گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد نهم
رساله فی عدم انفعال الماء القلیل






اشاره


مؤلّف : المحقق الفقیه، آیه اللّه السید ناصرالدین حجّت

الحسینی النجف آبادی

(1297 1360 ق)

تصحیح و تحقیق : مهدی الباقری السیانی

بسم اللّه الرحمن الرحیم


مقدمه

امیرمؤمنان و پیشوای متقیان، حضرت علی علیه السلام در تبیین جایگاه عالمان و تفاوت آنان با دیگران ، به جناب کمیل بن زیاد نخعی فرمودند : «یا کمیل ! هلک خزّان الأموال و هم أحیاء و العلماء باقون ما بقی الدهر ؛ أعیانهم مفقوده و أمثالهم فی القلوب موجوده»(1) ؛ یعنی : «ای کمیل ! آنانکه مال اندوختند و می اندوزند ، از خاطره ها و یادها می روند در حالی که زنده اند ؛ اما عالمان و دانشمندان تا روزگار باقی است ، مانا و ماندگارند . اگر چه جسم ها و بدن هاشان ، مفقود است و نهان ؛ اما یاد و نامشان در قلوب مردمان برای همیشه پایدار است و جاودان» .

رساله حاضر ، میراث ماندگار یکی از فقیهان و دانشمندان بزرگ اصفهان است که در

ص :145

1- 1 نهج البلاغه ، ص 164 ، حکمت 147 .
اوج شهرت ، غریب است و گمنام . شهرت از آن رو که یکی از آثارش آنچنان مورد توجه است که حتی معاصرینش در زمان حیات او ، به آن استناد نموده و از مؤلّفش با تعابیری چون «سید العلماء الأعلام» یاد می کنند ؛ و گمنام از آن جهت که در بسیاری از کتاب های شرح حال و تراجم، از او نشانی نیست و یا به سختی می توان سراغی گرفت و اگر نبود دستنوشته ای از او که با اختصار ، اطلاعاتی در آن بیان شده شاید ما تاریخ ولادت و زادگاه او را نیز با صراحت ، دقت و جرأت نمی توانستیم ذکر نماییم .

و اینک و در این جا ، آنچه مقابل چشمان خواننده فهیم این نوشتار است ، عصاره آنچه از مؤلّف و آثار وی ، به آن دست یافته ایم ، می باشد ؛ باشد که قدمی هر چند کوتاه در معرفی یکی دیگر از فقیهان شیعه برداشته و کوششی در جهت زدودن غبار غربت از وی داشته باشیم .

حوزه کهن سال اصفهان ، از دیر باز مهد رشد و پرورش مردان مردی بوده که در پرتو تلاش و کوشش و نیز توکل به خداوند و توسل به پیشوایان معصوم علیهم صلوات اللّه ، به بالاترین مراتب علم و تقوا دست یافته و بسان خورشیدی فروزان در آسمان انسانیت تابش نموده و مصباح هدایت برای سایرین بوده و این گونه و بواسطه اینان ، خداوند هستی آفرین ، راه را از بیراهه و سره را از ناسره مشخص نموده تا قانون الهی « لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَهٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَهٍ (1)» انجام پذیرد .

شهر نجف آباد با فاصله ای اندک از اصفهان ، خاستگاه عالمان و ناموران بزرگی بوده که شمارش نام تمامی و یا برخی از آنان از هدف و حوصله این نوشتار خارج است .

یکی از عالمان خودساخته و فرزانگان فرهیخته این دیار ، مؤلّف این اثر ، مرحوم آیه اللّه سید ناصرالدین حجّت حسینی نجف آبادی است .

در این نوشتار نگاهی کوتاه به حیات علمی این فقیه فرزانه داشته و سپس به بررسی

ص :146

1- 1 سوره مبارکه انفال ، آیه 42 .
آثار وی پرداخته و سومین و چهارمین مرحله را به معرفی رساله «عدم انفعال الماء القلیل» و شیوه تحقیق آن اختصاص خواهیم داد .

الف :

درنگی کوتاه در حیات علمی آیه اللّه سید ناصرالدین حجّت نجف آبادی

ولادت و خاندان

در تنها دست نوشته ای که از مرحوم آیه اللّه حجّت نجف آبادی برجای مانده ، شرح حال وی چنین ذکر شده است : «اسم اینجانب ، سید ناصرالدین و نام فامیلی ، حجّت و اسم پدرم ، مرحوم سید هاشم و تاریخ تولدم ، روز سیزدهم رجب از سنه یکهزار و دویست و نود و هفت هجری قمری مطابق با سنه 1258 شمسی و محل تولدم ، در نجف آباد بوده ...»(1) .(2)

مرحوم سید هاشم ، ابن سید حسین حسین آبادی نجف آبادی پدر بزرگوار مرحوم

ص :147

1- 2 دیوان قدریه ، ص 27 و 30 .
2- 3 مرحوم آقا بزرگ تهرانی و سید مصلح الدین مهدوی، ولادت وی را سال 1296 قمری ذکر نموده اند ؛ قسمتی از عبارات دو کتاب «الذریعه إلی تصانیف الشیعه» و «تذکره شعرای معاصر اصفهان»، به ترتیب چنین است : «دیوان ناصر نجف آبادی أو شعره، للسید ناصرالدین حجّت بن محمد هاشم، الحسینی ... ولد و توفی بها فی 1296 1360» ؛ (الذریعه ، ج 9 ، ق 4 ، ص 1157 ، رقم 7463 و «مرحوم سید ناصرالدین حجت نجف آبادی فرزند مرحوم آقا سید محمد هاشم حسینی، خود و پدر از علما و فضلا و ائمه جماعت و مدرسین معروف نجف آباد بودند. ناصر در سال 1296 قمری در نجف آباد متولّد گردید...»؛ (تذکره شعرای اصفهان، ص 453، رقم 497) .
مؤلف از معاصرین مرحوم آیه اللّه سید اسداللّه شفتی(1) و مرحوم آیه اللّه شیخ محمدباقر نجفی اصفهانی(2) و مورد اعتماد این دو بزرگوار بوده است . وی به امر مرحوم سید اسدللّه شفتی و درخواست آصف الدوله حاکم لنجان به آن دیار هجرت نموده و برای مدتی عهده دار امور دینی و بیان احکام شرعی مردم آن سامان می گردد و برخی از تألیفات خویش را نیز در آنجا پدید می آورد .

برخی از آثار مرحوم سید هاشم حسینی نجف آبادی عبارت است از : «آثار الأصفی» ، «تحفه الشریعه» ، «هدیه الملوک» این سه اثر به ترتیب تفسیر سوره های جمعه ، حدید و الرحمن است و نسخه های آن موجود می باشد «کنز العرفان فی تفسیر القرآن» ، «کنز المعارف» ، «مجمع الحجج» و «أعلام الفقهاء» ؛ از چهار کتاب اخیر نسخه ای در دست نیست و مؤلّف در کتاب های دیگر خود از آنها نام برده است .(3)

مرحوم سید هاشم نجف آبادی در کتاب «هدیه الملوک» با عظمت از مرحوم سید

ص :148

1- 1 آیه اللّه سید اسداللّه موسوی شفتی (1227 1290 ق) ، فرزند علاّمه سید محمدباقر شفتی صاحب مطالع الانوار و بانی مسجد سید اصفهان از علمای بزرگ اصفهان و صاحب کتاب هایی چون «اقامه الحدود» و «شرح زیارت عاشورا» می باشد . برای آشنایی بیشتر با وی ، نگر : غرقاب ، ص 221 220 ، رقم 90 ؛ بیان المفاخر ، ج 2 ، ص 351 244 و أعلام اصفهان ، ج 1 ، ص 519 .
2- 2 آیه اللّه شیخ محمدباقر نجفی اصفهانی (1235 1301 ق) ، فرزند علاّمه شیخ محمدتقی رازی نجفی اصفهانی صاحب «هدایه المسترشدین» ، از شاگردان خصوصی شیخ اعظم انصاری ، صاحب کتاب «شرح هدایه المسترشدین» ، بانی مسجد نو بازار و از علمای بزرگ اصفهان می باشد . برای آشنایی بیشتر با وی ، نگر : غرقاب ، ص 196 195 ، رقم 80 ؛ شرح هدایه المسترشدین ، ص 58 15 ؛ تاریخ علمی اجتماعی اصفهان ، ج 2 ، ص 340 313 و قبیله عالمان دین ، ص 62 41 .
3- 3 برای توضیح بیشتر ، نگر : «فهرست نسخه های کتابخانه آیه اللّه حججی» ، ص 195 و 153 .
اسداللّه شفتی نام برده و آن را چنین به پایان می برد : « ... این بود که در شبی که شروع نمودم به تألیف این کتاب به همین نهج آخر شب جمعه اول ماه رمضان سنه 1285 بود که در عالم رؤیا دیدم که در خانه سرکار آقای حجه الاسلام و المسلمین و آیه اللّه فی الأرضین ، نایب الإمام و قبله الأنام ، سمیّ سید الوصیین ، خاتم المجتهدین ، السید السند و العالم المعتمد محبوب ربّ الأمد ، سرکار ، حاجی سید اسداللّه طوّل اللّه عمره و رفع اللّه قدره بودم که سیده نساء آمدند با ... از خواب بیدار شدم و به احدی خواب خود را نگفتم و شروع به تألیف آن نمودم تا این که در 26 شهر صفر سنه 1285 به اتمام رسید ...» .(1)

وی همچنین کتاب «تحفه الشریعه» را به اعلم علمای زمان حجه الاسلام شیخ محمدباقر [نجفی اصفهانی] تقدیم نموده است . شروع تألیف این کتاب اول ماه رجب 1292 و اتمام آن در روزهای پایانی ماه رمضان 1293 می باشد .

سید هاشم نجف آبادی در سال 1311 قمری در نجف آباد رحلت نمود و جسمش در بقعه ای در کنار مسجدی که خود تأسیس نموده بود، در دل خاک آرام گرفت .(2)


حیات علمی


آیه اللّه سید ناصر حجّت نجف آبادی ، مقدمات علوم را از محضر پدر دانشمندش و سایر اساتید زادگاه خود فراگرفت .

وی سپس به سوی دارالعلم اصفهان که آسمانش مزین به ستارگانی چون حضرات شیخ محمدباقر نجفی ، میرزا ابوالمعالی کلباسی ، حکیم جهانگیر خان قشقایی(3) و شیخ

ص :149

1- 1 همان ، ص 154 .
2- 2 نگر : تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص 453، رقم 497؛ و سیمای دانشوران ، ص 78 .
3- 3 استاد و حکیم متأله ، مرحوم جهانگیرخان قشقایی (1243 1328 ق) یکی از عالمان بزرگ اصفهان است که در پی یک تحول روحی وارد حوزه علمیه شد . مدارج علم و کمال را به سرعت طی نمود . در مدرسه صدر اصفهان به تدریس پرداخت و شاگردان بسیاری را پرورش داد . برای آشنایی بیشتر با وی ، نگر : دانشمندان و بزرگان اصفهان ، ج 1 ، ص 468 467 و أعلام اصفهان ، ج 1 ، ص 405 402 .
منیرالدین بروجردی اصفهانی ، بود حرکت نمود و در این شهر در محضر اساتید و اساطین علم و تقوا به دانش اندوزی پرداخت .

دو تن از اساتید وی در اصفهان عبارتند از : علاّمه سید محمدباقر درچه ای(1) و آخوند ملا محمد کاشانی(2) .(3)

این فقیه فرزانه ، پس از چندی ، اصفهان را ترک و به سه شهر مقدس قم ، مشهد و نجف اشرف هجرت نمود و در مدارس علمیه این شهرها بر دامنه علم و دانش خویش افزود و سپس با کوله باری از معارف الهی و به جهت ارشاد مردم و بیان احکام ، به اصفهان بازگشت . وی در مناسبت های مختلف شعر می سروده و تخلص شعری وی «حجت» و «ناصر» بوده است .(4)

ص :150

1- 1 آیه اللّه سید محمدباقر درچه ای (1264 1342 ق) از علمای بزرگ اصفهان و از شاگردان مجدد شیرازی و میرزا حبیب اللّه رشتی می باشد که پس از بازگشت از نجف اشرف در مدرسه نیم آورد اصفهان ، ساکن و به تدریس پرداخت و بزرگانی چون آیه اللّه العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی ، آیه اللّه آقا نجفی قوچانی ، آیه اللّه شیخ غلامرضا یزدی ، استاد جلال الدین همایی از محضر وی استفاده بردند . از آثار نشر شده وی می توان به «رساله فی الغناء» اشاره نمود . برای آشنایی بیشتر با وی ، نگر : «ستاره ای از شرق» ؛ رساله فی الغناء (نصوص و رسائل ، ج 3) ، ص 302 301 و أعلام اصفهان ، ج 2 ، ص 135 133 .
2- 2 علاّمه آخوند ملا محمد کاشانی معروف به «آخوند کاشی» یکی از علمای بزرگ اصفهان بود که به زهد و وارستگی شهرت داشت . وی تا پایان عمر در مدرسه صدر اصفهان در حجره ای زندگی نمود و اهتمام ویژه ای به تدریس و تهذیب طلاب داشت . برای توضیح بیشتر ، نگر : دانشمندان و بزرگان اصفهان ، ج 1 ، ص 36 35 .
3- 3 از افادات جناب حجه الاسلام خزائلی ، در کتاب سیمای دانشوران ، ص 78 .
4- 4 نگر : الذریعه ، ج 9 ، ق 4 ، ص 1158 ، رقم 7463 ؛ تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص 7 45 و تذکره شعرای اصفهان ، ص 724 .
3

نثر زیبای مؤلّف


همان گونه که گذشت مرحوم آیه اللّه سید ناصرالدین حجت حسینی نجف آبادی، افزون بر داشتن طبع شعری روان، از نعمت داشتن نثری موزون و مسجع عربی و فارسی برخوردار بوده است، در اینجا از آن رو که رساله عدم انفعال الماء القلیل، تنها اثر فقهی مؤلّف است، نگاهی گذرا به این بُعد از حیات علمی وی نیز خالی از لطف نیست.

در این قسمت تنها به ذکر قسمتی از مقدمه کتاب الحجه البالغه مهمترین اثر نشر شده مؤلّف و قسمتی از مقدمه رساله عدم انفعال الماء القلیل اکتفا می نماییم:

الف: الحجه البالغه و نثر فارسی مؤلّف:

«قبل از آنکه شمس مقاصد معنویه، از افق عبارات منویه، طالع شود. و پیش از آنکه آفتاب افادت مقصوده، از مطلع جملات معهوده، لامع و مرتفع گردد. و اسبق از آنکه طیور معانی، از وکر [= آشیانه] الفاظ، پرواز کند و بر افنان [= شاخه های] افکار و اغصان افهام، باز نشینند و بتغرید [= آوازخوانی] حقائق حقه قرآنیه و نشید [بلند کردن آواز] دقائق احکام فرقانیه، عقول اولی الافئده را جذب و تسخیر نمایند، بلکه در همان مطلع فجر تقریر و اول صبح صادق تحریر لازم است اذان اعلان مقصود از وضع این مقاله، و نشر این رساله، از بالای گلدسته مسجد جامع این کتاب، مسامع اولی الالباب را پر نماید تا خفتگان بیدار، و غافلان هشیار و بیداران خبردار گردند و چشم باز کرده، قصد نماز کنند از خواب غفلت برخیزند و با آب عبرت تجدید طهارت کنند و اگر در خواب سنگین غفلت، به آلایش بهائیت آلوده شده اند به سوی سرچشمه هدایت بیایند و در ماء الحیاه انابت، غسل جنابت نمایند و ذاهبین الی الرب و مسرعین الی الحق بصفوف جامعه اسلامیت، ملحق شوند و بشطر [= جانب] کعبه اسلام، وجه دل را مقبل کنند و با راکعین راکع، و با ساجدین ساجد باشند تا به حقیقت بندگی واصل،

ص :151

و کنه جوهره عبودیت را حاصل کنند و خلعت قرب بپوشند و از کوثر یقین بنوشند « ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَآءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ .(1)»(2)»

ب: رساله فی عدم انفعال الماء القلیل و نثر عربی مؤلّف:

«الثانی: الطهاره مطلقاً إلاّ فی صوره التغییر؛ و هو القول المصور بالدلیل المشیّد المبانی الذی ذهب إلیه العمّانی و المحدث المحقق الکاشانی و الشیخ المحدث الفتونی و غیرهم من المحققین صیارفه المعانی».

4

در کلام دیگران

همانگونه که گذشت اطلاعات ما راجع به این فقیه بزرگ بسیار محدود است؛ از این رو و در این جا به توصیف آن بزرگوار در سخنان سه نفر از معاصرین وی و نیز نویسنده کتاب «سیمای دانشوران» اکتفا می کنیم :

مرحوم آیه اللّه سید ابوالحسن طالقانی : «حضرت سید العلماء الأعلام ، حجه الاسلام ، آقای آقا سید ناصرالدین [حجّت نجف آبادی] ...» .(3)

مرحوم ابوالقاسم پاینده ، مؤلّف کتاب نهج الفصاحه : «سید ناصر [حجّت نجف آبادی] ... مردی بود موقر و باسواد ، مسجدی و منبری داشت ، با مبادی طب قدیم آشنا بود و در آن روزگار که طبیب سیمرغ قاف بود ، حضور وی در شهرک نون [= نجف آباد] نعمتی بود» .(4)

مرحوم سید مصلح الدین مهدوی (مؤلّف کتاب دانشمندان و بزرگان اصفهان): «مرحوم سید ناصرالدین حجت نجف آبادی... پس از نیل به مقام اجتهاد، به موطن خویش مراجعت کرده و در آنجا به نشر احکام و تبلیغ مسائل حلال و حرام و ترویج

ص :152

1- 2 الحجه البالغه، ص 3 2.
2- 1 سوره مبارکه جمعه، آیه 4.
3- 3 رسائل حجابیّه ، ج 1 ، ص 418 .
4- 4 نگر : سیمای دانشوران ، ص 79 .
دیانت اشتغال جسته و تا آخر عمر در حضر و سفر آنی غفلت ننمود. مرحوم حجت، شاعری فقیه و ادیبی خطیب بود».(1)

آیه اللّه یوسفی غروی نجف آبادی : «آقای ناصرالدین حجت [نجف آبادی] مجتهد بود و با طب آشنایی داشت و طبابت می نمود . در کنار آن با بهائیت مبارزه می کرد ؛ لذا روزی در حال سخنرانی عده ای می خواستند او را بزنند ... هنگامی که از دنیا رفت مرحوم آیه اللّه حجت از مراجع بزرگ حوزه علمیه قم برای او در قم فاتحه گرفتند» .(2)

حجه الاسلام خزائلی نویسنده کتاب سیمای دانشوران : «آیه اللّه سید ناصر حجت، از فقها ، حکما ، شعرا ، مدرسین ، دانشمندان و اطبای بزرگ زمان خود به شمار می رفت» .(3)


ارتحال و مدفن

:

یکی از سخت ترین برهه های تاریخ اسلام عموما و تشیع خصوصا و روحانیت شیعه بالاخص، بیست و پنج سال آغازین قرن چهاردهم هجری است که از سال 1300 تا 1325 شمسی را در بر می گیرد ؛ برخی از حوادث غم بار این دوره تاریخی عبارت است از :

به قدرت رسیدن وهابیت در حجاز و تخریب قبور امامان بقیع علیهم السلام .

به قدرت رسیدن اتاتورک ، رضاخان و ملک فیصل در ترکیه ، ایران و عراق .

کشف حجاب ، قیام خونین مسجد گوهرشاد ، ممنوعیت برپایی جلسات عزاداری اهل بیت علیهم السلام و تصویب قانون اتحاد شکل لباس در ایران .(4)

ص :153

1- 1 تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص 453، رقم 497.
2- 2 سیمای دانشوران، ص 79.
3- 3 همان .
4- 4 برای اطلاعات تکمیلی ، نگر : اجازات آیه اللّه العظمی سید ابوالحسن اصفهانی ، ص 27 24 .
در این دوران است که عالمان شیعی در ایران با انواع سخت گیری ها و تضییقات از سوی رضاخان قلدر روبرو هستند .(1) و در همین دوران است که ایران در آستانه اشغال از سوی متفقین می باشد .

در چنین زمانی که حوادث سهمگین از هر سو در جریان است ، فقیه نجف آبادی روزهای پایانی عمر پربرکت خویش را سپری می نماید ؛ و شاید از همین جهت باشد که اطلاعات ما از وی و دوران حیات پربرکت ایشان ، بسیار اندک است .

سرانجام این عالم سخت کوش ، پس از عمری سراسر مجاهدت و تلاش در 17 ربیع الاول 1360 مصادف با آغازین روزهای بهار 1320 شمسی در سن 63 سالگی ، چشم از جهان فروبست و جسم پاکش پس از تشییع در قبرستان شش جویه نجف آباد در دل خاک آرام گرفت(2) و بدین گونه دفتر عمر ظاهری یکی دیگر از پرفروغ ترین ستارگان آسمان دانش و تقوای جهان تشیع بسته شد ؛ اگر چه آثار مکتوب و ارزشمند و نیز مجاهدت های وی در جهت زدودن غبار غربت از دین و به خصوص مبارزه بی امان با مسلک جعلی بهائیت ، برای همیشه در قلوب عاشقان فطرت و فضیلت باقی است .

ص :154

1- 1 همان ، ص 35 34 .
2- 2 مرحوم سید مصلح الدین مهدوی در تذکره شعرای معاصر اصفهان (ص 453) و آقای مصطفی هادوی در تذکره شعرای استان اصفهان (ص 724)، مدفن مرحوم سید ناصرالدین حجت نجف آبادی را در مسجد نصیر نوشته اند، که صحیح نمی باشد؛ قسمتی از کلام این دو به ترتیب چنین است: «بالاخره آن مرحوم [سید ناصرالدین حجت نجف آبادی] در شب شانزدهم ربیع الاول 1360 قمری در نجف آباد وفات یافته و در جنب قبر پدر خود در مقبره واقعه در مسجد خویش مدفون شد»؛ «سید ناصرالدین حجّت نجف آبادی ... وفاتش در شب شانزدهم ربیع الاول 1360 قمری اتفاق افتاد در نجف آباد [و] در مسجدی که خود نماز اقامه می کرد در کنار پدر خود مدفون گردید» .
آثار مکتوب


اول : «الحجه البالغه فی تنبیه القلوب الزائغه»

مرحوم حجّت نجف آبادی ، یکی از رسالت های مهم خویش را پاسخ گفتن به شبهات اعتقادی مردم می دانست و در همین راستا شب های دوشنبه هر هفته را به این مهم اختصاص داد و جلسه ای را با همین عنوان پایه گذاری نمود .

آن فقید فرزانه خود داستان آفرینش کتاب «الحجه البالغه» را ثمره همین جلسات دانسته و در مقدمه کتاب چنین می نویسد: «چندی قبل یک نفر از مبلغین از معاریف منسوبین و بهائیین موسوم به «منیر» و معروف به «نبیل زاده»، عبورش به نجف آباد که موطن و مسکن این بنده است افتاده بود و در آن اوقات این فقیر بالذات و المستغنی باللّه الغنی، ناصرالدین بن محمد هاشم الحسینی، شب های دوشنبه مجلسی را برای بیان اصول دین اسلام منعقد ساخته و صلای عام انداخته بودم که هر کس از هر مذهب و ملت و دین و عقیدت، هرگونه اشکال و شبهتی که دارد، با کمال آزادی اظهار کند، تا با نهایت مهربانی جواب شافی و کافی بشنود.

و به این تقریب نبیل زاده به خیال ملاقات با بنده افتاده ، شبی از شب ها در منزلی از منزلها از این حقیر به اسم ضیافت دعوتی شد ، اجابت کردم و در آن مجلس با مشارالیه هم صحبت شدیم ... در آخر مجلس طرح مباحثه مختصر دینی ریخته شد و بنده با کمال نرمی و دلگرمی از شبهات مشارالیه جواب های صواب می دادم و هر گرهی می زد به آسانی می گشادم تا عرصه بر او تنگ و مرکب تقریرش لنگ گردید. ناچار ساعت خود را از جیب بیرون آورد و اظهار خستگی و تعب و عنوان کسالت و گذشتن شب نمود؛ من بنده برای اتمام صحبت، بلکه محض اتمام حجت، خواهنده مجلس دیگری شدم، عذر

ص :155

آوردند که افسوس می خورم، گاری کرایه کرده ام و فردا به طرف شیراز حرکت می نمایم و حال آنکه تا سه چهار روز بعد را واقف بودم که در نجف آباد متوقف بودند.

پس از زمانی دراز از شیراز مکتوبی بعنوان یکی از دوستان خود داده و بنده را هم سلام فرستاده و پیغام کرده بودند، قریب به این مضمون که: فلان را بگوئید حیف است کسی مثل شما با این قریحه و استعداد از قبول راه سداد محروم باشد، عصبیت را کنار بگذارید و به آئین نازنین بهائی که مبنی بر الفت و محبت و دوستی و وداد است درآئید.

بنده هم مکتوبی مختصر در جواب پیغام، برای مشارالیه فرستادم و چون تصور نمی کردم که این مقاله دنباله پیدا کند سواد مکتوب خود را هم که نگاشتم برنداشتم، و به این مضمون مشحون بود که؛ آئین بهائی به واسطه اشتمال بر کدام حقیقت فاضله، و طریقت کامله، برتری به شریعت عادله اسلام دارد تا من دست از حقائق قرآنی، و طرائق فرقانی کشیده، تابع آئین بهائی شوم. هرگاه مقصود الفت و محبت است، اگر مسئله حب الشیئ یعمی و یصم(1) در کار نباشد، تصدیق می شود که تألیف قلوب به واسطه اتباع احکام حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله ، بر وجه اکمل و اتم انجام خواهد یافت و کدام یک از حقائق حقه این عصر است که بر وجه اتم و اعلی و ابلغ و اوفی، در قرآن مجید ذکر نشده باشد، تا ما در طلب آن حقیقت به سوی کتابی دیگر بشتابیم و نیز به طور اختصار دو سه خبر که در آنها امر به الفت و محبت شده بود در آن مکتوب، درج نموده بودم پس از فرستادن آن مکتوب زمانی گذشت، مشارالیه از شیراز جوابی مفصل و دراز فرستاده و بلندپروازی ها نموده بود، کرّ و فرّی کرده و شرح و بسطی داده بود و بواسطه آن که تنها به خانه قاضی رفته بود ، خوشحال هم برگشته بود و ما عین آن مکتوب را برای استحضار خاطر قارئین گرام ، قبل از شروع به جواب نقل می نماییم

ص :156

1- 1 یعنی دوست داشتن انسان چیزی را همانا سبب می شود که شخص نسبت به محبوبش کور و کر می گردد.
و پس از آن مستمدّاً من اللّه به جواب مبادرت می نماییم تا چشمها باز، و حق از باطل ممتاز شود.

و امید است که مشارالیه هم از تعصب انحراف جسته، به انصاف متصف گردد و بحق معترف شود و یا لااقل از این میدان داری شرمساری برد و از مرکب غرور و نخوت فرود آید و بیزاری گیرد» .(1)

این کتاب ، مهم ترین اثر مکتوب و نشر شده مؤلّف است .(2)

این اثر در 482 صفحه در چاپخانه خراسان ، شهر مشهد و به سال 1308 شمسی چاپ و نشر گردید .

الحجه البالغه، پس از نشر ، مورد استقبال اهل فضل و دانش قرار گرفت که برای نمونه به ذکر یک مورد ، اکتفا می کنیم :

قسمتی از عبارات دانشمند معظم ، مرحوم آیه اللّه سید ابوالحسن طالقانی تهرانی(3) در کتاب «محاکمه الحجاب» در این باره ، چنین است : «و هرگاه از تقلید علمای اسلام مضایقه دارید ، پس تقلید علما و فلاسفه اروپا را ملتزم بشوید . چون در این مختصر

ص :157

1- 1 الحجه البالغه ، ص 5 3 .
2- 2 الذریعه ، ج 6 ، ص 260 ، رقم 1420 .
3- 3 سید ابوالحسن طالقانی (1278 1350 ق) یکی از علمای بزرگ و زاهد تهران بوده است . وی در نزد برخی از بزرگان شیعه ، مانند میرزای شیرازی و سید اسماعیل صدر ، شاگردی نموده و پس از مدتی تحصیل به تهران بازگشته و به انجام وظایف شرعی و مردمی مشغول شده است . کیمیای هستی ، مقاله اثنا عشریه ، محاکمه الحجاب ، و السیاسه الحسینیه از آثار این دانشمند فقید است . مرحوم آیه اللّه سید ابوالحسن ، پدر گرامی مرحوم آیه اللّه سید محمود طالقانی و دوست صمیمی مرحوم آیه اللّه سید حسن مدرس می باشد . وی ، در 18 شعبان سال 1350 قمری (= 1311 شمسی) در تهران چشم از جهان فروبست و در همان ماه جسدش به قبرستان دارالسلام نجف ، انتقال یافت و در آنجا به خاک سپرده شد . برای توضیح بیشتر ، نگر : آشنایی با مشاهیر طالقان ، ص 50 49 .
مقاله ، نقل عبارات آن ها لازم نیست ، هر که بخواهد رجوع کند به کتاب مستطاب «حجه البالغه» ، حضرت سید العلماء الأعلام ، حجه الاسلام ، آقای آقا سید ناصرالدین [حجّت نجف آبادی] که در جواب نبیل زاده مرقوم فرموده اند ، و در مشهد مقدّس به طبع رسیده ...» .(1)

دوم : رساله «عدم انفعال الماء القلیل»

این رساله ، مهم ترین اثر فقهی مؤلّف است که توضیح درباره آن در ادامه خواهد آمد .

سوم : «دیوان اشعار»(2)

این اثر با عنوان «دیوان قصائد سلطان الشعراء و المتکلمین ... سید ناصر حجّت نجف آبادی» و به اهتمام مرحوم حاج سید حسن حجتی نجف آبادی داماد مرحوم سید محمد نجف آبادی(3) و پسر برادر مؤلّف در چاپخانه خدائی اصفهان ، در سال 1335 شمسی چاپ ، نشر و عرضه گردیده است .

قسمتی از این اثر ، با عنوان «دیوان قدریه» در زمستان سال 1386 شمسی در مجموعه «میراث حوزه اصفهان» به اهتمام حجه الاسلام آقای محمدجواد نورمحمدی، چاپ و عرضه گردید . این اثر شش ماه بعد یعنی در تابستان 1387 شمسی به صورت مستقل و به عنوان اولین اثر مجموعه «میراث دانشمندان نجف آباد» نشر گردید .

چهارم : «المباحث الاصولیه»

با توجه به برخی قرائن می توان احتمال داد که مؤلّف ، اثری نیز در علم اصول داشته است . وی در دو قسمت از رساله «عدم انفعال الماء القلیل» از این اثر نام برده است ؛

ص :158

1- 1 رسائل حجابیّه ، ج 1 ، ص 418 .
2- 2 الذریعه ، ج 9 ، ق 4 ، ص 1157 ، رقم 7463 .
3- 3 نگر : شرح مجموعه گل ، ص 120 .
یک مرتبه در ابتدای البند الثالث ، با این عبارت : « ... قد حقّقنا فی بعض مباحثنا الأصولیه أنه ... فراجع و تفطن» و مرتبه دیگر در نقد کلام شیخ انصاری قدس سره که قسمتی از آن ، چنین است : «قد حقّقنا فی بعض المباحث الأصولیه أنّ ...» .(1)

از این اثر که به احتمال قوی تقریرات اصولی درس های اساتید مرحوم مؤلّف است هیچ گونه اطلاعی جز همین اندازه که ذکر شد ، در دست نیست .

تذکر دو نکته :

دو اثر دیگر را در شمار آثار مرحوم مؤلّف ، نام برده اند که عبارت است از «تفسیر سوره تین» و «صراط مستقیم در رد بهائیت» ؛(2) از این دو اثر کمترین اطلاعی در دست نیست .

نویسنده کتاب «سیمای دانشوران» ، در شمارش آثار مرحوم سید ناصر حجت نجف آبادی ، از دو اثر شعری نام می برد که به ترتیب عبارت است از : «دیوان منشئات» و «دیوان قصائد یا نفخات روح القدس» .(3)

آیا این دو نام ، عنوانی برای دو اثر شعری است یا عکس این ، نیاز به بررسی بیشتر دارد .

مرحوم علاّمه ، آقا بزرگ تهرانی در شمارش آثار عالمان شیعه ، نام سه اثر از آثار مرحوم آیه اللّه حجت نجف آبادی را در کتاب «الذریعه» نام می برد که یکی از آن ها «مثنوی خسرو و شیرین» می باشد ؛ وی در این مورد ، چنین می نویسد : «مثنوی خسرو و شیرین لناصر نجف آبادی ، السید ناصرالدین حجّت ، المذکور ... جاء فیه :

چو شیرین شهره شد در دلربائی غرورش کرد دعوای خدایی» .(4)

ص :159

1- 1 نگر : ص 171 و 198 .
2- 2 نگر : سیمای دانشوران ، ص 81 80 .
3- 3 همان .
4- 4 الذریعه ، ج 19 ، ص 169 ، رقم 798 .
«مثنوی خسرو و شیرین» قسمتی از دیوان ناصر نجفی است . شیخ ناصر نجفی، یکی از شعرای عهد نادری می باشد که پس از وفات پدر ، از نجف اشرف به اصفهان مسافرت نموده و در این شهر ماندگار می شود و سفری نیز به قصد انجام حج ، به حجاز دارد ؛ شرح حال وی در الذریعه ذکر شده است .(1)

ب : معرفی رساله «عدم انفعال الماء القلیل»

مؤلّف در اثر حاضر ، ابتدا در پنج بند ، مباحث مقدماتی را مطرح نموده و پس از آن به نقل آیات و روایات مربوط به این بحث پرداخته و در سومین مرحله ، قسمتی از عبارات و نظریات شیخ انصاری در کتاب الطهاره را ذکر کرده و متعرض نقد آن گردیده و آخرین مرحله را نیز به جمع بندی مباحث و اثبات نظریه خویش اختصاص داده است .


تذکر چند نکته

اول : متأسفانه در سراسر اثر حاضر ، تصریح و یا اشاره ای به زمان شروع به نوشتن و یا فراغت یافتن از آن نشده است و از همین روی هیچ اطلاعی از زمان نگارش این اثر در دست نیست ؛ جز این که به احتمال و با توجه به نوع استدلال ها و ورود و خروج در مباحث ، می توان زمان آفرینش اثر حاضر را در سال های پایانی حیات مبارک مرحوم مؤلّف و پس از فراغت از تألیف کتاب «الحجه البالغه» دانست.

دوم : مؤلّف ، در جای جای کتاب ، به احادیث و روایات پیشوایان معصوم علیهم السلام استناد جسته و در قسمتی از همین اثر ، تأسف خود را به خاطر از بین رفتن قسمتی از روایات ، در دوران های مختلف تاریخی ، چنین بیان داشته است : «و أما الأخبار، فالتی استدلّوا بها حسب ما استدلّوا بنظائرها فهی کثیره ؛ لکن الواصل منها إلینا لاتبلغ

ص :160

1- 1 نگر : همان ، ج 9 ، ق 4 ، ص 1157 ، رقم 7462 .
ثلاثمأه ، بل و لا ثلثی مأه ؛ فیا أسفا علی ما تلف من الأخبار و ضاع فی أطراف الدیار ، أو بقی فی صدور الأحرار، حتی ارتحلوا من الدار الفانیه إلی دار القرار» .(1)

سوم : مؤلّف در این اثر ، عنایت ویژه به نظریات مرحوم شیخ اعظم انصاری داشته و آن را نقل و نقد نموده است .

چهارم : مرحوم حجّت نجف آبادی در این اثر از دو عالم اصولی بزرگ شیعه ، یعنی علاّمه شیخ محمدحسین اصفهانی حائری و مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی به ترتیب با تعبیر «بعض المحققین»(2) و «بعض أئمه التحقیق»(3) یاد می کند .

پنجم: با اندکی دقت در این رساله، می توان به برخی از مبانی رجالی مؤلّف فقید این رساله نیز پی برد که به علّت حجیم شدن مقدمه از توضیح پیرامون آن خودداری نموده و توجه به این بُعد از حیات علمی مؤلّف را به خواننده فهیم این رساله به هنگام مطالعه وا می نهیم.

ششم : با مقایسه بین دستنوشته های موجود از مؤلّف در ابتدای برخی کتاب های کتابخانه وی و نیز تنها شرح حال موجود که به قلم ایشان نوشته شده با خط این رساله ، می توان چنین نتیجه گرفت که رساله حاضر ، به خط کاتب است و خط مؤلّف نمی باشد .

هفتم: نسخه خطی رساله حاضر، توسط حضرت حجه الاسلام و المسلمین محمدجواد نورمحمدی، معرفی و جهت تصحیح و تحقیق در اختیار اینجانب قرار گرفته است.


برخی نکات و شیوه تحقیق رساله «عدم انفعال الماء القلیل»

اول : یکی از مباحثی که از دیرباز بین فقیهان و اندیشوران شیعی مطرح بوده ، بحث

ص :161

1- 1 نگر : ص 197.
2- 2 نگر : ص 164.
3- 3 نگر : ص 194.
انفعال یا عدم انفعال آب قلیل می باشد . همانگونه که مؤلّف در ابتدای این رساله ارزشمند نقل نموده ، پنج دیدگاه در این مورد مطرح و هر یک نیز قائلینی دارد.

قول مشهور ، انفعال است و در مقابل آن ، قول به عدم انفعال می باشد که تعدادی محدود از عالمان شیعه این نظریه را پذیرفته اند

برخی از کسانی که به تصریح یا تلویح ، عدم انفعال آب قلیل را پذیرفته اند ، عبارتند از:

1 فقیه اقدم ، ابن ابی عقیل عمانی ؛(1)

2 میر معزالدین محمد صدر اصفهانی ؛(2)

3 سید محمد عاملی در مدارک الاحکام ؛(3)

4 محدث نامور ، ملا محسن فیض کاشانی ؛(4)

5 محقق فرزانه آقا حسین خوانساری در مشارق الشموس ؛(5)

6 سید صدرالدین رضوی قمی (زنده در 1151 ق و شارح وافیه الأصول) ؛(6)

7 محدث بزرگ ، شیخ محمد مهدی فتونی عاملی (م 1181 ق) ، وی رساله ای دارد با عنوان «عدم انفعال الماء القلیل بملاقاه النجاسه» ؛(7)

ص :162

1- 1 نگر : المعتبر ، ج 1 ، ص 48 و مختلف الشیعه ، ج 1 ، ص 13 ، م 1 .
2- 2 «رساله فی عدم انفعال القلیل ، للسید الأمیر معزالدین محمد الأصفهانی الصدر الأعظم . فیها دفع اعتراضات العلاّمه فی المختلف علی ابن أبیعقیل و إقامه أدله أخر لانتصاره ...» ؛ نگر : الذریعه ، ج 15 ، ص 235 ، رقم 1529 .
3- 3 مدارک الأحکام ، ج 1 ، ص 40 .
4- 4 مفاتیح الشرایع ، ج 1 ، ص 81 ، مفتاح 93 ؛ و الوافی ، ج 6 ، ص 19 .
5- 5 مشارق الشموس ، ج 1 ، ص 272 .
6- 6 «رساله فی الطهارات و أحکامها و فیها اختیار عدم انفعال القلیل ، للسید صدرالدین بن محمدباقر الرضوی القمی» ؛ نگر : الذریعه ، ج 15 ، ص 183 ، رقم 1220 .
7- 7 نگر : تکمله أمل الآمل ، ج 1 ، ص 362 ، رقم 388 و الذریعه ، ج 15 ، ص 235 ، رقم 1530 .
8 شیخ سلیمان ماحوزی (م 1121 ق) ؛(1)

9 سید عبداللّه شوشتری ؛(2)

دوم : مؤلّف در جای جای این اثر به نظریات دیگر أعلام شیعه تصریحاً و یا تلویحاً استناد جسته ؛ محقق کوشیده تمامی این موارد را مستند نموده و حتی مواردی که با تعابیری چون «قیل إنها ...» ، «بعض العلماء» ، «بعض المحققین» و ... ذکر شده را نیز از نظر دور ندارد .

سوم : مرحوم مؤلّف ، گاه از لغات مشکل و نیز اصطلاحات فنی استفاده نموده که تمامی این موارد ، در پاورقی توضیح داده شده است ؛ اصطلاحاتی چون «اصل» و «استاد» و واژگانی چون «مین» ، «غین» و «ینقشع» .

چهارم : در این رساله کم حجم ، ولی دقیق و علمی ، برخی مباحث مربوط به رجال و درایه نیز مطرح شده ، مانند کتاب قرب الإسناد و مؤلّف آن .


و اما سخن پایانی

و سخن آخر این که چنانچه تحقیق این اثر ، در پیشگاه خداوند هستی آفرین جل و علا و پیشوایان معصوم علیهم السلام ، شایسته تعلق اجر و مثوبتی هر چند خرد و اندک باشد نویسنده آن را با تواضعی تمام به محضر همه عالمان راستین شیعه که به حق وارثان رسولان الهی هستند و به ویژه فقیهان ، ناموران و مردان مردی که در دوران سلطنت رضاخان و اوج مظلومیت دین ، فقه و اخلاق ، مردانه قیام نموده و پاسداشت ارزش های الهی را وظیفه اولیه خویش دانسته و در این راه بسان شمع سوخته

ص :163

1- 1 «رساله فی عدم انفعال القلیل ، للشیخ سلیمان بن عبداللّه الماحوزی ... ذکرها فی اجازته للشیخ عبداللّه السماهیجی» ؛ نگر : الذریعه ، ج 15 ، ص 234 ، رقم 1527.
2- 2 نگر :مفتاح الکرامه ، ج 1 ، ص 307.
و نورافشانی نموده تا چراغ هدایت و حجت خداوند بر دیگران باشند ، تقدیم می دارد.

و آخر دعوانا أن الحمد للّه رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا محمد و آله العتره المیامین.

اصفهان

مهدی باقری سیانی

جمادی الاولی 1432 برابر با خرداد 1390

ص :164

برگ اول نسخه خطی عدم انفعال ماء القلیل

ص :165

برگ آخر نسخه خطی عدم انفعال ماء القلیل

ص :166

متن رساله ماء القلیل

اشاره


بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه الذی جعل الماء طهوراً(1) و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین الذین أذهب اللّه عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً .(2)

و بعد ؛ فیقول العبد الفقیر إلی اللّه الغنی الهادی، ناصرالدین بن محمّد هاشم الحسینی النجف آبادی :

لمّا کانت مسأله انفعال الماء القلیل و عدم الانفعال ممّا اختلفت فیها الأقوال(3) و کثر فیها البحث و الجدال [A/2] ، و کانت المسأله ممّا تعمّ بها البلوی و تکثر من المبتلین بها الشکوی بالجهر و النجوی لما فی النجاسه من السرایه(4) و العدوی خصوصاً فی مثل زماننا هذا الذی اختلط فیه المؤمن بالکافر و امتزج الطاهر بالقذر و لایمکن الاحتراز إلاّ لمن هجر الدیار و تتبّع مواقع الأمطار فی البراری و القفار و سکن فی الجبال وراء الأحجار اقتضی الحال أن اُشیر فی المسأله [B/2] إلی أصحّ الأقوال علی ما أدّی إلیه نظری الکال(5) و من اللّه التوفیق و علیه الاتّکال .

ص :167

1- 1 إیماء إلی کریمه : « وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا » ؛ سوره الفرقان ، الآیه 45 .
2- 2 إیماء إلی کریمه : « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » ؛ سوره الأحزاب ، الآیه 33 .
3- 3 راجع : مختلف الشیعه ، ج 1 ، ص 180 .
4- 4 فی المخطوطه «السرابه» ، و لعلّ الصحیح ما اضبطناه .
5- 5 الکال: العاجز و منه کلام مولانا سیّد الساجدین فی دعاء أبوحمزه الثمالی : « ... أفبلسانی هذا الکال أشکرک » ؛ مصباح المتهجّد ، ص 591 .
[نقل الأقوال فی المسأله]


فأقول : إنّ فی المسأله أقوال :(1)

الأوّل : النجاسه مطلقاً عدا ما یستثنی(2) و هو القول المشهور بین الجمهور .(3)

ص :168

1- 1 راجع : مختلف الشیعه ، ج 1 ، ص 13 ، م 1 ؛ مفتاح الکرامه ، ج 1 ، ص 304 307 .
2- 2 و إلیک نصّ کلام الشهید قدس سره فی الذکری : « ... ینجّس قلیل الواقف بالملاقاه فی الأشهر ... و استثنی الأصحاب ثلاثه مواضع : ماء الاستنجاء ، إجماعاً ... و الدم الذی لایستبین ... و ماء الغسل من النجاسه ...» ؛ ذکری الشیعه ، ج 1 ، ص 81 83 ، و لمزید البیان انظر رساله فی أحکام المیاه ، میراث حوزه إصفهان، ج 4 ، ص 40 41 .
3- 3 و إلیک نصّ قسم من کلام المحقق السید محمد جواد العاملی ، صاحب مفتاح الکرامه فی المقام : « ... و هذا الحکم أعنی نجاسه الماء القلیل بالملاقاه ربّما ظهر من الخصال و المجالس أ نّه من دین الإمامیّه ... . و قد نقل الإجماع فی الخلاف علی أصل المسأله فی أربعه مواضع اُخر ... . و فی المهذّب البارع ، أجمع أصحابنا و ندر الحسن بن أبی عقیل . و فی المقتصر [ص 32] ، أجمع أصحابنا إلاّ الحسن بن أبی عقیل . و فی مجمع الفوائد ، هو المعروف من المذهب . و فی التنقیح [الرائع ، ج 1 ، ص 39] ، مذهب کافّه العلماء ، سوی ابن أبی عقیل منّا و مالک من العامه . و فی المختلف [الشیعه ، ج 1 ، ص 13 ، م 1] ؛ و المدارک [الأحکام ، ج 1 ، ص 38] و الدلائل ، أطبق علیه أصحابنا إلاّ ابن أبی عقیل . و فی المدارک [الأحکام ، ج 1 ، ص 138] فی شرح قول المحقق [الحلی فی الشرائع ، ج 1 ، ص 8] : و ینجس الماء بموت الحیوان ذی النفس السائله ، نقل الإجماع علی نجاسه الماء القلیل . و فی الروضه [البهیّه ، ج 1 ، ص 35] ، بعد أن عدّه مشهوراً ، قال : بل کاد أن یکون إجماعاً . و نسب إلی المشهور و الأکثر فی التذکره [الفقهاء، ج 1 ، ص 21]؛ و الروض [الجنان ، ج 1 ، ص 379]؛ و الذخیره [المعاد، ص 10 11]؛ و الکفایه [الأحکام، ج 1 ، ص 50]؛ و شرح الفاضل [الإصفهانی الموسوم بکشف اللثام ، ج 1 ، ص 269]» . مفتاح الکرامه ، ج 1 ، ص 304 306 .
الثانی : الطهاره مطلقاً إلاّ فی صوره التغییر ؛ و هو القول المنصور بالدلیل المشیّد المبانی الذی ذهب إلیه العمّانی(1) و المحدّث المحقق الکاشانی(2) [A/3] و الشیخ المحدّث الفتونی(3) و غیرهم من المحققین صیارفه المعانی .(4)

الثالث : التفصیل بالقول بالأوّل فیما وردت النجاسه علی الماء و فی عکسه بالثانی .(5)

الرابع : القول بالطهاره فی غیر المدرک بالطرف من الدم و بالنجاسه فی المدرک بالطرف منه ؛ و هو المنقول عن الشیخ فی الاستبصار .(6)

الخامس : عین هذا التفصیل بالنسبه إلی کل نجاسه لاقیها الماء القلیل ؛ و قد اختاره فی المبسوط علی ما قیل .(7)

ص :169

1- 1 حکاه عنه المحقق الحلی فی المعتبر، ج 1 ، ص 48 ؛ العلاّمه الحلی فی مختلف الشیعه، ج 1 ، ص 13 ، م 1 و المولی حبیب اللّه الکاشانی فی منتقد المنافع، ج 1 ، ص 214 .
2- 2 مفاتیح الشرایع ، ج 1 ، ص 81 ، مفتاح 93 و انظر : الوافی ، ج 6 ، ص 18 19 .
3- 3 نقل عنه السید العاملی فی مفتاح الکرامه ، ج 1 ، ص 307 ؛ و هو الشیخ محمد مهدی ابن الشیخ محمد الفتونی العاملی من مشایخ المحقق القمی صاحب القوانین و من اساتذه بعض الأعلام نحو السید محمد مهدی بحرالعلوم النجفی صاحب مصابیح الأحکام و الدّره النجفیه و الشیخ جعفر کاشف الغطاء صاحب کشف الغطاء و شرح القواعد و السید محمدجواد العاملی صاحب مفتاح الکرامه ، [معارف الرجال ، ج 2 ، ص 79 ، الرقم 453] . و إلیک نصّ المحدّث الخبیر المیرزا حسین النوری الطبرسی فی شأن المحدّث الفتونی قدس سرّهما : «... نخبه الفقهاء و المحدّثین و زبده الفقهاء العاملین ، أبو صالح ، الشیخ محمد مهدی بن بهاءالدین محمد الفتونی العاملی النجفی ...» ، خاتمه المستدرک، ج 1 ، ص 64 .
4- 4 نحو السید عبداللّه التستری و نقل عنه فی مفتاح الکرامه ، ج 1 ، ص 307 .
5- 5 نحو السید المرتضی فی المسائل الناصریات، ص 72 73 ، م 3 ؛ و مال إلیه السید محمد العاملی فی المدارک، ج 1 ، ص 40 .
6- 6 الاستبصار ، ج 1 ، ص 23 ؛ و لمزید البیان ، انظر : رساله فی أحکام المیاه ، میراث حوزه اصفهان ، ج 4 ، ص 41 42 .
7- 7 المبسوط ، ج 1 ، ص 23 و نقل عن المبسوط ، الفاضل فی منتهی المطلب ، ج 1 ، ص 52؛ و المحقق الخوانساری فی مشارق الشموس ، ج 1 ، ص 190 ؛ و المحقق القمی فی غنائم الأیّام ، ج 1 ، ص 504 ؛ و السید العاملی فی مفتاح الکرامه ، ج 1 ، ص 308 ؛ و الشیخ الأنصاری فی کتاب الطهاره ج 1 ، ص 11 .
[المقدمه]



[البنود الخمسه]


[B/3] و لنبدء قبل الشروع فی المقصود بتقدیم مقدمه تشتمل علی بنود :(1)

[البند الأوّل]

البند الأوّل : لا أظنّک تشکّ فی أنّ مرادهم من الماء القلیل، هو ما دون الکرّ من الراکد بلا مادّه و من الکثیر هو الکرّ فما زاد علیه ؛ هذا فی عرف المتشرّعه و الظاهر أخذه من حیث تعیین القدر من شارع الشریعه .

أمّا علی القول بثبوت الحقیقه الشرعیّه مطلقاً أو فی خصوص المورد فظاهر ، کما یظهر ذلک من صحیحه علی [A/4] بن جعفر ، عن أخیه موسی علیه السلام قال : «سألته عن الحمامه و الدجاجه و أشباههنّ تطأ العذره ، ثمّ تدخل فی الماء ، یتوضّأ منه للصلاه؟ قال : لا ، إلاّ أن یکون الماء کثیراً قدر کرّ من ماء» .(2) فقد فسّر علیه السلام الکثیر بقدر الکرّ .

و من تفسیر الکثیر یعلم تفسیر القلیل، فإنّ القلّه و الکثره من الأمور النسبیّه، فإذا کان الکثیر هو الکرّ فالقلیل ما دونه .

و أمّا علی القول بعدم ثبوت [B/4] الحقیقه الشرعیّه، فلوجود القرینه و هی اشتهار

ص :170

1- 1 البند : العَلَمُ الکبیر ، (فارسی معرّب) ؛ و یطلق فی اصطلاح المحدثین من رجال القانون : علی الفقره الکامله من القانون . معجم الوسیط ج 1 ، ص 71 . (البند أی الفصل) ؛ و مع ذلک کلّه لعلّ من الجدیر أن یستعمل «الفصل و الفصول» ، بدل «البند و البنود» .
2- 2 تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 419 ، ح 1326 ؛ الاستبصار ، ج 1 ، ص 21 ، ح 49 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 155 ، ح 13 ؛ و لکن الروایه وردت بتقدیم «الدجاجه» علی «الحمامه» و بضمیر التثنیه فی «أشباههما»؛ و فی قرب الإسناد، (ص 178 ، ح 655) وردت «أشباههنّ» .
فرق بین الکرّ و ما دونه فی کلماتهم علیهم السلام من حیث تأثیر النجاسه و عدمها مع عدم معروفیّه مأخذ آخر، بهذه المثابه یصلح للاعتبار لعدم استقامه الحواله علی العرف ظاهراً، إذ القلّه و الکثره ممّا یختلف صدقه و اعتباره بحسب الأغراض المقصوده من الماء، فالمدّ من الماء مثلاً للشرب کثیر و للارتماس فیه قلیل، فما کان من الماء مناط قدر الحاجه إلیه [A/5] بید العرف کالماء للشرب ، أو للصبّ فی المجرّ ، أو للزرع و سقی الأشجار، فیمکن أن یحوّل علیهم .

و أمّا المناط المعتبر فی انفعال الماء شرعاً، فلیس تشخیصه بید العرف، ف«إنّ دین اللّه تعالی لایصاب بالعقول»(1) ، بل هو وظیفه الشارع ، و لهذا سأله عنه علیه السلام فلا یحمل الکثیر و القلیل فی کلماتهم علیهم السلام ، إلاّ علی ما اشتهر من المناط فی کلماتهم علیهم السلام .

[البند الثانی]

البند الثانی : من ابتغی أن یجمع بین خبرین متنافیین أو أخبار [B/5] متنافیات فی الظاهر مثلاً من غیر أن یصرف النظر عن ظهور البعض أو الکلّ، فقد ابتغی ما لایظفر به فی الغالب، فعلی مبتغی الجمع أن لایصعب علیه صرف النظر عن بعض الظواهر .

غایه الأمر أنّ علیه أن یختار الأظهر للترجیح و الأضعف فی الظهور، لترجیح الأظهر علیه .

[البند الثالث :]

البند الثالث : قد حقّقنا فی بعض مباحثنا الأصولیّه(2) أ نّه لم تنهض حجّه قاطعه علی أنّ للقضایا [A/6] الشرطیّه، دلاله بحسب الوضع أو بقرینه عامّه علی المفهوم المصطلح

ص :171

1- 1 عن علی بن الحسین علیهماالسلام : «إن دین اللّه لایصاب بالعقول الناقصه ...» ؛ کمال الدین ، ص 324 ، ح 9 ؛ مستدرک الوسائل ، ج 17 ، ص 262 ، ح 21289 .
2- 2 لم نظفر علی کتاب أو رساله فی أصول الفقه للمؤلّف قدس سره و لعل له کتاب أو رساله فی هذا المجال و لم یصل إلینا و العلم عند اللّه .
علیه فی الأصول ، أی : انتفاء الجزاء عند انتفاء الشرط بحیث لابدّ من الحمل علیه ما لم تقم علی خلافه قرینه، و الأدلّه التی استدلّوا بها مدخوله ؛ بل و لیس استعمالها فیما لا مفهوم له من النادرات خصوصاً فیما کان للشرط مزید خصوصیه فی ترتّب الجزاء و لعلّ منه قوله تعالی : « وَ لاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا [B/6] (1)»؛ بل لعلّ استعمالها فیما لا مفهوم له، لیس بأقلّ من استعمالها فیما له المفهوم ؛ تقول : إن ضربک أبوک(2) فلا تؤذه و إن قطعک أخوک فصله و قال اللّه تعالی : « وَ إِذَا سَأَ لَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ... (3)»، فراجع و تفطّن و مقام تحقیق المسأله فی الأصول .

[البند الرابع :]

البند الرابع : لا ینبغی الریب فی أنّ الطهاره و النجاسه بمعنییهما فی عرف الشارع أو المتشرّعه ، لا بمعنیین اللغویین ذواتا مراتب مختلفه [A/7] و درجات متفاوته بحیث یوجب ذلک اختلاف الحکم بالنسبه إلیهما قطعاً(4)، فهما من المشکّکات ، تشهد بذلک الأخبار الوارده فی باب الطهاره و النجاسه .

فلینظر المحقق فیما ورد بلفظ «أنجس» و «نجس»، فإنّها صریحه فی اختلاف مراتب النجاسه و إلاّ فلا معنی لأفعل التفضیل، کما فی خبر عبداللّه ابن أبییعفور ، عن أبیعبداللّه، فی حدیث قال : «و إیّاک أن تغتسل من غساله الحمام، ففیها [B/7] تجتمع غساله الیهودی و النصرانی والمجوسی و الناصب لنا أهل البیت و هو شرّهم فإنّ اللّه تبارک و تعالی لم یخلق خلقاً أنجس من الکلب و أنّ الناصب لنا أهل البیت أنجس منه» .(5)

ص :172

1- 1 سوره النور : الآیه 33 .
2- 2 فی المخطوطه «أبوه»، بدل «أبوک» .
3- 3 سوره البقره، الآیه 168 ؛ و فی المخطوطه وردت هکذا : «... عنّی عبادی» و لعل الخطأ نشأ من الکاتب .
4- 4 انظر فی هذا المجال : اللمعات النیّره ، ج 1 ، ص 12 .
5- 5 علل الشرایع ، ص 292 ، ح 1 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 220 ، الباب 11 ، من أبواب الماء المضاف ، ح 5 .
و فی قول الصادق علیه السلام لأبی حنیفه : «البول أقذر أم المنی ؟».(1)

و فی خبر آخر : «أیّما أرجس ، البول أو الجنابه ؟» .(2)

و لینظر إلی اختلاف الأحکام فی کیفیّه الطهاره، ففی بعض النجاسات أمر بالغسل مرّات ، و فی بعضها أمر بضمّ [A/8] التراب أیضاً ، و فی بعضها أمر بالغسل سبعاً ، و فی بعضها ثلاثاً ، و فی بعضها مرّتین ، و فی بعضها مرّه واحده ، و فی بعضها اکتفی بصبّ الماء علیها ، و فی بعضها بإهراق الملاقی فقط ، و فی بعضها اکتفی بالأحجار ، و فی بعضها أجاز المباشره حال الضروره أو عدم وجدان غیره و تصحّ الصلاه مع بعضها و لاتصحّ مع بعض .

و لینظر فیما رواه حریز ، عن زراره ، عن أبیجعفر علیه السلام [B/8] قال : «قلت له علیه السلام : راویه من ماء سقطت [فیها] فأره ، أو جرذ ، أو صعوه میته . قال علیه السلام : إذا تفسّخ فیها فلا تشرب من مائها و لا تتوضّأ فصبّها ، و إذا(3) کان غیر متفسّخ، فاشرب و توضّأ منه(4) و اطرح المیته إذا أخرجتها طریّه و کذلک الجرّه و حبّ الماء و القربه و أشباه ذلک من أوعیه الماء» .(5)

فلولا أنّ للنجاسه مراتب مختلفه لما حکم علیه السلام بالفرق بین المتفسّخ من المیته و غیره منها بالنهی عن الشرب و التوضّوء [A/9] فی الأوّل و الإذن فی الثانی، مع أنّ الماء ملاقٍ للنجاسه فی الصورتین .

ص :173

1- 1 الاحتجاج ، ج 2 ، ص 115 ؛ وسائل الشیعه ، ج 27 ، ص 48 ، الباب 6 ، أبواب صفات القاضی ، ح 28 .
2- 2 علل الشرایع ، ص 90 ، ح 5 ؛ وسائل الشیعه ، ج 2 ، ص 180 ، الباب 2 ، أبواب الجنابه ، ح 5 .
3- 3 هکذا فی المخطوطه و لکن فی المصدر «إن»، بدل «إذا» .
4- 4 و فی المصدر: «فاشرب منه و توضّأ» .
5- 5 التهذیب ، ج 1 ، ص 412 ، ح 1298 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 140 ، الباب 3 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 333 .
فإن قلت : إنّ هذه الروایه غیر معمول بها من جهه دلالتها علی عدم نجاسه الماء القلیل بالملاقات .

قلت: أوّلاً : قد عمل بها البعض کما سبق .(1)

و ثانیاً : کونها غیر معمول بها من الجهه المذکوره، لایضرّ بنا فیما نحن بصدده و هو تعدّد مراتب النجاسه کما أ نّه لایضرّ بنا فیه حملهم «الراویه» فی الروایه علی الکرّ ، کما لایخفی .

[البند الخامس :]

[B/9] البند الخامس : ربّما یطلق النجاسه و نحوها علی ما کان المقتضی لها فیه موجوداً مع عدم الحکم بها فعلاً لمصالح و حکم یعلمها اللّه تعالی، کلزوم العسر و الحرج فی الحکم بها ، أو لعدم اقتضاء الزمان لإجراء الحکم ، أو غیرهما کما یستفاد ذلک من بعض الأخبار الوارده فی کفر المخالفین للإمامیّه من فِرَق المسلمین و نجاستهم و أنّ صاحب الأمر علیه السلام یعاملهم معامله الکفّار، کما أنّ اللّه تعالی یعاملهم کذلک [A/10] بعد مفارقه أرواحهم أبدانهم ؛ و لک أن تعدّ من ذلک ما ورد فی نجاسه ولد الزنا و أنه لایطهِّر إلی سبعه آباء(2) ؛ بل و ما دلّ علی نجاسه الحدید و أ نّه لباس أهل النار(3) و ما أشبه تلک .

ص :174

1- 1 راجع : الصفحه 168 .
2- 2 نحو خبر ابن أبییعفور ، عن أبی عبداللّه علیه السلام و إلیک نصّ الخبر : «لا تغسل من البئر التی تجتمع فیها غساله الحمّام فإنّ فیها غساله ولد الزنا ، و هو لایطهِّر إلی سبعه آلاف ...» ؛ الکافی ، ج 3 ، ص 14 ، ح 1 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 219 ، الباب 11 ، من أبواب الماء المضاف و المستعمل ، ح 4 .
3- 3 نحو موثّقه عمّار الساباطی ، عن أبیعبداللّه علیه السلام ، و إلیک نصّ الموثّقه : « ... فی الرجل إذا قصّ أظفاره بالحدید أو ... فقال : یعید الصلاه ، لأنّ الحدید نجس ، و قال : لأنّ الحدید لباس أهل النار ...» ؛ الاستبصار ، ج 1 ، ص 96 ، ح 311 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 288 ، الباب 14 أبواب نواقض الوضوء ، ح 5 .
و إن شئت قلت : إنّ أمثال تلک، نجاسات باطنیّه أو نجاسات عفی عن مباشرتها و مباشره ملاقیها، کما هو الحال فی الدم الغیر المستبین أو کلّ نجاسه، کذلک عند من یقول بطهاره ملاقیهما من الأساطین و کما هو [B/10] الحال بالنسبه إلی بعض أحکام بعض النجاسات کالعفو عنها فی الصلاه .

و إذ قد تهیّأ لک ما سردنا علیک فی البنود، فاقبل إلی [ما] نقدّمه(1) إلیک فی أصل المقصود .


[تأسیس الأصل فی المسأله]

فاعلم، أنّ من المهمّ، بل الأهمّ تأسیس أصل أو قاعده یحصل به الفصل لنرجع إلیه متی شککنا فی نجاسه الماء لعروض عارض علیه.

فنقول: لاریب و لاحیره عند صیارفه العلم و أهل الخبره فی أنّ الأصل فی الماء [A/11] هو الطهاره بمقتضی الأصول و القواعد المقرّره:

أمّا الأصول، فقد أجری الأصحاب أصولاً فی الباب لایسلم عن المنع و الارتیاب، ترکناها حذراً عن الإطناب ؛ لکن لاینبغی الارتیاب فی جریان الاستصحاب مطّرداً فی الباب، کما لایخفی جریانه علی أولی الألباب.


[قاعده أصاله الطهاره]


و أما القاعده، فهی أصاله الطهاره فی الأشیاء مع عدم العلم بنجاستها المستفاده من قوله علیه السلام : «کلّ شیء طاهر حتّی تعلم أ نّه قذر»(2) و أدلّه أخری معتبره عند المعتبر.

ص :175

1- 1 فی العباره خلل ، فالظاهر أنّ کلمه «ما» سقطت من العباره ، فالصحیح «ما نقدّمه إلیک» .
2- 2 مستدرک الوسائل ، ج 2 ، ص 583 ، ح 2794 ، نقلاً عن شیخ الصدوق قدس سره فی المقنع ، ص 15 ؛ و لکن فیه : «إلاّ ما علمت» ، بدل «حتّی تعلم».
[B/11] هذا مضافاً إلی ما ورد فی خصوص الماء، نشیر إلی بعضها بالإنهاء لا علی سبیل التفصیل و الاستقصاء .


[بعض الآیات الوارده فی أصاله الطهاره]


منها : قوله تعالی : « إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَهً مِّنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُم بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلَی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الاْءَقْدَامَ » .(1)

و منها : أیضاً قوله تعالی : « وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا » .(2)

و قد جمعنا بین الآیتین لاشتراکهما فی بعض المباحث و إن کانتا إثنتین .

[A/12] و التقریر : أنّ التطهیر، قد جعله اللّه تعالی فی الآیه الأولی غایه لإنزال الماء من السماء، و ظاهره أنّ ذلک من آثار جنس الماء کأنّ کون الماء مطهّراً ، أمر مفروغ عنه؛

إمّا لکونه تشهد به الفطره و لو بمعناه اللغوی المنطبق علی معناه الشرعی فی وجه

أو لکونه مسلّما عندهم بما شرّع اللّه لهم و بیّنه لهم النبی صلی الله علیه و آله .

و احتمال أن یکون ذلک أثراً للماء المخصوص المنزّل علیهم ، ممّا یأباه الذوق السلیم و الطبع المستقیم ؛ [B/12] و هکذا احتمال أن یکون ذلک من آثار الماء المنزّل من السماء فی الهواء.

و لاحاجه إلی التمسّک بعدم القول بالفصل ، للتعمیم ، لما ذکرنا من ظهور کون الوصف من آثار الجنس .

و لو أبیت ، فإنّا نقول : إنّ الماء أصله کلّه من السماء، فقد ورد عن الباقر علیه السلام فی تفسیر الآیه ، قال علیه السلام : «هی الأنهار و العیون و الآبار» .(3)

و قال اللّه تعالی : « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الاْءَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ (4).»

ص :176

1- 1 سوره الأنفال ، الآیه 11 .
2- 2 سوره الفرقان ، الآیه 48 .
3- 3 التفسیر القمی ، ج 2 ، ص 91 .
4- 4 سوره الزمر ، الآیه 21 .
و قال تعالی : « وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الاْءَرْضِ » .(1)

و قال تعالی : « هُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّکُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ * یُنبِتُ لَکُم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الاْءَعْنَابَ وَ مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ » .(2)


[نقل کلام الحکماء و ردّه]


و لانصغی أبداً إلی شیء من قول الحکماء السابقین من : «أنّ موادّ المیاه لیست إلاّ الأبخره المحتبسه و إن حصل لها الغزاره(3) [B/13] أو النزاره(4) بکثره الأمطار و السلوج و قلّتها»(5) لأنّ ذلک منهم لیس إلاّ علی وجه التخرّص والتخمین، فلیأتوا بسلطان مبین إن کانوا صادقین .(6)

علی أ نّا نقول : المراد بالسماء فی الآیه، جهه العلوّ، فإن کان مرادُهم من الأبخره المحتبسه ما یتصاعد من البحار و الأنهار و نحوهما و یحصل بسببه الأمطار علی ما اعتقدوه، فلا تنافی بینه و بین ما فی الآیات .

و إن کان مرادهم الأبخره المحتبسه تحت الأرض مثلاً ، فیمکن أن یقال : إنّ موادّ تلک الأبخره أیضاً من المیاه النازله من السماء .

[A/14] ولو ادّعی مدّع منهم : إنّ من المیاه ما تکوّن فی الأرض من دون أن یکون ذلک الماء أو ماده خلقته من میاه السماء .

ص :177

1- 1 سوره المؤمنون ، الآیه 18 .
2- 2 سوره النحل ، الآیات 10 و 11 .
3- 3 «غَزُر الماء بالضمّ غُزْراً و غُزاره ، کثر و الجمع غزارٌ» . المصباح المنیر ، ج 2 ، ص 446 .
4- 4 «نَزَرَ الشیء نزاره و نُزوره : قلّ» ؛ المعجم الوسیط ، ج 2 ، ص 913 .
5- 5 نقل المحدث البحرانی و سیّد المجاهد عنهم بعض کلماتهم ؛ راجع : الحدائق الناضره ، ج 1 ، ص 173 ؛ مقابس الأنوار ، ص 34 .
6- 6 إیماء إلی کریمه : «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» . سوره البقره ، الآیه 111 و النمل ، الآیه 64 .
فنقول : هاتوا برهانکم فإنّ اللّه ما أشهدکم خلق السماوات و الأرض و ما کنتم حاضرین .

مع أنّ الذی استقرّ علیه رأی الحکماء الطبیعیین(1) من الأفرنج و غیرهم : أنّ الأرض نفسه قد کانت قطعه من الشمس، فانفصلت مشتعله، فبردت قشرتها بعد حین ؛ و من المعلوم أنّ المشتعله لم تکن مشتمله علی الماء المعیّن .

و علی هذا [B/14] ، فأصل الأرض قد تنزّلت من السماء ، فضلاً عمّا علیها أو فیها من الماء .

ثمّ إنّا لانحتاج أیضاً فی إثبات کون المیاه المنزله(2) من السماء إلی نقض ما ذهب إلیه الأفرنج فی فنّ الشیمی أی : الکیمیاء من أنّ الماء، جسم مرکّب من الغازین (أکسجین و هیدروجین) بنسبه (1) إلی (1/0) ، بل لو اعتنی أحد بأمثال هذه الآراء، فإنّها أیضاً ممّا یؤیّد به القول بأنّ أصل الماء من السماء، فإنّ الغازین المذکورین، غازان خفیفان(3) مرکزهما [A/15] الأصلی فی الهواء و ما فوق الهواء و لاسیّما هیدروجین، الذی هو الجزء الغالب فی ترکیب الماء، فإنّه غاز خفیف جدّاً ، و بسبب خفّته کانوا یملئون به البالونات للصعود إلی طبقات الجوّ الذی یصحّ التعبیر عنه بالسماء .

و أعلم : أ نّا لو حاولنا إشباع القول فی أمثال تلک الآراء من فلاسفه العصر أو من قدماء الحکماء، لانجرّ بنا إلی الخوض فی الأهواء، فلنکتف بما قدّمنا من الإیماء، فإنّ القول القویم [B/15] لیس إلاّ ما ورد فی الذکر الحکیم .


[معنی الإنزال و التنزیل فی کلام اللّه المجید]


ثمّ : إنّه یمکن أن یقال ، بل قد یتقوّی فی البال : أنّ المراد من تنزیل الماء ، أو الإنزال فی

ص :178

1- 1 فی المخطوطه «الطبعیین» ، بدل «الطبیعیین» .
2- 2 فی المخطوطه «منزله» ، بدل «المنزله» .
3- 3 فی المخطوطه «حفیفان» ، بدل «خفیفان» .
کتاب اللّه المتعال لیس هو الإنزال المحسوس المشاهد فی الأمطار ؛ بل هو مثل الإنزال فی قوله تعالی : « وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ » .(1)

و فی قوله تعالی : « یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ ... »الآیه .(2)

و فی قوله تعالی : « وَ أَنزَلَ لَکُم مِّنَ الاْءَنْعَامِ ثَمَانِیَهَ أَزْوَاجٍ ... » الآیه(3) ، إذ الظاهر أنّ [A/16] الإنزال فی أمثال تلک الآیات، لیس(4) هو الإنزال المحسوس، فإنّ السماوات لیست دکّهً للبزّاز و الحدّاد و لا اصطبلاً للدوابّ .

و لم یشاهد إلی الآن، نزول تلک الأشیاء علی الأرض من السماء، فالإنزال فی هذه الآیات و أمثالها، إمّا أن یکون بمعنی الإنشاء کما فسّره به بعضهم .(5)

أو یکون بمعنی التهیّه من النزل و هو ما یهیّؤ للضیف(6) .(7)

و أحسن من هذین أن نقول : أنّ المراد [B/16] بإنزال هذه الأشیاء من السماء، هو إنزال الصور النوعیّه للأشیاء من السماء و عالم الأمر و التدبیر و الأشیاء إلی الأرض و إیلاجها فی موادّها لا إنزال موادّها .

إذ من المعلوم أنّ الشیئیّه المخصوصه بکلّ شیء، إنّما هو بصورته النوعیّه لا بمادّته ، کما قد بیّن ذلک فی العلوم الحکمیّه .(8)

و قد روی عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله : «إنّ اللّه عزّ و جلّ أنزل أربع برکات من السماء إلی الأرض أنزل الحدید و النار و الماء و الملح ...»(9) الخبر ، فقد [A/17] جمع صلی الله علیه و آله فی الخبر

ص :179

1- 1 سوره الحدید ، الآیه 25 .
2- 2 سوره الأعراف ، الآیه 26 .
3- 3 سوره الزمر ، الآیه 6 .
4- 4 وردت فی المخطوطه کلمه «لیس» مرّتین .
5- 5 راجع : مجمع البیان ، ج 9 ، ص 363 ؛ جوامع الجامع ، ج 4 ، ص 251 .
6- 6 فی المخطوطه «للضیفان» ، بدل «للضیف» .
7- 7 راجع : مجمع البیان ، ج 9 ، ص 363 .
8- 8 راجع فی هذا المجال : مشرق الشمسین ، ص 372 373 .
9- 9 راجع : کنزالعمّال ، ج 15 ، ص 418 ، ح 41651 ؛ مجمع البیان ، ج 9 ، ص 401 ، وجوامع الجامع ، ج 4 ، ص 251 .
بین إنزال الحدید و النار و الماء و الملح ؛ و من المعلوم عدم نزول أخوات الماء فی الخبر بالطریق المحسوس ، و الظاهر کون الإنزال فی الکلّ بطریق واحد و لیس إلاّ إنزال صورها النوعیّه بطریق غیر محسوس ؛ و علی هذا فکلّ المیاه منزله من السماء و لو فرض تکوینه تحت طبقات الغبراء .

ثمّ إنّ التمسّک بهذه الکریمه و أمثالها مثل قوله تعالی : « وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَآءً طَهُورًا [B/17] (1)» لإثبات قاعده الطهاره فی الماء، لایتوقّف علی ثبوت الحقیقه الشرعیّه للفظ الطهاره، إذ القرائن الخارجیّه و اللفظیّه موجوده .

منها : ورودها فی مقام الامتنان ، إذ لا امتنان فی إنزال النجس علی الإنسان ، خصوصاً فی مثل الماء الذی لایستغنی الناس عن مباشرته و شربه و الانتفاع به فی سائر حالاتهم ؛ بل هو من أشدّ العذاب ؛ و لو فرض للماء النجس منفعه کسقی الأشجار، فهی فی جنب ما یترتّب علی نجاسته [A/18] من العذاب مستهلکه .

و منها : قوله تعالی فی ذیل الآیه الاُولی : «وَ یُذْهِبَ عَنکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ(2)» ؛ و قد فسّر الرجز ، بالجنابه(3) کما قد ورد فی شأن نزول الآیه .

و منها : التعبیر بلفظ الطهور کما یظهر وجهه من سائر استعمالات اللفظ .

و ما قیل فی تحقیق صیغته و ما نقل عن أساطین علم اللغه فی معناه ؛ و لا حاجه إلی الإتعاب بالإطناب . و أیضاً لایضرّ بالاستدلال کون قوله تعالی « ماءً » نکره فی سیاق [B/18] الإثبات ، و هی لا تفید العموم لما سبق من ظهور کون المطهریّه من آثار جنس

ص :180

1- 1 سوره الفرقان، الآیه 48.
2- 2 سوره الأنفال، الآیه 11.
3- 3 راجع : التبیان ، ج 5 ، ص 86 ؛ مجمع البیان ، ج 4 ، ص 808 ؛ فقه القرآن (الراوندی) ج 1 ، ص 69 ؛ تفسیر الأصفی ، ج 1 ، ص 427 ؛ التفسیر الکبیر ، ج 15 ، ص 462 ؛ جامع البیان ، ج 9 ، ص 257 ؛ الکشاف ، ج 2 ، ص 203 .
الماء ، و لما سبق من أنّ المقام خصوصاً فی الآیه الثانیه مقام الامتنان ، و هو یوجب الحمل علی العموم، کما صرّحوا به فی الأصول .

ثمّ إنّ الملازمه بین مطهریّه الماء المصرّح بها فی الآیتین و بین طهارته، ممّا لا ینبغی التأمّل فیه، فإنّ أثر النجس هو التنجیس لا التطهیر .

و احتمال کون الماء نجساً فی نفسه و مطهّراً [A/19] لغیره کما احتمله بعضهم فی مسأله الغساله ، مما یلفظه(1) الذوق السلیم ، کما حقّقناه فی مقامه .

ثمّ إنّ الآیات الدالّه علی أصاله طهاره الماء لاتنحصر فیما ذکرناه ؛ لکنّا کما قلنا لسنا بصدد الاستقصاء، فلنقبل إلی ذکر بعض الأخبار لا علی سبیل الشرح و التفصیل ، بل علی طریق الاختصار . فإنّ الظاهر لا یحتاج إلی الإظهار .


فی بیان الأخبار

اشاره


منها : ما ورد عن أبی عبداللّه علیه السلام [B/19] بطرق متعدده، تبلغ حدّ الاستفاضه من قوله علیه السلام : «کلّ ماء طاهر حتّی تعلم أ نّه قذر» .(2)

و منها : ما روی عن أبی عبداللّه علیه السلام أیضاً و نقل عن ابن أبیعقیل القول بتواتره(3) أ نّه علیه السلام قال : «إنّ الماء طاهر لاینجّسه إلاّ ما غیّر لونه أو طعمه أو رائحته» .(4)

و منها : صحیح حریز عن أبی عبداللّه : «کلّما غلب الماء ریح الجیفه، فتوضّأ من الماء و اشرب فإذا تغیّر الماء و تغیّر الطعم، فلا تتوضّأ منه و لا تشرب» .(5)

ص :181

1- 1 کذا فی المخطوطه ، و لعلّ الصواب و الأولی أن یعبّر «یرفضه» ، بدل «یلفظه» .
2- 2 وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 133 ، الباب 1 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 2 و فیه : قال الصادق علیه السلام : «کلّ ماء طاهر إلاّ ما علمت أ نّه قذر» و ص 142 ، باب 4 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 2 .
3- 3 راجع : مختلف الشیعه ، ج 1 ، ص 13 14 ، م 1 .
4- 4 عوالی اللئالی ، ج 3 ، ص 9 ، ح 6 ؛ مستدرک الوسائل ، ج 1 ، ص 190 ، ح 10 ، و انظر : المعتبر ، ج 1 ، ص 41 .
5- 5 الکافی ، ج 3 ، ص 4 ، ح 3 ؛ تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 216 ، ح 625 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 137 ، الباب 3 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 1 .
[A/20] و منها : صحیح أبیخالد القمّاط أ نّه سمع أبا عبداللّه علیه السلام فی الماء یمرّ به الرجل و هو یقع فیه المیته و الجیفه : «إن کان الماء قد تغیّر ریحه و طعمه، فلا تشرب منه و لا تتؤضّأ ، و إن لم یتغیّر ریحه و طعمه فتوضّأ و اشرب» .(1)

و منها : ما رواه ابن إدریس مرسلاً عن النبی صلی الله علیه و آله و قال : إنّه متّفق علی روایته بین الفریقین أ نّه علیه السلام قال : «خلق اللّه الماء طهوراً لاینجّسه شیء إلاّ ما غیّر لونه أو طعمه أو ریحه»(2) ؛ [B/20] و رواه المحقّق فی المعتبر أیضاً .(3)

و منها : ما روی عن أمیرالمؤمنین علیه السلام أ نّه کان یقول عند النظر إلی الماء : «الحمد للّه الذی جعل الماء طهوراً و لم یجعله نجساً» .(4)

و منها : مصحّح محمد بن حمران و جمیل بن دراج ، عن أبیعبداللّه علیه السلام : «إنّ اللّه جعل التراب طهوراً، کما جعل الماء طهوراً» .(5)

و منها : صحیح داود بن فرقد ، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : «کان بنو إسرائیل إذا أصاب

ص :182

1- 1 تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 40 ، ح 112 ؛ الاستبصار ، ج 1 ، ص 9 ، ح 10 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 138 ، الباب 3 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 4 .
2- 2 و إلیک نصّ کلامه : « ... فمن ذلک قول الرسول صلی الله علیه و آله المجمع علیه عند المخالف و الموآلف ... و أیضاً قول الرسول صلی الله علیه و آله المتّفق علی روایه ظاهره ، أ نّه قال : خلق اللّه الماء طهوراً ...» ؛ السرائر ، ج 1 ، ص 63 64 .
3- 3 المعتبر ، ج 1 ، ص 41 ؛ و إلیک نصّ کلامه : «و ینجّس الجاری بالملاقات ، و هو مذهب فقهائنا أجمع و مذهب أکثر الجمهور ؛ و یدلّ علیه قوله صلی الله علیه و آله : خلق اللّه الماء طهوراً ...» .
4- 4 الکافی ، ج 3 ، ص 70 ؛ تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 53 ، ح 153 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 401 ، الباب 16 ، من أبواب الوضوء ، ح 1 .
5- 5 الفقیه ، ج 1 ، ص 109 ، ح 224 ؛ الکافی ، ج 3 ، ص 66 ، ح 3 ؛ تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 404 ، ح 1264 ؛ وسائل الشیعه ، ج 3 ، ص 386 ، الباب 24 ، من أبواب التیمّم ، ح 2 .
أحدهم قطره بول قرضوا لحومهم بالمقاریض [A/21] و قد وسّع اللّه علیکم بأوسع ما بین السماء و الأرض و جعل لکم الماء طهوراً، فانظروا کیف تکونون» .(1)

و منها : ما رواه الجمهور عن النبی صلی الله علیه و آله : «الماء طهور لاینجّسه شیء» .(2)

و منها : صحیح ابن مسکان ، عن أبی عبداللّه علیه السلام قال : «سألته عن الوضوء مما ولغ الکلب أو السنّور ، أو شرب منه جمل أو دابّه أو غیر ذلک ، أیتوضّأ منه أو یغتسل؟ قال : نعم ، إلاّ أن یجد غیره فتنزّه عنها».(3)

و منها : ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله (4) و کذا عن علی علیه السلام (5) و کذا عن أبی عبداللّه(6) : «الماء یطهِّر و لا یطهَّر»(7) [بکسر الهاء فی الأوّل و فتحه فی الثانی] .(8)

و غیر ذلک من الأخبار الکثیره(9)، فلا ینبغی الإشکال فی کون الأصل فی الماء الطهاره حسب ما یقتضیه الأصل و العمومات المذکوره .

ص :183

1- 1 تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 356 ، ح 1064 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 133 ، الباب 1 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 4 .
2- 2 سنن أبیداود ، ج 1 ، ص 23 ، ح 66 ؛ سنن الترمذی ، ج 1 ، ص 45 ، ح 66 و مسند أحمد ، ج 3 ، ص 31 .
3- 3 تهذیب الأحکام ، ج 1 ، ص 326 ، ح 649 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 228 ، الباب 2 ، من أبواب الأسآر ، ح 6 .
4- 4 الکافی ، ج 3 ، ص 1 ، ح 1 .
5- 5 المحاسن ، ج 2 ، ص 57 ، ح 4 .
6- 6 الفقیه ، ج 1 ، ص 5 ، ح 2 .
7- 7 و إلیک نص کلام القاضی نعمان : « ... و روینا عن جعفر بن محمد ، عن أبیه ، عن آبائه ، عن علی ، عن رسول اللّه سلام اللّه علیهم أجمعین ، أ نّه قال : الماء یطهِّر و لا یطهَّر ...» ؛ دعائم الإسلام ، ج 1 ، ص 111 .
8- 8 للعثور علی بعض المناقشات حول الروایه و الجواب عنها ، راجع علی ما أفاده الفقیه الأصولی، الشیخ محمد حسین الإصبهانی الحائری فی مشارع الأحکام ، میراث حوزه إصفهان ، ج 5 ، ص 386 ؛ فإنّه قدس سره قد أحسن فیما بیّن و أفاد .
9- 9 راجع : وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 133 135 ، الباب 1 ، من أبواب الماء المطلق .
تنبیه [فی نقل کلام الشیخ الأعظم]


قد یستفاد من بعض بیانات الشیخ العلاّمه الأنصاری قدس سره فی کتاب الطهاره قاعده للرجوع إلیها [A/22] عند الشکّ فی طهاره الماء الملاقی للنجس ، و هو أنّ ملاقات النجس للماء مقتض لنجاسته إن لم یکن مانع فی البین، مثل الکرّیه أو الجریان و نحوهما، فإذا علمنا بالمقتضی و شککنا فی وجود المانع أو مانعیّه الموجود، فالأصل عدم المانع أو المانعیّه ، فیحکم بنجاسه الماء لوجود المقتضی و عدم المانع بحکم الأصل .(1)


[المناقشه فی کلام الشیخ الأعظم]


و فیه : أنّ هذا إذا سلّم، فإنّما یسلم فیما لم یکن فی البین دلیل شرعی ، و المفروض هنا وجوده لوجود [B/22] العمومات الدالّه علی طهاره الماء ، و لا سیّما ما دلّ منها علی طهوریّته أو مطهریّته ، و لا سیّما ما نصّ فیه بعدم تنجّسه، مثل قوله صلی الله علیه و آله : «خلق اللّه الماء طهوراً لاینجّسه شیء إلاّ ما غیّر لونه ... » .(2)

و قد اعترف به الشیخ قدس سره ، إلاّ أ نّه تأمّل فیه من جهه ضعف الروایه(3) ، مع أنّ الدلیل غیر منحصر فیها ، و هی منجبره بجابرات عدیده و موافقتها لأخبار کثیره، فهذه العمومات التی أوردناه بین یدیک ، و الأمر بعد التأمّل إلیک فاحکم و لا علیک .


[نقل قسم آخر من کلام الشیخ الأعظم]


و قد صرّح الشیخ ؛ فی موضع آخر من کلامه قدس سره : [A/23] إنّ هذه القاعده مبنی علی عدم عموم یرجع إلیه عدا إطلاق قوله علیه السلام فی روایه السکونی : «الماء یطهِّر و لایطهَّر»، ثمّ قال قدس سره : «و لا عموم له من حیث حذف المتعلّق، لوروده فی مقام الإهمال فی مقابل

ص :184

1- 1 راجع : کتاب الطهاره ، للشیخ الأنصاری ، ج 1 ، ص 67 68 .
2- 2 قد مرّ مأخذ الروایه ؛ راجع : الصفحه 182 ، التعلیقه 2 .
3- 3 کتاب الطهاره، للشیخ الأنصاری، ص 79 .
السلب الکلّی المستفاد من قوله : «و لا یطهّر» ، کما فی قولک : «زید یحکم و لا یحکم علیه» و «یعطی و لایعطی» ؛ بل و لا من حیث کیفیّه التطهیر بالماء لعدم سوقه لبیان ذلک .

نعم ؛ لو ثبت الأمر الأوّل أمکن دعوی کون [B/23] کیفیّه التطهیر بالماء مبینه عند العرف ، و حصوله عندهم بغلبه الماء علی المحلّ القذر بحیث یزیل عین القذاره عن المحلّ القذر . و أمّا طهاره المایعات النجسه بالاستهلاک فیه ففی عدّه تطهیراً فی العرف ، تأمّل» ؛ إنتهی کلامه .(1)


[المناقشه مع الشیخ الأعظم قدس سره ]


و أقول : أمّا المبنی و هو عدم ثبوت عموم یرجع إلیه فقد وضع لک خلافه و سوف یزید وضوحاً .

و أمّا ما أورده رحمه الله علی روایه السکونی فالجواب عنه بوجوه :

الأوّل : ما ذکره المولی [A/24] محمد تقی المجلسی فی شرح الفقیه من أنّ الکلینی قدس سره ، قد روی هذه الروایه بطریق قوی عن الصادق علیه السلام و قال : أ نّه علیه السلام قال : إنّ النبی قال : « أنّ الماء یطهر کل شیء حتی الماء و لا یطهّر بغیره»(2)، فالروایه علی ما ذکره المجلسی قدس سره تدلّ علی أعمّ عموم فی المقام .

الثانی : أنّ ما ذکره قدس سره مبنی علی کون الاحتجاج للمطلوب بالجزء الأوّل من الخبر و هو قوله علیه السلام : «یطهِّر».

و قد استدل المحقّق الکاشانی بالجزء الثانی و هو قوله : «و لایطهَّر» بتقریب [B/24] قریب، و هو «أنّ الماء إنّما لایطهّر لأ نّه إن غلب علی النجاسه حتی استهلکت طهرها و لم

ص :185

1- 1 و إلیک نصّ کلام المحقق المجلسی قدس سره فی روضه المتقین ، ج 1 ، ص 121 : «و حکم الکلینی و الصدوق بصحّه الخبر...» .
2- 2 الوافی ، ج 6 ، ص 18 ، ذیل الحدیث 1 .
ینجس حتی یحتاج إلی التطهیر و إن غلب علیه النجاسه حتی استهلک فیها صار فی حکم النجاسه لایقبل التطهیر إلاّ بالاستهلاک فی الماء الطاهر و حینئذٍ لم یبق منه شیء» .(1)

و أورد علیه ب :أنّ ما فسّره به مجرّد احتمال لایکفی فی مقام الاستدلال ؛ بل هو تأویل إلی معنی موهوم .

و قد ذکر بعضهم معنی آخر أظهر من ذلک ب :أنّ [A/25] یکون المراد، أنّ الماء یطهر غیره و لایطهر بغیره.

و أقول : أنّ من الاحتمال ما هو کالماء الزلال یروّی المتعطش فی الحال و من التأویل ما هو کالسلسبیل یبرد الغلیل و إنّ ما ذکره البعض فی معنی الخبر، إنّما یکون أظهر إذا کان لفظ الخبر، کما نقله المجلسی عن الکلینی بأن تکون کلمه «بغیره» موجوده فی لفظ الخبر .

و أمّا إن کان لفظ الخبر جمله «الماء یطهِّر و لا یطهَّر»، فالأظهر أنّ المقدّر کلمه «بشیء» لا کلمه «بغیره»، فإنّ المضارع المنفی حکمه حکم النکره فی سیاق [B/25] النفی، فیدلّ علی التعمیم، فیکون المعنی أنّ الماء لا یطهّر بشیء حتّی بالماء و حینئذٍ فلا یظهر لهذا القول وجه أظهر ممّا ذکره الکاشانی من الحمل علی الاستهلاک .

و یؤیّده ما ورد فی بعض الأخبار من إناطه طهاره الماء الملاقی للنجاسه بکونه قاهراً علی النجاسه ، أو غالباً علیها ، أو أکثر منها ؛ کما فی صحیح عبداللّه [بن] سنان «قال : سئل رجل أباعبداللّه علیه السلام و أنا جالس عن غدیر أتوه و فیه جیفه ؟

فقال : إذا کان الماء قاهراً و لا یوجد فیه الریح فتوضّأ» .(2)

ص :186

1- 1 للعثور علی الأقوال حول معنی الروایه و توهّم الإشکال فیها و الجواب عنها ، أنظر ما أفاده المحقق الفقیه الشیخ محمدحسین الإصفهانی الحائری قدس سره صاحب الفصول الغرویه فی مشارع الأحکام ، میراث حوزه إصفهان ، ج 5 ، ص 386 385 .
2- 2 الکافی ، ج 3 ، ص 4 ، ح 4 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 141 ، الباب 3 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 11 .
و ما فی خبر الأحول [A/26] قال : «دخلت علی أبی عبداللّه علیه السلام أسئله عن الرجل یستنجی ، فیقع ثوبه فی الماء الذی استنجی به .

فقال : لابأس به ، فسکت ؛ فقال : أتدری لِمَ صار لا بأس به؟

قلت : لا و اللّه جعلت فداک .

فقال لی : إنّ الماء أکثر من القذر» .(1)

و التعلیل یفید کبری کلیّه لظهور اللام فی الجنس(2) ، بل لو کان للعهد لتمّ التقریب، إذ الظاهر أن المعهود مهمل الخصوصیّه و غیر ذین من الأخبار .

بل یؤیّده کلّما دلّ علی الإناطه بالتغییر فإنّ المراد بالاستهلاک، إمّا خفاء الأوصاف من الطعم و اللون و الریح ، أو الخفاء کاشف عنه شرعاً .

الثالث : من وجوه الجواب عن ما أورده الشیخ قدس سره علی التمسّک بالجزء الأوّل من الخبر [B/26] غیر ما ذکر و ما لم یذکر هو : أنّ ما قاله الشیخ رحمه الله من أنّ قوله علیه السلام : «یطهّر و لا یطهّر» ، وارد مورد الإهمال فی مقابل السلب الکلّی و شبّهه بقولک : «زید یحکم و لایحکم علیه» و «یعطی و لایعطی» ، ممنوع فیما نحن فیه .

فإنّ استفاده الإهمال فی المثال و ما یشبهه من الأمثال لیس إلاّ من جهه کون الفعل من الأفعال الاختیاریّه و امتناع وقوعه من فاعله علی وجه العموم إلاّ بتخصیص الأکثر، فإنّ قول [A/27] القائل : «زید یعطی و لایعطی» لایقبل الحمل علی العموم لا من جهه إباء اللفظ ، بل من جهه قیام القرینه الخارجیّه علی أنّ زیداً لایمکن أن یعطی کلّ أحد فی کلّ مورد کلّ ما یصدق علیه المورد، فإذا امتنع الحمل علی العموم، إمّا أن یحمل علی الإهمال کما ذکره الشیخ أو یحمل علی کون ذلک کنایه عن کونه بذّالاً جواداً، کما هو الأظهر .

ص :187

1- 1 علل الشرایع ، ج 1 ، ص 287 ، ح 1 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 222 ، الباب 14 ، من أبواب الماء المضاف ، ح 2 .
2- 2 فی المخطوطه وردت «لظهور ظهور اللام فی الجنس» ، بدل «لظهور اللام فی الجنس» .
و أمّا إذا کان الفعل من الأفعال الطبیعیّه للشیء ، [B/27] أو ما هو بمنزله الطبیعی ، أو کان الفعل وصفاً لمن لایتبدّل سنّته، فالقضیه لایحمل علی الإهمال، فإذا قلت فی حق الباری تعالی : «یا من یَری و لایُری» ، أو «یا من یَعطی و لایُعطی» فلیس معناه أ نّه تعالی یری شیئاً مبهماً مجهولاً ، بل معناه أ نّه تعالی یری کلّ شیء و یعطی کل ذی حقّ حقّه و إذا قلت مثلاً : «الشمس ینوِّر و لا ینوَّر» أو «النار یَحرُق و لایُحرَق»، فالظاهر أنّ المراد أنّ الإناره و الإحراق [A/28] من مقتضیات وجود الشمس و النار .

و الظاهر أنّ قوله علیه السلام «الماء یطهِّر و لایطهَّر» من قبیل الثانی ، أی : أنّ صفه التطهیر صفه ثابته للماء بالطبع أو بمنزله ما بالطبع بمقتضی کون الأحکام تابعه للمصالح الواقعیّه ، خصوصاً فی ما للعقل سبیل إلی إدراک المناسبه بین الموضوع و الحکم .

الرابع من وجوه الجواب : إنّ قوله علیه السلام «یطهّر» إن کانت مهمله ، کانت زائده خالیه عن الفائده ، فکان الأولی الاقتصار علی قوله علیه السلام : «لایطهّر» ، فیجب حمله علی التعمیم ، صوناً لکلام الحکیم عن اللغو الذمیم .

هذا کلّه بالنسبه إلی خبر السکونی و إلاّ فالعمومات کثیره .

[B/28]

فی التعرّض لبیان المعارضات

:

و اعلم ؛ أ نّه ربّما یشکل أو یستشکل التوفیق بین ما سبق من الآیات و الأخبار الدالّه علی طهاره الماء لجمیع أفراده ، خصوصاً مثل ما رواه المحقّق و ابن إدریس من قوله صلی الله علیه و آله : «خلق اللّه الماء طهوراً لاینجّسه شیء إلاّ ما غیّر لونه ...» .

و بین الأخبار الوارده فی الکرّ ، مثل ما ورد عن أبی عبداللّه علیه السلام فی صحیح محمد بن مسلم و غیره : «إذا کان الماء قدر کرّ لم [A/29] ینجّسه شیء»(1) ، فإنّ مفهوم تلک الأخبار معارض لمنطوق الأخبار السابقه ، حیث أنّ للآیات و الأخبار السابقه ظهور فی

ص :188

1- 1 الکافی ، ج 3 ، ص 2 ، ح 2 ؛ الاستبصار ، ج 1 ، ص 6 ، ح 1 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 159 ، الباب 9 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 5 و 6 .
التعمیم بالنسبه إلی جمیع أفراد الماء و جمیع حالاته خصوصاً بملاحظه الاستثناء فیما رواه ابن إدریس و غیره بقوله : «إلاّ ما غیّر لونه ...»؛ و أخبار الکرّ قد حدّد فیه عدم تنجّس الماء ببلوغه قدر الکرّ ، فلابدّ من الجمع و التوفیق فنقول :


[وجوه الجمع بین الأخبار المتعارضات]


[الوجه الأوّل]

أوّلاً : قد بیّنا [B/29] سابقاً فی البند الثالث : أنّ ثبوت المفهوم للقضایا الشرطیّه بحیث تدلّ علی الانتفاء عند الانتفاء ممنوع ، فقد یکون فائده الشرط التنبیه علی(1) مزید خصوصیّه للشرط فی ترتّب الجزاء ، و قد یتعلّق الغرض بالسکوت عن حکم فاقد الشرط لما یراه المتکلّم من المصلحه ، و قد یکون غیر ذلک.

[الوجه الثانی]

و ثانیاً : سلّمنا ظهور القضایا الشرطیّه فی المفهوم المصطلح علیه ، فلیس لها من الظهور [A/30] ما یعارض به النصوص الصریحه فی طهاره الماء و طهوریّته مطلقاً ، لتقدّم الأظهر علی الظاهر و المنطوق علی المفهوم ، فلابدّ من صرف النظر عن ظهورها لئلاّ نصرف النظر عن ظهور ما هو أظهر ، کما تقدّم فی البند الثانی و سیأتی لهذا الوجه مزید بیان فیما سیأتی .

[الوجه الثالث]

و ثالثاً : أقصی ما یتصوّر تسلیمه ، دلاله أخبار الکرّ علی نجاسه دون الکرّ بالملاقات ، فلیحمل النجاسه [B/30] رعایه للتوفیق بینها و بین ما سبق علی ما یحسن التنزّه منه کما حملوها و حملوا ما یدلّ علیها من الأمر بالغسل و الطرح و النهی عن الشرب

ص :189

1- 1 وردت فی المخطوطه کلمه «علی» مرّتین .
و التوضّوء علی ما ذکرنا ، أو ما أشبهه من استحباب الاجتناب و کراهه المباشره و نحو ذلک فی غیر مقام ، کما فی الحدید(1) و أثر أقدام الفأره الرطبه التی وقعت فی الماء علی الثیاب(2) و سؤر الحائض(3) و سؤر الفأره(4) و غیر ذلک .(5)

[الوجه الرابع]

و رابعاً : قد دریت صحّه إطلاق النجاسه [A/31] و وقوعه علی ما فیه الاقتضاء للنجاسه و إن لم یکن محکوماً بالنجاسه الفعلیّه لمصالح و حکم، کلزوم العسر و الحرج ، کما یؤمی إلیه أو یشهد له بعض الأخبار ، مثل: حسنه محمد بن میسّر قال : «سألت أبا عبداللّه علیه السلام عن الرجل الجنب ینتهی إلی الماء القلیل فی الطریق و یرید أن یغتسل منه و لیس معه إناء یغرف به و فی بعض النسخ یفرق به (6) و یداه قذرتان؟

قال : یضع [یده ثمّ(7)] (8) یتوضّأ و یغتسل ، هذا ممّا قال اللّه عزّ و جلّ : « وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ (9)»(10)» . و لک أن تعبّر عن مثل ذلک بالنجاسه الباطنیّه أو النجاسه المعفوّ عنها ، کما حملوها علیه فی ما دلّ علی نجاسه المخالفین .(11)

ص :190

1- 1 راجع : وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 530 ، الباب 83 ، من أبواب النجاسات ، ح 6 و 7 .
2- 2 نفس المصدر ، ص 460 ، الباب 33 ، من أبواب النجاسات ، ح 2 .
3- 3 نفس المصدر ، ص 236 238 ، الباب 8 ، من أبواب الأسآر .
4- 4 نفس المصدر ، ص 240 ، الباب 9 ، من أبواب الأسآر ، ح 7 .
5- 5 فی المخطوطه «تلک» ، بدل «ذلک» .
6- 6 فی المخطوطه جعل عباره «و فی بعض النسخ یفرق به» ، بین المعقوفتین .
7- 7 فی المخطوطه «و» ، بدل «ثمّ» .
8- 8 أضفناها من المصدر .
9- 10 الکافی ، ج 3 ، ص 4 ، ح 2 ؛ وسائل الشیعه ، ج 1 ، ص 152 ، الباب 8 ، من أبواب الماء المطلق ، ح 5 .
10- 9 سوره الحج ، الآیه 78 .
11- 11 لمزید البیان راجع : کتاب الطهاره ، للإمام الخمینی ، ج 3 ، ص 391 394 .
[الوجه الخامس]

و خامساً : أن أخبار الکرّ محتمله للحمل علی إراده بیان المقدار المعتاد التغییر و عدمه ، خصوصاً بعد ملاحظه الاختلاف الفاحش فی الأخبار الوارده فی بیان تحدید الکرّ ؛ فیکاد أن تکون ظاهره فی هذا المعنی و خصوصاً بعد ملاحظه اضطراب [A/32] العرف فی تشخیص المقدار المذکور ، فلاینبغی الاستبعاد فی هذا الوجه بأنّ منصب الإمامه أجلّ من أن یتعرّض لبیان ما لیس محتاجاً إلیه فی بیانه لکفایه الحسّ، فإنّ الناس غیر مستغنین عن إرشاداتهم، حتّی فی أمورهم العرفیّه و العادیّه .

و لا استبعاد أیضاً فیه من جهه الاستثناء فی أخبار الکرّ بقوله : «إلاّ ما غیّر لونه ...» ، إذ یمکن حمله علی المغیّر فوق المعتاد و إن کان لایخلو [B/32] من أدنی استبعاد، لکن لا بحیث یوجب رفضه فی محتملات الجمع عن العداد .

[الوجه السادس]

و سادساً : یمکن أن یجمع بین الطائفتین من الأخبار من جهه ما سبق منّا بیانه من اختلاف مراتب النجاسه(1) بأن نقول : أنّ المراد من قوله علیه السلام : «خلق اللّه الماء طهوراً لاینجّسه شیء» و ما شابهه من الأخبار ، أنّ الماء قلیلاً کان أو کثیراً لاینجّسه شیء بالنجاسه الشدیده التامّه بحیث یترتّب علیها جمیع آثارها مثلاً ، و هذا لاینافی نجاسته ببعض [A/33] مراتب النجاسه الناقصه التی تجامع بعض مراتب الطهاره .

و یمکن إطلاق الطاهر علیه باعتبار أخر و یصحّ مباشرتها فی بعض الأحوال کحاله الضروره مثلاً ، کما نطق به بعض الأخبار .

و المراد من قوله علیه السلام : «إذا کان الماء قدر کرّ لم ینجّسه شیء» أ نّه لاینجّسه شیء بشیء من مراتب النجاسه ، فیکون مفهومه أنّ الماء الذی لم یبلغ قدر الکرّ، ینجّس ببعض مراتب النجاسه القابله للاستعمال و المباشره [B/33] التی منع عنهما فی النجاسه

ص :191

1- 1 راجع الصفحه 172 .
الشدیده فی بعض الحالات أو علی بعض الوجوه ، حتی الجاری و میاه العیون و الآبار ، کما یستفاد من بعض الأخبار و أفتی به بعض الفقهاء الکبار ، فیرتفع التنافی بین مفهوم تلک الأخبار و بین الأدله الدالّه علی طهاره الماء مطلقاً ، کما لا یخفی علی أولی الأبصار .

و أمّا التوفیق بین الطائفتین من الأخبار ، فیحمل المطلقات الدالّه علی طهاره الماء الملاقی للنجس و طهوریّته علی المقیّدات المستفاده [A/34] من مفهوم أخبار الکرّ .

و تخصیص العمومات الدالّه علی طهاره کلّ فردٍ من أفراد الماء الملاقی للنجس بذلک المفهوم ، فهو وجه مرجوح لاینبغی أن یصار إلیه ، إذ الأخبار و الآیات الدالّه علی طهاره الماء و اعتصامه کلّها أو جلّها عامات تعمّ القلیل و الکثیر .

إمّا بمعونه مقدّمات الحکمه ؛

أو بما ذهب إلیه الجبائیان(1) و جماعه(2) من دلاله المفرد المحلّی باللام علی العموم بالوضع ؛

أو [B/34] بسبب أنّ اللام الداخله علی اسم الجنس حقیقه فی الجنس و تعلیق الحکم علی الطبیعه یقتضی تحقّقه فی جمیع الأفراد ؛

ص :192

1- 1 هما : محمد بن عبدالوهاب بن سلام المکنّی بأبی علی الجبائی ، شیخ المعتزله فی زمانه و ابنه عبدالسلام بن محمد بن عبدالوهّاب ، المکنّی بأبی هاشم و یقال لهما الجبائیان ، و کلاهما علی مذهب المعتزله ، مات أبی علی فی سنه 303 ق و ابنه ابوهاشم سنه 321 ق ؛ و الجبأ کوره بخوزستان . لمزید التوضیح ، راجع : الکنی و الألقاب ، ج 2 ، ص 141 . و قاموس المحیط ، ج 1 ، ص 10 .
2- 2 منهم ابن الحاجب فی مختصره [= منتهی الأصول و الأمل ، ص 102 103] و المحقّق العضدی فی شرحه [= شرح مختصر المنتهی ، ج 1 ، ص 215 216] و المحقّق الرضی طاب ثراه فی شرحه [= شرح الکافیه ، ج 2 ، ص 129] ، بل الظاهر من کلام ابن الحاجب عدم الخلاف فیه إلاّ من منکری ألفاظ العموم ، من غیر نقل خلاف ...» . من هامش مصابیح الأحکام ، ج 1 ، ص 95 .
أو بأن یقال : أنّ اللام، إمّا للجنس أو للاستغراق حیث لایحتمل العهد ؛ و علی التقدیرین یثبت العموم ؛

أو بسبب آخر لما یوجب الحمل علی العموم من قبیل کون المقام مقام الامتنان ؛

أو بسبب الاشتمال علی ألفاظ العموم خصوصاً ما کان فیه لفظ «الکلّ» ، مثل المستفیضه عن الصادق علیه السلام : «الماء کلّه طاهر حتّی تعلم أ نّه [A/35] قذر»(1)2 تقدّم تخریجه فی الهامش (2) من الصفحه 181 .(3) الشامله لما لایعلم حکمه من الشارع و لا اختصاص لها بالشبهات الموضوعیّه .

و ما کان فیها صیغه «لاینجّسه» بلفظ المضارع المنفی الذی هو کالنکره فی سیاق النفی و لا سیّما بملاحظه الاستثناء الواقع بعده ، مثل ما عن الصادق [ علیه السلام ] : «إن الماء طاهر لاینجّسه شیء إلاّ ما غیّر لونه أو طعمه أو رائحته»(2) الذی عدّه ابن عقیل متواتراً ؛ و مثل ما هو منقول بطرق الفریقین عن النبی صلی الله علیه و آله و صرّح بعضهم بأ نّه [B/35] عمل به الاُمّه(4) من قوله صلی الله علیه و آله : «خلق اللّه الماء طهوراً، لاینجّسه شیء إلاّ ما غیّر لونه أو طعمه أو ریحه»(4) .

و الحاصل : أنّ ظهور تلک الأدلّه ، بل صراحتها فی العموم واضح .

و فی تخصیص العام بمفهوم المخالفه بعد تقدیر حجیّته أبحاث .

و لم یذهب من ذهب إلی تجویزه إلاّ بتقریب أنّ العام و المفهوم دلیلان تعارضا ؛ و تخصیص العام بالمفهوم طریق جمع بینهما ، فیتعیّن لکونه أولی من الطرح .

و یستفاد من التقریب المذکور أنّ التخصیص [A/36] مشروط بدوران الأمر بین

ص :193

1- 1 تقدّم تخریجه فی الهامش
2- 4 تقدّم تخریجه فی الهامش (2) من الصفحه 182 .
3- من الصفحه 181 .
4- 3 و هو المحقّق السبزواری فی ذخیره المعاد ، ص 116 ، السطر 37 ؛ و إلیک نصّ کلامه : « ... لعمل الاُمّه بمدلوله و قبولهم له» .
تخصیص العموم أو إلغاء المفهوم بأن لم یکن فی البین وجه جمع آخر، یمکن به الجمع بین الدلیلین المتعارضین .

و قد عرفت ما فی ما نحن فیه من وجوه الجمع القریبه القویّه .

ثمّ إنّه قد اُورد علی التقریب المذکور بعد فرض الدوران بأنّ الجمع کما یمکن بإلغاء العموم، کذلک یمکن بإلغاء المفهوم، فلابدّ لترجیح الأوّل من مرجّح ؛ و مجرّد کونه طریق جمع لایکفی، فإنّ الثانی أیضاً طریق جمع بینهما .

و دعوی المساوات [B/36] علی تقدیر تسلیمها تنافی ترجیح التخصیص و توجب المصیر إلی الوقف .

و دعوی أنّ التخصیص أولی من إلغاء المفهوم لما فی التخصیص من الجمع بین الدلیلین و هو أولی من إلغاء أحدهما منظور فیه ، إذ کما یمکن الجمع بإلغاء بعض المدلول من الدالّ علی العموم، کذلک یمکن بإلغاء بعض المدلول من الدالّ علی المفهوم، فلابدّ فی کلّ منهما من إلغاء بعض المدلول ؛ و هذا واضح .


[نقل کلام المحقق الخراسانی قدس سره ]


و قد صرّح بعض أئمه التحقیق ب«أنّ الدلاله علی کلّ من [A/37] العموم و المفهوم(1) إن کانت بالإطلاق بمعونه مقدّمات الحکمه أو بالوضع، فلایکون هناک عموم و لا مفهوم لعدم تمامیّه مقدّمات الحکمه فی واحد منهما لأجل المزاحمه ، کما فی مزاحمه ظهور أحدهما وضعاً لظهور الآخر ، فلابدّ من العمل بالأصول العملیّه فیما دار فیه الأمر بین العموم و المفهوم، إذا لم یکن مع ذلک أحدهما أظهر ؛ و إذا کان مانعاً عن انعقاد الظهور أو استقراره فی الآخر .

هذا إذا کان [B/37] العام و المفهوم فی کلام أو کلامین علی وجه یکون بینهما

ص :194

1- 1 وردت فی المصدر «منهما» ، بدل «من العموم و المفهوم» .
ارتباط بحیث یکون کلّ منهما قرینه متّصله للتصرّف فی الأمر ؛ و إلاّ فلابدّ من أن یعامل مع کلّ منهما معامله المجمل لو لم یکن فی البین أظهر» .(1)


[نقل کلام صاحب الفصول قدس سره ]


ثمّ إن بعض المحقّقین أیضاً بعد أن نفی الترجیح لأحدهما علی الآخر علی الإطلاق قال : «بل یختلف باختلاف الموارد و المقامات، فقد یترجّح جانب العموم و قد یترجّح جانب المفهوم»(2) ؛ ثمّ مثّل لما یترجّح فیه جانب العموم [A/38] بما إذا کان العام قویّ الدلاله فی العموم، کلفظ «کلّ» مع کون المفهوم ضعیفاً، کمفهوم الشرط .