[در احوالات مسخ شدگان]
خیلی انسان باید قدردانی کند و متذکر باشد مبادا آنکه عذاب الهی در دنیا و آخرت آدمی را فراگیرد و هیچ چاره برای او نباشد.نافرمانی چنان بنیاد انسان را ریشه کن کند که بالاخره حیات دنیوی او منجر به قرده و خنازیر شود چنانچه می فرماید: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللّٰهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنٰازِیرَ وَ عَبَدَ الطّٰاغُوتَ أُولٰئِکَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَوٰاءِ السَّبِیلِ . (1)
و به طور اختصار عرض شود آن که خداوند قهار طوایفی را که به واسطه معاصی مسخ فرمود بسیار بوده؛لکن آنچه معلوم می شود از هفده صورت آنان را تجاوز نداده که هرقومی به صورت یکی از این هفده صورت حیوان مسخ شده و آنها عبارت از میمون و خوک و خرس و خفاش و گرگ و فیل و کرم سیاه و مارماهی و عقرب و سهیل و زهره و عنکبوت و قنفذ و خرگوش و موش و وزغ و زنبور و طاووس. (2)و معلوم است هیچ کدام از این اقوام که مسخ شدند،بدون سبب به یکی از این صور درنیامده؛زیرا که ترجیح بلا مرجح قبیح است از شخص حکیم؛پس از روی سبب بود و با تناسب؛زیرا که در تمام موجودات عالم مناسبت شرط است؛خصوصا در مادیات عالم کون و فساد و از
ص:335
1- (1)) سوره مبارکه مائده60/.
2- (2)) برگرفته از روایتی که در کتاب خصال شیخ صدوق جلد دوم باب خصال سیزده گانه آورده شده.
طرف دیگر هم حکما گفته اند:قلب ماهیت محال است.پس از روی این دو مقدمه کشف خواهد شد که در باطن هرکدام از این اقوام به واسطه آن نحو عملی که داشته اند، همان حیوانی بوده که به صورت آن مسخ شده؛لکن در چشم ظاهربین صورت انسان بوده و در جلد انسانی زندگی می کرده و البته مثل اولیای حضرت احدیت آنان را به همان صورت واقعی خود می دیده اند؛چنانچه از بعض اخبار معلوم می شود (1)و هکذا از اخبار قیامت هم چنین استفاده می شود و به خوبی معلوم می گردد و آنهایی که به صورت انسانی به سر می برند،فقط یک عده قلیل از آنان انسان خواهند بود و ما بقی یک عده درندگان و موذیان و خرها هستند که به صورت انسان و در باطن حیوان غیر انسانی خواهند بود.خدا کند که پرده از روی کار برداشته نشود و الاّ معلوم خواهد شد که ماها چه جانورانی هستیم و چه اعمال شنیعه از ما صادر گردیده است.عجب خداوند حلیم و رحیم و ستاری است که در این عالم دنیا کشف از عمل هیچ کس نکند مگر آنگاه که طغیان به نهایت رسد و یا آنکه بخواهد از باب لطف شخص را متنبّه گرداند.و لکن در عالم آخرت جای پرده پوشی و تستّر نخواهد بود مگر برای آنان که حق تعالی آنان را عفو فرموده؛زیرا که عالم آخرت،عالم حساب و رسیدگی به اعمال عبید و جزای بر عمل است و هرکه مشمول رحمت حق نگردید البته باید پرده برداشته شود و ملایکه و اولیاء حق،معایب آنان را ببینند.وای به رخسار ماها در آن روز که چه خجالت ها و سربه زیری ها و سرزنش ها داریم و به چه صورت ها خواهیم درآمد و به چه خفّت ما را به جهنم کشند.از مقام رحمانیّت خواهانیم که ما را به لطف و کرمش عفو فرماید و در آخرت هم پرده از کار ما نگشاید و رسوای خلقش نفرماید؛لکن به شرط آنکه ما هم اعتصام
ص:336
1- (1)) همان.
بحبل اللّه نماییم و خود را آویز ذیل عنایت اولیاء او گردانیم شاید به برکت آنان،و مقام لطف او و شفاعت مقربان درگاهش،مشمول دریای رحمتش گردیم و از کوه های عذاب آن عالم،نجاتی حاصل کنیم؛و لکن شفاعت آنان ما را شامل نگردد مگر به چنگ زدن به دامان قرآن مجید و دین مقدس اسلام.و هرچه قرآن فرماید به تفسیر اهل بیت علیهم السّلام خود را ملزم به آن بدانیم و به آن عمل نماییم که فرمود: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ کُنْتُمْ عَلیٰ شَفٰا حُفْرَهٍ مِنَ النّٰارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهٰا ؛ (1)ای مردم!چنگ زنید به اسلام و توحید و ولایت و متفرق نشوید از اطراف آل محمّد علیهم السّلام.به سوی هواهای نفسانی خود و متذکر شوید نعمت خدای را بر شما آنگاه که در ایام جاهلیت،بودید دشمن یکدیگر به واسطه آنکه مطیع هوای خود بودید و البته هوای هرکس مخالف با هوای دیگری خواهد بود؛پس تألیف قلوب داد میان شما به کلمه توحید و اسلام که فرمود:«قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا». (2)اتّباع از هواهای نفسانی را کنار گذارید و ترک عبودیت آلهه مختلف کنید که به واسطه دشمنی و عداوت در بین شما شعله ور شده؛این آتش را خاموش کنید به کلمه توحید و نمیرید مگر به دین اسلام؛پس صبح کردید شب کفر و عداوت را به توحید و اخوت و بودید بر لب گودال آتش؛یعنی منغمر در کفر و جحود که لب جهنم است؛پس ندای عالمیان شما را نجات داد به نعمت وجود حضرت ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله.
[فراموشی و غفلت و آثار زیان بار آن]
مطلب دومی را که آیه اصحاب سبت متضمن بود نسیان ما ذکّر است.معلوم است
ص:337
1- (1)) سوره مبارکه آل عمران103/.
2- (2)) بحار،ج 18،ص 202؛المناقب،ج 1،ص 56.
انسان در هرحال که هست باید متذکر مواعظ الهی بوده باشد و مرگ را از نظر خود محو ننماید و حضرت قهّار را شاهد داند؛چنانچه در آن آیه مبارکه فرموده:«خداوند به شما نزدیکتر است از رگ گردن شما» (1)مبادا غفلت و نسیان ورزید که دزد نفس و شیطان بیدار و ملتفت است و یک دفعه او را فراگیرند و هیچ چاره بردار نباشد و این نسیان ما ذکّر مسلما از اسباب هلاکت است؛چنانچه در آیه سابق فرمود و در آیه دیگر می فرماید: ...فَنَسُوا حَظًّا مِمّٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنٰا بَیْنَهُمُ الْعَدٰاوَهَ وَ الْبَغْضٰاءَ إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَهِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّٰهُ بِمٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ (2)چون نسیان کنند قسمتی از آنچه را که فرمان الهی و موعظت آنها بود،پس بیندازیم در میان ایشان عداوت و کینه را تا روز قیامت و زود باشد که از برای ایشان بیان کنیم آنچه را که صنعت آنان بوده و چنین استفاده می شود از این آیه مبارکه که نسیان ذکر،باعث هلاکت دنیا و آخرت است.و نیز در آیه دیگر فرماید: فَلَمّٰا نَسُوا مٰا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ أَبْوٰابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّٰی إِذٰا فَرِحُوا بِمٰا أُوتُوا أَخَذْنٰاهُمْ بَغْتَهً فَإِذٰا هُمْ مُبْلِسُونَ؛ فَقُطِعَ دٰابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ؛ (3)پس چون نسیان کنند و ترک کنند آنچه که به آن موعظت کردیم ایشان را از ذکر یعنی ضراء و بأساء،پس بگشاییم بر آنها ابواب هرنعمتی را از صحبت و توسعه در ارزاق تا آنگاه که خوش حال شوند به اقسام نعم و عطایا؛پس بگیریم آنان را مفاجاه و دفعتا بدون آنکه ملتفت شوند آنگاه مأیوس شوند و حسرت خورند،پس قطع شود عقب آنان و بلا عقب مانند.چون مردم از ذکر خدا بازمانند و دوری جویند و حرص،چشم و گوش آنها را فروگیرد و منغمر در دریای غفلت شوند،حضرت احدیت بر ثروت و صحت آنها بیفزاید از باب امتحان؛چنانچه می فرماید: إِنَّمٰا أَمْوٰالُکُمْ وَ أَوْلاٰدُکُمْ فِتْنَهٌ ؛ (4)یعنی،مال و اولاد شما
ص:338
1- (1)) سوره مبارکه ق16/.
2- (2)) سوره مبارکه مائده14/.
3- (3)) سوره مبارکه انعام44/-45.
4- (4)) سوره مبارکه تغابن15/.
امتحان است از برای شما،مبادا گول این مال و اولاد را بخورید و شما را ملوّث کنند به ارجاس و چرک های دنیوی و از فواید ذکر عقب مانی و خود را از صراط مستقیم دور افکنی و ظالم نفس خود و دیگران شوی که: وَ اللّٰهُ لاٰ یَهْدِی الْقَوْمَ الظّٰالِمِینَ (1)و در صحرای گمراهی بمانی و حال طایفه بنی اسرائیل را پیدا کنی آنگاه که فرمان حضرت موسی بن عمران را اطاعت نکردند و وارد شهری که خداوند دستور داده برای جنگ با آنان نگشتند لذا چهل سال در میان آن بیابان به سر بردند و هرچه می رفتند بالاخره صبح گاه که نظر می نمودند خود را همان جای اول می دیدند و هیچ نزدیک به وطن خود نشده.و یا آنکه نظیر کشتی شوی که وارد گرداب شود،هرچه ناخدا می خواهد او را بیرون آرد،کشتی به واسطه موج گرداب در تحت فرمان کشتیبان درنیاید تا بالاخره او را در دریا گذارد و خود فرار کند از خوف غرق.به عینه حال ماها چنین خواهد بود که در گرداب شهوت و غضب افتاده و هرچه اولیاء حضرت احدیت سعی و کوشش می کنند که ما را از این گرداب هلاکت نجات دهند ما سر بر زیر بار اطاعت آنان درنیاوریم تا آنکه ما را رها کنند و بروند و ما هلاک بشویم در این دشت هلاکت.و نباید گمان کنیم که چون ما دست از ذکر برداشتیم ذکر از میان برود و یا بمیرد و دیگر باقی نماند؛زیرا که فرمود: إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ (2)البته آنکه نازل کننده ذکر است قادر بر حفظ او است و احتیاج ندارد در حفظ بر این مخلوق ضعیف.این خیال فاسد است که ما گمان می کنیم حافظ دین حق باشیم بلکه ما خود را نتوانیم حفظ کنیم و در تمام امورات خود محتاج به حق می باشیم و او باید ما را حفظ نماید و حل مشکلات کند و دفع شرور فرماید.در این کلمه کسی توهم نکند که پس امر به معروف
ص:339
1- (1)) سوره مبارکه توبه109/؛سوره مبارکه صف7/؛سوره مبارکه جمعه5/.
2- (2)) سوره مبارکه حجر9/.
و نهی از منکر چه معنی دارد با آنکه خداوند خود حافظ و مذکّر است؛زیرا که امر به معروف و نهی از منکر و رفع حوایج اخوان دینی و نظایر آنها واجبات و مستحباتی است بر ما و امتحان ماها است و البته اینها سبب است فی الجمله؛«ابی اللّه ان یجری الامور الاّ باسبابها». (1)اگر ماها این گونه امور را به جا آوردیم مطیع و دارای اجر و الاّ مخالفت امر نموده و بر آن عقاب می شویم؛ فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخٰالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ (2)چنانچه نماز و روزه از اعمال واجب است و بر فعلش ثواب و بر ترکش عقاب خواهد بود.
[حقیقت ذکر]
و اهل ذکر چیزی را گویند که به او تنبه و بیدار شدن از خواب غفلت حاصل آید و انسانی را ارشاد به مصالح و مفاسد کند و این معنی مصادیق کثیره دارد؛مثل قرآن و دین.البته هرکه نظر به دین مقدس اسلام و قرآن نماید و او را دستور خود داند مفاسد و مصالح او را به او بنمایانند و هکذا انبیا و اوصیاء؛زیرا که به آنان تنبه حاصل آید.
و هکذا نعم و بلاها تمام ذکر است؛بلکه میتوان گفت:این عالم،سرتاسر ذکر است.
نهایت آنکه افراد ذکر در ارشاد،مختلف است و مقصود آن است که هرکه دست از ذکر الهی بردارد،واقع شود در مکر الهی و دیگر به جایی نرسد و بالاخره کار او به جایی رسد که فرماید حق تعالی: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً ؛ (3)هرکه اعراض از ذکر من نماید از برای او زندگانی سخت چه در دنیا باشد و چه در آخرت.
و از اینجا معلوم شود که نور خدایی همان ذکر است؛زیرا که مراد به این نور آن است که مرشد بندگان خداوند است و این معنی به عینه معنای ذکر است و آنکه خواهد نور الهی را نابود کند البته خود نابود شود و اضائه نور الهی زیاد شود؛چنانچه فرمود: یُرِیدُونَ
ص:340
1- (1)) کافی،محمّد بن یعقوب کلینی،ج 1،ص 183.
2- (2)) سوره مبارکه نور63/.
3- (3)) سوره مبارکه طه124/.
لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّٰهِ بِأَفْوٰاهِهِمْ وَ اللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ (1).معلوم است کسی قدرت ندارد که در مقابل حضرت حق قیام نماید و بتواند برخلاف اراده او کاری بکند چه رسد که بخواهد حجت بالغه الهی را از بنیاد برکند؛لذا فرماید: وَ مٰا تَشٰاؤُنَ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اللّٰهُ ؛ (2)احدی نتواند اراده امری کند مگر آنکه مشیت حق برخلاف نباشد.
آنجا که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد
جایی که ملایکه مقرب و انبیاء خاص حضرتش نتوانند قدمی برخلاف میل احدیت بردارند،کجا می تواند مخالفت کند آنکه منغمر در شهوات است.
[امر به معروف و نهی از منکر]
مطلب سوّم،امر به معروف و نهی از منکر است که این آیه شریفه متضمن آن است؛ چنانچه فرمود: أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ . (3)و در آیه دیگر فرماید: وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ . (4)و در خبر وارد شده:«البته باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و اگر مسلط فرماید خداوند اشرار از شما را بر اخیار و خوبان،پس دعا کنند خوبان و اجابت نشود». (5)و در جای دیگر فرماید که:«مردم به خیر و خوبی هستند و خیر روآور است به آنان،مادامی که آمر به معروف و ناهی از منکرند و معاونت بر برّ می کنند و آن گاه که ترک نمودند امر به معروف و نهی از منکر را،برکنده شود از آنان برکات و مسلط شود بعض از آنان بر بعض دیگر و نبوده باشد از برای ایشان ناصر و یاری در زمین و نه در آسمان». (6)و در جای دیگر
ص:341
1- (1)) سوره مبارکه صف8/.
2- (2)) سوره مبارکه انسان30/؛سوره مبارکه تکویر29/.
3- (3)) سوره مبارکه اعراف165/.
4- (4)) سوره مبارکه آل عمران104/.
5- (5)) تهذیب الأحکام،شیخ طوسی،ج 6،ص 180.
6- (6)) در تهذیب الأحکام،شیخ طوسی،ج 6،ص 180 از امام صادق علیه السّلام در یک روایت-
فرماید:بوده باشند در آخر الزمان قومی که در میان آنان قومی باشند،قرائت کنند و عمل کنند سفیهانه و واجب ندانند امر به معروف و نه نهی از منکر،مگر آن گاه که ایمن از ضرر باشند و می طلبند از برای خود رخصت و عذر را و متابعت کنند لغزش های علما و فساد علم ایشان را و[به جا]می آورند نماز و روزه و آنچه تکلّم نکند آنان را در نفس و مال و اگر ضرر می رسانید نماز به مال و جان آنان،هر آینه ترک می کردند او را[همچنان که] ترک کردند اشرف و بزرگترین واجبات را.به درستی که امر به معروف و نهی از منکر، واجب بزرگی است.به این واجب برپا خواهد بود باقی فرایض و واجبات؛آن وقت است که به نهایت رسد غضب خداوند؛پس فراگیرد تمام آنان را،پس هلاک شوند خوبان در خانه بدان و صغار در خانه کبار.امر به معروف و نهی از منکر،طریقه انبیاء است و مسلک صالحین،فریضه عظیمه است به این اقامه سایر واجبات شود و ایمنی مذاهب شود و حلال شود کسب ها و رد مظالم شود و تعمیر دیار گردد و انتقام شوند اعداء و مستقیم گردد امر دین و دنیا؛پس انکار کنید منکر را به قلوب خود و نهی کنید به لسان خود و خایف نباشید در دین خداوند از ملامت ملامت کننده ای.از این اخبار و آیات به خوبی وجوب امر به معروف و نهی از منکر معلوم گردد و هرکه مخالفت این واجب را نماید در دنیا و آخرت گرفتار و هلاک شود و بلاها به او رو آورد در حالتی که هیچ چاره بردار نباشد.عقل هم واجب داند؛زیرا که به این ارشاد مضلّین شود و دفع فساد گردد و دین و دنیای شخص محفوظ ماند.
و لکن باید دو امر معلوم شود؛ امر اوّل: آنکه امر به معروف و نهی از منکر مشروط است به شروط اربعه که اگر این شرایط موجود نباشد واجب نخواهد بود؛بلکه بسا شود که حرام باشد.اوّل آنکه شخص آمر و ناهی،عالم به معروف و منکر باشد؛زیرا که اگر
ص:342
عالم نباشد،چه بسا شود امر به معروف و نهی از منکر کند و اصرار فاعل منکر بر منکر و تارک معروف بر ترک،و اللّه لازم نخواهد بود.دوم آنکه از اوّل بخواهد او را باز دارد از خلاف شرع.و سوم آنکه احتمال تأثیر دهد یعنی در نظر او قوّت داشته باشد که حرف و کلام او سبب از برای ترک منکر و امر به معروف شود.و چهارم آنکه ایمن باشد از ضرر بر خود یا شخص محترم دیگر عرضا و نفسا و در بعض موارد مالا؛و چون این شرایط حاصل آید،واجب شود.
امر دوم: آنکه شخص آمر و ناهی باید بداند ترتیب امر و نهی را؛مثلا اوّل اظهار کراهت نماید اگر مفید نشد اعراض نماید از او به این که سلام به او نکند و از تکلم با او دوری جوید اگر اثر نکرد ترک معاشرت کند اگر اثر ننمود به نرمی او را منع کند اگر مؤثر واقع نشد به غلظت او را منع نماید و پس از آن اگر مؤثر نشود به مراتب ضرب بپردازد و در تمام این مراتب باید خود شخص آمر و ناهی به قلب انکار داشته باشد ترک معروف و ارتکاب منکر را و راضی به آن نباشد و در صورتی که هیچ اثر نبخشد البته خود شخص هجرت کند از آن قوم و ابدا با آنها نزدیکی و معاشرت ننماید؛زیرا که نفس دزد است و زود اخلاق فاسده را به خود جذب می نماید و رفته رفته مثل آنان شود و مستحق عذاب و هلاک گردد.
و دیگر آنکه باید بداند که آمر به معروف و ناهی از منکر دو قسم است:اوّل آنکه آمر و ناهی از نفس خود باشد و بعد از آنکه از خود فارغ گردید و کاملا نفس خود را منع از منکرات و الزام به معاریف[کرد]،آن گاه شروع به قسم دوم کند که دیگری را آمر و ناهی شود قسم دوم فی الجمله معلوم گردید و امّا قسم اوّل خیلی مشکل و کار هرکسی نخواهد بود بلکه یک عده برجسته های دنیا از عهده این قسم می توانند برآیند؛لذا فرمود:«جهاد
ص:343
با نفس،جهاد اکبر است». (1)و هرکس از عهده برآمد و کاملا نفس را مطیع حق قرار داد، مسلم از اولیاء حق و کسی است که صادق است در حق او مَنْ أَتَی اللّٰهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ . (2)
[مختصری در باب هجرت]
و چون کلام به آنجا انجامید.مطلب چهارم از مطالب آیه اصحاب سبت را به نحو اختصار به عرض رسانم و آن هجرت است.و هجرت بر دو قسم است:یکی هجرت به قلب و دیگری هجرت از شهر و دیار کفر و جحود.و اول بعض آیات وارده ذکر شود بهتر است برای فهم مقصود.در سوره بقره آیه 218 فرماید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ جٰاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أُولٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللّٰهِ .و در آل عمران آیه 195 فرماید: فَالَّذِینَ هٰاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قٰاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ و هجرت نه تنها بیرون رفتن از شهر و دیار است که تعبیر او به وطن شود بلکه حقیقت هجرت،توجه به سوی حق است و این توجه ملازم است با اخراج کافه ماوراء حق از قلب که مٰا جَعَلَ اللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ (3)یک قلب امکان دو دلبر گرفتن ندارد و توجه به سوی دو مناقض نتوان کرد،عاشق نتوان دو معشوق گرفت؛پس ابتدای این هجرت و توجه، اخراج محبّت مال و اولاد و جاه و ریاست و باغ و خانه است و فقط محبوب را حق قرار دادن و استقلال برای خود ندیدن و مغلوب و مقهور حق دانستن خود و نظر را از مادر خاکی برداشتن و عالم ممکنات را یک قطعه فقر و احتیاج دیدن و لباس کثرت را از خود خارج نمودن و سیر به سوی وحدت نمودن و خطاب فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوٰادِ
ص:344
1- (1)) چهل حدیث،امام خمینی،حدیث اوّل،چاپ مرکز نشر آثار امام خمینی.
2- (2)) سوره مبارکه شعراء89/.
3- (3)) سوره مبارکه احزاب4/.
اَلْمُقَدَّسِ طُویً (1)را دوربین خود قرار دادن و مؤثر را منحصر به حق دیدن و تنفّر از مخالفت حق و آنان که مخالفت نمایند،نمودن؛چون به این مقام رسید،البته دوست ندارد مگر آنچه را که حق فرموده و وطن نکند مگر آنجایی که حق دستور داده و عمل نکند مگر آنچه را که خداوند خواسته و فرمان الهی را پیروی کند و در این حال البته فرمان حق گاه اقتضا کند هجرت از شهر و دیار خود و ترک اقربا و دوستان را و گاه اقتضا نماید ماندن در آن وطن را و هادی دیگران شود چون بنابر اختصار بود لذا بقیه بیانات هجرت موکول به وضوح گردید.
ص:345
1- (1)) سوره مبارکه طه12/.در بیان این آیه از حضرت حجّت علیه السّلام چنین منقول است که:موسی چون مناجات نمود ربّ خود را در وادی مقدّس،پس گفت:ای پروردگار!من خالص کردم از برای تو محبتم را و شستم قلب خود را از ما سوای تو و حال آنکه محبّت را به اهل خود داشت. پس خطاب رسید:برکن از قلب خود حب اهل بیتت را اگر محبّت تو خالص است از برای من. منه رحمه اللّه.
منابع تحقیق رساله
(1)
*قرآن کریم
1-آثار احمدی،احمد بن تاج الدین استرآبادی،به کوشش میرهاشم محدّث،نشر میراث مکتوب،اوّل،1374.
2-آثار الحجّه،محمّد شریف رازی،مؤسسه مطبوعاتی دار الکتاب جزایری قم،چاپ سوم.
3-آینه دانشوران،سیّد علیرضا ریحان یزدی،با تعلیقات ناصر باقری بیدهندی،چاپ کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی،قم.
4-احادیث مثنوی معنوی،بدیع الزمان فروزانفر،امیر کبیر،تهران،1361،سوم.
5-احتجاج،احمد بن علی طبرسی،تحقیق سیّد محمّد باقر موسوی خراسانی با مقدمه سیّد محمّد بحر العلوم.
6-اسرار الشریعه و اطوار الحقیقه و انوار الحقیقه.
7-اقبال الاعمال،سیّد بن طاووس.
8-الانسان الکامل،عزیز الدین نسفی،تصیح و مقدمه ماریژان موله،کتابخانه طهوری، تهران،1359.
ص:346
1- (*)) رسم متداول در برخی مراکز علمی بر این بوده است که ابتدا اسم مؤلّف و سپس تألیف بیاید در حالی که این رویّه،هم با نامگذاری این قسم که منابع است ناهماهنگ است و هم با فلسفه وجودی قرار دادن این عنوان در پایان کتاب ها در تضاد است.چرا که هدف کتابنامه ها و فهرست منابع تحقیق کتابشناسی است نه مؤلف شناسی.گذشته از اینکه آنچه مهم است اندیشه است نه اندیشه ور-البته در وادی تحقیق و نه غیر آن-بنابر این با توجه به این مبنا شیوه حاضر برای فهرست منابع برگزیده شده است و شیوه غیر از این در منبع نویسی در نظر حقیر نادرست می نماید.و اللّه العالم.
9-بحار الأنوار،علاّمه مجلسی،تصحیح و تحقیق گروهی از محقّقان،مؤسسه الوفاء، بیروت،1404 ق.
10-بصائر الدرجات،محمّد بن حسن صفار قمی،کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی،قم، دوم،1404 ق.
11-بنیانگذار بنای عشق(شرح حالات اسوه اخلاق،شیخ ابراهیم ریاضی نجف آبادی)، محمّد جواد نور محمّدی،1375،نهاوندی،قم.
12-جامع الاسرار و منبع الانوار،سیّد حیدر آملی.
13-حس دل،آقا محمّد بید آبادی،تصحیح،علی صدرایی خویی و محمّد جواد نور محمّدی،اوّل،نهاوندی،قم،1376.
14-دیوان منسوب به امام علی علیه السّلام،ترجمه مصطفی زمانی،نشر پیام اسلام،دوم،1369.
15-عوالی اللئالی،ابن ابی جمهور احسایی،نشر سیّد الشهداء،قم،اول،1405 ق.
16-غرر الحکم و درر الکلم،عبد الواحد بن محمّد تمیمی آمدی،تصحیح و تحقیق میر جلال الدین حسینی ارموی«محدّث»،با شرح آقا جمال خوانساری،ج 1-7،چاپ دانشگاه تهران،دوم،1360.
17-فرهنگ معارف اسلامی،دکتر سیّد جعفر سجادی،شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، تهران،اول،1363.
18-کافی،محمّد بن یعقوب کلینی،تصحیح علی اکبر غفاری،دار الکتب اسلامیه،تهران، 1375 ق.
19-مجمع البحرین.
20-مشارق انوار الیقین فی اسرار امیر المؤمنین علیه السّلام،حافظ رجب برسی،چاپ منشورات شریف رضی،قم،1415 ق.
21-مصاحبه با آیت اللّه حاج شیخ محمّد علی احمدیان نجف آبادی(ره)مقیم قم.
ص:347
22-مصاحبه با حضرت حجت الاسلام حاج آقا هادی طباطبایی از روحانیون نجف آباد.
23-مصاحبه با حضرت حجت الاسلام حاج شیخ حیدر علی ریاضی،فرزند مرحوم آیت اللّه ریاضی.
24-مصاحبه با حضرت حجت الاسلام حاج شیخ محمّد علی موحدی از ارادتمندان آیت اللّه ریاضی.
25-معراج السعاده،احمد بن مهدی نراقی،به کوشش محمّد فربودی،نشر بقیه اللّه،قم، اوّل،1381.
26-من لا یحضره الفقیه،شیخ صدوق،انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیّه قم،سوم، 1413 ق.
27-منیه المرید فی آداب المفید و المستفید،زین الدین بن علی عاملی«شهید ثانی»، تصحیح و تحقیق رضا مختاری،دفتر تبلیغات اسلامی قم،اول،1368.
28-نهج البلاغه،امام علی علیه السّلام،جمع آوری سیّد رضی،ترجمه محمّد دشتی،مؤسسه فرهنگی-تحقیقاتی امیر المؤمنین قم،دوم،1379.
29-یکصد سال مبارزه روحانیت مترقّی،عقیقی بخشایشی،ج 3.
30-آداب الصلاه،حضرت امام خمینی رحمه اللّه،چاپ مرکز نشر آثار امام خمینی،تهران.
31-فرهنگ معین،دکتر محمّد معین،دوره 6 جلدی،چاپ انتشارات امیر کبیر،تهران.
32-قصه های قرآن،محمّد جواد مهری،مشرقین،قم،اول،1381.
33-تفسیر قمی،علی بن ابراهیم قمی،ج 2.
34-خصال،شیخ صدوق،ج 2.
35-المناقب،ابن شهرآشوب مازندرانی،ج 1.
36-تهذیب الأحکام،شیخ طوسی،ج 6.
37-وسایل الشیعه،شیخ حر عاملی،ج 16.
ص:348
رساله استحباب التختم بالعقیق
اشاره
محمّد ابراهیم خوزانی(شهادت 1160 ق)
تحقیق و تصحیح:محمّد داوری بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
مقدّمه
رساله«استحباب التختم بالعقیق»رساله ای زیبا و کوتاه از میرزا محمّد ابراهیم خوزانی از علمای بزرگوار شیعه در قرن دوازدهم قمری می باشد.
آن جناب فرزند مرحوم غیاث الدین محمّد خوزانی است و در خوراسگان از توابع اصفهان که با نام خوزان معروف بوده،متولّد شده است.
عالمان و تراجم نگاران شیعه از فضل و بزرگی و مقام علمی وی ستایش کرده اند و او را به جلالت قدر ستوده اند از جمله صاحب کتاب«تتمیم الامل»آورده است:او یگانه عصر خود در فقه و اصول و حکمت بود،فقیهی دقیق النظر،خوش فهم و با فکری عمیق بود.من از محضرش بهره بردم و او عالمی شیرین کلام و خوش خلق بود.
همچنین شاگرد وی عالم فقیه آقا باقر هزارجریبی در اجازه ای که به سیّد
ص:349
بحر العلوم قدّس سرّه داده از وی با عنوان عالم فاضل فقیه جلیل القدر و عظیم المرتبه یاد کرده است.ایشان از شاگردان و مجازین امیر محمّد حسین خاتون آبادی و میر محمّد خلیفه سلطانی است و جمع زیادی از عالمان شیعه از او اجازه روایت گرفته اند.
از آثار قلمی ایشان از این تألیفات اطلاع داریم:
1-تفسیر آیه «وَ إِذٰا قُرِئَ الْقُرْآنُ» 2-تفسیر قرآن 3-حواشی کتب اربعه 4-رساله ای در تحریم غنا 5-رساله ای در اینکه درهم و دینار قیمی است یا مثلی 6-رساله ای در مشروعیت تلقین میت توسط اطفال و...
ایشان در سال 1160 در اصفهان به دست نادر شاه افشار به شهادت رسید و در مقبره آب بخشان مدفون گردید.
رساله حاضر بر اساس نسخه شماره عمومی 6126 کتابخانه آستان قدس رضوی تصحیح گردیده است و در این تصحیح کوشش گردیده نسخه به دقت بازخوانی و روایات رساله از منابع اصلی جستجو گردد.این اثر اولین رساله از آثار محمّد ابراهیم خوزانی عالم قرن دوازدهم می باشد و امید است این تلاش برای احیاء آثار علمی فرزانگان شیعه مورد قبول خداوند سبحان و اولیاء دین و اهل نظر و تحقیق قرار گیرد.آمین.
و الحمد للّه رب العالمین مرکز تحقیقات حوزه علمیه نجف آباد ذیحجّه 1427 ق-محمّد داوری
ص:350
ص:351
ص:352
[رساله استحباب التختم بالعتیق]
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
الحمد للّه علی ما أنعم و هدی و سلام علی عباد الذی اصطفی محمّد و عترته خیره الوری و بعد فیقول العبد الراجی عفو ربه الکریم ابن مرحوم غیاث الدین محمّد الخوزانی، محمّد إبراهیم عفی عنهما بالنبی و آله صلوات اللّه علیهم أجمعین.
هذه جوهره معنویه لا جوهره معدنیه من تحقیق استحباب التختم بالعقیق و إن کان کل صنف منه بذلک حقیق قد رباه مزن التوفیق فی صدق التدقیق و نشأ ذلک من زعم من حصه بالیمنی و أنکر العموم من غیر تعمق و لا تحدیق (1).قد روی من طریق أهل البیت صلوات اللّه علیهم أجمعین أحادیث متضافره فی فضل العقیق و ثواب التختم به؛ (2)منها ما رواه الصدوق فی کتاب علل الشرائع عن سلمان الفارسی قال:
قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لعلی علیه السّلام:تختّم بالیمین تکن من المقربین.قال:یا رسول اللّه و ما المقربون؟قال:جبرئیل
ص:353
1- (1)) التحدیق:شده النظر؛تهذیب اللّغه،ج 4،ص 34،محمّد بن أحمد أزهری.
2- (2)) برای اطّلاع از ابواب فضیلت عقیق و ثواب به دست کردن آن رجوع کنید به: وسائل الشیعه،ج 5،ص 85،باب 51 استحباب التختم بالعقیق و نیز باب 52 و 53؛ علل الشرائع،شیخ صدوق،ص 158،باب عله تختم أمیر المؤمنین علیه السّلام فی یمینه؛مستدرک الوسائل،ج 3،ص 293-297 باب استحباب التختم بالعقیق؛کافی،ج 6،ص 471، باب العقیق.
و میکائیل،قال:بما أتختم یا رسول اللّه؟قال:بالعقیق الأحمر فإنه أقر للّه عز و جل بالوحدانیه و لی بالنبوه و لک یا علی بالوصیه و لولدک بالإمامه و لحبیبک بالجنه و لشیعه ولدک بالفردوس. (1)و منهما ما رواه الصدوق أیضا فی کتاب ثواب الأعمال
عن علی بن الحسین عن أبیه الحسین بن علی علیهم الصلاه و السلام قال:لمّا خلق اللّه موسی بن عمران کلّمه علی طور سیناء ثم اطلع إلی الأرض اطلاعه فخلق من نور وجهه العقیق ثم قال علیه السّلام:
آلیت بنفسی علی نفسی أن لا أعذب کف لابسه إذا تولّی علیّا،بالنار. (2)و منها ما رواه فیه
عن أبی عبد اللّه علیه الصلاه و السلام قال:ما رفعت کف إلی اللّه أحب إلیّ من کف فیها عقیق (3).قال الفیروزآبادی،العقیق،کأمیر:خرز أحمر یکون بالیمن و بسواحل بحر رومیه،[منه]جنس کدر کماء یجری من اللّحم المملّح و فیه خطوط بیض خفیه،من تختّم به سکنت روعته عند الخصام و انقطع عنه الدم من أیّ موضع کان و نحاته جمیع أصنافه تذهب حفر الأسنان و محروقه یثبّت متحرکها،الواحده بهاء،[ج:عقائق] (4).و هذا القدر الذی ذکرناه من الأخبار و غیره مما لم یذکره علق الفضائل فیها علی هذا الجنس المعروف و الماهیه المعلومه.فکل ما نطق علیه اسم هذا الجنس و أحل تحت هذا الفصل
ص:354
1- (1)) علل الشرائع،ص 158،باب عله تختم أمیر المؤمنین علیه السّلام فی یمینه،ح 3؛وسائل الشیعه، ج 5،ص 83،باب استحباب التختم فی الیمین،ح 5983؛بحار الأنوار،ج 27،ص 280، باب 17،ح 1.
2- (2)) ثواب الاعمال،ص 175؛مستدرک الوسائل،ج 3،ص 294،ح 3617؛جامع الأخبار، ص 134،فصل 93،فی التختم بالعقیق.
3- (3)) ثواب الاعمال،ص 175؛مستدرک الوسائل،ج 3،ص 294،ح 3617؛جامع الأخبار، ص 134،فصل 93،فی التختم بالعقیق.
4- (4)) القاموس المحیط،محمّد بن یعقوب فیروزآبادی،ج 2،ص 1207،چ اوّل،دار إحیاء التراث العربی،بیروت-لبنان.
و إن کان لکدریته بالنسبه إلی سائر أصنافه من الرذل و یؤید ما قلناه،ما رواه ثقه الإسلام فی باب العقیق من الکافی عن ربیعه الرأی قال:
رأیت فی ید علی بن الحسین علیهما السّلام فص عقیق فقلت ما هذا الفص؟فقال عقیق رومی و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله:من یختم بالعقیق قضیت حوائجه؛ (1)و کذا کلام جمیع الأصحاب الذی اطلعت علی تصانیفهم،مطلق و ظاهر فی استحباب التختم بما یطلق علیه العقیق یمنیا کان أو هندیا أو رومیا و قد تصدی البعض للقدح فیه متشبثا بما ظنه مخصصا.مما روی فی ما رأیناه فی جامع الأخبار عن ابن عباس قال:
هبط جبرئیل علیه السّلام:علی النبی علیه السّلام فقال یا محمّد ربی یقرئک السلام و یخصک بالتحیه و الإکرام و یقول لک:البس خاتمک بیمینک و اجعل فصه عقیقا و قل لابن عمک یلبس خاتمه بیمینه و یجعل فصه عقیقا.فقال علی علیه السّلام:یا رسول اللّه و ما العقیق؟قال علیه السّلام:العقیق جبل من الیمن (2)أقرّ للّه بالوحدانیه و لی بالنبوه و لک بالوصیه و لأولادک الأئمه بالإمامه و لشیعتک بالجنه و لأعدائک بالنار؛ (3)و ما یقدح فی کون بعض معادنه رومیا و تأویله بالیمنی لتسلط ملک الروم علیه و لی فیما تصدی لتأییدها نظر،إذ هذا السند لا صحه فیه و ناقله لیس کتابه مما یوثق به کثیرا فلا یصلح لتخصیص النصوص المعتبره التی نقلها الشیوخ للإثبات علی أنه یحتمل أن یکون السؤال عن الحقیقه و یکون الجواب عن الفرد المعروف.إذ ظاهر الخبر یدل علی أن السؤال کان من الماهیه و الجواب ورد بلفظ نکره داله علی فرد من أفراد الجبال الکائنه فی الیمن.
و الجواب لا یطابقه إذ لا علم لنا بخصوص المراد،لتعددها،إلا أن یضم إلیه أنه کلام صدر
ص:355
1- (1)) کافی،ج 6،ص 86،باب العقیق؛وسائل الشیعه،ج 5،ص 86،ح 5994 و 5995.
2- (2)) در جامع الأخبار«بالیمن»و در روضه الواعظین«فی الیمن»آمده است.
3- (3)) جامع الأخبار،ص 133،فصل 93؛روضه الواعظین،ج 2،ص 309؛اما در منابع مذکور و غیر آن این فقره از روایت:«و یخصک بالتحیه و الإکرام»یافت نشد.
من سیّد العقلاء و البلغاء فیحمل علی الجنس المعروف و إن کان متعددا،فکأنه أخذ الجمیع واحدا و أطلق علیه ما أطلق،لأنه کان معروفا فی ذلک الزمان فقط،فإن سائر المعادن لعله ما کان ظاهرا للناس فی زمنه صلّی اللّه علیه و آله أو کان و لکن ما وصل خبره إلی بلاد العرب.و علمهم علیهم السّلام بما کان و ما یکون معتقدی الذی أدین اللّه به و لکن السؤال لعله کان أولا للعلم به و علوم الأئمه منه صلّی اللّه علیه و آله أو لتعلیم الأمه و بعد التنزیل یقول هذه الفضائل لهذا الصنف و لکن المطلقات یدل علی الغیر و هذه الفضیله فی هذا الحدیث مخصوص بهذا الصنف و إن کان غیره مشارکا له فی الفضائل،کحدیث العلل فإن التعلیل الوارد فیه وارد فی الجمله و کذا حدیث ثواب الأعمال و حدیث الکافی یدل علی الإطلاق فتدبر،تعرف و اللّه الهادی و بیده أزمه التوفیق فی الأواخر و المبادی و الحمد للّه وحده و صلی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین.
ص:356
شرح عوامل نحو
اشاره
عالم فقیه و متبحّر،محمّد بن حسن اصفهانی معروف به فاضل هندی قدّس سرّه
تحقیق و تصحیح:اباذر کافی موسوی
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
[مقدمه محقق]
شرح حال حضرت فاضل هندی قدّس سرّه
اشاره
محمّد بن حسن بن محمّد اصفهانی ملقّب به بهاء الدین،معروف به بهاء که گاه به تاج الفقهاء و فاضل اصفهانی و عالم ربّانی هم موصوف و گاه به جهت تألیف کتاب شریف کشف اللّثام به کاشف اللثام متصف می باشد. (1)
پدرش تاج الدین حسن،در سفری که به هند داشت،فرزند دوازده ساله خود را نزد امپراتور هند(اورنگ زیب)برد.و سلطان هند،وقتی به حقیقت مراتب و کمالات او پی برد،فحول علمای عامّه را در مجلس حاضر نموده و امر نمود که با وی مناظره کنند.
ص:357
1- (1)) ریحانه الادب،میرزا محمّد علی مدرّس تبریزی،ج 4،ص 284.
طفل دوازده ساله با حاضرجوابی،آنها را عاجز نمود.و چون فاضل هندی به درخواست سلطان هند مدّتی را در هند سپری کرد،به فاضل هندی اشتهار یافت. (1)
آن جناب از عالمان اواخر دوره صفویه (2)و یگانه عصر خویش و اعجوبه دهر بود (3)و در سال یک هزار و شصت و دو ه.ق در اصفهان دیده به جهان گشود. (4)و حضرتش در سن کودکی با استعداد و حافظه سرشار خداوندی به تحصیل علم پرداخت و در اندک زمانی در علوم زمان خویش از بزرگان علم به شمار آمد.به طوری که فاضل اصفهانی گفته است:من پیش از سیزده سالگی از تحصیل معقول و منقول،فراغت یافتم و قبل از دوازده سالگی،شروع به تألیف کتاب نمودم و شرح مختصر و شرح مطول تفتازانی را در ده سالگی به اتمام رساندم. (5)
اساتید:
درباره استادان فاضل هندی نکته های فراوانی در کتاب ها نیامده است اما آنچه که از شواهد مشخّص می شود،اولین استاد وی،پدرش مولی تاج الدین حسن بوده است.
تألیفات:
در تألیفات ایشان باید از کتاب فقهی«کشف اللثام»در شرح قواعد الاحکام علاّمه حلّی نام برد که قدرت و تسلط وی را بر علم فقه به خوبی آشکار می نماید.این کتاب چنان عمیق و مبسوط است که صاحب جواهر رحمه اللّه فرموده اند که:من اعتماد عجیبی به
ص:358
1- (1)) ریاض الجنه،میرزا محمّد حسن زنوزی،ج 2،ص 204.
2- (2)) روضات الجنات،علاّمه میرزا محمّد باقر موسوی خوانساری،ج 7،ص 111.
3- (3)) ریحانه الادب،ج 4،ص 284.
4- (4)) همان.
5- (5)) ریاض الجنه،ج 2،ص 200.
این کتاب داشته و هیچ گاه چیزی از جواهر را ننوشته ام مگر آنکه کتاب شریف کشف اللثام در کنار من باشد. (1)و بیش از هزار مرتبه در کتاب جواهر به این کتاب استناد شده است.
از دیگر تألیفات فاضل هندی که به هشتاد تألیف می رسد (2)،می توان به 1-المناهج السویه فی شرح الروضه البهیه؛2-شرح قصیده العینیه سیّد حمیری؛3-شرح ملخص التلخیص؛(این کتاب اولین تألیف فاضل هندی است).4-عون اخوان الصفافی تلخیص الشفا 5-التمحیص فی البلاغه 6-التنصیص علی معانی التمحیص 7-اجاله الفکر فی القضاء و القدر؛(این رساله در دفتر اول مجموعه میراث حوزه اصفهان صص 23-77 معرفی گردیده است).
8-چهار آینه:(که اسم ابزار دفاعی جنگی است و برای شاه حسین صفوی تألیف شد).
9-«الزبده»فی اصول الدین.
عالم متتبع و فقیه بزرگ فاضل هندی رساله هایی در نحو به نگارش درآورده که از آن جمله«شرح عوامل ملاّ محسن قزوینی»،«حاشیه بر کافیه ابن حاجب»،«موضّح اسرار النحو»،و«الکواکب الدری»-که در موضوع تفسیر و ادبیات و به زبان عربی در سال 1097 ه.ق.تألیف شده است-،شرح عوامل جرجانی و قران الاقتراح می باشد. (3)
عمر با برکت جناب فاضل هندی همواره با تدریس و تألیف و غور در کتاب ها به
ص:359
1- (1)) الکنی و الالقاب،محدّث خبیر حاج شیخ عباس قمی،ج 3،ص 11.
2- (2)) همان.
3- (3)) منابع تألیفات:روضات الجنات،ج 7 و الذریعه،ج 1،ص 280 و ج 4،ص 265 و ج 18،ص 56 و ریحانه الادب،ج 4،ص 285 و طبقات اعلام الشیعه،علاّمه آقا بزرگ تهرانی ص 757 می باشد.
انجام رسیده است و شاگردان فراوانی از محضر پرفیض آن فقیه الهی بهره برده اند.
و سرانجام این عالم ربّانی در بیست و پنجم رمضان المبارک سال یک هزار و صد و سی و هفت ه.ق دامنگیر این خاک غم شد و پیکرش در قبرستان تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.و حاج ملاّ محمّد نائینی،معروف به فاضل نائینی که بعضی حکایات متفرقه به وی منسوب است در سال 1263 ه.ق در جنب فاضل هندی مدفون شد و به همین سبب مردم اصفهان قبر این دو شخصیت علمی را به نام فاضلان می شناسند. (1)
شیوه تحقیق
شرح عوامل جرجانی تحقیقی مختصر است در پیرامون عوامل جرجانی و در واقع، مثالهای دقیق و قابل فهم بر صد عامل نحو،از آثار شیخ عبد القاهر بن عبد الرحمن جرجانی می باشد.حسن این شرح در این است که از ارائه بحثهای طولانی و حاشیه ای پرهیز و به بیان مثالهایی برای تفهیم مطلب اکتفا شده است.این اثر اگرچه برجستگی فراوانی در مباحث نحوی ندارد و تنها یک اثر مناسب برای دریافت بخشی از مطالب علم نحو می باشد،ولی از آنجا که شخصیت باعظمت فاضل هندی نیازمند به پرداخت همه جانبه است و شایسته است که همه آثار ایشان احیاء گردد،در این مجموعه آمده است.
به یقین اگر تمامی آثار محمّد بن حسن اصفهانی تحقیق و چاپ شود و سیر تحوّل اندیشه این فرزانه دوران بررسی و تحقیق گردد سیمایی تابناک از قدرت علمی دانشمندان شیعه ترسیم خواهد شد.امید بر آن است که این مهم به گونه ای مناسب در زمانی نه چندان دور به انجام رسد.آمین.
ص:360
1- (1)) ریحانه الادب،ج 4،ص 285.
شرح مذکور براساس دو نسخه موجود کتابخانه آستان قدس رضوی(نسخه اول تحریر سال 1078 به شماره عمومی 3868 و نسخه دوم تحریر 1262 به شماره عمومی 8253)تصحیح شده است.
در پایان،از همه کسانی که حقیر را در به انجام رساندن این اثر یاری نمودند به خصوص حجت الاسلام و المسلمین محمّد جواد نور محمّدی،تشکر می نمایم.
و السلام
مرکز تحقیقات حوزه علمیّه نجف آباد
85/4/7 اباذر کافی موسوی
ص:361
ص:362
ص:363
ص:364
ص:365
[شرح عوامل نحو]
اشاره
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین و الصلوه علی افضل (1)النبیّین محمّد و عترته الطاهرین.
العوامل فی النحو علی ما الّفه الشیخ الامام الفاضل عبد القاهر بن عبد الرحمن الجرجانی سقی اللّه ثراه و جعل الجنّه مثواه ماه عامل لفظیّه و معنویّه.فاللفظیّه منها علی ضربین:سماعیه (2)و قیاسیه (3).فالسماعیه منها احد و تسعون عاملا و القیاسیه منها سبعه عوامل و المعنویه منها عددان فتتنوع السماعیه منها علی ثلثه عشر نوعا:
النوع الأوّل:حروف تجرّ الاسم فقط و هی تسعه عشر حرفا:
الباء:للالصاق (4)اما حقیقه نحو:به داء و امّا مجازا نحو:مررت بزید و للاستعانه نحو:
کتبت بالقلم و للمصاحبه نحو:اشتریت الفرس بسرجه و للمقابله نحو:بعت هذا بهذا و للتعدیه نحو:ذهبت بزید.و للسببیه نحو:ضربت زیدا بسوء ادبه و للظرفیه نحو:جلست بالمسجد و للتبعیض نحو قوله تعالی وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ (5)ای بعض رؤسکم و قد
ص:366
1- (1)) نسخه ب:خیر خلقه محمّد و آله اجمعین.
2- (2)) و هی ما یسمع و لا یقاس علیه نحو لم و لما(حاشیه نسخه دوم).
3- (3)) و هی ما یسمع و یقاس علیه نحو ضرب زید عمروا(حاشیه نسخه دوم).
4- (4)) اصل الباء ان یکون للالصاق(حاشیه نسخه دوم).
5- (5)) سوره مبارکه مائده6/.
یکون زایده؛قیاسا بعد النفی نحو:ما زید بقائم و بعد الاستفهام نحو:هل زید بقائم و سماعا نحو: وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ شَهِیداً (1).
و من لابتداء الغایه فی المکان نحو:سرت من البصره الی الکوفه و للتبیین نحو قوله تعالی: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ (2)و للتبعیض نحو:اخذت من الدراهم ای:بعض الدراهم و للبدل نحو قوله تعالی: أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا مِنَ الْآخِرَهِ (3)و قد یکون زایده بعد النفی و الاستفهام نحو:ما جائنی من احد و هل جائنی من احد.
و الی لانتهاء الغایه فی المکان و تعرف باتیان من فی مقابله نحو:سرت من البصره الی الکوفه و قد تکون بمعنی مع نحو قوله تعالی: لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤٰالِ نَعْجَتِکَ إِلیٰ نِعٰاجِهِ (4)ای:مع نعاجه و نحو وَ لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَهُمْ إِلیٰ أَمْوٰالِکُمْ (5)،ای مع اموالکم: فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرٰافِقِ ای مع المرافق. (6)
و فی للظرفیه (7)نحو:جلست فی المسجد و قد تکون بمعنی مع نحو قوله تعالی:
فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی (8)ای:مع عبادی و تکون بمعنی علی نحو قوله تعالی:
وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ (9)ای علی جزوع النّخل و قیل«فی»فی هذا الموضع تفید الظرفیه لانّ جزوع النخل کوعائهم و یقال فی،للاتساع نحو:هذا فی ملکی و انا فی حاجتک و فلان ینظر فی العلم«و هو اللّه فی السموات و فی الارض»و قد تکون اسما نحو:سمعت من فی زید ای من فم زید.
ص:367
1- (1)) سوره مبارکه نساء79/.
2- (2)) سوره مبارکه حج30/.
3- (3)) سوره مبارکه توبه38/.
4- (4)) سوره مبارکه ص24/.
5- (5)) سوره مبارکه نساء2/.
6- (6)) سوره مبارکه مائده6/.
7- (7)) یکون علی قسمین:حقیقه نحو الماء فی الکوز و مجازا نحو النّجاه فی الصدق کما انّ الهلاک فی الکذب(عوامل ملا محسن).
8- (8)) سوره مبارکه فجر29/.
9- (9)) سوره مبارکه طه71/.
و اللام للتّملیک نحو:المال لزید و للتّخصیص نحو:الجلّ للفرس و للتّعلیل نحو:
ضربت زیدا للتأدیب و قد تکون بمعنی عن،مع القول نحو قوله تعالی: قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا (1)»ای عن الذین امنوا و بمعنی الواو القسم للتعجّب نحو قول الشاعر:
للّه لا یبقی علی الایام ذو حیذ بمشمخر به الظّیان و الاس
و قد تکون زایده نحو قوله تعالی: رَدِفَ لَکُمْ (2)ای ردفکم.
و ربّ؛و لها صدر الکلام و تدخل علی نکره موصوفه نحو:ربّ رجل کریم لقیته و قد تدخل علی ضمیر ممیّز بنکره منصوبه نحو:ربّه رجلا و تلحقها ما الکافه فتلقی عن العمل فتدخل حینئذ علی الفعل نحو:ربّما ما قام زید و لا یتقدّم متعلقها علیها و الفعل الذی متعلّقها لا یکون الاّ ماضیا.
و او ربّ تدخل علی نکره موصوفه نحو قول الشاعر:
و قائم الاعماق خاوی المخترق مشتبه الاعلام لماع الخفق
و مثل قول الشاعر:
و بلده لیس لها انیس الا الیعافیر و الاّ العیس
و عن للمجاوزه نحو:رمیت السهم عن القوس و اطعمهم عن الجوع و کساهم عن العری و لانه یجعله متجاوزه عنها و قد تکون اسما نحو:جلست من عن یمینه ای:من جانب یمینه.
و علی للاستعلاء نحو:جلست علی الحائط و زید علی السطح و قد تکون اسما نحو:
رکبت من علیه ای من فوقه.
و الکاف للتشبیه نحو:زید کالاسد و قد تکون اسما نحو قول الشاعر:
بیض ثلاث کنعاج جم یضحکن عنا کالبرد المنهم
ص:368
1- (1)) سوره مبارکه عنکبوت12/.
2- (2)) سوره مبارکه نمل72/.
و مذ و منذ لابتداء الغایه فی الزمان کما تکون من لابتداء الغایه فی المکان نحو:ما رأیته مذ یوم الجمعه و منذ یوم الجمعه فاذا رفع ما بعدهما کانا اسمین نحو:ما رأیته مذ یوم الجمعه و منذ یوم الجمعه.
و حتّی للانتهاء الغایه فی الزمان نحو سرت من البصره الی الکوفه و نحو:سرت حتی الصباح و تکون بمعنی مع نحو اکلت السمکه حتی راسها ای مع رأسها و تکون بمعنی الی نحو:ذهبت حتی بلغت الکوفه و للاستیناف نحو قول الشاعر:
سریت بهم حتی تکل جیادهم و حتی الجیاد ما یقدن بارسان
و واو القسم نحو:و اللّه و رب الکعبه و لا تستعمل مع فعل القسم و السؤال و الضمیر فلا تقول:اقسم و اللّه کما تقول:اقسم باللّه فلا تقول:و اللّه اخبرنی کما تقول باللّه اخبرنی و لا تقول و ک کما تقول بک.
و باء القسم اعمّ من الواو القسم و التاء لانّها تکون مع الفعل و مع السؤال و مع الضمیر و غیره تقول اقسم باللّه و باللّه اخبرنی و بک و لا تکون ذلک فی الواو و التاء لأن الباء اصل و هما ای الواو و التاء،فرعان علیها.
و تاء القسم مثل واو القسم فیما ذکرنا و التاء مختصه بالظاهر فی اسم اللّه تعالی خاصه فلا تقول:ترب الکعبه کما تقول:و ربّ الکعبه.
و حاشا للاستثاء و استعمال حاشا حرف الجر؛هو الفصیح کما تقول:جائنی القوم حاشا زید فیکون المعنی:انّ زید استثنی من القوم غیر داخل فی المجیء.
و عدا و خلا یجرّ بهما الاسم فی بعض اللغات فتکونان حرفی الجرّ و هما بمعنی الاستثناء کحاشا و الأکثر أنهما فعلان و تنصب الاسم ما بعدهما علی انّه مفعول لهما فالفاعل مضمر فیقال:جائنی القوم خلا زیدا و عدا زیدا ای خلا بعضهم زیدا و عدا بعضهم زیدا.کقولک جاوز بعضهم زیدا ثم المعنی فی المجاوزه انّه لم یکن بعض الجائین زیدا
ص:369
و دخلت ما علیهما لا یکونان الاّ فی فعلین لانّها مصدریه لا تدخل الاّ علی الفعل نحو:
جائنی القوم ما خلا زیدا و جائنی القوم ما عدا زیدا.
النوع الثانی:حروف تنصب الاسم و ترفع الخبر و هی سته احرف:
انّ و انّ لتحقیق مضمون الجمله نحو:انّ زیدا قائم فانّ المکسوره لا تغیّر معنی الجمله و انّ المفتوحه مع جملتها فی الحکم المفرد و هو المبتدأ و الفاعل و المفعول و المضاف الیه و الخبر و المجرور لانّ اصلها الافراد لو لا انک منطلق انطلقت و اعجبنی انک قائم و عجبت من انّک منطلق و اعجبنی انّک فاضل و اوّل قولی أنی احمد اللّه و عجبت من أنک منطلق و تکون بالکسر فی موضع الجمله و هو ابتداء الکلام و بعد القول و بعد الموصول و بعد القسم نحو:انّ زیدا منطلق و قٰالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهٰا بَقَرَهٌ (1)و جائنی الذی إن اباه فاضل و و اللّه إنّ زیدا منطلق و اذا کانت فی موضع تحتمل المفرد و الجمله معا و صلح لهما،یجوز بالکسر و الفتح نحو:من یکرمنی فانّی اکرمه فان قدّرت فانا اکرمه بالکسر فان قدّرت فجزاءه اکرامی له فبالفتح.
و کأنّ للتّشبه نحو:کانّ زیدا اسد و قد تخفّفت فتلقی عن العمل نحو قول الشاعر:
و نحر مشرق اللون کان ثدیاه حقان
و لکنّ للاستدراک نحو:ما جائنی لکنّ عمروا حاضر.
و لیت للتمنّی نحو:لیت زیدا قائم و لعلّ للترجّی نحو:لعلّ زیدا فاضل و الفرق بین التمنی و الترجی انّ التمنی یدخل علی ما یجوز و علی ما لا یجوز کقول الشاعر:
فیا لیت الشباب یعود یوما فاخبره بما فعل المشیب
و الترجی خاص بما یجوز و یدخل علی هذه الحروف کلها ماء الکافه فتلقها عن
ص:370
1- (1)) سوره مبارکه بقره68/.
العمل نحو:إنما زید لقائم.و کَأَنَّمٰا یُسٰاقُونَ إِلَی الْمَوْتِ (1)و لیتما و لعلّما زید یجیء.
النوع الثالث:حرفان ترفعان الاسم و تنصبان الخبر و هما ما و لا المشبهتان بلیس
تقول:ما زید قائما و لا رجل افضل منک و هما یتساویان فی العمل و یتخالفان فی المعنی لانّ ما تعمل فی المعرفه و النکره و لکن لا تعمل فی النکره فلا یقال:لا زید افضل منک فان انتقض النفی بالاّ أو یتقدم الخبر،لم یجز الاّ الرفع نحو:ما زید الا قائم و ما قائم زید.
النّوع الرابع:حروف تنصب الاسم فقط و هی سبعه احرف:
الواو بمعنی مع نحو:استوی الماء و الخشبه و جائنی البرد و الطیالسه و ما شأنک و زیدا.
و الاّ،تنصب الاسم اذا کان الاستثناء من کلام موجب نحو:جائنی القوم الاّ زیدا او کان المستثنی مقدما علی المستثنی منه نحو:ما جائنی الا اخاک احد أو منقطعا نحو:
جائنی القوم الاّ حمارا.
و یاء للنداء القریب و البعید و تنصب اذا کان المنادی مضافا نحو:یا عبد اللّه أو مشابها للمضاف نحو:یا طالعا جبلا او مفردا نکره نحو قول الاعمی:یا رجلا خذ بیدی.
و ایا للنداء البعید نحو:ایا ضاربا زیدا و ایا خیرا من زید.
و هیا للنداء البعید.نحو:هیا عبد اللّه.
و ای للنداء القریب نحو:ای عبد اللّه.
و الهمزه المفتوحه للنداء القریب أعبد اللّه.
النوع الخامس:حروف تنصب الفعل المضارع و هی اربعه احرف:
ان تنصب وجوبا اذا کان ما قبلها غیر فعل علم او ظنّ نحو قوله تعالی: یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النّٰارِ (2)و اذا کان ما قبلها فعل علم او ظن تنصب جوازا نحو قوله تعالی:
ص:371
1- (1)) سوره مبارکه انفال6/.
2- (2)) سوره مبارکه مائده37/.
حَسِبُوا أَلاّٰ تَکُونَ فِتْنَهٌ (1)و هی اربعه امثال:الناصبه نحو:المثال الاول و المخفّفه من المثقله نحو قوله تعالی: عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضیٰ (2)و المفسّره نحو قوله تعالی: وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا (3)و الزائده نحو قوله تعالی: فَلَمّٰا أَنْ جٰاءَ الْبَشِیرُ (4).
و لن للنفی الابد فی الاستقبال نحو قوله تعالی: لَنْ تَرٰانِی و تنصب مطلقا.
و کی تفید نوعا من التعلیل و تنصب اذا کان ما قبلها سببا لما بعدها مثل قولهم:اسلمت کی ادخل الجنه.
و اذن (5)تنصب بشرطین احدهما ان لا یکون ما بعدها معتمدا علی ما قبلها کقولک لمن تحدثک انا اذا اظنک کاذبا و الثانی ان یکون ما بعدها فعل المستقبل بمعنی الجواب و الجزاء مثل ان یقول لک:انا اتیک غدا فتقول:اذا احسن الیک و لو کان معه واوا او فاء یجوز فیه الوجهان نحو قوله تعالی: فَإِذاً لاٰ یُؤْتُونَ النّٰاسَ نَقِیراً (6)و قد قرأ علی اعمال:
فاذن لا یؤتوا النّاس نقیرا.و کقوله تعالی: وَ إِذاً لاٰ یَلْبَثُونَ خِلاٰفَکَ إِلاّٰ قَلِیلاً (7)و قد قرء:
و اذن لا یلبسوا خلافک.
النّوع السادس:حروف تجزم الفعل المضارع و هی خمسه احرف:
لم:تجزم الفعل المضارع و تقلبه ماضیا معنی نحو:لم یضرب.
و لما و هی مثل لم و الفرق بینهما انّ لمّا،نفیها مستمر الی حین الکلام بخلاف لم و مع لمّا یجوز حذف الفعل بخلاف لم،تقول اتیت و لمّا فلا یقال:اتیت و لم.
ص:372
1- (1)) سوره مبارکه المائده71/.
2- (2)) سوره مبارکه مزّمّل20/.
3- (3)) سوره مبارکه یوسف96/.
4- (4)) سوره مبارکه یوسف96/.
5- (5)) اذن-اذا.
6- (6)) سوره مبارکه نساء53/.
7- (7)) سوره مبارکه اسراء76/.
و لام الامر الغایب نحو:لیضرب و تجزم کما جزمت لا فی النهی الاّ انها مختصه بالأمر الغائب و المتکلم فتقول:لیفعل زید کذا و لا فعل و لنفعل.
و لا فی النهی نحو:لا یضرب تجزم فی المخاطب و المغایب و المتکلم تقول:لا یفعل و لا تفعل و لا افعل و لا نفعل بخلاف لم و لمّا فی قلب معنی المستقبل ماضیا لانّ النّهی لا یتصوّر الاّ فی المستقبل.
و ان و هی اربعه اقسام:
الشرطیه و هی التی تجزم فی الشرط و الجزاء،نحو:ان تضرب اضرب.
و النافیه نحو قوله تعالی: إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَظُنُّونَ (1).
و الزائده نحو قول الشاعر:
فما ان ظبّنا جبن و لکن منایانا و دوله اخرینا
و المخففه نحو قوله تعالی: وَ إِنْ کُلٌّ لَمّٰا جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ (2).
النوع السابع:اسماء تجزم الفعل المضارع علی معنی ان و هی تسعه اسماء:
من:و هی للعقلاء العامه نحو:من یکرمنی اکرمه و تکون علی اربعه اوجه:
الشرطیه نحو:من تضرب اضرب و هذه جازمه و الاستفهامیه نحو من انت؟ و الموصوله نحو قوله تعالی: فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخٰافُ وَعِیدِ (3)و الموصوفه نحو قول الشاعر:
ربّ من انضجت غیظا صدره قد تمن لی موتا لم تطع
و ایّ تکون شرطیه نحو:ایّهم یاتینی اکرمه و تجزم فی الشرط و الجزاء و الموصوله نحو قوله تعالی: ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَهٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمٰنِ عِتِیًّا (4)
ص:373
1- (1)) سوره مبارکه جاثیه24/.
2- (2)) سوره مبارکه یس32/.
3- (3)) سوره مبارکه ق45/.
4- (4)) سوره مبارکه مریم69/.
و استفهامیه نحو قوله تعالی: أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا (1)
و موصوفه نحو:یا ایها الرجل.
و ما علی اربعه اوجه:
الشرطیه و هو تجزم نحو:ما تصنع اصنع
و الاستفهامیه نحو قوله تعالی: وَ مٰا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یٰا مُوسیٰ (2)
و الموصوفه نحو قول الشاعر:
ربّما تکره النّفوس من الامر له فرجه کحلّ العقال
و الزائده نحو:انّما و کانّما.
و متی و هی تکون شرطیه و تجزم نحو:متی تذهب اذهب و استفهامیه نحو:متی کان کذا.
و مهما و هی تکون شرطیه نحو:مهما تفعل افعل.
و این و هی تکون شرطیه نحو:این تجلس اجلس و استفهامیه نحو:این کنت؟
و الفرق بین متی و این،انّ متی سؤال من الزمان و این سؤال من المکان.
و حیثما و انّی و اذما علی قیاس ما قبلها من اخواتها.
النوع الثامن:اسماء تنصب علی التمییز اسماء النکرات و هی اربعه اسماء:
احدها:عشر اذا رکبت مع احد و اثنین الی تسع و تسعین نحو:احد عشر درهما و اثنا عشر درهما الخ.
و ثانیها:کم،نحو:کم رجلا عندک و تکون بمعنی الاستفهامیه کما ذکر و الخبریه نحو:
کم رجل لقیته و کم رجال لقیتهم.
و ثالثها:کایّن نحو:کایّن رجلا عندک.
و رابعها:کذا نحو:کذا رجلا عندک و کذا درهما عندک.
ص:374
1- (1)) سوره مبارکه نمل38/.
2- (2)) سوره مبارکه طه17/.
النوع التاسع:کلمات تسمّی اسماء الأفعال بعضها تنصب و بعضها ترفع و هی
اشاره
تسعه کلمات؛
الناصبه منها سته کلمات
و هی روید:بمعنی امهل نحو:روید زیدا ای:امهل زیدا.
و بله بمعنی دع ای:دعه.
و دونک بمعنی خذ نحو:دونک زیدا ای:خذه.
و علیک بمعنی الزم نحو:علیک زیدا ای:الزمه.
و حیهل بمعنی اسرع نحو:حیهل الترید ای:اسرع الترید.
و الرافعه منها ثلاثه کلمات:
هیهات بمعنی بعد نحو:هیهات زید ای بعد زید.
و شتّان بمعنی افترق کما تقول:شتان ما بین زید و عمر و شتان بینهما.
و سرعان بمعنی سرع نحو:سرعان زید ای:سرع زید.
النوع العاشر:افعال تسمّی افعال الناقصه ترفع الاسم و تنصب الخبر و هی ثلاثه عشر فعلا:
کان نحو:کان زید فقیها و جاء فی القرآن علی خمسه اوجه بمعنی الاوّل فی صفاته تعالی نحو قوله تعالی: «وَ کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً» و بمعنی الماضی نحو: کٰانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ (1)و بمعنی الحال نحو: إِنَّ الصَّلاٰهَ کٰانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتٰاباً مَوْقُوتاً (2)و بمعنی المستقبل نحو: یَخٰافُونَ یَوْماً کٰانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً (3)و بمعنی صار نحو: وَ کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ (4).
ص:375
1- (1)) سوره مبارکه نمل48/.
2- (2)) سوره مبارکه نساء103/.
3- (3)) سوره مبارکه الانسان7/.
4- (4)) سوره مبارکه بقره34/.
و صار للانتقال باعتبار الحقیقه نحو صار الطین خذفا و باعتبار العارض نحو:صار زید غنیا و باعتبار المکان نحو:صار زید الی عمرو.
و اصبح نحو:اصبح زید غنیا.و اضحی نحو:اضحی زید فقیرا.
و امسی نحو:امسی زید قائما و ظلّ نحو:ظل زید ماشیا.
و بات نحو:بات زید قائما.مازال نحو:مازال زید غنیا.
و ما برح نحو:ما برح زید یفعل کذا و ما فتی نحو:ما فتی زید قائما.
ما انفک نحو:ما انفک زید قائما و مادام نحو:اجلس مادام زید جالسا.
و لیس نحو:لیس زید قائما و هکذا ما یتصرف منهن.
النوع الحادی عشر:افعال تسمّی افعال المقاربه ترفع اسما واحدا و هی اربعه افعال:
عسی نحو:عسی زید ان یخرج و خبره فعل المضارع مع ان و قد یحذف ان تشبیها بکاد نحو قول الشاعر:عسی منهل یصفوا فیروی به الضمان.
و کاد خبره فعل المضارع بغیر ان نحو:کاد زید یموت و یکون مع ان تشبیها بعسی کقول الشاعر:
سم عفی من بعد ما قد انمحی قد کاد من طول البلی ان یمسحا (1)
و کرب نحو:کرب زید یخرج فهو مثل کاد.
و اوشک و هو یجری مجری عسی تاره نحو:اوشک زید ان یقوم و مجری کاد اخری نحو:اوشک زید یقوم.
ص:376
1- (1)) بیت فوق در هردو رساله به همین صورت است امّا صحیح آن به صورت زیر است: ربع عفاه الدهر طولا فما نمحی قد کاد من طول البلی ان یمصحا (البیت فی خزانه الادب)347/9.
النوع الثانی عشر:افعال المدح و الذم،ترفع اسم الجنس المعرف باللاّم و بعده
اسم اخر مرفوع و هو مخصوص بالمدح و الذم،و هی اربعه افعال:
نعم و فاعله معرّف بالالف و اللاّم نحو:نعم الرجل زید فنعم فعل المدح و الرجل فاعله و زید مخصوص بالمدح او فاعله مضافا الی المعرف باللاّم نحو نعم صاحب القوم عمرو و قد یکون فاعله مضمرا ممیزا بنکره منصوبه نحو:نعم رجلا زید او ممیّز بما بمعنی شیء نحو فنعمّا هی ای نعم الشیء شیئا هی.
و بئس مثل:نعم فی هذا الحکم و هو للذّم.
و ساء مثل بئس.
و حبذا نحو:حبذا زید فحبّ فعل ماض و ذا فاعله و لا یتغیّر بتغیّر المخصوص بالمدح بخلاف اخواتها.
النوع الثالث عشر:افعال الشک و الیقین و تسمیّ افعال القلوب تدخل علی
اسمین ثانیهما عباره عن الاول و تنصبهما جمیعا و هی سبعه افعال حسب
نحو:
حسبت زیدا منطلقا.
و خلت نحو:خلت زیدا فاضلا و ظننت نحو:ظننت زیدا غنیا.
و علمت نحو:علمت زیدا کریما و رأیت نحو رأیت زیدا جالسا،وجدت نحو:
وجدت زیدا عالما.
زعمت،اذا کان بمعنی علمت نحو:زعمت زیدا غنیا
و لهذه الافعال خواص اربعه:
الأول:اذا ذکرت احد المفعولین وجب ذکر الاخر.
ص:377
و الثانی:اذا توسطت أو تأخرت عن مفعولیها یجوز الغائها نحو:زید منطلق زعمت و زید علمت منطلق.
و الثالث:تعلیقها بالاستفهام او النفی او لام الابتداء و حینئذ یجب تعلیقها مثل:ظننت أزید منطلق ام عمر و علمت لزید منطلق و رأیت ما زید جالس.
و الرابع:ان یکون ضمیر الفاعل و المفعول واحد نحو:علمتنی منطلقا او علمتک منطلقا.
و القیاسیه منها سبعه عوامل:الفعل علی الاطلاق کان لازما او متعدیا یعمل علی حسبه و الصفه المشتبهه بالفاعل نحو:حسن و شدید و صعب تقول:رأیت رجلا حسنا وجهه و رأیت رجلا صعبا مرضه.
و اسم الفاعل یعمل عمل یفعل من فعله نحو:زید ضارب غلامه عمروا او یضرب غلامه عمروا.
و اسم المفعول یعمل عمل یفعل من فعله نحو:زید مضروب غلامه ای یضرب غلامه.
و المصدر و هو یعمل عمل فعله و هو علی ثلاثه اوجه:
احدها:ان یعمل منویا نحو:عجبت من ضرب زید عمروا و ترید من ان ضرب زید عمروا.
و الثانی:ان یعمل مضافا نحو:عجبت من ضرب زید عمروا.
و الثالث:ان یعمل معرفا بالألف و اللام عجبت من الضرب زید عمروا.
و کل اسم اضیف الی اسم آخر نحو:غلام زید و الاضافه امّا علی تقدیر اللام نحو:
غلام زید ای:غلام لزید او علی تقدیر من نحو خاتم فضیه ای:خاتم من فضه او علی تقدیر فی نحو:ضرب الیوم ای:ضرب فی الیوم.
و کل اسم تم بالتنوین فاستغنی عن الاضافه مثل:عندی رطل زیتا و منوان سمنا و علی التمره مثلها زبدا و عشرون درهما و معنی تمام الاسم ان یکون الاسم علی صفه لا تصح الاضافه معها و هی ان یکون فیه تنوین و نون التثنیه او الجمع او یکون مضافا.
ص:378
و المعنویه منها عددان:العامل فی المبتدأ و الخبر و العامل فی الفعل المضارع.
و العامل فی المبتداء و هو معنی الابتداء مرفوع لمشابهه الفاعل بانه مسند الیه کما انه الفاعل و العامل فی الفعل المضارع و هو وقوعه موقع الاسم الفاعل و ذلک معنوی نحو:
زید یضرب کما تقول:زید ضارب.
فهذه مائه عامل لا یستغنی الصغیر و الکبیر و الرفیع و الوضیع عن معرفتها و اعمالها فی معمولاتها حسب ما کان عملها و ذلک اخر ما اوردنا بنائه علی الطریق الاختصار و الیه هادی الارشاد.
ص:379
فهرست منابع تحقیق
1-المعجم المفهرس لا لفاظ القرآن الکریم،نشر ذوی القربی.
2-نسخه خطی عوامل جرجانی آستان قدس رضوی.
3-نسخه خطی شرح عوامل،فاضل هندی،تحریر سال 1078 نسخ خطی آستان قدس رضوی،ش:3868.
4-نسخه خطی شرح عوامل،فاضل هندی،تحریر سال 1262 ه.ق.نسخ خطی آستان قدس رضوی،ش:8253.
5-جامع المقدمات گروهی از دانشمندان شیعه،تصحیح و تحقیق مدرّس افغانی،ج اول، انتشارات هجرت.
6-فرهنگ بزرگان اسلام و ایران،به اهتمام آذر تفضّلی-میهن فضائلی جوان،چاپ اول، آستان قدس رضوی.
7-ریحانه الادب،تألیف میرزا محمّد علی مدرّس تبریزی،ج 4،انتشارات خیام.
8-الکنی و الالقاب محدّث خبیر شیخ عباس قمی،ج 3،نشر مکتبه الصدر،چاپ چهارم.
9-روضات الجنات(فی احوال العلماء و السادات)،علاّمه میرزا محمّد باقر موسوی خوانساری،ج 7،نشر اسماعیلیان.
10-الذریعه الی تصانیف الشیعه،شیخ آقا بزرگ تهرانی،ج 1 و 4 و 18،نشر اسماعیلیان قم.
11-ریاض الجنه،علاّمه میرزا محمّد حسین حسینی زنوزی،ج 2،نشر کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی رحمه اللّه،قم.
12-طبقات اعلام الشیعه:الکواکب المنتشره فی القرن بعد العشره،آقا بزرگ تهرانی،ج 6، تحقیق علی نقی منزوی،نشر دانشگاه تهران،چاپ اوّل،1372.
ص:380