گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
مقدمه






اشاره

انسان کتاب پیچیده و دشوار هستی است!و فهم معارف،درک منزلت ها و مقامات و فتوحات ملکوتی او،عمری به درازای هستی می خواهد.در این میان عالمان و بزرگان اهل توحید و فرزانگان حقیقت جو در تمام عمر در راه شناخت این حقیقت سیر کرده اند.آنان کو به کو و شهربه شهر حلقه های درس و معرفت را زانوی ادب زده اند،تا بیابند آنچه را که سرشت خلقت بر آن نهاده شده است.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتم که یافت می نشود جسته ایم ما گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست (1)

آنان در راه فهم حقیقت هستی-که همان انسان کامل است-محرومیّت ها کشیده و محنت ها به جان خریده اند تا به حقیقت انسانیت،متخلّق شوند و حیات نورانی شان شرح کتاب انسانیت باشد و در حد سعه وجودی خویش الگویی از حقیقت انسان باشند.گروهی از این«اقوام متعمّقون» (2)آنچه را که دریافته بودند و به تأمل ایّام در جان و خردشان تحقیق یافته بود به نگارش درآوردند و چنین شد که بشریت را بر خوان بی بدیل معارف میهمان کردند.

ص:19

1- (1)) -دیوان شمس تبریزی.
2- (2)) -کافی،ج 1،ص 91،باب النسبه؛توحید صدوق،ص 283،باب ادنی ما یجزء من معرفه التوحید.
آنچه امروز به عنوان گنجینه آثار گذشتگان در اختیار ماست،همان موهبت بزرگ است که فهم عارفان و فیلسوفان و فقیهان و متکلمان و مفسّران و دیگر عالمان رشته های معارف اسلامی،به بشریّت هدیّت کرده اند و نباید فراموش کرد و به خطا رفت که آنچه در این تراث بی مانند،فراهم آمده شرحی است گسترده از معارف وحیانی که در کتاب الهی و سنّت مصطفوی و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام تجلّی یافته است.

اکنون که جامعه ما روزی خوار دوران امنیّت و آرامش حکومت دینی است و ما به تماشاگه تمدّنی که بر خشت پاره های تمدّن قرن های پی درپی دوران اسلامی نشسته ایم،امید است بتوانیم با شفقت و دلسوزی و دلسپردگی و خردورزی به این پیشینه با عظمت بنگریم و برای احیای همه آنها همّت گماریم و آنچه را که در قفسه های کتابخانه ها امید رخ نمایی و تجلّی در نهادشان حک شده است،اجازت و توفیق رونمایی و هنرنمایی دهیم؛چنین باد.

براساس همین باور است که هرچه از عمر بابرکت میراث حوزه علمیه اصفهان می گذرد،ضرورت احیاء آثار برجای مانده از اندیشه وران سترگ مکتب اصفهان، بیشتر احساس می شود و عزم و اراده دفتر احیاء تراث مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان،بر تحقیق و تصحیح آثار بزرگان حوزه های علمی و فرهنگی این دیار فزونی می گیرد.چرا که برخی از شخصیت ها با همه بزرگی و عظمتشان و دارا بودن آثاری گرانسنگ کمتر نامی از آنها مطرح است و آثارشان همچنان در غربت مانده است.

از جمله آنها فقیه عظیم القدر سید بهاء الدین محمد مختاری نائینی که کتابشناسی آثارش در این دفتر معرفی شده است.

و فراوانند شخصیت هایی که هیچ اثری از آن بزرگواران تحقیق نشده و یا شماری اندک از مجموعه گرانبهای میراث علمی آنان به خدمت عالمان دین و جامعه علمی عرضه شده است.

ص:20

امیدواریم در آینده بتوانیم به دفترهای شخصیت محور یا موضوع محور در زمره میراث حوزه اصفهان بپردازیم.

در این مجال به معرفی رساله های این دفتر می پردازیم:

1-اربعین حدیث

اربعین محمد نصیر بن محمد صادق اصفهانی یکی از متون ارزنده حدیثی شیعه است.این اثر از جهت قدمتی که دارد و از آثار قرن یازدهم است و نیز از آثار هم زمان بحار الانوار علاّمه مجلسی قدّس سرّه به حساب می آید،جزء آثار بدیع حدیثی است.گذشته از آن که شارح،اثر را در زمان پختگی و کمال خود به نگارش درآورده است و این نکته بر ارزش آن می افزاید.از مؤلف اطلاعات فراوانی نداریم و اثری نیز از او تاکنون به چاپ نرسیده است.این اثر را-که به عنایت دوست عزیز،جناب حجه الاسلام و المسلمین صدرایی خویی به دو نسخه جدید از آن دست یافتیم-با سه نسخه تصحیح و تحقیق کرده ایم.

یک نسخه از آن در آستان قدس رضوی است و همان نسخه است که مرحوم شیخ آغا بزرگ تهرانی در الذریعه گزارش کرده است و نسخه دیگر نسخه کتابخانه آیه اللّه العظمی مرعشی قدّس سرّه است که بدست فرزند مؤلف تنقیح و مرتب سازی گردیده و برخی دخل و تصرّف ها و اصلاحات در آن انجام پذیرفته است.و سومین نسخه در کتابخانه آستانه حضرت معصومه سلام اللّه علیها نگهداری می شود.

تحقیق و تصحیح این اثر را گروه پژوهشی حضرت آمنه سلام اللّه علیها به انجام رسانده است.

2-بیست فصل در تقویم

این رساله اثر خامه محمد نصیر بن عبد اللّه اصفهانی است که در آن به چگونگی و توضیح مطالب و اصطلاحات تقویم های آن عصر پرداخته است مؤلف این اثر را در تاریخ 1182 ق نگاشته است.از آنجا که این اثر پیرامون علم نجوم و به زبان فارسی

ص:21

است حوزه بهره مندی از آن در میان محققان علوم اسلامی و به خصوص دانشگاهها بیشتر است.بیست فصل براساس سه نسخه،توسط دوست عزیز و برادر فاضل آقای محمد همایونی تحقیق و پژوهش آن به انجام رسیده است.

3-تعلیقات بر کتاب تهذیب الاحکام

این اثر یکی از رساله های کوتاه ملا اسماعیل خواجویی قدّس سرّه و درواقع تعلیقات پراکنده ای بر نسخه ای از تهذیب الاحکام از بحث طلاق تا دیات شیخ طوسی علیه الرحمه است که در دفتر حاضر به چاپ می رسد.تحقیق رساله به عهده حجه الاسلام سید مهدی رجایی بوده است.این رساله براساس نسخه شماره 1333 از تهذیب الاحکام محفوظ در کتابخانه مسجد جامع گوهرشاد مشهد تحقیق شده است.

از آنجا که آثار گرانقدر ملا اسماعیل خواجویی رحمه اللّه از قدر و قیمت فراوانی برخوردار است و ارائه بهتر این رساله در حال حاضر امکان پذیر نبود؛در یغمان آمد این رساله کوتاه را در مجموعه میراث به چاپ نرسانیم.

4-کتابشناسی آثار مختاری نائینی قدّس سرّه

کتابشناسی بهاء الدین محمّد حسینی نائینی،مشهور به مختاری نائینی و ملا مختار از جمله آثار پیرامونی تصحیح و احیاء تراث می باشد.چرا که شناسایی نسخ و آثار مؤلفان و فرزانگان مکتب اصفهان از ضرورت های اجتناب ناپذیر حوزه تصحیح و احیاء تراث است.

آثار جناب مختاری نائینی که خود از زعما و بزرگان و افاضل عصر خویش در مکتب اصفهان است دریغ مندانه مورد بی مهری قرار گرفته و بخش اعظم آثار ایشان تحقیق نگردیده است.وی در نگارش و تحقیق،با دقتی تمام و احاطه ای مناسب بر آثار علمی،دست به قلم برده و آثارش را اغلب حاشیه زده و تصحیح کرده است و این خصیصه نیکو بر قدر و قیمت آثار او افزوده است.

ص:22

از آنجا که تنوّع آثار وی و زیبایی و ظرافت آن بر اهل تحقیق پوشیده نیست ضرورت تحقیق و تصحیح مجموعه آثار آن فقیه فخیم در بخش احیاء تراث مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان احساس گردید و برای تحقق این مهم،ابتدا به کتابشناسی آثار آن بزرگمرد پرداختیم تا بتوانیم در مرحله بعد کتابهای شناسایی شده ایشان را تحقیق و تصحیح و منتشر نمائیم.

در این اثر 53 کتاب معرفی و از آن 105 نسخه در کتابخانه های کشور شناسایی و ارائه گردیده است.امید است که این پژوهش،زمینه ای مناسب برای آماده سازی و نشر آثار مختاری نائینی فراهم آورد.

از جمله آثاری که هم اکنون از مختاری نائینی آماده گردیده و به خواست خدا در میراث حوزه اصفهان به چاپ خواهد رسید رساله«الانوار اللامعه لزوار الجامعه»است که شرح زیارت جامعه کبیره می باشد و با دریغ ناتمام مانده است.

5-یک ماه در اصفهان

این کتاب گزارش سفر علاّمه حاج شیخ عبد الحسین امینی قدّس سرّه،صاحب اثر گرانسنگ الغدیر،است که در سال 1376 قمری به اصفهان داشته اند و در همان سال در اصفهان عرضه شده است.بنده در یکی از کتابخانه های قدیمی اصفهان که آثارش به حراج گذاشته شده بود آن را دیده و خریداری کردم و با مطالعه آن احساس کردم در زمینه تاریخ اصفهان نکته های ارزنده ای دارد که نباید از نظر دور داشت.پس از آن درباره آماده سازی و چاپ مناسب آن مشورتی با سرور مکرم حضرت حجه الاسلام و المسلمین رسول جعفریان ریاست محترم کتابخانه مجلس کرده و نظر ایشان را نیز بر این کار مساعد دیدم و به نظر رسید گزیده ای از آن را در«میراث حوزه علمیه اصفهان» بیاوریم.در پی این تصمیم تایپ و آماده سازی آن آغاز و زحمت تحقیق و گزینش آن

ص:23

به عهده دوست عزیز و فاضل،جناب حجه الاسلام محمد بیدقی نهاده شد و بحمد اللّه به خوبی به انجام رساندند.گزارش حاضر،نمایی از ساختارهای مذهبی اصفهان 70 سال پیش و بیوت مطرح در آن و نیز مساجد مهم و فعّال آن زمان را معرفی می کند و از نظر تاریخی غنی به نظر می رسد.

تقدیر و تشکر

در اینجا از حمایت های بی شائبه زعیم حوزه علمیه اصفهان حضرت آیت اللّه العظمی مظاهری حفظه اللّه و مساعدتهای دفتر معظم له تقدیر و تشکر نموده،بقاء عمر و دوام برکات آن وجود شریف را از درگاه احدیت خواستاریم که به واقع مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان و مجموعه میراث حوزه اصفهان از برکات وجودی ایشان است.

دفتر احیاء تراث مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان دست همه سروران تراث پژوه در عرصه احیاء آثار دانشمندان و فرزانگان مکتب اصفهان را به گرمی می فشارد و از همه آن عزیزان دعوت به همکاری می نماید.

از محققین گرامی این دفتر به پاس همّت و تلاش در راه احیای میراث گرانقدر عالمان شیعی و ارائه بخشی از نمونه های فرهنگ و تمدّن فخیم اسلامی سپاسگزاریم، در پایان از مدیر عامل محترم مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان جناب حجه الاسلام و المسلمین حاج سیّد احمد سجادی که پشتیبانی ایشان نقش مؤثری در ادامه این فعالیتها داشته تشکر کرده،و از همه دوستان و همکاران بخش احیاء تراث مرکز تحقیقات رایانه ای که در آماده سازی دفتر هفتم تلاش کردند به خصوص از حجج اسلام سید محمود نریمانی،محمد بیدقی،مصطفی صادقی و سید مصطفی موسوی که در مراحل انجام کار،زحمت امور به دوششان بود؛تقدیر و سپاسگزاری می کنیم.همچنین از سرکار خانم صدری و خانم پوری که حروف نگاری دفتر را به عهده داشتند کمال

ص:24

تشکر را داریم.

از خدای سبحان که به اذن او این خاک برجا و این کار برپاست امید توفیق برای ادامه راه را داریم تا در این عرصه بتوانیم آثاری از سر خلوص و طهارت،اندیشه و درایت و ماندگار و تأثیرگذار برجای گذاریم.

آمین-و الحمد للّه رب العالمین دفتر احیاء تراث مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان محمّد جواد نور محمّدی

ص:25

ص:26

اربعین حدیث

اشاره

مؤلّف:محمّد نصیر اصفهانی

تحقیق و تصحیح:گروه پژوهشی حضرت آمنه علیها السّلام

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

مقدّمه

سپاس بی مانند خدایی را که بر بشریت منّت نهاد و پیامبر اسلام را به رسالت مبعوث کرد و در سخن پیامبرش تأثیری شگرف قرار داد و نهاد انسانهای خداجو و مسلمان را تسلیم ذات مقدسش کرد.عمق معنا و آهنگ و طنین صدای آن حضرت و حلاوت دلنشین آن،چنان در جان اهل ایمان اثر کرد که از انسانی خاکی،آیتی آسمانی شدند.

یکی از هزاران نمونه از سخنان آسمانی و تأثیرگذار فخر بشر و ختم رسالت حدیث «من حفظ علی أمتی أربعین حدیثا ینتفعون به بعثه اللّه یوم القیامه فقیها عالما» (1)است که هزاران کتاب و رساله از پرتو آن به دست دانشمندان اسلامی به نگارش درآمد و چشمه ساری از معرفت و علم و پژوهش در بستر علوم و معارف بشری روان ساخت.

اربعین نویسی از سده اوّل اسلام تاکنون همواره مورد عنایت و توجه دانشمندان مسلمان بوده است و همه به امید آنکه مضمون حدیث پیامبر بزرگ اسلام صلّی اللّه علیه و آله شامل حالشان شود و در روز رستاخیز،فقیه و عالم محشور شوند و یا در زمره شهیدان در

ص:27

1- (1)) -وسائل الشیعه،ج 27،ص 99،باب وجوب العمل بأحادیث النبی؛مستدرک الوسائل، ج 17،ص 287،باب وجوب العمل باحادیث النبی.
عرصه قیامت حاضر شوند،به نگارش و شرح و توضیح و تفسیر چهل حدیث از کلام نورانی آن وجودهای آسمانی پرداخته اند.این کلام نورانی رسول بزرگوار اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سخن معجزنشان و پرنفوذ و تأثیر آن روح بزرگ خداوند،تاکنون بیش از هزار و پانصد کتاب و رساله اربعین را به وجود آورده که در کتاب شناسی های شیعه و سنّی معرّفی گردیده و هرروز نیز رو به فزونی است. (1)

یکی از این اربعین ها،اربعین عالم شیعی و فقیه محقّق نیمه دوم قرن یازدهم و ابتدای قرن دوازدهم،محمّد نصیر اصفهانی،متوفّای یکهزار و صد و یازده قمری می باشد.این اربعین که به قلمی شیوا در سنّ کمال و پختگی مؤلّف به نگارش درآمده است از جاذبه های ادبی و علمی درخوری برخوردار است و قدمت نگارش آن نیز بر وزانت و اهمیّت آن افزوده است.

از شرح حال مؤلّف گران قدر این اثر،اطّلاع چندانی به دست نیاورده ایم و امید آن داریم که در پژوهش های آینده بتوانیم اطّلاعات مفیدی در باب زندگی و آثار ایشان به دست آوریم.

نام پدر گرامی اش محمّد صادق بوده و خود آن بزرگوار محمّد نصیر معرفی شده است.این عالم شیعی از علمای عصر شاه سلیمان صفوی(1077-1105)می باشد (2)و به گفته خودش در کتاب اربعین،تا پنجاهمین سال از عمر شریفش را در تحقیق و تتبّع آثار و ذخایر کلمات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام و نیز تحصیل و تدریس علوم عقلی و نقلی صرف نموده است. (3)

از ایشان علاوه بر اربعین،شرح زیارت جامعه یاد داریم و آن را نیز در اربعین ص خود نام رده و فرموده:و دلایل دیگر مشروحا در شرح زیارت جامعه ایراد شده است.

از این اثر نسخه ای نیافتیم.

آنچه از حیات علمی ایشان می دانیم همین مقدار است و تاریخ،بیش تر از این مقدار را در باب حیات ایشان از ما دریغ کرده است.علاّمه کتاب شناس،آقا بزرگ تهرانی،

ص:28

1- (1)) -الذریعه،ج 1،ص 430،ذیل عنوان 2193.
2- (2)) -همان.
3- (3)) -کتاب حاضر،ص 40.
تصریح کرده که ایشان خادم روضه و بارگاه نورانی امام هشتم حضرت ثامن الحجج علیه السّلام بوده و از فیض بارگاه آن بزرگ متنعّم بوده است. (1)

از اثر حاضر سه نسخه شناسایی شده است که به معرفی آن می پردازیم:

1-نسخه آستان قدس رضوی به شماره عمومی 1901 در 92 برگ و با خط نستعلیق.

آقا بزرگ تهرانی در معرفی این نسخه آورده است:«من نسخه ای از آن را که تاریخ کتابت آن سال 1111 قمری می باشد در کتابخانه شیخ محدّث فاضل،محمّد مهدی بن آقا یحیی قزوینی تهرانی،معروف به حاج عماد فهرستی،ساکن مشهد مقدس دیدم.او در اواخر سال 1350 برایم تعریف کرد که این نسخه و دیگر نسخه های نفیس خود را وقف آستان قدس رضوی نموده است و مترصّد انتقال آن ها به کتابخانه حضرت رضا علیه السّلام بود. (2)

باتوجه به توضیحات یاد شده و مطابقت با نسخه آستان قدس رضوی،چنین به دست آمد که نسخه آستان قدس رضوی همان نسخه شناسایی شده توسط آقا بزرگ تهرانی است.

2-کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی،نسخه شماره 2290.

این نسخه به نام محمد رضا بن محمد نصیر اصفهانی ثبت شده است.خصوصیات این نسخه چنین است:

نستعلیق زیبا،عناوین و نشانیها شنگرف،صفحه ها مجدول به زر و مشکی،قبل از کتاب وقفنامه کتاب در دو صفحه و مهر شاه سلطان حسین صفوی «بسم اللّه الرحمن

ص:29

1- (1)) -الذریعه،ج 1،ذیل عنوان 2193.
2- (2)) -همان؛طبقات اعلام الشیعه،ج 6(الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعد العشره)، ص 779.
الرحیم کتبه کلب آستان امیر المؤمنین حسین» دیده می شود.صفحه اوّل دارای سرلوح رنگین،دو صفحه اول دارای نقشه های رنگین در حاشیه،جلد تیماج قرمز.

142 گ،17 س،21*12 سم. (1)

علت تفاوت نام مؤلف در این نسخه که محمد رضا بن محمد نصیر آمده با نسخه آستان قدس رضوی که محمد نصیر بن محمد صادق آمده به این دلیل است که فرزند مؤلف،اثر پدر را بازنویسی کرده و نام خود را ابتدای آن آورده و نسخه را اثر خود معرفی کرده است و برای ماندگاری اثر نام سلطان سلیمان صفوی را به سلطان حسین تبدیل و آن را به شاه حسین صفوی اهدا کرده است.

در ابتدای این نسخه یک برگ شرح اهداء اثر،به شاه سلطان حسین صفوی و وقف آن بر مدرسه جدید سلطانی آمده است.تاریخ این گزارش 1129 قمری است.

3-نسخه کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیها السّلام

این نسخه در فهرست نسخ خطی کتابخانه آستانه مقدسه قم،به کوشش محمد تقی دانش پژوه چنین معرفی شده است:

نسخ سده یازدهم،عنوان و نشان شنگرف،با مهر عبد الجواد حسینی،حاشیه ای دارد مورّخ رمضان 1268 ق،آغاز افتاده است.

127 گ،16 س،کاغذ سپاهانی،جلد تازه،بغلی. (2)

این نسخه نیز حدود یک صفحه افتادگی دارد و آغاز آن:«ایشان که هریک از صدف رسالت،درّی شهوار و گوهری آبدارند صلوات اللّه علیهم اجمعین...»می باشد.

این اربعین در شرح و تبیین چهل حدیث در اصول و فروع دین و اخلاق می باشد و در آخر آن به حدیث واجبات اعضا و جوارح پرداخته است.

ص:30

1- (1)) -فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت اللّه مرعشی،ج 6،ص 274-275.
2- (2)) -فهرست نسخه های خطی آستانه حضرت معصومه،ص 129-130.
ایشان در ابتدای اربعین خود پس از خطبه آغازین علّت تألیف اثر حاضر را چنین آورده است:«...عمر خود را تا عشر پنجم در تتبّع آثار و اخبار معدن صفوت و عصمت و مدارسه و مباحثه علوم عقلیّه و نقلیّه صرف نمود.جمعی از طلاّب یقین و متمسکان به حبل المتین،نزد فقیر تردد می نمودند؛معلوم شد حظّی وافر و بهره ای کامل از معرفت، ایشان را حاصل نیست و چون اعمار ایشان به منتهای شباب رسیده،خائف بودم که در شروع به تحصیل علوم،قبل از فوز به مقصود،نداء محتوم: یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ* اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَهً مَرْضِیَّهً (1)در رسیده با کمال جهل و نادانی رحلت به دار بقاء نمایند.» (2)

در تصحیح اثر حاضر،چند کار صورت گرفته است:

1-در این تصحیح،نسخه کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی در اکثر موارد اساس کار قرار گرفت و نسخه آستان قدس رضوی با آن به طور کامل مطابقت شد و اختلاف نسخه ها در پاورقی آورده شد.البته ابتدا همه اختلاف ها را آوردیم امّا چون ذکر اختلاف نسخه ها حجم کار را بسیار زیاد می کرد و علاوه بسیاری از اختلاف ها تغییری در معنی ایجاد نمی کرد،فقط به اختلاف هایی که دخالت در معنی داشت بسنده شد.

در اواخر کار نسخه آستانه حضرت معصومه علیها السّلام به دستمان رسید که سعی کردیم اختلاف ها را در موارد مهم با آن تطبیق دهیم.درنهایت می توان گفت اثر حاضر بر اساس سه نسخه موجود از آن مطابقت،و متنی استوار از آن ارائه شده است.تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

راهنمایی صدیق فاضل و ارجمند حضرت حجه الاسلام صدرایی خویی دریافتن دو نسخه کتابخانه آیت اللّه مرعشی و کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیها السّلام کارساز و مؤثر بود.از ایشان صمیمانه سپاسگزارم و از حضرت رب العزّه توفیق ایشان را بیش از پیش خواستارم.

ص:31

1- (1)) -سوره مبارکه فجر،آیات 27 و 28.
2- (2)) -کتاب حاضر،ص 40.
3-آیات اعراب گذاری شده،تا استفاده علاقمندان آسان تر گردد.

4-منابع روایات در پاورقی آورده شده است.

5-مباحث کتاب عنوان گذاری شده است تا امکان جستجوی مطالب و مباحث مطرح شده در این اثر بهتر فراهم گردد.

6-از اصول ویرایشی و علائم نگارش،بهره گرفته ایم تا متن،درست فهمیده و از اشتباه جلوگیری شود.

از اعضای گروه پژوهشی حضرت آمنه سرکار خانم فاطمه حیدری،فاطمه مؤمنی، محبوبه رحیمی و بتول صداقت تقدیر و قدردانی می شود که در پژوهش این کار همراهی و همکاری جدی داشته اند.به خصوص از خانم فاطمه حیدری که علاوه بر مدیریت گروه پژوهشی حضرت آمنه علیها السّلام آماده سازی اثر را نیز پیگیری کردند و نیز خانم فاطمه مؤمنی که در پژوهش اثر،تا آخرین مراحل همراه بودند تقدیر و تشکر و سپاس گزارم.

در پایان خداوند بزرگ را بر انجام این کار سپاس گزارم و امیدواریم توفیق استفاده از سفره معارف قرآن و عترت را بیش از پیش به ما عنایت کند.

و الحمد للّه رب العالمین محمد جواد نورمحمدی مسئول گروه پژوهشی حضرت آمنه علیها السّلام 20 شعبان المعظم 1430

ص:32

برگه اول نسخه خطی مرعشی

ص:33

برگه پایانی نسخه خطی مرعشی

ص:34

برگه اول نسخه خطی آستان قدس رضوی

ص:35

برگه پایانی نسخه خطی آستان قدس رضوی

ص:36

برگه اوّل نسخه خطی کتابخانه آستانه حضرت معصومه علیها السّلام آغاز افتاده

ص:37

برگه پایانی نسخه خطی آستان مقدس حضرت معصومه علیها السّلام

ص:38

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

[خطبه آغاز]

بهتر ثنایی که بلبل هزار دستان زبان در قفس دهان،به آن مترنّم شود و خوش تر کلامی که طوطی خوش الحان ناطقه به اعانت حواس ظاهره و باطنه در فضای عالم وجود منتظم سازد؛حمد مبدعی است که ذرّات کاینات را در عالم امکان بهره هستی بخشیده و مکوّنات را از صحرای ناپیدای عدم به عرصه وجود کشید و اوراق سماوات را به شیرازه ترتیب التیام داد و در هرموجودی حکمتی ودیعه نهاد تا در هریک آیتی جهت دریافت وجودش،و در هرنفس،بهره از دریای جودش باشد؛فتعالی شأنه و عظم برهانه.

و درود نا[محدود] (1)بر شمسه پیش طاق وجود و گوهر گران بهای لجّه جود،شمع شبستان امکان و زبده و خلاصه آدمیان،فانوس محراب نبوّت و رسالت،مهر سپهر عظمت و جلالت،محرم خلوت خانه عزّت و کبریاء،مظهر اسرار عظمت واهب البرایا، مورد فیوضات لاریبی؛صدرنشین مجلس اسرار غیبی،آنکه چون شمس (2)وجودش از مشرق امکان،طلوع نمود،ادیان و شرایع ماضیه چون کواکب غروب کرد.حد قربش، کریمه قٰابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنیٰ؛ (3)شرح رفعتش،سوره سُبْحٰانَ الَّذِی أَسْریٰ؛ (4)اعنی:

محمّد مصطفی و بر وصّی او علیّ مرتضی و بر آل و اولاد ایشان که هریک از صدف رسالت،درّی شهوار و گوهری آبدارند صلوات اللّه علیهم اجمعین.

ص:39

1- (1)) -در رضوی ناخوانا بود.
2- (2)) -رضوی:شمسه.
3- (3)) -سوره مبارکه نجم،آیه 9.
4- (4)) -سوره مبارکه اسرا،آیه 1.
و بعد (1)بر طالبان جاده حق و سالکان طریق صدق،مخفی نیست که موجب نجات و رستگاری (2)به جز پیروی آثار اهل بیت اطهار[علیهم السّلام]و اقتداء به ائمّه ابرار ممکن نمی شود و چون هرکس را تحمّل جمیع اخبار و تدبّر در جمله آثار میسّر نیست،از وفور شفقت بر امّت مرحومه فرموده اند که:«من حفظ اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه بعثه اللّه یوم القیمه فقیها عالما» (3)؛یعنی کسی که ضبط کند چهل حدیث را-خواه ضبط لفظ آن کند یا معنی یا هردو،-از آنچه محتاج اند مردم به سوی آن،برمی انگیزد حق تعالی او را در روز قیامت در سلک دانایان و دانشمندان که چون مرکّبی که به آن،ایشان مسایل و علوم دینیّه می نوشته اند با خون شهیدان به وزن درآورند،مرکّب ایشان زیادتی کند. (4)خادم باشی روضه رضویّه،علی مشرّفها السّلام محمّد نصیر بن محمد صادق که عمر خود را تا عشر پنجم (5)در تتبّع آثار و اخبار معادن صفوت و عصمت و مدارسه و مباحثه علوم عقلیّه و نقلیّه صرف نموده،جمعی از طلاّب یقین و متمسّکان به حبل المتین، نزد فقیر تردّد می نمودند؛معلوم شد که حظّی وافر و بهره کامل از معرفت ایشان را حاصل نیست و چون اعمار ایشان به منتهای شباب رسیده،خایف بودند که در شروع به تحصیل علوم،قبل از فوز به مقصود،نداء محتوم یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ* اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّکِ رٰاضِیَهً مَرْضِیَّهً (6)در رسیده با کمال جهل و نادانی رحلت به دار بقا نمایند.

ص:40

1- (1)) -رضوی:و بعد ندارد.
2- (2)) -رضوی:رسته گاری.
3- (3)) -اعلام الدین،ص 390،باب تتمه الاحادیث؛مستدرک الوسائل،ج 17،ص 287،باب وجوب العمل باحادیث النبی(ص)؛بحار الانوار،ج 2،ص 156،باب 20،من حفظ أربعین حدیثا.با اندکی اختلاف در عبارت.
4- (4)) -رضوی:زیاده می کند.
5- (5)) -مرعشی:و مستدعی خلود دولت قاهره محمّد رضا مدرس و نایب خادم باشی روضه رضویّه علی مشرفها ألف ألف سلام تحیه،ابن محمد نصیر خاتون آبادی که عمر خود را تا عشر چهارم.[لازم به ذکر است همه جا متن مرعشی اصل بوده است امّا در اینجا متن آستان قدس رضوی به جهت صحیح بودن آن در متن آمده است].
6- (6)) -سوره مبارکه فجر،آیات 27 و 28.
لهذا به خاطر فاتر (1)رسید که چهل حدیث که مشتمل بر امّهات مطالب و عقاید حقّه و وظایف عبادات و مواعظ و نصایح باشد به جهت ایشان بلغه فارسی ترجمه و معضلات آن ها را توضیح نماید که به ضبط این مختصر ابتداء خود را به مصداق حدیث مذکور در سلک علماء دین منسلک سازند و مجملا اصول و فروع خود را به حیطه ضبط درآورند و بعد از آن به معضلات پردازند و ثواب آن به روزگار فرخنده آثار، مروّج مذهب اثنی عشر،خلیفه قضا و قدر،نقاوه اولاد خیر البشر،رافع علم فتح و ظفر، مؤسس اساس دین قویم،و مشیّد مراسم امید و بیم،قالع بنیان جور و طغیان،قامع اصول ظلم و عدوان،ناصر اهل ایمان،معدن برّ و احسان (2)،السّلطان الاعظم،و الخاقان

ص:41

1- (1)) -رضوی:فاطر.
2- (2)) -علل گرایش دانشمندان شیعه به دربار سلاطین از مباحثی است که به درستی و کافی به آن پرداخته نشده است و در آثار برخی از دگراندیشان نیز خرده گیری ها و طعن و سرزنش هایی درباره ورود عده ای از عالمان به دربار سلاطین به چشم می خورد.اما به یقین بر محقق بصیر روشن است که نجات بخش فراوانی از میراث شیعه و احیاء آثار عالمان و جلوگیری از خونریزی ها و شیعه کشی ها به برکت حضور عالمان شیعه در دربار سلاطین بوده است.عالمان شیعه به منظور مهار پادشاهان و بازکردن راه بهره وری از ثروت هنگفت آن ها،به تمجید آن ها در کتاب ها و آثارشان پرداختند.حضرت امام خمینی(ره)در پاسخ به یاوه گویی های عدّه ای در اوایل انقلاب اسلامی ایران پیرامون این موضوع فرمودند:...ما یک خرده جلوتر می رویم می بینیم که یک طایفه از علما،این ها گذشت کرده اند از یک مقاماتی و متصل شده اند به سلاطین با اینکه می دیدند مردم مخالفند.لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیّع اسلامی و وادارکردن سلاطین(به دربار رفتند).این ها آخوند درباری نبوده اند،نباید کسی تا شنید مثلا مجلسی،محقّق ثانی،شیخ بهائی با این ها روابط داشتند خیال کند که این ها مانده بودند برای جاه...این حرف ها نبوده است آن ها گذشت کردند،یک مجاهده نفسانی کرده اند برای اینکه مذهب را به دست آن ها ترویج کنند...در زمان ائمه هم بودند،علی بن یقطین از وزرا بود...این آدم سازی است نه این است که این ها درباری شدند،این ها می خواهند آدم بسازند. (صحیفه نور،ج 1،سخنرانی امام در 1356/10/10،ص 257،چاپ سازمان مدارک-
الافخم (1)ظل اللّه فی العالم،مالک الرقاب السلاطین الامم،السلطان بن السلطان بن السلطان،الخاقان بن الخاقان بن الخاقان،شاه سلطان حسین (2)الحسینی الموسوی الصفوی بهادر خان،لازال ظلال عاطفته ناشره علی مفارق المؤمنین و شمس لطفه مربیه (3)لکافه المسلمین،عاید گردیده هراحدی که انتفاعی از این مختصر یابد (4)به وظایف دعاگویی و مراسم ثناخوانی او قیام نماید.و چون حجّت الهی در اوّل تکلیف بر خلق،عقل است و به عقل،طریق خیر و شر مبیّن می شود،به حدیث عقل ابتدا نمود.

الحدیث الاول:[فی شرافه العقل]

اشاره

باسنادی (5)المتّصل إلی ثقه الإسلام قال حدثنی عدّه من أصحابنا منهم محمد بن یحیی العطّار عن أحمد بن محمّد عن (6)الحسن بن محبوب عن العلاء بن رزین عن محمّد بن

ص:42

1- (1)) -رضوی:افخم.
2- (2)) -در نسخه آستان قدس رضوی آمده است:«مالک رقاب الامم شاه سلیمانی لازال ضلال عاطفته...»و این همان متن ساخته و پرداخته محمد نصیر اصفهانی است و همچنانکه در مقدمه آمد در کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی قدّس سرّه نسخه ای با حک و اصلاح محمد رضا بن محمد نصیر اصفهانی موجود می باشد.این اثر به شاه سلطان حسین صفوی اهدا گردیده است و نام شاه سلیمان به پسرش شاه سلطان حسین تبدیل گردیده است.این تغییرات در شکل اهداء کتاب اغلب به خاطر ماندگاری کتاب و استفاده از موقعیت شاهان برای جلوگیری از نابودی اثر بوده است و بحث پیرامون علل و انگیزه ها و چرایی آن مجال دیگری می طلبد. صفی میرزا فرزند شاه عباس دوم صفوی بود که بعدا به شاه صفی و شاه سلیمان خوانده شد؛از سال 1057 تا 1105 ق زندگی کرد و شاه حسین صفوی نیز بعد از پدر تا سال 1135 ق بر تخت نشست و در 12 محرم همان سال تاج سلطنت را به محمود افغان تسلیم کرد؛دائره المعارف فارسی،به سرپرستی غلامحسین مصاحب،ج 1.
3- (3)) -رضوی:شمس لطف مرتبته.
4- (4)) -رضوی:-«که انتفاعی...یابد».
5- (5)) -رضوی:بإسناد.
6- (6)) -رضوی:بن.
مسلم عن أبی جعفر علیه السّلام قال:«لما خلق اللّه تعالی العقل إستنطقه،ثمّ قال له:أقبل! فأقبل.ثمّ قال له:أدبر!فأدبر،ثمّ قال له (1)و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقا هو أحب الیّ منک و لا أکملتک إلاّ فیمن أحب أما انی إیاک آمر و إیاک أنهی و إیاک اعاقب و إیاک اثیب» (2). (3)

ترجمه؛یعنی:چون بیافرید حق تعالی (4)،عقل را،از او خواست سخن گفتن یعنی او را منشأ درک و فهم گردانید که تکلیف الهی را دریابد و به مقتضای آن عمل کند پس او را تکلیف به اقبال نمود که توجّه باشد به مبادی عالیه و عوالم قدسیّه؛پس اطاعت نموده،فرمان واجب الاذعان الهی را منقاد شد؛بعد از آن امر به ادبار فرموده که میل است به عوالم جسمانیّه و استقرار در هیاکل بشریّه و ربط به عالم تکلیف که نسبت به ربط اوّل ادبار است؛پس سمعا و طاعه به این عالم روی آورده،در ارشاد اولوا الالباب،طریقه احباب پیش گرفته،راه خیر و شر بر ایشان نموده،معین ابرار و زاجر اشرار گردید.

بنابراین،او را به خلعت نوازش خود مزیّن ساخته،قسم به عزّت و جلالت خود یاد فرموده و (5)قابل فیض و لطف خود ساخته،خطاب نمود که:نیافریدم آفریده ای که دوست تر باشد به سوی من از تو،و بیان مصرف آن نموده که کامل و تمام نگردانیدم تو را مگر در کسی که قابل محبوبیّت من باشد و (6)بازاء اطاعت و فرمان برداری،او را سبب ثواب و عقاب ساخت که هرکس عقل را مطاع قرار داده،به مقتضای میل او عمل کند، مورد عنایات ربّانی شود و کسی که او را به قوای نفسانیّه و هواهای بشریّه منغمر (7)نماید محلّ تهدید و وعید الهی گردیده،در ورطه خذلان هالک ماند و مستحقّ عذاب ابدی شود.

ص:43

1- (1)) -رضوی:-له.
2- (2)) -رضوی:-اثیب.
3- (3)) -کافی،ج 1،ص 10؛کتاب العقل و الجهل؛وسائل الشیعه،ج 1،ص 39،باب اشتراط العقل فی تعلق التکلیف؛مستدرک الوسایل،ج 11،ص 202،باب فی وجوب طاعه العقل و...
4- (4)) -رضوی:خدای تعالی حق.
5- (5)) -رضوی:+او را.
6- (6)) -رضوی:+ما.
7- (7)) -فرورونده(در آب یا چیزی).
اگر کسی گوید که در حدیث دیگر (1)از حضرت صادق-علیه الصلاه و السّلام (2)-وارد شده در تفسیر عقل به آنکه:«عقل چیزی است که عبادت کرده شود به آن،خداوند رحمن و کسب کرده شود به سبب او بهشت.» (3)

راوی می گوید که پرسیدم که:پس چه چیز بود در معاویه که به سبب آن پادشاه و جمعی مطیع و فرمان بردار (4)او شده با حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام (5)معارضه نمود.فرمود که:در معاویه-علیه اللّعنه-،عقل نبود بلکه آن دهاء و حیله و شیطنت بود که به عقل شباهت دارد و عقل نیست،پس چگونه درین حدیث مذکور است که عقل منشأ عقاب است؟جواب گوییم که درین حدیث مراد آنست که کسی که به اهتداء عقل،راه اطاعت نپیماید (6)،معاقب می شود؛پس منافاتی ندارد که عقل مکلّف را به بیت الشّرف طاعت دعوت کند و آن شخص دعوت نفس امّاره و شیاطین مضلّه را عمده داند و عقل را مغلوب سازد.پس بنابراین«إیّاک اعاقب»مجاز است.

توضیح:

عقل،جوهری است نورانی از روحانیّین که او را ربطی است به بدن انسانی و مناط حسن و قبح اشیاست و از اینجاست که صاحبان عقول کامله جهت (7)حسن و قبح جمیع اشیا را کما هو می دانند؛لهذا به زیور عصمت محلّی گردیده،میل به عصیان ندارند بلکه از طاعات،لذّات وافره می برند و سایر ناس به قدر عقول خود می یابند و هرچند در تکمیل عقل می کوشند بهره ایشان زیاده می شود.و سن را نیز در این تکمیل دخلی

ص:44

1- (1)) -رضوی:وارد شده.
2- (2)) -رضوی:علیه السّلام.
3- (3)) -«قلت له:ما العقل؟قال:ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».کافی،ج 1،ص 11،کتاب العقل و الجهل؛وسائل الشیعه،ج 15،ص 205،باب وجوب طاعه العقل؛بحار الانوار،ج 1، ص 116،باب 4،علامات العقل و جنوده.
4- (4)) -رضوی:منقاد.
5- (5)) -رضوی:-علیه السّلام.
6- (6)) -رضوی:پیماید.
7- (7)) -رضوی:مناط حسن و قبح اشیا را کما هو می دانند.
هست؛چنان چه چهل سالگی نهایت ترقّی در مدارج عقل است؛لهذا پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله در سال چهل مبعوث شده.

[در تفاوت حسن و قبح میان اشاعره و معتزله]

در باب حسن و قبح،خلاف است میان اشاعره و معتزله که قبل از ورود شرع،آیا عقل مستقل است در درک حسن و قبح؟اشعری می گوید که:شرعی است و ما حسن (1)و قبح چیزی را نمی دانیم،بلکه عقل حکم به قبح ظلم و حسن عدل (2)نمی کند تا از شارع مفهوم نشود و معتزله می گویند:که عقل مستقل است؛و ما می دانیم به عقول، (3)حسن احسان و قبح عدوان و باقی مرغوبات و محظورات را.و هردو غلط می گویند و حق تفصیل است؛زیرا که در بعضی امور،حسن و قبح به عقول،معلوم است؛و در بعضی که جهت حسن و قبح آن معلوم نیست،شرع کاشف است؛و بعد از ورود شرع معلوم می شود که مأمورات (4)،حسن و منهیّات،قبح بوده و این مسئله از مشکلات مسایل است و تحقیق آن در این مختصر گنجایش ندارد و ممکن است که مراد از عقل،نفس ناطقه انسانیّه باشد که او را دو حالت و دو جهت است:یکی جهت تجرّد و آن حالتی است که به سبب آن عارف،واصل به عالم ملکوت شده،کسب کمالات علمیّه (5)و معارف الهیّه نموده فیوضات ربانیّه و انوار جبروتیّه به او می رسد؛چنان چه در کتاب عزیز می فرماید که: اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا فِینٰا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنٰا (6)و آن عالم روحانیّین است؛پس به اعتبار جهت تجرّد و تقدّس،مأمور به اقبال و توجّه به عالم ربوبیّت است؛و دیگری، جهت پستی و تدنّس که به آن (7)اعتبار تعلّق می گیرد به عالم عنصری بدنی و مشغول به

ص:45

1- (1)) -رضوی:ما چیزی چون چیزی را نمی دانیم.
2- (2)) -رضوی:به حدس.
3- (3)) -رضوی:-به عقول.
4- (4)) -رضوی:مامور.
5- (5)) -رضوی:عقلیّه.
6- (6)) -سوره مبارکه عنکبوت،آیه 69.
7- (7)) -رضوی:در باب.
تدبیر و تصرّف در بدن می شود؛پس چون درین حالت (1)از آن توجّه محروم است تعبیر از آن به ادبار شده.

بعضی از فضلاء در شرح این حدیث شریف گفته اند که:عقل را حق تعالی آفریده از نور عظمت خود،و به سبب آن برپای داشته آسمان ها و زمین را و آنچه در آن هاست، و از جهت او پوشانیده همه (2)موجودات را حلّه نور و هستی؛و اگر او نمی بود همه موجودات در تاریکی عدم مستور می بودند و آن نور رسول خداست صلّی اللّه علیه و آله که اوّل خلقی از روحانیّین است،از یمین عرش و روح مقدّس اوست که از او منشعب می شود انوار اوصیای اطهار او علیهم السّلام،و نور شیعیان منشعب است از شعاع آن نور.

«و اقبل»یعنی روی کن به دنیا و فرود آی به زمین؛پس نزول نمود به این عالم جسمانی؛و اوّلا فیض او رسید به نفوس فلکیّه،بعد از آن به طبایع عنصریّه.و«إدبار» عبارت است از رجوع به سوی پروردگار و در این معنی تأمّل است.

الحدیث الثانی:فی حقیقه العلم و بیانه و ابطال ما لیس انّه علم

اشاره

روی ثقه الإسلام باسناده عن محمّد بن الحسن و علی بن محمّد عن سهل بن زیاد عن محمّد بن عیسی عن عبید (3)اللّه بن عبد اللّه الدّهقان،عن درست الواسطی،عن ابراهیم بن عبد الحمید،عن أبی الحسن موسی علیه الصّلوه و السّلام،قال:دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله المسجد فاذا (4)جماعه قد اطافوا (5).برجل فقال:ما هذا؟فقیل:علاّمه.فقال:و ما العلامه؟ فقالوا له:اعلم الناس بأنساب العرب و وقایعها و أیّام الجاهلیّه و الاشعار و العربیه.قال،

ص:46

1- (1)) -رضوی:عالم.
2- (2)) -رضوی:از جهت دور نماینده که موجودات...
3- (3)) -رضوی:عبد اللّه.
4- (4)) -رضوی:و إذا له.
5- (5)) -رضوی:طافوا.
فقال النبی صلّی اللّه علیه و آله:ذاک علم لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه.ثم قال النبی صلّی اللّه علیه و آله (1):انما العلم ثلاثه:آیه محکمه او فریضه عادله أو سنه قایمه و ما خلاهن فهو فضل» (2).

ترجمه:حضرت امام موسی علیه السّلام می فرماید که:رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله داخل مسجد شد؛ پس ناگاه (3)دید جماعتی را که در میان گرفته اند مردی را.پس فرمود که:این چه چیز است؟حاضران گفتند:شخصی است که علم بسیار تحصیل کرده.پس رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود که:چه چیز است علاّمه؟یعنی مقصود شما از علم بسیار کدام علم است؟ (4)یا آنکه این مرد کدام نوع از علم را کسب کرده.پس گفتند که:داناتر مردم است به نسب های عربان، و حادثها (5)که در میان عربان واقع شده و زمان های نادانی،یعنی قبل از بعثت و شعرها را خوب می داند و لغت عرب یا علم عربیّت را نیز می داند.آن حضرت علیه السّلام (6)گفت که:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود که:این علمی است که ضرر نمی رساند (7)کسی را که نداند این علم را،و (8)نفع نمی دهد کسی را که بداند این علم را.پس فرمود رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله که:نیست علم (9)به غیر از سه علم:اوّل: (10)دانستن آیه از قرآن که ظاهر (11)الدّلاله باشد یا منسوخ نشده باشد.

دوّم:علم فرایض که علم میراث باشد؛به شرطی که تعدیل سهام نموده،عول و تعصیب ننماید یا علم واجبات دینیّه از طاعات و قربات.

ص:47

1- (1)) -رضوی:-صلّی اللّه علیه و آله.
2- (2)) -کافی،ج 1،ص 32،باب صفه العلم و فضله؛وسائل الشیعه،ج 17،ص 327،باب ما ینبغی تعلّمه و تعلیمه؛منیه المرید،ص 113،فصل فی ما روی عن طریق الخاصه.
3- (3)) -رضوی:آن گاه.
4- (4)) -رضوی:علم بسیار کدام است؟علم است یا آنکه.
5- (5)) -رضوی:حادثه هایی.
6- (6)) -رضوی:-علیه السّلام.
7- (7)) -رضوی:این علم ضرر نمی رساند.
8- (8)) -رضوی:-این علم را و.
9- (9)) -رضوی:فرمودند:که نیست علم.
10- (10)) -رضوی:سه علم،علم اول.
11- (11)) -رضوی:ظاهر آن آیه.
سیّم:علم مستحبّات که به فرموده رسول صلّی اللّه علیه و آله برپاست یا علم معاد و معاش که طریقه ائمّه حق است؛و فرمود که:آنچه غیر این سه علم است زیاده و لغو و موجب تضییع عمر است یا آنکه ضرور نیست بلکه باعث زینت و کمال است.

تحقیق مقال لتفصیل اجمال:

استعمال اذا مفاجاه در احاطه مردم به شخصی که توهّم علم او نموده بودند،اشاره است به میل مردم به باطل و رغبت ایشان به اموری که حاصل ندارد و مورّث نجات نمی شود و چنین امری را کمال می دانند بلکه جهل محض و محض جهل است.و در مقام تنبیه بر عدم اعتناء به چنین علم،اوّلا تعبیر به رجل فرمود نه عالم؛و ثانیا از راه تحقیر و استهزا فرمود که:«ما هذا»و«من»که از برای ذوی العقول است استعمال نفرموده؛ و همچنین فرموده که:«و ما العلاّمه»با آنکه رسول صلّی اللّه علیه و آله عارف به ضمایر و اسرار می باشد (1)،چنانچه متعارف است که چیزی که حاضر و محسوس است،می گویند این چه چیز است.

«لا یضر من جهله»؛تنبیه بر آن است که علم حقیقی آن است که ندانستن آن ضرر رساند (2)در معاد و معاش.و ممکن است مراد به آیه محکمه،اصول عقاید باشد که دلایل آن ها علاماتی است که از عالم اعلی افاضه شده،موجب یقین می شود و شبهه و شکوک را ازاله می نماید؛یا مراد قرآن باشد چنانچه تعبیر در بسیاری از آیات،به آیات شده؛ مثل إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ (3).

و ممکن است فریضه عادله،علم اخلاق باشد که صفات حمیده از جنود عقل و صفات ذمیمه از جنود جهل است و مجمل تحلّی (4)به فضایل و تخلّی از رذایل،واجب بلکه مقصود اصلی از ایجاد،این است؛بنابراین عادله کنایه است از توسّط میان افراط

ص:48

1- (1)) -رضوی:باشد از راه تهکم و تحقر.
2- (2)) -رضوی:ضرور نباشد.
3- (3)) -سوره مبارکه رعد،آیات 3 و 4.
4- (4)) -رضوی:تجلّی.
و تفریط؛چه افراط در همه چیز مذموم است و گاه باشد منتهی به بدعت و نامشروع شود.

و«سنت قایمه»:عبارت باشد از شرایع احکام و فروع دین قویم.و مناط اول از این سه،علم بر عقل است؛که حجت اوّل الهی (1)و بناء اصول بر آن است.و بناء (2)دوم بر نفس است؛که منشاء فهم و ادراک می باشد و قابلیّت کسب کمالات دارد.و بناء سیّم بر بدن است؛که مرتکب وظایف عبادات شده،اعضا را در مصارف (3)حقّه صرف نماید؛چنانچه در صفات مؤمن از اهل بیت عصمت علیهم السّلام صادر شده که:«مؤمن کسی است که بدن او از خودش در تعب باشد،اما مردم همگی از او در راحت باشند». (4)اگرچه هرسه،در هرسه دخل دارند اما آنچه تفصیل شده،ادخل است.

[مراد از علم حقیقی]

و دور نیست که مراد از«آیه محکمه»:پیغمبران و اوصیاء و حجج الهی باشند؛ چنانچه در بسیاری از اخبار از ایشان تعبیر به آیات شده (5)،پس مراد آن است که علم حقیقی آن است که مکتسب از معادن صفوت باشد.و اسناد علم،اسناد مجازی خواهد بود؛از قبیل اسناد به سبب یا مبالغه (6).به این معنی که گویا حجج،نفس علم اند،مثل:زید عدل (7)و علم میراث ایشان است.چنانچه از حضرت صادق علیه السّلام منقول است که:«علماء وارثان پیغمبران اند از این جهت (8)که پیغمبران میراث نگذاشتند درهم و دیناری،بلکه

ص:49

1- (1)) -رضوی:+است.
2- (2)) -رضوی:-بناء.
3- (3)) -رضوی:معارف.
4- (4)) -«عن ابی عبد اللّه:ینبغی للمؤمن ان یکون فیه ثمانی خصال وقورا...بدنه منه فی تعب و الناس منه فی راحه...»کافی،ج 2،ص 47،باب خصال المؤمن و ص 230،باب المؤمن و علاماته و صفاته؛وسائل الشیعه،ج 15،ص 185،باب استحباب ملازمه الصفات الحمید.
5- (5)) -مستدرک الوسائل،ج 17،ص 330؛بصائر الدرجات،ص 205،باب فی الأئمه.
6- (6)) -رضوی:سبب بالغه.
7- (7)) -رضوی:زید علم عدل.
8- (8)) -رضوی:و این از این جهات است.
میراث گذاشتند حدیثی چند از حدیث های خود؛پس کسی که فراگرفت چیزی از این میراث،پس (1)به تحقیق که فراگرفته بهره کامل،پس ملاحظه و احتیاط کنید که این علم را از چه کس فرامی گیرید؛پس به درستی که در ما (2)اهل بیت علیهم السّلام در هرعقبی،امامی هست که به راستی و عدالت ایستاده و برطرف می کند از علوم حقیقیّه،تغییر دادن و میل فرمودن سخن گویان و دین اخذ نمودن (3)باطل کنندگان و تأویل کردن نادانان را» (4).و این حدیث شریف،دلیل است بر آنکه می باید تا قیامت،حجّت الهی (5)که حافظ (6)و حامل علم است،قایم (7)باشد و باید علم را از او کسب کرد (8)و علوم ایشان را تحریف نباید نمود و هرچه را نفهمیم علمش را به ایشان گذاشته،دست تصرّف کوتاه گردانیم و مجملا اذعان به حقیّت (9)آن نماییم که آنچه ایشان فرموده اند حق و صدق است.و اللّه یعلم (10)

الحدیث الثالث:فی رعایه العالم و آداب المعاشره معه و السّؤال منه

روی ثقه الاسلام باسناده عن علی بن محمّد بن عبد اللّه عن أحمد بن محمد عن محمد بن خالد عن سلیمان بن جعفر الجعفری عمّن ذکره عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال:«کان امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام یقول:ان من حقّ العالم أن لا تکثر علیه السؤال و لا تأخذ بثوبه و إذا دخلت علیه و عنده (11)قوم فسلّم علیهم جمیعا و خصّه بالتحیه دونهم

ص:50

1- (1)) -رضوی:پس،نیامده است.
2- (2)) -رضوی:اماثل.
3- (3)) -رضوی:فرمودن.
4- (4)) -«ان العلماء ورثه الأنبیاء و ذاک أن الأنبیاء لم یورثوا در هما و لا دینارا و إنما أورثوا أحادیث من أحادیثهم...»کافی،ج 1،ص 32،باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء؛مستدرک الوسائل،ج 17،ص 299،باب وجوب العمل باحادیث النبی(ص).
5- (5)) -رضوی:-الهی.
6- (6)) -رضوی:-حافظ.
7- (7)) -رضوی:-قایم.
8- (8)) -رضوی:نمود.
9- (9)) -رضوی:حقیقت.
10- (10)) -رضوی:و اللّه یعلم.
11- (11)) -رضوی:هذه.
و اجلس بین یدیه و لا تجلس خلفه و لا تغمز بعینک و لا تشر بیدک و لا تکثر من القول؛قال:فلان و قال:فلان خلافا لقوله و لا تضجر بطول صحبته فإنما مثل العالم مثل النّخله تنتظرها حتی یسقط علیک منها شیء و العالم اعظم اجرا من الصائم القائم الغازی (1)فی سبیل اللّه تعالی». (2)

ترجمه:حضرت صادق علیه السّلام می فرماید که:حضرت امیر المؤمنین-علیه الصّلوه و السّلام (3)می فرمود که:«به درستی که حقّ عالم آن است که بسیار از او سؤال نکنی و جامه او را نگیری و هرگاه بر او داخل شوی و نزد او گروهی باشند،پس سلام کن بر همه اهل مجلس و مخصوص گردان عالم را به تحیّت و تواضع،نه ایشان را،و بنشین پیش روی او و منشین عقب سر او و حرکت مده چشم خود را نزد مکالمه (4)و اشاره به دست خود مکن به سوی او.و بسیار حرف مگو در حالتی که می گفته باشی که فلان کس و فلان کس چنین گفته،حالکونی که آن قولی که نقل کنی مخالف گفته آن عالم باشد و دلتنگ مشو به درازا کشیدن صحبت (5)با عالم؛پس به درستی که نیست مثل عالم مگر، مثل درخت خرما که باید در پای آن درخت انتظار کشید تا آنکه بریزد بر تو از آن نخله چیزی از خرما.و دانا را (6)بزرگ تر است ثوابش،از روزه دارنده[ای]که در اطاعت و عبادت الهی ایستاده در راه خدا جهاد می کرده (7)،جان خود را به جهت رضای و فرموده خدا،در ورطه هلاک (8)درآورده باشد».

ص:51

1- (1)) -رضوی:العازف.
2- (2)) -کافی،ج 1،ص 37،باب العالم؛وسائل الشیعه،ج 12،ص 214،باب ما یتأکد استحبابه من حق العالم.
3- (3)) -رضوی:صلوات اللّه علیه.
4- (4)) -کنایه از اینکه هنگام صحبت عالم،تمام توجه تو به او باشد.
5- (5)) -رضوی:بحث.
6- (6)) -رضوی:-را.
7- (7)) -رضوی:می کند.
8- (8)) -رضوی:هلاکت.
بیان:[حق عالم]

قول حضرت که فرموده:«من حقّ العالم»،به«من»که از برای تبعیض (1)است،ایما فرموده به آنکه،آنچه مذکور می شود بعضی از حقوق بسیاری است که عالم را بر مردم هست،و مراد از«ان لا تکثر» (2)آن است که هرگاه داند که منتهی به ملال عالم می شود، بسیار سؤال نکند یا آنکه نباید چندان سؤال کند که به حدّ لجاج و ابرام (3)برسد،یا آنکه یک مسئله را مکرّر سؤال ننماید؛از جهت تأکید و تثبیت که اگر خوب نفهمیده باشد سؤال مکرّر،جایز است.و دور نیست که نهی،از آن باشد که مسایل بسیار را در مجلس واحد سؤال کند، (4)بلکه باید در مجالس متعدده سؤال کرده شود؛ (5)یا آنکه مراد،سؤال دنیا و مطالب آن باشد،نهایت،«لا تأخذ بثوبه»مؤیّد معنی دوم است؛و نگرفتن جامه او ممکن است بر حقیقت محمول،و این فعل فی نفسه چون موجب استخفاف است مذموم باشد؛یا مجاز و مراد ابرام باشد،بنابراین تأکید فقره سابق خواهد بود.

و ظاهر«إذا دخلت»؛دلالت می کند بر آنکه هرگاه داخل شود،سلام کند اگرچه در یک روز،مکرّر برود امّا چون متعارف چنان است که در ایّام مختلفه بلکه یک روز در میان،دیدن سنّت است،چنانچه روایت شده که«زرغبّا تزدد حبّا» (6)؛یعنی دیدن کن یک روز درمیان،که باعث زیادتی دوستی می شود،و دور نیست که مراد،دخول معمول با آنکه دخول هرروز بر عالم جایز باشد.و«خصّه بالتّحیّه» (7)مشعر است به آنکه هرقدر سلام که عموما واقع سازد،باید به خصوص معلّم،تحیّتی علی حده (8)نماید.«و اجلس

ص:52

1- (1)) -رضوی:تخصیص.
2- (2)) -رضوی:ان تکثر.
3- (3)) -سخت بتافتن،استوارکردن،بستوه آوردن(دهخدا).
4- (4)) -رضوی:نکند.
5- (5)) -رضوی:-سؤال کرده شود.
6- (6)) -مستدرک الوسائل،ج 10 ص 374،باب استحباب زیاره المؤمنین؛بحار الأنوار،ج 71، ص 355،باب تزاور الإخوان.
7- (7)) -رضوی:و حق آنچه مشعر.
8- (8)) -در اینجا نسخه رضوی اضطرابی دارد و حدود دو برگ از حدیث پنجم در اینجا آورده شده است.
بین یدیه»؛مراد نشستن است به نحوی که بدر نرود از حدّ التفات عالم،اعم از آنکه حقیقتا محاذی باشد یا عرفا؛مثل آنکه هرگاه دایره[ای]فرض شود که مرکز آن معلّم باشد نصف مقدّم آن دایره بین یدین (1)و نصف دیگر خلف خواهد بود.

و نهی از غمز و اشاره (2)از جهت استخفاف است یا از جهت آنکه چون غمز و اشاره مشتبه است و احتمالات مختلفه می دارد،مبادا موجب اشتباه بر عالم یا حضّار شود.

و در«لا تکثر»چون نهی از بسیار گفتن اقوال مختلفه (3)در آن مسئله است،دور نیست که یک مرتبه یا دو مرتبه به جهت تحقیق و تفتیش یا رفع اشتباه توان گفت و بعد از آنکه معلوم شود که مرضی و پسندیده و مقبول طبع عالم نیست،دیگر مکرّر نگوید. (4)

و مراد از صحبت،مطلق هم نشینی است.یا مخصوص به صحبت داشتن متعارف و سخن گفتن است،و اوّل انسب است به تشبیه نمودن به انتظار.«نخله»یعنی ساکت و متوجّه باش تا عالم به سخن آمده،استفاده نماید.و اعظمیّت ثواب عالم از مجاهد عابد صائم بدیهی است؛زیرا که در عبادات مزبوره،نفع عاید به خودش می شود و نفع عالم،عاید به خودش و متعلّمین،جمیعا می شود؛بلکه تألیفات و تصنیفات او مثل خیرات جاریه است و هرکس بعد از فوت عالم عمل نماید (5)،به عالم بهره[ای]از ثواب می رسد؛بلکه اصل،ثواب عالم[است]به اعتبار آنکه عمر خود را صرف تحصیل نموده،متحمّل مشاق عظیمه (6)شده.و در خبر دیگر وارد شده که«افضل عمل ها عملی است که دشوارتر باشد». (7)و ممکن است که اعظمیّت به اعتبار غایت علم باشد؛زیرا که خلایق را از ورطه جهل رهایی و از عذاب ابدی خلاصی می دهد.و اللّه یعلم.

ص:53

1- (1)) -رضوی:بین یدیه.
2- (2)) -رضوی:-اشاره.
3- (3)) -رضوی:مخالفین.
4- (4)) -رضوی:+که ممارات و مذموم.
5- (5)) -رضوی:نموده.
6- (6)) -رضوی:عظیم.
7- (7)) -«افضل الاعمال احمزها»،مفتاح الفلاح،ص 45؛بحار الانوار،ج 67،ص 191،باب 53- النیه و شرائطها.
الحدیث الرابع:فی فضل العلم و العالم

اشاره

روی الشّیخ الصّدوق باسناده عن ابی محمّد العسکری علیه السّلام قال:قال علی بن ابیطالب علیه الصّلوه و السّلام:من کان من شیعتنا عالما بشریعتنا فاخرج ضعفاء شیعتنا من ظلمه جهلهم الی نور العلم الّذی حبوناه به،جاء یوم القیامه و علی رأسه تاج من نور یضیء لاهل جمیع العرصات (1)و حلّه لا یقوم لأقل سلک منها الدّنیا بحذافیرها ثم ینادی مناد،یا عباد اللّه!هذا عالم من تلامذه (2)بعض علماء آل محمد.ألا فمن اخرجه فی الدنیا من حیره جهله فلیتشبث بنوره لیخرجه من حیره ظلمه هذه العرصات إلی نزهات الجنان فیخرج کل من کان علّمه فی الدنیا خیرا او فتح عن قلبه من الجهل قفلا او اوضح له عن شبهه. (3)

ترجمه:شیخ صدوق-رضی اللّه عنه به (4)سندهای خود روایت نموده از حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام که فرمود که جدّش حضرت امیر المؤمنین-صلواه اللّه علیه فرموده که:

هرکس بوده باشد از جمله شیعیان ما،دانا به شریعت ما،پس بیرون برد (5)به سبب علم و معرفت خود،ضعیفان شیعه ما را از تاریکی نادانی و برساند ایشان را به سوی نور علمی که عطا نموده ایم ما آن علم را به او؛می آید روز قیامت و حال آنکه بر سر او تاجی است از نور که روشنی می دهد از برای جمیع (6)اهل محشر و پوشیده جامه[ای]که وفا نمی کند به قیمت،کمتر تاری (7)از آن دنیا به تمامی[این دنیا].پس فریاد می کند فریادکننده ای که:ای بندگان خدا!این مرد دانایی است از شاگردان بعضی از دانایان شیعه آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله،آگاه باشید که هرکس که بیرون برده این عالم[او]را در دار دنیا از سرگردانی نادانی،پس چنگ درزند به نور و روشنی او،تا آنکه بیرون برد آن

ص:54

1- (1)) -رضوی:لجمیع اهل العرصات.
2- (2)) -رضوی:من تدبّر.
3- (3)) -الاحتجاج،ص 16،فصل فی ذکر ظرف مما امر اللّه فی کتاب...؛بحار الأنوار،ج 2،ص 2، باب 8-ثواب الهدایه؛منیه المرید،ص 114؛روایت در این منابع با اندکی اختلاف آمده است.
4- (4)) -رضوی:شیخ ابن بابویه در سندهای.
5- (5)) -رضوی:موجود شود.
6- (6)) -رضوی:همه.
7- (7)) -رضوی:-تاری.
کس را از سرگردانی این عرصات و برساند به مکان های طراوت دار بهشت،پس بیرون می برد آن عالم هرکس را که تعلیم کرده باشد او را در دنیا نیکویی یا آنکه گشوده باشد از دل او به جهت نادانی او بسته را،یا روشن ساخته باشد از برای او و ازاله نموده باشد از خاطر او شبهه را،از تاریکی صحرای محشر و داخل مراتب عالیه بهشت می گرداند.

[مراد از شیعه]

بیان:«من شیعتنا»،مراد از شیعه،مطلق مؤمن اثنی عشری است که مرادف محبّ اهل بیت[علیهم السّلام]باشد که قائل به امامت ایشان باشد و ظاهر این معنی است؛و اگرنه شیعه[ای]که مأخوذ از اشاعه باشد،یعنی کسی که در جمیع افعال پیروی ایشان نموده، تخلّف ننموده باشد؛چنانچه در باب حضرت خلیل الرّحمن واقع شده: وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرٰاهِیمَ* إِذْ جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ (1)یعنی به درستی که از جمله شیعیان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله،حضرت ابراهیم علیه السّلام است،چون آمد نزد پروردگار خود به دلی که سالم است از معاصی یا از وساوس شیطانیّه؛پس مرتبه تشیّع (2)،به این معنی،با مقرّبان و خلّص عباد اللّه است.

و در حدیث معتبر وارد شده که:«مگویید ما شیعه ایم؛بلکه بگویید محبّیم» (3).

و«من کان من شیعتنا عالما بشریعتنا»:مشعر است به آنکه،علم به شریعت،لازمه تشیّع بلکه مقدّم است بر آن.و علم شرایع،اعم است از اصول و فروع.و مراد از علم،یا استنباط (4)است از ادلّه عقلیه و نقلیّه؛یا ضبط و تعلّم است.امّا در فروع،به عنوان تقلید یا اجتهاد.

و امّا در اصول،به دلایل درخور استعداد و قابلیّت،هرکس را به قدر فهمش؛و دور نیست که«شریعتنا»مخصوص باشد به فروع،زیرا که اصول در همه شرایع به یک عنوان است.

ص:55

1- (1)) -سوره مبارکه صافات،آیات 83 و 84.
2- (2)) -رضوی:+یافتن.
3- (3)) -قریب به این مضمون حدیث«...یا عبد اللّه لست من شیعه علی علیه السّلام انما انت من محبیه...» در بحار الانوار،ج 65،ص 154-162،باب 19-صفات الشیعه،حدیث 11؛مدینه المعاجز، ج 7،ص 593،آمده.
4- (4)) -رضوی:استناد.
«فأخرج ضعفاء شیعتنا»:مراد یا ضعیف العقل (1)است که به اندک شبهه از راه حق می لغزند،بنابراین مراد از اخراج از ظلمت جهل،تثبّت ایشان است بر حق؛یا مراد، صاحبان جهل مرکّب یا جماعتی است که اطّلاع به مسایل به هم نرسانیده و در سلک مستضعف،مندرجند،و به اهواء نفسانیّه و تخیّلات باطله عمل می نمایند؛یا مراد، عوامّ الناس است که ایشان را بصیرتی در امر دین حاصل نشده؛یا مراد،جمعی است که اطّلاع از امور آخرت کما هو ندارند و مواعظ زاجره و نصایح شافیه به گوش هوش، اصغاء ننموده اند.

و تشبیه جهل به ظلمت و علم به نور،از این جهت است که چون سالک طریق حق، به نور هدایت از مهالک،نجات می یابد و هرکس در ظلمات جهل حیران باشد،عاقبت او خذلان و مآلش (2)نیران است.

«حبوناه به»؛اشاره است به اینکه علم واقعی علمی است که از معادن فیض که ائمّه حق اند افاضه شده باشد و متعلّق به امور دین باشد و دخیل در هدایت باشد نه علومی که در واقع جهل محض و محض جهل است؛مثل تحقیق هیولی و صورت؛و تفکّر در ذات واجب تعالی و معرفت علم موسیقی و غیره.و باید دانست که علم دین از جمله عطیّات خداوند رحیم است که به وساطت مقتدایان دین به ما رسیده و ما را از ظلمت جهل و ضلالت رهایی بخشیده و به نور معرفت و بصیرت رسانیده و این علم مقرون است به عمل و بدون عمل،ثمره نمی بخشد و در دیگری تأثیر نمی کند؛همچنان که عمل بی علم به کار کسی نمی آید و گاه باشد،بدعتی را عبادت داند و به آن سبب به درکات جحیم قرار گیرند.

[عذاب عالم بی عمل]

تبصره: (3)خلاف است که در وعظ (4)،عمل شرط است یا نه؟بعضی گفته اند بلی؛

ص:56

1- (1)) -رضوی:مراد به اضعف،اضعف العقل.
2- (2)) -جایگاه.
3- (3)) -رضوی:-تبصره.
4- (4)) -رضوی:واعظ.
و استدلال نموده اند به (1)آیه کریمه: لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّٰهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ (2)؛یعنی،«چرا می گویید چیزی را که خود عمل نمی کنید،بزرگ غضبی است نزد خدای تعالی،اینکه بگویید چیزی را که خود نمی کنید»و این تهدید عظیم و وعید جسیم است.و از آیه کریمه أَ تَأْمُرُونَ النّٰاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ (3)؛یعنی، «آیا امر می کنید مردم را به نیکی و فراموش می کنید خود را؟»و از حدیثی که روایت شده و مدلولش آن است که حضرت پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود که:«در شب معراج جمعی را دیدم که لب های ایشان را ملایک به مقراض (4)های آتشین می بریدند و گفتند که:این جماعتی اند که موعظه می کردند و خود عمل نمی کردند». (5)

و جماعتی را اعتقاد آن است که عمل واعظ،شرط نیست؛زیرا که این،دو عبادت است:یکی امر به معروف و دیگری عمل،هرگاه یک عبادت متروک شود،لازم نیست که آن دیگری نیز ترک شود.و ممکن است حمل آیه اولی،بر کسی که از راه عدم مبالات و اعتناء و معانده ترک کند و ضدّ آن عبادت را مرتکب شود،و عذابی که در حدیث شریف وارد شده،به این اعتبار باشد؛زیرا که هرچند علم و بصیرت اتمّ است، ثواب،مضاعف و عذاب،اشدّ است.

و بر هرتقدیر شکّی نیست که در تأثیر موعظه،عمل،شرط است و تجربه شده که هرگاه کسی چیزی را ارشاد نماید و خود به خلاف آن عامل باشد موعظه او از دل ها می لغزد چنانچه باران از سنگ خاره نرم،می لغزد.

مشهور است که واعظی را گفتند که:کذب میان مردم شایع شده،مردم را منع کن!بعد

ص:57

1- (1)) -رضوی:از.
2- (2)) -سوره مبارکه صف،آیات 2 و 3.
3- (3)) -سوره مبارکه بقره،آیه 44.
4- (4)) -قیچی.
5- (5)) -«رأیت لیله اسری بی الی السماء قوما یقرض شفاههم بالمقاریض من نار...»،ارشاد القلوب،ج 1،ص 16،الباب الأوّل فی ثواب الموعظه؛مستدرک الوسائل،ج 9،ص 126،باب تحریم اغتیاب المؤمن.
از مدّت ها،نهی و تحذیر از این صفت ذمیمه نمود.گفتند:سبب تأخیر چه بود؟گفت:من خود دروغی پیش از این گفته بودم،در این مدّت با نفس امّاره مجاهده نمودم تا خود را تائب و نادم گردانیدم و عازم شدم که دیگر دروغ نگویم؛پس بعد از آن دیگران را منع نمودم.

عارف بصیر و عالم خبیر می داند که بی حیایی،زیاده از این نیست که کسی پیوسته تهدید و وعید بر معاصی و نافرمانی می نموده باشد و قبایح و مفاسد آن را متذکّر می شده باشد و خود اقدام بر آن قبیح نماید؛هرگاه از عهده خود برنیاید،چگونه طمع اهتداء دیگری دارد؟پس این تشریف (1)و نور و ایصال معلّم،خود به مراتب عالیه از جهت عمل و وعظ است نه باحدهما،چنانچه پوشیده نیست.و اللّه یعلم. (2)

الحدیث الخامس:فی إثبات الصانع للعالم

اشاره

أخبرنا أبو جعفر محمد بن یعقوب،قال حدثنی علی بن ابراهیم بن هاشم عن أبیه عن الحسن ابن ابراهیم عن یونس بن عبد الرحمن عن علی ابن منصور قال:«قال لی هشام بن الحکم کان بمصر زندیق یبلغه عن أبی عبد اللّه علیه السّلام أشیآء فخرج إلی المدینه لیناظره فلم یصادفه بها و قیل له:إنه خارج بمکه فخرج إلی مکه و نحن مع أبی عبد اللّه علیه السّلام فصادفنا و نحن مع أبی عبد اللّه علیه السّلام فی الطواف و کان اسمه عبد الملک و کنیته أبو عبد اللّه فضرب کتفه کتف أبی عبد اللّه علیه السّلام.فقال له ابو عبد اللّه علیه السّلام ما اسمک؟فقال:اسمی عبد الملک.قال:فما کنیتک؟قال:کنیتی أبو عبد اللّه.فقال له:أبو عبد اللّه علیه السّلام فمن هذا الملک الذی أنت عبده؟أمن ملوک الارض أم من ملوک السماء؟و أخبرنی عن ابنک،عبد إله السماء،أم عبد إله الارض؟قل:ما شئت تخصم.قال هشام بن الحکم،فقلت للزندیق:

أما ترد علیه.قال:فقبح قولی.فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:إذا فرغت من الطواف فأتنا فلمّا فرغ أبو عبد اللّه علیه السّلام أتاه الزندیق فقعد بین یدی أبی عبد اللّه علیه السّلام و نحن مجتمعون عنده.فقال

ص:58

1- (1)) -رضوی:شرایط.
2- (2)) -رضوی:-و اللّه یعلم.
أبو عبد اللّه علیه السّلام للزندیق:ا تعلم أن للأرض تحتا و فوقا؟قال:نعم.قال:فدخلت تحتها؟قال:

لا،قال:فما یدریک ما تحتها؟قال:لا ادری،إلا أنی اظن ان لیس تحتها شیء.فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:فالظن عجز لما لا یستیقن.ثم قال ابو عبد اللّه علیه السّلام:افصعدت السّماء؟قال:

لا،قال:فتدری ما فیها؟قال:لا.قال:عجبا لک لم تبلغ المشرق و لم تبلغ المغرب و لم تنزل الارض و لم تصعد السمآء و لم تجز هناک فتعرف ما خلفهن و أنت جاحد بما فیهن و هل یجحد العاقل ما لا یعرف؟!قال الزندیق:ما کلمنی بهذا احد غیرک.فقال ابو عبد اللّه علیه السّلام:

فأنت فی شک من ذلک فلعله هو و لعله لیس هو؟فقال الزندیق:و لعل ذلک.فقال أبو عبد اللّه (1)علیه السّلام:أیها الرجل!لیس لمن لا یعلم حجه علی من یعلم و لا حجه للجاهل؛یا اخا اهل مصر!تفهّم منّی فإنّا لا نشک فی اللّه أبدا أما تری الشمس و القمر و اللّیل و النهار یلجان فلا یشتبهان و یرجعان قد اضطرا لیس لهما مکان الاّ مکانیهما فان کانا یقدران علی ان یذهبان فلم یرجعان؟و ان کانا غیر مضطرّین فلم لا یصیر اللیل نهارا و النهار لیلا؟ اضطرا و اللّه یا اخا اهل مصر!الی دوامها و الّذی اضطرّهما احکم منهما و اکبر؛فقال الزندیق:صدقت.ثم قال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا اخا اهل مصرا!ان الذی تذهبون الیه و تظنون انه الدهر ان کان الدهر یذهب بهم لم لا یردهم و ان کان یردهم لم لا یذهب بهم؟!القوم مضطرون یا اخا اهل مصر!لم السماء مرفوعه و الارض موضوعه لم لا تسقط السماء علی الارض،لم لا تنحدر الارض فوق طباقها و لا یتماسکان من علیها؟

قال الزندیق:امسکهما اللّه ربهما و سیدهما.قال:فآمن الزندیق علی ید ابی عبد اللّه -علیه الصّلوه و السّلام.فقال له حمران:جعلت فداک،ان آمنت الزّنادقه علی یدک فقد آمن الکفار علی یدی أبیک.فقال المؤمن الذی آمن علی یدی أبی عبد اللّه علیه السّلام:اجعلنی من تلامذتک.فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:یا هشام بن الحکم!خذه الیک،فعلّمه هشام و کان معلّم أهل الشام و أهل مصر الایمان و حسنت طهارته حتی رضی اللّه بها أبو عبد اللّه علیه السّلام. (2)

ص:59

1- (1)) -رضوی:فقال ابو عبد اللّه فانت من ذلک،فقال ابو عبد اللّه.
2- (2)) -کافی،ج 1،ص 72،باب حدوث العالم و اثبات المحدث؛بحار الأنوار،ج 3،ص 51،
ترجمه:علی بن منصور می گوید که:گفت هشام بن الحکم که:بود در شهر مصر زندیقی که رسیده بود او را از حضرت صادق علیه السّلام چیزی چند؛پس بیرون آمد از شام به قصد مدینه که مباحثه نماید با حضرت؛پس در مدینه به خدمت حضرت برنخورد و مردم او را گفتند که:حضرت بیرون رفت از مدینه و متوجّه مکّه معظمه شد و هشام می گوید:ما با حضرت صادق علیه السّلام بودیم پس برخورد به ما و ما با حضرت مشغول طواف بودیم و نام آن زندیق عبد الملک و کنیت او ابو عبد اللّه (1).پس زد دوش خود را به دوش حضرت.پس گفت حضرت که:چه چیز است نام تو؟پس گفت:نام من عبد الملک است.فرمود که:کنیت تو چه چیز است؟گفت:کنیت من ابو عبد اللّه است.پس فرمود او را حضرت که پس کیست آن پادشاهی که تو بنده اویی؟آیا از پادشاهان زمین است یا از پادشاهان آسمان؟و فرمود که:خبر ده مرا از پسرت که بنده خدای آسمان است یا بنده خدای زمین؟و فرمود:بگو آنچه خواهی،که غلبه کرده می شوی.گفت هشام که:

گفتم زندیق را که چرا ردّ جواب بر حضرت نمی کنی.گفت هشام که:بد آمد زندیق را سخن من.پس فرمود حضرت که:هرگاه فارغ شوم من از طواف،بیا نزد ما؛پس چون فارغ شد حضرت علیه السّلام (2)،آمد زندیق نزد حضرت و نشست پیش روی حضرت و ما جمع بودیم نزد آن حضرت.پس فرمود حضرت علیه السّلام (3)به زندیق که:آیا می دانی که به درستی که از برای زمین زیری است و بالایی است؟گفت:بلی.فرمود:تو رفته ای به زیر زمین؟ گفت:نه.پس فرمود که:چه (4)می دانی که زیر زمین چه چیز است؟گفت:نمی دانم مگر آنکه گمان می کنم که نیست زیرزمین چیزی.پس فرمود حضرت که:گمان،عجز است

ص:60

1- (1)) -رضوی:+بوده.
2- (2)) -رضوی:-علیه السّلام.
3- (3)) -رضوی:-علیه السّلام.
4- (4)) -رضوی:پس چه.
از برای کسی که یقین نمی داند.پس فرمود حضرت که:آیا بالا رفته[ای]به آسمان؟ گفت:نه.فرمود که:می دانی که چه چیز است در آسمان؟گفت نه. (1)فرمود حضرت که:

تعجّب دارم از تو که نرسیده[ای]به مشرق،و نه رسیده ای به مغرب،و فرونرفته[ای]به زمین،و بالا نرفته[ای]به آسمان و درنگذشته از اینجا (2)،پس بدانی که در عقب این ها چه چیز است و حال آنکه تو انکار می کنی آنچه را در این هاست و آیا انکار می کند دانا چیزی را که نمی شناسد؟ (3)

گفت زندیق که:سخن نگفته مرا به این نحو کسی غیر تو،پس فرمود حضرت که:

پس تو از این در شکّی شاید پروردگاری باشد و شاید نباشد؟پس گفت زندیق:شاید چنین باشد.پس فرمود حضرت علیه السّلام که:ای مرد،نیست کسی را که نمی داند (4)دلیلی و برهانی بر کسی که داناست و حال آنکه نادان دلیلی ندارد.

ای برادر اهل مصر،بفهم از من به درستی که ما شک نمی کنیم در صانع عالم،هرگز! که ممکنات،همه در قبضه قدرت اویند و مستجمع جمیع کمالات است و نقصی بر او روا نیست،آیا نمی بینی که آفتاب و ماه فرو می روند و غروب می نمایند و برمی گردند و طلوع می نمایند،به تحقیق که مغلوب و مجبورند و اختیاری ندارند و صانع عالم مضطر ساخته آن ها را.نیست از برای ماه و آفتاب،مکانی؛مگر محلّی که در آنجا متحرّک اند و از آنجا بیرون نمی توانند رفت؛پس اگر توانند که به اختیار (5)بدون جبر جابری بروند،پس چرا برمی گردند و بعد از غروب باز طلوع می نمایند؟

دلیل دیگر آنکه اگر این دو نیّر عظیم،ملجأ و مجبور نبوده،به اختیار خود طلوع و غروب نمایند،پس چرا شب،روز و روز،شب نمی گردد و یکی از آن ها (6)به دیگری

ص:61

1- (1)) -رضوی:-نه.
2- (2)) -رضوی:اینها.
3- (3)) -رضوی:نشنیده است.
4- (4)) -رضوی:-نمی داند.
5- (5)) -رضوی:+خود.
6- (6)) -رضوی:واحدهما.
مبدّل نمی شود،به خدا که این دو خلق عظیم را موجد (1)ایشان مجبور و مضطر گردانیده؛ ای برادر اهل مصر،[آنان]که دایم حرکت نمایند و آن کسی که این ها را مجبور و مضطر گردانیده محکم تر و بزرگ تر از ماه و آفتاب است تا ممکن باشد که آن ها را مقهور خود سازد. (2)

زندیق گفت که:راست گفتی!پس حضرت علیه السّلام فرمود که:ای برادر اهل مصر!به درستی که آنچه شما به آن (3)رفته اید و گمان می کنید که به درستی که صانع دهر، و روزگار است،اگر دهر می برد آن ها را،پس چرا برنمی گرداند و اگر برمی گرداند،چرا نمی برد؟پس سبب،اضطرار موجودات (4)است.

ای برادر اهل مصر!دلیل دیگر آنکه چرا آسمان بلند و زمین گذارده شده؟چرا آسمان به زمین نمی افتد؟و چرا سرازیر نمی شود زمین بر روی طبقات و مراتب خود؟ و حال آنکه زمین و آسمان نگاه نمی دارند کسانی را که بر روی آن ها قرار گرفته اند.

زندیق گفت:نگاه داشته آسمان و زمین را و آنچه در آن هاست،پروردگار آن ها و آقای آن ها.راوی گفت که:ایمان آورد آن زندیق بر دست حضرت علیه السّلام،پس حمران به حضرت عرض نمود و گفت که:اگرچه ایمان آورده اند زندیق ها بر دست تو،به تحقیق که ایمان آورده اند کافران بر هردو دست پدرت.پس گفت جدید الایمانی که ایمان آورده بود بر هردو دست حضرت علیه السّلام که:بگردان مرا از جمله شاگردان خودت.پس حضرت علیه السّلام فرمود که:ای هشام!بگیر این مرد را به سوی خودت و معلّم او باش.پس تعلیم نمود او را هشام (5)و بود تعلیم کننده جمیع (6)اهل شام و اهل مصر که به شرف اسلام فایز می گردیدند؛و نیکو شد طهارت آن مرد جدید الاسلام از کفر و شرک تا آنکه خشنود شد حضرت علیه السّلام به طهارت او.

ص:62

1- (1)) -ایجادکننده و پدیدآورنده.
2- (2)) -رضوی:گرداند.
3- (3)) -رضوی:شمایان.
4- (4)) -رضوی:موجود.
5- (5)) -رضوی:-هشام.
6- (6)) -رضوی:-جمیع.
کشف نقاب و رفع حجاب:

مراد از زندیق،یا جمعی است که قائل به نور و ظلمت اند در فعل خیر و شر؛یا مراد کسی است که ایمان به آخرت یا به پروردگاری خدا ندارد؛یا مراد،منافق است که در باطن،کافر و اظهار اسلام می نماید؛یا معرّب«زن دین»است؛یعنی:کسی که بنای عقاید او مثل زنان بر اصلی و برهانی نباشد و اعتقاد ثابت راسخ نداشته باشد.بعضی گفته اند که معرّب«زندّی»است که منسوب است دین او به زند،که کتاب مجوسیان است و این معنی،مفادش احتمال اول است؛زیرا که مجوس،به یزدان که فاعل خیر می دانند و اهرمن که فاعل شر می دانند،قائل اند.

قوله: (1)«یبلغه عن ابی عبد اللّه علیه السّلام اشیآء»؛مراد یا مناظرات آن حضرت است که با خصوم می نموده؛یا هدایات و دلالات است که چون احدی قادر بر ردّ آن ها نبوده،موجب تلّقی به قبول می گردیده و همه کس سمعا و طاعه می شنیده؛یا مراد،معجزات است که از آن معادن کرامات (2)به ظهور می پیوسته و به گوش هوش اقاصی و ادانی (3)می رسیده.

قوله: (4)«قل ما شئت تخصم»؛مراد،ظهور و وضوح الزام زندیق است که با وجود انکار صانع در تسمیه،اثبات (5)عبودیّت خود نموده،هرچند در اسم که بنای آن بر وضع دیگری است الزام دادن متعارف نیست،نهایت در اقرار به تسمیه به اسم معلوم و ابقاء اسمی که دلالت بر عبودیّت (6)کند،از راه جدل که اوّل مسلکی از مسالک مناظره است مستحسن است؛بنابراین از اول حدیث تا اینجا وارد شده به طریق مجادله؛چنانچه در قرآن مجید (7)می فرماید که: جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ. (8)

ص:63

1- (1)) -رضوی:-قوله.
2- (2)) -رضوی:معدن کرامت.
3- (3)) -اقاصی جمع اقصی،دوردست ها و ادانی جمع ادنی،نزدیک ها.
4- (4)) -رضوی:-قوله.
5- (5)) -رضوی:اسباب.
6- (6)) -رضوی:معلومیّت کند،معبودیّت کند.
7- (7)) -رضوی:-مجید.
8- (8)) -سوره مبارکه نحل،آیه 125.
«فقبّح قولی»چون هشام بعد از الزام تثبیت و تحقیق،دلیل جدلی بر خصم نمود و او بر شماتت و ملامت،حمل نمود،او را از سخن هشام بد آمد یا آنکه چون هنوز زندیق در مراتب سخن تأمّل و تدبّر داشته و در خیال،تمهید جوابی که شافی باشد می نموده و هنوز او را جزم حاصل نبوده و به اعتقاد باطل خود اذعان به اتمام جدال نداشته و در این حال هشام بی تابی نموده او را ناخوش آمده.

[انکار وجود خداوند به دلیل ندیدن]

قوله:«أتعلم أن للارض تحتا»تا قول حضرت که«هل یجحد العاقل ما لا یعرف»؛ دلیلی است خطابی و تقریرش آن است که چون تو خداوند صانع را ندیده[ای]انکار می کنی!پس اگر او را تعالی شأنه می دیدی انکار نمی نمودی،پس ندیدن تو او را، چگونه دلالت بر عدم صانع می کند،شاید صانع عالم در مکانی باشد که تو به آنجا نرسیده باشی؛پس عاقل متدرّب (1)چیزی را که علم ندارد،نفی وجودش نمی کند،بلکه تفحّص و تحقیق دلایل و براهین می نماید که اگر عدمش محقّق نباشد وجودش ثابت شود و این مرتبه از کلام بعد از مجادله،مناسبت تمام دارد و بعد از این مرتبه چون اقامت برهان شود در حصول علم و ثبات آن ادخل است.

«فالظّن عجز لما لا یستیقن»در بعضی از نسخ های حدیث،«لمن»واقع شده و«من» انسب است و بنابراین عاید«من»،ضمیری است که فاعل فعل و مستتر است و اگر«ما» باشد ضمیر مستتر منصوب که مفعول«یستیقن»است عاید است؛یعنی در مقامی که مدّعی انکار نماید باید ادّعای علم کند و بنا بر گمان،انکار روا نیست؛پس هرگاه اقرار به ظن نماید حجّت بر او تمام است؛زیرا که بنا بر ظن بی مستند،عدم را راجح دانسته معهذا چون دلیلی ندارد بلکه دلیل بر نقیض مدّعی[است]،چون بر او القا شود ادّعای ظن،غلط است.

ص:64

1- (1)) -شکیبای مواظبت کننده؛تدریب:مواظبت کردن کسی را بر کاری؛شکیبایی نمودن در کارزار،وقت شدّت و فرار.
«ما خلفهن»؛«ما»،یا موصوله است؛یا استفهامیّه است و بر هرتقدیر مشار الیه «ذلک»است که بعد از این می فرماید که:«فانت من ذلک فی شکّ» (1)؛و این الزامی دیگر است،زیرا که قبل از این،او ادّعای ظن می نمود که احتمال راجح باشد و الحال اقرار به شک نموده که آن در صورتی است که طرفین متساوی (2)باشد؛لهذا حضرت علیه السّلام بر او تنبیه فرمود که:مناط شک تو عدم علم تو است و هرگاه به جهل خود اقرار نمودی تو را حجّتی بر عالم نیست و ما را اکمل علوم در باب صانع حاصل است به مرتبه ای که هرگز شکّی عارض نمی شود و آن علم به تشکیک مشکّک زایل نمی گردد.

«امّا تری الشّمس»؛ابتدای برهانی است که حضرت صلوات اللّه علیه (3)اقامت می فرماید و حاصل برهان آن است که تناسق حرکات و انضباط علویّات و سفلیّات و استقرار آن ها و عدم ورود اختلاف،دلیل است بر آنکه محرّک و موجد و مؤثر در این ها،قادری است که در او تغییر و زوال و تردّد نیست و جبر و قهر می نماید مکوّنات خود را بر ایجاد و اعدام،و تحریک به اکمال انتظام.لهذا فرموده که:«و ان کانا غیر مضطرّین فلم لا یصیر»؛زیرا که از اثبات اضطرار،اختیار آن ها در این افعال نفی شده؛ پس،هرگاه فاعل قادر باشد و فعلی از افعال را اختیار نماید،قادر بر تغییر آن فعل خواهد بود،پس ممکن خواهد بود که آن مرید به نحوی دیگر،اراده حرکت نماید.

چنانچه حضرت خلیل الرّحمن مخاصمه نمود با نمرود بن کنعان،که اوّل جبّاری بود که دعوی ربوبیّت نمود؛به این عنوان که خداوند قادر مختار،آفتاب (4)را از مشرق به در می آورد و هرگاه تو نیز ادّعاء قدرت می کنی آفتاب را از مغرب بیرون آور،اگر کسی گوید که شاید طبیعت محرّک باشد و از این جهت به نحو واحد حرکت می کند؛جواب

ص:65

1- (1)) -در متن حدیث نسخه مرعشی«فی شک من ذلک»است و در رضوی«من ذلک فی شک»و در منابع نیز هردو شکل آمده است.
2- (2)) -رضوی:مساوی.
3- (3)) -رضوی:علیه السّلام.
4- (4)) -رضوی:آفتاب را از مغرب بیرون می آورد.و صحیح و کامل در متن آمده است.
گوییم که:طبیعت در جمیع علویّات،متشابه است؛پس اگر این تحریک از لوازم طبیعت می بود بایستی که جمیع علویّات به سبب طبیعت مشترکه،به نحو واحد حرکت نمایند و اختلافی در حرکات نباشد و این خلاف محسوس و مشاهد است،با وجود آنکه قول به تأثیر طبیعت،خلاف مذهب زندیق مصری است؛زیرا که او دهری بوده.

«الی دوامها»؛یعنی،دوام حرکت ثابت است بر تقدیر وجود متحرک.

«و الذی اضطرّهما»؛دال است بر آنکه علّت باید اقوی و اعظم از معلول باشد؛زیرا که بر (1)تقدیر تسویه،تأثیر،متصوّر نیست و این نیز دلیل است بر وجوب وجود علّت؛ زیرا که ممکن،محتاج است؛و محتاج،بر تقدیری که اثری از او واقع شود حقیقتا اثر غنیّ بالذّات خواهد بود که واسطه را ایجاد نموده.

«لم لا یردّهم»؛یعنی چون ذهاب و رد،متساوی است در جواز،پس لا بدّ مرجّحی باید و آن مرجّح اگر ممکن است،نقل کلام در آن می نماییم تا منتهی شود به مرجّحی که واجب باشد.اگر خصم گوید که شاید آنکه موجودات را مجبور سازد دهر باشد؛جواب گوییم که:مدّعاء،إثبات،مبدئی است که واجب و غیر محتاج و مستقل در تأثیر باشد و مناقشه در تسمیه نیست،هرگاه چنین مدبّری را اعتراف نمودی،به اصطلاح خود بر هرنامی که خواهی (2)مسمّی گردان.

الحدیث السادس:فی التوحید

اشاره

روی ثقه الاسلام باسناده عن علی بن إبراهیم،عن أبیه،عن العباس بن عمرو الفقیمی،عن هشام بن الحکم فی حدیث الزندیق الذی أتی أبا عبد اللّه علیه السّلام و کان من قول أبی عبد اللّه علیه السّلام:«لا یخلوا قولک:إنهما اثنان من أن یکونا قدیمین قویّین أو یکونا ضعیفین أو یکون أحدهما قویّا و الآخر ضعیفا،فان کانا قویّین فلم لا یدفع کلّ واحد منهما صاحبه

ص:66

1- (1)) -رضوی:و بر.
2- (2)) -رضوی:-که خواهی.
و یتفرّد (1)بالتدبیر و ان زعمت أن أحدهما قوی و الآخر ضعیف ثبت أنّه واحد کما تقول للعجز الظاهر فی الثانی.فان قلت:انّهما اثنان لم یخل من أن یکونا متّفقین من کلّ وجه (2)أو متفرّقین من کلّ جهه فلمّا رأینا الخلق منتظما و الفلک جاریا و التدبیر واحدا و اللیل و النهار و الشمس و القمر دل صحه الامر (3)و التدبیر و ایتلاف الأمر علی أن المدبر واحد ثم یلزمک إن ادّعیت اثنین فرجه ما بینهما حتّی یکونا إثنین فصارت الفرجه ثالثا بینهما قدیما معهما فیلزمک ثلاثه فان ادّعیت ثلاثه لزمک ما قلت فی الإثنین حتّی یکون بینهم فرجه فیکونوا خمسه ثم یتناهی فی العدد الی ما لا نهایه له فی الکثره فقال هشام:فکان من سؤال الزندیق أن قال:فما الدلیل علیه؟فقال أبو عبد اللّه علیه السّلام:وجود الأفاعیل دلت علی أن صانعا صنعها ألا تری أنّک إذا نظرت إلی بنآء مشیّد مبنیّ علمت أنّ له بانیا و ان کنت لم تر البانی و لم تشاهده،قال:فما هو؟قال:شیء بخلاف الأشیاء؛ارجع بقولی إلی إثبات معنی و أنّه شیء بحقیقه الشیئیه غیر انه لا جسم و لا صوره و لا یحس و لا یجس و لا یدرک بالحواس الخمس لا تدرکه الأوهام و لا ینقصه الدهور و لا یغیره الأزمان». (4)

ترجمه:یعنی در حدیثی که حضرت صادق علیه السّلام مناظره با زندیق می فرمود،از جمله کلام حضرت آن بود که فرمود که:خالی از آن نیست سخن تو که می گویی که صانع دو تا است،از اینکه هردو قدیمند؛یعنی،ابتداء در وجود ندارند و همیشه بوده اند و توانایند بر هرچه اراده نمایند،یا آنکه هردو ناتوان و عاجزند،یا آنکه یکی توانا و دیگری ناتوان است؛پس اگر هردو قدرت دارند بر هرچه اراده نمایند،پس چرا دفع نمی کنند هریک دیگری را،تا آنکه یگانه و تنها شود در تدبیر؛و اگر گمان می کنی که یکی توانا و قوی

ص:67

1- (1)) -رضوی:و لا ینفرد.
2- (2)) -رضوی:کل جهه.
3- (3)) -رضوی:-«و التدبیر واحدا...صحه الامر».
4- (4)) -کافی،ج 1،ص 80،باب حدوث العالم و اثبات المحدث؛و در بحار الانوار،ج 10، ص 194،باب 13-احتجاجات الصادق صلوه اللّه علیه؛التوحید،ص 243 باب الردّ علی الثنویّه؛حدیث به صورت مفصل و کامل آمده است.
و دیگری ناتوان است،پس ثابت شد که صانع یکی است،چنانکه می گویی از جهت عجزی که ظاهر شد در دیگری؛و اگر گمان داری که به درستی که صانع دو است،خالی نیست از اینکه یا هردو اتّفاق دارند از هرجهت،یا آنکه جدایی دارند از هرجهت؛پس چون دیدیم خلق را منتظم و فلک را جاری و تدبیر را یکی و شب و روز و آفتاب و ماه را،دلالت کرد درست بودن امر و تدبیر و انتظام و الفت داشتن امر،بر اینکه تدبیرکننده یکی است؛زیرا که اختلاف مدبّر،مستلزم اختلاف تدبیر است،پس لازم می آید تو را اگر دعوی کنی که صانع و مدبّر دو است،فاصله فی الجمله میان هردو،تا آنکه متحقّق شود دو بودن؛زیرا که اگر فاصله ای که مناط امتیاز است نباشد،دوئی متحقّق نمی شود، پس می گردد آن فاصله سیّم میان هردو قدیم و واجب الوجود،زیرا که اگر ما به الإمتیاز، ممکن الوجود باشد،لازم می آید احتیاج واجب به ممکن،پس لازم می آید تو را که به سه واجب قائل شوی.و اگر دعوی سه واجب نمایی،لازم می آید تو را آنچه گفتی در دو تا،و سه واجب محتاج خواهد بود بر دو ما به الإمتیاز؛پس لازم می آید که به پنج واجب قایل شوی و می رسد در عدد به عددی که نهایت نباشد از برای آن در بسیاری.

گفت هشام که:بعد از آن،از جمله سؤال زندیق آن بود که گفت:پس چه دلیل است بر وجود صانع؟فرمود حضرت که:بودن کارها دلالت می کند بر اینکه صانعی کرده این صنعت ها را.آیا نمی بینی که هرگاه تو نظر کنی به سوی بنای بلندی که بنا شده باشد، می دانی که از برای آن بناکننده ای هست اگرچه تو ندیده باشی بناکننده را و مشاهده ننموده باشی.

[چیستی و چگونگی خداوند]

گفت زندیق که:پس چه چیز است خدا؟فرمود حضرت علیه السّلام (1)که:چیزی است مخالف همه چیزها و فرمود که:برگرد به سخن من که گفتم چیز است به ثابت کردن

ص:68

1- (1)) -رضوی:-حضرت علیه السّلام.
معنی؛به درستی که واجب چیزی است به حقیقت چیز بودن،نهایت آنکه جسم نیست و صورت نیست و احساس او به حس چشم نمی توان کرد (1)و به لامسه نمی توان دریافت و ادراک کرده نمی شود به حواس پنجگانه و درنمی یابد او را وهم ها و کم نمی کند او را روزگارها و تغییر نمی دهد او را زمان ها.

بیان:این حدیث شریف که برهانی کامل و دلیلی کافل است بر توحید و عاری از نقص شبهه و نقض مقدّمات است،احتمال دارد که مجموع یک برهان یا دو برهان یا سه برهان باشد؛بنابر اول که گوییم یک دلیل است،تقریرش آن است که،تردید می فرماید حضرت که:دو واجب یا هردو قوی اند یا هردو ضعیف یا یکی قوی و یکی ضعیف است،و بیان ابطال شق اوّل فرموده به این عنوان که هرگاه هریک از هردو واجب قدرت بر جمیع مرادات دارند،از جمله مرادات،بلکه اعظم مرادات آن است که هریک دیگری را دفع کند و یگانه شود.و شق ثالث را فرموده که:چون اقرار به ضعف یکی نمودی،بر تو لازم آمد که صانع یکی است،زیرا که هرگاه قوی باشد،نشاید که ضعیف تأثیر نماید؛و شقّ ثانی با وجودی که ممکن است گفت که ضعیف،واجب و مدبّر عالم نمی تواند بود؛نهایت چون قائلی را می رسد که گوید که هریک بالانفراد شاید (2)ضعیف باشند اما به اتّفاق یکدیگر قوی شوند،حضرت به برهان وافی ابطال می فرماید که:این دو واجب اگر مفارق یکدیگرند از هرجهت،با وجودی که خلاف فرض است و ضعف (3)نیز منافات دارد با وجوب وجود؛لازم می آید که خلق منتظم و تدبیر یکی و عالم منسّق نباشد و ما می بینیم که مخلوقات،کمال انتظام دارند و این دلیل ناظر است به قول خداوند عالمیان جلّ شأنه که می فرماید: لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَهٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا (4).

[مراد از فرجه]

و چون احتمالی دیگر باقی ماند که متّفق باشند دو واجب ضعیف از هرجهت،

ص:69

1- (1)) -رضوی:احساس آن به چشم نمی شود.
2- (2)) -رضوی:-شاید.
3- (3)) -رضوی:ضعیف.
4- (4)) -سوره مبارکه انبیاء،آیه 22.
و اتّفاق موجب قوّت مجموع شود،این شق را ابطال نمود که اگر دعوی دوئی به این تقدیر می کنی لازم می آید که فرجه ای باشد،تا دو بودن متحقّق شود و مراد از فرجه،یا امری است که موجب اشتراک دو واجب در آن شود که عبارت باشد از امری ذاتی،مثل وجوب وجود،یا عرضی،مثل قدرت و ایجاد یا مراد مابه الإمتیاز است،مثل فصلی که امتیاز دهد احدهما را از دیگری،یا امری عرضی مثل مکانی و جهتی که موجب امتیاز و دوتایی شود.

و بر هرتقدیر با وجودی که منافی وجوب وجود و مستلزم ترکیب است،لازم می آید که واجب محتاج و محلّ اعراض باشد،نهایت چون این جهت فی الجمله خفائی داشت،حضرت به وجه اظهر ابطال فرمود که لازم می آید که آن فرجه بر هرتقدیر، واجب الوجود باشد،زیرا که تقوّم واجب به ممکن،جایز نیست و چون یک فرجه متحقق شود سه واجب یافت می شود و سه واجب دو فرجه می خواهند و لازم می آید که پنج واجب یافت شود و پنج واجب،چهار فرجه می خواهند و نه لازم می آید و همچنین إلی غیر النّهایه.

نهایت،سوق تقریر حضرت،قرینه بر این است که مراد از فرجه مابه الإشتراک باشد که اگر مابه الإمتیاز،مراد می بود بایست که بر تقدیر دو واجب،چهار لازم آید،زیرا که دو واجب،هریک مابه الإمتیازی می خواهند و حضرت می فرماید که:فرجه،ثالث می شود میان هردو،و اگر دو دلیل باشد تقریرش آن است که:از اوّل حدیث تا«ثم یلزمک ان ادعیت»یک دلیل و تتمّه دلیل دیگر باشد و بیان آخر دلیل اوّل آن است که اگر دو واجب،متّفق باشند از هرجهتی از جهات،لازم می آید که رفع اثنینیّت شود و ابطال این شق را حضرت علیه السّلام به ظهور گذارده و باقی اجزاء و مقدمات تقریرش مثل سابق است و احتمالات در فرجه همان است که مذکور شد.

و اگر سه دلیل باشد از اوّل حدیث تا«فان قلت إنهما إثنان»،یک دلیل است و ابطال شقّی را که هردو ضعیف باشند به ظهور گذارده،زیرا که در آن شق دیگر فرمود که:

ص:70

ضعف و عجز،منافی وجوب (1)وجود است و باقی مقدمات دلیل ثانی و ثالث به نحوی است که مذکور شد.

قوله:«فما الدّلیل علیه»؛ظاهر از سؤال زندیق با وجودی که قائل به مبدء و مدبّر بود، امّا متعدّد می دانست،این است که چون دلایل قاطعه و براهین حقّه اصغاء نمود و قادر بر ردّ آن ها نبود،شکّ در وجود صانع به هم رسانید،حضرت دلیل اثبات صانع را به او القا نموده؛گویا می فرماید که:دلیل قطعی افاده می نماید که مدبّری و خالقی می باید و دلایل سابقه (2)افاده وحدانیت نموده شک و شبهه بالکلیّه مرتفع می شود.

«قال فما هو»؛چون زنادقه،دهر را مؤثر می دانند و فساد ظنون او ظاهر شد،تحقیق می نماید از حقیقت صانع واحد،چنانچه در منطق معلوم شده که ما هو سؤال از کنه حقیقت و ماهیت است و ممکن،کنه واجب را ادرک نمی تواند کرد.

لهذا،حضرت فرمود که:شیء بخلاف الأشیاء؛چنانچه در احادیث دیگر واقع شده که بیرون کرد آن واجب را از حد تشبیه و تعطیل،زیرا که اگر نفی شیئیّت شود،تعطیل، و اگر (3)کالأشیاء گفته شود،تشبیه است؛لهذا می فرماید که:ارجع بقولی إلی اثبات معنی؛ یعنی،بدان که شیء بر واجب اطلاق می شود به این عنوان که شیء است مباین جمیع اشیاء و به وجهی از وجوه مدرک نمی شود،نه به حواس ظاهر و نه به باطنه و هرچه مدرک شود،مصنوع است و حق تعالی صانع اشیاء است.و اللّه یعلم (4)

الحدیث السابع:فی الدلایل علی ابطال المذاهب المختلفه

اشاره

فی الواجب تعالی

(5)

روی فی الاحتجاج عن الصادق علیه السّلام إنّه قال:قال امیر المؤمنین علی علیه السّلام:فانزل اللّه

ص:71

1- (1)) -رضوی:-وجوب.
2- (2)) -رضوی:دلیل اول.
3- (3)) -رضوی:والا اگر.
4- (4)) -رضوی:-و حق تعالی...یعلم.
5- (5)) -رضوی:فی الدلایل العلماء.
تعالی اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمٰاتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (1)و کان فی هذه الآیه ردّ علی ثلاثه اصناف منهم لمّا قال: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فکان ردّ (2)علی الدهریه الذین قالوا ان الاشیاء لا بدء لها و هی دایمه ثم قال: وَ جَعَلَ الظُّلُمٰاتِ وَ النُّورَ فکان ردا علی الثنویه الذین قالوا إن النور و الظلمه هما المدبران ثم قال: ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ، فکان ردّا علی مشرکی العرب الذین قالوا إنّ اوثاننا آلهه ثم انزل اللّه تعالی قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ (3)الخ، فکان ردّا علی من ادعی من دون اللّه ضدّا او ندّا قال:فقال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لاصحابه:

قولوا: إِیّٰاکَ نَعْبُدُ (4)أی:نعبدک واحدا لا نقول کما قالت:الدهریه إن الاشیاء لا بدء و لها و هی دایمه و لا کما قالت:الثنویه الذین قالوا:ان النور و الظلمه هما المدبران و لا کما قال مشرکوا (5)العرب:«إن اوثاننا آلهه»فلا نشرک بک شیئا و لا ندعوا من دونک الها کما یقول هولاء الکفّار و لا نقول کما قالت الیهود و النصاری:ان لک ولدا،تعالیت عن ذلک علوّا کبیرا.قال:فذلک قوله: وَ قٰالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلاّٰ مَنْ کٰانَ هُوداً أَوْ نَصٰاریٰ (6)و قالت:

طائفه غیرهم من هولاء الکفّار ما قالوا.قال اللّه تعالی:یا محمد! تِلْکَ أَمٰانِیُّهُمْ التی تمنّونها بلا حجه قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ و حجتکم علی دعواکم، إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ کما أتی محمّد ببراهینه التی سمعتموها ثم قال: بَلیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ (7)تعالی یعنی کما فعل هؤلآء الذین آمنوا برسول اللّه لمّا سمعوا براهینه و حجته وَ هُوَ مُحْسِنٌ فی علم اللّه فله أجره ثوابه عند ربه یوم فصل القضاء وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ (8)حین یخاف

ص:72

1- (1)) -سوره مبارکه انعام،آیه 1.
2- (2)) -رضوی:مراد.
3- (3)) -سوره مبارکه توحید،آیه 1.
4- (4)) -سوره مبارکه حمد،آیه 4.
5- (5)) -رضوی:مشرکون.
6- (6)) -سوره مبارکه بقره،آیه 111.
7- (7)) -سوره مبارکه بقره،آیه 112.
8- (8)) -همان.
الکافرون ممّا یشاهدونه (1)من العقاب وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (2)،عند الموت لأن البشاره بالجنان تأتیهم. (3)

ترجمه:این حدیث تتمّه کلامی است که حضرت امیر المؤمنین-صلوات اللّه و سلامه (4)[علیه]سابق بر این فرموده،می فرماید که:پس فرستاد خدای تعالی بر پیغمبر خود،که حمد از برای خداوندی است که آفریده آسمان ها و زمین را و گردانید و قرار داد تاریکی ها و روشنی،پس آن کسانی که کافر شده اند به پروردگار خود،معادل و برابر قرار می دهند غیر را،و در این آیه رد است بر سه قسم از کفار،چون فرمود که: اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ باطل شد مذهب دهریه،آنچنان جماعتی که می گویند که:به درستی که چیزها را ابتدایی نیست و همه چیز دایم بوده،و قدیم است.

پس فرمود که: وَ جَعَلَ الظُّلُمٰاتِ وَ النُّورَ؛ پس این ردّ مذهب ثنویه است که می گویند:

روشنی و تاریکی دو مدبّراند.پس فرمود که: اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (5)که رد است بر جماعتی از عرب که شریک از (6)برای خدا قرار داده،

می گویند:به درستی (7)که بتهای ما خدایانند.پس فرستاد سوره قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ (8)را،که رد کسانی کنند که دعوی می کنند که به غیر از خدا معارضی چند.فرمود که،پس فرمود رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله اصحاب خود را که بگویید: إِیّٰاکَ نَعْبُدُ (9)؛یعنی،تو را یگانه و واحد (10)می پرستیم.

ص:73

1- (1)) -رضوی:یشاهد و زیّن.
2- (2)) -سوره مبارکه،بقره،آیه 112.
3- (3)) -بحار الأنوار،ج 9،ص 267،باب 1 ما احتج صلّی اللّه علیه و آله؛الاحتجاج،ج 1،ص 28،احتجاج النبی صلّی اللّه علیه و آله علی جماعه من المشرکین؛با اندکی تغییر در عبارت آمده.
4- (4)) -رضوی:علیه السّلام.
5- (5)) -سوره مبارکه انعام،آیه 1.
6- (6)) -رضوی:-از.
7- (7)) -رضوی:-به درستی.
8- (8)) -سوره مبارکه توحید،آیه 1.
9- (9)) -سوره مبارکه حمد،آیه 4.
10- (10)) -رضوی:تو را که یگانه و واحدی.
نمی گوییم چنان که گفته اند دهریه که:همه چیز ابتدا ندارد و همیشه بوده.و نه همچنان که گفته اند ثنویه،آنچنان جماعتی که قایل اند به آنکه،روشنی و تاریکی دو مدبّراند.و نه همچنان که گفته اند مشرکان عرب،که بت های ما خدایانند.پس شریک نمی سازیم (1)به تو چیزی را،و نمی خوانیم به غیر از تو خدایی را،همچنان که می گویند این جماعت کافران.و نمی گوییم همچنان که قایل اند یهود و نصاری که به درستی که از برای تو فرزند است.منزّهی (2)تو خداوندا از این!تنزیهی بزرگ.

فرمود:پس این است قول خدا که فرموده که گفتند ایشان:«هرگز داخل بهشت نمی شود مگر کسی که بوده باشد یهود یا نصرانی»!و گفتند جماعتی که غیر این جماعتند؛از جمله این کافران.مثل آنچه گفتند ایشان.

و حق تعالی می فرماید که:ای محمّد!این آرزوهای ایشان است که آرزو می کنند بی حجتی،و بگوی ای محمّد!که بیاورید ای کافران،دلیل و حجّت خود را،بر دعوای خود اگر بوده اید از جمله راست گویان.همچنانکه آورد محمد صلّی اللّه علیه و آله،دلیلهای خود را (3)، آنچنان دلیل هایی که شنیدید شما آن را.پس فرمود خدا که:بلی؛یعنی،این چنین است کسی که مطیع ساخت روی خود را،و منقاد شد حال کونی که خالص بود از برای خدا، مثل آنچه کردند این جماعتی که ایمان آوردند به حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله،چون شنیدند دلیل ها و برهان های او را،و حال آنکه نیکوکار است در علم خدا؛پس از برای اوست مزد او و جزای او نزد پروردگار او،روزی که جدا می شود حکم ها.و نیست ترسی بر ایشان،هنگامی که می ترسند کافران از آنچه مشاهده می کنند از عذاب الهی.و نیستند مؤمنان که اندوه داشته باشند نزد مرگ،از جهت آنکه بشارت به بهشت می رسد ایشان را.

ص:74

1- (1)) -رضوی:می سازند.
2- (2)) -رضوی:تنزه.
3- (3)) -رضوی:-بر دعوای...خود را.
[ابتدا به حمد در اوّل سوره انعام]

بیان:حق تعالی در اوّل سوره انعام،ابتدا به حمد خود فرموده،که تنبیه بر آن باشد که اوست مستحق جمیع (1)محامد؛از برای آنکه اصل (2)و فرع نعمت ها از او به خلق رسیده، و از جهت آنکه از برای اوست صفت های بلندمرتبه،و فرمود که: خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ؛ یعنی«اختراع کرد و از نو پدید آورد آسمان و زمین را»،با آنچه مشتمل است هریک به آن،از صنعت های عجیبه و حکمت های بدیعه.و بعضی گفته اند که:اگر چه لفظا این کلام،خبر است؛اما در معنی،انشا است یعنی حمد الهی،چنین (3)کنید.

وَ جَعَلَ الظُّلُمٰاتِ وَ النُّورَ (4)؛یعنی«شب و روز».و بعضی گفته اند:مراد از ظلمات، نیران؛و از نور،جنان است.و مقدّم داشت ذکر ظلمات را به جهت آنکه ظلمت در وجود، مقدم است،و از این جهت است که در بعضی موارد حکما تعبیر از عدم به ظلمت،و از وجود به نور نموده اند.

و همچنین وجه در تقدیم سموات آن است که:خلق آسمان ها،قبل از زمین شده؛ و ذکر سموات به لفظ جمع،با آنکه ارض نیز طبقات دارد ایماء بر آن است که افلاک، حرکات مختلفه و اوضاع متفاوته دارند و مابین سموات نیز فاصله بسیار می باشد،به خلاف زمین که ساکن و یک کره است و مابین طبقات فاصله نیست؛و چون سموات و ارضین محسوس و مشاهد و جوهراند،خلق،که اعم از ابتداع (5)است،مناسبت دارد، و ظلمت و نور که امور اضافیّه است یا عرضیّه،جعل مناسبت دارد؛پس بعد از این تعجب می فرماید از کسانی که به جهت خدا شریک قرار می دهند با وجودی که می بینند علاماتی را که دلالت بر یگانگی او دارد،لهذا فرموده که: ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (6)،و ثُمَّ که از برای تعقیب موضوع است،ایراد شده از جهت ایماء به این

ص:75

1- (1)) -رضوی:همه.
2- (2)) -رضوی:اصل نعمت ها.
3- (3)) -رضوی:یقین.
4- (4)) -سوره مبارکه انعام،آیه 1.
5- (5)) -رضوی:ابتدا.
6- (6)) -سوره مبارکه انعام،آیه 1.
مطلب؛یعنی بعد از ملاحظه (1)آثار صنع الهی که مقتضی اقرار به وحدانیّت است نقیض آن،که عدیل و شریک است،اثبات می کنند.

و لفظ بِرَبِّهِمْ؛ تنبیه بر آن است به ابلغ وجهی،زیرا که هرگاه ربوبیت و پروردگاری خدا را ببینند و دانند،و آثار صنع الهی را لمحه به لمحه در خود مشاهده نمایند،گنجایش ندارد که مربوب مصنوع را در این امور عظیمه دخل دهند (2)،و مؤیّد این معنی آن است که چون عارف به نفس خود هستند،و خود را به عقل و شعور می شناسند، (3)و عجز و مربوبیت خود را انکار نمی نمایند،اصنامی که مصنوع ایشان و جماد است و عقل و شعور ندارد،و دهر و طبیعت را که بعضی مؤثر می دانند،آن ها نیز مسلوب الشعورند،چگونه مدبّر و مؤثر و موجد آثار عظیمه می تواند بود. (4)

«و هی دایمه»؛چون دهریه روزگار را بالذّات مقتضی و مؤثر می دانند،باید که عالم قدیم باشد،زیرا که مؤثر بنا بر اعتقاد ایشان مختار نیست،بلکه موجب است؛و اثر موجب قدیم می باشد و ردّ این مذهب به اعتبار آن است که تغیّرات و حرکات و حصول اوضاع دلالت بر حدوث می کند و امر حادث می باید مستند به فاعل مختار ذی الاراده باشد و فعل دهر و طبیعت چنین نیست و دوامی که مدّعای خصم است به این معنی اراده نموده که مبدأ و منتهی هیچ کدام نداشته باشد.

[قائلان به دو صانع]

«فکان ردا علی الثنویّه»؛ثنویّه جماعتی اند که قائل به دو صانع شده اند،یکی فاعل خیرات و آن را مستند به نور می دانند و تعبیر از آن به یزدان می کنند،و دیگری فاعل

ص:76

1- (1)) -رضوی:مشاهده.
2- (2)) -رضوی:دخیل دانند.
3- (3)) -رضوی:می شمارند و می شناسند.
4- (4)) -رضوی:مصنوع ایشان و جمادی است و موثر و موجد عظیمه می تواند بود.و بقیه را تا پایان پاراگراف ندارد.
شرور که آن را مستند به ظلمت می دانند و از آن تعبیر می کنند به اهرمن؛و نزدیک به این مذهب است،مذهب آن جماعت که حق-سبحانه و تعالی را فاعل خیرات،و شیطان را فاعل شرور می دانند.و ردّ این مذاهب باطله از این آیه کریمه به اعتبار آن است که چون تاریکی و روشنی تابع حرکت شمس و قمر است و به اعتبار تغیّرات حدوث همه ثابت شد،پس باید که علّت و محرکی داشته باشد و علت موجده همه واجب الوجود است؛ زیرا که اگر ممکنی علت باشد،دور یا تسلسل لازم می آید؛پس موجد و جاعل ظلمت و نور و منشأ آن ها باید که واجب الوجود یگانه قدیم باشد،پس هرگاه ظلمت و نور مجعول دیگری باشند چگونه خود مدبّر و مؤثر می توانند بود؟

«فکان ردّا علی مشرکی العرب»؛چون (1)مشرکان اعراب اصنام و آلهه خود را شریک واجب (2)می دانند در تدبیر و تأثیر؛یا آنکه هریک از واجب و اصنام را قادر و فاعل مستقل می دانند؛به این خطاب،مستطاب تنبیه بر ردّ مذهب باطل ایشان نموده و ظاهر یَعْدِلُونَ معنی ثانی است،چه هرگاه آن ها را با واجب،معادل و برابر دانند،باید که هر فعلی از واجب صادر تواند شد،از ایشان نیز ممکن الصّدور باشد به اعتقاد فاسد ایشان، و از تقریر دلیل سابق معلوم می شود استدلال بر این مدّعی از این خطاب؛زیرا که هر عاقل که امثال این افعال محکمه متقنه در خود و سایر موجودات مشاهده می نماید، و می بیند که فسادی در این امور عظیمه واقع نمی شود،و علویّات را جاری و سایر به یک نحو خاص ملاحظه می کند،و در نظام عالم خللی و نقصی نمی یابد،بعد از این مرتبه تدبّر و تفکّر،اذعان و اعتقاد جزم او را حاصل می شود که مدبّر این عالم،واحد و یگانه[ای]است و شریک و سهیمی ندارد و از اینجا است که در آثار وارد شده که:

«تفکر یک ساعت در آفاق و انفس،بهتر است از عبادت هفتاد ساله» (3)و به این دلیل

ص:77

1- (1)) -رضوی:-چون.
2- (2)) -رضوی:+مبدا.
3- (3)) -در بحار الانوار،ج 66،ص 292،باب 37-صفات خیار العباد،روایت اینگونه آمده-
ابطال (1)باقی مذاهب باطله نیز می شود،سیّما مذهب جماعتی که بت ها را شفیعان می دانند؛زیرا که هرگاه این اصنام قادر بر دفع ضرر از خود نباشند و اگر کسی آن ها را بشکند یا بسوزاند دفع آن ضرر نتوانند نمود،چگونه دفع ضرر عذاب از دیگری خواهند نمود؟دیگر آنکه چون همه چیز،مخلوق خداوند قدیر است،امتیاز و قربی حاصل نمی شود مگر به علم و معرفت و عبادت؛و جمادی که منشأ ضرر و نفع نباشد،چگونه او را قرب به مرتبه ای باشد که شفاعت عاصیان نماید؟

«ثم انزل اللّه تعالی قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ (2)»؛در حدیثی وارد شده که چون حق تعالی می دانست که در آخر زمان گروهی به هم می رسند که متعمق النظر باشند،سوره مزبوره را نازل ساخت (3)؛زیرا که هرگاه کسی تدبّر نماید در آفاق و انفس،او را یقین به وحدانیت حاصل می شود و می داند که غنیّ بالذات از مثل و مانند و اولاد بری است و ترکیب و تألیف در او نیست به جهت آنکه جمیع این ها موجب احتیاج است.

لهذا از زبان معجز بیان ارباب عصمت صادر شده که:

و فی کلّ شیء له آیه یدلّ علی انّه واحد (4)

یعنی در هرچیز که مشاهده کنی و تدبّر نمایی،می دانی که او یگانه و فرد است و معارضی و منازعی ندارد،و بعد از ایماء به دلایل و حجج می فرماید به اصحاب خود

ص:78

1- (1)) -رضوی:-ابطال.
2- (2)) -سوره مبارکه توحید،آیه 1.
3- (3)) -«عاصم بن حمید قال:قال:سئل علیّ بن الحسین علیه السّلام من التّوحید فقال:إنّ اللّه عزّ و جلّ علم أنه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمّقون فأنزل اللّه تعالی قُلْ هُوَ اللّٰهُ أَحَدٌ و الآیات من سوره الحدید إلی قوله وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ فمن رام وراء ذلک فقد هلک».کافی،ج 1، ص 91،باب النسبه؛توحید،صدوق،ص 283،باب ادنی ما یجزی من معرفته...
4- (4)) -عده الداعی،ص 321.
که:«قولوا إِیّٰاکَ نَعْبُدُ: (1)(2)یعنی،باید که در حین عبودیت محرّک و داعی نفسانی و اقبال بر معبود حقیقی،موجب حضور او شده،عابد در ساحت قرب جلوه نموده،به عنوان خطاب سخن کند و ترک طریقه ی غنیت نماید؛و این یکی از نکات التفات (3)است که از جمله صنایع بدیعی است،و دیگر وجوه در التفات مذکور است که موقع ذکر آن ها نیست.

تِلْکَ أَمٰانِیُّهُمْ؛ یهود و نصاری را اعتقاد آن است که به غیر از ایشان کسی داخل بهشت نمی شود،و این محض خیال و برایشان وبال است که مطابق خواهش خود حکم نموده اند،و به تسویلات (4)شیطانیّه،این گمان فاسد در ایشان راسخ شده و منشأ اذعان و اطمینان ایشان شده؛لهذا می فرماید که: قُلْ هٰاتُوا بُرْهٰانَکُمْ (5)؛یعنی عاقل و دانا باید که بر مطالب و خیالات خود دلیلی و برهانی اقامه نماید،نه آنکه به محض وهم فاسد، و ظنّ کاسد،باطلی را در خود راسخ ساخته،وادی غوایت پیماید.چنانچه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله برطبق دعوی نبوّت،معجزه ظاهر ساخت و مطابق مدّعیات خود،دلایل قاطعه،و براهین حقّه اقامت نمود.

بَلیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ (6)؛اذعان مؤمنان چون مستند به حجج واضحه بوده،اعمال ایشان مقبول و ثواب جزیل به ایشان عاید می شود،بر وجه اتم و اکمل.لهذا فرموده که:

ص:79

1- (1)) -رضوی:+و ایاک نستعین.
2- (2)) -سوره مبارکه حمد،آیه 5.
3- (3)) -التفات صنعتی از صنایع ادبی و در اصل به معنی چپ و راست نگریستن و روی برگرداندن به سوی کسی یا چیزی است و در اصطلاح علم بدیع یعنی در سخن از غیبت به خطاب یا برعکس از خطاب به غیبت منتقل شوند و یا سخن را تمام کرده،آنگاه جمله یا مصرع یا بیتی بیاورند که خود مستقل باشد امّا با سخن قبل مربوط شود و موجب حسن کلام گردد.ر.ک:فنون بلاغت و صناعات ادبی،جلال الدین همایی،ج 2،ص 293-294.
4- (4)) -رضوی:تأویلات.
5- (5)) -سوره مبارکه بقره،آیه 111.
6- (6)) -سوره مبارکه بقره،آیه 112.
فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ؛ یعنی ثوابی که به ایشان داده می شود،نزد خدا و بر وفق مشیّت اوست که ثواب عظیم و فوز به نعیم ابدی است،مؤیّد این معنی است آنچه روایت شده که:چون کسی بگوید:«الحمد للّه (1)کما هو اهله» (2)؛کاتبان خیرات دست بازداشته، نمی نویسند و می گویند:خداوندا!ما غیب نمی دانیم.در جواب،خطاب می رسد که:

بنویسید چنانچه او گفته و ثواب آن بر من است و تعیین قدر آن من می کنم.

«یوم فصل القضاء»؛اشاره به آن است که ثواب شخصی که به دلیل و برهان ایمان آورده و اعتقاد خود را ثابت و راسخ گردانیده،ضایع و حبط (3)نمی شود؛و بعد از فصل قضا و انقضاء محاسبه خلق بدون قصور جزای او به وجه اکمل به او می رسد و خوفی به سبب کثرت معاصی ندارد و خوف کافرین و معاندین باقی خواهد بود به سبب مشاهده عقاب.چنانچه از حضرت امیر المؤمنین-صلوات اللّه و سلامه علیه منقول است که:«هرچیز از امور دنیا،سماع آن عظیم تر است از عیان آن،به خلاف امور آخرت که بعد از معاینه معلوم می شود که عظیم تر از آن بوده که می شنیده» (4).و در فقره آخر اشاره شده به آنکه؛ عذاب کفّار و معاندین در هنگام احتضار بر ایشان معلوم می شود و اوّل عذاب ایشان هنگام احتضار است،چنانچه مؤمن را اوّل راحت ها است.

ص:80

1- (1)) -در نسخه:الحمد للّه.
2- (2)) -وسائل الشیعه،ج 7،ص 173،باب استحباب قول الحمد للّه؛عده الداعی،ص 260؛ثواب الأعمال،ص 13،ثواب من قال الحمد للّه.
3- (3)) -حبط و احباط در لغت به معنی از بین رفتن و فاسد شدن و در اصطلاح متکلمین آن که عمل خیر صحیح واقع شود و پس از آن عمل شر و گناه ثواب عمل صحیح را ناچیز کند.ر.ک: فرهنگ معارف اسلامی،دکتر سید جعفر سجادی،ج 1،ص 86؛نثر طوبی یا دائره المعارف لغات قرآن مجید،علامه شعرانی و محمد قریب،ج 1،ص 152.
4- (4)) -نهج البلاغه،ص 169،خطبه 114،و فیها مواعظ؛عده الداعی،ص 109؛بحار الانوار، ج 8،ص 191،باب 23-الجنه و نعیمها«...کل شیء من الدنیا سماعه اعظم من عیانه و کل شیء من الآخره عیانه اعظم من سماعه...».