گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آداب معاشرت
جلد دوم
باب هشتاد و ششم در باره رفتن به بلاد مخالفان و کفار و با آنها بودن






-1 کشی: بسندش تا حماد سمندري که بامام ششم (ع) گفتم: من میروم بکشور بتپرستان و کسانی که پیش ما هستند میگویند (5)
اگر آنجا بمیري با آنها محشور میشوي، گوید بمن فرمود: اي حماد در آنجا که هستی نام ما را میبري و بامامت ما دعوت میکنی؟
گفتم: آري فرمود: در شهرهاي اسلامی نام ما را میبري و بما دعوت میکنی؟ گفتم: نه گوید: بمن فرمود اگر در آنجا بمیري یک
2- نوادر راوندي: بسندي تا رسول خدا (ص) که فرمود: من بیزارم از هر ( امت محشور شوي و نورت جلو رویت روان شود. ( 6
( مسلمانی که هم منزل شود با بتپرستی در کشور جنگجو (باسلام). ( 7
صفحه 145 از 177
باب هشتاد و هفتم در تقیه و مدارا
قرآن مجید
2- النحل (آیه- 106 ) چه کسی کافر شود بخدا پس از ( -1 آل عمران (آیه 28 ) جز آنکه از آنها تقیه کنید تقیه کردنی. ( 9 (8)
3- المؤمن (آیه- 28 ) و گفت: مردي مؤمن از آل ( ایمانش جز آنکه بزور وادار شود و دلش وابسته و مطمئن است بایمان. ( 10
فرعون که نهان میداشت ایمانش را.ص: 251
اخبار باب
-1 امالی صدوق: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: در سفارش لقمان بپسرش بود که پسر جانم در سلاحی که بر دشمنت (1)
برگیري و او را بخاك افکنی این باشد که با او بچسبی و رضایت از او را برخش کشی و از او پیوسته کناره نکنی تا آنچه در دل
2- قرب الاسناد: بسندي که بامام صادق گفتند: مردم روایت کنند که علی ( داري بر او پدیدار شود و آماده شود براي ستیز با تو. ( 2
(ع) بر منبر کوفه فرمود: ایا مردم شما را بسب من خواهند خواند مرا سب کنید سپس بیزاري از من نجوئید؟ فرمود: چه بسیار مردم
دروغ بعلی (ع) بستند. سپس فرمود: همانا شما را به سب بر من خوانند مرا سب کنید سپس به بیزاري از من خوانند و راستی که من
بر دین محمد باشم و نفرمود از من بیزاري جوئید یکی پرسید بفرمائید اگر کشته شدن را در برابر بیزاري از او برگزیند؟ فرمود: بر او
بایست نیست و بر او نباشد جز همانی که عمار بن یاسر عمل کرد چون که مردم مکه او را وادار کردند و دلش مطمئن بایمان بود و
خدا تبارك و تعالی در باره او نازل کرد ( 106 - النحل) جز کسی که وادار شد و دلش مطمئن بایمان بود "و با نزول آن پیغمبر
(ص) باو فرمود: عمار اگر بازگشتند تو هم باز گرد که خدا عز و جل عذر تو را در قرآن نازل کرد و تو را فرمود: اگر بازگشتند تو
3- امالی صدوق: بسندش تا امام رضا (ع) که پرسش از اینکه عقل چیست؟ فرمود: تحمل غصه و سازش با دشمنان ( هم بازگرد. ( 3
5- معانی الاخبار: ( 4- همان بسندي (مضمون شماره 3 را از قول ابراهیم نوه امام حسن (ع) آورده). ( 5 ( و ساخت با دوستان. ( 4
6- قرب الاسناد: بسندي از امام ششم (ع) که فرمود: راستی تقیه سپر مؤمن ( بسندي مانند آن را از قول امام حسن (ع) آورده. ( 6
است، ایمان ندارد کسی که تقیه ندارد- راوي گفت: قربانت قول خدا تبارك و تعالی است که إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ."
7- قرب الاسناد: بسندي که امام کاظم (ع) بمردي میفرمود: مردم را به بند کشیدن خود امکان نده ( فرمود: آیا تقیه جز اینست؟ ( 7
8- خصال: بسندش، محمد بن مروان که امام ششم بمن فرمود: پدرم بمن فرمود: پسر جانم خدا چیزي نیافریده ( تا خوار شوي. ( 8
9- همان: بسندش تا ابی عمر عجمی که امام ششم بمن فرمود: اي ابا عمر ( که روشنکنتر باشد براي چشم پدرت از تقیه ( 9
راستش نه دهم دین در تقیه است، و دین ندارد کسی که تقیه ندارد و تقیه در هر چیزي هست جز در آداب معاشرت-ترجمه جلد
10 - همان: در خبر ( شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 252 نوشیدن شراب خرما و در مسح روي موزه (بجاي بشره پا در وضوء). ( 1
اعمش است از امام صادق (ع) که بکار بستن تقیه در خانه تقیه (هر جا مخالف حکمرواست) واجب است و گناه و کفاره نیست بر
11 - همان: در اربعمائه امیر مؤمنان (ع) فرمود: در نوشیدن ( کسی که از روي تقیه سوگند خورد براي دفع ستمی از خود. ( 2
مستکننده و مسح بر موزه تقیه نیست، ( 3) و فرمود: در بر دشمن ما آشکارا ما را مدح نکنید با اظهار دوستی ما تا خود را در بر
سلطان خود خوار کنید، ( 4) و فرمود: شیعه ما چون زنبور عسلند اگر مردم بدانند در درون آنها چیست آنها را بخورند، ( 5) و فرمود:
اگر بدانید در میان دشمنان خود چه مقامی دارید با شکیبائی بر آنچه از آزار شنوید چشم شما روشن شود، ( 6) و فرمود: بر شما باد
12 - عیون: بسندي از امیر مؤمنان (ع) که بشما پیشنهاد خواهد شد از من بیزاري جوئید از من بیزاري ( به صبر و نماز و تقیه. ( 7
13 - همان: در نامه امام رضا (ع) بمامونست که روا نیست کشتن کسی از کافران و ناصبیها در آنجا ( مجوئید که بر دین محمدم. ( 8
صفحه 146 از 177
که باید تقیه کرد مگر قاتل باشد یا کوشا به تباهی و آن در صورتیست که بر خود و یارانت نترسی و تقیه در دار تقیه واجب است و
14 - امالی طوسی: بسندش تا امام صادق (ع) ( گناهی نیست بر کسی که از روي تقیه سوگند خورد براي دفع ستم از خود. ( 9
15 - همان: بسندي تا امام صادق (ع) فرمود: بر شما باد ( فرمود: از ما نباشد کسی که به تقیه نچسبد تا ما را از اوباش حفظ کند. ( 10
به تقیه که از ما نباشد کسی که آن را شیوه خود نسازد با کسی که از ضررش آسوده است تا عادت او شود با کسی که از او حذر
16 - کمال الدین: بسندش تا امام رضا (ع) فرمود: دین ندارد کسی که ورع ندارد، و ایمان ندارد کسی که تقیه ندارد ( کند. ( 11
راستی گرامیتر شما نزد خدا آنکه بیشتر به تقیه کار کند پیش از ظهور قائم ما، هر که ترکش کند پیش از خروج قائم ما از ما
17 - معانی الاخبار: بسندش از هشام بن سالم که امام صادق (ع) فرمود: خدا پرستیده نشده بچیزي که دوستتر داشته ( نیست. ( 12
18 - معانی الاخبار: از سفیان بن سعید که شنیدم از امام صادق که بخدا ( باشد از خب گفتم: خبء چیست؟ فرمود: تقیه. ( 13
راستگو بود چنانچه نام او است، میفرمود اي سفیان بر تو باد بتقیه که روش ابراهیم خلیل است (ع) آداب معاشرت-ترجمه جلد
1) خدا عز و جل بموسی و هارون (ع) فرمود: ( 43 و 44 - سوره طه) بروید نزد فرعون که او ) شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 253
سرکشی است و باو با نرمی بگوئید گفتاري را شاید یاد آورد و بترسد "خدا فرماید بکنیه او را بنامید و باو بگوئید اي ابو مصعب، و
شیوه رسول خدا (ص) بود که چون قصد سفر بجائی داشت نام جاي دیگر میبرد و فرمود: (ص) پروردگارم بمن فرمان داده بمدارا
و سازش با مردم چنانچه بانجام واجبات، و البته که خدا عز و جل او را به تقیه پرورش داده و فرموده ( 34 سوره فصلت دفاع کن
بدان چه نیکوتر است که کسی که با او دشمنی داري چون دوست مهربانی شود. 35 - و بدان بر نخورند مگر کسانی که شکیبایند و
بهره بزرگی دارند "اي سفیان هر که تقیه در دین خدا بکار بندد به کنگره بلندتر عزت نشسته، راستی عزت مؤمن در حفظ زبان او
19 - همان: بسندش تا ابو بصیر که پرسیدم امام صادق (ع) را از قول ( است، و هر که اختیار زبانش را ندارد پشیمان شود- الخبر. ( 2
خدا ( 200 - آل عمران) ایا کسانی که گرویدید شکیبا باشید و با هم شکیبا باشید، و مرزي داري کنید "فرمود: شکیبا باشید بر
آسیبها و با آنها شکیبا باشید به تقیه بچسبید بکسی که از او پیروي میکنید (و او را حفظ کنید که یک جور مرزداریست) و از خدا
20 - همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که میفرمود: راستی پس از من فتنههاي تیره و تار و شک ( بترسید شاید رستگار شوید. ( 3
آوریست که در آنها پا بر جا نماند جز نؤمه گفته شد: نؤمه چیست اي امیر مؤمنان فرمود: کسی که مردم ندانند در دل او چیست؟
-22 ( -21 محاسن: تا امام ششم (ع) فرمود آنکه گویا باشد از طرف ما آنچه نخواهیم رنجش سختتر است از فریبکار. ( 5 (4)
( همان: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: هر که چیزي از امر ما را فاش کند چون کسی است که بعمد ما را کشته نه بخطا. ( 6
-23 همان: بسندش تا امام ششم (ع) در تفسیر قول خدا عز و جل ( 21 - آل عمران) و میکشند پیغمبران را بناحق "فرمود: آگاه بخدا
24 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) که خدا سرزنش ( که آنان را با شمشیر نکشتند بلکه رازشان را فاش کردند و آنها را کشتند. ( 7
کرد مردمی را بفاش کردن و فرمود ( 83 - النساء) و چون خبري از امن و بیم بآنها رسد آن را فاش کنند "پس پرهیز کنید از فاش
25 - همان: بسندش تا سلیمان بن خالد که امام ششم بمن فرمود: اي سلیمان شما کیشی دارید که هر که ( کردن (اسرار امام). ( 8
نهانش داشت خدایش عزت دهد و هر که فاشش کرد خدایش خوارش کند. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار،
26 - همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خیر نیست در آنکه تقیه ندارد و ایمان نیست براي آنکه تقیه ندارد. (1) ج 2، ص: 254
-27 همان: بسندش تا امام ششم (ع) در قول خدا ( 54 - القصص) آنانند که دو برابر مزدشان دهند براي اینکه شکیبا بودند "بر (2)
28 - همان: تا امام ششم (ع) که میفرمود: فرو ( تقیه و بدي را به خوبی جلو گرفتند فرمود: حسنه تقیه است و سیئه فاش کردن. ( 3
-29 ( خوردن خشم از دشمن در دولتمندي آنها تقیه دوراندیشی است براي هر که عمل کند و دوري از بلا است در دنیا. ( 4
بسندش از محاسن تا حبیب بن بشیر که گفت امام ششم بمن فرمود: از پدرم شنیدم که میفرمود: آنچه در روي زمین است دوستتر
از تقیه ندارم، اي حبیب راستش هر که تقیه دارد خدایش بالا برد، اي حبیب هر که تقیه ندارد خدایش پست کند، اي حبیب همانا
صفحه 147 از 177
-30 ( مردم در دوران سازشند و اگر آن باشد (شاید اشاره بظهور دولت حق است) این هم باشد (شاید اشاره باجراء حق باشد). ( 5
از همان- تا عبد الله بن حبیب از امام کاظم (ع) که در تفسیر قول خدا (گرامیتر شما نزد خدا پرهیزکارتر شما است) فرمود: آنکه در
31 - از همان بسندش تا عبد الله بن ابی یعفور که امام ششم (ع) فرمود: از خدا در باره دین خود بترسید و با ( تقیه پایدارتر است. ( 6
تقیهاش در پرده دارید زیرا که ایمان ندارد هر که تقیه ندارد. همانا شما در میان مردم چون زنبور عسل باشید در میان همه پرندگان.
و اگر پرندهها بدانند آنچه در درون زنبور عسل است بجا ننهند از آن چیزي جز بخورندش. و اگر مردم بدانند آنچه در دل شما
است از دوستی ما خاندان شما را با همان زبانشان نابود کنند. و بشما افتراء زنند در نهان و عیان، رحمت کند خدا هر که از شما را
32 - از همان بسندش از محمد بن مروان که امام ششم (ع) فرمود: بارها پدرم میگفت: چیزي چشم ( که پابند ولایت ما باشد. ( 7
33 - از همان ( پدرت را روشنتر نکند از تقیه، ( 8) و در روایت حسن بن محبوب از جمیل بر آن افزوده که تقیه سپر مؤمن است. ( 9
بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: تقیه در هر ضرورتی باشد.ص: 255 و در
34 - در همان بسندش تا شماري از راویان که شنیدیم: امام باقر (ع) میفرمود تقیه در باره همه چیز ( آن بسند دیگر مانندش آمده. ( 1
35 - در همان بسندش تا ابی عمر عجمی ( است، و هر چه که آدمیزاده در آن بیچاره است البته که خدا آن را بر او حلال کرده. ( 2
که امام ششم (ع) فرمود: اي ابی عمر نه دهم دین در تقیه است و دین ندارد هر که تقیه نکند، تقیه در همه چیز است مگر در
36 - در همان بسندش تا محمد بن مسلم که امام باقر ( نوشیدن نبیذ (شراب خرما) و مسح بر روي موزه دو پا (در انجام وضوء). ( 3
(ع) فرمود: همانا تقیه مقرر شده براي نگهداري از خونریزیها و چون انجامش برسد به خونریزي تقیه جائز نباشد (یعنی ظالم بگوید
37 - در همان بسندش تا محمد بن ( مؤمنی را بکش و گر نه تو را میکشم که روا نیست کشتن مؤمن براي حفظ جان خود). ( 4
38 - در ( مسلم که امام ششم (ع) فرمود: هر چه زمانه نزدیک شود باین امر (ظهور امام قائم (ع)) تقیه سختتر و لازمتر باشد. ( 5
همان بسندش تا ثابت مولی آل جریر از امام صادق (ع) همان خبر 28 را آورده است. آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
39 - همان: بسندش از ابن مسکان که امام ششم بمن فرمود: من میدانم که چون مرا در برابرت دشنام (1) الانوار، ج 2، ص: 256
دهند اگر بتوانی بینی دشنام دهنده را خواهی جوید گفتم آري بخدا قربانت من چنینم و خاندانم هم، بمن فرمود: مکن بخدا بسا که
شنیدم کسی علی (ع) را دشنام میداد و میان من و او جز ستونی نبود و خود را بدان پنهان میکردم و چون از نمازم فارغ میشدم باو
40 - همان: بسندش تا ابی بکر حضرمی که برادرم علقمه بامام باقر (ع) ( گذر میکردم و باو سلام میدادم و با او دست میدادم. ( 2
گفت: ابی بکر گفته: مردم در باره علی (ع) غلو میکنند آن حضرت فرمود: من تو را چنان دانم که اگر بشنوي یکی بعلی (ع) بد
میگوید و بتوانی بینی او را ببري میبري گفتم: آري، فرمود: مکن، سپس فرمود: من میشنیدم که مردي بعلی بد میگفت و پشت
41 - مصباح الشریعه: امام صادق (ع) فرمود: ( ستون نهان میشدم (یعنی نشنیدم) و چون فارغ میشدم میرفتم و باو دست میدادم. ( 3
بجو سلامت را هر جا و در هر حال براي دینت و دلت و سرانجام همه امورت از خدا و هر که آن را جوید نیابد چه رسد به کسی
که خود را به بلا کشاند و براه ضد سلامت رود و خلاف مبانی آن عمل کند، بلکه سلامت را هلاکت داند، و هلاکت را سلامت،
سلامت میان مردم در زمانی کمیاب است بویژه در این زمان و راه یافتن آن در خورد جفاکاري و آزار مردم است، و صبر بر آسیبها
و سبک گرفتن مخارج، و گریز از چیزهائی که تو را بایستند و قناعت بکمتر از آنچه دسترس است، و اگر نباشد گوشهگیري و اگر
نتوانی دم بستن و چون گوشهگیري نیست و اگر نتوانی گفتار بدان چه سودت دهد نه زیانت زند و چون خموشی نباشد، و اگر
بدان هم راهی نداري دیگرگونی و سفر بدور شهرها و خود را بوادي هلاکت افکندن با درونی پاك و دلی خاشع و تنی صابر خدا
عز و جل فرموده ( 97 - النساء) آنان که فرشتهها جانشان را گرفتند و ستمکار بر خویش بودند (که اسلام نیاوردند) گفتند فرشتهها
شما کجا بودید و در چه بودید گفتند، در روي زمین ناتوان شده بودیم فرشتهها گفتند آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن کوچ
کنید. آنچه غنیمت است نزد بندگان خوب خدا بدست آور و با همگنان رقابت مکن، و با مخالفان ستیزه مکن و هر که در برابرت
صفحه 148 از 177
منم زد بگو باشد و دعوي دانش چیزي را مکن اگر چه خوب آن را بدانی و شناخت آن را داري، و راز خود را مگو مگر بر کسی
که از خودت شریفتر باشد در دیانت، و کجا شرف را پیدا میکنی، و چون چنین کنی بسلامت رسی با خدا بمانی بیعلاقه بدیگري.
-42 تفسیر امام: قول خدا عز و جل بگوئید بمردم خوب را "امام صادق (ع) فرمود: آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار (4)
1) یعنی براي همه مردم خوش بگوئید از مؤمن و مخالف، اما مؤمنان را با روي خوش و اما مخالفان با ) الانوار، ج 2، ص: 257
سازش تا کشانده شوند بایمان زیرا که با کمتر از آنهم میتواند شر آنها را از خود باز دارد و هم از برادران مؤمنش، امام فرمود:
راستی مدارا با دشمنان خدا از برترین صدقه است بر خودش و برادرانش، رسول خدا (ص) در خانهاش بود و عبد الله بن ابی بن
سلول (سره منافقان مدینه) اذن دخول خواست و آن حضرت فرمود: چه بدهم تباریست باو اذن دهید و چون وارد شد او را نشانید و
برویش خندید و چون بیرون رفت عایشه بآن حضرت گفت: یا رسول الله در باره او چنان گفتی و با او چنین خوش و بش کردي
فرمود: اي عایشه کوچکم اي حمیرا بدتر مردم در پیشگاه خدا روز قیامت کسی است که براي پرهیز از شرش او را گرامی دارند.
2) و امیر مؤمنان (ع) فرمود: ما در روي مردمی خوش کنیم و دلهامان بدخواه آنها است آنان دشمنان خدا باشند و از آنها تقیه )
کنیم براي برادران خود نه براي خود. ( 3) و فاطمه زهرا (ع) فرمود خوشروئی با مؤمن موجب بهشت است و خوشروئی با معاند
متجاوز مایه پرهیز از عذاب دوزخ ( 4) امام حسن (ع) که رسول خدا (ص) فرمود: خدا پیغمبران را بر دیگران برتري داده براي اینکه
خوب با دشمنان دین خدا مدارا کنند و خوب بخاطر برادران مؤمن خود تقیه کنند. ( 5) زهري میگفت: علی بن الحسین (ع) چنان
بود که نشناختم برایش دوستی از دل و نه دشمنی آشکار زیرا فضائل خیرهکننده آن حضرت را نشناخت جز که چاره نداشت از
بزرگداشتش از شدت مداراي او و خوشرفتاریش با وي و رعایت بهتر و زیباتر تقیه و کسی نبود که گرچه به او اظهار دوستی میکرد
جز که در دل باو حسد میبرد براي دو چندانی فضائلش بر فضائل دیگران. ( 6) و امام باقر (ع) فرمود: هر که خوش گوید با موافقین
خود تا مونس آنها باشد و خوشرو باشد با مخالفانش تا در امان باشد از آنها بر خود و برادرانش بدست آورد از خیرات و درجات
بلند نزد خدا آنچه دیگري اندازهاش را نداند. ( 7) یکی از مخالفین در حضور امام صادق (ع) بمردي از شیعه گفت: چه گوئی در
باره ده صحابی (عشره مبشره)؟ در پاسخ گفت: در بارهشان خوب و زیبا گویم آنچه خدا بدان گناهان را محو کند و درجاتم را بالا
برد، پرسشگر گفت: سپاس خدا را که مرا از دشمنیت رهاند من گمان میکردم تو رافضی و دشمن صحابه هستی، و آن مرد گفت:
آگاه هر که یکی از صحابه را دشمن دارد لعن خدا بر او باد آن پرسشگر گفت: شاید تاویل کنی آنچه در باره کسی که دشمن ده
تن صحابی است و او گفت: هر که ده را دشمن دارد بر او باد لعن خدا و فرشتهها و همه آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار
الانوار، ج 2، ص: 258 مردم، ( 1) پس او برخاست و سرش را ببوسید و میگفت: مرا حلال کن از اینکه پیش از امروز تو را بر افضی
بودن تهمت میزدم، گفت بر تو حلال تو برادر منی، سپس پرسشگر رفت و امام صادق (ع) بآن مرد شیعه فرمود: خوب گفتی آفرین
خدا بر تو در شگفت شدند فرشتههاي آسمان از گوشه زدن خوب تو و لطف سخنت بیرخنه افتادن در دینت، حز غم بر غم
مخالفان ما فزاید و مراد و بستگان بدوستی ما را در تقیه بر آنان نهان دارد، یکی از اصحاب امام صادق (ع) گفت: یا ابن رسول الله
ما نفهمیدیم راز موافقت سخن رفیق خود را با این رنج ده ناصبی، آن حضرت فرمود: اگر شما مقصود آن رفیق را نفهمیدید ما
فهمیدیم و خدا هم از او قدردانی کرد راستی چون خدا یکی از دوستان دشمن دشمنان ما را گرفتار کند بیک مخالفی که خواهد او
را امتحان کند او را بجوابی موفق نماید که با آن دین و آبرویش سالم مانند و براي تقیه خدا ثوابش را بزرگ سازد، این رفیق شما
گفت: هر که یکی از آنها را نکوهش کند لعنت خدا بر او باد مقصودش از یکی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بود و بار دوم
گفت: هر که همه را نکوهد و دشنام دهد لعنت خدا بر او باد و راست گفت زیرا در ضمن همه علی (ع) را هم عیب کرده و اگر
علی (ع) با آنها نباشد همه را عیب نکرده و همانا پارهاي را عیب کرده. و مانند این گونه گوشهزنی و توریه براي خربیل مؤمن آل
فرعون هم رخ داد چون به فرعون در باره او سخن چینی کردند خربیل آنها را به یگانگی خدا و نبوت موسی و تفضیل محمد (ص)
صفحه 149 از 177
رسول الله بر همه رسولان خدا و همه خلق و برتري علی بن ابی طالب (ع) از امامان بر اوصیاء دیگر پیغمبران و بر بیزاري از خدائی
فرعون دعوت میکرد و سخنچینها نزد فرعون از او سخنچینی کردند و گفتند خربیل بر خلاف تو دعوت میکند و بدشمنانت یاري
میکند که ضد تو باشند فرعون با آنها گفت: او پسر عم و جانشین من است و ولی عهدم بر کشورم اگر آنچه شما گفتید کرده
سزاوار عذابست بر کفران نعمتم و اگر بر او دروغ بستید شما سزاوار سختترین عذابید که در بدي او وارد شدید و خربیل را با آنها
آورد و آنها بخربیل گفتند: تو خدائی فرعون پادشاه را انکار کردي و نعمتهایش را ناسپاسی کردي خربیل گفت: پادشاها آیا هرگز
دروغی از من دیدي؟ گفت: نه گفت: از اینها بپرس کیست پروردگارشان؟ گفتند: فرعون بآنها گفت: کیست آفرینندهشان؟ گفتند:
فرعون حاضر، گفت: کیست روزیبخش و سرپرست زندگی شما و جلوگیر بدیها از شما؟ گفتند: همین فرعون، خربیل گفت:
پادشاها من تو را و همه حاضران را گواه گیرم که پروردگارشان پروردگار من است و آفرینندهشان همان آفریدگار من است و
روزيدهشان همان روزيده من است و بهساز زندگیشان همان بهساز زندگی من است و پروردگار و آفریننده و روزيده و زندگی
سازي جز پروردگار و آفریننده و روزيدهص: 259 آنها ندارم ( 1) و من
بیزارم از جزا و از خدائی او و کافرم به معبودیت او و مقصود خربیل این بود که پروردگار آنها هم همان خدا پروردگار من است نه
اینکه پروردگاري که آنها پروردگار خود دانند پروردگار من است و این مقصود او بر فرعون و حاضران نهان بود، و پنداشتند که
میگوید: فرعون پروردگار و آفریننده و روزيده منست. فرعون بآنها گفت: اي مردان بد و مفسدهجویان در کشورم و فتنهانگیزان
من، من و پسر عمم که بازوي من است سزاواران عذابیم براي قصد فساد کارم و نابودي پسر عمم و شکستن بازویم، سپس فرمود،
میخها را حاضر کردند و در ساق هر کدام میخی فرو کرد و در سینهاش میخی و بشانهکشان آهنین فرمان داد تا گوشت تن آنها را
جدا کردند و اینست که خدا فرموده ( 45 - المؤمن) پس خدا او را، یعنی خربیل را دور داشت از بدي نیرنگهاشان "که نزد فرعون
سخن چینی کردند تا او را نابود کنند "و بآل فرعون عذاب بدي گرد آمد و آنها کسانی بودند که براي خربیل سخنچینی کردند
چون که میخکوب شدند و گوشت تنشان با شانه آهنی کنده شد. ( 2) و مردي از خواص شیعه بامام کاظم (ع) گفت با لرزه در
خلوت با آن حضرت که یا ابن رسول الله بیم من نیست جز از فلان بن فلان که با تو نفاق میکند در اظهار عقیده بوصیت و امامتت و
آن حضرت باو فرمود: چطور؟ گفت: چون من امروز با او در مجلس فلان- یکی از بزرگان بغداد را نام برد- حاضر بودم، صاحب
مجلس باو گفت: تو پنداري موسی بن جعفر امام است نه این خلیفه که بر کرسی نشسته و همین یارت در پاسخ گفت: من چنین
نگویم بلکه پندارم موسی بن جعفر جز امام است و اگر معتقد نباشم که او غیر امام است بر من و بر هر که بدین معتقد نیست لعن
خدا و فرشتهها و مردم همه و صاحب مجلس گفت: خدایت جزا دهد بخوبی و لعنت خدا بر کسی که از تو سخنچینی کرد. آن
حضرت (ع) فرمود: چنان نیست که تو گمان بردي رفیق تو فقیهتر است از تو او گفت موسی جز امام است یعنی جز امامی که داري
موسی جز او است پس او امام بحق است و با این گفتهاش امامت مرا ثابت کرد و امامت دیگري را نفی کردهاي بنده خدا کی این
بدگمانیست که نفاق است با برادرت از تو بر افتد بدرگاه خدا توبه کن آن مرد گفته او را فهمید و غمگین شد و گفت: یا ابن
رسول الله مرا مالی نیست که او را راضی کنم ولی پارهاي از همه اعمالم را به او بخشیدم از عبادت و صلواتم که بشما خاندان نثار
کردم و از لعن بر دشمنانتان آن حضرت فرمود: اکنون از دوزخ بیرون آمدي. ( 3) گفت: ما نزد امام رضا (ع) بودیم و مردي وارد
شد و گفت: یا ابن رسول الله امروز چیزيص: 260 دیدم که از آن در
شگفت شدم ( 1) یک مردي با ماها بود و خود را از دوستان آل محمد مینمود و بیزار از دشمنانشان و امروز دیدم خلعتی باو
پوشاندند و او را در بغداد میگردانند و جارچیها جلوش جار میکشند اي مردم توبه این رافضی را بشنوید و باو میگویند بگو: و
گفت: بهتر مردم پس از رسول خدا (ص) ابو بکر است و چون گفت فریاد برداشتند که خوب گفت و ابی بکر را به علی (ع) برتري
داد. امام رضا (ع) فرمود: چون خلوت شد نزد من باز گرد و این خبر را بازگو چون خلوت شد برایش باز گفت و آن حضرت
صفحه 150 از 177
فرمود: من تفسیر این سخن را نزد این مردم وارونه بتو نگفتم چه که نخواستم باو توجه کنند و او را بشناسند و آزارش دهند آن مرد
خبر نداد که بهتر مردم ابو بکر است بلکه مقصودش این بود که اي ابی بکر بهتر مردم پس از رسول خدا کیست تا برخی از آنها که
جلو او راه میرفتند از او خشنود شوند و از شر آنها نهان ماند راستش خدا این گفته دو پهلو را رحمت به شیعیان و دوستان ما نموده.
2) مردي بامام محمد بن علی گفت: یا ابن رسول الله امروز بکرخ گذر کردم و مردم آن گفتند این همدم محمد بن علی است که )
امام رافضیها است از او بپرسید بهتر مردم پس از رسول خدا (ص) کیست اگر گفت: علی است او را بکشید و اگر گفت: ابو بکر
است او را وانهید و مردم بسیاري از آنها بر سر من ریختند و بمن گفتند بهتر مردم پس از رسول خدا (ص) کیست؟ و در جواب
گفتم آیا بهتر مردم پس از رسول خدا ابو بکر و عمر و عثمانست و دم بستم و نام علی را نبردم پارهاي گفتند براي افزود ما از خود
میگوئیم و علی هم، من گفتم: در این باره باید فکر کرد من آن را نگویم با خود گفتند: این مرد از ما براي سنی بودن متعصبتر
است در باره او خطا کردیم و باین شیوه از آنها نجات یافتم یا ابن رسول الله در این باره بر من گناهی است؟ با اینکه بطور پرسش
گفتم نه بقصد گزارش آن حضرت فرمود: خدا جوابی را که بآنان دادي قدردانی کرد و ثوابش را برایت در کتاب حکیم ثبت کرده
و بهر حرفی از این جوابت بآنها برایت لازم دانسته آنچه را آرزو و آمال بدان نرسد. ( 3) و گوید: مردي نزد علی بن محمد (ع) آمد
و گفت: یا ابن رسول الله امروز بمردمی عوام گرفتار شدم که مرا گرفتند و گفتند: تو بامامت ابی بکر بن ابی قحافه معتقد نیستی؟ و
من از آنها ترسیدم و خواستم بگویم آري از راه تقیه یکی از آنها دست بر دهنم نهاد و گفت: تو جز بناهنجار سخن نگوئی این
جواب را بده که من بتو القاء میکنم، گفتم: بگو. گفت: آیا تو میگوئی ابو بکر بن ابی قحافه همان امام بر حق و عادل است پس از
رسول خدا (ص) و علی را هیچ حقی در امامت نبوده گفتم نعم و مقصود یک چهار پا بود از نمونه آداب معاشرت-ترجمه جلد
شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 261 شتر و گاو و گوسفند ( 1) او گفت: بهمین قانع نیستم تا قسم بخوري بگو: بخدائی که جز او
معبود بر حقی نیست و او طالب است و غالب است و مدرك و مهلک و نهان را چون عیان میداند و گفتم: نعم و قصد یک چهار پا
کردم و گفت: قانع نیستم تا گوئی: ابو بکر بن ابی قحافه هم او امام است بخدائی که جز او معبود بر حقی نیست و او طالب است و
غالب است و مدرك و مهلک و نهان را چون عیان میداند و گفتم: نعم و قصد یک چهار پا کردم و گفت: قانع نیستم تا گوئی: ابو
بکر بن ابی قحافه هم او امام است بخدائی که جز او معبود بر حقی نیست تا آخر قسم و من آن را گفتم و قصدم این بود که او امام
پیروان خود است بخدائی که جز او معبود بر حقی نیست و صفات خدا را هم بدنبالش گفتم و از من پذیرفتند و گفتند خدا تو را
جزاي خیر دهد. و از آنها نجات یافتم حال من نزد خدا چگونه باشد؟ فرمود: بهتر حال خدا بر تو بایست کرده در اعلا علیین رفیق ما
باشی براي عقیده خوبت. ( 2) ابو یعقوب و علی (راویان تفسیر امام عسکري (ع) و مجهول الحال) گفتند: ما نزد امام حسن (ع) پدر
امام قائم بودیم و یکی از یارانش بآن حضرت گفت: مردي از برادران شیعه نزد من آمد که گرفتار جاهلان عامه است و او را در
باره امامت امتحان میکنند و قسمش میدهند به من گفت چه کنم با آنها که از شرشان خلاص شوم، باو گفتم: چه میگویند؟
(نزدیک بمضمون گذشته را باو یاد میدهد با برخی نکتههاي ادبی که ترجمهاش سود عمومی ندارد و در آخرش گوید:) امام حسن
عسکري (ع) باو فرمود: تو چنانی که رسول خدا (ص) فرموده: رهنماي بکار خیر چون فاعل آنست و خدا براي رفیق تو براي
تقیهاش (که بدستور انجام داده) بشمار هر که از شیعیان و دوستان و وابستگان ما که تقیه بکار بردند حسنه نوشته و هم بشمار آنها
که تقیه نکردند و کمترین حسنهها را اگر برابر سازند با گناهان صد سال آمرزیده شوند و تو هم که بدان رهنمائی کردي مانند
43 - ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) بنقل از سلمان که گفت: مردي بخاطر مگسی به بهشت رفت و ( ثواب او را داري. ( 3
دیگري بخاطر مگسی بدوزخ باو گفته شد چگونه بوده است؟ فرمود: هر دو گذر کردند بمردمی که عید گرفته بودند و بتهائی
نهاده بودند که داشتند و هر که بر آنها گذر میکرد باید چیزي براي بتهاشان قربانی کند کم یا بیش و بآن دو گفتند نباید بگذرید تا
مانند دیگران چیزي قربانی کنید یکیشان گفت چیزي همراه ندارم قربانی کنم و دیگري مگسی گرفت و قربانی کرد و آن دیگر
صفحه 151 از 177
44 - محاسن: ( نکرد گفت: من براي جز خدا جل و عز قربانی نمیکنم و او را کشتند و به بهشت رفت و آن دیگري بدوزخ شد. ( 4
بسندش از ابی بصیر که امام ششم (ع) فرمود: تقیه از دین خداست گفتم: از دین خدا؟ فرمود: آري بخدا از دین خداست، یوسف
(ع) گفت: ایا کاروان راستی که شما دزدید (" 70 - یوسف) بخدا که دزدي نکرده بودند، و ابراهیم (ع) گفت "راستی من آداب
معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 262 بیمارم (" 89 - و الصافات) بخدا که بیمار نبود. علل: بسندي مانندش را
46 - همان: بسندي از یک شیعه که از امام ششم (ع) پرسیدم ( 45 - همان: بسندي (نزدیک بمضمون آن را آورده). ( 2 ( آورده. ( 1
از قول خدا عز و جل در باره یوسف که گفت: ایا کاروان براستی شما دزدید "فرمود: آنها یوسف را از پدرش دزدیدند آیا نبینی
که وقتی آنها گفتند چه گم کردید؟ گفتند کیل پادشاه را گم کردیم و نگفتند آن را دزدیدید همانا مقصودش اینست دزدیدید
47 - تفسیر عیاشی: از محمد بن مروان که امام ششم (ع) فرمود: چه جلوگیر میثم بود از تعبد بخدا که او ( یوسف را از پدرش. ( 3
48 - همان: از ( میدانست این آیه در باره عمار و یارانش نازل شده "جز کسی که بزور وادار شده و دلش بایمان پابرجاست. ( 4
معمر بن یحیی که بامام باقر (ع) گفتم: اهل کوفه روایت کنند از علی (ع) که فرمود: بزودي دعوت خواهید شد بسب و بیزاري از
من اگر بسب باشد مرا سب کنید و اگر به بیزاري از من باشد نکنید که بر کیش محمدم (ص). آن حضرت فرمود: چه بسیار بر علی
(ع) دروغ بندند همانا (در دنبال حدیث فرموده) اگر به بیزاري دعوت شدید راستش من بر کیش محمدم و نفرمود بیزاري مجوئید،
گوید، گفتم قربانت اگر کسی خواست کشته شود و بیزاري نجوید؟ فرمود: نه بخدا جز بهمان روش عمار باشد که خدا فرماید "جز
49 - همان: از ابی ( کسی که وادار شده و بسته بایمانست "گوید: سپس این را بحدیث دیگر پیوست که تقیه در ضرورتی باشد. ( 5
بکر که بامام ششم (ع) گفتم: حروریه (خوارج نهروان) کیانند؟ پیش از این بهم فشار میآوردیم ولی امروزه ما را دوره کردند
بفرمائید اگر ما را بقسم گرفتند گوید: اجازه داد بمن که به آزاد شدن بنده و طلاق قسم بخورم و یکی از ما گفت گردن نهادن زیر
تیغ را دوستتر داري یا بیزاري از علی (ع) را آن حضرت فرمود: رخصت دوست دارم نشنیدي گفته خدا را در باره عمار "جز کسی
50 - همان: از عمرو بن مروان که شنیدم امام ششم (ع) میفرمود: قول رسول خداست ( که وادار شده و دلش وابسته ایمانست. (" 6
که از امتم چهار خصلت برداشته است هر چه خطا کنند، و هر چه فراموش کنند، و هر چه بر آن وادار شوند، و هر چه توانش را
51 - همان: از عبد الله بن ( ندارند، و این در قرآن خداست "جز کسی که وادار شود و دلش وابسته بایمانست "با اختصار. ( 7
عجلان که پرسیدم از امام ششم (ع) گفتم: ضحاك در کوفهص: 263 ظاهر
شده ( 1) و نزدیک است که ما را به بیزاري از علی (ع) بخوانند چه کنیم؟ فرمود: بیزاري بجوئید گفتمش کدام را دوستتر داري؟
فرمود: بروش عمار بن یاسر بروید که در مکه او را گرفتند و گفتندش بیزاري بجو از رسول خدا (ص) و بیزاري جست و خدا
52 - تفسیر امام: قول خدا عز و جل ( 163 - البقره) ( عذرش نازل کرد که "جز کسی که وادار شده و دلش وابسته است بایمان. (" 2
معبود شما یکتاست نیست معبود بر حقی جز او بخشنده است و مهربانست. امام (ع) فرمود: معبود شما آنست که محمد (ص) و علی
(ع) را به فضیلت گرامی داشت و آل پاکشان را بخلافت، و شیعهشان را بروح و ریحان و کرامت و رضوان، یکتاست شریک و مانند
و برابر ندارد- پایان آیه البقره- نیست معبود بر حق جز همان آفریننده و پدید آورنده و صورتگر و روزي بخش و بخشنده بینیاز
کن ندار کن عزیز کن و ذلیل کن بخشنده مهربانی که بمؤمن و کافر و خوب و بدشان روزي میدهد و مایه بخشش و روزیش از
آنان بریده نشود و اگر چه از طاعتش ببرند، مهربانست به بندههاي مؤمنش که شیعه آل محمدند، تقیه را براي آنان روا داشته و با
قدرت دوستی دوستان خدا و دشمنی دشمنان خدا را آشکار کنند و در حال تقیه نهان سازند که از آن عاجزند. رسول خدا (ص)
فرمود: اگر خواستی تقیه را بر شما حرام کردي و شما را امر بصبر کردي بر آنچه بشما برسد از دشمنانتان در اظهار حق آگاه که
بزرگتر فریضه خدا بر شما پس از فرض دوستی ما و دشمنی با دشمنان ما بکار بستن تقیه است براي جان خود و برادران خود و
آشنایان خود، و پرداخت حقوق برادران دینی خود آگاه که براستی خدا پس از آن بیامرزد هر گناهی را و سخت نگیرد، و اما
صفحه 152 از 177
کوتاهی در این دو را کم است کسی که از آن رها شود جز پس از دیدن عذاب سختی مگر آنکه مظلمهاي بر ناصبیها و کافران
داشته باشند و عذاب خلاف در این دو را بر آن کافران و ناصبان گزارند در برابر حقوقی که شما بآنها دارید و ستمی که آنها بشما
53 - مجالس ( کردند پس از خدا بترسید و دچار دشمنی خدا نشوید براي ترك تقیه و تقصیر در باره حقوق برادران مؤمن خود. ( 3
مفید: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که میفرمود: آگاه که بشما پیشنهاد شود لعن و نفرین بر من بدروغ و هر که مرا ناخواه و وادار شده
لعن کند و خدا بداند که بزور وادار شده من و او هر دو با هم به پیغمبر (ص) وارد شویم و هر که زبان از لعن من ببندد یک تیر
پرتاب پیش از من باشد یا یک چشمانداز و هر که مرا با دل خوش لعن کند پرده میان خود و خدا را دریده و نزد محمد (ص)
حجتی و عذري ندارد.ص: 264 آگاه که محمد (ص) روزي دست مرا
گرفت و فرمود: هر که با این پنج انگشت با تو بیعت کرده و سپس با دوستی تو مرده وظیفه خود را انجام داده، و هر که با دشمنی
54 - همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که بشیعه خود ( تو مرده بمرگ جاهلی مرده و بحساب هر چه در مسلمانی کرده برسند. ( 1
فرمود: در میان مردم چون زنبور عسل باشید که همه پرنده او را خوار شمارند و اگر میدانستند در درونش چه برکتی است با وي
چنان نمیکردند، بیامیزید با مردم بزبان و تن خود و از آنها جدائی کنید با دل و عمل خود، هر کسی را آنست که بدست آورد و
55 - همان: بسندش تا امیر مؤمنان (ع) که میفرمود: عادي باش و خود را ممتاز و ( روز قیامت با آنست که دوست دارد. ( 2
انگشتنما مکن، خود را نهان دار که شناخته نشوي و نامت را نبرند، نهان کن و دم فرو بند تا سالم بمانی، و بسینه خود اشاره کرد
56 - حسین بن سعید: بسندش از زراره که بامام ( که شادمانست به نیکان و در خشم است از نابکاران و بعموم مردم اشاره کرد. ( 3
باقر (ع) گفتم: ما باین مردم حکومتی بر میخوریم و بر سر پرداخت حقوق اموال ما را تقسیم میکنند با اینکه زکاتش را دادیم؟
فرمود: اي زراره اگر از آنها بیم داري بهر چه خواهند قسم بخور، گفتم قربانت بطلاق زن و آزاد شدن بنده هم؟ فرمود: بهر چه
57 - همان: از معمر بن یحیی که بامام باقر (ع) گفتم: ( خواهند، تقیه در هر ناچاریست و گرفتارش داند وقتی را که دچار آنست. ( 4
با من کالاهاست از مردم و گذر کنیم بر این گمرکچیها و ما را بر سر آنها قسم میدهند و براشان قسم میخوریم؟ فرمود: من دوست
داشتم همه اموال مسلمانان را با قسم بگذرانم، هر چه مؤمن را بترساند بر جانش ضرورت باشد و رواست که در آن تقیه کند. (با
58 - همان: از ابی بکر حضرمی که بامام ششم (ع) گفتم: قسم خوریم براي گمرکچی و مال خود را ( شماره 59 جابجا شده.) ( 5
بدر بریم؟ فرمود: آري و در باره کسی که از تقیه قسم میخورد فرمود: اگر بر جان و مالت ترسانی براي حفظ آن قسم بخور، و اگر
59 - همان: از سماعه که اگر کسی از روي تقیه بخدا قسم بخورد زیانش ندارد، و به ( دانی که برایت سودي ندارد قسم نخور. ( 6
طلاق زن و آزاد شدن بنده هم زیانش ندارد اگر وادار شود و از آن چاره ندارد، و گفت: چیزي نباشد که خدا حرام کرده جز که
60 - فلاح السائل: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: خدا تبارك و تعالی این امر آداب معاشرت- ( براي بیچاره حلالش کرده: ( 7
ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 265 امامت را بر این گروه نهانی واجب کرده ( 1) و علانیه از آنها پذیرا نیست، و بنقل
صفوان از آن حضرت روز قیامت دربان بهشت مردمی را زیر نظر دارد که بدو گذر نکردند و گوید: شما که باشید و از کجا وارد
بهشت شدید؟ فرمود: گویند: پرهیز کن از ما زیرا ما مردمی بودیم به نهانی خدا را عبادت کردیم و خدا هم ما را نهانی وارد بهشت
61 - جامع الاخبار: از امام صادق (ع) فرمود: هر که تقیه را پیش از ظهور قائم (ع) وانهد از ما نباشد، ( 3) و فرمود: تقیه ( کرد. ( 2
دین من است و دین پدرانم، ( 4) و فرمود: هر که چیزي از امر امامت ما را فاش کند بعمد ما را کشته نه بخطا، ( 5) و فرمود: تقیه در
هر ناچاریست و گرفتار بدان میداند چه وقت دچار آنست. ( 6) از ابن مسکان که امام ششم باو فرمود: راستش پندارم که اگر برابر
بمن دشنام دهند اگر بتوانی بینی دشنام ده را بخوري انجام دهی گفتم آري بخدا قربانت من چنینم و هم خاندانم فرمود: مکن بخدا
بسا که شنیدم کسی علی را سب میکند و با او جز ستونی فاصله ندارم و با آن خود را نهان کنم و چون نمازم را بپایان بردم باو گذر
کنم و سلامش دهم و با او دست دهم. ( 7) از کتاب صفات الشیعه: امام صادق (ع) فرمود: شیعه علی نباشد آنکه تقیه ندارد. ( 8) از
صفحه 153 از 177
کتاب تقیه عیاشی: امام صادق (ع) فرمود: دین ندارد کسی که تقیه ندارد و راستی که تقیه گستردهتر است از میان آسمان و زمین.
9) و فرمود (ع): هر که بخدا و روز جزا ایمان دارد در دولت باطل جز با تقیه سخن نگوید ( 10 ) و از آن حضرت (ع) که خود دار )
باشید از دینی که هر که نهانش داشت خدایش عزت دهد و هر که فاشش کرد خدا خوارش کند، ( 11 ) و از آن حضرت که خیر
نیست در کسی که تقیه ندارد، و ایمان ندارد کسی که تقیه ندارد. ( 12 ) و از امام ششم (ع) که پدرم بارها میفرمود: چیزي چشم
پدرت را بهتر روشن نکند از تقیه، تقیه سپر مؤمن است. ( 13 ) امام رضا (ع) فرمود: مسلمان نیست کسی که ورع ندارد، و ایمان
نیست براي آنکه تقیه ندارد، ( 14 ) امام باقر (ع) فرمود: تقیه براي حفظ جانست و چون جان در امان نیست تقیه هم نیست. ( 15 ) از
ابی بصیر که امام ششم (ع) فرمود: تقیه از دین خداست گفتم: از دین خدا؟ فرمود: آري بخدا از دین خدا، و البته که یوسف (ع)
گفت: ایا کاروان شما براستی دزدانید بخدا که چیزي ندزدیده بودند، و ابراهیم (ع) گفت ":و راستی بیمارم "بخدا که بیمار نبود،
16 ) و ازص: 266 امام ششم (ع) است که چون فرج نزدیکتر شود تقیه )
سختتر است، ( 1) و از آن حضرتست که هر که راز ما اهل البیت را فاش کند خدا تیزي آهن را باو چشاند. ( 2) و پیغمبر (ص)
فرمود: بیتقیه چون بینماز است، ( 3) و فرمود: هر که دنبال منافق نماز بخواند به تقیه چون کسی باشد که دنبال امامان نماز خوانده.
-62 در حدیث است که یاسر و پسرش عمار و همسرش سمیه دستگیر مردم مکه شدند، و براي مسلمانی آنها را هر جور (4)
شکنجه کردند و گفتند: رهائی ندارید جز که بمحمد بد گوئید و از او بیزاري جوئید، عمار هر چه را خواستند بزبان آورد ولی پدر
و مادرش سرباز زدند و کشته شدند و خبرش برسول خدا (ص) رسید و جمعی گفتند: که کافر شده و آن حضرت فرمود: نه هرگز
براستی که عمار سر تا پا پر است از ایمان، ایمان با گوشت و خونش آمیخته، و عمار گریهکنان آمد و پیغمبر باو فرمود چه خبرت
است؟ گفت یا رسول الله مرا رها نکردند تا بتو بد گفتم و بتهاشان را ستودم، و رسول خدا بچشمانش دست میکشید و میفرمود: اگر
بازت گرفتند تو هم باز گرد بدان چه براشان گفتی. ( 5) و روایت است که مسیلمه کذاب دو مسلمان را دستگیر کرد بیکی گفت:
چه گوئی در باره محمد؟ گفت: رسول خداست، گفتش چه گوئی در باره من؟ گفت: تو هم نیز و آزادش کرد، و بدیگري گفت:
در باره محمد چه گوئی؟ گفت رسول الله است گفت: در باره من چه گوئی؟ گفت من کرم و بازش گفت: تا سه بار و همان
جواب را داد و او را کشت و خبرش برسول خدا (ص) رسید فرمود یکمی از رخصت خدا استفاده کرده و دومی حق را آشکار
63 - تفسیر امام: که فرمود: در خبري طولانی در شرح آنچه سلمان از یهود کشید چون با آنها نشست و ( کرده و بر او گوارا باد. ( 6
او را تازیانه زدند و خواستند بمحمد کفر ورزد و نپذیرفت و از خدا صبر بر آزار آنها را خواست، گفتند: مگر این نیست که محمد
بتو رخصت تقیه داده پیش دشمنانت پس چرا آنچه ما بتو پیشنهاد کنیم بحساب تقیه نگوئی، سلمان گفت: خدا به من رخصت تقیه
داده و آن را بمن واجب نکرده و اجازه داده که خواست شما را بر نیاورم و بدیهاي شما را تحمل کنم و آن را مقام برتر مقرر کرده
64 - کتاب سلیم بن قیس که امیر مؤمنان ( و من دیگري را بر نگزینم. ( 7) گویم: تمام خبر در احوال سلمانست در مجلد ششم. ( 8
(ع) در یک کلام طولانی در شکایت از آنها که باو پیشی جستند فرمود: بخدا اگر در میان همین لشکرم بدان حقی فریاد زنم که
خدایش به پیغمبر (ص) نازل کرده و آن را آشکار کنم و شرح و تفسیرش کنم چنانچه از پیغمبر خدا (ص) شنیدم از آن بیاري من
نماند جز کمتر و خوارتر و زبونترش، و از آن حق بهراس افتند و ازص:
267 گرد من پراکنده شوند ( 1) و اگر نبود که رسول خدا در باره آن از من پیمان گرفته و آن را شنیدم و به من در باره آن از پیش
فرموده همان را میکردم ولی رسول خدا (ص) بمن فرموده: هر چه را بنده بدان ناچار شود خدا آن را بدو حلال و مباح کرده و
65 - تفسیر عیاشی: بسندي تا رسول خدا (ص) ( شنیدمش میفرمود: راستی تقیه از دین خداست و دین ندارد کسی که تقیه ندارد. ( 2
-66 ( که میفرمود: ایمان ندارد کسی که تقیه ندارد و میفرمود: خدا فرموده: جز اینکه تقیه کنید از آنان بطوري تقیه کردن. ( 3
-67 ( سرائر: از داود صرمی که امام کاظم (ع) بمن فرمود: اي داود اگر بگویم بیتقیه چون بینماز است البته که راستگو باشم. ( 4
صفحه 154 از 177
تفسیر عیاشی: بسندي از علی (ع) که هرگز مردم ببحرانی دچار نشدند جز که شیعه من در آن خوشحالتر بودند و آنست تفسیر قول
68 - تفسیر امام: رسول خدا (ص) فرمود: ( خدا. ( 66 - الانفال) اکنون خدا بشما تخفیف داد و دانست که در شما سستی است. ( 5
مؤمنی که تقیه ندارد چون تنی است که سر ندارد، مؤمنی که حقوق برادرانش را رعایت نکند چون کسی است که همه حواسش
درست است و فکرش را بکار نگیرد و با دیدهاش نبیند و با گوشش نشنود، و با زبانش نیازش را نگوید و از خود دفاع نکند و دست
و پایش را بکار نگیرد و او یک پاره گوشت است که هر سودي از دستش برود و هدف هر ناگواري گردد، و همچنین مؤمن که
حقوق برادرانش را بجا نیاورد ثوابش از دستش برود و چون تشنه است در برابر آب خنک که نیاشامد تا برتابد و حواس خود را از
دست بدهد و آنها را براي دفع بدي و جلب خوبی بکار نبرد، و دستش از هر نعمت بریده و بهر آفت گرفتار باشد. ( 6) امیر مؤمنان
(ع) فرمود: تقیه برتر عمل مؤمن است، خود و برادرانش را از بدکاران مصون میدارد، و بر آوردن حاجت برادران شریفترین اعمال
پرهیزکارانست و دوستی آور فرشتههاي مقرب، و شیفته کن حور العین. ( 7) حسن بن علی (ع) فرمود: راستی تقیه که خدا بدان امتی
را به سازد براي انجام دهنده آن برابر ثواب اعمال آن امت باشد و اگر ترکش کند و بسا امتی را نابود سازد شریک نابودي آن امت
شود، و راستی حقشناسی از برادران دوست شدن بدرگاه خداي رحمانست و تقربی عظیم نزد ملک دیان، و هر که رعایت آنها
نکند در درگاه خداي رحمان مبغوض گردد و نزد کریم منان بیمقدار گردد. ( 8) و حسین بن علی (ع) فرمود: اگر تقیه نبود دوست
ما از دشمن ما شناخته نمیشد، و اگرص: 268 حقشناسی از برادران نبود
1) یک گناه شناخته نمیشد جز که بر همه کیفر میشد ولی خدا عز و جل میفرماید ( 30 سوره الشوري) و هر چه آسیب بشما رسد )
بسزاي دست آورد شماست و گذشت میشود از بسیاري. ( 2) و علی بن الحسین (ع) فرمود: میآمرزد خدا بر مؤمنان هر گناهی را و
او را در دنیا و دیگر سرا پاك میکند جز از دو گناه: ترك تقیه و ضایع کردن حقوق مؤمنان. ( 3) و محمد بن علی (ع) فرمود:
شریفترین خوي ائمه و فاضلان شیعه ما تقیه است و واداشتن خود برعایت حقوق برادران ( 4) و جعفر بن محمد (ع) فرمود: تقیه
کردن براي حفظ دین است و برادران دینی و اگر حمایت از طرفدار (ترسان خ ب) باشد از شریفتر خوي کرم است، و حقشناسی از
برادران برتر هر صدقه و زکات و نماز و حج، و مبارزه است. ( 5) و امام هفتم فرمود: در حالی که فقیر مؤمنی آمده بود و از آن
حضرت رفع نداري خود را میخواست و برویش لبخند زد و فرمود: از تو پرسشی کنم و اگر درست جواب دادي ده برابر آنچه
خواهی بتو میدهم و اگر نه همان را که خواهی بتو میدهم، صد درهم از آن حضرت خواسته بود که آن را سرمایه کند و با آن
زندگی کند آن مرد گفت: بپرس فرمودش اگر اختیار بتو میدادند که در دنیا براي خود چیزي بخواهی چه میخواستی؟ گفت:
میخواستم تقیه بمن روزي شود و پرداخت حقوق برادرانم، فرمودش چرا ولایت ما خاندان را نخواهی؟ گفت: آن را بمن دادهاند و
این را ندادند و من شکر کنم آن را که به من دادند و از پروردگارم عز و جل خواهم آنچه از آن منع شدم، فرمود: آفرین باو دو
هزار درهم بدهید و فرمود: آن را در تجارت بار درخت بلوط صرف کن که کالاي خشکی است و رو آورد پس از آنکه پس رفت
و یک سال انبارش کن و بخانه ما بیا و خرج هر روز را بگیر و این کار را کرد و سال بپایان نرسید که بهاي بار بلوط پانزده بار
گرانتر شد و آنچه را بدو هزار درهم خریده به سی هزار درهم فروخت. ( 6) و امام رضا را در برابر اسب سرکشی بود و در آنجا
چند رام کن اسب بودند و هیچ کدام جرات نداشتند سوارش شوند و اگر سوار میشدند جرات نداشتند آن را برانند از ترس اینکه
بجهد و بزمین اندازد و باسم او را لگدکوب کند و آنجا پسر بچه هفت سالهاي بود گفت یا ابن رسول الله بمن اجازه میدهی سوارش
بشوم و برانمش و رامش کنم، فرمود: تو؟ گفت: آري فرمود: براي چه؟ گفت براي اینکه پیش از سوار شدن از او مطمئن شوم با
صد صلوات بر محمد و خاندان طیب و طاهرش و تجدید عهد ولایت شما خاندان فرمود: سوار شو سوار شد فرمود: برانی و بتاختش
انداخت پیاپی دواندش تا او را برنج و سختی کشاند و فریاد اسبص: 269
بلند شد که ( 1) یا ابن رسول الله از امروز دم مرا دردناك کرده مرا از او معاف دار یا مرا زیر پایش شکیبا کن، آن پسرك گفت
صفحه 155 از 177
درخواست کن آنچه برایت بهتر است و آن شکیبائی زیر پاي یک مؤمن است. آن حضرت (ع) فرمود: راست گفت بار خدایا او را
شکیبا ساز و اسب نرم شد و رام گردش کرد و چون پسرك پیاده شد آن حضرت فرمود: از جانداران خانهام و از بندههایم و
کنیزهایم و از موجودي گنجینههایم هر چه خواهی درخواست کن زیرا تو یک مؤمنی که خدایت در دنیا مشهورت کرد بایمان.
پسرك گفت: یا ابن رسول الله من آنچه را پیشنهاد کنم خواستارم فرمود: پیشنهاد کن که خداي تعالی تو را براي پیشنهاد خوبی
توفیق دهد، گفت: از پروردگارت بخواه برایم تقیه خوب و حقشناسی از برادران و عمل بحقوق شناخته آنان آن حضرت فرمود:
خدا آن را بتو داد تو خواستی برترین شعار نیکان و پوشش آنان را. ( 2) بمحمد بن علی رضا (امام نهم) (ع) گفتند: در کنار خانه
فلانی بر قومی نقبی زدند و او را با تهمت دستگیر کردند و پانصد تازیانه زدند آن حضرت (ع) فرمود: این آسانتر است از صد هزار
هزار تازیانه آتشین او را براي توبه آگاه کردند تا آن خلافش را کفاره باشد، گفتند چطور باشد یا ابن رسول الله فرمود: او در بامداد
روزي که باو رسید آنچه رسید حق یک برادر مؤمن را ضایع کرد ابی الفضیل و ابو دواهی و ابو النسر و رو ابو الملاهی را بلند و
آشکار دشنام داد و تقیه نکرد از برادرانش پردهپوشی نکرد و هم از مخالفانش و آنان را نزد مخالفان بدنام کرد و بلعن و دشنام و
بدکاري آنان دچار کرد و خود را هم دچار کرد، و آنها بودند که این بلا را باو رساندند و این تهمت را باو براندند و باو رو
آوردند و گناهش را باو رساندند تا توبه کند و آنچه را در آن تقصیر کرده جبران نمایند و اگر نکند باید خود را براي پانصد
تازیانه یا زندان تاریک آماده کند که شب و روزش فرق ندارد و بدان متوجه شد و توبه کرد و حق مؤمنی که در آن کوتاه آمده
بود بر آورد و از آن فارغ شده بود که دزد نقب زن پیدا شد و مال را از او گرفتند و آن متهم را آزاد کردند و خبرچینان آمدند و از
او عذر خواستند ( 3) و به علی بن محمد (ع) (امام دهم) گفتند: کاملتر مردم در خصال نیکو کیست؟ فرمود: هر که بهتر تقیه کند و
69 - امالی طوسی: بسندش تا پیغمبر (ص) فرمود: بزودي فتنهها باشند که مؤمن نتواند آنها را با ( حقوق برادرانش را بر آورد. ( 4
زبان یا دست دیگرگون کند. علی بن ابی طالب (ع) گفت: آن روز مؤمن میانشان باشد؟ آري، گفت این وضع از آداب معاشرت-
ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 270 ایمانشان چیزي بکاهد؟ فرمود: نه جز بمانند آنچه باران از سنگ بکاهد، آنان بدل
70 - همان: بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: نهان دارید اسرار ما را و مردم را به دوش ما سوار نکنید- ( بدخواه آن وضع باشند. ( 1
71 - خصال: بسندش تا امام کاظم (ع) که میفرمود: مؤمن مؤمن نیست تا در او سه خصلت باشد: یکی از ( تا آخر خبر. ( 2
پروردگارش و یکی از پیغمبرش و یکی از امامش. از پروردگارش راز پوشی خدا عز و جل ( 26 - الجن) فرمود: غیب دانست و آن
را به کسی پدید نسازد جز آنکه رسولش پسندد "و از پیغمبرش مدارا و سازش با مردم که خدا عز و جل پیغمبرش را فرمان داد
بمدارا با مردم فرمود ( 99 - الاعراف) عفو را پیشه کن و بخوبی و نیکی وادار و از نادانها رو برگردان "و از امامش صبر در سختی و
تنگی که خدا عز و جل فرماید ( 177 - البقره) و آنان که صبر کنند در سختی و تنگی (" 3) معانی الاخبار مانندش را آورده و
72 - احتجاج: بسندي تا علی (ع) که بیک ( بدنبالش افزوده و هنگام نبرد آنانند کسانی که راستی کردند و آنانند پرهیزکاران. ( 4
یونانی که با نمودن معجزههاي خیرهکننده باو پس از مسلمانیش فرمود: بتو امر کنم دینت را و علمی که بتو سپردیم حفظ کنی و هم
اسرار ما را که بتو وانهادیم و پدیدار مکن علوم ما را بر کسی که با عناد با آنها روبرو شود و براي آنها با تو روبرو شود با دشنام و
لعن و آبروریزي و کتک، و فاش مکن راز ما را بر کسی که طعنه زند بر ما نزد کسانی که احوال ما را ندانند و دچار کنند دوستان
ما را به ناهنجاري نادانها. و بتو امر کنم که تقیه را در دینت بکار زنی زیرا خدا میفرماید ( 28 - آل عمران) مؤمنان کافران را دوست
نگیرند در برابر مؤمنان و هر که چنین کند بدرگاه خدا چیزي نباشد جز اینکه تقیه کنید از آنها تقیه کردنی "من بتو اجازه دهم
دشمنان ما را بر ما برتري دهی اگر تو را ترس بدان واداشت و از ما برائت اظهار کنی اگر هراست بر آن واداشت، و هم در ترك
نماز واجب اگر از آفت و بلا بر جانت نگران شوي زیرا برتري دادنت دشمنان را بر ما هنگام ترس سودي بدانها ندهد و زیانی بما
نرساند و راستی اظهار بیزاریست از ما در تقیه ما را کسر و کمبود نباشد، و اگر تو بزبان از ما بیزاريجوئی و بدلت بما پوئی تا جان
صفحه 156 از 177
خود را بر پا داري که قوام وجود تو است، و مالی که بدان بر پا ماند و آبروئی که بدان وابستگی است و حفظ کنی با آن کسی که
بدوستی ما شناخته شده و تو خود شناختی از دوستان و برادران و خواهران ما از این پس بماهها و سالها تا فرج برسد و این گرفتاري
نابود شود براستی این بهتر است ازص: 271 اینکه خود را دچار نابودي
کنی ( 1) و از کار براي دین بریده شوي و از اصلاح حال برادران مؤمنت، بپرهیز، بپرهیز از اینکه خود را دچار هلاکت کنی یا تقیه
را که بتو فرماندادم وانهی که درگیر بخون خود و خون برادرت شوي، و نعمت خود و آنان را به نیستی کشانی، و آنها را بدست
دشمنان دین خدا خوار کنی با اینکه خدایت فرمان داده عزیزشان داري زیرا که اگر تو سفارش مرا وانهی زیانت بر خودت و
73 - خصال: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: گروهی از قریش ( برادرانت سختتر است از زیان دشمن ما و منکر امامت ما. ( 2
سازشان با مردم کم بود و از قریش رانده شدند و بخدا که در نژادشان عیبی نبود، و مردمی جز قریش که سازگاري خوبی داشتند
بخاندان بالائی پیوستند سپس فرمود: هر که دست از آزار مردم بردارد همانا یک دست از آنها بازداشته و دستهاي بسیاري از او باز
74 - قصص الأنبیاء: بسندي تا امام ششم (ع) که قابیل آمد نزد هبه الله (ع) (شیث) گفت: پدرم علمش را بتو داده با اینکه ( دارند. ( 3
من از تو بزرگترم و بدان سزاوارتر ولی چون پسرش را کشتم بمن خشم کرد و تو را در دانش بمن برگزید بخدا اگر تو از آن علمی
که از پدرت برگرفتی چیزي بزبان آري تا بمن بزرگی کنی و ببالی البته تو را خواهم کشت چنانچه برادرت را و هبه الله با آن
دانشی که داشت خود را نهان کرد تا دولت قابیل بسر آید و از این رو تقیه براي ما در قوم خود رواست چون که پسر آدم الگوي
75 - محاسن: بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: سفارش میکنم شما را که از خدا بترسید و مردم را بر دوش خود ( ماست. ( 4
سوار نکنید تا که خوار شوید زیرا خدا تبارك و تعالی در قرآنش میفرماید بمردم خوش بگوئید "از بیمارانشان عیادت کنید و از
جنازههاتان تشییع کنید گواه باشید بسود یا زیانشان، با آنها در مسجدهاشان نماز بخوانید، سپس فرمود: چه سختتر باشد بر مردمی
که پندارند پیرو کسانیند و آنها امر و نهیشان کنند و نپذیرند و حدیثشان را نزد دشمنشان فاش کنند و دشمن نزد ما آید و گویند:
-76 ( مردمی از قول شما چنین و چنان روایت کنند و ما گوئیم بیزاریم از کسی که این را میگوید، و بیزاري باو درگیر شود. ( 5
قصص الأنبیاء: بسندي تا اسحاق بن عمار که نزد امام ششم (ع) بودم و این آیه را خواند ( 61 - البقره) این بسزاي آنست که کفر
میورزیدند بآیات خدا و بناحق پیغمبران را میکشتند این براي نافرمانی آنان بود و تجاوزگریشان "فرمود: آگاه که بخدا دست بآنها
نزدند و تیغ بآنها نکشیدند ولی حدیثشان را شنیدند و از آنها فاش کردند و دستگیر شدند و کشته شدند و این کار تجاوز و گناه
77 - امالی طوسی: از امام ششم که در تفسیر قول (1) گردید.ص: 272
خداي تعالی "إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ "فرمود: تقیهکنتر شما. ( 2) ابن ابی الحدید: بسندي از امام باقر (ع) که علی (ع) در منبر
کوفه خطبه خواند و فرمود: بزودي سب مرا بشما پیشنهاد کنند و بر سر آن سر شما را ببرند، اگر سب من به شما پیشنهاد شد مرا سب
کنید و اگر بیزاري از من بشما پیشنهاد شد راستش من بدین محمدم و نفرمود از من بیزاري مجوئید ( 3) (و نزدیک بدین مضمون را
78 - نهج البلاغه: در سخنی فرمود: بیارانش اما ( از امام ششم (ع) آورده و در آخرش گفته: و نهی نکرد آنها را از اظهار بیزاري). ( 4
راستش غلبه کند بر شما پس از من مردي گلوگشاد شکمم گنده که میخورد هر چه بیابد و میخواهد آنچه نیابد او را بکشید و
هرگزش نخواهید کشت آگاه که او بزودي شما را فرمان دهد بسب من و بیزاري از من امام را سب کنید و از من بیزاري مجوئید که
79 - الهدایه: تقیه بر ما فرض واجب است در دولت ستمکاران، و ( من به فطرت توحید زاده شدم و بایمان و هجرت پیشی گرفتم. ( 5
هر که ترکش کند البته با دین امامیه مخالفت کرده و از آن جدا شده، ( 6) و امام صادق (ع) فرمود: اگر گویم "تارك تقیه چون
تارك نماز است البته راستگو باشم، تقیه در هر چیزیس ت تا برسد بخون ریختن که در آن تقیه نیست (یعنی او را وادار کنند
بکشتن مؤمن که نتواند براي حفظ جان خود او را بکشد و خدا نامش و الا اظهار دوستی با کافران را روا داشته در حال تقیه و
فرموده ( 28 - آل عمران) نگیرند مؤمنان کافران را بدوستی در برابر مؤمنان و هر که این کار کند بدرگاه خدا چیزي نباشد جز اینکه
صفحه 157 از 177
تقیه کنید از آنها. (" 7) و روایت است که پرسیده شد امام صادق (ع) از تفسیر قول خدا عز و جل ( 13 - الحجرات) راستی گرامیتر
شما نزد خدا پرهیزکار شما است "فرمود: تقیهکنتر شما. ( 8) و فرمود: با مردم بظاهر آمیزش کنید و از دل مخالف باشید تا حکومت
بچهبازیست، ( 9) و فرمود: رحمت کند خدا کسی را که ما را نزد مردم محبوب سازد و مبغوض آنان نکنید، ( 10 ) و فرمود: هر که با
آنها در صف اول نماز بخواند چنانست که با رسول خدا (ص) در صف اول نماز خوانده، ( 11 ) و فرمود: ریاء با منافق در خانهاش
عبادتست و با مؤمن شرك است و تقیه واجب است و ترکش روا نیست تا ظهور قائم (ع) و هر کسش وانهد خلاف نهی خدا و
80 - مشکاة الانوار: بسندي از معلی بن خنیس که امام ششم (ع) باو فرمود: ( رسول خدا و ائمه هدي علیهم صلوات الله را نموده. ( 12
اي معلی امر ما را نهان دار و فاش مکن زیرا هر که آن را نهان دارد و فاش نکند خدایش در دنیا عزیز آداب معاشرت-ترجمه جلد
شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 273 کند ( 1) و آن را نوري سازد جلو چشمش در آخرت که به بهشتش کشاند اي معلی هر که امر
ما را فاش کند و نهانش ندارد خدا درد و سرا خوارش کند و در آخرت روشنی را از جلو چشمش ببرد و آن را تاریکی سازد که
بدوزخش کشاند، اي معلی راستی تقیه دین من و دین پدران من است و دین ندارد کسی که تقیه ندارد، راستی خدا دوست دارد
نهانی پرستیده شود چنانی که در آشکار، اي معلی فاش کن امر ما چون منکر آنست. ( 2) و از ابی بصیر است که بامام ششم (ع)
گفتم: کسی نداریم که از آینده بما خبر دهد چنانی که علی (ع) بیارانش خبر میداد، فرمود: آري بخدا که دارید ولی تو یک
حدیث بیاور که بتو گفتم و نهانش داشتی، ابو بصیر گفت: من یک حدیث هم نیافتم نزد خود که نهانش کرده باشم ( 3) و از امام
باقر (ع) که فرمود: تقیه براي حفظ جانست و چون بکشتن و خونریزي کشد تقیه روا نباشد. ( 4) و از ابی بصیر است که از امام ششم
حدیث بسیاري خواستم، فرمود: آیا هرگز حدیثی از من نهان کردي؟ و در یاد آوري ماندم، و چون گیجی مرا دید فرمود: آنچه به
یاران خود بازگفتنی باکی ندارد، فاش کردن اینست که به دیگران باز گوئی. ( 5) و از امام ششم (ع) که فرمود: فرو خوردن خشم
81 - کافی: ( از دشمن حکمران تقیه است و حرز کسی است که آن را برگیرد، و دوري از دچار شدن به بلا است در این دنیا. ( 6
بسندش از امام ششم (ع) در تفسیر قول خدا عز و جل "آنان مزدشان دهند دو بار بپاداش صبرشان "فرمود: صبر در تقیه کردن و
جلوگیري بخوبی از بدي فرمود: خوبی تقیه است و بدي فاش کردن. ( 7) بیان: آنان مزدشان دهند- آیه 54 سوره القصص است باین
ترتیب "آنان که دادیم به آنها کتاب را پیش از او آنها باو ایمان آورند "طبرسی گفته: پیش از او یعنی پیش از محمد آنان باو یعنی
بمحمد ایمان آرند چون وصفش را در تورات خواندند و بقولی پیش از او یعنی پیش از قرآن و آنان قرآن را باور کنند و مقصود از
کتاب تورات و انجیل است (و چون خوانده شود یعنی قرآن "بر آنان گویند ایمان آریم بدان راستی که آن درست است از جانب
پروردگار ما است راستی ما پیش از آن مسلمان بودیم "سپس خدا سبحانه آنان را ستود و فرمود "آنانند که دو مزد دارند بپاداش
صبرشان. "گفته: ره یک بار بدینداري خودشان تا رسیدن بمحمد (ص) و گرویدن باو، و یک بار هم بگرویدن بآن حضرت، و
بقولی یک بار بصبر بکتاب اول و دوم و یک بار بگرویدن بدان چه در آنها است، و بقولی بصبر بر دین و صبر آزار کفار و تحمل
1) یعنی با سخن خوش دفع ) سختی "جلو گیرند بخوبی بدي را "آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 274
کنند سخن زشتی که از کفار شنوند، و بقولی یعنی جلوگیر با نیکی زشتی را و یا ببردباري سبکسري نادان را، یا با مدارا با مردم
آزارشان را از خود و مانند آن روایت است از امام ششم (ع). و من گویم بنا بر آنچه در این خبر است گویا نازل شده براي گروهی
از مؤمنان اهل کتاب که در دل بمحمد (ص) ایمان آوردند و آن را از قوم خود نهان کردند از روي تقیه و خدا دو بار مزد بآنها
82 - کافی: بسندش تا ابی عمر عجمی که امام ششم (ع) بمن فرمود: اي ابی عمر نه ( داده یکی براي ایمان و یکی هم براي تقیه.:. ( 2
دهم دین در تقیه است، و دین ندارد کسی که تقیه ندارد و تقیه در هر چیز هست جز در نبیذ و مسح بر موزه دو پا. ( 3) روشنگري:
نه دهم در تقیه است گویا مقصود اینست که ثواب تقیه در این زمان نه برابر ثواب اعمال دیگر است، و یا ایمان تقیه نهاده مانند
بیتقیههاست- تا گوید مگر در نبیذ گویم در کتاب طهارت آید در حدیث زراره که در سه چیز از کسی تقیه نکنم: نوشیدن
صفحه 158 از 177
- مستکننده و مسح بر موزه و متعه حج و این خلاف مشهور است که تقیه در هر چه باشد جز در خونریزي و چند توجیه شده. 1
آنچه زراره خود در دنبال خبر گفته که واجب نیست بر شما که ترك تقیه کنید در این موارد از کسی یعنی مرگ تقیه در این
موارد مخصوص بائمه است (ع) یا براي اینکه میدانند ضرري از آن نبرند و خدا آنها را حفظ کند یا براي اینکه مذهب آنها در این
موارد دانسته شده است و تقیه ندارند. 2- آنچه شیخ قده در تهذیب گفته که تقیه ندارند با احتمال زیان اندك که بیم بر جان و مال
نیاورد مگر بدان چه جائز است. 3- اینکه چون خلاف در آنها نزد مخالفان مشهور است تقیه ندارند. 4- اینکه میتوان در آنها عذري
تراشید اما در نبیذ و اما در مسح باینکه مخالفین شیعه شستن را بهتر داند و مسح بر موزه را متعین ندانند، و اما در متعه حج براي
اینکه مخالفین هم در ورود بمکه طواف و سعی را مستحب دانند و اختلاف در نیت است که در دل است و کسی بدان آگاه نیست
و نهانی تقصیر بسیار آسانست. و در ذکري گفته: میتوان گفت در این مورد تقیه لازم نیست از عامه بطور کلی زیرا آنها منکر متعه
حج نیستند و بیشترشان مستکننده را حرام دانند و کسی که موزه را بکند و پا را بشوید بر او انکار نشود و شستن پا بهتر است از
مسح بر موزه و بنا بر این نسبت بدیگران همص: 275 چون خود امام است
1) و اگر در جایی بندرت خوف ضرر باشد تقیه رواست پایان کلام ذکري. و من گویم: بنا بر آنچه در وجه چهارم گفتیم روشن )
شود که چرا متعه حج را در این خبر نیاورده چون در آن هیچ نیازي به تقیه نیست در غالب، و اما اینکه عدم جواز تقیه را در مورد
کشتن نیاورده براي اینکه معلوم است یا براي اینکه مقصود تقیه از مخالفانست و آن مخصوص بدانها نیست بلکه در برابر کفار هم
83 - کافی: بسندش از ابی بصیر که امام ششم فرمود: تقیه از دین خداست گفتم: از دین خدا؟ آري بخدا از دین ( زمینه دارد. ( 2
خداست و البته یوسف (ع) گفت: اي کاروان راستی که شما دزدید "بخدا که چیزي ندزدیدند و هم ابراهیم (ع) گفت "راستی من
بیمارم "بخدا که بیمار نبود. ( 3) روشنگري: از دین خداست که امر کرده بندگانش را بدان چنگ زنند در هر ملتی چون بیشتر مردم
در هر زمانی بدعتگزار بودند خدا تقیه را در گفتار و کردار و سکوت از حق براي بندههاي خالص خود مقرر داشته بهنگام ترس از
دشمن براي حفظ جان و خون و آبرو و مال آنان و بقاء دین حق و اگر تقیه نباشد دین بکلی نابود شود و دینداران نیست شوند براي
تسلط اهل جور بر آنان، و تقیه همانا در کردار است نه در عقیده زیرا که آن رازیست در دل که جز خدا آن را نداند. و براي جواز
تقیه بآیه دلیل آورد که یوسف (ع) گفت: باعتبار اینکه بدان امر کرده و سبب آن بود تا گوید: و این گفته دروغ نباشد با اینکه
پیمانه را ندزدیده بودند چون مصلحتی داشته که بازداشت برادرش بوده نزد او بفرمان خداي تعالی با ندانستن برادران که آن
حضرت برادر آنهاست و با اداي کلامی دو پهلو باعتبار اینکه چون پیمانه دربار آنها پیدا شد بمانند دزد بودند باعتبار اینکه یوسف
را دزدیده بودند از پدرش که در خبري ذکر شده و همچنین است گفته ابراهیم (ع) که من بیمارم با اینکه بیمار نبوده براي تخلف
از قوم بتپرست تا بتها را بشکند و مقصودش این بوده بیمار دلم از بتپرستی شماها یا از غم شهادت حسین چنانی که گذشت یا
اینکه در معرض بیماري و بلایم، و گویا گواه گرفتن هر دو آیه براي ذکر نظیر است که دور شمردن رفع شود از جواز تقیه که چون
دروغ گفتن ظاهري براي مصلحتی که ناچاري ندارد رواست تظاهر بخلاف واقع در گفتار و کردار در ترس فزون رواتر است یا
84 - کافی: بسندش از حبیب بن بشر که امام صادق فرمود: از پدرم شنیدم میفرمود: ( اینکه تقیه این گونه موارد را هم فرا گیرد. ( 4
نه بخدا در روي زمین چیزي نیست که دوستتر دارم از تقیه، اي حبیب راستش هر که تقیه دارد خدایش بردارد و هر که ندارد
فرودش آرد، اي حبیب راستش مردم همانا در حال آتشص: 276 بس و
سازشند و اگر آن شود این خواهد بود. ( 1) بیان: پس از تفسیر لفظ هدنه میان مسلمانان و کفار گوید: مراد بمردم یا مخالفین شیعه
باشند که در آسایشند چون ما را تا هنوز بجنگ و ستیز آنها امر نکردند و به تقیه و ستیز آنها امر نکردند و به تقیه و سازش به آنها
امر کردند یا تقیه یا مقصود شیعه باشند که مامورند بسازش و مدارا با مخالفین یا هر دو گروه که بسا روشنتر است. و اگر آن شود"
یعنی ظهور امام قائم و امر بجهاد و مبارزه با آنها این خواهد بود که تقیه نباشد و شما دوست دارید و بدنبال آیند، و بقولی یعنی
صفحه 159 از 177
مخالفان ما امروزه در حال سازش با ما هستند و قصد جنگ با ما ندارند و اگر در زمان علی (ع) و امام حسن هم چنین بود البته که
تقیه هم بود چون تقیه تا امکان دارد واجب است و اگر امکان نداشته باشد ترکش رواست براي ناچاري پایان، و تفسیري که ما
85 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که فرمود: در دینتان تقیه کنید و آن را بدان زیر پرده کنید که ایمان ( کردیم روشنتر است. ( 2
ندارد کسی که تقیه ندارد همانا شما شیعه در میان مردم چون زنبور عسل باشید در میان پرندهها اگر پرندهها دانستند در درون
زنبور عسل چیست همه را میخوردند؟ اگر مردم بدانند در درون شما چیست از دوستی ما خاندان شما را با زبانشان میخوردند، و
بشما بد میگفتند در نهان و عیان، رحمت کند خدا بر بندهاي از شما که بدوستی ما و پیروي از ما باشد. ( 3) روشنگري: در دینتان
تقیه کنید "یعنی حذر کنید از مخالفین پنهان داشتن آن براي نگرانی و بقاءش تا آن را از شما نگیرند یا با دینداري خود بر حذر
باشید از آنان که اشاره دارد باینکه تقیه با دینداري ناساز نیست، یا اینکه تقیه تا آنجاست که سبب بیدینی نشود و معنی یکم
روشنتر است. شما در مردم چون زنبور عسل باشید "گویم گویا براي همین امیر المؤمنین به امیر النحل و یعسوب و یعسوب المؤمنین
لقب گرفته و تشبیه شیعه بزنبور عسل چند وجه دارد: یکم اینکه عسل درون آنها لذیذتر همه خوردنیهاست و عقیده شیعه و ولایت
ائمه لذیذتر غذاي معنوي است. دوم اینکه عسل درمان بیماریهاي تن است که خداي تعالی فرموده ( 69 - النحل) در آن است درمان
مردم. "و عقیده شیعه درمان همه دردهاي روحی است. سوم ناتوانی زنبور عسل در میان پرندهها و ناتوانی شیعه در حال تقیه در
برابر مخالفان چهارم فرمانبري شدید زنبور عسل از رئیس خود چون فرمانبري شدید اطاعت شیعه از آداب معاشرت-ترجمه جلد
شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 277 امام خود ( 1) پنجم آنچه همین خبر است که آنان میان آدمیزادهها چون زنبور عسلند میان
پرندهها در اینکه اگر بدانند چه در درون دارند آنان را میخورند براي لذت آن چنانچه اگر مخالفان بدانند آن دین حقی که در دل
شیعه پرست آنها را از عناد بکشند، و بقولی اگر پرندهها حسد داشتند چون آدمی و میدانستند در درون آنها عسل است و سبب
عزت آنها است نزد آدمیزاده از روي حسد آنها را میکشتند چنانچه اگر مخالفان میدانستند در درون شیعه چیزیست که سبب عزت
آنهاست نزد خدا از حسد با همان زبان خود آنها را نابود میکردند تا چه رسد بدست و سر نیزه و آنچه ما گفتیم روشنتر و
86 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) در تفسیر قول خدا و برابر نیست خوبی و بدي فرمود: خوبی تقیه است ( بیتکلفتر است ... ( 2
و بدي فاش کردن، و قول خدا عز و جل جلو بگیر با آنچه بهتر است از بدي "فرمود: آنچه بهتر است تقیه است "پس آن را که میان
تو و او دشمنی است گویا دوست مهربانی است. ( 3) بیان: گویا جمع بندي اجزاء چند آیه نقل بمعنی است و رجوع دادن بهمدگر
زیرا در سوره حم سجده (آیه- 34 ) چنین است "و برابر نیست نیکی با بدي جلوگیر بدان چه بهتر است بناگاه آنکه با او دشمنی
داري یک دوست مهربانست "و در سوره المؤمنون ( 96 ) چنین است جلوگیر بدان چه بهتر است از بدي ما داناتریم بدان چه وصف
کنند "و پیوستن السیئه در آیه یکم براي توضیح معناست یا بیان اینکه دفع سیئه در آیه دیگر هم بمعنی تقیه است با اینکه میتواند در
مصحف آنان چنین باشد، طبرسی گفته: جلوگیر بدان چه بهتر است "یعنی از بدي جلوگیر که بحق خود از ناحق آنهاست و
ببردباریت از نادانی کردنشان و با گذشت از بدکرداري آنان و چون چنین کنی دشمن دینی تو دوست نزدیک تو گردد تا آنجا که
87 - کافی: تا ابی عمرو کنانی که امام ششم بمن فرمود: اي ابی عمرو ( گویا دوست دینی تو است و خویشاوند مهربان نژادي تو. ( 4
اگرت حدیثی گویم یا فتوائی دهم و پس از آن باز آئی و از همان بپرسی و خلاف گفته پیشم با تو بگویم به کدام عمل کنی؟
گفتم بدان که تازهتر است و دیگري را وانهم فرمود: اي ابی عمرو درست گفتی نخواسته خدا جز آنکه به نهانی عبادت شود آگاه
بخدا که اگر چنین کنید راستی که بهتر است براي من و براي شما نخواسته خدا عز و جل براي من و براي شما در دینش جز تقیه.
5) بیان (پس از شرح حال ابی عمرو و تفسیر لفظ فتوي گوید) مقصود عبادت نهانی است در دولت ناحق و آن عقیده قلبی است یا )
عمل بحکم اصلی است در نهانی و اظهار خلاف آنها عیانی و آن هم عبادتست و ثواب بیشتري دارد. آداب معاشرت-ترجمه جلد
88 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: تقیه کسی به تقیه اصحاب کهف نرسیده که (1) شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 278
صفحه 160 از 177
در جشنها حاضر میشدند و زنار بکمر میبستند و خدا دو ثواب بآنها داد. ( 2) بیان: باندازه تقیه اصحاب کهف نرسیده در امتهاي
پیش بلکه در این امت هم زیرا بالاترین تقیه در این امت با مسلمانهاست که در بسیاري از احکام با آنها همکارند و بحد تقیه باظهار
89 - کافی: بسندش تا حماد بن واقد لحام ( شرك نمیرسد و زنار بستن ندارد و آن کمربندیست که ترسا و گبر بکمر بندند. ( 3
گفت: در راهی با امام ششم روبرو شدم و رو از آن حضرت برگرداندم و گذشتم و پس از آن نزد آن حضرت رفتم قربانت من
بشما بر خوردم و رو گرداندم که ناخواست شما باشم و بر شما سخت باشد فرمودم خدا رحمتت کند ولی مردي دیروز در مکانی
چنین و چنان بمن برخورد و گفت درود بر تو اي ابا عبد الله و کار خوبی نکرد ( 4) بیان (پس از شرح لفظ گوید): کار خوبی نکرد
90 - کافی: بسندش تا گوید: بامام ششم (ع) ( که تقیه نکرد و بمن سلامی با احترام و شناسائی در حضور مخالفان بمن کرد. ( 5
گفته شد که مردمی از علی (ع) روایت کنند که فرمود: بر منبر کوفهاي مردم شما را به سب من خوانند مرا سب کنید و بزور به
بیزاري از من خوانند از من بیزاري مجوئید. فرمود: چه بسیار مردم بعلی (ع) دروغ بستند، سپس فرمود: همانا آن حضرت فرموده: مرا
سب کنید ولی نفرموده از من برائت مجوئید بلکه فرموده در دعوت به برائه بدانید که من بر دین محمدم و نفرموده از من بیزاري
مجوئید. سائل پرسید بفرمائید اگر کشته شدن را برگزید بجاي بیزاري؟ فرمود: بخدا بر او لازم نیست بر او نیست جز همان عمل
عمار بن یاسر که مردم مکه او را وادار کردند و دلش وابسته بایمان بود و خدا عز و جل در باره او نازل کرد ":إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ
مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ "و پیغمبر با نزول آن بوي فرمود: اي عمار اگر بتو بازگشتند تو هم بسخن خود باز گرد و خدا عز و جل عذر تو را
نازل کرد و تو را امر کرد که اگر بتو بازگشتند تو هم باز گرد. ( 6) بیان: اینکه فرمود: شما دعوت شوید "این از معجزههاي او است
که پیشگوئی کرده و واقع شده چون که بنی امیه لعنهم الله مردم را بسب آن حضرت فرمان دادند و بخشنامه به شهرها فرستادند که
مردم را بدان وادارند تا شایع شد و بر منبرها آن حضرت را سب کردند و بر او نیست جز آنچه عمار بن یاسر کرد (" 7) عامه و
خاصه روایت کردند که قریش عمار و پدر و مادرش را واداشتند به برگشت از اسلام و یاسر و سمیه نپذیرفتند و آنها را کشتند و
عمار آنچه خواستند بزور بر زبان آورد، و گفتند: یا رسول الله عمار کافر شد و فرمود: نه هرگز عمار از سر تا پا پر است از ایمان،
ایمان با گوشت و خونش آمیخته و عمار گریان نزد رسول خدا (ص)ص:
279 آمد و آن حضرت دست به چشمانش کشید (و اشکش را پاك کرد) و فرمود: چیزي بر تو نیست اگر بتو بازگشتند بدانها
91 - کافی: بسندش تا هشام کندي که امام ششم (ع) میفرمود: ( بازگو بدان چه براشان گفتی و بتو امر کرد خدایا امر کنم من. ( 1
بپرهیز از کاري که ما را بدان سرزنش کنند که فرزند بد سبب ملامت پدرش گردد بکاري که کند شما زیور امامی باشید که دل
باو بستید و ننگ او نباشید، در میان تیرههاي آنها نماز بخوانید (مانند آنها) بیمارانشان را عیادت کنید، و مردههاشان را تشییع کنید و
در هیچ کار خیري از شما پیش نیفتند، شما سزاوارترید بدان از آنان بخدا که عبادت نشده خدا بچیزي که دوستتر باشدش از خبء،
گفتم خبء چیست؟ فرمود: تقیه کردن. ( 2) بیان: پسر بد "بنا به تنظیر، است یا آنچه بارها گذشته که امام بجاي پدر است براي
پیروانش و والدان در بطن قرآن پیغمبر است و امام (ع) و سر زبانهاست که معلم پدر روحانی است، و میشود صلوا خواند بجاي
92 - کافی: بسندش از معمر بن خلاد که پرسیدم امام کاظم (ع) را از ( صلوا یعنی مانند تیرههاي آنان بآنها صله بدهید ... ( 3
برخاستن براي احترام حکمرانان فرمود: امام باقر (ع) فرموده تقیه از دین من و دین پدران من است، و ایمان ندارد کسی که تقیه
ندارد. ( 4) بیان: از حدیث فهمیده شود که این احترام در جایی که تقیه نیست جائز نیست و براي مؤمن سزاوارتر است، و بقولی
93 - کافی: بسندش از امام باقر (ع) که تقیه در ( مقصود قیام براي انجام کارهاي آنان و فرمانبردن از آنهاست و این دور است. ( 5
هر ناچاري است و تقیه کن بهتر داند که جایش کجاست. ( 6) بیان: دلالت دارد که تقیه واجب است در هر چه آدمی بدان ناچار
شود مگر آنچه دلیل آن را خارج کرده، و بر اینکه ناچاري وابسته به علم و یا ظن مکلف است که وضع خود را بهتر داند چنانچه
-94 ( خداي تعالی فرموده ( 14 - القیامه) راستی آدمی بر خود بیناست "خدا میداند که سازش با دشمن است یا تقیه از او است. ( 7
صفحه 161 از 177
کافی: بسندش از امام ششم (ع) که پدرم میفرمود: و چه چیز بهتر پدرت را شاد کند از تقیه، تقیه سپر مؤمن است (از ضرر
95 - کافی: بسندش تا محمد بن مروان که امام ششم (ع) بمن فرمود: چه جلوگیر میثم شد از تقیه که بخدا دانسته بود ( مخالفان). ( 8
که این آیه ( 106 سوره النحل) در باره عمار و یارانش نازل شده "جز کسی که بزور وادار شده و دلش وابسته بایمانست. "آداب
1) بیان: و میشود مقصود این باشد که منع نشده بود میثم از تقیه چرا ) معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 280
تقیه نکرد یا اینکه با جواز تقیه براي او آن را وانهاد براي شیفتگی او بامیر مؤمنان و میشود مقصود این باشد که تقیه سودي نکرد
باو یا او دیگران را از تقیه منع نکرد بلکه یکی از دو کاري را که روا بود اختیار کرد و خلاصه دور است از مانند میثم و رشید و قنبر
همگنانشان ره پس از اینکه حضرت آنچه را بر سرشان خواهد آمد بآنها گفته بود و آنها را به تقیه فرمان داده بود فرمانش را نادیده
گرفته و خلاف آن کرده باشند و نگفتن آن حضرت بدانها آنچه بر آنها واجب بوده دورتر است و ظاهر آنست که مخیر بودند میان
تقیه و کشته شدن و سختتر را برگزیدند ( 2) و مؤید آنست روایت کشی از میثم (رضی) که امیر مؤمنان (ع) مرا خواست و
فرمودم: اي میثم چگونه باشی چون بیپدر بنی امیه عبید الله بن زیاد تو را بخواند که از من بیزاريجوئی من گفتم: بخدا از تو
بیزاري نخواهم جست یا امیر المؤمنین، فرمود: در این صورت بخدا تو را میکشد و بدار میکشد، گفتم: صبر میکنم این در راه خدا
کم است، فرمود: در این صورت تو همراه منی در درجهام. ( 3) و روایت است نیز از دختر رشید هجري که شنیدم پدرم میفرمود:
امیر مؤمنان به من خبر داد و فرمود: اي رشید چگونه است صبرت چون که دعی بنی امیه تو را بخواند و دستها و پاهایت و زبانت را
ببرد؟ گفتم: یا امیر المؤمنین پایانش بهشت است؟ فرمود: اي رشید تو با منی در دنیا و آخرت، آن دختر گفت: بخدا روزهائی
نگذشت که تا آنکه عبید الله بن زیاد دعی فرستاد و او را ببرائت از امیر مؤمنان خواند و او سرباز زد از برائت از آن حضرت آن
دعی گفتش به چه مرگی تو را گفته که خواهی مرد؟ باو گفت: دوستم بمن خبر داد که مرا به برائت خوانی و من بیزاري بجویم از
او و مرا پیشداري و دو دست و دو پا و زبانم را ببري گفت: بخدا من او را دروغگو کنم، گوید: او را پیش داشتند و دو دست و دو
پایش را بریدند و زبانش وانهادند و من دستها و پاهایش را برداشتم و گفتم: پدر جان درد میکشی از این آسیب که دیدي؟ گفت
دختر جانم نه مگر باندازه فشار میان مردم و چون او را از کاخ بیرون بردیم مردم گرد او را گرفتند و او گفت: یک دفتر و دوات
برایم بیاورید تا آنچه تا روز قیامت میشود تا بروز قیامت براي شما بنویسم و یک حجام فرستاد تا زبانش را بریدند و در شبش
درگذشت خدایش رحمت کند. ( 4) و من گویم: داستان عمار و پدر و مادرش (رضی) هم گواه آنست و چون پیغمبر (ص) عمار
را بر تقیه کردن ستود و فرمود: پدر و مادرش پیشی گرفتند به بهشت و گرچه میشود براي این بوده که تقیه را نمیدانستند، ( 5) و
در غوالی اللئالی آورده که مسیلمه لعنه الله دو فرد مسلمان راص: 281
دستگیر کرد ( 1) و بیکی گفت: در باره محمد چه گوئی؟ گفت رسول خدا است گفت: در باره من چه گوئی گفت: تو هم چنین
باشی و او را آزاد کرد و به دیگري گفت: در باره محمد چه گوئی؟ گفت: رسول الله است گفت: در باره من چه گوئی؟ گفت: من
کرم و تا سه بار باو باز گفت و همان جواب را باو بازگفت و او را کشت و خبرش برسول خدا (ص) رسید و فرمود: یکمی از
96 - کافی: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: ( رخصت خدا استفاده کرده و تقیه کرده و اما دومی حق را فریاد زده و بر او گوارا باد. ( 2
تقیه مقرر شد براي حفظ جان و چون کار بکشتن رسد تقیه نباشد. ( 3) بیان: یعنی تقیه براي آنست که خونریزي نشود و سپس براي
حفظ مال و آبرو هم باشد و اگر حفظ جان بریختن خون باشد تقیه حرام است بدون خلاف و گرچه گمان دارد که اگر نکشد او را
بکشند، و مشهور اینست که اگر او را بزور وادارند که زخمی زند که مرگ ندارد جائز است آن را انجام دهد گرچه گمان دارد که
با ترك آن کشته میشود نه یقین گرچه خبر آن را فرا گیرد، و بسا معنی خبر این باشد که تقیه براي حفظ جانست و اگر بداند
97 - کافی: بسندش تا امام صادق (ع) که فرمود: هر چه این امر (خروج امام قائم (ع)) ( کشته میشود، بهر حال تقیه مورد ندارد. ( 4
98 - کافی: زراره و جمعی دیگر گفتند از امام باقر (ع) شنیدیم میفرمود: تقیه در هر چیزیست ( نزدیکتر شود تقیه شدیدتر گردد. ( 5
صفحه 162 از 177
که آدمیزاده بدان ناچار است و خدا آن را بر او کرده است. ( 6) بیان: این دلالت دارد بر عموم حکم تقیه در هر ناچاري، شهیده ره
در قواعدش گفته: تقیه سازش با مردم است بدان چه قبول دارند و ترك آنچه زشتکارند و بر آن دلالت دارد قرآن و سنت خداي
تعالی فرموده ( 28 - آل عمران) مؤمنان کافران را دوست نگیرند در برابر مؤمنان و هر که چنان کند نزد خدا چیزي نباشد جر که از
آنها تقیه کنند بحق "و فرمود ( 106 - النحل) مگر کسی که وادار شود و دلش وابسته بایمانست "و آنکه اخبار آن را آورده و آنگاه
ره گفته: تقیه همه احکام پنجگانه را بخود گیرد، واجبش آنجا که داند یا گمان بر خودش یا مؤمنی با ترك آن دچار زیان میشود
و مستحب است آنجا که ترس از زیان فوري ندارند، و تقیه مکروه در باره مستحب است که ضرري نباشد نه فوري و نه در آینده و
بیم آن رود که عوام در اشتباه افتند و آن را حکم اصلی شمارند و حرام در آنجا که عمل بر خلاف دشمن ضرري ندارد نه فوري و
نه در آینده یا در کشتن مسلمان براي حفظ جان و مباح در مورد مباحی که پیش عامه مستحب است و ترکش سبب ضرر نیست.
99 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) که تقیه سپریست از خدا (1)ص: 282
100 - کافی: ( میان او و خدا. ( 2) بیان: یعنی جلوگیر عذاب خداست یا بلا که از طرف خداست یا سپر است میان او و دشمنانش. ( 3
( بسندش تا امام باقر (ع) که فرمود: بیامیزید با آنان در عیان و مخالفت کنید در نهان چون که حکومت کنند کودکان. ( 4
روشنگري: (در حدیث از نهایه آورده در تفسیر و توجیه برانید به علانیه و جوانیه به نهان تا گفته:) مراد از جبانیه اینکه فرمانگزار
( کودك باشد یا مانندش در کم خردي و سفاهت یا اینکه حکومت بر پایه هوسهاي بیهوده اجراء شود چون بازي کودکان. ( 5
-101 کافی: بسندش تا عبد الله بن عطا که بامام باقر (ع) گفتم: دو مرد را در کوفه گرفتند و بآنها گفتند: از امیر مؤمنان بیزاري
جوئید یکی بیزاري جست و یکی نجست و آن را که بیزاري جست آزاد کردند و آن دیگر را کشتند؟ فرمود: آنکه بیزاري جست
در دینش مسئلهدان بود و آنکه نجست شتاب کرد براي بهشت. ( 6) بیان: دلالت دارد که تارك تقیه از نادانی ثواب برد و منافات
102 - کافی: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: از دنباله لغزشها حذر کنید. ( 8) بیان: یعنی در ( ندارد با جواز تقیه چنانچه گذشت. ( 7
ترك تقیه یا همه چیز بد سرانجام و بهر تقدیر مقصود اینست که هر چه گوئید یا کنید اول آیندهاش بسنجید که زود یا دور چه
اثري دارد سپس آن را بگوئید یا بکنید زیرا لغزش کم است که از گفتار یا کردار جدا باشد بویژه اگر بسیار باشند یا مقصود اینست
103 - کافی: ( که چون لغزش کردید در گفتاري یا کرداري زود باصلاح و جبرانش پردازید تا بجائی نکشد که اصلاح نپذیرد. ( 9
بسندش تا امام ششم (ع) که میفرمود: تقیه سپر مؤمن است و تقیه پناهگاه مؤمن است، و ایمان ندارد کسی که تقیه ندارد، بندهاي
باشد که حدیثی از ما بدستش افتد و میان خود و خدا بدان عمل کند و عزت او شود در دنیا و نور او گردد در آخرت، و بندهاي هم
حدیثی از ما بدستش افتد و آن را فاش کند و خواري او گردد در دنیا، و رباید خدا عز و جل آن نور را از او در آخرت. ( 10 ) بیان:
تقیه ندارد با اینکه وجوب تقیه و مواردش میداند و خدا را بقبول و عمل بدان بپرستد و تقیه عزت دنیاي او شود و عمل صالح نور
آخرتش گردد، و کسی که حدیث مخصوص ما را که خلاف عامه است فاش کند خواري بیند در دنیا و خدا نور او برباید در
104 - کافی: ( آخرت چون کهص: 283 عبادت بیتقیه باطل است. ( 1
بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سه تا است که هر که ندارد عملش به کمال نرسد، پارسائی که او را از نافرمانیهاي خدا
جلوگیرد، و خوي خوشی که بدان با مردمان مدارا کند، و بردباري که بدان کرد از ناهنجار نادان را از خود بگرداند. ( 2) بیان:
عملش بکمال نرسد و قبول نشود در عبادت و بلکه کارهاي زندگی و آمیزش با مردم، تاثیر پارسائی در قبول طاعت و کمالش
روش است زیرا که ( 30 - المائده) همانا قبول کند خدا از پرهیزکاران "و هم دو تاي دیگر زیرا ترکشان بسا که بگناه کشد و بسا
منظور از آن در امور زندگی باشد، و فرق میان خوي و بردباري اینست که خوي وجودي است و آن کاریست که مایه خوشدلی و
-105 ( خشنودي مردم است و بردباري عدمی است زیرا ترك مبارزه و انتقام از بدکرداریست (تفسیر مدارا را از نهایه آورده). ( 3
کافی: بسندش از امام صادق (ع) که میفرمود: جبرئیل نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: اي محمد پروردگارت سلامت رساند و فرماید
صفحه 163 از 177
با خلق من مدارا کن یا مشرکان را هم فرا گیرد در صورتی که ناچار از مقابله و نبرد با آنها در میان نباشد. ( 4) بیان: مدارا یا
مخصوص بمؤمنانست یا فرا گیرد مشرکان را. چنانچه شیوه آن حضرت (ص) بود که با آنان تا میشد مدارا میکرد و چون پند و
مدارا سود نداشت با آنها میجنگید تا مسلمان شوند و پس از پیروزي بر آنان هم باز عفو میکرد و میبخشید و کین نمیکشید، و
106 - کافی: بسندش تا امام باقر (ع) که در تورات نوشته است در آنچه خدا ( میشود که این دستور پیش از فرمان بجهاد بوده. ( 5
عز و جل دشمن خودم و خودت از مردم عیان کن و دشنام مخواه برایم نزد آنان با پدید کردن راز نهانم تا شریک شوي با آنان در
دشنام بمن. ( 6) روشنگري: مقصود از مناجات خدا در اینجا وحی خداست بیوساطت فرشته، و سر مکتوم در سریره یعنی راز نهفته
در دل تا گوید و بسا مراد از راز در اینجا دانستهها نیست که فرمان داشته بآنها نگوید چون غرق شدن آنها و پایان یافتن کارشان به
نابودي یا حکم به اینکه گذشتگانشان در دوزخند چنان که وقتی فرعون حال آنها را از آن حضرت پرسید که خوشبختند یا بدبخت
چنانچه در قرآن است ( 51 - طه) پس چه حال است قرنهاي نخستین را حکم به بدبختی آنها نکرد، بلکه مبهم گفت که خدا دانا
است پروردگارم نه گم میکند و نه فراموش میکند بنا به برخی وجوه در تفسیر آیه یا مقصود رازها است که ناتوان بودند از فهم
آنها و مدارا را از طرف من آشکار کن ... چنانچه فرموده ( 44 - طه) بگوئید برایش گفتاري نرم "و آداب معاشرت-ترجمه جلد
شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 284 نگوئید بآنها از راز نهفتهام ( 1) آنچه سبب شود بمن دشنام دهند یا بتو که در حکم دشنام بمن
است چنانچه وارد شده در قول خداي تعالی ( 108 - الانعام) و دشنام ندهید به آنان که میخوانندشان در برابر خدا تا دشنام دهند خدا
را بدشمنی ندانسته "که عیاشی از امام صادق (ع) روایت کرده که از تفسیر این آیه سؤال شد و فرمود: دیدي کسی بخدا دشنام
دهد؟ گفته شد: نه، و چگونه است، فرمود: هر که دشنام دهد ولی خدا را البته که خدا را دشنام داده، و در روایت دیگر از آن
حضرت است که فرمود: بآنها دشنام ندهید که آنها شما را دشنام دهند و هر که ولی خدا را دشنام دهد خدا را دشنام داده، و دلالت
107 - کافی: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: فرمان داده پروردگارم مرا به مدارا با ( بر اینکه سبب فعل چون مباشر آنست. ( 2
108 - کافی: ( مردم چنانچه فرمان داده بانجام فرائض. ( 3) بیان: فرائض یعنی نمازهاي پنجگانه یا هر چه در قرآن بدان امر شده. ( 4
بسندش تا امام ششم (ع) که رسول خدا (ص) فرمود: مدارا با مردم نیمی از ایمانست و نرمش با آنها نیمی از زندگانی، سپس
فرمود: آمیزش کنید با نیکان نهانی و با نابکاران عیانی و باینان حمله نکنید تا بشما ستم کنند که زمانی بر سر شما آید که در آن
دینداري نجات نیابد مگر کسی که او را ابله شمارند، و خود را شکیبا سازد که باو گویند ابله است و بیخرد. ( 5) روشنگري: گویا
مقصود از مدارا در اینجا چشمپوشی و بردباري در برابر مخالفانست و در نیفتادن با آنها و مقصود از نرمش نیکی و خوشخوئی با
آنها و بسا مقصود از هر دو یکی است با دو تعبیر گونه گونه، و غرض اینست که مدارا و نرمی با بندگان اثر بزرگی دارد در صلاح
امور دینی و زندگی در دنیا و این دومی روشن است و یکمی هم براي اینکه فرمانبري از خداست که بدان امر کرده و مایه هدایت
و ارشاد مردم است از راه بهتر که خدا فرموده ( 125 - النحل) دعوت کن براه پروردگارت بحکمت و پند خوب و جدال کن با آنان
به روشی که بهتر باشد، و مقصود زندگی خوش است با نیکان نهانی یعنی از دل آنها را دوست بدارید و اسرارتان را در برابرشان
فاش کنید بخلاف فاجران نابکار که خوب است با آنها ظاهرسازي کرد براي تقیه و مدارا و نباید آنها را از دل دوست داشت که
نابکارند و نباید اسرار مؤمنان را به آنها سپرد تا گوید- در نهایه گفته: در حدیث است که هلاك نشوند امتم تا دچار حمله بهم
شوند و امتیاز بهم را خواهند یعنی حاکمی نباشد که آنها را از ستم بهم باز دارد و بهم ستم کنند و حق هم را ببرند، و به آداب
معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 285 قولی یعنی با آنها در نیفتید تا از مذهبی بمذهب دیگرشان کشانید و آن
زورگوئیست گرچه با دنباله حدیث سازگارتر است- تا گوید: ( 1) حاصل آنکه براي فساد زمانه و غلبه اهل باطل گوشهنشینی و
-109 ( گمنامی را برگزیند و با مردم در نیفتد و بآنها نپردازد و از آنها آزار پذیرد تا گمان برند از حماقت و بیخردي او است. ( 2
کافی: بسندش تا امام صادق (ع) که میفرمود: گروهی از مردم با مردم ناسازگاري کردند تا از قریش بدر شدند و بخدا که در
صفحه 164 از 177
نژادشان عیبی نبود و گروهی جز قریش سازگاریشان خوب بود و بخاندان والا پیوستند، گوید: سپس فرمود هر که یک دست از
مردم باز دارد دستهاي بسیاري از او باز دارند. ( 3) بیان: (پس از شرح الفاظ حدیث و املاء و اعرابش که ترجمه آن سود عمومی
ندارد گوید) و حاصل آنکه سخن را دو وجه است: 1- چارهاي نیست از خوشبرخوردي و مدارا با مخالفان در حکومتشان با
مخالفت آنها در دین و اعمالشان زیرا کسانی ناساز بودند با مخالفان و حاکمان ناحق و گمراه آنان را از قبیله قریش راندند، و نسب
و حسبشان را از میان بردند با اینکه در شرافت شخص آنها کمبودي نبود جز ناسازي و ترك تقیه و در شرف خاندانیش کم بودي
نبود. و گروهی از قریش که نه خودشان شرفی داشتند و نه پدرانشان حاکمان گمراه و قاضیان جور در شرافت و عطاء و کرم آنها را
بخاندان والاي قریش که بنی هاشمند پیوستند. 2- قوم یکم به پیروي نکردن از ائمه (ع) در فرمان به تقیه و مدارا با مخالفین در
حکومت آنان و با مردم دیگر رانده از امامان بر حق شدند و فضیلت آنها از دست رفت و گویا از قریش بدر شدند و شرف پدران
سودشان نداد، و قومی از جز قریش با پیروي از امامان (ع) به خاندان والا پیوسته شدند چنانچه پیغمبر (ص) فرمود: سلمان از ما
خاندانست و چون اصحاب دیگر ائمه (ع) که وابسته بودند و عرب نبودند که نزدیکتر بدانها بودند از بسیاري از بنی هاشم بلکه از
بسیار امامزادهها، و مقصود از خاندان در اینجا شرف و کرامت است (گواه از قول مصباح آورده). و هر که دست بازگیرد "این
مانند سخن امیر مؤمنان (ع) است که فرمود: که هر که دستش را از یاري عشیره خود بازگیرد همانا یک دست از آنها باز گرفته و از
( طرف آنها دستهاي بسیاري از یاري او باز گرفته شود ... ( 4
باب هشتاد و هشتم کسی که بیدعوت بخوراك کسی رود، و کسی که بیاجازهاش از خانه جائز است خورد
قرآن مجید
1): النور (آیه- 61 ) نیست بر نابینا گناهی و نه بر لنگ و نه بر )ص: 286
بیمار و نه بر شما که بخورید از خانههاي خود و خانههاي پدرانتان یا خانههاي مادرانتان یا خانههاي برادرانتان یا خانههاي
خواهرانتان یا خانههاي عموهاتان یا خانههاي عمههاتان یا خانههاي دائیهاتان یا خانههاي خالههاتان یا آنچه را کلیدشان در دست
شما است یا خانه دوست شما نیست بر شما گناهی که بخورید با هم یا جدا جدا.
اخبار باب
-1 خصال: در سفارشهاي پیغمبر است (ص) بعلی (ع) که هشتا اگر اهانت شوند جز خود را سرزنش نکنند: آنکه بر سر خوانی (2)
رود بیدعوت، و آنکه بمیزبان فرمانفرما شود، و خیرخواه از دشمنانش، و بخشش خواه از دونان، و وارد میان دو تا در رازي که
2- تفسیر قمی: علی ( نخواهندش، و سبکسر با شاه، و آنکه در جایی نشیند که او را نشاید، و رو آور بگفتگو با آنکه از او نشنود. ( 3
بن ابراهیم در تفسیر قول خدا ( 61 - سوره النور) اینکه بخورید از خانههاي خود (تا آخر آیه) گفت: پس از هجرت پیغمبر (ص)
بمدینه و برادر کردن مهاجران با انصار نازل شد، ابی بکر را با عمر برادر کرد، و عثمان را با عبد الرحمن بن عوف، و طلحه را با
زبیر و سلمان را با ابی ذر و مقداد را با عمار و امیر مؤمنان را تنها نهاد و سخت از تنهائی غمگین شد و گفت: یا رسول الله پدر و
مادرم قربانت مرا با کسی برادر نکردي؟ فرمود (ص) بخدا اي علی تو را نگاه نداشتم جز براي خود نپسندي که با هم برادر باشیم و
تو وصی و وزیر و جانشینم باشی در امتم، و امم را بپردازي و بوعدههایم وفاء کنی و مرا تنها غسل بدهی و نسبت بمن چون هارون
باشی نسبت بموسی جز اینکه پیغمبري پس از من نیست؟ و علی خرم شد از این گفته پیغمبر (ص) و از آن پس چون رسول خدا
(ص) یکی از دو برادر را بجنگی یا گشتی میفرستاد کلید خانهاش را به برادر دینی خود میداد و میگفت هر چه خواهی برگیر و هر
صفحه 165 از 177
چه خواهی بخور و از آن سرباز میزدند تا بسا خوراکی در خانه تباه میشد و خدا نازل کرد بر شما گناهی نیست با هم بخورید یا
3- محاسن: بسندش تا رسول خدا (ص) که یکی از شما را ( جدا جدا یعنی صاحب خانه باشد یا نه چون کلید در دست شماست. ( 4
4- محاسن: بسندش تا امام ششم (ع) ( بخوراکی خواندند فرزندش را بدنبال نبرد که اگر چنین کند حرام است و غاصبانه رفته. ( 5
(1) در تفسیر "نیست بر شما گناهی "فرمود: با اجازه و بیاجازه.ص: 287
-5 همان: بسندش تا محمد حلبی پرسیدم امام ششم (ع) را از آیه نیست بر شما گناهی که بخورید از خانههاتان تا آخر آیه گفتم:
6- همان: بسندش تا ( مقصود از صدیق شما کیست؟ فرمود: بخدا آن دوستی که بخانه دوستش میرود و بیاجازه او میخورد. ( 2
زراره که از امام باقر (ع) پرسیدم از آنچه براي آدمی حلال است از خوراك خانه برادرش؟ فرمود: نان خورش و خرما و همچنان
7- همان: بسندش از امام ششم (ع) که فرمود: زن را رسد که بخورد و صدقه دهد (از ( حلال است براي زن از خانه شوهرش. ( 3
8- همان: بسندش از امام ششم (ع) در ( خانه شوهر بیاجازه) و دوست هم را میرسد که از خانه برادرش بخورد و صدقه بدهد. ( 4
تفسیر قول خدا تبارك و تعالی (در آیه 61 - النور) یا صدیق شما یا آنچه کلیدش در دست شماست. "فرمود: آنانند که خدا در این
آیه نامبرده که بیاذنشان از خرما و نانخورش توان خورد و چنانست زن که میتواند خورد از خانه شوهرش بیاجازه او و اما خوراك
9- همان: بسندش از زراره که پرسیدم یکی از دو امام را (ع) از آیه بر شما گناهی نیست که بخورید از خانههاتان- تا ( دیگر نه. ( 5
-10 ( آخر آیه- فرمود: بر تو باکی نیست در آنچه بچشی یا بخوري از خانهاي که کلیدش را داري تا آنجا تباهی بار نیاري. ( 6
همان: بسندش تا امام صادق (ع) در تفسیر أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ، فرمود: مردي وکیلی دارد که سرکار مال او است و بیاجازه او
11 - فقه الرضا: باکی نیست براي آدمی که بخورد از خانه پدرش و برادرش و مادرش و خواهرش و دوستش ( میتواند بخورد. ( 7
آنچه را که در آن روز نگران نیست از تباهیش بیاجازه او مانند سبزي و میوه و همانند آن (و اگر از تباهی نگرانی دارد هر کس
( میتواند بیاجازه بخورد که تباه نشود با ضمانت بهاي آن مترجم). ( 8
باب هشتاد و نهم تشویق باجابت دعوت مؤمن و تشویق بخوردن از خوراك برادر
اخبار باب
-1 عیون: بسندش تا امام رضا (ع) فرمود: با سخاوت از طعام مردم میخورد تا از طعامش بخورند و بخیل از طعام مردم نخورد (9) :
2- خصال: بسندش تا براء بن عازب که گفت: رسول خدا (ص) ما را بهفت چیز فرمان آداب ( که طعامش را نخورند. ( 10
( معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج 2، ص: 288 داد تا گفت پذیرش از دعوتکننده. قرب الاسناد مانندش را آورده. ( 1
-3 قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود سه تا جفاکاریست: اینکه کسی با کسی هم صحبت شود و نام و کنیهاش را
( نپرسد و اینکه کسی بخوراکی دعوت شود و نپذیرد یا بپذیرد و از آن نخورد، و جماع کسی با زنش پیش از بازي کردن با او. ( 2
5- همان: بسندش تا امام ششم (ع) ( -4 محاسن: بسندش تا امام باقر (ع) که شیوه رسول خدا (ص) بود که دعوت را پذیرا میشد. ( 3
6- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: از حقوق واجب مؤمن بر مؤمن است که چونش ( که قبول دعوت حق مسلمانست. ( 4
7- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) که فرمود: سفارش کنم حاضر و ( دعوت کند پذیرا گردد. بسند دیگر مانندش را آورده. ( 5
8- همان: بسندش تا ( هم غائب امتم را که دعوت مسلمان را پذیرد و گرچه تا پنج میل (ده کیلومتر) زیرا که آن از دینداریست. ( 6
رسول خدا (ص) فرمود: اگر مؤمنی مرا براي صرف پاچه گوسفندي دعوت کند بپذیرم که آن از دینداریست خدا براي من نخواسته
9- همان: بسندي تا رسول خدا (ص) که اگر دعوت شوم به پاچه گوسفندي بپذیرم. ( شیوه بتپرستان و منافقان و خوراکشان را. ( 7
-11 ( -10 همان: بسندي از رسول خدا (ص) فرمود: درمانده درماندهها آنکه بطعام برادرش خوانده شود و آن را وانهد. ( 9 (8)
صفحه 166 از 177
دعوات راوندي: رسول خدا (ص) فرمود: هر که دعوت را نپذیرد نافرمان خدا و رسول است و بد میداشت قبول دعوت کسی که
12 - نهج البلاغه: در نامه آن حضرت بعثمان بن حنیف انصاري حکمران آن ( توانگران بر خوان او حاضر شوند نه مستمندان. ( 10
حضرت بر بصره، و بآن حضرت خبر رسید که دعوت شده بمهمانی یکی از مردم بصره و پذیرفته. اما بعد: اي پسر حنیف بمن
گزارش شده که مردي از جوانان بصره از تو بمهمانی دعوت کرده و بدان شتافتی و غذاهاي رنگارنگ برایت گزیده شده، و قدحها
نزد تو آوردند، و من گمان نداشتم پذیرا شوي خوراك مردمی را که مستمندشان گرسنه است و توانگرشان خوانده بنگر بدان چه
از این آخر میجوي و هر چه بر تو مشتبه است آن را بدور انداز و آنچه یقین داري حلال است از آن برگیر، تا آخر آن نامه که
(1) گذشته.ص: 289
باب نودم