گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
اللؤلؤ المکنون






اشاره

فی وقت فضیله الظهرین

علاّمۀ فقیه میرزا محمّد شهدادی مصاحبی نائینی(م 1278 ه ق)»

تصحیح و تحقیق:مهدی باقری سیانی

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

مقدّمه

اشاره

نماز،اتصال ملک است با ملکوت،نجوای عبد است با معبود (1)،پلی است بین خاک و أفلاک.

نماز،زینت قلب نمازگزار است،ارتباط قطره است با دریا،گفت وگوی ذرّه است با بی نهایت.

نماز،ستون خیمۀ دین است (2)و معراج مؤمنین (3)،اصل ایمان است و نور

ص:83

1- (1)) -نگر:جامع الأخبار،ص 183،ح 446.
2- (2)) -عوالی اللئالی،ج 1،ص 322،ح 55؛دعائم الإسلام،ج 1،ص 133؛و نیز نگر الکافی، ج 3،ص 99،ح 4.
3- (3)) -الاعتقادات،علاّمۀ مجلسی،ص 39.
عرفان. (1)نماز،سر نهادن بر آستان جانان است (2)و سردادن صلای ایمان (3)و بیزاری جستن از تمامی مظاهر شیطان. (4)

نماز هماهنگ با همۀ موجودات،تسبیح حق گفتن است (5)و روی دل به سوی او نمودن؛ (6)آری؛«براق سیر و رفرف عروج اهل معرفت و اصحاب قلوب،نماز است» (7).

نماز،یاد خداست (8)و یادآرندۀ نماز،یادآرندۀ خدا و مشمول این دعای عرشی:

«ذکرت الصلاه جعلک اللّه من المصلّین الذاکرین». (9)

...و در این میان رسیدن خورشید به میانۀ آسمان،در هر روز،یادآور عاشورا و آخرین نماز حماسه ساز جاودان کربلاء،أبا عبد اللّه الحسین-روحی له الفداء-،همو که برپادارندۀ نماز بود و تا قیامت،پیشوای نمازگزاران وضو ساخته از خون جبین که

«أشهد أنّک قد أقمت الصلاه...» (10).

ص:84

1- (1)) -جامع الأخبار،ص 183،ح 446.
2- (2)) - بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد.«حافظ»
3- (3)) -نگر:جامع الأخبار،ص 184،ح 448.
4- (4)) - خلیل آسا در ملک یقین زن ندای لاٰ أُحِبُّ الْآفِلِینَ زن.«جامی»
5- (5)) - إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (سوره اسراء،آیۀ 44).
6- (6)) - إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (سورۀ انعام،آیۀ 79).
7- (7)) -سرّ الصلاه،امام خمینی،ص 7.
8- (8)) - أَقِمِ الصَّلاٰهَ لِذِکْرِی .(سورۀ طه،آیۀ 14).
9- (9)) -کلام نورانی حضرت أبا عبد اللّه الحسین علیه السّلام خطاب به أبو ثمامۀ صائدی؛نگر:الکامل فی التاریخ ابن أثیر،ج 4،ص 70؛الکنی و الألقاب،ج 1،ص 34؛سخنان حسین بن علی علیه السّلام، ص 264.
10- (10)) -نگر:مصباح المتهجّد،ص 720،رقم 806؛کامل الزیارات،ص 242؛إقبال الأعمال،ج 2، ص 63.
این رساله دربارۀ وقت فضیلت نماز ظهر و عصر است و مؤلف آن،علاّمه فقیه میرزا محمّد شهدادی مصاحبی نائینی،یکی از چهره های درخشان حوزۀ کهن و پربرکت اصفهان در قرن سیزدهم هجری می باشد.

شناخت مؤلّف

مؤلّف در خانواده ای اهل فضل و کمال که اغلب از عالمان،شاعران و خطّاطان بوده اند (1)زاده شد.در سال 1258 قمری با جمعی از اقوام نزدیک خویش از قریۀ محمّدیۀ نائین به اصفهان نقل مکان کرد و بیست سال پایانی عمر خویش را در این شهر گذرانید.

به واسطۀ کمالات وجودیش،با دو تن از عالمان بزرگ معاصر خویش،یعنی مرحوم حاج محمّد جعفر آباده ای (2)و مرحوم میر سیّد محمّد شهشهانی (3)مصاحبت و هم نشینی داشت.و تمام یا اغلب آثار خویش را در این دوران به انجام رسانید.

ص:85

1- (1)) -نگر:مدینه الأدب،ج 3،ص 233-235.
2- (2)) -وی علاّمۀ فقیه رجالی محمّد جعفر بن محمّد صفی فارسی آباده ای شاگرد سیّد محمّد باقر شفتی،سیّد محمّد مجاهد و حاج محمّد ابراهیم کلباسی،و از مشاهیر علماء شیعه است (متوفّای 19 رمضان 1280)؛ر.ک:دانشمندان و بزرگان اصفهان،ج 1،صص 27-30.
3- (3)) -این فقیه بزرگ که از اکابر فقهاء و مدرّسان فقه و اصول[در اصفهان]بوده و حوزۀ درسش به خواص فضلا و علمای وقت مشحون،همیشه اوقات شبانه روز خود را صرف مطالعه و تألیف می نموده و از محضر حاج محمّد ابراهیم کلباسی(صاحب إشارات الأصول)،شیخ محمّد تقی رازی نجفی اصفهانی(صاحب هدایه المسترشدین)،سیّد محمّد مجاهد(صاحب مفاتیح الأصول) بهره برده و خود در کرسی تدریس،استاد فرزانگانی چون مجدّد شیرازی،فاضل أردکانی، میرزا محمّد باقر خوانساری(صاحب روضات الجنّات)بوده که برجسته ترین آنها آیه اللّه میرزا بدیع درب إمامی است،از وی آثاری چون أنوار الریاض و عروه الوثقی در فقه،و نهایه القوصی در اصول فقه باقی مانده است.وفات وی در بامداد روز پنج شنبه،عید قربان 1287 قمری بوده است.شرح حال وی را نگر در:روضات الجنّات،ج 2،ص 106؛تاریخ اصفهان(جلال الدین همائی)،ص 236.تذکره القبور،ص 28؛رجال و مشاهیر اصفهان،ص 324؛تاریخ اصفهان (میرزا حسن خان جابری)،ص 172.
وی در رسالۀ الدّره الحمراء یادآور می شود که این تحقیق خود را به یکی از علماء بزرگ زمان خود ارائه کرده و با تلقّی به قبول آن دانشور فرزانه مواجه گردیده است.

مؤلّف در این باره می فرماید:«...و لقد أعلمت ما أدرکته بعض الصواحب العظام من العلماء الکرام و تلقّاه بالقبول».و گویا منظور از«بعض الصواحب العظام»،مرحوم علاّمه حاج محمّد جعفر آباده ای است.

مرحوم معلّم حبیب آبادی از وی چنین یاد می کند:«...ملاّ میرزا محمّد از بزرگان علماء،فقهاء و أهل فضل و أدب و جامع معقول و منقول بوده است». (1)

از دوران تحصیل،استادان،و شاگردان این فقیه فرزانه اطّلاع چندانی در دست نیست؛تنها نکته ای که در این باره راهگشا تواند بود،یادداشتی است که وی در ابتدای جلد سوم مهم ترین کتاب خویش،قناطر الوصول إلی[مدائن]علم الأصول،رقم زده و از آن چنین مستفاد می شود که وی آثار خود را به حاج محمّد جعفر آباده ای ارائه کرده و هم او بر آن تقریظ نگاشته و-خوشبختانه-در اثنای این تقریظ نام پنج اثر از آثار مرحوم شهدادی ذکر گردیده است.پس از نقل این تقریظ،دستخط کوتاهی است از مرحوم آباده ای به تاریخ بیست و چهارم رمضان 1274 که وی در آن تقریظِ أوّل را تأیید کرده است. (2)

مؤلّف فقید در سال 1278 قمری در اصفهان دیده از جهان فروبست و در تکیۀ شیخ محمّد تقی رازی نجفی،در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. (3)

ص:86

1- (1)) -مکارم الآثار،ج 6،ص 2231،شمارۀ 1296.
2- (2)) -فهرست نسخه های خطی مجلس شورای اسلامی،ج 82،ص 116،شمارۀ 14465. فهرست نگار محترم در توضیح این کتاب و تقریظ آن،از«محمّد جعفر فارسی»یاد کرده که منظور همان حاج محمّد جعفر آباده ای است.
3- (3)) -نگر:مکارم الآثار:ج 6،ص 2232؛گلشن أهل سلوک،ص 196.
آثار مؤلف

مرحوم صاحب مکارم الآثار در شرح حال مرحوم شهدادی،از یازده نگاشتۀ وی نام می برد که در اینجا گزارش آن آثار را با افزایش توضیحاتی چند به دست خواهیم داد:

1-قناطر الوصول إلی[مدائن]علم الأصول:این کتاب سه جلدی که تقریرات اصولی یکی از استادان مؤلّف،به نام شیخ محمّد تقی (1)،و مهم ترین اثر فقیه شهدادی است در یک مقدمه و چهارده صراط و یک خاتمه تنظیم شده.جلد أوّل آنکه تا پایان صراط پنجم را دربردارد،در سال 1268 قمری به انجام رسید است و نسخه ای از آن به شمارۀ 5992 در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود.از جلد دوم آن اطّلاعی نداریم.نسخه ای از جلد سوم این کتاب-که تألیف آن در روز جمعه 18 ذی القعدۀ 1273 قمری به پایان رسیده است-به شمارۀ 14465 در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی موجود است. (2)

2-الرساله الهلالیه:رساله ای کوتاه در مباحث نجومی است که تألیف آن را در بیست و هفتم ماه رجب 1266 قمری به پایان برده است.دو سال قبل(1384 شمسی)با همّت محقّق گرامی،حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای رضا مختاری،در بخش دوم میراث فقهی(جلد أوّل رؤیت هلال)به زیور طبع آراسته گردیده است. (3)این رساله تنها اثری است که از مرحوم شهدادی منتشر شده است.

ص:87

1- (1)) - فهرست نگار محترم،این کتاب را تقریرات درس شیخ محمّد تقی نوری معرفی نموده است؛لیک این مطلب بسیار بعید می نماید و به احتمال قوی،منظور از شیخ محمّد تقی،مرحوم صاحب هدایه المسترشدین باشد.
2- (2)) -فهرست نسخه های خطی مجلس شورای اسلامی،ج 17،ص 365 و ج 38،ص 611.
3- (3)) -ر.ک:رؤیت هلال،ج 1،ص 611-618.
3-الدرّه الحمراء فی کیفیه زیاره العاشوراء:این رساله نکات تازه و بدیعی دربارۀ زیارت عاشورا و کیفیت آن دارد.تألیف آن در 16 محرم الحرام 1296 پایان پذیرفته است.-إن شاء اللّه الرّحمن-بزودی به تحقیق این جانب در مجموعۀ ارزشمند میراث حدیث شیعه منتشر خواهد شد.

4-اللؤلؤ المکنون فی وقت فضیله الظهرین-که رسالۀ حاضر است و توضیح آن در ادامه خواهد آمد.

5-نظم الدرر

تاریخ تألیف این رساله که در مبحث طهارت است (1)به سال 1371 هجری قمری یا قبل از آن بازمی گردد.

6-العرائس البکریه فی المحرّمات بالمصاهره

مؤلّف،این رساله را قبل از نوشتن قناطر الوصول إلی[مدائن]علم الأصول تألیف نموده است.

7-إصلاح ذات البین

رساله ای است در مبحث شقاق و خلع که مانند دو رسالۀ قبل و با استناد به تقریظ اوّل مرحوم آباده ای در ابتدای جلد سوم کتاب قناطر الوصول،تألیف آن به سال 1371 هجری قمری یا قبل از آن بازمی گردد.

8-الرساله الکُریه

رساله ای است در تعیین مقدار کر به وزن و مساحت.

ص:88

1- (1)) -...مرحوم معلّم حبیب آبادی این کتاب را چنین معرفی می نماید:«یازدهم کتاب نظم الدرر در حل و عقد مختصر»و در ادامه می فرماید:«و ظاهرا مقصود کتاب مختصر[در علم معانی و بیان از]محقّق تفتازانی باشد...»؛امّا بنا بر آنچه از تقریظ مرحوم حاج محمّد جعفر آباده ای بر کتاب قناطر الوصول گذشت،این کتاب(نظم الدرر)مربوط به مبحث طهارت می باشد نه مباحث علم معانی و بیان.
9-مجلاه المشاعر

شرح یا تعلیقه ای است بر کتاب مشاعر ملاّ صدرا.این أثر که نشانگر توان علمی مؤلّف در فلسفه و فنون معقول است،در سال 1264 قمری تألیف شده و نسخۀ آن در کتابخانۀ جامع گوهرشاد نگهداری می شود. (1)

10-کشف النهایه فی علم القراءه

متأسفانه از تاریخ تألیف این رساله و دو رسالۀ قبل اطّلاعی در دست نیست.

11-بیت الشرف (2)

رسالۀ مفصلی است در آداب و احکام حج و عمره و آغاز آن بحثی است دربارۀ آداب سفر.این رسالۀ 256 صفحه ای که به خط مؤلّف موجود است و تألیف آن در روز جمعه 24 ربیع الثانی 1277 به پایان رسیده،گویا آخرین اثر مرحوم شهدادی است و نسخه ای از آن در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی با شمارۀ 14464 نگهداری می شود. (3)

...و أمّا دربارۀ درون مایۀ رسالۀ اللّؤلؤ المکنون

الف: مؤلّف در این رساله با تذکر به اختلافی بودن وقت فضیلت نماز ظهر و عصر و نافلۀ این دو،ضمن بیان قول مورد اختیار خود در پی اثبات این قول و تعیین وقت دقیق آن است و می فرماید:«إن فقهاءنا-رضوان اللّه علیهم-اختلفوا فی وقت فضیله الظهرین و نافلتیهما و أردت بیان ما هو المختار مع تعیین الوقتین بالساعات و الدقائق فتصدّیت لتحریر تلک الرساله...»

ب: مؤلّف در این رساله به قضاوت و محاکمه میان آراء و نظریات علاّمه محمّد باقر

ص:89

1- (1)) -فهرست کتابخانۀ جامع گوهرشاد ج 2،ص 581.
2- (2)) -مرحوم معلّم حبیب آبادی از این اثر با عنوان«مسالک النهج»در مناسک حج نام می برد.
3- (3)) -فهرست کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی،ج 38،ص 610.
مجلسی صاحب موسوعۀ ارزشمند«بحار الأنوار»و علاّمه سیّد محمّد باقر موسوی شفتی صاحب«مطالع الأنوار» (1)می پردازد و در پایان،ضمن پذیرفتن نظریّۀ علاّمه مجلسی، برخی اشکالات وارده از سوی سیّد شفتی را پاسخ می گوید.

ج: مؤلف پس از اتمام رسالۀ الحمراء در 16 محرّم الحرام 1266 قمری،در مدت زمانی کمتر از 90 روز،تألیف دو أثر دیگر خویش-یعنی این رساله و رسالۀ هلالیه-را به پایان می رساند.

د: مؤلّف در آثار خود اهتمامی خاص به آراء و نظریات فقیه و رجالی معاصر خویش،مرحوم سیّد محمّد باقر موسوی شفتی دارد و از وی رسالۀ«الدرّه الحمراء»با تعابیری چون«سیّد المجتهدین»و«عمده المحقّقین»نام می برد.

ه: مؤلّف بر رساله حاضر،حواشی سودمندی دارد که در برخی موارد با رمز«منه»به آن تصریح گردیده و در برخی موارد نیز چنین تصریحی به چشم نمی آید-که این موارد را با صورت«[منه قدّس سرّه]»مشخّص ساخته ایم.

و: شیوه محاسبات ریاضی مؤلّف در این رساله به سبک قدما(و مثلا نظیر شیوۀ متّبع در خلاصه الحساب شیخ بهائی قدّس سرّه)بوده است.ما در پاورقی،شیوۀ محاسباتی به سبک امروزین را نیز ذکر کرده ایم.

ز: تنها نسخۀ شناخته شدۀ این رساله،به سال 1348 قمری و احتمالا به دست مرحوم آیه اللّه سید احمد صفائی خوانساری(متوفّای 1359 قمری)کتابت شده و در کتابخانۀ وی نگهداری می گردیده است که پس از وی به فرزندش مرحوم آیه اللّه سیّد مصطفی صفائی خوانساری منتقل گشته،و اکنون نیز به شمارۀ 19497 در کتابخانۀ آستان قدس رضوی نگهداری می شود. (2)

ص:90

1- (1)) -شرح حال وی را نگر در«بیان المفاخر».
2- (2)) -ر.ک:فهرست هزار و پانصد نسخۀ اهدائی رهبر معظّم انقلاب اسلامی به کتابخانۀ آستان قدس رضوی،ص 286.
ح: در پایان ضمن آرزوی علوّ درجات برای علاّمۀ فقیه میرزا محمّد شهدادی مصاحبی نائینی،مؤلّف این رساله،از استاد گرانقدر حضرت آیه اللّه حاج آقا هادی نجفی -که در به انجام رسیدن این تحقیق از ارشادات ایشان بهره مند بوده ام-و همچنین دوست فاضل و گرامی جناب آقای رحیم قاسمی-که ضمن معرّفی رساله،تصویر نسخه ای از آن را در اختیار این جانب قرار دادند-تشکر و تقدیر می نمایم.

و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین

اصفهان-مهدی باقری سیانی

جمادی الأولی 1428 ه ق.

برابر با خرداد ماه 1386.ه ش.

ص:91

ص:92

ص:93

ص:94

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

[اللؤلؤ المکنون فی وقت فضیله الظهرین]

اشاره

الحمد للّه الذی جعل الطاعه ذریعه للبلوغ إلی الدرجه العلیاء و العباده وسیله للوصول إلی المرتبه القصوی و الصلاه و السلام علی صادع الشریعه الغرّاء و آله الأطایب الأطهار أعلام الهدی.

[الأقوال فی وقت فضیله الظهرین و نافلتیهما]

أمّا بعد:فیقول أقلّ الناس عملا و أکثرهم أملا محمّد بن أبی الحسین الشهدادی المصاحبی المحمدیه النائینی:إنّ فقهاءنا-رضوان اللّه علیهم-اختلفوا فی وقت فضیله الظهرین و نافلتیهما (1)و أردت بیان ما هو المختار مع تعیین الوقتین بالساعات و الدقائق فتصدیت لتحریر تلک الرساله و سمیّتها باللؤلؤ المکنون و علی اللّه التوکّل و به الاعتصام.

فأقول: الأقوی عندی أنّ وقت فضیله الظهر من أول الزوال إلی أن یصیر الظلّ الحادث من الشاخص مثله.

و وقت فضیله العصر بعد الفراغ من الظهر-و لو تقدیرا-إلی أن یصیر الظلّ الحادث منه مثلیه إلاّ أنّ تأخیره إلی صیروره الظلّ مثل ذی الظلّ أفضل.

ص:95

1- (1)) -راجع:مفتاح الکرامه،ج 5،ص 58،68،106،112؛جواهر الکلام،ج 7،ص 265- 279 و انظر:تحفه الأبرار،ج 1،ص 150-157 و ص 181-182.
و أمّا وقت نافلتیهما فقیل:فی الظهر من أوّله إلی أن یذهب الظلّ الحادث بقدر قدمین. (1)

و فی العصر إلی أن یصیر بمقدار أربعه أقدام (2)؛و علی هذا القول لا یمکن الجمع بین نافله العصر و صلاته فی وقت هی فیه أفضل لما عرفت[/1 B ]أن العصر و إن کان بعد الفراغ من الظهر موصوفا بالفضل إلاّ أنّه بعد صیروره الظلّ مثل الشاخص أفضل.

و قیل:إنّ وقتهما ممتدّ إلی آخر وقت فضیلتهما (3)

ص:96

1- (1)) -قال المحقّق العاملی قدّس سرّه فی المفتاح ما نصّه:«و وقت نافله الظهر من حین الزوال...إلی أن یزید الفیء قدمین»أی سبعی الشاخص،هذا هو المشهور روایه و فتوی کما فی الروض[ج 2، ص 488]و الروضه[ج 1،488]و المشهور کما فی حاشیه الإرشاد[61]و الکفایه[ج 1، ص 77]و الأشهر کما فی الشرائع[ج 1،ص 52]و مذهب الأکثر کما فی کشف الرموز[ج 1 ص 126]و هو خیره النهایه[ص 60]و المصباح[ص 24]و مختصره و الوسیله[ص 83] و الشرائع[ج 1،ص 52]و النافع[ص 22]و الإرشاد[ج 1،ص 243]و الذکری[ج 2 ص 357]و البیان[ص 49]و اللمعه[ص 25]و الروضه[ج 1 ص 487]و روض الجنان [ج 2،ص 488]و رساله صاحب المعالم و شرحها و المدارک[ج 3،ص 69]و المفاتیح[ج 1، ص 92]و غیرها؛مفتاح الکرامه،ج 5،ص 105-ص 107.
2- (2)) -راجع:مفتاح الکرامه،ج 5 ص 112.
3- (3)) -و علیک ما أفاده صاحب الجواهر قدّس سرّه و هذا نصّ کلامه الشریف:و قیل و القائل السیّد أبو المکارم[فی الغنیه،ص 71]و[ابن إدریس]الحلّی[فی السرائر،ج 1 ص 19]فیما حکی عنه و الفاضلان[العلاّمه الحلی فی المنتهی،ج 4 ص 92 و التذکره،ج 2،ص 316 و المحقق الحلّی فی المعتبر،ج 2،ص 48]و العلیّان[المحقّق الکرکی فی جامع المقاصد،ج 2،ص 20 و المیسی فی حاشیته]علی ما حکی عن المیسی منهما،و مال إلی الشهیدان[فی الذکری،ج 2، ص 357 و الروضه،ج 1،ص 181]،بل و صریح الثانی منهما،بل هو ظاهر المبسوط[ج 1،ص 76]و التهذیب[ج 2،ص 21]و المحکی عن الإصباح[ص 60]؛فی الأوّل و الثالث الامتداد إلی أن یبقی إلی آخر الوقت قدر أداه الفریضه،و الظاهر إرادتهما وقت المختار،فیکون حینئذ عین المحکی عن الجمل و العقود[ص 175]و المهذب[ج 1،ص 70]و الجامع للشرائع- [ص 62]،بل فی ظاهر الغنیه[ص 71]الإجماع علیه ما دام وقت الاختیار أو الفضل علی القولین باقیا و هو المثل و المثلان؛جواهر الکلام،ج 7،ص 278.
و قیل:إلی آخر وقتهما (1)

ص:97

1- (1)) -و علیک نصّ کلمات بعض الأعاظم فی هذا المجال منهم: «...و بالجمله الظاهر أنّ الأولی فعل صلاه الظهر فی أوّل الوقت،إلاّ مقدار أداء النافله للمتنفّل و کون وقت النافله القدمین فی الأولی و الضعف فی الثانیه،مع احتمال المثل و المثلین و إن کان خبره غیر صحیح...و هو یدلّ علی وسعه وقت الفریضتین أیضا:و یمکن جعله مؤیّدا لاحتمال المثل و المثلین فتأمّل.و بعده الامتداد بامتداد وقت الفریضه،لعموم أدلّه امتداد وقت صلاه الظهر و العصر،و هما یعمّان الفریضه و النافله و یحمل الباقی مع عدم الصراحه،و عدم صحّه البعض-علی الأفضل و الأولی،کما فعل الفریضه و هذا أنسب بالشریعه السهله السمحه، و المساهله فی النوافل و قال به بعض و یدلّ علیه أیضا عموم الأخبار الصحیحه...»،مجمع الفائده،ج 2،ص 16. ب:الفاضل النراقی فی المستند الشیعه،ج 4،ص 55. «...لا خلاف فی دخول النافله للظهر بالزوال،و للعصر بالفراغ من الظهر،و اختلفوا فی آخرهما. و الحق أنّه یمتدّ إلی وقت الفریضه،وفاقا لجماعه ممّن تأخّر،منهم والدی رحمه اللّه فی المعتمد.و هو المحکی عن الحلبی،بل ظاهر المبسوط و الإصباح و الدروس[الشرعیه،ج 1،ص 140] و البیان[ص 109]،بل محتمل کلّ من قال ببقاء وقتهما إلی المثل و المثلین من القائلین بأنّهما وقتان للمختار،للأصل و العمومات المصرّحه بجواز فعلهما فی أیّ وقت أرید...». ج:شیخ المحقّقین فی الجواهر(ج 7،ص 279) «...و قیل و القائل غیر معروف باسمه و نسبه کما اعترف جماعه[کالسیّد السند فی المدارک، ج 3 ص 69 و المحقّق البحرانی فی الحدائق،ج 6 ص 212]یمتدّ وقتها بامتداد وقت الفریضه للإجزاء،و لعلّه الحلبی فی الکافی کما قیل،و لکن المحکی عنه کما عرفته أنّ آخر وقت الظهر عنده للمضطر المثل و لغیره أربعه أقدام. راجع:الکافی،ص 137؛مفاتیح الشرائع،ج 1،ص 92؛کشف اللثام،ج 3،ص 26؛ مفتاح الکرامه،ج 5،ص 111.
[مختار المصنف من بین الأقوال]

و الأوسط عندی هو الأوسط فوقت نافله الظهر ممتدّ إلی أن یصیر الظلّ الحادث مثل الشاخص؛و وقت نافله العصر إلی أن یصیر الظلّ الحادث مثلی الشاخص کأصلیهما.

و لکون تعیین بلوغ الظلّ بذاک المقدار غیر خال عن الصعوبه فالمناسب تشخیص ذلک بحسب الساعات الزمانیه لیصیر سهل التناول للمبتدی و المنتهی؛و قد برهن فی العلوم الأصلیه علی أنّ کلّما کانت الشمس أبعد عن سمت رءوس البلاد یکون ظلّها فی أول الزوال أطول؛و کلّما قربت إلیه یصیر الظلّ فی هذا الوقت أقصر؛و کذلک یختلف زمان ازدیاد الظلّ بحسب اختلاف الفصول و تفاوت الشمس قربا و بعدا؛و کذلک یختلف ذلک باختلاف البلدان عرضا و طولا.

[تعریف الظلّ و ازدیاد بعد الزوال]

و الذی یجب علینا هو بیان الظلّ و ازدیاد بُعد الزوال و مقدار کلّ منهما فی الفصول الأربعه،بل فی حال کون الشمس فی کلّ من البروج الاثنی عشر علی الطریق الکلّی.

فنقول:إنّ ظلّ الزوال یزداد من أوّل السرطان إلی أوّل الجدی و ینتقص من أول الجدی إلی أوّل السرطان یوما فیوما و شهرا فشهرا[/2 A ]علی سبیل التزاید و التناقص بمعنی أنّ ازدیاده و انتقاصه فی الیوم الأوّل و الشهر الأوّل أقلّ من الازدیاد و الانتقاص فی الیوم الثانی و الشهر الثانی؛و هکذا حکم الثانی بالنسبه إلی الثالث؛و الثالث بالنسبه إلی الرابع؛ و هکذا إلی أن یصل إلی غایه الزیاده أو النقصان و إن لم یکن مقدار أقلّیه الأوّل من الثانی مساویا لمقدار أقلّیه الثانی من الثالث.

و کذا ما بعدها؛بل تلک المقادیر مختلفه کما سیظهر لک بعد هذا و ذلک ممّا لا ریب فیه بل أمر مقطوع به فی الجمله.

ص:98

و أمّا الخصوصیات التی نذکرها بعد ذلک بحسب الساعات فهی أمر تقریبی یورث الظنّ و هو کاف فی أمثال المقام.

فنقول:إنّ مقدار الظلّ الباقی عند الزوال فی بلد یکون عرضه اثنتین و ثلاثین درجه کأصبهان و ما والاها فی العرض لطوله فی حاله کون الشمس فی أوّل الجدی و لقصره فی حاله کونها فی أوّل السرطان و بین الحالتین بینهما بل الأمر کذلک فی کلّ بلد شمالی سواء کان عرضه أقلّ من ذلک أم أکثر،و الذی یهمّنا بیان الحال بالنظر إلی هذا البلد الذی هو موطننا أعنی أصفهان.

توضیح المقام: إنّ المراد بالقدم حیث یطلق فی أمثال المقام هو سُبع الشاخص؛ و وجهه أنّ قامه إنسان مستوی الخلقه یساوی سبعه أقدامه.

[قسم من کلام العلاّمه المجلسی قدّس سرّه]

إذا عرفت هذا[/2 B ]فاعلم:أنّ مقدار الظلّ الباقی هذا البلد علی ما نصّ علیه العلاّمه المجلسی«أعلی اللّه مقامه» (1)فی أوّل الجدی عشره أقدام و ثلاث قدم،و فی وسطه عشره تقریبا،و فی أوّل الدلو تسعه أقدام و عشر قدم،و فی وسطه ثمانیه أقدام،و فی أوّل الحوت سته أقدام و ثُلثا قدم،و فی وسطه خمسه أقدام و نصف تقریبا،و فی أوّل الثور قدمان و ثُلثا قدم،و فی وسطه قدمان،و فی أوّل الجوزاء قدمٌ و نصف تقریبا،و فی وسطه قدمٌ و خمس،و فی أوّل السرطان قدمٌ و عشر قدم،و فی وسطه قدمٌ و خمس قدم،و فی أوّل الأسد قدمٌ و نصف تقریبا،و فی وسطه قدمان،و فی أوّل السنبله قدمان و تسعه أعشار قدم تقریبا،و فی وسطه خمسه أقدام و نصف تقریبا و فی أوّل العقرب سته أقدام و ثلاثه أرباع قدم،و فی أوّل القوس تسعه أقدام و سدس قدم،و فی وسطه عشره أقدام تقریبا.

[إشکال صاحب مطالع الأنوار علیه]

و بعد تحقیق الحال بالنسبه إلی أوّل البروج و وسطه یعرف الحال بینهما بالمقایسه

ص:99

1- (1)) -بحار الأنوار،ج 79،ص 372.
علی جهه التقریب و التخمین؛و أمثال هذه الأمور-و إن لم یکن تحقیقیّه بل تقریبیه- مبنیّه علی الظنون الحاصله من التجربیات المورثه للظنّ إلاّ أنّ الذی یقتضیه الاعتبار [/3 A ]تساوی الظن حال کون الشمس فی أوّل الثور معه حال کونها فی أوّل السبله،إذ ارتفاعها فی الحالتین متساویه،و کذا فی أوّل الحوت و أوّل العقرب یلزم تساوی الظلّین، و مثله إذا کانت فی أوّل الدلو و أوّل القوس.

و بالجمله فی کل موضعین یکون بُعدهما عن أوّل الجدی و أوّل السرطان متساویا إذا حلّت الشمس فی کلّ منهما فظلّ الشاخص عند الزوال فی هذا الحال مساو للظلّه حاله طلوعها فی موضع آخر إذ ارتفاعها فی ذینک الموضعین واحد غیر مختلف و قضیه ذلک لتساوی الظلّ فی الحالتین مع أنّ المنصوص علیه فی البحار اختلافه فیهما فی ثلاثه مواضع-کما عرفت-.

أحدهما:أوّل الثور و أوّل السنبله،

ثانیها:أوّل الحوت و أوّل العقرب،

ثالثها:أوّل الدلو و أوّل القوس.

هذا حاصل ما أورد بعض أفاضل المتأخّرین (1)علی العلاّمه المجلسی-نور اللّه مرقده- و یظهر دفعه بأدنی تأمل فی أوضاع الشمس و حرکاتها و صعودها و هبوطها.

فنقول:إنّ الشمس فی نصف مدارها و هو من أوّل السرطان صاعده و فی نصف آخر یقابل ذلک النصف-أعنی من أوّل السرطان إلی أوّل الجدی-هابطه و کلّ من صعودها و هبوطها علی سبیل التزاید و التناقص بحیث یظهر کلّ منهما عند الحس فی بعض الأحوال بأقلّ من الزمان[/3 B ]و لا یظهر فی بعض المقامات إلاّ بقدر صالح من الزمان علی ما هو مقتضی تقاطع مدارها الواقع فی سطح فلک البروج لدائره معدّل النهار،فإنّ صعودها إذا کانت فی أوّل الدلو أو الحوت أو الثور-مثلا-یظهر حسّا علی الفور؛و کذا

ص:100

1- (1)) -[هو]صاحب مطالع الأنوار[ج 1،ص 39].منه.
هبوطها إذا حلت فی أوّل السنبله و العقرب أو القوس-مثلا-فإنّه یحسّ به فورا،و أمّا إذا کانت فی أوّل الحمل-مثلا-فهی و إن کانت حینئذ صاعده إلاّ أنّه لا یظهر حسّا إلاّ بعد مضیّ ما یعتدّ به من الزمان،و کان حال هبوطها عند کونها فی المیزان فإنّ ظهوره حسّا محتاج إلی مضیّ قدر صالح من الزمان.

و من البیّن أنّ الارتفاع کلّما کان أکثر یکون الظلّ أقصر؛و کلّما کان أقل یکون الظلّ أطول؛و أوّل الزوال هو حال میل الشمس عن دائره نصف النهار إلی جهه المغرب.

[دفع الإشکال من المؤلّف]

و علی هذا فنقول فی دفع الإیراد:إنّ الشمس إذا کانت فی أوّل الدلو-مثلا-فعند الزوال فی الزمان الذی تمیل فیه عن دائره نصف النهار إلی جهه المغرب و یحصل العلم بذلک و بدخول الوقت فی نفس الأمر علی ما هو الحق و من وضع الألفاظ للمعانی الواقعیّه ففی هذا الزمان القلیل تصعد الشمس صعودا ما،و یظهر فی الحس،و إذا حلّت فی أوّل القوس ففی هذا القدر من الزمان تهبط هبوطا ما و یظهر عند الحس؛و إذن فیکون[/4 A ] ظلّ الزوال فی الأوّل أقصر منه فی الثانی؛کما لا یخفی علی المتدبّر،و قس علیه الحال بالنسبه إلی أوّل الحوت و العقرب،و کذا أوّل الثور السنبله فإنّ الظلّ فی أوّل کلّ اثنین من المواضع الثلاثه أقصر منه فی ثانیهما کما حکم به العلاّمه المجلسی-رفع اللّه درجته-باعتبار ما ذکرنا من ظهور الصعود و الهبوط.و أمّا فی أوّل الحمل و المیزان و إن اختلفا فی الصعود و الهبوط إلاّ أنّهما لا یظهران عند الحسّ فی ذلک الزمان القلیل فلذا لا یختلف الظلّ فیهما.

فما حقّقه العلاّمه المعظّم إلیه-عطر اللّه مرقده-موافق للتحقیق غیر وارد علیه الإیراد المذکور أصلا؛و هو المختار عندی فأقول:کلّ موضعین حکم-نوّر اللّه مضجعه- باختلاف الظلّین مع تساوی بعدهما عن رأس الجدی و السرطان فإنّما هو باعتبار ظهور الصعود و الهبوط فیها عن قرب،و کلّ موضعین حکم فیهما بتساوی الظلّین مع تساوی البعدین فإنّما هو من جهه خفاء الصعود و الهبوط و عدم ظهورهما إلاّ بعد زمان صالح یعتدّ

ص:101

به و الذی یدلّک علی ما ذکرنا أنّ المنصوص علیه فی کلامه-رحمه اللّه-هو أقصریه الظلّ فی حال الصعود و أطولیته عند الهبوط.

و لا یخفی علی من له دربه و فطانه سقوط الاعتراض عنه؛بل و عدم إمکان توهّم وروده علیه فمنشأ الإیراد لیس إلاّ قلّه التأمّل فیما حقّقه؛أو عدم الاطّلاع علی دقایق ذاک العلم؛و لیس هذا أوّل قاروره کسرت فی الإسلام؛و المعتبر هو ما حقّقه فی بیان الظلّ الباقی للشاخص عند الزوال فی أصبهان و ما یقاربها من العروض فی العرض.

[نقل کلام العلاّمه المجلسی قدّس سرّه بتمامه]

و أمّا ساعات الأقدام و صیروره الفیء بقدر الشاخص و ضعفه فی العرض المذکور فبیانها:أنّ الشمس إذا کانت فی أوّل الحمل یذهب الظلّ الحادث بقدر قدمین فی ساعتین إلاّ ثلاث دقایق،و بقدر أربعه أقدام فی ساعتین و ثلاث و أربعین دقیقه،و بقدر الشاخص فی ثلاث ساعات و ست و عشرین دقیقه،و مثلیه فی أربع ساعت و ثمانی عشره دقیقه.

و فی وسط الحمل یصیر بمقدار قدمین فی ساعه و سبع (1)و خمسین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و سبع و أربعین دقیقه؛و قامه فی ثلاث ساعات و ثلاث و ثلاثین دقیقه؛و قامتین فی أربع ساعات و إحدی و ثلاثین دقیقه.

و فی أوّل الثور یزید الفیء قدمین فی ساعتین إلاّ خمس دقائق و أربعه أقدام فی ساعتین و سبع و أربعین دقیقه،و بقدر الشاخص فی ثلاث ساعات و سبع و ثلاثین دقیقه، و ضِعفه فی أربع ساعات و أربعین دقیقه.

و فی وسط الثور یفی الفیء قدمین فی ساعه[/5 A ]و إحدی و خمسین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و خمسین و أربعین دقیقه،و بقدر القامه فی ثلاث ساعات و أربعین دقیقه و القامتین فی أربع ساعات و ثمان و أربعین دقیقه.

ص:102

1- (1)) -الصواب عندی«تسع»بدل«سبع»و السبع سهو من الناسخ فلا یرد علیه الاعتراض بأنّ تساوی أوّل الحمل و وسطه مخالف لما یقتضی له الاعتبار فتدبّر؛منه
و فی أوّل الجوزاء یزید الظلّ قدمین فی ساعه و تسع و أربعین دقیقه؛و أربعه أقدام فی ساعتین و اثنتین و أربعین دقیقه؛و بمقدار الشاخص فی ثلاث ساعات و إحدی و أربعین دقیقه؛و مثلیه فی أربع ساعات و ثلاث و خمسین دقیقه.

و فی وسطه یزید قدمین فی ساعه و ثمان و ثلاثین دقیقه؛و أربعه أقدام فی ساعتین و ثمان و ثلاثین دقیقه؛و قامه فی ثلاث ساعات و تسع و ثلاثین دقیقه؛و قامتین فی أربع ساعات و ست و خمسین دقیقه.

و فی أوّل السرطان یزید الظلّ قدمین فی ساعه و إحدی و أربعین دقیقه؛و أربعه أقدام فی ساعتین و ثمان و ثلاثین دقیقه؛و قامه فی ثلاث ساعات و سبعه و ثلاثین دقیقه؛ و قامتین فی أربع ساعات و ثلاث و أربعین دقیقه.

و فی نصفه یفی قدمین فی ساعه و ثمان و ثلاثین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و ثمان و ثلاثین دقیقه؛و بقدر الشاخص فی ثلاث ساعات و تسع و ثلاثین دقیقه،و مثلیه فی خمس ساعات إلاّ أربع دقائق.

و[/5 B ]فی أوّل الأسد یزید قدمین فی ساعه و تسع و أربعین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و اثنتین و أربعین دقیقه؛و قامه فی ثلاث ساعات و إحدی و أربعین دقیقه، و قامتین فی خمس ساعات إلاّ سبع دقایق.

و فی منتصفه یزید بمقدار قدمین فی ساعتین إلاّ تسع دقائق،و أربعه فی ساعتین و خمس و أربعین دقیقه،و مثل القامه فی ثلاث ساعات و أربعین دقیقه،و مثلیها فی أربع ساعات و ثمان و أربعین دقیقه.

و فی أوّل السنبله یزید قدمین فی ساعه و خمس و خمسین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و سبع و أربعین دقیقه،و بقدر الشاخص فی ثلاث ساعات و سبع و ثلاثین دقیقه؛ و مثلیه فی أربع ساعات و أربعین دقیقه.

و فی وسطها یفی قدمین فی ساعه و سبع و خمسین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و سبع

ص:103

و أربعین دقیقه؛و قامه فی ثلاث ساعات و ثلاث و ثلاثین دقیقه؛و قامتین فی أربع ساعات و إحدی و ثلاثین دقیقه.

و فی أوّل المیزان یزید الظلّ بقدر قدمین فی ساعتین إلاّ ثلاث دقایق؛و أربعه فی ساعتین و ثلاث و أربعین دقیقه،و بقدر القامه فی ثلاث ساعات و ست و عشرین دقیقه؛ و بمثلیها فی أربع ساعات و ثمان عشره دقیقه.

[/6 A ]و فی أوّل العقرب یفی قدمین فی ساعه و ست و أربعین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و إحدی و ثلاثین دقیقه،و قامه فی ثلاث ساعات و تسع دقایق؛و قامتین فی ثلاث ساعات و تسع دقایق؛و قامتین فی ثلاث ساعات و ثمان و خمسین دقیقه.

و فی وسطه یفی قدمین فی ساعه و ست و أربعین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و ثلاث و عشرین دقیقه،و قامه فی ثلاث ساعات إلاّ دقیقه؛و قامتین فی ثلاث ساعات و ثلاث و أربعین دقیقه.

و فی أوّل القوس یزید قدمین فی ساعه و أربعین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و سبع عشره دقیقه؛و مثل الشاخص فی ساعتین و تسع و أربعین دقیقه؛و مثلیه فی ثلاث ساعات و اثنتین و ثلاثین دقیقه.

و فی وسطه یزید قدمین فی ساعه و ثمان و ثلاثین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و اثنتی عشره دقیقه؛و قامه فی ساعتین و أربع و أربعین دقیقه؛و قامتین فی ثلاث ساعات و خمس و عشرین دقیقه.

و فی أوّل الجدی یصیر بمقدار قدمین فی ساعه و سبع و ثلاثین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و عشر دقایق؛و مثل الشاخص فی ساعتین و اثنتین و أربعین دقیقه؛و ضعفه فی ثلاث ساعات و اثنتین و أربعین دقیقه؛و ضِعفه فی ثلاث ساعات و اثنتین و عشرین دقیقه.

و فی منتصفه یزید بقدر قدمین فی ساعه و ثمان و ثلاثین[/6 B ]دقیقه؛و أربعه فی

ص:104

ساعتین و اثنتی عشره دقیقه؛و قامه فی ساعتین و أربع و أربعین دقیقه؛و قامتین فی ثلاث ساعات و خمس و عشرین دقیقه.

و فی أوّل الدلو یفی قدمین فی ساعه و أربعین دقیقه؛و أربعه فی ساعتین و سبع عشره دقیقه؛و قامه فی ساعتین و تسع أربعین دقیقه؛و قامتین فی ثلاث ساعات و اثنتنی و ثلاثین دقیقه.

و فی وسطه یزید قدمین فی ساعه و ست و أربعین دقیقه،و أربعه فی ساعتین و ثلاث و عشرین دقیقه؛و مثل الشاخص فی ساعتین و تسع و خمسین دقیقه؛و مثلیه فی ثلاث ساعات و ثلاثین و أربعین دقیقه.

و فی أوّل الحوت یزید الفیء قدمین فی ساعه و ست و أربعین دقیقه؛و أربعه أقدام فی ساعتین و إحدی و ثلاثین دقیقه؛و بقدر القامه فی ثلاث ساعات و تسع دقایق؛و بمثلیها فی أربع ساعات إلاّ دقیقتین.

و فی وسطه یزید قدمین فی ساعتین إلاّ ست دقایق؛و أربعه فی ساعتین و ثمان و ثلاثین دقیقه؛و قامه فی ثلاث ساعات و تسع عشره دقیقه؛و قامتین فی أربع ساعات و إحدی عشره دقیقه.

و إذ قد عرفت مقادیر الأزمان فی الأحوال الأربعه (1)بالنظر إلی أوّل البروج و وسطه تقدر أن تعرف أزمنتها بین الحالین[/7 A ]علی سبیل التقریب.

و هذا الذی ذکرناه من مقادیر ساعات الأقدام و القامه و القامتین ممّا قد صرّح به العلاّمه المجلسی-عطّر اللّه مرقده-فی بحار الأنوار. (2)

[اعتراض صاحب مطالع الأنوار علیه]

و اعترض بعض الأفاضل (3)بوجوه ینبغی التنبیه علیها و الجواب عنها:

ص:105

1- (1)) -و هی بلوغ الفی قدر القدمین و أربعه أقدام؛و مثل الشاخص و مثلیه؛منه رحمه اللّه
2- (2)) -بحار الأنوار،ج 79،ص 372-373.
3- (3)) -[و هو]صاحب مطالع الأنوار[ج 1،ص 39].
[1]منها مساوات الوقت فی أوّل الحمل و وسطه فی زمان بلوغ الفیء مقدار القدمین

[2]و منها أقلیّه زمان بلوغه مقدار القدمین فی أوّل الثور منه[و]فی أوّل الحمل و وسطه بدقیقتین.

[3]و منها مساوات زمان بلوغه بقدر أربعه أقدام فی أوّل الثور و وسط الحمل.

[4]و منها أقلیّه زمان بلوغ الظلّ مقدار القدمین فی وسط الثور من أوّله بأربع دقایق.

[5]و منها أقلیّه زمان بلوغه بمقدار القدمین فی وسط الثور من أوّل الحمل و وسطه بست دقایق.

[6]و منها أقلیّه زمان وصوله إلی أربعه أقدام فی وسط الثور منه فی أوّله بدقیقتین.

[7]و منها أقلیّه زمان بلوغه أربعه أقدام فی وسط الثور منه[و]فی وسط الحمل بدقیقتین.

[8]و منها أقلیّه زمان بلوغه مثل الشاخص فی وسط الجوزاء منه فی أوّله بدقیقه.

[9]و منها أقلیّه زمان بلوغه بقدر القدمین فی أوّل الجوزاء منه و فی أوّل الحمل و وسطه بثمان دقائق.

[10]و منها أقلیّه زمان بلوغه مقدار القدمین فی أوّل الجوزاء منه و فی أوّل الثور بست دقایق.

[11]و منها[/7 B ]أقلیّه زمان بلوغه أربعه أقدام فی أوّل الجوزاء منه و فی أوّل الثور بخمس دقائق.

[12]و منها أقلیّه زمان بلوغه مقدار أربعه أقدام فی أوّل الجوزاء منه[و]فی وسط الحمل بخمس دقایق.

[13]و منها أقلیّه زمان وصوله إلی مقدار القدمین فی وسط الجوزاء منه[و]فی أوّل الحمل و وسطه بتسع عشره دقیقه.

[14]و منها أقلیّه زمان بلوغه قدر القدمین فی أوّل السرطان منه[و]فی أوّل الحمل بست عشره دقیقه.

ص:106

[15]و منها أقلیّه زمان وصوله إلی مقدار القدمین فی أوّل السرطان منه[و]فی أوّل الجوزاء بثمان دقایق.

[16]و منها أقلیّه زمان بلوغه أربعه أقدام فی أوّل السرطان منه[و]فی أوّل الجوزاء بأربع دقایق.

[17]و منها أقلیّه زمان وصوله إلی مثل الشاخص فی أوّل السرطان منه و فی أوّل الجوزاء بأربع دقایق.

[18]و منها أقلیّه زمان وصوله إلی مثلی الشاخص فی أوّل السرطان منه[و]فی أوّل الجوزاء بعشر دقایق.

ثمّ إنّ العلاّمه المجلسی-أعلی اللّه مقامه-لما شبه بعض البروج ببعض و قاس به فی الحکم یلزم علی زعم المعترض (1)ورود الاعتراض علی المشبّه و المقیس فی کلّ موضع یرد علی المشبّه به و المقیس علیه.

فعلی زعمه رحمه اللّه یرد علی قول العلاّمه المعظّم إلیه-نوّر اللّه مرقده-فی مقام بیان أحکام أوائل البروج.

و الأسد کالجوزاء فی جمیع التقادیر و المقادیر:

[1]عدم[/8 A ]صحّه الحکم فی أوّل الأسد لعدم صحّته فی أوّل الجوزاء.

[2]و علی قوله«و السنبله مثل الثور»عدم استقامه الحکم فی أوّل السنبله کأوّل الثور.

[4،3]و علی قوله فی مقام بیان أحکام أواسط البروج«و وسط السرطان مثل وسط الجوزاء،وسط الأسد مثل وسط الثور»عدم صحّه الحکم فی وسطی السرطان و الأسد مثل أصبهان-و هما وسطا الجوزاء و الثور-.

و جمیع وجوه الاعتراض مذکوره فی مطالع الأنوار؛أغلبها فی حواشیه و قلیل منها فی أصله.

ص:107

1- (1)) -و هو صاحب مطالع الأنوار قدّس سرّه.
و محصّل کلام المعترض-نوّر اللّه مضجعه-أنّ تلک بأجمعها مخالفه لما یقتضیه الاعتبار لأنّ الشمس کلّما کانت أبعد عن سمت الرأس یکون زمان وصول الظلّ الحادث إلی قدر معیّن أقلّ منه مع کونها أقرب إلی سمت الرأس إذ ارتفاعها فی الحاله الأولی أقلّ منه فی الحاله الثانیه،و کلّما کان الارتفاع أقلّ یکون الفیء الباقی أطول؛و زمان حدوث قدر معیّن منه أقصر؛و کلّما کان الارتفاع أکثر یکون الظلّ الباقی أقصر و زمان حدوث قدر معیّن منه أطول؛کما یشهد به الوجدان و یقضی به البرهان مع أن الأمر فی الموارد المذکوره بالعکس.

[جواب المؤلّف عن الاعتراض إجمالا]

و الجواب عن جمیعها:

أمّا إجمالا فبأنّ إطلاق عنان القلم فی میدان الاعتراض علی تلک الشدّه و صرف الأمور التی کلّ منها[/8 B ]مطابق لما فی نفس الأمر و لما یقتضیه الاعتبار إلی خلاف ما یقضی به الاعتبار لیس إلاّ من جهه فقد الاطّلاع علی قواعد الفن،أو قله التأمّل فیها مع الغفله عن علوّ مراتب أفهام الأعلام؛سبحان اللّه إن هذا لشیء عجاب فإنّ مثل العلاّمه السابق الذکر (1)-رفع اللّه درجته-من کبار العلماء إن أخطأ فإنّما یخطأ فی مقام واحد أو مقامین أو ثلاث مقامات لا مقامات عدیده مجاوزه عن العشرین؛تعالی شأنه عن ذلک علوّا کبیرا.

[مقدّمه الجواب التفصیلی]

و أمّا تفصیلا فیحتاج إلی رسم مقدمه هی:

أنّ البروج الشمالیه کلّما کانت أبعد من معدّل النهار فهی إلی سمت الرأس أقرب؛ و لکنّه باعتبار کون تزاید المیل علی سبیل التناقض فربّما لا یحسّ اختلاف أوّل البروج

ص:108

1- (1)) -أی العلاّمه المجلسی صاحب البحار قدّس سرّه.
و وسطه فی القرب و البعد فمثل أوّل الحمل و وسطه لا یختلف حکمها-مع کون الشمس فیهما-اختلافا بیّنا لدی الحس؛مضافا إلی اختلاف حرکه الشمس علی التوالی سرعه و بطوء لما بها من الأوج و الحضیض حتی أنّها یقطع الحمل فی ثلاثین یوما و خمس عشره ساعه؛و الثور فی أحد و ثلاثین یوما و ساعتین و نصف ساعه تقریبا،و الجوزاء فی أحد و ثلاثین یوما و تسع ساعات،و السرطان فی أحد و ثلاثین یوما و عشر ساعات، و الأسد فی أحد و ثلاثین یوما و خمس[/9 A ]ساعات،و السنبله فی ثلاثین یوما و تسع عشره ساعات فیکون زمان انتقالها من أوّل الحمل إلی أوّل المیزان مائه و سبعه و ثمانون یوما تقریبا،و یقطع المیزان فی ثلاثین یوما و ستّ ساعات،و العقرب فی تسعه و عشرین یوما و اثنتی عشره ساعه تقریبا،و الجدی فی تسعه و عشرین یوما و عشر ساعات، و الدلو فی تسعه و عشرین یوما و ستّ عشره ساعات.و الحوت فی ثلاثین یوما و ساعتین فیکون زمان سیرها من أوّل المیزان إلی أوّل الحمل مائه و ثمانیه و سبعین یوما تقریبا.

و ربّما کانت حرکتها و هی فی أوّل البرج أسرع منها فی وسطه و فی الوسط أبطأ؛ و من البیّن أنّ حرکتها الطبیعیه الغربیه التی هی علی التوالی کلّما کانت أبطأ یکون حرکتها القسریه الشرقیه الناشئه عن حرکه فلک الأفلاک أسرع فیزید ظلّ الشاخص إذن بسرعه فی زمن قلیل مثلا إذا کانت الشمس فی الجوزاء فحرکتها الطبیعیه أبطأ منها مع کونها فی الحمل و حرکتها القسریه أسرع فلیسرع فی تلک الحاله زیاده الفیء بخلاف ما إذا کانت فی الحمل فیبطؤ حینئذ زیاده الظلّ بسرعه حرکتها الطبیعیه بالنسبه إلی کونها فی الجوزاء؛و الحاصل أنّ حرکتها علی التفصیل المذکور مختلفه.

[/9 B ]و ربّما یختلف فی برج واحد أوّلا و وسطا و آخرا؛و لا ریب أنّ حرکتها علی التوالی کلّما کانت أبطأ تکون حرکتها القسریه التی هی العمده فی معرفه الظلّ أسرع؛ و کلّما کانت الأولی أسرع فالثانیه أبطأ لا بمعنی اختلاف حرکتها القسریه التی هی من

ص:109

الشرق إلی الغرب فإنّها صادره من فلک واحد غیر مختلفه أصلا؛بل بسیطه تحدث فی المحیط فی أزمنه متساویه نسباً متساویه؛بل المراد أنّ حرکتها الطبیعیه التی هی من المغرب إلی المشرق لما کانت مختلفه لترکّبها من حرکه الممثّل و خارج المرکز ففی زمان بطئها لو فرض ساعه مثلا و یحرکها فلک الأفلاک علی خلاف التوالی یکون رجوعها علی التوالی أقلّ من زمان سرعتها بقدر الساعه و حینئذ فیکون القوس الحاصل فی الأوّل أعظم منه فی الثانی فیزید الفی فی الأوّل منه فی الثانی فیکون زمان بلوغ الفیء بمقدار معین فی الأوّل أقلّ منه فی الثانی فأسرعیه حرکتها القسریه إنّما هو باعتبار بطوء حرکتها الطبیعیه و إبطائیتها بالنظر إلی سرعه حرکتها الطبیعیه.

و علی هذا فربّما کانت حرکتها القسریه فی وسط برج أسرع منها فی أوّله لبطء حرکتها علی التوالی و حینئذ باعتبار قربها إلی الأوج فیبلغ[/10 A ]الظلّ بمقدار معیّن فی زمان أقلّ من زمان بلوغه إلی هذا القدر مع کونها فی أوّله؛و قس علیه الحال فی البرج التالی بالنسبه إلی متلوّه.

و ربّما کانت الأمر بالعکس فیکون حرکتها القسریه فی أوّل البرج أسرع منها فی وسطه فیکون بلوغ الفیء إلی قدر معیّن فی الحاله الأولی-أعنی کونها فی أوّل البرج-فی زمان أقلّ منه فی الحاله الثانیه-و هو کونها فی وسطه-و کذا الحال فی البرج المتقدّم بالنظر إلی المتأخّر.

[الجواب التفصیلی]

إذا تمهّدت هذه المقدمه فنقول فی الجواب:إنّ مجرّد کون الشمس أبعد عن سمت الرأس لا یستلزم أن یکون زمان وصول الظلّ الحادث إلی قدر معیّن أقلّ منه فی حال کونها أقرب إلی سمت الرأس؛بل ذلک مشروط بأن لا یکون الحرکه القسریه فی الحاله الثانیه أسرع منها فی الحاله الأولی کما عرفت إذ لو کانت أسرع لکان الزمان فی الحاله الثانیه أقلّ منه فی الحاله الأولی أو مساویا له کما حکم به العلاّمه المعظّم إلیه رضی عنه اللّه؛و إذن

ص:110

فیندفع الاعتراضات بحذافیرها ففی کلّ مقام حکم بأقلیه زمان بلوغ الفیء إلی قدر معیّن مع کون الشمس أقرب إلی سمت الرأس منه مع کونها أبعد کأقلیّه زمان بلوغه مقدار القدمین فی أوّل الثور منه[و]فی أوّل الحمل و وسطه مثلا إنّما هو من جهه بطوء[/10 B ] حرکتها علی التوالی و سرعه حرکتها القسریه فی تلک الحاله المستوجب لأقلیّه الزمان بالنسبه إلی عکس ذلک (1)و إن کانت الشمس أبعد عن سمت الرأس،و فی کلّ موضع حکم علیه بمساواه الزمانین فی حال کونها أقرب و أبعد لبلوغ الظلّ قدرا معیّنا کمساوات زمان بلوغ الفیء مقدار أربعه أقدام فی أوّل الثور و وسط الحمل مثلا فإنّما هو باعتبار تکافؤ سرعه حرکتها القسریه الموجبه لأقلیّه الزمان مع قربها إلی سمت الرأس المقتضی لأکثریه الزمان.

فجمیع ما حقّقه العلاّمه المجلسی-أعلی اللّه مقامه-موافق للواقع و الاعتبار غیر مخالف له کما زعمه المعترض و لا یرد علیه شیء من الاعتراضات.

هذا مضافا إلی أنّ أمثال هذه الأمور الحسابیه و نظائرها مبنیّه علی التقریب و التخمین لا التحقیق و الیقین فیتأتّی فیها التسامح و التساهل و لا یضرّ فیها تلک الاختلافات.

و هذا الکلام منّا إنّما هو من باب التنزّل و التماشی مع الخصم و إلاّ فقد عرفت أنّ کلّها موافق للتحقیق و مطابق لما یقتضی به الاعتبار و إن جاز فیه البناء علی الظنّ و التخمین.

[الاستشهاد بروایه الشیخ الصدوق قدّس سرّه فی المقام]

و ممّا یدلّ علی جواز البناء فی نظائر ذلک و أمثالها علی التقریب و التخمین الحدیث الذی رواه

الصدوق محمّد بن بابویه رحمه اللّه فی الخصال عن أبیه[/11 A ]عن أحمد بن إدریس (2)،عن محمّد بن أحمد بن یحیی بن عمران الأشعری (3)،عن الحسن بن موسی

ص:111

1- (1)) -«و هو سرعه حرکتها علی التوالی و بطء حرکتها القسریه فإنّه یوجب أطولیه الزمان کما لا یخفی».منه
2- (2)) -[أحمد بن إدریس...کان]ثقه[فقیها فی أصحابنا،کثیر الحدیث صحیح الروایه...مات- -بالقرعاء سنه ست و ثلاثمائه من طریق مکّه علی طریق الکوفه.]رجال النجاشی[ص 92، الرقم 228].منه
3- (3)) -فی المخطوطه«محمّد بن یحیی بن عمران الأشعری»و لکن فی المصدر«محمّد بن أحمد بن یحیی بن عمران[الأشعری القمی]»،و هو من مشایخ النجاشی،کان ثقه فی الحدیث،له کتب منها کتاب نوادر الحکمه،کتاب الملاحم،کتاب الإمامه و...انظر:رجال النجاشی،ص 348، الرقم 939.
الخشّاب (1)،عن الحسن بن إسحاق التمیمی (2)،عن الحسن (3)بن أخی الضبّی (4)،عن عبد اللّه بن سنان قال:سمعت أبا عبد اللّه علیه السلام یقول:«تزول الشمس فی النصف من حزیران علی نصف قدم،و فی النصف من تموز علی قدم و نصف،و فی النصف من آب علی قدمین و نصف،و فی النصف من أیلول علی ثلاثه أقدام و نصف،و فی النصف من تشرین الأوّل علی خمسه و نصف،و فی النصف من تشرین الآخر علی سبعه و نصف،و فی النصف من کانون الأوّل علی تسعه و نصف،و فی النصف من کانون الآخر علی سبعه و نصف،و فی النصف من شباط علی خمسه أقدام و نصف،و فی النصف من آذار علی ثلاثه و نصف، و فی النصف من نیسان علی قدمین و نصف،و فی النصف من أیار علی قدم و نصف،و فی النصف من حزیران علی نصف قدم». (5)

ص:112

1- (1)) -حسن بن موسی الخشّاب من وجوه أصحابنا،رجال النجاشی[ص 42،الرقم 85].«منه قدّس سرّه».
2- (2)) -حسن بن إسحاق التمیمی مهمل[کما فی مستدرک تنقیح المقال(للعلاّمه الشیخ محی الدین المامقانی)ج 18،ص 395،الرقم 4991]،و انظر:الموسوعه الرجالیه المیسّره،ص 124، الرقم 1439.
3- (3)) -حسن بن أخی الضبّی مهمل[و من المضنون اتحاده مع حسن بن زیاد الضبّی،و علی أی حال غیر معلوم الحال،مستدرک تنقیح المقال،ج 18،ص 393،الرقم 4985؛و انظر:معجم رجال الحدیث،ج 4،ص 333،الرقم 2827-2829؛قاموس الرجال،ج 3،ص 243،الرقم 1899؛ موسوعه الرجالیه المیسره،ص 124،الرقم 1235].
4- (4)) -ضبه الکوفه و ضبه البصره قبیلتان؛[راجع:طرائف المقال،ج 2،ص 182].(منه قدّس سره)
5- (5)) -الخصال،ص 460،ح 3؛وسائل الشیعه،ج 4،ص 163،ح 3.
و هذا الحدیث نفسه رواه شیخنا الطوسی-نوّر اللّه مرقده-فی التهذیب بإسناده عن عبد اللّه بن سنان (1)و طریقه إلیه غیر مذکور فی مشیخه التهذیب

و کیف کان فیجب أوّلا أن ینبّه علی المعنی المراد من الحدیث،ثمّ وجه دلالته علی جواز الاکتفاء فی أمثال تلک الأمور علی[/11 B ]التقریب و التخمین.

[المقصود من الحدیث فی کلام صاحب البحار]

فنقول:قال العلاّمه المجلسی-رضوان اللّه علیه-فی بحار الأنوار (2)بعد نقله الحدیث عن الصدوق-أعلی اللّه مقامه-:تبیین؛قوله علیه السّلام«علی نصف قدم»أی تزول الشمس بعد ما بقی من الظلّ نصف قدم؛و القدم علی المشهور سبع الشاخص فإنّ الأکثر یقسمون کلّ شاخص بسبعه أقسام و یسمّون کلّ قسم قدما بناء علی أنّ قامه الإنسان المستوی الخلفه تساوی سبعه أضعاف قدمه؛و حکی أوّلا عن العلاّمه[الحلّی]-أعلی اللّه مقامه-أنّه قال فی المنتهی (3):اعلم أنّ المقیاس قد یقسم مرّه باثنی عشر قسما،و مرّه بسبعه أقسام أو بسته و نصف،و مرّه بستین قسما فإن قسم باثنی عشر قسما سمیّت الأقسام أصابع فظلّه ظلّ الأصابع،و إن قسم بسبعه أقسام أو بسته و نصف سمیّت أقداما،و إن قسم بستین قسما سمیّت أجزاء؛و نقل عنه ثانیا أنّه قال فی الکتاب المذکور: (4)الظاهر أنّ هذه الروایه مختصّه بالعراق و الشام و ما قاربهما.

[نقل کلام الشیخ البهائی قدّس سرّه فی المقام]

و نقل عن الشیخ البهائی-قدس اللّه روحه (5)أنّه قال:الظاهر أنّ هذا الحدیث مختصّ

ص:113

1- (1)) -تهذیب الأحکام،ج 2،ص 276،ح 1096؛وسائل الشیعه،ج 4،ص 163،ح 3.
2- (2)) -بحار الأنوار،ج 79،ص 366.
3- (3)) -منتهی المطلب،ح 3،ص 42.
4- (4)) -نفس المصدر.
5- (5)) -الحبل المتین،ج 2،ص 41.
بالعراق و ما قاربها کما قاله بعض علمائنا-رضوان اللّه علیهم (1)-لأنّ عرض البلاد العراقیه یناسب ذلک و لأنّ الراوی لهذا الحدیث-و هو عبد اللّه بن سنان-عراقی فالظاهر أنّه علیه السّلام بیّن علامه الزوال فی بلده»انتهی؛[/12 A ]و المراد بالعراق،عراق العرب کما لا یخفی.

و ما یقال:إنّ العروض المختلفه فی الآفاق المائله لا یکاد اتفاقها فی هذا التقدیر (2)؛ مدفوع بأنّه لا غائله فی ذلک إذ لا یلزم أن تکون القاعده المنقوله عنهم علیهم السّلام فی تلک الأمور عامّه شامله لجمیع البلاد و العروض و الآفاق،بل یمکن أن یکون الغرض بیان حکم خصوص بلد الخطاب أو المخاطب أو غیرهما ممّا هو معهود بین الإمام علیه السّلام و بین راویه من البلاد التی کان عرضها أکثر من المیل الکلّی إذ ما یساویه فی المیل ینعدم فیه الظلّ یوما واحدا حقیقه،و أیّاما حسّا؛و ما کان عرضه أقلّ من المیل الکلّی ینعدم فیه الظلّ یومین حقیقه،و أیّاما بحسب الحسّ.

[النقوض الأربعه فی المقام]

و کیف کان فالمقصود من الحدیث:أنّ الفیء الباقی عند الزوال فی بعض ما یزاد عرضه علی المیل من البلاد بقدر نصف قدم فی منتصف حزیران؛و بمقدار قدم و نصف فی منتصف تموز؛و هکذا إلی آخره.

و وجه دلالته علی جواز الاکتفاء فی أمثال تلک الأمور الحسابیه بالظنّ و التقریب و التخمین أنّ الحمل علی التحقیق و الیقین ممّا لا یکاد یمکن لما یرد علیه إذن من النقوض العدیده:

أحدها: أنّ انقسام السنه الشمسیه عند الروم إلی هذه الشهور الاثنی عشر التی بعضها

ص:114

1- (1)) -انظر:الحدائق الناضره،ج 6،ص 159؛الوافی،ج 7 ص 251(کتاب الطهاره،باب 30، ذیل حدیث 4)؛جواهر الکلام،ج 7 ص 167.
2- (2)) -انظر:بحار الأنوار،ج 79،ص 366.
ثمانیه و عشرون یوما فی غیر سنه الکبیسه،و تسعه[/12 B ]و عشرون فیها کشباط، و بعضها ثلاثون یوما و هو حزیران و أیلول و تشرین الآخر و نیسان:و بعضها أحد و ثلاثون[یوما]و هو تشرین الأوّل و کانون الأوّل و کانون الآخر و آذار و أیار و تموز و آب إنّما هو مجرّد اصطلاح منهم لم یذکر أحد من المحصلین لهذا الاختلاف وجها أو نکته

أ لا تری أنّ کانون الأوّل الذی اعتبروه أحدا و ثلاثون یکون بین القوس و الجدی و زمان سیر الشمس فی کلّ منهما تسعه و عشرون یوما؛کما مرّ سابقا.

فهذا کلّه یظهر أنّ ازدیاد الفیء و انتقاصه المبنیّین علی قلّه ارتفاع الشمس و کثرته فی البروج و أجزائها لا یطابق الشهور الرومیه تحقیقا،و یدلّک علی هذا أنّ انتقال الشمس من أوّل الحمل إلی أوّل المیزان-الذی یعود فیه الظلّ إلی مثل ما کان فی أوّل الحمل-إنّما یکون فی قریب من مائه و سبعه و ثمانین یوما کما أشرنا إلیه و من نصف آذار إلی نصف أیلول الذی جعل فی الحدیث مطابقا للوقتین إنّما یکون فی أقلّ من مائه (1)و أربعه و ثمانین یوما.

ثانیها: أنّه قد مضی آنفا أنّ ظلّ الزوال یزداد من أوّل السرطان یوما فیوما[/13 A ] و شهرا فشهرا علی سبیل التزاید و التناقص بمعنی أنّ ازدیاده و انتقاصه فی الیوم الثانی و الشهر الثانی أزید منهما فی الیوم الأوّل و الشهر الأوّل؛و هکذا فی الثالث بالقیاس إلی الثانی؛و فی الرابع بالنسبه إلی الثالث؛و من هذا القبیل حال ازدیاد الساعات و انتقاصها فی أیّام السنه و لیالیها،کما لا یخفی علی الخبیر الناقد البصیر.

ص:115

1- (1)) -لأنّ کلّ من آذار و أیار و تموز و آب أحد و ثلاثون یوما و کلا من نیسان و حزیران ثلاثون، و المجموع مائه و أربعه و ثمانون؛(منه)
و علی هذا فکون ازدیاد الظلّ فی ثلاثه أشهر قدما قدما،و فی ثلاثه أخری قدمین قدمین؛کما فی الروایه؛خلاف ما یقضی به الدرایه لفقد زیاده الازیاد فی التالی بالنسبه إلی متلوّه فی کلّ من ثلاثه أشهر.

ثالثها: أنّه لما کان نهایه انتقاص الظلّ إلی نصف قدم فی أوّل السرطان،و غایه ازدیاده إلی تسعه أقدام فی أوّل الجدی،و البعد بینهما بقدر ضعف المیل الکلّی فالمستفاد من الحدیث علی هذا أنّه کلّما کانت التفاوت بین ارتفاعی الشمس فی وقتین بقدر ضِعف المیل الکلّی فلا محاله یکون الظلّ فی أقلّ الارتفاعین بقدر تسعه أقدام و نصف؛و فی أکثرهما قدر نصف قدم و الأمر لیس کذلک علی ما قضت به التجربه فإنّ الظلّ إنّما یکون بقدر نصف قدم إذا کان الارتفاع بقدر ستّ و ثمانین درجه کما فی عرض سبع و عشرین درجه علی ما علم بالتجارب؛أ لا تری:أنّ فی أصبهان غایه[/13 B ]الارتفاع فی أوّل السرطان أحد و ثمانون درجه و الظلّ حینئذ قدم و عشر قدم-کما مرّت الإشاره إلیه؛ و بقدر تسعه أقدام و نصف إذا کان الارتفاع بقدر ستّ و ثلاثین درجه-علی ما هو مقتضی التجربه و الاعتبار-و التفاوت بین الارتفاعین خمسون درجه و هو زائد علی ضِعف المیل الکلّی بقدر ثلاثین درجات تقریبا.

رابعها: أنّ کون الظلّ نصف قدم فی أوّل السرطان،و تسعه أقدام و نصفا فی أوّل الجدی لا یطابق شیئا من العروض و الآفاق و البلدان المشهوره،بل و غیر المشهوره أیضا فإنّ ذینک الغایتین لا یجتمعان فی بلد لما علمت أنّ صیروره الظلّ نصف قدم فی أوّل السرطان إنّما یکون إذا کان غایه الارتفاع ستّا و ثمانین درجه و هو فی بلد یکون عرضه سبعا و عشرین درجه،و فی هذا البلد یکون غایه الارتفاع فی أوّل الجدی أربعین درجه و الظلّ حینئذ ثمانیه أقدام تقریبا،إذ قد علمت أنّ صیرورته تسعه أقدام و نصف إنّما

ص:116

یتحقّق فی موضع یکون فی أوّل الجدی غایه الارتفاع ستّا و ثلاثین درجه و هو فی بلد یکون عرضه إحدی و ثلاثین درجه فلا یجتمع هذا مع ذلک فی بلد.

و لا یوافق هذا الحکم لموضع فضلا عمّا یکون حریا بالموافقه له کالمدینه المشرّفه التی هی بلد الخطاب،[/14 A ]أو الکوفه التی هو بلد المخاطب لأنّ عرض المدینه خمس و عشرون درجه و ارتفاع أوّل السرطان فیها قریب من ثمان و ثمانین درجه و نصف درجه إذ غایه ارتفاع أوّل السرطان فی کلّ بلد إنّما هو بقدر تمام عرض البلد و المیل الکلّی و الظلّ حینئذ أنقص من خمس قدم و أین هو من نصف قدم و عرض الکوفه إحدی و ثلاثون درجه و غایه ارتفاع أوّل السرطان ثمّه ثنتان و ثمانون درجه و الظلّ حینئذ أزید من قدم و خمس قدم و نهایه ارتفاع الجدی فی المدینه إحدی و أربعین درجه و نصف تقریبا و الظلّ إذن أنقص من ثمانیه أقدام،و فی الکوفه قریب من خمس و ثلاثین درجه و الظلّ حینئذ عشره أقدام کما نصّ علیه العلاّمه المجلسی-رضوان اللّه علیه-فی بحار الأنوار (1)؛و نسب استخراجه بهذا المقدار إلی بعض أفاضل زمانه.

و الحاصل: إنّ مقدار الظلّین (2)المصرّح به فی الحدیث زائد علی الواقع بالنسبه إلی المدینه،و ناقص بالنسبه إلی الکوفه؛و هکذا حال أکثر ما فی المراتب؛بل کلّها عند التحقیق کما یظهر من الرجوع إلی العروض و الارتفاعات و الأظلال فی مدوّنات هذا الفن.

و لا یمکن التفصّی من هذه الإشکالات إلاّ بالتزام إراده الإمام-علیه الصلاه و السلام- جواز التسامح و التساهل فی تلک الأمور[/14 B ]الحسابیه و ما یضاهیها،و بنائها فی المحاورات علی التقریب و التخمین دون التحقیق و الیقین،إذ لا ینفع بیان التحقیق فیها لأنّ السامع العامل بالحکم لا بدّ و أن یبنی أمره علی التساهل و التقریب لأنّه لا یخلو إمّا أن

ص:117

1- (1)) -بحار الأنوار،ج 79،ص 367.
2- (2)) -و هما نصف قدم و تسعه أقدام و نصف.«منه».
یتبیّن ذلک بقامته و قدمه کما هو الغالب؛-و ظاهر أنّه لا یمکن تحقیق حقیقه الأمر فیه بوجه-أو تبیّنه بالرجوع إلی السطوح المستویه و الشواخص القائمه علیها و هذا ممّا یتعسّر تحصیله علی أغلب الناس؛و علی تقدیر إمکانه فالأمر فیه أیضا لا محاله علی التقریب.

[فائده معرفه الزوال]

غایه الأمر أنّه أقرب إلی التحقیق من الأوّل و النکته فی المسأله بناء الأمر علی التقریب فی الحدیث المذکور علی ما نبّه علیه العلاّمه المجلسی المعظّم إلیه-نوّر اللّه مرقده- [من]أنّ فائده معرفه الزوال إمّا معرفه أوّل وقت فضیله الظهر و نوافلها و ما یتعلّق بها المنوطه بأصل الزوال،و إمّا معرفه آخره،أو الأوّل و الآخر من وقت فضیله العصر و نوافلها المنوطه بمعرفه الفیء الزائد علی ظلّ الزوال،و الفائده الأولی غیر مقصوده من الحدیث،إذ العلامات العامّه المشهوره-کزیاده الظلّ بعد نقصانه أو میله إلی المشرق- مغنیه عنها مع کونها أسهل منها،و هذه غیر مغنیه عن العلاّمه المشهوره،إذ من البیّن إنّا إذا رأینا الظلّ فی نصف حزیران مثلا[/15 A ]زائدا علی نصف قدم،أو فی نصف تموز زائدا علی قدم و نصف لا نعرف بمجرّد ذلک دخول الوقت و مضیّه إلاّ بإعمال العلامه المشهوره فالمقصود من الخبر هی الفائده الثانیه التی هی المحتاج إلیها کثیرا و لا تفی بها العلامه العامّه المشهوره،إذ بعد معرفه الزوال و زیاده الفیء بعد نقصه تمسّ الحاجه لمعرفه آخر فضیله الظهر أو الأوّل و الآخر من فضیله العصر إلی معرفه مقدار الظلّ الزائد علی فیء الزوال بحسب الأقدام و التمیز بینهما،و لا یتیسّر ذلک لاختلافه بحسب الأزمان إلاّ بمعرفه ما بیّن فی الحدیث من التفصیل المذکور إذ به یعلم أن الظلّ الزائد هل تجاوز عن قدمین ففات وقت نافله الظهر،أو عن أربعه أقدام ففات وقت نافله العصر علی قول،أو زاد علی قامه ففات وقت نافله الظهر و فضیلتها،أو علی قامتین ففات وقت نافله العصر و فضیلتها علی المختار.

ص:118

و بعد ما علم أنّ المراد من الخبر هی الفائده الثانیه فإذن لا یخلو إمّا أن یکون منساقا لبیان حال المدینه أو لبیان حال الکوفه. (1)و علی الأوّل فینبغی أن یوجّه ما فیه من التسامح باعتبار زیاده الظلّ بالنسبه إلی ما فیها (2)علی ما مرّ لحمله علی رعایه الاحتیاط بالنسبه إلی أوائل الأوقات المذکوره (3)إذ بعد مصیر[/15 B ]الفیء بالقدر المذکور فی الحدیث لیحصل القطع بدخولها،و علی الثانی یجب توجیه ما فیه من المساهله باعتبار نقصان الظلّ بالقیاس إلی ما فیها (4)کما مرّ بحمله علی ملاحظه الاحتیاط بالنسبه إلی أواخر الأوقات المذکوره.

[وجه الاحتیاط بالنسبه إلی أواخر الأوقات المذکوره]

و وجه الاحتیاط حینئذ أنّ الظلّ فی الکوفه و إن لم یبلغ بهذه النهایه من النقصان،بل هو ثمه فی أوّل السرطان و الجدی کما عرفت أزید ممّا ذکر فی الحدیث؛إلاّ أنّ تقدیر دخول الوقت قبل الدخول کما هو مقتضی نقصان الفیء المذکور (5)عن المقدار الحاصل فی الکوفه بملاحظه الساعات الماضیه لبلوغ الفیء قدمین أو أربعه أقدام،أو بقدر القامه[أو] القامتین یوجب العلم بعدم وقوع الفعل فی آخره خارج الوقت،إذ اعتبار تقدیم أوّل الوقت عمّا هو أوّل فی نفس الأمر یستلزم اعتبار تقدیم آخره عمّا هو آخر کذلک و إذن فالمکلّف الناظر المعتبر لهذا الاعتبار لا یوقع الفعل فی خارج الوقت یعنی أنّ المکلف فی زمن یقرب من آخر الوقت یقدّر فی نفسه أن الفیء فی أوّل الزمان لو کان بقدر نصف قدم

ص:119

1- (1)) -راجع فی هذا المجال ما أفاده الشیخ حسن بن الشهید الثانی فی منتفی الجمان،ج 1، ص 394،و ما فی هامش الوافی من تعلیقات المحقق السیّد أبی الحسن الشعرانی قدّس سرّه.
2- (2)) -أی حال المدینه.
3- (3)) -و هی آخر وقت فضیله الظهر و نوافلها و الأوّل و الآخر من وقت فضیله العصر و نوافلها.«منه».
4- (4)) -أی فی الکوفه.
5- (5)) -أی فی الحدیث.
مثلا لکان هذا الزمان آخر الوقت و حینئذ لا یؤخّر الفعل عن هذا الزمان و یعلم قطعا أنّه وقع فی الوقت لا فی خارجه.

[وقوع نظیر هذا الاحتیاط فی بعض الأخبار]

و نظیر هذا الاحتیاط قد وقع فی بعض الأخبار مثل الحدیث القوی (1)[/16 A ]الذی رواه الشیخ فی التهذیب

عن زراره عن أبی جعفر علیه السّلام قال:«کان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله لا یصلّی من النهار شیئا حتی تزول الشمس،فإذا زال النهار قدر إصبع صلّی ثمانی رکعات...»الحدیث (2)فإنّ الظاهر أنّ اعتبار زیاده الإصبع طولا أو عرضا علی الاحتمالین لرعایه الاحتیاط فی دخول الوقت.

[ما یقال فی المقصود من الحدیث]

هذا و ربّما یقال:إنّ المقصود من الحدیث بیان الفائده الأولی یعنی أوّل الزوال و أوّل وقت فضیله الظهر و نوافلها.

و علی هذا یجب حمله علی بیان حکم المدینه المشرفه لیناسب الاحتیاط،إذ ملاحظه زیاده الفیء المذکور فیه علی ما هو الواقع فی المدینه و رعایتها یوجب القطع بدخول الوقت عند حصول هذا القدر من الزیاده.

و لا یجوز حمله علی حکم الکوفه لأنّه یخالف الاحتیاط،لما علمت أنّ الظلّ فی أوّل الزوال فی الکوفه أزید من المذکور فی الحدیث،و لا ینتهی فیها إلی هذا النقصان فقضیه الاحتیاط رعایه الزائد علی ما فی الکوفه لا الناقص عنه فالأحسن حمله علی الفائده الثانیه مع رعایه الاحتیاط بالنسبه إلی أوّل الوقت إن کان المراد بیان حکم المدینه المشرّفه،أو آخره إن کان المقصود بیان حکم الکوفه،و کما یجوز.

ص:120

1- (1)) -سلسله السند کلّهم موثقون أجلاء سوی موسی بن بکر فإنّه واقفی،له کتاب کما فی رجال الشیخ الطوسی[ص 343،الرقم 5108]فبهذا الاعتبار یکون الحدیث قویّا«منه».
2- (2)) -التهذیب،ج 2،ص 262،ح 82.
ثمّ إنّه لما کان بلدنا أصبهان (1)[/16 B ]مقاربا بالکوفه بحسب العرض و الظلّ فی أوّل السرطان و الجدی و غیرهما یجری فیه أیضا (2)حکم الحدیث بالحمل علی رعایه الاحتیاط فی آخر الوقت بمثل ما بیّنا فی حال الکوفه.

و علی أی حال (3)فیجب أن یعلم أن هذا الحکم التقریبی کما أنّه لا یشمل جمیع البلدان و الأمصار فکذلک یختلف اختلافا یسیرا بمرّ الدهور و الأعصار (4)لأنّ السنه الشمسیه عند أهل الروم الدائره علی شهورهم المذکوره ثلاثمائه و خمسه و ستّون یوما و ربع یوم من غیر زیاده و نقیصه و هو مبنیّ علی مقتضی رصد أبرخس (5)کما عن بعض أفاضل الأزکیاء،مع أنّ الأمر لیس کذلک فی نفس الأمر علی ما حکی عن المتأخرین،بل الزائد من ثلاثمائه و خمسه و ستین ینقص من الربع بعده دقایق زمانیه مختلفه بحسب الإرصاد

ص:121

1- (1)) -فی القاموس[المحیط،ج 2،ص 294-295]:أصّت الناقه تؤص و تئص اشتدّت لحمها- إلی أن قال:-و منه أصبهان أصله-أصَتُ بها أی سمنت الملیحه،سمیّت لحسن هوائها و عذوبه مائها و کثره فواکهها فخففت،و الصواب أنّها أعجمیه و قد یکسر همزها و قد تبدل بائها فاء و أصلها إسپاهان أی الأجناد لأنّهم لما دعتهم نمرود إلی محاربه من فی السماء کتبوا فی جوابه «اسپاهان نه که با خدا جنگ کند»أی هذا الجند لیس ممّن یحارب اللّه،انتهی کلام القاموس؛ و علی الثانی ینبغی أن یکتب اسپاهان بالسین المهمله دون الصاد کما هو المعهود بین الناس،من کلام السیّد(ره)فی حاشیته علی مطالع الأنوار«منه قدّس سرّه».
2- (2)) -انظر:مقامع الفضل،ج 2،ص 279،الرقم 868.
3- (3)) -أی سواء حمل الحدیث علی المدینه المشرّفه،أم علی الکوفه للاحتیاط فی أوّل الوقت فی الأول و فی آخره فی الثانی(منه).
4- (4)) -انظر:منتفی الجمان،ج 1،ص 394.
5- (5)) -الحکیم أبرخس الزفنی الراصد صاحب کتاب أسرار النجوم فی معرفه الدول و الملل و قیل هو أستاذ بطلیموس؛و قال الشیخ البهائی قدّس سرّه فی الحدیقه الهلالیه[ص 160]نقلا عن فرج المهموم للسیّد بن طاوس[ص 151]قولا بأنّهما(-أبرخس و بطلیموس)کانا من الأنبیاء.-انظر الفهرست لابن ندیم،ص 432؛کشف الظنون،ج 1،ص 84.
ففی بعضها القدر الناقص سبع دقایق کرصد (1)محمّد شاه (2)علی ما یستفاد من التقاویم المستخرجه منه،و فی بعضها احدی عشره دقیقه و هو محکی عن رصد البتانی (3)، و الظاهر من المحکیّ عن رصد بطلیموس (4)أنّه خمس دقایق.

و الحاصل عن الزائد علی ثلاثمائه و خمسه و ستّون یوما لا یبلغ الربع التامّ کما بنی علیه الرومیون.

و علی هذا فما عدّه أهل الروم سنه فهو علی الرصد الأوّل سنه و سبع دقایق زمانیه.

ص:122

1- (1)) -الظاهر أنّ مراد المصنّف من«رصد محمّد شاه»هو زیجه لأنّ الرصد فی اصطلاح الفلکیین اسم لموضع تعیّن فیه حرکات الکواکب،و الزیج اسم لکلّ کتاب یتضمّن جداول فلکیه یعرف منها سیر النجوم و یستخرج بواسطتها التقویم سنه سنه،(انظر:المعجم الوسیط،ج 1،ص 348 و 409).و بیان أوضح:الزیج معرّب کلمه«زیگ»الفارسیه،هو اسم للخیوط المختلفه بالقصر و الطول التی یرتبها النقاشون علی و کیفیات خاصّه من الاستقامه و الانحناء و التدویر و غیرها من الأوضاع لیکون دستورا لحیاکه الحائکین للأثواب المنقوشه،و لا بدّ لهم من رعایته حتی یتقن صنایعهم علی النحو المطلوب منهم فاستعیر«زیک»لهذا الکتاب لوجود المشابهه الصوریه بینهما کما هو ظاهر،و کذا المشابهه المعنویه لأنّ الزیج أیضا دستور للمنجمین فی معرفه تقویمات الکواکب و استخراج مواضع السیّارات فی کلّ یوم من السنه و بیان اقتراناتها و الخسوف و الکسوف و الطلوع و الغروب و طوالع السنه و الفصول و غیر ذلک مما یحدث فی کلّ سنه فالمنجّمون یستخرجون جمیع ذلک من الزیجات...».الذریعه،ج 4،ص 398.
2- (2)) -«زیج محمّد شاهی:[زیج]ألّف باسم السلطان محمّد شاه الغازی الهندی(المتوفّی 1161 ق)،و هذا الزیج فارسی مرتّب علی ثلاث مقالات،و قد تمّم بمباشره السیّد نعمه اللّه بن السیّد نور الدین بن السیّد نعمه اللّه الجزائری التستری(المتوفّی 1151 ق)فی شاه جهان آباد فی یوم الاثنین أوّل ربیع الآخر 1140 ق».انظر:الذریعه،ج 4،ص 401 و ج 12،ص 88،الرقم 580.
3- (3)) -أبو عبد اللّه محمّد بن جابر بن سنان الحرانی البتانی المعروف ببطلیموس العرب و کان أصله من حرّان،صابیا،له من الکتب کتاب الزیج،المتوفی سنه 317 ق،انظر الفهرست لابن ندیم، ص 444،وفیات الأعیان،ج 5،ص 164-167،دروس فی معرفه الوقت و القبله،ص 29.
4- (4)) -بطلیموس؛من حکماء الیونان و صاحب کتاب المجسطی المعروف.انظر:الفهرست لابن ندیم ص 430.
و علی الثانی سنه و إحدی عشره دقیقه کذلک.

و علی الثالث سنه و خمس دقایق کذلک.

[/17 A ]و من البیّن أنّ الشمس تتحرّک فی هذا الزمان الناقص عن الربع بحرکتها الخاصّه من الجزء الأوّل من البرج إلی جزئه الثانی،و هکذا و إن کانت تلک الحرکه فی غایه القلّه،و بهذا القدر من الحرکه الیسیره فی کلّ سنه یختلف الحکم المذکور (1)بمرّ الدهور.

نعم إن کان مقتضی رصد أبرخس و حساب الروم حقّا مطابقا للواقع یکون الحکم عامّا شاملا لجمیع الأزمان بغیر اختلاف،إلاّ أنّ الأمر لیس علی هذا و حینئذ فینبغی أن یفرض التفاوت المذکور قدرا معیّنا بحسب رصد من الأرصاد.

[فروع فی المقام و المقدّمات الخمسه لها]

ثمّ یتفرّع علیه ما یحصل من الاختلاف فی الأزمنه المتطاوله،و تحقیق ذلک یستدعی رسم مقدمات:

الأولی: أنّ ساعات الیوم و لیلته (2)أربع و عشرون و کلّ ساعه ستّون دقیقه فکلّ یوم و لیلته ألف و أربعمائه و أربعون دقیقه حاصله من ضرب أربع و عشرین فی ستین (3)

الثانیه: أنّ خمس عشره درجه من الأجزاء الفلکیّه تساوی ساعه من ساعات الأیّام و کلّ درجه منها یساوی أربع دقایق من دقایق الساعات.

الثالثه: أنّ حرکه الشمس فی کلّ یوم و لیله تقرب من درجه واحده و إن اختلفت سرعه و بطوء.

الرابعه: أنّ المده من زمان مولانا الصادق علیه السّلام إلی زمانا هذا-الذی الذی هو سنه ألف

ص:123

1- (1)) -و هو کون الفیء علی نصف قدم فی صنف حزیران...».«منه».
2- (2)) -فی المخطوطه«الیوم بلیلته»بدل«الیوم و لیلته».
3- (3)) -«1440»یحصل من ضرب ساعات الیوم و لیلته[-24]علی دقائق کلّ ساعه[60] و علی المحاسبات الهندیه هکذا:1440 24*60
و مائتین و ست و ستین-و ألف و مائه و ثمان عشره سنه(1118)تقریبا،إذ انتقاله -علیه الصلاه و السلام-[/17 B ]کان فی سنه مائه و ثمان و أربعین(148)من الهجره المبارکه -علی هاجرها ألف ألف السلام و التحیّه- (1)

الخامسه: أنّک قد عرفت سابقا علی سبیل التفصیل أنّ حرکه الشمس فی البروج الاثنی عشر مختلفه،فهی فی النصف الأوّل منها أبطأ منها فی النصف الأخیر،لأنّ مده مکثها فی الحمل إلی أوّل المیزان مائه و سبعه و ثمانون یوما تقریبا،و فی المیزان إلی آخر الحوت مائه و ثمانیه و سبعون یوما کذلک.

[التعرّض لتوضیح الفروع]

إذا تمهّدت تلک المقدّمات فلنفرض لتوضیح المرام أیّام السنه علی ما یقتضی رصد محمّد شاه المستخرجه منه التقاویم لدی المتأخّرین و هی ثلاثمائه و خمس و ستّون یوما و خمس ساعات و تسع و أربعون دقیقه و خمس عشره ثانیه و ثمان و أربعون رابعه کما صرّح به مولانا مظفّر الجنابذی (2)فی شرحه علیه«بیست باب»نظام الدین عبد العلی- البیرجندی (3)فی موضع بیان التاریخ الجلالی و عبّر عنه بالتاریخ الشمسی الحقیقی فالکسر الزائد علی الأیّام بناء علی هذا ینقص عن ربع یوم بقدر إحدی عشره دقیقه

ص:124

1- (1)) -ألف:سنه تألیف الرساله-1266 ق ب:سنه شهاده مولانا الإمام الصادق علیه السّلام-148 ق ج:الفاصله بین زمانین-1118 1118 148-1266
2- (2)) -المولی مظفّر المنجّم الجنابذی المتوفی 1038 ق و له کتاب«شرح بیست باب»فی معرفه التقویم فرغ منه سنه 1005 ق و قد طبع فی إیران سنه 1271 ق و علی ظهره نقلا عن خطّ الشیخ البهائی تقریظ فی الثناء علی الشرح و الشارح تاریخ سنه 1023 ق.انظر:الذریعه،ج 13،ص 131،الرقم 433.
3- (3)) -بیست باب فی معرفه التقویم للمولی نظام الدین عبد العلّی بن محمّد البیرجندی،المتوفّی سنه 934.فرغ منه سنه 883 ق،طبع بإیران مکررا؛راجع:الذریعه،ج 3،ص 188،الرقم 671.
زمانیه تقریبا فالسنه الرومیه تزید علی السنه المطابقه لهذا الرصد بقدر إحدی عشره دقیقه،و هذا یوجب اختلاف الحکم المذکور فی الحدیث بالنسبه إلی زماننا هذا،و إذا أردت معرفه قدر الاختلاف فاضرب الإحدی عشره فی ألف و مائه و ثمان عشره[1118]سنه التی هی المدّه الفاصله بین زمان صدور الحکم و الزمان الذی نحن فیه لیحصل اثنی عشر ألفا و مائتان و ثمانیه و تسعون [12298]هکذا (1):

ثمّ اقسم الحاصل علی ألف و أربعمائه و أربعین[1440] الذی هو عدد دقایق یوم و لیلته فخارج القسمه هی عدد أیام یتأخّر بقدرها نصف حزیزان عن زمان صدور الحکم و هی ثمانیه أیّام و نصف یوم بالتقریب کما یشهد به هذه الصوره (2)فنصف حزیزان فی زماننا هذا متأخّر عن

ص:125

1- (1)) -و تکون علی المحاسبات الهندیه هکذا: 12298 11*1118
2- (2)) -ما فی المخطوطه هکذا و لعلّ الصحیح ما أضبطناه.
زمان صدور الحکم فنصف حریزان فی زماننا هذا متأخّر عن زمان صدور الحکم بثمانیه أیّام و نصف یوم تقریبا و قد عرفت فی المقدمه الثالثه أنّ حرکه الشمس بحرکتها الخاصّه فی کلّ یوم تقرب من درجه و قد کانت حین صدور الحکم فی أوّل السرطان مطابقا لنصف حزیران ففی زماننا هذا تکون فی منتصف حزیران فی الدرجه التاسعه من السرطان،و قس علی ذلک سایر البروج بالنسبه إلی بواقی المشهور الرومیه إلی أن ینتهی الأمر إلی أیار،و باعتبار اختلاف أیام الشهور الرومیه و کون أغلبها أحد و ثلاثون یوما و اختلاف حرکه الشمس سرعه و بطوء علی وجه علم فی المقدمه الخامسه بتفاوت درجات البروج فی منتصف[/18 B ]الشهور الرومیه المتوسطه بین حزیران و أیار حتی أنّها فی النصف من تموز تکون فی الدرجه الثامنه من الأسد، و فی النصف من آب[تکون]فی[الدرجه]السابعه من السنبله،و فی النصف من أیلول [تکون]فی[الدرجه]الثامنه من المیزان،و فی النصف من تشرین الأوّل[تکون]فی [الدرجه]السابعه من العقرب،و فی النصف من تشرین الآخر[تکون]فی[الدرجه] التاسعه من القوس،و فی النصف من کانون الأوّل[تکون]فی[الدرجه]التاسعه من الجدی،و فی النصف من کانون الآخر[تکون]فی[الدرجه]الحادیه عشره من الدلو،

ص:126

و فی النصف من الشباط[تکون]فی[الدرجه]الحادیه عشره من الحوت،و فی النصف من آذار[تکون]فی[الدرجه]العاشره من الحمل،و فی النصف من الشباط [تکون]فی[الدرجه]الحادیه عشره من الحوت،و فی النصف من آذار[تکون]فی [الدرجه]العاشره من الثور،و فی النصف من أیار[تکون]فی[الدرجه]العاشره من الجوزاء،و الذی یدلّک علی صحّه ما ذکرنا من تلک الاختلافات فی البروج و الشهور ما حکاه العلاّمه المجلسی-عطر اللّه مرقده-فی بحار الأنوار (1)عن السیّد الداماد قدّس سرّه أنّه قال:«الشمس فی زماننا هذا درجه تقویمها فی النصف من حزیران بحسب التقریب، الثالثه من سرطان،و فی النصف من تموز،الثانیه من الأسد،و فی النصف من آب، الأولی من السنبله؛و فی النصف من أیلول،الثانیه من المیزان،و فی النصف من تشرین الأوّل،الأولی من العقرب،و فی النصف من تشرین الآخر،الثالثه من القوس؛ و فی[/19 A ]النصف من کانون الأوّل،الثالثه من الجدی؛و فی النصف من کانون الآخر،الخامسه من الدلو؛و فی النصف من الشباط،الخامسه من الحوت؛و فی النصف من آذار،الرابعه من الحمل؛و فی النصف من نیسان،الرابعه من الثور،و فی النصف من أیار،الرابعه من الجوزاء،و هذا الأمر التقریبی أیضا متغیّر علی مرّ الدهور تغییرا یسیرا»انتهی.

و الظاهر أن ما حقّقه-رحمه اللّه-مبنیّ علی مقتضی رصد یکون الکسر الزائد علی ثلاثمائه و خمسه و ستون یوما أقلّ من الربع بخمس دقایق زمانیه،و کذلک یدلّ علی صحّه ما ذکرنا أیضا ما حکاه العلاّمه المعظّم إلیه قدّس سرّه عن بعض أفاضل الأزکیاء أنّه قال:

«إنّ حساب السنه الشمسیه عند الروم -کما مرّ-مبنیّ علی مقتضی رصد أبرخس فی کون الکسر الزائد علی ثلاثمائه و خمسه و ستین یوما هو الربع التام؛و عند المتأخّرین علی الأرصاد المقتضیه لکونه أقلّ من الربع بعده دقائق فیدور کلّ جزء من إحدی

ص:127

1- (1)) -بحار الأنوار،ح 79،ص 370.
السنتین فی الأخری بمرّ الدهور،فإذا کان نصف حزیران مطابقا لأوّل السرطان-مثلا -فی زمان کما یظهر من الروایه أنّه کان فی زمن الصادق علیه السّلام کذلک یصیر فی هذه الأزمان علی حساب المتأخّرین موافقا تقریبا للدرجه الثالثه من السرطان علی رصد بطلیموس،و التاسعه منه علی[/19 B ]رصد البتانی،و ما بینهما علی سائر الأرصاد،و علی هذا القیاس فإن کان حساب الروم حقّا مطابقا للواقع فلا یختلف حال الأظلال المذکوره فی الروایه بحسب الأزمان فیکون الحکم فیها عاما؛و إن کان حساب بعض المتأخّرین حقّا فلا بدّ من أن یکون حکمها خاصّا ببعض الأزمنه و لا بأس بذلک کما لا بأس بکون حکمها خاصّا ببعض الأزمنه،و لا بأس بذلک کما لا بأس بکون حکمها مختصّا ببعض البلاد دون بعض کما عرفت،و هکذا حال کلّ ما یتعلّق ببعض هذه الشهور فی زمن النبی و الأئمه-صلوات اللّه علیهم-مثل ما روی عنهم من استحباب اتّخاذ ماء المطر فی نیسان بآداب مفصّله فی الاستشفاء،فإنّ الظاهر أنّ نیسان الذی مبدؤه فی زماننا مطابق لثالث و العشرین من فروردین الجلالی إذا خرج بمرور الأیّام عن فصل الربیع أو أوائله مطلقا و انقطع فیه نزول المطر انتهی زمان الحکم المنوط به فلا یبعد علی ذلک احتمال الرجوع فی العمل المذکور إلی أوائل الربیع التی کانت مطابقه فی زمنهم علیهم السّلام لنیسان و العلم عند اللّه و أهله» (1)

و مقتضی رصد محمّد شاه أنّه یتأخّر الشهور الرومیه عن الشهور الجلالیه التی علیها مدار السنه الشمسیه الحقیقیه فی کلّ مائه و ثلاثین سنه بمقدار یوم واحد تقریبا و الشمس منه تنتقل من موضعها بقدر درجه کذلک،و الظاهر أنّ هذا الرصد مطابق لرصد[/20 A ]بطلیموس،و کیف کان فقضیّه هذا الرصد أنّ أوّل نیسان فی زمن

ص:128

1- (1)) -بحار الأنوار،ج 79،ص 371؛و حلول استحباب اتخاذ ماء المطر فی نیسان انظر: مهج الدعوات،ص 355؛مستدرک الوسائل،ج 17،ص 32،ح 5.
الرسول صلّی اللّه علیه و آله قد کان فی منتصف حزیران مطابقا للدرجه السادسه من السرطان و هذا ممّا لا یکاد یصحّ فتأمّل جدّا.

قد اختتمت الرساله الموسومه باللؤلؤ المکنون بخط مؤلّفه تراب أقدام المحصّلین محمّد بن أبی الحسن الشهدادی المصاحبی المحمدیّه النائینی فی صبیحه خامس شوّال المکرّم من شهور سنه ست و ستین و مائتین بعد ألف 1266 ه

ص:129

فهرست مصادر الرساله و التقدمه

المصادر العربیه

1-إرشاد الأذهان إلی أحکام الإیمان،للعلاّمه الحلّی،تحقیق الشیخ فارس الحسّون،قم، مؤسسه النشر الإسلامی،1410 ق.

2-إصباح الشیعه بمصباح الشریعه،لقطب الدین البیهقی الکیدری،تحقیق إبراهیم البهادری، قم،مؤسسه الإمام الصادق علیه السّلام،1416 ق.

3-الاعتقادات،للعلاّمه محمّد باقر المجلسی،أصفهان،مکتبه العلاّمه المجلسی،1420 ق.

4-إقبال الأعمال،للسیّد بن طاوس،تحقیق جواد القیّومی الأصفهانی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1414 ق.

5-البیان،للشهید الأوّل،تحقیق الشیخ محمّد الحسّون،طهران،بنیاد فرهنگی امام المهدی (عج)،1412 ق.

6-تنقیح المقال فی علم الرجال،للعلاّمه المامقانی،تحقیق و استدراک الشیخ محی الدین المامقانی،قم،مؤسسه آل البیت علیه السّلام،1423 ق.

7-جامع الأخبار،للشیخ محمّد السبزواری،تحقیق علاء آل جعفر،قم،مؤسسه آل البیت علیهم السّلام 1414 ق.

8-الجامع للشرائع،لیحیی بن سعید الحلّی،قم،مؤسسه سیّد الشهداء علیه السّلام،1405 ق.

9-الجمل و العقود،للشیخ الطوسی،تحقیق محمّد واعظزاده الخراسانی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی«الرسائل العشر».

10-الحدیقه الهلالیه،للشیخ بهاء الدین العاملی،تحقیق السیّد علی الخراسانی،قم،مؤسسه آل البیت علیه السّلام،1410 ق.

ص:130

11-الخصال،للشیخ الصدوق،إعداد علی أکبر الغفّاری،قم،مؤسسه النشر الإسلامی، 1403.ق.

12-الدروس الشرعیه فی فقه الإمامیّه،للشهید الأوّل،قم،مؤسسه النشر الإسلامی، 1412 ق.

13-دروس فی معرفه الوقت و القبله،للعلاّمه حسن زاده الآملی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1406 ق.

14-دعائم الإسلام،للقاضی نعمان المصری،تحقیق آصف بن علی أصغر الفیضی،مصر، دار المعارف 1389 ق.

15-رسائل الشریف المرتضی،لعلم الهدی السیّد المرتضی،تحقیق السیّد أحمد الحسینی الإشکوری،و السیّد مهدی الرجائی،قم،دار القرآن الکریم،1405 ق.

16-الرسائل العشر،للشیخ الطوسی،إعداد عدّه من الفضلاء،قم،مؤسسه النشر الإسلامی.

17-رؤیت هلال،(مجموعه الرسائل)،إعداد الشیخ رضا المختاری و الشیخ محسن الصادقی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1384 ش.

18-شرایع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام،للمحقّق الحلّی،تحقیق عبد الحسین محمّد علی بقّال،الطبعه الثانیه،قم،إسماعیلیان،1408 ق.

19-طرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال،للسیّد علی أصغر الجابلقی البروجردی، تحقیق السیّد مهدی الرجائی،قم،مکتبه آیه اللّه المرعشی،1410 ق.

20-عوالی اللئالی،لابن أبی جمهور الأحسائی،قم،سیّد الشهداء،1405 ق.

21-غنیه النزوح إلی علمی الأصول و الفروع،لابن زهره الحلبی،تحقیق الشیخ إبراهیم البهادری،قم،مؤسسه الإمام الصادق علیه السّلام 1417 ق.

22-فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم،للسیّد بن طاوس،النجف الأشرف،الحیدریه، 1368 ق.

ص:131

23-الفهرست لابن ندیم،إعداد الدکتور یوسف علی طویل،بیروت،دار الکتب،العلمیّه، 1416 ق.

24-القاموس المحیط،لمجد الدین فیروزآبادی،بیروت،دار الجیل.

25-الکافی فی الفقه،لأبی الصلاح الحلبی،تحقیق رضا الأستادی،أصفهان،مکتبه أمیر المؤمنین علیه السّلام 1403 ق.

26-کامل الزیارات،لابن قولویه القمی،تحقیق بهراد الجعفری،طهران،نشر الصدوق، 1375 ش.

27-الکامل فی التاریخ،لابن أثیر الجزری،بیروت،دار الصادر،1385 ق.

28-کشف الرموز فی شرح مختصر النافع،للفاضل الآبی،قم،مؤسسه النشر الإسلامی، 1408 ق.

29-کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون،للحاجی خلیفه،بیروت،دار إحیاء التراث العربی،

30-اللمعه الدمشقیه،للشهید الأوّل،تحقیق الشیخ علی الکورانی،قم،دار الفکر،1411 ق.

31-مجمع الرجال،للمولی عنایه اللّه القهپائی،تحقیق السیّد ضیاء الدین العلاّمه، قم،إسماعیلیان،

32-المختصر النافع فی فقه الإمامیه،للمحقّق الحلّی،الطبعه الثالثه،طهران،مؤسسه بعثت، 1410 ق.

33-مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد،للشیخ الطوسی،إعداد.محمّد علی الأنصاری.

34-مطالع الأنوار فی شرح شرایع الإسلام،للسیّد محمّد باقر الشفتی الشهیر بحجه الإسلام، أصفهان،مکتبه مسجد السیّد.

35-منتفی الجمان فی الأحادیث الصحیح و الحسان،للشیخ حسن بن زین الدین العاملی، تحقیق علی أکبر الغفّاری،قم،مؤسسه النشر الإسلامی،1362 ش.

ص:132

36-المهذّب،قاضی ابن برّاج،قم،مؤسسۀ النشر الإسلامی،1406 ق.

37-النهایه فی مجرّد الفقه و الفتاوی،شیخ طوسی،قم،قدس محمّدی.

38-الوافی بالوفیات،لصفدی،بیروت،دار إحیاء التراث العربی،1420 ق.

39-الوسیله إلی نیل الفضیله،لابن حمزه الطوسی،تحقیق الشیخ محمّد الحسون،قم،مکتبه آیه اللّه المرعشی،1408 ق.

المصادر الفارسیه

40-بیان المفاخر،للسیّد مصلح الدین المهدوی،أصفهان،مکتبه«مسجد السیّد»، 1368 ش.

41-تاریخ أصفهان،لجلال الدین الهمائی،إعداد ماهدخت همائی،طهران،هما،1381 ق.

42-تاریخ أصفهان،لمیرزا حسن خان الجابری،إعداد المظاهری،أصفهان،مشعل، 1378 ش.

43-تحفه الأبرار الملتقط من آثار الأئمه الأطهار علیهم السّلام،للسیّد حجه الإسلام الشفتی،تحقیق السیّد مهدی الرجائی،أصفهان،مکتبه مسجد السیّد،1409 ق.

44-تذکره القبور،للشیخ عبد الکریم گزی الأصفهانی،إعداد ناصر الباقری البیدهندی،قم، مکتبه آیه اللّه المرعشی،1371 ش.

45-تذکرۀ مدینه الأدب،لعبرت النائینی،طهران،مکتبه مجلس شورای اسلامی، 1376 ش.

46-دانشمندان و بزرگان اصفهان،للسیّد مصلح الدین المهدوی،تحقیق رحیم القاسمی و محمّد رضا نیلفروشان،اصفهان،گلدسته،1384 ش.

47-رجال و مشاهیر اصفهان،للسیّد علی جناب،إعداد رضوان پور عصّار،اصفهان، 1385 ش.

ص:133

48-سخنان حسین بن علی علیه السّلام،لمحمّد صادق النجمی،الطبعه التاسعه،قم،مکتبه الإعلام الإسلامی،1381 ش.

49-سرّ الصلاه(معراج السالکین و صلاه الخاشعین)للإمام الخمینی،الطبعه العاشره،طهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینی،1385 ش.

50-فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ جامع گوهرشاد،لجواد الفاضل،مشهد،مکتبه جامع گوهرشاد،1365 ش.

51-فهرست کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی،ج 17)،إعداد عبد الحسین الحائری،تهران 1384 ش.

52-فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی(ج 26)،إعداد علی الصدرائی الخوئی،قم،مکتب الإعلام الإسلامی،1377 ش.

53-فهرست هزار و پانصد نسخۀ خطی،إعداد رضا الأستادی،قم مؤسسه إسماعیلیان، 1373 ش.

54-مقامع الفضل،للعلاّمه آقا محمّد علی الکرمانشاهی،قم،مؤسسه العلاّمه وحید البهبهانی،1421 ق.

55-مکارم الآثار،للمیرزا محمّد علی معلّم حبیب آبادی،إعداد السیّد محمّد علی الروضاتی، اصفهان،نشر نفائس مخطوطات اصفهان.

ص:134

دیوان قدریّه

اشاره

غزل های عارفانه ای پیرامون شب های نورانی قدر

حکیم و فقیه متألّه آیت اللّه سیّد ناصر الدین حجّت نجف آبادی قدّس سرّه

تحقیق و تصحیح:محمّد جواد نورمحمدی بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

مقدّمه

اشاره

آنچه در این رسالۀ ذی قیمت به محضر بزرگان ادب و معرفت ارائه می گردد غزلیات شورانگیز و فرح بخش حکیم عارف مسلک و شاعر فقیه آیت اللّه حاج سید ناصر الدین حجت نجف آبادی می باشد که به خامۀ قلم آن سیّد بزرگوار در مقاطع مختلف زندگی پربرکتشان رنگ حیات گرفته و سروده شده است.زیبایی این سروده ها در آن است که شاعر وارستۀ آن،این اشعار را پیرامون شب های نورانی قدر و همه را نیز در شب های قدر سروده است و همین خصیصه بر غنا و ثروتمندی آن افزوده است.گو اینکه فضای

ص:135

معطّر و معنوی نزول ملائکه بر قلب مبارک حضرت ولی عصر علیه السّلام در ذائقۀ این سلالۀ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام نیز اثر کرده و از آسمان قلب ایشان بر قلم مبارکشان جاری گردیده است.

این اشعار در شناخت ابعاد معنوی آیت اللّه ناصر الدین حجت نجف آبادی اهمیّت ویژه ای دارد و شایسته بود به صورت مناسب به آن پرداخته شود.مشرب عرفانی آن بزرگوار در این غزلیات ظهور و بروزی ویژه دارد و غلبۀ حالات معنوی در سرودن آن و ریختن مضامین بلند معرفتی در غالب غزلیات تأثیری فراوان داشته است.به تعبیری دیگر انسان در متن این اشعار عصارۀ سیر و سلوک عارفان و فیلسوفان متأله شیعه را ذوق می کند و درس معرفت و توحید در محضر آخوند کاشی را از زبان این شاگرد شیرین سخنش می آموزد.از آیات و روایات برداشت های توحیدی لطیفی نموده و در غزل های شورانگیزش از کلام وحی و مظاهر مٰا یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ (1)-که درود خدای بزرگ بر آنان باد-به شایستگی فیض برده است.در اینجا لازم است برای مشخص شدن ارزش این مجموعه به آن بپردازیم.

در غزل چهاردهم فرماید:

از فراز کوه عقل آیی چو اندر دشت روح

هر طرف«جنات تجری تحتها الانهار»هست

در غزل نوزدهم فرماید:

در هوای مژدۀ«احببته»دل دادگان

جدّ و جهد امشب پی قرب نوافل می کنند

در غزل سی و سوم فرماید:

ص:136

1- (1)) -سورۀ مبارکۀ نجم/آیۀ 3.
سوخت جان سید ناصر ز نار«لا اله»

تا دمید از مشرق دل نور«الا اللّه»عشق

در غزل سی و چهارم فرماید:

عشق بگزین ای بلند اختر که فرّ عشق برد

با پر همت محمّد را به أَوْ أَدْنیٰ عشق

لاٰ تَخَفْ إِنِّی أَنَا اللّٰهُ نشنود موسای جان

خلع نعلین تعلّق گر نکرد از پای عشق

همچنین در غزل سی و هفتم می فرماید:

مصقل«لا»را به قوّت آن قدر بر دل زنم

تا که دل را مستعدّ جلوۀ«الاّ»کنم

طور قلبم چون شود از نور«الاّ»منصدع

بی خود از«انا»شوم تأویل«انزلنا»کنم

باری از این گوهرها و برداشت های لطیف معرفتی در غزلیات و دیگر اشعار ایشان کم نیست و نشان از منزلت آن سیّد بزرگوار دارد.حال که عنان قلم گسیخته شد و سمند سخن به عرصه فضائل نورانی سلاله السادات حضرت سیّد ناصر الدین حجت نجف آبادی باریافت،کلام را با ابیاتی از غزل چهلم که معارفی بلند از توحید حضرت سبحان را دربردارد،به پایان می بریم.از سخن و سرودۀ شاعر معرفت کیش در این غزل به دست می آید که وی در حالی از مشاهدات قرار می گرفته و از عوالم غیبی اسراری را به عیان شهود می کرده است و او همۀ این حقایق را در زمان حیاتش کتمان کرده است و پس از رحلتش با جمع آوری برگ نوشته هایش این اثر نورانی به دست ما

ص:137

رسیده است.اکنون چند بیتی از این غزل را به گوش جان می شنویم و به زبان حقیقت واگویه می کنیم:

هر زمان می آیدم اشکال غیبی در نظر

رنگ رنگ و گونه گون، یٰا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ

طوطی جان در قفس گاهی به بالا گه به زیر

می پرد«هوهو»کنان«و النّاس حولی غافلون»

گاه بهرم می کند ز«انا»و«انزلنا»شرح

وز جنون خواهد کند توضیح بطنی از بطون

گوید آن روزی که بد ایام،در آن روز شب

و آن شبی بد تار و روشن تو نمی دانی که چون

بد کتاب اللّه یکسر جمع در حرف الف

و آن الف هم بود ناپیدا و مستور از عیون

همزه ظاهر گشت و شد بهر الف نایب مناب

همچنین قائم مقام او است در کل قرون

نقطه آمد در تنزّل وز پی قوس نزول

رسم قوسی کرد و نام قوس او گردید نون

همزه شد مکسور و آنگه سوی نون آورد رو

چون قلم در جنبش و نون چون دواتی در سکون

نون ساکن شد مشدّد تا گشاید سر به فتح

تا به فتح سر دهد مدّ مداد از دل برون

ص:138

فتحه چون اشباع شد ز اشباع ظاهر شد الف

برد نون را فتحه بالا تا الف شده رهنمون

با الف چون متصل شد نون به اوج خود رسید

لفظ انا تا به این جا آمد از این ها برون

دیوان قدریّه در سال 1335 ش در اصفهان در مجموعۀ اشعار ایشان به همت برادرزاده آن جناب حضرت حجه الاسلام حاج سیّد حسن حجتی(ره)عرضه شده است و الحق باید گفت سعی و همتشان مشکور باد.اما آن چاپ با همۀ سعی و تلاشی که شده غلطهای زیادی پیدا کرده است و چون برگ نوشته های اشعار نیز موجود نیست چاپ تصحیح شدۀ آن را در حال حاضر در عرصه احیاء تراث ضروری می نمود.

در این تحقیق گذشته از اصلاح اشکال های اشعار و انجام حروف نگاری جدید دو کار اساسی دربارۀ این رساله انجام داده ایم:اوّل؛شرح حال آن بزرگوار را در ابتدای رساله آورده ایم و سعی کرده ایم ابعاد شخصیتی ایشان را تا حد امکان روشن نماییم.

دوّم،آیات و روایاتی را که مؤلف بزرگوار در متن به آنها استناد کرده و یا اشاره فرموده اند در پاورقی توضیح داده و منابع آن را بیاوریم.علاوه بر این لغات کلیدی و اصطلاحات ادبی و عرفانی اشعار را در حد توان و مجال این رساله توضیح داده ایم.

این توضیح را در اینجا اضافه کنم:بخشی از غزل ها از سوی سرایندۀ بزرگوار آن مشخص شده است که در چه شبی از شبهای قدر سروده شده است و بخشی دیگر را فقط می دانیم سرودۀ شب قدر است.این توضیح را در ابتدای هر غزل آورده ایم.

خواهش کمترین از اهل ادب و توجه این است که اگر قصور و تقصیری در این رساله انجام گرفته تذکّر دهند و اگر پیشنهادی در تکمیل آن یا توضیح بیشتری در نظر

ص:139

مبارکشان دارند برای ما ارسال دارند.از همۀ کسانی که ما را مورد لطف خویش قرار می دهند پیشاپیش سپاسگزارم.همچنین از همۀ کسانی که نظر تشویق و همکاری و مساعدتشان به این رساله رنگ حیات بخشیده تقدیر و تشکر می کنم.خداوند را به پاس این توفیق سپاس می گویم و از درگاه احدیتش توفیق معرفت و عاقبت به خیری خواستارم.

و السلام

مرکز تحقیقات مهر خوبان

محمّد جواد نورمحمدی

جمعه 29 ذی الحجّه 1427

ص:140