گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آداب معاشرت
جلد اول
ابواب ":حقوق مؤمنان بر یک دیگر "و برخی احوال آنان






باب پانزدهم: در حقوق برادران و اینکه یادآوري آنان از همدگر مستحب است
1- احتجاج: بسندي تا امیر مؤمنان (ع) که بآن مرد یونانی که پس از دیدن ( و مطالب دیگري که با اینها مناسبت دارند. ( 4
معجزههاي خیرهکننده بدست آن حضرت مسلمان شد فرمود: من فرمانت دهم که با برادرانی که با تو موافقند در تصدیق محمد
(ص) و تصدیق من، و فرمانبري از او و از من همدردي کنی در بخشش آنچه خدا بتو روزي کرده، و بدیگران آنان تو را افزونی
داده، رخنه نیاز آنان را ببندي و شکستگی امورشان و نیازشان را جبران کنی، هر کدام آنها که با تو همپایهاند در ایمان میان خود و
آنها برابري کنی، و هر کدام از آنها از تو دیندارترند او را در آنچه داري بر خود مقدم شماري تا خدا بداند که تو دینت را بر مالت
2- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: مسلمان برادر ( مقدم شماري و اینکه اولیاء او ارجمندترند نزد تو از خاندان و عیالت: ( 5
مسلمانست، و حق مسلمان بر برادر مسلمانش اینکه سیر نباشد و برادرش گرسنه بماند، و سیراب نگردد و او تشنه بماند، و جامه بر
تن نباشد و او برهنه بماند وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش، ( 6) فرمود (ع) چون کسی ببرادرش اف گوید پیوند
میان آنها بریده شود و اگر گفت: تو دشمن منی یکی از آن دو کافر باشد، و اگر باو تهمت زد ایمان در دلش آب شود و نابود
گردد چنانچه نمک در آب حل شود، ( 7) و فرمود: خدا عبادتی نشده که برتر باشد از اداء حق مؤمن و فرمود (ع) حق مؤمن از کعبه
3- خصال: بسندش تا رسول خدا ( بزرگتر است، و فرمود (ع) دعاي مؤمن براي مؤمن دفع بلا کند و روزي او را روان سازد. ( 8
(ص) فرمود (ع) مؤمن بر مؤمن از جانب خدا هفت حق دارد او را در چشم خود والا نگرد، و از دل دوست بدارد، و در مالش با او
همراهی کند و غیبت و بدگوئی از او را حرام شمارد، و در بیماریش از او عیادت کند، و بدنبال جنازهاش آداب معاشرت-ترجمه
4- همان: از حمیري مانندش را آورده ( جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 142 برود، و پس از مردنش جز خوبی او نگوید. ( 1
جز اینکه پس از ذکر: واجب از خدا عز و جل، افزوده: خدا بازپرس او است از آنچه در آنها کرده، و پس از "مالش: "و دوست
5- امالی صدوق: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: برادر مسلمانت را دوست بدار، و ( دارد برایش آنچه براي خود دوست دارد. ( 2
برایش دوست دار هر چه براي خود دوست داري و برایش بد دار هر چه براي خود بد داري، چون نیازمند شدي از او خواهش کن،
و چون او خواست باو بده، و هیچ خیري را از او پسانداز مکن که او هم از تو پسانداز نکند، پشتیبان او باش که او هم پشتیبان تو
است، اگر غایب شد در غیبتش او را بپا، و اگر حضور دارد او را دیدار کن، او را والا شمار و گرامی دار که او از تو است و تو از
صفحه 80 از 153
او، و اگر از تو کار دارد از او جدا مشو تا بددلی او را و هر چه در خاطر دارد شفابخشی و برطرف کنی، و اگرش خیري رسد خدا
6- تفسیر قمی: بسند از حماد از امام صادق (ع) ( را بحساب او سپاس کن، و اگرش بدي کمکش کن و برایش چارهجوئی کن. ( 3
فرمود: خدا در قرآن تحمل را واجب کرده گفتم: تحمل چه باشد؟ فرمود: اینست که تو آبرومندتر باشی از برادرت و از او تحمل
7- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: ( کنی، و آن قول خداست ( 13 : آل عمران) خیري نیست در بسیاري از نجواي شما. ( 4
8- همان: امام ششم فرمود: راستی که مؤمن را بر ( خدا بر شما واجب کرده زکات جاه و آبروتان را چنانچه زکات مالتان را. ( 5
مؤمن هفت حق واجب است، از همه واجبتر اینکه باید مؤمن حق را بگوید و گر چه بضرر خودش باشد یا پدر و مادرش، و به خاطر
9- قرب الاسناد: تا از دي که شنیدم امام صادق (ع) بخیثمه فرمود: سلام ما را به دوستان ما برسان، و آنها را ( آنها از حق نگذرد. ( 6
سفارش کن بتقوي از خداي بزرگ، و اینکه توانگرشان به فقیران سرکشند و نیرومندشان بناتوانشان، و زندههاشان بر جنازه
مردههاشان حضور یابند و اینکه در میان خانههاشان با هم برخورد کنند، زیرا برخورد آنها زنده شدن امر ماست سپس دست بر
10 - امالی طوسی: بسندي مانندش را آورده. 11 - خصال: ( داشت و گفت رحمت کند خدا کسی را که امر ما را زنده کند. ( 7
بسندش تا پیغمبر (ص) فرمود: چهار حق بر امتم لازم است: توبه کن را ص:
12 - همان: بسندش تا معلی بن ( 143 دوست باشند، و ناتوان را رحم کنند، و به نیکوکار کمک دهند، و از گنهکار درگذرند. ( 1
خنیس که بامام ششم (ع) گفتم: حق مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود: هفت حق واجب که هر کدام واجبند که اگر از آن درگذرد از
ولایت خدا در گذشته و فرمانش را فروهشته و خدا عز و جل را در او بهره نباشد گوید: گفتم قربانت بمن بگو که کدامند؟ فرمود:
اي معلی راستش من بر تو نگرانم و ترسم آنها را ضایع کنی و با اینکه میدانی رعایت نکنی و عمل نکنی گفتم: لا قوه الا بالله.
فرمود: آسانتر همه اینکه بخواهی بر او آنچه براي خود میخواهی و بد داري برایش آنچه براي خود بد داري. حق دوم اینکه در نیاز
او دوندگی کنی و رضایش بجوئی و خلافش نکنی در گفته او، حق سوم اینکه با جان و مالت با او صله کنی و با دست و پا و
زبانت، حق چهارم اینکه چشم و راهنما و آئینه و پیراهنش باشی. حق پنجم اینکه: سیر نباشی و او گرسنه، و پوشیده نباشی و او
برهنه، و سیراب نباشی و او تشنه. و حق ششم: اینکه اگر همسر و خدمتکاري داري و برادرت ندارد خدمتکاران را بفرستی تا
جامهاش را بشوید و خوراکش را بسازد، و بسترش را بگسترد که در همه اینها با تو شریک است. و حق هفتم: اینکه بقسم او وفا
کنی، و دعوتش را اجابت کنی و بر جنازه او حاضر شوي، و در بیماریش از او عیادت کنی، و تنت را در نیاز او بکار اندازي و از او
نخواهی که از تو خواهش کند بلکه بانجام آن پیشدستی کنی، چون با او چنین کنی دوستی خود را باو وابستی و دوستی او را بخدا
13 - خصال در اربعماه امیر مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن برادرش را ( عز و جل. در امالی طوسی و اختصاص هم مانند آن آمده. ( 2
واندارد از او چیزي بخواهد پس از آنکه نیاز او را داند، پشتیبان هم، مهربان هم باشید، بهم بخشش کنید و منافق گونه نباشید که
14 - امالی طوسی: بسندش تا محمد بن مسلم که مردي از اهل جبل نزد من آمد و به همراه او ( میگوید آنچه بدان عمل نمیکند. ( 3
نزد امام ششم (ع) رفتیم، و هنگام بدرود بآن حضرت گفت: بمن سفارش کن، فرمود تو را سفارش کنم بتقواي از خدا و نیکی
1) خود ) کردن به برادر مسلمانت و بخواه برایش آنچه براي ص: 144
میخواهی و بد دار برایش آنچه براي خود بد داري، اگر از چیزي خواهد باو بده، و اگر خودداري کرد باو پیشنهاد کن، در هیچ
خوبی از او دلتنگ مشو که او هم از تو دلتنگ شود براي او باز و باش که او هم بازوي تو باشد، و اگر از تو دلگیر شد از او جدا
مشو تا خرده خرده کینه او را از دلش برآوري و اگر غائب شود در غیبتش جانب او را نگهداري، و اگر حاضر باشد در آستانش
15 - همان: بسندش تا امام باقر ( باش و بازو و پشت او شوي، و با او مهربان باش و او را ارجمند دار زیرا تو از او باشی و او از تو. ( 2
(ع) فرمود: باید تواناي شما کمک دهد به ناتوان شما، و توانگرتان توجه کند به فقیرتان و هر کس خیرخواه برادرش باشد بمانند
16 - همان: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: مسلمان بر برادر ( خودش، و نهان دارید اسرار ما را، و مردم را بما واندارید الخ. ( 3
صفحه 81 از 153
مسلمانش شش کار خوب را بایست است: سلامش دهد چون باو برخورد، و عیادتش کند چو بیمار شود، و بخیرش گوید چون
عطسه زند، و حاضرش شود چون بمیرد، و پذیرایش باشد چون دعوتش کند، و بخواهد برایش آنچه براي خود خواهد، و بد دارد
17 - محاسن: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) فرمود: شش خصلت باشد که هر که دارد در برابر خدا ( برایش آنچه براي خود بد دارد. ( 4
باشد از سمت راست، راستی که خدا دوست دارد مسلمانی را که بخواهد براي برادرش آنچه براي خود خواهد، و بد دارد براي او
آنچه براي خود بد دارد، و در باره ولایت باو نصیحت کند، و مقام مرا بشناسد، و بدنبال من گام بردارد، و چشم به سرانجام من
18 - همان: بسندش تا مالک بن اعین که گفت: امام ششم (ع) بمن رو کرد و فرمود: اي مالک شما براستی شیعه ( داشته باشد. ( 5
مائید، اي مالک بینمت که در باره فضیلت ما پر میگوئی؟ راستی کسی نتواند وصف خدا کند عظمت و قدرتش را بگوید، و
چنانچه آن را نتواند و براي خدا برترین نمونه است همچنان کسی نتواند وصف کند رسول خدا (ص) و فضیلت ما را و آنچه را خدا
از حقوق ما واجب کرده، و همچنین نتواند وصف کند حق مؤمن را و بجا آورد آن را از آنچه خدا براي مؤمن بر برادرش واجب
کرده است بخدا اي مالک چون دو مؤمن بهم برخورند و با هم دست بدهند پیوسته خدا تبارك و تعالی با مهر و آمرزش بآنها
نگرانست و گناهانشان از چهره و اندامهاشان فرو ریزد تا از هم جدا شوند، پس چه کسی تواند وصف کند خدا را و وصف کند
19 - سرائر: بسندي تا (1) کسی را که چنین مقامی نزد خدا دارد. ص: 145
امام ششم (ع) که میفرمود: مؤمن خدمتکار همدگرند، راوي گفت: من گفتم بیکدگر چه خدمتی کنند؟ فرمود: هزینه یک دگر را
20 - فقه الرضا: بدان خدایت رحمت کناد که حق برادران واجب و فرض است و باید جان و گوش و دیده و دست و ( بدهند. ( 2
پاي و همه اندام خود را فداي آنها کنید، آنان دژهاي شمایند که در سختیهاي دنیا و آخرت بآنها پناه برید، بر آنها فخر نفروشید و
از آنها دور نشوید، و با آنها مخالفت نکنید و غیبت آنها را نکنید و یاري و کمک بآنها را واننهید و جان و مال خود را براي آنها
دریغ نکنید، و براي دعاء بآنها رو بدرگاه خدا عز و جل آورید، و با آنها همراهی و برابري کنید در آنچه رواست، و یاریشان کنید
چه ستمکار باشند و چه ستمکش بوسیله دفاع از آنها (یعنی جلو ستم آنها را بگیرید و جلو ستم بر آنها را مترجم). ( 3) و روایت
است که پرسش شد عالم (ع) از اینکه کسی صبح کند و غمناك باشد و سبب غم خود را نداند؟ فرمود: چون این حال باو رسد
باید بداند که برادرش غمگین است، و همچنین اگر شادمان صبح کند بیسببی براي شادي، و از خدا یاري خواهیم براي اداي
حقوق برادران و آن برادر که چنین حقوقی دارد آنست که در کلیات دین و فروع آن با تو فرقی ندارد، و حق واجب باعتبار
نزدیکی و دوري برادرانست بهمدگر. ( 4) روایت دارم از عالم (ع) که برابر کعبه ایستاد و گفت: چه بزرگ است حقت اي کعبه، و
بخدا که حق مؤمن از حق تو بزرگتر است که ( 5) و روایت است که هر که هفت بار گرد کعبه طواف کند خدا شش هزار حسنه
برایش نویسد و شش هزار گناه از او زداید، و شش هزار درجه از او بالا برد، و برآوردن حاجت مؤمنی بهتر است از یک دوره
21 - مصباح الشریعه امام صادق (ع) فرمود: بزرگ نشمارد حرمت مسلمانان را جز ( طواف و یک دوره طواف تا ده تا را شمرد. ( 6
کسی که خدا حرمت او را بر مسلمانان بزرگ شمارد، و هر که حرمت رساتري نزد خدا و رسولش دارد بیشتر حرمت مسلمانان را
نگهدارد، و هر که حرمت مسلمانان را موهون سازد پرده ایمانش را دریده، ( 7) رسول خدا (ص) فرمود: از اجلال خدا باشد
بزرگداشت هم پیوندان در اسلام ( 8) و فرمود (ص): هر که بخوردسالان مهر نورزد و بزرگان را احترام نکند از ما نباشد، مسلمانی
را به ارتکاب گناهی که توبهپذیر است تکفیر مکن جز آن را که خدا در کتابش یاد کرده است. ( 145 النساء) راستی که منافقان در
22 - تفسیر امام: قول خدا عز و جل "صِ راطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ" ( درك اسفل دوزخند "و بکار خود پرداز که مسئول آنی. ( 9
فرمود: و راه آنها که نعمت دادي بر آنها بتوفیق در دین و طاعت خود، و آنها کسانیند که خداي تعالی فرموده آداب معاشرت-
69 : سوره النساء) و هر که فرمانبرد از خدا و رسولش هم آنانند که خدا بر ) (1) ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 146
آنها نعمت داده از پیغمبران و صدیقان و شهیدان و نیکان، و چه خوب رفیقانی باشند، سپس فرمود: مقصود از نعمت یافته، آنها
صفحه 82 از 153
نباشند که نعمت مال و تندرستی دارند و گر چه همه اینها نعمت ظاهره خدا باشند مگر نبینی که اینان گاهی کافران و فاسقان باشند
و مامور نشدید دعا کنید تا خدا شما را براهشان ارشاد کند، و همانا مامور شدید. که دعا کنید خدا شما را براه آنان ارشاد کند که
خدا بآنها نعمت داده بایمان بخدا و تصدیق رسول خدا (ص) و بولایت محمد و خاندان پاکش و به تقیه که سالم مانید از شر
بندگان خدا و از فزونی گناه دشمنان خدا و کفرشان و باینکه با آنها مدارا کنی و آنها را وانداري به آزار کردن خود و مؤمنان
دیگر، و یا شناخت حقوق برادران مؤمن زیرا هیچ مرد و زنی نباشد که دوستدار و پیرو محمد و خاندانش باشد و دشمن دشمنانشان
جز که خدا او را از عذاب خود در دژ استوار و زیر سپر نگهداري برگیرد، و هیچ مرد و زنی نباشد که با بندگان خدا بهترین مدارا
را داشته باشد، و در باطل آنها در نیاید و از حق بدر نشود جز که خدا نفس او را تسبیح سازد، و کردارش را پاکیزه کند و باو صبر
دهد در رازداري ما و تحمل خشم آنچه از دشمنان ما شنود، و ثواب کسی دارد که در راه خداي تعالی در خون خود بغلطد. و هیچ
بنده خدا نیست که خود را وادارد باداي حقوق برادرانش و تا تواند آنها را بپردازد، و هر چه در امکان دارد بآنها بدهد و از آنها
راضی باشد که از او درگذرند، و خرده بر آنها نگیرد، و از لغزشهاي آنان در باره خود چشم پوشد جز که خدا عز و جل روز قیامت
باو فرماید: اي بنده من حقوق برادرانت را پرداختی و بر آنها خرده نگرفتی در آنچه از آنها بستانکار بودي و من بخشندهتر و کریمتر
و سزاوارترم باینکه مانند کار تو را از مسامحه و بزرگ منشی انجام دهم، و من امروز حقی را که بتو وعده دادم بپردازم، و از فضل
واسع خود بر آن افزایم، و خرده نگیرم بر تو در تقصیر پارهاي از حقوق خودم، و او را بمحمد و خاندانش رساند و آنها هم او را در
23 - همان در تفسیر قول خدا عز و جل "و بدهید زکات را "یعنی از مال و جاه و نیروي خود، ( شیعه خوب خود درآورند. ( 2
زکات مال همراهی با برادران مؤمن تو است و زکات جاه و اعتبار اینست که آنها را برسانی بآنچه از آن در مانند براي ناتوانی خود
از هر نیازي که در دل دارند، و زکات نیرو کمک بآنها است که برادرت الاغش یا شترش در بیابان یا در راه افتاده و دادرس
میخواهد و دادرسی باو کمک ندهد تا بارش را بر آن بارکش نهد، و او را سوار کنی و برپا کنی تا بکاروان آداب معاشرت-ترجمه
جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 147 برسد، ( 1) و تو در انجام همه این کارها اعتماد داشته باشی موالات محمد و خاندان
پاکش و به اینکه خدا پاکیزه کند اعمالت را و چند برابر کند آنها را بسبب دوستیت با آنان و بیزاریت از دشمنانشان، ( 2) و رسول
خدا (ص) فرمود: بهمان ولایت تنها اعتماد نکنید و بدنبال آن واجبات خدا را انجام دهید، و حقوق برادران را بپردازید، و تقیه را
بکار بندید، که باین دو اعمال کامل شوند یا کمبود دارند (یعنی عدم رعایت این دو سبب کمبود اعمال خیر و شر شود مترجم).
-24 همان: آگاه باش که بزرگتر فریضه خدا بر شما پس از فرض دوستی و پیروي ما و دشمنی با دشمنان ما بکار بستن تقیه (3)
است در باره خودتان و برادران و آشنایان خودتان، و پرداخت حقوق برادران همکیش براي رضاي خدا. آگاه باش که براستی خدا
بیامرزد هر گناهی را بعد از این و خرده نگیرد، و اما در این دو تا کم باشد کسی که نجات یابد جز پس از رسیدن بعذابی سخت
جز اینکه مظلمه بگردن آنها افتد در برابر قصاص حقوقی که شما بر آنها دارید، و آن ظلم که بشما کردند، از خدا بترسید و خود را
25 - جامع الاخبار: رسول خدا (ص) ( براي ترك تقیه دچار دشمنی خدا نکنید و نه براي تقصیر و اداي حقوق برادران خود. ( 4
فرمود: مؤمن بیتقیه چون تن بیسر است، و مؤمنی که رعایت نکند حقوق برادران مؤمن خود را چون بیخردیست که با چشمش
نبیند، و با گوشش نشنود، و زبانش از بیان مقصودش لال است، و با دلیل از خود دفاع نتواند، و بدستش کوبشی ندارد، و پایش از
جا نجنبد و پاره گوشتی را ماند که هیچ سودي ندارد، و هدف همه بدآوردها است، و از این رو مؤمنی که حقوق برادرانش
نشناسد، حقوق آنها را از دست بدهد و چون تشنهایست در برابر آب خنک که ننوشد تا بمیرد و چون آدمی است که همه حلی
دارد و آنها را براي دفع بدي و جلب خوبی بکار نیندازد و فاقد هر نعمت و دچار هر آفت است. ( 5) امیر مؤمنان (ع) فرمود: تقیه
بهترین کار هر مؤمن است که خود و برادرانش را با آن از فاجران حفظ میکند و انجام حقوق برادران اشرف اعمال پرهیزکارانست
و جلبکننده دوستی فرشتههاي مقرب و شوق حوریان زیباچشم است. ( 6) و حسن بن علی (ع) فرمود: راستی تقیهاي که خدا امتی
صفحه 83 از 153
را اصلاح کند بدان صاحبش مانند همه ثواب اعمال آنها را دارد، و تارك که مایه هلاك امتی شود شریک گناه هلاكکننده آنها
باشد، حقشناسی برادران، دوستی با خداي رحمانست و بزرگ کند تقرب به ملک آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
26 - اختصاص: بسندش ( الانوار، ج 1، ص: 148 دیان را و ترك اداي آنها دشمنی خدا و کماعتباري نزد کریم منان را بار آورد. ( 1
تا رسول خدا (ص) که مسلمان را بر مسلمان شش حق است: سلام در برخورد با او، و عافیت گفتن نزد عطسه او، و عیادت در
بیماري او، و پذیرش دعوت او، و حضور در وفات او، و دوست دارد برایش هر چه براي خودش دوست دارد و در پشت سر
27 - همان: بروایتی از امام رضا (ع) که فرمود: اي عبد العظیم سلام مرا به دوستانم برسان و بگو بآنان که ( خیرخواه او باشد. ( 2
شیطان را بر خود راه ندهند و فرمانشان بده براستی در حدیث، و پرداخت سپرده و بگو ترك کنند جدال را و خاموش باشند از
آنچه سودیشان ندارد، و بهم رو آورند و با هم دیدار کنند که مایه نزدیکی بمن است، و همدیگر را تکه پاره نکنند که من سوگند
خوردم با خود هر که چنین کند و یکی از دوستانم را بخشم آورد دعا کنم تا خدا او را در دنیا بسختی عذاب کند و در دیگر سرا از
زیانکاران باشد، و بآنها بفهمان که خدا نیکان را آمرزد و از بدکارانشان درگذرد جز آنکه برایم شریکی آورد (یعنی در امامت) یا
بیازارد یکی از دوستانم را، یا بدي او را در دل گیرد که خدا او را نیامرزد، تا برگردد و اگر برگشت که خوب و گر نه ایمان را از
28 - کتاب قضاء حقوق از صوري: ( دلش برکند، و از ولایت من بدر شود، و بهرهاي از ولایت ما ندارد و پناه بخدا از این وضع. ( 3
امیر مؤمنان در سفارش خود برفاعه بن شداد بجلی قاضی اهواز در نامهاي که باو فرستاد فرمود: تا توانی با مؤمن سازش کن که
پشتیبان او خداست و خودش نزد خدا ارجمند است، و ثواب از خدا دارد، و ستمکارش خصم خداست، و تو خصم او مباش. ( 4) و
رسول خدا (ص) فرمود: مؤمن واندارد که برادرش از او خواهش کند با اینکه نیازش را میداند. ( 5) و فرمود (ص): خطاب بمؤمنان:
همدگر را دیدار کنید و با هم مهربان باشید و بهم ببخشید، و چون منافق نباشید که بگوید و عمل نکند و بسندش از جعفر بن محمد
عاصمی که گفت با گروهی از یاران بحج رفتم و وارد مدینه شدم و یک جایی را برایم انتخاب کردند که منزل کنیم و امام هفتم
پیشواز ما آمد و بدنبالش خوراکی بود، و میان نخلها نشستیم و آن حضرت هم آمد و نشست و طشت و اشنان (گرد دستشوئی)
آورد و دو دست خود را شست و طشت را از سمت راستش گرداند تا نفر آخر ماها و آنگاه بازگرداند از سمت چپش تا بآخر ما
1) خوراك را پیش آورد و با نمک شروع کرد و ) رسید، سپس ص: 149
سپس فرمود: بسم الله بخورید و دوم لقمهاش از سرکه بود، و پس از آن یک شانه بریان آورده فرمود: بخورید بسم الله این
خوراکیست که خوش میداشت رسول خدا (ص) سپس آبگوشت با مزه سرکه آورد و فرمود: بخورید بسم الله که خوراکی است که
امیر مؤمنان (ع) دوست داشت، سپس گوشتی که بادنجان در آن سرخ شده بود آورد و فرمود: بخورید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این
خوراك را حسن (ع) دوست میداشت، سپس ترید ماست آورد و فرمود: بخورید بسم الله این خوراك را حسین (ع دوست میداشت
و خوردیم، و آنگاه دندهها سرد شده آورد و فرمود: بخورید این خوراك را علی بن الحسین (ع) دوست میداشت سپس پنیر با
خوشبوکننده آورد و فرمود: بخورید، بسم الله این خوراکی است که ابو عبد الله (ع) خوش میداشت سپس حلواء آورد و فرمود:
بخورید این خوراکی است که خوش دارم، و سفره را برداشتند. یکی از ما رفت تا آنچه زیر سفره ریخته بود برچیند آن حضرت
فرمود: دست باز دار، این کار در خانه وزیر سقف میباشد، ما در اینجا زیر آسمان آن سهم پرندهها و بهائم است، سپس خلال
آوردند و فرمودند حق خلال کردن اینست که زبانت را در دهانت به چرخانی و آنچه پذیرا شد فرو دهی و آنچه بجا ماند خلال
کنی، و طشت آوردندش و آغاز کرد باول کسی که سمت چپش بود تا بدان برگشت و شست و سپس شست هر که در سمت
راستش بود تا پایان. سپس فرمود: اي عاصم شما در صله و همراهی با هم چگونه باشید؟ گفتم: بهتر از هر کس، فرمود: آیا کسی از
شماها بدکان برادرش یا خانه او میرود در وقت تنگی دست خود و کیسه پول او را در میآورد و هر چه نیاز دارد بردارد و کسی
جلوش را نگیرد و کارش را زشت نشمارد؟ گفت: نه، فرمود: پس شما آن طور که من دوست دارم با هم صله ندارید گویم این
صفحه 84 از 153
بروایت دیگري در باب کلیات آداب خوردن گذشته. ( 2) و از همان کتاب بسندش که امام ششم بمفضل فرمود: اي مفضل چگونه
است وضع شیعه در میان شماها گفتم: قربانت چه بسیار خوب بهم صله کنند و بهم نیکی کنند، فرمود: یکی از شماها نزد برادرش
میرود و دست در کیسه او میکند و هر چه نیاز دارد برمیدارد و او تو رویش نمیایستد و درد بدل نمیشود؟ گوید: گفتم: نه بخدا باین
وضع نیستند، فرمود: بخدا اگر چنین بودند و همه شیعه جعفر بن محمد بر سر ران گوسفندي فراهم میشدند جواب همه را میداد
(یعنی تا این اندازه برکت میافتد). ( 3) و بسندش از امام صادق (ع)، فرمود: خدا عبادتی نشده بهتر از اداء حق مؤمن، ( 4) و فرمود:
راستی براي خداي تعالی حرمتها است: حرمت قرآن، حرمت رسول الله، حرمت بیت آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
الانوار، ج 1، ص: 150 المقدس و حرمت مؤمن. ( 1) و بسندش از عبد المؤمن انصاري که گفت: نزد امام کاظم (ع) رفتم و محمد
بن عبد الله بن محمد جعفی نزد آن حضرت بود و من بوي لبخند زدم، حضرتش فرمود: دوستش داري؟ گفتم: آري و دوستش
ندارم جز بخاطر شما، فرمود: او برادر مؤمن تو است، برادر مادري و پدري، ملعونست کسی که با برادرش دغلی کند، ملعون است
کسی که خیرخواه برادرش نباشد، ملعونست آنکه در بروي برادرش ببندد، و ملعونست آنکه غیبت کند برادر خود را. ( 2) و بسندش
که پرسش شد امام رضا (ع) از حق مؤمن بر مؤمن؟ فرمود: از حق مؤمن بر مؤمن است که از دل دوستش بدارد، و با مالش با او
همراهی کند، و یار او باشد در برابر ستمکارش و اگر غنیمتی به مسلمانان رسد و او غائب باشد سهمش را بستاند، و چون بمیرد سر
گورش برود، و ستمش نکند و با او دغلی نکند و باو خیانت نکند، و او را وانگذارد و غیبتش نکند، و دروغگویش نشمارد و باو
اف نگوید، و اگر گفت دوستی آنها از هم ببرد و اگر باو گفت تو دشمن منی یک دگر را کافر شمردند، و اگر باو تهمت زد ایمان
در دلش آب شود و نابود گردد چنانچه نمک در آب نابود گردد و هر که مؤمنی را خوراك دهد بهتر است از آزاد کردن یک
بنده، و هر که مؤمن تشنهاي را سیراب کند خدایش از شراب سر بمهر بهشت سیراب کند، و هر که مؤمن برهنهاي بپوشاند خدایش
از سندش و دیباي بهشت بپوشاند و هر که بمؤمن وامی دهد براي خدا عز و جل بجاي صدقه محسوب است تا آن را بوي بپردازد و
هر که گره از کار مؤمنی در دنیا بگشاید خدا گره گرفتاري آخرتش بگشاید. هر که از مؤمن حاجتی برآورد بهتر است از اینکه
روزه دارد و در مسجد الحرام معتکف شود، و همانا که مؤمن چون ساق تن جامعه است (که جامعه بوجود او استوار است مترجم) و
راستی که امام باقر (ع) فرمود: او در روي کعبه، سپاس خدا را که تو را ارجمند و شریف و بزرگوار ساخته و پناهگاه مردم نموده و
وسیله امنیت، و بخدا که حرمت مؤمن بزرگتر از حرمت تو است. مردي از اهل جبل بآن حضرت وارد شد و بر او سلام داد و هنگام
بدرود بآن حضرت گفت بمن سفارشی کن و آن حضرت فرمود: سفارشت کنم به تقوي در برابر خدا، و به نیکی کردن برادر
مؤمنت پس دوست بدار برایش هر چه براي خود دوست داري و اگر از تو خواست باو بده، و اگر خودداري کرد باو پیشنهاد کن،
از او تنگدل مباش که از تو تنگدل نیست و بازوي او باش و اگر از تو دلخور شد از او جدا مشو تا دلش را بدست آري و کینهاش
بدر آري، و اگر غایب شد در غیبتش او را بپا و اگر حاضر است باو بچسب و پشتش باش و دیدارش کن و ارجمندش دار آداب
معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 151 و باو مهر ورز که او از تو است و تو از او، و افطار دادنت به برادر
29 - نوادر راوندي: بسندش تا رسول خدا (ص) که ( مؤمنت و شاد کردن او بهتر است از روزه داشتن و ثواب بالاتري دارد. ( 1
فرمود: مؤمن آئینه برادر مؤمن است، خیرخواه او باشد چون از او غایب گردد و چون حاضر او باشد بزداید از او هر چه را بد دارد و
30 - من گویم بنقل از خط شیخ شهید ره باین صورت یافتم، بسندي تا امام ششم (ع) که فرمود: ( در مجلس جا برایش باز کند. ( 2
نه، بخدا مؤمن نباشد کسی تا چون پیکر برادر مؤمن خود باشد که اگر رگی دردمند شد بضربتی همه رگها بدنبال او باشند ( 3) و از
آن حضرت است (ع) که فرمود: هر چیزي را بچیزي آسایش باشد، و مؤمن را به برادر مؤمن خود آسایش چنانچه پرنده را
بهمگنانش، ( 4) و از امام باقر (ع) است که فرمود: مؤمنان در نیکی بهم و مهر بهم و دلسوزي بهم چون یک پیکرند که چون دردي
دارد همه اعضاء او بیخواب شوند و تب کنند. ( 5) (و بدنبال روایت معلی بن خنیس است در پرسش از حقوق مؤمن که ترجمه آن
صفحه 85 از 153
در شماره 12 گذشت مترجم) تا گوید فرمود: دوست دار براي برادر مسلمانت آنچه براي خود دوست داري، و چون نیازمندي از او
بخواه و چون از تو خواست باو بده، و از خیر او تنگدل مشو که براي تو تنگدل نشود، پشت او باش که او هم پشتیبان تو است در
غیبتش او را بپا اگر حاضر است دیدنش کن و والایش شمار و ارجمندش دارد که او از تو و تو از او باشی و اگر از تو گله دارد از
او جدا مشو تا کینهاش را بدر آري، و اگر خیري باو رسید خدا عز و جل را سپاس گو و اگر گرفتار شد باو بده و از او در خور و باو
یاري کن. ( 6) مضر بن قاموس گفت که: بامام هفتم گفتم بمن خبر رسیده که از پدرت حسین که یکی از براي حاجتی نزد او آمد
و باو گفتند آن حضرت معتکف است: و او بنزد امام حسن (ع) رفت و این را باو گفت و آن حضرت فرمود: ندانست که راه رفتن
براي انجام حاجت مؤمن تا برآوردنش بهتر است از اعتکاف دو ماه پیاپی در مسجد الحرام با روزه آن سپس امام هفتم (ع) فرمود: و
31 - امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) که مسلمان را بر مسلمان شش خصلت خوب است: ( از اعتکاف در همه روزگار. ( 7
سلام در برخورد با او، پذیرش از دعوت او، عافیت باش گفتن در عطسه او، و عیادت در بیماریش، و حضور بر سر مردهاش، و اینکه
32 - همان بسندي تا رسول خدا (ص) (بهمان مضمون 31 و در آخرش افزوده) و بد ( بخواهد برایش هر چه براي خود میخواهد. ( 8
دارد برایش آنچه براي خود بد دارد در پشت سر او که غایب است. ص:
-33 همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر که همراه مؤمنی شود تا چهل گام خدا روز قیامت حال او را از وي پرسد. (1) 152
-34 همان: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: هر که همسفر مؤمن باشد و در راه ازو جلو بیفتد تا چشمرسش نباشد بخونش (2)
35 - کنز کراچکی: بسندش ( کشیده و بکشتن او کمک کرده (در صورتی که بواسطه تنها گذاشتن وي باو آسیبی رسد مترجم). ( 3
36 - همان: بسندش تا ( تا امام ششم (ع) فرمود ملعونست ملعون مردیکه برادرش به او پیشنهاد صلح کند و با او صلح نکند. ( 4
رسول خدا (ص) فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد که از آنها بري نشود جز باداي آنها یا گذشت حقدار: از لغزشش
درگذرد، به اشکش رحم آورد، عورتش را بپوشاند (یعنی هر عیبی را) و لغزش او را ببخشد و عذرش را بپذیرد، و در غیبتش از او
دفاع کند، و پیوسته اندرزش دهد، و دوستی او را حفظ کند، و آنچه بر عهده گرفته رعایت کند، و در بیماریش عیادتش کند، و بر
سر مردهاش حضور یابد، و دعوتش را بپذیرد، و هدیهاش را قبول کند و صلهاش را عوض دهد، و نعمتش را قدردانی کند، و خوب
یاریش کند، و همسرش را نگهداري کند، و حاجتش را برآورد و درخواستش را بانجام رساند، عطسهاش را خیر باشد گوید، و
گمشدهاش رهنمائی کند، و سلامش را جواب دهد و خوش به او گوید و انعامش را (بدیگري) برآورده کند، و سوگندش را باور
کند، و دوستش را دوست بدارد و با او دشمنی نکند و یاریش کند چه ظالم باشد و چه مظلوم یاري او در ستمکاریش اینکه او را از
ستمش برگرداند، و در مظلومی او اینکه کمکش کند حقش را بستاند، و او را تسلیم دشمن نکند، و واگذارش نکند بترك یاري او
و دوست بدارد برایش هر خیري که براي خود دوست دارد و بد دارد برایش هر بدي که براي خود بد دارد. سپس فرمود: (علی
علیه السلام) که شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود یکی از شماها از حق برادرش چیزي کم گذارد و روز قیامت از او مطالبه شود و بر
37 - همان: بسندش از رسول خدا (ص) فرمود: اعمال مردم در هر هفته دو بار عرضه شوند، روز ( له و علیه او حکم صادر گردد. ( 5
دوشنبه و روز پنجشنبه و براي هر بنده مؤمنی آمرزش دارند جز کسی که با برادر دینی خود بددلی دارد، و گویند آن دورا رها کنید
38 - عده الداعی از آنها علیهم السلام: فرمود: حقیقت ایمان بنده خدا کامل نشود تا دوست ( تا وقتی با هم صلح و سازش کنند. ( 6
دارد برادر مؤمن خود را و از آنها است علیهم السلام که شیعه ما دوستان یک دیگرند و بخشندههاي بهم بخاطر ما. آداب معاشرت-
1) و عبد المؤمن انصاري گفته نزد امام کاظم (ع) رفتم و محمد بن عبد الله بن ) ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 153
محمد جعفري خدمتش بود و من روي وي لبخند زدم و آن حضرت فرمود: دوستش داري؟ گفتم آري و دوستش ندارم جز بخاطر
شما، فرمود: او برادر تو است، مؤمن برادر پدر مادري مؤمنست ملعونست ملعون کسی که برادرش را متهم سازد، ملعونست ملعون
کسی که با برادرش دغلی کند، ملعونست ملعون کسی که خیرخواه برادرش نباشد، ملعونست ملعون کسی که خودخواه باشد بر
صفحه 86 از 153
ضرر برادرش ملعونست ملعون کسی که خود را نهان دارد از برادرش، ملعونست کسی که غیبت و بدگوئی کند از برادرش. ( 2) و
از پیغمبر است (ص) که محکمترین دستگیرههاي ایمان دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خداست. ( 3) و امام صادق (ع) فرمود:
هر چیزي بچیزي آسایش دارد و مؤمن به برادر مؤمنش آساید چنانچه پرنده بهمگنان خود، آیا آن را ندیدي و فرمود: مؤمن برادر
مؤمنست، چشم او است آئینه او است، و رهنماي او است، خیانتش نکند، گولش نزند، ستمش نکند، و دروغگویش نشمارد و او را
39 - کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: حق مؤمن بر برادر مؤمنش اینست که سیر کند گرسنگی او را، و بپوشاند ( غیبت نکند. ( 4
عورتش را، و بگشاید گره اندوهش را، و بپردازد وامش را، و چون بمیرد جاگیر او شود در خاندان و فرزندش. ( 5) بیان: ... بپوشاند
عورتش، و آن هر آنچه باشد که پیدا بودنش شرمآور است و واجب از آن براي مرد همان پیش و پس است و براي زن همه تن جز
آنچه برکنار شده، و کنیز هم چون آزاد است مگر در باره سرش ولی در اینجا مقصود اعم از آنست و آن پوشش متعارفی است که
اهل آن باشد و عادت همگنان او است ( 6) و در روایتی چون قول آن حضرت (عورت مؤمن بر مؤمن حرام است) تفسیر شده به
40 - کافی: بسندش تا معلی ( عیوب، و در اینجا هم احتمال بعیدي دارد ". پرداخت وام "فراگیر زندگی و پس از مرگ است ... ( 7
بن خنیس که گفتیم بامام ششم (ع) حق مسلمان بر مسلمان چیست؟ فرمود: هفت حق لازم که هر کدام بر او واجبند و اگر یکی را
هم نادیده گیرد از ولایت و طاعت خدا بدر شود، و خدا را از او بهره بندگی نباشد، گفتم، قربانت آنها چیستند فرمود: اي معلی من
بر تو نگرانم میترسم نادیده گیري و منظور نداري بدانی و بکار نبندي، گفتم: لا قوه الا بالله. فرمود: کمترین آنها اینکه بخواهی
برایش هر چه براي خود خواهی و بد داري برایش هر ص: 154 چه براي
خود بد داري. ( 1) و حق دوم اینکه کناره کنی از خشم او و دنبال رضایش باشی و فرمانش را ببري. حق سوم: اینکه با جان و مال و
زبان و دست و پایت باو کمک کنی. حق چهارم: اینکه چشم او باشی، رهنماي او باشی و آئینهاي نمودار او باشی. حق پنجم اینکه
سیر نباشی و او گرسنه، و سیراب نباشی و او تشنه و تن پوشیده نباشی و و او برهنه. حق ششم اینکه اگر خدمتکار داري و او ندارد
باید خدمتکارت را بفرستی تا جامهاش را بشوید و خوراکش را بسازد و بسترش را بگسترد. حق هفتم: اینکه سوگندش انجام دهی،
و دعوتش بپذیري، و بیمار شد عیادتش کنی و بر سر مرده او حاضر شوي و چون بدانی نیازي دارد بانجام آن پیشدستی کنی و او را
وانداري تا آن را از تو خواهش کند ولی زود پیشدستی کن، و چون چنین کردي ولایت خود را بولایت او وابستی و ولایت او را
بولایت خودت. ( 2) روشنگري: واجبند بمعنی استحباب اکید زیرا گمان ندارم کسی بیشتر آنچه ذکر شده واجب داند، با اینکه
حرجی سخت را دامنگیر باشند، ولایت خدا یعنی محبت یا نصرت او سبحانه، در نهایه گوید ولایت بفتح واو در نسب و نصرت و
آزادکننده آید و با کسره آن در امارت و رابطه آزاد شده و موالات وابستگی بقومی باشد (و از قاموس هم نزدیک بهمین تفسیر را
با برخی مشتقات آورده). (قوله و نباشد براي خدا در او بهره) یعنی هیچ عملش بخدا نرسد و آن را نپذیرد یا اینکه از سعادتمندانی
نیست که حزب اللهاند بلکه از اشقیاء است که حزب شیطانند، و اینها همه مبالغه است و مقصود اینست که بنده خالص خدا نیست، و
ظاهر اینکه این حقوق نسبت به مؤمنان کامل مقرر است یا برادري که او را در راه خدا ببرادري خود انتخاب کرده، و گر نه رعایت
همه این حقوق براي همه شیعیان حرجی است بزرگ بلکه نشدنی جز اینکه گفته شود مقید بامکانست بر وجه آسان که زیانی بحال
او نداشته باشد، و بهر حال امریست بزرگ و عمل بدان دشوار و فرمانبري از آن سخت جز بتایید خدا سبحانه. قوله "من بتو نگرانم"
یعنی میترسم که عمل نکنی یا بتو مهربانم و آنها را بتو نگویم که مبادا آنها را نادیده بگیري و حفظ نکنی و فراموش کنی، یا روایت
نکنی و عمل نکنی، و بهر تقدیر دلالت دارد که جاهل معذور است، و در آن شکی نیست اگر راه دانستن ندارد، ولی اشکال اینست
که چگونه یاد ندادن باو و کندي در آموختن او توجیه میشود و گر چه مانند آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار،
1) آن در باره ترك بیان وجوب غسل در احتلام زنها نیز آمده، و نهی شده از تعلیم این حکم به آنها تا آن را ) ج 1، ص: 155
دستآویز خود نسازند (در غسل براي زنا) با اینکه ظاهر بیشتر آیات و اخبار دلالت دارند بر وجوب تعلیم و هدایت و ارشاد گمراه
صفحه 87 از 153
و نادان بویژه در باره ائمه علیهم السلام در صورتی که ترس و تقیه هم در میان نباشد که ظاهر مقام این حدیث است، و البته که
خداي تعالی فرموده: ( 159 :) راستی آنان که کتمان کنند آنچه را از بینه و هدایت فرو فرستادیم که آن را براي مردم در کتاب
روشن کردیم هم آنانند که خدا لعنتشان کند و همه لعنکنندهها و نمونه آن بسیار است. و میتوان دو جواب داد یکم اینکه غرض
امام از خودداري از بیان این نبوده که از آن درگذرد بلکه براي تشنه کردن طرف بوده بگوش دادن و بزرگ شمردن مطلب و اینکه
کار سختی است و میترسم بکار نبندي و کیفر بینی و نفرمود که من آن را بتو نمیگویم بدین جهت و نفرمود که تا ندانی معذوري
بلکه مطلب را چند باره مورد تاکید قرار داد تا او را بهتر وادار بعمل کند چنان که اگر امیر خواهد یکی از غلامان و خدمتکارانش
را بکار سختی فرمان دهد پیش از صدور فرمان باو گوید: میخواهم فرمان دشوار و بزرگی بتو دهم و میترسم که بکار نبندي که
دشوار است و غرضش ذکر نکردن آن نیست بلکه تاکید در بکار بستن آنست. دوم اینکه این بیان امام مؤید آنست که این امور
مستحبند نه واجب، و وجوب بیان همه مستحبات براي مردم خصوص کسی که بیم آنست بدان عمل نکند معلوم نیست بویژه اگر
امام آن را ببرخی مردم گوید و مایه شیوع حکم و روایت آن گردد، و میان مردم متروك نماند و بسا که نگفتن آن در صورتی که
آن را سبک شمارند بهتر باشد و بحال شنونده اصلح باشد، زیرا ترك مستحب نشنیده بهتر است از شنیدن آن و بیاعتنائی بدان، و
این دو وجه که بخاطر رسید هر دو خوبند و شاید یکی روشنتر و بهتر و محکمتر باشد. ( 2) و اینکه راوي گفت: لا قوه الا بالله، اظهار
ناتوانی از طاعت خداوند است چنانچه شایدش و درخواست توفیق از حضرت او است در ضمن. اجتناب از خشم برادر در جز امري
که مایه سخط باشد چنانچه طلب رضاي او هم بدان مقید است و هم اطاعت امرا و عدم ذکر این قید مؤید آنست که مقصود از
برادر برادر کامل و صالح است که از ارتکاب غیر رضاي خدا غالبا بدور است کمک با جان تلاش بدنی است در نیازهاي او با مال
بهمراهی و ایثار و انفاق و پرداخت وام و مانند آنها پیش از درخواست و پس از آن و نخست بهتر است، و کمک با زبان بوساطت
میان مردم و بدرگاه خدا و بدعا و جلوگیري از غیبت او ستایش او در مجالس و ارشاد او بمصالح دین و دنیا و هدایت و تعلیم او.
1) (و پس از تفسیر برخی الفاظ حدیث گوید) ابرار قسم و ) ص: 156
سوگند اینست که اگر او را قسم داد براي کاري انجامش دهد یا بر خبري که قسم خورد بخدا تصدیقش کند. تا گوید مشهور میان
اصحاب اینست که مستحب است بکار بستن چیزي که دیگر ویرا بدان قسم دهد در صورتی که کار مباحی باشد و استحباب آن
مؤکد است ولی در مخالفتش کفاره بر طرفین نیست ( 2) و در روایت مرسله ابن سنانست از امام چهارم (ع) که هر گاه کسی
برادرش براي انجام کاري قسم داد و او عمل نکرد بر قسم دهنده کفاره یمین باشد، و این قول برخی عامه است و شیخ این حدیث
را حمل بر استحباب کرده است و بقولی معنی ابرار قسم اینست که عمل کند بوعدهاي که از طرف او بدیگران داده براي انجام
حاجتی و برایش بدان وفا کند و این توجیه بروشنی سست است. صله کردي ولایتت را بولایت او "یعنی دوستی خود را بدوستی او
پیوستی و بر عکس دوستی میان شما پا برجا شده و تو وسیله آن شدي یا بمقتضاي ولایتی که مؤمنان بهم دارند عمل کردي که
خداي تعالی فرموده: ( 71 : برائه) مردان مؤمن و زنان با ایمان اولیاء یک دیگرند "و بسا که مقصود از ولایتشان دوستداري آنها با
ائمه علیهم السلام باشد یعنی برادري خود را که از جهت ولایت با ائمه است محکم کردي، و در روایت خصال است که صله
41 - کافی: بسندش تا عبد الاعلی بن اعین که اصحاب ما ( کردي ولایت خود را بولایت او و ولایت او را بولایت خدا عز و جل. ( 3
بامام ششم (ع) نامهاي نوشتند و چیزها پرسیدند و بمن فرمودند تا از وي بپرسم حق مسلمان را بر برادرش و پرسیدم و به من جواب
نداد و چون آمدم تا وداعش کنم گفتم از تو پرسشی کردم و جوابم ندادي فرمود: راستش میترسم کافر شوید، از سخت واجبات
خدا بر خلقش سه تا است انصاف دادن کسی از طرف خود تا آنکه نپسندد براي برادرش از طرف خود جز آنچه بپسندد براي
خودش از طرف او ما و همراهی کردن با برادر در مال، و یاد خدا در هر حال نه بصرف گفتن سبحان الله و الحمد لله بلکه وقتی
بحرام خدا برخورد و یاد او کند و آن را وانهد و ترك کند. روشنگري "بمن جواب نداد "دلالت دارد بر جواز پس انداختن بیان
صفحه 88 از 153
حکم از وقت پرسیدن براي مصلحتی چون مصلحتی که ما در وجه اول توضیح روایت گذشته بیان کردیم، و بعلاوه میتوان گفت:
چون در اینجا پرسش صادر از اهل کوفه بوده و جواب پس از رفتن پیامآور بآنها میرسیده از وقت پرسش هم پس نیافتاده ". کافر
شوید "بقولی یعنی دانسته مخالفت کنید و این یک معنی کفر است و من گویم: آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار،
1) شاید مقصود از آن شک در حکم یا در باره ما باشد براي دشواري و گرانی حکم، یا اینکه آن را خوار شمارید ) ج 1، ص: 157
که خود در معرض کفر است یا خود کفر است بیک معنا و مؤید وجه دوم گذشته است و اما دنبال خبر مانندش بچند سند در باب
انصاف و عدل (از کافی) گذشته "یاد خدا در هر حال "گر چه از حقوق مردمی نیست ولی در ضمن بیان شده پس از ذکر دو حق
مؤمن چون که حق خدا عظیم است و بسا اشاره است باینکه حق مؤمن هم از حقوق خدا است با اینکه یاد خدا در هر حال مؤید
42 - کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: خدا عبادتی نشده بهتر از اداي حق مؤمن بیان: گویا اداي ( اداي حق مؤمن هم هست. ( 2
حق امامان هم در حقوق مؤمنان وارد است زیرا که آنان علیهم السلام برتر مؤمنانند و کاملتر آنان بلکه مؤمنان بحق همانها باشند.
-43 کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود حق مسلمان بر مسلمان اینست که سیر نباشد و برادرش گرسنه، و سیراب نباشد و (3)
برادرش تشنه، و پوشیده نباشد و برادرش برهنه پس چه اندازه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمانش و فرمود بخواه براي برادر
مسلمانت هر چه براي خود خواهی، و اگر نیاز داري از او بخواه، و اگر از تو خواست باو بده و خیري را از او تنگ مگیر و او هم از
تو تنگ نگیرد، پشت او باش که او هم پشت تو است، چون غایب شود او را در غیبت او واپا، و چون حاضر باشد دیدنش کن و
والایش شمر و ارجمندش دار که او از تو است و تو از او اگر از تو گله دارد از او جدا مشو تا دلش را بدست آري، و اگر خیري باو
رسد تو خدا را سپاس کن، و اگر گرفتار شود کمکش کن، و اگر در کیدي گرفتار است باو کمک کن، و چون کسی ببرادرش
اف گوید و اظهار نفرت کند دوستی میان آنها از هم ببرد، و چون به او گوید: تو دشمن منی یکیشان کافر باشد، و چون باو تهمت
زند ایمان در دلش نابود گردد چنانچه آب در نمک. راوي گفت: بمن رسیده که فرمود (ع) راستی نور مؤمن بدرخشد براي اهل
آسمان چنانی که اختران آسمان بدرخشند براي اهل زمین، و فرمود: براستی مؤمن دوست خداست کمکش کند و برایش بسازد، و
جز حق برایش نگوید، و از جز او نترسد. ( 4) روشنگري: ... و اگر نیاز داري از او بخواه "دلالت دارد که سؤال از برادر مسلمان
بدي ندارد، و وام و بخشش را شامل شود "و خیري از او تنگ مگیر "یعنی خیري که باو رسد تو را دلتنگ نکند و بقولی یعنی
خیري را از پس مینداز و معنی یکم بهتر است (و بیاناتی ادبی و لغوي در باره این جمله دارد که ترجمهاش سود عمومی ندارد
مترجم "). چون غیبت "بمسافرت یا بهر طوري او را واپا در باره مال و خاندان و آبرویش. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم
1 ")او از تو است و تو از او "یعنی از یک سرشتید یا بمعنی همراهی کامل در روش و مذهب و شیوه ) بحار الانوار، ج 1، ص: 158
است چنانچه از تفسیر قول پیغمبر (ص) در باره علی (ع) گفتند که: علی از من است و من از علی، و در نهایه در شرح حدیث هر
که دغلی کند، از ما نباشد گفته: یعنی بروش و مذهب ما نباشد و بسنت ما دست نینداخته ". تا دلش بدست آري "یعنی کینه و
خشمش را خرد خرده با لطف از دلش بدر آري ... ( 2) و در نسخهاي (سمیحته) است یعنی تا طلب کرم و بخشش از او کنی و بسا
که تصحیف است از نسخه یکم، بدلیل نسخه چند کتاب (که نام برده ")و چون در معرض کید باشد "از طرف کسی و خواهد باو
زیانی رساند در دفاع باو کمک کن، و او را بوي وامگذار تا گوید و بقولی یعنی اگر چاره جوید در دفع بلاء از خودش بوجه
مؤثري کمکش کن، و دور باشد، و در مجالس صدوق است که: و اگر گرفتار شد باو کمک کن و چاره بجو، و علی بن ابراهیم در
تفسیرش بسندي از امام ششم آورده که فرموده: خدا فرض کرده تمحل را در قرآن، گفتم: قربانت تمحل چیست؟ فرمود: اینکه
روي و آبرویت گستردهتر باشد از روي و آبروي برادرت و براي او چارهجوئی کنی و اینست تفسیر قول خدا ( 114 سوره النسا)
خیري نیست در بسیاري نجواشان الخ و در کتاب مؤمن است که اگر گرفتار شد باو بده و از او تحمل کن و کمکش کن".
یکیشان کافر باشد "زیرا اگر راست گوید طرف خطاب او بواسطه دشمنی با برادر مؤمن از ایمان بدر است و اگر دروغ گوید
صفحه 89 از 153
گوینده که تهمت ببرادرش زده بدر باشد، و این یکی از معانی کفر است در برابر ایمان کامل چنانچه شرحش گذشت و باز هم
بیاید ان شاء الله در نهایه گفته در حدیث است: هر که به برادرش گوید: اي کافر کفر باریکی از آن دو باشد زیرا اگر راست گفته
که طرف او کافر است و اگر دروغ گفته خودش کافر شده که برادر مسلمانش را تکفیر کرده و کفر دو صنف است کفر باصل
ایمان که ضد آنست و دیگري کفر بفرعی از فروع ایمان که از اصل ایمان بدر نشود و بقولی کفر چهار جور است: کفر انکار که
اصلا خدا را نشناسد و باو اقرار نکند، و کفر جحود مانند کفر شیطان که خدا را بدل شناسد و بزبان انکار کند، و کفر عناد که خدا
را بدل شناسد و بزبان هم اقرار کند ولی از روي حسد و تجاوز دین او را نپذیرد چون کفر ابی جهل و همگنانش و کفر نفاق و آن
اقرار بزبانست و انکار بدل هروي گوید از از هري پرسیدند کسی میگوید قرآن مخلوق است او را کافر نامی؟ پاسخ داد آنچه گوید
کفر است بازش پرسیدند تا سه بار و همان را پاسخ داد و سپس گفت در پایان: بسا که مسلمان سخن کفري گوید. ( 3) و از آنست
حدیث ابن عباس که باو گفتند (آیه 44 - المائده) هر که حکم نکند بدان چه آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار،
ج 1، ص: 159 خدا نازل کرده آنان همان کافرانند (" 1) در پاسخ گفت آنها کافرند ولی نه چون کسی که کافر است به خدا و روز
جزا. ( 2) و از آنست حدیث دیگر که قبیله اوس و خزرج بیاد آوردند آن دشمنی که در دوران جاهلیت با هم داشتند و بهم
شوریدند با شمشیر آخته و خدا در باره آنها فرو فرستاد ( 109 آل عمران) چگونه کافر شوید با اینکه بر شما آیات خدا خوانده
میشود و رسول خدا (ص) در میان شماها است "و این کفر بخدا عز و جل نبود ولی بمعنی سرپوش نهادن بر الفت و دوستی بود
که بواسطه اسلام در میان آنها بود. ( 3) و از آنست حدیث ابن مسعود که چون کسی بدیگري گوید: تو دشمن منی یکی از آن دو
باسلام کافر شده، مقصود ناسپاسی نعمت اسلام است زیرا خداي تعالی دلهاشان را با هم الفت داده و بنعمت او برادر شدند و هر که
این نعمت را نشناسد ناسپاسی کرده. ( 4) و از آنست حدیث که: هر که نکشد مارها را از ترس آتش البته که کافر شده یعنی کفران
نعمت کرده است. ( 5) و از آنست حدیث که: پس دیدم بیشتر اهلش را زنها براي کفر آنها، گفته شد: آیا به خدا کافرند؟ فرمود نه،
ولی باحسان ناسپاسند و به عشیره ناسپاسند یعنی احسان شوهران خود را ناسپاسند. ( 6) و حدیث دیگر که: دشنام بمسلمان فسق و
نابکاریست و جنگ با او کفر است، و هر که از پدرش روگرداند کافر شده باشد و هر که تیراندازي را وانهد کافر شده که آن
نعمتی باشد، و احادیث بدین مضمون بسیار است و اصل کفر در معناي خود پوشیدن چیزیست که داراي اوست. و در معنی انماث
گفته: یعنی چیزي را در آب فرو کند و باین معنا است حدیث علی (ع) که: بارخدایا نهفته ساز دلهاشان را چنانچه نهفته شود نمک
در آب، تا گوید ولی خدا یعنی دوستدار او یا کسی که دوستش دارد یا یاور دین خدا. تا گوید و باین معنا است ( 157 : البقره)
خداست دوست کسانی که گرویدند "و ولی به معنی مطیع هم آمده و به مؤمن گویند ولی الله (یعنی فرمانبر خدا) پایان سخن نهایه.
"و کمک کند او را "یعنی خدا کمک بمؤمن و بسازد برایش یعنی مهماتش را کفایت کند و مؤمن بر خدا نگوید جز آنکه بداند
حق است و از جز خدا نترسد یا مقصود اینست که مؤمن کمک کند بدین خدا و بدوستانش و براي خدا کار کند و اعمالش خاص
44 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: از حق مسلمان بر برادر مسلمانش اینکه چون باو برخورد سلامش کند و ( او باشد ... ( 7
(1) او را در بیماریش عیادت کند، و در غیبت او خیرخواه او باشد ص: 160
و چون عطسه زند باو عافیت باش گوید، و بپذیرد از او چون دعوتش کند، و بدنبال جنازهاش باشد چون بمیرد. بیان (شرحی از
کتب لغت در معنی تسمیت عطسهکننده آورده که در ضمن تفسیر بدعاي خیر شده و بتفسیر از نهایه دعا براي اینکه ژست خوبی یا
بد چون عطسه ژست او را زشت کرده و بقولی دعا براي پایداري بطاعت خداست و تفسیر آن به (عافیت باشد) شامل همه این
معانی میشود مترجم). ( 2) و پذیرش دعوت: در دعوت مهمانی یا هر چه چنانچه پیغمبر (ص) فرمود: اگر بپاچهاي دعوت شوم
45 - کافی: بسندش تا ابی مامون حارثی که بامام ششم (ع) گفتم: حق ( بپذیرم، یا مقصود اینست که چون او بخواند پاسخ دهد. ( 3
مؤمن بر مؤمن چیست؟ فرمود: راستش از حق مؤمن بر مؤمن است که از دل او را دوست دارد، و در مال با او همراهی کند و
صفحه 90 از 153
جانشین او باشد در خاندانش، و یار او در برابر ستمکارش، و اگر حقی دارد در بیت المال و او غائب است بهره او را بستاند برایش،
و چون بمیرد سر گورش برود، و خود باو ستم نکند و باو دغلی نکند، و خیانتش نکند، و او را وانگذارد و دروغگویش نشمارد و
باو اف نگوید، و اگر باو اف گوید دوستی آنها ببرد و اگر باو گوید: تو دشمن منی یکیشان کافر گردد، و اگر او را متهم کند نابود
شود ایمان در دلش چنانچه نمک در آب نابود شود. بیان: جانشینی در خاندان: برعایت و بازجوئی حال آنها و انجام نیازهاشان در
46 - کافی: بسندش تا ابان بن تغلب که گفت: من بهمراه امام ششم (ع) طواف میکردم که ( صورتی که غایب شود یا بمیرد ... ( 4
یکی از یاران ما جلوم درآمد و باشاره از من خواست که براي نیازي با او بروم و من نخواستم که امام را وانهم و با او بروم و در
میان طواف باز بمن اشاره کرد و آن حضرت او را دید و بمن فرمود: اي ابان تو را میخواهد؟ گفتم: آري فرمود: او کیست؟ گفتم
یکی از یاران ماست، فرمود: با تو هم عقیده است؟ گفتم: آري، فرمود: با او برو گفتم طوافم را قطع کنم؟ فرمود: آري گفتم و اگر
چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آري و من با او رفتم. و پس از آن نزد آن حضرت رفتم و از او پرسیدم از حق مؤمن بر مؤمن،
فرمود: اي ابان آن را وانه و دنبال مکن گفتم: چرا قربانت، فرمود: اي ابان آن را دنبال مکن گفتم چرا قربانت (یعنی دنبال میکنم) و
پیوسته از آن حضرت پاسخ خواستم تا فرمود: اي ابان نیمی از آنچه داري باو بده سپس بمن نگاه کرد و دید چه هراسی مرا گرفته و
1) که خدا عز و جل یاد کرده ایثارگران ) فرمود اي ابان نمیدانی ص: 161
بر خود را؟ گفتم: چرا قربانت، فرمود: چون نیمی از مالت را باو بدهی باو ایثار نکردي هنوز و همانا با او برابر شدي و جز این نیست
که باو ایثار کنی اگر نیم دیگر را هم باو واگذاري. ( 2) روشنگري: ... دلالت دارد بر جواز قطع طواف واجب براي انجام حاجت
مؤمن چنانچه اصحاب گفتند و با احکامش در کتاب حج بیاید ان شاء الله، و گذشت که سرگرداندن آن حضرت (ع) از بیان حقوق
براي تاکید و بزرگ نمودن آنست در نظر او و واداشتن بر اداء آنها و سبک نگرفتن آنها است، و گویا راوي این نکته را میدانسته
که با نهی آن حضرت از سؤال دست بر نمیداشته، آنکه مقام والائی داشته و اطاعت آن حضرت را واجب میدانسته هراس او را دید
یا شگفت او را و آن حضرت آن را بزدود باینکه گروهی از انصار در زمان رسول خدا (ص) مقدم میداشته برادران خود را بر خود
در آنچه بیاندازه بدان نیازمند بودند و خدا در قرآن آنها را ستود که فرمود ( 9 سوره الحشر) و مقدم دارند بر خود و گر چه بدان
نیاز خاصی دارند تا آنجا که اگر یکیشان دو همسر داشت یکی را طلاق میداد و بدیگري شوهرش میداد. و ایثار را فرمود باینکه نیم
دیگر را هم باو بدهد که افزون از حق واجب مؤمن است که ببرادرش ایثار میکند و گویا کمتر درجه ایثار را یادآور کرده یا مقید
است باینکه نیازمند بهمه آن نیمه بوده است یا مطلق ایثار را تفسیر کرده و گر چه مورد آیه اخص از آنست که مقید به خصاصه
شده. و بدان که آیات و اخبار در اندازه بذل مال و آنچه خوبست تعارض دارند برخی دلالت دارند بر برتري ایثار مانند این آیه و
برخی بر برتري میانهروي چون قول خدا سبحانه ( 29 اسري) دستت بگردنت بلند (و هیچ ره) و آن را یکباره مگشا (و همه را بده) تا
ملامتزده درمانده نشینی (" 3) و چون فرموده پیغمبر (ص) که بهتر صدقه آنست که روي توانگري باشد، و بسا گفته شود که آن با
گونه گونه بودن اشخاص و احوال گونه گونه شود، و آنکه توکلش بر خدا کامل است در نداري و سختی شکیبا است ایثار باو
شایسته است و هر که چنین نیست چون بیشتر مردم میانهروي براي او بهتر است. ( 4) و در برخی اخبار است که ایثار مخصوص
صدر اسلام بوده که بیشتر ندار بودند و مسلمانها در تنگدستی سپس بآیات اقتصاد و میانهروي نسخ شده و این با این خبر منافات
ندارد چون کافی است براي رفع استبعاد راوي همین اندازه که ایثار در یک زمانی مطلوب بوده ولی نیمه کردن هم بیشتر با
میانهروي ناجور است مگر تفسیر شود باینکه زیانی بحال صاحب مال نداشته باشد. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
1) و در اینجا اشکال دیگریست و آن اینکه اگر با یک مؤمن مالش را دو نیم کرد و بس کرد حق برادران ) الانوار، ج 1، ص: 162
دیگر را ضایع کرده و اگر آن نیم را هم با مؤمن دیگر نیمه کند و باز هم و باز هم براي خودش چیزي نماند مگر تفسیر شود باینکه
نیم مال را بهمه برادران تقسیم کند ( 2) چنانچه روایت است که امام حسن (ع) چند بار مالش را با فقراء نیمه کرد، یا حکم
صفحه 91 از 153
مخصوص است بیک مؤمنی که با او صیغه برادري خوانده براي خدا چنانچه پیغمبر (ص) سلمان را با ابی ذر برادر کرد و مقداد را
با عمار و گروهی از اصحاب خود را که در درجه دو صف همانند بودند بلکه میشود بسیاري از اخبار این باب را بهمین قسم از
47 - کافی: بسندش تا عیسی بن ابی منصور که گفت من نزد ( برادري تفسیر کرد و گر چه برخی از آنها دورند از این تفسیر. ( 3
امام ششم (ع) بودم به همراه ابن ابی یعفور و عبد الله بن طلحه و آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: اي ابن ابی یعفور رسول خدا
(ص) فرمود: شش خصلتند که هر که دارد برابر خدا عز و جل است و سمت راست خداست و او گفت: قربانت آنها چه باشند؟
فرمود: مرد مسلمان نخواهد براي برادرش آنچه براي عزیزترین خاندان نمیخواهد و با او در ولایت همنصیحت باشد. ابن ابی یعفور
گریست و گفت: چگونه با او در ولایت همنصیحت باشد؟ فرمود اي پسر یعفور چون با تو بدین مقام باشد وادارش کند توجه او و
شاد شود از شادي او که شاد شده، و غمناك شود از غم او که غمناك شده، و اگر داشته باشد چیزي که گره کارش گشاید
گرهگشائی کند از او و گر نه از خدا برایش آن را بخواهد گوید: و آنگاه آن حضرت (ع) فرمود سه تا از شما و سه تا از ما:
بشناسید فضل ما را، و بدنبال ما گام بردارید، و چشم بسرانجام بدارید، هر که چنین باشد پیش خدا عز و جل است و پرتو گیرد از
نورشان هر که فرودتر است از آنها و اما آنان که دست راست خدایند اگر کسانی که در فرودشان باشند آنها را بینند ناگوار شود
زندگیشان بر آنها از فضلی که در آنها بینند. ابن یعفور گفت چهشان باشد که دیده نشوند با اینکه در سمت راست خدایند؟ فرمود:
اي پسر ابی یعفور آنان در پرده باشند از نور خدا بتو نرسیده آن حدیث؟ که رسول خدا (ص) میفرمود: راستی براي خدا خلقی
باشند سمت راست عرش پیش خدا و سمت راست خدا، چهرههاشان سفیدتر از برف است، و درخشانتر از خورشید برهنه ظهر، و
پرسنده پرسد چه کسانند اینان؟ و پاسخ داده شوند اینان کسانیند که در جلال خدا با هم دوستند. ( 4) روشنگري: پیش خدا و سمت
راست خدا "یعنی جلو عرش در سمت راست یا کنایه است از نهایت نزدیکی بخدا و قربت منزلت بدرگاهش چنانچه بعضی مقربان
1) خدمت کنند و بعضی در سمت راستش و ) پادشاه در برابر او ص: 163
بسا که هر دو صف یک گروهند که گاهی بهر دو وصف ستوده شدند و گاهی بیکی از آنها و آنها اصحاب یمین باشند. و بسا که
دو گروه باشند و هر کدام شش خصلت را کم و بیش دارند و برخی درجه بالاتر آنها را دارند و آنان اصحاب یمین باشند و برخی
کمبود دارند و آنها در برابر باشند، چنانچه خدمتکاران برابر شاه کم درجهترند از آنان که در سمت راستش نشینند، تا گوید و
معنی یکم روشنتر است بویژه در حدیث نبوي. ( 2 ")هم نصیحتی ولایت "بمعنی اخلاص در محبت است و بکار بستن آن. بدین
مقام باشد "یعنی در دو خصلت را داشته باشد در خواستن و نخواستن. اینست که شاد شود "یعنی در وقت شادي برادر شاد شود و
این بمعنی اذ آمده چنانچه در قول خداي تعالی ( 27 سوره الفتح) البته درآئید در مسجد الحرام چون خدا خواهد. "سه از شما است"
یعنی این سه تا که گفته شد و آنها حب و کراهت و نصیحت بخیرند، و بقولی: شادي و اندوه و کارگشائی و دوري این تفسیر
روشن است و آنگاه آن سه که از آن آنها است (ع) بیان کرده که آن شناخت فضل ما است بر دیگران بامامت و عصمت و وجوب
فرمانبري از ما، یا نعمتی که از ما بشما رسد از هدایت و تعلیم و نجات از دوزخ و پیوستن به نیکان و دوم اینکه پیرو ما باشید در هر
گفتار و کردار و در هیچ چیزي خلاف ما نکنید و سوم اینکه چشم بر انجام اندازید که ظهور قائم ما است و برگشت دولت و
حکمرانی بما در دنیا و یا در دیگر سرا نیز چنانچه خداي تعالی فرموده ( 83 : القصص) و سرانجام از آن پرهیزکارانست "هر که این
شش خصلت را دارد پرتو گیرد از نورشان کسانی که فرودتر از آنهایند در درجه نوري که تابد در تیرگی قیامت، یا کنایه است از
بهرهمندي آنان بشفاعت و کرامت آنها بدرگاه خدا. ( 3) و ظاهر این تعبیرات اینست که این دو گروه از هم جدا باشند و گر چه
میشود یکی باشند که دو وصف دارند گاهی در برابر خدا و گاهی در یمین خدا یا یمین عرش. در جلال خدا با هم دوستند "یعنی
براي جلال خدا دوست همند نه براي اغراض دنیوي. و در برخی نسخهها در حلال با هم دوستند که خدا بآنها داده است که لفظ
48 - کافی: ( حلال بینقطه بجاي جلال یا جیم آمده (و حدیث را بدین معنا با نقطه دیگر از قول طیبی آورده و از قول نووي). ( 4
صفحه 92 از 153
بسندش تا محمد بن عجلان که من نزد امام ششم بودم و مردي نزد آن حضرت آمد و سلام کرد و آن حضرت از او پرسید
1) را ) برادرانت را چگونه پشت سر نهادي؟ گوید: بسیار آنها ص: 164
ستود و خوب شمرد و پرمدحشان کرد، آن حضرت چگونه است دیدار توانگرانشان از مستمندانشان پاسخ داد که اندك است
فرمود: چگونه است حضور توانگرانشان نزد فقراشان؟ گفت کم است فرمود: چگونه است بخشش توانگرانشان به فقراشان؟ در
پاسخ گفت: اخلاقی را یاد میکنی که بسیار نزد ما کمند گوید: پس فرمود (ع) چگونه اینان پندارند که شیعه هستند. ( 2) بیان: ...
عیادت بمعنی مطلق دیدار هم آمده، در نهایه گوید در حدیث است که او زنیست بسیار عواد دارد یعنی زوار و دیدارکننده (و در
49 - کافی: بسندش تا ابی اسماعیل که بامام باقر (ع) ( الفاظ روایت شرح ادبی دارد که ترجمهاش سود عمومی ندارد مترجم). ( 3
گفتم: قربانت راستی که شیعه نزد ما بسیارند فرمود: آیا توانگر توجهی به فقیر دارد، و آیا نیکوکار از بدکردار گذشت میکند و با
50 - کافی: بسندش تا امام پنجم (ع) که ( هم همراهی دارند؟ گفتم: نه، فرمود: اینان شیعه نباشند، شیعه آنست این کارها را بکند. ( 4
میفرمود: یاران خود را بزرگ شمارید و بآنها احترام نمائید، و با هم با چهره عبوس روبرو نشوید، بهم زیان نزنید و بهم حسد
51 - کافی: بسندش تا سعید بن حسن که امام باقر فرمود: کسی از شماها ( نورزید، و از بخل بپرهیزید، و بنده مخلص خدا باشید. ( 5
(شیعه) میآید نزد برادرش و دست در کیسه او برد و باندازه نیاز از آن برگیرد و او جلوش را نگیرد؟ من همچو چیزي در میان
خودمان خبر ندارم آن حضرت فرمود: در این صورت چیزي در میان نیست گفتم: در این صورت دچار هلاکند؟ فرمود: هنوز خرد
کاملی بآنها داده نشده. ( 6) بیان: چیزي نیست یعنی ایمانی در دست ندارند یا آداب ایمان ندارند و گویا سئوالکننده معنی یکم را
فهمیده و گفته: در این صورت هلاکت است یعنی عذاب آخرت دارند و آن حضرت از طرف اکثر شیعه عذر خواسته باینکه هنوز
عقل کامل ندارند و تکلیف باندازه درجه عقل است چنانچه گذشت که: همانا خدا خرده گیرد بر بندهها باندازه عقلی که بآنها
داده، یا مقصود اینست که هنوز آداب خود را از ائمه علیهم السلام نیاموختند و معذورند چنانچه اخبار گذشته و آینده بدان اشاره
دارند چرا که در مقام اول حقوق را براي آنها بیان نمیکردند بعد از اینکه براي شما عمل بدانها دشوار است، و آن اشاره دارد باینکه
با ندانستن آنها کم و بیش معذورند. و بقولی مقصود ادب کردن سائل است که فرق ندانسته میان آنچه کمال ایمانست و با نبودنش
کمال ایمان نیست نه اصل آن با ارکان ایمان و فرائض آن که با نبود آن ایمان نابود است یا مایه سزاي کیفر است و این توجیه دور
52 - کافی: بسندش تا معلی بن خنیس که (1) از باور است ... ص: 165
پرسیدم از امام ششم (ع) از حق مؤمن فرمود هفتاد حق است و من جز بهفت از آن تو را خبر ندهم زیرا بر تو نگرانم و میترسم که
همه را تحمل نکنی، گفتم: آري ان شاء الله آن حضرت فرمود: سیر نباش و او گرسنه و پوشیده نباش و او برهنه، و راهنماي او
باشی، و پیراهن تنش که پوشد و زبانش که بدان سخن گوید، و دوست داري برایش هر چه براي خود دوست داري، و اگر
خدمتکاري داري بفرستی تا بسترش را بگسترد، و شبانه روز بکوشی در نیازهاي او، و چون چنین کنی دوستی خود را بدوستی ما
پیوستی و دوستی ما را بدوستی خدا عز و جل. ( 2) روشنگري: آن را تحمل نکنی "یعنی بدان عمل نکنی یا خوب نپذیري، و
گفتهاي که گوینده بداند شنونده بدان عمل نکند یا سبب تردید و سستی او در اعتقاد گردد برخی از آن را وانهد و اگر چه میشود
که آن حضرت در وقت دیگر آنها را باو بگوید یا اینکه همه در ضمن آنچه گفته وجود دارند و از تفصیل آنها خودداري کرده
چنانچه از برخی اخباري که بطور کلی وارد است بسیاري از آنچه در اخبار دیگر شرح داده شده استنباط شود، و نسبت بدان چه
ذکر کرده میشود که دریغ کردن براي تاکید و تشویق بعمل باشد چنانچه دانستی، و میشود هفتاد حق را از مجموع اخبار وارده در
این باب استنباط کرد ". پیراهن تن "یعنی محرم اسرار و بنهایت وابسته باو و این تعبیر شایانیست در زبان عرب و عجم، یا مقصود
اینست که عیب پوش او باشی، و بقولی یعنی آزار را از او دفع کنی چنانچه پیراهن جلو گرما و سرما را بگیرد و این تفسیر بعید
است "زبان او باشی "یعنی اگر نتواند یا غایب باشد از طرف او سخن بگوئی با رضایت او " ... پیوستی ولایت خود را ("با ذکر
صفحه 93 از 153
چند تفسیر گوید) و حاصلش اینست که اگر چنین کنی براي خود فراهم آوردي دوستی او را و دوستی ما را و دوستی خدا عز و
53 - کافی: بسندش از امام ششم (ع) ( جل را، و بسا که مقصود از ولایت در همه مراتب یاري باشد و احتمالات دیگر هم دارد. ( 3
فرمود: مسلمان برادر مسلمانست باو ستم نکند و او را وانگذارد و باو خیانت نکند، و بر مسلمانان لازم است که بکوشند در پیوست
با هم و بر همیاري با مهرورزي با هم و همراهی با حاجتمندان، و توجه بهمدگر تا بوده باشید چنانچه خدا عز و جل بشما فرموده
میان خود مهربان باشید بهم ترحم کنید غمناك باشید براي آنچه در دسترش شما نیست از امورشان بر آن روشی که گرد انصار
گذراندند در عهد رسول خدا (ص). بیان: همیاري با مهرورزي "یعنی کمک بهم از روي مهربانی، و در نسخهاي بجاي لفظ تعاون
1) چنانچه خدا ) تعاتو آمده است یعنی هم پیمان باشید در آن. ص: 166
فرموده: (در آیه 29 سوره الفتح) محمد رسول خدا است و آنان که با اویند سخت گیرند بر کفار و مهربانند در میان خود "اشاره
دارد که معنی این آیه فرمان بدین خصلتها است چون در مقام ستایش است و لازمه آن امر بدانهاست و باینکه امري که از آن
فهمیده شود مخصوص به صحابه پیغمبر (ص) نبوده. و بقولی اشاره است بقول خداي تعالی (آیه 17 سوره البلد ")وَ تَواصَوْا
بِالْمَرْحَمَ ۀِ "و یکم روشنتر است ". غمناك باشید بدان چه دسترسی ندارید "یعنی از آنچه درمانده باشید از جبران آن از امر
مسلمانان یا از آنچه از شماها دور است و کمک شما بآن نرسد، یا از آنچه بیاطلاعید (و ترجمه شامل همه این موارد میشود
مترجم). روش انصار در همه فقرات گذشته است نه خصوص اخیر چنانچه گفته شده و اشاره دارد که آیه در باره انصار و ستایش
آنها است و مفسران این نکته را نگفتند، و بسا که این اوصاف در اکثر انصار بوده گر چه در کمی از مهاجران چون امیر مؤمنان و
سلمان و همگنانش کاملتر بودند طبرسی ره (درج 10 ص 127 ) مجمع البیان گفته: بقول حسن سختگیري آنان بر کفار تا آنجا
رسید که بجامه آنها هم بر نخورند و تنشان بتن آنها نرسد، و مهربانی میان خودشان تا آنجا که مؤمنی دیگري را دیدار نمیکرد جز
54 - کافی: بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: حق است ( آنکه با او دست میداد و او را در آغوش میکشید پایان سخن طبرسی ... ( 2
بر مسلمان که چون قصد سفري کند به برادرانش اعلام کند و بر اخوان هم حق است که چون باز آید بدیدن او روند. بیان: اشاره
دارد که اگر بآنها خبر ندهد هنگام سفر رفتن بر آنها لازم نیست که در باز گشت از او دیدن کنند و اگر چه اشاره ضعیف است.
آنان که چون تنها مانند ذکر خدا کنند، ما چون یاد شویم خدا یاد شده، و چون دشمن ما یاد شود شیطان یاد شده. بیان: ... ما چون
یاد شویم "یعنی یاد ما هم در شمار یاد خدا باشد زیرا یاد اوصاف و کمالات امامان و نشر علوم و اخبارشان شکر بزرگتر نعمت
خداي تعالی و بهترین عبادت او است، یا چون خوب بخدا پیوستهاند ذکرشان ذکر خدا باشد و ذکر دشمنشان ذکر شیطانست زیرا
56 - کافی: ( یاران اویند و اگر بخوبی یاد شوند گویا شیطان بخوبی یاد شده و اگر آنها را لعن کنند ثواب لعن بر شیطان را دارد. ( 3
بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: از هم دیدن کنید زیرا در دیدار شماها ص:
1) دلهاتان زنده شود، و احادیث ناگفته شود و احادیث شما را بهم مهربان کند و اگر آنها را بکار بندید براه رشد رفته و ) 167
نجات یافتید و اگر آنها را رها کنید گمراه شوید و هلاك شوید، آنها را بکار بندید که من ضامن نجات شما هستم. ( 2) بیان: دلها
57 - کافی: بسندش تا عباد بن کثیر که ( زنده شود "زیرا سبب یاد امامت شود و علوم ائمه و زندگی دلها بعلم و حکمت است. ( 3
بامام ششم (ع) گفتم: من بیک داستانسرا گذر کردم که میگفت: این مجلسی است که نشیننده در آن بدبخت نشود، امام فرمود:
بسیار بسیار پرتند (از در گشاد ساز پف میکنند) خدا را فرشتهها است جهانگرد جز کرام کاتبین (نویسندگان اعمال چون گذر کنند
بمردمی که یاد میکنند محمد و آل محمد را (ص) گویند ایست کنید که شما بمقصود خود رسیدید، و بنشینید و با آنها بفهمند و
چون برخیزند از بیماران آنان عیادت کنند، و بر سر جنازههاشان حاضر شوند، و از حال غائبان آنها بازرسی کنند، اینست آن
مجلسی که بدبخت نشود کسی در آن. بیان: داستانسرا "مقصود گوینده داستانهاي دروغ و ساختگی است (رومان) و ظاهر بیشتر
فقهاء اینست که گوش دادن بآنها حرام است چنانچه بر آن دلالت دارد قول خداي تعالی ( 41 : المائده)، هر گوش دهندهاند بدروغ)
صفحه 94 از 153
و میتوان گفت در اینجا مقصود واعظان سنی و حدیث گویان آنها هستند، زیرا آنها هم چنین باشند ". بدبختی ندارد بدان "یعنی
از خیر بیبهره نباشد هر که با آنها نشیند (و بعد از تفسیر لفظ شقی از قول راغب گوید: که چنانی که سعادت و خوشبختی دو جور
است: اخروي و دنیوي و دنیوي آن هم سه جور است: روحی و بدنی و در امور خارجی همین طور شقاوت هم سه جور است: و
بقول بعضی شقاوت بجاي تعب و سختی کشیدن آمده ... (سپس شرحی در تفسیر ضرب المثل عربی آورده که در حدیث آمده و
مقصود از آن خطا در تشخیص مورد قضاي حاجت است و ما آن را به یک ضرب المثل فارسی ترجمه کردیم و چون شرح آن
سودي نداشت از ترجمه آن درگذشتیم مترجم "). با آنها بفهمند "در نسخه آمده که: با آنها موافقت کنند یعنی آنها را تصدیق
58 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: برخی فرشتههاي آسمان سرکشند بیکی یا ( کنند یا در گفتگوي آنها شرکت کنند. ( 4
دو تا و سه تا که یاد میکنند فضائل آل محمد (ص) را فرمود: میگویند ننگرید اینها را با اینکه اندکند و دشمن بسیار دارند فضل آل
1) این ) محمد را بزبان آرند؟ و گروه دیگر از فرشتهها گویند: ص: 168
فضل خداست که میدهد آن را بهر که خواهد و خدا داراي فضل بزرگی است. بیان: ذکر یک تن باین ست که براي دیگران
59 - کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میسر گوید: بمن فرمود: شما ( میگوید یا با خود میگوید و پیش خود فکر آن را میکند ... ( 2
شیعه خلوت میکنید و حدیث میگوئید در باره آنچه میخواهید؟ گفتم: آري بخدا در خلوت نشینیم و حدیث گوئیم در آنچه
خواهیم، فرمود: آگاه باش که من دوست دارم که در پارهاي از این موارد با شما باشم، بخدا که بوي شما و جانهاي شما را دوست
دارم، و راستی که شما بدین خدا و دین فرشتهها باشید پس با ورع و کوشش بمن یاري دهید. بیان: آنچه خواهید "یعنی از فضائل
ما و مذمت و لعن دشمنان ما و روایت احادیث ما بیتقیه و ترس از دشمن "دوست دارم با شما باشم "براي تشویق و بو کنایه است
از عقیده و نیت خوب چنانچه بیاید ذکر اینکه چون مؤمن قصد طاعت خدا کند فرشته از او بوي خوشی استشمام کند، و جان یا
نسیم خوب کنایه است از گفتار خوب (و بعد از تفسیر لفظ روح بقول قاموس گوید:) یاري براي شفاعت و سرپرستی بورع از
60 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: گردهم نیایند سه مؤمن و بیشتر جز اینکه بشمار ( گناهان و کوشش در فرمانبري. ( 3
آنان فرشته همراه آنها گردد تا اگر دعاي خیر کنند آمین گویند و اگر از شري پناه جویند آنها از خدا خواهند که آن را از ایشان
بگرداند و اگر خواستار حاجتی شوند فرشتهها واسطه گردند بدرگاه خدا و بر آوردنش را از او بخواهند، و گرد هم نیایند سه تن از
منکران حق جز که حضور یابد با آنها ده برابر از شیاطین، و اگر سخنی گویند با آنان در گفتگو شوند و اگر بخندند با آنها بخندند،
و اگر بدوستان خدا بد گویند با آنها هم آواز شوند، و اگر مؤمنی به آنها گرفتار شد چون در این گفتگوها افتند باید برخیزد و
شریک و همنشین شیطان نباشد، زیرا چیزي با خشم خدا عز و جل تواناي برابري ندارد، و چیزي لعنت خدا را بر نگرداند سپس
فرمود (ع) و اگر نتواند بر خاست از دل منکر آن باشد و بمحض توانائی گر چه به اندازه دوشیدن گوسفندي یا زمان فاصله دو
دوشش شتر باشد برخیزد. ( 4) روشنگري: ... دعاي خیر: آنچه مایه سعادت آخرت است چون توفیق براي عبادت و درخواست
بهشت یا پناه بردن از دوزخ و مانند آنها یا شامل دعا براي امور مباح دنیوي هم باشد چون طول عمر و فزونی مال و فرزند و مانند
آن و این براي کنارهگیري از درخواست امور نارواست، و همچنین شر شامل شرور دنیا و آخرت است و بسا که درخواست حاجت
1) تا ) در باره امور دنیا است و پیش از آن در باره امور آخرتست. ص: 169
گوید: چون در این گفتگوها که بدگوئی از امامان باشند افتند بر خیزد اشاره است بقول خداي تعالی ( 140 سوره النساء) در قرآن
بشما فرود آمده که چون بشنوند بآیات خدا کفر ورزند و آنها را بمسخره گیرند با آنها ننشینید تا گفتگوي دیگر کنند زیرا شما در
صورت همنشینی مانند آنها باشید راستی که خدا همراه کنند منافقان را و کافران را در دوزخ با هم. (" 2) علی بن ابراهیم در تفسیر
خود گوید: آیات خدا همان امامانند (ع)، و در تفسیر عیاشی است از امام رضا (ع) در تفسیر این آیه که فرمود: که چون شنیدي
کسی حق را انکار کند و دروغ شمارد و باهلش بد گوید از نزد او بر خیز و با او همنشین مباش و اینکه فرمود: در این صورت شما
صفحه 95 از 153
مانند آنهائید بقولی یعنی در کفر، اگر راضی بدان باشید و اگر نباشید در گناه مانند آنها باشید چون بانکار و روگردانی از آنها
توانائید و نیز خدا سبحانه فرمود: ( 68 : سوره الانعام) و چون دیدي کسانی که در افتند در آیات ما (ببدگوئی) روگردان از آنان تا
گفتگوي دیگر کنند (و بسا که آیه یکم که بشما گفته شده و فرود آمده چون شنیدید بآیات خدا کفر ورزند تا آخر بهمین آیه
اشاره باشد زیرا که در سوره الانعام است که مکیه است و آن در سوره النساء که مدینه است مترجم). ( 3 ")چیزي با آن برابري
نتواند "یعنی که آن را دفع کند یا تاب آن را آورد و تحمل آن کند و این روایت و آن دو آیه دلالت دارند بر وجوب برخاستن
مؤمن و جدا شدن او از دشمنان دین چون که نکوهش کنند اولیاء خدا را، و بر اینکه نشستن با آنها موجب دچار شدن بخشم و
لعنت است، بلکه ظاهر آیه دلالت بر اینکه مانند آنها باشد در فسق و نفاق و کفر، و در آن شکی نباشد با اعتقاد روا بودن آن و
رضاي بدان و اگر نه ظاهر برخی روایات اینست که هلاکتی اگر فرود آید او را فراگیرد ولی در آخرت بفضل خدا نجات یابد، و
ظاهر برخی روایاتست که چون لعنت فرود آید همه حاضران مجلس را فراگیرد، و احوط ترك همنشینی با ظالمان و دشمنان
خداست در صورتی که ضرورتی نباشد. سپس بیان کرد تکلیف او را اگر قادر بر جدائی از آن مجلس نباشد بواسطه تقیه یا چیز
دیگري باینکه فرمود: اگر نتواند برخاست بدل منکر آن باشد و گر چه زمان کمی هم باشد که از آن بزمان دوشیدن گوسفندي
61 - کافی: بسندهاي پیش تا ابی المغرا که شنیدم امام هفتم (ع) ( تعبیر کرده و کمتر از آن باندازه فاصله دو دوشش شیر شتر. ( 4
میفرمود: چیزي ابلیس و لشکریانش را سرکوبتر نکند از دیدار برادران دینی از یک دیگر براي رضاي خدا، و فرمود: دو مؤمن بهم
برخورند و ذکر خدا کنند و سپس یاد فضیلت ما خاندان نمایند و در چهره ابلیس تیکه گوشتی نماند جز اینکه چروك افتد تا اینکه
1) فریاد بدادم برسید بر آورد و ) جانش از سختی دردي که کشد ص: 170
فرشتههاي آسمان و خازنان بهشت آن را حس کنند و باو لعنت کنند تا هیچ فرشته مقربی نماند جز که او را لعنت کند تا بماند دفع
( شده و وامانده و رانده شده. بیان (واژههاي حدیث را از قول قاموس تفسیر کرده که در ترجمه منعکس شده است مترجم). ( 2
باب شانزدهم برادر داري و از دوستان پدر نگهداري
-1 نوادر راوندي: بسندي تا رسول خدا (ص) که فرمود: از دوستان پدرت مبر تا نورت خاموش شود و بهمین سند ( 4) از آن (3) :
حضرت (ص) که فرمود: سه تا نور بنده خدا را خاموش کنند: کسی که از دوستان پدرش ببرد، و ریش سفیدش را دگرگون سازد،
2- نهج البلاغه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: دوستی میان پدران خویشاوندي میان ( و چشمش را بیاجازه بدرون اتاقها بلند کند. ( 5
3- کنز کراچکی: امیر مؤمنان (ع) فرمود: از مردانگی است گریه بر زمان گذشته و شوق بوطن، و نگهداري ( پسران باشد. ( 6
دوستان دیرین، و روایت است که داود (ع) به پسرش سلیمان فرمود: پسر جانم تا پیوند تو با دوستی دیرین برجاست دوستی ( 7) تازه
4- کافی: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: جز این ( بجاي او مگیر، یک دشمن را کم مگیر و هزار دوست را فزون مشمار. ( 8
نیست که مؤمنان برادرند پسران یک پدر و مادرند و چون یک رگ کسی از آنها بزند دیگران از آن بیداري کشند. در کتاب
مؤمن حسین بن سعید با حذف سند مانند آن آمده است. ( 9) روشنگري: مؤمنان برادرند چنانچه خداي تعالی در کتاب عزیز خود
فرموده (در آیه 10 سوره الحجرات) یعنی برادرند در دین یا باید چون برادر تنی باشند در مهربانی و لطف به هم، سپس آن را
تاکید کرد که فرمود پسران یک پدر و مادرند یعنی سزاست که چنین باشند یا نه بلکه بالاتر زیرا حقیقت آنها یکی است و در
سرشت بهشتی و روح برگزیده پروردگاري شریکند چنانچه بیاید، یا مقصود از پدر همان روح خداست که در سرشت مؤمن دمیده
شده، و مقصود از ام و مادر آب گوارا و تربت پاك است چنانچه در ابواب طینت گذشت نه آدم و حوا که پیش افتند در خاطر
برخی شنوندهها چون این پیوست خاص اهل ایمان نیست جز که گفته شود جدائی در عقیده مانع این برادریست ولی دور است از
باور. و وجه دیگري گذشت و آن وحدت پدران حقیقی آنانست که بایمان و دانش آنها را زنده آداب معاشرت-ترجمه جلد
صفحه 96 از 153
1) کردند (و آن تولد دوم آدمی است) یا اینکه پیغمبر (ص) پدر مؤمنانست و خدیجه ) شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 171
مادرشان بحکم آیه گذشته ( 6 سوره الاحزاب) و غیر مؤمنین از آن بدرند چون عاق این پدر و مادرند بر اثر ترك ولایت امامان بر
حق و از حکم فرزندان بیرونند و پیوند برادري میان آنها نیست چنانچه همسران منافق پیغمبر (ص) از اینکه ام المؤمنین باشند
بیرونند، و امیر مؤمنان در روز جنگ بصره (که جنگ جمل باشد) عائشه را طلاق داد تا براي مردم روشن شود که از این حکم
بیرونست نسبت به برخی اعتبارات آن و گر چه حرمت ازدواج مؤمنان با او بجاي خود مانده است. زدن رگ "جنبش آنست بسختی
یعنی کمترین آزار، و سهر بیداري شبانه است بقول قاموس، و مقصود اینست که بسیار باشد در بعضی شبها بیداري کشند و سببش
5- کافی: ( روشن نیست و آن از دردي باشد که بیک برادري رسد و بسا که بیداري کنایه از اندوه است چون بیشتر لازم آنست. ( 2
بسندش تا جابر جعفی که در برابر امام پنجم (ع) گرفته شدم و گفتم: قربانت بسا که بیآسیبی غمگین شوم تا آنکه خاندانم آن را
از چهرهام بفهمند و هم دوستم، فرمود: آري اي جابر راستش خدا عز و جل مؤمنان را از سرشت بهشت آفریده و از نسیم روحش
در آنها دمیده و از این رو مؤمن برادر مؤمنست از پدر و مادر، و چون بیکی از ارواح در یک شهري غمی رسد این روح هم غمنده
6- (در این شماره بسندي از جابر نزدیک بهمان مضمون را آورده). روشنگري ... در محاسن بجاي" ( شود زیرا از همانها است. ( 3
تقبضت "تنفست آمده یعنی آه کشیدم و غمگین شدم، تا گوید ":ریح روحه "یعنی از نسیم روح خود که در پیغمبران و اوصیاء
دمد چنانچه فرموده: ( 29 سوره الحجر و 72 سوره ص) و دمیدم در آن از روح خود "یا مقصود: از رحمت ذات خودم چنانچه امام
صادق (ع) فرمود: بخدا که شیعه ما از نور خدا آفریده شدند و بسوي او برگردند یا روح را بریح تشبیه کرده براي اینکه در همه تن
روانست و باین مناسبت دمیدن را باو نسبت داده ... ( 4) و از امام باقر (ع) در تفسیر قول خدا "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی "که پرسیدند
این دمیدن چگونه بوده؟ فرمود: روح چون باد در جنبش است و نامش را از ریح (بمعنی باد) باز گرفتند چون روح هم جنس ریح
است و همانا آن را بخود نسبت داده چون او را از میان ارواح دیگر برگزیده بمانند اینکه خانهاي از خانهها برگزید و فرمود خانه
من، و بیکی از رسولان فرمود: خلیل من و مانند آنها، و همه اینها آفریده و ساخته شده و تازه پیدا و پرورش یافته و تدبیر آداب
معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 1، ص: 172 شدهاند، ( 1) و بوجه دیگر یعنی از نسیم رحمت خود چنانچه در خبر
دیگر آمده: و روان کرد در آنها از نسیم رحمتش "از پدر و از مادر "ظاهرش اینکه طینت را مانند مادر دانسته و روح را مانند پدر
و بسا بر عکس نگویند بنا بر این خبر باید همیشه مؤمن غمناك باشد (چون همیشه مؤمنی غمی دارد). زیرا ما در جواب گوئیم: بسا
که تاثیر در دیگران شرائط دیگر هم دارد که گاهی نابودند چون ارتباط بیشتر این روح با ارواح دیگر چنانچه وارد است که ارواح
لشکرهاي بسیج شدهاند آنچه با هم آشنایند بهم پیوندند و آنچه ناآشنا از هم جدا. و بسا که غم همیشه مؤمن یک سببش این باشد
(در این عالم دل بیغم نباشد مترجم)، زیرا یاد کردن برادران سبب آنست ولی شدتش در گاهی بجوریکه برایش عیان گردد براي
غم ارواحی است که همگنان اویند یا بسبب غم ارواح شریفه و والا است که مؤثرند در هر جهان خصوص در ارواح شیعه و دل و
تن آنان، ( 2) چنانچه صدوق ره در معانی الاخبار بسندش تا ابی بصیر آورده که گفت: نزد امام ششم (ع) رفتم و یکی از اصحاب
خودمان هم با من بود گفتم: قربانت یا ابن رسول الله راستش که من در غم و اندوه شوم بیاینکه سببش را بدانم؟ فرمود: این غم و
شادي از ما است که بشما میرسد چون هر گاه غمی یا سروري در دل ما درآید بر شما هم درآید زیرا ما و شما از نور خدا عز و جل
باشیم و ما را و سرشت ما را و سرشت شما را یکی کرده است و اگر سرشت شما چنانی که برگرفته شده بود بجا میماند ما و شما
برابر بودیم ولی سرشت شما بسرشت دشمنانتان آمیخت و گر آن نبود شما هرگز یک گناهی هم نمیکردید. گوید: گفتم: قربانت
سرشت و نور ما چنانچه بود بازگردد؟ فرمود: آري اي بنده خدا بمن بگو این پرتو درخشان قرص خورشید که برآید بدان پیوسته
است یا از او جداست؟ گفتم قربانت از او جداست: فرمود: آیا چنان نیست که چون خورشید غروب کند و فرو رود بدان برگردد و
باو پیوندد؟ گفتم: آري، فرمود: همچنان بخدا شیعه ما از نور خدا آفریده شدند و بدان برمیگردند، بخدا که شما بما پیوسته شوید در
صفحه 97 از 153
روز قیامت، و ما شفاعت کنیم و شفاعت ما پذیراست، و بخدا که شما هم شفاعت کنید و شفاعت شما قبول شود، و کسی از شما
نباشد جز که دوزخی در سمت چپ دارد و بهشتی در سمت راست، و دوستانش را به بهشت درآورد و دشمنانش را بدوزخ. اندیشه
-7 (1) ص: 173 .«1» و تدبیر کن در این حدیث که اسرار ناآشنائی دارد
کافی: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: مؤمن برادر مؤمن است چشم و رهنماي او است، نه خیانتش کند و نه ستمش رساند و نه با
او دغلی کند و نه باو وعده دهد و تخلف کند. بیان: چشم او است "یعنی چون جاسوس وي او را به عیبهایش رهنمائی کند، یا چون
دیدهاش او را بر خوبیها و بدیهایش رهنمائی کند، ( 2) و این یکی از معانی گفته پیغمبر (ص) است که: مؤمن آئینه مؤمن است، و
بقولی: یعنی خود او است از راه مبالغه یا چون خود او است در عزت و شرف ولی باین معنی مناسب فقرات دیگر نیست، بهوش
باش رهنماي او "به هر خیري در دنیا و براي دیگر سرا "،و خیانتش نکند "در مال و در راز و در آبرو "و باو دغلی نکند "در اندرز
و در مشورت و در حفظ الغیب و در ارشاد بمصالح "و خلف وعدهاش نکند "دلالت دارد که این خلف وعده با کمال برادري
8- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که ( ناجور است نه اینکه حرامست، مگر که بمعنی نهی از آن باشد و در آن سخنی است ... ( 3
میفرمود: مؤمن برادر مؤمن است که یک تن باشند که اگر چیزي از آن بدرد آید در همه تن بروز کند، و جان آنها یکی باشد، و
راستش جان مؤمن پیوستهتر است بخدا از پیوست پرتو خورشید بدان. ( 4) در کتاب المؤمن حسین بن سعید بسندش مانند آن از آن
حضرت آمده جز که در آن گوید: همه تن آن را دریابد زیرا روحشان از روح خدا عز و جل باشد و راستی که روح مؤمن تا پایان
خبر. روشنگري: چون یک تن "گویا آن حضرت (ع) از برادري به بیگانگی پرداخته یا بیان کرده که برادري آنان چون دیگران
نیست بلکه بمانند اعضاء یک تن است که یک روح دارد، و چنانچه بدرد آمدن یک عضو دیگر اعضاء بدرد آیند بدرد آمدن یک
مؤمن هم دیگر مؤمنان دردناك و غمنده شوند چنانچه گذشت ... در کتاب اختصاص آمده که: روح هر دو از روح خداست و این
روشنتر است، و مقصود از روح اگر روح حیوانی باشد یعنی پارهاي از روح خدا باشند و اگر نفس ناطقه باشد یعنی بسبب روح خدا
باشند ... و مقصود یا بیان پیوستگی کامل دو روح است که گویا یکی باشند یا اینکه دو روح از یک روح پدید شدند که روح
امامت و آن نور خداست چنانچه در خبر ابی بصیر از معانی الاخبار گذشت که در حکم شرح این خبر است .... و بسا که مقصود از
روح خدا ذات خدا باشد و اشاره باشد با ارتباط شدید مقربان به ص: 174
جناب حقتعالی چه که ساعتی هم از پروردگار خود غافل نمانند و از درگاه سبحانی او هر آن و هر ساعت علم و کمال و هدایت
بآنها رسد ( 1) چنانچه در حدیث قدسی آید که: چون دوستش داشتم من خود گوش و چشم و پا و دست و زبانش باشم و ما آن را
باندازه فهم خود توضیح خواهیم داد ان شاء الله تعالی و در اینجا رو گرداندیم از آنچه بعضی ایراد کردند و عبارت پردازي نمودند
9- کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: مسلمان برادر مسلمانست، و چشم او و آئینه او و رهنماي او ( و معنی درستی ندارد. ( 2
است خیانتش نکند و ستمش نکند و فریبش ندهد، و دروغش نگوید (و دروغگویش نداند) و غیبت او نکند. روشنگري: آئینه او
است "یعنی خوبیهایش را بیان کند تا بجا آرد و بدیهایش را یاد آور شود تا از آنها کناره کند چنانی که کار آئینه باشد، یا خود در
آنها بنگرد که هر چه عیب باشد وانهد زیرا آدمی عیب خود را نبیند، و چنین باشند خوبیها ( 3) و از پیغمبر (ص) روایت است که
مؤمن آئینه مؤمن است و این دو تفسیر در آن روا باشد. راوندي در ضوء الشهاب گفته (و او سید اجل ابو الرضا فضل الله حسنی
راوندي کاشانی است و او علامه دهر و امام عصر خود بوده و این کتاب ضوء الشهاب او شرح کتاب شهاب فقیه شافعی معروف
بقاضی قضاعی مغربی است که در کلمات قصار پیغمبر (ص) است- از پاورقی ص 270 ). آئینه ابزاري است که در آن صورت
چیزها دیده شوند، و معناي حدیث اینست که مؤمن براي برادر مؤمن خود هر چه در وجود او است بیان میکند تا اگر خوبست باو
خوشامد گوید تا بر او افزاید و اگر زشت است آگاهش کند تا از آن باز ایستد. و من گویم: یک صوفی گفته: مؤمن دومی در
حدیث خداوند است یعنی شخص مؤمن نماینده صفات کمال خداي تعالی شانه میباشد چنانی که در آئینه صورت شخص نقش
صفحه 98 از 153
بندد، و این حدیث دلالت دارد این معناي صوفی مآبانه از خبر نبوي مقصود نیست، و بقولی مقصود این است که هر یک از مؤمنان
نماینده صفات دیگر آنانست چون صفات هم دارند مانند ایمان و ارکانش و پیامدها و آثارش، و اخلاق و آدابی که دارند و روشن
است که این تفسیر دور از باور است. و اینکه فرموده او را دروغگو نشمارد نباید که در هر چه گوید باو اعتماد کند و اگر چه بدان
اشاره دارد چنانچه در خبر دیگر آمده و دلیل آورده بر آن قول خداي تعالی را ( 61 - سوره برائه) و اعتماد و اعتقاد دارد بمؤمنان".
1) و ظاهر اینست که مقصود از مسلم در اینجا مؤمن است براي ) ص: 175
10 - کافی: بسندش تا حفص بن بختري که من نزد امام ششم بودم و مردي بر ( اعلام باینکه غیر مؤمن در حقیقت مسلمان نیست. ( 2
آن حضرت وارد شد و بمن فرمود: دوستش داري؟ گفتم: آري، بمن فرمود: چرا دوستش نداشته باشی با اینکه برادر تو و همدین تو
و یاور تو است در برابر دشمنت و روزیش بر جز تو است. بیان: چرا دوستش نداشته باشی "تشویق بدوستی و ادامه آنست با او و
دیگران هم با بیان سبب و نبودن مانع "برادر تو است "که خدا او را برادر تو خوانده یا اینکه از جان و سرشت تو آفریده شده و بسا
که کلمه همدین تو است تفسیر برادري باشد ... در برابر دشمنت "از پري و آدمی یا همان آدمی یا شامل هر دو است یا نفس اماره
11 - کافی: بسندش تا امام باقر ( به بدي ( 3) چنانچه روایت است بدترین دشمنت همان نفس تو است که میان دو پهلویت میباشد. ( 4
(ع) که میفرمود: مؤمن برادر پدر و مادري مؤمنست زیرا خدا عز و جل مؤمنان را از سرشت بهشتی آفریده، و در جانشان نسیم
بهشت دمیده، از این رو برادر پدر و مادر باشند. ( 5) در کتاب المؤمن بسندش از آن حضرت مانندش آورده و در آنست که در
صور آنها از نسیم بهشت است. روشنگري: از نسیم بهشت یعنی از روحی که از بهشت گرفته شده یا بدان وابسته است و بدان روانه
12 - کافی: بسندش تا جمیل که شنیدم امام ششم ( است زیرا عقائد و اعمال خوب اثر آنست و بسوي آن، و مضمون آن گذشته. ( 6
(ع) میفرموده: مؤمنان خدمتکار همدیگرند، گفتم: چگونه باشد؟ فرمود، بهم سود رسانند- تا آخر حدیث (یا اینکه بهم سود
رسانند بنقل حدیث). بیان: ... بسا که مقصود اینست که مقتضاي ایمان همیاریست و خدمت مؤمنان بهم در کارهاشان که این براي
آن بنویسد، و این براي آن بخرد، و این براي آن بفروشد و جز این کارها بشرط اینکه قصد تقرب بخدا باشد و براي رعایت ایمان
13 - کافی: ( باشد، و اگر براي بردن سود دنیوي باشد خدمت مؤمن نباشد و خدمت بخود باشد (که غیر مؤمن هم میکند). ( 7
بسندش تا فضیل بن یسار که شنیدم امام باقر (ع) میفرمود: چند تا مسلمان بسفري بیرون شدند و راه را گم کردند و سخت تشنه
شدند و کفن پوشیدند و به بن درختها چسبیدند و پري سفیدپوش نزدشان آمد و گفت: برخیزید باکی بر شما نیست همین نزدیکی
آبست، و برخاستند و آب نوشیدند تا سیراب شدند و باو گفتند: تو کیستی؟ رحمت خدا بر تو آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم
1) باد گفت: من یک پریم از آنان که با رسول خدا (ص) بیعت کردند و من خود از رسول خدا (ص) ) بحار الانوار، ج 1، ص: 176
شنیدم میفرمود: مؤمن برادر مؤمن است، چشم او و رهنماي او است نباید در حضور من از میان بروید. بیان- کفن پوشیدند "یعنی
دل بمردن نهادند که بدان یقین کرده بودند و کفن پوشیدند یا جامه را چون کفن بخود چسبانیدند و در یک نسخه، تکنفوا، آمده
که نون پیش از فاء است یعنی هر کدام بسوئی رفتند و از هم جدا شدند یا اینکه گرد هم آمدند. در نهایه گفته در حدیث دعا است
که: گذشتند بروش خود مکانفین یعنی در پناه هم و هم پهلو با هم، و در آنست که: فاکتنفته انا و صاحبی، یعنی من و یارم از دو
سو او را در میان داشتیم ... من یک پریم "طبرسی و دیگران گفتند: هفتاد از پریان نصیبین آمدند نزد رسول خدا (ص) و با آن
حضرت بیعت کردند و شماره بیشتري هم روایت شده ... و دلالت دارد که پریان اجسام لطیفی باشند و میتوانند بصورت آدمی در
14 - کافی: بسندش تا فضیل بن ( آیند و جز پیغمبران و اوصیاء آنها ببینند، و اشاره دارد که روایت حدیث از پري جائز است. ( 2
یسار که شنیدم امام ششم میفرمود: مسلمان برادر مسلمان است ستمش نکند و او را واننهد (و غیبت او نکند، و خیانتش نکند و
محرومش نسازد) (ربعی راوي از قول فضیل گفت:) یکی از یاران ما در مدینه از من پرسید که تو از فضیل این حدیث را شنیدي؟
گوید: باو گفتم: آري، گفت: من خودم از امام ششم (ع) شنیدم میفرمود: مسلمان برادر مسلمانست ستمش نکند، دغلی با او نکند
صفحه 99 از 153
او را واننهد و او را غیبت نکند و باو خیانت نکند و او را محروم نکند. (شرحی در تفسیر راوي و شرح الفاظ آورده که ترجمه نشد
15 - کتاب المؤمن: بسندش از یکی از دو امام (ع) که فرمود: مؤمن (برادر مؤمن است) بمانند یک تن که چون چیزي ( مترجم). ( 3
16 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: ارواح قشونهاي ( از آن ساقط شود دیگر اندام را بسوي خود کشد و ویران کند. ( 4
بسیج شدهاند بهم بر خورند و یک دیگر را بو کنند چنانچه اسبان یک دیگر را بو کنند، و هر کدام با هم آشنا باشند به هم پیوندند
و هر کدام ناآشنایند از هم جدا شوند، و اگر یک مؤمن بمسجدي درآید و در آن مردم بسیاري باشند و جز یک مؤمن میان آنها
(1) نباشد روحش بسوي همان مؤمن کشیده شود تا با او بنشیند. ص: 177
بیان: تفسیر جنود مجنده در کتاب السماء و العالم گذشته (و آن را بفارسی ترجمه کردم و بنام آسمان و جهان منتشر شده مترجم). و
در قاموس گفته: تشاما یعنی یکی دیگري را بو کند، و در نهایه گفته: در حدیث علی (ع) است که چون خواست در برابر عمرو بن
عبد ودّ بمیدان رود فرمود: بنزد او در آیم و پیش از برخورد در نبرد او را بو کنم و ببینم چه دارد، گویند بو کشیدم فلانی را یعنی
17 - همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود نه، بخدا که مؤمن ( باو نزدیک شدم و از او شناسائی کردم براي فهمیدن حال او ... ( 2
مؤمن نباشد هرگز تا نسبت به برادرش چون یک تن باشد که اگر رگی از او زده شد رگهاي دیگر برایش ناراحت شوند و ویران
18 - همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر چیزي بچیزي آسایش دارد و مؤمن به برادر مؤمنش آسایش دارد ( گردند. ( 3
19 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: مؤمنان در نیکی با هم و مهربانی با هم و توجه بهم ( چنانچه پرنده بهمگنان خودش. ( 4
( چون یک تن باشند که چون دردي گیرد همه اعضاء تن در بیخوابی و تب بدنبال او کشیده شوند. ( 5
باب هفدهم: