گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
پاورقی







1] حدیث منزلت در صحیح بخاري و مسلم و خصائص نسابی و مستدرك حاکم و جامع ترندي و مروج اللذهب وارد شده است. ]
گروه » ، 2] این احتمال پذیرفتنیتر است، زیرا احتمال نخست را نامه امیر مؤمنان (ع) به عثمان بن حنیف نفی میکند، که میفرماید ]
و احتمال سوم نیز، به دلیل این که فاطمیان، در آن فرصتهایی که قدرتها فدك را بدانها باز « دیگر بناچار از آن چشم پوشیدند
[5] . 4] تاریخ ابناثیر جزء دوم ص 161 ] . میگرداند میپذیرفتند، بعید است. [ 3] جزء اول شرح نهجالبلاغه، صفحات 128 و 127
8] مروجالذهب، ج سوم، ص ] . 7] شرح نهجالبلاغه، ج 2- ص 5 ] . 6] الانساب بلاذري، ج 5 ص 16 ] .64 - شرح نهجالبلاغه، ج 1
صفحه 79 از 86
10 ] هنگامی که رسول خدا (ص)، گروهی از ] . 21 به تصحیح محمد محییالدین عبدالحمید. [ 9] شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 125
قریش را به شخصی از همان طایفه بیم داد، و فرمود که او شخصیتی است که خداوند ایمان او را خواهد آزمود، و او در این راه
گردن کفار قریش را خواهد زد، از آن حضرت سؤال شد که آیا این شخص ابوبکر است؟ پیامبر جواب داد، نه. سؤال شد: عمر؟
آن حضرت جواب داد: نه. و... الخ مسند احمد ج 3 ص 33 - این روایت از ذکر نام سؤال کنندهاي که گمان میکرد شخصیّت
مورد نظر پیامبر (ص)، ابوبکر با عمر است خودداري کرده ولی به هر صورت وقتی ما میدانیم ابوبکر و عمر در روزگار نبیاکرم
(ص) در صحنهي نبرد به چنان بیپروائی و شجاعتی مشهور نبودهاند، ناگزیز باید بگوئیم که امر دیگري، سؤال کننده، را به طرح
[12] . چنین سؤالهایی واداشته است. من جستجوي بیشتر را به عهدهي خواننده میگذارم. [ 11 ] شرح نهجالبلاغه، جزء اول ص 53
13 ] توجه به این واقعه میتواند به سؤالی که در آغاز فصل، دربارهي موضع شیخین مطرح شد. ] . شرح نهجالبلاغه، ج اول ص 130
جواب دهد. یعنی آنجا که پرسیدیم اگر ممکن میشد موقعیت خود را با علی عوض کنند- با علی، کسی که در دورهي خلافت
: خود، میتوانست با مال و مقام، بسیاري از امثال ابوسفیان را به سوي خود جلب کند- آیا چه میکردند؟ [ 14 ] تاریخ طبري ج 3
17 ] این رمز ] . 16 ] مروج الذهب در حاشیهي جزء پنجم از تاریخ ابناثیر ص 135 ] . 15 ] شرح نهجالبلاغه، ج 1 ص 133 ] . ص 202
پنهان سیاستی است که در ماجراي شورا از دیدهي محققان پنهان مانده است. از عمر نقل شده است که او پس از این که آن شش
نفر را براي انتخاب خلیفه برگزید، آنان را متوجه خطر وجود معاویه کرد و گفت او بزودي خلافت را به چنگ خواهد آورد، شرح
نهجالبلاغه، ج 1، ص 62 ، و اگر این پیشبینی به فراست او حمل شود بیشک بهتر از هر چیز نخست سیاست او را نشان میدهد.
20 ] پیامبر خدا (ص) فرمود: علی با حق و حق با علی ] . 19 ] شرح نهجالبلاغه، ج 4 ص 80 ] . 18 ] شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 135 ]
است و تا روزي که در بهشت به من بپیوندند از هم جدا نخواهند شد. تاریخ بغداد خطیب ج 141 ص 321 ، تفسیر رازي، ج 1، ص
111 ، کفایت الطالب گنجی ص 135 ، المناقب اخطب ص 77 و همچنین پیامبر (ص) فرمود: اللهم ادر الحق معه حیث دار مستدرك
21 ] رسول خدا- صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: ] . حاکم ج 3 ص 125 ، کنزالعمال ج 6، ص 175 ، جامع ترمذي ج 2 ص 213
. لضربه علی خیر من عباده الثقلین، یا فرمود: لمبارزه علی لعمرو افضل من اعمال امتی الی یوم القیامه، مستدرك حاکم ج 3 ص 32
22 ] رسول خدا (ص) فرمود: انی تارك فیکم الثقلین او الخلیفتینها ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي کتاب الله و عترتی اهل بیتی، ]
23 ] تفسیر رازي، اسباب النزول واحدي. [ 24 ] مسند امام احمد ] . وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، صواعق المحرقه ص 136
ج 4 ص 369 ، مستدرك حاکم ج 3 ص 125 ، شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ج 2 ص 451 ، تذکره سبط ابنالجوزي، مناقب
خوارزمی، تاریخ خلفاي سیوطی، الصواعق ابن حجر والخصایص نسایی. [ 25 ] تاریخ طبري ج 3 ص 17 سیره ابنهشام، شرح
نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، المنافقب خوارزمی. [ 26 ] به کمک آنچه بیان کردیم، مفهوم کلام نبوي درباه ي علی دانسته میشود،
سزاوار نیست که من بروم مگر این که تو جانشین من باشی. و نیز سخن پیامبر « لا ینبغی ان الذهب الا وانت خلیفتی » : پیامبر فرمود
خصایص نسایی « لابد من ان قیم او تقیم: باید با من بمانم یا تو، و جز چارهاي نیست » : (ص) در هنگام آمادگی براي غزوهي تبوك
28 ] تاریخ ] . 27 ] تاریخ الکامل ج 2 ص 123 ] . ص 7، مسند امام احمد ج 1 ص 331 ، مناقب خوارزمی ص 75 ، ذخائر العقبی ص 87
[31] . 30 ] الکامل ج 3 ص 24 ] . طبري، الکامل ابن اثیر، شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید. [ 29 ] شرح نهجالبلاغه ج 4 ص 165
ذخائرالعقبی، ص 67 این گفته نشان میدهد که عمر گاهگاهی از سیاستی که حزب در آغاز کار، در برابر بنیهاشم، در پیش
گرفته بود، خارج میشده است. اگر چه در پایان کار طبیعت همان سیاست نخست بر او غلبه یافت. [ 32 ] شرح نهجالبلاغه ج 2، ص
33 ] عبارات متعددي در همین معنی، از رسول خدا (ص) وارد شده است. چنان که در صحاح آمده است که به فاطمه فرمود: ] .114
ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاك: خداوند با غضب تو غضبناك و با رضایت تو خشنود میشود. و نیز فرمود: فاطمه منّی
یریبنی ما را بها و یؤذینی ما اذاها: فاطمه پارهي تن من است هر چه او را مضطرب کند مرا نگران میسازد و مرا آزرده میکند هر
صفحه 80 از 86
چه او را آزار دهد. صحیح بخاري ج 5 ص 274 ، صحیح مسلم ج 4 ص 261 ، مستدرك حاکم ج 3 ص 154 ، ذخائرالعقبی ج ص
34 ] صحیح بخاري ج 5 ] . 39 ، الصواعق ص 105 مسند احمد ج 4 ص 328 ، جامع الترمذي ج 2 ص 219 ، و اب ماجه ج 1 ص 216
ص 5، ج 6 ص 196 ، و صحیح مسلم ج 2 ص 72 و مسند احمد ج 1 ص 6 و تاریخ طبري ج 3 ص 202 و کفایت الطالب ص 226
نقل کردهایم. [ 36 ] اینجا زهرا « العقیده الالهیه فی الاسلام » 35 ] این عبارات را از کتاب دیگر خود بنام ] . و سنن البیهقی ج 6 ص 300
(ع) به گروه حاکم اشاره میکند و ما در قسمتهاي آینده این معنی را بیشتر توضیح خواهیم داد. [ 37 ] طبري در تاریخ خود از
ابنرافع نقل میکند: وقتی علی بن ابیطالب پرچمداران لشکر کفر را به قتل رساند پیامبر (ص)، گروهی از مشرکین قریش را دید و
علی بر آنان یورش برد، و جمع آنان را پراکنده ساخت، و عمروبن عبدالله جمحی را کشت. سپس « حمله کن به آنان » : به او فرمود
باز علی بدانان هجوم آورد و شیبهي مالک را کشت، و « بر آنان حمله کن » : جمع دیگري از کفار قریش را دید و به علی دستور داد
گروه آنان را پراکند. در این وقت جبرئیل به پیامبر (ص) گفت: یا رسولالله این کار نشانهي مواسات است. پیامبر فرمود: او از من
لا سیف الا ذوالفقار و لافتی » : است و من از اویم. و جبرئیل افزود که من هم از شمایم. و صدایی را از آسمان شنیدند که میگفت
اینجا در کلام رسول خدا (ص) باید تأمل کنیم، زیرا میبینیم، آن حضرت نسبت خود با علی را از مواسات (: برابري و «. الاعلی
و نخواست «. انه منی و انا منه » : برادري)، که مقتضی تعدد و جدایی محمد و علی است، تا سطح یگانگی و وحدت بالا برد و فرمود
ما بین خود و علی، فاصلهاي قرار دهد، و این معنی چه زیبا و به جا بود که آندو، وجود واحد جدایی ناپذیري بودند که خداوند با
آنان نمونهي اعلایی ساخته بود تا انسانیت را به اوج کمال رهنمون گردند و پرتو وجودشان در مراحل ارتقاء هدایت ابطال و
مصلحان جهان باشد. و من نمیدانم چگونه صحابه، با بعضی از صحابه، کوشیدند این وحدت را بشکنند و در میان این دو بزرگ
افرادي را قرار دهند که حق بود مابین محمد (ص) و کسی که از اوست هرگز مانع و فاصلهاي نباشند؟ [ 38 ] عیون الاثر ج 1 ص
39 ] تواریخ شیعه. [ 40 ] هم خود او به این کار اعتراف کرد و هم رسول خدا (ص) به آن اشاره فرمود. شرح نهجالبلاغه ج 3 ] .258
41 ] واقدي، چنان که در شرح نهجالبلاغه ج 3 ص 388 آمده است، به این نکته تصریح دارد و نیز مقریزي در ] .390 - ص 389
43 ] بنا به نص آیهي شریفهي مباهله. [ 44 ] چنان که در سیره حلبی ج 3 ص ] . 42 ] ابن ابیالحدید ج 3 ص 389 ] . الامتاع ص 132
123 آمده است آن جا که وقتی از ثابت قدمان روز جنگ نام میبرد، از او ذکري نمیکند. اما فرار فاروق را، در آن روز، از
روایتی که در صحیح بخاري آمده است میتوان دریافت. این روایت از قول کسی که خود شاهد واقعه حنین بوده است، میگوید:
در این جنگ مسلمین شکست خوردند و تار و مار شدند و من هم با آنان بودم، در این میان به عمر بن الخطاب رسیدم و به او
و این مطلب روشن میکند که عمر در میان فراریان بوده است. «. آنچه رسید امر الهی بود » : براي مردم چه پیش آمد؟ گفت » : گفتم
45 ] در بسیاري از کتب معتبر آمده است که عمر و ابوبکر جزء سپاهی بودند که پیامبر (ص) به فرماندهی اسامه به جنگ مأمور ]
46 ] مسند احمد ج 5 ص 353 ، مستدرك حاکم ج 3 ص 37 و کنزالعمال ج 6 ص ] . کرد. از جملهي این منابع سیرهي حلبی ج 3
47 ] این بهترین توصیف است از فرماندهي شکست خورده و سپاهیان او که هر یک از ضعف دیگري، آگاهند و صحنه را ] .394
49 ] به ] . هولناك جلوه میدهند تا عذري براي فرار خود بسازند. [ 48 ] صحیح بخاري ج 5 ص 18 و مسند احمد ج 5 ص 353
احتمال زیاد سپاهیانی که بفرماندهی علی (ع) براي فتح خبیر رفتند همان کسانی بودند که روز قبل فرار کرده بودند از این جا
میتوان به اهمیت و تأثیر فرمانده و اثرپذیري لشکر پی برد. علی توانست تحت تأثیر جاذبهي روح عظیم، و شجاعت و اخلاص خود،
همان سپاهی را که در حملهي گذشته، فاروق را میترساندند به صورت قهرمانانی فاتح درآورد. [ 50 ] تاریخ ابن شحنه بر حاشیه
51 ] باید از سرورم ابوعبیده که اسم او را بدون لقب ذکر کردهام عذرخواهی کنم، البته این گناه من نیست ] . الکامل ج 11 ص 114
چون پیش از آن که از جانب مردم به وي لقبی داده شود، اجل عجله کرد و زندگی او را به پایان برد. اما لقب امین را هم- که
بعضی به وي دادهاند- به نظر من محققا پیامبر (ص) و مسلمانان به وي نبخشیدهاند بلکه ساخته مناسبات حزبی و گروهی است که
صفحه 81 از 86
خود بخود نمیتواند از ارزش اوصاف و القاب رسمی برخوردار باشد. [ 52 ] این قسمت بخشی از خطابهي دوم زهرا (ع) است. زهرا
این خطابه را براي زنان مهاجر و انصار در خانه خود ایراد فرموده است. [ 53 ] به نص حدیث غدیر که بیش از صد و یازده نفر از
صحابه، و هشتاد و چهار نفر از تابعین، و سید و پنجاه و سه نفر از مورخین و محققین برادران اهل سنت، نقل کردهاند در کتاب
پرارج علّامه امینی- رحمهاللهعلیه- با مدارك و اسناد ذکر شده است. اینجا خوب است بگویم که بخشهایی از قرآن کریم هست
که تعداد راویان آن از صحابهي رسول (ص) از شمارهي روایت حدیث غدیر کمتر و لذا تردیدي در صحت و اصالت حدیث
مذکور، تردید در قرآن کریم است. اما دلالت حدیث غیر بر خلافت و امامت علی (ع) نیز به سبب وضوح و بداهت آن و بسیاري
نوشته مروج و خادم مذهب و حامی تشیّع « المراجعات » دلایل و شواهد جاي تردیدي ندارد. براي اطلاع بیشتر خواننده را به کتاب
55 ] تاریخ ابناثیر ج 2 ] .114 در اسلام، آیه الله سید عبدالحسین شرفالدین حوالت میدهم. [ 54 ] شرح نهجالبلاغه ج 3 ص 115
59 ] وقتی که باو ] . 58 ] شرح نهجالبلاغه، ج 1 ص 74 ] . 57 ] تاریخ الکامل ج 2 ص 222 ] . 56 ] عقد الفرید ج 3 ص 17 ] . ص 122
گفت: اهل عقل و نظر، از همان روزي که خورشید اسلام طلوع کرد، پیوسته علی را شخصیت کاملی میدانستند، و هم آنان، امروز
61 ] مروجالذهب ] . 60 ] سبط ابن الجوزي، و نیز السیره الحلبیه ج 3 ص 391 ] . او را محروم میدانند، شرح نهجالبلاغه ج 3 ص 115
62 ] و شاید این معنی از اعتبار روایت بکاهد چون اگر خلیفه از تصمیم خود دربارهي فدك باز میگشت. هنگامی ] . ج 2 ص 193
که فاطمه (ع) در مسجد او را مورد سرزنش و عتاب شدید قرار داد این کار را میکرد. [ 63 ] تاریخ طبري، و هم در ص 18 از
سموالمعّنی فی سمّو الذّات نوشتهي استاد بزرگ شیخ عبداله علایلی. [ 64 ] احادیث متعددي در این معانی از پیامبر خدا (ص) در
صحاح وارد شده است. [ 65 ] از واضحات علمیهي اخیر است که خبر معتبر صلاحیت دارد کتاب را تخصیص زند، زیرا که آن یا
حاکم است و یا وارد. کما این که این معنی بنابر اصالت عموم و اطلاق نیز صحیح است. در اینجا زهرا (ع) بدین سبب به آیات
عامه احتجاج فرمود که به وثوق و عدالت صدیق اعتقادي نداشت. [ 66 ] در اینجا خطابهي زهرا به اختصار نقل شده است. [ 67 ] تا
جایی که عایشه در سخنان خود گفت: در میراث پیامبر اختلاف کردند و کسی از چگونگی مسأله، اطلاعی نداشت تنها ابوبکر
- گفت: شنیدم از رسول خدا (ص) که میگفت: انا معاشر الانبیاء لا نورث. الخ صواعق ابن حجر. [ 68 ] شرح نهجالبلاغه 1 ص 47
69 ] ابن ابیالحدید در شرح خود ج ص 46 میگوید: بنظر ما علی بدون تردید وصی رسول خداست و مخالفین ] . 49 و ج 3 ص 15
71 ] این نظریه ] . در این مسأله عناد میورزند. [ 70 ] سیره ابن هشام ج 2 ص 239 ، الکامل ج 2 ص 85 شرح نهجالبلاغه ج 4 ص 78
میگوید: صور عقلیه، یعنی وجود مجرد از ماده، تنها در کسوت معقولات، وجود پیدا میکند و لذا معقول بودن، عین هویت یک
صورت عقلی و تجریدش از عاقل تجریدش از وجود خاص آن است. این نشانهي وحدت در وجود است، و بنابراین تدریج نفس
آدمی در مراتب علمی، عیناً، پیشرفت و تدرج او در اطوار وجود محسوب میشود و هر اندازه وجود نفسی در مصداق دگرگونه
شود، در تکامل جوهري، مفهوم عقلی جدیدي مییابد و در سطح عالیتري قرار میگیرد. البته هیج مانعی از نظر وجود در اتحاد چند
مفهوم نیست چنانکه اتحاد جنس و فصل ممکن است، بعلاوه این اتحاد مانند وحدت دو وجود در یک وجود، یا وحدت دو مفهوم
در یک مفهوم نیست زیرا که این دو نوع وحدت، بر خلاف آن اتحاد، عقلاً محالند. توضیح این مطلب را به مجال دیگري
میگذاریم. [ 72 ] حق این است که همهي مراتب علم و صور مدرکه، را با توجه به مراتب مختلف تجردشان مجرد بدانیم. آنچه ذاتاً
مدرك است نمیتواند عین شیئی، با هویت مادي آن باشد. علاوه بر خیال و عقل حتی آنچه با حس باصره ادارك میشود، نیز
داراي نوعی تجرد است. تفسیري که از ادارك بصري دربارهي نظریه خروج شعاع و نقش بستن اشیاء و آنچه دربارهي رؤیت، علم
مرایا و فیزیک به اثبات رسیده است، تفسیري فلسفی نیست. ما این معانی را در کتاب خود- العقدیه الالهیه فی الاسلام- شرح
دادهایم. [ 73 ] در مقابل قیام حلولی به معنی عرض بودن براي نفس، این نظر فیلسوفانی است که خواستهاند بین ادّلهي وجود ذهنی و
آنچه دربارهي کیفیت بودن علم مشهور است، سازش ایجاد کنند. و آن بدین ترتیب است که صورت عقلیه اگر کیف دانسته شود
صفحه 82 از 86
پس تعقلّی که از انسان داریم، جوهر نیست و کیف است، و در این صورت انسان هم نیست، چون انسان جوهر است، و لذا تنها
وجودي مثالی است، اما وقتی تمام راه حل ها، براي رفع شبهاتی که در انکار وجود ذهنی، یبان مذهب مثالی، اختیار، تعدد عرض
بودن علم و جوهر بودن معلوم، و تفسیر جوهر به این که موجودي متسقل خارجی و نه ذهنی است- به شکست انجامید،انقلابی
پدید آمد، و محققان متأخر به ناچار پذیرفتند که صورت عقلیهي جوهر، جوهر است و نه کیف، به غیر از فیلسوف بزرگ اسلامی
ملاصدراي شیرازي که ایشان در اسفار، صورت عقلی را جوهر به حسب ماهیت و کیف بالعرض میداند، لیکن به او نیز ممکن
است اشکال شود که هر چه بالعرض است ناگزیر بالذات میشود، و در این صورت باید کیفی حقیقی فرض کنیم که با صورت
متحد باشد، تا کیف بالعرض گردد، و ناچار این نظر ما را مجبور میکند که به تعدد نفسانیات معتقد شویم یا با همان مشکل اول
روبرو گردیم. لذا بهتر این است که صورت مدرکهي جوهر مثلا انسان را جوهر بدانیم و نه عرض، و ارتباط آن را با نفس ارتباط
معلول با علت بشناسیم، و نه عرض با موضوع آن. [ 74 ] این جمله، جملهاي خبري است و انشائی نیست. زیرا انشاء حکم دربارهي
انبیاء، آن هم بعد از وفات آن بزرگواران، و درگذشت وارثانشان، کار بیمعنایی است و تخصیص نیز استعمال مجازي را ایجاب
میکند. در حالی که حدیث مذکور، داراي مقام و ارزش جمل انشائیهاي نیست که تخصیص آن، از عدم ارادهي خاص به اراده
جدي کاشف باشد، و بر دیگر تأویلات و تجوزات، مقدم دانسته شود، بلکه جملهاي خبریه است که اگر ارادهي استعمالیه آن، با
جدو حقیقت مغایر باشد، کذب محض است. بنابراین تخصیص آن، مستلزم حملش بر معنی مجازي است، و چنانچه امر بین آن دو
حال، دائر شود هیچ وجهی ترجیح ندارد. [ 75 ] روایات بر این معنی تصریح دارد که عمر شخصی را به نزد سعد فرستاد، که اگر از
. بیعت سرباز زند او را بکشد، و چون سعدبن عباده از آن کار خودداري کرد، بدست آن مرد کشته شد. عقد الفرید ج 3 ص 63
77 ] امام احمد در مسند ج 2 ص 295 به نقل انس آورده و حاکم نیز بیان و صحت آن را تأیید ] . 76 ] صحیح مسلم، ج 2 ص 331 ]
کرده است. [ 78 ] اگر بخواهیم این معنی را به زبان علمی بیان کنیم، میگوئیم: در فرض دوم از دو معناي حق و عدل، امر ارشادي
میگردد زیرا در این صورت هیچگونه ملاکی از امر مولوي در دست نیست، زیرا خود مأمور به، به تنهایی براي ایجاد انگیزه، و
تحریک به اطاعت کافی است. بنابراین وقتی ظاهر امر ایجاب میکند، امر مولوي باشد لازمهاش برگرداندن لفظ حق و عدل به معنی
اول، یعنی حق و عدل در واقعیت است. زیرا در اینجا امر مولوي میتواند به اعتبار پیروي از نفس واقع باشد، چه در مورد پیروي از
بینه، یا از هر طریق دیگر که ما را به واقع راهبري کند. من در این جا از این که اصطلاحات معمول علمی را، که در زبان اهل منطق
و فلسفه و فقه و اصول رائج است، بکار نمیبرم، عدر میخواهم، زیرا بحثهاي این بخش نباید براي غیر متخصصین نامفهوم باشد،
لذا جز در موارد ضروري از بکار بردن اصطلاحات علمی خودداري گردیده است. [ 79 ] اگر کسی بگوید: حدیث وارد از طریق
اهل بیت (ع)، کسی را که بدون علم حکم به حق کرده است، مستحق عقاب دانسته، و این معنی دلالت دارد بر این که قضا از آثار
واقع نیست، و بنابر امر دائر است. بین اینکه این روایت را از معنی ظاهري آن به عدم اجراي حکم، برگردانیم، و عقاب را ناشی از
تجري بدانیم، یا این که دو کلمهي حق و عدل را به معنی دوم حمل کنیم. میگویم: هیچیک از دو تأویل وجهی ندارد، بلکه
روایت مذکور، آیات را صورت علم مقید میکند، و موضوع قضا را مرکب از واقع و علم میسازد. به تعبیر دیگر قضا از آثار واقعی
. 81 ] ج 4 ص 134 ] . است که به درجهي علم رسیده باشد. [ 80 ] ج 3 ص 180
درباره