گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و یکم
« ص» سورة




اشاره
عدد آیات
این « ایّوب بن متوکل » هشتاد و شش آیه دانسته و تنها « شامیان » و« بصریان »،« حجازیان » این سوره را هشتاد و هشت و « کوفیان »
سوره را هشتاد و پنج آیه گفته است.
فضیلت سوره
از رسول خدا(ص)نقل کرده که فرمود: « ابی بن کعب »
ع)مسخر کرده بود به او از حسنات پاداش دهد و او را ) « داود » هر که سورة(ص)را بخواند خداوند به وزن هر کوهی که براي
نگه دارد از اصرار ورزیدن به گناه کوچک و بزرگ.
ع)نقل کرده که فرمود:هر که بخواند سورة(ص)را در شب جمعه داده می شود به او )« حضرت باقر » به اسناد خود از « عیاشی »
خیر دنیا و آخرت که به هیچ کس جز پیامبر مرسل و فرشتۀ مقرب داده نشود و خداوند او را به بهشت داخل می کند و نیز
داخل کند آن را که او دوست داشته باشد از اهل بیت خود حتی خادم او را،اگر چه در ردیف خانوادة او نباشد و ایمن
گرداند خداوند او را از بی تابی بزرگ روز قیامت
ص : 65
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 1 تا 5
اشاره
ادَوْا 􀀀 ا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَن 􀀀 اقٍ ( 2) کَمْ أَهْلَکْن 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ص وَ اَلْقُرْآنِ ذِي اَلذِّکْرِ ( 1) بَلِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّهٍ وَ شِق 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ذا􀀀􀀀 احِ داً إِنَّ ه 􀀀 هاً و 􀀀 کَ ذّ ( 4) أَ جَعَلَ اَلْآلِهَهَ إِل
􀀀
ساحِرٌ ابٌ 􀀀 ذا 􀀀􀀀 کافِرُونَ ه 􀀀 الَ اَلْ 􀀀 جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ ق 􀀀 اصٍ ( 3) وَ عَجِبُوا أَنْ 􀀀 تَ حِینَ مَن 􀀀 وَ لا
( جابٌ ( 5 􀀀 لَشَیْءٌ عُ
ترجمه:
ص،و سوگند به قرآن صاحب ذکر.بلکه آنان که کافر شدند در سرکشی و ستیزند.بسا هلاك کردیم پیش از ایشان از
قرنی،پس ندا کردند و نبود هنگام گریز.و عجب داشتند که بیایدشان بیم دهنده اي از ایشان و گویند کافران،این جادوگر و
دروغگوست.آیا خدایان را خداي واحدي قرار داد همانا این است چیز شگفت.
قرائت
است که(صاد)را به کسر(دال)خوانده اند و توجیه در « ابن ابی اسحاق » و« ابی بن کعب » ص-در میان قرائت هاي قلیل،قرائت
قرائت ایشان به دو وجه است،اول این که کسرة(دال)به جهت(التقاء ساکنین) است،دوم این که(صاد)را از(مصاداه)بگیریم و
آن به معنی(معارضه)
ص : 66
است،یعنی قرآن را به عمل خود عرضه کن.
بوده که(صاد)را به فتح(دال)خوانده است و توجیه آن نیز بر دو گونه است اول این که فتحه اخف از « ثقفی » قرائت دوم نظر
کسره است و دوم این که(صاد)علم باشد بر سوره و غیر منصرف باشد.
قرائت سوم که قرائت مورد انتخاب است به وقف(صاد)می باشد چون (صاد)از حروف هجاء بوده و لازمۀ آن وقف است.
عجاب-این کلمه با تشدید به معنی زیاده روي در تعجب است که مرحلۀ اول(عجیب)،مرحلۀ دوم(عجاب)به تخفیف و مرحلۀ
سوم از نظر شدت(عجّاب)به تشدید می باشد.
شقاق-به معنی خلاف است و اصل این کلمه از قرار گرفتن یکی از دو فرقه در جانبی و سمتی می باشد،گفته می شود،فلانی
شق عصاي اجتماع می کند یعنی به خلاف ایشان کار می کند.
مناص-این کلمه از(نوص)بوده و به معنی تأخر است و در مقابل آن (بوص)بوده که به معنی تقدم می باشد.
اعراب
وَ الْقُرْآنِ
-حرف(واو)قسم بوده و جواب آن را چند گونه دانسته اند که به ترتیب توجه می کنید:
-1 جواب قسم محذوف بوده و تقدیر چنین باشد(لقد جاء الحق و ظهر الامر)زیرا که حذف در جواب رساتر می باشد چون در
این صورت جواب قسم عمومیت داشته و به یک معنی اختصاص پیدا نمی کند.
- -2 جواب قسم عبارت از(ص)به معنی(صدق)است که مقصود چنین است(سوگند به قرآن که محمد(ص)راست می گوید) 3
ا) و یا چیزي بوده که به جاي آن (بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا) 􀀀 جواب قسم چیزي است که این جمله جاي او را گرفته است (کَمْ أَهْلَکْن
قرار داده شده
ص : 67
و دومی « فراء » است،گویا که خداوند می گوید:(سوگند به قرآن که امر آن چنان نیست که می گویند)و این دو سخن،اولی از
است. « قتاده » از
ا) بوده و(لام)قسم به خاطر طول کلام از سر(کم اهلکنا)حذف شده است چنان که لام در کلام 􀀀 -4 جواب قسم جملۀ (کَمْ أَهْلَکْن
تَزَکّ ) که باید(لقد...)باشد به خاطر طول کلام حذف شده است.این سخن نادرست است زیرا که(کم)مفعول
􀀀
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ ی
بوده و لام بر سر مفعول داخل نمی شود.
ذلِکَ لَحَقٌّ) ولی توجه می کنید که جواب از خود قسم بسیار دور می باشد. 􀀀 -5 جواب قسم در آخر سوره این جمله است (إِنَّ
اصٍ􀀀 لاتَ حِینَ مَن 􀀀 وَ
-در این جمله دو قول است:
گوید:(تا)به(لا)متصل بوده و(لات)به معنی (لیس)است،در این صورت(حین)منصوب و خبر(لیس)می باشد که « زجاج »- اول
اسم آن در تقدیر بوده و(الوقت)می باشد،و یا خبر در تقدیر بوده و(حین) مرفوع و اسم(لیس)است.
کسانی که وقف به(تاء)کرده درست گفته اند به خلاف آنان که(لات)را به صورت(لاه)به(ه)وقف کرده اند،زیرا که
گوید:لات حین « اخفش » ( این(تاء)مانند(تاء)در فعل (ذهبت)می باشد و یا(تاء)در حرف چون(رأیت زیدا ثمت عمروا
مناص،مانند(لا رجل فی الدار)می باشد دوم-این که(تاء)متصل به(حین)است،چنان که شاعر گوید:
العاطفین تحین ما من عاطف
و المطعمین زمان ما من مطعم
شأن نزول
ابی بن » و« ابو جهل » که بزرگتر از ایشان بود،و « ولید ابن مغیره » که بیست و پنج نفر بودند و « قریش » مفسران گفته اند:اشراف
آمدند و « ابو طالب » که همه از اشراف قریش بودند به نزد « نصر بن حارث » و« ربیعه » پسران « شیبه » و« عتبه » و« امیه ابن خلف » و« خلف
گفتند:تو پیر و بزرگ ما
ص : 68
هستی!پیش تو آمدیم تا میان ما و پسر برادرت قضاوت کنی چه این که او به خدایان ما ناسزا گفته و مقاصد ما را به باد
حضرت محمد(ص)را طلبید و گفت اي پسر برادرم!این مردم از تو پرسش می « ابو طالب » مسخره گرفته است،پس
کنند،محمد(ص)گفت چه می گویند؟قریش گفتند تو ما را و خدایان ما را رها کن و ما هم تو و خدایت را رها می
کنیم!حضرت رسول(ص) فرمود:آیا یک کلمه می بخشید و می گوئید که مالک عرب و عجم گردید؟گفتند ما ده برابر آن
اللّ ) چون قریش این سخن را شنیدند همگی برخاسته و گفتند:آیا قرار
􀀀
کلمه را به تو می دهیم!حضرت فرمود:بگوئید(لا اله الا ه
می دهد خدایان ما را یک خدا؟!پس بدین مناسبت این آیات نازل شد.
روایت شده که پیغمبر پس از اطلاع از گفتار قریش گفت اي عمو!اگر خورشید در دست راست من قرار داده شود و ماه در
گفت:برو به تعقیب کار « ابو طالب »! دست چپ من،هرگز سخن خود را ترك نمی کنم یا آن را نافذ ساخته و یا کشته شوم
خود هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت.
تفسیر:
ص
یاد « بقره » -در لفظ(ص)اختلاف شده برخی گفته اند این لفظ نام سوره است و اقوال دیگري نیز وجود دارد که ما در اول سورة
آور شدیم.
نیز روایت «( امام صادق(ع » گوید:لفظ(ص)یکی از نامهاي خداوند است که به آن سوگند خورده است و این نظر از « ابن عباس »
شده است.
گوید:لفظ(ص)به معنی(صدق)می باشد. « ضحاك »
گوید:لفظ(ص)یکی از نامهاي قرآن است بنا بر این جایز است که محلا منصوب باشد چون با حذف حرف قسم- « قتاده »
منصوب به(نزع خافض) خواهد بود.و نیز جایز است که مرفوع باشد به این که خبر بوده و مبتداء محذوف بوده که(هذه)باشد و
این نظر کسی است که(ص)را نام قرآن می داند.
ص : 69
وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّکْرِ
(و قرآن صاحب ذکر)یعنی صاحب شرف.از ابن عباس.و واضح کنندة این سخن قول خداوند است که می گوید: (إِنَّهُ لَذِکْرٌ
و برخی گفته اند معنی (ذِي الذِّکْرِ) یعنی « همانا آن ذکري براي تو و براي قومت می باشد-زخرف- 44 »، ( لَکَ وَ لِقَوْمِکَ
صاحب بیانی که مودّي به حق و هدایت کننده اي به سوي رشد باشد،زیرا در چنین کتابی دلیل هایی ذکر شده است که هر
شخصی در آنها تفکر کند مسلما حق را خواهد شناخت هم از طریق عقل و هم از طریق شرع.
گوید:(ذي الذکر)بمعنی صاحب تذکر است که موجب تذکر خوانندگانش می شود. « قتاده »
گفته مراد از(ذي الذکر)کتابی است که داراي ذکر خداوند و توحیدش و نامهاي نیکویش و صفات برترش،و ذکر « جبائی » و
پیامبران،و اخبار امتها، و ذکر بعث و نشر و ذکر احکام و آن چه مکلف از احکام و دستورات احتیاج دارد،باشد،و مؤیّد این
.« فرو نگذاردیم در کتاب چیزي را-انعام- 38 »، ( ابِ مِنْ شَیْءٍ 􀀀 ا فِی الْکِت 􀀀 ا فَرَّطْن 􀀀 نظر قول خداوند است که می فرماید: (م
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا
(بلکه آنان که کافر شدند)از اهل مکه فی عزه(در سرکشی)یعنی در تکبر از حق و حمیت جاهلیت هستند.
بگیردش عزت به گناه- »، ( است.و بر این سخن دلالت می کند آیۀ دیگري در قرآن که: (أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ « قتاده » و این سخن
.« بقره- 206
و برخی گفته: (فِی عِزَّهٍ) یعنی در مالکیت و اقتدار و قوتی که خداوند به آنان داده است می باشند.
اقٍ 􀀀 وَ شِق
(و خلاف)یعنی هستند ایشان در عداوت و معصیت و اختلاف زیرا که آنان از متابعت تو سرپیچی کرده و به مخالفت تو می
پردازند.سپس خداوند آنان را ترسانده و گوید:
ا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ 􀀀 کَمْ أَهْلَکْن
(اي بسا هلاك کردیم پیش از ایشان از
ص : 70
مردم روزگار)به این که رسولان را تکذیب کردند.
ادَوْا 􀀀فَن
اصٍ (و نبود هنگام گریز)یعنی زمانی نبود که نجات یابند 􀀀 لاتَ حِینَ مَن 􀀀 (پس ندا کردند)هنگام وقوع عذاب و استغاثه نمودند وَ
و نادیده گرفته شوند.
و برخی گفته اند:نبود هنگام ندایی که نجات بخش باشد.
گوید:یعنی ندا کردند هنگامی که وقت ندا نبود. « قتاده »
جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ 􀀀 وَ عَجِبُوا أَنْ
(و عجب می کردند که بیایدشان ترساننده اي از جانب خودشان)یعنی شگفت داشتند که پیامبري از جانب خودشان مبعوث
شود که از طرف خداوند مأموریت داشته و ترساننده باشد که ایشان را از معاصی بر حذر داشته و از آتش بترساند.
کَذّ
􀀀
ساحِرٌ ابٌ 􀀀 ذا 􀀀􀀀 کافِرُونَ ه 􀀀 الَ الْ 􀀀 وَ ق
(و گویند کافران این جادوگر دروغگو است)با این که خود را رسول خداوند می داند.
احِداً 􀀀 هاً و 􀀀 أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِل
(آیا قرار داد خدایان را خداي واحدي) این جمله،استفهام انکاري و سخن اعجاب آمیز است،و به این جهت است که پیامبر
اکرم(ص)عبادت خدایان ایشان را در مقابل عبادت خداوند باطل کرده بود و آنان را به عبادت خداوند یکتا دعوت می کرد و
لذا ایشان تعجب می کردند از این سخن،و می گفتند:چگونه براي ما یک خدا قرار داد پس از آن که خدایان متعددي را
عبادت می کردیم.
ذا􀀀􀀀 إِنَّ ه
(بدرستی که این)که محمد(ص)می گوید:خداوند یکی است.
لشیء عجاب(چیز شگفتی است)و بسیار تعجب آور است .
ص : 71
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 6 تا 10
اشاره
( لاقٌ ( 7 􀀀 ذا إِلَّا اِخْتِ 􀀀􀀀 ذا فِی اَلْمِلَّهِ اَلْآخِرَهِ إِنْ ه 􀀀􀀀 ا بِه 􀀀 ا سَمِعْن 􀀀 رادُ ( 6) م 􀀀 ذا لَشَ یْءٌ یُ 􀀀􀀀 ی آلِهَتِکُمْ إِنَّ ه 􀀀 وَ اِنْطَلَقَ اَلْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ اِمْشُوا وَ اِصْبِرُوا عَل
( اَلْوَهّ ( 9
ابِ 􀀀 اَلْع زائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ زَِیزِ 􀀀 عَذ ( 8) أَمْ عِنْدَهُمْ خَ ابِ 􀀀 ی لَمّ ذَُوقُوا
ا􀀀 ب ا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِي لَْ 􀀀 أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ اَلذِّکْرُ مِنْ بَیْنِن
( ابِ ( 10 􀀀 ما فَلْیَرْتَقُوا فِی اَلْأَسْب 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 أَمْ لَهُمْ مُلْکُ اَلسَّ
ترجمه:
و رفتند گروهی از ایشان که بروید و صبر کنید بر خدایان خویش،همانا این چیزیست خواست شده.ما نشنیده ایم این را در
ملت آخر،نیست این مگر دروغ ساختنی.آیا نازل شده است بر او ذکر از میان ما،بلکه ایشان در شک هستند از ذکر من،بلکه
هنوز نچشیده اند عذاب مرا.یا که در نزد ایشان خزینه هاي رحمت پروردگارت بود که عزیز و بخشاینده است.یا براي ایشان
است ملک آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است؟،پس بالا روند در اسباب.
شرح لغات:
انطلاق-به آسانی راه رفتن را گویند و لذا گفته می شود:(طلاقه الوجه)یعنی خوشرویی و(طلاقه الخلق)یعنی خوش خویی
ص : 72
اختلاق-این کلمه با(افتراء)از نظر مقصود یکسان است.
ارتقاء-به معنی صعود به بلندي با طیّ درجات می باشد اسباب-جمع سبب است،و فرق میان(سبب)و(علت)در اصطلاح
متکلمان آن است که(علت)ذاتا موجب چیزي و(سبب)صفتا موجب چیزي می باشد.
اعراب
أَنِ امْشُوا
گوید:تقدیر چنین است(بان امشوا)به « زجاج » -کلمۀ(ان)در اینجا به معنی(مفسّره است)که معنی چنین می شود(این که بروید).و
این که به این سخن بروید.
تفسیر:
وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ
(و رفتند گروهی از ایشان)این سخن پایان حکایت کافران است که قبلا یاد آوري شد،و اکنون بزرگان و اشراف ایشان می
روند تا بگویند:
أَنِ امْشُوا
ی آلِهَتِکُمْ (و صبر کنید بر خدایان خویش)یعنی ایشان از 􀀀 (که بروید)یعنی برخی به برخ دیگرشان گفتند:بروید وَ اصْبِرُوا عَل
خارج شده و می گفتند:ثابت باشید بر خدایانتان و بر دین خود صبر کنید و در راه آن مشقات را تحمل « ابو طالب » مجلس
بود. « عقبه بن ابی معیط » کنید،گفته اند که گویندة این سخن
ذا􀀀􀀀 إِنَّ ه
ص) مشاهده می کنیم: )« محمد » (بدرستی که این)که از زیاد شدن اصحاب
رادُ 􀀀 لَشَیْءٌ یُ
(چیزیست که اراده شده)یعنی کاري است که بر ما اراده و خواسته شده است.
برخی گفته اند مقصود این است که:این فساد در زمین است که بزودي نابود شده و خلاص خواهیم شد.
ص : 73
و نیز گفته شده که:این امري است که براي از میان رفتن نعمت و نزول شدت بما وارد شده است،چه این که اعتقاد داشتند اگر
در عبادت بت ها و خدایانشان کوتاهی و متارکه کنند،قحط و شدت بر ایشان نازل می شود.
و نیز خداوند از قول ایشان نقل می کند که گفتند:
ذا􀀀􀀀 ا بِه 􀀀 ا سَمِعْن 􀀀م
اللّ )را ترك کنیم! فِی الْمِلَّهِ الْآخِرَهِ (در ملت
􀀀
ص)ما را به سوي توحید و این که غیر از( ه )« محمد » (نشنیده ایم به این)که بخواند
است که آخرین ملتها بودند و گوید:که نصرانیان اهل توحید نبودند چه این که « نصرانیان » گوید:منظورشان « ابن عباس » ( آخر
می باشد،یعنی این سخن را از ملت « قریش » می گفتند خداوند(سومین سه گانه است) برخی گفته اند:منظور از ملت آخر خود
است. « مجاهد و قتاده » این زمان نشنیده ایم.و این نظر
گوید:یعنی ما نشنیده ایم در آخر الزمان چنین چیزي بوجود خواهد آمد. « حسن »
ذا􀀀􀀀 إِنْ ه
قٌ (مگر دروغ ساختنی) سپس کافران منکر می شوند که از میان ایشان تنها 􀀀 (نیست این)که محمد(ص)می گوید، إِلاَّ اخْتِلا
محمد(ص)به نزول قرآن و نبوت اختصاص داشته باشد و می گویند:
ا􀀀 أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِن
(آیا نازل شده است ذکر بر او از میان ما) یعنی چگونه قرآن بر محمد نازل شده در حالی که از نظر سن و سال از ما بزرگتر
نیست و از حیث شرف از ما برتر نمی باشد.
بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِي
(بلکه ایشان در شک هستند از ذکر من)یعنی ایشان را بر این سخن وا نمی دارد مگر این که شک می کنند در ذکر من که به
رسولم نازل کرده ام
ص : 74
ذابِ 􀀀 لَمّ یَذُوقُوا عَ
ا􀀀 ب لَْ
(بلکه هنوز نچشیده اند عذاب مرا)و این سخن، هشداري است بر ایشان،و مقصود این است که ایشان به زودي عذاب مرا
خواهند چشید.
سپس خداوند از انکار نبوت ایشان پاسخ گفته و می فرماید:
زائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ 􀀀 أَمْ عِنْدَهُمْ خَ
(یا نزد ایشان است خزینه هاي رحمت پروردگارت)یعنی آیا کلیدهاي نبوت و رسالت مگر به دست ایشان است تا هر جا که
بخواهند بگذارند؟!،یعنی نبوت به دست ایشان نبوده بلکه به دست خداوند است که:
اَلْعَزِیزِ
اَلْوَهّ (بخشاینده)است،یعنی بخششها و عطایاي او زیاد بوده و طبق مصالح،به هر که بخواهد می
ابِ 􀀀 (عزیز)است در ملکش
اهُمْ 􀀀 دهد،و از بندگانش هر که را بخواهد به پیامبري انتخاب می کند.و این،مانند قول خداوند است که می فرماید: (وَ لَقَدِ اخْتَرْن
.« و همانا به حقیقت برگزیدیم ایشان را با علمی بر جهانیان-دخان- 32 »، ( الَمِینَ 􀀀 ی عِلْمٍ عَلَی الْع 􀀀 عَل
ما􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّ
(یا بر ایشان است ملک آسمانها و زمین و میان آن دو)تا مهیا شده و خداوند را از مرادش مانع شوند!.
فَلْیَرْتَقُوا
(پس بالا روند)یعنی اگر چنین ادعایی دارند پس بالا بروند.
ابِ􀀀 فِی الْأَسْب
.« مجاهد و قتاده » (در اسباب)یعنی در درهاي آسمان و راههاي آن.از
برخی گفته اند:مراد از اسباب حیله ها می باشد،یعنی در اسباب رسیدن به آسمانها حیله کنند تا وحی را بیاورند و آن که می
خواهند براي آن.
انتخاب کنند .
ص : 75
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 11 تا 15
اشاره
حابُ 􀀀 ادِ ( 12 ) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْ 􀀀 ادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو اَلْأَوْت 􀀀 زابِ ( 11 ) کَ ذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ ع 􀀀 الِکَ مَهْزُومٌ مِنَ اَلْأَحْ 􀀀 ا هُن 􀀀 جُنْدٌ م
( واقٍ ( 15 􀀀 ا مِنْ فَ 􀀀 ا لَه 􀀀 احِدَهً م 􀀀 إِلاّ صَیْحَهً و
􀀀
لاءِ 􀀀 ؤُ􀀀 ا یَنْظُرُ ه 􀀀 ابِ ( 14 ) وَ م 􀀀 إِلاّ کَذَّبَ اَلرُّسُلَ فَحَقَّ عِق
􀀀
زابُ ( 13 ) إِنْ کُلٌّ 􀀀 ئِکَ اَلْأَحْ 􀀀 اَلْأَیْکَهِ أُول
ترجمه:
لشکري اند در آنجا شکست خورده از احزاب.تکذیب کرد پیش از ایشان،قوم نوح و عاد و فرعون صاحب میخها.و ثمود و
قوم لوط و اصحاب ایکه ایشانند احزاب.نبودند همه مگر تکذیب کردند رسولان را،پس حق شد عقاب.و نظر نکنند اینان مگر
فریاد واحدي را،نیست براي آن رجوعی.
قرائت:
من فواق)با ضمّ خوانده اند و دیگران به فتح خوانده اند،و این دو لغت مانند(قصاص)به فتح )« عاصم » اهل کوفه غیر از
و(قصاص)به ضمه می باشد و آن از باب(افاقه)و هوشیاري است و برخی گفته(فواق)به فتح اول به معنی راحتی و به ضم اول
می باشد. « فراء » و« ابو عبیده » به معنی مهلت و انتظار است.و این قول
اعراب
الِکَ 􀀀 ا هُن 􀀀 جُنْدٌ م
-لفظ(ما)زاید است و(جند)مبتداء بوده و خبرش (مهزوم)می باشد و(هنا لک)صفت براي(جند)است.
ص : 76
شرح لغات:
هنا لک-اشاره به مکان بعید است.
احزاب-جمع حزب و آن به معنی جماعت است.
فواق-به معنی رجوع و بازگشت است.
تفسیر:
حکایت کرده و می گوید: « بدر » خداوند از شکست کافران در جنگ
زابِ􀀀 الِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْ 􀀀 ا هُن 􀀀 جُنْدٌ م
گوید:خداوند سبحان در مکه از شکست مشرکان در جنگ خبر داده و « قتاده » ( (لشکري اند آنجا،شکسته خورده از احزاب
بوقوع پیوسته است،و(هنالک)اشاره به جنگ بدر است،یعنی آنان که این سخن را گفتند از جملۀ « بدر » تأویل آن در جنگ
کفاري هستند که با پیغمبران جنگ کرده و شکست می خورند،و تو اي پیغمبر بر علیه آنان یاري شده و غالب خواهی شد.و
با پیغمبر ما جنگ کردند،و وجه اتصال این جمله به ما قبل خود این است که: « خندق » ایشان احزابی هستند که در جنگ
چگونه ایشان می توانند به آسمانها صعود کنند در حالی که از گروه هاي مختلفی هستند که همواره در مقابل نهضتهاي انبیاء
شکست خورده اند.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ
(تکذیب کرد پیش از ایشان)یعنی قبل از این کفار:
ادِ 􀀀 ادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْت 􀀀 قَوْمُ نُوحٍ وَ ع
(قوم نوح و عاد و فرعون صاحب میخها)دربارة لفظ(اوتاد)اختلاف شده که اینک توجه می کنید:
گویند:مراد از میخها بازیچه- هایی بود که فرعون با آنها بازي می کرد. « عطاء » و« قتاده »،« ابن عباس »-1
گویند:فرعون چون به کسی غضب و خشم می کرد دستها و پاهاي او را با میخ به « کلبی » و« مقاتل »،« ربیع بن انس »،« سدي »-2
زمین میکوبید و این عذابی بود که او اعمال می کرد.
ص : 77
گفته است:منظور از(اوتاد)بنیان است،یعنی فرعونی که صاحب بنیان است. « ضحاك »-3
گویند:مراد از(ذو الاوتاد)صاحب لشکریان و جمعیتهاي بسیار است به معنی این که آنان ملک او را استوار « قتیبی » و« جبائی »-4
ساخته و امرش را تقویت کنند،آن چنان که میخ چیزي را محکم و ثابت می کند.
-5 به این جهت(ذو الاوتاد)گفته شده که فرعون داراي لشکریان سیر کنندة در زمین و کثرت میخهاي خیمه ها بوده است پس
به کثرت(اوتاد) تعبیر از کثرت لشکریان شده است.
وَ ثَمُودُ
زابُ􀀀 ئِکَ الْأَحْ 􀀀 بودند أُول « شعیب » حابُ الْأَیْکَهِ) و آنان قوم 􀀀 (و ثمود)یعنی قوم صالح و قوم لوط و اصحاب الئیکه (وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْ
(ایشانند احزاب) خداوند چون حال این دروغگویان را بیان کرد به ما تذکر میدهد که مشرکان قریش نیز حزبی از این احزاب
می باشند و مقصود این است که ایشان حقا احزاب شیطان می باشند.
إِلاّ کَذَّبَ الرُّسُلَ
􀀀
إِنْ کُلٌّ
ابِ (پس حق شد عقاب)یعنی عقاب بر ایشان واجب شد به این که 􀀀 (و نبودند همه مگر تکذیب کردند رسولان را) فَحَقَّ عِق
رسولان مرا تکذیب کردند.
ا یَنْظُرُ 􀀀 وَ م
احِدَهً (مگر فریاد واحدي)و ن نفخۀ اول است در صور 􀀀 إِلاّ صَ یْحَهً و
􀀀
لاءِ (اینان)یعنی کافران مکه 􀀀 ؤُ􀀀 (و ننگرند)یعنی انتظار نبرند ه
واقٍ (نیست بر آن رجوعی)یعنی براي این صیحه،هوشیاري براي رجوع به دنیا نیست.و این سخن 􀀀 ا مِنْ فَ 􀀀 ا لَه 􀀀م
تا روز قیامت تأخیر می افتد و عقوبت « محمد » می باشد و مراد این است که عقوبت امت « سدي » و« قتاده » از
ص : 78
بلکه ساعت » ( ی وَ أَمَرُّ 􀀀 السّ أَدْه
اعَهُ 􀀀 مَو وَ السّ عِْدُهُمْ
اعَهُ 􀀀 امتهاي دیگر معجّلا در دنیا انجام می شود چنان که خداوند می گوید: (بَلِ
.« است وعدة ایشان و ساعت است هراسناکتر و تلختر-قمر- 46
گوید:زمانی که حیوان بچۀ خود را شیر دهد تا بچه فارغ و نازل شود این حالت را(افاقه)گویند و این همان « فرّاء »
گوید:فواق به معنی فتور است « ابن زید » لغت(فواق)است،براي کسی که راحت گشته و انتظار استراحت کند گفته می شود و
که به معنی سستی است .
ص : 79
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 16 تا 20
اشاره
الَ 􀀀 إِنّ سَخَّرْنَا اَلْجِب
􀀀
أَوّ ( 17 ) ا
ابٌ􀀀 اَلْأَی إِنَّهُ داوُدَ ذَا دِْ 􀀀 ا 􀀀 ا یَقُولُونَ وَ اُذْکُرْ عَبْدَن 􀀀 ی م 􀀀 سابِ ( 16 ) اِصْبِرْ عَل 􀀀 ا قَبْلَ یَوْمِ اَلْحِ 􀀀 ا قِطَّن 􀀀 ا عَجِّلْ لَن 􀀀 ق رَبَّن الُوا 􀀀 و َ
( طابِ ( 20 􀀀 اهُ اَلْحِکْمَهَ وَ فَصْلَ اَلْخِ 􀀀 ا مُلْکَهُ وَ آتَیْن 􀀀 أَوّ ( 19 ) وَ شَدَدْن
ابٌ􀀀 م کُلٌّ لَهُ راقِ ( 18 ) وَ اَلطَّیْرَ حَْشُورَهً 􀀀 مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ اَلْإِشْ
ترجمه:
و گفتند پروردگار ما شتاب کن براي ما بهرة ما را پیش از روز حساب.
شکیبایی کن بر آن چه می گویند و یاد آور عبد ما داود را که صاحب قدرت بوده و همانا اوست بسیار بازگردنده.همانا ما
مسخر کردیم کوه ها را با او تسبیح می کردند به شامگاه و هنگام اشراق.و مرغان را جمع کرده شده بودند همه او را رجوع
کننده.و سخت کردیم پادشاهیش را و دادیم به او حکمت و فصل خطاب.
شرح لغات:
قط-به معنی کتاب است و اشتقاق این کلمه از(القط)به معنی قطع می باشد زیرا که به واسطۀ آن نصیب هر کسی قطع و جدا
می شود به آن مقداري که در آن نوشته شده است.و نیز(قط)به معنی نصیب و بهره است.و نیز (قط)به معنی حساب و به معنی
جوائز و ارزاق است و لذا دربارة خرید و فروش ارزاق و جوائز اختلاف شده و از آن به عنوان(قطوط)یاد کرده اند.
ص : 80
تفسیر:
الُوا 􀀀 وَ ق
ا (پروردگار ما شتاب کن براي ما بهرة ما را)یعنی مقدم 􀀀 ا قِطَّن 􀀀 ا عَجِّلْ لَن 􀀀 (و گفتند)یعنی این کافران که خداوند وصفشان کرد رَبَّن
بدار نصیب ما را از عذاب.
سابِ 􀀀 قَبْلَ یَوْمِ الْحِ
« ابن عباس » (پیش از روز حساب)کافران این سخن را بر اساس مسخره از خبر دادن خداوند به عذاب،گفتند.و این گفتار نظر
است. « مجاهد » و« قتاده » و
گویند:خدایا نشان بده به ما حظ و قسمت ما را از نعمت در بهشت تا ایمان بیاوریم. « سعید بن جبیر » و« سدي »
گفته اند:چون این آیه نازل شد: « مقاتل » و« و کلبی « ابی العالیه »
اما آن که داده شد کتابش به چپش،پس گوید اي کاش داده نمی »، ( ابِیَهْ 􀀀 ا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِت 􀀀 مالِهِ فَیَقُولُ ی 􀀀 ابَهُ بِشِ 􀀀 أَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 (
.« شدم کتاب خویش را-حاقه- 25
گفتند اي محمد:تو که گمان می کنی کتاب و نامۀ ما به دست چپ ما داده خواهد شد پس زودتر کتابمان را بده تا « قریش »
آن را بخوانیم.و این سخن از باب مسخره کردن بود که وعید را مسخره کرده و آن را تکذیب می کردند و خداوند به پیامبر
خود می گوید:
اِصْبِرْ
ا یَقُولُونَ (بر آن چه می گویند)که تو را تکذیب می کنند،چه اینکه وبال و نتیجۀ 􀀀 ی م 􀀀 (صبر کن)اي محمد و خود را نگه دار عَل
کارشان به خودشان باز می گردد.
داوُدَ ذَا الْأَیْدِ 􀀀 ا 􀀀 وَ اذْکُرْ عَبْدَن
گفته اند:صاحب نیرو براي عبادت خدا بود که « مجاهد » و« ابن عباس » (و به یاد آور بندة ما داود را که صاحب قدرت بود)که
نیمه شب برخاسته و نیمه اي از عمر خود را روزه گرفت،چه این که یک روز افطار کرده و روز دیگر را روزه دار بود و
این،صورت سخت روزه داري می باشد.
ص : 81
برخی گفته اند:صاحب نیرو و قوت بر دشمنان و غلبه بر آنان بود چون سنگی را از سنگ انداز خود به سینۀ کسی پرتاب می
کرد از سینۀ او وارد و از پشت او خارج شده و به دیگري اصابت می کرد و هر دو را هلاك می گردانید.
و نیز گفته شده که:(ذا الاید)به معنی صاحب قدرت عظیم و نعمتهاي بزرگ و فراوان می باشد،چه این که در کنار محراب و
أَوّ (همانا اوست بسیار باز گردنده)یعنی بسیار توبه کننده اي که
ابٌ􀀀 لشکرگاهش هزاران مرد نیرومند در هر شب می خوابید إِنَّهُ
از هر چیزي که براي خداوند ناپسند باشد رجوع کرده و به سوي آن چه خداوند واجب کرده است باز گردد.و(اوّاب)از(آب-
گفته مراد از(اوّاب)عبارت از(مسبح)می « سعید » است.و « مجاهد و ابن زید » یؤب)به معنی (رجع)می باشد.و این سخن از
گوید: « ابن عباس » باشد.و
(اوّاب)به معنی اطاعت کننده است.
الَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ 􀀀 إِنّ سَخَّرْنَا الْجِب
􀀀
ا
(و همانا مسخّر کردیم کوه ها را با او تسبیح می کنند)خداوند را،چون داود تسبیح می کند.
احتمال دارد تسبیح جبال به این باشد که خداوند در آنها تسبیح را خلق کرده باشد و یا بنائی را قرار داده باشد که آواز تسبیح
از آن خارج شود.
راقِ 􀀀 بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْ
(به شامگاه و صبحگاه) وَ الطَّیْرَ (و مرغان)یعنی و رام کردیم براي او مرغان را مَحْشُورَهً (جمع شده)که به نزد داود جمع شده و
با او خدا را تسبیح می کردند.
کُلٌّ
أَوّ (به سوي او باز گردنده است)یعنی رجوع می کردند به مراد داود و او را در تسبیح
ابٌ􀀀 (همه)یعنی همۀ پرندگان و کوه ها لَهُ
اطاعت و تبعیت می کردند.
گوید:مانعی ندارد که خداوند در پرندگان معارفی را « جبائی »
ص : 82
قرار داده باشد که امر و نهی داود را بفهمند،پس اطاعت کنند او را در آنچه که اراده کرده است،اگر چه مکلف نبوده و داراي
عقل کامل نباشند.
ا مُلْکَهُ 􀀀 وَ شَدَدْن
(و محکم ساختیم پادشاهیش را)یعنی ملک او را با نگهبانی و لشکریان و شکوه و زیادي نیرو و افراد فراوان،قوي گردانیدیم.
اهُ الْحِکْمَهَ 􀀀 وَ آتَیْن
(و دادیم او را حکمت)که آن نبوت باشد و یا مصاب بودن در امور و یا علم به خدا و احکام و شرایع خداوند باشد.و این
است. « جبائی » و« ابی العالیه » سخن
طابِ 􀀀 وَ فَصْلَ الْخِ
(و خطاب تفصیل دهنده)که آن مسألۀ حضور شهود و استعمال سوگند است و یا این است که:(مدعی باید بیّنه بیاورد و منکر
باید سوگند بخورد)به این جهت به این امور فصل الخطاب گفته می شود که دشمنی ها و نزاع ها فقط از این امور قطع و
انفصال پیدا می کند.و این تفسیر نظر اکثریت مفسران می باشد.
گفته اند:مراد از فصل الخطاب،فهم و علم به قضا و حکومت می باشد. « مقاتل » و« قتاده »،« حسن »،« ابن مسعود »
گفته مراد از تسبیح گفتن جبال با داود،این است که حضرت داود داراي آواز دلنشین و طنین افکن بود و خداوند آواز « بلخی »
را با صداي بلند می خواند در کوه ها طنین افکنده و باز بر می گشت و خداوند نیز « زبور » او را نیکو قرار داده بود و چون
عکس العمل صداي داود را به عنوان تسبیح آنها یاد کرده است .
ص : 83
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 21 تا 25
اشاره
ی بَعْضٍ 􀀀 ا عَل 􀀀 ی بَعْضُ ن 􀀀 مانِ بَغ 􀀀 لا تَخَفْ خَصْ 􀀀 الُوا 􀀀 داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ق 􀀀 ی 􀀀 رابَ ( 21 ) إِذْ دَخَلُوا عَل 􀀀 اكَ نَبَأُ اَلْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا اَلْمِحْ 􀀀 وَ هَلْ أَت
الَ 􀀀 احِ دَهٌ فَق 􀀀 ذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهً وَ لِیَ نَعْجَهٌ و 􀀀􀀀 راطِ ( 22 ) إِنَّ ه 􀀀 واءِ اَلصِّ 􀀀 ی سَ 􀀀 ا إِل 􀀀 لا تُشْطِطْ وَ اِهْدِن 􀀀 ا بِالْحَقِّ وَ 􀀀 فَاحْکُمْ بَیْنَن
ی بَعْضٍ 􀀀 طاءِ لَیَبْغِی بَعْضُ هُمْ عَل 􀀀 اجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ اَلْخُلَ 􀀀 ی نِع 􀀀 ؤالِ نَعْجَتِکَ إِل 􀀀 الَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُ 􀀀 طابِ ( 23 ) ق 􀀀 ا وَ عَزَّنِی فِی اَلْخِ 􀀀 أَکْفِلْنِیه
ذلِکَ وَ إِنَّ 􀀀 ا لَهُ 􀀀 ابَ ( 24 ) فَغَفَرْن 􀀀 اکِعاً وَ أَن 􀀀 فَتَنّ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ ر
اه 􀀀 ما 􀀀 داوُدُ أَنَّ 􀀀 ا هُمْ وَ ظَنَّ 􀀀 اَلصّ وَ قَلِیلٌ م
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع إِلَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
( ی وَ حُسْنَ مَآبٍ ( 25 􀀀 ا لَزُلْف 􀀀 لَهُ عِنْدَن
ترجمه:
و آیا آمد تو را خبر ستیزه کنندگان هنگامی که بالا رفتند بر دیوار پرستشگاه.
زمانی که داخل شدند بر داود پس هراسید از ایشان،گفتند نترس دو تن
ص : 84
ستیزه کننده ایم،بعض ما بر بعض دیگر ستم کرده است،پس میان ما به حق حکم کن و گزاف نگو و هدایت کن ما را به راه
راست.به درستی که این برادر من است براي او نود و نه میش و براي من یک میش است،پس گفت واگذار آن را به من و
مغلوب کرد مرا در خطاب.گفت به حقیقت تو را ستم کرده است به خواستن میش تو بسوي میشهاي خود،و همانا بسیاري از
آمیختگان هر آینه ستم میکنند بعضی از ایشان بعض دیگر را،مگر آنان که ایمان آوردند و عمل صالح کردند و اندکی اند
ایشان و گمان کرد داود که آزمایش کردیم او را پس درخواست آمرزش کرد از پروردگارش و بروي افتاد رکوع کننده و باز
گردید.پس این را بر او آمرزیدیم و همانا براي اوست در نزد ما تقربگاهی و نیکو بازگشتگاه.
قرائت:
کلمۀ(تشطط)را به فتح(تاء)و ضم(ط)خوانده که از باب(شط-یشط-و یشط)می باشد ولی قرائت « قتاده » و« ابن ابی رجاء »- تشطط
مشهور(تشطط)به ضم(تاء)و کسر(ط)می باشد.
به کسر(نون)است و مانند لغت (لقوه)به کسر(لام)می باشد ولی قرائت مشهور به فتح(نون)بوده و « اعرج » و« حسن » نعجه-قرائت
این کلمه را به تخفیف خوانده و وجهش آن که این کلمه « ابی حیات »- هر دو قرائت جایز بوده مانند(شجعه و شجعه) عزنی
مخفف باشد از(عزّتی)به تشدید که(زاي)اول یا دوم براي تخفیف حذف شده باشد ولی قرائت مشهور در این کلمه به تشدید
می باشد.
این کلمه را به تشدید(تاء)خواند و آن مبالغه است مانند(فعّلنا)که با تشدید باشد. « عمر بن الخطاب »- فتناه
کلمۀ(فتناه)را به تخفیف خوانده و توجیه آن چنین است که این فعل تثنیه بوده و دو فاعل آن دو فرشته باشد « ابی عمرو » و« قتاده »
آمده بودند. « داود » که براي
ص : 85
شرح لغات:
خصم-مدّعی را گویند که حقی را از حقوق از دیگري ادعا کند و این لفظ بر واحد و تثنیه و جمع یکسان اطلاق می شود.
تسور-از مادة(سور)که به معنی دیوار است بوده و گفته می شود(فلان تسور الدار)یعنی از دیوار وارد خانه شد،پس(تسور)از
دیوار آمدن را گویند.
محراب-جاي اشراف و بزرگان را گویند چه این که با مقام پائین و افراد پست محارب و مخالف است و بدین جهت قبله و
جاي نماز را محراب گویند.
شطط-یعنی ستم کرد اذ دخلوا-این جمله بدل از(اذ تسوروا)بوده و نیز گفته اند زمان دخول غیر از زمان(تسور)است.
خصمان-خبر است بر مبتداء محذوف که(نحن)باشد.
قلیل ما هم-(هم)مبتداء و(قلیل)خبر و(ما)زاید است.و ممکن است که(ما)به معنی(الذي)بوده و(هم)مبتداء و خبر آن محذوف
باشد و تقدیر چنین باشد(و قلیل الذینهم کذلک)
تفسیر:
اشاره
هنگامی که خداوند از اعطاء حکمت و فصل خطاب به داود سخن گفت به یک نمونه از مخاصمه هایی که نزد او آورده شده
است اشاره کرد و فرمود:
اكَ􀀀 وَ هَلْ أَت
(و آیا آمد تو را)اي محمد(ص) نَبَأُ الْخَصْمِ (خبر مخاصمه کنندگان)،کلمۀ استفهام در این جمله براي تشویق به شنیدن و ارائه
مواردي از نقایص می باشد.
رابَ􀀀 إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْ
داخل شدند و این که فعل(تسوروا)به صورت جمع آورده شده « داود » (زمانی که بالا رفتند بر دیوار پرستشگاه)تا در نمازگاه بر
با این که فاعل آن دو فرشته بوده است به جهت دو فرقۀ مخاصمه کننده می باشد
ص : 86
ولی آنان که گفته اند جمع بر دو نفر نیز اطلاق می شود به این آیه تمسک جسته اند ولی جواب آنها در جملۀ فوق گفته شده
داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ (زمانی که داخل شدند بر داود پس او هراسید از ایشان)که در غیر وقت مخاصمه،وارد 􀀀 ی 􀀀 است. إِذْ دَخَلُوا عَل
شده و از غیر درب وارد گشتند و بدون اذن او داخل شدند.
مانِ 􀀀 لا تَخَفْ خَصْ 􀀀 الُوا 􀀀ق
(گفتند نترس دو ستیزه کننده است)یعنی به داود گفتند ما دو خصم هستیم.
ی بَعْضٍ 􀀀 ا عَل 􀀀 ی بَعْضُن 􀀀 بَغ
(بعضی بر بعض دیگر ستم کرده است)آمدیم تا میان ما قضاوت کنی.
لا تُشْطِطْ 􀀀 ا بِالْحَقِّ وَ 􀀀 فَاحْکُمْ بَیْنَن
راطِ (و 􀀀 واءِ الصِّ 􀀀 ی سَ 􀀀 ا إِل 􀀀 (پس حکم کن میان ما به حق و ستم نکن)و تجاوز از حق نکن که فقط به میل یکی قضاوت کنی وَ اهْدِن
هدایت کن ما را به راه راست)یعنی ارشاد و دلالت کن ما را به راه میانه اي که راه حق است.سپس خداوند از قول یکی از دو
خصم به خصم دیگر می گوید:
احِدَهٌ 􀀀 ذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهً وَ لِیَ نَعْجَهٌ و 􀀀􀀀 إِنَّ ه
(همانا این برادر من است براي اوست نود و نه میش و براي من یک میش است).
گوید:نعجه عبارت است از مؤنث گوسفند و گاو وحشی و گوسفند کوهی و عرب از زنان به(نعاج)تعبیر می کنند. « خلیل »
ا􀀀 الَ أَکْفِلْنِیه 􀀀فَق
(پس گفت واگذار آن را به من)یعنی آن یک میش را نیز به.
میشهاي من منضم کن و آن را در کفالت و حیازت من قرار بده و مقصود این است.
می باشد. « مجاهد » و« ابن مسعود » و« ابن عباس » که آن را به من ببخش و در نصیب من قرار بده.و این گفتار از
طابِ 􀀀 وَ عَزَّنِی فِی الْخِ
(و مغلوب کرد مرا در خطاب)یعنی در کلام به من غلبه کرد،و برخی گفته اند مقصود این است که:اگر سخن می گفت رساتر
بود و
ص : 87
است. « ضحاك » اگر یورش می آورد سخت تر از من بود و اگر به یاري می طلبید بیش از من می توانست.و این سخن
الَ 􀀀ق
ؤالِ نَعْجَتِکَ (به حقیقت بر تو ستم کرده با درخواست میشت) یعنی اگر امر آن چنان است که تو 􀀀 (گفت)داود لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُ
ادعا می کنی حقا به تو ستم کرده که خواسته است که میش تو را به میشهاي خود منضم کند:
اجِهِ 􀀀 ی نِع 􀀀 إِل
(به میشهاي خود)پس مصدر به مفعول له اضافه شده است.
طاءِ 􀀀 وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَ
(و همانا بسیاري از آمیختگان)یعنی بسیاري از شریکان،و لفظ(خلطاء)جمع(خلیط)است.
ی بَعْضٍ 􀀀 لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَل
(هر آینه ستم می کند بعضی بر بعض دیگر) سپس خداوند از میان شریکان که برخی بر برخ دیگر ستم می کنند عده اي را
جدا کرده و می فرماید:
الصّ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
(مگر آنان که ایمان آورده و عمل صالح کنند) که ایشان هرگز به همدیگر و به شریک خود ستم نمی کنند.
ا هُمْ 􀀀 وَ قَلِیلٌ م
فَتَنّ (و گمان کرد داود که آزمایش کردیم او را)یعنی داود
اه 􀀀 ما 􀀀 داوُدُ أَنَّ 􀀀 (و اندکند ایشان)لفظ(ما)در این جمله زاید است وَ ظَنَّ
دانست که ما او را ابتلاء و اختبار کرده ایم.
گفته است:یعنی سخت کردیم بر او تعبد را. « علی بن عیسی »
و نیز گفته اند:مراد از لفظ(ظن)همان خلاف یقین است.
فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ
(پس استغفار کرد پروردگارش را)یعنی از خداوند درخواست آمرزش و طلب پوشش کرد.
اکِعاً 􀀀 وَ خَرَّ ر
(و به روي افتاد و رکوع کننده)یعنی نماز گزارد.
ابَ􀀀 وَ أَن
(و بازگشت)به سوي او.و گفته اند:به زمین افتاد و خدا را سجده کرد و به سوي او رجوع کرد،چه این که گاهی از سجده به
عنوان رکوع
ص : 88
یاد می کنند.و شاعر گوید:
فخرّ علی وجهه راکعا
اللّ من کل ذنب
􀀀
و تاب الی ه
گوید:علت در به کار بردن رکوع به جاي سجود این « حسن » « پس به روي افتاد رکوع کننده-و توبه بر خدا برد از هر گناهی »
است که اصولا رکوع پیش از سجود انجام می شود.
گوید:داود چهل روز سر به سجده گزارده بود که جز براي نماز واجب و کارهاي ضروري سر از سجده بر نداشت. « مجاهد »
ی􀀀 ا لَزُلْف 􀀀 ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَن 􀀀 ا لَهُ 􀀀 فَغَفَرْن
(پس این را براي او آمرزیدیم و براي او نزد ماست تقربگاهی)یعنی قرب و کرامتی.
وَ حُسْنَ مَآبٍ
(و نیکو بازگشتگاهی)در بهشت.
در استغفار داود اختلاف شده است در این که از چه چیزي بوده است؟ برخی گفته اند:استغفار داود بر اساس پیوستن به
خداوند و خضوع براي او و اظهار ذلت و خواري با عبادت و سجود در مقابل خداوند بوده است،چنان که خداوند از
و آن که امیدوارم،این که بیامرزد خداوند لغزشم را »، ( نقل کرده که: (وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ « ابراهیم » قول
.« روز جزاء -شعراء- 82
و کلمۀ(فغفرناه)در این صورت به معنی(قبول کردیم)خواهد بود و این کلمه به صورت(جزاء)آمده مانند قول خداوند:
خدا مسخره »، ( اللّ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ
􀀀
و ( هُ « نیرنگ کنند با خدا و اوست نیرنگ کنندة ایشان-نساء 142 » ( خادِعُهُمْ 􀀀 اللّ وَ هُوَ
􀀀
خادِعُونَ هَ 􀀀 (یُ
پس چون مراد از استغفار و توبه قبول می باشد و لذا در جواب آن(غفرنا)گفته می شود.این سخن .« کند به ایشان-بقره- 15
کسی است از امامیه و غیر ایشان که پیامبران را از همۀ گناه منزه می دانند.
ولی آن که گناهان صغیره را بر پیامبران جایز می شمارد می گوید:استغفار داود از گناه بوده است و سپس دربارة این گناه
سخنان گوناگونی گفته اند که
ص : 89
اکنون توجه می کنید:
« اوریا » و« داود » سخنان نادرست دربارة
زنی را به همسري خواستگاري کرد و خویشانش بر آن شدند که با وي تزویج کند،زیبایی این زن به گوش « اوریا بن حیان »-1
آن را به تزویج خود درآورد،بدین جهت که داود در این امر « اوریا » داود رسید،او نیز از این زن خواستگاري کرد و پیش از
است. « جبائی » طمع کرده و حرص خود را نسبت به دنیا ابراز داشته بود مورد سرزنش قرار گرفت.و این گفتار
-2 داود در یکی از لشکر کشی هاي خود،اوریا را از دست داد و در مرگ او مانند دیگران ناراحت نشد چون مایل بود با زن
او ازدواج کند،بدین جهت با نازل شدن دو فرشته مورد عتاب قرار گرفت.
-3 در آئین داود چنین رسم بود که چون مردي می مرد و همسري از او باقی می ماند در مرحلۀ اول نزدیکان وي سزاوارتر و
مقدم بر ازدواج همسر او بودند و اگر ایشان رغبت نکرده و اعراض می کردند در این صورت دیگران حق داشتند با همسر وي
با همسر وي ازدواج کرد و هیبت بزرگی « اوریا » ازدواج کنند ولی حضرت داود این رسم را رعایت نکرده و پس از کشته شدن
همسر وي را خواستگاري کنند،از این جهت داود مورد سرزنش قرار گرفت. « اوریا » او مانع شد از این که فامیل و خویشان
-4 یک مرد و زن براي محاکمه به نزد داود آمدند و حال خود را بر او عرضه کردند،داود طبق معمول چون نظرش به چهرة زن
افتاد بر اساس طبیعت انسانی به آن تمایل پیدا کرد چون آن دو از محاکمه فارغ شده و رفتند،داود مشغول عبادت شد ولی در
حین عبادت گاهی فکرش متوجه زیبایی آن زن میشد بدین جهت خداوند او را مورد عتاب قرار داده است.
-5 هنگامی که دو نفر فرشته به صورت خصم براي محاکمه به نزد داود
ص : 90
آمدند،او در قضاوت عجله کرد،در حالی که بر او واجب بود قبلا،ادعاي هر یک از دو خصم را دربارة دیگري پرسیده و
بشنود و به نفع یکی،پیش از استماع دعواي دومی قضاوت نکند تا اصل دعوي ثابت گردد،و این که داود در این هنگام شتاب
در قضاوت کرده به این جهت بود که از وارد شدن نابهنگام آن دو خصم به وحشت افتاد و بی توجه شده بود.
ع) )« داود » داستانی ناپسند دربارة
ع)قصه اي را نقل کرده اند که ناپسند بوده و موافق با مقام نبوت نمی باشد و اکنون آن را نقل می کنیم: )« داود » دربارة حضرت
بسیار نماز می خواند و می گفت خدایا!تو ابراهیم را بر من فضیلت دادي و او را به عنوان خلیل انتخاب کردي و « داود » حضرت
موسی را بر من فضیلت دادي و او را(کلیم)گردانیدي! خداوند فرمود:اي داود!ما ایشان را آزمایش کردیم و به این مقام
رسانیدیم ولی تو را به مانند آنان آزمایش نکردیم،اگر بخواهی تو را هم امتحان می کنیم؟ داود گفت:آري مرا هم امتحان
کن،پس روزي که او در محرابش بود کبوتري به چشمش خورد و خواست او را بگیرد،کبوتر به پنجرة پرستشگاه پرید و داود
افتاد که او خود را می شست،پس دل به او بست و تصمیم « اوریا » به دنبال آن به پنجره درآمد در این هنگام چشمش به زن
مشغول مبارزه « تابوت سکینه » در پیشاپیش جبهه جلوتر از « اوریا » گرفت با او ازدواج کند.در یکی از جنگها دستور داد که
از او زاده شد، روزگار به « سلیمان » نیز چنین کرد و کشته شد،و چون عدة وي تمام شد با همسر او ازدواج کرد و « اوریا »، شود
کام داود می گذشت تا روزي که در محراب خود مشغول عبادت بود، دو مرد را مشاهده کرد و از آنان هراسید،آن دو به وي
گفتند نترس ما دو
ص : 91
خصم هستیم که بعضی بر بعض دیگر ستم کرده و آمده ایم که تو دربارة ما قضاوت کنی!یکی از آن دو مرد به دیگري نگاه
متوجه شد آن دو مرد دو فرشته می باشند که خداوند به صورت دو خصم فرستاده « داود » کرده و خندید،در این هنگام
را بر لغزش او متوجه کنند،پس در این هنگام توبه کرده و گریه نمود تا جایی که از آب چشم او گیاهی روئیده شد. « داود » تا
در نادرست بودن داستان فوق هیچگونه شک و تردیدي نمی باشد زیرا که این داستان موجب از میان رفتن عدالت حضرت
داود می باشد!! چگونه درست باشد که بگوئیم پیامبران بی عدالت بودند در حالی که ایشان امینان بر وحی خدا و سفیران میان
مردم و خدا می باشند و آیا جایز است که پیامبران داراي چنین صفتی باشند که شهادت آنان مورد قبول نبوده و مردم از
شنیدن این سخن ایشان و قبول آن منزجر و متنفر باشند؟!
ع) )« علی » در بیان « داود »
ع)روایت شده که فرمود: )« علی » از حضرت
را تزویج کرد باید بداند که من در بارة او دو حدّ جاري کرده و تازیانه می زنم،یکی براي « اوریا » اگر کسی بگوید که داود زن
گوید:مانعی ندارد که بگوئیم آن دو خصم واقعا دو مرد عادي بودند که « ابو مسلم » ! اهانت به نبوت و دیگري طبق قانون اسلام
آمده بودند و مسألۀ(میش)نیز واقعیت داشته است و ترس و هراس داود هم به این جهت بود که آنان « داود » براي قضاوت به نزد
بدون شنیدن دلیل طرف دوم « داود » در غیر وقت عادي و بدون اجازه بر وي داخل شده بودند و سرزنش از این جهت بوده که
به نفع اولی قضاوت کرده بود .
ص : 92
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 26 تا 29
اشاره
اَللّ إِنَّ اَلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ
􀀀
ي فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ هِ 􀀀 لا تَتَّبِعِ اَلْهَو 􀀀 اَلنّ بِالْحَقِّ وَ
اسِ􀀀 ب اكَ خَلِیفَهً فِی اَلْأَرْضِ فَاحْکُمْ یَْنَ 􀀀 إِنّ جَعَلْن
􀀀
داوُدُ ا 􀀀 ا 􀀀ی
ذلِکَ ظَنُّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ 􀀀 اطِلًا 􀀀 ما ب 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 ماءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ م 􀀀 ا خَلَقْنَا اَلسَّ 􀀀 سابِ ( 26 ) وَ م 􀀀 ما نَسُوا یَوْمَ اَلْحِ 􀀀 ذابٌ شَدِیدٌ بِ 􀀀 اَللّ لَهُمْ عَ
􀀀
هِ
( کَالْفُجّ ( 28
ارِ 􀀀 اَلْم اَلصّ کَالْمُفْسِدِینَ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ تَُّقِینَ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع اَلنّ ( 27 ) أَمْ نَجْعَلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
ارِ 􀀀 مِن لِلَّذِینَ کَفَرُوا ( ابِ ( 29 􀀀 اتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْب 􀀀 ارَكٌ لِیَدَّبَّرُوا آی 􀀀 اهُ إِلَیْکَ مُب 􀀀 ابٌ أَنْزَلْن 􀀀 کِت
ترجمه:
اي داود همانا قرار دادیم تو را خلیفۀ در زمین،پس حکم کن میان مردم به حق و پیروي مکن خواهش نفس را،پس گمراه می
کند تو را از راه خدا،همانا آنان که گمراه شدند از راه خدا بر ایشان است عذاب سخت به آن چه فراموش کردند روز حساب
را.و نیافریدیم آسمان و زمین را و آنچه میان آن دو است.
بیهوده،این گمان آنان است که کافر شدند،پس واي بر آنان که کافر شدند از آتش.یا قرار می دهیم آنان را که ایمان آوردند
و عمل صالح انجام دادند
ص : 93
مانند.مفسدان در زمین؟یا قرار می دهیم پرهیزکاران را مانند فاجران.کتابی است،نازل کردیم آن را بر تو،مبارك است،تا تدبیر
کنند در آیات آن و تا پند بگیرند صاحبان خرد.
قرائت:
لتدبروا)به(تاء)و تخفیف و دیگران به (یاء)و تشدید قرائت کرده اند. )« برجمی » و« اعمش » و« ابو جعفر »
توجیه در قرائت اول این است که:کلمۀ فوق در اصل(لتتدبروا)بوده که (تاء)دوم که فاء الفعل باشد حذف شده است.
و توجیه قرائت دوم این است که:اصل کلمۀ فوق(لیتدبروا)بوده که(تاء) در(دال)ادغام شده است.
لغات:
اللّ )در زمین آن را گویند که خداوند
􀀀
خلیفه-کسی را گویند که تدبیر امور را از طرف شخص دیگري متعهد شود و(خلیفه ه
تدبیر امور بندگانش را به امر خود به او سپرده باشد.
تفسیر:
و اکنون خداوند به تمام کردن نعمت خود بر داود پرداخته و می گوید:
اكَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ 􀀀 إِنّ جَعَلْن
􀀀
داوُدُ ا 􀀀 ا 􀀀ی
(اي داود همانا قرار دادیم تو را خلیفه در زمین)یعنی تو را خلیفه گردانیدیم از جانب خودمان بر بندگان تا به امر ما امور آنان
را تدبیر کنی.
چنین معنی کرده است که:تو را جانشین پیامبران گذشته در دعوت به توحید و عدل و بیان احکام،قرار دادیم. « ابی مسلم »
النّ بِالْحَقِّ
اسِ􀀀 ب فَاحْکُمْ یَْنَ
(حکم کن میان مردم به حق)یعنی تفصیل بده امور بندگان را.و منظور از حق قرار دادن هر چیزي در جاي خود می باشد.
ي􀀀 لا تَتَّبِعِ الْهَو 􀀀 وَ
(و پیروي از هوي نکن)یعنی از آن چه طبعت به سوي
ص : 94
آن میل می کند و خواهش نفست به آن دعوت می کند در صورتی که مخالف حق باشد پیروي نکن.
اللّ
􀀀
فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ هِ
(پس گمراه می کند تو را از راه خدا)یعنی اگر از هواي نفست پیروي کنی تو را از راه حق که راه خداست باز می دارد.
اللّ
􀀀
إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ هِ
(همانا آنان که گمراه شوند از راه خدا) و از دستوري که خدا به ایشان داده اعراض کنند:
سابِ 􀀀 ما نَسُوا یَوْمَ الْحِ 􀀀 ذابٌ شَدِیدٌ بِ 􀀀 لَهُمْ عَ
(بر ایشان خواهد بود عذاب سخت به آن چه فراموش کردند روز حساب را)که ترك کردند در دنیا اطاعت خداوند
بنا بر این(یوم الحساب)متعلق به (عذاب شدید)می باشد. .« سدي » و« عکرمه » را.از
و برخی چنین معنی کرده اند که:بر ایشان عذاب سخت خواهد بود به این که از یاد روز حساب اعراض کردند.و در این
صورت(یوم)متعلق به (نسوا)خواهد بود.
اطِلًا 􀀀 ما ب 􀀀 ا بَیْنَهُ 􀀀 ماءَ وَ الْأَرْضَ وَ م 􀀀 ا خَلَقْنَا السَّ 􀀀 وَ م
(و ما نیافریدیم آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو است بیهوده)که غرض و حکمتی در آن نباشد، بلکه همه روي حکمت
آفریده شده است که عبارت باشد از خلقت انواع حیوانات سودمند و عرضۀ ثواب عظیم بر خردمندان و هزاران حکمت و منافع
که معتقدند کارهاي باطل و گمراه کننده نیز « اهل جبر » دیگر که در سراسر جهان هویداست و این سخن منافات دارد با نظریۀ
ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا (این،گمان آنان است که کافر شدند)به خداوند و حکمت او را در خلقت منکر 􀀀 از فعل خداوند است!
شدند.
النّ
ارِ 􀀀 مِن فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا (پس واي بر آنان که کافر شدند از آتش)که دچار آن خواهند شد.
سپس خداوند بر اساس سرزنش کافران با جملۀ استفهامیه می گوید:
ص : 95
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا
(یا قرار دهیم آنان را که ایمان آوردند)یعنی آیا ما قرار می دهیم آنان را که خدا را تصدیق کرده و به رسولان او ایمان
الصّ (و عمل کردند به صالحات)و طاعات کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ (مانند فساد کاران در زمین)و عمل
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع آوردند وَ مَِلُوا
کنندگان به گناهان.
کَالْفُجّ
ارِ 􀀀 الْم أَمْ نَجْعَلُ تَُّقِینَ
(یا قرار می دهیم پرهیزکاران را مانند تباه- کاران)یعنی آیا ما پرهیزکاران را که از معاصی خداوند بجهت ترس از مجازات
پرهیز کرده اند مانند فاجران که طاعات را ترك کرده و مرتکب معاصی شده اند قرار می دهیم؟!هرگز چنین نخواهد بود!!
سپس خداوند پیامبر خود را مورد خطاب قرار داده و می فرماید:
ارَكٌ 􀀀 اهُ إِلَیْکَ مُب 􀀀 ابٌ أَنْزَلْن 􀀀 کِت
(کتابی است نازل کردیم بر تو مبارك است)یعنی این قرآن که بر تو نازل کردیم داراي منافع بسیار است هر که به آن معتقد
شود خواهد فهمید که چه اندازه خداوند به او نعمت ارزانی داشته است.
اتِهِ 􀀀 لِیَدَّبَّرُوا آی
(تا تدبّر کنند در آیات آن)یعنی باید مردم در آن اندیشه کنند و از مواعظ آن پند گیرند.
ابِ􀀀 وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْب
(و باید پند گیرند صاحبان خرد)یعنی عقلایی که مورد خطاب این آیه می باشند .
ص : 96
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 30 تا 40
اشاره
الَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ اَلْخَیْرِ عَنْ 􀀀 ادُ ( 31 ) فَق 􀀀 اَلصّ اَلْجِی
اتُ 􀀀 افِن 􀀀 بِالْع أَوّ ( 30 ) إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ شَِیِّ
ابٌ􀀀 اَلْع إِنَّهُ مانَ نِعْمَ بَْدُ 􀀀 داوُدَ سُلَیْ 􀀀 ا لِ 􀀀 وَ وَهَبْن
ی کُرْسِیِّهِ 􀀀 ا عَل 􀀀 مانَ وَ أَلْقَیْن 􀀀 فَتَنّ سُلَیْ
ا􀀀 لَقَد اقِ ( 33 ) وَ 􀀀 ا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ اَلْأَعْن 􀀀 جابِ ( 32 ) رُدُّوه 􀀀 وارَتْ بِالْحِ 􀀀 حَتّ تَ
ی􀀀 ر ذِکْرِ بَِّی
ا لَهُ اَلرِّیحَ تَجْرِي 􀀀 اَلْوَهّ ( 35 ) فَسَخَّرْن
اب 􀀀 لا یَنْبَغِی لِأَحَ دٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّکَ أَنْتَ 􀀀 ه لِی مُلْکاً الَ رَبِّ اِغْفِرْ لِی وَ بَْ 􀀀 ابَ ( 34 ) ق 􀀀 جَسَداً ثُمَّ أَن
ا فَامْنُنْ أَوْ 􀀀 طاؤُن 􀀀 ذا عَ 􀀀􀀀 ادِ ( 38 ) ه 􀀀 غَوّ ( 37 ) وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی اَلْأَصْ ف
اصٍ􀀀 و بَنّ اءٍ 􀀀 اطِین کُلَّ 􀀀 اَلشَّی صابَ ( 36 ) وَ 􀀀 خاءً حَیْثُ أَ 􀀀 بِأَمْرِهِ رُ
( ی وَ حُسْنَ مَآبٍ ( 40 􀀀 ا لَزُلْف 􀀀 سابٍ ( 39 ) وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَن 􀀀 أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِ
ترجمه:
و بخشیدیم به داود سلیمان را چه نیکو بنده است،همانا اوست بسیار بازگردنده.هنگامی که عرضه شد بر او هنگام شام،اسبان
که بر سه پا و سر
ص : 97
ناخن چهارم می ایستند.پس گفت همانا من دوست داشتم دوستی اسب را از یاد پروردگارم تا پنهان شد خورشید در
حجاب.برگردانید آن را بر من پس آغاز کرد به مسح کردن ساقها و گردنها.و هر آینه به حقیقت آزمایش کردیم سلیمان را و
افکندیم بر تختش جسدي را سپس بازگشت.گفت پروردگارم بیامرز مرا و ببخش براي من ملکی را که سزاوار نباشد به
احدي پس از من،همانا تو بسیار بخشنده اي.پس رام کردیم براي او باد را،روان می شد به فرمان او به نرمی هر جا که می
خواست.و دیوها را هر بنا کننده و فرو روندة در دریا.و دیگران را بسته شدة در زنجیرها.این است بخشش ما پس ببخش یا
نگهدار بدون حساب.و البته براي اوست در نزد ما تقربگاهی و نکو بازگشتگاه.
شرح لغات:
صافنات-جمع(صافنه)است و آن اسبی را گویند که بر سه پاي خود به ایستد و پاي چهارم را بر نوك پا به زمین گذارد.
جیاد-جمع(جواد)است که(واو)تبدیل به(یا)شده است و آن اسب تندرو را گویند،و برخی گفته اند(جیاد)جمع(جود)است
مانند(سوط) و(سیاط).
کرسی-به معنی(تخت)است.
رخاء-باد نرم و آرام را گویند.
اصفاد-جمع(صفد)است که به معنی(زنجیر)می باشد.
اعراب:
حب الخیر-این کلام منصوب است چون(مفعول به)است و تقدیر چنین است(اخترت حب الخیر)و حرف(عن)در جمله(عن
ذکر ربّی)به معنی(علی)است.
گوید:(حبّ الخیر)مفعول له براي فعلی است که به معنی (لزمت الارض لحبّ الخیر معرضا عن ذکر ربّی)می « ابو علی »
باشد،پس کلمه(عن)محلا
ص : 98
منصوب و حال می باشد،و(ذکر)مصدر بوده که به مفعول اضافه شده است و جایز است که اضافه به فاعل باشد به این معنی
که(عما ذکرنی ربّی).
مسحا-مصدر فعل محذوف است که(یمسح)باشد.
رخاء-بنا به حالیت منصوب است و عامل در آن فعل(تجري)می باشد و کل بناء-بدل از شیاطین است که بدل بعض از کل می
باشد بغیر حساب-محلا منصوب و حال است که تقدیر(غیر محاسب)می باشد.
تفسیر:
اشاره
خداوند سرگذشت سلیمان را به داستان داود پیوسته و فرموده است:
سلیمان سان می بیند
مانَ 􀀀 داوُدَ سُلَیْ 􀀀 ا لِ 􀀀 وَ وَهَبْن
(و بخشیدیم به داود سلیمان را).
نِعْمَ الْعَبْدُ
(چه نیکو بنده است)حضرت سلیمان.
أَوّ
ابٌ􀀀 إِنَّهُ
(همانا اوست بسیار بازگردنده)که براي بدست آوردن رضایت خداوند همواره بازگشتش در امور دین بسوي اوست.
إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ
(زمانی که عرضه شد بر او).جایز است که(اذ)متعلق به (نِعْمَ الْعَبْدُ) باشد که مقصود چنین می شود(چه نیکو بنده اي است
هنگامی که عرضه شد بر او)و جایز است که متعلق به(یاد کن اي محمّد)بوده که در تقدیر می باشد بِالْعَشِیِّ (به هنگام
اَلصّ (اسبان)یعنی اسب هایی که بر سه پا ایستاده و بر نوك ناخن پاي
اتُ􀀀 افِن 􀀀 شام)یعنی هنگام زوال خورشید و غروب و عصر
ادُ (اسبان تندرو)که داراي قدمهاي فراختر باشند. 􀀀 چهارم قرار گیرند اَلْجِی
به چنگ آورده « عمالقه » مقاتل گوید:حضرت سلیمان از پدر خود،داود دو هزار اسب بارث برده بود و داود آنها را از
گوید: « کلبی ». بود
سلیمان در دمشق و نصیبین جنگ کرده و دو هزار اسب به چنگ آورد.
ص : 99
مشغول نماز بود که نماز اوّل را تمام کرده و اسبان بر « سلیمان » گوید:اسبانی از دریا خارج شده که داراي بال بودند و « حسن »
او عرضه شد و او مشغول سان دیدن بود که خورشید غروب کرد.
الَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی 􀀀فَق
(پس گفت همانا دوست داشتم دوستی اسب را از ذکر پروردگارم)یعنی دوستی اسبان را بر ذکر خداوند برگزیدم.
گوید:هر کسی که چیزي را دوست داشته باشد آن را برگزیده و انتخاب کرده است. « فراء »
حب الخیل)قرائت کرده است. )،« ابن مسعود »
خیر و نیکی در پیشانی هاي »،( رسول خدا(ص)،(زید الخیل)را(زید الخیر)نامیده است و نیز فرمود:(الخیر معقود بنواصی الخیل
.« اسبان بسته شده است
است،و از نظر قرآن،خیل بمعنی مال و خیر به معنی « سعید ابن جبیر » و برخی(حب الخیر)را به معنی حبّ مال گفته اند.و این قول
را از نماز عصر باز داشته و مشغول کرد تا وقت آن سپري شد.و این قول « سلیمان »، مال زیاد میباشد گفته شده:که اسبان
می باشد. « سدي » و« قتاده » ع)و )« علی » از
و در روایات اصحاب ما آمده است که اوّل وقت نماز سپري شده بود.
گوید:آن چه از سلیمان ترك شد نماز واجب نبوده بلکه نماز مستحبی بوده است که در آخر روز انجام می داد چون « جبائی »
مشغول به سان دیدن از اسبها شده بود.
می باشد و مقصود این است که:من دوست داشتم اسبها را از کتاب « تورات »( و برخی از مفسران گفته اند:مراد از(ذکر رب
خداوند،هم چنان که (خیل)در کتاب ما ممدوح است در کتابهاي آسمانی گذشته نیز پسندیده بوده
ص : 100
است. « ابی مسلم » است.و این قول
جابِ 􀀀 وارَتْ بِالْحِ 􀀀 حَتّ تَ
ی􀀀
و گروهی از مفسران است. « ابن مسعود » (تا پنهان شد در حجاب)یعنی غروب کرد خورشید.و این قول
برخی گفته اند:ضمیر(تورات)به خیل و اسبها برمی گردد،و مقصود چنین می شود که فکر سلیمان مشغول اسبها شد تا آن که
دستور داد اسبان را بتازند.و آنها رفتند تا از دیدة « سلیمان » از چشمش ناپدید گشته و در حجاب ناپیدایی فرو رفتند،چه این که
نقل شده است. « علی بن عیسی » و« ابی مسلم » سلیمان ناپدید شدند.و این سخن از
ا عَلَیَّ 􀀀 رُدُّوه
(برگردانید آن را بر من)بسیاري از مفسران گویند:
به اصحاب خود گفت اسبها را بازگردانید. « سلیمان »
از خداوند مسئلت کرد که خورشید را باز گرداند تا او « سلیمان » حضرت(علی علیه السلام)فرمود:چون خورشید غروب کرد
نماز عصر را بجا آورد.
پس ضمیر(ها)به خورشید برمی گردد.
اقِ 􀀀 فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْن
(پس آغاز کرد به مسح کردن ساقها و گردنها)دربارة این آیه سخنان گوناگونی گفته شده است که اکنون به برخی از آنها
توجه شما را جلب می کنیم:
-1 مسح به معنی بریدن است و سلیمان بخاطر فوت شدن نمازش،گردن و ساقهاي اسبها را برید و قطع کرد.و این
است. « مقاتل » و« حسن » سخن
گوید:عرب گویند(مسح علاوته)یعنی گردنشان را زد و قطع کرد. « ابو عبیده »
گردن اسبها را برید که آنها را در راه خداوند احسان کند چه این که « سلیمان » عده اي از تفسیر نگاران گفته اند:بدین جهت
هرگز به »، ( مِمّ تُحِبُّونَ
ا􀀀 ح تُنْفِقُوا تَّ
ی􀀀 الْبِر تَن الُوا 􀀀 آنها را بسیار دوست می داشت و به این آیه عمل کرد که خداوند می فرماید:( لَنْ
نیکی نرسید تا انفاق کنید از آنچه دوست دارید-
ص : 101
ع)چون از اسبهاي خود،سان دید،دست به یال و دم آنها از روي نوازش کشید.و این )« سلیمان » -2 حضرت « آل عمران- 92
است. « زهري » و« ابن عباس » قول
ع) )« علی » داستان سلیمان،در بیان
ع)پرسش کردم،به من فرمود چه چیزي را از آن شنیده اي؟ )« علی » گوید:دربارة آیه مورد بحث از حضرت « ابن عباس »
شنیده ام که گفت:حضرت سلیمان مشغول به سان دیدن اسبها شد تا نمازش فوت گردید،ناراحت شده و گفت « کعب » گفتم:از
اسبها را بسوي من بازگردانید و آنها چهارده عدد بودند پس ساقها و گردنهاي آنان را با شمشیر قطع گردانید،خداوند نیز
دروغ « کعب »: چهارده روز پادشاهی او را از میان برد چه این که به اسبها ستم کرده بود.پس حضرت علی علیه السلام فرمود
گفته است،زیرا سلیمان براي جنگ با دشمنان خدا از اسبها،سان می- دید که نماز عصرش فوت شد و خورشید در نقاب
مغرب چهره پوشید،سلیمان به امر خداوند به خورشید دستور بازگشت داد و آن بازگشت و او نماز عصر را به جاي آورد،آري
پیامبران ستم نکرده و امر به ستم نمی کنند،زیرا که ایشان معصوم و مطهّر هستند.
-3 سلیمان دست به ساق و گردن اسبها کشیده و آنها را در راه خدا قرار داد.
می گوید:سلیمان از باب نوازش دست بر اسبها کشید،وي گفت سخن او نادرست است سخن « قطرب » گفته شد که « تغلب » به
گفته است که سلیمان گردن و ساقهاي اسبان را قطع کرد. « فراء » همان است که
مانَ 􀀀 فَتَنّ سُلَیْ
ا􀀀 لَقَد وَ (و هر آینه آزمایش کردیم سلیمان را)یعنی او را
ص : 102
امتحان کرده و محنت را بر او سخت گردانیدیم.
ی کُرْسِیِّهِ جَسَداً 􀀀 ا عَل 􀀀 وَ أَلْقَیْن
ابَ (سپس بازگشت)سلیمان بسوي خداوند. 􀀀 (و انداختیم بر تخت او جسدي را)جسد آن باشد که روح ندارد ثُمَّ أَن
داستان تخت و لاشه
مفسران و دانشمندان دربارة کرسی و جسد و لغزش سلیمان نظریات گوناگونی ابراز داشته اند که به ترتیب اشاره می کنیم:
-1 از حضرت رسول(ص)نقل شده که فرمود:روزي سلیمان در مجلس خود گفت من امشب به نزد همسران خود که هفتاد نفر
اللّ )نگفت،پس به نزد
􀀀
بودند رفته که هر زنی از من فرزندي بزاید که در راه خداوند جهاد کنند و شمشیر زنند و(ان شاء ه
همسرانش رفت و از هیچ کدام فرزندي زاده نشد مگر نصف تنی از یکی زاده شد و این همان جسد و لاشه اي بود که به
اللّ )می گفت آنان
􀀀
بدست اوست اگر سلیمان (ان شاء ه « محمّد » تخت سلیمان افکنده شد،سپس فرمود:سوگند به آن که جان
همگی زاده شده و در راه خداوند پیکار می کردند.
و سپس سلیمان بازگشت و توبه کرد و نماز خواند و دعا کرد،و این از رهگذر اتصال به خداوند بوده است و دلیل نمی شود
اللّ )نگفت ولی در باطن به آن
􀀀
که گناه از سلیمان سر زده باشد نه کوچک و نه بزرگ،زیرا سلیمان اگر چه ظاهرا(ان شاء ه
معتقد بود زیرا اگر در باطن اعتقاد نداشت مسلما ایمن از دروغ در آمدن گفتارش نبود پس مورد عتاب و نکوهش قرار گرفتن
سلیمان به جهت ترك ظاهر این لفظ بوده است از این جهت اینکه یک مستحبّ و مندوبی را فراموش و ترك کرده است.
-2 روایت شده که چون براي سلیمان فرزندي زاده شد دیوان و پریان به همدیگر گفتند اگر این فرزند براي سلیمان باقی و
زنده بماند مانند پدر بر ما
ص : 103
سخت خواهد گرفت،لذا سلیمان از خطر آزار پریان و دیوان ترسیده و فرزند خود را به دایۀ ابر سپرد تا در آنجا دور از خطر
شریران،شیر خورده و بزرگ شود،تا آنکه جسد مردة فرزندش در تخت وي افکنده شد،و این بدان جهت بود که خداوند
خواست سلیمان را متوجه کند که مواظبت،تنها نمی تواند از سرنوشت جلوگیري کند،پس سرزنش سلیمان از جهت ترس وي
و نیز از حضرت صادق(ع)روایت شده است. « شعبی » از پریان و دیوان بوده است.و این قول از
گوید:براي سلیمان فرزندي زاده شد که بیجان و مرده بود و در تخت وي افکنده گشت. « جبائی »-3
-4 جسد افکنده شده حضرت سلیمان بوده است که بشدت خداوند او را براي امتحان بیمار کرده و به روي تختش افکند.
و عرب کسی را که بیمار باشد گویند جسم بیجان و گوشتی بر چوبۀ قصاب است.
است،و گفته است که در قرآن مواردي وجود دارد که « ابی مسلم » ثم اناب(سپس بازگشت)به حال بهبودي و سلامت و این قول
خداوند بدون شرح با کنایه مطلب را بیان کرده است.
سخنانی ناشایست دربارة سلیمان
بر تخت سلیمان افکنده شد که بسیار سر پیچ و متمرد بود و همۀ شیاطین و دیوان بر « صخر » گوید:شیطانی به نام « ابن عباس »-1
آن قدرت پیدا نمی کردند.
شیوه و روش سلیمان این بود که هنگامی که به محل تطهیر می رفت انگشتر خود را که نشانۀ پادشاهی و پیمبریش بود از
انگشت در می آورد،روزي چون به محل تطهیر رفت،انگشتر خود را بیرون آورده و به همسرش سپرد،آن شیطان
ص : 104
و دیو متمرد بصورت سلیمان در آمده و به نزد همسرش رفت و انگشتر را از او گرفته و به عنوان پیامبر و پادشاهی در چهرة
سلیمان بر تخت وي جلوس کرد و چهل روز سلیمان فراري شد.
نام داشت،روزي سلیمان از وي پرسید،مردم را چگونه فریب می دهی؟دیو گفت انگشتر خود را نشان « آصف » -2 دیوي بود که
ده تا بگویم!سلیمان چون خواست انگشتر خود را نشان دهد دیو از دست او ربوده و به دریا انداخت،و در نتیجه پادشاهی
سلیمان از میان رفته و دیو به جاي او بر تخت سلطنت نشست،ولی نتوانست با همسران سلیمان نزدیکی پیدا کند و خدا او را از
این کار منع کرد،در این مدت سلیمان طعام گرفته و می خورد و بر کسی نمی توانست طعام دهد،تا روزي زنی به وي ماهی
آورد چون شکم ماهی را شکافت انگشتر خود را در آن میان یافت،و خدا پادشاهی او را دوباره به وي بازگردانید
بوده است. « حیقیق » گفته که نام این دیو « سدي » و
ازدواج نکند ولی او از غیر ایشان ازدواج « بنی اسرائیل » -3 سبب سرزنش سلیمان این بوده که خدا وي را امر کرده بود که از غیر
کرد.
-4 و یا علت نکوهش این بوده که سلیمان با زنی در حال حیض نزدیکی کرد و خونی از آن چکید و سلیمان انگشتر خود را
گذاشته و به حمام رفت،پس شیطان آمده و انگشتر وي را ربود.
-5 سلیمان با زن مشرکی ازدواج کرد و او را نتوانست به سوي خدا باز گرداند و او چهل روز در خانۀ سلیمان بت پرستی
کرد،پس خداوند وي را چهل روز دچار داستان دیو و انگشتر کرد.
-6 سلیمان سه روز کناره گرفت و به کار مردم رسیدگی نکرد و خداوند او را بدینوسیله آزمایش و امتحان کرد.
نقدي از داستانهاي گذشته
خوانندة محترم خوب توجه کنید که چگونه این داستانها ساختگی است،
ص : 105
اولا پیمبري و نبوت در انگشتر نمی باشد،ثانیا خداوند به کسی که نبوت داد از او باز پس نمی گیرد،ثالثا شیطان که نمی تواند
به صورت پیامبران در آید، رابعا خداوند نمی گذارد که شیطان به صورت پیامبر بر مردم حکومت کند!!!.
سپس خداوند به دعا و نیایش و بازگشت سلیمان بازگشته و می فرماید:
الْوَهّ
اب 􀀀 لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّکَ أَنْتَ 􀀀 ه لِی مُلْکاً الَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ بَْ 􀀀ق
(گفت پروردگارا ببخش براي من ملکی را که نزیبد به کسی پس از من که همانا تو بسیار بخشنده هستی)در اینجا این سؤال
مطرح می شود که سلیمان چرا این پرسش را کرده و حتی راضی نشد که پادشاهی وي به دیگري داده شود؟! در پاسخ این
پرسش چند گونه سخن گفته شده است:
-1 پیامبران از خداوند چیزي را درخواست نمی کنند مگر آن که در آن اجازه و اذن داشته باشند و ممکنست که خداوند
سلیمان را آموخته باشد که ملکی را سؤال کند که براي دیگري نباشد و براي وي صلاح در دین بوده و براي دیگري در این
پرسش و درخواست مصلحتی براي دینش نمی باشد،پس اگر یکی از ما هم از خداوند درخواست کند که اي خدا براي من
ثروتی را عطا کن که از همه بیشتر باشد در صورتی که صلاح دین من باشد،نیکو و پسندیده خواهد بود و این درخواست را
است. « جبائی » نمی توان به بخل و حسادت تأویل کرد.و این سخن،مختار
-2 درخواست سلیمان به این صورت بوده که گفته است خدایا براي من پادشاهی و ملکی عنایت کن که نشانه اي براي
پیامبري من باشد و دیگري از افرادي که من مبعوث به آنان شده ام چنین قدرتی و ملکی نداشته باشد!،چنان که گفته می
شود:(من پس از تو از کسی اطاعت نمی کنم)یعنی از غیر تو اطاعت نمی کنم تا تو هستی.
گوید:جایز است که سلیمان از خداوند چنین درخواست کند که اي خدا!در آخرت براي من از « سید مرتضی علم الهدي »-3
ملک و ثواب بهشت
ص : 106
چنان عطا کن که کسی پس از من مستحق آن نباشد پس از آن که به من رسید، زیرا در آن هنگام مسئلۀ تکلیف برچیده شده
و احدي نمی تواند با عمل و کردار خود مستحق چیزي شود و سزاوار ثواب سلیمان گردد.
ید » و« عصا » -4 سلیمان با این درخواستش از خداوند معجزه اي را مسئلت می کند که مخصوص او باشد چنان که
ص)می باشد و نیز به این ) « محمد » مخصوص حضرت « قرآن » و« معراج » ع)و )« صالح » مخصوص « ناقه » ع)و )« موسی » مخصوص « بیضا
مضمون روایت مرفوعی از رسول خدا(ص)روایت شده که حضرت نماز گزارد و سپس فرمود:شیطان بر من آشکار شد تا
نمازم را فاسد کند ولی خداوند مرا قدرت داده که او را از خودم دفع کنم و تصمیم گرفتم که او را در جاي محکمی بسته و
لا یَنْبَغِی 􀀀 محبوس کرده تا شما هنگام بامداد آمده و او را تماشا کنید،ولی به یاد سخن سلیمان افتادم که گفت (هَبْ لِی مُلْکاً
لِأَحَ دٍ مِنْ بَعْدِي) پس خداوند او را به حالت بد و صورت زشتی طرد کرده و بازگردانید این روایت در کتاب
آورده شده است. « بخاري » و« مسلم » صحیح
سپس خداوند دعاي سلیمان را اجابت کرده و فرمود:
خاءً 􀀀 ا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُ 􀀀 فَسَخَّرْن
(و مسخر کردیم براي او باد را،روان می شد با امر او به نرمی).
گوید:(رخاء)به معنی نرمی و آسانی است. « ابن زید »
گوید:معنی کلمۀ فوق چنین است که باد به پاکی و سرعت روان می شد. « قتاده »
گفته:باد در اطاعت سلیمان بوده به هر جا که می خواست روان می شد. « ابن عباس »
صابَ 􀀀 حَیْثُ أَ
(هر جا که بخواهد)اکثر مفسران گفته اند:باد در اختیار سلیمان بوده به هر ناحیه اي که اراده می کرده روان می شد.
حرکت کرده ظهر در « ایلیا » گفته:سلیمان هنگام صبح از « حسن »
ص : 107
بود. « کابل » و شب در « قزوین »
در اینجا پرسش می شود که خداوند در یک مورد به عنوان باد تند بیان داشته و در اینجا به باد نرم تعبیر می کند،در جواب
گفته می شود که ممکن است خداوند دو گونه باد در اختیار سلیمان گذاشته باشد که تند باد و نرم باد باشد.
اطِینَ 􀀀 وَ الشَّی
بَنّ (هر بنا کننده اي)که در خشکی آن چه سلیمان اراده می کرد می ساختند.
اءٍ􀀀 (و رام کردیم براي او دیوان را) کُلَّ
غَوّ
اصٍ􀀀 و َ
(و فرو رونده)در آب و دریا تا لؤلؤ و جواهر و آن چه سلیمان می خواست بیرون آوردند.
ادِ 􀀀 وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْف
(و دیگران را بسته شده در زنجیرها)یعنی مسخر و رام کردیم براي او دیوان و شیاطین را که در غل و زنجیر آهنین بسته شده
بودند که سلیمان هر سه و چهار عدد از ایشان را در زنجیري بسته بود که مانع از تمرد آنان می شد.
برخی گفته اند:سلیمان،کفار شیاطین و دیوان را به زنجیر می کشید و چون ایمان می آوردند آزادشان می کرد.
ا􀀀 طاؤُن 􀀀 ذا عَ 􀀀􀀀ه
(این است بخشش ما)یعنی نعمتهایی که عبارت از پادشاهی بی نظیر و دیگر نعمتها بود بر تو بخشیدیم.
فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ
(پس ببخش یا نگه دار)یعنی به هر که می خواهی، احسان کن و به هر که نمی خواهی،احسان مکن و لفظ(من)به معنی احسان
است.
سابٍ 􀀀 بِغَیْرِ حِ
(بدون حساب)یعنی اي سلیمان آن چه بدهی و یا نگه داري روز قیامت مورد حساب واقع نخواهی شد.و این
است. « سعید بن جبیر » و « ضحاك » و« قتاده » قول
ص : 108
گوید:بدون حساب یعنی بدون درخواست پاداش و جزاء به تو این نعمتها را دادیم.و نیز گفته شده است:اي سلیمان به « زجاج »
هر که از شیاطین بخواهی احسان کرده و آزادش کن و هر که از آنان را خواستی در قید و بند و زنجیر نگه دار و براي تو در
این کار حرجی و مانعی نمی باشد.
ی وَ حُسْنَ مَآبٍ 􀀀 ا لَزُلْف 􀀀 وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَن
(و همانا براي اوست در نزد ما تقربگاهی و نیکو بازگشتگاهی)و این از بزرگترین نعمتها است چه این که جاوید است .
ص : 109
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 41 تا 44
اشاره
رابٌ ( 42 ) وَ 􀀀 ارِدٌ وَ شَ 􀀀 ذا مُغْتَسَلٌ ب 􀀀􀀀 ذابٍ ( 41 ) اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ ه 􀀀 طانُ بِنُصْبٍ وَ عَ 􀀀 ي رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ اَلشَّیْ 􀀀 اد 􀀀 ا أَیُّوبَ إِذْ ن 􀀀 وَ اُذْکُرْ عَبْدَن
صابِراً 􀀀 اهُ 􀀀 إِنّ وَجَدْن
􀀀
لا تَحْنَثْ ا 􀀀 ابِ ( 43 ) وَ خُذْ بِیَدِكَ ضِ غْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ 􀀀 ي لِأُولِی اَلْأَلْب 􀀀 مِنّ وَ ذِکْر
ا􀀀 ر ا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ حَْمَهً 􀀀 وَهَبْن
( أَوّ ( 44
ابٌ􀀀 اَلْع إِنَّهُ نِعْمَ بَْدُ
ترجمه:
و یاد کن بندة ما ایوب را،هنگامی که ندا کرد پروردگارش را که همانا رسانید شیطان به من رنج و شکنجه اي.بزن پایت را
که چشمه اي است سرد و آشامیدنی.و بخشیدیم براي او کسانی را و با ایشان مانند آنان،رحمتی از ما و پندي براي صاحبان
خرد.و بگیر به دست خود دسته اي را پس بزن به آن و سوگند مشکن،همانا او را شکیبا یافتیم،چه نیکو بنده اي است که او
بسیار بازگشت کننده است.
اعراب
با دو فتحه و دیگران به(ضم)نون و سکون(صاد)قرائت کرده اند. « یعقوب » این کلمه را با دو(ضمه)و « ابو جعفر »- نصب
گوید:نَصَب و نُصُب دو لغتی مانند رُشُد و رَشَد می باشد و آن « زجاج »
ص : 110
به معنی شر و بلا می باشد.
شرح لغات:
رکض-به معنی زدن و دفع به پاست براي سرعت،و از این جهت می- گویند:(رکض الفرس)یعنی با پاي خود زد که اسب به
سرعت راه رود.
ضغث-دسته اي از علف و درخت است.
« یادي از ایوب »
تفسیر:
پرداخته و می گوید: « ایوب » این بار خداوند به سرگذشت
وَ اذْکُرْ
ا أَیُّوبَ (بندة ما ایوب را)خداوند ایوب را تجلیل کرده به این که او را نسبت به خود می دهد و 􀀀 (و یاد کن)اي محمد!(ص) عَبْدَن
« یعقوب بن اسحاق » در زمان حضرت « ایوب » پیامبر خود را یاد آور می شود که در مصائب و گرفتاري از او تبعیت کند،حضرت
زندگی می کرد و با دختر یعقوب ازدواج کرد.
ي رَبَّهُ 􀀀 اد􀀀 إِذْ ن
(هنگامی که ندا کرد پروردگارش را)یعنی دستهاي خود را بلند کرده و به آواز بلند از خداوند درخواست می کرد.
ذابٍ 􀀀 طانُ بِنُصْبٍ وَ عَ 􀀀 أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْ
(همانا رسانید به من شیطان رنج و عذاب)یعنی شیطان مرا آزار و مشقت می رساند،و گفته اند:شیطان به من وسوسه می کند
است. « مقاتل » که می گوید:بیماریت به طول انجامیده و خدایت به تو رحم نمی کند.و این سخن
مال و فرزندان و نعمتهاي دیگر را از دست داد،شیطان همواره این مصائب را بر او یاد آور « ایوب » و برخی گفته اند:که چون
صبر و استقامت خود را از دست نداد. « ایّوب » می شد تا او را گمراه کند و از راه در آورد تا صبر خود را از دست بدهد،ولی
ص : 111
شدت پیدا کرد تا به اندازه که مردم از او دوري کردند،و شیطان به مردم وسوسه کرد که « ایّوب » و نیز گفته شده:بیماري
از این « ایوب »، به خاطر مرضش دوري کنند و از میان خود بیرون نمایند و زن او را نگذارند که میان ایشان وارد شود « ایّوب » از
گوید:این بیماري « قتاده ». حال بسیار رنجیده و متألم گشت و تردید نداشت که این بیماري از جانب و امر خداوند می باشد
هفت سال ادامه پیدا کرد،و نیز این مطلب از امام صادق(ع)نقل شده است.
اهل تحقیق گویند:بیماري حضرت ایوب طوري نبود که مردم از او دوري و تنفّر کنند،زیرا چنین حالی زیبندة پیامبران نمی
باشد،ولی بیماري و فقر و از میان رفتن اهل براي امتحان می باشد.
سپس خداوند به جواب از درخواست ایوب می فرماید:
اُرْکُضْ بِرِجْلِکَ
(بزن به پایت)یعنی خاك زمین را با پایت کنار بزن.
رابٌ􀀀 ارِدٌ وَ شَ 􀀀 ذا مُغْتَسَلٌ ب 􀀀􀀀ه
(این چشمه اي است سرد و آشامیدنی)در کلام چیزي محذوف است که این جمله باشد(پس پاي خود را بر زمین زد و چشمه
اي جوشید)برخی گفته اند:دو چشمه جوشید که از یکی شستشو کرده و شفا پیدا کرد و از دیگري نوشید.(مغتسل)جاي
شستشو را گویند و یا نام آبی می باشد که در آن غسل می کنند.
ا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ 􀀀 وَ وَهَبْن
(و بخشیدیم براي او کسانش را و مانند ایشان با آنان)این آیه در سورة انبیاء تفسیر شده است.
و نیز از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
خداوند اهل و خانوادة ایوب را چه آنان که پیش از بلا مرده بودند و چه آنان که پس از بلاء هلاك شدند زنده گردانید.
مِنّ
ا􀀀 ر حَْمَهً
(رحمتی از ما)یعنی این از رحمت ما بود که نسبت به ایوب انجام دادیم.
ابِ􀀀 ي لِأُولِی الْأَلْب 􀀀 وَ ذِکْر
(و پندي براي صاحبان خرد)تا عقلا پند گیرند و
ص : 112
سرانجام صبر را دانسته،شکیبایی کنند.
گویند:ایوب پس از بهبودي هفت روز مردم را طعام داد تا خدا را حمد و شکر کنند.
وَ خُذْ بِیَدِكَ ضِغْثاً
(و بگیر به دستت دسته اي)یعنی کفی از ریشه یا ساقه گیاه را،و تفسیر آیه چنین است که حضرت ایوب نذر کرده بود که اگر
بهبود یابد همسر خود را صد تازیانه بزند و چون شفا یافت و نتوانست به نذر خود عمل کند به او گفته شد که ساقه هایی
گرفته و با آنها بزند.
فَاضْرِبْ بِهِ
(با آنها بزن)یعنی همه را جمع کرده و یک جا بزن،چون چنین کردي از سوگند خود برائت پیدا می کنی.
لا تَحْنَثْ 􀀀 وَ
(و خلاف سوگند نکن).
گوید:شیطان به صورت طبیبی بر همسر ایوب ظاهر شد و گفت من ایوب را شفا می دهم به این شرط که پس از « ابن عباس »
بهبودي بگوید تو مرا شفا دادي،همسر ایوب قضیه را به وي ارائه کرد و او ناراحت شد و سوگند خورد که پس از بهبودي او
را صد تازیانه بزند.
و نیز گفته شده که همسر ایوب براي کاري رفت و چون در بازگشت تاخیر کرد،وي ناراحت شده و سوگند خورد که پس از
بهبودي صد تازیانه به همسر خود بزند.
سپس خداوند از عظمت ایوب یاد کرده و می فرماید:
صابِراً 􀀀 اهُ 􀀀 إِنّ وَجَدْن
􀀀
ا
(همانا ما او را شکیبا یافتیم)بر بلائی که او را مبتلا کردیم.
أَوّ
ابٌ􀀀 الْع إِنَّهُ نِعْمَ بَْدُ
سفیان » گفت که « عباد مکّی » به اسناد خود روایت کرده که « عیاشی » ( (چه نیکو بنده ایست،همانا اوست بسیار بازگشت کننده
به من گفت:تو این همه که منزلت و عظمت به حضرت صادق علیه السلام « ثوري
ص : 113
قائل هستی از او بپرس دربارة مردي که زنا کرده و بیمار است.اگر حد بر او جاري شود ممکن است بمیرد،چه چیز می
سفیان » گویی؟،من از حضرت پرسیدم، فرمود:آیا این مسأله از پیش خودت می باشد یا دیگري از تو پرسیده است؟ گفتم
اللّ علیه و آله)چون مرد بیماري
􀀀
این سؤال را از من کرده است،که از تو بپرسم،حضرت فرمود که حضرت رسول(صلی ه « ثوري
را به نزد وي آوردند که با زن بیماري زنا کرده بود و از شدت مرض شکمش بالا آمده و رگهاي رانهایش آشکار شده
بود،دستور داد دسته اي از ساقه هاي خرما را به نزدش آوردند و به هر یک از آن دو یک ضربه زد و آنان را رها کرد و این
لا تَحْنَثْ) . 􀀀 است قول خداوند که می فرماید: (وَ خُذْ بِیَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ
ص : 114
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 45 تا 54
اشاره
ا􀀀 اَلدّ ( 46 ) وَ إِنَّهُمْ عِنْدَن
ارِ 􀀀 ذِکْر بِخ يَ الِصَهٍ 􀀀 اهُم 􀀀 أَخْلَصْ ن إِنّ 􀀀
صارِ ( 45 ) ا 􀀀 حاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی اَلْأَیْدِي وَ اَلْأَبْ 􀀀 راهِیمَ وَ إِسْ 􀀀 ا إِبْ 􀀀 ادَن 􀀀 وَ اُذْکُرْ عِب
ذا ذِکْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ 􀀀􀀀 ارِ ( 48 ) ه 􀀀 ماعِیلَ وَ اَلْیَسَعَ وَ ذَا اَلْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ اَلْأَخْی 􀀀 ارِ ( 47 ) وَ اُذْکُرْ إِسْ 􀀀 لَمِنَ اَلْمُصْطَفَیْنَ اَلْأَخْی
رابٌ􀀀 راتُ اَلطَّرْفِ أَتْ 􀀀 اصِ 􀀀 رابٍ ( 51 ) وَ عِنْدَهُمْ ق 􀀀 اکِهَهٍ کَثِیرَهٍ وَ شَ 􀀀 ا بِف 􀀀 ا یَدْعُونَ فِیه 􀀀 وابُ ( 50 ) مُتَّکِئِینَ فِیه 􀀀 جَنّ عَدْنٍ مُفَتَّحَهً لَهُمُ اَلْأَبْ
اتِ􀀀 49 ) )
( ادٍ ( 54 􀀀 ا لَهُ مِنْ نَف 􀀀 ا م 􀀀 ذا لَرِزْقُن 􀀀􀀀 سابِ ( 53 ) إِنَّ ه 􀀀 ا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ اَلْحِ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 52 ) ه )
ترجمه:
و ذکر کن بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را،صاحبان قدرتها و بینائیها.همانا خالص گردانیدیم ایشان را به خالص کردن
یاد آوري آن سراي.
و همانا ایشان نزد ما از برگزیدگان،نیکانند.و یاد آور اسماعیل و الیسع و ذا الکفل را،و همۀ ایشانند از نیکان.این است
ذکر،همانا براي پرهیزکاران نیکو بازگشتگاهی است.بهشتهاي عدن،گشوده شده است بر ایشان دربها.
تکیه کنندگانند در آنها،می خواهند در آن میوه ها بسیار و شراب را.
ص : 115
و نزد ایشان است زنان فرو هشته چشم،همسالان.این است آنچه نوید داده شدید به روز حساب.همانا این است روزي ما،نیست
بر آن پایانی.
قرائت
عبدنا)به صورت افراد و دیگران(عبادنا)به صورت جمع قرائت کرده اند. )« ابن کثیر » عِبَادَنَا-تنها
را به خود نسبت داده چنان که گفته می « ابراهیم » ، توجیه در قرائت اول این است که خداوند به خاطر تکریم و تشریف
شود(خانۀ خدا)در این صورت ابراهیم بدل از(عبدنا)و نامهاي بعدي عطف به ابراهیم خواهد بود.
توجیه در قرائت دوم این است که:صفت بندگی خداوند به همۀ افراد نامبرده شامل شده و هر یک عطف به(عبادنا)می باشد.
بِخَالِصَهٍ ذِکْرَي الدَّارِ-در این جمله،احتمال دو امر می رود:
اول-این که(ذکري)بدل از(خالصه)باشد که تقدیر چنین شود:
(انا اخلصناهم بذکري الدار) دوم-این که(خالصه)مصدر بوده باشد و مقصود چنین شود(بخالصه تذکر الدار) الْیَسَعَ-برخی این
کلمه را به این نحو(اللیسع)خوانده اند،که در این صورت اسم بوده و به صورت صفت آورده شده است مانند(الحارث و
العباس).
ولی آن که به صورت(الیسع)خوانده،توجیه کرده که الف و لام زاید است که گاهی بر سر کلمات داخل شوند چون(حکی ابو
الحسن الخمسه عشر درهما) هذا ما توعدون-آن که این فعل را به تاء خطاب قرائت کرده گوید که مقصود چنین است:(بگو
اي محمد بپرهیزکاران که این است آن چه که نوید داده شدید).
ولی قرائت آن که بیاء غیاب قرائت کرده چنین توجیه می شود:(این است آن چه پرهیزکاران نوید داده شده بودند).
ص : 116
اولِی الَایْدي-برخی کلمه(ایدي)را بدون(یا)خوانده اند و توجیه در قرائت ایشان این که حذف(ي)بخاطر تخفیف بوده و یا این
کلمه(اید) بمعنی قدرت است.
اعراب
جَنّ عَدْنٍ
اتِ􀀀
وابُ) در آخر آن،(منها)می باشد،و برخی(مفتحه لهم ابوابها)گفته 􀀀 -این کلام بدل از (لَحُسْنَ مَآبٍ) می باشد،و (مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْ
که هر دو بیک معنی است.
جَنّ عَدْنٍ) می باشد و در مفتّحه ضمیري بوده که به جنات باز می گردد،و ابواب بدل
اتِ􀀀 مفت )وصف براي ( گوید:( حّه « ابو علی »
از این ضمیر است چنان که(فتحت الجنان)گفته و(فتحت ابوابها)اراده می کنیم و در این صورت بدل بعض از کل می باشد.
تفسیر:
خداوند بدنبال سخنان گذشته بیاد پیامبران پرداخته و میگوید:
وَ اذْکُرْ
-(و ذکر کن)اي محمّد بر قوم و امت خود:
حاقَ وَ یَعْقُوبَ 􀀀 راهِیمَ وَ إِسْ 􀀀 ا إِبْ 􀀀 ادَن 􀀀 عِب
(بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را)تا مردم از آنان سرمشق گرفته و از کردار پسندیده و اخلاق حمیدة آنان پیروي کنند
تا به سعادت و ستایش نیکو در دنیا و ثواب فراوان در آخرت برسند آن چنان که پیامبران رسیدند و نائل شدند!.
اگر(عبدنا)را بصورت مفرد بخوانیم مقصود چنین می شود که اي محمّد یاد کن بندة ما ابراهیم را که روي شرف و بزرگی بما
انتساب دارد و یاد کن اسحاق و یعقوب را،که خداوند همۀ آنان را وصف کرده و فرمود:
أُولِی الْأَیْدِي
ابن » « مجاهد » صارِ (و بینایی ها)که فقه در دین باشد.و این قول 􀀀 (صاحبان قدرتها)یعنی نیرومندان در عبادت وَ الْأَبْ
است و مقصود این است که ایشان صاحبان ایدي « قتاده » و« عباس
ص : 117
است. « ابو مسلم » یعنی عمل و صاحبان ابصار یعنی علم می باشند و این نظر
و برخی از مفسران گفته اند:مراد از(اولی الاید)صاحبان نعمتهاي خداوند است که عبارت باشد از دعوت به دین،و ابصار جمع
بصر بمعنی عقل است.
الدّ
ارِ 􀀀 ذِکْر بِخ يَ الِصَهٍ 􀀀 اهُم 􀀀 أَخْلَصْن إِنّ 􀀀
ا
(همانا ما خالص گردانیدیم ایشان را به خالص کردن یاد آن سراي) یعنی قرار دادیم آنان را خالص براي خود- مان به اینکه
براي ایشان یاد آن سرا خالص باشد.
خالصه به معنی خلوص و ذکري به معنی تذکیر است چه اینکه ایشان بیاد قیامت شده و آماده می گشتند و در دنیا زهد و
پارسایی می کردند و روش پیامبران این چنین است.
کلمه(الدار)را به دنیا تعبیر کرده و چنین تفسیر کرده اند که:آنان را از میان مردم به ذکر اعقاب در دنیا « جبائی » و« ابو مسلم »
مخصوص گردانیدیم.
ا􀀀 وَ إِنَّهُمْ عِنْدَن
(و ایشان نزد ما)و بر حسب آنچه که در علم ما گذشته است.
لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ
(هر آینه از برگزیدگانند)براي پیامبري و تحمل سختی هاي رسالت.
ارِ 􀀀 اَلْأَخْی
(نیکان).
اخیار جمع خیّر است مانند اموات که جمع میّت است،و نیز گفته شده اخیار جمع خیر است مانند اقیال که جمع قیل است.
ماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ 􀀀 وَ اذْکُرْ إِسْ
(و یاد کن اسماعیل و الیسع و ذا الکفل را)یعنی اي محمّد اینان را نیز بر امت خود بازگو کن تا به ایشان اقتداء کرده و راه آنان
را بپیمایند که سابقا ذکرشان گذشت.
ارِ 􀀀 وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْی
(و همه از برگزیدگانند)که خداوند براي نبوت
ص : 118
انتخابشان کرده است.
ذا ذِکْرٌ 􀀀􀀀ه
(این است ذکر)یعنی این شرفی است بر ایشان و ذکر جمیل و ستایش نیکویی است که در دنیا همواره به آن یاد شوند.
وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ
(و همانا براي پرهیزکاران نیکو بازگشتگاهی است)که در روز قیامت بسوي ثواب و خوشنودي خداوند بازگشت می کنند
سپس خداوند(حسن مآب)را تفسیر کرده و می فرماید:
جَنّ عَدْنٍ
اتِ􀀀
(بهشتهاي عدن)این کلام در موضع جرّ است که چون بدل است،یعنی بهشت هاي اقامت و جاودانی.
وابُ􀀀 مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْ
(گشوده شده بر ایشان دربها)یعنی موقع رفتن به بهشت درهاي آنها را به روي خود گشوده می یابند و نیازي به ایستادن کنار
دربها ندارند.
برخی گفته:یعنی احتیاجی به کلید ندارند چه اینکه آنها بدون کلید گشوده می شوند.
گوید:اهل بهشت به دربها گویند:باز شوید گشوده شوند و بسته شوید بسته شوند. « حسن »
و نیز نظر برخی از تفسیر نویسان این است که:درهاي بهشت اگر چه بسته باشند ولی ایشان ممنوع از دخول نمی باشند.
و برخی گفته اند:معنی گشوده شده درها این است که مصیر ایشان به بهشت است چنان که گفته می شود:هر موقع به دیدن ما
آمدي در باز و بالش گذاشته شده است.
ا􀀀 مُتَّکِئِینَ فِیه
(تکیه کنندگان در آنها)که مانند پادشاهان تکیه زنند.
رابٍ􀀀 اکِهَهٍ کَثِیرَهٍ وَ شَ 􀀀 ا بِف 􀀀 یَدْعُونَ فِیه
(می خوانند در آنها میوه هاي بسیار و شراب را)یعنی حکم می کنند تا از میوه ها و آشامیدنیها آماده شود و چون چیزي را
بخواهند می گویند پیش بیا و آن حاضر گردد.
ص : 119
راتُ الطَّرْفِ 􀀀 اصِ 􀀀 وَ عِنْدَهُمْ ق
(و نزد ایشان است زنان چشم فرو هشته)یعنی در بهشت نزد ایشان زنانی خواهد بود که نگاهشان تنها به ایشان بوده و به آنان
راضی بوده و رغبت به دیگري نمی کنند.
(قاصر)به معنی کوتاه کننده که در مقابل آن(مادّ)به معنی کِشنده است و گفته می شود:فلانی چشم از او پوشیده و کوتاه کرده
و فلانی چشم به او بسته و کشیده است.
رابٌ􀀀 أَتْ
(همسالان)یعنی همه به یک سن بوده و میان آنان پیري وجود ندارد.
گفته:مانند هم و شبیه به هم هستند،یعنی در زیبایی و جوانی مانند یکدیگرند و یکی بر دیگري برتري ندارد. « مجاهد »
گوید:(ترب)همدوره را گویند که از « فراء » . و بعضی گویند:(اتراب)یعنی دخترانی که هم سن و سال همسران خود می باشند
بازي با خاك گرفته شده است که به معنی همدوره و همسال می باشد.
ذا􀀀􀀀ه
(این است)یعنی آن چه در گذشته ذکر شد.
ا تُوعَدُونَ 􀀀م
(آن چه وعده داده شدید)یعنی این است آن چه به پرهیز- کاران نوید داده شده است.
سابِ 􀀀 لِیَوْمِ الْحِ
(به روز حساب)که روز پاداش باشد.
ذا􀀀􀀀 إِنَّ ه
-(این است)آن چه یاد کردیم.
ا􀀀 لَرِزْقُن
(روزي ما)یعنی بخشش جاري و متصل ما.
ادٍ 􀀀 ا لَهُ مِنْ نَف 􀀀م
است. « قتاده » (نیست براي آن پایانی)و فنا و انقطاعی،زیرا که آن بر سبیل و اساس دوام و همیشگی است.و این سخن
گوید:چیزي در بهشت نیست که فنا داشته باشد و آن چه از میوه ها و گوشتها خورده شود به جایش قرار داده می « ابن عباس »
شود و آن چه از طیور و حیوانات مصرف شود،زنده به جایش باز میگردد .
ص : 120
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 55 تا 61
اشاره
اجٌ􀀀 غَسّ ( 57 ) وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْو
اقٌ 􀀀 حَمِیم وَ ذ فَلْیَذُوقُوهُ 􀀀ه ا􀀀 ادُ ( 56 ) 􀀀 فَبِئْس اَلْمِه ا 􀀀 لِلطّ لَشَرَّ مَآبٍ ( 55 ) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَه
􀀀
ذا وَ إِنَّ اغِینَ 􀀀􀀀ه
( رارُ ( 60 􀀀 ا فَبِئْسَ اَلْقَ 􀀀 لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَن 􀀀 الُوا بَلْ أَنْتُمْ 􀀀 اَلنّ ( 59 ) ق
ارِ 􀀀 صالُوا 􀀀 إِنَّه لا مَرْحَباً بِهِمْ مُْ 􀀀 مَع ذ فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ کَُمْ 􀀀ه ا􀀀 58 ) )
( اَلنّ ( 61
ارِ 􀀀 ضِع فِی عَذ فْاً اباً 􀀀 فَزِد ذ هُْ 􀀀ه ا􀀀 ا 􀀀 قَدَّم لَن ا مَنْ 􀀀 ق رَبَّن الُوا 􀀀
ترجمه:
این است،و براي طغیان کنندگان بد بازگشتگاهی است.جهنم، می چشند آن را،پس چه بد است آن بسترها.این است،پس باید
بچشند آن را،آب جوشان است و چرك آلود.و دیگري از شکل آن،هم مانندان.
این است گروهی فرو رفته در هم با شما،خوش نباد بر ایشان که آنانند چشندگان آتش.گویند شمائید،بر شما خوش مباد،شما
پیش فرستادید براي ما آن را،پس چه بد است قرارگاه.گویند پروردگار ما،آن که براي ما پیش فرستاده است این را،پس زیاد
کن عذاب او را چند برابر در آتش.
ص : 121
قرائت:
تمام اهل کوفه این کلمه را به تشدید خوانده اند در هر جاي قرآن که باشد و دیگران به تخفیف قرائت « ابو بکر » غَسَّاق-غیر از
کرده اند.
در قرائت اول کلمۀ(غسّاق)از دو صورت خالی نیست یا اسم است و یا وصف!اما اسم به این وزن نیامده مگر در موارد قلیلی
چون(کلاّ-فدّان- جبّان)پس باید وصف باشد که به جاي موصوف قرار داده شده است ولی بهتر آن است که صفت جاي
موصوف قرار نگیرد،پس قرائت اول نکوتر است.
خَرُ-این کلمه را به دو گونۀ جمع و مفرد قرائت کرده اند،در هر صورت این کلمه مبتداء بوده و(از واج)خبر آن می باشد 􀀀ا
و(من شکله)صفت آن است و این که(اخر)با این که نکره است مبتداء قرار داده شده چون وصف گردیده شده و در این
صورت اشکالی براي ابتدائیت آن وجود ندارد.
شرح لغات:
مَهَادُ-به معناي بستر و فراش آماده می باشد.
حَمیم-سخت سوزنده،و لذا به شخص تب دار می گویند:(حمّی)زیرا که حرارت و سوزش تب،تن او را فرا می گیرد.
غَسَّاق-چرك بد بو،و نیز گفته اند این کلمه از(غسق)مشتق شده که به معنی سیاهی و ظلمت است که در مقابل روشنی و
شفافیت است که باید در آشامیدنیها باشد.
شَکْل-این کلمه به فتح شین به معنی نوع و صنف متشابه است و به کسر (شین)به معنی نظیر در زیبایی است.
اقْتِحَام-به شدت داخل شدن و هجوم آوردن را گویند.
لا مرحَبا بِکَ-یعنی زمین تو را وسعت و مکان ندهد و بر تو تنگ شود. 􀀀
اعراب:
ذا فَلْیَذُوقُوهُ 􀀀􀀀ه
-هذا مبتداء و حمیم خبر است و غساق عطف به حمیم
ص : 122
ذا فَلْیَذُوقُوهُ) مبتدا 􀀀􀀀 است و(فلیذوقوه)خبر بعد از خبر است و تقدیر چنین است:(هذا حمیم و غساق فلیذوقوه)و ممکن است که (ه
و خبر و حمیم خبر مبتداء محذوف بوده که(هو)باشد و جایز است که(هذا)محلا منصوب به فعل محذوف بوده که ظاهر
کلام،تفسیرش کرده است.
تفسیر:
خداوند پس از بیان احوال اهل بهشت و ثوابهایی که بر ایشان آماده کرده است به بیان احوال اهل آتش و آنچه از عذاب
میرسد پرداخته و میگوید:
ذا􀀀􀀀ه
لِلطّ (و همانا براي طغیان کنندگان)که بر خداوند طغیان کرده و
􀀀
(این است)آن چه براي پرهیزکاران ذکر کردیم وَ إِنَّ اغِینَ
رسولان او را تکذیب کردند لَشَرَّ مَآبٍ (بد بازگشتگاهی است)و آن خلاف بازگشتگاه پرهیزکاران است که خداوند تفسیر
کرده و می گوید:
ا􀀀 جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَه
(جهنم است که می چشند آن را)یعنی داخل می شوند در آن تا بچشند آتش آن را.
ادُ 􀀀 فَبِئْسَ الْمِه
(پس چه بد است آن بستر)یعنی آن مسکنی که در آن قرار می گیرند.
غَسّ
اقٌ 􀀀 حَمِیم وَ ذ فَلْیَذُوقُوهُ 􀀀ه ا􀀀
(این است پس باید بچشند آن را که سوزان است و چرك آلود)یعنی این است سوزنده و چرك آلود و بد بو،پس باید آن را
است. « زجاج » و« فراء » بچشند،و این تفسیر
و نیز چنین تفسیر شده است:این است جزاء طاغیان پس بچشند آن را، و به کار بردن لفظ چشیدن و ذوق به این جهت است
که چشندة چیزي پس از درخواست و طلب،طعم آن را احساس می کند و این سخت ترین احساسها می باشد.
(حمیم)آب سوزان و گرم را گویند و غساق آب سرد شدید را گویند و این
ص : 123
است،پس مقصود این است که کافران نهایت و شدت سرما و نهایت و شدت گرماي آب را « ابن عباس » و« ابن مسعود » سخن از
می چشند که سرما نیز از شدت سردي سوزنده است.
گوید:غساق چشمه اي است در جهنم که زهر هر حیوان زهر- داري چون مار و عقرب در آن جاري می « کعب »
گفته:مراد « و ابن عمر ». گوید:مراد از(غساق) اشکهاي چشمهاي کافران است که آن را همراه آب سوزان می نوشند « سدي ». شود
از(غساق)چرکی است که از بدن ایشان جاري می شود که آن را جمع کرده و می نوشند.و نیز گفته اند آن عذابی است که
است. « حسن » غیر از خداوند آن را نمی داند.و این قول
وَ آخَرُ
(و آخري)یعنی اقسام و انواع دیگري از عذاب.
مِنْ شَکْلِهِ
(از مانند آن)عذاب و از شکل و جنس آن.
اجٌ􀀀 أَزْو
(جفتهایی)یعنی رنگها و انواع متشابهی که در شدت شبیه بوده و داراي نوع واحدي نمی باشند.
ذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ 􀀀􀀀ه
(این است گروهی فرو رفته با شما)یعنی بر ایشان گفته می شود:این فوجی فرو رفته و بهم آمیختۀ با شما است و ایشان پیشروان
گمراهان هستند که اول ایشان داخل شده و سپس اتباع و پیروانشان داخل شوند،که خازنان جهنم بر این پیشروان گویند و این
ابن » است گروهی فرو رفته با شما که از شما پیروي می کردند،داخل آتش شدند هم چنان که شما داخل شدید،و این گفتار
است.و نیز گفته اند که فوج اول فرزندان شیطان و فوج دوم بنی آدم هستند،گفته می شود به امر خداوند به اولاد شیطان « عباس
که این جمعیتی از بنی آدم است فرو رفته با شما داخل آتش و عذاب آن می شوند و شما با ایشان خواهید بود.نقل
شده است. « حسن » از
النّ
ارِ 􀀀 صالُوا 􀀀 إِنَّه لا مَرْحَباً بِهِمْ مُْ 􀀀
(خوش مباد بر ایشان که ایشان چشندة آتش هستند)یعنی گشاده مباد جایگاه و نشیمنگاه آنان زیرا که ایشان ملازم
ص : 124
آتشند،پس بنا به قول اول،پیشروان به پیروان گویند:خوش مباد بر ایشان که ایشان نیز مانند ما داخل آتش می شوند،پس در
مشارکت ما با ایشان شادي و خوشی نیست،در این هنگام پیروان نیز گویند:
لا مَرْحَباً بِکُمْ 􀀀 الُوا بَلْ أَنْتُمْ 􀀀ق
(گویند:بلکه بر شما خوش مباد)یعنی نائل نشوید و نرسید به وسعت و گشایش.
ا􀀀 أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَن
(شما مقدم داشتید آن را بر ما)یعنی شما به کفر ما را وا داشتید که موجب عذاب ما شدید و ما را بر آن خواندید،ولی بنا بر
قول دوم،اولاد شیطان می گویند:خوش مباد بر آنان،که جایگاهمان را بر ما تنگ کردند،چه این که با وارد شدن هر یک از
ایشان بشدت جاي ما تنگ می شود،و این سخن مانند قول رسول خدا(ص)می باشد که فرمود:آتش و دوزخ بر ایشان تنگ
می شود مانند تنگ شدن نیزه در جاي خود.
لا مَرْحَباً بِکُمْ) 􀀀 الُوا بَلْ أَنْتُمْ 􀀀(ق
یعنی بنی آدم گویند:بلکه شادي و کرامت بر شما مباد،شما ما را به این راه قرار دادید و آن را در چشم ما آراستید.
رارُ 􀀀 فَبِئْسَ الْقَ
(پس چه بد است قرارگاه)که ما را در آن قرار دادید.
ذا􀀀􀀀 ا ه 􀀀 ا مَنْ قَدَّمَ لَن 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀ق
(گویند پروردگار ما آن که مقدم داشت این را بر ما)یعنی کافران چون داخل دوزخ شوند گویند بر آنان،خدایا کسی که
سبب شد به این عذاب برسیم و ما را مستوجب عذاب کرد.
ذاباً ضِعْفاً 􀀀 فَزِدْهُ عَ
(پس زیاد کن عذاب او را چند برابر)یعنی علاوه بر آنچه مستحق هستند دو چندان عذابشان کن.
النّ
ارِ 􀀀 فِی
(در آتش)یکی را به خاطر کفرشان به خداوند و یکی را براي این که ما را به سوي کفر دعوت کردند .
ص : 125
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 62 تا 70
اشاره
خاصُمُ أَهْلِ 􀀀 ذلِکَ لَحَقٌّ تَ 􀀀 صارُ ( 63 ) إِنَّ 􀀀 اغَتْ عَنْهُمُ اَلْأَبْ 􀀀 اهُمْ سِخْرِیا أَمْ ز 􀀀 رارِ ( 62 ) أَتَّخَذْن 􀀀 کُنّ نَعُدُّهُمْ مِنَ اَلْأَشْ
ا􀀀 جالًا 􀀀 ن رِ ي􀀀 لا رَ 􀀀 ا 􀀀 ا لَن 􀀀 الُوا م 􀀀 وَ ق
اَلْغَفّ ( 66 ) قُلْ هُوَ
􀀀
ا بَیْنَهُمَا اَلْعَزِیزُ ارُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 اَلْقَهّ ( 65 ) رَبُّ اَلسَّ
ار 􀀀 واحِدُ 􀀀 اَللّ اَلْ
􀀀
هٍ إِلَّا هُ 􀀀 ا مِنْ إِل 􀀀 ما أَنَا مُنْذِرٌ وَ م 􀀀 اَلنّ ( 64 ) قُلْ إِنَّ
ارِ 􀀀
ما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ 􀀀 إِلاّ أَنَّ
􀀀
ی إِلَیَّ 􀀀 ی إِذْ یَخْتَصِ مُونَ ( 69 ) إِنْ یُوح 􀀀 کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ اَلْأَعْل 􀀀 ا 􀀀 نَبَأٌ عَظِیمٌ ( 67 ) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ( 68 ) م
(70)
ترجمه:
و گویند چیست ما را که نمی بینیم مردانی را که می شمردیم آنان را از اشرار.
آیا ایشان را به مسخره گرفتیم یاد گردید از ایشان دیده ها.همانا این حق است که دشمنی می کنند اهل آتش.بگو همانا من
اللّ که یکتا و قهار است.پروردگار آسمانها و زمین و آن چه میان آن دو است که عزیز و
􀀀
بیم دهنده ام و نیست از الهی مگر ه
بسیار آمرزنده است.بگو آن خبریست بزرگ.که شما از آن رو گردانندگانید.نیست براي من دانشی به گروه برتران هنگامی
که گفتگو می کنند.وحی به من نمی شود مگر این که همانا ترسانندة آشکارم.
ص : 126
قرائت
کلمۀ(اتخذناهم)را به وصل همزه و دیگران به قطع همزه قرائت کرده اند. « عاصم » اتخذناهم سخریا-اهل عراق غیر از
گوید:اتصال همزة استفهام به کلمۀ(اتخذناهم)مقداري بعید به نظر می رسد زیرا که ایشان می دانستند که آنان را به « ابو علی »
مسخره گرفته اند پس جاي سؤال و استفهام نمی باشد و این نظر تأیید می شود به قول خداوند که می فرماید: (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ
اما وجه ،« پس ایشان را به مسخره گرفتید تا از ذکر من فراموش گردانید شما را-مؤمنون- 112 »، ( حَتّ أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِي
ی􀀀 سِخْرِی ا
قرائت فتح همزه این است که استفهام در اینجا به معنی تقریر و تثبیت است زیرا که به لفظ(ام)که براي استفهام است عدول
شده است چنان که در این آیه به(ام)عدول شده که می فرماید:
یکسان است بر ایشان استغفار کنی یا استغفار نکنی هرگز خدا »، ( اللّ لَهُمْ
􀀀
واءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ هُ 􀀀 (سَ
اگر چه از این آیه معنی استفهام استفاده نشود.اگر اشکال شود که در قرائت(کسر ،« ایشان را نمی آمرزد- منافقون- 7
همزه)لفظ(ام)با چیزي نمی تواند معادل شود گوئیم که معادل آن در تقدیر است که مقصود چنین است:(أ تراهم ام زاغت
عنهم الأبصار)که در قرآن در چندین مورد اینگونه استفاده می شود مانند قول خداوند(ام هو من الغائبین)که تقدیرش این
است(أ هو حاضر)و یا(ام من هو قانت)که تقدیرش این است(ء اصحاب النار خیر ام من هو قانت).
به ضم سین و دیگران به کسر سین قرائت کرده اند. « عاصم » سِخْریّاً-اهل مدینه و کوفه غیر از
گوید:آن چه از مثل عبادت است(سخریا)به ضم بوده و آن چه از مثل مسخره و استهزاء است(سخریا)به کسر می « ابو عمرو »
باشد.
گوید:قرائت کسر(انما)بناء بر حکایت « ابن جنّی »- انما انا نذیر مبین
ص : 127
است.
تفسیر:
و نیز خداوند از اهل آتش سخن گفته و می فرماید:
رارِ 􀀀 کُنّ نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْ
ا􀀀 جالًا 􀀀 ن رِ ي􀀀 لا رَ 􀀀 ا 􀀀 ا لَن 􀀀 الُوا م 􀀀 وَ ق
(چیست ما را که نمی- بینیم مردانی را که بودیم می شمردیم آنان را از اشرار)یعنی،این سخن را هنگامی می گویند که به
است. « کلبی » دوزخ نگاه کرده و از مخالفان خود که مؤمنان می باشند کسی را نمی بینند.و این نظر
و دوستانشان نازل شده است که خواهند گفت:چیست ما را « ولید بن مغیره » و« ابو جهل » برخی گفته اند:این آیه دربارة
را نمی بینیم که گمان می کردیم آنان در دنیا از افرادي هستند که مرتکب کارهاي زشت « بلال » و« صهیب » و « عمار » و« خبّاب » که
گفته است. « مجاهد » و قبیح شده و کار نیکویی انجام نمی دهند و این سخن را
ع)نقل کرده که فرمود: )« حضرت صادق » به اسناد خود از « عیاشی »
اهل دوزخ خواهند گفت چیست ما را که نمی بینیم مردانی را که میشمردیم ایشان را از اشرار و منظور آنان شما هستید،که به
خدا سوگند یک نفر از شما را در آتش نخواهند دید.
صارُ 􀀀 اغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْ 􀀀 اهُمْ سِخْرِیا أَمْ ز 􀀀 أَتَّخَذْن
(آنان را به سخریه گرفته بودیم یا چشمها از آنان برگشته بود)یعنی چون مخالفان خود را نمی بینند که در آتش باشند،گویند
آیا ما ایشان را در دنیا به مسخره گرفته بوده پس خطا میکردیم یا چشمهاي ما از ایشان برگشته که آنان را با خود در آتش
نمی بینیم؟!.
ذلِکَ لَحَقٌّ 􀀀 إِنَّ
(همانا این،حق است)یعنی آنچه در پیش گفته شد ناچار و حتما تحقق یافته،سپس به بیان آن پرداخته و می گوید:
النّ
ارِ 􀀀 أَه خاصُمُ لِْ 􀀀 تَ
(که گفتگوي اهل آتش باشد) یعنی مخاصمه و گفتگوي پیشوایان و پیروان در آتش که برخی با برخی مجادله می کنند حق
و مسلّم است
ص : 128
سپس خداوند پیامبر خود را مورد خطاب قرار داده و می فرماید:
قُلْ
(بگو)اي محمد.
ما أَنَا مُنْذِرٌ 􀀀 إِنَّ
(همانا من بیم دهنده هستم)یعنی ترساننده ام از معاصی خداوند و بر حذر و هشدار دهنده هستم از عقاب او.
هٍ􀀀 ا مِنْ إِل 􀀀 وَ م
(و نیست از الهی)که سزاوار عبادت باشد.
الْقَهّ
ار 􀀀 واحِدُ 􀀀 اللّ الْ
􀀀
إِلَّا هُ
(مگر خداوند یگانۀ قهار)که بر همۀ مخلوقات قهار و توانگر است و چون به کسی ارادة عقاب و شکنجه کند نمی تواند از
عقاب او خلاص گردد.
ا بَیْنَهُمَا 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضِ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 رَبُّ السَّ
(پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است)از انسان و جنّ و کلیۀ مخلوقات.
اَلْعَزِیزُ
(عزیز است)که هیچ کس بر او غلبه نتواند بکند و هیچ کس نمیتواند مانع او گردد.
اَلْغَفّ
􀀀
ارُ
(بسیار آمرزنده است)گناهان بندگان خود را با این که قدرت بر عقاب آنان را دارد.
قُلْ
(بگو)اي محمد.
هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ
(آن،خبر بزرگ است)دربارة لفظ(نبأ)اختلاف شده که برخی گفته مراد(قرآن)است یعنی قرآن حدیث بزرگ است چه اینکه
کلام معجز آساي خداوند بوده و در آن اخبار پیشینیان می باشد.
أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ
این « ابن عباس و قتاده و مجاهد و سدي » (شما از آن اعراض کننده هستید)یعنی از عمل و تدبر در آن اعراض می کنید،که
گفته است مراد از(خبر بزرگ) قیامت است که شما از آمادگی براي آن اعراض کرده و « حسن » چنین تفسیر کرده اند،ولی
غافل شده و آن را تکذیب کرده اید.
گفته است:خبر بزرگی که شما را از آن آگاه ساختم خبري است « زجاج »
ص : 129
که از خداوند می باشد،یعنی خبري که بر ایشان گفتم شامل سرگذشت پیامبران بوده که در آن اندیشه نکردند تا به صدق
نبوت من اعتراف کنند و دلالت می کند بر این،قول خداوند که می فرماید:
ی􀀀 کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْل 􀀀 ا 􀀀م
(نمی باشد براي من دانشی به گروه برتران) که فرشتگان باشند.
إِذْ یَخْتَصِمُونَ
(زمانی که گفتگو می کنند)یعنی چون خداوند به ایشان گفت که من قرار می دهم در روي زمین براي خود خلیفه و
آیا قرار میدهی در زمین کسی »، ( اءَ 􀀀 ا وَ یَسْفِکُ الدِّم 􀀀 ا مَنْ یُفْسِدُ فِیه 􀀀 جانشین،فرشتگان گفتگو کرده و عرض کردند: (أَ تَجْعَلُ فِیه
ابن عباس و قتاده و » و این گفتگوي فرشتگان و(ملاء اعلی)می باشد که از « را که فساد کرده و خونریزي کند-بقره- 30
نقل شده است پس مقصود چنین می شود که:من آنچه از گفتگوي فرشتگان فهمیدم،از طریق وحی می باشد. « سدي
از رسول خدا(ص)روایت کرده که به من فرمود:آیا می دانی مخاصمه و گفتگوي فرشتگان چه بوده است؟گفتم « ابن عباس »
نمی دانم،فرمود:دربارة کفارات و درجات گفتگو می کردند،که کفارات عبارت است از رنگین کردن وضو در بامدادان سرد
و برداشتن گامها براي حاضر شدن در جماعات و انتظار نماز پس از نماز و اما درجات عبارت است از آشکار گفتن سلام و
اطعام طعام و خواندن نماز در شب هنگامی که مردم در خوابند.
ما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ 􀀀 إِلاّ أَنَّ
􀀀
ی إِلَیَّ 􀀀 إِنْ یُوح
(وحی نشود بر من مگر این که باشم ترسانندة آشکار)یعنی مرا علمی به گفتگوي فرشتگان نبود و ممکن نبود که شما را از
اخبار ایشان آگاه گردانم اگر خداوند مرا آگاه از اخبار ایشان نمی گردانید، ولی وحی نشده بر من مگر بیم دادن و ترساندن
واضح و آشکار،و یا مقصود چنین است که وحی نشده ام مگر این که هستم بیم دهندة آشکار و ترساننده اي که ظاهر کنندة
حق باشم .
ص : 130
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 71 تا 83
اشاره
لائِکَهُ 􀀀 ساجِ دِینَ ( 72 ) فَسَجَدَ اَلْمَ 􀀀 ذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ 􀀀 خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ ( 71 ) فَإِ 􀀀 لائِکَهِ إِنِّی 􀀀 الَ رَبُّکَ لِلْمَ 􀀀 إِذْ ق
ما خَلَقْتُ بِیَدَيَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ 􀀀 ا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِ 􀀀 ا إِبْلِیسُ م 􀀀 الَ ی 􀀀 کافِرِینَ ( 74 ) ق 􀀀 کانَ مِنَ اَلْ 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ اِسْتَکْبَرَ وَ
􀀀
( کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ( 73
ا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ( 77 ) وَ إِنَّ عَلَیْکَ 􀀀 الَ فَاخْرُجْ مِنْه 􀀀 ارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ( 76 ) ق 􀀀 الَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ ن 􀀀 الِینَ ( 75 ) ق 􀀀 کُنْتَ مِنَ اَلْع
الَ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ ( 81 ) ق 􀀀 الَ فَإِنَّکَ مِنَ اَلْمُنْظَرِینَ ( 80 ) إِل 􀀀 ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ ( 79 ) ق 􀀀 الَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِل 􀀀 ی یَوْمِ اَلدِّینِ ( 78 ) ق 􀀀 لَعْنَتِی إِل
( ادَكَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ ( 83 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
( فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ( 82
ترجمه:
زمانی که گفت پروردگارت به فرشتگان همانا من خلق کننده ام بشري را از گل.پس چون درست کردمش و دمیدم در آن از
روح خود پس بیفتید براي او
ص : 131
سجده کنندگان.پس سجده کردند همۀ فرشتگان همگی.مگر ابلیس که کبر ورزید و بود از کافران.گفت اي ابلیس چه چیز
بازداشت تو را این که سجده کنی بر آنچه که آفریدم او را به دو دست خود،تکبر کردي یا بودي از برتران.
گفت من بهتر از او بودم،مرا از آتش آفریدي و او را از گل آفریدي.گفت بیرون رو از آن،که همانا تو رانده شده اي،و همانا
بر تو باد لعنت من تا روز جزاء.
گفت پروردگارا مهلت بده مرا تا روزي که بر انگیخته شوند.گفت بدرستی که تو از مهلت داده شدگانی.تا روز وقت
معلوم.گفت پس به عزت تو سوگند که همگی آنان را گمراه می کنم.مگر بندگان تو را از ایشان که خالص شدگانند.
تفسیر:
و اکنون خداوند به گفتگوي فرشتگان که دربارة آدم بود پرداخته و می- فرماید:
لائِکَهِ 􀀀 الَ رَبُّکَ لِلْمَ 􀀀 إِذْ ق
(هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت) ظاهرا لفظ(اذ)متعلق به فعل(یختصمون)می باشد اگر چه میان آن دو فاصله افتاده
است.
خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ 􀀀 إِنِّی
باشد. « آدم » (همانا من آفریننده ام بشري را از گل)که
ذا سَوَّیْتُهُ 􀀀 فَإِ
(پس چون درست کردمش)یعنی زمانی که آفرینش این بشر را درست و کامل کرده و اعضا و صورت او را تمام کردم.
وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی
(و دمیدم در آن از روح خودم یعنی او را زنده کرده و به او جان بخشیدم.
و این که خداوند روح را به خود نسبت داده به این جهت است که آن را تکریم و تشریف کرده باشد.و معنی (نَفَخْتُ فِیهِ) این
است:یعنی خود به تنهایی بدون اسباب این کار را به عهده گرفتم مانند ولادت و زادنی که مؤدي به این باشد.
ص : 132
ساجِ دِینَ (پس به روي افتید براي او 􀀀 پس چون خداوند آدم را به این حالت تکریم و احترام کرد به فرشتگان گفت: فَقَعُوا لَهُ
سجده کنندگان).
و چون خداوند به وعدة خود دربارة خلقت آدم عمل کرد.
لائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ 􀀀 فَسَجَدَ الْمَ
(پس فرشتگان سجده کردند همگی)و در مقابل آدم کرنش کردند.
کافِرِینَ 􀀀 کانَ مِنَ الْ 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ
􀀀
(مگر ابلیس که کبر ورزید و بود از کافران)که تفسیر این آیه در سورة بقره گفته شده است.
ما خَلَقْتُ بِیَدَيَّ 􀀀 ا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِ 􀀀 ا إِبْلِیسُ م 􀀀 الَ ی 􀀀ق
(گفت اي ابلیس چه مانع شد تو را که سجده نکنی بر آنچه خلق کردم به دو دستم)در اینجا پرسش به صورت نکوهش بوده و
براي این می باشد که فرشتگان بدانند که ابلیس هیچ عذر و بهانه اي براي سجده کردن نداشت.
و معنی این جمله(آفریدم آن را به دو دستم)این است که خلق آن را خودم به عهده گرفتم بدون واسطه اي که در کار باشد،و
گوید:بکار بردن لفظ(دو دستم)براي نسبت خلقت آدم به خود خداوند می باشد،مانند این « مجاهد » است،و « جبائی » این سخن
آیا ندیدند که آفریدیم براي ایشان از آن چه دستهامان انجام داده بود »، ( اماً 􀀀 ا أَنْع 􀀀 مِمّ عَمِلَتْ أَیْدِین
ا􀀀 لَهُم خَلَقْن ا􀀀 أَنّ
􀀀
آیه (أَ وَ لَمْ یَرَوْا ا
گوید:در این آیه منظور از دو دست،توانایی و قدرت می- باشد. « ابی مسلم » « چهار پایانی-یس 70
الِینَ 􀀀 أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْع
(آیا تکبر کردي یا بودي از برتران)یعنی آیا خود را بالاتر از قدر و اندازة خود بردي و بالاتر از آن قرار دادي که امر مرا فرمان
بري یا این که بودي از آنان که قدرشان بالاتر از این است که سجده کنند پس خود را برتر دانستی؟!
ص : 133
ارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ 􀀀 الَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ ن 􀀀ق
(گفت من بهتر از او بودم، آفریدي مرا از آتش و آفریدي او را از گل)،شیطان با این سخن آتش را بالاتر از گل قرار داد.
ا􀀀 الَ فَاخْرُجْ مِنْه 􀀀ق
(گفت بیرون شو از آن)یعنی از بهشت.
فَإِنَّکَ رَجِیمٌ
(پس همانا تو رانده شده اي)یعنی طرد و دور شده اي.
الَ 􀀀 ی یَوْمِ الدِّینِ ق 􀀀 وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِل
ی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (پروردگار من:مهلت بده مرا 􀀀 (و همانا بر تو باد لعنت من تا روز جزاء،گفت)شیطان در این هنگام رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِل
تا روزي که برانگیخته شوند)یعنی کار و آزادي مرا تأخیر بینداز تا روزي که مردم براي حساب محشور شوند که آن روز
قیامت است.
الَ 􀀀ق
(گفت)خداوند متعال به ابلیس.
فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ
(تو از مهلت داده شدگانی)یعنی از تأخیر افتادگان می باشی.
ی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ 􀀀 إِل
(تا روز وقت معلوم)که تفسیر این جملات را در گذشته بیان داشتیم.
الَ 􀀀ق
(گفت)ابلیس، فَبِعِزَّتِکَ (سوگند به عزت تو)یعنی قسم می خورم به قدرت تو که بر همۀ مخلوقات قاهر گشته اي.
لَأُغْوِیَنَّهُمْ
(هر آینه گمراه می کنم آنان را)یعنی بنی آدم را همگی.
ادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ 􀀀 إِلاّ عِب
􀀀
أَجْمَعِینَ
(همه را مگر بندگان تو از ایشان که خالص شدگانند)یعنی ایشان را به سوي گمراهی خوانده و قبائح را بر آنان می آرایم مگر
بندگانت که خالصشان گرداندي و برگزیدي و نگاهشان داشتی، پس مرا بر ایشان راهی نیست .
ص : 134
[ [سوره ص ( 38 ): آیات 84 تا 88
اشاره
ا أَنَا مِنَ 􀀀 ا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ م 􀀀 الَ فَالْحَقُّ وَ اَلْحَقَّ أَقُولُ ( 84 ) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ( 85 ) قُلْ م 􀀀ق
( الَمِینَ ( 87 ) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ ( 88 􀀀 إِلاّ ذِکْرٌ لِلْع
􀀀
اَلْمُتَکَلِّفِینَ ( 86 ) إِنْ هُوَ
ترجمه:
پس گفت حق است و حق می گویم.هر آینه پر کنم دوزخ را از تو و از آنکه از تو پیروي کند از ایشان همگی.بگو نمی
خواهم بر آن از پاداشی و نیستم من از تکلیف کنندگان.نیست آن مگر ذکري براي جهانیان.و هر آینه خواهید دانست خبرش
را پس از زمانی.
قرائت:
کلمۀ(فالحق)را به رفع و دیگران به نصب خوانده اند. « یعقوب » از « زید » و« روح » و« هبیره » و« کسایی » فالحق-اهل کوفه غیر از
گوید:کلمۀ(فالحق)بناء به نصب،معمول فعل مضمر است که(یحق)باشد و جایز است که از باب تشبیه به قسم منصوب « ابو علی »
باشد که تقدیر چنین است(سوگند به حق که پر می کنم دوزخ را)و ممکن است که حق دوم همان حق اول باشد که براي
تأکید می باشد.ولی رفع کلمۀ(الحق)از دو راه محتمل است اول این که خبر باشد براي مبتداء محذوف که چنین باشد(انا
الحق)و دوم این که مبتداء باشد براي خبر محذوف که چنین باشد(فالحق منی)
ص : 135
تفسیر:
سپس خداوند به پاسخ ابلیس پرداخته و می گوید:
الَ 􀀀ق
(گفت)براي او.
فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ
(پس حق است و حق می گویم هر آینه آکنده کنم)در اینجا میان قسم و مقسم علیه فاصله شده تا موضوع تأکید شود.
جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ
(دوزخ را از تو و از آن که پیروي کرد تو را)و پذیرفت سخن تو را.
مِنْهُمْ
(از ایشان)یعنی از بنی آدم.
أَجْمَعِینَ
(جمیعا).
سپس خداوند پیامبر خود را مورد خطاب قرار داده و فرمود:
قُلْ
(بگو)اي محمد بر کافران مکه.
ا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ 􀀀م
(نمی خواهم از شما بر آن)یعنی براي تبلیغ وحی و قرآن و دعوت به خداوند سبحان.
مِنْ أَجْرٍ
(از اجري)یعنی مالی که به من بدهید.
ا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ 􀀀 وَ م
(و نیستم من از تکلیف کنندگان)به این قرآن و از جانب خودم.و گفته اند یعنی:من از طرف خود به عنوان پیمبري به سوي
شما نیامده ام و آمدن خود را بر شما تکلیف نمی کنم بلکه خدایم مرا به این کار دستور داده است.
و نیز گفته شده:من اصرار نمی کنم به چیزي که طبق مقتضی عقل نباشد.
نقل شده که گفت:اي مردم هر که چیزي را می داند بگوید،و هر که نمی داند بگوید خدا داناتر است « اللّ بن مسعود
􀀀
عبد ه » از
چه این که خود این علم است که انسان چیزي را که نمی داند بگوید خدا داناتر است چه این که خداوند به پیامبر خود می
ا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ) . 􀀀 ا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ م 􀀀 گوید: (قُلْ م
خود نقل کرده است. « صحیح » در کتاب « بخاري » این سخن را
ص : 136
الَمِینَ 􀀀 إِلاّ ذِکْرٌ لِلْع
􀀀
إِنْ هُوَ
(نیست آن مگر ذکري براي جهانیان)یعنی نیست قرآن مگر موعظه و پندي براي همۀ مردم،و یا نیست قرآن مگر شرفی براي
آن که به آن ایمان بیاورد.
وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ
(و هر آینه خواهید دانست خبرش را پس از زمانی)یعنی اي کافران مکه خبر راستی او را پس از مرگ خواهید دانست.و این
است. « قتاده » و« ابن عباس » نظر
خواهید دانست و برخی گفته اند:یعنی آن که زنده بماند خبر آن را خواهد « بدر » گوید:یعنی خبرش را پس از جنگ « سدي » و
دانست موقعی که دینش بالا گرفته و امرش آشکار شود و آن را که بمیرد پس از مرگ خبر آن را خواهد دانست.و این
است. « کلبی » قول
ص : 137
سور