گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
منابع تحقیق






1-ارشاد القلوب،حسن بن ابی الحسن دیلمی،دو جلد در یک مجلد،انتشارات شریف رضی،1412 ه.ق.

2-اعلام الدین،حسن بن ابی الحسن دیلمی،1 جلد،قم،موسسه آل البیت،1408 ه.ق.

3-إعلام الوری،امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی،1 جلد،دار الکتب الاسلامیه.

4-الاحتجاج،ابو منصور،احمد بن علی طبرسی،1 جلد،مشهد مقدس،نشر مرتضی،1403 ه.ق.

5-الامامه و التبصره،ابن بابویه قمی،قم،ناشر:مدرسه امام مهدی(عج)،1404 ق.

6-البدایه و النهایه،ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی،م 774،بیروت، دار الفکر.

7-التفسیر الکبیر،امام فخر الدین الرازی،تصحیح و تحقیق زیر نظر استاد عبد اللّه اسماعیل الصاوی،32 جلد،چاپ 1،مصر،مطبعه البهیه المصریه.

8-التوحید،شیخ صدوق،قم،انتشارات جامعه مدرسین،1398 ه.ق.

9-الذریعه،آقا بزرگ تهرانی،26 جلد،چاپ سوم،لبنان،بیروت،دار الاضواء، 1403 ه.ق.

10-الصوارم المحرقه،قاضی نور اللّه شوشتری،1 جلد،تهران،انتشارات و چاپخانه نهضت،1367 ه.ش.

11-الطرائف،سید بن طاووس،1 جلد،قم،چاپخانه خیام،1400 ه.ق.

12-الکافی،ثقه الاسلام کلینی،8 جلد،تهران،دار الکتب الاسلامیه،1365 ه.ش.

13-الارشاد،شیخ مفید،2 جلد در یک مجلد،قم،کنگره شیخ مفید،1413 ه.ق.

ص:273

14-الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل،أبی القاسم محمود بن عمر الزمخشری الخوارزمی،4 جلد،الطبعه الثانیه،بیروت،دار احیاء التراث العربی، 1421 ه.ق.

15-المبسوط،شیخ طوسی،7 جلد،تحقیق و تصحیح:محمد باقر بهبودی،ناشر:

مکتبه المرتضویه لاحیاء آثار الجعفریه.

16-انساب الأشراف،احمد بن یحیی بن جابر البلاذری،م 279،تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی،چاپ اول،بیروت،دار الفکر،1417 ه.ق.

17-أمالی،شیخ صدوق،انتشارات کتابخانه اسلامیه،1362 ه.ش.

18-بحار الأنوار،علامه مجلسی،110 جلد،لبنان-بیروت،موسسه الوفاء، 1404 ه.ق.

19-بصائر الدرجات،محمد بن حسن بن فروخ صفار،قم،کتابخانه آیت اللّه مرعشی، 1404 ه.ق.

20-تفسیر مجمع البیان،شیخ طبرسی،10 جلد،بیروت،ناشر:مؤسسه الأعلمی للمطبوعات،1415 ه.ق.

21-تهذیب الاحکام،شیخ طوسی،10 جلد،تهران،دار الکتب الاسلامیه، 1365 ه.ش.

22-ثواب الاعمال،شیخ صدوق،قم،انتشارات شریف رضی،1364 ه.ش.

23-دائره المعارف فارسی،غلامحسین مصاحب،چاپ دوم،تهران،شرکت سهامی کتابهای جیبی،1380 ه.ش.

24-دلائل الإمامه،محمد بن جریر طبری،1 جلد،چاپ اول،قم،ناشر:مؤسسه البعثه،1413 ه.ق.

25-ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین علیه السّلام،سید علی خان مدنی شیرازی،7 جلد،تحقیق:سید محسن حسینی امینی،چاپ چهارم،مؤسسه نشر اسلامی،1415 ه.ق.

ص:274

26-شرح اصول کافی،مولی محمد صالح المازندرانی،6 جلد،بیروت،دار الاحیاء التراث العربی،1421 ه.ق.

27-شرح نهج البلاغه،عبد الحمید بن ابی الحدید معتزلی،20 جلد در 10 مجلد،قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشی،1404 ه.ق.

28-صحیح البخاری،بخاری،8 جلد،ناشر:دار الفکر،1401 ق.

29-صحیفه نور،مجموعه پیام ها و سخنرانی های حضرت امام خمینی قدّس سرّه چاپ سازمان مدارک انقلاب اسلامی.

30-طبقات اعلام الشیعه،آقا بزرگ تهرانی،6 جلد،تهران،انتشارات دانشگاه تهران،1372 ه.ش.

31-عده الداعی،ابن فهد حلی،انتشارات دار الکتب الاسلامی،1407 ه.ق.

32-علل الشرایع،شیخ صدوق،تحقیق:سید محمد صادق بحر العلوم،نجف اشرف، مکتبه الحیدریه،1385 ه.ق.

33-عوالی اللئالی،ابن ابی جمهور احسائی،4 جلد،قم،انتشارات سید الشهداء، 1405 ه.ق.

34-عیون اخبار الرضا علیه السّلام،شیخ صدوق،2 جلد در یک مجلد،تهران،انتشارات جهان،1378 ه.ق.

35-فرهنگ معارف اسلامی،دکتر سید جعفر سجادی،دوره 4 جلدی،تهران، شرکت مؤلّفان و مترجمان ایران،1357 ه.ش.

36-فنون بلاغت و صناعات ادبی،جلال الدین همایی،2 جلد در یک مجلد،چاپ چهارم،تهران،مؤسسه نشر هما،1367 ه.ش.

37-فهرست نسخه های کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی،سید احمد حسینی اشکوری،36 جلد،چاپ اول،ایران،قم،ناشر:کتابخانه آیت اللّه مرعشی،1368 ه.ش.

38-کمال الدین،شیخ صدوق،قم،دار الکتب الاسلامیه،1395 ه.ق.

ص:275

39-لغت نامه دهخدا،علی اکبر دهخدا،زیر نظر دکتر محمد معین،تهران،انتشارات دانشگاه تهران،1346 ش.

40-مدینه المعاجز،سید هاشم بحرانی،8 جلد،تحقیق:گروهی از محققین به ریاست شیخ عباد اللّه طهرانی میانجی،قم،ناشر:مؤسسه معارف اسلامی،1415 ه.ق.

41-مستدرک الوسائل،محدّث نوری،18 جلد،قم،مؤسسه آل البیت،1408 ه.ق.

42-مفتاح الفلاح،شیخ بهایی،1 جلد،بیروت،چاپ دار الأضواء،1405 ه.ق.

43-منیه المرید،شهید ثانی،انتشارات دفتر تبلیغات قم،1409 ه.ق.

44-نثر طوبی یا دایره المعارف لغات قرآن مجید،گردآورندگان:علامه شعرانی و استاد محمد قریب،چاپ چهارم،تهران،انتشارات اسلامیّه،1380 ه.ش.

45-نهج البلاغه،امام علی بن ابیطالب علیه السّلام،گردآوری سید رضی،1 جلد،قم، انتشارات دار الهجره.

46-وسائل الشیعه،شیخ حر عاملی،30 جلد،چاپ دوم،قم،مؤسسه آل البیت، 1414 ه.ق.

ص:276

بیست فصل تقویم

اشاره

مؤلف:محمد نصیر بن عبد اللّه اصفهانی

تصحیح و تحقیق:محمد همایونی

مقدمه: [تحقیق]

رساله ی«بیست فصل»در تقویم،در قرن 12 قمری توسط یکی از منجمان اصفهانی به نام میرزا محمد نصیر بن عبد اللّه اصفهانی متوفای 1191 ق و بنا به درخواست یکی از جوانان سادات موسوی یا حسینی که مورد احترام زیاد نویسنده بوده و به نام محمد کریم خان زند تألیف شده است.مؤلف در سال 1182 ق و در زمان سلطان محمد کریم خان این اثر را نگاشته و از تألیف آن فراغت یافته است. (1)

پیرامون حیات مؤلف اثر اطلاعی به دست نیاوردیم و در باب تراجم از او اطلاعی به دست نداده اند.اثر دیگری نیز از این مؤلف به دست نیامده است.امیدواریم این اثر به احیای نام آن عالم دینی بیانجامد.

هدف اصلی این رساله،بیان خصوصیات و ویژگی ها و مطالبی است که در تقویم های آن دوران ذکر می شده است و می تواند نشان دهنده ی وضع ظاهری تقویم ها در قرن 12 باشد.

از این رساله نسخ فراوانی وجود دارد و این خود دلیل بر شهرت این رساله در میان

ص:277

1- (1)) -فهرست عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی،ج 5،ص 94.
عالمان و کاتبان نسخ خطی است.از جمله نسخه های این رساله می توان به نسخ زیر اشاره کرد.

1-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران،ج 17،ص 231، ش 8835،نسخ و نستعلیق،سده 13،انجام افتاده،11*15،س 6*10.

2-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی،ج 19،ص 407،ش 66360/8،نسخ،محمد رضا پسر محمد باقر خراسانی،مورخ 1223،از ص 457-487.

3-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی شماره 2،ج 1،ص 41، ص 12818/5،نسخ و نستعلیق،سده 13،برای محمد حسن بن محمد علی،17 برگ، 16*25،9*15 سم.

4-فهرست نسخه های خطی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی،ج 1،ص 303، ش 66489/5،نستعلیق تحریری،سال 1226.

5-فهرست نسخه های خطی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی،ج 1،ص 233، ش 271/2،بی کا،قرن 13.

6-نشریه نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران،دفتر 6،ص 431، ش 067،(کتابخانه مجلس شورای اسلامی شماره 2)،نسخ و نستعلیق،سه شنبه 13 شوال 1277.

7-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری،سپهسالار،ج 3، ص 271-273،ش 633.

8-فهرست خطی مرکز احیای میراث اسلامی،ج 2،ص 327،نسخه 665/1«1 پ -32 پ»،نستعلیق،از سده چهاردهم،نور الدین بن محمد مهدی به سال 1313.

9-فهرست عکسی مرکز احیای میراث اسلامی،ج 5،ص 49،نسخه 1621/2، «129-157»نسخ و نستعلیق،جمعه 14 شعبان 1227،محمد کاظم بن محمد طاهر ساکن نیکچه از محال زنجانه رود،کتابخانه سید عز الدین زنجانی-زنجان.

10-فهرست عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی،ج 5،ص 117،نسخه 1670،

ص:278

نستعلیق،عباس بن احمد ازغدی،28 ربیع الثانی 1222،عناوین و شکل های هندسی به مشکی و شنگرف.(کتابخانه ملی فارس-شیراز 396)،35 صفحه.

11-فهرست عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی،ج 5،ص 119،نسخه 1671/2، «130-169»،نستعلیق،باقر بن محمد کاظم شریف،27 صفر 1223،(کتابخانه شیخ علی حیدر-قم).

جهت تصحیح و تحقیق این رساله،سه نسخه از این اثر با مشخصات زیر در اختیار مصحح بوده است.

1-نسخه عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی به شماره 1671/2.

2-نسخه خطی مسجد اعظم قم به شماره 2107 بدون تاریخ،معرفی شده در فهرست نسخه های خطی کتابخانه مسجد اعظم قم،رضا استادی،ص 373.

3-نسخه خطی مرکز احیاء تراث به شماره 3727/1 نگارش سال 1344 هجری که از بین آنها،نسخه مرکز احیای تراث از نظم و صحت املایی بیشتری نسبت به بقیه برخوردار بود و در ضمن تاریخ نگارش آن نیز مشخص است.بنابراین آن نسخه را به عنوان متن اصلی در نظر گرفته ایم و موارد اضافات یا اختلاف هایی را که در نسخه دوم (مسجد اعظم)موجود بوده است به عنوان نسخه بدل در پاورقی ها مشخص کرده ایم.

نسخه ی سوم به دقت دو نسخه قبلی نیست و از آن استفاده چندانی نکرده ایم.

خداوند را سپاس می گویم که توفیق انجام این تلاش علمی و دینی را در حوزه اندیشه اسلامی ارزانی داشت.از اهل فن و تحقیق درخواست دارم در صورت مشاهده اشکال یا ایرادی در این پژوهش بر بنده منّت گذارده و ارائه دهند تا از آن بهره مند گردم.

و السّلام محمد همایونی

ص:279

برگه اوّل نسخه خطی مرکز احیاء میراث اسلامی

ص:280

برگه پایانی نسخه خطی مرکز احیاء میراث اسلامی

ص:281

برگه اوّل نسخه خطی مسجد اعظم قم

ص:282

برگه پایانی نسخه خطی مسجد اعظم قم

ص:283

برگه اول نسخه خطی مرکز احیاء تراث

ص:284

برگه پایانی نسخه خطی مرکز احیاء تراث

ص:285

ص:286

[مقدمه مولف]

بسم اللّه الرحمن الرحیم

اعداد شکر و سپاس و ثنای بی قیاس بر آن پادشاهی سزاست که این قبّه فلک دوّار فانوس وار را از شموع کواکب ثوابت و سیّار منوّر و مزیّن گردانید (1)که: إِنّٰا زَیَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْیٰا بِزِینَهٍ الْکَوٰاکِبِ (2).و گردش ایشان را دلیل سالکان راه دین،و هدایت مسافرین (3)برّ و بحر عالم گردانید که: هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهٰا فِی ظُلُمٰاتِ (4)الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیٰاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (5).و احوال این عالم کون و فساد را به حرکت افلاک و سیر انجم بسته گردانید تا به حساب روشن و شمار مبرهن،حوادث را پیش (6)از حدوث و وقایع (7)را قبل (8)از وقوع بدانند که: فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ* فَقٰالَ إِنِّی سَقِیمٌ (9).

و اباء علوی را با امهات سفلی راغب و مایل گردانید تا به سبب گردش تعشقی ایشان فصول اربعه مختلفه ظاهر (10)،و موالید ثلاثه از آن (11)حاصل (12)؛که در ضمن این موالید ثلاث،هجده هزار نوع (13)تولد کند تا اسباب این عالم کون و فساد،با تمام و نعمت

ص:287

1- (1)) -ن.خ:گردید.
2- (2)) -سوره مبارکه صافات،آیه 6.
3- (3)) -ن.خ:راه دین و مسافرین.
4- (4)) -ن.خ:طیبات.
5- (5)) -سوره مبارکه انعام،آیه 97.
6- (6)) -ن.خ:قبل.
7- (7)) -ن.خ:دقایق.
8- (8)) -ن.خ:پیش.
9- (9)) -سوره مبارکه صافات،آیه 88 و 89.
10- (10)) -ن.خ:-ظاهر.
11- (11)) -ن.خ:آنان.
12- (12)) -ن.خ:شده.
13- (13)) -ن.خ:+فرزند.
این عالم بر ما تمام باشد.و هرنوعی از آن بر وحدت صانع و موجود واجب الوجود (1)دلیلی قاطع و برهانی ساطع باشد.نظم (2):

ففی کل شیء له ایه دلیل علی أنه واحد (3)

اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ (4) وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (5).

و درود نامعدود بر آن چنان سیّدی که (6)نقطه از پرتو جمال (7)او عالم علوی و سفلی را نور و ضیا بخشید؛سوره و الشمس در مرتبه او دلیلیست روشن. (8)آیه إِنَّ اللّٰهَ وَ مَلاٰئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (9)در شأن او واضح و مبرهن است.پس صلوات نامیات (10)بعدد النجوم فی السموات نثار مرقد منور و روضه مطهر آن جناب و آل و اولاد او باد الی یوم المعاد (11).و بعد بر ارباب دانش و بینش مخفی نماند که هرچند این حقیر کثیر السهو و التقصیر خود را قابل تألیف نمی دانست؛بانی این امر خطیر نسبت به این حقیر آن شد که جوانی از طبقه سادات رفیع الدرجات موسوی (12)در بدایت سن،نهایت شوق به تحصیل کمالات داشت، خواهش نمود که رساله در معرفت تقویم نزد (13)حقیر ببیند.هرنسخه که به نظر (14)ایشان رسید با استخراج تقاویم حال (15)اختلافات بسیار داشت از سبب (16)پرسیدند؛عرض شد

ص:288

1- (1)) -ن.خ:است.
2- (2)) -ن.خ:شعر.
3- (3)) -بحار الانوار،ج 81،ص 184،باب 14 حکایه الاذان و الدعاء بعده،ذیل حدیث 17.
4- (4)) -سوره مبارکه زمر،آیه 62.
5- (5)) -سوره مبارکه زمر،آیه 62 و سوره مبارکه ملک،آیه 14.
6- (6)) -ن.خ:یک.
7- (7)) -ن.خ:جمال پرتو.
8- (8)) -ن.خ:سوره مبارکه و الشمس و ضحها دلیلی است روشن.
9- (9)) -سوره مبارکه احزاب،آیه 56.
10- (10)) -ن.خ:ناشیات.
11- (11)) -ن.خ:المیعاد.
12- (12)) -ن.خ:حسینی.
13- (13)) -ن.خ:این.
14- (14)) -ن.خ:+شریف.
15- (15)) -ن.خ:با تقویمی که حال استخراج می شود.
16- (16)) -ن.خ:+اختلافات.
که چون نسخه هائی که متقدمین نوشته اند در معرفت تقاویمی (1)بوده که سابق تر این (2)استخراج می شده و الحال تصرفات بسیار در آن شده و بعضی اصطلاحات را متروک و جداول چند را موقوف داشته اند.

آن سیّد عزیز القدر فرمود که چون این اختلافات منشاء تشویش ذهن مبتدی می شود؛چه شود که رساله مختصری در اصول معرفت تقویمی که حال استخراج می شود و معمول به منجمین است،با سهل عبارتی که در این زمان مصطلح است ایراد شود تا بر مبتدی آسان گردد (3).این بنده خاکسار و ذرّه بی مقدار به تقریب عدم قابلیت، عذرها می گفت تا آنکه در این زمان امن و امان و اوان دولت ابد مدت سلطان سلاطین جهان مروت توامان (4)معدلت نشان؛نواب (5)محمد کریم خان-خلد اللّه ملکه و افاض علی العالمین برّه و (6)احسانه-که در عهد سلطنت او (7)امنیت و وفور نعمت بحدّ کمال رسیده و آشوب و فتنه از ایران گریزان است و دعایش بر سبیل وجوبست،بیت (8):

سزاوار این شاه با عدل و داد چه گویم خدایش نگهدار باد

و از هجرت نبوی صلّی اللّه علیه و آله یکهزار و صد و هشتاد و دو می باشد. (9)

این بی وجود،با وجود قلت بضاعت و عدم قابلیت (10)،خود را بر این داشت که رساله بر سبیل اختصار آنچه از استادان شنیده و در کتب دیده یا به فهم قاصر خود رسیده،در اصول معرفت تقویم گفته آید؛و هرلفظی که محتاج به بیان (11)است (12)شرح نماید که شاید

ص:289

1- (1)) -ن.خ:تقویمی.
2- (2)) -ن.خ:قدیم.
3- (3)) -ن.خ:باشد.
4- (4)) -ن.خ:آئین.
5- (5)) -ن.خ:کامیاب.
6- (6)) -ن.خ:+عدله و.
7- (7)) -ن.خ:سلطنتش.
8- (8)) -ن.خ:شعر.
9- (9)) -ن.خ:که هزار صد و هشتاد و دو سال هجری بوده باشد.
10- (10)) -ن.خ:با وجود عدم قابلیت و قلت بضاعت.
11- (11)) -ن.خ:شرح.
12- (12)) -ن.خ:باشد از اقوال استادان،مختصر.
اثری از این حقیر باقی بماند.و باللّه المستعان و علیه التکلان (1)و این رساله بر مقدمه و بیست فصل و خاتمه مرتّبست (2).

مقدمه:

(3)تعلق باهل حساب دارد

و (4)آن اعداد جمل باشد و اعداد جمل که ابجد،هوز،حطّی،کلمن،سعفص،قرشت، ثخذ،ضظغ، (5)بر این ترتیب است:

أ:1،ب:2،ج:3،د:4،ه:5،و:6،ز:7،ح:8،ط:9،ی:10،ک 20،ل:30،م:40، ن:50،س:60،ع:70،ف:80،ص:90،ق:100،ر:200،ش:300،ت:400،ث:

500،خ:600،ذ:700،ض:800،ظ:900،غ:1000.

و این جمله بیست و هشت حرف باشد (6)که نه احاد و نه عشرات و نه مآت و یکی الوف؛و دیگر اعداد را هم از این حروف مرکب (7)کنند.و بیشتر را مقدّم دارند و کمتر را مؤخّر بدین مثال:یا-یازده،کب:بیست و دو،لج:سی و سه،قمه:صد و چهل و پنج (8).

و چون عدد هزار آن مضاعف شود،کمتر را مقدم دارند و بیشتر را مؤخر بدین مثال:بغ:

دو هزار،قغ:صد هزار؛و چندانکه حاجت افتد و شاید نوشت.

فصل اوّل:

در ایام هفته و تعریف آن

بدان که ایّام،جمع یوم است (9)در لغت (10)و در اصطلاح اهل تقویم و تنجیم،یوم

ص:290

1- (1)) -ن.خ:-و علیه التکلان.
2- (2)) -ن.خ:و این رساله مشتملست بر مقدمه و بیست فصل و خاتمه.
3- (3)) -ن.خ:+در آنچه.
4- (4)) -ن.خ:که.
5- (5)) -ن.خ:+باشد.
6- (6)) -ن.خ:است.
7- (7)) -ن.خ:حرف ها ترکیب.
8- (8)) -ن.خ:صد و چهل و چهار.
9- (9)) -ن.خ:+و یوم.
10- (10)) -ن.خ:+روز باشد.
عبارتست از طلوع نصف جرم آفتاب تا غروب نصف جرم آن.و لیل در لغت،شب باشد و در اصطلاح اهل تنجیم عبارتست از غروب نصف جرم آفتاب تا طلوع نصف جرم آن.

و ایام هفته را از حروف جمل ترکیب کنند (1):ا:یکشنبه،ب:دوشنبه،ج:سه شنبه،د:

چهارشنبه،ه:پنج شنبه،و:جمعه.ز:شنبه.

فصل دوّم:

در تاریخ عربی و تعریف آن

و لفظ تاریخ را دو (2)معنی لغوی و اصطلاحی گفته اند و این حقیر را میل به قول خواجه نصیر-علیه الرحمه-است که می فرماید:«تاریخ در لغت پیداکردن وقت بود و در اصطلاح،تاریخ یومیست معلوم که نسبت بدو کنند (3)زمانی را که بعد ازو باشد.»و قول کوشیار هم قریب بقول خواجه است.

و ابتدای این تاریخ از هجرت پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله باشد از مکّه معظّمه به مدینه (4)،و آن یوم پنج شنبه غرّه محرّم بوده.و بعضی را اعتقاد آنست که اوّل محرم آن سال (5)که جناب نبوی صلّی اللّه علیه و آله هجرت نمودند (6)یوم پنج شنبه بوده،چه هجرت آن جناب در ربیع الاول بوده و این قول خالی از قوتی نیست.

و سال ایشان که دوازده ماه قمری باشد سیصد و پنجاه و چهار روز و هشت (7)ساعت و چهل و هشت دقیقه بوده.و ماه حقیقی ایشان که از اجتماع تا اجتماع دیگر باشد بیست و نه روز و دوازده ساعت و چهل و چهار دقیقه باشد؛و نزد اهل حساب یک ماه سی روز بود،و یک ماه بیست و نه روز و باقی بدین قیاس.و نام ماههای ایشان به

ص:291

1- (1)) -ن.خ:+بدین گونه.
2- (2)) -ن.خ:ده.
3- (3)) -ن.خ:نسبت کنند بر او.
4- (4)) -ن.خ:+طیبه.
5- (5)) -ن.خ:+بود.
6- (6)) -ن.خ:فرمودند.
7- (7)) -ن.خ:هفت.
ترتیب این (1)است:محرم الحرام:ل،صفر المظفر:کط،ربیع الاول:ل،ربیع الآخر:کط، جمادی الاولی:ل،جمادی الاخری:کط،رجب المرجب:ل،شعبان المعظم:کط،رمضان المبارک:ل،شوال المکرم:کط،ذیقعده الحرام:ل،ذیحجه الحرام:کط و اضافه (2)هرماهی سی روز و ماهی بیست و نه روز؛در هرسالی هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه باشد، و در سال اول آن را ضبط نمایند تا سال دوم درآید،هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه (3)دیگر را بر آن اضافه نمایند تا هفده ساعت و سی و شش دقیقه شود.و چون ضابطه اهل نجوم آن است که عددی که از نصف تجاوز کند آن را یکی گیرند،و هفده ساعت (4)از نصف روز که دوازده ساعت است زیاده است پس سال دوم کبیسه باشد و آن روز کبیسه را در آخر ذیحجه افزایند تا در آن سال ذیحجه سی روز تمام واقع شود.آن سال را کبیسه خوانند لیکن روز کبیسه تمام نباشد،و چون سال سیم درآید هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه دیگر بر هفده ساعت و سی و شش دقیقه علاوه نمایند، بیست و شش ساعت و بیست و چهار دقیقه شود و بیست و چهار ساعت آن را به جهت سال گذشته بیندازند و دو ساعت و بیست و چهار دقیقه آن را ضبط نمایند تا سال چهارم درآید.هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه سال چهارم را بر دو ساعت و بیست و چهار دقیقه اضافه نمایند،یازده ساعت و دوازده دقیقه شود پس سال چهارم کبیسه نباشد چون کسور به نصف نرسیده است.

و چون سال پنجم درآید هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه را بر یازده ساعت و دوازده دقیقه اضافه نمایند،بیست ساعت صحیح شود،پس سال پنجم کبیسه باشد لیکن روزش تمام نباشد؛و باقی بر این قیاس بود.و چون در سی سال،هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه،یازده شبانه روز صحیح می شود پس هرسی سال یازده روز به

ص:292

1- (1)) -ن.خ:دین ترتیب.
2- (2)) -ن.خ:+از.
3- (3)) -کاتب نسخه مسجد اعظم در این قسمت به اشتباه سه سطر از پاراگراف قبل را دوباره تکرار نموده است؛م.
4- (4)) -جمله«چون ضابطه...هفده ساعت»در نسخه مسجد اعظم وجود ندارد؛م.
طریق (1)مذکور که گذشت کبیسه را در آخر ذیحجه افزایند تا هرسی سال،یازده سال (2)ماه ذیحجه سی روز تمام واقع شود.و سال های کبیسه به ترتیب این حروف است:بهز یجوح کادوط.و دو جدول ایراد شد (3)،یکی به جهت کسور سال و یکی به جهت کسور ماه.و جدولی که به جهت کسور ماه باشد سه جدول متوازی برکشند و در اول،ماه های دوازده گانه مشهور را بنویسند و در دوم،کسورات هرماه را که دوازده ساعت و چهل و چهار دقیقه باشد،و در سیم عدد (4)هرماهی که سی روز یا بیست و نه روز.

و جدولی که به جهت کسور سال باشد نیز سه جدول متوازی برکشند،یکی به جهت عدد سالها و در دوم کسور سال های کبایس و در سیم سالهای کبایس.و جداول این است:

جدول 1

ص:293

1- (1)) -ن.خ:ترتیب.
2- (2)) -ن.خ:-سال.
3- (3)) -ن.خ:است.
4- (4)) -ن.خ:ایام.
جدول 2

ص:294

و اوّل هرماهی را به دیدن هلال (1)نو شناسند و این ماه را ماه هلالی خوانند.پس در این فصل معلوم شد که ماه عربی بر سه قسم است:قسم اول از اجتماع تا اجتماع (2)،و این ماه حقیقی ایشان باشد که بیست و نه روز و دوازده ساعت و چهل و چهار دقیقه است.

و قسم دوم،ماه حسابی ایشان است که به حسب امر اوسط گیرند:یک ماه را سی روز و یک ماه را بیست و نه روز،و این ماه مطلوب اهل حساب است.و قسم سیم ماه هلالی ایشان باشد که از رؤیت هلال تا رؤیت هلال دیگر (3)و این ماه هلالی نزد اهل شرع معتبر است.

و روز اوّل ماه را غرّه خوانند چون شبیه بود به سفیدی پیشانی اسب و روز سی ام را سلخ خوانند چو شبیه بود به درآوردن گوسفند از پوست؛چو در آن روز ماه از زیر شعاع آفتاب برآید (4).و عدد هرماهی سی روز باشد یا بیست و نه روز؛و چهار ماه متوالی ممکن بود (5)که سی سی آید و زیاده نه؛و سه ماه متوالی ممکن باشد که بیست و نه باشد (6)و زیاده نه.و (7)روزها و تواریخی که مذکور خواهد شد رقم عدد روزها باشد.و چون ماه به آخر رسد در تقویم بر حاشیه (8)از جانب راست،نام آن (9)ماهی که نو خواهد شد در میان جدولی که اتصالات کلی نامند بنویسند.

فصل سیّم:

در بیان تاریخ رومی و تعریف آن

بدان که مبدء این تاریخ از عهد اسکندر بن فیلوقوس (10)رومی بوده و ابتدایش یوم (11)

ص:295

1- (1)) -ن.خ:ماه.
2- (2)) -ن.خ:+باشد.
3- (3)) -ن.خ:که از رویت باشد تا رویت هلال.
4- (4)) -ن.خ:درآید.
5- (5)) -ن.خ:باشد.
6- (6)) -ن.خ:روز آید.
7- (7)) -ن.خ:رقم.
8- (8)) -ن.خ:در حاشیه تقویم.
9- (9)) -ن.خ:هر.
10- (10)) -ن.خ:فیلقوس.
11- (11)) -ن.خ:ابتداء او روز.
دوشنبه بوده.و نام ماههای رومی این است:تشرین الاول:لا،تشرین الاخر:ل،کانون الاول:لا،کانون الاخر:لا،شباط:کح،اوزر، (1)لا،نیسان:ل،ایار:لا،حزیران:لا، تموز:لا،اب:لا،ایلول:ل.

و از این دوازده ماه چهار ماه سی سی باشد و هفت ماه دیگر بغیر از شباط سی و یک روز باشد؛و ماه شباط بیست و هشت روز باشد.و سال ایشان را شمسی حقیقی گویند (2)،و سال ایشان سیصد و شصت و پنج روز و ربع شبانه روز است و آن ربع در چهار سال روزی شود و آن روز را در آخر شباط افزایند تا ماه شباط بیست و نه روز شود و آن سال کبیسه اهل روم باشد و عدد آن سیصد و شصت و شش روز شود.

و بعضی را اعتقاد آن است که وضع این تاریخ بعد از (3)اسکندر باشد (4)لیکن در شرح بیست باب بیرجندی دلیلی نقل کرده (5)که تصدیق این قول می کند؛و اللّه یعلم.

فصل چهارم:

در بیان تاریخ فارسی (6)و تعریف آن

بدان که مبدء این تاریخ از عهد ملک یزدجرد بن شهریار است که آخر ملوک عجم است،و ابتدایش یوم دوشنبه بوده و در سنه هجری.و اسامی ماه های ایشان این است:

فروردین ماه،اردیبهشت ماه،خورداد ماه،تیرماه،مردادماه،شهریورماه،مهرماه،آبان ماه،آذرماه،دی ماه،بهمن ماه،اسفندار ماه.و پنج روز دیگر را در آخر آبان (7)ماه افزایند و آن را خمسه مسترقه خوانند (8)و این ماه ها را ماه (9)قدیم خوانند.

ص:296

1- (1)) -ن.خ:ازار.
2- (2)) -ن.خ:باشد.
3- (3)) -ن.خ:+وفات.
4- (4)) -ن.خ:است به دوازده سال،هرچند عقل قبول نمی کند که وضع این تاریخ بعد از اسکندر باشد.
5- (5)) -ن.خ:+است.
6- (6)) -ن.خ:فرس.
7- (7)) -ن.خ:اسفندار.
8- (8)) -ن.خ:گویند.
9- (9)) -ن.خ:ماه های.
فصل پنجم:

در بیان تاریخ جلالی و تعریف آن

بدانکه مبدء این تاریخ در عهد سلطان جلال الدین ملک شاه بوده و وضع این تاریخ بعد از یزدجردی است به چهارصد و چهل و هفت سال.و نام ماه های ایشان،نام ماه های فرسیان است لیکن این را به جلالی مقید سازند و آن را به قدیم.و عدد روزهای هر ماهی سی سی باشد و پنج روز دزدیده را در آخر اسفندار ماه افزایند بلا خلاف،و چون مدار این تاریخ را بر دور آفتاب نهاده اند،و مدت دور آفتاب سیصد و شصت و پنج روز و کسری مختلف فیه است.چنانکه به رصد بعضی از قدما آن کسر را ربع درست یافته اند،و متأخرین اتفاق نموده اند که آن کسر مذکور (1)ربع کمتر باشد.و در قدر،نقصان به حسب ارصاد مختلف (2)بود چنانکه در زیج جدید خاقان شهید (3)میرزا الغ بیکا به ضبط آمده دو (4)دقیقه و چهل و پنج ثانیه از ربع کمتر باشد.به هرتقدیر هرچهار سال یا پنج سال یکروز از کسر زاید جمع شود در آخر خمسه (5)افزایند تا شش روز شود؛و آن روز را کبیسه خوانند.

و اول فروردین ماه جلالی که اول سال شمسی می باشد مبدء تقویم است و آن روز را نوروز سلطانی خوانند؛ (6)روزی باشد که در نصف النهار آن روز آفتاب در درجه اوّل حمل باشد به شرط آنکه در نصف النهار مقدم در آخر درجه حوت بوده باشد.و در تقویم بر حاشیه از جانب راست بعد از جدول اتصالات،چهار جدول باریک برکشند؛ و در جدول اوّل روزهای هفته (7)رقم کنند و در دوم ایام ماه های عربی هلالی و در سیم ایام ماه رومی و در چهارم ایام ماه جلالی نویسند.و چون ماهی از این ماه ها تمام شود

ص:297

1- (1)) -ن.خ:+از.
2- (2)) -ن.خ:+فیه.
3- (3)) -ن.خ:+و.
4- (4)) -ن.خ:ده.
5- (5)) -ن.خ:+مسترقه.
6- (6)) -ن.خ:+و آن.
7- (7)) -ن.خ:+را.
در همین صفحه دست راست نام آن ماهها که نو خواهد شد در میان جدول اتصالات کلی در برابر همان روز نویسند.

فصل ششم:

در معرفت کواکب (1)سیاره

بدان که کواکب سیاره هفت اند (2): (3)زحل، (4)مشتری، (5)مریخ، (6)شمس، (7)زهره (8)، عطارد، (9)قمر،و نشان های این کواکب در تقویم حرف آخر باشد.و هریک از این کواکب را در فلک جائی بود مفرد و دورترین افلاک، (10)کواکب فلک زحل باشد و نزدیکترین فلک ها فلک قمر که آن را فلک اوّل نیز خوانند (11).و از این کواکب شمس

ص:298

1- (1)) -ن.خ:+سبعه.
2- (2)) -اجرام سماوی به دو دسته تقسیم می شوند: 1-ثوابت:که عبارتند از ستارگان و در زمینه آسمان،ثابتند و حرکت خاصی ندارند و از ترکیب آنها صورت های فلکی ایجاد می شوند.البته ثوابت،همه به دور مرکز کهکشان در گردش هستند ولی حرکت آنها بسیار کند می باشد که در طول چند قرن قابل ملاحظه خواهد بود. 2-سیارات:که در زمینه ثوابت حرکت های خاص و مشهود دارند.در نجوم قدیم سیارات همان هفت مورد اشاره شده در متن بودند و ماه و خورشید هم جزء آنها بودند.ولی در نجوم جدید و کشف این مطلب که منظومه شمسی چه ساختاری دارد،خورشید به عنوان یکی از ستارگان کیهان و هشت سیاره به نام های عطارد،زهره،زمین،مریخ،مشتری،زحل،اورانوس و نپتون به گرد خورشید در گردشند؛که دو مورد آخر پس از استفاده از تلسکوپ های مناسب کشف شده اند.م.
3- (3)) -ن.خ:+ل
4- (4)) -ن.خ:+ی.
5- (5)) -ن.خ:+خ.
6- (6)) -ن.خ:+س.
7- (7)) -ن.خ:+ه.
8- (8)) -ن.خ:+د.
9- (9)) -ن.خ:+ر.
10- (10)) -ن.خ:فلک.
11- (11)) -فلک در هیئت،همان مدار در نجوم جدید می باشد و مسیر و جایگاه اجرام سماوی در
و قمر را نیّرین گویند؛شمس را نیّر اعظم (1)و قمر را نیّر اصغر.و مشتری و زهره را سعیدین خوانند؛مشتری را سعد اکبر و زهره را سعد اصغر.و زحل و مریخ را نحسین خوانند،زحل را نحس اکبر و مریخ را نحس اصغر.و عطارد را ممتزج، (2)زیرا که به هر کوکبی که بیامیزد خوی او گیرد (3).

و پنج کواکب دیگر به غیر از شمس و قمر را خمسه متحیره خوانند به جهت آنکه هر یک از اینها را استقامتی باشد یعنی بر توالی حرکت کند و گاه مقیم باشد یعنی حرکت نکند،و گاهی راجع باشد یعنی برخلاف توالی حرکت کند.و از این کواکب خمسه،زحل و مشتری را علویین خوانند و قمر (4)و عطارد را سفلیین.و کواکب علوی که گویند مراد زحل و مشتری و مریخ باشد و کواکب سفلی که گویند مراد قمر و عطارد و زهره باشد.

و اهل احکام نجوم کواکب علوی را با شمس مذکر گیرند و قمر و زهره را مؤنث (5)، و عطارد را ممتزج،زیرا که به هرکوکبی که بیامیزد (6)مزاج او گیرد.و باقی ستارگان که می باشند ثابتات خوانند و ثابتات مجموع در فلک هشتم باشند.

و بالای همه فلک ها فلک نهم باشد که آن را فلک الافلاک و فلک اطلس و فلک اعظم و محدد جهات نیز خوانند.و فلک نهم،افلاک دیگر را از جانب مشرق به سوی

ص:299

1- (1)) -ن.خ:+خوانند.
2- (2)) -ن.خ:+خوانند.
3- (3)) -«نجوم احکامی»شاخه ای از نجوم قدیم می باشد که در زمان گذشته رونق زیادی داشته و احکام آن در تقویم ها به صورت کامل بیان می شده است.در نجوم احکامی،آثار اجرام سماوی بر زندگی انسان ها و احکام مربوط به آنها برای هرفرد بررسی و بیان می شود که در زمان حاضر جز افراد اندکی از احکام صحیح و واقعی آن اطلاعی ندارند.م.
4- (4)) -ن.خ:+زهره.
5- (5)) -ن.خ:+گیرند.
6- (6)) -ن.خ:متصل شود.
مغرب حرکت دهد،و آن حرکت را حرکت شبانروزی گویند (1)و حرکت جبری نیز گویند و افلاک دیگر از جانب مغرب به سوی مشرق حرکت می کنند و این حرکت را حرکت خاصّه و حرکت ارادی نیز گویند.و فلک هشتم را فلک البروج خوانند و هفت فلک دیگر را به اسم کواکب خوانند،یعنی (2)فلک زحل و فلک مشتری و فلک مریخ و فلک شمس و فلک زهره و فلک عطارد و فلک قمر گویند؛و این جمله سوای فلک نهم از مغرب به مشرق حرکت می کنند بر توالی بروج.و اشکال افلاک به حسب تسطیح بر اینگونه است:

ص:300

1- (1)) -ن.خ:-گویند.
2- (2)) -ن.خ:-به اسم کواکب خوانند یعنی.
فصل هفتم:

در معرفت بروج و اجزای آن و مقدار سیر کواکب در او

بدان که دور فلک هشتم را که جمله کواکب بر آن حرکت می کنند به دوازده قسم متساوی قسمت کرده اند و هرقسمی را برجی نام نهاده اند،و هربرجی را سی قسم کرده اند و هرقسمی را درجه نام نهاده اند،و هردرجه را به شصت قسم کرده اند و هر قسمی را دقیقه نام نهاده اند،و هردقیقه را به شصت قسم کرده اند و هرقسمی را ثانیه نام نهاده اند،و هرثانیه را به شصت قسم کرده اند و هرقسمی را ثالثه نامیده اند (1)؛و چندان که خواهند (2)شاید نوشت تا عاشره (3).

و نام و نشانهای بروج بر این ترتیب است:ها:حمل،ا:ثور،ب:جوزا،ج:سرطان،د:

اسد،ه:سنبله،و:میزان،ز:عقرب،ح:قوس،ط:جدی،ی:دلو،یا:حوت.و علامت این بروج در تقویم بدین نهج مسطور است که نوشته شد (4)؛و جیم را منجمان در تقویم ابتر نویسند یعنی بی دنباله (5)تا فرق میان جیم و حا باشد.و فرق میان یا و نون بر نقطه باشد، چه یا را نقطه نمی گذارند و نون را نقطه می گذارند بدین گونه:ن (6)و از برای رقم درجه و دقیقه حروف ابجد نهند؛و درجه از بیست و نه نگذرد به جهت آنکه چون سی شود برجی شود.و دقیقه از پنجاه و نه نگذرد زیرا که چون شصت شود درجه شود و باقی بر این قیاس.

و در تقویم،در صفحه دست راست بعد از جدول چهارگانه (7)،هفت جدول متساوی برکشند جهت مواضع (8)کواکب هفت گانه و به ازاء نصف النهار سه رقم نویسند (9):

ص:301

1- (1)) -ن.خ:گویند.
2- (2)) -ن.خ:+و.
3- (3)) -ن.خ:-تا عاشره.
4- (4)) -ن.خ:-که نوشته شد.
5- (5)) -ن.خ:و جیم را منجمان بی دنباله نویسند.
6- (6)) -ن.خ:-اند.
7- (7)) -ن.خ:بعد از چهار جدول مذکور.
8- (8)) -ن.خ:موضع.
9- (9)) -ن.خ:و به جهت نصف النهار هرروز نیز جدولی برکشند و در هرجدولی سه رقم نویسند.
اوّل:رقم برج،دوّم:رقم درجه،سیّم:رقم دقیقه.و بالای جداول مذکور نام کواکب سبعه سیاره (1)را نویسند،و ابتدا به آفتاب کنند و بعد به ماه،پس به زحل و به مشتری و به مریخ و به زهره و به عطارد.و چون درجه و دقیقه کواکب (2)روزبه روز زیاد شود؛ کواکب (3)مستقیم باشند؛و چون نقصان شود، (4)راجع باشد؛و اگر،نه زاید و نه ناقص باشد، (5)کوکب مقیم بود (6).

و روش این ستارگان در افلاک مختلف باشد؛چنانکه آفتاب،دور فلک را یک سال تمام کند و قمر،دوری را در بیست و هفت شبانروز و ثلثی تمام نماید (7)و هربرجی را زیاده از دو (8)روز و کمتر از سه (9)روز قطع کند (10).و زحل،دوری را در مدّت سی سال تمام کند (11)و برجی را در دو سال و نیم،و هردوازده ماه چهار ماه و نیم راجع باشد و تتمه مستقیم.و مشتری،دوری را (12)دوازده سال تمام کند و برجی را در یکسال،و هر سیزده ماه چهار ماه راجع باشد و تتمه مستقیم.و مریخ،دوری را در بیست و دو ماه (13)و نیم تمام کند و برجی را چون مستقیم و سریع السیر باشد در یک ماه و نیم تمام کند، و هردو سال و نیم دو ماه راجع باشد و تتمه مستقیم.و زهره،دوری را در یک سال تمام کند و برجی را چون مستقیم و سریع السیر باشد در بیست و هفت شبانه روز و هریک سال و هفت ماه،یک ماه و نیم راجع باشد و تتمه مستقیم.و عطارد،دوری را در حدود (14)سال تمام کند و برجی را چون مستقیم و سریع السیر باشد در شانزده روز،و هر صد و شانزده روز بیست و دو روز راجع باشد و تتمه مستقیم.و کواکب ثابته،دوری را

ص:302

1- (1)) -ن.خ:-سیاره.
2- (2)) -ن.خ:کوکب.
3- (3)) -ن.خ:کوکب.
4- (4)) -ن.خ:گیرد کوکب.
5- (5)) -ن.خ:نقصان بود.
6- (6)) -ن.خ:باشد.
7- (7)) -ن.خ:کند.
8- (8)) -ن.خ:سه.
9- (9)) -ن.خ:دو.
10- (10)) -ن.خ:نکند.
11- (11)) -ن.خ:قطع کند.
12- (12)) -ن.خ:+در.
13- (13)) -ن.خ:سال.
14- (14)) -ن.خ:+دو.
در بیست و چهار هزار سال تمام کنند و برجی را در دو هزار سال و درجه را در شصت و شش سال شمسی،و در سالی چهار دقیقه و سی و سه ثانیه حرکت کنند.و این حرکت فلک هشتم را در ارصاد مختلف یافته اند،چنانکه در زیج جدید خاقان شهید میرزا الغ بیگ (1)آمده که کواکب ثابته،دوری را در بیست و پنج هزار (2)سال تمام کنند و هر هفتاد سال درجه (3).

فصل هشتم:

در معرفت راس و ذنب و عرض ماه

بدان که آفتاب را مداری بود (4)که در میان (5)بروج بگذرد و آن را منطقه البروج خوانند (6)؛و ماه را نیز مداری باشد که با مدار آفتاب در دو موضع تقاطع کند و آن دو موضع تقاطع را که دو نقطه متقابل باشد جوزهرین و عقدتین خوانند.پس لامحاله یک نیمه از مدار ماه در جانب شمال از مدار آفتاب باشد و یک نیمه در (7)جانب جنوب آفتاب؛و آن عقده (8)که چون ماه از آن بگذرد به جانب شمال شود (9)آن را رأس خوانند، و آن عقده دیگر را که چون ماه از او بگذرد (10)به جانب جنوب شود ذنب گویند.

ص:303

1- (1)) -ن.خ:+به ضبط.
2- (2)) -ن.خ:+و دویست.
3- (3)) -ن.خ:+و اللّه اعلم.
4- (4)) -ن.خ:+باشد.
5- (5)) -ن.خ:+تحت.
6- (6)) -صحیح تر آن است که بگوییم دایره منطقه البروج؛همان طور که آیه اللّه حسن زاده آملی در درس پنجم از کتاب«دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی»بیان فرموده اند.زیرا مسیر حرکت ظاهری خورشید یک دایره منفرد بر کره سماوی است؛ولی منطقه البروج که معنی لغوی آن کمربند برج ها می باشد،نواری است که در بالا و پایین دایره منطقه البروج قرار دارد. در کتب نجومی جدید به صورت اختصار دایره البروج گفته می شود؛م.
7- (7)) -ن.خ:از.
8- (8)) -ن.خ:+را.
9- (9)) -ن.خ:+رود.
10- (10)) -ن.خ:+و.
و دوری ماه را از مدار آفتاب عرض ماه خوانند و نهایتش پنج درجه باشد.و آفتاب را عرض نباشد زیرا که عرض دو معنی دارد:از روی لغت پهنا باشد،و در اصطلاح اهل هیأت عبارت است از بعد کوکب از مدار آفتاب،و آفتاب را از مدار خود بعد نبود یعنی عرض نباشد.

و رأس و ذنب را سیر معکوس باشد،یعنی از مشرق به مغرب حرکت می کنند مثل کواکب راجع،و دوری را در نوزده سال تمام کنند و برجی را در نوزده ماه و درجه را در نوزده روز.و موضع رأس در تقویم بعد از جدول عطارد باشد و (1)به ازاء (2)درجه و دقیقه.

و موضع ذنب را در تقویم نیاورند به جهت آنکه (3)ذنب،در هفتم برج رأس باشد (4)به همان درجه و دقیقه؛و چون از موضع رأس موضع ذنب معلوم می شود به این جهت موضع ذنب را در تقویم نیاورند.و اهل احکام (5)گویند رأس،سعد است و فزاینده و ذنب، نحس است و کاهنده.

و صورت مدارین و عقدتین (6)به حسب تسطیح بدینگونه است:

ص:304

1- (1)) -ن.خ:+سه رقم ثبت کنند.
2- (2)) -ن.خ:+برج و.
3- (3)) -ن.خ:+موضع.
4- (4)) -ن.خ:در هفتم همان برج است که رأس در آن جاست.
5- (5)) -نجوم احکامی.
6- (6)) -ن.خ:-مدارین و عقدتین.
فصل نهم:

در ساعات (1)شبانروزی

که نزد منجّمین عبارت است از نصف النهار تا نصف النهار دیگر،و نزد اهل شرع از شام بود تا شام دیگر،و نزد اهل فرس از طلوع آفتاب بود تا طلوع دیگر.و شبانه روز مذکور را به بیست و چهار قسمت کرده (2)و هرقسمی را ساعتی خوانند،و هرساعتی را به شصت قسمت کرده اند و هرقسمی را دقیقه نامند.و در تقویم بعد از جدول رأس به ازاء نصف النهار هرروزی ساعات و دقایق (3)نویسند؛و آن حرکت نصف النهار شمس بود در آن روز.و آن ساعت و دقیقه را دوچندان نمایند،ساعات و دقایق تمام روز باشد.

و آن را از بیست و چهار نقصان کنند (4)آنچه باقی ماند ساعات و دقایق شب باشد،و روز از وقت تحویل آفتاب به حمل (5)تا به سرطان افزاید و در نصف دیگر بکاهد،و شب بعکس این باشد.پس لازم آید که بلندترین روزها و کوتاه ترین شبها (6)وقت تحویل آفتاب به سرطان باشد و کوتاه ترین روزها و بلندترین شبها وقت تحویل آفتاب به جدی باشد.و وقت تحویل آفتاب به (7)حمل و میزان،روز و شب برابر باشد.

و این ساعات (8)را مستوی خوانند،و نوعی دیگر آن باشد که هرروز و شبی را جدا جدا به دوازده قسم متساوی (9)قسمت نمایند و این ساعات (10)را معوج خوانند و ساعات زمانی نیز گویند و مقدار هرساعتی به حسب درازی و کوتاهی روز یا شب (11)می افزاید و می کاهد.

ص:305

1- (1)) -ن.خ:ساعت.
2- (2)) -ن.خ:کرده اند.
3- (3)) -ن.خ:دقیقه را.
4- (4)) -ن.خ:نمایند.
5- (5)) -ن.خ:جدی.
6- (6)) -ن.خ:-و کوتاه ترین شب ها.
7- (7)) -ن.خ:+اول.
8- (8)) -ن.خ:ساعت.
9- (9)) -ن.خ:مساوی.
10- (10)) -ن.خ:ساعت.
11- (11)) -ن.خ:+باشد.
فصل دهم:

در احوال بروج

بدان که حمل و ثور و جوزا،بروج بهاری اند،یعنی مدّت مکث آفتاب در این سه برج فصل بهار باشد.و سرطان و اسد و سنبله،بروج تابستانی اند،یعنی مدّت مکث آفتاب در این سه برج فصل تابستان باشد.و میزان و عقرب و قوس،بروج خریفی اند،یعنی مدّت مکث آفتاب در این سه برج فصل خریف باشد.و جدی و دلو و حوت بروج زمستانی اند یعنی مدّت مکث آفتاب در این سه برج فصل زمستان باشد.و برجهای اوایل این چهار فصل را که حمل و سرطان و میزان و جدی باشد،منقلب خوانند؛و بروج اواسط این فصول را که ثور و اسد و عقرب و دلو باشد،ثابت خوانند؛و بروج اواخر این فصول را که جوزا و سنبله و قوس و حوت باشد،بروج ذو جسدین خوانند.و بروج بهاری و تابستانی را بروج شمالی و عالی خوانند،و بروج خریفی و زمستانی را بروج جنوبی و منخفض خوانند.و بروج تابستانی و خریفی را مستقیم الطلوع خوانند،و بروج بهاری و زمستانی را معوج الطلوع خوانند،و برج حمل و اسد و قوس،بروج آتشی اند،و ثور و سنبله و جدی بروج،خاکی اند،و جوزا و میزان و دلو،بروج هوائی اند (1)و سرطان و عقرب و حوت بروج،آبی اند.و حمل،مذکر است و ثور،مؤنث و جوزا،مذکر و سرطان،مؤنث؛ و باقی بروج بدین قیاس باشد (2).

و نیز مناسب بود که طبایع بروج بیان شود.بدان که حمل،گرم و خشک است و ثور، سرد و خشک و جوزا،گرم و تر و سرطان،سرد و تر و اسد،گرم و خشک و سنبله،سرد و خشک و میزان،گرم و تر و عقرب،سرد و تر و قوس،گرم و خشک و جدی،سرد و خشک و دلو،گرم و تر و حوت،سرد و تر باشد.و مدّت طلوع این بروج مختلف باشد (3)چنانکه خواجه نصیر-علیه الرحمه-می فرماید:شعر

«طلوع برج و ساعاتش مفصل گویم و مجمل صیا اک ای ال ال بطب حجبک دزبک هو بل»

ص:306

1- (1)) -ن.خ:بادی اند.
2- (2)) -ن.خ:+که در جدول ایراد شده است.
3- (3)) -ن.خ:+و جدولی ایراد شد تا بر مبتدی آسان شود.
و سرخی (1)زمان طلوع است و سیاهی نشان بروج.و جدولی ایراد شد تا بر مبتدی آسان شود (2).

جدول 3

فصل یازدهم:

در نظر و تناظر

و او (3)چنان بود که چون دو کوکب در یک برج و یک درجه و یک دقیقه جمع شوند آن را قران و مقارنه خوانند (4).پس اگر این حال میان نیرین (5)اتفاق افتد اجتماع خوانند به جهت آنکه اهل احکام،شمس را مذکر گیرند (6)و قمر را مؤنث و این وقت به منزله

ص:307

1- (1)) -حروفی که زیر آن ها خط کشیده شده است.
2- (2)) -ن.خ:-و جدولی ایراد شد تا بر مبتدی آسان شود.
3- (3)) -ن.خ:اما نظر.
4- (4)) -ن.خ:گویند.
5- (5)) -ن.خ:نیرین را.
6- (6)) -ن.خ:خوانند.
ملاقات ایشان باشد.در شرح بیست باب،بیرجندی می گوید که:شاید این اصطلاح بنابر مناسبت کلام رب العزه باشد که می فرماید وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (1)و اگر این حال میان شمس و کواکب متحیره باشد احتراق خوانند.

و چون میان دو کوکب،دو برج،فاصله (2)بعد باشد آن را نظر (3)تسدیس خوانند،زیرا که میان این دو،کوکب سدس دور است و چون سه برج،بعد باشد تربیع خوانند زیرا که میان این دو کوکب،ربع دور است و اگر چهار برج،بعد باشد نظر تثلیث خوانند،زیرا که میان این دو کوکب،ثلث دور است و اگر شش برج،فاصله (4)باشد آن را مقابله خوانند و مقابله نیرین را استقبال خوانند به جهت آنکه استقبال به معنی مبادرت است و بدر مأخوذ از مبادرت می باشد؛چه در آن وقت قمر بدر می شود یعنی صفحه قمر پر از نور می شود.

و رأس و ذنب را با کواکب (5)جز مقارنه نباشد و آن را مجاسده خوانند و زهره و عطارد را با شمس جز احتراق نباشد،و ایشان را باهم جز مقارنه و تسدیس نبود به تقریب آنکه این دو کوکب از آفتاب،پر (6)دور نشوند؛چه غایت بعد عطارد از شمس بیست و هفت درجه بود و بعد زهره چهل و هشت درجه از طرفین.

و این نظرهای (7)کواکب شش گانه بغیر از قمر (8)در صفحه دست راست برابر هرروزی و شبی که واقع شوند در میان اتصالات کلی نویسند؛و نام ماه های تواریخ مذکوره را و تحویل ستارگان را از برجی به برجی و رجعت و استقامت آنها را نیز (9)همان جا نویسند.

ص:308

1- (1)) -سوره مبارکه قیامت،آیه 9.
2- (2)) -ن.خ:-فاصله.
3- (3)) -ن.خ:-نظر.
4- (4)) -ن.خ:+بعد.
5- (5)) -ن.خ:کوکب.
6- (6)) -ن.خ:بیشتر از بیست و هفت درجه.
7- (7)) -ن.خ:این نظر با.
8- (8)) -ن.خ:+را.
9- (9)) -ن.خ:هم.
اما تناظر دو نوع باشد (1):زمانی و مطلعی.تناظر زمانی آن بود که دو کوکب در دو موضع باشند که آن دو موضع در ساعات روز متساوی باشند؛و آن دو موضع از دو جانب نقطه انقلابست یعنی از سر سرطان و سر جدی که بعد هردو مساوی باشد چنانکه یک کوکب در بیست (2)درجه ثور (3)و دیگری در ده (4)درجه اسد.بعد هریکی از سر سرطان یک برج و ده درجه باشد و از سر جدی چهار برج و بیست درجه،پس در این حال در میان این دو کوکب تناظر زمانی باشد.

و تناظر مطلعی آن بود که دو کوکب در دو موضع در مطالع مساوی باشند.و آن از دو جانب نقطه اعتدال ربیعی و خریفی باشد که آن اول حمل و میزان است؛چنانکه یک کوکب در بیست (5)درجه حوت باشد و دیگری در ده (6)درجه حمل؛چه بعد ایشان از سر نقطه اعتدال ربیعی ده درجه باشد و از نقطه (7)میزان پنج برج و بیست درجه،پس در میان این دو کوکب تناظر مطلعی باشد.

و تناظرات را هم در میان اتصالات کلی نویسند،و باشد که کوکبی متصل شود به کوکبی و پیش از آنکه نظر واقع شود آن اتصال به سبب سرعت یا بطوء (8)یا رجعت یا استقامت باطل شود آن را انتکاث خوانند،و انتکاث را نیز در میان اتصالات کلی نویسند.و علامت نظرات و آنچه بدان تعلق دارد در تقویم بدین نوع رقم کنند:قران و مقارنه:نه؛،تسدیس:س؛،تربیع:ع؛،تثلیث:ث؛،مقابله:ل؛،احتراق عطارد:قد؛، تحویل:یل؛،کوکب مع راس:معس؛،تناظر زمانی:طم؛،تناظر مطلعی:طع؛، انتکاث:ک؛،نهار:ر؛،یوم:م،لیل:ل.

ص:309

1- (1)) -ن.خ:-تناظر دو نوع باشد.
2- (2)) -ن.خ:بیستم.
3- (3)) -ن.خ:+باشد.
4- (4)) -ن.خ:دهم.
5- (5)) -ن.خ:بیستم.
6- (6)) -ن.خ:دهم.
7- (7)) -ن.خ:سر.
8- (8)) -ن.خ:بطئی.
فصل دوازدهم:

در منازل قمر و دیگر احوالات (1)

بدان که در میان بروج دوازده گانه،بیست و هشت منزل از برای قمر تعیین کرده اند و اسامی ایشان بر این ترتیب است: (2)شرطین، (3)بطین، (4)ثریا، (5)دبران، (6)هقعه، (7)هفعه، ذراع،نثره،طرفه،جبهه،زبره،صرفه،عوا،سماک،غفر،زبانا،اکلیل،قلب،شوله،نعایم، بلده،ذابح،بلع،سعود،اخبیه،مقدم،مؤخر،رشا؛و قمر هرروزی در منزلی باشد تقریبا.

قمر در نصف النهار (8)هرمنزلی که باشد نام آن منزل را در جدول جداگانه در صفحه دست چپ که تعلق به قمر دارد نویسند.

و شمس هرسیزده روز در منزلی باشد،و چون از آن منزل گذرد آن منزل در مشرق ظاهر شود و طلوع آن منزل را نیز در میان اتصالات کلی نویسند.و کوکبی از متحیّره که از شعاع آفتاب بیرون آید یا در شعاع آفتاب مخفی شود،ظهور و (9)خفای (10)کوکب را در جدول اتصالات کلی نویسند؛و علامت (11)ظهور و خفا را بدین نوع رقم کنند:ح د ب یعنی خفای عطارد مغربی.ط ه ق یعنی ظهور زهره مشرقی.

و در صفحه دست چپ که تعلق به قمر دارد چهار (12)جدول باریک برکشند و در اول، ایام هفته را نویسند و در دوم،ایام (13)و در سیم،انتقال قمر از برجی به برجی به ساعات (14)و دقایق گذشته از روز یا شب.و در چهارم رقم نشان های بروج دوازده گانه.

و بعد از چهار جدول مذکور شش جدول متساوی برکشند جهت نظرات قمر با کواکب

ص:310

1- (1)) -ن.خ:+احوال.
2- (2)) -ن.خ:+ا.
3- (3)) -ن.خ:+ب.
4- (4)) -ن.خ:+ج.
5- (5)) -ن.خ:+د.
6- (6)) -ن.خ:+ه.
7- (7)) -ن.خ:+و.
8- (8)) -ن.خ:-نصف النهار.
9- (9)) -ن.خ:-ظهور و.
10- (10)) -ن.خ:+آن.
11- (11)) -ن.خ:علامات.
12- (12)) -ن.خ:دو.
13- (13)) -ن.خ:+ماه عربی.
14- (14)) -ن.خ:از ساعت.
سته باقیه؛و بالای جدول های مذکور نام کواکب شش گانه را نویسند و ابتدا به آفتاب نمایند،و بعد به زحل و به مشتری و به مریخ و به زهره و به عطارد و بدین ترتیب.و هر روز یا شبی که قمر را به یکی از کواکب شش گانه نظری باشد در جدول همان کوکب رقم آن نظر و رقم آن ساعتی که نظر (1)باشد و علامت روز یا شب بنویسند.

و هرگاه قمر به برجی نقل کند که در آن برج به کوکبی ناظر خواهد شد اما هنوز بحدّ اتصال نرسیده گویند بعید الاتصال است،و اگر از کوکبی منصرف شده باشد و دیگر (2)کوکبی نخواهد دید گویند خالی السّیر است.و اگر در برجی هیچ کوکبی را نبیند گویند وحشی السّیر است.و این اتّصالات یعنی نظرات قمر را با کواکب شش گانه ممازجات قمری خوانند به سبب کثرت اتصال (3)قمر با این کواکب و آمیزش دادن طبایع ایشان با یکدیگر.و در همان جداول ممازجات،حالات قمر را (4)نویسند و حالات قمر آن بود که قمر به رأس (5)کی رسد،و دیگر در رسیدن قمر (6)به تحت الشعاع (7)و غایت امتداد آن شصت ساعات (8)مستوی باشد و ابتدای آن وقتی بود که بعد قمر از شمس دوازده درجه باشد.و دیگر شرف و هبوط و نیّره و طریقه که رسیدن قمر است به نوزده درجه میزان، و درجه نیّره برابر درجه طریقه باشد و قمر مع کید،و گویند کید کوکب نحس است و سیر او معکوس باشد،و دوری به صد و چهل و چهار سال تمام کند و برجی را در دوازده سال،و هرماه دوازده دقیقه و نیم (9)حرکت کند.و صاحبان رصد گفته اند که آن چنان کوکبی در فلک پدیدار نیست. (10)

ص:311

1- (1)) -ن.خ:+در آن واقع.
2- (2)) -ن.خ:-از کوکبی منصرف شده باشد و دیگر.
3- (3)) -ن.خ:اتصالات.
4- (4)) -ن.خ:+به سرخی.
5- (5)) -ن.خ:+و ذنب.
6- (6)) -ن.خ:+بود.
7- (7)) -ن.خ:و خروج الشعاع.
8- (8)) -ن.خ:+ساعت.
9- (9)) -ن.خ:-و نیم.
10- (10)) -ن.خ:و صاحبان رصد گویند که آن چنان کوکبی پدیدار است.
و این حالات قمر را در صفحه دست چپ در میان جداول شش گانه بدین نوع رقم کنند:قمر مع رأس:س د ب ر،و قمر مع ذنب:لب ب له ل،و قمر در شرف:ف ط و ل،قمر در هبوط:ط ب ی ر،قمر در نیّره:ه ح مح ل،قمر در طریقه محترقه:قه ح لح ر،قمر در تحت الشعاع:بع د بط ر،قمر خروج الشعاع:حع د یب ل،قمر مع کید:د ح د ر.

و بعد از شش جدول مذکور،چهار جدول باریک برکشند و در جدول اوّل تاریخ ترکی نویسند که حکمای ترک و خطا (1)وضع نموده اند در عهد غازان پادشاه؛و مبدء آن را از مبدء عالم گرفته اند و از مبدء عالم تا به حال که هزار و صد و هشتاد و یک هجری بوده باشد صد و هشتاد و چهار هزار (2)و هشتصد و هفتاد سال نویسند.و در دوم منازل قمر،و در سیم تاریخ فرس قدیم و در چهارم بست شمس به ساعت و دقایق نویسند؛ و بست در لغت به معنی سیر است و اعراب آن را،ساعات (3)محترقه خوانند و در اختیارات مذموم شمرده اند؛چنانکه امام فخر رازی در اختیارات علاّمه از دالیس حکیم نقل کرده که ضرر حال قمر که عمده محذورات بود در اختیارات کمتر است از ضرر ساعت بست.و گویند که چهار ساعت قبل و هشت ساعت بعد از ساعت بست از جمیع مهمات حذر باید کرد.

فصل سیزدهم:

در خانهای کواکب

بدان که کواکب سبعه را در بروج اثنا عشریه خانه معین باشد؛چنان که اسد،خانه آفتاب است و سرطان،خانه ماه است و هریک از کواکب خمسه متحیره را در بروج اثنی عشریه،دو خانه باشد،یکی در سمت خانه آفتاب و یکی در جانب خانه ماه؛چنان که سنبله و جوزا،خانه عطارد است و ثور و میزان،خانه زهره (4)؛و حمل و عقرب،خانه

ص:312

1- (1)) -ختا.
2- (2)) -ن.خ:+سال.
3- (3)) -ن.خ:ساعت.
4- (4)) -ن.خ:+است.
مریخ؛و قوس و حوت،خانه مشتری؛و جدی و دلو،خانه زحل باشد و در مقابل خانه هریک از کواکب وبال او باشد چنان که خواجه نصیر-علیه الرحمه-به رشته نظم کشیده که خانه کواکب و وبال ایشان نیز معلوم می شود.و سرخی (1)نشان بروج و سیاهی نشان کواکب بود:

«صفر ز خ او ه بهد جردس حیای طیل در مقابل خانه باشد هروبالی ای عدیل».

فصل چهاردهم:

در شرف و هبوط کواکب

بدان که کواکب سیّاره را در بروج اثناعشریه موضعی و مقامی چند است که آنها را شرف و سعادت باشد و هروقتی که بدان جا رسند،در تقویم شرف و هبوط نویسند در میان اتصالات کلی؛چنان که آفتاب را در نوزده درجه حمل شرف باشد و قمر را در سه درجه (2)ثور؛و زحل را در بیست و یک درجه (3)میزان؛و مشتری را در پانزده درجه (4)سرطان؛و مریخ را در بیست و هشت درجه (5)جدی؛و زهره را در بیست و هفت درجه (6)حوت؛و عطارد را در پانزده درجه (7)سنبله؛و هبوط هریک از کواکب مقابل درجه شرف باشد.

و رأس و ذنب را نیز شرف و هبوطی باشد چنان که شرف رأس در سه درجه جوزا و شرف ذنب در سه درجه قوس و هبوط هریک برابر شرف باشد (8).و استادان در این

ص:313

1- (1)) -در نسخه خطی،زیر حروف قرمز،خط کشیده شده است.
2- (2)) -ن.خ:+از.
3- (3)) -ن.خ:+از.
4- (4)) -ن.خ:+از.
5- (5)) -ن.خ:+از.
6- (6)) -ن.خ:+از.
7- (7)) -ن.خ:از.
8- (8)) -در نسخه بدل پس از عبارت سنبله تا استادان بدین نحو آمده است:و شرف راس در سه درجه از جوزا و شرف ذنب در سه درجه از قوس،و هبوط هریک از کواکب و عقدتین مقابل درجه شرف باشد و.
باب حروفی وضع نموده اند بدین نوع:«فلوکا یجیه خط کح سصیط هیا کز ده یه راج بسج» (1).سرخی نشان کواکب و بروج است و سیاهی نشان درجات شرف.

اما برج شرف تا آخر شرف باشد و لیکن درجه معدود قوی تر باشد،و کوکب چون روی در شرف دارد قوتش در تزاید باشد و چون از درجه شرف بگذرد روی در نقصان داشته باشد.و شرف و هبوط کواکب را در تقویم به سرخی بدین نوع رقم کنند:فد لد ب لا (2)یعنی شرف عطارد در شب چهارشنبه دو ساعت و سی و یک (3)دقیقه است از شب. (4)

یعنی هبوط شمس یوم پنج شنبه هفت ساعت و سی و چهار دقیقه از روز است.و شرف و هبوط کواکب را به سرخی نویسند و احتراق و ظهور کواکب را به سیاهی نویسند.

فصل پانزدهم:

در ارباب مثلثات

بدان که این دوازده برج،هرسه برج در یک مزاجند و به این جهت آن را مثلثات اربعه خوانند چنان که ها د ح (5)مثلثه آتشی باشند و ارباب ایشان به روز،شمس و مشتری و زحل باشد و به شب،مشتری بر شمس مقدم باشد.

ا ه ط مثلثه خاکی اند و ارباب ایشان به روز،زهره و قمر و مریخ و به شب،قمر بر زهره مقدم باشد.ب و ی مثلثه هوائی اند و ارباب ایشان به روز،زحل و عطارد و مشتری باشد و به شب،عطارد بر زحل مقدم باشد.ح ر یا مثلثه آبی اند و ارباب ایشان به روز، زهره و مریخ و قمر باشد و به شب،قمر بر مریخ مقدم باشد.و ترتیب این مثلثات را خواجه نصیر-علیه الرحمه-به رشته نظم کشیده،شعر:

ص:314

1- (1)) -حروف با خط زیر نشانه رنگ قرمز در نسخه ی اصلی است؛م.
2- (2)) -ن.خ:فد لد ب لد.
3- (3)) -ن.خ:چهار.
4- (4)) -ن.خ:طس فور لد.
5- (5)) -ن.خ:ها ح د.
«نسیل تهرخ هلدی مهخر به شب حرف دوم میدار بر سر»

فصل شانزدهم:

در حدود کواکب

بدان که هریک از کواکب متحیّره را در بروج اثناعشریه حدّی هست که آن حد به چند درجه (1)معیّن می باشد؛و استادان در حدود،اختلاف بسیار کرده اند لیکن مشهورترین، (2)حدود مصریان است که در این جدول،تقسیم کواکب و حدود هریکی به ترتیب نموده شده است (3).و نوعی دیگر وجوه ایشان باشد و تقسیم او چنان باشد که هر برجی را به سه قسمت کنند و هرقسمی را به کوکبی دهند بر توالی؛و ابتدا به حمل کنند (4)و ده درجه اول حمل را به صاحبش دهند که مریخ است.و ده درجه دیگر او را به شمس دهند که تحت فلک مریخ است (5)؛و ده درجه آخر حمل (6)را به زهره دهند که تحت فلک شمس می باشد (7).و ده درجه اوّل ثور را به عطارد و ده درجه وسط (8)او را به قمر و ده درجه آخر (9)را به زحل؛و باقی بر این قیاس.و دو جدول به جهت حدود و وجوه،به جهت تقسیم بروج به کواکب ایراد شد تا بر مبتدی آسان شود.جداول این است: (10)

ص:315

1- (1)) -ن.خ:برج.
2- (2)) -ن.خ:-حدود.
3- (3)) -ن.خ:باشد.
4- (4)) -ن.خ:-به حمل کنند.
5- (5)) -ن.خ:تحت فلک او می باشد.
6- (6)) -ن.خ:+او.
7- (7)) -ن.خ:-که تحت فلک شمس می باشد.
8- (8)) -ن.خ:دیگر.
9- (9)) -ن.خ:ثور.
10- (10)) -از عبارت«و دو جدول»تا«جداول این است»در نسخه بدل به این صورت آورده شده: جدول موعود این است.
جدول 4

جدول 5

ص:316

و اهل احکام گویند که هرگاه کوکب در خانه باشد پنج خط دارد و چون در شرف باشد چهار خط دارد و چون در مثلثه باشد سه خط دارد و چون در حد باشد دو خط و چون در وجه باشد یک خط.

فصل هفدهم:

در بیان اوج و حضیض کواکب

بدان که شمس و کواکب متحیّره در دو هزار (1)سال،اوجشان از برجی به برجی منتقل شود (2)و در هفتاد سال شمسی یک درجه قطع کند و حضیض هرکوکبی مقابل اوج او باشد الاّ اوج عطارد،که او را دو حضیض باشد در دو تثلیث اوج (3)،چنانکه الحال اوج عطارد در عقرب است و حضیض او یکی در سرطان و یکی در حوت می باشد.

و در این زمان که هزار و صد و هشتاد و دو هجری بوده باشد اوج زحل در قوس بود به چهارده درجه و سی و نه دقیقه،و اوج مشتری در سنبله باشد به بیست و دو درجه و پانزده دقیقه.و اوج مریخ در اسد است به بیست و شش درجه و چهل دقیقه،و اوج شمس در سرطان است به پنج درجه و چهار (4)دقیقه و اوج زهره در جوزاست به بیست و هفت درجه و نه دقیقه،و اوج عطارد در عقرب است به نه درجه و دوازده دقیقه.و اوج قمر در وقت اجتماع و استقبال باشد،و حضیض او (5)وقت دو تربیع است.و این اوجها به حسب زیج جدید میرزا الغ بیگ باشد و بودن کواکب در اوج قوت و سعادت باشد.

فصل هجدهم:

در بیان نظرهای کواکب

بدان که تثلیث و تسدیس،نظر دوستی اند و تثلیث نظر تمام دوستی و تسدیس نظر نیم دوستی.و مقابله و تربیع،نظر دشمنی باشند،مقابله نظر تمام دشمنی و تربیع نظر نیم

ص:317

1- (1)) -ن.خ:+و صد.
2- (2)) -ن.خ:نقل کند.
3- (3)) -ن.خ:-اوج.
4- (4)) -ن.خ:چهارده.
5- (5)) -ن.خ:قمر در.
دشمنی.و مقارنه با سعد،سعد (1)باشد و با نحس (2)،نحس؛و تناظر نیز چنین باشد.و نظر دوستی، (3)میان کواکب سعد (4)به غایت نیکو باشد و نظر دشمنی میان ایشان (5)به غایت بد بود.و نظر دشمنی (6)میان کواکب نحس (7)به غایت بد بود (8)و نظر دوستی در میان ایشان چندان نیک نباشد.و چون کوکب متوجّه نظر (9)باشد گویند فلان کوکب متصل است و چون اتصال تمام کند (10)و بگذرد گویند کوکب منصرف است.

و حد نظر را جرم گویند و مناسب بود که اجرام کواکب سبعه در این موضع بیان شود تا ابتداء و انتهای نظر که رسیدن جرم به جرم و مرکز به مرکز که آنرا مقارنه خوانند و گذشتن جرم از جرم معلوم باشد.

بدان که جرم زحل ط درجه می باشد و جرم مشتری نیز ط درجه و جرم مریخ ح (11)درجه و جرم شمس یه درجه و جرم زهره ر درجه و جرم عطارد نیز ر درجه و جرم قمر یب درجه می باشد چنان که استادان در این فرد جمع نموده اند؛نظم:

«بدان اجرام سیّارات بی ریب ل ط ی ط خح سیه هز د ز ر یب»

فصل نوزدهم:

در منسوبات کواکب از طبقات مردم

بدان که زحل (12)کوکب اهل قلاع و احشامیان و ارباب زراعات و عمارات و ارباب بیوتات قدیمه و پیران سالخورده و سیاه زنگیان (13)؛و مشتری (14)کوکب وزرا و اشراف

ص:318

1- (1)) -ن.خ:سعید.
2- (2)) -ن.خ:باشد.
3- (3)) -ن.خ:در.
4- (4)) -ن.خ:-سعد.
5- (5)) -ن.خ:-میان ایشان.
6- (6)) -ن.خ:+در.
7- (7)) -ن.خ:نحوس.
8- (8)) -ن.خ:باشد.
9- (9)) -ن.خ:نظری.
10- (10)) -ن.خ:شود.
11- (11)) -ن.خ:م.
12- (12)) -ن.خ:به جای بدان که زحل:«ل»آمده است.
13- (13)) -ن.خ:سیاه رنگان.
14- (14)) -ن.خ:ی.
و سادات و قضات و علما و صلحا است.و مریخ (1)کوکب سپاهیان و لشکریان و کردان و ترکان و دزدان و عیاران باشد؛و شمس (2)کوکب ملوک و سلاطین و حکام و اعیان ملک و (3)امر و نهی بود.و زهره (4)کوکب زنان و امردان و ساده رخان (5)و مطربان و معاشران باشد؛ و عطارد (6)کوکب دبیران و ارباب قلم و حکما و منجمان و هنرمندان و نقّاشان و زرگران و بازرگانان باشد.و قمر (7)کوکب رسولان و مسافران و پیکان و جاسوسان و کاروانها و عوام الناس بود.و قوّت ذاتی کوکب،قوّت منسوبات او باشد و ضعف برعکس.

فصل بیستم:

در آنچه قبل از اوراق دوازده گانه تقویم بیاورند بیان شود

بدان که پیش از مبدء تقویم که روزی باشد که در نصف النهار آن روز،شمس به اوّل درجه حمل باشد (8)،به شرط آنکه در نصف النهار مقدم،در آخر درجه حوت باشد؛زواید چند بیاورند چنان که:

در ورق اول در صفحه دست راست و دست چپ اختیارات نویسند که:بودن قمر در هریک از بروج دوازده گانه از برای چه امر،نیک یا میانه یا بد باشد.

و آنچه در ورق ثانی نوشته شود،در صفحه دست راست زایحه طالع سال ترکی و احکام آن نویسند.و وجه تسمیه او چنان است که حکمای ترک و خطا دوری به دوازده سال قرار داده اند که به دوازده جانور می گردد و هرسالی به جانوری؛و حکم آن سال به طبع و خوی آن جانور نمایند.و ابتداء دور را از موش کنند و بعد به گاو چنان که به رشته نظم کشیده شده است بیت:

موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار زین چار چو بگذری نهنگ آید و مار

و آنگاه به اسب و گوسفند است حساب حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار

ص:319

1- (1)) -ن.خ:خ.
2- (2)) -ن.خ:س.
3- (3)) -ن.خ:+اهل.
4- (4)) -ن.خ:ه.
5- (5)) -ن.خ:زنخان.
6- (6)) -ن.خ:د.
7- (7)) -ن.خ:ر.
8- (8)) -ن.خ:شمس در حمل باشد.
و صفحه مقابل آن،که صفحه دست چپ باشد وقت تحویل سال و تحویل شمس (1)به اول دقیقه حمل بود با تواریخ اربعه مشهوره.

و زایحه طالع سال را نیز به دوازده خانه بیاورند و موضع کواکب سیاره سبعه و عقدتین قمر و بعضی از سهام ضروریه را در زایحه ثبت نمایند.و مناسب بود که منسوبات بروج دوازده گانه ایراد شود:

بدان که هربرجی که در وقت مفروض بر افق مشرق منطبق شود آن را طالع خوانند و آن خانه و عمر و زندگانی و تن و جان باشد،و ابتداء هرکاری به این خانه تعلّق دارد.

و خانه دوّم که آن را بیت المال خوانند،خانه مال و معاش و سود و زیان باشد.و بیت سیّم خانه برادران و (2)نقل و حرکت نزدیک باشد،و اقربا نیز به این خانه تعلّق دارند.

و خانه (3)چهارم خانه پدران و املاک و عواقب کارها باشد و این خانه را وتد الارض خوانند.و خانه (4)پنجم خانه فرزندان و محبوبان و عیش و شادیها باشد.و خانه ششم خانه بندگان و خدمتکاران و شاگردان و بیمارها باشد.و خانه هفتم خانه ازدواج و شرکاء (5)و خصمان و غایبان باشد و این خانه را،وتد غارب و سابع (6)و نظیر طالع خوانند.و خانه هشتم خانه خوف و خطر و مرگ ومیراث و مال غایب باشد.و خانه نهم خانه سفر و علم و دین باشد.و خانه دهم،خانه شغل و عمل سلطانی بود و این خانه را عاشر و وتد السّماء خوانند.یازدهم،خانه امید و سعادت و دوست داران (7)و یاران باشد، و خانه دوازدهم خانه ضد آن و خصمان و چهارپایان.و هرخانه از این دوازده خانه به درجه و دقیقه باشد معیّن؛آن را مرکز خوانند.

و در حواشی دو صفحه مذکور معرفت رؤیت اهله نویسند به این طریق که،در شب بیست و نهم بعدین را که بعد معدل و بعد سوا باشد مشخص نمایند.هرگاه بعدین از

ص:320

1- (1)) -ن.خ:-و تحویل شمس.
2- (2)) -ن.خ:+خواهران و.
3- (3)) -ن.خ:بیت.
4- (4)) -همان.
5- (5)) -ن.خ:ازکار.
6- (6)) -ن.خ:-سابع.
7- (7)) -ن.خ:دولت داران.
دوازده درجه زیاده باشد،یری نویسند،و هرگاه کمتر باشد،لا یری نویسند یعنی دیده نمی شود،و هرگاه بعد مابین ده درجه و دوازده باشد ضعیف و باریک نویسند، (1)و هرگاه (2)مابین چهارده (3)و شانزده باشد بلند و ظاهر نویسند.

و عرض ماه را نیز در شب بیست و نهم مشخص نموده در جدول جداگانه که تحت جدول بعدین است نویسند که عرض شمالی است یا جنوبی،و مقدار عرض ماه را نیز نویسند که چند درجه و چند دقیقه باشد.

و بعد از اوراق دوازده گانه و خمسه مسترقه،دو صفحه بیاورند و در صفحه دست راست جهات سکّزیلدوز را ثبت کنند که هرروز از ماه ترکی در چه سمت می باشد و در کدام جهت بود و در جهتی که باشد (4)به آن جهت سفرکردن و از پی مهمات رفتن مذموم باشد و در تحت الارض به جهت تخم کشتن و درخت نشانیدن بد بود؛و در فوق الارض به جهت عمارات عالی بنا نهادن و طاق زدن بد باشد.

و در صفحه همین حاشیه (5)مذکوره جدولی برکشند به جهت (6)قمر در هربرجی که باشد و نو شود،در روی چه چیز نظر باید کرد.و در صفحه دست چپ که مقابل همین صفحه باشد جداول باریک چند برکشند جهت نظرات قمر با کواکب ستّه باقیه که از برای چه کاری نیک و چه کاری بد باشد.

و هرگاه خسوفی یا کسوفی در آن سال واقع شود در آخر تقویم بنویسند.و زمان شروع بانجلا و زمان خسوف یا کسوف و مدّت تأثیرش در عالم تا چند مدّت است،و در وقت خسوف یا کسوف لون شمس و قمر را نویسند که به چه لون باشد.

و باشد که احکام هرماهی را از اوضاع کواکب مشخص نمایند بر سر همان صفحه آن ماه نویسند.این است آنچه الحال معمول و مصطلح منجّمین و مستخرجین است که در

ص:321

1- (1)) -ن.خ:+و هرگاه بعد مابین دوازده و چهارده درجه باشد،معتدل نویسند.
2- (2)) -ن.خ:+بعد.
3- (3)) -ن.خ:پانزده.
4- (4)) -ن.خ:+رو.
5- (5)) -ن.خ:و در حاشیه همین صفحه.
6- (6)) -ن.خ:+آنکه.
شانزده ورق تقویم می آورند و گاه باشد که به حسب خواهش شخصی،بعضی زواید دیگر هم بیاورند و لیکن معمول نیست و اللّه اعلم بالصواب.

خاتمه

در بیان مجملی از اختیارات

(1)هرامری که خواهی باید هشت (2)شرط بجا آوری و این عمده مخدورات است:

اوّل:باید که قمر مسعود باشد.

دوّم:باید که آن خانه که قمر در اوست مسعود باشد.

سیّم:صاحب خانه که قمر در اوست مسعود باشد.

چهارم:باید که برج طالع وقت نیکو باشد.

پنجم:آنکه صاحب طالع وقت نیکو باشد.

ششم:آنکه باید بیتی که منسوب به آن امر است مسعود باشد.

هفتم:آنکه خداوند خانه که به آن امر منسوب است (3)مسعود باشد.

هشتم: (4)اختیار زراعت کردن مثلا باید که کوکب منسوب به آن که زحل است،مسعود باشد (5).

و هرگاه اختیار شغل و عمل دیوانی باشد باید که کوکب منسوب به آن که شمس است،مسعود باشد و باقی بر این قیاس. (6)

و هرکس را در معرفت تقویم بیش از این حاجت باشد رجوع بر شرح بیست باب ملا مظفّر بیرجندی نماید که مطلب حاصل است؛ان شاء اللّه تعالی.

ص:322

1- (1)) -ن.خ:+بدانکه.
2- (2)) -ن.خ:هفت.
3- (3)) -ن.خ:هفتم:آنکه کوکبی که بدان امر تعلق دارد.
4- (4)) -ن.خ:-هشتم.
5- (5)) -ن.خ:+و هرگاه اختیار نو بریدن و پوشیدن،شروع نموده باشد باید که کوکب منسوب به آنها که زهره است،مسعود باشد.
6- (6)) -ن.خ:+چنانکه گفته اند: حال مه مسعود باید حال بیت و صاحبش حال طالع صاحبش بیت الغرض صاحب غرض
فهرست منابع تحقیق

1-بحار الانوار،علامه مجلسی،ج 81،چاپ مؤسسه الوفاء،بیروت.

2-دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی،آیه اللّه حسن حسن زاده آملی،دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،1371.

3-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی،عبد الحسین حائری 1350،ج 19،چاپخانه مجلس.

4-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی،محمد تقی دانش پژوه و بهاء الدین علمی انوری،ج 1.

5-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران،محمد تقی دانش پژوه 1364،ج 17،چاپ دانشگاه تهران.

6-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مسجد اعظم قم،رضا استادی،1365، چاپخانه سلمان فارسی،قم.

7-فهرست نسخه های خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری،سپهسالار، محمد تقی دانش پژوه و علینقی منزوی،1340،ج 3،چاپخانه دانشگاه تهران.

8-فهرست نسخه های خطی مرکز احیای میراث اسلامی،سید احمد حسینی، 1380،ج 2،چاپ سرور قم.

9-فهرست نسخه های خطی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی،احمد منزوی 1377،ج 1،تهران.

10-فهرست نسخه های عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی،سید جعفر حسینی اشکوری و سید صادق حسینی اشکوری 1383،ج 5،چاپ سرور قم.

11-نشریه نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران،دفتر ششم،محمد تقی دانش پژوه و ایرج افشار،1348،چاپ دانشگاه تهران.

ص:323

ص:324

التعلیقه علی تهذیب الأحکام

اشاره

للعلاّمه المولی محمد اسماعیل الخواجوئی

التحقیق:السید مهدی الرجائی

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

قوله:و لیس عبد اللّه بن بکیر معصوما... (1)

أقول:تجویز مثل هذا بابن بکیر یرفع الوثوق عن روایته رأسا،فکیف یسمّونها إذا لم یکن فی الطریق قادح من غیر جهته بالموثّق کالصحیح،بل ما ذکره الشیخ هنا یرفع الاعتماد عن مطلق الموثّق،و هو رحمه اللّه قد اشترط فی کتب الأصول فی قبول الروایه الایمان و العداله،و کلامه هنا کأنه مبنیّ علیه.

و من الغریب أنّه تاره یعمل بالخبر الضعیف مطلقا حتّی أنّه یخصّص به أخبارا کثیره صحیحه حیث یعارضه باطلاقها،و تاره یصحّح بردّ الحدیث لضعفه،و اخری یردّ الصحیح معلّلا بأنّه خبر واحد لا یوجب علما و لا عملا،کل ذلک قد وقع منه فی هذا الکتاب.

باب لحوق الأولاد بالآباء و ثبوت الإنسان و أقلّ الحمل و أکثره

قوله:قال أمیر المؤمنین علیه السّلام یعیش الولد لسته أشهر... (2)

أقول:ما ذکره الحکماء و أجمعوا علیه من أن کلّ شهر من شهور الحمل یتولاّه کوکب

ص:325

1- (1)) -التهذیب،ج 8،ص 35،باب احکام الطلاق،ح 26.
2- (2)) -التهذیب ج 8،ص 115،باب الحکم فی اولاد المطلقات،ح 47.
من السبعه،فالشهر الأوّل یتولاّه زحل،و هکذا إلی الشهر السادس فیتولاّه عطارد،فینفح (1)لسانه،و تظهر خلقته،و الشهر السابع یتولاّه القمر فیشتدّ و یقوی،فإن ولد فی هذا الشهر کان حکمه أن یعیش؛لأنّ خلقته تمّت،و استوفت طبایع الکواکب و قواها،یفید أنه إن ولد لستّه أشهر کان حکمه أن لا یعیش؛لأن خلقته وقتئذ غیر تامّه،و لم تستوف طبایع الکواکب و قواها.

و یؤیدّه ما رواه صاحب البحار فی المجلّد العاشر منها عن الصادق علیه السّلام.

قال:و لم یعش مولود قطّ لستّه أشهر غیر الحسین بن علی و عیسی بن مریم علیهم السّلام (2).

و لکن صریح هذا الخبر و بعض أخبار أخر و ما صرّح به الفقهاء و ما روی عن ابن عبّاس أنه قال:من ولد لستّه أشهر ففصاله فی عامین،و من ولد لسبعه فمدّه رضاعه ثلاثه و عشرون شهرا،و من ولد لتسعه فأحد و عشرون.یفید أنّه إن ولد لستّه أشهر کان حکمه أن یعیش کما یفید أنّه لا یعیش فی الشهر الثامن إن ولد فیه،و هو المشهور بین الحکماء أیضا.

قالوا:و السرّ فیه أنّ فی هذا الشهر یتولاّه زحل ثانیا فیصیر کالجامد،و یثقل فی الرحم، و یضعف عن الحرکه السریعه الخفیفه،و فی الشهر التاسع یتولاّه المشتری ثانیا،فیکتب قوّه و صلاحا و حرکه طبیعیه للروح،فکان حکمه أن یعیش إن ولد فیه،و اللّه یعلم.

کتاب الایمان و النذر و الکفارات

قوله:عنه عن أحمد بن محمد عن الحسن بن النعمان عن العیص بن محمد (3).

أقول:فی کتاب رجال محمد بن علی بن شهر آشوب من سواد مازندران فی ترجمه عیص بن القاسم هکذا:لیس فی العرب عیص غیر هذا (4)،

ص:326

1- (1)) -نفح الطیب کمنع فاح نفحا و نفاحا بالضمّ و نفحافا و الریح هبّت و العرق نزی منه الدم و الشیء بسیفه تناوله و فلانا بشیء أعطاه؛القاموس المحیط ج 1،ص 253.
2- (2)) -بحار الأنوار،ج 25،ص 254،باب ان الأئمه من ذریه الحسین علیه السّلام.
3- (3)) -التهذیب،ج 8،ص 301،باب الایمان و الاقسام،ح 109.
4- (4)) -معلم العلماء،ص 89،برقم:618،طبعه النجف الأشرف.
قال ملاّ عنایه اللّه القهپائی فی بعض حواشیه علی مجمع الرجال:ابن شهر آشوب من الأئمّه فی الرجال المتتبّع المعتبر قوله فی أمثال هذا (1).

أقول:ما فی هذا السند من ذکر عیص بن محمّد یدلّ علی عدم تتبّعه و اعتبار قوله فی أمثال هذا،و یؤیّده ما ذکره الکشی (2)و نقله النجاشی فی رجاله (3)من عیص بن أبی شیبه، و اتّحاده مع عیص بن القاسم،بأن یکون أبو شیبه کنیه القاسم والد عیص.

هذا بعید؛لأنّهم لم یذکروه فی الکنی من کنیه،بل أبو شیبه علی ما ذکروه منحصر فی الفراری و الأسدی عقیبه بن شیبه.

و یمکن أن یقال:إنّ العیصین هذین لیسا من العرب،و کلام ابن شهر آشوب فیه،و فیه أیضا تأمل،و کیف یصّح هذا الحصر و دون إثباته خرط القتاد.

و علی أیّ حال فالسند بعیص بن محمّد هذا مجهول؛لأنّه غیر مذکور فی الرجال، و منه یظهر وجه حصر ابن شهر آشوب؛لأنّه لمّا تتبّع فی الرجال و لم یجد عیصا غیر ابن القاسم و زعم اتّحاده مع ابن أبی شیبه حکم بانحصاره فیه.

و فیه ما هو المشهور بین الطلبه عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود،و مع ذلک فکان المناسب أن یقول:لیس فی رجال الحدیث عیص غیر هذا،لا أن یقول لیس فی العرب عیص غیر هذا؛لأنّه مجرّد دعوی بلا دلیل لا یساعد فی اثباتها التتبّع،کما لا یخفی (4).

ص:327

1- (1)) -مجمع الرجال،ج 4،ص 308.
2- (2)) -اختیار معرفه الرجال،ج 2،ص 652،رقم:669 و فیه:العیص بن القاسم.
3- (3)) -رجال النجاشی،ص 302،برقم:824.
4- (4)) -روی الکشی عن صدقه بن حمّاد،عن أبی سعید الآدمی،عن موسی بن سلام،عن الحکم بن مسکین،عن عیص بن القاسم،قال:دخلت علی أبی عبد اللّه علیه السّلام مع خالی سلیمان بن خالد، فقال لخالی من هذا الفتی؟-
باب النذور

قوله:و الحجّ أحقّ من التزویج (1).

أقول:بیان لکون متعلّق النذر و هو کفّ النفس عن التزویج قبل الحجّ راجحا،بأنّ الحجّ أحقّ بالنسبه إلیه من التزویج،فیکون مرجوحا و الکفّ عنه راجحا،فینعقد النذر، فلمّا خالفه مع رجحانه صار غلامه معتقا فاعتق من باب الافعال بمعنی صار ذا عتق کقولهم:«أغد البعیر».

و اعلم أنّ هذا السند علی المشهور بین حسن و موثق،و أمّا عندنا فهو صحیح؛لأنّ إسحاق هذا هو ابن حیّان لا ابن موسی الساباطی،و أبو علی قد ثبت توثیقه عندنا،کما بینّاه فی مواضع من کتبنا و فی هذا الکتاب أیضا. (2)

قوله«قال فکان رجل جالس و بین یدیه خمسه أرغفه»... (3).

أقول:قد عدّ هذه القضیه أیضا من القضایا الغریبه المنقوله عنه علیه السّلام،و أنت خبیر بأنّه لا غرابه فیها بعد ما بنی الأمر علی مساواه الأرغفه کمّا و کیفا و قیمه،و علی أنّ کلاّ منهم أکل ما أکل الآخر قدرا،کما ورد فی بعض الروایات أنّه علیه السّلام قال:و نفرض أنّکم أکلتم بالسویه لا نعلم الأکثر أکلا من الأقل،فانّ من الظاهر أنّ من قسمته الثمانیه علی الثلاثه یخرج لکل واحد اثنان و ثلاثا رغیفه.

و یظهر منه أنّ الرجل الثالث العابر قد أکل من ذی الثلاثه ثلاثا و من ذی الخمسه

ص:328

1- (1)) -التهذیب،ج 8،ص 304،باب النذور،ح 9.
2- (2)) -و کلامه هذا قدّس سرّه یدلّ علی أنّ حواشیه علی أکثر التهذیب.
3- (3)) -التهذیب،ج 8،ص 318،باب النذور،ح 61.
اثنین و ثلاثا أعنی سبعه أثلاث،فاذا أعطی به ثمانیه دراهم یأخذ کلّ ثلث درهما،و هذا ما لا یخفی علی من له أدنی معارفه بالحساب.

قوله:و بقی له سبعه. (1)

أقول:ورد فی بعض الروایات أنّهما لما اختصما إلی أمیر المؤمنین علیه السّلام فقال لصاحب الثلاثه:خذ ما عرض علیک صاحبک و انصرف و أرض به،فقال:لا و اللّه لا أرضی إلاّ بتمیز الحقّ،فقال علیه السّلام:فلیس لک فی الحقّ إلاّ درهم واحد و له سبعه دراهم،فقال:سبحان اللّه یا أمیر المؤمنین هو یعرض علیّ ثلاثه دراهم و أشرت بها علیّ فلم أرض،ثمّ تقول:الآن لیس لک إلاّ درهم واحد،فقال علیه السّلام:إنّه قد عرض علیک ظنّا منه أنّ ذلک حقّک و أشرت بها علیک الصلح فلم تقبله،فقال الرجل فعرّفنی بتمیز الحقّ ثمّ أقبله.

قال علیه السّلام:نعم أ لیس کلّ رغیفه ثلاثه أثلاث؟

قال:بلی،قال علیه السّلام:فالثمانیه الأرغفه أربعه و عشرون ثلثا،منها لک تسعه أثلاث و نفرض أنّکم أکلتم بالسویّه لا نعلم الأکثر أکلا من الأقلّ،فأکل منک ثمانیه أثلاث أکل لک ثلث واحد،و أکل لصاحبک سبعه أثلاث،فله سبعه دراهم و لک درهم واحد بثلثک،فقال الرجل:الآن رضیت من أمیر المؤمنین (2).

و یظهر منه أنّ المدّعی علیه إذا لم یعلم مقدار ما علیه من الحق یجوز له أن یصلح بما ظنّ أنّه الحقّ،و انّ الحاکم العالم بمقدار الحقّ لا یجب علیه الاعلام به،بل یجوز له أن یصلح بینهما بما یرضی به المدّعی علیه،و إن کان زائدا علی مقدار ما علیه من الحقّ، و انّ بناء الشرع علی الظاهر و الحاکم لا یجب علیه العمل بعلمه؛لأنّه علیه السّلام کان عالما بمقدار الحقّ و بما أکل کلّ منهم،و مع ذلک فرض أنّهم أکلوا بالسویّه و بنی علیه الحکم،

ص:329

1- (1)) -التهذیب،ج 8،ص 318،باب النذور،ح 61.
2- (2)) -راجع:بحار الأنوار،ج 40،ص 263-264،عن الارشاد نحوه و ما نقله هنا هو نقل بالمعنی لا عین ألفاظ الحدیث.
و یؤیده قول النبی صلّی اللّه علیه و آله:«نحن نحکم بالظاهر»و ان المدّعی یجوز له الامتناع من قبول الحقّ الی أن یبیّن له الحاکم مقداره.

باب الوصیه بالثلث و أقلّ منه و أکثر

قوله:أوصی رجل بترکته متاع و غیر ذلک (1).

أقول:الظاهر أنّه کان فی ذمّه هذا الرجل من حقّه علیه السّلام من الخمس و غیره ما یحیط بجمیع مخلّفاته،و کان الرجل فیه علی یقین،و لذلک أوصی له علیه السّلام بجمیع ما خلّف، و کان علیه السّلام یعرف ذلک و لذلک أخذه،لا لأنّه کان من الوصایا،و علیه تنزیل الصورتین الأخراوین،و علی هذا فلا منافاه بین هذه الأخبار و بین ما دلّت علی أنّهم علیهم السّلام کانوا لا یأخذون من الوصایا أکثر من الثلث.

باب وصیه الانسان لعبده و عتقه له قبل موته

قوله:عن الحارثی (2).

أقول:الحارثی مشترک بین ثقه و ضعیف و مهمل،و لکن لیس أحد منهم فی طبقه یکون من أصحاب أبی عبد اللّه علیه السّلام،و الظاهر أنّه مصحّف«الجازی»من أهل الجازیه قریه بالنهرین،و المراد به عبد الغفار بن حبیب الجازی الثقه،و القرینه علیه الراوی فانّ محمّد بن الحسین یروی عن النضر بن شعیب،و هو یروی عن الجازی.

و قال المجلسی قدّس سرّه فی حاشیته علی هذا السند:انّ النضر بن شعیب غیر مذکور (3).

و فیه أنّ ملاّ میرزا محمّد ذکره فی الأوسط،و قال:انّه مجهول (4).

ص:330

1- (1)) -التهذیب ج 9،ص 195،باب الوصیه بالثلث،ح 17.
2- (2)) -التهذیب ج 9،ص 223،باب وصیه الانسان لعبده،ح 23.
3- (3)) -روضه المتقین،ج 14،ص 111.
4- (4)) -خلاصه المقال للأسترآبادی،مخطوط.
و ذکره ملاّ عنایه اللّه فی مجمع الرجال:هو النضر بن سوید الصیرفی (1).

و قال فی ترجمه خالد بن زیاد القلاسنی:له کتاب یرویه عنه النضر بن شعیب الصیرفی (2).

و کتب فی الحاشیه:اشتبه والد النضر أنّه شعیب أو سوید،و کلامهم مشوّش فیه جدّا (3).

و قال فی حاشیته علی ترجمه الجازی:یذکر والد النضر علی العنوانین شعیب و سوید (4).

و قال فی مشیخه الفقیه فی سند فیه النضر بن شعیب:السند صحیح (5).

و کتب فی الحاشیه:قد یقال فی اسم الوالد:سوید،و قد یقال:شعیب،و الأمر مشتبه، و الاتّحاد فی الرجل ظاهر (6).فعلی ما ذکره رحمه اللّه فهذا السند صحیح لا مجهول.

باب الزیادات

قوله:اعتق أبو جعفر علیه السّلام من غلمانه عند موته (7).

أقول:هذا بظاهره ینافره ما مرّ عن الصادق علیه السّلام أنّه قال:انّ أبا جعفر علیه السّلام مات و ترک ستّین مملوکا و أعتق ثلثهم،فأقرعت بینهم و اعتقت الثلث (8).

و لعلّه علیه السّلام أعتق أوّلا شرارهم،ثمّ أعتق من الخیار ثلثهم مبهما،فأقرع الصادق علیه السّلام بینهم و أعتق الثلث.

ص:331

1- (1)) -مجمع الرجال،ج 6،ص 180.
2- (2)) -مجمع الرجال،ج 2،ص 258.
3- (3)) -هذه الحاشیه غیر موجوده فی المطبوع من المجمع.
4- (4)) -مجمع الرجال،ج 4،ص 99.
5- (5)) -روضه المتقین،ج 14،ص 111.
6- (6)) -هذه الحاشیه غیر موجوده فی المطبوع من شرح مشیخه الفقیه.
7- (7)) -التهذیب،ج 9،ص 232،باب من الزیادات،ح 1 و 49.
8- (8)) -التهذیب،ج 9،ص 220،باب وصیه الانسان لعبده،ح 14.
ص:332