گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
جلد اول






مقدمه مترجم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا. ترجمه: ایا مردم راستی که ما
آفریدیم شما را از مردي و زنی و شما را تیرهها و تبارها ساختیم تا همشناس باشید، بشر را یک ریشه است و هزارها و هزارها شاخه
و این ملیاردها، آدمی از خانوادهها و تیرهها و تبارها فراهم شدهاند تا همشناس باشند و با هم آشنا باشند و بیکدگر نیکی کنند و
بخشش نمایند زیرا تعارف از ریشه عرف است و همه این معناها را در بر دارد، شناسائی و آشنائی و آمیزش با یک دیگر باید بر پایه
حقشناسی از همدگر باشد و اگر در میان افراد بشر حقوقی نباشد و بر پایه آن حقوق زندگی نکنند اجتماع بشري خود یک اجتماع
دد و دام جنگل گردد این حقوق میان افراد خانواده و میان همسایگان و همشهریان و هموطنان و همنوعان زمینه دارد و هر قانونی
بهتر آنها را شناخته و بدانها توجه کرده با جامعه بشري سازگارتر و براي تکامل آن اثر بهتري دارد و اسلام و طریقه شیعه امامیه در
این میان گوي سبقت را ربوده و مو بمو این حقوق را شناخته و بمردم آموخته و در کتاب جلد شانزدهم بحار الانوار مورد توجه
شده و مرحوم علامه مجلسی رحمه الله آن را بنام کتاب (العشره) یعنی آداب معاشرت و آمیزش انسانها و مسلمانها تنظیم نموده و
برادران کتابچی فرزندان مرحوم سید احمد که به پیروي از پدر بزرگوار خود در نشر کتب سودمند دینی کوشش فراوانی دارند در
زمان حیات مرحوم حاج سید اسماعیل رحمه الله علیه متن بحار الانوار را در بیش از 100 جلد تجدید چاپ کرده و برخی از
مجلدات آن را براي بهرهمندي فارسی زبانان کم سواد بترجمه رساندند و اکنون جلد شانزدهم که در آداب معاشرت است بهمت
آقاي حاج آقا رضا سلمه الله تعالی بوسیله اینجانب ترجمه و در دسترس برادران پارسی زبان گزارده شد امید است بهره کامل از آن
ببرند. محمد باقر بن محمد کمرهاي ص: 4
ترجمه گفتار ناشر متن عربی
: بسمه تعالی: سپاس از آن پروردگار جهانیانست و رحمت و درود بر فرستادهاش محمد و خاندان خوب و پاکش باد. و بعد: آنچه
که خداوند عزیز بفضل و نعمتش بر ما منت نهاده که ما را برگزیده براي قیام بنشر آنچه از اهل بیت عصمت علیهم الصلاة و السلام
صفحه 8 از 153
بجا مانده و توفیق داده تا آنها را به صورتی والا و زیبا در آوریم. و یکی از آنها این مجموعه بزرگ و یگانه است که مانند آن
برشته کشیده نشده و آن کتاب بحار الانوار است که در آن فراهم شده در اخبار ائمه اطهار، از خدا خواهانیم بما توفیق عطا فرماید
براي انجام و اتمام این خدمت پسندیده چه که او است توفیق بخش. و آنچه که خدا براي ما فراهم کرد انجام وعده ما را با انتشار
هر جزئی از بحار پیاپی و بدنبال هم و بحمد خدا و شکر و منت بخشی حضرت او در اندك زمانی که بیش از یک سال نیست
53 ) باشد منتشر شد که از اجزاء درخشنده بحار است و شامل تاریخ زندگانی دوازده امام معصوم علیهم - یازده جزء که از ( 43
السلام است که تاریخ (سیده النساء فاطمه زهراء علیها سلام و یازده فرزند او است که امامان درخشان با میمنت ما میباشند) سپس
توجه کردیم به سودمندترین و مهمترین مجلدات بحار که مجلد پانزدهم است بنام کتاب ایمان و کفر در ( 7 جزء) و کتاب شانزدهم
کتاب معاشرت با مردم در ( 3 جزء) و جلد هفدهم که کتاب روضه باشد (دو جز) و تا کنون از هر یک از این مجلدات یک جزء از
چاپ در آمده ( 67 و 74 و 77 ) و بزودي اجزاء دیگر بدنبال هم از چاپ درآید و شاید بیش از همه جزء دوم کتاب روضه باشد که
بقیه مجلد هفدهم است، از خداي عزیز امیدواریم که ما را توفیق این خدمت عطا فرماید بمنت و فضل خودش. مدیر کتابفروشی
اسلامیه حاج سید رضا کتابچی و اخوان ص: 5 در متن عربی زیر کلمه
مصحح در 5 صفحه شرحی نوشته است راجع به تحقیق رونوشت جلد 16 مورد ترجمه از نظر اینکه بوسیله خود مؤلف ره انجام شده
- یا دیگري که ترجمه آن براي عموم فارسی زبانان سودي ندارد و در اینجا نظر خوانندگان محترم را بچند نکته جلب مینمایم. 1
سند احادیث متن عربی باعتماد وجود آن در اصل براي اختصار ذکر نشده. 2- نام مصادر حدیث که در متن با رمز مقرر از طرف
مؤلف براي هر کتابی آمده در ترجمه نام کتاب ذکر شده تا براي خواننده روشن و واضح باشد. 3- اگر چند حدیث از یک کتاب
نقل شده پس از ذکر نام آن کتاب در حدیث یکم براي احادیث دنبال آن لفظ "همان "آورده شده. 4- براي موارد ابهام حدیث
میان دو هلالی شرحی مختصر گنجانیده شده. ص: 6 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحِیمِ
باب یکم: در کلیات حقوق
رساله امام چهارم علیه السلام در باره حقوق
اشاره
1) بدان رحمت کند خدایت حقوق الهی تو را فرا گرفته در هر حرکت که بیاري یا سکونی که برآري یا منزلی که در آئی یا )
عضوي که زیر و رو کنی یا ابزاري که بگردانی، بعضیشان از دیگري بزرگتر است. بزرگتر حقوق خدا بر تو همانست که براي خود
حضرتش بر تو لازم دانسته آن حقی که پایه همه حقوق است و همه از آن برآمدهاند، از آن پس حقی که بر تو لازم دانسته از
سرت تا پایت با همه گونه گونی اندامت چشمت را بر تو حقی است و گوشت را حقی، زبانت را بر تو حقی است و هم دستت و
پایت، شکمت را بر تو حقی است و هم (فرجت) این هفت عضو که هر کاري بدانها انجام شود حق خاص خود را دارند. از آن پس
خدا عز و جل براي هر کارت حقی نهاده نمازت را بر تو حقی است و هم روزهات و صدقهات و قربانیت را بر تو حقی است و هر
کارت بر تو حقی دارد. و آنگاه پاي حق دیگران بمیان آید از حقداران بر تو و لازمتر همه بر تو حق امامانست و آنگاه حقوق رعایا
و پیروان تو و دیگر حقوق خویشانت. اینها سرآمد حقوق است که از آنها حقوق دیگر منشعب شوند: حقوق امامانت سه باشند
لازمتر همه حق پرورنده تو است بحکومت، آنگاه پرورنده تو بدانش و سپس آنکه بر تو تسلط دارد و پرورنده امامی باشد و حقوق
زیر دستانت سه باشند: حق آنکه بر او حکومت داري و حق استاد دانش چه که شاگرد نادان زیر دست استاد دانا است و سوم حق
صفحه 9 از 153
تسلط نسبت به همسران و بندگان. حقوق خویشان تو بسیارند و تا آنجا که خویشی گسترد پیوسته باشند. لازمتر همه بر تو حق مادر
تو است و سپس حق پدر و از آن پس حق فرزندت، آنگاه حق برادرت و سپس هر که بتو نزدیکتر باشد در خویشاوندي، آنگاه حق
آقائی که آزادت کرده و و سپس حق آنکه آزادش کردي پس حق آنکه بتو احسانی کرده و بدنبالش حق اذان گوي نمازت و حق
امام جماعت، سپس حق همنشین و حق همسایه و حق رفیق و سپس حق شریک و حق دارائی تو، و آنگاه حق بدهکاریت و حق
بستانکاریت و بدنبالش حق آمیزش کن با تو و حق طرفی که بتو ادعا دارد و آنکه بدو ادعا داري و آنگاه حق مشورتخواه از تو و
حق مشورت گیر ص: 7 تو از او سپس حق اندرزجوي از تو و حق
اندرزگویت و آنگاه حق بزرگترت و حق خرد تو از تو سپس حق خواهش کنت و حق آنکه از او خواهش کنی و آنگاه حق کسی
که بدست بتو بدي رسیده از گفتار یا کردار یا بتو شادي رسیده بگفتار یا کردار بعمد یا غیر عمد، سپس حق عموم ملت تو و آنگاه
حق غیر مسلمانی که در پناه اسلام است و آنگاه حقوق دیگري که در هر پیشامدي پدیدار شوند، خوشا بر کسی که خدا یاریش
کند بر اداي حقوق واجبه و باو توفیق و کمک دهد.
بیان هر یک از حقوق نامبرده
بیان هر یک از حقوق نامبرده: ( 1) حق خداي اکبر اینست که او را بپرستی و دیگري را با او نپرستی، اگر از روي اخلاص چنین
کنی خدا بر عهده دارد که کار دنیا و آخرتت را سامان دهد و هر چه از آنها بخواهی برایت نگهدارد. حق خودت بر خودت اینست
که فرمان خدا را از او دریافت کنی، حق زبانت را به او بپردازي و حق گوشت و چشمت و دستت و پایت و شکمت و فرجت را
بآنها بپردازي و از خدا براي آن یاري جوئی. حق زبانت اینست که آن را از بدگوئی بدور داري و بسخن خوب عادتش بدهی و
بادبش واداري و در کامش گیري جز براي نیاز و سود دنیا و دین و از پرگوئی زشت کمفائده و بسا زیانمند کمبازده معافش سازي
و آن را گواه خردمندي و دلیل آن گردانی که زینت خردمند و خوشرفتاریش در زبان او است و لا قوه الا بالله العلی العظیم. و حق
گوشت اینکه از آن راهی بدلت ندهی مگر براي سروش نیکی که خوش دلت کند یا خلق کریمی در آن ببار آورد زیرا آن
سخنگوي دل است و بدو رساند هر معنی خوب و بدي را و لا قوه الا بالله. حق چشمت اینست که آن را از آنچه روا نباشد بپوشانی
و مصرفش نکنی مگر براي عبرتگیري که بصیرتی آورد یا دانشی ببار آرد زیرا چشم براي عبرتگیري است. حق دو پایت اینست
که با آنها بسوي آنچه روا نیست راه نروي زیرا آنها تو را براه دین و پیشتازي میکشانند و لا قوه الا بالله. حق دستت اینکه بناروا
درازش نکنی و بدان چه با آن کنی فردا بکیفر خدا ورافتی و امروزه بسرزنش مردم دچار شوي و آن را از آنچه بر تو واجب است
باز نداري بلکه به دانش بآنچه کنی، از بسیار چیزها که بر او نارواست بربندي و بگشائی به بسیاري از آنچه زیانی ندارد در این
صورت است که در دنیا عاقلانه رفتار کرده و با شرافت و در آینده آخرت ثواب خوب خدا آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم
بحار الانوار، ج 1، ص: 8 را بایست شده. ( 1) حق شکمت اینکه آن را ظرف کم و بیش از حرام نکنی و از حلال باندازه بخوري و
آن را از حد تقویت بحد سستی و بیمروتی نکشانی زیرا پرخوري که مایه آشوب معده شود کسل کن و باز دارنده است از هر کار
خیر و با کرامت و نوشش مستیآور مایه سبکسري و نادانی و بیمروتی و نامردیست. حق فرجت اینست که آن را از ناروا حفظ
کنی و با چشمپوشی از نامحرم یاري گیري که بهترین یاور است و چون قصد ناروا کند بگرسنگی و تشنگی و یاد مرگ و ترساندن
خود از خدا آن را بازداري عصمت و تایید از خداست و لا حول و لا قوه الا بالله. سپس در باره حقوق افعال: حق نماز اینست که
آن شرفیابی بدرگاه خداست و تو بوسیله آن پیش خدا ایستادهاي و چون این را بدانی بایست که خوار و مشتاق و دلترس و ترسان
و امیدوار و مستمند و زاريگر باشی بزرگداري آنکه برابرش ایستادي بآرامش و چشم بزیري و سکون اندامها و نرمش بال و
مناجات بدرگاهش براي رها کردن دوشت که گناهت آن را فرا گرفته و خردش کرده و لا قوه الا بالله. حق روزهات اینکه بدانی
صفحه 10 از 153
خدا آن را پردهاي کرده بر روي زبان و گوش و چشم و فرج و شکمت تا از دوزخت برکنار دارد، حدیث هم چنین است: روزه
سپریست از دوزخ و اگر در این پرده همه اندامت محفوظ باشند امید است که برکنار مانی و اگر زیر پرده پریشانی کنند و
کنارههاي پرده را بردارند و سر کشند بدان چه نباید بنظر شهوتخواهی و بدر شدن از تقوي براي خدا بسا که پرده بدرد و تو از آن
بدر شوي و لا قوه الا بالله. حق صدقهات اینست که بدانی پسانداز تو است پیش خدا و امانتی است که نیاز به گواه ندارد و چون
این را دانستی بدان چه نهانی سپاري با اعتماد تري از آنچه آشکار باشد و بایست که نهانداري بدرگاهش کاري را آشکار کنی و
کار صدقه میان خودت و او بهر حال نهان بماند و در آن گواهی از گوش و دیده در کار نباشد که تو آنها را پیش خود مطمئنتر
دانی و در امانت خود بخدا اعتماد نکنی و در آن بکسی منت منه زیرا از خودتست و اگر منت نهی مبادا بحال زار صدقهگیر گرفتار
شوي چون از آن برآید که براي خود ندادي و اگر براي خودت بود بر دیگري منت ننهادي و لا قوه الا بالله. و حق قربانیت اینست
که محض پروردگارت و درخواست رحمت و قبول او باشد و نخواهی چشمگیر جز او گردد و در این صورتست که خودفروشی و
ظاهرسازي نکردي و همانا قصد درگاه خدا کردي. ص: 9 و بدان که
راستی با اندك هم میتوان خدا خواه بود نه با دشواري چنانی که خدا از خلقش آسانی خواسته و دشواري نخواسته و همین طور
سادگی براي تو بهتر است از بزرگمنشی زیرا که آن مشقت و هزینه دارد اما سادگی و فروتنی نه مشقت دارد و نه هزینه چون
همآهنگی با آفرینش است و در آن بود دارند و لا قوه الا بالله. ( 1) برویم بر سر حقوق پیشوایان، حق پیشرو حاکم بر تو اینست که
بدانی تو آزمونی براي او و او بوجود تو گرفتار است که خدایش بر تو حکمروا کرده و باید خیراندیش او باشی و با او در نیفتی که
بر تو دستی گشاده دارد و سبب هلاك خود و هلاك او گردي و سعی کن او را از خود خشنود کنی تا آنجا که دست از تو بدارد
و بدینت زیان نکند و در این باره از خدا بر او یاري جوئی باو گزند مرسان و لجبازي مکن که اگر چنین کنی حق او را و خود را ادا
نکردي و خود را در معرض بدخواهی او درآوردي و او را در باره خود دچار مهلکه کردي و تو یاور و شریک او باشی در هر چه با
تو کند و لا قوه الا بالله. و اما حق استاد آموزش بر تو اینست که بزرگش داري و مجلسش را محترم شماري و خوب باو گوش کنی
و باو رو کنی و یاریش کنی براي خودت در آن دانشی که بدان نیاز داري به اینکه عقل و فهم و هوشت را باو بسپاري و چشم باو
بدوزي بترك هر لذت و در خورد از هر شهوت و بدانی که پیامبر او هستی در آنچه بتو یاد دهد بدیگر شاگردان نادان و باید آن را
خوب به آنها برسانی و باو در اداي پیغام خیانت نکنی و اگر از تو خواست بجاي او کار کنی و لا حول و لا قوه الا بالله. و حق کسی
که بر تو تسلط دارد بمانند حکمران بر تو است جز اینکه بر تو تسلطش بیشتر است و باید در هر کم و بیش از او فرمانبري مگر
بخواهد تو را از حق واجب خدا بدر برد که آن مانع حق خلق است و چون حق خدا را پرداختی بحق او برگردي و بدان در کار
شوي و لا قوه الا بالله. و از آن پس حقوق زیردستانست، حق زیردستان تو که حکمرانی اینست که بدانی آنها را بتوانائی بیشتر خود
زیردست آوردي و آنان از ناتوانی و ذلت زیردست شدند پس چه شایانست بر آنکه ضعف و زبونیش او را زیردست تو کرده و تو
را حکمرواي او ساخته و نه عزت و قوتی دارد که از حکم تو سرباز زند و نه یاوري در رد کردار سنگین تو با خودش جوید مگر
رحمت و نگهداري و آرامش از خداوند و چه شایستهتر برایت که فهمیدي خداوند این عزت و قوت را بتو داده که زوردار شدي از
اینکه شکرگزار خدا باشی که مایه مزید عطاي او است و لا قوه الا بالله. ص:
1) حق شاگردان زیردست اینست که بدانی خدا تو را سرپرستشان ساخته در دانشی که بتو داده و از گنجینه حکمتش بتو ) 10
بخشیده و اگر خوشکردار باشی در آن سرپرستی و در کار شوي چون خزانهدار مهربان ناصح براي مولایش نسبت به بندگان او
چون شکیبا و خوش حسابی که چون نیازمندي را بیند از اموالی که در دست دارد باو بدهد با بینائی با امیدواري و اعتقاد و گر نه
خائن باشی و ستمکار بر خلق او و در معرض از دست دادن و کیفر دیگر گردي. حق زیردستت بتسلط بهمسري او اینست که بدانی
خدا او را آرامبخش و آسایشگاه و همدم و نگهدار تو ساخته و هر کدام شما دو تن باید بوجود یاریش خدا را حمد کند و بداند
صفحه 11 از 153
که این نعمت او است بروي و باید با نعمت خدا خوش صحبت باشد و او را گرامی دارد و نرمش کند با او و اگر چه حق تو بر آن
زن عمیقتر و طاعت تو بر او در آنچه بخواهی یا نخواهی لازمتر است تا گناه نباشد، براستی که او حق مهربانی و همدمی دارد و
آرامبخشی بدو انجام لذت مواقعه است که باید انجام شود و آن حق بزرگی است و لا قوه الا بالله. حق کنیز زیردستت اینست که
بدانی خلق پروردگار تو است و از گوشت و خون تو است و تو او را در چنگ آوردي نه اینکه در برابر خدا او را ساختی و نه
گوش و چشم باو دادي و نه روزي او را برآوردي بلکه خدا آن را بتو داده براي کسی که مسخر تواش کرده و بتو امانتش سپرده تا
نگهش داري و بروش وي با او راه بروي، از آنچه خود میخوري باو بخورانی و از آنچه میپوشی باو بپوشانی و بیش از توانش باو
تکلیف نکنی و اگرش بد داري خداپسندانه از او کنار بروي و عوضش کنی و خلق خدا را شکنجه ندهی و لا قوه الا بالله. در حق
خویشاوندان، حق مادرت اینکه متوجه باشی تو را در آنجا حمل کرده که کسی دیگري را حمل نکند و از میوه دلش بتو خورانده
که کس بدیگر نخورانده و راستش تو را با گوشش و چشمش و دستش و پایش و مویش و تنش و همه اندامهاش نگهداري کرده
و بدان خشنود و شاد بوده بلاکش و یا تحمل در هر چه بد داشته و درد و نگرانی و غم داشته تا دست قدرت خدا تو را از او جدا
کرده و بر زمین آورده و باز هم خوش داشته تو سیر باشی و او گرسنه و تو در جامه و او برهنه و تو را نپوشاند و خود تشنه و تو را
سایه دهد و خود در آفتاب به سختی خود تو را نعمت بخشد و با بیخوابیش ترا بخواب ناز کند، شکمش جاي تو بوده و دامنش
فضاي آرامگاه تو و پستانش مشک آبت و جانش سپر جانت سرد و گرم دنیا را براي تو در پاي تو نوش کرده و بدان اندازه شکرش
کن و نتوانی جز بیاري خدا و توفیق حضرت او. حق پدر اینست که بدانی اصل تو است و تو شاخه اوئی و اگر نبود تو نبودي و هر
گاه در خود چیزي بینی که خوشت آید بدان که پدرت پایه آن نعمتی است که داري و خدا را باندازه آداب معاشرت-ترجمه جلد
شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 11 آن حمد و شکر کنی (و لا حول و لا قوه الا بالله). ( 1) حق فرزند تو اینست که بدانی از تو است
و وابسته بتو است در خوب و بد این جهان نقد و تو مسئول ادب آموزي و رهنمائی او بپروردگارش باشی و یاور او بر فرمانبري
خودت و او ثواب و عقاب داري در باره او کاري کن که زینتبخش حسن اثر او باشد در نقد دنیا و عذر باشد بدرگاه
پروردگارش میان تو و او بانجام وظیفه در باره او لا قوه الا بالله. حق برادر اینست که بدانی دستی از تو است که درازش کنی و
پشتی از تو است که بر آن تکیه کنی، عزت تو است که بدو اعتماد توانی و نیروي تو است که بدان یورش نمائی او را وسیله
نافرمانی خدا مساز و آمادگی براي ستم بر خلق خدا مکن و دامنه یاریش را و کمک باو را بر دشمنش و جدا کردنش را از شیاطین
گمراهکنندهاش و از اندرز او استقبال او در راه خدا اگر خدا دوست و خداپذیر است و گر نه باید خدا برایت برگزیدهتر باشد و
گرامیتر نزد تو از او. حق آقائی که آزادت کرده اینست که بدانی مالش را در باره تو خرج کرده و تو را از خواري و هراس
بندگی درآورده و بعزت آزادي و آرامش آن رسانده و از اسارت مملوکی رها کرده و حلقه بندگی از تو گشوده و بوي عزت
بمشامت رسانده و از زندان زورت بدر آورده و سختی را از تو دور کرده و زبان انصاف برایت باز کرده و همه دنیا را برایت روا
نموده و خود دارت کرده و اسارت را برداشته و براي عبادت پروردگارت فرصت داده و کم بود مالش را بر خود هموار کرده و
بدانی که پس از خویشاوندانت او سزاوارتر مردم است بتو در زندگی و مرگت و شایسته خلق است بیاري و کمکت و در پناه خدا
بودنت از جانت بر او دریغ مکن هرگز چون نیاز بتو پیدا کرد. حق بندهاي که آزادش کردي اینست که بدانی خدایت حامی و
نگهدار و یاور و پناهش نموده است و او را وسیله و واسطه میان تو و خود ساخته و سزا است که از دوزخت برکنار دارد و آن ثواب
او است در آینده و میراثش از آن تو است در دنیا اگر خویشاوندي ندارد به عوض مالی که خرجش کردي و حقی که از او
برآوردي و اگرش رعایت نکنی بسا که میراثش بر تو گوارا نباشد و لا قوه الا بالله. حق کسی که بتو احسانی کرده اینست که
شکرش کنی و احسانش را یاور باشی و گفتار خوب برایش نشر کنی و دعاي خالصانه میان خود و خدا برایش بنمائی که اگر چنین
کنی در نهان و عیان شکرش کردي و اگرت ممکن شد عوضش بدهی و گر نه در انتظار آن باشی و در دل نگیري. حق اذانگویت
صفحه 12 از 153
اینست که بدانی بیاد پروردگارت آرد و به بهرهات فرا خواند و بهتر یاورانت باشد بر انجام فریضهاي که خدا بر تو بایست کرده و
تشکرش کنی بر آن چون تشکر بر احسانکننده بتو و اگر در خانهات بدان شکی داري بر امر خدا شک مکن و بدان که او نعمت
خدا است بر تو به نعمت خدا خوشبین باش بحمد بر آن در هر حال و لا قوه الا بالله. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
1) حق پیشنمازت اینست که بدانی نماینده تو است بدرگاه خدا و ورود در آن و از تو سخن گفته و تو از او ) الانوار، ج 1، ص: 12
سخن نگفتی و بتو دعا کرده و تو باو دعا نکردي و براي تو درخواست کرده و تو برایش درخواست نکردي و هراس ایستادن پیش
خدا و درخواست از او را برایت کفایت کرده و تو کفایت آن را نکردي و اگر در این باره تقصیریست بعهده او است نه تو و اگر
گنهکار باشد شریکش نباشی در آن و تو را برتري بر او نباشد خود را حافظ تو نموده و نمازش را حافظ نمازت کرده و از و براي
این تشکر کن و لا حول و لا قوه الا بالله. و حق همنشین تو اینست که در پهلویش بگیري و خوش برخوردش باشی و در سخنت با او
رعایت انصاف کنی یکباره از او چشم بر مگیر و در سخن فهم او را رعایت کن و اگر تو پیش نشستی در برخاستن مختاري و اگر
او پیش تو نشسته از جا برنخیز جز با اجازه او و لا قوه الا بالله. حق همسایه حفظ او است چون غایب باشد و احترامش چون حاضر و
یاري و کمکش در هر دو حال غیبتش را باز مجو و کاوش مکن که بدي درونش را بدانی و اگر بناخواسته فهمیدي چنان دژ و پرده
بر آن باش که اگر نیزهها از درون تو آن را بکاوند بدان نرسند که بر آن پیچیده باشد، ندانسته او گوشگیر او نباش در سختی
رهاش نکن و در نعمت باو حسد مورز از لغزشش درگذر و خطایش را ببخش و چون بر تو نادانی کند تا توانی بردبار باش از این
بدر مباش که با او بسازي و دشنام را از او بگردانی و مگر نصیحتگو را در باره او بیهوده سازي و معاشرت محترمانه با او بکنی لا
حول و لا قوه الا بالله. حق یار اینست که تا توانی با او به بخشش همکار باشی و گر نه به انصاف با او رفتار کنی و گرامیش داري
بگونهاي که گرامیت میدارد و حافظش باشی چنانی که حفظت میکند و در پذیرائی بر تو پیشدستی نکند و اگر کرد عوضش
بدهی و آنجا که شایسته مهر است کوتاهی نکنی و بر خود لازم دانی خیرخواهی و نگهداري و کمک باو را در طاعت
پروردگارش و بر خودش در جلوگیري از گرایش بمخالفت پروردگارش و بر او رحمت باشی نه عذاب و لا قوه الا بالله. حق
شریک آنست که اگر غایب شود کارش را بکنی و اگر حاضر است همکارش باشی تصمیم نگیري در برابر او و براي خود بینظر
او کار نکنی مالش را حفظ کنی و در آن خیانت نکنی از بیش و کم چه که بما رسیده دست خدا بر سر شریکها است تا بهم خیانت
نکنند و لا قوه الا بالله. حق مال اینکه جز از حلالش برنگیري و جز در حلالش خرج نکنی و از محلی که باید بدیگر جاي نبري و از
آنجا که سزد آن را نگردانی و اگر از خداست جز براه خدایش ننهی و ص:
13 دیگري که بسا سپاست نکند در آن مال بر خود مقدم نداري و خصوص در میراث خوري که پس از تو در آن خوب نکند و
بطاعت پروردگارت بکارش نزند و تو در این خلاف باو کمک کار باشی یا مال تو را بکار خداپسند صرف کند و او غنیمت برد و
تو گناه و حسرت و ندامت و پیگردي در قیامت و لا قوه الا بالله. ( 1) حق بستانکارت اینکه اگر داري باو بپردازي و کارش بسازي و
ثروتمندش کنی و او را باز پس نزنی و معطل نکنی زیرا رسول خدا (ص) فرمود پس ندادن ثروتمند ستم است و اگر ناداري او را
بگفته خود خشنود داري و بخوشی از او درخواست مهلت کنی و با لطف او را از خود برگردانی و بهمراه از دست رفتن مالش با او
بد رفتاري نکنی که این پستی است و لا قوه الا بالله. حق آنکه با تو آمیزد اینست که فریبش ندهی گولش نزنی دروغش نگوئی و
غافلگیرش ننمائی نیرنگش نبازي و مانند دشمنی که برطرفش ابقاء نکند کار او را نسازي و اگر بتو اعتماد کرد تا توانی برایش
خیراندیش باشی و بدانی زیان رساندن بخود واگذار بر تو ربا است و حرام است و لا قوه الا بالله. حق طرفی که دعوي بدو داري
اینکه اگر دعویت درست است در گفتگوي موضوع دعوي آرام باشی چون دعوي بر گوش طرف گرانست و سخت است و دلیل
خود را با نرمش و مهلت و بیان خوش و لطف بمیان آور و از بیان دلیل بستیزه و قیل و قال و جنجال نپرداز تا دلیلت از میان برود و
چیزي بدست نیاید و لا قوه الا بالله. حق مشورتخواه: اگر راي حاضري برایش داري در اندرزش بکوش و نظرت را که اگر بجاي
صفحه 13 از 153
او بودي خود بکار میبستی باو بگو و باید با مهرورزي و نرمش باشد زیرا نرمش هراس براست و سختگوئی انس برانداز و اگر
خود نظري براي او نداري و کسی را برایش داري که به راي او اعتماد داري و براي خودت میپسندي دلیلش باش بدو و ارشادش
کن بسوي او تا از خیرخواهی نگاهی و از اندرز کم ننهی و لا حول و لا قوه الا بالله. حق کسی که با او مشورت کنی اینست که در
نظري که بتو میدهد بدبین نباشی و نظري که بتو میدهد یک راي است و هر کس نظري دارد و تو در عمل براي مختاري اگرش
متهم داري با اینکه تهمت باو روا نیست اگر در نظرت شایسته مشورت است و در نظري که بتو دهد تشکر کن و اگر پسند تو است
خدا را حمد کن و آن را برادر خود با تشکر بپذیر و در صدد عوض دادن باش اگر بتو روي آورد و لا قوه الا بالله. حق کسی که
نصیحت خواهد اینست که بخوبی باو اندرز دهی از راهی که بگوشش سبک آید و پاسخی که خردش بپذیرد زیرا هر خردي تاب
سخن خاصی دارد که میفهمد و میپذیرد و ص: 14 باید روشت مهربانی
باشد و لا قوه الا بالله. ( 1) حق نصیحتگو اینست که در برابرش فروتن باشی و باو دل بدهی و خوب باو گوش کنی تا اندرز او را
بفهمی و آن را بسنجی و اگر درست باشد خدا را بر آن سپاس گوئی و از او بپذیري و قدرش بشناسی و اگر در آن موفق نباشد
رحمش کنی و تهمتش نزنی و بدانی که خطا رفته مگر باو بدبین باشی و سزاوار تهمت باشد که بهیچ کارش در هیچ حال اعتنا
مکن و لا قوه الا بالله. حق بزرگسال اینست که گذشت سن و حرمت اسلامی او را محترم شماري اگر فضیلت اسلامی داشته بر تو
اگر ستیزه باشد رو در روي او نایستی در راه جلو او نیفتی و رهنماي او نگردي او را بنادانی نگیري و اگر بر تو نادانی کرد تحمل
کنی و بخاطر سن و مسلمانیش او را گرامی داري چون حق سالخوردگی هم بمانند حق مسلمانیست و لا قوه الا بالله. حق خردسال
اینکه باو مهربان باشی و او را پرورش و آموزش دهی، از او درگذري و پرده پوشی کنی و نرمش کنی و کمکش کنی و خطاهاي
نوجوانیش را نهان داري که سبب توبه او گردد و با او مدارا کنی و کشمکش نکنی که مایه کندي رشد او شود. حق سائلی که
صدق نیازمندیش را بفهمی اینکه باو چیزي بدهی و اگر توانی نیازش را برآوري و در گرفتاریش باو دعا کنی و در درخواستش باو
یاري کنی و اگر در صدق او شک داري و سابقه تهمت دارد باو توجه مکن که مبادا کید شیطان باشد و خواهد تو را از خط خود
باز دارد و تو را از قرب پروردگارت منحرف کند ولی بر او پردهپوشی کن و بخوشی او را رد کن و اگر در باره او بر خود مسلط
شوي و با این حال باو عطا کنی کار خوبیست. حق خواستار از او اینکه هر چه دارد با تشکر از او بپذیر و حق بخشش او را بشناس و
اگر دریغ کرد راه عذرش را بجو و باو خوشبین باش و بدان که از مال خود دریغ کرده و سرزنشی ندارد و گرچه ناحق باشد زیرا
آدمی بطبع خود ستمپیشه و ناسپاس است. حق کسی که از قضا بدست او در گفتار یا کردار بدي رسیده اینست که اگر تعمد کرده
گذشت از او بهتر است زیرا مایه ریشهکنی دشمنی است و موافق ادب است با اینکه مانند آن از بسیاري محروم سر میزند زیرا
میفرماید ( 41 - الشوري) هر آینه کسی که کین کشد از ستمی که باو رسد گناهی و بازخواستی بر او نباشد- تا در آیه ( 43 فرماید
هر آینه کسی که شکیبا شود و درگذرد) از کارهاي استوار باشد و خداي عز و جل فرماید ( 126 - النحل) و اگر کیفر کنید بمانند
آنچه باشد که کیفر شدید و اگر شکیبا شوید البته که آن بهتر است براي شکیبایان، این حکم تعمد است و اگر تعمدي نباشد تو او
را بکین کشی ستم مکن تا بتعمد خطا را عوض دهی و نرمش کن و او را با لطفی که توانی برگزار کن و لا قوه الا بالله. آداب
1) حق عموم خاندانت اینکه سلامتی همه را در دل گیري و سایه مهر ) معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 15
خود را بر سرشان بگسترانی و با بدکارشان نرمش کنی و الفت و صلاح آنان را بخواهی و از خوشکردارشان بخود و تو تشکر کنی
که خوشکردار هر کدام بخودشان احسان بتو است در صورتی که بتو آزار نرساند و خرج خود را تأمین کند و خود را از تو باز دارد
همه را مشمول دعاي خود ساز و همه را یاري کن و هر کدام را بمقام او نسبت بتو وادار سالخورده آنان را پدر خود شمار و
خردسالشان را فرزند بدار و میانه سالشان را برادر، هر کدام نزد تو آیند با لطف و مهر با آنها برخورد کن و با برادر خود صله رحم
کن چنانچه برادر با برادر باید کند. حق اهل ذمه و پناهنده با سلام اینکه بپذیري آنچه را خدا از آنها پذیرفته و حقی را که خدا
صفحه 14 از 153
برایشان مقرر کرده از پناهندگی و تعهد وي بپردازي و از آنان در آنچه خواستند و بر آن وادار شدند سخن گوئی و در آنها
قضاوت کنی بدان چه خدا حکم کرده در رفتار با آنان و رعایت پناه الهی و تعهد او و تعهد رسول خدا (ص) مانع ستم تو بر آنها
باشد زیرا بما رسیده آن حضرت فرمود ":هر که بر هم عهدي از غیر مسلمانان ستم کند من خصم او باشم "از خدا بترس و لا حول
و لا قوه الا بالله این پنجاه حق است که فراگیر تو باشند در هیچ وضعی که بایدت رعایت آنها از آنها بدر مشو و عمل کن بدانها و
یاري جو بخدا جل شانه در این باره و لا حول و لا قوه الا بالله و سپاس از آن پروردگار جهانیانست. (از سه سندي که در باره کلیات
3- از فقه الرضا: روایت است که از دوستان ( حقوق در متن آمده همین سند آخر را که اعم و اتم بود ترجمه کردیم مترجم). ( 2
پدرت مبر تا درخشانیت فرو کشد، و روایت است که رحم چون دور باشد جوشان شود و چون بهم بچسبد نابود گردد و روایت
است که: دو سال سفر کن براي احسان به پدر و مادر یک سال سفر کن براي صله رحم، یک میل ( 2 کیلومتر) برو و بیماري را
عیادت کن، دو میل برو جنازهاي را تشییع کن سه میل برو و برادر دینی را دیدار کن، پنج میل برو مظلومی را یاري کن، شش میل
برو بداد درماندهاي برس ده میل برو براي برآوردن نیاز مؤمن و بر تو باد آمرزشخواهی. و روایت داریم که به پدران خود نیکی
کنید تا پسرانتان بشما نیکی کنند، از زنان مردم دست بکشید تا زنانتان عفیف باشند و روایت داریم: که برادر بزرگ بجاي پدر
است و روایت داریم که رسول خدا (ص) چشمانداز خود را میان همنشینانش قسمت میکرد و هرگز چیزي از او خواسته نشد که
بگوید: نه پدر و مادرم بقربانش و از کسی بر گناهی که کرد گله نکرد و روایت داریم که هر که میان سخن برادر مؤمنش بدود
1) رسول خدا (ص) ) گویا پنجه بروي کشیده، و روایت داریم که ص: 16
سه تا را لعن کرده تنها خور توشه سفر خود، تنها سوار بیابان، تنها خواب کن در یک خانه و روایت داریم که هر جمعه تحفهاي از
میوه و گوشت براي خاندانهاي خود ببرید تا به جمعه شاد باشند. ص: 17
(1)
چند باب: در باره