گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
شرح حالات و زندگی حکیم متألّه آیت اللّه حاج سیّد ناصر الدین حجّت نجف آبادی






اشاره

حکیم متألّه و وارسته حضرت آیت اللّه حاج سیّد ناصر الدین حجّت حسینی نجف آبادی از شخصیت های بلند منزلت نجف آباد است.حیات این فرزانۀ آسمان علم و معرفت متأسفانه در جایی به صورت مناسب نگارش نشده است و به همین جهت ما در این مقال در حد امکان به بررسی و تحقیق ابعاد شخصیتی ایشان می پردازیم.

والد حکیم

نام آن جناب بنابر آنچه خود در اوّل کتاب«خلیجه المقال»از کتاب های کتابخانۀ شخصی اش نگاشته،سیّد ناصر الدین حسینی فرزند سیّد هاشم فرزند سیّد حسین نجف آبادی مشهور به حسین آبادی است.پدرش آقا سیّد هاشم حسینی نجف آبادی نیز از علمای این دیار بوده است که گویا به دستور یکی از علمای اصفهان برای تبلیغ به روستای اشترجان (1)فرستاده شده است.از آقا سیّد هاشم حسینی تفسیری از سورۀ

ص:141

1- (1)) -اشترجان(اشترگان)جزء منطقه لنجان که تا شهر اصفهان 36 کیلومتر و تا پیربکران 12 کیلومتر فاصله دارد،واقع گردیده است و وجه تسمیه آن گویا این بوده که در آنجا اشتر زیاد بوده است و لذا آنجا را اشترگان یعنی جائی که اشتر زیاد دارد و سپس در زمان تسلط اعراب بر اصفهان معرب گردیده و اشترجان گفته اند و یا اینکه در لهجۀ قدیم اصفهان جیم و کاف فارسی شبیه یکدیگر تلفظ می شده است.(آثار ملی اصفهان/ص 822،ابو القاسم رفیعی-
جمعه به صورت خطّی باقی مانده است که بنابر اطلاعات بنده در کتابخانۀ آیت اللّه حاج شیخ احمد حججی نگهداری می شود.

از پدر آن جناب اطلاعات افزون تری در دست نیست.

تولد و حیات علمی

حکیم سیّد ناصر الدین حجّت نجف آبادی بنابه تصریح خویش در نامه ای (1)در سیزدهم رجب سال 1297 قمری مطابق سال 1257 شمسی (2)پا به عرصۀ خاک نهاد.

آن جناب در نجف آباد رشد کرد و پس از آن وارد حوزۀ تحصیل علم و معرفت و تلاش گردید.پدر،اولین استاد زندگی اش شد و هم چنانکه ادب را از او فراگرفت، خواندن و نوشتن و نیز مقدمات علوم اسلامی را در محضرش آموخت.وی پس از این مقدار تحصیلات راهی حوزه باشکوه اصفهان گردید و علوم اسلامی را در آن جا پی گرفت.حوزۀ آن روز اصفهان جوشش و رونق فراوانی داشت و انسان های والایی در آن مشغول تحصیل و تکمیل مراتب انسانیّت بودند.ایشان در حوزۀ اصفهان پس از گذراندن ایّامی به درس آقا سیّد محمد باقر درچه ای (3)و آخوندکاشی 4حاضر شد 5و از

ص:142

1- (1)) -کپی این نامه نزد نگارنده موجود است.
2- (2)) -آیت اللّه مرعشی در حاشیۀ خود بر تذکره القبور علاّمه گزی تاریخ تولّد ایشان را سال 1358 ذکر کرده که بنابر نقل مستند داخل متن،نادرست است.
3- (3)) -آیت اللّه محمد باقر درچه ای از اکابر علما و مجتهدین و اعاظم فقها و مدرسین اصفهان است.وی در سال 1264 قمری متولد شد و عمدۀ تحصیلاتش را در اصفهان از محضر آقا میرزا محمد باقر چهار سوقی و میرزا محمد حسن نجفی و میرزا ابو المعالی کلباسی بهره برد. ایشان در نجف اشرف نیز نزد میرزا محمد حسن شیرازی و حاج میرزا حبیب اللّه رشتی و حاج سید حسین کوه کمره ای به شاگردی نشست و از محضر استادان حوزۀ نجف فیض برد.وی-
خرمن پرفیض آنان بهره های فراوان برد و جانش را به زلال علم و معرفت آرامش بخشید.

پس از آن به قم و مشهد مهاجرت کرد و در هریک از این دو شهر مدتی ماند و از سرآمدان حوزه های قم و مشهد بهره مند گردید.وی پس از آن راهی حوزۀ بزرگ

ص:143

فقاهتی شیعه؛نجف اشرف؛گردید و در جوار مولی الموحدین علی علیه السّلام با استمداد از روحانیّت آن مکان مقدّس به تحصیل و تکمیل مراتب علمی و معنوی پرداخت. (1)آن جناب پس از آن که از اساتید حوزه های مختلف استفاده کرد،به نجف آباد بازگشت و در ارشاد خلق دامن همّت به کمر زد.مورّخان دربارۀ زمان سکونت وی در نجف آباد نکته ای برای ما بازگو نکرده اند و متأسفانه از تحولات دوران تحصیل و چرایی مهاجرت ایشان به حوزه های مختلف نیز اطلاعی در دست نیست.

در نوشته ای که آن را در میان کتاب های کتابخانه اش یافته ایم دربارۀ تحصیلات و مدارج علمی خویش مدارکی را آورده اند.این نوشته نامه ای است که در پی درخواست شرح حالی توسط یکی از مجلات اصفهان قلمی شده است.

وی در بخشی از آن نوشته چنین مرقوم فرموده اند:«اگر برای ترجمۀ حالم اطلاع بیش تری لازم باشد،به چشم غیر،حال خود را دیده و با کمال انفعال عرض می کنم که این بنده در اکثر علوم شرعیّه و عقلیّه و قدیمه و جدیده دست انداخته و به قدر خود سهمی اندوخته ام و در حکمت و شرعیات و طب و غیره اجازه ها داشته و پا از مقام تقلید بالاتر گذاشته ام و کتاب«حجه البالغه»که در جواب نبیل زادۀ بهایی نوشته ام و به طبع رسیده یک درجه معلومات این بنده را معرفی می نماید.آه آه که از نوشتن این چند جمله خجل و نادم شدم...» (2)

این نامه درحالی که اطلاعات گرانبهایی را دربارۀ زوایای پنهان زندگی این حکیم فرزانه دربردارد،نمایی از عظمت روحی و ابعاد اخلاقی و صفای ضمیر آن حکیم را نیز نشان می دهد.متأسفانه از اجازاتی که در این نامه آمده است نیز اطلاعی نداریم و اگر به دست می آمد بسیار گرانبها و ذی قیمت و روشنگر بود.بنده چنین حدس می زنم اگر هم

ص:144

1- (1)) -برخی از این نکات از مضامین و مطالب دیوان اشعار آن جناب بدست آمده است.
2- (2)) -اصل این نامه نزد نگارنده موجود است.
اکنون نیز تحقیقات میدانی مناسبی در زادگاهش نجف آباد شروع شود باز ممکن است بخشی از زوایای تاریک زندگی ایشان روشن گردد.

مکانت توحیدی و معرفتی

از نکاتی که می تواند ما را در شناخت ابعاد علمی و معرفتی ایشان یاری کند چند جمله ای است که اول یکی از کتاب های خویش آورده است.این کتاب«مشارق انوار الیقین فی اسرار امیر المؤمنین علیه السّلام»اثر عارف شیعی حافظ رجب برسی (1)است.این عارف شیعی چنان مجذوب مقامات امیر المؤمنین علیه السّلام و غرق در توجه به انوار امیر المؤمنین علیه السّلام بوده که در سخنان خود مورد طعن برخی از عالمان اسلامی قرار گرفته و او را متهم به غلوّ کرده اند.البته علاّمۀ امینی در«الغدیر» (2)و نیز آیت اللّه سیّد محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب«روح مجرد» (3)دفاع شایسته ای از ایشان نموده و تهمت های وارده به شیخ عارف حافظ رجب برسی را رد کرده اند.

ص:145

1- (1)) -حافظ شیخ رضی الدین رجب بن محمّد بن رجب برسی حلی از عرفا و فقهای امامیّه است علاوه بر فضل واضح او در فن حدیث و تقدّم وی در ادب و سرودن شعر و علوّ رتبۀ شعری او و تضلّع او در علم حروف و اسرار آن و استخراج فوائد آن،-و بدین جهت کتب او پر است از تحقیق و دقّت نظر-در علم عرفان و علم حروف مسلک ویژه ای دارد همچنانکه در ولایت و محبت ائمه دین علیهم السّلام آراء و نظریّاتی دارد که جمعی از مردم آن را نمی پسندند و وی را رمی به مرتبۀ غلو کرده اند الاّ اینکه باید دانست:حق مطلب این است که همۀ آنچه را که وی برای ائمه علیهم السّلام اثبات کرده پائین تر از مرتبه غلو است.عارف شیعی حافظ رجب برسی دارای تألیفاتی است از جمله:الدّر الثمین فی خمسمائه آیه نزلت فی مولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام،رساله فی الصلوات علی النبی و آله المعصومین،رساله مختصره فی التوحید،کتاب الألفین فی وصف ساده الکونین.آن جناب تا سال 813 ق در قید حیات بوده است.گزیده و ترجمه از الغدیر، ج 7،ص 33-68.
2- (2)) -الغدیر،علاّمه امینی،ج 7،ص 33-68.
3- (3)) -روح مجرد.
با توجه به این نکات سخنی را که مرحوم حجّت نجف آبادی در ابتدای کتاب مشارق انوار الیقین آورده با هم مرور می کنیم: «بسم اللّه الرحمن الرحیم؛یا محمد یا علی؛این کتاب ملک من است و اعتقادات این حقیر هم با اعتقادات صاحب این کتاب خیلی به یکدیگر نزدیک است و حقیر هم مرید این کتاب هستم.هرچند در بعضی مقامات کوتاه گرفته ولی به ملاحظۀ«انّی لاکتم من علمی جواهره» (1)(بی گمان من گوهرهای علمم را پنهان می کنم)بوده است.و اللّه اعلم بالمراد» .

با این بیان شاید بتوان دریافت آن جناب چه اعتقاد عمیقی نسبت به مقام ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام و به خصوص امیر المؤمنین علیه السّلام داشته است و در افقی نورانی از معنویت نسبت به آن بزرگواران سیر می کرده است که دست عالمان ظاهربین از آن کوتاه بوده است.

این دست خط که در حدود سن 58 سالگی آن جناب به خامۀ قلمش رنگ گرفته، خود نشان از معرفت و طهارت روحی وی دارد.با این حساب او را می توان یکی از مجتهدان عالی مقام و حکمای عارف مشرب این شهر شمرد.این نکته از لابلای مطالب تألیفات آن جناب نیز به دست می آید.

آری در محیط کوچکی مثل نجف آباد آن روز یعنی حدود سال 1300 شمسی کسی نبود که موقعیت و مکانت او را درک کند و از علوم ظاهری و باطنی او استفاده کند.

تحقیق و بررسی تألیفات مرحوم حجّت می تواند مقام علمی و اخلاقی وی را بیش از پیش آشکار سازد و اکنون مجال بررسی تمامی ابعاد علمی و آثار ایشان نیست.کسی که مروری بر دیوان قصائد چاپ شده ایشان بنماید اطلاعاتی مفید دربارۀ اندیشه های ایشان به دست می آورد.بخشی از این دیوان رساله ای در طب می باشد که مهارت ادبی و نیز تخصص ایشان را در علم طب نشان می دهد.همچنین بخشی از این دیوان اشعاری

ص:146

1- (1)) -الاصول الاصلیه،فیض کاشانی،ص 47،سازمان چاپ دانشگاه،1390.
است با عنوان«حکمت الهی فی اثبات الهیولی»که باز زاویه ای از ابعاد علمی و اندیشۀ ایشان را روشن می نماید.

آن جناب در نجف آباد مورد توجه عامۀ مردم و نیز بزرگان بوده است و تقریبا منزوی از مردم،روزگار می گذرانده است.

به مثنوی معنوی ملاّی رومی علاقه ای وافر داشته و گویا اشعار زیادی از آن را حفظ بوده است.در ابتدای سخنرانی هایش همیشه چند بیتی از مثنوی را که تناسبی با موضوع سخن داشته می خوانده است و سپس سخنان خود را شروع می کرده است.

در جریان تصحیح قبلۀ نجف آباد (1)نیز که به همت آیت اللّه حاج شیخ احمد حججی انجام گردید یاور و پشتیبان حاج شیخ احمد بوده است.در مقالۀ«شیخ احمد بت شکن»به قلم ابو القاسم پاینده در وصف مرحوم حاج آقا ناصر حجّت در رابطه با تصحیح قبله چنین آمده است:«در شهر نون[نجف آباد]امیدی نبود،مریدان شیخ [احمد حججی]در انبوه جمع گم بودند.سیّد ناصر ملای روشن ضمیر که از رفتار نامردانۀ مخالفان خوشدل نبود در راه حق تلاشی کرد،یک روز آفتابی زمستان بر بام شبستان مسجد نصیر دایره ای از گچ ساخت و شاخصی برآورد و قبلۀ درست را نشان داد که با خط برجستۀ محراب ها یکی بود اما توضیحات وی چنان پیچیده و علمی بود که از فهم مخالفان کوردل دست کم یکی دو سه سال نوری دور بود.» (2)

تألیفات

اشاره

از تألیفات آیت اللّه ناصر الدین حجّت چند تألیف سودمند به یادگار مانده است که در زیر به ذکر آن می پردازیم:

ص:147

1- (1)) -بنگرید به:حکایت پارسایی،زندگی آیت اللّه حاج شیخ احمد حججی،محمّد جواد نور محمّدی،صص 70-72،کانون پژوهش،اصفهان،1381.
2- (2)) -همان.
1-دیوان اشعار

مرحوم حجّت الاسلام و المسلمین حجتی که وصی ایشان بوده است در شرح حال ایشان که در ابتدای دیوان ایشان آمده از این کتاب با عنوان«نفحات روح القدس»نیز یاد کرده و دربارۀ دیوان اشعار این بزرگمرد چنین فرموده است:ناظم این دیوان با قدرت بیان و طبع روانی که در انشاء ادبیات داشته پیشه اش شعر گفتن و شاعری نبوده،بلکه حضرت معظم له از عنفوان جوانی تا اوان پیری مواقعی را که از مباحث علمی و موضوعات فکری خستگی روحی پیدا می نموده و در خلال این احوال می خواسته تجدید حال و نشاط و تحصیل فراغت بال و انبساطی نماید،تفنّنا و تفریحا بالبداهه چند بیتی می سروده و در متون یا حواشی کتبی که در دسترس آن جناب بوده ثبت می فرموده یا بر صفحۀ کاغذپاره ها و نسخه های مستعمله نوشته و دور می انداخته است و این بنده از نقطه نظر حفظ آثار قلمی این دانشمند نامی آن قطعات منشدۀ پراکنده را جمع آوری و تبویب نمودم (1).

بنده خود تمامی کتاب های آیت اللّه حجّت را در کتابخانۀ آیت اللّه حججی دیده ام و این اوراق را در میان آن کتابها دیده ام.کاغذهایی که از پاکت های سیگار بود و مرحوم حجّت از آن ها برای نوشتن برخی اشعار استفاده می کرده است.متأسفانه در سال 1373 شمسی که بنده این برگه ها را دیدم موفق نشدم آن ها را با دیوان اشعار آن جناب مطابقت بدهم.و با وضعیت فعلی بعید می دانم آن برگه ها باقی مانده باشد چرا که در همان وقت هم بخشی از این اوراق دور انداخته شده بود.

2-الحجه البالغه فی تنبیه القلوب الزائقه

آیت اللّه حجّت این کتاب را در ردّ بهائیّت و در جواب نبیل زادۀ بهایی نوشته و در مشهد چاپخانۀ خراسان در 482 صفحه به چاپ رسیده است.

ص:148

1- (1)) -مقدّمه دیوان قصائد آیت اللّه حجّت به قلم حجه الاسلام حاج آقا حسن حجّتی.
3-رساله ای در طهارت آب قلیل

نسخۀ خطی این اثر به خط مبارک مرحوم حجّت بنا به گفتۀ حضرت حجه الاسلام حاج آقا رضا حججی مسئول کتابخانۀ آیت اللّه حججی نجف آباد در این کتابخانه موجود می باشد.

4-تفسیر سورۀ تین

5-صراط مستقیم در ردّ بهائیت

از این دو رساله اطلاعی دریافت نکرده ام و نمی دانم نسخ خطی این دو اثر وجود دارد یا نه؟

حفظ میراث گذشتگان

دوره ای بر فرهنگ و علوم اسلامی گذشته است که بی اغراق و گزاف مرکّب قلم، چون خون بود که جاری می شد تا کتابی رنگ حیات پذیرد.چه خون دل ها که عالمان خداپرست خوردند و چه زحمت ها و مرارت ها که برای یک اثر علمی کشیدند.این کتاب های گرانبها دست به دست امانت داده شده تا به نسل های بعد سپرده شود.صنعت چاپ نبود و همۀ کتاب ها با قلم و انگشتان عالمان دین و دوستداران علم و فرهنگ نوشته و از خطر نابودی حفظ می شد.عالمان دین با چه زحمت و خون دلی کتاب ها را می خریدند و به عنوان میراث فرهنگی گذشتگان و دستور العمل آیندگان نگهداری می کردند.از این نمونه ها در زندگی عالمان دین فراوان است.یکی از این عالمان فرهنگبان مرحوم حاج آقا ناصر حجّت است.او برای حفظ میراث گذشتگان با زحمت و تلاشی وصف ناشدنی و با بضاعت اندک خود به خرید کتاب و حفظ و نگهداری و ترمیم آن ها پرداخته است.در ابتدای کتاب«خلیجه المقال فی علم الرجال»نوشته است این کتاب را با سختی و زحمت به چهار قران خریده است و یا در اوّل یکی از کتاب های دیگر کتابخانه اش که در کتابخانه آیت اللّه حاج شیخ احمد حججی نجف آباد

ص:149

نگهداری می شود،چنین نوشته است:«...من بندۀ شرمنده با گریه و با خنده این کتاب را به مبلغ پانزده قران خریدم...»و یا در ابتدای کتاب«لسان العجم»چنین مرقوم داشته اند:

بسم اللّه الرحمن الرحیم کتاب لسان العجم را به یک قران سفید خریدم در روز هفتم ماه ذی القعده این امر عظیم و این واقعۀ جانگداز رخ داد.چه گویم که ناگفتنم بهتر است؛ 7 ذی القعده 1318 ق .

علاوه بر این شواهد که گویای زحمت و تلاش ایشان در حفظ میراث گذشتگان و نیز نشانه ای آشکار از عشق به کتاب دارد،خرید و ضبط و نگهداری هفتاد نسخه از نسخه های نفیس خطی است که از ایشان برجای مانده و در کتابخانۀ ایشان محفوظ بوده است و اکنون به کتابخانۀ حضرت آیت اللّه حاج شیخ احمد حججی قدّس سرّه منتقل شده است.کتابخانۀ شخصی ایشان نیز که دارای حدود 1500 کتاب که در آن نفایس کتب چاپ سنگی فراوانی از دورۀ قاجاریه موجود است،در گنجینۀ کتابخانۀ آیت اللّه حججی نگهداری می شود.

رحلت

مرحوم آیت اللّه حاج سیّد ناصر الدین حجّت نجف آبادی در سن 63 سالگی در حالی که عمر چندانی از وی نگذشته بود و تازه هنگام آن فرا رسیده بود که از وجود ارزشمندش استفاده شود در تاریخ هفدهم ربیع الاول (1)سال هزار و سیصد و شصت هجری قمری به رحمت ایزدی پیوست و عجب اینکه در روز تولد حضرت رسول اکرم صلوات اللّه و سلامه علیه با سنی برابر سن مبارک آن حضرت سرای غرور را به عالم آخرت ترک گفت و به جوار رحمت و رضوان حق رهسپار شد.جسد مبارک آن جناب را در قبرستان شش جویۀ نجف آباد به خاک سپردند.روانش شاد و راهش پررهرو باد.

ص:150

1- (1)) -در کتاب«تذکرۀ شعرای معاصر اصفهان»تألیف سیّد مصلح الدین مهدوی،ص 97،شب 16 ربیع الاول ذکر شده است درحالی که همین مؤلّف در کتاب دیگرش و نیز دانشمندان و بزرگان اصفهان،ج 2،ص 970 این تاریخ را 16 ربیع الثانی ذکر کرده که نادرست است.
[دیوان قدریّه]

[غزلیّات]

(1) [ شمع امشب می فروزد طلعت جانانه را

]

شمع امشب می فروزد طلعت جانانه را

البشاره البشاره مژده ده پروانه را

بردۀ فانوس تن از برق شمع جان بسوخت

مژده ده پروانه را پروانۀ دیوانه را

در هوای دانه«کوکو»تا به کی چون فاخته

همچو جغدان تا به کی مسکن کنی ویرانه را؟

یک سحر همچون کبوتر سر برآور زیر پر

وز سرمستی برآور هوهوی مستانه را

جان سپردن،همچو آتشخانه روشن کردن است

جان بیفشان تا همی روشن نمایی خانه را

غوص کن چون ناصر سیّد (1)به قعر بحر دل

تا ز قعر بحر دل آری برون دردانه را

ص:151

1- (1)) -این گونه تعریف و تمجیدهای حکیم سید ناصر الدین حجت را با توجه به سیرۀ اخلاقی آن جناب باید از باب«و امّا بنعمه ربّک فحدّث»دانست.از فضای حاکم بر غزلیات و مطالب معنوی و معارف سروده ها به دست می آید ستایش ها از خداوند سبحان است که فیض این عنایت ها از اوست و مکانت توحیدی عارف جز این اقتضایی ندارد و نباید این گونه سخنان را بر امثال حضرت مولّف قدّس سرّه خرده گرفت.
مست شو چون وی چنان کامشب ببلعی چون نهنگ

ساقی و پیمانه را و ساغر و خمخانه را

(2) [ امشب از ناخن برآور کوه سخت سینه را

]

امشب از ناخن برآور کوه سخت سینه را

مغتنم دان لیله القدر و شب آدینه را

گنج اسرار محبت (1)پیش از این بد سر به مهر

شاه معشوقان گشود امشب سرگنجینه را

خواست تا با چشم خود بیند جمال خویش را

ساخت از انسان کامل بهر خود آیینه را (2)

گر تو خواهی روی جانان را ببینی جلوه گر

محو کن ز آیینۀ دل صورت بوزینه را

جان به جانان آشنا بوده است در روز ازل (3)

اللّه اللّه یاد می کن صحبت دیرینه را

لذّت از شهد محبت گیر چون مردان مرد

چند چون طفلان اسیری لذّت لوزینه (4)را

ص:152

1- (1)) -اشاره ای لطیف به حدیث قدسی معروف دارد که می فرماید:کنت کنزا مخفیّا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف(اسرار الحکم،ملاهادی سبزواری،ص 20؛آداب الصلاه، امام خمینی،ص 288،چاپ مؤسسۀ نشر آثار امام).
2- (2)) -در روایت از رسول اکرم وارد شده است:خلق اللّه آدم علی صورته(شرح اصول کافی،ملا صالح مازندرانی،با تصحیح و تعلیق علامه شعرانی،ج 4،ص 123-124).
3- (3)) -اشاره به آیۀ اخذ میثاق دارد که می فرماید: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلیٰ شَهِدْنٰا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیٰامَهِ إِنّٰا کُنّٰا عَنْ هٰذٰا غٰافِلِینَ (اعراف172/).
4- (4)) -نوعی شیرینی،باقلوا.
ناصر سیّد بدستت می دهد سرمشق عشق

گرز لوح دل بشویی نقش بغض و کینه را

(3) [ من ان شا اللّه از قالب اگر آیم برون امشب

]

من ان شا اللّه از قالب اگر آیم برون امشب

نهم امشب قدم بالای چرخ واژگون امشب

الا ای عقل دوراندیش،من زنجیر بگسستم

ترا باید حذر از من که گل کرده جنون امشب

چنان مستم که می خواهم که بر تن پوست بشکافم

بنای ملک امکان را نمایم واژگون امشب

کنم یک قطره خون،دل را بیاد روی دلداری

دو گیتی را کنم غرق اندر آن یک قطره خون امشب

برآرم مست و دیوانه ز دل یک«هو»ی مستانه

کز آن«هو»عرش اعظم را بلرزانم کنون امشب

برای بیستون دل بسازم تیشه از مژگان

بیک برهم زدن از جا کنم این بیستون امشب

اگر با ناصر سیّد به یاد دوست کوشیدی

ز«ها»و«واو»می بینی اثر چون«کاف»و«نون»امشب (1)

ص:153

1- (1)) -منظور مصرع دوم این است که:اگر در این شب قدر تمام توجه ات به سوی حضرت دوست و محبوب حقیقی و ذات پروردگار باشد،با گفتن«هو»خواسته ات را برآورده می بینی و اثر«کن»به معنی باش را خواهی دید.در آیه 82 سورۀ یس آمده است: إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ .
(4) [ دیگر امشب روز روشن می شود مهمان شب

]

دیگر امشب روز روشن می شود مهمان شب

شب شود قربان روز ای جان من قربان شب

من شوم قربان شب یعنی شوم قربان روز

شب کجا مانده به جا چون روز شد مهمان شب

می نویسد بامداد نور خورشید ظهور

سورۀ توحید را بر سینۀ قرآن شب

اهل دل دانند کاخر شاهد زیبای صبح

می گشاید روی روشن از دل دامان شب

هیچ دانی شب چه باشد،نیست جز پایان روز

هیچ دانی روز چبود،نیست جز پایان شب

حقّ و حقّ مرغ حق حقا که تعلیم حق است

تا ز حقا حق بحق الحق رسد حق خوان شب

جلوۀ برق تجلّی کی توان دیدن به روز

جز میان رعد آه و اشک چون باران شب

شمع جان ای ناصر سیّد نگردد مشتعل

گر نخیزی ور نریزی اشک در بطنان شب (1)

ص:154

1- (1)) -سحرخیزی و بیداری شب و مناجات و گریه و زاری در دل شب از رموز موفقیت سالکان راه خدا و آرزومندان لقاء پروردگار است و در روایات فراوانی به مناجات در دل شب و گریۀ از ترس خدا توصیه و تأکید شده است که در اینجا به یک روایت نورانی اشاره می کنیم:امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود:انّ الوصول الی اللّه عزّ و جلّ سفر لا یدرک الاّ بامتطاء اللّیل.من لم یحسن ان یمنح لم یحسن ان یعطی.(بحار الانوار،ج 7،ص 380؛آثار الصادقین،حاج شیخ صادق احسان بخش،ج 11،ص 197،حدیث 16013).
(5)

[سرودۀ شب نوزدهم ماه رمضان]

دل می طپد از شوق رخت در برم امشب

رحمی بکن ای دوست به چشم ترم امشب

سر فرش رهت کرده ام و چشم براهم

کز راه کرم پا بنهی بر سرم امشب

من جز در لطف تو ندارم در امید

بگشای در لطف و مران از درم امشب

دیوار قفس بشکنم از بس بزنم پر

صیاد اگر باز نماید پرم امشب

زان نشتر پرخون که زدی بر دل پرخون

یک بار دگر زن که بسی بهترم امشب

یا قوت لبت خواهم و دارم گهر اشک

بنگر به سوی چشم پر از گوهرم امشب

یکدم سوی من بین که دمی بیش نمانده است

ترسم که نبینی به دم دیگرم امشب

صبر از لب چون قند تو تا چند که تلخ است

بگشا دهن تنک و بده شکّرم امشب

دریای عطای تو خدایا نشود کم

گر پر کنی از بحر کرم ساغرم امشب

ص:155

چون ناصر سیّد به نبی چشم شفاعت

دارم که ببخشند به پیغمبرم امشب

(6) [ می کند باد صبا مشک فشانی امشب

]

می کند باد صبا مشک فشانی امشب

می گلرنک بنوش آنچه توانی امشب

ای پسر پیر شوی باده بیاور که فتاد

بر سر پیر خرد عشق جوانی امشب

می ام ای مغبچه در ساغر الفاظ مریز

می روم من به سر خم معانی امشب

وعدۀ وصل تو ای سرو گل اندام رسید

در رهت دیده کند اشک فشانی امشب

شب وصل است و به یاد گل رویت دارم

همچو مرغان سحر زمزمه خوانی امشب

خال ابرو بنما تا که نمایم تفسیر

نکتۀ دیگری از سبع مثانی (1)امشب

بگشا سلسلۀ زلف به رخ،تا که کنم

کشف یک سلسله اسرار نهائی امشب

ص:156

1- (1)) -نام دیگر سورۀ فاتحه الکتاب است که خداوند در سورۀ حجر آیه 87 می فرماید: وَ لَقَدْ آتَیْنٰاکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثٰانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ در روایت است که رسول اللّه(ص)فرمودند:خداوند به من منت جداگانه گذاشت به فاتحه الکتاب و آن را در کنار قرآن قرار داد.(آداب الصلاه،امام خمینی،ص 299 به نقل از عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 301).
لَنْ تَرٰانِی است جواب أَرِنِی طور وجود

محو کن تا شنوی(سوف ترانی) (1)امشب

آنچه دانی همه از دفتر خاطر بزدای

تا بدانی همه آن ها که ندانی امشب

می کند ناصر سیّد به دعا دست بلند

به امیدی که تواش باز بخوانی امشب

(7)

[سرودۀ شب نوزدهم ماه رمضان]

شکر و (2)للّه که مرا کار به کام است امشب

یارم اندر نظر و باده به جام است امشب

هست اول شب عشر سوم شهر صیام

وین عجب کان مه من بدر تمام است امشب

شب قدر است شب وصل که در مذهب عشق

نزد ارباب بصر خواب حرام است امشب

هرکه را باده به جام است و دل آرام به کار

بهرش از قبل ملک عرض سلام است (3)امشب

ص:157

1- (1)) -اشاره ای به آیۀ 143 سورۀ مبارکۀ اعراف است که می فرماید: وَ لَمّٰا جٰاءَ مُوسیٰ لِمِیقٰاتِنٰا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی وَ لٰکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکٰانَهُ فَسَوْفَ تَرٰانِی فَلَمّٰا تَجَلّٰی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسیٰ صَعِقاً فَلَمّٰا أَفٰاقَ قٰالَ سُبْحٰانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ.
2- (2)) -در نسخه چنین است.
3- (3)) -اشاره به آیۀ شریفۀ: سَلاٰمٌ هِیَ حَتّٰی مَطْلَعِ الْفَجْرِ.
تا شود سرّ محبت به ملایک مکشوف

قدسیان را به زمین محشر عام است امشب

روح اعظم (1)که بود قاصد و دلاّلۀ عشق

بر در محضر پرنور امام است امشب

ادب از شمع بیاموز که این سوخته جان

اشک می بارد و در حال قیام است امشب

یا ز پروانه بیاموز که گرد سر شمع

بهر جان باختنش طوف مدام است امشب

گر چو پروانه نسوزد پرت از آتش عشق

آه سردت خنک و طمع تو خام است امشب

این همه ناصر سیّد چه دهی طول سخن

نظر یار به دل،نی به کلام است امشب (2)

(8) [ شب وصل است و دلم را خفقانی عجب است

]

شب وصل است و دلم را خفقانی عجب است

ضربان دلم امشب ضربانی عجب است

ص:158

1- (1)) -در روایت است که ابو بصیر گوید از امام صادق علیه السّلام دربارۀ این کلام خداوند پرسیدم که می فرماید: وَ کَذٰلِکَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنٰا مٰا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتٰابُ وَ لاَ الْإِیمٰانُ (52 سورۀ شوری)حضرت فرمودند:روح آفریده ای است از آفریدگان خدای تبارک و تعالی، بزرگتر از جبرئیل و میکائیل.این روح همراه پیامبر صلّی اللّه علیه و اله بود،او را آگاه می ساخت و استوارش می داشت.و پس از پیامبر این روح همراه امامان است.(اصول کافی،ج 1،ص 273،کتاب الحجه،باب الروح التی یسدد اللّه بها الائمه).
2- (2)) -اشاره به حدیثی که از حضرت ختمی مرتبت محمّد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله نقل شده است:ان اللّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اموالکم و انما ینظر الی قلوبکم و أعمالکم.(رسائل شهید ثانی، تحقیق رضا مختاری،ج 2،ص 813،چاپ دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم).
سر سرگشته که دور حرم دل می گشت

دگر امشب دورانش دورانی عجب است

می رسد مژده دیدار ز دلدار به جان

وندر این هیمنه جان را هیمانی عجب است

هر سر موی من از معجز پیغمبر عشق

در بیان صفت حسن،زبانی عجب است

وز سر شوق فغانی که برآرم ز فؤاد

برکند کون و مکان را که فغانی عجب است

عشق را غیر نشانی که ز بی نام و نشان

عقل می داد نشان نام و نشانی عجب است

فاش گویم که پس پردۀ دل دربچه ای است

که اگر باز شود،سوی جهانی عجب است

ناصر سیّد استاد ز شاگردی عشق

در تمام سخنش لطف و بیانی عجب است

(9) [ امشب ای مرغ سحر کار تو خاطرخواه است

]

امشب ای مرغ سحر کار تو خاطرخواه است

با نسیم سحری نکهت گل همراه است

امشب از شورش مستانۀ تو شور دگر

افتد اندر دل و جانی که ز عشق آگاه است

نعره زد بلبل و رسوا شد و گل پرده درید

عشق پوشیده کنون،قصۀ در افواه است

عشق اگر می طلبی طالب رسوایی باش

پرده بر عشق مپوشان که کتان بر ماه است

نور«انا»ز کجا تافته بر گل عجبا

مگر امشب شب قدر است که«انزلناه»است

ص:159

عقده از نطق تو ای مرغ سحرخوان که گشود

تو مگر موسی و گل نخله و امر از شاه است؟

«لا اله»آتش و موسی تو و دل نخله،مترس

لاٰ تَخَفْ إِنِّی أَنَا اللّٰهُ (1)در«الاّ اللّه»است

همره ناصر سیّد بگشا بال و بچرخ

دور گل خسته مشو عمر سفر کوتاه است

(10)

[سرودۀ شب بیست و سوم ماه رمضان]

دم جان بخش نسیم سحری مشگین است

مگر امشب گذرش بر موی حور العین است

آمدی باز ز فردوس مگر کز دم تو

عرصۀ روی زمین غیرت علّیین است

بازگو گر خبری باشدت از حضرت دوست

که مرا دم همه از یار و مرادم این است

بگشا غنچۀ دل را که من از تنگ دلی

همچو گل دامنم از خون جگر رنگین است

ص:160

1- (1)) -اشاره به مشاهدات و سیر معنوی حضرت موسی علیه السّلام است که در قرآن در این باره آمده است: فَلَمّٰا أَتٰاهٰا نُودِیَ مِنْ شٰاطِئِ الْوٰادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبٰارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یٰا مُوسیٰ إِنِّی أَنَا اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ وَ أَنْ أَلْقِ عَصٰاکَ فَلَمّٰا رَآهٰا تَهْتَزُّ کَأَنَّهٰا جَانٌّ وَلّٰی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یٰا مُوسیٰ أَقْبِلْ وَ لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ. (سورۀ مبارکۀ قصص/آیۀ 30-31).
چشم اگر باز کنم جز به سوی طلعت یار

سر مژگان همه بر دیده من ذوبین (1)است

سرمه از خاک ره یار گرفته است مگر

دیدۀ ناصر سیّد که حقیقت بین است

(11) [ امشب ای باد سحر خوش نفست مشگین است

]

امشب ای باد سحر خوش نفست مشگین است

دم جان بخش تو امشب همه عطرآگین است

از بهشت آمده ای باز مگر،کز دم تو

در همه روی زمین نگهت حور العین است

بگشا غنچه دل را که من از تنگ دلی

همچو گل دامنم از خون جگر رنگین است

بازگو گر خبری باشدت از حضرت یار

که مرا دم همه از یار و مرادم این است

ای خوشا مردن فرهاد که اندر دم مرگ

سر خود دید که فرش قدم شیرین است

ناصر سیّد اگر گل نکند خاک ز اشک

خاک عالم به سرش در صف یوم الدین (2)است

ص:161

1- (1)) -نوعی نیزۀ کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز.(فرهنگ بزرگ سخن،ج 5،دکتر حسن انوری).
2- (2)) -دین یکی از نام های روز قیامت است که خداوند در قرآن کریم ذکر کرده است؛از جمله در سورۀ مبارکه حمد می فرماید: مٰالِکِ یَوْمِ الدِّینِ .
(12) [ اقتضای جلوه دارد دیگر امشب حسن دوست

]

اقتضای جلوه دارد دیگر امشب حسن دوست

چشم بگشا گر تو را دیدار آن رو آرزوست

پرده یک سو می کند آن شاه از روی چو ماه

عاشق بیچاره در خواب است آب آن طرف جوست

جان فدا بایست کردن در طریق عاشقی

جستجو این است ای رهرو دگرها گفتگوست

دم فروکش یک نفس زین های وهوها،مردوار

تا به بینی هر نفس مردان ره را های وهوست

عشق را نبود عیاری غیر چشم اشکبار

اشک چشم از بهر عاشق آری آری آبروست

آهن دل را مجلاّ کن به پیش روی یار

تا چو در وی بنگری ای دوست پنداری که اوست

ناصر سیّد ز مستی هر زمان خواهد کند

کشف اسرار محبت گرچه خاموشی نکوست

(13) [ آتشی افروخت عشق و جسم و جان من بسوخت

]

آتشی افروخت عشق و جسم و جان من بسوخت

خواستم آهی کشم کام و زبان من بسوخت

آتش دوزخ ندارد طاقت بار فراق

آه زین آتش که پیدا و نهان من بسوخت

ص:162

تشنۀ دیدار یارم در بیابان طلب

آتش این تشنگی روح و روان من بسوخت

چون نشان بی نشانی در ره گمنامی است

برق استغنا زد و نام و نشان من بسوخت

چونکه در مرآه جان دیدار جانان شد عیان

ظلمت تن در ظهور نور جان من بسوخت

صد هزاران پرده بود اندر میان ما و دوست

جمله را یک شعلۀ آه و فغان من بسوخت

خواستم چون ناصر سیّد سخن گویم ز عشق

آتشی جست از دل و نطق و بیان من بسوخت

(14)

مراتب هفتگانۀ نفس

هفت منزل در ره عشق ای پسر دشوار هست

با تو گویم اندکی لیکن سخن بسیار هست

الحذر ثم الحذر از این خراب آباد جسم

کاندر این مخروبه هر سو عقرب جرّار (1)هست

باید از چاه طبیعت بگذری با چشم باز

تا نیفتی کاندر این چه موش هست و مار هست

چون از این چه بگذری در وادی پرهول نفس

اژدهای هفت سر با زهر آتشبار هست

ص:163

1- (1)) -کژدمی زرد و خبیث که دم کشان رود.(فرهنگ لاروس).
چون رسیدی در میان جنگل تاریک صدر

خرس و میمون و گراز و شیر آدم خوار هست

در میان کشتی دل چون نشینی هر زمان

بیم طوفانت ز موج قلزم زخّار (1)هست

چون برون آیی ز کشتی تا روی بر کوه عقل

راه ها تاریک و سخت و صعب و ناهموار هست

از فراز کوه عقل آیی چو اندر دشت روح

هر طرف جَنّٰاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهٰارُ (2)هست

هم به آنجا دل مبند و روی کن تا قصر نسر (3)

پرده یک سو کن که خورشید جمال یار هست

رهروان را از برای این ره پر هول عشق

رهنمایی چون محمّد صلّی اللّه علیه و اله سیّد مختار هست

شمع این ره چیست،دانی هست قرآن مجید؟

چون به هر حرف از حروفش صد هزار انوار هست

ناصر سیّد نشان راه را سربسته گفت

لیک داند هرکه جانش حامل اسرار هست

ص:164

1- (1)) -دریا و رود بزرگ پر آب و مواج؛قلزم در قدیم نام بندری بوده در ساحل دریای سرخ نزدیک ورودی رود نیل به دریای سرخ و دریای سرخ را به مناسب نام آن شهر دریای قلزم گفته اند.(فرهنگ عمید).
2- (2)) -برگرفته از آیۀ شریفۀ: وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ کُلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً... ،سورۀ مبارکۀ بقره/آیۀ 25.
3- (3)) -نام دو ستاره است که در نسر طائر و نسر واقع قرار دارد(برهان قاطع،ج 4،ص 2138)؛ نسر واقع ستارۀ روشنی که در صورت فلکی چنگال رامی قرار دارد.(فرهنگ معارف اسلامی، سیّد جعفر سجادی،ج 4،ص 457).
(15)

[سرودۀ شب نوزدهم ماه رمضان]

پادشاه حسن امشب خیمه بر دل می زند

لیلی امشب پرده را بالا ز محمل می زند

در هوای آشیان قدس امشب مرغ جان

پر و بال از شوق هم چون مرغ بسمل (1)می زند

سرنوشت هجر عاشق می شود امشب تمام

طعنه از شور جنون،مجنون به عاقل می زند

بارگاه شوق را لیلی به صد شوق و شعف

با سپاهین چادر مجنون مقابل می زند

عقل کل پروانه آسا پر و بال از روی شوق

بر شعاع طلعت انسان کامل می زند

هرکه شد چون ناصر سیّد شهید راه عشق

بوسه از شادی به دست و تیغ قاتل می زند

(16) [ جنبشی باز نسیم سحر آغاز کند

]

جنبشی باز نسیم سحر آغاز کند

وین دل تنگ مرا غنچه صفت باز کند

بشکفد غنچۀ دل تا ز سر سدرۀ علم

بلبل عقل بشور افتد و پرواز کند

ص:165

1- (1)) -سربریده.
مرغ شب خیز همی گریۀ جان سوز کند

گل نوخیز همی خندۀ جان ساز کند

هرچه بلبل به نیاز از پی گل چرخ زند

گل رود در عقب برگ و به او ناز کند

یک نسیم دگر از غیب برآید ناگاه

پرده را از رخ معشوقۀ گل باز کند

بلبل از شوق فتد در بغل شاهد گل

گل پذیرائی از آن مرغک گل باز کند

گل و بلبل بهم آیند و نشینند به هم

هر دو را عشق به هم محرم و دمساز کند

در بیان کردن آیات محبّت چه عجب

ناصر سیّد اگر دعوی اعجاز کند

(17)

[سرودۀ شب بیست و سوم ماه رمضان]

دیگر امشب جعد جانان را پریشان می کنند

از زمین تا آسمان را سنبلستان می کنند

عکسی از رخساره اش افتاده بر خاک دژم (1)

خاک را از عکس رخسارش گلستان می کنند

نکهتی از زلف پرچینش به دست آورده باد

شش جهت را از شمیمش عنبرافشان می کنند

ص:166

1- (1)) -تیره،تاریک،افسرده،دلتنگ،خشمگین،بیمار(برهان قاطع).
بر امید آنکه شاید شاه خوبان بگذرد

بر سر بازار دل امشب چراغان می کنند

تا تجلّی به نماید حسن مطلق در ظهور

چار سوی قلب را آیینه بندان می کنند

پرده یکسو می کنند از چهرۀ گل نیمه شب

بلبل شوریده را سرگرم افغان می کنند

بر گنه کاران صلا از بهر رحمت می زنند

بر سیه رویان نظر با چشم احسان می کنند

عقل را در پیش عشق امشب به مکتب می برند

عشق را استاد درس عقل نادان می کنند

قلب های تیره را اکسیر اعظم می زنند

سینه های ساده را خورشید تابان می کنند

بسکه بیرون می دهند از پرده راز سر به مهر

هفت بطن از معنی قرآن نمایان می کنند

از زبان ناصر سیّد سخن سنجان غیب

بهر مشتاقان بیان اسرار قرآن می کنند

(18) [ امشب آن محبوب زیبا،جلوه سازی می کند

]

امشب آن محبوب زیبا،جلوه سازی می کند

بر سر مهر آمده،عاشق نوازی می کند

شاهد توحید می گیرد ز عاشق آینه

وندر این آیینه با خود عشق بازی می کند

ص:167

چهر مهرش می فزاید عاشقان را مهر چهر

گرچه مهر چهر او عاشق گدازی می کند

در ریاضت تن چو سوزن کن که بتوانی گشود

آن گره ها را که محکم فخر رازی می کند

طالب علم ار نباشد شوری از عشقش به سر

روز و شب در مدرسه کاهل نمازی می کند

بر پر پروانه زد چون پرتو رخسار شمع

پرزنان پرواز کرده شاهبازی می کند

ای که آواز مخالف می نوازی لب ببند

مطرب امشب ساز آهنگ حجازی می کند

دوست می دارد نیاز و عشق را آن سروناز

گرچه حسنش اقتضای بی نیازی می کند

ناصر سیّد اگر افکند سر در پای دوست

بر سرافرازان عالم سرفرازی می کند

(19)

[سرودۀ شب نوزدهم ماه رمضان]

رهروان راه امشب طی منزل می کنند

ساکنان کشتی امشب جا به ساحل می کنند

در هوای مژدۀ«احببته»دل دادگان

جدّ و جهد امشب پی قرب نوافل (1)می کنند

ص:168

1- (1)) -اشاره به حدیث مشهور به قرب نوافل است که در آن آمده است:«...و انه لیتقرّب الیّ-
ای گدایان الصلا امشب بزرگان از کرم

فضل و رحمت را به هم تقسیم سائل می کنند

خوبرویان شانه بر موی پریشان می زنند

عقده ها را باز کرده حل مشکل می کنند

شاهدان غیب بیرون کرده سر از باغ خلد

جلوه بهر رغبت انسان کامل می کنند

عاشقان را در نظر جز حسن روی یار نیست

عاقلان اثبات حسنش با دلائل می کنند

از کتاب ذات خود عارف سخن گوید و لیک

عالمان نقل مسائل از رسائل می کنند

نکته های عشق را چون ناصر سیّد به رمز

اندک اندک گوشزد بر گوش عاقل می کنند

(20)

[سرودۀ شب بیست و سوم ماه رمضان]

کیست امشب حلقه بر در می زند

حلقه بر در طور دیگر می زند

حلقه بر در می زند آهسته لیک

ز اضطرابم بر دل آذر میزند

ص:169

دل به خون در تنگ نای سینه ام

همچو مرغ بسملی پر می زند

بند بندم را کند از هم جدا

عضو عضوم را به هم برمی زند

بانگ این در تا به گردون می رسد

جنبشش بر هفت پیکر می زند

می زند ارکان عالم را به هم

گر چنین در بار دیگر می زند

حلقۀ«لا»را به نفی ما سوا

بر سر امکان سراسر می زند

با سرانگشتان دل بند لطیف

این چنین در آن صنم برمی زند

امشب آری آن شه اقلیم حسن

کشتگان عشق را سر می زند

پرتو رویش به هر کشته رسید

سر میان زندگان برمی زند

نور قرآن زد در این شب بر نبی

بعد از آن بر آل اطهر می زند

جبرئیل امشب علم بهر امان

بر سر قبر پیمبر می زند

یک علم در کعبه،یک در بیت قدس

یک علم بر قبر حیدر می زند

ص:170

ناصر سیّد ز شوق آن علم

نعرۀ اللّه اکبر می زند

(21) [ حسن و عشق امشب به یگدیگر برابر می شود

]

حسن و عشق امشب به یگدیگر برابر می شود

سرنوشت عاشقان امشب مقدّر می شود

عقل اگر شیر محبت خورد می گردد چو عشق

اجنبی از ارتضاع آری برادر می شود

ظلمت امکان عاشق سوخت چون در نار عشق

هستیش روشن تر از خورشید انور می شود

هرکه می جوید چو درویشان صورت کیمیا

این قلندر آخر اندر ره سلندر می شود

نسخۀ اکسیری از قرآن بدست آورده ام

هرکه داند در کفش هر سنگ گوهر می شود

سنگ دل را خون و خون را اشک و باز آن اشک خون

کن چو مشتاقان که این اکسیر احمر می شود

قطره ای زین کیمیا بر صفحۀ صورت بریز

مس صورت را ببین دردم که چون زر می شود

آب کن قلب سیه را پس چو استادان به ذکر

دمبدم چندانکه بینی دل چو اخگر می شود

پس از آن اکسیر بر دل زن که چون دل شد طلا

ملک هستی بعد از این بهرت مسخر می شود

ص:171

نسخۀ این کیمیا از ناصر سیّد بگیر

هرکه این تدبیر داند کیمیاگر می شود

(22) [ کثرت امشب غرق در دریای وحدت می شود

]

کثرت امشب غرق در دریای وحدت می شود

وحدت امشب جلوه گر در ضمن کثرت می شود

رحمت موصولۀ یکتای بی همتای فرد

از برای اهل استحقاق قسمت می شود

ره به بالا گیر امشب ای گدای ره نشین

ز آنکه اندر لا مکان تقسیم رحمت می شود

بر سرن از پله های نردبان«لا اله»

چون به«الا هو»رسی کشف حقیقت می شود

صیقلی کن روی صورت را به مصقل های ذکر

تا به بینی چون عیان معنی ز صورت می شود

راهی از علم الیقین هم هست تا عین الیقین

رفتن این ره به انوار شریعت می شود

می رسد از راه خدمت مرد تا علم الیقین

معرفت چون شد مؤکّد علم رؤیت می شود

ناصر سیّد سخن گر گوید از حق الیقین

کی امانت دار اسرار محبت می شود

ص:172

این قدر دانم که هرکس ره به این مقصود برد

مستحق حمل اعباء خلافت (1)می شود

ظلّ امکان می شود مخفی در انوار وجوب

پای تا سر چشم و گوش و علم و قدرت می شود

(23) [ جبرئیل امشب پیام از حیّ داور می برد

]

جبرئیل امشب پیام از حیّ داور می برد

تحفۀ تنزیل را نزد پیمبر می برد

یا ز جعد مشگ بار یار،باد بی قرار

از برای بی قراران مشک و عنبر می برد

پاکبازان وفا را عهد اللّه اشتری (2)است

هرکه ترک سر کند این عهد را سر می برد

در قمار عشق هر شب آنچه عاشق داشت باخت

و آنچه هر شب باخت امشب صد برابر می برد

بی لبان تنگ لیلی بود مجنون تنگ دل

امشب از تنگ دل صد تنگ شکّر می برد

ای برادر عشق بگزین زانکه پر و بال عشق

نفس را در یک نفس از عقل برتر می برد

ص:173

1- (1)) -اشاره ای لطیف به آیۀ عرض امانت است که می فرماید: إِنّٰا عَرَضْنَا الْأَمٰانَهَ عَلَی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبٰالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسٰانُ إِنَّهُ کٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً (سورۀ مبارکۀ احزاب/آیۀ 72).
2- (2)) -اشاره به آیۀ 111 سورۀ توبه: إِنَّ اللّٰهَ اشْتَریٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ .
گر بیاد دوست آهی برکشی از روی شوق

آه زارت را ملک در عرش اکبر می برد

عشق بر هر سر فتد همچون حروف مصدری

از ره تأویل مشتق را به مصدر می برد

کیمیای عشق را تا ناصر سیّد شناخت

می زند بر قلب قلب و قلب چون زر می برد

(24) [ درد بی درمان ما امشب به درمان می رسد

]

درد بی درمان ما امشب به درمان می رسد

کار بی سامان ما امشب به سامان می رسد

دل بپروا از علایق سینه بزدای از هوی

خانه را جاروب کن بهتر که مهمان می رسد

چشم بگشا تا زنی اول به چشم آنگه به دل

هر خدنک غمزه کز ابروی جانان می رسد

خیز ای بلقیس از جای و بیارا بارگاه

هدهدی با نامه از نزد سلیمان می رسد (1)

چشمت ای یعقوب روشن،می رسد از ره بشیر

بر کفش پیراهن یوسف به کنعان می رسد (2)

ص:174

1- (1)) -اشاره به دعوت پادشاه سرزمین سبا از سوی حضرت سلیمان که در قرآن آمده است: اِذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ قٰالَتْ یٰا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتٰابٌ کَرِیمٌ إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمٰانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ (سورۀ مبارکۀ نمل/آیه 28-30).
2- (2)) -اشاره به داستان حضرت یوسف است که در قرآن کریم فرماید: فَلَمّٰا أَنْ جٰاءَ الْبَشِیرُ أَلْقٰاهُ عَلیٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً... (سورۀ مبارکۀ یوسف/آیۀ 96)
از فراز لا مکان سوی محمد جبرئیل

همرهش خیل ملک بر دست،قرآن می رسد

همچو طفل مکتبی قرآن به دست از بهر درس

حضرت روح الامین تا آن دبستان می رسد

نکته گر مشکل شدت از ناصر سیّد بپرس

هر شکالت را جواب از نزدش آسان می رسد

(25)

[سرودۀ شب بیست و سوم ماه رمضان]

ساقی امشب جام را از می لبالب می کند

می کشان را نقل می آماده از لب می کند

هرکه را با او سر و سرّی است از دلدادگان

از برای بزم قربش دعوت امشب می کند

هرکه را رانده است امشب می کند دور از حضور

و آنکه را می خواست است امشب مقرّب می کند

ور دلی ز آسیب عشقش در طپش افتاده است

رفع آن آسیب ازو با سیب غبغب می کند

وز برای مهمانان (1)در حریم قرب خویش

منزل از خوان کرم امشب مرتب می کند

ص:175

1- (1)) -در نسخه چنین است امّا میهمانان با وزن هماهنگ تر است.
از«ابیت عند ربّی» (1)وز سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ (2)

من سخن گفتم،چه باک ار منکری تب می کند

عشق آری عاشقان را می برد تا کوی یار

وز غرور و خود پرستیشان مهذّب می کند

چشم دل عارف گشود از های هو بی های و هو

گوش را گر عابد از فریاد یا ربّ می کند

نفس را بایست کشتن تا رهی از شر نفس

کشتۀ عقرب،علاج نیش عقرب می کند

دفتر اخلاق بهر ناصر سیّد مخوان

عاشقان را عشق در یک دم مؤدّب می کند

(26) [ هرکه یک ساعت به یاد دوست سر در سینه کرد

]

هرکه یک ساعت به یاد دوست سر در سینه کرد

کشف سرّ غیب را از شنبه تا آدینه کرد

گرچه دل چون سنگ باشد چون که بگذارد ز عشق

می توان بهر جمال یار از او آئینه کرد

قفل دل بگشا که هرکس قفل از دل برگرفت

ضبط گنج معرفت از فتح این گنجینه کرد

ص:176

1- (1)) -قال رسول اللّه(ص):ابیت عند ربّی یطعمنی و یسقینی.(بحار الانوار،ج 6،ص 208،باب 8 احوال البرزخ و...).
2- (2)) -اشاره به آیۀ 21 سورۀ مبارکۀ انسان در ذکر نعمت های اهل بهشت:... وَ سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ شَرٰاباً طَهُوراً.
آدمی شو اول،آنگه پشت،خم کن در نماز

ورنه بس چون مرد راکع پشت،خم،بوزینه کرد

عکس روی یار اگر خواهی فتد بر لوح جان

باید او را صیقلی از زنگ بخل و کینه کرد

صوفی آن باشد که از تن برکند رخت طمع

ورنه آسان است بر تن جبّۀ پشمینه کرد

بر جبین ای ناصر سیّد بباید داغ عشق

ورنه حاصل چیست گر صورت ز سجده پینه کرد؟

(27)

[سرودۀ شب بیست و سوم ماه رمضان]

نامه ای امشب از آن ماه لقا می آید

هدهد خوش خبر امشب به صبا می آید

با نسیم سحری نفحۀ مشک ختن است

مگر آن آهوی مشگین ز ختا می آید

می زند بحر کرم موج و سحاب رحمت

مجتمع گشته و باران عطا می آید

از سرا پردۀ لیلا به سراغ مجنون

پیک دعوت به سوی بزم لقا می آید

کوه هستی خود از جا بکن و کاهش کن

کز پی بردن او کاهربا می آید

ص:177

چشمه ای هست درون دل انسان که اگر

بگشائی سر آن،آب بقا می آید

ناصر سیّد اگر باز ببیند رخ دوست

همچو بلبل به سر شور و نوا می آید

(28) [ دامن خیمۀ لیلا است که بالا زده اند

]

دامن خیمۀ لیلا است که بالا زده اند

یا مگر دربچه از غیب به دنیا زده اند

چشم مجنون نبود جز سوی آن نقطۀ خاک

که در او میخ سرا پردۀ لیلا زده اند

پردۀ قدس که در طارم اعلا زده بود

کنده اند امشب و بر تودۀ غبرا (1)زده اند

قدسیان حلقۀ طاعت که به پیرامن عرش

زده بودند به پیرامن بطحا زده اند

ای خوشا میکدۀ باده فروش بطحا

که ملائک به درش صف پی صهبا زده اند

حلقۀ خدمتش آنان که نمودند بگوش

پشت پا بر سر دارائی دارا زده اند

می کشانی که از آن میکده سرمست شدند

از طرب عربده در عرش معلاّ زده اند

ص:178

1- (1)) -غبرا-زمین.
ساغر«لا»همه چون ناصر سیّد ز نشاط

بشکستند و شراب از خم«الا»زده اند

(29) [ دیگر امشب،صفّۀ دل را چراغان کرده اند

]

دیگر امشب،صفّۀ دل را چراغان کرده اند

جاری از سرچشمۀ جان،آب حیوان کرده اند

با وجود آنکه تاریک است عالم سربه سر

از درون سینه ام خورشید باران کرده اند

چشم حس کور است کوران را نباشد درک نور

نور را روشن کجا در چشم کوران کرده اند

چشم دل بگشا که بینی امشب از نور احد

از دل هر ذره خورشیدی نمایان کرده اند

امشب است آن طرفه شب کز جنبش فیض ازل

بر دل پاک محمد وحی قرآن کرده اند

سرمۀ روشن دلی از ناصر سیّد بجوی

تا ببینی آنچه را کز چشم،پنهان کرده اند

(30)

[سرودۀ شب بیست و یکم ماه رمضان]

لیله القدر است امشب مژده ای اهل شعور

شب مگو خورشید روشن گو،شب دریای نور

شب مگو میقات وصل عاشق دل باخته

شب مگو هنگام قرب بندۀ افتاده دور

ص:179

شب مگو مجموعۀ تحریر احکام قدر

شب مگو مشروحۀ تفسیر آیات ظهور

شب مگو وقت تضرّع،موسم عجز و بکاء

شب مگو هنگام زاری بهر تقصیر و قصور

شب مگو وقت چشیدن ز آب«کاس من معین» (1)

شب مگو وقت کشیدن باده از جام طهور (2)

می رود تا ساحل دریای شیرین بقا

کشتی درماندگان طبع ازین دریای شور

همچو عیسی می توان رفتن در این شب تا فلک

همچو موسی می توان دیدن در این شب نور طور

تا به کی در خواب غفلت،خیز از جا مردوار

نه قدم بر نفس و جا کن در صف اهل حضور

ناصر سیّد صفت،رو کن زمانی سوی دل

ره بجو شاید نگردد راه نزدیک تو دور

(31) [ می گشاید یار امشب گوشۀ ابرو به ناز

]

می گشاید یار امشب گوشۀ ابرو به ناز

سوی این محراب آرید ای نمازآران نماز

از حریم قدس می آید به هامون بهر صید

باز شاه و می فرستد سوی صحرا شاهباز

ص:180

1- (1)) -اقتباسی است از آیۀ 18 سوره مبارکۀ واقعه: بِأَکْوٰابٍ وَ أَبٰارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ .
2- (2)) -اشاره به آیۀ 21 سورۀ مبارکۀ انسان: ...وَ سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ شَرٰاباً طَهُوراً .
سینه پیش آرید یاران تا خورد تیغش به جان

چشم بگشائید تا افتد به چشم آن تیر ناز

ای خوشا آن شب که با سوزش برم شب را به روز

وای بر روزی که بی دردش رسم تا شام،باز

مرده باد آن دل که می خواهد ز پیکانش گریز

کور باد آن چشم کو جوید ز تیرش احتراز

گر خورد تیرش به قلبی می شود آن قلب،خوش

ور رسد تیرش به چشمی می شود آن چشم،باز

کم گریز ای خوک مدبر کان شه دنیا و دین

صید آهوی ختن خواهد نمی خواهد گراز

بر سر هرکس نشست آن شاهباز خوش نشان

گو برآور سر به وجد،اکنون که گشتی سرفراز

کردم امشب این سخن از ناصر سیّد سؤال

کی سخن آرای و معنی سنج و ای دانای راز

دانی این شهباز شاهی در کجا آید فرود؟

گفت:آری می نشیند در بیابان حجاز

گفتم آوخ بعد منزل را چه تدبیر است؟گفت:

هست در دل راه نزدیکی به آن اقلیم باز

(32) [ تا تو بهر این و آن از بهر این و آن بسوز

]

تا تو بهر این و آن از بهر این و آن بسوز

یا به فکر آب و نان در فکر آب و نان بسوز

ای اسیر خانمان این خانمان ها آتش است

یا بسوز از خانمان یا آنکه خانمان بسوز

ص:181

عقل پروانه است،جان چون شمع،دانش پر و بال

پر دانش در فروغ نور شمع جان بسوز

بال و پر،پروانه را محروم کرد از بال نور

گر تو بال نور خواهی بال و پر،آسان بسوز

کوره ای از عشق جانان در درون دل بساز

آتش«لا»بر فروز و عالم امکان بسوز

دمبدم از نفحۀ ذکر دمادم دم بدم

پس به یک دم هر دو عالم زین دم سوزان بسوز

زر هستی را بنه در بوته نفی و بتاب

وندر آن،جز هستی حق هرچه بینی آن بسوز

آن چنانکه ناصر سیّد به نار عشق سوخت

گر نمی سوزی برو در آتش خذلان بسوز

(33) [ نعره های عشق مجنون رفت تا بنگاه عشق

]

نعره های عشق مجنون رفت تا بنگاه عشق

لیلی این سوتر زند امشب دگر خرگاه عشق

عاشق دیوانه،جان بر دست دارد انتظار

رو نما آورده تا ابرو نماید شاه عشق

گریه های شوق مجنون،کرد آخر کار خویش

زانکه امشب برقع از رخ می گشاید ماه عشق

تا به مقصد صد هزاران سال باشد راه عقل

یک قدم بر نفس نه،طی کن ره کوتاه عشق

ص:182

با چراغ عقل،راه عشق نتوان یافتن

تا نسوزد شمع،جان روشن نگردد راه عشق

سوخت جان ناصر سیّد ز نار«لا اله»

تا دمید از مشرق دل نور«الا اللّه»عشق

(34)

[سرودۀ شب بیست و یکم ماه رمضان]

حسن مطلق بین که امشب می شود جویای عشق

وین طلاطم بین که افتاده است بر دریای عشق

گرمی حسن است کز شمس حقیقت تافته است

کین چنین افکنده جوشش در خم صهبای عشق

پرتو رخسار ساقی تافت بر مینای می

کین چنین شد صاف و روشن باده در مینای عشق

نیست در بازار معنی نزد معشوق ازل

گوهری ارزنده تر از لؤلؤ لالای عشق

عشق بگزین ای بلند اختر که فرّ عشق برد

با پر همت محمد را به أَوْ أَدْنیٰ (1)عشق

خانمان و خاندان و جسم و جان را باختند

پاک بازان طریقت بر سر سودای عشق

ص:183

1- (1)) -در نسخه چنین است و باید:به «أَوْ أَدْنیٰ» ی عشق باشد.اقتباسی است از آیات ملاقات حضرت موسی با پروردگار که از جمله در سورۀ قصص آیه 30-31 آمده است: ...یٰا مُوسیٰ إِنِّی أَنَا اللّٰهُ رَبُّ الْعٰالَمِینَ... وَ لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ .
لاٰ تَخَفْ إِنِّی أَنَا اللّٰهُ (1)نشنود موسای جان

خلع نعلین تعلق (2)گر نکرد از پای عشق

راستی چون ناصر سیّد نکرده هیچ کس

شرح اسرار محبّت،حل مشگل های عشق

(35) [ دیگر امشب تا به گردون می رود فریاد دل

]

دیگر امشب تا به گردون می رود فریاد دل

گوئی امشب دل ز دلبر می ستاند داد دل

می زند بر کوه هستی تیشه را دل سخت تر

ترسم امشب تیشه را بر سر زند فرهاد دل

«لا»و«الاّ»را مکرر می کند دل با نشاط

داده درس دیگری امشب به دل استاد دل

آن چنان کز تیشۀ دل می جهد امشب شرار

آخر این برق تجلّی برکند بنیاد دل

قصد قاف قرب دارد دل ز بال آراستن

آفرین بر همت دل،به به استعداد دل

هستی خود گر ببازد می برد کنج (3)وصال

زانکه خوش تر دست بازی می کند نرّاد دل

ص:184

1- (1)) -اشاره به آیۀ 12 سورۀ مبارکۀ طه: إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ طُویً
2- (2)) -برداشتی از آیۀ 12 سورۀ مبارکۀ طه است که فرماید: فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ .
3- (3)) -در نسخه چنین است و ظاهرا گنج وصال صحیح باشد.اگرچه کنج وصال نیز قابل توجیه است.
لیک از اول،گر دهد دل،نفس دون را پرورش

می شود این نفس سرکش عاقبت جلاد دل

ور به دست ناصر سیّد سپارد دل کسی

نرم می سازد به افسون سختی فولاد دل

(36) [ هله ای عاشقان کنید قیام

]

هله ای عاشقان کنید قیام

امشب از دوست می رسد پیغام

نامۀ سر به مهر یار رسید

که ز مشکش نهاده است ختام

یا رب این نامه چون شود مفتوح

هست عنوان او به نام کدام

از چه دل داده،یاد کرده به خیر؟

به چه شوریده ای رسانده سلام؟

بگشاید نامه ای آسان تر

که نمانده است در دلم آرام

قاصد این نامه چون برون آورد

جان نثارش کنید بر اقدام

نی که یک جان کم است بهر نثار

از که یاران کنیم جان ها وام

مگر آید ز ره فرشتۀ روح

تا کند جان به جان نثار اکرام

ص:185

گوئی این نامه دعوتی دارد

عاشقان را برای جلوۀ عام

لیک بعضی نظر کنند از دور

دگران را مقام قرب مقام

گر شبی بر رخش فتد نظرم

بهتر است از هزار ماه تمام

بهر خاصان در این حدیقۀ انس

راح روح است و روح شرب مدام

یا رب آن کن که ناصر سید

اندر این جمله باشد او را نام

(37)

[سرودۀ شب بیست و سوم ماه رمضان]

بسکه امشب یاد روی آن بت رعنا کنم

دل چو کوه طور سازم صدر را سینا کنم

هرچه غیر از مهر رویش،افکنم در پشت سر

هرچه غیر از یاد رویش،جمله زیر پا کنم

نام جعد پرخمش چندان بیارم بر زبان

که زمین تا آسمان پر عنبر سارا کنم

خاک پای پیک وصلش را کشم امشب به چشم

تا از این کحل الجواهر چشم را بینا کنم

ص:186

وز دو چشم اشک بار از بهر تقدیم رهش

جیب و دامان،مال مال از لؤلؤ لالا کنم

مصقل«لا»را به قوّت آن قدر بر دل زنم

تا که دل را مستعدّ جلوۀ«الاّ»کنم

طور قلبم چون شود از نور«الا»منصدع

بی خود از«انا»شوم تاویل«انزلنا»کنم

پرده از رخسارۀ معشوق جان یک سو کنم

عقده از پیچ و خم گیسوی جانان واکنم

ناصر سیّد صفت رمز نهان عشق را

با بیان طرفه بهر دوستان انشا کنم

(38)

[سرودۀ شب بیست و یکم ماه رمضان 1348]

امشب آمد بر زمین روح القدس از آسمان

از برای آنکه بیند جلوۀ معشوق جان

در فلک نبود چو دل،آیینه سر تا پا نما

تا مگر سرّ حقیقت روی بنماید در آن

دل چه باشد؟جام جم،آیینۀ اسرار غیب

کاندر او صورت پذیرد نقش پیدا و نهان

می شود روی زمین از چشم سوزن تنگ تر

بسکه هرسو ازدحام آرند خیل قدسیان

ص:187

می پرد مرغ گمان امشب به یک پر تا یقین

می خورد تیر دعا امشب به یک سر بر نشان

ساعتی بنشین به زانو تا کی این سکر غرور؟

لحظه ای برخیز برپا تا کی این خواب گران؟

موسم کار است ای بیکار دستی زن به کار

لیله القدر است ای بی قدر قدر خود بدان

قطره ای بر رخ بیفشان چند بی سوز و گذار؟

نعره ای از دل برآور چند بی آه و فغان؟

پیک یار آمد بیا ای عاشق شوریده دل

گل ببار آمد بیا ای بلبل شیرین زبان

گر همی گوئی سخن چون ناصر سیّد بگوی

ور همی خوانی سخن از ناصر سیّد بخوان

(39)

[سرودۀ شب قدر رمضان 1354]

می کشم یک آه امشب زین دل تنگ حزین

می کشانم از فلک روحانیان را بر زمین

می زنم یک بار از غم چشم خون پالا به هم

تا که گردد غرق دریا کشتی چرخ برین

خون ببارد چشم اگر بیند به غیر از روی دوست

پاره گردد دل اگر جز یاد او سازد گزین

بلبل باغ شهودم بسته اندر آب و گل

ماهی بحر وجودم خسته اندر ماء و طین

ص:188

پر و بالی می زنم شاید برآیم تا چمن

اضطرابی می کنم شاید درآیم زین چمین

سعی من دانی چه باشد نقش بی معنی برآب

جهد من حاصل چه دارد داغ باطل بر جبین

جز مگر بهر نجات من از این گلچال سخت

از سر رحمت درآید دست غیب از آستین

می رسد از غیب امشب خدمت سلطان عصر

همره خیل ملایک حضرت روح الامین

همچنان کاورد بهر جد پاکش مصطفی

تحفۀ تنزیل را از نزد رب العالمین

صورت تأویل را با سرگذشت حال خلق

می رساند خدمت فرزند خیر المرسلین

می شوم چون ناصر سیّد به آن شه ملتجی

تا شوم ایمن به یمن آن شه دنیا و دین

(40) [ دیگر امشب بر سرم گل کرده از سودا جنون

]

دیگر امشب بر سرم گل کرده از سودا جنون

هر دمم حال دگر،آری جنون دارد فنون

گاه می کوبم به شادی پای عشرت بر زمین

گاه می ریزم به زاری اشک خونین از جفون

ص:189

هر زمان می آیدم اشکال غیبی در نظر

رنگ رنگ و گونه گون یٰا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (1)

خودبه خود گویم که گر این حالت از دیوانگی است

باشد این دیوانگی از عقل در قیمت فزون

طوطی جان در قفس گاهی بالا گه به زیر

می پرد«هوهو»کنان و النّاس حولی غافلون

گاه بهرم می کند ز«انا»و«انزلناه»شرح

وز جنون خواهد کند توضیح بطنی از بطون

گوید آن روزی که بد ایام در آن روز شب

و آن شبی بد تار و روشن تو نمی دانی که چون

بد کتاب اللّه یکسر جمع در حرف الف

و آن الف هم بود ناپیدا و مستور از عیون

همزه ظاهر گشت و شد بهر الف نایب مناب

همچنین قائم مقام او است در کل قرون

نقطه آمد در تنزل وز پی قوس نزول

رسم قوسی کرد و نام قوس او گردید نون

همزه شد مکسور و آنگه سوی نون آورد رو

چون قلم در جنبش و نون چون دواتی در سکون

ص:190

1- (1)) -اشاره به سخن حبیب نجّار است که در قرآن آمده است.در سورۀ مبارکۀ یس آیۀ 26-27 می فرماید: قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قٰالَ یٰا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمٰا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ .
نون ساکن شد مشدد تا گشاید سر به فتح

تا به فتح سردهد مدّ مداد از دل برون

فتحه چون اشباع شد ز اشباع ظاهر شد الف

برد نون را فتحه بالا تا الف شد رهنمون

با الف چون متصل شد،نون به اوج خود رسید

لفظ انّا تا به این جا آمد از این ها برون

چون به نزد عاقلان،درس جنون گفتن خطا است

ناصر سیّد سخن کوتاه می سازد کنون

(41) [ مدت تنگ دلیهات سرآمد غنچه

]

مدت تنگ دلیهات سرآمد غنچه

مژدۀ فتح ز باد سحر آمد غنچه

بگشا لب به تبسّم به شکر خنده بخند

نوبت حاصل خون جگر آمد غنچه

اربعینی به ریاضت بسر زانوی غم

بنهادی سر و وقت اثر آمد غنچه

دم فروبسته و پیوسته به خود پیچیدی

این گشایش سحرت بی خبر آمد غنچه

آب و گل بودی و شاخ شجر طور شدی

گل شدی افسر نورت به سرآمد غنچه

عندلیبانه به پیرامن تو طوف کنان

نغمه زن دور تو با پای سرآمد غنچه

ص:191

تافته بر تو مگر پرتو لعل لب یار

که ترا ز آن همه لطفی دگر آمد غنچه

جلوه گاه نظر ناصر سیّد شده ای

ناظر حسن تو با چشم تر آمد غنچه

(42) [ پیک جانان می رسد ای همدم از بهر خدای

]

پیک جانان می رسد ای همدم از بهر خدای

دست من گیر ای سرت گردم که برخیزم به پای

بر سر مجنون به پرسش می نهد لیلا قدم

وای اگر در خواب باشد چشم مجنون وای وای

می رسد شیرین و باید بیستون را کوه کن

برکند با تیشۀ مژگان به یک ساعت ز جای

عشق سازد آری آری ناتوانان را قوی

عشق باشد آری آری گمرهان را رهنمای

عشق آری می کند فولاد را مانند موم

عشق آری می دهد گنجشک را فرّ همای

عشق آری می کشد لاهوتیان را تا زمین

عشق آری می برد ناسوتیان را تا خدای

معجزات عشق را چون ناصر سیّد کسی

کی تواند شرح دادن نکته های جانفزای

ص:192

(43) [سوره قدر]

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ

هر شب که به عاشق رسد از دوست پیامی

آن شب شب قدر است ندانی تو که عامی

وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا لَیْلَهُ الْقَدْرِ با رمز محبّت ز حبیبی به حبیبی

قرآن همه گلدستۀ گل بود و سلامی

لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

بهتر ز هزاران مه عمران شب شوق است

کز یار به یاری برسد مژدۀ کامی

تَنَزَّلُ الْمَلاٰئِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ

پیکی که ز معشوق رسد روح الامین است

کرده است تنزّل ز مقامی به مقامی

سَلاٰمٌ هِیَ حَتّٰی مَطْلَعِ الْفَجْرِ

روح است و فتوح است و سلام است و سکون است

تا صبح اگر شب بر آن ماه تمامی

از شاخ محبت به جز از ناصر سیّد

کس میوه نچیده است مگر نارس و خامی

ص:193

منابع تحقیق

*قرآن کریم

1-آثار الصادقین،شیخ صادق احسان بخش،ج 11،چاپ صادقین،رشت،1376.

2-آثار ملی اصفهان،ابو القاسم رفیعی مهرآبادی،1352،تهران،انجمن آثار ملی.

3-آداب الصلوه،حضرت امام خمینی 1،مرکز نشر آثار امام خمینی،تهران،چاپ سوم،1372.

4-اسرار الحکم،حاج ملاّ هادی سبزواری،مقدمه و حواشی حاج میرزا ابو الحسن شعرانی، کتابفروشی اسلامیه،1362.

5-اصول کافی،شیخ کلینی،تصحیح علی اکبر غفاری،تهران،اسلامیه،با تعلیقات دانشمندان شیعه در 2 جلد.

6-الغدیر،علاّمۀ امینی،ج 7،چاپ دار الکتب الإسلامیه،تهران،13.

7-بحار الأنوار،علاّمه مجلسی،تحقیق گروهی از محققان،چاپ دار الکتب الاسلامیه،تهران.

8-برهان قاطع،محمّد حسین بن خلف تبریزی،به اهتمام دکتر محمّد معین، امیر کبیر،1376.

9-تاریخ حکما و عرفای متأخّر بر صدر المتألهین،منوچهر صدوقی«سها»،ص 82.

10-تذکرۀ شعرای معاصر اصفهان،سیّد مصلح الدین مهدوی،

11-تذکره القبور،علامه گزی با حواشی آیت اللّه مرعشی نجفی.

12-حکایت پارسایی،محمّد جواد نورمحمدی،کانون پژوهش،اصفهان،اوّل،138.

13-دانشمندان و بزرگان اصفهان،سیّد مصلح الدین مهدوی،تصحیح و اضافات رحیم قاسمی،محمّد رضا نیلفروشان،نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.

ص:194

14-دیوان اشعار آیت اللّه سیّد ناصر الدین حجت نجف آبادی،چاپ سربی سال 1335 ش، اصفهان چاپخانۀ خدایی،به اهتمام حجه الاسلام سیّد حسن حجتی.

15-رجال اصفهان،حواشی بر تذکره القبور علامه گزی،سیّد مصلح الدین مهدوی.

16-رجال و مشاهیر اصفهان(الاصفهان)،سیّد علی جناب،تصحیح رضوان پور عصار، نشر سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.

17-رسائل شهید ثانی،ج 2،تحقیق رضا مختاری،چاپ دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیه قم،اوّل،1380 ق.

18-روح مجرد،آیت اللّه سیّد محمّد حسین حسینی تهرانی،چاپ حکمت،چهارم،تهران.

19-«ستاره ای از شرق»شرح احوال و وقایع عصر علاّمه سیّد محمّد باقر درچه ای، سیّد تقی موسوی درچه ای،چاپ اول،1383،مؤسسۀ اطلاعات،تهران.

20-شرح اصول کافی،ملاّ صالح مازندرانی،با تصحیح و تعلیق علاّمه شعرانی،ج 4.

21-فرهنگ بزرگ سخن،دکتر حسن انوری،ج 5،(دورۀ 8 جلدی)،تهران،دوم،1382، انتشارات سخن.

22-فرهنگ عمید،حسن عمید،امیر کبیر،1369.

23-فرهنگ لاروس،دکتر خلیل جرّ،ترجمۀ سید حمید طبیبیان،امیر کبیر،1370،تهران.

24-فرهنگ معارف اسلامی،دکتر سید جعفر سجادی،شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، اول،1362.

25-قصه های خواندنی از چهره ای ماندنی،سیّد تقی موسوی درچه ای،چاپ مؤسسۀ اطلاعات،تهران.

ص:195

ص:196