گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آداب معاشرت
جلد دوم
باب چهل و دوم در نرمش و آرامش و جلوگیري از آزار و در همیاري بر نیکی و تقوي
آیات قرآن مجید






صفحه 28 از 177
-1 آل عمران (آیه 159 ) پس بهمان مهر الهی نرمش کردي با آنها و اگر ترشرو و سخت دل بودي گسسته میشدند از گردت (8) :
2- المائده (آیه 2) و همیار شوید در نیکی و تقوي و همیاري نکنید بر گناه و تجاوز. ( پس گذشت از آنها و آمرزشخواه براشان. ( 9
4- اسري ( 3- الحجر (آیه 88 ) و فروتن باش براي مؤمنان. ( 2 (1)ص: 36
( آیه 52 ) بگو به بندگانم که بگویند آنچه خوشتر است زیرا شیطان رخنه کند میانشان چون که شیطان براي آدمیان دشمن
6 الشعراء (آیه 215 ) و فروتن ( 5- الفرقان (آیه 63 ) و چون گفتگو کنند با آنها مردم نادان گویند بسلامت. ( 4 ( آشکاریست. ( 3
باش براي هر که پیرو تو است از مؤمنان.
اخبار باب
2- کتاب الامامه ( -1 نهج البلاغه: چون نرمش مایه جدائی باشد سختگیري نرمش باشد، بسا دارو درد باشد و درد دارو. ( 6 (5) :
و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) که نرمش میمنت دارد و سختگیري شوم است ( 7) و بهمین سند است که فرمود: نرمش بر
3- معانی الاخبار: بسندش تا امام صادق (ع) که ( امري ننهند جز که زیورش باشد و از چیزي کنده نشود جز که زشتش کند. ( 8
مسلمان آنکه مردم از دست و زبانش سلامتند و مؤمن آنکه مردمش بر مال و جان خود امین سازند، ( 9) و در روایت دیگر مؤمن
4- امالی صدوق: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: بشما خبر ندهم از آنکه ( آنکه همسایهاش از شر و نیرنگش در امانست. ( 10
فردا دوزخ بر او حرام است؟ گفتند: چرا یا رسول الله فرمود: آسان نزدیک بکسان نرمخوي خوش برخورد. خصال: بسندش مانندش
5- همان امالی: رسول خدا (ص) فرمود: خردمندتر مردم آنکه با مردم ( را آورده. ثواب الاعمال: بسندش مانندش را آورده. ( 11
6- همان: بسندش از امام دهم (ع) فرمود: در مناجات ( خوشرفتار است و مدارا کن، و زبونتر مردم آنکه بمردم توهین کند. ( 12
موسی بن عمران (ع) با خدا این بود که معبودا سزاي کسی که باز گیرد آزارش را از مردم و ببخشد خیرش را بدانها چیست؟
7- همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که هر که عافیت ( فرمود: اي موسی دوزخ روز قیامت فریادش زند که مرا بتو راهی نیست. ( 13
8- خصال: بسندش تا امام ششم، فرمود: شرف مؤمن ( از زیردست خود را پسندد سلامت از بالا دستش باو روزي شود الخ. ( 14
بنماز شب او است و عزتش به بازگیري آزارش از مردم.ص: 37 همان:
9- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که ( بسندش تا پیغمبر مانندش را آورده با فزونی. همان: بسندش تا پیغمبر مانندش را آورده. ( 1
میفرمود: راستش مردمی از قریش با دیگران کم سازش و مدارا داشتند و از قریش نفی شدند و بخدا سوگند نژادشان عیبی نداشت
و مردمی جز از آنها خوب بود سازش و مداراشان و بخاندان والا پیوسته شدند، راوي گفت سپس فرمود: هر که دست از آزار مردم
( برگیرد یک دست از آنها باز گرفته و آنان دستهاي بسیار از او باز گیرند. ( 2) گویم: برخی اخبار در کلیات مکارم گذشت. ( 3
11 - قرب الاسناد: بسندش ( -10 خصال: در اربعماه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن خودش در رنج است و مردم از او آسودهاند. ( 4
تا پیغمبر (ص) که چه خوب وزیریست براي ایمان دانش و چه خوب وزیریست براي دانش بردباري، و چه خوب وزیریست براي
12 - امالی طوسی: بسندش تا جابر که گفته شد یا رسول الله کدام ( آن نرمش و چه خوب وزیریست براي نرمش خوش و بش. ( 5
مسلمانی برتر است؟ فرمود: آنکه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند. ( 6) همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که ما گروه
14 - معانی الاخبار: بسندش تا رسول خدا (ص) (مضمون ( پیغمبران ماموریم به مدارا با مردم چنانی که ماموریم بانجام واجبات. ( 7
15 - همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که آیا بشما خبر ندهم از بدتر مردم؟ گفتند چرا یا رسول الله، فرمود (8) .( صدر شماره 5
کسی که بد دارد مردم را و مردم هم او را بد دارند، سپس فرمود: آیا شما را به بدتر از آن خبر ندهم؟ گفتند، چرا یا رسول الله
فرمود: کسی که از لغزش نگذرد و معذرت نپذیرد و از گناهی نگذرد، سپس فرمود: شما را ببدتر از آن هم خبر ندهم؟ گفتند، چرا
16 - ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) که ( یا رسول الله فرمود: آنکه از شرش امان نباشد و امیدي بخیرش نرود الخبر. ( 9
صفحه 29 از 177
میفرمود: هر که خود را از آبروي مردم باز دارد خدا روز قیامتش از عذاب آن باز دارد، و هر که خشمش را از مردم واگیرد خدا
17 - حسین بن سعید: بسندش تا رسول (1) روز قیامت از او بگذرد.ص: 38
-18 ( خدا (ص) که راستش خدا نرمش کن است و ثواب میدهد، و عطا کند در برابر نرمش آنچه ندهد در برابر سختگیري. ( 2
همان: بسندش تا معاذ بن مسلم که نزد امام ششم رفتم و مردي نزدش بود و آن حضرت باو فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: نرمش
19 - دعوات راوندي: بسندي تا رسول خدا (ص) که به ابی ذر غفاري فرمود: آزار ترا از ( میمنت دارد و بدخوئی شوم است. ( 3
مردم بازگیر که آن صدقهاي باشد بر خودت. ( 4) و بهمین سند از آن حضرت که فرمود: عملی نزد خداي تعالی و رسولش محبوبتر
( از ایمان بخدا و نرمش به بندگانش نباشد و عملی هم نزد خداي تعالی از شرك بخدایتعالی و سختگیري به بندگانش نیست. ( 5
و بهمین سند است که رسول خدا (ص) فرمود: دو تا با هم یار نشوند جز که اجر بیشتر نزد خداي تعالی و محبوبترشان نزد خداي
تعالی نرمشکنتر آنها است بیارش. ( 6) و بهمین سند است که رسول خدا (ص) فرمود: نرمش را بر چیزي ننهند جز که آن را زیور
بخشد، و بدخوئی را بر چیزي ننهند جز که آن را زشت کند، بهر که نرمخوئی داده شود خیر دنیا و آخرت باو داده شده و هر که از
20 - کافی: ( آن محروم است از خیر دنیا و آخرت محروم است و پیغمبر (ص) فرمود: هر که با خلق مدارا بمیرد شهید مرده است. ( 7
بسندش تا امام باقر (ع) که هر چیزي را بست و بندي است و بست و بند ایمان نرمخوئی است. ( 8) بیان: در نهایه گوید رفق نرمش
است و خلاف سختگیریست تا گوید: از این معنا است حدیثی که رفق در چیزي نباشد جز که زیور آنست مقصود لطف و
مهرورزیست و در حدیث دیگر است که تو رفق و نرمش کنی و خدا طبیب است یعنی تو بخوشی و مهر پرستار بیماري و او است
که باو شفا و عافیت دهد و از آنست حدیث دیگر که "در رفق کردن با ناتوان آنان و رفع نیازشان "یعنی نرمش رساندن بآنها پایان
کلام نهایه. هر چه قفل و بست و بندي دارد یعنی نگهداري از اینکه تباهی بدان در آید یا بهی از آن زداید، تشبیه معقولی است
بمحسوس و قفل ایمان و مقصود از آن نرمخوئی و مهربانی و ترك بدخوئی و سختگیري در کارها است و در گفتهها نسبت
بمردم در هر حال خواه از آنان خلاف ادب باشد یا نه، و تشبیه ایمانت بگوهریست ارزشمند که بایدش حفظ کرد و دل گنجینه
آنست و نرمش قفل آنست که آن را از اینکه بیرون افتد یا فسادي در آن در آید حفظ کند زیرا شیطان ایمان دزد است و اگر قفل
باز شود و رفق نباشد آدمی به خشونت وص: 39 دشنام و قهر و کتک زدن
و مانند آنها کشیده شود از اموري که مایه کمبود ایمان یا نابودي آنست. ( 1) یکی از افاضل گفته: این براي آنست که هر که
نرمخوئی ندارد سختی کند و بر او سختی کنند و بخشم آید و بگفتهاي یا کرداري ایمان از دلش بدر آید پس رفق بست و بند
( 21 - کافی: بسند پیشین از امام باقر (ع) که هر که را رفق نصیب باشد ایمان هم نصیب دارد. ( 3 ( ایمان است و آن را نگهدارد. ( 2
22 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که راستش ( بیان: یعنی هر که سهمی از رفق و نرمش در علم خدا دارد ایمان کامل دارد. ( 4
خداي تعالی رفق را دوست دارد و از رفق او است به بندههاش که کینههاشان را خرده خرده از سینههاشان بیرون میکشد و ضد هم
میکند هواهاشان را با دلهاشان و از رفقش بآنها اینست که آنها را بامري وانهد که خواهد آن را از آنها براندازد براي نرمش با آنها
تا اینکه رشتههاي زنجیري ایمان و گرانبهاي آن یک جا بر آنها فشار نیاورد و ناتوان شوند و چون آن را خواهد امري را با دیگري
نسخ کند و آن امر اول برداشته شود. ( 5) روشنگري: خداي تعالی رفیق است گویم مسلم در صحیح خود از پیغمبر (ص) روایت
کرده که فرمود: راستی که خدا رفیق است و رفق را دوست دارد و بواسطه رفق عطا کند آنچه را به سخت گرفتن ندهد قرطبی گفته
رفیق آنکه پر نرمش دارد و رفق بمعنی آسان گرفتن است و ضد عنف و سختگیري و تعصب است و هم بمعنی ارفاق است که
عطا کردن وسیلهي سهولت است، و بمعنی آرام کار کردنست که ضد شتابزدگی است، و نسبت همه معانی بخدا درست است زیرا
خدا آسان کن است و عطابخش و بیشتاب در کیفر دادن گنهکاران. طیبی گفته: رفق لطف است و انجام کار به بهترین و آسانترین
راه آن، و خدا رفیق است یعنی لطف دارد به بندگانش و از آنها آسان خواهد نه سخت و دشوار، و جائز نیست که خدا را بدین نام
صفحه 30 از 177
خوانند، زیرا در حدیث متواتر و قطعی وارد نشده، و در این حدیث به حساب اینکه نام خدا باشد نیامده بلکه براي بیان مقدمه چینی
است یعنی رفق و نرمش مؤثرتر سبب و سودمندتر آنها است و سزاوار نیست حرص در طلب روزي بلکه باید آن را به خدا وانهاد.
نووي گفته: جائز است خدا را به رفیق و جز آنکه در خبر واحد صحیح براي خدا آمده آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
الانوار، ج 2، ص: 40 نامید، و اهل اصول در نامگذاري خدا با صرف خبر واحد اختلاف دارند پایان. ( 1) بقول مصباح رفق در عمل
محکم کاري است و روا است که باین معنی بر خدا اطلاق شود و معنی اینکه خدا رفق را دوست دارد اینست که بدان امر کند و
تشویق نماید و بدان ثواب بخشد. سل و استلال بقول قاموس اینست چیزي را خرده خرده از چیز دیگر بدر آوردند و ضغینه بمعنی
کینه است، و مقصود اینست که خدا خرده خرده کینهها را بدر آرد و گر نه مردم همدگر را نابود میکردند، و بقولی یعنی خدا مردم
را تکلیف نکرده که یکباره کینه را از سینه بدر کنند چون دشوار است بلکه از آنها خواسته بتدریج آن را بزدایند. و بسا مقصود این
باشد که خدا پیمبران و اوصیاء را فرموده تا به بندههاي کافر و منافقش نرمش کنند و بآنها نیکی کنند و دل آنها را با دادن مال و
خوشرفتاري بدست آورند و بدین سبب کینه خدا و رسول و مؤمنان را از دلشان خرده خرده بدر آورده. و بسا مقصود از بیرون
کشیدن اینست که کفر و نفاقشان را خرده خرده به مؤمنان روش کند تا گول آنها را نخورند چنانچه خداوند در (آیه 29 سوره
محمد) فرموده است: یا پندارند آنان که در دل مرض دارند که خدا کینههاشان را بدر نیاورد یعنی کینه آنان را بر مؤمنان سپس
فرموده: و اگر خواهیم آنها را بتو نمائیم و معرفی کنیم و از رخسارشان آنها را بشناسی و البته آنها را در نحوه گفتارشان خواهی
شناخت و خدا میداند کردار شما را 31 جز این نیست که زندگی دنیا بازي و سرگرمی است و اگر ایمان آرید و تقوي دارید
مزدهاي شما را بدهد و مالهاي شما را نخواهد 32 اگر آنها را خواهد و همه را خواهد و مزد رسالت طلبد باداي آن بخل ورزید و
ندهید و کینه شما را بدر آورد یعنی بغض و دشمنی شما را براي خدا و رسول ولی بر شما تنها یک چهارم از یک دهم واجب کرده
(زکات نقدینه و انعام که تقریبا صدي دو نیم است) و از شما مزد رسالت هم نخواسته و این مؤید معنی گذشته است. قوله ضد هم
کرده هواها و دلهاشان را "چند معنی دارد. 1- اینکه از لطف خداست که هوا و دل شما را ضد هم نساخته تا دشمن خوبی هم
شوید و این نزدیک بهمان فقره پیش است. 2- اینکه از لطف خدا ببندههاي مؤمن خود است که هوا و هوس و خواست مخالفین و
کفار را ضدهم ساخته و اگر همه یک دل بودند مؤمنان را نابود میکردند و از بن میکندند چنانچه خداي تعالی فرموده ( 14 سوره
الحشر، و با شما همه با هم بجنگند مگر در آبادیهايص: 41 بارودار یا از
پشت دیوار بدخواهی میان خودشان شدید است، گمان کنی با هم هستند با اینکه دلهاشان از هم جدا و پراکنده است، این بدانست
3- اینکه از لطف خداست که هوس هر کسی را با دلش که روح و خرد او است ضد ( که مردمی باشند که خردمندي ندارند. ( 1
هم ساخته و گر نه کسی آخرت را بر دنیا گزیده نکردي و در نسخهاي (مضادته) آمده که مناسبتر با این معنا است، و ضد هم
ساختن چیزي با دیگري شائع است چنانچه امیر مؤمنان (ع) فرموده: ضد ساخت روشنی را با تاریکی و خشکی را با تري. 4- اینکه
کینه آنها را بدر آورد با اینکه نباید در آید چون هواهاشان با دلشان ضد همند. 5- اینکه از لطف خداست که تکلیفهاي ضد هوا و
دلخواه را بر آنها واجب کرد با نرمش و خوش و بش که بر آنها سخت نباشند چرا که اوامر و نواهی را خرده خرده بدانها صادر
کرد تا مایه نفرت آنها نگردند مثلا چون عادت به میخواري داشتند نخست آیهاي نازل کرد و مفاسد آن را گوشزد نمود و آنگاه
آنها را از میخواري نزدیک وقت نماز نهی کرد و سپس در همه حال و آن را سخت گرفت و همه احکام را یکباره نازل نکرد تا بر
آنها دشوار باشد بلکه بتدریج مقرر کرد، و همه اینها روشن است براي کسی که موارد نزول آیات را وارسد و موارد جعل احکام را
(و تاییدي هم براي این معنا از فیروزآبادي آورده). و از رفقش بآنها اینکه آنها را بامري وانهد "حاصلش اینکه خواسته آنها از یک
امري بازگیرد ولی داند که اگر بدان شتابد بر آنها گران آید و آن را پس اندازد تا بر آنها آسان گردد سپس آنها را از آن بامر
دیگر کشاند و امر اول نسخ شود چنانچه در باره قبله که خداي تعالی میدانست پیغمبر توجه بکعبه را میخواهد ولی در بدو آمدن
صفحه 31 از 177
بمدینه این حکم بر مسلمانان ناگوار بود چون عادت بنماز بسوي بیت المقدس داشتند و آنها را بدان وانهاد تا کامل شد و باحکام
اسلام دل دادند و بر آنها رو کردن بکعبه آسان شد. عري الاسلام: احکام و قوانین آنست که چون دسته براي کوزهاند و هر که
خواهد از کوزه بنوشد بدان چسبد و هر کس هم خواهد از اسلام بهرهمند شود به قوانین و احکامش چنگ زند و ثقل را به مثاقله
تعبیر کرده براي مبالغه، و بسا که در اصل مثاقیل بوده به معنی مئونه. و بقولی مقصود اینست که خدا داند صلاح بندهها در دو چیز
است و اگر هر دو را یکباره بدانها امر کند و در یک زمان بر آنها گران آید از تحملش ناتوان شوند و از لطف خدا آداب
معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 42 است که آنان را بیکی امر کند ( 1) و تا زمانی بر آن پایند و چون خواهد
آنها را از آن بگرداند امر یکم را نسخ کند و امر دیگر را آورد تا بهر دو مصلحت برسند، و این توجیهی است براي نسخ جز آنچه
معروف است از اختصاص مصلحت بر امري بزمان خاصی، و در این توجیه اعتراض روشنی است. و اینکه فرمود ": نسخ الامر
بالآخر "یا مؤید همان سهلگیریست چون ترك کردن مردم بیک امر را سختتر است بر آنها از آنکه با مر دیگر بدل شود یا براي
اینست نسخ احکام چنین است که خداي تعالی (ع) فرموده (آیه 106 سوره البقره) و هر زمانی آیهاي را نسخ کنیم یا بفراموشی
23 - کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که رفق ( سپاریم بیاوریم بهترش را یا مانندش را، و بیاید آنچه مؤید معنی یکم است. ( 2
میمنت دارد و خرق شوم است. ( 3) بیان: یمن با ضمه بمعنی برکت است چون میمنت تا گوید: رفق یعنی مبارك و میمون و چون
در امري بکار گرفته شود آن امر مقرون به خیر دنیا و آخرتست و خرق بر عکس آن است و بقول قاموس ضد رفق است و اینست
24 - کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که راستی خدا عز ( که کسی بد کند کاري را و تصرف در امري را و به معنی حماقت است. ( 4
( و جل رفیق است و رفق را دوست دارد بدان عطا کند آنچه را به عنف ندهد. ( 5) بیان: برفق عطا کند یعنی از اجر دنیا و آخرت. ( 6
-25 کافی: بسندش تا رسول خدا که رفق بر چیزي نهاده نشود جز که زیورش شود و از چیزي برداشته نشود جز که زشتش کند.
26 - کافی: بسندش تا پیغمبر (ص) که رفق فزونی و برکت دارد و هر که از آن ( 7) بیان: (از مصباح تفسیر الفاظ را آورده). ( 8 )
محروم است از خیر محروم است. ( 9) بیان: فزونی دارد یعنی در روزي یا در همه خوبیها و برکت و پایندگی در آنها (اعراب و
-28 ( 27 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که بدور نشود رفق از خاندانی جز که خیر از آنان دور شود. ( 11 ( تفسیر الفاظ). ( 10
کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که بهر خاندانی بهرهاي از رفق و نرمش دادند خدا روزیشان را فراوان سازد و نرمش در اندازه
زندگی بهتر است از فراوانی مال، با رفقص: 43 و مدارا درماندگی نیست،
و با تبذیر چیزي نماند و خدا رفیق است و رفق را دوست دارد. ( 1) بیان: بهرهاي بآنها داده شده یعنی خدا سهم فراوانی از رفق بآنها
داده که بیکدیگر نرمش کنند یا با خلق خدا نرمش کنند، یا در زندگی نرمش کنند و میانه رو باشند بیاسراف اسراف و تنگ
گرفتن بخود، یا مقصود همه این معانی است. خدا بدانها روزي فراوان داده "زیرا مهمترین وسائل روزي مدارا با مردم است، و
خوش معاملهاي با آنها که مایه توجه آنانست بوي، با اینکه خداي تعالی توفیق طاعتش باو دهد بویژه با اندازهگیري در زندگی
چنانچه فرمود: رفق در اندازهگیري زندگی است یا به همراه آنست، و اندازهگیري زندگی بمعنی تنگ گرفتن است چنانچه خداي
تعالی فرموده: (در آیه 26 الرعد) گشاید روزي هر که خواهد و تنگ نماید، و بمعنی میانهروي هم آمده و مقصود در اینجا همین
است که بهتر است از مال بسیار با مصرف بیاندازه. و اینکه فرمود: با رفق درماندگی منست گویا علت هر دو مقدمه پیشین است،
یعنی با میانهروي در زندگی ناتوانی و کمبود نباشد یا با کسب کم درماندگی نباشد زیرا همان درآمد کم با اندازهگیري بس است
و اندازه ضروري روزي را خدا ضامن است، و با تبذیر و اسراف مال بسیار هم نماند. و بقولی مقصود اینست که با نرمش داشتن بهر
چه خواهد توانا باشد بخلاف بدکردار و سختگیر، و سستی آن ظاهر است سپس فرمود: راز همه اینها اینست که مردم شخص با
نرمش را دوست دارند و باو کمک کنند و خدا بدل آنها لطف و دوستی وي را اندازد و نگذارند برنج افتد یا بدشوار گراید
29 - کافی: بسندش تا هشام بن احمر که میان من و امام هفتم در باره مردمی سخنی رفت و آن حضرت بمن فرمود: با ( کارش. ( 2
صفحه 32 از 177
آنها نرمش کن که کفر هر کدامشان در خشم او است، و کسی که خشمش مایه کفر او هست خیري ندارد. ( 3) روشنگري: کفر هر
کدامشان در خشم او است "زیرا بیشتر مردم هنگام خشم سخن کفر میگویند، و بخدا و پیغمبران و اوصیاء نسبت دهند آنچه
نشایدشان، و چه چیزي انتظار رود از کسانی که در خشم خود باکی ندارند از اسلام بدر شوند و در دنیا سزاوار کشتن باشند و در
آخرت دچار کیفر جاویدان و چون از این گرفتاري باکی ندارند باکی از آن ندارد که تو را دشنام دهد یا بزند و بکشد و بتو افتراء
30 - کافی: ( زند بدان چه تو را ریشه کن کند و بسا که کفر در اینجا شامل گناه کبیره هم شود که یکی از معانی آنست. ( 4
بسندش تا امام هفتم (ع) که رفق و نرمش نیمی از زندگانی است.ص: 44
1) بیان: یعنی نیمی از زندگی خوش است، زیرا خوشی زندگی یا بمال و جاه بسیار و حصول اسباب غلبه بر بدخواهان یا بنرمش و )
مدارا در زندگی و معاشرت با آنان و این بهتر است، و چون آن را بسنجی بدانی که فراگیر همه امور است حتی زندگی در درون
خانه و با اهل خانه زیرا رضامندي آنها یا بصرف مال فراوانست و یا نرمش و سازش با آنان در همه حال و بهر کدام از این دو رضا
31 - کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که خدا دوست دارد رفق و نرمش را و بدان کمک ( دهند و غالبا بدومی راضیترند. ( 2
کند چون سوار پاکش لاغر شدید آن را بتوانش وادارید، اگر در زمین قحط باشید با آن خود را نجات دهید و اگر در زمین پر گیاه
در هر منزلی او را وادارید. ( 3) بیان، و بدان کمک کند یعنی اسباب رفق را فراهم سازد یا بواسطه آن بامور دیگر کمک دهد
چنانچه گذشت و نمونهاي آورده که نرمش با جانوران هم خوب است (و بعد از تفسیر لفظ عجف گوید): آنها را در جاي خود
وادارید دو توجیه دارد یکم اینکه مقصود جا دادن معنوي باشد یعنی مقام معنوي آنها را مراعات کنید، و مقصود از تعبیر دومی
منزل جسمانی باشد و دوم اینکه تعبیر یکم مجمل باشد و دومی تفسیر آن باشد و از قول مصباح گوید جدب بیبارانی و خشکی
زمین است (سپس تفصیلی در معنی جدب و دیگر الفاظ حدیث از قول جوهري آورده که ترجمه آنها سود عمومی ندارد) تا گوید:
32 - کافی: ( مقصود از جاي شایسته اینست که آب و گیاه داشته باشد یا اینکه چون لاغر است دو منزل یکی طی راه نکند. ( 4
33 - کافی: بسندش تا یکی از دو ( بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: اگر رفق مجسم شود زیباترین آفریده خدا عز و جل باشد. ( 5
6) و در بیان گوید: بهتر اینست که مقصود بیرون کشیدن کینه دلها و ضدیت آنها ) .( امام (ع) (نزدیک بمضمون حدیث شماره 32
با هم باشد تا اشاره باشد بقول خداي تعالی در سوره الانفال (آیه 63 ) و اگر صرف میکردي هر چه در زمین است همه را الفت
ندادي دلهاي آنها را با هم ولی خدا آنها را الفت داد. و اینکه فرموده حکمی را نسخ نکند تا بر مکلف گران نیاید "بقولی بیان
علت حکم بناسخ است با اینکه منسوخ درست است و گران آمدن براي اینست که تکرار یک امر بر مکلف گرانست و نشاط او در
امر تازه است (و در مثل گویند آدمی تازه پسند است مترجم) یا بیان اینست که امر بناسخ و منسوخ هر دو را متوجه مکلف نکند با
اینکه هر دو با هم مصلحت دارند چون نرمش خواهان نسخ است تا حق بر او گران نیاید. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
1) من گویم: سستی هر دو وجه روشن است زیرا ترك عمل بعادت سختتر است بر آدمی و از این رو ) الانوار، ج 2، ص: 45
پذیرش شرع تازه بر امتها گران میآید گرچه آسانتر از شرع سابق بود، و آنها رو داشتند بدان چه بدان خو گرفته بودند و بروش
پدران خود رفته بودند، آري بسا یک حکم ناسخ آسانتر باشد از منسوخ چنانچه در اسلام حکم عده سالیانه زن شوهر مرده را به
چهار ماه و ده روز تخفیف داد، و ایستادگی در جهاد را از یک دهم بدون نیروي دشمن به نیم بودن با آن تخفیف داد، ولی در
بیشتر حکم ناسخ سختتر است از منسوخ. و اما وجه دوم براي اینکه در بیشتر موارد جمع میان عمل بناسخ و منسوخ هر دو نتوان
کرد چون قبله بودن مسجد اقصی با مکه و یا عده یک سال با چهار ماه و ده روز و یا نصاب در باب جهاد و یا حلال بودن می و
حرمت آن و روا بودن جماع در شب ماه رمضان با حرمت آن، یا جواز خوردن و آشامیدن در آن با منع از آن حکم اولی بوده آري
بسا در اندك موردي جمع میان هر دو ممکن باشد چنانچه اول روزه در عاشورا واجب بوده و بروزه در ماه رمضان نسخ شده و
34 - کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) (ترجمه حدیث در شماره ( توجیه بهتر همانست که، در شرح حدیث شما 22 بیان کردیم. ( 2
صفحه 33 از 177
35 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هر که در کارش رفق و نرمش دارد آنچه از مردم خواهد ( 19 گذشت). ( 3
( بدست آرد. ( 4
باب چهل و سوم نصیحت به مسلمانان و اندرز بآنان و پذیرش نصیحت آنان
-1 خصال: بسندش تا رسول خدا (ص) که هر که برایم پنج را ضمانت کند برایش بهشت را ضمانت کنم، گفته شد: آنها چه (5)
باشند یا رسول الله؟ فرمود: نصیحت براي خدا و نصیحت براي رسول خدا، و نصیحت براي قرآن خدا، و نصیحت براي دین خدا، و
نصیحت براي جماعت مسلمانان. گویم: خبر پذیرش نصیحت در باب کظم غیظ گذشت ضمن آنچه خدا بیکی از پیغمبران خود
2- امالی صدوق: بسندش تا امام صادق (ع) که میفرمود: هر کس بیند برادرش در کار بدیست و او را با قدرت ( وحی کرده. ( 6
3- تحف ( بردش از آن باز ندارد البته که باو خیانت کرده، و هر کس از رفاقت با احمق کناره نکند بسا که باخلاق او در افتد. ( 7
العقول از امام دهم (ع) که فرمود: مؤمن نیاز بچند خصلت دارد: توفیقص:
4- همان: از امام دهم (ع) که بیکی از وابستگانش ( 46 از خدا، و پند دهی از خود، و پذیرش اندرز کسی که بدو اندرز دهد. ( 1
5- فقه الرضا: از عالم روایت دارم که در ( فرمود: از فلانی گله کن و به او بگو: چون خدا خیر کسی را خواهد گله پذیر باشد. ( 2
ضمن سخنی طولانی فرموده: سه تا هستند که دل مسلمان در آنها دغلی نکند: اخلاص در کار خدائی، و نصیحت و خیرخواهی
براي ائمه مسلمانان، و پیوستن بجمع آنان، و فرمود: حق مؤمن بر مؤمن اینست که در حضور و غیابش خیرخواه او باشد چنانی که
براي خود است، و روایت دارم که هر که براي نیاز برادر خود روانه شود و خیر خواه او نباشد چون محارب با خدا و رسول او است،
و روایت دارم هر که صبح کند و توجه بامور مسلمانان نکند مسلمان نباشد، و روایت دارم که خدا نپذیرد عمل بندهاي را که در دل
خود بدي بر مؤمنی را نهان دارد، و روایت دارم که از ما نیست هر که دغلی کند با مؤمنی یا زیانش زند، یا نیرنگش بازد، و روایت
( دارم که مردم عیال خدایند و محبوبتر خلق نزد خدا آنکه خاندان مؤمنی را شاد کند و به همراه برادرش در نیاز او روانه شود. ( 3
8- نهج ( 7- دره باهره: از امام چهارم (ع) که پر اندرز دادن به تهمتزدگی کشاند. ( 5 ( -6 سرائر: (مضمون شماره 4 را آورده). ( 4
( البلاغه: به پسرش حسن فرمود: بسا بدخواهی خیرخواه شود، و به نصیحت خواهی دغلی شود. ( 6
باب چهل و چهارم در ادب داشتن، و در باره کسی که اندازه خود شناسد و از حد خود فراتر نرود
-2 ( -1 عیون بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که هلاك نشود کسی که اندازه خود شناسد. خصال: بسندش مانندش را آورده. ( 8 (7)
امالی صدوق: بسندش از امام صادق (ع) که هر که پنج تا را ندارد چنان بهرهاي نبرد، گفته شد آنها چه باشند یا ابن رسول الله؟
3- از امیر مؤمنان (ع) که هیچ شرفی رساتر از ادب نیست. ( 10 ) گویم: ( فرمود: دین و خرد و شرم و حسن خلق، و حسن ادب. ( 9
4- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: متکبر انتظار ستایش خوب نداشته ( اخباري هم در کاتبات مکارم گذشته. ( 11
1) و نه بخیل در دوستان بسیار، و نه بیادب در شرافت، و نه دریغ )ص: 47
کن در صله رحم، و نه مسخرهچی در دوستی راستین و نه کم فقاهت در قضاوت، و نه غیبت در سلامت، و نه حسود در آرامش
5- خصال: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که دانش ( دل، و نه کیفر ده بگناه خود در آقائی، و نه کم تجربه خود راي در ریاست. ( 2
ارث ارجمندیست، و آداب زیورهاي زیبا، و اندیشه آینه زلال، و عذرخواهی بیم ده خیرخواه، و همین تو را براي ادب خود بس که
6- امالی طوسی- بسندش تا امیر مؤمنان (ع)، فرمود: دانش ارث ارجمندیست، و آداب ( وانهی آنچه از دیگري نپسندي. ( 3
زیورهاي زیبائی باشند، اندیشه آئینه زلالی است و پذیرش عذر (از بیادب) بیمکننده خیر خواهی است و در خودسازي براي تو
7- نهج البلاغه: هر ادبی جامه نوي است، ( 5) و فرمود: ( همین بس که هر چه از دیگران بدر آري آن را واگذاري و بجا نیاري. ( 4
صفحه 34 از 177
هلاك شود مردیکه اندازه خود نداند، ( 6) و بیکی از هم سخنان خود که گفتار ناهنجاري آورد که شایان پذیرش نبود فرمود: پر
8- کنز کراجکی: امیر مؤمنان (ع) فرمود: ادب از شرافت ( نکشیده پرواز آغاز کردي، و چون کره شتر خردسال بانگ بر آوردي. ( 7
خاندانی بینیاز کند. ( 8) و فرمود (ع) آداب ثمره فهم است، و نتیجه ذهن روشن. ( 9) و فرمود: ادب خوب جاگیر شرف خاندانی
( است. ( 10
باب چهل و پنجم فضیلت رازداري و نکوهش فاش کردن اسرار
-1 گویم: در باب رفیقان شایسته از امام باقر بسندش تا امیر مؤمنان گذشت که فرمود: هر که رازش را نهان دارد اختیارش را (11)
دارد، و هر سخنی از میان دو تا گذشت فاش شود (یعنی از دو کس و بعضی گفتند: یعنی از میان دو لب و با مضمون سابق مناسب
2- خصال: بسندش از امام رضا (ع) که مؤمن مؤمن نباشد تا سه خصلت داشته باشد روشی از پروردگارش، ( است مترجم). ( 12
روشی از پیغمبرش و روشی از امامش: روش پروردگارش رازداریست خدا عز و جل در (آیه 27 سوره الجن) فرموده داناي غیب
است و به غیب خود آگاه نسازد مگر فرستادهاي را که بپسندد "و اما روش پیغمبرش مداوا و سازش با مردم است زیرا خدا عز و جل
فرمان داد پیغمبر خود را به مدارا با مردم و فرمود: ( 199 سوره اعراف) عفو را آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار،
ج 2، ص: 48 بگیر و به نیکی امر کن و روگردان از مردم نادان "و اما روش امامش شکیبائی است در تنگی و سختی که خدا عز و
3- عیون: بسندش تا ( جل میفرماید ( 177 سوره البقره) و صابران در تنگی و سختی "معانی الاخبار: بسندش مانندش را آورده. ( 1
مردي که مامون بامام رضا گفت بهتر شعري که در باره رازداري داري برایم بخوان و آن حضرت فرمود: ترجمه از یاد برم راز تا
فاش نسازم اي آنکه رازداري را در فراموشی آن دانی ترسم که روان گردد در خاطر من یادش وانگاه دل اندازد آن را بزبان خوانی
4- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چهارند ( باشد که بسا رازي در دل جولان گیرد وانگاه توان نبود و حبس در آن آنی ( 2
( که از میان بروند دوستی با بیوفا، احسان بناسپاس دانش آموختن بکسی که گوش نگیرد، و رازي که سپرده شود به بیتربیت. ( 3
-5 همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خوشا بدان بنده خدا که خود را بخواب زند، مردم را بشناسد و با تنش با آنها رفاقت کند
نه با دلش همکار آنها باشد، آنها را در ظاهر بشناسد و به باطن او پی نبرند (مقصود وضع یک شیعه است در حال تسلط حکومت
6- همان: بسندش تا امام چهارم (ع) که دوست دارم براي شیعه خود دو خصلت را با ( جور و متابعت اکثر مردم از او ترجمه). ( 4
دادن یک دستم بخرم: کج خلقی و کمی راز داري (یعنی یک دستم را بدهم که این دو خصلت نباشد مترجم). ( 5) گویم در
( بابهاي گذشته سفارشی از امیر مؤمنان به پسرش گذشت که پارهاي از آن را در باب تقیه آوردیم و پارهاي را در کتاب العلم. ( 6
8- معانی الاخبار: بسندش تا امام ( -7 امالی طوسی: بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: رازداري براي ما جهاد در راه خداست. ( 7
9- همان: بسندش تا ( ششم (ع) (مضمون شماره 5 جز اینکه در آخرش گوید) بشناسند او را در ظاهر و بشناسد آنان را در باطن. ( 8
امیر مؤمنان (ع) که میفرمود: راستش پس از من فتنهها باشند تاریک و کور و شک آور و بجا نماند در آنها جز خواب زده گفته
شد: خوابزده چیست یا امیر المؤمنین؟ فرمود: آنکه مردم آنچه در دل دارد ندانند (یعنی در عقیده خود تقیه کند) مترجم. آداب
10 - خصال: بسندش تا امام هفتم که سه تا در سایه عرش خدا باشند (1) معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 49
-11 ( روزي که جز سایهاش سایه نیست: کسی که ترویج کند برادر مسلمانش را یا خدمتکاري باو دهد یا رازش را نهان دارد. ( 2
همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: هفتا کارهاي خود را تباهکننده مردي بردبار و پردانش که او را نشناسند و نامش را
نبرند، و حکیم فرزانهاي که اختیار مالش را بهر دروغگو و منکري وانهد تا آنچه باو گویند باور نکند، و مردیکه نیرنگ باز خائن را
امین سازد، و آقاي سخت دلی که رحم ندارد، و مادري که راز فرزندش نهان ندارد و فاش کند بر او (یعنی جماع کردن خود را) و
12 - امالی صدوق: امام صادق (ع) ( آنکه در سرزنش برادران خود شتاب کند، و آنکه با برادرش ستیزد و خصومت کند با او. ( 3
صفحه 35 از 177
بیکی از اصحابش فرمود: راز ترا بیارت مگو جز رازي که اگر دشمنت بر آن آگاه شود زیانت ندارد زیرا بسا روزي یارت دشمنت
( 13 - تحف العقول از امام دهم فرمود: اظهار چیزي که جا نیفتاده مفسده آن شود. محاسن: بسندش مانندش را آورده. ( 5 ( شود. ( 4
-14 اختصاص: امیر مؤمنان (ع) فرمود: خیر دنیا و آخرت در نهان داشتن راز و یار شدن با نیکانست و همه بدیها در فاش کردن راز
( 15 - الدره الباهره: امام صادق (ع) فرمود: راز تو از خون تو است و مبادا جز در رگهایت روان شود. ( 7 ( و دوستی با بدانست. ( 6
-16 نهج البلاغه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: پیروزي در حزم است و حزم در راي سنجیده و آن در حفظ رازها است ( 8) و فرمود (ع)
سینه خردمند صندوق راز او است. ( 9) و فرمود (ع) هر که رازش را نهان دارد اختیار بدست او است. ( 10 ) و فرمود (ع) خود آدمی
18 - کافی: ( 17 - اعلام الدین: امام صادق (ع) فرمود: سینه خودت جادارتر است براي رازت. ( 12 ( رازدارتر است براي خود. ( 11
بسندش تا امام چهارم (ع) که بخدا دوست دارم فدا دهم دو خصلت را در شیعه خود بپارهاي از گوشت بازویم: کج خلقی و کم راز
داري. ( 13 ) بیان (بعد از تفسیر الفاظ گوید) گویا مقصود اینست که خواهم هلاك شوم و این دو خصلت از شیعه بروند و اگر چه
کار بدان جا کشد که پارهاي از گوشت بازویم بعوض آنها بدهم- تا گوید: مقصود اینست که شیعه از دو خصلت رها شوند و
مقصود از رازداري نهان داشتن احادیث ائمه و اسرار آنها است از مخالفان در صورت ترس از زیان بر آنها یا آداب معاشرت-
ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 50 شیعه آنها و بسا شامل نهان داشتن اسرار علمی و اخبار پیچیده آنها از کسانی که
19 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که مردم بدو خصلت وادار شدند و هر دو را ضایع کردند تا از ( تحمل آنها را ندارند بشود. ( 1
آنها بهرهاي ندارند: صبر و رازداري ( 2) بیان: یعنی بسبب ضایع کردن آن دو خصلت دینی براي آنها نمانده یا اینکه هیچ از آن دو
را در دست ندارند که یکی صبر بر بلاها و آزارهاي دشمنانست و دیگري نهان داشتن اسرار از آنها چنانچه گذشت در تفسیر قول
20 - کافی: بسندش تا سلیمان ( خداي تعالی (آیه 54 سوره القصص) بدان چه شکیبا بودند و بدي را به نیکی از خود دور کردند. ( 3
بن خالد که امام ششم فرمود: اي سلیمان شما دینی دارید که هر کس نهانش دارد خدایش عزت دهد و هر که فاشش کند خدا
21 - کافی: بسندش تا مردي از امام باقر (ع) که ما گروهی نزد آن ( خوارش کند. ( 4) بیان: عزتش دهد خبر است یا دعاء ( 5
حضرت رفتیم و گفتیم: یا ابن رسول الله ما قصد رفتن بعراق داریم بما سفارشی کنید. آن حضرت فرمود: باید نیرومند شما به
ناتوانتان نیرو بخشد و توانگرتان بر مستمندتان کمک دهد، و راز ما را فاش نکنید، و مرام ما را منتشر نسازید، و چون حدیثی از قول
ما بشما رسید و یک گواه یا دو تا از قرآن خدا موافقش یافتید بدان عمل کنید، و گر نه توقف کنید و آن را بما بر گردانید تا براي
شما روشن شود، و بدانید که منتظر این امر ثواب روزهدار شب زندهدار دارد، و هر که امام قائم ما را دریابد و بهمراه او بیرون شود
و دشمن ما را بکشد ثواب بیست شهید دارد، و هر کس با قائم ما همراه است و کشته شود ثواب بیست و پنج شهید دارد. ( 6) بیان:
(بعد از اعراب جمله گوید) نیرو بخشد نیرومند شما بناتوانتان یعنی به دادرسی و کمک و رفع ستم یا در باره دیانت و رفع شبهه و
تردید دینی، و کمک مالی را عائده گویند که بمعنی احسان و صله است. راز ما را فاش نکنید "یعنی احکامی که مخالف مذهب
عامه عراق است و امر امامت ما را منتشر نکنید، و نه خلافت و احوال نادر و معجزات را نزد مخالفان و بلکه نزد شیعه سست عقیده،
زیرا در دوران سختی بودند زیرا مردم از احوالشان بازرسی میکردند و شیعه و پیروشان را میکشتند و اما اظهار آنها نزد شیعه خردمند
و امین و پذیرا کار خوبی بوده چنانچه گذشت. یک گواه یا دو گواه از قرآن "گویا مقصود آنجا است که مخالف باشد با آنچه در
دستص: 51 دارند ( 1) یا راوي ثقه نباشد یا غرض موافقت حدیث است با
عموم آیات چنانچه عمل بجز واحد را جائز دانسته مگر موافق مضمون قرآن و سنت متواتره باشد به تفصیلی که در آغاز دو کتاب
تهذیب و استبصار خود گفته. و گر نه توقف کنید "یعنی بدان عمل نکنید و ردش هم نکنید بلکه توقف کنید تا از امام بپرسید، و
بقولی مقصود این است که هر خبري از ما بشما رسید لازمست بدان عسل کنید و اگر گواهی از قرآن دارد نزد مخالفان راه گریز
دارید چون دلیلش را از شما بپرسند و با آن گواه آنها را ساکت کنید و از آنها تقیه نکنید، و اگر نه توقف کنید و نهانی بدان عمل
صفحه 36 از 177
کنید و نزد مخالفان اظهارش نکنید، و آن را بما برگردانید و گواه آن را از قرآن از ما بپرسید تا بشما بگوئیم و آنگاهش بمخالفان
22 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که ( اظهار کنید و سستی این توصیه روشن است. منتظر این امر "یعنی ظهور دولت قائم (ع) ( 2
میفرمود: پذیرش امامت ما تنها باور کردن و قبول نیست بلکه کتمان آن و حفظ آن از نااهل هم شرط آنست تو (عبد الاعلی راوي
حدیث) سلام ما را بآنها برسان و بگو رحمت کند خدا کسی را که دوستی مردم دیگر را بخود کشاند بآنها باز گوئید آنچه را
میفهمند و قبول کنند و نهان دارید از آنها آنچه که منکرند، سپس فرمود: بخدا آن دشمنی که با ما بجنگد براي ما سختتر نیست
از آنکه بر ما گویا باشد آنچه را بد داریم و چون از یک بنده خدا میفهمید راز فاش میکند نزد او بروید و او را از آن باز دارید،
اگر از شما پذیرفت که بسیار خوب و گر نه کسی را باو دارید که بر او گرانست و از او میشنود. چون که یکی از شما حاجتی دارد
و با نرمش آن را بر آورده میکند و بدست میآورد شما در حاجت من نرمش کنید چنانچه در حوائج خود میکنید و اگر از شما
پذیرفت بسیار خوب و گر نه کلامش را زیر پاي خود زیر خاك کنید و نگوئید که میگوید و میگوید که سخنی که از او نقل کنید
پاي من و شما حساب میشود. آگاه که اگر شما بگوئید آنچه من میگویم اعتراف کنم که شما اصحاب منید، این ابو حنیفه هم
اصحابی دارد، این حسن بصري هم اصحاب دارد، من خود از قریشم و فرزند رسول خدا و دانا بکتاب خدا که در آنست بیان هر
چیزي از آغاز آفرینش و کار آسمان و کار زمین، و کار اولین و کار آخرین، و هر آنچه بوده و خواهد بود که گویا بچشم خود
آنها را بینم و در برابر چشمم هستند. ( 3) روشنگري: گویا مقصود از باور اعتقاد بدل است و از قبول اقرار زبانی تنها یا با عمل بدان،
، و مقصود اینست که قبول تکلیف خدائی در شیعه بودن منحصر باعتقاد قلبی آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2
ص: 52 و اقرار زبانی نیست ( 1) بلکه نهان داشتن و حفظ آن از نااهل هم جزء آنست که مقصود از نااهل مخالفین و شیعه
کمفهمند، و طرف پیام خوش عقیدهها یا همه شیعیانند ... و اینکه فرمود بآنها باز گوئید هر چه پذیرایند بیان راه جلب دوستی مردم
دیگر است بآنچه میفهمند "یعنی از اموري که هر دو طائفه قبول دارند. کسی که بر او گرانست یعنی او را بزرگ میشمارد یا رد
کلامش بر او گرانست، و بقولی یعنی کسی که جز شنوائی از او چاره ندارد (و پس از تفسیر الفاظ حدیث گوید) دفن سخن زیر
پاها کنایه است از نهان داشتن آن و مقصود اینست که سخن او را نقل مجالس نکنید گرچه براي نکوهش از او، که مایه زیان من و
شما است یا اینکه مردم را بر من و شما میشوراند. اگر شما مانند من بگوئید در تفسیر و جز آن چنانچه ابو حنیفه اصحابی دارند که
میبینید از او شنوا هستند و امرش را اطاعت کنند با اینکه نادان و گمراه است و من از قریشم که شرافت دارند و ابو حنیفه و حسن
بصري از قریش نباشند، و من پیغمبرزادهام و این دلالت دارد که پسر دختر هم در حقیقت پسر است چنانچه عقیده جمعی از
اصحاب ما است، و بقولی یعنی پیغمبر بولادت و امامتم در لوح محفوظ خبر داده و این زورگوئیست. و گویا در برابر چشمم
23 - کافی: بسندش از امام ششم (ع) که به عبد الله بن سلیمان فرمود: ( هستند "یعنی همه آنها را از قرآن بطور یقین میدانم ... ( 2
پیوسته راز ما نهفته بود تا بدست اولاد کیسان افتاد و بر سر راه و در روستاهاي عراق باز گفتند. ( 3) بیان: مقصود از اولاد کیسان
مختار است که خونخواه حسین (ع) شد و بقولی مقصود از آنها کسانیند که با نیرنگ و بدروغ خود را به شیعه وابستند و از آنها
نیستند، در قاموس گوید: کیسان نام غدر و عهدشکنی است و لقب مختار بن ابی عبید است که کیسانیه بدو منسوبند، و سواد بصره
و کوفه روستاهاي آنها است و بقولی سواد ناحیهایست پیوسته به عراق و 35 فرسنگ درازتر از آن و طولش از موصل است تا عبادان
24 - کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که ( و عرضش از عذیب تا حلوان و آن را سواد گویند براي اینکه فضایش سبز است. ( 4
میفرمود: بخدا محبوبتر اصحابم نزد من آنکه پارساتر و فقیهتر و بیشتر حدیث ما را بنویسد و راستش بدترشان نزد من و مبغوضتر
آنان آنکه چون حدیثی شنود که به ما وابسته است و از ما روایت شود نپذیرد و از آن نفرت دارد و انکارش کند و کسی را که
( بدان دینداري کند کافر شمارد و او نداند شاید حدیث از ما باشد و بما مستند است، و او بدین انکار از ولایت ما بدر شود. ( 5
بیان: (بعد از شرح واژه اشمئزاز گوید) و او نداند اشاره است بقول خداي تعالی آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار،
صفحه 37 از 177
ج 2، ص: 53 (آیه 39 سوره یونس ")بلکه دروغ شمردند آنچه را بدانش آن فراگیر نیستند با اینکه هنوز تاویلش بدانها نرسیده "و
دلالت دارد بر اینکه جائز نیست انکار از اخبارشان بما رسیده اگر چه عقل ما بدان رسا نباشد بلکه باید آن را بخودشان رد کرد تا
25 - کافی: بسندش تا معلی بن خنیس که امام ششم (ع) فرمود: اي معلی امر ما را نهان دار و آن را فاش ( آن را توضیح دهند. ( 1
مکن زیرا هر که امر ما را نهان دارد و فاش نکند خدایش در دنیا عزت دهد و در آخرت نوري میان چشمش وانهد که او را به
بهشت کشاند، اي معلی هر که فاش کند امر ما را و نهانش ندارد خدایش بدان خوار کند در دنیا و در آخرت نور را از میان دو
چشمش بکند و آن را تاریک سازد تا بدوزخش کشاند، اي معلی راستش تقیه از دین من و دین پدران من است، و دین ندارد
آنکه تقیه ندارد، اي معلی خدا دوست دارد که در نهانی پرستیده شود چنانی که دوست دارد در عیانی پرستیده شود، اي معلی فاش
کن امر ما چون منکر ما است. ( 2) بیان: مضمونش در پایان باب پیش گذشت، و گویا آن حضرت ترس داشت از کشته شدن معلی
چون میدید حرص دارد بفاش کردن، و از این رو پر در اینجا اندرزش داد ولی اندرزش در او کارگر نشد و او بدین سبب کشته
26 - کافی: بسندش تا عمار که امام ششم بمن فرمود: خبر دادي ( شد، و اخبار عقوبت فاش کردن در باب خود بیاید ان شاء الله. ( 3
بدان چه خبرت دادم کسی را؟ گفتم: چرا سلیمان بن خالد فرمود: آفرین آیا نشنیدي گفته شاعر را: راز من و راز تو از ما نشود
بیرون راز گذرا از دو شایع شود اي همخون ( 4) بیان: بعد از اعراب خبر گوید) در آن مدح شایانیست از سلیمان اگر آفرین حقیقی
باشد و اگر از روي سرزنش باشد مدحی نباشد و این مناسبتر است با شعر بعد زیرا سلیمان شخص سوم است. و مراد به دو در شعر
دو شخص است، و اگر مقصود دو لب باشد لطفی دارد ولی مناسب این خبر نیست و بقولی گواه آوردن از شعر اشاره دارد باینکه
27 - کافی: بسندش تا ابن ابی نصر که یک مسأله از امام رضا ( فاش کردن راز بحکم خرد زشت است و نیاز بحکم شرع ندارد. ( 5
(ع) پرسیدم و جواب نداد و فرمود: اگر هر چه شما بخواهید بشما بدهیم براي شما بدتر است و گردن امام را بگیرند، امام باقر (ع)
فرمود: راز ولایت را خدا بجبرئیل سپرده و او بمحمد (ص) و آن حضرت بعلی (ع) و او بهر که خدا خواسته، و آنگاه شما آن را
فاش کنید، کیست که دم بندد از حرفی که شنیده آن حضرت فرمود: در حکمت آل داود است که: سزاوار است براي آداب
معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 54 مسلمان اینکه خود دار باشد، ( 1) و اندازه خود بداند و مردم زمانش را
بشناسد. از خدا بترسید و حدیث ما را فاش نکنید، اگر نبود که خدا دفاع کند از دوستانش و کین کشد براي دوستانش از
دشمنانش، ندیدي خدا چه کرد با آل برمک، و چه انتقامی کشید براي امام کاظم (ع) با اینکه بنی اشعث در خطر بزرگی بودند، و
خدا بواسطه دوستی آنها با آن حضرت از آنها دفع خطر کرد. شما در عراق کردار این فرعونها را میبینید و مهلتی که خدا بآنها
داده، بر شما باد به تقوا از خدا، و فریب ندهد شما را زندگی دنیا و فریب نخورید بمهلت مهلت داران که گویا امر فرج بشما رسیده
است. ( 2) روشنگري: مسأله او گویا در باره امري بوده که تقیه در آن واجب بوده، یا از اخبار آینده بوده که فاش کردنش مصلحت
نبوده یا از امور پیچیده بوده که خردرس بیشتر مردم نبوده چون مقامات معنویه آنها و مانند آن از معارف دقیقه (پس از اعراب
حدیث گوید) ولایت الله امامت و مقامات آنست و اسرار علوم آن و امارت و حکومت آن، و بقولی مقصود پیشگوئی از پدیدهها
است و سستی آن روشن است، هر که خدا خواسته مقصود امامانند. سپس شماها "براي تعجب است و بقولی استفهام انکاري است،
کیست که دم بندد "استفهام انکاریست یعنی کسی از مردم این زمانه حرفی نشنود جز که آن را فاش کند و ما بآنها اعتماد داریم یا
شما بآنها اعتماد نکنید. در حکمت آل داود یعنی زبور یا کتب دیگرشان، خوددار یعنی مسلط بر خویش که آن را بهر چه سزد
وادارد و از هر چه نسزد باز دارد یا مالک اسرار خود باشد که آنها را فاش نکند، و اندازه خود بداند یعنی اندر کار بهسازي خود
باشد و اندیشد در آنچه سودش دهد و آن را بسوي خود کشد دور از آنچه زیانش دهد و از آن کناره کند. و مردم زمانش را
بشناسد و بفهمد کی رازدار است و کی فاش ساز است، و که را باید دوست داشت و که را دشمن و همنشینی با که سود دهد و با
که زیان، اگر نبود که خدا دفاع کند "جزایش محذوف است یعنی سلسله اهل بیت و شیعه آنها قطع میشد بواسطه ترك تقیه و
صفحه 38 از 177
مانند آن. آیا ندید خدا با آل برمک چه کرد، گویم دولت برمکیان و شوکت و بر افتادن آن در تواریخ معروف است. کردار این
فرعونها "یعنی بنی عباس و پیروانشان، و حاصل اینست که بسا خداي تعالی براي اولیائش از اعدایش کین کشد و گاهی بآنها مهلت
دهد براي اتمام حجت وص: 55 شما در هر دو حال تقوا را از دست ندهید
1) و راز ما را فاش نکنید و فریب دنیا را نخورید و آن را دوست ندارید که سبب فاش کردن راز ما گردد براي غرضهاي بیهوده یا )
توسل به مخالفین براي تحصیل دنیا یا بواسطه نومیدي از فرج که آن را دیر کرده شمارید با اینکه گویا بشما رسیده است، و این
28 - کافی- بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: ( مژده است به نزدیک بودن ظهور امر قائم (ع) و بیان یقینی بودن وقوعش. ( 2
رسول خدا (ص) فرموده. خوشا بحال بنده خوابزده خدا که خدایش بشناسد و مردمش نشناسند، آنانند چراغهاي هدایت و
سرچشمههاي دانش، برطرف شود بدانها هر فتنه تیره، نیستند از فاشکنندگان سخن چین و نه جفاکار خودنما. ( 3) روشنگري: در
نهایه گوید: در حدیث علی (ع) است که ذکر کرد آخر الزمان و فتنهها را سپس فرمود: بهتر مردم آن زمان هر نومه است یعنی
گمنامی که مورد اعتناء نباشد، و بقولی کسی که در میان مردم اندر است و شر و شر فروشان را تشخیص ندهد، و بقولی یعنی
خواب زده که کم بیدار است- تا گوید بدین معنی است حدیث ابن عباس که از علی (ع) پرسید نومه کیست؟ فرمود: آنکه هنگام
فتنه دم بندد و در آن شرکت نکند. و در حدیث آن را تفسیر کرده بخداشناسی که مردمش نشناسند یا کسی که خدایش بخیر و
صلاح و ایمان بشناسد و مردمش باین اوصاف نشناسند با اینکه آنها را دارد. و بسا مقصود کسی باشد که خدا خود را و اولیائش و
دینش را بوسیله حجج خود باو شناسانده و از مردم دیگري که آموختن از آنها نارواست کسب معرفت نکرده ولی این معنی بعید
است، و آنها را وصف کرده که چراغ هدایتند و اشاره دارد باینکه مقصود از مردم ستمکاران و مخالفان اهل حق که مؤمن و در راه
خدایند میباشد و این وجه جمعی است میان اخباري که گوشهنشینی را ستوده چون این خبر با اخباري که آن را نکوهش کرده که
بسیارند یا جمع آنها باختلاف دورهها و سرزمینها است که در زمانی و یا در جایی خوب است و در جایی و یا زمان دیگر بد است و
اینکه فرموده سرچشمههایدانشند دلالت دارد که مردم از دانش آنها بهره برند. و کشف فتنههاي تیره یعنی فتنهاي که مایه اشتباه حق
و دین شود بر مردم، و کشف آن بمعنی اینست که مایه گمراهی آنها نشود بلکه آنها با وجود این فتنههاي گمراه کن در پرتو نور
حق و یقین باشند، و بقول نهایه با استناد بحدیثی گوید بذر آنکه راز را فاش کند و هر چه شنود بدیگران رساند و از این معنا است
حدیث علی (ع) در وصف صحابه کهص: 56 شایعهساز و فاش کن راز
نباشند .... ( 1) و بقول نهایه: جفاء طبع خشن است و از این معنا است در وصف پیغمبر (ص) که جفاکار خوارکننده نبود، یا مقصود
29 - کافی: بسندش ( اینست که باصحابش جفا نمیکرد، و بقولی جافی سختگیر و بدخو است در برابر شیرین سخن و پر گو ... ( 2
تا امیر مؤمنان (ع) که خوشا بحال هر بنده گمنامی که بدو اعتناء نشود، مردم را شناسد و مردمش نشناسند، خدا او را اهل رضوان
خود شناسد، آنانند چراغهاي هدایت که کشف شود از آنها هر فتنه تیره، و گشوده شود براشان در هر رحمت، فاش کن و شایعه
پراکن نباشند و نه جفاکار و خودنما. و فرمود: خوب بگوئید تا خوشنام باشید، و نیکی کنید تا خوشکردار باشید، و شتابزده و شایعه
پراکن نباشید، زیرا خوبان شما آنهایند که چون بدانها نگاه شود خدا یاد شود و بدان شما آنان که دنبال سخن چینی باشند و
دوستان را از هم جدا کنند و براي پاکان عیب جویند. ( 3) روشنگري: در نهایه گوید: در حدیث است که بسا ژولیده خاكنشین که
دو جامه کرباسین دارد و باو اعتناء نشود و اگر بخدا قسم دهد قسمش را انجام دهد (و پس از تفسیر لفظ یؤبه از قول او گوید) مردم
را شناسد یعنی حق رو ناحقگراي آنها را فریب نخورد از آنها و خدا باو شناسد رضوان خود را یا نعمت خود را و بگشاید بروي
باب هر رحمتی از رحمتهاي دنیا و آخرت را چون فوائد دنیویه و توفیقات اخرویه و فیوضات الهیه و هدایات ربانیه ... و بعد از
تفسیر لفظ عجل گوید مقصود از آن شتابزده در کارها است بیاندیشه در انجام آنها. نگاه بآنها یاد خدا آورد "یعنی نگاه بکردار و
وضع آنها که مطابق قرآن و سنتند، و اشاره دارند به فناء دنیا و اعلام باختیار رضاي خدا و دوستی او است با یاد خداي سبحان و
صفحه 39 از 177
ثواب و عقاب او (و بعد از تفسیر لفظ نمیمه گوید) جدا افکنی میان دوستان به خبر بردن از آنها بدیگریست براست یا دروغ و مانند
که سبب دشمنی میان آنها شود عیب جو براي پاکان حقیقی یا ظاهري که مردم عیبهاي نهانشان را بدانند یا افتراء بدانها زنند از
30 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: زبان خود را نگاه دارید و در خانههاتان بمانید زیرا بشما ( روي حسد یا تجاوز ... ( 4
، (امامیه) هرگز کار بخصوصی متوجه نباشد و زیدیه پیوسته سپر شما باشند آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2
ص: 57 تا همیشه. ( 1) بیان: زبان خود را نگهدارید، از فاش کردن راز مذهب نزد مخالفان و اظهار دین خود و طعن بر آنان در
خانههاتان بمانید و پر با مردم آمیزش نکنید تا سر زبانها افتید، و بشما ضرري از مخالفان نرسد در باره خصوص شیعه امامیه در
صورتی که تقیه کنید و شما را نشناسند و آنها بدنبال کسی باشند که مذهبشان را بکلی انکار کند و شما با تقیه از پیگیري
محفوظید، و زیدیه که تقیه را روا ندارند و بامامان ما هم از این رو طعن زنند و آشکارا با آنها مخالفت کنند مورد تعرض آنان
شوند و از شما غافل گردند و شما را دنبال نکنند پس سپر شما باشند (و پس از تفسیر لفظ وقاء گوید) بقولی مقصود اینست که
زیدیه مقصود شما را در باره امامت و غصب خلافت اظهار میکنند و شما دیگر باظهار آن نیازي ندارید تا خود بهلاکت اندازید
31 - کافی: بسندش از امام ( (یعنی اظهار حق واجب کفائی است و با انجام آن از طرف زیدیه تکلیف شما ساقط است مترجم). ( 2
هفتم (ع) فرمود: اگر در این دستت چیزیست و توانی دست دیگرت آن را نداند همان کن، نزد آن حضرت یک آدمی بود و
گفتگو از نشر مذهب شد و فرمود: زبانت را نگهدار تا عزیز باشی، و گردن خود را بدست مردم نده تا خوار گردي. ( 3) روشنگري:
اگر در این دستت چیزیست "این نهایت مبالغه در رازداریست حتی از نزدیکتر دوستان زیرا گرچه از خواص تو باشد از خودت
( رازدارتر تو نباشد و گردن بدست مردم نده "کنایه است از تسلط مخالفان بر آدمی براي ترك تقیه و فاش کردن راز مذهب. ( 4
-32 کافی: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: راستش امر امامت ما پوشیده و زیر پرده است با پیمان و هر کس پرده را پاره کند از
فراز ما خدایش خوار کند. ( 5) بیان: با پیمان "یعنی بعهدي که خدا و رسولش و امامان گرفتند که از نااهل نهان ماند، و جمله آخر
33 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) میفرمود: نفس آنکه اندوه ما دارد و براي ستم بر ما غمگین است ( احتمال خبر و دعاء دارد. ( 6
ثواب تسبیح گفتن دارد و توجه او بامر ما عبادت است و نهان کردن راز ما جهاد در راه خداست- راوي گوید محمد بن سعید ناقل
حدیث بمن گفت: این حدیث را با آب طلا بنویس که من خوبتر از آن را ننوشتم. ( 7) بیان: اندوهدار "یعنی اندیشمند در کار ما و
1) توجه بامر ) طالب فرج ما یا غمنده از اینکه بما دسترسی ندارد ...ص: 58
ما "یعنی توجه بخروج قائم ما و سعی در اسباب خروج و دعاء برایش ... نوشتن بطلا "یعنی بآب طلا و بسا که کنایه است از شدت
اهتمام بدان و ارزشمندي آن، و احتمال حقیقت نوشتن با آب طلا هم دارد و منعی از آن نیست مگر در باره قرآن چنانچه در کتاب
34 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: راستش خدا عز و جل مردمی را به فاش کردن راز سرزنش ( راجع بآن بیاید. ( 2
کرده در قول خدا (آیه 83 - النساء) و چون آید آنها را خبري در باره امنیت یا ترس آن را فاش کنند "شما از فاش کردن پرهیز
کنید. ( 3) بیان: (پس از تفسیر لفظ اذاعه گوید) و چون آید بدانها خبري از امن یا خوف "بقول بیضاوي یعنی آنچه سبب امن است
یا خوف آن را فاش کنند، این کار مسلمانان ناتوان بود که چون خبري از طرف دستههاي مجاهد میرسید یا خود پیغمبر (ص) از
وحی بآنها خبري از وعده پیروزي یا بیم از کافران میداد آن را پراکنده میکردند. و آن مفسده داشت و اگر آن خبر را به پیغمبر یا
اولو الامر و کارگزاران خود بر میگرداندند یعنی بنظر آن حضرت و بزرگان اصحاب که بینا بودند بامور یا بنظر فرماندهان دانستند
آن را بهر وجهی که باید آنان که استنباطگر بودند از میان مسلمانان یعنی چارهجوئی میکردند در باره آن بتجزیه و راي خودشان. و
بقولی مقصود اینست که شایعهسازیهاي منافقان را میشنیدند و منتشر میکردند و بال مسلمانها میشد، و اگر در باره نشر آن برسول و
اهل نظر مراجعه میکردند آنها میفهمیدند که مقصود منافقان چیست پایان کلام بیضاوي و در اخبار آمده که مقصود از اولو الامر
ائمه (ع) میباشند، و بهر حال آیه دلالت دارد بنکوهش فاش کردن آنچه فاش کردنش مفسده دارد و ضرر دارد براي امامان یا
صفحه 40 از 177
35 - کافی: بسندش تا امام ( مؤمنان و بسا فراگیرد فاش کردن برخی از علوم غامض و پیچیده را که عقل عموم مردم بدان نرسد. ( 4
ششم (ع) که هر که حدیث ما را فاش کند چون کسیست که حق ما را انکار کند، و بمعلی بن خنیس فرمود: فاش کن حدیث ما
چون منکر ماست. ( 5) بیان: دلالت دارد بر اینکه فاشکننده و منکر شریکند در بیایمانی و بیزاري امام از آنها و یا کاري که ضرر
رساند بامام و یا شیعه بلکه ضرر فاش کردن بیشتر است زیرا ضرر انکار تنها بخود منکر رسد ولی ضرر فاش کردن بفاش کن و
بمعصوم و بمؤمنان همه رسد، و بسا که چنین خطابی به معلی براي این بوده که در حفظ اسرار ناتوان بوده است و همان سبب
کشتار او شد، ( 6) و بنقل کشی با سندي از مفضل است که روزي که معلی را کشتند نزد امام آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم
بحار الانوار، ج 2، ص: 59 صادق (ع) رفتم ( 1) و بآن حضرت گفتم: یا ابن رسول الله نبینی امروز چه مصیبت بزرگی به شیعه رسید؟
فرمود: آن چیست؟ گفتم: کشتن معلی بن خنیس، فرمود: خدا رحمت کند معلی را، من انتظارش را داشتم چون که سرما را فاش
کرد و کسی که با ما اعلان جنگ دهد ضررش بر ما بزرگتر نباشد از آنکه راز ما را فاش کند، و هر که راز ما را بر نااهلش فاش
36 - کافی: بسندش از امام ششم (ع) که هر کس ( کند از دنیا نرود تا سلاح او را بگزد یا بریسمان بمیرد (یعنی دارش زنند). ( 2
37 - کافی: بسندش تا امام ( حدیث ما را فاش کند خدا ایمانش ببرد. ( 3) بیان یعنی لطفش را از او دریغ دارد و بایمان خود نپاید. ( 4
ششم (ع) که کسی که حدیث ما را فاش کند ما را بطور خطا نکشته بلکه بعمد کشته. ( 5) بیان: گویا مقصود اینست که گناه قتل
عمد دارد چنانچه در خبر دیگر است که چون کسی باشد که ما را کشته نه اینکه در حکم قتل عمد است در قصاص و احکام
38 - کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که میفرمود: روز قیامت یک بنده خدا محشور شود و دستش بخونی آلوده نشده و باو ( دیگر. ( 6
باندازه یک خون شاخ حجامت یا بالاتر بحساب آرند و گویند این سهم تو است از خون فلانی، او میگوید: پروردگارا تو خود
میدانی که جان مرا گرفتی و من خون کسی را نریختم، و خدا فرماید: آري فلان روایت را بدین مضمون شنیدي و آن را روایت
کردي از او و زبان بزبان به فلان حاکم جبار رسید و بواسطه آن او را کشت و این سهمی است از خونش که بتو میرسد. ( 7) بیان:
39 - کافی: ( (پس از تفسیر لفظ و اعراب جمله گوید) یکی از فضلاء بجاي ندي با نون بدا با باء خوانده و آن تصحیف است. ( 8
بسندش تا امام ششم (ع) که این آیه را خواند ( 61 سوره البقره) این به سزاي آنست که کافر شدند بآیات خدا و میکشتند پیغمبران
را بناحق این بدانست که نافرمانی کردند و تجاوز مینمودند، فرمود: بخدا که بدست خود آنها را نکشتند، و آنها را با شمشیر خود
( نزدند ولی حدیث از آنها شنیدند و آن را فاش کردند و براي آن دستگیر شدند و کشته شدند، و این شد کشتن و تجاوز و گناه. ( 9
بیان: (بعد از اعراب اول حدیث گوید) و این اشاره است بدان چه پیش از آنست از خواري و مستمندي و خشمگیر شدن. بودند
کافر بآیات خدا "یعنی به معجزهها یا به کتابی که بآنها نازل شده بود.ص:
1) و میکشتند پیغمبران را "چون شعیا و یحیی و زکریا و دیگران. این براي این بود که نافرمان شدند "یعنی ادامه نافرمانی آنها ) 60
را بکفر به آیات و کشتار پیغمبران کشید زیرا گناهان خرد بگناهان کبیره کشانند. و اینکه فرمود: بخدا آنها را نکشتند چند توجیه
دارد: 1- اینکه کشتار پیغمبران از یهود نبود بلکه از فرعونها بود ولی چون یهود بسبب فاش کردن اسرارشان سبب آن بودند کشتن
بآنها وابسته شد. 2- اینکه خدا آن را بهمه یهود بسته یا پدران طرف خطاب و کار همه نبوده بلکه کار بعضی بوده و بهمه بسته شده
و اینکه آنان را نکشتند یعنی همه یهود 3- اینکه مقصود از این حدیث خبر کشندهها باشد و یهود چه بسا که مقصود از ناحق بودن
یعنی سبب ناحق بوده و آن ذکر احادیث آنها در جاي نامناسب و اینکه فرمود: این براي اینست که گناه کردند میشود مقصود این
کشتن باشد و یا نسبتش بدانها براي نافرمانی و تجاوز بترك تقیه چنانچه فرمود: این فاش کردن حدیث شد کشتن و تجاوز و گناه و
40 - کافی: بسندش از امام ششم (ع) در تفسیر قول خدا عز و جل "و ( این تفسیر بهتر با آیه سازگار است از تفسیر دیگران. ( 2
( میکشتند پیغمبران را بناحق "فرمود: بخدا آنان را با شمشیر خود نکشتند ولی رازشان را فاش کردند و بر سر آن کشته شدند. ( 3
-41 ( بیان: موافق مضمون خبر پییش است ولی این آیه در سوره آل عمران است ( 112 ) و آن آیه پیش در سوره البقره است. ( 4
صفحه 41 از 177
( کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که هر که فاش کند بر ما چیزي از امامت ما را چون کسی است که ما را بعمد کشته نه بخطا. ( 5
42 - کافی: بسندش ( بیان: و بخطا نکشته یا تاکید است یا براي احتراز از شبه عمد که عمد است از جهتی و خطا از جهت دیگر. ( 6
تا امام ششم (ع) که میفرمود: فاش کن راز در شک است و آنکه بنا اهلش گوید کافر است و هر که برشته محکم چسبید نجات
یابنده است، راوي گوید: گفتم آن چیست؟ فرمود: تسلیم. ( 7) بیان: فاش کن راز شاك است گویا مقصود گفتن آنست به شیعهاي
که مورد اعتماد نباشد و معنی شاك اینکه یقین ندارد زیرا کسی که دارد امام (ع) را در هیچ مورد مخالفت نکند و احتیاط کند در
اینکه باو زیانی نرسد، یا مقصود اینست که چون در باره آن تردید دارد آن را پر بازگو میکند، و میشود آن را توجیه کرد باسراري
که عقول عموم پذیرا نیست وص: 61 آنچه آید حمل کرد بگفتار مخالف
عامه، ( 1) و بقولی یکی فاش کردن راز است نزد کسی که حالش معلوم نیست و دومی نزد کسی که میداند مخالف است (آنگاه
فرمود) رشته محکم تسلیم بامام است در هر چه گوید چه عقول عمومی بپذیرد یا نه و هم در آنچه موافق عامه باشد یا مخالف و
43 - کافی: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: خدا براي ( اطاعت کردن ائمه است در رعایت تقیه و رازداري و امور دیگر. ( 2
دین دو دولت ساخته، دولت آدم که دولت خداست و دولت ابلیس، و چون خواهد آشکارا پرستیده شود دولت آدم باشد، و چون
خواهد نهانی پرستیده شود دولت ابلیس آید، و آنکه فاش کند آنچه را خدا خواسته نهان ماند از دین جهیده است. ( 3) بیان: بقولی
مقصود از دین عبادت است و ظهور دولت عبارت از حکومتی است که عادل باشد یا جائر و دولت آدم دولت حق آشکار و مسلط
است چنانی که در زمان آدم (ع) بود که بر شیطان غلبه کرد و حق را آشکار کرد، و هر دولت حق مسلط آشکار دولت آدم است و
آن حکومت خداپسند است باو چون خدا اصلاح بندگان را در پرستش آشکار خود داند وسیله ساز دولت حق گردد چون دولت
آدم، و چون صلاح را در پرستش خود پنهانی داند و با تقیه آنان را بخود وانهد تا دنیاپرست شوند و باطل بر حق چیره گردد و هر
که حق را در دولت باطل آشکار کند و تقیه نکند قضاي خدا را نپسندد و امر او را مخالفت کرده و مصلحت خدا را که براي
بندگانش برگزید ضایع کند و از دین بدر باشد یا از عبادت درست بدر باشد (و بعد از شرح لغت مارق گوید): و خوارج را مارقین
44 - کافی: بسندش از امام ششم که هر کس روزش با فاش کردن راز ما گشاید خدا بر او ( گفتند براي اینکه از دین بدر شدند. ( 4
مسلط کند سوزش آهن یا تنگی زندانها را ( 5) بیان: روز گشودن را مثل آورده یا اینکه شدیدتر است، یا کنایه از تعمد است در
برابر غفلت و سهو و بسا که بمعنی یاري خواستن باشد چنانچه در قول خداي تعالی (آیه 89 سوره البقره) و از این پیش یاري خواه
بودند در برابر کفار "و فرموده ( 19 سوره الانفال) اگر فتح خواستید که البته براي شما فتح آمد "یعنی اظهار فتح و پیروزي کند در
برابر مخالفان بذکر رازها که ائمه براي تسلیت و دلداري شیعه گفتند چون انقراض دولت بنی امیه یا بنی عباس در فلان وقت و
مقصود اینست که در سراسر روز چنین افشاءگري کند و سوزش آهن درد و سختی از شمشیر و مانند آنست تا گوید: در نهایه
گفته: در حدیث علی (ع) است که بفاطمه (ع) فرمود: کاش نزد پیغمبر (ص) میرفتی و از او خدمتکاري آداب معاشرت-ترجمه
جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 62 میخواستی تا سوزش کارهایت را از تو دور کند یعنی رنج و سختی خدمت خانه را که
( سوزش کنایه از این دو تا است (و در تفسیر لفظ بیانی دارد و شاهدي هم آورده). ( 1
باب چهل و ششم در احتراز از جاهاي تهمت آور و همنشینی با متهم.
اخبار باب
-1 خصال: بسندش تا سفیان ثوري که امام صادق (ع) بمن فرمود: پسر جانم هر کسی یار بد گیرد سالم نمانده و هر که بجاي (2) :
2- امالی طوسی: در ضمن وصیت امیر مؤمنان (ع) در ( بدنام رود متهم گردد، و هر کس زبان خود را نگاه ندارد پشیمانی کشد. ( 3
صفحه 42 از 177
3- معانی ( هنگام وفاتش آمده که بپرهیز از جاهاي تهمت آور و از مجالس بدنام، زیرا یار بد همنشین خود را فریب دهد. ( 4
4- همان: ( الاخبار بسندش تا پیغمبر (ص) که سزاوارتر تهمت آنکه با متهمان نشیند. امالی صدوق: بسندي مانندش را آورده. ( 5
5- همان: بسندش تا امام ( بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که هر که در موقف تهمت ایستد سرزنش نکند آنکه باو بدبین شود. ( 6
6- صحیفه الرضا: نزدیک بهمین مضمون را ( صادق (ع) هر که بجائی تهمت خیز درآید و متهم شود، جز خود را سرزنش نکند. ( 7
7- سرائر: بسندش تا امام ششم (ع) که پرهیز کنید از جاهاي تهمت آور، و کسی از شماها با مادرش در سر ( از علی (ع) آورده ( 8
( 8- نهج البلاغه: نزدیک بمضمون حدیث شماره 5 را آورده. ( 10 ( راه نایستد چون همه کس آن مادر را نشناسد. ( 9
باب چهل و هفتم لزوم وفاء بوعده و تعهد و نکوهش مخالفت با آنها
قرآن مجید
(12) ( -1 البقره: (آیه 100 ) آیا هر زمانی عهدي بستند گروهی از آنان آن را گسستند بلکه بیشترشان ایمان ندارند (آیه 117 (11)
-3 ( 2- اسري (آیه 26 ) و وفا کنید به عهد که راستی عهد مسئولیت دارد. ( 14 ( آنها که بعهد خود وفا کنند چون عهدي بندند. ( 13
4- المؤمنون (آیه 8) و آنان که امانات و عهد خود را ( مریم (آیه 52 ) و یاد کن در کتاب اسماعیل را که او درست وعده بود. ( 15
5- الصف (آیه 2) ایا کسانی که گرویدید (1) رعایتکنندهاند.ص: 63
6 المعارج (آیه 32 ) و آنان که بامانت ( چرا بگوئید آنچه را عمل نکنید. 3- دشمنی گرانی دارد نزد خدا که بگوئید آنچه نکنید. ( 2
خود و عهد خود رعایتکنندهاند.
اخبار باب
-1 خصال: بسندش تا ابی مالک که بامام چهارم (ع) گفتم: از کل شرایع دین بمن خبر ده، فرمود: گفتار درست حکم عادلانه (3) :
2- همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: سه است که کسی در آنها عذري ندارد، رد امانت به نیک و ( و وفاء به پیمان. ( 4
3- همان: بسندش تا امام ششم (ع) (مضمون روایت ( بد وفاء بعهد و پیمان براي نیک و بد، و احسان بوالدین نیک باشند یا بد. ( 5
4- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: هر که با مردم معامله کند و ستمشان نکند، ( پیش را با تقدیم جمله سوم آورده. ( 6
و حدیث گوید و دروغشان نگوید، و وعدهشان دهد و خلف نکند او از آنها است که مردانگیش کامل است، و عدالتش روشن و
5- خصال: بسندش تا ( برادري با او لازم و غیبت او حرام. عیون: با سه سند مانندش را آورده. در صحیفه الرضا مانندش آمده. ( 7
6- همان: بسندش تا امام چهارم (ع) ( امام ششم (ع) (مضمون حدیث پیش را با اندك اختلافی که در معنی کم ندارد آورده). ( 8
که فرمود: هر که چهار تا دارد اسلامش کامل است، و گناهانش زائل، و ملاقات کند پروردگارش عز و جل را و از او راضی است:
کسی که براي خدا عز و جل وفا کند بهر چه براي مردم بر خود تعهد کرده، و با مردم زبان راستگو دارد، و از انجام هر چه نزد خدا
7- خصال: بسندش ( عز و جل و نزد مردم زشت است شرم کند و با خاندانش خوشخو باشد. محاسن: بسندش مانندش را آورده. ( 9
تا امام باقر (ع) که عقوبت چهار کس زودتر باشد: مردیکه باو خوبی کردي و در عوض بتو بدي کند، و مردیکه باو ستم نکردي و
او بتو ستم کند، و مردي که با او پیمانی بامري بستهاي، و تو باو وفا کنی و او پیمانشکنی کند و مردیکه با خویشانش صله کند و
8- همان: در سفارش پیغمبر (ص) (1) آنها از او قطع رحم کنند.ص: 64
بعلی مانندش آمده و در آخرش افزوده که آن حضرت فرمود: اي علی هر که تنگ خلق باشد آسایش از او بکوچد. ( 2) همان:
بسندش تا پیغمبر (ص) که فرمود: هر که چهار تا را دارد منافق است و اگر یکی را دارد یک خصلت از نفاق در اوست آن را
صفحه 43 از 177
وانهد: کسی که حدیث کند بدروغ، و چون وعده دهد خلف کند، و چون پیمان بندد بگسلد، و چون خصومت ورزد نابکاري کند.
3) گویم: برخی اخبار در باره وفا و برخی در باب کلیات مکارم گذشته ( 4) و در آن گذشت بسندي از پیغمبر (ص) که فرمود: )
شش چیز را از من بپذیرید تا بهشت را براي شما قبول کنم، چون حدیث کنید دروغ نگوئید، و چون وعده دهید تخلف نکنید، و
چون سپرده پذیرید خیانت نکنید، و دیده فرو کشید، و فروج را حفظ کنید، و دست و زبان خود را باز دارید، ( 5) و از امیر المؤمنین
10 - علل: بسندش تا امام رضا (ع) که به جعفري ( (ع) در آن گذشت که وفاء پیمانه است (براي سنجش خوبی مردم مترجم). ( 6
( فرمود: میدانی چرا اسماعیل صادق الوعد نامیده شد؟ گوید: گفتم: نه، فرمود: بمردي وعده داد و یک سال چشم براه او نشست. ( 7
12 - همان: بسندش تا ( -11 امالی طوسی: بسندش تا امیر المؤمنین (ع) که وفا کنید بعهد هر کس با او پیمان بستید- تا آخر خبر. ( 8
رسول خدا (ص) فرمود نزدیکتر شما بمن در فردا آنکه راستگوتر است، و امانت پردازتر، و وفادارتر به عهد خود، و خوشخوتر، و
13 - علل: بسندش تا امام ششم (ع) که رسول خدا با مردي بر روي سنگی وعده گذاشت و فرمود: من در اینجا ( بمردم نزدیکتر. ( 9
هستم تا بیائی فرمود: خورشید بر آن حضرت سخت تابید و یارانش گفتند یا رسول الله کاش بسایه جابجا میشدي فرمود: من در
14 - قصص ( اینجا با او وعده کردم و اگر نیامد او است که جدائی کرده. مکارم الاخلاق: از امام ششم (ع) مانندش را آورده. ( 10
الأنبیاء: بسندش تا امام ششم (ع) که اسماعیل پیغمبر خدا با مردي در گوشه بیابان وعده کرد و یک سال در آنجا انتظار کشید و
مردم مکه جویایش بودند و نمیدانستند کجا است؟ تا مردي باو برخورد و گفت: اي پیغمبر خدا ناتوان و هلاك شدیم پس از تو
فرمود: بخدا اگر نیامدي کار بمحشر کشیدي و خدا فرو فرستاد ( 55 - سوره مریم) و یاد کن در کتاب اسماعیل را که او صادق
-15 ( الوعد بود.ص: 65 گویم: با سند دیگري در کتاب نبوت گذشت. ( 1
تفسیر عیاشی: بسندش از عبد الله بن سنان که از امام ششم (ع) پرسیدم از قول خدا (آیه 1 سوره المائده) ایا آنانی که گرویدید وفا
16 - مجالس مفید: بسندش تا عیسی بن عمر که مردي از ابو عمرو بن علاء حاجتی ( کنید به عقود "فرمود مقصود عهدها است. ( 2
خواست و او بوي وعده داد و انجامش براي عمرو فراهم نشد و آن مرد بعد از آن باو برخورد و از او گله کرد و ابو عمرو باو گفت
کدام ما سزاوارتریم بغم خوردن، من یا تو؟ آن مرد گفت: من، ابو عمرو گفت: نه بخدا بلکه من، گفتش چطور؟ گفت: چون من
بتو وعده دادم و تو بوعده شاد بودي، و من هم در فکر انجام وعده بودم، تو شب را شاد و خوش گذراندي و من در اندیشه و غم، و
17 - کشف الغمه: بسندي تا ( قضا مانع انجام وعده شد و تو بمن برخوردي که خوارم کنی و من بتو بر خوردم که بزرگواري. ( 3
18 - از کتاب قضاء الحقوق صوري که رسول خدا (ص) ( رسول خدا (ص) که میفرمود: وعده مؤمن نذریست که کفاره ندارد. ( 4
فرمود: وعده مؤمن در حکم تعهد پرداخت است، وادار کند بوفاکردن بوعدهها و انجام آنها مقصودش اینست که چون مؤمن وعده
19 - قصص الأنبیاء: بسندي ( دهد اعتماد بدان بمانند آنست بدست آورده است و فرمود: مؤمنان پابند شرط و قرارداد خود باشند. ( 5
تا عمار که من چند گوسفند خاندانم را میچراندم و محمد نیز میچراند گفتم: اي محمد میخواهی گله را در وادي فج بچرا بریم
که چون بستانی میدرخشد؟ گفت: آري، فردا بدان جا رفتم و محمد پیش از من بدان جا رسیده بود و ایستاده بود و گوسفندانش را
20 - نوادر راوندي: بسندي تا رسول ( از آن بستان جلو میگرفت، و گفت چون با تو وعده کرده بودم نخواستم پیش از تو بچرانم. ( 6
21 - نهج البلاغه در سفارش خود با شتر: پرهیز کن که در احسانت با ( خدا (ص) که دین ندارد کسی که وفاء بعهد ندارد. ( 7
زیردستان به آنها منتگذاري، یا کارت را بیشتر بحساب آنها گذاري، یا بآنها وعده بدهی تخلف کنی زیرا منت نهادن احسان را
- نابود کند، و بیشتر بحساب نهادن نور حق را ببرد، و خلف وعده مایه دشمنی است پیش خدا و خلق، خدا سبحانه فرموده ( 2
الصف) چه دشمنیص: 66 بزرگی است اینکه بگوئید آنچه عمل نکنید،
1) و فرمود: وفاداري با عهدشکنان نزد خدا عهدشکنی باشد، و عهدشکنی با آنان پیش خدا وفاداري است. ( 2) و در خطبهاي )
فرمود: وفاء همزاد راستگوئیست و سپري ندانم که نگهدارتر از آن باشد و کسی که دانسته عهد شکند چگونه تواند بازگشت، ما
صفحه 44 از 177
بزمانی گرفتار شدیم که بیشتر مردمش عهدشکنی را زیرکی بحساب آرند و نادانها آنها را چاره جو بشمار گیرند، چه باشد براشان؟
خدا بکشدشان، بسا که که شخص پر تحرك و پر تلاش راه حیله را میداند و امر و نهی خدا او را از آن باز میدارد، آن را با قدرت
22 - مشکاة الانوار از امام رضا (ع) ما ( بر آن بطور چشمگیر وامینهد، و کسی که در دین بیباك است از آن فرصتطلبی میکند. ( 3
خاندانی باشیم که آنچه وعده دهیم بر خود وام شماریم چنان که رسول خدا (ص) عمل میکرد و پیغمبر (ص) فرموده (مضمون
( دنباله شماره 9 را که گذشت با اندك تغییري در لفظ آورده است). ( 4
باب چهل و هشتم در باره مشورت و پذیرش آن، و کسی که سزد با او مشورت کرد، و خیرخواهی مشورتخواه و نهی از خود راي بودن
قرآن مجید
-1 آل عمران (آیه 159 ) و مشورت کن با آنها در کار و چون عزم کردي بر خدا توکل کن که خدا دوست دارد اهل توکل را. (5)
-2 حمعسق (آیه 36 ) و آنچه نزد خداست بهتر و پایندهتر است براي آنان که گرویدند و بر پروردگارشان توکل کردند- تا (6)
فرماید- و کارشان در میانشان بمشورت باشد.
اخبار باب
2- خصال: بسندش از ( -1 عیون: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که خود را در خطر اندازد کسی که برأي خود بینیازي کند. ( 8 (7)
3- معانی الاخبار: بسندش تا امام صادق (ع) که سه ( امام صادق (ع) فرمود هرگز کم تجربه و خود رأي طمع در ریاست نکند. ( 9
4- امالی صدوق: بسندش تا امیر ( چیز پشت شکنند: آنکه کارش را بیش شمارد و گناهانش را فراموش دارد و خود رأي باشد. ( 10
المؤمنین (ع) فرمود: در حدیث خود مشورت کن با کسانی که میترسند از خدا، و برادران را باندازه تقواشان دوست دار، و پرهیز
کنید ازص: 67 زنان بدو بر حذر باشید از نیکان آنها، و اگر شما را بکار
5- خصال: امام صادق (ع) به سفیان ثوري سفارش کرد، ( خیر هم وادارند با آنها مخالفت کنید تا در کار بد در شما طمع نبرند. ( 1
6- همان: در سفارشهاي پیغمبر (ص) بعلی (ع) است که بر ( در کار خود با کسانی مشورت کن که از خدا عز و جل میترسند. ( 2
زنان جمعه و جماعت نباشد- تا فرمود- و با آنان مشورت نشود و در باب احکام مخصوص زنان بسند دیگر از امام باقر (ع) بیاید.
-7 عیون: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود مردمی را انجمن مشورتی نباشد و در آن شریک گردد کسی که نامش محمد (3)
8- عیون: بسندش تا امیر ( یا حامد یا محمود یا احمد است خبر خوبی داشته باشند. صحیفه الرضا: بسندي مانندش را آورده. ( 4
9- علل: بسندش تا عمار ساباطی که امام ( المؤمنین (ع) که هر کس دغلی کند با مسلمانان در مشورتی البته که من از او بیزارم. ( 5
ششم (ع) بمن فرمود: اي عمار اگر خواهی نعمت بتو تمام باشد و مردانگی تو بکمال رسد، و زندگی تو به گردد با بنده و رذل در
کارت مشورت مکن زیرا اگر امینشان کنی بتو خیانت ورزند، و اگر حدیثت گویند دروغ باشد، و اگر دچار نکبت شوي بتو کمک
10 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: بحق قیام کن و بدان چه ( نکنند و اگر یک وعدهاي بتو دهند بتو راستی نکنند. ( 6
از دستت رفته رو مکن، و از آنچه سودت ندارد کناره کن، و از دشمنت دور شو و از دوستت از هر مردمی باشد در حذر باش جز
که امین باشد و امین آنکه از خدا بترسد، با بدکار یار مشو و او را به رازت آگاه مکن، و امانت باو مسپار، و در کارهایت با کسانی
11 - همان: بسندش تا گوید رسول خدا (ص) فرمود: اي علی با ترسو مشورت مکن ( که از پروردگارشان میترسند مشورت کن. ( 7
که راه کار را بر تو تنگ سازد با بخیل مشورت مکن که تو را از هدفت کوتاه دارد، با آزمند مشورت مکن که بدتر دو اقدام را
12 - امالی طوسی: در آنچه در نامه ( برایت جلوه دهد اي علی ترس و بخل و آز یک نوع غریزهاند که جامع آنها بدگمانی است. ( 8
صفحه 45 از 177
امیر المؤمنین به محمد بن ابی بکر بود اینکه خیرخواه کسی باش که با تو مشورت کند. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
13 - همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که رسول خدا (ص) مرا به یمن فرستاد بمن سفارش میکرد اي علی (1) الانوار، ج 2، ص: 68
کسی که خبر جوید حیران نشود، و آنکه مشورت کند پشیمان نگردد، اي علی شب رو باش که زمین در شب کوتاه گردد نه در
14 - همان: بسندش تا رسول خدا (ص) ( روز اي علی بامداد را بنام خدا بگشا که خداي تعالی برکت داده بامتم در بامداد آنها. ( 2
15 - در حدیث اربعماه علی (ع) فرمود: سقوط نکند ( که از خردمند راه حق جوئید و او را نافرمانی نکنید که پشیمان شوید. ( 3
16 - محاسن: با سندي گوید برسول خدا گفته شد: دوراندیشی چیست؟ فرمود: مشورت با ( کسی که مشورت کند. ( 4
17 - همان: بسندش تا امام ششم که در وصیت رسول خدا (ص) بعلی بود که پشتیبانی محکمتر از ( صاحبنظران و پیروي آنان. ( 5
18 - همان: بسندش تا امام باقر (ع) که در تورات چهار سطر است: هر که مشورت نکند پشیمان ( مشورت و نه عقلی چون تدبیر. ( 6
19 - همان: بسندش تا ( شود، فقر بزرگترین مرگ است، و چنان که جزا دهی جزا بینی، و هر که پادشاه شود خودخواه گردد. ( 7
20 - بسندش تا امام ششم (ع) که کسی از مشورت ( امام ششم که مشورت کن در کارت با کسانی که از پروردگارشان میترسند. ( 8
21 - همان: بسندش تا علی (ع) که در سخن خود فرمود: در گفتار خود با کسانی مشورت کن که از خدا ( کردن هلاك نشود. ( 9
22 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) که مردي آمد نزد امیر المؤمنین (ع) و گفت: آمدم با تو مشورت کنم، راستش ( میترسند. ( 10
حسن و حسین و عبد الله بن جعفر آمدند و دخترم را خواستگاري کردند، امیر مؤمنان فرمود مستشار باید امین باشد اما حسن بسیار
23 - همان: بسندي از معمر بن خلاد که یک بنده از امام رضا ( طلاق میدهد ولی او را بحسین بده که براي دخترت بهتر است. ( 11
(ع) مرد بنام سعد، و بمن فرمود نظر بده در باره کسی که فضیلت و امانتی دارد، گفتم: من بشما نظر بدهم؟ و خشمگینانه بمن
24 - همان: ( فرمود: رسول خدا (ص) هم با اصحاب خود مشورت میکرد و سپس به آنچه خدا میخواست تصمیم میگرفت. ( 12
بسندش از فضیل که یک بار امام ششم (ع) در امري با من مشورت کرد و گفتم آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار،
25 - همان: بسندش تا حسن ( ج 2، ص: 69 اصلحک الله مانند منی به تو رأي و نظر بدهم؟ فرمود: آري چون با تو مشورت کنم. ( 1
بن جهم که ما در حضور امام رضا (ع) بودیم و نام پدرش را بردیم فرمود عقلش را با عقل دیگران چگونه نتوان شمرد ولی با این
حال بسا که با یکی از بردههاي سیاه خود مشورت میکرد و بآن حضرت گفته شد: تو با مانند این سیاه مشورت کنی؟ فرمود: اگر
خدا تبارك و تعالی خواهد زبانش بصلاح گشاید، فرمود: بسا که بآن حضرت نظري میدادند و آن را بکار میبست در باره مزرعه
26 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: با مرد خردمند پارسا مشورت کن که او جز به خیر نظر ندهد، و مبادا ( و بستان. ( 2
27 - همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: ( خلاف آن کنی زیرا مخالفت با پارساي خردمند تباهی در دین و دنیا است. ( 3
مشورت با خردمند خیرخواه رشد و میمنت و توفیق از خداست و بپرهیز از اینکه با گفته خردمند خیرخواه مخالفت کنی که هلاکت
28 - همان: بسندش تا امام ششم که فرمود: چه مانع است براي شما که چون گرفتاري طاقت فرسا بشما رو آورد که ( در آنست. ( 4
مشورت کند با خردمند دیندار و پارسا مشورت کند، سپس آن حضرت فرمود: آگاه باش که چون این کار کند خدایش واننهد
29 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) هر که مشورت کند با برادرش و وي با ( بلکه بالا برد و بکارهاي خوب و خدا پسند رساند. ( 5
30 - همان: بسندش از امام ششم ( رأي پاك خیرخواهش نگردد خدا عز و جل رأي او را ببرد (یعنی خردش را کور کند مترجم). ( 6
(ع) که مشورت نشاید مگر با شرائط آن و هر که آنها را بداند خوب است و گر نه زیانش بر مشورتخواه بیش از سودش باشد، یکم
اینکه طرف مشورت خردمند باشد دوم اینکه آزاد و دیندار باشد. سوم اینکه یار و برادر باشد، چهارم اینکه رازت را باو بگوئی که
چون خودت آن را بداند و آن را نهان دارد، زیرا چون خردمند باشد از مشورتش سود بري و چون آزاد و دیندار باشد در
خیرخواهی تو بکوشد، و چون یار و برادر راز تو را که بر آن آگاه شده نهان دارد، و اگر چون خودت برازت آگاه شود مشورت
31 - همان: بسندش تا امام باقر (ع) بدنبال کسی باش که تو را بگریاند و خیرخواهت باشد نه کسی که تو را ( بکمال انجام گیرد. ( 7
صفحه 46 از 177
32 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) که مؤمن از یک خصلت ( بخنداند و با تو دغلی کند و البته که همه نزد خدا بروید و بدانید. ( 8
بینیاز نباشد که سهص: 70 شرط دارد: توفیق از خدا عز و جل، و پند دهی
33 - مصباح الشریعه: امام صادق (ع) فرمود: در امور خود که لازمه دینداریست با کسی ( از خودش، و پذیرش از ناصحش. ( 1
مشورت کن که پنج خصلت دارد عقل و بردباري و تجربه و خیرخواهی و تقوي، و اگر نیابی او را این پنج را بکار گیرد تصمیم
بگیر و بخدا توکل کن که تو را به راه درست بکشاند، و اگر در باره کار دنیا است که بدین مربوط نیست آن را انجام بده و فکرش
نباش که به زندگی مبارك و طاعت خوشمزه برسی، و با مشورت دانش بدست آید، و خردمند آنکه از آن دانش تازهاي بدست
آرد، و از آن مراد طلبد، و نمونه مشورت با اهلش مانند اندیشه در خلق آسمانها و زمین و نابود شدن آنهاست با اینکه از نظر آدمی
نهان باشند زیرا هر چه در باره آنها بیشتر اندیشد در دریاي شناخت غوطهور شود، و مایه اعتبار و یقین باشد، و مشورت مکن با
کسی که عقلت او را باور ندارد و گرچه به عقل و ورع شهرت دارد، و چون با کسی که او را عاقل دانی مشورت کردي با نظر او
34 - تفسیر ( مخالفت مکن و گرچه دلخواه تو نباشد، زیرا نفس از قبول حق چموشی کند و خیرخواهان بخلاف آن باشند. ( 2
عیاشی: بسندش از علی بن مهزیار که امام دهم (ع) بمن نوشت از فلانی بخواه که نظري بمن بدهد، و پیش خود خیرخواهی کند،
چون میداند در شهر او چه توان کرد، و با سلاطین چه معامله توان داشت. زیرا مشورت مبارك است و خدا به پیغمبرش در قرآن
مجید فرمود: گذشت کن از آنها و آمرزش خواه براشان و در کار با آنها مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن که
خدا دوست دارد اهل توکل را "و اگر آنچه او نظر دهد جائز است من نظر او را تصویب کنم و اگر نه امید دارم او را براه روشنی
35 - همان: بسندي از امیر مؤمنان (ع) که هر که مشورت ( وادارم ان شاء الله و مشورت کن با آنها در امر یعنی خیرخواهی کن. ( 3
36 - بخط شیخ محمد بن علی جباعی یافتم که بسندي تا رسول خدا آورده که فرمود: هر که با برادر مؤمنش ( نکند پشیمان شود. ( 4
37 - الدره الباهره: امام صادق (ع) فرمود: نخست مشورت ده ( مشورت کند و وي راي درست باو ندهد خدا عقلش را بگیرد. ( 5
نباش، و از راي نسنجیده پرهیز کن، و از سخن گوئی بیفکر دوري کن و بخود راي نظر نده و نه بمردم زبون و دون و کم خرد و نه
بر دمدمی، و نه به لجباز، و از خدا بترس که با دلخواه مشورتخواه موافقت کنی که آن نامردیست، و بد شنویدن از او خیانت است.
6) و امام هفتم (ع) فرمود: هر که در کار خود مشورت کند اگر درست درآید ستایشگري دارد و اگر نادرست درآید عذر پذیري )
38 - نهج البلاغه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: پشتیبانی چون (1) دارد.ص: 71
مشورت کردن نباشد، ( 2) و فرمود: همیاري کردنی چون هم شوري نیست، ( 3) و فرمود: هر که خود راي باشد نابود است و هر که
با مردان مشورت کند شریک عقل آنها گردد، ( 4) و فرمود (ع): هر کس آراء گونه گونه را شناخت جاي خطا را شناسد، ( 5) و
فرمود: لجبازي راي برانداز است، ( 6) و فرمود (ع): مشورت خواهی خود هدایت است و در خطر است کسی که خود راي باشد،
7) و فرمود (ع) مخالفت کردن راي را ویران کند، ( 8) و فرمود (ع): چون پاسخها رو در رو شوند، راه درست نهان گردد، ( 9) و )
39 - کنز کراچکی: امیر مؤمنان فرمود: کسی که ( فرمود (ع): هر که بچند راه گونه گونه اشاره کند راه چاره را از دست بدهد. ( 10
خود راي باشد راي ندارد، ( 11 ) و فرمود هر کس با خردمندان مشورت کند براه درست رهنمون شود، ( 12 ) و باندرز رسد از هر که
پذیرا باشد، ( 13 ) و فرمود: راي پیر را دوستتر دارم از چارهجوئی و تلاش جوانان، ( 14 ) و فرمود (ع): بسا با اطمینانی که شرمنده
40 - عده الداعی: از پیغمبر (ص) که فرمود: صدقه دهید به برادرتان دانشی ( شود، ( 15 ) و فرمود (ع): لجبازي راي برانداز است. ( 16
41 - اعلام الدین: پیغمبر (ص) فرمود: دوراندیشی آنست که با صاحب ( که او را رهنما باشد و نظري که او را تقویت کند. ( 17
نظري مشورت کنی و از او فرمانبري ( 18 ) و فرمود (ص): چون خردمند خیرخواه بتو نظري داد بپذیر و بپرهیز از مخالفت آنها که
( هلاکت دارد، ( 19 ) و امام (ع) فرمود: خودراي بر لغزشگاه ایستاده ( 20 ) فرمود (ع): نظر بخود راي نده. ( 21
باب چهل