بیا تا با تو به نزد حجر الاسود رویم و از او سؤال کنیم هر چه او بگوید به آن عمل
نماییم پس هر دو با هم آمدند به نزد حجر و اصحاب محمّد نیز بودند پس حضرت سید الساجدین صلی اللَّه علیه فرمودند که اي
عم اول تو ابتدا کن و تضرع و زاري کن و از حق سبحانه و تعالی طلب کن تا حجر شهادت دهد بر امامت و خلافت تو، پس محمّد
بن حنفیّه شروع کرد در دعا و تضرع و زاري و خطاب بحجر کرد جواب نشنید پس حضرت فرمودند که اي عم اگر تو امام و وصی
صفحه 311 از 321
میبودي حجر ترا جواب میداد، پس محمّد گفت اي پسر برادر تو دعا کن، پس حضرت فرمودند که سؤال میکنم از تو که بحق
آن خداوندي که عهد و پیمان پیغمبران و اوصیاي جمیع پیغمبران و عهد و پیمان جمیع خلایق را به تو سپرده است که البته ما را خبر
ده که بعد از حسین بن علی امام و وصی او کیست؟ پس حجر به حرکت آمد به مرتبه که نزدیک بود که از جاي خود بیرون آید و
حق سبحانه و تعالی او را گویا کرد به زبان عربی هویدا و گفت خداوندا به درستی که امامت و خلافت و وصایت بعد از حسین از
علی بن الحسین بن فاطمه بنت رسول اللَّه است صلوات اللَّه علیهم پس محمّد بن حنفیّه قایل شد به امامت حضرت سید الساجدین و
اصحابش نیز قایل شدند به امامت حضرت. و از مشایخ مذاکرة دارم که این گفتگو از جهۀ طمأنینه اصحاب آن حضرت و رجوع
اصحاب محمّد بن حنفیّه بود و اگر نه روایات متواتره وارد است که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه در وقت رفتن همه
فرزندان خود را جمع فرمودند و حضرت سید الساجدین چهار ساله بودند و محمّد بن حنفیّه نیز حاضر بود و حضرت صلوات اللَّه
علیه فرمودند که ص: 800 بعد از من حسن امام است و بعد از حسن: حسین و بعد از حسین: علی بن
الحسین و اشاره به آن حضرت فرمودند و بقیه ائمه را یک یک فرمودند و محمّد بکرّات و مرّات شنیده بود امامت سیّد الساجدین را
از برادرانش چگونه معارضه مینمود با حضرت، علی اي حال شک نداریم در آن که محمّد به امامت آن حضرت معترف بودند. و
به اسانید معتبره منقول است از کابلی و غیر او که قایل بودند به امامت محمّد مدّتی و چون از او سؤال کردند که امروز امام زمان بر
عالمیان کیست محمّد گفت: امام من و امام عالمیان حضرت علی بن الحسین است و به نزد آن حضرت آمدند و معجزه دیدند و
برگشتند و به امامت آن حضرت قایل شدند، و عامه نیز نقل کردهاند روایات و اشعار در این باب، و از آن جمله مبرّد در کامل
روایت کرده است و در صحیح از جابر جعفی منقولست، و ابیات سید حمیري نیز در مناقب مسطور است و در کشی و مناقب ابن
شهرآشوب و غیرهما منقولست. حضرت میفرمایند در این وصیّت طولانی که اي فرزند هر چه را ندانی مگو بلکه هر چه را دانی
همه را مگو بسیار حقی که نتوان گفت به سبب تقیه یا به سبب عدم قابلیت طالب علم، زیرا که حق سبحانه و تعالی بر هر یک از
اعضاي تو چیزي چند واجب ساخته و حجّت بر تو تمام کرده است و ترا از آنها سؤال خواهد کرد و تذکیر جوارح تو فرموده است
که فراموش نکند و همه را پند داده است و ترسانیده است و تادیب کرده است و ایشان را مهمل نگذاشته است، از آن جمله فرموده
است که متابعت مکن آن چه را ندانی به درستی که فرداي قیامت از گوش و چشم و دل هر کس از هر یک سؤال خواهند کرد که
آیا آن چه به آن عمل کردي بچشم دیدي یا به گوش شنیدي تا ص: 801 متواتر شد و معلومت شد یا
براهین آنها را بدل یافتی پس اگر ندیده باشد یا نشنیده باشد یا ندانسته باشد چشم گوید ندیده بودم و گوش گوید نشنیده بودم و
دل گوید که اعتقاد نداشتم و اگر معلومش باشد چشم گوید که معجزات دیدم یا گوش گوید که مرا علم به همرسید از راه تواتر یا
غیر آن مثل آن که از معصوم شنیده باشد، یا دل گوید که مرا از راه دلیل و برهان معلوم شده بود از این جهت زبان به آن متکلم
شد چون غالبا علم از این راهها حاصل میشود و مستحق ثواب خواهد بود و به مراتب عالیه بهشت خواهد رسید، و اگر او را علم
بهم نرسیده باشد و به آن عمل کرده باشد یا اعتقاد کرده باشد معذّب خواهد شد به سبب مخالفت الهی، دیگر حق سبحانه و تعالی
میفرماید یعنی اگر نه این بود که فضل و رحمت الهی شامل حال شما باشد هر آینه به شما میرسید به سبب افترا عذاب عظیم به
سبب آن که از زبان یکدیگر میشنیدید و نقل میکردید چیزي را که به آن علم نداشتید و میپنداشتید که سهل است و حال آن
که نزد حق سبحانه و تعالی گناه عظیم بود. بدان که ظاهر آیه در افتراء بر عایشه نازل شده است به سبب آن که عقد حمایل خود را
در منزلی از منازل در وقتی که به قضاي حاجت رفته بودند انداخته بود، و چون میرود که آن عقد را بجوید شتر دار به گمان آن
که عایشه در کجاوه است شتر را میبرد و چون عایشه بر میگردد میبیند که همه رفتهاند و صفوان از عقب بوده است میرسد و
مییابد که عایشه مانده است از شتر به زیر میآید و او را سوار میکند و سر شتر را میکشد و قبل از آمدن او که شتر میخوابد
میبینند که عایشه در کجاوه نیست حضرت سیّد الأنبیاء صلی اللَّه علیه و آله کسی مقرّر میفرمایند که بطلب او برود که ناگاه
صفحه 312 از 321
میبینند صفوان میآید و عایشه را میآورد منافقان با جمعی از مسلمانان شروع در ص: 802 افترا میکنند
که صفوان عایشه را نگاه داشته بوده است بواسطه زنا و حضرت را خاطر جمع بوده است از عایشه و لیکن به سبب این نسبت آزرده
بودهاند و منتظر وحی بودند تا جبرئیل آمد و آیات براءت عایشه و عذاب افترا را آورد پس ممکن است که مراد از آیه نسبت زنا
باشد که غالبا از اکثر مردمان به سبب قراین واقع میشود و یقینا مشروع نیست و موجب عذاب الهی است و از جمله گناهان کبیره
است با جماع، و اظهر آنست که بر تقدیر نزول آیه در این واقعه لفظ عام است و مورد خاص و خصوص مورد مخصص عموم
نیست پس مطلقا جایز نباشد گفتن چیزي که به آن علم نداشته باشند و اگر در احکام الهی باشد بدتر خواهد بود، و جمعی از قدما
شیعه باین آیه استدلال کردهاند بر آن که حرامست عمل بظن کردن خواه از قیاس یا خبر واحد یا اجتهاد باشد و تجویز عمل به خبر
واحد بنا بر آنست که از دلیل قطعی ظاهر شده است جواز عمل از قبیل به شهادت دو عادل هر چند مظنون است و لیکن مستندش
قطعی است و جمعی گفتهاند که چون در نسبت زنا وارد شده است مخصوص همین است و خصوصیتی به افترا بر عایشه ندارد و هر
افترائی حرامست مگر آن که چهار گواه عادل یک بار به بینند و یک بار گواهی دهند پس این حکم مخالف احکام دیگر است به
سبب آن که هر چند کسی خود زنا را دیده باشد مثل میل در سرمهدان نقلش حرامست و نزد شارع کاذبست هر گاه چهار عادل بر
طبق قول او شهادت ندهند به نص قرآن پس مشگل است استدلال بر عموم اما از استدلال حضرت ظاهر میشود که اعم مراد است
اگر چه ممکن است که مراد حضرت نیز خصوص این واقعه باشد و اشاره باشد به مواضع دیگر اما خلاف ظاهر است، یا آن که در
صورتی که دست بعلم رسد عمل بظن نتوان کرد و الیوم که مستند احکام الهی ظنون ص: 803 است غالبا
اگر عمل بظن نتواند رفع احکام الهی میشود و ممکن است که قایل شویم که الیوم نیز مکلّف باشیم بعنوان احتیاط مثلا هر گاه علم
ضروري داریم بوجوب صلاة و اگر سوره و قنوت و سلام را مثلا در نماز واقع سازیم بیدغدغه نماز کردهایم و اگر اینها را واقع
نسازیم جزم نداریم که بريء الذمّه شدهایم هر چند ظن داریم که مستحبّند و آن چه اکثر اصحاب میگویند که واجبست که مجتهد
بظن خود عمل نماید عمل کردهایم زیرا که همه عمل به احتیاط کردهاند و مجتهد میداند که ظن دارد به استحباب و میداند که
احتیاط نیز خوبست و نیت همین است، و اگر گویند که در نیت جزم میباید به همه جزم دارد، و اگر گویند که جزم بوجوب یا
استحباب میباید بر تقدیري که این نیت در کار باشد محال است که در چنین مواضع مکلف به جزم باشد چون جزم محال است و
تکلیف ما لا یطاق نشده است، و اگر جاهلی جزم کند نفهمیده است جزم را از خطور بال پس احوط آنست که مهما أمکن عمل به
احتیاط کند تا بیدغدغه عمل بعلم کرده باشد تا عمل به آیات و اخبار متواتره کرده باشد، و آن چه مشهور است میان متاخرین که
ظنّیت طریق منافات به علمیّت حکم ندارد ظنی است واهی، و وهمی است فاسد چه محال است علم با ظن مدرك مگر به اعتبار
وجوب عمل و آن نیز واهی است چون مبناي وجوب عمل بر اجماع است و کجا علم بهم میرسد در این مسأله که اجماعی است
که معصوم داخل باشد در آن بلکه مظنون خلاف آنست چون ظاهر آیات و اخبار متواتره وجوب متابعت علم است. پس حضرت
فرمودند ثمّ استعبدها بطاعته یعنی حق سبحانه و تعالی در این آیات أولا علم طلب نمود که احکام الهی را بدانید بعنوان علم و بعد
از آن جوارح را به بندگی خود خواند که آدمی جوارح را به بندگی بدارد به آن که ص: 804 فرمود که اي
جمعی که به شرف ایمان مشرف شدهاید رکوع کنید و سجود کنید و عبادت کنید پروردگار خود را و به جا آورید خوبیها را تا
شاید رستگار شوید، و در اخبار صحیحه وارد است که مراد از آیه رکوع و سجود نماز است بلکه ظاهر آیه امر به نماز و زکاتست،
و چون جزو اعظم نماز رکوع و سجود بود از جهۀ زیادتی اهتمام آن را مقدم داشت و عبادت از مجموع نماز است و اگر اعم باشد
شامل نماز هست البته و مراد از و افعلوا الخیر بحسب ظاهر زکاتست و اگر اعم مراد باشد شامل آن نیز هست پس حضرت فرمودند
که مراد از آیه خواه رکوع و سجود فقط باشد یا نماز باشد یا اعم این فریضهایست که شامل جمیع جوارح است چه در حال رکوع و
سجود همه اعضا در کارند، بر پاهاي میایستد و دستها به زانوها مینهد و چشم را به جایی که فرموده است میاندازد و پشت را
صفحه 313 از 321
راست میکند و هم چنین در سجود. و دیگر فرمودند که به درستی که اعضائی که به آن سجود میکنند مال حق سبحانه و تعالی
است پس این اعضا را مخصوص حق سبحانه و تعالی سازید در سجده کردن و دیگري را شریک خداوند خود مگردانید پس
حضرت فرمودند که مراد از مساجد در این آیه هفت عضویست که در حالت سجود به زمین میرسانند و آن رو و کف دستها و
زانوها و انگشتهاي مهین هر دو پاست، و احادیث صحیحه گذشت که مراد الهی از این مساجد این اعضاست و اهل بیت اعرفند به
مراد الهی بلکه غیر ایشان کسی عالم نیست مگر آن که از ایشان اخذ نموده باشد. و دیگر حق سبحانه و تعالی فرموده است که شما
نمیتوانید پوشانیدن افعال خود را از جوارحی که فرداي قیامت بر شما گواهی خواهند داد گوش میگوید که شنیدم و چشم
میگوید که دیدم و پوستهاي بدنهاي شما گویند ص: 805 که سودیم یعنی فرجهاي شما گویند که زنا
کردیم و اگر شما خواهید که ایشان بر شما گواهی ندهند خواهش شما نفع نمیکند و اعضاي شما بر افعالی که به آن مکلّفند
گواهی خواهند داد و اقرار خواهند نمود، و ظاهر این آیات آنست که جوارح را شعور خواهد بود بلکه الحال نیز هست و به سبب
اراده شما مغلوب میشوند در مخالفت الهی و راضی نیستند و محتمل است که غرض این باشد که چون حق سبحانه و تعالی
گواهست و کفی باللَّه شهیدا اگر منکر شوید اعضاي شما را گویا خواهم کرد تا بر شما و بر خود گواهی دهند و اللَّه تعالی یعلم (ثمّ
خصّ کلّ جارحۀ من جوارحک بفروض و نصّ علیها، ففرض علی السّمع ان لا تصغی به إلی المعاصی فقال تعالی وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ
فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ، و قال
تعالی وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیثٍ غَیْرِهِ ثمّ استثنی عزّ و جلّ موضع النّسیان فقال وَ
إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْري مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ، و قال تعالی فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَ نَهُ أُولئِکَ
الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ، و قال تعالی وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً و قال عزّ و جلّ وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ
فهذا ما فرض اللَّه تعالی علی السّمع و هو عمله و فرض علی البصر ان لا تنظر به إلی ما حرّم اللَّه تعالی علیه فقال عزّ من قائل قُلْ
لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ فحرّم ان ینظرا احد إلی فرج غیره، و فرض علی اللّسان الاقرار و التّعبیر عن القلب ما
عقد علیه فقال ص: 806 تعالی قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا الْایَۀَ، و قال عزّ و جلّ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً و
فرض علی القلب و هو امیر الجوارح الّذي به تعقل و تفهم و تصدر عن امره و رأیه، فقال عزّ و جلّ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ
الایۀ و قال تعالی حین اخبر عن قوم اعطوا الایمان بأفواههم و لم تؤمن قلوبهم فقال تعالی الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ،
و قال عزّ و جلّ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ و قال تعالی وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ و فرض علی الیدین ان لا تمدّهما إلی ما حرّم اللَّه عزّ و جلّ علیک و ان تستعملهما بطاعته، فقال عزّ و جلّ یا أَیُّهَا
الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ، و قال تعالی
فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ، و فرض علی الرّجلین ان تنقلهما فی طاعته، و ان لا تمشی بهما مشیۀ عاص، فقال عزّ و جلّ وَ لا
تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً، و قال عزّ و جلّ الْیَوْمَ
نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ فاخبر عزّ و جلّ عنها انّها تشهد علی صاحبها یوم القیمۀ، فهذا
ما فرض اللَّه تعالی علی جوارحک فاتّق اللَّه یا بنیّ و استعملها بطاعته و رضوانه و إیّاك ان یراك اللَّه تعالی ذکره عند معصیته او
یفقدك عند طاعته فتکون من الخاسرین، و علیک بقراءة القرآن و العمل بما فیه و لزوم فرائضه و شرائعه و حلاله و حرامه و امره و
نهیه و التّهجّد به و تلاوته فی لیلک و نهارك فانّه عهد من اللَّه تعالی إلی خلقه ص: 807 فهو واجب علی کلّ
مسلم ان ینظر کلّ یوم فی عهده و لو خمسین آیۀ و اعلم انّ درجات الجنّۀ علی عدد آیات القرآن فاذا کان یوم القیمۀ یقال لقارئ
القرآن اقرا و ارق فلا یکون فی الجنّۀ بعد النّبیّین و الصّدّیقین ارفع درجۀ منه و الوصیّۀ طویلۀ اخذنا منها موضع الحاجۀ و لا حول و لا
قوّة الّا باللَّه العلیّ العظیم تمّ الجزء الثّانی من کتاب من لا یحضره الفقیه تصنیف الشّیخ الامام السّ عید الفقیه ابی جعفر محمّد بن علیّ
صفحه 314 از 321
بن الحسین بن موسی بن بابویه القمیّ قدّس اللَّه روحه و نوّر ضریحه) پس حق سبحانه و تعالی مخصوص گردانیدند هر عضوي از
اعضاي ترا به واجبی چند و در قرآن مجید به آن تصریح فرمود پس واجب گردانید بر گوش تو که تو گوش نیندازي به چیزي چند
که بر تو حرام گردانیده است شنیدن آنها چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که خداوند شما در کتاب شما فرستاده است که
اگر در مجلسی وارد شوید که بشنوید که کفران میکنند و انکار مینمایند آیات خدا را یا استهزا و تمسخر به آن کنند با ایشان
منشینید و از آن مجلس برخیزید مگر آن که رعایت خاطر شما کرده ترك نمایند و شروع در امر دیگر کنند که اگر در وقت استهزا
بنشینید شما نیز مثل ایشان خواهید بود، و مراد از آیات آیات قرآنی است یا رسول خدا و ائمه هدایند صلوات اللَّه علیهم چنانکه در
اخبار دیگر وارد شده است، و شکی نیست که ایشان اعظم دلایل وجود اللَّه تعالی و قدرت و علم و کمالات اویند، و دیگر حق
سبحانه و تعالی فرموده است که هر گاه به بینی جمعی را که قدح میکنند در آیات ما یابد میگویند، و مذمّت میکنند آیات ما را
پس از ایشان اعراض کن و دوري کن تا شروع کنند در حکایت دیگر. ص: 808 و در اخبار صحیحه وارد
شده است که هر مجلسی که سبّ یکی از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم کنند، یا غیبت مؤمنی کنند در آنجا هر که ایمان به خدا
و روز قیامت دارد میباید که در آنجا ننشیند و بعد از آن همین آیه را خواندند پس حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی استثنا
فرمود صورت نسیان را و فرمود که اگر شیطان از خاطرت ببرد که این مجلس چنین است و پیشتر دیده باشی که در این مجلس بد
میگویند با ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم و به خاطرت آید بعد از تذکّر با این قومی که ستم میکنند بر خود منشین، و از حدیث
صحیح ظاهر شد که اگر در مجلسی غیبت مؤمنین کنند نباید نشست، بلکه از احادیث صحیحه بسیار ظاهر میشود که هر مجلسی
که فسق در آنجا واقع شود حرامست نشستن بلکه حرامست همنشین فساق بودن چه جاي اهل بدعت مانند ظلمه و قضاة جور مگر از
جهۀ تقیّه یا رفع ظلمی از مؤمنی که در این صورت جایز است بلکه بسیار است که واجب باشد. دیگر از آیات سمع قول حق سبحانه
و تعالی است که فرموده است که یا محمّد بشارت ده بندگان مرا که گوش میدهند به قرآن و حدیث و متابعت میکنند احسن آن
را این جماعتند که حق سبحانه و تعالی هدایت کرده است ایشان را و ایشانند صاحبان عقول و در بعضی از روایات وارد است که
مراد از احسن آنست که حدیثی را که بشنوند بهمان لفظ نقل کنند و نقل بالمعنی نکنند بسا باشد که او چیزي فهمد از آن عبارت و
دیگري بهتر بفهمد وَ فَوْقَ کُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِیمٌ، و در مقدمه گذشت، و در بعضی از روایات واقع است که احسن آنست که به عزایم
، عمل کنند نه به رخصت و به عبارتی دیگر وارد است که هر چه بر نفس دشوارتر است به آن عمل نمایند. لوامع صاحبقرانی، ج 8
ص: 809 دیگر حق سبحانه و تعالی فرموده است مدح جمعی را که چون بگذرند به لغو بگذرند و خود را عزیز دارند و بر خود
ترحم نمایند از شنیدن آن، و در اخبار بسیار از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم وارد است که مراد از لغو در این آیه و آیات دیگر
غناست و انواع سازها حتی نی، و خلافی نیست نزد علماء شیعه در حرمت ساز و غنا، و شکی نیست که در لهو و لعب انواع سرود
حرامست، و در ذکر و قرآن خلافی است که خواهد آمد در باب غنا إن شاء اللَّه تعالی و اکثر مفسّرین لغو را تعمیم کردهاند بباطل،
و از آن جمله اخبار دروغ مثل قصه حمزه و رستم و اسفندیار و امثال اینهاست، و شکی نیست که شنیدن هیچ یک از اینها خوب
نیست و در حرمتش جزم مشگل است، و احتیاط در دین ترك شنیدن هر چیزیست که فایده اخروي بر آن مترتّب نشود. و دیگر حق
سبحانه و تعالی مدح فرموده است جمعی را که هر گاه میشنوند لغو را اعراض میکنند از او، و در اخبار صحیحه بسیار وارد است
که گوش مدهید به هیچ باطلی و هر چه قول خدا و رسول نیست باطل است پس اگر سخن خدا و رسول را میشنوید بندگی حق
سبحانه و تعالی کردهاید و اگر غیر آن را بشنوید بندگی شیطان کردهاید و همه در باب غنا خواهد آمد ان شاء اللَّه تعالی پس
حضرت فرمودند که اینها چیزهائی است که حق سبحانه و تعالی بر گوش واجب کرده است که واجبات را بشنوند و محرمات را
نشنوند، و ممکن است که فرض بمعنی تقدیر باشد و شامل مندوبات و مکروهات نیز باشد چون همه را حق سبحانه و تعالی مقدر
ساخته است و لغو اعم از محرمات و مکروهات و مباحات باشند و شنیدن مباحات نیز خوب نیست چون تضییع عمر است که سرمایه
صفحه 315 از 321
آدمی است ص: 810 چنانکه ظاهر آیه است و اینها کار گوش است. و بر چشم واجب گردانیده که به آن
نظر نکنی به چیزي که حق سبحانه و تعالی دیدن آن را حرام گردانیده است پس فرموده است کسی که قایلش عزیز و قهار است که
یا محمّد بگو مؤمنان را که چشمهاي خود را به پوشانند و فروج خود را محافظت نمایند و حضرت فرمودند که مراد الهی از این آیه
آنست که چشمهاي خود را به پوشانید از نظر کردن به فرجهایی که حرامست بر ایشان دیدن آنها و فرج خود را محافظت نمایند که
نامحرمی نظر به فرجهاي ایشان نکند، و در احادیث صحیحه وارد است که هر جا حق سبحانه و تعالی در قرآن فرموده است حفظ
فرج را از زنا فرموده است که حفظ کنند و زنا نکنند مگر این آیه که مراد الهی حفظ است از نظر کردن به آن، و هم چنین زنان را
نیز حق سبحانه و تعالی امر فرموده است که نظر به فرجهاي زنان نکنند و فرجهاي خود را محافظت نمایند که کسی به آن نظر نکند
و آیه حجاب بعد از این آیه است که إن شاء اللَّه خواهد آمد، و شکی نیست که نظر کردن به زنان و مردان از روي شهوت
حرامست و خواهد آمد که نظر تیر زهر آلوده شیطان است. و در حدیث صحیح وارد است که هر نظري که در آن عبرتی نباشد
سهو و لغو است، و اعظم اسباب علوم چشم است که به آن مطالعه علوم دینیه کنند و در هر چه نظر کنند تفکر کنند که آن را
صانعی و مدبّري هست که علیم و قادر و حکیم است هر ذره ذرات دلیل است بر وجود واجب الوجود و علم و قدرت و اراده و
حکمت او، و تکالیف چشم بسیار است که در ابواب نکاح خواهد آمد بعضی از آن و در هر بابی از ابواب فقه هر یک از جوارح را
تکلیفی هست که مذکور شد و خواهد شد، و حق سبحانه و تعالی ص: 811 واجب گردانیده است که اقرار
کند به اعتقادات واجبه، و ظاهر سازد اعتقاد خود را و چون مسلمان میشود واجبست اظهار بشهادتین به اجماع، و خلافست که آیا
شرط اسلام است شرطیّت ظاهر نیست. و حق سبحانه و تعالی فرموده است که بگوئید که ایمان آوردیم بحق سبحانه و تعالی و بهر
چه نازل شده است بر ما که آن پیغمبر آخر الزمان است و اوصیاء او صلوات اللَّه علیهم و قرآن مجید و جمیع آن چه پیغمبر ما آورده
از احکام الهی و اوامر و نواهی، و ایمان داریم به حقیقت پیغمبران و کتابهاي ایشان در زمان ایشان بر سبیل اجمال و هر پیغمبري که
اسم او در قرآن مذکور است یا در اخبار متواتره وارد شده است داخل است در تصدیق بما جاء به النبی صلوات اللَّه علیه. و در اخبار
بسیار وارد است که پیغمبران صد و بیست چهار هزار بودهاند، و اوصیاء پیغمبران سابق بودهاند غالبا، و مجملا اعتقاد لازمست و نفی
هر پیغمبري نفی پیغمبر خود است صلوات اللَّه علیهم چنانکه در تتمه این آیه است که ما جدائی نمیاندازیم میان پیغمبران که ایمان
داشته باشیم به بعضی از ایشان دون بعضی و چون حقیّت پیغمبر ما صلوات اللَّه علیه به معجزات باهره محقق شده است و او تصدیق
انبیاء سابق فرموده است ما به آن تصدیق داریم و اگر نه بر ما ظاهر نشده است نبوّت ایشان از جاي دیگر. و دیگر حق سبحانه و
تعالی فرموده است که به مردمان سخن خوب بگوئید یا از جهۀ همه کس سخن خوب بگوئید، و در اخبار وارد است که از براي
مردمان بگوئید چیزي را که خواهید که ایشان از جهۀ شما آن را گویند و مگویید از جهۀ ایشان چیزي را که نخواهید که ایشان از
جهۀ شما بگویند و مجرب است که هر که خوب میگوید خوب میشنود و هر که بد میگوید بد ص: 812
میشنود. دیگر حق سبحانه و تعالی واجب گردانیده است بر دل که پادشاه جوارح و اعضاست که آن نفس ناطقه است و جوارح و
قوي لشکر اویند و جوارح به سبب دل چیزها را میدانند و میفهمند و هر چه میکنند بامر او میکنند پس فرمود که مگر کسی که
به اکراه او را بر کفر بدارند و ایمان در دل او قرار گرفته باشد، و این آیه در عمار بن یاسر و اصحاب او نازل شد که والدین او را
اهل مکه امر کردند به سبّ حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله و سب نکردند و ایشان را به زجر تمام شهید کردند و عمار
سب کرد و نجات یافت و چون این خبر به آن حضرت رسید اصحاب شروع کردند در مذمّت عمّار حضرت فرمودند که والدین او
سبقت کردند به بهشت و عمّار را نجات داد فقهش و حق سبحانه و تعالی از جهۀ تصدیق آن حضرت این آیه را فرستاد پس ظاهر
شد که ایمان فعل قلب است و با ایمان منافات ندارد کفر از روي تقیّه. و در اخبار متواتره وارد شده است که حضرت امیر المؤمنین
صلوات اللَّه علیه میفرمودند که بعد از من کفّار بنی امیّه بر شما مسلّط خواهند شد و شما را امر خواهند کرد به سبّ من: بکنید و
صفحه 316 از 321
ظاهر اخبار آنست که اگر سبّ نکند شهید شده است و حمل کردهاند بر کسی که مسأله نداند یا محبّت مفرط مانع او باشد از تلفّظ
باین کفر، و علی اي حال مغفور است البته بلکه اعلی مراتب شهدا دارد، الآیه یعنی تا آخر آیه که آن اینست که لیکن کسی که
بدل کافر شود غضب و عقاب الهی از جهۀ او مهیّاست، پس ظاهر شد که کفر و ایمان کار دل است. دیگر حق سبحانه و تعالی بیان
فرموده است احوال منافقان را که به زبان ص: 813 ایمان آورده بودند و بدل مؤمن نبودند و فرمود که آن
جماعتی که به زبان میگویند که ایمان آوردیم و دل ایشان ایمان نیاورده است و قبل از این آیه مذمّت ایشان فرموده است و قرآن
مجید مشحون است از مذمّت منافقان و از آن که ایمان فعل قلب است و دیگر ذکر حق سبحانه و تعالی فعل قلب است چنانکه
فرموده است. که آیا چنین نیست که بذکر حق سبحانه و تعالی قرار میگیرد دلها، و بهترین اذکار آنست که نزد واجبات: خداوند
خود را یاد کند و به جا آورد و نزد محرمات: ترك کند چنانکه در روایات صحیحه متواتره وارد شده است. و دیگر بسیاري از
اعمال قلب را یاد فرموده است و فرموده است که اگر ظاهر کنید چیزهائی را که در نفوس شماست یا پنهان کنید آنها را حساب
میکند حق سبحانه و تعالی شما را بر آنها و آن ریا و کبر و عجب و عداوت و بغض مؤمنان است و امثال آن و کفر و ایمان و غیر
آن پس میآمرزد هر که را که میخواهد که قابلیت رحمت دارند و معذّب میسازد هر که را میخواهد که قابل رحمت نیستند. و
دیگر واجب گردانیده است بر دستها که دراز نکنند به جانب آن چه آن را حق سبحانه و تعالی حرام گردانیده است، و اگر دزدي
کنند ببرند، و اگر کسی را بکشند بنا حق او را بکشند و هم چنین سایر اعمال قبیحه که دست آن را میکند، و امر فرموده است که
آن را به طاعت الهی بدارند چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است که اي مؤمنان چون از خواب برخیزید یا اراده نماز کنید پس
وضو سازید به آن که روهاي خود را بشویید و دستها را با مرفق بشویید یا دستهاي تا مرفق را بشویید و سرهاي خود را مسح کنید و
پاهاي تا کعبین را یا پاها را تا کعبین مسح کنید چنانکه به تفصیل گذشت پس در این ص: 814 آیه واجب
ساخت شستن دستها را و شستن بقیه اعضا و مسح آن را به دستها. و دیگر حق سبحانه و تعالی فرموده است که هر گاه به کافران
رسید گردن ایشان را بزنید و جهاد کار دستت و کار دست بسیار است. دیگر واجب گردانید بر پاها که آن را به طاعت او بدارید
مثل نماز و حج و جهاد و غیر آن و فرمود که باین پاها بنحو عاصیان و متکبّران راه مروید چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است
که راه مرو در زمین از روي تکبّر و تجبّر که پاها را در زمین سخت میکنند، و گردنهاي خود را میکشند به درستی که از این
سخت گذاشتن زمین را نخواهی دریدن و از این گردنکشی از کوهها در نخواهی گذشتن زمین: با این سختی متواضع است نزد حق
سبحانه و تعالی و کوهها: با این بلندي نزد فرمان او ذلیلند تو با این ذلّت و خواري که در هر ساعتی داري چرا فروتنی نمیکنی، به
هوایی از پا در میآیی، و به لقمه بیمار میشوي، و به قطع نفسی میمیري و در هر آنی محتاج ابقاء و تربیت اویی باید که شکسته
بسته راه روي سر به زیر افکنده و بهر که رسی سلام کنی و تواضع کنی و شکستگی را شعار و دثار خود کنی، و چون حق سبحانه و
تعالی بیشتر اوامر و نواهی فرموده است میفرماید که هر بدي که مذکور شد حق سبحانه و تعالی را خوش نمیآید با آن که فی
نفسه قبیح است و از براي تو بد است و اگر بد نمیبود از جهۀ تو میبایست که همین که بدانی که خالق را خوش نمیآید ترك
کنی. و دیگر فرموده است حق سبحانه و تعالی که در روز قیامت مهر بر زبانهاي ایشان خواهیم کرد و دستها و پاهاي ایشان با ما
سخن خواهد کرد و خواهند گفت که مادر دار دنیا چها کردهایم و جاهائی که نبایست رفت و کارهائی که نبایست کرد کردهایم،
پس حق سبحانه و تعالی خبر داده است ص: 815 ترا که فردا همه بر تو شهادت خواهند داد و ترا بعذاب او
در خواهند آورد امروز پر در تحصیل مرادات ایشان مکوش که در آن روز همه دوستانت دشمن تو خواهند شد پس این چیزهائی
است که حق سبحانه و تعالی بر جوارحت واجب گردانیده است، پس اي فرزند از حق سبحانه و تعالی بترس و اعضا و جوارح خود
را به طاعت و عبادت او بدار و زنهار که چنان مکن که حق سبحانه و تعالی ترا ببیند که معصیت میکنی یا به بیند که ترك طاعت
کرده چون همیشه رقیب تست، هر چه میکنی میبیند و هر چه در خاطرت گذرد میداند بلکه از این جهت خود را سمیع و بصیر
صفحه 317 از 321
نامیده است که بد نکنی و بد نگویی اگر مخلوقی بر تو مطلع باشد البته بد نخواهی کرد، خداوند خود را اهون النّاظرین مکن و
مدان که از جمله خاسران و زیان کاران خواهی بود. و بر تو باد اي فرزند که مداومت کنی بر قرائت قرآن مجید و عمل کردن به
آن چه در اوست و بر ملازمت نمودن بر فرایض و شرایع و حلال و حرام و امر و نهی آن و بر آن که شبها را بیدار داري به قرآن و
بر تو باد به قرائت آن در شب و روزت به درستی که قرآن مجید عهد و پیمان و فرمان واجب الاتباع خداوند عالمیان است اگر
پادشاهی از پادشاهان دنیا فرمانی به تو نویسد همیشه آن فرمان را در برابر خود خواهی گذاشت که مبادا تقصیري از تو صادر شود
در چیزي از آن این فرمان پادشاه پادشاهان است که بسوي همه خلایق فرستاده است پس بر هر مسلمانی واجبست که اقلا هر روز
پنجاه آیه آن را فکر کند و هر آیه خزینه از خزاین الهی است باید که سر آن خزینه را برداري و هر چه مقدورت باشد از آن خزینه
از جهۀ خود ضبط نمائی، و بدان که درجات بهشت بعدد آیات قرآنست پس چون روز قیامت میشود به قاري قرآن میگویند که
بخوان و بالا رو و هر چه را خوانده است و به آن ص: 816 عمل نموده است میخواند و بالا میرود، و بعد
از پیغمبران و صدیقان درجه کسی بلندتر از درجه قاري قرآن نخواهد بود که جمیع را خوانده باشد و به آن عمل نموده باشد هر
چند در خاطر نداشته باشد و بر هر چه در این وصیت مذکور است احادیث بسیار وارد است بلکه همه متواتر است. و در حدیث
صحیح بلکه احادیث صحیحه وارد است که آیات قرآن هفده هزار آیه است، و در روایتی هجده هزار آیه است و همه را در قبر
تعلیم شیعیان حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم خواهند نمود، و در زمان حضرت صاحب الامر آن قرآن را که تمامست و
حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه جمع کرده است اظهار خواهند فرمود و شیعیان خلّص که زنده شوند نیز موافق آن در حفظ
خواهند داشت و این معنی نیز یک معجز آن حضرت و معجز قرآن خواهد بود، اگر چه معجزات همه انبیاء را آن حضرت صلوات
اللَّه علیه اظهار خواهند فرمود، و اگر چه حضرات ائمه معصومین همه را داشتند و لیکن از خوف و مصالحی دیگر اظهار
نمیفرمودند، و چون در زمان آن حضرت به وعده الهی که در قرآن مجید فرموده است خوف نخواهد بود تقیّه مرتفع خواهد شد و
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ » آیه در سوره نور است که آن آیه نیز به اجماع اهل بیت در شأن ایشانست، و آیه رفع خوف اینست که
یعنی حق سبحانه و تعالی وعده داده است جمعی را که ایمان حقیقی به خدا و رسول آوردهاند و همگی « وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِلخ
اعمال صالح را به جا آوردهاند که البته خلافت خواهد داد ایشان را در زمین چنانکه پیشینیان را نیز خلافت داد که همه انبیا باشند،
یا پیغمبرانی را که ریاست دین و دنیا داده است یا کسانی را که امام گردانیده است یا کسانی را که لفظ خلافت در شأن ایشان
هست مثل حضرات آدم، و ص: 817 هارون، و داود علیهم السّلام و هر آینه تمکین خواهد داد از جهۀ
ایشان دین ایشان را که مرضی حق سبحانه و تعالی است و به آن دین از ایشان خوشنود است، و هر آینه بدل خواهد فرمود خوف
ایشان را به امنیّت و شیعیانند که همیشه خایفند در دار دنیا، و یهود و نصاري و مجوس و کفار هند همیشه ایمنند در اطراف عالم
حتی مذاهب باطله شیعه مانند زیدیه ایمنند، و امامیه اثنی عشریه در خوفند و خوف ایشان در زمان آن حضرت زایل خواهد شد.
تمام شد جزو دویم از کتاب من لا یحضره الفقیه که تصنیف شیخ بزرگوار پیشواي سعادتمند عالم است که آن ابو جعفر محمّد بن
علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی است مقدّس سازد خدا روح او را از خواهشها، و روشن سازد خدا قبر او را و الحمد للّه ربّ
العالمین و ال ّ ص لاة علی سیّد الانبیاء و المرسلین و افضل الاوّلین و الآخرین محمّد و عترته الاصفیاء الطاهرین. نمّقه احوج المربوبین
إلی رحمۀ ربه الغنی محمّد تقی بن مجلسی عفی عنهما بالنبی و الوصی فی شهر شوال سنۀ ست و ستین بعد الالف من الهجرة
المقدسۀ صلوات اللَّه علی علی مهاجرها و آله المعصومین.
درباره مرکز