گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیستم
سورة یس




اشاره
اللّ که در مدینه نازل
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 لَهُم أَنْفِقُوا إِذ قِیلَ ا􀀀 و نزد تمام مفسّرین مکی است،ابن عباس گوید،مگر یک آیه و آن آیه شده است.
عدد آیات آن:
هشتاد و سه آیه کوفی است و هشتاد و دو آیه از نظر دیگران.
اختلاف آن:
آیۀ (یس) کوفی است.
فضیلت آن:
ابی بن کعب گوید:هر کس سورة یس را براي خداي عزّ و جل قرائت کند خداوند او را آمرزیده و اعطاء کند از اجر و پاداش
باو اجر کسی که دوازده مرتبه قرآن را تلاوت کرده و هر مریض و بیماري که نزد او پس قرائت شود بعدد هر حرفی از آن ده
فرشته نازل شود و بر او که در جلوي او به صفها می ایستند و براي او استغفار کنند و در موقع قبض روح او حاضر باشند،و
جنازه او را تشییع و بر آن نماز بخوانند و بدفنش نیز حاضر باشند،و هر بیماري که آن را قرائت کند و یا در نزد او قرائت شود
رضوان خازن بهشت با یک لیوان و جام از آبهاي بهشتی نزد او آید و باو بیاشامد و حال آنکه او در بستر بیماري
ص : 358
است،پس مینوشد و سیرآب میمیرد و سیرآب برانگیخته شود و دیگر نیازي به حوضی از حوضهاي پیامبران ندارد تا داخل
بهشت شود و سیرآب شود.
ابو بکر از پیغمبر(ص)روایت کرده که فرمود سورة یس در تورات معمه خوانده میشود،گفتند معمه چیست،فرمود صاحبش را
خیر دنیا و آخرت فرا گیرد،و تحمّل کند از او بلاي دنیا را و دفع کند از او هراسهاي آخرت را و بآن مدافعه و قاضیه هم گفته
میشود که از صاحبش دفع میکند هر بدي را و آورده کند براي او هر حاجتی را،و هر کس آن را قرائت کند براي او بیست
اللّ بدهد،و کسی که بنویسد
􀀀
حج نوشته شود و کسی که آن را بشنود براي او محسوب شود ثواب هزار دیناري که در سبیل ه
آن گاه بیاشامد داخل جوف او شود هزار دواء و هزار نور و هزار یقین و هزار برکت و هزار رحمت و از او برطرف شود هر
درد و بیماري.
و از انس بن مالک از پیغمبر(ص)روایت شده که فرمود البتّه براي هر چیزي قلبی است و قلب قرآن سورة یس است.
و از او از پیامبر(ص)رسیده که فرمود کسی که بگورستانی وارد شود یس را بخواند خدا در آن روز از عذاب ایشان تخفیف و
براي او بعدد امواتی که در آنجاست حسناتی نوشته شود.
و ابو بصیر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود،البتّه براي هر چیزي قلبی است و قلب قرآن سورة یس است
پس هر کس در روز پیش از آنکه شام کند بخواند در روز آن از حفظ شدگان و روزي داده شدگان باشد تا شب کند و هر
کس در شب بخواند پیش از آنکه بخوابد خدا بر او هزار فرشته مأمور کند تا او را از هر شیطانی پلیدي و از هر آفتی حفظ
نماید،و اگر در
ص : 359
خوابش بمیرد خدا او را در بهشت داخل کند و سی هزار فرشته براي غسل او حاضر و همگی براي او استغفار میکنند و او را تا
قبرش تشییع مینمایند به استغفار کردن براي او،پس چون او را داخل قبرش مینمایند آنها در قبر او خدا را عبادت میکنند و
ثواب عبادتشان براي اوست و قبرش تا دیدگاه چشم گشاد و وسیع میشود و از فشار قبر ایمن خواهد بود و همواره از قبرش
نوري ساطع است تا فضاء آسمان تا آنکه خدا او را از قبرش بیرون آورد،پس چون از قبرش بیرون آمد فرشته ها پیوسته با او
هستند و او را مشایعت نموده و با او گفتگو میکنند و در روي او خندیده و او را بهر خیري مژده میدهند تا او را از صراط و
میزان عبور دهند و او را در مکانی از بهشت خدا اقامت دهند که نباشد نزد خدا خلقی که نزدیک تر از او باشد مگر فرشتگان
مقرّب و پیامبران مرسل و او با پیامبران در مقابل خدا ایستاده و محزون نیستند با کسانی که در غم و غصّه بسر میبرند و با
مهمومین مهموم نیستند و جزع و ناراحتی ندارند با مردمی که در ناراحتی و جزع میباشند،سپس خداوند تعالی باو
میگوید:اشفع عبدي اشفعک فی جمیع ما تشفع،بنده من شفاعت کن در تمام آنچه میخواهی که شفاعت کنی من شفاعت تو را
می پذیرم و از من بخواه بتو عطا کنم تمام چیزهایی که تو میخواهی،پس سؤال میکند و باو عطا میشود و شفاعت میکند،پس،
قبول میشود و او را محاسبه نمیشود در میان کسانی که محاسبه میشوند و ذلیل و خوار نمیگردد،و ملامت بگناهی و نه بچیزي
از اعمال بدش نمیشود و از رفقاء محمد(ص)میباشد.
و محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که براي رسول خدا"ص"دوازده اسم است،پنج اسم آن
در قرآن است:
ص : 360
اللّ 4-یس 5-نون.
􀀀
-1 محمد 2-احمد 3-عبد ه
ترتیب آن:
چون خداوند سبحان در آخر سورة فاطر یاد کرد که آنها قسم خورده اند بخدا که اگر پیامبري براي مردم مکّه بیاید باو حتما
ایمان خواهند آورد،اینسوره شروع شده به اینکه ایشان ایمان نیاوردند و حال آنکه پیامبر بر ایشان آمد پس فرمود :
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 1 تا 10
اشاره
راطٍ مُسْتَقِیمٍ ( 4) تَنْزِیلَ اَلْعَزِیزِ اَلرَّحِیمِ 􀀀 ی صِ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . یس ( 1) وَ اَلْقُرْآنِ اَلْحَکِیمِ ( 2) إِنَّکَ لَمِنَ اَلْمُرْسَلِینَ ( 3) عَل 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
لالًا فَهِیَ 􀀀 اقِهِمْ أَغْ 􀀀 ا فِی أَعْن 􀀀 إِنّ جَعَلْن
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ ( 7) ا 􀀀 ی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ 􀀀 افِلُونَ ( 6) لَقَدْ حَقَّ اَلْقَوْلُ عَل 􀀀 اؤُهُمْ فَهُمْ غ 􀀀 ا أُنْذِرَ آب 􀀀 5) لِتُنْذِرَ قَوْماً م )
واءٌ عَلَیْهِمْ أَ 􀀀 لا یُبْصِ رُونَ ( 9) وَ سَ 􀀀 اهُمْ فَهُمْ 􀀀 ا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَ  دا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَ  دا فَأَغْشَ یْن 􀀀 انِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ ( 8) وَ جَعَلْن 􀀀 إِلَی اَلْأَذْق
( لا یُؤْمِنُونَ ( 10 􀀀 أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ
ص : 361
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده مهربان 1-اي سیّد پیامبران 2-سوگند بقرآن حکم کننده به حق.
-3 که تو مسلّما از جمله فرستاده شدگانی 4-که آنها بر راه راست بودند.
-5 این(قرآن)فرستاده خداي نیرومند مهربانست.
-6 تا گروهی را که پدرانشان هم بیم نیافته اند به ترسانی و ایشان بیخبرند 7-در حقیقت وعده عذاب خدا درباره بیشتر ایشان
حتمی گردید،و ایشان ایمان نمی آورند.
-8 ما(در روز قیامت)بیگمان بگردنهاي ایشان غلها بنهیم و آن زنجیر تا بزنخهاي ایشان پیوسته است و ایشان سر در هوا مانده و
چشم بر هم ننهند 9-و در پیش روي ایشان حجابی و از پشت سرشان نیز حجابی قرار دادیم و چشمهاي ایشان را پوشانیدیم در
نتیجه ایشان(راه صواب را)نمی بینند.
-10 یکسانست برایشان چه آنها را بیم دهی و چه نترسانی ایشان ایمان نمی آورند.
قرائت:
اهل کوفه غیر عاصم و جماد و یحیی از ابو بکر(یس)را باماله خوانده و باقی از قاریان(یس)بتفخیم قرائت کرده اند،و ابو جعفر
و ابو عمرو همزه و ابن کثیر بروایت قواس و بزي و نافع بروایت اسماعیل باظهار کردن نون از یاسین در موقع وصل بواو و آیه
بعد،و همین طور(ن و القلم را)ابن عامر و کسایی و خلف با خفاء نون در هر دو قرائت کرده اند،و قالون از قراء از نافع
ص : 362
باظهار نون از آیه ن وَ الْقَلَمِ و اخفاء آن از"یس"خوانده اند،و امّا عاصم پس او در روایت حفص نون هر دو آیه را ظاهر
میکرد.
و روایت برجمی از ابی بکر و محمد بن غالب از اعشی از ابی بکر نون از (یاسین)را ظاهر و در "ن وَ الْقَلَمِ" در روایت علیمی
از جماد مخفی میگردد و امّا یعقوب:او نون هر دو را در روایت روح و زید ظاهر و در روایت رویس مخفی میداشت،و اهل
حجاز و بصره و ابو بکر(تنزیل)برفع خوانده و دیگران از قاریان بنصب(تنزیل)خوانده اند و در شواذ قرائت ثقفی(یس)به فتح
نون و قرائت ابی السماك یس بکسر،ن،و قرائت کلبی یسن برفع نون آمده و در قرائت ابن عباس و عکرمه و ابن یغمر و نخعی
و عمر بن عبد العزیز"فاغشیناهم" با عین،و در قرائت ابن محیص و زهري(انذرتهم)با یک همزه آمده است.
دلیل:
ابو علی گوید:از چیزهایی که اماله فتحه را از یس نیکو میکند،مثل کسره اینست که ایشان گویند یا زید رایی زید گویند،پس
فتحه را اماله مثل کسره،و الف را مثل یاء نمایند و اگر چه قول ایشان است یا حرفی بر دو حرف است- (ر،و الف)و حروفی که
بر دو حرف باشد چیزي از آن اماله نمیشود مثل لا و ما پس وقتی اماله کردند از حروف حرفی را که اماله نمیشود بخاطر
یا،پس اگر اماله کنند اسمی را که آن(یا)از یاسین است بهتر است،آیا نمی بینی که این حروف نامهایی هستند وقتی تلفظ بآن
میشود،و امّا از میان نونها نون از یس پس البته این اماله در آن جایز است،و اگر چه نون ساکنه با حروف فمیّه مخفی و روشن
نمیشود براي آنکه این حرفها بنا بر وقف شده است،و از آنچه که دلالت بر این میکند اجازه دادن ایشانست در آن نون جمع
بین دو ساکن
ص : 363
است،چنانچه جمع میشوند در کلامی که وقف بر آن میشود و اگر این نبود جمع آن دو هم جایز نبود.
و امّا کسی که نون در آن را ظاهر و روشن نکرده،پس او اگر چه در تقدیر وقف قطع نکند در آن همزة وصل را و این قول
اللّ )آیا نمی بینی که همزه وصل حذف شده و ثابت نشده چنانچه با غیر آنهم از کلامی که وصل میشود
􀀀
خداي تعالی(أ لم ه
ثابت نشده.
و کسی که(تنزیل)را رفع داده بنا بر تقدیر(هو تنزیل العزیز الرحیم) یا هذا تنزیل العزیز الرحیم گرفته و نصب آن بنا بر تقدیر
نزل تنزیل العزیز الرحیم است.
و امّا آنکه(یس)با جر خوانده پس هر دو آن بجهت التقاء ساکنین است و آنکه رفع داده پس بنا بر روایت کلبی است که او
گوید،آن بلغت طی یا انسان است و ابن جنّی گوید،نزد من محتمل است که از تمام اسمها اکتفاء بسین براي این بوده باشد که
در آن حرف نداء است مثل قول تو که یا رجل می گویی و مانند حذف بعضی از حروف اسم قول پیغمبر(ص)است که
فرمود:
کفی بالسیف شاء ،یعنی شاهدا،شمشیر براي شهادت کافیست،پس حذف عین الفعل و لام الفعل شده،پس همین طور از انسان
فاء الفعل و عین الفاء حذف و باقی مانده را قرار داد اسمی که قائم بخود باشد و آن سین است پس یاسین گفته شد و آن شبیه
بقول شاعر است: قلنا لها قفی قالت قاف گفتیم بآن زن بایست گفت ایستادم،و کسی که(فاعشیناهم)با عین خوانده پس آن را
منقول از عشی یعشی گرفته هر گاه دیده اش ضعیف شود و اعشیته انا،و من دیده او را ضعیف کردم.
ص : 364
و امّا(اغشیناهم)با غین معجمه پس بنا بر حذف مضاف است،یعنی (فاغشینا ابصارهم)پس دیدگان آنها را کور کردیم و
پوشاندیم،یعنی بر آن چشمها پرده قرار دادیم،و غشاوه بر چشم مثل غشاوه بر قلب است،پس بر خورد میکند به معناي هر دو
قرائت.
و امّا کسی که(انذرتهم)بیک همزه خوانده،پس او حذف کرده همزه استفهام را بجهت تخفیف و حال آنکه قصد آن را داشته
چنانچه کمیت شاعر گوید:
طربت و ما شوقا الی البیض اطرب
و لا لعبا منّی و ذو الشّیب یلعب
خوشحال شدم و حال آنکه شوقی نیست در موي سفید که خوشحال شوم و نه از من لعب و بازي است و آیا کسی که مویش
سفید شد بازي میکند،و معنی(او ذو الشّیب یلعب)شاهد بیت در حذف همزه او ذو الشّیب است که ذو الشّیب آمده و یا مثل
بیت کتاب:
لعمرك ما ادري و ان کنت داریا
شعیب بن سهم او شعیب بن منقر
قسم بجان تو نمیدانم و یا اگر آگاه بودم که شعیب بن سهم است یا شعیب منقر است،شاهد این بیت و ان کنت است که(او ان
کنت)بوده.
شرح لغات:
المقمح:پوشیدن چشم است بعد از برداشتن سر و بعضی گفته اند که آن مقنع،یعنی آنست که چانه خود را بسینه خود فشار
میدهد آن گاه بلند میکند و بعضی گفته براي دو کوهان شتر قماح براي آنکه شتر وقتی وارد آب می شود براي خنکی زیاد
آب سرش را بلند میکند و گفته میشود قمح البعیر هر گاه سرش را بلند کرد و آب نیاشامید و بعیر قامح و ابل قماح و اقمحتها
انا.
ص : 365
شاعري توصیف میکند،کشتی را که سوار شده و میگوید:
و نحن علی جوانبها و قعود
بغض الطّرف کالابل القماح
و ما در اطراف آن کشتی نشسته و چشمهاي خود را میبستیم مثل شتري که آب نخورده سر خود را بلند میکند(علی)در قول
خدا علی صراط متعلّق بمرسلین است تقدیرش ارسلوا علی صراط است و ممکنست جار و مجرور در محلّ خبر (انّ)باشد،پس
خبر بعد از خبر باشد و ممکن است که در محل نصب باشد بنا بر حالیت،پس مثل آنست که گفته است،ارسلوا مستقیما
طریقهم،ما انذر آباؤهم بهتر آنست که(ما)نافیه و جمله در محل نصب باشد زیرا که آن صفت قوم است،و ممکنست که ما
حرف موصول مصدریه بر تقدیر،لتنذر قوما انذر آباؤهم باشد.
شأن نزول:
لالاً دربارة ابی جهل نازل شده چون که او قسم خورده بود که هر آینه اگر بیند که 􀀀 اقِهِمْ أَغْ 􀀀 ا فِی أَعْن 􀀀 إِنّ جَعَلْن
􀀀
گفته اند:که ا
پیغمبر(ص)نماز میخواند بیاید و سر آن حضرت را بشکند،پس آمد و آن حضرت نماز میخواند و با او سنگی بود که
میخواست بسر حضرت بزند،پس چون بلند کرد دستش بگردنش پیچید،و سنگ بدستش چسبید،پس چون نزد یارانش
برگشت و بآنها خبر داد آنچه دیده بود سنگ از دستش افتاد،پس مردي از بنی مخزوم گفت من او را با این سنگ میکشم و
آمد دید که آن حضرت نماز میخواند،پس خواست سنگ را بیاندازد که خدا چشم او را کور کرد پس صداي آن حضرت را
میشنید ولی خود او را نمی دید پس برگشت بسوي یارانش و آنها را ندید تا آنکه او را صدا زدند و گفتند تو چه کردي
گفت،ندیدم او را ولی صداي او را شنیدم و میان من و او چیزي مانع
ص : 366
و حایل شد مثل شیر نري که با دمش اعلام خطر میکرد که اگر نزدیک شوم مرا بخورد.
اللّ بن مسعود روایت کرده که قریش اجتماع کردند بدرب منزل
􀀀
و ابو حمزه ثمالی از عمار بن عاصم از شفیق بن سلمه از عبد ه
اللّ گوید آنها
􀀀
پیغمبر(ص)پس پیغمبر"ص" بیرون آمد و مشت خاکی بر سر و صورت آنها پاشید و آنها او را ندیدند،عبد ه
همان مردمی بودند که در کنار چاه بدر اجتماع کردند.
و ابو حمزه از مجاهد از ابن عباس روایت کرده که قریش اجتماع کردند و گفتند اگر محمد داخل مسجد الحرام شود همگی
یک دفعه بر او حمله نموده و او را بکشیم،پس پیغمبر(ص)وارد شد و خدا از پیش رو و پشت سرشان حجابی و سدّي قرار داد
که او را ندیدند،پس نماز خواند سپس نزد آنها آمد و خاك بر سرشان افشاند و ایشان او را نمیدیدند،پس چون از آنها دور
شد و خاك را دیدند گفتند این سحر پسر(ابی کبشه)"یعنی فرزند زاده عبد المطّلب است"
تفسیر:
(یس)
بتحقیق سخن در اوّل سوره بقره دربارة حروف معجمه و مقطعه قرآن گذشت و اختلاف اقوال دربارة آنها.
ابن عباس نیز گوید:معناي(یس)یا انسان است،و بیشتر مفسّرین همین معنا را گفته اند،حسن و ابو العالیه گفته اند:معنایش یا
رجل است.
سعید بن جبیر و محمد الحنفیه گفته اند:معنایش یا محمد است،و بعضی گفته اند،معنایش:یا سید الاوّلین و الآخرین است.
علی بن ابی طالب و امام محمد باقر علیهما السلام فرموده اند آن یکی از نامهاي پیغمبر"ص"است و ما در پیش روایت در آن
را یاد کردیم.
ص : 367
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ
خداوند سبحان قسم یاد کرده بقرآن محکم از باطل و بعضی گفته،که آن را حکیم نامید براي آنچه که در او از حکمت
است،پس مثل آنست که آن حکمت را که ناطق بآنست ظاهر کرده.
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ
یعنی البتّه تو از کسانی هستی که خداي تعالی او را بنبوّت و رسالت فرستاده.
راطٍ مُسْتَقِیمٍ 􀀀 ی صِ 􀀀 عَل
که سالک آن را بسوي حق یا بسوي بهشت می کشاند،و بعضی گفته،معنایش بر شریعت روشن و حجّت آشکارا هدایت
میکند تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ یعنی این قرآن نازل شده خداي غالب است در- ملکش (الرَّحِیمِ) خدایی که بآفریده اش مهربانست و براي
همین او را فرستاد سپس بیان نمود مقصود و هدف از بعثت و انگیختن او را و فرمود:
اؤُهُمْ 􀀀 ا أُنْذِرَ آب 􀀀 لِتُنْذِرَ قَوْماً م
قتاده گوید:براي آنکه بترسانی از گناهان خدا مردمی را که پدرانشان را در پیش بیم داده نشده براي آنکه آنها در زمان فترت
بین حضرت عیسی و حضرت محمد(ص)بودند.
حسن گوید:یعنی پیامبر بیم دهنده اي از خودشان و قومشان نیامد براي آنها و اگرچه از غیر ایشان آمد برایشان.و بعضی گفته
اند:یعنی نیامد ایشان را کسی که آنها را با کتاب بیم دهد،و این بنا بر قول آنست که گوید در میان عرب پیش از پیامبر ما
پیامبرانی بنام خالد بن سنان و قیس بن ساعده و غیر آنها بودند ولی داراي کتاب نبودند.
عکرمه گوید:یعنی براي آنکه بترساند قومی را چنانچه ترسانید پدران ایشان را.
افِلُونَ 􀀀 فَهُمْ غ
پس ایشان غافلند از آنچه را که قرآن متضمّن و از آنچه را
ص : 368
که خدا ترسانید بسبب آن از نزول عذاب،و غفلت مانند سهو آن رفتن معنا است از خاطره،آن گاه خداي سبحان بار دیگر قسم
یاد کرد و گفت:
ی أَکْثَرِهِمْ 􀀀 لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَل
لا یُؤْمِنُونَ پس ایشان ایمان نمیآورند و بر حال کفر و بیدینی 􀀀 یعنی واجب شد تهدید ایشان و- استحقاق عذاب بر ایشان، فَهُمْ
میمیرند و این در علم خدا گذشته است.
و بعضی گفته اند:تقدیر آن اینست،لقد سبق القول علی اکثرهم،هر آینه در علم خدا که بیشتر ایشان ایمان نمیآورند پس ایشان
ایمان نمیآورند و این را خداي سبحان بفرشتگان خبر داد که ایشان ایمان نمیآورند پس مسلّم شد قول خدا بر ایشان.
انِ 􀀀 لالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْق 􀀀 اقِهِمْ أَغْ 􀀀 ا فِی أَعْن 􀀀 إِنّ جَعَلْن
􀀀
ا
البتّه ما قرار دادیم در گردنهایشان غلهایی پس دستهایشان بچانه هایشان،کنایه از آن آورده و اگر چه آن را یاد نکرده براي
آنکه اعناق و اغلال دلالت بر آن میکند و دلالت آنها از این روست که غل البته دست را بسوي چانه و گردن جمع میکند و
غل گردن را بسوي چانه جمع میکند.
و از ابن عباس و ابن مسعود روایت شده که آنها(انّا جعلنا فی ایمانهم اغلالا)قرائت میکردند،و بعضی از ایشان فی ایدیهم
قرائت کرده اند و معنا در تمام این قرائت و احتمالات یکیست براي آنکه غل در گردن تنها بدون دست نمیشود و نه در دست
تنها بغیر گردن و مانند اینست،قول شاعر که گفته است:
و ما ادري اذا یممت ارضا
ارید الخیر ایّهما یلینی
و من نمیدانم وقتی قصد زمینی و شهري را نمودم قصد خیر نمودم کدام یک،
ص : 369
از آنها بمن میرسد.
أ الخیر الذي انا ابتغیه
ام الشرّ الذي لا یأتلینی
آیا خیر چنانی که من در طلب اویم یا شرّ چنانی که آن مرا وانمیگذارد.شاهد بیت اول است که خیر را تنها یاد کرده،بعد گفته
ایّهما یلینی کدام یک از آن دو بمن میرسد،زیرا بتحقیق دانسته که خیر و شرّ هر دو عارض بر انسان می شوند ولی نمیداند این
رابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ ( 1)و قرار داد براي شما لباسها 􀀀 برخورد باو میکند یا آن و مانند آن هم در قرآن آمده مثل آیۀ: وَ جَعَلَ لَکُمْ سَ
و بیرجامه ها که شما را از گرما حفظ کند و نفرمود و البرد،براي آنکه آنچه که انسان را از گرما حفظ میکند از سرما هم حفظ
میکند،یعنی زیر جامه نازك از گرما زدگی حفظ میکند و بیرجامه ضخیم از سرما خوردن نگه میدارد.
مفسّرین بر معنی این آیه بر چند وجه اختلاف کرده اند:
-1 حسن و جبائی گوید:اینکه خداي سبحان اراده کرده باین آیه بخشی را براي مثل زدن و تقدیرش اینست مثل این گروه
مشرکین در نفرتشان از آنچه که ایشان را بسوي آن میخوانی مانند مردیست که دستهایش را بگردنش بسته اند که امکان
ندارد براي او که آن را بسوي خیر باز و دراز کند،و مردي که سرش بلند کرده که جلوي پایش را نمی بیند،گوید و مانند آن
قول شاعر جاهلیّت(صلاه من عمرو بن مالک)معروف به اخوه اودي است که میگوید:
کیف الرشاد و قد صرنا الی امم
لهم عن الرشد اغلال و اقیاد
خیر و صلاح چگونه است و حال آنکه ما گشتیم بسوي امّت هایی که بر ایشان از عقل و هدایت غلها و قیدهایی بود و مثل آن
در سخنان عرب بسیار است.
ص : 370
. 1) -سورة نحل آیۀ: 81 -1
-2 ابی مسلم گوید:یعنی مثل آنکه این قرآن غلهایی در گردنهاي ایشانست که آنها را مانع خشوع میشود براي شنیدن و اندیشه
کردن آن براي سنگینی آن بر ایشان و این جهتش اینست که ایشان وقتی سرکشی کردند از آن و عار داشتند از پیروي او و
شخص مستکبر و سرکش سرش را بلند کرده گردنش را میکشد و تکبّر میکند نگاه بزمین نمیکند مثل آنست که دستهایشان
را بگردنشان بسته اند و البتّه این را اضافه بخود نموده که ما قرار دادیم در گردنهایشان،براي آنکه موقع قرآن خواندن بر ایشان
حَتّ أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِي است ( 1)تا آنکه شما فراموش کردید
ی􀀀 و فرا خواندن ایشان باین صفت میگردند،پس آن مثل قول اوست،
یاد را.
-3 ابن عباس و سدي گویند:قصد نموده باین امر مردمی از قریش را که مصمّم کشتن پیغمبر(ص)شدند،پس دستهایشان
بگردنهایشان بسته شد و نتوانستند دستی بسوي آن حضرت دراز کنند.
اقِهِمْ ( 2)وقتی که غلها در 􀀀 لُ فِی أَعْن 􀀀 -4 اینکه مقصود توصیف حال ایشانست در روز قیامت،پس آن مثل قول او إِذِ الْأَغْلا
گردنهاي ایشانست،و البتّه آن را بتلفّظ ماضی یاد کرده براي تحقّق و واقعیّت آنست.
فَهُمْ مُقْمَحُونَ
زهري گوید:مقصود اینکه چون دستهایشان بگردنهایشان بسته میشود و غلها چانه هایشان را بالا میبرد و سرهایشان بلند،پس
آنها سرهایشان بسبب بالا رفتن غلها بالا میرود،و بر این معنی دلالت میکند قول قتاده که مقمحون را مغلولون معنی کرده است.
لا یُبْصِرُونَ 􀀀 اهُمْ فَهُمْ 􀀀 ا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَ  دا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَ  دا فَأَغْشَیْن 􀀀 وَ جَعَلْن
ص : 371
. 1) -سورة مؤمنون آیۀ: 11 -1
. 2) -سورة غافر آیۀ: 71 -2
و قرار دادیم از پیش روي ایشان سدّ و حجابی و از پشت سر آنها هم سدّي،پس نابینا کردیم ایشان را،پس آنها نمی بینند و
این بنا بر یکی از دو وجه تشبیه است براي آنها بکسی که این صفت اوست در اعراض از ایمان و قبول حق و این عبارت از
واگذاري خداست ایشان را وقتی کفران کردند و مثل آنکه گفته است،ما ایشان را واگذاریم در حال شکست خوردگی،پس
این از پیش روي و پشت سرشان سدّي شد،و وقتی گفتیم که آن توصیف حال ایشانست در آخرت پس سخن بنا بر حقیقت
است و آن عبارت از تنگی جاي در آتش است بطوري که راه جلو و عقب رفتن را ندارند زیرا اطرافشان مسدود و بسته
است،و هر گاه حمل کردیم آن را بر صفت مردمی که اهتمام بکشتن پیغمبر(ص)نمودند،پس مقصود اینست که ما قرار دادیم
لا یُبْصِرُونَ یعنی کور 􀀀 اهُمْ فَهُمْ 􀀀 پیش روي این کفّار مانعی و از پشت ایشان نیز مانعی تا آنکه ندیدند پیامبر را و قول خدا فَأَغْشَ یْن
کردیم چشمهاي ایشان را پس نمیدیدند پیغمبر(ص)را.
و روایت شده که ابو جهل تصمیم گرفت که پیغمبر(ص)را بکشد،پس هر گاه شب بیرون میرفت او را نمیدید و خدا حایل
میشد بین او و آن حضرت،و بعضی گفته اند:فاغشیناهم،یعنی کور گردانیدیم آنها را پس ایشان نمیدیدند- هدایت و راه
سعادت را،و برخی گفته اند:فاغشیناهم،پس بسبب عذاب کور کردیم آنها را پس آنها آتش را نمیدیدند،و بعضی گفته
اند:یعنی ایشان را چون از ایمان و قرآن منصرف شدند لازم شد ایشان را این بدبختی و نابینایی تا جایی که نمیتوانستند بطرفی
روآورند مثل شخص بسته شده به غل و کسی که راه ها بر او مسدود شده.
لا یُؤْمِنُونَ 􀀀 واءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ 􀀀 وَ سَ
براي ایشان یکسان
ص : 372
و بی تفاوت است چه بترسانی و چه بیمشان ندهی ایمان نمی آورند،تفسیرش در سورة بقره گذشت.
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 11 تا 20
اشاره
ا قَدَّمُوا وَ 􀀀 ی وَ نَکْتُبُ م 􀀀 إِنّ نَحْنُ نُحْیِ اَلْمَوْت
􀀀
منَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ ( 11 ) ا 􀀀 ما تُنْذِرُ مَنِ اِتَّبَعَ اَلذِّکْرَ وَ خَشِیَ اَلرَّحْ 􀀀 إِنَّ
ا إِلَیْهِمُ 􀀀 جاءَهَا اَلْمُرْسَلُونَ ( 13 ) إِذْ أَرْسَلْن 􀀀 حابَ اَلْقَرْیَهِ إِذْ 􀀀 امٍ مُبِینٍ ( 12 ) وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْ 􀀀 اهُ فِی إِم 􀀀 ارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْ َ ص یْن 􀀀 آث
إِلاّ
􀀀
منُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ 􀀀 ا أَنْزَلَ اَلرَّحْ 􀀀 ا وَ م 􀀀 إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُن
􀀀
ا أَنْتُمْ 􀀀 الُوا م 􀀀 إِنّ إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ ( 14 ) ق
􀀀
الُوا ا 􀀀 الِثٍ فَق 􀀀 ا بِث 􀀀 ما فَعَزَّزْن 􀀀 اِثْنَیْنِ فَکَ ذَّبُوهُ
ا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا 􀀀 إِنّ تَطَیَّرْن
􀀀
الُوا ا 􀀀 غُ اَلْمُبِینُ ( 17 ) ق 􀀀 ا إِلاَّ اَلْبَلا 􀀀 ا عَلَیْن 􀀀 إِنّ إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ( 16 ) وَ م
􀀀
ا یَعْلَمُ ا 􀀀 الُوا رَبُّن 􀀀 تَکْذِبُونَ ( 15 ) ق
جاءَ مِنْ أَقْصَا اَلْمَدِینَهِ 􀀀 طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ ( 19 ) وَ 􀀀 الُوا 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ ( 18 ) ق 􀀀 مِنّ عَ
ا􀀀 لَی لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ مََسَّنَّکُمْ
( ا قَوْمِ اِتَّبِعُوا اَلْمُرْسَلِینَ ( 20 􀀀 الَ ی 􀀀 ی ق 􀀀 رَجُلٌ یَسْع
ص : 373
ترجمه:
-11 فقط میترسانی کسی را که پیروي از قرآن کند و از خداي بخشنده در پنهان بترسد پس او را بآمرزش گناهان و پاداشی
بزرگوار مژده بده.
-12 البتّه ما مردگان را زنده میکنیم و هر نیک و بد را که پیش فرستاده اند با آثار وجودیشان ثبت خواهیم کرد و هر چیزي را
در دفتر پیشواي روشن بشماره آوردیم.
-13 (اي پیغمبر)داستان مردم انطاکیه را براي ایشان بیان کن آن دم که فرستادگان بدان ده آمدند.
-14 وقتی که(دو تن از آنان)را بسوي ایشان فرستادیم و اهل آن ده آن دو پیامبر را دروغگو شمردند و ما آن دو نفر را
بفرستادن سوّمی نیرو دادیم،پس گفتند ما بسوي شما فرستاده شده ایم.
-15 مردم آن شهر گفتند شما جز بشري چون ما نیستید و خداي بخشنده هیچ چیز(از وحی)نفرستاده است و شما جز
دروغگویان نیستند.
-16 رسولان گفتند که پروردگار ما میداند که ما بطور قطع بسوي شما فرستاده شده ایم.
-17 و بعهده ما جز پیام رساندن آشکار نیست.
-18 اهل آن شهر گفتند ما جدّا بآمدن شما فال بد زده ایم اگر از این گفتار باز نایستید شما را سنگ سار خواهیم کرد و بطور
مسلّم از جانب ما به شما شکنجه اي دردناك میرسد.
-19 رسولان گفتند منشأ فال بد شما همراه شماست آیا اگر یادآور شوید بلکه شما گروهی از حدّ در گذشته اید.
ص : 374
-20 و مردي(بنام حبیب نجار)از دورترین نقاط شهر شتابان بیامد و همی گفت اي قوم من فرستادگان خداي را پیروي کنید.
قرائت:
ابو بکر"فعززنا"بتخفیف خوانده و باقی از قراء بتشدید زاء(فعزّزنا) قرائت کرده اند،و ابو عمرو و قالون از نافع و زید از
یعقوب(ان ذکرتم)بیک همزه بدون مد خوانده و ابن کثیر و یعقوب و نافع(ان ذکرتم)با یک همزه ممدوده قرائت کرده اند.
و ابو جعفر ءان با یک همزه مطوّله و دوّمی مبیّنه مفتوحه خوانده (ذکرتم)مخففه و ما بقی أ إن ذکرتم بدون همزه خوانده اند.
دلیل:
ابو علی گوید:بعضی از ایشان گفته اند:عزّزنا با تشدید بمعناي قوینا و کثرناست،و امّا عززنا،پس بمعناي غلبنا،بدلیل قول خداي
طابِ و قول خدا،أ ان ذکرتم،پس البتّه آن ان جزاء است که بر آن الف استفهام داخل شده و معنایش،أ 􀀀 تعالی: وَ عَزَّنِی فِی الْخِ
ان ذکرتم تشاءمتم،پس جواب حذف شده و تقدیرش(ان تطیرنا بکم تشاء متم بکم)هر آینه شما فال بدزدید فال بد شما نتیجه
اي بخود شماست و اصل تطیّرنا تفعلنا،از بدي که نزد عرب بآن فال بد و خوب میزنند و کسی که ان ذکرتم بفتح همزه
خوانده،پس معنا را(ان ذکرتم تشاءمتم گرفته،و امّا تخفیف همزه و تحقیق آن پس در موارد عدیده ذکر آن گذشت.
اعراب:
وَ کُلَّ شَیْءٍ
منصوب بفعل مضمر است که تفسیر آن را میکند این ظاهري که
ص : 375
جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ عامل در ان محذوف 􀀀 (هو احصینا)و تقدیرش،احصینا کل شیء احصیناه اصحاب القریه بدل از مثلا است، إِذْ
ا بدل از اوّل است. 􀀀 است تقدیرش(قصه اصحاب القریه کائنه اذ جاءها المرسلون)و إِذْ أَرْسَلْن
تفسیر:
اشاره
چون خداوند سبحان خبر داد از این گروه کفّاري که ایمان نمیآورند و اینکه براي ایشان بیم دادن و ندادن بی تفاوت است
دنبال کرد آن را بذکر حال آنکه منتفع بسبب ترسانیدن شود،گفت:
ما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ 􀀀 إِنَّ
یعنی البته منتفع به ترسانیدن و بیم دادن تو میشود کسی که پیروي قرآن کند براي آنکه نفس بیم دادن براي همه حاصلست وَ
منَ بِالْغَیْبِ و به ترسد از خداي بخشنده در حالی که از دیدگان مردم پنهان است بخلاف منافق که در ظاهر ابراز 􀀀 خَشِیَ الرَّحْ
تقوي و خداترسی میکند و در باطن خلاف،و بعضی گفته اند:یعنی و به ترسد خداي بخشنده را در آنچه از امور اخروي از او
غایب است.
( فَبَشِّرْهُ )یعنی اي محمد پس او را از این صفت بشارت و مژده ده بده ( بِمَغْفِرَهٍ )به آمرزش از خدا براي گناهانش وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ
و پاداش بزرگواري یعنی ثوابی خالص از شایبه هاي سپس خبر داد از ذات خودش:
ی􀀀 إِنّ نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْت
􀀀
ا
البته ما در روز قیامت مردگان را براي پاداش و کیفر کردار.
ا قَدَّمُوا 􀀀 وَ نَکْتُبُ م
مجاهد و قتاده گویند:و مینویسم آنچه پیش فرستادند از طاعت ایشان و گناه هایشان را در دار دنیا زنده میکنیم.
و بعضی گفته اند:یعنی ما مینویسیم آنچه را که مقدم داشتند از اعمالی که
ص : 376
برایش اثري نیست.
ارَهُمْ )جبائی گوید:یعنی اعمالی که برایش اثر می باشد مثل صدقات جاریه و کتب سودمند دینی. 􀀀 ( وَ آث
و بعضی گفته اند:یعنی بآثار ایشان از اعمالی که بعد از آنها روشن،و سنت معموله گردیده که مردم آن را تعقیب و آئین
دانسته و مورد عمل قرار دادند چه سنّت حسنه نیکو و چه روش زشت و ناروا.
و بعضی گفته اند:یعنی ما مینویسیم گامهایی را که ایشان بسوي مسجد برمیدارند و موجب آن حدیثی است که ابو سعید
اللّ علیه و آله
􀀀
خدري آن را روایت نموده که بنی سلمه در ناحیه و کناري در خارج مدینه سکونت داشتند،پس به پیغمبر صلّی ه
از دوري منازلشان به مسجد و نماز با پیغمبر(ص)شکایت کردند پس آیه مذکوره نازل شد،و در حدیث از ابی موسی رسیده
که گفت پیغمبر(ص)فرمود بدرستی که بزرگترین مردم از جهت اجر در نماز دورترین مردم است از جهت راه پیمایی بسوي
نماز،پس دورترین آنها،محمد بن مسلم بخاري و مسلم بن حجاج قشیري هم آن را در دو صحیح خود نقل نموده است وَ کُلَّ
امٍ مُبِینٍ یعنی و شمردیم هر چیز از حوادث را در کتاب ظاهر و آن لوح محفوظ است و دلیل در شمردن 􀀀 اهُ فِی إِم 􀀀 شَیْءٍ أَحْ َ ص یْن
این در آن کتاب توجّه فرشتگان است بآن زیرا آنها مقابله میکنند با آن آنچه که از امور حادث میشود و در آن دلالت بر
معلومات خداي سبحانست بنا بر تفصیل.
( حسن گوید:اراده نموده بآن پرونده هاي اعمال را و آن را آشکار-و ظاهر نامید براي آنکه اثرش کهنه و مندرس نمیشود. ( 1
ص : 377
1) -مترجم گوید:خدا ابو علی طبرسی را رحمت کند که در عصر -1
سپس خداوند سبحان به پیغمبر گرامیش فرمود: وَ اضْرِبْ لَهُمْ اي محمد براي ایشان مثل بزن( مَثَلًا )یعنی مثل و حکایتی را نقل
کن و آن از قول ایشانست که این گروه اضرابی یعنی مثلهایی هستند.
(1
(تقیّه و خفقان میزیسته و در آن زمان و بالاخص در ناحیۀ استان خراسان غلبه با اهل سنّت بوده و از این رو تفسیرش را غالبا بر
وفق تفاسیر آنها ترتیب داده است،از جمله همین آیه که امام مبین را به کتاب مبین تفسیر کرده در حالی که ابن عباس از امیر
اللّ الامام المبین ،بخدا قسم امام مبین من هستم که جدا میکنم حق را از باطل و آن را
􀀀
المؤمنین(ع)روایت کرده که فرمود، انا و ه
بمیراث از رسول خدا(ص)دارم. ابن بابویه باسنادش از حضرت ابی جعفر امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده از پدرش از
امٍ مُبِینٍ ابو بکر و عمر از جا بلند شدند و گفتند آیا 􀀀 اهُ فِی إِم 􀀀 جدش(ع)فرمود وقتی بر پیغمبر(ص)نازل شد آیه وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْن
آن تورات است فرمود نه،گفتند آیا انجیل است،فرمود نه،گفتند آیا آن قرآن است،فرمود نه پس امیر المؤمنین علیه السلام آمد
پیغمبر(ص)فرمود این است آن امام چنانی که خداوند در او احصا نموده است علم چیزي را در کتاب مصباح الانوار باسنادش
از عمار بن یاسر روایت نموده که گفت من با امیر المؤمنین(ع)در بعضی از جنگهایش بودم،پس عبور کردیم به بیابانی که پر
از مورچه بود گفتم اي امیر المؤمنین آیا میشناسی کسی را که از خلق- خدا بداند عدد این مورچگان را و اینکه نر آنها
چندتاست و ماده آنها چه مقدار است،گفتم اي آقاي من این مرد کیست فرمود اي عمار آیا در سورة یس نخوانده اي وَ کُلَّ
امٍ مُبِینٍ گفتم بلی اي آقاي من فرمود منم آن امام مبین. و چند روایت دیگر باین مضمون که مقصود از 􀀀 اهُ فِی إِم 􀀀 شَیْءٍ أَحْ َ ص یْن
امام مبین حضرت علی(ع) است نه غیر آن.
ص : 378
حابَ الْقَرْیَهِ) یاران قریه را و این قریه بقول مفسّرین(انطاکیه)بوده إِذْ 􀀀 و بعضی گفته اند:یعنی یادکن براي ایشان مثلی را (أَصْ
جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ یعنی هنگامی که خداوند بسوي ایشان پیامبران را برانگیخت و اعزام نمود. 􀀀
ا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ 􀀀 إِذْ أَرْسَلْن
ما یعنی آنها را تکذیب کردند و بقول ابن عباس آنها را زدند در آنجا زندانی نمودند 􀀀 یعنی دو پیامبر از پیامبران خود فَکَ ذَّبُوهُ
الِثٍ یعنی ما آن دو پیغمبر را تقویت و تأیید کردیم به پیامبر سوّمی از عزّت گرفته شده و آن نیرو و پیروزي است و از 􀀀 ا بِث 􀀀 فَعَزَّزْن
آنست قول ایشان"من عزیز"یعنی کسیست که میگوید"من عزیز"یعنی کسی که غالب و پیروز است و لباس طرف را به قیمت
میبرد،شیعه گوید:اسم این دو مرد(شمعون و یوحنا)بوده و اسم سوّمی بولس،و ابن عباس و کعب گویند:اسم آن دو پیغمبر
صادق و صدوق و اسم سوّمی سلوم.
و کعب و وهب گویند:آنها از اصحاب و حواریّین عیسی علیه السلام- بوده اند،و آن دو نفر گویند و خبر این نیست که خدا
آنها را اضافه به خود کرده براي آنکه عیسی علیه السلام آنها را باجازه و امر خدا فرستاده بود بسوي شما...
إِنّ إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ
􀀀
الُوا ا 􀀀فَق
الُوا) یعنی اهل قریه گفتند: 􀀀 یعنی گفتند اي اهل ده البتّه خدا ما را به سوي شما ارسال نموده و فرستاده است (ق
ا􀀀 إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُن
􀀀
ا أَنْتُمْ 􀀀م
شما نیستید مگر بشري مثل ما پس صلاحیّت براي رسالت و پیامبري ندارید چنانچه ما براي رسالت صلاحیّت نداریم.
منُ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 ا أَنْزَلَ الرَّحْ 􀀀 وَ م
خداي بخشاینده چیزي نازل نکرده که ما را بسوي آن بخوانید.
ص : 379
إِلاّ تَکْذِبُونَ
􀀀
إِنْ أَنْتُمْ
یعنی نیستید مگر دروغگویان در آنچه میپندارید و معتقد بودند که هر کس که مانند ایشان باشد از جهت بشریّت صلاح
نیست که پیغمبر باشد و از خاطر ایشان رفته بود که خداوند متعال هر کس را که بخواهد براي رسالتش اختیار میکند و اینکه
میداند از حال این گروه صلاحیّت ایشان را براي پیامبري و تحمّل زحمات و سختیهاي آن...
إِنّ إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
􀀀
ا یَعْلَمُ ا 􀀀 الُوا رَبُّن 􀀀ق
آنها گفتند پروردگار ما میداند که ما فرستادگان اوئیم بسوي شما و البتّه این مطلب را بعد از اقامه دلیل و برهان بسبب ظهور
معجزه گفتند،پس قبول نکردند و وجه احتجاج باین قول این است که ایشان آنها را ملزم کردند باین که تأمل کنند در
معجزات ایشان تا بدانند که آنها راستگویان بر خدا هستند،پس در این تحذیر سختی است.
لاغُ الْمُبِینُ 􀀀 ا إِلَّا الْبَ 􀀀 ا عَلَیْن 􀀀 وَ م
یعنی لازم نیست بر ما جز اداء رسالت و تبلیغ ظاهر.
و بعضی گفته اند:یعنی و بر ما نیست که شما را تحمیل کنیم برایمان زیرا که ما توان آن را نداریم.
الُوا) 􀀀(ق
ا􀀀 إِنّ تَطَیَّرْن
􀀀
یعنی و این کفّار در پاسخ پیامبران موقعی که عاجز شدند از ایراد شبهه و عدول کردند از تأمل در معجزه و گفتند ا
بِکُمْ البتّه ما بشما فال بد میزنیم لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا اگر خودداري نکنید از آنچه دعوت میکنید از رسالت لَنَرْجُمَنَّکُمْ قتاده گوید:یعنی
ذابٌ 􀀀 مِنّ عَ
ا􀀀 لَی هر آینه شما را سنگ سار میکنیم،و مجاهد گوید:یعنی هر آینه شما را دشنام می گوییم و سبّ مینمائیم وَ مََسَّنَّکُمْ
طائِرُکُمْ مَعَکُمْ یعنی فال بد شما تمامش با خود 􀀀 الُوا و هر آینه بشما خواهد رسید از ما عذاب دردناکی پیامبران گفتند 􀀀 أَلِیمٌ ق
ص : 380
شماست با قامت و پایداري شما بر کفر بخداي تعالی،و امّا فرا خواندن بسوي توحید و عبادت خداي تعالی پس در آن نهایت
برکت و خیر و خوشبختی است و در آن بدبختی نیست.
و ابی عبیده و مبرّد گفته اند:یعنی فال بد شما حظ و نصیب شماست،از خیر و شر.
أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ
یعنی اگر یاد آور شوید و این جمله را گفتید؟ و بعضی گفته اند:یعنی اگر یاد آور شدیم شما را ما را تهدید میکنید و آن مثل
اول است،و بعضی گفته اند:یعنی اگر فکر و اندیشه نمودید خواهید شناخت صحّت آنچه براي شما گفتیم.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
یعنی در ما چیزي که موجب بدبختی و فال بد زدن باشد نیست و لکن شما از حدّ تجاوز کرده اید در تکذیب رسولان و
معصیت و اسراف بمعناي افساد کردن و تجاوز از حد است و سرف بمعناي فساد است طرفه گوید:
ان امرؤا سرف الفؤاد یري
عسلا بماء سحابه شتمی
ی ابن عباس 􀀀 جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَهِ رَجُلٌ یَسْع 􀀀 یعنی بدرستی که مردي بد دل سب و ناسزا گفتن بمن را شیرین و گوارا میداند وَ
و جماعتی از مفسرین گویند:و آمد مردي از انتها و دورترین نقاط شهر که نامش حبیب نجّار بود و او در موقع ورود رسولان
بده ایمان آورده بود بآنها و منزلش نزدیکی دورترین دروازه اي از دروازه هاي شهر بود،پس چون شنید که قوم او تکذیب
ا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ گفت اي قوم من پیروي 􀀀 الَ ی 􀀀 پیامبران نموده و عازم کشتن آنها هستند،آمد در حالی که سخت میدوید ق
کنید پیامبرانی
ص : 381
را که خدا بسوي شما فرستاده و اقرار کنید برسالت آنها و حبیب یقین کرده بود به پیامبري ایشان چون وقتی او را دعوت
بسوي حق کردند گفت آیا براي این کار مزدي خواهید گرفت،گفتند نه.
ابن عباس گوید:حبیب مبتلا به بیماري جذام و فلج بود پس رسولان او را شفا دادند و او ایمان آورد بآنها.
حکایت رسولان انطاکیه
گویند:حضرت عیسی علیه السلام دو نفر از حواریین را بعنوان رسالت بشهر انطاکیه فرستاد تا مردم آنجا را بسوي توحید
دعوت نمایند،پس چون به نزدیک شهر رسیدند پیر مردي را دیدند که گلّه اش را چوپانی میکرد و او حبیب صاحب یس
بود،پس حبیب بایشان گفت شما کیستید گفتند ما فرستادگان عیسی هستیم آمده ایم که شما را از عبادت و پرستش بتها
بعبادت خداي بخشنده دعوت کنیم،گفت آیا با شما معجزه و نشانه اي است،گفتند آري ما بیماران را شفا میدهیم جذامی و
برصی را باذن خدا معالجه میکنیم،گفت من یک پسر دارم بیمار و بستري است و چند سالست که قادر نیست از جا حرکت
کند،گفتند ما را بمنزلت ببر تا از حال او مطّلع شویم.پس باتفاق او بمنزلش رفته و دستی بر بدن فرزند بیمارش کشیدند،پس
همان لحظه باذن خدا شفا یافت و صحیح و سالم از جا برخاست،پس در شهر شایع شد و بیماران بسیاري بدست آن دو نفر
شفا یافتند،و براي مردم انطاکیه پادشاهی بود که بت میپرستید و این خبر بگوش او رسید پس آنها را خواست و گفت کیستید
گفتند:ما فرستادگان عیسی(ع)هستیم،آمده ایم که شما را از پرستش
ص : 382
چیزي که نمیشنوند و نمی بینند بعبادت کسی دعوت کنیم که هم میشنود و هم می بیند.
پادشاه گفت آیا براي ما خدایی جز این خدایان هست گفتند آري آنکه تو را و خدایان تو را آفریده است،گفت برخیزید تا
دربارة شما فکري کنیم پس مردم آنها را گرفتند و در بازار و زدند.
وهب بن منبه گوید:حضرت عیسی(ع)این دو رسول را فرستاد بانطاکیه پس آمدند آنجا ولی دست رسی بشاه آنجا پیدا
نکردند و مدّت توقّف آنها طول کشید.
پس یک روز پادشاه بیرون رفت و آنها در سر راه شاه ایستاده و تکبیر گفته و خدا را یاد نمودند،پس پادشاه خشمگین و
غضبناك شده و امر بحبس و زندان آنها نموده و هر کدام را یکصد شلّاق زدند،پس چون رسولان را تکذیب کرده و شلّاق
زدند،حضرت عیسی علیه السلام شمعون صفا بزرگ حواریین را عقب آنها فرستاد تا آنها را یاري نموده و از بند و گرفتاري
آزاد کند.
پس شمعون بطور ناشناس وارد شهر شده و باطرافیان پادشاه معاشرت نموده تا با او مأنوس شده و خبر او را به پادشاه
دادند،پس شاه او را طلبیده و از معاشرت او خشنود و باو انس گرفته و او را گرامی داشت، سپس روزي بپادشاه گفت شنیده ام
که شما دو نفر را در زندان حبس نموده و شلاق زده اي موقعی که تو را بغیر دینت دعوت نمودند،آیا تو گفته آنها را شنیده
اي،شاه گفت آن روز چنان خشمناك شدم که نتوانستم گفتار آنها را بشنوم.
گفت اگر اجازه دهید آنها را بیاورند تا به بینیم چه دارند و چه میگویند، پس پادشاه آنها را طلبید،پس شمعون بآنها گفت کی
شما را به اینجا فرستاده
ص : 383
گفتند خدایی که هر چیزي را خلق کرده و شریکی براي او نیست،گفت دلیل شما چیست،گفتند هر چه از ما بخواهید انجام
میدهیم،شاه امر کرد تا یک جوان کوري را که جاي چشمانش مانند پیشانیش صاف بود آوردند و آنها شروع کردند خدا را
خواندند تا جاي چشمانش شکافت و دو فندق گلی بجاي چشمان آنان گذارد پس تبدیل بدو چشم شد و بینا گشتند و شاه
تعجّب کرد پس شمعون بشاه گفت شما اگر صلاح بدانی از خدایان خود بخواه تا مانند این عمل دو نابینا را بینا کند پس
شرافتی براي تو و خدایان تو باشد،شاه گفت من چیزي را از تو پنهان نمی کنم این خدایانی که ما میپرستیم نه زیانی بکسی
میزنند و نه سودي میبخشند،آن گاه باین دو فرستاده عیسی گفت،اگر خداي شما قدرت زنده کردن مرده را دارد، ما ایمان
میآوریم به او و بشما گفتند خداي ما بهر چیزي تواناست،شاه گفت در اینجا مرده اي هست که هفت روز است مرده است و ما
او را دفن نکرده ایم تا پدرش برگردد از مسافرت و او را آوردند در حالی که تغییر کرده و متعفّن شده بود پس شروع کردند
علنا خدا را خواندند و شمعون هم در باطن و دلش خدا را میخواند،پس مرده برخاست و گفت من هفت روز قبل مرده و
داخل در هفت وادي از آتش شدم و من شما را بیم میدهم و میترسانم از آنچه در آن هستید، ایمان بخدا بیاورید،پس پادشاه
تعجّب کرده و بفکر فرو رفت.
چون شمعون دانست که سخن او در پادشاه اثر کرده او را بسوي خدا خواند پس شاه و عدّه اي از مردم شهرش ایمان آورده و
عده اي هم بکفرشان باقی ماندند.
و عیّاشی هم در تفسیرش مثل این راز-باسنادش از ابی حمزه ثمالی و غیر او از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق
علیهما السلام روایت کرده
ص : 384
جز اینکه در بعضی روایات است که خدا دو پیامبر را مبعوث کرد بسوي مردم انطاکیه سپس سوّم را فرستاد،و در بعضی از آن
روایات است که خدا بعیسی وحی فرستاد که دو نفر بفرستد سپس وصیّش شمعون را فرستاد تا آنها را خلاص کرد و مرده اي
را که خدا بدعاء آنها زنده کرد پسر پادشاه بود و او دفن شده بود،از قبرش بیرون آمد در حالی که خاك قبر از سرش
میریخت پس شاه گفت پسرم حال تو چگونه است؟ گفت بابا من مرده بودم پس دیدم دو مرد در سجده افتاده و خدا را
میخوانند که مرا زنده کند،گفت پسرم آنها را به بینی میشناسی گفت،بلی پس شاه دستور داد مردم را از شهر بیرون کرده
بصحرایی بردند،و مردم یک یک از جلوي پسر شاه عبور کردند پس یکی از آن دو نفر رسید،بعد از عبور مردم بسیاري پس
گفت بابا این یکی از آنهاست،پس از آن دیگري عبور کرد او را هم شناخت و با دستش اشاره بآنها کرد،پس پادشاه و اهل
انطاکیه ایمان آوردند.
و ابن اسحاق گوید:بلکه پادشاه بکفرش باقی و با مردمش اتفاق کردند در کشتن پیامبران،پس این بگوش حبیب رسید و او
درب دورترین دروازه هاي شهر بود پس بشتاب و عجله میدوید و بآنها گفت بیائید پیامبران و رسولان عیسی را اطاعت کنید.
ص : 385
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 21 تا 30
اشاره
لا أَعْبُدُ اَلَّذِي فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 22 ) أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَهً إِنْ یُرِدْنِ 􀀀 ا لِیَ 􀀀 لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ( 21 ) وَ م 􀀀 اِتَّبِعُوا مَنْ
لالٍ مُبِینٍ ( 24 ) إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ ( 25 ) قِیلَ 􀀀 لا یُنْقِذُونِ ( 23 ) إِنِّی إِذاً لَفِی ضَ 􀀀 اعَتُهُمْ شَیْئاً وَ 􀀀 لا تُغْنِ عَنِّی شَ ف 􀀀 منُ بِضُ رٍّ 􀀀 اَلرَّحْ
ی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ 􀀀 ا عَل 􀀀 ا أَنْزَلْن 􀀀 ما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ اَلْمُکْرَمِینَ ( 27 ) وَ م 􀀀 ا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ( 26 ) بِ 􀀀 الَ ی 􀀀 اُدْخُلِ اَلْجَنَّهَ ق
إِلاّ
􀀀
ا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ 􀀀 ادِ م 􀀀 ا حَسْرَهً عَلَی اَلْعِب 􀀀 خامِدُونَ ( 29 ) ی 􀀀 ذا هُمْ 􀀀 احِدَهً فَإِ 􀀀 إِلاّ صَ یْحَهً و
􀀀
کانَتْ 􀀀 کُنّ مُنْزِلِینَ ( 28 ) إِنْ
ا􀀀 ا 􀀀 و م ماءِ 􀀀 مِنَ اَلسَّ
( کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ( 30 􀀀
ترجمه:
-21 (حبیب گفت)پیروي کنید که از شما مزدي نمیخواهند و ایشان راه یافته اند.
-22 و براي چه آن خدایی را که مرا بیافرید و بسوي او بازگشت می کنید پرستش نکنم.
-23 آیا غیر او خدایانی برگیرم که اگر خداي بخشنده بخواهد ضرري بمن برساند شفاعت خدایان باطل رنجی را از من دفع
نکند و مرا(از گرفتاریها) خلاص نسازد.
ص : 386
-24 و من در آن هنگام سخت در گمراهی آشکار هستم.
-25 براستی من به پروردگار شما ایمان آوردم پس(پند)مرا بشنوید.
-26 و بدو گفته شد ببهشت در آي گفت اي کاش قوم من آگاه میشدند.
-27 بچه جهت پروردگارم مرا بیامرزید و مرا از جمله گرامی داشتگان گردانید.
-28 و ما بر قوم حبیب نجّار از پس(قتل)وي هیچ لشگري از آسمان نفرستادیم و ما فرو فرستنده نبودیم.
-29 عقوبت ایشان جز یک فریاد کردنی نبود در نتیجه ناگهان ایشان مردگان شدند.
-30 اي دریغا بر بندگانی که هیچ پیغمبري بدیشان نیامد جز آنکه او را مسخره همی کردند.
قرائت:
ابو جعفر الاّ صیحه واحده برفع خوانده و قاریان دیگر بنصب خوانده اند و در شواذ قرائت ابن مسعود و عبد الرحمن بن
اسود(الاّ زقیه)و اعرج و مسلم ابن جندب(یا حسره علی العباد)با هاء ساکنه خوانده و قرائت علی بن- الحسین(ع)و ابی بن کعب
و ابن عباس و ضحاك و مجاهد(یا حسره العباد) مضاف به(العباد)میباشد.
دلیل:
ابن جنّی گوید:رفع ضعیف است براي تأنیث فعل و قوي نیست که بگویی (ما قامت الا هند،و مختار آنست که بگویی،ما قام
الا هند،و این براي آنست که کلام محمول بر معناء است،یعنی ما قام احد الاّ هند،آن گاه حاصل کلام در اینجا(صیحه
واحده)است به تأنیث آمده براي حمل کردن ظاهر بر آن،و
ص : 387
مانند آنست قرائت حسن(فاصبحوا لا تري الا مساکنهم) ( 1)به تاء در تري و بر آنست قول ذي الرمه:
یري النحر و الاجراز ما فی غروضها
فما بقیت الاّ الصدور الجراشع
از بس شتر من در بیابان بی آب و علف سیر کرد که دیگر از بدنش جز سینه و پهلویش چیزي از گوشت باقی نمانده است،و
شاهد این بیت(یري)است که با اینکه باید(یریت)مؤنث بیاید ولی براي رعایت ظاهر مذکّر آمده.
و امّا زقیه پس از زقا الطائر یزقو و یزقی زقاء و زقوا هنگامی که صیحه زند و فریاد کند و آن زقیه و زقوه است و مثل آنکه در
اینجا صداي خروس استعمال شده و مانند آنست براي آگاه کردن بر اینکه بعث و روز رستاخیز با آنچه در آنست از بزرگی
قدرت در بیرون ریختن مردگان از گورها بر خداي تعالی سهل و آسانست مثل زقیه،جیغی که پرنده اي میکشد،پس این مثل
احِ دَهٍ ( 2)و نیست آفریدن شما و برانگیختن شما مگر باندازه یک 􀀀 إِلاّ کَنَفْسٍ و
􀀀
لا بَعْثُکُمْ 􀀀 ا خَلْقُکُمْ وَ 􀀀 قول خداي تعالی است "م
نفس کشیدن.
و امّا کسی که(یا حسره علی العباد)بسکون هاء خوانده پس ممکنست که حسرت معلّق به علی نباشد،پس وقف در آن
خوبست سپس معلق میشود بفعل مضمري که دلالت میکند بر آن قول او(حسرت)پس مثل آنست که گوید:
(أتحسر علی العباد)و مانند این در قرآن بسیار است و وقتی حسرت متعلّق به علی یا موصوف باشد پس وقف بر آن خوب
نیست،و بنا بر این پس ممکن است
ص : 388
ساکِنُهُمْ... 􀀀 إِلاّ مَ
􀀀
ي 􀀀 لا یُر 􀀀 ا فَأَصْبَحُوا 􀀀 1) -احقاف آیۀ: 25 --- تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّه -1
. 2) -سورة:لقمان آیۀ: 28 -2
که این براي تقویت معنی در نفس بوده باشد،و این جاي تنبیه و تذکیر است،پس وقف بر هاء طولانی شد چنانچه این کار را
میکند کسی که بزرگ میدارد امري را که از آن به تعجّب آمده که دلالت میکند بر اینکه او را مبهوت و خیره کرده و غالب
شده بر او لفظ آن و خاطره آن سپس گوید(من بعد علی العباد)و امّا کسی که(یا حسره العباد)مضاف خوانده پس در آن دو
وجه است: 1-اینکه العباد فاعل هاي در معنی باشد مثل قول او(یا قوم زید) و معنی اینست(کان العباد اذا شاهدوا العذاب
تحسّروا)مثل آنکه بندگان وقتی عذاب را مشاهده و معاینه میکنند حسرت و افسوس میخورند.
-2 اینکه العباد در معنی مفعول ها باشد و دلالت میکند بر آن قرائت ظاهره(یا حسره علی العباد)یعنی تأسّف و افسوس میخورد
بر ایشان- کسی که وضع آنها را میبیند و این واضح و آشکار است.
لا أَرَي الْهُدْهُدَ 􀀀 ا لِیَ 􀀀 و ابو عمرو فتحه داد یا از قول خدا(و مالی لا اعبد)براي آنکه ابتداء "لا اعبد"مبتداء نباشد و در سورة نمل م
به سکون یاء خوانده است.
تفسیر:
سپس خداوند سبحان تمام حکایت را یاد نمود از مردي که از دورترین نقاط شهر آمد و گفت:
لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً 􀀀 اِتَّبِعُوا مَنْ
یعنی بایشان گفت اي گروه کفّار پیروي کنید کسانی را که از شما اجرتی مطالبه نمیکنند و اموال شما را در برابر آنچه براي
شما از هدایت و رهنمودها که آورده اند نمیخواهند.
(وَ هُمْ)
و ایشان با این بزرگواري (مُهْتَدُونَ) راه یافته بسوي حق و
ص : 389
رونده راه اویند گوید:چون این جمله را گفت مأمورین یا مردم او را گرفته و نزد سلطان بردند،پس پادشاه باو گفت آیا تو
پیرو آنها شده و ایشان را متابعت کرده اي،پس گفت:
لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِی 􀀀 ا لِیَ 􀀀 وَ م
یعنی و چیست براي من وقتی نپرستم آفریدگارم را که مرا ایجاد و نعمت خود را بر من ارزانی داشت و مرا هدایت نمود وَ إِلَیْهِ
تُرْجَعُونَ یعنی شما را در روز رستاخیز برمیگرداند تا پاداش دهد شما را بکفرتان،سپس انکار نمود گرفتن بت ها و عبادت آنان
منُ بِضُ رٍّ اگر خدا بخشنده اراده 􀀀 را و گفت أَ أَتَّخِ ذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَهً آیا از غیر خدا خدایانی گرفته و آن را بپرستم إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْ
اعَتُهُمْ شَیْئاً یعنی دفع نمیکند و منع نمی نماید شفاعت آنها چیزي را از من 􀀀 لا تُغْنِ عَنِّی شَ ف 􀀀 کند نابودي من و زیان زدن بمن را.
و مقصود اینست که شفاعتی براي آنها نیست تا سودي و نفعی بمن برسانند.
لا یُنْقِذُونِ 􀀀 وَ
لالٍ مُبِینٍ یعنی البتّه اگر من این کار را بکنم در- 􀀀 یعنی و مرا از این هلاکت و زیان و ناراحتی خلاص نمیکند إِنِّی إِذاً لَفِی ضَ
انحرافم از حق آشکار،در گمراهی روشن خواهم بود،و وجه در این احتجاج اینست که مستحق عبادت نیست احدي مگر
خداي سبحان که نعمت دهنده است باصول نعمتها و بچیزي که نعمت هیچ منعمی برابري با آن را نتواند.
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ
البتّه من ایمان آوردم به پروردگار شما آن خدایی که شما را آفرید و از عدم و نیستی بوجود آورد. فَاسْمَعُونِ وهب گوید
یعنی بشنوید قول مرا و قبول نمائید آن را.
و ابن مسعود گوید:که حبیب نجّار به پیامبران و رسولان خطاب نموده
ص : 390
و گفت بشنوید این را از من تا براي من شهادت دهد نزد خداي تعالی گوید:
پس چون قومش این جمله را از او شنیدند او را چنان پایمال کردند تا مرد پس خدا او را داخل بهشت نمود و او در آنجا زنده
و مرزوق است.
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ
و پس از شهادت باو گفته شد داخل بهشت شو قتاده گوید:او را سنگسار کردند تا او را کشتند.
حسن و مجاهد گویند:چون مردم عازم شدند که او را بکشند خدا او را به سوي خود بالا برد،پس او در بهشت زنده است و
نمی میرد مگر بفناء دنیا و نابودي بهشت و گویند،که بهشتی که حبیب داخل آن شده نابودیش جایز و ممکن است.
ا لَیْتَ 􀀀 الَ ی 􀀀 و گفته شده،که ایشان او را کشته لکن خداوند سبحان او را زنده و داخل بهشت نمود،پس چون داخل بهشت شد ق
ما غَفَرَ لِی رَبِّی یعنی آرزو کرد و گفت اي کاش قوم من میدانستند براي چه خداي تعالی او را مغفرت و ثواب 􀀀 قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِ
فراوان داد تا ایشان هم رغبت و میل پیدا کنند بمثل آن و ایمان بیاورند تا با آن ثواب و آمرزش برسند،و در تفسیر ثعلبی به
اسنادش از عبد الرحمن بن ابی لیلی از پدرش از پیامبر(ص)روایت شده که فرمود سبقت گیرندگان امّت سه نفرند که یک
چشم هم زدن کافر نشدند:
-1 علی بن ابی طالب(ع) 2-صاحب یس 3-مؤمن آل فرعون پس ایشان صدّیقون راستگویانند و علی علیه السلام از آنها برتر و
بالاتر است.
وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ
یعنی قرار داد مرا از داخل شوندگان به بهشت و احترام و اکرام بخشیدن منزلت و مقام بلند است بر وجه تکریم و
بزرگداشت،و در این دلالت است بر نعمتهاي قبر براي آنکه این جمله را گفت
ص : 391
در حالی که قوم او زنده بودند و وقتی نعیم قبر جایز است عذاب قبر هم جایز است براي آنکه خلاف در آن دو یکی
است،آنکه نعیم قبر را قبول دارد عذاب قبر را هم قبول دارد،و آنکه آن را منکر است این را هم منکر است.
اللّ لی است و ممکنست که معنایش بالذي غفر لی
􀀀
ما غَفَرَ لِی رَبِّی مصدریه است،و معنی بمغفره ه 􀀀 (و ماء)در قول او بِ
ربّی،بآنچنان چیزي که بخشید مرا بسبب آن پروردگارم،پس ما اسم موصول میباشد و ممکن است که معنایش باي شیء غفر
لی ربی به چه چیزي مرا پروردگارم بخشید،پس ما استفهامیه میباشد،گفته میشود علمت بما صنعت هذا،دانستم بچه چیزي این
کار را کردي با اثبات الف و بم صنعت هذا بحذف الف جز آنکه حذف الف در این معنی بهتر است،سپس خداوند حکایت
نمود آنچه را که نازل بقومش نمود از عذاب و بدبختی و گفت:
ی قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ 􀀀 ا عَل 􀀀 ا أَنْزَلْن 􀀀 وَ م
ماءِ لشکري از آسمان یعنی فرشتگان یعنی 􀀀 و ما نازل نکردیم بر قوم او از بعد از کشته شدن یا بعد از بالا بردن مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّ
یاري نکردیم از ایشان بلشگري از آسمان و نازل نکردیم براي نابودي ایشان از بعد از کشتنشان رسولان را لشکري از آسمان
که با آنها پیکار و مبارزه کنند و آنها را بکشند.
کُنّ مُنْزِلِینَ
ا􀀀 ا 􀀀 و م َ
یعنی و ما نبودیم که نازل کنیم آنها را بر امّتها وقتی هلاکشان کردیم.
مجاهد و حسن گویند:یعنی و ما نازل نکردیم بر قوم او بعد از او پیامی از آسمان که خدا رسالت را از ایشان قطع نمود
هنگامی که رسولان را کشتند و مقصود اینست که لشکر همان فرشتگان وحی هستند که بر پیامبران نازل میشوند
ص : 392
احِ دَهً یعنی هلاکت و 􀀀 إِلاّ صَ یْحَهً و
􀀀
کانَتْ 􀀀 سپس خداي سبحان بیان فرمود که به چه چیز ایشان هلاك شدند پس گفت: إِنْ
نابودي تمام ایشان با سهل ترین چیزها یک صیحه و صداي مهیب آسمانی بود تا تمامشان هلاك شدند.
خامِدُونَ 􀀀 ذا هُمْ 􀀀 فَإِ
پس ناگهان ایشان خاموش شدند و مردند،گفته اند چون ایشان حبیب بن مري نجّار را کشتند خدا بر ایشان غضب نمود،پس
جبرئیل را برانگیخت تا دو طرف درگاه دروازه شهر را گرفت سپس یک جیغ سر آنها کشید که تمام آنها تا آخر نفرشان مرد
که صدایی از ایشان شنیده نشد مثل آتشی که ناگهان خاموش شود.
ادِ 􀀀 ا حَسْرَهً عَلَی الْعِب 􀀀ی
یعنی اي پشیمان و اسف بر بندگان در آخرت بسبب استهزاء و اهانتشان به پیامبران در دنیا،سپس سبب حسرت را بیان فرموده و
گفت:
کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ 􀀀 إِلاّ
􀀀
ا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ 􀀀م
نیامد ایشان را فرستادة مگر آنکه بآن استهزاء و تمسخر مینمودند(از مجاهد)و این از قول خداي سبحانست و مقصود اینست که
ایشان وارد شدند مکان کسی که بر او حسرت و افسوس بخورند.
ابن عباس گوید:معنایش اي واي بر بندگان است و محتمل است که این از سخنان مرد مذکور باشد.
و ابو العالیه گوید:وقتی ایشان عذاب را معاینه کردند گفتند اي اسف و افسوس بر بندگان،یعنی بر رسولان هنگامی که ایمان
بایشان نیاوردیم پس آرزوي ایمان و اظهار ندامت کردند وقتی که ندامت سودي بحالشان ندارد.
ص : 393
زجاج گوید:اگر بگوید گوینده اي چه فایده اي در حسرت خواندنست و حال آنکه حسرت از چیزهاییست که پاسخ
نمیدهد،پس فایده در این است که نداء و خواندن باب تنبیه و آگاهیست،پس وقتی به مخاطب گفتی من از آنچه گفتی تعجّب
میکنم پس تو قطعا باو فهماندي که متعجّب هستی و وقتی گفتی و عجباه اي عجب از آنچه گفتی و اي عجب و شگفتی براي
فلان کار تو عجب خواندن تو ابلغ در فایده باشد،و مقصود این عجیب که آمدي زیرا که آن از اوقات توست و همین طور
وقتی گفتی واي بر زید چرا چنین کاري کرد سپس، گفتی اي واي چرا زید چنان کاري کرد،این ابلغ خواهد بود.
و همین طور در کتاب خداي تعالی یا ویلنا و یا حسرتا و یا حسرتا علی العباد،و حسرت اینست که حالتی بر انسان از شدت
ندامت و پشیمانی عارض شود که نهایتی بعد از آن نباشد تا قلب او خسته و فرسوده باقی ماند.
ص : 394
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 31 تا 35
اشاره
ا مُحْ َ ض رُونَ ( 32 ) وَ آیَهٌ لَهُمُ اَلْأَرْضُ 􀀀 لَمّ جَمِیعٌ لَدَیْن
ا􀀀 و إِنْ کُلٌّ ( لا یَرْجِعُونَ ( 31 􀀀 إِلَی أَهْلَکْن قَبْلَهُمْ مِنَ اَلْقُرُونِ أَنَّهُمْ هِْمْ ا􀀀 کَم أَ لَمْ یَرَوْا ا مِنَ اَلْعُیُونِ ( 34 ) لِیَأْکُلُوا 􀀀 ا فِیه 􀀀 ابٍ وَ فَجَّرْن 􀀀 جَنّ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْن
اتٍ􀀀 ا 􀀀 ج فِیه ا􀀀 ا حَبا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ( 33 ) وَ عََلْن 􀀀 ا مِنْه 􀀀 ا وَ أَخْرَجْن 􀀀 اه 􀀀 اَلْمَیْتَهُ أَحْیَیْن
( لا یَشْکُرُونَ ( 35 􀀀 ا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَ 􀀀 مِنْ ثَمَرِهِ وَ م
ترجمه:
-31 آیا کفّار مکّه"ندانستند که چه بسیار از اهل هر عصري را پیش از ایشان نابود ساختیم(و نیز ندانستند که)آن هلاك
شدگان بسوي بازماندگان بر نمی گردند.
-32 همگان نیستند جز آنکه با هم نزد ما احضار میشوند.
-33 و زمین مرده که آن را(بوسیله باران)زنده کردیم براي ایشان دلیلی است و از آن دانه اي بیرون آوردیم که از آن
میخورند.
-34 و در آن زمین بوستانهایی از درختان خرما و انگور قرار دادیم و در زمین بعضی چشمه ها بشکافتیم.
ص : 395
-35 تا از میوه آن و از آنچه بدست خویش آن را بعمل آوردیم میخورند آیا سپاس نمی گذارند.
قرائت:
عاصم و حمزه و ابن عامر(لما جمیع)بتشدید میم خوانده و باقی از قراء با تخفیف(لما)قرائت کرده اند،و اهل کوفه غیر
حفص"و ما عملت"بدون "هاء"خوانده و دیگران(و ما عملته)خوانده اند.
دلیل:
کسی که میم از(لما)را تخفیف داده پس بدرستی که از قول خدا،و ان کلّ مخفّفه از ثقیله و ما از لما را زایده گرفته و
تقدیرش(و انّه کل لجمیع لدینا محضرون) است،و کسی که میم از(لما)را تشدید داده،پس البته لما در اینجا را بمعناي الاّ
دانسته گفته میشود،سألتک لما فعلت کذا،از تو پرسیدم آیا چنان نکردي (و الا فعلت کذا)و ان نافیه است،پس تقدیرش ما کل
الا محضرون نیستند تمامشان مگر حاضر شده.
ذَا 􀀀 ی ( 1)ه 􀀀 ادِهِ الَّذِینَ اصْ طَف 􀀀 ی عِب 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 و قول خدا(و ما عملته ایدیهم)پس البته حذف در قرآن از این قبیل بسیار است مثل وَ سَ
اللّ رَسُولًا ( 2)و موضع و محل ماجراست،و تقدیر آن،لیأکلوا مما عملته ایدیهم،است و ممکنست که ما نفیه باشد
􀀀
الَّذِي بَعَثَ هُ
الزّ ( 3)آیا شما زراعت می کنید آن را یا ما
ارِع 􀀀 یعنی(و لم تعمله ایدیهم)و تأیید میکند آن را قول خدا أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ وُنَ
زراعت کننده ایم.
ص : 396
. 1) -سورة نمل آیۀ: 59 -1
. 2) -سورة فرقان آیۀ: 41 -2
. 3) -سورة واقعه آیۀ: 64 -3
اعراب:
لا یَرْجِعُونَ 􀀀 أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ
ا" است و تقدیرش(الم یروا انّهم الیهم لا یرجعون)و کم در محلّ نصب باهلکنا میباشد. 􀀀 بدل از "کَمْ أَهْلَکْن
تفسیر:
سپس خداوند سبحان کفّار مکه را ترسانیده و فرمود:
أَ لَمْ یَرَوْا
ا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یعنی چندین قرن و زمان هلاك کردیم پیش از ایشان از قرنها و زمانها 􀀀 آیا ندانستند گروه کفّار کَمْ أَهْلَکْن
مثل قوم عاد و ثمود و قوم لوط و غیر آنها را.
لا یَرْجِعُونَ 􀀀 أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ
یعنی آیا ندانستند که قرنهایی که ما هلاك- کردیم ایشان را برنمیگردند بسوي ایشان یعنی بدنیا برنمیگردند آیا عبرت
نمیگیرند بسرنوشت ایشان،و وجه تذکّر و یادآوري بکثرت هلاك شدگان این است که مقصود،شما هم بزودي مثل حال آنها
میشوید،پس نگاهی بخودتان کنید و به ترسید که مبادا موجب هلاکت بیاید و شما در غفلت و غرور باشید چنانچه براي ایشان
آمد و اهل هر زمانی را قرن نامید براي نزدیک بودن آنها در وجود.
ا مُحْضَرُونَ 􀀀 لَمّ جَمِیعٌ لَدَیْن
ا􀀀 و إِنْ کُلٌّ َ
یعنی اینکه امّتها در روز قیامت حاضر میشوند،پس آنها را نگاه میدارند براي آنچه در دنیا عمل کرده اند یعنی و تمام
گذشتگان و باقیماندگان برانگیخته میشوند براي حساب.
وَ آیَهٌ لَهُمُ
ا یعنی زمین خشک و بایري 􀀀 اه 􀀀 یعنی و نشانه و دلیل قاطع براي ایشان بر قدرت و توانایی ما بر روز رستاخیز اَلْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْن
ا حَبا یعنی 􀀀 ا مِنْه 􀀀 که گیاهی نمیرویاند ما زنده گردانیم بسبب رویانیدن گیاه وَ أَخْرَجْن
ص : 397
هر دانه اي که موجب قوت و تغذیه آنها میشود مانند گندم و جو و برنج و غیر آنها از حبوبات و دانه ها فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ یعنی پس
ابٍ از خرما و انگور و خبر 􀀀 جَنّ و قرار دادیم در آن زمین باغهایی مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْن
اتٍ􀀀 ا 􀀀 ج فِیه ا􀀀 از بعضی از دانه ها میخورند وَ عََلْن
ا مِنَ الْعُیُونِ یعنی و شکافتیم در این 􀀀 ا فِیه 􀀀 این نیست که اختصاص بدو قسم از میوه ها داد براي فراوانی و منافع آن دو وَ فَجَّرْن
زمین مرده یا در این باغها چشمه هایی از آب تا آنکه انگورها و خرماها آبیاري شوند سپس خداي سبحان بیان کرد که او این
کار را نکرده است.مگر آنکه لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ از میوه نخیل که خرما باشد بخورند ضمیر"ثمره"بیکی از آن دو درخت خرما و
اللّ و مقصود اینکه هدف و غرض ما سود ایشانست باین باغها و منتفع
􀀀
ا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 یُنْفِقُونَه 􀀀 انگور برمیگردد چنانچه فرمود وَ لا
شدن ایشانست بخوردن میوه هاي باغها.
ا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ 􀀀 وَ م
یعنی دستهاي ایشان این میوه ها را بثمر رساند هر گاه(ما)را نافیه بدانیم،ضحاك گوید:یعنی آن باغها را آباد می بینند و حال
آنکه کار و صنعتی براي ایشان در آن نیست،مقصود اینکه آن از صنعت خالق و آفریدگار است و داخل در مقدورات و
کارهاي مخلوقات و آفریده ها نیست،و هر گاه(ما)بمعناي الذي و موصول باشد،پس تقدیرش اینست که آنچه دستهاي فعّال
ایشان نموده از اقسام چیزهایی که از خرما و انگور ساخته میشود براي زیادي منافع آن.
و بعضی گفته اند:تقدیرش(و ان ثمره ما عملته ایدیهم)و از میوه چنانی که دستهاي ایشان کار کرده یعنی کاشته درختهاي آن
را و زراعتهایی که کوشش در شخم زدن و شیار نمودن زمین آن نموده.
ص : 398
لا یَشْکُرُونَ 􀀀 أَ فَ
یعنی آیا سپاس خداي تعالی بر مثل این نعمتها نمی کنید و این تنبیه خداي سبحانست بخلقش بر شکر و سپاس نعمتهاي او و
یاد خوبی است از امتحان هاي او.
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 36 تا 40
اشاره
ذا هُمْ 􀀀 ارَ فَإِ 􀀀 لا یَعْلَمُونَ ( 36 ) وَ آیَهٌ لَهُمُ اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ اَلنَّه 􀀀 مِمّ
ا􀀀 و مِمّ تُنْبِتُ اَلْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ا􀀀 ا 􀀀 اج کُلَّه 􀀀 اَلْأَزْو حانَ اَلَّذِي خَلَقَ 􀀀 سُبْ
ادَ کَالْعُرْجُونِ اَلْقَدِیمِ 􀀀 حَتّ ع
ی􀀀 م ازِلَ 􀀀 اهُ نَ 􀀀 ذ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ ( 38 ) وَ اَلْقَمَرَ قَدَّرْن لِکَ 􀀀 ا 􀀀 لِم لَه مُظْلِمُونَ ( 37 ) وَ اَلشَّمْسُ تَجْرِي سُْتَقَرٍّ
( ارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ( 40 􀀀 سابِقُ اَلنَّه 􀀀 ا أَنْ تُدْرِكَ اَلْقَمَرَ وَ لَا اَللَّیْلُ 􀀀 39 ) لَا اَلشَّمْسُ یَنْبَغِی لَه )
ص : 399
ترجمه:
-36 پاکست آن خدایی که تمام انواع و اصناف موجودات را بیافرید(چه) از گیاهانی که زمین میرویاند و(چه افرادي که)از
نفس آدمی بهم میرسند و(چه) مصنوعاتی که مردم نمیدانند.
-37 و شب نیز براي ایشان علامتی دیگر است که روز را از آن بر کنیم پس آن دم ایشان در تاریکی فرو مانند.
-38 و خورشید براي رسیدن بقرارگاه خویش سیر میکند این(سیر منظّم)تقدیر خداي تواناست.
-39 و براي سیر ماه منزلها مقرّر داشتیم تا چون شاخه خرماي کهن برگردد.
-40 نه خورشید را سزد که ماه را دریابد و نه شب بر روز پیشی خواهد گرفت و هر یک(از مهر و ماه)در مداري بآسانی سیر
میکند.
قرائت:
زید از ابو یعقوب(لمستقر لها)بکسر قاف قرائت کرده و باقی از قاریان بفتح آن خوانده اند،و اهل حجاز و بصره غیر ابی جعفر
و رویس(و القمر) برفع قرائت کرده و دیگران بنصب خوانده اند،و از علی بن الحسین زین العابدین(ع)و ابی جعفر باقر و
حضرت امام جعفر صادق(ع)و ابن عباس و ابن مسعود و عکرمه و عطاء بن ابی ریاح(لا مستقر لها)بنصب راء روایت شده است.
دلیل:
ابو علی گوید:رفع بر تقدیر(و آیه لهم القمر قدرناه منازل)است مثل
ص : 400
قول او"و آیه لهم اللیل"پس آن بر این شبیه تر است بجمله هایی که قبل از آن بوده و قول در(آیه)اینکه آن مرفوع است بسبب
مبتدا بودن(و لهم)صفتست براي نکره و خبرش مضمر است و تقدیرش و آیه لهم فی الشاهد او فی الوجود است،و قول خدا
اللیل نسلخ منه انهار و القمر قدّرناه منازل تفسیر آیه است چنانچه قول خداي تعالی لَهُمْ مَغْفِرَهٌ تفسیر وعده و للذکر مثل حظ-
الانثیین،تفسیر وصیه است.
و کسی که نصب داده(آیه)را پس او حمل کرده بر مثل زیدا ضربته،و امّا قول او(لا مستقر لها)پس ظاهرش عموم و معنایش
خصوص است،پس آن بمنزله قول شاعر است که میگوید:
ابکی لفقدك ما ناحت مطوّقه
و ما سما فتن یوما علی ساق
میگریم براي فقدان تو دائما مادامی که کبوتر در گردنش طوق است و مادامی که شاخه بر ساق بالا رود هر روز گریه میکنم
و مقصود آنکه اگر من همیشه زنده بمانم هر آینه براي تو گریه میکنم و همچنین قول او(لا مستقر لها)یعنی مادامی که آسمان
برجاست خورشید در سیر و حرکت است،پس هر گاه آسمان زایل شد خورشید آرام و سیرش باطل میشود.
لغت:
السلخ:بیرون کردن چیز است از لباس او و از آنست بیرون آوردن حیوان از پوستش،و از آنست قول خدا(فانسلخ منها)یعنی
پس بیرون آمد از آن بیرون آمد چیزي از آنچه که پوشیده بود.
العرجون:آن خوشه خرمایی که در آن ساقه و چوب است و آن را مشکول و شکال و کباسه و قنو گویند،و آن عرجون بر وزن
فعلول است.
ص : 401
رؤبه گوید: فی خدر میاس الدمی معرجن در گوشه خلوت متحیّر چون بتی از عاج نشسته است.
اعراب:
ازِلَ" 􀀀 اهُ مَن 􀀀 "وَ الْقَمَرَ قَدَّرْن
تقدیرش ذا منازل،سپس مضاف را حذف و مضاف الیه قائم مقام او شده و جایز نیست بدون حذف مضاف باشد زیرا قمر غیر
منازل است و جزء این نیست که در منازل سیر میکند و ممکن است که منازل منصوب باشد بنا بر ظرفیت براي آنکه محدود
است،و فعل به محدود نمیرسد جز با حرف جر مثل"جلست فی المسجد"نشستم در مسجد و جایز نیست جلست المسجد گفته
شود.
تفسیر:
آن گاه خداي سبحان خود را تنزیه نمود و بزرگی ذات مقدّس دلالت میکند بر اینکه اوست آن خدایی که مستحق نهایت
حمد و غایت شکر است،پس گفت:
ا􀀀 اجَ کُلَّه 􀀀 حانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْو 􀀀 سُبْ
یعنی تنزیه و تعظیم و مبرّا از بدي مخصوص آن خداییست که آفرید صنفها و شکلها از چیزها را پس حیوان بر شباهت و هم
شکلی نر است بماده و همچنین درختان خرما و حبوبات امثال همند و انجیل و انگور و امثال آنها اشباه و هم شکلند و براي
همین گفت:
مِمّ تُنْبِتُ الْأَرْضُ
ا􀀀
لا یَعْلَمُونَ و از آنچه که 􀀀 مِمّ
ا􀀀 و یعنی از سایر روئیدنی ها وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ یعنی و آفرید از ایشان فرزندان جفت پسران و دختران نمیدانند از چیزهایی که در شکم زمین و ته دریاهاست پس آنها را مشاهده نمیکنند و خبرشان هم بایشان نمیرسد.
وَ آیَهٌ لَهُمُ
یعنی و دلالت و نشانه دیگري براي ایشان اَللَّیْلُ نَسْلَخُ
ص : 402
ارَ 􀀀 مِنْهُ النَّه
یعنی میکنیم از آن و بیرون میآوریم نور خورشید را،پس هوا تاریک میماند چنانچه بوده براي آنکه خداي سبحان هوا را
روشن میکند بروشنایی خورشید پس هر گاه از آن روشنایی کنده شد یعنی محو و نابود شد تاریک می ماند.
و بعضی گفته اند:جز این نیست که خداي سبحان فرمود ما از شب روز را بیرون میآوریم براي آنکه خداي تعالی شب را مانند
جسمی قرار داده براي تاریکیش و روز را مثل پوستی بر آن و بعلّت اینکه روز عارض است بر شب پس آن مانند لباس و
ذا هُمْ مُظْلِمُونَ یعنی داخل میشوند در تاریکی شب 􀀀 پوشش میماند و شب اصل است،پس او مانند جسم است و گفته اوست: فَإِ
که نوري و روشنایی بر ایشان در آن نیست.
ا􀀀 وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَه
ا" چند قول است: 􀀀 یعنی و دلیل دیگري براي ایشان خورشید است،و در قول خدا "لِمُسْتَقَرٍّ لَه
-1 جماعتی از مفسّرین گفته اند:خورشید حرکت میکند براي پایان عمرش در موقع سپري شدن دنیا،پس همواره حرکت و سیر
میکند تا دنیا آخر شود.ابو مسلم گوید:و این معنا با معناي لا مستقر لها یکیست یعنی برایش قرار و توقفی نیست تا دنیا تمام
شود.
-2 قتاده گوید:که خورشید براي یک وقت سیر و حرکت میکند و از آن تجاوز نمیکند و متخلف نمیشود.
-3 اینکه خورشید حرکت میکند بسوي دورترین منازلش در زمستان و تابستان که از آن تجاوز نمیکند و کم هم نمیگذارد و
مقصود اینست که براي آن در بلندي حدّیست که از آن تجاوز نمیکند و بکمتر آنهم منقطع نمیشود و نیز براي
ص : 403
خورشید در هبوط و فرود آمدن حد و غایتست که از آن نمیگذرد و کوتاهی هم نمیکند پس آن مستقر آنست.
ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ 􀀀
این حرکت تدبیر و تنظیم قادر و توانایی است که چیزي او را عاجز و ناتوان نمیکند.( اَلْعَلِیمِ )آن خدایی که بر او چیزي
پوشیده نیست.
ازِلَ 􀀀 اهُ مَن 􀀀 وَ الْقَمَرَ قَدَّرْن
و ماه را تقدیر کردیم برایش منزلهایی و آن بیست و هشت منزلست که هر شبانه روز یکی از آن منازل را سیر میکند حالش
در این منازل دگرگون نمیشود تا آنکه فلک قطع و جدا شود.
ادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ 􀀀 حَتّ ع
ی􀀀
یعنی برگردد در آخر ماه باریک شود و مانند شاخه خشک کهنه خرما گردد،پس دو شب آخر ماه مخفی و پنهان شود و
خداوند سبحان آن را تشبیه بعذق و شاخه خشکیده خرما نمود براي آنکه چون روزهایی که بر آن بگذرد خشک شده کج
گردد مانند کمان پس شبیه ترین چیزهاست به هلال(ماه شب اوّل)و بعضی گفته اند:که شاخه خرما در هر شش ماه این طور
شود.
علی بن ابراهیم باسنادش روایت کرده که ابو سعید مکاري که واقفی بود داخل شد بر حضرت ابی الحسن علی بن موسی
الرضا(ع)و گفت به آن حضرت کارت بجایی رسیده که ادعاء میکنی امامتی را که پدرت ادّعا میکرد پس حضرت رضا علیه
السلام باو فرمود چیست براي تو خدا نورت را خاموش کند و ناداري و بیچارگی در خانه ات درآید،آیا ندانسته اي که
خداي، عزّ و جل وحی نمود به عمران که من بخشنده ام بتو پسري که جذامی و برصی را شفا دهد،پس خدا باو مریم را
بخشید و بمریم عیسی(ع)را بخشید،پس
ص : 404
عیسی از مریم و مریم از عیسی و مریم و عیسی یک چیز هستند من از پدرم و پدرم از من و من و پدرم یکی هستیم.
پس ابو سعید گفت:من از تو سؤال میکنم فرمود به پرس و خیال نمیکنم از من بپذیري،و تو نیستی از افرادي که از من استفاده
کنی و لکن بیاور مسئله خود را گفت چه می فرمایی دربارة مردي که موقع مردنش گوید هر مملوك و بنده قدیمی من آزاد
است براي رضاي خدا؟حضرت ابو الحسن(ع)فرمود:آن بنده اي که شش ماه در قید بندگی و بردگی او باشد او قدیم است و
حَتّ
ی􀀀 م ازِلَ 􀀀 اهُ نَ 􀀀 او آزاد است گوید و چگونه این بنده و غلام او قدیم شده،فرمود براي آنکه خداي تعالی میفرماید وَ الْقَمَرَ قَدَّرْن
ادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ،خدا او را قدیم نامید و او بر میگردد و مانند کمان کج میشود براي شش ماه،علی بن ابراهیم گوید:پس 􀀀ع
ابو سعید از نزد حضرت بیرون رفت و نابینا شد و درب منزل مردم گدایی میکرد تا مرد.
ا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ 􀀀 لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَه
(1)
خورشید را نه سزد که
ص : 405
1) -مترجم گوید:این سوره در مکّ ه چند سال پس از بعثت به پیامبر(ص) نازل شد و حضرت خدیجه کبري امّ - 1
المؤمنین(ع)حدود بیش از بیست سال پیش از نزول این سوره و ایاتش باین مضمون در وصف حضرت پیغمبر(ص)سروده که
در بحار الانوار و ناسخ التواریخ و سایر کتب نقل شده است،و جریان آن از اینقرار است،که پیغمبر(ص)قبل از ازدواجش با
خدیجه در سن 22 ، سالگی تقریبا بعنوان عامل تجارت بشام مسافرت کرد با عمویش جناب ابو طالب سید بطحاء و بزرگان
دیگر قریش و با سود فراوان مراجعت نمود و خدیجه(ع)همه روزه در غرفه مخصوص خود که مشرف بصحرا بود مینشست و
انتظار ورود کاروان تجارت را داشت تا در یکی از روزها که بطرف کوه هاي سر بفلک کشیده حجاز نگاه میکرد دید شتر
سواري میآید که در هودجی
ادراك ماه کند در سرعت حرکت و سیرش براي آنکه خورشید از ماه کندتر حرکت میکند زیرا او منازلش را در یک سال
سیر میکند و ماه در مدت یک ماه ( 28 شبانه روز)و خداوند سبحان آن دو را بطرز تدویر و دور زدن جاري مینماید،و بین
فلک و مدار آن دو را جدا و دور نموده پس امکان ندارد که یکی از آن دو ادراك دیگري کند مادامی که بر این صفت و
حرکت هستند.
ارِ 􀀀 سابِقُ النَّه 􀀀 وَ لَا اللَّیْلُ
یعنی و نه شب از روز پیشی و سبقت میگیرد عکرمه گوید:یعنی هیچگاه دو شب با هم جمع نمیشوند که میان آنها روز نباشد
بلکه شب و روز در تعقیب و دنبال یکدیگرند،چنانچه خداي تعالی تقدیر فرموده است.
عیاشی در تفسیرش باسنادش از اشعث بن حاتم روایت کرده که گفت من در خراسان بودم وقتی که حضرت رضا علیه السلام
و فضل بن سهل و مأمون در ایوان حبري در مرو اجتماع کردند و سفرة غذا گستردند،پس حضرت رضا علیه السلام فرمود که
مردي از بنی اسرائیل در مدینه از من سؤال کرد که آیا
(1
(نشسته و آفتاب بصورت او تافته و از تابش آن صورت او گل انداخته و عرق بر آن جاري است،خوب نگاه کرد او را شناخت
که عامل تجارت او حضرت محمد است،پس بداهه سرود و گفت: جاء الحبیب الذي اهواه من سفر و الشمس قد اثّرت فی
وجهه اثرا عجبت للشمس من تقبیل و جنته و الشمس لا ینبغی ان تدرك القمر آمد محبوب چنانی که در هواي اویم از
مسافرت و حال آنکه خورشید در صورت و چهرة او تابیده و اثر گذارده،من تعجّب کردم براي خورشید از بوسیدن او صورت
وي را در حالی که خورشید را نه سزد که ادراك قمر نماید،تشبیه کرده حضرت را بماه و این حقیر عاصی گوید بآن بزرگوار
آقاي من مولاي من: تشبیه روي تو را هرگز بمه نکنم زیرا که در نظرم زیباتر از قمري
ص : 406
روز پیش از شب ایجاد شده یا شب جلوتر از روز بوجود آمده،پس چیست نزد شما،پس سخن در میان آنها رد و بدل شد،پس
نزد آنها این مسئله چیزي نبود.
پس فضل بن سهل بحضرت رضا علیه السلام عرض کرد خدا اصلاح نماید شما را ما را خبر بده بآن فرمود بلی از قرآن یا از
حساب فضل بآن حضرت گفت از جهت حساب،پس فرمود اي فضل دانسته اي که طالع دنیا سرطانست و کواکب و ستارگان
در مواضع شرفشان هستند،پس زحل در میزان و مشتري در سرطان و خورشید در حمل و قمر در ثور،پس اینها دلالت میکند بر
بودن خورشید در حمل در دهم از طالع در وسط آسمان پس روز پیش از شب آفریده شده و در قول خداي تعالی، لَا الشَّمْسُ
ارِ ،یعنی بتحقیق روز از شب سبقت گرفته است،سپس گفت (وَ کُلٌّ) هر یک از 􀀀 سابِقُ النَّه 􀀀 ا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا- اللَّیْلُ 􀀀 یَنْبَغِی لَه
خورشید و ماه و ستارگان فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ در فلک و مدار خود سیر میکنند بانبساط و هر چه در چیزي باز شد شنا میکند در
آن و از آنست شناي در آب و جز این نیست که فرمود"یسبحون"با واو و نون وقتی اضافه کرد بآن چیزي که از فعل
تَنْطِقُونَ وقتی توصیف نمود آن را بصفت کسی که عاقل است و فکر میکند و حرف 􀀀 ا لَکُمْ لا 􀀀 آدمیانست چنانچه گفت: م
میزند، و ابن عباس گوید:یسبحون یعنی هر یک از آنها در مدار خودش حرکت میکند چنانچه نخ رشته شده در چرخ خودش
دور میزند و می پیچد.
ص : 407
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 41 تا 50
اشاره
لا􀀀 لا صَرِیخَ لَهُمْ وَ 􀀀 ا یَرْکَبُونَ ( 42 ) وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَ 􀀀 ا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ م 􀀀 ا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ ( 41 ) وَ خَلَقْن 􀀀 أَنّ حَمَلْن
􀀀
وَ آیَهٌ لَهُمْ ا
ا􀀀 ا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ( 45 ) وَ م 􀀀 ا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ م 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمُ اِتَّقُوا م 􀀀 ی حِینٍ ( 44 ) وَ إِ 􀀀 اعاً إِل 􀀀 مِنّ وَ مَت
ا􀀀 ر إِلاّ حَْمَهً
􀀀
( هُمْ یُنْقَذُونَ ( 43
الَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ 􀀀 اَللّ ق
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 لَهُم أَنْفِقُوا إِذ قِیلَ ا􀀀 و ( ا مُعْرِضِ ینَ ( 46 􀀀 ک عَنْه انُوا 􀀀 إِلاّ
􀀀
اتِ رَبِّهِمْ 􀀀 تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آی
إِلاّ
􀀀
ا یَنْظُرُونَ 􀀀 صادِقِینَ ( 48 ) م 􀀀 ذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ی ه 􀀀 لالٍ مُبِینٍ ( 47 ) وَ یَقُولُونَ مَت 􀀀 إِلاّ فِی ضَ
􀀀
اَللّ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ
􀀀
شاءُ هُ 􀀀 نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَ
( ی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ( 50 􀀀 لا إِل 􀀀 لا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَهً وَ 􀀀 احِدَهً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ ( 49 ) فَ 􀀀 صَیْحَهً و
ترجمه:
-41 و براي ایشان نشانه ایست که ما نسل ایشان را در کشتی نوح که پر بود(از مردم)سوار نمودیم. 42 -و براي ایشان مانند آن
چیزهایی بیافریدیم که سوار میشوند.
-43 و اگر میخواستیم اهل کشتی را غرق میکردیم در نتیجه براي ایشان هیچ فریادرسی نبود و ایشان رهایی نمی یافتند.
ص : 408
-44 مگر بوسیلۀ بخششی از جانب ما و براي کامیابی تا زمانی.
-45 و چون بکافران گفته شود از گناهانی که در پیش شماست و از شکنجه هایی که پشت سر دارید بترسید شاید شما مورد
ترحم واقع شوید.
-46 و هیچ نشانه اي از نشانه هاي پروردگارشان بدیشان نیامد جز آنکه از آن روي گردان بودند.
-47 و چون بایشان گفته شود از هر چه خدا روزي شما کرده بدهید(به بینوایان)آنان که کافرند بکسانی که ایمان آورده اند
گویند آیا کسی را که اگر خدا خواستی او را طعام دادي غذا بدهیم شما جز در خطاي آشکار نیستید.
-48 و کافران همی گویند این وعده(قیامت)کی خواهید بود اگر شما راست می گویید.
-49 کافران جز یک بانک بلندي که آنها را بگیرد انتظار نمی برند در حالی که ایشان با یکدیگر مشغول ستیزه و خصومت
هستند.
-50 (در آن حال)نه وصیّت کردن را توانایی دارند و نه بسوي خاندان خویش باز میگردند.
قرائت:
اهل مدینه و ابن عامر و یعقوب و سهل(ذرّیاتهم)بنا بر جمع خوانده و باقی قاریان(ذریتهم)بنا بر مفرد قرائت کرده اند،و ابن
کثیر روش محمد ابن حبیب از اعشی و روح و زید از یعقوب(یخصمون)بفتح یاء و خاء و تشدید صاد خوانده و ابو عمرو هم
بفتح خاء خوانده جز اینکه او اشمام فتحه نموده نه اشباع آن،و اهل مدینه غیر ورش یخصمون بسکون خاء و تشدید صاد
خوانده و حمزه بسکون خاء و تخفیف صاد قرائت کرده و باقی از قاریان
ص : 409
(یخصمون)بفتح یاء و کسره خاء و تشدید صاد خوانده اند.
دلیل:
کسی که(یخصمون)قرائت کرده حذف کرده حرکت را از تاء ادغام شده در یختصمون و بر ساکن که قبل از آن بوده انداخته
و آن خاء است و این بهترین وجه هاست بدلالت قول صرفیها ردّ و فر و غض که حرکت عین الفعل را بر ساکنی که قیل از
آنست انداخته اند.
و کسی که یخصمون خوانده حذف کرده حرکت را از حرف ادغام شده جز اینکه او بر ساکن پیش از آن نداده چنانچه در
اوّل انداخته بود،پس التقاء دو ساکن شد،پس حرفی که قبل از ادغام شده بود حرکت بکسر داده و کسی که یخصمون قرائت
کرده جمع کرده بین دو ساکن خاء و حرف ادغام شده را،ابو علی گوید و کسی که پنداشته که این در قدرت زبان نیست پس
قطعا ادعا کرده چیزي را که میداند فساد آن را بدون استدلال.
و امّا کسی که(یخصمون)بفتح یاء و کسر خاء و تشدید صاد خوانده تقدیر آن،یخصم بعضهم بعضا،است،پس حذف کرده
مضاف را و حذف کرده مفعول به را و ممکن است که معنایش،یخصمون مجادلهم عند انفسهم،- دشمنی میکند یا جدل
کننده شان پیش خودشان باشد،پس مفعول به حذف شده باشد و معناي"یخصمون"یغلبون غلبه میکند در دشمنی بر
دشمنانش.
لغت:
الحمل:منع کردن چیز است که بسمت پائین رود.
الفلک:کشتی هاست زیرا که آن در آب میگردد و از آنست فلکه براي آنکه
ص : 410
میگردد در رشته شده،و فلک مدار است براي آنکه دور ستارگان میگردد و فلک پستان زنست هر گاه گرد باشد.
المشحون:پر و مملو است و شحنت الثغر بالرجال و مرز و سرحد پر از سربازان است و از آنست شحنه پاسدار و پلیس و شبگرد
که شهر پر است از آنها و شب و روز پاسداري میکنند.
اعراب:
مِنّ
ا􀀀 ر حَْمَهً
منصوبست بنا بر اینکه مفعول له باشد و(متاعا)عطف بر آنست و ممکن است که عطف بر معنی باشد إلا ان نرحمهم رحمه و
نمتعهم متاعا،مگر آنکه رحمت کنیم ایشان را رحمت کردنی و بهره مند نمائیم بهره مند کردنی.
تفسیر:
پس خداي سبحان منّت گذارد بر خلقش بذکر اقسام نعمتهایش که دلالت بر وحدانیت او میکند و گفت:
وَ آیَهٌ لَهُمْ
ا ذُرِّیَّتَهُمْ البته ما حمل کردیم پدران و نیاکان ایشان آنهایی را 􀀀 أَنّ حَمَلْن
􀀀
یعنی و دلیل و نشانه است براي آنها بر اقتدار و توانایی ما ا
که این گروه از نسل ایشانند فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ضحاك و قتاده و جمعی از مفسّرین گویند:یعنی کشتی نوح که پر از مردم و
نیازمندیهاي سرنشینان آن بود پس از غرق شدن سالم ماندند،پس از ایشان انسانهاي بسیاري بوجود آمد و پدران را ذرّیه نامید
از ذرء و آفریدن خدا خلق و آفریدگان را براي آنکه اولاد از ایشان خلق شده اند و اولاد را ذریّه نامیده براي آنکه از پدران
بوجود آمده اند.
ص : 411
و بعضی گفته اند:ذریّه اطفال و زنان و الفلک کشتی هاي جاري در دریاهاست و ذریّه را اختصاص بحمل در کشتی نمود
براي ضعف و ناتوانی آنها و براي آنکه نیرو و توانی براي سفر نیست مانند نیروي مردها،پس خدا کشتی را براي ایشان تسخیر
نمود تا آنکه ممکن شود حمل در دریا و شتر را نیز مسخر فرمود تا آنکه ممکن شود حمل و سفر در خشکی گویند میگوید
فلانی مرا حمل نمود هر گاه او را ببخشند چیزي که او را حمل کند و بر دارد یا رهنمایی کند او را بچیزي که حمل میکند بر
آن.شاعري گوید:
الا فتی عنده خفان یحملنی
علیهما انّنی شیخ علی سفر
آیا جوانمردي نیست که نزد او دو کفش و دم پایی باشد که مرا بر آن حمل کند بدرستی که من پیر ناتوانی بر مسافرت
هستم،شاهد بیت یحملنی است که بمعناي عطا کردن است.
ا یَرْکَبُونَ 􀀀 ا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ م 􀀀 وَ خَلَقْن
ابن عباس و غیر او گویند:یعنی و آفریدیم براي ایشان از مثل کشتی نوح کشتیهایی که بر آن سوار شوند چنانچه نوح سوار شد
یعنی کشتیهایی که بعد از کشتی نوح ساخته شد مثل آن و بر صورت،و شکل آن بود.
مجاهد گوید:مقصود از آن شتر است و آن کشتی خشکی و صحراء است.
جبائی گوید:مثل کشتی از جنبنده ها مانند شتر و گاو و الاغ.
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ
لا صَ رِیخَ لَهُمْ 􀀀 یعنی و اگر میخواستیم وقتی که در کشتی سوارشان کردیم غرقشان مینمودیم به وزیدن بادها و حرکت موجها فَ
إِلاّ رَحْمَهً
􀀀
لا هُمْ یُنْقَذُونَ یعنی وقتی ما اراده کردیم که غرقشان کنیم خلاصی براي ایشان نیست 􀀀 یعنی دادرسی برایشان نیست، وَ
ی حِینٍ 􀀀 اعاً إِل 􀀀 مِنّ وَ مَت
ا􀀀
ص : 412
یعنی مگر آنکه ما ترحّم بر آنها نموده و از ترسهاي دریا خلاصشان کنیم و آنها را از زندگی کامیاب نمائیم تا وقتی که مقدر
نمودیم اجلشان منقضی شود.
ذا قِیلَ لَهُمُ و وقتی 􀀀 و بعضی گفته اند:یعنی ما آنها را باقی گذاردیم در حالی که نعمتی از ما برایشان است و بهره تا مدّتی وَ إِ
ا􀀀 ا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ) به ترسید آنچه در پیش روي شماست از امر آخرت پس عمل کنید براي آن وَ م 􀀀 بمشرکان گفته شود (اتَّقُوا م
خَلْفَکُمْ و آنچه پشت سر شماست از امر دنیا پس از آن حذر کنید و بآن مغرور نشوید لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ابن عباس گوید:تا آنکه
بر امید رحمتی از خداي تعالی باشید.
مجاهد گوید:یعنی بترسید از گناهان گذشته خود و پرهیز کنید از- عذاب او بوسیله اجتناب و دوري از گناهان آینده خود.
اللّ
􀀀
قتاده گوید:بترسید از عذابی که بر امّتها نازل شد و آنچه پشت سر شما است از عذاب آخرت،و حلبی از حضرت ابی عبد ه
صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:یعنی بترسید از گناهانی که در پیش روي و ما بین دستهاي شماست و آنچه پشت
سر شماست از عقوبت،و جواب"اذا"محذوف است تقدیرش اینست اذا قیل لهم هذا عرضوا وقتی بایشان این مطلب گفته شود
اعراض کنند و دلالت میکند بر این محذوف قول خدا:
ا مُعْرِضِینَ 􀀀 کانُوا عَنْه 􀀀 إِلاّ
􀀀
اتِ رَبِّهِمْ 􀀀 ا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَهٍ مِنْ آی 􀀀 وَ م
و نیامد ایشان را نشانه اي از نشانه هاي پروردگارشان جز آنکه از آن اعراض کردند از دعوت کننده و از اندیشه کردن در
حجّتها و در معجزات،و(من)اوّل در قول او"من آیه"آنست که افزایش میدهد در نفی استغراق و من دوّم براي تبعیض
است،یعنی نیامد آیه اي ایشان را هر آیه اي که بود از معجزات مگر
ص : 413
دور شدند از آن و اعراض کردند از نظر کردن در آن و این روش و راه کسیست که از هدایت گمراه شده و زیانکار در دنیا و
آخرت گشته است.
ذا قِیلَ لَهُمْ 􀀀 وَ إِ
اللّ انفاق کنید و خرج نمائید در طاعت خدا از آنچه خدا بشما روزي فرموده
􀀀
مِمّ رَزَقَکُمُ هُ
ا􀀀 و هر گاه نیز بایشان گفته شود أَنْفِقُوا
و بیرون کنید آنچه را که از زکاتها و صدقه ها در اموال شما واجب نموده است.
اللّ أَطْعَمَهُ
􀀀
شاءُ هُ 􀀀 الَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَ 􀀀ق
یعنی احتجاج کرده اند در ندادن حقوق واجبه به اینکه گفتند چگونه ما اطعام کنیم کسی را که خدا قدرت بر اطعام او دارد و
اگر خدا میخواست که بآنها اطعام کند میکرد،پس وقتی او را طعام ندهد دلالت میکند که اطعام او را نخواسته و رفته است از
نظر و ذهن ایشان که خداي سبحان ایشان را متعبّد ساخت باین عمل براي آنچه براي ایشانست از مصلحت در آن،پس امر
فرمود بتوانگران که بر بینوایان انفاق کنند تا بدین وسیله تحصیل اجر و ثواب نمایند و مفسّرین اختلاف کرده اند که آنهایی
که این جمله را گفتند چه کسانی بودند؟ حسن گوید:ایشان یهود بودند هنگامی که مأمور به اطعام مستمندان شدند،مقاتل
گوید:ایشان مشرکین قریش بودند که اصحاب پیغمبر(ص)به ایشان گفتند ما را از اموالتان اطعام کنید چون پندارید که آن مال
للّ ،به گمانشان.
􀀀
خداست و این گفته ایشانست،هذا ه
اللّ را دست آویز خود کرده و گفتند اگر
􀀀
و بعضی گفته اند:که ایشان زنادقه بودند که انکار خدا را نموده و قول خدا رَزَقَکُمُ هُ
خداي رزّاق روزي- دهنده است پس فایده اي نیست در رزق خواستن از ما و حال آنکه ما را روزي داده و شما را محروم
نموده پس براي چه امر میکنید به دادن بکسی که خدا او را
ص : 414
لالٍ مُبِینٍ نیستید شما مگر در گمراهی آشکارا،قتاده گوید:این از قول کفّار است بکسی 􀀀 إِلاّ فِی ضَ
􀀀
محروم داشته است إِنْ أَنْتُمْ
که ایشان را امر باطعام نموده.
علی بن عیسی گوید:که آن از قول خداي تعالی به ایشانست هنگامی که رد کردند آن را بجواب گفتن.
ذَا الْوَعْدُ 􀀀 ی ه 􀀀 وَ یَقُولُونَ مَت
و میگویند این وعده چه وقت خواهد بود، یعنی وعده چنانی که ما را بآن بیم دادید از نازل شدن عذاب بما چه موقع میباشد
صادِقِینَ اگر تو و اصحابت در این وعده از راستگویانید و این استهزایی بود از ایشان، بخبر پیغمبر(ص)و خبر 􀀀 إِنْ کُنْتُمْ
احِدَهً ابن عباس گوید:اراده نموده 􀀀 إِلاّ صَ یْحَهً و
􀀀
ا یَنْظُرُونَ یعنی منتظر نیستند 􀀀 مؤمنین،پس خداوند تعالی در پاسخ ایشان فرمود: م
نفخه و صیحه اوّل را یعنی قیامت ناگهانی میآید و ایشان را (تَأْخُ ذُهُمْ) صیحه ایشان را میگیرد وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ یعنی در حالی
که ایشان در کارهایشان با هم گلاویز و ستیزگی میکند و در بازارها مشغول داد و ستد هستند که قیامت بر پا میشود،و در
حدیث است که روز قیامت بر پا میشود در حالی که دو مرد لباس خود را پهن کرده و معامله میکنند و هنوز جمع نکرده که
قیامت برپا میشود و مردي لقمه را بلندکرده که در دهان خود بگذارد و هنوز به دهانش نرسیده که قیامت برپا میشود،و مرد
دیگري حوض خود را آب نموده تا گله خود را سیراب کند و هنوز سیراب نشده که قیامت برپا میشود.
و بعضی گفته اند:و ایشان با هم ستیزگی میکنند که آیا عذاب برایشان نازل میشود یا نه.
لا یَسْتَطِیعُونَ 􀀀 فَ
یعنی وقتی قیامت ناگهانی ایشان را فرا گرفت توانایی و قدرت بر وصیّت کردن بچیزي را ندارند.
ص : 415
ی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ 􀀀 لا إِل 􀀀 وَ
یعنی از بازارها نمی توانند که بمنازلشان برگردند،و این خبر دادنست از آنچه در نفخه و دمیدن اوّل در موقع قیام قیامت می
بینند آن را.
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 51 تا 60
اشاره
منُ وَ صَ دَقَ 􀀀 ا وَعَدَ اَلرَّحْ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 ا ه 􀀀 ا مِنْ مَرْقَدِن 􀀀 ا مَنْ بَعَثَن 􀀀 ا وَیْلَن 􀀀 الُوا ی 􀀀 ی رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ ( 51 ) ق 􀀀 داثِ إِل 􀀀 ذا هُمْ مِنَ اَلْأَجْ 􀀀 وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَإِ
ا کُنْتُمْ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
لا تُجْزَوْنَ 􀀀 لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ 􀀀 ا مُحْضَرُونَ ( 53 ) فَالْیَوْمَ 􀀀 ذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْن 􀀀 احِدَهً فَإِ 􀀀 إِلاّ صَیْحَهً و
􀀀
کانَتْ 􀀀 اَلْمُرْسَلُونَ ( 52 ) إِنْ
اکِهَهٌ 􀀀 ا ف 􀀀 ائِکِ مُتَّکِؤُنَ ( 56 ) لَهُمْ فِیه 􀀀 لالٍ عَلَی اَلْأَر 􀀀 اجُهُمْ فِی ظِ 􀀀 اکِهُونَ ( 55 ) هُمْ وَ أَزْو 􀀀 حابَ اَلْجَنَّهِ اَلْیَوْمَ فِی شُغُلٍ ف 􀀀 تَعْمَلُونَ ( 54 ) إِنَّ أَصْ
لا􀀀 ا بَنِی آدَمَ أَنْ 􀀀 ازُوا اَلْیَوْمَ أَیُّهَا اَلْمُجْرِمُونَ ( 59 ) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ ی 􀀀 لامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ ( 58 ) وَ اِمْت 􀀀 ا یَدَّعُونَ ( 57 ) سَ 􀀀 وَ لَهُمْ م
( طانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ( 60 􀀀 تَعْبُدُوا اَلشَّیْ
ص : 416
ترجمه:
-51 و(نوبت دوّم)در صور دمیده شود پس آن گاه ایشان از گورها بسوي پروردگار خویش بشتابند.
-52 گویند واي بر ما کدام شخص ما را از خوابگاهمان برانگیخت"فرشتگان جواب دهند اینست آن چیزي که خداي بخشنده
وعده داده بود پیغمبران راست گفته بودند.
-53 آن نفخه صور جز یک فریادي پیش نیست که ناگهان همگان با هم نزد ما حاضر شوند.
-54 امروز اندك ستمی بهیچ نفسی نخواهد شد و شما جز در مقابل کارهایی که میکردید پاداش نمیگیرید.
-55 البتّه اهل بهشت آن روز در کاري باشند که لذّت میبرند.
-56 ایشان و همسران ایشان در سایه هاي درختان بر تختهاي آراسته تکیه کرده اند.
-57 براي ایشان در بهشت میوه و آنچه میخواهند آماده است.
-58 بر آنان سلام و تهنیت از جانب پروردگار مهربان گفته شود.
-59 اي گنهکاران امروز(از بهشتیان)جدا شوید.
-60 آیا عهد نکردم با شما که مرا بپرستید این پرستش من راهی است که راست است.
قرائت:
نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و روح"فی شغل"بسکون غین قرائت کرده،و باقی از قرّاء بضم غین خوانده اند،ابو
جعفر(فکهون)بدون الف هر جا
ص : 417
باشد قرائت کرده و حفص با او موافقت کرده در سورة مطفّفین "انقلبوا فکهین" خوانده و دیگران در تمام قرآن با الف
خوانده اند،و اهل کوفه غیر عاصم (فی ظلل)به ضمّ ظاء بدون الف قرائت کرده و باقی از قاریان(فی ظلال) خوانده اند،و
روایت شده از امیر المؤمنین علیه السلام که آن حضرت(من بعثنا من مرقدنا)قرائت نموده است،و در شواذ قرائت ابن ابی لیلی
(یا ویلتا)و قرائت ابی بن کعب"من هبنا من مرقدنا"آمده است.
دلیل:
شغل و شغل دو لغت است و همچنین فکه و فاکهه و ظلل جمع ظله و ظلال است و نیز ممکن است جمع ظله مثل برمه و برام و
علبه و علاب باشد و ممکن است که جمع ظل باشد و امّا قول خدا(من بعثنا)پس آن همچنین است،پس آن مانند قول شما"یا
ویلی من اخذك منی"اي واي مرا چه کسی تو را از من گرفت،ابن جنّی گوید(من)اوّل متعلّق بویل است مثل قول تو (یا تالمی
منک)و اگر خواستی آن حال باشد پس متعلّق بمحذوف بود تا مثل آنکه بگوید،یا ویلنا کائنا من بعثنا،پس جایز است که حال
از او باشد چنانچه جایز است که خبر از او باشد در مثل قول اعشی:
قالت هریره لمّا جئت زائرها
ویلی علیک و ویلی منک یا رجل
وقتی که من آمدم هریره را دیدار کنم گفت واي بر من و بر تو و ناله من از تو اي مرد شاهد این بیت ویلی است که خبر از
جمله(قالت هریره)است.
و این براي آنست که حال قسمتی از خبر است و امّا در قول خدا"من مرقدنا"پس آن متعلّق به نفس بعث است،و کسی که"یا
ویلنا"خوانده پس اصل آن(یا ویلتی)است پس یاء تبدیل بالف شده براي آنکه آن نداء است
ص : 418
پس آن جاي تخفیف است،پس گاهی این یاء حذف میشود مثل غلام و گاهی بسبب بدل شدن آن بالف غلاما
میشود،گوید:"یا ابتا علک او عصاکا" اي پدرم شاید که تو یا امید است که مالی در سفر نصیب تو شود،پس اگر گفتی
چگونه گوید،"یا ویلنا"و حال آنکه این لفظ براي مفرد است و ایشان جماعت هستند پس جواب اینست که هر یک از ایشان
مانِینَ جَلْدَهً یعنی هر یک از ایشان را هشتاد تازیانه 􀀀 میگویند،یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا و مانند آنست که قول خدا فَاجْلِدُوهُمْ ثَ
بزنید و مانند آنست آنچه ابو زید از قول ایشان حکایت کرده اتینا الامیر فکسانا کلنا حله و اعطانا کلنا مائه،یعنی امیر نزد ما آمد
و هر یک ما را حله اي پوشانید و بهر یک از ما صد دینار داد،و امّا هبنا،پس ممکن است که هب لغتی در اهب باشد و ممکن
است بمعناي هب بنا یعنی ما را آگاه کن باشد پس حرف جر حذف و بفعل متّصل شده و(هبنا)شده باشد.
لغت:
ابو عبیده گوید:الصور:جمع صوره مانند بسره و بسر باشد و آن مشتق از صاره یصوره صورا وقتی اماله شود پس صورت میل
میکند بمثل خود به سبب مشاهده،.
جدث:قبر است و جمع آن اجداث و این لغت اهل العالیه و اهل- السافله بفاء هم میگویند،جدف و نسول بمعناي سرعت کردن
و شتاب نمودن در بیرون رفتن است،گفته میشود نسل ینسل و ینسل،امرؤ القیس گوید:
و ان تک قد ساءتک منّی خلیقه
فسلی ثیابی من ثیابک تنسل
اگر تو از اخلاق من بدت آمده پس دلت را از دل من بکن تا دوستت نداشته باشم،شاهد بیت در"تنسّل"میباشد.
ص : 419
و دیگري گوید:
عسلان الذئب امسی قاربا
برد اللیل علیه فنسل
گرگان گرسنه دیشب نزدیک بود که در سرماي شب بر او حمله کرده پس بسرعت بیرون رفت و فرار کرد،شاهد این بیت
نیز(فنسل)است که بمعناي زود در رفتن آمده.
اعراب:
منُ" 􀀀 ا وَعَدَ الرَّحْ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 "ه
ا کلام تام است که سکوت و توقّف بر او میشود،و ممکن است که(هذا)از صفت مرقدنا باشد 􀀀 ا مِنْ مَرْقَدِن 􀀀 مبتداء و خبر،و مَنْ بَعَثَن
یعنی خوابگاه چنانی که ما در آن خوابیده بودیم پس وقف بر"مرقدنا" هذا،میباشد و ما وعد الرحمن خبر مبتداء محذوف و یا
ا یَدَّعُونَ) و معنا این 􀀀 مبتداء خبر محذوف است.بنا بر تقدیر هذا ما وعد الرحمن یا حق ما وعد الرحمن،است سلام بدل از (م
اللّ قولا.
􀀀
است،لهم ما یتمنّون لهم سلام،"و قولا" منصوب است بنا بر اینکه مصدر فعل محذوف باشد یعنی یقول ه
تفسیر:
سپس خداي سبحان خبر داد از نفخه دوّم و آنچه را که بعد از مرگ در روز قیامت میبینند در وقتی که بر انگیخته از قبر
ی رَبِّهِمْ یعنی 􀀀 داثِ و در صور دمیده میشود پس ناگاه ایشان از قبورشان إِل 􀀀 ذا هُمْ مِنَ الْأَجْ 􀀀 میشوند و فرمود: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِ
بدادگاهی که خدا در آن حکم و داوري می کند و در آنجا براي غیر او حکومتی نیست.( یَنْسِلُونَ )یعنی وقتی هراسهاي قیامت
را دیدند بشتاب و سرعت از قبرشان بیرون میروند.
ا􀀀 ا مِنْ مَرْقَدِن 􀀀 ا مَنْ بَعَثَن 􀀀 ا وَیْلَن 􀀀 الُوا ی 􀀀ق
گویند اي واي بر ما چه کسی ما را
ص : 420
منُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ اینست 􀀀 ا وَعَدَ الرَّحْ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 از خوابگاهمان که در آن خوابیده بودیم بیدار و محشور نمود،سپس میگویند ه
آنچه خداي بخشنده وعده داد و پیامبران هم راست گفتند در آنچه را که ما را از این مقام و این روز و این رستاخیز خبر
ذا􀀀􀀀 ا و مسلمین گویند: ه 􀀀 ا مِنْ مَرْقَدِن 􀀀 ا مَنْ بَعَثَن 􀀀 ا وَیْلَن 􀀀 دادند،قتاده گوید:اوّل آیه مال کفّار و آخرش مال مسلمین است،کفّار گویند: ی
منُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ،و جز این نیست که قبر و گور را توصیف به مرقد و خوابگاه نمود براي آنکه چون ایشان 􀀀 ا وَعَدَ الرَّحْ 􀀀م
زنده شوند مانند کسانی هستند که از خواب عمیق بیدار شده اند.
بعضی گفته اند:ایشان وقتی که احوال خود را در قیامت مشاهده میکنند حساب کنند احوال قبورشان را باضافه این هراسها و
ترسها را در حالی که در قبرشان خوابیده بودند،قتاده گوید:آن خوابی میان دو نفخه است و عذاب قبر کم نمیشود مگر در
فاصله میان آن دو نفخه،پس بخواب میروند،سپس خبر داد خداي سبحان از سرعت برخاستن ایشان و فرمود:
احِدَهً 􀀀 إِلاّ صَیْحَهً و
􀀀
کانَتْ 􀀀 إِنْ
ا مُحْ َ ض رُونَ یعنی پس در آن هنگام پیشینیان و 􀀀 ذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْن 􀀀 یعنی مدّتی و زمانی نیست مگر زمان و وقت یک فریاد فَإِ
پسینیان در میدان هاي قیامت جمع میشوند در جایگاه حساب سپس حکایت فرمود که در آن روز بمردم چه میگویند و فرمود:
لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً 􀀀 فَالْیَوْمَ
یعنی پس در این روز کم نمیشود چیزي از کسی که حقی براي اوست از ثواب و عوض و یا غیر اینها و باو نمیشود چیزي را
که مستحق آن نیست از عقوبت و عذاب بلکه اموري بر مقتضاي عدل جاریست و این صریح قول اوست:
ص : 421
ا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
لا تُجْزَوْنَ 􀀀 وَ
حابَ 􀀀 و پاداش داده نمیشوند مگر آنچه را عمل میکردند،سپس خداي سبحان اولیاء و دوستان خود را یاد نمود و گفت إِنَّ أَصْ
الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ حسن و کلبی گویند:بدرستی که اصحاب بهشت در آن روز در شغلشان نعمتهایی که شاملشان شده غرق
سرور و خوش حالی شده اند،از آنچه که اهل آتش در آنند از عذاب پس یادي از ایشان نمیکنند و غصّه آنها را نمی خورند
اگر چه از نزدیکان باشند.
و ابن عباس و ابن مسعود گویند:مشغول ازاله بکارت حوراء بهشتی هستند و از امام صادق علیه السلام هم همین روایت شده
است گوید،و ابروان آنها مانند ماه شب اوّل(باریک و زیبا)و پلک هاي چشم ایشان مانند شاه پر پرندگان شکاري است،وکیع
گوید:مشغولند بشنیدن آواز مرغان بهشتی،و بعضی گویند:اشتغالشان در بهشت هفت قسم از ثواب است براي هفت عضو بدن
لامٍ آمِنِینَ ( 1)داخل شوید بهشت را بسلامتی و امنیّت،دوّم ثواب 􀀀 ا بِسَ 􀀀 اوّل ثواب پاي دخول در بهشت است بقول خدا، اُدْخُلُوه
ا، ( 2)اهل بهشت با هم سر پیاله و جام بهشتی نزاع میکنند و جام را از دست هم میگیرند امّا 􀀀 لا لَغْوٌ فِیه 􀀀 ا کَأْساً 􀀀 ازَعُونَ فِیه 􀀀 دست، یَتَن
نزاعی در آن بیهودگی و دشمنی نیست،سوّم ثواب عضو تناسل و فرج "وَ حُورٌ عِینٌ" ( 3)و حیران کننده دیدگان(پري پیکران
بهشتی)"الهم ارزقنا انشاء.."چهارم ثواب شکم "کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً" ( 4)بخورید و بنوشید گوارا باد شما را،و پنجم ثواب
( زبان،و آخر دعواهم ( 5
ص : 422
. 1) -سورة حجر آیۀ: 46 -1
. 2) -سورة طور آیۀ: 23 -2
3) -سورة واقعه آیۀ 22 و سورة دخانه آیۀ 54 و زوجناهم بحور عین تزویج کردیم ایشان را حور عین و سوره طور آیۀ 20 -3
و زوجناهم بحور عین.
. 4) -سورة طور آیۀ: 19 -4
. 5) -سورة یونس آیۀ 10 -5
ا لَغْواً ( 1)نمیشنوند در آن سخن بیهوده اي 􀀀 لا یَسْمَعُونَ فِیه 􀀀 الَمِینَ و ششم ثواب گوش 􀀀 لِلّ رَبِّ الْع
􀀀
و آخرین دعاء ایشان أَنِ الْحَمْدُ هِ
را،و هفتم ثواب چشم و تلذ الاعین ( 2)و دیدگان لذت میبرند.
اکِهُونَ )ابن عباس گوید:یعنی مسرور و خوشحالند،و بعضی گویند نعمت دادگانند که تعجّب میکنند بآنچه را که در آنست 􀀀 ( ف
از نعمتها،ابو زید گوید فکه انسان پاك طینت خندان را گویند،رجل فکه و فاکه مرد خندان رو و بشاش و براي آن فعلی
شنیده نشده در ثلاثی مجرد.
و ابو مسلم گوید:آن از فکه گرفته شده و آن کنایه از احادیث صحیح،و پاکیزه است.
و بعضی گویند:فاکهون صاحبان میوه را گویند چنانچه میگویند لاحم شاحم یعنی صاحب گوشت و چربی و عاسل یعنی
صاحب عسل،حطیئه گوید و غررتنی و زعمت انّک لابن فی الصیف تامر و تو مرا مغرور کردي و گول زدي و پنداشتی که تو
در تابستان صاحب شیر و خرما هستی،شاهد این بیت لابن و تامر است که بمعناي صاحب شیر و خرما آمده سپس خداي
سبحان از حال ایشان خبر داده و گفت:
اجُهُمْ 􀀀 هُمْ وَ أَزْو
یعنی(ایشان و همسرانشان در دنیا از کسانی که موافقت کردند ایشان را بر ایمانشان در پرده از تابش آفتاب و سوزش آنند پس
ایشان در مثل این حال پاکیزه از سایبانه هایی که حرارت و گرمی و یا سردي در آن نیست.
ص : 423
. 1) -سورة مریم آیۀ: 62 -1
2) -سورة زخرف آیۀ: 77 و تمام آن فیها ما تشتهی الانفس و تلذ الاعین. -2
لالٍ )در سایه هاي درختانی بهشتی،و 􀀀 و بعضی گویند:همسران چنانی که خداوند سبحان بآنها تزویج نموده از حور العین( فِی ظِ
بعضی گفته اند در سایبانی هایی که ایشان را محفوظ دارد از نظر کردن چشمها بایشان.
ائِکِ 􀀀 عَلَی الْأَر
و آنها بر تختهایی که بر آن پرده نشینان و یا حجله می باشد،و برخی گفته اند آنها پشتی ها میباشد( مُتَّکِؤُنَ )یعنی نشسته اند
نشستن پادشاهان زیرا برایشان چیزي از اعمال از نماز و روزه و غیر آن نیست ازهري گوید:هر چه را که بر آن تکیه زنند آن
اریکه و جمعش ارائک است.
ا) 􀀀 (لَهُمْ فِیه
ا یَدَّعُونَ یعنی خوشحال و هر چه آرزو نموده و خواسته باشند. 􀀀 اکِهَهٌ وَ لَهُمْ م 􀀀 براي ایشان در بهشت ف
ابو عبیده گوید:عرب میگوید بطلب هر چه خواستی یعنی آرزو کن.
و بعضی گویند:یعنی البتّه هر کس چیزي را بخواهد فورا آن چیز به حکم و فرمان خداي تعالی براي او حاضر شود براي آنکه
طبع و مزاج آنها پاك و مهذّب شد،پس نمیخواهند مگر آنچه نیکوست.
زجاج گوید:آن مأخوذ از دعاء است یعنی بدرستی که اهل بهشت هر چه میخواهند میآید براي ایشان،سپس خداوند سبحان
لامٌ) یعنی براي ایشان سلامتی است و منتها آرزو و ایده اهل بهشت اینست که 􀀀 بیان فرمود آنچه را که میخواهند،و فرمود (سَ
خدا بر آنها سلام کند (قَوْلاً) یعنی خداوند میگوید سلام را که گفته است مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ از پروردگار مهربان بایشان که
میشنوند آن را از خدا پس آنها را اعلام میکند بدوام امنیّت و سلامتی با فراوانی و گوارایی نعمت و کرامت.
و بعضی گفته اند:که فرشتگان بر ایشان وارد شده از هر دري و میگویند
ص : 424
سلام علیکم من ربکم الرحیم،درود بر شما از پروردگار مهربان،سپس خداوند سبحان اهل آتش را یاد نمود و گفت:
ازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ 􀀀 وَ امْت
یعنی بایشان گفته میشود اي گروه گنه گنهکاران جدا شوید و کنار روید از میان مؤمنین،و سدي گفته است:یعنی جدا
باشید،ضحاك گوید:یعنی براي هر کافري خانه اي است در آتش که در آن داخل میشوید،پس در آن خانه بسته میشود که
نمی بیند و دیده نمیشود،آن گاه خداوند سبحان ایشان را مخاصمه فرمود بسرزنش و گفت:
ا بَنِی آدَمَ 􀀀 أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ ی
طانَ اینکه اطاعت شیطان را نکنید در 􀀀 لا تَعْبُدُوا الشَّیْ 􀀀 یعنی آیا شما را امر نکردیم بر روش پیامبران و رسولان در کتابهاي نازله أَنْ
آنچه شما را امر میکند.
إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ
یعنی و گفتم بشما که شیطان دشمن شماست( مُبِینٌ ) دشمنی او ظاهر و روشن است بر شما چون میخواند شما را بچیزي که
هلاکت شما در آن است،و در این آیه دلالت است بر اینکه خداوند سبحان عبادت و پرستش شیطان را ایجاد نکرده براي
آنکه از این عمل بر حذر داشته و سرزنش نموده بر آن.
ص : 425
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 61 تا 65
اشاره
ذِهِ جَهَنَّمُ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ 􀀀 راطٌ مُسْتَقِیمٌ ( 61 ) وَ لَقَدْ أَضَ لَّ مِنْکُمْ جِبِ  لا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ ( 62 ) ه 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 وَ أَنِ اُعْبُدُونِی ه
( کانُوا یَکْسِبُونَ ( 65 􀀀 ما 􀀀 ا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِ 􀀀 واهِهِمْ وَ تُکَلِّمُن 􀀀 ی أَفْ 􀀀 ما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ( 64 ) اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَل 􀀀 63 ) اِصْلَوْهَا اَلْیَوْمَ بِ )
ترجمه:
-61 و اینکه مرا پرستش کنید اینست راه راست.
-62 و هر آینه در حقیقت شیطان خلق بسیاري از شما را گمراه ساخت آیا نیستید که بخرد دریابید.
-63 این دوزخ را که(مشاهده میکنید)آن دوزخیست که به شما وعده میدادند.
-64 امروز بسزاي کفري که میورزیدید بدوزخ درآئید.
-65 امروز بر دهنهاي ایشان(مهر خموشی)مینهیم و دستهاي ایشان با ما سخن گوید و پاهاي ایشان بآنچه(در دنیا)فراهم کرده
اند گواهی دهد.
قرائت:
ابو عمرو و ابن عامر(جبلّا)بضمّه جیم و سکون باء خوانده و اهل مدینه و عاصم و سهل(جبلّا)بکسره جیم و باء و تشدید لام
خوانده و روح و زید جبلّا بضمّه جیم و باء و تشدید لام قرائت کرده اند،و این قرائت حسن و اعرج و
ص : 426
و زهري است و بقیّه از قاریان جبلا بضمه هر دو و تخفیف خوانده اند.
دلیل:
معناي تمام لغت هاي جبلّا خلق فراوان و جماعت انبوه و جمع افرادي است که طبیعت و سرشتشان بر اوست و اصل جبل طمع
و خلقت،و از آنست جبل براي آنکه خلق شده بر ثبات و پایداري،ابو مسلم گوید:اصل آن غلظت و شدّت است
تفسیر:
اشاره
راطٌ مُسْتَقِیمٌ پس 􀀀 ذا صِ 􀀀􀀀 سپس خداوند سبحان فرمود در حکایتش که در روز قیامت بکفّار چه می گوید: وَ أَنِ اعْبُدُونِی ه
توصیف فرمود پرستش را به اینکه آن راه راست از جهتی که راه بهشت است،سپس یاد نمود دشمنی شیطان را به فرزندان آدم
علیه السلام و فرمود:
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِ  لا کَثِیراً
یعنی در حقیقت شیطان بسیاري از شما مردم را از این گمراه کرده به اینکه آنها را بگمراهی خوانده و بگمراهی واداشته و
فریب داده است. أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ اینکه او شما را گول میزند و از حق باز میدارد،پس از او آگاه شوید و متوجّه
گردید،صورتش استفهام و معنایش انکار بر ایشان و سرزنش ایشانست،و در این آیه بطلان مذهب جبري هاست (در اینکه
خداي تعالی اراده کرده گمراهی ایشان را)و اگر چنان بود که آنها گفته اند، هر آینه این اجباري بود بر ایشان و حال آنکه از
قصد شیطان انکار نمود عقیده جبري ها را.
ذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ 􀀀ه
این است آن دوزخی که وعده داده شده اید بآن در سراي تکلیف که براي شما حاضر و آن را مشاهده میکنید.
ص : 427
اِصْلَوْهَا الْیَوْمَ
یعنی امروز لازم شوید عذاب را و اصل صلاء لزوم است و از آنست مصلی چنان که میآید در اثر سابق براي لازم شدن او اثر
آن را.
ما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ بآنچه که کفران میکردید،یعنی این پاداش شماست 􀀀 ابی مسلم گوید:یعنی بگیرید آتش و زبانه کشیدن آن را بِ
بر کفرتان بخدا و تکذیب شما پیامبران او را.
واهِهِمْ 􀀀 ی أَفْ 􀀀 اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَل
امروز مهر خاموشی بر دهانهاي ایشان میزنیم این حقیقت مهر است پس در روز قیامت آن را بر دهان کفّار گذارند پس قدرت
کانُوا 􀀀 ما 􀀀 ا أَیْدِیهِمْ و دستهایشان را به سخن آوریم بآنچه که کرده اند وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِ 􀀀 و توان بر کلام و سخن ندارند. وَ تُکَلِّمُن
یَکْسِبُونَ یعنی به نطق و سخن گفتن آوریم اعضایی را که در دنیا سخن نمیگفتند تا شهادت دهند برایشان و مهر زنیم بر
دهانهایشان که معهود بسخن گفتن بود،و مفسّرین دربارة چگونگی شهادت اعضاء بر چند وجه اختلاف کرده اند:
اعضاء چگونه سخن میگویند و شهادت میدهند:
-1 البته خداي تعالی طوري آنها را ایجاد میکند در قیامت که بتوانند سخن بگویند و شهادت دهند و اعتراف بگناهانشان کنند.
-2 خداوند تعالی در آن اعضاء سخن قرار میدهد که بازگو کنند و البتّه نسبت کلام را بآن اعضاء داده زیرا ظاهر نمیشود مگر
از ناحیه آنها.
-3 معناي شهادت و سخن گفتن اعضاء اینست که خداي تعالی قرار میدهد در آن از آیات چیزي که دلالت کند بر اینکه
صاحبان آن اعضاء خدا را بوسیلۀ آنها معصیت و گناه نموده اند پس این نامیده میشود شهادت از اعضاء چنانچه گفته میشود
چشمان تو گواهی بیداري شب تو میدهد و ما بتحقیق در جلوتر امثال این را یاد کردیم.
ص : 428
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 66 تا 70
اشاره
لا􀀀 طاعُوا مُضِیا وَ 􀀀 کانَتِهِمْ فَمَا اِسْتَ 􀀀 ی مَ 􀀀 اهُمْ عَل 􀀀 شاءُ لَمَسَخْن 􀀀 فَأَنّ یُبْصِرُونَ ( 66 ) وَ لَوْ نَ
􀀀
راطَ ی 􀀀 ی أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا اَلصِّ 􀀀 ا عَل 􀀀 شاءُ لَطَمَسْن 􀀀 وَ لَوْ نَ
( إِلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ ( 69
􀀀
ا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ 􀀀 اهُ اَلشِّعْرَ وَ م 􀀀 ا عَلَّمْن 􀀀 لا یَعْقِلُونَ ( 68 ) وَ م 􀀀 یَرْجِعُونَ ( 67 ) وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی اَلْخَلْقِ أَ فَ
( کافِرِینَ ( 70 􀀀 کانَ حَیا وَ یَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَی اَلْ 􀀀 لِیُنْذِرَ مَنْ
ترجمه:
-66 اگر بخواهیم بیگمان دیدگان ایشان را کور گردانیم پس بسوي راه پیشی گیرند پس چگونه آن را میبینند.
-67 اگر بخواهیم البتّه بر همان جایی که نشسته اند صورتهاي آنها را (بیکی از حیوانات)تغییر میدهیم و در نتیجه رفتن را
نتوانند و نه باز می گردند.
-68 و هر که را عمر دراز دهیم او را در آفرینش نگونسار میگردانیم آیا بخرد در نمی آئید.
-69 محمد"ص"را شعر نیاموختیم و او را شعر گفتن نشاید،نیست- آنچه بدو فرستادیم جز ارشاد و قرآنی که بیان کننده
احکامست.
ص : 429
-70 تا بدان هر که را که(دل)زنده باشد بیم دهد و تا وعید و عذاب بر کافران ثابت شود.
قرائت:
ابو بکر تنهایی(مکاناتهم)جمع قرائت کرده و باقی از قاریان مفرد خوانده اند و بتحقیق قبلا گذشت،و عاصم و حمزه و
سهل"ننکّسه"بضم نون اوّل و فتحه نون دوّم و کسره کاف و تشدید آن خوانده اند و باقی از قاریان بضمّه کاف و تخفیف آن
خوانده اند و اهل مدینه و شام و یعقوب و سهل لتنذر با تاء خوانده و باقی با یاء خوانده اند.
دلیل:
گفته میشود:نکسته و نکّسته و انکسته مثل رددت جز اینکه تشدید براي کثرت و تخفیف احتمال قلیل و کثیر کمی و زیادي
دارد و کسی که(لتنذر)با تاء خوانده پس آن را خطاب به پیامبر(ص)دانسته و آنکه با یاء خوانده قرآن را اراده کرده و ممکن
است که اراده کند انذار خدا را.
لغت:
الطمس:نابود کردن چیز است تا آنجا که اثرش برود،پس طمس بر چشم مثل طمس بر کتاب است و مانند آنست طمس بر
مال،و آن تلف شدن و از بین رفتن آنست،تا آنکه هیچ از آن نماند و اعمی مطموس است و طمیس آنست که شکافی که
میان دو پلک است برود و صاف شود،و مسخ دگرگونی صورت است به صورت حیوان زشتی چنانچه قومی بصورت بوزینه و
خوك مسخ شدند.
اعراب:
"انّی"در موضع نصب است بنا بر حالیت از(یبصرون)یا بنا بر آنکه در معناي
ص : 430
مصدر اوست.
تفسیر:
سپس خداوند سبحان خبر داد از قدرت و توان خودش بر هلاك کردن این کفّاري که انکار کردند وحدانیت و یکتایی او
را،پس فرمود:
ی أَعْیُنِهِمْ 􀀀 ا عَل 􀀀 شاءُ لَطَمَسْن 􀀀 وَ لَوْ نَ
و اگر ما میخواستیم.ابن عباس گوید:
هر آینه کور میگردانیم ایشان را از هدایت.حسن و قتاده و جبائی گویند:
راطَ یعنی پس 􀀀 یعنی ما ایشان را نابینا واگذار نمودیم تا در تردید و شک بمانند و با این حال رفت و آمد کنند فَاسْتَبَقُوا الصِّ
طلب کردند راه حق را و حال آنکه از آن نابینا شدند.
فَأَنّ یُبْصِرُونَ
􀀀
ی
ابن عباس گوید:پس چگونه میبینید.و بعضی گفته اند:یعنی پس طلب نجات و پیشی گرفتن بسوي آن را نمودند و حال آنکه
بینشی براي ایشان نیست،پس چگونه می بینند و حال آنکه ما ایشان را نابینا کردیم.و بعضی گویند:طلب راه براي رفتن
بمنازلشان نمودند،پس راه بآن نیافتند.
کانَتِهِمْ 􀀀 ی مَ 􀀀 اهُمْ عَل 􀀀 شاءُ لَمَسَخْن 􀀀 وَ لَوْ نَ
و اگر میخواستیم هر آینه ایشان را بر جایگاههایشان که در آن نشسته بودند مسخ میکردیم یعنی و اگر میخواستیم هر آینه
ایشان را عذاب میکردیم بنوعی دیگر از عذاب،پس آنها را در منازلشان مسخ بصورت بوزینه و خوك مینمودیم،و مکانه،و
مکان در معنی یکی است.
و بعضی گفته اند:یعنی و اگر میخواستیم هر آینه ایشان را در منازلشان سنگ مینمودیم که در آن ارواحشان نباشد.
لا یَرْجِعُونَ 􀀀 طاعُوا مُضِیا وَ 􀀀 فَمَا اسْتَ
یعنی پس توانایی رفتن و آمدن
ص : 431
را ندارند،اگر ما آنها را مسخ نمودیم.و بعضی گویند:یعنی قدرت فرار از عذاب را ندارند و برگشتن بدنیا و خلقت اوّل را بعد
از مسخ شدن ندارند و تمام این ها تهدید است که خدا ایشان را تهدید نموده است،سپس خداوند سبحان فرمود:
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ
یعنی کسی را که ما عمر دراز دادیم می گردانیم او را بعد از قوه به ضعف و ناتوانی و بعد از زیادتی جسم به نقصانی و بعد از
نویی و تازگی به فرسودگی و کهنه گی پس مثل آنکه در خلقتش شکسته شده است.قتاده گوید:ننکّسه یعنی او را
برمیگردانیم بحال پیري چنانی که در ضعف قوا و ازدیاد رفتن علم و دانش شباهت بحال کودك پیدا میکند.
لا یَعْقِلُونَ 􀀀 أَ فَ
آیا بخرد نمی آئید،یعنی آیا تدبّر نمیکنید که خداي تعالی قادر است بر اعاده و برگردانیدن مردگان چنانچه قدرت بر ایجاد و
آفرینش آنها دارد،و جز این نیست که بنا بر خطاب فرمود براي قول او أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ و کسی که با یاء قرائت کرده پس
معنایش اینست آیا پس براي آنها عقل و خرد نیست که عبرت و درس بگیرند و این را بدانند،سپس خداي سبحان خبر داد از
پیامبرش براي تأکید قولش إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ فرمود:
اهُ الشِّعْرَ 􀀀 ا عَلَّمْن 􀀀 وَ م
ا یَنْبَغِی لَهُ و براي او 􀀀 و او را شعر نیاموختیم یعنی قول شعراء و صناعت شعر یعنی ما باو علم شعر و انشاء شعر عطا نکردیم وَ م
شایسته نبود که شعر بگوید از پیش خودش.و بعضی گفته اند:یعنی شعر براي او آسان بود و نبود که بیت شعر براي او زینتی
داشته باشد حتّی اگر گاهی به بیت شعري تمثّل میجست بر زبان مبارکش شکسته جاري میشد چنانچه از حسن روایت شده که
پیامبر خدا(ص)باین بیت متمثّل میشد.
ص : 432
"کفی الاسلام و
الشیب للمرء ناهیا"
اللّ شاعر اینطور گفته است کفی الشیب و الاسلام للمرء ناهیا سفیدي موي و اسلام براي آدمی
􀀀
پس ابو بکر گفت یا رسول ه
کافیست که نهی کننده باشد...شهادت میدهم که تو رسول خدایی و شعر بتو تعلیم نکرده اند و شایسته هم براي شما نیست،و
از عایشه روایت شده که گفت که پیغمبر(ص)بشعر(طرفه)برادر بنی قیس متمثّل میشد.
ستبدي لک الایام ما کنت جاهلا
و یأتیک بالاخبار من لم تزوّد
بزودي روزگار براي تو شروع میشود خبري را که تو بآن آگاه بودي و میآورد تو را خبر کسی که زادي برنداشته بود،پس آن
حضرت شعر را میشکست و میفرمود:
یأتیک من لم تزود بالاخبار پس ابو بکر میگفت اي رسول خدا شعر اینگونه نیست،پس میفرمود من شاعر نیستم و براي من هم
اللّ علیه و آله:
􀀀
شعر گفتن شایسته نیست و امّا قول آن حضرت صلّی ه
انا النبی لا اکذب انا بن عبد المطلب من پیامبرم و این مطلب دروغ نیست و من پسر عبد المطلبم،پس عدّه اي گفتند که این
اصولا شعر نیست،و دیگران هم گفتند که این اتّفاقی بود از آن بزرگوار و قصد شعر گفتن را نموده بود.
و بعضی گفته اند:که معناي آیه این است،که ما او را تعلیم شعر نکرده و قرآن هم شایسته نیست که شعر باشد بجهت اینکه
نظم و ترتیب آن نظم و ترتیب شعري نیست،و بحقیقت صحیح است که آن حضرت گوش به شعر میداد و تشویق بشعر گفتن
.( هم مینمود و بحسّان بن ثابت فرمود اي حسان همواره مویّد بر روح القدس باشی مادامی که ما را بزبانت یاري کنی ( 1
ص : 433
1) -مترجم گوید:این بیان پیغمبر(ص)بحسان ایهام دارد و میرساند که آن حضرت علم بغیب و آینده داشت و میدید روزي -1
را که حسان هم مانند
(إِنْ هُوَ)
إِلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ مگر یادبود و قرآن بیان کننده از نزد پروردگار عالمیان که نه شعر
􀀀
یعنی نیست آنچه بر او نازل کردیم
است و نه رجز و نه خطابه و مقصود از(ذکر)اینست که آن متضمّن ذکر حلال و حرام و دلیلها و اخبار امّتهاي گذشته و غیر
آنست،و مقصود از قرآن اینکه آن جمع شده است که خداوند سبحان بعضی از آن را با بعض دیگر آن جمع نموده براي فوائد
مختلفه که در آنهاست.
کانَ حَیا 􀀀 لِیُنْذِرَ مَنْ
یعنی ما قرآن را نازل نمودیم که به سبب آن به ترسانی از معصیتهاي الهی افرادي که مؤمن بخدا هستند و براي آنکه کافر
مانند مرده است بلکه از مردگان هم کمترند،زیرا که مرده اگر چه نفعی ندارد ضرر هم ندارد ولی کافر نفعی که بدینش نیست
کانَ حَیا) عاقل و دانا باشد و این از علی علیه السلام روایت شده است که. 􀀀 زیان هم دارد،و ممکنست که مراد به (مَنْ
قتاده گوید:کسی که دلش زنده باشد بصیرت و بینائیش هم زنده است.
کافِرِینَ 􀀀 وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْ
یعنی واجب است بر کافرها عذاب و بیم دادن بآن بسبب کفرشان.
(1
اللّ (ص)الاّ
􀀀
(دیگران براي دنیا از حق اعراض نموده و به باطل می گرود،و پیرو- اکثریت شده و مشمول ارتدّ الناس بعد رسول ه
ثلث،سلمان ابا ذر-مقداد ،میشود و لذا فرمود ما دام نصرتنا بلسانک ،یعنی مادامی که شعر در مدح ما می گویی و بدین وسیله
ما را یاري میکنی مؤید باشی و گرنه نه
ص : 434
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 71 تا 76
اشاره
ا یَأْکُلُونَ ( 72 ) وَ لَهُمْ 􀀀 ا رَکُوبُهُمْ وَ مِنْه 􀀀 ا لَهُمْ فَمِنْه 􀀀 اه 􀀀 الِکُونَ ( 71 ) وَ ذَلَّلْن 􀀀 ا م 􀀀 اماً فَهُمْ لَه 􀀀 ا أَنْع 􀀀 مِمّ عَمِلَتْ أَیْدِین
ا􀀀 لَهُم خَلَقْن ا􀀀 أَنّ
􀀀
أَ وَ لَمْ یَرَوْا ا
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ 􀀀 اَللّ آلِهَهً لَعَلَّهُمْ یُنْ َ ص رُونَ ( 74 )
􀀀
لا یَشْکُرُونَ ( 73 ) وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ هِ 􀀀 شارِبُ أَ فَ 􀀀 افِعُ وَ مَ 􀀀 ا مَن 􀀀 فِیه
( ا یُعْلِنُونَ ( 76 􀀀 ا یُسِرُّونَ وَ م 􀀀 إِنّ نَعْلَمُ م
􀀀
لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ا 􀀀 مُحْضَرُونَ ( 75 ) فَ
ترجمه:
-71 آیا کافران ندیدند که ما براي بهره برداري آنها چهارپایان را به دست قدرت خویش آفریده ایم که ایشان آنها را بتصرّف
خود درآوردند.
-72 و آن چهارپایان را براي ایشان رام کردیم که بعضی از آنها مرکب سواري ایشانست و برخی از آنها را میخورند.
-73 و براي ایشان در چهار پایان سودهایی و آشامیدنیها است آیا سپاس نگذارند.
-74 و مشرکان بجز خداي یکتا خدایانی فراگرفتند بامیدي که ایشان یاري شوند.
-75 بتها توانایی یاري کردن ایشان را ندارند و بت پرستان براي آن خدایان دروغین سپاه و لشکرند حاضر شده.
-76 پس اي پیامبر سخن مشرکان تو را محزون و اندوهگین نسازد-
ص : 435
بدون تردید ما هر چه را پنهان میدارند و آنچه را آشکار میکنند میدانیم.
قرائت:
در شواذ حسن و اعشی(رکوبهم)خوانده و عایشه و ابی بن کعب، (رکوبتهم)خوانده اند.
دلیل:
اما رکوب مصدر و کلام بر حذف مضاف است و تقدیر آن فمنها ذو رکوبهم است و ذو الرکوب آن مرکوب(اسب الاغ و
قاطر و شتر)و جایز است که تقدیر فمن منافعها رکوبهم باشد چنانچه شخصی بدیگري میگوید من برکاتک وصول الخیر الیّ
علی یدك،از برکات تو رسیدن خیر است بمن بدست تو، و امّا رکوبتهم بر وزن مرکوبه مثل فتوبه و حلوبه و جزوره براي آنکه
خمیده پشت و یا حیوانی که پالانش گذارند و یا دوشیده میشود و یا سرش بریده میشود.
تفسیر:
سپس خداوند سبحان اعاده سخن داد بذکر ادلّه توحید و یکتایی خود و فرمود:
أَ وَ لَمْ یَرَوْا
ا یعنی از 􀀀 مِمّ عَمِلَتْ أَیْدِین
ا􀀀 لَهُم که البته بدون تردید ما ایجاد کردیم براي بهره برداري و منافع ایشان خَلَقْن ا􀀀 أَنّ
􀀀
یعنی آیا نمیدانند ا
آنچه که متولّی و متصدّي آفریدن آن شدیم و باختراع و ایجادمان که شریکی در آفریدن آن نداشتیم،و بکمک و یاوري آن
را نیافریدیم،و ید در لغت بر چند قسم است:بعضی از آن عضو است و بعضی از آن نعمت است و برخی از آن قوه و نیرو
است،و بعضی از آنهم تحقیق اضافه است،در معناي نعمت گفته می شود(لفلان عندي ید بیضا)براي فلانی نزد من حق نعمت
است،و بمعناي
ص : 436
قوّه هم میگویند تلقی فلان قولی بالیدین،یعنی فلان کس گفته مرا تلقّی بقبول و توان نمود و بمعناي تحقیق اضافه قول شاعر
است:
دعوت لما نابنی مسورا
فلبّی فلبن یدي مسورا
صدا زدم مسور را براي آن ناراحتی و سختی که مرا عارض شده بود،پس مسور مرا پاسخ داد و با دو دستش مرا یاري
کرد،شاهد این بیت"یدي مسور"است که بمعناي تحقیق اضافه است و البتّه آن را ستوده براي تحقیق مبالغه در اضافه بمسور و
میگویند:هذا ما جنت یداك،این نتیجه جنایت دو دست تو است معناي در آیه و وقتی یک نفر بگوید"فما عملت هذا
بیدي"این دلالت می کند بر تنهایی او در عملش بدون آنکه بکسی وا گذاشته باشد و یا دیگري کمکش کرده باشد.
اماً) 􀀀 (أَنْع
الِکُونَ یعنی و اگر چه ما نیافریدیم که آن را مالک شوند و بآن منتفع شوند و به شیرهاي 􀀀 ا م 􀀀 یعنی شتر و گاو و گوسفند فَهُمْ لَه
آنها و سوار شدن بر پشت آنها و خوردن گوشت آنها.
و بعضی گفته اند:یعنی پس ایشان ضبط کننده و غلبه کننده اند و ما نیافریدیم آنها را وحشی تا از ایشان فرار کنند و نتوانند
آنها را نگاه دارند پس آن حیوانات مسخّر و در تحت اختیار ایشانند و این قول اوست.
ا لَهُمْ 􀀀 اه 􀀀 وَ ذَلَّلْن
ا یَأْکُلُونَ تقسیم فرمود انعام را به اینکه 􀀀 ا رَکُوبُهُمْ وَ مِنْه 􀀀 یعنی ما آنها را مسخّر ایشان گردانیدیم تا مطیع و رام آنها شدند. فَمِنْه
بعضی را مرکب سواري قرار داد(مانند اسب و الاغ و قاطر)و بعضی را کشتنی قرار داد تا با گوشتش بهره مند شده و از آن
بخورند،مقاتل گوید،رکوب حموله یعنی شتر و گاو است.
ص : 437
شارِبُ 􀀀 افِعُ وَ مَ 􀀀 ا مَن 􀀀 وَ لَهُمْ فِیه
پس از منافع آن پوشیدن پوست و پشم و مو و کرك و خوردن گوشت آنها و سوار شدن بر پشت هاي آنها و غیر اینها از انواع
لا یَشْکُرُونَ آیا خداي تعالی را سپاس نمیکنید بر این نعمتها،سپس 􀀀 بسیاري که در آنهاست و نوشیدن از شیر و ماست آنها أَ فَ
یاد نمود جهل-و نادانی کفّار را و گفت:
اللّ آلِهَهً
􀀀
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ هِ
اللّ خدایانی براي خود قرار دادند که آنها را می پرستیدند لَعَلَّهُمْ یُنْ َ ص رُونَ یعنی تا شاید ایشان را یاري کند و عذاب
􀀀
و از غیر ه
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْ رَهُمْ یعنی این خدایانی که پرستیدند قدرت یاري کردن ایشان و دفاع از آنها را 􀀀 خدا را از آنها دفع نمایند.
ندارند.
وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ
جبائی گوید:یعنی البتّه این خدایان بایشان در آتش حاضر شده اند براي آنکه هر حزب و گروهی با آنچه پرستیده اند از بتها
در آتش اند،پس لشگري نیست که از ایشان سوختن را دفع کند و نیستند آن بتها قادر بر اینکه عذاب و شکنجه را از آنها
برطرف کنند و این چنانست که خداوند سبحان فرموده:
اللّ حَصَبُ جَهَنَّمَ
􀀀
ا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 إِنَّکُمْ وَ م
(1)
شما و آنچه جز خدا میپرستیدید هیزم و سوخت جهنّم هستید.
و قتاده گوید:کفّار و بت پرستها لشگر بتهایند زیرا در دنیا و براي آنها خشمگین شده و اطراف آنها حاضر میشدند یعنی براي
بتها در دنیا غضب میکردند و حال آنکه آنها سودي برایشان نداشتند و نه دفع شرّي از آنان مینمودند.
ص : 438
. 1) -سورة انبیاء آیۀ: 98 -1
زجاج گوید:یاري بتها میکردند و حال آنکه آنها توان یاري ایشان را نداشتند،آن گاه پیغمبرش(ص)را تسلیت داده به اینکه
گفت:
لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ 􀀀 فَ
پس تو را اندوهگین نکند قول ایشان در تکذیب کردنت.
ا یُسِرُّونَ 􀀀 إِنّ نَعْلَمُ م
􀀀
ا
ا یُعْلِنُونَ و آنچه را که بر زبان خودشان ظاهر کنند پس ما ایشان 􀀀 بدرستی که ما میدانیم آنچه را در خاطرشان پنهان نمایند. وَ م
را پاداش داده و کیفر نمائیم بر هر یک از اعمالشان.
[ [سوره یس ( 36 ): آیات 77 تا 83
اشاره
ظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ 􀀀 الَ مَنْ یُحْیِ اَلْعِ 􀀀 ا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ ق 􀀀 ذا هُوَ خَصِ یمٌ مُبِینٌ ( 77 ) وَ ضَ رَبَ لَن 􀀀 اهُ مِنْ نُطْفَهٍ فَإِ 􀀀 أَنّ خَلَقْن
􀀀
سانُ ا 􀀀 أَ وَ لَمْ یَرَ اَلْإِنْ
ذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ 􀀀 اراً فَإِ 􀀀 ا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ ( 79 ) اَلَّذِي جَعَلَ لَکُمْ مِنَ اَلشَّجَرِ اَلْأَخْ َ ض رِ ن 􀀀 78 ) قُلْ یُحْیِیهَا اَلَّذِي أَنْشَأَه )
ادَ شَیْئاً أَنْ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ما أَمْرُهُ إِ 􀀀 اَلْخَلّا اَلْعَلِیمُ ( 81 ) إِنَّ
􀀀
ی وَ هُوَ قُ 􀀀 ی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَل 􀀀 ادِرٍ عَل 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضَ بِق 􀀀 ماو 􀀀 80 ) أَ وَ لَیْسَ اَلَّذِي خَلَقَ اَلسَّ )
( حانَ اَلَّذِي بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 83 􀀀 یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ( 82 ) فَسُبْ
ص : 439
ترجمه:
-77 آیا آدمی(ابیّ بن خلف)ندید که ما او را از نطفه اي آفریدیم پس آن گاه او دشمن است آشکار.
-78 و براي ما مثلی بزد و آفرینش خود را از یاد برد که گفت این استخوانها را کیست که زنده کند در حالی که آنها پوسیده
است.
-79 (اي پیامبر)بگو آن خدایی که نخستین بار آنها را بیافرید آن را زنده میکند.
-80 آن خدایی که براي شما از درخت سبز آتشی پدید آورد،پس آن گاه شما از آن درخت آتش را می افروزید.
-81 آیا آن خدایی که آسمانها و زمین را بیافرید توانا نیست که مانند آنها را بیافریند،آري و او آفریدگار داناست.
-82 کار او وقتی که آفریدن چیزي را بخواهد فقط آنست که بدو بگوید بوده باش پس آن چیز میباشد.
-83 پس منزّه است آن خدایی که پادشاهی همه چیز بدست اوست و بسوي او بازگردانیده خواهید شد.
قرائت:
یعقوب"یقدر"با یاء و همین طور در سورة احقاف خوانده و دلیل در او ظاهر است و در شواذ قرائت طلحه و ابراهیم و
اعمش(ملکه کلّ شیء)آمده و معنایش این است پس منزّه است آن خدایی که بدستش قدرت بر هر چیز است و آن از(ملکت
العجین)مالک خمیر شدم است،و ملکوت پس بالا رفتم از آن در آن واو و تاء را براي مبالغه زیاد کردند بسبب زیاد کردن
لفظ و براي همین
ص : 440
بملکوت اعلی امر عظیم اطلاق نمیشود.
اعراب:
"اَلَّذِي جَعَلَ لَکُمْ"
ا است و جایز است که مرفوع یا منصوب باشد بنا بر مدح، أَنْ یَقُولَ در محل رفع است به اینکه خبر مبتداء 􀀀 بدل از اَلَّذِي أَنْشَأَه
بوده باشد.
شأن نزول این آیه:
گفته اند:که ابی بن خلف یا عاص بن وائل با استخوان پوسیده پودر شده اي آمد و گفت اي محمد آیا تو خیال میکنی خدا
این را زنده میکند فرمود آري،پس این آیات تا آخر سوره نازل شد.
[تفسیر]
اشاره
سپس خداوند سبحان آگاه کرد آفریدن خود را بر استدلال بر صحّت بعث و قیامت و اعاده مردم و فرمود:
(أَ وَ لَمْ یَرَ)
اهُ مِنْ نُطْفَهٍ آدمی که ما او را از نطفه ایجاد کردیم،و تقدیرش اینست،سپس به علقه و از علقه 􀀀 أَنّ خَلَقْن
􀀀
سانُ ا 􀀀 آیا نمیداند اَلْإِنْ
بمضغه،و از مضغه بعظم،یعنی نطفه آب گندیده را خون بسته شده کردیم و آن را تبدیل بمضغه گوشت نرم نمودیم و آن را
مبدّل باستخوان کردیم و از استخوان نقلش کردیم تا آنکه آن را آفریده اي معتدل گردانیده،سپس در آن روح قرار داده و او
را از شکم مادرش بیرون آورده و تربیت کردیم و از حالی بحال دیگر نقلش نمودیم تا آنکه عقلش کامل،و گردید سخن
گویی ستیزه گر و این قول اوست:
ذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ 􀀀 فَإِ
یعنی دشمنی صاحب بیان،یعنی آن کس که قدرت بر همه این کارها را دارد چگونه قدرت بر اعاده و برگردانیدن ندارد و
حال آنکه این آسان تر است از ایجاد و تازه شروع کردن و ممکن نیست که خلقت
ص : 441
انسانی واقعا بطبیعت باشد زیرا که طبیعت در حکم مردگانست در اینکه زنده نیست ادراك و شعور و قدرت ندارد،پس
چگونه از آن فعل صحیح می شود و نمیشود که خلقت او اتفاقی و تصادفی هم باشد براي آنکه براي حادث ایجاد کننده لازم
است که توانا و دانا باشد،و در آیه دلالت است بر صحت استعمال نظر و دقت و اندیشه در دین براي آنکه خداوند سبحان
اقامه حجّت و دلیل نموده بر مشرکین بقیاس کردن خلقت و عالم دوّم را بر خلقت و عالم دنیا و ملزم کرد آن کس را که اقرار
باوّلی نموده اقرار بدوّمی نماید،سپس تأکید کرد خداي سبحان انکار بر او را و فرمود:
ا مَثَلًا 􀀀 وَ ضَرَبَ لَن
یعنی در انکار روز قیامت و زنده شدن مردگان مثل باستخوان پوسیده زد و آن را با دستش گرد و پودري نمود و تعجّب کرد
از کسی که میگوید که خدا آن را زنده میکند. وَ نَسِیَ خَلْقَهُ یعنی ترك کرد نظر کردن در خلق و آفرینش خود را وقتی که او
را از نطفه و آب گندیده اي آفرید سپس بیان کرد این مثل را بقول خودش:
ظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ 􀀀 الَ مَنْ یُحْیِ الْعِ 􀀀ق
گفت کیست که زنده کند این، استخوان را در حالی که آن پوسیده است،مفسّرین درباره این گوینده اختلاف کرده اند:
قتاده و مجاهد گفته اند:که آن ابی بن خلف است و این از حضرت صادق علیه السلام هم روایت شده است.
سعید بن جبیر گوید:او عاص بن وائل سهمی بوده حسن گوید:او امیّه بن خلف بوده است سپس خداوند سبحان فرمود در رد
بر آن:
( قُلْ )بگو اي محمد باین شخص متعجّب از برگشتن مردگان یُحْیِیهَا
ص : 442
ا أَوَّلَ مَرَّهٍ 􀀀 الَّذِي أَنْشَأَه
زنده میکند آن را آن خدایی که دفعه اوّل او را ایجاد کرد براي آنکه کسی که قدرت بر اختراع چیزي که باقی میماند دارد
پس او بر اعاده و برگردانیدن آن قادرتر است بدون تردید.
وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
و او بهر خلقتی داناست خواه خلقت اوّلی باشد و خواه برگردانیدن آن باشد پس داناي بآنست پیش از آنکه آن را بیافریند که
وقتی آفرید چگونه خواهد بود و میداند آن را قبل از آنکه بر گردانیدش که وقتی آن را برگردانید چطور خواهد بود سپس
افزود در بیانش و خبر داد از صنعت و عمل کردن خود بچیزي که خلقتش عجیب تر است و گفت:
ذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ 􀀀 اراً فَإِ 􀀀 اَلَّذِي جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ن
آن خدایی که قرار داد براي شما از درخت سبزه تازه اي که خاموش کننده آتش است آتشی سوزنده قصد نموده از آن
درخت مرغ و عقار را که اعراب بیابانی از آن آتش گیرانه و چخماق میگیرند،پس بیان فرمود که کسی که قدرت دارد، در
درختی که در نهایت تري و تازگی است آتش سوزنده قرار دهد با ضد بودن آتش با رطوبت که هر وقت انسان احتیاج بآتش
پیدا کرد پاره اي از آن را به پاره دیگرش بزند آتش از آن بیرون آمده و جرقه زند،قادر است نیز که مرده را برگرداند،و عرب
میگوید در هر درختی آتش است و مرغ و عفار شهرت و بزرگی پیدا کرد بداشتن آتش،و کلبی گوید:هر درختی از آن آتش
ظاهر شود جز درخت عنّاب.
اتِ وَ الْأَرْضَ 􀀀 ماو 􀀀 سپس خداوند سبحان یاد کرد از خلقتش چیزي را که از انسان بزرگتر است و گفت: أَ وَ لَیْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّ
ی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ این استفهام معنایش تقریر است یعنی آنکه قدرت دارد بر آفریدن آسمانها 􀀀 ادِرٍ عَل 􀀀بِق
ص : 443
و زمین و اختراع آنها با بزرگی آنها و بسیاري آنها و بسیاري اجزاء آنها قدرت و توانایی بر اعاده و برگردانیدن خلقت بشر
ی )آري او تواناست بر زنده کردن و بر گردانیدن مردگان. 􀀀 دارد،آن گاه خداوند سبحان از این استفهام جواب داد بقولش:( بَل
الْخَلّا الْعَلِیمُ و اوست که خلق میکند و میآفریند خلقی را بعد از خلقی(العلیم)داناي بتمام آنچه که خلق کرده و آفریده
􀀀
وَ هُوَ قُ
است،سپس یاد نمود قدرتش را بر ایجاد و آفریدن موجودات و گفت:
ادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ما أَمْرُهُ إِ 􀀀 إِنَّ
جز این نیست امرش که هر وقت اراده کرده چیزي را که بگوید بوده باش پس آن چیز میباشد و تقدیر آن اینست که اینکه
باشد پس میباشد،پس تعبیر کرد از این معنی به لفظ (کن)زیرا که آن بلیغ تر است در آنچه اراده نموده و در اینجا قول و
سخنی نیست فقط آن اخبار بحدوث و موجود شدن چیزیست که اراده کرده.
ادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ من اجله کُنْ فَیَکُونُ است پس از این معنا 􀀀 ذا أَر 􀀀 ما أَمْرُهُ إِ 􀀀 و بعضی گفته اند:بدرستی که معناي إِنَّ
تعبیر(بکن)فرمود و گفته اند:
خاسِئِینَ ( 1)باشید بوزینه هاي خوار 􀀀 بدرستی که این فقط در تحویلات و تبدیل شدن چیزي بغیر آنست مثل قول او کُونُوا قِرَدَهً
جارَهً أَوْ حَدِیداً ( 2)و باشید سنگ یا آهن و آنچه شبیه باین است و لفظ امر در کلام برده صورت است: 􀀀 و پست. کُونُوا حِ
ص : 444
. 1) -سورة بقره آیۀ 65 -1
. 2) -سورة اسراء آیۀ: 50 -2
معناي ده گانه لفظ امر:
کاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً ( 1)بردگان خود را 􀀀 -1 امر براي کسی که او پست تر است از تو 2،بمعناي استحباب مثل قول او فَ
مکاتبه کنید اگر در ایشان خیري دانستید.
ذا حَلَلْتُمْ 􀀀 لاهُ فَانْتَشِرُوا ، ( 2)پس هر گاه نماز را بجا آوردید پراکنده شوید یا "إِ 􀀀 ذا قُضِ یَتِ الصَّ 􀀀 -3 بمعناي اباحه مثل قول خدا، فَإِ
طادُوا" ( 3)هر گاه از احرام بیرون آمدید صید نمائید. 􀀀 فَاصْ
ا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً" ( 4)پروردگار ما بما از نزد خودت رحمتی مرحمت فرما. 􀀀 ا آتِن 􀀀 -4 بمعناي دعاء "رَبَّن
-5 بمعناي توفیق و مدارا مثل قول او"ارفق بنفسک"با خودت مدارا کن- 6-بمعناي شفاعت مثل قول تو شفاعت مرا دربارة آن
جارَهً أَوْ حَدِیداً . 􀀀 خاسِئِینَ" معنایش گذشت،و کُونُوا حِ 􀀀 به پذیر یا مرا شفیع نما در آن 7-بمعناي تبدیل مثل "کُونُوا قِرَدَهً
ا شِئْتُمْ" ( 5)هر کار میخواهید بکنید 9-بمعناي اختراع و ایجاد مثل قول او "کُنْ فَیَکُونُ" . 􀀀 -8 بمعناي تهدید و بیم دادن "اِعْمَلُوا م
-10 بمعناي تعجّب مثل أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ( 6)بینا نما ایشان را و شنوا.
علی بن عیسی گوید:در قول خدا، کُنْ فَیَکُونُ ،امر در اینجا بزرگتر و
ص : 445
. 1) -سورة نور آیۀ 33 -1
. 2) سورة جمعه آیۀ: 10 -2
. 3) -سوره مائده آیۀ: 2 -3
. 4) -سورة کهف آیۀ: 10 -4
. 5) -سورة فصّلت آیۀ: 40 -5
. 6) سورة کهف آیۀ: 26 -6
با شکوه تر از فعل است،پس براي تجلیل و تعظیم آمده،گوید و ممکن است که بمنزله تسهیل و آسان کردن بوده باشد براي
آنکه هر گاه اراده فعل چیزي را نماید آن را نماید بمنزله آنست که میگوید بچیزي باش پس فورا میباشد و انشاد کرد:
فقالت له العینان سمعا و طاعه
و حدرتا کالدّر لما یثقب
پس باو دیدگانم گفت که شنیدم و اطاعت کردم و فورا اشک فرو ریختند مانند درّ زمانی که سوراخ میشود. و جز این نیست
که خبر میدهد از سرعت اشک- ریختن بدون آنکه حقیقه سخن بگوید.
حانَ 􀀀 پس از آن خداوند تنزیه نمود خود را از اینکه توصیف شود به چیزي که لایق بذات ذو الجلال او نیست و فرمود: فَسُبْ
الَّذِي بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ یعنی منزّه است او از نفی قدرت بر برگردانیدن مردگان و غیر اینها از آنچه را که لایق بصفاتی
که بدست اوست،یعنی بقدرت و توان اوست.
ملکیت هر چیزي و کسی که قدرت بر هر چیزي دارد قادر و تواناست بر زنده کردن استخوان پوسیده و بر ایجاد و آفریدن هر
چیزي و نابود کردن آن و برگردانیدن آن.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
و بسوي او برمیگردید روز قیامت یعنی برمیگردید بجایی که هیچ کس جز او مالک امر و نهی نیست،پس پاداش میدهد شما
را به ثواب بر طاعات و عبادات و کیفر میکند بر معصیتها بر قدر اعمال شما.
ص : 446
سور