گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
مقدّمه






پژوهش نشانۀ حیات جامعه است،و جامعۀ زنده،جامعه ای پژوهشگر و پرتحقیق است.قرآن کریم،تحقیق،تفکر و پژوهش در حقیقت های آفاقی و انفسی را یکی از راههای هدایت و دستیابی به حیات طیّبه انسانیت دانسته است.راز هشدارها و نداهای آسمانی أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلیٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا (1)، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2)و لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (3)در همین نکتۀ لطیف نهفته است.

یکی از مهمترین راههای شناخت هر فرهنگ و تمدّنی،پیشینۀ ثروت و اندوختۀ علمی آن تمدن است.رساله ها و پژوهه های متنوّعی که بزرگان و عالمان یک ملّت در علوم مختلف خلق می کنند،نشان حیات علمی و روح تکاپوگر فرهیختگان و فرزانگان آن تمدّن است.عظمت و اقتدار تحسین برانگیز تمدّن کهن اسلامی رهین همین حیات بالنده و پرخروش اندیشمندان مسلمان در طول قرن ها است.

فرصت و فراغتی که شیعه در قرن حاضر به دست آورده،پس از سالیان پی درپی و خون دل خوردن ها و تحمل مشقّت ها و رنج ها به دست آمده است و نباید به آسانی از آن روی برگرداند بلکه باید از لحظه لحظۀ آن به بهترین شکل استفاده کرد.

ص:19

1- (1)) -سورۀ مبارکۀ محمّد،آیۀ 24.
2- (2)) -سورۀ مبارکۀ بقره،آیۀ 73 و 242؛سورۀ مبارکۀ یوسف،آیۀ 2؛سورۀ مبارکۀ نور،آیۀ 61؛ سورۀ مبارکۀ زخرف،آیۀ 3.
3- (3)) -سورۀ مبارکۀ بقره،آیۀ 219.
اکنون به همت و تلاش علاقمندان به تراث و گنجینۀ فرهنگی اسلامی فهرست بسیاری از نسخه های اسلامی آماده و چاپ شده است و به حمد الهی زمینۀ پژوهش های تراثی فراهم شده است و بر جامعۀ علمی ما و به خصوص حوزه های علمیّه واجب است که تراث علمی خویش را با بهترین کیفیّت تحقیق،تصحیح و ارائه کنند.

در اندیشۀ بزرگان حوزه و زعمای شیعه نیز توجه به این گنجینۀ پرافتخار تأکید شده است.از جمله مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:بسیاری از کتابهای دوران اسلامی هنوز در جامعۀ ما شناخته شده نیست.بسیاری از کتابها مطرود شده است و روی آن،کار علمی و کار فرهنگی و کار تحقیقی انجام نمی گیرد.بسیاری از کتابها نسخش در اختیار خود ما نیست و در موزه ها یا در دست افرادی است که حتی کتاب شناس هم نیستند.آنچه که در میان خود ما هم هست.مورد بی اعتنایی است.یکی از ره آوردهای انقلاب اسلامی این است که ما این بی اعتنایی را پایان بدهیم.به این جذب فرهنگ بیگانه شدن-که حقیقتا یک توفیق بزرگ برای فرهنگهای بیگانه در کشورهای جهان سوم بود-مهر پایان بزنیم. (1)

ایشان در جایی دیگر می فرمایند:من از کتابخانۀ آستان قدس رضوی مشهد خواستم که فهرست کتب فقهی چاپ نشده شان را برای من بفرستند؛حدود سیصد و خرده یی عنوان کتاب برای من فرستادند.آدم بعضی از این کتابها را می بیند،ولی نمی شناسد؛اما پیداست که کتاب مهمی باید باشد.فرض کنید ملای معروفی مثل شیخ جعفر کاشف الغطاء،مثلا دربارۀ مسأله ای تحقیق کرده؛این قاعدتا پرمطلب است.در میان آن کتابها،هم از قدما و هم از متأخرین کتاب دیده می شود.کتابهایی هست که

ص:20

1- (1)) -سخنرانی در مراسم افتتاحیۀ اولین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در تاریخ 1366/8/14.
کسی آنها را نمی شناسد و از آنها خبر ندارد؛اما همین طور آن جا مانده است.ما باید اینها را در بیاوریم و رویشان کار کنیم.یا کتابهای رایجی که در اختیار ماست-اینهایی که حتّی چاپ شده و بد چاپ شده-به همین شکل باید تجدید نظری نسبت به آنها صورت گیرد. (1)

امروز هنوز هزاران رساله و کتاب ارزشمند از دانشمندان شیعه باقی مانده است که به شکل مناسب تحقیق و چاپ نشده است؛رساله هایی که به حقیقت جزء افتخارات عالم علم و مورد نیاز است،اما در غربت کتابخانه ها همچنان باقی مانده است.

حوزۀ علمیه اصفهان یکی از حوزه های مقتدری است که استعدادها و زمینه های مناسبی برای رشد دارد.رسالت امروز متولیان حوزه،رشد و شکوفایی و ایجاد زمینه های بروز این توانمندیها است.اصفهان در دورۀ صفویه یکی از بزرگترین مراکز ثروت علمی اسلام بوده است و این گنجینۀ بی بدیل و ذخیره لایزال از آثار و میراث مکتوب دانشمندان شیعه،امروز در اختیار ماست و با کمال تأسف بسیاری از این آثار تاکنون تحقیقی شایسته نشده و ارائه نگردیده است.

اکنون تصحیح و تحقیق رساله های عالمان اصفهان در دستور کار مرکز تحقیقات رایانه ای حوزۀ علمیۀ اصفهان قرار دارد و ما امیدواریم در مقدّمۀ یکی از دفترهای میراث حوزۀ علمیّۀ اصفهان به بررسی آثار دانشمندان اصفهان و وابستگان مکتب اصفهان از نظر ارزش علمی و نیز تنوّع آن بپردازیم.پس از آن به بررسی حجم آثار تصحیح و تحقیق شده بزرگان علمی حوزۀ اصفهان نائل شویم.و علاوه بر آن به بررسی و تعیین آثار تحقیق و تصحیح نشده فرزانگان مکتب اصفهان همت گمارده،و سهم عالمان و محققین حوزه علمیّۀ اصفهان را در احیای تراث علمی عالمان این سامان

ص:21

1- (1)) -بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام در تاریخ 1370/7/4.
روشن کنیم.این تحقیق می تواند راهکارهای رشد احیاء تراث و شیوه های گسترش تصحیح و تحقیق نسخ خطی دانشمندان اصفهان را بر ما معلوم کند.امید که بتوانیم نظرات مکتوب سروران عزیز و محققین ارجمند را در مقدّمه ای در یک میزگرد مجازی بیاوریم و به بررسی«بایسته ها و موانع تحقیق و پژوهش در عرصۀ تراث علمی دانشمندان در حوزۀ علمیۀ اصفهان»،بپردازیم.

***** آنچه در این دفتر ارائه شده است مجموعه هفت رسالۀ گرانبار و پرگهر است که به خامه پاک و نورانی تنی چند از عالمان فرزانه شیعه به نگارش درآمده و به همت محققین مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان تصحیح و تحقیق گردیده است.

رسالۀ اول این دفتر«احکام المیاه»که از تقریرات درس فقیه بزرگ و علاّمۀ سترگ شیخ محمّد رضا نجفی اصفهانی است که به تقریر روان و استوار آیت اللّه حاج سید احمد حسینی زنجانی قدّس سرّه انجام پذیرفته است.محقق گرامی جناب حاج شیخ مهدی باقری سیانی اثر حاضر را که در احکام آب ها و به خصوص آب کر می باشد براساس تنها نسخۀ موجود به خط مقرّر بزرگوار آن،تحقیق و تصحیح نموده است.در مقدمۀ رسالۀ حاضر بحثی کوتاه و پرسود در تاریخچۀ تقریرات،گستردۀ آثاری با این عنوان و جهات اختلاف و اشتراک تقریرات و امالی آمده است.

دومین رساله،اثر زیبا و کوتاه«شرب الغلیان فی شهر رمضان»از فقیه محقق و اصولی کبیر،شیخ محمد تقی رازی نجفی اصفهانی است و به همت محقق ارجمند استاد مجید هادی زاده تحقیق گردیده است.تنها دستنوشت این اثر از نجف اشرف به دست محقق رسیده و محقق فاضل آن،در مقدمه ای مناسب به صورت گذرا به پژوهشهای مستقل در موضوع رساله پرداخته است.

ص:22

«اللؤلؤ المکنون فی وقت فضیله الظهرین»اثر علاّمه فقیه میرزا محمّد شهدادی مصاحبی نائینی است که سوّمین رسالۀ این دفتر است و براساس نسخه ای که ظاهرا توسط مرحوم آیت اللّه سید احمد صفائی خوانساری به سال 1348 ق کتابت شده، تصحیح و تحقیق گردیده است،محقّق گرامی جناب حاج شیخ مهدی باقری سیانی با سعی مشکور خویش به تصحیح آن پرداخته و بحمد اللّه و المنّه به شایستگی از عهدۀ این کار برآمده اند.

چهارمین رسالۀ این دفتر گرانبار«دیوان قدریّه»می باشد که به خامه حکیم متألّه و فقیه وارسته آیت اللّه سیّد ناصر الدین حجّت نجف آبادی رنگ حیات گرفته است.

زیبایی این رسالۀ گرامی آن است که دربارۀ شبهای قدر و همه نیز در شبهای قدر سروده شده است.این رساله در ضمن مجموعه ای از اشعار مؤلّف،بیش از نیم قرن پیش به شکل نامناسب و مغلوطی در اصفهان چاپ شده است و از آنجا که احیاء تراث علمی آن بزرگوار دستخوش حوادث گردیده و همین باعث مجهول ماندن قدر و منزلت آن بزرگوار شده است به تصحیح و تحقیق آن پرداخته ایم.

«حجیّه الاخبار و الاجماع»اثر عالم و فقیه سترگ محمّد بن عبد الفتاح مشهور به فاضل سراب،رسالۀ دیگر این مجموعه می باشد که براساس دو نسخه؛یکی در کتابخانه ملی و کتابت آن به سال 1121 ق،سه سال قبل از فوت مؤلّف و دیگری در کتابخانه مدرسه آیت اللّه خویی در مشهد مقدّس موجود بوده،توسط محقّق گرامی جناب آقای مهدی رضوی تحقیق و تصحیح گردیده است.

«منشآت و مکاتبات»فقیه ارجمند و فرزانه آقا حسین خوانساری ششمین رساله دفتر حاضر و به همت محقّق پرتلاش جناب آقای علی اکبر زمانی نژاد تحقیق و تصحیح گردیده است.جناب محقّق در مقدمه ای پرمطلب به بررسی منشآت و مکاتبات پرداخته و با بررسی گزارش های کوتاهی که از این مجموعۀ گرانبها در کتب تراجم

ص:23

و کتابشناسی ها آمده ضرورت پرداختن به این تحقیق را مطرح ساخته،نسخه های همۀ مکاتبات و منشآت را معرفی کرده است.به خواست پروردگار مجموعۀ رساله های چاپ نشدۀ فقیه بزرگوار آیت اللّه آقا حسین خوانساری نیز در دفترهای بعدی میراث حوزۀ علمیّۀ اصفهان به محضر اهل ادب و تحقیق تقدیم خواهد شد.

و رسالۀ پایانی دفتر حاضر«اجازات خاندان روضاتیان»؛است؛این اجازات، دوّمین مجموعه از اجازات خاندان روضاتیان است که قسمت اوّل آن در دفتر دوّم میراث حوزۀ علمیۀ اصفهان به چاپ رسیده است.این اجازات دربردارندۀ هفت اجازه و یک عریضه در تأیید اجتهاد ملاّ محمّد است که به همت محقّق فاضل جناب سیّد جعفر حسینی اشکوری تصحیح گردیده است.محقّق گرامی در مقدمه ای نیکو ضرورت احیاء اجازات و تصحیح آنها و ثمرات مترتّب بر آن را خاطرنشان کرده است.

در پایان از همه همکاران و سروران ارجمندی که در این مجموعه ما را یاری رساندند،سپاسگزارم.به خصوص از محققین گرامی که با دقت و حوصله به این کار علمی همت گماردند،همچنین از دفتر آیت اللّه العظمی مظاهری-دام ظله العالی-و سرور مکرّم حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج سیّد احمد سجادی مسئول مرکز تحقیقات رایانه ای حوزۀ علمیّۀ اصفهان سپاس و تقدیر خود را ابراز می دارم.

از حجه الاسلام قاسم ترکی و حجه الاسلام سیّد علی اکبر حسینی و جناب مصطفی صادقی که در تطبیق نهایی و بخشی از فهارس فنی مساعدت فرمودند سپاسگزاری می نمایم.از خانم صدری حروف نگار و صفحه آرای اثر که با حوصله،امور رایانۀ دفتر چهارم میراث حوزۀ علمیّه اصفهان را عهده دار بودند نیز تشکر می نمایم.امیدوارم که حضرت ولی عصر-ارواح من سواه فداه-این تلاش اندک را از ما به احسن وجه بپذیرد.

و آخر دعوانا ان الحمد للّه رب العالمین محمّد جواد نور محمّدی-20 جمادی الثانیه 1428

ص:24

رسالۀ احکام المیاه

اشاره

تقریرات درس علاّمۀ فقیه شیخ محمّد رضا نجفی اصفهانی

«به قلم:آیه اللّه سید احمد حسینی زنجانی»

تحقیق و تصحیح:مهدی باقری سیانی

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

مقدّمه

اشاره

رسالۀ حاضر که به انشای دلپذیر فقیه وارسته آیه اللّه سید احمد حسینی زنجانی سمتِ تحریر پذیرفته قسمتی از تقریرات فقهی علاّمه ذو فنون آیه اللّه العظمی شیخ محمّد رضا نجفی اصفهانی است و به دوران حضور وی در حوزه علمیّۀ قم(به سال 1346 قمری مطابق با 1306 شمسی)بازمی گردد.ما در این مقال ابتدا متذکّر معنای تقریرات،تاریخ پیدائی و نکاتی دربارۀ آن گردیده،سپس به اختصار،به معرّفی علاّمۀ نجفی،آیه اللّه زنجانی و إیراد سخنی دربارۀ این اثر می پردازیم.

الف:دربارۀ تقریرات

تقریرات عنوانی است که بخشی کلان از میراث علمی دانشمندان و عالمان شیعی

ص:25

را-بویژه در گسترۀ دانش فقه-دربرمی گیرد.جان کلام بزرگ کتاب شناس شیعه،مرحوم علاّمه آقا بزرگ طهرانی،در این باره چنین است:«تقریرات عنوانی است که در پایان قرن دوازدهم هجری و پس از آن رایج گردید و از برخی جهات شبیه به أمالی-در کتب حدیثی و در اصطلاح قدما-است و از جهاتی نیز با آن اختلاف دارد.

نحوۀ پیدائی تقریرات،این چنین بوده که استاد در مجلس درس مطالبی را با تکیه بر حافظۀ خویش و یا از روی کتاب برای شاگردان مطرح می نموده و آن ها مطالب استاد را یادداشت می کرده(خواه در مجلس درس یا پس از آن)و گاه آن مطالب را،مورد نقد و بررسی قرار می داده و نظر خویش را نیز ذکر می نموده و مجموع آن را در کتاب یا رساله ای به عنوان تقریرات و به نام خویش منتشر می کردند.» (1)علاّمۀ طهرانی در ادامه، بیش از صد کتاب را با نام«تقریرات»ذکر می کند.

البتّه تذکّر این نکته لازم و ضرور است که بخشی انبوه از این تقریرات در گذر زمان دستخوش حوادث گردیده و به ما نرسید است،و این مطلب آنگاه نمود بیش تری می یابد که توجّه کنیم بزرگانی چون شیخ أعظم انصاری،مجدّد شیرازی و آخوند خراسانی در دوره های درسی خویش شاگردان فاضل فراوانی داشته اند که بسیاری از آنان خود را به نوشتن تقریرات درس استاد مقیّد می دانسته اند. (2)

ب:حیات علمی و اجتماعی علاّمۀ نجفی اصفهانی

اشاره

علاّمۀ ذو فنون،فقیه و اصولی نامدار،متکلّم و ادیب برجسته،آیه اللّه العظمی ابو المجد شیخ محمّد رضا نجفی اصفهانی-که از نوابغ روزگار و مفاخر علمی شیعه

ص:26

1- (1)) -الذّریعه،ج 4،ص 366-367.
2- (2)) -نمونه را،نگر:هدیه الرّازی،ص 49-177.
و مدرّسان بزرگ حوزۀ علمی اصفهان بوده-از چنان شهرت و آوازه ای برخوردار است که وی را بی نیاز از معرّفی می سازد و ما در این مقام تنها به ذکر چند نکته بسنده می نمائیم:

1-تولّد و خاندان

وی در بیستم ماه محرّم 1287 هجری قمری در نجف اشرف به دنیا آمد. (1)پدر وی،علاّمۀ،فقیه آیه اللّه شیخ محمّد حسین اصفهانی،صاحب تفسیر گرانسنگ مجد البیان می باشد که محدّث قمی از وی با این تعبیرات یاد می کند«عالم ربّانی و فاضل صمدانی،وحید بلا ثانی،جامع کمالات نفسانیّه در علم و عمل،شیخ مجاهدین و أفضل سالکین...» (2)

جدّ وی،فقیه و اصولی بزرگ،آیه اللّه العظمی شیخ محمّد باقر نجفی اصفهانی،از چهره های نامور حوزۀ علمیّۀ اصفهان،از موفّق ترین کسان در رسیدگی به محرومان اجتماع در عصر خویش،و از شاگردان خصوصی شیخ اعظم انصاری،و نیز صاحب آثاری چون شرح هدایه المسترشدین (3)است (4)؛فقیه محقّق و اصولی بزرگ مرحوم علاّمه میرزا محمّد حسین نائینی که در ایّام حضور خود در اصفهان در شمار نزدیکان شیخ محمّد باقر بوده و در بیرونی منزل وی سکونت داشته،راجع به حالات عبادی استاد خویش نقل می کند که وی در شب های ماه مبارک رمضان در قنوت نماز شب خویش با اشک و آه بر دعای ابو حمزه ثمالی مداومت داشته است. (5)

ص:27

1- (1)) -نقباء البشر،ج 2،ص 748.
2- (2)) -فوائد الرّضویه،529.
3- (3)) -این کتاب در سال 1385 شمسی به اهتمام نگارندۀ این سطور به زیور طبع آراسته گردید.
4- (4)) -شرح حال وی را نگر در:قبیلۀ عالمان دین،ص 40-62؛شرح هدایه المسترشدین،ص 15-54.
5- (5)) -نگر:مجلّۀ حوزه،شمارۀ 30،ص 39-40(مصاحبه با مرحوم آیه اللّه سیّد محمّد- حسینی همدانی صاحب تفسیر انوار درخشان).
جدّ أعلای وی،علاّمۀ فقیه و اصولی نامدار،آیه اللّه العظمی شیخ محمّد تقی رازی نجفی اصفهانی،است که از اسطوانه های علمی شیعه،به شمار می رود و کتاب هدایه المسترشدین وی پیوسته مورد توجّه و رجوع عالمان و دانشمندان اصول اندیش و اصول آموز بوده (1)و صاحب روضات الجنّات از وی با تعابیری چون«خاتمه المجتهدین و رئیس الموحّدین»یاد می کند (2).

2-تحصیلات و استادان

علاّمه شیخ محمّد رضا نجفی نه سال آغازین عمر را در نجف اشرف گذرانده و سپس همراه پدر ارجمندش به سمت اصفهان رهسپار گشته و پس از درنگی پنج ساله در این شهر در سن 14 سالگی دوباره به نجف هجرت نموده است و به مدت 32 سال در این شهر مقدّس ماندگار گشته و توشه های ارجمند از علوم مختلف عصر خویش مانند فقه، اصول،حدیث،تفسیر،علم عروض،فنّ شعر و...فراهم آورده است.برخی از استادان وی عبارتند از حضرات آیات:

سیّد محمّد فشارکی،ملاّ محمّد کاظم خراسانی(صاحب کفایه الأصول)،سیّد محمّد کاظم یزدی(صاحب العروه الوثقی)،حاج آقا رضا همدانی(صاحب مصباح الفقیه)،سیّد اسماعیل صدر،شیخ الشرعیه اصفهانی(صاحب إفاضه القدیر فی أحکام العصیر)،شیخ محمّد حسین اصفهانی(صاحب تفسیر مجد البیان)،میرزا حسین نوری(صاحب مستدرک الوسائل)،سیّد مرتضی کشمیری،علاّمه سیّد ابراهیم قزوینی، علاّمۀ میرزا حبیب اللّه اراکی،علاّمه سیّد جعفر حلّی و...

ص:28

1- (1)) -شرح حال وی را نگر در:قبیلۀ عالمان دین،ص 11-40؛گلشن اهل سلوک،ص 33- 67؛رسالۀ صلاتیه،ص 25-58.
2- (2)) -علماء الأسره،ص 180،و نیز نگر:روضات الجنّات،ج 2،ص 123.
3-آثار و تألیفات

وی در میدان تألیف و آفرینش آثار ارزشمند از توفیقاتی بلند برخودار بوده است.

گسترۀ آثار وی در حوزه های مختلف علوم اسلامی چون فقه،اصول،عرفان،فلسفه و کلام،ادبیّات عرب،حدیث،تراجم و...قابل دقّت و بررسی است.وی در اصول فقه دارای شاهکاری بس بلند چون«وقایه الأذهان»است و در ادبیّات عرب صاحب بنیانی رفیع چون«السیف الصنیع» (1)،در کارنامۀ خویش دربارۀ عرفان و معارف إلهی اثری چون«رسالۀ أمجدیّه»دارد و در مباحث فقهی خالق آثاری چون«نجعه المرتاد» و«ذخائر المجتهدین» (2)است.در میدان فلسفه و کلام نظریۀ داروین را به نقد می کشد و«نقد فلسفۀ داروین»را عرضه می نماید.در تراجم،مالک«حلّی الدّهر العاطل»است که بزرگانی چون محدّث قمی،آقا بزرگ طهرانی،و شیخ علی کاشف الغطاء از آن در آثار خود بهره برده اند. (3)

4-شاگردان

علاّمۀ نجفی پس از فراهم آوردن توشه ای بس گران قدر از حضور در درس درخشان ترین چهره های علمی نجف اشرف،بر کرسی تدرسی تکیه زد و انبوهی از تشنگان معارف اهل البیت:را از چشمۀ فیّاض و جوشان کلام و بیان خویش سیراب نمود.

ص:29

1- (1)) -نگارنده را دربارۀ این اثر و مؤلّف آن،مقاله ای است به نام«ز آنکه شمشیر آشنائی می زند»؛ نگر:آینۀ پژوهش،شمارۀ 101.
2- (2)) -متأسّفانه این اثر بسیار ارزشمند مفقود می باشد.
3- (3)) -برای کتاب شناسی آثار مرحوم علاّمۀ نجفی نگر:السیف الصنیع،ص 25-28.
شاگردان وی را در دو حوزه می توان سراغ کرد:حوزۀ علمی اصفهان،حوزۀ علمیّۀ قم.

وی از زمان ورود به اصفهان(محرّم الحرام 1334 قمری)تدریس را آغاز کرد و این درس و بحث پرثمر تا پایان عمر وی(سال 1362)به مدّت 28 سال بدون وقفه ادامه داشت.محقّق فرزانه مرحوم سیّد مصلح الدّین مهدوی در کتاب«تاریخ علمی اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر»از حدود یک صد و پنجاه نفر از شاگردان وی در این دوره نام می برد که برخی از آنان عبارتند از حضرات آیات:شیخ احمد فیاض فُروشانی،شیخ حَیدر علی محقّق،شیخ عبّاسعلی ادیب حبیب آبادی،شیخ علی مشکاه سِدِهی،سیّد مجتبی میر محمّد صادقی،سیّد مصطفی مهدوی هُرِستانی.

وی پس از هجرت به قم حدود یک سال در این شهر می ماند و به اصرار دوست فرزانۀ خویش،مؤسّس حوزۀ علمیّۀ قم،مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی، حوزۀ تدریس تشکیل می دهد.شاگردان وی در این دوره عدّه ای از طلاّب فاضل آن زمان بودند که بعدها هریک به مقامات بلند علمی و دینی نائل گشتند،از آن جمله حضرات آیات عظام:امام خمینی،سیّد محمّد رضا گلپایگانی،سیّد شهاب الدّین مرعشی نجفی،حاج آقا رضا مدنی کاشانی،سیّد احمد زنجانی،میرزا محمّد ثقفی طهرانی،شیخ محمّد باقر کمره ای،حاج میرزا خلیل کمره ای.

5-تقریرات

همان گونه که در مقدّمه گذشت،«تقریرات»قسمتی از میراث علمی شیعه را تشکیل می دهد.برخی از شاگردان علاّمۀ نجفی نیز تقریرات استاد خویش را نگاشته اند.این عدّه عبارتند از حضرات آیات:شیخ محمّد باقر نجفی،شیخ حیدر علی محقّق،سیّد عطاء اللّه فقیه امامی (1)،سیّد احمد حسینی زنجانی(نویسندۀ تقریرات حاضر) (2).

ص:30

1- (1)) -نگر:قبیلۀ عالمان دین،ص 111؛گلشن اهل سلوک،ص 133.
2- (2)) -نگر:الذریعه،ج 11،ص 100،شمارۀ 613.
6-علاّمۀ نجفی از نگاه دیگران

علاّمۀ فقیه آیه اللّه العظمی سیّد حسن صدر کاظمی با چنین تعابیرین از وی یاد می کند:«الفاضل النبیل،نابغه العصر و وحید الدهر،الفقیه علی التحقیق و المحقّق لکلّ غامض دقیق...» (1)

مؤسّس حوزۀ علمیّۀ قم مرحوم آیه اللّه العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی، می فرماید:«اگر آقا شیخ محمّد رضا ذی فنون نبود شیخ مرتضای زمان ما بود» (2)و یا«آقا شیخ محمّد رضا،شیخ بهائی زمان ما می باشد» (3).

بنیان گذار انقلاب اسلامی،حضرت امام خمینی،در اربعین حدیث خویش می فرماید:«...الشیخ العلاّمه المتکلّم الفقیه الأصولیّ الأدیب المتبحّر الشّیخ محمّد رضا آل العلاّمه الوفی الشیخ محمّد تقی الأصفهانی-ادام اللّه توفیقه-...» (4). (5)

7-وفات

سرانجام این فقیه و اصولی نامور در بامداد روز یکشنبه 24 محرّم الحرام 1326 قمری،پس از عمری پربار که به سرپرستی ایتام آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و ترویج احکام و معارف

ص:31

1- (1)) -نجعه المرتاد(میراث حوزۀ اصفهان،دفتر أوّل)ص 327.
2- (2)) -رسالۀ أمجدیه،ص 27.
3- (3)) -همان،و نیز نگر:مجلۀ حوزه،شمارۀ 53،ص 47.
4- (4)) -اربعین حدیث(امام خمینی)،ص 3.
5- (5)) -سخنان بزرگان در توصیف مقام علمی و ادبی وی را نگر در:مقدمۀ السیف الصنیع، ص 22-25 و گلشن اهل سلوک،ص 121-125.
إلهی سپری شد،رخت از جهان به سرای آخرت کشید و پس از تشییعی عظیم در تکیۀ جدّ بزرگوار(صاحب هدایه المسترشدین)خویش به خاک سپرده شد. (1)

ج:حیات علمی و اجتماعی آیه اللّه سیّد احمد حسینی زنجانی

اشاره

فقیه و اصولی بزرگ،ادیب نامدار،حضرت آیه اللّه سیّد احمد حسینی زنجانی،یکی از چهره های درخشان حوزۀ علمی زنجان و قم در قرن چهاردهم هجری است.وی با اخلاق و رفتار إلهی خویش مصداق«من یذکّرکم اللّه رؤیته» (2)بود و در برآوردن حوائج برادران دینی از هیچ کوششی فروگذار نمی نمود.

ما در این مجال کوتاه به ذکر نکاتی از زندگی و حیات وی اکتفا نموده و خواننده را به مآخذ شرح حال وی ارجاع می دهیم.

1-تولّد و خاندان

وی در هنگام ظهر چهارمین روز از ماه صفر المظفّر 1308 هجری قمری در زنجان چشم به جهان هستی گشود.پدرش مرحوم سیّد عنایت اللّه،از شاگردان و نزدیکان فقیه نامور خطّۀ زنجان،آخوند ملاّ قربانعلی زنجانی(متوفّای 1328 قمری)، (3)،بوده.از نظر تقوا و ملکات نفسانی از افراد کم نظیر و در حسن نیّت و تقیّد به جهات شرع،بسیار ممتاز بوده است. (4)

2-تحصیلات و استادان

وی بسیاری از علوم متداول عصر خویش را در زادگاهش زنجان فراگرفت و برای

ص:32

1- (1)) -دربارۀ مدفونان در این بقعه نگر:کتاب گلشن اهل سلوک.
2- (2)) -الکافی،ج 1،ص 39،ح 3.
3- (3)) -دربارۀ این فقیه مجاهد نگر:سلطنت علم و دولت فقر اثر علی ابو الحسنی«منذر».
4- (4)) -مجلۀ نور علم شمارۀ 26،ص 113؛تربت پاکان قم،جواهر کلام،ج 1،ص 337.
تکمیل تحصیلات خویش،سفری به مشهد مقدّس نمود و از آن پس به شهر مقدّس قم کوچید و تا پایان عمر در آنجا بماند و از استادان بنام آن روز،بهره ها برد.

برخی از استادان وی در زنجان عبارتند از حضرات آیات:شیخ زین العابدین زنجانی،میرزا عبد الرّحیم فقاهتی،میرزا ابراهیم فلکی حکمی زنجانی،آقا شیخ عبد الحریم خوئینی زنجانی،میرزا احمد زنجانی،حاج سیّد حسن زنجانی.

وی در مشهد مقدّس در درس مرحوم آیه اللّه آقا محمّد آقازاده،فرزند صاحب کفایه الأصول،حاضر شد و تقریرات این درس را نگاشت.

در شهر مقدّس قم در درس آیه اللّه مؤسّس حائری شرکت نمود و تقریرات این درس را در مجموعه ای به نام«أفواه الرجال»نگاشت. (1)وی همچنین در درس آیه اللّه میرزا محمّد صادق خاتون آبادی و آیه اللّه حاج شیخ محمّد رضا نجفی اصفهانی شرکت نمود.

3-آیه اللّه زنجانی در کلام دیگران

علاّمه آقا بزرگ طهرانی دربارۀ وی می فرماید:«عالم مصنّف ورع تقی» (2).و مرحوم آیه اللّه العظمی شیخ محمّد علی اراکی در مورد مقام علمی و حافظۀ فوق العاده وی می فرمودند:«آقای زنجانی یک شبه تمام قسمت صلاه از یک کتاب فقهی را از حفظ حاشیه زد.شش جلد جواهر (3)مانند انگشتر در دست های ایشان است که آن را به هر طرف که بخواهد می گرداند». (4)

ص:33

1- (1)) -نگر:الذریعه،ج 11،ص 100،شمارۀ 613؛آشنائی با چند نسخۀ خطّی،160.
2- (2)) -نقباء البشر،ج 1،ص 116،شمارۀ 256.
3- (3)) -جواهر الکلام مفصل ترین شرح بر شرایع الاسلام است.طبع حجری آن در 6 مجلد بوده و اوّلین طبع حروفی آن در 43 جلد می باشد که اخیرا با تحقیقی شایسته،توسط مؤسّسۀ نشر اسلامی وابسته به جامعۀ مدرّسین حوزۀ علمیّۀ قم،شانزده جلد از آن به زیور طبع آراسته گردیده است.
4- (4)) -مجلّۀ نور علم،شمارۀ 26،ص 117.
4-آثار و تألیفات

آثار این فقیه فرزانه که در رشته های مختلف علوم اسلامی است در مجموع به 60 عنوان می رسد (1)و برخی از آن ها عبارتند از:

1-أفواه الرجال-که تقریرات فقهی قم به اضافۀ تقریرات درس مرحوم آیه اللّه شیخ محمّد آقازاده در مشهد مقدّس می باشد.

2-اربعین حدیث در چهار جلد.

3-الکلام یجرّ الکلام-که چهار مجلد است و تنها دو جلد اوّل آن چاپ شده است.

این اثر بسیار ارزشمند و خواندنی،سال هاست که در بازار کتاب نایاب است.امید است که صاحب همّتی سلسله جنبان شده به نشر آن دست یازد.

4-مستثنیات الأحکام-که در سال 1368 به چاپ رسید است.

5-ایمان و رجعت.

6-10-حواشی بر درر الاصول،فرائد الاصول،کفایه الاصول،عروه الوثقی، و وسیله النجاه. (2)

5-وفات

سرانجام این فقیه وارسته پس از 85 سال عمر با برکت پس از نیمه شب 29 ماه مبارک رمضان سال 1393 قمری مطابق با پنجم آبان 1352 شمسی،در شهر مقدّس قم دیده از جهان خاکی فروبست و پس از تشییع جنازه ای باشکوه در جوار حضرت معصومه علیها السّلام به خاک سپرده شد. (3)

ص:34

1- (1)) -همان:126.
2- (2)) -برای کتاب شناسی علاّمۀ زنجانی نگر:آشنائی با چند نسخۀ خطّی،ص 157-187؛ موسوعه مؤلّفی الإمامیّه،ج 4،ص 315-328.
3- (3)) -شرح حال مفصّل وی را نگر در:«الفهرست لمشاهیر و علماء زنجان»،ص 22،شمارۀ- 76؛مجلّۀ نور علم شمارۀ،ج 26،ص 112-132.
سخنی دربارۀ این أثر

1-رسالۀ حاضر قسمتی از جلد دوم کتاب ارزشمند«أفواه الرجال»می باشد.نسخۀ أصل این کتاب که هنوز به زیور طبع آراسته نگردیده و مانند بسیاری از آثار مرحوم علاّمه آیه اللّه سیّد احمد زنجانی مخلوط است،نزد فرزند مؤلّف،فقیه مدقّق و رجالی محقّق حضرت آیه اللّه العظمی سیّد موسی شبیری زنجانی-مدّ ظله العالی-،نگهداری می شود.ایشان تصویر این قسمت را در اختیار استاد معظّم،آیه اللّه شیخ هادی نجفی -دام ظلّه-قرار دادند.

2-نگارنده پس از اطّلاع از چنین اثری ارزشمند،در پی احیای آن برآمد و پس از تحویل گرفتن نسخه از حضرت استاد نجفی،نسخه را استنساخ نمود و سپس مواردی چون آیات،روایات،اقوال عامّه و خاصّه،اجماعات و...را که در متن رساله ذکر شده بود،استخراج کرد.

3-علاّمه فقیه سیّد احمد زنجانی حواشی بسیار ارزشمندی نیز بر این رساله دارد.

در برخی موارد حاشیه با امضای«سیّد احمد حسینی زنجانی»پایان پذیرفته که ما نیز آن را در حاشیه به همین صورت ذکر کرده ایم.در برخی موارد نیز بدون امضا بود که آن را با تعبیر«[المقرّر]»مشخص ساخته ایم.

4-اقوالی را که مقرّر محترم در حاشیه ذکر فرموده اند،استخراج کرده ایم مگر دو مورد که متأسّفانه آنها را نیافتیم:یکی از آن دو مورد نقل کلامی از صاحب «المواهب السّنیه»بود که علی رغم تفحّص و جست وجو در این کتاب،آن را نیافتیم.

مورد دیگر کلامی است که وی از یکی از استادان خود نقل می نماید و متأسفانه آن قول نیز در مآخذ پیش روی ما دستیاب نشد.

ص:35

5-مقرّر محترم در مورد اندازۀ آب کر به مساحت،و تعیین محیط و مساحت دائره، در پایان رساله محاسباتی دارد که بنا بر سبک رایج در بین گذشتگان(مانند آنچه در خلاصه الحساب شیخ بهائی-اعلی اللّه مقامه-دیده می شود)سمتِ تحریر یافته است لیک ما در پاورقی روش محاسبۀ آن را به سبک محاسبات امروزین نیز ذکر کرده ایم.

6-در ابتدای رساله،یادداشتی این چنین،از مقرّر محترم،چشم را می نوازد:

«تقریرات حضرت مستطاب حجه الاسلام آقای آقا شیخ محمّد رضا اصفهانی- مدّ ظله العالی-است که این بنده،سیّد احمد زنجانی در بدو تشرّف قم استفاده کردم، شهر جمادی الأخری 1346،حرّره:الأحقر سیّد أحمد الحسینی الزنجانی».

7-استاد معظّم،حضرت آیه اللّه حاج آقا هادی نجفی،را در به انجام رسیدن این تحقیق سهمی است وافر.پس محقّق بر عهده خود می داند که از ایشان تشکّر نموده از درگاه حضرت حق-جلّ و علا-توفیقات روزافزون ایشان را در جهت احیاء آثاری از این دست،طلب نماید.

8-و سخن پایانی این که نگارنده،امید آن دارد که سایر تقریرات نوشته شده به دست علاّمۀ فقیه آیه اللّه سیّد احمد زنجانی به زودی به زیور طبع آراسته گردد؛بویژه که به خطّی خوش و قلمی روان تحریر گردیده است.

و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین

اصفهان،حوزۀ علمیّه،مدرسۀ جدّه کوچک

مهدی باقری سیانی

11 ربیع الآخر 1428 قمری برابر با 9 اردیبهشت 1386 شمسی

ص:36

ص:37

ص:38

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»

[الماء الراکد القلیل]

قد عرفت قوه القول بانفعال الراکد القلیل من الماء بملاقاه النجاسه. (1)

و اعلم:أنّ ظاهر الأصحاب تسریه الحکم بملاقاه المتنجّس و ملاقی ملاقیه و لو بوسائط عدیده (2)لکنّ الأصل مع اختصاص الأدلّه بتنجیس نفس النجس یرشدنا إلی

ص:39

1- (1)) -و إلی نصّ کلام بعض الأعلام«قدّس سرّهم»کالشیخ البهائی فی الاثنا عشریه[ص 91]: «و نجاسه الراکد دون الکر هو المعروف و قول ابن أبی عقیل شاذّ»،و المحقّق السبزواری فی الکافیه[ج 1،ص 50]:«الماء القلیل غیر البئر إذا لاقته نجاسه و لم تغیّره فالأقرب المشهور بین الأصحاب أنّه ینجّس...»،و المحقّق القمی فی الغنائم[ج 1،ص 489]:«فالمعروف من مذهب الأصحاب،بل متّفق علیه من غیر ابن أبی عقیل،الانفعال[فی القلیل الراکد]بمجرّد ملاقاه النجاسه...»،و الوحید البهبهانی فی المصابیح[ج 5،ص 263]:«أجمع علماؤنا علی انفعال القیل بالملاقاه...»و عمّ المقرّر له آیه اللّه الشیخ محمّد تقی الآقا نجفی الأصفهانی فی کتابه فقه الإمامیّه[المجلّد الأوّل من الطهاره،ص 49]«لا شکّ و لا شبهه فی نجاسه الماء القلیل بمجرّد الملاقاه إلاّ ما استثنی و هو المعروف من المذهب و قد توافقت کلمه الأعاظم من علمائنا قدّس سرّهم علی نقل الإجماع علی ذلک و ذهب جماعه کالعمّانی و غیره إلی...».
2- (2)) -ممّن وافق هذا القول جماعه من الأعلام ذکره آیه اللّه المیرزا محمّد الفیض القمی فی کتابه الفیض[ص 102]قال:«قد خالف المشهور ممّن تقدّم عصره علینا فی ما نعلم ابن إدریس- [فی السرائر،ج 1،ص 163]و السیّد صدر الدین و المولی المحدّث الکاشانی[فی المفاتیح، ج 1،ص 75]..و ممّن عاصرناه المحقّق الأستاذ المولی محمّد کاظم الخراسانی[فی اللمعات النّیره،ص 24]و الفقیه النبیه الآغا رضا الهمدانی[فی مصباح الفقیه،ج 8،ص 34-35] و الشیخ مهدی الخالصی،و نقل عن شیخ الشریعه المولی فتح اللّه الشیرازی الغروی».
العدم (1)،نعم تنجیس المتنجّس خصوص إنائه ممّا لا ریب فیه.

ثمّ إنّهم استثنوا من کلیّه انفعال القلیل بالملاقاه موارد بعضها ممّا لا شبهه فیه.

فمنهما:ماء الاستنجاء (2)،فسیجیء فی محلّه إن شاء اللّه تعالی (3)ی و منها:الجزء العالی ممّا یرد علی النجس فإنّه لا ینفعل بملاقاه الجزء السافل،کما هو المقطوع به فی کلام الأصحاب (4)و ذکر السیّد قدّس سرّه فی منظومته:

و ما جری فکان فوق الوارد فهو علی الطهر بقول واحد (5)

و لعلّ هذا مراد السیّد المرتضی قدّس سرّه فی الناصریات (6)حیث حکم بطهاره الوارد،إذ

ص:40

1- (1)) -و للمقرّر له فی هذا المجال رساله فی عدم تنجیس المتنجّس(طبعت فی مجله فقه أهل البیت علیهم السّلام الرقم 44)و هو قدّس سرّه یقول فی ختام رسالته هذا:«...هذا مقام النظر العلمی،و أمّا فی مقام العمل فأقول کما قاله صاحب نجاه العباد فی مسأله ماء الغساله و عملی علی التجنّب» و تبعه الإمام الخمینی قدّس سرّه الشریف[فی کتاب الطهاره،ج 4،ص 38]فی عدم تنجیس المتنجّس،لکن مع تقییده بالوسائط الکثیره لا مطلقا و قال:«...و الإنصاف أنّ الفتوی بالنجاسه- سیّما مع الوسائط الکثیره-جرأه علی المولی،و الأشبه عدم النجاسه مع الوسائط الکثیره، و الاحتیاط-سیّما فیما علم تفصیلا بالملاقاه و لو مع الوسائط-لا ینبغی ترکه».
2- (2)) -انظر:قواعد الأحکام،ج 1،ص 186،تحریر الأحکام،ج 1،ص 52،ذکری الشیعه،ج 1، ص 82؛جامع المقاصد،ج 1،ص 129.
3- (3)) -و لعلّ فی نیّه المقرّر أن یبحث عنها و لکنّه لم یتمکّن منه لأجل ما ذکره المقرّر فی ختام هذه التقریرات.
4- (4)) -ادّعی الشیخ الأعظم قدّس سرّه فی کتاب الطهاره[ج 1،ص 84]الإجماع علیه.
5- (5)) -الدرّه النجفیّه،ص 3.
6- (6)) -المسائل الناصریات،ص 72،م 3.
الظاهر أنّ الوارد یقال علی المتلبّس بالفعل لا علی ما استقرّ بعد الانقطاع؛کما أنّ المطر یقال علیه حین نزوله؛و إلاّ فبعد الانقطاع لا یقال علیه المطر و لا یعامل معه معامله المطر؛ فما نسب إلیه من التفصیل بین الورودین فغیر وجیه (1)و استثنی الشیخ قدّس سرّه (2)ما لا یدرکه الطرف من خصوص الدم لصحیحه علیّ بن جعفر عن أخیه

[قال:«سألته]/2 A عن رجل[رعف ف]امتخط فصار[بعض ذلک]الدم قطعا صغارا فأصاب إناءه،هل یصلح الوضوء منه؟فقال:إن لم یکن شیء یستبین فی الماء فلا بأس». (3)

و حملها المشهور علی إصابه الماء (4)،لکن لا وجه لهذا الحمل بعد کون ظهر الإناء و باطنه الحاوی للماء من الشبهه المحصوره المحکومه عقلا بوجوب الاجتناب لکون کلیهما مورد الابتلاء،و الذی یقوی فی نظری (5)هو ما ذهب إلیه الشیخ قدّس سرّه (6)من الفرق فی

ص:41

1- (1)) -أقول:و الإنصاف صحّه النسبه المذکوره إلی السید قدّس سرّه لأنّ کلامه ظاهر فی أنّه أراد من الوارد خصوص جزء الملاقی؛لا ما فوقه-کما حمل علیه الأستاذ-دام ظلّه لأنّه قال:«و الوجه فی ذلک أنّه لو حکمنا بنجاسه[الماء]القلیل الوارد علی النجاسه لأدّی ذلک إلی أنّ الثوب لا یطهّر من النجاسه إلاّ بإیراد کرّ من الماء علیه»حیث أنّ ظاهر التعلیل اختصاص الحکم بخصوص الجزء الملاقی و إلاّ لذکرها محذور تالیه أشدّ من هذا عن أنّه بعد حکایه الفرق عن جدّه الناصر قال:«و هذه المسأله لا أعرف فیها نصّا لأصحابنا و لا قولا صریحا»،ثمّ اختار الفرق إذ الفرق بین ما فوق الجز الوارد و غیره لیس فیه خفاء حتّی یتأمّل السیّد قدّس سرّه و یبعد عنه أن لا یعرف فیه نصّا و قولا مع حکایه قضاء الضروره بذلک عن غیر واحد،هکذا أفهم من ظاهر عبارته و إن کانت قلّه بضاعتی برهانا علی سقوط ما یصل إلیه فهمی القاصر من الاعتبار.«أحمد الحسینی الزنجانی»
2- (2)) -المبسوط،ج 1،ص 7؛الاستبصار،ج 1،ص 23،ذیل الحدیث،57.
3- (3)) -الکافی،ج 3،ص 74،ح 16؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 150،ح 1.
4- (4)) -انظر:المعتبر،ج 1،ص 50؛التنقیح الرائع،ج 1،ص 63.
5- (5)) -یحتمل أن یکون ظهر الإناء معلوم الإصابه بتصریح قول السائل أصاب إناءه و باطنه مشکوکا فحینئذ لا یکون المورد من الشبهه المحضوره؛لکن یفید هذا الاحتمال جلاله مقام السائل من أن یسأل عن حکم المشکوک بالشک البدوی؛و إلاّ هذا الاحتمال بنفسه لیس بذلک البعید.«أحمد الحسینی»
6- (6)) لکن فرق بین قول الشیخ و ما أفاده الأستاذ العلاّمه-دام ظلّه لأنّ الشیخ قدّس سرّه علی ما حکی شیخ مشایخنا فی رساله البراءه[فرائد الاصول،ج 2،ص 326-237]تأمّل بالعفو عنه للصحیحه المذکوره؛لا عدم الانفعال،و کذا حکی فی الطهاره[ج 1،ص 280]عن المبسوط العفو لعدم إمکان التحرّز و إن نسب فیها عدم الانفعال أیضا،و أمّا علی ما استدلّ به الأستاذ لا یکون منفعلا أصلا حتی یحتاج إلی العفو و إلاّ مقتضی استدلاله اختصاص الحکم بالعدم،و أمّا استدلال الأستاذ فمعناه عمومیه الحکم بجمیع النجاسات،نعم قضیه عدم إمکان التحرّز کما عن ظاهر العموم أیضا-کما حکی تصریح المبسوط-.«أحمد الحسینی».
النجاسات بین ما یدرکه الطرف و غیره لأنّ ما لا یدرکه الطرف و غیره لأنّ ما لا یدرکه الطرف و لا یدخل تحت حیطه الحواس منصرف عنه الأدلّه.

أ لا تری أنّ التراب حرام أکله و الغبار و مفسد للصوم مع أنّ الأجزاء الیسیره منهما منصرف عن دلیلی الحرمه و الإبطال؛و هکذا سائر الموضوعات الشرعیّه و العرفیّه فالحکم یدور فیها مدار التحقّق عرفا،فغیر المدرِک ملحق بالعدم فلا یکون منشئا للأثر.

[انفعال ماء القلیل و المضاف]

ثمّ إنّ فی کیفیه نجاسه الماء القلیل أو المضاف بمجموعها بملاقاه جزءٍ منها النجاسه وجوها ذکرها شیخ مشایخنا قدّس سرّه فی الطهاره (1)

أحدها: السرایه من حیث الحکم بأن یلاقی الجزء الأوّل النجس فینجِّس و ینجّس ملاقیه بما یلیه؛و هکذا لأنّ کلّ جزء ملاق بالفعل لما یلیه فینجس جمیع الأجزاء فی زمان واحد.

و فیه:أنّ الأجزاء لا یتلاقیان بتمامها بل بسطحیها،کما[/2 B ]تقرّر فی محلّه و من المعلوم عدم ملاقاه أحد السطحین الملاقی للنجس للسطح الآخر.

ص:42

1- (1)) -و هو الشیخ الأعظم الأنصاری قدّس سرّه فی کتاب الطهاره،ج 1،ص 114-115.
الثانی: السرایه من حیث نفس المتنجّس فإنّ الجزء الملاقی للنجس یسری بنفسه إلی ما حوله من الأجزاء.

و فیه ما فیه (1)

الثالث: أن یکون الوجه تعبّد الشارع بذلک.

و فیه:إنّا نری التنفّر و الاجتناب-مع قطع النظر عن الشرع-عن جمیع الماء بمجرّد ملاقاه جزء منه النجس و القذر،کما نری ذلک ممّن لا یتدینون بالدین؛فالأظهر أنّ الاستقذار و الاستخباث أمر عرفی لا شرعی،نعم للشارع بیان الموضوع و أنّ هذا نجس، أمّا کیفیه الاستقذار فهو عرفی،و العرف یعدّ مجموع الماء أو المائع الآخر متنجّسا لازم الاجتناب موجبا للتنفّر بملاقاه جزء منه النجاسه،فبعد وکول الأمر فی الاستقذار إلی العرف تعلم أنّ ما ذهب إلیه المشهور من انفعال کرور من الجلاّب بملاقاه قطره من البول منظور فیه لعدم الاستقذار العرفی فیه.

[الماء الجاری]

مسأله: المشهور (2)أنّ الجاری-قلیلا کان أو کثیراً- لا ینفعل بالملاقاه (3)،و اصطلحوا (4)

ص:43

1- (1)) -قال الشیخ الأعظم فی ردّ هذا الوجه:«و هذا أکثر نقضا من الوجه الأوّل،لانتقاضه بالکرّ مع إحساس السرایه فیه،و بما ذکر فی الوجه السابق؛و یلزم علیه أن یکون انفعال مجموع الماء علی التدریج،و أن یتفاوت زمان السرایه بالنسبه إلی المائع الرقیق و الغلیظ؛مع أنّ التدریج باطل إجماعا،فضلا عن تفاوت المائعات فی ذلک[کتاب الطهاره،ج 1،ص 115]
2- (2)) -و ممّن صرّح بالشهره فی المقام: الف:العلاّمه السیّد مهدی بحر العلوم فی مصابیح الأحکام،ج 1،ص 307 ب:المحقق السیّد محسن الکاظمی البغدادی فی وسائل الشیعه،ص 84 ج:تلمیذهما الشیخ محمّد تقی صاحب هدایه المسترشدین و جدّ الأعلی للمقرّر له فی تبصره الفقهاء،ج 1،ص 92. -الفقیه الشیخ آغا رضا الهمدانی فی مصباح الفقیه،ج 1،ص 30-31 ه:الشیخ الأعظم الأنصاری فی کتاب الطهاره،ج 1،ص 73 و إلیک نصّ کلامه الشریف:«...فهو الذی اختصّ عند المشهور بأنّه لا ینجّس کثیره و لا قلیله بمجرّد الملاقاه...»
3- (3)) -ادّعی الإجماع علیه فی شرح جمل العلم و العمل[ص 56]و الغنیه[ص 46]و المعتبر [ج 1،ص 41]و الذکری[ج 1،79]و الغنائم[ج 1،ص 517]؛
4- (4)) -و إلیک نصّ بعض الأعلام قدس سرهم فی هذا الاصطلاح: فی الروضه[ج 1،ص 31]:«الجاری هو النابع من الأرض مطلقا غیر البئر علی المشهور»،و فی المسالک[ج 1،ص 12]«الجاری هو النابع غیر البئر...»،و فی المدارک[ج 1،ص 28] «الجاری هو النابع...»،و فی الذخیره[ج 1،ص 116]«الجاری هو النابع غیر البئر...»؛ و راجع:مفتاح الکرامه،ج 1،ص 265.
فی تفسیره بالنابع (1)،ثمّ أخذوا فی تحقیق معنی النابع فی مراجعه کتب اللغه و نقل أربابها؛ و لعلّ هذا الاصطلاح ناش لهم عن تعلیل حکم البئر فی صحیحه (2)ابن بزیع (3)بأنّ له مادّه (4)حیث أخذوا المادّه بمعنی المنبع نظرا إلی انحصار الاعتصام بالنبعان و دورانه مداره.

ص:44

1- (1)) -حتی أنّ العلامه الطباطبائی فی منظومه[-الدّره النجفیّه،ص 3]اقتصر فی التعبیر عنه بالنابع فی بیته هذا: «و یستوی الکرّ و ما عن ذاک شف فی نابع الماء ما جری و ما وقف»
2- (2)) -صحیحه ابن بزیع؛قال فی مواهب السنیه فی شأنها:«هذا الخبر قلّما یوجد مثله فی علوّ السند»؛[المواهب السنیه فی شرح الدره النجفیه؛و ما وجدته فی مظانّها بالرغم من تفحصی]. قال الأستاذ-دام ظلّه-:«توصیفه بالعلوّ خلاف اصطلاح أرباب الدرایه؛لأنّ العالی السند فی اصطلاحهم ما قلّت وسائطه مع الاتّصال.[انظر:الرعایه،28؛الرواشح السماویه،ص 198- 197]. أقول:لا یعتبر فی رواته العداله،نعم یزیده شرافه.«المقرّر»
3- (3)) -الاستبصار،ج 1،ص 33،ح 88،وسائل الشیعه،ج 1،ص 172،ح 6.
4- (4)) -بناء علی رجوع التعلیل إلی قوله«لا تفسده شیء إلاّ»إلی قوله«یطیب[طعمه]»،کما احتمله البهائی قدّس سرّه:[انظر:الحبل المتین،ج 1،ص 506]
أقول:فما اصطلحوا علیه من أخذ النبعان فی[/3 A ]مفهوم الجاری و إن کان لا مشاحه فی الاصطلاح لکنّا نقول:إنّ الجاری بهذا الاصطلاح أیّ دلیل علی کونه مخصوصا بالموضوعیّه لأحکام المترتّبه علی عنوان الجاری؛و أیّ حاصر للاعتصام علی خصوص النبعان مع أنّ ماء الحمام أیضا کذلک و علّل بالمادّه و لیس له النبعان.

فالأظهر أنّ الجاری بمعنی المتحرّک؛کما أنّ الراکد فی قباله بمعنی الساکن (1)علی ما هو المتعارف فی الاستعمال کما یقال:جرت الریح أن تحرّکت (2)،جری المیزاب،جری النسیم،و هکذا کلّ ذلک من مصادیق الجریان مع عدم اعتبار النبعان فیها فبعد عدم ظهور نقل أو تقیید من الشارع یکون هذا المعنی المتعارف مناطا فی الأحکام مثلا لو کان لسان الدیل هکذا بأن یقول:إذا جری فلا بأس؛فیصدق بهذا اللسان علی أیّ نحو من أنحاء الجریان و لو کان بالانصباب من الإبریق؛نعم لو تعلّق الحکم علی عنوان الجاری فصدقه علی ما یصبّ من الإبریق بالمنع حقیق؛إذا الجاری بصیغه الفاعل مأخوذ فیه عرفا الامتداد و المزاوله شبه الملکه کالشاعر و الحائک؛إذ لا یقال شاعر علی من قال شعرا و الحائک علی من حاک مرّه؛بل اعتبر[/3 A ]فی صدقهما التکرار و الملکه و کذا الجاری؛و لذا ینصرف هذا العنوان عمّا ینصبّ من الإبریق و نحوه فما احتمله النراقی من صدقه علی المنصبّ من الإبریق خال عن التحقیق.

و الحاصل:أنّ الجاری هو ما یسیل و یتحرّک و إن لم یکن له منبع ینبع عنه (3)أ لا تری أنّ

ص:45

1- (1)) -انظر فی هذا المجال ما أفاده الفقیه البارع السیّد مصطفی الخمینی قدّس سرّه فی کتاب الطهاره، ج 1،ص 187.
2- (2)) -و منه: وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا [سوره یس،الآیه 38]،و قول الفقهاء:یعتبر فی غسلات الوضوء الجریان.«المقرّر»
3- (3)) -هذا تحقیق متین فی غایه المتانه إلاّ أنّه جعل فی الأخبار ماء الحمام إذا کانت له مادّه بمنزله الجاری بمعنی أنّه جار بهذا المعنی حقیقه لا منزّل منزلته؛کما أجاب به شیخ مشایخنا قدّس سرّه هذا القول المحکی عن بعض[راجع:کتاب الطهاره،ج 1،ص 71].«أحمد الحسینی».
العرف إذا رأی ماء یسیل فی الأرض یحکم بکونه جاریا و لا یتوقّف فی الحکم بذلک علی تحقیق مجراه من أنّه ینبع عن الأرض فیحکم؛أو یذوب من الثلج فلا یحکم؛کما أنّ الماء الغیر المتحرّک و لو کان له منبع ینبع عنه لا یقال فی العرف أنّه جار؛بل یقال أنّه عین راکده فلا یترتّب علیه أحکام الجاری.

و التعجّب من صاحب الجواهر رحمه اللّه مع تنبّهه لما ذکرنا حکم فی ما یسیل فی الأرض بکونه جاریا حتی یثبت خلافه (1)،لیت شعری من أنّی له هذا الحکم بعد أخذ النبعان فی مفهومه مع الشک فی تحقّق النبعان،و لا أصل له حتّی یکون هو المرجع،و عرفت أنّ العرف لا یعتبر فیه عدا الجریان الفعلی دائرا مدار الامتداد و المزاوله فالحکم علی کونه جاریا من حکم العرف بذلک فیناط الأحکام مناطه،فافهم و اغتنم. (2)

ثم إنّ العلامه قدّس سرّه (3)و بعض من تأخّر عنه اعتبروا الکرّیه فی الجاری أیضا[/4 A ] کالراکد (4)لإطلاق الأخبار الدالّه علی اعتبارها فی عدم انفعال الماء.

و یضعف (5)بظهور بعضها فی غیر الجاری و علی فرض تمامیه إطلاقه أو عمومه فالنسبه بینها و بین ما دلّ بإطلاقه أو عمومه علی عدم انفعال الجاری العموم من وجه؛

ص:46

1- (1)) -جواهر الکلام،ج 1،ص 212.
2- (2)) لما کان الغالب فی المیاه الجاریه فی الأرض النبعان فیکون مشکوکها ملحقه بالغالب،و لعل الجواهر حکم به لهذا الأصل.«أحمد الحسینی».
3- (3)) -راجع:تذکره الفقهاء،ج 1،ص 17،نهایه الإحکام،ج 1،ص 228-229.
4- (4)) -کالشهید الثانی فی روض الجنان[ج 1،ص 362-364]و الشیخ الأکبر فی کشف الغطاء [ج 1،ص 400]
5- (5)) -أجاب بعض الأساتید قدّس سرّه فی مجلس الدرس عن استدلال العلامه قدّس سرّه بأنّ نفس تقدیر الکثره بالکرّ قرینه علی اختصاصه بالراکد؛لأنّ القلّه و الکثره فی کلّ شیء بحسبه فالجاری قلّته و کثرته لا یعتبر بالوزن و المسامحه،بل بضیق المجری و سعته بخلاف الراکد فیعتبر بالوزن و المسامحه،فعلی هذا یکون أخبار اعتبار الکرّ ظاهرا فی الراکد.«أحمد الحسینی».
فلا ریب أنّ الترجیح مع الأخیر من وجوه عدیده،و علی فرض التکافؤ و التساقط فالمرجع عموم

«خلق اللّه الماء طهورا لا ینجّسه شیء إلاّ ما غیّر...». (1)و مع التنزّل عن ذلک فالرجوع إلی الأصل متعیّن.

[ماء البئر]

ماء البئر و عرفوها بأنّه (2)مجمع ماء نابع من الأرض لا یتعدّاها غالبا و لا یخرج عن مسمّاها عرفا (3)

قال شیخنا الأنصاری قدّس سرّه:«و لا یخلوا هذا التعریف عن خدشات فالأولی وکوله إلی العرف» (4)

أقول:قد أوکل بالقید الأخیر-أعنی قوله لا یخرج عن مسمّاها عرفا-إلی العرف فحینئذ یکون التعریف سالما عن الخدشات المتوجهه إلیه.

اعلم:أنّ فی انفعال ماء البئر بالملاقاه و عدمه قولان مشهوران بالشهره العظیمه بین المتقدمین بالانفعال و بین المتأخرین بعدمه (5)و ربما فصّل بعض (6)بین الکرّ و عدمه جمعا بین الأخبار و الأدله للطرفین من الأخبار[/4 B ]و غیره فی غایه الکثره و إن کان

ص:47

1- (1)) -المعتبر،ج 1،ص 44؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 135،ح 9؛و انظر:السرائر ج 1،ص 64.
2- (2)) -فی تذکیر الضمیر حال الخبر و إلاّ فمرجعه البئر و هو مؤنث سماعی و لذا أنّث الضمائر الأخیره.«المقرّر».
3- (3)) -راجع:غایه المراد،ج 1،ص 65؛کشف الالتباس،ص 49؛الروضه البهیّه،ج 1،ص 34.
4- (4)) -کتاب الطهاره،ج 1،ص 193.
5- (5)) -راجع:مختلف الشیعه،ج 1،ص 25،م 7؛مفتاح الکرامه،ج 1،ص 320؛مصباح الفقیه، ج 1،ص 153.
6- (6)) -و هو الشیخ أبو الحسن محمّد بن محمّد البصروی علی ما نقل عنه فی غایه المراد،ج 1، ص 72؛و انظر:قواعد الأحکام،ج 1،ص 5،مجمع الفائده و البرهان،ج 1،ص 266.
للخدشه فی کثیر منها مجال (1)إلاّ أنّ مجموعها فی کلّ واحد من الطرفین لو لا المعارض- ممّا یوجب الاطمئنان بما راموا الاستدلال علیه من الانفعال و عدمه،و الجمع بینها بحمل أخبار النزح علی الاستحباب ممّا یأباه بعض تلک الأخبار الناصّه من حیث النصّ فیه علی کون النزح مطهّرا، (2)و إن کان فی بعضها إشعار بهذا الحمل؛فغایه ما یمکن لنا من التوجیه الجمع بینها بالفصل بین الکرّ و عدمه،و فی روایه حسن بن صالح الثوری عن أبی عبد اللّه علیه السّلام:«إذا کان الماء فی الرکی کرّا لم ینجّسه شیء» (3)شاهد علیه،الرکی جمع الکریه بمعنی البئر (4)،إلاّ أنّه یبعّد أنّ حمل أخبار النجاسه علی القلیل لا یلتئم بعض أخبار النزح کنزح کرّ فی بعضها (5)و نزح سبعین دلوا فی بعضها (6)،مضافا إلی أخبار التراوح الناصّه بغزاره (7)الماء (8).

اللّهم إلاّ أن یقال:لا تنافی فی ذلک إذ یمکن أن یکون الماء حین الملاقاه قلیلا؛و مع ذلک ینزح من البئر الکرّ و ما فوقه لإمکان ترشّح بدل ما ینزح من المنبع.

و علی تقدیر التنزّل عن ذلک.

ص:48

1- (1)) -منها استبعاد المصابیح بأنّه فی صوره النجاسه لا یطهَّر بغیر النزح،و النزح لا یصلح لذلک إذ لم یعهد شرعا تطهیر شیء بإعدام بعضه،و اعترض علیه الأستاذ-مدّ ظله-بالنقض بطهاره العصیر بذهاب ثلثه.«أحمد الحسینی».
2- (2)) -کصحیحتی محمّد بن إسماعیل بن بزیع و علیّ بن یقطین؛راجع:وسائل الشیعه،ج 1، ص 179-196،باب 15 من أبواب الماء المطلق إلی باب 23 منها.
3- (3)) -الکافی،ج 3،ص 2،ح 4؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 160،ح 8.
4- (4)) -النهایه،ح 2،ص 261.
5- (5)) -کروایه عمرو بن سعید؛التهذیب،ج 1،ص 235،ح 679؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 180،ح 5.
6- (6)) -کموثقه عمّار الساباطی:التهذیب،1،ص 234،ح 678،وسائل الشیعه،ج 1،ص 194،ح 2.
7- (7)) -غزر الماء بالضم غزاره:کثر؛المصباح المنیر،ص 446؛لسان العرب ج 5،ص 22.
8- (8)) -کمعتبره عمّار الساباطی؛التهذیب،ج 1،ص 284،ح 832؛وسائل الشیعه،ج 1، ص 196،ح 1.
فنقول:لما کان الأخبار الداله علی عدم انفعال فی البئر معتضده بالعمومات الخاصّه و العامّه (1)مضافا إلی أصاله البراءه من وجوب الاجتناب و وجوب نزح الماء و استصحاب الطهاره السابقه عن اللقاء فلا جرم نحکم بالطهاره إلی أن یثبت[/5 A ] الخلاف؛فلو سلّم دلیل النجاسه فی مورد خاص سندا و دلاله من الخدشه و احتوی شرائط الحجیّه خرجنا (2)عن تلک القاعده مقتصرا به،عکس الماء القلیل حیث حکموا فیه بالانفعال؛و استثنوا موارد لدلیل خاص.

هذا غایه ما تیسّر لنا من وجه الجمع فی المقام؛و علی اللّه التوکّل و الاعتصام.

[ماء الحمّام]

[فی ألسن الأعلام ماء الحمّام حکمه حکم الجاری]

و من المیاه الدائره فی ألسن الأعلام ماء الحمّام مصرّحین بأنّ حکمه حکم الجاری (3)، و ورد به بالخصوص النصوص عن أئمتنا الکرام علیهم السلام (4)

أقول:أمّا موضوع الحمّام فهو من الموضوعات الواضحه العرفیّه فلا یعتریه ریب، (5)فما

ص:49

1- (1)) -راجع فی هذا المجال ما أفاده البهبهانی فی المصابیح،ج 5،ص 304-310.
2- (2)) لکن یکون ذلک قول بالفصل بین موارد النزح مع عدم القول به فبعد خروج شیء منها یلحق به باقیها بعدم القول بالفصل.
3- (3)) -إلیک نصوص بعض کلماتهم. فی کشف اللثام[ج 1،ص 260]:«...اتفاقا منّا کما هو الظاهر». فی مصابیح الظلام[ج 5،ص 295]:«فإنّ المشهور المعروف أنّ حکمه حکم الجاری...». فی غنائم الأیّام[ج 1،ص 521]:«...المعروف من مذهب الأصحاب». و فی منتقد المنافع[ج 1،ص 187]:«و المسأله فی الجمله ممّا لا خلاف فیه علی الظاهر». و انظر:تبصره الفقهاء[ج 1،ص 206]
4- (4)) -راجع وسائل الشیعه[ج 1،ص 148-150]الباب 7 من أبواب الماء المطلق؛و منها صحیحه داود بن سرحان و روایه ابن أبی یعفور.
5- (5)) -راجع فی هذا المجال ما أفاده عمّ المقرّر له آیه اللّه الشیخ محمّد تقی الآقا نجفی- -الأصفهانی فی کتابه فقه الإمامیّه[المجلّد الأوّل من الطهاره،ص 24]
نقل فی الجواهر عن بعض-و لعلّه قوّاه أیضا علی ما هو ببالی-«من أنّ منصرف الحمّام فی الأخبار ما هو المتعارف فی عهدهم علیهم السّلام فلعلّه علی کیفیّه مخصوصه غیر کیفیّه الحمّامات المتعارفه فی عصرنا فحینئذ لا وجه للحکم للتسویه بینهما فی الحکم» (1)مردود بأنّ فتح باب هذا الاحتمال یسدّنا باب الاستدلال فی غالب أبواب الفقه؛مثلا یقال فی مسأله حرمان الزوجه من إرث العقار:لعلّ الدور و العقارات فی عهد المعصوم علیه السّلام کانت علی کیفیّه مخصوصه[/5 B ]فلا یستلزم حرمانها منها حرمانها ممّا هو المتعارف الآن،نعم لو أراد أنّ احتمال وضعها علی کیفیّه خاصّه یحتمل أن یکون لها خصوصیّه فی الحکم یمنعنا عن الحکم فیما هو المتعارف الآن لعدم علمنا بتلک الخصوصیّه فی هذه الحمّامات فلا وجه؛لکنّا نعلم من الأخبار إجمالا کیفیّه حمّامات عصر المعصوم علیه السّلام بما لا تحتوی علی خصوصیّه تکون هی المناط فی الحکم کما سیأتی.

و أمّا النصوص الوارده فیه فکثیره:

منها:صحیحه داود بن سرحان قال:

«قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام ما تقول فی ماء الحمّام؟ قال:هو بمنزله الجاری» (2)

و خبر ابن أبی یعفور عن أبی عبد اللّه علیه السّلام قال:

«إنّ ماء الحمّام کماء النهر یطهّر بعضه بعضا» (3)

و غیرهما ممّا هو خال عن قید المادّه.

و خبر بکر بن حبیب عن الباقر علیه السّلام[قال]:

«ماء الحمّام لا بأس به إذا کانت له مادّه» (4)

ص:50

1- (1)) -الجواهر،ج 1،ص 221.
2- (2)) -التهذیب،ج 1،ص 378،ح 1170؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 148،ح 1.
3- (3)) -الکافی،ج 3،ص 14،ح 1؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 150،ح 7.
4- (4)) -الکافی،ج 3،ص 14،ح 2؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 149،ح 4.
و حمل الأصحاب مطلقها علی مقیّدها (1)؛لکن ابن حبیب (2)مرمیّ بالجهاله (3)؛کما عن المدارک (4)فالعجب من شیخنا الأنصاری-أعلی اللّه درجاته (5)-حیث استظهر«أنّه بکر بن محمّد بن حبیب الذی ظاهر المحکیّ عن النجاشی و صریح الخلاصه أنّه من علماء الإمامیّه؛لأنّ بکر بن محمّد هو أبو عثمان المازنی المعروف النحوی؛و هو من علماء الإمامیّه» (6)لکنّه ما أدرک زمان الباقر علیه السّلام إذ هو من علماء زمان الهادی علیه السّلام؛بل العسکری علیه السلام؛و له قصّه معروفه مع الواثق باللّه العباسی، (7)مضافا[/6 A ].إلی أنّه لم یعهد

ص:51

1- (1)) -منهم الشهید قدّس سرّه فی الذکری[ج 1،ص 79]؛و إلیک نصّ کلامه الشریف:«..و ماء الحمّام بالمادّه...و الأظهر اشتراط کثرتها حملا للمطلق علی المقیّد».
2- (2)) -قال شیخ الطائفه قدّس سرّه فی رجال الباقر علیه السّلام[رجال الطوسی،ص 127،الرقم 1288]:«بکر بن حبیب الأحمسی البجلّی الکوفی أبو مریم»؛و ذکره فی رجال الصادق علیه السلام[ص 171،الرقم 1977]،و روی عنها علیهما السّلام أحد عشر موردا فی الکافی و التهذیبین؛و روی عن منصور بن حازم.راجع:معجم رجال الحدیث،ج 3،ص 343،الرقم 1840؛و قاموس الرجال،ج 2، ص 366،الرقم 1177؛و موسوعه الرجالیه المیسّره،ص 94،الرقم 1050.
3- (3)) لکنّ القدح غیر مضرّ؛لأنّ بعد البکر منصور و بعده صفوان بن یحیی و هو من أصحاب الإجماع.«المقرّر».
4- (4)) -مدارک الأحکام،ج 1،ص 34.
5- (5)) -کتاب الطهاره،ج 1،ص 100؛و انظر:رجال النجاشی،ص 110،الرقم 279 و خلاصه الأقوال،ص 81،الرقم 160.
6- (6)) لمزید البحث و الاطّلاع حول بکر بن محمّد بن حبیب،راجع ما أفاده العلاّمه المحقّق التستری فی تراثه الرجالی القیّم قاموس الرجال،ج 2،ص 376،الرقم 1190 و الفقیه المحقّق السیّد محمّد علی الأبطحی فی تهذیب المقال،ج 4،ص 151-161.
7- (7)) -راجع:وفیات الأعیان،ج 1،ص 284،الرقم 118؛سیر أعلام النبلاء،ج 12،ص 270، الرقم 103؛البدایه و النهایه،ج 10،ص 389،و إلیک نصّ کلام المحدّث القمی فی الکنی و الألقاب،ج 3،ص 131«...و ممّا رواه المبرّد عنه أنّ بعض أهل الذمّه قصده لیقرأ علیه کتاب سیبویه و بذل له مائه دینار،فی تدریسه إیّاه فامتنع أبو عثمان من ذلک،قال:قلت له جعلت فداک أ ترد هذه المنفعه مع فاقتک و شدّه إضاقتک؟ فقال:إنّ هذا الکتاب یشتمل علی ثلاثمائه کذا و کذا آیه من کتاب اللّه-عز و جل-،و لست أری أن أمکن منها ذمیّا غیره علی کتاب اللّه و حمیّه له. قال:فاتّفق أن غنت جاریه بحضره الواثق بقول العرجی: «أ ظلوم إن مصابکم رجلا أهدی السلام تحیّه ظلم» فاختلف من کان فی المجلس فی إعراب«رجلا»،فمنهم من نصبه و جعله اسم إن و منهم من رفعه علی أنّه خبرها،و الجاریه مصرّه علی أنّ شیخها أبا عثمان المازنی لقّنها إیّاه بالنصب،فأمر الواثق بإشخاصه. قال أبو عثمان:فلما مثلّث بین یدیه قال:ممّن الرجل؟ قلت:من بنی مازن. قال:ثمّ سألنی عن الشعر فقال:أ ترفع«رجلا»أم تنصبه؟ فقلت:الوجه النصب. قال:لم؟ فقلت:إن مصابکم مصدر بمعنی إصابتکم فهو بمنزله قولک إن ضربک زیدا ظلم،فالرجل مفعول مصابکم و الدلیل علیه أنّ الکلام معلّق إلی أن تقول ظلم فاستحسنه الواثق،ثم أمر له بألف دینار و ردّه مکرما. قال المبرّد:فلمّا عاد إلی البصره قال لی:کیف رأیت یا أبا العباس رددنا للّه مائه فعوّضنا ألفا؟نقلت ذلک من الوفیات،و فی ذلک کان معجزه للقرآن الکریم.
منه الروایه (1)؛و کیف کان (2)لا ریب فی أنّ المراد من الحمّام ما له مادّه؛لا من باب حمل المطلق علی المقیّد کما ارتکبه المشهور حتی یتأمّل فی سند المقیّد بما فی المدارک من

ص:52

1- (1)) لکن تعرّض العلاّمه فی الخلاصه لحاله یکشف عن کونه من رجال الروایه.«المقرّر»؛ و لتأیید ما ذکره المقرّر له لعدم دخوله(بکر بن محمّد بن حبیب)فی أسناد الروایات راجع إلی قاموس الرجال،ج 2،ص 376-380،الرقم 1190 و معجم الرجال الحدیث،ج 3،ص 352، الرقم 1865.
2- (2)) -و لکن مع هذا کلّه یمکن تصحیح السند بما قاله الشیخ بهاء الدین العاملی قدّس سرّه فی الحبل المتین[ج 1،ص 498]و إلیک نصّ کلامه الشریف:«...و ابن حبیب و إن کان مجهول الحال إلاّ أنّ جمهور الأصحاب تلقّوا روایته هذه بالقبول؛فلعلّ ضعفها منجبر بذلک»فتأمّل فیه.
نسبه الجهاله إلیه؛أو یقال:لم یقو قوّه انصراف المطلقات الکثیره عن الظهور کما هو الظاهر؛بل لأنّ الأخبار منصرف إلی ما هو المتعارف فی عصرهم علیهم السّلام من کونه ذا مادّه یستمدّ منه و لا یستظهر من قوله

«إذا کان له مادّه» عدم تعارف ذلک بخصوصه؛بل کونه قسمین لأنّ معنی

«إذا کان له مادّه» أی اتصل بها؛و إلاّ لا یکون لها مادّه فعلا؛أو ذکر لإخراج بعض الحمّامات النادره التی یصبّ إلیه بالید و الآله،فوجه ترتّب أحکام الجاری علیه لکونه بسبب اتصاله بالمادّه من أقسام الجاری حقیقه،کما حقّقناه سابقا من أنّ الجاری هو ما کان سائلا بالفعل أعمّ من أن یکون سیلانه عنه المنبع أو المادّه؛أم لا.

فإن قلت:هذا ینافی ما فی صحیحه ابن سرحان من

«أنّه بمنزله الجاری» لا أنّه نفس الجاری.

قلت:لما کان الجاری فی تعارف العوام یقال لما یجری فی سطح الأرض،لا ما کان نازلا من العلوّ؛و إن یقال:جری المیزاب أیضا،لکن عنوان الجاری بهذا الاشتقاق مخصوص فی تعارفهم بما یجری[/6 B ]علی السطح.

و بعباره أخری یکون خطّ سیره أفقیّا لا عمودیّا فمشی الإمام علیه السّلام فی هذا التعبیر ممشاهم؛و إن کان بحسب الواقع جاریا حقیقه؛فافهم. (1)

فقد انقدح ممّا حقّقنا:أنّ حکم الحمّام جار علی وفق القاعده و وجه اعتصامه اتّصاله

ص:53

1- (1)) -إنّه-دام ظلّه-قد أدار حکم الجاری فیما سبق مدار الصدق العرفی فلو اختصّ الصدق العرفی بما ذکر فلازمه خروج نحو میاه المیزاب عن موضوع الجاری فینفی حکمه؛فهو کما تری،علی أنّ مشی الإمام علیه السّلام فی بیان الحکم الشرعی ممشی الغیر إنّما یجوز لو لم یوقعهم علی خلاف الواقع فی الحکم الشرعی؛مع أنّ أعاظم العلماء وقع فی خلاف الواقع بزعمه فی عدم ترتّب أحکام الجاری علیه. فالحاصل:لو کان مراده-دام ظلّه-من العوام هو أهل العرف فیرد الإیراد الأوّل و الثانی کلاهما، و لو کان المراد جهّالهم فیرد الإیراد الثانی فقط.«أحمد الحسینی».
بالمادّه بالجریان منها إلیه و کونه جاریا حقیقه،و فی روایه ابن أبی یعفور

«ماء الحمّام کماء النهر یطهّر بعضه بعضا» إشعار بأنّ العاصم له هو الجریان.

و العجب من شیخ المشایخ العظام-قدس اللّه تربته الزاکیه- (1)حیث جعل روایه ابن أبی یعفور مشیرا؛بل دالاّ علی أنّ العاصم له هی الکثره،مع أنّها علی ما ذکرنا أدل.

فبالجمله:أنّ لنا القطع بأنّ البنیان المخصوص لا دخل له فی الحکم؛و إنّ الماء بوصف کونه فیه لا یتحصّل له اعتصام فما بقی إلاّ انطباقه علی المیاه المعتصمه من الجاری أو الکثیر،و علمت أنّ الأظهر اعتصامه من خصوص الجریان لا الکثره.

ثمّ إنّ ماء الحوضین بالاتّصال یعدّ ماءً و التعدّد فی ظرفه و مکانه لا فیه نفسه؛أ لا تری أنّه لو جمد ماء الإنائین بعد الاتّصال لا یرتاب أحد فی عدّه واحدا سواء کان سطحاهما متساویین أم مختلفین (2)؛نعم لو کان المجری بینهما ضیّقا بحیث[/7 A ]یلحقه العرف بالعدم لا یؤثّر ذلک فی صدق الوحده.

[ماء المطر]

ماء المطر لا اشکال فی أنّه بعد الانقطاع فی حکم الراکد (3)قلیله ینفعل و کثیره یعتصم،

ص:54

1- (1)) -و هو الشیخ الأعظم الأنصاری قدّس سرّه فی کتاب الطهاره،ج 1،ص 101.
2- (2)) -لا یقال:إنّ اعتصام الحوض الصغیر فی الحمّام-علی ما حقّقه الأستاذ دام عزّه-بواسطه الجریان من المادّه إلیه،و أمّا اعتصام الحوض الکبیر بسبب الکثره فیلزم أن یکون الماء الواحد مُعَنونا بعُنوانَین و محکوما بحُکمَین. لأنّا نقول:ذلک بمجرّده لا یضرّ فی صدق الوحده؛أ لا تری أنّ الماء الواحد إذا تغیّر لونه بالنجاسه فی بعض أطرافه فهو لو کان کثیرا یختصّ نجاسته فیما یتغیّر و یبقی باقیه فی الطهاره؛مع أنّ ذاک لا یخرجه عن الوحده.«أحمد الحسینی الزنجانی».
3- (3)) -و إلیک نصّ کلمات بعض الأصحاب-قدس سرهم-: الف:الفاضل الأصفهانی فی کشف اللثام[ج 1،ص 260]:«..فإن لاقته نجاسه بعد انقطاع- تقاطره فکالواقف إجماعا» ب:الفاضل النراقی فی المستند[ج 1،ص 30]:«..إذا انقطع تقاطره فإن لم یبق جریانه علی الأرض فکالواقف إجماعا» ج:الفقیه الهمدانی فی مصباح الفقیه[ج 8،ص 340]:«..بعد انقطاع المطر فإنّ حاله بعد وقوف المطر حال سائر المیاه القلیله...بلا خلاف فیه».
و لا فی أنّه حین النزول فی حکم الجاری یطهّر ما لاقاه و لا ینفعل منه (1)،إنّما الإشکال فی شرطه هل یشترط فی القوّه المصحّحه لإطلاق اسم المطر،أو الکثره،أو الجریان بالقوّه،أو بالفعل من الشعب أو من خصوص المیزاب،أو لم یشترط شیء من ذلک،بل هو معصوم مطلقا و لو کان قطره واحده؛أقوال: (2)

أقواها الأوّل (3)و أضعفها الأخیر (4)،و وجه ضعف الأخیر واضح لأنّه لا یصدق اسم

ص:55

1- (1)) -و إلیک نصّ بعض کلماتهم الف:المحقّق السبزواری فی الذخیره[ج 1،ص 120]:«..و هو أنّ ماء الغیث حال تقاطره کالجاری فهو المشهور بین الأصحاب» ب:الوحید البهبهانی فی المصابیح[ج 5،312]:«و أمّا ماء الغیب فحال تقاطره حکمه حکم الجاری علی المشهور بین الأصحاب» ج:الفاضل النراقی فی المستند[ج 1،ص 26-27]:«..لا خلاف فی أنّه حال التقاطر مع الجریان کالجاری...و کذا بدون الجریان علی الحقّ المشهور»، د:جدّ الأعلی للمقرّر له فی کتابه تبصره الفقهاء[ج 1،ص 110]:«لا خلاف بین الأصحاب فی عدم انفعال ماء الغیث فی الجمله بمجرّد ملاقاه النجاسه،و الظاهر انعقاد إجماع الأمّه علیه کذلک»
2- (2)) للعثور علی هذه الأقوال،راجع ما أفاده الفقیه المحقّق السیّد علیّ القزوینی فی ینابیع الأحکام[ج 1،ص 488-489]و العلاّمه الفقیه الشیخ منیر الدین البروجردی الأصفهانی فی رساله أسئله و أجوبه فقهیّه[میراث حوزۀ اصفهان،المجلّد الثالث،ص 205]فإنّه قدّس سرّه بلغ الأقوال إلی السته مع ذکر أصحاب الأقوال،و الفقیه الماهر الشیخ محمّد تقی آقا نجفی الأصفهانی فی فقه الإمامیّه[المجلّد الأول من کتاب الطهاره،ص 13]
3- (3)) -أی یشترط فیه القوّه المصحّحه لإطلاق اسم المطر علیه.
4- (4)) -أی الاکتفاء بقطره واحده؛و حکی هذا القول ثانی الشهیدین فی روض الجنان[ج 1، ص 372]عن بعض معاصریه و هو-کما فی هامش الحدائق[ج 1،ص 221]-السیّد حسن بن السیّد جعفر المتوفّی 933 ق،و من المشایخ و المعاصرین لشیخنا الشهید الثانی و الشهید یعبّر عنه بعبائر ک«شیخنا الأجلّ الأعلم الأکمل ذی النفس الطاهره الزکیّه،أفضل المتأخرین فی قوّتیه:العلمیّه و العلمیّه...»انظر:رسائل الشهید الثانی،ج 2،ص 1116-1117.
المطر فی العرف إلاّ علی ما فیه فضل قوّه،و یسلبون اسمه عن القطرات؛کما تراهم لو سئلوا حین نزول القطرات الیسیره هل یمطر السماء؟یقولون:لا؛بل یقطر.

و منه بضمیمه الأصل یظهر قوّه الأوّل لإطلاق (1)قوله علیه السّلام

«کل شیء یراه المطر فقد طهر» فی مرسل الکاهلی المروی فی الکافی عن الصادق علیه السّلام قال:

«قلت:أمرّ فی الطریق فیسیل علیّ المیزاب فی أوقات أعلم أنّ الناس یتوضّئون.قال:لیس به بأس؛ لا تسأل عنه.

قلت:فیسیل علیّ من ماء المطر أری فیه التغیّر،و أری فیه آثار القذر،فتقطر القطرات علیّ و ینتضح علیّ منه،و البیت یتوضّأ علی سطحه[/7 B ]فیکفّ علی ثیابنا؟قال:ما بهذا بأس،[لا تغسله]کلّ شیء یراه المطر فقد طهر» (2)

قال فی المستدرک:صدر هذا السؤال لا یلائم ذیله،فإنّ السیلان غیر القطرات (3)ثمّ نقل عن الوافی و عن نسخه من الکافی هکذا

«فیسیل (4)علی الماء المطر» بحذف«من» و خفض«الماء»و رفع«المطر»فحینئذ یلتئم الذیل و یصلح المتن من إشکال نفی البأس بالتغیّر.

ص:56

1- (1)) -الظاهر أنّه إطلاق لا عموم-کما توهّمه بعض-إلاّ أن یکون مراده من العموم،العموم بحسب الحکمه لا بحسب الوضع.«أحمد الحسینی الزنجانی»
2- (2)) -الکافی،ج 3،ص 13،ح 3؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 146،ح 5.
3- (3)) -فی المصدر«غیر القطر و النضح»بدل«غیر القطرات»
4- (4)) -و العباره فی المصدر هکذا:«و متن الخبر فی بعض نسخ الکافی و نسخه صاحب الوافی هکذا...»
و أمّا ما استدلّ به شرط الکثره من صحیحه هشام بن سالم:

«سئل الصادق علیه السّلام عن السطح یبال علیه فیصیبه السماء فیکفّ الثوب؟فقال:لا بأس به ما أصاب به من الماء أکثر منه». (1)

یرد علیه:أنّ المراد بالأکثریه الغلبه-کما هو واضح-و إن یحتمل ضعیفا أن یکون المراد أنّ القطره الواصله إلی الثوب أکثر من البول الذی أصابه.

حجّه اشتراط الجریان أخبار لا یخلوا شیء منها عن شیء:

منها:روایه

علیّ بن جعفر عن أخیه موسی علیه السّلام قال:«سألته عن المطر یجری فی المکان فیه العذره فیصیب الثوب،أ یصلّی فیه قبل أن یغسل؟قال:إذا جری به المطر فلا بأس» (2).

إذ من المحتمل؛بل الظاهر أن یکون المراد من الجریان،الجریان من المساء أی النزول بقرینه«الباء»فی«جری به»و إلاّ لکان المناسب«فی»بدلها.

و روایته الأخری عن أخیه علیه السّلام قال:

«سألته عن الکنیف یکون فوق البیت،فیصیبه المطر[/8 A ]فیکفّ فیصیب الثیاب أ یصلّی فیه قبل أن تغسل؟قال:إذا جری به[من ماء] المطر فلا بأس». (3)

إذ الظاهر (4)أن یجری من ماء المطر علی ثیابه،لا أن یجری علی الأرض؛کما هو دعواهم.

و منها:صحیحه الآخر[قال]:

سألته عن البیت یبال علی ظهره،و یغتسل فیه من

ص:57

1- (1)) -وسائل الشیعه،ج 1،ص 144،ح 1،الوافی،ج 6،ص 46،ح 3726.
2- (2)) -مسائل علیّ بن جعفر،ص 130،ح 115؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 148،ح 9.
3- (3)) -قرب الإسناد،ص 192،ص 724؛مسائل علیّ بن جعفر،ص 192،ح 398؛وسائل الشیعه، ج 1،ص 145،ح 3.
4- (4)) -و لا أقلّ من الاحتمال المانع عن الاستدلال.«المقرّر»
الجنابه،ثمّ یصیبه المطر،أ یؤخذ من مائه فیتوضّأ به للصلاه؟فقال:إذا جری فلا بأس[به]». (1)

إذ یحتمل أن یکون (2)بمعنی النزول من السماء،أی حین الجریان لا بأس به؛لا بعد الانقطاع لتنجّسه بالمکان النجس.

ثمّ إنّهم قد تمسّکوا فی أصل المسأله ببعض الأخبار الوارده فی طین المطر،کمرسله محمّد بن اسماعیل عنه

«فی طین المطر،أنّه لا بأس به أن یصیب الثوب ثلاثه أیّام،إلاّ أن یعلم أنّه قد نجسه شیء بعد المطر،فإن أصابه بعد ثلاثه أیّام فاغسله،و إن کان الطریق نظیفا لم تغسله». (3)

و الظاهر أنّه لیس من أخبار الباب،و الحکم فی المرسله بالطهاره فی ثلاثه أیّام علی وفق الأصل،و بعده بالغسل علی خلافه و لعلّه من باب تقدیم الظاهر علیه؛و إلاّ فلو اختصّ حکم الغسل فی صوره العلم[/8 B ]بالنجاسه لا یبقی التقیید بالثلاثه فائده،و هذا نظیر إلحاق الماء المشتبه قبل الاستبراء بالبول أو المنی تبعّدا هذا فقه الحدیث مع قطع النظر عمّا یعارضه،و إلاّ یطرح أو یؤول بما لا یعارضه فهو موکول إلی محلّه لیس هنا مقام ذکره.

[ماء الکر،تعریفه،تحدیده و بعض أحکامه]

قد اتّفق المسلمون العامّه عامّتهم عدی المالک،و الخاصه کافّتهم إلاّ العمّانی علی اعتبار وزن ما فی عصمه الماء (4)؛و إن اختلفوا فی مقداره، (5)و عبّر عن ذاک الوزن فی أکثر

ص:58

1- (1)) -الفقیه،ج 1،ص 7،ح 6؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 145،ح 2.
2- (2)) -و ذکر وجوه آخر أیضا فی الجواب عن ذلک،منها:احتمال أن یکون المنع حینئذ لکونه غساله غیر رافعه للحدث لکون مورد السؤال جواز الوضوء بماء.«المقرّر»
3- (3)) -الکافی،ج 3،ص 13،ح 4؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 147،ح 6.
4- (4)) -قال العلاّمه فی المختلف[ج 1،ص 13،م 1]:اتّفق علماؤنا-إلاّ ابن أبی عقیل-علی أنّ الماء القلیل-و هو ما نقص عن الکرّ-ینجّس بملاقاه النجاسه له،سواء تغیّر أو لم یتغیّر،و قال -ابن أبی عقیل:«لا ینجس إلاّ بتغیّره بالنجاسه»و ساوی بینه و بین الکثیر و قال به مالک بن أنس من الجمهور.[راجع:بدایه المجتهد،ج 1،ص 24؛المغنی،ج 1 ص 54؛الشرح الکبیر،ج 1،ص 53؛و انظر:الفقه علی المذاهب الخمسه،ص 18 و 19]
5- (5)) -انظر فی هذا المجال ما أفاده المحقّق الخواجوئی فی أربعون حدیثا(45)و المحقّق التستری فی النجعه(ج 1،ص 23).
الأخبار بالکرّ الذی فسّره فی بعضها (1)و فی أخبار آخر بما سیأتی،و عبّر عنه فی بعضها بالقلّتین اللتین فسّرهما بالجرتین (2)،و فی آخر بأنّه أکثر من راویه (3). (4).

و یمکن إرجاعها إلی ما یوافق الکرّ بالتفسیر الذی سنذکره حسبما استفدناه من کلام أهل العصمه-سلام اللّه علیهم-فنقول:

إنّ الکرّ فی معرفته طریقتان مأخوذتان من النصوص:

إحداهما باعتبار الوزن،و الأخری بملاحظه المسامحه.

و المشهور جمعوا بین الأخبار فی کلّ واحده من الطریقتین بما لا یمکن التوفیق بینهما فوقعوا فی وجه التوفیق فی إشکال عظیم[/9 A ]و حیث أنّهم قدّروه باعتبار الوزن بألف و مأتی رطل بالعراقی،و بالمساحه بما کان کلّ واحد من طوله و عرضه و عمقه ثلاثه أشبار و نصف و رأوا (5)أنّ الوزنی (6)منها ینقص عن المساحی دائما بما یصعب تطبیقهما

ص:59

1- (1)) -کصحیحتی محمّد بن مسلم و معاویه بن عمّار،التهذیب،ج 1،ص 39 و 40 ح 107 و 108؛ وسائل الشیعه،ج 1،ص 158،ح 1 و 2.
2- (2)) -کمرسله عبد اللّه بن المغیره،التهذیب،ج 1،ص 414،ح 1308؛وسائل الشیعه،ج 1، ص 16،ح 8.
3- (3)) -کصحیحه زراره،التهذیب،ج 1،ص 412،ح 1298؛الکافی ج 3،ص 2،ح 3؛ وسائل الشیعه،ج 1،ص 139 و 140،ح 8 و 9.
4- (4)) -و فی بعضهاب«الحب»کمرسله ابن مغیره عن بعض أصحابه عن الصادق علیه السّلام قال:اللّه من الماء نحو حبی هذا و أشار إلی حب من الحباب التی تکون بالمدینه؛ التهذیب،ج 1،ص 42،ح 57.
5- (5)) -راجع فی هذا المجال ما أفاده الفقیه المحقق السیّد مصطفی الخمینی فی«تحریرات فی- الفقه»[کتاب الطهاره،ج 1،ص 307-309]فإنّه قدّس سرّه قد بلغ الأقوال فی المسأله إلی السبعه مع ذکر أصحاب الأقوال.
6- (6)) -راجع:غنائم الأیّام،ج 1،ص 515-516 و مستمسک العروه الوثقی،ج 1،ص 158.
فوقعوا فی الإشکال بأنّه لا داعی إلی هذا التقدیر المختلف بعد علمهم علیهم السّلام بنقص الوزن عن المساحه دائما مع القدره علی ضابط منطبق علیه،و أتی بعض الأعظام فی مقام بما یشمئز النفس من نقله،و الأولی أن نضرب عنه و التعرّض لما فیه صفحا.

و نقرّ تقدیر المساحی بما یقرب من الوزنی فیأتی التوفیق بینهما فنقول:

إنّ الإشکال المذکوره نشأ من أخذ سطح المساحی بشکل المربع فیبلغ مکسره حینئذ إلی اثنین و أربعین شبرا و سبعه أثمان شبر (1)فیکثر التفاوت حینئذ بینه و بین الوزنی بما یصعب التطبیق،لکن ظاهر روایه حسن بن صالح أخذ السطح بشکل المستدیر،لأنّه فرض فیها الماء فی الرکی بمعنی البئر،و الآبار غالبا وضعها علی الاستداره،لا علی المربع فحینئذ یقرب من الوزنی بما یأتی التوفیق بینهما.

هاهنا ختم مجلس الإفاده لما أصابتهم مصیبه من رحله عمّهم الأکرم[/9 B ]

-أعلی اللّه درجاته إلی دار القرار (2)-فاضطرّ لأجله الرجوع من بلده قم إلی أصفهان

ص:60

1- (1)) -و هی باعتبار ضرب الطول فی العرض فی العمق فیکون النتیجه هکذا: 7/8 42 1/2 3*1/2 3*1/2 3
2- (2)) -و هو آیه اللّه الحاج الشیخ نور اللّه النجفی الأصفهانی(1278-1346 ق)؛کان فی الواقع أباً روحیا للثوره المشروطیه بإیران و استشهد بأمر من«رضا خان الپهلوی»مسموما بقم و انتقل جثمانه إلی النجف الأشرف و دفن هناک و ترجمته موجوده فی کتب التراجم و التواریخ،ذکره العلامه السیّد مصلح الدین المهدوی فی قریب من مائتی صفحه من کتابه«تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن أخیر»،ج 2،ص 9-198؛و قد انتشرت کتابات مستقلات بالفارسیه فی ترجمته منها:«اندیشۀ سیاسی و تاریخ نهضت بیدارگرانه ی حاج آقا نور اللّه اصفهانی»و«حاج آقا نور اللّه اصفهانی،ستارۀ اصفهان»و«فرازی از زندگی سیاسی حاج آقا- -نور اللّه اصفهانی به روایت اسناد»،و أقیمت له حفل تأبینی بمناسبه مرور ثمانین عاما لاستشهاده بمدینه أصبهان فی یوم الاثنین،الثانی من رجب المرجب 1426[17 مرداد 1384].راجع:شرح هدایه المسترشدین،ص 35-36.
جزاهم اللّه عن الإسلام خیرا-

أقول:وجه قرب ما قرّره من المساحی بالوزنی أنّه بناء علی ما أفاده-دام ظلّه-من أخذ السطح بشکل المستدیر یفرض ثلاثه أشبار و نصف قطرا للدائره (1)،و القطر إذا ضرب فی ثلاث و سبع یحصل المحیط،فالمحیط حینئذ یکون أحد عشر شبرا (2)فالقاعده فی تعیین مساحه الدائره (3)أن یضرب نصف قطرها فی نصف محیطها فیکون مضروب الواحد و ثلاثه أرباع الواحد(نصف القطر)،فی الخمسه و النصف(نصف المحیط)تسعه أشبار و خمسه أثمان الشبر فهو مساحه سطح الدائره فیضرب ذلک فی العمق ثلاثه أشبار و نصف فیکون الحاصل ثلاثه و ثلاثین شبرا و أحد عشر جزء من سته و عشر جزء

ص:61

1- (1)) لتفصیل هذه المحاسبات و الأشکال راجع ما أفاده الشیخ محمّد بهاء الملّه و الدین العاملی المعروف بالشیخ البهائی فی الحبل المتین،ج 1،ص 479 و ما بعدها.
2- (2)) -محیط الدائره القطر*العدد«پی» 11-10/99 3/14*3/5 هذا علی القواعد المذکوره فی علم الهندسه،و لکن علی ما ذکره المقرّر قدّس سرّه و هو 12/95 3/7*3/5 و هذا العدد ینافی مع ما ینتجه قدّس سرّه من الحادی عشر؛و الحاصل أنّ نتیجته صحیحه
3- (3)) -و أما مساحه الدائره الشعاع[و هو نصف القطر]*نفسه*العدد«پی» 9/61625 3/14*1/75*1/75 و هذا العدد[9/61625]یضرب فی العمق[3/5] 33/656875 3/5*61625/9 فمقدار الکرّ من حیث المسامحه 33/656875. و هذا المقدار یعادل مع ما ذکره المقرّر تقریبا لا تحقیقا،و اللّه العالم.
من الشبر (1).

حرّره الأحقر أحمد الحسینی الزنجانی فی شهر رجب المرجّب عام ست و أربعین بعد ثلاثمائه و الألف 1346 ه

ص:62

1- (1)) -کما أشار إلیه الوحید فی حاشیه المدارک[ج 1،ص 97]بکلامه هذا«..المعهود منه الدوری...فیکون الحاصل منهما ثلاثه و ثلاثین شبرا و نصفا و ثمنا و نصف ثمن». و تبعه فاضل النراقی فی المستند[ج 1 ص 63]و قال:«و الرابع بإمکان إراده القطر من العرض، بل هو الظاهر لاستداره الرکی فیبلغ تکسیره ثلاثه و ثلاثین و نصف تقریبا».
فهرست مصادر الرساله و التقدمه

اشاره

(1)

المصادر العربیه

1-الاثنا عشریات الخمس،للشیخ البهائی،إعداد مسعود شکوهی،قم،إعجاز،1423 ق.

2-الأربعون حدیثا،للمحقق الخواجوئی،تحقیق السیّد مهدی الرجائی،مؤسسه النشر الإسلامی،1412 ق.

3-الاستبصار،للشیخ الطوسی،تحقیق السیّد حسن الموسوی الخرسان،الطبعه الرابعه، طهران،دار الکتب الإسلامیه،1363 ش.

4-أسئله و أجوبه فقهیه،للشیخ منیر الدین البروجردی،تحقیق مهدی الباقری السیانی، 1386 ش«میراث حوزه ی اصفهان»المجلّد الثالث.

5-أعیان الشیعه،للسیّد محسن الأمین،إعداد السیّد حسن الأمین،الطبعه الخامسه،بیروت، دار التعارف،1420 ق.

*6-بحار الأنوار،للعلاّمه المجلسی،الطبعه الثانیه،بیروت،مؤسسه الوفاء 1403 ق.

7-البدایه و النهایه،لابن أثیر،تحقیق علی شیری،بیروت،دار إحیاء التراث العربی، 1408 ق.

8-تبصره الفقهاء،للشیخ محمّد تقی الرازی النجفی الأصفهانی صاحب هدایه المسترشدین، تحقیق السیّد صادق الحسینی الإشکوری،قم،مجمع الذخائر الإسلامیه،1427 ق.

9-تحریر الأحکام الشرعیه،للعلاّمه الحلّی،تحقیق ابراهیم البهادری،قم،مؤسسه الإمام الصادق علیه السّلام،1420 ق.

*10-تذکره الفقهاء،للعلاّمه الحلّی،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام،1414 ق.

ص:63

1- (1)) -منابعی که دارای*است جزء منابع رسالۀ اللؤلؤ المکنون نیز می باشد.
11-التنقیح الرائع،الفاضل المقداد،تحقیق عبد اللطیف الحسینی،قم،مکتبه السیّد المرعشی،1404 ق.

*12-تهذیب الأحکام،للشیخ الطوسی،إعداد السیّد حسن الموسوی الخرسان،الطبعه الرابعه،طهران،دار الکتب الإسلامیه،1365 ش.

13-تهذیب المقال،للسیّد محمّد علی الموحّد الأبطحی،الطبعه الثانیه،قم،سیّد الشهداء علیه السّلام، 1417 قم.

*14-جامع المقاصد،للمحقّق الثانی،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام،1408 قم.

*15-جواهر الکلام،للشیخ محمّد حسن النجفی،قم مؤسسه النشر الإسلامی 1417 ق.

*16-حاشیه إرشاد الأذهان،للمحقّق الثانی،تحقیق الشیخ محمّد الحسون،طهران، 1381 ش.

17-الحاشیه علی مدارک الأحکام،للوحید البهبهانی،مشهد مؤسسه آل البیت علیهم السّلام، 1419 ق.

*18-الحبل المتین،للشیخ البهائی،تحقیق السیّد بلاسم الموسوی،مشهد،مکتبه الروضه الرضویه،1424 ق.

*19-الحدائق الناضره،للمحدّث البحرانی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1363 ش.

*20-حیاه المحقّق الکرکی و آثاره،للمحقّق الثانی،تحقیق الشیخ محمّد الحسون،طهران، احتجاج،1381 ش.

21-خلاصه الأقوال،للعلاّمه الحلّی،تحقیق جواد القیّومی،قم،نشر الفقاهه،1417 ق.

22-الدّره النجفیّه،للعلاّمه بحر العلوم النجفی،قم،مکتبه المفید،1045 ق.

23-ذخیره المعاد،للمحقّق السبزواری،قم،افست مؤسسه آل البیت علیهم السّلام،

24-الذریعه،للشیخ آقا بزرگ الطهرانی،الطبعه الثالثه،بیروت،دار الأضواء 1403 ق.

25-ذکری الشیعه،للشهید الأوّل،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام،1418 ق.

ص:64

26-رجال الطوسی،لشیخ الطائفه الطوسی،تحقیق جواد القیّومی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1415 ق.

*27-رجال النجاشی،لأبی العباس النجاشی،تحقیق السیّد موسی الشبیری الزنجانی،قم، مؤسسه النشر الإسلامی،1407 ق.

28-رسائل الشهید الثانی،للشیخ زین الدین العاملی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1421 ق.

29-رساله فی عدم تنجیس المتنجّس،للشیخ محمد رضا النجفی الأصفهانی،تحقیق رحیم القاسمی،قم،1426 ق؛مجله فقه أهل البیت علیه السّلام،الفارسیه،العدد 44.

30-الرعایه،للشهید الثانی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1423 ق.

31-الرواشح السماویه،للمیر الداماد،تحقیق نعمه اللّه الجلیلی و غلامحسین قیصریه ها،قم دار الحدیث،1422 ق.

32-روضات الجنّات فی أحوال العلماء و السادات،للسیّد محمّد باقر الخوانساری، تحقیق أسد اللّه إسماعیلیان،قم،إسماعیلیان،1390 ق.

*33-الروضه البهیّه،للشهید الثانی،إعداد السیّد محمّد الکلانتر،الطبعه الثانیه،بیروت،دار إحیاء التراث العربی،1403 ق.

*34-روض الجنان،للشهید الثانی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1422 ق.

35-السرائر،لابن إدریس الحلّی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1410 ق.

36-سیر أعلام النبلاء للذهبی،الطبعه التاسعه،بیروت،مؤسسه الرساله،1413 ق.

37-السیف الصنیع لرقاب منکری علم البدیع،للشیخ محمد رضا النجفی الأصفهانی، تحقیق مجید هادی زاده،قم،مکتبه الأدبیه المختصّه،1427 ق.

38-شرح جمل العلم و العمل،للقاضی ابن برّاج،تحقیق کاظم مدیر شانه چی،مشهد، جامعه مشهد،1352 ش.

39-شرح هدایه المسترشدین،للشیخ محمّد باقر النجفی الأصفهانی،تحقیق مهدی الباقری السیانی،قم،عطر عترت،1427 ق.

ص:65

40-علماء الأسره،للسیّد محمّد باقر الخوانساری،طهران،مکتب القرآن،1371 ش.

41-غایه المراد،للشهید الأوّل،تحقیق رضا المختاری،قم،مکتب الإعلام الإسلامی، 1414 ق.

42-غنائم الأیّام،للمحقّق القمّی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی 1417 ق.

43-فرائد الأصول،للشیخ الأنصاری،الطبعه الخامسه،قم،مجمع دار الفکر الإسلامی، 1424 ق.

44-فقه الإمامیه،للشیخ محمّد تقی آقا نجفی الأصفهانی،(الطبعه الحجریه)أصفهان 1299 ق.

45-الفقه علی المذاهب الخمسه،للشیخ جواد المغنیه،الطبعه الخامسه،طهران مؤسسه الصادق،1377 ش.

46-الفهرست لمشاهیر و علماء زنجان،للشیخ موسی الزنجانی،إعداد السیّد حسین الجعفری الزنجانی،قم،آل عبا،1380 ش.

47-الفیض،للعلاّمه الفیض القمّی،(الطبعه الحجریه)،1369 ق.

48-قاموس الرجال،للمحقّق التستری،الطبعه الثانیه،قم،مؤسسه النشر الإسلامی، 1424 ق.

49-قرب الإسناد،لعبد اللّه بن جعفر الحمیری،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام،1413 ق.

50-قواعد الأحکام،للعلاّمه الحلّی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1413 ق.

*51-الکافی،لثقه الإسلام الکلینی،تحقیق علی أکبر الغفّاری،الطبعه الثامنه،طهران، دار الکتب الإسلامیه،1375 ش.

52-کتاب الطهاره،للإمام الخمینی،طهران،مؤسسه تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینی، 1421 ق.

53-کتاب الطهاره،للشیخ الأنصاری،إعداد لجنه التحقیق،قم،1415 ق.

ص:66

54-کتاب الطهاره،للسیّد مصطفی الخمینی،طهران،مؤسسه تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینی،1418 ق.

55-کشف الالتباس،للشیخ مفلح الصمیری،قم،مؤسسه صاحب الأمر(عج)1417 ق.

56-کشف الغطاء،للشیخ جعفر کاشف الغطاء،مشهد،مکتب الإعلام الإسلامی،1422 ق.

*57-کشف اللثام،للفاضل الهندی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1416 ق.

*58-کفایه الأحکام،للمحقق السبزواری،تحقیق الشیخ مرتضی الواعظی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1423 ق.

*59-الکنی و الألقاب،للمحدّث القمی،الطبعه الخامسه،طهران،مکتبه الصدر،1409 ق.

60لسان العرب،لابن منظور المصری،بیروت،دار إحیاء التراث العربی،1408 ق.

61-اللمعات النّیره،للآخوند الخراسانی،تحقیق السیّد صالح المدرسی،قم،مرصاد، 1380 ش.

*62-المبسوط فی فقه الإمامیه،للشیخ الطوسی،طهران،مکتبه المرتضویه.

*63-مجمع الفائده و البرهان،للمحقق الأردبیلی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1402 ق.

*64-مختلف الشیعه،للعلاّمه الحلّی،الطبعه الثانیه،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1423 ق.

65-مدارک الأحکام،للسیّد محمّد العاملی،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السلام 1410 ق.

66-المسائل،لعلّی بن جعفر العریضی،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام 1410 ق.

67-المسائل الناصریات،للسیّد المرتضی،طهران،المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیه،1417 ق.

68-مسالک الأفهام،للشهید الثانی،الطبعه الثانیه،قم،مؤسسه المعارف الإسلامیه،1421 ق.

*69-مستدرک الوسائل،للمحدّث النوری،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام 1408 ق.

70-مستمسک العروه الوثقی،للسیّد محسن الحکیم،قم إسماعیلیان.

*71-مستند الشیعه،للفاضل النراقی،مشهد،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام،1415 ق.

ص:67

72-مصابیح الأحکام،للعلاّمه بحر العلوم النجفی،تحقیق السیّد مهدی الطباطبائی و فخر الدین الصانعی،قم،فقه الثقلین،1427 ق.

73-مصابیح الظلام،للعلاّمه الوحید البهبهانی،قم،مؤسسه الوحید البهبهانی،1424 ق.

74-مصباح الفقیه،للفقیه الهمدانی،قم،مؤسسه الجعفریه،1417 ق.

75-المصباح المنیر،للفیومی،قم،دار الهجره1045 ق.

76-مصفی المقال،للشیخ آقا بزرگ الطهرانی،إعداد أحمد المنزوی،طهران،1378 ق.

77-المعتبر،للمحقّق الحلّی،قم،مؤسسه سیّد الشهداء علیه السّلام 1364 ق.

*78-معجم رجال الحدیث،للمحقّق الخوئی،قم،آثار الشیعه،1413 ق.

79-المغنی،لابن قدامه،بیروت،دار الکتاب العربی.

*80-مفاتیح الشرائع،للفیض الکاشانی،تحقیق السیّد مهدی الرجائی،قم،مجمع الذخائر الإسلامیه،1410 ق.

*81-مفتاح الکرامه للسیّد جواد العاملی،تحقیق الشیخ محمّد باقر الخالصی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1419 ق.

82-منتقد المنافع،للمولی حبیب اللّه الکاشانی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1426 ق.

*83-منتهی المطلب،للعلاّمه الحلّی،مشهد،مکتبه الروضه الرضویه،1412 ق.

84-من لا یحضره الفقیه(کتاب من لا یحضره الفقیه)،للشیخ الصدوق تحقیق علی أکبر الغفّاری،الطبعه الثانیه،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1404 ق.

85-المواهب السنیّه فی شرح الدّره النجفیه،للسیّد محمود الطباطبائی البروجردی،طهران، (الطبعه الحجریه)،1218 ق.

*86-الموسوعه الرجالیه المیسّره،لعلیّ أکبر الترابی،الطبعه الثانیه،قم،مؤسسه الإمام الصادق علیه السّلام،1424 ق.

87-موسوعه مؤلفی الإمامیه،قم،مجمع الفکر الإسلامی،1412 ق.

88-النجعه فی شرح اللمعه،للمحقّق التستری،طهران،مکتبه الصدوق،1364 ش.

ص:68

89-نجعه المرتاد،للشیخ محمّد رضا النجفی الأصفهانی،تحقیق رحیم القاسمی،1383 ش،«میراث حوزه ی اصفهان»المجلّد الأوّل.

90-نقباء البشر،للشیخ آقا بزرگ الطهرانی،مشهد،دار المرتضی،1404 ق.

91-نهایه الإحکام،للعلاّمه الحلّی،تحقیق السیّد مهدی الرجائی،الطبعه الثانیه،قم إسماعیلیان،1410 ق.

92-الوافی،للفیض الکاشانی،أصفهان،مکتبه الإمام أمیر المؤمنین علیه السّلام،1412 ق.

93-وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه،للسیّد محسن الکاظمی البغدادی،طهران، مکتبه المصطفوی،1364 ش.

*94-وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه،للشیخ حرّ العاملی،الطبعه الثالثه،قم، مؤسسه آل البیت علیهم السّلام،1416 ق.

95-وفیات الأعیان،لابن خلّکان،تحقیق إحسان عبّاس،بیروت،دار الصادر.

96-هدیه الرازی إلی الإمام المجدّد الشیرازی،للشیخ آقا بزرگ الطهرانی،طهران،مکتبه المیقات،1403 ق.

97-ینابیع الأحکام،للسیّد علی الموسوی القزوینی،تحقیق السیّد علی العلوی،قم، مؤسسه النشر الإسلامی،1424 ق.

المصادر الفارسیه

98-آشنائی با چند نسخۀ خطی،للسیّد المدرسی و الشیخ رضا الأستادی،قم، مکتبه مهر،1396 ق.

99-اربعین حدیث،للإمام الخمینی،طهران،مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینی، الطبعه السادسه،1374 ش.

100-تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر،للسیّد مصلح الدین المهدوی،قم، الهدایه 1367 ش.

ص:69

101-تربت پاکان قم،لعبد الحسین جواهر کلام،قم،انصاریان 1424 ق.

102-رساله أمجدیه،للشیخ محمّد رضا النجفی الأصفهانی،تحقیق الشیخ هادی النجفی، طهران،حروفیه،1424 ق.

103-رساله صلاتیه،للشیخ محمد تقی الرازی النجفی الأصفهانی،تحقیق مهدی الباقری السیانی،قم،ذوی القربی،13181 ش.

104-قبیلۀ عالمان دین،للشیخ هادی النجفی،قم،عسکریه،1423 ق.

105-کنز الحساب فی شرح خلاصه الحساب،لفرهاد میرزا،اصفهان،مکتبه الشفیعی (الطبعه الحجریه).

*106-گلشن اهل سلوک،للشیخ رحیم القاسمی،اصفهان،کانون پژوهش،1385 ش.

107-میراث حوزۀ اصفهان،سنویه،تصدر فی أصفهان،العدد 1 و 3،سنه 1384 و 1386.

المجلاّت

108-آینۀ پژوهش:فارسیه،تصدر کلّ شهرین من مرکز الأبحاث و الدراسات الإسلامیه القم المقدّسه،العدد 101،1385 ش.

109-حوزه:فارسیه:تصدر کلّ شهرین من مدینه قم المقدّسه،العدد 32 سنه 1367 ش.

110-فقه:فارسیه:فصلیّه،تصدر بمدینه قم المقدّسه،العدد 44،سنه 1384 ش.

111-نور علم،فارسیه فصلیه،تصدر فی مدینه قم المقدّسه،العدد 26،سنه 1367 ش.

ص:70

رسالۀ شرب القلیان فی شهر رمضان

اشاره

فقیه محقق و اصولی کبیر شیخ محمّد تقی رازی نجفی اصفهانی قدّس سرّه(1248 ق)

تحقیق:مجید هادی زاده

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

مقدّمه

«شرب القلیان فی شهر رمضان»عنوان رساله ای است که هر چند«عدم مفطریت دخان»نیز خوانده شده است،امّا گویا هیچیک از این دو نام،نشانگر عنوان واقعی رساله، نیست.دومین نام با توجه به موضوع رساله پدید آمده،و نام نخست-که هم اکنون بر پیشانی آن نشسته است-را،از فهرست یگانه دستنوشت رساله،اخذ کرده ایم.این رساله،که تنها دستنوشت آن هم اکنون در نجف اشرف قرار دارد،و دوست فاضل جناب حجه الاسلام شیخ محمّد کرباسی-دامت برکاته-تصویر آن را،از آن شهر عزیز، رهاوردمان کرد،نشانگر یکی از علائق فقه پژوهانۀ فقیه و اصولی بزرگ شیخ محمّد تقی نجفی اصفهانی(متوفی 1428)می باشد.در آن روزگاران،گویا در پی سؤالی،شیخ اصفهانی نجفی بر سر آن می شود که نشان دهد،دخان نه ملحق به اکل و شرب است تا در

ص:71

شمار مفطرات قرار گیرد،و نه ملحق به غبار غلیظ،تا چنین حکمی بیابد.ازاین رو با پرداختن رسالۀ حاضر-که بر کناره رسالۀ فقیه سترگ شیخ محمّد ابراهیم کلباسی پدید آمد-به توضیح این رأی فقهی خود پرداخت.هرچند نگاشتۀ حاضر را،نمی توان اثر فقهی مستقلی خواند،اما به هر حال نگاشته ای است پیرامون یک فرع،ریختۀ خامۀ یکی از بزرگترین اصولیان تاریخ تشیع و ازاین رو،می پندارم کوتاهی آن را،می توان نادیده انگاشت.

یادآور این نکته ضروری می نماید که رسالۀ حاضر اولین رساله تصنیف شده در این موضوع است و بعد از مصنف فقیه تعدادی چند از اصحاب در این باره رسائلی را پرداخته اند از آن جمله:

-کشف الأوهام فی حیله شرب القلیان فی شهر رمضان،از میرزا محمّد تقی بن علی محمّد نوری طبرسی(متوفی 1263)که رسالۀ خویش را در سال 1246 به پایان رسانده است.پدر عالی مقدار حاج میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسائل (متوفی 1320).

-دره الأسلاک فی حکم دخان التنباک و أنّه لا یضرّ بالصوم،از میرزا محمّد بن عبد الوهاب بن داود همدانی کاظمی(متوفی 1304)که از این رساله در سال 1281 فارغ شده است.

-التدخین و الصیام از فاضل معاصر سیّد محمود مقدس غریفی که در رسالۀ خود عدم مفطریت را تمام دانسته و قائل به استحباب ترک یا کراهت فعل شده است.این رساله در نجف اشرف به طبع رسیده.

همچنین تذکار موافقین مصنف فقیه در این مسئله نیز شایسته است که جماعتی از متقدمین و معاصرین و متأخرین از وی را تشکیل می دهند به جز أصحاب رسائل گذشته و ایشان عبارتند از:

ص:72

-شیخ محمّد تقی مجلسی(متوفی 1070)در صوم مستحبی،سیّد نعمت اللّه جزائری از وی نقل می کند که:«کان یشربه فی صوم التطوع و یترک استعماله فی الصوم الواجب حذرا من کلام العوام». (1)

-محمّد اسماعیل مازندرانی معروف به فاضل خواجوئی(متوفی 1173)در «التعلیقه علی الرساله الصومیه».

-شیخ حسن بن شیخ جعفر کاشف الغطاء صاحب أنوار الفقاهه در همین کتابش.

-سیّد ابراهیم قزوینی صاحب ضوابط،و لکنه کان لا یحب أن ینتشر منه هذه الفتوی.

-شیخ محمّد علی هزارجریبی اصفهانی،یکی از دامادهای شیخ جعفر کاشف الغطاء که در اصفهان ساکن بوده است.

-شیخ مهدی بن شیخ علیّ بن شیخ جعفر کاشف الغطاء نیز در رسالۀ صومیۀ مخطوط خود.

و جماعتی از فقهاء نیز الحاق دخان به غبار را تمام نداسته اند و لذا آنها را نیز می توان ملحق به موافقین مصنف کرد و از ایشان است سیّد محمّد عاملی صاحب مدارک و سبزواری صاحب ذخیره و شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق.

و سلام بر پیامبر ما و خاندان پاکیزه اش.

مجید هادی زاده

86/7/4

ص:73

1- (1)) -الأنوار النعمانیه،ج 4،ص 55.
ص:74

ص:75

ص:76

[متن رساله]

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

و به الثّقه و التّکلان

کشیدن قلیان (1)«به خصوصه»معنون در کتب معروفه نیست؛و لیکن الحاق دخان به غبار،در کلام متأخّرین علماء مذکور است (2)؛و در کتب قدمای علما[ء]،تصریحی در آن خصوص-منعا یا جوازا-،به نظر نرسیده؛و ظاهر آن،مشعر بر عدم منع ایشان از آن است (3).

و مختار جمعی از متأخّرین علماء،الحاق دخان به غبار است،و حکم به منع از ایصال دخان غلیظ به حلق می نمایند؛بلکه بعضی از ایشان آن را اسناد به أکثر متأخّرین

ص:77

1- (1)) -
2- (2)) -بنگرید:جامع المقاصد،ج 3،ص 70؛مسالک الأفهام،ج 2،ص 17؛مدارک الأحکام،ج 6،ص 52؛جواهر الکلام،ج 16،ص 235.
3- (3)) -واضح است که مصنّف عظیم القدر،ثبوت موضوع حاضر نزد متقدّمین را،بدیهی دانسته اند؛ازاین رو،استدلال حاضر را به این گونه مرتّب نموده اند.
داده اند؛و بعضی تصریح به لزوم قضاء و کفّاره در آن نموده اند (1)؛چنانچه رحمت و غفران نشان،عِلِّیِّین آشیان عارف ربّانی شیخ احمد لحسائی (2)-طاب ثراه!-،تصریح به آن می فرمود (3)؛و جناب علاّمه العلماء الأطیاب،مرحمت و غفران مآب،أفقه المتأخّرین، شیخ محمّد جعفر-طاب مرقده!-،دخان غلیظ را به غبار غلیظ ملحق نمی دانستند، و لیکن در کشیدن غلیان،تفصیل می دادند:

[1]ما بین کسانی که کشیدن قلیان در مزاج ایشان باعث تقویت شود-چنانچه در جمعی در معتادین به قلیان مشاهده می شود،که به مجرّد کشیدن آن،ایشان را قوّت و نشاطی حاصل می شود که در صرف غذاء حاصل نمی شود،و اهتمام ایشان به قلیان وقت افطار بیشتر از أکل و شرب است.

[2]و کسانی که بر این نحو نباشند،و از کشیدن قلیان ایشان را قوّت و نشاطی حاصل نشود-چنانچه در جمعی دیگر ملاحظه می شود-؛

پس در قسم اوّل منع از کشیدن قلیان در حال روزه می فرمودند؛بخلاف ثانی.

و مستند به آن بودند که:

«منع از أکل و شُرب در روزه،به جهت ضعیف نمودن قوّۀ حیوانیّه است-چنانچه از بعض روایات مستفاد می شود-،و هرگاه مزاج چنان باشد که تقویت آن به غلیان،مثل غذا بیش از این باشد (4)،حکم در آن

ص:78

1- (1)) -نمونه را بنگرید:جواهر الکلام،ج 16،ص 236؛این رأی،مختار صاحب جواهر می باشد.
2- (2)) -در دستنوشت،ضبط این کلمه به همین گونه آمده است.
3- (3)) -مرحوم احسائی،در کتاب«الأقطاب الفقهیّه»،متعرّض این فرع نشده است.
4- (4)) -چنین است در تنها دستنوشت موجود رساله؛گویا عبارت،در اصل چنین بوده است: «تقویت آن به غلیان،مثل غذائیّتش باشد».
مزاج،حکم أکل خواهد بود،و علّت مانع از أکل باعث منع از آن نیز می شود» (1).

لیکن إلی الآن،بر حقیر«علّت بودن»امر مذکور،محقّق نشده؛تا در هر امری که آن علّت موجود باشد،آن حکم را جاری سازیم؛

غایت امر،آن است که آن را«حکمت»منع از تناول غذا دانیم.و حکمت را تسریه نمی توان نمود-/2/ A چنانچه اطّراد آن در موارد ثبوت حکم نیز لازم نیست-.

و آنچه به نظر قاصر می رسد،عدم منع از آن است؛امّا:

[1]چون دلیل واضحی بر منع به نظر نمی آید،

[2]و دعوی اندراج آن در أکل و شرب بی وجه است،

[3]و اشتمال آن بر اجزاء صغار-چنانچه هرگاه کرباسی بر لب گذارند و دود را از آن جذب نمایند،محسوس می شود-؛

باعث منع نمی توان (2)شد؛چه:

[1]قطعا اسم«أکل»عرفا بر آن صادق نیست،

[2]و مشارکت آن با غبار-در حصول آنگونه اجزاء در حلق-،باعث تسریۀ حکم غبار به آن نمی شود-چه آن قیاس[است]،و در مذهب شیعه اعتباری ندارد-؛

[3]و در حدیث صحیح از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام،مروی است که:

«ضرر به روزه دار نمی رساند آنچه بکند،هرگاه اجتناب نماید از چهار

ص:79

1- (1)) -فقیه أعظم شیخ جعفر کاشف الغطاء،در این زمینه می فرماید:إنّه غیر مفطر إلاّ لمن- -اعتاده و تلذّذ به،فقام عنده مقام القوت؛فإنّه أشدّ من الغبار»؛بنگرید:«کشف الغطاء»-چاپ سنگی-ص 427.
2- (2)) -چنین است در دستنوشت؛ظ:«نمی تواند».
امر:خوردن،و آشامیدن،و زنان،و ارتماس در آب» (1).

و امور چند دیگر را،که باعث افساد روزه می دانیم؛به جهت قیام دلیل بر آن است؛ و در خصوص ایصال دخان به حلق-چنانچه مذکور است-،دلیلی به نظر نرسیده؛پس به مقتضای حدیث صحیح مذکور،مانعی از آن نخواهد بود؛

[4]بلکه حدیث موثّق جواز دخول دود عود به حلق وقت تبخیر به آن،در حال روزه از حضرت امام رضا علیه السّلام مروی است (2).

پس قول به جواز-نظرْ به ظاهر ادلّۀ شرعیّه-،خالی از قوّت نیست،خصوصا هرگاه بسیار کم دود باشد و دود او را غلظتی نباشد؛چه ایصال غبار یا دخان غیر غلیظ به حلق مانعی ندارد،و قول به منع از آن مطلقا،خالی از ضعف نیست-چه در منع از آن،عسر و حرج عظیم است،خصوصا نسبت به طبّاخان-.

و هرگاه در شریعت منعی از آن می بود،چون از امور عامّ البلوی است بایست روایات متعدّده در منع از آن وارد شده باشد؛و حال آنکه اثری از منع در اخبار موجوده وارد نشده؛

سوای یک روایت ضعیفۀ معلوله،که در؛«غبار»وارد شده (3).

ص:80

1- (1)) -«...قال:سمعت أبا جعفر علیه السّلام یقول:لا یضرّ الصّائم ما صنع إذا اجتنب أربعه خصال:الطّعام، و الشّراب،و النّساء،و الارتماس فی الماء»؛بنگرید:وسائل الشّیعه،-چاپ محقّق-ج 10، ص 31،ذیل حدیث 12753.
2- (2)) -«...عن الرّضا علیه السّلام قال:سألته عن الصّائم یتدخّن بعود أو بغیر ذلک،فتدخل الدّخنه فی حلقه؟فقال:جائز لا بأس به.قال:و سألته عن الصّائم یدخل الغبار فی حلقه؟قال:لا بأس»؛ بنگرید:وسائل الشّیعه،-چاپ محقّق-ج 10،ص 69،حدیث 12851.
3- (3)) -اشاره است به روایتی مضمره،که سلیمان بن جعفر المروزی،نقل نموده است:«إذا... کنس بیتا فدخل فی أنفه و حلقه غبار،فعلیه صوم شهرین متتابعین؛فإنّ ذلک له مفطر مثل الأکل و الشّرب و النّکاح»؛بنگرید:«وسائل الشّیعه»-چاپ محقّق-ج 10 ص 69 حدیث 12850.
و چون حکم (1)در غبار غلیظ،منجبر به عمل اصحاب،و اجماع منقول در مسئله است؛چاره[ای]از عمل به آن روایت،در«خصوص غبار»نیست بعد از حمل إطلاق بر «غبار غلیظ»؛

بلکه دعوای انصراف ظاهر روایت به آن،خالی از وجه نیست؛و در ما عدای آن-:از غبار غیر غلیظ،و دخان مطلقا-،قول به عدم منع،قوی است.

امّا از آنجا که احتیاط در دین از امور مهمّه است-خصوصا در عبادتی که اهتمام صاحب شریعت در آن بسیار،و از ارکان دین سیّد ابرار صلّی اللّه علیه و آله است-،مراعات احتیاط را در این مقام از مهام شمارند.و به این جهت،عمل شیعه در جمیع بلاد بر ترک کشیدن قلیان است مطلقا؛بلی،در نیّت روزه،ملاحظۀ ترک آن را علی سبیل الوجوب نکنند.

و هرگاه در نیّت،ملاحظۀ ترک آن را علی وجه الاحتیاط نماید،کافی خواهد بود؛بلکه هرگاه ملاحظۀ ترک آن را بالخصوص در نیّت روزه نکند-و نیّت روزه را علی سبیل الاجمال به این نحو نماید که:«قصد تقرّب به امساک از امور مخصوصۀ معیّنۀ معتبرۀ در شریعت»،اجمالاً نمایند،و تحقق آن امساک را در امساک از امور[ی]چند،که بعضی معلوم الاعتبار و بعضی مشکوک الاعتبار باشد-،یقینا حاصلْ،کافی در تحقّق نیّت، و در ادای صوم مطلوب است؛چنانچه تفصیل آن در محلّش مذکور است،و مقام گنجایش تفصیل آن را ندارد.

و اللّه-سبحانه!-العالم. (2)

ص:81

1- (1)) -چنین است در دستنوشت؛گویا صحیح:«ضعف»باشد.
2- (2)) -ترقیمۀ دستنوشت چنین است:«قد تمّت النّسخه الشّریفه،بید العبد الجانی-غفر اللّه له و لوالدیه!-،فی عصر الاثنین من رجب سنه 1258.
ص:82