گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آداب معاشرت
جلد دوم
باب هفتاد و دوم در باره نیرنگ و گول زدن و دغلی و فتنهانگیزي






قرآن مجید
2- النمل (آیه 50 ) و مکر کردند و مکر ( -1 الانفال (آیه 30 ) و مکر کنند و خدا مکر کند و خدا بهتر مکرکنندههاست. ( 7 (6)
3- فاطر (آیه 10 ) و آنان که ( کردیم و آنها نفهمیدند. 51 ببین انجام مکرشان چطور بود اینکه با قومشان سرنگونشان کردیم. ( 8
43 سر بزرگی است در زمین و مکر بد و نتیجه مکر بد نرسد ( بکارهاي بد مکر کنند عذابی سخت دارند و مکرشان نابود شود ( 9
5- الطور (آیه 42 ) یا اینکه قصد نیرنگ دارند ( 4- المؤمن (آیه 25 ) و نیست نیرنگ کافران جز در گمراهی. ( 11 ( مگر باهلش. ( 10
6 نوح ( 46 روزي که سود ندهد بدانها کیدشان هیچ و یاري نشوند. ( 13 ( پس آنان که کافرند همان دچار کیدند تا فرماید ( 12
(آیه 22 ) و مکر کردند مکر بسیار بزرگی.
اخبار باب
2- عیون: بسندش تا ( -1 خصال: از امام صادق (ع) فرمود: اگر عرضه بر خدا درست است پس مکر و نیرنگ براي چه؟ ( 15 (14)
رسول خدا (ص) فرمود: هر که مسلمانست نه مکر کند و نه گول زند که من شنیدم جبرئیل میگفت: مکر و خدعه در دوزخ است
صفحه 105 از 177
سپس فرمود: از ما نیست کسی که دغلی کند با مسلمانی، و از ما نیست آنکه خیانت کند با مسلمانی سپس فرمود: آداب معاشرت-
ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 178 راستی جبرئیل روح الامین نزد من فرود آمد از نزد رب العالمین و گفت: اي
3- امالی ( محمد بر تو باد بخوشخوئی که بدخوئی خیر دنیا و آخرت را ببرد آگاه که مانندترتان بمن خوشخوتر شما است. ( 1
صدوق: در مناهی پیغمبر است که فرمود: هر که دغلی کند با مسلمانی در خرید و یا فروش از ما نباشد و روز قیامت با یهود محشور
شود زیرا آنها از همه مردم با مسلمانها دغلکارترند، و فرمود: هر که شب گزارد و در دلش دغلی با برادر مسلمانش دارد در خشم
خدا شبگزارنده و صبح کند چنین تا توبه کند. ( 2) گویم: در باب کلیات بدیها گذشت از قول امام صادق (ع) که متکبر طمع
نکند در ستایش خوب و نه بخیل در بسیاري دوست و در باب اصول کفر گذشت که پیغمبر (ص) فرموده: ده طائفه از این امت
4- خصال در حدیث اربعمائه: امیر مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن دغلی و ( بخداي بزرگ کافرند و در میان آنها است کوشا در فتنه. ( 3
5- عیون: بسندش تا پیغمبر (ص) که ( خیانت نکند با برادرش و او را رها نکند و باو تهمت نزند و باو نگوید: من از تو بیزارم. ( 4
6- معانی ( فرمود: از ما نیست کسی که دغلی کند با مسلمانی یا زیانش زند یا نیرنگش بازد. صحیفه الرضا مانندش را آورده. ( 5
7- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) که میفرمود: مکر و خدعه در ( الاخبار: که پیغمبر (ص) فرمود: نباید خدعه باشد. ( 6
9- همان: بسندش تا علی (ع) ( 8- همان: بسندش تا رسول خدا که از ما نیست کسی که با مسلمانی مکر کند. ( 8 ( دوزخ باشند. ( 7
10 - همان: بسندش از زاذان که شنیدم علی (ع) ( فرمود: اگر نبود که مکر و خدعه در دوزخند من مکرکنترین عرب بودم. ( 9
-11 ( میفرمود: اگر نشنیده بودم از رسول خدا (ص) که مکر و خدعه و خیانت در دوزخند هر آینه مکارترین عرب بودم. ( 10
کافی: بسندش تا بامیر مؤمنان (ع) فرمود: اگر نبود که مکر و خدعه در دوزخند من پرمکرتر مردم بودم. ( 11 ) بیان: مکر بقول
قاموس قصد بد کردن بکسی است از راهی که نداند- تا گوید- راغب گفته: مکر بازداشتن دیگریست از آنچه قصد دارد به حیله و
دو بخش دارد یکی پسندیده و آن اینست که در آن خوبی را پی گیرد و بدین معناست قول خدا عز و جل "و خدا آداب معاشرت-
ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 179 بهتر مکرکنندهها است (" 1) دوم ناپسند و نکوهیده که بدان قصد کار زشتی کند
و بدین معنا خدا فرموده ( 43 - فاطر) و نپیچد مکر بد جز باهلش "و بهر دو معناست که فرموده ( 50 - النحل) مکر کردند و مکر
کردیم و آنها نفهمیدند. "و یکی گفته: از مکر خداست که متاع دنیا را به بنده خود دهد و او را مهلت دهد و از این رو علی (ع)
فرموده هر که را دنیاي فراوانی دادند و نفهمید که با او مکر شده عقلش گول خورده و گفته: خدعه منصرف کردن دیگریست از
مقصدش با اظهار مخالف آنچه نهان دارد (و بعد از شرح لفظ خدعه از مصباح گوید) و بسا که چون دو لفظ مکر و خدعه با هم
باشند میان آنها فرق گزارند باینکه مکر حیله گریست بقصد کار بدي و اظهار جز آن و اندیشه در این نقشه و خدعه انجام آن نقشه
است. و گویا آن حضرت این جمله را گفته براي اینکه مردم معاویه را سیاستمدار و عاقل میشمردند و آن حضرت را سست راي
میشمردند چون میدیدند معاویه بمقاصد خود میرسد که بنیادش بر دروغ و عهدشکنی و نیرنگ بود، و آن حضرت فرمود: من مکر
و حیله را بهتر میدانم از او ولی چون خلاف دستور خدا بود بکار نمیبست چنانچه سید رضی در نهج البلاغه از آن حضرت آورده
که فرمود: بزمانی دچاریم که بیشتر مردمش عهدشکنی را زیرکی دانند و مردم نادان آنان را چارهجوي خوب شمارند، آنها را چه
شده خدا مرگشان بدهد؟ بسا که مرد با تدبیر راه حیله را داند ولی دستور خدا جلودار او است و با اینکه بچشم خود آن را بیند و
تواند واش گزارد و کسی که تقواي دینی ندارد فرصت آن را غنیمت شمارد و کار خود را پیش برد. یکی از شارحان نهج البلاغه
در تفسیر این سخن گفته براي این بوده که هر دو گروه (پیروان علی (ع) و معاویه) میان عهدشکنی و زیرکی فرق نمیگذاشتند زیرا
هر دو بهم مانند در هوشیاري جز اینکه یکمی رعایت دستور شرع و حکم عقل نکند و دومی خود را پابند آنها داند و چون فرق
میان آن دو دقیق است عهدشکنی به زیرکی اشتباه شود و نفهمها عهدشکنان را زیرك و باهوش شمارند و خوش تدبیر دانند چون
معاویه و عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه و همگنانشان و ندانند که حیله عهدشکن او را بمنجلاب بدکاري اندازد و حیله پستی آور
صفحه 106 از 177
خوبی ندارد بخلاف چارهجوئی زیرك که بعدالت کشاند پایان. و آن حضرت (ع) در چند جا این سخن را گفته که ذکر آنها
بدرازا کشد، و شناساتر و تواناتر بودن آن حضرت باین امور روشن است زیرا مکر و نیرنگ اندیشه چارهجوئی و شناخت راه بدیها
و وارد کردن آنها بدیگریست بطوري که نفهمد، و آن حضرت از همه مردم بهمه آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
12 - کافی: بسندش ( الانوار، ج 2، ص: 180 امور داناتر بود و اینکه آن دو در دوزخند یعنی هر که آنها را دارد در دوزخ است ... ( 1
تا رسول خدا (ص) که فرمود: میآید هر غادر عهدشکنی روز قیامت با امامی با لوچه آویخته تا بدوزخ در آید، و میآید هر کسی
بیعت امام را شکسته با دست بریده تا بدوزخ رود. ( 2) بیان: غادر از غدر و آن بیشتر بمعنی شکستن عهد و بیعت آید و قصد بدي با
دیگري بوسیله نهانی و مقصود از امام امام بر حق است و بسا امام ناحق باشد که یک فاضلی گفته چون بدین معنا هم آمده خدا
فرموده ( 71 - اسري) روزي که بخوانیم هر مردمی را با امامشان و پیشواي هر دسته غادران آنکه کاملتر است در غدر یا پایهگزار
غدر است- تا گوید- چون غادر بیشتر نهانکاري میکند علی (ع) فرموده با لوچه آویزان محشور میشود که رسوا گردد برابر مردم و
او را بشناسند بزشتکاري نکث شکستن بیعت است و اجذم دست بریده چون به کردارش خیانت شده و در نهایه گفته: در حدیث
است که هر که قرآن را یاد گیرد و سپس فراموش کند خدا را در روز قیامت با دست بریده ملاقات کند، و بدین معناست حدیث
علی (ع) که هر که بیعتش را بشکند خدا را ملاقات کند بیدست. قتیبی گفته: در اینجا بمعنی همه اعضاء بریده است زیرا دست از
اعضاء دیگر سزاوارتر بکیفر نیست. (و بعد از چند توجیه از علماء عامه گوید) در حدیث قرآن هم میشود مقصود از فراموشی
13 - کافی: بسندش از طلحه بن ( ترك عمل باشد به بیعت با امام که پیروي او که بدان دلالت دارد و بر گردد بهمان معنی یکم. ( 3
زید که از امام ششم (ع) پرسیدم از دو گروه که با هم در نبردند و هر کدام را پادشاهی است جدا و پس از نبرد با هم سازش کنند
و یکی از آن دو پادشاه عهد خود را بشکند و آید نزد مسلمانان که با آنها سازش کند براي نبرد با آن شهر دیگر آن حضرت
فرمود: براي مسلمانان نشاید که عهد شکنند یا فرمان بدان دهند و یا بهمراه عهدشکنان بجنگند، ولی با مشرکان هر جا آنها را بیابند
میجنگند و قرارداد کفار با هم بر آنها نافذ نیست. ( 4) بیان: آن شهر دیگر یعنی مردم آن شهر که عهدش شکسته شده- تا گوید
نشاید مسلمانان بعهدشکنی وادارند چون که تجاوز است و ستم و واداشتن بآن روا نیست اگر چه بر کافر باشد- تا گوید- حدیث
دلالت دارد بر جواز جنگ با کافران در زمان غیبت امام زمان و دلالت دارد بر اینکه صلح میان دو دسته کافر مانع نیست از جنگ
-14 (1) مسلمانان با هر دسته که با مسلمانان قرار صلح ندارند ...ص: 181
کافی: بسندش تا امیر مؤمنان که روزي در خطبه منبر کوفه فرمود: ایا مردم اگر بدي غدر نبود من سیاستمدارتر مردم بودم آگاه که
هر غدره را گنهکاري در پی است و هر گنهکاري کفر بدنبال است آگاه که غدر و فجور و خیانت در دوزخند. ( 2) بیان: ...
مقصود از سیاستمداري در اینجا دنیاخواهی است با حیله از راه نامشروع که مایه رسیدن بخواستهاي دنیا است و بدست آوردن آنها
و دنبال رو آن را داهی نامند یا داهیه و لازمه آن پیمانشکنی و بیوفائی است. و هر غدري فزودن شر و رفتن دنبال گناهان و دروغ و
انحراف از حق است و فجره زنا را هم گویند و کفر در اینجا بمعنی حقپوشی یا ناسپاسی است یا کفر ارتکاب کبائر- تا گوید- در
نهج البلاغه که آن حضرت فرمود: بخدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست ولی غدر و نابکاري دارد و اگر بدي غدر نبود من
سیاستمدارتر مردم بودم ولی هر غدري نابکاریست و هر نابکاري کفر، و هر غادري پرچمی باشد که روز قیامت بدان شناخته شود
بخدا من با نیرنگ غافلگیر نشوم و با سخنی در تنگنا نیفتم- تا گوید- ابن میثم گفته: تحقق کفر در اینجا براي اینست غادر آن را
حلال شمارد چنانچه از حال عمرو بن عاص و معاویه بر آید که حرام ضروري دین محمد را (ص) حلال دانستند و منکر بودند و
15 - کافی: بسندش تا رسول خدا ( آن کفر است و بسا مقصود کفران نعمت خداست با نافرمانی او که معنی لغوي آنست ... ( 3
(ص) که فرمود: از ما نیست کسی که با مسلمانی نیرنگ بازد. ( 4) بیان: یعنی از اهل اسلام نیست بطور مبالغه گفته شده یا از پیروان
و شیعه خاص، نیست و گویا مقصود بسیار مکر کردن است چون اگر از دو طرف باشد سختتر است یا اشاره دارد که مکر زشت
صفحه 107 از 177
( است و گرچه در برابر مکر باشد. ( 5
باب هفتاد و سوم در باره چشمک زدن و بدگوئی و لیچار و مسخره و استهزاء:
قرآن مجید
-1 التوبه (آیه 79 ) آنان که لیچار گویند بمؤمنان صدقه بخش و آنان که جز دسترنج خود را نیابند مسخره کنند خدا آنان را (6)
2- الزمر (آیه 56 ) اینکه کسی گوید اي افسوس بر تقصیر بدرگاه خدا و بر اینکه از ( مسخره کند و عذاب دردناکی دارند. ( 7
3- المؤمن (آیه 19 ) میداند اشارت خائنانه چشمها را و آنچه نهان دارند دلها. آداب معاشرت-ترجمه جلد ( مسخرهکنان بودم. ( 8
4- الحجرات (آیه 11 ) ایا کسانی که گرویدید مسخره نکنند مردانی مردان دیگر را بسا (1) شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 182
که بهتر از آنانند و نه زنانی زنان دیگر را بسا که بهتر از آنانند و لیچار بخود نگوئید و لقب بهم نپرانید بد است نام فاسقانه پس از
5- القلم (آیه 10 ) فرمان مبر از هر پر سوگند خوار. 11 - بدگو و دونده به ( ایمان آوردن و هر که توبه نکند همانا از ستمکارانند. ( 2
6 المطففین ( 29 ) راستی آنها که بدکارهاند بکسانی که گرویدند میخندند. 30 - و چون بدانها گذرند بهم ( سخن چینی. ( 3
- چشمک زنند. 31 - و چون نزد خاندانشان برگردند شیرین زبانی کنند. 32 - و چون آنها را بینند گویند راستی اینان گمراهانند. 33
و فرستاده نشدند که پاسبان آنان باشند. 34 - پس امروزه آنان که گرویدند بکافران میخندند 35 بر بالاي تختها نگاه میکنند 36
7- الهمزه: واي بر هر بدگو و عیبجوي رو در رو. ( آیا پاداشی دارند کفار بدان چه کردهاند. ( 4
اخبار باب
-1 صحیفه الرضا: تا رسول خدا (ص) که فرمود: که موسی بن عمران دست بلند کرد و بدرگاه پروردگارش خواهش کرد و (5)
گفت: پروردگارا هر جا میروم آزار میکشم خداي تعالی باو وحی کرد اي موسی در میان قشونت یک چشمکزنی هست؟ گفت:
( پروردگارا مرا باو رهنمائی کن خداي تعالی باو وحی کرد من چشمکزن جاسوس را دشمن دارم پس چگونه جاسوس باشم ( 6
باب هفتاد و چهارم در باره سفیه و پستمنشان
قرآن مجید
7) البقره (آیه 130 ) و کیست که از کیش ابراهیم رو برگرداند جز آنکه خودش را نابخرد شمارد. )
اخبا ر باب
( -1 کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که سفاهت پست است سرافرازي کند بر زیر دست خود و فروتن باشد براي بالا دستش. ( 9 (8)
بیان: سفاهت کم خردي و شتاب کردن بگفتار بد و کردار بد است بیاندیشه و سنجش آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
الانوار، ج 2، ص: 183 آن ( 1) و بقول نهایه پریشاندلی و نادانی است (و بعد از اعراب و احتمالات لفظ خلق لئیم گوید) بقولی
سفاهت گاهی برابر حکمت آید که اعتدال قوه عقل است و نفس آدمی را به مسخره کردن و سبکسري و بیتابی و چاپلوسی و
شادي بر دردمندي دیگران کشاند و بحرکاتی پریشانی و گفتار و کرداري بر خلاف خردمندان که از نادانی است و گاهی در برابر
بردباري آید که اعتدال قوه غضبیه است و اثر آن کوبیدن و زدن و دشنامگوئی و تندي و سلطهجوئی و چیرگی و بزرگی خواهی
است که افراط در آن قوه باشد و دور نیست که از فساد در قوه شهویه بتراود. من گویم: ظاهرا در اینجا مقصود همان برابر بردبار
صفحه 108 از 177
2- کافی: بسندش تا امام کاظم (ع) در باره دو کسی که بهم دشنام دهند ( است چنانچه در حدیث جنود عقل و جهل گذشت. ( 2
فرمود: آنکه شروع کرده ستمکارتر است و گناه طرفش را با گناه خود بگردن دارد تا طرفش باو تعدي نکند. ( 3) بیان: آغازکننده
ستمکارتر است و گرچه دیگري هم ستم کرده ولی ستمش سختتر است که آغاز کرده یا اینکه جواب طرف بطور مجاز ستم گفته
شده تا مظلوم تعدي نکند: این خبر در باب سباب آید با اختلافی در آغاز سند و در آنست که تا از مظلوم عذر نخواهد و گناه
مظلوم بیتعدي تقدیریست نه واقعی و مؤید این حدیث است روایت مسلم در صحیح خود از پیغمبر (ص) دو دشنام ده بهم هر چه
گویند بگردن آنست که آغاز کرده هر گاه مظلوم تجاوز نکند باو (و بعد از نقل توضیحی از طیبی گوید) راوندي در ضوء الشهاب
خود در شرح این خبر گفته: سب دشنام زشت است و انگشت پهلوي ابهام را سبابه گفتند چون بدان بدشنام اشاره شود چنانچه آن
را مسبحه گویند که با آن تسبیح گردانی شود، میفرماید هر چه دو دشنام گو بهم گویند کفرش برگردد بآن که شروع کرده چون
سببش بوده و گر نه نکرده و بد نبود و آنکه جوابگوست سرزنشی ندارد چنانچه خداي تعالی فرمود ( 41 - الشوري) و کسی که کین
کشد پس از ستمدیدن بر آنان گناهی نباشد "با اینکه بر دشنامخورده لازم است تحمل و بردباري کند و آتش را با آتش خاموش
نکند که دو آتش سوزندهترند و بر دشنامگو سخت گرفته و همه گناه را بر او بار کرده که سببش بوده و اگر دشنامخور از اندازه
تجاوز کند گناه بر هر دو است. (تا پس از توضیح گوید) تجاوز در جواب گاهی با تکرار است چنانچه آغاز کن گوید: اي سگ و
او دوباره باو گوید و گاهی بدشنام بالاتریست چنانچه باو گوید اي گربه و او جواب آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
الانوار، ج 2، ص: 184 دهد اي سگ ( 1) چون رد بجاي قصاص است و باید بمانند آن باشد و بسا که جواب گو حق خود را از
طرف ساقط کند و حق خدا بر او بماند چون اقدام بدان کرده و دور نیست که تحمل آغازکننده مخصوص باین باشد که جواب
بدروغ نباشد و یا اینکه دشنام بقذف و نسبت به زنا نباشد و اگر با دروغ جواب دهد چنانچه باو گوید اي دزد و راست گوید و
جواب دهد اي دزد بدروغ یا اینکه باو گوید: اي زانی و در جواب گوید: توئی زانی ظاهر اینست که گناه جوابگو بر خود او است
و خلاصه انتقام جائز در صورتیست که دشنام متعارفی باشد که براي تادیب گویند چون احمق و جاهل، ظالم و مانند اینها که
جواب آن گناهی ندارد و گناهش بر آغازکننده است. من گویم: آیات و اخبار دلالتکننده بر جواز معارضه بمثل بسیارند چون
آیه ( 194 سوره البقره) هر که بشما تجاوز کرد طبرسی گفته: یعنی ستم کرد، تجاوز کنید باو باندازه تجاوزش بر شما و مقابله بمثل
کنید و عوض تجاوز حقیقی نیست و چون عوض آنست آن را تجاوز نامیده و اگر چه آن جور است و این عدل چون از جنس
آنست و باندازه آن و بمانند آن ضرر است پس عوض مانند آنست در جنس و اندازه و وصف، گفته: و آیه دلالت دارد بر اینکه،
هر که چیزي غصب کند و نابود کند بر او لازم شود مانندش را بدهد بهمان صورت اگر مثلی باشد و بحسب معنی اگر قیمتی است
نه مثلی. محقق اردبیلی ره گفته: از خدا بترسید بکنارهگیري از گناهان و ستم نکنید و جلو مجازات را نگیرید و در مجازات از مثل
و اندازه حق خود فراتر نروید و دلالت دارد که باید براي مجازات و قصاص تسلیم بود و بر اینکه بر غاصب واجب است رد مثل یا
قیمت، و حرام است امتناع از آن و جائز است گرفتن آن بلکه واجب است اگر ترکش اسراف باشد و خوب نباشد و حرام است فراتر
از اندازه در عین و یا وصف بلکه تجاوز در نحوه اخذ و دور نیست جواز اخذ عوض پنهانی یا علنی بیرضاي بدهکار اگر خودش
ندهد چنانچه فقهاء در باب تقاص گفتند، و دور نیست که تعذر اثبات حق نزد حاکم شرط نباشد و اذن حاکم هم شرط نباشد بلکه
خودش اختیار دارد و همچنین است غیر مال و رواست عوض هر آزاري بیاذن حاکم و اثبات نزد او چنین است قصاص مگر در
جنایت و ضربی که اندازهاش محفوظ نباشد یا دشنامی که گفتن آن جائز نیست چون نسبت زنا و نیز دلالت دارد بر آن قول خدا
(آیه 126 سوره النحل) و اگر کیفر خواهید بمانند همان باشد که کیفر دیدید "در مجمع البیان گفته: بقولی نازل است در باره
بریدن مشرکان اندام شهیدان احد و حمزه (رضی) که مسلمانان گفتند اگر خدا ما را بر آنها مسلط کرد اندام زندههاشان هم ببریم
بعلاوهص: 185 از مردهها ( 1) و بقولی آیه فرا گیرد هر ستمی را چون
صفحه 109 از 177
غصب و مانندش که بمثل آن مجازات شود "و اگر شکیبا شوید بهتر است براي صابران "یعنی ترك مکافات و قصاص کنید و
تلخی آن را بچشید براي صابران بهتر است. و باز دلیل آنست قول خدا سبحانه ( 39 - الشوري) و آنان که چون ستمی بآنها رسد
کین کشند "در مجمع است که یعنی از آنان که بر آنها ستم کردند بیتجاوز و بقولی خدا مؤمنان را دو دسته کرده صنفی که
بخشند و فرموده و چون بخشم آورندشان درگذرند، و دستهاي که کین کشند، سپس خدا اندازه کین را یاد کرده و فرموده سزاي
بدي بمانند آن بدیست "و بقولی مقصود جواب بدیست چون گفت: خدا رسوات کند بگو خدا تو را رسوا کند بیتجاوز و بقولی
مقصود قصاص است در زخم زدن و خونریزي و دومی را بمناسبت بدي نامیده "و هر که بگذرد و سازش کند اجرش بر خداست"
یعنی مؤاخذه نکند و کار را به پروردگارش گزارد ثوابش بر خداست "و دوست ندارد ستمکاران را "و هر که کین کشد پس از
ستمدیدنش گناه و کیفري ندارد و همانا گناه و کیفر بر آنهاست که آغاز ستم کنند بر مردم و تجاوز کنند در زمین بناحق آنانند که
عذاب دردناك دارند و کسی که صبر کند و براي خدا سختی کشد و درگذرد و کین نکشد براستی که آن صبر و گذشت در
کارهاي پا بر جا است که خدا فرموده و نسخ نشده و بقولی عزم امور آنچه بالاترین ثواب دارد. محقق اردبیلی قده پس از ذکر
برخی آیات گفته: دلالت دارند بر جواز قصاص در جان و اعضاء و زخم زدن بلکه جواز عوض دادن تا برسد بزدن کتکخورده و
دشنام گفتن دشنام شنیده بمانند آنچه شده، و بیرونست آنچه عوض و قصاص در آن روا نیست، چون شکستن استخوان و زخم زدن
و کتک در جایی که خوف تجاوز دارد و در قذف و موارد دیگر بجا ماند، و باز هم دلالت دارد بر جواز بیاذن حاکم و اثبات نزد
او بینیاز بگواه و جز آن و دلالت دارند بر عدم جواز تجاوز از اندازه آنچه شده و بر حرمت ستم و تعدي، و بر حسن گذشت و
بیانتقامی و اینکه آن را ثواب عظیم است پایان. و گویم: سخن بعضی اصحاب اشاره دارد که عوض دادن روا نیست و عوض
دهنده هم باید تعزیر شود چنانچه از راوندي گذشت و شهید ثانی ره در شرح قول محقق، بقولی کافر در برابر بدزبانی بلقب پرانی
و سرزنش به بیماریها تعزیر ندارد مگر ترس پدید شدن فتنه باشد که امام بهر راهی داند آن را بر اندازد گفته: قول به تعزیر نداشتن
کافر بر آن امور با اینکه مسلمان باید تعزیر شود بدان مشهور است میان اصحاب بلکه بسیاري در آن نقل خلاف نکردند و گویا
وجهش اینست که دشنام و هجو از طرفین عوض هم شوند چنانچه ازص:
186 دو مسلمانی که همدگر را قذف کنند ساقط شود ( 1) و براي اینکه حد بکافر نزنند و احکام را بر آنها جاري نکنند و این مورد
اولی است و بدیگران حکم را نسبت داده براي اعلام باینکه خود قبول ندارد براي اینکه کار حرامی است و فاعلش مستحق تعزیر
است و اصل اینست که با عوض دادن طرف بمانندش ساقط نشود بلکه هر کدام باید سزاي خود را بینند و سقوطش دلیل میخواهد
چنانچه سقوط از دو کسی همدگر را قذف کردند نص خاص دارد پایان کلام شهید ره و سستی آن پس از گفته ما نهان نیست، و
اما روایت ابی مخلط سراج از امام صادق (ع) که قضاوت کرد امیر مؤمنان در باره کسی که دیگري را زاده دیوانه خواند و او هم
گفتش توئی زاده دیوانه باینکه بدشنام خورده اولی فرمود: بطرفش بیست تازیانه بزند و گفتش که تو هم مانند آن را بدنبال انجام
خواهی داد و چون او تازیانه را زد آن را بتازیانه خورده داد و او هم بیست تازیانه بطرف خود زد تا هر دو کیفر شده باشند و
3- کافی: بسندش تا امام صادق (ع) ( میشود که این تعزیر براي نام بردن پدر و دشنام او باشد نه آنکه روبرو بوده، بیندیش. ( 2
فرمود: سفیه نباشید زیرا امامان شما سفاهت نکنند و هم آن حضرت فرمود: هر که سفیه را به سفاهت عوض دهد بخود پسندیده که
با او برابر باشد. ( 3) بیان (پس از شرح لفظ گوید) اینکه فرمود زیرا امامان شما سفیه نیستند براي تشوبه پیرویست و اشاره باینکه اگر
سفاهت کنید آن را بامامتان بندند چنانچه کار شاگرد را به ادب آموز و هم آن حضرت فرمود بسا که دنباله خبر باشد و بسا خبر
4- معانی الاخبار: بسندش تا حارث اعور که علی (ع) در جواب سؤال پسرش حسن (ع) که از او پرسیده که ( دیگر بیسند .... ( 4
5- خصال: بسندي تا امام ششم که پرسیده شد از سفله و فرمود: ( سفه چیست فرمود: پیروي از دونان و مصاحبت با گمراهان. ( 5
6- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سه تا باشند که اگر ظلم به آنها نکنی بتو ظلم ( کسی که مینوشد و طنبور زند. ( 6
صفحه 110 از 177
7- همان بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: پنج کس ( کنند، پست فطرتان، و زنت و خدمتکارت (مانند غلام و کنیز مترجم). ( 7
( چنانند که میگویم: بخیل راحت ندارد، حسود کامیاب نیست، و خسته وفاء ندارد، دروغگو مردانگی ندارد، و سفیه آقا نشود. ( 8
-8 امالی طوسی: بسندش تا فضیل بن عیاض که پرسیدند از ابن مبارك، مردم که باشند؟ گفت: دانشمندان، پادشاهان که باشند؟
گفت: زاهدان، دونان کیانند؟ گفت:ص: 187 آنان که با دین خود
( 9- معانی الاخبار: از امام صادق (ع) که هر که باك ندارد چه گوید و چه در باره او گویند شریک شیطانست. ( 2 ( میخورند. ( 1
-10 خصال: در اربعمائه، امیر مؤمنان (ع) فرمود: از دونان حذر کنید که از خدا عز و جل نترسند کشندگان پیغمبران و دشمنان ما
12 - سرائر: از ( 11 - از امام هادي در تحف العقول که هر که خود را خوار دارد از شرش آسوده مباش. ( 4 ( در میان آنها باشند. ( 3
علی (ع) که مردي نزد عمر آمد و گفت: زنش با او ستیزید و باو گفت: اي پست و جوابش داد که اگر پست باشد او طالق است
عمر گفت: اگر دنبال داستانگوها رود و ولگردي کند و بدر خانه شاهان آید زنش مطلقه شده امیر مؤمنان فرمود: چنان نیست که
عمر گفته و عمر باو گفت: برو نزد علی (ع) و هر چه بتو فتوي داد بشنو و عمل کن و نزد آن حضرت آمد و فرمودش اگر کسی
13 - سرائر: پرسیده شد ابو الحسن (ع) ( باشی که باك ندارد چه گوید و چه در باره او گویند پستی و گر نه بر تو چیزي نباشد. ( 5
( از سفله فرمود: آن کسی که در بازار میخورد. ( 6
باب هفتاد و پنجم در باره ترسوئی:
-1 خصال: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: ایمان ندارد کسی که در او بخل و حسد و ترسوئی است، و مؤمن ترسو و حریص (7)
( و بخیل نیست. ( 8) گویم: بعضی اخبار در باب حرص یا در باب بخل گذشته. ( 9
باب هفتاد و ششم در کسی که دینش را بدنیاي دیگري بفروشد
-1 امالی طوسی: در خبر شیخ شامی است که از امیر مؤمنان (ع) پرسیدم کدام مردم بدبختترند؟ فرمود: کسی که دین خود (10)
( را بدنیاي دیگري بفروشد: ( 11
باب هفتاد و هفتم در اسراف و تبذیر و حقیقت آنها
قرآن مجید
1- الانعام (آیه 141 ) و اسراف نکنید که خدا دوست ندارد (1)ص: 188
3- اسري (آیه 26 ) و تبذیر بسزا نکن 27 چون که ( 2- الاعراف (آیه 31 ) و بخورید و بنوشید و اسراف نکنید. ( 3 ( مسرفان را. ( 2
مبذران برادران شیطانهایند و شیطان ناسپاس پروردگار خود بوده- تا فرماید: و دستت بگردنت بلند و بیکباره آن را مگشا تا
ملامتکش و خسته نشینی.
اخبار باب
-1 تفسیر عیاشی: از عبد الرحمن بن حجاج که از امام ششم (ع) پرسیدم از تفسیر "وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً "فرمود: هر که چیزي در غیر (4)
2- همان: از ابی بصیر که از امام ششم (ع) ( فرمان خدا خرج کند مبذر است و هر که در راه خیر خرج کند مقتصد است. ( 5
پرسیدم از وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً فرمود: اینست که کسی همه دارائی خود را بپاشد و بیچیز بماند گوید: گفتم: در مصرف حلال هم
صفحه 111 از 177
3- همان: از علی بن جذاعه که شنیدم امام ششم میفرمود: از خدا بترس نه اسراف کن و نه تنگ ( تبذیر هست؟ فرمود: آري. ( 6
( بگیر و میان این دو بر پا باش زیرا تبذیر از اسراف است و خدا فرموده: تبذیر بسزا مکن چون که خدا بمیانهروي عذاب نکند. ( 7
-4 همان: از عامر بن جذاعه که مردي نزد امام ششم (ع) آمد و گفت: اي ابا عبد الله وامی بده تا مالی بمن رسد آن حضرت فرمود
تا در امر زراعت داري که بدست آید گفت: نه بخدا فرمود: تا در آمد تجارتی که پرداخت شود؟ گفت: نه بخدا فرمود: تا کالائی
که فروش شود؟ گفت: نه بخدا فرمود پس تو از کسانی باشی که در اموال ما حقی داري و کیسهاي پول نقره خواست و دست در
5- همان: از بشر بن مروان که رفتیم نزد امام صادق ( آن کرد و مشتی باو داد و فرمود: (و نزدیک بمضمون شماره 3 را آورده). ( 8
(ع) و خرماي تازه خواست و یکی از حاضران هسته را دور میانداخت امام دست کشید و فرمود: این کار را مکن این تبذیر است، و
6- مکارم الاخلاق: بسندي تا امام ششم (ع) که یکی از اصحاب از امام (ع) پرسید که ما در راه مکه ( خدا فساد را دوست ندارد. ( 9
بودیم و قصد احرام کردیم و نخاله نداشتیم که با آن نوره بسائیم وص:
189 با آرد سائیدیم، ( 1) و دل ما چنان هراس افتاد که خدا داناتر است، فرمود، از ترس اسراف گفتم، آري، فرمود آنچه در اصلاح
تن صرف شود من گاهی امر میکنم مغز قلم را با روغن زیت میآمیزند و آن را به تنم میمالم و با آن چرك را پاك میکنم،
اسراف در اتلاف مال است و زیان بتن گفتم: اقتار کدام است؟ نان را با نمک بخوري و میتوانی با جز آن بخوري گفتم: میانه روي
7- همان: از امام صادق (ع) فرمود: کمتر ( کدام است؟ فرمود: نان و گوشت و شیر زیت و روغن یک بار با این و یک بار با آن. ( 2
اسراف دور ریختن زیادي آب ظرف است و پوشیدن جامه آبروداري در همه جا، و دور انداختن هسته، ( 3) و از آن حضرت (ع)
( که فرمود: همانا اسراف اینست که جامه آبروداري خود را در همه وقت بپوشی ( 4
باب هفتاد و هشتم باب دیگر در ذم اسراف و تبذیر بیش از آنچه گذشت در باب پیش
-1 خصال: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که مسرف سه نشانه دارد: آنچه نبایدش میخورد، و آنچه نبایدش میپوشد و آنچه نبایدش (5)
3- همان: بسندش ( 2- همان: بسندي (مضمون شماره 7 باب پیش را آورده و افزوده که در خوراك اسراف نیست). ( 7 ( میخرد. ( 6
4- معانی الاخبار: بسندش تا پیغمبر (ص) که نهی کرد از قیل و قال، و بسیار پرسیدن و ضایع ( (مضمون شماره 1 را آورده). ( 8
کردن مال گفته شده که ضایع کردن مال دو راه دارد یکی که اصل است آن صرف مال است در گناه کردن خدا عز و جل کم یا
بیش و آنست اسرافی که خداي تعالی نکوهیده و از آن نهی کرده و راه دیگر دادن مال بصاحبش بیموقع خدا عز و جل فرمود.
-4 النساء) آزمایش کنید یتیمها را تا گاهی کک بالغ شدند اگر فهمیدند رشد آنها را که خرد است بدهید بآنها اموالشان را "و )
6- تفسیر ( 5- کامل الزیاره بسندي (مضمون شماره 6 باب پیش را آورده). ( 10 ( بقولی رشد دینداري و نگهداري مال است. ( 9
عیاشی: از ابان بن تغلب که امام ششم (ع) فرمود: بنظر تو آنچه خدا بهر که داده براي احترام باو است و آنچه بهر که نداده براي
خوار داشتن او است؟ نه، ولی مال از آن خداست و نزد کسی امانت مینهد و بآنها اجازه میدهد که باندازه بخورند و باندازه بپوشند
و باندازه با آن زن بگیرند و سواري کنند و جز از این مصارفش را به مؤمنان مستمند بر گردانند و پریشانی زندگانی آنها را رفو
کنند، هر کس بدین روش کارص: 190 کند آنچه خورده و نوشیده و
سواري کرده و زناشوئی کرده حلال است ( 1) و جز آن بر او حرام است و آنگاه فرمود: اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست
ندارد، آیا بینی خدا مالی را بکسی سپرده و باو اجازه داده اسبی به ده هزار درهم بخرد با اینکه یک اسب بیست درهمی هم او را
بس است، یا کنیزي بصد اشرفی طلا بخرد با اینکه کنیز بده اشرفی هم او را بس است؟ و فرمود: و اسراف نکنید که خدا مسرفان را
( دوست ندارد. ( 2
صفحه 112 از 177
باب هفتاد