گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیستم
سوره احزاب




اشاره
در مدینه نازل شده و باتفاق مفسّرین هفتاد و سه آیه است.
ثواب قرائت:
اللّ علیه و آله روایت نموده که آن حضرت فرمود کسی که سورة احزاب را قرائت نموده و آن را
􀀀
ابی بن کعب از پیغمبر صلّی ه
بخانواده خود و هر کس که در تحت تملّک اوست تعلیم نماید.خداوند متعال او را از عذاب قبر ایمنی دهد.
اللّ (جعفر بن محمد الصادق) علیه السلام روایت نمود که فرمودند کسی که زیاد سورة
􀀀
اللّ بن سنان از حضرت ابی عبد ه
􀀀
و عبد ه
و خاندان و همسران آن حضرت خواهد بود. « ص» احزاب را قرائت کند روز قیامت در همسایگی پیامبر
تفسیر سورة احزاب:
خداوند سبحان امر فرمود پیمبرش را در پایان سورة سجده بانتظار سپس در اینجا وي را فرمان داد که در انتظارش پرهیزگار و
متقی باشد و او را از پیروي خط کفّار نهی نموده و فرمود:
ص : 3
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 1 تا 5
اشاره
ی إِلَیْکَ 􀀀 ا یُوح 􀀀 کانَ عَلِیماً حَکِیماً ( 1) وَ اِتَّبِعْ م 􀀀 اَللّ
􀀀
افِقِینَ إِنَّ هَ 􀀀 کافِرِینَ وَ اَلْمُن 􀀀 لا تُطِعِ اَلْ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ اِتَّقِ هَ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ا􀀀 اَللّ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَ م
􀀀
ا جَعَلَ هُ 􀀀 بِاللّ وَکِیلًا ( 3) م
􀀀
ی هِ 􀀀 اَللّ وَ کَف
􀀀
ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً ( 2) وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اَللّ
􀀀
مِنْ رَبِّکَ إِنَّ هَ
اَللّ یَقُولُ اَلْحَقَّ وَ هُوَ
􀀀
واهِکُمْ وَ هُ 􀀀 ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْ 􀀀 اءَکُمْ 􀀀 اءَکُمْ أَبْن 􀀀 ا جَعَلَ أَدْعِی 􀀀 اتِکُمْ وَ م 􀀀 ظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّه 􀀀 اَللاّ تُ
􀀀
اجَکُمُ ئِی 􀀀 جَعَلَ أَزْو
احٌ􀀀 والِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن 􀀀 وانُکُمْ فِی اَلدِّینِ وَ مَ 􀀀 اءَهُمْ فَإِخْ 􀀀 اَللّ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آب
􀀀
ائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ هِ 􀀀 یَهْدِي اَلسَّبِیلَ ( 4) اُدْعُوهُمْ لِآب
( اَللّ غَفُوراً رَحِیماً ( 5
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ 􀀀 کِنْ م 􀀀 ما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ ل 􀀀 فِی
ترجمه
-1 اي پیامبر از خدا بترس و پیروي از کفّار و منافقین نکن به تحقیق که خداوند دانا و درستکار است.
-2 و پیروي نما آنچه را که از پروردگارت بتو وحی میشود بدرستی که خداوند بآنچه میکنید آگاه است.
ص : 4
-3 و بر خداوند توکّل نما و کافیست که خدا کارگذار همه کارهاست.
-4 خدا قرار نداده براي هیچ مردي دو دل در درون و کالبدش و همسرانی را که آنها را ظهار نمودید مادران شما قرار نداده و
پسر خوانده هاي شما را پسران شما نگردانید،آن گفته هاي شماست که بدهانتان،و خدا درست میگوید و او راه را هدایت
میکند.
-5 پسر خوانده ها را نسبت به پدرانشان دهید که آن نزد خداوند درست تر است پس اگر پدرانشان را ندانید پس آنان برادران
دینی و دوستان شمایند،و بر شما گناهی نیست در آنچه خطا و اشتباه کردید، و لیکن آنچه را که دلهاتان تعمد نماید و خداوند
آمرزنده و مهربانست.
قرائت:
ابو عمرو(بما یعملون خبیرا)با یاء قرائت کرده و دیگران با تاء خوانده است.
ابن عامر و اهل کوفه(اللآئی)با همزه ممدوده اشباع شده که بعدش یاء است خوانده اند،و در سورة مجادله و طلاق نیز همین
طور ولی نافع و یعقوب اللآء با همزة ممدوده بدون اشباع و یاء قرائت نموده و ما بقی (اللاي)بدون همزه و مد در هر جا که
باشد خوانده اند.
عاصم(تظاهرون)با ضمۀ تاء و تخفیف ظاء خوانده و اهل کوفه غیر عاصم با فتح تاء و تخفیف ظاء قرائت نموده اند.
ابن عامر(تظّاهرون)بفتح تاء و تشدید ظاء خوانده و ما بقی از قراء (تظهرون)بدون الف و تشدید ظاء و هاء خوانده اند.
ص : 5
دلیل قرائتهاي مذکور:
ابو علی(صاحب تفسیر)گوید کسی که(بما یعملون)با یاء خوانده پس بنا بر(لا تطع الکافرین انه بما یعملون)است و قرائت با تاء
بنا بر مخاطبه است که غایب هم در آن داخل میشود،و اللائی اصلش فاعل مانند شائی است پس قاعده اینست که یاء در آن
ثابت باشد،چنانچه در شائی و نایی ثابت است و گاهی یاء را حذف نموده اند،در حروفی از قول آنان(ما بالیت به باله)و از
میشود،پس اگر همزه مخفف شود پس قاعده آنست که بین « اللاء » آنست(جایه)و همین طور هر گاه یاء از اللائی حذف شود
بین قرار داده شود.
و از سیبویه حکایت شده حذف یاء از(اللاي).
و هر کس که(تظهرون)قرائت کرده پس او(تتظهرون)خوانده پس تاء را در ظاء ادغام کرده،و کسی که(تظاهرون)به ضمّه تاء
خوانده پس او از(ظاهر من امرأته)گرفته و تقویت میکند این مطلب را قول ایشان در مصدر (الظهار).
و کسی که(تظاهرون)با تخفیف ظاء خوانده پس معناي آن(تتظاهرون) پس حذف کرده تاء(تتفاعلون)را که غیر او ادغام نموده
و او کسی که:
(تظّاهرون)با تشدید ظاء با الف خوانده است.
شأن نزول:
اللّ بن
􀀀
این سوره در بارة ابو سفیان بن حرب و عکرمه بن ابی جهل و ابی الاعور السلمی نازل شده که آمدند بمدینه و بر عبد ه
اللّ علیه
􀀀
ابی(رئیس منافقین)وارد شدند بعد از غزوة احد با امانی که از رسول خدا صلّی ه
ص : 6
اللّ بن سعد بن ابی سرح و طعمه بن ابیرق
􀀀
و آله دریافت کرده بودند تا با آن حضرت صحبت کنند،پس برخاستند باتفاق عبد ه
اللّ علیه و آله و گفتند اي محمد ترك کن بدگویی به خدایان ما لات و عزّي و منات را و
􀀀
و وارد شدند بر رسول خدا صلّی ه
بگو که براي آنها شفاعت است براي کسانی که آنها را می پرستند و ما تو و پروردگارت را وا میگذاریم.
پس این سخن بر پیامبر گرامی سخت دشوار آمد،پس عمر بن خطاب گفت اي رسول خدا اجازه بده ما آنها را بکشیم.
کافِرِینَ پیروي نکن کفّار 􀀀 لا تُطِعِ الْ 􀀀 فرمود من بایشان امان داده ام و فرمان داد تا آنها را از مدینه بیرون کردند و نازل شد آیۀ وَ
اللّ بن ابی و ابن سعد و
􀀀
از اهل مکه ابو سفیان و ابا الاعور و عکرمه،(و المنافقین)و نیز اطاعت نکن منافقین از اهل مدینه عبد ه
طعمه.
اللّ علیه و آله وارد شده و تقاضا کردند
􀀀
و برخی گفته اند:این آیات نازل شده در بارة مردي از ثقیف که بر رسول خدا صلّی ه
از آن حضرت که یک سال آنها را مهلت دهد تا از لات و عزّي بهره مند گردند(یعنی آنها را به پرستند) و گفتند منظور ما
اینست که قریش بدانند رتبه و مقام ما را نزد شما چه اندازه است.
اللّ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ در بارة ابی معمّر جمیل بن معمّر بن حبیب فهري نازل شده که مردي عاقل و
􀀀
ا جَعَلَ هُ 􀀀 و قول خدا: م
خوش حافظه بود و هر چه می شنید حفظ میکرد و میگفت که در درون من دو قلب است و من به هر یک از آن دو قلب فکر
میکنم بهتر از عقل محمد و قریش او را ذو القلبین می نامیدند.
ص : 7
پس چون جنگ بدر پیش آمد و مشرکین فرار کردند ابو معمر مذکور هم در میان فراریها بود.
و ابو سفیان بن حرب باو برخورد کرد(در حالی که یک تاي کفش خود را بدست گرفته و تاي دیگرش در پایش بود)و گفت
اي ابو معمّر حال مردم چگونه است؟گفت همه فرار کردند،گفت پس چطور یک پاي نعلینت را در دست گرفته و تاي دیگر
در پایت میباشد؟ پس ابو معمّر گفت:من نفهمیدم مگر اینکه خیال کردم هر دو در پاي منست،پس در آن روز دانستند که او
یک قلب بیشتر ندارد چون فراموش کرده بود که یک پاي آن را در دست گرفته است.
تفسیر:
خداوند سبحان در این سوره پیامبرش را خطاب فرمود،و گفت:
اللّ
􀀀
ا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ هَ 􀀀ی
یعنی اي پیمبر ثابت و استوار باش بر پرهیزکاري و تقواي الهی و ادامه بده بر پرهیز کردن از خدا.
و بعضی گفته اند:معنایش اینست که به ترس از خدا در پیروي از آنچه را که مشرکین التماس نمودند،و برخی گفتند،که چون
از مسلمین(مانند- عمر بن خطاب)کوشش میکردند در کشتن آنهایی را که از مکّه بمدینه آمده بودند با در دست داشتن امان
اللّ به ترس از خدا در شکستن پیمان و خلاف عهد کردن.
􀀀
اللّ علیه و آله،پس خداوند فرمود: اِتَّقِ هَ
􀀀
نامه از پیغمبر صلّی ه
افِقِینَ 􀀀 کافِرِینَ وَ الْمُن 􀀀 لا تُطِعِ الْ 􀀀 وَ
که بیانش گذشت.
و بعضی هم گفته اند که آن تعمیم دارد همه کفّار و منافقین را شامل
ص : 8
میشود و آن وجه خوبی است،و کافر آنست که،کفر باطن خود را اظهار می کند،و منافق،آنست که اظهار ایمان نموده و کفر
خود را در دل میگیرد.
کانَ عَلِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
بدرستی که خداوند بآنچه بعدها میشود قبل از وجودش داناست.
(حَکِیماً)
عالم است در آنچه را که ایجاد و خلق مینماید و مصلحت، اندیش است براي آنچه را که از پیروي کفّار و اهل نفاق نهی
نموده.
امر فرمود او را به متابعت کردن از اوامر و نواهیش مطلقا و گفت:
ی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ 􀀀 ا یُوح 􀀀 وَ اتَّبِعْ م
پیروي نما از آنچه که از پروردگارت بتو امر شده از قرآن و احکام دین پس آن را بمردم رسانیده و خود بآن عمل نما.
ما تَعْمَلُونَ خَبِیراً 􀀀 کانَ بِ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
قطعی است که خدا بآنچه می کنید آگاه است،یعنی چیزي از اعمال شما بر او پوشیده نیست،پس شما را به حسب آن کیفر و
مجازات نماید اگر خوب باشد پاداش خوب دهد و اگر بد باشد کیفري سخت نماید.
اللّ
􀀀
وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ
یعنی تمام کارهایت را بخدا واگذار نما و از غیر او ترسی بخود راه نده و بغیر او امید نداشته باشد.
بِاللّ وَکِیلًا
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
یعنی اوست که قائم به تدبیر امور تو و نگهبان تو و دافع از حقوق توست.
اللّ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ
􀀀
ا جَعَلَ هُ 􀀀م
قرار نداده خدا براي هیچ مردي دو قلب در شکم و درونش،پس امر و کارهاي یک مرد منظّم نمی شود در حالی که با او دو
قلب باشد،پس چطور امور عالم و جهان هستی با
ص : 9
بودن دو خداي معبود اصلاح و منظّم گردد.
مجاهد و قتاده گفته اند:که این آیه در بارة ابی معمّر نازل شده چنانچه بیانش گذشت.
ابن عباس گوید:که منافقین میگفتند که محمد داراي دو قلب است و نسبت زیرکی و تیز عقلی باو میدادند،پس خداوند ایشان
را تکذیب فرمود.
حسن گوید:مردي بود که میگفت من داراي دو نفس و دو دل هستم که یکی مرا فرمان داده و دیگري مرا نهی میکند،پس
آیۀ مزبور در بارة او نازل شد.
ابی مسلم گوید:این آیه ردّ بر منافقین است و مقصود اینست که براي هیچکس دو دل که بیکی ایمان آورد،و با دیگري کفر
بورزد نیست بلکه فقط یک قلب است یا ایمان می آورد و یا کفران میکند.
اءَکُمْ است،و تقدیر آن اینست که چنانچه خداوند براي 􀀀 اءَکُمْ أَبْن 􀀀 ا جَعَلَ أَدْعِی 􀀀 و بعضی گفته اند:که آن آیه متّصل بقول خدا وَ م
یک مرد دو قلب در درونش قرار نداده فرزند انسان را هم پسر دیگري قرار نداده است.
و برخی گفته اند:بلکه آن آیه متصل بما قبلش میباشد،و مقصود اینست که ممکن نیست جمع کردن بین دو پیروي و تبعیّت
متضاد را یعنی پیروي و متابعت وحی و قرآن را پیروي از اهل کفر و طغیان را پس از این دو پیروي بطور کنایه دو
قلب(قلبین)یاد نموده بجهت اینکه متابعت از اعتقاد صادر میشود و آن از افعال قلوب است پس هم چنان که دو قلب جمع
( نمیشود در یک کالبد، دو عقیده متضادّ هم در یک دل جمع نمیشود ( 1
ص : 10
1) -مترجم گوید:بعضی از اهل معرفت و سالکان راه حق گفته اند -1
اللّ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ دوست بدارد با این قلب قومی را و نیز
􀀀
ا جَعَلَ هُ 􀀀 و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: م
دوست بدارد بهمین قلب دشمنان آنها را،(این غیر ممکن است).
و دانشمندان اختلاف کرده اند:در اینکه آیا ممکن است براي یک انسان دو قلب باشد،پس بعضی منع نموده از امکان این و
گفته است که این مؤدّي میشود به اینکه یک نفر دو انسان باشد بجهت اینکه میشود که بیکی از دو قلبش بخواهد چیزي را که
قلب دیگرش نمیخواهد،پس مثل
(1
(که چون دل مرکز و جاي محبّت است و آن مخصوص باري تعالی- محبوب علی الاطلاق جهان هستی است نباید محبّت
دیگري از ما سوي او در آن راه یابد چنانچه از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام روایت شده که فرمود چون دل
مخصوص خداست بر در دل نشسته غیر او را در دلم راه ندادم. در دعاء شریف ابی حمزه ثمالی از حضرت امام زین العابدین
علیه السلام است اللّهمّ انی اسئلک ان تملأ قلبی حبالک و خشیه منک و تصدیقا بکتابک و ایمانا بک و خوفا منک و شوقا
الیک یا ذا الجلال و الاکرام :بار خدایا من میخواهم از تو که پر نمایی دلم را از حبّ خودت و نیز سرشار از خشیت و ترس از
خودت و آن را مملو نمایی از تصدیق بقرآنت و نیز پر سازي از ایمان بخودت و لرزش و ترس از خودت و اشتیاق بدرگاهت
اي صاحب جلالت و بزرگواري. مترجم گوید:از این آیه استفاده میشود که دوستی پیامبر اسلام و خاندانش با دوستی دشمنان
و ستمکاران بآنها جمع نمیشود.یعنی محبّت علی علیه السلام و محبّت غاصبین و ظالمین بر آن بزرگوار و خاندان مظلوم او در
یک دل جمع نخواهد شد.
ص : 11
دو نفر میشود(و این غیر ممکن است).
و بعضی هم تجویز کرده و گفته اند چنان که یک انسان ممکن است براي او قلبی باشد که اجزاء او زیاد باشد،و غیر ممکن
است که با بعضی از اجزاء چیزي را بخواهد که بعضی دیگر نمیخواهد،براي اینکه اراده و کراهت اگر چه در دو جزئی از قلب
موجود شود،پس دو حالت صادره از آنها:- (خواستن و نخواستن)به یک چیز برمیگردد و آن یک جمله است،پس اجتماع دو
معناي ضد در یک انسان محال میباشد.
و ممکن است دو معناي مختلف یا دو معناي مثل هم در دو جزء از قلب باشد و موجب دو صفت براي یک زنده شوند،پس
قاعده همین طور است،هر گاه دو معنی در دو قلب باشد وقتی که موجود در آن برگشتن بیک زنده شود،لکن آنچه مسموع
شده منع و عدم امکان از این مطلب- است.
اتِکُمْ 􀀀 ظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّه 􀀀 اللّا تُ
􀀀
اجَکُمُ ئِی 􀀀 ا جَعَلَ أَزْو 􀀀 وَ م
و قرار نداد همسرانشان را که ظهارشان میکنید(یعنی بآنها می گویید ظهرك علیّ کظهر امی پشت تو بر من و یا تو براي من
چون مادرم هستی)مادران شما،میگویند(ظاهر من امرأته و تظاهر و تظهر)همسرش را ظهار کرد و آن آنست که بگوید به
همسرش(انت علیّ کظهر امّی)تو بر من مانند پشت و کمر مادرم هستی و بزودي آن را در سورة مجادله خواهیم گفت،و
مقصود اینست که خداي تعالی بما آگاهی داد که همسر و عیال مادر نمیشود،پس فرمود:و ما جعل نسائکم اللاتی تقولون هن
علینا کظهر امهاتنا امهاتکم و قرار نداد همسران و زنانی را که می گویید آنان براي ما مانند
ص : 12
پشت و کمر مادران ما هستند،مادران شمایند بجهت اینکه مادران شما حقیقه آن زنانی هستند که شما را زائیده اند و شیر داده
اند.
اءَکُمْ 􀀀 اءَکُمْ أَبْن 􀀀 ا جَعَلَ أَدْعِی 􀀀 وَ م
و قرار نداده پسر خوانده هاي شما را پسرانتان،ادعیاء جمع دعی،و آنست که انسان او را به پسري خود میگیرد خداوند سبحان
بیان فرمود که او حقیقه پسر نیست.
اللّ علیه و آله او را قبل از نزول
􀀀
و این آیه نازل شده در بارة زید بن حارثه بن شراحیل کلبی از بنی عبد ود که پیغمبر صلّی ه
اللّ علیه و آله او را در بازار
􀀀
وحی و پیامبري به پسري گرفته بود زمانی که او در قید اسارت قریش درآمده بود پیامبر صلّی ه
عکاظ خرید،پس چون بآن حضرت فرمان رسالت و وحی رسید وي را باسلام دعوت نمود و او بی درنگ مسلمان شد.
بگو که یا او را بفروشد و یا آزاد « ص» پس پدر زید حارثه بمکّه آمد و نزد ابو طالب رفت و گفت به فرزند برادرت(محمّد
اللّ علیه و آله این پیام را داد فورا آن حضرت فرمود زید آزاد است هر کجا
􀀀
نماید و چون ابو طالب به حضرت رسول صلّی ه
خواهد برود.
پس زید از جدا شدن و دور گشتن از پیامبر(ص)امتناع کرد پدرش حارثه گفت اي گروه قریش گواه باشید که او پسر من
نیست.
پس پیغمبر(ص)فرمود:مردم شاهد باشید که زید پسر من است، پس از آن زمان او را زید بن محمد میخواندند و چون
پیغمبر(ص)با زینب بنت جحش(دختر عمه اش)که قبلا همسر زید بود و طلاقش داده بود ازدواج کرد،یهود(عنود)و منافقان
گفتند محمد زن پسرش(یعنی- عروسش)را بزنی گرفت و حال آنکه مردم را از این عمل نهی میکند.
ص : 13
پس خداوند سبحان فرمود،خدا قرار نداده پسر خوانده شما را فرزند شما و حال آنکه نسبت او از غیر شما ثابت و مسلّم است.
واهِکُمْ 􀀀 ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْ 􀀀
اینست سخن ایشان که بزبان خود میگویند یعنی بدرستی که قول شما که می گویید پسر خوانده پسر این مرد(مقصود
پیامبر(ص)است چیزیست که شما آن را بزبانتان می گویید حقیقتی براي آن نزد خداي تعالی اینست.
اللّ یَقُولُ الْحَقَّ
􀀀
وَ هُ
و خداست که حق و درست میگوید،آن چنان خدایی که واجب است اعتقاد و ایمان باو و براي آن حقیقتی است و آن این
است که همسر و عیال بسبب ظهار مادر نمیشود،و پسر خوانده بسبب پسر خواندگی پسر نمیشود.
وَ هُوَ یَهْدِي السَّبِیلَ
و اوست که راه را هدایت میکند،یعنی براه حق ارشاد نموده و بر آن راهنمایی میکند قول حق تعالی است.
ائِهِمْ 􀀀 اُدْعُوهُمْ لِآب
یعنی ایشان را به پدرانشان نسبت دهید، آنهایی که آنان را تولید کرده اند و ایشان را بآنها نسبت دهید یا بکسانی که آنان را
بر فراش خود بوجود آورده و همسرانشان آنان را زائیده اند.
اللّ
􀀀
هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ هِ
آن از جهت گفتن و حکم کردن نزد خدا درست تر و محبوبتر است.
اللّ بن عمر روایت کرده که گفت ما زید بن حارثه را نمی خواندیم مگر آنکه او را زید بن محمد میگفتیم،تا در
􀀀
سالم از عبد ه
قرآن نازل شد:
اللّ
􀀀
ائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ هِ 􀀀 اُدْعُوهُمْ لِآب
بخاري این مطلب را از ابن عمر در صحیح خود آورده است.
ص : 14
اءَهُمْ 􀀀 فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آب
پس اگر نشناختید پدرانشان را بشخصه.
وانُکُمْ فِی الدِّینِ 􀀀 فَإِخْ
یعنی پس آنان برادران دینی شما هستند در ملّت،پس بآنها یا اخی،اي برادر بگوئید.
والِیکُمْ 􀀀 وَ مَ
یعنی آنها پسران عموهاي شمایند.
زجاج گوید:و ممکنست که مقصود اولیاء شما در دین باشند در وجوب یاري کردن،و بعضی گفته اند معناي اولیاء شما آزاد
کننده شمایند هر گاه شما را از بردگی آزاد کردند،پس بر شما دوستی و یاري آنها لازم است.
ما أَخْطَأْتُمْ بِهِ 􀀀 احٌ فِی 􀀀 لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن
یعنی بر شما باکی نیست،در نسبت دادن آن بکسی که او را بفرزندي گرفته هر گاه شما گمان کردید که او پدر آنست و
ندانستید که پسر او نیست،پس خدا شما را مؤاخذه و عقوبت بآن انتساب نمیکند.
ا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ 􀀀 کِنْ م 􀀀 وَ ل
یعنی و لیکن گناه در آن چیزهایی است که قلوب شما عمدا و متعمّدا قصد نماید از نسبت دادن آنها بغیر پدران ایشان پس
شما مؤاخذه بآنها خواهید شد.
مجاهد گوید:آنچه را که شما قبل از نهی خطا کردید و آنچه را که بعد از نهی تعمّد بآنها نمودید.
اللّ غَفُوراً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
و خداوند آمرزنده و بخشنده است براي آنچه در گذشته گفتید.
رَحِیماً
مهربانست بشما.
اللّ علیه و
􀀀
و در این آیه دلالت است بر اینکه انتساب بغیر پدر جایز نیست و در سنت و اخبار صحیحه از حضرت رسول صلّی ه
آله وارد شده
ص : 15
که آن حضرت فرمودند:
لعنت خدا بر کسی که خود را به غیر پدرش نسبت دهد و یا غیر موالی خود را دوست داشته و قصد نماید(یعنی غاصبین
حقوق و ظالمین آل محمد علیهم السلام را دوست بدارد).
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 6 تا 10
اشاره
اجِرِینَ 􀀀 اَللّ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُه
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ی بِبَعْضٍ فِی کِت 􀀀 حامِ بَعْضُهُمْ أَوْل 􀀀 اتُهُمْ وَ أُولُوا اَلْأَرْ 􀀀 اجُهُ أُمَّه 􀀀 ی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْو 􀀀 اَلنَّبِیُّ أَوْل
راهِیمَ 􀀀 اقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْ 􀀀 ا مِنَ اَلنَّبِیِّینَ مِیث 􀀀 ابِ مَسْطُوراً ( 6) وَ إِذْ أَخَذْن 􀀀 ذلِکَ فِی اَلْکِت 􀀀 کانَ 􀀀 ائِکُمْ مَعْرُوفاً 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِل
􀀀
ا أَیُّهَا 􀀀 ذاباً أَلِیماً ( 8) ی 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 اَلصّ عَنْ صِ دْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْ
ادِقِین 􀀀 اقاً غَلِیظاً ( 7) لِیَسْئَلَ 􀀀 ا مِنْهُمْ مِیث 􀀀 ی وَ عِیسَ ی اِبْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَ ذْن 􀀀 وَ مُوس
ما تَعْمَلُونَ بَصِ یراً ( 9) إِذْ 􀀀 اَللّ بِ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا وَ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْه 􀀀 جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْن 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمْ إِذْ
􀀀
اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا نِعْمَهَ هِ
( بِاللّ اَلظُّنُونَا ( 10
􀀀
اجِرَ وَ تَظُنُّونَ هِ 􀀀 صارُ وَ بَلَغَتِ اَلْقُلُوبُ اَلْحَن 􀀀 اغَتِ اَلْأَبْ 􀀀 جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ ز 􀀀
ص : 16
ترجمه:
اللّ علیه و آله بمؤمنان اولی و شایسته تر است از- خودشان و همسران او مادران ایشانند و صاحبان رحم و
􀀀
-6 پیامبر صلّی ه
خویشاوندان بعضی از آنان اولی و مقدّم به بعض دیگر است در کتاب خدا از مؤمنان و مهاجران مگر آنکه بدوستانتان خوبی
کنید،این در کتاب خدا نوشته شده است.
-7 و هنگامی که گرفتیم از پیامبران پیمان و عهدشان و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و گرفتیم از ایشان
پیمانی سخت.
-8 تا به پرسند راستگویان را از راستیشان و آماده ساخته براي کافرین عذابی دردناك.
-9 اي گروه مؤمنین یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان هنگامی که لشگري آمد بسوي شما،پس ما فرستادیم باد و لشگر غیبی
را که آنها را نمی دیدند و خداوند بآنچه که میکنید بیناست.
-10 هنگامی که آمدند بسوي شما از بالاي سر شما و از پائین تر از شما و هنگامی که چشمها حیران شد و دلها از ترس
بگلوگاه و حنجره ها رسید و گمان میبردید بخدا گمانهایی.
قرائت:
اهل مدینه و ابن عامر و ابو بکر و قتیبه،الظنونا و الرسولا و السبیلا با الف قرائت کرده اند در وصل و وقف ولی اهل بصره و
حمزه در وصل و وقف بدون الف خوانده و بقیه از قرّاء در وقف با الف،و در وصل بدون الف قرائت کرده اند.
ص : 17
دلیل:
ابو علی طبرسی گوید:دلیل قول کسی که در وصل الف را تثبیت کرده اینست که در قرآن مجید چنین آمده و آن اساس آیه
و آیات قرآنی است تشبیه بقوافی نموده از جهتی که آن مقاطع آیات است،پس هم چنان که تشبیه کرده(اکرمن و اهانن)را
بقافیه ها در حذف یاء از آنها چنانچه حذف شده در مثل قول شاعر:
من حذر الموت ان یاتین
و اذا ما انتسبت له انکرن
کسی که مردم را از مرگ میترسانید که ناگهان آید وقتی که مرگ به سراغش آمد انکار نمود.
همین طور تشبیه نموده این را در اثبات الف بقافیه ها،و امّا کسی که الف را در وصل انداخته،پس او اثبات آن را در قوافی
میداند و حال آنکه رؤس آیات قافیه نیست،پس در وصل حذف میشود چنانچه در غیر آنهم حذف میشود از چیزهایی که در
وقف ثابت میماند مثل تشدیدي که ملحق میشود بحرفی که بر آن وقف میشود،و این هنگامیست که در خطا ثابت باشد پس
شایسته است که حذف نشود چنانچه هاء وقف از کلمه(حسابیه و کتابیه) حذف نمیشود و اینکه آن جاري میشود مجراي
موقوف علیه و وصل هم نمیشود
اعراب:
أَنْ تَفْعَلُوا
موصول وصله است در محلّ رفع بسبب مبتداء بودن براي اینکه آن استثناء منقطع،و خبر آن محذوف و تقدیرش اینست لکن
فعلکم الی اولیائکم معروفا جائز لکن کار خوب شما بدوستانتان رواست.
ا􀀀 وَ إِذْ أَخَذْن
جاءَتْکُمْ 􀀀 در ظرف عامل،اذکروا قول خداي سبحان إِذْ
ص : 18
جُنُودٌ
اللّ علیکم کائنه وقت مجیء جنود(اذ جاءکم)بدل از اذ اوّل و همین
􀀀
العامل اینجا محذوف تقدیرش چنین است،اذکروا نعمه ه
صارُ است 􀀀 اغَتِ الْأَبْ 􀀀 طور از إِذْ ز
شأن نزول:
اللّ علیه و آله میان اصحابش برادري و مواخات برقرار کرد و هر دو نفر مرد را با هم برادر نمود،پس
􀀀
کلبی گوید:پیامبر صلّی ه
هر گاه یکی از آن دو از دنیا میرفت آنکه زنده بود میراث او را تصاحب کرده و به نزدیکان نسبی او چیزي نمیداد و این مدّتی
اللّ نازل شد،پس آیات مواریث نسخ کرد
􀀀
ابِ هِ... 􀀀 ی بِبَعْضٍ فِی کِت 􀀀 حامِ بَعْضُ هُمْ أَوْل 􀀀 تا خدا میخواست ادامه داشت تا آیه أُولُوا الْأَرْ
قانون میراث مؤاخات و برادري و هجرت را و نزدیکتر به میّت(مانند پسر و دختر و پدر و مادر و همسر)وارث گردید،پس
نزدیکتر مانند برادر و خواهر و جد و جدّه از نزدیکان و خویشاوندان.
قتاده گوید:مسلمانها به سبب مهاجرت وارث میشدند و اعرابی مسلمان که هجرت نکرده بود از مهاجرین چیزي را ارث نمی
برد،پس این آیات نازل و میراث بنسب و خویشاوندان مقرّر گردید.
تفسیر:
اشاره
ی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ 􀀀 اَلنَّبِیُّ أَوْل
اللّ علیه و آله سزاوارتر است بمؤمنین از خودشان یعنی آن حضرت اولی و شایسته تر است بایشان از خودشان.
􀀀
پیامبر صلّی ه
مقصود از اینکه پیامبر سزاوارتر است چیست؟ چند قول در معناي اولی گفته شده است:
ص : 19
اللّ علیه و آله سزاوارتر است به تدبیر ایشان و فرمان او بر ایشان نافذتر است از حکم ایشان بر
􀀀
-1 ابن زید گوید:پیامبر صلّی ه
.( ایشان خلاف آنچه حکم میشود بر آن براي وجوب طاعت و پیروي از آن حضرت که مقرون بطاعت خداي تعالی است ( 1
اللّ علیه و
􀀀
-2 ابن عباس و عطا گویند:یعنی آن حضرت اولی و شایسته است به ایشان در دعوت کردن،پس هر گاه پیامبر صلّی ه
آله ایشان را براي کاري و چیزي فراخواند و یا فرمان داد ولی نفوسشان آنها را بچیزي خلاف خواسته پیامبر دعوت نمود
اطاعت و پیروي خط و فرمان پیامبر(ص)اولی و واجب است از اطاعت نفوسشان"و این از قول اوّل نزدیکتر است" 3-بدرستی
ی أَنْفُسِکُمْ "پس سلام کنید بر 􀀀 که حکم آن حضرت نافذتر است از حکم بعضی از آنها بر بعضی دیگر مثل قول خدا فَسَلِّمُوا عَل
خودتان" پس هر گاه او با سزاوارتریش بایشان از مال امتش ارث نبرد چگونه ارث میبرد کسی که حق او را بسبب
پسرخواندگی واجب میدانید،و از پیامبر(ص)روایت شده که وقتی خواست غزوه تبوك برود فرمان داد که مردم همه بسیج
نموده بیرون
ص : 20
اللّ
􀀀
اللّ و قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ هَ
􀀀
طاعَ هَ... 􀀀 اللّ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ... و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا هَ 􀀀 1) -بحکم ی -1
اللّ .اي مؤمنین اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر خدا را و کسی که اطاعت کند پیامبر را حقیقه خدا را
􀀀
فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ هُ
اطاعت نموده.و بگو اگر خدا را دوست دارید مرا پیروي و متابعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد. مترجم
روند،گروهی گفتند ما از پدران و مادران مان اجازه میگیریم اگر آنها موافقت کردند میرویم و گرنه نخواهیم رفت،پس این
آیه نازل شد.
و از ابی بن کعب و ابن مسعود و ابن عباس روایت شده که ایشان آیه را اینطور قرائت میکردند(النبی اولی بالمؤمنین من
انفسهم و ازواجه امّهاتهم و هو اب لهم)و در قرآن ابی بن کعب هم چنین بود،و از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام
هم همین طور روایت شده است.
مجاهد گوید:هر پیغمبر براي امتش پدر بود ( 1)و براي همین مومنین با هم برادرند،زیرا پیامبر(ص)پدر ایشانست در
دین(چنانچه فرمود:
"انا و علی أبوا هذه الامه" من و علی دو پدر این امّت هستیم.
و مفرد انفس نفس است و آن مخصوص حیوان حسّاس دراکی است که نفیس ترین اعضایی است که در وجود اوست.
و محتمل است که اشتقاق آن از تنفّس نفس کشیدن باشد که آن تروح است،و محتمل است که از نفاسه یعنی ارزشمندي
باشد که آن پربهاترین و گرامی ترین اعضاء اوست.
اتُهُمْ 􀀀 اجُهُ أُمَّه 􀀀 وَ أَزْو
و همسران آن حضرت مادران شمایند یعنی آنان براي مؤمنان مانند مادرند در احترام و حرمت ازدواج و حال آنکه مادر
حقیقی نیستند زیرا اگر بودند هر آینه دختران آنها هم خواهران مؤمنین می بودند حقیقه و تزویج آنها بر مؤمنین حلال
نبود،پس معلوم شد که مقصود از آن حرمت عقد ایشان است نه بر چیز دیگر براي اینکه ثابت نشده چیزي از احکام مادري
میان آنها و مؤمنین مگر حرمت ازدواجشان فقط،آیا
ص : 21
راهِیمَ... 􀀀 ا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْ 􀀀 1) -و تأیید میکند قول مجاهد را آیۀ شریفه، م -1
نمی بینی که نگاه کردن بر ایشان بر مؤمنین جایز نیست و نیز آنها نمی توانند بر مؤمنین نظر نمایند ( 1)و مؤمنین ارث نمی برند
اتُهُمْ در یک معنی مخصوصی است نه معناي مادري عمومی مطلق 􀀀 اجُهُ أُمَّه 􀀀 از آنها و براي همین است که شافعی میگوید وَ أَزْو
و آن باین معناست که آنها محرّمات
ص : 22
1) -خداوند همسران پیامبر را مادران مؤمنین قرار داده ولی مشروط به اینکه ایجاد فتنه و حادثه نکنند و هتک حرمت و -1
حریم پیامبر(ص)را ننمایند پیامبر(ص)طلاق آنان را در اختیار حضرت علی علیه السلام قرارداد و فرمود آنها بشرف امومه و
مادري مؤمنین مفتخرند مادامی که در منزل خود نشسته و حفظ حریم و ناموس آن حضرت و موقعیت خود را نمایند اما اگر از
منزل بیرون زدند و مانند عایشه بسیج لشگر کرده و به بصره آمده و جنگ جمل را بر پا و با خلیفه بلا فصل
پیغمبر(ص)حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)جنگیدند آن حضرت مختار است که آنها را طلاق گوید تا از شرافت
مادري ساقط شوند،در اینجا مناسب دیدم حکایتی را که سید استادم فقیه اهل البیت آیه العظمی مرعشی نجفی مدّ ظله در
اللّ حاج سید محمد باقر حجّت
􀀀
درسش، فرمودند براي تنبیه برادران اهل تسنن و یا سنی زدگان داخلی بنویسم فرمودند آیت ه
که از علماء طراز اوّل کربلاء و ادباء عرب بوده قصیده در مدح حضرت زهراء علیها السلام میگوید و در آن قصیده خطاب
بعایشه و میگوید:یا آمنّا فسبّک محرّم-لاجل عین الف عین تکرم-اي مادر ما بدگویی بتو حرام است براي اینکه تو همسر
پیامبري و براي یک چشم هزار چشم احترام میشوي،پس یکی از خطباء مخلص عرب که شارح ازریه است در عالم خواب
حضرت زهرا علیها سلام را می بیند میفرماید برو به پسرم سید محمد باقر حجت بگو کسی که مادري مانند من دارد به عایشه
مادر نمیگوید،پس او از خواب بیدار شده درب منزل سید آمده و میگوید آیا تازگی شعري گفته اي؟میگوید چطور؟خواب
خود را میگوید پس سید بسیار گریه کرده فورا آن بیت را عوض کرده و میگوید: فیا حمیرا سبّک محرّم)حمیرا لقب عایشه
است.مترجم
ابدي هستند ولی محرمهاي در خلوت و مسافرت نیستند و این همان معنایی است که مسروق از عایشه روایت کرده که زنی باو
گفت اي مادر،پس عایشه گفت من مادر تو نیستم بلکه مادر مردان شمایم.
.( و بنا بر این مطلب جایز نیست که بخواهران و برادران ایشان خال المؤمنین و خاله المؤمنین گفته شود ( 1
شافعی گوید:زبیر اسماء دختر ابی بکر را تزویج کرد و نگفت که او خاله مؤمنین است.
اجِرِینَ 􀀀 اللّ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُه
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ی بِبَعْضٍ فِی کِت 􀀀 حامِ بَعْضُهُمْ أَوْل 􀀀 وَ أُولُوا الْأَرْ
و این آیه در آخر سورة انفال تفسیر شده،و اولوا الارحام صاحبان نسب و خویشاوندانند،چون خداوند سبحان فرمود که
همسران پیامبر(ص)مادران مؤمنین هستند در تعقیب آن اولوا الارحام را فرمود و بیان نمود که میراث نمی برد مگر بانتساب
ولادتی و خویشاوندي،و مقصود اینست که صاحبان نزدیکان هم بعضی از آنها بارث بردن شایسته تر از بعضی از مؤمنین،یعنی
انصار و مهاجرین که از مکّه هجرت بمدینه کردند هستند.
و بعضی گفته اند:مقصود از مؤمنین آنهایی هستند که با هم پیمان و عقد برادري بستند و یا مهاجرت نمودند،پس این آیه نسخ
نمود توارث به هجرت و مؤاخات در دین را و آن دلالت دارد بر اینکه میراث بقرابت و خویشاوندي است،پس هر کس
نزدیکتر باشد(مثل پسر و دختر و پدر و
ص : 23
1) -پس بنی امیه و مروان که بمعاویه علیه الهاویه(خال المؤمنین)می گویند مانند سایر کارهایشان نسبت نابجایی داده و -1
کار خطا و حرامی مرتکب شده اند.
مادر)پس او سزاوارتر بمیراث است از آنهایی که دورترند(چون برادر و خواهر،یا عمو و عمه،دایی و خاله).
ائِکُمْ مَعْرُوفاً 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِل
􀀀
مگر اینکه بدوستانشان خوبی نمائید.
الاّ استثناء منقطع است و معنایش اینست،لکن اگر شما بدوستانتان که مؤمن هستند و یا هم پیمان هاي خودتان چیزي که خوب
شایسته باشد نمودید(مثلا احسانی کردید)آن کار خوبی است.
سدي گوید:مقصود از این وصیه کردن مؤمن است به برادران دینیش (که از ثلثش بگوید به دوستان و برادران دینیش بدهند).
و غیر سدي گویند:وقتی توارث بمؤاخات و برادري و هجرت نسخ شد به آیۀ اولوا الارحام وصیه را مباح فرمود که انسان
وصیه کند براي هر کس که دوست دارد او را بآنچه که میخواهد از ثلث مالش معناي معروف وصیّت در اینجا است.
از محمد بن حنفیه(فرزند امیر المؤمنین علیه السلام)و عکرمه و قتاده حکایت شده که معناي آن وصیت به نزدیکان است از
مشرکین.
لا تَتَّخِ ذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّکُمْ 􀀀 و بعضی گفته اند:که این صحیح است براي اینکه خداوند تعالی از این کار نهی فرموده بقولش
اءَ دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید...و بسیاري از فقهاء(عامّه) تجویز کرده اند وصیّت براي نزدیکان کافر را،و 􀀀 أَوْلِی
اصحاب ما گفته اند که وصیّت براي نزدیکان کافري که پدر و مادر و یا فرزند باشند جایز است.
ذلِکَ􀀀 کانَ 􀀀
یعنی نسخ میراث بسبب هجرت و رد آن بارحام از نزدیکان
ص : 24
ابِ􀀀 فِی الْکِت
یعنی در لوح محفوظ ثابت است.
اجِرِینَ دو احتمال در 􀀀 و بعضی گفته اند:یعنی در تورات است (مَسْطُوراً) یعنی نوشته شده و من در قول خدا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُه
آن میرود،یکی از آن دو آنچه ما یاد نمودیم و دیگري تقدیرش اینست،و اولوا الارحام من المؤمنین و المهاجرین اولی
بالمیراث،صاحبان ارحام از مؤمنان و مهاجران سزاوارتر بمیراث هستند.
اقَهُمْ 􀀀 ا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیث 􀀀 وَ إِذْ أَخَذْن
و آن گاه که ما از پیامبران پیمان شان را گرفتیم.
قتاده گوید:یعنی اي محمد(ص)یاد کن هنگامی که خداوند تعالی پیمان از پیامبران گرفت خصوصا که بعضی از آنها تصدیق
کنند بعضی دیگر را و پیروي نمایند بعضی از ایشان برخی دیگر را.
مقاتل گوید:پیمان از ایشان گرفت بر اینکه خدا را عبادت کنند و مردم را بعبادت خدا بخوانند،و اینکه بعضی از آنان بعضی
دیگر را تصدیق نموده و ملّت و قوم خود را نصیحت نمایند.
(وَ مِنْکَ)
اي محمد،و البتّه آن حضرت را براي فضل و شرفش مقدم داشت.
ی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ 􀀀 راهِیمَ وَ مُوس 􀀀 وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْ
این پنج پیغمبر (ص)را بنامهایشان یاد نمود و اختصاص داد براي اینکه آنان اصحاب شرایع ( 1)بودند.
ص : 25
1) -مترجم گوید:و اولوا العزم بودند،یعنی صاحبان عزم راسخ و ثابت بودند و در مقابل طغیان و عصیان ملّتشان صبر نموده -1
و پایداري می کردند و زود بآنها نفرین نکرده و از آنان قهر نمیکردند و دلیل بر این آیه
اقاً غَلِیظاً 􀀀 ا مِنْهُمْ مِیث 􀀀 وَ أَخَذْن
و ما گرفتیم از ایشان پیمان سختی یعنی پیمان محکمی گرفتیم بر وفاء کردن بآنچه را که متحمل شده از بار رسالت و ابلاغ
کردن احکام دین و شریعت.
و بعضی از مفسّرین و دانشمندان گفته اند:یعنی ما از ایشان عهد و پیمان محکم گرفتیم که بملّت خود اعلان کنند که
محمد(ص)رسول و فرستاده خداست و پیامبري بعد از او نخواهد بود،و البتّه ذکر میثاق را مکرّر فرمود براي تأکید در اوّل آیه
بطور مطلق یاد نمود و در آخرش آن را مقیّد ساخت بزیادتی صفت غلیظ،سپس خداوند فایده میثاق و پیمان بستن با انبیاء را
بیان فرمود،و گفت:
الصّ عَنْ صِدْقِهِمْ
ادِقِین 􀀀 لِیَسْئَلَ تا اینکه به پرسند راستگویان را از صداقت و راستگوییشان.
مجاهد گوید:یعنی البتّه این کار را کرد و پیمان را گرفت تا اینکه سؤال کند از پیامبران مرسل که امتهاي شما چه جواب دادند
بشما.
بعضی گفته اند:تا اینکه از راستگویان سؤال کنند در توحید و یگانگی خدا و عدل او و شرایع از راستیشان یعنی آنچه را که
در باره خدا میگویند،
(1
(کریمه فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل،پس صبر نما چنانچه انبیاء اولو العزم صبر کردند و شتاب نکن در
نفرین کردن(سورة احقاف 34 و در سورة"ن و القلم"آیه 48 فرمود فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت اذ نادي و
هو مکظوم،پس صبر کن حکم پروردگار ترا و مباش مثل رفیق ماهی (یونس نبی)هنگامی که در شکم ماهی افتاد و در
تاریکی شکم ماهی و قعر دریا ندا کرد یا لا آله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین،و پر خشم بود.
ص : 26
پس بآنها گفته میشود آیا خداي متعال به هیچ کس ظلم و ستم نموده است آیا هر انسانی را باعمال خودش مجازات و پاداش
داده،آیا کسی را بدون گناه عذاب نموده است مثل این،پس میگویند بلی در قضاوتشان عدالت نمود و هر کس را بکردار
خودش کیفر داد.
و بعضی گفته اند:یعنی براي اینکه راستگویان را به پرسد در گفتار ایشان از راستی و صداقت در کارهایشان.
و بعضی گفته اند:تا اینکه از راستگویان به پرسند هدف شما از راستگویی چه بود،آیا فقط خدا بود،یا غیر خدا،و در آن
تهدیدي براي دروغگویانست.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:وقتی از راستگویی او سؤال شود که به چه وجه و جهت بود،میگوید(مثلا براي خدا و
یا...بود)پس به حسب آن پاداش داده میشود،پس حال دروغگو چگونه خواهد بود آن گاه خداي سبحان فرمود:
ذاباً أَلِیماً 􀀀 کافِرِینَ عَ 􀀀 وَ أَعَدَّ لِلْ
یعنی مهیّا نموده براي کفّار عذاب دردناکی،سپس مؤمنان را مخاطب ساخته و فرمود:
اللّ عَلَیْکُمْ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ هِ 􀀀ی
اي گرویدگان بحق و کسانی که ایمان آورده اید یادآور شوید نعمت خدا را بر خودتان،و تذکر داد بایشان بزرگ نعمت خود
را بر آنها که رفع احزاب(گروهاي مختلف عرب از قریش و غیر آن)بود.
جاءَتْکُمْ جُنُودٌ 􀀀 إِذْ
و ایشان آنهایی بودند که تحزّب(گروه گرایی) کردن بر رسول خدا(ص)در ایّام جنگ خندق.
ص : 27
ا عَلَیْهِمْ رِیحاً 􀀀 فَأَرْسَلْن
و آن باد تندي بود که بر ایشان وزید تا دیگهاي غذاي برگشته و خیمه هاي آنها کنده شد.
ا􀀀 وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْه
و لشگري که ندیدید آنها را از فرشتگان.
و بعضی گفته اند:که فرشتگان در آن روز جنگ نکردند و کسی را نکشتند بلکه مؤمنان را تشجیع کرده و کفار را
میترسانیدند.
ما تَعْمَلُونَ بَصِیراً 􀀀 اللّ بِ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
و خداوند بآنچه را که میکنید بیناست کسی که با تاء قرائت کرده میگوید روي خطاب با مؤمنین است،و کسی که با یاء
خوانده مقصودش اینست که خدا عالم است بآنچه را که کفّار انجام میدهند سپس فرمود:
جاءُوکُمْ 􀀀 إِذْ
یعنی یاد آورید هنگامی که لشکر مشرکین بسوي شما آمدند.
مِنْ فَوْقِکُمْ
یعنی از بالاي وادي از طرف مشرق،بنی قریظه و بنی نضیر و غطفان.
وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ
یعنی از طرف مغرب از سمت مکّه ابو سفیان در مردم قریش و کسانی که پیرو او بودند.
صارُ 􀀀 اغَتِ الْأَبْ 􀀀 وَ إِذْ ز
یعنی دیدگان شما از هر جهت مات و حیران شده و نمی گریست مگر دشمن را که از هر طرف روي آورده است.
و بعضی گفته اند:یعنی چشمها از وحشت و ترس از جاي خود برگشته چنانچه شخص ترسو میشود و در حال ترس نمیداند چه
می بیند.
اجِرَ 􀀀 وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَن
و دلها بگلو رسید،حنجره داخل گلو میباشد.
ص : 28
قتاده گوید:یعنی دلها از جاي خود کنده شد و اگر نبود که گلو و حلقوم تنگی از آن میکرد که بیرون رود،هر آینه بیرون
میرفت.
ابو سعید خدري گوید:روز خندق گفتیم اي رسول خدا بفرما ما چه بگوئیم،بحقیقت جان ما بگلو رسید،فرمود بگوئید:اللّهم
استر عوراتنا،و آمن روعاتنا،بار خدایا مستور و مصون دار ناموس ما را و ایمن فرما وحشت ما،گوید پس آن را خواندیم،پس
چهره هاي دشمنان خدا بسبب باد تندي زده شد،پس فرار کردند.
اجِرَ چنین است یعنی آنها ترسیدند و بیشترشان بجزع افتادند،و شخص ترسو و جبان هر گاه 􀀀 فراء گوید:معناي بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَن
ترسش سخت شد کبدش باد میکند و وقتی کبد متورّم شد جان بگلو میرسد.
بِاللّ الظُّنُونَا
􀀀
وَ تَظُنُّونَ هِ
یعنی گمانهاي شما دگرگون و مختلف- خواهد بود،پس بعضی از شما گمان نصر و یاري خدا را میبرد و برخی هم از خدا
مأیوس و ناامید میشود.
حسن گوید:یعنی گمان مبرید گمانهاي مختلف منافقین خیال میکنند که محمد(ص)مستأصل و بیچاره میشود و مؤمنین گمان
میکنند که آن حضرت یاري میشود.
و بعضی گفته اند:افرادي که ضعیف القلب و ایمان بودند مثل منافقین فکر میکردند،لکن این معنی وارد نشده.
و بعضی گفتند:که اختلاف گمان آنها این بود که بعضی گمان میکردند که کفّار غالب میشوند،و بعضی گمان میکردند که
ایشان بر شهر مدینه مستولی میشوند،و بعضی گمان میکردند که جاهلیّت عود خواهد نمود
ص : 29
چنانچه قبل از اسلام بود،و بعضی گمان میکردند که آنچه خدا و پیامبر وعده دادند از یاري دین و اهلش آن غرور و فریب
است،پس اقسام ظنون بسیار است خصوصا گمان ترسوها از همه بیشتر است.
ترتیب:
اءَکُمْ دارد زیرا چون بیان فرمود که پسر بودن بر 􀀀 اءَکُمْ أَبْن 􀀀 ا جَعَلَ أَدْعِی 􀀀 ی بِالْمُؤْمِنِینَ پیوست بقول او وَ م 􀀀 قول خداي تعالی، اَلنَّبِیُّ أَوْل
او جایز و روا نیست در تعقیب آن فرمود که آن حضرت با وصف این بر مؤمنین-از خودشان شایسته تر است از جهت اینکه
خداوند آن حضرت را بر آنها ولایت داد،پس بر ایشان واجب است او را پیروي و اطاعت نمایند،و اصل ولایت براي خداي
تعالی است،چنانچه فرمود:
لِلّ ولایت در اینجا مخصوص خداست ( 1)پس براي
􀀀
لایَهُ هِ 􀀀 الِکَ الْوَ 􀀀 هُن
ص : 30
1) -موضوع ولایت که مسئله روز است معرکه آراء فقهاء و دانشمندان است بعضی از علماء معتقدند که ولایت خدا و -1
پیامبر(ص)و امام در عصر غیبت حضرت ولیّ عصر روحی له الفداء براي فقیه ثابت است و از آنهاست مرحوم میرزا حسین
اللّ سره و نایب الامام خمینی و من تبعه و بعضی هم بکلّ انکار ولایت را نموده براي فقهاء و بعضی هم قائل به
􀀀
نائینی قدس ه
تفصیل شده یعنی میگویند ولایت دارند ولی نه ان ولایت مطلقه پیامبر و ائمه(ع)را بلکه ولایت آنان در محدوده امور حسبیه و
نصب قیم براي صغار و طلاق- ممتنع و امثال ذلک است،و قائلین باین قول بیشتر است و ولایت فقیه بآن معنی را قبول ندارند و
هو الحق،و ما اگر از دیدگاه قرآن و اخبار صحیحه خاندان رسالت ملاحظه کنیم خواهیم دانست که ولایت مطلقه مخصوص به
اللّ و رسوله و الذین آمنوا...فرموده و
􀀀
خدا و پیامبر(ص)و امام است زیرا در قرآن مجید انحصار بآنها داده لا غیر انما ولیکم ه
چون خدا عالم و داناي بتمام امور جزئی و کلی بندگانش میباشد و مصالح و مفاسد آنان را
هیچکس حظی و نصیبی نیست در آن ولایت مگر کسی را که خداي سبحان او را ولی نموده و تولیت امر بندگانش را در
اختیار او گذارده و به این معنی پیامبر(ص)در روز غدیر اشاره نموده و فرمود
الست اولی بکم من انفسکم آیا من از شما بنفوس شما سزاوارتر نیستم؟پس چون همه جواب مثبت داده و گفتند آري شما بر
ما از هر جهت شایسته تري فرمود
من کنت مولاه فعلی مولاه هر کس را که من بر او ولایت دارم پس علی بر او ولایت دارد و مولا بمعناي اولی است بدلالت
لاکُمْ جایگاه شما آتش و آن مولاي شماست یعنی براي شما سزاوارتر است و نیز قول لبید شاعر 􀀀 النّ هِیَ مَوْ
ار 􀀀 اکُمُ 􀀀 کریمه مَأْو
جاهلیت که میگوید:
فغدت کلا الفرجین تحسب انّه
مولی المخافه خلفها و امامها
پس صبح نمود هر دو شکاف که خیال میکرد ترس و خطر از جلو و عقب متوجه باوست،یعنی به ترس و مخافت سزاوارتر
است. سپس برگشت خداوند سبحان به کلامش در تأکید نبوّت پیامبر"ص" بذکر آنچه را که از انبیاء و پیامبران پیمان گرفته
بود در این باب و دنبال کرد آن را به بیان آیات و معجزاتش در روز احزاب و ذکر آنچه را که انعام فرموده بر آن حضرت و
بر مؤمنین از یاري کردن آنان مضافا بر آنچه که براي ایشان از ثوابهاي اخروي مهیّا نموده بود.
حکایت جنگ خندق:
محمد بن کعب قرظی و غیر او از اصحاب تاریخ پیامبر(ص)داستان
(1
میدانید بر آنها ولایت دارد و چون خدا علم مزبور را به پیامبر و امامان علیهم السلام داده آنها هم چنین ولایتی دارند. مترجم
ص : 31
جنگ خندق را چنین گفته اند،که عده اي از یهود که از آنها سلام بن ابی الحقیق و حیّ بن اخطب با جماعتی از بنی النضیر
که پیامبر خدا(ص) آنها را تبعید و اخراج نموده بود رفتند تا در مکّه بر قریش وارد شده و آنها را بجنگ با پیامبر(ص)خوانده
و گفتند ما با شما بر ضدّ مسلمانها هستیم تا آنها را مستأصل و بیچاره کنیم.
قریش گفتند اي جماعت یهود شما اهل کتاب اوّل هستید،آیا دین ما بهتر است یا دین محمد(ص)گفتند بلکه دین شما بهتر از
دین اوست و شما سزاوارتر بحق از او هستید،پس ایشان یعنی(یهود عنود)همان مردمی هستند که خداوند در باره آنان نازل
فرمود،آیا نظر نمیکنی به آنهایی که بهره اي از کتاب(تورات)داده شده است به جبت و طاغوت ایمان آورده و به کفّار قریش
میگویند شما راه را از مؤمنین بهتر یافته اید تا آنجا که فرمود و کافیست براي آنها سعیر جهنّم یعنی شعله آتش دوزخ.
پس قریش از گفته آنها مسرور و تحریک شده،پس براي جنگ با رسول خدا(ص)اجتماع نموده و آماده پیکار شدند،سپس
یهودیان مذکور از مکّه بسوي قبیله غطفان رفته و آنها را دعوت بجنگ با رسول خدا(ص)کرده و با آنها هم گفتند که ما با
شما خواهیم بود و قریش هم براي این کار با ما پیمان بسته اند،پس قبیله غطفان هم موافقت و آمادگی خود را اعلام نمودند
پس قریش برهبري و فرماندهی ابو سفیان بن حرب حرکت کرده و غطفان هم بسرکردگی عیینه بن حصین بن حذیفه بن بدر
با قبیله فزاره و حرث بن عوف با قبیله بنی مره و مسعود بن جبله الاشجعی با مردمی که از اشجع متابعت او را نمودند بیرون
آمده و بهم پیمانهاي خود هم نوشته از بنی
ص : 32
اسد که با آنها موافقت کنند،پس طلیحه با عدّة از بنی اسد که هم پیمان با اسد و غطفان بودند بآنها پیوستند.
و قریش بجماعتی از مردان بنی سلیم مثل ابو الاعور سلمی و پیروانش از قبیله مذکور نامه نوشتند که قریش را کمک کنند،و
اللّ تعالی علیه کنده و
􀀀
چون این اخبار بپیغمبر اسلام(ص)رسید خندقی بر دور شهر مدینه با اشاره جناب سلمان فارسی رضوان ه
اللّ (ص)ما در فارس وقتی در محاصرة
􀀀
این اوّلین جنگی بود که سلمان شرکت کرده و او در آن موقع آزاد بود گفت یا رسول ه
اللّ علیه و آله رأي سلمان را پذیرفته و باتفاق مسلمانها
􀀀
دشمن قرار میگیریم بر دور خود خندق قرار میدهیم،پس پیغمبر صلّی ه
خندق را کنده و آن را محکم ساختند.
اللّ حافظ است که باسنادش از کثیر بن
􀀀
و از دلایل و معجزات پیامبري آن حضرت که در حفر خندق ظاهر شد روایت ابو عبد ه
اللّ بن عمرو عوف مزنی آورده که گفت پدرم براي من از پدرش حدیث کرد که پیغمبر(ص)در سال احزاب نقشۀ خندق
􀀀
عبد ه
را چنین پیاده نمود که کندن چهل زراع را در عهدة ده نفر از مسلمین گذارد،پس در میان مهاجرین و انصار در بارة سلمان
اختلاف شد و سلمان مرد نیرومند و پرتوانی بود پس انصار گفتند که سلمان از ماست و مهاجرین گفتند سلمان از ماست، پس
پیامبر خدا(ص)فرمود سلمان از ما خاندان است.
عمرو بن عوف گوید من و سلمان و حذیفه بن الیمان و نعمان مقرن و شش نفر از انصار چهل زراع را بریده و کندیم تا
رسیدیم به خاك رس خداوند از ته خندق سنگ سفید گردي را بیرون آورد و بیل و کلنگ ما-
ص : 33
شکست و بر ما سخت شد،پس بسلمان گفتیم از خندق بالا برو و پیامبر (ص)را از این سنگ خبر بده که یا ما از سنگ
بگذریم که گذشتن از سنگ نزدیک است و یا اینکه ما را برأي و نظر مبارکش در بارة سنگ فرمان دهد چون ما دوست
نداریم از خط نقشۀ آن حضرت تجاوز کنیم،پس سلمان از خندق بالا آمده و خدمت پیامبر(ص)رسید در حالی که برایش قبّه
اللّ سنگ سفیدي گردي از ته خندق بیرون آمده و آهن آلات ما را شکسته و کار بر
􀀀
اي زده بودند،پس عرض کرد یا رسول ه
ما دشوار شده زیرا چیزي در آن اثر نمیکند نه زیاد و نه کم،پس نظر مبارك را در بارة آن بفرما،پس آن حضرت با سلمان
وارد خندق شده و کلنگ بدست گرفته و بر آن سنگ زد که برقی از آن ظاهر شد که تمام مدینه را روشن نمود مثل اینکه
اللّ اکبر گفتند،سپس دو مرتبه زد باز برقی
􀀀
چراغ پر نوري در شب تاریکی افروخته اند،پس پیامبر تکبیر فتح گفت مسلمانها نیز ه
ظاهر شد آن گاه ضربت سوم را زدند که برق دیگري برخاست.
اللّ این برقهایی که می بینیم چیست فرمود:برق اوّل نشانۀ فتح یمن است
􀀀
پس سلمان گوید:گفتم پدر و مادرم بفدایت یا رسول ه
که خداوند نصیب ما خواهد نمود و امّا دوّم نشانۀ فتح شام و مغرب است و امّا برق سوّم علامت فتح مشرق(و عجم)است،پس
للّ موعد صادق،سپاس و شکر مخصوص خداوندیست که وعده دهنده صادق
􀀀
مسلمانان خوشحال شدند و گفتند الحمد ه
است،و احزاب ظاهر شدند،مؤمنین گفتند:
اللّ وَ رَسُولُهُ" اینست آنچه که خدا و پیغمبر(ص)بما وعده داد و خدا و پیامبرش راست
􀀀
اللّ وَ رَسُولُهُ وَ صَ دَقَ هُ
􀀀
ا وَعَدَنَا هُ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 "ه
گفتند و منافقین
ص : 34
گفتند آیا تعجّب نمی کنید که محمد شما را خبر داده و وعده باطل میدهد و بشما میگوید که در یثرب(مدینه)قصور حیره و
مدائن و کسري را می بینید و اینکه آنها را براي شما فتح میکند و حال آنکه شما حفر خندق نموده،و جرئت مبارزه و ظاهر
شدن را ندارید.
معجزه دوّم
اللّ حافظ با اسنادش از عبد الواحد بن ایمن مخزومی
􀀀
و نیز از آیات و معجزات پیامبري آن حضرت حکایتی است که ابو عبد ه
روایت نموده گوید:
اللّ انصاري گفت ما در آن روز خندق می کندیم پس کوهکی در آن ظاهر شد،پس ما گفتیم یا رسول
􀀀
شنیدم جابر بن عبد ه
اللّ کوهکی پیش آمده در خندق،پیغمبر(ص)فرمود:بر آن آب بپاشید،آن گاه برخاست،پس بطرف آن کوهک آمد در حالی
􀀀
ه
اللّ گفت آن گاه بر آن
􀀀
که از گرسنگی دامن خود را بشکم مبارکش بسته بود،پس کلنگ یا بیل را گرفت و سه مرتبه بسم ه
سنگ زد،پس آن سنگ مانند رمل و شن نرم رونده گردید،پس گفتم به من اجازه دهید بمنزلم بروم،پس اجازه فرمود،پس
بهمسرم گفتم آیا از خوراکی چیزي داري گفت:یک صاع(سه کیلو)جو و یک بزغاله هست، پس او جو را آرد نموده و خمیر
کرد و من بزغاله را ذبح کردم و پوست کندم و در اختیار عیالم گذاشتم و خدمت پیامبر آمدم و ساعتی نشسته،سپس باز
رخصت گرفته و بمنزل آمده و دیدم همسرم آن خمیر را نان ساخته و گوشت را هم پخته است،پس حضور پیامبر(ص)برگشته
اللّ شما و دو نفر از اصحابتان تشریف بیاورید.
􀀀
و گفتم نزد ما غذایی آماده است یا رسول ه
فرمود اي جابر غذا چه مقدار است،گفتم یک صاع نان جو و یک
ص : 35
بزغاله است،پس پیغمبر(ص)بمسلمانانی که در خندق کار میکردند فرمود برخیزید براي صرف غذا بمنزل جابر بیائید،پس همه
آنها برخاسته و بطرف منزل من آمدند و من از خجالت حالتی که پیدا کردم که جز خدا کسی نمیدانست براي کمی غذا و
میگفتم همه مردم آمدند بر یک من نان جو و یک بزغاله،پس نزد زنم آمده و گفتم ما رسوا شدیم پیغمبر(ص)با تمام مردم
مدینه آمدند،پس عیالم گفت آیا پیغمبر"ص"از تو از مقدار غذا پرسید؟ گفتم بلی،پس گفت خدا و پیامبر(ص)داناترند ما او
را از موجودي خود خبر دادیم،پس این سخن زن من غم و غصّه مرا برطرف کرد.
پس رسول خدا(ص)وارد شده و فرمود گوشت و نان را با من گذارید پس آن حضرت شروع کرد به ریز کردن نان و در
آبگوشت ریختن و گوشت بزغاله پخته را از هم جدا میکرد و در ظرف غذا میگذارد،و مرتبا جلوي مردم میگذارد تا همه
خورده و سیر شدند و تنور نان و دیگ آبگوشت پر از نان و آبگوشت و گوشت بود مانند اولش سپس پیغمبر(ص)بعیال جابر
فرمود خودت بخور و بهمسایه ها اهداء کن،پس ما غذا خورده و به تمام خویشان خود نیز هدیه فرستادیم،و بخاري این معجزه
را در صحیح خویش آورده است.
براء بن عازب گوید:در روز احزاب رسول خدا(ص)با ما خاك حمل میکرد و خاك سفیدي شکم آن بزرگوار را پوشانیده
بود و بصداي بلند می فرمود:
لا همّ لو لا انت ما اهتدینا
و لا تصدّقنا و لا صلّینا
بار خدایا اگر تو نبودي ما هدایت نشده و نه زکاه داده بودیم و نه
ص : 36
نماز میخواندیم.
فانزلن سکینه علینا
و ثبت الاقدام ان لاقینا
پس خدایا بر ما سکینه و اطمینان را نازل فرما و قدمهاي ما را در هنگام ملاقات دشمن استوار دار.
ان الاولی قد بغوا علینا
اذا أرادوا فتنه ابینا
بدرستی که حزب اوّل(که یهود مدینه اند)بر ما ستم کردند و هر وقت آنها میخواستند آشوبی برپا کنند ما ممانعت میکردیم،و
این رجز را نیز بخاري در صحیح خود نقل نموده است.
ابی الولید از شعبه از ابی اسحاق از براء نقل نموده که چون رسول خدا(ص)از حفر خندق خلاص شد قریش با ده هزار نفر از
مردم مختلف و پیروان قریش از بنی کنانه و اهل تهامه رسیده و بین جرف و غابه ( 1)فرود آمدند و غطفان و پیروانش از اهل
نجد آمده و در دامنه کوه احد منزل نمودند.
پیغمبر(ص)با سه هزار نفر از مسلمین از سور مدینه بیرون آمد،و سلع را در پشت خود قرار داده و در آنجا اردوگاه ساختند و
خندق در میان ایشان و جبهه دشمن بود،و امر فرمود که زنان و کودکان را در مکان بلند منزل دهند،پس دشمن خدا حیّ بن
اخطب نضیري بدرب قلعه کعب بن اسد قرظی رئیس بنی قریظه که با پیامبر(ص)پیمان بسته و مواعده گذارده بود که بر علیه
اسلام و مسلمین اقدامی ننماید آمده و فریاد
ص : 37
1) -جرف جایی است سیل ها آنجا را برده باشد و غابه چاه عمیق را گویند و سلع کوهیست در مدینه. -1
زد و وي را طلبید و چون کعب صداي نحس ابن اخطب را شنید درب قلعه را بروي او بست،پس اجازة ملاقات خواست و او
خودداري نمود، پس فریاد زد اي کعب در را باز کن کعب گفت واي بر تو اي حی تو مردي بد قدم و میشوم هستی و من با
محمد(ص)پیمان بسته ام که بر علیه او کاري نکنم و نقض پیمان نمیکنم،و از آن حضرت هم جز وفاء و صداقت چیزي ندیده
ام،ابن اخطب گفت واي بر تو در را باز کن تا با تو سخنی بگویم گفت من این کار را نمیکنم گفت آري تو در را بسته اي که
مبادا من از آذوقه و علوفه تو چیزي بخورم.
پس در را گشود و حی بن اخطب وارد و گفت واي بر تو اي کعب من عزّت دنیا را برایت آورده ام،من برایت قریش را با
تمام رؤسا و بزرگان آن و غطفان را با همه سرانش آورده ام و با من پیمان بسته اند که از پاي ننشینند تا اینکه محمد و
پیروانش را مستأصل و بیچاره کنند.
کعب گفت بخدا تو ذلّت و بدبختی دنیا را براي من آورده اي ابري آورده اي که رعد و برق دارد ولی یک قطره باران با آن
نیست،مرا واگذار با محمد(ص)زیرا من جز صداقت و وفاء چیزي از او ندیدم.
پس ابن اخطب ملعون کعب را مکرّر اغوا و بوعده شیطانی فریفت تا او را حاضر کرد بر این پیمان و قرار که اگر قریش و
غطفان شکست خورده و نتوانستند به محمد(ص)صدمه اي بزنند و بمکّه برگشتند من بر قلعه تو وارد شوم،تا هر بلائی بر سر تو
آمد به منهم برسد،پس کعب پیمان خود شکست و از قراري که میان او و آن حضرت بود برائت جست.
پس چون این خبر به پیامبر(ص)رسید سعد بن معاذ بن نعمان
ص : 38
ابن امرء القیس که یکی از بنی عبد الاشهل و در آن موقع رئیس قبیلۀ اوس بود باتفاق سعد بن عباده یکی از بنی ساعده بن
اللّ بن رواحه و خوات بن جبیر فرستاد و فرمود بروید و به
􀀀
کعب بن خزرج که در آن وقت ریاست قبیله خزرج را داشت با عبد ه
بینید آیا خبر نقض پیمان کعب صحّت دارد یا نه،پس اگر درست است براي ما روشن کنید که بدانیم و بمردم نگوئید و اگر
که بر وفاء و عهد خود باقی هستند بمردم ابراز کنید.
پس آن گروه نزد کعب آمدند و دیدند که آنها بر پلیدترین حالت هستند و علنا میگویند میان ما و محمد عهد و قراري
نیست،پس سعد بن عباده آنها را بد گفته و ملامت کرد و آنها هم بسعد بدگویی کردند.
سعد بن معاذ گفت بدگویی را واگذار،پس بدرستی که آنچه بین ما و آنهاست از بدگویی و شماتت بزرگتر است،سپس نزد
پیغمبر(ص)آمده و گفتند آنها مانند قبیله عضل و قاره که با اصحاب رسول خدا حبیب بن عدي و یارانش اصحاب رجیع مکر
کردند هستند.
اللّ اکبر اي مسلمانان بشارت باد شما را در این موقع بلاء بزرگ و سخت شد و ترس زیاد عارض گردید،و
􀀀
پیامبر(ص)فرمود ه
دشمن از بالاي مدینه و پائین آن هجوم آورد تا مؤمنان هر گمانی از خاطرشان گذشت و نفاق بعضی از منافقین ظاهر گشت.
پس پیامبر(ص)با مشرکین حدود 27 روز در مقابل هم ایستاده ولی نبردي در میان آنان نشد مگر تیر اندازي.
پس چند نفر از قهرمانان و شجاعان قریش مثل عمرو بن عبد ود برادر بنی عامر بن لوي و عکرمه ابی جهل و ضرار بن خطاب
و هبیره بن ابی
ص : 39
اللّ لباس رزم پوشیده و بر مرکب هاي خود سوار و از خیام بنی کنانه عبور و گفتند اي بنی کنانه آماده
􀀀
وهب و نوفل بن عبد ه
جنگ شوید که به زودي خواهید دانست در این روز مرد میدان کیست،سپس هی بر اسبهاي خود زد،و آمدند تا در لب خندق
رسیدند و گفتند بخدا سوگند که این یک نقشه اي است که عرب آن را نمی دانست،پس گشتند تا جاي تنگی از خندق را
یافتند و بر اسبها نهیب دادند تا از خندق پریده و در آن طرف که زمین سخت و محکمی بود جولانی کرده و مبارز طلبیدند.
پس علی بن ابی طالب علیه السلام با چند نفر از مسلمین به مبارزه آنان شتافته و آن مرزي که عبور کرده بودند گرفتند و عمرو
بن عبد ود پهلوان قریش که در روز جنگ بدر هم حاضر و مجروح شده و نتوانسته بود که در جنگ احد شرکت کند با
اقرانش بطرف علی علیه السلام آمد و او در این روز براي اینکه دلاوري و شجاعت خود را اعلام کند،بمیدان آمده بود و
قریش او را با هزار سوار برابر و باو فارس یلیل میگفتند براي اینکه او با چند سوار از قریش آمدند تا به یلیل که بیابانی نزدیک
بدر است رسیدند،پس بنو بکر با جماعتی جلوي آنها را گرفتند،پس عمرو به یارانش گفت شما بروید و آنها رفتند و او به
تنهایی با بنو بکر بمقاتله برخاست و آنها را کشت و یا فراري نمود تا بفارس یلیل معروف گردید.
و نام زمینی که در آن خندق کندند(مداد)بود و اوّل کسی که از آن پرید عمرو و یارانش بودند،پس در این باره گفته شده
است.
عمرو بن عبد ود کان اوّل فارس
جزع المداد و کان فارس یلیل
عمرو بن عبد ود،اوّل قهرمان و اسب سواري بود که از خندق پرید
ص : 40
و او فارس یلیل و شجاع بیقرین بود.
ابن اسحاق گوید:که عمرو بن عبد ود فریاد میکرد(هل من مبارز)آیا کسی هست که به نبرد و مبارزه با من آید،پس علی علیه
اللّ من به جنگ او خواهم رفت
􀀀
السلام در حالی که در لباس رزم بود و خودي از آهن بسر داشت برخاست و گفت یا رسول ه
پیامبر(ص)فرمود بنشین یا علی او عمرو است و عمرو پیاپی میگفت،الا رجل،الا رجل،آیا مردي نیست،بمیدان من آید و
میگفت بهشتی که شما گمان میکنید هر کس از شما کشته شود و یا بکشد داخل آن میشود کجاست؟ پس علی علیه السلام
اللّ من آماده نبرد عمروم،و عمرو براي بار سوم فریاد زد و گفت:
􀀀
برخاست و گفت یا رسول ه
و لقد بححت من النّداء
بجمعکم هل من مبارز
و هر آینه بحقیقت که من فریاد زدم بجمع شما مسلمین آیا کسی هست که به نبرد من آید.
و وقفت اذ جبن المشجع
موقف البطل المناجز
و من ایستادم زمانی که دلاوران ترسیدند در مکان شجاع دلیر و بی پروایی.
انّ السماحه و الشجا
عه فی الفتی خیر الغرائز
بدرستی که کرم و شجاعت در جوان مرد بهترین غریزه و صفات است.
اللّ من مرد میدان اویم و آن حضرت فرمود:علی او عمرو
􀀀
پس علی علیه السلام برخاست و عرض کرد یا رسول ه
است،گفت:گرچه عمرو باشد و از پیامبر اجازة نبرد با او را گرفت و پیامبر باو اجازه داد.
ص : 41
و در روایاتی که ابو محمد حسینی قائینی براي ما نموده از حاکم ابو القاسم حسکانی باسنادش از عمرو بن ثابت از پدرش از
جدش از حذیفه گوید،که پیامبر زره خود را بنام(ذات الفصول)بر تن او نمود و شمشیر ذا الفقارش را باو داده و عمامه خود را
بر سر او گذارد آن گاه فرمود اکنون پیش برو و چون شروع برفتن کرد فرمود:
بار خدایا او را از جلو و پشت سر و راست و چپ و بالا و پائین محافظت بفرما،ابن اسحاق گوید،پس علی علیه السلام بطرف
عمرو رفت در حالی که میگفت:
لا تعجلن فقد اتا
ك مجیب صوتک غیر عاجز
عجله و شتاب نکن که آمد پاسخ گوینده ي صداي تو که عاجز و ناتوان نیست.
ذو نیّه و بصیره
و الصدق منجی کلّ فائز
کسی که صاحب اراده و قصد و بینایی و بینش و صداقت و نجات دهنده رستگاري است.
انّی لارجو ان اقیم علیک نائحه الجنائز.
من بحقیقت امیدوارم که بر تو اقامه کنم نوحه و عزاي جنازه ها را.
من ضربه نجلاء یبقی
ذکرها عند الهزاهز
از ضربت سختی که خاطره آن باقی بماند نزد طعنه زن ها و مسخره کن ها.
پس عمرو بآن حضرت گفت،تو کیستی؟فرمود:من علی هستم.
گفت،ابن عبد مناف؟فرمود:من علی بن ابی طالب بن عبد المطلب
ص : 42
ابن هاشم ابن عبد منافم.
عمرو گفت،اي پسر برادر از عموهاي تو افرادي هستند که از تو بزرگترند من کراهت دارم که خون تو را بریزم،علی علیه
السلام فرمود،لکن من بخدا قسم کراهتی ندارم که خون تو را بریزم،پس عمرو خشمگین شده و از اسب پیاده و شمشیرش را
که گویی شعله اي از آتش بود کشید بطرف علی"ع" در حال غضب آمد،پس علی علیه السلام با کلاخودي که بر سر داشت
به جلوي او آمد و عمرو چنان ضربتی بر آن زد که آن را دو نیم کرد و شمشیر در آن مانده و به جلوي سر مبارك آن حضرت
رسید،و آن را شکافت و آن حضرت هم ضربتی بر رگ گردن عمرو زد که بزمین افتاد.
و در روایت حذیفه هست که آن حضرت شمشیري بر هر دو ساق پاي عمرو زد که از پشت بزمین افتاد و میان آنها گرد و
اللّ اکبر علی علیه السلام بگوش رسول خدا(ص)رسید فرمود:
􀀀
غباري برخاست،پس صداي ه
بآن خدایی که جان من در دست اوست علی عمرو را کشت،و اوّل کسی که مبادرت کرد بسوي آن گرد و غبار عمر بن
اللّ
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
خطاب بود که دید علی علیه السلام شمشیر خود را بزره عمرو می مالد،پس عمر فورا برگشت و گفت یا رسول ه
علیه و آله علی عمرو را کشت،و علی سر خود را بست و به سوي پیامبر(ص)آمد و صورتش مانند ماه می درخشید،پس عمر
بن خطاب، گفت چرا زره ارزنده او را که در عرب بهتر از او نیست از تن او در نیاوردي فرمود:چون او را زدم عورتش را
وسیله مصونیت خود قرار داد و من از پسر عمویم خجالت کشیدم که او را لخت کنم.
حذیفه گفت:پس پیامبر(ص)فرمود،اي علی بشارت باد تو را که
ص : 43
اگر عمل امروز با عمل امت محمد(ص)میزان کنند عمل تو(ضربت زدن تو) برتر از عمل آنان آید،و این براي این بود که خانه
اي باقی نماند از خانه هاي مشرکین مگر آنکه بکشته شدن عمرو محزون گردیده و ناتوان شد،و نماند منزلی از منازل مسلمین
مگر اینکه عزت و توانی در آن داخل گردید.
اللّ
􀀀
اللّ بن مسعود ( 1)روایت نموده که آیۀ: کَفَی هُ
􀀀
و نیز ابو القاسم حسکانی باسنادش از سفیان ثوري از زبید ثابی از مره از عبد ه
الَ ( 2)را بعلی میخواند،پس یاران عمرو فرار را بر قرار اختیار کرده و لیکن اسبهاشان در خندق افتاده و مسلمانان 􀀀 الْمُؤْمِنِینَ الْقِت
آنها را تعقیب و محاصره نموده و دیدند که نوفل بن عبد العزي در درون خندق است،پس او را از اطراف سنگ باران
کردند،پس نوفل بایشان گفت یک بار کشتن از این بهتر است،یکی پائین آید تا با او مبارزه کنم،پس زبیر بن عوام وارد
خندق شده و او را کشت. و ابن اسحاق گوید:که علی علیه السلام نیزه اي بزیر گلوي او زد و او هلاك شد در خندق و
مشرکین خدمت پیامبر(ص) ده هزار دینار فرستاده که مرده او را بخرند،پیامبر(ص)فرمود:آن مال شما ما قیمت و بهاء مرده را
نمی خوریم،و امیر المؤمنین علی علیه السلام ابیاتی در آنجا انشاد کرد که این چند بیت از آنهاست.
نصر الحجاره من سفاهه رأیه
و نصرت ربّ محمد بصواب
یاري کرد عمرو بتهاي سنگی را از نادانی و حماقت رأي و عقل،و من
ص : 44
1) -شواهد التنزیل ص 3 جلد 2 طبع بیروت. -1
. 2) -سورة احزاب( 33 )آیۀ: 25 -2
یاري نمودم پروردگار محمد را بدرستی و راستی.
فضربته و ترکته متجدّلا
کالجذع بین دکادك و رواب
پس من او را زدم و انداختم روي زمین مانند تنه درختی که میان رمل و تپّه هاي شنی افتاده باشد.
و عففت عن اثوابه و لو انّنی
کنت المقطّر بزيّ اثوابی
و من از گرفتن لباسهاي رزمی او که ارزنده و بی نظیر بود خودداري کردم و گرچه من نیازمند بودم براي کهنه بودن لباسهایم.
و عمرو بن عبید از حسن بصري روایت کرده که گفت وقتی علی علیه السلام عمرو بن عبد ود را بقتل رسانید سر نحس او را
برداشت و انداخت در پیش روي رسول خدا(ص)،پس ابو بکر و عمر برخاسته و سر مبارك علی(ع) را بوسیدند.
و از ابی بکر بن عیاش روایت شده که گفت علی علیه السلام ضربتی زد که در اسلام ارزشمندتر از او نبوده است،یعنی ضربتی
که از آن حضرت بر عمرو بن عبد ود زد و بر علی علیه السلام ضربتی زده شد که در اسلام از او بد تر نبوده،یعنی ضربه ابن
ملجم که بر آن لعنتهاي خدا باد.
ابن اسحاق گوید:حیان بن قیس بن عرقه تیري بر سعد بن معاذ انداخت و گفت،بگیر این تیر را و من ابن عرقه هستم،پس رگ
اکحل او را قطع کرد،پس سعد گفت خدا تو را در آتش اندازد،بار خدایا اگر من مدتی بعد از جنگ قریش باقی ماندم،پس
مرا زنده بدار تا انتقام خود را از ابن عرفه بگیرم،زیرا که قومی نیست که محبوب تر نزد خدا باشد که جهاد کنم با آنها از
قومی که اذیّت کردند پیامبر تو را و تکذیب او نموده و
ص : 45
او را بیرون کردند،و اگر جنگ بین ما و آنها پایان یافته خدایا این زخم تیر را وسیلۀ شهادت من قرار بده و مرا نمیران تا چشم
مرا از انتقام از بنی قریظه روشن نمایی.
گوید:نعیم بن مسعود اشجعی خدمت پیامبر(ص)گفت اي رسول خدا(ص)من مسلمان شده ام و هیچکس از خویشان من خبر
ندارد،پس حکم و فرمان خود را بمن بفرمائید،پس پیامبر(ص)باو فرمود تو در میان ما یک نفر بیشتر نیستی پس هر چه میتوانی
براي ما انجام بده که جنگ مکر و خدعه است الحرب خدعه پس نعیم بن مسعود رفت تا بقلعه بنی قریظه رسید و گفت من
دوست صمیمی شمایم و گفت شما و قریش و غطفان در نزد محمد(ص)یکی نیستید،شهر شهر شماست و در آنجا اموال و
فرزندان و زنان شماست.
قریش و غطفان بلادشان دور است و آنها آمدند تا بر شما وارد شوند پس اگر فرصتی بدست آوردند که شکستی باسلام بزنند
خواهند زد و گرنه بوطن خود برگشته و شما را با این مرد(محمد)واگذار خواهند نمود و شما را توان مقابله با او نیست،پس
شما مبارزه و جنگ نکنید مگر آنکه چند تن از اشراف قریش را به گروگان بگیرید تا وثیقه شما باشد که قریش حرکت
نکنند تا با محمد(ص)جنگ کنند.
پس بنی قریظه باو گفتند تو مطلبی را بآن اشاره کردي که ما از آن غافل بودیم.
سپس آمد نزد ابو سفیان و اشراف قریش و گفت اي گروه قریش شما دوستی من را نسبت بخودتان دانسته اید و میدانید که
من از محمد و دین او
ص : 46
بی زارم،من آمده ام نصیحتی بشما کنم خواهش دارم آن را کتمان نمائید گفتند تو پیش ما مورد اطمینان هستی هر چه
بخواهی انجام میدهیم.
گفت آیا میدانید که بنی قریظه از پیمان شکنی خود پشیمان شده و نزد محمد(ص)فرستاده اند که تو از ما راضی نیستی مگر
اینکه عده اي از رؤساء قریش را بگروگان بگیریم و تحویل شما دهیم تا آنها را بکشی آن گاه باتفاق شما با آنها بجنگیم تا
ایشان را از زمینهاي خودمان بیرون کنیم،پس محمد(ص)پذیرفت،پس اگر فرستادند که از شما گروگان بگیرند مواظب باشید
که یک نفر را هم بآنها ندهید،و جدا از این کار حذر و پرهیز کنید.
سپس نزد قبیله غطفان آمد و گفت این گروه غطفان من مردي از شما هستم و آنچه به قریش گفته بود بایشان گفت.پس چون
صبح شد و آن روز شنبه ماه شوّال سال پنجم از هجرت بود،ابو سفیان عکرمه پسر ابو جهل را با عدّه اي از قریش نزد بنی
قریظه فرستاد و گفت بآنها بگو که ابو سفیان میگوید اي بنی قریظه علوفه و اسبهاي ما از بین رفتند و ما ساکن اینجا نیستیم،پس
بیرون بیائید تا با محمد مبارزه و پیکار کنیم،آنها در پاسخ گفتند که امروز روز شنبه است و ما هیچ کار نمی کنیم،و علاوه بر
این ما باتفاق شما با محمد کارزار نمیکنیم مگر اینکه شما چند نفر از بزرگان قریش را به عنوان گروگان بما بدهید تا مورد
وثوق و اطمینان ما شود که شما نروید،و ما را تنها نگذارید که با محمد بجنگیم.
ابو سفیان گفت بخدا سوگند این همان مطلبی بود که نعیم گفت و ما را از آن بیم داد،پس پیغام فرستاد که ما یک نفر را هم
بشما نخواهیم داد و اگر دلتان میخواهد بیرون بیائید.جنگ کنید و اگر هم خواستید کنار بنشینید
ص : 47
و جنگ نکنید.
پس یهود بنی قریظه گفتند بخدا قسم این همان چیزي بود که نعیم بما گفت،پس پیام فرستادند که ما بخدا جنگ نخواهیم
کرد مگر آنکه چند نفري از شما بگروگان بگیریم و خداوند بین آنها تفرقه انداخت و بادي، بسیار سرد در شبهاي زمستان
برایشان فرستاد تا منصرف از جنگ شده و برگشتند.
محمد بن کعب گوید:حذیفه الیمان میگفت قسم بخدا که ما در روز خندق دیدیم از کوشش و گرسنگی و ترس آن قدري
که جز خدا کسی نداند،و پیامبر(ص)برخاست و آن قدري که خدا میخواست در آن شب نماز خواند،پس فرمود کسی هست
برود و خبر قریش را بیاورد تا در بهشت رفیق من باشد حذیفه گوید بخدا قسم هیچکس از ما در اثر خستگی و ترس و
گرسنگی بر برنخاست،پس پیامبر"ص"مرا طلبید و من چاره اي جز اجابت نداشتم پس گفتم لبّیک،فرمود:برو و خبر قوم را
بیاور و کاري نکن تا برگردي.
گفت من نزد قریش آمدم در حالی که باد که لشکر خدا بود بساط،و اردوي آنها را بر هم زده نه بنائی برایشان مانده بود و نه
آتشی و نه دیک غذایی،و من در همین حال بودم که ابو سفیان از خیمه اش بیرون آمد و گفت اي مردم قریش هر کس به
بیند که در کنار او کیست،حذیفه گوید من زرنگی کرده و پیش دستی کردم بر ران دست راستی خود زدم و گفتم تو کیستی
گفت من فلانی هستم،آن گاه ابو سفیان مرکب خود را خواسته و سوار شد و گفت اي گروه قریش بخدا قسم که شما در
اینجا نمیتوانید بمانید زیرا سواره و پیاده هلاك شد،و بنی قریظه هم با ما خلاف کرد و این هم باد سرد-
ص : 48
سخت که هیچ چیز براي ما باقی نگذارد،پس سوار بر شتر خود شد در حالی که پاي او را باز نکرده بود.
حذیفه گوید:در دل خود گفتم اگر این دشمن خدا را تیري زده و میکشتم کار بزرگی کرده ام پس تیري در کمان گذارده و
میخواستم بر او بزنم و عالم را از شرّ وجود او پاك کنم که یاد سفارش پیامبر(ص)افتادم که فرمود کاري نکن تا برگردي،پس
تیر را از کمان درآورده و خدمت رسول خدا"ص" رسیدم در حالی که مشغول نماز بود،و چون احساس برگشت مرا فرمود
مرا نزد خود جاي داده و نماز خود را تمام کرد و فرمود چه خبر داري؟پس تمام جریان را معروض داشتم.
اللّ بن اوفی روایت نموده که گفت رسول- خدا(ص)نفرین کرد بر احزاب و گفت
􀀀
و حافظ باسنادش از عبد ه
اللّهم انت منزل الکتاب سریع الحساب اهزم الاحزاب الهمّ اهزمهم و زلزلهم بار خدایا تو نازل کننده کتاب و زود حسابی این
احزاب را فرار بده،بار خدایا ایشان را هزیمت بده و زیر و رو نموده و پراکنده کن.
و از ابی هریره روایت نموده که رسول خدا(ص)در روز جنگ احزاب می گفت:
« دعاء وحدت »
اللّ وحده وحده وحده انجز جنده و نصر عبده و غلب الاحزاب وحده فلا شیء بعده
􀀀
لا اله الاّ ه
(1)
.
نیست خدایی مگر خداي عالم که یکتا و بی همتاست ارتش خود را عزیز
ص : 49
1) -مترجم گوید:دعاء وحدتی که شعار روز زمان انقلاب و جمهوري -1
و پیروز داشت و بنده خاصّ خود(محمد(ص)را یاري نموده و احزاب را بیکتایی خود مغلوب داشت،پس بعد از او چیزي
نیست.
و از سلیمان بن صرد،روایت نموده که گفت رسول خدا(ص)زمانی که احزاب فرار کرده و از آن حضرت دور شدند فرمود:
اکنون ما با آنها پیکار می کنیم و آنها دیگر بجنگ ما نخواهند آمد و همانطور شد که فرمود بعد از جنگ احزاب دیگر قریش
بجنگ پیامبر"ص" نیامد ولی آن حضرت با آنها جنگید تا خدا مکّه را براي ایشان گشود.
(1
اللّ ،إلهاً
􀀀
اللّ إلهاً واحداً و نحن له مسلمون،لا اله الا ه
􀀀
(دنبالۀ پاورقی از صفحۀ قبل: اسلامی است کاملش این است: لا اله الاّ ه
اللّ ربّنا و رب آبائنا
􀀀
اللّ و لا نعبد الا ایاه مخلصین له الدین و لو کره المشرکون،لا اله الا ه
􀀀
واحداً و نحن له مخلصون،لا اله الاّ ه
اللّ وحده وحده وحده انجز وعده،و نصر عبده و اعزّ جنده و هزم الاحزاب وحده فله الملک و له الحمد یحیی
􀀀
الاوّلون لا اله الا ه
و یمیت و هو حیّ لا یموت بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر .
ص : 50
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 11 تا 20
اشاره
إِلاّ
􀀀
اَللّ وَ رَسُولُهُ
􀀀
ا وَعَدَنَا هُ 􀀀 افِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ م 􀀀 زالًا شَدِیداً ( 11 ) وَ إِذْ یَقُولُ اَلْمُن 􀀀 الِکَ اُبْتُلِیَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْ 􀀀 هُن
ا هِیَ 􀀀 ا عَوْرَهٌ وَ م 􀀀 امَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ اَلنَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَن 􀀀 لا مُق 􀀀 ا أَهْلَ یَثْرِبَ 􀀀 طائِفَهٌ مِنْهُمْ ی 􀀀 الَتْ 􀀀 غُرُوراً ( 12 ) وَ إِذْ ق
کانُوا 􀀀 إِلاّ یَسِیراً ( 14 ) وَ لَقَدْ
􀀀
ا 􀀀 ا تَلَبَّثُوا بِه 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ثُمَّ سُئِلُوا اَلْفِتْنَهَ لَآتَوْه 􀀀 طارِه 􀀀 راراً ( 13 ) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْ 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
بِعَوْرَهٍ إِنْ یُرِیدُونَ
لا􀀀 رارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ اَلْمَوْتِ أَوِ اَلْقَتْلِ وَ إِذاً 􀀀 اَللّ مَسْؤُلًا ( 15 ) قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ اَلْفِ
􀀀
کانَ عَهْدُ هِ 􀀀 ارَ وَ 􀀀 لا یُوَلُّونَ اَلْأَدْب 􀀀 اَللّ مِنْ قَبْلُ
􀀀
اهَدُوا هَ 􀀀ع
اَللّ وَلِیا
􀀀
لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ادَ بِکُمْ رَحْمَهً وَ 􀀀 ادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَر 􀀀 اَللّ إِنْ أَر
􀀀
إِلاّ قَلِیلًا ( 16 ) قُلْ مَنْ ذَا اَلَّذِي یَعْصِ مُکُمْ مِنَ هِ
􀀀
تُمَتَّعُونَ
جاءَ 􀀀 ذا 􀀀 إِلاّ قَلِیلًا ( 18 ) أَشِحَّهً عَلَیْکُمْ فَإِ
􀀀
لا یَأْتُونَ اَلْبَأْسَ 􀀀 ا وَ 􀀀 وانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْن 􀀀 ائِلِینَ لِإِخْ 􀀀 اَللّ اَلْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ اَلْق
􀀀
لا نَصِیراً ( 17 ) قَدْ یَعْلَمُ هُ 􀀀 وَ
دادٍ أَشِحَّهً عَلَی 􀀀 ذا ذَهَبَ اَلْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِ 􀀀 ی عَلَیْهِ مِنَ اَلْمَوْتِ فَإِ 􀀀 اَلْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِي یُغْش
زابُ􀀀 زابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ اَلْأَحْ 􀀀 اَللّ یَسِیراً ( 19 ) یَحْسَ بُونَ اَلْأَحْ
􀀀
ذلِکَ عَلَی هِ 􀀀 کانَ 􀀀 مالَهُمْ وَ 􀀀 اَللّ أَعْ
􀀀
ئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ هُ 􀀀 اَلْخَیْرِ أُول
( إِلاّ قَلِیلًا ( 20
􀀀
اتَلُوا 􀀀 ا ق 􀀀 کانُوا فِیکُمْ م 􀀀 ائِکُمْ وَ لَوْ 􀀀 رابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْب 􀀀 ادُونَ فِی اَلْأَعْ 􀀀 یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ ب
ص : 51
ترجمه:
-11 در آنجا مؤمنان آزمایش و امتحان شدند و(از بیم دشمنان) لرزیدند لرزیدنی سخت.
-12 و نیز زمانی را که منافقان و آنانی که در دلهایشان بیماري(ضعف ایمان و تردید)بود گفتند که خدا فرستاده وي جز وعده
اي بفریب ما را وعده نداده.
-13 و نیز آن هنگام که گروهی از منافقان گفتند اي اهل مدینه براي شما در لشگرگاه محمد(ص)جاي ماندن نیست،پس
بازگردید و گروهی از ایشان از پیغمبر رخصت می طلبیدند و(از روي بهانه جویی)میگفتند خانه هاي ما در مدینه
عورتست(دیواري ندارد)و حال آنکه خانه هاي ایشان خللی نداشت ایشان(از این رخصت)جز گریختن از جهاد را نمی
خواهند.
-14 و اگر از اطراف مدینه کافران به خانه هاي شان درآیند یا گرداگرد مدینه را بگیرند آن گه به شرك دعوتشان کنند مسلّما
فتنه را نسبت بکافران بدهند(و مشرك شوند)و در آن توقّف نکنند مگر اندکی.
-15 و در حقیقت پیش از روز خندق(در جنگ احد که فرار کرده بودند)با خدا عهد کردند که(از جنگ)پشت نگردانند و
پیمان خدا باز خواست شد نیست.
-16 اي(رسول خدا)بگو گریختن شما را سود ندهد اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید(در اجل شما نیفزاید)پس آنکه جز
اندکی برخوردار نمی شوید.
ص : 52
-17 و نیز بگو کیست که شما را از حکم خداي تعالی نگاه دارد اگر خدا براي شما بدي یا براي شما نعمتی و رحمتی خواهد
براي خویش جز خداي سرپرست و یاوري نمی یابند.
-18 خدا بازدارندگان(مردم را از یاري پیغمبر)از گروه شما میداند و نیز گویندگان ببرادران خویش که بسوي ما بیائید(و
محمد ص)را واگذارید)می شناسد و منافقان به نبرد جز اندکی نمی آیند.
-19 (در حالی که بمعاونت)با شما بخیلانند و چون ترس از دشمن بیایید،می بینی ایشان را که بسوي تو نگاه میکنند در حالی
که چشمایشان(در حدقه بچپ و راست)میگردد مانند گردیدن چشم کسی که از سکرات مرگ بیهوش شده و چون ترس از
میان برود شما را با زبانهاي تیز برنجانند در حالی که بر غنیمت بخیلانند،این گروه ایمان نیاورده اند در نتیجه خدا کردار ایشان
را تباه گردانیده است،و این تباه کردن بر خدا آسان است.
-20 منافقان(از بیم و بد دلی)خیال میکنند که احزاب بازنگشته اند (شکست نخورده اند)و اگر احزاب(نوبتی دیگر)بیایند
منافقان دوست دارند که صحرا نشین باشند،(و روي شهرها را نبینند)در حالی که از اخبار (فتح و هزیمت)شما میپرسند و اگر
در میان شما باشند جز اندك(آنهم) از روي ریا)پیکار نکنند.
قرائت:
حفص(لا مقام لکم)به ضمه میم خوانده و دیگران بفتحه خوانده اند.
اهل حجاز(لآتوها)بدون مد قرائت کرده و دیگران(لآتوها)با مد،خوانده اند،یعقوب(یسائّلون)با تشدید و مد خوانده و ما بقی
ص : 53
از قراء با تخفیف قرائت کرده و در شواذ قرائت ابن عباس و ابن یعمر و قتاده(ان بیوتنا عوره و ما هی بعوره)بکسر واو در هر دو
موضع"عوره آمده.
و در قرائت حسن(ثم سئلوا الفتنه)با ضمه سین بدون یاء و مد آمده و در قرائت ابن عباس(لو انهم بدي فی الاعراب)یاد شده
است.
دلیل این قرءات:
ابو علی(طبرسی)گوید:(المقام)احتمال دو امر در آن میرود:
-1 (لا موضع اقامه لکم)مکانی براي اقامت کردن شما نیست،و این بهتر است بجهت اینکه در معناي(لا مقام)بفتح میم است
یعنی نیست براي شما هنگامی که در آن اقامت نمائید.
-2 (لا اقامه لکم)اقامتی براي شما نیست.
و کسی که(لاتوها)را بدون مد خوانده،پس بجهت اینکه تو می گویی (اتیت الشیء)هر گاه که آن را بجا آوردي و می
گویی:اتیت الخیر و ترکت الشر" کار خوبی کردم و کار بدي را ترك کردم.
و معناي(ثم سئلوا الفتنه لآتوها)این است،پرسیدند از کار فتنه و آشوبی که کرده بودند،و کسی که(لآتوها)قرائت کرده
معنایش(لا عطوها)است یعنی امتناع در آن نکردند،بعبارت دیگر اگر بآنها گفته می شد با مشرکین بر علیه مسلمین باشید هر
آینه این کار را میکردند.
و کسی که(یسّائلون)با تشدید خوانده،پس آن(یتساءلون)یعنی بعضی از آنها از بعضی دیگر میپرسید،پس تاء را در سین ادغام
کرده است.
ص : 54
و کسی که(عوره)بکسر واو خوانده،پس آن نادر از طریق استعمال است،و این براي حرکت داشتن بعد از فتحه است و قاعده
آنست که عاره بگویی چنانچه گویند:رجل مال و امرأه ماله،و کبش صاف و ( 1)نعجه صافه و مثل عوره در صحه واو قول
ایشانست رجل عوره لا مال له،مرد فقیري که مال براي او نیست،و قول اعشی:
و قد غدوت الی الحانوت یتبعنی
شاو مشلّ شلول شلشل شول
یعنی اوّل صبح به میخانه رفتم و با من غلامی بود که متصف به این صفات بود،کباب پز و در کارها زرنگ و کم خرج و در
انجام حوائج جدّي و و آورندة گوشت از دیک بود و شاهد این بیت شول بر وزن کتف است که واوش قلب بالف شده مثل
عز بزاي عجمی(من لا مال له)چنانچه در(رجل مال) منقلب شده،چون اصلش مول،و قول او که سولوا خوانده از باب قول
ایشان سئل یسئل مثل خاف یخاف است،پس عین الفعل بر این لغت واو است،و ابو زید حکایت کرده قول ایشان را(هما
یتساولان)چنانچه میگویند:یتقاومان و بنا بر این قیاس بهتر اینکه گفته شود(سیلوا)مثل(عیدوا)و بعضی گفته اند،و لغت دیگر
اشمام ضمه است مثل سئلوا،و لغت سوّم سولوا بر اخلاص ضمه فعل لیکن این پست ترین لغات است،شاعر گوید: "و قول لا
اهل له و لا مال" یعنی و قیل گفته شد که او نه زن دارد و نه مال و شاعر دیگر گوید: نوط الی صلب شدید الحل یعنی نیط
آویخت بکمري که سخن باز میشد.
و قول آنکه بدي خوانده جمع باد پس او مثل غاز و غزي است.
لغت:
هنا براي مکان نزدیک گفته میشود و هنا لک براي دور،و هناك براي
ص : 55
1) -کبش صاف اصلش صوف یعنی قوچ صاحب پشم،و نعجه صاف میش پر پشم. -1
متوسّط میان دور و نزدیک و قاعده آن قاعده ذا و ذلک و ذلک است.
و الزلزال:بمعناي اضطراب بزرگ و سخت لرزیدنست،و زلزله لرزیدن زمین است،و گفته شده که آن فعل مضاعف زلّ و زلزله
غیره،یعنی غیر او او را لرزانید.
و الشدّه:قوه و نیرویی است که بسبب حواس احساس میشود براي اینکه قوّتی که آن قدرت است بسبب حاسه درك
( نمیشود،فقط بدلالت معلوم میگردد،و براي همین خداي تعالی موصوف به قوي است و به شدید، وصف نمیشود. ( 1
و الغرور:باشتباه انداختن محبوب است بسبب مکروهی و الغرور الشیطان،یعنی مکر و فریب شیطان.
حرث بن حلزه گوید:
لم یغروکم غرورا او لکن
یرفع الآل جمعهم و الضّحاء
دشمن در حال غفلت و ناآگاهی شما نیامد و لکن شما آنها را دیدید که میآیند در موقعی که روز بالا آمده بود و یثرب"نام
زمین مدینه است" ابو عبیده گوید:مدینه رسول خدا در کنار ناحیه و سمتی از یثرب است و بعضی گفته اند:که یثرب خود
شهر مدینه است.
اللّ روحه میفرماید که مدینه
􀀀
جناب سید مرتضی علم الهدي ( 2)قدس ه
ص : 56
1) -در دعاء جوشن کبیر و غیره یا شدید و یا شدید المال و یا شدید... آمده است. -1
2) ابن سید احمد نقیب بن موسی السبحه بن ابراهیم المرتضی بن الامام موسی بن جعفر علیهما السلام از علماء قرن پنجم -2
شاگرد شیخ مفید و استاد شیخ طوسی ره صاحب تألیفات بسیار است.
13 نام دارد: 1-مدینه 2-یثرب 3-طیبه 4-طابه 5-دار 6- سکینه 7-حابر 8-محبوره 9-محبه 10 -محبوبه 11 -عذراء 12 -مرحومه
-13 یندد است،پس این 13 نام است.
و العوره:هر چیزیست که در مرز و جنگ از آن میترسند،و مکان معور و دار معوره هر گاه حفاظی نداشته باشد.
القطر:الناحیه و جانب و کنار چیز را گویند و جمع آن اقطار است، میگویند:طعنه.نیزه اي بر او زد فقطره هر گاه او را بیکی از
دو پهلویش بیاندازد.
التعویق:بمعناي تثبیت ثابت ماندن و حرکت نکردن است،و العوق بمعناي منصرف کردن است و رجل عوق و عوقه مردیست
که مردم را از کار خیر منصرف میکند.
و البائس:جنگ و اصلش شدّه و سخت گیري است.
و الاشحه:شجع و شح بمعناي بخل با حرص است،میگویند شحّ یشح و یشح با ضمّ شین است و فتح آنست.
و السلق:اصلش الضرب و سلق یعنی صاح و از آنست خطیب مسلق و مسلق فصیح را گویند سلقته بالکلام ناروایی باو گفتم،و
در حدیث آمده که از ما نیست کسی که در موقع مصیبت صدایش را بلند کند یا سر و موي خود را در وقت مصیبت به
تراشد،گفته شده که فلانی لطمه و سیلی بصورت خود می زند.
الحدید:ضد کلیل زبان تیز و تند را گویند جمعش حداد است.
و الاحزاب:جمعیتها و گروه ها را گویند،مفردش حزب
ص : 57
است و تحزبوا یعنی گرد هم آمدند و اجتماع کردند از مکانهاي مختلف.
و البادي:آنست که در بیابان و صحرا منزل میکند،و از آنست حدیث من بدا جفا،یعنی کسی که صحرا نشین شود جفا کرده
یعنی روح و دل او حفوه اعراب است.
و البداره:بیرون رفتن به سوي بادیه بفتح یاء و کسر آن است"قطامی" گوید:
و من تکن الحضاره اعجبته
فايّ اناس بادیه ترانا
و کسی که سکونت در شهر او را بشگفتی میآورد میگوید آي مردم صحرا نشین چگونه ما را می بینید.
اعراب:
إِلاّ یَسِیراً) تقدیرش إلا تلبثا یسیرا و زمانا یسیرا است پس آن صفت است ظرف زمان
􀀀
ضمیر در"دخلت"به بیوت برمیگردد (
لا تُمَتَّعُونَ اذا عمل نکرده براي واقع شدنش بین واو و فعل،و گاهی عمل میکند بعد از آن در قول شاعر: 􀀀 محذوف است وَ إِذاً
لا تترکنی فیهم شطیرا
انّی اذا اهلک او اطیرا
مرا در میان قوم البتّه ساعتی تنها مگذار که من در آن زمان هلاك شده و یا مانند پرندگان سر به بیابان و کوه و صحرا
میگذارم.
لا یَأْتُونَ 􀀀 وَ
:جمله معطوفه بر صله موصول است یعنی آن کسانی که مردم را از کار خیر منصرف میکنند و اقدام بکار خیر نمیکنند و قول
إِلاّ قَلِیلًا :تقدیرش الا زمانا قلیلا و اگر خواستی بگو الا اتیانا قلیلا.
􀀀
خدا
اشحّه:منصوب است بنا بر حالیت در دو موضع،و بعضی گفته اند
ص : 58
آن منصوب شده بنا بر ذمّ.
ی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ 􀀀 کَالَّذِي یُغْش
،یعنی دیدگان آنها دور میزند دور زدنی مانند دوران چشمهاي آن کسی که مرگ بر او فرود آمده و در حال سکرات
افتاده،پس کاف صفت مصدر محذوف است و گاهی حذف میشود بعد از کاف مضاف و مضاف الیه.
هلم:معنایش اقبل و تعال یعنی بیا میباشد،و اهل حجاز براي واحد و اثنین و جمع یکی و دو تا و جمع و مذکر و مؤنث هلّم
بلفظ مفرد می گویند و آن لمّ است که بآن هاء تنبیه اضافه شده سپس الف هاء از آن- حذف شده زیرا آن یک چیز شده
مانند قول ایشان ویله و اصل آن ویل لامه است،پس چون آن را یک چیز قرار دادند(لا)را حذف کرده و تغییر دادند،و امّا بنی
تمیم:پس آن را مانند تصریف فعل صرف نموده و میگویند هلّم یا رجل و هلّما و هلمّوا یا رجال و هلمی یا امرأه و هلما و
هلمن یا نساء لکن ایشان بطور قطع آخر مفرد آن را فتحه میدهند.
تفسیر:
چون خداوند سبحان سختی جنگ را در روز خندق بیان کرده،و گفت:
الِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ 􀀀 هُن
یعنی مؤمنان در آنجا آزمایش و آزمون شدند تا آنکه بر تو حسن عقیده و ایمان و صبرشان ظاهر شود بر آنچه را که خداوند
ایشان را امر فرموده بآن از پیکار و جهاد با دشمنان،پس آنکه ایمانش ثابت و قوي بود معلوم و آنکه هم که ضعیف الایمان
بود شناخته شد.
زالًا شَدِیداً 􀀀 وَ زُلْزِلُوا زِلْ
یعنی تکان خوردند بسبب ترس تکان
ص : 59
خوردن سختی و لرزیدن بزرگی و این جهتش اینست که شخص ترسو پریشان و ناراحت و بر جاي خود مستقرّ نیست. جبائی
گوید:بعضی از ایشان افرادي بودند که از ترس کشته شدن پریشان بودند،و برخی از ایشان آنهایی بودند که بر دینشان پریشان
بود.
افِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ 􀀀 وَ إِذْ یَقُولُ الْمُن
حسن گوید:و زمانی که منافقین و کسانی که بیماري دل داشتند،یعنی در دل شک و تردید داشتند،و بعضی گفته اند که در
ایمانش ضعف و سستی بود.
إِلاّ غُرُوراً
􀀀
اللّ وَ رَسُولُهُ
􀀀
ا وَعَدَنَا هُ 􀀀م
خدا و پیامبر او بما وعده نداد مگر فریب را.
ابن عباس گوید:که منافقین گفتند محمد(ص)بما وعده میدهد که ما مدائن کسري و قیصر را فتح میکنیم در حالی که ما
امنیت خلا(توالت) رفتن را نداریم این بخدا قسم فریب است.
طائِفَهٌ مِنْهُمْ 􀀀 الَتْ 􀀀 وَ إِذْ ق
اللّ بن ابی و یارانش.
􀀀
سدي گوید:یعنی عبد ه
و مقاتل گوید:ایشان از منافقین بنی سالم بودند.
یزید بن رومان گوید:گویندة آن سخن اوس بن قبطی و هم عقیده هاي او بودند.
امَ لَکُمْ فَارْجِعُوا 􀀀 لا مُق 􀀀 ا أَهْلَ یَثْرِبَ 􀀀ی
یعنی اي اهل مدینه در اینجا براي شما اقامتگاهی نیست یا مکانی که در آن براي جنگ قیام کنید نیست، وقتی که میم مقام را
فتحه دهیم،پس بمنازلتان در شهر برگردید و مقصودشان
ص : 60
فرار از لشگر رسول خدا(ص)بود.
(وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ
اللّ علیه و آله اجازه میگیرند در برگشتن بمدینه و ایشان بنو حارثه،و بنو سلمه بودند.
􀀀
(ص) و گروهی از ایشان از پیامبر صلی ه
ا عَوْرَهٌ) 􀀀 (یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَن
میگویند که منازل ما حفاظی ندارد.
ابن عباس و مجاهد گویند:یعنی منازل ما محفوظ نیست چون دیوار ندارد.
حسن گوید:یعنی خانه هاي ما خالی از مردان است ما از دزدها میترسیم.
قتاده گوید:گفتند منازل ما در طرف دشمن قرار دارد و ما ایمن بر خانواده خود نیستیم،پس خداوند ایشان را تکذیب نموده و
فرمود:
ا هِیَ بِعَوْرَهٍ 􀀀 وَ م
و آن باز و بی حصار و دیوار نیست،امام صادق علیه السلام فرمود:بلکه آنها بلند پایه و بنا و محصور و محکم است.
راراً 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
إِنْ یُرِیدُونَ
قصد نکردند از این بهانه مگر فرار از جنگ و یاري کردن مسلمین را.
وَ لَوْ دُخِلَتْ
یعنی و اگر چه بمنازلتان یا بشهر مدینه وارد شوند.
(عَلَیْهِمْ)
یعنی و اگر این گروهی که قصد جنگ و پیکار را دارند و ایشان احزاب می باشند داخل شوند بر این مردم بهانه جوي منافق
که میگویند خانه هاي ما بی حفاظ است.
ا􀀀 طارِه 􀀀 مِنْ أَقْ
یعنی از اطراف مدینه یا خانه ها.
ا􀀀 ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَهَ لَآتَوْه
ابن عباس گوید:یعنی پس ایشان را
ص : 61
دعوت به شرك نمایند مشرك شوند،پس مقصود از فتنه شرك بخداست.
إِلاّ یَسِیراً
􀀀
ا 􀀀 ا تَلَبَّثُوا بِه 􀀀 وَ م
قتاده گوید:یعنی از پذیرفتن کفر سرپیچی نکنند مگر اندکی.
حسن و فراء گویند:یعنی بعد از اعطاء کفر به منافقین در مدینه اقامت نکنند مگر کمی تا خداوند تعجیل فرماید در عذاب
ایشان،سپس خداوند سبحان خاطرنشان آنها نمود پیمانشان را با پیامبر(ص)به پایداري و ثبات قدم در چند مورد و فرمود:
اللّ مِنْ قَبْلُ
􀀀
اهَدُوا هَ 􀀀 کانُوا ع 􀀀 وَ لَقَدْ
و هر آینه بحقیقت آنها پیمان بستند از قبل از خندق.
ارَ􀀀 لا یُوَلُّونَ الْأَدْب 􀀀
که پشت بر جنگ نکنند و به عقب برنگردند، یعنی بیعت کردند با پیامبر(ص)و براي او سوگند خوردند که او را یاري کنند و
از او دفاع نمایند چنانچه از خود دفاع میکنند و بازگشت نکنند.
مقاتل گوید:مقصود بیعت شب عقبه است.
اللّ مَسْؤُلًا
􀀀
کانَ عَهْدُ هِ 􀀀 وَ
و عهد و پیمان خدا پرسیده خواهد شد یعنی در آخرت از آن سؤال خواهد شد،بلفظ ماضی آمده براي تأکید و محقق بودن
آن ( 1)سپس خداوند سبحان فرمود:
ص : 62
1) -مثل اذا وقعت الواقعه لیس لوقعتها کاذبه.هر گاه روز قیامت بر پا شد که براي وقوع آن دروغی نیست،این سوره خبر از -1
قیامت آینده داده ولی چون حتمی است بصیغه ماضی خبر داده است براي تحقق آن مترجم
(قُلْ)
بگو اي محمد به کسانی که از تو رخصت برگشتن میخواهند و علّت می آورند که بر منازلشان می ترسند.
رارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ 􀀀 لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِ
هرگز فرار شما سودي برایتان ندارد اگر فرار کنید از مردن یا کشته شدن،اگر اجل هاي شما سر رسیده باشد چاره اي از یکی
از آن دو(مرگ یا کشته شدن)نیست و اگر چه بگریزند و گریختن در اجل هاي شما تمدید نمیکند.
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
لا تُمَتَّعُونَ 􀀀 وَ إِذاً
یعنی و اگر اجلهاي شما نرسیده باشد و از مرگ یا کشته شدن سالم ماندید در این واقعه جنگ خندق در دنیا بهره مند
نخواهید بود مگر روزگاري اندك.
و البتّه مرگ را از قتل و کشته شدن جدا کرده براي اینکه قتل غیر از مرگ است زیرا مرگ ضد حیاه و زندگی است نزد
کسی که آن را از جهت معنی ثابت کرده و نفی حیاه است نزد کسی که آن را معنا ثابت ندانسته،و قتل(کشته شدن)آن نقض
.( بنیه حیوانیه است،پس غیر خدا بر قتل قدرت و توانایی دارد ولی مرگ را غیر از خدا بر آن قدرت ندارد ( 1
ص : 63
1) -مترجم گوید:مرگ و قتل هر دو با اراده و تقدیر خداوند بسته است اگر ذات باري نخواسته باشد همه مردم و مخلوق -1
هم بخواهند چون خدا نخواسته واقع نخواهد شد چنان که گفته اند: اگر تیغ(تیر)عالم بجنبد زجا نه برد رگی تا نخواهد خدا
قال علی علیه السلام: ايّ یومین من الموت افر یوم ما قدر ام یوم قدر ،از کدام دو روز مرگ فرار کنیم روزي که مقدر نشد یا
روزي که از تقدیر گذشته است،در حادثه 15 خرداد 1342 شمسی مرا مأمورین مسلّح طاغوت به تیر و آتش بستند و بقصد
اللّ کان و ما لم یشاء لم یکن
􀀀
کشت تیرباران کردند ولی چون خدا نخواسته بود تیرها اصابت نکرد ما شاء ه
(قُلْ)
اللّ ) کیست آنکه شما را از خدا حفظ کند یعنی نفی کند از شما قضاء خدا را
􀀀
بگو اي محمد(ص) (مَنْ ذَا الَّذِي یَعْصِ مُکُمْ مِنَ هِ
و منع کند شما را از خداي تعالی.
ادَ بِکُمْ سُوءاً 􀀀 إِنْ أَر
ادَ بِکُمْ رَحْمَهً یا اراده رحمت یعنی نصرت و عزّت شما را نماید پس 􀀀 اگر او بشما قصد و اراده عذاب و عقوبت نماید أَوْ أَر
مسلّما هیچ کس قدرت و توان گرفتن جلوي خواسته خدا را ندارد.
اللّ وَلِیا
􀀀
لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 وَ
و نمی یابند برایشان جز خدا دوستی که متولّی امورشان شود.
لا نَصِیراً 􀀀 وَ
و نه ناصر و یاوري که آنها را یاري نموده و از ایشان دفاع نمایند.و آن گاه فرمود:
اللّ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ
􀀀
قَدْ یَعْلَمُ هُ
خداوند بطور قطع میداند از شما آنهایی را که مردم را منصرف از جهاد میکنند و ایشان کسانی هستند که دیگران را از جهاد
با رسول خدا(ص)باز میدارند و ایشان ترسانیده و مشغول میکنند تا از جنگ منصرف گردند و این کار را براي این میکردند
که میگفتند محمد و یارانش یک لقمۀ بیش نیستند و اگر آنها گوشت بودند ابو سفیان و این گروه ها آنها را میخوردند.
وانِهِمْ 􀀀 ائِلِینَ لِإِخْ 􀀀 وَ الْق
یعنی یهود که به برادران منافقین خود گفتند...
ا􀀀 هَلُمَّ إِلَیْن
یعنی بیائید بطرف ما و واگذارید محمد را و بعضی گفته اند:که گویندگان منافقین بودند که به برادران- ضعیف الایمان خود
گفتند جنگ نکنید محمد را ول کنید،زیرا ما میترسیم
ص : 64
که شما نابود و کشته شوید.
لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ 􀀀 وَ
اللّ حاضر نشدند و شرکت ننمودند.
􀀀
یعنی در جهاد فی سبیل ه
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
سدي گوید:مگر کمی که از روي ریاء و خودنمایی بیرون میروند،باندازه اي که توهّم و خیال بودن ایشان با شما شود،خداوند
سبحان میداند احوال ایشان را و چیزي از آن بر او مخفی نیست.
قتاده گوید:یعنی حاضر بجنگ نمیشوند مگر از روي کراهت که دلهایشان با مشرکان است.
أَشِحَّهً عَلَیْکُمْ
یعنی به جنگ می آیند در حالی که بخیلانند از جنگ کردن با شما.
اللّ و یاري کردن آنان.یعنی یاري
􀀀
قتاده و مجاهد گویند:بخیلانند در کمک رسانی بجنگ زدگان و مجاهدین فی سبیل ه
نمیکند شما را، آن گاه خبر میدهد از ترس و بزدلی آنها و فرمود:
ی􀀀 جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِي یُغْش 􀀀 ذا 􀀀 فَإِ
پس هر گاه ترس و بیم آمد می بینی ایشان را که بسوي تو نگاه میکنند در حالی که دیدگان آنها دور میزند مانند چشم کسی
که غشوه و بیهوشی میآورد.
(عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ)
مرگ بر او،و او کیست که حال سکرات مرگش نزدیک شده است،و غشوه و بیهوشی او اسباب و مقدمات مرگ است،پس
غافل میشود و عقلش میرود و چشمش خیره میشود و دیگر چشمک نمی زند،همین طور این گروه چشمهایشان خیره میشود و
از شدت ترس مات میگردد،پس هر گاه ترس و ناراحتی رفت و امنیت و غنیمت پیش آمد.
ص : 65
دادٍ 􀀀 سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَهٍ حِ
فراء گوید:یعنی شما را بسخنان زننده اذیّت میکنند و با زبانهاي تیز و جانگداز با شما مخاصمه و دشمنی مینمایند قتاده
گوید:یعنی زبانهایشان را در موقع تقسیم غنائم جنگی سر شما دراز میکنند و میگویند،اعطونا اعطونا،بما بدهید،بما بدهید،که
شما از ما سزاوارتر نیستید باین غنائم،گوید،و امّا موقع جنگ و نبرد ترسوترین مردمند،و امّا در موقع تقسیم غنائم بخیل ترین
قومند و آن قول خداي سبحان است:
أَشِحَّهً عَلَی الْخَیْرِ
یعنی بخیلانند بغنیمت نسبت بمؤمنین در موقع تقسیم غنائم بخل میورزند.
جبائی گوید:یعنی بخیلانند که سخنی بگویند که در آن خیر باشد.
ئِکَ) 􀀀 (أُول
آن گروهی که وصفشان گذشت.
لَمْ یُؤْمِنُوا
ایمان نیاورده اند چنانچه غیر ایشان ایمان آوردند و گرنه این کارهاي زشت را انجام نمی دادند.
مالَهُمْ 􀀀 اللّ أَعْ
􀀀
فَأَحْبَطَ هُ
اللّ تعالی را قصد
􀀀
پس خداوند اعمال ایشان را باطل کرد، براي آنکه بر وجوهی که مستحق ثواب شوند واقع نشده،زیرا وجه ه
نکردند و در این آیه دلالت است بر صحّت مذهب ما در احباط و بطلان عمل،زیرا براي منافقین ثوابی نیست براي اعمالشان،تا
باطل شود پس چون جهادشان مقرون بایمان و اعتقاد بخدا نیست مستحق ثوابی نیستند.
ذلِکَ􀀀 کانَ 􀀀 وَ
و این احباط و بطلان اعمال ایشان و یا نفاقشان.
اللّ یَسِیراً
􀀀
عَلَی هِ
یعنی بر خدا سهل و آسانست،سپس خداوند
ص : 66
سبحان گروه منافقین را توصیف کرده و فرمود:
زابَ لَمْ یَذْهَبُوا 􀀀 یَحْسَبُونَ الْأَحْ
یعنی گروه هایی از قریش و غطفان و اسد و یهودانی که بر علیه رسول خدا(ص)تشکیل حزب دادند میپندارند منصرف نشده
اند و حال آنکه آنها منصرف شده و فرار را بر قرار اختیار کردند و البته ایشان این گمان را براي ترسشان و کثرت محبّتشان
بشکست مسلمین بردند.
زابُ􀀀 وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْ
یعنی اگر احزاب و مشرکین دوباره برگردند براي نبرد با مسلمین.
ائِکُمْ 􀀀 رابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْب 􀀀 ادُونَ فِی الْأَعْ 􀀀 یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ ب
یعنی این گروه منافقون دوست دارند که در بیابان با اعراب صحرا نشین باشند و از اخبار شما پرسش کنند و با شما نباشند که
إِلاّ قَلِیلًا یعنی و اگر این گروه منافقین با شما و میان شما بودند
􀀀
اتَلُوا 􀀀 ا ق 􀀀 کانُوا فِیکُمْ م 􀀀 کشته شوند و منتظر حوادث باشند وَ لَوْ
جنگ نمی کردند با دشمنان شما مگر اندکی که توهّم و خیال شود که ایشان در جمله و جمعیّت شمایند،نه براي آنکه شما را
یاري کنند و با شما بر علیه دشمنان به نبرد برخیزند.
جبائی و مقاتل گویند:یعنی قتال و نبرد کمی از روي ریاء و خودنمایی از غیر آنکه بحساب خدا بگذارند و اگر قتالشان براي
خدا بود کم نمی شد (بلکه دوش بدوش مسلمین با دشمنان می جنگیدند).
قول خداي تعالی:
ص : 67
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 21 تا 25
اشاره
الُوا 􀀀 زابَ ق 􀀀 لَمّ رَأَ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلْأَحْ
ا􀀀 و ( اَللّ کَثِیراً ( 21
􀀀
اَللّ وَ اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ وَ ذَکَرَ هَ
􀀀
کانَ یَرْجُوا هَ 􀀀 اَللّ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ
􀀀
کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ هِ 􀀀 لَقَدْ
اَللّ
􀀀
اهَدُوا هَ 􀀀 ا ع 􀀀 جالٌ صَ دَقُوا م 􀀀 ماناً وَ تَسْلِیماً ( 22 ) مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ رِ 􀀀 إِلاّ إِی
􀀀
ادَهُمْ 􀀀 ا ز 􀀀 اَللّ وَ رَسُولُهُ وَ م
􀀀
اَللّ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ هُ
􀀀
ا وَعَدَنَا هُ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀ه
شاءَ أَوْ 􀀀 افِقِینَ إِنْ 􀀀 اَلصّ بِصِ دْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ اَلْمُن
ادِقِین 􀀀 اَللّ 􀀀
ا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا ( 23 ) لِیَجْزِيَ هُ 􀀀 ی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ م 􀀀 عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَض
اَللّ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 الَ وَ 􀀀 اَللّ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقِت
􀀀
الُوا خَیْراً وَ کَفَی هُ 􀀀 اَللّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَن
􀀀
کانَ غَفُوراً رَحِیماً ( 24 ) وَ رَدَّ هُ 􀀀 اَللّ
􀀀
یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ هَ
( قَوِیا عَزِیزاً ( 25
ترجمه:
-21 و هر آینه بحقیقت براي شما(اي ترسندگان و بد دلان)برسول خدا(ص)تاسّی نیکویی و تقلید پسندیده ایست،این براي
کسی است که امید بخدا و بثواب و روز قیامت باشد،و خدا را بسیار یاد کند.
-22 و چون مؤمنان احزاب را دیدند گفتند این است آنچه را که خدا و پیامبر او بما وعده داده بود خدا و پیغمبرش راست
گفتند و مشاهده ایشان دشمن را جز باور داشتن و فرمان برداري نیفزاید.
ص : 68
-23 و از مؤمنان مردانی هستند که آن چیزي را که با خدا بر آن پیمان بسته بودند راست گفتند،پس برخی از ایشان پیمان
خویش را گذراندند (کارزار کردند تا شهید گردیدند)و برخی از ایشان هستند که انتظار- (شهادت)دارند و پیمان خویش را
هیچ تغییر ندادند.
-24 تا خدا راستگویان را براي وفا کردن به پیمانشان جزا دهد،و منافقان را اگر خواهد شکنجه یا برایشان بآمرزش برگردد(اگر
توبه کنند) البته خدا آمرزنده و مهربانست.
-25 و خدا احزاب(ابو سفیان و سپاهش و غطفان و پیروانش)را خشمناك(از اطراف مدینه)برگردانید در آن حال که ظفر
نیافتند و خدا مؤمنان را در جنگ(به وزیدن باد تند و بفرستادن فرشتگان)کفایت کرد و خدا توانایی عزّتمند است.
قرائت:
عاصم(اسوه)را بضم الف قرائت کرده همانطور که در تمام قرآنها است و دیگران بکسر الف خوانده و آن دو لغت و معناي
آن تقلید است.
لغت:
نحب داراي سه معنی است:
-1 النحب:یعنی نذر،بشر بن ابی حازم گوید:
و انّی و الهجاء لآل لام
کذات النحب توفّی بالنذور
یعنی،من تصمیم گرفتم که بر آل لام هجوم برم،مانند زنی که نذر میکند و با نذرش می میرد.
-2 و النحب:به معناي مرگ،ذو الرمّه گوید:
ص : 69
عشیّه مرّ الحارثیّون بعد ما
قضی نحبه فی ملتقی الخیل هوبر
شامگاهی بود که حارثی ها گذشتند بعد از آنکه رئیس آنان در برخورد بسواران هوبر هلاك شد.و هوبر نام مردي از
قهرمانان عرب است.
-3 و النحب:بمعناي خطر،جریر شاعر گوید:
بطخفه جالدنا الملوك و خیلنا
عشیّه بسطام جرین علی نحب
در طخفه(که نام محلّی است)در شامگاهی جنگی میان ایشان و بسطام واقع شد که خطري بود.
-4 النحب:امتداد در سیر روز و شب.
تفسیر:
سپس خداي سبحان تحریص و تشویق بجهاد و صبر در پیکار نموده و فرمود:
کانَ لَکُمْ 􀀀 لَقَدْ
هر آینه میباشد براي شما اي گروه مکلّفین.
اللّ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ
􀀀
فِی رَسُولِ هِ
یعنی در رسول خدا اقتداء شایسته گفته میشود(لی فی فلان اسوه)یعنی براي من باو اقتداء است.
و الاسوه:از اتّساء چنانچه قدوه از اقتداء است،اسم است که وضع شده در موضع مصدر و معنایش اینست:براي شما برسول خدا
اللّ علیه و آله اقتداء است،اگر اقتداء میکردید به آن حضرت در یاریش،و صبر با او در موارد جنگ،چنانچه در روز
􀀀
صلّی ه
جنگ احد آن بزرگوار صبر نمود هنگامی که دندانهاي پیشین او را شکستند و پیشانیش شکافته شد و عمویش (حضرت
حمزه(ع)کشته شد و با این مصائب با شما بجان خودش مواسات نمود،پس آیا شما اینگونه مواسات نمودید چنانچه آن
حضرت نمود؟
ص : 70
و قول خدا که فرمود:
اللّ
􀀀
کانَ یَرْجُوا هَ 􀀀 لِمَنْ
بدل از قول او(لکم)است و آن تخصیص- بعد از عموم است براي مؤمنین یعنی بدرستی که اقتداء و تأسّی برسول خدا صلّی
اللّ براي کسی که امید بخدا دارد.
􀀀
کانَ یَرْجُوا هَ 􀀀 اللّ علیه و آله فقط منحصر است لِمَنْ
􀀀
ه
ابن عباس گوید:یعنی امید دارد نعمت و ثوابی را که نزد خداست.
مقاتل گوید:یعنی می ترسد از خدا و روز قیامتی را که در آن کیفر و پاداش اعمال است و آن قول خداست (وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ) .
اللّ کَثِیراً
􀀀
وَ ذَکَرَ هَ
یعنی خدا را بسیار یاد کنند و این جهتش این است که آنکه ذاکر و بیاد خداست اوامر و خواسته هاي او را پیروي و متابعت
میکند بخلاف آنکه غافل از یاد اوست،سپس برگشت خداي سبحان بذکر احزاب و فرمود:
زابَ􀀀 لَمّ رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْ
ا􀀀 و َ
یعنی چون گرویدگان بحق و تصدیق کنندگان خدا و پیامبر(ص)او بچشم خود دیدند گروه هایی را که بر جنگ با پیغمبر
اللّ وَ رَسُولُهُ گفتند این آن چیزیست که خدا و
􀀀
اللّ وَ رَسُولُهُ وَ صَ دَقَ هُ
􀀀
ا وَعَدَنَا هُ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 الُوا ه 􀀀 اجتماع کرده اند،با زیادي افرادشان ق
پیامبر او بما وعده دادند و راست گفت خدا و پیغمبر او،در معناي این آیه بر دو قول اختلاف کرده اند:
-1 جبائی گوید:پیغمبر(ص)از پیش بایشان خبر داده بود که احزاب عرب بر علیه آنان قیام نموده و بایشان مقاتله خواهد
نمود،ولی وعده داد که غلبه و پیروزي با مسلمین خواهد بود پس چون ایشان احزاب
ص : 71
ادَهُمْ و مشاهده دشمنانشان بر 􀀀 ا ز 􀀀 را دیدند روشن شد بر ایشان مصداق اخبار او و این پیش گویی معجزه اي براي او بود. وَ م
ایشان نیفزود.
ماناً 􀀀 إِلاّ إِی
􀀀
مگر تصدیق بخدا و رسول او (وَ تَسْلِیماً) و فرمان برداري از اوامر و خواسته هاي او.
لَمّ
ا􀀀 و -2 قتاده و غیر او گویند:خداوند تعالی ایشان را در سورة بقره ( 1)وعده داد،بقول خودش: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ اللّ قَرِیبٌ آیا خیال کردید که داخل بهشت میشوید و حال آنکه نیامد شما را مصائب
􀀀
یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا تا قولش إِنَّ نَصْ رَ هِ
و بلاهایی را که بر سر گذشتگان شما آمد...بدرستی که یاري خدا نزدیک است آنچه را که بزودي از شدت و سختی که از
دشمنشان بآنها می رسد،پس چون گروه هاي عرب را دیدند در روز خندق آن جمله را گفتند بجهت علم و اعتقادي که
ص : 72
ساءُ وَ 􀀀 لَمّ یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْ
ا 􀀀 و 1) -آیۀ 214 و تمام آیه چنین است: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ -1
اللّ قَرِیبٌ.. آیا پنداشتید اي مؤمنان که به بهشت
􀀀
لا إِنَّ نَصْرَ هِ 􀀀 اللّ أَ
􀀀
ی نَصْ رُ هِ 􀀀 حَتّ یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَت
ی􀀀 و زُلْزِلُوا الضَّرّ اءُ 􀀀
میروید در حالی که هنوز گرفتاري کسانی که پیش از شما در گذشته بسوي شما نیامده است بآنان سختی و گرفتاریها رسید و
دهشت زده شدند تا آنجا که پیغمبر و مؤمنانی که با او بودند گفتند: یاري خدا چه وقت است؟آگاه باشید یاري خدا نزدیک
است.
داشتند به اینکه بآنها نمی رسد مگر آنچه را که به پیامبران و مؤمنان جلوتر ایشان رسید و انبوه مشرکان نیفزود بر ایشان جز
تصدیق و یقین و پایداري در جنگ را.
اللّ عَلَیْهِ
􀀀
اهَدُوا هَ 􀀀 ا ع 􀀀 جالٌ صَدَقُوا م 􀀀 مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِ
بعضی از مؤمنان مردانی هستند که باور کردند آنچه را که با خدا پیمان بر آن بستند،یعنی بیعت کردند که فرار نکنند،پس
ی نَحْبَهُ پس برخی از ایشان کسی بود که مرد یا کشته شد در راه 􀀀 راست گفتند در برخورد با دشمنانشان فَمِنْهُمْ مَنْ قَض
خدا،پس بآرزویش رسید،پس اینست وفاء بنذر و عهد خدا.محمد بن اسحاق گوید:قضی نحبه:یعنی از عملش فارغ و خلاص
شد و بپروردگارش رجوع نمود، یعنی در روز احد شهید گردید ( 1)و حسن گوید:یعنی اجلش بر وفاء و صداقت رسید،ابن
قتیبه گوید:اصل نحب نذر است،مردمی بودند که نذر کردند اگر با دشمن برخورد کردند مقاتله و نبرد کنند تا کشته شوند تا
خدا از فتح و پیروزي نصیب آنان کند،پس گفته شده فلانی هر گاه کشته شد"قضی نحبه" به نذرش وفا کرد،و از انس بن
اللّ علیه
􀀀
مالک روایت شده که عمویش از جنگ بدر غایب شد،پس گفت من از شرکت در اوّل جنگی که رسول خدا صلّی ه
و آله با مشرکان نمود غایب بودم هر آینه اگر خدا مرا موفّق نمود بر قتال و نبرد با مشرکین،هر آینه خدا البتّه خواهد دید
چگونه خواهم جنگید.
ص : 73
اللّ بن حارث ابن عبد المطلب و حنظله بن عامر غسیل
􀀀
1) -چون جناب حمزه بن عبد المطّلب(سید الشهداء)و عبید ه - 1
اللّ انصاري پدر جابر معروف و جماعت دیگر از شهداء احد که بعضی در
􀀀
الملائکه و عمرو بن جموح و خواهر زاده او عبد ه
احد مدفون و بعضی هم در قبرستان بقیع بخاك رفته اند.
پس چون روز احد شد و مسلمین فرار نمودند گفت بار خدایا من اعتذار میجویم از آنچه را که این جماعت یعنی مسلمین
نمودند و بیزارم بسوي تو از آنچه را که این گروه مشرکان آورده اند،آن گاه پیش روي کرد،پس سعد نزدیکی احد باو
برخورد نمود و گفت من با تو هستم،سعد گفت من نتوانستم آن طور که او پیکار کرد نمایم،پس بر زمین افتاد و در بدن او
دیده شد 87 زخم شمشیر و نیزه و تیر،ما گفتیم در باره او و یارانش نازل شد:
ی نَحْبَهُ 􀀀 فَمِنْهُمْ مَنْ قَض
.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ
و برخی از ایشان کسی است که انتظار شهادت می برد،بخاري آن را در صحیح خود از محمد بن سعید خزاعی از عبد- الاعلی
از حمید بن انس روایت نموده است.
ی نَحْبَهُ آنهایی هستند که در روز بدر و احد شهید شدند. وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ آنچه را که 􀀀 محمد بن اسحاق گوید: فَمِنْهُمْ مَنْ قَض
خدا وعده داده از یاري و نصرت مسلمین یا شهادت بر آنچه که یارانش شهید شدند و گذشتند.
ا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا 􀀀 وَ م
یعنی عهدي را که بسته بودند با خداي خود تغییر ندادند چنانچه منافقین تغییر دادند.
ی نَحْبَهُ حمزه بن عبد المطلب علیهما- السلام و افرادي که با آن جناب کشته شدند و اسّ بن 􀀀 ابن عباس گوید: فَمِنْهُمْ مَنْ قَض
النضر و یارانش می باشند.
و کلبی گوید:پیمان و عهد خویش را به سبب صبر و بردباري تغییر نداده و آن را بوسیله فرار نشکستند،و حاکم ابو القاسم
حسکانی باسنادش
ص : 74
از عمرو بن ثابت از ابی اسحاق از علی علیه السلام روایت نموده که فرمود:
اللّ عَلَیْهِ
􀀀
اهَدُوا هَ 􀀀 ا ع 􀀀 جالٌ صَدَقُوا م 􀀀 رِ
در باره ما نازل شده و من به خدا قسم منتظر شهادتم و تبدیل نشده تبدیل شدنی.
الصّ بِصِدْقِهِمْ
ادِقِین 􀀀 اللّ 􀀀
لِیَجْزِيَ هُ
تا آنکه خدا پاداش دهد راست گویان را بصداقتشان،یعنی مؤمنین در عهد و پیمانشان صداقت و راستی نمودند تا خدا پاداش
راستگویی آنها را بدهد.
افِقِینَ 􀀀 وَ یُعَذِّبَ الْمُن
و عذاب نماید منافقین را بشکستن پیمانشان.
شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ 􀀀 إِنْ
اگر خواهد یا ببخشد بر ایشان اگر توبه کردند یعنی خداوند سبحان اگر خواهد قبول کند توبه ایشان را و ساقط نماید
عقوبتشان را،و اگر هم خواهد قبول نکند توبه آنها را و عذابشان کند،زیرا سقوط عذاب بنا بر مذهب صحیح به سبب توبه
تف ّ ض ل است از خداي تعالی که عقلا واجب نیست و ما آن را به سبب مسموعات و اجماع علماء امامیّه دانسته ایم بر اینکه
خداي سبحان بفضلش قبول مینماید ( 1)پس آیۀ کریمه مقتضی است چیزي را که عقل اقتضاء آن را میکند و تأکید می میکند
این را قول خدا که فرمود:
کانَ غَفُوراً رَحِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
بدرستی که خدا آمرزنده مهربانست،
ص : 75
مِمّ
ا􀀀 خَی فَبِذ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ رٌْ لِکَ􀀀 بِر اللّ وَ حَْمَتِهِ
􀀀
1) -مترجم گوید:روي همین جهت است که در قرآن مجید فرموده: قُلْ بِفَضْلِ هِ -1
یَجْمَعُونَ ،بگو بفضل و رحمت خدا خشنود باشید که آن بهتر است از آنچه را که جمع مینمائید و در دعاء مأثور از پیامبر
اللّ علیه و آله رسیده که میفرمود: اللّهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک بار خدایا بفضلت با ما معامله فرما و با
􀀀
گرامی صلّی ه
عدلت معامله مفرما.
براي اینکه مدح آن وقتی حاصل میشود که خداوند سبحان ترحّم کند کسی را که مستحق عذاب و عقوبت بوده و بیامرزد آن
را که مؤاخذه او بر حضرت او جایز و روا بوده است،و مدحی نیست در مغفره و رحمت کسی که بر او آمرزش و رحمت او
واجب بوده است(مانند سلمان و بو ذر...) جبائی گوید:یعنی و عذاب میکند منافقین را بعذاب سریعی در دنیا اگر خواهد یا
آنکه توبه نمایند،سپس خداوند سبحان برگشت بشمردن و یاد نمودن نعمتش و گفت:
اللّ الَّذِینَ کَفَرُوا
􀀀
وَ رَدَّ هُ
یعنی و رد نمود خدا آنانی که کافر شدند چون احزاب،ابو سفیان و لشگرش و غطفان و کسانی که با آنها بودند از قبائل عرب
(بِغَیْظِهِمْ) یعنی بغضبشان که آنها را آورد بسوي مدینه و کینه و عقده آنها که شفا نیافت برسیدن به اهدافشان که قتل پیامبر
اللّ علیه و آله و نابودي اسلام و مسلمین بود).
􀀀
صلّی ه
الُوا خَیْراً و به خیري که آرزوي آن را داشتند از ظفر و پیروزي بر پیامبر(ص)و مؤمنین و خدا آن را خیر نامید زیرا این 􀀀 و لَمْ یَن
پیروزي و غلبه نزد ایشان خیر بود.
و بعضی گفته اند:مقصود از خیر مال است چنانچه در سورة عادیات فرمود وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ البته و او مال را سخت
دوست دارد.
الَ 􀀀 اللّ الْمُؤْمِنِینَ الْقِت
􀀀
وَ کَفَی هُ
و خداوند قتال را به مباشرت مؤمنین کفایت فرمود به سبب آنچه را که نازل فرمود بر مشرکین از باد سخت سردي که آنها را
از منازلشان دربدر و آواره کرد و نیز بآنچه که از فرشتگان ارسال فرمود و بآنچه که از ترس و رعب در دلهایشان انداخت.
ص : 76
اللّ المؤمنین القتال بعلی بن ابی طالب علیه السلام و کشتن او عمرو بن عبد ود را که همین
􀀀
اللّ بن مسعود گوید:کفی ه
􀀀
عبد ه
.( اللّ امام صادق علیه السلام هم همین گونه روایت شده ( 1
􀀀
سبب فرار ایشان شد،و از حضرت ابی عبد ه
اللّ قَوِیا
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
یعنی خدا بهر چه خواهد توانا است.
(عَزِیزاً)
هیچ چیزي در عالم بر او ممتنع نیست،و بعضی گفته اند که در ملک و سلطنت خود قوي و توانا و در قهر و انتقامش عزیز و
غالب است
ص : 77
1) -حاکم ابو القاسم حسکانی درج 2 شواهد التنزیل ص 3 گوید خبر داد ما را ابو بکر تمیمی و ابو بکر مسکري گفتند -1
خبر داد ما را ابو بکر بن مقري از اسماعیل بن عباد بصري از عباد بن یعقوب از فضل بن قاسم از سفیان ثوري از زبید از مره از
اللّ المؤمنین القتال بعلی بن ابی طالب،حاکم مذکور حدیث مزبور را بچند طریق
􀀀
اللّ (بن مسعود)که او میخواند: و کفی ه
􀀀
عبد ه
نقل کرده است و در قصّه فتح جنگ احزاب گوید: ما را خبر داد و الدم از ابو حفص عمر بن احمد بن عثمان در بغداد، از
علی بن محمد بن احمد عسکري از محمد بن عثمان از احمد بن طارق از عمرو بن ثابت از پدرش از جدش
حذیفه،گوید:چون روز خندق شد عمرو ابن عبد ود از خندق عبور کرد و آمد در مقابل لشگر پیامبر(ص)ایستاد و مبارز
خواست. پس پیامبر(ص)فرمود اي مردم کدام یک از شما به نبرد عمرو میرود پس هیچکس جز علی بن ابی
طالب(ع)برنخاست پس پیامبر(ص)فرمود بشین یا علی و براي بار دوم فرمود کدام از شما بجنگ عمرو میرود باز احدي
برنخاست جز علی(ع)بلند نشد باز پیامبر(ص)فرمود بنشین یا علی و براي مرتبه سوم فرمود در این دفعه هم جز علی کسی از جا
حرکت نکرد پس گفت من آماده ام که به جنگ او روم،پس پیامبر(ص)او را طلبید و فرمود او عمرو بن عبد ود است،عرض
کرد و من علی بن ابی طالبم،پس
(1
زره خود ذات الفضول را بر تن او کرد و شمشیر ذو الفقارش را به دست او داد و عمامه سحابش را بر سر او گذارده و نه بار
گردانید(و آن را نه پر کرد)و فرمود برو و چون رو بمیدان گردانید،گفت اللهمّ احفظه بار خدایا او را حفظ فرما از پیش روي و
پشت سر و از سمت راست و چپ و بالاي سر و زیر پاي. پس آمد تا در برابر عمرو قرار گرفت و گفت تو کیستی،عمرو
گفت،من گمان نمیکردم که در محلّی بایستم که ناشناس باشم من عمرو بن عبد ودم پس تو کیستی،؟فرمود،انا علی بن ابی
طالب(ع). گفت تو کودك بودي که من ترا در دامن ابی طالب دیدم فرمود آري گفت پدرت دوست من بود من خوش
ندارم که تو را بکشم،علی فرمود امّا من بدم نمیآید که تو را بکشم،بمن رسیده که تو به پرده هاي خانه کعبه آویخته و با
خداي عز و جل پیمان و عهد بسته اي که هیچ مردي تو را بین سه چیز مخیّر نکند مگر آنکه یکی از آنها را اختیار
نمایی،گفت راست گفته اند. فرمود:اول اینکه از هر کجا آمده اي برگرد،گفت نه بر نمی گردم زیرا قریش میگوید عمرو
ترسید و فرار کرد. فرمود دوّم بیا داخل در دین ما اسلام بشو تا در سود و زیان- شریک هم باشیم گفت نه این را هم نمی
پذیرم. فرمود سوّم،تو سواره و من پیاده هستم،پس فورا پیاده شو و گفت تا کنون ندیدم از هیچکس آنچه از این جوان
دیدم،پس بر سر و صورت اسب خود زد و او را برگردانید و خود بطرف علی علیه السلام آمد و او مردي بلند قد بود که شتر
ایستاده را مداوا میکرد و یا بر پشت او سوار میشد و علی علیه السلام بر روي زمین نرم و خاك سستی بود که قدمهایش بر آن
استوار نبود و به عقب خود برمیگشت که جاي محکم در زمین محکم و سفتی پیدا کند که پاهایش در آن ثابت باشد که
اللّ )شمشیرش را بلند و بر سر آن حضرت فرود آورد،و آن حضرت سپر خود را جلوي شمشیر او قرار
􀀀
عمرو(لعنه ه
ص : 78
(1
داد و سپر دو نیم شده و لبۀ تیز شمشیر عمرو بر سر علی علیه السلام اصابت و آن را مجروح نمود و علی علیه السلام با یک
ضربت ذو الفقار هر دو پاي عمرو را از ساق قطع که هیکل غول پیکرش چون کوهی از پشت بر زمین، افتاد و غبار عجیبی
اللّ اکبر، پیامبر(ص)فرمود:به آن خدایی که جان من در دست اوست
􀀀
برخاست،پس شنیده شد که علی علیه السلام میگوید: ه
عمرو را علی کشت. پس اوّل کسی که بمیدان آمد عمر بن خطاب بود که دید علی علیه السلام شمشیرش را بزره عمرو می
مالد،پس عمر هم تکبیر گفت و آمد نزد رسول خدا و گفت عمرو را کشت. پس علی علیه السلام سر(نحس)عمرو را بریده و
آورد پیش پاي پیامبر انداخت در حالی که سنگین و با وقار میامد،پیامبر(ص)باو فرمود اي علی اینگونه قدم برداشتن را خدا
مکروه دارد مگر در این موقع،سپس فرمود چرا لباس عمرو را نگرفتی که ارزش داشت،عرض کرد اي رسول خدا او با من با
عورتش مواجه و روبرو شد،پس پیامبر(ص)فرمود بشّر یا علی - مژده باد تو را که اگر عمل امروز موازنه با عمل امت
اللّ از ابو سعید سعدي که
􀀀
محمد(ص)بشود این عمل سنگین تر آید... و در حدیث 636 گوید:ما را خبر داد ابو محمد بن عبد ه
مکرر براي او خوانده گوید،خبر داد ما را لؤلؤ قیصري در بغداد سال 67 از ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن نصیبی از ابو عبد
اللّ حسین بن حسن بن شداد در عسکر گوید،حدیث کرد مرا محمد بن سنان حنظلی از اسحاق بن بشر قرشی از بهترین حکیم
􀀀
ه
از پدرش از جدش از پیامبر(ص)که فرمود: "مبارزة علی بن ابی طالب لعمرو بن عبد ود یوم الخندق افضل من عمل امتی الی
یوم القیامه"
ص : 79
(1
هر آینه جنگیدن علی بن ابی طالب با عمرو بن عبد ود در روز خندق بالاتر از عمل امّت من است تا روز قیامت. شعراء عرب و
عجم مانند حسّان و کمیت بن زید و اسماعیل حمیري و دیگران این داستان را بنظم آورده و مولا جلال الدین محمد رومی هم
در مثنویش سروده است: از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزّه از دغل در عز ابر پهلوانی دست یافت از براي
کشتنش از جان شتافت او خیو انداخت بر روي علی افتخار هر نبیّ و هر ولی او خیو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد نزد او
در سجده گاه تا آنجا که گوید: تو بتاریکی علی را دیده اي زین سبب غیري بر او بگزیده اي
ص : 80
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 26 تا 27
اشاره
اصِ یهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً ( 26 ) وَ أَوْرَثَکُمْ 􀀀 ابِ مِنْ صَی 􀀀 ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ اَلْکِت 􀀀 وَ أَنْزَلَ اَلَّذِینَ
( ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً ( 27 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا وَ 􀀀 والَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُه 􀀀 ارَهُمْ وَ أَمْ 􀀀 أَرْضَهُمْ وَ دِی
ترجمه
-26 و خداوند آنهایی را که از اهل کتاب احزاب را پشتیبانی نمودند از قلعه ها و دژهایشان فرود آورد و ترس(مؤمنان)را در
دلهایشان افکند گروهی را میکشتید و گروهی را برده گرفتید.
-27 و خدا زمین و منازلشان و مالهایشان را و زمینی که هنوز قدم بآن نگذاشته اید بشما میراث داد و خدا بر همه چیز تواناست.
( (دو آیه) قرائت ( 1
شرح لغات:
المظاهره:بمعناي معاونت و کمک رسانی است و آن افزایش نیرو میباشد به اینکه معاون پشتیبان است براي رفیقش در دفاع از
او،و ظهیر
ص : 81
1) -ابن عامر و کسایی از قراء هفتگانه رعب را بضم راء خوانده و ابو جعفر (تطوها)را با طاء مفتوحه قرائت کرده که -1
بعدش واو ساکنه بدون همزه است. مترجم گوید:البته در متن قرائت ذکر شده ولی شرح آن را نیاورده بلکه شرح لغات را
بدون ذکر لغت آورده است.
معین است.
اللّ صیصه فلان یعنی
􀀀
و الصیاصی:جمع صیصه و آن قلعه ها و دژهاي محکم است که ممتنع از ورود بآنست گفته میشود جذ ه
آن را چنان محکم نمود که دخول بآن ممتنع است،و هر چیزي که ممتنع و مشکل باشد صیصه است و از آنست که بشاخهاي
گاو و آهو صیاصی گفته میشود،و نیز بتاج خروس و شانه جولاگر و قالی باف،و بافنده ها هم صیصه میگویند،گوید،مثل واقع
شدن شانه بیافته است.
تفسیر:
اشاره
آن گاه خداوند سبحان یاد نمود آنچه که به یهود بنی قریظه نموده و فرمود:
ظاهَرُوهُمْ 􀀀 وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ
اللّ
􀀀
و خداوند فرود آورد آنهایی را که- معاونت و یاري کردند مشرکین احزاب را و شکستند پیمانی را که با رسول خدا صلی ه
علیه و آله نموده بودند که یاري نکنند دشمنان از اهل کتاب را یعنی یهودیان را و کلّیۀ مفسّرین اجماع کرده اند که ایشان بنو
قریظه بودند مگر حسن که گوید ایشان بنی النضیر بودند،و قول اوّل صحیح تر است،و سزاوارتر بسیاق آیات براي اینکه براي
بنی النضیر چیزي در قتال و نبرد با اهل احزاب نبود و آنها جلوتر کوچ کرده و رفته بودند.
اصِیهِمْ 􀀀 مِنْ صَی
یعنی از قلعه ها و حصارهایشان.
وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ
یعنی انداخت در دلهایشان ترسی از پیامبر(ص)و یاران مؤمن او.
فَرِیقاً تَقْتُلُونَ
یک دسته از مردانشان را کشتید.
ص : 82
وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً
و یک دسته از زنان و کودکان ایشان را باسارت گرفتید وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ یعنی و اعطا فرمود بشما زمینهایشان را.
ا􀀀 والَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُه 􀀀 ارَهُمْ وَ أَمْ 􀀀 وَ دِی
ابن زید و یزید بن رومان و مقاتل گویند:یعنی و اعطا فرمود بشما زمینهایی را که قدمهایتان بر آنجا نرسیده و بزودي آن را
خدا براي شما فتح خواهد نمود ( 1)و آن زمین خیبر بود که خدا بعد از زمینهاي بنی قریظه بر ایشان فتح نمود.
قتاده گوید:آن زمین مکّه بود.
حسن گوید:آن زمین روم و فارس بود.
عکرمه گوید:آن هر زمین است که فتح شود تا روز قیامت.
ص : 83
1) -عده اي از علماء باین آیه استدلال کرده اند بر اینکه اراضی،و زمینهایی که بدون لشکر و جنگ که از آن(مفتوحه -1
العنوه)تعبیر میکنند بدست آمده ملک همۀ مسلمین است،ولی جصاص اعتراض کرده که آیه محتمل است غلبه و پیروزي بر
اراضی بدون مالکیت گوید،و آن خلاف ظاهر است،بلی مالکیت بر چند قسم است و ملکیت عموم مسلمین باین اراضی نوع
مخصوصی است که منافات با ثبوت مالکیت اشخاص را تبعا ندارد براي آثار عمارت و احیاء و حق اولویت بجهت ذو الید
بودن قبلی. مثل آنچه که براي سلطان گفته میشود که شاه مالک تمام بلادش می باشد با اینکه هر یک از اراضی ملک یکی
از رعیتهاي اوست و براي سلطان مالیات گرفتن و نگرشی در مصالح آنست و برابر همین سیره از عصر امامان علیهم السلام
جاري شده بر فروختن زمینهاي عراق و وقف آن و بناء مساجد در آن و بمسجدیت هم باقی خواهد بود گرچه ویران هم شده
باشد،و مالک بودن مردم خیابانها را نوع دیگري از ملکیت است که منافات با ملک اشخاص ندارد و مالکیت امام علیه السلام
هم انفال را نوع دیگریست غیر مال اوست که تمام اولادش بارث می برند.
ابی مسلم گوید:آن هر چیز است که خدا بدون لشگرکشی و سرباز و جنگ در اختیار پیامبر(ص)گذارد.
ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً 􀀀 اللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
و خداوند بر هر چیز تواناست.
داستان اعدام بنی قریظه
اللّ بن کعب بن مالک از پدرش روایت نموده که گفت هنگامی که
􀀀
زهري(محمد بن شهاب)از عبد الرحمن بن عبد ه
پیامبر(ص)با مسلمانها از خندق برگشته و رفع خستگی نموده و شستشو کردند جبرئیل علیه السلام براي او ظاهر شده و
گفت،شما از دشمن معذور هستی آیا نشان نداد تو را که نکوهش را از تو برداشت و آن را بعیدا بر نخواهیم داشت.
پس پیامبر(ص)از جا پرید در حالی که ترسان بود،و عازم شد که نماز عصر را نخواند با مردم مگر در حصن قلعه بنی
قریظه،پس مردم لباس رزم پوشیده و نیامدند بنی قریظه را تا اینکه آفتاب غروب کرد،و مردم با هم- مخاصمه و مجادله
کردند،بعضی گفتند که پیامبر تصمیم گرفت بر ما که نماز عصر را بخوانیم تا اینکه بنی قریظه را محاصره قرار دهیم و ما در
عزم و برنامه پیامبر(ص)هستیم بر ما گناهی نیست و گروهی هم روي گمان خود نماز خوانده و گروهی نماز را ترك کردند تا
آفتاب غروب کرد و وقتی بحصار بنی قریظه رسیدند نماز عصر را خواندند روي پندار و گمان خود و پیامبر یک دسته از این
دو گروه را نه بخشود.
عروه گوید:پس پیامبر(ص)علی بن ابی طالب علیه السلام را در مقدم جبهه فرستاد و پرچم را بدست او داد و او را فرمان داد
که تا درب قلعه و حصار بنی قریظه توقف نکند،پس علی علیه السلام اطاعت از فرمان پیامبر
ص : 84
نمود و آن حضرت هم در عقب او بیرون رفت،پس عبور کرد بر گروهی از انصار در قبیله بنی غنم که انتظار پیامبر(ص)را
داشتند،پس پنداشتند که فرمود آیا در این نزدیکی سواري بر شما گذشت؟گفتند آري،دحیه کلبی سوار بر قاطر ابلقی که
قطیفه دیباج بر روي بود از ما گذشت،پیغمبر خدا فرمود آن دحیه نبود بلکه جبرئیل بود و خدا او را به بنی قریظه فرستاد تا آنها
را لرزانیده و ترسی در دلهایشان بیاندازد.
گویند:علی علیه السلام رفت تا نزدیک قلعه آنها شد و شنید از آنها سخن زشت و ناروایی به پیغمبر خدا(ص)میدهند،پس
اللّ شایسته نیست بر شما که نزدیک این گروه
􀀀
اللّ علیه و آله را در راه ملاقات کرد و گفت یا رسول ه
􀀀
برگشت و پیامبر صلّی ه
اللّ ،فرمود اگر آنها مرا
􀀀
خبیث و پلید شوید،فرمود گمان میکنم که شما از ایشان سخن زشتی شنیدي،گفت آري یا رسول ه
میدیدند چیزي از این مقوله نمی گفتند.
پس چون پیامبر خدا(ص)نزدیک حصار قلعه آنان شد،فرمود اي برادران بوزینگان و خوکها آیا خدا شما را رسوا نکرد و بر
شما غضب ننمود و بلا نفرستاد،پس گفتند اي ابو القاسم شما جاهل نبودي،و پیامبر(ص) بیست و پنج شبانه روز آنها را در
محاصره قرار داد تا این محاصره آنها را به تنگ آورد،و در دلهایشان خدا رعب و ترسی ایجاد کرد و حی بن اخطب با بنی
قریظه بعد از فرار قریش و غطفان وارد قلعه آنها شده بود و چون یقین کردند که پیامبر خدا(ص)منصرف نخواهد شد از ایشان
تا اینکه با آنها جنگ و نبرد کند،کعب اسد گفت اي جماعت بر شما نازل شده چیزي که خودتان مشاهده میکنید و من بر
شما سه چیز را پیشنهاد می کنم
ص : 85
هر کدام را خواستید اختیار کنید،گفتند آن کدام است؟گفت:اوّل با این مرد(یعنی پیامبر اسلام(ص)بیعت نموده و او را
تصدیق نمائیم زیرا به خدا سوگند بر شما قطعا ثابت و روشن شده که آن پیامبر مرسل خداست و او آنست که در
کتبتان(تورات)یاد شده،پس جانتان و اموالتان و زنان خود را به سبب ایمان باو تأمین نمائید.
گفتند ما هرگز حکم تورات را رها نکنیم و هیچگاه کتاب دیگري را بر او اختیار ننمائیم.
گفت،پس اگر این را نمی پذیرید،پس بیائید کودکان و زنان خود را بکشیم سپس بیرون رویم و با محمد و یارانش مردانه با
شمشیرهاي کشیده پیکار و جنگ کنیم،و چیز مهمّی پشت سر ما نباشد که ما را مشغول نماید تا خدا بین ما و محمد حکم
فرماید،پس اگر کشته شدیم دیگر زن و بچه نداریم که غصه اسیري آنها را بخوریم و اگر ما زنده مانده و پیروز شدیم زن و
فرزند پیدا خواهیم کرد.
گفتند این بیچاره ها را بکشیم،پس خیري دیگر در زندگی بعد از ایشان نیست.
گفت پس هر گاه این را هم قبول نکردید امشب شب شنبه است شاید محمد و یارانش از ما ایمن باشند در این شب،پس از
قلعه بیرون رویم،و شبیخون بزنیم شاید بطور ناگهانی حظّی از ایشان بهره ما شود گفتند پس سنت خود را فاسد کنیم و کاري
که گذشتگان ما کردند در تغییر و ابطال سنّت پس مسخ شدند ما انجام دهیم تا بسرنوشت آنها مبتلا شویم.
گفت،پس مردي از شما از اوّل ولادتش شبی را استوار و راسخ نبوده
ص : 86
است؟.
زهري گوید:پیامبر خدا(ص)هنگامی که از آن حضرت خواستند که مردي در باره آنها قضاوت و داوري کند فرمود،هر کس
که از اصحاب من خواستید اختیار کنید،پس ایشان سعد بن معاذ را اختیار کردند،و پیامبر خدا(ص)هم رضایت داد.
پس بر حکم و داوري سعد بن معاذ تن در دادند و تسلیم شدند، پس پیغمبر(ص)امر فرمود آنها را خلع سلاح کنند و آنها را
در قبه اي قرار دادند و دستور داد شانه آنها را بسته و آنها را در خانه اسامه حبس نمودند،و فرستاد عقب سعد بن معاذ پس او
را آوردند و او حکم نمود که مردان رزمنده آنها را بکشند و زنان و کودکان آنها را اسیر نمایند و اموال آنها را تقسیم و
اراضی و منازلشان مخصوص مهاجرین باشد(و چون انصار ناراحت شدند)فرمود شما صاحب منزل و زمین هستید ولی
مهاجرین از خود سکنایی ندارند.
پس پیامبر(ص)تکبیر گفت و به سعد فرمود،حقیقتا در باره آنها حکم کردي بحکم خداي عز و جل،و در بعضی از روایات
است که فرمود،هر آینه بحقیقت حکم کردي در میان ایشان بحکم خدا از بالاي هفت آسمان ( 1)و ارقعه جمع رقیع نام آسمان
دنیاست.
پس پیامبر(ص)مردان رزمنده آنها را که گمان کرده اند ششصد نفر
ص : 87
1) -خداوند تبارك و تعالی منزّه از مکان بلکه او بما و شما از رگ گردن مان نزدیکتر است و اختصاص بآسمان ندارد -1
بلکه این عبارت از علوّ و بلندي معنوي است بچیزي که در تفاهم مردم تعبیر از آن میشود از علو ظاهري و دلالت بر اثبات
مکان یقین براي خدا میکند.
بودند کشت و پاره اي گفتند چهار صد و پنجاه نفر مرد بودند،و هفتصد و پنجاه نفر هم اسیر گرفتند.
و روایت شده که ایشان بکعب بن اسد که رسانه و رسول آنها بود نزد پیامبر(ص)گفتند اي کعب چه میبینی که پیامبر با ما
خواهد کرد کعب گفت آیا در هر موقع و مکان خواهید گفت مگر نمی بینید که پیغمبر(ص)ول نمیکند نزاع نمیکند و هر
کس از شما رفت برنمیگردد بخدا قسم کشتن است وحی بن اخطب دشمن خدا را آوردند که بر تنش حلّه اي بود که
خواهرش آن را از هر طرف پاره کرده بود مثل جاي بند انگشتها که شاید از تنش بیرون بیاورند و دو دست او را با ریسمانی
بگردنش بسته بودند پس چون رسول خدا(ص)را دید فرمود اما بخدا قسم من خود را بدشمنی تو ملامت نمیکنم و لکن کسی
که خدا را ترك کند خوار و بیچاره خواهد شد.
آن گاه فرمود:اي مردم اعتراضی بامر خدا نیست کتاب خدا و تقدیر او متصلا بر بنی اسرائیل نوشته شده است سپس نشست و
امر کرد گردن او را زدند،آن گاه رسول خدا(ص)زنان و کودکان و اموالشان را میان مسلمین تقسیم نمود و اسیرانشان با سعد
بن زیاد انصاري فرستاد بطرف نجد تا در آنجا فروخته و پول آن را اسب و سلاح خریداري کند.
گویند:چون اعدام بنی قریظه تمام شد جراحت پاي سعد بن معاذ باز شد و خون از آن جاري شد و پیامبر او را برگردانید به
خیمه اي که برایش در کنار مسجد زده بودند.
اللّ انصاري روایت شده که جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر خدا(ص)آمد و گفت این بنده شایسته خدا کیست
􀀀
و از جابر بن عبد ه
که مرده و درهاي
ص : 88
اللّ عنه)از
􀀀
آسمان براي او باز و عرش خدا براي او لرزید،پس پیغمبر(ص)بیرون آمد آمدند و دیدند که سعد بن معاذ(رضی ه
.( دنیا رفته ( 1
ص : 89
1) سعد بن معاذ کیست؟ 1-مترجم گوید:سعد بن معاذ را شیخ طوسی در رجالش از اصحاب رسول خدا(ص)یاد کرده و -1
او سید و رئیس قبیلۀ اوس مدینه و از اصحاب بدر و داراي مقام بزرگی بوده است،و ابن عبد البر و ابن منده و ابو نعیم هم او را
از صحابه شمرده و او سعد بن معاذ بن نعمان بن امرء القیس و کنیه او ابو اسحاق و باو ابو عمر و انصاري اوسی اشهلی هم
میگفتند و او همانست که پیامبر(ص)در حقش فرمود اهتز له العرش . و مجلسی علیه الرحمه گوید در تفسیر امام حسن
عسگري علیه السلام مدح فراوانی در باره او شده و پاره اي از آن را در باب حبّ ائمه علیهم السلام در بحار یاد نموده که
مناسب دانستم که مختصري از آن را در اینجا یاد آور شوم. در جلد هفتم بحار-در باب حبّ ائمه علیهم السلام،از تفسیر امام
علیه السلام گوید،که پیامبر(ص)فرمود زمانی که خداوند عرش را آفرید 360 رکن براي آن ایجاد کرد و در هر رکنی سیصد
هزار فرشته خلق نمود آن گاه توصیف فرشتگان حمله عرش را نمود که نیازي در اینجا بنقل آن نیست پس اصحاب پیغمبر
گفتند چقدر عجیب است،امر این فرشتگان در زیادي آنان و توانایی و بزرگی خلقتشان،پس پیامبر فرمود،این فرشتگان با پر
اللّ آن
􀀀
توانی و بزرگی جسمشان نیرو و توان برداشتن پرونده هاي حسنات یکی از مردان امت مرا ندارند. گفتند یا رسول ه
کیست تا ما او را دوست بداریم و بزرگ بشماریم و بدوستی او تقرّب بخدا پیدا کنیم فرمود:این شخص مردیست که با
اصحابش نشسته بود،پس مردي از خاندان من که سر خود را پوشانیده بود که- شناخته نشود بر او گذشت،پس چون رد شد
متوجه باو شده و او را شناخت پس از جا پرید و پا برهنه دوید و دست او را گرفت و بوسید و نیز سر و سینه
(1
و میان دو چشم او را بوسید و گفت پدر و مادرم بفدایت اي جفت رسول خدا(ص)که گوشتت از گوشت او و خونت از خون
او و دانشت از دانش او و صبرت از صبر او و عقلت از عقل اوست،از خدا مسئلت دارم که مرا از محبّت شما اهل
بیت(رسالت)سعید و نیکبخت نماید،پس خداوند لازم فرمود باین عمل و این گفتار از ثواب باندازه اي که اگر نوشته شود در
اوراقی تمام این فرشتگانی که طواف عرش میکنند و همه فرشتگانی که حامل عرشند طاقت برداشتن آن را ندارند. پس چون
او برگشت بجاي خود اصحاب او باو گفتند تو با این موقعیّت و مقامی که در اسلام و مرتبه اي که نزد پیغمبر(ص)داري با این
شخص این کار را که ما دیدیم می نمایی،پس گفت اي نادانان آیا در اسلام ثوابی داده میشود جز محبت و دوستی
محمد(ص)و محبت این شخص و خداوند باین سخن و گفتار او نیز واجب فرمود براي او مثل آنچه را که براي فعل و قولش
اللّ (ص)این دو مرد کیستند. فرمود:اما فاعل این کار این مردي
􀀀
براي او لازم کرده بود تا آنجا که گوید:پس گفتند یا رسول ه
که سر پوشیده است که میآید پس بطرف او دویدند که ببینند او کیست،پس دیدند که او سعد بن معاذ اوسی انصاري است و
امّا آن دیگري که سعد براي او این سخنان را گفت این شخص سرپوشیده دیگریست که میآید،پس نگاه کردند دیدند که او
علی ابن ابی طالب علیه السلام است،سپس فرمود چه بسیار است کسانی که بحب این دو نفر نیکبخت و سعید میشوند و نیز چه
بسیارند افرادي که بدبخت و بیچاره میشوند آنهایی که نسبت به یکی از آن دو اظهار دوستی نموده و بآن دیگري دشمنی
میکنند آن دو خصم و دشمن اویند و کسی که علی(ع) و سعد دشمن او باشد محمد(ص)خصم اوست و هر کس که
محمد(ص)- خصم او باشد خدا خصم اوست و او را عذاب نماید. آن گاه رسول خدا(ص)فرمود اي بندگان خدا البته
میشناسد فضل را براي اهل فضل آنهایی که اهل فضلند(قدر زر زرگر شناسد،قدر
ص : 90
(1
گوهر گوهري)سپس پیغمبر بسعد فرمود بشارت باد تو را که خدا شهادت را روزي تو نموده و بسبب تو امّتی از کفر نابود
میشوند و عرش خدا بمرگ تو میلرزد،و داخل بهشت میشود بشفاعت تو مانند موهاي حیوانات بنی کلب... و چون سعد بعد از
هلاك و اعدام بنی قریظه عهد شکن زخم پایش که در جنگ خندق بواسطه تیري از دشمنان مجروح شده بود خونریزي کرده
تا از دنیا رفت،پیغمبر(ص)پاي برهنه بدون عباء تشییع جنازه او نمود،و گاهی راست جنازه و گاهی در چپ جنازه میرفت، شیخ
اللّ بن سنان از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود که
􀀀
بزرگوار صدوق در کتاب امالی خود باسنادش از عبد ه
چون سعد بن معاذ از دنیا رفت پیغمبر و اصحابش برخاسته و بدن سعد را بر روي لنگه دري غسل داده و کفن نموده و بر روي
تابوتی گذارده و تشییع نمودند پیغمبر"ص" او را تشییع و گاهی راست تابوت را میگرفت و گاهی چپ آن را تا اینکه
بقبرستان رسیده پس پیغمبر(ص)خودش وارد قبر شده و بدن سعد را گرفته و در قبر گذارد و لحد بر او ترتیب داد و فرمود
خاك تر(یعنی گل)بدهید بمن تا شکافهاي خشت و لحد را بگیرم و چون فارغ شد و خاك بر آن ریخت و قبر او را صاف
نمود،فرمود من میدانم که بزودي او پوسیده میشود و لکن خدا دوست دارد بنده اي را که وقتی کاري میکند آن را محکم
نماید،پس چون قبرش-را هموار کرد مادر سعد از طرفی گفت گوارا باد بر تو بهشت پیغمبر فرمود آرام باش اي مادر سعد
اللّ هر آینه ما
􀀀
جرئت بر خدا میکنی بدرستی که قبر سعد را فشار داد،پیامبر(ص)برگشت و مردم هم برگشتند و گفتند یا رسول ه
دیدیم که در تشییع جنازة سعد کوششی کردي که با هیچکس نکردي بدون عباء و کفش تشییع نمودي فرمود فرشتگان را
دیدم بدون رداء و کفش تشییع نمودند من با آنها تأسّی کردم،گفتند گاهی راست جنازه را میگرفتی و گاهی چپ جنازه را
فرمود دست من در دست جبرئیل بود او چنین میکرد منهم میکردم گفتند فرمودي قبر او را فشار داد فرمود آري نسبت
( بخانواده اش سوء خلق- داشت.(رجال مامقانی ج 2 ص 21
ص : 91
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 28 تا 31
اشاره
راحاً جَمِیلًا ( 28 ) وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ 􀀀 الَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَ 􀀀 ا فَتَع 􀀀 ا وَ زِینَتَه 􀀀 اهَ اَلدُّنْی 􀀀 اجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اَلْحَی 􀀀 ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْو 􀀀ی
ضاعَفْ 􀀀 احِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُ 􀀀 ساءَ اَلنَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِف 􀀀 ا نِ 􀀀 اتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً ( 29 ) ی 􀀀 اَللّ أَعَدَّ لِلْمُحْسِن
􀀀
اَلدّ اَلْآخِرَهَ فَإِنَّ هَ
ار 􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ وَ 􀀀
هَ
ا􀀀 ا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْن 􀀀 ا أَجْرَه 􀀀 صالِحاً نُؤْتِه 􀀀 لِلّ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ
􀀀
اَللّ یَسِیراً ( 30 ) وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ هِ
􀀀
ذلِکَ عَلَی هِ 􀀀 کانَ 􀀀 ذابُ ضِ عْفَیْنِ وَ 􀀀 لَهَا اَلْعَ
( ا رِزْقاً کَرِیماً ( 31 􀀀لَه
ترجمه:
-28 اي پیامبر به همسرانت بگو اگر زندگانی و آرایش آن را میخواهید پس بیائید تا شما را بهره مند گردانم(بغیر از مهر بشما
چیزي بدهیم) و شما را رها کنم رها کردنی نیکو.
-29 و اگر خشنودي خدا و رسول او را میخواهید پس خدا براي نیکو کاران از شما پاداشی بزرگ مهیّا گردانیده است.
-30 اي همسران پیغمبر هر که از شما نافرمانی آشکار کند براي او شکنجه بدو برابر افزوده شود و این براي خدا آسانست.
-31 و هر که از شما خدا و فرستاده وي را فرمان ببرد و کرداري پسندیده کند پاداشش را دو بار باو میدهیم و براي او روزي
گرامی مهیّا کرده ایم
ص : 92
قرائت:
ابن کثیر و ابن عامر(نضعّف)با نون و تشدید قرائت کرده(و العذاب) را بر فتح خوانده اند، و ابو جعفر و اهل بصره(و یضعف)با
یاء و تشدید (العذاب)را بر فتح خوانده و دیگران یضاعف با یاء و الف و فتح عین خوانده اند.
و اهل کوفه غیر عاصم(و من یقنت و یعمل صالحا یؤتها)همه را با یاء قرائت کرده و روح و زید،(من تأت و من تقنت و
تعمل)تمام را با تا(نؤتها) را با نون خوانده و دیگران(من یأت و من یقنت)(و تعمل)را با تا(نؤتها) را با نون قرائت کرده اند.
دلیل این قراءتها:
ابو علی گوید:ضاعف و ضعف بیک معنی است،پس هر کس فاعل را نام نبرده فعل را اسناد بعذاب داده و هر کس بکسر عین
اللّ تعالی داده و معناي(یضاعف)لها- العذاب ضعفین)آنکه چون همسران پیغمبر مشاهده
􀀀
خوانده پس فعل را اسناد بضمیر،اسم ه
کردند از ملامت و سرزنشهایی که مانع از ارتکاب گناه است سزاوار است که امتناع و خودداري آنها از گناه بیشتر باشد از
آنکه موانع و ملامتها را ندیده است.
و گفت(یضاعف لها العذاب)پس ضمیر برگردد بمعنی بدون لفظ آن و اگر برگردد بلفظ آن هر آینه آن را یاد کرده بود،و
کسی که(یقنت با یاء) خوانده پس به جهت اینست که اسناد فعل بضمیر من و فاعل فعل را بعدا هم بیان نشده،پس چون یاد
نمود چیزي را که دلالت کند بر اینکه فعل براي مؤنث است حمل بر معنی شده،پس مؤنث آورده و همین طور است قول خدا
ص : 93
لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و هر کس که همه اینها را با یاء خوانده پس او حمل بر لفظ بدون معنی 􀀀 بِاللّ سپس گفت فَ
􀀀
که گفت مَنْ آمَنَ هِ
نموده و هر کس (من تأت)با تاء خوانده حمل بر معنی نموده،پس مثل آنست که گفته است هر کدام زنی از شما که کار بدي
انجام دهد ایه امرأه منکن اتت بفاحشه اوتأن بفاحشه و مانند آن در کلام براي بیان بسیار است مثل قول خدا سبحان وَ مِنْهُمْ مَنْ
یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ و قول فرزدق شاعر:
تعش فان عاهدتنی لا تخوننی
( تکن مثل من یاذئب یصطحبان ( 1
زندگی نما پس اگر با من پیمان بستی بمن خیانت مکن،تا باشی مانند کسی که با گرگ رفاقت کرده است.
یعنی(مثل الذین یصطحبان)مانند کسی که رفاقت و همراهی میکنند ابن جنّی گوید صله بودن(من)از صفت بودنش اولی و
شایسته تر است.
لغت:
الضعف:دو برابر بودن چیزي را گویند میگویند(ضاعفته)یعنی مثل آن را بر آن افزودم و از آنست(الضعف)و آن نقصان و کم
بود توانایی است به اینکه یکی از دو نیرو برود،پس آن رفتن دو برابر بودن قوه و نیرو است.
ص : 94
1) -این بیت از ابو فراس فرزدق شاعر و مادح معروف اهل البیت و صاحب قصیدة میمیّه در مدح حضرت علی بن الحسین -1
علیهما السلام است که اولش:هذا الذي تعرف البطحاء وطئته و البیت تعرفه و الحل و الحرم گویند،در یکی از سفرهایش منزل
کرده بود که غذا بخورد و استراحت کند که گرگی نزدیک او آمد،پس چیزي از توشه و غذاي خود را جلوي او انداخت و
این بیت را انشاد کرد.
شأن نزول:
مفسرین گفته اند:که زنان پیغمبر(ص)چیزي از مال دنیا از آن حضرت خواستند و گفتند خرجی ما را زیادتر کن و براي
اللّ علیه و آله
􀀀
حسدورزي بعضی(مانند عائشه) به بعضی دیگر(مثل ماریه و ام سلمه)او را اذیت کردند،پس پیغمبر خدا صلّی ه
اجِکَ... است نازل شده و آنها در آن موقع 9 نفر بشرح زیر بودند 􀀀 یک ماه از آنها اعراض کرد،پس آیه تخییر که قُلْ- لِأَزْو
همسران پیامبر اسلام(ص)
-1 عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه.
-2 حفصه دختر عمر بن خطاب.
-3 ام حبیبه دختر ابو سفیان بن حرب.
-4 سوده دختر زمعه.
-5 ام سلمه دختر ابی امیه مخزومی،این پنج نفر از قریش بودند.
-6 صفیه دختر حیّ بن اخطب خیبري.
-7 میمونه دختر حارث الهلالیه.
اللّ علیه و آله بوده).
􀀀
-8 زینب دختر جحش(که مادرش امیمه دختر عبد المطلب عمه پیغمبر صلّی ه
.( -9 جویریه دختر حارث مصطلقیه ( 1
ص : 95
اللّ (ص)نیز یکی از همسران پیامبر(ص)است که پادشاه اسکندریه با
􀀀
1) -مترجم گوید:ماریه قبطیه مادر ابراهیم بن رسول ه -1
قاطر و هدایاي دیگر بآن حضرت اهداء کرد و او جاریه و کنیز پیغمبر بود که از آن حضرت فرزندي بنام ابراهیم آورد و جز او
اللّ علیهما هیچ یک دیگر از زنان آن حضرت فرزنددار نشدند،و ابراهیم در سن 18 ماهگی از
􀀀
و جناب خدیجه کبري سلام ه
داستان کتک زدن عمر دخترش حفصه را
واحدي باسنادش از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده که رسول خدا(ص)با حفصه(دختر عمر)نشسته بود که بین آنها
گفتگو و نزاع شد پس پیامبر بحفصه فرمود آیا حاضري که مردي میان من و تو حکومت کند؟ حفصه گفت آري،پس عقب
عمر فرستاد و چون عمر وارد بر آنها شد،و بحفصه گفت حرف بزن،حفصه گفت اي رسول خدا سخن بگو ولی نگو مگر حق
پس عمر دستش را بلند کرد و سیلی آبدار و محکمی بگوش حفصه از راست و چپ زد،پس پیامبر(ص)فرمود اي عمر او را
بس است دیگر نزن.
عمر بحفصه گفت اي دشمن خدا پیامبر نگوید مگر حق بآن خدایی که او را براستی برانگیخته و مبعوث نموده اگر حضور
پیغمبر(ص)نبود دست از تو بر نمی داشتم و آن قدر تو را میزدم تا بمیري.
پس پیغمبر(ص)برخاست و بغرفۀ مخصوص خود بالا رفت و یک ماه در آن تنها بسر برد و به تنهایی نهار و شام خورد و هیچ
نزدیک زنان خود نشد و آنها را هم نپذیرفت،تا این آیات را خدا نازل فرمود.
تفسیر:
سپس خداوند سبحان برگشت به ذکر همسران پیغمبر(ص)و خطاب به پیمبرش نمود بگونه امر که زنان خود را مخیّر کن،پس
فرمود:
ا􀀀 ا وَ زِینَتَه 􀀀 اهَ الدُّنْی 􀀀 اجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَی 􀀀 ا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْو 􀀀ی
اي پیامبر بزنان خود بگو اگر شما سعه زندگی در دنیا و زیادي مال و زر و
(1
(دنیا رفت و در بقیع شریف مدفون و اکنون قبر خراب شده اش- زیارتگاه مسلمانان جهان است.
ص : 96
زیور آن را میخواهید.
الَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ 􀀀 فَتَع
بیائید تا بشما بهره طلاق را بدهم و بتحقیق بیانش در سورة بقره گذشت،و بعضی گفته اند،شما را بهره مند کنم به زیادي و
وفور مهر.
وَ أُسَرِّحْکُنَّ
یعنی شما را طلاق بدهم(و از شرف ام المؤمنینی ساقط نمایم).
راحاً جَمِیلًا 􀀀 سَ
و سراح جمیل طلاق بدون خصومت و نزاع بین زن و شوهر است.
الدّ الْآخِرَهَ
ار 􀀀 اللّ وَ رَسُولَهُ وَ 􀀀
وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ هَ
یعنی و اگر میخواهید که اطاعت خدا و اطاعت پیامبر را نمائید و صبر کنید بر تنگی معیشت رفتن به بهشت.
اتِ􀀀 اللّ أَعَدَّ لِلْمُحْسِن
􀀀
فَإِنَّ هَ
پس خداوند مهیّا ساخته براي زنان نیکوکار یعنی زنان عارفه اي که قصد نیکوکاري و نیکویی دارند و مطیع پیامبرند.
مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً
از شما پاداش بزرگی،و مفسّرین دربارة این تخییر اختلاف کرده اند.
حسن گوید:خداوند آنها را مخیّر ساخت بین دنیا و آخرت پس اگر آنان دنیا و محبّت آن را برگزیدند،در این موقع طلاق
راحاً جَمِیلًا . 􀀀 آنها را پیشنهاد کرد، به قولش أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَ
مجاهد و شعبی و جماعتی از مفسّرین گفتند،آنها را مخیّر نمود بین طلاق و ماندن با پیغمبر(ص)را.
ص : 97
اختلاف علماء در بارة تخییر زنان پیغمبر ص دانشمندان در حکم این تخییر بر چند قول اختلاف کرده اند:
-1 عمر بن خطاب و ابن مسعود گویند:هر گاه مردي زنش را مخیّر نمود و زن شوهرش را برگزیده چیزي براي او نیست و اگر
آزادي خودش را اختیار کرد یک طلاق واقع شد،و همین مبنا را ابو حنیفه و اصحابش پذیرفته اند.
-2 زید بن ثابت گوید:وقتی زن خودش را اختیار کرد سه طلاق خواهد شد،و اگر شوهرش را اختیار کرد یک طلاق محسوب
میشود،و مالک این مذهب را گرفته.
-3 شافعی گوید:اگر نیّت طلاق کرده طلاق است و اگر نکرده نه.
-4 مبنا و مذهب اهل بیت و ائمه معصومین علیهم السلام اینست که به صرف تخییر طلاق واقع نمیشود و این مخصوص و از
خصایص پیامبر(ص)که اگر زنان آن حضرت خودشان را اختیار کردند در موقع تخییر از آن حضرت جدا خواهند شد و امّا
غیر آن حضرت از افراد مسلمین،پس برایشان تخییر زنان ایشان جایز نیست.(و اگر آنها را نخواهند باید صریحا صیغۀ طلاق را
با شرایطش جاري سازند)پس خداوند سبحان زنان پیغمبر را مورد خطاب قرار داده و فرمود:
احِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ 􀀀 ساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِف 􀀀 ا نِ 􀀀ی
ذابُ در آخرت عذاب او (ضِ عْفَیْنِ) دو برابر 􀀀 ضاعَفْ لَهَا الْعَ 􀀀 اي زنان پیامبر هر کدام از شما که مرتکب معصیت علنی شود یُ
خواهد بود،یعنی دو برابر عذابی که بر دیگران است و علّت این براي اینست که نعمتهاي خداي سبحان بر ایشان بیشتر از
دیگران بود براي مقام پیامبر اسلام و براي نزول وحی در منازل
ص : 98
ایشان.
پس هر گاه نعمت بر ایشان بزرگتر و فراوان تر باشد گناه هم از ایشان زشت تر و عقوبت و کیفر آنها هم بزرگتر و بیشتر
خواهد بود.
و ابو عبیده گوید:ضعفان اینست که یکی را سه برابر کنند،پس بر آنهایی که از حریم نبوّت ( 1)خارج شدند سه حدّ خواهد
بود، براي اینکه دو برابر واحد مثل آنست و دو برابر چیزي دو مانند آنست.
و غیر او گوید:مقصود از ضعف مثل آنست،پس معنی اینست که در عذاب ایشان اضافه میشود چنانچه در ثوابشان اضافه
میشود همانطور که فرمود:
ا مَرَّتَیْنِ 􀀀 ا أَجْرَه 􀀀 نُؤْتِه
.
اللّ یَسِیراً
􀀀
ذلِکَ عَلَی هِ 􀀀 کانَ 􀀀 وَ
مقاتل گوید:یعنی عذاب آنان بر خدا آسان است.
لِلّ وَ رَسُولِهِ
􀀀
وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ هِ
یعنی و کسی که اطاعت خدا و پیامبر نماید و قنوت اطاعت است.
و بعضی گفته اند:یعنی کسی که از شما مواظبت کند بر طاعت خدا و پیروي
ص : 99
1) -مانند عایشه که از حدود خود تجاوز بر خلاف حکم خدا و رضاي پیامبر(ص)باغواء طلحه و زبیر جنگ جمل را -1
ترتیب داده و با خلیفه بلا فصل پیغمبر(ص)که جنگ باو جنگ با پیغمبر بوده در بصره بمقاتله و محاربه برخاست و دها هزار
نفر از مسلمین را بکشتن داد و پس از چندي علی علیه السلام هم سوار بر قاطر شد و با اراذل بنی مروان و اوباش دیگر،مانع
بردن جنازه حضرت امام حسن مجتبی(ع)بحرم پیغمبر(ص)گردید و فرمان داد جنازه آن مظلوم را تیرباران کنند. مترجم
از پیامبر(ص).
و برخی هم گفته اند:یعنی و کسی که مواظبت کند از شما بر طاعت خدا که از آنست قنوت و دست بدعاء گرفتن در نماز و
.( آن مداومت بر دعاء معروف است ( 1
صالِحاً 􀀀 وَ تَعْمَلْ
در ما بین خودشان و پروردگارشان عمل صالح نماید.
ا مَرَّتَیْنِ 􀀀 ا أَجْرَه 􀀀 نُؤْتِه
یعنی میدهیم پاداش عمل صالح آنها را دو برابر عمل غیر ایشان.
ابو حمزه ثمالی،از زید بن علی بن الحسین علیهما السلام روایت کرده که گفت من امیدوارم که براي نیکوکاران ما دو پاداش
اللّ علیه و آله را وعده داد.
􀀀
باشد و میترسم بر تبهکاران و بدکاران از ما که عذابشان دو برابر شود چنانچه همسران پیغمبر صلی ه
اللّ بن الحسین از پدرش از علی بن الحسین زین العابدین علیه
􀀀
و محمد بن ابی عمیر از ابراهیم بن عبد الحمید از علی بن عبد ه
السلام روایت کرده که مردي بآن حضرت گفت شما خاندانی هستید که مشمول غفران خدائید گوید:آن حضرت غضب کرد
و فرمود ما سزاوارتریم که جاري باشد در باره ما آنچه خداوند دربارة زنان پیغمبر(ص)جاري فرمود از اینکه ما بوده باشیم هم
چنان که می گویید که ما میبینیم براي نیکوکارانمان دو اجر و پاداش
ص : 100
اللّ رب السماوات السبع و رب الارضین السبع و
􀀀
اللّ الحلیم الکریم لا اله الاّ العلی العظیم- سبحان ه
􀀀
1) -بدعاء فرج لا اله الا ه -1
اللّ علی سیدنا محمد و آله الطاهرین،اللّهم عاملنا
􀀀
للّ رب العالمین و صلی ه
􀀀
ما فیهن و ما بینهنّ و رب العرش العظیم و الحمد ه
بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم. مترجم
و براي بدکارانمان دو عذاب و مجازات سپس آن دو آیه را قرائت فرمود:
ا رِزْقاً کَرِیماً 􀀀 ا لَه 􀀀 وَ أَعْتَدْن
و مهیّا ساخته ایم برایشان روزي سالمی یعنی بزرگ منزلت و بلند مرتبه.
و بعضی گفته اند که رزق کریم آنست که از هر آفت و بلا سالم و مصون باشد.
و برخی هم گفته اند:آن ثواب چنانیست که ابتداء بمثل آن نیکو نیست.
ص : 101
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 32 تا 35
اشاره
لا تَخْ َ ض عْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ اَلَّذِي فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً ( 32 ) وَ قَرْنَ فِی 􀀀 ساءِ إِنِ اِتَّقَیْتُنَّ فَ 􀀀 ساءَ اَلنَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَ دٍ مِنَ اَلنِّ 􀀀 ا نِ 􀀀ی
اَللّ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ
􀀀
ما یُرِیدُ هُ 􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ إِنَّ
􀀀
کاهَ وَ أَطِعْنَ هَ 􀀀 لاهَ وَ آتِینَ اَلزَّ 􀀀 ی وَ أَقِمْنَ اَلصَّ 􀀀 جاهِلِیَّهِ اَلْأُول 􀀀 لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ اَلْ 􀀀 بُیُوتِکُنَّ وَ
کانَ لَطِیفاً خَ بِیراً ( 34 ) إِنَّ 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ وَ اَلْحِکْمَهِ إِنَّ هَ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 ی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آی 􀀀 ا یُتْل 􀀀 أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ( 33 ) وَ اُذْکُرْنَ م
خاشِعِینَ 􀀀 اَلصّ وَ اَلْ
راتِ􀀀 ابِ 􀀀 و اَلصّ ابِرِین 􀀀 اَلصّ وَ اتِ􀀀 ادِق 􀀀 و اَلصّ ادِقِین 􀀀 اتِ وَ 􀀀 انِت 􀀀 انِتِینَ وَ اَلْق 􀀀 اتِ وَ اَلْق 􀀀 ماتِ وَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِن 􀀀 اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُسْلِ
اَللّ کَثِیراً وَ
􀀀
اَلذّ هَ
􀀀
ظاتِ وَ اکِرِینَ 􀀀 حافِ 􀀀 حافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ اَلْ 􀀀 اَلصّ وَ اَلْ
ماتِ 􀀀 ائِ 􀀀 و اَلصّ ائِمِین 􀀀 اتِ وَ 􀀀 اتِ وَ اَلْمُتَ َ ص دِّقِینَ وَ اَلْمُتَ َ ص دِّق 􀀀 خاشِع 􀀀 وَ اَلْ
( اَللّ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً ( 35
􀀀
اَلذّ أَعَدَّ هُ
􀀀
راتِ􀀀 اکِ
ترجمه
-32 اي همسران پیغمبر(ص)اگر پرهیزگار و خداترس باشید مثل یکی از زنان امت نیستید،پس در سخن گفتن(با مردان)نرمی
نکنید و صدایتان را نازك ننمائید،تا کسی که در دل او بیماري(شهوت و نفاق است)به طمع
ص : 102
افتد و گفتاري پسندیده بگوئید.
-33 در خانه هاي خود قرار گیرید و اظهار آرایش خود چون اظهار زنان در ایّام جاهلیّت نخستین مکنید(و مانند آنان بیرون
نیائید)و نماز را بپاي دارید و زکات را بپردازید و خداي تعالی و پیغمبرش را فرمان برید.
.( فقط خدا میخواهد اي خاندان رسالت معصیت را از شما ببرد و شما را پاك گرداند پاك گردانیدنی ( 1
-34 اي همسران پیغمبر(ص)آنچه از آیه هاي کلام خدا و از حکمت (سخنان پیغمبرش که مشتمل بر مصلحت و حکمت و خیر
اندیشی است)در خانه هاي شما خوانده میشود یاد کنید که خدا لطف کننده اي داناست
ص : 103
1) -مترجم گوید:حاکم ابو القاسم حسکانی حنفی در شواهد التنزیل ج 2 ص 10 -گوید،روایات بسیاري رسیده که آیۀ -1
مذکور در باره حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است که از آنهاست روایت انس ابن مالک انصاري-گوید
خبر داد ما را محمد بن موسی بن فضل از محمد ابن یعقوب ابن یوسف از محمد بن اسحاق از عفان بن مسلم از حماد بن
سلمه از علی بن زید از انس بن مالک که رسول خدا(ص)شش ماه تمام وقتی براي نماز صبح بیرون میآمد از درب منزل
اللّ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً و حاکم مزبور در
􀀀
ما یُرِیدُ هُ 􀀀 فاطمه عبور میکرد و میگفت: الصلاه یا اهل البیت إِنَّ
شواهدش حدود یکصد و چهل روایت از طرق اهل سنّت نقل نموده که این در بارة خاندان رسالت است نه زنان و همسران
اللّ علیها بهترین زنان آن حضرت است از این آیه نیست زیرا
􀀀
آن- حضرت و حتّی امّ سلمه هم که بعد از خدیجه کبري سلام ه
در ج 2 شواهد ص 55 حدیث 606 باسنادش از عطیه عوفی از ابی سعید روایت نموده که گفت امّ سلمه فرمود آیه مذکور
نازل شد و من در اطاق نشسته بودم،پس گفتم یا
-35 البتّه مردان فرمان برنده خالص و زنان فرمان بر مخلص و مردان باور دارنده،و زنان ایمان آورنده،و مردان مداومت کننده
بر کارهاي پسندیده و زنان مداومت کننده بر کارهاي شایسته و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکیبا و زنان شکیبا و
مردان و زنان خاشع و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار،و مردانی که بسیار یاد خدا میکنند و زنان
یاد خدا کننده خداي برایشان آمرزش و پاداش بزرگ مهیّا کرده است.
قرائت:
اهل مدینه و عاصم(و قرن)بفتح قاف خوانده و بقیۀ قاریان و هبیره از حفص از عاصم(و قرن)بکسر قاف قرائت کرده و در شواذ
و قرائت
(1
اللّ من از اهل البیت نیستم فرمود تو عاقبت بخیري تو از زنان پیغمبري. در ص 31 ج 2-کتاب مذکور باسنادش در
􀀀
(رسول ه
حدیث 656 -از عامر بن سعد از پدرش روایت کرده که معاویه علیه الهاویه بر سعد گذشت گفت چه چیز مانع شده که ابو
تراب(یعنی علی(ع)را بد نمی گویی گفت سه جمله ایکه شنیدم پیغمبر(ص)باو فرمود،که اگر یکی از آنها براي من محبوب تر
بود از شتران سرخ مو،شنیدم در بعضی از غزوه ها که او را بجاي خود گذاشت فرمود، اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون
اللّ و رسوله
􀀀
اللّ و رسوله و یحبه ه
􀀀
من موسی الا انّه لا نبی بعدي و شنیدم که میفرمود در روز خیبر لاعطین الرایه غدا رجلا یحب ه
فردا پرچم را دست مردي میدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارد،پس علی(ع)را طلبید و
اللّ رسول خدا(ص)طلبید علی و فاطمه و حسن
􀀀
ما یُرِیدُ هُ... 􀀀 بدست او داد و خدا بدست او فتح خیبر نمود و چون نازل شد آیه إِنَّ
و حسین را و گفت، اللّهمّ هؤلاء اهلی.
ص : 104
اعرج و ابان بن عثمان فیطمع الذي بکسر عین آمده.
دلیل:
ابو علی طبرسی گوید:قول خدا(و قرن)از دو حال بیرون نیست یا از ماده قرار است و یا از وقار،پس اگر از وقار
باشد(وقر،یقر،قر،وعد،یعد عد)پس امر حاضر مؤنث عدن-قرن میشود و از معتل الفاء واوي خواهد بود که فاء الفعلش حذف
میشود و آن واو است،پس میماند از کلمه علن،و اگر از قرار باشد،(قرّ،یقرّ،اقرر)پس امر حاضر مؤنثش اقررن میشود،پس تبدیل
میشود از عین یاء بجهت کراهت تضعیف چنانچه در قیراط و دینار تبدیل شده،پس حرکت گردیده بدل حرفی که حذف
شده،سپس حرکت برخورد میکند بر فاء الفعل و ساقط میکند همزه وصل را براي حرکت ما بعد خودش،پس می گویی قرن
بجهت اینکه حرکت راء در تقرّ کسره است آیا نمی بینی که قاف متحرّك بکسره است.
و امّا آنکه با فتح خوانده(قرن)پس کسی که قررت جاي اقر جایز دانسته ندانسته،البته میگوید قررت اقرّ،پس فتحۀ فاء نزد او
جایز نیست و آنکه اجازه داد این را بنا بر قول او جایز است چنانچه جایز است قرن و آن یک لغت است که کسایی آن را
حکایت کرده.
و ابو عثمان گوید:گفته میشود قررت به عینا اقر،و گفته نمیشود قررت فی هذا المعنی و قررت فی المکان فانا اقر فیه گفته
میشود قررت فی هذا المعنی و کسی که(فیطمع الذي)بکسر عین خوانده،پس آن معطوف بر قول خدا(فلا تخضعن)یعنی پس
طمع نکنند آنکه در دلش مرض است،پس هر دو تاي آن مورد نهی است مگر آنکه نصب اقوي است زیرا که آن به معناي
ص : 105
اینست که طمع او مسبب از خضوع و نرم گفتن آنهاست و هر گاه عطف باشد نهی است براي آنها و براي آن منافق بیمار و
دلیلی در آن نیست بر اینکه طمع از براي خاطر آنها ایجاد میشود.
شرح لغات:
التبرّج:ابراز کردن زر و زیور و موارد زینت و زیبایی خود را گرفته شد از برج است و آن گشادي در چشم است و طعنه برجاء
واسعه و چشمک با چشم گشاد و در دندانهاي او برج است یعنی میان دندانهاي او باز و گشاد است.
اعراب:
قول خدا(لیذهب)لام متعلّق به محذوف است و تقدیر آن(و ارادته لیذهب)و جایز است که متعلّق باشد به یریده.
(اهل البیت)منصوب بر مدح است تقدیر آن(اعنی اهل البیت) است و جایز است که منادي مضاف باشد،و در عربیت جایز
است جر دادن لام اهل البیت و رفع آن،پس جر بنا بر این است بدل از کم باشد و مرفوع باشد بنا بر مدح بودنست.
تفسیر:
اشاره
آن گاه خداوند سبحان اظهار نمود فضیلت زنان پیغمبر(ص)را بر سایر زنها بقولش:
ساءِ 􀀀 ساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّ 􀀀 ا نِ 􀀀ی
اي زنان پیغمبر(ص)شما مانند یکی از زنها نیستید؟ زجاج گوید:نگفت مثل واحدي از زنها بعلّت اینکه احدا براي نفی عام
ص : 106
است.
و ابن عباس گوید:یعنی مقام شما نزد من مانند مقام غیر شما از زنهاي صالحه نیست،شما گرامی تر براي من هستید و من بشما
مهربان ترم و ثواب شما بزرگتر هست،براي مقامتان از رسول خدا(ص).
إِنِ اتَّقَیْتُنَّ
خداوند برایشان شرط تقوا نموده تا واضح شود که فضیلت آنها بداشتن تقوي است نه بواسطه اتصال و نزدیکیشان به
پیامبر(ص).
لا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ 􀀀 فَ
یعنی صداي خود را نازك نکنید و با مردان به نرمی حرف نزنید،و با بیگانگان مخاطبه و روبرو سخن نگوئید که منجر به طمع
آنها شود،پس مانند زنی باشید که اظهار تمایل بمردان میکنید.
فَیَطْمَعَ الَّذِي فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ
قتاده گوید:پس طمع کند آنکه در دل او بیماري نفاق است.
عکرمه گوید:آنکه در دلش شهوت زناست،و بعضی گفته اند:که براي زن مستحبّ است وقتی با بیگانه صحبت میکند صداي
خود را خشن و کلفت نماید براي اینکه این دور از طمع و ریبه و شهوت است.
وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً
و بگویند سخن پسندیده یعنی مستقیم نیکویی که بريء از تهمت و دور از ریبه و موافق با دین و اسلام است.
وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ
و در خانه هاي خود آرام بگیرند،امر فرمود ایشان را باستقرار در منازلشان و مقصود ثابت بودن شماست در منازلتان و ملزم
بسکونت در آن بودن،و اگر از ماده وقر یقر باشد،پس معنایش اینست که اهل وقار و سکینه(و خلاصه سنگین باشید)و مانند
برخی سبک نشوید و از خانه خود بیرون نزنید.
ص : 107
ی􀀀 جاهِلِیَّهِ الْأُول 􀀀 لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْ 􀀀 وَ
یعنی بیرون نیائید بنا بر عادت زنان جاهلیت نخستین و ظاهر نکنید زر و زیور خود را چنانچه زنان جاهلیت میکردند.
قتاده و مجاهد گویند:تبرّج به معناي تبختر و خودنمایی در راه رفتن است.
مقاتل گوید:تبرّج اینست که روسري خود را بر سرش اندازد ولی آن را نبندد که گلوبند و گوشواره اش مستور دارد،پس اینها
ظاهر گردد.
قتاده گوید:و مقصود از جاهلیت اولی عصر قبل از اسلام است.
حکم گوید:آن زمان میان آدم و نوح(ع)است و آن هشتصد سال بوده.
شعبی گوید:آن دوران ما بین عیسی(ع)و حضرت محمد(ص)است گوید و این اقتضا نمیکند که بعد از آن جاهلیّتی در اسلام
باشد براي اینکه اول اسم است براي پیشین دیگري از او متأخر باشد،یا نباشد.
و بعضی گفته اند:که معناي تبرّج جاهلیت اولی این است که آنها تجویز میکردند که یک زن جمع کند بین شوهر و رفیقش
را،پس پائین تنه خود را براي شوهرش قرار دهد(که با او آمیزش و مجامعت کند)و براي رفیقش بالا تنه خود را قرار دهد که
او را بوسیده و معانقه نموده و در آغوش کشد آن گاه فرمود:
لاهَ􀀀 أَقِمْنَ الصَّ
یعنی آن را در اوقاتش با شرایطش انجام دهید.
کاهَ 􀀀 وَ آتِینَ الزَّ
و زکاه واجب را بدهید در اموالتان.
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
وَ أَطِعْنَ هَ
و فرمان خدا و پیامبر را به برید در آنچه شما را امر و نهی مینمایند،سپس خداوند عز و جل فرمود:
ص : 108
اللّ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
􀀀
ما یُرِیدُ هُ 􀀀 إِنَّ
فقط خدا میخواهد که از شما خاندان رسالت دور دارد پلیدي را و پاك نماید شما را پاك کردنی.
ابن عباس گوید:الرجس عمل شیطانی است و کاریست که رضاي خدا در آن نیست،و البیت:الف و لام تعریف در آن الف و
لام عهد است و مقصود از آن بیت نبوّت و رسالت است،و عرب مکانی را که بآن پناه برده می شود بیت گوید،و براي همین
انساب عرب را بیوت نامیده اند،و می گویند بیوتات العرب مقصودشان نسب است گوید:
الا یا بیت بالعلیاء بیت
و لو لا حبّ اهلک ما اتیت
الا یا بیت اهلک اوعدونی
کانّی کلّ ذنبهم جنیت
آهاي اي خانه اي که به بلندي تو بیتی نیست،اگر علاقه و محبت اهل تو نبود نمی آمدم بطرف تو،آهاي اي خانه اي که اهلیت
مرا تهدید کرده و بیم دادند که گویا تمام گناهشان را من مرتکب شدم،اراده نموده بیت نسب را شاهد در این دو بیت،بیت
نسب است،و بیت نبوّت و رسالت مثل بیت نسب است فرزدق شاعر گوید:
بیت زراره محتسب بفنائه
و مجاشع و ابو الفوارس نهشل
لا یجتبی بفنائه بیتک مثلهم
ابدا اذا عدّ الفعال الاکمل
بیت زراره محدود و مجتمع بفضاء و اطراف آنست و نیز بیت مجاشع و ابو- الفوارس نهشل همین گونه است امّا قضاء بیت شما
هرگز محدود و محصور مانند بیت آنان نیست و وقتی مردان کامل فعّال شمرده میشوند که همواره بوده و هستند،شاهد این
شعر دو کلمه بیت است که مقصود از آن نسب زراره و
ص : 109
اللّ الحرام است و اهل آن پرهیزگارانند بجهت قول خدا،ان اولیائه الاّ
􀀀
مجاشع است،و برخی گفته اند که مقصود از بیت ه
المتقون،نیستند اولیاء خدا مگر پرهیزگاران.
و بعضی گفته اند:که مقصود از البیت،مسجد رسول خدا(ص)و اهل آن کسانی هستند که پیغمبر(ص)آنها را در آن اسکان
داده و خارج نکرده و درب او را هم نبستند و امّت اسلامی بتمامی اتفاق کرده اند بر اینکه مقصود از اهل البیت در آیه اهل
بیت پیغمبر ما(ص)است،سپس اختلاف کرده اند.
عکرمه گوید:اراده کرده از اهل البیت زنان پیغمبر را براي آنکه اوّل آیه متوجه بآنهاست.
ابو سعید خدري و انس بن مالک و وائله بن اسقع و عایشه و ام سلمه گویند،که آیه مختص و ویژة برسول خدا(ص)و علی و
فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام است.
احادیث شیعه و سنی در اینکه مقصود از اهل البیت آیۀ تطهیر خاندان رسالت است نه غیر ایشان
-1 ابو حمزه ثمالی در تفسیرش گوید:حدیث کرد مرا حوشب از ام سلمه گوید،فاطمه علیها سلام نزد پیغمبر(ص)آمده و حریره
اي براي آن حضرت آورد،پیامبر فرمود شوهرت و دو پسرت را بخوان،پس فاطمه آنها را آورده و از آن حریره خوردند آن
گاه پیغمبر کساء خیبري را بر سر آنان انداخته و گفت
اللّهم هؤلاء اهل بیتی و عترتی فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا بار خدایا اینان خاندان و خویشان منند،پس به بر از ایشان
پلیدي را و
ص : 110
ایشان را پاك کن پاك کردنی.
اللّ و من با ایشانم،فرمود تو بخیر و سعادتی.
􀀀
ام سلمه گوید:پس گفتم یا رسول ه
اللّ علیه و آله در منزلش بود که فاطمه با قدحی
􀀀
-2 ثعلبی در تفسیرش نیز روایت کرده باسنادش از ام سلمه که پیامبر صلّی ه
آمد که در آن حریره بود،پس فرمود شوهر و پسرانت را بطلب،پس حدیث را مثل حدیث ابو حمزه یاد کرده،سپس گفت پس
اللّ ،آیه تطهیر را گوید پس گرفت اطراف کساء را و بر آنها افکند،آن گاه دست خود را بیرون آورد
􀀀
خدا نازل کرد،انما یرید ه
و بسوي آسمان بلند نمود،سپس گفت:
اللهمّ هؤلاء اهل بیتی و حامتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا ،بار خدایا اینها اهل خانه من و رحم منند،پس به بر از
ایشان پلیدي را و پاکیزه کن آنها را پاکیزه کردنی ام سلمه گوید:پس من سرم را داخل اطاق کرده و گفتم من با شما هستم
اي رسول خدا(ص)فرمود،تو بخیري،تو بخیري.
-3 و نیز ثعلبی باسنادش روایت کرده از مجمع که گوید من با مادرم وارد بر عایشه شدیم،پس از خروجش بر علی علیه السلام
در روز جمل پرسید گفت آن تقدیر خداوند بود ( 1)پس از علی علیه السلام پرسید،پس عایشه گفت می پرسی از من از
محبوب ترین مردم او و همسرش فاطمه محبوب ترین
ص : 111
1) -از این جملۀ عایشه معلوم میشود که او جبري مذهب بوده و مانند اشاعره که جبري قدري هستند و افعال بندگان را از -1
ثواب و گناه کار خدا میدانند و بنده را مسلوب الاختیار،و بنا بر این یا منکر عذاب و عقاب و پاداش خواهند بود و یا نسبت
ظلم و فعل قبیح بخداي تعالی خواهند
مردم نزد رسول خدا بودند،بحقیقت دیدم علی و فاطمه و حسن و حسین"ع" را که پیغمبر آنها را در زیر پارچه اي که بر سر
آنها انداخته بود جمع نموده آن گاه گفت:
اللّ من از اهل شمایم فرمود
􀀀
اللّهمّ هؤلاء اهل بیتی و حامتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا ،گوید،پس گفتم یا رسول ه
.( دور شو که تو بخیري ( 1
-4 و باسنادش از ابی سعید خدري از پیغمبر(ص)روایت کرده که این آیه در بارة پنج نفر است،من و علی و فاطمه و حسن و
حسین(ع)نازل شده است.
-5 و خبر داد ما را سید ابو الحمد گفت حدیث کرد ما را ابو القاسم حسکانی گفت حدیث کرد ما را از ابی بکر سبیعی گفت
حدیث کرد ما را ابو عروه هراتی گفت حدیث کرد ما را ابن مصفّا گفت حدیث کرد ما را عبد الرحیم بن واقد از ایّوب بن
سیار از محمد بن منکدر از جابر گفت این آیه نازل شد بر پیغمبر(ص)در حالی که در خانه نبود مگر فاطمه و حسن و حسین و
اللّ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ پس پیغمبر(ص)گفت:
􀀀
ما یُرِیدُ هُ 􀀀 علی علیهم السلام، إِنَّ
اللّهمّ هؤلاء اهل بیتی و عترتی...
-6 و حدثنا سید ابو الحمد،گفت حدیث کرد ما را حاکم ابو القاسم باسنادش از رازان از حسن بن علی علیه السلام گوید،چون
آیه تطهیر نازل شد پیغمبر خدا(ص)ما را جمع نمود در زیر کساء خیبري ام سلمه
(1
(داد،چون وقتی فعل از خدا باشد عذاب و ثواب بندگان معنا ندارد و اگر خدا بنده بی اختیار را عذاب کند ظلم باو کرده
است. مترجم
ص : 112
1) -البته این جمله انک الی خیر از مجعولات عایشه است که براي تبرئه خود اضافه کرده. مترجم -1
سپس گفت،
اللّهم هؤلاء اهل بیتی و عترتی ،و روایات در این موضوع از طریق عامه و خاصه زیاد است که اگر ما بخواهیم آنها را نقل کنیم
هر آینه کتاب ما طولانی میشد و در آنچه را که ما ایراد کردیم کفایت است.
و شیعیان استدلال کرده اند بر اینکه آیۀ تطهیر اختصاص باین پنج نفر علیهم السلام دارد به اینکه گفتند که لفظ انّما براي
حقیقت است براي آنچه ثابت کرده بعد ماء نافیه مر چیزي را که ثابت نشده،پس بدرستی قول گوینده که میگوید انّما لک
عندي درهم فقط براي تو پیش من درهم است،و انّما فی الدار زید فقط در خانه زید است،مقتضی اینست که نزد او غیر درهم
و در خانه سواي زید نباشد،و هر گاه این مطلب تقریر شد پس اراده در آیه خالی نیست از اینکه آن اراده محصنه یا اراده اي
که پیرو آن تطهیر-و اذهاب رجس و پلیدي باشد،و وجه اوّل جایز نیست زیرا که خداي تعالی اراده مطلقه از هر مکلّفی
خواسته،پس اختصاصی براي اراده باهل البیت داد نه مردم دیگر،و براي اینکه این قول اقتضا میکند مدح و تعظیم ایشان را
بدون شک و شبهه و مدحی نیست در اراده مجرّده،پس وجه دوّم ثابت است و در ثبوت آن ثبوت عصمت ممدوحین و
مقصودین در این آیه است از تمام قبایح و بتحقیق ما دانسته ایم که غیر افرادي که ما یاد کردیم از اهل البیت عصمتشان قطعی
نیست،پس ثابت شد که آیه مخصوص بآنهاست بجهت بطلان تعلق آیه بغیر ایشان.
و وقتی گفته شود که صدر آیه و ما بعدش در باره همسران و زنان پیغمبر (ص)است،پس جواب او اینست که کسی که عارف
و شناسایی به عادت فصیحان عرب داشته باشد انکار نمیکند که ایشان در کلامشان از خطاب
ص : 113
بغایب و بالعکس میروند و قرآن از این برنامه و مقوله است و همین طور کلام عرب و اشعارشان آن گاه برگشت خداوند
اللّ وَ الْحِکْمَهِ قتاده گوید:
􀀀
اتِ هِ 􀀀 ی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آی 􀀀 ا یُتْل 􀀀 سبحان بذکر زنان پیغمبر(ص)و فرمود وَ اذْکُرْنَ م
یعنی و شکر کنید خداي تعالی را در خانه هایی که در آن قرآن و سنّت تلاوت میشود.
و بعضی گفته اند:(اذکرن)یعنی حفظ کنید آن را و همیشه بخاطر شما باشد تا بموجبش عمل کنید و این تحریص و تأکید مر
ایشان است بر حفظ قرآن و اخبار و مذاکره کردن آنها قرآن و سنّت را با یک دیگر و خطاب اگر چه اختصاص بایشان دارد
لکن غیر ایشان هم در این موضوع با آنها مشارکت دارند براي آنکه بناء شریعت بر قرآن و سنّت،اخبار خاندان رسالت است
(پس همه امّت اسلام باید اهمّیت بحفظ قرآن و اخبار دهند).
کانَ لَطِیفاً 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
بدرستی که خدا لطیف با لطف است نسبت به اولیائش.
خَبِیراً
دانا است بتمام خلقش.
و بعضی گفته اند:لطیف است در تدبیر امور خلقش و رسانیدن منافع بایشان با خبر است از آن اعمالی که از ایشان صادر
میشود و دانا است به مصالح و مفاسدشان،پس فرمان میدهد ایشان را بافعالی که صلاح و خیر ایشان در آنست،و نهی میکند از
کارهایی که مضرّ است براي آنها.
مقاتل گوید:چون اسماء بنت عمیس با همسرش جناب جعفر بن ابی طالب علیه السلام از مهاجرت حبشه مراجعت کرد وارد
شد بر همسران، پیغمبر(ص)و گفت آیا چیزي در بارة ما از قرآن نازل شده گفتند خیر،پس
ص : 114
اللّ آیا زنان در خسران و زیانند فرمود:از چه جهت گفت براي آنکه آنها بخوبی
􀀀
خدمت پیغمبر(ص)رسید و گفت یا رسول ه
یاد نشده اند چنانچه مردان یاد شده اند،پس خداوند تعالی نازل فرمود این آیه:
ماتِ 􀀀 إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِ
یعنی مردان و زنان مخلص در طاعت خدا و زنان مخلصه از باب قول خدا وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ یعنی خالص.
و بعضی گفته اند:یعنی مردان و زنانی که داخل در اسلام شده و می شوند،و برخی گفته اند،یعنی آن مردان و زنانی که تسلیم
اوامر خدا و مطیع فرمان اویند.
اتِ􀀀 وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِن
یعنی مردانی که توحید خدا را تصدیق نموده و زنانی که وحدانیّت او را باور کرده اند،و ایمان و اسلام نزد بیشتر مفسّرین
(مرادف)و بیک معنی است،و تکرارش براي اختلاف دو لفظ است.
و بعضی گفته اند:آنها با هم فرق دارند،اسلام اقرار بزبانست و ایمان تصدیق و باور کردن دل است و مؤید این قول خداست
ا ( 1)و هر گاه عربها گفتند ایمان آوردیم بگو نه،ایمان نیاورده اید،و لکن 􀀀 کِنْ قُولُوا أَسْلَمْن 􀀀 آمَنّ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ ل
ا􀀀 الْأَع رابُ􀀀 الَتِ ْ 􀀀ق
بگوئید اسلام آورده ایم.
و بعضی گفته اند:اسم دین اسلام،و ایمان تصدیق بآنست.
بلخی گوید:پیامبر خدا(ص)مسلم را و مؤمن را تفسیر و معرّفی
ص : 115
1) -سورة حجرات آیۀ: 14 -و تمام آیه این است،و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الایمان فی قلوبهم،و ایمان در دلهایشان -1
داخل نشده است و روایات از پیغمبر(ص)و خاندان رسالت بسیار است که ایمان داراي سه رکن است: 1-اقرار بزبان 2-تصدیق
بقلب و جنان 3-عمل به ارکان دین... مترجم
نموده بقولش که فرمود،المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده،مسلمان آنست که مسلمانان از شرّ زبان و دست او سلامت
داشته باشند،و المؤمن من آمن جاره بوائقه،و مؤمن کسی است که همسایه اش از آفات و شرور او ایمن باشد،و ما آمن بی من
بات شبعان و جاره طاو،ایمان بمن نیاورده آنکه سیر بخوابد و همسایه اش- گرسنه باشد.
اتِ􀀀 انِت 􀀀 انِتِینَ وَ الْق 􀀀 وَ الْق
یعنی مردانی که همواره اقبال و توجّه به اعمال صالحه دارند و زمانی که همیشه مراقب کارهاي شایسته اند،و بعضی گفته اند
الصّ و راستگویان در ایمانشان و در آنچه آشکار است ایشان را و در سرّ و نهانشان.
ادِقِین 􀀀 یعنی مردان و زنان دعا کننده وَ الصّ
ابِرِین 􀀀 الصّ وَ اتِ􀀀 ادِق 􀀀 و َ
و زنان راستگو و مردان صابر و شکیبا بر طاعت خدا و بر آنچه خدا آنها را آزمون بآن نماید.
خاشِعِینَ 􀀀 الصّ وَ الْ
راتِ􀀀 ابِ 􀀀 و َ
و زنان شکیبا و مردان متواضع و فرمان بردار خداي تعالی.
اتِ􀀀 خاشِع 􀀀 وَ الْ
و زنان فرمان بر خدا،و بعضی گفته اند،مردان و زنان ترسان از خدا.
وَ الْمُتَصَدِّقِینَ
یعنی مردانی که صدقات واجبه مثل زکاه را از مالشان خارج میکنند.
الصّ
ائِمِین 􀀀 اتِ وَ 􀀀 وَ الْمُتَصَدِّق
و زنانی که زکاه واجبه را از اموالشان میدهند و مردان روزه داري که به نیّت صادق و راست روزه میگیرند.
حافِظِینَ فُرُوجَهُمْ 􀀀 الصّ وَ الْ
ماتِ 􀀀 ائِ 􀀀 و َ
و زنان روزه دار و مردانی که عورت خود را از زنا و ارتکاب فجور حفظ میکنند.
ص : 116
ظاتِ 􀀀 حافِ 􀀀 وَ الْ
و زنانی که خود را از اعمال خلاف عفّت نگهدارند،فروج آنها در اینجا حذف شده براي دلالت کلام بر آن.
الذّ
􀀀
راتِ􀀀 اللّ کَثِیراً وَ اکِ
􀀀
الذّ هَ
􀀀
وَ اکِرِینَ
اللّ کثیرا)در اینجا حذف شده بجهت دلالت کلام بر
􀀀
و مردانی که بسیار خدا را یاد میکنند و نیز زنان زیاد یاد کننده خدا(و ه
آن.
اللّ لَهُمْ
􀀀
أَعَدَّ هُ
مهیّا ساخته خدا بر ایشان یعنی براي این دسته مردان و زنانی که موصوف بصفات مذکوره و خصال حمیده اند.
(مَغْفِرَهً)
آمرزشی براي گناه هایشان.
وَ أَجْراً عَظِیماً
پاداشی بزرگ در آخرت.
ابو سعید خدري از پیغمبر(ص)روایت کرده که فرمود:هر گاه مرد خاندانش را در شب از خواب بیدار کرد،پس برخیزند و
وضو بسازند و نماز شب بخوانند نوشته میشوند از زیاد یاد کنندگان خدا.
اللّ کثیرا نمیباشد مگر آنکه خدا را یاد کند در حال قیام و قعود و در موقع خوابیدن(ایستاده و
􀀀
و مجاهد گوید:بنده از ذاکرین ه
نشسته و خوابیده) بیاد خدا باشید.
اللّ (امام جعفر صادق)علیه السلام روایت شده که کسی که با گفتن تسبیح حضرت فاطمه علیها سلام
􀀀
و از حضرت ابی عبد ه
بخوابد ( 1)از مردان زیاد یاد کننده خدا و زنانی باشد که بسیار خدا را یاد کرده اند.
ص : 117
للّ و 33 ،بار
􀀀
اللّ اکبر و 33 بار الحمد ه
􀀀
1) -و تسبیح فاطمه(ع)که پیغمبر(ص)بوي تعلیم فرمود عبارت است از- گفتن 34 ، ه -1
اللّ ،و در روایتی از حضرت صادق(ع)رسیده که فرمود تسبیح فاطمه ع نزد من از هزار نماز مستحبی بهتر است.
􀀀
سبحان ه
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 36 تا 40
اشاره
لالًا􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَ
􀀀
اَللّ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ اَلْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ هَ
􀀀
ذا قَ َ ض ی هُ 􀀀 لا مُؤْمِنَهٍ إِ 􀀀 کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
اَللّ مُبْدِیهِ وَ
􀀀
اَللّ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا هُ
􀀀
اَللّ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اِتَّقِ هَ
􀀀
مُبِیناً ( 36 ) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ هُ
ذا􀀀 ائِهِمْ إِ 􀀀 اجِ أَدْعِی 􀀀 لا یَکُونَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْو 􀀀 ا لِکَیْ 􀀀 اکَه 􀀀 ا وَطَراً زَوَّجْن 􀀀 ی زَیْدٌ مِنْه 􀀀 فَلَمّ قَض
ا􀀀 شاهُ 􀀀 أَح أَنْ تَخْ اَللّ قَُّ
􀀀
اَلنّ وَ هُ
اس􀀀 تَخْشَی کانَ 􀀀 اَللّ فِی اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ
􀀀
اَللّ لَهُ سُنَّهَ هِ
􀀀
ما فَرَضَ هُ 􀀀 کانَ عَلَی اَلنَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِی 􀀀 ا 􀀀 اَللّ مَفْعُولًا ( 37 ) م
􀀀
کانَ أَمْرُ هِ 􀀀 قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ
کانَ مُحَمَّدٌ 􀀀 ا 􀀀 بِاللّ حَسِیباً ( 39 ) م
􀀀
ی هِ 􀀀 اَللّ وَ کَف
􀀀
لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا هَ 􀀀 اَللّ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ
􀀀
لاتِ هِ 􀀀 سا􀀀 اَللّ قَدَراً مَقْدُوراً ( 38 ) اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِ
􀀀
أَمْرُ هِ
( اَللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً ( 40
􀀀
کانَ هُ 􀀀 خاتَمَ اَلنَّبِیِّینَ وَ 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
کِنْ رَسُولَ هِ 􀀀 جالِکُمْ وَ ل 􀀀 ا أَحَدٍ مِنْ رِ 􀀀أَب
ص : 118
ترجمه:
-36 براي هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه اي صحیح نیست که چون خدا و رسولش کاري را حکم کند براي ایشان اختیاري در
کار خویش باشد و هر که خدا و فرستاده وي را نافرمانی کند،پس بی تردید گمراه شده گمراه شدنی آشکار.
-37 (اي پیامبر بخاطر بیاور)که چون بآنکس(زید بن حارثه)که خدا بر او(به اسلام)انعام کرده است و تو نیز(به آزاد کردن)بر
او انعام کردي گفتی همسرت(زینب)را براي خویش نگهدار(او را طلاق مده)و از خدا بترس و نیز(یاد کن)آنچه را که خدا
آشکار کننده آنست در نهاد خویش پنهان میداشتی و نیز(یاد کن که)حیا میکردي و حال آنکه خدا سزاوارتر است که از او
حیا کنی،پس آن هنگام که زید حاجت خود را از او گرفت او را بتو بزنی دادیم تا براي مؤمنان در ازدواج زنان پسر
خواندگانشان وقتی که پسر خواندگان از زنان خویش حاجت خود را بردارند(و طلاق گویند)گناهی نباشد و فرمان خدا شد
نیست.
-38 در آنچه خدا براي پیغمبر حکم کرده بر او هیچ گناهی نیست(که تزویج با زن پسر خوانده کند)مانند سنّت خدا در باره
آنان که(پیغمبرانی که)پیش از محمد(ص)در گذشته اند و کار خدا قضایی است واقع شدنی.
-39 (پیغمبران گذشته)آنانند که پیامهاي خدا را میرسانیدند و از او میترسیدند و از هیچ کس جز خدا نمیترسیدند و
محاسب(اعمال بندگان)، خدا بس است.
-40 محمد(ص)پدر هیچ یک از مردان شما نیست و لکن او فرستاده
ص : 119
خدا و آخرین پیامبر خداست(که بعد از او پیامبري نخواهد بود)و خدا بهمه چیز دانا است.
قرائت:
اهل کوفه و هشام(ان یکون)را بیاء خوانده و باقی از قراء بتاء قرائت کرده اند.و عاصم به تنهایی(و خاتم النبیین)بفتح تاء خوانده
و بقیّه از قاریان بکسر آن خوانده اند.
دلیل:
ا􀀀 ارُ م 􀀀 شاءُ وَ یَخْت 􀀀 ا یَ 􀀀 ابو علی طبرسی گوید:تدکیر و تأنیث هر دو نیکوست،و این آیه دلالت میکند بر اینکه ماء در قول خدا یَخْلُقُ م
کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ ماء نافیه است نه موصوله و کسی که تاء از خاتم را کسره داده پس او پیامبران را ختم نموده و او خاتم و 􀀀
آخرین ایشان است،و آنکه تاء را فتحه داده پس معنایش آخر النبیین است و پیامبري بعد از او نخواهد آمد.
حسن گوید:خاتم آنست که بوسیلۀ او پایان مییابد.
مبرّد گوید:خاتم فعل ماضی بر وزن فاعل و آن در معناي ختم النبیین و منصوب بودن النبیین بنا بر این وجه است که آن مفعول
اللّ (و لکن نبیّا و ختم النبیین)میباشد.
􀀀
به،و در حرف و مصحف عبد ه
شرح لغات:
زجاج گوید:الخیره،بمعناي تخییر است،علی بن عیسی گوید:
الخیره،اراده اختیار چیزیست بر غیر آن.
الوطر:الارب و الحاجه،بمعنی قضاء شهوت است.گوید:
و کیف ثوابی فی المدینه بعد ما
قضی وطرا منها جمیل بن معمر
ص : 120
و چگونه جاي من در مدینه خواهد بود بعد از آنکه جمیل بن معمر از آن زن قضاء حاجت و اطفاء شهوت نمود.
خلیل گوید: وطر هر نیاز و حاجتی است براي تو در آن همت و کوشش باشد،پس هر گاه رسید صاحب حاجت بآن گفته
میشود قضی وطره و اربه.
اعراب:
اللّ )جایز است که مرفوع باشد بنا
􀀀
اللّ سنه میباشد (الذین یبلغون رسالات ه
􀀀
اللّ منصوب است بنا بر مصدریّت تقدیرش سن ه
􀀀
سنت ه
اللّ
􀀀
اللّ ،و جایز است که منصوب باشد بنا بر،اعنی الذین،و لکن رسول ه
􀀀
بر مدح تقدیرش این است:هم الذین یبلّغون رسالات ه
اللّ و خاتم النبیین به رفع قرائت شود هر آینه جایز
􀀀
اللّ و کان خاتم النبیین و اگر رسول ه
􀀀
تقدیرش اینست و لکن کان رسول ه
اللّ و خاتم النبیین که خبر باشد براي هو که مبتداء مقدر است.
􀀀
است یعنی و لکن هو رسول ه
شأن نزول:
قصه زید و زینب
این آیه در بارة زینب دختر جحش اسدیه نازل شده،مادر زینب(امیمه) دختر عبد المطلب عمه رسول خدا(ص)بوده،پس پیغمبر
خدا(ص)او را خطبه و خواستگاري براي آزاد کرده خود زید بن حارثه نمود،و او خیال میکرد که پیامبر او را براي خودش
خطبه کرده و چون دانست که براي زید است امتناع و انکار کرد و گفت من دختر عمه شمایم،پس من موافق با این ازدواج
لا مُؤْمِنَهٍ 􀀀 کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ 􀀀 ا 􀀀 اللّ پسر جحش هم موافق با این وصلت ننمود،پس نازل شد آیۀ وَ م
􀀀
نیستم و همین طور برادرش عبد ه
اللّ بن جحش و خواهر
􀀀
یعنی نیست براي عبد ه
ص : 121
اللّ ،و اختیار کار خود را بدست رسول خدا گذارد و همین طور
􀀀
او،و چون آیه نازل شد زینب گفت راضی شدم یا رسول ه
اللّ
􀀀
برادرش عبد ه.
پس پیغمبر(ص)او را براي زید عقد بست،پس زید با زینب آمیزش کرد و پیغمبر(ص)بنا بر نقل ابن عباس و مجاهد و قتاده،ده
دینار-و شصت درهم مهر او را با یک دست لباس از مقنعه و بالا پوش و پیراهن و بیرجامه و پنجاه کیلو گندم و سی من خرما
فرستاد.
زینب گوید:عدّه اي از بزرگان قریش مرا خواستگاري کردند و من خواهر خود حمنه دختر جحش را خدمت
پیامبر(ص)فرستادم تا با او مشورت کنم پس پیغمبر(ص)زید را معرّفی کرد،پس خواهرم خشمگین شده و گفت آیا دختر عمه
ات را به غلامت تزویج میکنی،سپس بمن خبر داد و من از خواهرم خشمناك تر شدم،پس آیه مذکور نازل شده،پس من نزد
اللّ علیه و آله فرستادم و گفتم مرا بهر کس میخواهی تزویج کن،پس مرا بزید کابین بست.
􀀀
پیغمبر صلّی ه
ابن زید گوید:آیۀ مذکوره در باره ام کلثوم دختر عقبه بن ابی معیط نازل شده و او خود را به پیغمبر هبه کرده بود،پس پیامبر
قبول نمود و او را بزید بن حارثه تزویج نمود،پس او و برادرش خشمگین شدند گفتند ما- مقصودمان پیامبر بود و او مرا به
غلامش تزویج کرد،پس آیه نازل شد.
و علی بن ابراهیم در تفسیرش یاد کرده که رسول خدا(ص)زید بن حارثه را سخت دوست میداشت و هر گاه زید دیر میکرد
پیغمبر(ص)به منزل او میرفت و از او پرسش مینمود،یک روز نیامد،پیامبر(ص)به منزل او آمد در حالی که زینب در میان حجره
اش نشسته و چیز خوش بویی را میسائید
ص : 122
پس پیغمبر خدا در را باز کرد و چون نظرش بزینب افتاد گفت
اللّ احسن الخالقین و برگشت،پس زید آمد و زینب جریان را باو گفت.
􀀀
اللّ خالق النور تبارك ه
􀀀
سبحان ه
پس زید گفت شاید محبّت تو در قلب پیامبر(ص)واقع شده،پس آیا می خواهی تو را طلاق بدهم تا پیغمبر خدا(ص)تو را
ازدواج کند،گفت من میترسم که تو مرا طلاق بدهی و پیغمبر(ص)مرا نگیرد،پس زید نزد رسول خدا آمد و قصه را تماما بیان
اللّ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ .
􀀀
کرد،پس نازل شد، وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ هُ
تفسیر:
اشاره
و چون ذکر همسران پیامبر(ص)گذشت در تعقیب آن خداوند سبحان قصه زید و زنش را بیان کرد و فرمود:
اللّ وَ رَسُولُهُ
􀀀
ذا قَضَی هُ 􀀀 لا مُؤْمِنَهٍ إِ 􀀀 کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
یعنی و نیست براي هیچ مرد مؤمن و نه زن مؤمنه اي هر گاه خدا و پیامبر او واجب و حکم نمودند (أَمْراً) کاري را و آن را
لازم کرده و بآن حکم نمودند.
أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ
اینکه بوده باشد بر ایشان اختیاري.
مِنْ أَمْرِهِمْ
از امرشان بر اختیار خداي تعالی و معناي آن اینست که هر چیزي را که خداي تعالی بآن امر فرمود یا حکم بآن کرد براي هیچ
کس نیست که مخالفت کند آنچه را که بآن امر شده بغیر خود واگذارد.
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
وَ مَنْ یَعْصِ هَ
و کسی که خدا و پیغمبر را معصیت کند در آنچه براي او اختیار کرده اند.
لالًا مُبِیناً 􀀀 فَقَدْ ضَلَّ ضَ
پس حقیقه گمراه شده گمراهی آشکارایی یعنی
ص : 123
رفته از حق رفتن ظاهري،سپس پیامبر را مخاطب فرموده و گفت:
وَ إِذْ تَقُولُ
اللّ عَلَیْهِ با آن کسی که خدا بر آن انعام فرمود
􀀀
و زمانی که می گویی یعنی اي محمد یادآور هنگامی که میگفتی لِلَّذِي أَنْعَمَ هُ
بهدایت و رهنمایی بایمان.
وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ
و تو انعام نمودي بر آن و او را آزاد کردي.
سدي و ثوري گویند:خدا بر او به محبت پیغمبر(ص)انعام فرمود و پیامبر بر او انعام نمود بآنکه او را پسر خوانده خود قرار داد
و او زید بن حارثه بود.
أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ
یعنی زنت را نگهدار و او را طلاق نده و این کلام اقتضا میکند که مشاجره و نزاعی میان آنها واقع شده باشد،تا پیغمبر (ص)او
را موعظه نموده و فرمود او را نگهدار.
اللّ
􀀀
وَ اتَّقِ هَ
و به ترس از خدا در طلاق گفتن آن و مفارقت از او و زیانهاي آن.
شاهُ 􀀀 اللّ أَحَقُّ أَنْ تَخْ
􀀀
النّ وَ هُ
اس􀀀 اللّ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی 􀀀
وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا هُ
و آنچه که در خاطرت پنهان داشته اي که اگر زید او را طلاق گفت براي خود تزویج کنی و میترسید آن حضرت از ملامت
مردم که بگویند دستور داد که زید طلاقش دهد تا خودش بگیرد.
و بعضی گفته اند:که آنچه را که در دل خود مخفی کرده بود این بود که خداي سبحان او را آگاهی داده بود که زینب
بزودي از همسران او خواهد بود و زید هم بزودي او را طلاق خواهد داد،پس چون زید نزد پیامبر(ص) آمد و گفت میخواهم
که زینب را طلاق بدهم پیامبر(ص)باو فرمود:
ص : 124
أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ
همسرت را براي خودت نگهدار،پس خداوند سبحان باو فرمود چرا گفتی زنت را براي خودت نگهدار و حال آنکه اعلام
کردم تو را که بزودي زینب از همسران تو خواهد بود؟ و از حضرت علی بن الحسین(ع)هم همین روایت شده است و این
تأویل موافق تلاوت آیه است،که خداوند سبحان اعلام کرد که او ظاهر می کند آنچه را که او مخفی داشته و ظاهر نکرده غیر
تزویج را،پس فرمود:ما او را بتو تزویج کردیم،پس اگر آنچه را که محبت آن را پنهان داشته یا اراده طلاق او را مخفی نموده
خداوند تعالی هر آینه آن را اظهار میکرد،این با وعده خداوند است که او ظاهر میسازد،پس این دلالت دارد بر اینکه فقط آن
حضرت مورد عتاب خدا شده براي اینکه بزید گفت: "أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ" با علمش به اینکه بزودي از همسران او خواهد
بود،و کتمان او چیزي را که خدا باو آگاهی داده بود بآن وقتی که شرم و حیا نمود که بزید بگوید که این زنی که تو داري به
زودي زن من خواهد بود.
بلخی گوید:و جایز است که نیز بوده باشد بنا بر آنچه که میگویند که پیامبر او را دید و از او خوشش آمده و آرزو کرده که
زید از او جدا شود تا او وي را تزویج کند و این را مکتوم و مخفی داشت براي اینکه این تمنّی و آرزو غریزه و طبیعت بشري
.( است و براي احدي هم باکی و اشکالی نیست،که از چیزي که خوشش آمد آرزوي او را نماید ( 1
ص : 125
1) -مترجم گوید:آري غریزه و طبیعت بشري چنین اقتضایی دارد،اما بشر و انسان معمولی نه مثل پیامبري که خود فرمودند -1
ما را قیاس با سایر مردم نکنید- پیغمبر(ص)بحکم قرآن ولیّ است بر همه ممکنات که یکی از آنها غریزه و طبیعت است،پس
آن نفعی در پیغمبر ندارد.
جبائی گوید:که پیامبر(ص)تزویج زینب را در دل خود پنهان داشت در صورتی که زید او را طلاق دهد از جهت آنکه او
دختر عمه آن حضرت بود پس خیال کرد وي را منضم بخود کند که مبادا باو زیان و بلائی برسد،چنانچه انسان با نزدیکانش
مینماید،گوید،پس خداوند سبحان مردم را خبر داد به چیزي که پیامبر پنهان میداشت،از منضم کردن او را بخود براي آنکه
اللّ بن سعید بن ابی
􀀀
ظاهرش مطابق با باطنش باشد و براي همین در روز فتح مکه باصحابش فرمود،در حالی که عثمان،عبد ه
سرح را آورده بود که پیغمبر او را امان دهد در صورتی که پیش از این خون او را هدر کرده،و امر به قتل او فرموده بود،پس
چون عثمان را دید حیا نمود که او را رد کند پس مدت طولانی سکوت کرد تا بعضی از مؤمنین او را بکشند،پس او را امان
داد بعد از تکرار درخواست عثمان،و فرمود آیا از شما مردي رشید و توانا نبود که بر خیزد و او را بکشد،پس عباد بن بشر
گفت اي رسول خدا من چشمم مرتب در چشم شما بود و انتظار داشتم که اشاره فرمایی تا برخیزم و او را بکشم پس فرمود
بدرستی که براي پیامبران خدا خیانت چشم نیست و خوش نداشتم که بقتل کافري اشاره کنم اگر چه این کار مباح است.
و بعضی گفته اند:اگر پیامبر(ص)قصد تزویج او را داشت هر گاه زید از او جدا میشد و لکن تصمیم داشت که او را تزویج
نکند براي ترس از اینکه مردم باو طعنه زنند،پس خدا این آیه را نازل فرمود تا اینکه امتناع از فعل مباح بسبب ترس از مردم
نکند.
شاهُ ،خداوند شایسته تر است به اینکه از او بترسی ترسیدن پرهیزکاري بجهت آنکه 􀀀 اللّ أَحَقُّ أَنْ تَخْ
􀀀
و اشکال نشود بقول خدا، وَ هُ
آن حضرت از خدا
ص : 126
پرهیز میکرد حق پرهیز کردن و میترسید در چیزي که واجب است که ترسید در آن و لکن خدا اراده کرد ترسیدن حیا را بعلّت
اینکه حیا و آزرم غالب بود بر اخلاق کریمانه آن حضرت(ص)چنان که خداي سبحان فرمود:
.( (ان ذلکم کان یؤذي النبی فیستحی منکم)این عمل شما پیامبر را اذیت میکند،پس از شما حیا مینماید ( 1
و بعضی گفته اند:که زینب شریفه از خاندان شرف بود زیرا نوه عبد المطلب و دختر عمّه پیامبر بود و پیامبر او را تزویج بزید
اللّ علیه و آله اراده کرد
􀀀
غلام و پسرخوانده خود کرده بود و براي زینب ننگ بود که همسر بنده اي باشد،پس پیامبر صلّی ه
شرفی به شرافت ذاتیش بسبب تزویجش با او افزوده شود و این بود سبب تزویج او بزید،پس قصد نمود که هر وقت زید او را
رها کند با او تزویج نماید.
داستان ازدواج زینب با پیامبر(ص)
ابو مسلم گوید:که عرب جاهلی پسر خوانده را نازل منزله فرزند صلبی خود قرار میدادند در احکام توارث و غیره،پس
پیامبر(ص)خواست که این را بکلّی باطل کند و سنّت و آئین جاهلیت را نسخ نماید،پس تزویج زینب را در دل خود مخفی
میداشت براي همین مقصود تا اینکه مردم نگویند زن پسر(عروس خود)خود را گرفته و به آن حضرت نسبت بدهند چیزي را
که آن جناب از آن منزّه است و براي همین فرمود أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ و گواهی بر این تأویل قول خدا در ما بعد آن که
فرمود:
ذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً 􀀀 ائِهِمْ إِ 􀀀 اجِ أَدْعِی 􀀀 لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْو 􀀀 ا لِکَیْ 􀀀 اکَه 􀀀 ا وَطَراً زَوَّجْن 􀀀 ی زَیْدٌ مِنْه 􀀀 فَلَمّ قَض
ا􀀀
ص : 127
1) -احزاب آیۀ: 53 (همین سوره اي که در دیدگاه شماست) -1
یعنی چون زید حاجت و- خواسته خود را از ازدواج با زینب انجام داد،پس طلاقش داد و عدّه اش منقضی شد و در دلش
میلی بآن نبود و وحشتی هم از فراق و جدایی با او را نداشت.
ا یعنی ما اذن دادیم در تزویج آن و فقط ما این کار را براي 􀀀 اکَه 􀀀 پس بحقیقت که معناي قضاء فراغت از چیز است بتمامه زَوَّجْن
توسعه دادن بمؤمنین کردیم تا برایشان گناهی نباشد در اینکه همسران پسر خوانده هاي خود را که بفرزندي خود برگزیده اند
تزویج کنند وقتی پسر خوانده حاجت خود را از آنها برطرف کرد و آنها را رها ساختند،پس خداوند سبحان بیان نمود که
مقصود در این اینست که پسر خوانده در حکم پسر صلبی و رضاعی نیست که همسر گرفتن شان حرام باشد بر پدر وقتی او را
طلاق داد.
اللّ مَفْعُولًا
􀀀
کانَ أَمْرُ هِ 􀀀 وَ
یعنی امر خدا شدنی است البتّه.
و در حدیث آمده که زینب افتخار بر سایر زنان پیامبر(ص)می کرد و میگفت خدا مرا به پیامبر تزویج کرد ولی شما را اولیائتان
تزویج کرد.
و ثابت از انس بن مالک روایت کرده که گفت هنگامی که عدّه زینب سر آمد پیامبر(ص)بزید فرمود برو زینب را بگو که
آماده باشد براي پیامبر"ص" زید گفت،پس بخانه زینب رفتم و گفتم اي زینب مژده بده که رسول خدا"ص" تو را یاد نمود و
ا . 􀀀 اکَه 􀀀 قرآن نازل شده و رسول خدا(ص)بدون اجازه وارد بر زینب شد و با او آمیزش کرد براي قول خدا زَوَّجْن
و در روایت دیگر،زید گوید،پس رفتم دیدم زینب مشغول خمیر کردنست
ص : 128
پس چون او را دیدم چنان بزرگ در نظرم جلوه کرد که نتوانستم باو نگاه کنم وقتی دانستم که رسول خدا(ص)او را یاد
نمود،پس باو پشت کرده و گفتم اي زینب مژده بده که رسول خدا(ص)تو را خواستگاري نمود،پس مسرور و خوش حال شد
و گفت من نمیتوانم کاري انجام دهم تا پروردگارم فرمان دهد،پس برخاست و براي عبادت و شکر این نعمت بمسجد خود
رفت و نازل شد آیه:
ا􀀀 اکَه 􀀀 زَوَّجْن
.
پس پیامبر(ص)با او ازدواج کرد و آمیزش نمود و ولیمه اي براي این عروسی داد که براي ازدواج هیچ کدام از همسرانش
نداده بود،گوسفندي ذبح نمود و همه مردم مدینه را تا آخر روز نان و گوشت داد.
و از شعبی:روایت شده که گفت زینب(ع)به پیامبر(ص)میگفت من سه موضوع را بشما تذکر میدهم که هیچیک از زنان شما
آنها را تذکر ندادند 1-جدّ من و شما کیست(عبد المطلب) 2-مرا خداوند متعال بشما در آسمان تزویج کرد 3-واسطه این امر
براي من حضرت جبرئیل(ع)بود.سپس خداي سبحان فرمود:
اللّ لَهُ
􀀀
ما فَرَضَ هُ 􀀀 کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِی 􀀀 ا 􀀀م
یعنی بر پیامبر گناهی و تنگی نیست در آنچه که خدا براي او حلال کرده از تزویج با زن پسري که به پسر خواندگی اتخاذ
کرده است.
و بعضی گفته اند:در آنچه که خدا واجب و فرض بر او نموده از تزویج با زینب(زن پسر خوانده اش)تا باطل کند حکم
اللّ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ یعنی مانند سنّت و آئین خدا در پیامبران گذشته و طریقه و
􀀀
جاهلیت را در پسرخوانده ها سُنَّهَ هِ
شریعت او در ایشان در زوال حرج از ایشان
ص : 129
و از امتهایشان بآنچه که خداي سبحان براي آنان حلال نموده است.
و بعضی گفته اند:بر پیامبر حرجی و گناهی و مشقتی نیست از کثرت ازدواج چنانچه داود و سلیمان(ع)نمودند،و داود(ع)صد
تا زن داشت و پسرش سلیمان سیصد تا زن و هفتصد تا کنیز داشت.
و بعضی گفته اند:اشاره فرموده بسنّت به نکاحی که از سنّت پیامبرانست چنانچه پیامبر اسلام(ص)فرمود:
النّکاح سنّتی فمن رغب عنه فقد رغب عن سنّتی نکاح و ازدواج- سنّت من است،پس کسی که اعراض کند از نکاح پس البتّه
.( از سنّت من اعراض نموده ( 1
اللّ قَدَراً مَقْدُوراً
􀀀
کانَ أَمْرُ هِ 􀀀 وَ
یعنی آنچه که خدا بر پیامبرانش از امور و کارهایی را انجام آن را اراده نموده انجام شدنی.
و بعضی ها گفته اند:معنایش اینست که هر چه خدا خواسته جاریست بر مقداري که تفاوتی در آن از جهت حکمت نیست،و
برخی دیگر گفته است که قدر مقدور آن بر مقدار ما تقدّم است بدون کم و زیاد،شاعر گوید:
و اعلم بانّ ذا الجلال قد قدر
فی الصحف الاولی التی کان سطر
ص : 130
1) -در شرح لمعه اوّل نکاح دارد فمن رغب عن سنّتی فلیس منی و من سنتی النکاح ،کسی که اعراض کند از سنّت من از -1
من نیست یعنی از امّت من نیست و از سنّت من نکاح است و در وسائل شیعه طبع جدید جلد 14 ص 6 باسنادش از حضرت
اللّ (ص)قال من احب ان یتبع سنتی فان من سنتی التزویج
􀀀
صادق(ع)روایت نمود که امیر المؤمنین(ع)فرمود: تزوّجوا فانّ رسول ه
،ازدواج کنید که پیامبر(ص)فرمود،کسی که دوست دارد که پیروي کند سنّت مرا پس ازدواج از سنّت من است.
بدانکه خداوند صاحب جلال بتحقیق که در کتابهاي پیشین مسطور است.
سپس خداوند سبحان پیامبران گذشته را توصیف فرمود و بر آنها درود فرستاد و گفت:
اللّ
􀀀
لاتِ هِ 􀀀 سا􀀀 اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِ
آن کسانی که میرسانند پیامهاي خدا را بمردمی که مبعوث بر آنها شده و کتمان نمیکنند آن را.
وَ یَخْشَوْنَهُ
یعنی با مقام رسالت میترسند از خدا در ترك،آنچه خدا بر آنها واجب کرده است.
لا یَخْشَوْنَ أَحَداً 􀀀 وَ
و نمی ترسند از غیر خدا در آنچه که متعلّق باداء رسالت و تبلیغ احکام است،و این آیه دلالت دارد بر اینکه بر پیامبران(ع) در
تبلیغ رسالتشان تقیّه جایز نیست.
النّ و میترسی از مردم.
اس􀀀 و اگر گفته شود،پس چطور به پیامبر(ص)(در آیۀ 37 )فرمود وَ تَخْشَی پاسخ اینست که آن خشیه و ترس براي تبلیغ رسالت نبود بلکه میترسید که مبادا سخنان زشت در باره او بگویند و شخص عاقل
و دانا چنانچه از مضارّ و چیزهاي زیان آور دوري میکند همین طور از موارد سوء ظن و بدگمانی و اتّهام و بدگویی مردم هم
اجتناب میکند،و چیزي از اینها متعلّق بتکلیف و انجام وظیفه نیست.
بِاللّ حَسِیباً
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
و خداوند حافظ و حسابدار اعمال مردم و پاداش دهنده آنهاست بر آن اعمال،و چون پیامبر(ص)با زینب دختر جحش ازدواج
کرد،مردم گفتند که محمد زن پسرش را تزویج کرد،پس خداوند سبحان
ص : 131
فرمود:
جالِکُمْ 􀀀 ا أَحَدٍ مِنْ رِ 􀀀 کانَ مُحَمَّدٌ أَب 􀀀 ا 􀀀م
محمد پدر یکی از مردان شما نیست پدر آن کسی که او را فرزند میخوانید نیست و در این بیان و دلیل است که آن حضرت
پدر زید نیست که زنش بر او حرام باشد،زیرا حرمت زن پسر(عروس) متعلّق بثبوت نسب است پس کسی که نسبت ندارد
جالِکُمْ . 􀀀 حرمتی براي تزویج زن او نیست و براي همین اشاره فرمود مِنْ رِ
و پیامبر(ص)فرزندانی ذکور بنام ابراهیم ( 1)و قاسم و طیب و مطهّر داشته که پدر آنها بوده است و مسلّم است که آن حضرت
میفرمود که این حسن پسر من است و نیز میفرمود:
الحسن و الحسین(ع)ابناي هذان امامان قاما او قعدا حسن و حسین این دو پسران منند هر دو امامند چه قیام کنند و چه صلح
نموده و سکوت نمایند.
و باز فرمود بدرستی که براي هر پیامبري دختري بوده که اولادشان به پدرانشان منسوبند مگر فرزندان فاطمه علیها سلام که من
پدر آنهایم.
و بعضی گفته اند:که اراده نموده بقولش(رجالکم)آنهایی که در آن هنگام بحدّ بلوغ و مردي رسیده اند و هیچکدام از پسران
آن حضرت در آن موقع بالغ بحدّ مردي نبوده.
ص : 132
1) -در سابق یاد نمودیم که مادر ابراهیم ماریه قبطیه جاریه اي بود که امپراطور روم بوسیله دحیه کلبی فرستاده - 1
پیامبر(ص)براي آن حضرت فرستاد و آن سه پسر دیگر فرزندان حضرت خدیجه کبري(ع)بودند که در کودکی قبل از تولد
ابراهیم از دنیا رفتند.
اللّ
􀀀
کِنْ رَسُولَ هِ 􀀀 وَ ل
یعنی و لیکن او پیغمبر خداست و ترك نمی کند به گفته نادانها چیزي را که خدا براي او حلال و مباح نموده است(یعنی
تزویج زن پسر خوانده را).
و بعضی گفته اند:دلیل و جهت در پیوست این آیه بما قبلش اینست که- خداوند سبحان اراده نموده که طاعت و پیروي از او
و بزرگداشت و احترام او لزومش براي نسبت میان او و شما و یا مقام پدري و ابوّت نیست بلکه وجوب طاعتش بر شما فقط
براي مقام رسالت و رهبري اوست.
خاتَمَ النَّبِیِّینَ 􀀀 وَ
یعنی و آخرین پیامبرانست که دفتر نبوّت و رسالت بسبب او مهر شد و پایان یافت،پس دین و شریعت او تا روز قیامت باقیست
1)و این فضیلت مخصوص و مختص بآن حضرت(ص)است که خداوند او را در میان تمام پیامبران مختص فرموده. )
اشکال در این موضوع و جواب آن اگر کسی بگوید:که یهود(عنود)در باره حضرت موسی این ادّعا را میکنند جواب:خواهیم
گفت که اوّلا بعضی از یهود ادعاء کرده که شریعت
ص : 133
1) -مترجم گوید:روایات و احادیث نبویّه و ولویه که از پیامبر بزرگوار"ص" و امامان معصوم(ع)در خاتمیّت آن حضرت -1
رسیده و سنی و شیعه نقل کرده اند بسیار و از حد تواتر هم گذشته و حدیث شریف منزلت که صاحب عقبات الانوار یک
اللّ مرعشی در تعلیقات احقاقش بطرق کثیره
􀀀
جلد در باره اش از کتب حضرات نوشته و نیز علامه معاصر استاد ما- آیه ه...نجفی
آورده از متواتر فریقین است که آن حضرت بعلی(ع)فرمود: انت منّی بمنزله هارون من موسی الاّ انّه لا نبی بعدي ،تو براي من
بمنزله و مقام هارون بن عمران از موسی هستی مگر آنکه پیامبري بعد از من نیست.
موسی منسوخ نمیشود ولی با این ادعاء تجویز کرده که بعد از او پیامبرانی خواهند آمد و ما وقتی اثبات کردیم نبوّت و پیامبري
پیامبر خود را بمعجزات بزرگ و آشکارا(مانند شق القمر و تسبیح گفتن سنگ ریزه و سخن گفتن شتر و سوسمار و بزبان
فصیح شهادت دادنشان به پیامبري آن حضرت و صدها معجزه دیگر) واجب است منسوخ بودن شریعت موسی(ع)باینها و غیره.
اللّ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
اللّ
􀀀
اللّ انصاري از پیامبر صلّی ه
􀀀
یعنی بر او چیزي از مصالح بندگان او مخفی و پنهان نیست،و صحیح است حدیث جابر بن عبد ه
علیه و آله که فرمود،مثال من در میان پیامبران مانند مردیست که خانه اي را بنا کرده و آن تکمیل و نیکو نموده مگر جاي
یک خشتی را که باز گذاشته که هر کس داخل آن خانه میشود و بآن نگاه میکند میگوید چه اندازه زیباست مگر جاي این
خشت،فرمود،من جاي آن خشت هستم و بمن پیامبران خدا پایان یافتند،این حدیث را بخاري و مسلم در دو کتاب صحیح خود
آورده اند
(1
(و از احادیث اهل بیت که از اصح و احسن احادیث است حدیث شریف عرض دین حضرت عبد العظیم حسنی(ع)است که
شیخ صدوق تمام آن را در امالی خود آورده و ما در اینجا موضع حاجت را یاد میکنیم در آنجاست که وقتی آن جناب
خدمت امام زمانش حضرت امام علی النقی امام دهم شرفیاب شده و می گوید میخواهم عقایدم را عرض کنم که اگر صحیح
است امضاء فرمائید و الاّ تصحیح،بعد میگوید تا میرسد به نبوّت میگوید که عقیده ام این است که پیامبر آخرین پیامبران حق
است(فلا نبی بعده الی یوم القیامه و انّ شریعته خاتم الشرائع فلا شریعت بعدها الی یوم القیامه)پس پیامبري بعد از او نخواهد
بود تا روز قیامت و اینکه شریعت و دین او آخرین ادیان و شرایع است که- شریعت و دینی بعد از آن نخواهد آمد تا روز
قیامت.
ص : 134
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 41 تا 48
اشاره
ئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ 􀀀 اَللّ ذِکْراً کَثِیراً ( 41 ) وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصِیلًا ( 42 ) هُوَ اَلَّذِي یُ َ ص لِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلا
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُذْکُرُوا هَ 􀀀ی
اكَ􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ ا 􀀀 لامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً ( 44 ) ی 􀀀 کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً ( 43 ) تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَ 􀀀 ماتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ 􀀀 اَلظُّلُ
لا تُطِعِ 􀀀 اَللّ فَضْلًا کَبِیراً ( 47 ) وَ
􀀀
راجاً مُنِیراً ( 46 ) وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ هِ 􀀀 اَللّ بِإِذْنِهِ وَ سِ
􀀀
داعِیاً إِلَی هِ 􀀀 شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً ( 45 ) وَ 􀀀
( بِاللّ وَکِیلًا ( 48
􀀀
ی هِ 􀀀 اَللّ وَ کَف
􀀀
ذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ 􀀀 افِقِینَ وَ دَعْ أَ 􀀀 کافِرِینَ وَ اَلْمُن 􀀀 اَلْ
ترجمه:
-41 اي آن کسانی که گرویده اید خداي را یاد کنید یاد کردنی بسیار.
-42 و او را بامداد و شبانگاه بپاکی یاد نمائید.
-43 اوست آن خدایی که بر شما رحمت میکند و فرشتگان او براي شما آمرزش میخواهند تا شما را از تاریکیها بسوي
روشنایی بیرون آورد و خدا نسبت به
ص : 135
مؤمنان مهربانست.
-44 درود مؤمنان به یکدیگر روزي که پاداش خداي را ملاقات کنند سلام است و خدا براي ایشان پاداشی گرامی مهیّا کرده
است.
-45 اي پیغمبر(ص)ما بی تردید ترا گواه و مژده دهنده و بیم رسان فرستادیم.
-46 در آن حال که خواننده بسوي خدا بفرمان او چراغی پر فروغ روشن باشی.
-47 و مؤمنان را بشارت بده که از جانب خدا براي ایشان بخششی بزرگست.
-48 و از کسانی که ایمان نیاورده و از منافقین پیروي نکن و آزاري را که بتو میرسانند واگذار و بر خدا توکّل کن و وکیل
بودن خدا کافیست.
تفسیر:
اشاره
آن گاه خداي سبحان مؤمنان را مخاطب ساخته و فرمود:
اللّ ذِکْراً کَثِیراً
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا هَ 􀀀ی
ابن عباس از پیامبر"ص" روایت کرده که فرمود کسی که از شب ناتوانست که او را عذاب و رنج دهد و از دشمن میترسند که
با او مبارزه و پیکار کند و از انفاق مالش امساك میکنند،پس باید خداي عز و جل را زیاد یاد نمائید.
بسیار ذکر خدا یعنی چه؟
علماء و مفسّرین در معناي ذکر کثیر اختلاف کرده اند.
مجاهد گوید:یعنی هرگز او را فراموش نکنند.
و بعضی گفته اند:یعنی خدا را بصفات عالی و اسماء حسنی او یاد نموده
ص : 136
و او را از آنچه که لایق او نیست تنزیه نماید.
اللّ اکبر،و از امامان معصوم ما(ع)وارد شده که فرموده
􀀀
اللّ و ه
􀀀
للّ و لا اله الا ه
􀀀
اللّ و الحمد ه
􀀀
مقاتل گوید:در هر حال بگوید:سبحان ه
اند کسی که سی مرتبه آن ذکر را بگوید خدا را زیاد یاد کرده.
و از زراره و حمران پسران اعین از حضرت امام جعفر صادق(ع)روایت شده که فرمود کسی که تسبیح حضرت فاطمه(ع)
اللّ )را بگوید البتّه خدا را بسیار یاد کرده است.
􀀀
للّ ، 33 سبحان ه
􀀀
اللّ اکبر 33 ،الحمد ه
􀀀
34 ، ه )
و واحدي باسنادش از ضحاك بن مزاحم از ابن عباس روایت کرده که گفت جبرئیل نزد پیغمبر(ص)آمد و گفت اي
اللّ اکبر و لا حول و لا قوه الاّ باللّه عدد ما علم وزنه ما علم و ملا ما
􀀀
اللّ و ه
􀀀
للّ ،و لا اله الاّ ه
􀀀
اللّ ،و الحمد ه
􀀀
محمد(ص)بگو،سبحان ه
علم،که البته هر کس آن را بگوید براي او شش خصلت نوشته میشود:
اللّ کثیراً محسوب میشود.
􀀀
-1 از ذاکرین ه
-2 بالاترین کسی باشد که شب و روز بیاد خداست 3-براي او درختی در بهشت کاشته میشود 4-گناه هاي او ریخته شود
چنانچه برگهاي خشک درخت ریخته میشود 5-خدا باو نظر عنایت فرماید 6-و کسی را که خدا باو نظر نماید عذابش نکند وَ
سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصِ یلًا یعنی او را تنزیه کنید از تمام چیزهایی که لایق باو نیست در بامداد و شبانگاه،و اصیل بمعناي شامگاه
است.
قتاده گوید:مقصود نماز صبح و نماز عصر است.
ص : 137
و بعضی گفته اند:مراد نماز صبح و نماز عشاء آخر است،آن دو را اختصاص داد بذکر و تأکید جهت اینکه براي آن دو مزیّت
مخصوصی است بر غیر آنها چون فرشتگان شب و روز در موقع آن دو نماز اجتماع میکنند.
و کلبی گوید امّا بکره،پس نماز صبح است،و اما اصیلا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء آخر است،و نماز را موسوم به تسبیح
اللّ
􀀀
اللّ ربی الاعلا و بحمده و سبحان ه
􀀀
نمود براي آنکه در آن تسبیح و تنزیه خداست(سبحان ربی العظیم و بحمده و سبحان ه
لائِکَتُهُ اوست آن خدایی که رحمت بر شما میکند. 􀀀 اللّ و...) هُوَ الَّذِي یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَ
􀀀
اللّ سبحان ه
􀀀
سبحان ه
سعید بن جبیر و حسن گویند:صلاه از خداي تعالی آمرزش و رحمت است.
ابی العالیه گوید:صلوه درود و ثناء است،سفیان گوید:صلاه کرامت است،و اما صلاه فرشتگان،ابن عباس و ابی العالیه
گویند:پس آن دعاء ایشان است.
و بعضی گفته اند:که آن خواستن فرشتگان است بنزول رحمت خداي تعالی را.
ماتِ إِلَی النُّورِ 􀀀 لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُ
تا آنکه شما را از نادانی بخداي سبحان بیرون آورد بنور معرفت و شناختن حق تعالی،پس جهل را تشبیه بظلمات و تاریکیها
نمود و معرفت را تشبیه بنور فرمود براي آنکه معرفت آدمی را سوق به بهشت میدهد و نادانی بسوي آتش میکشاند.
و بعضی گفته اند:از گمراهی بهدایت میآورد بالطاف و هدایت-
ص : 138
خودش.
و برخی هم گفته اند:از تاریکیهاي آتش بنور بهشت هدایت مینماید.
کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً 􀀀 وَ
مخصوص نمود مؤمنین را برحمت از غیر ایشان براي آنکه خداي سبحان ایمان را بمنزله علّت در ایجاب و لزوم رحمت و
نعمت بزرگی که آن ثواب است قرار داده.
لامٌ􀀀 تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَ
درودشان در روز ملاقات او سلام است یعنی بعضی ببعض دیگر در روزي که ثواب خدا را ملاقات میکنند درود میفرستند به
اینکه میگویند السلامه لکم سلامتی براي شما از تمام آفات و لقاء خداي سبحان معنایش لقاء ثواب است چنانچه جلوتر گفته
شد.
و از براء بن عازب:روایت شده که گفت روزي که ملک الموت عزرائیل"ع" را ملاقات میکنند و او قبض روح مؤمن نمیکند
مگر اینکه بر او سلام میکند و بنا بر این معنایش تحیّه و درود ملک الموت است بمؤمنین در روزي که او را ملاقات میکنند که
بر ایشان سلام مینماید و ملک الموت(فرشته مرگ)در میان فرشتگان نام برده شده معروف است.
وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً
و مهیّا ساخته برایشان ثواب فراوان و پاداش بزرگی را،سپس پیامبر(ص)را مخاطب ساخته و فرمود:
شاهِداً 􀀀 اكَ 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
ا أَیُّهَا النَّبِیُّ ا 􀀀ی
اي پیغمبر البتّه ما تو را فرستاده ایم که گواه باشی بر امّتت در آن کارهایی که میکنند از طاعت و فرمان برداري یا گناه و ایمان
و گروش آنان با کفران و ناسپاسی آنها تا گواهی دهی به نفع ایشان یا بر ضرر ایشان در روز قیامت که ما موافق گواهی پیامبر
پاداش دهیم آنها را.
ص : 139
وَ مُبَشِّراً
یعنی بشارت دهنده بر کسی که مرا و تو را اطاعت و فرمان برداري کند،ببهشت.
وَ نَذِیراً
و ترساننده باشی کسی را که نافرمانی من و تو را نمود بآتش دوزخ.
داعِیاً 􀀀 وَ
یعنی ما تو را خواننده بسوي خدا و اقرار بوحدانیّت و یکتایی او و امتثال اوامر و نواهی او مبعوث کردیم.
بِإِذْنِهِ
یعنی بعلم او و امر او.
راجاً مُنِیراً 􀀀 وَ سِ
و چراغ پر فروغی که بسبب تو هدایت شوند در دین چنانچه بسبب چراغ هدایت میشوند،و منیر آنست که نور از جهت او
صادر می شود یا بفعل آن و یا براي آنکه آن سبب فعل خواهد بود،پس ماه نورانی و چراغ نورانی باین معناست و خدا روشن
کننده و منوّر آسمانهاست.
زجاج گوید:مقصود از سراج منیر قرآنست و تقدیرش اینست و ما تو را مبعوث کردیم در حالی که صاحب چراغ پر فروغی
چون قرآن میباشی،پس- مضاف حذف شده است.
اللّ فَضْلًا کَبِیراً
􀀀
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ هِ
و بشارت بده مؤمنین را به اینکه براي ایشان از طرف خدا زیادتی لطف است بر آنچه مستحق آنند از ثواب.
افِقِینَ 􀀀 کافِرِینَ وَ الْمُن 􀀀 لا تُطِعِ الْ 􀀀 وَ
و پیروي از کفّار و منافقین مکن و تفسیر آن در اوّل همین سوره گذشت.
ذاهُمْ 􀀀 وَ دَعْ أَ
یعنی اعراض و دوري از اذیت ایشان بکن که من البتّه باین زودي امر ایشان را کفایت میکنم هر گاه بر من توکّل نموده و عمل
ص : 140
بر طاعت من کردي پس مسلّما تمام آنها در تحت سلطنت من میباشند به منزله چیزي که آن در کف دست بنده من است.
کلبی گوید:یعنی خود داري نما از اذیت و کشتن ایشان و این قبل از فرمان قتال و پیکار با آنهاست.
اللّ
􀀀
وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ
یعنی اسناد بده کار خود را بخدا که تو را بر ایشان یاري نموده و غلبه و پیروزي میدهد.
بِاللّ وَکِیلًا
􀀀
ی هِ 􀀀 وَ کَف
یعنی خدا کافی و متکفّل است بآنچه باو اسناد داده شده.
ترتیب:
اللّ زیرا که خدا منّت گذاشت بر ایشان بسبب او سپس فرمان داد
􀀀
کِنْ رَسُولَ هِ 􀀀 البتّه این آیات بما قبلش متصل است از قول او وَ ل
ایشان را که او را بر این نعمت شکر و سپاس گویند و قول او که فرمود هُوَ الَّذِي یُ َ ص لِّی عَلَیْکُمْ متصل است بما قبلش از امر
بذکر و تقدیرش اینست که خداوند که عزیز است اسم او با بی نیازیش از شما شما را یاد میکند پس شما سزاوارتر هستید که
او را یاد نمائید و اقبال باو نمائید با نیازتان بسوي او.
و بعضی گفته اند:که خداوند سبحان نعمتهایش را بر مؤمنین شمرد و از جمله آن رحمت او بر ایشان بوده،سپس بیان نمود
ارسال او پیامبر را بسوي ایشان با بزرگی قدر و بلندي مقامش.
ص : 141
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 49 تا 50
اشاره
ا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ 􀀀 ما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّهٍ تَعْتَدُّونَه 􀀀 اتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَ 􀀀 ذا نَکَحْتُمُ اَلْمُؤْمِن 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی
اَللّ عَلَیْکَ
􀀀
اءَ هُ 􀀀 مِمّ أَف
ا􀀀 ی ا مَلَکَتْ مَِینُکَ 􀀀 اَللّا آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ م
􀀀
اجَکَ تِی 􀀀 ا لَکَ أَزْو 􀀀 إِنّ أَحْلَلْن
􀀀
ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ ا 􀀀 راحاً جَمِیلًا ( 49 ) ی 􀀀 سَرِّحُوهُنَّ سَ
ادَ 􀀀 ا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَر 􀀀 اجَرْنَ مَعَکَ وَ اِمْرَأَهً مُؤْمِنَهً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَه 􀀀 اَللّا ه
􀀀
لاتِکَ تِی 􀀀 خا􀀀 اتِ 􀀀 خالِکَ وَ بَن 􀀀 اتِ 􀀀 عَمّ وَ بَن
اتِکَ 􀀀 ب اتِ􀀀 اتِ عَمِّکَ وَ نَ 􀀀 وَ بَن
لا یَکُونَ عَلَیْکَ 􀀀 مانُهُمْ لِکَیْ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 اجِهِمْ وَ م 􀀀 ا عَلَیْهِمْ فِی أَزْو 􀀀 ا فَرَضْن 􀀀 ا م 􀀀 خالِصَهً لَکَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْن 􀀀 ا 􀀀 اَلنَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَه
( اَللّ غَفُوراً رَحِیماً ( 50
􀀀
کانَ هُ 􀀀 حَرَجٌ وَ
ترجمه:
-49 اي کسانی که ایمان آورده اید هر گاه زنان مؤمنه را بازدواج خود درآوردید آن گاه پیش از اینکه بایشان دست
بزنید(آمیزش کنید)طلاقشان دادید پس براي شما بر ایشان عده اي(سه ماه و ده روز)نیست،پس بهره مندشان کنید و رهاشان
نمائید رها کردنی نیکو(بدون آزار).
ص : 142
-50 اي پیغمبر(ص)ما براي تو زنانی را که مهرشان را پرداختی و نیز کنیزانی را که مالک شدي از غنائم اسیران جنگی که خدا
بهره تو گردانیده و نیز دختران عمویت و دختران عمّه هایت و دختران دائیت و دختران خاله هایت که با تو مهاجرت کردند
براي تو حلال کردیم و نیز زن مؤمنه اي که خودش را بدون مهر به پیغمبر ببخشد اگر پیغمبر(ص)خواهد که او را به تزویج
خویش درآورد،تنها از خصایص تست نه سایر مؤمنان البتّه آنچه را بر مؤمنان درباره همسرانشان و در داشتن مملوکات ایشان
واجب- کرده ایم دانیم"براي تو حلال کردیم"تا اینکه بر تو سختی و زحمتی نباشد و خدا آمرزنده و مهربانست.
قرائت:
.( در شواذ آمده که ابی بن کعب و حسن و ثقفی ان و هبت به فتح الف قرائت کرده اند ( 1
دلیل:
ابن جنی گوید:تقدیرش اینست(لان وهبت نفسها)یعنی بدرستی که آن زن حلال است بر او از خاطر اینکه خودش را باو
بخشید و مقصود از این زن معیّن و مخصوصی نیست که خودش را بخشیده باشد باو و حاصل و خلاصه این اینست که اگر
زنی خودش هبه کند و ببخشد بر پیغمبر(ص)براي آن حضرت از جهت هبه او حلال است،پس حلّیت البته مسبب از هبه و
بخشش است هر که باشد و تأکید این معنی را میکند اگر بکسر آن قرائت شود،پس هبه شرط صحّت حلّیت است.
ص : 143
1) -حمزه و کسایی تماسوهنّ با الف از باب مفاعله قرائت کرده اند. -1
اعراب:
ذا نَکَحْتُمُ چیزیست که متعلّق به لکم است و تقدیرش اینست اذا انکحتم المؤمنات ثم طلقتموهنّ 􀀀 عامل در ظرف از قول خدا إِ
من قبل ان تمسوهن لم تثبت لکم علیهن عدّه،و گاه که تزویج کردید زنان مؤمنه را آن گاه طلاقشان دادید پیش از آنکه
آمیزش کنید با آنها ثابت نشود براي شما بر ایشان عده اي.
اللّ عَلَیْکَ
􀀀
اءَ هُ 􀀀 مِمّ أَف
ا􀀀
جار و مجرور در محل نصب بنا بر حالیّت است از ضمیر محذوف در قول خدا،و ما ملکت بیمینک یعنی ما ملکته ان وهبت
نفسها للنبی جزاء شرط محذوف است تقدیرش اینست،ان وهبت نفسها للنبی احللناها له،اگر هبه کرد خودش را به پیغمبر ص
ا (شرط و جزاء متقدم)تقدیرش این است(ان اراد 􀀀 ادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَه 􀀀 ما حلال کردیم بر او و جزاء شرطیه آن اینست، إِنْ أَر
ا در محل نصب است به اینکه آن مفعول اراد است،خالصه لک 􀀀 النبی ان یستنکحها او وهبت نفسها له احللناها له)و أَنْ یَسْتَنْکِحَه
نصب است بنا بر حالیت و هاء در آن براي مبالغه است.
تفسیر:
اشاره
آن گاه خداوند سبحان برگشت بذکر زنها و فرمود:
اتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ 􀀀 ذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِن 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِ 􀀀ی
اي کسانی که ایمان آورده اید هر گاه تزویج کردید زنان مؤمنه را آن گاه طلاقشان دادید پیش از آنکه دخول کرده باشید
بآنها.
ا􀀀 ما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّهٍ تَعْتَدُّونَه 􀀀 فَ
پس براي شما بر آن زنها- نیست عده اي که آن را بعدد استیفاء کنند و بحیض و طهر و سه ماه و ده روز حساب نمایند
خداوند سبحان عدّه را ساقط نموده از زن طلاق داده شده اي که با
ص : 144
او آمیزش نشده براي پاکی رحم او از نطفه پس اگر خواست میتواند همانروز طلاق و بدیگري شوهر نماید.
فَمَتِّعُوهُنَّ
ابن عباس گوید:این زمانیست که صحبت مهري بر آن نشده باشد و امّا اگر برایش صداق و مهري فرض شده باشد پس نصف
مهر را مستحق خواهد بود،ولی استحقاق بهره را ندارد و این از امامان ما علیهم السلام روایت شده،پس آیه در نزد ما حمل
بزنی میشود که مهري برایش نام برده نشده است،پس واجب است که بآن زن بهره اي داده شود.
راحاً جَمِیلًا 􀀀 وَ سَرِّحُوهُنَّ سَ
جبائی گوید:یعنی رها کنید آنها را رهایی سنّتی بدون هیچ ظلم و آزاري.
و بعضی گفته اند:آنها را از خانه رها کنید که هر کجا میخواهند بروند چون عدّه اي بر ایشان نیست،پس لازم نیست بر آنها
که در خانه شوهرشان بمانند رهایی و آزادي نیکویی بدون هیچ گونه ستم و اذیتی.
سراح جمیل دادن بهره و مال است بحسب توانایی و توانگري و یا تنگدستی،حبیب بن ابی ثابت گوید:من خدمت حضرت
علی بن الحسین علیهما السلام نشسته بودم که مردي آمد و گفت من گفتم روزي که فلان زن را تزویج کردم او مطلقه
است،حضرت فرمود:برو و او را تزویج کن که خداوند متعال نکاح را پیش از طلاق قرار داده و این آیه را خواند،سپس پیامبر
را خطاب فرمود و گفت:
اللّا آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ
􀀀
اجَکَ تِی 􀀀 ا لَکَ أَزْو 􀀀 إِنّ أَحْلَلْن
􀀀
ا أَیُّهَا النَّبِیُّ ا 􀀀ی
اي پیغمبر ما حلال کردیم بر تو زنانی را که مهرهاي آنها داده اي(و ایتاء)گاهی به پرداختن و دادن است و گاهی بملتزم شدن.
ص : 145
ا مَلَکَتْ یَمِینُکَ 􀀀 وَ م
یعنی ما حلال کردیم آن زنهایی را که مالک آنها شدي از کنیزان.
اللّ عَلَیْکَ
􀀀
اءَ هُ 􀀀 مِمّ أَف
ا􀀀
از غنائم و اسیران جنگی و انفال که از آن غنائم ماریه قبطیه مادر و فرزندش ابراهیم بود ( 1)و از انفال صفیه و جویریه بودند
که پیغمبر(ص)آنها را آزاد و تزویج فرمود.
اتِ عَمِّکَ 􀀀 وَ بَن
یعنی و حلال کردیم بر تو دختران عمویت را.
عَمّ
اتِکَ 􀀀 ب اتِ􀀀 وَ نَ
)و دختران عمه هایت یعنی زنان قریش.
لاتِکَ 􀀀 خا􀀀 اتِ 􀀀 خالِکَ وَ بَن 􀀀 اتِ 􀀀 وَ بَن
دختران دایی و دختران خاله هاي تو،یعنی زنان بنی زهره.
اجَرْنَ مَعَکَ 􀀀 اَللّا ه
􀀀
تِی
آن زنانی که از مکه با تو هجرت بمدینه نمودند ،این پیش از تحلیل غیر زنان مهاجره بوده،سپس شرط هجرت در تحلیل نسخ
شد.
ا لِلنَّبِیِّ 􀀀 وَ امْرَأَهً مُؤْمِنَهً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَه
یعنی ما حلال کردیم بر تو زنی را که توحید خداي تعالی را تصدیق کرده که خود را بتو بدون صداق هبه نماید،و زن غیر
مؤمنه اگر خود را بتو ببخشد براي تو حلال نیست.
ا􀀀 ادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَه 􀀀 إِنْ أَر
اللّ علیه و آله نکاح او را و تمایل بآن داشت.
􀀀
یعنی اگر اختیار کرد پیغمبر صلّی ه
ص : 146
1) -مترجم گوید:ما در چند صفحۀ قبل یاد نمودیم که ماریه را پادشاه اسکندریه با تحف و هدایایی بوسیله نماینده و سفیر -1
آن حضرت اهداء نمود،و اکثر محدثین هم مانند علامه مجلسی در بحار الانوار و مرحوم محدث قمی در منتهی الآمال این
مطلب را متذکر شدند که ماریه هدیه بود نه غنیمت و اسیر جنگی...
خالِصَهً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀
یعنی این موضوع هبه زن مخصوص و مختص بتو است نه غیر تو.
ابن عباس گوید:و این براي غیر تو حلال نیست تنها و فقط براي تو حلال است،و این از خصایص و ویژگیهاي آن حضرت
است در نکاح،پس ازدواج و زناشویی براي آن حضرت بلفظ هبه منعقد میشد و براي هیچکس غیر از آن حضرت منعقد
نمیشد.
آیا پیامبر(ص)همسر هبه اي داشته یا نه؟
مفسّرین و دانشمندان علم تاریخ و سیره النبی اختلاف در این موضوع کرده که آیا نزد پیغمبر(ص)زنی بوده که خود را بآن
حضرت هبه کرده باشد یا نه؟(اوّل در اصل موضوع،دوّم در اینکه آن زن که بوده است).
ابن عباس و مجاهد گویند:چنین زنی که خود را بآن حضرت هبه کرده باشد نزد آن حضرت نبوده.
ابن عباس و قتاده در روایت دیگر گویند بلی میمونه دختر حارث بدون مهر بود که خود را بآن حضرت هبه کرده بود.
شعبی گوید:آن زینب ام المساکین دختر خزیمه زنی از انصار بود.
علی بن الحسین علیهما السلام و ضحاك و مقاتل گویند:آن زنی از بنی اسد که باو ام شریک دختر جابر میگفتند بود.
عروه بن زبیر گوید:آن خوله دختر حکیم بود گفته اند وقتی او خود را به پیغمبر(ص)بخشید عایشه گفت براي چی زنها
خودشان را بدون مهر هبه نمایند،پس آیه مذکور نازل شد،عایشه گفت ندیدم خداي تعالی را مگر آنکه شتاب کند در هوا و
خاطر تو،پیغمبر(ص)فرمود،و تو هم البته اگر او را اطاعت
ص : 147
.( و فرمان برداري کنی در هوایت شتاب کند ( 1
اجِهِمْ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ فِی أَزْو 􀀀 ا فَرَضْن 􀀀 ا م 􀀀 قَدْ عَلِمْن
یعنی البته ما دانسته ایم آنچه را که شرط کردیم بر مؤمنین در همسرانشان از مهریه و منحصر بودن به عدد محدود(چهار زن
دائمی)و ما آن را از تو براي تخفیف و آسان کردن برداشتیم.
ص : 148
1) -مترجم گوید:پیامبر گرامی(ص)خصایص و ویژگی هایی داشتند که هیچکس از امتش حتی خاندان جلیلش در آن -1
شرکت نداشته اند،و علماء اسلامی دربارة آن اختلاف نموده و برخی تا صد و پنجاه خصیصه ذکر کرده و محقق در شرایع
پانزده خصیصه ذکر کرده اند،که از خصایص مسلّمه و قطعیه نزد همه خصایص زیر است: 1-جواز بیش از چهار زن دائمی که
بر احدي جز آن حضرت حلال نیست بیش از چهار زن عقدي دائمی در یک زمان داشته باشند. 2-وجوب نماز شب و
بخصوص نماز وتر که بر دیگران مستحبّ مؤکدست 3-هبه کردن زنها خودشان را بدون مهر بآن حضرت. 4-حرمت زنان آن
حضرت ابدا براي افراد امت. 5-هر کدام از اسیران و غنائم جنگی را که انتخاب میکرد خاص و خالص او بود و بر دیگران
حرام. 6-تخییر میان همسرانش که هر کدام را خواست نگهدارد و هر کدام را خواست طلاق گوید. 7-حرمت تبدیل کردن
آنان بزنان دیگر. 8-حرمت تزویج دائمی کنیزان. 9-وجوب مسواك کردن بر آن حضرت. 10 -وجوب قربانی کردن در روز
عید قربان. 11 -وجوب برخاستن شب براي عبادت. 12 -حرمت صدقه واجبه بر آن حضرت. 13 -حرمت چشمک زدن و با
چشم اشاره کردن.
مانُهُمْ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 وَ م
یعنی و آنچه که ما بر ایشان عهد کردیم در زنانی که در ملک و تصرّف آنهاست که ملکیت بر آنها واقع نشود مگر بوجوه
معیّنه اي از خریدن و بخشوده شدن و ارث بردن و اسارت و ما مباح کردیم بر تو غیر آن را و آن انتخاب و برگزیدن تو است
که از اسیران براي خودت اختیار نمایی و ما البتّه تخصیص دادیم تو را باین ویژگی ها بنا بر علم و دانش ما به مصلحتی که در
آن است،نه از روي هوا و بیقاعدگی و بی مصلحتی.
لا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ 􀀀 لِکَیْ
یعنی تا اینکه حرج را از تو بردارد و آن تنگی و گناه است.
اللّ غَفُوراً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
و خداوند آمرزنده گناه هاي بندگانست.
(رَحِیماً)
و بایشان و یا بتو مهربانست در رفع و برداشتن حرج و زحمت از تو.
(1
-14 دیدگانش بخواب میرفت ولی قلبش بیدار بود. 15 -هم چنان که جلو و پیش روي خود را میدید عقب سر و راست و )
چپ خود را میدید بدون آنکه سر برگرداند. 16 -در آفتاب و مهتاب که میرفت سایه اي براي او نبود. 17 -وجوب قضاء دین
کسی که از دنیا رفته و مالی نداشته که دین خود را اداء کند. 18 -حرمت نوشتن با خط مبارکش با اینکه میتوانست بتمام
لغات- بنویسد و بخواند. 19 -حرمت شعر گفتن با اینکه اگر میخواست بگوید اشعر شعراء بود.- 20 -حرمت نکاح زنان کفّار و
مشرکان مگر آنکه ایمان آورند. خلاصه اختلاف در میان علماء سنت و فقهاء شیعه درباره خصایص و خصال مختصه آن
حضرت بسیار است،علامه حلی علیه الرحمه در کتاب تذکره مف ّ ص لا ذکر کرده و حتی اقوال شافعی و غیر او را هم در این
موضوع یاد کرده است و مرحوم علامه مجلسی در ج 16 بحار الانوار طبع جدید ص 382 بسیاري از این خصایص را یاد
نموده،بدانجا مراجعه شود.
ص : 149
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 51 تا 55
اشاره
لا یَحْزَنَّ وَ 􀀀 ی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ 􀀀 ذلِکَ أَدْن 􀀀 احَ عَلَیْکَ 􀀀 لا جُن 􀀀 شاءُ وَ مَنِ اِبْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَ 􀀀 شاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَیْکَ مَنْ تَ 􀀀 تُرْجِی مَنْ تَ
لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ 􀀀 ساءُ مِنْ بَعْدُ وَ 􀀀 لا یَحِلُّ لَکَ اَلنِّ 􀀀 اَللّ عَلِیماً حَلِیماً ( 51 )
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا فِی قُلُوبِکُمْ وَ 􀀀 اَللّ یَعْلَمُ م
􀀀
ما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ هُ 􀀀 یَرْضَیْنَ بِ
لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ اَلنَّبِیِّ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 ی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً ( 52 ) ی 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
اجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ 􀀀 أَزْو
کانَ 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ 􀀀 ذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ 􀀀 ذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِ 􀀀 کِنْ إِ 􀀀 اهُ وَ ل 􀀀 اظِرِینَ إِن 􀀀 امٍ غَیْرَ ن 􀀀 ی طَع 􀀀 إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِل
􀀀
ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ 􀀀 جابٍ 􀀀 اءِ حِ 􀀀 اعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَر 􀀀 ذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَت 􀀀 یَسْتَحْیِی مِنَ اَلْحَقِّ وَ إِ 􀀀 اَللّ لا
􀀀
یُؤْذِي اَلنَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ هُ
اَللّ عَظِیماً ( 53 ) إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً
􀀀
کانَ عِنْدَ هِ 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 اجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ 􀀀 لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْو 􀀀 اَللّ وَ
􀀀
کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ هِ 􀀀 ا 􀀀 قُلُوبِهِنَّ وَ م
اءِ􀀀 لا أَبْن 􀀀 وانِهِنَّ وَ 􀀀 اءِ إِخْ 􀀀 لا أَبْن 􀀀 وانِهِنَّ وَ 􀀀 لا إِخْ 􀀀 ائِهِنَّ وَ 􀀀 لا أَبْن 􀀀 ائِهِنَّ وَ 􀀀 احَ عَلَیْهِنَّ فِی آب 􀀀 جُن 􀀀 کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً ( 54 ) لا 􀀀 اَللّ
􀀀
أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ هَ
( ی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً ( 55 􀀀 کانَ عَل 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
مانُهُنَّ وَ اِتَّقِینَ هَ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 لا م 􀀀 سائِهِنَّ وَ 􀀀 لا نِ 􀀀 واتِهِنَّ وَ 􀀀 أَخَ
ص : 150
ترجمه:
-51 هر یک از آن زنان را که خواهی تبرك مصاحبت باز پس دار و هر که را خواهی از ایشان بسوي خویش جاي ده و از آن
زنان که از خویشتن دور کرده اي هر که را خواهی بخود بپذیر،پس بر تو گناهی نیست این نزدیکتر است به اینکه دیدگان
ایشان روشن گردد و اندوهناك نشوند و همه آنها به آنچه بایشان داده اي خرسند شوند و خدا بآنچه را که در دلهاي
شماست، میداند و خدا داناي بردبارست.
-52 (اي پیغمبر)از پس این همسران زنان دیگر براي تو حلال نیستند و نه بجاي اینان همسرانی دیگر اختیار کنی و هر چند
زیبایی و قشنگی آنان ترا بشگفت آورد مگر آنکه مالکشان شوي و خدا بر همه چیز نگهبان است.
-53 اي کسانی که ایمان آورده اید بخانه هاي پیغمبر(ص)داخل مشوید مگر آنکه شما را بسوي خوان طعامی رخصت دهند نه
آنکه مدتی قبل بانتظار پختن طعام بروید و لکن آن دم که شما را خواندند،پس درآئید و هر گاه طعام خوردید پراکنده و
متفرّق شوید نه آنکه بسخن گفتن انس گیرید،البتّه توقف شما پیغمبر(ص)را رنج میدهد و او از شما شرم میدارد و خدا از
گفتن حق شرم نمیکند،و هر گاه از زنان پیغمبر(ص)کالایی خواستید پس آن را از پشت پرده بخواهید این براي دلهاي شما و
دلهاي ایشان پاکیزه تر است،و شما را نشاید که رسول خدا را بیازارید،و شما را نرسد که از پس وفات او(و پس از طلاق دادن
او)همسرانش را نکاح کنید البته این عمل پیش خدا
ص : 151
گناهی بزرگست.
-54 اگر چیزي را آشکار کنید یا پنهان دارید البته خدا بهمه چیز داناست.
-55 بر زنان پیغمبر(ص)در نمودن روي به پدرانشان گناه نیست و نه به پسرانشان و نه به برادرانشان و نه بپسران برادرانشان و نه
بپسران خواهرانشان و نه بزنان خود و نه آنچه دستهاي ایشان مالکست اي زنان از خدا بترسید زیرا که خدا بهمه چیزي
گواهست.
قرائت:
اهل کوفه جز ابی بکر و اعشی و عیاش و اهل مدینه عموما(ترجی)بدون همزه قرائت کرده و دیگران با همزه(ترجی)خوانده
اند،ابو عمر و یعقوب (لا تحل)با تاء خوانده و بقیه از قراء با یاء قرائت کرده اند،و سهل و ابو حاتم مخیّر کرده که با تاء و یا با
یاء بخوانند.
دلیل:
ابو علی:گوید:در این حرف و قرائت و غیر این بهمزه آمده و همچنین ارجنه و ارجه پس قرائت بهر یک از دو(با همزه و بدون
آن)نیکوست و تا و یاء در لا تحل نیز هر دو نیکوست براي تأنیث نساء غیر حقیقی و البتّه تأنیث آن جمع است پس تأنیث و
تذکیر هر دو خوب است.
شرح لغات:
الارجاء بمعناي تأخیر میباشد از دور کردن وقت چیزي از وقت غیر آن و از آنست ارجاء و تأخیر در فاسقین اهل نماز که بدون
عذر نماز را از وقت آن عقب می اندازند،و آن تأخیر حکم ایشان است،بخداي تعالی در عقابشان
ص : 152
الایواء:منضم نمودن توانگر است غیر خودش را از زنده هایی که ایشان از جنس معقولند بکنار خود،میگویند،آویت الانسان
اویه ایواه و آوي هو یأوي او یا هر گاه منضم کند بجایگاه خودش،و گفته میشود انی الطعام یأنی،انی مقصور است یعنی با
الف کوتاه بدون مد هر گاه طعام بحالت پختگی برسد و وقت خوردنش فرا رسد و هر گاه مفتوح شود ممدود گشته و گفته
شود اناء حصرائیه.شاعر گوید:
و آنیت العشاء الی سهیل
او الشعري فطال بی الاناء
در وقت خوردن شامگاهی آمدم بسوي سهیل یا شعري،پس بر من پخته شدن طعام طولانی شد.
و الاستیاس:ضد استیحاش و انس ضد وحشت است.
اعراب:
ی أَنْ تَقَرَّ 􀀀 ذلِکَ أَدْن 􀀀
تقدیرش(من ان تقر یا لالی ان تقر اعینهنّ)است کلهنّ تأکید براي ضمیر و آن یرضین است،و اگر منصوب شود جایز است، بنا
مُسْتَأْنِسِینَ) معطوف علیه پس آن حال 􀀀 اظِرِینَ" منصوب است بنا بر حالیّت، (وَ لا 􀀀 بر تأکید قول خدا(هنّ)در آتیتهنّ، "غَیْرَ ن
عطف بر حال قبل از آن است،و تقدیرش،و لا تدخلوا مستأنسین لحدیث است.
شأن نزول:
آیۀ اولی نازل شده هنگامی که بعضی از مادران مؤمنین همسران پیامبر بر پیغمبر(ص)حمله کرده و خواستار زیادتی نفقه و
خرجی شدند،پس پیغمبر"ص"یک ماه از آنها دوري نمود تا آیۀ تخییر نازل شد و خداوند تعالی او را فرمان داد که ایشان را
مخیّر بین دنیا و آخرت نماید و هر کس که
ص : 153
دنیا را برگزید او را رها سازد که برود و از شرف همسري پیامبر(ص)محروم باشد و آن کس که خداي تعالی و رسولش را
اختیار نمود نگهدارد براي اینکه ایشان مادران مؤمنان باشند و براي همیشه تزویج نشوند و بنا بر اینکه(یؤوي من یشاء منهنّ و
یرجی من یشاء منهنّ و یرضین به)ابن زید و غیره گویند:
یعنی هم خوابگی باشد براي همه آنها یا نباشد،و یا براي برخی باشد و براي بعضی دیگر نباشد یا بعضی را بر بعض دیگر
فزونی در خرجی و حتی هم خوابگی و حق معاشرت دهد یا اینکه تساوي قرار دهد بین ایشان.
و حکم در این با آن حضرت است هر طوري که بخواهد مینماید و این از خصایص و ویژگیهاي آن بزرگوار است،پس تمام
زنان آن جناب راضی شده و آن حضرت را اختیار کردند بنا بر این شرط.
پس پیغمبر(ص)تسویه و یکسانی قرار دهد میان آنان مگر زنی از آنها را که خواست طلاق گوید و او سوده دختر زمعه
بود،پس او راضی شد به ترك هم خوابگی و نوبت خود را بعایشه واگذار کرد.
ابن زید گوید:وقتی آیه نازل شد زنان پیامبر(ص)نگران شدند که پیغمبر(ص)آنها را طلاق گوید،و گفتند اي پیامبر خدا قرار
بده از مالت و خودت براي ما آنچه که میخواهی و ما را بحال خودمان واگذار،پس نازل شد آیۀ مذکوره،و از آنهایی که
طالب تأخیر و کناره گیري شد سوده و صفیه و جویریه و میمونه و ام حبیبه بود،پس آن حضرت حق هم خوابگی را آن طور
که خودش میخواست با آنها مینمود.
و از آنهایی که ایواء و هم خوابگی را طالب بود عایشه و حفصه و ام سلمه و زینب بود و پیامبر حق قسم هم خوابگی را میان
آنها بطور مساوي قرار داد
ص : 154
و بعضی را بر برخی دیگر ترجیح و تفضیل نداد،و آیۀ حجاب نازل شد زمانی که رسول خدا(ص)زینب دختر جحش را تزویج
فرموده و ولیمه و سور عروسی براي آن داد.
انس گوید:پیامبر ولیمه داد بخرما و نان گندم و گوسفندي،مادرم ام سلیم فرستاد بسوي پیامبر خرمایی که هستۀ آن را جدا
کرده بود در ظرفی سنگی پس پیامبر(ص)مرا فرمان داد که اصحابش را براي غذا خوردن دعوت کنم،پس من ایشان را دعوت
کردم،پس مردم دسته دسته میآمدند و غذا میخوردند و میرفتند و گفتم اي پیامبر خدا من همه را دعوت کردم و دیگر کسی
نیست که بخوانم فرمود،غذا را بردارید و سفره را جمع کنید پس غذا را که جمع کردند و مردم بیرون رفتند سه نفر ماندند که
سرگرم صحبت بودند در خانه و توقفشان طول کشید،پس پیغمبر(ص)برخاست و منهم برخاستم با آن حضرت تا شاید آن سه
نفر بروند بیرون،پس رفتند تا بحجرة عایشه رسیدند و گمان کردند که آنها رفته اند،پس برگشتند و منهم با آن حضرت
برگشتم،پس دیدم که آنها هنوز نشسته و حرف میزنند،پس آیۀ مذکوره نازل شد.
و نظیر این را سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده گوید:که رسول خدا(ص)میخواست که منزل براي او خلوت شود براي
آنکه تازه با زینب، عروسی کرده و او را دوست میداشت و ایذاء مؤمنین را هم مکروه میداشت.
مجاهد گوید:پیغمبر(ص)اطعام میکرد و با او بعضی از اصحابش بودند پس دست مردي از ایشان بدست عایشه خورد که با
آنها بود،پس پیغمبر(ص)ناراحت شد،پس آیۀ حجاب نازل شد.
اللّ تا
􀀀
کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ هِ 􀀀 ا 􀀀 ابن عباس گوید:نازل شد آیه وَ م
ص : 155
آخر آیه دربارة مردي از اصحاب که گفته بود هر آینه اگر پیغمبر خدا از دنیا برود من عایشه دختر ابی بکر را خواهم
اللّ بود.
􀀀
گرفت،مقاتل گوید و آن طلحه بن عبید ه
ابی حمزة ثمالی گوید:در بارة مردي که گفتند که آیا محمد زنان ما را تزویج کند و ما زنان او را نکاح نکنیم سوگند بخدا
که اگر مرد ما زنان او را خواهیم گرفت و مقصود یکی از آنها عایشه و دیگري ام سلمه بود.
تفسیر:
شاءُ 􀀀 شاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَیْکَ مَنْ تَ 􀀀 سپس خداوند سبحان پیامبرش را خطاب فرموده و او را مخیر ساخت و گفت تُرْجِی مَنْ تَ
یعنی عقب بیانداز و دور کن کسی را که میخواهی از همسرانت،و ضمیمه نما بخودت و منزل بده به کسی را که میخواهی از
ایشان.
اختلاف مفسّرین در معناي این آیه:
مفسرین و دانشمندان در معناي این آیه اختلاف،و پنج معنی گفته اند 1-قتاده گوید:که مقصود اینست که هر کدام از
همسرانت را که میخواهی در ضمیمه کردن و نزدیک کردن بخود مقدّم بدار(و آن فرا خواندن بهم خوابگی و هم بستریت)و
عقب بدار هر کدام را که میخواهی و داخل شو به هر کدام که خواستی گوید:و پیغمبر(ص)تقسیم فرمود میان همسرانش و
خدا براي او ترك این را مباح نمود 2-مجاهد و جبائی و ابو مسلم گویند:مقصود اینست که از هر کدام که خواستی بدون
طلاق انزوا و عزلت اختیار کن و وارد کن بر خودت هر که را که خواستی از ایشان بعد از عزلت از او بدون تجدید عقد.
-3 ابن عباس گوید:مقصود اینست که هر کدام از ایشان را خواستی طلاق
ص : 156
بده و هر که را میخواهی نگهدار.
-4 حسن گوید:مقصود اینست ترك نما تزویج هر که را خواستی از زنان امتت و نکاح کن از ایشان هر که را که میخواهی
گوید،و پیغمبر(ص)هر گاه زنی را خواستگاري و خطبه میکرد جایز نبود براي دیگري که او را خواستگاري کند تا آنکه پیامبر
او را تزویج نموده و یا ترك گوید.
-5 زید بن اسلم و طبري گویند:یعنی بپذیر هر کدام از مؤمنات که خود را بتو میبخشند پس او را نزد خود منزل بده و هر کدام
اللّ صادق علیهما السلام فرمودند:هر کس را که عقب زد
􀀀
را هم نخواستی- نپذیر،حضرت ابو جعفر باقر و حضرت ابو عبد ه
تزویج نکرد و هر که را نزد خود خواند نکاح کرد.
احَ عَلَیْکَ 􀀀 لا جُن 􀀀 وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَ
یعنی اگر خواستی که نزدیک بخود نمایی زنی از ایشان را که کنار زدي و بخود بچسبانی،پس ملامتی و عتابی و گناهی بر تو
نیست در طلبیدن آن خداوند سبحان براي آن حضرت مباح نمود ترك آمیزش و هم بستري در همسرانش تا اینکه هر کدام را
خواست تأخیر بیاندازد از وقت نوبتش و هر کس را که خواست در غیر وقت نوبتش آمیزش نماید،و براي آن بزرگوار است
که از هر که خواست منزوي شود و براي او است که زن عزل شده خود را اگر خواست برگرداند خداي تعالی او را برتري و
فضیلت داد باین تخییر بر تمام مخلوق.
ما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ 􀀀 لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِ 􀀀 ی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ 􀀀 ذلِکَ أَدْن 􀀀
ابن عباس و مجاهد گویند:یعنی البته وقتی ایشان دانستند که براي آن حضرت است برگردانیدن ایشان به بسترش بعد از آنکه
منزوي کرد ایشان را دیدگان ایشان روشن شود و محزون نشوند و بآنچه که پیامبر(ص)میکند از تساوي
ص : 157
و فزونی دادن خرسند میشوند براي آنکه میدانند که ایشان را طلاق نگفته است.
قتاده گوید:یعنی این تخییر براي خاطر آنها خوشتر است و غصّه آنها کمتر هر گاه دانستند که براي تو از خداي تعالی رخصت
است،و بآنچه که پیغمبر(ص)از تساوي و یا ترجیح دادن بعضی را بر بعضی دیگر خرسند خواهند بود،و روشنی چشم عبارت از
خوشحالی و سرور است.
جبائی گوید:یعنی این معرفت و شناخت از ایشان به اینکه هر گاه کنار زدي یکی را براي تو اختیار هست که او را فرا خوانده
و نزدیک خود بعدا جاي دهی،این مطلب نزدیکتر است بخرسندي و سرور ایشان.
و بعضی گفته اند:یعنی نزول رخصت از خداي تعالی روشن تر است براي دیدگان ایشان و نزدیکتر است براي خرسندي و
رضایت آنان باین رخصت براي علم ایشان بآنچه را که براي آنهاست در این از ثواب در طاعت خداي تعالی و اگر این عمل
از طرف خودت بود هر آینه آنها محزون و غمناك می شدند و حمل میکردند این عمل را بر میل تو به بعضی از آنان.
ا فِی قُلُوبِکُمْ 􀀀 اللّ یَعْلَمُ م
􀀀
وَ هُ
و خدا میداند آنچه در دلهاي شماست از خرسندي و خشم و میل به بعضی از زنها و ترجیح بر بعضی دیگر.
اللّ عَلِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
و خداوند داناست بمصالح بندگانش.
(حلیما)صابر است در ترك تعجیل در مجازات و کیفر ایشان.
ساءُ مِنْ بَعْدُ 􀀀 لا یَحِلُّ لَکَ النِّ 􀀀
ابی بن کعب و عکرمه و ضحاك گفته اند حلال نیست براي تو زنان دیگر از بعد زنانی که ما آنها را بر تو حلال کردیم در
اللّا آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ ،الآیه ما بر تو حلال کردیم
􀀀
اجَکَ تِی 􀀀 ا لَکَ أَزْو 􀀀 إِنّ أَحْلَلْن
􀀀
قول ما ا
ص : 158
همسرانی را که مهرهاي آنها را داده اي و آنها شش طایفه بودند:
-1 زنانی که مهرهاي آنها را داده است 2-دختران عموي او.
-3 دختران عمه هاي او 4-دختران دایی او 5-دختران خاله هاي او که با او مهاجرت کردند 6-و زنی که خودش را باو بخشیده
است براي اوست که آنچه میخواهد از تعدد زوجات جمع نماید و براي او غیر از آنها از زنها حلال نیست.
.( اللّ امام صادق علیه السلام است که فرمود مقصود محرمات در سوره نساء است ( 1
􀀀
از حضرت ابی عبد ه
و بعضی گفته اند:یعنی بر تو زنان یهودي و نصرانی حلال نیست.
اجٍ􀀀 لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْو 􀀀 وَ
مجاهد و سعید بن جبیر گویند:و نه اینکه تبدیل و تعویض نمایی زنان اهل کتاب را با زنان مسلمان براي آنکه شایسته نیست
که آنها مادران مؤمنان باشند مگر آنچه را که از اهل کتاب به اسارت گرفته و مالک آن شده اي،پس حلال کرد براي او آنها
را جاریه و کنیز خود قرار دهد(مانند ماریه و صفیه).
ص : 159
اتُکُمُ 􀀀 اتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّه 􀀀 اتُ الْأَخِ وَ بَن 􀀀 تُکُمْ وَ بَن 􀀀 خالا 􀀀 عَمّ وَ
اتُکُم 􀀀 واتُکُمْ وَ 􀀀 بَن وَ أَخَ اتُکُم 􀀀 اتُکُمْ وَ 􀀀 1) -آیه 23 - حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّه -1
اللّا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ
􀀀
سائِکُمُ تِی 􀀀 اللّا فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِ
􀀀
ائِبُکُمُ تِی 􀀀 سائِکُمْ وَ رَب 􀀀 اتُ نِ 􀀀 ضاعَهِ وَ أُمَّه 􀀀 واتُکُمْ مِنَ الرَّ 􀀀 اللاّ أَرْضَ عْنَکُمْ وَ أَخَ
􀀀
تِی
ا قَدْ سَلَفَ ،حرام 􀀀 إِلاّ م
􀀀
لابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ 􀀀 ائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ- أَصْ 􀀀 لائِلُ أَبْن 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ وَ حَ 􀀀 جُن 􀀀 لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا
است بر شما مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمه هایتان و خاله هایتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادران
رضاعی شما و خواهران رضاعی شما و مادرهاي زنهایتان و دختر زنی که در خانه شماست از زنانی که با آنها آمیزش کرده
اید و اگر بآنها آمیزش نکرده اي گرفتی دخترشان گناهی براي شما ندارد،و زن پسرانتان که از صلب خود شماست و اینکه
بین دو خواهر را در یک وقت جمع نمائید.
و بعضی گفته اند:یعنی براي تو حلال نیست زنها از بعد از همسرانت بهترین زنانند،پس خدا و رسول او آنها را برگزیدند آنها
نه( 9)نفر بودند(که قبلا یاد شدند)تو محدود و محصور بآنها شده و از غیر آنها ممنوع و از تبدیل و عوض کردن آنها هم با غیر
آنها ممنوع میباشی.
ا مَلَکَتْ یَمِینُکَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ
حسن و شعبی گویند:یعنی واقع شود در دلت زیبایی و قشنگی آنها که تلافی و مکافات نمایی مر آنها را بر اختیار کردن خدا
و رسول او ایشان را و گفته شده که زنی که زیبائیش پیامبر را به شگفتی آورد اسماء بنت عمیس بود بعد از شهادت شوهرش
جناب جعفر بن ابی طالب علیه السلام.
ضحاك گوید:یعنی که آن حضرت منع شد از طلاق زنی که از میان زنانش او را برگزیده چنانچه امر شد بطلاق کسی که
اختیارش نفرمود،و امّا حرمت نکاح بر او پس نه(حرام نیست).
و بعضی گفته اند:که این آیه منسوخ شده و براي او مباح بود نکاح هر که و هر چه میخواهد و از عایشه روایت شده که
پیغمبر(ص)از دنیا نرفت تا آنکه براي او حلال شد هر چه میخواست از زنها و قول خدا که فرمود(و لا ان تبدل بهنّ من
ازواج)و نه اینکه تبدیل نمایی از آنها بهمسرهاي دیگر پس نیز گفته شده در معناي آن اینکه در عرب مرسوم بود که زنهاي
خود را با زنهاي دیگران عوض میکردند پس یکی از آنها زنش را میداد بمردي و زن او را بدل از آن میگرفت پس خدا از
این معامله جاهلی نهی فرمود.
و بعضی گفته اند:در معناي این آیه اگر چه زیبایی و قشنگی آن زنانی که از جمله زنان بر تو حرام شده تو را بشگفتی آورد،و
این معنی از حضرت ابی
ص : 160
اللّ صادق علیه السلام روایت شده است.
􀀀
عبد ه
ی کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً 􀀀 اللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
حسن و قتاده گویند:و خداوند بر هر چیزي دانا و نگهبانست.
اهُ􀀀 اظِرِینَ إِن 􀀀 امٍ غَیْرَ ن 􀀀 ی طَع 􀀀 إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِل
􀀀
لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
یعنی اي مؤمنان داخل منازل پیامبر(ص)نشوید مگر آنکه شما را براي صرف غذا رخصت دهد طعامی که انتظار پختن آن را
إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ یعنی در دخول
􀀀
نداشته باشید،خداوند سبحان نهی فرمود از ورود بخانه پیغمبر(ص)بدون اذن و آن قول اوست
یعنی مگر آنکه شما براي غذا خوردن دعوت کند،پس داخل شوید و منتظر و آماده شدن،و پختن غذا نباشید،پس توقّف شما
در منزل پیغمبر طولانی شود،و مقصود این است بدون اذن و پیش از پخته شدن غذا داخل نشوید در حالی که انتظار پخته
شدن غذا را داشته باشید پس توقّف و درنگ شما در منزل او به درازا کشد.
ذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا 􀀀 ذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِ 􀀀 کِنْ إِ 􀀀 وَ ل
و لکن هر گاه دعوت شدید داخل شوید و هر وقت غذا خوردید پراکنده شده و بیرون روید.
لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ 􀀀 وَ
یعنی و داخل نشوید که بعد از صرف غذا بنشینید بصحبت کردن و گفت و شنود بعضی شما با برخی دیگر تا مأنوس با او
باشید سپس بیان نمود مقصود از این را پس گفت:
کانَ یُؤْذِي النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 إِنَّ
یعنی طول توقف و درنگ شما در منزل پیغمبر(ص)موجب ایذاء و آزار است براي تنگی منزلش پس حیاء و شرم او را منع
میکند که شما را امر به بیرون رفتن از منزلش کند.
ص : 161
لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ 􀀀 اللّ
􀀀
وَ هُ
یعنی خدا ترك نمیکند از بیان کردن حق پس شما را فرمان میدهد به بزرگداشت و تعظیم پیغمبرش و ترك دخول، بدون
اذنش و امتناع از آنچه که موجب آزار و ناراحتی اوست عایشه گوید:
کافیست براي صحابه اي که سنگین می نشستند که خدا برایشان تکلیف حمل وظیفه اي نکرد و گفت هر گاه غذا خوردند
متفرّق شوند.
و بعضی از علماء گفته اند این تأدیب است که خداوند(صحابه)اي را که سنگین نیستند بآن ادب فرمود.
جابٍ 􀀀 اءِ حِ 􀀀 اعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَر 􀀀 ذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَت 􀀀 وَ إِ
یعنی هر گاه از زنهاي پیغمبر(ص)چیزي خواستید که مورد نیاز شماست،پس از پشت پرده بخواهید.
مقاتل گوید:خداوند مؤمنان را فرمان داد که با زنان پیغمبر(ص)سخن نگویند مگر از پشت پرده و مجاهد از عایشه روایت
کرده که گفت من با پیامبر"ص" مشغول خوردن(حیس) ( 1)بودیم که عمر بر ما گذشت،پس پیامبر(ص)او را طلبید و مشغول
خوردن شد ناگاه انگشتش با انگشت من خورد پیغمبر(ص) فرمود(حس)یعنی چه کردي،اگر مرا بیرون میکردید هیچ چشمی
شما را نمی دید،پس آیۀ حجاب نازل شد.
ذلِکُمْ 􀀀
یعنی سؤال شما متاع و چیزي که بآن محتاج هستید از پشت، پرده و حجاب باشد.
ص : 162
1) -مصباح المنیر:گوید،حیس یک خوراکی است که از خرماي هسته گرفته شده و با روغن و آرد میسازند،و بسیار مقوّي -1
است.
أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ
پاکتر است براي دلهاي شما و دلهاي ایشان از ریبه و از هواهاي شیطانی که مردها را میخواند و تحریک میکند بسوي زنها و
زنها را مایل میکند بسوي مردها.
اللّ
􀀀
کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ هِ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
یعنی براي شما نیست که اذیت کنید رسول خدا(ص)را بمخالفت آنچه بآن امر شده در بارة زنانش و نه در چیزي از چیزها
نباید او را آزار نمائید.
اجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً 􀀀 لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْو 􀀀 وَ
و نباید هرگز همسران او را از بعد از وفاتش تزویج نمائید،یعنی و حلال نیست براي شما که یکی از همسران او را بعد از
مرگش نکاح کنید چنانچه حلال نیست براي شما که او را در حال حیات و زندگانیش اذیت کنید.
و بعضی گفته اند:از بعد از او یا از بعد طلاق گفتن او در حال حیاتش چنانچه فرمودید جانشینی کردید مرا بعد از من.
اللّ عَظِیماً
􀀀
کانَ عِنْدَ هِ 􀀀 ذلِکُمْ 􀀀 إِنَّ
یعنی اذیت پیامبر بآنچه که ما یاد کردیم گناه بزرگی است نزد خداي تعالی.
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ
یعنی اگر چیزي را اظهار کنید یا مخفی،و پنهان نمائید از آنچه را که از آن نهی شده اید از تزویج زنان پیغمبر(ص).
کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً 􀀀 اللّ
􀀀
فَإِنَّ هَ
پس خداوند بهر چیزي از ظواهر و باطنها داناست.
از حذیفه روایت شده که او بزنش گفت اگر میخواهی زن من در بهشت باشی پس بعد از من با کسی ازدواج مکن زیرا زن
مخصوص آخرین شوهر است و براي همین خداي تعالی حرام کرد بر زنان پیغمبر"ص"که بعد از او تزویج
ص : 163
نمایند.
و از پیامبر(ص)روایت شده که سؤال شد از آن حضرت از زنی که دو شوهر کرده پس بمیرد و داخل بهشت شود براي کدام
یک از شوهرها خواهد بود،فرمود براي هر کدام که خوش اخلاق تر و با او در دنیا بوده خوش اخلاق با خیر و آخرت از دنیا
.( میرود ( 1
و چون آیه حجاب نازل شد پدران و پسرها و نزدیکان گفتند اي رسول خدا و ما هم از پشت پرده با آنها سخن بگوئیم،پس
خداوند تعالی نازل فرمود:
واتِهِنَّ 􀀀 اءِ أَخَ 􀀀 لا أَبْن 􀀀 وانِهِنَّ وَ 􀀀 اءِ- إِخْ 􀀀 لا أَبْن 􀀀 وانِهِنَّ وَ 􀀀 لا إِخْ 􀀀 ائِهِنَّ وَ 􀀀 لا أَبْن 􀀀 ائِهِنَّ وَ 􀀀 احَ عَلَیْهِنَّ فِی آب 􀀀 لا جُن 􀀀
گناهی بر ایشان نیست در پدرانشان و نه در فرزندانشان و نه در برادرهایشان و نه در پسران برادرانشان و نه در پسران
خواهرانشان که آنها را ببینند و بدون حجاب صحبت کنند.
سائِهِنَّ 􀀀 لا نِ 􀀀 وَ
ابن عباس گوید:مقصود زنان مؤمنین است نه زنان یهود و نصاري که اگر دیدند آنها را پس توصیف میکنند براي شوهرانشان
زنان پیغمبر(ص)را.
مانُهُنَّ مقصود بندگان و کنیزها و بردگانی است که خریده و مالک 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 لا م 􀀀 و بعضی گفته اند:مقصود تمام زنانست وَ
اللّ یعنی از خدا بترسید و گناه ها را ترك نمائید،و گفته شده بترسید-از عقوبت خدا که مرد بیگانه اي بر
􀀀
شده آنها را وَ اتَّقِینَ هَ
شما وارد شود.
ص : 164
1) -در منتخب فخر الدین طریحی منقولست در روایت حسن از حسن از ابی الحسن از ابی محمد الحسن که فرمود انّ -1
احسن الحسن الخلق الحسن ،خوب ترین خوبیها خلق خوب است.مترجم
ی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً 􀀀 کانَ عَل 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
بدرستی که خدا بر هر چیزي گواه است،یعنی نگهبان است،چیزي از او مخفی نیست.
شعبی و عکرمه گویند که خداوند عمو و دایی را یاد نکرد براي آنکه مبادا آنها براي پسرانشان که بیگانه و نامحرمند تعریف
کنند.
ص : 165
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 56 تا 62
اشاره
اَللّ
􀀀
اَللّ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ هُ
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً ( 56 ) إِنَّ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ هَ 􀀀 لائِکَتَهُ یُ َ ص لُّونَ عَلَی اَلنَّبِیِّ ی 􀀀 اَللّ وَ مَ
􀀀
إِنَّ هَ
اناً وَ إِثْماً مُبِیناً 􀀀 اتِ بِغَیْرِ مَا اِکْتَسَبُوا فَقَدِ اِحْتَمَلُوا بُهْت 􀀀 وَ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِن
ذاباً مُهِیناً ( 57 􀀀 ا وَ اَلْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَ 􀀀 فِی اَلدُّنْی
اَللّ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 لا یُؤْذَیْنَ وَ 􀀀 ی أَنْ یُعْرَفْنَ فَ 􀀀 ذلِکَ أَدْن 􀀀 ساءِ اَلْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ 􀀀 اتِکَ وَ نِ 􀀀 اجِکَ وَ بَن 􀀀 ا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْو 􀀀ی
58)
ا􀀀 جاوِرُونَکَ فِیه 􀀀 لا یُ 􀀀 افِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِی اَلْمَ دِینَهِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ 􀀀 غَفُوراً رَحِیماً ( 59 ) لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اَلْمُن
( اَللّ تَبْدِیلًا ( 62
􀀀
اَللّ فِی اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ هِ
􀀀
ما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا ( 61 ) سُنَّهَ هِ 􀀀 قَلِیلًا ( 60 ) مَلْعُونِینَ أَیْنَ
لِاّ
􀀀
ترجمه:
-56 همانا خدا و فرشتگانش بر پیغمبر درود میفرستند اي کسانی که ایمان آورده اید شما نیز بر او صلوات بفرستید و گردن
نهید گردن نهادنی نیک.
-57 آنان که خدا و پیغمبرش را میرنجانند قطعا خدا در دنیا و آخرت ایشان را از رحمت خویش دور گردانیده و براي ایشان
شکنجه اي خوار کننده آماده کرده است
ص : 166
-58 آنان که مردان مؤمن و زنان گرویده را بدون خیانتی که سزاوار آزار باشند میرنجانند حقا بار گرانی از دروغی بزرگ و
گناهی آشکار برداشته اند.
-59 اي پیغمبر(ص)بهمسران و دختران خود و زنان مؤمنه بگو که از روپوشهاي خویش بر روي و بدنهاي خود نزدیک گردانند
این پوشیدن نزدیک تر است که ایشان را بشناسند و آزارشان نکنند و خدا آمرزنده مهربانست.
-60 و اگر منافقان و آنانی که در دلهایشان بیماري(نفاق)است و اراجیف گویان در مدینه باز نایستند البته ترا بر ایشان
برگماریم پس در مدینه جز اندك زمانی با تو همسایگی نکنند.
-61 از رحمت خدا راندگانند هر کجا یافت شوند دستگیر شوند و به خواري کشته گردند.
-62 خدا سنّت نهاد سنّت نهادنی درباره کسانی که پیش از این گذشته اند و براي طریقه خدا هرگز تغییري نمی یابی،هفت
آیه.
قرائت:
در شواذ حسن(فصلّوا علیه)قرائت کرده است.
دلیل:
فقط دخول فاء جایز است وقتی که در کلام از معناي شرط باشد و این براي این جهت است که صلاه و درود بر آن حضرت
از ما واجب شده که خدا و فرشتگان او بر آن حضرت صلاه فرستاده اند،پس جاري مجراي قول گوینده است که میگوید
(اعطیتک فخذ)یعنی هر آینه عطا کردم تو را،پس بر تو گرفتن آن واجب است
شرح لغات:
الجلباب:مقنعه و روسري زن است که سر و صورت او را میپوشاند وقتی که
ص : 167
براي حاجتی بیرون میرود.
الارجاف:شیوع دادن باطل است براي مهموم ساختن و غمگین نمودن بسبب آن و اصلش اضطراب است و از آنست که گفته
میشود براي دریا،رجّاف لاضطرابه،موّاج است براي اضطرابش،پس ارجاف مردم به چیزي اضطراب و پریشانی ایشانست،بفکر
کردن در بارة آن و از آنست ترجف الراجفه ( 1)جنباننده بلرزاند.
الاغراء:خواندن براي گرفتن چیزي بسبب تشویق بر آن گفته می شود اغراء بالشیء اغراء ففري به یعنی گول زد بچیزي گول
زدنی پس بآن فریب خورد.
اعراب:
یدنین در محل جزم است براي اینکه جواب شرط مقدر است و تقدیرش اینست(قل لازواجک ادنین علیکن من جلابیبکن)پس
تو اگر این را بگویی نزدیک گردانند.
ملعونین منصوب است بنا بر ذمّ،اینما ثقفوا اخذوا،شرط و جزاء است.
و این ظرف براي(ثقفوا)و معموله آنست و البته جایز است این مطلب براي آنکه جازم در اصل،ان،محذوفه
است،پس"اینما"متضمن ان گشته،پس از آن بی نیاز نموده و خود قائم مقام آن شده است و جایز نیست که(اخذوا) در آن
عمل کند براي آنکه آن جواب شرط است و جواب در ما قبل شرط عمل نمی کند.
ص : 168
. 1) -سورة و النازعات آیۀ: 6 -1
تفسیر:
اشاره
چون خداي سبحان اول این سوره را بذکر پیامبر(ص)قرار و در میان آن مقرّر داشت تعظیم و بزرگداشت او را ختم فرمود آن
را بتعظیمی که هیچ تعظیم نزدیک او و برابر او نمیشود،پس فرمود:
لائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ 􀀀 اللّ وَ مَ
􀀀
إِنَّ هَ
یعنی همانا خدا درود فرستاد بر پیامبر(ص)و ستایش نمود بر او بستایش نیکویی و احترام نمود او را به بزرگ ترین مراتب
احترام و نیز فرشتگان درود بر او فرستاده و او را ستودند ببهترین ستودنها و دعا کردند بر او به پاکیزه ترین دعاها.
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً 􀀀ی
اي آن کسانی که ایمان آورده اید شما هم درود بر او بفرستید و گردن نهید گردن نهادنی.
کیفیت صلوات بر پیامبر و خاندان او:
ابو حمزة ثمالی گوید:مرا سدي و حمید بن سعد انصاري و برید بن ابی زیاد از عبد الرحمن بن لیلی از کعب بن عجزه حدیث
کرد گفت وقتی این آیه نازل شد گفتیم اي رسول خدا سلام بر شما را شناختیم پس صلوات بر شما چگونه است؟
فرمود:بگوئید،
اللّهمّ صلّی علی محمد و آل محمّد کما صلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید و بارك علی محمد و آل محمد
کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید.
بار خدایا درود بفرست بر محمد و آل محمد چنانچه درود فرستادي بر ابراهیم و آل ابراهیم البتّه تو در خور ستایش و
بزرگی،و برکت بده بر محمد و آل محمد چنانچه برکت دادي بر ابراهیم و آل ابراهیم بدرستی که تو در خور ستایش و
بزرگی هستی.
ص : 169
اللّ بن مسعود روایت شده که گفت هر گاه بر پیامبر(ص)صلوات فرستادید،پس خوب صلوات بر آن حضرت اهداء
􀀀
و از عبد ه
کنید پس مسلّما شما میدانید شاید که این صلوات را بمحضر آن حضرت برسانند،گفتند پس ما را یاد بده که چگونه صلوات
بفرستیم گفت بگوئید:
اللّهمّ اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک علی سیّد المرسلین و امام المتّقین و خاتم النبیین محمد عبدك و رسولک امام
الدین و قائد الخیر و رسول الرحمه اللّهمّ ابعثه مقاما محمودا یغبط به الاولون و الآخرون،اللّهمّ صلّ علی محمد و آل محمد کما
صلیت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید.
بار خدایا قرار بده صلوات و رحمت و برکاتت را بر آقاي رسولان و پیشواي پرهیزگاران و آخرین پیامبران محمد بنده و
فرستاده ات رهبر و پیشواي دین و جلودار خوبی ها و پیغمبر رحمت،بار خدایا بر انگیز او را بر مقام پسندیده اي که پیشینیان و
پسینیان حسرت بمقام والاي او برند،بار خدایا صلوات بر محمد و آل محمد بفرست چنانچه صلوات بر ابراهیم و آل ابراهیم
فرستادي به تحقیق که تو ستوده و بزرگی.
اللّ صادق علیه السّلام از این آیه پرسیدم و گفتم صلوات خدا بر پیامبر
􀀀
از ابو بصیر روایت شده که گفت از حضرت ابی عبد ه
چگونه است،فرمود اي ابو محمد تزکیه و پاکیزه نمودن اوست در آسمانهاي بلند،پس گفتم شناختم صلوات خود را بر آن
حضرت،پس تسلیم چگونه است؟فرمود آن تسلیم شدن و گردن نهادن براي اوست در کارها پس بنا بر این معناي قول خدا وَ
سَلِّمُوا تَسْلِیماً چنین است گردن نهید باوامر او و جدّیت و کوشش کنید در طاعت و پیروي از او در تمام آنچه شما را بآن امر
میکند.
ص : 170
اللّ
􀀀
و بعضی گفته اند:یعنی سلام کنید بر او بدعاء،یعنی بگوئید السلام علیک یا رسول ه...
اللّ علیه و آله،پس ندیدم هیچ روزي که
􀀀
و از انس بن مالک از ابی طلحه روایت شده که گفت داخل شدم بر پیامبر صلّی ه
مسرورتر و شاداب تر از آن روز باشد و نه خشبوتر شخص را از آن حضرت،گفتم اي رسول خدا ندیدم هرگز شما را خشبوتر
و پاکیزه تر و مسرورتر از امروز،فرمود و چی منع میکند مرا از سرور و حال آنکه جبرئیل همین لحظه بیرون رفت از نزد من و
گفت که خداوند تعالی فرمود:من صلّی علیک صلاه صلیت بها علیه عشر صلوات و محوت عنه عشر- سیئات و کتبت له عشر
حسنات،کسی که بر تو یک صلوات بفرستد من در عوض آن صلوات ده صلوات بر او میفرستم و ده گناه از او محو نمایم و ده
حسنه براي او در پرونده اش بنویسم.
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ هَ
البته کسانی که اذیت میکنند و میرنجانند خدا و پیامبر او را.
و بعضی گفته اند:که ایشان منافقین و کفّار بودند و آن کسانی که خدا را- توصیف نمودند بصفاتی که لایق مقام ربوبی نبوده
اللّ کسانی که مخالفت با فرمان خدا
􀀀
و تکذیب کردند پیامبران او را و نسبت دروغ بخدا دادند،پس بنا بر این معناي یُؤْذُونَ هَ
میکنند و او را توصیف مینمایند به چیزي که او منزّه از آنست و او را تشبیه بغیر او میکند،پس البتّه خدایی که نامش بزرگ
است باو اذیّت نمیرسد و لکن چون مخالفت امر در میان ما اذیت نامیده میشود لذا خدا ما را مخاطب نموده بآنچه که معمول و
متعارف در میان ما باشد.
اللّ یعنی الحاد میکنند در اسماء خدا و
􀀀
و بعضی گفته اند: یُؤْذُونَ هَ
ص : 171
صفات او.
اللّ را بنا بر این جهت تعظیم مقدّم داشته زیرا اذیت و رنجش
􀀀
و بعضی گفته اند:یعنی اذیت میکنند رسول خدا را،پس ذکر ه
رسول را رنج و آزار خود قرار داد براي تشریف و تکریم پیامبر،پس گویا که او میگوید اگر ممکن بود بخدا آزاري از چیزي
برسد هر آینه از آزار و رنجش پیغمبر(ص)سید،و اتصال دادن این آیه را بما قبلش که گویا میگوید(صلّوا علیه و لا
تؤذوه)صلوات بر او بفرستید و او را اذیت نکنید پس مسلّما هر کس او را برنجاند،پس او کافر است،سپس تهدید نمود بر او
بگفته اش:
ا وَ الْآخِرَهِ 􀀀 اللّ فِی الدُّنْی
􀀀
لَعَنَهُمُ هُ
یعنی دور میدارد ایشان را خدا از رحمت خودش و روا میشود بایشان زیان وخامت خشم و انتقام خدا،به سبب محرومیّت از
زیادي هدایت در دنیا و جاودانی در آتش آخرت.
وَ أَعَدَّ لَهُمْ
و مهیّا ساخته براي ایشان در آخرت.
ذاباً مُهِیناً 􀀀 عَ
شکنجه اي که خوار و موهون کننده ایشانست.
حدیث حاکم ابو القاسم حسکانی حنفی
( حدیث حاکم ابو القاسم حسکانی حنفی ( 1
حدیث کرد ما را سید ابو الحمد گفت حدیث کرد ما را حاکم ابو القاسم حسکانی گفت حدیث کرد ما را حافظ گفت
حدیث کرد ما را احمد بن محمد بن ابی دارم حافظ گفت حدیث کرد ما را علی بن احمد عجلی گفت حدیث کرد ما را عباد
بن یعقوب گفت حدیث کرد ما را ارطاه بن حبیب گفت حدیث کرد ما را ابو خالد واسطی در حالی که او ریش خود را
گرفته بود گفت حدیث کرد مرا زید بن علی ابن الحسین در حالی که او محاسن خود را گرفته بود گفت حدیث کرد مرا علی
بن
ص : 172
1) -شواهد التنزیل ج 2 ص 97 طبع بیروت. -1
حسین علیهما السلام در حالی که او نیز محاسن خود را گرفته بود گفت حدیث کرد مرا حسین بن علی بن ابی طالب علیه
السلام و حال آنکه محاسن خود را گرفته بود گفت حدیث کرد مرا علی بن ابی طالب علیه السلام در حالی که او نیز محاسن
خود را گرفته بود گفت مرا حدیث کرد رسول خدا در حالی که دست بمحاسن خود داشت و گفت کسی که سر مویی ترا
اذیّت کند البته مرا اذیت کرده و هر کس مرا برنجاند قطعا خدا را رنجانیده و کسی که خدا را برنجاند،پس بر اوست لعنت
.( خدا ( 1
اتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا 􀀀 وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِن
و کسانی که اذیت میکنند مؤمنین و مؤمنات را بدون هیچ مجوّزي و عملی که موجب رنجانیدن ایشان باشد.
ص : 173
1) -مترجم گوید مناسب دیدم در اینجا مصاحبه اي که یکی از بقالهاي قم بنام حاج علی بقال در اوائل تأسیس حوزة -1
علمیۀ قم در مکّه معظمه در مسجد الحرام با علماء وهّابی در حضور ملک عبد العزیز سعودي نموده در اینجا یاد کنم حدیث
کرد براي مترجم مرحوم ثقه المحدثین حاج سید مرتضی سجّادي قمی که یکی از اخیار قم بود گفت در اوائل ریاست مرحوم
اللّ حاج شیخ عبد الکریم حایري یزدي مؤسس حوزه،مشهدي علی بقال که در حدود میدان میر بقالی داشت مشرف بحج
􀀀
آیه ه
شد و پس از فراغت مناسک روزي که لباس ساده معمولی خود را در بر داشت در مسجد الحرام براي نماز و طواف آمده بود
در آن اثناء در انجمنی که از علماء حجاز و ملک عبد العزیز آل سعود- تشکیل شده بود صحبت از شیعیان و بی مهري ایشان
نسبت بخلفاء میشود پس میگویند باید یکی از عوام آنها را بخواهیم و به پرسیم آیا دلیلی براي تبرّي و لعن بر آنها دارند،پس
ناگاه مشهدي علی که از آنجا میگذشت وضع،و قیافه و سادگی او جلب نظر آنان میکند پس او را طلبیده از این موضوع سؤال
میکنند که چرا شما روافض و شیعه بخلفاء لعن میکنید،اوّل تقیه میکند که چنین
(1
نیست میگویند ما یقین داریم که شما میان خوبی با آنها ندارید و آنها را سبّ و لعن میکنید میخواهیم به بینیم آیا مدرکی و
دلیلی براي این دارید ناچار می گویید من عوام و بقّال هستم از علماء ما سؤال کنید میگویند ما نمیخواهیم با علماي شما
مباحثه کنیم خواستیم از شما که عامی هستید به پرسیم گفت اگر من جواب بدهم در امانم،گفتند آري گفت در امان خدا و
رسول و در امان ملک،گفتند آري،گفت امان نامه بنویسید،فورا در کاغذي نوشتند که حاج علی بقال قمی در امان خدا و
پیامبر و امان ملک عبد العزیز آل سعود است در گفتن حقیقت و حجّت،پس آن امان نامه را گرفته و در جیب خود گذاشت و
اللّ الرحمن الرحیم،ما از حضرات خلفاء بالاخص اوّلی و دوّمی بیزار و آنها را لعن میکنیم چون خدا ایشان را در
􀀀
گفت بسم ه
قرآن لعن کرده،تا این جمله را گفت فریاد حضرات بلند شد که رافضی دروغ میگوید بهتان میزند بخدا و بخلفاء جسارت
میکند بکشید او را بکشید او را،حاج علی امان نامه را درآورده و میگوید شما بمن امان دادید،اگر دلیل نیاوردم هر چه
خواهید بکنید،پس ملک عبد العزیز فریاد میزند که ساکت شوید راست میگوید بگذارید اقامه دلیل کند اگر نکرد آن گاه او
اللّ )قبول نداریم. پس حاج علی میگوید منهم از قرآن
􀀀
را مجازات کنید همگی میگویند جز قرآن(حسبنا- کتاب ه
میگویم،میگویند بگو،میگوید این مقدمه کوچکی از کتب خود شما که مورد اعتماد و سند شماست،میگویند کدام کتاب می
گوید صحاح سته و مسند احمد بن حنبل بیاورید تا بگویم فورا ملک دستور میدهد کتابها را بیاورند پس میگوید احوال
حضرت فاطمه دختر پیامبر اکرم(ص)را بیاورید و بخوانید و من چون سواد ندارم بخود شما واگذار میکنم،پس میآورند و بلند
میخوانند که پیغمبر اکرم(ص)بیرون آمد در حالی که دست فاطمه را گرفته بود و فرمود: من عرف هذه فقد عرفها و من لم
یعرفها فهی فاطمه بنت محمد"ص" و هی بضعه منی و هی قلبی و روحی التی بین جنبی فمن آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد
اللّ ،هر کس این را میشناسد که میشناسد و هر کس، نشناسد،پس این فاطمه دختر محمد(ص)و این پارة قلب من است و
􀀀
آذي ه
این
ص : 174
(1
قلب و روح واقع در پهلوي من است پس کسی که او را اذیت کند و- برنجاند مرا رنجانیده و کسی که مرا آزار نماید خدا را
رنجانیده است. و نیز از مسند احمد بن حنبل باسنادش از پیغمبر(ص)در حدیثی فرمود انها فاطمه بضعه منی یؤذینی ما آذاها و
ینصبنی ما انصبها ،بدرستی که این فاطمه پاره دل من است آنچه او را اذیت کند مرا اذیت نموده و آنچه او را به غضب و
خشم آورد مرا بخشم و غضب آورده،و دها روایت دیگر باین مضمون از صحیح مسلم و بخاري و سایر اعلام اهل سنت. پس
گفت براي شما از کتب صحیح و معتبر شما ثابت شده که اذیت و، آزار فاطمه اذیت و آزار رسول خدا و اذیت رسول خدا
اذیت خداست،پس اذیت فاطمه اذیت خدا و رسول خداست،و مسلّم است نزد بزرگان شما بلکه اهل قبله که خلیفه اوّل و دوّم
غصب کردند فدك حق فاطمه را و حتی او را زدند تا جنین خود را که پیغمبر(ص)محسن نامیده بود سقط کرد و خودش در
اثر آن ضربات مریضه شد و از دنیا رفت در حالی که بر آن دو نفر غضبناك بود وصیّت کرد که علی علیه السلام شبانه او را
دفن کند که آن دو نفر بر او نماز نخوانند و در تشییع او شرکت نکنند،همه گفتند تمام این مطالب را کتب معتبره و صحیحه ما
اللّ فِی
􀀀
اللّ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ هُ
􀀀
اللّ الرحمن الرحیم: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ هَ
􀀀
نقل کرده اند،پس گفت اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم ه
ذاباً مُهِیناً،. مترجم گوید ما هم در کتاب مناظره مستر جان خود(چرا شیعه شدم) این موضوع را 􀀀 ا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَ 􀀀 الدُّنْی
اللّ و رسوله"و من
􀀀
آورده و براي اثبات مدعا قیاس منطقی ترتیب داده و گفتیم: "انهم آذوا فاطمه،فمن آدي فاطمه فقد آذي ه
اللّ اذیت کردند فاطمه را پس کسی که فاطمه را اذیت
􀀀
اللّ "،فمن آذي فاطمه فعلیه لعنت ه...ایشان
􀀀
اللّ و رسوله فعلیه لعنه ه
􀀀
آذي ه
کند مسلّما خدا و پیغمبر او را اذیت کرده و کسی که خدا و پیغمبر را اذیت کند بر اوست لعنت خدا و هر کس که فاطمه را
اذیت کند پس لعنت خدا بر او". پس ملک سعودي دستور داد حاج علی را گرفته و بقصر خود آورده،و
ص : 175
اناً 􀀀 فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْت
یعنی پس مسلّما سنگینی از گناه بزرگ که دروغ گفتن است برداشته اند و بهتان دروغ بستن بر دیگریست که روبرو میگوید.
پس خداوند اذیت و رنجانیدن مؤمنین و مؤمنات را مانند بهتان قرار داد،و برخی گفته اند که مقصود اذیت و زیانی است که
در آن بهتان محقق میشود.
وَ إِثْماً مُبِیناً
یعنی و گناه آشکارا.
قتاده و حسن گویند:بر شما باد که از رنجانیدن و آزار مؤمنین اجتناب و دوري نمائید که خداوند بر آن غضب میکند.
ضحاك گوید:این آیه در بارة گروهی از زناکاران نازل شده که آنها شبانه در کوچه ها راهپیمایی میکردند و هر گاه با زنی
برخورد میکردند به او چشمک میزدند و در تعقیب کنیزها و برده ها بودند،آن گاه خدا پیامبر"ص"را خطاب کرده و گفت:
ساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ 􀀀 اتِکَ وَ نِ 􀀀 اجِکَ وَ بَن 􀀀 ا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْو 􀀀ی
حسن گوید:اي پیغمبر(ص)بهمسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو،پس بپوشانند موضع گردن و سینه خود را با روپوشی که
زنها بر سر میاندازند.
ابن عباس و مجاهد گویند:جلباب مقنعه و روسري زنست یعنی با آن بپوشند سر و گردنشان را هر گاه براي حاجتی بیرون
روند بخلاف کنیزهایی که
(1
(هزار ریال سعودي باو میدهند و میگوید خوب مطلب را ثابت کردي ولی اگر من تو را جلب نمیکردم ایمن از تعصّب اینها
اللّ آقا
􀀀
نبودي تو را میکشتند با امانی که داده بودند،پس پول را قبول نمیکند و ملک او را بوسیله امینی بنجف نزد مرحوم آیه ه
سید ابو الحسن اصفهانی میفرستد.
ص : 176
با سر و گردن باز بیرون میروند.
جبائی و ابی مسلم گویند:مقصود از جلباب پیراهن و لباس و روسري و هر چیزیست که زن با او پوشیده میشود.
لا یُؤْذَیْنَ 􀀀 ی أَنْ یُعْرَفْنَ فَ 􀀀 ذلِکَ أَدْن 􀀀
یعنی این نزدیکتر است به اینکه شناخته شوند بزي خودشان که اینها زنان آزاد و نجیبه هستند و کنیز نیستند پس اهل هوا و
شهوات ایشان را با مزاح و شوخی و متلک گفتن خود اذیت- نکنند،چون آنها با کنیزان شوخی میکردند،و چه بسا بود که
منافقین از شوخی با کنیزان تجاوز کرده و سربسر زنان آزاد و نجیبه هم میگذاشتند،پس وقتی به ایشان میگفتند چرا این کار را
کردي،میگفتند ما خیال میکردیم کنیز و برده هستند،پس خدا عذر ایشان را قطع نمود.
جبائی گوید:یعنی این نزدیکتر است به اینکه بحفاظ و پوشش و صلاح شناخته شوند،پس متعرّض و مزاحم آنها نشوند براي
آنکه فاسق و زناکار وقتی زنی را به پوشش و عفّت شناخت دیگر مزاحم او نمیشود.
اللّ غَفُوراً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
یعنی خدا ستار و پوشنده و آمرزنده گناه بندگانش می باشد.
(رَحِیماً)
و مهربان بآنهاست آن گاه تهدید فرمود منافقین را و گفت:
افِقُونَ 􀀀 لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُن
یعنی اگر منافقین دست از کارشان برنداشتند وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ و آنهایی که در دلهایشان بیماري گناه و زنا و ضعف
در ایمانست و ایشان افرادي هستند که دین ندارند از آنچه که ما یاد کردیم که مزاحم زنها میشدند و آنها را آزار میدادند.
وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ
و ایشان نیز منافقینی بودند که در مدینه
ص : 177
مردم مسلمان را بسبب خبرهاي دروغی پریشان و مضطرب میساختند به اینکه میگفتند مشرکین در فلان جا جمع شده که ناگاه
بر مسلمین حمله کنند و امثال این حرفها و به اسیرها میگفتند مسلمانها در فلان جبهه کشته شدند و یا فرار نمودند و در این
کلام چیزي حذف شده،و تقدیرش اینست(لئن لم ینته هؤلاء عن اذي المسلمین و عن الارجاف بما یشغل قلوبهم)هر آینه اگر
این گروه دست از- اذیت مسلمین و دروغ پراکنی و شایعه سازي که دلهاي آنها را مشغول میسازد برندارند.
لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ
ابن عباس گوید:یعنی هر آینه تو را اي محمد(ص)بر ایشان مسلّط خواهیم نمود.
ابی مسلم گوید:یعنی تو را فرمان میدهیم به قتل ایشان تا آنها را بکشی و مدینه را از لوث وجود آنها پاك سازي نمایی و قطعا
افِقِینَ ( 1)با کفّار و منافقین جهاد کن. 􀀀 الْکُفّ وَ الْمُن
􀀀
جاهِدِ ارَ 􀀀 اغراء بایشان حاصل شده بقول خدا
جبائی گوید:اغراء و حمله بایشان حاصل نشد زیرا آنها ترسیده دست از روششان برداشتند گوید و اگر اغراء و حمله بایشان
حاصل شده بود هر آینه کشته شده بودند و یا از مدینه دربدر و آواره بیرون شده بودند.
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
ا 􀀀 جاوِرُونَکَ فِیه 􀀀 لا یُ 􀀀 ثُمَّ
یعنی آن گاه در مدینه سکونت نمیکردند مگر اندکی و آنهم درنگ میان امر بکشتن و بین کشته شدنشان.
(مَلْعُونِینَ)
یعنی مطرود و رانده شدنی از مدینه و تبعید شدند از رحمت حتی،و بعضی گفته یعنی لعنت شده بزبان مؤمنین.
ما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا 􀀀 أَیْنَ
هر کجا یافت شدند و بایشان دست
ص : 178
. 1) -سورة توبه آیۀ: 73 -1
پیدا کردي گرفتار شوند و کشته شوند به بدترین کشته شدنی.
اللّ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ
􀀀
سُنَّهَ هِ
زجاج گوید:و سنت طریقه و روش در تدبیر حکم است سنت رسول خدا روش و رسمی است که بامر خداي تعالی آن را
اجراء فرمود:پس اضافه باو شده است و بچیزي که یک بار یا دو بار انجام گیرد سنّت خدا و پیغمبر گفته نمیشود براي اینکه
سنّت و روش مستمرّه و جاریه است و مقصود اینست خداوند مقرّر فرمود درباره کسانی که با پیامبران نفاق می کنند و شایعه
پراکنی مینمایند اینکه هر کجا پیدا شدند کشته شوند.
اللّ تَبْدِیلًا
􀀀
وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ هِ
هرگز نخواهی دید که سنّت و آئین الهی تحویل و تغییر یابد یعنی هیچکس نمیتواند سنت خدا را تغییر دهد و عوض و یا زیر و
رو نماید براي آنکه او خداي سبحان توانایی است براي هیچ کس ممکن نیست که منع کند او را از هر چه که اراده کرده فعل
آن را.
ص : 179
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 63 تا 69
اشاره
کافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ 􀀀 اَللّ لَعَنَ اَلْ
􀀀
اَلسّ تَکُونُ قَرِیباً ( 63 ) إِنَّ هَ
اعَهَ 􀀀 ا یُدْرِیکَ لَعَلَّ 􀀀 اَللّ وَ م
􀀀
ا عِنْدَ هِ 􀀀 ما عِلْمُه 􀀀 اَلسّ قُلْ إِنَّ
اعَهِ 􀀀 اَلنّ عَنِ
اس 􀀀 یَسْئَلُکَ اَللّ وَ أَطَعْنَا
􀀀
ا أَطَعْنَا هَ 􀀀 ا لَیْتَن 􀀀 اَلنّ یَقُولُونَ ی
ارِ 􀀀 و فِی لا نَصِ یراً ( 65 ) یَوْمَ تُقَلَّبُ جُُوهُهُمْ 􀀀 وَلِی وَ لا یَجِ دُونَ ا 􀀀 أَب ا َداً 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 سَعِیراً ( 64 )
ا􀀀 ذابِ وَ اِلْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً ( 68 ) ی 􀀀 ا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ اَلْعَ 􀀀 ا فَأَضَلُّونَا اَلسَّبِیلَا ( 67 ) رَبَّن 􀀀 راءَن 􀀀 ا وَ کُبَ 􀀀 سادَتَن 􀀀 ا 􀀀 إِنّ أَطَعْن
􀀀
ا ا 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 اَلرَّسُولَا ( 66 ) وَ ق
( اَللّ وَجِیهاً ( 69
􀀀
کانَ عِنْدَ هِ 􀀀 الُوا وَ 􀀀 مِمّ ق
ا􀀀 اَللّ
􀀀
ی فَبَرَّأَهُ هُ 􀀀 لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوس 􀀀 أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا
ترجمه:
-63 مردم از تو از ساعت رستاخیز و روز قیامت می پرسند بگو"اي محمد" فقط دانستن وقت قیامت نزد خداست و چه چیز ترا
بدانستن آن دانا گردانید شاید آمدن رستاخیز نزدیک باشد.
-64 خدا کفّار و ناگرویدگان را از رحمت خویش دور ساخت و آتشی
ص : 180
افروخته براي ایشان مهیّا کرده است.
-65 در حالی که همیشه در آن آتش جاوید باشند و دوستی نیابند و نه مددکاري.
-66 (اي پیامبر بخاطر بیاور)روزي را که رویهاي ایشان را در آتش بگردانند در حالی که گویند اي کاشکی خداي را فرمان
برداري میکردیم و پیغمبر را فرمان میبردیم.
-67 میگویند پروردگارا ما مهتران و بزرگان خویش را فرمان بردیم پس ما را از راه راست گمراه کردند.
-68 پروردگارا از این عذاب بایشان دو چندان بده و ایشان را از رحمت خود دور گردان دور کردنی بزرگ.
-69 اي کسانی که ایمان آورده اید مانند آن جماعتی که موسی(ع)را رنجانیدند مباشید و خدا او را از آنچه گفته بودند پاك
گردانید و موسی(ع)نزد خدا آبرومند بود.
قرائت:
ابن عامر و یعقوب و سهل(ساداتنا)با الف و کسره تا قرائت کرده،و دیگران(سادتنا)بدون الف خوانده اند.
عاصم(کبیرا)با باء خوانده باقی از قاریان(کثیرا)با ثاء قرائت کردند و در شواذ عیسی بن عمران(یوم تقلّب وجوههم)با نون
اللّ وجیها)خوانده اند.
􀀀
قرائت کرده،و ابن مسعود و اعمش(و کان عبد ه
دلیل:
ابو علی گوید:ساده بر وزن فعله مانند کتبه و فجره گوید:
ص : 181
سلیل قروم ساده مثل ذاده
یبدون اهل الجمع یوم المحصّب
فرزندان سادات مانند مدافعین و حامیانی که سبقت میگیرند براي شرافتشان اهل عرفات و منی را در روز محصّب(محلّی میان
منی و عرفات است).
و جهت جمع با الف و تاء آنها میگویند:الطرقات و المعنات در معن جمع معین،اعشی گوید:
جدّك التالد الطریف من السا
دات اهل القباب و الآکال
جدّ تو از سادات و بزرگانی بودند قدیمی تازه و ظریف اهل قبه و بارگاه و تاج و دستگاه.
ابو الحسن گوید:آن عربی است(و کبر)مانند عظم است و کثره به این موضع شبیه تر است براي اینکه مرتّبا لعن میشوند و در
اللّا " ( 1)و لعنت میکند ایشان را لعنت کنندگان،پس کثیر او
􀀀
اللّ لعنت میکند ایشان را خدا "وَ یَلْعَنُهُمُ عِنُونَ
􀀀
قرآن آمده یَلْعَنُهُمُ هُ
کثرت شبیه تر است به تکرار و مرا راز کبر و قول خدا یوم تقلب وجوههم تقدیرش یوم تقلب السعیر وجوههم است فعل را
نسبت به آتش داده براي اینکه تقلیب و زیر رو شدن در آتش و بسبب آتش است فرمود:مکرا اللیل و النهار،براي آنکه مکر در
شب و روز واقع میشود و براي همین است قول رؤبه که میگوید: فنام لیلی و تجلی همی و کنت ذا هم و راعی نجم پس لیلی
بخواب رفت و غصّه من برطرف شد و من غمناك و مراقب ستاره بودم.
اللّ وجیها)وجاهت و آبرومندي او نزد خدا از اینکه بنده بود مر خدا را فهمیده نمیشود،پس قرائت
􀀀
و قول ابن مسعود(عبد ه
اللّ -
􀀀
مشهور و کان عند ه
ص : 182
1) -سورة بقره آیۀ: 159 -1
وجیها از آن قوي تر است براي اسناد آبرومندي او بسوي خداي سبحان.
تفسیر:
اشاره
سپس خداوند سبحان فرمود: یَسْئَلُکَ اي محمد می پرسند از تو.
السّ
اعَهِ 􀀀 اَلنّ عَنِ
اس􀀀 ُ
مردم از روز قیامت.
اللّ
􀀀
ا عِنْدَ هِ 􀀀 ما عِلْمُه 􀀀 قُلْ إِنَّ
بگو علم آن نزد خداست غیر از او کسی نمیداند.
ا یُدْرِیکَ 􀀀 وَ م
اي محمد چه چیز تو را از امر قیامت دانا کرد و چه وقت آن روز قیام خواهد کرد تو نمی شناسی آن را آن گاه گفت:
السّ تَکُونُ قَرِیباً
اعَهَ 􀀀 لَعَلَّ
شاید آمدن آن نزدیک باشد و ممکن است که هر کس از قیامت سؤال کند اینطور جواب داده شود،پس بگوید شاید آنچه تو
آن را بتأخیر می اندازي و دور میدانی نزدیک باشد و آنچه که تو آن را انکار می کنی واقع خواهد شد،و ممکن است که آن
اللّ علیه و آله باشد،یعنی بدان اي پیامبر که روز حساب نزدیک است پس سینه ات بمسخره
􀀀
تسلیت براي حضرت رسول صلّی ه
آنان تنگی نکند به پنهان کردنشان آن روز را.
کافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً 􀀀 اللّ لَعَنَ الْ
􀀀
إِنَّ هَ
به تحقیق که خدا لعنت کرده کفّار را و برایشان مهیّا ساخته آتشی که دائمی و شعله ور است.
لا نَصِیراً 􀀀 لا یَجِدُونَ وَلِیا وَ 􀀀 ا أَبَداً 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀
که در آن همیشه خواهند بود و نمی یابند دوستی را که ایشان را یاري نماید و نه یاوري که از ایشان دفاع کند.
النّ
ارِ 􀀀 و فِی یَوْمَ تُقَلَّبُ جُُوهُهُمْ
روزي که صورتشان در آتش زیر رو میشود، عامل در یوم تقلب قول خدا وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً است و تقلیب گردانیدن چیز است
در جهت ها و معنایش اینست میگردانند صورتهاي این گروهی که از قیامت
ص : 183
پرسان هستند و امثال آنها را از کفّار پس صورتشان از طرفی بطرف و زرد و تیره میگردد.
و بعضی گفته اند:یعنی صورتشان از طرفی بطرف دیگر منتقل میشود و در آتش،پس بیشتر بآنها عذاب میرسد.
(یَقُولُونَ)
اللّ اي کاش که ما پیروي کرده بودیم خدا را در آنچه ما را بآن امر
􀀀
ا أَطَعْنَا هَ 􀀀 ا لَیْتَن 􀀀 میگویند در حالی که آرزومند و پشیمانند ی
نمود و از آنچه ما را نهی فرمود.
وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا
و پیروي کرده بودیم پیامبر را در آنچه که ما را دعوت بآن نمود.
ا􀀀 إِنّ أَطَعْن
􀀀
ا ا 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 وَ ق
و میگویند پروردگار ما بدرستی که ما در آنچه که کردیم پیروي نمودیم.
ا􀀀 راءَن 􀀀 ا وَ کُبَ 􀀀 سادَتَن 􀀀
سادات و بزرگان خود را،و سید مالک بزرگیست که تدبیر و اراده شهر بزرگتر را بعهده میگیرد و آن جمع بیشتر است.
مقاتل گوید:ایشان افرادي بودند که در جنگ بدر اطعام میکردند.
و طاوس گوید:ایشان علماء و دانشمندان بودند و مقصود رهبران کفر و پیشوایان گمراه است.
فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا
یعنی این گروه بودند که ما را از راه حق و راست گمراه کردند.
ذابِ 􀀀 ا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَ 􀀀 رَبَّن
پروردگار ما ایشان را بسبب گمراهی خودشان و گمراه کردنشان ما را دو برابر عذاب دیگران عذاب فرما.
وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً
و لعنت نما آنها را لعن بزرگی پی در پی و افزون
ص : 184
فرما برایشان خشمی بر خشمت و غضبی بر غضبت آن گاه خطاب فرمود بآنکسانی که اظهار ایمان میکنند و فرمود.
الُوا 􀀀 مِمّ ق
ا􀀀 اللّ
􀀀
ی فَبَرَّأَهُ هُ 􀀀 لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوس 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀ی
اي کسانی که ایمان آورده اید مباشید مانند آنهایی که موسی علیه السلام را- رنجانیده،پس خدا او را تبرئه نمود از آنچه که
گفتند،یعنی شما نرنجانید محمد(ص)را چنانچه بنی اسرائیل موسی را رنجانیدند،پس حقیقتا حق پیامبر(ص)اینست که احترام
شود نه آنکه رنجانیده شود.
اختلاف در رنجش موسی علیه السلام
مفسّرین و علماء دربارة موجب رنجش موسی علیه السلام اختلاف کردند 1-علی علیه السلام و ابن عباس و جبائی گویند:که
موسی و هارون"ع" بالاي کوهی رفتند پس هارون در آنجا از دنیا رفت،پس بنی اسرائیل گفتند تو هارون را کشته اي،پس
خداوند فرمان داد بفرشتگان که جنازه او را بر دارند تا بنی اسرائیل او را دیده و ملائکه مرگ او را خبر دهند تا بدانند که
هارون مرده است و خدا موسی را از تهمت قتل هارون تبرئه نمود.
-2 حضرت موسی علیه السلام آدم خجول و با حیائی بود که در موقع غسل تنهایی در جاي خلوت غسل میکرد،پس بنی
اسرائیل گفتند که موسی خودش را مخفی نمیکند در موقع غسل،مگر براي نقص و عیبی که در بدن او است از برص و لک و
پیش و داشتن باد فتق و تقدّم بیضه،پس یک مرتبه که رفت غسل کند و لباسش را درآورد و روي سنگی گذارد،پس سنگ
لباسش را برد و موسی رفت که لباسش را بگیرد بنی اسرائیل او را برهنه دیدند که از زیباترین مردم است از جهت اندام،پس
خدا بدین وسیله او را تبرئه نمود از
ص : 185
آنچه که بنی اسرائیل میگفتند.
و ابو هریره این روایت را کرده و نسبت داده ولی جماعتی این را رد کرده و جایز نمی دانند زیرا که در این ابراز کردن پیامبر
خداست عورت خودش را بر حضور مردم و این موجب تنفّر مردم است از او...
-3 ابو العالیه گوید:قارون یک زن بدنامی را اجیر کرد و باو پول داد که حضرت موسی را در حضور مردم متهم کند که با او
باللّ زنا کرده،پس، خدا او را رسوا کرد و موسی علیه السلام را از این تهمت تبرئه نمود بنا بر آنچه ذکر آن در سابق
􀀀
نعوذ ه
گذشت.
-4 ابو مسلم گوید:ایشان او را رنجانیدند از جهتی که نسبت سحر و دیوانگی و دروغ باو دادند بعد از آنکه آن آیات و معجزه
هاي 9 گانه را از او دیدند.
اللّ وَجِیهاً
􀀀
کانَ عِنْدَ هِ 􀀀 وَ
و موسی در نزد خدا آبرومند بزرگ مقام و بلند مرتبه بود گفته میشود وجّه و جاهه فهو وجیه آبرومند شد آبرومند شدنی پس
او آبرومند است هر گاه صاحب مقام و مرتبه باشد.
ابن عباس گوید،در نزد خدا بزرگ بود که هیچ چیز را نمیخواست مگر آنکه باو عطا می فرمود.
ص : 186
[ [سوره الأحزاب ( 33 ): آیات 70 تا 73
اشاره
ازَ 􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ف
􀀀
مالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ هَ 􀀀 اَللّ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً ( 70 ) یُصْ لِحْ لَکُمْ أَعْ
􀀀
ا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِتَّقُوا هَ 􀀀ی
کانَ 􀀀 سانُ إِنَّهُ 􀀀 ا وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْ 􀀀 ا وَ أَشْفَقْنَ مِنْه 􀀀 الِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَه 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِب 􀀀 ماو 􀀀 انَهَ عَلَی اَلسَّ 􀀀 إِنّ عَرَضْ نَا اَلْأَم
􀀀
فَوْزاً عَظِیماً ( 71 ) ا
اَللّ
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اتِ وَ 􀀀 اَللّ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِن
􀀀
کاتِ وَ یَتُوبَ هُ 􀀀 اتِ وَ اَلْمُشْرِکِینَ وَ اَلْمُشْرِ 􀀀 افِق 􀀀 افِقِینَ وَ اَلْمُن 􀀀 اَللّ اَلْمُن
􀀀
ظَلُوماً جَهُولًا ( 72 ) لِیُعَذِّبَ هُ
( غَفُوراً رَحِیماً ( 73
ترجمه:
-70 اي کسانی که ایمان آورده اید به پرهیزید و بترسید از خدا و بگوئید گفتن محکم و مناسب.
-71 تا خدا کردارهاي شما را برایتان بصلاح آرد و گناهان شما را بیامرزد و هر که خدا و پیغمبرش را فرمان برد قطعا رستگار
شده است- رستگاري بزرگ.
-72 البته ما امانت را بر آسمانها و زمین ها و کوه ها عرضه کردیم پس
ص : 187
ابا کردند از اینکه آن را بردارند و از برداشتن آن ترسیدند و آدمی آن را بر داشت براستی انسان پس ستمکاري نادان بود.
-73 تا خداوند مردان منافق و زنان منافقه و مردان مشرك و زنان مشرکه را عذاب کند و تا خدا مردان مؤمن و زنان مؤمنه را
برحمت خویش بازگردانیده و خدا بس آمرزنده و مهربانست.
تفسیر:
اشاره
آن گاه خداوند سبحان اهل ایمان و توحید را به پرهیزکاري و محکم گویی فرمان داده و گفت:
اللّ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا هَ 􀀀ی
اي کسانی که ایمان آورده اید بترسید از عذاب خدا بدوري کردن از گناه ها و انجام واجبات او.
وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً
و بگوئید گفتنی درستی که از فساد دور باشد و از شایبه دروغ و بیهوده گویی خالص و پاك که ظاهرش موافق با باطنش-
باشد.
اللّ
􀀀
حسن و عکرمه گویند:صادق و رواست یعنی کلمۀ توحید،لا اله الاّ ه.
مقاتل گوید:این آیه متّصل است با نهی از ایذاء و رنجانیدن یعنی بگوئید گفتن صحیح و راست و پیغمبر(ص)خدا را به چیزي
که نیکو و شایسته مقام آن حضرت نیست نسبت ندهید.
مالَکُمْ 􀀀 یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْ
یعنی اگر از خدا ترسیدید و سخن درست گفتید اصلاح میکند براي شما اعمال شما را به اینکه مهربانی میکند در آن اعمال
براي شما تا بر راه استوار و راستی که سالم از فساد باشد شما را مستقیم و موفّق نماید براي اعمالی که در آن صلاح و هدایت
است.
ص : 188
ابن عباس و مقاتل گویند:یعنی اعمال شما را پاك و حسنات و کارهاي خوب شما را قبول کند.
وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ
و بیامرزد براي شما به سبب استقامت شما در گفتار و کردارتان گناهان شما را.
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
وَ مَنْ یُطِعِ هَ
و کسی که اطاعت کند خدا و پیامبر او را در اوامر و نواهی.
ازَ فَوْزاً عَظِیماً 􀀀 فَقَدْ ف
پس قطعا رستگار شده رستگاري بزرگی.
و بعضی گفته اند:پس حقیقتا ظفر یافته برضوان و کرامت خدا.
الِ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِب 􀀀 ماو 􀀀 انَهَ عَلَی السَّ 􀀀 إِنّ عَرَضْنَا الْأَم
􀀀
ا
بدرستی که ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم.
امانت چیست؟
مفسّرین و علماء در معناي امانت اختلاف کرده اند:
-1 ابو العالیه گوید:امانت اوامر و نواهی خداست یعنی آنچه را که از طاعاتش امر بآن فرموده و آنچه را که از گناه هان را نهی
کرده امانت است.
-2 ابن عباس و مجاهد گویند:امانت احکام و واجباتی است که خدا آن را بر بندگانش واجب کرده و این دو قول نزدیک بهم
میباشند(بلکه قول دوّم عبارت اخراي قول اوّل است).
-3 سدي و ضحاك گویند:آن امانتهاي مردم و وفاء به پیمانست پس اوّلین امانتی را که آدم پسرش قابیل را امین دانست و اهل
و اولادش را در موقعی که بفرمان خدا قصد مکّه نمود باو سپرد و قابیل خیانت کرد وقتی که برادرش
ص : 189
هابیل را کشت ( 1)و نیز در معناي عرضه امانت بر این چیزها اختلاف کردند و در آن چند قول گفته شده که یکی از آنها این
است که مقصود از آن عرض بر
ص : 190
1) -مترجم گوید:آن معناي امانت بود از نظر اهل سنت امّا از نظر امامیه و پیروان خاندان رسالت و مفسّرین شیعه مقصود از -1
امانت ولایت علی بن ابی طالب(ع)و امامت امامان است ابن شهر آشوب از ابو بصیر از حضرت صادق علیه السلام چنانچه در
کتاب کافی شریف هم محمد بن یعقوب کلینی باسنادش نقل نموده فرموده امانت ولایت امیر المؤمنین علیه السلام است. ابن
بابویه شیخ صدوق ره باسنادش از مفضل بن عمر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود خداوند تبارك و تعالی
ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد خلق نمود پس شریف ترین و والاترین آنها را ارواح محمد و علی و فاطمه و حسن و
حسین و ائمه علیهم السلام بعد از ایشان قرار داد،پس آن را بر آسمانها و زمینها و کوه ها عرضه داشت پس نورشان پوشاند
آنها را،پس خداوند تبارك و تعالی بآسمانها و زمین و کوه ها فرمود: این جماعت دوستان من و اولیاء من و حجتهاي من بر
خلق من و رهبران ما سواي منند،نیافریدم آفریده اي را که از ایشان محبوب تر باشد،براي ایشان و دوستان ایشان بهشتم را
آفریدم و براي دشمنان و مخالفین ایشان جهنّم را ایجاد کردم،پس کسی که ادّعاء مقام ایشان را از من نماید و کسی که رتبه و
محل ایشان را از عظمت من بخواهد او را عذاب نمایم بعذاب دردناکی که هیچکس از عالمیان را چنان عذاب نکرده باشم و
او را با مشرکین در طبقه زیرین جهنّم خواهم داد. و کسی که اقرار بولایت ایشان کند و مقام ایشان را ادعاء نکند از من و
منزلت و مرتبه آنها را از عظمت من نخواهد او را با ایشان در باغهاي بهشتم قرار خواهم داد و براي ایشان خواهد بود در نزد
من آنچه که بخواهند و من عطا نمودم بایشان کرامت خود و جاي دادم آنها را در جوار خودم و به پذیرم شفاعت و وساطت
ایشان را در گناه کاران از بندگان و کنیزانم. پس ولایت ایشان امانت من است در نزد خلق من،پس کدام یک شما
(1
آن را با سنگینی اش برمیدارد و براي خودش یا غیر برگزیدگان من ادعا میکند،پس آسمان و زمین و کوه ها امتناع و
خودداري کردند از برداشتن آن و ترسیدند از ادعاء مقام ایشان و آرزو کردن محل ایشان از عظمت و بزرگی خدا...تا آخر
حدیث که مف ّ ص ل است. و باز به سند دیگر از ابو بصیر از حضرت صادق علیه السلام روایت نمود که مقصود از امامت و
ولایت و منظور از انسان ابو الشرور منافق(دوّم)است. و نیز باسنادش از حسین بن خالد روایت کرده که گفت سؤال کردم از
الِ... فرمود امانت 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِب 􀀀 ماو 􀀀 انَهَ عَلَی السَّ 􀀀 إِنّ عَرَضْ نَا الْأَم
􀀀
علی بن موسی الرضا علیه السلام از قول خداي عزّ و جل ا
ولایت است،کسی که آن را بدون حق ادعا کند کافر است. محمد بن حسن صفار(در بصائر الدرجات)باسنادش از امام
باقر(ع) روایت کرده از این آیه شریفه فرمودند،امانت ولایت است که آسمان و زمین و کوه خودداري از حمل آن نمودند و
لکن انسان آن را قبول کرد و آن ابو فلان بود. مترجم گوید:از خطبه شقشقیه استفاده میشود که مقصود از ابو فلان ابو بکر
است زیرا فرمود لقد تقمصها ابن ابی قحافه و انه لیعلم ان محلّی منها محل القطب من الرحی، هر آینه بتحقیق که پسر ابی قحافه
یعنی ابو بکر- قمیص و پیراهن خلافت را پوشید در حالی که او میدانست که محل من از آن محل میله آسیاست(که اگر نباشد
آسیا بگردش در نمی آید). علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش گوید:امانت،امامت و امر و نهی است و دلیل بر اینکه امامت
ا یعنی امامت را پس 􀀀 ی أَهْلِه 􀀀 اتِ إِل 􀀀ان 􀀀 اللّ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَم
􀀀
است قول خداي عز و جل بائمه علیهم السلام است که میفرماید إِنَّ هَ
امانت امامت است که خدا بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه نمود پس آنها از برداشتن آن خودداري کردند که آن را ادّعا
یا غضب از اهل آن نمایند و ترسیدند از این کار و حمل کرد آن را انسان یعنی ابو بکر... ابن شهر آشوب از ابی بکر شیرازي
در کتاب نزول قرآن در شأن علی"ع"
ص : 191
(1
انَهَ عَلَی 􀀀 إِنّ عَرَضْ نَا الْأَم
􀀀
باسنادش از مقاتل از محمد بن حنفیه از امیر المؤمنین علیه السلام- روایت کرده در قول خداي تعالی، ا
اتِ وَ الْأَرْضِ، فرمود:خدا امانت را بر آسمانهاي هفتگانه بثواب و عقاب عرضه داشت،پس گفتند پروردگارا ما آن را 􀀀 ماو 􀀀 السَّ
بثواب و عقاب قبول نمیکنیم و لکن می پذیریم بدون ثواب و عقاب،و خداوند امانت و ولایت مرا به پرندگان عرضه داشت
پس اوّل پرنده اي که ایمان بآن آورد قوش شکاري بازها و شانه بسرها بودند و اوّل پرنده اي که انکار نمود جغد و سیمرغ
بود،پس خدا هر دو را از میان پرندگان طرد و دور کرد،امّا جغد نمیتواند روز ظاهر شود چون پرنده ها آن را دشمن دارند و
امّا سیمرغ در دریا غایب شده و دیده نمیشود. و بدرستی که خداوند امانت مرا بر زمین عرضه داشت پس هر قطعه زمینی که
ایمان بولایت و امانت من آورد خدا آن را پاك و مبارك و پاکیزه گردانیده و گیاه ها و میوه هاي آن را شیرین و گوارا قرار
داد و آبش را هم صاف و زلال- گردانید. و به هر زمین که امانت امامت مرا انکار نمود خدا آن را سخت و گیاه آن را خار و
میوه آن را گیاه خاردار و هندوانه ابو جهل و آب آن را شور قرار داد. سپس فرمود و حملها الانسان،یعنی امت تو اي محمد
ولایت امیر المؤمنین و امانت او را بآنچه که در آنست از ثواب و عقاب پذیرفت،بدرستی که او ستمکاري بنفس خودش
میباشد و نادانی بامر پروردگارش کسی که حق آن را اداء نکند پس او ستمکار است و نادانست و امیر المؤمنین علیه السلام
فرمود مرا دوست ندارد مگر مؤمن و دشمن ندارد مگر منافق و حرام زاده. و نیز چند روایت دیگر که در تمام آنان امانت را
ولایت امیر المؤمنین علیه السلام قرار داده،شاعري گوید: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال بنام من بیچاره زدند
دیگري گوید: ما نتوانیم حمل بار تو کردن با همه کر و بیان عالم بالا
ص : 192
اهل آسمانها و زمین باشد پس مضاف حذف شده و مضاف الیه قائم مقام آن شده ( 1)و عرض آن بر آنها تعریف آنست بر
ایشان که در ضایع کردن امانت گناه بزرگی است و همین طور در ترك اوامر خداي تعالی و احکام او،پس خداي سبحان بیان
الِ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِب 􀀀 ماو 􀀀 انَهَ عَلَی السَّ 􀀀 نمود جرئت انسان را بر معصیت و ترسیدن فرشتگان را از آن پس معناي، عَرَضْ نَا الْأَم
،عرضه و تعریف براي فرشتگان که در آسمانها هستند و جن و آدمیان که در زمین و کوه ها زندگی میکنند میباشد.
ا􀀀 فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَه
یعنی خودداري کردند اهل آسمانها و زمین و کوه ها که متحمّل ترك آن و عذاب آن و گناه هایی که در آن خواهد بود
بشوند.
ا􀀀 وَ أَشْفَقْنَ مِنْه
یعنی ترسیدند اهل آسمانها و زمین و کوه ها از حمل این امانت.
کانَ ظَلُوماً 􀀀 سانُ إِنَّهُ 􀀀 وَ حَمَلَهَا الْإِنْ
و انسان آن را حمل کرد او نسبت بخودش ستمکار است بواسطه ارتکاب گناهان.
(جَهُولًا)
ابی علی جبائی گوید نادانست باهمیت امانت در استحقاق عذاب و عقوبت بر خیانت کردن بآن امانت،و گوید صحیح نیست
که حمل شود بر خود آسمانها و زمین و کوه ها،پس چاره اي نیست جز اینکه گوئیم مقصود و مراد بآن اهل آنست براي آنکه
واجب است که مقصود بآن اهل تکلیف باشد نه غیر ایشان از خزندگان و بهائم بجهت اینکه این حمل صحیح نیست مگر در
مکلّفین و چاره اي نیست از اینکه مقصود بحمل امانت تضییع امانت باشد
ص : 193
1) -مثل و اسئل القریه که تقدیرش و اسئل اهل القریه است"مترجم" -1
بعلّت اینکه خود امانت را فرشتگان حمل کرده و بدان قیام نموده اند.
زجاج گوید:هر کس امانت را خیانت کند پس قطعا آن را برداشته و کسی که برندارد امانت را،پس مسلّما آن را بصاحبش ردّ
الَهُمْ وَ 􀀀 کرده است و همچنین هر کس گناهی مرتکب شود البته متحمل بار گناه شده است،خداوند سبحان فرماید لَیَحْمِلُنَّ أَثْق
الِهِمْ و هر آینه برمیدارند بارهاي گناه خود را و گناه هاي دیگران را با گناه سنگین خودشان پس خداوند اعلام 􀀀 الاً مَعَ أَثْق 􀀀 أَثْق
فرمود و آگاهی داد که کسی که بگناهی رجوع کرد و او را حامل گناه مینامند و این قول خوبی است براي آنکه گفت کافر و
منافق امانت را حمل کردند یعنی خیانت کردند و اطاعت نکردند و بعضی از علماء در حمل امانت بمعناي- خیانت گفته
است.
اذا انت لم تبرح تؤدي امانه
و تحمل اخري افدحتک الودایع
هر گاه تو همواره امانتی را گرفته و رد کردي امانت دیگري را گرفتی امانتها تو را ثقیل و سنگین نماید و من میگویم که
ظاهرا دلالت بر این ندارد براي آنکه ممکن است که مقصود در اینجا قبول امانت باشد بجهت اینکه شاعر آن را در برابر اداء
قرار داده پس گویا که گفته است هر گاه همیشه تو قبول امانت- کرده و دیگري را بصاحبش رد کنی خود را مشغول به
پذیرفتن امانتها و اداء آن کنی پس این کار تو را گرانبها و سنگین نماید.
-2 ابی مسلم گوید:معناي عرضنا عارضنا و قابلنا باشد پس بدرستی که عرض چیزي بر چیزي و معارضه آن یعنی مقابله آن بآن
یکسانست و امانت چیزیست که خداوند سبحان با بندگانش پیمان بسته از امر و نهی او و در باره عهد و پیمان کتابها و
پیامبران فرستاده و بر آن پیمان گرفته است،و مقصود این
ص : 194
است که این امانت با جلالت موقعش و بزرگی شأنش اگر بآسمانها و زمین و کوه ها مقایسه شود و مقابله و موازنه با آنها
ا این است یعنی آنها ناتوان باشند از برداشتن 􀀀 گردد هر آینه این امانت از جهت وزن- سنگین تر باشد،و معناي فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَه
ا و ترسیدند از آن براي اینکه ترس از ضعف قلب است و براي همین کنایه شده از خوفی که قلب را ناتوان 􀀀 آن وَ أَشْفَقْنَ مِنْه
میکند آن گاه فرمود این امانتی که از صفتش اینست که بزرگتر از آسمانها و زمین و کوه هاي بزرگ است آدمی آن را
تحمّل نمود و آن را حفظ نکرد بلکه برداشت و ضایع کرد آن را براي ستم او بر خودش و نادانی او باندازه ثواب و عقاب آن.
-3 آنکه،آن بنا بر تقدیري باشد مگر اینکه لفظ واقع بر آن جاري شده براي آنکه واقع ابلغ از تقدیر است و معنایش اینست اگر
آسمانها و زمین و کوه ها عاقل بودند آن گاه بر آنها عرضه امانت میشد و آن وظائف دینی از اصول و فروع و آنچه را که ما
یاد کردیم از گفته ها در آن بآنچه که در آنست از وعده و بیم عرضه تخییري هر آینه آنها سنگینی میکرد امانت بر آنها با
بزرگی جسمشان و سختی توانایی آنها،و امتناع میکردند از حمل و برداشتن آن براي ترس از کوتاهی از اداء حق آن سپس
انسان پذیرفت و برداشت با ناتوانی جسمش از بیم نترسید براي جهلش،و بنا بر همین حمل میشود روایتی که از ابن عباس
رسیده که امانت عرضه شد بر خود آسمانها و زمین و کوه ها پس آنها از تحمّل آن شانه خالی کرده اند.
-4 آنکه معناي عرض و امتناع آنچه از ظاهر کلام و آیه فهمیده میشود نیست بلکه مقصود بزرگداشت و تعظیم شأن امانت
است نه مخاطبه جماد و عرب می گوید:سئلت الرّبیع و خاطبت الدار،از علف بهاري پرسیدم و خانه را مخاطب
ص : 195
ساختم،پس امتناع کرد از پاسخ دادن و البته آن اخبار از حال است که از آن تعبیر بذکر جواب و سؤال شده و می گویی که
فلانی دروغی گفت که کوه ها تحمّل آن را نتوانند،و خداوند سبحان فرمود:فقال لها و للارض ائتیا طوعا و کرها قالتا اتینا
طائعین،پس بآسمان و زمین فرمود بیائید بسوي ما در حال رضا و یا عدم رضا گفتند ما بسوي تو می آییم در حالی که با طوع
و رغبتیم ( 1)و خطاب کسی که نمیفهمد صحیح نیست شاعر گوید:
فاجهشت للبوباه حین رأیته
و کبّر للرحمن حین رآنی
پس هول کردم و ترسیدم هنگامی که دیدم علامت و نشانه قبیله معشوقه ام را و او براي خدا تکبیر گفت وقتی که مرا دید.
فقلت له این الذین عهدتهم
بجنبک فی خفض و طیب زمانی
پس باو گفتم کجا رفتند آنهایی که با ایشان پیمان بستم در کنار تو در حالی که در زندگانی خوش و زمان خوشی بودند.
فقال مضوا و استودعونی بلادهم
و من ذا الذي یبقی علی الحدثان
پس گفت گذشتند و بلادشان را برسم امانت بمن سپردند و کیست آنکه بر این دنیا و عالم حادثه باقی بماند،و دیگري گوید:
فقال لی البحر اذا جئته
و کیف یجیب ضریر ضریرا
ص : 196
1) -سورة ف ّ ص لت آیۀ: 11 -مترجم گوید،علم انروز ثابت کرده که همه- موجودات گوش شنوا و چشم بینا و زبان گویا -1
دارند و آیات عدیده قرآن مثل و ان من شیء الا یسبّح بحمده،یومئذ تحدث اخبارها و...مؤید این موضوع است،مولی جلال
الدین رومی گوید: جمله ذرّات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و خشیم با شما نامحرمان ما
خاموشیم
.( پس وقتی من بدریا آمدم دریا بمن گفت و چگونه نابینا پاسخ نابینا دهد کور دست کور گیرد ( 1
پس امانت بنا بر این چیزیست که خداوند بآسمانها و زمین و کوه ها سپرده از دلائل بر یکتایی و ربوبیتش پس آنها آن را
اظهار کردند و انسان کافر کتمان و انکار کرد بستمکاري و نادانیش(و باللّه التوفیق)و بسبب خداست توفیق(و معناي چهارم نزد
مؤلف بهترین معنا است).
سانَ لَفِی خُسْرٍ ( 2)و انّ الانسان لربه 􀀀 و خداوند متعال به کلمه(الانسان)تمام افراد انسان را اراده نکرده بلکه آن مثل قول إِنَّ الْإِنْ
لکنود،و امّا الانسان اذا ما ابتلاه ربّه،بدرستی که انسان در خسران،و بدرستی که انسان به پروردگارش ناسپاس است،و اما انسان
هر گاه پروردگارش او را امتحان نماید و پیامبر و اولیاء خدا و مؤمنان از عموم این آیه بیرون هستند،و جایز نیست که مقصود
ی آدَمَ ( 3)بدرستی که خدا آدم را 􀀀 اللّ اصْطَف
􀀀
از این انسان انسان اوّل حضرت آدم علیه السلام باشد براي قول خداي متعال، إِنَّ هَ
برگزید و چگونه میشود کسی که خدا او را از میان خلقش برگزیده است موصوف بصفت ظلم و جهل و ستمگري و نادانی
باشد،آن گاه خداي سبحان بیان فرمود غرض صحیح و حکمت بالغه خود را در عرضه این امانت.
(1
اللّ
􀀀
(فیض کاشانی گوید: بر آر پنبه غفلت ز گوش پس بشنو ز نطق خورد و کلان لا اله الاّ ه
ص : 197
1) -مترجم گوید:بگفته شاعر سنی که شافع حشرش عمر بود کوري بود عصاکش کور دگر بود -1
. 2) -سورة و العصر آیۀ دوّم و سوره و العادیات آیه 6،سورة و الفجر آیۀ 16 -2
. 3) -آل عمران آیۀ 33 -3
کاتِ 􀀀 اتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِ 􀀀 افِق 􀀀 افِقِینَ وَ الْمُن 􀀀 اللّ الْمُن
􀀀
لِیُعَذِّبَ هُ
تا آنکه عذاب کند مردان منافق و زنان منافقه و مردان مشرك و زنان مشرکه را بضایع کردن ایشان این امانت را.
.( حسن گوید:آن دو نفر بودند که از روي ستمگري و نادانی حمل امانت نمودند ( 1
اتِ􀀀 اللّ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِن
􀀀
وَ یَتُوبَ هُ
و خداوند توبه مؤمنین و مؤمنات را می پذیرد براي حفظشان امانت را و وفائشان به پیمانشان و این است غرض و مقصد از
إِنّ عَرَضْنَا این است تا ظاهر شود نفاق و دو رویی منافق
􀀀
تکلیف نزد کسی که خدا و احکام و امانت را شناخته است،پس معناي ا
و شرك مشرك،پس خداوند عذاب کند ایشان را و ظاهر و آشکار سازد ایمان مؤمن را پس قبول نماید توبه او را اگر از او
تقصیري در بعض از طاعات سر زد.
اللّ غَفُوراً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 وَ
یعنی خدا پوشنده و آمرزنده گناههاي مؤمنین است.
( رَحِیماً )و مهربانست بایشان.
ص : 198
1) -مراد خلیفۀ اوّل و دوّم است. -1
سو