گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم
[روایت شصت و نهم:از أخطب خطبای خوارزم از بلال بن حمامه]






و فی مناقب الخطیب عن بلال (18)بن حمامه (19)أنّه قال:طلع علینا رسول اللّه(ص)ذات

ص:273

1- (1)) -در/ M درها.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -سیّم/تشدید یاء در M إظهار گردیده است.
6- (6)) -رسول/در M لام زیر دارد.
7- (7)) -هزار ساله/در M لام زیر دارد.
8- (8)) -تو/در M تاء زبر دارد.
9- (9)) -تو/در M تاء زبر دارد.
10- (10)) -بود/ M ندارد.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -حسین/در M زبر سین إظهار گردیده است.
13- (13)) -إبراهیم/ M ندارد.
14- (14)) -حلّه/ M حله.
15- (15)) -پوشانید/در M دو حرف ما قبل آخر هم دو نقطه منفصل بر فراز دارند-با یک زبر-و هم دو نقطه متّصل بر فرود.پس هم«پوشانند»می توان خواند و هم«پوشانید».
16- (16)) -خواند/در M دال زبر دارد.
17- (17)) -خواند/در M دال زبر دارد.
18- (18)) -بلال/ M و R بلال.
19- (19)) -حمامه/چنین است در M . R حماقه[کذا].
یوم و وجهه (1)مشرق کدائره (2)القمر،فقام إلیه عبد الرّحمن بن (3)عوف (4)،فقال:یا (5)رسول (6)اللّه (7)-صلّی اللّه علیک! (8)ما هذا النّور؟!قال:بشاره (9)أتتنی (10)من ربّی فی ابن عمّی و ابنتی و إنّ (11)اللّه زوّج علیّا من فاطمه و أمر رضوان خازن الجنان (12)فهزّ (13)شجره (14)طوبی فحملت رقاقا یعنی (15)صکاکا (16)بعدد محبّی (17)أهل بیتی و أنشأ من تحتها ملائکه و دفع إلی کلّ ملک صکّا فإذا استوت القیامه (18)بأهلها نادت الملائکه (19)فی الخلائق (20)فلا یبقی محبّ لأهل البیت إلاّ دفعت (21)إلیه صکّا فیه فکاک من النّار.فأخی و ابن عمّی و ابنتی (22)فکاک رقاب رجال و نساء (23)من أمّتی من النّار. (24)

و دیگر (25)أخطب خطبای (26)خوارزم روایت کرده است (27)از بلال (28)بن حمامه (29)که

ص:274

1- (1)) -وجهه/ M وجهه.
2- (2)) -کدائره/ R کدایره. M کدایره.
3- (3)) -بن/ M بن.
4- (4)) -عوف/ M عوف.
5- (5)) -یا/ M ندارد.
6- (6)) -رسول/در M لام پیش دارد.
7- (7)) -اللّه/در M واپسین حرف پیش دارد.
8- (8)) -صلّی اللّه علیک/ M ندارد.
9- (9)) -بشاره/ R بشاره. M بشاره.
10- (10)) -أتتنی/ M ابتنی.
11- (11)) -إنّ/ M انّ.
12- (12)) -الجنان/در M جیم زبر دارد.
13- (13)) -فهزّ/ M فتهّر.
14- (14)) -شجره/ M شجره.
15- (15)) -یعنی/ R یعنی. M یغنی.
16- (16)) -صکاکا/در R صاد زبر دارد.متن ما موافق M است.
17- (17)) -محبّی/ M محّبتی.
18- (18)) -القیامه/در M واپسین حرف زیر دارد.
19- (19)) -الملائکه/در M واپسین حرف زیر دارد.
20- (20)) -الخلائق/ M الخلایق.
21- (21)) -دفعت/ M رفعت.
22- (22)) -فکاک...ابنتی/ M ندارد.
23- (23)) -نساء/ M نساء.
24- (24)) -نگر:مناقب خوارزمی،ط.محمودی،ص 341.
25- (25)) -و دیگر/در M بیاض است.
26- (26)) -أخطب خطبای/ M خطبه خطباء.
27- (27)) -کرده است/ M کرده است.
28- (28)) -بلال/در M باء زبر دارد.
29- (29)) -حمامه/ M حمام.
روزی رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (1)-از در ما در آمد و روی او (2)تابان بود مثل ماه شب چهارده.پس عبد الرّحمن بن عوف برخاست (3)و گفت:یا رسول اللّه! (4)این چه نور است.

که ما مشاهده می نمائیم؟حضرت فرمود:بشارتی به من آمد از جانب پروردگار عالمیان در شان پسر عمّم علی و دخترم فاطمه (5)و بدرستی که خدای-تبارک و تعالی- تزویج کرد فاطمه را به علی و أمر کرد خدای-عزّ و جلّ-رضوان را که خازن بهشتهاست (6)و حرکت داد (7)درخت طوبی را.پس او بار برداشت کاغذها به عدد دوستان أهل بیت (8)من و آفرید در زیر او (9)فرشتگان (10)و به هر فرشته کاغذی دادند.

پس چون روز قیامت شود و (11)أهل محشر همه حاضر گردند،ندا کنند این فرشتگان در میان خلایق.پس نماند دوستار أهل بیتی (12)مگر آنکه به او دهند کاغذ آزادی (13)از آتش جهنّم.پس برادر و پسر عمّ من و دختر من سبب آزادی مردان و زنان أمّت من شوند از آتش جهنّم (14)،آنهایی (15)را که (16)دوستار (17)ایشان باشند.

ص:275

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
2- (2)) -او/ M ان.
3- (3)) -برخاست/ M و R برخواست.
4- (4)) -رسول اللّه/ M +ص.
5- (5)) -فاطمه/ M فاطمه.
6- (6)) -ست/ M است.
7- (7)) -و حرکت داد/ M که حرکت دهد.
8- (8)) -بیت/در M زبر باء إظهار گردیده است.(البتّه با لختی مسامحه در وضع آن در محل).
9- (9)) -او/ M ان.
10- (10)) -فرشتگان/در M نون زبر دارد.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -بیتی/در M زبر باء إظهار گردیده است(البتّه با مسامحه در وضع آن در محل).
13- (13)) -آزادی/ M ازاری.
14- (14)) -پس برادر...جهنّم/ M ندارد.
15- (15)) -آنهایی/چنین است در M . R انهائی.
16- (16)) -که/ M +دوستان اهل بیتی مکر انکه باو دهند کاغذ ازادی از اتش جهنم انهائی را که.
17- (17)) -دوستار/ M دوستان.
[روایت هفتادم:از جابر بن سَمُره]

و عن جابر بن سمره أنّه قال:قال رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و آله (1)-:أیّها النّاس (2)!هذا علیّ بن (3)أبی طالب (4)و أنتم تزعمون (5)أنّی (6)زوّجته (7)ابنتی فاطمه (8)و لقد خطبها (9)إلیّ (10)أشراف (11)قریش فلم أجب کلّ (12)ذلک أتوقّع الخبر (13)من السّماء حتّی جاءنی جبرئیل- علیه السّلام (14)-لیله رابع و عسرین من شهر رمضان (15)،قال:العلیّ الأعلی یقرأ علیک السّلام (16)و قد جمع الرّوحانیّین (17)فی واد یقال له:الأفسح تحت شجره طوبی و زوّج فاطمه علیّا و أمرنی فکنت الخاطب و اللّه تعالی الولیّ و أمر شجره (18)طوبی فحملت الحلیّ (19)و الحلل و الدّرّ و الیاقوت ثمّ نثرته و أمر الحور (20)العین (21)فاجتمعن فلقطن فهنّ (22)یتهادینه إلی یوم القیامه و یقلن:هذا نثار (23)فاطمه (24). (25)

و (26)دیگر منقولست از جابر بن سمره (27)که او گفت که رسول خدا-صلّی اللّه علیه

ص:276

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
2- (2)) -النّاس/در M سین زیر دارد.
3- (3)) -بن/ M ابن.
4- (4)) -أبی طالب/ M ابیطالب.
5- (5)) -تزعمون/در M عین زبر دارد.
6- (6)) -أنّی/ M انّی.
7- (7)) -زوّجته/ M رزجته.
8- (8)) -فاطمه/ M فاطمه.
9- (9)) -خطبها/در R طاء زیر دارد.
10- (10)) -إلیّ/ M الی[کذا].
11- (11)) -أشراف/در M فاء هم زیر دارد و هم زبر.
12- (12)) -کلّ/در M لام مشدّد پیش دارد.
13- (13)) -الخبر/ M الخبر[کذا].
14- (14)) -علیه السّلام/ M ع.
15- (15)) -رمضان/ M رمضان[کذا].
16- (16)) -السّلام/ M السّلام لیله.
17- (17)) -الرّوحانیّین/ R الرّوحانیّین. M الرّوحانیین.
18- (18)) -شجره/ M شجره.
19- (19)) -الحلیّ/ M الحلّی.
20- (20)) -الحور/در M نیامده است.
21- (21)) -العین/ M العین.
22- (22)) -فهنّ/ M فهن.
23- (23)) -نثار/ M اثنار.
24- (24)) -فاطمه/در M نیامده است.
25- (25)) -نگر:کشف الغمّه ی اربلی،377/1.
26- (26)) -و/در M زبر دارد.
27- (27)) -سمره/ M سمره.
و آله (1)-فرمود که:ای مردمان (2)!این علیّ بن أبی طالب را شما چنان گمان می برید که من فاطمه را به خودی خود به او (3)دادم،بلکه نه چنین است (4)زیرا که أشراف (5)قریش همه از من (6)طلب خواستگاری او (7)کردند و من انتظار خبر آسمانی می بردم (8)تا آنکه جبرئیل (9)در شب بیست و (10)چهارم ماه رمضان (11)بر من نازل شد و (12)گفت که:علیّ أعلی و پروردگار عالمیان سلامت می رساند (13)و جمیع ملائکه روحانیان (14)را (15)جمع کرده (16)است در بهشت و در وادی[ای] (17)که او را«أفسح» (18)می گویند در زیر درخت طوبی و تزویج کرد فاطمه (19)را به علی و (20)أمر کرد مرا که من از جانب علی خواستگاری کردم و صیغه گفتم و خدای-تبارک و تعالی-به ولایت حضرت فاطمه (21)تزویج فرمود و أمر کرد (22)درخت (23)طوبی را تا آنکه بار برداشت (24)از زیورها و زینتها و مروارید و یاقوت (25)؛پس او نثار کرد و أمر کرد حوریان بهشتی را تا برچینند.پس ایشان (26)برچیدند آنها را و به هدیّه (27)به

ص:277

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
2- (2)) -مردمان/در M نون زیر دارد.
3- (3)) -او/در M حرف دوم زبر دارد.
4- (4)) -است/ M است.
5- (5)) -أشراف/در M شین زیر دارد.
6- (6)) -از من/ M ندارد.
7- (7)) -او/در M «و»زبر دارد.
8- (8)) -می بردم/ M می بودم.
9- (9)) -جبرئیل/زبر جیم در M إظهار گردیده است.
10- (10)) -و/در M نیامده است.
11- (11)) -رمضان/در M نون زیر دارد.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -می رساند/ M ندارد.
14- (14)) -روحانیان/در M واپسین حرف زیر دارد.
15- (15)) -را/ M ندارد.
16- (16)) -کرده/در M دال زبر دارد.
17- (17)) -و در وادی[ای]/ M ندارد.
18- (18)) -أفسح/ M وادی افتح.
19- (19)) -فاطمه/ M فاطمه.
20- (20)) -و/در M زبر دارد.
21- (21)) -فاطمه/ M فاطمه.
22- (22)) -أمر کرد/ M بولایت که.
23- (23)) -درخت/در M تاء زبر دارد.
24- (24)) -بار برداشت/در M شین زبر دارد.
25- (25)) -یاقوت/در M تاء زبر دارد.
26- (26)) -ایشان/در M نون زیر دارد.
27- (27)) -هدیّه/زبر هاء در M إظهار گردیده است.
یکدیگر (1)می فرستند (2)تا روز قیامت و می گویند:این نثار حضرت فاطمه است.

[روایت هفتاد و یکم:از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله)]

و دیگر منقولست به طرق متکثّره متواتره (3)از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (4)-که آن حضرت فرمود:لمبارزه علیّ لعمرو (5)بن (6)عبدودّ (7)یوم الخندق أفضل (8)من عمل أمّتی إلی یوم (9)القیامه. (10)

یعنی:جنگی که علیّ بن (11)أبی طالب با عمرو بن عبدود (12)در روز خندق کرد بهتر از عمل أمّت منست تا روز قیامت.

و (13)آن چنان بود که کفّار قریش با (14)طوایف یهود از أطراف و (15)جوانب جمع شدند و (16)بر سر رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (17)-آمدند و آن حضرت پیش از آمدن ایشان به مشورت حضرت سلمان (18)شروع کردند (19)در کندن خندق در دور مدینه و تا ایشان می آمدند آن خندق به إتمام رسید.و در کندن آن خندق (20)معجزات (21)بسیار از

ص:278

1- (1)) -یکدیگر/در M حرف یکم زبر دارد.
2- (2)) -می فرستند/ M می ایستد فرستند.
3- (3)) -متواتره/ M متواتره.
4- (4)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص و آله.
5- (5)) -لعمرو/ M لعمرو.
6- (6)) -بن/ M ابن.
7- (7)) -عبدودّ/ M و R عبدودّ.
8- (8)) -أفضل/ M افضل.
9- (9)) -یوم/ M یوم.
10- (10)) -نگر:مناقب ال أبی طالب ابن شهر آشوب،ط.دار الأضواء،163/3؛و:الطّرائف ابن طاوس، ط.رجائی،ص 60؛و:الصّراط المستقیم بیاضی،72/2؛و:مناقب خوارزمی،ط.محمودی، ص 107؛و:کشف الغمّه،ط.دار الأضواء،148/1؛و...
11- (11)) -بن/ M ابن.
12- (12)) -عبدود/ R عبدود.در M تنها عین زبر دارد.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -با/ R یا.ضبط نص موافق M است.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -علیه و آله/ R ندارد.
18- (18)) -سلمان/ M سلیمان.
19- (19)) -کردند/ M ندارد.
20- (20)) -در دور...آن خندق/ M ندارد.
21- (21)) -معجزات/در M تاء زبر دارد.
آن حضرت ظاهر شد که اینجا محلّ ذکر آنها نیست.و ایشان زیاده از ده هزار کس بودند و مسلمانان سه هزار کس (1)بیش نبودند و خوفی عظیم در دل (2)ایشان پیدا شد. (3)

و چون عرب خندق را دیدند متعجّب شدند و آن طرف خندق فرود آمدند و (4)میانه (5)ایشان و (6)مسلمانان زیاده از بیست شبانه روز (7)جنگ بود و بر (8)یکدیگر تیر می انداختند تا به آخر (9)چون به تنگ (10)آمدند سواران قریش مثل عمرو بن عبدود و عکرمه (11)بن أبی جهل و هبیره (12)و (13)ضرار و مرداس و غیر ایشان (14)متّفق شدند که به این طرف خندق آیند (15)و با مسلمانان مردآزمایی (16)کنند و تفحّص (17)کردند جائی (18)که تنگ تر بود اسبهای خود را از آنجا جهانیدند.و به این طرف آمدند و عمرو را با هزار سوار برابر می دانستند در عرب و آنها نیز در (19)شجاعت نزدیک به عمرو بودند.عاقبت چون مسلمانان دیدند که ایشان از خندق گذشتند خوفی عظیم در دل (20)ایشان پیدا شد؛ و عمرو از مسلمانان مبارز طلبید و پیغمبر-صلّی اللّه علیه و آله (21)-ایشان را بر حرب

ص:279

1- (1)) -کس/ M ندارد.
2- (2)) -دل/ M دل.
3- (3)) -شد/در M شین زبر دارد.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -میانه/ M میان.
6- (6)) -و/در M زبر دارد.
7- (7)) -شبانه روز/ M شبان روز.
8- (8)) -و بر/در R مکرّر نوشته شده است.
9- (9)) -آخر/در M خاء زبر دارد.
10- (10)) -تنگ/در M واپسین حرف زبر دارد.
11- (11)) -عکرمه/چنین است در R . M عکرمه.
12- (12)) -هبیره/ M سیره.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -ایشان/در M نون زیر دارد.
15- (15)) -آیند/ M بیایند.
16- (16)) -مردآزمایی/ M مردازمائی.
17- (17)) -تفحّص/در M صاد زبر دارد.
18- (18)) -جائی/ M ندارد.
19- (19)) -در/ M از.
20- (20)) -دل/در M دال زبر دارد.
21- (21)) -صلّی اللّه علیه و آله/ R «علیه و آله»را ندارد. M از بن عبارت درود را ندارد.
دلیر (1)می کرد و وعده فتح و ظفر می داد و (2)ثواب عقبی را در نظر ایشان در می آورد (3)و لیکن ازیشان (4)کسی جرأت (5)مبارزت (6)او نمی کرد به غیر (7)از حضرت علیّ بن أبی طالب که در هر مرتبه (8)آن حضرت برمی خاست (9)و حضرت رسول خدا(ص) (10)می خواست که دیگری برود.عاقبت به أمر إلهی پیغمبر(ص) (11)پیراهن خود را به آن حضرت پوشانید و عمامه (12)مبارک خود را بر سر آن حضرت گذاشت و شمشیر خود را به آن حضرت داد و آن حضرت با أصحاب شروع به دعا کردند تا چون حضرت به او (13)رسید فرمود که:یا عمرو (14)!تو در جاهلیّت می گفتی که:هرکه سه چیز از من طلب کند، من یکی از آن سه حاجت او را برآورم.الحال من یکی از سه (15)چیز از تو طلب می کنم:

أوّلا می خوانم تو را به وحدانیّت إلهی و به شهادت به رسالت محمّد مصطفی-صلّی اللّه علیه و آله (16).گفت: (17)ای پسر عم!این حاجت را بگذار که این برآورده (18)نخواهد شد.

حضرت فرمود (19)که:اگر این حاجت را برمی آوردی (20)از برای تو بهتر بود.عمرو گفت:

دیگری را بگوی.حضرت فرمود که:دویم آن که چنانکه آمده اید برگردید.گفت (21):

ص:280

1- (1)) -دلیر/در M حرف یکم دال زبر دارد.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -در می آورد/در M حرف ما قبل آخر زبر دارد.
4- (4)) -ازیشان/ M از ایشان.
5- (5)) -جرأت/ M جرات.
6- (6)) -مبارزت/در M تاء زبر دارد.
7- (7)) -غیر/در M زبر غین إظهار گردیده است.
8- (8)) -مرتبه/ M +که.
9- (9)) -برمی خاست/ M و R برمی خواست.
10- (10)) -ص/ M ندارد.
11- (11)) -ص/ M ندارد.
12- (12)) -عمامه/ R عمّامه. M عمامه.
13- (13)) -به او/ M بدو.
14- (14)) -عمرو/ R عمر. M عمرو.
15- (15)) -حاجت او...سه/ M ندارد.
16- (16)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
17- (17)) -گفت/ M کفت.
18- (18)) -برآورده/در M راء زیر دارد!
19- (19)) -فرمود/در M نیامده است.
20- (20)) -برمی آوردی/در M راء(یا:دال)زبر دارد.
21- (21)) -گفت/ M کفت.
هرگز این نخواهد شد.این سخن را به زنان قریش نمی توان گفت!سیم را بگو.حضرت فرمود که:از اسب به زیر آی تا با تو دستبردی نمایم (1).عمرو به خنده درآمد (2)که این صفتی است که هرگز گمان نمی بردم که کسی از عرب این آرزو کند از من.برو-ای (3)پسر عم!-که نمی خواهم مثل (4)تو کریمی بر دست من کشته شود.حضرت فرمود که:أمّا (5)من می خواهم که (6)تو را بکشم!اگر می خواهی به زیر آی.عمرو در غضب شد (7)و فی الحال (8)به زیر آمد و اسب خود را نهیب داد و تا رسید شمشیری حواله آن حضرت کرد که گوشه خود آن حضرت را ربود و اندکی سر مبارک آن حضرت مجروح شد و میانه (9)ایشان مکرّر ردّ و بدل شد (10)تا عاقبت آن حضرت ضربتی بر سر او فرود آورد و او را به دو نیم کرد.غریو از هر دو لشکر برآمد.پس آنها که با عمرو (11)بودند شروع به گریز کردند و آن حضرت ایشان را تعاقب نمود و بعضی ازیشان (12)نیز بر دست آن حضرت کشته شدند و به سبب کشته شدن عمرو هیبتی عظیم از آن حضرت در دل کفّار (13)افتاد و دل (14)بر (15)فرار نهادند و خدای-تبارک و (16)تعالی-بادی فرستاد (17)و ایشان را (18)عاجز کرد.

ص:281

1- (1)) -دستبرد نمودن:حمله کردن،ضرب شست نشان دادن(نگر:فرهنگ بزرگ سخن).
2- (2)) -درآمد/در M میم زیر دارد.
3- (3)) -ای/ M ابن.
4- (4)) -مثل/در M لام زبر دارد.
5- (5)) -أمّا/در M نیست.
6- (6)) -که/ M ندارد.
7- (7)) -شد/در M دال زیر دارد.
8- (8)) -الحال/در M واپسین حرف زیر دارد.
9- (9)) -میانه/در M نون زیر دارد.
10- (10)) -شد/در M شین زبر دارد.
11- (11)) -عمرو/ M عمرو.
12- (12)) -ازیشان/در M از ایشان.
13- (13)) -کفّار/در M راء زیر دارد.
14- (14)) -دل/ M دل.
15- (15)) -بر/ M در.
16- (16)) -و/در R از قلم افتاده است.
17- (17)) -فرستاد/در M دال زیر دارد.
18- (18)) -را/ M ندارد.
عاقبت خایب و خاسر برگشتند.پس پیغمبر-صلّی اللّه علیه و آله (1)-این سخن را فرمود.

و این حدیث در أکثر کتب ایشان مسطور است. (2)

[روایت هفتاد و دوم:از ابن عباس]

و عن ابن عبّاس (3)قال:سألت (4)رسول (5)اللّه-صلّی اللّه علیه و آله (6)-عن الکلمات (7)الّتی تلقّاها ادم من ربّه-عزّ و جلّ-فتاب علیه؛قال:سأل بحقّ محمّد و علیّ و فاطمه (8)و الحسن و الحسین إلاّ تبت علیّ،فتاب علیه. (9)

و (10)دیگر منقولست از عبد اللّه بن (11)عبّاس (12)که گفت:پرسیدم از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (13)-از آن کلماتی که آدم او را گفت و خدای-تبارک و تعالی-توبه او را قبول کرد،کدام بود؟حضرت فرمود که:آدم سؤال کرد که:إلهی!به حقّ محمّد و (14)علی و فاطمه (15)و حسن و حسین (16)که توبه مرا قبول کن.خدای-تبارک و تعالی-توبه او را قبول کرد.

و این حدیث در أکثر کتب ایشان مسطور است.

[روایت هفتاد و سوم:از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله)]

و عن النّبیّ-صلّی اللّه علیه و اله (17)-أنّه قال:لمّا أسری بی إلی السّمآء و انتهی بی إلی

ص:282

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
2- (2)) -است/ M است.
3- (3)) -عبّاس/در M سین زیر دارد.
4- (4)) -سألت/در M تاء زبر دارد.
5- (5)) -رسول/در M لام پیش دارد.
6- (6)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
7- (7)) -الکلمات/در M کاف زیر دارد!
8- (8)) -فاطمه/ M فاطمه.
9- (9)) -نگر:الخصال صدوق،ط.غفّاری،ص 270؛و:معانی الأخبار صدوق،ط.غفّاری،ص 125؛ و:الرّوضه ی شاذان بن جبرئیل،ص 81.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -بن/ R ابن.
12- (12)) -عبّاس/در M سین زیر دارد.
13- (13)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
14- (14)) -و/در M زبر دارد.
15- (15)) -فاطمه/ M فاطمه.
16- (16)) -حسین/در M زبر سین إظهار گردیده است.
17- (17)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
حجب النّور کلّمنی ربّی-جلّ جلاله (1)-و قال لی:یا محمّد!بلّغ علیّ بن (2)أبی طالب منّی السّلام (3)و أعلمه (4)أنّه حجّتی علی عبادی بعدک،به أسقی العباد الغیث و به أدفع عنهم السّوء (5)و به أحتجّ (6)علیهم یوم یلقونی فإیّاه (7)فلیطیعوا (8)و لأمره فلیأتمروا و عن نهیه فلینتهوا أجعلهم (9)عندی فی مقعد صدق و أبیح لهم جنّاتی و إن لا یفعلوا أسکنهم (10)ناری مع الأشقیاء من أعدائی ثمّ (11)لا أبالی. (12)

دیگر منقولست از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (13)-که آن حضرت فرمود که:چون مرا به آسمان بردند و مرا به حجابهای نور رسانیدند،خدای-تبارک و تعالی-با من سخن گفت و فرمود مرا (14)که:یا محمّد!سلام مرا به علی برسان (15)و خبر ده او را که او حجّت منست بر بندگان من بعد از تو؛به برکت او بندگان را آب از آسمان می دهم و به یمن او دفع می کنم از ایشان (16)بدیها را و به او حجّت می گیرم بر ایشان در روز قیامت.پس باید که او را إطاعت کنند و هرچه او (17)أمر کند إطاعت کنند (18)و هرچه را او نهی کند از آن باز ایستند تا آنکه ایشان را درآورم (19)نزد خودم در جایگاه نیکو و حلال (20)کنم از برای

ص:283

1- (1)) -جلاله/ M جلاله.
2- (2)) -بن/ M ابن.
3- (3)) -السّلام/ M و السّلام.
4- (4)) -أعلمه/ M اعلمه.
5- (5)) -السّوء/ M السوء.
6- (6)) -أحتجّ/ M احتجّ.
7- (7)) -فإیّاه/ M ایّاه.
8- (8)) -فلیطیعوا/ M فلیعطوا.
9- (9)) -أجعلهم/ M اجعلهم.
10- (10)) -أسکنهم/ M اسکنهم.
11- (11)) -ثمّ/ M ندارد.
12- (12)) -نگر:مائه منقبه ی ابن شاذان،ط.أبطحی،ص 55.
13- (13)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
14- (14)) -مرا/ M ندارد.
15- (15)) -برسان/در M واپسین حرف زیر دارد.
16- (16)) -ایشان/در M واپسین حرف زیر دارد.
17- (17)) -او/ M او.
18- (18)) -إطاعت کنند/ M ندارد.
19- (19)) -درآورم/ M در اوردم.
20- (20)) -حلال/ M حلال[!].
ایشان (1)بهشتهای خودم را و اگر چنین نکنند ایشان را ساکن گردانم در آتش جهنّم با أشقیای دشمنانم.

[روایت هفتاد و چهارم:از رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله)]

و عن النّبیّ-صلّی اللّه علیه و اله (2)-أنّه قال:و الّذی نفسی بیده ما وجّهت (3)علیّا قطّ (4)فی سریّه إلاّ و (5)نظرت إلی جبرئیل (6)فی سبعین ألفا من الملائکه عن یمینه،و إلی میکائیل (7)فی سبعین ألفا عن (8)یساره،و إلی ملک الموت أمامه،و (9)إلی سحابه (10)تظلّه حتّی یرزقه (11)حسن (12)الظّفر. (13)

دیگر منقولست از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (14)-که آن حضرت فرمود که:به حقّ آن خداوندی که جان من در قبضه قدرت اوست که من هرگز (15)علی را نفرستادم به سوی لشکری مگر آنکه دیدم که جبرئیل با هفتاد هزار فرشته (16)از دست راست او بودند و میکائیل با هفتاد هزار فرشته از دست چپ او بودند و ملک الموت (17)پیش پیش آن حضرت می رفت و ابری سایه بان (18)آن حضرت بود تا آنکه خدای-تبارک و تعالی- روزی می کرد او را ظفری نیکو (19)بر أعادی.

ص:284

1- (1)) -ایشان/در M نون زیر دارد.
2- (2)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
3- (3)) -وجّهت/در M تاء زبر دارد.
4- (4)) -قطّ/ M قط.
5- (5)) -و/در M مکرّر نوشته شده است.
6- (6)) -جبرئیل/در M واپسین حرف زیر دارد.
7- (7)) -عن یمینه و إلی میکائیل/ M ندارد.
8- (8)) -عن/در R مکرّر نوشته شده است.
9- (9)) -و/ M ندارد.
10- (10)) -سحابه/ M سحابه.
11- (11)) -یرزقه/ M و R یرزق؛ولی در R «ق»را به«قه»إصلاح کرده اند.
12- (12)) -حسن/ M حسن.
13- (13)) -نگر:الخصال صدوق،ط.غفّاری،ص 218.
14- (14)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
15- (15)) -که من هرگز/در M مکرّر نوشته شده است.
16- (16)) -فرشته/در M راء زبر دارد.
17- (17)) -الموت/زبر«م»در M إظهار گردیده است.
18- (18)) -سایه بان/ M سایبان.
19- (19)) -ظفری نیکو بر/ M و ظفر نیکو می داد.
[روایت هفتاد و پنجم:از جابر بن عبد اللّه الأنصاری]

و عن جابر بن عبد اللّه (1)الأنصاریّ قال:کنّا عند رسول (2)اللّه-صلّی اللّه علیه و اله (3)-و هو جالس إلی الکعبه فأقبل علیّ بن (4)أبی طالب (5)-صلوات اللّه و سلامه علیه (6)-،فقال النّبیّ (ص) (7):قد أتاکم أخی ثمّ التفت (8)إلی الکعبه فضربها بیده و قال:و الّذی بعثنی بالحقّ نبیّا إنّ هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه ثمّ قال:إنّه أوّلکم إیمانا معی و أوفاکم بعهد اللّه و أقواکم بأمر اللّه-عزّ و جلّ-و أعدلکم (9)فی الرّعیّه و أقسمکم (10)بالسّویّه (11)و أعظمکم (12)عند اللّه مزیّه (13)و قال:و نزلت: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَیْرُ (14)الْبَرِیَّهِ (15). (16)

دیگر منقولست از جابر (17)بن (18)عبد اللّه أنصاری (19)که گفت:بودیم ما به نزد رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (20)-و آن حضرت نزد کعبه (21)نشسته (22)بود؛پس پیدا (23)شد حضرت علیّ بن أبی طالب-صلوات اللّه و سلامه علیه-؛پس حضرت (24)فرمود که:آمد شما را برادر من.پس رو به سوی کعبه (25)کرد و دست خود به کعبه (26)زد و (27)فرمود که:به حقّ آن

ص:285

1- (1)) -عبد اللّه/در M دال پیش دارد.
2- (2)) -رسول/در M لام پیش دارد.
3- (3)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
4- (4)) -بن/ M ابن.
5- (5)) -أبی طالب/در M حرف واپسین زیر دارد.
6- (6)) -صلوات اللّه و سلامه علیه/ R +و آله.
7- (7)) -ص/ M ندارد.
8- (8)) -التفت/در M واپسین حرف زیر دارد.
9- (9)) -أعدلکم/در M لام زبر دارد.
10- (10)) -أقسمکم/در M میم زبر دارد.
11- (11)) -بالسّویّه/در M واپسین حرف زبر دارد.
12- (12)) -أعظمکم/در M میم زبر دارد.
13- (13)) -مزیّه/ M مزّیت.
14- (14)) -خیر/ M خیر.
15- (15)) -قرآن کریم:س 98،ی 7.
16- (16)) -نگر:أمالی ی طوسی،ط.البعثه،ص 251 و 252.
17- (17)) -جابر/ M جابر.
18- (18)) -بن/ M ابن.
19- (19)) -أنصاری/ M الانصاری.
20- (20)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
21- (21)) -کعبه/در M باء زبر دارد.
22- (22)) -نشسته/در M تاء زبر دارد.
23- (23)) -پیدا/ M و R بیدار.
24- (24)) -حضرت/ M +علی بن ابیطالب.
25- (25)) -کعبه/در M باء زبر دارد.
26- (26)) -کعبه/ M کعبه.
27- (27)) -و/در M نیامده است.
خدایی (1)که مرا براستی (2)به خلق فرستاد (3)که بدرستی (4)که این مرد و شیعیان او رستگارانند در روز قیامت.پس فرمود که:علی پیش از شما همه،إیمان آورد (5)به من، و وفاکننده ترین شماست به عهد (6)إلهی و (7)قوی ترین شما است به أمر خدای-عزّ و جلّ -و (8)عادل ترین (9)شماست در میان رعیّت و بهتر از شماست (10)نزد خدای-تبارک و تعالی- در مرتبت؛و فرمود که:این (11)آیت نازل شد که ترجمه اش اینست که:بدرستی (12)و (13)راستی (14)که (15)آن جماعتی که إیمان آوردند و عمل شایسته درگاه او (16)کردند آن جماعت بهترین خلق خدااند.و (17)این آیت در شان آن حضرت نازل شد.

[روایت هفتاد و ششم:از عبد اللّه بن عُمَر]

و عن عبد اللّه (18)بن عمر أنّه قال:قال رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و اله (19)-لعلیّ بن أبی طالب- صلوات اللّه و سلامه علیه-:إذا کان یوم (20)القیامه یؤتی بک-یا علیّ!-علی نجیب من نور علی رأسک تاج یضیء یکاد نوره (21)یخطف أبصار أهل الموقف،فیأتی (22)النّداء من عند اللّه-جلّ جلاله (23)-:أین خلیفه محمّد رسول (24)اللّه(ص) (25)؟فتقول-یا علیّ!-:ها أنا

ص:286

1- (1)) -خدایی/چنین است در R .
2- (2)) -براستی/در M باء زبر دارد.
3- (3)) -فرستاد/در M دال زیر دارد.
4- (4)) -بدرستی/در M سین زبر دارد.
5- (5)) -آورد/ M اورد.
6- (6)) -عهد/ M امر.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -و/در M زبر دارد.
9- (9)) -عادل ترین/در M «عاجل ترین»بوده و سپس بالای«جل»،«دل»نوشته است.
10- (10)) -شماست/ M شما است.
11- (11)) -انبیا/ M این.
12- (12)) -بدرستی/در M راء زبر دارد.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -راستی/در M سین زبر دارد.
15- (15)) -که/ M ندارد.
16- (16)) -او/ M او.
17- (17)) -اند و/ M ندارد.
18- (18)) -عبد اللّه بن عمر/ M عبد اللّه بن عمر.
19- (19)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
20- (20)) -یوم/ M یوم.
21- (21)) -نوره/ M نوره.
22- (22)) -فیأتی/در M یاء پایانی زیر دارد.
23- (23)) -جلاله/ M جلاله.
24- (24)) -رسول/در M لام پیش دارد.
25- (25)) -ص/ M ندارد.
ذا! (1)فیأتی النّداء (2):یا علیّ!من أحبّک أدخله الجنّه (3)و من عاداک أدخله (4)النّار (5)؛فأنت قسیم الجنّه و أنت قسیم النّار. (6)

و (7)دیگر منقولست از عبد اللّه بن عمر که او گفت (8)که:رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (9)-فرمود به علیّ بن (10)أبی طالب-صلوات اللّه و سلامه علیه-که چون (11)روز قیامت شود بیاورند تو را-یا علی!-بر شتری از نور بر سر تو (12)تاجی باشد که روشنی دهد أهل محشر را که نزدیک باشد که چشمهای أهل موقف را خیره گرداند.پس ندا از جانب حضرت (13)ربّ العزّه آید که:کجاست خلیفه محمّد رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و آله (14)-؟پس- یا علی!-تو گویی (15)که اینک من!پس ندا آید که:یا علی!هرکه تو را دوست دارد او را داخل بهشت (16)گردان و (17)هرکه دشمن تو باشد او را داخل (18)جهنّم گردان.پس تویی (19)قسمت کننده بهشت و تویی (20)قسمت کننده (21)دوزخ.

[روایت هفتاد و هفتم:از ابن عباس]

و عن ابن عبّاس (22)قال:سمعت (23)رسول (24)اللّه-صلّی اللّه علیه و اله (25)-یقول:لمّا أسری

ص:287

1- (1)) -ها أنا ذا/ R ها انذا. M «ذا»را ندارد.
2- (2)) -النّداء/ M النّداء.
3- (3)) -الجنّه/در M واپسین حرف زیر دارد.
4- (4)) -أدخله/ M ادخله.
5- (5)) -النّار/ M النّار.
6- (6)) -نگر:أمالی ی صدوق،ط.البعثه،ص 442.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -گفت/ M کفت.
9- (9)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
10- (10)) -بن/ M ابن.
11- (11)) -چون/ M چون.
12- (12)) -سر تو/ M سر.
13- (13)) -حضرت/ M ندارد.
14- (14)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
15- (15)) -گویی/ M کوئی.
16- (16)) -بهشت/ M بهشت.
17- (17)) -و/در M زبر دارد.
18- (18)) -داخل/در M خاء زبر دارد.
19- (19)) -تویی/ M توئی.
20- (20)) -تویی/ M توئی.
21- (21)) -قسمت کننده/ M قسمت کننده.
22- (22)) -عبّاس/ M عبّاس.
23- (23)) -سمعت/ M سمعت.
24- (24)) -رسول/در M لام پیش دارد.
25- (25)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
بی إلی السّمآء ما مررت بملإ من الملائکه إلاّ سألونی عن علیّ بن أبی طالب-صلوات اللّه و سلامه علیه-حتّی ظننت أنّ اسم علیّ أشهر فی السّمآء من اسمی فی الأرض.فلمّا بلغت السّمآء الرّابعه فنظرت إلی ملک الموت قال لی:یا محمّد!ما فعل علیّ؟قلت:یا حبیبی!من أین تعرف علیّا؟قال:یا محمّد (1)!ما خلق اللّه خلقا إلاّ و أنا أقبض روحه (2)بیدی ما خلاک و علیّ بن (3)أبی طالب،فإنّ اللّه-جلّ جلاله (4)-یقبض روحکما بقدرته.فلمّا صرت تحت العرش إذا بعلیّ بن أبی طالب واقف تحت عرش (5)ربّی؛فقلت:یا علیّ!سبقتنی؟!فقال لی (6)جبرئیل(ع):من (7)هذا الّذی یکلّمک؟فقلت (8):هذا علیّ بن أبی طالب.فقال:یا محمّد!لیس هذا علیّا و لکنّه ملک (9)من ملائکه (10)الرّحمن خلقه اللّه-تبارک و تعالی-علی صوره (11)علیّ بن (12)أبی طالب-علیه السّلام (13)-،فنحن الملائکه المقرّبون کلّما اشتقنا (14)إلی وجه علیّ بن أبی طالب زرنا هذا الملک لکرامه علیّ بن أبی طالب (15)و سبّحنا له. (16)

و (17)دیگر منقولست از عبد اللّه بن عبّاس (18)که گفت:شنیدم از رسول خدا-صلّی اللّه

ص:288

1- (1)) -ما فعل...یا محمّد/ M ندارد.
2- (2)) -روحه/ M زوجه.
3- (3)) -علیّ بن/ M علّی ابن.
4- (4)) -جلاله/ M جلاله.
5- (5)) -عرش/در M شین هم زیر دارد و هم زبر.
6- (6)) -لی/ M ندارد.
7- (7)) -من/ M من.
8- (8)) -فقلت/ M فقلت.
9- (9)) -ملک/در M کاف پیش دارد.
10- (10)) -ملائکه/در M واپسین حرف تنوین جر دارد.
11- (11)) -صوره/ M صورت.
12- (12)) -بن/ M ابن.
13- (13)) -علیه السّلام/ M ع.
14- (14)) -اشتقنا/ M اشقنا.
15- (15)) -علیّ بن أبی طالب/ M ندارد.
16- (16)) -مائه منقبه ی ابن شاذان،ط.أبطحی،ص 33(منقبت 13).
17- (17)) -و/در M زبر دارد.
18- (18)) -عبّاس/در M سین زیر دارد.
علیه و آله (1)-که می فرمود که:چون مرا به آسمان (2)بردند نگذشتم (3)به گروهی از فرشتگان مگر آنکه سؤال کردند مرا از علیّ بن (4)أبی طالب-صلوات اللّه و سلامه علیه-تا آنکه دانستم که (5)اسم علی (6)در آسمان مشهورتر است از نام من در زمین.پس چون رسیدم به آسمان چهارم نظر کردم به ملک الموت مرا گفت:یا محمّد!چونست علی؟ گفتم:ای دوست من!چه می شناسی تو علی را!گفت:یا محمّد!نیافریده است خدای- تبارک و تعالی-خلقی را مگر آنکه من قبض روح او خواهم کرد به غیر از تو و علیّ بن (7)أبی طالب که خدای-تبارک و (8)تعالی-قبض روح شما می کند به قدرت خود.پس چون رسیدم به زیر عرش دیدم علیّ بن (9)أبی طالب (10)را که در زیر عرش ایستاده (11)است.

گفتم:یا علی!تو پیش از من آمدی؟!پس جبرئیل(ع) (12)گفت که:یا محمّد!کیست این که با تو سخن می گوید؟من گفتم (13):این علیّ بن (14)أبی طالب است (15).پس جبرئیل (16)گفت که:یا محمّد! (17)این علی نیست و لیکن (18)فرشته ایست از فرشتگان خدای-تبارک و تعالی-که خدای-تبارک و (19)تعالی-او را به صورت علیّ بن (20)أبی طالب (21)آفریده است.

ص:289

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و آله/ R «علیه و آله»را ندارد. M ص.
2- (2)) -آسمان/ M اسمان.
3- (3)) -نگذشتم/ M بکذشتم.
4- (4)) -بن/ M ابن.
5- (5)) -که/ M ندارد.
6- (6)) -علی/ M +ع.
7- (7)) -بن/ M ابن.
8- (8)) -تبارک و/ M ندارد.
9- (9)) -بن/ M ابن.
10- (10)) -أبی طالب/ M +ع.
11- (11)) -ایستاده/ M است ایستاد.
12- (12)) -ع/در M هست ولی در R نیست.
13- (13)) -گفتم/ M +که.
14- (14)) -بن/ M ابن.
15- (15)) -است/ M ست.
16- (16)) -جبرئیل/در M زبر جیم إظهار گردیده است.
17- (17)) -یا محمّد/ M ندارد.
18- (18)) -و لیکن/ M ندارد.
19- (19)) -تبارک و/ M ندارد.
20- (20)) -بن/ M ابن.
21- (21)) -أبی طالب/در M لام زبر دارد.
پس ما گروه ملائکه مقرّبان (1)هرچند مشتاق روی (2)علیّ بن (3)أبی طالب می شویم زیارت می کنیم این فرشته را از جهت کرامت علیّ بن (4)أبی طالب و (5)تسبیح می گوئیم از جهت آن حضرت.

[روایت هفتاد و هشتم:از ابو سعید خُدری]

و عن أبی سعید (6)الخدریّ عن النّبیّ-صلّی اللّه علیه و اله (7)-قال:سمعته (8)یقول:إذا کان یوم (9)القیامه أمر اللّه ملکین و یقعدان (10)علی الصّراط فلا یجوز أحد إلاّ ببراءه أمیر المؤمنین (11)علیّ بن (12)أبی طالب (13)-صلوات اللّه و سلامه علیه-و من لم یکن له براءه (14)أمیر المؤمنین (15)أکبّه اللّه علی منخره (16)فی النّار و ذلک قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ . (17)قلت:فداک أبی و أمّی!یا رسول اللّه!-صلّی اللّه علیه و اله (18)-ما معنی «براءه (19)أمیر المؤمنین» (20)قال:مکتوب علیه:لا إله إلاّ اللّه،محمّد رسول اللّه،علیّ بن (21)أبی طالب وصیّ رسول اللّه (22)-صلّی اللّه علیه و اله و سلّم. (23)

ص:290

1- (1)) -مقرّبان/ M مقربون.
2- (2)) -روی/ M روی.
3- (3)) -بن/ M ابن.
4- (4)) -بن/ M ابن.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -سعید/ M سعد.
7- (7)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
8- (8)) -سمعته/ M سمعته.
9- (9)) -یوم/ M و R یوم.
10- (10)) -یقعدان/چنین است در M . R یقعدان.
11- (11)) -أمیر المؤمنین/در M راء زبر دارد.
12- (12)) -بن/ M ابن.
13- (13)) -أبی طالب/ M +ع.
14- (14)) -براءه/ M براءه.
15- (15)) -أمیر المؤمنین/در M راء هم زیر دارد و هم زبر.
16- (16)) -منخره/ M مبخره.
17- (17)) -قرآن کریم:س 37،ی 24.
18- (18)) -صلّی اللّه علیه و اله/چنین است در M . R ص.
19- (19)) -براءه/ M براءه. R براءه.
20- (20)) -أمیر المؤمنین/در M راء زبر دارد.
21- (21)) -بن/ M ابن.
22- (22)) -اللّه/ M ندارد.
23- (23)) -نگر:مائه منقبه ی ابن شاذان،ط.أبطحی،ص 36 و 37(منقبت 16).
و دیگر منقولست از أبو سعید خدری که گفت:شنیدم از رسول خدا(ص)که آن حضرت فرمود که:چون روز قیامت شود أمر می کند خدای-تبارک و تعالی-دو فرشته را که بر صراط بنشینند (1)و نگذرد کسی از صراط مگر آنکه با او باشد برائت (2)حضرت أمیر المؤمنین-صلوات اللّه و سلامه علیه-،و هرکه با او برائت (3)حضرت أمیر المؤمنین (4)نباشد،سرنگون او را در آتش جهنّم می اندازند و اینست (5)معنی قول (6)خدای-تبارک و تعالی-که:بدارید (7)ایشان را که ازیشان (8)سؤال خواهیم (9)کرد.گفتم:فدای تو باد پدر و مادر من!یا رسول اللّه! (10)چیست معنی برائت (11)حضرت أمیر المؤمنین و (12)چه (13)نوشته است در او؟ (14)حضرت فرمود که:درو نوشته است (15)که:لا إله إلاّ اللّه،محمّد رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و اله (16)-،علیّ بن (17)أبی طالب وصیّ رسول (18)اللّه.

[روایت هفتاد و نهم:از ابو سلیمان]

و عن أبی سلیمان عن رسول اللّه(ص) (19)أنّه قال:لیله أسری بی (20)إلی السّمآء قال لی الجلیل-جلّ جلاله (21)-:امن الرّسول بما أنزل إلیه من ربّه.قلت:و المؤمنون.قال:صدقت یا

ص:291

1- (1)) -بنشینند/ M بنشیند.
2- (2)) -برائت/ R برات.ضبط نص،موافق است با M .
3- (3)) -برائت/ R برات.
4- (4)) -صلوات اللّه...أمیر المؤمنین/ M ندارد.
5- (5)) -اینست/ M ایتست.
6- (6)) -قول/زبر قاف در M إظهار گردیده است.
7- (7)) -بدارید/در M باء زبر دارد.
8- (8)) -ازیشان/ M از ایشان.
9- (9)) -خواهیم/ M خواهم.
10- (10)) -رسول اللّه/ M +ص.
11- (11)) -برائت/ M و R برات.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -چه/ M +برو.
14- (14)) -در او/چنین است در M . R ندارد.
15- (15)) -حضرت فرمود که:درو نوشته است/ M ندارد.
16- (16)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ندارد.
17- (17)) -بن/ M ابن.
18- (18)) -رسول/ M رسول.
19- (19)) -ص/ M ندارد.
20- (20)) -بی/ M بی.
21- (21)) -جلاله/ M جلاله.
محمّد!من خلفت فی أمّتک؟قلت:خیرها.قال:علیّ بن أبی طالب؟قلت (1):نعم یا ربّ! قال:یا محمّد! (2)إنّی اطّلعت إلی الأرض اطّلاعه (3)فاخترتک منها،فشققت (4)لک اسما من اسمی،فلا أذکر فی موضع إلاّ ذکرت (5)معی،فأنا المحمود و أنت المحمّد.ثمّ اطّلعت الثّانیه (6)فیها،فاخترت (7)منها علیّا (8)و شققت (9)له (10)اسما من أسمائی فأنا (11)العلیّ الأعلی و هو علیّ.یا محمّد!إنّی خلقتک و خلقت علیّا و فاطمه و الحسن (12)و الحسین (13)و الأئمّه (14)من ولده من شبح (15)نور من نوری و عرضت (16)ولایتکم (17)علی أهل السّموات و أهل الأرض،فمن قبلها (18)کان عندی من المؤمنین و من جحدها کان عندی من الکافرین.یا محمّد!لو أنّ عبدا من عبیدی (19)عبدنی (20)حتّی ینقطع و یصیر کالشّنّ البالی (21)ثمّ أتانی جاحدا لولایتکم (22)ما غفرت له حتّی یقرّ بولایتکم. (23)یا محمّد!تحبّ أن تراهم؟قلت:

ص:292

1- (1)) -قلت/ R قلت.
2- (2)) -من خلفت...یا محمّد/ M ندارد.
3- (3)) -اطّلاعه/ M اطلاعه.
4- (4)) -فشققت/ M فشفعت.
5- (5)) -ذکرت/در M تاء هم زبر دارد و هم پیش.
6- (6)) -الثّانیه/در M «الّثالثه»بوده؛سپس دندانه لام را کوتاه کرده و یک نقطه بر سر آن نهاده اند.
7- (7)) -فاخترت/در M واپسین حرف زبر دارد.
8- (8)) -علیّا/ M ندارد.
9- (9)) -شققت/ M فشققت.
10- (10)) -له/ M لک.
11- (11)) -فأنا/ M و انا.
12- (12)) -الحسن/در M واپسین حرف زیر دارد.
13- (13)) -الحسین/ M الحسین.
14- (14)) -الأئمّه/در M واپسین حرف زیر دارد.
15- (15)) -شبح/ M سنج.
16- (16)) -عرضت/در M واپسین حرف زیر دارد.
17- (17)) -ولایتکم/ M ولایتکم.
18- (18)) -قبلها/ M قبلها.
19- (19)) -عبیدی/ M عبدی.
20- (20)) -عبدنی/ M عبدنی.
21- (21)) -البالی/ M ندارد.
22- (22)) -لولایتکم/در M «و»زبر دارد.
23- (23)) -بولایتکم/در M «و»زبر دارد.
نعم. (1)فقال لی:التفت (2)عن یمین العرش.فالتفتّ فإذا أنا بعلیّ و فاطمه (3)و الحسن و الحسین و علیّ و محمّد و جعفر و موسی و علیّ و محمّد و علیّ و الحسن و المهدیّ فی ضحضاح من نور قیام (4)یصلّون و فی وسطهم المهدیّ یضیء کأنّه کوکب درّیّ.فقال:یا محمّد!هؤلاء الحجج (5)و النّائب (6)من عترتک-و عزّتی و جلالی-له الحجّه الواجبه (7)لأولیائی و المنتقم (8)من أعدائی.بهم یمسک اللّه السّموات أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه. (9)

و (10)دیگر منقولست از أبو سلیمان (11)از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (12)-که آن حضرت فرمود که:آن شبی که مرا به آسمان بردند پروردگار عالمیان به من فرمود که:

امن الرّسول یعنی إیمان آورد فرستاده ما محمّد-صلّی اللّه علیه و آله (13)-به آنچه نازل شد به سوی او از جانب پروردگار (14)او.من گفتم که:مؤمنان نیز (15)همه إیمان آوردند به خدا و فرشتگان و (16)به کتابهای خدا و رسولان او.خطاب رسید (17)که:راست گفتی،یا محمّد! که را خلیفه خود گردانیدی در میان أمّت (18)خود؟گفتم:خداوندا!بهترین أمّت را.خدای-

ص:293

1- (1)) -نعم/ M نعم.
2- (2)) -التفت/در M ألف زبر دارد.
3- (3)) -فاطمه/ M فاطمه.
4- (4)) -قیام/ M ندارد.
5- (5)) -الحجج/ M ندارد.
6- (6)) -النّائب/ R النّایب.
7- (7)) -الواجبه/در M واپسین حرف زیر دارد.
8- (8)) -المنتقم/در M قاف زبر دارد.
9- (9)) -نگر:الغیبه ی طوسی،تحقیق،147 و 148؛و:الطّرائف ابن طاوس،ط.رجائی،ص 173.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -از أبو سلیمان/ M ندارد.
12- (12)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
13- (13)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
14- (14)) -پروردگار/ M پروردکار.
15- (15)) -نیز/در M به خطّی ریزتر به قلم خود کاتب میان«همه»و«إیمان»افزوده شده است.
16- (16)) -و/در M نیامده است.
17- (17)) -رسید/در M زبر راء إظهار گردیده است.
18- (18)) -أمّت/چنین است در M . R امتان.
تبارک و تعالی-فرمود (1)که:علیّ بن أبی طالب را خلیفه گردانیدی؟گفتم:بلی،ای پروردگار عالمیان!خطاب رسید (2)که:یا محمّد!من نظر کردم یک نظر به سوی أهل زمین پس تو را ازیشان (3)اختیار کردم.پس از برای تو بیرون آوردم اسمی از اسمهای (4)خودم.پس من مذکور نمی گردم در جایی (5)مگر آنکه تو (6)با من مذکور می گردی.پس منم محمود و تویی (7)محمّد.پس دیگر باره (8)نظر کردم و (9)از أهل زمین علی را اختیار کردم و بیرون (10)آوردم از برای او اسمی (11)از اسمهای خودم.پس منم أعلی (12)و اوست علی.یا محمّد!بدرستی (13)که من (14)آفریدم (15)تو را و آفریدم علی را و فاطمه را و حسن و (16)حسین (17)را و إمامان (18)فرزندان حسین (19)را از پاره ای (20)نور از نور خودم،و عرض کردم ولایت (21)شما را بر أهل آسمانها و أهل (22)زمین،پس هرکه قبول کرد ولایت شما را او نزد (23)من از جمله مؤمنانست و هرکه إنکار کرد او نزد من از جمله کافرانست.یا محمّد!اگر آنکه (24)بنده ای (25)از بندگان من آنقدر بندگی کند تا آنکه گسسته شود

ص:294

1- (1)) -فرمود/ M ندارد.
2- (2)) -رسید/در M راء زبر دارد.
3- (3)) -ازیشان/ M از ایشان.
4- (4)) -اسمهای/ M اسمای.
5- (5)) -جایی/ M جائی.
6- (6)) -تو/در M تاء زبر دارد.
7- (7)) -و تویی/ M توئی.
8- (8)) -دیگرباره/ M دیکر بارم بان.
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -بیرون/در M «و»(یا:«ن»)زبر دارد.
11- (11)) -اسمی/ M اسمی.
12- (12)) -أعلی/ M علی.
13- (13)) -بدرستی/در M سین زبر دارد.
14- (14)) -من/ M ندارد.
15- (15)) -آفریدم/ M من.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -حسین/در M زبر سین إظهار گردیده است.
18- (18)) -إمامان/ M +و.
19- (19)) -حسین/در M زبر سین اظهار گردیده است.
20- (20)) -پاره ای/ M پاره.
21- (21)) -ولایت/در M «و»زبر دارد.
22- (22)) -و أهل/ M و.
23- (23)) -او نزد/در M مکرّر نوشته شده است.
24- (24)) -آنکه/ M اینکه.
25- (25)) -بنده ای/ M بنده.
و بگردد (1)مثل انبان کهنه پس به نزد من آید و منکر باشد ولایت شما را،نیامرزم او را تا آنکه إقرار کند به ولایت شما.یا محمّد!می خواهی که ایشان را ببینی؟گفتم:بلی.پس به من گفت که:نظر کن از دست (2)راست عرش.پس نظر کردم؛دیدم علی و فاطمه و حسن و حسین و (3)علیّ بن الحسین و محمّد بن (4)علی و جعفر بن (5)محمّد و موسی بن (6)جعفر و علیّ بن (7)موسی و محمّد بن (8)علی و علیّ بن (9)محمّد و الحسن بن علی و (10)مهدی هادی را در فضایی (11)از نور که ایستاده بودند و نماز می گزاردند (12)و در میان ایشان مهدی هادی روشنی می داد که گویا ستاره ایست درخشنده.پس خدای-تبارک و تعالی-فرمود که (13):

یا محمّد!این جماعت حجّتهای منند بر خلق و جانشین تواند از عترت تو.به عزّت من و جلال من که مهدی راست حجّت واجبه از برای دوستان من و انتقام خواهد کشید از دشمنان من و به برکت (14)ایشان خدای-تبارک و تعالی-نگاه می دارد آسمانها را که بر زمین نیفتد مگر به إذن او.

[روایت هشتادم:روایت شده است که...]

روی أنّه دخل رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و اله (15)-علی علیّ مسرورا مستبشرا و سلّم علیه فردّ-علیه السّلام (16)-و قال:ما رأیتک أقبلت علیّ مثل هذا الیوم.فقال:جئتک أبشّرک!إعلم

ص:295

1- (1)) -و بگردد/ M ندارد.
2- (2)) -دست/ M دست.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -بن/ M ابن.
5- (5)) -بن/ M ابن.
6- (6)) -بن/ M ابن.
7- (7)) -بن/ M ابن.
8- (8)) -بن/ M ابن.
9- (9)) -بن/ M ابن.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -فضایی/ M فضای.
12- (12)) -نماز می گزاردند/ M و R نماز می کذاردند.
13- (13)) -که/ M ندارد.
14- (14)) -برکت/در M باء زیر دارد.
15- (15)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
16- (16)) -علیه السّلام/ M ع.
أنّ فی هذه السّاعه نزل جبرئیل(ع)و قال:الحقّ یقرئک (1)السّلام (2)و یقول:بشّر علیّا- علیه السّلام (3)-أنّ شیعته الطّائع (4)و العاصی من أهل الجنّه.فلمّا (5)سمع علیّ-علیه السّلام (6)- مقالته-صلّی اللّه علیه و اله (7)-خرّ له (8)ساجدا و رفع یدیه إلی السّمآء ثمّ قال:أشهد (9)اللّه علیّ (10)أنّی (11)وهبت لشیعتی نصف حسناتی فقال الحسن-علیه السّلام (12)-مثلها و قال الحسین-علیه السّلام (13)-مثل ذلک.فقال النّبیّ-صلّی اللّه علیه و اله (14)-:ما أنتم بأکرم (15)منّی.

أشهد اللّه علیّ أنّی قد وهبت (16)لشیعه (17)علیّ-علیه السّلام-نصف حسناتی.فقال اللّه-عزّ و جلّ-:ما أنتم بأکرم منّی.قد غفرت لشیعه علیّ(ع) (18)و محبّیه (19)ذنوبهم جمیعا.و الدّلیل علی ذلک قوله (20)تعالی: إِنَّ اللّٰهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً (21). (22)

دیگر (23)روایتست که روزی رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (24)-داخل شد بر حضرت

ص:296

1- (1)) -یقرئک/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.
2- (2)) -السّلام/در M «م»پیش دارد.
3- (3)) -علیه السّلام/ M ع.
4- (4)) -الطّائع/در M عین پیش دارد.
5- (5)) -فلمّا/ M فامّا.
6- (6)) -علیه السّلام/ M ع.
7- (7)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
8- (8)) -له/ R ننه[کذا]که البتّه روی آن در R خطی هم زده شده.
9- (9)) -أشهد/ R اشهد.
10- (10)) -علیّ/ M علّی.
11- (11)) -أنّی/ M انّی.
12- (12)) -علیه السّلام/ M ع.
13- (13)) -علیه السّلام/ M ع.
14- (14)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
15- (15)) -بأکرم/در M «م»زیر دارد.
16- (16)) -وهبت/در M تاء زبر دارد.
17- (17)) -لشیعه/ M لشیعته.
18- (18)) -علیه السّلام نصف...ع/ M ندارد.
19- (19)) -محبّیه/ M محبّیه.[کذا].
20- (20)) -قوله/ M قوله.
21- (21)) -قرآن کریم:س 39،ی 53.
22- (22)) -نگر:الفرقه النّاجیه ی إبراهیم قطیفی،ط.محمّدی مظفّر،268 و 269.
23- (23)) -دیگر/در M گویا«و دیکر»است؛ولی«و»بسیار کم رنگ است؛شاید بعمد إمحاء شده باشد.
24- (24)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
أمیر المؤمنین-صلوات اللّه و سلامه علیه (1)-خوشحال و خندان و (2)بر آن حضرت سلام کرد.

پس حضرت أمیر جواب داد و فرمود که:یا رسول اللّه! (3)هرگز (4)خوشحال بر من داخل نشدی مثل امروز.پس پیغمبر(ص)فرمود که:یا علی!آمده ام (5)که بشارت دهم تو را بدان که درین ساعت جبرئیل بر من نازل شد (6)و گفت:خدای-تبارک و تعالی-سلامت می رساند و می فرماید (7)که:بشارت ده علیّ بن أبی طالب را که شیعیان مطیع و (8)گناهکار او از (9)أهل بهشتند.پس چون حضرت أمیر المؤمنین این سخن بشنید به سجده إلهی رفت (10)از روی شکر.پس سر برداشت (11)به جانب آسمان و (12)گفت: (13)خدای-تبارک و تعالی-را بر خود گواه گرفتم که بخشیدم به شیعیان خودم نصف حسنات خود را.پس حضرت إمام حسن(ع)نیز دست برداشت و گفت:خدای-تبارک و تعالی-را بر خود گواه گرفتم که بخشیدم به (14)شیعه (15)پدرم نصف حسنات خود را.پس حضرت إمام حسین (16)-صلوات اللّه علیه (17)-نیز چنین فرمود.پس رسول خدا(ص)فرمود که:کرم شما (18)بیش (19)از من نیست.من نیز خدای-تبارک و تعالی-را بر خود گواه گرفتم که بخشیدم به شیعه (20)

ص:297

1- (1)) -علیه/ M ندارد.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -رسول اللّه/ M +ص.
4- (4)) -هرگز/در هاء زیر دارد!
5- (5)) -آمده ام/ M امدم.
6- (6)) -شد/در M شین زبر دارد.
7- (7)) -می فرماید/ M می فرمایند.
8- (8)) -و/در M زبر دارد.
9- (9)) -از/ M ندارد.
10- (10)) -رفت/ M افتاد.
11- (11)) -برداشت/ R بر برداشت.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -گفت/ M کفت.
14- (14)) -شیعیان خودم...بخشیدم به/ M ندارد.
15- (15)) -شیعه/زبر عین در M إظهار گردیده است.
16- (16)) -حسین/در M زبر سین إظهار گردیده است.
17- (17)) -علیه/ M ندارد.
18- (18)) -شما/ M ندارد.
19- (19)) -بیش/ M پیش.
20- (20)) -شیعه/زبر عین در M إظهار گردیده است.
علیّ بن (1)أبی طالب نصف حسنات خود را.پس جبرئیل آمد (2)که خدای-تبارک و تعالی- می فرماید که:شما کریم تر از من نیستید.بدرستی که آمرزیدم شیعیان علیّ بن (3)أبی طالب و دوستان آن حضرت را گناهان ایشان را تمام.و دلیل برینست قول خدای- تبارک و تعالی-که ترجمه اش اینست که:بدرستی که خدای-تبارک و تعالی-می آمرزد گناهان را تمام. (4)

[روایت هشتاد و یکم:از جابر بن عبد اللّه الأنصاری]

و عن جابر بن عبد اللّه (5)الأنصاریّ عن النّبیّ(ص) (6)فی حدیث طویل یصف فیه وقوع النّطفه فی الرّحم (7)و انتقال (8)الإنسان فی بدو خلقه من حال إلی حال:

فقلت:یا رسول اللّه!-صلّی اللّه علیه و اله (9)-فکیف حالک و حال الأوصیآء بعدک فی الولاده. (10)فسکت رسول (11)اللّه(ص)ملیّا (12)ثمّ قال:یا جابر!لقد سألت عن أمر جسیم لا یحتمله (13)إلاّ ذو حظّ عظیم.إنّ الأنبیآء و الأوصیآء مخلوقون من نور عظمه اللّه-جلّ جلاله (14)-،فودّع اللّه (15)أنوارهم أصلابا طیّبه و أرحاما طاهره یحفظها بملائکته و یربّیها بحکمته و یغذوها بعلمه فأمرهم (16)یجلّ (17)أن یوصف و أحوالهم یدقّ أن یعلم لأنّهم نجوم

ص:298

1- (1)) -بن/ M ابن.
2- (2)) -آمد/در M «م»زیر دارد.
3- (3)) -بن/ M ابن.
4- (4)) -تمام/ M ندارد.
5- (5)) -عبد اللّه/در M دال پیش دارد.
6- (6)) -ص/ M ندارد.
7- (7)) -الرّحم/در M حاء مجزوم است.
8- (8)) -انتقال/ R انتقال.در M حرف یکم زبر دارد.
9- (9)) -صلّی اللّه علیه و اله/چنین است در M . R ص.
10- (10)) -الولاده/در M «و»زبر دارد.
11- (11)) -رسول/در M لام زبر دارد.
12- (12)) -ملیّا/ M ملّیا.
13- (13)) -یحتمله/در M لام زبر دارد.
14- (14)) -جلاله/ M جلاله.
15- (15)) -اللّه/در M واپسین حرف زبر دارد.
16- (16)) -فأمرهم/ M فامرهم.
17- (17)) -یجلّ/ M یحلّ.
اللّه فی أرضه و أعلامه (1)فی بریّته (2)و خلفاؤه علی عباده و أنواره فی بلاده و حججه علی خلقه.یا جابر!هذا من مکنون العلم و مخزونه فاکتمه إلاّ عن أهله. (3)

دیگر منقولست از جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (4)-در حدیثی طویل که وصف می کند در او کیفیّت واقع شدن نطفه را در رحم و منتقل شدن آدمی در ابتدای حال از حالی به حالی:

پس گفتم:یا رسول اللّه! (5)پس چگونه است حال تو و حال أوصیای (6)بعد از تو (7)در ولادت؟پس رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (8)-ساعتی دراز خاموش شد.پس فرمود که:یا جابر!بتحقیق که پرسیدی از أمری عظیم که تاب آن ندارد و نمی تواند یافت مگر کسی که صاحب (9)بهره عظیم باشد از إیمان.بدرستی (10)که پیغمبران و أوصیای (11)ایشان مخلوقند از نور عظمت خدای-تبارک و تعالی.پس خدای-تبارک و تعالی-نورهای -آن أنوار را به فرشتگان خود و ایشان را (12)نشو و نما می دهد به حکمت خود و (13)غذا می دهد ایشان را به علم خود. (14)پس کار ایشان از آن بالاتر است که وصف توان کرد و (15)حالات ایشان از آن باریک تر است که توان دانست زیرا که ایشان ستارگان خدااند

ص:299

1- (1)) -أعلامه/ M اعلامه.
2- (2)) -بریّته/ M برّیته.
3- (3)) -نگر:کتاب من لا یحضره الفقیه،ط.غفّاری،414/4 و 415.
4- (4)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
5- (5)) -رسول اللّه/ M +ص.
6- (6)) -أوصیای/ M اوصیاء.
7- (7)) -تو/در M تاء زبر دارد.
8- (8)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
9- (9)) -صاحب/ M صاحب.
10- (10)) -بدرستی/در M دال زبر دارد.
11- (11)) -أوصیای/ M اوصای.
12- (12)) -جای داد در...ایشان را/ M ندارد.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -خود/ M خود.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
در زمین و (1)إمامان خدااند در میان خلق خدا و جانشینان پروردگارند بر بندگان او و (2)أنوار إلهی اند در شهرهای او و حجّتهای خدااند بر خلق او.یا جابر!این از علوم پوشیده است و مخزون است نزد أهلش.تو نیز بپوشان (3)این را مگر از کسی که أهل این علم باشد.

[روایت هشتاد و دوم:منقولست از پیامبر اکرم(صلی اللّه علیه و آله)]

و عن النّبیّ-صلّی اللّه علیه و اله (4)-أنّه قال:إنّ (5)اللّه-تبارک و تعالی-جعل لأخی علیّ بن أبی طالب فضائل لا تحصی کثره،فمن قرأ فضیله من فضائله مقرّا بها غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و من کتب فضیله من فضائله لم تزل الملائکه (6)یستغفرون له ما بقی لتلک الکتابه رسم (7)و من استمع إلی فضیله من فضائله غفر اللّه له الذّنوب الّتی اکتسبها بالاستماع و من نظر إلی کتاب من فضائله غفر اللّه له الذّنوب الّتی اکتسبها (8)بالنّظر.ثمّ قال:النّظر إلی علیّ بن أبی طالب (9)عباده و ذکره عباده و لا یقبل اللّه إیمان عبد إلاّ بولایته (10)و البراءه من أعدائه. (11)

دیگر (12)منقولست از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (13)-که آن حضرت فرمود که:بدرستی که خدای-تبارک و تعالی-مقرّر گردانیده است از برای برادرم علیّ بن (14)أبی طالب فضایل (15)

ص:300

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -بپوشان/در M «ن»زیر دارد.
4- (4)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
5- (5)) -إنّ/ M انّ.
6- (6)) -الملائکه/در M واپسین حرف زیر دارد.
7- (7)) -رسم/ M رسم.
8- (8)) -بالاستماع...اکتسبها/ M ندارد.
9- (9)) -أبی طالب/در M واپسین حرف زیر دارد.
10- (10)) -بولایته/در M «و»زبر دارد.
11- (11)) -نگر:أمالی ی صدوق،ط.مؤسّسه البعثه،ص 201؛و:روضه الواعظین،ص 114.
12- (12)) -دیگر/در M بیاض است.
13- (13)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
14- (14)) -بن/ M ابن.
15- (15)) -فضایل/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.
بسیار که نمی توان شمرد از بسیاری.پس کسی که بخواند فضیلتی از فضایل (1)علیّ بن أبی طالب را (2)و به آن (3)إقرار داشته (4)باشد بیامرزد خدای-تبارک و تعالی-گناهان گذشته و آینده او را و هرکه بنویسد (5)فضیلتی از فضایل (6)علیّ بن (7)أبی طالب را،همیشه فرشتگان از برای او استغفار (8)کنند تا از آن نوشته أثری بماند،و هرکه گوش دهد به فضیلتی از فضایل (9)علیّ بن (10)أبی طالب،خدای-تبارک و تعالی-بیامرزد از او گناهانی (11)را که به گوش دادن هم رسانیده باشد (12)،و هرکه نظر کند به (13)کتابی از فضایل (14)علیّ بن (15)أبی طالب،خدای-تبارک و تعالی-بیامرزد از او (16)گناهانی را که به دیدن حاصل کرده باشد.پس آن حضرت فرمود که:نظر به روی علیّ بن (17)أبی طالب کردن، عبادتست (18)،و یاد او کردن،عبادتست (19)و خدای-تبارک و تعالی-قبول نمی کند إیمان بنده را مگر به دوستی آن حضرت و دشمنی دشمنان آن حضرت.

ص:301

1- (1)) -فضایل/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.
2- (2)) -را/ M ندارد.
3- (3)) -به آن/ M باو.
4- (4)) -داشته/در M زیر تاء إظهار گردیده است.
5- (5)) -بنویسد/در M نون زبر دارد.
6- (6)) -فضایل/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.
7- (7)) -بن/ M ابن.
8- (8)) -استغفار/در M راء زیر دارد.
9- (9)) -فضایل/ M فضائل.
10- (10)) -بن/ M ابن.
11- (11)) -گناهانی/در R نخست«کناهان»بوده و سپس با دستکاری به«کناهانی»بدل گردیده است. M کناهان.
12- (12)) -هم رسانیده باشد/چنین است در M و R .
13- (13)) -به/زیر باء در M إظهار شده است.
14- (14)) -فضایل/ M فضائل.
15- (15)) -بن/ M ابن.
16- (16)) -او/ M او.
17- (17)) -بن/ M ابن.
18- (18)) -عبادتست/ M عبادت است.
19- (19)) -و یاد او کردن عبادتست/ M ندارد.
[روایت هشتاد و سوم:از ابن عباس]

و عن ابن عبّاس قال:قال رسول اللّه-صلّی اللّه علیه و اله (1)-:لو أنّ الغیاض أقلام و البحر (2)مداد و الجنّ (3)حسّاب و الإنس (4)کتّاب لما أحصوا فضائل علیّ بن (5)أبی طالب. (6)(7)

و (8)دیگر منقولست از عبد اللّه بن (9)عبّاس که گفت که:رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (10)-فرمود که:اگر آنکه نیستانها همه قلم گردند (11)و (12)دریاها مرکّب گردند و جنّیان حساب کننده گردند و آدمیان نویسنده گردند، (13)نمی توانند شمرد فضایل (14)علی بن (15)أبی طالب را.

[مقدّمه دیگر در مراتب کمالاتی که إنسان کامل را می باشد از آنچه در آیات و أحادیث و کلام محقّقین وارد شده است]

اشاره

ای عزیز!-أیّدک اللّه تعالی لمعرفه صراطه المستقیم! (16)-چون شمّه ای (17)از فضایل (18)آن حضرت استماع نمودی (19)و اگرچه آنچه مذکور شد (20)از آنچه (21)این کثیر التّقصیر دیده است قطره ایست از بحر عمّان (22)و آنچه این بنده دیده است نظر به آنچه ندیده است نسبت

ص:302

1- (1)) -صلّی اللّه علیه و اله/ M ص.
2- (2)) -البحر/در M واپسین حرف پیش دارد.
3- (3)) -الجنّ/در M نون مشدّد پیش دارد.
4- (4)) -الإنس/در M سین پیش دارد.
5- (5)) -بن/ M ابن.
6- (6)) -أبی طالب/در M واپسین حرف تنوین رفع دارد.
7- (7)) -نگر:مائه منقبه ی ابن شاذان،ط.أبطحی،ص 175 و 176(منقبت 99).
8- (8)) -و/در M هست ولی در R نیامده.
9- (9)) -بن/ R ابن.ضبط متن موافق M است.
10- (10)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
11- (11)) -گردند/ M کردد.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -و آدمیان نویسنده گردند/ M ندارد.
14- (14)) -فضایل/ M فضائل.
15- (15)) -بن/ M ابن.
16- (16)) -صراطه المستقیم/ M صراط مستقیم.
17- (17)) -شمّه ای/ M شمه.
18- (18)) -فضایل/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.
19- (19)) -نمودی/در M دال زبر دارد.
20- (20)) -شد/ M شد.
21- (21)) -آنچه/در M «چ»زبر دارد.
22- (22)) -بحر عمّان/ M عمان.
متناهی است (1)به غیر متناهی،چون چنین است و إحصاء فضایل (2)آن حضرت ممتنع است،شروع کرد به مقدّمه دیگر در مراتب کمالاتی که إنسان کامل را می باشد از آنچه در آیات و أحادیث و (3)کلام محقّقین وارد شده است.و (4)اگرچه این نیز (5)به مرتبه ایست که إحصا نمی توان کردن و لیکن (6)به حکم«ما لا یدرک کلّه لا یترک (7)کلّه» (8)پاره[ای]از آن در حیّز تحریر درآورد (9)که مؤیّد حلّ إشکالات خطبه شود.

مخفی نماند که به حکم حدیث قدسی سابق محرّر شد (10)که خدای-تبارک و تعالی- می فرماید که:من گنجی بودم مخفی،خواستم که شناخته (11)شوم،آفریدم خلق را تا شناخته شوم (12)؛چنانکه حضرت شیخ (13)مغربی می فرماید:

[اشعاری از شیخ مغربی]

عشق پیش از جهان کن فیکون در سرای منزّه از چه و چون

بود آزاد از حدوث و قدم بود مستغنی از ظهور و بطون

پا نهاد از حریم خلوت خود بهر إظهار حسن خود بیرون

ساخت معجونی از وجود و (14)عدم دو جهان ممتزج از آن معجون

ص:303

1- (1)) -است/ M ندارد.
2- (2)) -فضایل/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد و نه همزه ولی زیر دارد.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -و/ M و نیز این.
5- (5)) -این نیز/ M ندارد.
6- (6)) -و لیکن/در M زبر«و»إظهار شده است.
7- (7)) -یترک/در M یاء زبر دارد.
8- (8)) -مثل و قاعده مشهوری است(نمونه را،نگر:شرح نهج البلاغه ی ابن أبی الحدید،ط.محمّد أبو الفضل إبراهیم،75/19-که از آن تعبیر به«مثل»شده است)؛به قولی هم حدیث شمرده شده است(نگر:عوالی اللاّلی،58/4؛و:کشف الخفاء عجلونی،ط.خالدی،176/2.
9- (9)) -درآورد/در M زبر راء إظهار گردیده است.
10- (10)) -شد/ M شد.
11- (11)) -شناخته/زیر تاء در M إظهار شده است.
12- (12)) -آفریدم...شوم/ M ندارد.
13- (13)) -شیخ/ M ندارد.
14- (14)) -و/در R نیامده است.
جامع ذلّ و عزّ و فقر و غنا شامل علم و جهل و عقل و جنون (1)

بر جهان و جهانیان پاشید در خزاین هرآنچه بد مخزون (2)

و دیگر می فرماید: (3)

پیشتر از ظهور پرده کون عشق در پرده بود پرده نواز

داشت اندر فضای خود طیران بودش اندر هوای خود پرواز

گل صد برگ حسن دوست نداشت عندلیبی که تا نوازد ساز

بود سلطان عشق او دایم (4) متّکی (5)بر چهار بالش ناز

ناز او را نیاز می بایست ناگزیرست ناز را ز نیاز

طاق ابروش سجده می طلبید (6) قامتش بود مستحقّ نماز (7)

حسن معشوق عاشقی می جست (8) بیدلی خواست دلبر (9)طنّاز

زانکه در ذلّ اوست این را عز ز آنکه در سوز اوست وی را ساز

به گدایست (10)پادشه پیدا به نشیبست سربلند فراز (11)

و از خلایق غیر إنسان (12)را قابلیّت معرفت نبود-چنانکه در مظانّ خود مبرهن شده

ص:304

1- (1)) -جنون/ M چنان.
2- (2)) -با قدری تفاوت آمده است در:دیوان شمس مغربی،ط.إسلامیّه،ص 128.129.
3- (3)) -می فرماید/ M +نظم.
4- (4)) -دایم/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد و نه همزه.
5- (5)) -متّکی/ M ملمکنی.
6- (6)) -می طلبید/ M طلبید.
7- (7)) -نماز/در M زای زبر دارد.
8- (8)) -می جست/در M سین زبر دارد.
9- (9)) -دلبر/ M دلبر.
10- (10)) -به گدایست/ R بکدائیست(البتّه حرف بعد از ألف هیچ نقطه یا نشانی ندارد). M بکدامیست.
11- (11)) -با تفاوت در ضبط آمده است در:دیوان شمس مغربی،ط.إسلامیّه،ص 130 و 131.
12- (12)) -إنسان/حرف پایانی در M زیر دارد.
است (1)-،لهذا پیش از آنکه او را إیجاد کنند (2)چون ملایک (3)از سبب آفریدن إنسان و استخلاف او در زمین از ایزد متعال (4)-تقدّست أسماؤه و تظاهرت الاؤه-استفسار نمودند حضرت عزّت-تعالی شانه (5)-أوّلا ایشان را تعلیم فرمود که بندگان را لایق آنست که آنچه حکیم علیم کند بدانند که در آن حکمتی (6)عظیم هست اگرچه أفهام ایشان از إدراک آن قاصر باشد،و ثانیا به ایشان فهمانید که سبب اختیار إنسان و فضیلت او بریشان (7)آنست که إنسان را قابلیّت (8)علم و معرفت بر وجه کمال هست و ایشان را نیست و شک نیست که هریک از أفراد إنسان را قابلیّت مرتبه ای از مراتب کمال هست (9)و (10)آن بعد از ریاضات بسیار و مجاهدات (11)بیشمار حاصل می گردد (12)و اگرچه به حسب (13)استعدادات ذاتی هریک به مرتبه[ای]می رسند (14)فوق (15)دیگری (16)به تفضّل (17)حضرت باری تعالی چنانکه منقولست که:کلّ (18)میسّر لما خلق له، (19)یعنی:هرکس (20)را آسانست رسیدن به مرتبه[ای]که از برای آن مرتبه مخلوق

ص:305

1- (1)) -است/ M ندارد.
2- (2)) -کنند/در R «کند»بوده و با دستکاری به«کنند»بدل گردیده است.
3- (3)) -چون ملایک/ M ملایق.
4- (4)) -متعال/در M لام زیر دارد.
5- (5)) -شانه/ M شانه.
6- (6)) -حکمتی/در M حاء زبر دارد!
7- (7)) -بریشان/ M بر ایشان.
8- (8)) -قابلیّت/در M باء نیز زبر دارد!
9- (9)) -و ایشان را نیست...هست/ M ندارد.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -مجاهدات/ M مجامداه.
12- (12)) -می گردد/ M می کرد.
13- (13)) -حسب/زبر سین در M إظهار شده است.
14- (14)) -می رسند/زبر راء و سین در M إظهار گردیده است.
15- (15)) -فوق/زبر فاء در M إظهار گردیده است.
16- (16)) -دیگری/ M ندارد.
17- (17)) -تفضّل/ M تفضیل.
18- (18)) -کلّ/در M لام مشدّد پیش دارد.
19- (19)) -له/در M نیامده است.
20- (20)) -هرکس/در R «هرکسی»بوده و با دستکاری به«هرکس»بدل ساخته شده یا-
شده اند،و فَوْقَ کُلِّ (1)ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ (2)و مٰا مِنّٰا إِلاّٰ لَهُ مَقٰامٌ مَعْلُومٌ (3)(4)و (5)از مضامین أحادیث سابق مستفاد گشت (6)و (7)أحادیث متواتر (8)برین معنی شاهد (9)است که خدای-تبارک و تعالی-دمیان رای و استعدادات ایشان رای مختلف (10)آفریده ست و لیکن (11)همه رای قابلیّتی (12)داده است که در خور آن قابلیّت تحصیل کمالی بکنند و (13)بیش از آن مرتبه از او (14)نطلبیده است،و این ظلم نیست،بلکه عین عدالت و (15)حکمتست و (16)حصول این کمالات (17)به عبادات و (18)مجاهدات می شود چنانکه در کلام مجید ربّانی واقع است (19)که: وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ (20)إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ (21)(22)یعنی:نیافریدم جنّیان و آدمیان رای مگر از برای آنکه عبادت کنند مرا.

[حدیث قدسی]

و در حدیث قدسی از طرق (23)عامّه و خاصّه (24)وارد شده است که رسول (25)خدا-صلّی اللّه علیه و آله (26)-فرمود

ص:306

1- (1)) -کلّ/ M کلّ.
2- (2)) -قرآن کریم:س 12،ی 76.
3- (3)) -معلوم/ M ندارد.
4- (4)) -قرآن کریم:س 37،ی 164.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -گشت/در M شین زیر دارد.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -متواتر/ M تره[!].
9- (9)) -شاهد/ M شاهده.
10- (10)) -مختلف/در M فاء زبر دارد.
11- (11)) -و لیکن/حرف یکم در M زبر دارد.
12- (12)) -قابلیّتی/در M باء زبر دارد.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -از او/ M ازو.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -کمالات/ M کلمات.
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
19- (19)) -واقع است/ M واقعست.
20- (20)) -الإنس/در M سین زیر دارد.
21- (21)) -لیعبدون/ R لیعبدون. M لیعبدون.
22- (22)) -قرآن کریم:س 51،ی 56.
23- (23)) -طرق/ M طرقه.
24- (24)) -عامّه و خاصّه/در M میم و صاد زیر دارد.
25- (25)) -رسول/ M +که رسول.
26- (26)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
که:لمّا أسری بی قلت:یا ربّ! (1)ما حال المؤمن عندک؟قال:یا محمّد!من أهان لی ولیّا فقد بارزنی بالمحاربه و أنا أسرع شیء إلی نصره أولیائی و ما تردّدت عن شیء أنا فاعله کتردّدی عن وفات المؤمن یکره الموت (2)و أکره مسائته و إنّ من عبادی (3)المؤمنین من لا یصلحه (4)إلاّ الفقر (5)و لو صرفته إلی غیر ذلک لهلک و ما یتقرّب إلیّ عبد من عبادی بشیء أحبّ (6)إلیّ ممّا افترضت (7)علیه و إنّه لیتقرّب (8)إلیّ بالنّافله حتّی أحبّه (9)فإذا أحببته (10)کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و لسانه الّذی ینطق به و یده الّتی یبطش بها، إن (11)دعانی أجبته (12)و إن سألنی أعطیته (13). (14)

آن حضرت می فرمایند:شبی که مرا به عالم بالا بردند گفتم:پروردگارا!حال مؤمن نزد تو چونست؟خطاب از حضرت ربّ العزّه رسید (15)که:یا محمّد!حال مؤمن نزد من آنست (16)که هرکه خوار گرداند دوست مرا چنانست که با من جنگ کرده است (17)و من زودتر از همه کس (18)یاری می دهم (19)دوستان خود رای و دیگر حال مؤمن آنست که من

ص:307

1- (1)) -ربّ/ M ربّ.
2- (2)) -الموت/در M تاء زیر دارد.
3- (3)) -عبادی/زبر یاء در M إظهار شده است.
4- (4)) -یصلحه/ M یصلحه.
5- (5)) -الفقر/ M الفقر.
6- (6)) -أحبّ/ R احبّ.ضبط نص،موافق M است.
7- (7)) -افترضت/در M تاء زبر دارد.
8- (8)) -لیتقرّب/در M لام زیر دارد.
9- (9)) -أحبّه/ R احبّه.در M ،باء،تشدید دارد و بس.
10- (10)) -أحببته/در M تاء زبر دارد.
11- (11)) -إن/ M انّ.
12- (12)) -أجبته/ M احببته.
13- (13)) -أعطیته/در M تاء زبر دارد.
14- (14)) -نگر:الکافی،ط.غفّاری،352/2 و 353.
15- (15)) -رسید/در M سین زبر دارد.
16- (16)) -آنست/ M اینست.
17- (17)) -جنگ کرده است/ M کرده است.
18- (18)) -کس/ M کس.
19- (19)) -می دهم/زیر دال در M إظهار گردیده است.
تردّد ندارم در هر چیز که می کنم مثل تردّدی که دارم در میرانیدن بنده مؤمن که او نمی خواهد مرگ رای و من نمی خواهم که او آزرده شود؛و دیگر (1)آنکه بعضی از بندگان مؤمن هستند که صلاح حال ایشان نیست مگر در توانگری و (2)اگر او رای از آن حال به حالی دیگر گردانم هر آینه هلاک شود،و بعضی از بندگان مؤمن من (3)هست (4)که صلاح حال او نیست مگر در فقر و (5)اگر بگردانم او رای به غیر آن هرآینه (6)هلاک شود؛و (7)دیگر آنکه نزدیک نمی گردد به من بنده[ای] (8)از بندگان (9)من به چیزی که دوست تر باشد به نزد من از آنچه بر وی واجب گردانیده ام و بعد از قرب به فرایض (10)بدرستی که نزدیک می گردد به سوی من به سبب کردن سنّتیها تا به مرتبه ای که من دوست دارم (11)او را.پس چون من دوست او شدم خواهم بود به منزله (12)گوش او که به من شنوا باشد و به منزله (13)دیده او که به من بینا باشد و به منزله زبان او که به من گویا باشد و به منزله دست او که به (14)من روان باشد و (15)اگر بخواند مرا إجابت (16)می کنم او رای و اگر سؤال کند مرا عطا می کنم او را.

و برین مضمون أحادیث از طرق (17)شیعه و (18)سنّی بسیار وارد شده است.به همین اکتفا کردیم.

ص:308

1- (1)) -و دیگر/ M و دیکر.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -من/ M ندارد.
4- (4)) -هست/ M هستند.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -هر آینه/ M ندارد.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -بنده ای/ M ندارد.
9- (9)) -بندگان/در M دال زبر دارد.
10- (10)) -فرایض/ M فرائض.
11- (11)) -دوست دارم/ R دوستدارم.
12- (12)) -منزله/در M زای زبر دارد.
13- (13)) -منزله/در M زای زبر دارد.
14- (14)) -به/در M زیر باء إظهار گردیده است.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -إجابت/ M اجابت اجابت.
17- (17)) -طرق/ M طرقه.
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
ای عزیز!نیکو تأمّل (1)کن در معنی این حدیث و ملاحظه (2)نما که یک مرتبه خدای -تبارک و تعالی-او را به منزله (3)خود گردانید و خواری مؤمن را به منزله (4)حرب (5)خود گردانید چنانکه اگر کسی محبوب کسی را اندک آزار دهد محبّ او را صد هزار آزار (6)داده است و (7)اگرچه ذات مقدّس متعال (8)-عزّ شانه-از آن برتر است که او را خشنودی (9)یا آزاری که از صفات مخلوقست عارض گردد و دیگر آنکه خود را به منزله (10)متردّد (11)گردانید (12)هرچند آن حضرت-تبارک و تعالی-از آن (13)منزّه است که او را تردّد باشد،بلکه بر مقتضای مصلحت (14)حکم او جاریست-تعالی شانه.و (15)گویا معنیش آنست که:اگر من تردّد می کردم در چیزی هر آینه تردّد می کردم در میرانیدن بنده مؤمن، و (16)یا آنکه خود را به منزله متردّد گردانید در آزار رسانیدن به مؤمن چنانکه پدر مشفق و مادر مهربان هرگاه خواهند به فرزند خود نشتری (17)زنند (18)که سبب حیات او باشد از جهت غلبه (19)خون،متردّدند؛گاهی ملاحظه (20)نفع دایمی می کنند و إراده فصد می نمایند

ص:309

1- (1)) -تأمّل/ M تامل.
2- (2)) -ملاحظه/در M حرف یکم زبر دارد.
3- (3)) -منزله/ M منزله.
4- (4)) -منزله/در M زای زبر دارد.
5- (5)) -حرب/ M حرب.
6- (6)) -آزار/در M راء زیر دارد.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -متعال/ M متعالی.
9- (9)) -خشنودی/ M خوشنودی.
10- (10)) -منزله/در M زای پیش دارد.
11- (11)) -متردّد/ R متّردد.
12- (12)) -گردانید/ M کردانیده.
13- (13)) -آن/در M «ن»زبر دارد.
14- (14)) -مصلحت/در M صاد و حاء زبر دارد.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -نشتری/در R دو نقطه نیز زیر شین به نظر می رسد ولی ای بسا لکّه باشد و بس چرا که جز دندانه«ن»هیچ دندانه دیگری ندارد.
18- (18)) -زنند/در M دال زبر دارد.
19- (19)) -غلبه/در M باء هم زیر دارد و هم زبر.
20- (20)) -ملاحظه/حاء در M زیر دارد.
و گاهی ملاحظه (1)آزار فرزند می نمایند و از آن معنی باز می ایستند (2)از جهت محبّت؛ بخلاف فصّاد (3)که او را این تردّد (4)نیست از جهت عدم محبّت؛و این معنی مؤیّد (5)معنی محبوبیّت است.و (6)آنکه درین (7)حدیث وارد شده است که مؤمن نمی خواهد (8)مرگ را با آنکه (9)در قرآن مجید و أحادیث بسیار وارد شده است که دوستان او خواهان مرگند و اگرنه أجل مقرّر باشد،یک چشم زدن قرار نمی گیرد روحهای ایشان در بدنهای ایشان (10)،محمول بر آنست که نخواستن ایشان مرگ را از جهت تحصیل سعادات (11)و زیادتی طاعات و عباداتست که سبب علوّ درجات ایشان شود و به نهایت مرتبه خود برسند،و چون نمی دانند که دیگر بودن ایشان از برای ایشان (12)نفع ندارد و رفتن از برای ایشان (13)بهتر است ازین جهت نمی خواهند مرگ را،و اگرنه از جهت رسیدن به مطلوب، مردن (14)عین مطلوب ایشانست (15).و دیگر آنکه حضرت عزّت-تعالی شانه-با ایشان لطف می کند به آنچه صلاح حال ایشان در آنست؛بعضی را به فقر سرافراز می گرداند و ایشان به آن افتخار می کنند (16)بر عالمیان،و بعضی را به توانگری غنی می گرداند و ایشان أموال خود را در راه آن حضرت إیثار می کنند.و (17)دیگر شانی و مرتبتی (18)که از

ص:310

1- (1)) -ملاحظه/حاء در M زیر دارد.
2- (2)) -باز می ایستند/ M باز ایستند.
3- (3)) -فصّاد/ M فصاد.
4- (4)) -تردّد/ M تردد.
5- (5)) -مؤیّد/ M مؤید.
6- (6)) -و/در M زبر دارد.
7- (7)) -درین/ M در این.
8- (8)) -نمی خواهد/در M دال زیر دارد.
9- (9)) -با آنکه/ M بانکه.
10- (10)) -سنج:شرح خطبه متقین مجلسی أوّل،ص 74.
11- (11)) -سعادات/ M سعادات.
12- (12)) -ایشان/در M «ن»زیر دارد.
13- (13)) -نفع ندارد و رفتن از برای ایشان/ M ندارد.
14- (14)) -مردن/ M مردی.
15- (15)) -ایشانست/ M ایشان است.
16- (16)) -می کنند/ M می کند.
17- (17)) -و/در M زبر دارد.
18- (18)) -مرتبتی/ R مرتبه.ضبط نص موافق M است.
برای مؤمن مقرّر ساخت،مرتبه قرب آن حضرت به فرایض (1)و نوافل است (2)که در قرب فرایض (3)مرتبه محبّیّت (4)حاصل می گردد و در قرب نوافل مرتبه محبوبیّت.و (5)چون معنی قرب،غموضی دارد،ناچار است از آنکه آن (6)را توضیحی داده شود:

[در معنای قُرب]

بدان که ذات مقدّس متعال-عزّ شانه-از شایبه قرب مکانی منزّه و (7)مبرّاست،چرا که قرب مکانی متضمّن کون در مکان است و آن مستلزم احتیاج است و احتیاج مستلزم إمکان است (8)و إمکان (9)منافی وجوب وجود؛چنانکه عارف ربّانی،حکیم سنایی (10)- قدّس سرّه (11)-می فرماید:

با مکان آفرین مکان چه کند؟ آسمانگر خود آسمان چه کند؟

کی مکان باشدش ز بیش و (12)ز کم که مکان خود مکان ندارد هم

آسمان دی نبود امروزست باز فردا نباشد او نوزست (13)

پس بدان که معنی قرب به لسان أرباب (14)التّحقیق و العرفان (15)آنست که چون مبیّن شد که:غرض از خلق عالم علوی و سفلی (16)،إیجاد إنسان کامل است (17)چرا که او (18)مظهریّت جمیع صفات (19)جمال و جلال (20)دارد بخلاف باقی مظاهر که هریک (21)مظهر

ص:311

1- (1)) -فرایض/ M فرائض.
2- (2)) -نوافل است/ M نوافلست.
3- (3)) -فرایض/ M فرائض.
4- (4)) -محبّیّت/ M محبت.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -آن/ M او.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -إمکان است/ M امکانست.
9- (9)) -إمکان/در M میم زبر دارد.
10- (10)) -سنایی/ M سنائی.
11- (11)) -قدّس سرّه/ M قدس سره.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -نوز/ M و R نور.
14- (14)) -أرباب/بای پایانی در M زبر دارد.
15- (15)) -العرفان/در M «ن»زبر دارد.
16- (16)) -سفلی/در M سین زبر دارد.
17- (17)) -کامل است/ M کاملست[کذا].
18- (18)) -او/ M ندارد.
19- (19)) -صفات/در M تاء زبر دارد.
20- (20)) -جلال/در M حرف پایانی زیر دارد.
21- (21)) -هریک/زبر باء در M إظهار گردیده است.
بعضی از أسما و صفاتند چنانکه در کلام مجید ربّانی واقعست: سَنُرِیهِمْ آیٰاتِنٰا (1)فِی الْآفٰاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّٰی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ أَلاٰ إِنَّهُمْ فِی مِرْیَهٍ مِنْ لِقٰاءِ رَبِّهِمْ أَلاٰ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ (2)(3)

تفسیر این آیت (4)چنانکه محقّقان ذکر کرده اند-و اللّه أعلم-آنست که زود باشد که (5):

بنمائیم ایشان را آیات و علامات خداوندی خود را در آفاق که عالم کبیر است و در أنفس ایشان که عالم صغیر است تا (6)ظاهر گردد ایشان را که اوست واجب الوجود (7).

آیا کافی نیست پروردگار تو آنکه او بر همه چیز گواهست و حاضر؟یعنی ذات او در ظهور به مرتبه ایست که أشیا به آن ظهور دارند؛چه احتیاج دارد به دلیل تا آنکه أشیا دلیل ظهور او باشند؟بدرستی که ایشان در شک اند از لقای پروردگار خود.بدرستی که او به همه چیزها إحاطه کرده است به إحاطه ای که عقل به آن راه ندارد-چنانکه شیخ محمود (8)-قدّس سرّه-می فرماید:

ظهور جمله أشیا به ضدّست ولی حق را نه مانند و نه ندّست

چو (9)نبود ذات حق را شبه و (10)همتا ندانم تا چگونه داند او را

چو (11)آیاتست روشن گشته از ذات نگردد ذات او روشن ز آیات

همه عالم به (12)نور اوست پیدا کجا او گردد از عالم هویدا؟

جهان جمله فروغ نور حق دان حق اندر وی ز پیدائیست پنهان (13)

ص:312

1- (1)) -ایاتنا/ M ایاتنا.
2- (2)) -محیط/ M محیط.
3- (3)) -قرآن کریم:س 41،ی 53 و 54.
4- (4)) -آیت/ R آیه. M ایه.
5- (5)) -زود باشد که/در M مکرّر نوشته شده است.
6- (6)) -تا/ M یا.
7- (7)) -واجب الوجود/در M باء زبر دارد.
8- (8)) -مراد شیخ محمود شبستری(ف:740 ه.ق.)است.
9- (9)) -چو/ M چه.
10- (10)) -و/در M نیامده است.
11- (11)) -چو/ M چه.
12- (12)) -به/ M ز.
13- (13)) -نگر:مجموعه آثار شیخ محمود شبستری،ص 70 و 71.(بخش گلشن راز).
[در تفسیر(أمانت)]

و (1)دیگر ایزد متعال-جلّ جلاله (2)-می فرماید که: إِنّٰا عَرَضْنَا الْأَمٰانَهَ عَلَی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبٰالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسٰانُ إِنَّهُ (3)کٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً . (4)یعنی:بدرستی (5)که ما عرض کردیم بار أمانت را بر آسمانها (6)و زمینها و (7)کوهها یا بر ساکنان اینها؛پس ایشان إبا کردند که این بار را بردارند و ترسیدند و برداشت او را آدمی.بدرستی (8)که او بسیار ستمکارست (9)و بسیار نادان.

و در تفسیر«أمانت»اختلاف بسیار واقع (10)شده است و لیکن آنچه (11)أکثر أهل عرفان برآنند آنست که مراد ازین (12)«بار أمانت»مرتبه جامعیّت است که عالم علوی و سفلی (13)را قابلیّت این مرتبه نبود (14)چنانکه بعضی از محقّقان (15)فرموده اند که:حق-سبحانه و تعالی -بر أهل آسمان (16)و زمین و جبال (17)عرض فرمود و (18)إبا کردند از حمل آن به جهت عدم استعداد و چون إنسان را استعداد حمل آن بود بی مضایقه و مبالغه قبول نمود و او ظلومست بر نفس خود که إفنای ذات خود می کند در هویّت مطلقه و جهولست (19)که غیر حق را نمی شناسد یا ظلومست به واسطه (20)استیلای قوّت غضبی و جهولست به حسب غلبه (21)قوّت شهوانی و آدمی به قوّت عقلی این دو قوّت را از تعدّی نگاه می دارد و بر

ص:313

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -جلاله/ M و جلاله.
3- (3)) -إنّه/ M انّه.
4- (4)) -قرآن کریم:س 33،ی 72.
5- (5)) -بدرستی/در M دال زبر دارد.
6- (6)) -آسمانها/ M اسمانها.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -بدرستی/ M بدرستی.
9- (9)) -ست/ M است.
10- (10)) -واقع/ M ندارد.
11- (11)) -آنچه/ M انکه.
12- (12)) -ازین/ M از این.
13- (13)) -سفلی/ M سفلی.
14- (14)) -نبود/در M «و»زبر دارد.
15- (15)) -محقّقان/ M محققین.
16- (16)) -آسمان/ M اسمان.
17- (17)) -و جبال/ M و خیال.
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
19- (19)) -جهولست/ M جهولت.
20- (20)) -به واسطه/ M بواسطه.
21- (21)) -غلبه/در M باء زبر دارد.
طریقه اعتدال (1)می آورد و مستجمع جمیع صفات کمال می گردد.و أرباب عرفان را در تفسیر این آیت (2)تحقیقات لطیف هست که اینجا مقام آن نیست؛و اللّه أعلم بحقائق (3)الأمور.

دیگر در حدیث قدسی واردست (4)که خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که:لا یسعنی (5)أرضی و لا سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی (6)المؤمن (7)؛یعنی:وسعت و گنجایش من ندارد عالم سفلی (8)و نه عالم علوی،و لکن وسعت و گنجایش دارد مرا دل بنده مؤمن (9).و چنانکه حضرت أمیر المؤمنین و إمام المتّقین و لسان ربّ العالمین (10)می فرماید که:

و تحسب أنّک (11)جرم صغیر و فیک انطوی العالم الأکبر

و أنت الکتاب المبین الّذی بأحرفه یظهر المضمر (12)

یعنی:تو می پنداری (13)که کوچکی چون جثّه تو (14)کوچکست و (15)حال آنکه در تو پنهان است عالم أکبر یعنی هرچه در آفاقست در نفس تو از آن نمونه ای (16)هست-و تحقیق این

ص:314

1- (1)) -اعتدال/در M لام زیر دارد.
2- (2)) -آیت/ M ایهْ.
3- (3)) -بحقائق/ R بحقایق. M بحقایق.
4- (4)) -واردست/ M وارد است.
5- (5)) -یسعنی/ M یسعنی.
6- (6)) -عبدی/ M عبد.
7- (7)) -به عنوان حدیث قدسی آمده است در M .
8- (8)) -عالم سفلی/ M ندارد.
9- (9)) -بنده مؤمن/چنین است در R و M ؛و البتّه درست و دقیق آن بود که«عبدی المؤمن»به «بنده مؤمن من»ترجمه شود.
10- (10)) -ربّ العالمین/در M «ن»زبر دارد.
11- (11)) -أنّک/در M حرف یکم هم زیر دارد و هم زبر.
12- (12)) -با تفاوت ضبط آمده است در:شرح فصوص الحکم قیصری،ص 91.
13- (13)) -می پنداری/ M پنداری.
14- (14)) -تو/ M تو.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -نمونه ای/ R نمونه. M موافق ضبط متن ماست.
معنی در کتب أهل عرفان مبیّن است-و تویی (1)کتاب مبینی که به حرفهای خود ظاهر می گرداند پنهان را یعنی آنچه خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که: وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ یٰابِسٍ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ (2)یعنی:نیست تر و خشکی مگر آنکه در کتاب مبین هست.

و در جایی (3)دیگر می فرماید که:و ما یعزب عنه مثقال ذرّه فی الأرض و لا فی السّمآء و لا أصغر من ذلک و لا أکبر إلاّ فی کتاب مبین، (4)یعنی:پنهان نیست از او هم سنگینی ذرّه ای (5)،نه در زمین (6)و نه در آسمان (7)و نه کوچک تر و (8)نه بزرگ تر مگر آنکه در کتاب مبین مسطور (9)است.و مفسّران را در تفسیر«کتاب مبین»خلافست.بعضی گفته اند:مراد از آن لوح محفوظ است، (10)و بعضی گفته اند که:قرآن مجید است چنانکه در أحادیث أهل بیت واقع است (11)که علم ما کان و ما (12)یکون تا روز قیامت همه در قرآن هست و لیکن عقول مردمان از رسیدن به کنه آن عاجز است و (13)أهل بیت-صلوات اللّه علیهم أجمعین-به آن عالمند چنانکه-إن شاء اللّه-در مبحث علم ایشان خواهد آمد مبسوط،و بعضی گفته اند که:مراد از آن حقیقت جامعه محمدیّه (14)است-صلوات اللّه و سلامه علیه-که مستجمع جمیع صفات جمال و (15)جلال بود که با او خطاب کردند که (16): وَ إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ

ص:315

1- (1)) -تویی/ M توئی.
2- (2)) -قرآن کریم:س 6،ی 59.
3- (3)) -جایی/چنین است در M . R جای.
4- (4)) -ظاهرا در اینجا دو آیه از قرآن کریم(س 10،ی 61؛س 34،ی 3)در حافظه ماتن خلط شده است.
5- (5)) -ذرّه ای/ M ذره.
6- (6)) -زمین/ M اسمان.
7- (7)) -آسمان/ M زمین.
8- (8)) -و/در M زبر دارد.
9- (9)) -مسطور/در M راء زبر دارد.
10- (10)) -است/ M ست.
11- (11)) -واقع است/ M واقعست.
12- (12)) -ما/ M ندارد.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -محمّدیّه/ R محمدیه.ضبط نص،موافق M است.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -که/ M ندارد.
عَظِیمٍ (1)و حضرت می فرماید که:مراد از کتاب مبین حقیقه جامعه إنسانست که بدن او را نسخه مجموعه موجودات عالم سفلی (2)کرده اند و او من حیث البدن مایلست به عالم سفلی (3)و صفات (4)ذمیمه که سباع (5)و (6)بهایم و غیر (7)ایشان را می باشد و من حیث الرّوح مایلست (8)به عالم علوی (9)و اتّصاف به صفات (10)إلهی و او را مرتبه (11)جامعیّت حاصلست چنانکه منقولست از حضرت إمام به حق ناطق،جعفر بن (12)محمّد الصّادق- صلوات اللّه و سلامه علیهما-در حدیثی طویل که مجملی (13)از مضمون آن اینست که:خدای- تبارک و تعالی-عقل را آفرید از نور خود و آن خلق أوّل بود از روحانیان (14)و او را فرمود که:

برو،رفت.و فرمود که:بیا،آمد (15).پس حق-سبحانه و تعالی (16)-فرمود که:من آفریدم تو را خلقی عظیم (17)و تفضیل دادم تو را بر جمیع خلق خودم.پس جهل را آفرید.فرمود که:

برو،رفت.و فرمود که:بیا،نیامد (18).خطاب آن حضرت رسید که:تکبّر کردی،لعنت بر تو باد!پس از برای عقل هفتاد و پنج لشکر مقرّر فرمود.پس چون جهل (19)دید عطای إلهی را

ص:316

1- (1)) -قرآن کریم:س 68،ی 4.
2- (2)) -سفلی/در M سین پیش دارد.
3- (3)) -کرده اند...سفلی/ M ندارد.
4- (4)) -و صفات/ M و صفات.
5- (5)) -سباع/در M عین زیر دارد.
6- (6)) -و/در M زبر دارد.
7- (7)) -غیر/در M زبر غین إظهار شده است.
8- (8)) -مایلست/ R مائلست.در M مانند متن است.
9- (9)) -علوی/در M عین زبر دارد.
10- (10)) -صفات/در M صاد زبر دارد.
11- (11)) -مرتبه/ M بمرتبه.
12- (12)) -بن/ M ابن.
13- (13)) -مجملی/ M مجمل.
14- (14)) -روحانیان/در M واپسین حرف زیر دارد.
15- (15)) -آمد/ M امد.
16- (16)) -و تعالی/ M ندارد.
17- (17)) -عظیم/ M ندارد.
18- (18)) -نیامد/ M نیامد.
19- (19)) -جهل/ M چهل.
نسبت به عقل با او دشمن شد و (1)گفت:یا رب! (2)او (3)خلقی است (4)مثل من،او را آفریدی و إکرام کردی و قوّت دادی،مرا نیز آنقدر لشکر بده که او را دادی.خطاب رسید که:تو را نیز دادم.پس حضرت-صلوات اللّه و سلامه علیه-صفات کمال را با أضداد آن بیان می فرمایند که هر صفت کمال که بود (5)به عقل دادند و أضداد آن را به جهل دادند؛ (6)و اللّه أعلم بحقائق (7)الأمور.آنچه به خاطر می رسد آنست که مراد از عقل،روح إنسان است (8)که او را قابلیّت اتّصاف به صفات کمال کرامت کرده اند،و (9)مراد از جهل،طبیعت عنصری و روح حیوانی (10)است که او را نفس أمّاره می خوانند و او مایلست به جمیع أوصاف ذمیمه و إنسان کامل کسی است که این صفات رذیله را از خود زایل گرداند به ریاضات و مجاهدات و موصوف گردد به أخلاق إلهی که صفات کمالست.و شرح این سخن را نهایت نیست خصوصا (11)از أحادیث أئمّه معصومین-صلوات اللّه علیهم أجمعین-و لیکن (12)ناچار است که به شمّه ای (13)از آن إشاره شود.

بدان-وفّقک اللّه لسعاده الدّارین!-که قرب فرایض (14)و (15)نوافلی که در حدیث مذکور

ص:317

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -رب/ M رب.
3- (3)) -او/ M آن.
4- (4)) -خلقی است/ M خلقیست.
5- (5)) -بود/ M بود.
6- (6)) -دادند/در M حرف واپسین زبر دارد.از برای ملاحظه این حدیث بتفصیل آن نگر: الکافی،تحقیق غفّاری،21/1-23.
7- (7)) -بحقائق/ R بحقایق. M بحقایق.
8- (8)) -إنسان/ M انسانست.
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -حیوانی/ M انسانی.
11- (11)) -خصوصا/ M خصوصا.
12- (12)) -ولیکن/در M زبر یکم إظهار گردیده است.
13- (13)) -شمّه ای/ M شمه.
14- (14)) -فرایض/در M حرف ما قبل آخر نه نقطه دارد،نه همزه،و نه حرکت؛تنها دندانه دارد.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
وارد شده است،تحقیق او کما ینبغی متعسّر است،بلکه متعذّر،و لیکن (1)هرچه را همه در نتوان یافتن (2)همه را ترک نباید کرد؛اگر به آن إشاره شود مهیّج (3)شوق سالکان إلی اللّه خواهد بود و مبیّن مراتب و حالات أمیر مؤمنان و (4)مولای (5)متّقیان که این سلسله به آن حضرت منتهی می شود،و سالک (6)عارف چون نظر کند،خواهد (7)دید که در هر مرتبه (8)ازین (9)مراتب ذات مقدّس مرتضوی در اوج کمالست؛چرا که أصل خلقت آن حضرت از نور است چنانکه در أحادیث متواتره مبیّن شد،و (10)أنوار أوصاف إلهی که به آن (11)نور منضم گردد،نور علی نور (12)می شود؛ یَکٰادُ زَیْتُهٰا یُضِیءُ (13)وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نٰارٌ نُورٌ عَلیٰ نُورٍ یَهْدِی اللّٰهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشٰاءُ (14).و (15)اگر آنکه این بنده در هر مقامی إثبات کنم از أحادیث سنّیان (16)که آن حضرت به اعتقاد ایشان سلطان آن مقام است این کتاب (17)گنجایش آن ندارد.إن شاء اللّه بعد ازین (18)کتابی بنویسم و در آنجا بیان مقامات کنم و (19)بیان کنم که این علوم مستفاض (20)است از أنوار آن حضرت-صلوات اللّه و سلامه علیه- بعون اللّه الملک الوهّاب.

ص:318

1- (1)) -ولیکن/در M حرف یکم زبر دارد.
2- (2)) -یافتن/ M یافت.
3- (3)) -مهیّج/ M هیچ.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -مولای/در M زبر یکم إظهار گردیده است.
6- (6)) -سالک/در M واپسین حرف زبر دارد.
7- (7)) -خواهد/ M خواهد.
8- (8)) -هر مرتبه/ M هر مرتبه.
9- (9)) -ازین/ M از این.
10- (10)) -و/در M زبر دارد.
11- (11)) -به آن/ M بان.
12- (12)) -نور/در M راء تنوین جر دارد.
13- (13)) -یضیء/ M یضیء.
14- (14)) -قرآن کریم:س 24،ی 35.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -سنیّان/در M سین زبر دارد.
17- (17)) -کتاب/در M واپسین حرف زیر دارد.
18- (18)) -ازین/ M از این.
19- (19)) -و/در M زبر دارد.
20- (20)) -مستفاض/ M امستغاض.
[در بلندی مراتب مؤمنان و أوصاف کمال ایشان]

پس بر سبیل إجمال بدان که در قرآن مجید آیاتی که دلالت می کند بر بلندی مراتب مؤمنان و أوصاف کمال ایشان بسیار است (1)و در حدیث همّام (2)که از مولای مؤمنان و (3)کلام اللّه النّاطق (4)سؤال می کند از صفات متّقیان (5)و مؤمنان و (6)آن حضرت قریب به دویست و (7)بیست و پنج صفت (8)از برای او بیان کرد و (9)او را تاب شنیدن نماند (10)و (11)در أثنای بیان (12)آن حضرت نعره ای (13)زد و جان به حق تسلیم کرد (14)؛و در حدیثی دیگر که از حضرت جعفر بن (15)محمّد الصّادق-صلوات اللّه (16)علیهما-منقولست که در کافی (17)مسطور است صد و پنجاه صفت است؛و زیاده ازین (18)و (19)کمتر ازین (20)نیز أحادیث بسیار است؛و (21)از شیخ المشایخ أبو بکر کتّانی (22)منقولست که:میان بنده (23)و خدای-تبارک و تعالی

ص:319

1- (1)) -بسیار است/در M راء زبر دارد.
2- (2)) -همّام/ M همام.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -النّاطق/ M ناطق.
5- (5)) -متّقیان/در M واپسین حرف زیر دارد.
6- (6)) -و/در M زبر دارد.
7- (7)) -و/در M زبر دارد.
8- (8)) -صفت/در M صاد زبر دارد.
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -نماند/ M نماند.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -بیان/ M بیان.
13- (13)) -نعره ای/ M نعره.
14- (14)) -از برای ملاحظه این حدیث،نگر:شرح خطبه متّقین مجلسی اوّل،صص 40-46.
15- (15)) -بن/ M ابن.
16- (16)) -اللّه/ M ندارد.
17- (17)) -نگر:أصول کافی،با ترجمه و شرح آیه اللّه کمره ای،ط.أسوه،14/5-22،«باب المؤمن و علاماته و صفاته»،ح 1.
18- (18)) -ازین/ M از این.
19- (19)) -و/در M زبر دارد.
20- (20)) -ازین/ M از این.
21- (21)) -و/در M زبر دارد.
22- (22)) -کتّانی/ M کنانی.مراد أبو بکر محمّد بن علی کتّانی است(در گذشته به 322 ه.ق).درباره وی نگر:نفحات الأنس،ط.عابدی،ص 181.
23- (23)) -بنده/ M ندارد.
-هزار مقام است از نور و ظلمت (1)؛و در أحادیث نبوی-صلوات اللّه و سلامه علیه-وارد است (2)که میان بنده و (3)حق-سبحانه و تعالی-هفتاد هزار حجابست (4)از نور و ظلمت. (5)

و مشایخ صوفیه-رضوان اللّه علیهم-هریک (6)به نحوی بیان کرده اند (7)أمّا حضرت خواجه عبد اللّه أنصاری أصول اینها را در صد مقام (8)آورده اند (9)و در هر مقامی سه درجه ذکر کرده اند (10)و (11)اگرچه أوّل و آخر (12)مقام معلومست و لیکن (13)وسط را مراتب غیر (14)متناهی است (15)و بدین سبب مقامات غیر متناهی می شود.لا جرم شروع شد در ذکر (16)أصول مقامات: (17)

بدان که آن ده (18)قسم است:بدایات (19)و (20)أبواب و (21)معاملات (22)و أخلاق و (23)

ص:320

1- (1)) -«إنّ بین العبد و الحقّ ألف مقام من نور و ظلمه»(منازل السّائرین،إعداد علی الشّیروانیّ، ص 26؛و:شرح منازل السّائرین،القاسانیّ،تحقیق محسن بیدارفر،ص 13 و 14).
2- (2)) -وارد است/ M وارد است.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -حجابست/در M باء زیر و سین زبر دارد.
5- (5)) -نگر:شرح منازل السّائرین،القاسانیّ،ص 290.
6- (6)) -هریک/در M یاء و کاف زبر دارد.
7- (7)) -کرده اند/در M دال زبر دارد.
8- (8)) -مقام/در M واپسین حرف زیر دارد.
9- (9)) -آورده اند/در M واپسین حرف زبر دارد.
10- (10)) -از برای مقامات صدگانه و درجات هر مقام نزد خواجه عبد اللّه أنصاری،نگر:منازل السّائرین،و:صد میدان.
11- (11)) -و/در M زبر دارد.
12- (12)) -و آخر/ M و اخر.
13- (13)) -و لیکن/زبر یکم در M إظهار شده است.
14- (14)) -غیر/در M زبر یکم إظهار گردیده است.
15- (15)) -متناهی است/ M متناهیست.
16- (16)) -ذکر/در M راء زبر دارد.
17- (17)) -مقامات/در M قاف زیر دارد!
18- (18)) -ده/ M دو.
19- (19)) -بدایات/در M تاء زیر دارد.
20- (20)) -و/در M زبر دارد.
21- (21)) -و/در M زبر دارد.
22- (22)) -معاملات/در M تاء زیر دارد.
23- (23)) -و/ M ندارد.
أصول و (1)أودیه و (2)أحوال و ولایات (3)و (4)حقایق و نهایات (5).

أمّا بدایات (6)دوازده بابست:

باب أوّل (7)مقام یقظه است- یعنی:بیداری-و آن چنانست که آدمی که صاحب (8)نفس أمّاره است (9)از جهت (10)تعلّقات جسمانی بدنی از حق-سبحانه و تعالی-دور افتاده است (11)و (12)به مشتهیات (13)نفسانی گرفتار شده است.چون توفیق إلهی رفیق او می شود از خواب غفلت بیدار می شود چنانکه حق-سبحانه و تعالی-می فرماید که: قُلْ إِنَّمٰا أَعِظُکُمْ بِوٰاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّٰهِ (14)یعنی:بگو-یا محمّد!-که:من شما را پند می دهم به یک کلمه (15)که برخیزید ازین خواب غفلت از برای (16)خدای (17)تعالی.و حضرت کلام اللّه النّاطق نیز بسیار می فرمایند در مواعظ (18)و نصایح (19)خود که:ای عباد اللّه!از خواب غفلت بیدار شوید و این بیداری به آن حاصل می گردد که بنده ملاحظه نماید نعمتهای إلهی را و (20)ببیند که نعمتهای او غیر متناهیست و (21)بداند که در شکر آنها تقصیر کرده است و دیگر ملاحظه (22)نماید که با خود چه کرده است و خود را مستحقّ (23)عذاب إلهی

ص:321

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -و/در M زبر دارد.
3- (3)) -ولایات/در M حرف یکم زبر دارد.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -نهایات/در M تاء زیر دارد.
6- (6)) -بدایات/در M تاء زیر دارد.
7- (7)) -أوّل/در M بیاض است.و در هامش کاغذ یک«اول»کوچک نوشته شده.
8- (8)) -صاحب/ M صاحب.
9- (9)) -أمّاره است/ M اماره.
10- (10)) -جهت/در M جیم زبر دارد.
11- (11)) -افتاده است/ M افتاد است.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -مشتهیات/ M مشیتات.
14- (14)) -قرآن کریم:س 34،ی 46.
15- (15)) -کلمه/در M «م»زبر دارد.
16- (16)) -برای/در M یاء زبر دارد.
17- (17)) -خدای/در M یاء زیر دارد.
18- (18)) -مواعظ/ M مواعظه.
19- (19)) -نصایح/ M نصیحت.
20- (20)) -و/در M نیامده است.
21- (21)) -و/در M زبر دارد.
22- (22)) -ملاحظه/در M حاء زیر دارد.
23- (23)) -مستحقّ/ M مستحق.
گردانیده است؛پس مهیّا گردد که در مقام تلافی و تدارک درآید.و (1)دیگر بداند که:

أوقات (2)عزیز-که سرمایه عمر اوست (3)همه را بر باد فنا داده است و (4)روز به روز در نقصان بوده است؛الحال مهیّا شود که تحصیل کمالات کند و (5)کاری کند که هر روز در زیادتی باشد چنانکه کلام اللّه النّاطق می فرماید که:من استوی یوماه فهو مغبون (6)؛یعنی:

هرکه دو روز او مساوی باشد او مغبون است. (7)پس بعد از ملاحظه اینها و أمثال اینها در مقام توبه در می آید.

باب دویم (8)توبه است چنانکه خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که: تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ تَوْبَهً نَصُوحاً (9)(10)یعنی:بازگشت کنید به پروردگار خود توبه[ای]که نصیحت کننده خلق باشد،یعنی:هرکه أثر توبه رای از شما ببیند متنبّه شود و او نیز از معاصی باز آید،یا آنکه:

توبه کنید که هرچه از عمر ضایع کرده اید به سبب این توبه به إصلاح آورید.و أحادیث در ترغیب توبه بسیار است،بلکه وجوب توبه از ضروریّات دین است. (11)

و توبه صحیح وقتی حاصل می شود (12)که بدانی گناهان رای و (13)آنکه در وقت معصیت (14)حق-سبحانه و تعالی-در (15)حال تو مطّلع بود (16)و تو مصر بودی بر گناهان.به سبب این (17)

ص:322

1- (1)) -و/در M زبر دارد.
2- (2)) -أوقات/در M تاء زبر دارد.
3- (3)) -اوست/ M است.
4- (4)) -و/در M زبر دارد.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -مغبون/در M «ن»تنوین جر دارد.از برای این روایت نگر:أمالی ی صدوق،تحقیق مؤسّسه البعثه،ص 766؛و:معانی الأخبار صدوق،ط.غفّاری،ص 342.
7- (7)) -مغبون است/ M مغبونست.
8- (8)) -دویم/ M اول.
9- (9)) -نصوحا/ M نصوحا R نصوحا.
10- (10)) -قرآن کریم:س 66،ی 8.
11- (11)) -دین است/ M دینست.
12- (12)) -می شود/ M می اید.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -معصیت/ M معصیت.
15- (15)) -در/چنین است در R و M .
16- (16)) -بود/ M بود.
17- (17)) -این/در M نیامده است.
معنی،تو را (1)پشیمانی حاصل شود و به زبان در مقام عذر درآیی (2)و أعضا (3)و جوارح (4)خود رای باز داری از معاصی.و هرکس رای توبه از چیزیست:عوام از معاصی و خواص از ترک مندوبات و ارتکاب مکروهات (5)و خاصّ الخاص (6)از توجّه (7)به غیر حق-سبحانه و تعالی (8)-و اگرچه آن نزد أبرار از حسنات ایشان است (9)و لیکن (10)سیّئات (11)مقرّبانست و ازین (12)جهت[است]که پیغمبر-صلّی اللّه علیه و آله (13)-می فرماید که:من هر روز هفتاد (14)نوبت استغفار می کنم (15)،و أئمّه معصومین-صلوات (16)اللّه علیهم أجمعین-همیشه در مقام اعتذار بودند؛چرا که ایشان رای مقام«لی مع اللّه وقت لا یسعنی[فیه]ملک مقرّب و لا نبیّ (17)مرسل» (18)بود،یعنی:مرا با خدا وقتیست که در آن وقت راه ندارد و گنجایش ندارد نه فرشته مقرّب و نه نبیّ مرسل،و چون به أمر إلهی از جهت إصلاح عوام مأمور بودند به تبلیغ أحکام و توجّه به غیر إلهی و (19)جهاد کافران هرچند از یاد او غافل نبودند و (20)در سیر للّه بودند و لیکن نزد سیر مع اللّه و فی اللّه در معصیت بودند.ازین جهت

ص:323

1- (1)) -را/ M ندارد.
2- (2)) -درآیی/ M درآئی.
3- (3)) -أعضا/ M اعضاء.
4- (4)) -جوارح/ M جوارج.
5- (5)) -مکروهات/در M تاء زیر دارد.
6- (6)) -خاصّ الخاص/در M واپسین حرف زیر دارد.
7- (7)) -توجّه/ M توجه.
8- (8)) -و تعالی/ M ندارد.
9- (9)) -ایشان است/ M ایشانست.
10- (10)) -و لیکن/در M زبر یکم إظهار شده است.
11- (11)) -سیّئات/ M سیات.
12- (12)) -ازین/ M از این.
13- (13)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
14- (14)) -هفتاد/در M تاء زیر دارد.
15- (15)) -می کنم/ M می کنم.نصّ حدیث موردنظر ملجسی أوّل احتمالا این است:«إنی لأستغفر اللّه فی الیوم سبعین مرّه»(نگر:شرح منازل السائرین،القاسانیّ،ص 105،هامش).
16- (16)) -صلوات/در M تاء زیر دارد.
17- (17)) -و لا نبیّ/در M مکرّر نوشته شده است.
18- (18)) -این عبارت به عنوان حدیث در متون صوفیانه بس متداول است.درباره آن،نگر:شرح خطبه متّقین مجلسی أوّل،ص 75،هامش.
19- (19)) -و/در M زبر دارد.
20- (20)) -و/در M زبر دارد.
ازینها (1)استغفار می کردند.پس بعد ازینها (2)در مقام محاسبه در می آید.

باب سیم،محاسبه است؛ چنانکه خدای-تبارک و تعالی-می فرماید که: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ وَ لْتَنْظُرْ (3)نَفْسٌ مٰا قَدَّمَتْ (4)یعنی:ای مؤمنان!از خداوند خود بترسید و (5)باید که هر نفسی نظر کند و فکر کند که چه پیش فرستاده است از جهت فردای خود.

و از خاتم النّبیّین (6)و أشرف المرسلین (7)(ص)منقولست که فرمودند که:حاسبوا (8)أنفسکم قبل أن تحاسبوا (9)؛یعنی:محاسبه کنید نفوس خود را پیش از آنکه شما را محاسبه کنند.

ص:324

1- (1)) -ازینها/ M از اینها.
2- (2)) -ازینها/ M از اینها.
3- (3)) -و لتنظر/در M لام زبر دارد.
4- (4)) -قرآن کریم:س 59،ی 18.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -خاتم النّبیّین/در M تاء و میم زیر دارد.
7- (7)) -المرسلین/ M المسلمین.
8- (8)) -حاسبوا/در M سین زبر دارد.
9- (9)) -حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا/به عنوان حدیث نبوی آمده است در: محاسبه النّفس ابن طاوس(چاپ شده در:تراثنا،ج 46)،ص 350 و 368؛و:وسائل الشّیعه(ط. مؤسّسه ال البیت-علیهم السّلام-)،99/16(به نقل از محاسبه النّفس ابن طاوس)؛و:بحار الأنوار، 73/67 ش 26(به نقل از محاسبه النّفس)؛و:وصیّه نافعه ی شهید ثانی(چاپ شده در:تراثنا،ج 14)،ص 213؛و:شرح المقاصد تفتازانی،222/2؛و:الفتوحات المکّیّه ی ابن عربی،211/1 و 476/4. همچنین به عنوان حدیث علوی آمده است در: غرر الحکم آمدی؛و:عیون الحکم و المواعظ واسطی،ط.دار الحدیث،ص 231؛و:أعلام الدّین دیلمی،ط.مؤسّسه ال البیت-علیهم السّلام-ص 251؛و:مستدرک الوسائل،ط.مؤسّسه ال البیت- علیهم السّلام-،154/12(به نقل از غرر آمدی). همچنین در بعض منابع روائی به جمله«حاسبوا أنفسکم قبل أن تحاسبوا»در زمره سخنانی باز می خوریم که نقل شده است که بر درهای بهشت یا دوزخ نوشته شده اند.(نگر:مستدرک الوسائل،ط.مؤسّسه ال البیت-علیهم السّلام-،153/12(به نقل از روضه و فضائل شاذان بن جبرئیل)؛و:الرّوضه ی شاذان بن جبرئیل،تحقیق شکرچی،ص 177؛و:الفضائل شاذان بن جبرئیل،ط.نجف أشرف،ص 154؛و:العقد النّضید قمی،ص 24؛و:مدینه المعاجز بحرانی،-
و درین باب کفعمی (1)کتابی نوشته است موسوم به محاسبه النّفس اللّوّامه. (2)باید که بدان رجوع کنی.و (3)مجملش آنست که باید که بنده بداند که بر هر نفسی از أنفاس (4)او را حساب خواهند کرد که او را از برای حق-سبحانه و تعالی-برآورده است یا از برای شیطان و (5)هوا و (6)هر نعمتی که به آدمی داده اند (7)از أعضا و جوارح و (8)قوای ظاهر

ص:325

1- (1)) -شیخ کفعمی(تقی الدّین إبراهیم بن علیّ بن حسن بن محمّد بن صالح بن إسماعیل حارثی 820-905 ه ق.)،از مشاهیر فضلا و محدّثان إمامیّه و مردی أدیب و شاعر و عابد بوده است. لفظ کفعمی،نسبت است به کفعم(بر وزن زمزم)که دیهی است از دیههای جبل عامل. دو کتاب جنّه الأمان الواقیه و جنّه الإیمان الباقیه(معروف به المصباح)و همچنین البلد الأمین او که هر دو در زمره کتابهای نیایش و زیارت و آداب عبادی اند آوازه ای بلند یافته اند. از دیگر آثار اوست:المقام الأسنی فی تفسیر الأسماء الحسنی. درگذشت کفعمی در کربلا رخ داده است. درباره وی،نگر:فهرس التّراث،783/1 و 784.
2- (2)) - R اللوّامه.این کتاب-که نام کامل آن را«محاسبه النّفس اللّوّامه و تنبیه الرّوح النّوّامه» گفته اند-تحت عنوان محاسبه النّفس به تحقیق فارس الحسّون در قم از سوی مؤسّسه قائم آل محمّد-عج-(ط:1،1413 ه ق.)انتشار یافته است.
3- (3)) -و/در M زبر دارد.
4- (4)) -أنفاس/در M سین زیر دارد.
5- (5)) -و/در M زبر دارد.
6- (6)) -و/در M زبر دارد.
7- (7)) -داده اند/در M واپسین حرف زبر دارد.
8- (8)) -و/در M زبر دارد.
و باطن و غیر آن از نعمتها از آن (1)حساب خواهند خواست و هر چیزی را از برای کاری داده اند و فردا بر آن حساب خواهند کرد.پس باید که سالک (2)امروز وقت و فرصت را غنیمت شمارد و آنچه او را باید کرد بکند (3)و هر عضوی را به کاری که طلبیده اند (4)بدارد (5)و أموال خود را در راه معبود خود إیثار کند و أنفاس خود را بی یاد حق-سبحانه و تعالی-برنیاورد. (6)پس بعد ازین (7)در مقام إنابت در می آید.

باب چهارم إنابت است؛ چنانکه حق-سبحانه و تعالی-می فرماید که: وَ أَنِیبُوا إِلیٰ رَبِّکُمْ (8)یعنی:رجوع کنید (9)به پروردگار خود و إنابت بازگشتن است به حق-سبحانه و تعالی-به إصلاح أعمال چنانکه توبه،بازگشتن است به اعتذار (10)به مقال و إنابت مصحّح توبه است؛چنانکه خدای-تبارک و تعالی (11)-می فرماید که: اَلَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولٰئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ (12)یعنی:آن جماعتی که توبه کنند و به إصلاح آورند کارهای خود را و (13)ظاهر گردانند بر خود آثار توبه را،پس ازین (14)جماعت قبول می کنم توبه ایشان را.

و (15)آیات برین مضمون بسیارست. (16)و منقول است (17)از رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله (18)

ص:326

1- (1)) -آن/در M «ن»زبر دارد.
2- (2)) -سالک/ M سالک.
3- (3)) -بکند/در M باء زبر دارد.
4- (4)) -اند/ M است.
5- (5)) -بدارد/ M بدارند.
6- (6)) -بر نیاورد/ M بر نیاورد.
7- (7)) -ازین/ M از این.
8- (8)) -قرآن کریم:س 39،ی 54.
9- (9)) -کنید/ M کند.
10- (10)) -اعتذار/در M راء زیر دارد.
11- (11)) -خدای-تبارک و تعالی-/ M حق سبحانه و تعالی.
12- (12)) -قرآن کریم:س 2،ی 160.
13- (13)) -و/در M زبر دارد.
14- (14)) -ازین/ M از این.
15- (15)) -و/در M زبر دارد.
16- (16)) -بسیارست/ M بسیار است.
17- (17)) -و منقول است/ M و منقولست.
18- (18)) -صلّی اللّه علیه و آله/ M ص.
-که:هرگاه تایب أثر توبه بر او (1)ظاهر نشود او تایب نیست و أثر توبه آنست که خصمان (2)خود را راضی کند خواه مال ازیشان (3)برده باشد یا هتک عرض (4)ایشان کرده باشد یا غیبت ایشان کرده باشد یا بریشان (5)ستمی کرده باشد و نمازهایی (6)که نکرده است به جای آورد و (7)با خلایق در مقام تواضع (8)و فروتنی درآید و نفس خود را از خواهشهای نفسانی و مستلذّات جسمانی بازدارد و (9)گردن خود را ضعیف و نحیف کند به روزه (10)روز و رنگ (11)خود را زرد کند به عبادت شب و بیداری و شکم خود را لاغر (12)کند به گرسنگی و پشت خود را به منزله کما کند از ترس آتش جهنّم و استخوانهای خود را بگدازد (13)از شوق (14)بهشت و دل (15)خود را با رقّت کند و (16)با گریه و زاری باشد از ترس ملک الموت و پوست بدن خود را تنک کند به تفکّر در أمور آخرت.پس اینها أثر توبه است و هرگاه بنده تایب را برین صفات (17)ببینید، (18)بدانید (19)که او توبه نصوح کرده (20)است.و باز منقولست از حضرت کلام اللّه الناطّق و باب اللّه الصّافق (21)که شخصی

ص:327

1- (1)) -بر او/ M برو.
2- (2)) -خصمان/ M خصیمان.
3- (3)) -ازیشان/ M از ایشان.
4- (4)) -هتک عرض/در M کاف و راء زبر دارند.
5- (5)) -بریشان/ M بر ایشان.
6- (6)) -نمازهایی/ M نمازهائی.
7- (7)) -و/ M ندارد.
8- (8)) -تواضع/در M ضاد زیر دارد.
9- (9)) -و/در M زبر دارد.
10- (10)) -روزه/ M روزه.
11- (11)) -رنگ/در M کاف پارسی زبر دارد.
12- (12)) -لاغر/در M غین زیر دارد.
13- (13)) -بگدازد/ M بکذارد.
14- (14)) -شوق/زبر شین در M إظهار شده است.
15- (15)) -و دل/ M و دل.
16- (16)) -و/در M زبر دارد.
17- (17)) -صفات/ M صفات.
18- (18)) -ببینید/ M به بیند.
19- (19)) -بدانید/ M بداند.
20- (20)) -کرده/ M کرده.
21- (21)) -الصّافق/ M الصافون.این تعبیر را در الرّواشح السّماویّه ی میرداماد(ط.دار الحدیث،-
در حضور آن حضرت گفت:أستغفر اللّه!حضرت فرمود که:مادرت به مصیبتت بنشیند (1)! (2)می دانی که استغفار (3)چیست؟بدرستی که استغفار (4)درجه بلند مرتبگانست؛و این اسمی است (5)که لازم دارد شش چیز را (6):أوّل،پشیمانی بر (7)گذشته ها؛دویم،عزم بر آنکه دیگر به (8)آن معصیت (9)بازگشت نکنی هرگز؛سیم،آنکه حقوق خلق خدا را به (10)ایشان أدا کنی تا در صحرای محشر کسی را بر تو حقّی نباشد؛ چهارم،هر فریضه که ترک کرده ای همه را به جای آوری؛پنجم،این گوشتی که در بدن تو به معصیت روییده (11)است،به غم و (12)ألم و گریه و زاری و ریاضت (13)بگدازی (14)تا آنکه پوست به (15)استخوان چسپد (16)پس گوشتی تازه به عبادت (17)و (18)طاعت به هم رسد؛ششم،آنکه بدن را (19)ألم طاعات بچشانی چنانکه حلاوت معصیت چشانیده ای (20).

ص:328

1- (1)) -بنشیند/ M نشیند.
2- (2)) -تعبیر«ثکلتک أمّک»که مرحوم مجلسی أوّل بدین ریخت ترجمه کرده تعبیری است که عرب در مقام إنکار فراوان به کار می برده و حقیقت لفظ آن را إراده نمی کرده است(نگر: فتح الباری ی ابن حجر،344/7،و 40/13،و:عمده القاری ی عینی،218/17).
3- (3)) -استغفار/در M راء زیر دارد.
4- (4)) -بدرستی که استغفار/ M ندارد.
5- (5)) -است/ M ست.
6- (6)) -را/ M ندارد.
7- (7)) -بر/ M از.
8- (8)) -به/ M بر.
9- (9)) -معصیت/ M معصیّت.
10- (10)) -به/ M با.
11- (11)) -روییده/ M روئیده.
12- (12)) -و/در M زبر دارد.
13- (13)) -ریاضت/ M ریاضات.
14- (14)) -بگدازی/ M بکذاری.
15- (15)) -به/ M بر.
16- (16)) -چسپد/چنین است در R به بای پارسی. M چسبد.
17- (17)) -عبادت/در M تاء زیر دارد.
18- (18)) -و/در M زبر دارد.
19- (19)) -را/ M و.
20- (20)) -چشانیده ای/ M چشانیده.از برای نصّ روایت،نگر:نهج البلاغه،با ترجمه دکتر-
و أخبار برین مضمون بسیارست (1)و این مقام گنجایش آنها ندارد. (2)پس بعد ازین در مقام (3)....

ص:329

1- (1)) -بسیارست/ M بسیار است.
2- (2)) -ندارد/ M +تمام شد.بتوفیق اللّه تعالی.الباقی را M ندارد.
3- (3)) -در مقام/مطلب در دستنوشت R همینجا تمام گردیده و باقی سپید گذاشته شده است.
ص:330

تقدّم نماز زیارت

اشاره

در زیارت از بعید

مؤلّف:علاّمه میر سیّد احمد علوی عاملی

تحقیق و تصحیح:محمّد جواد نور محمّدی

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

مقدمه

رساله حاضر پیرامون حکم نماز زیارت در مواقعی است که زائر از راه دور معصومین علیهم السّلام را زیارت می کند.مؤلف بزرگوار اثر بر این عقیده است که در مواردی که زیارت معصوم علیه السّلام از دور خوانده می شود باید نماز زیارت بر زیارت مقدم شود بر خلاف جایی که زائر فیض حضور در حرم معصومین علیهم السّلام را به دست می آورد،که در آن هنگام باید بعد از زیارت نماز زیارت خوانده شود.

از آنجا که مؤلف بر نظرات استاد و پدر همسر خویش جناب سید الحکماء میرداماد بسیار تأکید دارد و سعی بر پذیرش همه نظرات او و تایید و استدلال بر اثبات آنهاست بعید نیست که این رساله را نیز در تأیید نظر سید داماد قدّس سرّه نگاشته باشد.این مسئله یکی از موارد اختلاف در میان میرداماد و شیخ بهایی بوده است. (1)

ص:331

1- (1)) -در این مورد بنگرید به:شرح زیاره العاشوراء،للعلاّمه الشیخ أبی المعالی الکلباسی،-. -تحقیق:شیخ یوسف احمد الاحسائی،ص 111-121،مکتبه فدک لإحیاء التراث،قم، چاپ اول،1428.
در این اثر حکیم و فقیه بزرگوار میر سید احمد علوی عاملی با استناد به روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام و سخنان بزرگان شیعه به اثبات این مطلب می پردازد.

تصحیح این رساله بر اساس تنها نسخه موجود-بر اساس اطلاع ما-از آن که در کتابخانه شخصی حضرت علامه سید محمد علی روضاتی قرار دارد انجام گرفته است.

و راهنمایی بر این اثر و تهیه نسخه آن را مرهون الطاف سرور عزیز جناب آقای حامد ناجی اصفهانی هستم.از آن سید جلیل القدر و استاد معظم و از این فاضل محترم سپاسی ارادتمندانه دارم.

در اطراف نسخه موجود حواشی غیر مربوط به رساله آمده است که به آن نپرداخته ایم و اختلاف روایات را بر اساس متون منابعی که مؤلف از آنها ستانده گزارش کرده ایم.تا خواننده محقق بتواند بر چند و چون نسخه نیز وقوف یابد.

در ابتدای رساله به پاس حرمت مؤلف محترم اثر به شرح حالی کوتاه از ایشان بسنده کرده ام که امید است مقبول اهل نظر افتد.

در چند مورد از راهنمایی دوست فاضل و بزرگوار جناب آقای جویا جهانبخش نیز بهره جسته ام که صمیمانه سپاسگزار ایشانم.امید این اثر مورد توجه حضرت باری- جلت عظمته-قرار گیرد.

و السلام

محمّد جواد نور محمدی

دوم صفر الخیر 1429 قمری

ص:332