گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل دهم از مشهد به تهران





اشاره
تاکنون آدمی چیزي ابداع نکرده است که به اندازه یک میخانه یا مهمانسراي خوب، شاديبخش باشد.
تجمل ایرانی را پسرجان، دشمن میدارم. « دکتر جانسن، در کتاب زندگانی بوسول »
««1» هوراس »
راه چاپار بین مشهد و تهران-
بعد از قلمفرسائی جدي سیاسی در دو فصل سابق اینک من باب رعایت خاطر آن عده از خوانندگانم که مطالب آن را ملاحظه
کردهاند اگر در واقع از آن کار مشقتبار اجتناب ننموده باشند اینک فصلی آغاز میشود که خواندنش آسانتر است. بعد از هشت
روز اقامت در مشهد عزم نمودم بوسیله چاپار جاده بین مشهد و تهران را طی کنم که ایرانیان 154 فرسخ محسوب و بنابر همین
حساب هم کرایه دریافت میدارند که از قرار هر چهار میل یک فرسخ 616 میل خواهد شد، ولی فرسخ خراسان از لحاظ درازي
«2» ظاهري بیپایان خود
______________________________
1)- هوراس شاعر ایتالیائی از 8 سال قبل از میلاد تا 65 میلادي زیسته است و قصاید و غزلهاي شیوا و داستانهاي منظوم به یادگار )
گذاشته است. مترجم
صفحه 213 از 438
2)- مسافري که از سحرگاه تا نزدیک غروب آفتاب رنج فراوان دیده و اسب فرسودهاش تاب نگاهداري او را نداشته و فقط قاچ )
و یکی از همراهان هنگامی که به ایستگاه نزدیک « فرسخ خراسان چه طولانی است » : زین مانع بر زمین افتادنش بوده گفته است
شده بودیم اظهار داشت (به پیغمبر قسم که این راه درازتر از روزهاي خلیفه عمر بوده، زیراکه ستون فقرات و زانوهایم از حس
افتاده است) وانگهی گفتاري محلی هست که جا دارد یادآوري کنم (سفرنامه برنز در خراسان جلد دوم) و آن حاکی از این است
که فرسخ خراسان مانند پرحرفی زنان بیانتهاست و کسی که آن را اندازهگیري کرده لابد با زنجیر شکستهاي این کار را کرده بوده
است.
ص: 331
نسبت به سایر فرسخها طاقتفرساتر و نیک مشهور است و در واقع مزید بر وضع و حال مرگآور آن جاده است.
این مسافت و نظر تقریبی اینجانب با آنچه مسافران قبلی گفتهاند مقایسه شود کمتر از 560 میل انگلیسی است نه زیاده از آن.
هرگاه کسی این راه را تنها سواره برود و جهت انصراف خاطر جز قدم اسب و خیال مقصد خویش مشغولیات دیگري نداشته باشد
تعجبآور است که با چه آسانی میتواند حساب تقریبی درست از منزل به منزل دیگر بدست آورد.
جاده بین مشهد و تهران بیست و چهار منزل است و چاپارخانهها به تفاوت در فواصلی از پانزده تا سی میل واقع شدهاند، ولی فاصله
معمولی بین آنها بیست و چهار میل است. من این راه را با راحتی در عرض نه روز پیمودم که میزان متوسط روزانه آن شصت میل
میشود و در واقع گاهی هفتاد میل و گاهی نیز کمتر بوده است.
بعدا من با آسانی به مسافرت روزانه هفتاد و پنج میل و بلکه .«1» این سرعت سیر در ایران چندان زیاد نیست، بلکه آهسته است
هشتاد میل عادت کردم.
تلگرافچیها و اهالی محل از این مقدار هم غالبا سریعتر حرکت میکنند. پستی که بدون توقف از مشهد به تهران میرود فقط در
هر ایستگاه اسب تعویض میشود مسافت را در ظرف پنج تا شش روز طی میکند.
دکتر ویلز شرح میدهد که سفر از اصفهان تا تهران را که 280 میل است در سی و نه ساعت و نیم انجام داده است، ولی مأمورانی
که هنگام روز حرکت و شب استراحت میکردند از طلوع تا غروب آفتاب 120 میل سوار اسب بودند.
______________________________
Conte de sabran 1)- من یک افسر فرانسوي را (یادداشتهائی در باب مسافرت یک تن سوارهنظام نوشته کنت- دوسابران )
صفحه 325 ) میشناسم که همین مسافت را راحت در سال 1888 پیموده وي در کتاب خود مینویسد وقتی که ژنرال مکلین از
کار او اطلاع یافت اظهار حیرت بسیار کرد و به او گفت که یک افسر انگلیسی که آن سفر را ده روزه انجام داده بود در نتیجه
سخت ناخوش شد.
سر. اچ. رالینسن یکبار این مسافت را ششروزه طی کرد.
ص: 332
سرعت-
سوارکاري براستی از اموري است که ایرانیان همواره در اینباره نیک مشهور بودند و از این لحاظ حتی راجع به پادشاهان ایشان
حکایات معروفی هست. شاه عباس سیصد سال پیش راه شیراز تا یزد را در بیست و هشت ساعت و نیم طی کرد و منجمباشی
درباري مأمور اندازهگیري بود.
سرجان ملکم نوشته است که این مسافت هشتاد و نه فرسخ است و با آنکه با مقیاسهاي جدید تا 220 میل تقلیل یافته باز کار
چندان کوچکی نبوده است.
آقا محمد خان بانی خاندان فعلی قاجار که بعد از اطلاع از مرگ کریم خان زند به مازندران گریخت از شیراز تا اصفهان را- از هر
راهی که بروند باز کمتر از 300 میل نیست- در کمتر از سه روز طی نمود.
فتحعلی شاه برادرزاده او در مورد جانشینی پدر خود از شیراز تا تهران را که دستکم 500 میل است در شش روز رفت. فریزر راجع
به یکی از ایرانیان بنام آقا بهرام که بهترین اسبها را در مملکت پرورش میداده نقل میکند که با یک اسب نژاد عرب مسافت بین
شیراز و تهران را شش روزه پیموده و بعد از سه روز استراحت پنج روزه مراجعت کرد و باز نه روز استراحت و همین سفر را براي
سومین- بار در عرض هفت روز تمام کرد.
یک ترجمان سوار در سال 1814 از اسلامبول تا دماوند نزدیک تهران را که مسافتی جمعا 1700 میل است در هفده روز پیمود. وي
حامل خبر فرار ناپلئون از جزیره الب بود. از طرف دیگر اگر دلیلی براي شتاب در میان نباشد در کند- رفتن هیچ رانندهاي مانند
سوار ایرانی نیست که اگر چهارنعل به پیش نتازد روش کاملا پرطمأنینه دارد و من در تمام خط سیر چاپاري خود یک نفر از اهل
محل را ندیدم که سواره از یک نفر پیاده سریعتر رفته باشد.
هزینه سفر-
صفحه 214 از 438
چون اولین بار خودم با چاپار سفر نموده و تجربیات شخصی حاصل کردم و با همین وسیله مسافرتی طولانی تا هزار میل رفتهام
میتوانم مشاهدات و پیشنهادهاي خود را در معرض اطلاع بگذارم سابقا در فصل دوم
ص: 333
تحت عنوان راهها و وسایل اطلاعاتی ضروري درباره مخارج سفر و کیفیت کار توضیح دادم در آن مورد اساس محاسبه این بوده
است که چهار اسب ضروري است یکی براي خود مسافر، دیگري گماشته او، سومی براي غلام چاپار و چهارمی جهت حمل بار،
زیراکه چنانکه باید و شاید براي حصول تجربه در این مورد و فقط در همین مورد یک چاپار اضافی براي حمل کردن بار اختیار
کردم که ناچار شدم به این مناسبت دوندگی بسیار کنم و اتلاف وقت.
براي مسافرتم از مشهد به تهران 600 قران خرج شد که بنابر نرخ تسعیر آن موقع برابر با 17 لیره است. بدون انعام غلام چاپار و
کرایه مسکن در بین راه که جمعا 21 لیره شد. بعلاوه قیمت خوراك و آن بسته به این خواهد بود که مسافر چه مقدار غذاهاي
« غلام » سربسته همراه دارد و رويهمرفته مسافرت بیش از 20 لیره خرج نخواهد داشت. تنها همراه گماشتهام در این سفر یک
ایرانی- افغانی (چاپار سواره یا خواص) از سفارت انگلیس در تهران به نام جالب، نظر نادر علی خان بود که این راه را خوب
میشناخته است.
وزیر پست-
سیستم پستی در ایران که راجع به چگونگی تأسیس آن بعدا مطالبی بیان خواهم کرد تحت نظارت وزیر پست میباشد و چون او
درحالحاضر علاوهبر مقام صدارت دو سمت دیگر هم دارد میتوان استنباط کرد که حائز درجه اول اهمیت نیست و دولت ایران
سالانه مبلغی براي تعمیر و مرتب کردن چاپارخانهها به او پرداخت میکند و هرساله مقداري جو و کاه نیز براي خوراك اسبها
ولی خود وزیر به امور پست رسیدگی نمیکند چون کاملا خلاف آداب ایرانی است. لذا هر جادهاي در «1» اختصاص میدهد
اجاره مستأجري است که شاید یکی از بازرگانان و یا ثروتمندان است.
______________________________
5 لیره) و ده /14 / 1)- تا این اواخر 172 چاپارخانه دولتی وجود داشت و وزارت مالیه براي هر چاپارخانه در سال 20 تومان ( 0 )
خروار (تقریبا سه تن) جو و همین مقدار نیز کاه براي اسبها میداده است.
ص: 334
وي هر سال به مناسبت داشتن این حق و امتیاز مبلغی به جناب وزیر تقدیم میکند. ازاینرو تهیه مستخدمین و اسبهاي هر چاپارخانه
با اوست و سعی او حداکثر استفاده از آن کار است و بزرگترین نگرانیاش هم این است که مبادا در آخر سال شخص دیگري با
پرداخت مبلغ بیشتري این حق را از او سلب کند ازاینرو تعجبآور نیست که چاپارخانهها وضع مخروب و زنندهاي دارند و اسبها
کاملا وارفته و مفلوكاند و این سیستم خراب موجب دور و تسلسل است و معلوم نیست آن حیوانات بیشتر سزاوار ترحماند یا
مسافرانی که باید سرتاسر راه آنها را با شلاق پیش برانند.
موافقان و مخالفان چاپار-
ولی قصدم این است که رنجها و خوشیهاي سفر با چاپار را اگر اصلا این کار خوشی داشته باشد در مقابل هم قرار داده حکم
عادلانهاي بکنم. این طرز مسافرت را سیاحان متعدد بنابر سلیقه و استقامت و طالع خودشان تعریفهاي متفاوت کردهاند. بعضیها
آن را مایه انبساط خاطر و بعضی موجب نفرت و برخی نیز عذاب الیم پنداشتهاند و راجع به هریک از سه عقیده مزبور شاید
مختصري بتوان اظهارنظر کرد.
قسمت عمده کار بسته به این است که جاده تا چه اندازه محل رفتوآمد و مجهز است. بعلاوه باید دید که هوا در موقع مسافرت
چه وضعی داشته و اصلا در چه فصل سال بوده است و تا حد زیادي هم مربوط به فقدان مسافر میشود.
جاده بین مشهد و تهران چندان محل رفتوآمد نیست مگر بوسیله زوار که با قافله یا کاروان حرکت میکنند و بنابراین در هر
ایستگاهی بیش از پنج شش اسب نیست و گاهی کمتر است و این اسبها چنانکه من دیدهام غالبا از خوراك کافی محروم بوده و یا
دست و پا شکستهاند. حیواناتی لاغر و بدپا و با جراحتی در پشت که بعضی وقتها زین نهادن بر آنها سخت متعسر است و بهترین
اسبها را که در اختیار من میگذاشتهاند در شرایط عادي اسبی متوسط الحال محسوب میگردید و بر بدترین آنها سوار شدن زجر
و مجازاتی بود که هر دانته آینده ممکن است کهنهکارترین دشمن خود را به سواري آن در درجات اسفل دوزخ
ص: 335
محکوم سازد، ولی از طرف دیگر در جاده تهران به شیراز که بیشتر محل رفتوآمد و وسایل هم بهتر فراهم است چهارپایان بیشتري
دارند و جنس آنها بهتر و بطور کلی قابلپسندتر و گاهی براستی دلپسند بود.
هنگامی که بوسیله آنها ساعتی هشت تا نه میل تمام روز سفر میکردم و پیوسته در تاخت بودند گاهی نیز یورغه میرفتند آن وقت
میتوان تصور کرد که روزي هفتاد تا هشتاد میل بههیچوجه طاقتفرسا نیست و اگر هوا ملایم و مساعد باشد تقریبا بیلطف و صفا
صفحه 215 از 438
نخواهد بود و بالاخره بیش از هر امر دیگري خیلی به طالع و نصیب خود مسافر بستگی دارد و اگر او قادر باشد که از تصادم با
مأموران و یا سبقت گرفتن بر آنها اجتناب نماید که درهرحال حق تقدم دارند و اگر بار سفرش زیاد نباشد و حیوانات متعدد لازم
ندارد و بخصوص اگر بتواند از مسافران دیگر همان جاده جلوتر حرکت کند وضع و حالش خیلی بهتر از سایرین خواهد بود و اگر
او در تمام این موارد کمطالع باشد با خروارها دشنام و ناسزا ایران را ترك خواهد کرد.
در اینکه حال غالبا بدین منوال است از آن جهت است که اکثریت مسافران اروپائی ظاهرا خوش دارند که سفر خود را در ایران با
سرعت خیلی بیشتر از دیگران برگزار کنند. در نتیجه مسابقه خشمآوري جریان مییابد و موقعی که تیرهاي تلگراف در کنار جاده
نصب است صداي سیم در گوش مشتاق مسافر علامت پیشرفت و کامیابی است و انسان به ندرت آن همه زیاد احساس توفیق و
خوشبختی مینماید و یا شهرتی پایدار باقی میگذارد که از عهده شکستن حد و سرعت پیشینیان برآمده است.
چاپارخانه-
حال شرحی اجمالی راجع به چاپارخانه و محیط محدود و مخصوص آن بیان میکنم. چاپارخانه که گاهی در مرکز و یا در کنار
شهر یا ده و بعضی اوقات نیز در میان محوطهاي مخروب و منزوي ولی درهرحال
ص: 336
معمولا در مجاورت آب است بناي کوچک چهارگوش با دیوارهاي گلی سفید است برجی بر دروازه ورود و برجهاي نیمهمدوري
در هریک از گوشهها دارد که روي همرفته مثل قلعه کوچک گلی است و در واقع نیز جز این نیست، زیراکه در سر- زمینی که تا
دیروز محل تاختوتاز ترکمنها بود و دزدي از هر قبیل در آنجا بیکموکاست متداول است هر ملک و مسکنی از کاخ شهریاران
تا کلبه روستائی یک چاپارخانه ایرانی
را بایستی از آسیب حمله و تجاوز حفظ نمود بهطوريکه گوئی مملکت در جنگی علنی گرفتار باشد. از دروازهاي که درب چوبی
بزرگ دارد به داخل چاپارخانه وارد میشوند و هرگاه این در بسته باشد فقط با نردبان امکان رخنه کردن به آن هست و هنگامی
که از دروازه وارد میشویم مسافر متوجه دو سکوي کوتاه از دو طرف و دو در گاهی میشود که مدخل دو اطاق تاریک و کثیف
همسطح زمین است.
ص: 337
از دروازه به حیاط داخلی وارد میشوند که از بیست تا بیست و پنج یارد طول و دوازده تا پانزده یارد پهنا دارد و در وسط آن یک
است که معمولا جاي مرغ و فضولات است و غرض وجودي آن خوابیدن مسافران در فصل تابستان ««1» چابوترا » سکوي گلی یا
است. بر دیوارهاي حیاط در دو و بعضی وقتها سه طرف سوراخ تعبیه و آخور تهیه میشود که کاه، جو یا کاه گندم را در آنجا
خوراك اسبها میریزند و در هواي گرم اسبها را آنجا با افسار میبندند.
چاپارچی ایرانی
درون این دیوارهاي دوآخوره طویلههاي دراز براي فصل زمستان هست که فقط از در کوتاهی به آنجا نور میرسد و هواکش
ندارد و انباشته از پهن و بوي بد است. در یکی از این طویلهها در کنار اسبها غلام پست و مستخدمین
______________________________
1)- شاید کلمه هندي است. م. )
ص: 338
معمولا دور اجاق آتش که بر روي زمین است میخوابند. سطح داخلی دیوارهاي حیاط را وقتی با آهک سفید کرده بودند که بعدا
بکلی از بین رفته و تمام دیوار یکپارچه گل مینماید. وقتی که مسافري خسته و درمانده وارد این محوطه میشود چاپارچی یا
سرایدارباشی که گاهی ظاهرا لباس رسمی بر تن دارد پیش میآید و از تازهوارد استقبال میکند و گفتوشنودهاي پرحرارتی براي
یافتن اسبهاي تازهنفس در اصطبل ردوبدل میشود و در حینی که جوابهاي مساعد و یأس- آور قطعیت مییابد بارها را از پشت
اسبها پائین میاندازند و در چابوترا جمع میکنند.
در این وقت مسافر انگلیسی طاقباز کاملا دراز میکشد و یا اینکه یک فنجان آشامیدنی داغ یا چاي فراهم میکند. نوکر ایرانی هم
قلیانی که همیشه فراهم است میکشد و حیوانات خسته از تمام باروبنه غیر از پوشش نمدین خلاص میشوند و آنها را ده دقیقه
آهسته بالا و پایین و سپس به سمت آب میبرند.
در ظرف یک ربع ساعت اگر بخت یار باشد وگرنه در عرض یک یا دو ساعت اسبهاي تازهنفس جلو میآورند. مسافر اسب خود را
انتخاب نموده باز سوار میشود و راه بیپایان و ناهموار را از نو دنبال میکند و اگر حیوان تازهاي آماده نباشد و یا مسافران دیگر از
او زودتر آمده و برده باشند تازه اول گرفتاري عظیم است، زیراکه بعد از مثلا دو ساعت صبر و انتظار طاقتفرسا باز همان حیوانات
بیچاره را که او را از منزل قبلی حمل کرده بودند براي سواري پیش میآورند که از نو با جان کندن و زور شلاق بیست و پنج میل
دیگر بروند و باید صادقانه اعتراف کنم که دلسوزي من پیوسته متوجه حال اسب بود نه سوارش و با تلاش و زحمت روزانه و بلکه
هر ساعت که حیوان بیچاره برعهده داشت باز جاي تعجب بود که بوسیله نهیب و ترغیب قادر بود قدمی بردارد.
صفحه 216 از 438
بالاخانه-
حال فرض کنید مسافر به مقصد خود یعنی پستخانه رسیده و خواسته باشد شب را در آنجا بماند در این صورت تکلیف چیست؟
جواب این سئوال اطاقک چهارگوش بالاي دروازه ورودي است. به این محل با پلکانی که
ص: 339
از لحاظ شیب مثل راه کوهستانی آلپ است وارد میشوند و آن معبر گاهی واقع در یکی از گوشههاي حیاط داخلی است. از این
پلهها که با هزار سختی باید بالا رفت به قسمت بام میرسیم که تا انتهاي بنا کشیده شده است و ملاحظه میشود که این برج یک
اطاق بیشتر ندارد. گاهی با دو و شاید هم سه در (که هیچ- وقت درست بسته نمیشوند) و معمولا چند پنجره هم بر دیوارها دارد
اینجا بالاخانه است یا اطاق فوقانی که مختص استراحت « چهار درگاه از براي هر بادي که بوزد » که با بیان ادبی میتوان گفت
مهمانهاي خارجی است در چهار دیوار این فراموشخانه و سردخانه که به اندازه عرشه کشتی بادگیر است سرکار مسافر باید شب
بماند.
دیوارهاي داخلی این اطاق را روزي و روزگاري کاهگل و سفید کرده بودند. تنها علامت تجمل که در آنجا هست طاقچههاي
کمعمق دیوارهاست که رهگذران ایرانی با خطوط زشت عبارات یا تصاویر بسیار زنندهاي نوشته یا کشیدهاند و گاهی نیز آنجا را
براي اجاق به کار بردهاند. از اسباب و لوازم زندگی مطلقا چیزي ندارد. کف اطاق را جارو و از وجود حشرات تمیز کردن و
گوشهاي از آن را با نمد یا قالیچه فرش نمودن و کیسهاي کاه بر آن نهادن، هیزمی خریدن و آتشی برافروختن، پنجرههاي باز را
سروصورت دادن و در جلو درهاي جالب آن پرده کشیدن همه از عملیات مقدماتی ضروري است وگرنه آن لانه چرکین و چرند
جاي زیستن نخواهد بود و این همه تدارکات بعد از سفري طولانی با تنی خسته از یک روز راهپیمائی آن هم در شب زمستانی
بههیچوجه کار آسانی نیست و با همه این اقدامات آن لانه هوائی گاهی به قدري سرد است که قابل تحمل نیست و گاهی مسافر
ناگزیر میشود به اطاقک نمناك و سرداب مانند قسمت تحتانی پناه بیاورد، ولی در لحظهاي که همه کارها روبراه شد و اطاقک
مرتب و سماور جوشان و خروشان و اعضاي بدن احساس نرمی و رفع خستگی کرده باشند حالت عجیبی دست میدهد و در آن
حال است که شاید مسافر آن بالاخانه را با اطاق
ص: 340
مجلل کاخ ویندسور معاوضه نکند، ولی اندیشه صبح آینده که بایستی در ساعت چهار یا پنج در تاریکی و سرماي زمستان
برخاست و با کمک شمع لرزان لباس پوشید و لوازم را بر چهارپایان که در حیاط ایستادهاند صحیح و سالم بار کرد در این وضع و
حال است که انسان گاهی به این خیال میافتد و حتی موقتا به یاد ضربالمثل بازي و شمع خواهد افتاد و به ذهنش میگذرد که
زندگی در وطن و خانه چه اندازه گواراست.
اسب چاپاري ایرانی-
یکی دو کلمه دیگر هم راجع به اسب چاپار ایرانی صحبت بداریم چون هیچکس نیست که شصت هفتاد تا از این حیوانات را در
مدت چند هفته سوار شود و خواه و ناخواه نظریات کلی راجع به این جنس چهارپا پیدا نکند. البته مسافر بهترین اسب را از میان همه
که تعریفی ندارند براي خود انتخاب میکند، ولی باید مواظب کار شاگرد چاپار بود که قلق هر اسب را خوب میشناسد و اگر از او
غفلت شود هیچ بعید نیست که بیشتر در فکر آسایش خود باشد نه خرسندي خاطر مخدوم. وقتی که از چاپارخانه بیرون آمدید پس
از پیمودن چند قدم مراقبتی نسبت به قدم اسب ضروري است و هنوز سیصد گام طی نکردهاید که معلوم خواهد شد آیا سه چهار
ساعت آینده را قادر به تحمل خواهید بود و یا آنکه با رنج و عذاب خواهد گذشت سرعتی را که یک مسافر اروپائی بایستی ترجیح
دهد یورغه بلند و گاهی نیز قدم معمولی است.
ایرانیها وقتی که یورغه و چهارنعل نمیرانند یورتمه کوتاه و نشسته را ترجیح میدهند که بر زین انگلیسی خیلی مایه درد و
ناراحتی است. در تمام مدت مسافرتم با چاپار فقط دو بار اسبی دیدم که یورتمه انگلیسی میرفت.
هر شاگرد چاپار و در واقع هر سوارکاري بایستی شلاق تابیده چرمی بلند در دست داشته باشد و اگر تازیانه قوي در اختیار نباشد
ضربات عادي کمترین واکنشی در حیوان ایجاد نمیکند. از این جهت باید گفت که هرچند نامش شاگرد چاپار است، ولی خود او
مرد تمام است وي بر زین اسب سوار نمیشود،
ص: 341
بلکه روي بار مینشیند و دو پا را از طرفین دراز میکند و افساري به کار نمیبرد فقط یک رشته طناب یا بندي که به یک طرف
دهنه بسته است و فرض هم این است که او از جلو حرکت کند و میزان سرعت را در دست داشته باشد، ولی با روزي هفتاد میل سیر
و سفر من زود به این نکته برخوردم که حتی در یک سرزمین ناآشنا بهتر آن است که خودم از جلو قافله حرکت کنم و بنابراین اگر
هوا روشن باشد خطر گم شدن کم است و با آنکه راه و جاده درستی در کار نیست و فقط راه مالرو است که از بیابان و جلگه و
کوه و تپه میگذرد و بعضی اوقات یک خط و گاهی نیز خطوط متعدد و نزدیک هم است باز رفتوآمد حیوانات چنان اثري باقی
صفحه 217 از 438
میگذارد که میتوان خط سیر را از فاصله چندین میل قبلا تشخیص داد.
هنگام شب مسافر بیگانه راه را گم خواهد کرد و باید شاگرد چاپار که دید و حافظه بسیار قوي دارد همراه باشد.
مشرب و عادت-
مشهورترین عادت اختصاصی اسب چاپار ایرانی تمایل بیاختیار او در سکندري رفتن است. ازاینرو بیشتر آنها زانوهاي سائیده
دارند و بهترین قاعده بازشناختن اسب مرغوب از نامرغوب این است که چند مو بر زانو داشته باشد به عقیده من مهار سفت یا افسار
سست هم در وقوع این پیشآمد تأثیري ندارد و قضاوت شخصیام این بوده است که هر اسب چاپار ایرانی در ظرف سال باید
چندین بار از سر به زمین بیفتد خواه تصادفا یا بر سبیل عادت و علاقه، اما لب کلام این است که پارهاي قواعد ضروري نامرئی
حیوان را به این عمل وادار میسازد.
من سراسر آن سرزمین را از شرق تا مرکز و از مرکز تا جنوب سیر کردم بدون اینکه حتی یکبار از اسب افتاده باشم و این جریان
نظریهام را به جاي سست نمودن بیشتر راسخ کرده است، زیرا علتی وجود نداشته است که من از این لحاظ وضع ممتازي داشته باشم
و دیگران جورم را کشیده باشند و این پیشآمدي کهنه و عادي شده بود که ناله و فریاد گماشته ایرانی خود را که از دنبال میآمده
ص: 342
است بشنوم که از اسب فروافتاده و بر خاك درغلطیده بود و چاپار شاگرد هم حیران مینمود که در سراسر سفر یک دفعه هم از
اسب نیفتاده بودم.
در مورد ناتوانی اسب چاپار ایرانی این نکته را هم بایستی افزود که به نظر میرسد که غالبا گناه سوار را بر گردن حیوان بیچاره
میاندازند. ضمنا تصادفات و جراحات ناشی از آن به صورت خندهآوري در تزاید است. دو حقه دیگر هم من از اسبها دیدهام که
به حد شیوع بود. بعضی از این وارفتهترین اسبها در موقع سوار شدن رکاب نمیدهند که دلیل عجیبی است که حافظه آنها از تجربه
بیبهره نیست و در تنها موردي که نزدیک بود دوچار تصادف و صدمه شوم موقعی بود که تا پاي خود را در رکاب گذاشتم چیزي
نمانده بود که من و خودش را در سوراخ قناتی سرازیر کند. بلند کردن بازوي راست خواه با تازیانه یا بدون آن در ذهن این
حیوانات تأثیر محرك عجیبی دارد و غالبا آنها را از راست به چپ در پیچوتاب میاندازد.
ایرانیان هرگاه از اسبی خیلی دلخور شوند دمش را قطع میکنند که مانع استعمالش میشود آن هم در سرزمینی که دم داشتن
علامت زور و جربزه است.
این کار اگر وحشیانه نباشد حرکت عنیفی است که باید از آن خودداري نمود شاید جا دارد که این گریز راجع به اسب چاپاري و
انسان نمیتواند به همان » سیستم پستی ایران را با کلام پرمغز تاورنیه که سه قرن پیش در مقدمه سفرنامه خود نوشته است پایان دهم
.« طرز و شیوهاي در آسیا سفر کند و نه در همان وقت و ساعات روز و با همان راحتی و آسانی
وضع عمومی راه-
جاده مشهد به تهران از لحاظ طبیعی آنقدر خشک و خالی است که انسان فقط به آن جهت عبور میکند که از نقطهاي به محل
دیگر رفته باشد و در سرتاسر 560 میل حتی شاید یک محل جالبنظر و تماشائی نیست. چشماندازهاي اطراف در اواخر پاییز
بیرنگ و رونقاند. جاده و یا در واقع راه مالرو از پیچوخمهاي بیابان شنزار و از میان کوههاي سرد و لخت
ص: 343
و روستاها و شهرهاي خالی میگذرد که پیداست روزگاري جمعیت بیشتري داشته و بهتر مورد توجه و علاقه بوده است.
مسافر از میان شهرهائی عبور میکند که بکلی رها شده و فقط برج و باروهاي وارفتهاي از آن باقی مانده است و ارگ و
استحکاماتی مشاهده میکند که به زوال غیرقابل اصلاحی افتاده و به صورت انبوه گل بیریختی درآمده است و آثار قناتهاي
خشک و متروکی خواهد دید که روزگاري از کوهستان آب میآورده است.
در شهرها دیوارها خراب است و شکافهاي بزرگی دارد و چند بناي عمومی سابق در شرف سقوط و زوال است و اماکن آباد
دیروز اینک ویران و محل سگ و زباله شده است. قبرستانهاي کثیف از نظر افتادهاي که در خارج شهر تا صدها متر دیده میشود،
سنگها و علایم قبر از بین رفته و قبرها فرو افتاده و به صورت ظاهر با وضع داخل شهرها که سکنه آن نیز وضع و حال مردگان
یافتهاند تفاوت چندانی ندارد.
در چنین راه و سفري چیز عمدهاي که براي مسافر قابل انتظار است چنانکه سابقا اشاره کردم این است که اسب چاپاري سکندري
برود و اگر دست و پاي خود را نشکند لااقل راه طاقتفرسا را از یکنواختی درآورد.
درس عبرت-
با آنکه جاده در ظاهر خالی از هرگونه لطف و گیرائی است از دو جهت شایان توجه است یکی تاریخی و دیگر عملی. در این راه
مسافر نه فقط از مسیري میگذرد که دستکم هزاران هزار تن زوار در پانصد سال اخیر عبور کردهاند، بلکه راهی را سیر میکند
صفحه 218 از 438
که لشکریان فاتح و جهانگیران و پادشاهان بزرگ گذشتهاند و هرگاه در وضع و حال حاضر ویرانی و خرابی که اطراف او دیده
میشود هیچ اثر و یادبودي حاکی از دوران آبادانی آن سرزمین مشاهده نکند لااقل پیش خود قضاوت خواهد کرد که اثرات
مخوف جنگ و آفات و امراض و گزند حکومت فاسد که از هردو آنها بدتر است چه صدماتی بر آن حدود نازل
ص: 344
کرده و در این سامان فلاکتبار که شهرهاي خراب و ویران و خانههاي رها شده و متروك فراوان دارد میتواند داستان غمانگیز
انحطاط طولانی سرزمین ایران را از نظر بگذراند.
جدول ایستگاهها و مسافتهاي بین مشهد و تهران
نام ایستگاه/ مسافت به فرسخ/ مسافت به میل
مشهد/-/-
22 / شریفآباد/ 6
29 / قدمگاه/ 7
17 / نیشابور/ 6
25 / شوراب/ 7
18 / زعفرانی/ 5
24 / سبزوار/ 7
32 / مهر/ 7
20 / مزینان/ 6
23 / عباس آباد/ 7
23 / میاندشت/ 6
24 / میامی/ 7
17 / ارمیان/ 4
نام ایستگاه/ مسافت به فرسخ/ مسافت به میل
27 / شاهرود/ 7
16 / دهملا/ 4
26 / دامغان/ 6
23 / قوشاه/ 7
24 / آهوان/ 7
24 / سمنان/ 7
22 / لسگرد/ 6
25 / دهنمک/ 8
26 / قشلاق/ 7
21 / ایوانکیف/ 6
26 / کبود گنبد/ 7
25 / تهران/ 7
559 میل / جمع/ 154
ص: 345
خط دیگر-
قبل از آنکه به موضوع جدید بپردازم جا دارد که اضافه کنم که در سه منزل اول بین مشهد و نیشابور راه دیگري هم هست سرویس
پست و ایستگاههاي آن در جاده جنوبی است این خط که شمالیتر است محل رفتوآمد مسافران چاپاري نیست، ولی غالبا
کاروانها از این راه میروند (غیر از کاروان شتر) و بخصوص در فصل تابستان و با آنکه راه مزبور خیلی خراب و گاهی براستی
غیرقابل عبور است باز چون از ارتفاعات میگذرد ( 10720 پا) و مناظر خرم و زیبا دارد مورد استفاده قرار میگیرد و مسافر غرق در
حیرت میشود که در چند میلی مشهد که همهجا بیابان خشک و سنگلاخ بوده به محلی میرسد که آب جاري و درختان فراوان
دارد.
نام ایستگاه/ فرسخ/ میل
صفحه 219 از 438
مشهد/-/-
20 / جاغرك (جغرك)/ 5
22 / دهرود/ 6
18 / نیشابور/ 6
جمع/ 17 فرسخ/ 60 میل
عزیمت از مشهد-
سرهنگ استیوارت به اتفاق دوستان دیگر بنابر رسم ستوده ایرانی که از جهت تشیید عوالم مودت در سایر جاها نیز قابل پیروي است
سواره تا مقداري از خارج دروازه شهر مشایعتم نمودند و به ملاحظه رسم ممتاز دیگر ایرانی از اصطبل خود اسبی هم تا پایان اولین
منزل به من داد و باز بنا- بر رسم سوم، من پیشنهاد کردم که فقط منزل اول را در بعد از ظهر بروم تا مستخدمین فرصت کافی براي
بستهبندي کامل بارها داشته باشند و خودم نیز براي انجام کار عمده صبح روز آینده به تدریج عادت نمایم بعد از طی یک ساعت
از میان جلگه هموار یکی از آن تندبادها که غالبا دامنگیر مسافران مشرق زمین میشود برپا شد
ص: 346
و گردبادي بیابان را فراگرفت و براستی زمین و زمان از گردوغبار مالامال شده بود.
چشمان و بینی و دهانم از آن گردباد گرم و مخوف که راست بر صورتم میخورد غرق در غبار شد.
در حدود هفت میلی مشهد به دامنه کوهستان رسیدیم که در واقع انتهاي جنوب شرقی بینالود کوه بود که جلگه مشهد را از حوزه
نیشابور جدا میسازد.
در اینجا راه جغرك- دهرود با ابهت و شکوه در کوه اوج میگیرد، اما جاده چاپار در هنگام عبور از شیبهاي کوهستان دور
میافتد و در عوض راه میانه را از کمر کوه اختیار میکند.
دینداري زوار-
در کمر کوه که از همانجا جاده به سمت بالا میرود زوار خشنود و راضی رو به شهر مقدس و گنبد زرین امام مقداري سنگ
فراهم و به علامت سپاس و شکرانه دعا میکنند. علت توده کردن این سنگ آن است که زوار براي درگذشتگان عزیز خود و
منسوبانی که بعد از ایشان زنده بمانند و براي خودشان به اصطلاح خانه آخرت فراهم میسازند.
بر هر تپه مقدار کثیري از این آثار و علایم زهد و عبادت هست. بلندترین این تپهها که زوار ابتدا در آنجا به افراشتن علایم مزبور
میپردازند معروف به تپه یا کوه سلام است. نقطههاي همانندي نیز در جاده دهرود دیده میشود در این نقطه چون چشم زائران
براي نخستین بار به زیارت بارگاه امام روشن میشود زانو بر زمین میزنند و پیشانی بر خاك میسایند و به یاد بیحرمتیها و مظالم
دشمنان دین نسبت به شهدا گریه و زاري میکنند و تکهاي از جامه تنشان را بر نهال یا درختی نذر میبندند تا در بهشت یادآور
وي در نزد امام باشد و علم رنگین خود را باز و با فریادهاي یا علی، یا حسین و یا امام رضا به سوي بقعه امام شتاب مینمایند.
من بارها به عقب سر نظري انداختم و سراسر جلگه را از این قبیل افراد انباشته دیدم که گردوخاك قدم آنها مانند دود و خاك انبوه
آتش مینمود.
ص: 347
بر فراز یکی از این تپهها قطعه سنگی به یاد دیانت و زهد یکی از والیهاي سابق خراسان هست که پس از احراز مقام صدارت و
سمت سپهسالاري با عنوان حکومت به این ایالات تبعید شده بود و بخصوص در نزد زوار با اقداماتی که براي بهبود جاده مشهد
کرده بود و چند کاروانسرا ساخت، محبوبیت تام داشته و هنوز نام او بر روي تختهسنگ و در دل زوار مشهد به یادگار پایدار است.
شریفآباد-
ما تیرهاي تلگراف را تعقیب و از پیچوخم کوههاي سرد و کاروانسراي طرق که در کنار رودخانهاي واقع بود عبور کردیم جاده پر
از ازدحام پیاده و شتر و الاغ بود و من یک عرابه هم در کنار تپه دیدم و سرانجام به کاروانسراي گنبددار شریفآباد رسیدم که
اسحق خان معروف اهل تربت حیدري ساخته و در فصل خراسان آغاز این قرن راجع به او صحبت داشتم و در همانجا بود که به
سال 1831 دکتر ولف که مرد عجیبی بود و اولین بار به مشهد سفر میکرد نزدیک بود به دست هزارهايهاي وحشی اسیر شود. در
جوار کاروانسرا دهی و چاپارخانه نیز در همان نزدیکی است.
کاروان جنازه-
آن روز صبح زود آفتابی نمیدرخشید مه سرد و سفیدي سراسر کوهستان را فراگرفته و سرد کرده بود بعد از دو ساعت ما به
صفحه 220 از 438
دهکده و کاروانسراي سلطانآباد رسیدیم. در اینجا اسب باربرم فرصتی غنیمت یافت و در کوچههاي ده پا به فرار نهاد و یک چند،
بازي قایم موشک راه افتاد تا او را باز به راه انداختیم. در جاده صدها نفر زوار در رفتوآمد بودند و اکثر ایشان به مشهد میرفتند و
همه هم سوار بر اسب بودند و حاکی از این بود که قاطرسواران مهمتراند و من در صدد برآمدم اسب حامل جنازهها را پیدا کنم که
به منظور دفن کردن آنها در مشهد، عازم بودند و از شرحی که در سایر سفرنامهها خوانده بودم تا چشمم به یکی از آنها افتاد زود
بازشناختم.
بعضی از نعشها با پارچه سیاه مستور و از دو طرف قاطر قرار داشتند، ولی سواري هم دیدم که تابوت درازي در پیش خود بر زین
داشت و لابد دستخوش
ص: 348
احساسات غریبی بود. گاهی میشود که یک قافله جنازه در حرکت است که معلوم میدارد کاروانی عدهاي از متوفیات را یکجا
به مقصد میرساند، ولی به ندرت همسوار حامل نعش اختصاصی در راه دیده میشود که حاکی از آن است که داوطلبی به آن
کار مبادرت و علاوهبر خرج سفر خود مبلغی هم براي مخارج در مقصد دریافت کرده است و جنازه یکی از دوستان و یا شخصی از
دولتمندان را به مقصد حمل میکند. تا ایستگاه بعدي که قدمگاه بود راه سنگلاخ دراز طاقتفرسائی بود.
قدمگاه-
در قدمگاه جاده دهرود از جانب مشهد در کوهستان به سمت جلگه سرازیر و به جادهاي که من مسافرت میکردم مربوط میشود.
معنی این نام جاي قدم است و روایت قدیم مشعر بر این است که امام رضا (علیه السلام) در راه طوس از آنجا عبور کرد و براي
آنکه قدرت خارقالعاده خود را به اهل ایمان نشان داده باشد اثر پاي خود را بر سنگ سیاه گذاشت که از آن پس زیارتگاه شده
«1» . است
بر روي این نقطه ارجمند مسجدي برپا شده است نه بطوري که ایستویک اظهار میدارد به امر شاه عباس، بلکه به فرمان شاه سلیمان
و داستان تبرك آن محل موجب گردیده است که سادات در آنجا گرد آیند و شیادانی که خود را داخل ایشان کردهاند در
نیرنگبازي مهارت دارند.
مسجد در نقطه برآمده باغ وسیعی بنا شده که معلوم است روزگاري آنجا را خیلی دلپذیر پرداخته بودند. گلزارها و آب انبارها و
نهرهاي آب روان داشته که حالا همه در وضع ویرانی است، اما هنوز درختان عظیم بر آنجا سایه انداخته است. در داخل مسجد
اطاق منحصربفردي است که مدخلی با طاقنما دارد و برج بزرگی بر بالاي آن واقع شده است سنگ مقدس در درون این اطاق
است
______________________________
1)- قدمگاه دیگري نزدیک تخت جمشید در ایالت فارس هست که میگویند جاي سم اسب حضرت علی است. بعض حجاري )
دوره ساسانی کنار شیراز را هم چند تن از جهانگردان قرن هفدهم قدمگاه خواندهاند.
ص: 349
و جاي تعجب هم نیست که پاي حضرت امام از اندازه طبیعی بزرگتر است تمام مردان نامی قدم عظیم داشتند.
من جاي پاي حضرت محمد (ص) را در مسجد عمر در بیت المقدس و اثر پاي بودا را بر قله آدم در کشور سیلان دیدم و در مقابل
آن عظمت از اینکه پاي امام رضا چندان خارج از اندازه نیست تعجب ننمودم.
خارج گنبد را سابقا با کاشی مفروش ساخته بودند، ولی یا همه آنها را کندهاند و یا اینکه شاید فرو افتاده است، اما اثر کتیبه زیبائی
گرداگرد آنجا را فراگرفته و زینتبخش بناست.
و آن بین چاپارخانه و کاروانسراي بزرگی است. در «1» در باغ مسجد نهر آب از میان دو ردیف درختان کاج شاهوار جاري است
ارتفاعات کنار گنبد بر تپهاي که 500 پا ارتفاع دارد ده و قلعه قدمگاه واقع شده است و بر روي تپه مقابل جلگه که به سمت
کوهستان راه دارد قلعه کهنهاي هست.
جلگه نیشابور-
ساعتی بعد از ترك کردن قدمگاه به جلگه معروف نیشابور آمدیم که درباره قدر و ارزش آن بسیاري از تاریخنویسان قدیم شرح
مبسوطی نوشته و گفتهاند که داراي دوازده تا عجایب بوده است با دوازده معدن فیروزه، مس، سرب، انتیمون، آهن، نمک، مرمر و
سنگ پا و دوازده هزار چشمه آنجا جریان داشته، همه این اسباب ثروت و رفاه بر باد شده، ولی باز جلگه نیشابور هنوز هرچند کمتر
از سابق خرم و آباد است و حاصلخیزي آن بخصوص در این ایام بازپسین پاییز بههیچوجه با نظایر آن در انگلستان قابل قیاس نیست
و هیچ گوشهاي سبز و شاداب به نظر نمیرسد مگر فقط نقطههائی چهارگوش که با درخت محصور شده است و علامت آبادانی
است، اما این وضع و حال در هر میل مربع تکرار میشود.
______________________________
صفحه 221 از 438
1)- میگویند این کاجها را چهارصد سال پیش زائري از حدود هیمالیا (کشمیر) آورده است. )
ص: 350
راه آبها و نهرها نشان میدهد که سراسر آن سرزمین را کشت و آبیاري میکردهاند. میگویند غله در آنجا ده بر یک محصول
میدهد، ولی اکنون محصولات عمده آن برنج و تریاك و توتون است. فریه که چهل و پنج سال پیش از آن حدود گذشته و در
هیچ وقت من در ایران این همه شادابی و » : فصل مساعدتري سفر کرده بود راجع به لطف و صفاي آن شرح وافی بیان نموده است
کشتزار ندیدهام و با این حظ بصري که از مشاهده آن داشتم و به گذشته آن هم میاندیشیدم با آسانی دلیل تعلق خاطر پادشاهان
.« قدیم را نسبت به نیشابور دریافتم
شهر نیشابور-
یونان «1» دیوارهاي فروریخته و برج و باروي نیشابور که همان نیسایا یا نیسواي مشمول برکات آهورامزدا و زادگاه دیونی سوس
باستانی و یکی از جنات ایرانی است با بام و منار و مسجد رفیع آنکه همهچیز را در شهر تحت الشعاع قرار داده بود، مدتی پیش از
ورود به شهر از دور میدیدم.
پس از عبور از قبرستانی بزرگ که مقبرههاي درهم و برهم آن با وضع آمیختهاي که محیط زندگی و مرگ را در ایران توأم
فراگرفته است بیتناسب نیست و سیر- کردن کناره جنوبی دیوار شهر به چاپارخانه رسیدیم که در کنار دروازه غربی شهر است.
باروهاي نیشابور که روزگاري بلند و رفیع بود حال از دیوارهاي قوچان هم خرابتر مینمود و در هرچند قدم شکاف بزرگی در
آنها به نظر میرسید.
در بعضی جاها سراسر دیوار پاك از بین رفته بود، اما در یک نقطه کارگرها مشغول ساختن باروي دو پهلو بودند به این ترتیب که
گل را از قسمت پایین دست به دست تا بالا میبردند و در آنجا سست و وارفته روي هم مینهادند و اینکه از آن کار چه منظوري
داشتند تصورش براي من خالی از اشکال نبود. هر دشمنی با همان آسانی میتوانست به نیشابور رخنه کند که ورود به فلان خیابان
لندن آسان است و همان غنایم را نصیب مییافت که در صورت اشغال کردن گورستانی در لندن بدست میآورد.
______________________________
Dionysus-(1)
ص: 351
تاریخ و شهرت آن-
نام نیشابور بنابر مشهور از کلمه نی یعنی نو و شاپور مشتق گردیده و از روایات این است که شاپور آنجا را از نو بنیاد کرد و یا آنکه
این شهر را در نیزاري برپا ساخت، اما از عهد شاپور قدیمتر است و افسانه ساختمان آن را به تهمورس از پادشاهان پیشدادي
چهارمین فرزند نوح نسبت میدهند و مایه اشتقاق جدید آن را از کلمه نیک و شاپور میدانند و میگویند که اسکندر کبیر این
شهر را ویران کرد و سپس بوسیله شاپور اول یا شاپور ذو الاکتاف تجدید بنا شد (در ایران این دو شاپور را غالبا باهم اشتباه
میکنند) و گفتهاند که براي خود در آنجا مجسمه عظیمی ساخت که تا حمله اعراب وجود داشت ولی شهر شاپور در محلی غیر از
نیشابور فعلی ساخته شده بود و در فاصلهاي دور از سمت جنوب شرقی آن واقع بود و هنوز از اطراف کبود گنبد که در جوار جاده
است آثاري از خاك بیرون میآورند.
نیشابور که بیشتر از هر شهر دیگر دنیا خراب و تجدید بنا شده است در دوره نفوذ اعراب پیشرفت کلی نمود و پایتخت آل طاهر
شد. در دوره محمود غزنوي در موقعی که حکومت خراسان در دست او بود و سلسله مقتدر سلجوقی، اولین پادشاه آن طغرل بیک
نیشابور را محل اقامت خود قرار داد و شکوه و رونق آن را به درجه اعلی رسانید.
در سفرنامههاي متعدد شرح و تعریف آن آمده است. از جمله در قرن دهم اصطخري سیاح عرب آنجا را شهري چهارگوش که هر
ضلع آن یک فرسخ بوده تعریف نموده با چهار دروازه و دو محله وسیع در حومه. در قرن یازدهم ناصر خسرو نوشت که یگانه
نیشابور چه شهر دلپذیري میبود » شهري بود که با قاهره رقابت مینمود. کلام طنزي از قول اعراب راجع به قناتهاي آنجا هست
نویسنده دیگر ابو علی علوي نوشته که از قاهره قدیم (فسطاط) « هرگاه مجاري آبش بر سطح زمین بود و سکنهاش در زیر خاك
بزرگتر و از بغداد جمعیتش بیشتر و از بصره جامعتر و از قیروان عالیتر بوده. چهل و چهار محله داشته و پنجاه خیابان اصلی و
ص: 352
مسجدي ممتاز و کتابخانهاي که از شهرت جهانی برخوردار و یکی از چهار شهر شاهی امپراتوري خراسان بوده است.
ویرانی پیدرپی نیشابور-
اما دور و تسلسل نیک دوام یافت و میتوان گفت که از قرن دوازدهم به این طرف هر خرابی نیشابور مقدمه آبادي آن شده و
همینکه ساختمانش به پایان میرسید باز محکوم به ویرانی میگردید. هیچ شهري قدرت تجدید حیات بیشتري نشان نداده و هیچ
صفحه 222 از 438
شهري هم این همه زیاد هدف انهدام پیدرپی قرار نگرفته است. در این انتقام، طبیعت هم با ایشان همچشمی نمود چون از آنچه
سرداران فاتح صرفنظر میکردند زلزله بر باد فنا میداد.
در قرنهاي یازدهم و سیزدهم سه زلزله بزرگ اتفاق افتاد و رسم و کار طولانی تاختوتاز هم با هجوم ترکمنها در سال 1153
میلادي در پادشاهی سلطان سنجر آغاز شد و آن فاجعه بقدري شدید بود که وقتی که سکنه به شهر بازگشتند از پیدا کردن خانه
خویش بازماندند و اگر ترکمنها در تاختوتاز خود شلاق در دست داشتند لشکریان چنگیز مغول با تازیانه بلا به جان مردم
افتادند.
ایشان در سال 1220 میلادي به فرماندهی تولوي خان پسر چنگیز با آتش و شمشیر بر شهر هجوم بردند و به قول مورخ معتبري تا
1 تن را از دم تیغ عبور ندادند پیمانه جنایت ایشان لبریز نشد و شهر را چنان خراب کرده بودند که اسبها از روي خرابهها /740 /000
به آسانی عبور میکردند.
پنجاه سال بعد نیشابور باز آباد شد، ولی بههیچوجه خوشآیند نیست که داستان غمانگیز ویرانی پیدرپی آن را تکرار کرد. مغولها،
تاتارها، ترکمنها و افغانها به نوبت این شهر را هدف ساختند و آن را رفتهرفته به حالی انداختند که در قرن هیجدهم مخروبه عظیمی
بیش نبود. بعد از وفات نادر شاه در 1747 ، نیشابور در مقابل حمله احمد خان ابدالی افغان مقاومت نمود ولی بعد از شش ماه
ص: 353
محاصره تسلیم و به سرنوشتی گرفتار شد که دست کمی از آفت مغول نداشت، ولی این فاتح به همان اندازه دلیر بود که حسن
تدبیر داشت و شهر را به رئیس قبیله ترك عباسقلی خان داد که در برابر او مقاومت نموده و جلب احترام کرده بود و خواهرش را
هم به زنی گرفت و این دستنشانده تا زنده بود در زمان او سرپیچی ننمود و با جدیت بسیار در آبادي شهر کوشید.
در زمان جانشین او از سال 1796 نیشابور بیسروصدا به تصرف آقا محمد خان قاجار درآمد و از آن پس همواره تابع حکومت
پادشاهی ایران بوده است. فریزر در سال 1821 جمعیت آنجا را کمتر از پنج هزار و کانولی در 1830 هشت هزار و ژنرال گلداسمید
در 1872 به همین مقدار اظهار کرد.
آخرین نظریه ده هزار است که با این دوره صلح و آرامش طولانی رقم اغراق- آمیزي نتواند بود.
مقبره خیام-
در نزد بسیاري از خوانندگان انگلیسی، نیشابور شاید فقط از این جهت که آرامگاه عمر خیام (خیمهدوز) شاعر و ستارهشناس ایرانی
است مورد علاقه باشد و نام او را نسل حاضر بوسیله تقریر بسیار استادانه فیتز جرالد و یا ترجمه و اقتباسهاي کممایهتر دیگر
میشناسد.
یادم هست که در مقدمه یکی از این ترجمههاي دسته آخر درخواست التماسآمیزي میخواندم که اي کاش نسخهاي از ترجمه
نویسنده را راهگذري در نیشابور نثار گور شاعر سازد و اگر من نسخهاي از آن میداشتم بدونشک این درخواست نویسنده را
اجابت مینمودم و با این کار از سنگینی باري بیمقدار میکاستم، اما باید عرض کنم وضع و حال قبر خیام حتما مایه یأس فراوان
ستایندگان انگلیسی او میگردد.
این قبر در باغ متروکی واقع شده که روزگاري باغچه و نهر جاري داشته، ولی حالا همه علف هرزه است. اثر و خطی راجع به اسم و
شهرت شاعر دیده میشود و جاي نگرانی است که تعلق خاطر ایرانیان جدید نسبت به تربت عمر خیام همان
ص: 354
اندازه است که افراد قرن نوزدهم لندن به ماتیو پاریس یا ویلیام مالمسبوري ابراز میدارند.
جادهها-
در نیشابور تلگرافخانهایست براي خط مشهد- تهران که در دست مأموران ایرانی است و علاوهبر دو خطی که با مشهد دارد محل
ارتباط چندین جاده مهم دیگر است. از سمت جنوب جادهاي از ترشیز به این شهر میرسد و در شمال راه مالرو از طریق ناحیه
معادن که معدن فیروزه در آنجاست به قوچان میرود.
در سمت غربی آن جاده قدیم تجارتی تا دریاي خزر واقع است که بعضیها عقیده دارند راه ارتباطی بین چین و هند با قاره اروپا
بوده و آن از شهر عربنشین اسفراینکه در جلگهاي به همین نام واقع است عبور میکند و به طرف غرب تا کوهستان در محلی به
نام دهانه گرگان امتداد مییابد که رودخانه گرگان از میان آن جاري است و به دریاي خزر وارد میشود. مراحل سفر در این راه
در راهنماي مسافرتی الیس دورچاراکس و در کتاب اصطخري ثبت شده است بعلاوه کاروانسرا- هائی که شاه عباس ساخته بود و
خرابه آنها هنوز باقی است.
معادن فیروزه-
واقع شده « معادن » در سی و شش میلی شمال غربی نیشابور در ابتداي جادهاي که مذکور شد معادن معروف فیروزه نیشابور در ناحیه
صفحه 223 از 438
واقع شده « معادن » در سی و شش میلی شمال غربی نیشابور در ابتداي جادهاي که مذکور شد معادن معروف فیروزه نیشابور در ناحیه
که به مناسبت مجاورت آن به این شهر معروف، به فیروزه نیشابور مشهور شده است.
و حتی در کشورهاي دیگر هم پیدا میشود باز فقط این تنها معادن «1» با آنکه فیروزه در سایر نقاط ایران هم به دست آمده است
فیروزه در دنیاست که استخراج تجارتی میشود.
______________________________
1)- معادن دیگر که شنیدهام و یا خواندهام که در ایران هست عبارت است از: 1- نزدیک ترشیز که دولت سالانه ( 1889 ) به مبلغ )
500 تومان اجاره داده، ولی استخراجی صورت نگرفته است. 2- نزدیک طبس. 3- نزدیک کرمان که مارکوپولو ذکر کرده است.
-4 در تفت نزدیک یزد. 5- در قلعه زرسی نزدیک بصیران بین بیرجند و نه. معادن حوزه کرمان متنوع است معدن پاریز در گود
احمر و نزدیک ماشیز و همچنین نزدیک شهر بابک. اما سنگهاي این معادن بیرنگ و کمارزش است.
ص: 355
ازاینرو 999 در هر هزار سنگ فیروزه که براي فروش در بازار هست محصول آنجاست. این معادن که تعدادشان خیلی زیادتر است
بعضیها ته کشیده بعضیها فروریخته و بعضیها نیز متروك مانده است و آن مساحتی را تقریبا چهل میل مربع دربر دارد.
در همانجا یک معدن نمک و معدن متروك سرب و معدن سنگ سیاه هست فیروزه در رشتهاي از تپهها استخراج میشود و شامل
سنگ چخماق، سنگ سبز و گردیس، سنگ آهک و سنگ سیاه است. در ارتفاعی از سطح دریا که هیچوقت از 5800 پا تجاوز
ننموده و یا از 4800 پا پائینتر نبوده است و بدو طریق هم استخراج میشود یا کندن و از هم جدا ساختن از معدن خاص که بیشتر
مشتمل بر بدنه و دالانهائی است که در صخرهها ایجاد کردهاند و یا بوسیله کاوش در میان بقایاي معادن سابق و یا مواد رسوبی که
باد و باران از بالاي تپه در جلگه فرو- ریخته است و مرغوبترین سنگ در این ایام در همان محلی که ذکر شد بدست میآید و
این کار استخراج و تراش و غیره در حدود 1500 نفر را مشغول میکند و آنها در پائین و بالاي محله معادن و چند آبادي کوچک
آن حدود اقامت دارند.
تاریخچه استخراج-
میگویند در دوران گذشته و زمان پادشاهان صفوي که ایران به درجه اعلی ترقی و شهرت یافته بود دولت خود از این معادن بهره-
برداري میکرد. طی آشفتگی و گرفتاري ایران در قرن هیجدهم این معادن یا بکلی متروك مانده و یا آنکه در دست اهالی دهات
اطراف افتاد که به قدر امکان استفاده میکردند.
بعد از استقرار نظم و آرامش باز دولت نظارت بر این معادن را به عهده گرفت که طی قرن حاضر به هرکسی که بیشتر پرداخت کند
جاري است. « هرکه به فکر خویش است » امتیاز استخراج میدهند، ولی دلایل بسیاري هست که در این مورد هم قاعده
در عمل استخراج هیچ نوع سیستم علمی و فنی به کار نمیرود و در
ص: 356
نتیجه عملیات خودسرانه انفرادي بدنه و سقفها فرو ریخته و به این ترتیب کار یکی از نافعترین منابع فلج گردیده است. علم هم
اسباب زیان و زحمت شده چون باروت براي انفجار به کار میبرند و سنگها که سابقا با ملایمت فرو میریخت حالا بر اثر انفجار
متلاشی و خورد و ریز میشود.
عایدات-
کانولی حکایت میکند که در دوره حکومت حسنعلی میرزا در خراسان اجاره معادن فیروزه سالانه هزار تومان و معدن نمک
سیصد تومان بود.
در زمان فریزر ( 1821 ) دو هزار تومان خراسان یا 2700 لیره براي تمام معادن و یا 1300 تومان براي معدن اصلی بوده و ده سال بعد
در موقع تشکیل هیئت مرزي سیستان جمع اجاره بهاي تمام معادن 8000 تومان بود، ولی در سال 1874 سروان ناپیر این مبلغ را
6000 تومان ذکر کرد و تا سال 1882 اجاره آن 8000 تومان باقی ماند. در این موقع شاه متوجه شد که معامله بهتري امکان دارد و
معادن را به مدت پانزده سال به مخبر الدوله وزیر علوم و تلگرافخانه و معادن اجاره داد به این ترتیب که اجارهبها در سال اول 9000
تومان و در سالهاي بعد 18000 باشد.
آقاي وزیر هم چند تن از دولتمندان را در کار خود شریک ساخت و ژنرال شیندلر ذي فنون و تمام عیار که خدمت و کارش در هر
رشته به قصد تجدید حیات امور (ایکاش میتوانستم بگویم که حرفش مورد اجراست) در ایران مورد استقبال میباشد یک سال
مدیر عامل این کار بود.
از قرار معلوم این کمپانی طرز کار استخراج آن معادن را سودمند نیافته است، زیرا هنگام مسافرت من ایشان در صدد بودند که
معامله را به ملک التجار مشهد واگذار کنند- این همان بانی و مقاطعه کاري است که ساختمان راه قوچان را برعهده داشته و ناگزیر
است سالانه به دولت ده هزار تومان اجاره پرداخت کند که خود او نیز از دیگران اجاره دریافت میدارد و این هم بنابر یک رسم
قدیمی است که مستأجر به نوبه خود شکل موجر را پیدا میکند.
صفحه 224 از 438
این روزها جناب ملک التجار با یکی از مستأجران خود کشمکش دارد
ص: 357
و علت اختلاف هم این بوده است که مستأجر مزبور در حوزه کار خود سنگهاي بسیار مرغوبی که مشمول معامله نبوده پیدا کرده
است بنابراین آقاي موجر با اقدام ناگهانی متداول به مصادره معدن مبادرت ورزید. در سال 1890 عایدات تقریبی سنگها کمتر از
80000 تومان ( 22850 لیره) نبوده است.
خریداري سنگها-
این اشتباه بخصوصی است که مسافر تصور میکند که در مشهد یا نیشابور و یا حتی در دهانه معدن میتواند سنگهاي گرانبها با
قیمت عادلانه خریداري کند هفتاد سال پیش فریزر دنبال این کار رفت، ولی چون همه سعی تام داشتند که به او گران بفروشند از
آن اقدام دست کشید.
مسافران بعدي هم کار او را تکرار کردند اما تماما بیحاصل بودن اقدام را اعلام نمودند. تمام سنگهاي مرغوب بوسیله
نمایندگانی خریداري و به اروپا صادر میشود یا به توانگران تهرانی میفروشند. من خودم در مشهد و تهران حتی یک قطعه سنگ
ممتاز ندیدهام با آنکه پیوسته در صدد تحقیق برآمدم.
با نقل گفتار تاورنیه در دو قرن پیش نتیجه تجربه خودم را نیز باز مینمایم:
سابقا جواهرفروشان مشهد سنگ قیمتی که از معدن ایران بوده براي فروش حاضر داشتند، ولی در پانزده سال اخیر چیزي یافت »
نمیشود. آخرین باري که من در آنجا بودم فقط با سه نفرشان که با انصافتر بودند برخورد کردم و اما راجع به معادن جدید باید
( سفرنامه او کتاب 4 ) «. بگویم که ارزش چندان ندارند، زیراکه رنگ آنها ثابت نیست و پس از چندي قدري سبز میشود
نیرنگ-
خریدار فیروزه در زمینه صنایع دستی بلند آوازه مشرق زمین باید در واقع قبلا نیک هشیار باشد. فنی هست که بوسیله آن میتوانند
رنگ لاجوردي سیر را که مختص فیروزه اصل است تا لحظه فروش محفوظ دارند به این ترتیب که فیروزهها را در ظروف گلی
نمناك نگاه میدارند تا روزي که به خریدار میدهند ازاینرو خریدار با اشتیاق بسیار سنگ ابتیاعی را خواهد برد و به زودي
درخواهد یافت که رنگ آن هرروز روشنتر و سرانجام به آبی کمرنگ مبدل میشود.
ص: 358
فیروزههاي کمبها در ایران و مشرق زمین عموما براي تزئین افسار و یراق اسب و غلاف قداره و سپر به کار میرود حتی از این قبیل
سنگ هم من چیز قابلی پیدا نکردم و پستترین انواعش صرف بند و آلت دعا و طلسم میشود که براي زدودن عیبش عبارت عربی
روي آن حک یا مطلا میکنند. بازار دادوستد اینگونه فیروزه در مشهد بین زوار بسیار رواج دارد.
زعفرانی-
بعد از این تنوع موضوع به پیشرفت امر مسافرتم بازمیگردیم.
جلگه نیشابور از دشت سبزوار که ارتفاعش هزار پا کمتر است بوسیله یک رشته تپههاي راست بیریخت جدا میشود و جاده از
روي این تپهها عبور میکند.
پانزده میل بعد از نیشابور کاروانسراي بزرگ زمین آباد هست. به این تپهها با یک تنگه کمارتفاع وارد میشویم و پس از چندي
چاپارخانه و آبادي شوراب در میان درهاي به نظر میرسد و در منزل بعدي بود که به ناگوارترین تجربهام در سفر چاپاري ایران
برخوردم.
حیوان بیچارهاي که من سوارش بودم بقدري بوي زننده داشت که سواري من بر آن حیوان طاقتفرسا شد و خود حیوان هم سخت
مینالید (امکان استعمال اصطلاح دیگري نیست) که خود علامت درد و گرفتاري او بود و بعد از برداشتن زین معلوم شد که حیوان
او نیز به همان درد گرفتار «1» زخم درشتی بر پشت دارد پس اسبم را با غلام چاپار تعویض نمودم که بزودي دریافتم که رزینانت
است. هم از لحاظ حیوان و هم مرد سوارکار این کاري دور از انسانیت بود که چنین حیوانات علیل را ناگزیر تا هیجده میل سوار
شوند بعد از چند میل به ایستگاه زعفرانی آمدیم.
میگفتند در آنجا روزي بزرگترین کاروانسراي ایران واقع بوده و ایرانیها که پیوسته براي عنوان کردن بالاترین تعریفات استعداد
خاص دارند آنجا را زعفرانی (زرد یا زعفران رو) نام دادهاند و شرح روایت هم این است که تاجري
______________________________
اسم مادیان لاغر و مفلوك دنکیشوت قهرمان داستان سروانتیس نویسنده اسپانیائی است. م Rosinante-(1)
ص: 359
که آن عمارت را میساخته قدري از زعفران که ارفاقا از مرد مستمندي خریده بود داخل گل نمود و پس از ساختمان از آن موقع به
صفحه 225 از 438
صورت ذرات طلا در آجرها درخشندگی دارد. این بنا را که میگویند روزگاري علاوهبر حمام و دکانها و باغ 1700 اطاق داشت
(که همه ناپدید شده است) بعضیها به شاه عباس نسبت میدهند، اما خانیکف نظر مخالف ابراز و از روي کتیبهاي کوفی آن را به
دوره تسلط اعراب منسوب میدارد و بناي آن را به زمان پادشاهی ملکشاه سلجوقی مربوط میسازند.
بر خرابههاي آنجا بوسیله سپهدار اعظم که مرد روشنضمیري بود عمارت جدید بنا شده است. راه از زعفرانی از میان دشت سبزوار
که زیاد هم از آنجا دور نیست از حدود جبال شمالی تا شهر سبزوار امتداد دارد. سراسر شهر را که خیابان مرکزي آن بازار بسیار
درازي است (وقتی که کانولی در سال 1830 از آنجا عبور کرده بود تازه تمام شده بود) باید پیش از ورود به چاپارخانه که بر
دروازه غربی واقع است پیمود.
سبزوار-
مرکز ناحیهایست حاصلخیز که بواسطه قحطی سال 1871 صدمه بسیار دیده و این روزها در مرحله تجدید حیات است. قبل از قحطی
جمعیتش سی هزار بوده بعدا تا کمتر از ده هزار تن رسیده و حالا بالغ بر هیجده هزار نفر است.
اطراف شهر بنابر معمول دیوارهاي گلی و خشتی و در سمت شمال ارگی مخروب دارد تاریخ افسانهآمیز بناي سبزوار بدونشک
متعلق به دوران بسیار قدیم است، ولی پایهگذاري شهر فعلی را بنابر قول اصح به دوره سلجوقی منسوب میدارند و طرز بنائی آن
دوره در بخشی از این ابنیه نیک مشهود است و مانند شهرهاي مجاور خود نیز چندین بار ویران گردیده.
خرابیهاي عهد محمد شاه خوارزمی را تیمور در سال 1380 تکمیل نمود و رونق و آبادانی محدود بعدي را در قرن هجدهم افغانها
به سبک افغانی خود از میان بردند. شهر فعلی بیش از صد سال عمر ندارد و آنجا را علییار خان مزینان در زمان فتحعلی شاه که از
حکام سرکش خراسان بود تعمیر و آباد کرد.
ص: 360
اخیرا کار تجارت در آنجا رونق فراوان یافته، زیراکه مرکز عمده کشت پنبه شده است و همچنین بازار فروش و صادرات پشم
با روسیه تجارت دارد. پنبه و پشم صادر و قند و چیت «1» میباشد و یک تجارتخانه ارمنی در آنجاست که از طریق استراباد و گز
وارد میکند در بازار پارچه پشمین زبري میبافند و کوزههاي مسی بیقواره از محصول معادن که در آن حدود هست که میگویند
غنیترین مناره خسرو گرد
معادن شمال ایران است و بعید نیست که شرکت معادن ایران اقدام به استخراج آن بنماید و معروف است که آنجا یکی از مراکز
عمده بابیها در شمال ایران است.
مناره خسرو گرد-
تقریبا تنها چیز قابل توجه در نظر مسافري بیگانه اگر
______________________________
1)- به این جاده اکنون راه جدید عشقآباد قوچان دروازه خراسان است که قبلا اشاره کردم و وسیله ارتباط آسانی است با سبزوار. )
ص: 361
جاي تناقضگوئی باشد در بیرون شهر واقع گردیده است و آن مناره دورافتادهاي است که ایرانیان (در وضع و حال افسانهواري)
خسرو گرد مینامند که چهار میل از دیوارهاي شهر کنونی فاصله دارد، ولی جاي تردید نیست که پیش از آنکه سلطان محمد
خوارزمشاه آنجا را خراب کرده باشد در درون شهر واقع بوده است.
من گمان نمیکنم هیچ وقت احدي مجذوب بناي این برج شده باشد که آثار معماري عرب از سرو وضعش هویداست. روزي
صبح زود سواره به عزم دیدنش رفتم قلههاي جبال شمال و جنوبی شهر پوشیده از اولین برف زمستانی و در مقابل تابش آفتاب
بسیار زیبا بود و اشعه خورشید صبحگاهی سرپوشهاي لیز و دانههاي سرخفام و ارغوانی کوه را نیز خیلی باشکوه نموده بود.
اودونوان بدون تناسب ولی انصافا مناره را با دودکش کارخانه اشتباه کرده بود ولی این تصور به محض اینکه قدري جلوتر رفتیم
رفع شد چون آشکار است که آن منار تک و بلندي است با 100 پا ارتفاع و بوسیله آجر طوري آن را ساختهاند که طرح و نگاري
بر سطح خارجی دارد که به صورت پیچیده تا رأس منار امتداد مییابد.
دو رشته کتیبههاي کوفی هم آجرها را مزین ساخته است. سر ستون شکسته است و بنابراین بدنه شکل ناتمامی دارد و مناره از پایه
چهارگوش بوسیله ساروج و سنگریزه برپا گردیده و تا عمق شش پا تمام آن دیده میشود و بر سکوئی با ارتفاع هشت پا برپاست
و در گوشههاي آن چند در هست که با ستونهائی کوتاه و دیواره گلی محصور گردیده است. فریزر در سال 1832 و اودونوان در
1880 از پلهها بالا رفتند که حالا خراب است.
تاریخچه آن-
هر مسافري که به خواندن خط کوفی آشنا باشد درباره تاریخچه این بناي جالبتوجه دچار تردید نمیشود چون تاریخ کتیبه 505
صفحه 226 از 438
هر مسافري که به خواندن خط کوفی آشنا باشد درباره تاریخچه این بناي جالبتوجه دچار تردید نمیشود چون تاریخ کتیبه 505
هجري معادل 1110 میلادي است که سلطان سنجر در زمان پادشاهی سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی حاکم خراسان بود. منار در
362 تاریخچه آن - ..... ص : 361 موقع هجوم افغانها در سال ایران و قضیه ایران ج 1
ص: 362
1722 صدمه بسیار دید، ولی نادر شاه آن را تعمیر کرد و یگانه یادگاري از وجود شهري مشهور است که از بین رفته است.
مهر و مزینان-
اطراف سبزوار از هر طرف زراعت بود بخصوص پنبه، ولی در کمتر از یک ساعت کشتزارها تمام و دشت از جلو و در اطراف خالی
و خلوت شد و در وسط آن از مسافتی دور هنگامی که به محوطه کنار افتادهاي نزدیک میشدیم یخچال مزینان
کوهی با دو هیکل مخروطی راست در میان دشت گسترده و استوار بود. از آنجا هم که در سمت چپ ما واقع بود گذشته به سوي
دامنه کوه پربرف که در سمت شمال واقع است رهسپار شدیم و بعد از پنج ساعت سواري به ده مهر، نخستین نقطه مسکون در
عرض سی میل راه وارد شدیم.
ص: 363
ایستگاه پست در وسط ده بود که نهري از میان آن میگذشت. بین مهر و مزینان براي اولینبار نظرم به کویر یا بیابان نمکزار (-
نمکسار) افتاد که گاهی خاك سفت و سخت و زمانی بصورت باتلاقی خطرناك است و آن قسمت عظیمی از مرکز ایران را
فراگرفته است. شرح اخص آنجا را بعدا بیان خواهم کرد.
انبوههاي شن سفید که در زیر قشر نازك شورهزاري میدرخشید از فاصله دور شاید با حوضچههاي کمعمق اشتباه میشود. مزینان
سابقا سرزمین پهناوري بود و مرکز شهرها و آباديهاي مستحکم بسیار، ولی در سال 1831 بدست عباس میرزا که براي سرکوب
کردن شورش آن حدود رفته بود خراب شد و حال از پریشان- ترین نقاط است و خانهها و دیوارهاي خراب از هر سو جلب توجه
میکند و از یادگارهاي دوران قدیم کاروانسراي بزرگی است در کنار شهر که شاه عباس بنا کرده بود و بناي دیگر که گویا خیلی
هم ممتاز بود بانی آن مأمون فرزند هارون الرشید و قاتل امام رضا (ع) اینک به صورت نیمه ویران افتاده است.
در تمام آن حدود و حوالی آثاري از شهرها و دهات سابق دیده میشود.
وقتی که در ساعت پنج و نیم صبح که هوا سرد و یخبندان بود از مزینان خارج میشدم کاروانهاي زوار از دو کاروانسراي بزرگ
آنجا به حرکت درآمده بودند و بعضی از سیدها و یا حاجیهاي خوشحنجره افراد را به ذکر نام خدا و صلوات فرا- میخواندند و
همگی در آن هواي سرد جواب میدادند و از سمت دیگر ده نیز صداي مشابهی برمیخاست و با خروارها قیل و قال و نزاع و
اختلاف روز دیگر در عمر زوار سیار آغاز میگردید.
قافله زوار-
عنوان گروه زائرین یا زوار که طی سفر روزانه در جادهها برخورد میکردم و در واقع راه مشهد در انحصار ایشان بود ترغیبم نمود
که براي تنوع داستان یکنواخت سفر شرحی نیز از وضع و حال و محیط انسانی که عدهاي را اینگونه مقید و مجذوب ساخته است
بیان کنم. ظاهرا سیل حرکت مسافران در جهت مخالف مسافرت خودم بود، گاهی از چندین میل مسافت دسته قافله جلب
ص: 364
توجه میکرد که با سرعت ملایم پیادهروي در بیابان بیانتها حرکت میکردند وقتی که نزدیکتر میآمدند آهنگهاي محزون و
صداهاي غمانگیز یک یا چند نفر خوشنواي گروه بوسیله تلاوت آیات قرآن و ذکر دعا به گوش میرسید و گاهی نیز بعضی دیگر
که خوش و خرمتر بودند ابیاتی از اشعار فارسی می- خواندند.
وقتی که قافله کاملا نزدیک میشد شامل همه قسم افراد و حیوانات کاروانسرا و کجاوه
بود توانگران بر اسب سوار بودند و گاهی ضمن سواري قلیان میکشیدند بعضیها سوار شتر بودند. قاطر از حیوانات دیگر بیشتر و
حامل کجاوهاي بود که یک نوع
ص: 365
غرفه چوبی با سقف منحنی جهت قرار دادن سایبان داشت و در درون آن زنها یا مردان زیر خروارها بار و رختخواب تحت فشار
بودند. اما حیوان باربر خوشکار الاغ بود. این حیوان حقیر و نحیف بار سنگینی را حمل میکرد. بعلاوه کوزه و دیگ و تفنگ و
شیشههاي آب از هر طرف حیوان آویزان است و تمام لوازم زندگی هم بر پشت او بار و بالاتر از همه مرغ و خروس صاحب الاغ را
جا میدهند.
طبقه فقیر گاهی سوار الاغ میشوند، ولی غالبا پیاده راه میپیمودند.
در اوایل صبح، گاهی الاغسواران غرق در خواب بودند و به سمت جلو روي گردن حیوان میافتادند و گاهی نیز در حال خواب و
سر به زیر بودند و فقط وجبی با زمین فاصله داشتند.
در هر قافله یک نفر کاروانباشی هست و نیزهاي با پارچه قرمز بر نوك آن در دست دارد به ندرت میتوان چهره مسافران را تمیز
صفحه 227 از 438
داد چون با پالتوي بزرگی سر و صورت خود را کاملا میپوشانند و آستینهاي خالی از دو سمت دوش چون دو گوش بزرگ به
نظر میرسد. اما بازشناختن زنها دوچندان مشکل است چون به صورت بقچههائی از متقال آبی به الاغ سوار میکنند که به نظر من
جوانمردي نیست که آنها را جزو جنس لطیف بشمار آورد.
یادم هست که یکی دو بار از سر بدجنسی اسبم را به یورغه انداختم و چنین وانمود میکردم که میخواستم از مسافرانی که
بدینصورت طی طریق مینمودند سبقت بگیرم تا شاید الاغها با شنیدن قدم اسب در عقب از جا در بروند و آن بقچههاي کبود از
پشت الاغ به حرکت درآیند، باشد که حجاب پس رود و یا چادر از سر برافتد.
دیگران-
همه مسافرانی هم که ما در جاده برخورد کرده بودیم از دسته زوار و اهل نیاز نبودند و درست خلاف این موضوع است گاهی با
تجار و افراد متین و باوقار و بعضی اوقات ملاهائی که بر الاغ نحیف و یا قاطر سوار بودند و گاهی نیز مأموران رسمی و سرباز و
اتفاقا تمام افراد خانوادهاي باهم که عزم
ص: 366
مهاجرت داشتند و از هر طبقه و سن و سال در راه عبور و مرور میکردند سواره یا پیاده غنی و فقیر، سادات و یا افرادي دغل،
خلاصه مجموعهاي از همه قسم اشخاص با قدر و وقار و افراد بسیار ناجور و جالبنظر مشرق زمین.
کاروانسراي-
هنگام شب این همه افراد و عناصر مختلف متضاد (چون زوار از هر ناحیه و دیاري میآیند) به کاروانسرائی که در فواصل ده تا
پانزده میل در سراسر جاده هست پیاده میشوند و شب میمانند. من بارها نام این کاروانسراها را ذکر کردم و جا دارد اجمالا یکی
غربی است. اما این تجانس فقط لفظی است. «1» از آنها را معرفی کنم. کاروانسرا در شرق همان مسافرخانه
در کاروانسرا عنوان خطی مباهاتآمیز یا سرسراي نشاطانگیز و یا بار درخشان یا مهمانخانهدار خوشتعارف و یا صاحبی سرخرو در
کار نیست.
در کاروانسرا شاید فقط یک نفر سرایدار هست لا غیر. مسافر باید همه کارش را خودش انجام بدهد. اسبها را در طویله جا بدهد
اسباب سفر خود را جمع و محافظت کند. چراغش را روشن و خوراکش را گرم کند و معمولا هم ساختمانی بزرگ است مربع یا
مستطیل از آجر یا سنگ با اطاقهائی در اطراف و موازي با محوطهاي باز در وسط.
دو ضلع خارجی و دیوار عقب آن ساده است و از دور بنا شبیه قلعه عظیمی است و این درست همان قصد و خیالی است که تعمدا
دارند چون برجهائی در چهارگوش و سنگري در بالاي هریک از آنها است. دیوار خارجی یا نماي کاروانسرا چند طاقچه با سکو
در حدود دو پا از کف زمین دارد که در هواي گرم براي خواب استفاده میشود.
در بزرگی مدخل محوطه داخلی است و در بالاي آن گاهی برج و یا بالاخانه هست و حیاط که در حدود پنجاه یارد مساحت دارد
و اطراف داراي سکوهائی است با سقف باز نظیر آنهائی که در دیوار خارجی بوده است. در
______________________________
inn-(1)
ص: 367
کاروانسراهاي ممتاز در ته این سکو دري به حجره داخلی است که براي خواب در شبهاي زمستان است. در عقب این حجرهها تا
حد دیوار خارجی اصطبل طویل و گرم و تاریک براي چهارپایان است و درهائی که در هر گوشه محوطه است به طویله راه دارد.
این شرح کاروانسراي معمولی ایرانی است. بعضی از آنها که اصلاح و بهتر شده و نوساز است مثل کاروانسراي برازجان در حدود
خلیج فارس تا آنجا که من دیدهام بهترین کاروانسرا در ایران است و چند اطاق فوقانی براي سکونت افرادي که حال و مقام وافی
دارند ساخته شده است، اما معمولا جریان کار کاروانسرا در ایران بر قاعده دموکراسی مبتنی است.
کاروان شتر در شب-
شاید شگفتترین و پایدارترین خاطره غیرعادي که هر مسافر از این قبیل سفرها در مشرق زمین همراه خواهد آورد یاد کاروان شتر
است که در ظلمات شب از دور صداي زنگ سنگین با آهنگ محزون و پیدرپی و یکنواخت به گوش میرسد و رفتهرفته
نزدیکتر و قويتر میشود و گاهی با صداي زنگهاي کوچکتر که علامت آخرین دسته کاروان است همآهنگ میگردد که
زنگ بزرگ نشانه مشخص و علامت مختص شتر پیشآهنگ است، ولی هرچه صدا نزدیکتر و رساتر میشود باز همان صداي
درهم و برهمی است که ناگهانی و بیخبر هیکل قافلهسالار از درون تاریکی مانند شبح کشتی ظاهر میشود و کاروان با صداي
خفیف برخورد اسفنجساي پاي شتران به شن نرم بیابان آهسته و آرام در دل ظلمت شب فرو میرود.
صفحه 228 از 438
جنبه شاعرانه اضداد-
چه شگفتانگیز و چشمگیر است تضادهاي کیفیت مسافرت در مشرق زمین با همه حرکات و آثار زندگی که در کشور ماست. در
اینجا صحبت از چرخهاي سنگین و رفتوآمد واگون چوب و الوار بین ایستگاه و کشتزار است. این ارابههاي سریع و دستگاههاي
تندرو بر سنگ فرش شرق امکان سرعت ندارند. دریغا که اصلا جادهاي در میان نیست تا ارابه یا واگونی در کار باشد.
بامهاي کاهپوش تمیز و خانههاي نیک آراسته ییلاقی و کوچههاي پاکیزه و پرچین-
ص: 368
هاي پرگل و مزارع جمع و جور و جویباري که آب از میان لبههاي مرتب آن جاري باشد و همچنین سروصداي ناگهانی ترن
دودآلود گویا همه خود در دنیا نیست و به هرحال جاي آن در ذهن مردم ایران پاك خالی است. آنها در زندگانی شیوه سادگی
دارند. در سرزمین ما همه سروصدا و تلاش و شتاب است و در آنجا سکوت و سکون استقرار یافته و یادگار روزگار قدیم و
دیرپاست.
تاختوتاز ترکمنها-
بین مزینان و شاهرود که مسافتی در حدود صد میل و شامل چهار منزل است سابقا از لحاظ ترس و آدمکشی مشهور بود. در این
حدود که انتهاي غربی کوهستانهاي خراسان است رشتهکوههاي بلند رفتهرفته کوتاهتر میشود و رودخانه اترك که در مسیري
مارپیچ به سمت دامنه جریان دارد از این ارتفاعات سرچشمه میگیرد.
سراسر این رشته جبال روزگاري مرکز و کمینگاه دستههاي ترکمن بود که از راه دشت و دره به مسافرانی که به مشهد رفتوآمد
میکردند برقآسا تاخته و با غارت کردن اثاث و همراه بردن حیوانات و گاهی نیز اسیر و زنجیر کردن افرادي که به قاچ زین خود
میبستند با همان سرعتی که صاعقهوار نازل شده بودند پا به فرار مینهادند.
بین مشهد و مزینان من بارها علامت راهزنی و غارت ایشان را دیدم و آن برجهاي متفرقی است که بین عشقآباد و مشهد و از
سرخس تا فراه و از شاهرود تا حتی قم دیده میشود که حاکی از عمل تاختوتاز این دستههاي غارتگر سرحدي است. گاهی تقریبا
در همهجا از این قبیل پناهگاهها هست و همینکه برآمدن گردوغباري از دور هجوم این غارتگران را خبر دهد دهاتی از سوراخی
که در زیر برج هست به داخل خزیده و سنگی هم در جلو سوراخ نهاده و آنقدر نیمه نفس در آنجا درنگ میکند تا طوفان بلا رفع
شود. در آن حفرهها روستائی بیچاره از خطر مصون خواهد بود. مگر آنکه در کشتزار به دست آن راهزنان گرفتار شود که در این
صورت مرگ و یا غارت و اسارت در پی خواهد داشت
ص: 369
و در بازار خیوه و مرو او را خواهند فروخت.
اسکورت نظامی-
بلائی که روستائی بیپناه هرروز از آن هراسان بود به زوار بیچاره هم در همین جادهاي که من وضع آن را شرح خواهم داد انتظار
برخورد داشت. اقدامات احتیاطی کاملی براي جلوگیري از این خطر معمول شده بود. یک اسکورت نظامی از شاهرود و مزینان
شامل عدهاي پیادهنظام تفنگدار و دسته توپچی، ماهی دوبار حرکت و در میاندشت ملاقات و نفرات سابق را تعویض میکردند.
مخارج تفنگداران مزینان که 150 نفر بودند و دوازده توپچی و اسبها به جاي مالیات معمولی بر افراد آن حدود تحمیل میگردید. تا
سال 1872 که کمیسیون مرزي سیستان از این راه عازم تهران بودند ناچار شدند با اسکورتی شامل هشتاد تفنگدار و چهار توپ که
شش اسب میکشیدند و 150 تا 200 نفر سوار بین مزینان و شاهرود به مقصد بروند.
بیم و باك زوار و اضطراب و هیجان ایشان-
کانولی و فریزر و ایستویک و اودونوان و سایر نویسندگان با کاروان زوار مسافرت کرده و داستانهاي بیهمتا از خطرهائی که در
ذهن زوار بوده و مایه وحشتزدگی آنها و همراهان عابد ایشان میگردیده نوشتهاند. ایرانی بههرحال محتاط است، اما کار زوار
ایرانی از هموطنانش هم لنگتر است. یک نفر از زوار ایرانی در مجاورت منطقه تاخت و تاز ترکمنها رفتار غیرعادي دارد.
در ابتداي حرکت چند بار تأخیر پیش میآید و شایعات هیجانانگیز رواج مییابد و از کمترین خبر مبهم چندین دفعه ساعت و
چگونگی حرکت کاروان تغییر میکند. سرانجام قافله جرأت عزیمت مینماید و غالبا هم زوار در شب رهسپار میشوند که تاریکی
نیز بر علت دهشت میافزاید.
ابتدا تفنگداران پیاده یا الاغسوار پیش میروند که غالبا هم خود را هرچه بیشتر به دستگاه توپخانه نزدیک میسازند و آن را
پناهگاه میشمارند،
ص: 370
صفحه 229 از 438
ولی هیچ وقت شنیده و یا دیده نشده است که توپ شلیک شده باشد. از دنبال باز هم سرباز روانه میشود و این نفرات آخري را
خاك و غبار و آشفتگی و وحشت فرامیگیرد و با چنین وضع و حالی دسته زوار به راه میافتند.
صداهائی که ایشان در اثر جیغ و فریاد و آواز و لعنت و دشنام و دعا و نزاع به راه میاندازند تا چندین میل شنیده میشود و دلیل
حضور و حرکت آنهاست و اگر بیخطر عبور کرده باشند بدونشک ناشی از بیارزش بودن بار و بساط ایشان بوده (زیراکه زوار
ایرانی چیزهاي قیمتی را با خود همراه نمیبرند) نه خطر دستیابی یا ترس و یا رعبی که دسته نگهبان ایجاد کرده باشد.
در ذهن بیمناك ایشان هر بیشه کمینگاه دشمن محسوب میشود و هر گردوخاکی را که باد برانگیزد علامت خطر میشمارند و هر
تپه کوتاه پناهگاه دشمن است و چون به مقصد برسند جیغ و داد آنها در ستایش خداوند و حضرت علی و امام حسین (ع) و تمام
مقدساتی که آنها را مشمول عنایت قرار دادهاند که در نتیجه سالم به مقصد رسیدهاند بلند است و میپندارند که پروردگار
بندگانش را حفظ فرموده است.
حکایت گرفتار شدن زوار-
انصافا باید افزود که چون حالت وحشت و هیجان گروهی انبوه نفرتانگیز بوده ترس و خوف افراد را بیجهت برمیانگیختهاند.
داستانهاي متعددي از دستگیر شدن یک یا چند تن از زوار هنوز انتشار دارد و بسیاري از افراد دهات این منطقه به نحوي از انحاء
گرفتار تاختوتاز ترکمن شده و بعد از گرفتاري در حین کشت و کار و یا در کنار چشمهاي و اسارتی چند- ساله با اثر و علامت
دائمی در بدن و یا ضربات تازیانه با پرداخت مبلغی و یا بوسیله فرار امکان نجات یافتهاند.
سرهنگ اسمیت اشتباها مینویسد که آقاي دوبلوك ویل عکاس ماهر فرانسوي که در لشکرکشی مصیبت بار ایران در سال 1860
به خیوه شرکت داشته و از جانب شاه مأمور بوده که از میدان جنگ عکسی یا نقاشی تهیه کند گرفتار
ص: 371
آزاد گردید. «1» و اسیر شد و بعد از پانزده ماه اسارت و پرداخت یازده هزار تومان که از طرف ولینعمت او پرداخت شد
او در حمله ترکمنها به لشکر ایران که در مرو بود اسیر افتاد و در همان مورد بود که یک سردار ایرانی فرمانده شش هزار تن که
در قفاي ستون اعزامی خود سرگرم یکی دو پوك قلیان آخرین بود در زیر نظر نفرات خود ربوده و اسیر شد و پس از چند هفته در
بازار خیوه به فروش رسید.
خدمتی که روسها کردهاند-
دولت روس راجع به این ایالت خراسان هرگونه خیالات که داشته باشد باز نه فقط ایران بلکه مسافر بین مشهد و تهران باید امتنان و
سپاس پایدار نسبت به آن دولت ابراز نماید، زیراکه روسیه به این ماجراي فتنه و آفت پایان داده است. البته آن کار بدون ملاحظه
اغراض خصوصی نبوده یا براي خاطر منافع ایران و کمتر از آن لحاظ نوعپروري روسیه چنین کاري نکرده است، بلکه منظور وقتی
حاصل شد که آن دولت با موفقیت مبارزه بر ضد ترکمنهاي اتک حوزه ماوراء بحر خزر را انجام داد، ولی بهتر این است که ما در
پی علت امر نرویم، بلکه به نتیجه کار بنگریم و به این مناسبت دولت روس و خودمان را مورد درود و تهنیت قرار دهیم، زیراکه از
دوره عملیات جنگی اسکوبلف در سال 1881 و از دنبال آن الحاق سرزمین ترکمنهاي اخال تک به روسیه جاده مشهد و تهران
مطلقا امن و امان شده است.
دیگر افراد نگهبانی وجود ندارند و لازم هم نیست و زوار موجبی براي دراز کردن دست دعا به درگاه خداوند ندارند و مسافر در
واقع بیشتر از صداي بال و پر کبکها که در این نواحی به حد وفور هست و باهم درست از زیر قدم اسب او پرواز میکنند
دستخوش نگرانی میشود.
______________________________
1)- میگویند ترکمنها ابتدا براي عکاس بدشانس سه لیره و نیم تنخواه تعیین کرده بودند، ولی چون دریافتند که اروپائی بود و )
ارزش داشت قیمت مورد تقاضا زود بالا رفت ضمنا خان خیوه فهمید که وي آلاتی در اختیار دارد خیال کرد مهندس است و قادر
است که قلاع پايتخت او را استحکام بخشد.
مسیو دوبلوك ویل داستان سرگذشت خود را در سفرنامه دور دنیا در آوریل 1866 انتشار داد.
ص: 372
پل ابریشم-
بعد از مزینان راه ما به سوي تپهها در سمت شمال افتاد در صبح ابري روشن دستهاي گوزن وحشی را در فاصله 300 متري جاده
دیدم، ولی گلوله هفتتیر من فقط به فرار و ناپدید شدن آنها منجر شد. پس از چهارده میل به کاروانسرا و قلعه خالی صدرآباد
آمدیم چون از این نام استنباط میشد که آنجا را صدر اعظم ساخته باشد که قبلا اسمش را ذکر کردم، اما قلعه و سربازخانه فعلی
بکلی عاطل افتاده بود، زیرا پادگان آن فقط بقدري قوي بودند که از خود دفاع کنند نه اینکه در صدد دفاع از دیگران برآیند.
صفحه 230 از 438
پل ابریشم
یک میل و نیم بعد از صدرآباد به پل ابریشم آمدیم که اصلا نادر شاه ساخته و اخیرا تعمیراتی کردهاند. در بالاي رودخانه ابریشم
نهري (که بواسطه منبع نمکی که در جوار سرچشمه است آب شور دارد) که از سمت شمال به پائین
ص: 373
جاري است بنام کلمورا بطور کلی حد امروزي شرقی خراسان شناخته میشود و انتهاي حد شمال غربی امپراتوري افغان، احمد شاه
دورانی در قرن گذشته بود.
هنگامی که من از آن حدود عبور میکردم رودخانه که بیست یارد عرض داشت بکلی خشک بود و چون طلوع آفتاب بود توانستم
عکس بردارم که ضمنا نمونه پل معمولی ایران است. سپس من با شتاب راه خود را پیش گرفتم.
عباسآباد-
بعد از چند میل دیگر به نقطهاي رسیدیم که چشمه گز نام دارد و جویباري آب چند حوض را در آنجا تأمین و مقداري زمین را هم
مزروع میکند. این نقطه در روزگار سابق نقطه ترسناك و منفوري بود، زیراکه بعد از راهپیمائی طولانی کوهستانی راهزنان ترکمن
اسب خود را در آنجا سیراب میکردند و در همینجا مسافران بیچاره غافلگیر و گرفتار میشدند و باز در همان حدود بود که فریه
در سال 1845 با آنها گلاویز شد.
در پایان این مرحله از سفر دهکده قلعهمانند و خوشمنظره عباسآباد واقع است که بر بلندي در چند ردیف قرار گرفته و در جلو
خان مرتفع آن سوراخ چندین پنجره و باروهاي مخروب دیده میشود. سکنه آنجا اصلا گرجیاند که تغییر دین دادهاند شامل
یکصد خانواده که سه قرن پیش بوسیله شاه عباس به آنجا کوچ داده شدهاند و جزء نقشه او براي اسکان کلنیهاي جدید در امتداد
نوار مرزي شمالی بود. این شاه به آنها سالانه یکصد تومان سکه و یک صد خروار غله مقرري میداد که زود قطع شد حالا که نسل
سوم ایشان در آنجا هستند از صحبت زبان گرجی ممنوع شده و به دیانت اسلام گرویدهاند. ولی بعضی سفرنامه- نویسان آثاري از
زبان مادري ایشان در مکالمه روزانه یافتهاند میگویند در دوره ترور ترکمنها یک نفر مرد در عباسآباد نبود که لااقل یکبار
بدست آنها اسیر نشده باشد.
میاندشت-
ما به ده بدنمائی به همین نام رسیدیم که دسته سربازان « دشت الحق » بوسیله معبري از فراز تپههاي کوتاه و خشک تا دامنه جلگه
پنجاه نفري
ص: 374
براي نگهبانی جاده در آنجا مستقر بودند. از میان معابر پیچان متشابهی ما از مبدأ عباسآباد تا هزار پا بالا آمدیم و سرانجام به
که دیوارهاي بلند جنگی و برجهاي نیک آمادهاش مثل قلعه بزرگی مینمود و از «1» کاروانسراي بسیار ممتاز میاندشت وارد شدیم
چندین میل فاصله دیده میشد.
این نقطه مرکز مراحل ترس و ترور بود که چون نیمی از آفات و خطر میگذشت زوار گرد هم جمع میشدند و با یکدیگر تبریک
مبادله و راجع به مزید هشیاري صحبت میکردند. کاروانسراي شاه عباس نیز در آن نقطه هست که نامش را در بالاي دروازه
نوشتهاند، ولی کاروانسراي قلعه نماي بزرگ دیگر بناي تازه آجري و سنگی است که دیوارهائی با ارتفاع بیست پا و حیاطی هم
دارد که چاپارخانه در آنجاست و آن دو را به هم مربوط میسازد و آب از سه انبار بزرگ که با پلههائی سخت عمودي به آن
میرسند فراهم میشود.
دهانه زیدر-
بعد از میاندشت محلی است که سابقا خطرناكترین مرحله این راه بود. جاده پیچان از داخل و خارج گردنههائی که بین تپههاي
مدور واقع شده است عبور میکند که در هر پیچ حفره پنهانی دیگري است و در هر ارتفاع آن احتمال کمینگاه است. تپهها خشک
و خالی و پرسنگ و خار است که دستههاي کبک دوتا دوتا یا دستههاي پنج یا شش تا فراوان و بقدري هم اهلی مینمودند که تا
آنجا نقطه سرشناس خاص دهانه زیدر نام دارد که از کاریز آن ترکمنها براي «2» کناره جاده در ده دوازده یاردي ما میخرامیدند
تاختوتاز فرومیریختند و در دهانه آن قلعه زیدر که فعلا خراب است واقع بوده و پنجاه نفر سرباز نگهبان داشته بعد از خروج از
پس از دور زدن دامنه شمالی آن به دهی به «3» منطقه تپهها دو قله که در بالاي میامی پهلوي هم واقع است در جلو ما دیده میشود
همین
______________________________
1)- کانولی آن را میرغون دشت و فن میروپ به صحت مقرونتر تقریبا یک سال قبل از آنها میمون دشت نوشته است. )
2)- اینها کبکهاي پاسرخ معمولی بودند. در ایران کبک دري نیز هست که کبک شاهی یا کبک دره و دراج و کبک سیاه هندي )
صفحه 231 از 438
2)- اینها کبکهاي پاسرخ معمولی بودند. در ایران کبک دري نیز هست که کبک شاهی یا کبک دره و دراج و کبک سیاه هندي )
و تیهو یا کبک شن که فریزر نوشته بود مثل جن میدوند و جیروفتی و کبک چیل یا خاکی و باخري قرا یا باقرقیره.
3)- فریزر در سال 1834 از این کوه بالا رفته و بر بالاترین قله آن دو برج قدیمی مخروب دیده بود. )
ص: 375
نام رسیدیم که شاه عباس دوم کاروانسراي ممتازي در آنجا ساخته و داراي چنارهاي عالی بوده است.
در بالاخانه چاپارخانه میامی اقامت نمودم. در همینجا اودونوان را عدهاي از حجاج خشمناك عرب محاصره کرده بودند و او با
سختی از خطر مرگ نجات یافت و در همانجا دکتر جان کورمیک که چندین سال پزشک مخصوص عباس میرزا بود به مرض
حصبه در سال 1833 وفات یافت.
ارمیان-
مرحله بعدي از میامی تا شاهرود که چهل و یک میل است در ایران از درازترین منزلها بوده و تلفات بسیار داشته است و به منظور
تسهیل کار پست اینک در میان این راه چاپارخانه ارمیان ساخته شده است. قسمت اول این جاده کوهستانی سنگلاخ است. از دو
آبادي کوچک عبور کردیم که هریک جویباري داشت که مسیرش از کوه تا ده با درختان تبریزي مشخص شده بود.
ارمیان به طرز دلپذیري در دامنه یکی از تپهها واقع گردیده و آب فراوانی از کنار آن و از پهلوي در چاپارخانه جاري است و مآلا
چند قطعه زمین مرتبی را که در پائین دهکده واقع است مشروب و مزروع میکند. نصف راه تا شاهرود از میان رشتههاي پرپیچ
کوهها میگذرد و تا جلگه شاهرود که ارتفاعش هزار پا از ارمیان کمتر است امتداد مییابد.
قلعه برفی شاه کوه که بین شاهرود و استراباد بلندترین قله البرز است تمام روز در جلو من بود و میدانستم که شاهرود بر دامنه آن
واقع شده است.
در یازده میلی شاهرود براي اولین بار چشمانداز جلگه پهناور آن نمایان میشود که در حدود ده میل عرض دارد و سه نقطه
جداگانه سبز و خرم دیده میشود دوتا از آنها دهات کماهمیتی است دورترین و بزرگترین که درست تا دامنه البرز امتداد دارد
شاهرود است. بنابراین شهر در زیر درختان قرار دارد و پس از طی راه از میان دیوار باغات و بوستانها ناگهان به خیابان اصلی شهر
وارد شدم.
ص: 376
شاهرود-
در فصل سابق شرح مختصري راجع به اهمیت سوق الجیشی شاهرود بیان کردم. این شهر مرکز ارتباط جادههاي بین هرات و مشهد
و از طبس و ترشیز و از یزد و استراباد و مازندران و پایتخت است، در دشتی واقع شده است که در ماه نوامبر اتخاذ نظري درباره آن
براي من دور از امکان بود، ولی استعداد خاك و وفور آبش قابل انکار نیست.
رود شاه که از خارج شهر و کنار چاپارخانه جاري است در این موقع سال جویباري بیش نبود و بههیچوجه مصداق نام خود
نمینمود. مواضع دفاعی آنجا به نظر من خیلی حقیر و منحصر به یک ارگ خراب و دو برج گلی کوچک بود که گویا بر تپهاي
مخروطی مشرف به شهر واقع بوده است.
شاهرود به مناسبت ساختن پوتین و کفش نیک معروف است و میگویند که شاه و خانواده سلطنتی در آن کسب و کار شرکت
دارند. حشره مخوف شبگز یا غریبگز که میگویند در آنجا اودونوان را گزید به من آسیبی نرسانید.
شاهرود انبار عمده محصولات محلی مازندران و واردات روسی است که از راه گز و استراباد توسط نمایندگیهاي روسی و یا
کمپانیهاي قفقاز و مرکوري روسی هم در آنجا نمایندگی دارند. «1» شرکتهاي روسی و ارمنی وارد میشود
جمعیت شاهرود را پنج هزار نفر گفتهاند. در آنجا یک اداره تلگراف ایرانی هست و سیمی هم تا استراباد و از آنجا به چکیشلر و
قزل اروات با حوزه ماوراء بحر خزر مربوط است. از این خط سفارت روس در تهران براي ارتباط با عشقآباد زیاد استفاده میکند.
بازار-
چون دیري از ظهر نگذشته بود که وارد شاهرود شدم در صدد برآمدم در شهر به گردش بروم. بازار بزرگی داشت بدون سقف
کاهی، اما خوب مسقف شده بود و دکانهاي وسیع خوشترکیب داشت مشاهدات و مسموعاتم همان بود که در مشهد راجع به این
محل شنیده بودم. همه قندها ساخت روسیه
______________________________
1)- افتتاح جاده جدید تجارتی عشقآباد از طریق قوچان تا سبزوار تأثیر منفی کلی در میزان تجارتی شاهرود داشته است. )
ص: 377
و تمام چاي مصرف محل محصول هند بود که از راه بندر عباس و یزد وارد میکردند. قسمت عمده پارچههاي نخی و چلوار مال
صفحه 232 از 438
روسیه، اما پارچههاي سفید با مارك کارخانه بمبئی بود و نه فقط پارچههاي منچستر را با علامت بمبئی، بلکه مقدار عمدهاي هم
پارچههاي مارك منچستر دیدم که موجب نهایت خشنودي بود، زیراکه شاهرود فقط در چهار منزلی بندر روسیه در دریاي خزر
واقع شده است. با چند شاهی مقدار زیادي انگور سفید بسیار لذیذ خریدم با این انگورها در شاهرود شراب میسازند.
بسطام-
با آنکه شاهرود حاکمنشین حوزه بسطام و شاهرود است حاکم در آنجا اقامت ندارد و مرکز حکومت هم نیست و آن در شهر
بسطام است که در سه میل و نیمی شمال شرقی شاهرود واقع شده و قدري هم دورتر رودخانهاي به همین نام هست.
بسطام که یک نام خاص مازندرانی است از شاهرود حاصلخیزتر و آبادتر است و در میان زوار مسلمان محل بسیار مقدس نیز به
شمار میرود، زیراکه شیخ سلطان بایزید در آنجا مدفون است. وي مرشد یکی از فرقههاي دراویش بوده که در صحن مسجد
زیبائی مدفون شده و آن مسجد فعلا بکلی خراب است.
در سال 1874 میلادي بر این مسجد که گنبد آن را یکی از شاهزادگان مغول به سال 1213 ساخته منارجنبانی نظیر آنچه در اصفهان
هست و ذکرش خواهد آمد اضافه کردند و اگر کسی از بالا منار را تکان بدهد خواهد جنبید.
سرهنگ لووت راز این تکان را به خاصیت ارتجاع آجر و سیمان که در آن به کار رفته است نسبت داده و با مرور زمان سیمان
قابلیت ارتجاعی بیشتري یافته و باعث حرکت منار شده است. بعلاوه در بسطام برج آجري حیرتآوري هست که محیط خارجی آن
را میتوان سگدندان نامید بواسطه چند برآمدگی روي آن مانند برجی که در ري هست و از آن صحبت خواهیم داشت.
فرستادههائی از جانب حاکم-
به محض ورود به پستخانه شاهرود که از این لحاظ بینظیر مینمود که بالاخانهاي سهاطاقه داشت من متوجه علایم
ص: 378
نامأنوس دو سه عمل شیرین کاري شدم به این معنی که اطاقها مفروش و بر درها پرده نصب شده بود و در بازگشت از بازار نیز
وقتی که سرگرم نظافت بودم و تقریبا نیمهپوش بدون هیچ اطلاع قبلی با عمل عنایتآمیز ثانوي روبرو شدم.
دو نفر ارمنی بدون آنکه اطلاع قبلی داده باشند و هردو کمی فرانسه میدانستند وارد اطاق شدند یکی نماینده کمپانی زیگلر در
شاهرود و دیگري از جانب بنگاهی بنام تومانیانس بود. ابتدا تصور کردم که آنها بر سبیل کنجکاوي پیش آمده بودند چون حرف و
توضیحی به میان نیامد، اما در مشرق زمین این قبیل علایم التفات را نمیتوان نادیده گرفت و باید آن را بیشتر دلیل دوستی و
مهربانی تلقی کرد. ازاینرو درحالیکه بکار نظافتم مشغول بودم با آنها راجع به وضع تجارتی شاهرود صحبت میکردم که باز
درگاه بالاخانه با حضور سه نفر دیگر تاریکتر شد و سه تن گماشتههاي ایرانی داخل شدند و عدهاي نیز همراه آنها در خارج
ماندند و از دنبال این نفرات چند تن دیگر با سینیهائی بر دست محتوي دو بسته چاي و چهار کلهقند که در کاغذ کبودي پیچیده
بودند و سپس دو نفر دیگر که گوسفندي را پا در هوا گرفته بودند پیش آمدند و نفر سومی هم چندتا صندلی کف حصیري در
دست داشت. خیال میکنم خیلی بجا باشد که آن صحنه را براي خوانندگانم به صورتی که خالی از اثرات دراماتیک نیست مجسم
سازم. صحنه- یک اطاق گلی در یک پستخانه ایرانی.
نمایشگران-
یک تن انگلیسی در جامه فلانل و شلوار کوتاه و جوراب ساقه بلند با تجار ارمنی و پیشخدمتهاي ایرانی و گوسفندي در حال تقلا.
اثاث صحنه نمایش-
چند کلهقند و چند صندلی کف حصیري.
در این حین پی بردم که نمایندههائی رسمی از جانب شاهزاده حاکم و شاهرود آمده بودند که مرا در مدت اقامتم در بسطام مهمان
کنند و دو تن ارمنی به عنوان راهنما و واسطه آشنائی و ترجمان بودند که با همراهی آنها توانستم از عهده سپاس و تقدیر از
مهماننوازي خان حاکم برآیم و هدایا را دریافت
ص: 379
دارم. جریانی که برحسب معمول پس دادن هدیههاي متساوي و متقابل را ایجاب نمود چون این حضرات چند تومانی هم به جیب
زده بودند خرسند و راضی زود وانمود کردند که دیگر خدمتی ضرور نیست و اظهار داشتند که وقت استراحت من فراآمده است و
با تعظیم از در خارج شدند. من هم دستور دادم گوسفند را ذبح و ران چاقی از آن را خوراك شام آماده کردند.
مرحله دوم مسافرت-
صفحه 233 از 438
شاهرود تقریبا وسط راه بین مشهد و تهران است و خاصیتش این است که مسافرت را به دو مرحله تقسیم میکند. آسان نتوان گفت
که کدام قسمتش کمتر جالب است. شباهتهاي حیرتآوري بین مشخصات هردو قسمت دیده میشود. چون همانطوري که مرحله
مشهد- شاهرود دو شهر قدیمی مشهور دارد یعنی سبزوار و نیشابور به همان ترتیب هم در جاده شاهرود- تهران دامغان و سمنان را
داریم و به همان وجه که در مرحله اول مسافرت منارههاي سبزوار و بسطام جالبتوجه است در مرحله دوم سفر هم باید فقط به
دیدن آثار مشابهی در دامغان و سمنان دل خوش کنیم و بالاخره براي تکمیل مقایسات به همان نحوي که مرحله اول با گردنههاي
منطقه معروف ترکمن ختم میشود به همان وضع نیز قسمت دوم در روز ماقبل آخر مسافرت به دروازههاي معروف دریاي خزر
میرسد و به جلگه ورامین منتهی میشود. سنگ و شن و کویر و اسبهاي زشت از خصایص هردو قسمت است.
شهرهاي متروك-
بر یکی از بدترین اسبها و در راهی ناپسندتر از آن به سوي ده ملا عزیمت نمودم. چاپارخانه در کنار ده واقع شده است که قدري به
طرف دشت متمایل بوده و از این جهت قابلتوجه است که سنگهاي درشت دارد و گویا روزگاري ارگی هم داشته که برج و
باروي مخروب آن حال بوضع حزنآوري افتاده است.
در سمت راست سنگهاي سرخفام کوههاي البرز از دل زمین برخاسته بود و مانند دیوارهاي فلزي قلههاي جبال رفیع البرز را از نظر
پنهان میکرد. در
ص: 380
ماوراي آن نیز اراضی بخارآلود مازندران است که با شیب به طرف دریاي خزر امتداد دارد. در سمت چپ و جنوب درحالیکه من
بر بیشتر نقشهها علامت بیابان نمک یا کویر مشاهده کردم از یادداشتهاي خودم چنین استنباط میشود که در سراسر آن تا حدود
ده میل ارتفاعاتی افق را مسدود مینمود که بایستی در نقشهها منعکس شده باشد، در صورتی که اثري از این نقاط بلند در
نقشههائی که من بررسی کردهام یافته نیست.
راه دامغان از میان چند ده بگذشت که یکی از آنها مهماندوست بود که از قرار معلوم نقطه مطبوعی براي توقف مسافران است،
زیراکه در تنها کوچه آن عدهاي مسافر و چهارپا بودند در حدود سه میلی دامغان ما از درون آثار خراب شهر بستاجان عبور کردیم.
منظرهاي غمانگیزتر از این از شهري متروك نمیتوان یافت. بناها، بامها و دیوارها رفتهرفته به شکل انبوه خرابه نمودار میشود که از
پایه و اساس چنان استحکام داشته و استوار مانده است که نه فقط چندین سال، بلکه قرنها نیز دوام خواهد یافت.
البته انصاف نیست که تصور کنیم با از بین رفتن این نقاط آباد و بلاد سکنه آن هم از روي زمین ناپدید شدهاند اگر این فرض
درست میبود انسان میتوانست قیاس کند که ایران که درحالحاضر مثل فلسطین جمعیتی محدود و ناچیز دارد روزگاري مانند
چین جمعیت فراوان داشت که گمان میکنم استنباط درستی نباشد. همانطوري که هریک از پادشاهان بزرگ یا بانیهاي خاندان
جدید از کوروش تا پائین پایتخت دولت و مرکز و مملکت را پیدرپی به نقاطی تازه انتقال میدادهاند تا افتخارات بیشتري را با نام
خویش قرین سازند، هر حاکم جزء یا رئیس قبیله هم در صدد بوده است که براي خوشآیندي سرور و پادشاه خود آبادانی جدید
پدید آورد و باز در مراحل پائینتر پدران خانواده صلاح خویش را گاهی در این میدیدهاند که از نقطهاي به محل دیگر عزیمت
نمایند و در دیار جدید رحل اقامت بیفکنند که علاوهبر این دلیل و سبب تلفات سنگین
ص: 381
قحطی و امراض و جنگ و ستیز هم بایستی موجب پیدایش این همه ویرانیها و آثار مخروب و شهرهاي متروك شده باشد که
سرزمین ایران را پاك تارومار کرده است.
دامغان-
از چندین میل مسافت دو مناره دامغان که نقطه مقابل همان است که در سبزوار هست در افق پدیدار میشود این دو مناره در دو
نقطه مختلف شهر از هم جدا قرار گرفتهاند. مناري که بهتر محفوظ مانده است و میتوان بر بالاي آن رفت و گلدسته مربوط به
مسجد بر رأس آن با دریچهاي براي مؤذن هست در جوار خیابان اصلی شهر و نزدیک به مسجد واقع است نه مسجدي که اصلا به
آن متعلق بوده، بلکه بناي تازهاي که نسبتا در این اواخر ساختهاند و مانند مناره سبزوار روکاري آن آجري است و آجر را هم در
محیط آن با طرحی مهندسی کار گذاشتهاند و در قسمت بالا با چند خط کوفی آراسته است.
این دو مناره به دو امامزاده که مزار مقدسان است و نام آنها یکی جعفر و دیگري قاسم است تعلق دارد. براي شرحی در باب این
امامزادهها و مقبره ایشان و همچنین قبر سومی به نام محمد بن ابراهیم که به پیر علمدار مشهور بود بهتر است خوانندگانم را به کتاب
فاضلانه خانیکف ارجاع بدهم.
با آنکه دامغان جاي کماهمیتی نیست حتی در این قرن به حالت انحطاط سخت اسفناکی افتاده است. خرابههاي متروك ارگ شهر
که شکل مربع و مساحت بسیار داشت با اطاقی که سابقا به رسم یادگار حفظ میکردند و به عامه نشان میدادند از آن جهت که
فتحعلی شاه در آنجا چشم به دنیا گشوده بود در وراي گنبدهاي مکعب بازار قرار دارد، اما چیزي نمانده است که بکلی متلاشی
صفحه 234 از 438
شود.
من از درون بازار سواره عبور کردم و آن در واقع خیابان سرپوشیده درازي است قدري کثیفتر و بیپیرایهتر از بازار شاهرود. از
وسط شهر نهري جاري است که از چشمهاي در کوهستان به نام چشمه علی جریان دارد و در آنجا اقامتگاه تابستانی شاه و همچنین
محلی زیارتگاه است یعنی یکی از نقاطی که ظاهرا اسب
ص: 382
حضرت علی (ع) چنان سخت با سم خود بر تختهسنگ کوبیده است که اثر آن براي ابد باقی مانده است. بر نوك تپه در کنار این
معجزه گاه محل معجزهآساي دیگري واقع شده است به شکل چشمه باد و میگویند اگر بعضی اوقات آبش را برهم بزنند طوفانی
برخواهد خاست که همهچیز را در معرض فنا خواهد انداخت.
تاریخ-
دامغان اهمیت تاریخی دو جانبه دارد یکی افسانهاي و دیگر تاریخ جدید. بعضیها همواره آنجا را همان محل باستانی هکاتومپی
یا شهر صددروازه پنداشتهاند که نامی است که یونانیها به پایتخت خاندان اشکانی، پادشاهان پارت داده بودند، ولی غیر «1» لوس
از چند خاکریز و راهروهاي زیر- زمینی که با الواح تختهسنگهاي بزرگ ساخته شده علامت و اثر دیگري در آنجا و یا در کتابها
نیست که دامغان را با چنان شهر باستانی قابل انطباق سازد.
فریه اشتباها استدلال میکرد که شهر صددروازه لابد مرکز خطوط ارتباطی متعدد بوده است. در صورتی که دامغان فقط دو دروازه
ورودي دارد بنابراین او شاهرود- بسطام را شاید شهر صددروازه خیال کرده بوده است، ولی علاوهبر این نکته که دامغان با بیشتر از
دو راه به خارج مربوط است باز به هیچ وجه دلیل قاطعی نیست که منظور یونانیها از استعمال این اصطلاح اصلا دروازه شهري
داشته که «2» بوده است. این عنوان را یونانیها سابقا به همین نسبت به شهر طبس مصر داده بودند که در آنجا دلالت بر راهروهائی
معابد باشکوه پایتخت خاندان رامسس را به هم مربوط میساخته و شاید با همین معنی در مورد پایتخت اشکانیان نیز به کار رفته
باشد.
باري از انطباق عنوان شهر صددروازه در مورد دامغان صرفنظر و این موضوع را به عهده اهل تحقیق واگذار میکنیم، ولی باز
دلیل گیرندگی کافی در تاریخ این شهر تحت عنوان جدید میتوان یافت شاید لازم به ذکر نباشد که چنگیز خان آنجا را خراب
کرد و باید افزود که تیمور کار او را تکرار نمود این
______________________________
Hekatompylos-(1)
Pylons-(2)
ص: 383
رفتار تا حدي ملاطفتآمیز آن دو جانور که آفتی براي بشریت بودند نسبت به شکوه و جلال مدنیت محسوب میگردد.
دون روي دو کلاویخو که از نواحی شمال ایران در حین سفر سفارتی خود از جانب پادشاه کاستیل در سال 1404 به دربار تاتار
کبیر میرفته نوشته است که هنوز در دامغان دو برج از کله افراد که در گل فرو کرده بودند وجود داشته و این همان برجهائی بوده
که فرمانرواي تاتار چند سال پیش از آن بمناسبت فتح و پیروزي خویش برپا ساخته بود. شاه عباس این شهر را تجدیدبنا کرد و
ارگ جدید ساخت.
در اکتبر سال 1792 در دامغان نادر شاه بر اشرف خان پیروزي حاصل کرد که به منزله ختم کار و اخراج اجانب از ایران بود که در
سال بعد اتفاق افتاد و در همانجا به سال 1763 زکی خان نابرادري وحشی کریم خان که به مقصد تحریک و آشوب در میان طایفه
قاجار رفته بود از هیکل اسیران خود باغی ترتیب داد به این نحو که در فواصل معین ایشان را از سر در زمین کاشت و باز در همین
شهر در 1796 نواده تیرهبخت نادر یعنی شاهرخ در اثر شکنجههاي بدنی که به فرمان آغا محمد خان در مشهد دیده بود وفات کرد.
در قرن حاضر هم اینطور گفتهاند که به جاي دشمن، خودي دامغان را خراب کرد به حدي که هیچوقت از آن آسیب بهبود نیافت،
زیراکه در سال 1832 عباس میرزا در راه هرات سه ماه در آنجا اردوگاه داشت که خود بدترین آفات بود. میگویند جمعیت فعلی
دامغان 13000 نفر است که باور کردنش خالی از اشکال نیست.
دولتآباد-
از دامغان راه ما به سوي غرب ادامه یافت. ابتدا از کنار کشتزاري پرسنگ و سپس مزرعه پرحاصلی که جلگه کوشه (قوشه) بود
عبور کردیم. این محل فقط دو ساختمان داشت یکی کاروانسرا و دیگر پستخانه که صرفا احتیاجات مسافرت در آن سامان بیسکنه
ایجاب نمود و تنها محل قابلتوجه
ص: 384
در مسیر ما قلعه متروك دولتآباد بود که سه دیوار داشت و در گرداگرد آن خندق عمیقی بود. شصت سال پیش گروهبان گیبونز
صفحه 235 از 438
یک سرباز انگلیسی که در لشکر عباس میرزا خدمت میکرد گفته بود که یکی از بهترین قلاع کوچکی بود که در ایران دیده بود.
صاحب این قلعه مدتی در مقابل حکومت ایالت در اثر اخاذيهاي او مقاومت نمود. این حاکم سی هزار تومان به عباس میرزا رشوه
داد که در مقام حکومت باقی بماند شاهزاده پول را برداشت و رئیس را هم به مشهد برد. فرماندار محلی از غیاب رئیس قلعه استفاده
و آنجا را تصرف کرد که مانند بسیاري از اماکن دیگر آن حدود با سرعت رو به خرابی و زوال است.
تومولی- تپهها-
در این روز و یا در واقع در تمام مراحل مسافرتم بارها از کنار تپهها یا پشتههاي البرز بزرگ عبور کردم که غالبا مایه حیرت
جهانگردان نواحی شمالی ایران بوده است. این تپهها شامل خاکریزهاي عظیم گرد یا بیضی با ارتفاع پنجاه تا صد پاست و معمولا
قیافه ساختمانی ندارد، ولی از تودههاي سنگین خاك تشکیل میشود که به مرور زمان صاف و نرم شده است.
داستانهاي محلی آنرا به جمشید نسبت میدهد که خود دال بر این است که از اصل آن اطلاعی ندارند. بعضیها نیز آن را آتشکده
پنداشتهاند که از زمان رواج آئین زردشتی باقی مانده است. من تردیدي ندارم که آنها را به منظور پناهگاه یا دفاع مردم دهات
ساختهاند و اصل آن دهات در همان حوالی بعدا از بین رفته است این تپهها در هر ناحیه که طبیعت وسیله براي دفاع و محافظت
فراهم نکرده باشد تهیه و لازم شده بود که پناهگاه مصنوعی فراهم سازند.
در بالاي بسیاري از آنها هنوز دیواره بیریخت و وارفته ارگهاي گلی هست که روزگاري زینت قله آنها بود. تصاویر بارزي از
این مرحله زندگانی انسان در بیدشت نزدیک شاهرود و در جاجرم بین شاهرود و بجنورد دیده میشود.
در نقاطی که این تپهها (یا چنانکه در محل مینامند کورگان) نرم و صاف است، خود بنا بکلی از میان رفته و مقداري از این
خاکریزها در گرگان نزدیک گمشتپه
ص: 385
هنوز موجود است و شکی نیست که ساختگی است و در کرانههاي بحر خزر جزء سنگرهاي گلی محسوب میشود که میگویند
اسکندر کبیر تا حدود بجنورد امتداد داده بود و تعداد مرتب آنها در بعضی جاها و از آن قبیل قزوین و تهران موجب این تصور
معقول شده که ممکن است ایستگاه مخابراتی یا دیدهبانی از یک اردوگاه تا ایستگاه بعدي بوده است، ولی درهرحال منظور نظامی
در میان بوده و هیچیک از آنها را هم نمیتوان دخمه و گور به شمار آورد.
آهوان-
از غوشاه جاده از میان دشتی لم یزرع و ویران میگذرد و سپس رفتهرفته اوج میگیرد و از گردنه نسبتا آسانی عبور و ناگهان به
طرف دره غمانگیزي سیر میکند که کاروانسرا و پستخانه آهوان در آنجاست.
کاروانسراي آجري فعلی را شاه سلیمان صفوي بنا کرده و کاروانسراي سنگی دیگر را که قدیمیتر است به انوشیروان ساسانی
منسوب میدارند در حال ویرانی است.
نام آهوان از قرار معلوم چند تن از سیاحان پیشین را سرگردان نموده بود و آن به معنی بز کوهی و غزال است و از لحاظ اعجاز
محلی نیز روایات بومی حاکی است که در اینجا بر امام رضا (ع) منازل متعدد مسافرت به شرق تا طوس مکشوف شده بوده است.
در این محل حضرت امام آهوي مادهاي را در اسارت دید و چون حیوان به حضور تبرك امام پی برده بود به حرف آمد و یاري
امام را براي نجات بچه آهوي بیمادر تمنا نمود. حضرت هم به صیاد امر داد که بچه غزال را آزاد کند و خود تا باز آمدن حیوان
حالت اسیري اختیار فرمود، اما بچه آهو از نعمت آزادي چنان مدهوش شد که قول و قرار از یاد برد و چون باز از حضرت استمداد
شد اراده نمودند که حیوان نزد صیاد بازگردد و از آن پس نزد او اسیر مانده است.
در اینجا برشته جبالی میرسیم که دشتهاي سمنان و دامغان را از یکدیگر جدا میسازد. از بلندترین نقطه محل تقاطع شهر سمنان
که در دوازده میلی آنجاست
ص: 386
نمایان است که مثل لکه سبزي بر کف سنگی به نظر میرسد. فرود آمدن از آن ارتفاعات هرچند آسان مینمود، ولی پر از سنگ
بود و از آنجا تاخت به سمت پائین بههیچوجه خوشآیند نیست. در این حدود به عرابه بستهاي که چهار اسب میکشیدند برخورد
کردم و بر خود لرزیدم که شاید باز مشمول مراسم استقبال رسمی قرار گرفتم، ولی پس از تحقیق اطمینان حاصل شد که سرنشین
آن جناب حاکم بود که گویا حوزه قلمرو محدود خود را سرکشی مینمود.
سمنان-
سمنان بواسطه باغهاي وسیع و سیر آب و درختان کهن و منارهاي که با مناره دامغان برابري میکند و مسجدي خوشنما که خوب
نگاهداري شده است و به مناسبت نان شیرینی ساخت آنجا و شلوارهاي متقال آبی و به عنوان وجاهت زنانش و مبهم بودن زبان
محلی در ایران برجستگی خاص دارد. و شاید در هیچیک از این موارد همچنانکه باید و شاید به اندازه انتظار نیست.
صفحه 236 از 438
در کوچههاي آن جویبارهایی روان است که در ایران حکم راه آب و همچنین راهی در وسط خیابان دارد، ولی چنین مینمود که
در حوالی شهر بهطوري که شاید و باید از آنها استفاده زراعتی نمیکردند، اما تنباکو فراوان کاشته میشود.
در خارج بازار میدانی است که چنارهاي برازنده دارد و یکی از این چنارهاي کهنسال در خود بازار است که تنه عظیم آن از سقف
بازار بالا رفته است. مناره قدیمی نیز در وسط بازار و وصل به مسجد جامع است که در حال خرابی است.
برج یکصد پا ارتفاع و چند پله دارد که تا نوك آن بالا میروند و در آنجا گلدستهاي هست که زلزله و طول زمان آن را کج
کرده است.
قدري دورتر مسجد فتحعلی شاه محوطه وسیع در حدود پنجاه یارد و ایوان عالی آراسته میناکاري دارد وصل به آن مدرسه طلاب
دینی است. راجع به نان شیرینی که وامبري بیهوده در صدد جستجوي آن برآمده بود و تعریفش را حتی در هرات شنیده بود جواب
خاص ایرانی شنید که تقاضا براي آن به حدي زیاد و صادراتش آنقدر کلی است که چیزي براي مصرف محلی باقی نمیماند.
ص: 387
من در یافتن زنان خوشرو آنجا همانقدر توفیق یافتم که وامبري هم به نان قندي نرسید و اما راجع به لهجه و زبان من صلاحیت
اظهارنظري ندارم، ولی دانشمند زبانشناسی مانند خانیکف که جهد بیحاصل براي تحقیق این موضوع کرده بود فقط به این نتیجه
رسید که شبیه لهجه و زبان مازندرانی و با حروف صدادار بیشتري است.
ضمنا حکایتی هست مشعر بر اینکه وقتی یکی از پادشاهان ایران تنی از دانشمندان را که در خدمت او بود مأمور نمود تحقیقاتی
راجع به زبان و لهجههاي مردم قلمرو او بنماید، وي در مورد زبان سمنانی به این صورت به اداي توضیحات پرداخت که چند عدد
سنگ را در حضور سلطان در درون کدو قلیان به حرکت درآورد.
گفتهاند که سمنان 4000 خانه و 16000 سکنه دارد که رويهمرفته مبالغهآمیز مینماید. در آنجا اقامت یهودیان مجاز نیست، ولی
در حدود بیست و پنج خانواده بونیاه هندو دارد که به کار تجارت مشغول میباشند.
سمنان پلی است که به وسیله آن جادهاي از بندر عباس از راه یزد و طبس از ناحیه جنوب براي قسمتهاي شمالی جنس حمل
میکنند. دیوارهاي گلی یا برجها و دروازههائی در هر طرف دارد که بنابر معمول ویران است و گرداگرد شهر را احاطه کرده است.
حاکم در ارگ مستحکمی اقامت دارد که مجاور برج و باروي شهر واقع در قسمت شمال غربی است.
لسگرد-
یک راه سربالا و طولانی مسافر را به یکی از چند نقطه جالب و محدود واقع در جاده بین مشهد و تهران میرساند. اینجا یک لانه
قابلتوجه افراد انسانی- زیراکه نام متناسب دیگر بر آن نتوانم نهاد، یعنی لسگرد است.
در این محل سابقا ارگی بر سنگر گرد بلندي ساخته بودند که شاید تا هشتاد پا ارتفاع داشته.
آن ارگ فعلا خراب است و بناي داخلی آن نیز به صورت انبوهی از زباله و آجر درآمده است، ولی اهالی در همان خرابهها
استقرار یافته و بر رأس دیوارها
ص: 388
خانههاي گلی دو طبقه ساختهاند که فقط با پلههاي راست و عجیب و غریبی میتوان بالا رفت و از اختصاصات حیرتانگیز آن
یکی این است که در جلو هر طبقه با الوارهاي خشن ایوانی گذاشته و روي آن را هم با گل فرش کردهاند و از این ایوان لغزان که
نردهاي براي جلوگیري از سقوط افراد ندارد و پر از سوراخ و حفره است ظاهرا عدهاي زندگانی بیرونی خود را میگذرانند و از
دور چنین به نظر میرسد که دستههاي انبوهی از پرندگان بر دیوارهاي آن لانه ساختهاند و آن محل از فاصله زیاد مانند گنبد
عظیمی است که از پلکان سخت عمودي ورود به آنجا امکان دارد و از یک در عقب که تخته سنگی است که بر محوري استوار
گردیده از آنجا بالا میروند.
من یکی از آنها را بالا رفتم و به درونش سر کشیدم به آن قسمت فوقانی نام کلبه روستائی نمیتوان داد، زنها در آنجا بیپرده بودند
و سخت کثیف مینمودند.
شرایط عمومی سکنه آنجا کموبیش همان است که از جمعیتی در یک عده خانه- هاي خراب میتوان انتظار داشت. در این محل
همان لهجه متداول در سمنان را به کار میبرند. اطراف ارگ گودال عمیق و عریضی هست که به صورت باغچه درآوردهاند و
عایدات آن محل به موقوفات حضرت رضا (ع) در مشهد اختصاص دارد.
جاده قشلاق-
بعد از لسگرد جاده از ناحیه تپهدار میگذشت که با سیلابهاي زمستانی به صورت مجراها و دربندهاي عمیق که بوسیله پل قابل
عبور بود درآمده بود. هنگام پائین رفتن به دشت، دهکده نمک را از فاصله دوازده میل میتوان دید که در میان بیابانی خشک و
خالی و نفرتآور واقع شده است.
کمتر چیزي در ایران به اندازه دورنماي آبادي یا شهري فریبنده است که انسان از دور خیال میکند فقط در چند میلی مقصد هست
صفحه 237 از 438
و حال آنکه شاید تا مقصد فرسخها راه مانده باشد و پایان سفر هم هیچ به نظر نمیرسد و گاهی نقطهاي که از دور فقط دو سه بنا
مینمود پس از ورود به محل معلوم شد که آبادي شامل چندین خانه است که در اراضی پست نیمه حاصلخیزي پنهان افتاده بودند.
ص: 389
طی خط سیر در نقاط بعدي که به همان اندازه عاطل و بیحاصل بوده است از دهات پاده و اردوان با مساکنی نظیر آنچه در لسگرد
دیده بودیم بر رأس سنگرهاي مصنوعی گلی دارد. موقعی که این ساختمانها تازه برپا شده و با برج و بارو مراکز نظامی مجهزي
شده بودند لابد سر و وضع هیبتآمیز جالبتوجهی داشتند، اما حالا به صورت بین قلعه و سنگر درآمدهاند.
جلوتر از اردوان رودخانههاي پرآبی از کوهسار جاري بود و به چند شاخه تقسیم میگردید که من طی نیم میل راه از بیست تا از
آنها عبور نمودم و به همان نسبت هم میزان کشت و زراعت بیشتر بود و در قشلاق (اقامتگاه زمستانی) که جزء خالصه یا املاك
دولتی است مسئولیت تأمین غله و علیق بیوتات سلطنتی در تهران را بر عهده دارد و این ناحیه خوار است که در تاریخ و سفرنامههاي
قبلی ذکرش بارها آمده است و به یکی از انبارهاي غله شمالی ایران مشهور میباشد. از اینجا جاده به طرف شمال غربی معطوف
میگردد و در فاصله هشت میلی قشلاق رشتهاي از تپهها دیده میشوند که جزو خوار به شمار میروند و باهم مسئله معروف
دروازههاي دریاي خزر را پدید میآورند.
دروازههاي دریاي خزر-
در اینجا مقصودم آن نیست و مجال هم براي گنجاندن موضوع ندارم که در اینباره با شرح و بسط کافی بحث کنم. نکتههاي عمده
این موضوع را نویسندگان پیشین بررسی کرده هرچند که شاید نظریه قطعی اتخاذ ننمودهاند. ازاینرو من خوانندگانم را به کتابهاي.
معبري بوده که از آنجا داریوش «2» اوزلی، موریه، فریزر، فریه، ایستویک و گلداسمید ارجاع میدهم. دروازههاي بحر خزر «1» رنل
(دارا) پس از شکست در دشت آربل به سوي بلخ گریخت و لشکریان اسکندر او را تعقیب کردند. منابعی که این خط سیر را در
است این نویسنده ثانوي میگوید معبر هشت میل طول داشته و تا بیست و «4» و پلینی «3» نظر ما روشنتر میسازند تألیفات اریان
هشت میل در راه آبی وجود نداشته.
______________________________
Rennell-(1)
Pylae-(2)
Arian-(3)
Pliny-(4)
ص: 390
اریان مینویسد که اسکندر در ظرف یک روز راهپیمائی سریع از ري به آنجا آمد و از دلایل استوار مبنی بر اینکه این همان
دروازههاي دریاي خزر بوده این است که در آنجا معبري هست به نام تنگه شمشیربر که روایت محلی حاکی از این است که از
ضربه ذو الفقار علی (ع) در کوه ایجاد شده بود، در یک راه شمالیتري از پایتخت به شاهرود و از جوار شاهکوه که از بلندترین
قلههاي البرز است در بین استراباد و شاهرود. این تنگه صد و پنجاه پا طول و فقط هیجده پا عرض دارد و در بین دو صخره متوازي
واقع است.
ولی از طرف دیگر شکی نیست که قول ناپیر بیاساس است، ،« تردیدي نیست که این همان دروازه بحر خزر است » : ناپیر میگوید
زیراکه نه تنها از حیث مشخصات و یا طول فرق و تفاوت هست، بلکه تنگه شمشیر بر دویست میل بیشتر در جهت شرقی واقع شده،
برنز هم تنگه گدوك را که در جبال البرز و در شمال فیروزکوه است نامزد این عنوان میکند که همان راه معمولی مازندران است.
در میان تنگههاي شمالی که از عراق عجم تا ایالات بحر خزر هست تنگه سواچی (سوادکوه؟ م.) نزدیک فیروزکوه و تنگه سرنزا
قدري دورتر از آنجاست که ذکر کردهاند و هردو از آن قبیل معابر کوهستانی است که امکان احراز عنوان دروازه را دارند، ولی
موریه که از این تنگهها دیدن نموده و تحت تأثیر مشخصات حقیقتنماي آن قرار گرفته زود دریافت که علاوهبر سایر جهات از
لحاظ عامل اصلی یعنی بعد مسافت هم خالی از نقص نیست چون فقط در نود میلی مشرق تهران واقع شده است که حتی اسکندر
هم قادر نبوده است در عرض یک روز طی کند.
ازاینرو او همین تنگه بین جلگه خوار و ورامین را که مسیر مسافرتم بوده پیشنهاد نموده است و فریزر و فریه و ایستویک هم با
دلایل متعدد مراتب را تأیید کردهاند.
تنگه سردر-
این تنگه به نام سردر یا سردره یا سردري شاید سريدره مشهور میباشد و با راه باریکی از قسمت جنوب شرقی به آن وارد
میشوند و به صورت
ص: 391
صفحه 238 از 438
خطرناك نیز از میان برآمدگیهاي تیز رشته البرز عبور و به سمت جنوب غربی در جهت بیابان عظیم مرکزي ایران سیر میکند.
یادداشتهاي من حاکی است که تقریبا شش میل طول دارد و یک جویبار آب شور از ته دره جاري است و در کناره مجرا ورقه
شفاف نمکی باقی میگذارد.
گاهی گردنه از جلگه محدودي عبور و سپس بازگشت میکند. در وسط آن یک بناي قدیمی متروك هست با برجهائی هم در هر
گوشه و در مخرج غربی بقایاي دو قصر قدیمی با برج دیده میشود و چنین مینماید که آنجا سابقا سخت مستحکم بوده و خوب از
آن محل نگاهداري میکردند. البته به میزانی مقدور زمانی که هنوز توپ اختراع نشده بود و شاید این خود دلیل و شاهدي است که
همان تنگه معروف کوهستانی عهد قدیم بوده و قدري جلوتر مسافت قاري که در حدود چهل میل است به حد کافی قرینه نظریه
نویسندگان قدیم است.
ملاحظات متفاوت-
از طرفی هم ملاحظه دیگري در میان است که من نتوانستهام نادیده انگارم که خود این تنگه بنابر مشخصات ساختمانی خود به
یا دروازه نیست و با نظر پلینی تطبیق ندارد که نوشت مصنوعا به آن صورت درآورده بودند و در بعضی Pylae هیچوجه مصداق
جاها به حدي باریک است که فقط وسیله نقلیه واحدي امکان عبور دارد و چون از فراز رشتههاي فرعی جبال اصلی میگذرد بعید
مینماید که از دیگر تنگهها شهرت بیشتري کسب کرده و این همه جالبتوجه نموده باشد، بعلاوه مستقیما هم به ناحیه دریاي خزر
امتداد ندارد، بلکه از سلسلههاي اصلی البرز جدا میشود و بنابراین به نظر نمیرسد که دلیل کافی موجود باشد که همان دروازه
ولی یکی از محظورات اولیه کار را رالینسن که در رشته کوهشناسی ایران هیچکس بصیرت او را ندارد گفته «1» بحر خزر است
است که سردر تنگه همان دروازه دریاي خزر نیست، بلکه معبر منحصر
______________________________
1)- این اشکال شاید با این فرض رفعشدنی باشد که این گردنه مانند خود دریاي خزر نامش را از طایفه خزر که استرابون بارها )
ذکر نموده و در آن حوالی میزیستند گرفته باشد. نام آنها ظاهرا در ناحیه جاسب واقع در مغرب کاشان محفوظ مانده است.
ص: 392
و محدود دیگر است در همان سلسله جبال و در حدود چند میل شمالتر و آن تنگه سلوك است که در سال 1835 وي آنجا را
دیده و بررسی کرده است و اختصاصات طبیعی آن هرچند درست معلوم نیست با شرح نویسندگان قدیم انطباق دارد علاوهبر آنکه
بین ري و جلگه خوار جاده کوتاهتر است.
دروازههاي حقیقی-
براستی که در نظر من سخت دشوار مینماید که چنین نظریهاي مورد تأیید واقع شود و یا لااقل از ناحیه کسانی که به اظهارات
نویسندگان رومی یا یونانی اهمیت سرشار میدهند امکان قبول آن باشد و این نکته واقعی را هم نمیتوان از نظر دور داشت که
مسافران اروپائی که سیصد سال پیش از اصفهان به مازندران سفر کردند که در اشرف یا فرح آباد به دربار شاه عباس رفته باشند
شرح و بسطی درباره گردنه یا گردنههائی در همین ناحیه از جبال البرز باقی گذاشتهاند که با اعتبار و صحت کافی با گفتار پلینی
منطبق است.
از محله باغ که یک جغرافیدان ایرانی همان جلگه خوار محسوب میدارد پیترودلاواله در سال 1618 و سرتامس هربرت به اتفاق
سررابرت شرلی و سرددمورکتن در 1627 از میان آن گذشته و شرحی نوشتهاند که شباهت تام با هیلاهرود و فیروزکوه دارد و از
همانجا راه خود را به مقصد نواحی خزر تعقیب نمودند.
راجع به این گردنه پیترودلاواله مینویسد که پس از عزیمت از محله باغ به جلگه عمیق و باریکی آمد با کوههاي بلند در طرفین آن
و در بعضی از پیچها به قدري راه تنگ بود که عبور دادن کجاوهاي از آنجا خطرات فراوان داشت و از میان جلگه آن نهر آب
«1» قسمت عمده مسافرت شبانه ما از اعماق ثور » : شوري جاري بود. هربرت در سخنپردازي خود که غیرقابل تقلید است مینویسد
گذشت که پیشانی عجیب خود را در حوزه خوشهواي میانه نمناك میسازد. این معبر یا مسیر در حدود چهل یارد یا شاید کمتر
پهنا دارد و از دو طرف با تپه حیرت-
______________________________
Taurus-(1)
ص: 393
انگیزي محصور است که ارتفاع آن تقریبا دو برابر حد تیراندازي است و تا هشت میل وضع از این قرار است که همان وجه
توافق داشتند و معبري پرهیبت است و اینکه آیا با صنعت انسانی به این صورت درآمده است «1» رابطهایست که پلینی و سولینوس
یا طبیعی است جاي تأمل است و به گمان من ساخته و پرداخته طبیعت و دست قدرت خداوندي است.
که سابقا کنسول دولت روس در رشت بوده و به اتفاق رالینسن در سال 1835 آن «2» تعریف این نویسندگان با نوشته آ. خودزکو
صفحه 239 از 438
گردنهها را دیده است اختلاف کلی ندارد. وي آن را گردنه سیالک و خیلی عظیم شمرده با 2500 یارد طول و صخرههاي برهنه و
نوكتیز از 650 تا 1000 پا ارتفاع و معبري که در عریضترین قسمت سی پا و تنگترین نقطه فقط پنج پا عرض دارد.
از جهت دیگر هم کاملا قابل تصور است که گردنههائی را که پلینی، دلاواله، هربرت و رالینسن نوشتهاند ممکن است همان
دروازههاي بحر خزر باشد که داریوش از آن راه گریخت و اسکندر پیشروي کرد و شاید هم این عنوان به چند محل اطلاق شده
باشد و این به عقیده اکثریت منقدان فاضل رويهمرفته بهترین راهحل معماي تنگه سردر است که با صحت بیشتري هم به نوشته
اما به ،«5» مقارنت دارد تا هر گردنه دیگري که در نواحی شمالی یا شرقی واقع شدهاند «4» و آممارسلینوس «3» آریان و کینتوس
نظر من با آنچه پلینی نوشته است قابل انطباق نیست و خیلی بعید است که همان دروازه دریاي خزر باشد که استرابن این همه
اهمیت جغرافیائی درباره آن قائل شده بود.
______________________________
Solinus-(1)
A .chodzko-(2)
Quintus-(3)
Amm Marcellinus-(4)
5)- اشپیگلر نویسنده آلمانی این نظر را تأیید کرده است و همچنین شیندلر در رسالهاي که آخر این فصل یاد شده است. دانشمند )
ثانوي این اطلاعات احتمالی را در باب طرز پیشروي اسکندر در اختیارم گذاشته است: روز اول از ري تا ایوانکیف کنونی 383
استادیا یا 44 میل. روز دوم از طریق دروازههاي بحر خزر (گردنه سردر) و چواران (خوار) تا آردان فعلی 297 استادیا یا 34 میل.
روز سوم به لسگرد 381 استادیا یا 38 میل. روز چهارم به الاه یا گرهاب 370 استادیا یا 42 میل. روز پنجم به فرات نزدیک دامغان
417 استادیا یا 48 میل روز ششم 400 استادیا یا 46 میل به شاهرود که جنازه دارا (داریوش) در آنجا بوده.
ص: 394
دماوند-
در آن سوي گردنهها همینکه قدم در جلگه نهادم یک گنبد عظیم با دو پهلوي متساوي و قامتکشیده و عالی و سپیدي درخشان بر
فراز رنگ و روي گندمگون و خاکستري سلسلههاي مجاور در افق نمودار گردید و در جلو دیدگان مسرتبارم عظمت دماوند
آشکار شد. از آن روز تا بیش از یک ماه هرروز مگر ایامی که هوا صاف نبود آن منظره پرشکوه و جلال را که پیوسته تهران را در
لواي بزرگی خود دارد و در مسافرت به دیار جنوبی تا 160 میل همراهم بود از نظر دور نداشتم. دماوند از بابت مناظر ایران همان
پایه و مقام را دارد که فوژيیاما در سرزمین ژاپون داراست. هردو همهجا حاضرند و سر بر افق کشیدهاند و ابهت و شکوه بینظیر
.«1» دارند و هردو هم در تاریخ باستانی افسانهاي کشور خود اثرات پایدار باقی گذاشتهاند
اگر فوژي بیهمتا نقش مهمتري از دماوند نسبت به تهران در زندگانی هنري ژاپون ایفا نموده بدانسبب بوده است که ژاپونیها
اگرچه از لحاظ هوش و ذکاوت شأن کمتري ندارند به تناسب واجد ابتکار بیشتري به شمار میروند.
ایوانکیف-
از دشتی هموار و بیآب و علف گذشته به دهکده و پستخانه ایوانکیف رسیدیم و جریان تند و گلآلود رودي را که از میان دهانه
عریض به خارج جاري است ملاحظه نمودیم. نام این محل معنی سردر یا تالار خوشی دارد، و دلالتهاي دیگر نیز پیشنهاد کردهاند
مثل ایوانکی- ایوان کیانیان- روایات محلی دال بر این است که یکی از خرابههاي آن حدود قصر کمبوجیه و ایوانکی یا
شربتخانه بوده است.
______________________________
1)- بر طبق افسانههاي محلی دماوند یا دیوبند اقامتگاه دیو یا جنی میدان تمام وقایع افسانهاي بشمار میرود. در ایران اهل اسلام )
عقیده دارند که کشتی نوح در آنجا به خاك افتاد و جمشید و رستم قهرمانان باستانی ملی در آنجا مقر داشتند و در دماوند بود که
فریدون فاتح امر داد که آتش پیروزي بر ضحاك را برافروختند و قبر ضحاك در همانجاست و دودودم قله دماوند بخار منخرین
اوست و در همینجا اویرومئوس (قهرمان یونانی) ایرانی یزید بن جیغد را که جگر او تا ابد طعمه مرغ عظیمی است زنجیر کرد.
مخزن آتشفشانش انباشته از جواهراتی است که مارها نگهبانی میکنند (از کتاب الیزهرکلو در چاپ جغرافیاي عالم جلد نهم راجع
به ایران).
ص: 395
درهرحال به نظر من آنجا براي طرفداران جدید ابیقوریون گیرندگی چندان نخواهد داشت. بسیاري از خانهها خالی بود و چنین
مینمود که متروك شده است.
پس از جانب آن سلطان شرط عقل و درایت نبود که چنان پناهگاه پست و بدنمائی را مأمن خویش نموده باشد.
صفحه 240 از 438
بین ایوانکی و کبودگمبد رود جاجرود از کوه فرو میریزد و در این این وقت سال بیست و پنج شاخه دارد و در رودخانه پرسنگی
شاید به عرض یک ربع میل جاري است. من از تمام این شعبهها عبور کردم و در کبودگمبد بود که بار دیگر به یکی از آثار تمدن
که نه روز از آن بیگانه شده بودم دسترسی یافتم و آن بسته نامههائی بود که براي نخستین بار پس از خروج از انگلستان دریافت
داشتم و دوستانم از تهران براي نوعی سرگرمی خوشآیند پیش من فرستادند با خوشوقتی بسیار در دشت ورامین بر سرعت سیرم
افزودم.
در آنجا خرابههائی از دورنماي چهار ستون جداگانه داشت که به صورت برآمدهاي از ته زمین گود افتاده به نظر میرسید. از محلی
واقع در ده میلی جرقهاي مانند نور چراغ دریائی در افق نشان میداد که گنبد زرین شاه عبد العظیم (ع) در زیر تابش آفتاب
میدرخشد. سابقا جاده کاروانی از مجاورت این مکان زیارتگاه و دامنه رشته جبالی که دشت ورامین را از تهران جدا میسازد
میگذشت هنوز زوار از همان راه میروند و خواه در رفتن یا هنگام بازگشت بر ایشان فرض است که در آنجا زیارت و احتراماتی
نسبت به بارگاه معمول دارند، اما حالا دسته چهارپایان و جاده پستی هردو میانبر راهی را مستقیم از طرف شمال بر بالاي کوهها و
تا حدود قلههاي آنها دنبال میکنند سپس این راه جدید از پیچوخمهاي گردآلود و از پستی و بلنديها میگذرد تا به دامنههاي
شمالی که از قسمت پائین تا مسافت دور امتداد مییابد برسند و در آنجا کمربندي خرم و سبزهزار و در وراي آن هم فقط چند بنا
دیده میشود که نشانه پایتخت ایران است و باز بالاتر از آن حدود در مسافت هفت میلی شهر رشتههاي جبال البرز مثل سنگر
عظیمی از آهن کهنه شیاردار سر به فلک برکشیده است.
ص: 396
تهران-
اولین چشمانداز تهران آنهم پس از مسافرتی طولانی خوش- آیند است. اما مسافر را چندان تحت تأثیر قرار نمیدهد. وقتی که از
شیب کوهها سرازیر و به حدود تهران نزدیک شدیم باور کردن این نکته دشوار مینمود که آن حاشیه سبز توانسته باشد شهر
بزرگی را با دویست هزار تن جمعیت دربر گیرد. تنها ساختمانی که ارتفاعش از نوك درختان بالاتر بود بناي نظیر مسجدي بزرگ
با چهار مناره کاشیکاري است که از دور مانند ارگ نیدار رنگین مینمود.
بود با یکی دوتا برجهاي جدا و گنبدي که بام آن فقط تیر آهن «1» هنگامی که باز نزدیکتر شدیم مثل ستونهاي قلابی کورنث
داشت مانند چهارچوبهاي که کره جغرافیائی را در اطاق درس بر آن آویزان میکنند. بعدا معلوم شد که آنجا تکیه دولت یا
تماشاخانه تعزیهها و مختص محوطه درونی قصر است.
و کشتارگاه «2» در بیرون دیوار شهر در سمت جنوب عده زیادي کوره آجرپزي هست، امتیاز این کار در دست صدر اعظم است
که از اجاره سالانه آن 2230 لیره عاید میشود. در موقع ورود به استحکامات از طریق دروازه آراسته پرزرق و برقی که از محله
اقامتگاه شهر قدري دور است، در حدود دو میل از میان خیابانها راه پیموده به سفارت بریتانیا که در حومه شمالی شهر است وارد
شدیم.
راههاي فرعی بین مشهد و تهران
تهران به شاهرود (راه تابستانی یا کوهستانی از طریق دماوند فیروزکوه و چشمهعلی 237 میل راه بین تهران و مشهد که ژنرال شیندلر
در سال 1876 رفته و با نقشه شرح آن را در نشریه جغرافیائی برلن در سال 1877 چاپ کرده است.) 1- سمنان راه جنوبی از طریق
فرات به دامغان 2- میامی راه شمالی از طریق شریفآباد به میاندشت 3- میاندشت جاده جنوبی از طریق خان خودي و دشتگرد
______________________________
Corinth-(1)
2)- او مبلغ 12000 تومان سالانه حق انحصار میپردازد و قیمت آجر را تثبیت میکند تا دخل بیشتري نصیبش شود. در سال 1887 )
دو نوع آجر میساختند خوب و بد، جنس خوب بنابر فصل هر هزار تا 35 تا 40 قران و جنس بد 25 تا 30 قران. حالا آجر سوم یا
بدتري هم هست و قیمت جداگانه سه نوع عبارت است از هزاري 45 تا 52 قران 35 تا 42 قران و 20 تا 25 قران.
ص: 397
به عباسآباد 4- عباسآباد راه شمالی از طریق فرومد و جغتاي تا دشت جوین و از آنجا راه جنوب شرقی از طریق طبس به سبزوار
-5 نیشابور جاده شمال غربی به معادن (فیروزه) و از آنجا جنوب غربی از طریق شوراب به زعفرانی.
ص: 398
«1» فصل یازدهم تهران
اشاره
صفحه 241 از 438
بر فراز آخرین تپه عاقبت شتافتم، از سراشیبی که پوشیده بود از برف- ماه معلق بود و نزدیک بر قله کوه آسیائی و گسترده شده بود،
و شهر و اردوگاه در پائین آن.
شلی. رستاخیز اسلام بند 5
شهري قدیم و جدید-
راجع به تهران پایتخت جدید ایران سیاحان غالبا مطالبی نوشته و از جهت شهر جدید بودنش نظریات انتقادي و ملامتآمیز اظهار
کردهاند. بنابر شرح ایشان تهران به هیچوجه شهر تازهاي نیست، بلکه در محل شهري قدیمی بنا شده است. به عبارت دیگر از لحاظ
ساختمانی آقا محمد خان آنجا را یک قرن پیش به صورت شهري جدید درآورده و از او هم بیشتر فتحعلی شاه برادرزاده و جانشین
او تهران را شهري نوینتر کرده است. تا حدي که از نظر مسافران نیمه اول این قرن طی بیست سال اخیر بازشناختن آن چندان آسان
نبوده است.
قبل از آنکه من علتهاي این تجدد دوجانبه را بیان کنم قصد دارم شرح مختصري
______________________________
1)- قصدم این نیست که راجع به تهران مانند سایر موارد نام کتابهائی را که طبع و نشر یافته است یاد کنم چون تقریبا تمام )
نویسندگان از تهران عبور نموده و شرحی درباره اقامت خود در آن شهر باقی گذاشتهاند. هر خوانندهاي که علاقه به منابع اضافی
داشته باشد ممکن است به مجموعهاي که من انتشار خواهم داد مراجعه کند. باري تهران از جهات تاریخی قدر و مقامی پائینتر از
سایر پایتختهاي ایران دارد. مطالبی که در این فصل مندرج است در جاي دیگر نمیتوان یافت. باید اضافه نمایم که وجه اشتقاق
و « تا » شایع که تهران یا تیهرون را خالص قلمداد میکند خالی از اشتباه نیست. تهران یک واژه کهن فارسی است که آن را سابقا با
گاهی نیز تیرون و تایران مینوشتهاند.
ص: 399
هم از تهران عهد باستان که داستانش در طاق نسیان مانده هرچند که جالب- توجه بوده است ذکري نمایم. بررسی و جستجو
درباره اصل و چگونگی رشد یک پایتخت بزرگ هیچ وقت کار بیهودهاي نبوده است.
مدارك قدیم-
است که در جدول تئوزیوس (جغرافیدان یونانی. م) در نزدیکی ري نامش آمده « زورا » از جمله روایات این است که تهران همان
است، ولی ري مندرج در آن جدول همان ري دوره مادها نیست، بلکه محلی با همین اسم در نزدیکی یزد است که بعضیها نیز
ذکر کردهاند و بنابراین نظریه مزبور را نمیتوان تأیید کرد. بههرحال اصل آن هرچه باشد چنین مینماید که تهران تا چند قرن پیش
سامانی محدود و ناقابل بوده، زیراکه هیچیک از دو جغرافیدان فعال یعنی اصطخري و مسعودي که سفرنامههاي ایشان قرن دهم
میلادي را نیک درخشان ساخته است، راجع به آن چیزي ننوشتهاند و حال آنکه هردو آنها درباره ري که نزدیک آنجاست شرحی
آوردهاند.
1179 میلادي است. شرح او که شامل - اولین بار که نام تهران دیده میشود در کتاب معجم البلدان ابو عبد اللّه- یاقوت به سال 80
مطالب بعضی از تاریخنویسان محلی است حاکی است که سکنه اصلی تهران غارنشینهائی بودند که در وضع و حال نیمهوحشی در
زیر زمینها میزیستهاند و با همسایگان خود در جنگ و ستیز بودند و نسبت به فرمانروایان خویش پیوسته سرکشی مینمودند.
بههرحال با انصراف از چگونگی محل آن بواسطه داشتن جويها و باغها زود شهرت یافته و در آنجا شهري عادي و بیشتر درخور
توجه پدید آمده است.
حمد اللّه مستوفی (در کتاب نزهۀ القلوب. م) در قرن چهاردهم آنجا را شهر عظیم و مهمی تعریف نموده که از جهات آب و هوا و
مقدار آب بر ري برتري داشته.
دونروي ديکلاویخو سفیر اسپانیا در دربار تیمور که روز 6 ژوئیه 1404 از آنجا عبور کرده این نظریه نسبتا متعادل را اظهار کرده
است:
شهر تهران بسیار وسیع بود و دیواري نداشت و محل دلپذیري به شمار میرفت. در آنجا همهچیز نیک فراهم بود، اما مکان »
مرضخیزي بود و بنابر قول
ص: 400
از قرار معلوم شاه طهماسب، دومین پادشاه صفوي نخستین کسی است که نسبت به آنجا تعلق « اهل محل در آنجا تب شیوع داشت
خاطر ابراز کرده، اما شاه عباس بواسطه صرف میوه در آنجا بیمار شد و عهد کرد که دیگر به آن محل قدم نگذارد وي حکومت
آنجا را به یکی از خانها داد.
تهران در عهد شاه عباس-
صفحه 242 از 438
در این دوره چند تن از جهانگردان اروپائی به تهران آمدهاند از آن جمله سیاح ایتالیائی پیترو دلاواله ( 1618 ) و مسافر انگلیسی
سرتامس هربرت ( 1627 م) که راجع به آنجا شرحی باقی گذاشتهاند که درخور توجه و قابل نقل است. در اینجا ترجمه عباراتی که
از قول نویسنده ایتالیائی در مجموعه سفرنامههاي پینکرتن درج شده است ذکر میشود:
شهر بزرگی است؛ از کاشان وسیعتر است، اما جمعیت و همچنین خانههاي زیاد ندارد. باغهاي آن خیلی وسیع است و از همه قسم »
میوه در آنجا فراوان و آنقدر عالی است که به اطراف میبرند. خان معمولا در آنجا اقامت دارد تمام کوچهها جویبارهاي سرشار
دارد و از میان باغها جاري است و مایه حاصلخیزي. خیابانها داراي درختان بلند دلپسند سایهداري است که همان چنار ایرانی است
و بعضی از آنها تنهاي بقدري ضخیم دارند که دو سه نفر باید دست بهم داده آن را قلاب کنند. غیر از آنچه بیان شد تهران چیز
«. قابل ذکر دیگر حتی یک ساختمان درخور توجه ندارد
تهران در میان » : نویسنده انگلیسی با ذوقتر از او بوده است و از قرار معلوم زنان تهرانی که دل از او برده بودند چنین نوشته است
اراضی هموار و یا جلگهاي وسیع قرار گرفته است خانهها با خشت سفید که در آفتاب خشگ و سخت کردهاند ساخته شده است.
در این شهر بالغ بر سه هزار خانه هست که خانه خان و بازار از همهجا زیباتر است، ولی هیچکدام قابل تحسین نیست. بازار دو
قسمت میشود قسمتی سرگشاده و قسمت دیگر سقفدار است. نهري با دو شاخه از وسط شهر میگذرد و باغ و بوستان را مشروب
میسازد و براي خیر و برکت آن باغبان را سپاسگزارند. اهالی خوشرو و باوقارند و زنان ماهروي تهران اطوار خاص و بدیع دارند،
اما حسادت مردها مانع آزادي رفتار آنها است، باوجود این از
ص: 401
«. بشمار میروند «1» « آنجا که عشق خیمه زند عقل گو مباش » هر فرصتی که بدست آورند مصداق گفتار
تغییرات بعدي-
در زمان آخرین پادشاهان صفوي تهران گاهی مقر درباري بود و شاه سلیمان در آنجا قصري ساخت که شاه سلطان حسین در
همانجا سفیر عثمانی را بار حضور داد. تاورنیه بر سبیل تصادف ذکري از تهران نموده و گویا خود او آنجا را ندیده است. شاردن
آن را شهر کوچکی شمرده است. در حمله افغانها تهران تصرف و خراب شد. هانواي در فهرست مسافري فنمیروپ راجع به
منزلهاي سفر از مشهد در سال 1744 آن را تهیران ذکر میکند. در اینجا بود که نادر شاه هنگام بازگشت از هندوستان تمام علما و
مجتهدان را فراخواند تا در تأسیس مذهب ملی جدید اقدام نماید. او فرزند خود رضا قلی خان را در آنجا کور کرد و سپس در
همانجا آن بیچاره تیرهبخت را نابود کردند. کریم خان زند بر بناهاي ارگ بیفزود و به تعمیرات آن اقدام نمود، ولی خود او کمتر
در این شهر اقامت میگزید. علیمراد خان در حین لشکرکشی به مازندران در تهران توقف کرد و با ظهور سلسله قاجار در پایان قرن
پیش نخستین روزهاي تفوق سیاسی این شهر آغاز گردید.
تهران پایتخت آقا محمد خان-
مهد و مقر خاندان قاجار استراباد بود، ولی آنجا از لحاظ خواجه بلندپرواز نقطهاي دورافتاده و زیاد در جانب شرقی ایران بود و
متناسب نقشههاي مدعی تخت و تاج به نظر نمیرسید. تا وقتی که هنوز وضع کارش اطمینانبخش نبود و حکومت او به خطه
مازندران محدود بود آقا محمد خان ساري را اقامتگاه خویش قرار داد، ولی همینکه نظر و افکارش را به سوي جنوب معطوف
ساخت و آرزوي قلمرو متحد ایران را به حقیقت نزدیک نمود پایتخت متناسبتري مورد لزوم افتاد. ازاینرو او تهران را برگزید.
______________________________
Vetitis rebus gliscit voluntas-(1)
ص: 402
ارتقاي این شهر را به پایتختی ایران عموما به سال 1788 منسوب میدارند. هفت سال دیگر هم طول کشید تا تمام مدعیانش نابود
شدند و آن محلی که فقط متناسب مقتضیات حال مینمود در آینده عین حسن انتخاب تلقی و ابقاء گردید. بساط شورش و آشوب
در نواحی جنوب پاك از بین رفت، تا چندي افغانها دیگر نه ابراز خصومت میکردند و نه قابل اهمیت بودند بعلاوه مالک جدید
تخت و تاج از تهران بهتر و آسانتر دسترسی به املاك و مقر طایفه خویش داشت و از آنجا بهتر میتوانست یگانه دشمن خود
یعنی روس را که حقا از آن جانب بیمناك بود تحت مراقبت داشته باشد. همین ملاحظات که وقایع قرن حاضر و وخامت آن را به
جاي کاهش افزایش داده جانشینهاي او را قانع و مجاب نمود که نظر وي درباره این محل صائب بوده است که بر فرض هرگونه
اعتراضی که باشد باز بسیار دور از احتمال است تا زمانی که ایران قادر باشد از خطر تجزیه و نفاق اجتناب نماید تهران نیز وضع
پایتختی خود را از دست نخواهد داد.
حد و وسعت آن در آن موقع-
با آنکه آقا محمد خان تهران را به مقام پایتخت ارتقاء داد گویا، یا چنانکه باید و شاید سلیقه نداشت و یا آنکه عمر زمامداري او به
صفحه 243 از 438
با آنکه آقا محمد خان تهران را به مقام پایتخت ارتقاء داد گویا، یا چنانکه باید و شاید سلیقه نداشت و یا آنکه عمر زمامداري او به
حد کافی طولانی نبود که به آنجا همان مزایا را اعطا کند که اسلاف او پیوسته در مورد آسایش و بهبود پایتخت و مقر حکومت
خویش کرده بودند.
اولیویه که در سال 1797 یعنی سال مرگ شاه در آنجا بود مینویسد که:
محیط شهر دو میل و داراي پانزده هزار نفر جمعیت بود که سه هزار نفر آنها افراد درباري و سپاهی خاصه پادشاه بودند، ولی در
دوره فتحعلی شاه که افکار و خیالات عالیتري در کار پادشاهی داشت حدود شهر وسعت یافت و اهمیت و آراستگی آن بالا
گرفت.
در سال 1807 ژنرال گاردان نماینده فرانسه نظر داد که جمعیت آن در زمستان پنجاه هزار نفر بوده است هرچند که در تابستان که
دربار از تهران میرفته اهالی به ییلاقات در کوهستان نقل مکان میکردند. موریه و اوزلی هم که چند سال بعد در تهران بودند
نظریه مشابهی دارند. موریه نوشت که شهر 12000
ص: 403
خانه داشت و اوزلی نوشته است که بین چهل و شصت هزار نفر جمعیت داشته که کموبیش باهم متقارن است. ازاینرو بههرحال
وسعتش خیلی زیادتر نبوده و طی هفتاد سال اول قرن حاضر در همین حدود بوده تا بدست ناصر الدین شاه تغییرات اساسی یافته
است که من در این فصل به شرح آن میپردازم.
شکل ظاهري آن-
اینکه در نخستین دوره زندگی تازه و دگرگون خود این شهر چه شکل و صورتی داشته است، حکایات و تصاویر عده کثیري از
نویسندگان دقیق و فاضل ما را قادر میسازد که در اینباره با یقین کامل اطلاع وافی حاصل کنیم. این شهر که در میان جلگهاي
خالی واقع و بوسیله بیابانهاي خشک و سخت محاصره شده با چند حومه مختصر و یا بدون آن با حواشی مشخص و روشن شهر
تهران آن زمان بوده و آن صورتی مستحکم و کثیر الاضاع داشته که محیط خارجی آن بین پنج تا شش میل بوده که با دیوار گلی
به ارتفاع بیست پا احاطه شده بود و در اطراف آن برجهاي گردي قرار داشته و با خندقی دفاع میگردیده که چهل پا عرض آن و
بیست تا سی پا عمق آن بوده است.
دیوارهاي آن بیاهمیت و در پارهاي قسمتها مخروب و خندقش ویران و از گوشه و کنار شکسته بود. شهر شش دروازه با
ساختمانی پرزرقوبرق و آراسته با کاشیهاي شفاف و کوچههاي تنگ و کثیف با جدولهاي سرباز در وسط کوچهها داشت و
رويهمرفته یگانه بناي قابلتوجه آن ارگ شهر بود که در سمت شمال واقع است، آنجا دیوانخانه شاه یا در خانه است. بعد از دیوار
شهر کاخ ییلاقی قصر قاجار است که فتحعلی شاه بر تپهاي در شمال شهر ساخته که تنها پیکر متفاوت و خوشآیند در میان بیابان
قهوهايفام گرداگرد شهر است.
دماوند تنها منظره ممتاز طبیعی است که با رفعت تمام بر همه آن حدود مسلط مینماید. این بود وصف تهران از لحاظ سرجان
ملکم و هارفرد جونز و اوزلی و نویسندگان مرکب از افراد نظامی یا دیپلماتها که با دسته و بساط و با ارمغانهاي گرانبها در طی ده
سال اول قرن حاضر از خلیج فارس راه شمال در پیش گرفته بودند تا در دربار باشکوه و جلال فتحعلی شاه بار یابند.
ص: 404
دورنماي تهران
ص: 405
محل سابق سفارت انگلیس-
این وضع تا سال 1870 با بعض تغییرات همان تهرانی بود که نویسندگان متعدد تعریف کرده بودند و در آن شهر محل سفارت یا
هیئت سیاسی انگلستان چنانکه مینامیدند در بخش جنوبی واقع بود و زمین آن به محمد خان زمبوركچی تعلق داشت و زمبورك
هم اسباببازي محبوب فتحعلی شاه بود.
این شخص بسیار مقرب و مورد اعتماد شاه به شمار میرفته و از این بابت پادشاهان ایران معروف بودهاند و به او اشاره فرمود که با
طیب خاطر اراضی خود را واگذار کند و آن محل بیدرنگ در اختیار ایلچی (سفیر) بریتانیا درآمد.
سرگور اوزلی در آنجا عمارت راحتی ساخت که رواقها و ستونهاي ایتالیائی آن نمودار پایدار عالم اروپائی در قلب آسیا بود.
روسها قبلا در ناحیه دیگر شهر سفارت داشتند، اما بعد از قتل گریبایدوف وزیر مختار در سال 1828 به منظور تأمین بیشتر در بخش
1870 که تهران در حال تغییر بود از هر جهت - ارگ شهر مستقر شدند. تا موقع زوال و یا در واقع توسعه شهر قدیم در سال 2
شهري شرقی مینمود محدود و کهنه و کثیف و در حقیقت به قول فرانسويها مایه دلگیري بود.
تهران جدید-
صفحه 244 از 438
ناصر الدین شاه علاوهبر موجبات عمده دیگر حق این ادعا را هم دارد که شهر خود را غیر از نام از جهات دیگر نیز به صورت
پایتخت درآورده است. بعد از بیست سال که از دوران فرمانروائی او گذشته از قرار معلوم به فکرش رسید که قبله عالم در محوطه
غیرکافی محصور گردیده ازاینرو ناگهان تهران بر مدار گسترش افتاد و او در صدد برآمد که حدود سابق آن را خراب کند و
محلاتش را وسعت دهد. پس قسمت عمده برج و باروهاي کهنه را خراب و خندقها را صاف و حاشیهاي از بیابان اطراف را داخل
ساختند که از نوع استحکامات پاریس پیش از «1» شهر کردند و در یک میلی گودال سابق خندق و سنگر جدید از روي طرح وبان
بوده است و مبلغ کلی از وجوهی که براي دستیاري قحطی- «2» جنگ با آلمان
______________________________
Vauban-(1)
2)- جنگ 1870 )
ص: 406
زدگان سال 1871 از انگلستان ارسال شده بود صرف مزد کارگران براي حفر این خندق گردید که از طرف بیرون دیوارهاي سخت
عمودي دارد و همچنین براي ایجاد سنگرهاي بلندي که در آن طرف خندق است. در این اقدامات سنگرسازي مصالح ساختمانی به
کار نرفته است و حتی یک توپ هم براي دفاع مهیا نیست پیکرهایست هشتضلعی که محیط آن یازده میل است و گمان میکنم
که از لحاظ مهندسی نظامی براي منظور دفاعی پاك بیارزش باشد.
فایده عمده آنها تسهیل کار وصول مالیات نواقل در دروازهها است با وجود این تهران حق این لاف را دارد که یازده میل محیط آن
است و داراي استحکاماتی اروپائی است با دوازده دروازه و درون شهر نیز به همین نسبت ترقی کرده است.
داخل شهر-
در اینکه این شهر باید کارهاي بسیاري انجام دهد تا تمام آمال قهرمان تاجدارش تحقق یابد در موقع ورود به دروازه نیک مشهود
میشود این دروازهها طاقهاي بلندي دارد که با گلدسته و برج زینت یافته است و از دور داراي منظره جالبی است. بطوري که
بعضی از سیاحان را در موقع ورود دوچار وجد و شعف بیاندازه ساخته است و بعد از دقت بیشتري آشکار میشود که با کاشی
شفاف که بعضی از آنها نقشهاي سبک پیشپاافتادهاي را دارند روکاري شده و آن نقشها راجع است به داستان جنگاوري رستم
یا حکایتهاي سبک و شمایل سربازان جدید ایرانی در لباس نظامی خود.
پس از ورود به دروازه که پاسبانی جلو آن ایستاده است به محوطهاي باز میرسیم، زیراکه شهر بنابر جهات متعددي هنوز تا
حدودي که منظور است ترقی ننموده ازاینرو بیابانی وسیع بین دروازه و داخل شهر واقع گردیده است بعد از عبور از حومه شهر که
کثیف و خشک و خالی بود به قسمت مرکزي و محل اقامت وارد میشویم و در سر هر گذري مناظر متضاد دیده میشود که گاهی
همآهنگی مطلوبی دارد و گاهی نیز شامل اضداد خندهآوري از آثار شرقی و غربی است.
ص: 407
عنوانی بر سردر کارخانه چراغ گاز ناگهان در ردیف آلونکهاي گلی که به صورت بارزي آسیائی است توجه را جلب مینماید.
ترامواها در بعضی خیابانها بالا و پائین میروند و در میان انبوه جمعیت عمامه و کلاه شرقی و کلاه نمدي اروپائی درهم آمیخته
است و از میان موج ازدحام سواران و پیادهها و شترها و الاغها و درشکههاي دواسبه حامل یکی از وزراء یا رجال در حرکت است.
مغازهها شیشه و عناوین اروپائی دارند.
تیرهاي چراغ که براي گاز در خیابانها نصب شده بود اینک چراغهاي نفتی را بطور موقت و نامطمئن بر آنها قرار داده و با این کار
جهان تمدن را مسخره کردهاند. معابري که پیادهرو دارد و درختکاري است نمودار مختصري از سبک و سلیقه اروپائی است.
خیابانهاي سنگفرش شده و با آب جاري بعد از روزهاي دیرگذري که در راههاي مالرو و ناهموار طی شده است کموبیش
حالت وجد و تکانی در انسان ایجاد میکند و شگفتآور این است که ظاهرا اهالی شهر این نهرها را با مجاري فاضلآب اشتباه
نمیکنند.
ما در امتداد کوچههاي عریض و مستقیم سواره پیش میرویم که به میدان- هاي وسیع منتهی میشود که در حاشیه آن رواق
عمارتهاي بزرگی است. خلاصه ما در شهري هستیم که در شرق واقع شده و رشد و ترقی کرده است، ولی رفته- رفته جامه فرنگی
بر تن میکند و اگر مقصد و نهایتی قابل تصور باشد میتوان گفت که خواهوناخواه تهران در راهی افتاده است که بر مبناي آسیائی
شکل و قیافه اروپائی خواهد یافت، البته در نظر احدي هم جز همان پایتخت آسیائی نخواهد بود و حتی در بخش اروپائینشین هم
این شهر جامه عاریتی غیرقابل تحمل و چرند را که در کوچههاي غالاطه و پرا (در اسلامبول. م) دیده میشود بر اندام خویش
نینداخته است و خصوصیات این شهر کیفیت خاصی دارد که با کلیه چیزهائی که در سایر پایتختهاي آسیاي مرکزي دیدهام بکلی
متفاوت است.
گاهی میشنویم که جیپور (در ایالت راجستان هند. م) را عالیترین
ص: 408
صفحه 245 از 438
نمونه شهري بومی بشمار میآورند چون نقشه اروپائی دارد، ولی در سبک معماري و بنا کاملا شرقی است. این شهر سرخفام که
سرادوین آرنولد موجی از کلمات دلانگیز درباره آن به راه انداخته است هنگامی که من در هندوستان بودم بنظرم چیزي جز یک
تقلید پرمدعاي قلابی نیامد، در صورتی که در پایتخت ایران چنین احساسی به انسان دست نمیدهد و با آنکه غالبا آثار تظاهر در
آن به نظر میرسد مع الوصف کیفیتی وراي زروزیور پوچ دارد و در عین حالی که در مقابل نفوذ غیرقابل مقاومت جز تسلیم راهی
نداشته، هرگز آن اصالتی را که دنیاي جدید خواستار تاراج آن است به هیچ قیمتی از دست نداده است.
توپخانه-
در بخش شمالی شهر جدید، ولی در بیرون حد دیوار قدیم میدان عمده یا مرکز عمومی تهران واقع گردیده آنجا میدان توپخانه
معروف است و از این جهت است که سربازخانههاي رسد توپخانه در اطراف آن قرار دارد، بعلاوه پارکی در آنجاست که قسمتی
از یک توپ زنگزده دوران بیتاریخ گذشته در آنجاست. طول این میدان دلپذیر که با سنگ صاف فرش شده است 270 یارد و
عرضش 120 یارد میباشد. ضلعهاي درازتر که در جهات شمالی و جنوبی است با عمارتهاي کوتاه یک طبقه محصور گردیده که
نفرات و توپها در آنجا استقرار دارند.
در سمت غربی کارخانه اسلحهسازي واقع شده است که در جلو آن بیست و پنج توپ سبک 24 پوندي که بکلی بیخاصیت است
بر پایههاي متحرك قدیمی خود استوار شده است. در سراسر سمت شرقی عمارت زیبائی با روکاري پاکیزه گچی هست که حالا در
اختیار بانک شاهنشاهی ایران است. در وسط میدان حوض بزرگی است که در اطرافش نرده آهنی است با چند مجسمه فلزي و
چهار عدد توپ بزرگ در چهار گوش حوض را با روکش قیراندود پوشاندهاند، ولی از خصایص عمده میدان، چهار دروازه
ورودي و خروجی آن است که در نظر ایرانیها نمونه عالی مهارت در معماري جدید است و بهطوري که در عکس صفحه مقابل
دیده میشود ساختمان بدیع و جالبنظري است با طاقهاي سبک و جبهه بنا
ص: 409
از دور منظرهاي دلپذیر دارد، اما از نزدیک بواسطه کاشیهاي زمخت و خشنی که به کار بردهاند تأثیر خیالی اولی زود زایل
میشود.
از این دروازهها دوتا که خیلی مهم و جالبتوجه است در سمت جنوبی میدان قرار دارد و به خیابانی باز میشود که دیوارهاي
خارجی ارگ را از دو طرف سیر میکند و محوطه داخلی آن شامل عمارات درباري و ساختمانهاست. از گوشه جنوب شرقی
دروازه ناصریه به درب شرقی قصر و بازار منتهی میگردد و از جنوب غربی که دروازه دولت نام دارد به خیابان الماسیه که راه
غربی ارگ و یا قصر است، بر فراز این دروازه وقتی که شاه در تهران باشد پرچم سلطنتی برافراشته است.
دروازه دولت
ص: 410
سایر میدانها-
دو میدان دیگر را هم میتوان نام برد یکی میدان مشق که محلی وسیع و باز است و یک ربع میل طول دارد، براي تعلیمات و زمین
رژه سربازان است. من در آنجا شاهد نمایشهاي نظامی بودم که شرحش را بعدا ذکر خواهم کرد. این میدان در شمال غربی میدان
توپخانه است و از دروازهاي در شمال غربی از طریق خیابان سفرا (علاء الدوله. م.) به آنجا میرسند. میدان دیگري هم به نام میدان
شاه است که در بیرون باغ وزارت جنگ واقع است و بخش جنوبی محوطه سلطنتی است که حوض بزرگی در وسط و توپ عظیم
برنجی دارد موسوم به توپ مروارید که همواره در تهران مکان مقدس بست براي مجرمان فراري است و پناهگاهی واقعی بوده
است.
تاریخنویسان متعدد شرح و بسط متفاوت و متضاد راجع به این توپ تنومند نوشتهاند بعضیها گفتهاند که آن را نادر شاه از دهلی
آورده و در آنجا اصلا بر دهنه آن یک رشته مروارید نصب شده بود و بعضی دیگر نوشتهاند که نادر شاه مروارید را در ایران بر آن
تعبیه کرد. سر. ار. کرپورتر مینویسد این همان توپی است که شاردن در میدان اصفهان دیده بود، ولی چون شاردن در آنجا توپی
خواه بزرگ یا کوچک ندیده و یا تعریف نکرده بود تأیید این نظریه مقدور نیست. در جاهاي دیگر خواندهام که کریم خان زند آن
را در شیراز نصب کرده بود و چون مدتی هم در یکی از امامزادههاي شیراز پنهان ماند قدس و برکتی به آن نسبت میدهند که پس
از انتقال به پایتخت قاجاریه محفوظ مانده است، ولی جهانگیر خان آخرین وزیر صنایع ظریفه براي اینجانب حکایت میکرد که
بنابر قول وقایعنگاران این یکی از توپهائی است که نیروي مشترك ایران و انگلیس به سال 1622 در جزیره هرمز از پرتغالیها بدست
آوردند. حقیقت هرچه باشد این اختصاص نیمه قدیمی توپ خللپذیر نیست. یک گارد توپخانه در کنار آن گماشتهاند و زنان
عقیم به قصد درك فیض به آنجا میروند و از زیر توپ میگذرند تا شاید باردار شوند و به مراد خویش برسند.
ص: 411
صفحه 246 از 438
نقارهخانه-
عمدهترین اختصاص این میدان کوچک دروازه طاقداري- است که محل نقارهخانه است و در آنجا هرروز هنگام غروب بوسیله
بوق و کرنا- هاي عجیب و دهل و فلوت و شیپور که جزء لاینفک دستگاه سلطنتی در ایران است و شامگاه از بالاي برج و یا سکوي
بلندي در هر شهر ایران که به داشتن حاکمی از خانواده شاهی یا شاهزادگان سرافراز باشد نواخته میشود.
بالغ بر دویست سال پیش صداي آن ظاهرا خواب و آسایش را بر تاورنیه و شاردن در اصفهان حرام ساخته بود. در آنجا هم غروب
و هم سحرگاه نقاره مینواختند.
حقیقت امر چنانکه تاورنیه با هشیاري بسیار دریافته این است که موسیقی هیچگاه در گوش اهل تحقیق خوشآیند نبوده است و
تصور عمومی این است که نقارهخانه از آثار زمان آتشپرستی و مهرپرستی دوران قدیم است که خورشید را هم موقع غروب و هم
هنگام برآمدن با آن وسیله احترام مینهادند و درود و سلام میفرستادند. در اینکه این مطلب صحت دارد یا نه من چیزي نمیتوانم
گفت، ولی آنچه تردیدپذیر نیست آن است که همواره آن را به دستگاه پادشاهی نسبت دادهاند.
که به سال 1663 در دربار مغول کبیر در دهلی بوده عبارات ذیل را نوشته، ولی تا آنجا که ما اطلاع داریم «1» سیاح فرانسوي برنیه
در آن موقع آتش- پرستی در آنجا مرسوم نبوده، اما شرح او با سروصداي نقارهخانه که من در حین اقامتم در تهران با جذبه
انزجارآمیزي میشنیدم تطبیق دارد:
در بالاي دروازه در محلی برجسته دریچه بزرگی است که نقارهخانه است، زیراکه در آنجا سرناچیها در بعضی ساعات روز و »
شب با صداي کریه آن را باهم مینوازند که به گوش اروپائی تازهوارد که با آن مأنوس نباشد اثر عجیبی مینماید.
چون گاهی ده دوازده نفر با کرنا و دهل متفقا سروصداي غریبی راه میاندازند.
این کرنا تقریبا دو متر طول آن است و به اندازه نیم پا در پائین آن شکافی است
______________________________
Bernier-(1)
ص: 412
و دهل و طبلها از فلز معمولا برنجی است که بیش از یک متر و نیم دور آن است و میتوان قیاس کرد که از این همه آلات چه
صدائی تواند برخاست. برنیه ضمنا اظهار میدارد که این موسیقی شاهی ابتدا در گوش او سخت زنندگی داشت، ولی به تدریج
«. آهنگی متین و شاهوار و حزنآور نمود وبراستی که سلیقه همین رسم و کار هنوز در میان شاهزادگان هندوستان رواج دارد
سردر نقارهخانه و توپ مروارید
سفارت انگلیس-
چنانکه ذکر کردهام از میدان توپخانه دو خیابان به سوي شمال تا دیوار خارجی شهر امتداد دارد. این دو کوچه که چون مشجر است
بهتر است خیابان نامیده شود، تاج افتخار تهران جدید و در واقع محله اروپائینشین آنجاست. از این دوتا آنکه غربیتر است که
ایرانیها خیابان دولت (علاء الدوله. م.) مینامند گاهی نیز بولوار سفرا خوانده میشود از آن جهت که سفارت چندین دولت در
این خیابان واقع است و از این سفارتخانهها آنکه تا این تاریخ از همه وسیعتر است و در فکر انسان حسن تأثیر مینماید همان است
ص: 413
که اقامتگاه نماینده علیا حضرت ملکه (ویکتوریا) است که در نیم میلی میدان بزرگ واقع است و دروازه پاکیزهاي دارد که حروف
اول نام ملکه انگلستان بر سنگی منقور و در بالاي درب ورود نصب شده است.
در طرف چپ آن محوطه وسیعی است که ابتدا چندان جالب به نظر نمیرسد ولی در آنجا انبوه درختان است که از میان آنها معابر
باریک با جویبار هست.
این قسمت مشجر در اثر بیست سال درختکاري به این صورت درآمده است و نشان میدهد که خاك ایران در صورت مراقبت و
آب کافی چه استعداد فراوانی دارد و این درختها عمارت اصلی سفارت و همچنین چهار دستگاه دیگر را که اقامتگاه منشیهاي
متعدد است از نظر پنهان ساخته است. عمارت اصلی بناي یک طبقه کوتاه است که در سه طرف آن باغچه و یک سمت آن برجی
با طرح بیزانتین است که ساعت بزرگی وقت روز را بنابر آنچه در انگلستان است نشان میدهد. در یک طرف دفترخانه است و در
قسمت مرکزي پذیرائی و اقامتگاه وزیر مختار و سمت دیگر هم اطاقهاي اضافی است.
ساختمان بوسیله رواق به باغ دلپذیري باز میشود و در آنجا غاز و قو در استخرها شناورند و طاوسها در میان گلها میخرامند.
نقشه این عمارت را سرگرد پیرسن که وابسته اداره تلگراف هند و اروپا بود کشیده و بایستی اذعان کرد که خوب از عهده آن کار
برآمده است. خنکی هوا و دورافتادگی آنجا سراسر این محوطه را یکی از مطلوبترین و غیرعاديترین مختصات تهران ساخته
است.
سفارت کبراي عثمانی و سفارتخانه چند دولت بزرگ دیگر در همان خیابان و یا نزدیک به آنجاست، ولی دولت روس در ناحیه
صفحه 247 از 438
دیگر محلی تهیه کرده و اقامتگاه وزیر مختارش چنانکه ذکر کردهام در بخش قدیمی شهر (پامنار. م) در نزدیکی بازار است. در
محلهاي که سفارت انگلیس واقع گردیده تأسیسات و عبادتگاه هیئت امریکائی نیز هست. کلیساي ارامنه که سابقا اتباع بریتانیا را در
آنجا
ص: 414
مدفون میکردند و از جمله قبر یکی از فرزندان سروالتر اسکات در آنجاست مجاور محل سابق سفارت انگلیس در ناحیه کهنه شهر
است.
ارگ-
از لحاظ یک فرد بیگانه و شاید هم در نظر یک نفر محلی جالب- ترین بخش تهران محل چهارگوش وسیعی شامل ارگ است که
وسعتی در حدود یک چهارم میل مربع از جنوب میدان توپخانه را دربر دارد. از موقعی که شهر سابق را خراب کردند در چهره
ارگ جدید هیچ اثر و علامتی نیست که آن را با ارگهاي متعارف همانند نموده باشد، زیراکه هرچند با دیوارهاي گلی محصور
شده، اما استحکاماتی ندارد و درحالحاضر مشتمل بر چندین حیاط و باغ و بناست که قسمت عمده آن جزء دربار شاهی است. پس
بهتر است که من به نحو اجمال تا حدي که قسمتهاي اندرونی بیقواره و درهمبرهم آن امکان این کار را میدهد شرحی راجع به
قصرهاي درباري بیان کنم.
قسمتهائی از ابنیه به همان قسم مانده است که در آغاز این قرن سفرا و نمایندگان انگلیس و حکومت هند دیده بودند، اما قسمت
عمده داخلی آن همان نیست که آنها تعریف کردهاند و بوسیله شاه فعلی طی بیست سال گذشته تغییرات کلی در آنها راه یافته است
که نویسندهاي جدید باید تا به وصف آن بپردازد.
قصر-
هنگام ورود از خیابان الماسیه از دروازهاي بکلی ساده که به هیچ- وجه ممتاز نیست شخص تازهوارد به حیاط کوچک نامرتبی که
مشجر است وارد میشود، از آنجا او را به حیاط بزرگتر و مفروش میبرند که در وسط آن حوض برجستهایست که آب به رسم
ایرانی بدون صدا از لبه صاف آن لبریز میشود.
در اطراف این حوض پیادهرو فرش شده و در سمت دیگرش باغچه و همچنین ردیف درختان چنار و کاج و تبریزي است. سرتاسر
انتهاي فوقانی این محوطه را عمارت پاکیزهاي اشغال کرده که هرگاه پرده ضخیم را که حایل است بالا بکشند قسمت درونی در
معرض تماشاي عام قرار میگیرد و بدین ترتیب تالار یا جایگاه تخت یعنی همان تخت مرمر سفید معروف را در میان شاهنشین جا
دادهاند که در
ص: 415
بعض موارد بخصوص در عید نوروز شاه بر آن جلوس میکند با همان وضع و آدابی که در واقع داریوش و خشایارشا در جشنهاي
.«1» شاهی 2400 سال پیش در تالارهاي تخت جمشید میکردند چندان تفاوت ندارند
تخت مرمر-
در سمت دیگر تالاري که تخت در آنجاست به اطاقهائی راه هست که با سبک ایرانی به وسیله اسباب آرایش دیواري و تابلوهاي
نقاشی آراسته شده است در این قسمت در موقع سلام شاهی وزراء و مهمانان ممتاز پذیرائی میشوند.
این تالار اطاق وسیعی است که سقف صاف آن و همچنین دیوارها را آئینه- کاري کردهاند به این ترتیب که تیکههاي آئینه به
طرزي ظریف و استادانه در گچ تعبیه شده است تا همهچیز چندین برابر نماید و در این شیوه ایرانیها استعداد غیرقابل انکاري دارند
و با تصاویري از شاهزادگان متعدد خاندان قاجار مصور ساختهاند.
در سرتاسر قسمت تحتانی ایوان سنگ مرمر نصب و بر آن مرمرها شکل- هاي برجستهاي کندهکاري و با نقش گل و پرندگان
آرایش شده است. در وسط همین تالار تخت مرمر قرار دارد که آن را به فرمان کریم خان زند از مرمر سفید یزد ساخته بودند و از
.«2» شیراز آوردهاند
این جسم بزرگ بنابر تصور و میزانی که در غرب هست به هیچوجه با تخت پادشاهی قابل مقایسه نیست و در واقع کرسی
برجستهایست که با دیواره
______________________________
1)- این تالارهاي باز که تخت شاهی در آنجاست خیلی قدیمیتر از آنهائی است که در زمان داریوش و خشایارشا بوده و از )
دیرینهترین ضمائم دستگاه پادشاهی خاور زمین است، چنانکه در کتاب پادشاهان خوانده میشود که حضرت سلیمان رواقی پیش
آنها ساخت و ستون و آستانهاي در جلو آنها و در واقع براي کرسی خویش رواقی ساخت که در آن دادرسی نماید.
2)- تصویري از آن در کتاب ایران و ایرانیان بنیامین هست و کلیشه عالی تمام تالار در کتاب پی. )
صفحه 248 از 438
چاپ شده است. بعضی از نویسندگان نوشتهاند که این تخت هم از جمله غنایم نادر شاهی از « ابنیه جدید در ایران » کوست. بنام
هند است و بعضیها نیز پنداشتهاند که از مرمر مراغه است، ولی این تخت در زمان کریم خان در تالار قصر وي در شیراز که حالا
اداره تلگراف هند و اروپاست بوده و با ستونها به امر آقا محمد خان به تهران انتقال یافت.
ص: 416
مرمري شبکهدار احاطه گردیده و بر ستونهاي پیچیده کوتاه بر شانه پیکرههاي عجیب جن و دیو نهاده شده است و بوسیله دو پله
که بر تارك دو شیر بزرگ نصب گردیده بر بالاي تخت که شامل دو مرتبه است میروند.
در قسمت عقب بالشتی مرواریددوز تکیهگاه هست که در آنجا در مواقع رسمی شاه شاهان جلوس میکند و در واقع چهار زانو
«1» مینشیند. در جلوگاه تخت نیز فواره آب هست. آب جاري یکی دیگر از اختصاصات دستگاه فرمانروائی در مشرق زمین است
سقف ایوان تالار که به سمت باغ است دو ستون عظیم شیاردار پایه دارد و آن هم از مرمر یزد است که به امر کریم خان زند براي
قصر او در شیراز ساخته شده بود.
موزه-
از حیاط این تالار راهرو به حیاط بزرگتري هست که مدخل اصلی و رسمی قصر محسوب میشود. در آستان دالان بین این دو
با این نیت حقدآمیز که در حین رفتوآمد به قصر، پا بر «2» حیاط آقا محمد خان جمجمه نادر شاه و کریم خان را دفن کرده بود
خاك و غبار دشمنان موروثی خویش بگذارد. در این محل، مدخل بزرگی هست و سرسراي عریض و مفروش دارد که واردین به
قصر از میان ظروف برنزي و چینی به دستگاه شاهی وارد میشوند.
چون در حین اقامتم در تهران سه بار از این پلهها بالا رفتم و به اطاق- هائی که باهم اتصال داشته آشنا شدهام جا دارد شرحی نیز
راجع به آنها بیاورم.
در بالاي این سرسرا کتابخانه شاه واقع است که اطاق کوچکی است که به سبک اروپائی خوب آراسته و قفسههاي کتاب که
درهاي شیشهاي داشت در آنجا گذاشته بودند. در این قفسهها متوجه چند جلد کتاب نفیس اروپائی شدم و میگویند نسخههاي
خطی عربی بسیار گرانبها در آنجاست.
______________________________
1)- این رسم و عادت را به صورتهاي مختلف توجیه کردهاند، هم به معنی روشنائی است که فال نیک است و هم علامت بارز )
ثروت و توانگري. در سرزمینی که آب کمیاب است و ازاینرو نشانه تجمل محسوب میشود.
2)- بعدا جسد کریم خان را به مقبره اصلی عودت دادند. )
ص: 417
در سمت چپ در طبقه بالا موزه جدید واقع است که گالري بزرگی است و بعد از بازگشت همایونی از سفر اول اروپا در سال
1873 بنا شده تا لباس و نشان- هاي ملوکانه و همچنین مجموعه عمده اشیاء هنري نفیس که قسمتی از آن را فرمانروایان دیگر
کشورها اهدا کردهاند و یا بنابر ذوق و علاقه شخصی شاه طی چهل سال سلطنت فراهم شده است جا بدهند.
این تالار فوقالعاده که با محتویاتش شبیه قصر علاء الدین و یا مغازه عتیقهفروشی و یا انبار جامههاي فاخر شاهزادگان و یا موزه
شهرداري است، محل متوازي الاضلاعی است که بر رأس آن چند گنبد بلند و کوتاه با آرایش گچبري به رنگهاي سفید و آبی و
زرین فراهم ساختهاند و مقدار زیادي هم طاقچههاي عمیق دارد که یک طرف آنها پنجره است و فاصله بین طاقچهها را قفسههاي
شیشهاي جا داده و در آنها اجناس بسیار ذي قیمت را در کنار بنجلترین اقلام غیرقابل- وصف به نمایش گذاشتهاند.
وسط تالار که با کاشی فرش شده است ظروف بزرگ چینی است که غالبا ساخت اروپاست و شمعدانها و چهل چراغها و
صندلیهاي راحت که روکش نازك طلائی دارد و روي میزها یا داخل قفسههاي شیشهاي با صرف وقت و دقت قوطیهاي
موسیقینواز سویسی و نمونههائی ایرانی و دستگاههاي هواسنج و اقلام اروپائی و یا هدایاي دیگر و کله حیواناتی را که اعلیحضرت
شکار کرده است کنار هم جا دادهاند.
جواهرات سلطنتی-
از اقلامی که در این مجموعه غریب شاید بیش از هرچیز دیگر توجه ناظران بیگانه را جلب میکند، تنوع جواهرات تراشیده یا
طبیعی است که به صورتهاي گوناگون تعبیه و در جعبههاي شیشهاي گذاشته شده است.
در آنجا اسلحه جواهرنشان پادشاهان بزرگ صفوي یا شمشیر امیر تیمور و شاه اسماعیل و آقا محمد خان و یا زره نیمتنه ممتاز شاه
عباس دیده میشود.
ص: 418
یک جعبه شیشهاي محتوي مقدار انبوهی مروارید هست بطوريکه میتوان دست در آن فرو برد و مشتی برگرفت. روي چهارچوبه
، جداگانه کره جواهر است که از سنگهاي قیمتی متعدد شاه فعلی ساخته شده است با ارزش (بدون جواهرات خصوصی او) 000
صفحه 249 از 438
320 لیره که آن را شاهکار صنعتی دوران پادشاهی وي میشمارند و با جواهرات همایونی ( 75 گیروانکه طلاي ناب و 51366 قطعه
947 لیره قیمت دارد. دشوار است که برق و جلاي سنگهاي مختلف را از کشورهائی جواهر به وزن 365604 گرم) به مبلغ 000
که مبدأ هرکدام جداست تخمین زد و به نظر نمیرسد که جواهرساز ماهري آن را ساخته باشد، ولی تا آنجا که من قادر به
تشخیص هستم این دریاي گوهر شامل زمرد از فرانسه و انگلستان و الماس از افریقا و یاقوت سرخ و یاقوت کبود از هندوستان و
.«1» سنگ گرانبهاي ملی یعنی فیروزه از خود ایران است
به نظر من پیش از آنکه روزي پادشاهی ولخرج و یا امکانا فاتحی از شمال بر این گنجینه خیرهکننده دست یابد باید با فکر باز این
منابع در راه نافعتري به کار افتد و شاید بهتر است که درصدد برآیند با بصیرت وافی ارزش اقلام عمده آن را تعیین کنند و مصرف
تازهاي براي آنها تدبیر شود.
در انتهاي فوقانی تالار در جعبههاي شیشهاي چند تاج سلطنتی از روزگار پادشاهان صفوي تا دورههاي جدید هست که از میان آنها
برجستهتر از همه کلاه بزرگ مروارید نشان با نشان درخشان جقه الماس در جلو آن است که شاه در جشن نوروز بر سر میگذارد
و آن بارها بر سر فتحعلی شاه دیده شده است، چنانکه در تصاویر انگلیسی و ایرانی نیمه اول این قرن همواره دیدهایم.
در آنجا یک نیم تاج عالی نیز هست که به فرمان شاه فعلی در پاریس
______________________________
در کتاب قفقاز و ایران مینویسد: Orsolle 1)- راجع به جواهرات دیگر آقاي او رسول )
یاقوتی که نقش دماوند دارد آخرین جواهري بود که مزدوران پلید آقا محمد خان به زور از شاهرخ تیره- بخت گرفتند و الماسی
که مارك تهران بر آن است از جنازه اشرف آخرین پادشاه افغان بوسیله یک تن بلوچ بدست آمده و او آن را به شاه طهماسب دوم
تقدیم نموده بود.
ص: 419
ساخته شده، تعداد شمشیرهاي مرصع و غلافها و سردوشیها و جامها و ظروف و جعبهها و قلیانها خارج از اندازه است. در
جعبههاي جداگانهاي هم جواهرات ناتراشیده دیده میشود. در انتهاي تالار تختی جدید است، اگرچه شاید ساخت آن خیلی تازه
نباشد و آن به صورت بلندي است که با ظرافت بسیار جواهرنشان و کاملا یاقوت و زمردکاري شده است و من راجع به سابقه این
اثر هنري زیبا چند کلمهاي در اینجا ذکر میکنم.
براي من تعریف کردهاند که هر موقع شاه از این تالار استفاده میکند که مواردش متعدد است مثلا در روز بارعام و حضور
نمایندگان خارجی در مراسم سلام نوروز، اعلیحضرت ترجیح میدهد در انتهاي جنوبی تالار توقف و بر تخت جلوس کند. در
سمت راست بر دیوار تالار مجموعه ذي قیمتی از اشیاء نفیس و یا تفنگهائی است که وي از سفر اروپا همراه آورده است.
در اینجا حمایل و نشانهاي دولتهاي خارجی و از جمله نشان گارتر (از انگلستان) و یک ردیف جالبتوجهی هم از نشانهاي
روسی است. در سمت دیگر بشقابهاي بسیار ممتاز نقره و طلا و جعبههاي جواهرنشان و ظروف زرین و سیمین و قابی نیز حاوي
عکس خاندان سلطنتی انگلیس از دوره مسافرت اول شاه در سال 1873 و نمونههائی از مشبککاري و اقلام متعددي از عاج و
استخوان و همچنین ظریفترین ظروف چینی و چندتا هم از مسواكهاي ششپنسی (طبقه بندي با بدسلیقگی تمام) بر دیوار چند
تابلو رنگی روغنی متوسط و مکروه و چند صفحه کاشی شفاف هم راجع به مراحل مختلف زندگانی پادشاه فعلی دیده میشود.
میگویند سه قطعه از جواهرات عالی متعلق به خود شاه یک سنگ یاقوت تراش نشده است که روزگاري به او رنگ زیب (پادشاه
مغولی هند) تعلق داشته و بر نوك تاج کیانی است و قطعه الماس درشتی که بر انگشتر است که پادشاه جرج چهارم (انگلستان)
براي فتحعلی شاه هدیه فرستاد که بنابر شایعه، بیدرنگ دروازههاي پایتخت و قلب سلطان را باهم تسخیر کرد و بالاتر از همه دریاي
ص: 420
نور است که جواهري است همطراز کوه نور که آن آخري در تصرف خاندان سلطنتی انگلستان است.
میگویند این دو جواهر از تیمور به محمد شاه رسیده بود که چون نادر شاه در دهلی از کشتن او در گذشته بود با تدبیر تمام کلیه
جواهرات گرانبهاي او را به غنیمت برد و از آن جمله بود همین دو جواهر و تخت طاوس. بعد از مرگ نادر شاه کوه نور بدست
از او گرفت و از طریق فتح و پیروزي « شیر پنجاب » احمد شاه درانی افتاد و از او به شاه شجاع رسید و رونجیت سینگ معروف به
نصیب خانواده سلطنتی انگلیس گردید. دریاي نور در ایران مانده و پادشاهان متعدد آن را زیور پیکر خود ساختهاند.
وي .«1» فتحعلی شاه با حک نام خود بر این جواهر خودخواهی و خودکامی خویش را با تقلیل فاحش ارزش آن تا ابد ارضاء نمود
در مراسم مملکتی آن را چون بازوبند بین شانه و آرنج و گاهی نیز بر کمربند به کار میبرد.
من تقاضا کرده بودم این جواهر را تماشا کنم معلوم شد در صندوق آهنی محفوظ است و بر بالاي سریر رفیع سلطنتی جاي گرفته
است و استنباط کردم که هر وقت کلید نباشد و یا خود صدر اعظم حاضر و حتی به نظر من ایشان ناظر نباشند نشان دادن آن ممنوع
است.
در سرزمینی که «2» تا آنجا که من با مراجعه به یادداشتهاي خود در خاطر دارم این اقلام محتویات عمده موزه سلطنتی است
همواره ماتم بیپولی دارد و براي تجدید حیات که به آسانی با ساختن یا تعمیر کردن راهها و پلها و کاروانسراها و امور مربوط به
صفحه 250 از 438
سایر احتیاجات اساسی مردم میسر است، فریاد میکشد فقط برانگیختن یک فکر در آنجا ضرور است که با تمام این ثروت گران و
کلان که گردآورده و در جعبههاي شیشهاي محبوس کردهاند میتوان نواحی
______________________________
2 لیره ارزش نهادند و بواسطه اقدام فتحعلی شاه یک میلیون لیره از ،000 ، 1)- در کتابهاي متعدد خواندم که آن سنگ را 000 )
ارزش آن کاسته شده است. اظهاراتی که کشف حقیقت را دشوارتر میسازد. وزن آن 186 قیراط است.
2)- سرهار فورد جونز در سال 1810 ارزش جواهرات سلطنتی ایران را 15 میلیون و لرد پولینگتن در 1865 از چهل تا پنجاه میلیون )
لیره تخمین زده است.
ص: 421
وسیعی را مسکون و اجتماعات بزرگی را مرفه ساخت و ناگوارتر این است که اطلاع مییابیم که جواهراتی که در معرض
تماشاست کلیه گنجینه سلطان نیست، بلکه مقدار کثیري دیگر از انواع جواهرات و سیم و زر به صورت شمش در انبارهاي طبقه زیر
زمین هست که حداقل ارزش آنها را سه میلیون لیره انگلیسی گفتهاند و من از اظهار بالاترین رقم قیمت آنها خودداري مینمایم.
وطنپرستی از ناحیه فرمانروایان کاري دشوار نیست خاصه وقتی که امکان آن هست که با کمک انبار جواهرات و کیسههاي زر،
گامهائی نیز در این راه برداشته شود.
و ورستر «2» و در سدن «1» در زیربناي موزه چند زیر زمین هست بنام چینیخانه که در آنجا مقدار معتنابهی از اجناس ساخت سور
قدیمی و چینیهاي دیگر انبار شده است و آن هدایاي سلاطین اروپائی به پادشاه فعلی و شاهان قبل از اوست. «3»
بعلاوه یک اسلحهخانه هست که سلاحهاي عجیب و غریبی دارد و تفنگهاي معمولی و شکاري اعلیحضرت در آنجاست و یک
دهلیز هم داراي مقدار زیادي از آثار آخرین نقاشی هنرمند ابو الحسن خان غفاري است که لقب صنیع الملک داشته است. این
قسمتها را من ندیدهام.
تخت طاوس و آنچه راجع به آن گفتهاند-
در سمت دیگر بالاي سرسرا اطاقی هست که گاهی محل شورا نامیده میشود. من در همینجا به حضور شاه بار یافتم و هر نوبت که
آنجا را دیدم بکلی خالی بود، غیر از چیزي که کنار پنجره در گوشهاي قرار داشته و آن تخت طاوس معروف است که نادر شاه در
1739 از هندوستان به غنیمت آورده است و نویسندگان متعددي درباره آن قلمفرسائی کردهاند (کسی هم نظر مخالفی - سال 40
اظهار نکرده است) که همان تخت طاوس است که در دیوان خاص دهلی بود (هنوز محل آن را نشان میدهند) و زیور عمده دربار
مغول کبیر به شمار میرفته.
از ملاحظه نظریات همه نویسندگان که راجع به این موضوع مطلب نوشتهاند من به این نتیجه رسیدهام که ادعاي مزبور بیاساس
است و تخت
______________________________
Sevre-(1)
Dresdene-(2)
Worster-(3)
ص: 422
موجود در تهران با آنکه کار هنري ممتازي است نسخه بدل آن تخت اصلی است که افتخار جلوس مغول کبیر را داشته است. اینک
به ذکر دلایلی که موجب این استنتاج شده است میپردازم. عطف و اشاره عمدهاي که درباره تخت طاوس دهلی شده است یکی از
جانب تاورنیه جواهرساز فرانسوي است که در سال 1665 از پایتخت هند در دوره باشکوه اورنگ زیب دیدن نموده و چنین نوشته
است:
تختی که از همه بزرگتر است و در تالار حیاط اولی گذاشتهاند از لحاظ شکل بیشباهت با تختخواب سفري نیست. شش پا طول و »
چهار پا عرض دارد بالش زیرین آن گرد است و بالشهاي اطراف پهن. قسمت تحتانی سایبان همه مروارید و الماسدوزي است با
حاشیهاي هم از مروارید در گرداگرد آن.
در بالاي سایبان که به صورت طاق چهارپهلو ساختهاند طاوس با پر و دم باز هست که از سنگهاي قیمتی رنگارنگ ساخته شده
است. بدنه این طاوس از طلاي ناب است که بر آن چند قطعه جواهر سوار کردهاند و یک قطعه یاقوت درشت بر سینه آن هست و
مرواریدهائی به وزن پنجاه قیراط از آن آویزان است و در هر طرف طاوس دو گلدسته هست به بلندي خود طاوس و مشتمل بر انواع
گلها که بر صفحه طلائی تعبیه شده است.
هروقت که خود شاه بر تخت مینشیند جواهري شفاف با الماس ضمیمه آن به وزن هشتاد یا نود قیراط و با زمرد و یاقوت طوري به
آن آویختهاند که درست جلو نظر پادشاه است و دوازده ستونی که نگهبان سایبان است با رشته مروارید روشن در گرداگرد است
که وزنش دانهاي شش تا ده قیراط است. این همان تخت مشهوري است که تیمور لنگ ساختنش را شروع و شاه جهان تمام کرد و
صفحه 251 از 438
«1» «. 160 لیره به پول رایج ما ارزش دارد ،500 ، براستی روایت کردهاند که 000
______________________________
1)- مسافرتی در هند (چاپ سال 1678 ) کتاب دوم. هانواي در (جلد دوم) کتاب خود مینویسد که: تخت طاوس و نه تخت دیگر )
11 لیره تقویم کردند. دره نادري تخت طاوس را ،250 ، و همچنین چندین قطعه جواهر و اسلحه و ابزار به مبلغ نه کرور روپیه یا 000
2 لیره و اسکات یک میلیون لیره ارزیابی کردهاند. ،000 ،000
ص: 423
اکنون این اظهارات را با آنچه راجع به این عنوان مورد ادعاي ایرانیان است قیاس کنیم؛ من بخصوص دستور دادم کلیشهاي از تخت
طاوس تهران فراهم ساختهاند و براي مزید توضیح در اینجا چاپ میکنم و آن شکل منبري دارد و یا چنانکه تاورنیه گفته است مثل
تختخواب سفري است که اکثر فرمانروایان مشرق زمین به کار میبردهاند. بعلاوه یک اثر هنري مجلل و زیبا است. سراسر آن را با
ورقههاي طلا پرداختهاند و به وجه بسیار ظریفی قلمزنی و میناکاري شده است و تماما با سنگهاي گرانبها مکلل کردهاند خاصه با
یاقوت و زمرد که بر برجستگی آن میافزاید.
تخت فتحعلی شاه
ص: 424
این تخت هفت پایه جواهرنشان و دو پله دارد که بر پشت اژدها قرار گرفته است و داراي دیواره ظریفی است که گرداگرد آن را با
کتیبه زینت دادهاند و پشتی برآمده و بلند آن سرتاسر جواهر است. در قسمت وسط که بلندي بیشتري دارد و بر رأس آن ستاره
گردي از الماس نصب شده است با اشعه ساطع به وسیله دستگاهی به قسمت عقب پیوسته میگردد و در طرفین این ستاره دو پرنده
جواهر- نشان دیده میشود که بر گوشه چهارچوبه عقبی روبروي هم جا داده شدهاند.
این دستگاهی که شرحش ذکر و عکس آن چاپ شده است شباهت مختصري روي همرفته از لحاظ شکل با تصویر مبسوطی دارد
که تاورنیه شرح داده است، اما علامت و یا سایبانی در آن به نظر نمیرسد یا محلی که سایبان مفقود را بتوان در آنجا قرار داد.
.«1» بالاتر از همهجاي طاوس خالی است
قول برنیه-
مغول کبیر » : اما در اینجا باید خاطرنشان کرد که تاورنیه ضمن بحثی فقط درباره تخت طاوس این نکته را ناگفته نگذاشته است که
هانواي مینویسد: « هفت تخت دارد که بعضی آنها سراسر الماس است و بعضی دیگر با یاقوت و زمرد و مروارید زینت یافته است
نادر شاه نه تخت دیگر نیز به یغما برده که در این صورت تخت موجود در تهران اگر طاوس نباشد، شاید یکی دیگر از تختهاي »
«. کماهمیتتر امپراتوران هند بوده است
این فرض را نویسنده دیگر فرانسوي در آن قرن یعنی برنیه تأیید ضمنی مینماید که تخت دیگري هم (بدونشک غیر از تخت
طاوسی که تاورنیه شرح داده است) در دهلی بوده و این تخت را که وي دیده بود شش پایه داشته با پایههائی ضخیم طلائی که
یاقوت و زمرد و الماسنشان بود و ارزش آن چهل میلیون روپیه (در آن موقع یک روپیه دو شلینگ و نیم بود) یا 60 میلیون لیور
فرانسه
______________________________
1)- موریه که فتحعلی شاه را در سال 1809 در حال جلوس بر این تخت دیده تعریف درستی از آن ننموده است. وي مینویسد: در )
هریک از دو طرف عقبی پشتی چهارگوشی است که مرغی را بر آن نعبیه کردهاند (شاید براي طاوس بوده است) و سنگهاي قیمتی
از هر قبیل بر آن کار گذاشته بودند و هریک یاقوتی هم داشته، ولی کسانی که این تخت را دیدهاند لابد مرغها را با طاوس اشتباه
نخواهند کرد و یاقوتی هم (لااقل فعلا) بر نوك آنها نیست.
ص: 425
برآورد کرده بودند و براي آنکه بیشتر خلط مبحث شده باشد این موضوع را هم باید افزود که آن تخت هم طاوس نام داشته چنانکه
وي نوشته است:
هنر و مهارتی که در این تخت به کار رفته مؤید موضوع است که در آن از لحاظ طرح به وجه احسن نظرم را جلب نموده و طاوس »
است که با سنگهاي گرانبها پوشش یافته و آن کار استادي فرانسوي میباشد که هنرمندي قابل ستایش بوده. درهرحال ممکن
نیست این همان تخت تهران باشد، زیراکه تخت تهران هفت پایه دارد و هر ناظر دقیقی مانند برنیه نیز ممکن نبود اشتباه موریه را
.« تکرار و پایههاي بالمانند طرفین را دو طاوس فرض کند
تاریخ چه میگوید-
با آنکه در اینباره که براهین قاطع در کار است و اعتقاد راسخ دارم که تخت طاوس جدید ارتباط بسیار جزئی با غنائم دهلی دارد
شاید هم هیچ رابطهاي نداشته باشد، باز عطف توجهی به قول معاصران مینمائیم.
صفحه 252 از 438
در تاریخ سرجان ملکم مندرج است که نادر شاه بقدري تخت طاوس اصلی مغول کبیر را دوست میداشته که فرمان داد یکی مانند
آن از جواهرات دیگر بسازند که بدین ترتیب دو تخت طاوس پیدا میشود که فاجعهاي که در گیرودار هرجو مرج و تعدیات آن
دوره بین مرگ او و پایان قرن گذشته دور از مکان نبود سرگذشت تخت طاوس را هم باز نامعلوم گذاشته است، زیراکه به
هیچوجه امکان نداشته که تخت ثانوي را به جاي تخت اصلی که تاورنیه شرح داده بود به شمار آورد.
در کتاب فریزر راجع به خراسان عبارتی هست به این مضمون که یک نفر کرد کهنسال در 1822 به او اظهار داشته بود که تخت
طاوس و چادر مروارید بعد از قتل نادر شاه و غارت شدن خیمهگاه وي بدست ایشان افتاد که در همانجا آنرا قطعهقطعه و بین خود
قسمت کردند. البته از یک نفر کرد آن رفتار بی ملاحظه نسبت به تخت طاوس دور از انتظار نبود با فرض صحت ادعاي این فرد
مخصوص کرد، من با خشنودي خاطر به چگونگی از بین رفتن تخت طاوس حقیقی یا یکی از آن دو پی بردم.
ص: 426
عبارتی در کتاب موریه این فکر را در سرم انداخت که بهرحال تخت طاوس تهران را بعدا ساختهاند در مطالبی که از کتاب او
میگویند که آن (تخت) به قیمت صد هزار تومان تمام شده است (در اول این قرن تقریبا معادل » : اقتباس کردم در حاشیه میافزاید
که واضح میسازد فرض راجع به قیمت آن در تهران شایع بوده که بسیار هم مقرون به حقیقت است که آیا «1» ( 100 لیره بود ،000
این حرف به تخت جدید بیشتر ارتباط داشته تا به چیز قدیمی که هفتاد سال قبل از آن از سرزمین دوردستی به یغما رفته باشد.
ازاینرو در این حین و حال من شک و تردید خود را با تهرانیان در میان نهادم و پس از طی شدن چند هفته با نهایت علاقه (و باید
اذعان کنم) خوشوقتی از قول صدر اعظم و وزیر خارجه پیشین اطلاع حاصل شد که بطوريکه ظن خود اینجانب بود تخت طاوس
را اصلا از هندوستان نیاوردهاند، بلکه بوسیله محمد حسین خان صدر (از مجتهدان نامی) اصفهان براي فتحعلی شاه ساخته شده
است و آن هم وقتی اتفاق افتاد که شاه زن جوانی از اصفهان گرفت که طاوس خانم نام داشت و معروف است که شاه بقدري این
تخت را خوش داشت که در مراسم عروسی برجستهترین اسباب جلوه آن جشن بود. بنابراین همینجا و در عینحال تمام داستان
درخشان تخت که مورد تأیید خیلی از مؤلفین و موضوع سخنپردازي بسیاري از نویسندگان بوده یکسره نقش بر آب شده است و
بنابر قول همین مقامات تخت طاوس اصلی نادر شاه (یکی از آن دو تخت تقلیدي که باقی مانده بوده است) به وضع شکسته و
قطعه- قطعه با جواهرات دیگر از راه آزار و شکنجه بوسیله آقا محمد خان از شاهرخ نابینا در مشهد با زور بدست آمد و او دستور
داد که از آن قطعات، تختی به طرز و شکل جدید فراهم سازند که فعلا در گوشه اطاق موزه تهران هست که من در موقع تعریف
آن محل شرحش را بیان کردم. ازاینرو این کرسی که فقط عنوان تخت طاوس مغول کبیر و هدیه عروسی فتحعلی شاه بر آن مانده
است از وضع و مقامی که در نوشتههاي همه نویسندگان این قرن بدون استثنا احراز کرده بود فرو خواهد افتاد.
______________________________
200 لیره بوده است. / 1)- ولی استنباط من درحالحاضر این است که تقریبا 000 )
ص: 427
سلیقه شرقی-
بعد از تالاري که این بت ممتاز را در آنجا قرار دادهاند و من با بتشکنی معقول- و امیدوارم مجاز لااقل از لحاظ پژوهنده تاریخ-
آن را از مسندي ناروا پائین کشیدهام چند اطاق یک اندازه هست که چندان قابل توجه نیست و نمایشگاه اضداد مبالغهآمیز و غالبا
خندهآور بعضی اقلام اروپائی و شرقی است.
تصاویري که از مجلات مصور انگلستان کندهاند بر دیوار در کنار عکس- هاي شاه و پسرك محبوبش عزیز السلطان و در ردیف
نقاشیهاي بیمقداري از سرزمین ایتالیا بر دیوار دیده میشود. در آنجا عکسهائی از نمایشگاه پاریس و برج ایفل و باز تصاویر
باسمهاي مبتذل از یک منظره روستائی آلپ است و هردو را در اطاقی بر دیوار آویزان کردهاند که گچکاري ایرانی و فرشهاي
ایرانی دارد.
اینجا مانند قصرهاي دیگري که من دیدم متوجه شدم که شرقیها از مشاهده عکسهاي باسمهاي حظ نفس و مسرتخاطر حاصل
میکنند و به همین جهت بوده است که فرزند شاه ظل السلطان در اقامتگاه خود چند نسخه از عکسهاي خود را بر دیوار واحدي
آویخته بود و در مقر خود سلطان من دو عکس نیمه لخت ونوس را که به سبک اخیر ایتالیائی مینمود بر دو سمت مدخل اطاق
الصاق کرده بودند دیدم و همین داستان و کار، بارها تکرار شده بوده است. بعد از مشاهده چندین عمارت و منزل مدرن ایرانی که
به اندازه و شکوه و جلال مختلف بود این اثر در ذهنم مانده است که ذوق و سلیقه ایرانی اگر به همان هنرهاي محلی و با استعمال
سبک و روش محلی محدود شود احتمال خطا بسیار کم خواهد بود و همینکه به کار جهان جدید عطف توجه نمایند هرگونه حسن
و میزان اندازه و تناسب یا زیبائی و در واقع تمام آثار لطف و کمال را ظاهرا از دست میدهد، ازاینرو درحالیکه ایرانی در انتخاب
هنر و آثار محلی چیرهدست است از جهات دنیائی کارش لنگ و گاهی دچار تردید میشوم که آیا هموطنان خودم نیز مشمول این
بازخواست نمیشوند، بخصوص وقتی که میبینم انگلیسیهاي توانگر از ژاپون ملیلهدوزي-
ص: 428
صفحه 253 از 438
هائی چرند با خود میآورند که مختص آن محیط ساخته شده و همانها در خانه هیچ ژاپونی متمدن دیده نمیشود.
گلستان-
اطاقهائی که شرحش را خواندهاید رو به سمت حیاط و باغ وسیعی است که گرداگرد آن را عمارتهاي درباري کاملا احاطه کرده
است که به نظر من زیباترین و برجستهترین قسمت همه آن محوطه است. در این باغ بزرگ خیابانها و راههاي باریک با سنگریزه
فرش شده است که همه با باغچهها و حوضها و دریاچه بزرگی مربوط میگردد. سرو و کاج عالی و همچنین درختان بومی چنار و
تبریزي در حاشیه خیابانهاست که سایه دلپذیري دارند.
اینجا باغ گلستان است پلهاي ظریف متعدد بر جویبارها ساختهاند و کف آن جويها با کاشی آبی مفروش و آب پیوسته در آن
جاري است. در استخرها بواسطه ماهی و مرغابی و قو جنبوجوشی دیده میشود. غرفههاي زیبائی هم در میان درختان به نظر
میرسد. در همین باغ دلپذیر در زیر آسمان صاف و آفتابی درخشان بود که من شاهد بار عام شاهانه بودم که جا دارد چند کلمهاي
درباره آن بنویسم. این مراسم در مورد جشن نوروز به صورت محدودتري برگزار میشود.
بار عام شاهانه-
غرض از بار عام درباري در ایران آن نیست که کسی مورد عنایت و توجه واقع و یا به پیشگاه همایونی معرفی شود، بلکه شاه فقط
خود را به اتباع مرعوب و ستاینده خویش نشان میدهد بنابراین دو علامت اصلی و عمده این صحنه یکی توجه سرشار به حضور
شهریار است و دیگر نگاه تیز سلطان و غیر از این منظور عمدهاي در میان نیست. چند نفري نیز در این مراسم نقش مجسمه دارند
اینک من عین صحنه را شرح میدهم: هنگام ورود به قصر به تالاري راهنمائی شدم که برحسب معمول در آنجا با قهوه و قلیان از
واردین پذیرائی میشود. سربازان و مأموران رسمی درهموبرهم از هر سو در قصر رفتوآمد داشتند. دستههاي موزیک در گوشه و
کنار بدون هدف آهنگهائی بیسروته مینواختند. افسران دراونیفورمهاي جوراجور سربازان را از این سو به آن سو حرکت
ص: 429
میدادند. میرزاها و مستوفیها در تکاپو مینمودند و میرغضبباشی با لباس قرمز آماده بود و چند تن مأموران هم با چوب و فلک
حاضر بودند. اینها در حکم یساولان رومیاند که ترکه و تبر ابزار کارشان بود. اعضاي خانواده سلطنتی و یا طایفه قاجار در یک
طرف همه باهم بودند و لباس قدیم درباري بر تن داشتند که در اوایل این قرن پوشیدنش براي همه ایشان الزامی و آن شامل جبه
بلند جادار ترمه کشمیري (شاید هم کرمانی) عمامه و ردا و چارقهاي قرمز بود که وزیر مختارها و نمایندگان تام الاختیار انگلستان
در ابتداي قرن حاضر هنگام باریابی به حضور فتحعلی شاه از پوشیدن آن بر روي شلوار خود ناگزیر بودند تا اینکه سرانجام بوسیله
قراردادي از این الزام معاف شدند.
در این محل رئیس تشریفات ظهیر الدوله به پیشواز من آمد وي جوانی بسیار خوش قامت با چهرهاي جاذب و از خانواده قاجار و
شوهر یکی از دختران محبوب شاه است. این مرد برازنده در زیر رداي کشمیري خود نیمتنه و شلوار سفید باشکوهی پوشیده بود،
شمشیر مرصعی بر کمر داشت و عکس شاه بر حلقه الماس در گردن او آویزان بود و عصاي نقره علامت سمت خود را در دست
داشت.
مرا به اطاق مجاور تالاري بردند که قرار بود پادشاه در آنجا ظاهر شود.
ارسی بالا کشیده هردو اطاق رو به باغی بود که در پائین عمارت بر کف حیاط دو خیابان فرش شده عریض دیده میشد و بین
حوض و باغچهها همه افرادي که افتخار حضور داشتند بنابر ترتیب مقرر ایستاده بودند، کمی در سمت راست از قسمت میانه این
صف نایب السلطنه سومین فرزند شاه که فرمانده کل قوا بود در سر صف درازي از سرکردههاي قشون قرار داشت. بر سینه او
نشانهاي متعدد میدرخشید و حمایل آبی روشنی هم داشت که با علامت سن پاتریک خیلی قابل اشتباه مینمود.
بعد از او باز در لباس افسران ارشد و با شمشیر کوچک پسر محبوب خردسال همایونی بود که بعد از سفر تابستان گذشته پادشاه به
اروپا قیافهاش در همهجا
ص: 430
آشناست. بعد از او به ترتیبی که بر حدت این اضداد چرند میافزود سرداري وارفته و لرزان کهنسالترین سپهسالار قشون ایران بود.
سپس عدهاي از سرکردههاي وامانده و سرانجام چند تن از صاحبمنصبان دسته معروف قزاق و از جمله دو نفر روسی بودند. در
صف جلو و در وسط ایلخانی سابق ایل قاجار ایستاده بود که مردي سالخورده با ریش سفید بود، وي چندي مغضوب بود، اما مدتی
در پشت سر او قیافه ستبر قوام الدوله وزیر خارجه دیده میشد و بعد از آن مأموران رسمی از «1» است که رفع کدورت شده است
دستگاههاي مختلف هریک در رتبه و مقام خود بودند. اینک همه ترتیبات انجام یافته و کلیه افراد شانه به شانه استوار ایستاده و
چشمها را به جلو دوختهاند و سکوت کامل حکمفرماست.
شاه-
صفحه 254 از 438
ناگاه غریو صدا به گوش رسید چون شاه در تالار مجاور اطاقی که مرا جا داده بودند ظاهر گشت و بر صندلی زرین در کنار پنجره
جلوس نمود.
وزیران عمدهاش که افتخار حضور داشتند در پشت سر او ایستاده بودند همینکه شاه پیشآمد همه سرها را خم کردند و دستها تا
زانو فروافتاد. دسته موزیک در گوشه و کنار باغ آهنگ سلطانی نواختند و از فاصلهاي که چندان دور نمینمود توپها را شلیک
کردند. در این موقع ایلخانی قاجار که سخنگوي تمام حضار بود تعارفات رسمی با اعلیحضرت مبادله نمود و شاه در جواب
جملههاي کوتاه و هیبت- آمیز فرمود، سپس ملائی که در عقب ایستاده بود با صداي رسا به خواندن خطبه و دعا به ذات شهریاري
پرداخت، بعد ملک الشعرا جلو آمد و ورقه کاغذي را در دست گرفت و در مدح و ثناي سلطان قصیدهاي برخواند. ضمنا دستههاي
موزیک از هرسو به نواختن آهنگهاي گوناگون مشغول بودند از خارج هم صداي توپ
______________________________
1)- وي ناپسري حاجی میرزا آقاسی صدراعظم درویشمآب خارق العاده محمد شاه و در نزد ناپدري خود بسیار عزیز بود و )
زندگی شاهانه داشت. در موردي پادشاه فعلی که در آن موقع ولیعهد بود به قصد زیارت عازم شاه عبد العظیم بود از دور متوجه
پیش آمدن دسته سواران انبوهی شد و پنداشت که پدرش بوده است، پس براي اداي احترامات پیاده شد و در انتظار موکب ملوکانه
ایستاد، ولی وقتی که مشاهده کرد که رکن اساسی آن دسته بزرگ ایلخانی قاجار است سخت برآشفت و عالیجناب را با وجود
اعتراضی که کرده بود به بغداد تبعید کردند.
ص: 431
به گوش میرسید. وقتی که قصیده تمام شد شاه از صندلی برخاست و آهسته از تالار بیرون رفت. سربازان با حداقل اعتنا در حفظ
نظم به سمت خارج به حرکت درآمدند و امواجی از کلاه و کلاهخود و عمامه در دروازه باغ از نظر محو میگردید.
این بود چگونگی بارعام اعلیحضرت همایونی ناصر الدین شاه در تهران.
شمس العماره-
فرصت دیگري پیش آمد تا از بقیه قسمتهاي قصر دیدن- کنم (لازم به یادآوري نیست که اندرون مستثنی بود) در میان عمارتهاي
متعددي که دیدم و سابقا شرح دادم در اینجا فقط موضوع نارنجستان را بیان میکنم که بناي مخصوص زیبائی است و آب از میان
نهري که کف آن با کاشی آبی فرش شده است از بین دو ردیف درختان نارنج جاري است. از آنجا به اندرون راهی هست، اما
در انتهاي دیگر گلستان عمارتی رفیع با دو برج به نام شمس «1» اقامتگاه جدید بانوان اکنون در طرف دیگر محوطه واقع شده است
العماره قرار دارد که از سمت خارج قصر یعنی طرف بازار منظره بسیار جالبی دارد. این ساختمان قابل- توجه که به نظر من نمونه
برجسته معماري هوسی است به صورت دو برج ساخته شده است که به دو غرفه زیبا منتهی میشود و برج ظریفی هم بین دو برج
دیگر برآمده است و در رأس آن رو به بازار ساعتی ساخت اروپا قرار دادهاند و آن بر دیوار خارجی ارگ ساخته شده و در نماي
بیرونی که سراسر با کاشی شفاف الوان فرش شده فقط یک پنجره هست و شبکه آجري به جاي پنجره نصب شده است. در طرف
باغ چند ایوان و رواق و ارسیهاي متعدد هست و ایوان وسیعی به سبک ایتالیائی به وسیله پلهها کنار استخر بزرگی منتهی میشود.
شاه ساختمان این عمارت زیبا را بیست و پنج سال پیش شروع کرد و براستی که نمونه کار معماري هوس و تفنن در هنر معماري
جدید ایرانی است. از دیوارهاي تمیز و وضع مرموز آن بنا تصور کرده بودم که حرمخانه شاه است، ولی این تصور
______________________________
1)- در اندرون درخت چنار عظیمی است به نام عباس علی (صاحب نام نامعلوم است) که بسیار مورد احترام و زیارتگاه بانوان )
حرمخانه است.
ص: 432
صحت نداشت. گاهی بیگانهها را به داخل آن راه و اطاقهائی را نشان میدهند شمس العماره
ص: 433
که در آنجا نیز هدایاي ذیقیمت پادشاهان اروپائی که براي شاه فرستادهاند دیده میشود.
و صحنه پیروزي ونوس هست که لوئی فیلیپ براي محمد شاه فرستاده بود. در همانجا Faun در اینجا مثلا فرشهاي گوبلن با نقش
ساعت بزرگ مکانیکی با صورتهاي متحرك و طاوس هست که پنجاه سال پیش ملکه (انگلستان) براي امپراتور چین ارمغان
فرستاده بود که یا به مقصد نرسیده بود یا او از دریافت آن امتناع نموده بود و نصیب پادشاه ایران شد.
تکیه دولت-
در انتهاي باغ گلستان ساختمان گردي هست که من تیرها و میلههاي سقف باز آن را وقتی که به تهران وارد میشدم از دور متوجه
شده بودم که از بام کوتاه خانههاي اطراف برتر واقع شده بوده است، این تکیه یا تماشاخانه را براي مراسم سالانه تعزیه ساختهاند.
من داخل این محل شدم و نظري به اطراف انداختم. بنا بکلی خالی بود. غیر از چند جانور که به زنجیر کشیده بودند که عمل
صفحه 255 از 438
حیرتآوري در چنان ساختمان خاص بود و آن شامل محوطه عظیم گنبددار است و صفه سنگی مدوري در میان تکیه است که
بوسیله پله و راهی سربالا حیواناتی را که در تعزیه به کار میبرند در آنجا وارد میکنند، راهی سرگشاده در پیرامون این صحنه است
و بعد از پنج ردیف صندلی که در موقع روضه یا تعزیه از زنان چادري سیاه دیده میشود از میان این معابر راهروي هست که
تعزیهخوانها به آنجا وارد میشوند.
در یک سمت، منبر سنگی بلندي است مانند سکوي کوچکی که ملا از آنجا کار تعزیه را اداره و یا آنکه مراسم را تعریف میکند.
بعضی از این حجرهها «1» بر بالاي دو ردیف سنگی سه طبقه طاقنماست که با آجر به طرز جالبی فرش کردهاند و طاق سبکی دارد
که مختص بانوان حرم است پرده سبز دارد. اصلا در نظر بود
______________________________
1)- این حجرهها به قدري طالب دارد که عایدات درباري هر ساله مبلغ 420 لیره افزایش مییابد و این وجه را درباریها و اعیان )
میپردازند.
ص: 434
گنبدي هم بر آن بسازند و گفتهاند که شاه از آلبرتهال لندن نیک خوشش آمده بود و میخواست نظیر آن را در تهران بسازد، اما
بعد معلوم شد که پایه این ساختمان سنگینی گنبد را کافی نیست. ازاینرو میلهها را نصب کردند و هروقت مراسم تعزیه برگزار
میشود براي جلوگیري از تابش آفتاب بر آن روپوشی میکشند که درست همان کاري است که در آمفی تآترهاي رومی
میکردند، هرگاه نمایش تا شام طولانی شود بوسیله هزاران شمع که در شمعدانهاي بلورین بر دیوارها هست روشنائی فراهم
میشود. یک چندي هم در آنجا نور برق به کار افتاد که بعد انصراف حاصل شد یا آنکه شاید درست از عهده این کار برنیامدند.
تتمه گفتار-
و من از آن جهت در اینباره به تفصیل پرداختهام که نمونه بارزي است از «1» اینها خصائص عمده کاخ سلطنتی در تهران است
زندگانی باشکوه و جلال از یک طرف و جنبههاي مبتذل آن از سوي دیگر و همچنین مظهر ذوق و سلیقه عالی ایرانی و در
عینحال در پارهاي موارد بیسلیقگی شهریار ایران و شاید نیز رويهمرفته طبقه اشراف آن سرزمین است.
من باب مثال در نزد ما سخت زننده است و شاید از نظر خود ایرانیان اینطور نباشد که این باغ بسیار زیبا را طبیعت به استعانت هنر
آدمی تا این درجه دلپذیر ساخته با تصاویر بیآب و رنگ و بدنما که بر دیوارهاي گچی کشیدهاند احاطه شده است بدون اینکه
هیچگونه توجهی به پاکیزگی کار و یا رعایت تجانس شده باشد. گوئی کودکی قلممو و ظرفی رنگ به چنگ آورده و آن نقوش
را کشیده است.
در گوشه و کنار این عمارت علاوهبر آنچه دیده بودم باید مقداري عمده از هدایاي پادشاهان اروپائی براي خشنودي فتحعلی شاه را
ذکر کنم که با بلند- نظري و حتی باید گفت که بیحد و حساب اشیاء و تحفههاي اروپائی از کالسکه تا اسباببازي مکانیکی به
مقدار معتنابهی تقدیم داشتهاند، ولی یکی از آنها را
______________________________
اوست. « قفقاز و ایران » در کتاب Ursolle 1)- بهترین تعریفی که در باب قصر دیدهام شرح )
ص: 435
در عمارتهاي دولتی به معرض تماشا نمیگذارند و احتمال قوي این است که مقدار زیادي از این هدایا را بعد از دریافت اصلا باز
نکرده باشند و شاید هم فقط یک هفته مورد توجه و سرگرمی بوده و سپس مادام العمر به انبار اشیاء متفرقه انداختهاند.
مساجد-
تهران با در نظر گرفتن این امر که پایتخت بزرگی است فاقد بناهاي عظیم مذهبی مسجد یا مدرسه است که غالبا به صورتی ویران
از فراز بامهاي بیشتر بلاد شرقی از فاصلهاي دور به چشم میخورد. دلیل آن هم این است که چون اخیرا پایتخت شده هنوز
سرپرست و صاحبی که همت و مال صرف ساختمان- هاي بزرگ که موجب سرافرازي مرکز حکومت پادشاهان سابق گردیده،
نیافته است.
درست است که فتحعلی شاه مسجد شاه را ساخته که گنبد مطلاي کوچکی دارد و بعضی بناهاي نسبتا مهم دیگر، اما مسجد مادر
شاه و یا مدرسه خان مروي قدر و مقامی ندارند و این کار به دوره سلطان فعلی محول گردیده که با ثروت یکی از رجال در ظرف
ده سال که هنوز طی نشده است ساختمانی رفیع برپا شود که هر چند از جهات عظمت و زیبائی با بناهاي عظیم اسلامی قابل مقایسه
نیست، باز طرح بلند رفیع و وسعت زیربناي آن موجبات افتخاري را به این دوره و آنانی که بانی آن هستند نوید میدهد.
این مسجد که اکنون ناتمام است مسجد سپهسالار است که چهار مناره بلند و درخشان آن همه از کاشیهاي شفاف و سرستونهاي
آراسته از دور در نظر من مثل منارهاي ارگ در میان درختان مینمود. بانی این بنا و یا در واقع بناهاي عظیم- چون هم مسجد است
و هم مدرسه- مرحوم میرزا حسین خان همان سیاستمداري است که مذاکره قرارداد امتیاز رویتر را در سال 1872 انجام داد و پس از
صفحه 256 از 438
آنکه با توفیق کامل صدر اعظم و وزیر امور خارجه و سپهسالار شد به صورت تقریبا تبعید با عنوان والی در مشهد وفات یافت. با
موقوفاتی که وي باقی گذاشته برادرش یحیی خان مشیر الدوله که راجع به او بعدا صحبت خواهم داشت آن کار
ص: 436
ناتمام را در دست دارد و ساختمان در شرف اتمام است.
من بر بالاي این بناها که بر پایههاي عظیمی ساخته میشود رفتم.
در مدخل طاق بلندي دارد که به حیاط منتهی میشود و حوض بزرگی در وسط این حیاط است، در سمت راست بناي عمده واقع
شده است با چهار مناره بر فراز آن.
بر بالاي صحن داخلی گنبد عظیمی خواهند ساخت در روبروي مدخل ایوان کوچک- تري هست که حالا براي گزاردن نماز بکار
میرود، ولی در عقب آن صحن وسیعی است با چهار ردیف ستونهاي سنگی که جمعا پنجاه ستون است و یک شبستان پهناور و
فراخ که انتهاي آن را با کاشی آراستهاند. در یک گوشه مسجد کتابخانهاي است با قفسههاي چوبی منبتکاري ظریف و در خارج
محوطه، حوضی است براي نوشیدن آب و وضو ساختن با نردههاي آهنی و شیر آب در اطراف آن.
نماي تمام ابنیه وسیع و زیباست و کاشیکاري آن منظره دلانگیزي دارد، ولی بدون ملاحظه باید گفت که این نمونههاي هنر
کاشیسازي جدید در ایران چه اندازه پستتر از آثار بسیار ظریف دورههاي گذشته است. از جهات طرح و نصب و شکوه احتمالا
قابل آن نیست که از آثار هنري بشمار آید.
بازار-
بازارهاي تهران محوطه بسیار وسیعی را در بخش کهنه شهر اشغال و مثل سایر قسمتهاي پایتخت در دوره شاه فعلی تغییرات عمده
و اصلاحات ضروري فراوان حاصل کرده است. مدخل اصلی بازار از دالان مقابل شمس العماره است و آن از راه محوطهاي که
حوض و آب روان دارد و سبز میدان نامیده میشود، به راستهاي کمنور با سقفی منحنی منتهی میشود که در چشم جهانگردانی که
به مشرق زمین آمدهاند نیک آشناست.
بازارهاي تهران سراسر داراي گنبد آجري است و غالبا هم به حیاط یا میدانی راه دارد و داراي کاروانسراهاي وسیع و خوشبناست
و میتوان در آنجا انواع اجناس شرقی را از زین اسب تا سینی چايخوري خریداري کرد. مصنوعات اروپائی در بعضی غرفهها براي
فروش موجود و از اکتشافات ابتدائی و آشکار یکی این است که لباس ایرانی دوخت اروپا هم دیده میشود.
ص: 437
یکی دیگر از سلیقههاي خیلی شایع، ولی غیرقابل درك ایرانی که به صورت بارزي هویداست و با خرج کم قابل حصول میباشد
در بازارها دیده میشود و آن علاقه فراوانی است که گویا در میان همه طبقات از شاه تا افراد پائین نسبت به بلوربا رفتن، شمعدان
جار، چراغ و ظروف چینی یا زیورآلات از هر قبیل هست. به خانه هر شاهزاده یا افرادي از طبقه اعیان که وارد شدم قفسهاي پر از
این اجناس دیدم و برحسب معمول اشیاء گرانبها را روي میزي کنار هم میگذارند و به گمان من بدون تردید و شبهه هر ایرانی
قصر بلور لندن را عالیترین پدیده سراسر جهان محسوب میدارد.
راجع به وضع دکانها یا چگونگی معاملات و یا درجات کسب و کار و یا صحنههاي دادوستد در بازارهاي تهران حرفی نمیزنم
چون همان وضع و بساطی در میان است که در سایر شهرهاي مشرق زمین دیده میشود و بارها شرح وصف آن را بیان کردهاند به
حدي که حتی کسانی که به مشرق هم نرفته باشند با آن آشنا هستند، فقط به ذکر این نکته میپردازم که از لحاظ ترتیب کار و
عرض معابر و اندازه دکانها و عوامل عمومی رفاه و آسایش از همه بازارهاي شرقی که من دیدهام بهتر است. اگرچه نسبت به
بازارهاي اصفهان و شیراز که بعدا دیدم و تا حدي هم تبریز عقبتر محسوب میشود، ولی از نظر کسانی که با علاقه و کنجکاوي و
امید خرید اشیاء کمیاب به آنجا میروند از یأسآورترین بازارهاي مشرق زمین است.
فروشنده حد اعلاي قیمتی باور نکردنی را خواستار میشود و منتهاي بی اعتنائی را نسبت به قیمتهاي پیشنهادي هر خریدار نشان
میدهد. فروش کالاهاي کمیاب و فرش و از این قبیل چیزها کاملا در دست دلالهاست که اجناس خود را بر پشت الاغ به محله
اروپائیان حمل میکنند و از این افراد است که باید پارچه ابریشمی و ملیلهدوزي و مخمل یا اجناس فلزي یا میناکاري یا فرش و
آئینههاي منقوش و حباب که شاید مسافر علاقه در بردن آنها به اروپا داشته باشد خریداري
ص: 438
کرد. اکثر این دلالها هم به مناسبت نوع اجناس و مظنه آن از قرار معلوم کلیمی میباشند، اما مسافر زودگذر به آسانی قادر نخواهد
بود متاع مطلوب را بدست آورد، چون اجناس ارزنده را علاقهمندان که در آنجا اقامت دارند از پیش خریداري کردهاند و چند هفته
لازم است تا دلالها اجناس منظور را از ناحیه فروشندگان خصوصی خود فراهم سازند. مراکزي به رسم اروپائی که کالا را از هر
قبیل آماده و در معرض فروش دارند و خریدار آنچه مطلوب اوست انتخاب میکند در ایران سابقه ندارد.
زندگانی در بیرون خانه-
صفحه 257 از 438
چشمانداز کوچه و خیابان را در تهران نباید از لحاظ ذوقی و هنري با وضعی که در کوچههاي بلاد بزرگ هندوستان و پایتخت-
هاي قدیمی آسیاي مرکزي هست مقایسه نمود. با تأسیس سلسله قاجار در صد سال پیش و تغییر وضع حکومت طرز و شکل لباس
هم سادهتر گردیده، عمامه به تدریج از میان رفته و حالا فقط حاجیها و سیدها و ملاها بر سر دارند. لباس بلند و رنگهاي زننده
شرقی که شاید هنوز در خیابانهاي بنارس و بخارا دیده میشود به صورت تنگتر و طرز تمام یا نیمه اروپائی درآمده و رنگهاي
معتدل از قبیل مشکی و قهوهاي و سبز و خاکستري و انواع دیگر با زمینه سیاه یک دست متداول گردیده است. در کوچهها و بازار
تنه زدن و تصادم فراوان است و در همهجا گوناگونی و تضاد که از زندگانی آسیائی کاملا لاینفک است دیده میشود.
در محیطی که از میان انبوه جمعیت از هر چهار نفر سه تا سوارهاند، ولی آن زرق و برقها و الوان تند و زننده که علامت شرق
واقعی دست نخورده است در میان نیست، ولی هم از لحاظ رنگهاي گوناگون و هم سروصداي وضع کوچهها بواسطه مشاهده انواع
است « مارش سلطانی » آهنگ محبوب ایشان هم «1» اونیفرمها و دستههاي متعدد موزیک نظامی که در میدان- هاي شهر مینوازند
که وزن و اعتبار خاص دارد و ساخته آقاي لومر موزیکانچی فرانسوي است. سربازان با کلاهخود
______________________________
1)- در سال 1887 یک دوره کامل از ادوات و آلات دسته موزیک شصت نفري از طرف دولت انگلیس به شاه تقدیم شده بود، )
ولی چون نوازندگان ایرانی با آلات فرانسوي تعلیم یافتهاند که کلید و کوك متفاوت دارد همه آنها تحویل موزه شده است.
ص: 439
آلمانی و کلاههاي پوستی بلند و اونیفرمهاي گوناگون تقریبا از تمام قشونهاي اروپائی همهجا دیده میشوند.
پلیس تهران هم نیک جالبتوجه و عده آنها بالغ بر سیصد نفر است که کنت ایتالیائی مونت فورت تشکیل داده و اداره میکند. وي
از خدمت لشکري بمبا در ناپل بازنشسته و در اتریش مقیم شده بود و شاید از جانب امپراتور و یا شخصا به خدمت شاه ایران
درآمده است. این نفرات پلیس پیوسته در پاسدارخانه که در سراسر شهر پراکنده است دیده میشوند و اونیفرم سیاه با یقه و سردست
مغزيدار مخملی بنفش بدونشک بسیار جالب و زیبا است، اما عجیبترین منظره در خیابانهاي تهران که از مختصات آنجاست
هیکل شاطرهاست که هرکجا شاه میرود آنها از جلو کالسکه یا اسب او دواندوان میروند و در نظر بیگانههائی که با تاریخ درباري
.«1» ایران آشنا نباشند سخت جالبتوجه و حیرتانگیز مینمایند
______________________________
1)- براي ملاحظه تصویري از اونیفورم شاطرها در عهد فتحعلی شاه رجوع شود به گراور زیبائی که از روي نقاشی جی. بی. موریه )
تهیه شده و در آن نمایشی از ورود شاه به تهران در سال 1815 ترسیم گردیده است. دکتر فرایر در سال 1876 آن لباس را چنین
تعریف میکند: شاطرها یگانه کسانیاند که عمامه خود را با پر آرایش میدهند، زنگوله کوچکی به کمر خود میبندند، چماقی در
دست و غاشیه ارغوانی- رنگ قلابدوزي بر دوش و چارق بر پا دارند. نیمتنه چسبان و شلوار دراز تا پائین زانو دارند، اما در دوره
صفویه شاطرها مقامی بالاتر از خدمه تشریفاتی داشتند، در آن ایام این جماعت وابسته به صنفی بودند که در آن احراز مقام
شاطرباشی مستلزم امتحانات سختی بود که فقط براي افرادي میسر بود که در دشوارترین مسابقهها شرکت کنند و توفیق یابند. آنها
میبایست در حال دویدن دوازده تیري را که یک به یک از ستونی به فاصله یک فرسخ از دروازه کاخ شاهی اصفهان انداخته
میشد جمعآوري کنند و بدین قرار میبایستی از بامداد تا شامگاه مسافتی را در حدود سی و شش فرسخ یا 108 میل طی کنند.
روز برگذاري این مراسم از تعطیلات عمده به شمار میرفت و هرکسی از شاه تا گدا در کامیابی داوطلب ذي علاقه بود. وزیران و
نجبا سواره از کنار دونده یورتمه همیرفتند و او را در کامیابی تشویق مینمودند و اشخاص علاقهمند به او انواع میوه و خوراکی به
منظور تشویق میدادند.
شاردن در 26 مه 1667 ناظر یکی از این مراسم بوده و چنین تعریف کرده است که در آن مورد شاطر کامیاب تقریبا چارده ساعت
جهت پیمودن مسافت لازم در حرکت بود. وي نام دونده دیگري را در عهد شاه صفی یاد میکند که همان مسافت را در دوازده
ساعت پیموده بود.
تاورنیه مینویسد: شاطرها از دورههاي خیلی پیش بودهاند. نام آنها بوسیله سیاح ونیزي جوزفا- باربارو دویست سال قبل از شاردن
سپس » : در تبریز ذکر شده است و بدون تردید یادگاري از دوران بسیار قدیماند. در فصل سلاطین نخستین (انجیل) هم میخوانیم
عدونی جاه فرزند هگیس با انبساط خاطر فرمود که تخت شاهی وي را نصیب خواهد گردید و پی ارابه و نفرات سوار پنجاه تن
.« دیگر باشند که از جلو او دواندوان بروند
ص: 440
سکنه-
برآوردهاي راجع به جمعیت تهران مثل محاسبههاي دیگر آماري در ایران خالی از اختلافات فراوان نیست، ولی به من اظهار داشتند
تخمینی که بیش از حد مقرون به صحت است و از روي تعداد موالید و فوتشدگان در شهر و مقدار وصول آذوقه به بازار استنباط
220 نفر نشان میدهد. هرچند که بعضی از سکنه قدیمی، مقدار جمعیت را بیش ، 200 و 000 ، میشود مجموع سکنه فعلی را بین 000
صفحه 258 از 438
175 تن محسوب نمیدارند. ، از 000
120 ، بیست سال قبل پیش از آنکه تجدیدبناي این شهر بطوريکه اشاره نمودم آغاز شود بالاترین رقمی که قابلقبول مینمود 000
بود و این خود صائب بودن سیاست شهریار قهرمان کنونی را تأیید میکند.
میگویند در پایتخت چهار هزار نفر کلیمی اقامت و ایشان ده کنیسه و چندین مدرسه دارند و عده بیشتر ایشان به کار تجارت و
دلالی و شرابسازي و پزشکی اشتغال دارند. در آنجا هم مانند دیگر جاهاي ایران یهودیان ناگزیر با رعایت احتیاط رفتار میکنند،
ولی دوچار آزار تعصبات مذهبی که بعضی اوقات در قسمتهاي جنوبیتر در محیط متعصب اصفهان و شیراز پیش میآید نیستند و
در اینباره موقعی که راجع به آن دو شهر مطالبی بیان میشود باز صحبت خواهم کرد.
کلنی بزرگ ارامنه در تهران 1000 نفر است که دو کلیسا دارند که سابقا اشاره کردم و در باب ارامنه ایران هنگامیکه از جلفا و
ایالت آذربایجان بحث میشود صحبت خواهم کرد و همچنین گفتهاند که چند صد نفر پارسی یا گبر در پایتخت اقامت دارند. ایشان
بیشتر با مراکز خود در یزد و کرمان ارتباط تجارتی دارند. یک وقتی تمام باغبانهاي سفارت انگلیس از میان این طبقه انتخاب
.«1» میشدهاند
عنصر اروپائی-
تا حال برجستهترین نظام جدید امور در تهران افزایش
______________________________
است البته نام این جماعت نیست، بلکه اصطلاح ناروائی است که مسلمانها به ایشان Giaour 1)- گبر که به معنی کافر و هممعنی )
دادهاند. تا سال 1882 جزیه خاصی به دولت ایران میپرداختند، ولی به دخالت سفارت انگلیس این مالیات تبعیضآمیز از بین رفته
است.
ص: 441
نوشته بود که تنها افراد اروپائی مقیم تهران اعضاي «1» تعداد عناصر اروپائی پایتخت است. در سال 1851 آقاي بینینگ
سفارتخانههاي مختلف و چند نفر افسر که در خدمت قشون ایران بودند (اکثریت ایشان چون به دریافت مقرري خود توفیق نیافته
بودند ناگزیر به ترك خدمت شدند) و سه چهار تا مغازهدار فرانسوي و ایتالیائی و یک نفر هم انگلیسی که شاه براي ترجمه کردن
مطالب روزنامههاي خارجی و تحریر روزنامه سبک خود استخدام کرده بود، بودند.
جمع عده آنها را پنجاه نفر نوشت، و اما در موقع مسافرتم به آنجا در پائیز و زمستان 1889 میگفتند «2» در سال 1865 آقاي مونسی
که عده به پانصد نفر رسیده بود. این افزایش مربوط به نفرات رسمی نیست که شامل اعضاي سفارتخانهها و افسران قشون و
مأموران اداره تلگراف و چند صاحب منصب روسی و اتریشی و چند نفري هم که در خدمت دولت ایراناند باشد که عده آنها در
همین حدود پانصد میباشد. بلکه میتوان گفت که هیئتهاي مذهبی و بازرگان و کمی هم مسافران جهانگرد که هرساله در اثر
بیکارگی گذارشان به ایران میافتد این ازدیاد را سبب شدهاند. در واقع این فزونی عده بیشتر در میان سوداگران و تجار جزء و
کسانی است که دنبال امتیازات اقتصادي میدوند و شوالیههاي سرگردان عالم صنعت و کار و از این قبیل افراد و تمام گروههاي
عالی که فی الواقع وجودشان مصداق این گفتار است که هرکجا که کرکس باشد لاشخور هم خواهد بود و روزي فراخواهد رسید
که خیابانهاي تهران نیز مثل اسلامبول و قاهره نمایشگاه جامه و لباس اروپائی از هر قبیل خواهد گردید.
عناصر این جماعت که به چندین زبان حرف میزنند، ولی بدبختانه رنگ واحدي دارند درهرحال باهم حشر و نشر مینمایند و طرز
فکرهاي خاص و ضعف اخلاقی و زدوبندها و رقابتها و نقشههاي آنها منشأ بیانتهاي شایعات محلی و تقریبا تنها کانون
جالبتوجهی علاوهبر امور سیاسی است.
______________________________
Binning-(1)
Mounsey-(2)
ص: 442
سفارتخانههاي خارجی-
در تهران فقط یک سفارت کبرا هست که متعلق به سلطان عثمانی است این اقدام متقابل شایستهاي است که دو دولت بزرگ
اسلامی نسبت به یکدیگر نمودهاند، ولی اروپا با شش سفارتخانه در تهران نمایندگی دارد.
انگلستان، روسیه، فرانسه، آلمان، اتریش و ایتالیا در موقع مسافرتم قرار بود وزیر مختاري هم از بلژیک وارد شود و کارداري نیز از
جانب دولت هلند تعیین شده بود.
امریکا در سال 1883 براي نخستین بار وزیر مختاري مقیم اعزام داشت.
بیشتر این دیپلماتها اقامتگاههاي راحتی دارند که در محوطه وسیع و خوشترکیبی واقع شده است نظیر آنچه وزیر مختار بریتانیا
صفحه 259 از 438
دارد، البته نه با آن وسعت زیاد و من نتوانستهام درست دریابم که غیر از نمایندگان روسیه و انگلستان و سفیر عثمانی این حضرات
چه کار عمدهاي دارند و یا اصلا کاري دارند یا نه و براي بیشتر ایشان آن مقام یا تبعیدي آبرومند است و یا وسیله آسایش جالب و
سودمند.
تهران از لحاظ پایتخت چه مزایا و چه نقایصی دارد
عدهاي تهران را از لحاظ اینکه پایتخت انتخاب شده است به باد اعتراض و دشنام گرفته و بر آن ایراد نمودهاند که عاري از رودخانه
است، و حرف بیموردي نیست، ولی باید گفت که رودخانههاي بلاد دیگر هم چهار پنجم از مدت سال فقط جویباري بیش به
شمار نمیرود.
بانو شیل در کتاب خود رشته اعتراض را تا حدي دراز کرده است که اظهار داشته تهران هیچ چیزي ندارد که شایستگی پایتخت به
آن بدهد. من با این قبیل عقاید موافق نیستم و بیشتر از جهات سیاسی که نگاه میکنم عقیدهام این است که تهران بهترین پایتختی
بوده که ایران میتوانسته است داشته باشد.
آقا محمد خان با انتخاب این محل براي مرکز حکومت بصیرت عالی خود را نشان داد. اعتراض به محل فعلی بیشتر از نظر بهداشتی
است، بعلاوه مقدار آب
ص: 443
و تمام احتیاج .«1» تهران غیرکافی و بهاي آن گران است. اقدامی هم که جهت انحراف آب کرج به تهران شده بود متروك ماند
تهران با آب قناتها که در دامنه البرز حفر میشود مرتفع میگردد و گفتهاند چون تهران در میان دشتی فرورفته واقع شده است در اثر
رطوبت نواحی اطراف مالاریاخیز است و تاکنون چندین مورد حصبه هم دیده شده است و بازگفتهاند که از لحاظ فاضلآب نیز
کارش خراب است و این حرف شاید درباره تمام شهرهاي ایران صادق باشد.
سیستمی را که در تهران براي فاضلآب انتخاب کردهاند هرچند که از جهت بهداشت مفید نیست درهرحال کمتر از شهرهاي دیگر
شرقی منظره بدنما دارد. هر حیاط چاهی دارد به عمق سی یا چهل پا و چهار انبار افقی زیرین در اطراف آنکه به زمین پائین میرود،
وقتی که همه این انبارها پر شد سر چاه را میبندند. هرچند که این کار درستی نمینماید، ولی در میان اقسام دیگر شرقی انصافا
ملامت و سرزنش کردن راجع به آن آسان نیست.
مزیتهاي سیاسی-
از طرفی هم شهر در ارتفاع 3800 پا ارتفاع از سطح دریا واقع گردیده و بیشتر مدت پائیز و زمستان و ماههاي بهار هوایش
روحافزاست و همینکه حرارت سوزان تابستان حدت مییابد دسترسی آسان و سریع به دامنههاي کوهستان میسر است، در همانجائی
که زندگانی در زیر چادر و در سایه درختان اگر فرحافزا نباشد لا اقل قابل تحمل است، ولی در زمینهایکه من دلایل خود را استوار
میسازم جنبه سیاسی کار است بعلاوه مخالفان سرسخت اظهار میدارند که پایتخت در معرض تهاجم آسان روس است و مایه ترغیب
قصد تجاوز میشود.
با این حرف هم من موافقت ندارم. تهران با سرحد روسیه در جلفا که بر رودخانه ارس واقع است پانصد میل فاصله دارد که از آنجا
هرگونه حملهاي بدون-
______________________________
1)- این کار را حاجی میرزا آقاسی صدر اعظم خارق العاده محمد شاه که علاقه سرشاري در انجام کارهاي عام المنفعه داشت )
شروع و با موفقیت تمام کرد، وي به بند آوردن آب رودخانه جاجرود که در سمت مشرق واقع است اقدام نمود که بواسطه شکایت
زارعین ورامین جهت کمآبی آن نقشه از بین رفت و بعد از سقوط حاجی آب کرج را هم بستند.
ص: 444
شک از راه والینشین شمال غربی ایران یعنی تبریز آغاز میشود و اگر ایران نتوانسته باشد از تهاجم روس طی این پانصد میل
جلوگیري کند بهیچوجه و هیچجاي دیگر هم نخواهد توانست از عهده این کار برآید.
از تنها راه دیگري که مهاجم شمالی قادر به پیشرفت است جاده رشت به قزوین میباشد که لزوما باید از سلسله جبال البرز بگذرد که
از لحاظ هر لشکر مدافعی بهترین وسیله مقاومت است و هرگاه چنانکه در فصل خراسان به ذکر بعضی دلایل پرداختم یورشی از
جانب شمال شرقی پیش آید براي شهریار ایران جلوگیري از آن در تهران چه اندازه آسانتر از اصفهان خواهد بود. ولی انتخاب
محل پایتخت را اساسا نبایستی فقط از لحاظ امکان خطر تهاجم یا عدم آن از جانب دشمن واحدي در نظر گرفت، بلکه باید موقع
مرکزي یا قدرت تمرکز و چیرگی آسان بر جادههائی که به ایالات عمده مملکت مربوط میشود ملحوظ داشت و از این جهت است
که وضع تهران نیک ممتاز بشمار میرود بواسطه وقوع آن در فواصل کموبیش متساوي نسبت به دو حاکمنشین شرقی و غربی یعنی
مشهد و تبریز به آن دو ایالتی که این دو شهر مرکز حکومتشان است تسلط دارد و درعینحال در مسافت نسبتا نزدیک و واجد راه
ارتباط دفاعی با ولایات شمالی کرانه دریاي خزر واقع شده است که بعید نیست از همان راه نیز در آینده ضرورت ضربتی پیش
صفحه 260 از 438
آید.
از جهت دیگر هم وضع مسلطی نسبت به پایتختهاي سابق یعنی اصفهان و شیراز دارد که در صورت پیشآمد فاجعه تهاجمی از
شمال پیوسته این امکان در میان خواهد بود که پایتخت را آسان به آن بلاد انتقال داد. بنابراین، این اندیشه و خیال که ایران با تغییر
دادن پایتخت به شهر دیگري در سمت جنوب وضع قويتر و بهتري خواهد داشت من چنین حرکت عنیفی را انصراف بیموردي از
داشتن محل و موضعی میشمارم که اهمیت سرشار دارد و آن را انگیزهاي براي خیالات تهاجمی زمامداران مسکوي محسوب
میدارم.
اسبدوانی-
از جمله نمایشهاي نیمه اروپائی دیگر تهران در موقع مسافرت من وجود میدان اسبدوانی و مسابقات سالانه اسبسواري بود و
لازم به تذکر نیست
ص: 445
که نه از لحاظ محل و نه چگونگی برگزاري مسابقه میزان کار اروپائی چنانکه باید و شاید در میان نبوده مثلا چمن و یا خاك
ریشهدار نداشتند، ولی چون اسب ایران به ندرت و شاید هم هیچوقت در عمر خود روي چمن قدم برنداشته امر زایدي است که در
این یگانه مورد اتفاقی او را به این وسیله راحتی آشنا ساخت.
بیابانهاي خشک و خالی خارج شهر که به اندازه کافی پهناور و هموار است که در آن تمام روز بتوان بدون توقف اسبسواري
نمود آسان جوابگوي حاجت و منظور مینماید. بعلاوه میدان خاص شرطبندي ندارند و قمار هم کاري قرین بیاحتیاطی است چون
هیچ بعید نیست که اسب برنده از اصطبل شاهی باشد. سوارکاران کودکانی با شلوار گشاد و پیراهن الوان بودند خط سیر مسابقه هم
تفاوت و مهمترین آنکه درازترین بود تمام کردن گرداگرد دیواري بود که کمتر از شش دور نبود.
تا آنجا که من اطلاع دارم ایستویک دقیقترین شرح را درباره مسابقه اسبدوانی نوشته، وي میدان اسبدوانی را اندازهگیري و
اظهارنظر کرد که محیط آن دو میل و سی یارد بوده بنابراین به نظر من بزرگترین مسابقه جام پیروزي تهران یازده میل و سه چهارم
طول داشته. او ضمنا توجیه نمود که این مسافت در مدت بیست و شش دقیقه و بیست و نه ثانیه طی شد.
باید به خاطر داشت در سرزمینی که اسب وسیله مسافرت است و گاهی مسافتهاي بسیار دور با همین وسیله طی میشود آنچه در
درجه اول اهمیت است لزوما استقامت و طاقت است نه سرعت و تا اندازهاي که من میدانم ایرانیها سرعت را در مسافت کم که
در کشورهاي همجوار ما مورد توجه سرشار است سزاوار توجه تلقی نمینمایند. لازمه چنین کاري اصلاح و پرورش اسبهاي بومی
است.
نگارستان-
تهران و حومه آن از هیچ لحاظی عجیبتر نیست و به هیچ صورتی هم وضع و کیفیت بساط سلطنتی شرق را بهتر از قصرهاي شاهی
و اقامتگاههاي ییلاقی نمیتوان مجسم ساخت و تقریبا میشود گفت که این قصرها در همه حوالی پایتخت
ص: 446
و «3» و چیزیک «2» و همپتن کورت «1» هست و مثل این مینماید که تمام عمارتهاي سلطنتی سابق و فعلی اطراف لندن از قبیل کیو
را فقط مختص شخص سلطان ساخته باشند و بعد از وفات او تمام این بناها با انحطاط بیانقطاع دوچار شود. «4» بیمارستان گرینویچ
و اقامتگاه «5» از این دسته قصرهاي ایرانی که در تاریخ نیک مشهور است یکی کاخ نگارستان میباشد که فتحعلی شاه ساخته بود
ییلاقی حرمسراي عظیم او محسوب میشد. آن موقع نگارستان در بیش از نیم میلی خارج دیوار شهر محدود تهران واقع بود که
شرح خراب کردن و از بین رفتن آن را بیان نمودم، اما در اثر طرح ناصر الدین شاهی این محل داخل محیط شهر مدرن افتاده است
و علاقه مالدوستی، او را اخیرا بر این داشته است که براي بناسازي آنجا را قطعهقطعه بفروشند.
در اوایل این قرن آنجا را پناهگاه دلپذیري تعریف کردند با باغهاي خوشسایه و در میان آنها عمارتی با کلاه فرنگی بود و این نام
بدان جهت بوده که خیال میکردند آن غرفهها به کلاه اروپائی شباهت دارد.
سر. ار. کیپورتر که در سال 1818 به آنجا رفته و وصف آن را بازگفته درباره زیبائی آن محل راه مبالغه وجدآمیزي پیموده و آن
را بهشت برین و سرزمین پریان و ارضی نیک زیبا به شمار آورده و خود قصر را مقر خاکی حوریان نام داده است و موقعی که این
وجود عالینسب سریع التأثر به محوطه گرمابه قدم گذاشت چنان دستخوش احساسات شاعرانه گردید که از وصف و بیان جمال
پريوشان که در حرکت بودهاند و شاه مالپرست آنها را تماشا میکرد بازمانده بود.
شاه فعلی هیچوقت در آنجا اقامت ننموده و عمارت آن با سرعت رو به- ویرانی است. نام نگارستان (محل فعلی وزارت فرهنگ و
هنر. م.) را هم از این جهت به آن محل دادهاند که از نگارشهاي چند استاد معاصر آراسته است.
______________________________
Kew-(1)
صفحه 261 از 438
Hampton Court-(2)
Chiswick-(3)
446 نگارستان - ..... ص : 445 ایران و قضیه ایران ج 1 Grenwich-(4)
مینویسد: بناي اصلی را میرزا بزرگ وزیر عباس میرزا براي سرور خویش ساخته بود. Tancoigne 5)- تانکوانی )
ص: 447
فتحعلی شاه هرگز عمارتی را نساخته و یا در ساختمانی اقامت اختیار ننموده است مگر اینکه نقشی هم از پیکر خود و فرزندانش و
تاج و تخت و جواهراتش و بالاتر از همه کمربند زرین و ریش دراز معطر خویش که بر پارچه کرباسی میکشیدند در روي دیوارها
به یادگار باقی نگذاشته باشد.
در نگارستان دوتا از این تصاویر دیده میشود یکی عکس تا حدي نامشخص از شاه و بعضی از فرزندان اوست و آن دیگري که
نیک مشهور است تصویري است از پادشاه که پسران و وزیران دولت احاطهاش کردهاند و شاه بر تخت طاوس جلوس نموده،
وزیران مختار دولتهاي اروپائی با رسمیت تمام بار حضور یافتهاند.
شاه و پسرانش در انتهاي تالار و نمایندگان دول از دو سو تا پیشگاه او دو ردیف دراز در تصاویري با قد و اندازه طبیعی که جمعا
پنجاه نفرند نقش شده است.
و دو نفري که در جاي ممتاز ایستاده و از همه به شاه نزدیکترند رسولان رقیب یکدیگر یعنی بریتانیا و فرانسهاند. ظاهرا یک اشتباه
تاریخی در این مورد به صورت دائم درآمده است. چون صاحبان تصاویر فقط مربوط به یک موقع نمیشوند، بلکه به سراسر یک
دوره تعلق دارند به این معنی که سرجان ملکم و سرهارفرد جونز و سرگور اوزلی و ژنرال گاردان فرانسوي همه در تابلوي واحدي
دیده میشوند و این نکته هم از روي لباس رسمی و هم چهره حضرات نیک هویداست. لباس انگلیسیها کلاه سهگوش است که به
رسم ایرانی جورابی ساقه بلند که در آن موقع پوشیدنش الزامی بود تا زانو بر آن میکشیدند.
این تصاویر که حائز اهمیت تاریخی است و با وجود خشکی هوا در تهران بسیار خوب مانده است کار محمد حسن خان از
هنرمندان برجسته آن دوره است و هرچند که از لحاظ هنري فاقد قواعد تناسب و زیبائی است و از جهات سایه و روشن هم ناقص
است باز به راستی قابل تحسین و با وجود وضع و حال خشک و سخت زمان نمودار متناسبی است از آنچه در با آدابترین و
مقیدترین دربارهاي مشرق زمین وجود داشته است.
ص: 448
در تالار طبقه فوقانی همین عمارت میرزا ابو القاسم قائم مقام یا وزیر اعظم محمد شاه (پدر شاه فعلی) را در سال 1835 به امر
پادشاهش خفه کردند که از این بابت وي از کار پدر خویش پیروي نموده چنانکه فرزندش نیز همین کار را بدرستی تکرار کرده
است و بایستی که این واقعه در تاریخ جهان نادر باشد که سه سلطان یکی بعد از دیگري فقط به جهات حسادت سه صدراعظمی را
که یا در پادشاه شدنشان دستیاري نمودند و یا هنگام سقوط شامخترین مقام دولتی را برعهده داشتند به مرگ محکوم شده باشند و
.«1» این عین وجه امتیاز سه پادشاه یعنی فتحعلی، محمد و ناصر الدین میباشد
گرمابه-
وصل به اندرون ساختمان اختصاصی جداگانه هست. جهانگرد تازهوارد مشتاق را به حمام زیرزمینی آنجا راهنمائی میکنند. در
وسط صحن حمام حوض مدوري است که با کاشیهاي آبی فرش شده و در انتهاي صحن صفه سراشیب مرمري است که میگویند
حوریان مدهوش که سر. آر. کر. پورتر در وصف آنها سخنانی شاعرانه گفته بود از آغوش سرور جانان خود تا درون حوض لیز
میخوردند که با در نظر گرفتن فاصله کاري چندان آسان نبوده است.
صداي قهقهه ماهرویان که در فضاي حمام محو میگردید و نغمههائی که از لبان یاقوتی به » : من از امعاننظر درباره عباراتی از قبیل
خودداري و اینگونه درفشانیهاي وجدآمیز را به وزیر مختار سابق آمریکا در ایران که از این لحاظ جانشین ممتاز « گوش میرسید
سر. ار. کر. پورتر به شمار میرود واگذار میکنم.
قصر قاجار-
در بیرون دیوارهاي شهر برجستهترین نقاط و شایستهترین جاها نیز انحصارا تابع جنون قصرسازي خانواده قاجار شده است. از میان
آن ابنیه عمدهترین، نسبت به بناهاي تهران قصر قاجار است (کاخ قجرها نه آنچنانکه یک گروهبان انگلیسی که اوایل این قرن براي
تعلیم نفرات قشون به ایران آمده بود اشتباها تخت
______________________________
1)- سه وزیر مقتول: حاجی ابراهیم قوام شیرازي، میرزا ابو القاسم قائم مقام و میرزا تقی خان امیر کبیر. )
ص: 449
تصویر فتحعلی شاه و پسران
صفحه 262 از 438
ص: 450
قاجار نوشت) این قصر بر نقطه رفیعی در حدود دو میلی شمالی دیوارهاي شهر بنا شده است و از دور منظره جالبتوجهی دارد،
زیراکه از میان شاخ و برگها در چند ردیف سفید پیدرپی طبقات آن اوج میگیرد تا در بالا به صورت قصر درمیآید.
ایرانیها نظریات مبالغهآمیز درباره اهمیت معماري این بنا دارند ایشان میپندارند که از این لحاظ بر قصر ویندزور یا ورساي رجحان
دارد، اما وقتی که به آن نزدیک میشویم آن پندار عزیز، ولی جنونآمیز ایشان پاك بیاساس مینماید و از آنجا است که بایستی
درصدد بررسی و مقایسه آن با قصور دیگر خواه سلطنتی یا شخصی برآمد و نیک دریافت که تفاوت از زمین تا آسمان است
(همان فرقی که بین یک کرجی و ناو جنگی هست) آن مراحل پیدرپی رواقهاي خاکی است که با آجر فرش کردند و سابقا
چشمه و دریاچه داشته و مثل چیزهاي دیگر از این قبیل در ایران رو به ویرانی است.
قصر فوقانی محتوي عکسها و تصاویر اشخاص و مناظر از زمان فتحعلی شاه است در یکی از اطاقهاي بالا یا طبقه پائین تصویري هم
بوده که با هیئت سرجان ملکم به ایران آمده و در دستگاه فتحعلی شاه «2» انگلیسی یا استرجی ایرانیها و یا استراچی «1» از بوبرومل
آنقدر دلنواز جلوه نمود که شاه شعري در وصف او ساخته و فرموده است تصویرش را براي بیشتر قصرهاي تهران و اصفهان فراهم
سازند.
در قصر قاجار عکس او بین زال و افراسیاب قرار داشته است یعنی حد اعلاي احترامی که من گمان نمیکنم هیچ فرد دیگر انگلیسی
احراز کرده باشد. وقتی که شاه در ماههاي تابستان به سلطانیه میرفته بانوان باقیمانده را در این بنا جا میدادند و میگویند که در این
قبیل موارد وي فقط با رقم قلیل و محدود یکصد نفر زن قناعت مینموده و اما روایت ایرانیان حاکی است که تعداد زنان جا مانده
به هفتصد تن میرسیده است.
______________________________
Beau Brummel-(1)
2)- نسخهاي خطی حاوي اشعاري که در وصف روي این جوان در آن زمان سروده شده است در کتابخانه مرکزي دانشگاه )
موجود است. مترجم
ص: 451
قصرهاي دیگر-
سایر قصرها و یا ویلاهاي تابستانی یا شکارگاههاي شاه در قسمت شمالی پایتخت یکی سلطنتآباد است که نسبت به قلهک
ششصد پا ارتفاع دارد و بر کمر کوه واقع است و عمارتش را شاه فعلی ساخته است و آن آراسته با نقاشیهاي آبرنگ ایرانی از
مناظر اروپائی بخصوص انگلستان و از جمله سرسراي مجلس مبعوثان انگلیس و قسمت داخلی یک رستوران باشکوه لندن و شبستان
یک کلیساست که نشان میدهد اعلیحضرت کاملا درست سه عامل مؤثر را در زندگانی مردم انگلستان نیک دریافتهاند.
دیگر عشرتآباد که قصري بسیار زیباست که در اینجا تصویر آن ملاحظه میشود.
قصر عشرت آباد
ص: 452
اطاقهاي عمدهاش محل اقامت شاه است و هفده اطاق کوچکتر که در اطراف استخر ساختهاند اقامتگاه بانوانی است که پیوسته
همراه شاهند (تقلیل قابلملاحظهایست نسبت به میزانی که جد بزرگ او عادت داشته است) در اینجا هم تصویري از فتحعلی شاه
است که جلوس درباري نموده و سفرا افتخار حضور دارند.
دیگر قصر نیاوران یا نیوبران و اقدسیه نزدیک نیاوران و نجفآباد و سلیمانیه است که راجع به آن در فصل دوم شرحی اشاره شده
واقع گردیده است و آن رشته کمر- بندي است «1» است. بناها تمام در حومه تهران است و اکثریت آنها بر دامنه کوههاي شمیران
حاصلخیز که بیست میل امتداد دارد و مانع طبیعی عجیبی در قسمت شمالی جلگه تهران بشمار میرود.
فتحعلی شاه اقامت در این اماکن تابستانی را که بواسطه ارتفاع بیشتر هواي خنکتري دارد باب نموده، زیرا در اثر درختکاري و
تأسیس باغها در پائین آوردن درجه حرارت و افزایش میزان بارندگی پایتخت تأثیر کلی داشته است.
دوشانتپه-
یکی از آثار علاقه همایونی در ساختمان اقامتگاههاي ییلاقی ایجاد و اصلاح جادههائی بوده است که از شهر به آن مقاصد منتهی
میگردیده است چنانکه جاده قابل عبورومروري که اطرافش را درخت هم کاشتهاند تا قلهک هست و جاده دیگري مثل آنکه
براي راندن وسیله واحدي جا دارد و در دو طرفش درختان تبریزي کنار هم کاشتهاند از تهران به سمت مشرق تا مقصد ییلاقی دیگر
است که بنائی بر ارتفاعات سنگی ساختهاند.
این محل دوشانتپه (تپه خرگوش) است و آن تختهسنگ هم برآمدگی بدنمائی است در دشتی که تا شهر دو سه میل فاصله دارد و
خود قصر هم در آن نقطه ناباب منظره زشتی دارد، ولی بههرحال آنجا شکارگاه محبوب شاه در نقاط کوهستانی اطراف تهران است
صفحه 263 از 438
و این ناحیه را مختص شکارگاه همایونی خالی از اغیار نگاه میدارند.
______________________________
بکلی بیاساس است. شمیران یک کلمه قدیمی ایرانی است که اصل و معنی « شمع ایران یا روشنائی ایران » 1)- وجه تسمیه رایج )
آن معلوم نیست.
ص: 453
در پائین این کوه باغ وسیع و خوشسایهایست که در قفسهاي متعدد و طولانی آن حیوانات وحشی بیوتات سلطنتی را نگاه
داشتهاند. خود حیوانات در نظر من نمونههاي مرغوبی مینمودند، ولی لانه بدي داشتند و چند تا هم بیشتر نبودند. اما محبوبیت آن
محل که باغوحش ایران به شمار میرود از اینجا آشکار میشود که قهوهخانه کوچک که در کنار دروازه باغ است سالانه 500 قران
به حضرت سلطان اجاره میپردازد. در مجاورت دوشانتپه دو شکارگاه دیگر نیز هست: یکی قصر فیروزه در قسمت جنوبی و سرخ
حصار در سمت شمالی، بعلاوه در طرف شرق شکارگاه قابل ملاحظه جاجرود را باید ذکر نمود.
سفارت انگلیس در قلهک-
بطوريکه اشاره کردهام شاه یگانه مالک دامنههاي شمیرانات نیست فرزندان او و اعیان رویهمرفته از سرمشق همایونی پیروي
کردهاند و چندین عمارت و خانه ییلاقی با سلیقه و پرشکوه در دامنه تپهها دیده میشود و یا در میان درختان ساختهاند که از نظر
پنهان است. از آن جمله محلی است که بهیچ عنوان از هیچکدام کمتر نیست و آن عمارت ییلاقی سفارت انگلیس در دهکده
قلهک است که در شش میلی دروازه شمالی پایتخت واقع گردیده است.
حق مالکیت این قطعه زمین را اصلا محمد شاه در سال 1883 به سرجان کمپبل وزیر مختار انگلیس داد و اراضی که اقامتگاه وزیر
مختار و باغ آن واقع شده است مرحمتی پادشاه کنونی است. به موجب امتیازاتی اهالی قلهک که صد خانوارند از مزایاي خاصی
برخوردارند. ایشان از سرباز دادن و یا تهیه جا و علیق براي قشون معاف شدهاند و عوارض را به دولت انگلیس میدهند که مقدارش
را وزیر مختار تعیین میکند. مرافعات جزئی آنها را کدخدائی که وزیر مختار منصوب میکند حق رسیدگی دارد و این کدخدا در
نزد اعضاي سفارت که عهدهدار امور کنسولیاند مسئول میباشد.
مانند تهران در اینجا هم هیئت سیاسی بیش از یک بنا دارند، ولی فقط عمارت اصلی وضع و وسعت قابلتوجهی دارد و این قسمت
نیز با یک چادرپوش
ص: 454
هندي مجهز است که در محوطه باغ براي احتیاجات فصل تابستان استراحت یا صرف شام و ناهار برپا میدارند و باغهاي اطراف پر از
درخت است و هرچند که با آنچه ما در انگلستان باغ مینامیم قابل قیاس نیست باز مکان بسیار مطلوب سایهداري است که در گرماي
تابستان پناهگاه ذي قیمتی فراهم میسازد. ابتیاع باغ مجاور با آب قنات (که هر گالن آن ارزش مسلم و ثابتی دارد) بر شکوه
اقامتگاهی افزوده است که بدون آن اعضاي یک نمایندگی سیاسی اروپائی در موسم گرما که طاقتفرسا- است قادر به زندگی
نبودند.
از طرف دیگر دولت روس هم مالک قریه زرگنده است که در شمال غربی قلهک واقع شده و در آنجا مزایا و حقوق همانندي
دارند. فرانسویها اقامتگاهی در تجریش که یک میل بالاتر است اجاره میکنند. میگویند در تجریش در حیاط محل امامزادهاي
بزرگترین چنار ایران واقع است. تركها هم در همین حدود زرگنده زمین دارند. آلمانها تا این اواخر مستأجر انگلیسیها در قلهک
بودند و حالا در دزاشیب سکونت دارند. اتریشیها در رستمآباد محلی اجاره کردهاند.
دماوند-
قبل از اینکه گفتارم را درباره نواحی شمالی تهران تمام کنم بسیار شایسته است سخنانی چند نیز راجع به کوه توانا و نگهبان یعنی
دماوند از لحاظ حسن ختام بیاورم. این گنبد مخروطی سفید خوشنما که با برازندگی تمام سر بر آسمان دارد در زندگانی روزانه
چنان مأنوس و خوشآیند واقع میشود که هنگام عزیمت از تهران و ناگزیر محرومیت از دیدار منظره آن (اگر به سوي جنوب
رهسپار باشیم تا 160 میل باز قلهاش را خواهیم دید) مسافر به هیچوجه از این فقدان غفلت نتواند نمود.
دماوند کوهی آتشفشان است نه بصورتی که بعضیها عنوان کردهاند بکلی خاموش، بلکه در واقع هیجانش متوقف است. در سراسر
تاریخ واقعه آتشفشانی از آن ثبت و ذکر نشده، ولی ستون دود، گاهگاه از دهانه آن متصاعد است بخصوص از دود کوه که در
طرف جنوبی قرار دارد و عجیب این است که شاردن با همه تیزبینی
ص: 455
خود باز ذکري از این کوه به میان نیاورده و همچنین پیترودلاواله که تقریبا از کنارش عبور کرده است.
هانواي در 1744 راجع به آن نوشته کوه عظیم دماوند که ایرانیها معتقدند کشتی نوح در آنجا به خاك نشسته است اولین کسی
که توفیق بالا رفتن بر قله آن را ایرانیها درباره دماوند مانند ارامنه در مورد آرارات همواره گفتهاند که انسان فانی قادر به صعود بر
صفحه 264 از 438
تامسن را در موقع پائین آمدن از «1» آن نیست- احراز نموده مستر تامسن بوده است. در سال 1836 طبیعیدان فرانسوي اوکرالوي
کوه ملاقات کرد و چند روز بعد خودش بر این کوه بالا رفت و از آن پس هم قله دماوند را چندین نفر از اعضاي سفارتخانهها در
تهران بالا رفتهاند. صعود بر دماوند خیلی دشوار و یا کاري خطرناك نیست اما بسیار خستهکننده است.
دیر زمانی بواسطه اختلافنظرها راجع به سه ضلع عمودي و محاسبات دیگر مربوط به ارتفاع آنکه از جانب سیاحان و دانشمندان
متعدد وجود داشته ارتفاع دماوند را به تفاوت از 14500 تا 21500 پا اظهار داشتند. ژنرال شیندلر با اندازهگیريهاي افقی و عمودي
50 ، 19 پا تخمین زده است از قله کوه که شامل دهانهاي انباشته از برف و یخ است افقی وسیع بالغ بر 000 ، ارتفاع واقعی آن را 400
میل مربع از هر جهت در هواي صاف و درخشان گسترده است. ذیلا شرح استک در سال 1881 راجع به این کوه درج میشود:
دهانه در حدود 200 یارد قطر دارد و محیط آن حلقهاي از صخره زرد که گوگرد تقریبا خالص است بوي زیانآوري از آن »
متصاعد میباشد و سوراخ دهانه کاملا پر از برف است. از بالاي قله، تهران و همچنین کوههاي قهرود که در 160 میلی جنوب آن
واقع است دیده میشود و از میان بخار گرما کویر بزرگ را هم میتوان دید و در جهت شمالی نیز کشتزار خرم آبینما در افق به نظر
میرسد و دریاي خزر در ماوراي جنگلهاي مهآلود مازندران از کران تا کران امتداد دارد و در دو سمت
______________________________
Aucher Eloy-(1)
ص: 456
کوه دماوند
ص: 457
12 پا هست که ما همه آنها را وقتی که تازه ورقه نازك برف بر آنها باریده بود ، 10 تا 000 ، راست و چپ جبالی با ارتفاع 000
مشاهده کردیم، اما چه منظره عاري از حیاتی چون غیر از تهران که در چندین میلی واقع شده بود بقیه همهجا بیابان و بیغوله و
.« زمینهاي خشک و خالی است و فقط گاهی در کنار و گوشه آبادي مختصري در دامنهها نیمه عیان است
حوالی جنوبی-
اینک به شرحی درباره نواحی جنوبی تهران میپردازم و این فصل را با مطالبی اجمالی راجع به تنها نقاطی که در آن حدود
جالبتوجه است به پایان میرسانم. مانند بارگاه شاه عبد العظیم (ع) و ویرانههاي ري و جلگه ورامین، هر شهر ایرانی- خاصه پایتخت
ایران- اگر با داشتن بقعه امامزادهاي سرافراز و بنابراین محل زیارت و مورد علاقه مردم نباشد کارش لنگ خواهد بود. از این بابت
خوشبختانه تهران بقعه شاه عبد العظیم (ع) را دارد.
این مزار که در زیر گنبدي زرین واقع گردیده و من موقع ورودم به تهران از دور زرق و برق آن را دیده بودم میگویند هرساله
سیصد هزار نفر زائر دارد.
استنباط من این است که بیشتر نویسندگان درباره هویت این امامزاده؟؟؟ ر سهلانگاري پیموده و آنرا فقط به نام یکی از مقدسان
اسلام یاد کردهاند، ولی بنظر میرسد که دیر زمانی پیش از ظهور اسلام هم آنجا محل باحرمتی به شمار میرفته و مزار بانوئی از زمره
مقدسان بوده که شاید هم به همین مناسبت هنوز شاه عبد العظیم (ع) مورد علاقه و توجه خاص زنان است. بعد از فتح اسلام در
اینجا امامزاده حمزه فرزند امام موسی کاظم (ع) دفن گردیده و بعد یکی از مقدسان به نام ابو القاسم عبد العظیم (ع) را که از خطر
خلیفه المتوکل فرار کرده بود و پنهانی در ري میزیسته تا در حدود سال 861 هجري قمري درگذشته و رفتهرفته شهرت وي نام
امامزاده را تحت الشعاع قرار داد.
ص: 458
چند تن از پادشاهان بخصوص از خاندان سلطنتی فعلی بر عمارات آنجا و زینت مزار نیک افزودهاند و در اثر همین توجه و اقبال
عامه اطراف آنجا به صورت در ورودي بقعه حضرت شاه عبد العظیم (ع)
قصبه عمدهاي درآمده است. مسجد در جلگه در گوشه جنوب شرقی پایتخت بالاتر از خرابههاي ري و در انتهاي برآمدگی
کوهستانی که تهران را به دشت جنوب شرقی مربوط میسازد واقع گردیده است.
ص: 459
یک رشته باریک خطآهن قراضه که تنها راهآهن دایر در ایران است از ایستگاه نزدیک دروازه جنوبی شهر به مقصد امامزاده
کشیده شده است، بعلاوه راه درشکهرو نسبتا خوبی هم دارد. راجع به راهآهن ایران بعدا صحبت خواهم کرد.
به فاصله کمی در انتهاي این خط- چون از آنجا جلوتر نمیرود- ما به مدخل راسته سرپوشیدهاي که بازار باشد وارد میشویم و
زنجیري در جلو دروازه حاکی است که آن بازار بست یا نقطه مقدسی است و مسلمانان را به آنجا حق پناه است ازاینرو عبور
عیسویان مجاز نیست.
با انحرافی از حدود بازار میتوان از طرف دیگر حیاط مجاور مسجد را تماشا و ملاحظه کرد که بارگاه در مجاورت آنجاست و آن
چند گلدسته و یک گنبد طلا دارد. در این قسمت کسی مانع ورود ما نشده بود و از لحاظ یک نفر غیرمسلمان تنها چیزي که در
صفحه 265 از 438
آنجا جالبتوجه مینمود فقط انبوه جمعیت بود.
خرابههاي ري-
قابلتوجهتر از زیارتگاه یا کثرت عده زائران آن خرابههاي معروف ري است که در نزدیکی آنجاست و با سرعت رو به ویرانی تام
است من در اینجا به شرح این نکته نمیپردازم که آیا خرابههاي فعلی ري همان است که به راجس معروف نسبت میدادهاند و آیا
همانجاست که در کتابهاي عربی مذکور شده است. در اینباره شک و شبهه بسیار مختصري وجود دارد، اما اینکه ري کنونی در
همان محل و مکانی است که در عهد اشکانی و هخامنشی بوده موضوعی است که بیشتر سزاوار بحث و استدلال میباشد.
آنچه به نظر دارم عقیده سرهنري رالینسن این است که ري باستانی با قسمتی از خرابههاي مجاور دشت ورامین قابل تطبیق است
بعلاوه با سنت بیشتر شهرهاي بزرگ شرقی نیز سازگار مینماید که در دوران عمران و گذران خویش در زمانهاي مختلف مواضع
متعدد داشته است. باري با احاله نمودن این مسئله غامض به اهل فضل و دانش در بیان سرگذشت ري من فرض را چنین قرار
میدهم که هردو ري یکی است.
ص: 460
ري قدیم-
نهاده و چنانکه در تاریخ آمده است «1» ابتدا به دوره اساطیري مربوط میشود که بنابر افسانه اساس آن را رئیس طایفه سزیان
بزرگان دیگر باصلاح و شکوه آن پرداختهاند. این نظریه را میتوان نادیده انگاشت، ولی در کتاب وندیداد در فصل سیر و مهاجرت
قوم آریائی نام را گاو وارنا ذکر گردیده که شباهت غیر قابل انکاري با ري و ورامین دارد. سپس دوره ناشناخته تاریخ است که
راجع به آن اطلاعات درست کمی در دست است، ولی حتی انعکاس مطالب کمصحت آن نیز در دهلیز زمان مانده است.
«2» ري این دوره همزمان نینوا و بابل است و میگویند شهري عظیم داراي یک میلیون سکنه و همان ري بوده که به عزم آن توبیاس
از نینوا حرکت کرد و ملکی در جامه مبدل راهنمائی او را برعهده داشت تا ده تالان وجهی را که پدر گابیل نزد او به امانت گذاشته
بود بازستاند. این نقطه همان ري پاراگان یودیت میباشد که در آنجا بخت النصر ارفاکساد را در کوهستان شکست داد و شرحش
در کتیبه بیستون هست و همانجاست که لشکر داریوش فرزند هیستاسپ عنصر سرکش ماد یعنی فرورتیس را دستگیر کرد. اسکندر
در تعقیب داریوش در هفتمین روز سفر خود از همدان به آنجا آمد، و گفتهاند که نیکاتور از طایفه سلوکوس آن شهر را تجدید بنا
کرد و در قرن بعد اشک سرسلسله اشکانی به سال 250 قبل از میلاد ري را پایتخت خود قرار داد.
سرانجام دوره سوم یا عصر تاریخی است که از فتوحات اعراب آغاز میشود.
در همان دورهاي که اگر به قول مورخان عرب و ایرانی اعتماد نمائیم بایستی که محلی بسیار شگفتانگیزي بوده باشد. یکی از
تاریخنویسان که خود اهل ري بوده با غرور وطنپرستی و پس و پیش کردن ارقام چنانکه دلخواه او بوده نوشته است که شهر 96
محله داشته و هرکدام 46 بخش و هر بخش چهل هزار خانه مسکونی و هزار مسجد و هر مسجد هم هزار چراغ زرین و سیمین و
8 نفر بوده است. ،000 ، مجموع سکنه آن 396
______________________________
Seth-(1)
Tubias-(2)
ص: 461
نویسندگان دیگر گفتهاند که سرآمد بلاد و عروس عالم و بازار جهان بوده. از مسائل قطعیتر این است که زادگاه هارون الرشید
بوده و سلطان محمود غزنوي آنجا را از آل بویه در سال 1027 میلادي گرفت و ري یکی از دو شهر عمده خاندان سلجوقی بشمار
بوده است. «1» میرفته و اقامتگاه و سپس مزار طغرل بیک و یکی از پایتختهاي الب ارسلان یا شیر کلان
در قرن دهم اصطخري نوشته است که بعد از بغداد آبادترین بلاد مشرق بوده و از مهماننوازي و ادب مردم آنجا تعریف فراوان
نموده است، اما از ستایشهاي سنجیده او میتوان بیهودگی لافهاي گزافی را دریافت که شرحش را باز نمودم.
سپس دو فاجعه بزرگ روي داد که در سراسر شرق هرجا که جمعیت وافر و غرور محلی و وفور نعمت داشته حال و وضع بدین
منوال بوده است و با نام فتنهانگیز چنگیز و تیمور قرین.
700 ، در سال 1221 میلادي قشون چنگیز خان سیلآسا بر آن شهر ریخت و مورخی محلی نوشته است که در آن موقع مخوف 000
نفر افراد شریف شهر به خاك هلاك افتادند. قرن بعد هم شاهد لشکرکشی تیمور شد و او آن خرابیها را تکمیل کرد، دونروي
کلاویخو که در سال 1404 از آنجا عبور نموده نوشته است شهر عظیمی را سراسر ویران یافته، ولی برجها و مساجدي داشته و نامش
شهر ري بوده و تا آن پایه تجدید حیات کرده بود که فرزند جوانتر تیمور یعنی شاهرخ آنجا را پایتخت خود ساخت و نواده او
خلیل سلطان بیغیرت که قلمروي را در مقابل عشق شاد الملک دلنواز از دست داد و با عیش و نوش تمام در آنجا زیست و
درگذشت. از مرگ شاهرخ تا انحطاط نهائی ري مراحلی متعدد و معلوم هست که چگونه طی قرون، انحطاط کامل ري حاصل شد
صفحه 266 از 438
و به وضع و حالی افتاد که اکنون دیده میشود.
______________________________
1)- ري از جمله نقاطی بود که دیوژن امپراتور روم پیش از شروع مذاکره صلح با الب ارسلان براي تسلیم شدن به او خواسته بود، )
پاسخ سلطان نبرد شدیدي بود که زود پیش آمد و باعث تسلیم شدن خود امپراتور سبکسر گردید.
ص: 462
خرابههاي آن-
کاملترین و صحیحترین شرح را در باب خرابههاي فعلی ري در کتاب کرپورتر میتوان یافت که نقشهاي دقیق هم ضمیمه دارد.
بعضی از دیوارها و برجهائی که وي تشخیص داده بود دیگر بصورت وضوح معلوم نیست. مرور زمان و ساختمان راهآهن و رفتار
غیرقابل عدول تهرانیها که هروقت براي ساختن خانه به آجر احتیاج دارند از این خرابههاي ري به رایگان بدست میآورند، همه
این موجبات سبب نابودي آن بقایاي انبوهی شده است که در این محل وجود داشته.
پورتر خرابه ارگ مستحکمی را بر قسمت پیشآمدگی سنگی مشرف به جلگه کشف کرده بود و این بدون تردید همان آرکس
یا اکروپلیس بوده که محیط آن هنوز به طرز رضایتبخش قابلتمیز است. در پائین آن هم ارگ مستحکم کوتاه- تري بوده و «1»
در حوالی این قسمت در جلگه محوطه وسیعی که در محیط آن برج و باروهاي مستحکمی وجود داشته و تماما به صورت مثلثی
مینمود که آرکس رأس آن بشمار میرفت.
آنچه اجمالا در فوق بیان شد ظاهرا وضع قسمت مستحکم ري قدیم بود.
در حال حاضر حد دیوارها بصورت تل حیرتآوري از خاك و آجرپارهها درآمده است و در آنجا مرتبا قطعاتی بدست میاید و
تهرانیها عادت کردهاند که با بیل و خاك- انداز به عزم اکتشاف خصوصی به آن حدود بروند و غالبا با مقداري کاشیهاي عالی
که در کمال شفافیت و داراي جلاي درخشانی است و رازش از اسرار مفقود گذشته به شمار میرود، ولی بطرز وصفناپذیري حتی
به صورت قطعات شکسته و لبپریده که در نتیجه استعمال بیل معمولا عاید جویندگان میشود زیبا و دلپذیر است برگردند. من
اطلاعی ندارم که تا حال در خرابههاي ري هیچگونه کاوش و اکتشاف علمی معمول شده باشد و آن کار سزاواري است که احتیاج
تام به اهتمام باستانشناسان دارد.
______________________________
ARX-(1)
ص: 463
برج یزید-
آثار عمده قدیمی دیگر نیز از آن شهر باستانی هنوز باقی مانده است که عجیبترین آنها برج مدور بزرگی است که اهل محل
نقارخانه یزید مینامند و نویسندگانی آتشینمزاج بدون دلیل و شاهد آن را مقبره طغرل بیک و همچنین آرامگاه دو دلداده، خلیل
سلطان و شاد الملک نوشتهاند و آن ساختمان خرابه برج ري
ص: 464
با هیبتی است با آجر و درونش بکلی خالی و بدون سقف است در حدود 60 تا 70 پا ارتفاع دارد و محیط خارجی آن صد و بیست
پاست و پهلوهاي آن بصورت شکسته و از هم گسیخته درآمده است مثل برجهائی که سابقا در جرجان و بسطام دیده بودم.
در حاشیه رأس آن گچبري کتیبهداري هست به خط کوفی که باید گفت کموبیش از بین رفته است. بدبختانه این بنا را در
سالهاي اخیر چنان کاملا تعمیر کردند که بصورت ساختمانی بکلی نو درآمده است. زمین اطرافش را باغ ساختهاند، داراي حوض
و درختان و پلهکانی هم تا بالاي برج بر دیوار تعبیه شده است و از آنجا میتوان وضع و حدود شهر قدیمی را تخمین زد.
در فاصله کمی به سمت شرق و در دامنه کوه برج مخروب دیگري هست با کتیبهاي کمربندي که چون تعمیر نشده است من
تصویري از آن در این صفحه چاپ میکنم و مشرف بر آنجا ارگ دیگري بر تختهسنگی وجود داشته است.
کندهکاري بر سنگ-
در ري یادگار دیگري نیز از دوره مشهور پادشاهان ساسانی وجود داشته و آن چهره نیمه محوشدهاي سوار بر اسب و نیزه در دست
بوده که روي سنگ نرم و صافی کنده شده بود و در بالاي محلی است که من آرکس نامیدهام. تاج کرهمانندي که اسبسوار بر سر
دارد و نوع این کار جاي انکار باقی نمیگذارد که کندهکاري آن به چه دورهاي متعلق است هرچند که از این بابت با چهرههائی که
از پادشاهان در نقش رستم و شاپور هست و من شرح آن را بیان خواهم کرد از لحاظ تأیید وجه تشابهی دیده نمیشود، ولی در
اواخر دوره پادشاهی فتحعلی شاه این نقش برجسته بنابر عادتی که در کار تعمیرات از اخلاق خاص ایرانیان است محو و بجاي آن
چهره برجسته شهریار ریشدراز را نقش کردهاند که دارد شیري را با نیزه هدف میسازد و مثل این است که حالا کسی از سابقه
صفحه 267 از 438
این کندهکاري چرند اخیر آگاه نیست.
در مسافتی پائینتر از آنجا سطح نرم و صاف تختهسنگ دیگري مشرف بر چشمه دلاویزي به نام چشمه علی هست که فتحعلی شاه
را در حال جلوس و بزرگان
ص: 465
درباري را در پیرامون وي نشان میدهد. این کار قرن نوزدهم تقلیدي از نمونههاي عهد ساسانیان است که ناصر الدین شاه هم در
جبال البرز در راه مازندران از آن پیروي کرده و دشوار است اظهارنظر کرد که اقدامی دال بر شکوه و جلال میتوان نامید و یا عمل
عبثی انجام یافته باشد، رواقی هم وصل به این محل شاه مزبور را در زیر سایبانی نشان میدهد که شاهینی بر مچ دست خود گرفته
است. اینها مجموع آثاري است که در ناحیه ري میتوان مشاهده نمود.
در یک محوطه دورافتاده نزدیک کوهستان و بر دامنه، بناي بسیار بلند گرد جالبتوجهی است به نام برج خاموشی یا دخمهاي که
جسد زردشتیان تهران را در آنجا قرار میدهند و مانند دخمه نظیر آن در شهر بمبئی شامل برجی است درون خالی که جنازه عور را
بر تختهسنگ مینهند تا طعمه طیور شود، ولی برخلاف بناي همنام آن در بمبئی در اینجا میتوان بر ارتفاعات مجاور صعود و داخل
دخمه را تماشا کرد.
ورامین-
تقریبا سی چهل میل در سمت جنوب شرقی تهران خرابههاي پایتخت از بینرفتهاي هست به نام ورامین. اطراف شهر فعلی را
دیوارهاي قلعهاي بزرگ و گلی فراگرفته و در وراي آن هم برج و باروهاي دوپهلو و تورفتگیهاي داخلی از پائین به سمت بالاست.
این ساختمان عظیم (که در کتاب مادام دولافوا عکس بسیار شبیه عالی از آن هست) همان است که موقع ورود به تهران در حومه
شمالی جلگه ورامین دیده بودم و روشنائی ناپایدار آنرا بصورت ستون بزرگی از گل نمودار ساخته بود.
در قصبه ورامین نیز خرابههاي یکی از وضیعترین مساجد دیده میشود که به سلطان ابو سعید فرزند سلطان محمد خدابنده منسوب
میباشد و قبر خود او در سلطانیه است که شرحش را ملاحظه کردهاید و در سراسر دشت قلعههاي دیگر گلی پراکنده است که برج و
باروهائی از خشت خام دارد و این خشتها را در خمیرهاي با استحکام سیمان و غیرقابل فساد مثل آهن کار گذاشتهاند و از میان
ص: 466
آنها ایستویک یکی را از جمله قابلتوجه بسیار ذکر نموده و آن برآمدگی ساختگی در آسیاباد با بیست پا ارتفاع و 350 پا طول و
300 پا عرض واقع و بر قله آن بنابر شایعات بقایاي آتشکده قدیمی است که با خشت و چینههاي سنگی یک در میان با ارتفاعی
تقریبا چهل پا ساخته بودند.
قلعه سوم که به قلعه ایرج معروف است نزدیک دهکده جعفرآباد است که در اطراف آن دیوار گلی ضخیمی است با پنجاه پا
ارتفاع و محوطهاش بنابر قول ایستویک 1800 یارد در 1500 یارد تقریبا یک میل مربع است. تاریخ و دوره ساختمان این
استحکامات حیرتانگیز نامعلوم و مورد اختلاف است و بعید است که به روزگار خیلی قدیم تعلق داشته باشد، ولی به هردورهاي
که مربوط باشد زمانی بوده است که ایران از حال حاضر تواناتر و صاحب جمعیت بیشتري بوده هرچند که سرزمین امن و خالی از
خطري به شمار نمیرفته است. این بناهاي خاموش بانگ ویرانی این سرزمین را در گوشها دوچندان محسوس میسازند.
ص: 467
فصل دوازدهم ولایات شمالی
اشاره
زیرا که ملک شمال بار دیگر لشکري از اولین بزرگتر برپا خواهد داشت و بعد از انقضاي سالهاي چندي البته با لشکر عظیم و
مالومنال بسیار خواهد آمد.
فصل 11 دانیال (تورات)
مازندران و گیلان-
در فصل دوم من مسافر تازهوارد به ایران را در رشت و یا در واقع انزلی که در گوشه جنوب غربی دریاي خزر واقع است پیاده و از
آنجا هم او را تا پایتخت راهنمائی کردم. در فصل هشتم نیز وقتی که فلات خراسان را از مرز هرات در مشرق تا استراباد در مغرب
سیر میکردم وي همراه من بود و در فصل پیشین هم جلگه تهران را که از سمت شمال بوسیله رشته عظیم جبال البرز محدود شده
است به او نشان دادم، اما در آن سوي این کوهها که دامنههاي شمالی آن در جنگلهاي مهآلود به کرانه دریاي خزر میرسد و بین
رشت تا استراباد کران تا کران سرزمینی هست که چنان وضع و حال جداگانه و ممتاز دارد و بقدري با آنچه در دیگر نقاط ایران
دیده میشود متفاوت است که در کتابی که در باب کل سرزمین ایران است اگر شرحی نیز درباره این ناحیه مندرج نباشد قصوري
صفحه 268 از 438
بس عظیم خواهد بود.
خوانندگانی که شرح و بیان مرا تا اینجا تعقیب کردهاند ایران را لااقل در
ص: 468
ماههاي زمستان سرزمینی غالبا بیرنگورو و خالی از آب و درخت تصور و درست هم چنین قضاوت کردهاند. در حینوحالی که
چشم انسان از یکنواختی بیابانهاي آن خسته میشود و این بیابانها نیز به دامنههاي جبال خشکوخالی منتهی میگردد که
برآمدگیهاي باریک آن مثل استخوانهائی از لاي ورقههائی از خاك سر برمیاورد، ولی در فاصله چند میلی قسمت بیشتر همین مناظر
بیدرخت که فقط با یک رشتهجبال عظیم از هم جدا شده است ایران دیگري هست که از جهت وفور آب بحدي غنی است که
هواي مالاریاخیز از مردابهاي آن متصاعد است و جنگلهاي آن نیز به قدري انبوه است که با آسانی و بیتلاش به درون آنها راه
نمیتوان یافت و در رنگآمیزي آنچنان آشوبگري طبیعی دیده میشود که مسافر تقریبا بیاختیار خواهد پنداشت که او را در عالم
خواب به اقلیمی استوائی انتقال دادهاند. این وضع و حال طبیعی فوقالعاده و تغییر و تفاوت حیرتآوري است که در ولایات بحري
شمالی مازندران و گیلان دیده میشود.
مازندران مشتق از دو کلمه: ماز (کلمهاي پهلوي یا فارسی به معنی کوه) و اندرون (یعنی داخل و درون و اندرون، مسکن زنان
است) رشته اراضی بین کوه و دریاست. گیلان را عموما از کلمهاي به معنی گل میپندارند که تسمیه متناسبی مینماید از آن جهت
که در این منطقه گل در همهجا نیک فراوان و نمایان است و سیاحی با حسننیت و آزموده آنجا را (گیلان مهآلود و مرطوب و
موذي) نامیده است، اما این اشتقاق را بعضی از صاحبان نظر مردود تلقی کردهاند و اینجانب اطمینان ندارد که به جاي آن شاهد و
دلیل دیگري پیشنهاد کرده باشند.
این اصطلاح بدونشک از کلمه گیله که قومی ساکن کرانههاي جنوبی بحر خزر بودند گرفته شده است و آنها نام خود را بر دریا و
صفات بارز این دو ولایت اگر یکسان نباشد بقدري مشابه «1» سرزمین و محصول ممتاز محلی گذاشتهاند
______________________________
1)- مارکوپولو در سفرنامه خود دریاي خزر را بحر گیلان و ابریشم آنجا را هم گیله نام برده است. )
ص: 469
است که فقط اختلافی از لحاظ ارتفاع بین آن دو دیده میشود وگرنه به عقیده من باید آنها را یکسان و در ردیف هم مورد بررسی
قرار داد.
مازندران از مرز استراباد از شرق شروع میشود و 220 میل در کنار دریا تا کرانه رودخانه بیاهمیتی که حد گیلان است امتداد مییابد
و گیلان از آنجا در جنوب شرقی دریا تا 150 میل گسترده و به ناحیه کوهستانی طوالش محدود میشود و شرح این حاشیه کمربندي
با 370 میل طول که به تفاوت از بیست تا شصت میل پهنا دارد موضوع این فصل خواهد بود.
ولایت استراباد-
هنگام بحث کردن جنبههاي سیاسی و نظامی استراباد و شاهرود من در فصل ششم سخنی چند درباره موقعیت آینده این شهر قدیم و
ولایتی که خود حاکمنشین آن است بیان کردم. از جهت سیاسی توجه استراباد اصلا به جانب خراسان و مشرق است از لحاظ
طبیعی باید آن را با ولایتهاي ساحلی دریاي خزر دستهبندي نمود، زیراکه از جهات آب و هوا و محصولات زراعتی و صفات و
اخلاق سکنه شباهت فراوانی با آن سامان دارد بعلاوه هر مسافر عازم مازندران هرگاه از مشرق حرکت کرده باشد با احتمال قوي
سفر خود را از استراباد شروع و اگر از تهران عزیمت نموده باشد مسافرت خود را در آنجا تمام میکند که بنابراینجا دارد اشاراتی
هم راجع به وضع و حال آن ولایت در اینجا بشود.
تاریخچه این شهر-
شهر استراباد (یعنی شهر استرا یا ستاره یا استر به معنی قاطر) را گاهی ایرانیان به دلیل تعداد کثیري از سادات که در آنجا اقامت
دارند دار المؤمنین مینامند. فریزر که صاحبنظر کمنظیري در باب ایالات شمالی ایران است مینویسد که این شهر بوسیله یزید بن
خلیفه بنی امیه بود در سال 720 میلادي تأسیس «1» مغلوب یا مهلب که از سرکردههاي یکی از طوایف عرب و از سرداران سلیمان
یافت سپس تاریخ آن تا حدي تاریک است.
______________________________
1)- اینسیکلوپدي بریتانیکا دوره خلافت سلیمان را صد سال جلوتر و نام سردارش را هم یزید بن ابی مصلب ذکر میکند. )
ص: 470
البته استراباد به سال 1384 میلادي در جریان جهانگیري امیر تیمور افتاد. در دورههاي آینده هم مرکز طایفه قاجاریه بود و یک تیره
آن در این ایالت در استحکامات آن قلعه بر کنار رودخانه گرگان میزیستند و یکی از سرکردههاي این قبیله برضد نادر شاه علم
طغیان برافراشت و در ژانویه 1744 آنجا را تصرف کرد.
صفحه 269 از 438
از طرف دیگر هانواي هم چندي در آنجا اقامت داشت و سعی نمود کاروان تجارتی عظیم از آنجا تا مشهد دایر کند و آسیاي
مرکزي را در حیطه تجارتی انگلستان وارد سازد. نادر شاه برضد این طایفه اقدامات انتقامی کرد و فرمان داد که قلعه خندان سنگر
قاجاریه را در شهر با خاك یکسان کردند سپس قیام و پیشرفت طایفه قاجاریه مایه برجستگی و شهرت استراباد گردید به حدي که
قبل از آن سابقه نداشت و در قرن حاضر هم سران این طایفه در سراسر ایران وضعی درخشان بدست آوردهاند و استراباد بنابر علتی
جدید به شهرتی بیشتر رسید چون خط اول دفاعی برضد ترکمنها شد. من درباره جنگ و گریزهاي بیربط آن حدود سابقا اشاراتی
نمودم و بنابر اهمیتی که از این جهت یافته است حاکمی از خانواده سلطنتی در آنجا استقرار دارد و به همین مناسبت نیز صدماتی
نصیب آن ایالت شده است.
نماي فعلی-
شهر در عین حال باشکوهترین و هم وارفتهترین بلاد ایران است. محیط دیوار گلی آنکه برجهاي گردي دارد و سابقا خندق دفاعی
عمیقی داشت در حدود سه میل و نیم است. بوسیله چهار دروازه به شهر وارد میشوند، ولی دیوارها و برجها و خندقها همه در حال
انحطاط و خرابی است. جنگل تا حومه شهر را فراگرفته است و جنگلی از تمشک و بوته که مخفیگاه مطلوبی براي خرسهاي
وحشی است خندقها و سنگرها را پوشانده است. تمام قسمت داخلی را جزء شهر نمیتوان محسوب داشت چون در آنجا هم
بیشهها و بوتههائی است که بیشتر پناهگاه حیوانات وحشی است و چندان مورد استفاده انسان نیست، با این وصف شهر خیلی
خوشوضع و دلانگیز است.
ص: 471
دامنههاي پردرخت رشتههاي البرز تقریبا تا دروازههاي آن کشیده میشود و چشمانداز از فراز دیوارها به سوي بیشهزار انبوهی است
تا بیست میلی در نقطهاي غربی که آنجا دریاي خزر در افق میدرخشد و در طرف دیگر که به سمت شمال شرقی است تا رودخانه
و دشتهاي شنزار ترکمن است و خود شهر از حومه آن باشکوهتر است با خانههائی که بام سفال سرخ یا گالهپوش با «1» گرگان
شیب تند و لبه پیشآمده عریض دارد و بامهاي سفالی هم روي نیها و نیها بر لايهاي چوبی قرار دارند.
این خانهها تضاد بارزي با مساکن گلی متوازي الاضلاع دارد که در ایران از لحاظ معماري شهري قبلا با آن آشنا شدهاید. در
استراباد دیوارها از سنگ و آجر ساختهشده است، زیراکه دیوار گلی در مقابل رطوبت شدید آنجا تاب مقاومت ندارد. بسیاري از
خانههاي آن سامان بر پایههائی با ارتفاع ده تا سه پا از سطح زمین بنا شده است که بدینوسیله از صدمات رطوبت غیرعادي آنجا
اجتناب شده باشد و بسیاري از این خانهها نیز در زیر لبه بام ایوانهاي دلپذیري دارند.
سنگفرش شاه عباسی-
کوچههاي آنجا با سنگ، فرش شده است که هنوز یادگاري از دوره شاه عباس کبیر است و جاده معروف سنگفرش که آن پادشاه
جهت تسهیل ارتباط بین ولایات شمالی که مورد علاقه فراوان او بوده ساخت از دروازه غربی آغاز میگردد و از آنجا راه راست
وارد جنگل میشود و از میان قصرها و شهرهاي متعددي که وي در آن حدود ایجاد نموده و یا توسعه داده است عبور میکند تا
نقطهاي بنام کسگر که در قسمت غربی گیلان واقع است، امتداد دارد.
ترکیب ساختمانی این جاده با قطعات سنگپاره که هرکدام گاهی به اندازه یک پاي مربع است و عرض راه از پانزده پا در استراباد
و ده یا هشت پا در
______________________________
1)- هیرکانیاي قدیم از نام گرگان گرفته شده، ریشههاي هیرك و گرگ در نزد آریائیهاي قدیم معنی مشابه داشتند. هیرکانیا )
شامل دشت گرگان تا حدود اترك و استراباد و قسمتی از مازندران بوده است.
ص: 472
باوجود این روزگاري از کارهاي ممتاز و شایسته نام بزرگ پادشاهی بود که بانی آن بوده است. این جاده «1» داخله جنگل است
اکنون در بعضی قسمتها بطور کلی از بین رفته و در جاهاي دیگر سنگها شکسته و یا از جاي خود خارج شده و به این طرف و
آن طرف افتاده است و راه پر از چاله و شکاف است.
در سمت دیگر یا قسمت جنوبی استراباد این راه باز مشخص و تا پائین گردنهاي که به شاهرود و بسطام میرفته امتداد داشته و
میتوان گفت که از قله این گردنه که مرحله دوم آن آغاز میشده در جهت شرقی از راه جاجرم به محلی نزدیک چناران که در پنجاه
میلی مشهد واقع است میرسیده و در تمام این مسیر طولانی هیچوقت تعمیراتی نشده است و در نقاطی که هنوز باقی است جاده
شکافها و شکستگیهاي سیصدساله دارد.
سکنه استراباد-
میگویند استراباد 8000 نفر و دهات اطراف آن 23000 نفر جمعیت دارند مقر حاکم در ارگ است که ساختمانی بسیار جالبنظر،
صفحه 270 از 438
اما ویران است و در جنوب شرقی شهر واقع گردیده و آقا محمد خان در سال 1791 ساخته بود.
سایر بناهاي عمومی آن حائز اهمیتی نیست فقط یک بارگاه شایسته ذکر دارد و آن مزار عبد اللّه برادر امام رضا (ع) است که از
قرار معلوم وي از روي مهر و عنایت منسوبان خود را به سرپرستی اموري میگماشته که خود فرصت آن را نداشته و آن در بیرون
دیوار شمالی و تا حدي در مغرب دروازه آققلعه واقع است.
شش مدرسه آنجا وسیله تعلیم و تعلم دروس کهنه و عاطل براي کسانی است که نسبت به آن اشتیاق دارند، و اما موقوفات که
استراباد از این بابت نیک غنی است طعمه عدهاي از ملاها و سادات میشود و کمتر به مصرف واقعی میرسد.
صنعت محلی-
صابونپزي و ساختن باروت از صنایع عمده محلی است صنعت اولی طرز خیلی مقدماتی و نامناسبی دارد، پوتاسی که در آن بکار
میبرند از گیاهی است که در سواحل اترك میروید، این محصول از لحاظ جنس یا خاصیت
______________________________
.« در بعضی جاها بیش از بیست یارد پهنا داشت » : 1)- هانواي 150 سال پیش نوشته است )
ص: 473
قابل صدور نیست. باروت با گوگردي که از بادکوبه و نیترات که از مشهد میآورند ساخته میشود و زغال از چوب بید محلی تهیه
میکنند مقداري هم فرش نمدي از پشم شتر و بز و گوسفند میبافند.
زندگانی روستائی-
بواسطه کاهش تاختوتاز ترکمنها نسبت به پیش حالا مقدار بیشتري از اراضی ولایت استراباد کشت و زرع میشود. حاصلخیزي
زمین در آنجا به حدي است که مهاجرانی از نقاط دور حتی از افغانستان به آنجا رفته و رحل اقامت افکندهاند. هوا معتدل و مواد
سوخت فراوان است و مقدار آب هم کم نیست فقط باید زمین را شخم زد تا انواع محصول بدست آید. گندم و جو و برنج
محصولات عمده آنجاست و اجاره زمین زیر کشت هکتاري فقط هشت شلینگ است.
تقسیم املاك به حصههاي متساوي بین افراد مرد و زن هر خانواده قانون ارثی ارضی است ازاینرو قطعات زیادي از املاك که از
ابتدا هم وسعت کافی نداشته به قطعههاي جزء تقسیم گردیده و بعضی از کشتزارهاي شش هکتاري در حدود نه نفر مالک داشته و
چنانکه سرهنگ لووات در گزارش کنسولی خود خاطرنشان ساخته وضع امور نه فقط آن سرزمین را فقیرتر میسازد، بلکه یکی از
اسباب مؤثر تنپروري و بیحالی است که از خصایص اخلاقی مردم این ولایت میباشد و به همین جهت نیز صنایع دستی در آنجا
کمیاب است.
بسیاري از دهات که در میان جنگلها و یا اراضی باز واقع گردیده جاهاي عجیبی است که با حصارهائی از بوته تمشک محصور
میباشد و خانههاي رعیتی بوسیله تیرهاي مجزا ساخته میشود و با گل اندوده است و بام کاشی یا سفالی دارد و بالاتر از سطح زمین
بنا میشود، آثاري از سرزمینهاي دور مینماید.
برنج ماده اصلی خوراك روزانه مردم است و میگویند که مردها ده اونس موقع صبح و بیست و دو اونس ناهار و بیست و دو اونس
هم موقع شام از آن صرف میکنند که رويهمرفته کار ناقابلی نیست.
ص: 474
ولایات بحري-
اشاره
بعد از ولایت و شهر استراباد که بیان جزئیاتی را ایجاب نموده حال به شرح دو ولایت مجاور یعنی مازندران و گیلان میپردازیم.
ابتدا شرحی راجع به وضع طبیعی و محصولات که در هردو ولایت یکسان است و سپس بوضع اختصاصی شهرها یا اماکن آنها
اشاره میکنم. قبلا ذکر شد که این دو ولایت شامل رشتههاي ساحلی بحر خزر است که هشتاد و پنج پا پائینتر از سطح دریاست تا
قلههاي البرز که بین 12000 تا 13000 پا ارتفاع دارند. بنابراین بآسانی میتوان استنباط کرد که چنین منطقهاي با آنکه عرضی باریک
دارد تابع چند نوع شرایط اقلیمی است که جزو فقط یک قسم طبقهبندي نمیشود و بهتر است که به چهار حوزه یا ناحیه مجزا که
آسانتر قابل تمیز و تعریف باشد تقسیم گردد:
-1 رشته ساحلی-
ابتدا باید رشته ساحلی این دو ولایت را که بواسطه امواج بحر خزر پیدا شده است مورد توجه قرار داد که بیدرنگ با چیز عجیب و
صفحه 271 از 438
جالب توجهی مواجه میشویم که منحصر به آنجا نیست و راجع به آن در یکی از فصلهاي سابق اشاره نمودم. امواج ساحلشکن دریا
از یک سو و بادهاي متوالی شمال- غربی و شمالی که بر دریاي خزر میوزد باهم تپههاي دراز شنی زنجیروار در سراسر کرانه دریا
ایجاد میکند که بعضی اوقات هریک از آنها بیست تا سی پا ارتفاع و از دویست تا ربع میل عرض دارد و آب رودخانههائی که از
کوهسار به دریا جاري و حاوي مواد رسوبی است چون از این تپهها قابل نفوذ نیست در اراضی فرورفته اطراف پخش و موجب
تشکیل مرداب و بنابراین وسیله پرورش حشرات زیانبخش میشود و در جاهائی که جریان آب قوي است و راهی به دریا باز میکند
امواج تند در مقابل آن سدي ایجاد و مانع استفاده کشتیرانی میگردد.
این مردابها سراسر سواحل را فرامیگیرد که بزرگترین نمونه آن مرداب انزلی در غرب و استراباد در انتهاي شرقی است و بین آن دو
نیز مردابهاي لنگرود و مشهدسر است. قسمتهاي داخلی این مردابها پر از درختان زبان گنجشک و توسکا و چنار و تبریزي و بید و
درختانی است که احتیاج به آب فراوان دارند.
ص: 475
از درون این جنگلها آبی که از کوهستان جریان مییابد از بسترهائی عبور میکند گاهی باتلاق میشود و گاهی نیز به صورت طغیان
درمیآید و در موسم بارانی سراسر ساحل را آبهاي راکدي فرامیگیرد که بخارهاي مضر از آن متصاعد میشود و همه قسم
خزندگان هم در آنجا لانه میکنند و رمهاي از پشه و حشرات به هوا میرود.
-2 جنگل و زمینهاي قابل کشت-
جنگل از لب این آبهاي کمعمق تا دامنه کوهها امتداد دارد گاهی فاصله کوه بیشتر از دو میل نیست و در بعضی جاها بیست میل
است. از میان این جنگلهاي انبوه مسافر با کمک راهنما کوره راهی مییابد که فقط افراد محلی میشناسند. باوجود این در این
جنگلهاي مالاریاخیز خانههاي روستائی در زیر درختان از نظر پنهان است و در بعضی جاها زمینهاي صاف و همواري هست که
براي کشت نیشکر و پنبه و برنج آماده کردهاند.
هیچ فرد اروپائی به زندگی در این نقاط مرطوب قادر نیست. هوا حرکتی ندارد و احساس خفقان تقریبا دائمی است، اما اهالی محل
به زیستن در آنجا خو- گرفتهاند و با آنکه در معرض آفات رماتیسم و تب نوبه و استسقاء و تراخم و امراض دیگر چشماند باز بنظر
نمیرسد که افرادي کمبنیه یا ضعیف باشند و آنچه را که یک مازندرانی یا گیلانی که به آب و هواي آنجا عادت یافته باشد قدرت
تحمل دارد، براي سایر ایرانیان خالی از خطر نیست.
و بالغ بر دویست « مرگ میخواهی برو گیلان » : در آنجا ضربالمثلی مصداق گفتار قدیم ایتالیائیها، هست که ترجمهاش این است
هواي آنجا بقدري ناسالم است که مردم براي هر کسی که رهسپار گیلان باشد ماتم » : سال پیش تاورنیه و شاردن هردو نوشتهاند
.« میگیرند و میپرسند مگر وي دزدي یا خیانت کرده است که پادشاه او را به گیلان میفرستد
فریزر که براي بار دوم در سال 1834 تمام رشتههاي ساحلی را زیر پا گذاشته نظریه مساعدتري نسبت به آن ابراز نداشته چنانکه
گفته است:
ص: 476
در موقع باران و بمبئی در موسم مانسون (برسات) در ذهنم حاضر بود، ولی باز به «1» خاطره بنگال در فصل بارندگی و دمه ررا »
.« نظر من هواي مازندران از هرکدام آنها بدتر مینمود
-3 کمربند جنگلی-
اشاره
بعد از باتلاقها و جنگلهاي واقع در دشت به منطقهاي میرسیم که بسیار باشکوه و زیباست. حواشی جبال البرز شامل ارتفاعات
مشجر وسیعی است و بین این برآمدگیها درهها و دربندهاي دلپذیر و خیالانگیز واقع شده است و آسان نیست تعداد آنها را شماره
کرد و از آن کار هم دشوارتر طبقه- بندي درختان این جنگلهاي پهناور متنوعی است که ارتفاعات مزبور و جلگهها را با روپوشی
درهم و برهم آراسته است.
بیشتر این درختها نیز برگریزاناند و نویسندگان متعددي نوشتهاند که در میان آنها کاج، چنار، نارون، افرا، چسب، بلوط، عرعر،
شمشاد، مرس، بوته و انگورهاي وحشی است که بر تنه و شاخهاي درختان بالا میروند و پیچهاي وحشی نیز در همهجا یافته میشود.
کف این جنگلها در فصل بهار از انواع گلهاي جنگلی و بنفشه پوشیده است و معلوم خواهد شد که این گل و گیاهها بهیچوجه
استوائی نیست، بلکه از آن قبیل است که در مناطق گرمسیر جنوبی است بنابراین مقایسه آنها با هند غربی و شرقی که بعضیها از
لحاظ اقلیمی کردهاند در حقیقت کار درستی نیست و گل و گیاه بیشتر به آنچه در جنوب اروپاست و از جهات محیط هم شباهت
بسیار دارند و در همین فصل شرحش بیان خواهد شد شبیه است، اما مقدار رطوبت اینجا بحدي زیاد است که مختص حدود
صفحه 272 از 438
استوائی است.
حیوانات وحشی در این منطقه فراوانند چنانکه در جنگلهاي کوهستانی و دامنههاي آن ببر خیلی درشت دارد که مایه وحشت گله و
رمه است، ولی اتفاقا به انسان حمله میکند، یوزپلنگ، گرگ، خرس، خوك وحشی، شغال، سیاه-
______________________________
Demerera-(1)
ص: 477
گوش و انواع آهو و گوسفند و بز وحشی از حیوانات عمده شکاري است و در صحراي ترکمن گورخر و غزال هست. قرقاول و ابیا
در بین پرندگان شکاري در مردابها و آبهاي کمعمق دریا چنانکه قبلا درباره رشت اشاره کردم و دستههاي مرغابی و مرغهاي
نوكدراز و ماکیان دیده میشود.
شهرها و کشاورزي-
سومین ناحیه کمربندي ساحلی بخصوص در انتهاي دامنههاست که شهرها و مراکز پرجمعیت در آنجا واقع شده است که غالبا در
زیر درختان پنهان و یا بعبارت ادبی در میان خاك نهان است و مسافر هنوز محیط جنگلی را ترك ننموده ناگهان به این مراکز و
شهرها وارد میشود و به آسانی نمیتواند دریابد که آیا به آبادي رسیده است یا به شهري بزرگ که فقط نهالها و درختان طبیعی از
هر طرف آن بالا نرفته و آنجا را دربر نگرفته است، بلکه باغ و بوستانی که سرشار از همه نوع میوههاست و من راجع به نهال و
درختان میوه که خودبخود در میان جنگلها فراوان میروید صحبت داشتهام.
در نواحی زراعتی میتوان پرتقال، لیمو، لیموترش، انار، هلو، خربوزه، ازگیل، به و زیتون کاشت. در واقع در میان مناطق معتدل کمتر
نقطهاي تا این درجه براي کشت و زراعت استعداد سرشار دارد و در چنین محلی است که کرم ابریشم پرورش میدهند که ابریشم
آن براي نخستین بار ایران را به حیطه تجارتی اروپا وارد کرد و گیلان را در نظر خارجیها معروفترین ولایات ایران ساخت.
سرآنتونی شرلی آن مرد نامی متواري و ماجراجوي انگلیسی که به خدمت شاه عباس درآمده بود در سال 1600 م. چنین نوشت:
گیلان ولایتی است از ایران که بوسیله کوههاي بلند که آسان قابل عبورومرور نیست از سایر نقاط ایران جدا شده و پر از جنگل »
است (که ایران فاقد آن است) و فقط در گوشه و کنار این کشور تپههائی دیده میشود که از لحاظ سوخت دچار کمبود است و
فقط از باغات، مختصر سوختی بدست میاید و در آن تپههائی است که هیزم از درختان پسته فراهم و از آن خوب استفاده میشود و
ص: 478
در بین این تپهها شیارهائی است که دره کامل نیست و در فصل بهار بهنگام ذوب- شدن برفها این شیارها سیلگاه میشود و سامان
دریاي خزر شامل ناحیهایست که بین آنجا و تپهها درهاي طولانی در سراسر آن نواحی کشیده شده است و آنجا از لحاظ ابریشم،
«. برنج و غله بقدري غنی و داراي جمعیت کثیري است که به نظر میرسد طبیعت با صنعت و کار مردم همچشمی دارد
از یک سو طبیعت افراد را بارور و نانوار میکند، از جهت دیگر مردم هم زمین را آباد و زمینی در آن خطه براي نمونه نمیتوان
یافت که قابل استفاده نباشد.
این ارتفاعات چنان سبز و خرم و پردرخت است که هرگاه به طرف دریا بنگریم همهجا اغنام و احشام در مراتع از برکات آن
بهرهمند میشوند.
-4 کوههاي عریان-
سرانجام در بالاي نواحی جنگلی ارتفاعات عریان جبال است که از ورقه باریک علف مستور گردیده و پرده مه غالبا آن را فراگرفته
است و بندرت قله خالی از برف دارد، بنابراین از منطقه بخارخیز کنار دریا تا برف و یخ ابدي قله دماوند همه نوع محیط و آب و
هوا هست که متناوبا وسیله تحرك و تقویت آن حدود و موجب پیدایش نیروي حیاتبخش میشود. در رشتههاي فوقانی کتلها و
گردنههاي بسیار سختی که از جمله خطرناكترین در سرزمین ایران است واقع گردیده و در نواحی باز و جنگلی دامنههاي کوه و
طبقات بالا ییلاقات است که در ماههاي گرم تابستان همه توانگران از نواحی پائین به آن صفحات عزیمت میکنند و چوپانها و
گلهداران که غیر از این کار، پیشه دیگري ندارند رمههاي خود را به قصد چرا به آنجا میبرند.
سکنه-
بنابراین قسمت عمده اهالی آن سامان در سیر و حرکتاند و با ایشان ایلات آواره هم که در دهات اقامت گزیدهاند در اثر گرما به
سمت کوهها رهسپار میشوند. در گیلان دستههاي کولی فراوان دیده میشود. میگویند که از این دو ولایت رطوبت در گیلان بیشتر
و مردمش کمبنیهتر و فاقد شجاعتاند، ولی من اطمینان ندارم که هیچگونه تفاوت واقعی بین آن دو موجود باشد. فریزر
صفحه 273 از 438
ص: 479
که در این مورد از همه واردتر بوده نوشته است که وي انتظار داشت که مردم آنجا بیقواره، وارفته و مریض باشند، ولی برعکس
خوشبنیه و نیکوچهره و بخصوص کودکان خوشرو بودهاند.
بنابر قول او از سکنه دو ولایت، مازندرانیها بیشتر سیاهچهره و گندمگوناند.
هولمس نوشته بود که افراد ساکن آن حدود که در مجاورت دریا اقامت دارند رنگپریده و علیل مینمودند که بنظر من البته غیر از
این قابل تصور نبوده است.
ایران محسوب داشته و از این لحاظ بر ایشان ایراد گرفتهاند. دشنام یابو مازندرانی را که از «1» مازندرانیها را غالبا همان قوم بئوتی
این بابت آن ولایت بیشهرت نیست، درباره ایشان وارد پنداشتهاند در این مورد هم باز فریزر به یاري آنها شتافته و ایشان را افرادي
آرام و بیآزار به شمار آورده است، که دستکم در اقلیم و دیار خود سربازان شایسته و دلیري هستند و از این جهت است که آنها
دیگر در سایر جاها به خدمت گمارده نمیشوند.
1830 تلفات بسیار وارد شده و گفتهاند که دو سوم مردم از بین رفتهاند. آفاتی مانند - به جمعیت این دو ولایت در اثر طاعون 31
آبله نیز پس از آن تلفات سنگین وارد کرده و فقط در این اواخر جمعیت رو به افزایش نهاده است.
250 نفر است، اما گمان ندارم هیچوقت آمارگیري صحیحی بعمل آمده باشد. ، 150 تا 1000 ، مجموع سکنه دو ولایت از 000
میگویند بومیهاي این سامان از اصل قوم ماد میباشند و با لهجهاي فارسی حرف میزنند که در دو ولایت تا اندازهاي متفاوت است.
.«2» لهجه سومی هم که لغتهاي پهلوي بیشتري دارد در ارتفاعات طالش معمول است
لباس-
مانند محیط و خود ایشان لباس اهالی مازندران و گیلان نیز که در شهرها و جلگههاي داخلی میپوشند متفاوت است. شلوار آنها
غالبا از پارچه
______________________________
Beotie-(1)
2)- اصطخري در قرن دهم نوشت که در طبرستان لهجه خاصی هست که نه فارسی است و نه عربی و در بیشتر نواحی دیلمان زبان )
اهالی را نمیتوان فهمید.
ص: 480
پشمی بنام چوخا است که در مقابل تیغ و خار بهتر از پارچههاي کتانی استحکام دارد. بر مچهاي خود رشته پارچهاي بنام پايتاوا یا
پاتواه میپیچند که شاید همان پوتی کشمیري و ریشه اسمی و نمونه ساخت آن بوده است.
کفشهاي روباز آنها چاروخ از چرم خام است که با تسمه پنجهها و انگشت شست را سفت میبندند و مثل روستائیان ایران کلاه به
شکل تخممرغی بر سر نمیگذارند، بلکه از پوست بره کلاه دارند. لباسشان در واقع بیشباهت با پوشاك کردهاي ساکن نقاط
کوهستانی مشرق خراسان نیست و گفتهاند که قیمت تمام یک دست لباس آنها از هیجده شلینگ بیشتر نیست. مردها غالبا تبري
همراه دارند تا از میان جنگل راه باز کنند.
تأثیر اقلیمی دریاي خزر-
در نظر هرکس که مثل من نقاط دیگر بحر خزر را هم دیده و یا از وضع هوائی که در ماههاي زمستان در آنجا دیده میشود آگاه
است، تفاوت اقلیمی بین منطقه شمالی با سواحل مرکزي و جنوبی که من در این فصل به شرح آن پرداختم بقدري زیاد است که در
واقع حیرتانگیز میباشد و اختلاف بیشتر از آن است که ناشی از ارتفاع نقاط محسوب شود. خانیکف این نکته را نیک بیان کرده
است که من به ترجمه آن میپردازم:
اگر ما قسمتهاي خشک و یکنواختی تأسفآور اراضی نمکزار سواحل شمالی بحر خزر را با درخت و گیاه پرشکوه و تقریبا »
استوائی کرانه جنوبی مقایسه کنیم از اختلاف و تضادي که جهان آفرینش در دو ساحل دریاي مسدود واحدي پدید آورده است
دوچار حیرت خواهیم شد. در قسمت شمالی الاغ با اشکال تاب مقاومت با سرما را خواهد نمود. در جنوب ببر بنگالی جانور
همهجائی است.
نزدیک حاجی طرخان خوشه انگور فقط امکان رسیدن دارد، اما در خلیج استراباد در شبهجزیره پوتمکین درخت موز رشد عجیبی
مینماید و محصول نیشکر و پنبه بحد وفور است. بعلاوه هرساله قسمتهائی از دریا در شمال یخبندان است و هنوز این یخها ذوب
.« نشده است که سواحل مازندران و گیلان پر از شکوفه و گل میشود
ص: 481
توضیح این پدیده ظاهرا حیرتانگیز بدون تردید این است که ابرهاي انباشته از بخار آب که از دریاي خزر برمیآید با کمک بادي
که در آنجا هست به سمت جنوب حرکت میکند و در میان راه به مانع دامنهها و ارتفاعات جبال البرز برمیخورد و به صورت شبنم و
صفحه 274 از 438
باران بر دامنههاي این کوه در اراضی پائین فرو- میریزد. خانیکف معتقد بود که جریان هواي گرم از صحراي بزرگ مرکزي ایران
در جهت شمال غربی در پیدایش این وضع مساعد تأثیر دارد و هنگامی که این جریان هوا با وزش بادهاي شمالی مصادف میشود
بصورت باران ملایمی درمیآید.
در حقیقت تفاوت میزان بارندگی بین ساحل بحر خزر و دیگر نقاط ایران یک بر ده است و باران هم منحصر به فصل مخصوصی
در سال نیست، بلکه همیشه امکان بارندگی هست.
محصول-
یکی از «1» محصولات عمده مازندران برنج و پنبه و نیشکر است، محصول مهم گیلان سابقا ابریشم بود و چنانکه ریچارد چنی
امیر گیلان با آنکه هنوز وسائل حملونقل در کار نیست از » مدیران کمپانی انگلیسی مسکوي در سال 1563 به انگلستان نوشته بود
و چون بوسیله کالاي ابریشم ایران با اروپا ارتباط یافته همین امر موجب مبادله سفارت و انعقاد « راه فروش اجناس گذران میکند
قراردادها در قرن شانزدهم و قرون بعدي گردیده و باز همین محصول ایران را ثروتمند و مشهور ساخته است و چون فقط در
سالهاي اخیر این محصول رو به کاهش نهاده من سعی خواهم کرد که خلاصهاي از تجارت این دوره از تاریخ ایران آن هم
منحصر به گیلان و مازندران را بیان کنم و در باب تجارت خود ایران و اهمیت جهانی آن در دورههاي گذشته طی فصول آینده
مطالبی ذکر خواهد شد.
تاریخ تجارت ابریشم-
داستان دلانگیز آوردن کرم ابریشم از چین به اروپا در دوره امپراتوري ژوستینین در حدود 550 میلادي از حکایات شنیدنی تاریخ
است. اولین ذکري که درباره این محصول ولایات شمالی ایران برخورد کردم در سفرنامه اصطخري مربوط به قرن دهم است که
وي از شهر ري تا ساري حاکمنشین مازندران سفر کرده و از محصول ابریشم در ولایت طبرستان که نام قدیمی این قسمت از حدود
البرز بوده نام برده است.
______________________________
Chenie-(1)
ص: 482
سه قرن بعد هم از قول مارکوپولو اطلاع حاصل میشود که بازرگانهاي شهر ژن در ایتالیا که در آن زمان شهرت سرشار تجارتی
داشت حدود بحر خزر را در همان اوان در حیطه تجارتی خود وارد و صدور ابریشم را که گیله نام داشت شروع کرده بودند.
در نیمه قرن شانزدهم کمپانی مسکوي بوسیله نماینده خود آنتونی جنکین- سن و دیگران تلاش شهامتآمیزي نمود که باب
تجارت انگلستان را با دریاي خزر از طریق روسیه مفتوح سازد و مفاد گزارشهاي بسیار جالب او را من بعدا نقل خواهم کرد. این
دسته از تجار در جستجوي ابریشم گیلان به این صفحات آمدند.
در قرن بعد راه عمده صدور این محصول به دست هلندیها در خلیج فارس افتاد در اوایل قرن هیجدهم پطر کبیر که از اهمیت
تجارت در پیشرفت نقشههاي جهان- گیري خود در خاور آگاه بود تلاش نمود که تمام تجارت حدود شمالی را بجانب روسیه
منحرف سازد و در انجام این منظور با تجار ارمنی بادکوبه قراري نهاد، اما پس از چندي این سازش بهم خورد و روسها رأسا در
صدد انجام آن کار برآمدند.
در سال 1725 نزدیک بود پطر کبیر قراردادي با یک شرکت مختلط از تجار انگلیسی امضاء کند و حتی آمادگی داشت که با
استمداد از خارجه بمقصود خود نایل شود، اما در همان موقع بیمار شد و درگذشت. سپس دوره دوم آزمایش شهامتآمیز دسته
دیگر انگلیسی که دلیرتر بودند فرارسید، التن و هانواي سردستههاي این گروه بودند که شرح آن را در جلد دوم این کتاب خواهید
دید.
از آن پس دیگر تلاشی براي گشایش راه تجارتی از یک جانب یا جانب دیگر بعمل نیامده هرچند که فتوحات دولت روس از
آغاز این قرن ایجاب کرده است که قسمت عمده تجارت صادراتی ایران در دست ایشان بیفتد.
جدول محصولات باارزش آن-
به جاي آنکه خوانندگانم را از شرح طولانی وضع تجارت ابریشم ایران بخصوص ایران شمالی طی 250 سال اخیر خسته سازم بهتر
است اطلاعات اصلی را که بر اثر مطالعاتم فراهم آمده و راجع است به محصول ابریشم و ارزش آن در دورههاي مختلف مدت
مزبور در جدولی درج نمایم:
ص: 485
سابقه تنزل این محصول-
صفحه 275 از 438
با محدود ساختن بررسیهاي خود فقط درباره گیلان و بواسطه فقدان اطلاعات کافی که بتوان از روي آن استنتاجهاي کلی نمود، ما
به موضوع کاهش تأسفانگیز مقدار محصول ابریشم در بین قرنهاي هفدهم و هجدهم بعد از سقوط خاندان صفوي که دوره
هرجومرج ایران بود عطف توجه میکنیم. در زمان هانواي گیلان فقط یک هشتم مقداري که در عهد شاردن داشت محصول میداد
در پایان قرن گذشته بر اثر استقرار سلسله قاجار که موجب پیدایش امنوامانی شده بود تجارت این محصول تجدید گردید.
در نیمه اول قرن حاضر این پیشرفت بدون وقفه دوام یافت. سرجان شیل وقتی که وزیر مختار بریتانیا بود در سال 1850 نوشت که
ابریشم کالاي عمده تجارت ایران است بخصوص در تجارت خارجی که در نتیجه او را قادر میسازد بهاي قسمتی از واردات خود را
پرداخت کند. وي اشاره به اقداماتی نمود که تجار انگلیسی براي بهبود این محصول کرده بودند، اما بواسطه سستی ایرانیان و اکراه
آنها در تغییر دادن طرز کار کهنه خود زحمات ایشان بینتیجه ماند.
در سال 1864 که بنابر مندرجات جدول بالا مقدار محصول به حد اعلا بود براي نخستین بار دوچار آفت گشت تا سال 1869
لطمات این آفت بقدري سنگین شد که قیمت محصول را به یک خمس مقدار پنجسال قبل از آن تنزل داد و تجارت ابریشم گیلان
هیچوقت بعد از آن آفتزدگی رونق سابق را بازنیافت.
تخمهائی از خراسان و خانقین در عثمانی وارد و آزمایش کردند، اما نتیجهاي بدست نیامد و تخمهائی نیز از راه بسیار دور ژاپن
آوردند باز ثمري نداشت و بعد از چندین شکست و یأس روستائیان توجه خود را به محصولات دیگر معطوف ساختند.
در سال 1875 از لحاظ آزمایش به کاشت توتون اقدام و از کاشتن زیتون در رودبار نزدیک رشت حمایت شد و در این مرکز
محصول ابریشم، زراعت خشخاش به مقادیر کلی جاي ابریشم را گرفت و نتیجه کار هم بسیار درخشان بود، ولی در ولایات شمالی
برنجکاري رایجترین و سودبخشترین کشتوکار بشمار
ص: 486
است و در سرزمین مثل ایران که افکار جدید و طرز کار درست جدید با تأخیر و تأنی بسیار نفوذ مییابد جاي تردید است که
تجارت ابریشم ایران بار دیگر به دست ایشان پیشرفت و رونقی حاصل کند و اگر از ناحیه دیگري کار و کوشش به عمل آید بعید
نیست نتیجه کاملا متفاوت و سزاوار شرح و تعریف شود، زیراکه مرض و آفت برطرف گردیده و خاك و هوا همان است که
همیشه بوده پس هیچ دلیل درستی در میان نیست که آن تجارت بسیار سودمند از بین برود یا بار دیگر رونق نیابد.
مراکز کنونی پرورش (نوغان) کرم ابریشم-
32500 گیروانکه بود) و ، درحالحاضر علاوهبر گیلان و مازندران پرورش کرم ابریشم در آذربایجان (محصول آنجا در سال 1885
در خراسان ( 16250 گیروانکه) و در ناحیه مرکزي ایران معمول و بازارهاي عمده فروش آن کاشان و اصفهان و یزد و کرمان
13000 گیروانکه) است. )
محصولات خراسان و ناحیه مرکزي ایران تقریبا تمام در محل مصرف و فقط محصولات گیلان و آذربایجان به روسیه و همچنین
قسمت عمده آن به مارسی صادر میشود. از مصنوعات داخلی که ابریشم به کار میرود یکی مخمل است دیگر پارچههاي زربفت و
پارچه اطلسی و همچنین ساده و ابریشم آمیخته با نخ است و چون استعمال ابریشم خالص در قرآن منع شده است آن عده از ایرانیان
که از این بابت وسواس دارند براي راحتی وجدان ابریشم مخلوط با نخ بکار میبرند.
از مصنوعات ابریشمی که در شهرهاي نامبرده دیدهام بیش از همه ابریشم کاشان را پسندیدهام. پارچههاي ابریشمی قدیمی ایران و
زربفتها براستی عالی است، ولی تهیه مقدار کافی از آن بسیار دشوار است. قالیهاي ابریشمی هنوز بنابر سفارش در کاشان و
سلطانآباد بافته میشود و بسیار ممتاز و خیلی گران است و اگر دقت کامل نشود بافندگان رنگهاي جوهري استعمال میکنند و ارزش
هنري و ثبات رنگ مصنوعات به طرز غیرقابل جبرانی تباه میشود.
ص: 487
طرز پرورش کرم ابریشم-
قبل از اینکه این مبحث را تمام کنم قصد دارم طرز پرورش کرم ابریشم را در شمال ایران به نحو اجمال بیان کنم. در ماه آوریل
(اردیبهشت) اهالی محل بخصوص زنان تخمها را حاضر نموده و بر ورقه کاغذي میچسبانند و با نهادن این کاغذ در زیر لباس خود
روي پوست آن را در معرض گرماي بدن انسان قرار میدهند. پس از گذشتن سه روز تخمها بازو کرمها ظاهر میگردد این کرمها
چهل روز عمر دارند که در حال چاقی و تنآسائی حیرتآوري طی میشود، ولی این دوره پرخوري بین هفت تا ده روز است و در
آن مدت ایام بیحالی بیش از دو روز نیست پس از ده روز اول کرمها را به تلمبار یا کلبهاي کاهپوش میبرند و در ارتفاع تقریبا پنج
پا از سطح زمین قرار میدهند و در فواصل دوره پرورش در میان برگهاي توت آماده دفع میسازند.
کرمها بعد از چهل روز فربه و مملو و تا حدي شفاف و در آن حالت ناراحتی ببالا رفتن از شاخه و چوب که در کلبه نهادهاند
علاقهمند میشوند و در همین حال پیلههاي خود را میتابند. این کار تا ده روز که تلمبار محکم بسته است دوام دارد. بعد آن را
میگشایند و شاخهها را برمیدارند و ملاحظه میشود که سقف کلبه پر از پیلههاي قشنگ شده است و درحالیکه بعضی از آنها را
صفحه 276 از 438
میگشایند و شاخهها را برمیدارند و ملاحظه میشود که سقف کلبه پر از پیلههاي قشنگ شده است و درحالیکه بعضی از آنها را
بمنظور تخمگذاري کنار میگذارند بقیه را خارج میکنند و پیله در معرض آفتاب یا بوسیله فرو بردن در آب جوش کشته و ابریشم از
هم باز و بر غرغرهها تنیده میشود و باقیمانده پیله پروانهوار در ظرف دو هفته بیرون میآیند و مادههاي آنها با انجام- دادن کار خود
و نهادن بین 100 تا 300 تخم نحیف و سپس خواه و ناخواه نابود میشوند.
منابع دیگر-
علاوهبر محصولات قیمتی حاصلخیز خود گیلان و مازندران از منابع دیگر ثروت نیز بهرهمند میباشند. ولی ایرانیها از وجود آنها
حداقل و به طرز نامرتبی بهرهبرداري میکنند. در هردو ولایت منابع معدنی سرشار هست که من در فصول آینده راجع به سراسر
کشور شرح خواهم داد. بسیاري از چوبها
ص: 488
و الوارهائی که در دامنههاي کوهسار بدست میآید براي کشتیسازي خیلی مناسب و مفید است و جان التن آن کشتیساز هنرمند
انگلیسی نادر شاه از آنها به این منظور استفاده کرد. این پادشاه به او مأموریت داده بود که کشتیهائی براي کشتیرانی در دریاي
خزر بسازد و فرمان نیز صادر شده بود که چوبهاي مازندران را براي ساختن کشتی از سراسر ایران حمل و تا خلیج فارس براي انجام
این منظور ببرند.
چوب شمشاد به مقدار زیاد از ولایات بحر خزر به روسیه و انگلستان صادر میشده است، ولی در زمینه جنگلبانی علم و دانشی بکار
.«1» نمیبرند و الوارهائی که ممکن است منبع کلی درآمد شود یا مورد بیاعتنائی کامل واقع و یا از روي بدنهادي نابود میشود
دریا نیز در زمینه ثروتخیزي هیچ دستکمی از خشکی و خاك ندارد و در دهانه اغلب رودخانهها بخصوص سفیدرود و در آبهاي
کمعمق دریا از هر قبیل ماهی مانند استورژن، ماهی آزاد، ماهی سفید و قزلآلا یافته میشود.
300 ، در دهانه سفیدرود گاهی روزانه در وسط فصل چهار هزار ماهی صید شده است و در جاهاي کمعمق دریا در انزلی نیز 000
ماهی در یک روز صید کردهاند.
65 تومان اجاره کرده بود و ، هنگام مسافرت من صید کردن تمام ماهی سواحل جنوبی دریاي خزر را یک نفر روسی سالانه به 000
از راه صدور ماهی خشک و بخصوص خاویار به روسیه میگویند منافع سرشاري حاصل میکرد.
عایدات-
درآمد این دو ولایت با ترقی و یا انحطاط وضع مادي آنجا زیاد و کم شده است. فریزر در سال 1832 عایدات گیلان را از بابت
300 ، 310 تومان نوشته بود. ده سال بعد از آن مونتایث آن را در حدود 000 ، 200 و 000 ، گمرك و مالیات اراضی بین 000
تومان برآورد کرد و حال آنکه باز یازده سال بعد بنابر قول هلمس مجددا به رقم اول رسید.
______________________________
1)- در سال 1886 امتیاز چوببري را در گیلان یک نفر روسی به مدت دو سال با پرداخت 50000 تومان بدست آورد. در سال )
1890 آن مبلغ به 17000 تومان تقلیل یافت.
ص: 489
440 تومان نوشت. ، سر. اف گلداسمید در سال 1874 عایدات را 000
105 تومان قید و اضافه میکند که چیزي براي خزانه دولت ، دایرة المعارف بریتانیا از روي گزارشی کهنه عایدات مازندران را 000
باقی نمیمانده است و کلیه درآمد صرف مخارج نظامی و اداري میشده است. این حرف بنظر من درست نمیآید.
345 تومان بود و مخارج دولتی و حکومت ولایت مازندران ، 1888 درآمد مازندران 139350 تومان نقد و گیلان 000 - در سال 9
با هزینه وصول عایدات و عمارات عمومی و غیره فقط 4590 تومان بود و در گیلان 24430 تومان ازاینرو اظهار نظر قطعی درباره
موازنه مالی دولت دور از امکان است.
تاریخ-
ولایات ساحلی دریاي خزر که بوسیله کوهها از سایر قسمتهاي ایران جدا شدهاند بدینسبب از لحاظ آب و هوا و خصوصیات
اخلاقی مردم و علایق ایشان با نقاط دیگر ایران تفاوت داشتهاند و ناگزیر نقش آنها در تاریخ متفاوت بوده است. تخیل انسانی که
نیروي حرکت و کامیابی خود را در دوران افسانهاي زندگانی اقوام میجوید طبیعتا قهرمانان داستانی ایران را در ارتفاعات نواحی بلند
قرار داده است. این قهرمانان در آن مناطق و سامان جنگ و ستیزها کردند و جانوران جنگلها نیز در پیکارها از یک یا طرف دیگر
حمایت نمودند در این نواحی بود که رستم بر دیو سپید چیره گردید و گروهی از افراد طبقه پائین که سرنوشت بندگی سزاواري
داشتند در نواحی کمارج نواحی پست میزیستند. سهمی را که این دو ولایت در عهد قدیم تاریخ و در نبرد با اسکندر برعهده
داشتند میتوان تحت عنوان هیرکانیا در قاموسهاي قدیمی ملاحظه کرد و در دوره مسیحیت نیز فقط در مواردي جزو صحنه وقایع
صفحه 277 از 438
روزگار نمودار شد.
در عصر سامانیان و قرون نخستین اسلامی مازندران قسمتی از ولایت تپورستان بود که همان طبرستان دوران جدید است. در حدود
سال 900 میلادي خلیفه المعتضد باللّه حکومت مازندران را به اسمعیل سامانی داد، وي مؤسس خاندان سامانی در شمال ایران و
بخاراست و این مقام پاداشی به شمار میرفته که در ازاي
ص: 490
خدمات وي براي سرکوب کردن عمرو بن لیث برادر و جانشین یعقوب بن لیث که در فصل سیستان ذکرش آمد اعطا شد.
در قرن چهاردهم خاندان مستقلی از سادات در مازندران حکومت داشتند.
هنگامی که آنتونی جنکینسن و همراهان پیشآهنگ وي از راه دریاي خزر در نیمه قرن شانزدهم باب تجارت را با ایران گشودند
از پادشاه گیلان نام میبرند که ظاهرا دستنشانده پادشاهان صفوي بود و آن وضع و حال بندگی بیجنبوجوش در زمان شاه عباس
بصورت شورش و سرکشی مبدل شد که این پادشاه امر داد در گیلان قتلعام کنند.
مازندران که زادگاه مادر او بود در نظر شاه قرب و منزلت خاص داشت و در آنجا وي قصرهاي متعدد و باشکوه ساخت که
شرحش را بیان میکنم. در اینجا که دور از نظر دشمن و اغیار به شمار میرفته و دسترسی به آن آسان نبود شاه هروقت که دور از
اصفهان بود علاقه فراوان داشت که در مازندران اقامت کند و بقدري نسبت به آبادانی ولایات ساحلی بحر خزر علاقهمند بود که
در صدد برآمد سیاست مطلوب مهاجرتی خویش را در آنجا نیز براساس وسیعتري مجري سازد. پس 30000 خانوار مسیحی را از
سرحدات عثمانی به این حدود کوچ داد تا آن منطقه مرزي را که هرساله در معرض تاختوتاز ترکها بود از سکنه خالی کند و
بعلاوه برکات پیشه و صنعت جدید را در این قسمت از قلمرو خویش که بیش از همهجا مورد بیعلاقگی قرار گرفته بود رایج
سازد.
میگویند که براي عیسویان آنجا » : شاردن تعریف عجیب ذیل را درباره استعداد سرزمینی که مهاجرانی تازه یافته بود نوشته است
محیط مناسب و عالی است شراب و گوشت خوك بحد وفور دارد همان دو چیزي که مسیحیان سخت دوست دارند ایشان به دریا
«. عشق میورزند و میتوانند با برادران مسکوي خود از طریق دریاي خزر باب مراوده را افتتاح نمایند
ولی شاه عباس هواي مازندران را چنانکه باید و شاید نشناخته بود که
ص: 491
تازهواردین را دوچار مشکلات بسیار میسازد. چنانکه سفیر شایسته انگلستان سر. ددمورکتن نیز از گزند آن مصون نماند، زیرا
بطوریکه شاردن نوشته است:
30 خانوار مسیحی ، بدي هوا بقدري سوءتأثیر نمود که تمام نقشهها و خیالات شاه نقش بر آب شد و در حدود سال 1630 از 000 »
.« فقط چهارصد خانوار باقی مانده بودند
سیاح ایتالیائی پیترو دلاواله که به دربار شاه عباس در مازندران راه یافته بود خیلی تحتتأثیر زنان آنجا قرار گرفت، زیراکه نوشت:
زنانشان به نظر من بسیار زیبا هستند و من فرصت نیکو براي تشخیص و قضاوت داشتم، زیراکه برخلاف سایر مسلمانها ایشان »
.« هیچوقت صورت خود را پنهان نمیسازند و آزادانه با مردها گفتگو میکنند بعلاوه ایشان بسیار مهربان و موجب امتناناند
تهاجم روسها-
سابقا درباره یورش دسته قزاق به مازندران که در سال 1648 اتفاق افتاده بود اشارتی نمودم. پنجاه سال بعد روسها اولین اقدام
تعرضی جدي خود را در اواخر دوره فرمانروائی پطر کبیر جهت تصرف ولایات ساحلی بحر خزر شروع کردند. روایات راجع به این
دوره از تاریخ ایران به قدري متعدد و مختلف است که من سعی خواهم نمود آنچه واقعا اتفاق افتاده است ذکر شود.
معتبرترین نویسندگان این موضوع یکی یوناس هانواي است که چند سال پس از آن پیشآمد در ایران میزیست و جی. فورستر که
اولین مسافر انگلیسی بود که از هند تا انگلستان را از طریق خشکی پیمود، شصت سال بعد هم سروان پی. اچ. بروس یک نفر
انگلیسی که در قشون پطر کبیر در مورد نخستین لشکر- کشی او به ایران خدمت میکرد دورن در کتاب بحر خزر که به زبان روسی
از مجموع اطلاعات این منابع مختلف میتوانیم جریان « روسیه در آسیاي صغیر » : تحت عنوان «1» است و کتاب دیگر نوشته م. فونتن
وقایع را به شرح ذیل تعریف کنیم:
در سال 1722 پطر کبیر سفیري به دربار ایران در اصفهان فرستاده بود
______________________________
Fonten-(1)
ص: 492
تا به مناسبت خساراتی که از ناحیه لزگیها که در آن موقع از شهر شماخی دائما برضد ایران شورش مینمودند، به تجار روس وارد
شده بود غرامت مطالبه کند.
سفیر وقتی به پایتخت وارد شد که شاه سلطان حسین از سلطنت خلع شده و محمود افغان پادشاهی او را غصب کرده بود. وي
صفحه 278 از 438
جوابداد که مسئولیت آن کار با او نیست و بهتر است خود تزار منافع تجارتی خویش را تأمین کند.
پطر که همواره در پی بردن به معنی کنایه هشیار بود لشکري 30000 نفر در حاجی طرخان فراهم و در ژوئیه 1722 به ایران تاخت و
به عزم دربند حرکت کرد که به سپاهیانش تسلیم شد. وي درصدد حرکت به مقصد بادکوبه و شماخی بود که سفیر عثمانی با او
ملاقات و تهدید نمود که اگر روسها عقبنشینی نکنند (ترکها مالکیت سراسر قفقاز را ادعا داشتند) امپراتور روس علاوهبر ایران با
ایشان نیز باید جنگ کند. بنابراین در فصل زمستان پطر به حاجی طرخان بازگشت و دستهاي سرباز در دربند گذاشت و قلعهاي در
کنار رودخانه که در سمت جنوب آن محل بود ساخت که بیدرنگ مورد حمله افغانها قرار گرفت و خراب شد.
در همان زمستان امیر ایرانی گیلان نمایندهاي روانه حاجی طرخان کرد و پیشنهاد تسلیم رشت را نمود که افغانها در صدد بودند به
روسیه واگذار کنند.
پطر که از این جریانات ناگهانی بسیار خوشوقت مینمود در اوایل سال 1723 لشکري به رشت فرستاد و این شهر دروازههاي خود را
به روي ایشان گشود و قسمت عمدهاي از گیلان به تصرف روسها درآمد.
در ژوئیه همین سال بادکوبه که از سمت دریا بمباران شده بود ناگزیر تسلیم گشت. شاه طهماسب جوان که تلاش داشت دست
افغانها را از ایران کوتاه کند بدون تأخیر نسبت به این منطقه از قلمرو متزلزل خود ادعاي حکومت کرد، ولی آنچه را که از راه زور
و قدرت دور از امکان یافته بود بوسیله سیاست حاصل کرد، پس سفیري به نزد پطر فرستاد و مواد قراردادي که شاید هیچیک از دو
طرف قصد رعایتش را نداشت مورد توافق واقع و در سوم سپتامبر 1723 امضاء شد.
ص: 493
این معاهده چهار ماده اساسی داشت: تزار برعهده گرفته بود که افغانها را از ایران اخراج و در استقرار شاه طهماسب همراهی کند.
در مقابل شاه تعهد نمود که شهرها و توابع بادکوبه و دربند را با ولایات گیلان و مازندران و استراباد بدولت روس بدهد و همچنین
برعهده گرفت که براي لشکر متعاقب افغانها شتر و آذوقه فراهم سازد و آزادي کامل تجارت بین روسیه و ایران نیز مقرر گردید.
بطوریکه اشاره کردم روسها گیلان را حتی قبل از امضاي معاهده تصرف کرده بودند و توافق راجع به این ولایت در واقع تأیید
وضع موجود بود. اما به نظر نمیرسد که آنها براي اشغال مازندران و استراباد اقدامی کرده باشند و چون در نقاط دیگر سخت گرفتار
بودند از تعقیب کردن آن کار مشکوك، صرفنظر نمودند.
در سال 1725 پطر کبیر درگذشت و نقشههاي جهانگیري شرقی او موقتا متروك ماند. در همان سال روسها لاهیجان را که دومین
شهر ولایت بود تصرف کردند، ولی از آنجا به سمت مشرق جلوتر پیشروي ننمودند. بازیل بتازته تاجر یونانی که در مورد کلات
راجع به سفرنامه او شرحی نوشتم در موقع اشغال گیلان بوسیله روسها در آنجا بود و با ژنرال لواسف فرمانده لشکر روس در رشت
مصاحبه کرد و بالاخره در حدود سال 1734 روسها که در داخله مملکت خود دوچار نقار و تحریکات شده بودند ناگزیر متصرفات
ساحلی دریاي خزر را تخلیه کردند و فقط مجاز شدند که براي اداره کار تجارت ابریشم اقامتگاهی در بندر انزلی داشته باشند.
این شرحی بود که فریزر نوشت. هانواي که در حدود ده سال بعد از عقبنشینی روسها از گیلان در آنجا بود دلیل اصلی بازگشت
آنها را هواي موذي و خطرناك آنجا محسوب داشت. گرما و رطوبت گیلان و میوههاي ناسالم آن ولایت را گورستان روسها
ساخته بود و به این دلیل آن امپراتوریس با ابراز شهامت در سال 1734 عقبنشینی قواي روس را تصویب کرد بدون اینکه روسها از
این لشکرکشی طرفی بربسته باشند.
ص: 494
واتسن نقل از مجله بلاكوود (شماره 21 ) مینویسد که برطبق قرار- دادي که در سال 1732 در رشت امضاء شده بود مازندران و
استراباد به ایران مسترد گردید. در سال 1735 هم عهدنامه دیگري اساس استرداد گیلان شد و اگر این قول صحیح باشد قصد روس
را در تجدید ادعاي اصلی مطلقا منتفی خواهد کرد.
روایت چهارمی نیز در این باب هست که شاید از لحاظ یک ایرانی وطن- پرست درخور علاقه و پسند باشد و چون غیرت ایشان نه
اشغال ارادي را قبول میکرد و نه عقبنشینی صلحآمیز را، لذا میگویند نادر شاه پس از احراز تختوتاج اولتیماتوم سختی به فرمانده
روس فرستاد که اگر روسها از صحنه خارج نشوند، وي فراشهاي خود را خواهد فرستاد که با تازیانه آنها را به دریا بریزند و در
نتیجه این ماجرا که شاید هم بعدا ساختهاند روسها با شتاب تمام فرار را بر قرار ترجیح دادند و دیگر هم بازنیامدند. تنها یادگار دوره
تصرف آنها در کنار دریا به سال 1746 کارخانهاي در انزلی و نماینده تجارتی در دربند بود.
تاریخ اخیر-
این نکته که خود شاه طهماسب هم اهمیت چندان به اعتبار قرارداد با پطر کبیر نمیداد زود آشکار شد، چون وي در سال 1730
حکومت مازندران با خراسان و سیستان و کرمان را به عنوان پاداش خدمات نادر در اخراج افغانها از ایران به او واگذار کرد. وضع
و حال دو ولایت ساحلی در اواخر پادشاهی نادر شاه و ظلم و فساد و بدبختی که همهجا را فراگرفته بود به وجه قابل ستایش در
سفرنامه هانواي مندرج است و از روي آن نیک استنباط میشود که چگونه یک قهرمان ملی خود را بزودي وجودي غیرقابل تحمل
نمود، بحدي که مردم براي نابودي او علنا دعا میکردند.
صفحه 279 از 438
بواسطه آشفتگی که با قتل نادر شاه پیش آمد یکی از سرکردههاي محلی بنام هدایت خان در گیلان قیام کرد و حکومت تقریبا
مستقلی راه انداخت.
هنگامی که کریم خان زند به پادشاهی رسید هدایت خان را در کار خود ابقاء
ص: 495
نمود و فقط سالانه باجی دریافت میداشت. این سرکرده محلی لشکر بسیار جمع کرد و اسباب بزرگی فراهم ساخت و در زمان
حکومت او بود که سیاح روسی گملین به رشت آمد و در ولایات ساحلی به سیروسفر پرداخت. در همین حین در مازندران و
استراباد هم خواجه حیلهگر قاجار در پی تهیه نیرو و وسایلی بود که بزودي او را بر مسند فرمانروائی ایران جا داد.
1781 چهار سال تاج ایران را در تصرف داشت از جانب پدر مأمور شد که این - شیخ ویس فرزند علی مراد خان زند که از 85
مدعیان سلطنت را از میان بردارد و مازندران را مسترد کند و با آنکه ابتدا پیروزي مختصري نصیبش گردید باز همراهانش او را
ترك کردند و ناچار به عقبنشینی شد و موقعی که سرانجام آقا محمد خان به پیروزي کامل نایل آمد هدایت خان گیلانی از راه
جهالت در مقابل آن غاصب کامیاب قصد مقاومت نمود و جان خود را در این کار باخت. از آن پس گیلان و مازندران بدون
مدعی و خطر در تصرف خاندان زمامدار قاجار باقی- مانده و محلهاي حکومت براي فرزندان و منسوبان پادشاه فراهم ساخته
است.
قصرهاي شاه عباس کبیر در اشرف (بهشهر)-
هماکنون من به تعلقخاطر شاه عباس نسبت به مازندران و عماراتی که در آنجا ساخته اشاره کردم اینک قصد دارم قبل از ترك
موضوع کلماتی چند در اینباره اضافه کنم. در مازندران بود که شاه پیترو دلاواله آن ایتالیائی پرگو و همچنین آن انگلیسی هوشمند
یعنی سرتامس هربرت را بار حضور داد که گفتههاي ایشان هنوز نقل و بیان میشود. یک قرن بعد هانواي داستان ویرانی و انحطاط
یکصد ساله آنجا را بازگفت.
در قرن حاضر هم آن داستان کماکان دوام یافته است. قصرهاي شاه عباس چندتا بود. کاخهاي عمده در یک محوطه بسیار باشکوه
طبیعی در اشرف که در پنج میلی جنوب خلیج استراباد است واقع شده و منظره بسیار دلپذیري در طرف دریا دارد. جاده شاه عباس
که از استراباد در جهت غربی امتداد مییافته از قصبه گز عبور و بعد از بیست و شش میل به اشرف میرسیده- این نام به معنی بسیار
وضیع و شریف- است.
شاه عباس در صدد برآمد که اصفهان تازهاي در شمال بسازد که قصرها و
ص: 496
عماراتش با پایتخت جنوبی برابري نماید. پیتر دولاواله در آنجا بود هنگامیکه در سال 1618 قصر شاه عمارتی بود که ساختمانش
بسیار وسیع و » تمام شده بود و بناها هنوز مشغول ساختن شهر بودند. نه سال بعد در 25 مه 1627 در همین قصر که هربرت آن را
تعریف نموده شاه در یکبار عامسر. ددمورکتن سفیر چارلز اول و همچنین سفیر منتخب خویش سررابرت شرلی را به « نوساز
حضور پذیرفت.
ذیلا شرحی است که سرهربرت شیرینسخن راجع به آن جلسه نوشته است:
در صدر مجلس پادشاه که در کشور خود محبوب و در خارجه مشهور و براي دشمنانش سهمناك بود جلوس نمود. دلایل عظمت »
وي از این جهت بوده است که هرچند مال و ثروتی بیکران داشت در آن روز لباس ساده سرخفام کتانی دربر کرده بود و چنین
مینمود که به زبان حال میگفت بزرگیاش ناشی از استعداد و تدبیر اوست نه جامه فاخر و او را نیازي به این نیست که با زرق و
برقها و زیور جلب احترام نماید. پادشاه چهارزانو نشسته بود، حمایل سفید بزرگ و کمربند چرمی زرین داشت و قبضه شمشیرش
طلا بود و تیغه آن خمیده و بدون تردید تیز و آبداده و غلافش سرخ بود. درباریان نیز نمونه بیپیرایگی سرور خود بودند، اما در
.« لباسهاي ساده
در اصل اشرف شش دستگاه عمارتهاي جداگانه سلطنتی داشت که پنج تا از آنها در داخله دیوار سنگروار بزرگی واقع بود. از این
چند تا مهمتر از همه باغ شاه بود که با رواقها و کانالها و سکوهاي سنگی و آبشارها آراسته بود و ایوانها و تالارهاي سرگشاده که
بزرگترین آن را مانند نظیرش در اصفهان چهلستون نامید و آن در انتهاي بناي اصلی بود. ایوانها و تالارها و آبشارها همه بکلی
خراب شده، ولی باغ با درختهاي عظیم سرو و نارنج هنوز باشکوه باقی است. چهلستون در عهد نادر شاه تصادفا طعمه حریق
گردید و بجاي آن عمارتی چرند ساختند که آن هم به ویرانی افتاد.
قصرها و باغهاي دیگر عبارتند از باغ حرم و باغ تپه که داراي حمام بود و قصر صاحب الزمان و کاخ خلوت و باغ آن.
ص: 497
که ششمین اقامتگاه سلطنتی در اشرف بود منتهی میگردید. « چشمه عمارت » خیابانی سنگفرش با نهر آب و آبشارها به
سنگفرشهاي سابق ازبین رفته و فرش تختهسنگها هم شکسته و یا سرقت شده است، زیراکه میلههاي آهنی آن که با سرب و
سیمان مستحکم شده بود باب دستبرد بود. اکنون تمام اطراف و جوانب آنجا سراسر بیغوله و خرابه است.
صفحه 280 از 438
در نیم میلی اشرف شاه صفی نواده و جانشین شاه عباس براي دختر خود بر فراز تپه پردرختی قصري ساخت و صفیآباد نامید. مانند
عمارتهاي دیگر، این یکی هم ازبین رفته و به فرمان شاه فعلی شکارگاهی بجاي آن ساختهاند که آن هم در شرف ویرانی است.
شهر اشرف را شاه عباسآباد و مسکون ساخت و هفت هزار نفر از مهاجران ارمنی را به آنجا کوچ داد. بعضی از بازماندگان ایشان
با ایرانیان و عدهاي هم از افراد تركنژاد در آنجا اقامت دارند. این شهر در بیست سال اخیر زندگی نویافته و بواسطه بندر یا در واقع
لنگرگاه مشهدسر با روسیه دادوستد دارد.
فرحآباد-
در بیست و شش میلی شمال غربی اشرف و سه میلی دریاي خزر و کرانه رودخانه تجن خرابههاي شهر و قصر دیگري از شاه عباس
به نام فرحآباد واقع است. پیترو دولاواله نوشته است که محیط دیوارهاي آن اگر بیشتر از حدود دیوار رم یا قسطنطنیه نبوده لااقل به
همان اندازه بود. شهرداري خیابانهائی بود که بیش از یک فرسنگ طول داشته، در این قصر شاه عباس در ژانویه 1688 در چهل و
سومین سال پادشاهی و هفتاد و یکمین سال عمر خود وفات کرد.
چهل سال بعد از آن تاریخ همین قصر را که بنابر قول شاردن شاهکار هنر و شایسته ابدیت بشمار میرفته و در آن گنجینه کلانی از
ظرفها و قابهاي بلوري و چینی و عقیق و مرجان و کهربا و پیالههاي بلور و مرمرین و اقسام بیحد و حساب دیگر بوده قزاقهاي
هرچه بیشتر درباره عظمت و » : روسی غارت و نابود کردند. همان نویسنده نجیب زاده گرانمایه ضمن ابراز تأسف میافزاید که
ص: 498
.« روحانگیزي آن محل میاندیشم تأثراتم از سرنوشت شومی که دوچار شده است دو چندان میشود
فریزر در سال 1822 خرابههاي قصر فرحآباد را بازدید و شرحی تعریف و اظهار کرده است که هم از لحاظ وسعت و هم شکوه و
جلال خیلی پائینتر از کاخهاي اشرف و معلوم بوده است که آنجا را اقامتگاهی موقتی ساخته بودند و جاي تعجب است که شاه
عباس دو دستگاه از آن قبیل عمارات را در مجاورت یکدیگر ساخته است. فرحآباد در حالحاضر دهکده وارفتهایست که احدي به
رفتن در آنجا اعتنا ندارد.
شهرهاي مازندران-
بعد از قصرها اینک به شهرهاي مازندران میپردازیم که تعداد آنها محدود، ولی با هویت ممتاز است و من به ترتیبی که در خط سیر
جاده شاه عباس از استراباد قرار گرفتهاند به وصف آنها خواهم پرداخت یعنی:
ساري، بارفروش و آمل و راجع به همه آنها میتوان گفت که وقوع این شهرها در میان اشجار و جنگل و یا در جلگههاي مرطوب و
پردرخت و در سبک ساختمان که شبیه به آن است که در مورد استراباد شرح دادم و سکنه آنها که بآسانی با ایرانیان مناطق مرکزي
و جنوبی قابلتمیزند، همگی در نوع خود منحصر و متمایز میباشند.
ساري-
همان زدراکرته باستانی دانستهاند «1» در سی و پنج میلی اشرف شهر ساري حاکمنشین قدیمی مازندران واقع است که دانویل و رنل
که اسکندر در آنجا پانزده روز توقف و قربانیها نمود. خواه این مطلب درست باشد یا نه ساري کرسی و اقامتگاه فرمانروایان
مستقلی بوده که در اواخر قرون وسطی در آنجا حکومت داشتند. این شهر در دوران جدید بوسیله آقا محمد خان هنگامی که در
پی تخت و تاج جنگ و جدال میکرد و حدود قلمرو او از استراباد و مازندران تجاوز نمینمود پایتخت انتخاب شد.
______________________________
Rennell D'Anville-(1)
ص: 499
وي در آنجا قصري ساخت که به صورت مخروب هنوز باقی است و تصاویر جنگهاي شاه اسماعیل و نادر شاه را دربر داشته است.
40 نفر جمعیت داشت و در سال 1874 هم سروان ناپیر نوشت که مجموع ، 30 و 000 ، در اوایل این قرن شایع بود که ساري بین 000
16 نفر بوده، ولی حالا بیش از 8000 نفر ندارد، چون آمل و بارفروش مرکز کسب و تجارت شدهاند. ، سکنه آن 000
هنوز چهار معبد گبرها » : کوچهها سنگفرش است و شهر ظاهر دلپذیري دارد وقتیکه هانواي در سال 1744 در آنجا بود نوشت که
در آنجا هست که آتش- پرستان با محکمترین مصالح ساختمانی برپا ساختهاند. این بناها گرد و قطر آنها سی پاست و تا 120 پا
و تردیدي نیست که تاجر جلالتمآب یا بواسطه نادانی راهنماي خود گمراه شده بود و یا آنکه اطلاعات نادرستی در « ارتفاع دارند
اختیار او نهاده بودند، زیراکه این چهار (در واقع سه تا بود) برج نه فقط آتشکده زردشتیها نبوده، بلکه گنبد یا برجهاي مزار بوده
است که در زمان چیرگی اعراب مقبره بعضی از مقدسان عمده بشمار میرفته.
در سال 1822 فریزر هر سه برج را هنوز برجا دیده بود و بزرگترین آن گنبد سلم و تور و آن یک برج آجري توخالی بود با تقریبا
صد پا ارتفاع و دو رشته کمربندي کتیبهها به خط کوفی و یک بام مخروطی و معتقد بودند که قبر حصن- الدوله دیلمی یکی از
صفحه 281 از 438
اعقاب آل بویه یا فرمانروایان دیلمی در قرن دهم هجري بوده است، و امامزاده دیگر منتسب به یحیی و ابراهیم فرزندان امام رضا
(ع) است که بعد از مسافرت فریزر هر سه آنها در اثر زلزله بکلی و یا تا حدي خراب شده است.
بارفروش (بابل)-
مرکز تجارتی جدید مازندران در بیست و شش میلی مغرب ساري و نود میلی شمال شرقی تهران واقع شده است. سه قرن پیش
بارفروش دهکدهاي بیش نبود، اما موقعیت بسیار مساعد و اصلاح خطوط ارتباطی آن با پایتخت و دریا آنجا را از شهرهاي عمده
ساحلی بحر خزر ساخته است. اندکی بیش از یک قرن پیش ( 1771 ) گمیلن آنجا را محلی فقیر یافته بود که بههیچوجه ارزش
حاکمنشین نداشت، ولی فریزر در سال 1822 شرح زیر را نوشت و انتظار
ص: 500
داشت که دیگران هم باور کنند- تا آنجا که من آگاهم و یگانه موردي که قضاوتش کاملا خطا بود- در ظرف این مدت بقدري
پیشرفت حاصل کرده که به صورت شهر بزرگی درآمده است و به اندازه اصفهان در آنجا رفتوآمد میشود و با جمعیتی که گفته
200 نفر را پذیرفت. ، 300 نفر است، ولی او تا 000 ، بودند 000
وضع و حال شهري فقط تجارتی که تاجري هم فرماندار » : وي لابد درباره آنجا دوچار هیجان روحی شده بود که نوشته است
آنجاست بدون طبقه خان و اعیان و سکنهاي تماما از دسته بازرگانان پیشهور و منسوبان ایشان و محلی مرفه و آباد و بیش از هر
جاي دیگر ایران سعادتمند، مردم همان اندازه باوقار و مؤدباند که شهرشان قابل تحسین است و بازار که یک میل طول آن است
«. مثل خود شهر عالی است
دوازده سال بعد که فریزر به آنجا بازگشت مشاهده نمود که در اثر بلاي طاعون آن شهر بهشتآسا لطمه فراوان دیده و جمعیتش از
30 نفر تقلیل یافته بوده است. از آن پس تا حدي این شهر تجدید حیات نموده هرچند که چنین به نظر میرسد ، 200 به 000 ،000
که آن روزگار خوش و آرام که فریزر در عالم خیال تصور کرده بود دیگر بازنخواهد گشت.
50 نفر گزارش داد (نظري مبالغهآمیز) و کوچههاي آن سنگفرش و تمیز و دکانهاي ، در سال 1874 ناپیر مقدار جمعیتش را 000
آن را نیک ساخته بودند و بازار سرشار از کالاي فرنگی بود. این شهر در دشت همواري بین دریا و دامنه کوه قرار دارد و با آنکه
در حوالی آن مزارع غنی برنج و پنبه و نیشکر است باز درختان طوري آن را احاطه کردهاند که از خارج غیرمرئی است. در تابستان
از سکنه خالی است چون همه به ییلاق میروند.
در یک جزیره کوچک در وسط دریاچه یا استخر بین شهر و رودخانه ویلاي مخروبی متعلق به شاه هست. روسها در این شهر
نماینده کنسولی دارند که بر کارهاي تجارتی ایشان در دریاي خزر نظارت میکند. از مدتها پیش عده کثیري یهودي در این شهر
اقامت و به کسب و کار اشتغال دارند.
ص: 501
در سال 1866 شورش بزرگی بر ضد آنها اتفاق افتاد که مونزي شرحش را در کتاب خود نوشته، آن آشوب با اقدام شدید شاه
سرکوب شد، ولی افکار عمومی مانع از آن شد که شاه مجازات سخت درباره محرکین آن مقرر دارد.
مشهدسر-
در پانزده میلی بارفروش بندر یا لنگرگاه مشهدسر (بابلسر) در مصب رودخانه بابل واقع است. در آنجا کشتیهاي روس متعلق به
کمپانیهاي قفقاز و مرکوري در مسیر خط ساحلی خود در دریاي خزر توقف مینمایند و تجارت کلی صادراتی بخصوص با
حاجی طرخان دارد. ترتیبات بندري در آنجا به حداقل است و در واقع هیچ نیست. بواسطه وضع کف رودخانه و وزش باد که قبلا
اشاره کردم مانع بزرگی پدید میآید که براي رفع آن یا لاروبی کردن رودخانه هیچگونه اقدامی معمول نمیشود و کشتیها
ناچارند در فاصله دو تا سه میلی ساحل لنگر بیندازند و مانند انزلی مسافران را باید در هواي مساعد پیاده کرد و براي انجام دادن این
منظور قایقهاي ساخت محل که کف صافی دارند بکار میرود.
ساحل در این حدود از تپههاي شنی کوتاه تشکیل میگردد که مشرف بر کناره عمیق و باریک از شن خاکستري است. بر ساحل
دریا صدفی نیست و در هوا پرنده و نه مرغابی و نه خزه و نه ماهی فقط مارهاي سبز رنگ و لاكپشت و قورباغه در آنجا دیده
میشود.
در مشهدسر یک گمرکخانه ایرانی است و یک چراغ دریائی که بیروشنائی است. تنها بناي قابل ذکر دیگري که در آنجاست مزار
یکی از برادران امام رضا (ع) است و چنین مینماید که وي منسوبان خود را در آن حولوحوش مثل برگهاي خزان در
روي هم مینهاده است. «1» والومبروضا
آمل-
سومین شهر مازندران و فعلا مقر حاکم ایالت است و برعکس بارفروش، ولی مثل ساري از نقاط تاریخی است. در عهد یاقوت
صفحه 282 از 438
سومین شهر مازندران و فعلا مقر حاکم ایالت است و برعکس بارفروش، ولی مثل ساري از نقاط تاریخی است. در عهد یاقوت
اولین شهر طبرستان
______________________________
Vallomberosa-(1)
ص: 502
به شمار میرفته و دیرزمانی به مناسبت بافت پارچههاي نخی و فرش شهرت داشته و بر ساحل رودخانه هراز و در بیست و سه میلی
مغرب بارفروش واقع است.
و شهر با پل آجري به خارج مربوط میشود که در حدود 80 تا 100 پا طول و فقط یک یارد عرض دارد. صد و بیست سال پیش
40 نفر ، گملین جمعیت آمل را فقط 800 نفر نوشت، ولی پنجاه سال بعد فریزر که هنوز نیک با سخاوت مینمود بین 35000 و 000
نظر داد، اما در سفر دوم خود به آنجا در سال 1834 آمل را بیابان و مخروبه یافت، کوچهها پر از بیشه و درخت شده بود و یک نفر
هم در شهر دیده نمیشد. میگویند فعلا جمعیت شهر 8000 نفر است. در آنجا خرابههاي ساختمانی بر مزار یکی از سادات است
که شاه عباس ساخته بود که فریزر میربزرگ مینامد.
وي از اجداد مادر پادشاه بود که در قرن چهاردهم میلادي بر مسند حکومت مازندران قرار گرفت و عنوان واقعی او قوام الدین
(مرعشی) بود. در اطراف آن محل چند تا برج چهارگوش و مربع هست با بامهاي مخروطی که بیسوادهاي محلی آنها را به
آتشپرستان نسبت میدادهاند، ولی مقبره یکی از بزرگان صدر اسلام بوده. شهر را چنان باغ و جنگل فراگرفته است که رويهمرفته
درست مشخص نیست.
خطآهنی تا دریا-
طی سه سال اخیر اقداماتی شده است که آمل را بوسیله راهآهنی با دریاي خزر مربوط سازند و این دومین خطآهن موجود در ایران
است و منظور هم این بوده که راه تجارتی تازه به طرف پایتخت باز شده باشد. در این کار حاجی محمد حسن امین الضرب ایران
اقدام کرد و قصدش این بوده است که تجارت بین تهران و بحر خزر را در انحصار خود قرار دهد از طریقی که نزدیکتر از راه
آمل و بارفروش و مشهدسر باشد. بنابراین وي امتیازي از شاه تحصیل کرد که قدم اول براي هرگونه اقدام عمومی در ایران است. و
مرداب محمودآباد را که بر مصب رودخانه هراز و دوازده میلی آمل است لنگرگاه جدید انتخاب کرد و در آنجا کاروانسراي عالی
و چندین باب دکان ساخت (وقتی که من در ایران بودم خالی افتاده بود) و از بلژیک مهندس و ریل وارد کرد و یک رشته خط تا
ص: 503
آمل کشید که قرار بود بوسیله ترامواي اسبی تا چندین میل دیگر جلوتر کشیده شود.
کیفیت مهندسی این راه را هنگامی که در یکی از فصول آینده راجع به خطآهن ایران بحث میکنم شرح خواهم داد، ولی به گفتن
این نکته در اینجا اکتفا مینمایم که بندرگاه جدید بدترین محلی در کرانه بحر خزر است و آن در ساحلی شنی بین مرداب و
دریاست و کشتیها ناچارند از فاصلهاي دور بار خود را بوسیله قایقها پیاده کنند. این خط را خیلی بد کشیدهاند و بانی آن در
اندك مدتی با مهندسان بلژیکی درافتاد و از هم جدا شدند. اما در این اواخر (اکتبر 1890 ) حاجی محمد حسن طریق دیگري براي
صرف انرژي خود یافته است، زیراکه شنیدهام قصد دارد یک کارخانه چوببري در آمل نصب و کارگاه قند نیشکر ضمیمه آن
کند و مهندسی روسی عهدهدار این کار است.
به این وجود ایرانی خستگیناپذیر لااقل بایستی این قدر و اعتبار را داد که اهل تلاش و کار است و اقدامات عمومی از هر قبیل در
ایران به قدري نادر است که وي سزاوار تمجید و ستایش بسیار میباشد. هرچند که در اقدامات خود راه خطا رفته باشد و یا کار
بیتناسبی را دنبال کند.
راه جدید به تهران-
1877 بوسیله ژنرال کاستیگر خان مهندس - جاده تازهاي از آمل بر فراز رشتههاي اصلی البرز تا تهران به فرمان شاه در سال 8
اتریشی که در خدمت ارتش ایران بود ساخته شد. جمع مسافت 120 میل است و از آبادیهاي بروس، شهزاده ورینه عبور نموده و
پس از سیر دامنه شرقی دماوند از امامزاده هاشم، آه و جاجرود میگذرد. چشمانداز این راه بسیار عالی است و از میان رشتههاي
جنگلی و جلگهها و سپس از فراز ارتفاعات خشکوخالی عبور میکند. راجع به این مناظر استک در سال 1881 شرحی نوشته که
گمان میکنم شرط انصاف است که به منظور چاشنی و آرایشی بر ماتمسرائیهاي اتفاقی من درباره مناظر معمولی خشکوخالی
ایران در اینجا نقل شود:
ص: 504
خط سیر ما تا آمل دلپذیرترین مناظري بود که من در ایران دیده بودم و براستی که انسان با آسانی نمیتوانست باور کند که اینجا »
سرزمین ایران است با راههاي باریک از میان جلگهها و در کنار نهرهاي عریض که اطرافش پر از درختان بلوط بود و حال آنکه من
در اندیشه فرسنگها بیابان تیره و سیاه و شنزار و تپههاي نمک اعم از سفید و قرمز و سبز و هواي خشک و صاف و رنگهاي قاطع
صفحه 283 از 438
و روشن که تا حال در ایران دیده بودم نگران مینمودم، ولی در اینجا اقلیم و محیطی ملایم انباشته از بخار نامرئی یافتم و تمام سر و
صورت کوهها مزین یا پوشیده از نهال و گیاه که حاشیههاي برهنه جبال را همیپوشانند و همهجور رنگها مشتمل بر سفید و رنگ
«. آبی آسمان در بالاي سر ما و انواع دیگر الوان سبز در گرداگرد ما
بین دهکده بند بریده و رینه که یکی از باریکترین تنگههاي کوهستانی است و راه از وسط آن میگذرد بر تختسنگ بزرگی
تصویر حجاري ناصر الدین شاه سوار اسب و ناظر بر تماشاگر هست و ده وزیر او در اونیفورم تمام هر پنج نفر در یک طرف او
ایستادهاند. اندازه تصویر قد طبیعی است و از زمینه کوه سه اینچ برآمده است و شباهت آن با اصل غیرقابل انکار است. من تابلوي
تمامنماي آن را در دار الفنون دولتی تهران دیدم و در حاشیه کتیبهاي دارد در مدح و ثناي اعلیحضرت و یادگاري از اتمام ساختمان
آن راه است. این حجاري تقلید بیتناسب و ناهنجاري از نمونههاي ساسانی است، ولی با وجود خامی اصل فکر در این مورد طرح
را به صورت قابلتوجهی اجرا کردهاند.
شهرهاي گیلان، رشت-
از شهرهاي گیلان تنها شهري که قابل ذکر است (شاید به استثناي لاهیجان که در کنار لنگرود واقع است) حاکمنشین رشت است
که من در فصل دوم این کتاب مطالبی در آن باب نوشتم و اولین شهري است که بیشتر مسافران به ایران هنگام ورود دیدار و
همچنین در موقع ترك کردن این سرزمین با آن تودیع میکنند. این شهر در اراضی پست و باتلاقی در فاصله نزدیک با دریا قرار
دارد و همواره از لحاظ هوا محل ناسالمی بوده و از این جهت
ص: 505
اروپائیان از آنجا باشتاب میگذرند و مانند شهرهاي دیگر آن سامان چنانکه بیان کردم سابقا در میان جنگل پنهان بود.
160 سال پیش روسها در موقع اشغال آنجا اطرافش را پانزده میل تا حدود کوهستان پاك و تمیز کردند، ولی از آن پس باز مقدار
زیادي درخت سبز شده است. وضع و موقع آن از لحاظ مرکز تجارت ابریشم ایران و بندر صادراتی این کشور از دورههاي سابق
برجستگی خاصی براي آن فراهم ساخته و نامش را یکی از عناوین ایرانی نموده که در گوش اهالی انگلیس نیک آشناست و نام
آن در سفرنامههاي بسیاري از افراد انگلیس، روسی و فرانسوي یاد شده است و از دیر زمانی پیش کنسولها و کنسولیارانی در این
شهر براي حفظ منافع تجارتی کشور خود بودهاند. مجاورت روسیه و نفوذ سرشار آن دولت در بحر خزر خواهوناخواه وضع ممتازي
براي روسیه در گیلان و رشت فراهم ساخته و اتباع بخصوص روسی و ارمنیتزار در آنجا اقامت دارند و میگویند که چند تا از
دهات اطراف آن نیز به عنوان رهن در تصرف آن دولت است.
با این وصف باید گفت که درخشانترین روزگار رشت سپري شده است.
در ابتداي این قرن که هنوز تجارت ابریشم در اوج ترقی بود و در بازارهاي این شهر نمونهاي از هر قوم و ملتی دیده میشدند در
آنجا ارامنه، یهودیان، اروپائیها و بونیاهها از هندوستان و حتی پووینداسها از افغانستان رفتوآمد داشتند.
فریزر که در پایان سفر اول خود در سال 1822 بیسبب و دلیل در آنجا به زندان زیانبخشی افتاده و پیاده فرار کرد، ولی دستگیر و
1830 - با ذلت و بیاحترامی مجددا اسیر شد جمعیتش را در آن دوره بین 60000 تا 80000 نفر نوشت. در اثر طاعون سال 31
میلادي که مثل طوفان همهچیز را در این ولایت تب- خیز از جلو خود جارو کرده بود تقریبا از بین رفت و در سال 1834 فقط
شبحی از شهر دیرین بشمار میرفت، اما تجارت ابریشم که تا بیست و پنج سال پیش در حال ترقی بود براي تجدید حیات شهر
سریعتر از بلاد دیگر همسایه موقع نیکی فراهم ساخت.
ص: 506
در نیمه اول این قرن شهري بود آباد و مرفه و بسیاري از سیاحان انگلیسی در آنجا از مهماننوازي بنگاه رالی برخوردار شدند. این
بنگاه در آنجا دستگاه وسیعی داشت و مسکن ییلاقی تقریبا به سبک اروپائی فراهم ساخته بود. با از بین رفتن تجارت ابریشم این
دستگاه نیز ورافتاد و رشت رو به انحطاط رفت، ولی بواسطه افزایش زراعت و تجارت صادراتی برنج و پنبه موجبات احیاي آن
فراهم آمد.
جمعیت آنجا را درحالحاضر بین 25000 و 30000 نفر گفتهاند. رشت از جهت اینکه دروازه عمده شمالی است همواره محل مهمی
خواهد بود بعلاوه مرکز تجارتی خود ایالت است که خالی از اهمیت نیست. من باب نمونه باید گفت که در سال 1878 که آخرین
سالی است که آماري راجع به آن در دسترس است صادرات ولایت گیلان به روسیه از طریق رشت برابر با 192000 لیره بوده و
صادرات سایر نقاط ایران از همین راه فقط 4000 لیره کمتر از آن و تجارت داخلی بین رشت و سراسر ایران در همان مدت بالغ بر
143000 لیره بوده است.
امکانات اصلاحی-
هرکس که تا اینجا مطالب کتابم را تعقیب کرده است شاید اظهار نظري هم راجع به امکان افزایش و حتی مضاعف کردن تجارت
رشت که فعلا هم مقدار قابلتوجهی است انتظار دارد، ولی باید گفت که ایرانیان حداقل اقدامات را براي تسهیل تجارت ترانزیتی
صفحه 284 از 438
این شهر معمول داشتهاند.
روا اینست که بگوئیم که در هیچ کشور دیگر دنیا شهري را با این همه مزایاي ورودي و خروجی که دارد تا این اندازه به حال
بیچارگی و آشفتگی رها نکردهاند.
سد انزلی و مدخل مرداب وسایل محدود بارگیري در آنجا و راه باریک ورود به پیربازار و جاده به رشت همه موانع غیرقابل
انکاري جهت پیشرفت آزادي مراودت تجارتی بشمار میرود. در هر کشور دیگر آن سد و مانع را با لاروبی برطرف و راه ورود
کشتیها را به مرداب باز میکردند و براي باراندازي اسکله می ساختند و راه باریک فعلی را عریض و عمیق مینمودند و حتی تا
رشت کانالی حفر و بالاتر از همه باتلاق و جاده پردرخت را اصلاح و تعمیر میکردند. راهآهن
ص: 507
براي تأمین ارتباط با داخله از خیالاتی بود که بارها مورد توجه قرار گرفت و یک بار هم چیزي نمانده بود که به مرحله اجراء
درآید. راهسازي و حتی ریلگذاري نیز تا چند میل از رشت شده بود، اما این موضوع را باید در فصل دیگري بحث کنم.
عذرهاي شنیدنی که ایران میتواند عنوان کند علاوهبر بیعلاقگی موروثی که نسبت به تأمین خیر و صلاح واقعی خویش دارد
ترس این است که با این وسایل و تسهیلات کار تهاجم یک دولت خارجی یعنی روس آسان شود.
این نگرانی بیاساس نیست، ولی گمان نمیکنم عذري آبرومند یا موجهی باشد. کشوري که از روي قصد و عمد به عجز و ترس
خود اعتراف دارد مآلا در همان دامی که از این راه فرامیافکند فرو خواهد افتاد. بعلاوه روسیه چنان آسان از راههاي دیگر امکان
تهاجم به ایران را دارد که اقدامات اصلاحی در این حدود که یکی از آن راههاست تأثیر عمدهاي در رفتار او نخواهد داشت.
خیالات دولت روس درباره گیلان و مازندران-
در هرحال به مطلبی باز- آمدهام که این فصل را با آن به پایان خواهم رسانید و آن خیالات دولت روس نسبت به ولایات شمالی و
جاي احتمالی این نقشه در برنامههاي سیاسی اوست.
تردیدي نیست که از روزگار اشغال موقت گیلان در دوره پطر کبیر بوسیله قواي روس آن دولت همواره نگاه حسرتآمیزي بر
متصرفات سابق خود در کرانه جنوبی دریاي خزر داشته است و این نکته هم به هیچوجه مکتوم نیست که هروقت شاه در صدد
کاري قرین استقلال رأي و یا مساعد به حال انگلستان برآمده است، حضرات آن واقعه گذشته را به او خاطرنشان و تکرار آن را
تهدید کردهاند. وانگهی جاي شک و گمان نیست که روسیه میتواند با آسانی نیروي خود را در رشت یا گز بدون برخورد با مانع
نظامی پیاده کند و بالاخره شایعه این است که در طرح محرمانه معروف ژنرال کوروپاتکین که حالا حاکم کل ناحیه ماوراء بحر
خزر است در سال 1885 که نقشه رسمی روس جهت هجوم به هندوستان شناخته شده است، دستیابی بر گیلان و مازندران و
خراسان و آذربایجان از شرایط ضروري اجراي قسمتی از عملیات
ص: 508
نظامی آن در ایران تلقی شده بود. ازاینرو دلایل وافی هست که روسیه به این ایالات ایران با نظر ساده و بیعلاقه نگاه نمیکند.
سریوستین. شیل که وزیر مختار بریتانیا در ایران و بنابراین از جریان امور نیک آگاه بود موضوع را منعکس و تائید نموده است
چنانکه مینویسد:
در اینکه دولت روس از دیرباز دوچار آز تصرف گیلان بوده است امر تعجبآوري نیست و همه دلایل حاکی است که آنجا براي »
او منطقه متصرفی مطلوبی خواهد بود نزدیکی آن به خاك روسیه و ثروت طبیعی و امکانات اصلاحی آن و شرایط آسانی که براي
دفاع دارد که از یک سو به کوه محدود و از طرف دیگر به وسیله دریا مسدود است و بعلاوه سراسر آن ولایت را هم باتلاق و
.« جنگل فراگرفته است
خطرات اقلیمی-
از طرف دیگر جاي تأمل و ملاحظه است که اگر ایشان در صدد این کار برآیند آیا اقدامی قرین صرفه و یا آنقدر آسان است که
در ظاهر مینماید و باید خاطرنشان ساخت که نقطهاي با این ارتفاع و ضمنا این همه بد آبوهوا در تمام دنیا نظیر ندارد. روسها بار
دیگر هم بواسطه بدي هوا آنجا را رها کردند.
گیلان گورستان آن عده از اروپائیان گردیده است که تقدیرشان توقف در آنجا بوده است. در پنجمین سفر هیئت کمپانی انگلیسی
1574 در ظرف پنج هفته پنج تن از متصدیان آن وفات کردند و دو نفري هم به قتل - مسکوي در شمال ایران در سال 1568
رسیدند. سررابرت شرلی و سرددمورکتن هردو به شرحی که بیان شد در سال 1627 جان سپردند.
موقعی که التون و هانواي تجارت انگلستان را از طریق دریاي خزر در قرن هجدهم احیا میکردند پنج نفر از پانزده تن اروپائی که
1744 در قزوین مرحوم شدند و در سال 1744 تمام اروپائیان مقیم رشت ناخوشی - در آن کار شرکت داشتند بین سالهاي 1740
تب و نوبه و غیره داشتند. نمایندگان کنسولی روس
ص: 509
صفحه 285 از 438
و انگلیس هنوز حال را به همان منوال تعریف میکنند. پس نتیجه این میشود که استعمار و یا اشغال گیلان یا مازندران براي هر
دولت مهاجم بیگانه آزمایش زیانبخشی به شمار میرود و چنین اشغالگري ناچار خواهد شد که به ارتفاعات آن ولایت پناه جوید
و اراضی پست و پائین را به افراد بومی که با آبوهواي آن سرزمین خو گرفتهاند واگذار کند و در صورت ایجاد تهاجم چنین
تقسیم محل ضروري خواهد بود که در ضمن هم کاري بیخطر نیست، زیراکه بومیها در صدد مقاومت در مقابل غاصب خارجی
برخواهند آمد و از مزایاي طبیعی که در اختیار دارند براي مدافعه از جنگل و گردنه و کوه کاملا برخوردار خواهند شد.
خطرات آن سرزمین-
بدون بیم ضد و نقیضگوئی بطور تحقیق میتوان گفت که از لحاظ تهاجم و یا مقاومت در برابر دشمن مسلح سرزمینی مشکلتر از
آنجا در هیچ نقطه دیگر دنیا نیست. فریزر که دوبار سرتاسر آن سامان را پیموده وضع سوق الجیشی آن را به شرح ذیل خلاصه
کرده است:
مسلما من هیچ وقت سرزمینی را از جهات نظامی مستحکمتر و غیر قابل نفوذتر از این ولایت ندیدهام و فکرش را هم نمیتوانم »
کرد. جاده به معنی راه ساخته و پرداخته هیچ ندارد مگر راه بزرگ شاه عباس که تقریبا چنان از بین رفته است که براي شناختن آن
بلدي لازم است و اگر هم مکشوف شود براي حوایج نظامی بواسطه چالهها و شکافهائی که در مسیر آن هست و جنگلهاي
غیرقابل نفوذي که از هر جانب احاطهاش کرده است و کمینگاه مناسبی براي اقدامات حیرتآور دشمن فراهم میسازد هیچ قابل
استفاده نیست. سطح زمین اگر کشتزار نباشد باتلاقی یا آببندان است که جنگل و بوتههاي خار اطرافش را فراگرفته بخصوص
مینامند و براستی هم « پهلوانهاي مازندران » بیشههاي پرپشت تمشک که بکلی غیرقابل عبور است و این بته خارها را اهل محل
شایسته این نام و نشان است.
مونتیث که سربازي دانا بود اظهارنظر کرد که: اگر فقط ایرانیها باهم
ص: 510
متحد باشند به هیچوجه نباید هرگونه یورشی از راه دریا ایشان را نگران سازد و در حقیقت بواسطه وضع بغرنج فعلی راهها براي
یک دسته کوچک که خوب آماده و نیک هدایت شده باشد و عزم و ارادهاي در کار باشد امکان این هست که تلاش رخنه کردن
از طریق بحر خزر را خنثی کند و این اقدام همان اندازه خالی از اشکال است که جلوگیري از تصرف کردن اهرام بزرگ آسان
مینماید. در بدو امر پیاده کردن افراد کاري سخت دشوار و پردردسر و طولانی خواهد بود، دشمن مهاجم بایستی از لحظهاي که در
آنجا پیاده میشود نفراتی براي برطرف کردن موانع خویش آماده داشته باشد. حال فرض کنیم که او پیاده شده باشد بیدرنگ از
و اگر اراضی پائین را هم تسخیر کند تازه مردابها و درههاي «1» جنگل و مردابهاي پائین نفیر گلولهها از کمینگاهها برخواهد خاست
تنگ و گردنههاي نفوذ- ناپذیر و پرتگاههاي تند و تیز در پیش خواهد بود و براي هر لشکري که نشیب و فرازهاي البرز را با موانع
مرتب و پیدرپی طی کرده باشد پیکار کردن قاطع کار آسانی نخواهد بود.
بالاخره خیال کنیم که مقاومت بومیها متروك گردیده و یا درهم شکسته و لشکر مهاجم آن حدود را اشغال کرده باشد باز توقف
و استقرار او در آنجا بواسطه کارشکنی روستائیان و یا ضرب شست جنگاوران بومی که با وضع محلی آشنا و در رشته نبرد و گریز
ورزیدهاند حتما وضع و حالی مخاطرهآمیز خواهد بود. این خطرات البته متوجه شخص دشمن است که با قصد صدمه و آزار پیش
آمده باشد و لشکر
______________________________
1)- و این درست پیشآمدي است که در سال 1804 در مراحل نخستین جنگ ایران و روس اتفاق افتاد همان وقتی که زیزیانف )
فرمانده نیروي روسی قصد حمله به گیلان کرده بود تا پایتخت را مورد تهدید قرار دهد. وي نفرات خود را در انزلی پیاده کرد و
چون قایقهائی براي حمل آنها از راه مرداب تا رشت پیدا نکرده بود ناچار شد آنها را پیاده از وسط مرداب و جنگل حرکت دهد
که اهل محل از کمینگاههاي مصون خود ستون روسی را با تفنگ گرفتار و آنها را چنان متلاشی و عاصی کردند که فرمان
عقبنشینی صادر و آن اقدام روسها با رسوائی متروك گردید.
ص: 511
و نفراتی هم در راه دفاع از خانه و لانه خویش آماده باشد و اگر هیچکدام از این شرطها در شمال ایران میسر نباشد که تأیید وجود
آن قابل تأمل است پس دلیلی در میان نیست که روسیه روزي در صدد تصرف گیلان و مازندران برنیاید. حتی قلعه خیبر هم اگر
پادگانش بیسلاح و دروازههایش باز باشد قابل دفاع نخواهد بود.
ص: 512
فصل سیزدهم پادشاه- خاندان شاهی- وزیران
اشاره
صفحه 286 از 438
فصل 6 «1» آنجائی که سخن پادشاه هست قدرت است، و کیست که به او بگوید چه میکنی؟ از کتاب جامعه
عامل فردیت در حکومت ایران-
اکنون بررسی آن عوامل سیاسی را که درحالحاضر حاکم بر اوضاع ایران است آغاز میکنم. در سرزمینی که از حیث ترقیات
قانونی بسیار عقب مانده است و از لحاظ سازمان و مبانی اساسی فاقد همه چیز و در سنتهاي کهن شرقی سخت پابرجاست، عامل
فردیت بطوري که دور از انتظار هم نیست قدر و اهمیت کلی دارد. حکومت ایران کموبیش اعمال قدرت خودسرانه از ناحیه
عناصري است که بنابر سلسله مراتب شامل شهریار تا کدخداي دهی حقیر میشود. پس یگانه اصل مانع که در مقابل رفتار طبقات
رسمی پائینتر قرار گرفته است ترس از مقام بالاتر از خود ایشان است که گاهی امکان تعدیل آن هست. مقامات بالاتر هم از
شخص پادشاه بیمناکند که احراز خشنودي خاطر وي هیچگاه دور از امکان نبوده است و خود پادشاه نیز دچار بیم و نگرانی است،
اما نه از ناحیه اتباع خویش، بلکه از انتقادات خصومتآمیز جراید اروپائی.
در ابتداي سلطنت شهریار فعلی (ناصر الدین شاه) طبقه روحانی رکن نافذ مانعی بشمار میرفتند، تا اینکه در اثر ابراز نفوذ تدریجی
مقامات اداري که شاه کنونی پیوسته
______________________________
Ecclesiastes-(1)
ص: 513
درصدد تأمین آن بوده است و تمهید بعضی از ترتیبات رسمی درباره املاك اوقاف از نفوذ دیرین ملاها بسیار کاسته شده است و
به استثناي چندجا که هنوز موجبات تعصب باقی است و یا ممکن است به آسانی برانگیخته شود، مثل مشهد و اصفهان غیر از
اغراض ایشان که همواره طرفدار جانب ارتجاع بودهاند مانع عمده دیگري در مقابل حقوق خداداد فرمانروا وجود ندارد. براستی شاه
فعلی درحالحاضر نمونه ممتاز زمامداري مختار مطلق و در عینحال واجد سیاستی قرین اعتدال بشمار می- رود، زیراکه در
محدودهاي که اشاره نمودهام وي عاري از مسئولیت و فاعل ما یشاء است و حق بیحد و حصري نسبت به جان و مال هریک از اتباع
خویش دارد. فرزندانش استقلال جداگانه ندارند و دور از امکان نیست که در چشم بهم- زدنی به خاك پستی و یا فقر و تنگدستی
فروافتند. وزیران بنابر میل ملوکانه برقرار و یا خوار میشوند. فرمانروا یگانه وجود مالک الرقاب است و تمام افراد رسمی اختیاراتی
از جانب او دارند و هیچ مرجع رسمی نیست که قادر باشد حقوق و مزایاي وي را محدود سازد و یا آن را تغییر دهد. بنابراین چه
اهمیت عظیمی به شخصیت آن وجودي وابسته است که این همه حق و اختیار در ید اقتدار اوست.
خاندان قاجار-
بهطوريکه قبلا ذکر کردهام ناصر الدین شاه ایرانی خالص نیست، بلکه از نسب ترك و چهارمین پادشاه خاندان قاجار است که
جمعا در حدود یک صد سال سلطنت ایران با ایشان بوده است. قاجاریه که تاریخ خانوادگی آنها را چند تن از تذکرهنویسان ایرانی
نسب خود را به یافث بن نوح میرسانند و اگر در اعتبار «1» نوشتهاند و بعضی از آن کتابها به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است
چنین نسب درخشانی هم تردید نمائیم باز جاي شبهه نیست که نام طایفه قاجار از هفتصد سال پیش در تاریخ یاد شده است.
یکی از سران این نژاد بود که به نیابت از جانب اعقاب چنگیز خان مغول بر سرزمینی از ري تا جیحون حکومت مینمود. بعدا
قاجاریه از شعار و هدف
______________________________
ترجمه از یک نسخه خطی فارسی بوسیله سرهارفردجونز بریجز 1833 میلادي. « خاندان قاجار » -(1)
ص: 514
صفویه طرفداري نمودند و در استقرار سلطنت آنها همراهی کردند و به پاداش این خدمتگزاري جزو هفت قبیله قزلباش (کلاه سرخ)
و میدانیم که در زمان جانشینی او شاه طهماسب، قندهار حاکمی «1» درآمدند. بنابر روایتی مادر شاه اسماعیل از تبار قاجار بود
قاجار داشت و یک سفیر قاجار به دربار باب عالی مأمور شد که نشان میدهد از همان اوان کار، طایفه قاجار چه مقام شامخی
احراز کرده بودند.
در دوره سلطنت شاه عباس قدرت آنها به حدي بالا گرفت که این پادشاه صلاح آن دید که طایفه ایشان را به سه تیره تقسیم کند و
آنها را در مرو و خراسان براي مقابله با تاتارها و در گرجستان براي جنگ با لزگیها و در گرگان و استراباد به منظور نبرد با ترکمنها
مستقر سازد و این محل آخرین مرکز عمده این طایفه شد که رئیس آن فتحعلی خان را (این داستان 130 سال پیش است) که شاه
و «2» طهماسب دوم با نادر قلی خان فرمانده لشکریان خود برگزید، ولی این سرباز بلندپرواز و خوشاقبال او را زود از میان برداشت
بدینسبب حس کینهتوزي خونین در میان آن طایفه باقی گذاشت و آنقدرهم این کینهجوئی باقی بود تا همه بازماندگان نادر
بوسیله مرگ یا زجر و ذلت از بین رفتند و فرمانروائی قاجار با اقتدار کامل بر تخت سلطنت ایران استوار گردید.
آقا محمد خان نواده فتحعلی خان که خود از افزودن بر نسل و تبار خویش عاجز بود چون در اوان جوانی به امر عادل شاه برادرزاده
صفحه 287 از 438
و جانشین کریم خان عقیم شده بود برادرزاده او فتحعلی شاه و جانشینهاي وي بعدا به قدري در توالد و تناسل فرزندان پسر، ممتاز
جلوهگر شدند که پایندگی آن خاندان تأمین گردیده است و شاید در تمام دنیا خانوادههاي فرمانروا نباشد که طی صد سال تعداد
ایشان مانند نسل سلطنتی قاجار این همه زیاد شده باشد. در واقع قاجاریه به پنج علامت و نشان که در میان شاهزادگان این سلسله
بوده است از دیگران ممتاز بودهاند و آن:
______________________________
1)- آقاي واتسن در تاریخ ایران خود مینویسد: من همیشه میپنداشتهام که مادر شاه اسمعیل مارتا دختر اوزن حسن رئیس طایفه )
آققویونلو و زن مسیحی او دسپینا دختر کالویوحنا امپراتور ترابوزان بوده است.
2)- او را در مزار خواجه ربیع بیرون مشهد دفن کردند. رجوع شود به فصل هفتم. )
ص: 515
نبوغی در مهر و علاقه پدري و هوش و ادراك نسبتا عالی و سیماي دلپذیر و علاقه به شکار و مالدوستی بیحد و قیاس. در اینکه
شاه فعلی تا چه اندازه مصداق تمام عیاري از افراد طایفه قاجار است طی صحایف این کتاب عیان خواهد گردید.
ناصر الدین شاه و قیافه او-
از موقع دو مسافرت او به انگلستان در سالهاي 1873 و 1889 شخصیت و بسیاري از احوالات اختصاصی شاه را مردم انگلیس نیک
میشناسند. ناصر الدین شاه فرزند ارشد محمد شاه در 17 ژوئیه 1831 به دنیا آمد. بنابراین وي اکنون درست شصت ساله است.
وقتی که پدرش در سال 1834 جانشین فتحعلی شاه شد (عباس میرزا پدر محمد شاه که چندین سال ولیعهد بود سال قبل از آن
وفات یافته بود) ناصر الدین ولیعهد و بنابر رسم درباري ایران در دوازده سالگی والی آذربایجان و در تبریز مقیم شد. در این ایالت
و در قریه دزان نزدیک ارومیه بود که در سال 1835 سرهنگ استوارت که همراه سراچ. الیس با سمت منشی مخصوص در
مأموریتش به تهران آمده بود او را دیده و چنین وصف کرده بود:
ولیعهد شبیه عموي خود مینمود و در کنار پنجرهاي نیمهباز نشسته بود، من هرگز چنین کودك زیبائی ندیده بودم، چهرهاي »
غمانگیز داشت و جوانک محجوب به نظر میرسید. پیشخدمتهائی که زانو بر زمین میزدند شربت و شیرینی و چاي نزد ما
آوردند. بعد از صرف چاي نظافت ولیعهد با نهایت دقت برگذار شد.
وي در سال 1836 باز نوشته .« وي دستمالی به چانه کوچک خود کشید که ان شاء اللّه روزي ریش مبارك از همانجا خواهد روئید
است:
شاهزاده کوچولو از موقعی که ما او را دیده بودیم خوب رشد کرده است. »
وي سیماي زیبا و حزنانگیز دارد و به احتمال قوي سخت غمناك بوده، در واقع پدرش درباره ولیعهد مسامحه بسیار نموده است
چون مادر شاهزاده از نظر شاه افتاده بود. او در وضع و حال دشواري میزیست و ناچار بود غالبا براي پرداخت مخارج روزانه پول
«. قرض کند
ص: 516
ناصر الدین شاه
ص: 517
محمد شاه فرزند جوانتر خود عباس میرزا را که لقبش نایب السلطنه بود بیشتر دوست میداشت. او همینکه برادر ارشد بر تخت
نشست از ایران رفت و در سالهاي اخیر بعد از تبعید طولانی از بغداد بازگشت.
تا اینجا مطالبی راجع به خود شاه ذکر شده است. آقاي بینینگ قیافه او را در سن و سال جوانی وقتی که به حد بلوغ رسید و حالت
مردانه یافته بود چنین تعریف کرد که به هیچوجه مؤید نویدهاي روزگار کودکیاش نبوده است:
اکنون ( 1850 ) شاه در بیست و دو سالگی است، اما پیرتر مینماید، صورتی رنگپریده دارد و قیافهاش هرچند که زننده نیست، ولی »
.« نمیتوان گفت دلپذیر است. سبیل دارد که پیشدرآمد ریشگذاري است
در اواسط دوران زندگانی چهره شاه بقدري در سراسر اروپا آشناست که احتیاجی به توصیف آن نیست و از روي عکسی که
ضمیمه این متن چاپ شده است آسان میتوان قضاوت نمود. قاجاریه نسل و تبار خوشقیافهاي بودهاند و اگر ناصر الدین شاه به
اندازه جد بزرگ خود فتحعلی شاه و یا حتی به اندازه پدر بزرگش عباس میرزا خوشسیما نباشد و آن هردو به مناسبت ریش دراز
خوشمنظر خویش مشهور بودند چهره و شمایل او درهرحال شاهوار و خوشآیند است.
شاه و پسرانش بعد از او رسم ریشگذاري را که سلیقه اجداد ایشان بود کنار گذاشتهاند و صورت تراشیده که در تصاویر اکثر
پادشاهان صفوي دیدهایم اختیار کردهاند. با آنکه شاه شصت ساله است قامتی کشیده و رشید و ستبر دارد و اکثر خصایص یک بدن
و پیکر متوسط را داراست و با گام آهسته راه میرود و در حین حرکت روش خودنمائی خاصی یعنی تکان دادن تهیگاه دارد که از
جهتی آنرا علامت بزرگی میپندارند.
چشمان سیاه و موي مشکی و صورت باز از اختصاصات اکثر افراد قاجاریه خواه در میان مردان و یا زنان بوده است و شاه از این
صفحه 288 از 438
جهت مستثنی نیست. ولی شاید با کمک رنگ است که موي سر و سبیل او تروتازه است و هنوز اثر
ص: 518
رنگ خاکستري از آن دیده نمیشود. برادر جوانتر او رکن الدوله که در مشهد ملاقات کرده بودم به همین نحو زلف سیاه، ولی
ریش زبري بر چانه غبغبی داشت.
سلامت و عادات-
در بازگشت از سفر اروپا در پاییز 1889 چیزي نمانده- بود که شاه در تبریز وفات کند. یک بار پزشکان از شفا یافتن او قطع امید
کرده بودند، ولی فعلا رويهمرفته تندرستی او کامل است و در زندگی عاداتی ساده دارد و شاید هم نتیجه میراث است که افراد
قاجار از نیروي مردانه و گاهی تقریبا از توان و طاقت سرشار برخوردارند که در نزد ایرانیان آرام و ظریف معمولا دیده نمیشود.
از طرف دیگر خون تورانی او به صورت علاقه شدید نسبت به شکار و زندگی در چادر و صحرا نمودار است و بهیچوجه نفوذ
تمدن غربی در این زمینه تأثیري ننموده است.
شاه غالبا از پایتخت دور و در کوهستانات که بز کوهی و آهو و چهار- پایان شکاري دیگر به حد وفور دارد سرگرم گشت و شکار
است. اراضی پهناوري از مملکت به شکارگاه سلطنتی اختصاص یافته است و در جلگهها بز کوهی را با تازي شکار میکنند و یا
عقاب را در تعقیب مرغ ماهیخوار دراج و بلدرچین و کبک پرواز میدهند.
بسیاري از پادشاهان ایران شکارچی ماهري بودهاند و یکی از خسروان ساسانی بهرام پنجم به همین مناسبت با لقب گور مشهور شده
است چونکه به تعقیب و شکار این حیوان عشق فراوان داشت و در همین کار نیز جان خود را از کف داده است. آخرین پادشاهان
صفوي عمر خود را صرف سه کار میکردهاند:
حرمسرا، شکار و میگساري. فتحعلی شاه و پسرش عباس میرزا هردو سوارکار و تیرانداز ماهري بودند، از این لحاظ ناصر الدین شاه
وارث شایسته آنهاست و ممکن است او را در اطراف تهران سواره عازم شکارگاهی که در کوهستان است مشاهده کرد و انبوه
همراهان با خیمه و بساط و نفرات برگزیدهاي هم از حرمسراي مفصل او در التزام رکاباند.
ص: 519
در آداب زندگی و در خطاب به افراد شاه چنین وانمود میکند که وجودي با ابهت و با هیبت است. خواه در موارد عام و یا در
برخورد خصوصی منش و رفتارش نیک ملوکانه است و میگویند که ذاتا کمرو و محجوب است که شاید بدین سبب باشد که
بعض حرکات ناگهانی و قرین بیقراري دارد که در مواردي هم انگیزه اظهاراتی تند و کوتاه میشود.
در افتخار مصاحبهاي که به اینجانب داده بود پیدرپی عینکی را که بر چشم داشت در جلو کلاه پوستی خود حرکت میداد و
جملههاي کوتاه و بریدهاش بیشتر به بازجوئی دادگاهی مینمود تا گفتوشنود معمولی. وي نسبت به اروپائیان بسیار خوشبین و
دلجو است و کمتر خارجی از پایتخت شاه عبور میکند بدون آنکه افتخار شرفیابی حاصل کرده باشد.
پادشاه در اوان زندگانی خیلی طالب تظاهر و شکوه مینمود و گویا با مرور زمان رفتهرفته سلیقه او سادهتر شده است. وي که وارث
دستگاه پادشاهانی است که دیرزمانی یکی از باشکوهترین دربار را در مشرق زمین داشتهاند و جانشین سلاطینی است که آداب
شاهانه ایشان تا پانزده سال پیش سراسر دال بر شکوه و جلال بود صاحب جواهرات بیحسابی است، اینک در طرز لباس چنان راه
سادگی میپیماید که درست برخلاف سبک و رسم پیشینیان اوست. شمشیر مرصع و تاج درخشان که در سفر اول شاه به انگلستان
در سال 1873 انظار را خیره کرده بود در سفر 1889 پاك ناپدید شد.
در تهران من او را پیاده در خیابان در لباس قپطاندوزي یا سرداري مخصوص دربار ایران عصا در دست دیدم. در موارد دیگر یا بر
اسب سوار است و یا مطابق معمول از میان خیابانهاي شهر در کالسکه نشسته است که به مرکب شهردار ما بیشباهت نیست و آن با
شش یا هفت اسب سفید که دم حنائی دارند رانده میشود و از پس و پیش گارد شاهی یا غلامها که رويهمرفته 2000 نفرند یا دو
دسته 1000 نفري که با لباسهاي ملیلهدوزي زرین، با تفنگی که
ص: 520
در کیسههاي ماهوت سرخ بر شانه میاندازند شناخته میشوند. عدهاي نیز از شاطرها که شرحش را بیان کردم از جلو راه باز
میکنند درحالیکه فراشها که آرایش چندانی ندارند با شلاقهاي دراز که در دست ایشان است از پیش آمدن مردم جلوگیري
میکنند. شاه بههیچوجه اجازه نمیدهد که فراشها غیرتنمائی خاص بکنند و هرکس که قصد تقدیم عریضه داشته باشد آسان به
پیشگاه ملوکانه راه دارد.
مراتب فضل و دانش او-
وقتی که ناصر الدین میرزا ولیعهد بود در تبریز از آداب تربیت عادي شاهزادگان ایرانی بهرهمند شد. به عبارت دیگر به او خواندن و
نوشتن و نماز و دعا کردن و اسبسواري و تیراندازي تعلیم داده بودند.
حکومت آذربایجان هرچند اسما با ولیعهد است برحسب معمول بر عهده یکی از پیشکاران سالخورده و باتدبیر واگذار میشود. در
صفحه 289 از 438
نتیجه ولیعهد بیشتر در حرمخانه و یا به شکار سرگرم میباشد ازاینرو تعجبآور نیست که این شاهزاده در شانزده سالگی پدر شده
است و بزرگترین شهرتی که وي در تبریز داشته مهارتش در شکار بوده است.
وي که در هفده سالگی به پادشاهی رسید و از آن پس هم دوچار تملق و چاپلوسی انگلها و کسانی شد که پیرامون یک شهریار
مشرق زمین را فرا- میگیرند باز حیرتآور است که تا این درجه آراسته بار آمده است. این پیشرفت نیکو را او به استعدادهائی که
خیلی بیش از حد معمول است و به استحکام خصایل خویش مدیون میباشد.
وقتی که بر تخت پادشاهی جلوس کرد فقط به زبان ترکی رایج در آذربایجان حرف میزد، ولی بزودي خواندن و نوشتن فارسی را
نیک آموخت و به تدریج هم با زبان فرانسه و عربی آشنائی یافت،. وي شعراي ایران را خوب میشناسد و کتابهاي شرقی در باب
تاریخ و فلسفه و هنر را خوانده است و به هیچ عنوان نمیتوان گفت که شاه از کارهاي هنري بیبهره است. در نقاشی مهارتی دارد
ص: 521
و بنابر رسم مبالغهآمیز ایرانی وي قادر است که هزاردستان سخن را در گلستان «1» و معروف است که اشعار قابلتوجهی میسراید
حرم به نوا درآورد.
درباریان به او همانطوري که به جد بزرگوارش عرض میکردند اطمینان میدهند که تراوش طبع شاه از اشعار حافظ شیراز عالیتر
اما وي مردي عاقلتر از آن است که خیال کند ابدیت او به هر پایهاي که برسد در قلمرو خداوندان سخن خواهد بود. «2» . است
حدود اطلاعات شاه وسیع و او کاملا در جریان وقایع زمان است. درباره مسائل جاري سرشار از علاقه و کنجکاوي است و تشنه
اخبار است که با استفاده دقیق از کسانی که برخورد میکند بدست میآورد. شرح خاطرات مسافرتش- اگر بتوان آن را واقعا از قلم
منشی خاص مطالب جراید فرانسه را براي او «3» خود او دانست- که انتشار یافته متضمن نکتههاي بدیع و چاشنی فطانت بومی است
ترجمه میکند. وي به روزنامه تایمز با نظر احترام مینگرد و در مسائل اروپائی نیک وارد است و از انتقادات جراید اروپا درباره
خود نیز بیاطلاع نیست.
آزادي کلام که وي در جامعه اروپائی مشاهده میکند و گاهی نیز خود او هدف آن واقع شده است با افکار او که معتقد است
روزنامهنویسان باید فقط مطابق اجازه
______________________________
1)- میگویند میرزا عبد الوهاب شاعر درباري که محرم تخلص او بود در ایام عاشورا در پیشگاه همایونی قصیدهاي خواند با این )
مطلع: دیوانه بود محرم در ماه محرم، که شاه بیدرنگ فرمود:
در ماه صفر هم ده ماه دیگر هم. مترجم
2)- بنا به قولی موثق در موردي فتحعلی شاه از زبان ملک الشعراي خود انتقادي واقعی شنید. )
میگویند شاه از او پرسیده بود راجع به شعر من چه نظري داري وي صادقانه جواب داد قربان چندان تعریفی ندارد. پادشاه که
برآشفته بود فرمود آن الاغ را به آخور ببرند و دستور اجرا شد.
چندي بعد باز شاه ملک الشعرا را احضار کرد و اشعاري چند از تراوش طبع خود براي او خواند، شاعر بیعرض کلمهاي به راه افتاد
سلطان بانگ زد به کجا میروي، ملک بیباك پاسخ داد قربان به آخور. و باید از بزرگی آن شاه دانست که شاعر را آزاد کرد و
امر داد دهانش را پر از نقل و شیرینی کنند.
3)- علاوهبر یادداشتهاي مسافرت او در اروپا که به زبانهاي انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است پادشاه به زبان فارسی با تصاویر )
شرح مسافرت خود را به مشهد و داستان زیارتش را به کربلا هم نوشته و بدون تردید این مطالب تراوش قلم ملوکانه است. وقتی که
اعلیحضرت در انگلستان بود عادت داشت که پیش از خواب شبانه مطالب هرروز را به رئیس تشریفات دیکته کند.
ص: 522
و دستور رفتار نمایند سازگار نیست. کیفیت این کار هنگامی که درباره روزنامههاي تهران بحث خواهم کرد نیک آشکار خواهد
شد.
ذوق و هوس-
در اینکه شاه فاقد ذوق هنري نیست از علاقه او نسبت به موسیقی آشکار میشود. در موزه سلطنتی مجموعه کلانی از دستگاههاي
موسیقی هست. وي آهنگهاي نظامی را بخصوص دوست میدارد و براي ارضاي این علاقه خویش موزیکانچیهائی از فرانسه و
اتریش به خدمت آورده است. در مورد دیگري که او و پیشینیانش تاکنون علیرغم اغراض داخلی نسبت به همکاري خارجی علاقه
ابراز داشتهاند استفاده از دانش پزشکی است.
عباس میرزا اولین کسی بود که در این کار سرمشق شد و دکتر کورمیک تبعه انگلیس را به عنوان طبیب دستگاه خود استخدام کرد.
محمد شاه نیز از او پیروي نمود و دکتر لابات فرانسوي را در خدمت داشت که یک بار جان شاه را نجات داد و بعد نیز دکتر کلوکه
را استخدام کرد. دکتر دیکسن پزشک سفارت انگلیس در دوره شاه فعلی شهرت فراوانی یافته، ولی پزشک اختصاصی شاه طی
چند سال اخیر دکتر دیگر فرانسوي طلوزان است که اکثر مسافران تهران با نام و شخصیت او آشنائی دارند.
صفحه 290 از 438
از جمله خصایص اخلاقی فرعی، ولی شایان توجهی که شاه دارد و در اینجا بحث میشود سه چیز است که در این فصل بخصوص
سزاوار یادآوري است:
یکی علاقه کودکانه شاه نسبت به اشیاء تازه و بدیع، دیگر عشق علاجناپذیرش به لطیفه و شوخی و دیگر حیواندوستی، است که
راجع به همه این موارد حکایتهائی در مجالس پایتخت تعریف میکنند. چنانکه وي در سفرهاي خود به اروپا مقدار کثیري اشیائی
که در ذهن شرقی حیرتانگیز و تماشائی مینموده فراهم کرده است، ولی همه آنها حالا در انبارهاي مختلف قصر کنار افتاده و یا
در گوشهاي مانده و فراموش شده است و به همین نحو نیز در زمینههاي وسیع امور اجتماعی و اداري وي پیوسته نقشههائی را در
نظر دارد و تصمیماتی اتخاذ و در اجراي
ص: 523
آنها پافشاري مینماید، ولی همینکه هوس او ارضا شد موضوع مورد بیاعتنائی واقع و یا بکلی منتفی میشود.
یک هفته مسئله گاز مطرح است هفته دیگر چراغ برق، گاهی دار الفنون و زمانی بیمارستان نظامی یک روز اونیفورم روسی مورد
علاقه است، روز دیگر موضوع ناو جنگی آلمانی در خلیج فارس مطرح میشود. در سال جاري فرمان تازهاي راجع به قشون صادر
میشود و سال آینده هم وعده تدوین مجموعه جدید قوانین و از تمام این نقشههاي درخشان نتیجهاي بدست نمیآید و اطاقهاي
چوبی قصر به همان اندازه محتوي اشیاء شکسته و خوردهریزهاي صنعتی است که قفسههاي ادارات دولتی نیز حاوي طرحهاي عاطل
و متروك مربوط به اصلاحات و آرزوهاي از دست رفته است.
شوخطبعی او-
میل حیرتانگیزتر و به عبارت دیگر بچگانه، علاقه شدید و معروف شهریار به لطیفه و شوخیهاي عادي است. طبع شوخ او را به
آسانی می توان برانگیخت و احتیاجی هم به رعایت آداب نزاکت نیست و گفتهاند که وي در موردي نیک تحریک شد وقتی که
پرسیده بود به چه سبب چراغی که جلو یکی از قصرها را روشن میکرد برداشتهاند؟
ولی از این هم بیشتر وقتی خشنود میشود که بتواند با نیرنگ وزیران و درباریان را ،« سلطان در شب بیناتر است » : جواب شنید که
هدف شوخی سازد.
وقتی مقدار زیادي دوچرخه و کفش یخبازي به دربار آورده بودند وي اعیان و رجال بیچاره را وادار کرد که در محوطه قصر بر این
ابزار نوظهور سوار شوند و خود از آن بابت حظ وافر حاصل میکرد. از این هم خندهدارتر داستان قایق لاستیکی است که یک افسر
انگلیسی به شاه تقدیم کرده بود و او عدهاي از درباریان و اعیان را با آن در استخر قصر به گردش فرستاد و محرمانه دستور داده بود
که شیر قایق را در میان آب باز کنند. قایق در آب فرو رفت و رجال با جامههاي فاخر به دست و پا زدن افتادند.
ص: 524
افراد با نام و نشان درباري نیز هیچ وقت از این بابت در امان نمیباشند، زیرا گاهی که شاه به خارج شهر میرود به آنها فرمان
میدهد که با دست ظریف خود در مراسم آشپزان شرکت نمایند.
علاقه به حیوانات-
از تمام این تمایلات، علاقه شدید شاه نسبت به حیوانات است و گاهی حدت آن به اندازهایست که داستان کالیگولا و اسب او را به
خاطر میآورد. شاه به گربه بیش از دیگر حیوانات علاقهمند است و براي یکی از این حیوانات (ببري خان) اسب باربر مخصوص
هست و قفسی با دوشک براي حملونقل این حیوان ساختهاند.
روزي گربه شاه بر دامن لباس یکی از درباریان به خواب رفته بود و او با کمال حسن تدبیر به جاي ناراحت کردن حیوان محبوب
سلطان دامن خود را برید. براي دوران پیري گربه دیگر مستمري سالانه به مبلغ 400 لیره مقرر فرموده است. میگویند یکی از زنان
در واقع به این ترتیب در دل سلطان راه یافته که در پرستاري از گربه محبوب شاه به درجه اعلی کوشیده بود. اما مضحکترین همه
این داستانها مشعر بر سلیقه بیریا، ولی غیرعادي حکایت آن شیر مادهایست که در باغوحش دوشانتپه بچه زائید و شاه براي خاطر
مادر آنها بقدري دوچار اضطراب مینمود که چون خود در تهران پابند کار تعزیهداري بود مقرر فرمود خطه تلگراف مستقیمی
موقتا از پایتخت تا جلو قفس شیر بکشند و آخرین خبر سلامت حیوان را به استحضار برسانند و سرانجام نیز یک منشی بیپروا را که
به این دلیل اخراج کرد که شیر حیوان نیست، بلکه آن کسی در واقع حیوان است که « حال حیوانات بد نیست » : تلگراف کرده بود
شیر را با چنین نامی خطاب کند.
از همین قبیل علاقه، بلکه به درجاتی بیشتر تعلق خاطري است که او در سالهاي اخیر براي کودکی صغیر به نام عزیز السلطان
(ملیجک) پیدا کرده است که همان طفلی است که با خود به انگلستان آورده بود و در تهران هم به ندرت دوري
ص: 525
او را تحمل مینماید. این طفل که غلامعلی خان نام دارد برادرزاده امین اقدس یکی از زنان محبوب شاه است. این بانو کنیزي کرد
و برادر او یعنی پدر کودك مردي کشاورز بود. چنانکه قیافه و رفتار او وقتی که به انگلستان آمده بود به حد کافی گواهی میداد،
صفحه 291 از 438
به نظر نمیرسد چنانکه در اروپا شایع شده است علاقه شاه نسبت به این کودك ناشی از هوسپرستی باشد که از صفات سلطان
وانمود کردهاند.
این طفل که یازده یا دوازده ساله است درجه فیلد مارشالی دارد و عکس بزرگ شاه در حلقه الماس بر گردن اوست. وقتی که در
تهران بودم او را سواره در وضع و حال باوقار و جلال دیدم که فقط تالی حضرت سلطان مینمود و شاه او را به عنوان احترام خاص
از جانب خویش به دیدار وزیر مختار انگلیس فرستاد و اگر روزي این کودك ناخوش باشد اوقات شاه نیز خوش نیست و دل و
.«1» دماغ کشورداري ندارد
شاه در مقام فرمانروائی-
این حکایتهاي متعدد درباره حال و احوال ویژه شاه که شرح دادهام نه چندان بدان سبب است که دال بر علاقهاي از ناحیه عامه
نسبت به اعمال و سلیقههاي فرمانرواست، بلکه از آن جهت بیان شده است که این عشق و علاقهها خمیره و نهاد اخلاقی فردي است
که اختلاط و ترکیب آن حتی با هزاران تدبیر در هیچ محیط دیگر غیر از جهان فرمانروائی آسیائی امکانپذیر نیست. پس اینک به
غور و بررسی در احوال ناصر الدین شاه از لحاظ شأن و کار عمده او که مقام پادشاهی و سیاستمداري است میپردازم.
باید در خاطر داشت که او از لحاظ هوشمندان واجد صفات ممتاز بسیاري است و اشتهاي وافر براي هر قسم و همه قسم امور دولتی
ابراز میدارد. سحرخیز است و پیش از ظهرها را به باریابی وزیران و امور مملکتی اختصاص میدهد. جزئیات هر کاري به عرض
وي میرسد و هرکاري نیز منوط به اراده اوست. وزیرانش- هرگونه ابتکاري را انکار دارند و در مقابل اندك مسئولیت اداري بر
خود همی-
______________________________
1)- عزیز السلطان در اطاق جنوبی مقبره خانوادگی مستوفی الممالک (پدر و پسر) در باغ ونک (محل فعلی مدرسه عالی دختران) )
مدفون شده است. مترجم
ص: 526
لرزند. شاه که وجودي مالک الرقاب و ساعی و نسبتا عادل است خویشتن را یگانه ضامن سرنوشت ایران نموده است.
همه سیاستها تراوش فکر اوست. وي بر کار کلیه دستگاهها با نهایت کنجکاوي نظارت دارد و این حس کنجکاوي او نیز باید
پیوسته اقناع شود. توجه او نسبت به هر کار سیاست خارجی بیانقطاع و غیرقابل انصراف است و از بهترین زمامداران است که ایران
امکان پرورش آن را داشته است. وطنپرستی و یا علاقه بیغلوغش شاه را در بهبود حال مردم احدي انکار ندارد، ولی بدبختانه
وي گرفتار رقابت سیاسی روس و انگلیس است.
راجع به این موضوع در فصل جداگانهاي بحث خواهم کرد. از طرف دیگر هم دوچار دسیسهها و تحریکات فراوانی است که محیط
درباري و پیرامون پادشاه را فراگرفته است. با تمایلی که طبیعی بشر است بخصوص در مورد کسی که نیمی از عمر خود را هم
گذرانده است وي خواستار این است که اوضاع و احوال در زمان او نیک مستقر و استوار گردد و در عینحال نیز در مقابل افکار
سردرگم و اغراض مردمی از مشرق زمین احساس عجز و ناتوانی میکند.
محیط چاپلوسی-
شاید ابراز همدردي (سمپاتی) خاصی نسبت به آن فرمانروائی رواست که مقتضیات وضع و مقامش کموبیش مانع از آن است که از
رأي مشاوران آزموده و آزادهاي که حتی واجد هر تخت و تاجی هم از آن بینیاز نیست برخوردار شود. منزلت آسمانی مقام
سلطنت در ایران تا آن درجه حایل است که شاه هیچ وقت در یک شام رسمی حضور نمییابد و یا با اتباع خود بر سفره واحدي
صرف طعام نمیکند، مگر در یک مورد ملی و عام که فقط با رجال طراز اول خانواده خویش در جشن نوروز شرکت مینماید، اما
رفتار و طرز بیان حتی معتمدترین وزیران که در پیشگاه شاه معمول میدارند ابراز اطاعتی بندهوار و ستایش تملقآمیز است.
است. در پیرامون شهریار احدي « تصدق قبله عالم گردم » ، رسم عمومی خطاب که حتی صاحبان عالیترین مقامات به کار میبرند
نیست که حقیقت را
ص: 527
بازگوید و یا اندرز بیغرضانهاي عرض کند. وزیران امور خارجه شاید تنها منبعی بشمار آیند که شاه شرح وقایع را چنانکه هست از
زبان ایشان میشنود و یا به دلالت بیپیرایه شاید مبنی بر غرض ایشان اعتنا مینماید.
با وجود کمال حسن نیت در اجراي طرحهاي بزرگ و اقدامات جهت بهبود حال مملکت باز او در انجام کارهاي عمده که وقتی
مورد تصویبش قرار- گرفته بوده و سپس به دست مأموران نابکار و خودخواه افتاده است هیچگونه نظارتی ندارد. نیمی از وجوهی
که شاه مصرفش را تصویب فرموده به خرج مقرر نمیرسد، بلکه در کیسههاي متعددي که متصدیان باهوش تند و چالاك در بین
راه پیش میآورند به هدر میرود و نیمی از نقشههاي مصوب شاه هیچگاه به مرحله عمل نزدیک نمیشود و وزیر یا مدیري که
عهدهدار آن است به اتکاي فراموشی هوسآمیز فرمانروا در انجام امر، راه قصور و اهمال اختیار میکند.
صفحه 292 از 438
سنگدل است یا رحیم-
باري با تصدیق وجود مشکلاتی که پیرامون ناصر الدین شاه را فراگرفته است باید درباره اخلاق و صفات و همچنین دوران
پادشاهی او با دیده انصاف نگریست. وي بدون تردید بهترین فرمانروائی است که بعد از کریم خان زند که در قرن گذشته بوده بر
تخت ایران جلوس کرده است و نخستین پادشاه از قوم و تبار خویش و یکی از پادشاهان محدود ایران است که قساوت و یا
بیاعتنائی محض نسبت به عدل و داد و یا رنج و درد به وي نسبت نمیتوان داد.
راست است که سلطنت او در اثر یکی دو بیدادگري سنگین، ننگین شده است که بدترین آن واقعه قتل صدراعظم او امیر نظام
1849 ) در کار - است- همان کسی که با وجود تبار حقیر افکار و تدبیرهاي بلند داشت و در ظرف مدت کوتاه سه سال ( 51
زمامداري چنان شهرتی را اساس نهاد که او را یکی از چهرههاي ممتاز قرن ساخته است. وي که داماد شاه و برجستهترین فرد سراسر
کشور بود قربانی دسیسههاي درباري و مشمول اغراض حسادتآمیز پادشاه
ص: 528
جوان که دیگران برانگیخته بودند گردید. دشمنانش چنان او را مغضوب نمودند که تا او را که از کار هم برافتاده بود، ولی کماکان
نابود نکردند دست از تحریکات برنداشتند. «1» مهیب مینمود
باید خاطرنشان کرد که شاه در آن موقع فقط بیست سال داشت و بعید نبود که شاه جوان آلت دست مشاوران بدخواه و بیبندوبار
واقع شود و میگویند که وي بارها از آن کار اظهار پشیمانی نموده است. عملیات شدید سرکوب بابیها در اثر سوءقصدي که
زیراکه نه تنها به جان شاه سوءقصد کرده بودند، بلکه هستی خود خاندان «2» نسبت به جان شاه اتفاق افتاده بود از مقوله دیگر است
قاجار در معرض خطر افتاده بود و باید فراموش ننمود که تدبیر انواع شکنجهها از سنت بسیار دیرین مشرق زمین است.
در قضیه مجازات سربازانی که متهم به سوءقصد نسبت به جان شاه درست پیش از سفر دوم او به اروپا در سال 1878 شده بودند
عذر و دلیل کمتري در میان است و آن از داستانهاي غمانگیز و حاکی از مهارت سیستم اداري ایران در کار تهمت و بهتان و ضمنا
مایه خطري است که در دستگاه فرمانروایان مشرق زمین بوده است.
چند تن سرباز یکی از فوجهاي اصفهان بنابر رسمی که در ایران است سه سال مقرري دریافت ننموده بودند و باز دستور ادامه
خدمت به آنها رسید، از فرصتی که سفر زیارتی اعلیحضرت به شاه عبد العظیم پیش آورده بود استفاده نموده قصد نزدیک شدن به
کالسکه همایونی و تسلیم عریضه کردند. شاه در آن روز حالت خوشی نداشت و به فراشها امر داد که مزاحمین را برانند در نتیجه
______________________________
1)- راجع به زمامداري و قتل امیر نظام رجوع شود به کتابهاي مرخام، واتسن، بانو شیل و بینینگ. )
2)- در این مورد بود که میرزا آقا خان صدر اعظم براي لوث کردن مسئولیت مجازات و تقلیل دادن کینهتوزي بعدي فکر عجیبی )
در سرش افتاد. اجراي مجازات را میان صدر اعظمها و وزیران و سرکردگان و سران درباري و میان صنف علما و تجار تقسیم
کردند، وزیر خارجه یکی را کشت، وزیر داخله دیگري را و رئیس اصطبل شاهی سومی را و و و.
ص: 529
فتنهاي برخاست که ضمن آن سنگها انداختند که بعضی از آنها به کالسکه شاهی اصابت کرد. ناراحتی شاه وقتی دوچندان شد که
یکی از اطرافیان به وي اطمینان داد که بابیها قصد هلاك شاه را داشتند. پس فرمان صادر شد که سربازان را بگیرند. در بازگشت
به قصر ده تا از میان آنها را بدون هیچگونه بازجوئی خفه کردند (طناب انداختند) و نعش آنها را در کوچهها بگرداندند و امر داد
بقیه را هم گوش بریدند و تازیانه زدند. چند روز بعد هنگامی که شاه عازم اروپا بود عریضه سربازان مظنون بدستش رسید و به
اشتباه مسلم خود اعتراف نمود. لذا بیدرنگ براي جبران ظلم و ننگی که واقع شده بود اقدام شد. متهمان آزاد شدند و مواجب
عقب افتاده آنها تأدیه و سرانه مبلغ پنج تومان هم در ازاي رنج و عذابی که تحمل کرده بودند اضافه پرداخت گردید، ولی آن
مأمور درباري نابکار که به آنها اتهام نارواي بابیگري زده بود 18000 تومان جریمه شد که ازاینرو آن پیشآمد جمعا 7000 لیره
براي خزانه شاهی درآمد داشت. گمان میکنم همین شرح مجمل نشانه حدیثی مفصل باشد.
باوجوداین چند مورد قساوت و بیدادگري که بههیچوجه امکان کتمان آنها نیست، شاه چنانکه اکثر مردم هم اذعان دارند مرد
نیک سیرتی است.
بعد از مسافرتش به اروپا از این قبیل قدرتنمائی غیرمجاز بسیار کم شده است و شاید هم از بین رفته باشد. در این خصوص فقط
مقایسهاي بین فرمانروائی او و پادشاهان قبل خوب نشان خواهد داد که در تاریخ معاصر ایران طی چهل سال اخیر کمتر از همیشه
خونریزي واقع شده است.
تا یک قرن پیش سیستم نفرتانگیزي که رواج داشت این بود که همه طالبان احتمالی تخت و تاج را کور و یا تمام عمر محبوس
میکردند و کشتار و خونریزي رسم و قاعده کار به شمار میرفت. بیمهري و غضب به همان اندازه ناگهانی بود که ترقی و ارتقا
بیمقدمه واقع میگردید و غالبا از پی بیمهري خطر مرگ فرامیرسید. رسم قدیم که پادشاهان ایران داشتند و حکم اعدام اتباع را
در جلو چشم خود ایشان اجرا میکردند دیگر متروك شده است و تازیانه-
صفحه 293 از 438
ص: 530
زدن که همواره و در همهجا بود از شیوع دیرین افتاد والیهاي ایالات دیگر مختار نیستند که مجازاتهاي وحشیانه که قاعده کار
بعضی از عموهاي شاه بود و حکومت آنها را سهمگین مینمود و در عمل هم نتیجه بارزي نداشت اجرا کنند.
در دوره پادشاهان صفوي هرگاه یکی از بانوان حرمسرا میل سفري به خارج شهر میکرد فرمان قرق صادر میشد یعنی همه افراد
باید از حولوحوش مسیر بانوي حرم دور شوند و ما همه شنیدهایم که بیچارگانی تصادفا در سر راه واقع شدند و یا در آن حوالی در
خواب مانده بودند و با ضربات نگهبانان و یا خواجهها جان سپردند.
در دوره شاه فعلی رسم بر این است که هروقت موکب همایونی از خیابان میگذرد مردها رو به دیوار میایستند، ولی رسم قدیم
قرق از بین رفته است.
به همین قسم کارگري که مشغول کندن راه آب بود تصادفا از اندرون شاهی سر درآورد و شاه جانش را بخشید هرچند که این
کار قبل از دوره او سر خطاکار را بر باد میداد. این بهبود رفتار را میتوان به دو علت نسبت داد: یکی سیرت و اخلاق خود شاه و
دیگر اهمیت شایان توجه افکار نافذ خارجی که قابل انکار نیست. بعلاوه حضور نمایندگان دولتهاي بیگانه در دربار ایران.
سفرهاي شاهانه به اروپا-
اقدام به مسافرت دلیل کماهمیتی راجع به اقتدار و همچنین محبوبیت ملی شاه نیست، چون وي نخستین پادشاه ایران است که قلمرو
خود را ترك و به سرزمینهاي بیگانه و کافر سفر میکند، ولی نه بصورت فاتح و سردار لشکر، بلکه اگر مسافري سیاح نباشد
مسافري دوست به شمار میرود. طی سه قرن گذشته بیگمان هیچ پادشاه ایران جرأت چنین کار خطیري را ننموده است.
نادر شاه قبل از اینکه عازم هندوستان شود همه مدعیان احتمالی تخت و تاج را از بین برد، بعلاوه او قشون خود را همراه برده بود و
تصور بازگشت افشار کبیر در رأس لشکري پیروز نیک کافی بود که خون در عروق هر عنصر مدعی منجمد سازد.
ص: 531
ناصر الدین شاه ناگزیر شد موانع فراوان را از سر راه سفر اول خویش رفع کند و تا حال هم سه بار سفر کرده است. در سالهاي
1873 و 1878 و 1889 ، طبقه روحانی با پافشاري عجیب نسبت به این عزم شاه مخالفت مینمودند و سر و صورت دادن به کار
حرمخانه هم مسئلهاي دشوار بود و یگانه عیالی که در سال 1873 با شاه عزیمت نموده بود از مسکو ناچار به بازگشت گردید.
واگذاري امور دولتی به هیئتی که در غیاب شاه مسئول باشند خطراتی در برداشت. در قدر و علو مقام شاه این نکته را نیز باید
خاطرنشان ساخت که در سراسر دوره سلطنت خود استقلال بیپروا در مقابل عناصر متعصبی که در میان ملاها و مجتهدین بودند
نشان داده است و با آنکه در رعایت آداب و رسوم دینی مراقبت تام دارد و نظریات خرافاتی درباره نجوم و تقدیر داشته است باز
بیکموکاست تفوق اقتدار این جهانی را بر نیروي روحانی تأیید و ابراز میکند و شاید هیچ وقتی در تاریخ ایران برتري طبقه
روحانی که جوهر اسلام بشمار میروند مثل این روزگار در وضع و حال تعلیق نبوده است.
مبالغ سرشاري که شاه در اروپا صرف خرید اسباب خانه و اشیاء نوظهور کرده بود موجب تحریک افراد ناراضی شد. مسافرت دوم
او را بدونشک مردم کشورش خوش نداشتند و از اینکه بار سوم باز جرأت سفر نمود دلیل بارز تأمین مطلق وضع و مقام اوست و
بعلاوه نتیجه حس و خیالی است که وي از روي دقت و حساب در میان اتباع خویش شایع ساخته است که شهریاران مسیحی با
اشتیاق بسیار در پذیرائی از چنین فرمانرواي قادر با یکدیگر رقابت و براي احراز افتخار اتحاد او باهم مبارزه دارند.
مقایسهاي با فرمانروایان سابق-
سرانجام من به یک مقایسه دوجانبه میپردازم به این معنی که نخست اوضاع عمومی مملکت را در زمان شاه فعلی با دورههاي سابق
و بعد وضع ایران را درحالحاضر با آنچه چهل و سه سال پیش هنگام احراز پادشاهی او بود مقایسه میکنم. سرگذشت پادشاهان
سابق همه حاکی
ص: 532
از جنگ و نقار داخلی است که هرساله بر ضد طوایف آشوبگر و یا سرکردههاي یاغی به سبب امتناع از پرداخت باج یا راهزنی
رایج و بیمکافات و یا بر ضد اعیانی بود که در طلب جاه و تفوق، با یکدیگر مبارزه داشتند و گاهی نیز در اثر اهانت به قدرت شاه
و با حتی بیاعتنائی تمام نسبت به مقام سلطنت بود.
ایران کنونی مشمول این تفاصیل نیست. اوضاع آن از لحاظ اقدامات مفید به حال عامه و تعلیم و تربیت و اصلاحات داخلی بحد
وافی و کافی لنگ است، اما رويهمرفته زندگانی مردم و مال ایشان مصون از تعرض است. از راهزنی به ندرت اثري شنیده میشود
و دزدي و تجاوز (لااقل درباره اروپائیان) بسیار کم شده است.
درآمد دولتی حتی از طوایف چادرنشین کوهستانی وصول میشود حکام ولایات کاملا تابع نظارتاند و از احتمال دستورهاي
تلگرافی تهران دلنگران و شاه از دریاي خزر تا خلیج فارس و از جبال کردستان تا فروبار سیستان مختاري مقتدر است و در سراسر
مملکت احدي نیست که جرأت نماید حرفی بر ضد پادشاه بر زبان آورد و یا قدمی بر علیه او بردارد.
صفحه 294 از 438
تا حال هربار مرگ هر شهریار تقریبا بدون استثناء سبب آشوب شده است. مدعیان سلطنت از گوشه و کنار با اسلحه قدم در میان
مینهادند و آشفتگیهاي شوم پیدرپی بروز میکرد، تا اینکه در اثر هوش و فطانت و یا وسایلی بیشتر، فتح نصیب یکی از ایشان
میگردید. وقتی که در سال 1834 فتحعلی شاه درگذشت علاوهبر محمد شاه که جانشین قانونی بود دو مدعی دیگر هم در تلاش
بودند و در اثر دخالت و نفوذ سرشار سرجان کمپبل وزیر مختار بریتانیا در آن زمان و یاري افسران انگلیسی که در لشکر ایران مقام
فرماندهی داشتند وي توانست حق قانونی خود را بدست آورد.
به همین نحو نیز هنگامی که در سال 1848 محمد شاه وفات کرد در خراسان و کرمان و یزد و اصفهان طوفان آشوب برخاست و باز
فقط با تشریک مساعی وزیران مختار روس و انگلیس شناسائی سریع مقام پادشاهی ناصر الدین
ص: 533
میرزا میسر شد. این بود ماجراي تختنشینی دو پادشاه اخیر و اگر شهریار کنونی همین فردا از دنیا برود، امکان پیشآمدهاي
جداگانه غیرقانونی یا تجاوزات هست، اما به نظر من هیچگونه شورش عمومی واقع نخواهد شد و جنگ و ستیزي در تصاحب تخت
و تاج اتفاق نخواهد افتاد و معتقدم که ولیعهد بدون شلیک گلولهاي و یا ریزش قطره خونی جانشین او خواهد گردید.
- مقایسهاي بین 1848 و 1891
ثانیا اگر مدتی را که شاه کنونی فرمانرواست در نظر بیاوریم و وضع متفاوت ایران را در ابتدا و انتهاي این دوره بنگریم پیشرفتهاي
بارز در احراز اسباب تمدن و فرهنگ و آسایش و امنیت ملاحظه خواهد شد. یک سال بعد از پادشاهی ناصر الدین شاه کلمات ذیل
از قلم بزرگترین دانشمندان ایرانشناس تراوش نمود:
در هر گوشه و کناري دلایل بسیار براي اضطراب و نگرانی هست و اندك و بلکه حداقل بارقه امیدواري مشهود است. خزانه دولت »
از باقیمانده نقدینه وام دولت روس خالی شده است و براي تجدید بنیه مالی مملکت امکانات محدود و نیروي مؤثر واقعی یا محرك
دستگاه حکومت پاك مفقود است و امید تجدید آن هم در میان نیست.
وضع کلی ولایات براي استقرار سلطانی جوان بر تخت سختتر از این امکان ندارد، چون خزانه دولت تهی است و آراء متشتت و
ناتوان بحد وفور است.
آثار اعتماد به استواري کار دولت از هیچ گوشهاي نمودار نیست. یک بحران داخلی شاید در شرف تکوین است و بعید هم نیست
«1» «. که زیاد دور نباشد
بههرحال دوره آینده این نظریات یأسآمیز را تأیید ننمود. اینک خزانه دولت توازن دارد، البته جاي تأسف است که مبالغ سرشاري
بجاي آنکه در رفاه حال مردم به کار افتد صرف مخارج بیثمر میشود. حکومت بر پایه محکمی استوار و بعلاوه نیرومند و مورد
احترام است. ایالات چنانکه باز نمودم اطاعت تام دارند و هیچ عنصري از خانواده پادشاهی جرأت ننموده است که در برتري
______________________________
.« انگلستان و روس در مشرق زمین » 1)- سرهنري رالینسن در کتاب )
ص: 534
مقام شاه تردید نماید. به همین نسبت هم هرچند هنوز کافی نیست پیشرفت قابل ملاحظهاي در زمینه تجارتی حاصل و خطوط
تلگرافی بین شهرها دایر و پست مرتب هم برقرار شده است و روزنامههائی نیمه رسمی در پایتخت انتشار مییابد و راهآهن که شاید
نمونه خطوط آینده شود کشیده شده است.
در تهران گاز ساخته میشود ولی باز اهل انتقاد درحالحاضر دلایل وافی راجع به عقبماندگی مملکت و بسا چیزهاي دیگر که
وجودش مایه تأسف است برمی- شمارند و من در اینجا راجع به این نظریات ناروا توضیحاتی میدهم، ولی تاریخ- نویسی که این
دو دوره ایران را بر سبیل آزمایش مقایسه کند پیشرفتی را که حاصل شده است درخواهد یافت که هرچند از لحاظ مقیاس اروپائی
قلیل است، اما در مقام مقایسه با موازین مشرق زمین بههیچوجه بیاهمیت نیست.
در حضور شاه-
پیش از آنکه این موضوع سلطان و سیرت و صفات او را رها کنم قصد دارم به نحو اجمال رؤس مطالبی را به مناسبت مصاحبهاي
که افتخار آن در قصر سلطنتی تهران نصیبم شده است تعریف کنم. شاه که قبلا هم در لندن به حضورشان معرفی شده بودم مرا در
اطاقی در قصر پذیرفت که تخت بنام طاوس در آنجاست و هیچ قسم اسباب دیگري در آن اطاق نبود و شاه در وسط اطاق تنها
ایستاده بود، شلوار سیاه و نیمتنه مشکی با یقه پوست بره حاجی طرخان پوشیده بود که بر سینه آن یراقهاي زرین دوخته بودند.
در جلو کلاه پوستی دو علامت شیر و خورشید در میان حلقه الماس که به تازگی جواهرساز فرانسوي ساخته بود میدرخشید. شاه
در انگلستان به زبان فرانسه که از استعمال آن حجب و شرم دارد صحبت میکرد، ولی در این مورد تمام صحبت به زبان فارسی
انجام شد و مترجمی حضور داشت.
اعلیحضرت فوق العاده سالم و تردماغ بود و خشنود مینمود و چون شنید که من از راه عشقآباد و قوچان به ایران وارد شده بودم
صفحه 295 از 438
بیدرنگ حس کنجکاوي او تحریک شد و ده دقیقه با سؤال و جواب کوتاه و درهموبرهم
ص: 535
به حد کافی اطلاعاتی که من درباره روسها داشتم راجع به راههائی که آنها ساخته بودند و کارهاي ناتمام حدود مرزي در سمت
ایران تحصیل نمود.
عشقآباد چگونه جائی است؟ چندتا خانه و خیابان و سکنه و سربازخانه دارد؟ آبش از کجا تأمین میشود؟ سپس راجع به جاده
قوچان، آیا ساختمان راه در سمت روسها تمام شده بود؟ از روي اصول مهندسی ساخته بودند؟ در بخش ایران چه مقدار کارگر
مشغول بودند؟ عرض راه چه اندازه بود؟ آیا عبور از شیبها مشکل نبود و کار را خوب انجام داده بودند؟ خوشبختانه راجع به تمام
این نکتهها من هنگام عبور از آن حدود بررسی کافی کرده بودم و شاید توانستم که به اعلیحضرت اطلاعاتی درستتر از آنچه
مأموران خود او عرض کرده بودند تقدیم کنم.
حرمخانه شاه-
زندگانی خانوادگی شاه را چنانکه در کشورهاي اسلامی بیسابقه نیست پرده اسرارآمیزي فراگرفته است. افراد ذکور خواه ایرانی یا
اروپائی امکان کمترین نظاره بر حرمخانه همایونی ندارند- غیراز پزشکان هردو قوم- مگر تا اندازهاي که از دریچه تخت روان که با
پردههاي ابریشمی مستور و یا کالسکه قدیمی بواسطه پارچههاي زیادي که حایل است غیرقابلتمیز می باشد، اما بانوان اروپائی
بارها به اندرون شاه رفتهاند و شرح آن محل و ساکنین آن به اندازه کافی در انظار روشن است.
شماره قطعی زنان و صیغههاي پادشاه به درستی معلوم نیست و میگویند رويهمرفته شصت نفرند. این عده غیراز زنانی است که
وفات یافته یا از نظر افتاده و یا بکلی متروك شدهاند. همه بانوان همایونی در قصر اقامت دارند و بیشتر آنها دستگاهی جداگانه با
اسباب زندگی و خدمه و جواهرات مختص به خود دارند و مقرري سالانه که از 200 تا 2000 لیره است و این مبلغ بوسیله هدایا که
با سرمایه وجاهت و یا هنر دلربائی از فرمانروائی که زنپرست است ناشی میگردد دوچندان میشود.
ص: 536
معروف است که شاه در اندرون بسیار رؤوف است و در شرایط بغرنج آنجا کار آسانی نیست که وي را شوهري نیک خطاب نمود.
مطابق تجویز قرآن میتوان چهار زن عقدي داشت و به تعدادي که وسعت مالی مرد امکان میدهد صیغه گرفت. سه تن از زنان شاه
جزو دسته اولند. دوتا از ایشان عموزادههاي او و هر دو شاهزادهخانمها از نسل و تبار قاجارند. ارشد این دو تن شکوه السلطنه مادر
ولیعهد و بانوي نخست حرم است.
در مشرق و کشورهاي اسلامی هیچیک از بانوان را با عنوان ملکه خطاب نمیتوان کرد. زن عقدي سوم که عیال شاه به شمار
میرود انیس الدوله است که ابتدا صیغه بود و شاه صورت او را هنگام عبور از خیابان دیده و چنان شیفته شده بود که روز بعد او را
به حرمخانه همایونی بردند. او بچه ندارد، ولی در اثر نفوذي که در خاطر شاه یافته است به زن عقدي و عیال محبوب شاه تغییر
وضع داده و در دربار براي همه بستگان خود مقامات پردرآمدي دستوپا کرده است. این بانو بارها به زنان اروپائی افتخار ملاقات
مندرج است. و او همان عیالی است که در سفر اول شاه به اروپا «1» داده و شرح یکی از این دیدارها در کتاب مادام کارلاسرینا
همراه او بود و به ترتیب کدورتآمیزي از مسکو دستور مراجعت یافته است. در ابتداي زندگی شاه دختر دیگري از تباري حقیر را
زن عقدي کرده بود و فرزندي به دنیا آمد که ولیعهد شد، اما مادر و فرزند هردو وفات کردند.
از میان صیغهها که همه ایشان صاحب عناوین متشابه و با آبوتابند من فقط نام عفت الدوله را ذکر میکنم که مادر ظل السلطان
مسنترین پسر باقیمانده شاه است، اما ولیعهد نیست. من در اینجا خدمت حضرت والا عرض پوزش دارم که نام مادرش را در
نامهاي به روزنامه تایمز قید کردم و پرنس آن نوشته را دید و سخت برآشفت که مادرش را دخترکی دهاتی و ناچیز تعریف کرده
بودم که دختر نجاري بوده و تصادفا مورد توجه و علاقه شاه قرار گرفته بوده است. راجع به این نسب و نسبت من از منابع معتبر
کسب خبر کرده بودم و
______________________________
Carla Serena-(1)
ص: 537
بعلاوه موضوع در کتاب دکتر ویلز که چهارده سال در ایران اقامت و با ظل السلطان روابط مودتآمیز داشته تأیید شده است.
وي در کتابش مادر حضرت والا را توصیف نموده که بدون تردید نباید او را با امینه اقدس که دخترکی کرد و فقیر بود اشتباه نمود.
این بانو دختر آسیابانی بود که شاه او را در حین رختشوئی بر کنار نهر دیده بود. در اینجا من در اصلاح شایسته این موضوع
بیدرنگ میگویم- با وجود مرور زمانی که که حاصل شده است- باید به خوانندگان انگلیسی خود استحضار بدهم که مادر
پرنس نه دختر آسیابان بود و نه فرزند نجار، بلکه دختر موسی رضا بیک غلام- باشی سوار بهمن میرزا فرزند عباس میرزا و عموي
شاه بود. در میان صیغهها بایستی نام منیر السلطنه را هم یاد کرد که دختر معمارباشی مرحوم و خواهر معمارباشی فعلی تهران و مادر
نایب السلطنه است که سومین پسر شاه است و راجع به او در همین فصل مطالبی خواهید خواند.
صفحه 296 از 438
یگانه صیغه دیگر که در اینجا درخور توجه است امین اقدس کنیزك کرد است که بواسطه استعداد در رتقوفتق امور و درستی
بسیار اعتماد شاه را جلب نموده و او عمه همان کودك محبوبی است که شرحش را نوشتم. او در واقع عزت و اعتماد خود را در نزد
شاه مدیون مراقبت از گربه محبوب همایونی است که داستانش را ملاحظه کردهاید.
در سال گذشته ( 1890 ) شاه او را براي عمل چشم به وین فرستاد که بدبختانه نتیجه مطلوب بدست نیامد. شرح دقیقتري درباره
اسرار حرمسرا و یا برشماري بیشتر ستارهها، شمسها، شعاعها و افتخارهاي امپراتوري در اینجا زاید خواهد بود.
راجع به لباسهاي اندرونی این بانوان من جز تکرار آنچه شایع است کار دیگري نمیتوانم کرد، ولی نیک عیان است که در دوره
فتحعلی شاه خانمها جامههاي ابریشمی و حریر و شلوارهاي گشاد و مخملی و کتهاي گلدوزي
ص: 538
میپوشیدند، اما شاه فعلی سبک آرایش زنانه آزادتري را باب کرده است. قسمت فوقانی لباس شامل پیراهنی است که در زیر
جاکت کوتاهی است که در پائین آن زیر دامنهاي خیلی کوتاه و جادار بکار میبرند. در موقع خروج از حرمخانه بهطوري که
سابقا ذکر کردم بانوان حرم مثل تمام زنان مسلمان سخت در حجابند و حتی از زنان حرمسراي سلطان عثمانی در اسلامبول نیز
پوشیدهترند.
کثرت زادوولد در میان قاجارها-
از لحاظ شماره زنها و یا کثرت آنها و یا کثرت اولاد با آنکه شاه فعلی به صورت بارزي مرد خانواده است با جد اعلاي خود
فتحعلی شاه قابل قیاس نیست. علاوهبر عقیده نیک مساعدي که هنوز نسبت به صفات خانوادگی آن پادشاه شایع است به نظر من
بایستی نظریات گوناگونی را افزود که در کتابهاي راجع به ایران در باب تعداد صیغهها و فرزندان وي مندرج است.
سرهنگ دروویل در سال 1813 نوشت که فتحعلی شاه 700 زن و 64 پسر و 125 دختر داشت. سرهنگ استوارت یک سال بعد از
مرگ فتحعلی شاه وقتی که در ایران بود نوشت وي 1000 زن و 1050 فرزند داشت. بانو شیل ده سال بعد ذکر میکند که 80 پسر و
تعداد بیحد و حسابی دختر داشته.
بینینگ مینویسد 800 زن و 130 پسر و 170 دختر و 5000 نفر بازماندگان در موقع وفات شاه میزیستهاند. مادام دیولافوا نیز اعقاب
را 5000 تن ذکر کرده است، ولی پنجاه سال بعد از واقعه (که احتمال آن هم قوي است) وي تعداد زنان را 700 میشمارد، ولی
عده فرزندان را تا 600 نفر مینویسد.
دو تن از تاریخنویسان جدید ایران هم در این موردنظر یکسان نداشتهاند، زیراکه واتسن رقم 159 فرزند و مارخام 300 زن را با 150
پسر و 20 دختر تصدیق دارند.
ناسخ التواریخ که از تألیفات عمده تاریخ معاصر ایران است تعداد زنان فتحعلی شاه را بیش از هزار و فرزندانش را 260 تن
مینویسد که 110 نفر
ص: 539
و این استعداد پدري بههیچوجه در نسل آینده عاطل نمانده است، زیراکه بعضی از .«1» ایشان بعد از مرگ پدر حیات داشتند
فرزندان فتحعلی شاه قدرت این لاف را داشتهاند که بین 40 تا 50 فرزند و نواده دارند و یکی از ایشان شیخعلی میرزا- با پنجاه نفر
نگهبان که پسران خود او بودند در خارج حرکت میکرد.
به جاي پدرت خودت » هیچ خانواده شاهی در مورد اطمینان دوام نسل هرگز بهتر از مصداق این نص کتاب آسمانی نبوده است
زیراکه یک ولایت یا حاکمنشین در ایران نبوده « فرزندانی خواهی داشت که بایستی آنها را در سرزمینهاي بسیار شهریارسازي
است که یکی از این رمه شاهزادگان حکومتش را برعهده نداشته باشد و تا امروز هزاران تن از این شاهزادگان مایه دردسري براي
مملکت شدهاند. اگرچه بعضی از افراد بیطالع این دسته که جمعا مقدار معتنابهی از درآمد دولت را به عنوان مقرري یا مستمري
سالانه مصرف میکنند اینک شغل و کار خیلی سبک از قبیل منشیگري تلگرافخانه دارند. پنجاه سال پیش فریزر تصویري از نکبتی
که در اثر وجود این گروه شاهزادگان عاطل و بیکار در ایران وجود داشت فراهم ساخته که بنابر آن ایشان نه فقط حکومت ایالات
و ولایات را در اختیار داشتند، بلکه در هر بلوك و شهري نیز هریک از آنها درباري راه انداخته بود و حرمخانه بزرگی داشت و
ملخوار مملکت را طعمه خویش ساخته بودند.
فامیل شاه-
539 فامیل شاه - ..... ص : 539 ایران و قضیه ایران ج 1
خلاف ارقام درشت حیرتانگیز مزبور با خشنودي و تسکین خاطر درمییابیم که شاه فعلی خانوادهاي فقط شامل چهل فرزند داشته
که نیمی از آنها زندهاند، مرکب از نه پسر و دوازده دختر که مسنترین پسرش چهل و چهار سال
______________________________
1)- هیچکدام از این ارقام با آنچه به او گستوس معروف به نیرومند از اعضاي هیئت حاکمه ساکسونی و پادشاه لهستان نسبت )
صفحه 297 از 438
دادهاند که در هرروز سال فرزندي تولید میکرد قابل مقایسه نیست و هریک از این دو فرمانروا لابد با چارلز دوم ما همندا بودند
حرفی درست، ولی بهتر است » وقتی که وي از طرف یکی از درباریان متظاهر به عنوان پدر ملت خود خطاب شده بود پاسخ داد
.« بگوئی: عده کلانی از آنها
ص: 540
پیش تولد یافته و تازهترینش در عرض سال جاري به دنیا آمده است. از میان دختران بالغ او که مثل مادرهاي خود عنوان و لقب
فخر، عفت، عصمت، شکوه و جواهر سلطنت یا ملوك دارند یکی را به امام جمعه تهران شوهر دادهاند- ترتیب تدبیرآمیزي از لحاظ
ایجاد وابستگی با مصالح روحانی- بقیه با شاهزادگان یا افرادي ممتاز ازدواج کردهاند و با خوشوقتی بسیار خبر میرسد که یکی از
این اتباع برجسته داماد شاه منتخب شده است که هرچند شاید براي خود او ارتقاي رسمی فراهم خواهد ساخت، اما این مایه امتیاز
ایجاب مینماید که پیشکشهاي گرانبها و از آن جمله وجوه نقد به پیشگاه پدر زن جم جاه تقدیم و این تقدیمیها نیز مرتبا تجدید
شود و از نتایج آن هم دغدغه خاطر فراوانی است که جهت حفظ و صیانت، شؤون شاهزاده که نسل و تبار عالی دارد باید رعایت
گردد، وانگهی این وصلت، شوهر ممتاز را از اختیار کردن زن دیگر محروم میسازد. شاه برحسب قاعده مقرري سالانه 2000 لیره به
دختران شوهردار خود میدهد.
پسرانش و مسئله جانشینی بر تخت شاهی-
در دوره پادشاهان صفوي براي جانشینی سلطان اصل و قاعدهاي در کار نبود و برخلاف ترتیبی که در میان فرمانروایان مسلمان و
سنی هست مانند دربار عثمانی که فرزند ارشد از طبقه ذکور ارثا جانشین پدر میشود سلاطین ایران جانشین خود را از اعقاب
خویش انتخاب مینمودند و گاهی نیز اسم جانشین را تا بستر مرگ فاش نمیساختند.
قاجاریه یک رسم دیرین ترك یا تاتار را شعار خویش قرار دادند و اصل خون شاهی را که نسب مادر هم نیک ملحوظ شده باشد
مستقر کردند. حسن خان پدر آقا محمد خان و جد فتحعلی شاه وقتی که به صورت پناهنده در میان ترکمنها میزیست از وصلت
کردن با دختر یکی از سران ایشان امتناع ورزید به این دلیل که او چنانکه باید و شاید نسب و تبار والا نداشت، تا فرزند و اعقابش
لایق احراز مقام سلطنت باشند.
عباس میرزا بزرگترین فرزند فتحعلی شاه نبود و بر محمد علی میرزا برادر ارشد خود بدان سبب رجحان یافت که مادرش نسب
قاجار داشت. درست است که
ص: 541
شاه فعلی در ابتداي سلطنت از این رسم عدول نمود و خواه با سست نمودن مبناي آن مسئولیت و یا در اثر مهر و محبت (پس از
وفات اولین پسرش که مقام ولیعهد داشته و درگذشته بود) فرزند صیغه محبوبش را به ولیعهدي برگزید، اما بعد از فوت این پسر
شاه مجددا به رسم دیرین بازگشت و از ظل السلطان صرفنظر و فرزندي را که سه سال از او جوانتر و از مادري قاجار بود ولیعهد
اختیار نمود.
مظفر الدین ولیعهد-
مظفر الدین نام شاهزادهاي است که در سال 1853 بدنیا آمد و اکنون (با وجود سه برادر مسنتري که جهت احراز این عنوان آماده
بودند) سی و سه ساله است که مقام ولایت عهد دارد. بر طبق راه و رسم دیگر خاندان قاجار که عین بیسیاستی است ولیعهد در
عین حال والی ایالت شمال غربی ایران یعنی آذربایجان است که در تبریز مقر و قصري دارد و بدون موافقت شاه حق ندارد که آن
ایالت را ترك کند و چون در آنجا گیر افتاده است از سیاست و طرز اداره امور که در تهران جریان دارد بکلی بیخبر است و
همچنین از وضع و حال وزیرانی که بعدا خدمتگذار او خواهند شد و طرز کاري که وي بایستی تعقیب کند و مردمی که باید
برایشان حکومت نماید.
وي حتی در امور ایالتی که اسما حکومتش برعهده اوست دخالتی ندارد، بلکه آلت دست یکی از صاحبمنصبان دولتی میباشد و
مثل این است که پرنس افویلز ناگزیر شود که در کاردیف یا کارنارون اقامت کند بدون اینکه حق خروج از ایالت خود را داشته
باشد و در واقع وضع ایران بدتر است، چون تبریز که دومین شهر قلمرو ایران است انصافا با یک شهر ولایتی کوچک قابل مقایسه
نیست و تشبیه بهتر این خواهد بود که ولیعهد انگلستان که ارثا متصدي امور دوك نشین لنکستر هم میباشد ناچار شود که در
لیورپول درباري برقرار سازد و ضمنا از حق هرگونه دخالتی در کارهاي اداري آن ناحیه یا شهر محروم باشد. بعلاوه وي که در
نزدیکترین ایالت ایران به خاك روسیه واقع شده چنان تحتتأثیر نفوذ روس قرار میگیرد که شاید ولیعهد ترس و باکی بر خود
راه بدهد و یا افکاري
ص: 542
در ذهنش رسوخ یابد که بعدا از اعمال او لاینفک باشد و ممکن است در سراسر دوره فرمانروائی او نیز اثراتی باقی بگذارد.
خود شاه سه بار به اروپا رفته است، ولی بدبختانه هنوز اجازه نداده است که ولیعهد یک قدم از ایران بیرون بگذارد. ازاینرو از
صفحه 298 از 438
وضع و حال ولیعهد اطلاعات مختصري در اختیار دیگران است و او را به تفاوت جنتلمن، منزه و باهوش و هم وجودي عاطل و
ناتوان و بیآزار به شمار آوردهاند.
صفات ولیعهد-
گمان میکنم که دکتر ویلز در نوشتههاي خود صفات ناروائی به ولیعهد نسبت داده است و بدون اینکه گفتههایش را براي
خوانندگان تکرار کنم بعضی از عباراتش میرساند که ولیعهد مزاجی ناخوش دارد و از لحاظ فکري هم ناتوان و وجودي متعصب
سرسخت است.
به عقیده من (و براي کسب اطلاع صحیح اقداماتی وافی کردهام) این نارواترین تعریفی از شخصیت پادشاه آینده ایران است. او
تاریخ زیاد خوانده و به رشته نباتشناسی علاقهمند است. اخلاق و حالت دوستداشتنی و خودمانی دارد.
است «1» نسبت تعصب هم شاید از آن جهت است که به ملاها احترام خاص مینماید و میگویند که کموبیش پیرو طریقت شیخیه
که شاید بتوان آن را فرقهاي متعصب به شمار آورد. ولی هرگونه از این قبیل علاقه و تمایل که شاید اعتقادي راسخ و جدي در
پیش نباشد که درست برعکس عقیده بیقید و آزاد برادر ارشد اوست به هیچ عنوانی موجب این نگرانی نیست که در آینده احتمال
سختگیريهاي مذهبی در پیش باشد. چنانکه نسبت دادهاند اگر پرنس شخصیتی سست دارد
______________________________
1)- فرقه شیخیه از آن جهت به این نام شهرت یافتهاند که پیروان شیخ معروف کرمان حاجی محمد خاناند که در ابتداي این قرن )
از طرفداران شیخ احمد احسائی بوده است. بین پیروان باب و شاگردان شیخ انشعابی افتاد.
شیخ مزیت عقل و استدلال را تعلیم میداد و میگفت که مبانی آسمانی را باید با موازین عقلی انطباق داد. او ستایشگران فراوان
داشت که یکی هم فتحعلی شاه بود. سه اصل عمده مذهب او عبارت بود از: حد اعلاي احترام نسبت به ائمه که مظهر خدا بودند،
عقیده به وحدت فکري خود با ایشان و انکار معاد جسمانی. رجوع شود به مقاله ادوارد برون در مجله انجمن سلطنتی جغرافیائی
. سال 1889
ص: 543
و آسان تحت نفوذ دیگران قرار میگیرد، ولی بعضیها این فقدان شخصیت را انکار دارند تا اندازه زیادي ناشی از وضع فرمانبري و
اطاعتی است که مردي تقریبا چهل ساله و دومین فرد قلمرو ایران و سلطانی آینده در اثر تنگنظري پدرش دوچار بوده است.
با آنکه وي اسما والی ایالت بزرگی است تاکنون هیچگونه حق اظهارنظر در امور اداري آنجا نداشته و غیر از آلتی بر پشت میز خود
به شمار نمیرفته است.
.«1» هر کودکی که سردسته عدهاي باشد، در حرکاتش بیشتر اختیار دارد تا این شاهزاده، در آستانه پادشاهی نسبت به اتباع خویش
72 تومان است که / 60 و 000 / 40 تا 000 / مبلغ مقرري را که شاه باو میدهد با تفاوت و اختلاف به من اطلاع دادهاند و آن از 000
رقم حداقل برابر با 11400 لیره و درشتترین رقم 20500 لیره است. بههرحال هرکدام که صحیح باشد به صورت حداقلی براي
گذران آبرومند یک بساط سلطنتی با آن همه غلام و نوکر و حرم بزرگ غیرکافی است و شاهزاده بارها جهت تأمین مخارج
40 تومان کمک خرج دریافت میکند. / زندگی از پیشکار خود ناچار به قرض شده است. وي از امیر نظام هم سالانه مبلغ 000
بواسطه اقامت بسیار طولانی در آذربایجان و مجاورت خاص این ایالت با خاك روسیه بارها به او تمایلات روسی نسبت دادهاند، اما
هیچگونه دلیلی براي این بهتان به نظر نمی رسد، همانطوري که نسبتهاي راجع به خلقوخوي او نادرست بوده است.
برخورد ولیعهد با اروپائیان بقدري کم است که پی بردن به تمایلات او کار آسانی نیست. امیر نظام به مناسبت طرفداري از روسها
سخت مشهور بوده، ازاینرو قیاس میکردند که ولیعهد سرور او هم در این تمایلات شریک است.
______________________________
1)- این ایالت چنانچه شرح خواهیم داد از دیرباز بوسیله پیشکار شاهزاده- امیر نظام اداره میشده است. چندین سال پیش بواسطه )
فقدان مردي نیرومند در رأس کار وضع آشفته اداري بقدري سخت شد که ولیعهد موقت از مقام حکومتی خود محروم و مقام او به
عموي شاه که در بکار- بردن تازیانه و دار و اعدام و تیغ جلادي استاد بود واگذار شد. اینک امیر نظام به مرکز خوانده شده
1891 ) و ولیعهد شانس تازهاي یافته است. )
ص: 544
ولیعهد
ص: 545
چون شاهزاده کار دیگري ندارد، بیشتر وقت خود را صرف شکار میکند که مورد علاقه همه افراد قاجاریه است و با تفنگ و از
فاصلهاي دور یا نزدیک شکارچی ماهري است در کار توپخانه نیز تمرین دارد و در این رشته هم مهارتی یافته است و در کارخانه
اسلحهسازي تبریز با توپهاي اتریشی مشق میکند.
چنانکه در تصویر مقابل ملاحظه میشود او جثه متوسط و صورت دلپسند، ولی سیماي غمزدهاي دارد. پدر چندین فرزند شده است
صفحه 299 از 438
که دوازده تن از آنها زندهاند و نه تا از ایشان متأهل شدهاند. زن اول او دختر میرزا تقی خان صدر اعظم است که قبلا اشاره کردم و
دختر عمه اوست. مادرش که خواهر شاه بود میگویند در اثر واقعه قتل صدر اعظم از پرنس جدا شده است. یکی از خواهران این
بانو زن برادر ارشد ولیعهد، ظل السلطان شد، او چندین سال پیش درگذشت. این مقدار اطلاعاتی بود که من راجع به پادشاه آینده
ایران بدست آوردم. وي بی- شک و شبهه از آن قبیل کسانی است که به اصطلاح ورزشکاران اسب سیاه نامیده میشوند، ولی هیچ
بعید نیست که بعد از احراز پادشاهی صفات ناشناخته او منشأ آثار حیرتانگیزي بشود. در اثر کاهش اخیر قدر و منزلت برادر
ارشدش بر ابهت او افزوده شده و شانس سلطنتش بهطوري که خود شاه تأیید و دولتهاي دیگر تصدیق دارند و در مملکت هم
مورد پسند است از جهات انصاف و انسانیت میتوان گفت مطلقا تأمین میباشد.
ظل السلطان-
حال من مطلب را درباره مشهورترین فرزند شاه سلطان مسعود میرزا ملقب به ظل السلطان معطوف میسازم که عنوانی بیتناسب
است، زیراکه تقریبا دو برابر پدرش هیکل دارد و سه سال از ولیعهد بزرگتر است. در سال 1850 به دنیا آمد و کماکان از حق
جانشینی پدر خود محروم است، زیراکه تبار مادري والا ندارد و شرح این موضوع را قبلا بیان کردم. با آنکه تقدیر این نبود که او بر
ایران فرمانروائی کند، اما این شاهزاده از اوان جوانی در تصدي امور سهمی احراز نموده و در مشیت کارها چنان آزادي عمل ابراز
داشته
ص: 546
که خواه و ناخواه به اظهار دعاوي مبالغهآمیز و در نتیجه آن به پیشآمد سقوطش منجر شده است.
از اوایل زندگانی حکومت اصفهان سپس علاوهبر آن شیراز را نیز برعهده گرفته و با مرور زمان مورد عنایت واقع و صاحب نفوذ
شده است. حکمرانی خشونتآمیز و بیملاحظه و او که موجب از بین رفتن بینظمی و راهزنی در ایالت قلمرو خود شده بود و نظم
و ترتیبی را که در پرداخت باج و مالیات به تهران رعایت مینمود قدر و منزلتش را در نزد دربار بالا برد و علاوهبر اصفهان و فارس
250 میل / و حساب کرده بودند که پیش از سقوط بالغ بر 000 «1» کردستان، لرستان، خوزستان و یزد هم تحت حکومت او درآمده
مربع یعنی دوپنجم خاك ایران زیر فرمان او بود. ضمنا وي لشکریانی در اصفهان فراهم ساخت و براي آنها اونیفورم پروسی با کلاه
خود انتخاب کرد و خیلی دوست داشت در همین لباس و با اونیفورم ژنرالی از او عکس بردارند.
در سال 1886 لشکر تحت فرمان او در حدود (رقم حقیقی است نه فرضی) بیست و چهار فوج پیاده یا 15800 نفر و 6000 تفنگ و
10 توپخانه و هشت دسته سوار بینظم و سازمان که جمعا 21000 نفر و 7000 اسب میشود، بوده است.
وي که، سمت حکومت در اصفهان میزیسته بارها با سیاحان انگلیسی مصاحبه داشته و همواره در نزد آنها عقیده آزادیخواهی و
احساسات انگلوفیل ابراز میداشته است. در اثر سختگیري دستگاه اداري او، سران یاغی طوایف غربی ایران که تابع حکومتش
بودند همه رفتار دال بر نظم و اطاعت داشتند. چهره مردانه- وارش حاکی از عزم و اراده و قدرت بود و اشتباها اینطور استنباط
کرده بودند که شاهزادهاي با این همه مزایا که مورد عنایت هم واقع شده بود مآلا سزاوار تخت و تاج بوده و شایسته مقام شاهی به
شمار میرفته است.
______________________________
1)- ایالات و ولایاتی که وي بسال 1886 حکومت آنها را داشت عبارت بود از: )
گلپایگان و خونسار، جوشقان، اراك، اصفهان، فارس، یزد، خوزستان، لرستان، کردستان، کنگاور، نهاوند، کمره، بجنورد،
/ 599 لیره نقد 800 / کرمانشاه، اسدآباد. درآمد این نقاط در همان سال در صورتی که مظنه هر سه تومان یک لیره باشد برابر با 400
673 لیره بوده است. / 73 لیره غلات یعنی جمعا 200
ص: 547
پیشبینیهاي غلط-
این قبیل نظریات را بیشتر دکتر ویلز با تأکید تمام تبلیغ کرده است. وي که تعریفهاي خبطآمیزي از خصائل ظل السلطان برشمرده
بود به نظر من درباره صفات ولیعهد هم بهطوري که در آینده خواهیم دید راه خطا پیموده، چون در دو کتابی که سابقا اشاره کردم
چنین مینویسد:
من گمان میکنم زمانی خواهد آمد که حضرت والا براي تصاحب تخت و تاج تلاش خواهد کرد و شاید هم بعد از وفات پدرش »
اقدام کند و اگر کامیاب شود روز سعادت ایران خواهد بود، زیراکه او باهوش است، بردبار است و حاکم خوبی است و محبوبیت
شخصی او هم بسیار زیاد است و پیروزيهائی که در دوران حکومت نصیبش گردیده به صورت ضربالمثل درآمده است وي از
خونریزي بیزار است، ولی حاکم با هیبت و سرسختی است.
هیچگونه تردیدي وجود ندارد که سرانجام ظل السلطان شاه خواهد شد.
«. وي حاکم نیرومند و کامیابی است و محبوبیتش به حد اعلی است
صفحه 300 از 438
نمیدانم این سخنان درباره شاهزادهاي از لحاظ بیان حقیقت بیشتر غیرقابل اعتماد است یا از جهت پیشبینی وقایع آینده. بدون تردید
ظل السلطان حاکم نیرومند و با عزمی بوده و زمام امور را خود در دست داشته و سخت هم در دست داشته است. وي از طبقه
روحانی متنفر و بیزار بود و از رفتار تحقیرآمیز نسبت به آنها خشنود میگردید، هیچگاه نیز ایلات بومی ولایات جنوب غربی سابقا
چنین حالت تسلیم و اطاعتی ابراز ننموده بودند. این مزایا قابل انکار نیست و همان است که در نظر اهل شرق مایه احترام میشود،
اما در برابر خبطهاي اخلاقی و اداري هم که اوایل کارش واقع شده است یعنی وقتی که حاکم شیراز بود موجب چنان آشوبی شد
که ناچار از آنجا پا به فرار نهاد و همان صفات سال بعد که وي در اوج قدرت و جلال بود موجبات سقوطش را فراهم ساخت.
عملیات ظلم و اجحاف پیدرپی و اخاذي عمال رسمی او که توجهی به طرز رفتارشان نمیداشت افکار عمومی را بر ضد حکومت
او برانگیخت.
در دوره زمامداري او چندین داستان غمانگیز اتفاق افتاد، از جمله اعدام
ص: 548
بنابراین حیرت چندانی به وجود نیامد وقتی که در فوریه 1888 «1» دو بازرگان بابی در سال 1878 و قتل ایلخانی بختیاري در 1882
شاهزاده به پایتخت رفته بود از مقام تمام حکومتهاي خود غیر از اصفهان محروم گردید و فقط عده محدودي از لشکریانی که به
آن اتکاي فراوان داشت در اختیار او ماند. با پیشه ساختن رویه تسلیم و رضا در مقابل این بیمهري، وي از آن پس زندگانی
کوچک و محدودي دارد و عموما میپندارند که لااقل درحالحاضر از احراز هرگونه وضع شامخ یا ارتقاء بازمانده است. او اخیرا
به رسیدگی جزئیات حوزه حکومت خود در اصفهان ابراز علاقه میکند در آنجائی که هم حاکم است و هم پیشکار و هرروز در
یکی از اطاقهاي عمارت چهلستون جلوس مینماید و هرکه از در درآید راه میدهد.
ظل با نهایت لطف ترتیب مصاحبهاي با من در تهران داد و باید دانست راجع به مراتب فوق هم من اظهارنظر خصوصی ننمودهام،
بلکه آنچه گفته شده تکرار قول اشخاص بصیر و آگاه بوده است.
مصاحبهاي با شاهزاده-
کاخ شاهزاده یکی از بهترین قصور تهران است.
نماي عمارت جالبتوجه و با گچکاري زینت یافته و پنجرههاي بزرگ و عریض دارد. بر دروازه قصر کالسکهاي با نشان زرین
خانوادگی که چهار اسب آن را- میکشیدهاند ایستاده بود. بعد از بالا رفتن از پلکان و عبور از چندین اطاق که با طرز مضحک
آمیخته از سلیقه اروپائی و شرقی آراسته شده بود به دالان درازي وارد شدم که یک سمت آن سراسر ارسیهاي پر از شمعدانی و
در دیوار مقابل آن تصاویري آویخته بود که بیشتر عکس خود ظل و قطعاتی از جراید روسی و تصویر امپراتور روس و سرداران و
میدان نبرد و در میان آنها عکسهاي رنگینی هم از حوریان نیمهعور با چشمانی مخمور وجود داشت.
______________________________
1)- راجع به این داستان غمانگیز رجوع شود به کتاب دکتر ویلز. مقتول حسینقلی خان ایلخانی یا رئیس طایفه بختیاري و مردي )
روشن ضمیر و حاکمی نیرومند و مهربان از اتباع وفادار شاه بود او را به اصفهان دعوت کرد و شایع ساخت که از سکته درگذشته و
باز، گفتهاند که چون از نوشیدن قهوه زهرآلود امتناع کرده بود خفهاش کردند. براي اطلاعات بیشتري درباره این ایلخانی نامی و
سیاست ناروا که دولت ایران نسبت به طوایف بختیاري اختیار کرده بود رجوع شود به جلد دوم این کتاب.
ص: 549
ظل در وسط این محل ایستاده بود با سرداري کشمیر ایرانی و شلواري خاکستري و پوتین برقی. وي بر تختخوابی نشست که از اقلام
ممتاز اسباب خانه در هر عمارت ایرانی است دوشکی گلدوزي بر آن نهاده بودند و دو صندلی مقابل تخت بود. در وسط صحبت
فرزند خردسال شاه که کودکی ظریف و ملوس در حدود هشت ساله بود وارد شد که لباس مخمل ارغوانی بر تن داشت با سگک
درشت الماس و چنین ظل السلطان مینمود که برادر ارشد این کودك را بسیار دوست میداشت و موقعی که طفل حرف میزد او
را نوازش میکرد.
سایه شاه- قد کوتاه دارد و براي سن و سال خود بیش از اندازه تنومند است و پیوسته از نقرس رنج میکشد. نقصی در یکی از
چشمها مانع خوشترکیبی صورت او در عکسهاست که همواره مورد رعایت است. در چهره او اثر توأمی از فطانت و سادگی دیده
میشود. وي از وضع حاضر بیزار و ناراضی مینمود. مقدار کلی
ص: 550
به زبان فارسی با روانی بسیار صحبت کرد و پیوسته هم خندان بود و با این کلام یکنواخت که رسم او بوده شروع به صحبت نمود
که وي همواره دوست انگلستان است که کانون تمدن میباشد و در تمام عمر خود نیز در این زمینه کوشا بوده است و باز گفت که
کابینه لرد سالسبوري بهترین حکومت دنیاست و امیدوار است که پیوسته پایدار بماند.
از طرف دیگر هم اظهار داشت که لرد راندلف چرچیل چندان وفادار و صمیمی نیست و تا حدي مایه دردسر است. پرسیدم با او در
ایران چه رفتاري پیش خواهند گرفت.
صفحه 301 از 438
با لحن احتیاط پاسخ داد وقتی که مدتی در آن مقام بماند وضع اخلاقی او استوار خواهد شد و افزود که پانزده روزنامه انگلیسی و
بعلاوه روزنامههاي فرانسه و آلمانی و روسی در اختیار اوست و مترجم مخصوص دارد. سپس بار دیگر به مسائل سیاسی پرداخت و
به نظر میرسد که در جریان وقایع نسبتا وارد است. همچنین راجع به امکان صلح یا جنگ، وي احساساتی بر ضد دو دولت نیرومند
همجوار ایران ابراز داشت، ولی از طرف دیگر به یک افسر روسی که با من آشناست، وقتی گفته بود که وي از ورود روسها با
اشتیاق وافر استقبال میکند.
آقاي استک در کتاب ممتاز خود موضوعی را شرح میدهد که ادعاي انگلوفیلی او را مردود میسازد و گمان میرود که بطور
کلی علاقه باطنی او با انگلستان در مقابل رقباي اوست. اما شرط صلاح را در تعارفات دوپهلو میداند.
وي سپس شرح ستایشآمیزي درباره دولت شاه بیان کرد حاکی از اینکه در عهد زمامداري پدر تاجدارش جان و مال مردم مصون
است و کسی دوچار ظلم و تعدي نیست و بیجهت کشته نمیشود (سرمشقی که هنوز براي این شاهزاده امکان پیروي از آن هست)
وي با آبوتاب اظهار میداشت که ایران تشنه و گرسنه تمدن است از آن قبیل احساساتی که چندان صادقانه نمینمود و من
میپرسم آیا خود پرنس در پیشرفت این منظور قدمی برداشته است. او مجددا افزود که حقیقت امر این است که وي به تهران آمده
است تا با شاه که هدایاي فراوانی نقد و اسب براي تقدیم آورده بود تجدید عهد و علاقه کند اقدامش تاکنون بینتیجه نبوده است
ص: 551
از قرار معلوم صدر اعظم وقت امین السلطان با شاهزاده دشمن است، چون حکومت عراق و یزد نیز به او واگذار شده است.
پرواز هماي بخت و اقبال در سیاست مشرقزمین عنصر از بین رفته امروز را شاید پیروزترین رکن فردا میسازد، ولی سرنوشت
صعود و نزولهاي ظل در آینده هرچه باشد دیگر نبایستی او را حریفی براي تخت و تاج محسوب داشت، یا رکن کلانی در سیاست
ایران آینده پنداشت. این نکته را هم باید خاطرنشان کرد که پرنس مثل دیگر افراد طایفه خود علاقه فراوان به اسبسواري و شکار
دارد.
زن اولش سیزده سال پیش وفات کرد و مسنترین پسرش جلال الدوله در دوره- شکوه و رونق کار ظل السلطان نایب او در شیراز
بود و در سال 1890 به یزد انتقال یافت و حالا در این شهر قائم مقام پدر است. شاهزاده چند دختر هم دارد.
نایب السلطنه-
سومین فرزند ارشد شاه کامران میرزاست که بیشتر با لقب نایب السلطنه شهرت دارد. با او نیز فرصت مصاحبهاي داشتم او اکنون
وزیر جنگ و فرمانده قشون ایران و حاکم تهران است و سی و پنج سال دارد که نسبت به سن و سال خود او بیاندازه تنومند است.
با آنکه شهرت دارد که فرزند محبوب شاه و جوانی دوستداشتنی است، عاري از نفوذ سیاسی است و غیر از ابهتی که به درجه
نظامی او وابسته است در زندگی عمومی ایران نقشی برعهده ندارد و تنها فرزند شاه است که قدري فرانسه حرف میزند و میتواند
بدون کمک مترجم گفتوشنودي بکند و معروف است که وي از برادر ارشد خود ظل خیلی میترسد و با او اصلا روابط حسنه
ندارد.
این شاهزاده صاحب قصري عالی در تهران و یکی هم در ییلاق است و باغ وصل به قصر شهري او را در سراسر ایران زیباترین
میشمارند. شاهزاده به زندگانی و تجمل علاقهمند است و محل اسباب خانگی قصر او شاهد این تمایلات ذوقی اوست. سالها رسم
او این بوده است که در روز تولد شاه جلسه شام باشکوهی به سبک فرانسه براي وزیران مختار بیگانه ترتیب و در آن ضیافت تمام
ظرافت ذوق و سلیقه پاریس را ارائه میداده است.
ص: 552
وي در اوان جوانی با یکی از دختران حسام السلطنه که حاکم خراسان و فاتح هرات معروف بوده ازدواج کرد. برادر این بانو حسام
السلطنه فعلی نماینده شاه در جشن پنجاه سالگی سلطنت ملکه (ویکتوریا) در سال 1887 بود. مخارجی که مقامات متعدد شاهزاده
ایجاب میکند از میزان مقرري نایب السلطنه خیلی بیشتر است و مقداري قرض براي او باقی میماند، ولی در مقام نظامی براي خود
راه کسب ثروت سرشاري را کشف کرده است.
عکس نایب السلطنه
درباره مصاحبه اینجانب با حضرت والا تنها مطلب قابل ذکر شاید این نکته باشد که اظهار میداشته که رژه سربازان را در میدان
بزرگ دوست ندارد چون گردوخاکش به چشم او میرود.
ص: 553
افراد دیگر خانواده شاهی-
بقیه پسران شاه کودکانی هفت و هشت ساله و اطفال خردسالترند که ثمره ازدواجهاي اخیر شاه با دختران جوان است. از آنچه تا
اینجا بیان شده استنباط میشود که در وجود هیچیک از فرزندان شاه آثار هیبت و بزرگی پدر وجود ندارد و با آنکه درباره جانشین
شاه احتمال کشمکش بسیار بعید است، ولی شخصیتی به جاي او خواهد نشست که هنوز صفات اخلاقیش مرموز مینماید و اگر او
صفحه 302 از 438
در عمل، سلطانی سست عنصر باشد مایه تعجب احدي نخواهد شد و هرگاه پادشاه ستوده و صالحی بشود خیلیها حیرت خواهند
نمود.
برادران شاه-
حال که از خانواده شاهی سخن میگوئیم روا نیست که نام برادران شاه را هم به میان نیاوریم هرچند که هیچیک از ایشان جز درجه
و عنوان اهمیتی ندارند. مسنترین برادر شاه، عباس میرزا ملکآراست که چهل سال پیش مدعی احتمالی تخت و تاج به شمار
میرفته و پس از مسلم گشتن پادشاهی برادر به تهران دعوت و در آنجا وزیر تجارت و رئیس افتخاري شوراي دولتی و سپس حاکم
قزوین و جاهاي دیگر شد. بواسطه دلزدگی ناشی از سالیان دراز تبعید، او دیگر حال و هوسی براي مقام ندارد و زندگی ملی خود
را مختوم تلقی میکند.
دومین برادر شاه عبد الصمد میرزا عز الدوله است که تا این اواخر وزیر عدلیه بود و در سفر قبلی همراه شاه به اروپا رفت. وي فرانسه
و انگلیسی میداند و موقع امپراتور شدن تزار فعلی براي مراسم تهنیت به مسکو اعزام گردید. از لحاظ سیاسی او هیچگونه نفوذي
ندارد و اکنون براي بار دوم حاکم همدان است.
سومین و آخرین برادر زنده شاه محمد تقی میرزا رکن الدوله است که در فصل سابق راجع به والی خراسان از او صحبت داشتیم و
شهرت دارد که حاکم نیرومندي نبوده است و بیشتر آلت دست پیشکارش بوده که از طرفداران جدي روسیه است و به همین
مناسبت هم او را در سال جاري از آنجا احضار کردند. بنابراین هر سه برادر بههیچوجه از ارکان سیاسی به شمار نمیروند و
معروف است که سرنوشت هرکدام از ایشان بسته به نظر عنایت همایونی است.
ص: 554
دار الشوراي دولتی-
بعد از قصر به سراغ وزیران اصلی دستگاه سلطنت میروم. شاه در مهمات امور اسما بوسیله شوراي دولتی مدد مییابد که عده
اعضاي آن کم و زیاد میشود و درحالحاضر سی نفر است که خود شاه آنها را تعیین میکند.
برجستهترین آنها کسانیاند که تصدي امور وزارتخانهاي را برعهده دارند. ادارات به طرز نیمه اروپائی طبقهبندي و نامگذاري شده
است. هرچند که تراکم چندین اداره که کارشان کمترین ارتباطی باهم ندارد و در دست شخص واحدي جمع شده است تفاوت
کلی آن با نمونههاي اروپائی است که مقایسه کردن این شوري با کابینههائی که بر طبق قوانین اساسی غربی تشکیل یافته است و
وجه ارتباطی بین این دو نیست اشتباه محض خواهد بود و شاید با تنها دستگاهی که قابل قیاس است و گویا از روي نمونه آن
ترتیب یافته باشد شوراي امپراتوري روسیه است.
طرح امور شوري-
بعد از بازگشت شاه از سفر اول اروپا شوراي دولتی به صورت فعلی پابرجا شد، در آن موقع شاه دستخطی به نام دبیر شوري صادر
و صلاحیت کار آن را به شرح ذیل اعلام کرد:
تشکیل یافتن مرتب شوراي دولتی حائز اهمیت بسیار است و وجودش براي دولت ضروري است. علاقه ما این است که این شوري
مرتبا تشکیل و درست اداره شود. چون اراده ما این است که اختیارات بیپایان و نفوذ سرشار در حق آن قائل شویم بنابراین وظیفه
دارید که مراتب ذیل را به شوري ابلاغ کنید تا اساس کار آن به شمار آید:
-1 چون امور دولتی گوناگون است و علاقه ما هم این است که همه آنها با سرعت رسیدگی شود تصمیمات ما هرچه زودتر به
مرحله اجرا درآید، جلسات دوگانه هفتگی کافی نیست. ازاینرو در آینده شوري هفتهاي سه بار تشکیل خواهد یافت.
-2 اعضاي شوري آزادي تام بیان دارند و ایشان نباید از چیزي بیمناك باشند و بایستی با رعایت بیطرفی کامل در کارها غور
نمایند. هرگاه یکی از
ص: 555
اعضاي شوري که درجه پائینتري دارد خواسته باشد درباره اموري که مقامات بالاتر انجام دادهاند اظهارنظري کند یا انتقادي نماید
این مقامات حق ندارند- ناراحت شوند و زبان به شکایت بگشایند، ولی ایشان خواهند توانست مراتب را توضیح دهند و با دلیل و
اظهارات متین از خود دفاع کنند.
-3 هر عضو شوري بدون رعایت درجه میتواند طرحهائی شایسته و مفید به حال مردم براي بررسی پیشنهاد کند.
-4 تصویب تمام کارها با رأي اکثریت خواهد بود و مصوبات که بر اوراقی ثبت میگردد بوسیله همه اعضاء امضاء خواهد شد.
-5 از این پس تمام حکام ولایات و صاحب منصبانی که از طرف دولت عهدهدار کارهاي مهمند از جانب شوراي دولتی منتخب
خواهند شد.
-6 جلسات شوري مرتبا تشکیل میشود و به همه امور عمومی رسیدگی خواهد کرد.
صفحه 303 از 438
این مدرك نکتههاي معتبر غیرقابل انکاري براي یک کابینه مقتدر مشورتی در یک رژیم مشروطه پادشاهی داراست و قادر است
که اساس قانونی برازنده راجع به حق عملیات چنین هیئتی فراهم سازد، اما ایران تا مرحله حکومت مشروطه خیلی فاصله دارد،
ازاینرو حیرتآور نیست که پی میبریم آن دستخط همایونی یا بکلی مورد مسامحه واقع و یا از روي تدبیر و صلاح بر طاق نسیان
نهاده شده است. بخصوص ماده پنجم که هیچ وقت دستور کار قرار نگرفته است.
وضع حاضر-
دار الشوراي دولتی ایران که درحالحاضر هست مسئولیت وزارتی و اختیارات دستجمعی خواه اجرائی یا از جهت قانونگذاري
ندارد. هیئتی صرفا مشورتی است که گاهی قبلا براي عرضه کردن رأي مشورتی به پیشگاه شاه تشکیل مییابد، ولی عموما بعد از
اجراي فرمانهاي او که صادر شده بوده است براي مباحثه درباره آن تشکیل میشود. یگانه اختیار اجرائی همان تعیین نفراتی است
که اعضاي آن هستند که همه نوکران شاهند و قابل تغییر یا ترقی و یا عزل
ص: 556
بدون توضیح، و بیآنکه وضع هیچکدام ارتباطی با همکاران داشته باشد. اسما رئیسی دارد که جلسه را تشکیل میدهد، ولی هیچ
کار ریاست دیگر برعهده او نیست وي نه بر کرسی ریاست جلوس و یا طرحهائی براي اخذ رأي پیشنهاد میکند در واقع نه حرف و
بیانی در کار است و نه رأي گرفته میشود. مذاکره بکلی غیررسمی است و صورت صحبت دارد و هر وزیري هم مکلف است
جریان کار را جداگانه به شاه گزارش دهد.
وزیران دولت-
درباره صفات کلی و طرز کار و خدمت وزیران دربار ایران سرجان ملکم در تاریخ خود در ابتداي این قرن نوشته بود:
وزیران و مأموران عمده دربار تقریبا همیشه افرادي با آداب و متین و در کار ادارات تابع خود نیک آزموده و در محاوره »
خوشآیند و صاحب اخلاق ملایم و نظري بسیار تیزبیناند، ولی این صفات دلپسند و سودمند بهطور کلی تنها چیزي است که ایشان
دارند. فضیلت یا فضل و دانش از ناحیه افرادي که بیشتر زندگانی ایشان صرف حفظ ظواهر و آداب میشود و وسایل معیشت آنها
از آلودهترین منابع تأمین میگردد و کار عمده آنها تحریکاتی است که همواره هدفهاي واحدي دارد، یعنی حفظ خویشتن یا
تباهی کار دیگران و کسانیاند که بدون خطر قادر به حرف دیگري جز نیرنگ و فریب نیستند و خلاصه بواسطه وضع و شرایطی
که دارند محکوم به پولدوستی و حیلهگري و بیحقیقتیاند.
تردیدي نیست که وزیرانی در ایران بودهاند که عین بیانصافی است ایشان را جزء این طبقهبندي کلی قرار داد، اما حتی ممتازترین
آنها با وجود فضایل و هنرهاي خود تا حدي ناچار شدهاند که رفتار خود را با وضع و محیطی که ایشان را فراگرفته بود منطبق
سازند، و مگر آنکه لطف و اعتماد سلطان آنها را چنان در وضع و مقام- مصونی قرار دهد که از آزار رقیب بیمناك نباشند وگرنه
ضرورت آنها را وادار میکند که رفتار چاپلوسی و ریا پیش گیرند و برخلاف حق و کمال اخلاقی که یگانه شرایط ضامن احترام
«. است و همهکس حاضر است نسبت به افراد شریف و بزرگ قایل شود رفتار نمایند
ص: 557
این نکتههاي دقیق ناشی از بصیرت و انصاف نویسنده ممتاز آنست و جاي نهایت نگرانی است که آن اخلاق و صفات درحالحاضر
به همان اندازه صادق باشد که در نسل گذشته بود. باوجوداین امیدوارم که در این پندارم خطا نکرده باشم که بواسطه طبع ملایم و
نمونه کار پادشاه فعلی نتیجه سیر و مشاهدات اروپائی او اکثر وزیران که در یک یا سفر دیگر شاه همراه او بودند و تغییر وضع و
حال زمانه که حتی در ایران هم مشهود است تفاوت و تأثیر ملایمی درباره رئوس نظریات تصویر اصلی پدید آورده است و
زمینههاي درستکاري و راستی رفتهرفته وسیعتر میشود، یعنی همان خصایلی که او بکلی از فقدانش نگران مینمود و این ترس هم
در میان بود که بواسطه کسادي کار مردان زبده و شریف و تبانی همگانی در زمینههاي نیرنگ و فساد پاك از بین رفته باشد.
بههرحال من سعی خواهم نمود که خصایص اخلاقی و شرح مذاکراتی را که با بعضی از وزیران در انگلستان و تهران داشتهام به
نحو شایستهاي بیان کنم.
امین السلطان-
درحالحاضر عده وزیران هفت تا است که میتوان گفت هریک تصدي کاري را برعهده دارد که تقسیم یا تراکم آن، خواننده
اروپائی را هم از لحاظ اینکه خودسرانه است و هم غیرعادي است متعجب خواهد ساخت.
«1» عنوان صدر اعظم یا نخستوزیر که گاهی از جانب شاه به ارشد مشاورانش تفویض میگردیده اینک نصیب کسی نیست
نخستوزیر کنونی با عنوان امین السلطان معروف است.
نام او میرزا علی اصغر خان و جوانی است که حالا ( 1891 ) سی و چهار
______________________________
صفحه 304 از 438
______________________________
1)- وقتی که این شاه به سلطنت رسید میرزا تقی خان را نخستوزیر انتخاب کرد و میگویند که وي از قبول عنوان صدر اعظم )
امتناع و به همان لقب امیر نظام اکتفا نمود. بعد از قتل او در سال 1852 میرزا آقا خان صدر اعظم تعیین گردید و او این عنوان و
مقام را تا سال 1858 داشت و شاه دیگر این عنوان را به کسی نداد تا سال 1871 که به میرزا حسین خان تفویض شد و او همان
کسی است که قرارداد رویتر را امضاء کرد. یک انتریک رسمی موجب سقوط او در سال 1873 شد، سپس کار وزارت امور خارجه
به عهده او افتاد و لقب سپهسالار یافت. از سال 1873 به این طرف فقط یک صدر اعظم میرزا یوسف آشتیانی بوده است که از
سمت مستوفی الممالکی که عالی بود به مقام عالیتر صدارت رسید و هنگامی که در آن مقام بود وفات کرد.
ص: 558
سال دارد و بدون اینکه از لحاظ نسب، مرتبتی والا داشته باشد بواسطه جدیت، و شایستگی خود در ایران به عالیترین مقام رسیده
است. در سال 1889 همراه شاه به سفر اروپا آمده بود بعد از سرور خود مقامش از همه بالاتر بوده است، وي نواده یکی از ارامنه و
پسر یکی از مأموران است که در مسافرتها و هنگام شکار آبدارباشی شاه بوده و در نتیجه مورد لطف واقع و حائز این مقام شامخ
گردیده است.
تصویر امین السلطان
امین السلطان درحالحاضر وزارتهاي داخله، دربار، گمرك و مالیه را هم عهدهدار است بعلاوه رئیس ضرابخانه دولتی و حاکم
بنادر خلیج فارس است.
وي در واقع وزیر امور خارجه نیز هست. من او را چندبار ملاقات کردم و از جهات هوش و فعالیت و نیروي اخلاقی در ذهنم
تأثیرات نیکو نمود. قیافهاش جالب نظر
ص: 559
است و آدابی جاذب و صمیمانه دارد. روان و تند و با اعتماد صحبت میکند وي که مانند تمام صاحبان مقام بالا در دستگاه ایران
ثروت سرشاري فراهم ساخته قسمتی از آن را به ارث برده است و بقیه را هم بدست آورده است.
وي در یکی از عمارات عالی پایتخت اقامت دارد و پنهان نمیکند و درهرحال نزد انگلیسیها اعتراف مینماید که افکار اعتدالی و
انگلوفیل دارد و با من راجع به سیاست مملکت خود با آزادي تمام صحبت میکرد و میگفت موضوعی که بیش از هرچیز در
انگلستان او را به شگفت انداخت ثروت سرشار طبقه اشراف بود که هریک از ایشان چون پادشاهی مینمود و سواد مردم که از
فلسفه و معانی حرف میزدند و ازدحام جمعیت که هر دهی قصبه و هر قصبهاي شهر به نظر میرسید. در بازگشت به وطن خود
منظره جادههاي ایران تقریبا اشک در چشمانش جاري ساخت و تعقیب کار جادهسازي و خط آهن را اداي دین خویش نسبت به
اروپا میپنداشت و اظهار داشت که علاقه فراوان دارد که دو پسرش که بزرگتر دوازده ساله است در انگلستان تربیت شوند، ولی
مادر بچهها طاقت دوري آنها را ندارد.
ما درباره مسائلی سیاسی صحبت کردیم که از مطرح کردن آن در اینجا معذورم، ولی از احاطه او درباره اوضاع سیاسی و سرعت
انتقالش تعجب نمودم. وي تاکنون با وجود تحریکات بیانقطاع و مخالفتهاي مراقبتآمیز عمال کهنهکار که او را طراح نقشهها و
مترقی میپندارند چندین سال توانسته است مسند خود را حفظ کند. حکومت او رويهمرفته دال بر شایستگی و موفقیت بوده و اگر
از حمایت همایونی کماکان برخوردار باشد و اگر بتواند از فسادي که لازمه ادامه طولانی زندگانی رسمی در ایران است اجتناب
کند و بتواند در برابر طوفان تحریکات که همواره در پیرامون فرد زمامدار دیده میشود ایستادگی نماید شاید مجال خدمتگزاري
واقعی نسبت به مملکت خویش خواهد یافت.
1891 ) زیر چاپ است وضع و مقام - در وقتی که این کتاب (زمستان 2
ص: 560
او مانند پیش مستحکم مینماید و هنوز حسادت رقیبانش اعتماد عاقلانه سرور او را متزلزل نساخته است.
امین الدوله-
بقیه وزیران عجالتا تا اندازهاي در مقابل رفعت مقام امین السلطان، تحت الشعاع بشمار میروند شریفترین و شایستهترین از میان
ایشان میرزا علی خان امین الدوله است که سن و سال متوسط و آداب درباري و افکار اعتدالی و املاك فراوان دارد. وي که تالی
رقیب جوانتر و نسبت به صدر اعظم در مرتبه دوم است میگویند با او رابطه خوبی ندارد، باوجود این علاوهبر ریاست شوري،
وزارت پست و وظایف و اوقاف را داراست. در موقع سفر قبلی شاه به انگلستان وي همراه بود، اما در سفر سال 1889 از هیئت
همراهان در آلمان جدا شد و میگویند دلیل آن هم تیرگی روابطش با امین السلطان بود. اگر تا حدي بواسطه فقدان نیروي ابتکار و
فعالیت نبود که گویا ناشی از وقوف کامل او از استقامت سیستمی است که افراد علاقهمند به اصلاحات را گرفتار میسازد، شاید
میتوان گفت که وي لایقترین سیاستمدار ایرانی است. من او را در منزلش که با سلیقه پاکیزه اروپائی آراسته شده بود ملاقات
کردم. با سهولت به زبان فرانسه صحبت میکرد و در نظر من جالبترین شخصیتی آمد که در ایران دیده بودم. لحن کلامش راجع
به کشورش مثل دوستدار حقیقی اصلاحات مینمود، ولی این اشتیاق و امید را که کار ایران در زمان او اصلاح شود بکلی از دست
صفحه 305 از 438
داده بود.
قوام الدوله-
وزارت امور خارجه در دست میرزا عباس خان قوام الدوله است. او مردي با قیافه و اطوار خشن است و نمونه بیکموکاست
دارودسته قدیمی است. وي همراه شاه به اروپا نرفت، بلکه سر کار خود در تهران ماند. سابقا وزیر داخله بود و میگویند که آدمی
رك و کوشا است و بسیار هم ثروتمند است. با وجود وزارتی که دارد فقط منشی سیاسی محسوب میشود و کنترل روابط خارجی
ایران کاملا در دست خود شاه و صدر اعظم است.
یحیی خان مشیر الدوله-
از جمله مهمترین وزیران هرچند که درحالحاضر
ص: 561
.«1» شغل درجه دوم دارد، یحیی خان مشیر الدوله است که با خواهر شاه ازدواج نمود
وي برادر جوانتر صدر اعظم نامی میرزا حسین خان سپهسالار است که هنگام مسافرت اول شاه به اروپا صدر اعظم بود، سپس به
صورت نیمه تبعید به سال 1881 در مشهد وفات کرد. حاکم گیلان مازندران و بعد فارس شد. در موقع سفر اول شاه به اروپا
ریاست شوراي سلطنتی را داشت و از سال 1885 تا 1887 وزیر خارجه بود.
از تهران منجر شد این مقام را از دست داد و به سفارت انگلیس پناهنده شد. «2» در این سال بر اثر تحریکات که به فرار ایوب خان
وي این نسبت را جدا انکار دارد، اما بدبختانه شواهد محکمی در این باب هست. او را با مأموریت خاص به سنپطرزبورگ
فرستادند که مورد پذیرائی درخشان قرار گرفت و شایع است که افکار روسی در آنجا فراگرفته است.
اینک او وزیر عدلیه و تجارت است و زبان فرانسه را به وجه قابلتحسین حرف میزند زیراکه مراحل نخستین تربیت او در اروپا طی
شده به سیاست و عادات اروپائی نیک وارد است و شاید هوشمندترین رجال ایران جدید باشد. وي در خانه باشکوهی اقامت دارد
از این بابت به شاه که این منزل را از برادر مرحومش مصادره کرده بود مدیون نیست. این خانه وصل به مسجد بزرگ سپهسالار
است که در فصل تهران شرح دادم. وي بنابر وصیت سپهسالار مشغول تکمیل ساختمان این مسجد است.
در موقع مسافرتم پسر ارشد او با یکی از دختران ولیعهد ازدواج کرد و مشیر که همه کارها را به شیوه هرچه بزرگوارتر انجام میدهد
و میگویند که به این مناسبت گرفتار قرض است چندین ضیافت کلان داد که نقل مجالس تهران شد.
یک روز وزیران ایرانی را دعوت کرد روز دیگر نمایندگان خارجی را و روز سوم
______________________________
1)- این بانو خواهر تنی شاه ماجراي ازدواج گوناگون داشته است. نخست زن میرزا تقی خان صدر اعظم شد همان کسی که شاه )
او را در سال 1852 به قتل رسانید. سپس او را به پسر صدر اعظم بعدي دادند و پس از تباهی کار او و تبعید (میرزا آقا خان) و
گذشت چند سال باز آزاد و در این موقع زن پسرخاله خود شد که به زودي بواسطه ناخوشی وبا درگذشت. سرنوشت چهارم و
نهائی این بانو این شد که به ازدواج یحیی خان مشیر الدوله درآمد.
2)- ایوب خان فرزند شیرعلی خان و نواده امیر دوست محمد خان پادشاه افغانستان بود. م )
ص: 562
دراویش پایتخت را و روزي که من با او ملاقات داشتم موعد ضیافت ملاهاي تهران بود و خودم دیدم که در حدود دویست تن از
این حضرات و آقایان عمامهاي بر دور تالاري نشسته و ناهار عالی صرف میکردند.
در شب عروسی خیابانها و میدان را چراغانی کرده بودند. از میان تمام وزیرانی که من فرصت ملاقات داشتم او بیشتر وضع و آداب
فرنگی داشت و کمتر شرقی مینمود. بعد از مبادله تعارفات که برحسب معمول ده دقیقه اول ملاقات با هر فرد متشخص ایرانی را
میگیرد او راجع به اوضاع اروپا و مشرق به حرفهاي معقول و نکتهدار پرداخت و درست تذکر داد که اگر انگلستان نیمی از مبالغی
را که براي بیگانگی افغانستان خرج کرده است صرف جلب دوستی ایران مینمود سد محکم و ذیقیمتی جهت حفاظت امپراتوري
هند تأمین میگردید. شایعات حاکی است که مشیر الدوله تمایلات قوي روسی دارد، ولی در حین صحبت با من وي این نسبتها
را قویا تکذیب کرد و امکان دارد که او باز بر مسند وزارت قرار گیرد. درهرحال شخصیت او را از لحاظ آینده نمیتوان مورد
بیاعتنائی قرار داد. (وي اخیرا در ژانویه 1892 وفات یافت)
وزیران دیگر-
راجع به وزیر جنگ با نایب السلطنه شرحی بیان کردهام.
جهانگیر خان از تبار ارمنی تا موقع وفاتش که اخیرا اتفاق افتاد وزیر صنایع ظریفه بود. محمد حسن خان اعتماد السلطنه مترجم
همایونی و وزیر مطبوعات است، اما وزارتخانهاي ندارد. وي هرروز جراید اروپائی را براي شاه ترجمه میکند و محرم و معتمد
صفحه 306 از 438
پادشاه است.
تنها وزیر دیگري که شایسته ذکر است علیقلی خان مخبر الدوله است که وزارت علوم و تلگراف و معادن را دارد و بواسطه کارهاي
تلگراف وي با مقامات حکومت هند و کمپانی هند و اروپا از موقع تأسیس خطوط تلگرافی در ایران بیست و پنج سال پیش پیوسته
در تماس بوده است و بواسطه امور معادن به دریافت نشان سی. آي. اي. توفیق یافته و از وقت تشکیل شرکت امتیاز معادن ایران، با
انگلیسیها رابطه نزدیک داشته است.
ص: 563
او نیز یکی از افراد بسیار لایق و روشنفکر است، ولی در راه نامجوئی حدت و حرارتی نمینماید. وي در سال 1889 همراه شاه به
لندن آمد، اما بواسطه حقد و حسادتی که بین همراهان پیش آمده بود با اجازه شاه از آنجا جدا و رهسپار سفر مکه شد یکی از
فرزندان او که لقب ضیاء الدوله دارد با دختر ولیعهد ازدواج کرده است.
امیر نظام-
در میان شخصیتهاي برجسته دیگر اگرچه مقام وزارت ندارد باید نام امیر نظام حسنعلی خان را یاد کرد که تا این اواخر پیشکار
ولیعهد در آذربایجان و چند سال حاکم واقعی آن ایالت بود. این مرد شایان توجه اهل بیجار است که قصبهایست در ناحیه گروس
بین سنندج و قزوین. ناحیه بیجار که خانواده او دیرزمانی در آنجا زیستهاند و صاحب نفوذند از بلوك کردستان است، اما همه
کردها ایرانیاند و شاید هم به مناسبت همین قرابت و نسبت بود که او به اخلاق کردها آشنائی داشت و رويهمرفته آنها را بسیار
خوب و منظم اداره کرد.
وي سابقا وزیر مختار ایران در پاریس بود زبان فرانسه را خیلی خوب میداند و افکار مترقی دارد و قبل از اینکه مقام اخیر وزارت
فواید عامه را احراز کرده باشد چندبار به لندن سفر نمود. وي شخصی بااراده و بسیار قوي است و آفت یاغیگري را تا اندازهاي
تقلیل داده و بهترین مدیران ایرانی در کار ولایات است. با آنکه خیلی سالخورده و شاید حالا هفتاد و شش ساله است هنوز نیک
تندرست و قوي است و شایع است که شاید وزیر خارجه خواهد شد و در صورت تجدید بساط حکومت بعید نیست که صدر اعظم
.«1» شود
صاحب دیوان-
شخص مقتدر دیگر فتحعلی خان صاحب دیوان از اعیان ثروتمند شیراز است. وي هم پیشکار ولیعهد در تبریز و هم حاکم فارس و
اصفهان بوده و سابقا در پایتخت هم منصب و مقام داشته است. میگویند حکومت او در شیراز
______________________________
1)- علت احضار او (سپتامبر 1891 ) از جانب شاه بواسطه اغتشاش تبریز در اثر امتیاز تنباکو بود که میگویند وي در آن کار دست )
داشته، ولی باز حاکم کرمانشاه و کردستان شد و چنانکه سابقا اشاره کردم میگویند که تمایلات آشکار روسی دارد.
ص: 564
توأم با سختگیري و حرص و آز، اما اقتدارآمیز بود. وي افکاري روشن دارد و هوشمند است و با وجود سن زیاد شغل صدارت را
که حالا در چنگ رقیب با حسرت مینگرد نیک از عهده برآمده بوده است. در بهار سال جاري او به سمت والیگري خراسان
منصوب گردید که امید است از سلف خود نرمتر بوده باشد.
شوراي پنج نفري-
علاوهبر شوراي دولتی شوراي خاص پنج نفري به صورت شورا در شورا هست که در سال 1888 شاه بخصوص اساس نهاد تا در
مهمات امور سیاسی مشاور او باشد. این جرگه داخلی درحالحاضر شامل امین السلطان و نایب- السلطنه، امین الدوله، قوام الدوله و
مخبر الدوله است.
این عده حضراتیاند که درحالحاضر زمام کارها را در ایران بدست دارند.
از شرحی که درباره ایشان آوردهام ملاحظه میشود که از لحاظ صلاحیت و استعداد یا (اگر بتوان اطمینانهائی را که میدهند باور
داشت) اراده در راه اقدامات اصلاحی نقصی در کار نیست، اما تحریکات سخت رایج است و اغراض نافذ و تعصب هم هنوز قوي
است. شاه و وزیرانش در پیچوتاب وضع و ترتیبی گیر کردهاند که عیوب باطنی بسیار دارد و من سعی خواهم کرد که در فصل
آینده موضوع را آشکار سازم.
ص: 565
فصل چهاردهم