گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
مقدمهي واحد تحقیقات اسلامی








انقلابهاي بزرگ، از رویدادهاي بظاهر کوچک نشأت میگیرد. رویدادهائی که قدرتهاي حاکم میکوشند صداي آن را در نطفه
خفه کنند و با آن بمقابله برخیزند. و تا آنجا که بتوانند آنها را مسائلی بیمقدار، کم اهمیت و واهی جلوه دهند و بالأخره تا سر حد
امکان رویداد را از مسیر خود منحرف ساخته، با تهمت و افترا و شایعه پراکنی، چهرهي واقعی آن را بشکلی واژگونه و بیرنگ و
خاصیت درآورند. ویژگی نهضتهاي خونین، و قیامهاي پیاپی تشیع در ادوار مختلف تاریخ اسلام، چیزي نیست که به سادگی
بتوان از آن چشم پوشید. مردم جهان عموماً و مسلمانان بویژه شیعیان خصوصاً، باید نخستین حرکت انقلابی و حماسهآفرین این
نهضت پرشور تاریخساز را با نگاهی ژرف بنگرند. و جوهرهي آن را که الهامبخش حرکتهاي متوالی بعد از آن، طی تاریخ
چهارده قرن اسلامی است دریابند. خطوط اصلی انقلابیاش را باز شناسند تا بر روند حرکت آفرینی و تاریخسازي آن، در تداوم
مسؤلیتی که در این زمان تاریخ بدوش آنها نهاده است، بتوانند گام بردارند. مخصوصاً در این برههي انقلابی در سطح جهان، و
بویژه براي کشور بپا خاسته و ملت شهیدپرور و بتشکن ما، که میخواهد هر گونه تجاوزي را رد کند، و درسهاي خود را در عمل
پیاده سازد، توجه به سر حلقهها، نقش فعّالی در حرکت ما بجاي خواهد گذاشت. بی شک مهمترین، کوبندهترین، برندهترین و
است در طول سالها « موضوع حماسه آفرین فدك » آموزندهترین رویدادهاي تاریخ [ صفحه 8] تشیّع و نخستین مبارزهي مقدس آن
عدهّاي کوشیدهاند فدك را به صورت یک مسألهي مالی جلوه دهند، و آن را در مجراي اختلف ملکی فیمابین فاطمه بنت محمد
بیندازند. و محاکمهي آن را هر چند متکی به دلائل منطقی و خصمشکن باشد، رویدادي ساده، و یا « ابوبکر » (ص) و خلیفهي اول
نقطهي ضعفی بر دامن حکومت وي تلقی کنند. در این مورد تحلیلهاي فراوانی صورت گرفته و هر کس بگونهاي در خور بینش،
استعداد، و قدرت بیان در این زمینه قلمفرسائیها کردهاند. پارهاي از این تحلیلها قابل تحسین و تقدیر است و در خط انقلابی
کوشیدهاند حرکت دخت گرامی پیامبر را در مسیر اهداف عالیهي نهضت قرار داده از آن بهرهبرداري صحیح بعمل آورند، ولی با
کمال تأسف برخی نسبت به نهضت مقدس و مقام معنوي صدیقه، خیانت روا داشته یا سوءنیت خود را نشان دادهاند. براي کسی که
نتواند معنویت و الهی بودن مسألهي خلافت را درك کند، غضب خلافت امري ساده و کم اهمیت است. چنین خلافتی با حکمرانی
بر خیابانها و در و دیوارها و بام و برزنها تفاوتی ندارد، و نخواهد توانست باوج دیدگاه فاطمه (ع) راه یابد و بداند براي چیست که
او همچون شیران شرزه میغرد و به خود میپیچد و فریاد اعتراض برمیدارد. از این رو میتوان گفت تاکنون تحلیلی که شایستهي
این رویداد مهم باشد کمتر صورت گرفته و تحلیلگرائی که بدین مهم پرداختهاند اگر هم کار محققانهاي انجام دادهاند، خود مرد
این میدان نبودهاند. از اینجا است که ضرورت تحمل این مسؤلیت را خداي بزرگ بدوش اهلش علامهي مجاهد، آیۀ الله شهید سید
محمد باقر صدر، نهاد و این جامه را بر قامت رساي رادمردي برید که خود از شهیدان راستین همین نهضت مقدس گردید، فرزند
[ خلف رسول، و نور دیدگان فاطمه بتول. آري با فاصلهي یکهزار و چهار صد سال از تاریخ غصب فدك، نوادهي زهرا [ صفحه 9
برمیخیزد تا از مادرش زهراي صدیقه دفاع کند، اهداف سیاسی، اجتماعی و الهی آن را تشریح نماید. پردهي زرق و ریا را بر درد
صفحه 9 از 86
را از دست آنها بگیرد و « شورا، اکثریت، قرابت و غیره » : و توطئههاي حزب مخالف را برملأ سازد، و مستمسکات خلافت از قبیل
قیام زهرا (ع) را آن چنان که از شخصیتی چون او میسزد مرحله به مرحله تشریح کند و سرانجام مراحل تند آن را با خطوط روش
در این کتاب ملاحظه خواهید فرمود که با عباراتی ظریف و « فدك در تاریخ » ترسیم نماید، که تفصیل این مطالب را در خلال
خامهاي ادیبانه، در معرض افکار خوانندگان قرار میگیرد. سپاس خداي را که توفیق ترجمهي این اثر نفیس را نصیب آقاي محمود
عابدي ادب آشناي پارسی و اهلنظر و دقت، گردانید و در خلال کار نیز تحت تأثیر جاذبهي معنوي کتاب قرار گرفت و با استمداد
از روح بلند شهید مؤلف ترجمهاي گویا و روان تقدیم خوانندگان گرامی گردید. خداوند را بر این نعمت عظمی سپاس میگوئیم،
و از او استمداد میطلبیم تا مسؤلیتی را که ایران انقلابی امروز، بعهدهي اهل علم و قلم نهاده است در تبلیغ رسالت تشیع، نیکو ادا
کنیم و بتوانیم ناشر و مبلغ اینگونه آثار اسلامی و تشیع باشیم. از عموم هفکران خواهانیم که ما را در این مهم یاري نمایند. واحد
[ تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت [ صفحه 10
تقدیم به
بسم اللَّه الرحمن الرحیم تقدیم به... فدك، قصهي فدك نیست. فریادي در بیکرانی تاریخ است، که در کتاب میخوانیم، و هر
خار در چشم، استخوان در گلو، تا حق پیروز شود، لب » : زمینی فدکی و کربلایی است و... در روز فدك، یاران علی فریاد میکنند
و اینجا، قصهي فدك: سرگذشت تلخ حق و باطل، شناخت درد و راه درمان است، تا نگویند « به درد دوخته، حون میخوریم
بیجاست. و بیاران علی تقدیم میکنم و به آن روستایی که داستان فدك را برایم گفت، و از آن همهي آنان که در این راه یاریم
کردند- مخصوصا از دوست فاضلم آقاي دهقانی و جناب دکتر موسوي به سبب محبت بیدریغش شکر گزارم. محمود عابدي [
[ صفحه 11
مقدمهي مؤلف
خوانندهي عزیز! آنچه اکنون در اختیار شماست، حاصل اغتنام فرصتی است که براي من در یکی از دورههاي تعطیلات، در حوزهي
مقدس علمیهي نجف اشرف بدست آمد. من این فرصت مغتنم را، به برسی یکی از مسائل عمدهي تاریخ اسلام اختصاص دادم. این
مسألهي تاریخی، مربوط به فدك و نزاعی است که فیمابین حضرت زهرا- علیهاالسلام- و خلیفهي اول، پیش آمده است. باري من،
با گذشت ایام در این باره به برداشتهایی میرسیدم و اندیشههایی در ذهن من تبلور مییافت، و آنها را به تدریج به سینهي اوراقی
پراکنده میسپردم، تا روزي که از مطالعهي مدارك و اسناد فدك، و بررسی موقعیّت و شرایط و احوال حاکم بر آن بپرداختم،
دریافتم که میتوانم آن یادداشتها را پایه و مایهي تحقیقی کافی قرار دهم. از این رو آنها را به مدد ملاحظاتی بیاراستم، و به نظر
فصولی ترتیب دادم تا در پایان کار، صورت رسالهاي به خود گرفت. اما بر آن بودم که آن را به منزلهي یادداشتی براي روز نیاز
نگاهدارم. و بدینگونه سالها بعنوان یاد و کار یک ماهی که حیات فکري من در آن دستخوش پیچ و تاب تحقیق بود، در نزد خود
داشتم تا این که یکی از دوستان پیشنهاد کرد که چاپ آن را به عهده گیرد. من به این امید که از بذل همت و کوششهاي
صادقانهي وي در کتابخانهي عربی و اسلامی به وسیلهاي قدردانی کرده باشم، خواستهي وي را پذیرفتم. و بدین ترتیب، کتابی شد
[ که اینک در دسترس شماست. مؤلف [ صفحه 13
بر صحنهي قیام
اشاره
صفحه 10 از 86
اکنون خلافت را همچون اشتري مهار کرده و جهاز بر نهاده، در اختیار گیر! اما روز حشر بیگمان فرا خواهد رسید. و بدان که
دادگرترین حاکم، خداوند و دادخواهترین مدعّی، محمّد و بهترین میعادگاه قیامت است و در آن روز، تباهکاران بزیان در خواهند
[ ماند. از خطبهي زهرا (ع) [ صفحه 15
درآمد سخن
قهرمان بزرگ تاریخ، به قصد کاري سترگ بهپا خاست بیآن که کمتري تردیدي به خاطرش راه جوید، یا از آن موقعیّت خطر
خیز، به ذرهّي بیمی بهراسد. قابل تصّور نبود که به تصمیم او وسوسهي خللی بخلد، یا سایهي هراسی بر او دست یابد، و به امنیت
خاطرش چنگ زند. اکنون او در اوج استعداد و قلّهي توانایی، و در اجراي طرح و شیوهي دفاعی خود، در نهایت پایداري و ثبات
قدم بود. در این حال، هر کس او را بر سر دو راههي خطري میدید که راه تردیدي زمانگیر، و جستجویی همه جانبه را بر او بسته
بود، و جز این که یکی از آن دو را برگزیند، راه گریزي نداشت. و ناگزیر راهی را برگزید که پاي نهادن در آن براي زن، به علت
ضعف طبیعیش و سختی و فراوانی دشواریها، نه تنها آسان نبود، بلکه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبی، ملکهي سحر بیان و
قوهي خلّاقهاي می طلبید تا کلمات را به تمامی از معانی انقلابی پربار سازد. و مهارت هنرآفرینی میجست که به اعجاز هنر، درد و
رنجها را تصویر، و وضع موجود را نقد و ترسیم کند، به گونهاي که در این نقد و ترسیم، روح حیات و معنی جاودانگی در قالب
لفظ درآید، و یکایک حروف آن، لباس مجاهدي انقلابساز پوشد، و در تاریخ عقیده و ایمان، سندي ابدي سازد. با همهي این
سختیها، این دشواري براي او آسان بود، زیرا آن چه در نفوس ضعیف قوّت، و در طبایع ناتوان، توانی مصون از ضعف، میآفریند،
ایمان و بی پروایی در راه خداست، که او از این هر دو به وجه احسن برخوردار بود. و از این [ صفحه 16 ] رو انتخاب این شیوهي
انقلابی، با طبع او کاملاً موافق بود، و با شخصیت او، که هستهي اصلی آن را، عشق به پیروزي حق، و مبارزه در راه او تشکیل
میداد، سازگاري تام داشت. در اطرافش زنان چندي از نزدیکان و خویشان او، مانند ستارگان پراکنده، در صفوفی نامنظم گرد
آمده بودند که همهي آنها جوانب این مبارزه را اندیشیده و آمادهي پیکار بودند. رهبر در میانشان، سرگرم ارائهي طرح اقدامی
بزرگ بود، و از تهیهي مقدمات و لوازم کار، سخن میگفت. اما هر چه پیش میرفت، بر خویشتنداري و قوّت قلبش میافزود، و
نیروي حقیقتی را که بر وجودش حاکم بود، مضاعف میکرد، و صلابت و استواري قدمش در حرکت، انگیزهاش در احقاق حق از
دست رفته، کوشش و شجاعتش در مبارزه، تهّورش در آن موقعیّت خطیر نیرو میگرفت. گویی در آن لحظه، براي رویارویی با
را به عاریت گرفته بود که- العیاذ بالله- دست قدرت قدر با او همانندي نداشت، و فاجعهي « مرد بزرگ خود » دشواريها، قلب
وحشتی که خداوند حکیم بر او نوشته بود، چنان بوده در دل کوه سرکش، هراس می ریخت، و بر جان سنگ سخت، لرزه
در آن لحظهي خطر، که در نقش سربازي مدافع، به پا خاسته بود، همانند شبحی مینمود که، غمی تلخ از لکهي « او » . میانداخت
ابري سیاه بر آن فرو باریده باشد. رنگش پریده، چهرهاش گرفته، قلبش پردرد، خاطرش مکّدر، ارکانش فرو ریخته، جانبش ضعیف
و تنش ناتوان به نظر میرسید. اما در عمق وجود و ژرفاي اندیشهي دور بینش صبح شادي و بهجت میدمید، و چشمهي طمأنینه
میجوشید. لیکن هر دو حالت براي او، نه از آن بود که او دل به آرزویی خوش کرده، یا خاطر به لّذت رویایی آسوده، و یا چشم به
راه نتیجهي خوشایندي سپرده باشد. بلکه این مسرّت خاطر، حاصل رضایتی بود که از اندیشهي توانایش برمیخاست، و از بشارتی،
که از آیندهي قیامش میرسید، و این اطمینان خاطر، از آن بود که هر آن، پیروزي واقعی را در برابر چشم، مجسم میدید. البته این
همان معنایی نیست که قبلًا آن را نفی کردیم، بلکه مسألهي وجه دیگري [ صفحه 17 ] دارد، بدین ترتیب که بعض شکستها در
عین شکست پیروزي بزرگی را در نهاد خود میپرورند، و اینجا نیز چنان شد، امتّی به تمامی به پاخاست، و با تقدیس و تکریم این
گرفت. در آن هنگامه، هجوم افکار « او » قیام خروشان، ثبات و استمرار نهضت خود، و نیروي لازم براي تداوم آن را، از قیام
صفحه 11 از 86
گوناگون یاد گذشتههاي نزدیک را براي او زنده کرد و روزي را به یادش آورد، که خوشبختی در سایهي زندگی سعادتبار او موج
میزد، و آن گاه روزي را که روح پاك پدرش به ملأ اعلی میپیوست، و بدن مبارك او در آغوش خاك میخفت، و در ههي این
احوال خانهي او، مرکز و مستقر حکومت موجود، و مسند مجد و عظمت نافذ و استواري بود، که زمان در پیشگاه آن، فروتنانه
فرمانبرداري میکرد. شاید این افکار، او را بیاد و خیال پدر بزرگوارش، هدایت میکرد، تا زمانی را بخاطر آورد که آن بزرگوار، او
را بر سینهي مبارك خود چسبانده، از مهر و شفقت آسمانی خود هالهاي بر او ساخته بود، و او بنا به عادتی که داشت، دهان پاك و
مقّدس پدر را میبوسید، و هر صبح و شامی، قوت جان خود را از آن میگرفت. و تا آنجا رسید که روزگاري گذشت، و زمانه
کسی است که خانهاش چراغدان نور، و گنجینهي نبوت است، و « او » . دگرگونه شد و او را با واقعیّتی سخت دشوار، روبرو کرد
کسی « او » . آسمان بلند، از آستان او روشنی میگیرد، امّا کنون این خانه و آستانه، گاه و بیگاه در معرض خطر و تهدید قرار دارد
است که پسر عمش دومین شخصیّت جهان اسلام، باب علم نبوّت، وزیر مخلص پیامبر، و چون هارون موسی دستیار و جانشین مورد
اطمینان اوست، و علی، پسر عمش، کسی است که شروع زندگی او، و آغاز نبوت رسول بزگوار اسلام (ص) از هم فاصلهاي ندارد.
علی در صبح دعوت یار و یاور پیامبر، و در غروب رحلت امید امت او (ص) بود. اما اکنون جانشینی رسول (ص)- که حق مسلّم
اوست- از او سلب و [ صفحه 18 ] فضایل والاي او، که آسمان و زمین بدان شهادت دادهاند، تخطئه میشود و سوابق منحصر به
گریست. و خدا میداند چه دردمندانه « او » فردش با پارهاي معیارهاي نوساخته غیر اسلامی نادیده و بیارزش تلّقی میگردد. و اینجا
گریست! اما گریهي او گریهاي نبود که از چهرهي او آشکار، و از ظاهر حال او خوانده شود، بلکه شعلهاي بود که از خانهي دل او
زبانه کشید، و درد و رنجی که به جانش نشست، و خار حسرتی که بر قلبش فرو خلید. و ناگاه با دو قطر اشک گرمی که بر گونهي
او دوید، آتش توفان درونش آرام گرفت. دیگر بیش از این، در جاي خود درنگ نکرد، مانند شرارهي آتش از جا پرید و با
همراهان خود- که به گرد او بودند- به میان میدان پیکار بزرگ رسید. در این میدان پرچمی برافراشت و براي ابد در ایستاد، و
پیکاري ابدي را- که بزرگ زنی مسلمان، در پهنهي زمین و زمان، میتواند برعهده گیرد- آغاز نهاد، اگر بعضی رویدادها، و
جریانها انحرافی به مخالفت برنخاسته بود، چه بسا موج قیام بی مانندش، خلافت را فروگرفته و سنگهاي راه را درهم کوبیده بود.
این صدّیقهي بزرگوار، زهرا بود، زهراي بزرگ، فاطمه دخت گرامی پیامبر بزرگوار اسلام، صلی الله علیه و آله و سلم. زهرا (ع)
گل بوستان نبوت، مثل اعلاي عصمت، و هالهي تابان نور بود، و یادگار پیامبر در میان مسلمانان. و اکنون او به مسجد میرفت. و
زمان، زمانی بود که تازه پدرش- پیامبر اسلام (ص)- را زا دست داده بود. پدري که برترین، دلسوزترین، مهربانترین، و
مقدّسترین پدر تاریخ انسان بود و مصیبت او، آن روز، واقعهاي که هر دم تلخی اجل را بکام او میکشید، و سختی و سنگینی آن،
مرگ حیاتسوز را، براي او شیرین و سنگینی آن، مرگ حیات سوز، براي او شیرین و گوارا، و آرزویی دلانگیز میکرد. و زهرا
چنین بود روزي که پدر گرامیش به ملکوت اعلی پیوست، و در حالی که از نعمت و لطف الهی خشنود، و خداوند از وي راضی
بود، روح یگانهاش به بهشت [ صفحه 19 ] برین خدا پرواز کرد. اما حوادث تلخ روزگار در همین حد نماند. بلکه واقعهي دیگري
بدو روي آورد، که از نظر تأثیر در جان پاك او، و در دامن زدن به آتش محنت و شعلهي مصیبتش، از فاجعهي نخستین کمتر نبود،
و آن از دست دادن مجد و عظمتی بود، که خواست آسمانی، براي طول تاریخ، آن را خاصّ خاندان نبوّت (ص) کرده بود. منظور
من از این مجد و عظمت، همان رهبري و پیشوایی امّت اسلامی است، که حکم و فرمان الهی بر این بود بعد از محمد (ص)،
سیاست و ادارهي امت، در دست اهل بیت او باشد، زیرا که شاخههاي اصیل این اصل طیّبه تنها آنان بودند، و دریغا که ناگهان
تقدیر واژگونه کار، کانون رهبري را از دست اهلش دور میساخت، و مناصب حکومتی را از اختیار شایستگان، بدر میبرد، و خلفا
و امیرانی را، خودسرانه بر جامعهي اسلامی تحمیل میکرد. براستی واقعهي دردناکی بود، با این دو فاجعه، فاطمه (ع) در زمانی
کمتر از یک شبانه روز، مقدسترین پدران و پیامبران را- که بر سر او سایهي حمایت افکنده بود- و جاودانهترین پیشوایی و ریاستی
صفحه 12 از 86
را- که حکم الهی بنا به شایستگی و اهلّیت، به خاندان او اختصاص داده بود- از دست داد، و به این ترتیب روح بلند پروازش او را
با این که در چنگ دنیایی از درد و غم اسیر بود، براي مبارزه و حضور دائم در صحنهي پیکار برانگیخت. حقیقت مسلّم این است،
که از گروهی که با مبانی عقیدتی زهرا (ع) و نهضت او موافق، و در این راه پیرو صادق او بودند، ممکن نبود کسی در موقعیّت او
قرار گیرد، و گوشهاي از دلاوريها و حماسهسازیهاي او را در مبارزه به کار بندد، مگر این که در گیرودار قیام خود، لقمهي ارزان
و لذیذ قدرت حاکمهاي باشد که در اوج فشار و سختگیري، و نهایت خشونت، هر اشارهاي را به عتابی، و هر سخنی را به حسابی، و
هر کاي را به عقابی، پاسخ میگفت، عینا همانند وضع خفقانی که امروزه، آن را حکومت نظامی دیکتاتوران میشناسیم و صد البته
این امر براي [ صفحه 20 ] زورمدارانی که در پی استحکام اساس و بنیان قدرت خود دست و پا میزنند، راه ناگزیري است. و قطعا
به آسانی از مخالفان خود نمیگذرند. اما اگر کسی که بر دستگاه ستم شوریده و به دفاع از حقوق خود برخاسته، فرزند محمّد،
صلی الله علیه و آله، پارهي تن و چهرهي شکوفاي او باشد، بیشک به اعبتار این بستگی مقدس، از خطر قدرت نوپا گرفته مصون
است، و هیچگونه هراسی براي او به وجود نمیآورد، بعلاوه باید توجه داشت که در اسلام اصولا زن داراي حرمت و خصایصی
است، که پیوسته او را حفظ و حمایت میکند.
چه عواملی زهراي بزرگ را به مبارزه برمیانگیخت؟
زهرا (ع) ببال خیال، به جهان زندگی گذشته خود، و به دنیاي پدر بزرگش، پرواز کرد. جهانی که بعد از رحلت پدر (ص)، در دل
او خاطرهاي بود، که مدام به جان او نوري میافشاند که در فراز و نشیب زندگی، به انواع لطف و مهر، او را مدد و راهنمائی
میکرد، و در قلب او شادي و آرامش میریخت. او اگر چه از شمار زمان، چند روز یا چند ماهی از پدر دور مانده بود، اما از نظر
روح، و خاطراتی که وجودش را در برگرفته بود، لحظهاي از آن حضرت (ص) جدا نبود. و بدین ترتیب در این لحظات دشوار
خاطر او را، نیروي ایمانی یاري میداد که هرگز دلش نتپد، و توانی قامتش را به نیروي راستی برمیافراشت که قیام کوبندهاش فرو
نمیرد، و پرتو جاودانهاي از نبوت محمّد، صلی الله علیه و آله، و روح والاي آن حضرت، چراغ راه او بود، که راه راست و مستقیم
را، به هدایت، در پیش پاي او بگذارد. زهراي بزرگ (ع)، در لحظهاي که جوانهي قیامش، بالیدن میگرفت، به کلّی از عالم مردم
خالی و خارج شده، و با تمام وجود، در آن خاطرهي همیشه زنده، فرو رفته [ صفحه 21 ] بود، تا در آن موقعیّت بحرانی، از نور آن،
روشنی و حرارت بوام گیرد و شعلهاي سوزنده اقتباس کند. او غرقه در خاطرات پدر (ص)، ناگهان سر برداشت و ندا در داد: اي
خوشبختیها پیش من بیائید خوشبختیهایی که چنان به تیرهبختی برگشتید، که هرگز شکیبی بر آن متصوّر نیست! پیش من بیا اي
عزیزتر از جان و اي محبوبترین من!... با من حرف بزن، و بار دیگر چون همیشه، از نور الهی خود بر من بباران! پیش من بیا اي
پدر عزیز من! اگر راز و نیاز و مناجات من برایت خوشایند باشد، میخواهم با تو راز و نیاز و درد دل کنم، اي همیشه غمخوار من!
من میخواهم دریچهي قلب مالامال از درد خود را بروي تو بگشایم، و غمهاي خود را براي تو باز گویم، و بتو خبر دهم که دور از
تو، سایه سلامت ابري که از سوز حرارت این دنیا مرا حفظ میکرد، از حمایت من دست کشیده است. قَدْ کانَ بَعْدَكَ اَنْباءُ وَ هَنْبَثَۀٌ
بعد از تو چه خبرهاي ناگوار و چه مصیبتهاي طاقتفرسایی به من رسید که اگر بودي هیچیک » لَو کَنْتَ شاهِدَها لَمْ تکثُر الخَطْب
اي خاطرات عزیز روزهاي گذشته! پیش من باز آئید، و حدیث شورانگیز و دلنشین خود را با من «. از آنها براي من اهمیّتی نداشت
بگوئید، و به من شیوهاي در آموزید، که جنگی بیامان و کوبنده، علیه این گروه قدرت طلب برپا سازم، گروهی که به خواست و
هوس خود مقام پدرم را غصب کردند، و به ناشایستگی به منبر او برنشستند، و حقوق مسلّم خاندان محمدي (ع) را نشناختند، و آن
را پایمال هوس خود ساختند، و حتی حرمت خانهي آنان را به اندازهاي نداشتند که، به آتش زدن و تخریب آن پرداختند. بمن
بگوئید! آیا مَشاهِد و غَزَوات پدرم- رسول بزرگ اسلام (ص)- از قهرمانیها و دلاوریهاي برادر و داماد او در جهاد، حماسهها
صفحه 13 از 86
نمیگوید، و برتري او [ صفحه 22 ] را بر دیگران نمینمایاند؟ از پایداري و مقاومت او در رکاب پیامبر (ص)، در سختترین
لخظات، و حضور شجاعتآفرین او، در خطرناکترین میدانهاي جنگ- که فلان و فلان بیمناکانه و وحشتزده میگریختند، و
شجاعان از روبرویی و مقابله با دشمنان میترسیدند- داستانهاي غرورانگیز ندارد؟ آیا بعد از این همه سزاوار است، ابوبکر را بر
منبر رسول خدا (ص) و مسند رهبري امت اسلام بنشانیم و علی (ع) را از مقامی که بحق شایستهي آنست فرود آریم؟ اي خاطرات
عزیز پدر! به من باز گوئید. آیا ابوبکر همان کسی نیست، که وحی الهی او را براي ابلاغ آیات قرآن (سورهي برائت) به مشرکین،
سزاوار و امین نشمرد، و براي این مهّم علی را برگزید؟ آیا این انتخاب جز این معنی دارد که علی (ع) براي اسلام، نمونهاي والا و
طبیعی، و داراي چنان توان و قابلیّتی است که اگر انجام دادن امري، مستقیما براي پیامبر (ص) میّسر نباشد، باید به او واگذار شود؟
من آن روز سخت و دشوار را، به خوبی به خاطر دارم، روزي را که پدرم (ص) علی را در مدینه به جاي خود منصوب کرد، و به
قصد جنگ حرکت فرمود. در آن روز، یاوه سرایان چه شایعاتی پراکندند! و چگونه گروهی آن جانشینی را، به وجوهی که
دلخواهشان بود، تفسیر کردند! اما علی، در آن شرایط، چون کوهی استوار در ایستاد، و هرگز آشوب و بلواي فتنهسازان و
آشوبگران، نتوانست ذرهاي سستی در او پدید آورد. در آن حال من میکوشیدم که او به پدرم بپیوندد، تا در مورد شایعات مردم با
وي سخن بگوید. این بود که علی (ع) سرانجام به حضور پیامبر (ص) شتافت، و در بازگشت او را با چهرهاي به نهایت خندان و
شکفته دیدم، که همسر خود، بشارتی بزرگ داشت، که آن نه از مزایا و معانی دنیایی، بلکه نشانه دستیابی به مزیّتی آسمانی و
افتخاري الهی بود. علی براي من بیان کرد، که چگونه پیامبر (ص) از او استقبال کرده، به گرمی خوش آمد گفته، و به او فرموده
و میدانیم هارون در حکومت « [ تو براي من به منزلهي هارون براي [ صفحه 23 ] موسایی اما پس از من پیامبري نخواهد بود [ 1 » بود
شریک موسی بود، و رهبري پیروان او را به عهده داشت، و جانشین وي شمرده میشد، و مسلما وقتی به کسی هارون محمّد (ص)
گفته شود، منظور این است که او سرپرست، ولّی مسلمانان، و جانشین محمّد (ص) بعد از او است. و زهرا (ع) چون در سیر جریان
افکار خود، به اینجا رسید، فریاد زد: این همان رجعت و بازگشت به گذشته است که خداوند در قرآن، مسلمان را از آن بیم داده،
و محمّد نیست مگر » ؟ آنجا که فرموده است: وَ ما مُحمدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَد خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أفَاِنْ مَاتَ اَو قُتِلَ اِنْقَلَبْتُم عَلی اَعْقابِکم
پیغمبري از طرف خدا، که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند، و از این جهان در گذشتند اگر او نیز به مرگ یا شهادت درگذشت، باز
و دریغا که اکنون آنان کسانی بودند، به آئین « شما به دین جاهلیّت خود رجوع خواهید کرد آیهي 144 سورهي آل عمران
گذشتگان خود بازگشته، و منطق جاهلی، سایهي سیاه و شوم خود را بر اندیشهي آنها گسترده! چنان که وقتی دو گروه از آنان در
سقیفه، با یکدیگر به تفاخر سخن میگفتند، یکی گفت: قبیلهي ما، هم داراي عزّت و قدرت، و هم از شمار افراد و جمعیّت بیشتر
است. و باید جانشین پیامبر از میان ما انتخاب شود. دیگري پاسخ داد: چه کسی میتواند در به دست گرفتن قدرت، و جانشینی
محمد (ص) با ما به ستیز برخیزد؟ زیرا دوستان و اعضاي خاندان او ما هستیم و جانشینی او حق ماست و دردا! که به این گونه کتاب
و سنّت محمدي (ص) در مقیاسهاي جاهلی فرو [ صفحه 24 ] افتاده بود. آن گاه زهرا (ع) چنین گفت: اي آئین والاي محمّدي (ص)
که از لحظهي تولد، مانند خون در رگ، در وجود من جاري شدي همان کسی که در مکّه به منزلگاه تو- که محمد (ص) آن را
به عنوان پایگاه دعوت، و ابلاغ رسالت برپا داشته بود- حمله کرد، اکنون به خانه اهلبیت و خاندان او یورش میآورد، و به آن
آتش میزند، و نزدیک است... اي روح بزرگ مادر من! تو با زندگی سراسر جهاد و مبارزه خود، در خدمت رسول بزرگوار
(ص)، درسی فراموش نشدنی به من آموختی، و من در رنجهاي همیشگی علی، به پیروي از تو، خود را خدیجهي دیگري خواهم
کرد. لبیک! لبیک! اي مادر عزیز من! صداي تو را که پیوسته مرا به مبارزه با زورمندان و حکومتگران فرا میخواند از اعماق جان
کار بسیار ناصوابی کردهاي. به تو بگویم که اکنون » : خود میشنوم. هماکنون، به پیش ابوبکر خواهم رفت، و به او خواهم گفت
خلافت را مانند مرکبی مهار کرده، و جهاز برنهاده، در اختیار بگیر! اما بیگمان روز حشر تو، فرا خواهد رسید. و بدان! که عادلترین
صفحه 14 از 86
و مسلمانان را هم از عواقب شوم کارهایشان، « حاکم، خداوند و داد خواهترین مدعی، محمد (ص) و بهترین میعادگاه قیامت است
بیشک » : آگاه خواهم ساخت، و آیندهي تاریکی را که بدست خود بنیان نهادهاند، به آنها خواهم نمایاند. به آنان خواهم گفت
نطفهي فتنه بسته شده است، و بسی نگذرد که آبستن حوادث بزاید، و به شیر دادن درآید. آن گاه از پستان فتنهریز آن، قدحهاي
مالامال از خون تازه و جوشان بدوشند، و در آن جاست که تباهکاران به زیان درمانند و آیندگان، ویرانی اساس شومی را، که
و آن گاه به سوي میدان پیکار حرکت کرد، در حالی که در جان او، دین محمّد (ص)، روح «. پدرانشان پی ریختهاند، دریابند
خدیجه، و قهرمانی علی (ع) جوش میزد، و آتشی که از غم آیندهي تاریک امت اسلامی، بر دلش افتاده بود، شعلهورتر میشد. [
[ صفحه 25
راه قیام
راهی که قیام زهرا (ع) پیمود، چندان طولانی نبود، زیرا جایی که اولین شرر آن افروخته شد، طبعا خانهي علی (ع) بود، خانهاي که
پیامبر اسلام (ص) آن را به منزلهي بیت نبوت انتخاب کرده بود. این خانه در جوار مسجد پیامبر (ص) و تنها دیواري با آن فاصله
داشت از این رو شاید زهرا (ع) از دري که بدان باز، و بیواسطه از خانهاش به آن منتهی میشد داخل مسجد شد. بهر صورت تعیین
این که از کدام در وارد شده، چندان اهمیّتی ندارد، ولی به نظر من، اگر قرار ترجیح باشد، ورود او (ع) از در عمومی پذیرفتنیتر
است، چون سیاق روایتی که سرگذشت این نهضت را میگوید، خود قرائنی حاکی از بیان و تأیید این نظر دارد، بدین ترتیب که
دخول زهرا (ع) از در خصوصی، او را مجبور نمیکند در صحن خود مسجد قذم زند، و فاصلهي بین خانه و مسجد را بپیماید، و
اگر چنین نباشد این سؤال به ذهن خواننده خواهد رسید، که راوي خبر چرا کیفیت راه رفتن زهرا (ع) را توصیف میکند و
زیرا بدیهی است، که بنا به فرض مذکور، وي نمیتوانسته است همراه زهرا (ع) « او مانند پیامبر (ص) گام برمیداشت » : میگوید
باشد، و اگر تصّور شود عرصهي مسجد را میپیموده است، سیر او در مسجد به ورودش بر خلیفه نمیانجامد، بلکه به محض دخول
به مسجد بر خلیفه و جمع یاران او، وارد میشود، زیرا شخصی که به داخل مسجد، قدم میگذارد، در همان لحظه، بر کسی که در
آن حضور دارد، وارد میگردد، اگر چه در صحن مسجد فاصلهاي را هم بپیماید. بعلاوه میدانیم که راوي خبر، نحوهي راه رفتن و
گام زدن زهرا (ع) را، پیش از وارد شدنش به ابوبکر، توصیف میکند، و همهي اینها قرائنی هستند که حدس ما را تأئید میکنند. [
[ صفحه 26
زنان
روایت میگوید: گروهی از زنان نزدیک و خویشاوند زهرا (ع) همراه وي بودند- که قبلًا ذکر آن گذشت اما این همراهی زنان و
انتخاب در عمومی براي ورود به مسجد، در پی غرضی خاص انجام گرفته، که آگاه کردن مردم و جلب توجه آنان بوده است. یعنی
زهرا (ع) میخواست با این شیوه، مردم را آگاه و متوجه خود سازد، تا وقتی که او را همراه آن زنان میبینند، به عزم آگاهی از
قصد او به سویی که او روان است، حرکت کنند، و در مسجد جمع شوند، و در آنجا کارها و سخنان او را ببینند و بشنوند، و
بدینگونه محاکمهاي علنی برپا شود، و در میان آن هیجان و آشفتگی، همهي مسلمانان از مسائل مهم جامعهي خود، آگاه گردند.
ظاهر رفتار زهرا
پیش از این گفتیم که نصّ روایت تاریخی میگوید: زهرا (ع) هنگام رفتن به مسجد، مانند پدرش (ص) گام برمیداشت. اکنون
جاي آنست که راز و رمز این تقلید را جستجو کنیم. این طرز راه رفتن، عادت طبیعی زهرا (ع) بوده، و این حالت بدون تکلّف و
صفحه 15 از 86
تعمّد خاصی از وي، مشهود افتاده است، وجود خود بخود این شباهت نیز، بعید نیست، زیرا آن حضرت بر این خو گرفته بود، که
پیوسته کار و گفتار پدر خود (ص) را سرمشق قرار دهد، و از او تقلید کند. با این وصف براي این مشابهت مسلّم، توجیه دیگري نیز
میتوان یافت، بدین معنی که زهرا (ع)، بعمد و براي تعقیب هدف خاصی، آن روز، از پدر خود (ص) به بهترین وجهی تقلید کرد،
و بدینگونه روش گام برداشتن خود را، همانند رسول بزرگ (ص) ساخت، و خواست بدین وسیله بر مشاعر و احساسات و عواطف
مردم [ صفحه 27 ] استیلا جوید، و با این تقلید کامل، ذهن آنها را به حرکت و سیر کوتاهی وادارد، تا شاید به گذشتههاي نزدیک
خود برگردند، و عصر مقدس پیامبر (ص) را به یاد آرند، آن روزهاي سرشار از شادمانی را، روزهایی را که زیر سایهي پیامبر
بزرگ خود گذرانده بودند. به این ترتیب با تحریک آن احساسات و عواطف، و زدودن غبار از چهرهي آن، راه براي آغاز قیام،
هموار میگشت و قلبها، براي پذیرفتن فریاد دادخواهی، و اجابت دادخواست غمگنانهي او نرم میشد، و کوششهاي او که
دستخوش یاس و نومیدي بود، به پیروزي میگرائید. باري، از این است که میبینیم راوي حدیث، خود بگونهاي، دانسته یا ندانسته،
تحت تأثیر قرار گرفته و همین تأثر او را واداشته است، تا در بیان ماجراي نهضت فاطمه (ع)، آن حالت را تصویر کند. با سخنی
کوتاه این قیام، نالهي دادخواهانهاي بود که زهرا (ع) فریاد کرد و آسمان به رعایت آن برخاست و تا شعلهاش زبانه کشید، پایگاهی
ساخت که در پناه آن، حقی که پایمال شده بود، و کوشش عقیمی که در آغاز، آرزوهایی دلفریب آن را به جانب خود میکشید،
گرد آمد. و در پایان کار، به عبوسی تلخ، و یاسی بیکران و به تسلیمی تبدیل شد که واقعیت زندگی مردم آن روز، بر او (ع)
تحمیل میکرد. قیام زهراي بزرگ، قیامی بود که در آن قیامگر، هرگز، تنها به نتیجهي مطلوب و دیگر قیامها، نمیاندیشید بلکه
بیش از نتیجهي آنی، استمرار قیام، براي او ارزش و اهمیت داشت، و ثبت آن در میان شاهکارهایی که تاریخ به عنوان خطوط
درخشان و برجستهي خود حفظ میکند. و بنابر این قیام زهرا (ع)، به کمال مطلوب خود دست یافت، و آن همین جاودانگی و
پیوستن به ابدیت بود، که عملاً براي آن پیش آمد، و از این است که - اگر چه به ظاهر شکست خورد- ما به پیروزي آن یقین و
[ اعتقاد داریم. این معنی را در فصول دیگر کتاب به تفصیل بیان خواهیم کرد. [ صفحه 29
فدك، مشخصات

فدك، مشخصات جغرافیایی و سرنوشت تاریخی
اشاره
آري از آن چه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدك در دست ما بود، آنهم بفرمان حرص و خست » :( فدك (در معنی حقیقی
سرزمینی محدود » :( علی علیهالسلام فدك (در معنی رمزي «. گروهی پایمال غصب و تجاوز شد و ما نیز بناچار از آن درگذشتیم
امام موسی کاظم «. بحدود زیر: حدي به عدن، حدي به سمرقند، حدي به افریقا و بالاخره حدي به کنارهي دریاي روم و ارمنستان
[ علیهالسلام [ صفحه 31
فدك، مشخصات
فدك قریهاي در حجاز، و فاصلهي آن تا مدینه دو یا سه روز راه بود. این قریه از آغاز تاریخ خود، سرزمینی یهودينشین بود، که
طایفهاي از یهود، در آن زندگی میکردند. این وضع سالها ادامه داشت، تا با قدرت یافتن اسلام، در سال هفتم هجري، خداوند در
دل ساکنان آن آتش رعبی افکند، و یهود به قصد امان یافتن از این بیم و هراس به قولی به نیمه فدك و به روایتی به تمامی آن با
رسول خدا (ص) مصالحه کردند. از این جا حیات تاریخی فدك در اسلام، آغاز میشود. چون فدك به نیروي نظامی و قواي قهریه
فتح نشده بود، به مالکیت خاص رسول خدا (ص) درآمد. آن حضرت نیز، پس از مدتی آن را بفرزند عزیز خود، زهرا (ع) واگذار
صفحه 16 از 86
کرد. فدك تا روز رحلت نبی اکرم (ص) در اختیار فاطمه (ع) بود. پس از درگذشت بنیانگذار اسلام، خلیفهي اول- بنا به تعبیر
صواعق المحرقه- از زهرا (ع) بازگرفت، و از آن پس تا روز شروع خلافت عمر فدك یکی از منابع درآمد عمومی و تأمین بودجه
حکومتی محسوب میشد. اما عمر در آغاز خلافت خود، آن را به ورثهي رسول خدا (ص) سپرد، و تا روزي که عثمان، به خلافت
دست یافت، در دست تصرف آنان بود. عثمان بن عفان، خلیفهي سوم- بنا بآنچه نقل شده- آن را بعنوان تیول [ صفحه 32 ] به
مروان حکم بخشید. از این جا براي مدتی، تاریخ فدك را به فراموشی میسپارد و بعد از عثمان ذکري از آن به میان نمیآورد. اما
به فرض این که در تمام دورهي خلافت عثمان- مانند همهي اموال و ثروتهاي دیگري که بنیامیه در دورهي حکومت خود به
چپاول بردند- در اختیار مروان باشد، مسلم است که امیرمؤمنان علی (ع) آن را از وي باز پس گرفته است. بعضی از مدافعان
خلیفهي اول در مسألهي فدك، خواستهاند بگویند که علی (ع) به پیروي از سیرهي ابوبکر فدك را از اموال عمومی جدا نکرد، و
بنابراین چنان چه زهرا (ع) را در ادعایش صادق و صائب میدانست، این کار را نمیکرد. من لازم نمیدانم که اینجا، در باب
تقّیهي بحثی مستوفی مطرح، و مسأله سکوت تلخ علی (ع) را توجیه کنم اما این را هم نمیتوانم بپذیرم که علی (ع) را به راه صدیق
رفته باشد. زیرا نه تنها تاریخ، در این مورد سخنی ندارد، بلکه نّص صریح آن دال بر این است که علی (ع) فدك را حق مسلم
اهلبیت (ع) میدانسته، و این نظر را به وضوح در نامهاي که براي عثمان بن حنیف نوشته- و بعدا خواهد آمد- بیان و تأکید فرموده
است. ممکن است علی (ع)، درآمد و محصول فدك را به ورثهي زهرا (ع) همسر و فرزندان او- اختصاص داده باشد، و البته این
اختصاص، بگونهاي نبوده است که امري غیر عادي تلقی شود، و موجب شیوع خبر گردد، چون وقتی فدك به تصرف علی و
فرزندان او (ع) درآید که صاحبان قانونی آنند، چگونه موجب اشاعه خبر میتواند شد؟ البته این احتمال نیز وجود دارد، که او و
فرزندانش (ع) به رضایت تمام، درآمد فدك را صرف مصالح مسلمانان نموده، [ 2] یا این که آن را براي امور مردم و صدقات عامه
[ وقف کرده باشند. [ صفحه 33
فدك و بنیامیه
اما هنگامی که معاویه، خود را به عنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل کرد، این حق پایمال شده را بیش از پیش ببازي و استخفاف
گرفت، و به حکم هواي دل خود، آن را به سه بخش تقسیم کرد، و سهمی به مروان حکم، و بخشی به عمرو بن عثمان، و ثلث
دیگر را به فرزندان خود یزید واگذار نمود، و بدین گونه فدك مدتی، دست به دست میگشت تا این که در حکومت مروان
حکم، تمامی آن به اختیار وي درآمد. بعد از او در دست عمر بن عبدالعزیز بن مروان قرار گرفت. او با رسیدن به خلافت، فدك را
به فرزندان فاطمه (ع) برگرداند، و براي این کار در ضمن نامهاي که به والی خود در مدینه- ابوبکر عمرو بن حزم- نوشت، دستور
فرزندان فاطمه در میان آل عثمان و آل فلان و فلان » : داد فدك را بدانان تسلیم کنند. ابوبکر بن عمرو بن حزم در پاسخ نوشت
اما بعد، اگر به تو دستور دهم گاو مادهاي را قربانی کنی، از » : ابن عبدالعزیز پاسخ داد «؟ پراکندهاند، باید به کدامیک تسلیم کنم
رنگ آن خواهی پرسید، و ایرادهاي بنیاسرائیلی بهانهخواهی کرد؟ وقتی این دستخط به تو رسید، آن را در میان ذراري علی و
ولی بنیامیه بر عمر بن عبدالعزیز خشمگین شدند، و او را براي این کار صواب، سرزنش کردند، و به او «. فاطمه (ع) تقسیم کن
و نیز گفته شده است که عمرو بن قیس، با جمعی از اهل کوفه، به پیش او « به این وسیله کار شیخین را تخطئه کردي » : گفتند
آمدند، و او را به سبب واگذاري فدك به سختی نکوهش کردند. عمر بن عبدالعزیز در جوابشان گفت: شما نمیدانید، و اگر
میدانستهاید، فراموش کردهاید، ولی من فراموش نکردهام، و بدرستی میدانم که ابوبکربن محمدبن عمروبن حزم از پدرش، و او از
فاطمه پارهي تن من است. هر چه مرا به خشم آورد او را نیز، خشمگین » [ جدش نقل کرد که پیغمبر (ص) فرمود: [ صفحه 34
گذشته از این، فدك در عهد شیخین- ابوبکر و عمر- یکجا در دست «. میکند، و مرا خشنود میکند، هر چه او را خشنود سازد
صفحه 17 از 86
ایشان بود، تا آن که بعد از مدتی به مروان واگذار شد، و او نیز به پدرم عبدالعزیز، بخشید، از او به وارثانش- یعنی من و برادرانم-
بمیراث رسید من از آنها خواستم، سهم خود را به من بفروشند، و آنان هم بعضی بخشیده و بعضی فروختند، تا تمامی آن بتملک
من درآمد. در این وقت مصلحت دیدم، آن را به فرزندان فاطمه (ع) بازگردانم و چنین کردم. آنان وقتی سخنان خلیفه را شنیدند،
گفتند: اگر دیگر پیشنهادهاي ما را نیپذیري، زمین را در تملک خود دارو محصول آن را، در میان آنان تقسیم کن! و او نیز چنین
کرد. پس از آن دوباره یزیدبن عبدالملک، فدك را از بنیفاطمه بازگرفت، و تا زمان انقراض دولت آنان، پیوسته در اختیار
بنیمروان بود.
فدك و بنیعباس
اما ابوالعباس سفاح با قیام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدك را به عبدالهبن حسنبن حسنبن علیبن ابیطالب سپرد. بعد از او
ابوجعفر منصور، در زمان خلافتش، از بنیالحسن بازگرفت. لیکن پس از مدتی مهديبن منصور براي چندمین بار، به خاندان
فاطمیین داد، و باز پس از او، موسیبن مهدي از دستشان بازستاند. از این پس، همواره فدك در دست عباسیان بود، تا این که نوبت
خلافت به مأمون رسید. او در سال دویست و ده هجري، آن را به فاطمیان مسترد داشت. مأمون [ صفحه 35 ] به کارگزار خود در
امیرالمؤمنین به سبب نقش و مقامی که در دین الهی دارد، و به سبب جانشینی پیامبر و خویشاوندي با » : مدینه- قثمبن جعفر نوشت
وي در احیاي سنتهاي او (ص)، و در بازگرداندن و تسلیم آنچه رسول گرامی به کسی بخشیده، و اجراي صدقات او، از هر کسی
سزاوارتر است. خداوند است که به امیرالمؤمنین توفیق و عصمت میدهد، و به انگیزهي شوق خداوندي است که وي به کاري که
موجب تقرب الهی است، دست مییازد. بیشک رسول خدا (ص)، فدك را به فرزند گرامی خود زهرا (ع) بخشیده و این مسأله
بحدي معروف و مسلم است، که در آن کسی از خاندان رسول اختلاف ندارد، و نیز سزاوارتر از زهرا (ع) کسی تا به حال مدعی
آن نشده است. از این رو امیرالمؤمنین چنان مصلحت دید، که آن را به ورثهي فاطمه (ع) بازگرداند، و تسلیم آنها کند، و رضایت و
تقرب الهی را با گزاردن حق و عدل بدست آرد، و خاطر رسول خدا (ص) را به اجراي امرش، خشنود گرداند. و دستور داد که این
موضوع را در دواوین حکومتی ثبت کنند، و براي کارگزاران ولایات نیز کتباً اعلام دارند، و به حکم این که اگر بعد از رحلت
رسول اکرم، همه ساله در موسم حج ندا داده میشد، که هر کسی بر آن حضرت حقی دارد، یا بر او وعدهاي داده شده است،
سخنش پذیرفته و حقش ادا میشود، فامطه (ع) از هر کسی سزاوارتر بود که سخنش تصدیق گردد، و آنچه رسول خدا (ص) مقرر
داشته، به او تسلیم شود. این بود که امیرالمؤمنین به مبارك طبري- مولاي خود- دستور داد که فدك و تمامی حدود و حقوقی که
منسوب و مربوط به آن است، و بردهها و غلّات و دیگر عواید آن را، به ورثهي فاطمه (ع)، فرزند رسول خدا (ص)، واگذار کند، و
خود آن را به محمدبن یحییبن حسینبن زیدبن علیبن حسینبن علیبن ابیطالب و محمدبن عبداللهبن حسنبن علیبن حسینبن
علیبن ابیطالب که از جانب امیرالمؤمنین متعهد تولیت، و عهدهدار تقسیم عواید و محصولات آن هستند، تسلیم نماید. بدان که این
خود، خواست امیرالمؤمنین و نتیجهي الهامی است که خداوند در [ صفحه 36 ] دل او افکنده، تا براي تقرب بدو و پیامبرش، راه
طاعت و موافقت الهی را بپیماید. این مطلب را به کسانی هم که در پیش تو هستند اعلام کن، و بدانگونه که با مبارك طبري
بمساعدت رفتار میکردي با محمدبن یحیی و محمدبن عبداله باش. و در تمام کارهایی که- به خواست خدا- موجب آبادانی و
اما هنگامی که متوکل عباسی بخلافت رسید، فدك را از فاطمیان « افزونی غلات میشود با آنان همراهی و معاونت کن، والسلام
گرفت، و به عنوان خالصه، به عبدالهبن عمر بازیار بخشید. آن روز فدك یازده نخله داشت که به دست مبارك پیامبر (ص) کاشته
شده بود. عبدالهبن عمر بازیار مردي به نام بشرانبن امیه ثقفی را، به مدینه فرستاد. بشران آن نخلها را برید، و پس از بازگشت فلج
شد. بدین ترتیب رابطهي فدك و فاطمیان، با خلافت متوکل عباسی و بخشیدن آن به عبدالهبن عمر بازیار به پایان میرسد. بررسی
صفحه 18 از 86
اجمالی تاریخ پریشان فدك، نشان میدهد که در طول این سالهاي دراز، خط و قاعدهي صحیح و مشخصی بر آن حاکم نبوده، و
حتی به اقتضاي تمایالات و سیاستهاي وقت دست به دست، میگشته است. با وصف این، آنجا که در زمانهاي گوناگون، به
صاحبان حقیقی خود بازگردانده میشده، این سیر تاریخی به راه عدل و استقامت، برمیگشته و مسیر اصلی خود را باز مییافته
است. نکتهي اصلی این است که میبینیم، دائما فدك به عنوان یک مسأله، درنظر جامعهي اسلامی و زمامدارنش، از اهمیّت خاصی
برخوردار بوده است، و چنان که ملاحظه میشود، راه حل این مساله، ارتباط مستقیم بنحوهي سیاست زمامداران، و جهتگیري آنان
نسبت به خاندان نبوت، داشته است، بدین معنی که خلیفه، هرگاه از استقامت راي، و اعتدال نظر برخوردار بوده، فدك را به
فاطمیان میسپرده، و در غیر این صورت باز گرفتن فدك، در صدر کارهاي خلیفه زمان قرار میگرفته است. قصیدهاي که دعبل
خزاعی ساخته است، به ما نشان میدهد که فدك، در نظر [ صفحه 37 ] مسلمانان داراي چه درجهاي از اهمیت و ارزش معنوي بوده
است. دعبل خراعی- شاعر معروف قرن سوم هجري- این قصیه را وقتی سرود که مأمون- خلیفه عباسی- فدك را به خاندان فاطمی
یعنی: روزي که مأمون فدك رابه خاندان » بازگرداند. مطلع قصیده چنین است: اصبح وجه الزمان قدضحکا برد مأمون هاشم فدکا
« بنیهاشم بازگرداند، چهرهي روزگار شکوفا و خندان شد
ارزش مادي فدك
نکتهي ناگفتهاي که باید اضافه شود این است که فدك، قطعه زمینی کوچک، یا مزرعهاي بیحاصل نبوده است چنان که بعضی
میپندارند- بلکه آنچه به اطمینان میتوان گفت محصولاتی که از آن عاید صاحبش میشد، چنان بود که ثروت قابل ملاحظهاي
تشکیل میداد، اما بهر صورت، بیش از این نمیتوان در مورد درآمد سالانهي آن سخن گفت که در پارهاي از منابع، اندازهي آن
در سطح بسیار بالایی ذکر شده است. از قرائن و اماراتی میتوان به میزان ارزش مادي و مقدار محصول فدك پی برد. 1) بنا بر آن
چه بعداً ذکر خواهد شد، عمر به این دلیل که حکومت در معرض خطر جنگهاي ردّه و آشوب شورشگران واقع، و نیروي مالی آن
ضعیف است، از تسلیم فدك به زهرا (ع)، جلوگیري و با ابوبکر مخالفت کرد. بدیهی است که اگر محصول زمینی بتوان در رفع
کمبود بودجهي دولتی، و تقویت آن در مواقع سختی، مانند آشوبها و جنگ هاي داخلی، دستگاه حکومت را یاري دهد، بیشک
2) وقتی خلیفه اول با فاطمه (ع) دربارهي فدك بحث میکند میگوید: فدك به پیامبر [ باید مقدار آن معتنابه باشد. [ صفحه 38
(ص) اختصاص نداشت بلکه جزئی از اموال مسلمانان بود که پیامبر (ص)، آن را براي سرکوب مهاجمان، و انفاق در راه خدا
مصرف مینمود، و میدانیم که سرکوب دشمنان و مخالفان مهاجم، تنها به وسیلهي بودجهي مهمی امکان دارد که مخارج لشکري
را تامین کند. 3) قبلًا گفتیم که معاویه فدك را به سه بخش تقسیم کرد، و بهر کدام از یزید و مروان و عمروبن عثمان، ثلثی از آن
را بخشید. این مطلب به خوبی مقدار درآمد حاصل از فدك را نشان میدهد. زیرا وقتی ثروتی در میان سه نفر از والیانی که خود
صاحب اندوختهاي بیحساب و اموالی بسیارند. تقسیم میشود، بیشک ثروتی چشمگیر و حرصانگیز است. 4) فدك را غالباً
قریهاي دانستهاند، چنان که در معجمالبلدان آمده است. حتی در قرن ششم نیز بعضی مانند ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه
[ نخلستانهاي آن را به اندازهي نخلستانهاي کوفه گفتهاند. [ صفحه 39
تاریخ قیام زهرا