گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
گوشههایی از کلام زهرا







اشاره
روزي به پیش » ( یوم جاءت الی عدّي وتیم ومن الوجه ما اطال بکاها تعظ القوم فی اتّم خطاب حکت المصطفی به وحکاها (الازري
عدم وتیم (ابوبکر و عمر) درآمد و از شدت حزن چه بسیار بگریست. با کاملترین خطابهها آنها را اندرز و هشدار داد، و با کار و
[ صفحه 115 ] «. سخنان خود یاد پیامبر را در خاطرها زنده کرد
معجزهي بلاغت
اینجا بخشهایی از خطابهي زهراي بزرگ را به اقتباس میگیریم، تا شاید چنان که سزاوار است به تحلیل و توضیح بپردازیم و
اعجاز و جاودانگی و حقیقت شگفتانگیز آن را دریابیم. زهرا (ع) گفت آن گاه خداوند به رأفت و اختیار، و رغبت و ایثار او
(ص) را به سوي خود خواند و اکنون محمد (ص)، پدرم، آسوده از رنجهاي این دنیا، در حالی که ملائکه ابرار و رضوان پروردگار
در کلام این بزرگ زن سخنور دقت کنیم، وقتی به وصف «. او را در میان گرفتهاند، در جوار رحمت خداوند جبّار آرمیده است
فردوس ابدي و بهشت جاودنهي پدر میپردازد، نعمتهاي مادّي و لذایذ حسی را به هیچ میانگارد، زیرا با توجه به صفات متعالی
آن بزرگ (ص)، میداند که او (ص) دامن بینیازي از این لذتها، فراهم چیده است. و به راستی لذّتهاي مادّي اخروي یا دنیوي،
در نظر محمد (ص) چه ارج و بهایی میتواند داشت؟ محمد (ص) آن شخصیّت روحانی است، که احدي چون روح انسانی را به
بلنداي ملکوت نرسانید، و کسی جز او، آن را به اوج آسمانی خود پرواز نداد. (هیچ مصلحی مانند او روح انسانی را به [ صفحه
116 ] نیروي عقیدهي الهی به کال نپروراند، کمالی که در میدان اندیشه، غایت راه عقل دور پرواز است، و نهایت طواف انسان، بر
گرد حقیقت مقدّسی که در پناهش، جان میآرامد و دل، به اطمینان میآساید. [ 35 ] .) آري او مربی بزرگ روح بود. یگانه
پیشوایی که کمالات نفسانی، در تحت رایت او پیروزي جاودانهاش را در مبارزهاش علیه نیروهاي مادي، بدست آورد. در آن
صفحه 49 از 86
مبارزهاي که از نخستین روز حیات عقل و جان، در دل ماده، وجود داشت. مادام که او (ص)، یکهتاز معرکهاي است که دنیاي
معنی را از مادّه جدا میکند، و رسالت او، سلسلهي پیامبران آسمانی را نقطهي پایان مینهد، باید که روح پاکش اصل و محور
دنیاي معانی دانسته شود، و زهرا (ع) نیز در سخن خود، آن گاه که فردوس محمدي (ص) را توصیف میکند، همین معنی را
بنابراین او قطب استوار و ابدي دنیا و «. محمد (ص) از رنج این جهان آسوده است، و ملائکه ابرار او را در میان گرفتهاند » : میگوید
آخرت است. تفاوتی که هست این است که، در دنیا جهانی از رنجها بر او وارد آمد، چون میکوشید گردش حیات انسانی را، بر
مدار حقیقی خود استوار سازد، و در آخرت آسوده است، زیرا در آن جا به مثابهي محوري است که حیات ملکی در میدان جاذبه
نور او میگردد، و ملائکهي خداوند بر او گرد میآیند، تا حمد و ثناء خود را، بر او تقدیم دارند. و مادام که آن حضرت را پیامبر
بزرگ خدا میشناسیم، جایگاه رفیع او (ص) در بهشت، متناسب با مقام والاي او، و خالی از هرگونه عیش و لذّت مادي و به معنی
دقیقتر- اگر تعبیر رسائی باشد- دنیایی مشحون از تمتّعات معنوي است، و کدامین لذّت و التذاد معنوي است که بتواند بهتر از جوار
لطف و رحمت خداوند جبّار، و وصال رضوان پروردگار غفّار، فرض شود؟ آري زهرا (ع)، در دو جمله جایگاه پدر بزرگ خود را
در بهشت بدینگونه [ صفحه 117 ] وصف میکند که او، به منزلهي قطبی است که به مبدأ نور پیوند دارد، و خورشیدي است که
فرشتگان الهی، در دنیاي نور، او را در میان گرفتهاند.
مقایسهي اعجابانگیز فاطمه بین علی و دیگران
شما بر پرتگاه گودالی از آتش بودید، جرعهي گواراي تشنه کامان، لقمهي لذیذ گرسنه چشمان، آتش زودیاب » : زهرا (ع) گفت
آتش جویان شتابنده بودید و پایمال قدم مهاجمان، از آب آتشخیز کنار جادّهها میآشامیدید و از برگهاي خاکمال گیاهان،
میخوردید. در ذّلت و خواري میزیستید، و دلتان هماره باضطراب میطپید که مبادا اطرفیان، شما را به قید اسارت گیرند. و
بدینگونه بودید که خداوند شما را به دست محمد (ص)، با همه سختیهایی که بر او گذشت، رهایی داد. و بعد از آن که به
مصیبت ددان آدمی صورت و گرگ سیرتان عرب، و سرکشان اهل کتاب مبتلا شد، هرگاه آتش جنگ را دامن زدند، خداوند آن
را خاموش کرد. وقتی گردنفرازي از فرمانبران شیطان، سر برمیداشت، یا اژدهایی از مشرکین به خونخواري دهان میگشود،
برادرش علی را در کام آتش رقصان آن میافکند. و او نیز، تا مغز دشمنان را نمیکوفت و آتش سرکش آنان را به آب شمشیر،
خاموش نمیکرد، آرام نمیگرفت. و در همهي این احوال که او در راه خدا سختی میکشید، و در امر خدا میکوشید، خویشاوند
نزدیک رسول، و سرور دوستان خدا، و در راه حق آمادهي جانبازي، در تبلیغ دین ناصحی جدي و سخت کوش بود. شما در
.« [ بحبوحهي آن خطرها در دامن آسایش غنوده بودید، و در دامن و امان به آسودگی خود، و رنج دیگران، میخندیدید. [ 36
میبینیم که زهرا (ع) به اعجاز هنر، چه مقایسهي شگفتانگیزي به کار بسته [ صفحه 118 ] است، که در یک سو والاترین نمونهي
دلاوري در دنیاي اسلام، و در سوي دیگر مرد نمایان فاقد روح قهرمانی، و عاري از ارزشهاي خدادادي نظامیگري، قرار دارند! به
بیان دیگر زهرا (ع)، شجاعتی را که آسمان و زمین، به آثار نمایان آن گواهی دادهاند، در برابر شخصیتی نهاده است که از جهاد
مقدس اسلامی و جانبازي در راه خداوند تنها به این قناعت کرد که در پشت جبههي جنگ، و زیر سایبان، بایستد! و اي کاش به
همین قناعت کرده بود، و از فرار از میدان جهاد، که در پیشگاه اسلام، در عالم فداکاري و جانبازي در راه استقرار حکومت الهی بر
پهنه زمین، مذّمت و تحریم شده است، خودداري میکرد. ما در حیات دراز دامن انسانها، در قهرمانیهاي دلاوران تاریخ، و در
طول حیات این کرهي خاکی قدرت و دلاوري خدادادي را که مانند شجاعت بی نظیر علی (ع)، کرامت بیافریند نمیشناسیم زیرا
براستی علی بود که در صحنهي جهاد و میدان مبارزه، تنها براي حاکمیت بخشیدن اصولی میجنگید، که دنیاي اسلام بر آن استوار
گشته و خداي هستی، تاریخ این آئین حیاتبخش را بر اساس آن نهاده بود. در صبح بامداد اسلام که بانگ الهی از ناي محمد (ص)
صفحه 50 از 86
برآمد، علی اولین مسلمانی بود که جانبازانه، به همصدائی برخاست و از آن پس نیز، اولین حامی و نخستین مدافعی بود که آسمان،
دفع شر کفّار را به دست او دانست. پیروزي امام در این مقایسه، روشن میکند که خلافت، به دو دلیل حق خاص علی است: اول:
در آن روز که به طور کلی، رهبري سیاسی از مقامات نظامی جدا نبود، علی یگانه شخصیّت نظامی و مدافع بلامنازع اسلام بود.
دوم: جهاد اعجابانگیز او که از اخلاص اعجابانگیزش مایه میگرفت، اخلاصی که ذرهي تردیدي به آن راه نمیشناخت، و چنان
به حرارت ایمان، فروزان بود که نسیمیاز سردي و خاموشی به هواي آن نمیرسید. و میدانیم این آتش جاوید سوز ایمان و آن
نور پیوسته جوشان اخلاص، دو شرط اساسی امامتی هستند [ صفحه 119 ] که امت اسلامی حراست از معنویات، و حمایت از شرف
خود را، در طول تاریخ به دست او میسپارد. هر کس زندگی پیامبر اسلام (ص) و تاریخ جنگهاي آن حضرت را بخواند، درخواهد
یافت که علی کسی بود که آسمان و زمین را با جانبازیهاي خود، در هواداري محمد (ص) و اسلام به حیرت واداشت. [ 37 ] . و
صدیق نیز، کسی بود که در روز جنگ، براي این که از گزند دشمن درامان بماند، به مرکز فرماندهی لشکر اسلام، که با عدهاي از
قهرمانان جانباز انصار، احاطه شده بود، پناه برد. [ 38 ] و هم او بود که روز احد [ 39 ] ، مانند فاروق [ 40 ] ، از جبههي جنگ گریخت،
و در لحظات دشواري که یاران پیامبر، معدود بودند و پرچم الهی اسلام به باد خطر میلرزید با پیشواي الهی خود پیمان مرگ
نبست، و تنها هشت نفر، سه نفر از مهاجرین، و پنج نفر از انصار، به شهادت با رسول اکرم عهد کردند و پیمان بستند، و چنان که
مورّخان تصریح کردهاند او در میان این جمع نبود [ 41 ] ، و حتی هیچ یک از روایتگران اسلامی، هرگز چنان جانبازي و [ صفحه
120 ] ایثاري از او، در راه اسلام ندیده و نقل نکردهاند. [ 42 ] . به هر صورت اگر صدیق در جنگ احد از معرکه فرار نکرده بود،
چرا در پناه کسانی که مسؤلیت ایجاب میکرد در محلی ثابت بمانند، ایستاد؟ آیا وقتی که تعداد مدافعین، براي مقابله با دشمن
اندك، و پیامبر چندان زخم برداشته بود که نمیتوانست نماز را ایستاده بخواند، جنگ با دشمن واجب نبود؟ شاید همه میدانیم که
اگر شخصی به قصد پیکار، در میدان جنگ حاضر شود، هرگز از چنگ دشمن نمیتوان نجات یابد، مگر این که به گریز پایی،
صحنه را خالی کند، یا سرسختانه به دفاع برخیزد و عملا در جنگ شرکت جوید. و صدیق اگر از راه دیگري غیر از این دو طریق
نجات یافته باشد، بیشک باید بگوئیم دست بسته رویاروي دشمن خونخواري قرار گرفته، ولی دشمن از کشتن او چشم پوشیده
است. اگر چنین باشد، میپرسیم: آیا مشرکین به ابوبکر محبت و ترحم کردهاند حال آن که ذرهاي ز مهر و شفقت آنان، نسبت به
محمد (ص)، علی، زبیر، ابیدجانه و سهل بن حنیف برانگیخته نشده است؟ این معنی حداقل در آن شرایط قابل قبول نیست مگر این
که او در جوار رسول خدا پناه گرفته باشد. جائی که طبیعتا، از هر نقطهاي امنتر، و از خطر دورتر بوده است، به دلیل این که عدهاي
از مجاهدان که آن روز با نهایت اخلاص جهاد میکردند، پروانهوار به گرد شمع وجود آن حضرت، حلقه زده بودند. و این فرض
اخیر به سادگی قابل قبول است زیرا تا آن جا که ما صدیق را میشناسیم او دوست دارد که در روز جنگ، در کنار پیغمبر باشد،
جایگاه پیامبر (ص) نقطهي مصونی است که همهي قوانین اسلام، توجه خاصی به حفظ و حراست و دفاع از آن دارند، و طبعا از هر
جایی امنتر است. از خوانندهي محقق میخواهم که شرح زندگی امام (ع)، و صدیق را بدست [ صفحه 121 ] بررسی و مطالعه
گیرد، و منصفانه داوري کند، که آیا در سراسر زندگی امام (ع) میتوان لحظهاي یافت که در اخلاص وي ذرّهاي از کاستی، در
و باز » ؟ فداکاري او براي اسلام نشانهاي از سستی، یا در گیر و دار و هنگامه جنگ گرایشی به آسودگی و آسایش طلبی سراغ دهد
بنگر تا هیچ سستی و خلل در آن توانی یافت؟ و باز دوباره به چشم بصیرت دقت کن، تا دیدهي خرد زبون و خسته، به سوي تا
و روشن است که چرا دیدهي بصیرت به حیرت میماند زیرا که همهي زندگی علی را شگفتی در شگفتی خواهد یافت، «. بازگردد
و از «. و از جان گذشتگی و جانبازیی که نمونه و نظیري ندارد، و شخصی که باطلی به گذشته و آینده سراسر زندگیش راه نیافت
همان قابلیت و استعدادي که استاد بزرگش محمد (ص) براي جاودانگی و خلود داشت، برخوردار بود. [ 43 ] . سپس میخواهم از
زندگی صدیق در زمان پیامبر (ص) براي من بگوید، آیا در آن، شجاعت و فضیلتی دیده میشود؟ و جز سستی و ضعف در زندگی
صفحه 51 از 86
عقیدتی و نظامی صفت دیگري دارد که گاهی در پناه بردنش به سایبان، بروز میکند و در روز احد به شکل فرار از جنگ، و در
روز حنین [ 44 ] ، به صورت شکست. و در روزي که پیامبر خدا (ص) دستور فرمود، با سپاه اسامه عازم جنگ شود [ 45 ] با تعلّل. و
بار دیگر در روز خیبر با شکست آشکار میشود؟ روز خیبر همان روزي بود که رسول خدا (ص) او را با سمت فرماندهی لشکر
اسلام، براي تسخیر لانهي یهود گسیل داشت، اما او گریزان بازگشت. آن گاه پیامبر خدا (ص) فاروق را براي آن کار اعزام کرد، او
نیز [ صفحه 122 ] مانند رفیقش از آب درآمد [ 46 ] و در آن موقعیت دهشتناك و مردآزماي جنگ، افسانهي حماسه و قهرمانی عمر
به هوا رفت- قهرمانی شگفتانگیزي که بنا به آنچه بعضی گفتهاند، روز گرویدن او به اسلام سبب عزت مسلمانان شد- عمر و
فردا پرچم » : یارانش باز گشتند در حالی که یکدیگر را از خطر جنگ و پیکار میترساندند. [ 47 ] در این حال، پیامبر (ص) فرمود
مجاهدان اسلام را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسولش، او را دوست دارند و او نیز، خدا و پیامبرش را دوست دارد، او
در این کلام پیابمر .« [ کسی است که از میدان جنگ باز نخواهد گشت مگر این که خداوند، به دست او مسلمین را پیروز کند. [ 48
بزرگ، تعریض روشن و بلیغی هست که فرماندهان شکست خورده را، به طعن میگیرد و به صراحت از علی اکرم و تمجید
میکند. از علی که خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و پیامبرش را دوست دارد. [ 49 ] . اي ابوبکر و اي عمر! اي
خلیفهي مسلمین- و یا بعضی از مسلمین- آیا شما که به مسند پیامبر نشستید پیامبر (ص) چنین بود؟ آیا از جهاد و استقامت بی نظیر
او، در مقابل دشواریها، درسی نیاموخته بودید؟ آیا آن مصاحبت بیست ساله، در شما چندان اثر نداشت که مانع آن کار شود؟ آیا از
قرآن، که حراست و پاسداري و اهتمام بر نشر آرمانهاي آن در جهان، به شما سپرده شده بود، نشنیدید که میگفت: و من یولهم
هر که در روز جنگ به » [ یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئه باء بغضب من الله، و ماویه جهنم و بئس المصیر: [ صفحه 123
آنها پشت نمود، و فرار کرد، به طرف غضب و خشم خدا روي آورده، و جایگاهش دوزخ، که بدترین منزل است، خواهد بود، مگر
آیهي 16 سورهي «. آن که از میمنه به میسره، و یا از قلب به جناح براي مصالح جنگی رود یا فرقهاي به یاري فرقهي دیگر بشتابد
انفال. خواننده بیشک با من، موافق است که مقام ابوبکر و عمر در اسلام، باید برتر از آن باشد که آنان کار ممنوع و حرامی را-
که فرار از جنگ بود- انجام دهند و ناچار شوند این کار به وجهی تأویل کنند و براي فرارشان عذري بتراشند. ولی ما میدانیم که
میدان اجتهاد و تأویل براي خلیفهي اول، به اندازهاي وسیع بود که عذر خالد را، که به عمد مسلمانی را کشته بود پذیرفت و البته
کار خطایی بود. [ 50 ] به هر صورت براي عذرخواهی آنان باید گفت: عذرتکما ان الحمام لمبغض و ان بقاء النفس للنفس محبوب
اي ابوبکر و اي عمر! من شما را در این کار معذور میدارم، » ؟ لیکره طعم الموت والموت طالب فکیف یلذّا الموت والموت مطلوب
مرگی که خود به سوي انسان میآید ناگوار و تلخ است، با این حال چگونه » « زیرا هر کسی دشمن مرگ، و دوستدار زندگی است
براي ما نیز اگر در آن چه گفتهایم موجبی براي عذرخواهی باشد، «؟ کسی در جستجوي مرگ برآید، و آن را به شیرینی بپذیرد
جاي پوزش است که تنها آگاهی از لطف و زیبایی مقایسهي اعجابانگیز فاطمه، و آنچه در شرح و توضیح آن مقایسه، شایستهي
[ گفتن بود، ما را بر آن کار واداشت. [ صفحه 124
زهرا و نشانه هاي حزب
«. شما در انتظار آن بودید که مصیبتهاي ناگواري بر ما فرود آید، و گوش به راه چنین خبرهائی سپرده بودید » : زهرا (ع) گفت
زهراي بزرگ با این سخن، حزب حاکم را مورد خطاب خود قرار میدهد، زیرا حزب حاکم بود که بنا به آن چه زهرا به مخاطبان
خود گفت، و بعدا خواهد آمد، به بهانهي ترس از بروز فتنه، در اتمام امر بیعت، شتاب ورزید، و کار را به سرعت خاتمه داد. به هر
تقدیر فاطمه با این سخن، حزب حاکم را به ارتکاب گناهانی متهم و محکوم میکند، از جمله: توطئه براي کسب قدرت، اتخاذ
تدابیر لازم و وضع طرح و نقشهاي حساب شده براي اجراي این توطئه وحشتناك، براي حمله و دستیابی به قدرت فرصتطلبانه در
صفحه 52 از 86
کمین نشستن، و برکنار ساختن خاندان بنیهاشم از قلمرو قدرت. ما در فصل پیش دیدیم که سازش پنهانی و تبانی صدیق، فاروق و
ابوعبیده، [ 51 ] امري است که بسیاري از وقایع و شواهد تاریخی آن را تأیید میکند. اما لازم نیست که براي تأیید این معنی، در
جستجوي دلیل عینی دیگري باشیم که از سخن زهرا قويتر باشد، زیرا او (ع) به علت حضورش در میان حوادث، و همزمانیش با
آن شرایط و اوضاع بحرانی، به کمال وضوح این معنی را روشن کرده است. و شکی نیست که او، وقایع آن روز را دقیقتر از آن
چه گفته شود، میفهمید، چون شناخت او از واقعیت آن حوادث، چه بسیار درستتر و صائبتر از [ صفحه 125 ] تحقیقی است که
نقادان و محققان امروز، پس از گذشت صدها سال به آن میپردازند. باید گفت که زهرا (ع) اولین کسی است که وجود تشکیلات
و زد و بندهاي حزبی گروه حاکم را، برملا ساخت، و آنها را به توطئهاي سیاسی متهم کرد- اگر همسر بزرگوار او اولین افشاگر این
ماجرا نباشد- و پس از وي بعضی از معاصرانش از وي پیروي کردند، مانند امیرمؤمنان علی (ع) و معاویه بن ابیسفیان که ذکر آن
قبلا گذشت. مادامی که میدانیم این حزب- که زهرا وجود آن را مسلم دانسته، و علی به آن اشاره فرموده، و معاویه تلویحا آن را
معرفی کرده است- بر همهي جوانب حکومت اسلامی و سرنوشت امت مسلط بود، و نیز مادامی که میدانیم بعد از این دوره، همان
خداندانهاي حکومتی کلیهي شریانهاي حیاتی جامعه را، به دست گرفت و اصول سیاست و برنامه کار همان حزب را دنبال کرد که
جهان اسلام را تحت قدرت خود درآورده بود، با توجه به همهي این احوال کاملا طبیعی است که در تاریخ یا حداقل در تاریخ
عامه، چهرهي روشنی از آن حزب نبینیم. زیرا که سردمداران اولیهي آن جانانه میکوشیدند تا کارهاي خود را به صورت اعمال
شرعی ناب درآورند، و از شائبه بازيهاي سیاسی و بند و بستهاي قبلی مبرا جلوه دهند.
ماجراي سقیفه سرچشمه فتنهها
با خلافت ابوبکر، بر اشتري داغ نهادید، که از آن دیگران بود، و مرکب بر آن چشمه بردید، که آبشخورتان نبود، » : زهرا (ع) گفت
زمانی از راه حق منحرف شدید، که هنوز بر پیمان و میثاق پیامبر چندي نگذشته، زخم مصیبت تازه و شکاف آن، دهان گشاده و به
هم برنیامده بود و در حالی که بدن پاك آن حضرت بر زمین مانده [ صفحه 126 ] بود، با شتاب پیشدستی کردید و ترس از بروز
فتنه را بهانه ساختید. آگاه باشید که به این وسیله خود در فتنه فروافتادهاید و بیشک جهنم کافران را فراگرفته است. اما به جان خود
سوگند میخورم که نطفهي فتنه، در خاطرها منعقد گردیده، و بسی نگذرد که آبستن حوادث فرزند بلا بزاید، و به شیر دادن
درآید، آن گاه از پستان فتنهریز آن، قدحهاي مالامال از خون تازه و جوشان بدوشند، و در آنجاست که تباهکاران بزیان درمانند، و
آیندگان ویرانی اساس شومی را که پدرانشان پی ریختهاند دریابند. و اینک با رضایت، دل از جان خود برگیرید، و خود را بشارت
دهید به شمیر بران بلاهائی که بر مرگتان خواهد سپرد و آشوبی که شما را در میان طوفان فتنه خواهد گرفت، و استبداد ستمگرانی
چنان چه .« [ که بر شما سایه خواهد افکند، و سرمایه و غنایمتان را بجز اندکی غارت و کشتههایتان را به ستم درو خواهد کرد. [ 52
تبانی صدیق و دو یارش، حزبی را با خط مشی خاصی به وجود آورده باشد. نباید انتظار داشت که آنها، صریحا به این کار اقرار
کنند، یا خطوط اصلی سیاست خود را اعلان، و بر طبق آن، موضع روز سقیفهي خود را توجیه نمایند، ولی با وصف این بر ماست
که جستجو کنیم و حقیقت را بیپرده نشان دهیم. آنچه در آن موقعیت از ظاهر کار آنان آشکار است، شتاب عجیب و حرصآلود
آنها است، در این که به هر صورت، امر بیعت را براي شخصی از بین خود، تمام کنند، و نیز ولع عجیبتري که براي رسیدن به
مناصب عالیهي حکومت، از خود نشان میدهند، آن هم به گونهاي که طبیعتا از آنان که از صحابهي پیامبرند دور از انتظار
مینماید. زیرا فرض بر این است که صحابهي پیامبر (ص) برترین انسانهایند و حوصله و قدرت عقلیشان، به درجهاي است که تنها
در مصالح الهی میاندیشند و به چیزي جز اعلاي کلمه حق ارزش نمیدهند. و براي پروردگان مکتب اسلام و محمد (ص) شایسته
نیست که رسیدن به قدرت و سلطنت فردي، و دستیابی به تخت و تاج، [ صفحه 127 ] مقام هدف و مقصود نهایی را بگیرد. این
صفحه 53 از 86
حقیقت تلخ را حکومتگران میدانستند، و میفهمیدند که موضعشان حداقل با اصول اسلامی متعارض است، از این رو اعمال و
حالات خود را مانند وصلهاي، به اهدافی اسلامی پیوند زدند، و وانمود کردند که ترس از دچار شدن اسلام به چنگ فتنههاي
سرکش و توفنده، آنان را به اتخاذ این مواضع وامیدارد. و فراموش کردند که این وصلهي ناجور، خود مایهي رسوایی است و این
کار چون نخ ناهمرنگی لباس خلافت آنان را نازیباتر خواهد کرد. همین معانی در کلمات جاودانه زهرا (ع) منعکس شده است، او
خوف از فتنه را بهانه کردید و من هشدار میدهم که خود، در کام فتنه افتادهاید، و جهنم بر گرد کافران دیوار آتش » : میفرماید
آري واقعهاي که براي مسلمین پیش آمد، فتنهاي بزرگ بود و بیتردید مادر فتنههاي بزرگ! اي جگر گوشه، و اي «. کشیده است
فرزند عزیز پامیر! چه خوب پرده از چهرهي حقاق برگرفتی، و به امت پدر خود هشدار دادي که آیندهاي وحشتناك در انتظار
آنهاست! آیندهاي که ابرهاي سیاه خونبار آفاق آن را فرا گیرد. چه میگویم! نهرهاي خونی که در آن جمجهي انسانها موج
میزند و گذشتگان خود را به سب کارهایشان، به ملامت فریاد میکند، و به دریغ میگوید که آنها در فتنه فروافتادند، و جهنم آن
کافران را در آتش خود گرفته است. آن روز، کارهاي سیاستبازان، فتنهاي عظیم بود و مادر فتنههاي عظیم! و زهرا آن فاجعه را
حداقل فتنه میدانست، و در حقیقت قیام علیه حکومت اسلامی، و مشروعی بود که میبایست به وسیلهي علی، هارون نبی (ص) و
شخصی که اولی به انفس مسلمانان بود، تحقق یابد. [ 53 ] . [ صفحه 128 ] تعجبآور این است که فاروق براي قانونی نشان دادن
کار خود، میگوید که از فتنه و آشوب میترسیده است، و از این غفلت میکند که انتزاع خلافت از کسی که - بنا به اعتراف خود
عمر [ 54 ] - رسول خدا (ص) او را شایستهي آن مقام، میدانسته است، بعینه فتنهي عظیمی است، که فتنههاي گوناگونی را در
برمیگیرد، و در پی دارد. نمیدانم گروهی که از بروز فتنه، در جامعهي اسلامی میترسیدند، و طمعی نیز براي کسب قدرت
نداشتند و نتها در مصالح میاندیشیدند، چه عاملی باعث شد که از رسول خدا (ص)، دربارهي جانشینش نپرسیدند؟ یا از وي (ص)
نخواستند که براي حکومت اسلامی پس از خود، مرجعی تعیین کند؟ در حالی که بیماري آن حضرت روزهایی متوالی به طول
انجامیده، و در آن حال بارها از نزدیکی رحلت خویش خبر داده بود. در همین ایام بود که گروهی از اصحاب به حضور او آمدند،
و از آن بزرگوار دربارهي کیفیت غسل و کفن و دفن او (ص)، پرسیدند، [ 55 ] آیا چگونه هرگز از ذهنشان نگذشت که از مسألهي
حیاتی و اساسی امت اسلام، بپرسند؟ تا حتی به خاطر همان کسانی که روزها بعد، به عمر اصرار ورزیدند خلیفهاي براي امت تعیین
کند، و مسلمانان را مهمل و سر درگم نگذارد، و اصرارشان به این دلیل بود که از فتنه و آشوب میترسیدند [ 56 ] ، خطور نمیکرد
که چنین امري را از رسول خدا بخواهند؟ آیا کسی میپندارد که آنها در آن هنگام و هنگامه از خطرات آینده غافل بودند، علیرغم
[ صفحه 129 ] آن همه هشداري که رسول خدا (ص)، از فتنههایی داده بود که مانند پارههاي شب ظلمانی فرا خواهند رسید تا آن
روز که رحلت پیامبر فرا رسید و روح مقدس او به خدا پیوست، شعلهي غیرت و اسلامپروري آنها زبانه کشید و دلهایشان از خوف
فتنه تپیدن گرفت، و از بیم دگرگونیهاي نابهنجار لرزیدن آغاز کرد؟ یا با من هم عقیدهاید که رسول خدا براي هدایت سفینهي
امت، ناخدایی دانا و دریاشناسی شایسته برگزیده بود، و بدین جهت از آن حضرت چیزي در این باره نپرسیدند؟ خواننده میتواند
سخن مرا نپذیرد، و هر عذر دلخواهی را براي آنان بتراشد. اما میدانیم که این حامیان اسلام- متاسفانه- در آن روز تنها به ترك
سؤال قناعت نکردند، بلکه وقتی رسول بزرگ خدا (ص)، خواست مکتوبی بنویسد، تا مسلمانان هرگز بعد از او گمراه نشوند، آن
حضرت را از دفع آن خطر قابل پیشبینی، یعنی فتنهي بلاخیز گمراهی، جلوگیري کردند! اگر این واقعه اتفاق نمیافتاد، و مکتوب
نوشته میشد، هرگز فتنهاي پیش نمیآمد. اما آیا در صدق گفتار پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- تردیدي داشتند، یا تصور
میکردند خود در حفظ و صیانت اسلام و سد آشوب و هرج و مرج از پیامبر، شخصیت اول آن، تواناترند؟ اینجا باید بپرسیم منظور
وضعی که در آن هستید بر » : پیامبر (ص) از فتنه چه بود؟ فتنهاي که در روزهاي آخر عمر خود، در راز و نیاز با قبور بقیع میفرماید
شاید خواننده بگوید: منظور از فتنه، مسأله مرتدین است. .« [ شما خوش باد، فتنهها مانند پارههاي شب تاریک روي نموده است. [ 57
صفحه 54 از 86
اما این تفسیر تنها به یک فرض قابل قبول است که بگوئیم پیامبر خدا (ص)، از ارتداد مردگان بقیع بیمناك بود! اما اگر چنین نبود-
که هرگز نبود، زیرا اغلب آنان از مسلمانان صالح، [ صفحه 130 ] و از جملهي شهداي راه اسلام بودند- چرا رسول اکرم نبودنشان را
تهنیت میگوید؟ از طرف دیگر اینهم منطقی نیست که بگوئیم غرض آن حضرت از فتنه، آشوبهایی است که تقریبا سی سال پس از
آن، بنیامیه به دست عثمان و معاویه برپا کردند.
پس مقصود از آن فتنهها چه بود؟
باید بگوئیم: فتنههائی که پیامبر (ص) به آن اشاره فرمود بیشک وقایعی بود که بلافاصله، بعد از رحلتش واقع شد، و بیتردید با
مردگان بقیع، اگر حیات مجدد براي آنان مقدر میشد، بیش از فتنه ردّه و متبیّان ارتباط داشت. به بیان دیگر این فتنه همان فتنهاي
بدانید که در گرداب فتنه فروافتادهاید، و جهنم کافران را در » : بود که زهرا (ع) در ضمن سخنان خود به آن اشاره کرد و گفت
آیا صحیح نیست آن واقعهاي را که، رسول خدا (ص) فتنه نامیده است، اولین فتنهي تاریخ اسلام «. آغوش گرم خود، فرا گرفته است
بشماریم؟ بعلاوه در آن روز، آن کارهاي سیاست بازانه، از جهت دیگر نیز، فتنهاي بزرگ به شمار میآید، زیرا خلافتی را بر جامعه
اسلامی تحمیل کرد که تنها گروهی اندك از تودهي مردم به آن راضی بودند، و در عرف اسلام و همهي قوانین اساسی حقی براي
عمر پیشاپیش او بهروله میرفت، و » انشاء حکومت نداشتند. آري آن فتنه، خلافت صدیق بود ساعتی که از سقیفه بیرون آمد و
به لباس اهل صنعان بودند، و بر کسی نمیگذشتند مگر » و یارانش «. چنان فریاد میکشید که بر گوشههاي لب او، کف برآمده بود
این که او را میزدند، و پیش میانداختند، و دستش را میکشیدند و بدست ابوبکر میرساندند، و خواه ناخواه از او بیعت
58 ] . [ صفحه 131 ] کار حکومتگران بدین قرار بود که خلافتی را به مسلمین تحمیل کردند که مورد تأیید خداوند و ] «. میگرفتند
رضایت امت اسلامی نبود. در این جا صدیق، حقانیت خود را، از جانب پیامبر کسب نکرده و اجماع امت نیز براي او حاصل نشده
بود، چون سعد تا زمان درگذشت خلیفه، با وي بیعت نکرد، و بنیهاشم نیز، تا شش ماه از بیعت خودداري کردند، چنان که در
صحیح بخاري آمده است.
گره کور و شوم اهل حل و عقد
عدهاي گفتهاند: اهل حلّ و عقد با خلیفه بیعت کردند و براي مشروعیّت کار او، همین کافی بود. اما آیا این ادعا به هیچ نوع
توضیحی یا سند و مرجعی نیاز ندارد؟ چه کسی آن بیعت کنندگان را، اهل حلّ و عقد دانست، و این اهلّیت را به آنان داد؟ این
مرجع نبی اکرم (ص) و امت اسلامی نبودند، و چنان که میدانیم قهرمانان سقیفه، در انتخابات خود بر روش غیر مستقیم- دو
مرحلهاي- عمل نکردند، و در تعیین انتخاب کنندگان دور دوم، که در عرف قدیم اهل حل و عقد نامیده میشدند، از مسلمین
نظري نخواستند. بعلاوه در حالی که سخنی از پیامبر (ص)، مبنی بر اعطاء این صلاحیتها به گروه خاصی، نقل نشده بود، معلوم
نبود چگونه این اهلّیت، به دسته اي از مسلمین بخشیده شد تا در پناه نظامی قانونی مانند نظام حکومتی اسلام، سرنوشت امت را
بدون رضایت آن در دست گیرند؟ در دنیاي سیاست و زمامداري قانونی، از عجایب است که حکومت، خود اهل حل و عقد را
تعیین نماید، و آنگاه از همان برآوردهي خود، براي حاکمیت مطلقه کسب حقانیت کند! و از آن عجیبتر استثنا کردن همه اهل
عقل و ظر- بنا به تعبیر ابنعباس [ صفحه 132 ] که به عمر گفت [ 59 ] - مانند علی و عباس و سایر بنیهاشم، سعد بن عباده، زبیر،
عمار، سلمان، ابوذر غفاري و مقداد از اهل حل و عقد است. آن هم اگر بپذیریم که اصولا در اسلام طبقهاي میتواند عنوان اهل
حل و عقد را به خود اختصاص دهد! بدبختانه پیدا شدن این تعبیر- اهل حل و عقد- در فرهنگ اسلامی، بر پیدا شدن اشرافیتی
انجامید، که چه بسیار از روح متعالی و منزه، و حقیقت مصفا از رنگ طبقاتی و اشرافیگري اسلام، دور بود. و آیا ثروت بیکران، و
صفحه 55 از 86
اموال بیحسابی که خانههاي عبدالرحمن عوف، و طلحه، و امثال آنها را، انباشت، جز بدین سبب گرد آمد که این عنوان در معنی
آلایش اهل حل و عقد را به اسلام بستند و خود را با این عنوان از بلندپایگان جامعه، شایستهي تملک میلیونها درهم و دینار
سرمایه، و حاکمیت خودسرانه بر حقوق مردم پنداشتند؟
اکثریت و صلاح امت
بعضی معیار مشروعیت حکومت، و مبدأئی را که اساس خلافت باید بر آن استوار باشد، رأي اکثریت دانستهاند اما باید بگوئیم که
قرآن، براي اکثریت ارزش و اعتباري ندانسته، و هیچگاه آن را دلیل و میزان قابل اعتمادي نشمرده است چنان که در آیات زیر
اگر پیروي کنی از اکثر مردم زمین، تو را از راه خدا گمراه » . ملاحظه میشود. ان تطع اکثر من فی الارض یضلوك عن سبیل الله
از آیه 70 مؤمنون و «. اکثر آنها از حق رو گردان و متنفرند » : خواهند کرد: از آیه 116 انعام. [ صفحه 133 ] و اکثرهم للحق کارهون
از آیه 36 یونس. ولکن اکثرهم «. و اکثر این مردم الا از خیال و گمان باطل خود، از چیزي پیروي نمیکنند » : ما یتبع اکثرهم الا ظنا
از آیه 111 انعام. و نیز در صحاح اهل سنت از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود: «. ولیکن اکثر مردم نمیدانند » : یجهلون
در حالی که روز قیامت برکنار حوض ایستاده بودم ناگهان گروهی را دیدم. به محض این که آنها را شناختم، شخصی در فاصلهي »
میان من و آنها ظاهر شد و گفت: ببین! گفتم: کجا را ببینم؟ گفت: آتش دوزخ را! گفتم: اینان چه کار کردهاند؟ گفت: بعد از تو
مرتد شدند و به جاهلیت گذشتهي خود باز پس گشتند،- تا آن جا که گفت: چنان میبینم که از آنان تنها گروه بسیار اندکی
این اکثریت جهنّمی، که پیامبر از آنان «. نجات یابند. چنان که گلهاي بیسرپرست در بیابان رها شود و معدودي از آن رهایی یابد
سخن میگوید، نمیتواند مرجع تعیین قدرت و حکومت در اسلام باشد، زیرا بیشک خلافتی متناسب با طبیعت خود را، به وجود
خواهد آورد. اما وقتی بدانیم که اکثریت تنها شامل ساکنین مدینه، که قبلا دانستیم بیشتر آنان در زندگی جاودانهي اخروي خود،
دوزخی هستند، نیست، و براي حصول اکثریت، رأي همهي مسلمانان لازم است. باید بپرسیم که آیا تنها مدینه، شهر مسلماننشین
بود، تا بتوانند نصاب لازم را براي اکثریت، در میان مسلمانان شهرنشین داشته باشد؟ یا این که ابوبکر به مردم مدینه بسنده نکرد، و
افرادي را به اطراف و اکناف کشور گسیل داشت، تا با مسلمانان نقاط مختلف، مشورت کنند، و از آنان نظر بخواهند؟ میدانیم که
هرگز چنین امري واقع نشد، و او حکومت خود را [ صفحه 134 ] براي سراسر مملکت، لازمالاتباع دانست، به نحوي که راه هرگونه
اظهار نظر و بحث و مجادلهاي، بر آنان بسته بود، و حتی کمتر مسامحهاي در امر فرمانبرداري، گناهی نابخشودنی به حساب میآمد.
خلافت و اقلیت
بعضی گفتهاند: خلافت با بیعت چند نفر از مسلمین تحقق مییابد، و بیتردید براي ابوبکر چنین شد. لکن این حرفی است، که
هرگز منطق صحیح آن را نمیپذیرد، زیرا چگونه ممکن است افراد معدودي، در تمام شؤن جامعهاي صاحب نظر باشند، یا حیات
جامعهاي به چنین رشتهي باریک و نامطمئنی بسته شود، و در صیانت مقام و مقدسات خود، به حکومتی اعتماد کند که پدید
آمدهي گروهی از شخصیتهاي عادي صحابه است، بی آن که اجماع امت، و حکم الهی و دستور نبوي، آن را تأیید کند؟ در
و بعضی آنان هستند که » : صورتی که میدانیم قرآن کریم در مورد همین مردم میفرماید: منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن
از آیهي 61 توبه. و نیز: و منهم من عاهد الله لئن اتینا « دائم پیغمبر را میآزارند و میگویند او خوب شخص ساده و زود باوري است
و بعضی از آنها این گونه با خدا عهد بستند که اگر نعمت و رحمتی نصیب ما شد البته » : من فضله لنصدقن و لتکونن من الصالحین
پیغمبر را تصدیق کرده و از نیکان میشویم (آیهي 75 توبه) و نیز: فلما اتیهم من فضله بحلوا به و تولوا و هم معرضون، فاعقبهم نفاقا
و با این عهد باز چون فضل و نعمت خدا » [ فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعده و بما کانوا یکذبون: [ صفحه 135
صفحه 56 از 86
نصیب آنها گشت، بر آن بخل ورزیدند و از دین روي گردانیدند و از حق اعراض کردند، در نتیجهي این تکذیب و نقض عهد خدا
آیات 76 و 77 از همان سوره و نیز در « هم دل آنها را ظلمتکدهي نفاق گردانید تا روزي که به کیفر بخل و اعمال زشت خود برسند
میان آنها افرادي بودند که خداوند تبارك و تعالی، آگاهی از اسرار درون و نفاق باطنشان را، به خود اختصاص داد و به رسول خدا
و بعضی اهل شهر مدینه هم، منافق و بر نفاق ماهر و » : (ص) فرمود: و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم، نحن نعلمهم
از آیهي 101 توبه. بنابر این وقتی جماعتی که در میان آنها، « ثابتند، و شما از نفاقشان آگاه نیستید، ما بر سریرت ناپاك آنها آگاهیم
منافق، آزار دهندهي رسول خدا و افرادي کاذب و ناراستگو وجود دارد، چگونه ممکن است که راي یکی دو نفر از آنها- هر که
باشند- ملاك شناخت عالیترین مقام حکومتی در دنیاي اسلام گردد؟ علاوه بر این میگوئیم: خلافت صدق هرگز ناشی از نص
پیامبر (ص)، منبعث از راي اکثریت، و مبتنی بر انتخاب مستقیم یا غیر مستقیم مسلمانان نبد. زیرا درست است که چند نفر از
مسلمین، براي خلافت او کوشیدند و طایفهاي بر او گرد آمدند، و دستههاي متعددي در مدینه، او را در راه پیروزي یاري کردند، اما
همهي اینها گروهی از مسلمانان بودند، و هرگز چنان گروه اندکی نمیتواند حکومتی را بنیان گذارد که امرش براي همه مطاع
گردد، چون حکومتی که میخواهد مشروعیت خود را از راي امت به دست آورد، اولا: باید رئیس آن حکومت نمایندهي همه، یا
اکثریت امت باشد. ثانیا: با توجه به این که در میان جامعه اسلامی، منافقینی وجود دارند که به نص قرآن کریم، جز خداوند حکیم
کسی آنها را نمیشناسد، بیشک تنزیه و تأیید گروه خاصی که آن روز، تأسیس و تشکیل حکومت بدانان سپرده میشود باید از
[ طریق نص یا امت صورت گیرد. [ صفحه 136
نتیجهي بحث
به هر صورت با اجازهي خلیفه، باید یک بخش، یا همهي نظر زهرا را بپذیریم، زیرا که براي مفهوم فتنه، مصداقی روشنتر از این
نیست که فردي مانند صدیق، در تمام دورهي خلافتش، یا در ماههاي اولیه، یا حداقل در هفتههاي اولیهي آن، که فاطمه در آن ایام
سخن میگفت، بدون مستمسکی قانونی، بر امت تسلط جوید. و کلیهي شریانهاي حیاتی جامعه را، در دست تصرف خود گیرد.
نمیدانم، آیا اصولا پی آمد و نتایج شوم استبداد، به خاطر آن خودخواهان شتابزده گذشت؟ آیا پیشبینی کردند که بیتوجهی به
نظر کسانی که طبیعتا، در امر خلافت صاحبنظر بودند، چه آثاري به بار خواهد آورد، و اگر آنان قیام کنند، و بنیهاشم نیز آمادهي
مقابله شوند، چه خواهد شد، در حالی که امکان این فرض بسیار محتمل و بیاندازه قابل قبول بود؟ اگر چنین بود، چگونه جانب
احتیاط را نگرفتند و در مدتی کمتر از یکساعت خود را به مراد دل رسیده یافتند؟ و اصولا ما چرا این واقعه را بیش از قهرمانان و
دستاندرکاران آن بستائیم؟ فاروق خود ماجراي سقیفه را چنان توصیف میکند که به نظر وي، هر کس به واقعهاي مانند سقیفه، و
بیعت ابوبکر، بازگردد، و آن را تکرار کند، باید کشته شود. اگر بخواهیم که همین سخن او را مستند قرار دهیم، و کلام خلیفه را
موافق دستور اسلام بشناسیم، از مفهوم آن چنین برمیآید، که عمر موقف ابوبکر و یاران او را در سقیفه، محض فتنه و عین فساد
میشناسد زیرا تنها در مواردي مانند فتنه و فساد قتل انسانی جایز است. و بالاخره از همهي اینها گذشته، این واقعه براستی مادر
فتنهها بود، زیرا خلافت امر الهی را در مسیري قرار داد که به تصریح سیده عایشه، زمام آن به دست نیکوکار و بدکار میافتاد، با
توجه به این که بیتردید عایشه از نظرات و مرام حزب [ صفحه 137 ] حاکم پیروي میکرد! همین واقعه بود که در تاریخ اسلام،
چنان میدانی براي خودخواهیها و جاهطلبیها به وجود آورد که در عرصهي گستردهي آن احزاب گوناگون زاده شدند، غوغاي
سیاست بازيها برخاست، جمعیت مسلمین به بدترین وجهی پراکنده، و به فرقهها تقسیم شدند، و در نتیجهي همین تفّرق و تحّزب،
قدرت قاهر و شکوه و عظمتشان در تاریخ، از آنان سلب شد. نمیدانم خواننده چه میاندیشد، دربارهي امتی که در طول یک ربع
قرن، بزرگترین کشور جهان را به وجود آورد، به سبب این که علی (ع) رهبر مخالفان حکومت آن روزش، خار در چشم و
صفحه 57 از 86
استخوان درگلو داشت، و از معارضهاي که موجودیت و وحدت امت را به خطر میانداخت چشم پوشید؟ به نظر من، اگر مصیبت
جهانسوز کشت و کشتار عاشقان سلطنت و زمامداران سرمست از باده قدرت، مملکت اسلامی را قطعه قطعه نمیکرد، و دنیاي
اسلام این همه، عرصهي پیکارهاي خونین- که در تاریخ کمنظیر است- نمیشد و حکام بیداد، که سرنوشت امت را به هیچ
گرفتند، تمام امکانات آن را صرف عیش و نوش و لذت جوئیهاي خود نمیکردند، چه مجد و عظمت، و قدرت و اقتداري که در
سرنوشت آن نبود! اما متأسفانه صدیق و فاروق به آن سوي چشمانداز زمان خود نگاه نکردند و پنداشتند که حفظ و صیانت کیان
اسلام در عهدهي توان آنهاست اما اگر کمی به تأمل و دقت نظر، چنان که زهرا (ع) دردمندانه اندیشید، به تفکر مینشستند، و بیش
از موقعیت موجود، و پیش چشم خود را مطالعه میکردند بیتردید صداقت زهراي صدیقه (ع) را در هشدارهایش درمییافتند. [
[ صفحه 139
در دادگاه تاریخ