گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
فصل بیست و سوم ایالتهاي شرقی و جنوب شرقی






شهادت نقشه
در فصلهاي گذشته اوضاع و احوال ایالت بزرگ خراسان را که شامل سراسر شمال شرقی قلمرو شهریار ایران است و همچنین
حوزه محدود سیستان را که بین ناحیه ماوراء بحر خزر و اوقیانوس هند واقع شده است و درواقع شرقیترین قسمت ایران محسوب
میشود شرح دادم. اینک باید فصلی نیز به حدود و سامانی که تحت عنوان منطقه مرکز و خاوري و ایالت جنوب شرقی قرار
میگیرد اختصاص بدهم که اگرچه اولی بواسطه شرایط طبیعی و دیگري با تفاوتهاي قومی و نژادي از دیگر نقاط ایران متمایز
است و رويهمرفته از ناحیه جهانگردانی که راه بیرنج و آسان سیر و تفرج را پیموده و خود همت بررسی و تحقیق ننمودهاند مورد
غفلت و یا بیاعتنائی قرار گرفته است، باز این نواحی که از جهاتی با نقاط دیگر ایران ارتباط وسیع ندارد بواسطه خصایص خود
ایران واقعی است، زیرا بطوري که نظري اجمالی به نقشه نشان خواهد داد از یکسو داراي شهرهاي عمده تجارتی است که از
مراکز پرجمعیت سخت دورافتادهاند، ولی اساسا به تجارت اعم از وارداتی و صادراتی نیاز فراوان دارند، از طرف دیگر نیز بواسطه
بیابانهاي عظیم خشک و شنزار زمینه بسیار بزرگی را در نقشه خالی و بیاثر گذاشتهاند، بهحدي که هیچ سیاحی هرچند بیباك،
جرأت ننموده است با وجود موانع بزرگ طبیعی به آن حدود قدم بگذارد. راجع به این نواحی خشکوخالی دو توضیح میتوان
داد: یا این بیابانهاي
ص: 290
بیانتها مورد رسیدگی و تحقیق واقع نشده است و یا آنکه اصلا قابل تحقیق و بررسی نیست و این مطلب شامل منطقهاي است که
در این فصل موردنظر ما است، اگرچه در طی سالهاي اخیر حکومت هند عدهاي از افسران انگلیسی را به تحقیقاتی در این نواحی
ایران مأمور کرده است و نقشه مندرج در این کتاب که تا حد زیادي نتیجه کار و کوشش آنهاست خود گواهی است که
صفحه 217 از 570
قسمتهاي خشکوخالی کمتر از سابق شده است، در صورتی که مناطق بدبختانه بیحدواندازه این دو بیابان بسیار عظیم شایسته
بررسیهائی است که دولت ایران تا پایان عهد و زمانه هم از عهده انجام آن بر نخواهد آمد.
شهرها و صحراها
ابتدا راجع به شهرها و سپس درباره صحراها صحبت خواهم کرد و بعد از این دو مطلب به موضوع جالبتوجهی که کمتر کسانی
اطلاعاتی راجع به آن دارند یعنی بلوچستان ایران خواهم پرداخت.
یزد و کرمان
هر بخش متمایزي از سرزمین ایران شهر پرجمعیتی مختص به خود دارد. در شمال غربی تبریز است در شمال تهران، در شمال شرقی
مشهد، در مرکز اصفهان و در جنوب شیراز، ایالاتی که در این فصل مورد بررسی است دو شهر دارند که وضعشان از همین قرار
است یکی یزد و دیگري کرمان. یزد در 200 میلی (از جاده کاروانی) جنوب شرقی اصفهان و کرمان در 380 میلی بندر عباس واقع
است. هر دو از شهرهاي مشهور و پرجمعیت محسوب میشوند و هردو هم بوسیله تجارت مصنوعات محلی و دادوستد خارجی
زندگی میکنند و هردو از جهات ظاهر و عادات وضع مشابهی دارند، هرچند که از لحاظ میزان جمعیت و مقدار ثروت و عمران و
رفاه عمومی یزد از کرمان جلوتر است.
تاریخ یزد
یزد را که حاکمنشین ناحیهاي با همین نام است از سمت شمال بوسیله جاده کاروانی از کاشان از راه نائین و یا از اصفهان و از
طرف جنوب هم بوسیله جاده کاروان از بندرعباس و معمولا نیز با شتر وارد میشوند و به رسم مبالغهآمیز ایرانی دار العباده لقب
دارد که چندان هم بیدلیل نیست، زیراکه اهالی
ص: 291
آن خواه مسلمان یا زردشتی یا بابی بمناسبت تعصب و غیرت مذهبی شهرت دارند و عدهاي هم از عناصر متعصب که خود را
سادات میشمارند در آنجا هستند.
این شهر در تاریخ نامونشان قدیم دارد، اما چون به حدود مرزي نزدیک نبوده است از لحاظ فتنهانگیزي یا اقدامات اهمیتآمیز به
اندازه شهرهاي دیگر که کوچکتر بودند نقش عمدهاي در تاریخ نداشته است.
میگویند از مسیرهاي زال افسانهاي و رستم در حین عبور آنها از سیستان به فارس بوده و در کتاب بسیاري از جهانگردان اشاراتی
راجع به یزد در زمان هخامنشی و ساسانیان دیدهام که پس از تأمل کافی معلوم شده منظور استخر بوده است. هجوم تازیان که به
سرکوب آئین زردشتی منجر و با آن آتشکدههاي مادي و هیرکانی خاموش گردید، پیروان این دین را به کانونهاي مصونتر یزد و
کرمان سوق داد و ایشان در این بلاد از آن پس عمري گذراندهاند و با اینکه دچار بدرفتاري و صدمات شده، بیتزلزل و باثبات
ماندهاند.
از همین دو مرکز بعدا سیل مهاجرت برکتآمیزي پیش آمده است که زردشتی- هاي گرفتار ایران را به پارسیان خوش روزگار
بمبئی مبدل ساخته است. بالغ بر دو قرن اتابکان یزد حکومتی مستقل برپا ساختند که نظیر وضع استقلالآمیز اتابکان لرستان در
غرب بود تا در پایان قرن سیزدهم بوسیله غازان خان مغول از بین رفتند.
در سال 1325 در آنجا بود و آنرا «1» « اودوریکوس » در سال 1272 عبور کرد. برادر روحانی « شهر نیک و نجیب » مارکوپولو از این
صفحه 218 از 570
و تاورنیه در نیمه قرن هفدهم سه روز در این شهر بود و از «2» یزت نوشت. سیاح ونیزي جوزفا باربارو در سال 1474 آنجا را دیده
وي از جمله نخستین کسانی « دلپذیرترین زنان ایرانیاند » : میوههاي ممتاز آنجا تعریف کرد و درباره بانوان این شهر گفته است که
بود
______________________________
Odoricus-(1)
2)- وي آنجا را بازار عمده تجارت ابریشم یاد کرده و نوشته است که محیط آن دیواري معادل پنج میل داشته، مارکوپولو هم از )
صنعت ابریشم آنجا نام برده است.
ص: 292
براي خوشبخت زیستن مرد باید زن یزدي » : که این گفتار معروف را که حالا ضربالمثل محلی شده است اقتباس و تکرار کردهاند
.« بگیرد، نان ایزد خواست بخورد و شراب شیراز بنوشد
انگلیسیها یزد را تا این قرن چندان نمیشناختهاند. کریستی از پوتینگر در بلوچستان جدا شد و در سال 1810 هنگام بازگشت از
هرات به این شهر آمد.
نویسندگان دیگر نیز که نامشان در این کتاب آمده است در رفع این بیاطلاعی تشریک مساعی کردهاند.
اندازه و ترکیب شهر
یزد مانند دیگر شهرهاي نسبتا قابلتوجه ایران در دشت شنزاري واقع و بوسیله رشتههاي جبال از دو سمت جنوب و شمال محدود
شده است، بخصوص کوههاي جنوبی حواشی پرشیار و برجسته دارد. در همه حوالی شهر که از قرار معلوم سابقا حدود وسیعتري
داشته، زمینهاي ویرانه فراوان دیده میشود.
از طرف شرقی هم باد و طوفان همواره شن و خاك مزاحم را به دیوارهاي شهر فرومیریزد. در مدخل جدید و در ارگ مرکزي که
در وسط شهر برجستگی دارد با بناهاي وسیع برخورد میکنیم و برجهاي بادگیر و منارهها و سردر مسجد جامع نیک جالبتوجه
است.
شهر جدید تقریبا دو میل و ربع پهنا دارد، ولی چنانکه در قدیم بوده است حالا دیگر با دیوار محصور نیست. از طرفی هم ارگ که
در مرکز شهر بوده و اکنون ویران است و یا در آنجا ساختمان کردهاند هنوز دو ردیف دیوار دارد با خندق پهن و عمیق که جلو
استحکامات خارجی واقع گردیده است.
در ارگ که ناحیه مستحکم شهر و اقامتگاه حاکم است دیواري به ارتفاع سی تا چهل پا دیده میشود، ولی این استحکامات که با
گل و خشت خام ساخته شده است ارزش نظامی ندارد. این شهر و توابع آن واجد کمترین وسیله دفاعی است. شهر به دو بخش
تقسیم شده است قدیمی و جدید که بوسیله دیواري که دو دروازه دارد از هم جدا شدهاند.
ص: 293
شهر قدیم یا بخش جنوبی هفت محله و سه دروازه دارد. آب با مجاري زیرزمینی به شهر میآورند و میگویند هفتاد تا از این
مجاري هست که از شیرکوه در طرف جنوب و جنوب غربی کشیده شده است. آبانبارهاي گنبددار که پلههاي پرشیب دارد از
افتخارات یزد بهشمار میرود وگرنه ابنیه عمومی آن که میگویند شامل پنجاه مسجد و هشت مدرسه و شصت حمام عمومی است
هم از لحاظ تعداد و هم اهمیت درخور اعتنا نیست، تنها بنا که حائز اهمیتی است مسجد جامع است که درون ارگ واقع شده و
نماي کاشیکاري کبود و منارههاي رفیع آن باآنکه خود .«1» ساختمان آنرا به امیر چخماق که از سرداران تیمور بود نسبت میدهند
صفحه 219 از 570
بنا در حال ویرانی است جالبتوجه است.
1860 به 40000 نفر پائین آمده است و با حومه حالا تا - 100 تن بود در سال 70 / جمعیت یزد که میگویند در اول این قرن 000
حدود 70000 و 80000 نفر میرسد و در میان آنها از همه عناصر دیده میشوند. یهودیان که 2000 نفرند (حالا ناگزیرند نواري به
رسم علامت بر لباس خود نصب کنند) عدهاي نیز هندو در آنجا سرگرم تجارتاند (در سال 1860 سر. اف. گلد اسمید 17 تن و در
1871 پنج تن دیده بود) جمعیت کثیري هم زردشتی در این شهر اقامت دارند.
زردشتیان
در نظر انگلیسیها شاید این طایفه از هرچیزي بیشتر در یزد موردتوجه باشند. در اینجا طی قرنها این جماعت شریف زیسته و این
شهر و نقاط مجاور آنرا که ایشان دهات مختص بخود دارند از برکات صنعت و کار خستگی- ناپذیر و فضایل اخلاقی خویش
بهرهمند داشتهاند و درحالیکه مورد حمایت و عنایتی نمیباشند گاهی آسیبهائی دیدهاند.
عده آنها را در دورههاي مختلف این قرن به تفاوت از 3500 تا 7000 نوشتهاند
______________________________
قرن پنجم هجري قمري بدست ابو علی فرامرز داماد ملک شاه سلجوقی » 1)- مؤلف را در اینمورد اشتباهی است، مسجد جامع یزد )
ساخته شده و سپس در قرن هشتم بدست سید رکن الدین (که پسرش سید شمس الدین وزیر اوقاف ایلخانان بوده) مساحت و
ساختمان آن وسعت یافته است. م.
ص: 294
.«1» و درست هم معلوم نیست که چه عده روستائیاند و چه عده دیگر فقط شهرنشین
در شهر مدرسه اختصاصی و موبد عالی مقام دارند و یکی از شهریان در کار ایشان سمت برتري دارد. آنها چهار آتشکده دارند که
محرمانه در خانههاي خود آتش جاویدان را پایدار نگاه داشتهاند. چند دخمه و برج خاموشی بر تپههاي اطراف دارند، بعضی از
ایشان تبعه انگلیس شدهاند و از هندوستان بازآمدهاند و نسبت به این پیوستگی و ارتباط افتخار میورزند.
یکی از بازرگانهاي برجسته آنها اردشیر مهربان است که نیک شهرت دارد، با وجود این ثروت و سرافرازي باز این جماعت
همواره دچار صدمه شدهاند و هنوز هم از خطر آزار آزاد نیستند. در زندگانی روزانه و امور تجارتی از محرومیتها صدمه
در بیست سال .«2» میکشند. چند سال پیش باج سنگینی بر آنها تحمیل شد که درنتیجه بسیاري از آنها جلاي شهر و دیار کردهاند
اخیر یکی از زردشتیهاي نامی به تحریک عدهاي آشکارا در شهر بقتل رسیده است و جانیها از مکافات عمل خود رستهاند.
ایشان ناگزیرند جامههاي کمرنگ بپوشند و در شهر حق اسبسواري یا دکانداري و اجازه تصاحب خانههاي عالی ندارند و
هنگامی که استملاك میکنند ناچارند بیشتر از مسلمانها بها پرداخت نمایند و به پنهانی داشتن وسایل کار و زندگی خویش مجبور
میباشند و از بیم اقدامات خصومتآمیز، کارهاي تجارتی خود را مکتوم میدارند و در حین عبور از کوچه و خیابان هیچگاه از
امکان حمله و بیحرمتی در امان نیستند. در سالهاي اخیر همکیشان ایشان از بمبئی انجمنی براي حمایت از وضع و منافع آنها
ترتیب دادهاند.
یزد بازار بزرگ تجارت
در حدود پنجاه سال پیش زردشتیان یزد، باب تجارت را با هندوستان باز کردند که از آن پس به میزان اهمیتآمیزي خیلی ترقی
نموده
صفحه 220 از 570
______________________________
1)- در سال 1879 ژنرال شیندار عده زردشتیها را در این شهر 1240 نفر و در 22 دهکده اطراف 5240 تن و جمعا 6480 نفر یافته )
بود.
2)- جزیه که مایه گرفتاري بسیار بود، سرانجام از طرف ناصر الدین شاه به سال 1882 در اثر اقدام و پافشاري دولت انگلیس لغو )
شد.
ص: 295
و بر شهرت تجارتی این شهر افزوده است. آنها در این مورد کموبیش وضع سودا- گران و دلالهاي چینی را در بنادر مجاز ژاپون
دارند که قسمت عمده تجارت را بدست خود گرفتهاند و مقدار کلی از مصنوعات داخلی نیز تابع کار و تدبیر آنهاست.
از این جهت یزد در ایران وضعی بینظیر دارد. هیچگونه جنگ و جدال و یا حتی شایعات مربوط به جنگ و نزاع در محلی که تا
این اندازه در داخله کشور قرار گرفته است وجود ندارد و هیچ قسم تاختوتاز مردم بادیهنشین به حدود و ثغور ایشان سرایت
نمیکند و این خود نگهبان دائمی وضع و بساط آنها است.
غریزههاي تجارتی اهالی آن حتی از این بابت نیز نیک عیان است که الاغ را براي سواري بر اسب ترجیح میدهند و بناهاي
خوشظاهر و بازارهاي پرجمعیت حاکی از وفور رفاه و نعمت ناشی از روزگار قرین صلح و کار است. سابقا ابریشم سازي اشتغال
عمده تجارتی این شهر بود و نهال توت به حد وفور در آن حوالی میکاشتهاند و تا حدود 1800 کارخانهاي که 9000 کارگر
داشت در نیمه همین قرن در این کار تجارتی فعالیت مینمود، ولی این وضع درخشان به دلایلی که در همهجا دیده میشود دچار
وقفه گردیده و بهجاي آن بخصوص از موقع جنگ انگلیس و چین و باز شدن هنگکنگ زراعت خشخاش رواج یافته است و هر
ساله 2000 صندوق محصول آن از یزد صادر میشود.
از صادرات دیگر پنبه، پشم، فرش، ریشه روناس، حنا، بادام و پسته است واردات عمده مصنوعات هند و انگلستان از طریق جنوب و
ظروف و چینیآلات روسیه از طرف شمال و پارچههاي نخی و مس و برنج و آهن و دواجات و ادویه و چاي هندي و چینی از راه
بمبئی و بندرعباس به این شهر میرسد. از روسیه نفت، شمع، قند، پوست و ظروف وارد میکنند و آن کشور در واردات اسباب
خرازي نیز رقابت می نماید.
عدهاي از ارامنه روسی بهکار تجارت وارداتی و صادراتی با روسیه اشتغال دارند و براي تأمین منافع کشور خود از همکاري یک
آژانس محلی روسی که از تجار
ص: 296
بانفوذ یزد است بهرهمند میشوند. منافع انگلستان متناوبا حفظ و حمایت نشده است هرچند که انتصاب یک مأمور کنسولی در آنجا
در پیشرفت کار تجارت ما مؤثر خواهد بود، اخیرا شرکت هوتزو کمپانی زیگلر نمایندگی در این شهر تعیین کردهاند.
مقدار کلی اجناس از راه یزد به مشهد و سبزوار و حتی کاشان و تهران حمل میشود.
عایدات و حکومت
250 تومان و / 100 تومان تخمین زده بودند، ولی در 1888 حکومت آنجا را به 000 / در سال 1870 عایدات یزد را فقط 000
47 تومان به اجاره واگذار کردند. پیش از آنکه ظل السلطان در سال 1888 مغضوب شود، یزد جزو حکومت او / گمرك را به 000
بود، سپس از ایالت فارس جدا شد و عماد الدوله که شخص باکفایتی بود به حکومت آنجا منصوب گردید. در سال 1890
حکومت یزد را بار دیگر به ظل السلطان دادند و او فرزند خود را به فرمانداري آنجا گماشت. این شهر پستخانهاي دارد که هرهفته
صفحه 221 از 570
یکبار، نامههاي به مقصد بندرعباس و بوشهر را حمل میکند و تلگرافخانهاي که با یک رشته سیم دستگاه ایرانی با کرمان و
اصفهان مربوط است.
تاریخ کرمان
از یزد رشته کلام را به کرمان میکشانم. این دو شهر بوسیله دو جاده که طول تقریبا متساوي دارند و 220 میل است بهم مربوط
که در جنوب سلسلههاي کوهستانی است و بیانقطاع از یک «1» میشوند یکی از طریق بافق در شمال و دیگر از راه کرمانشاهان
شهر تا شهر دیگر امتداد مییابد.
کرمان همان کارمانیاي قدماست و در حاشیه صحراي کبیر و در نقطه تلاقی چهار جاده عمده جنوبی و شرقی واقع شده و به همین
مناسبت همواره بازار بزرگ تجارتی و مسیر حملونقل اجناس بین خلیجفارس و بازارهاي مهم خراسان و بخارا و بلخ بوده است.
بانی این شهر معلوم نیست، اما در روزگار سابق وسعت و اهمیت آنرا بارها خاطرنشان کردهاند. یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی به
آنجا گریخت و در
______________________________
1)- میگویند شاه عباس شبی ناشناس در این آبادي بسر برده بود، وقتی که گنجعلی خان حاکم کرمان از این جریان آگاه میشود )
و با تشریفات تمام ورود شاه را به کرمان تقاضا میکند شاه عباس میگوید کرمان شاه آنجاست که به همین نام کرمانشاهان شهرت
مییابد. م.
ص: 297
همان زمانی که تازیان بر کشور او میتاختند چندي در آنجا فرمانروائی کرد، سپس آل بویه و سلجوقیان و پادشاهان خوارزمی
(خیوه) و طایفه قراختائیان تا سال 1300 میلادي در آنجا حکومت داشتند.
کرمان یکی از حوزههاي نسطوري و از این لحاظ تابع مرکز فارس بود.
این شهر چندین بار از شرق و غرب مورد تهاجم و خرابی واقع و به حمله بلاخیز چنگیز خان و تیمور و افغانها دچار شده است. نادر
شاه نیز با قهر و قدرت آنجا را گرفت.
در پایان قرن گذشته کرمان به دو علت باز شهرتی فراوان یافت: یکی آنکه میدان دلاوریهاي قهرمانی نیک نهاد شد و از سوي دیگر
عرصه عملیات وحشیانه شهریاري خودسر و ظالم گردید. در همینجا جوان شیردل لطفعلی خان که آخرین پادشاه خاندان زند بود
چند ماه در سال 1794 با شجاعت بسیار در مقابل پادشاه خواجه قاجار آقا محمد خان استقامت نمود. سرانجام وي در اثر خیانت به
دام افتاد و هرچند که خود او گریخت، اما این شهر گرفتار غضب وحشیانه پادشاه فاتح گشت و او سه ماه کرمان را به دست غارت
و کشتار سربازان خود داد و میگویند تا 35000 جفت چشم در ظرفها نزد او نبردند راضی نشد.
30 زن و کودك را به اسیري بردند. این شهر را فتحعلی شاه در بخش شمال غربی / هر بنا و عمارتی با خاك یکسان شد و 000
محل سابق تا حدي تجدید بنا کرد. در حدود سی سال پیش کرمان بواسطه حکومت مدبرانه وکیل الملک به رفاه بسیار رسید و
باآنکه او حاکمی سختگیر و طماع بود باز ابهت و اهمیت دیرین این شهر را تجدید نمود.
شهر نو
آثار شهر کهنه در بیرون دیوارهاي شهر جدید تقریبا سه میل مساحت را اشغال کرده است و قلعه ویران بزرگی بر آن مسلط است
که میگویند اردشیر ساخته است و قلعه دختر نام دارد و آن بر دامنه سنک پرشیبی واقع و بوسیله برج و باروهاي گلی احاطه شده
صفحه 222 از 570
است و چنانکه در ایران مرسوم است شش دروازه و خندق عریضی دارد. مانند یزد، در اینجا هم قلعه و ارگی هست که مقر حاکم
است.
ص: 298
در کرمان نیز کوههاي تیرهفام از فاصلههاي نزدیک گرداگرد شهر را فراگرفته است، در صورتی که قلههاي پربرف کوههاي بلندتر
در طرف شمال غربی مشرف بر شهر و همواره چشمانداز دلپذیري است. شاید احتیاج به ذکر نباشد که ابنیه عمومی شهر چندان مهم
نیست، تنها ساختمان عمده آنجا مسجد جامع است که به سال 1349 میلادي بنا شده است و مدرسه دو طبقه ابراهیم خان و قبه سبز
که بناي گرد و گنبدداري است، تاریخ ساختمان آن 1155 میلادي است، در آنجا قبر مرمري آسیب دیده و آثار روکوب
کاشیکاري کبود واقع است.
40 نفر جمعیت دارد. پوتینگر نوشت که در سال 1810 در آنجا کلیمی، هندو یا ارمنی ندیده بود، ولی حالا / میگویند این شهر 000
از هر سه اقلیت دیده میشوند. هندوها در حدود 40 نفرند و از حیث قیافه و لباس ایرانی شدهاند، بعلاوه عده زیادي زردشتی در این
شهر اقامت و محل جداگانه دارند.
استک اظهار یکی از زاهدان محلی را ذکر نموده که یک قرن قبل پیشگوئی کرده بود که اصفهان را آب خواهد برد و یزد را
طوفان شن خراب خواهد کرد و کرمان زیر سم اسبان خواهد افتاد و میافزاید که روزي مردم کرمان بیدار میشوند و تپه سعیدیه
شمال را از خیمهها سفید خواهند یافت و معلوم خواهد شد که کار تمام شده است. من این سخن او را باور میکنم، اما استنتاج او را
قبول ندارم چون عواملی هستند که نگذارند اسبها از سمت شمال (مقصود روسهاست. م) وارد شوند.
تجارت
برازنده نام و شهرت تجارتی این «1» بازارهاي کرمان که بلند و دلپذیر ساخته شده است و کاروانسرا- هایی که متعدد و زیباست
شهر است. وارداتش از انگلستان و هند و چین و همان نوع اجناسی است که به یزد هم وارد میشود. مصنوعات عمده داخلی در
درجه اول نمد است که خیلی ماهرانه و دلپسند میبافند. فرشهاي
______________________________
1)- در سال 1871 سرهنگ اسمیت گزارش داده بود که در آنجا 32 حمام عمومی، 28 کاروانسرا، 120 کارگاه شالبافی، 80 )
کارخانه پارچههاي نخی و 6 کارخانه ممتاز فرشبافی بود. در سال 1879 ژنرال شیندار نوشت که 42 مسجد، 53 حمام عمومی، 5
مدرسه، 50 مکتب، 4 بازار بزرگ و 22 بازار کوچک و 9 کاروانسرا داشته است.
ص: 299
آنجا رنگ عالی و طرح اصیل دارد و بسته به نوع جنس، قیمت آن متري از ده شلینگ تا ده لیره است و شال معروف کرمانی که
نظیر و رقیب شالهاي کشمیري است و بهاي آن منوط به جنس هر طاقه از 16 تا 24 لیره است و از مو و کرك بز بافته میشود و
جنس اعلی را از پشم بره فراهم میسازند که حوالی کرمان به این مناسبت مشهور است و محصول ممتاز آب یا هوا یا گیاه و یا هر
سه آنهاست.
شالبافی کرمان و جنس آن غیرقابل رقابت است، شالها را از طرح و نقشهاي که در خاطر دارند میبافند و رنگآمیزي در کار
نیست که لازمهاش فشار بسیار بر قوه حافظه است و در وضع و محلی بافته میشود که براي قوه دید و سلامت کارگر بیضرر
نخواهد بود. کارگاهها را در حفرههائی که سیاه و کثیف است نصب میکنند در جائی که نه روشنائی هست و نه جریان هوا و
کارگران که مرد و کودك باهماند در شرایط بسیار دشواري کار میکنند. کرمان در قرون وسطی به ساختن اسلحه شهرت داشت،
صفحه 223 از 570
اما این صنعت محلی نظیر وضع مشهد از خاطرات گذشته است.
عایدات و حکومت
50 لیره نظر داد. / 25 لیره قلمداد کرد و عایدات ایالت را 000 / 25 تومان یا 000 / در سال 1810 پوتینگر عایدات شهر را 000
300 تومان یا 124000 لیره برآورد کردند. جدولی / در 1871 هنگامی که هیأت مرزي مکران در آنجا بودند درآمد ایالتی را 000
290 تومان است. حکومت کرمان از / 1888 براي این جانب تهیه شده است با بلوچستان ایران 000 - که راجع به عایدات 89
عالیترین مقامات است، زیراکه شامل بلوچستان ایران هم میشود که نایب والی در آنجا فرماندار است، خود والی معمولا یکی از
شاهزادگان است که در موقع مسافرت من نصر الدوله عموزاده شاه بود. در این ایالت نیز انواع قوم و نژادها اقامت دارند، علاوهبر
ایرانیان ترکها و کردها و بلوچها و رینهها.
صحراهاي کبیر
بهطوري که اشاره کردهام یزد و کرمان در حاشیه صحرا واقع شدهاند و در شمال این دو شهر صدها فرسخ بیابان وسیع ترسناکی
است که این حدود ایران را تا ابد دور از دسترسی و عمران قرار داده است، بنابراین از کانونهاي
ص: 300
سروصداي زندگی و تجارت توجه خود را به صحراهاي عظیمی معطوف میسازیم که مرگآورتر و بیهمتاتر از بیابانهاي
تاتارستان و افریقاست.
در کتابهاي راجع به ایران شرحهاي مبهم و غالبا متضاد درباره وسعت و تقسیمات طبیعی و حدود صحرا یا صحراهاي اصلی ایران
دیده میشود و بیشتر منابع مزبور هم اطلاعات ناقص و محدودي راجع به آن موضوع دارند.
تحقیقات اخیر اطلاعات بیشتر و معتبرتري در اختیار ما گذاشته و از اینرو تعریفهاي جامعتري مقدور شده است. درواقع دو
صحراي عظیم هست که باهم از شمال غربی تا جنوب شرقی بالغ بر پانصد میل مساحت دارند، اما در بین مدارهاي سی و دو و سی
و چهار نصف النهار تپههائی کمربندوار هست که از کناره آن یکی از طویلترین جادههاي کاروانی از مرکز به سمت شمال شرقی
عبور میکند.
از این دو صحرا یکی که از 33 تا 36 درجه عرض و از 52 تا 57 درجه طول جغرافیائی امتداد دارد، بطور کلی صحراي بزرگ یا
دشت کویر معروف است و دومی که در سمت جنوب است و از 29 تا 32 درجه عرض جغرافیائی و 57 تا 60 درجه طول جغرافیائی
است در نقشه دشت لوت خوانده میشود و هر دو در قسمتهاي فرورفته خود که تا 1000 پا از سطح دریا ارتفاع دارد نمکزار
است، ولی بواسطه وسعت بیشتري که قسمت کویر دارد و فاقد هرگونه علف و گیاهی است به این عنوان اشتهار یافته است.
دشت کویر
بعضیها دشت کویر را سهل و آسان دشت کبیر ذکر کردهاند به تصور اینکه کویر تعبیر محلی لغت کبیر عربی است (ملکم و موریه
اشتباها دشت کبیر نوشتهاند) چنین تعبیري بطور کلی اختصاص نمکزاري آنرا نادیده میانگارد ولی بهطوري که در ایران مصطلح
است این دلالت اصلی آن بهشمار میرود.
ژنرال شیندلر بعد از بررسی، کلمات مختلفی را بیان میکند که شاید این نام از آن گرفته شده باشد: 1- کلمه فارسیگو یعنی گودال
یا فرورفتگی. 2- کلمه فارسی گور یا کور یعنی قبر. حوض و چاله یا دشت (مثل گورخر یا خر وحشی صحرائی).
صفحه 224 از 570
ص: 301
-3 لغت عربی کفر یا کفره (جمع آن کفور) که هنوز بر صحراهاي افریقا و عربستان اطلاق میشود. این کلمه آخري را مرجح
و بنابر دلالت در زبان فارسی به تفاوت صحراي بزرگ نمک یا شورهزار است که در اینجا مورد بحث ما است و «*» شمرده است
همچنین شامل کویرهاي محدودتري است که باقیماندههاي شورابه است که در سایر نقاط ایران نیز دیده میشود، در مواردي تکرار
وضع همان نواحی شگفتانگیز است و در دیگر موارد نیز خلیجها یا مدخلهاي دشت کویر بهشمار میرود.
چگونه بهوجود آمده است
این تئوري طرفدارانی داشته است که کویر فقط از خشک شدن جويهائی ایجاد شده است که از کوهستان جاري بوده و بواسطه
تبخیر آب ماده شور سفید بر زمین باقی مانده و در بعضی جاها نیز باتلاق پیدا شده است. در تأیید این نظریه میتوان افزود که
رودخانههاي ایران غالبا شوراب است. از طرف دیگر این داستان قدیم مورد اتفاق نظر است که محل فعلی دشت کویر و درواقع
تمام مرکز ایران روزي دریاي نمک بوده است.
وضع طبیعی آن حدود نیز با نظریه مزبور تطبیق دارد تا آنجا که اگر این فرض را بپذیریم چندان راه خطا نپیمودهایم. افسانهها حاکی
است که این دریاي داخلی از قزوین تا کرمان و حدود بلوچستان وسعت داشته و شهري باستانی بر کرانه شمالی آن واقع و یزد هم
جزیره بوده و کرمان بر ساحل جنوبی این دریا قرار داشته است. حتی گفتهاند که برج ساوه هم یکی از فانوسهاي این دریا براي
بحرپیمایانی بوده است که بر امواج آن جولان میکردند.
سر. اف. گلداسمید در تأیید این نظریه نقل میکند که در کرانه دیگر یا شرقی کویر دهی به نام یونسی یافته است که بنابر روایت
دیرین یونس یا یوحنا در آنجا گرفتار وال دریائی شد، سرگذشتی که وقوع آن در خشکی امکان نداشته است.
بلدها و دهاتیان خرافاتی که در حواشی کویر اقامت دارند داستانهاي شیرینی
______________________________
(*) معروفترین اصطلاحات کویر واقع در جنوب خواف و مشرق دریاچه تبریز و کویري که از حدود غربی آن در جاده بین تهران
و قم میگذشتهاند و حالا دریاچه شده است که از سال 1883 در آنجا دیده میشود و شرحش در فصل هجدهم مذکور افتاد.
ص: 302
حکایت میکنند که چگونه این دریا خشک و به وضع کنونی مبدل شده، اما این مطالب فقط باب پسند پژوهندگان داستانهاي
عامیانه است که بهتر است در اینجا نقل و تکرار نشود.
انواع کویرها
در نقاط مختلف، کویر شکل متفاوت دارد و آن بسته به نوع خاك و مقدار شورابی است که خشک نشده باشد. گاهی بکلی
خشک و نرم است و ورقههاي باریک شفاف روي آن دیده میشود که در زیر سم اسب صدا میدهد گاهی نیز بهصورت
یکپارچه خاك سخت و سیاه و به حالت شناور و تپههاي کوچک شنی متحرك و خطرناك در زیر پا مشاهده میشود. هنگامی
که آب روي آن مانده باشد خاصه در زمستان از طرفی مثل دریاچه وسیعی مینماید و از طرف دیگر هم چون باتلاق کمعمقی
جلوهگر میشود، ولی بعد از تبخیر که در اثر تابش آفتاب اوایل تابستان پیش میآید این قشر شوره و شفاف از دور مانند ورقههاي
یخ بهنظر میرسد.
صفحه 225 از 570
جهانگردانی که به کویر رفتهاند
فقط چند تن از سیاحان به کویر رفته و یا حوالی آنرا سیر کردهاند. میگویند مارکوپولو هنگام عزیمت از طبس به دامغان در سال
1272 از آن عبور کرده است، هرچند که به احتمال قوي خط سیر او از حدود شرقیتر و دشت لوت بوده است.
روسی در سال 1849 در حین سفري از یزد به دامغان در قسمتی از کویر گذشته است. سر. او. سن. جان مینویسد «1» دکتر بوهس
که وي تنها مسافر اروپائی بود که آن کار کرد. سر. اف. گلداسمید و هیأت مرزي سیستان در سال 1872 در کرانه شرقی کویر
بودند.
سر. سی. مک گرگور ضمن سفر خود از یزد به طبس که از راه خور رفته بود در سال 1875 از حوالی جنوبی آن عبور کرد و
که اولی از خور «2» سرانجام هم در سال 1887 و 1888 دو افسر جوان هندي ستوان گالیندو و ستوان وگان
______________________________
Buhse-(1)
Vaughan-(2)
ص: 303
به دامغان و دومی از انارك به سمنان میرفته در بین راه از دشت کویر واقعی گذشتهاند مشاهدات ایشان متفاوت است. ستوان
گالیندو مینویسد:
زمین کاملا هموار بود. ابتدا بیشتر گل سیاه و گاهی نیز قطعات نمک سفید و حوضچههائی از آب سبز است، ولی رفتهرفته نمک »
زیادتر و سختتر میشود و تقریبا به شکل قطعههاي سفید نشکن درمیآید و حوضچههاي آب سبز شبیه آبهائی که از دریا در
سنگلاخهاي ساحل باقی میماند. مبالغه نیست اگر اظهار دارم که در سراسر راه (تقریبا 26 میل) لاشههاي شتر دیده میشود و در
« مراحل مختلف این نمکزار بطور متوسط هر 200 متر یک مردار شتر افتاده است
مثل این مینمود که همه گلهاي شور رقیق که در حال جوش و فوران بود ناگهان راکد و سخت » در سایر جاها نمکی نیست، اما
شده و سطح زمین را سوراخهاي گرد شیاردار ساخته بود و همه تقریبا عمق متساوي داشت و بعضیها دو سه پا عمیق بود. در بین
این سوراخها برآمدگیهاي کوچک گلی است که بعضیها سفت و سخت و بعضی دیگر مثل حبابهاي گلی است. این
سوراخهاي خطرناك را ورقههاي باریکی مخفی کرده است و در موقع عبور آب بانهایت احتیاط باید حرکت نمود و از برآمدگی
.« به برامدگی دیگر قدم بگذارند وگرنه پا خواهد شکست. از دیگر خط سیرها، عبور کاملا غیرمقدور است
ستوان وگان راجع به حوزه غربیتر آنجا چنین نوشته است:
وقتی که گردنه را ترك کردم در خم ناگهانی جاده بانهایت حیرت چیزي در جلو ما نمودار شد که ابتدا مثل دریاي منجمد »
مینمود و در طرف راست تا آنجا که چشم میدید به وجه درخشانی امتداد داشت. با دقت بیشتري معلوم شد که آن نمک است
که بهصورت ورقه شفاف عظیمی درآمده بود و بر سطح آن در بعضی جاها حوضچه آب باریک کبود مشهود بود.
در جهت شمالی به فاصلهاي دو رشته تپههاي کوتاه سرخرنگ بهنظر میرسید. بخار خاصی که شاید بواسطه تبخیر آب باشد در
سراسر آن صحنه دیده
ص: 304
میشود که اگرچه مانع دید کامل تپههاي دوردست است، باز جزئیات آنها را میتوان مشاهده کرد.
آنجا باتلاق بزرگ نمک است که در فرورفتگی دشت کویر واقع شده است و باقیمانده آبهاي اراضی پهناور اطراف به آنجا وارد
میشود. تمام رودخانههائی که با آب کموبیش وارد آن میشوند شوراباند. حرارت سوزان صحرا در ماههاي تابستان موجب
صفحه 226 از 570
تبخیر سریع است که به همین دلیل نمک نسبت به آب با سرعت زیادتر میشود تا اینکه سرانجام زمین از نمک خشکیده تشکیل
.«1» « مییابد
نیز همراه او سفر «2» در سال گذشته ( 1891 ) ناحیه دیگري از دشت کویر براي نخستینبار در اثر اقدام افسر مزبور که آقاي بودولف
کرده بود کشف شده و بحث تازهاي درگرفته است. این قسمت صخره سنگین نمک است که در اثر جریان شورابها طی قرون
پدید آمده است و اهالی آن حوالی آنرا دریاي نمک مینامند و از قرار معلوم سالیان دراز مسیر کاروانهاي بومی در جاده مشهد-
تهران به کاشان بوده، ولی در تمام این مدت خبري از وجود آن به گوش اروپائیان نرسیده بود و این دو سیاح انگلیسی هم غفلتا
هنگام صعود به قله سیاه کوه که رشته بلندي در قلب صحراست به وجود آن پی بردهاند و این شرحی است که آن دو نفر نوشتهاند:
وقتی به محلی که مانند دریاي منجمد مینمود، اما درواقع انبار نمک بود که سراسر فرورفتگی جنوبی را فراگرفته است پا نهادیم »
.« این وضع تا آنجا که چشم میدید امتداد داشته و مثل ورقه شیشه شفاف بوده است
بعد از فرودآمدن به کناره آن از درونش عبور کردند تا به خود ورقه نمک رسیدند:
لبه آن مثل یخ نیمهذوب نرم و درهموبرهم بود، اما هرچه جلوتر رفتیم سختتر شد و در مسافت سه یا چهار میلی به شکل یخ »
.« سنگینی درآمد به حدي که تاب تحمل هر وزنی را داشت
______________________________
1)- ستوان وگان معتقد است که دو فرورفتگی بزرگ در دشت کویر هست یکی در نواحی جنوبی کوه گوگرد و دیگري در )
منطقهاي که از الحاق رودخانههاي کلمورا و کللادا تشکیل میشود. در فصل بارندگی هر دو اینها پر از آب است.
Buddulph-(2)
ص: 305
این مسافران سعی نمودند که عمق آنرا معلوم کنند و با وجود بکار بردن میلههاي آهنی توانستند فقط قطعات نازکی از آن جدا
سازند. اهالی آن حدود میگفتهاند که چند پا ضخامت دارد. این سیاحان براي احتراز از تابش قوي آفتاب از آنجا در مهتاب شب
.« عبور و عرض آنرا 25 میل و طولش را بیشتر برآورد کردهاند. این دریاي شوراب منجمد شاید در دنیا نظیر ندارد
این است وضع ظاهري دشت کویر که فقط با تحمل سختیهاي فراوان بوسیله جادههائی که بلندتر از راههاي معمولی است میتوان
از آن عبور کرد و میشود اظهار داشت که در سراسر پهناوري عظیم خود، ایران شمالی را از نواحی جنوبی بکلی جدا کرده و همان
قسم مانع سنگینی طبیعی و غیرقابل عبوري بین این دو ناحیه ایجاد نموده است، همچنانکه عامل کاملا متضاد طبیعی دیگر ارتفاعات
مهیب هیمالیا، هندوستان را از تبت جدا ساخته است و هرگاه روزگاري قضاوقدر جدائی شمال و جنوب ایران را ایجاب کند به
زحمت و کار و یا هزینه و بار سنگین تعیین حدود احتیاجی نخواهد بود.
دشت لوت
از دشت کویر یا صحراي بزرگ نمکزار توجه خود را به دشت لوت یا شنزار عظیم که خراسان را در سمت جنوب شرقی از کرمان
جدا میکند معطوف میسازیم همان دشتی که سطح متوازي الاضلاع غمانگیزي را بین شهرهاي نه و طبس در شمال و کرمان و
یزد در جنوب اشغال کرده است. البته این شنزار بزرگ بینمک نیست و برعکس نمک از عمدهترین ترکیبات آن است، اما عنوان
کویر نیز به آن نتوان داد، به این معنی که پوشیده از قشري شوره یا باتلاق شور باشد که بیشههائی ضعیف صحرائی ایجاد میکند
که در قدر و تعریف آن میتوان گفت که هیچ کویر دیگري این مزیت را ندارد.
در ارتفاع پائینتر از «1» لوت که بعضی از منتقدین بسیار هوشمند سرسري سعی نمودهاند که آنرا با لت کتب مقدسه ارتباط بدهند
صفحه 227 از 570
دشت کویر واقع گردیده،
______________________________
1)- ژنرال شیندلر در سال 1887 نوشته است که کلمه لوت به معنی لخت و عور است و دشت لوت هم یعنی صحراي )
خشکوخالی. کلمه لات (اصلا به معنی تکه و قطعه است) غالبا در کلام مردم بالوت
ص: 306
زیراکه ارتفاع معمولی آن از 2000 پا بیشتر نیست و تا 500 پا تنزل میکند و در نقشه بهصورت چشمگیر و بارز سفید و خالی است
و کمتر مسافري از آن عبور کرده است و هرگاه کسی یک بار این کار را کرده باشد به هیچوجه آنرا تکرار نخواهد کرد.
مارکوپولو از آنجا عبور نموده، اما این سیاح ونیزي خستگیناپذیر به کجا که نرفته است؟
در قرن بعد فریاراودوریوس که آنرا دریاي شن خوانده دربارهاش چنین نوشته است:
این دریا به راستی حیرتانگیز و خطرناك است و هیچکدام از ما به رفتن آنجا علاقهاي نداشتهایم، زیراکه فقط شن خشک است و »
هیچگونه نم و برودتی در آنجا نیست و مثل دریا با هر طوفانی دستخوش تغییر میشود و مانند دریا هم تولید امواج میکند و به
همین دلیل بسا کسان که از آن عبور میکردند گرفتار و غرق و در زیر شن مدفون شدند، چون باد این شنها را حرکت و در جهت
.« وزش خود هر طرف تپههائی تشکیل میدهد
عبور کرد. «1» خانیکف دشت لوت را در سال 1859 از نه به کرمانشاه
هیأت مرزي گلداسمید به سال 1871 در حاشیه آن بودند. سرهنگ استیوارت در سال 1882 به داخل آن سفري نمود. ستوان
گالیندو در 1887 و 1888 دو بار از میان آن عبور کرد: یک دفعه شش و بار دیگر پنج روز طول کشید. در یک مسیر کمربندي که
بکلی بیآب بود و شرح او با آنچه یکی از برادران روحانی (خلفا) 550 سال پیش از او نوشته بود انطباق دارد.
او نیز شباهت حیرتانگیز موجهاي شن را با امواج دریائی خروشان خاطرنشان ساخت. بعد از این موجها قطعات وسیع خالی از
جنس ریگ سیاه هست
______________________________
یکجا بهکار میرود و میگویند فلان کس لاتولوت است یعنی گدا و پاك ندار است. از همین لوت کلمه فارسی لوطی گرفته
شده است.
1)- غیر از کرمانشاه غرب است. م )
ص: 307
که موضوع تازهاي را پیش آورده است. این منطقه عجیب شامل برآمدگیهاي خاك رس چهارگوش است که اهالی آن حوالی
معتقدند ویرانههاي شهر قدیمی به نام شهر لوت است، ولی درواقع از ترکیبات طبیعی خاکی است که سخت و سفت شده است و
بریدگیهاي آن ناشی از بادهاي شدید شمال غربی است که این قطعات را بهصورت برج و بارو درآورده است.
ستوان گالیندو در همهجا در زیر سطح شن طبقهاي از صخرههاي نمکی در فاصله هشت نه اینچی زیر کف یافته است که حاکی
است که آن صحرا نیز نمکزار است و گاهی با کویرهائی برخورد میشود و نقاطی به شکل کثیر الاضلاع غیرمتساوي مینماید که
داراي دیوارههاي نمکی و یا حبابهاي سفید و سفت شبیه تخم شترمرغ است که نیمی از آن در خاك مانده و یا نوعی از باتلاق
که از قشر شورهاي خاص مستور شده باشد.
بدترین ناحیه این صحرا گوشه شمال شرقی آن بین نه و بم است که از مخوفترین جاهاي کره ارض بهشمار میرود. در اینجا
بادهاي شمال غربی غالبا شنها را گرد آورده و بهصورت تپههاي بزرگ درمیآورد که همیشه هم به یک حال نمیماند. آفتاب
صفحه 228 از 570
بسیار سوزانی سطح آنها را مانند فلز گداخته داغ میکند و تقریبا تمام مدت نیز باد سموم میوزد که اگر در حین وزش خود در
صدها میل صحرائی سوزان به تن آدم یا حیوانی اصابت کند، آنا تمام مایه حیات را در بدنش خشک و به شکل پیکره مومیائی
برشته و سیاه میکند.
بم
این صحراي ترسناك از طرف جنوب تا بم- نرماشیر که مدتها ناحیه مرزي کرمان بود امتداد دارد، کرسی آن بم است که در 140
میلی جنوب شرقی کرمان و حالا دهکده بزرگ بیسروتهی است که بر دو ساحل رودخانه بم در میان نخلستانها واقع شده است و
داراي بازار حقیري است، ولی بم در تاریخ نامدار است و قلعه نیمه ویران آن که بر جاي بلندي در خارج شهر جدید واقع گردیده
ارگ بم قدیم بوده که تا اوایل این قرن نیز مستحکمترین محل در ایران بهشمار میرفته است.
ص: 308
شهرت و استحکامات آن اصلا به افغانها مربوط میشود که در سال 1791 آنجا را تصرف کردند و سرانجام در 1801 از این محل
اخراج شدند. آنجا در سال 1795 آخرین صحنه غمانگیز سرگذشت کوتاه، اما درخشان لطفعلی خان شد که از کرمان به بم گریخته
بود، ولی باز دچار خیانت گشت و یکی از سرکردهها که قهرمان زند به قول او اعتماد نموده بود، وي را به پادشاه سنگدل، خواجه
قاجار تسلیم نمود و همینکه شاهزاده به عزم فرار سوار اسب شد، اسبش را هدف تیر قرار دادند و خود او نیز به زمین افتاد و اسیر
گردید و خواجه بیرحم چشمان جوان دلیر را با دستهاي خود از حدقه بیرون آورد و او را روانه تهران ساخت که در آنجا با وضع
فجیع به قتل رسید.
پادشاه به یاد آن اقدام ظفر نمون در همانجا از کله 600 تن از پیروان رقیب خود مناري برپا ساخت که تا سال 1810 باقی بود و سر.
اچ. پوتینگر آنرا دیده است.
بم هنگامی که یکی از شهرهاي سرحدي و در معرض تاختوتاز افغانها و بلوچها بود اهمیت بسیار داشت و از آثار گذشته آن
قلعههاي ویرانی است که در آن حوالی دیده میشود. این نام و نشان سابق اکنون پاك از بین رفته و با همین چند کلمه ما نیز با بم و
همه آن حوالی تودیع میکنیم.
بلوچستان ایران
در مسیر خودمان به حدود جنوبی ایران اینک به ایالت وسیع و تا حدي نامحدود بلوچستان ایران میرسیم که در صورت فعلی خود
طی سی سال اخیر تشکیل یافته و دخالت و تأیید دولت انگلیس در این کار تأثیر زیادي داشته است، از اینرو باز با امر سیاست و
نقشهپردازي سروکار پیدا میکنیم.
در هیچ اثر و کتابی که تاکنون انتشار یافته است شرحی حتی مختصر یا رضایتبخش در باب بلوچستان بطور کلی دیده نمیشود،
مطالب لازم در دسترس نویسندگان قبلی نبوده تا از عهده آن کار برآیند. بنابراین چنین مینماید که من زمینه تازهاي را در این باب
آغاز میکنم و بنابر جریانات و وقایع اخیر است
ص: 309
که میتوانم در انجام این منظور اقدام نمایم و شرح و روایات تحسینانگیز هیأت مرزي سال 1870 مرا به این کار قادر میسازد و
اهتمام ایشان هم آن بوده است که بلوچستان ایران را صورتی رسمی و مفهوم جغرافیائی بدهند، از اینرو من خواهم توانست
کیفیات واقعی جدیدي را بررسی و شرح آنرا تعریف کنم.
صفحه 229 از 570
شرح جهانگردان
بلوچستان همان گدروزیا و قسمتی از درانگیاناي عهد قدیم است و به مناسبت وضع و حال قابلتوجه و ابهامآمیزي که همواره این
منطقه داشته و بواسطه زندگی قرین خطرات سیاسی آنجا تا این اواخر است که آنچه گیبون راجع به اوضاع و احوال 1700 سال قبل
آن حدود نوشته است درباره وضع و حال آنجا تا نیمه این قرن نیز که هنوز پایان نیافته است وارد بهنظر میرسد:
بهندرت میتوان رشتههاي ساحلی گدروزیا و مکران را که در کرانه اوقیانوس هند از دماغه جاسک تا گوادر امتداد دارد به »
پادشاهی ایران منسوب داشت. در زمان اسکندر و شاید هم تا چند دوره بعد آنجا مسکن جمعیتی معدود از افراد وحشی ایکتیوفاگی
بود که نه هنر و صنعتی داشتند و نه از رئیس و امیري اطاعت مینمودند و بوسیله صحراهاي بسیار نامساعد از دیگر نقاط جهان جدا
.« مانده بود
این یک موضوع غیرعادي، ولی واقعی است که از زمان لشکرکشی اسکندر در خطه گدروزیا و کشتیرانی نئارخوس دریادار او در
کرانههاي آن تا سال 1809 هیچگونه علامت و آثاري از سیر و سفر جهانگردي اروپائی به داخله بلوچستان دردست نیست در این
سال سر. جان ملکم که براي سومین بار با هیأتی به ایران آمده بود به این منظور که معلوم گردد در بین ایران و هندوستان چه جاده-
مأموریت داد که راجع به بلوچستان غربی «1» هائی شاید مورد استفاده لشکریان روسی یا فرانسوي واقع شود به سروان گرنت
تحقیقاتی انجام و نتیجه را گزارش دهد.
______________________________
Grant-(1)
ص: 310
سال بعد نیز پوتینگر و کریستی داوطلب انجام مأموریت مشابهی در بلوچستان شرقی شدند و در لباس گماشتههاي انگلیسی یک
تاجر اسب مقیم بمبئی مسافرت خود را شروع کردند. در نوشکی پوتینگر از کریستی جدا شد و در منطقهاي که فعلا بلوچستان ایران
است در لباس زائري مسلمان به سیر و سفر پرداخت و ما اولین اطلاعات معتبر خود را راجع به آن حدود مدیون کار و زحمت او
میباشیم.
که مأمور دولت انگلیس در کلات بود به مأموریت مشابهی «1» در 1831 حاجی عبد النبی یکی از هوشمندان افغانی را سرگرد لیچ
فرستاد. سپس در سال 1869 سر. اف. گلداسمید وارد صحنه گردید تا درباره خط سیر سیمهاي تلگرافی در سواحل مکران از
کراچی تا گوادر که بعدا به جاسک هم امتداد یافت تحقیقاتی معمول دارد. سپس وي تا ده سال برجستهترین صاحبنظر ما راجع به
این حدود شده و بررسیهائی که انجام داده و اطلاعاتی که در این زمینه جمع کرده اساس کار مذاکرات مرزي و رأي نهائی سال
1870 شده است که ذیلا به تعریف آن میپردازم. -1
داستان مداخله ایران
در نیمه اول قرن هیجدهم بلوچستان یعنی سرزمین واقع بین رودخانه هیرمند و دریاي عربستان و بین کرمان و سند و حوالی آن در
حین لشکرکشی نادر شاه که قابل استقامت نبود در دست دولت ایران افتاد و در آنجا حکومتنشین جداگانه و دستنشاندهاي
ترتیب داد و بمناسبت عنوان طایفه عمده و کثیر آن حدود نامی بر آنجا نهاد که تاکنون باقی مانده است و در سال 1739 نصیر خان
براهوئی را بهسمت بیگلر بیگی سراسر بلوچستان منصوب کرد.
تا وقتی که نادر شاه حیات داشت البته این حکومتنشین تازه تأسیس هم تابع ایران بود، اما بعد از مرگ او ضمن پراکندگیهاي
صفحه 230 از 570
دیگر که اتفاق افتاد حاکم زیرك مزبور نیز ابتدا از حکومت احمد شاه دورانی افغان که نیرومندترین سلطان همجوار بود تبعیت
نمود و سپس چون او از بین رفت خود علم استقلال برافراشت.
______________________________
Leach-(1)
ص: 311
با وفات نصیر خان در سال 1795 همه آثار و دعاوي وحدت داخلی یا اقتدار خارجی هم از میان رفت و سرکردههاي بلوچ هرکدام
مطابق زور و قدرت خود ترتیب جداگانهاي براي کار خویش دادند و آن سرزمین دچار نفاق و جدال شد.
در این موقع دولت ایران هم بهحدي ناتوان بود که درصدد هیچگونه اقدام و دخالتی برنیامد.
این وضع و حال بلوچستان هنگام مسافرت گرنت و پوتینگر و کریستی بود، اثري از فرمانروائی دولت ایران در نقاط ساحلی وجود
نداشت و سران و تیرههاي بمپور و جاه (چاهبهار) و باهوئی و سرباز مستقل رفتار میکردند. ظاهرا در دوره پادشاهی محمد شاه
1848 ) باآنکه وي فاقد هرگونه استعداد و شایستگی نظامی بود، باز هوس فراوانی براي احراز فتح و ظفر داشت و خود را -1834)
نادر ثانی میپنداشت، دعاوي ایران نسبت به حاکمیت در بلوچستان جدا تجدید گردید.
وقتی که خان بمپور به کرمان تجاوز کرده بود لشکر ایران براي سرکوبی او اعزام و این منظور انجام شد. طغیان ثانوي که در سال
1849 اتفاق افتاد باز موجب فرستادن قوا از طرف دولت ایران و به تصرف بمپور منجر گردید که از آن پس در دست ایران مانده
است. در تعقیب آن دولت ایران به تصرف چاهبهار و قصر قند پرداخت و یکی از افراد بسیار باکفایت به نام ابراهیم خان که تبار
عالی نداشت و فقط در اثر استعداد شخصی راه تعالی پیموده بود از جانب دولت ایران به حکومت بم، نرماشیر و بمپور منصوب
گشت. او زمینه فتوحات را رفتهرفته توسعه داد و از این نقاط جدید قلمرو متحدي ایجاد کرد، سرباز را اشغال و اسد خان رئیس
مقتدر تیره خاران را مغلوب و سپس ناحیه بلیدهاي را فتح و کیچ را هم تهدید نمود.
هیأت مرزي سال 1870
این فتوحات بهوجه نمایانی حاکی از برتري نیروي فاتحان بود، ایشان عدهاي از سرکردههاي بلوچ را در حال نیمه استقلال باقی
گذاشتند که در اینباره ضامنی جز ترس در کار نبود.
سر. اف. گلداسمید در مذاکرات مقدماتی خود راجع به خطوط تلگراف بواسطه این اوضاع و احوال نامعلوم دچار اشکالات شده
بود و هنگامی که در سال
ص: 312
1864 این مسئله پیش آمد که سیمها از گوادر (که خط تا اینجا از سرزمین بلوچستان مستقل یا مسقط میگذشت) به جاسک امتداد
یابد، گرفتاريهاي ناشی از فقدان تعیین حدود بیشتر نمودار شد و غالبا تصادماتی بروز کرد. بعلاوه از لحاظ حفظ مصالح کلات که
تحت الحمایه حکومت هند بریتانیا بود و فتوحات ایران بهضرر این سرزمین تمام شده بود تأمین سازش و قراردادي بسیار مطلوب
مینمود.
اختلافات سیاسی تا سال 1869 پیوسته دوام یافت و لرد مایو (نایب السلطنه هند) پیشنهاد اقدامات رسمی کرد.
در سال 1870 بنابر اظهار علاقه شاه کمیسیون مشترکی شامل نمایندگان انگلستان و ایران و کلات تشکیل شد، دراصل، هدف این
بود که بررسیها بعد از انجام امور مرزي سیستان تعقیب شود، اما بواسطه تأخیراتی که در پیشرفت آن کار روي داده بود گلداسمید
رئیس هیأت نمایندگی انگلیس ترجیح داد که کار سرحدي مکران را زودتر تمام کند. مشکلات و تأخیراتی هم در موقع ورود
صفحه 231 از 570
هیأت به ایران پیش آمد و هنگامی که در ژانویه 1871 گلداسمید و همکارانش سرانجام به بمپور رسیدند، وي ناچار شد بدون
دریافت تعلیمات و فقط بنابر اطلاعات و بصیرت خود عمل کند.
اشکالات دیگر یکی ترسیم نادرست نقشهها بود و دیگر پافشاريهاي میرزا معصوم خان رئیس نمایندگی ایران و ابراهیم خان بمپور
و چون بدینترتیب ژنرال گلداسمید پیشرفت کارها را غیرمقدور دید خود در ساحل دریا مستقر شد و بنابر اطلاعاتی که در
1861 تهیه کرده بود خط سرحدي را پیشنهاد کرد که عملا موردتوافق واقع گردید و بعدا سرگرد لووت مأمور شد که - سالهاي 64
حدود مرزي را بازدید و نقشههائی تهیه کند. در این موقع گلداسمید هم رهسپار تهران شد و رأي حکمیتی به حضور شاه پیشنهاد
نمود، اما باز گفتوگوهائی بهمیان آمد و ناصر الدین شاه در الحاق ناحیه کوهک به قلمرو خود پافشاري نمود و حال آنکه
( گلداسمید طالب استقلال آن ناحیه بود، ولی بالاخره خط سرحدي پیشنهادي گلداسمید موردتوافق واقع و قرار شد (سپتامبر 1871
مسئله کوهک هم بعدا حل شود.
ص: 313
این طرز فکر ایرانی و عقیده ناصر الدین شاه بود که تصرف فقط نود درصد از حق مالکیت نیست، بلکه تمام این حق محسوب
میشود. تصویب شدن رأي حکمیت ژنرال گلداسمید بدون تردید دال بر شناسائی و دانائی این افسر گرانمایه بهشمار میرفت، وي
که بدینترتیب دلگرمی یافته بود درصدد برآمد کار دشوار و بیقدر و پاداش تعیین حدود سیستان را که در یکی از فصول سابق
اشاره نمودم تعقیب کند.
سرگرد سنجان هم در سال 1872 مأمور شد نقشههاي سرگرد لووت را بازرسی و تصدیق نماید آن نقشهها باآنکه کموبیش معلوم
شده بود که بوسیله عده قبلی تعیین قطعی و سرحدات از روي آن علامتگذاري نشده بعد از آن اقدام، مرزها به انضمام ناحیه
کوهک که ایران از تسلیم آن امتناع ورزید تا حد شمالی در جالق قطعی و علامتگذاري و در نقشهها به همین صورت متمایز
گردید و آن از خلیج گواتر و قدري در مشرق این بندر که به ایران واگذار شده بود شروع و از میان مقسم آب رودهاي دشت و
دشتیاري (یا رودخانه خواجو) عبور میکند و سپس با انحرافی به جانب شرق، سرانجام از کنار رودخانه ماشکید تا باتلاق هامون در
صحرا امتداد مییابد.
تصرفات تدریجی ایرانیان
را گرفت که در رأي حکمیت « پیشین » ایران سریعا درصدد برآمد که وضع جدید متصرفات خود را سروسامان بدهد. در سال 1870
نیز به نفع او شناخته شده بود و همینکه سنجان بازگشت حاکم بمپور هم مسئله کوهک را با زور حل و آنجا را اشغال کرد.
اسفندك، مورد (مورتی) و دریده که در همین ناحیه واقعاند در سال 1872 تصرف شد.
در همین سال عربهاي مسقط که تقریبا 80 سال بندر چاهبهار را دردست داشتند بوسیله وکیل الملک از آنجا طرد شدند. با شگرد
که تا سال 1874 در اختیار سیف اللّه خان تقریبا مستقل مانده بود تسلیم گردید و تصرفات دیگر نیز در حدود رودخانه ماشکید
صورت گرفت.
ص: 314
اینگونه مداخلات در این نواحی اگر هم مبتنی بر حق نباشد قابل عفو است، چون بطوري که در فصل سیستان یاد کردم مدت 200
سال بین کوه ملک سیاه که انتهاي منطقه هیأت مرزي گلداسمید بود تا حدود جالق، سرحدي وجود نداشت.
گلداسمید خواسته بود که این شکاف را پر کند، اما کاري صورت نگرفت و در نقشه این جانب هم آن حدود فقط با علامت
فرضی است که ارزشی ندارد. ترجیح در این بوده است که سرحدات این نواحی بیعلامت و خالی بماند.
صفحه 232 از 570
سرزمین و مردم
حال که به شرح فوق تاریخ تشکیل یافتن ایالت بلوچستان ایران را بیان کردهام شرحی نیز اجمالی راجع به این سرزمین و مردم آن
اضافه میکنم. مساحت بلوچستان را 60000 میل مربع تخمین زدهاند در صورتی که کلات 80000 میل وسعت دارد. در این
سرزمین تقریبا از هر قبیل اقلیم و مناظر یافته میشود، صحراي مکران که قسمتهاي باریک شنزارهائی است که باد ایجاد کرده
است تا حدودي با آنچه سابقا درباره این نواحی ذکر نمودم قابل مقایسه است، اما در این منطقه رودخانههاي جالبتوجه و کوههاي
بزرگ و در بعضی نقاط نیز زراعت فراوان دیده میشود. کوهها و رودخانهها و درختان در بعضی از نواحی چشماندازهاي دلپذیر
پدید آوردهاند، ولی قدري آنطرفتر با ارتفاعات خشک و خالی و دربندهاي لخت برخورد میکنیم.
در سواحل دریا گاهی حرارت سخت طاقتفرساست. در جالق هنگام تابستان غزالهاي خسته و ناتوان بر زمین دراز میکشند و
خود را ناچار در چنگ شکارچی قرار میدهند. جلگههاي کوهستانی هواي خشک و بسیار مطبوع دارد و بر قله جبال بلند نیز برف
دائمی دیده میشود. اکثریت جمعیت از طایفه بلوچاند که آنجا به نام ایشان مشهور شده است و مدعیاند که از نسل عرب و قبیله
قریشاند و میگویند که در اواخر قرن هفتم از حوالی حلب آمدهاند و معتقدند که یزید آنها را بواسطه طرفداري از امام حسین از
آن حدود رانده است، ولی اثر و مدرکی از سیر و مسافرت ایشان در دست نیست و نمیتوان گفت که هنگام ورود به این حدود با
چه قوم و افرادي برخورد کرده بودند. بنابر شهادت قیافه و زبان
ص: 315
که رنگ و ریشه آریائی دارد و شبیه پهلوي یا فارسی قدیم است باید فرضیه مزبور را غیرقابل قبول تلقی نمود و ایشان را از اقوام
.«1» غیر آریائی محسوب داشت
از طرف دیگر پوتینگر اصل ایشان را به ترکمن از تیره ترك سلجوقی نسبت میدهد. با آنکه بلوچها به مناسبت مقدار جمعیت
مهمترین طایفه این سرزمیناند، از جهات سیاسی و اخلاقی تالی قبایل کوچکتر، اما جنگجوتر کرد و نوشیروانی محسوب میشوند
(این طایفه خود را به انوشیروان پادشاه نامی ساسانی منسوب میدارند، ولی درواقع اصل نام آنها از ناحیهاي در نزدیکی اصفهان
است که از آنجا آمدهاند).
قسمتی از بلوچها نظیر دشتیاريها آشکارا داراي نسب هندياند و اجداد آنها که خود از این بابت بیاطلاعاند از سند آمدهاند و
زبان ایشان کلمات هندو فراوان دارد. در سراسر بلوچستان اختلاط قابل ملاحظهاي نیز از طوایف افریقائی دیده میشود و بیشتر آنها
از بازماندگان بندگانیاند که از راه مسقط و زنگبار وارد شدهاند، عدهاي از آنها چهره زنگی و سیاه دارند.
بلوچ معمولی که من چندین نفر از ایشان را دیدهام به اندازه افغانی نمونه بارز و برجستهاي از نسل و نژاد بشري بهشمار نمیرود،
هرچند که مثل آنها موي دراز و سیاه سر خود را همیبافند و غالبا آنرا با روغن کهنهاي چرب میکنند.
در بعضی از نواحی بلوچستان این طایفه در وضع عقبماندگی و انحطاط تمام زندگی میکنند و از عالم بیتمدنی بدوي تکانی
نخوردهاند. بعضی از آنها دزدان کلان و کذاباند و در اکثر موارد این لاف که از نژاد بلوچاند ورد زبان ایشان است.
______________________________
طایفه چوهان راجپوت میشمارد Balaecha در کتاب خود راجع به نژادها در افغانستان، بلوچها را همان Bellew 1)- دکتر بلو )
که اصلا در ناحیه نوشکی ساکن بودند. این طایفه را کوروش، کویرش، گورش، گریش نامیدهاند که هنوز در حدود هندوستان
بلوچها را راجپوت و یا از « بلو » دیده میشوند و خود را به اعراب منسوب داشته تا سابقه قومی را از بین برده باشند، از اینرو دکتر
تیره- هاي هندي و زبان ایشان را مخلوطی از هندي و فارسی میشمارد. رینهها که این ایام میگویند از تیرههاي بلوچ بودهاند
صفحه 233 از 570
درواقع بلوچها از اصل آنها جدا شدهاند و این نام از رین یا رون کوچ کلمه سانسکریت اراینا به معنی بائر آمده است.
ص: 316
از لحاظ سیاسی این طایفه دو حس و غرض بارز دارند: یکی علاقه شدید استقلال ایلی توأم با همه آثار و کردار خونخواري و
راهزنیهاي مرزي و دیگر بیعلاقگی تمام نسبت به قاجارها که همانا منظور خاندان فعلی پادشاهی است.
این حس نمایان که تقریبا هر مسافري متوجه آن میشود آمیخته با احترام متقابل نسبت به ابهت حکومت بریتانیا در هند است که
اثرات آن در همه بلوچستان دیده میشود. تقریبا تمام سرکردههاي محلی به نوعی وابستگی با دستگاه امپراتوري علاقه نشان
میدهند.
مذهب آنها نیز مانند رفتارشان حیرتانگیز است. آنها ظاهرا مسلمان و سنیاند که به این مناسبت میانه خوبی با شیعهها ندارند، ولی
به مذهب درستی پابند نیستند، فقط عنوانی براي خود ساخته و اصطلاحاتی عربی بهکار میبرند.
درحالیکه کتاب مقدس و مراسم و مسجدي ندارند. چاشنی خرافات ذاتی بهصورت پیرپرستی مزید بر عجایب کار ایشان شده
است و به معبد پیر با شیفتگی تمام مینگرند.
در ناحیه سرباز فرقهاي است به نام ذکریها که عقیده مخصوص به خود و کتاب آسمانی که درواقع نسخه تحریف شده قرآن است
دارند و میپندارند که به طرزي معجزهآسا بر ایشان نازل شده است. در نماز و دعاهاي خود نام حضرت محمد را حذف و فقط قیام
مهدي (ع) را ذکر و اظهار میکنند که او از کوه مراد در تربت کیچ که در بلوچستان اصلی و آنجا کانون فرقه و مراسم مذهبی
250 نفر نوشته است که مقرون به صحت / آنهاست ظهور خواهد کرد. یکی از نویسندگان ایران عده بلوچهاي ایرانی را 000
مینماید.
دهات و زراعت
دهکده بلوچ شامل مقداري آلونکهاي حقیر واقع در اطراف قلعهایست که مقر خان است. در نواحی جنوبی، این آلونکها را با
شاخ و برگ نخل و در شمال که هوا سردتر است از گل و خشت خام میسازند. قلعه خان که نمونه وضع و حال نیمه فئودال
قدیمی است از بناهاي مشابه در ایران جالبتر و آبرومندتر است. در ایران قلعه غالبا ترکیب مستطیل و چند برج در اطراف دارد.
ص: 317
و آن در بلوچستان غیر از جنس مصالح ساختمانی بیشتر به شکل استحکامات اروپائی در قرون وسطی است که برجی در میان و بر
بالاي آن محلی براي مراقبت هست.
قلعه و ده را معمولا در میان جلگه یا نخلستان که زندگی اهالی نیز از همانجا تأمین میشود بنا و حواشی بین گردنهها را گندم و جو
کشت میکنند.
در کلات بلوچستان شهرت بسیار دارد و از پاشیدن نرینه « پنجگر » نهال خرما در آنجا فراوان است و جنس خرماي بمپور در ایران و
بر گل درختان ماده حاصل میشود. یک خوشه از درخت نر براي آبستن کردن سی درخت ماده کافی است و از انواع درختان
خرما یا نخل کوتاه یکی هم خزنده است که پیش نامیده میشود و آن در کنار رودخانهها فراوان است و بلوچها از برگ آن
استفادههاي متعدد مینمایند، بخصوص وقتی که خیس میکنند و میکوبند و بهصورت الیاف در ریسمان- بافی بهکار میبرند و
کفش راحت میسازند که پوشاك روستائیان است و اشجار و گیاه دیگر مثل گل ابریشم و خرزهره و گز که هرجا آب باشد
میروید و از اقسام آن بعضیها نیز شبیه درخت تبریزي ساقه راست دارند.
مکران
صفحه 234 از 570
مکران
سرزمین بلوچستان را میتوان تقریبا به سه منطقه یا رشتههاي کمربندي که وابسته به ارتفاعات و خصایص طبیعی هرکدام است
تقسیم کرد:
معروف بوده است، این عنوان را سکنه محلی به قسمتهاي مختلف آنجا «1» از این سه قسمت منطقه ساحلی همواره به نام مکران
میدهند، اما اطلاق خاص آن شامل ناحیهایست که بطور متوسط در حدود شصت یا هفتاد میل عرض و از ساحل به داخل جلگه
بلوچستان امتداد دارد. بعد از این نوار کمربندي که شامل شنزارهاي زیادي است و جلگههاي کمعمق و غالبا خشکوخالی را از
یکدیگر جدا
______________________________
1)- مارکوپولو آنرا کسماکوران یا کجمکران نامیده، همین عنوان دو کلمهاي را ابن بطوطه و سعید علی شریف الدین و دلاواله به )
آن دادهاند. نام مکران را عموما، ولی بنابر اشتباه از اصل ماهی خوردن یا ایکتیوفاگی میشمارند و آن عنوانی است که آریان
(مورخ یونانی) به سکنه ساحل آنجا داده است، ولی ریشه این نام در اویدي است و به عبارت مکارادر براهات سانهیتا و ورا-
هامیهیرا ضمن فهرست اسامی قبایل حدود غربی هندوستان بهکار رفته است و همان مارکوران تاریخ طبري و چورن موسی است و
اگر هم از اصل در اویدي نباشد در هیچیک از لهجه و زبانهاي قدیم آریائی به این معنی نیامده است.
ص: 318
میسازد به نواحی مرزي میرسیم که آب فراوان و دهات و نخلستانهاي متعدد دارند.
بطور کلی این قسمتهاي کمربندي آب فراوان دارد. سرهنگ راس در سیر و سفر ساحلی خود از جاسک تا گوادر که بالغ بر 300
میل است با هشت رودخانه مهم برخورد کرده است، اما آب این رودخانهها وضع و جریان مرتبی ندارد و بیشتر مدت سال
رودخانهها خشک است و یا فقط حوضچههائی پراکنده دارد. مکران را با آسانی بیشتري از میزان فعلی میتوان کشت و زرع کرد.
چراگاههاي ممتاز متعدد براي شتر و گوسفند و بز دارد و نهال نخل و غله با آب کمی سبز میشود. در مکران لهجهاي غیر از
بلوچی شمالی معمول است که میتوان آن را یکی از لهجههاي فارسی مخلوط با کلمات هندي دانست.
جلگه بلوچ
در بالاي مکران و سراسر امتداد بلوچستان خواه قسمت ایرانی یا کلاتی ناحیه مرتفعی با 3000 تا 4000 پا ارتفاع واقع و به نام جلگه
بلوچ مشهور میباشد. در شمال این پرتگاه که مقسم آبهاست رودخانهها از جمله رودهاي بمپور ماشکید از جانب دریا جاري است
و سرانجام در هامونهاي بزرگ یا باتلاق فرومیریزد که در مواقع مختلف سال گاهی بهصورت دریاچه وسیع و گاهی نیز مرداب
کمعمق دیده میشود.
سرحد
در شمال جلگه بلوچستان ایران ناحیه کوهستانی سرحد واقع شده است که در حقیقت امتداد رشتههاي بلند ارتفاعات جنوبی
خراسان است. این ناحیه دورافتاده و غیرقابل نفوذ مدتها مورد توجه کاشفان اروپائی بوده، پوتینگر و سنجان هر دو سعی نمودند
که به داخله آن رخنه کنند، اما تلاش آنها بجائی نرسید.
یکی از افسران مأمور حکومت هند نخستین کسی بود که به جاهاي مرموز آن نفوذ و «1» بالاخره در سال 1885 سروان جنینگز
نامش را در نقشه داخل کرد. نام محلی آن نیک متناسب مردم یاغی یا کانون یاغیهاي بلوچی و افغانی و سیستانی است.
صفحه 235 از 570
برطبق شرح او آنجا مثل جلگه کوهستانی 3500 تا 6000 پا ارتفاع دارد و با
______________________________
Jennings-(1)
ص: 319
کوههاي بلندتري محصور گردیده است و در وراي آن در جهت شمال شرقی و مغرب، صحراها واقع شدهاند و در طرف جنوبی
بمپور و دیزك دو هامون است که ذکر کردهام و موضوع مهمتر این است که کوه آتشفشانی فعال با سه دهانه در ارتفاع 12681 پا
دارد.
این کوه فوقالعاده که در 200 میلی ساحل دریاست مثل این است که برخلاف نظریه عام است که میگویند بین آتشفشان و دریا
ارتباط نزدیکی وجود دارد، مگر آنکه تصور کنیم که این کوه بر کرانه جنوبی دریاي مرکزي ایران مربوط به زمان قبل از تاریخ
واقع شده بود و آن کوه تفتان و همچنین کوه نشادر است که این ماده را در دامنههاي آن بدست میآورند.
در سمت جنوب بین بمپور و بم قله مستور از برف دیگري هست به نام کوه باسمان که آتشفشانی خاموش است و منفردا و در میان
دشت بهصورت باشکوهی سر به فلک کشیده. بنابر اظهار سروان جنینگز در ناحیه سرحد قبیلهاي بلوچ و کرد و براهوئی سکونت
دارند، جمعیتی در حدود 13500 خانوار که همه سنیاند و کارشان غارت و دستبرد است.
میزان اقتدار دولت ایران در آنجا محدود به ابراز اطاعت از ناحیه سرکردههاي محلی و آن هم ناشی از بیم و باك است و گاهی نیز
نفرات دولتی براي جمع کردن عواید وارد میشوند. در سرحد گوسفند و بز فراوان پرورش میدهند. در آنجا درخت گز و بوتههاي
شترخوار و انقوزه بسیار دیده میشود.
مهمترین و یا درواقع یگانه آبادي آنکه تاکنون نامش در نقشه ذکر شده است دهکده بزرگی به نام فرشت است که محل اقامت
کردهاست.
دیزك
چندتا از توابع دیگر این ایالت نیز قابل ذکر است. دیزك در سمت شرق، نایبی از جانب حاکم بمپور دارد و آن شامل کوهک
همان ناحیه سرحدي است که ایرانیان در سال 1873 اشغال کردند، جالق که آخرین متصرفات رسمی ایران در طرف شمال شرقی
است و مشتمل بر چند دهکده است با جمعیتی از
ص: 320
2500 تا 3000 نفر و داراي نه برج حفرهدار است که در میان نخلستان بزرگی واقع شدهاند و در دهانه دربندي تا چهار میل وسعت
دارد.
برج اصلی یا قلعه میري سابقا بوسیله لشکریان نادر شاه ویران گردید، اما باآنکه در حال خرابی است دیوارهاي آن هنوز پنجاه پا
ارتفاع دارند و در جلو حمله بلوچها غیرقابل نفوذند، در نخلستانهاي جالق چند تا بناي گنبددار آجري است که از بیست تا شصت
پا ارتفاع آنهاست و گمان میرود که مقبره باشد و اهالی محل به عناصر کافر مربوط به چندصد سال پیش نسبت میدهند.
سرباز
بلوك سرباز در شمال چاهبهار و گواتر است و اروپائیان غالبا به آنجا رفتهاند، زیراکه جاده اصلی بین دریا به بمپور و شامل قصر قند
است که شهر عمده و کرسی حکومت مکران ایران میباشد.
صفحه 236 از 570
بمپور
واقع است که شهر «1» بین سرباز و بم- نرماشیر که سابقا در مورد ناحیه مرزي کرمان ذکرش بمیان آمد ناحیه نسبتا مهم بمپور
عمدهاش همین نام را دارد و حاکمنشین بلوچستان ایران است که خود تابع والی کرمان میباشد.
وجه امتیاز عمده بمپور قلعه بزرگ و خوشبناي آنجاست که صد پا ارتفاع آن است و در سه میلی شمال رودخانه بمپور واقع
گردیده و آبهاي آن با کمک خاکریز اراضی حاصلخیز دهات مجاور را که از املاك شاهی است مشروب میکند.
در اینجا پادگانی شامل پنجاه نفر توپخانه و شش توپ و سیصد نفر سرباز پیاده و پنجاه سوار است، بعلاوه پانصد تن چریکهاي
دائمی بلوچ در نزدیکی آنجا مستقرند. بهتازگی ایرانیان قلعه بزرگی در پاهورا (که در آنجا یک قلعه بلند قدیمی نیز هست) در
حدود چهار میلی مشرق بمپور ساختهاند که دویست یارد مساحت آن است و چهار برج و گنجایش استقرار 1000 نفر را دارد.
باشگرد
در جنوب شرقی بمپور و شمال جاسک ناحیه باشگرد واقع است
______________________________
1)- پور، به معنی شهر است (در سانسکریت پورا) و آن در هندوستان نیک متداول است پاهورا که نزدیک به این نام است حدس )
میزنند که همان پایتخت گدروزیا باشد که اسکندر موقع بازگشت از هند در سال 324 قبل از میلاد از آنجا عبور کرده است.
ص: 321
که اطلاع کافی راجع به آنجا در دست نیست، شهر عمده آن انگوران است. این ناحیه خیلی عقبافتاده و نامساعد و شامل تپههاي
سخت و ناهموار و گاهی صخرههاي با آبشار است. جمعیتی محدود دارد که بیتمدناند و در میان افرادش کسانی هم سیاهپوست
دیده میشوند. در ناحیه بین جاسک و بنت معیار قدرت حکومت مرکزي ایران تا حدودي سست و منحصر به وصول عواید دولتی
است و سرکردههاي محلی آزادي عمل نسبی دارند.
ص: 322
فصل بیست و چهارم ولایات جنوبی
زندگی صحرانشینی
ترکیب طبیعی ایران که واجد تفاوتهاي عظیم اقلیمی ناشی از فلاتهاي مرتفع و گرماي طاقتفرسا در رشتههاي ساحلی و سرماي
شدید قلههاي بلندي است که بهندرت از برف خالی است و خصایص نژادي و رسوم و عادات کهنه اهالی آن و بیسروسامانی کار
حکومت موجب وضع و حالی است که در نتیجه از اثرات جلابخش تمدن که سایر کشورها بهرهمند شدهاند محروم مانده است.
سرزمینهائی را که افراد معمولی انگلیسی اعم از بومی یا مأمور یا مقیم آشنائی دارند و مردم سرگرم فلاحت و یا در نواحی صنعتی
متمرکز زندگانی مبتنی بر استقرار و شهرنشینی است و نقل و انتقال در میان ایشان به مهاجرت خانوادگی در تلاش معاش و یا تأمین
مسکن کافی مربوط است و تغییر اقامتگاه در فصلهاي مختلف سال مزیت طبقه توانگر و علامت تجمل محسوب میشود. اما
برخلاف در ایران که عده جمعیت، قلیل و اراضی حاصلخیز نسبتا محدود است و کوهستانهاي خشکوخالی زمینهاي وسیعی را
اشغال کردهاند و نظارت دولت در اینگونه نواحی آسان نیست و بیشتر افراد بجاي کشاورزي به پیشه و کار شبانی خو گرفتهاند
آثار دیرین مشرق زمین هنوز پابرجاست.
صفحه 237 از 570
ایلات بسته به موسم سال دستهدسته در حرکتاند و همه وسایل و اسباب زندگانی خود را همراه میبرند و از جلگههاي هموار و
حوالی رودخانهها به نقاط
ص: 323
بلندتر خنک که در تابستان سوزان زندگی قرین آسایش را میسر میسازد نقل مکان مینمایند. قشلاق و ییلاق (که از قشق بمعنی
زمستان و ییل بمعنی تابستان از کلمات ترکی است) دو مرتبه در سال هنگام رفت و بازگشت ایلات پیش میآید، اصطلاحات
فارسی گرمسیر و سردسیر نیز دال بر همین معنی و منظور است.
در آغاز فصل میتوان این بادیهنشینها را در حال حرکت مشاهده نمود و چادرهاي سیاه خود را که از پوست بز فراهم میسازند و
آنرا با نهایت سهولت نصب و جمع میکنند بر دامنه کوهها برافراشته دید و گله و رمه آنها علامت عبور این ایلات است. در سایر
مواقع نیز در ولایات دیگر ایران خاصه حدود و سامانی که من قصد بحث آنرا دارم هرگاه مسافر از راههاي معمولی عبور کند با
خیمهگاه آنها برخورد مینماید و در همین قرن نوزدهم اقتصاد و طرز زندگانی زمانه قدیم را میتواند تماشا کند.
عناصر بیگانه
در صحایف این کتاب ملاحظه کردهاید که جمعیت ایران چندان خالص نیست، زیراکه این سرزمین در مسیر لشکرکشیهاي
پیدرپی واقع گردیده و بارها در زیر قدم متهاجمان افتاده و گاهی نیز دیرزمانی در چنگ حکمرانی ایشان فرومانده است و به همان
نسبتی که این امواج انسانی جزرومد داشته، بار گرانی نیز در سرزمین ایران باقی گذاشته است.
در اینجا اکثر مردم از قوم و نژاد ایرانیاند، ولی مذهبی عربی و دودمان فعلی پادشاهی، از اصل و تبار ترك دارند و این موجبات
کافی است که تاریخ آنرا طوفانی نموده باشد. از همین عناصر بیگانه که به ایران نفوذ و یا مهاجرت کردهاند و در اینجا ماندگار
شدهاند، بخش عمدهاي از عده بادیهنشین آن ترکیب یافته است.
ایلات ایران
بر سبیل اختصار ایلات ایران را به چهار دسته میتوان تقسیم کرد، تركها (که از نسل و تبار ترکمن یا تاتارند و ایشان را نباید با
آل عثمان که شاخه دیگري از همین شجرهاند اشتباه کرد) عربها، بلوچها و دسته بزرگ بینام دیگر که گاهی از ناحیه کسانی که
حامی اصل و ریشه ایرانی ایشاناند
ص: 324
به عنوان لکها نامیده میشوند و آنها بیشتر بنابر مبانی مختلف قومی خود که اهم آنها کردها و لرها شامل فیلیها، بختیاريها و
ممسنیهاست شهرت دارند. تمام این ایلات جماعتی کموبیش مستقر دارند و آن دو دسته ترکها اکثریت بانفوذي بشمار میروند و
در مورد اعراب و بلوچها نیز بیچونوچرا اکثریت با آنهاست، اما در میان کردها و لرها این دسته در اقلیتاند. ایلات مستقر با عنوان
شهرنشین یا دهنشین خوانده میشوند، بادیهنشینها نیز صحرانشین معروفاند و تمام بادیهنشینها زیر عنوان ایلات درمیآیند که از
لغت ترکی جمع ایل بمعنی طایفه یا تیره است. احتمال میدهند که از همه جمعیت ایران یکچهارم یا بالغ بر دوملیون نفر
.«1» صحرانشین باشند
ترکها
در میان ایلات ترك ایران که تعدادشان در شمال و شمال غربی بسیار زیاد است مهمترین آنها قاجارها (طایفه پادشاه فعلی) افشارها
صفحه 238 از 570
گارد همایونی از این دستهاند)، ترکمنهاي جلگههاي گرگان و ) «2» (طایفه نادر شاه) قراگزلوهاي همدان و شاهسونهاي اردبیل
اترك و تیرههاي قشقائی فارس و لارستاناند. از طوایف مزبور تنها سه تیره اخیر هنوز عناصر بازمانده صحرانشین دارند که بنابر
فصلهاي سال چراگاههاي خود را تغییر میدهند. راجع به ترکمن- هاي گوکلان و یموت در جلد اول و قشقائیها در فصل بیستم
سخن رفته است.
عربها و کردها
راجع به ایلات عرب در فصول گذشته اشاره و یادآوري نمودم که در نواحی شرقی خراسان سکونت دارند. بعلاوه چندین طایفه
عرب که
______________________________
1)- اظهارنظر علمی راجع به تعداد و افراد صحرانشین دور از امکان است، زیرا هیچگونه ثبت زادوولد و یا آماري در کار نیست. )
سهمیه نظامی هم تناسب و رقم صحیح فراهم نمیسازد، تنها راهحل رفع اشکال مالیات سرانه است که بابت عواید دولتی به سران
ایل پرداخت میشود، به همینوجه از تاریخ گذشته آنها نیز چیز درستی بدست نمیآید و مثل این است که طوایف صحرانشین
هیچ- گاه در پی پیریزي و تکامل فولکور یا داستانهاي عامیانه نبودهاند و یا اثر و کتابی تهیه نکردهاند و یا تاریخنویسی نداشتهاند.
آنچه مطالب تاریخی راجع به این موضوع در این فصل ملاحظه میشود با زحمت بسیار از منابع مختلف کتبی و شفاهی تحصیل
شده است.
2)- شاهسون یا دوستداران شاه که شاه عباس ایشان را به این نام خوانده است به این منظور بوده که قدرت سرشار هفت ایل )
قزلباش یا سرخکلاهان که شاه اسماعیل را بر تخت سلطنت مستقر کرده بودند درهم بشکند و ایل تازهاي طرفدار خود تأسیس کند.
ص: 325
ایرانی شدهاند در حوالی تهران و سواحل خلیجفارس دیده میشوند. راجع به کردهاي شمال غربی و شمال شرقی نیز قبلا شرحی
آوردم و همچنین درباره بلوچها که در سیستان و بلوچستان ایران در رشتههاي ساحلی خلیج سکونت گزیدهاند در فصل پیش
مطالبی کموبیش بیان شد، اما بارزترین شرح و تصویر راجع به دستههاي دوم و سوم که فوقا خاطرنشان کردم ساکن ایالتیاند که
داستان این جانب در باب ایران اینک پیش میآورد. این حدود و سامان مقر جالبتوجهترین و اصیلترین و درعینحال
ناشناختهترین اتباع شهریار ایران است.
صفات ممیزه کلی
پیش از اینکه بررسی وضع و حال ایشان را آغاز کنم جا دارد من باب مقدمه خاطرنشان سازم که زندگی صحرانشینی در همهجاي
ایران (درواقع هرکجا که خودم دیدهام اعراب بدوي و یا ترکمنهاي صحرا صفات مشخص واحدي داشتهاند) واجد خصایص کلی
چندي است که مختص آن است بدون اینکه نژاد یا سیاست ربطی به این موضوع داشته باشد.
این مختصات کلی یکی وضع سازمانی آنها و دیگر طبع و صفت ایشان است.
حس ایلی و طایفهاي در میان آنها سخت قوي است، فرمانبرداري از بزرگ طایفه و رعایت احترام نسبت به سران یا ارشدها و به
همین ترتیب خانواده یا چادر یا ده یا اردوي ایل و طایفه نیک پابرجا است، ولی اطاعت و وفاداري به همین اندازه محدود است و
خارج از آن هیچ رعایت نمیشود.
دولت هم تنها با دستیاري این دستگاه قادر است عوایدي وصول کند و دخالت مأموران رسمی بیضرر و خطر نخواهد بود. از طرف
صفحه 239 از 570
دولت حصه لشکري براي هر طایفه و ایل مقرر میشود، اما انتخاب افراد و تجهیزات آنها با ایلخانی است.
با وضع نیمه استقلالی که ایلات صحرانشین دارند در صورت پیشآمد هرگونه فشار و تحدید در معرض طغیان و سرکشی قرار
میگیرند و این محظور بهخصوص وقتی ظاهر میشود که حکومت فقط با قصد محدود ساختن مزیت آنها
ص: 326
که سخت موردعلاقه است به مداخله زیانبخش و پیمانشکن اقدام و باج سنگین با بیرحمی تمام دریافت میکند.
این ایلات بدون تردید فضایل و محاسنی هم دارند که توأم با تبهکاري آشکار و بیندامت است. ایشان حس مهماننوازي و
خوشخدمتی دارند و سادهاند و از رسم و کار دلآزار شهريها بیگانه. از طرف دیگر خشن و جاهل و گاهی داراي طبع
گاهی نیز دزدان زبردست بهشمار میروند، به مسئله مذهب توجهی .«1» ستمگرياند و بهکار غارت و تاراج مباهات مینمایند
ندارند، ولی تعصب و غیرت در ایشان به حد جنون شدید است و سبب نقارهاي خانوادگی میشود که حدوحساب ندارد، تا آنجا
که شاید تمام افراد یک فامیل قربانی این اختلاف و نقار گردند. هر مسافر با حسن نیتی که زیاد ایرادگیر نباشد آنها را بد نخواهد
داشت، اما ایشان آسان سبب آزردگی یا کفرگوئی انسان میشوند.
سیاست ایران
راجع به رویه دولت درباره آنها قبلا اظهاراتی کرده بودم و جا دارد در اینجا تکرار کنم که در هیچکاري رفتار دولت ایران مثل این
مورد زیانبخش و ناروا نبوده است. جنگهاي داخلی ایران در قرن گذشته فتحعلی شاه را که خود ترسو، ولی نیک زیرك بود
متوجه ساخت که اقتدار پادشاهی فقط با یکی از دو طریق ذیل در ایران قابل دوام است: یا تفوق بارز قدرت نظامی شهریار که
وجود نادر و یا دستکم آقا محمد خان را ایجاب میکرده است یا سیاست نفاق- انداختن در میان طوایف و ایلات که وي با
پشتکار تمام اهتمام خود را صرف اجراي منظور ثانوي ساخت و جانشینهاي او نیز همین رویه را تعقیب کردهاند.
______________________________
1)- داستانهاي جالب راجع به علاقه موروثی چپاول که در میان بادیهنشینهاي آسیا هست نقل کردهاند. )
جاي » ملکم یکی از سران آنها را در سال 1801 به هند برد و نظرش را درباره کلکته پرسید. چشمان مخاطبش درخشید و پاسخ داد
این حکایت حرف آن فرانسوي را به خاطرم میآورد که وقتی به مقبره صاف و صیقلی اهرام « ممتازي براي غارت و تاراج است
بزرگ او را راهنمائی کردند با حالت وجد گفت چه جاي قشنگی براي بیلیارد بازي است. حکایت مشابهی را به یکی از سران
ازبک نسبت میدهند، موقعی که از جان بیگی بخارا وصف بهشت را میشنیده است پرسید آنجا را چپو هم میتوان کرد؟ جواب
.« من به چنین بهشتی علاقه ندارم » : منفی بود پس، وي اظهار نمود
ص: 327
این اختلاف و نزاع که گاهی دامنگیر افراد ایل و طایفه واحدي شده است از ابزار سیاست دولت است. طایفهاي را با ایل دیگر به
جدال انداختهاند و رئیس یک ایل یا سرکرده تیره دیگر به دشمنی برخاسته است و از این راه حدت خصومت و نقار بین ایلات
شدیدتر و بار مخارج حضرت شهریاري سبکتر شده است.
درحالیکه تیرهها به ستیزهجوئی متقابل برخاستهاند سران ایشان از خانه و زندگی خود دور و در پایتخت به رسم گروگان بازداشت
و در آنجا تابع تأثیرات تباهی اخلاقی مرکز شدهاند. رهائی خود ایشان و یا اعاده وضع سابق آنها منوط به تعاون مالی و اجراي
سیاست دولتی شده بود.
تنها سران ایل و طایفه عمده در ایران که هنوز کموبیش اقتداري دارند خان قوچون و امیر قاین و والی پشتکوهاند. در ضمن دولت
صفحه 240 از 570
مانع تجهیز ایلات شده است و بواسطه فقر مالی سران مزبور کار پرورش اسب نیز که مایه شهرت ایشان بوده عاطل ماند.
روزگاري سوارکاران ایرانی در میدانهاي جنگ پایه نیروي نظامی ایران بودند که از آن پس منحط و وامانده و نافرمان شدهاند.
انداختن سنگ نفاق در میان ایلات و افراد هرچند کار حکومت را تسهیل میکند و شهریار را شعاري ستوده است اما ضربت
مرگآوري بر قربانیان این سیاست وارد میسازد.
پادشاهان قاجار این بدنامی را در تاریخ ایران پیوسته خواهند داشت که گوهر مردانگی را در کشور خویش پاك نیست و نابود
کردهاند.
ولایت لرستان
در فصل شانزدهم این کتاب بررسی خود را به ایالتهاي شمال غربی و غربی ایران تا حدود کرمانشاه و همدان که جاده اصلی
کاروانی بین بغداد و تهران از آنجا میگذرد گسترش دادم. در آنجا موضوع کردهاي ساکن ناحیه مرزي ایران و عثمانی را رها
ساخته و به مطالبی که با صحایف کتابم ارتباط داشته است پرداختهام.
اندکی در سمت جنوب کرمانشاهان این طایفه کرد با قوم خویشاوند و یا لااقل آشنا از طوایف لر مربوط و درهم میشوند، همان
ایل و طایفهاي که نام
ص: 328
خویش را به ولایت کوهستانی گمنام لرستان دادهاند. این عنوان ارضی دلالتی دوجانبه دارد، از جهتی به سرزمینی اطلاق میشود
که مسکن تیرهها و طایفه لر است و یا ولایت لرستانی که حضرت والی از خرمآباد بر آن حکومت دارد.
به معنی اول میتوان گفت که لرستان شامل تمام سرزمین کوهستانی است که از دشتهاي دجله و جبال مرزي تا حدود اصفهان و
فارس در سمت شرقی امتداد مییابد و از نواحی کرمانشاه و همدان در شمال تا حوالی خوزستان در طرف جنوب. طوایف عمدهاي
که در این رشتههاي کوهستانی استقرار دارند با عناوین متعدد فیلی، بختیاري، کوهکیلویه و ممسنی همگی تحت عنوان کلی لرها
درمیآیند، هرچند که بعضی از تیرههاي آن این نام و عنوان را رها کردهاند.
از لحاظ دلالت محدود و اداري که در این فصل منظورم خواهد بود لرستان ایالتی است که نخست و اکثرا منطقه لرهاي فیلی است
و سرزمین آنها لرستان صغیر خوانده میشود و بوسیله آب از رودخانه دزفول از لرستان بزرگ که محل طوایف بختیاري است جدا
میشود. طوایف مزبور صفات ممیزه و علایق دیگري دارند و سامان ایشان به سرزمین بختیاري موسوم شده است. از اینرو
تقسیمبندي منظور من مشتمل بر سه دسته میشود لر کوچک یا لرهاي فیلی، سرزمین بختیاري و تیرههاي دیگر طایفه لر و بعد از
احراز این مقصود بررسی خود را به حوزه خوزستان میکشانم که در سمت جنوبی مرز اداري مشترك با لرستان دارد و قسمتی از
لرهاي نواحی جنوبی ساکن این ولایتاند که وسعت آن تا مصب دجله و فرات در خلیجفارس امتداد دارد.
اصل و تبار لرها
این موضوع که لرها از چه قوم و طایفهاي بودهاند و از کجا آمدهاند از رازهاي بازنشده تاریخ بوده است و خواهد بود. این طایفه که
تاریخی ندارند و فاقد فرهنگ و ادب و حتی سوابق و سنتاند مسئله بغرنجی را پدید آوردهاند که علم و دانش از حل آن درمانده
است. پنجاه سال پیش رالینسن ایشان را قومی ناشناخته و جالبتوجه نامید و باآنکه در صفحات این کتاب بیشتر از هر اثر دیگر
معلوماتی درباره این قوم مندرج است باز جرأت این
ص: 329
صفحه 241 از 570
ادعا را ندارم که پرده از مجهولات گذشتهاي که قابل کشف و تحقیق نیست برداشتهام. آیا ایشان جزو ترکها هستند؟ آیا اصلوریشه
ایرانی دارند؟
آیا از نژاد سامیاند؟ این هر سه فرض طرفدارانی سرسخت داشته است.
ظاهرا از ریشه و شاخه کردها که همسایه شمالیاند بهنظر میرسند، زبان آنها که لغت و لهجه ایرانی است از زبان کردي چندان
متفاوت نیست.
از طرف دیگر ایشان بههیچوجه خوش ندارند که در زمره کردها که لک شمرده میشوند محسوب شوند. اکثریت نویسندگان بر این
قولاند که ایشان از اصل و تبار آریائی و بنابراین ایرانیاند و پیش از ورود تازیان و ترك و تاتار در این سرزمین بودهاند.
رالینسن مینویسد زبان آنها از فارسی قدیم گرفته شده است که با پهلوي زمان ساسانی تجانس، ولی از جهاتی با آن تفاوت دارد.
حال که میتوانیم با احتمال بسیار قوي قبول کنیم که ایشان بازماندگان نسل و نژادي ممتازند پس احتیاجی به این گفتار نیست که
و همینقدر کافی است که اعتراف کنم آنها از نسل و نسب «1» بعضی از نویسندگان اصل آنها را از ناحیه باکتریا (بلخ) پنداشتهاند
ایرانیاند و از قرنها پیش در این نواحی کوهستانی خویش زیستهاند.
نام فیلی معنی شورش دارد، اما کلمه لر نزد ایرانیان جدید مفهوم دهاتی و سادگی داشته است و بین پارسی و لر متقابلا علاقهاي
نیست.
تعداد آنها
راجع به عده و آمار لرها نیز نمیتوان با اطمینانخاطر نظري اظهار نمود. در سال 1836 رالینسن عده لرهاي فیلی و تیرههاي ایشان را
56000 خانوار ذکر کرد. در 1843 لیارد جمعیت آنها را 49000 خانوار برآورد نمود و در همین سال رالینسن جمع عده بختیاريها
و وابستگان به این دسته را 28000 خانوار و لیارد 37700 خانوار نظر داد.
______________________________
1)- بعضیها دراینباره تا آن اندازهاي زیادهروي کردهاند که میگویند بختیاريها از همراهان اسکندر بودهاند که در آسیا )
بازماندهاند و در تأیید این پندار خود که بسیار مورد تأمل و تردید است به شباهتی که بین رقصهاي یونانی و بختیاري هست استناد
میکنند.
ص: 330
210 نفر، بختیاريها و / برطبق محاسبهاي که در سال 1881 شده است جمع نفرات به شرح ذیل است: فیلیها و تیرههاي آنها 000
421 نفر که به نظر من خالی از مبالغه نیست، هرچند / 170 نفر، کوهکیلویه و غیره 41000 نفر، جمع کل 000 / وابستگان آنها 000
که رواج تعدد زوجات در میان طوایف مزبور و وجود خانوادههاي پرجمعیت بطوريکه بعضی از نویسندگان اخیر یاد- کردهاند
شاید منافی با این نظر باشد.
فیلیها
لر کوچک یا لرستان صغیر ناحیهاي است بین دزفول در جنوب و حدود کرمانشاه در شمال و بین آب دز در مشرق و سرحد عثمانی
در غرب که به دو حوزه تقسیم میشود پیشکوه و پشتکوه و جبال زاگرس که کبیرکوه میخوانند فاصل بین آنهاست. تا استقرار
خاندان قاجار بین این دو منطقه تفاوت سیاسی وجود نداشت، آقا محمد خان پیشکوه را از والی لرستان جدا کرد که از آن پس،
وي فقط به حکومت پشتکوه اکتفا نموده است. از اینجاست که منطقه ایلی فیلیها که سابقا شامل همه لرستان کوچک بود در نزد
صفحه 242 از 570
عام به حوزه پشتکوه محدود شده است و فیلیها مشتمل بر همه افراد و جمعیتی میشوند که در این ناحیه سکونت دارند.
پیشکوه
پیشکوه که قسمت خاوري ولایت لرستان است از سمت شمال به کرمانشاه و از طرف مشرق و جنوب رودخانه دز و سرزمین
بختیاري و از جانب غربی رود کرخه محدود میشود. از جهات سازمان اداري و اخلاق و صفات اهالی با پشتکوه تفاوت دارد،
زیراکه از موقع تجزیه آن که قبلا اشاره نمودم بجاي تبعیت از رئیس طایفه تحت اداره مستقیم حاکم مرکزي است، توشمالها یا
سران جزء تابع و مسؤول حاکماند و بمناسبت مجاورت با شهرهاي بزرگی مانند کرمانشاه و خرمآباد و بروجرد که دسترسی آسان
را به آنجا مقدور میسازد و همچنین نزدیک بودن تلگرافخانه، مردم آن بیش از دیگر نواحی آن ولایت زیر نفوذ و فرمان دولت
بودهاند و بنابراین بیشتر از حوزه کوهستانی آن که در سمت مغرب واقع است وضع شهرنشینی و اسکان یافته است.
ص: 331
دو تیره عمده پیشکوه گولکها و سلورزيها هستند که به دستههاي فرعی اماله و بالاگریوه و سیلاسیلا و دیلقان که در دوره
رالینسن و لیارد عناوین اصلی ایشان بوده است منقسم شدهاند، ولی دستههاي فرعی یا تیرههاي این طوایف از آن موقع به این طرف
نام خود را برگرداندهاند. از اینرو ذکر آن عناوین حاصلی ندارد، اما در میان تیرههاي بالاگریوه، دیرکوندها زبردستی دیرین خود
را در کار فتنهانگیزي و راهزنی از دست ندادهاند.
درحالحاضر آنها پیروان میر حاجی خان میباشند که وي با برادرزاده خود میر نامدار خان دشمنی دیرین دارد. هردو این حضرات
از غارتگران کلان بشمار میروند و هرگاه باهم در نزاع و جدال نباشند آفت جان و مال مسافران جاده دزفول- خرمآباد میشوند
که گمان میکنم به مصداق دزد بهتر دزد میگیرد از طرف دولت باین کار مأمور میشوند و از قرار معلوم در ازاي این خدمت اجر
و پاداش دریافت میدارند که چون دولت این مقرري آنها را به ندرت پرداخت میکند، براي تجدید کار و پیشه خویش بهانهاي
پیش میآورند.
خرمآباد
گفتهام که خرمآباد فعلا حاکمنشین لرستان است. این امتیاز بواسطه وضع مرکزي شهر و مزایاي طبیعی آن از قرون وسطی مانده
تختهسنگ منفردي در دهانه گردنهاي سر به فلک کشیده و آن بر جلگه حاصلخیزي مشرف است. ،«1» است
شهر جدید در دامنه این کوه و داراي 2000 نفر جمعیت است. بر قله این صخره، بالاحصار یکی از قصرهاي ویران اتابکان واقع شده
است که با برج و باروهاي خراب خود بیشباهت به استحکامات راهزنان ساحل رن نیست.
در این محل سروران مختار آن به آداب و تجمل شاهانه قرون وسطی میزیستهاند.
آب این کاخ بوسیله نقب عمیقی که تا چشمه عالی پائین آن کنده بودند تأمین میگردیده است. در داخل برج قدیم محمد علی
میرزا فرزند ارشد فتحعلی شاه که حاکم لرستان بود براي خود قصري ساخت که فعلا بحال ویرانی است.
______________________________
قرون وسطی است و قصر آنرا دز سیاه مینامیدهاند. Samha 1)- میگویند خرمآباد همان )
ص: 332
حاکم کنونی در عمارتی که در پائین همین صخره است اقامت دارد.
رودخانه خرمآباد که بوسیله پل طولانی با بیست و هشت طاق از آن میگذرد از زیر آن جاري است. در ساحل دیگر رودخانه شهر
صفحه 243 از 570
اتابکان واقع شده است که از آن برجی آجري چهارگوش با کتیبهاي به خط نسخ مورخ 1123 میلادي یادگاري از آن عهد و زمان
باقی مانده است. گروهی شامل 400 نفر لر هر سال در فصل بهار بعنوان پادگانی محلی در اینجا استقرار مییابند. شرح وارفتگی و
بیچارگی شهر جدید را بانو بیشاپ در کتاب خود نیک بیان کرده است.
پشتکوه
در پشتکوه که سرزمین طایفه فیلی است ما به ناحیهاي میرسیم که حائز اهمیت بیشتري است، از آن جهت که کمتر شناخته شده
است. این منطقه شامل رشتههاي کوهستانی یا جلگههائی در بین آنهاست که بصورت غیر قابل نفوذي از ساحل راست کرخه تا مرز
عثمانی امتداد دارد و آن منطقهاي است دورافتاده و غیر قابل رسوخ. بنابراین حیرتانگیز نخواهد بود که بدانیم طوایف آن از هر
جهت وضع و حال صحرانشینی دارند و رئیس آنها براستی خارج از حیطه اختیار حکومت مرکزي است، همان وضع و حالتی که
واقعا وجه امتیازي براي نام و لقبی است که او هنوز به عنوان والی پشتکوه حفظ کرده است.
راجع به لرهاي تیرههاي فیلی که وي بر آنها حکومت دارد من فهرستی دریافت داشتهام، ولی اسامی را بقدري بد تحریر کردهاند که
از انتشار آن سخت پرهیز دارم، بخصوص از این جهت که بههیچوجه نتوانستهام این لیست را با نامهائی که رالینسن ولیارد نوشتهاند
تطبیق کنم. اما تاریخ و نسب نامهاي که از خانواده حکمران فعلی درج میکنم از حاکم منصوب دولت ایران مقیم ولایت مجاور
کسب کردهام که معتبر است.
ص: 333
رضا قلی خان و عدهاي از لرهاي فیلی
ص: 334
تاریخ
در روزگار قدیم پیشکوه و پشتکوه و اراضی وسیع حوالی آن در دوره امارت اتابکان لرستان که سابقا اشاره نمودم قلمرو متحدي
تشکیل میدادهاند.
تنها شرح جامع راجع باین خاندان که آل خورشید نام داشتهاند در شرفنامه مندرج است. این سلسله از سال 1155 میلادي تا اوایل
قرن هفدهم حکومت کردند.
مارکوپولو قلمرو ایشان را یکی از هشت امیرنشین ایران نام برده است.
از همان اوان کار لرها نام و نشان نامطلوب غارتگري و راهزنی را که هنوز آثار آن کموبیش دیده میشود راجع بخود شایع
نمودند. منگوقاآن هنگامی که برادر خود هلاکو خان را به حکومت ایران فرستاد به او تأکید کرد که بمناسبت صدماتی که
دستههاي کرد و لر به مسافران جادهها وارد میساختند آنها را مورد مراقبت و سختگیري بیشتري قرار دهد.
تیمور برعلیه آنها لشکر کشید، زیراکه حتی از صدمه و آزار زوار حج دریغ نمینمودند. وي بروجرد و خرمآباد را در سال 1386
تصرف کرد. آخرین امیر این خاندان شاهوردي خان میرویرکند نام داشت که چون منزلت و اقتدار بسیار فراهم ساخته بود سوءظن
شاه عباس را تحریک کرد، پس او را دستگیر و نابود کردند. از آن پس عنوان اتابک هم منسوخ و بجاي آن عنوان جدید والی
نام که در دوره حکومت امیر مخلوغ مقام برجستهاي احراز کرده بود اعطا شد. «1» لرستان به حسین خان
اهل حوزه غربی دجله بود که با هموطنان خود «2» راوي ایرانی من حکایت میکرد که این حسین اصلا عرب و از خانواده روبیه
نزاع و به لرستان مهاجرت کرده بود و با خانواده فیلی وصلت کرد، ولی سابقه کار هرچه باشد خانوادهاي که به شرح بالا ارتقا یافته
صفحه 244 از 570
این شأن و مقام را کماکان حفظ کرده است.
______________________________
1)- در آن موقع ایران چهار والی داشت که از مقام و حکومت نیمه مختاري بهرهمند بودند: والی گرجستان، والی اردلان )
(کردستان) والی لرستان و والی حویزه (خوزستان)، از این چهار نفر فقط دو والی آخري هنوز باقیاند و سومی نیمه اختیاري دارد.
Rubaia-(2)
ص: 335
نسبنامه خانواده صاحب مقام لرهاي فیلی
ص: 336
جهانگردان انگلیسی
تا آنجا که من اطلاع دارم قبل از اینکه سروان گرنت کاشف بلوچستان و ستوان فوزرینگهام که از اعضاي دستهاي از افسران دلیر
جوان بودند که سرجان ملکم بمثابه پیشآهنگانی در سال 1810 به آن حدود فرستاد هیچ جهانگرد انگلیسی یا حتی اروپائی به
پشتکوه نرفته بود. گروه مزبور بدست کلبعلی خان که از سرکردههاي خانواده والی بود در خرمآباد کشته شدند و شرح آن ماجرا را
سی سال بعد کسیکه خود ناظر جریان امر بود براي لیارد تعریف کرد.
مسافر بعدي سرگرد رالینسن بود که در آن هنگام در قشون ایران خدمت میکرد. در سال 1836 با چند تن از نفرات نظامی ایران از
منطقه طایفه فیلی عبور نمود. چند سال بعد هم لیارد کار او را دنبال کرد و نتیجه توأم با تجربیات و تحقیقات این دو نفر و
یادداشتهاي بارندو بود، دیپلمات روسی که در همان اوان سفر لیارد به این کار پرداخته بود از آن پس منابع اصلی معتبر راجع به
این موضوع شده است. در دوره این حضرات حسن خان که پیري سالخورده بود مقام والی داشت و با دولت ایران پیوسته در
کشمکش بود و باآنکه یک بار از کار افتاده بود توانست مقام خود را بازیابد و مراجعت کند، وي تا سال وفاتش در 1840 تا حدي
مستقل و مختار حکومت کرد. بعد از درگذشت او سه فرزندش براي جانشینی پدر با یکدیگر به نزاع برخاستند و سرانجام
جوانترین ایشان حیدر علی خان با عنایت همایونی جاي پدر گرفت. نواده او حسینقلی خان در حال حاضر صاحب این مقام است.
بنابراین با شرحی درباره او من داستانم را راجع به طایفه فیلی لرستان به زمان حاضر میرسانم.
حسینقلی خان والی پشتکوه
حسینقلی خان والی فعلی پشتکوه که راجع به خود او و فرزندش شمهاي در اینجا ذکر میشود رعیت ایرانی و در قشون ایران امیر
تومان است، بااینحال تقریبا بیش از تبعه سلطان شاید به استثناي امیر قائن وضعی قرین استقلال دارد. اقامتگاه تابستانی او بالاده در
درهاي دور و جداافتاده-
ص: 337
است که به آسانی قابل رسوخ نیست و با چند نفر نیک قابل دفاع است و آن در دامنه کوه بلندي بنام منشت کوه واقع است.
در این محل به سال 1888 سروان مونسل او را ملاقات و مشاهده کرد که والی در قلعه مکعبی مسکن دارد که سخت سنگربندي
شده است و پیداست که آنجا را براي موضع دفاعی ساختهاند، ولی در داخل آن حیاط و اطاق با وسایل تجملی و اسباب اروپائی
بوده است. افراد او در حدود 2500 نفر در چادرها و سایبانها مستقر بودند و لشکریانش مشتمل بر 700 سوار و 2000 پیاده که با
صفحه 245 از 570
تفنگهائی که از خاك عثمانی غارت شده بود مجهز بودند.
سرکار والی بندرت از مقر خود خارج و کمتر در حدود اختیار مقامات ایرانی واقع میشود و خود را در معرض خطر قرار نمیدهد.
وي خوشمحضر است و قیافهاي جالب و ریش درازي دارد که به او لقب والی ریشبزرگ داده است. او را الفیلی هم میخوانند و
بواسطه هیبت زیاد و رفتار باخشونتش ابو قداره لقب دارد و این صفت اخیر درباره او و طرز حکومتش نیک وارد است و سبب شده
است که عدهاي از اتباعش به خاك ترکیه فرار کنند و زیردستانش هم دوستش ندارند.
با آنکه پنجاه و پنج ساله است از میگساري بسیار سخت شکسته مینماید.
فرزندش رضا قلی خان که 27 سال دارد در قشون ایران سرتیپ است و او را مدتی ظل السلطان گروگان پدرش در اصفهان نگاه
داشته بود. جوانی خوش سیماست و شکارچی ماهري است و میگویند مثل پدرش ظالم و خشن نیست.
هروقت که سرکار والی و افرادش درصدد حرکتی برآیند مقصد خاك عثمانی است.
اقامتگاه زمستانی او در حسینیه بر دامنه پشتکوه در مقابل مرز ترکیه است، وي از راه کوت العماره با بغداد خرید و فروش میکند و
به خاك عثمانی دستبرد میزند و این موضوع سبب دائمی اختلاف ایران و عثمانی است. دشمنان سرسخت او عربهاي بنی لام
30 سرباز بسیج کند. ، میباشند که از اتباع ترکیهاند، شاید وي برجستهترین سرکرده زنده مرزي است و میگویند قادر است 000
ص: 338
و پسر « پشتکوه » حسینقلی خان، والی
ص: 339
کوهها و رودخانهها
ترکیب طبیعی جنوب غربی ایران که در سابق هم اشارهاي کرده بودم که با وضع طبیعی شمال شرقی خراسان بیشباهت نیست، در
هیچ نقطهاي بیشتر از قرارگاههاي کوهستانی طایفه فیلی لر مشهود نمیباشد. این رشتههاي کوهستانی به خط موازي از شمال غربی
به جنوب شرقی کشیده شده و شامل پیشآمدگیها و صخرههاي سنگین سراسر پرتگاه است که غالبا از میان شیارها و تنگههاي آن
جویها و یا رودخانهها باحدت تمام جاري است.
درههاي باریکی که بین آنهاست گاهی به جلگههائی باز میشود که آب سرشار و چراگاههاي ممتاز دارد و گلهداري و شبانی پیشه
عمده و یگانه مایه دارائی طوایف صحرانشین است که بدینوسیله براي شهرهاي خرمآباد، بروجرد، کرمانشاه و همدان گوشت و
ماست و کره فراهم میسازند.
و بوتههاي کوهستانی است. «1» در دامنه تپهها درختانی از نوع بلوط کوتاه
از بلوط مازو میگیرند که از اقلام تجارتی است. لرها به تنه و ساقه این درختان چندان اعتنا ندارند و آنرا درهم شکسته به مصرف
سوخت میرسانند و یا براي شهرهاي مزبور زغال تهیه میکنند.
سرکار والی رمهاي از قاطرهاي ممتاز دارد که از راه ترکیه صادر میشود و میگویند در ایران بهترین نوع است. رود بزرگ لرستان
شمالی کرخه و در استان مرکزي آب دز و در لرستان جنوبی کارون است. این سه رود خویشاوند در حدود همدان سرچشمه دارند
و در دشت کنگاور بهم میپیوندند و با نام گماسیاب در جهت غربی تا حوالی بیستون جاري است. در اینجا رود دیناور از شمال به
آن ملحق و این جریان بزرگ به طرف جنوب غربی و جنوب سیر میکند، سپس قرهسو و آب چناره و کشقان و آب زال به آن
پیوسته، رودخانه از میان رشتههاي باشکوه کوه زاگرس عبور و در ده میلی دزفول تلهاي عظیم شوش (سوزا) را طواف نموده
______________________________
صفحه 246 از 570
1)- جنگل بلوط از کردستان در شمال تا حدود شیراز در جنوب امتداد مییابد، بین بروجرد و دزفول نواحی جنگلی از 110 تا )
120 میل عرض دارد. بین شوشتر و اصفهان عرض آن قدري هم بیشتر است.
ص: 340
و به باتلاقهاي حویزه (دشت میشان) فرومیریزد. در سابق از کرخه دو شاخه به دجله جاري بوده یکی از راه الخود در عماره و
دیگري در پائین کرناه به شط العرب میرفته، این شعبهها فعلا خشک است.
صفات و زندگی آنها
باآنکه سرکار والی اختیاراتی دارد که قابل دخالت نیست باز مسئول جمعآوري عواید ثابت سالانه است که باید وصول کند و به
دولت تحویل بدهد. این عواید بوسیله سران متعدد تیرهها و خانوادهها بنابر- میزان تقریبی سرانه چادرها و یا مقدار احشام هر طایفه
و تیره دریافت میشود.
زیردستان والی شهرت نیکی ندارند و این در اصل ارثی است، اما درباره غارتگري بخصوص ایل سگوند که از طوایف باحیلاناند،
این شهرت بد دوچندان شده است.
پنجاه سال پیش این عناصر راهزن و یاغی بودند و به اتفاق دیركوندها که قبلا هم اشاره کردم هنوز اسباب دهشت و هراس در
جادههاي کاروانیاند.
سرهنگ بل در سال 1884 با عدهاي از ایشان سفر کرد و رئیس این دسته حاجی علی خان نام سعی کرد مال این سرکار مسافر را
سرقت و بدنامی ایل خود را ثابت کند. با وجود این پیشآمد سرهنگ بل رويهمرفته عقیده مساعدي نسبت به لرها پیدا کرده بود.
وي انضباط و فرمانبرداري آنها را در زندگی چادر- نشینی ستود و عادات بیتکلف و خالی از افراط ایشان و سادگی طبیعی آنها را
تحسین نمود. این افراد به آواز خواندن و خوش بودن علاقه وافر دارند، از اینرو تمایلات سرکشی و دزدي آنها شاید ناشی از رویه
عنادآمیز و سیاست ناپسندیده دولت است که آنها را ناگزیر به این راه انداخته و یا از اثرات این است که ایشان آزاد به دنیا آمده و
بیقیدوبند بزرگ شدهاند وگرنه علت نهادي غیرقابل اصلاحی نباید در میان باشد.
فیلیها از بختیاريها که در حوزه جنوبیترند و قد کوتاهتري دارند و جامه- هاي خوشرنگ میپوشند بوده و تعدد زوجات بین
آنها رواج دارد و تعداد زنان هم بسته به پول و تمکن جناب ارباب است، چنانکه میزبان سرهنگ بل رقم جالبتوجه
ص: 341
بیست و پنج زن داشته است. مذهب آنها درست معلوم نیست، اکثریت با شیعه است، ولی به پیغمبر و کتاب آسمانی او توجهی
ندارند. ایشان پیرهاي مختص به خود دارند و مزار آنها را مقدس میشمارند، از جمله آنها بابابزرگ است که در سرزمین خود آنها
مدفون میباشد.
آثاري از آداب کیش یهودیان در میان ایشان مشهود افتاده است که به این مناسبت بعضی از نویسندگان خوشباور به این خیال
افتادهاند که شاید بین آنها و قوم سرگردان نسبت و ارتباطی در میان بوده است. از فرقه علی اللهی نیز در میان ایشان دیده میشود.
آنها مثل همه طوایف بادیهنشین بیحجاباند و در عنفوان جوانی نیک شاداب، اما درست در سن و سالی که زن غربی زیبا و
دلپذیر است، زنهاي لر پاك از رونق و حال محروماند. لباس آنها بیقواره و گشاد است بدون اینکه شاید زیرپوشی داشته باشند،
آنها زندگی مشقتباري دارند.
مراقبت و دوشیدن شیر از گاو و گوسفند با ایشان است، ماست را در کیسه خشک میکنند و از شیر کره میگیرند و در نصب و
پیاده کردن چادرها کمک مینمایند و فرش میبافند و با پوست بز چادر میسازند و این چادرها به اندازه و اقسام مختلف است که
صفحه 247 از 570
بوسیله فرش یا دکل به قسمت زنان و آشپزخانه و طویله و یا دیوانخانه بزرگ تقسیم میگردد. در دهات که زندگی مستقر دارند
آلونک گلی یا از چوب و برگ بهجاي چادر استعمال میشود. مردها نیز زندگانی آسانی ندارند، اما از آسایش بیشتري
برخوردارند، کشت و کار میکنند و خرمن میکوبند و به قطع اشجار میپردازند و اگر فرصتی هم پیش آید دزدي و دعوا کار
ایشان است و یا جلو چادر با حالتی خوش و بیغم چپق و قلیان میکشند.
بختیاريها
341 بختیاريها ..... ص : 341 ایران و قضیه ایران ج 2 «1» بعد از داستان طایفه فیلی اینک بشرححال لرهاي بختیاري
______________________________
1)- در اصطلاح محلی اخیرا کلمه بختیاري را به منظور نسبت مکانی بکار بردهاند، نه دلالت قوم و نژادي. سادات مسلمان و حتی )
ارامنهاي که در منطقه بختیاري سکونت دارند خود را به همین نام میخوانند و حال آنکه ایشان از اختیار کردن عنوان لر سخت پرهیز
دارند. از قرار معلوم عنوان بختیاري اصلا به ساکنان نواحی واقع در مشرق کوهرنگ یعنی جلگههاي کارون علیا و شاخههاي آن
اطلاق میشود و سایرین که در سمت غربی یعنی حدود خوزستان ساکناند عموما لر خوانده میشوند.
ص: 342
میپردازم. گفتارم راجع به ایشان مختصر و کوتاه نیست، بلکه جالبتوجه و تازه است. همین بیست و پنج سال پیش آقاي واتسن در
غیر از نوشتههاي فاضلانه رالینسن ولیارد و « از نژاد و سرزمین اصلی آنها اطلاعی در دست نیست » . کتاب تاریخ ایران خود نوشته بود
بخصوص انتشار کتاب بسیار جالب نویسنده ثانوي بنام:
و کتاب بارن دوبود، من اثر دیگري را در باب ایران مگر در کتابهاي ممتاز بانو بیشاپ که بهتازگی منتشر شده « ماجراهاي نخستین »
است سراغ ندارم که راجع به تاریخ یا خصایص قومی آنها حاوي شرح کافی باشد. بنابراین من در اینجا، به اتکاي استقبال و
اغماض خوانندگان خویش خواهم کوشید که شاید بارزترین فصل خالی و ناقص دانش خودمان را درباره تاریخ ایران کامل کنم.
سرزمین آنها
مسکن بختیاریها رشتههاي کوهستانی واقع در بین منطقه لرهاي فیلی و دشتهاي رسوبی است که تاحدود خلیجفارس کشیده
میشود به عبارت دیگر میان دو ردیف در امتداد رشتههاي کوهستانی از شمال غربی به جنوب شرقی یعنی از حدود بروجرد تا
حوالی اصفهان در طرف شمال و از دزفول و شوشتر تا نواحی رامهرمز و بهبهان در سمت جنوب واقع است. سرزمینی را که در میان
این حدود واقع شده است میتوان به دو بخش تقسیم نمود: یکی رشتههاي مرتفع جبال از 8000 تا 12000 پا ارتفاع با قلههائی که تا
و شاخههاي «1» 13000 پا از سطح دریاست، سرچشمه رودخانههاي بزرگی است از جمله آب دز در شمال و کارون و زندهرود
آنها در جنوب شرقی و جلگههائی که در فواصل بین این رودخانهها واقع است که بطور متوسط از 6000 تا 8000 پا ارتفاع دارند.
این است سرزمین واقعی بختیاري، در اینجا صحنهاي است که همه قسم
______________________________
1)- یعنی رود زنده، اما من اطمینان ندارم که این معنی واقعی آن باشد. نویسندگان قدیم ایرانی زندهرود به معنی رود بزرگ )
نوشتهاند که بعدا زایندهرود شده است که در دیوان حافظ نیز بکار رفته است:
بعضی از نویسندگان هم زرینرود نوشتهاند که نام یکی از شعبههاي « اگرچه زندهرود آب حیات است،ولی شیراز ما از اصفهان به »
آن است. نامی که فعلا معمول است زایندهرود است یعنی افزاینده که شرح آن در جهاننماي حاجی خلیفه آمده است، یعنی رودي
صفحه 248 از 570
که همیزاید و اگر سد و مانعی در مسیر آن پیش آید باز باحدت اصلی جریان مییابد.
ص: 343
مظاهر عظمت طبیعت را باهم دارد، مانند پرتگاههاي پربرف، تپههاي سخت و ناهموار، دریاچههاي کوهستانی، سیلابهاي مهیب و
درههاي عمیق که مراکز ییلاقی یا اقامتگاه تابستانی ایلات است. در این حدود و سامان کشت و زرع محدود است مردم فقیرند و
گلهداري یگانه وسیله تأمین معاش آنهاست.
در زمستان برف سنگین میبارد و راهها از هرسو بسته و ارتباط با جهان خارج قطع میشود. سپس دشتودمن و جلگههاي
کوهستانی است و اراضی مرتفع از 2000 تا 6000 پا و شیبهاي ملایمی به طرف رشتههاي رفیع است. این نواحی پست و پائین یا
سراسر سال محل سکونت است یا در فصل زمستان پناهگاه افراد چادرنشین. در آنجا آب فراوان و زمین حاصلخیز است
در شمال شرقی در حوالی بروجرد ناحیه سیلاخور است. از بروجرد تا اصفهان نیز دشتی واقع است با 200 میل طول و از 40 تا 50
میل عرض که شامل ناحیه فریدن میشود. در این ناحیه چندین خانوار گرجی و ارمنی دسته اول مسلمان و عده دوم مسیحیاند و
1614 به این حدود کوچ داده است. - میگویند که شاه عباس اجداد آنها را در سال 15
در جنوب شرقی این دشت در جانب اصفهان ناحیه چهارمحال است که آنجا هم سکنه ارمنی دارد و ایشان در قلمرو بختیاریها با
در جنوب رشته اصلی جلگههاي بلند مشابه مال امیر و قلعه تول هست که ناحیه دلپذیري است .«1» آرامش و صفا زندگی میکنند
و براي زندگی بادیهنشینی نیک متناسب است و در فصول مختلف سال سکنه آن آسان میتوانند اقامتگاه خود را از محلی با 2000
پا ارتفاع به نقاط 12000 پا تغییر بدهند. در دامنههاي این حدود بیشتر از هر نقطه دیگر ایران غیر از سواحل بحر خزر درخت و
چوب فراوان است.
______________________________
1)- هر دهکده کلیساي خاص دارد که بناي گلی بدون هیچگونه آرایش خارجی است، اما درون آن کموبیش آراسته است. )
پیوستگی مسالمتآمیز ارامنه و بختیاريها در این نواحی ایران سخت مباین با زندگانی خوفناك و مخفی نسطوریها در جوار
کردهاست که شرح آنرا در فصلی راجع به ولایات شمال غربی ایران خواندهاید.
ص: 348
درختان بلوط، زبان گنجشک، گردو، چنار، تبریزي، نارون، بادام، بید، افرا، انجیر وحشی در کوههاي بختیاري یافته شده است.
هرسال هنگام تابستان هر طایفه و تیره بهجاي مخصوص خود که نشانه دارد وارد میشوند و موقع عزیمت سنگ- سفید علامت تیره
و دسته را باقی میگذارند و برخلاف قاعده ایلی است که آن نشانهها را بردارند و یا تجاوزي پیش آرند. ایلات قبل از اینکه در
فصل پائیز از ییلاق برگردند بذر را در جاهاي حاصلخیز میکارند و در موقع بازگشت بهاري سی برابر بذر حاصل بیرنج بدست
میآورند.
تاریخ ایشان
تاریخ این سرزمین و اهالی جالبتوجه آن چه بوده است؟
راجع به اصل و ریشه مرموز ایشان اشارهاي کرده بودم. از روزگاران قدیم درباره این سرزمین خواندهایم که ناحیهاي بیتمدن و
دور از دسترسی انسان بوده و طوایف عجیب و مهیبی در آنجا میزیستهاند. ایشان پایه قدرت مادها و پارسیان بودند و در مقابل
اسکندر نیک استقامت نمودند و سبب تحریک انتیوکوس رومی شده بودند.
1425 میلادي) خاندان مقتدر مسلمان - تازیان پیشتاز از عهده سرکوبی ایشان برنیامدهاند. بین قرنهاي دوازدهم و چهاردهم ( 1155
صفحه 249 از 570
بنام فضلویه بر- سرزمین بختیاري از اصفهان تا شوشتر با عنوان اتابکان حکومت کردند. استحکامات آنها در ارتفاعات غیرقابل نفوذ
مونگشت و مقر زمستانی ایشان در ایدج نزدیک مال امیر بوده، ابن بطوطه سیاح مراکشی در سال 1330 از قلمرو آنها عبور و از
حکومت ستوده ایشان بشرح ذیل تعریف کرده است:
سپس (یعنی بعد از ترك کردن شوشتر) سه روز در کوهستانها سیروسفر کردم و در همه منزلهاي سفر حجرهاي با خوراك براي »
آسایش مسافران آماده بود، بعد به شهر ایدج رسیدم که مقر سلطان اتابک افراسیاب است اینجا را لرستان میخوانند.
ص: 349
از یک سر تا سوي دیگر در هفده روز پیموده میشود و عرض این «1» همهجا کوهستان بلند است و از میان صخرهها راه ساختهاند
سرزمین را در ده روز میتوان پیمود. سلطان آنجا براي پادشاه عراق هدایا میفرستد و گاهی به دیدار او میرود. در هریک از
ایستگاههاي این خطه صخرههائی براي اهل تحقیق و اهل دین و مسافرین آماده است و هرکه آنجا وارد شود نان و گوشت و
شیرینی مهیاست. من ده روز در این سرزمین کوهستانی سیر کردم ده تن روحانی نیز با من بودند و پس از انجام سفر ده روزه در
.« قلمرو سلطان به ملک اصفهان وارد شدیم
سه قرن بعد مشهودات شاردن را در اختیار داریم و قول او تا امروز هم کاملا صادق و دال بر این است که در جاهاي دورافتاده سیر
زمان چهاندازه بطی است:
مردمی که در لرستان ساکناند به خانه و بنا هیچ علاقهاي ندارند و در محل ثابتی زندگی نمیکنند، بلکه صحرانشیناند. کار عمده »
آنها گلهداري است و به حد وفور احشام دارند، خانی بر آنها حاکم است که پادشاه ایران تعیین میکند، ولی از بین خودشان
انتخاب میشود. اکثر ایشان از یک قوم و تبارند. فرزند جانشین پدر میشود، از اینرو هنوز در نزد آنها شبحی از آزادي هست، اما
خراج و عشریه میدهند. این ولایت گاو و گوسفند اصفهان و توابع را تأمین میکند و به همین دلیل است که حاکم ایشان در این
.« نواحی احترام فراوان دارد
در دوره انحطاط سلسله صفوي، کروزینسکی نیز از تغییر نایافتن امور در ایران صحبت به میان آورده است و در آنجائی که از
سیاست تفرقه و نفاق که بین لرها و بختیاريها مجراست صحبت داشته است که رسم و کاري است که از عهد شاه عباس به یادگار
مانده است. این شهریار در هر شهر و دیار دستههائی رقیب
______________________________
1)- بدون شک اشاره به راه سنگفرش معروف به جاده اتابک یا راه سلطانی است که از شوشتر شروع میشود و از جبال بختیاري )
میگذرد و به اصفهان میرسد. آثار این راه بزرگ هنوز در کرانه کارون در جلگه مرتفع شوش و بر کوهستان بالاي مال امیر دیده
میشود و به احتمال قوي اتابکان نساخته بودند و خیلی محتمل است که از دوره ساسانیان و یا حتی عهد هخامنشیان باشد. دوبود
اشتباها آنرا همان راه نردبانی میشمارد که لشکریان اسکندر عبور کردند و آنرا ساخته پادشاه ایلام دانسته که در تورات هم ذکر
آن آمده است و منظور کتلهاي فارس بوده.
ص: 350
یکدیگر ترتیب میداده است تا دستگاه سلطنت مصونتر باشد. از اینرو حیرت- انگیز نیست که در کتاب هانواي میخوانیم:
12 نفر به میدان نبرد آورده بود باز / هنگامی که افغانها در سال 1722 به حدود اصفهان رسیدند باآنکه قاسم خان بختیاري 000
بدست مهاجمین شکست یافتند.
در همان اوان بود که پاشاي عثمانی از موصل درصدد برآمد که بواسطه رواج هرجومرج در ایران ناحیه بختیاري را تصرف کند.
هرچند که وي به انجام این خیال توفیق یافت، اما پیروزي او بادوامتر از کار فاتحان قبلی نبود و ناچار شد عقبنشینی کند.
صفحه 250 از 570
نادر شاه نیز به همین آزمایش پرداخت. بر آنها غلبه کرد، ولی نتوانست ایشان را بیچاره کند. وي سعی نمود عده زیادي از افراد این
ایل را در خراسان مقیم سازد، اما ایشان با تلاش و مبارزه به منطقه خود بازآمدند.
نادر از روي حسن تدبیر مقدار کثیري از بختیاریها را در لشکر خود وارد کرد که در جنگهاي هرات و قندهار رشادت بسیار
نمودند. بعد از مرگ نادر در سال 1749 چند صباحی قدرت شاهی در دست یکی از سرداران بختیاري افتاد.
رشید خان که از خاندان حکمران بختیاري و در آن موقع در اصفهان بود مقداري از جواهرات را برداشت و به مقر کوهستانی طایفه
خود فرار کرد و به اتفاق برادر ارشد خود علیمردان خان در رأس سپاهیان لر بازگشت، اصفهان را گرفت و برادر- زاده شاه سلطان
حسین را بنام شاه اسماعیل سوم اسما پادشاه کردند.
کریم خان زند عنوان وکیل یا وزیر یافت، اما اختیارات در دست نایب- السلطنه علیمردان خان بود که فرمانده و صاحباختیار سپاه
بود. نزاعی که خواه و ناخواه پیش آمد در سال 1751 به قتل سردار پیر بختیاري منجر گردید، سپس در همان قرن آقا محمد خان
که درصدد استحکام پایه قدرت و کار خود بود در سال 1785 برضد این مردم دلاور کوهستانی لشکر کشید، اما پیشرفت او از نادر
شاه بیشتر نبود و در بقیه مدت سلطنت خود عاقلانه از مزاحمت بختیاريها چشم پوشید.
ص: 351
در اوایل این قرن اسد خان از تیره هفتلنگ بر علیه دولت ایران سرکشی نمود و تاحدود تهران هم پیش رفت و همینکه به تعاقب او
برخاستند به قلعه غیرقابل نفوذ خود در دز نزدیک شوشتر پناه جست و سرانجام به محمد علی- میرزا فرزند فتحعلی شاه تسلیم شد و
500 خانوارند که نظریهاي بسیار مبالغهآمیز بوده / با دولت صلح کرد. در این موقع ( 1810 ) موریه نوشته است که ایل بختیاري 000
است. چندي بعد هنگامی که افسران انگلیسی به ایران آمدند تا سربازان ایرانی را تعلیم نظامی بدهند، لشکري 3000 نفري از افراد
بختیاري تشکیل و به فرماندهی سرگرد هارت واگذار شد، وي ایشان را نفراتی مرتب و قابل اداره و تعلیم یافت. سپس دو هوسه
فرانسوي نیز فرماندهی عده دیگري از ایشان را برعهده گرفت.
سرهنگ استیورت و بانو شیل داستان شنیدنی راجع به یک افسر انگلیسی نقل کردهاند که در حدود سال 1830 بدست راهزنان
بختیاري اسیر افتاده بود با آنها مأنوس شد و در همانجا زنی گرفت و نام درویشعلی بر خود نهاد و به دین اسلام درآمد. بعد از
مدتی چون از زندگانی ایلی و آن بانو خسته شد او را با الاغی معاوضه و تا طرابوزان سفر کرد و با کشتی راه وطن خویش پیش
گرفت و از فروش الاغ هم چند شیلینگی کاسبی کرد. بانو شیل مینویسد که این مرد یادداشتهائی از سرگذشت خود تهیه کرده بود
که اگر صحیح باشد جاي تأسف است که آن دفتر بدست دیگران نیفتاده است.
چهارلنگ
اینک باز به دورهاي میرسیم که یکی از سران بختیاري در اثر ابهت و قدرتی که فراهم ساخته است دچار قهر و غضب حکومت
مرکزي واقع می شود و دولت ایران عزم میکند که اساس اقتدار خود را در منطقه کوهستانی لرستان استوار سازد و درست در
همین موقع است که تصادفا سر. اچ. لیارد در آن حدود بوده است و با سبکی روشن و سزاوار تحسین براي نخستینبار برگی از
تاریخ و زندگی طایفه بختیاري را به رشته تحریر میکشد.
ص: 352
دو تیره عمده این طایفه از دیرباز هفتلنگ و چهارلنگ بودند. بنابر روایت شایعی که در میان خود این طایفه نیز رواج دارد این
قوم اصلا از حدود شام به ریاست سرکرده واحدي به این منطقه آمدهاند و یکی از بازماندگان او هنگام مرگ دو خانواده یکی
شامل هفت و دیگري چهار پسر باقی گذاشت و کشمکش و رقابت این دو دسته از آن پس در احراز مقام سروري دوام یافته است.
صفحه 251 از 570
بنابر شرح دیگر ارقام هفت و چهار مشعر بر میزان مدد و یاري بوده است که ایشان از سابق در کار دولت میکردهاند. دسته
هفتلنگ که حقیرتر و بیشتر صحرانشین بودند یکهفتم دارائی خود خراج میدادند و چهارلنگها که صاحب دهات و زراعت
بودند یکچهارم میپرداختهاند. حقیقت امر هرچه باشد از همان زمان قدیم دشمنی عظیمی بین دو تیره پدید آورده است و از
موجبات آن یکی هم این بود که در حین رفتوآمد به ییلاق و قشلاق از حدود یکدیگر عبور و باهم اختلاف و تصادم پیدا
میکردند.
1830 محمد تقی خان نام از طایفه کونورزي تیره چهارلنگ که به رشید خان برادر علیمردان خان نسب میرسانید - بین سالهاي 40
بواسطه قدرت و کفایت خود در میان ایل بختیاري مقام سروري یافت. او ابتدا رئیس ناحیه و طایفه خود شد و سپس به سرکردگی
جانیکی (جوانکی) گرمسیر رسید که واحد ایلی بزرگی است که بنابر سابقه شامل سرکردگی همه چهارلنگ بود.
در بحبوحه قدرتش هفتلنگها و طایفه فیلی و لرهاي کوهکیلویه نیز فرماندهی او را پذیرفتند. این همان سرداري است که محمد
شاه که به فتح و پیروزي نظامی علاقه بسیار داشت درصدد سرکوبی او برآمد و لیارد شرححال ممتاز و ماجراي گرفتاريهاي او را با
بیانی شیوا بازگفته است.
محمد تقی خان
محمد تقی خان از آن قبیل افرادي بود که با کار و وجود خود نشان داده بود که محیط ایلی و زندگانی صحرائی نیز قادر است که
افکار و مرام عالی در زمینه سیاستمداري یا مردانگی پرورش دهد. او که جنگاور
ص: 353
دلیر و خداوند شمشیر و تیرانداز ماهر و سوارکاري ممتاز بود، در زندگی خصوصی رسم و عادت پرهیزکاري و در خدمت و کار
مردم شعار مهربانی و انسانی داشت.
در نظریات سیاسی خود اهل اعتدال و آزادي بود، از شایستگی بهره کافی و رفتار و منش بزرگواري داشت، سرکردهاي نمونه و
غایت مطلوب جهان ایلی بود.
تدبیرات او بسیار عالیتر از آن بود که از محیط قومی وي انتظار میرفت.
آفت راهزنی را منسوخ کرد، افراد ایل را به استقرار و کشت و زرع تشویق نمود و بر میزان کلی به امور آبادانی و عمرانی پرداخت.
از تجارت حمایت کرد و پیشنهاد- هاي لیارد را درباره بسط دادوستد با انگلستان به حسن قبول تلقی نمود. نفرات ایل که وي بر
آنها با عدالت و مدارا حکومت و عواید عادلانه دریافت میکرد نسبت به او احترام بسیار مینمودند و فدائی او بودند.
حکم مرگ و زندگی افراد در ید اختیار او بود و میتوانست 10000 تا 12000 نفر مرد جنگی که 2000 تا 3000 تن ایشان سوار
بودند آماده کند.
علاوهبر حکومت ایل و طایفه خود شوشتر را هم اداره میکرد و در دزفول نفوذ بسیار داشت. وي رامهرمز را از والی فارس اجاره
کرده بود و دوبار تا بهبهان پیش رفت و یک دفعه نیز هویزه را تابع خود ساخت و شیخ کعب را از فلاحیه بیرون کرد.
در سال 1836 دولت ایران لشکریانی به سرکوبی او فرستاد که رالینسن هم از افسران آن بود. وي تسلیم شد، ولی باز شاه از قدرت
او نگران مینمود و به ثروت و مال او چشم دوخته بود. پس بار دیگر در سال 1840 او را یاغی خواندند و لشکري با فرماندهی
منوچهر خان معتمد الدوله که در حکومت اصفهان از جهات سختگیري و صلابت، نام و شهرت پیدا کرده بود در 1841 براي
قلعوقمع او مأمور شد. داستان این زدوخورد را لیارد شرح داده است و نیک حاکی از نحوه کار و پیکار ایرانیان در یک جنگ
داخلی است.
صفحه 252 از 570
در آن گیرودار خانوادهاش گرفتار شدند و خود او نزد شیخ کعب طایفه
ص: 354
تمیر، پناه جست، ولی با سوگند قرآن که از جانش درگذرند ترغیب شد که به معتمد تسلیم شود. این لشکرکشی نتیجه مطلوب داد،
چون سردار دستگیر شد و با قید زنجیر او را روانه پایتخت کردند، تا به سال 1851 که در زندان وفات یافت.
برادران و فرزندانش سرنوشت همانندي داشتند. با از بین رفتن محمد تقی خان کار طایفه چهارلنگ زار شد و دیگر روزگار سابق
پیش نیامد، بعضی از افراد او قلعه تول را که مرکز سردار بود در تصرف خود نگاه داشتهاند. در اینجا عکسی از آن قلعه و ساکنانش
وجود داشته چاپ شده است. «1» چنانکه در سال 1890
قلعه تول
رئیس کنونی این طایفه چراغعلی خان است که با دختر ایلخانی هفت- لنگ ازدواج کرده است، بنابراین داماد اسفندیار خان
ایلبیگی فعلی است. نسبنامه ایلخانی را که از منابع متعدد فراهم شده است در اینجا ضمیمه کردهام.
______________________________
1)- قلعه تول ساختمان بزرگی از گل و آجر است بر تپهاي که در حدود 100 پا ارتفاع دارد و در هشتاد میلی مشرق شوشتر در )
دشتی واقع شده است. این قلعه یک بناي مکعب با پنج برج و قسمت درونی آن داراي دو محوطه جداگانه است، گنجایش پادگان
نیرومندي را دارد. دهکدهاي با آلونکهاي گلی در پاي تپه است و چادرهاي سیاه در جلو آن دیده میشود.
ص: 358
هفتلنگ
با از بین رفتن رئیس ایل چهارلنگ نوبت سروري طایفه هفتلنگ فرارسیده که از آن پس همواره بیمعارض دوام یافته است.
جعفر قلی خان را که قبلا هم نامش به میان آمد، معتمد الدوله، ایلخانی برگزید که با وجود سابقه بدي که او داشت این مقام
رهبري دور از انتظار بشمار میرفت. چون براي آنکه به این مقام برسد چهارده تن از منسوبان خود و حتی برادرش را به دیار عدم
فرستاد و مانند پدر خود در مواقعی که با دولت ایران کشمکش داشت- خود او نیز زود به همین راه افتاد- به پناهگاه غیرقابل نفوذ
خود در دز رفت و باآنکه محاصرهاش کرده بودند لطمهاي به وضع او نرسید. سپس وي فرار را بر قرار ترجیح داد و کلبعلی خان از
طایفه دورکی که قلعه مستحکم معروفی داشت جانشین او گردید، اما در حدود سال 1850 پسر جعفر قلی خان به نام حسینقلی خان
در میان ایل و طایفه نفوذ فراوان بدست آورد. کلبعلی خان را کشت و بر همه برتري یافت و این وضع و حال بدون مبارزه و
معارض تا سی سال دوام داشت و جانشین برازنده قهرمان و حامی لیارد گردید.
حسینقلی خان وجود و اخلاق نیک ممتاز داشت و با قدرت تمام بر همه پیروان خود حکومت میکرد، راهزنی را از بین برد، راهها
را امن کرد، جادهها و کاروانسراها ساخت و طالب بسط روابط تجارتی با انگلستان و تأمین راه بازرگانی بین اصفهان و شوشتر بود،
ولی درخشندگی نفر هیچوقت در ایران بیخطر نبوده است، خاصه در این دوره قرین تمرکز و بااقتدار ناصري.
در ژوئن 1882 حسینقلی خان که تازه از ظل السلطان با سبک شاهانهاي در مقر کوهستانی خود پذیرائی کرده بود به اصفهان
دعوت و همانجا به امر میزبان شهزاده خود معدوم شد. ظل السلطان گناه آن واقعه را به گردن تهران انداخت.
در هرحال ناصر الدین شاه از جریان این کار بیاطلاع نبوده است، ضمنا اسفندیار خان فرزند ارشد خان مقتول نیز به حبس افتاد و
شش سال زندانی بود و همه این وقایع بر روال رویه دولت در تضعیف طوایف و ایلات صحرانشین بود.
ص: 359
صفحه 253 از 570
مناصب سهگانه
سه مقام رسمی در اختیار سران ایل بختیاري است. این مقامات باآنکه هیچوقت نصیب داوطلبی نمیشود که از این طایفه نباشد، هم
از جانب شهریار مقرري دارد و هم مرحمتی اوست که در ضمن هم تطمیع نافعی است و هم دامنه وسیع اقتدارات همایونی را نشان
میدهد. این مناصب ایلخانی یا رئیس ایل، ایلبیگی یا نفر ثانی و دیگر سمت حاکم چهارمحال است و این مقام آخري هرچند که
فی ذاته ایلی نیست با سیاست ایلی خیلی ارتباط دارد، از آن جهت که صاحبان این مقامات از مالکان عمده حدود خود میباشند.
بعد از قتل حسینقلی خان برادرش امامقلی خان بهجاي او به ایلخانی منصوب و برادر سوم رضا قلی خان ایلبیگی شد و بقیه نفرات
طایفه هم گروگان در تهران ماندند، ولی پس از سقوط ظل السلطان در فوریه 1888 باز بختها زیرو رو شد، اسفندیار خان فرزند
ایلخانی مقتول از حبس آزاد و مورد حمایت شاهانه واقع گردید. عموي او امامقلی خان معزول و رضا قلی خان جانشین او شد،
اسفندیار- خان هم به ایلبیگی منصوب گشت. چون ایلخانی معزول از اجراي فرمان سرکشی نمود، رقیبان کامگار با کمک قشون
ایران به سرکوبی او شتافتند و او را با همراهانش تا چاقخور تعقیب و ناچار به فرار کردند.
اسفندیار خان هم از این ماجرا با لقب صمصام السلطنه سر برآورد و ترتیبات قبلی نیز تثبیت شد، اما دو سال بیشتر دوام ننموده در
1890 چندي بعد از مسافرتم حضرات سهگانه را به مناسبت نوروز که روز تغییر و تبدیل مناصب است به تهران فراخواندند. شاهین
بخت بار دیگر سیر قهقرائی نمود، زیراکه امامقلی خان به مقام ایلخانی رسید، اسفندیار خان ایلبیگی ماند و رضا قلی خان حاکم
چهار محال شد و آن قرار سهگانه هنوز باقی است.
صفات و احساسات حضرات سهگانه
باآنکه این سه نفر بهظاهر دوستی دارند در باطن بین ایشان اختلاف و نفاق هست و این وضع تازه بههیچوجه پایدار نخواهد ماند.
دو عمو از جهات سن و اخلاق و سابقه با برادرزاده که مورد علاقه زیردستانش است تفاوت دارند.
ص: 360
امامقلی خان ایلخانی جدید شصت و هشت ساله است، او را گاهی حاجی ایلخانی مینامند، زیراکه بعد از احراز مقام به سفر حج
رفته است. وي را کمبخت نیز نام دادهاند، چون سرگذشت پرحوادثی داشته است. بعضی از زیردستانش او را دوست میدارند و
عادل و ملاحظهکارش میشمارند، اما سرگذشت او هم در اخلاق و قیافه او تأثیر نموده است.
بیاعتمادي و بدبینی از صورت و سیرت وي نمودار است و به مناسبت مقام ایلخانی سالانه 1000 تومان یا 280 لیره مقرري دارد و
خراجی به سلطان میدهد که سرانه دو تومان بابت هر خانوار است. برادرش رضا قلی خان که پنج سال از او جوانتر است بابت
عواید چهارمحال سالانه 5700 لیره پرداخت میکند.
میگویند مردي حریص و خسیس است و باآنکه در سال 1888 طرفدار برادرزاده خود بود حالا باهم روابطی ندارند.
پسر او سرتیپ فوج بختیاري است که در همانجا مستقرند. اسفندیار خان هم از اثرات مصایب گذشته مصون نمانده است. قتل پدر و
حبس او، وي را بیزار ساخته بعلاوه نگاه و رفتار زیردستان که او را شایسته مقام بالاتر میپندارند و از آن محروم مانده در روحیه او
تأثیر نموده است. با وجود این وي هنوز جوان مینماید و اگر از طرف دولت ایران محظور تازهاي ایجاد نشود بعید نیست که مآلا
ریاست طایفه خود را احراز کند.
با ملاحظه تصویري که در اینجا آوردهام باطن حضرات سهگانه را میتوان دریافت و نسبنامهاي هم از ایشان تهیه و براي تأیید به
تهران نیز فرستاده شده است که ملاحظه میشود. هرساله این سه نفر در چاقخور جلسهاي ترتیب میدهند تا درباره برنامه کار سال
صفحه 254 از 570
آینده مذاکره کنند. در تابستان گذشته، 1891 از شنیدن خبر بروز خصومت در میان ایشان هیچ تعجبی ننمودهام، ولی هنوز اختلاف
بین آنها به جدال مستقیم نکشیده است.
فهرست تیرهها
یکی از اثرات پایدار مقام برتري ریاست در طایفه هفت-
ص: 361
رضا قلی خان حاکم چهارمحال
امام قلی خان ایلخانی اسفندیار خان ایلبیگی
« خانهاي بختیاري »
ص: 362
لنگ این شده است که به نقار طولانی بین تیرههاي قدیمی خاتمه داد. طایفه منصبدار چهارلنگ اینک بهوسیله وصلت با خانواده
ایلخانی ارتباط یافتهاند و حدود و محل چادرهاي هر طایفه معین و مشخص گردیده و به این ترتیب زمینه تصادم و اختلاف کمتر
شده است.
راجع به تقسیمات جزء و تیرههاي لر بختیاري من فهرستی تطبیقی (صفحه بعد) تهیه کردهام که نام و تعداد آنها را در دورههاي
مختلف نیمه گذشته این قرن نشان میدهد. قبلا نیز سه فهرست دیگر بوسیله رالینسن در سال 1836 و دوبود، 1841 ولیارد 1844
انتشار یافت. در همان فهرست صورتی را هم ذکر کردهام که در سال 1889 خود حضرات بختیاري به من دادهاند و فهرست
جداگانهاي هم در سال 1890 بهوسیله منابع مشابهی براي یکی از دوستانم فراهم شده است و از روي آن معلوم خواهد شد که به
مرور زمان چندین تیره از میان رفتهاند و با در نظر گرفتن خصومت شدیدي که در میان آنها بوده است این پیشآمد تعجبی ندارد.
22 تومان به حاکم اصفهان و 15000 تومان به حاکم ، درحالحاضر سهم سالانه سرزمین بختیاري که ایلخانی پرداخت میکند 000
خوزستان است.
مقرهاي زمستانی و تابستانی
در زمستان خان و افراد او در دشتهاي دزفول و شوشتر چادر میزنند. در 1884 ایلخانی را سرهنگ بل در آببید که بین دو محل
مزبور است ملاقات کرد. در بهار یا پائیز که موقع نقلمکان از نقاط خیلی گرم یا سرد بشمار میرود مقر آنها در آردال جنوب
شرقی کوههاي بختیاري است، در آنجا که داراي 6000 پا ارتفاع است، ایلخانی عمارت متوسط دو طبقه دارد که در مجاورتش برج
مستحکمی است که حالا در شرف ویرانی است. همینکه آفتاب تابستانی سوزان میشود بومیها به نقاط بالاتري در کوهستان
میروند و در دامنههاي مرتفع از حدود بروجرد تا اصفهان چادر میزنند. در این موقع مقر ایلخانی در چاقخور نزدیک آردال است
و آن در محلی 2000 متر بلندتر واقع است.
در جلگه کوهستانی آنجا که دریاچه کوچکی هم دارد حسینقلی خان بر تپهاي که
ص: 363
- خاندان منصبدار هفتلنگ (بختیاريوند یا بیداروند)
ص: 364
100 پا ارتفاع داشته قلعهاي ساخته که در حیات خود او اقامتگاه آبرومندي با میز و صندلی و آویزها و آیینهها و نقاشیهاي فرنگی
صفحه 255 از 570
بوده، بعد از مرگ بانی، این محل نیز به خرابی افتاده، زلزله هم آنجا را خیلی خراب کرده است. ولی ایلخانی در بیست میلی آن در
راه اصفهان خانه ییلاقی دارد به نام پرادومبا که نیک زیبا ساخته و مجهز کردهاند و حاکی از میزان تأثیر و نفوذ اسباب تمدن در
ذهن سران طایفه است که به پایتخت رفتوآمد میکنند. خود ایشان در این بناها و یا دستگاههاي اطراف و پائین آن اقامت دارند و
چادرهاي سیاه ایل همه در اطراف آن محل برافراشته است.
زندگی و عادات بختیاري
راجع به زندگانی سران این طایفه شرحی ذکر کردهام، اینک جا دارد مختصري هم درباره افراد ایشان بیان کنم. گلهداري کار
300 گوسفند در کوهستانات / عمده آنهاست و گاو و گوسفند سرمایه اصلی آنها محسوب میشود. میگویند در حدود 000
بختیاري است، ولی این چادرنشینها دادوستد محدودي دارند، فقط گوسفند مصرف اصفهان را تأمین میکنند و در دشت- هاي
دزفول و شوشتر توتون میکارند. گاهی نیز اضافه محصول غله را میفروشند.
اما درواقع همه کاشته خویش را در محل مصرف میکنند.
در دورههاي سابق سران ایل اصطبلهاي مفصل داشتند و اسب نژاد بختیاري شهرتی داشته که هنوز هم باقی است. این حیوانات از
نژاد مخلوطاند، رگ قوي عرب در آنهاست و خیلی هم با وضع آن سرزمین متناسباند. چالاك و قويپا و پرطاقتاند، اما از تعداد
آنها بسیار کاسته شده است و دیگر این ایل قادر نیست مثل دوره محمد تقی خان فوجهاي سوار چند هزارنفري آماده سازد.
پرورش و نگاهداري قاطر دیگر در آنجا رواج ندارد، آنرا فقط براي باربري بکار میبرند، اما الاغهائی از نوع ممتاز دارند.
اکثریت تام ایل فقیرند و در چادرهاي سیاه آنها زر و سیمی نیست، ولی ابزار آهنی و مسی یافته میشود. باید گفت که تعلیم و
سوادي هم ندارند، مگر در
ص: 365
میان خانواده سران طایفه که گاهی میرزا در دستگاه خود دارند. در دهات مستقر ملاي ده مکتبخانه دارد هرچند که سواد آنها
بسیار کم است. در ظاهر و بنابر ارث بختیاريها مسلماناند، اما نام پیغمبر و کتاب آسمانی را چندان به میان نمی- آورند. مسجدي
هم ندارند و مزار پیرها یا مردگان مقدس را احترام میگذارند و زیارت میکنند و هر سنگی که بر مزار بگذارند، نشانه مستجاب
شدن و یا برگزاري دعاست.
با وجود این بختیاريها عقیده ساده خاصی دارند. به خداوند و وحدانیت او و به بهشت و دوزخ و همچنین به روز قیامت و آخرت
معتقد هستند، قبرستان آنها در دامنه تپه واقع و بدون حصار و نرده است. پیکره شیري که ناشیانه و ناقص حجاري شده و بر آن
.«1» شکل شمشیر و تفنگ و خنجر و یراق و فشنگ شخص متوفی حجاري شده است بر قبر افراد ایل دیده میشود
صفات ایشان اختلاطی از وقار و سنگینی و هرزگی است، زیراکه از طرفی باشرماند، اگرچه توأم با خودداري است و خوشسلوك
و مطیع و مهماننوازند و به علایق خانوادگی و ایلی سخت پابند و از نقایص اخلاقی اکثر ایرانیها نیک منزهاند. از طرف دیگر اگر
تحریک شوند خاصه در مورد خونخواهی پاك وحشیاند و این اخلاق را نیز طی چندین نسل داشتهاند. تا آنجا که گاهی تمام افراد
یک خانواده از بین رفتهاند. در رشته دستبرد هم مهارت بسیار دارند و جهانگردي نیست که این عادت آنها را قید ننموده و یا اثر
در سال 1831 تا بانو بیشاپ در سال 1890 . در نظر اهالی شهرها شکل و ریخت ایشان نسبت به «2» آنرا خود ندیده باشد، از استاکلر
قیافه دهاتیان ایرانی تفاوت و تازگی دارد. زندگانی آنها از
______________________________
1)- فرایر در قرن هفدهم در ایران اطلاع حاصل کرده بود که علامتی از شیر بر سنگ قبر حاکی است که متوفی در عین نیروي )
صفحه 256 از 570
منسوب و راجع است به اهالی شهر Pausanias بدنی و برنائی درگذشته است. این قول را با داستانی مقایسه کنیم که به پوزانیاس
تب که در جنگ بر ضد فیلیپ از بین رفته بودند و قبرشان علامت شیر داشت و آن دال بر مرگ دلاورانه آنها بوده است.
Stocqueler-(2)
ص: 366
فرومایگیهاي پلید بکلی عاري است و در سیرت و قیافه ایشان هواي آزادگی مرزوبوم کوهستانی آنها نیک مشهود است.
قیافه و لباس
از لحاظ لباس و قیافه هیأت خارجی آنها تیره است، موي سرشان سیاه است و آنرا بهصورت دوشاخه زلف تابیده بر دو بناگوش
میاندازند.
ابروهاي انبوه و چشمانی درخشان زیر آن نیز سیاه است. ریش و سبیل و کلاه کوچک تیره بر سر دارند نیمتنه مردها هم سیاه است.
چادر زنان نیز برنگ کبود- تیره است. مردها قويبنیهاند و قیافهاي ستبر دارند و اثر نجابت خانوادگی در چهره ایشان عیان است.
شلوارهاي گشاد میپوشند و نیمتنه چاكدار و قطار فشنگ در کمر دارند و تفنگ مارتینی- پیبوري بر دوش.
شمشیرشان از پهلوي زین آویخته است و خنجر و هفتتیر بر کمر میبندند.
تعداد زوجات تقریبا عمومیت دارد، حتی افراد فقیر هم بیش از یک زن دارند.
از طرف دیگر زنا بسیار نادر است و سعادت خانوادگی نیک تأمین. شرحی که لیارد درباره زندگانی خانوادگی سرکرده چهارلنگ
نوشته است از دلپذیرترین قسمت داستان اوست. زنها چاقچور شبیه شلوار لیفهدار میپوشند، یعنی بهاصطلاح رایج اواخر قرن
نوزدهم دامن چاكدار و پیراهن گشاد که روي آن شال میبندند.
بدبختانه زندگی ایلی فاقد نظافت است و به همین دلیل امراض جلدي و چشم شایع. بعضیها ناخوشی چشم را از سر مبالغه به نور
خیرکننده آفتاب که از صخرههاي کوه و شن منعکس میشود و بواسطه کلاه بیلبه قومی نسبت دادهاند.
صفات نظامی
بختیاريها در فن اسبسواري همواره مشهور بودهاند. از کودکی سواري میآموزند و در جاهاي دشوار بسیار چالاك میتازند و
می توانند در حین چهار نعل هدفگیري کنند و در حال سواري به شیرینکاري قادرند که یادآور مهارت و دلیري افراد منطقه
غربی امریکاست.
ایشان تیرزن ماهري هستند خواه با تفنگ ساچمهاي یا با فشنگ و بخصوص از مسافت کم و به همین علاقه بیانتهاي تیراندازي
آنهاست که کاهش حیوانات شکاري را در کوهستانهاي بختیاري میتوان نسبت داد.
ص: 367
گروهی از بختیاريها در کارون فوقانی
ص: 368
پنجاه سال پیش هنگامی که لیارد در آنجا بود بز کوهی (پاسنگ- پازن) میش کوهی، گوزن، غزال، گرگ و خرس فراوان بود،
ولی سیاحان بعدي چیزي که قابل تشویق شکارچیان باشد نیافتهاند. این قبیل افراد بختیاري براي کار سربازي استعداد عالی دارند و
بطوري که در موردي دیگر اشاره کردهام امید است در آینده این افراد کوهستانی در صف همقطاران اروپائی خود گام بردارند.
درحالحاضر آنها از جهات نظم و تعلیمات پاك خاماند، فقط دستههاي پراکنده بااستعداد لشکر پادشاهی محسوب میشوند. اسما
صفحه 257 از 570
دولت اختیار دارد که یک سوار و دو پیاده از هر ده خانوار سربازگیري کند، اما در عمل فقط دو فوج سوار بختیاري است که
هرکدام صد سوار مجهز و آماده دارد و یکی از آنها در تهران مستقر است و درواقع گروگان خوشرفتاري ایلاند، نهآنکه از لحاظ
قدرت نظامی مرکزي شایانتوجه باشند و هر دو دسته هم در زیر فرماندهی یکی از افسران جوان خانواده ایلخانیاند و شهریار هم
درصدد سلب این حق فرماندهی آنها برنمیآید.
هر دو فوج را ایلخانی نگاهداري و مجهز و اسبهاي آنها را فراهم میکند (این نفرات بجاي کلاه سیاه به رسم شناسائی کلاه سفید
دارند) و از شاه مواجب میگیرند آن هم بهصورت تخفیف عوایدي که ایلخانی باید بپردازد. راجع به افراد چریک بطوري که بنابر
10 نفر آماده جنگ فراهم سازد. / دلالت محدود و خاص این کلمه است میتوان گفت که ایلخانی قادر است از 8000 تا 000
دزها
آثار طبیعی دیگري هم در سرزمین بختیاري هست که جا دارد به ذکر آن مبادرت شود. عمدهترین آنها چند سنگرگاه طبیعی در
نواحی کوهستانی است که در ایران دز مینامند. این استحکامات که معمولا شامل کوه منفردي است یا قلهاي کوهستانی است که
در بعضی جاها سنگ را تراشیدهاند و دسترسی به آن سخت دشوار است و در همان بالاي کوه چراگاه گوسفند و چشمه طبیعی یا
چاه آب هست که موجب تسهیل زندگانی نیمه فئودال یاغیان بوده و به همین منظور هم مورد استفاده واقع شده است.
ص: 369
پیش از آنکه توپخانه اختراع شده باشد، سنگر غیرقابل نفوذي براي سرکردههاي یاغی بود و هنوز هم در این سرزمین که حملونقل
توپها آسان نیست پناهگاه عمده است. از این استحکامات طبیعی دو تا در حوالی شوشتر و دزفول خیلی معروفاند: یکی از اسد
خان (زیرا که مقر زمستانی این رئیس طایفه و بعد هم اقامتگاه پسر او جعفر قلی خان بود) و آن در شانزده فرسخی شمال شرقی
شوشتر است و قبل از آنکه به طایفه هفتلنگ برسد از استحکامات تیره مگووي و به دز ملکان معروف بوده از آن جهت که چنین
محل ممتاز را فقط فرشتگان آسمانی ممکن بود به انسان ارزانی دارند.
لیارد چندین روز در آنجا اقامت نموده و آنرا صخرهاي داراي سه میل محیط نوشته است که فقط با پلههاي بلند و سوراخهائی که
در کوه کندهاند امکان دسترسی به آن بوده است. از آن بالا به طبقه پائینتر میآمدند که چشمههاي طبیعی و چند آلونک داشته و
با زحمت بسیار از آنجا عبور کردن به مرتبه فوقانی کوه مقدور بود.
سنگر دیگر که دز شاهی نام دارد در زمان لیارد به کلبعلی خان متعلق بود که پس از وفات او به حسینقلی خان رسید و آن در پانزده
میلی شمال شرقی دزفول در نزدیکی آب دز واقع است و شامل ارتفاعاتی است که در بالاي کوه چند میل محیط آن است و
پهلوهاي عمودي 150 پا دارد. فقط از راه باریکی که قسمتی از آنرا در صخره تراشیده و قمستی را هم فراهم ساختهاند، میتوان به
قله رفت که در آنجا چند کلبه و غار و چشمه و زمین زراعتی هست. این هردو قرارگاه کوهستانی متعلق به ایلخانی بختیاري است.
دز سوم در مونگشت واقع است که در قرون وسطی از استحکامات اتابکان بود و نه ماه در مقابل حمله هلاکو خان مقاومت نمود.
در نیمه اول این قرن آنجا سنگرگاه محمد تقی خان بود که میگویند هیچوقت بدست دشمن نیفتاد. در این محل نیز صخره را تا
150 پا با تراش آماده کردهاند. محیط قله آن نیم میل است، داراي چشمههاي دائمی و غارهاي طبیعی است که گنجایش 1000 نفر
را دارد.
ص: 370
از این قبیل استحکامات در حدود جنوبیتر در منطقه ممسنی نیز هست که یکی بخصوص گل گلاب نام دارد و در جنوب بهبهان
واقع است و دز سفید که باز از آن نام خواهم برد. دز دیگر که متفاوت است در کانون ارژنگ در شمال غربی کوهستانهاي
صفحه 258 از 570
بختیاري است و آن مشتمل بر چندین غار و حفره کمعمق است که در صخره ساختهاند و بزرگترین آن دوازده پا در بیست پاست و
فقط بوسیله راه باریکی که شیب تندي هم دارد میتوان بر آن بالا رفت و به محراب خان سرکرده طایفه عیسیوند لر بختیاري متعلق
است. از خصایص این سنگرهاي طبیعی آن است که هرچند حمله پیاده بر آنجا سخت دشوار است، ولی میتوان این استحکامات را
از تپههاي مجاور و مقابل در این روزگار جدید با توپ آسان گلولهباران کرد و بنابراین ارزش نظامی آنها بکلی نقصان مییابد.
بروجرد
در انتهاي شمال شرقی سرزمین بختیاري شهر عمده بروجرد (ارتفاع 5400 پا) واقع شده است. این شهر مرکز و حاکمنشین ناحیهاي
است که در واقع به منطقه اراك تعلق دارد، ولی چون در چندین محال آن بختیاريها سکونت دارند و حاکم آن بر عدهاي از
ایشان حکومت میکند، ذکر شرح این شهر در اینجا بیمناسبت نیست.
بروجرد حائزاهمیت تجارتی است، زیراکه جادههاي دزفول، کرمانشاه، همدان، تهران و اصفهان از آنجا میگذرد و بطوري که قبلا
اشاره کردهام، به این مناسبت، هم اهمیت تجارتی دارد و هم نظامی. در این شهر کسب و کار بسیار با رونق و مقدار جمعیت آن
17000 نفر است و در ناحیهاي پرآب واقع شده است و از آب دز مشروب میشود و دهات فراوان دارد که میوههاي آنها مشهور
است.
شهر با دیواري گلی محصور گردیده و محیط آن پنج میل است و پنج دروازه دارد.
از مصنوعات عمده آن چلوارهاي رنگین است که طرحهاي محلی را بوسیله قالبهاي دستی که چوبی است بر آن نقش میکنند.
دزفول
درحدود غربی خاك بختیاري و حوزه نهائی آب دز شهر جالب
ص: 371
توجه و بیاهمیت دزفول واقع گردیده است (دزفول- دزپل). این نام بواسطه پل باشکوه مجاور آنجاست که بدون شک به دوره
ساسانیان متعلق است. قسمت زیرین این پل از سنگ است و قسمت فوقانی که آجري است ظاهرا قدیمتر مینماید، 430 یارد طول و
بیست و دو طاق به شکل و اندازه مختلف دارد و مثل پل دیگري در همان حدود به وضع خراب افتاده است.
دوتا از طاقها اخیرا فروریخته است، اما در شوشتر ارتباط بین دو ساحل برقرار است. در طرف سرچشمه رودخانه چند آسیاب بر
صخرهها ساختهاند که بوسیله پلهاي سستبنیاد یا سنگفرش به هم مربوط شده است. این آسیابها بوسیله جریان رودخانه کار
میکند و منظره دیدنی دارد. دزفول از چندین جهت با شوشتر متفاوت است (فاصله بین آن دو تقریبا چهل میل است) از اینرو من
شرح مبسوطی ذکر خواهم کرد و خوانندگانم را به فصل آینده مراجعه میدهم که شرح مشاهدات خودم ذکر خواهد شد.
جمعیت دزفول که روزي از شوشتر هم بیشتر بود، میگویند حالا تقریبا دو برابر سکنه شهر دیگر است. هردو شهر جماعت مقدسان
اما متعصب دارند و وضع و محیط شهر در هردو کموبیش یکی است و از لحاظ ساختمانی هم باهم فرق ندارند.
در هردو کسب و تجارت بهحالت رکود است و مانند دیگر جاهاي مشابه رو به انحطاط چارهناپذیر.
عمدهترین محصول محلی در دزفول نیلسازي است که میگویند 120 کارخانه دارد و باآنکه بوسیله مسیر آب دز و کارون که از
آن حدود جاري است میتوان براي حملونقل بار استفاده و بدینوسیله میزان صادراتش را دو سه برابر نمود، باز در اثر غفلت و
نادانی بازرگانان محلی درحالحاضر اجناس را از جادههاي خاکی تا لنگرگاه عماره در کنار دجله میبرند و اجناس هم از بصره تا
همینجا بوسیله رودخانه میآورند و هر ماه دو بار به مقصد دزفول حمل میکنند.
صفحه 259 از 570
ص: 372
قبل از اینکه در اوایل قرن حاضر شوشتر حاکمنشین شود، سابقا دزفول کرسی حکومت خوزستان بود. در این شهر محمد علی میرزا
کاخ بزرگی ساخته است.
رودخانه و آسیابها در دزفول
(صابی) صبیها
در دزفول، در شوشتر، در هویزه (دشت میشان) و در محمره (خرمشهر) هنوز عده معدودي از جماعت جالبتوجه و ناشناختهاي به
نام صبیها باقی ماندهاند که گاهی اشتباها عیسویان سنجان (یحیی) نامیده میشوند.
10 نفر از آنها در / در سابق پیروان این عقیده در بین النهرین خیلی زیاد بودند. در قرن هفدهم پتی دولاکروا نوشته بود که فقط 000
بصره بودند و حتی در 1840 لیارد 300 تا 400 نفر از ایشان را در شوشتر سراغ کرده بود، اما شیندلر در 1877 مینویسد که فقط 50
خانوار در ایران بودهاند و در دیگر جاها نیز از 500 خانوار تجاوز نمیکرده است. این جماعت خیلی فقیر هستند و غالبا به امور
روستائی یا زرگري میپردازند و من چند عدد مهر که از کارهاي آنها است در اختیار دارم.
ص: 373
راجع به معتقدات مذهبی آنها ابهام کلی وجود دارد، گاهی ایشان را یهودي و گاهی نیز مسیحی پنداشتهاند، ولی از هر دو آیین
مزبور پاك بدورند. پیچیدگی و اشکال بیشتري هم راجع به نام آنها هست و اشتباها آنها را صابئی گفتهاند که مردمی ستارهپرست
بودهاند و نامشان در تورات آمده است و همان است که در قرآن صائبین ذکر شده است که به تفاوت گفتهاند که از کلمه عربی
صبا یعنی نعیم آسمانی یا صب نواده اینوك بوده که پیغمبر اصلی این فرقه بشمار میرفته است.
همچنین در زمان خلیفه مأمون به سال 830 میلادي اهالی حران که مشرك و ستارهپرست بودند، بواسطه برکاتی که از این نام انتظار
میرفته است آنرا انتخاب کردهاند که بهاحتمال قوي حقی در این کار نداشتهاند. عنوان صابی واقعی از کلمه آرامی جیسون یعنی
یافتگان گرفته شده است و خود را مندامی و یحیائی یا پیروان منجان میخواندهاند و باپتیست پیغمبر اصلی ایشان بوده است.
آنها به پروردگاري خداوند اعتقاد دارند و میگویند که نسبت به تثلیت هم بیعلاقه نیستند، کلیسائی ندارند. در مراسم مذهبی آنها
غسل تعمید که غالبا تجدید میشود از مراسم عمده است و آب از ارکان بشمار میرود و براي عقد ازدواج و نماز آب جاري از
ضروریات است. بعضی از ایشان علامت صلیب بکار میبرند که از آن تعبیرهاي گوناگون شده است و اثر عبادت و علامت
گرایش ایشان به کیش مسیح در زمان قدیم میشمارند.
پنج کتاب دارند که مهمترین آنها سدره یا کتاب حضرت آدم است که به زبان آرامی است با الفبائی که شباهت تام به خط سوري
دارد. با آنکه سدره بعد از اسلام هویدا شده است از لحاظ زبان و مبانی به مذاهب قدیمتر شباهت دارد.
صبیها فقط یک زن میگیرند و ختنه کردن در میان آنها مرسوم نیست، اما در خوراك گوشت آداب خاصی را رعایت مینمایند.
یعنی به جدال بین اصول متضاد اعتقاد دارند، ولی هیچگاه دو ) Genetic- بعضی از ایشان افکار غیرمانی دوگانهپرستی (غنوسطیه
جهانگرد از قول و بیان آنها تعریف واحد و ثابتی راجع به
ص: 374
فرقه ایشان نشنیده است. از لحاظ قیافه و لباس بازشناختن آنها از اعراب بسیار دشوار است و باهم سرنوشت واحدي نیز دارند، ایشان
با خودي ازدواج میکنند، از کاهش و تحلیل رفتن عده ایشان به فقر و نادانی این جماعت میتوان پیبرد.
ویرانههاي باستان
صفحه 260 از 570
ویرانههاي باستان
بارها در این کتاب یادآور شدهام که سراسر این سرزمین که مورد بررسی ماست در دوران قدیم جمعیتی بیشتر و کار و زندگی بهتر
و حکومت باعظمت واقعی داشته است. آثار شکوه گذشته مربوط به دوره ایلام یا شوش که نقطه مبهم و خالی تاریخ بشمار میرود
یا عهد هخامنشی و دوره درخشان ماد و پارسیان و دیرتر و نیز زمان برجسته ساسانیان که ایران در هریک از این ادوار عظمت
درخشانی یافته بود، در سراسر این منطقه از شرق تا غرب پراکنده است. در حوالی دزفول که بعد از رشتههاي کوهستانی دشتهاي
شوش یا ایلام فرامیرسد معظمترین این آثار بهصورت نیمهویران که تپههاي شوش باشد دیده میشود.
شوشان
موضوعی که سبب تهییج فکري و اختلافنظر دانشمندان نسل پیش شده بود و حتی منتقد تیزبینی مثل رالینسن را دچار سرگردانی
نمود، یعنی راز هویت شوشان قدما، اینک بهصورت قاطعی آشکار است. شوشتر، سوزان و عناوین احتمالی دیگر از فهرستها
حذف گردیده و محلی که شرحش را در اینجا مطرح می- سازم هویت تردیدناپذیر خود را استوار ساخته است.
از بامداد تاریخ شوشان عرصه تجلیات و میدان مبارزات پادشاهان بوده است. در اینجا در دورههاي مضبوط تاریخ قومی تورانی
آنها به زبانی که سوزیان «1» بودند که فرمانروایانی از نجباي سامی داشتند و بعدا بهصورت قلمرو مقتدر و مستقل ایلام درآمد
شناخته میشود حرف میزدند و آن یکی از سه زبانی است که در کتیبههاي پادشاهان هخامنشی بوده و هنوز خوانده نشده است.
______________________________
1)- نام ایلام در کتاب مقدس آمده است، دلالت سامی این کلمه نومااکدي یا کوهستان است که بعدا نویسندگان قدیمی نام )
میگوید که سوزا یا سوسون یعنی شهر قدیمی و از کلمه Sayce پایتخت آن شوشان یا سوزا را سوزیانا نوشتهاند. پرفسور سایس
سوزتی که بهمعنی سابق است از متنهاي سوزیانی اقتباس شده است.
ص: 375
در 2000 سال قبل از میلاد پایتخت آنها شوشیناك بود، کدورلامر (خود- ارلاگمار) یکی از مشهورترین فرمانروایان ایشان بود.
ایلام پیوسته با امپراتوري- هاي همسایه خود بابل و آشور در جنگ و ستیز بود و به همان اندازه لطمه میدید که خود صدماتی
میرسانید. حمله عظیم سناخریب را برفهاي زمستانی در سال 697 قبل از میلاد متوقف ساخت، اما پنجاه سال بعد در 645 پیش از
میلاد آشوربانیپال فرزند و جانشین اسارهادون با فتح و پیروزي در جلو دروازه شوشان ظاهر گردید و خزانههاي شاهی را بدست
آورد و سی و دو قطعه مجسمههاي سلاطین از طلا و نقره و برنز و مرمر را با خود برد و به معبد مقدس راه یافت و پیکره خداوند
قومی آنها را که نگاهی بر آن مجازات مرگ داشت به تاراج برد و برج عظیم شوشان را با خاك یکسان کرد و شهر را به آتش
کشید، این بود انتقام آشور و ماجراي نخستین شکست شوشان.
هنوز یک قرن و نیم نگذشته بود که شوشان با فرمانروائی درخشان داریوش فرزند هیستاسب قد برافراشت. در اینجا یعنی شوش در
قصر شهریاران که در سرزمین ایلام واقع است دانیال قوچ دوشاخ را در خواب دید. از همینجا جاده شاهی به سارد منتهی میشود
که از همانجا خشیارشا راه یونان را در پیش گرفت و در همانجا جمال استر بانوي زیباروي یهود در عالم رؤیا نظر اهاسروس
(خشیارشا یا اردشیر) را تسخیر کرده بود و در همانجا فرستادگان و پناهندگان یونانی که شوش را بیشتر از تخت جمشید یا اکباتانا
پایتخت امپراتوري میپنداشتند بار مییافتند و اخیلوس (اشیل) آنجا را صحنه داستان تراژدي خود پرسه (ایران) قرار داد.
شوشان در واقع قصر زمستانی شاهنشاهان هخامنشی و شهري بسیار وسیع بود که استرابو، دیوارهاي آنرا با حصار بابل برابر شمرده
بود. رودخانه چواسپس (کرخه) این شهر را دونیم میکند و آب آنرا در ظرفهاي سیمین بر سفره شاهنشاهان میبردند و در همین
صفحه 261 از 570
عمارت عظیمی که مایه افتخار و داراي نعمتهاي
ص: 376
بیشمار شاهانه بود، اسکندر با پیروزي قدم نهاد و شمشهاي نقره و طلا به ارزش تقریبا ده ملیون لیره استرلینگ به چنگ آورد.
بعد از دوره سردار مقدونی شهر رو به خرابی افتاد تا وقتیکه شاپور دوم آنرا تجدید بنا کرد و ایرانشهر شاپور نامید. هنگام حمله
تازیان استحکاماتش از بین رفت، اما شهر باقی ماند و در قرون وسطی همردیف با اهواز مرکز کشت نیشکر خوزستان شد. ستونها و
سنگهاي آن در ساختمان کاخ پادشاهان ساسانی بکار رفت. از یادگارهاي عظمت دیرین فقط تپههاي عظیم باقی مانده است که
خار و بیشه فراوان آنرا فراگرفته بود، بطوريکه از دشتهاي بین رودخانههاي کرخه و آب دز دیده نمیشده است تا آنکه در نیمه
قرن حاضر لفتوس و ویلیامز با بیل حفاري وارد صحنه شدهاند.
لفتوس و دیولافوا
نتایج حفریات لفتوس که شرح آن در کتابش مندرج است هم بسیار مایه خشنودي و هم غیرکافی بود. از آن جهت رضایتبخش
بود که اکتشاف بقایاي قصر شاهی آغاز شده بود و شاهد آن کتیبههاي داریوش پسر هیستاسپ و سپس اردشیر بود که بهوجه
نمایانی در آنجا بدست آمد. وي بطور تحقیق ثابت نمود که تپه عظیم شوش همان سوزاي قدما و شوشانی است که در کتابهاي
مقدس ذکر شده است، ولی از آن جهت کم و غیرکافی بود که تونلها و گودالهائی که هنوز در تپه بزرگ بهنظر میرسید به اندازه
کافی مکشوف نشده بود.
1881 - پس کارهاي بیشتري برعهده کاردان دیگري در همین زمینه افتاد و این شخص آقاي دیولافوا بود که بار دیگر در سال 82
به اتفاق زن پرکار خود که وقایعنگار این مسافرت شده بود به ایران رفته و تپههاي شوش را بازدید کرده بود. در سال 1884 به آنجا
رفت و با اجازه شاه و همراهی دولت فرانسه کاوشها را بر پایه وسیع و علمی تعقیب کرد. نتایج این کار و کوشش بهصورت آثاري
ادبی بوسیله این باستانشناس و بانوي او به جهانیان عرضه شده است و آنچه
ص: 377
هم که بدست آوردهاند با نهایت سرفرازي در تالار موزه لوور در پاریس به نمایش گذارده شده است.
تپههاي شوش
در پانزده میلی جنوب غربی دزفول تپههاي حیرتآور شوش سر به فلک کشیده است و آن در ساحل چپ رودخانه کوچک شاور
(اصلا شاپور) واقع گردیده است که در همان حوالی در سمت شمالی سرچشمه میگیرد و در بستر عمیق و کمعرض از پائین قبر
در شش و نیم میلی جهت شرقی و کرخه که در یک و نیم میلی غربی آنجاست. این «1» دانیال میگذرد، بین رودهاي آب دز
رودخانه محله پرجمعیت شهر قدیم را از حوزه ارگ و قصر جدا میساخته است. جمع محیط آن در پائین تپهها شش تا هفت میل
میشود و داراي سه طبقه است. در طبقه تحتانی شهر قدیمی واقع بود. طبقه دوم که به شکل مستطیل است دو میل و نیم محیط و 72
پا ارتفاع دارد و همان جاي مستحکم محل قصر بوده و قسمت فوقانی با 120 پا ارتفاع و 1100 یارد محیط سطح تحتانی و 850 یارد
محیط قسمت فوقانی ارگ بوده که هنوز قلعه شوش خوانده میشود.
اکتشافات دیولافوا
آقاي دیولافوا این راز را باز نمود که قصر داریوش در اثر آتشسوزي معدوم شده بود و یک قرن بعد بر خرابههاي آن اردشیر
صفحه 262 از 570
405 ق. م) بناي باشکوهتري ساخت و از این بنا یک نمونه خیالی بوسیله آقاي دیولافوا تهیه و در لوور - منهمن- خوشحافظه ( 359
آثار عمده دستگاه قبلی که وي کشف کرد بقایاي چندي است که او با نهایت دقت بهم پیوسته و با سبک .«2» گذاشته شده است
آزادانهاي بهصورت اصلی درآورده است و آن دو کتیبه بسیار ممتاز از تیراندازان و شیرهاست که نماي کاخ ثانوي را زینت داده
بود و عالیترین نمونه از هنر میناکاري با الوان گوناگون بر آجر است که اختراع بابلیهاست (در نینوا اثري از آن نبوده
______________________________
Eulaeus-(1)
2)- تالار داریوش و اردشیر در شوش (چون بنابر احتمال تجدید بنائی از عمارت اصلی است) از حیث شکل و طرح نمونه )
بزرگتري از تالار تخت خشیارشا در تخت جمشید است و سه ایوان هرکدام با دوازده ستون داشته و مانند ستونهاي پایتخت
هخامنشی تالار مرکزي داراي سی و شش ستون بوده است بعلاوه سه سرستون گاو که آقاي دیولافوا نمونههاي عالی از آن را به
لوور انتقال داده است.
ص: 378
است) و شاهنشاهان هخامنشی بخصوص در نقشونگارهاي کاخ شوش آنرا اقتباس کرده بودند و این محل که تا بابل فاصله زیادي
نداشته، در ناحیهاي واقع شده بود که مثل حوالی تخت جمشید نبود که سنگ آسان بدست آید و برعکس خاك رس براي تهیه
آجر در آنجا فراوان بوده است.
این کتیبه تیراندازان شاهی صفی از جنگاوران در نقوش برجسته است که پنج پا ارتفاع دارد. ریش این افراد و موي سر به سبک
آشوریها منگولهدار و تابیده است و بر پشت خود ترکش بزرگ و کمان حمل میکنند و نیمتنه زرد- رنگی در تن دارند که
نقشونگار و گل و بتهدار است. کلاهی شبیه به عمامه بر سر و سپرهائی با قبه طلائی که در دست دارند آنها را بسان ده هزار سرباز
جاویدان نشان میدهد که هرودوت در تاریخ خود شرح میدهد.
چهره آنها از رنگ تیره تا سفید حاکی از آن است که از نواحی متفاوت بودهاند. کتیبههاي شیر که بین آجرها تعبیه شده است و
شامل طرحهاي پهناي قرینهداري است، جانورانی را نشان میدهد که با چنگال گشاده و چشمان آتش- بار و عضلات ستبر و دم
گسترده در حال حملهاند. رنگها اکثرا سبز، صورتی، آبی و زرد است که بدون شک در مقابل تلألؤ آفتاب سوزان شوش که از
دیوارهاي قصر انعکاس مییافته منظره پرشکوهی پدید میآورده است.
آقاي دیولافوا ضمنا مقداري مهر و سکه و ظروف و استوانه و شیشه و آلات سفالین متعلق به همان دوره را کشف کرده است که در
لوور میتوان دید. ولی آنچه او پیدا کرده است به مقایسه با بقایاي دوره قدیمتر که به احتمال قوي در زیر همین آثار مدفون مانده
است چیز عمدهاي بشمار نمیرود. بناهاي پادشاهان هخامنشی که تاریخ ساختمانی دیرتري دارند در سطح بالاتر تپهها نهفته است.
از اینرو کاشفین آینده در زیر این آثار نمونههاي ادوار بس قدیمتر را پیدا- خواهند کرد که بدانوسیله پیبردن به اسرار قدمت
شوش بهتر میسر خواهد گردید.
ص: 379
مال امیر
در همان حوالی چند ویرانه از دوره ساسانیان هست از جمله ایوان کرخه که سابقا رودخانهاي به همین نام در آنجا جاري بود. دیگر
جندي شاپور (خیمه شاپور) که در ده میلی جنوب شرقی دزفول واقع است، تنگ بتان در شمال شرقی نزدیک رودخانه دز، که در
فرورفتگی کوچکی نزدیک قله کوه است، دوازده نقش برجسته و کتیبهاي در آنجا بر صخره دیده میشود که راجع به شرح آن
صفحه 263 از 570
خوانندگانم را به نوشتههاي رالینسن و لیارد و شیندلر مراجعه میدهم.
اینک توجه خوانندگان را به حوزه دورافتادهتري در مشرق به سرزمین خاص بختیاري معطوف میسازم. در محوطهاي که اشاره
شده است آثار جالب توجهی از چهار دوره: شوش، هخامنشی، ساسانی و اسلامی دیده میشود که جالب- ترین آن مال امیر
جلگهاي کوهستانی با دوازده میل طول و پنج میل و نیم پهناست و شامل دریاچه کوچکی است در حدود سرچشمه کارون که لیارد
آنجا را دلپذیرترین ناحیه بختیاري نام داده است.
ویرانههاي اینجا پنج دسته است: 1- خرابههاي شهر قدیمی که بر تپهاي در حدود شرقی جلگه مزبور واقع است و میگویند همان
ایدج ساسانی است که در زبان محلی ضیدي میباشد و خیتک نامی که در متنهاي سوزي (شوش) آمده است و بعضیها آنجا را
همان انزان (خوزستان قدیم) مرکز پادشاهی قدیمی ایران پنداشتهاند که پیش از پاسارگاد یا تخت جمشید مقر کوروش بوده است.
-2 پنج کتیبه شامل 341 تصویر کوچک بر صخره در دره کلافرا یا فرون در سمت شمال شرقی جلگه با کتیبه درازي به خط میخی
گفته است از همه آثار مشابه در ایران قدیمیتر است. 3- نقش برجستهاي نزدیک امامزاده شاهسوار در جهت شرقی « لیارد » که
جلگه. 4- مقدار زیادي حجاري در غار وسیعی بنام شکاف سلیمان در گردنه طرف جنوبی جلگه شامل تصاویر افراد روحانی و
ستایشگران در حال تضرع با کتیبهاي داراي سی و شش سطر به خط میخی بغرنج. این حجاريها در اصل سوزیانی (شوشی) و یا
هخامنشی متعلق به قرن هشتم یا نهم قبل از میلاد و دیرتر
ص: 380
است. 5- در گردنه مجاور آنجا به نام هنگ، حجاريهاي ساسانی است که چهره مرکزي آن پیکره پادشاه با موي پرپشت چنبري بر
سر است که در دیگر موارد هم دیدهایم.
سوزان (شوش)
در حدود بیست میلی شمال غربی مال امیر و ساحل یمین کارون دشت محدود سوزان (شوش) واقع شده است. ذکر پیدرپی این نام
و وجود مقبره دیگر و عمدهتر دانیال نبی در اینجا و داستانهائی که لرها راجع به ویرانههاي آن حدود بیان میکردند رالینسن را که
خود به محل نرفته بود به این گمان انداخت که شاید عوض سوزا در آنجا شوشان قدیم واقع بوده.
لیارد که خود با رنج و صدمات بسیار به محل رفته است لافهاي ولایت- پرستی لرها را برملا کرد. چندتا از آثار سنگی را که خیلی
ناشیانه حجاري و پرداخته شده است و شاید هم پی ساختمانی از دوره ساسانی بوده، لرها مسجد سلیمان یعنی همان سلطانی که در
نزد ایشان حرمت و اعتبار فراوان دارد مینامند و مقداري ویرانههاي دیگر را نیز به همین قسم مال ویران نامیدهاند.
در نقطهاي که کارون از جهت شرقی به این جلگه وارد میشود هر دو طرف آن سنگفرش شده است که به اتابکان فارس منسوب
میدارند و من راجع به آن اشارهاي کرده بودم. کمی پائینتر خرابه پل معروف هرهزاد، در اینجا بر مسیلی ساخته شده و آنرا از
عجایب جهان قدیم میپنداشتهاند. در میان جریان آب هم دو توده انبوه آجري خراب هست که شاید از دوره ساسانی است و
طاقها بر آن واقع بوده و در کناره کوه نیز نیمپایههاي دوره کیانی دیده میشود.
وقوع این آثار پیدرپی گذشتهاي که از یادها رفته است و تقریبا کسی راجع به آن اطلاعی ندارد سزاوار کار و پژوهش جهانگردان
آینده در این حدود دلپذیر قلمرو شهریاري خواهد بود و من با تأکید و بلکه حسرت به پژوهندگانی که وقت بیشتر و وسایل کافی
در اختیار دارند خاطرنشان میکنم که به این نواحی جالب- توجه بروند و سراسر آنرا بررسی نمایند و رجاي واثق هست که چنین
مسافرانی
ص: 381
صفحه 264 از 570
تاریخ را روشنتر خواهند نمود و نامونشان ممتاز و شایستهاي از خویشتن به یادگار خواهند گذاشت.
آثار دیگر
در جهت جنوبیتر در میان رشتههاي کوهستانی که مسکن تیرههاي متعدد طایفه لر است آثار دیگري مکشوف گردیده و مورد
طرحهائی از آنها فراهم ساخته است و در « دوبود » شرح و تعریف واقع شده است که از مهمترین آن حجاريهائی است که
گردنههاي بنام تنگ سالک در هفت فرسخی بهبهان در ناحیه طایفه بهمئی بختیاري است.
در یکی از دهات ممسنی به اسم نورآباد بین بهبهان و کازرون بر ساحل رودخانه کوچکی نقش برجسته بزرگی است که پادشاهی
را در حال جلوس با درباریانش نشان میدهد که با صحنههاي بیشاپور خالی از شباهت نیست. آن اثر نقش بهرام و آن دشت
صحراي بهرام نام دارد.
رودخانه کارون
عمدهترین اختصاص طبیعی این منطقه که مورد رسیدگی ماست بدون تردید جریان باشکوه و خودسر کارون علیاست. این رودخانه
که راجع به مسیر جنوبی آن در فصل آینده شرح و بسط وافی خواهم داد در نزد اهالی آن سامان و مطابق اصطلاح محلی نام
واحدي دارد، ولی ظاهرا املاي واقعی آن کورن مشتق از کوهرنگ است که سرچشمه اوست.
با آنکه بسیاري از جهانگردان که نامشان در این کتاب آمده است مجراي علیاي این رودخانه بزرگ را طی نموده و شناختهاند و
در سال 1881 سرچشمه مشهور آنرا بازدید کرده بود، فقط سال پیش در 1890 بود که جریان قوي و پرپیچوخم آنرا « استک »
از اعضاي دستگاه اطلاعات لشکر هند با عبور از گردنهها و درههاي جبال آن حدود تعقیب نموده است. «1» سرگرد سایر
در قلب سرزمین بختیاري رشتههاي رفیع کوهرنگ یا جهانبین واقع است که تقریبا 13000 پا ارتفاع دارد. از این مرکز عمده که
درعینحال سرچشمه
______________________________
Sawyer-(1)
ص: 382
بزرگترین رودخانههاي ایران بشمار میرود و سرحد بین حوزههاي متفاوت طوایف متعدد است رودخانه کارون به سوي جنوب و
زایندهرود به سمت مشرق جاري است که اولی به خلیجفارس میریزد و دومی نیز از زیر طاقهاي پل اصفهان میگذرد.
در قلههاي به نام هفتتن (که گویا هفت نفري منظور است که اولین و آخرین بار تا قله آن رفتهاند) سرچشمههاي اصلی کارون
به آنجا رفتهاند و اهل « بانو بیشاپ » و « استک » واقع شده است. چهارده میل پائینتر چشمه بسیار جالبنظر زردکوه قرار دارد که
محل اشتباها سرچشمه کوهرنگ یا کارون مینامند.
از شکافی که در تختهسنگ عریانی است آب با فشار پرشکوهی خارج میشود و غرشکنان به حوضی که به ارتفاع چهل پا در
پایین واقع است فرو- میریزد. از آنجا رودخانه با حدت تمام در مجراي اصلی خود تا پنج میلی امتداد دارد و بعد از آن تا شوشتر
که به خط مستقیم هفتاد و پنج میل میباشد و سپس در مسیر پیچوخمدار تا 250 میل از میان عالیترین چشمانداز کوهستانی جهان
سیر میکند و در خلال این جریان تا 9000 پا سقوط مینماید. پهناي متوسط معمولی آن حتی در مسیر علیا 50 تا 100 یارد است،
ولی گاهی در بین گردنههائی دچار تنگنا میشود که دیوارههاي سنگی چندضلعی آن 1000 تا 3000 پا ارتفاع دارد و از آنجا
بهصورت نوار سبزفام دائمی در جلگه فرومیریزد و در نقطهاي به نام علی کوه تمام آب آن در شکافی که فقط نه پا عرض دارد
صفحه 265 از 570
متراکم میگردد.
در مسیر 100 میل اولی رودخانه کارون به سمت جنوب شرقی جاري است، بعد با انحرافی شدید به جنوب غربی جاري میشود و
بهصورت مجراي پنجاه میلی از میان رشتههاي متقاطع کوهستانی میگذرد و باز صد میل دیگر در جهت شمال غربی برخلاف مسیر
اصلی، ولی در موازات آن سیر میکند و سرانجام به طرف جنوب در تنگههایی که ویرانههاي دو بناي ساسانی مشرف بر آن است
به دشت عقیلی وارد میشود، سپس به وسیله گردنه دیگر به کوه فدلک یا صخره شنی در بالاي شوشتر وارد صحراي خوزستان
میگردد.
ص: 383
طی این جریان قرین سرگردانی چند شعبه به آن میپیوندد و مهمتر از همه که بهاندازه خود کارون پرآب است، آب بزوفت یا
رودبار است که از سمت شمال غربی در بستري که تقریبا موازي جریان خط سیر مبدأ آن است بدان ملحق میشود. شعبههاي قابل
ذکر دیگر یکی رودخانهاي است در سمت شرقی که از آب لبریز دریاچه چاقخور تشکیل مییابد و نهري هم از جانب شمال که نام
آن بهشتآباد یا در کشورکش است که چهارمحال را مشروب میسازد و نزدیک دوپلون (دوپلها) آب سبزو به آن میریزد که
(همچنین نامیده میشود:
دهینور، دیناران و آب گوراب)، و از جنوب هم آب برس از کوه دینا. و از اینجا تا شوشتر نیز چندین شعبه دیگر به آن میریزد که
آب زیادي ندارند و از آن جمله چند شورابه یا آبهائی است که با مواد نفتی آمیخته است.
کارکونان
چنانکه گفتهام زایندهرود نیز از کوهرنگ، ولی از جانب دیگر آن سرچشمه میگیرد. بین این رودخانه و کارون برآمدگیهاي کوه
امتداد دارد و یکی از سلاطین اولیه صفویه درصدد برآمده بود که از میان این رشتهها در دره شوراب مسیر کارون را تغییر دهد تا
آب زایندهرود عزیز را که در موقع ورود به اصفهان نهر کوچکی میشده است زیاد کند. این محل انحرافی را کارکونان
مینامیدهاند.
بانی این نقشه خیالآمیز، اما پسندیده که اولئاریوس، هربرت، تاورنیه، سنسون و شاردن راجع به آن اشاراتی کردهاند گویا در قرن
شانزدهم شاه طهماسب بوده که دستور داد تونلی حفر کنند، ولی بواسطه دم و بخار انجام آن کار میسر نگردید.
شاه عباس نقشه کندن نقب را که وسایل کار در آن زمان براي اجراي این مقصود کافی نبود کنار گذاشت و کندن کوه را ترجیح
100 کارگر به آن کار مشغول شدند، ولی سرانجام در اثر صدمات ناشی از برف / 40 و گاهی تا 000 / داد که بنابر قول هربرت 000
و سرماي زمستان از این کار دست کشیدند.
شاه عباس دوم دو اقدام را باهم دستور داد یعنی هم جلو کارون را سد
ص: 384
کارکونان
ص: 385
نام عهدهدار این کار بود. این دو نقشه هم «1» بکشند تا سطح آب بالا آید و هم بکندن کوه اقدام شود و مهندسی فرانسوي ژنست
بجائی نرسید و وضع و حال بدینمنوال تاکنون مانده است.
در سال 1881 آن کوهکنی ناتمام را بازدید کرد و خبر داد که در کوه شکافی با 300 یارد طول و 15 یارد پهنا و 50 پا « استک »
عمق بوده و قطعات سنگ که از کوه بریده بودند در آن حدود انباشته بود و آلونکهاي خراب سنگی که براي کارگران فراهم
صفحه 266 از 570
نظر داد که یک بیستم کار انجام یافته بود، درهرحال این کاري نیک بجا بود. « سایر » ساخته بودند دیده میشده است. سرگرد
همواري زمین مساعد و موانع قابل رفع بود. فن جدید مهندسی قادر است که این منظور را با کمک تونل و سدسازي انجام دهد و با
آب فراوانی که کارون دارد و شعبههاي متعدد به آن وارد میشود اگر چنین اقدامی هم انجام پذیرد باز به مقدار آب در حدود
شوشتر لطمهاي نخواهد رسید، اما اشکال کار در این است که اگر آب زایندهرود بیشتر شود پیش از رسیدن به اصفهان در
زمینهاي مجاور پراکنده و تلف خواهد شد. باري این همه فکر و خیال درباره کاري از این قبیل در سرزمین ایران بیمورد است و
احتمال اینکه ناصر الدین شاه به این کار اقدام کند همان اندازه بعید مینماید که گرویدن او به آیین پروتستان.
لرهاي کوهکیلویه
باید در اینجا نام شاخههاي دیگر طایفه لر را که در همین حدود ایران صحرانشیناند ذکر کنیم. یکی از آنها تیره کوهکیلویه است
که در جنوب بختیاري و حوالی کوه دینا و سرچشمههاي رودخانه جراحی مرکز آنهاست و از رامهرمز تا بهبهان سامان ایشان
محسوب میشود و از سمت مغرب با عربهاي خوزستان و مشرق با لرهاي ممسنی مربوط میشوند.
عضو ) « برینگ » و آقاي « سر. جان میشل » و « سر. اچ. لیارد » فهرستی از تقسیمات طایفهاي آنها که در یک قرن و نیم گذشته بوسیله
سفارت در تهران) تنظیم شده است در اینجا ضمیمه میکنم. این تیره خود را از بختیاريها جدا
______________________________
Genest-(1)
ص: 387
محسوب میدارند و غیر از چند مورد استثنائی رئیس و حاکم جداگانه داشتهاند (یعنی بهبهان که جزو ایالت فارس است) با این
وصف ایشان با بختیاريها فقط از لحاظ زبان قدري تفاوت دارند، اما از جهات آداب و عادات و مذهب یکی بشمار میروند.
این عده به مناسبت سرکشی و قساوت قلب شهرت بدي داشتهاند. تا سال 1882 موقعی که فرهاد میرزا والی فارس بود با سختگیري
و قدرت تمام نسبت به آنها رفتار کرد و مایه فساد را از بین برد و از آن پس دیگر این طایفه قد علم نکردهاند.
که در زمان ایشان این طایفه تابع حکومت سیدي از تبار عرب به نام میرزا کوما یا کومو از بهبهان بودند، « لیارد » و « دوبود »
تهیه میکردهاند. «1» مینویسد که خوراك اصلی آنها نانی بوده است که از آرد بلوط
لرهاي ممسنی
را اشغال «2» وصل به حوزه کوهکیلویه در طرف شرقی خیمهگاه لرهاي ممسنی (محمد حسینی) است که ناحیهاي به نام شولستان
کردهاند و از جهت شرقی و جنوب شرقی تا فارس و کازرون سامان آنهاست. این طایفه به اصل و تبار خود افتخار میورزند و
مدعیاند که از سیستان آمدهاند و با رستم نسبت مستقیم دارند و یکی از دستههاي ممسنی به همین عنوان مشهور است.
تقسیمات فرعی آنها را جهانگردان در این قرن بدون اختلاف ذکر کردهاند که عبارت است از رستم، بکشی، جاوي و دشمن زیاري
(این دسته در میان جماعت لرهاي کوهکیلویه نیز محسوب شدهاند که از لحاظ قوم و نژادي نشان میدهد که باهم اختلاف
مختصري دارند.)
______________________________
1)- کلمه عربی این محصول که درخت کوتاهی دارد و میوهاش بزرگتر از اندازه معمولی است بلوط میباشد که )
اسپانیائی است که شاید هر دو اسم از کلمه یونانی است که آن هم از ریشه آریائی Bellota قدما و Quercus Ballotta همان
صفحه 267 از 570
گرگال باشد. این میوه را بهصورت خام و شیرینی و یا پخته بهشکل نان میخورند.
2)- این همان شولستان است که مارکوپولو ذکر نموده یعنی سرزمین شولها که قومی بودند که در قرن دوازدهم از لرستان توسط )
لرها طرد شده بودند و در سرزمین بین خوزستان و شیراز اقامت گزیدهاند.
ابن بطوطه در اولین روز سفر خود از شیراز به کازرون در ناحیه شولها چادر زد و آنها را طایفهاي صحرانشین ایرانی ذکر نموده که
افراد مذهبی و پرهیزگار بسیار داشتهاند.
ص: 388
در 1884 جمع عده ایشان را 19000 نفر گفته بودند. این دسته از جهات سرکشی و غارتگري از افراد کوهکیلویه هم شهرت بدتري
یافته بودند و همواره مرکز و پناهگاهی در قلعه معروف کوهستانی خود در دز سفید داشتهاند که در حدود پنجاه میلی شمال غربی
شیراز واقع است.
این نقطه مستحکم طبیعی عالی مانند نظایر آن که بیان کردهام محلی است در بالاي کوه که فقط با کورهراههاي دشوار امکان
دسترسی به آن است و تنها بلدهاي آشنا قادرند که از راههاي سنگی بالا بروند و یا بوسیله کورهراههائی که بر تختهسنگ کنده
شده است. این محل بوسیله برج و دروازهها دفاع میشود و در داستانهاي افسانهاي و تاریخ نقش عمدهاي داشته است و میگویند
رستم هم با حیله بر آنجا دست یافت و سربازان خود را در کیسههاي نمک بر شتر بار و به آنجا وارد کرده بود (چنانکه در شاهنامه
است) و چندي هم در جلو لشکر اسکندر مقاومت نمود.
در آنجا بود « سرهنگ مونتایث » تیمور آنجا را با کمک کوهنوردان بدخشان تصرف نمود. مکدونالد کینر در سال 1810 به اتفاق
و مشاهده نمود که به قصد دفاع تختهسنگ عظیمی بر لب پرتگاه آماده قرار داده بودند که چنانکه در حکایت دلفی هرودوت
تعریف شده است بر سر دشمن بیندازند.
در اواخر پادشاهی فتحعلی شاه، ممسنیها تحت فرماندهی سرکرده غارتگر معروف خود ولی خان بکشی پیوسته در حال سرکشی
بودند. لشکري از آذربایجان به سرکوب آنها رفت، قلعه سفید محاصره و سرانجام مجبور به تسلیم شد. تقریبا 100 تن زن لر براي
اجتناب از اسارت بدست سربازان مهاجم با فرزندان، خود را از بالاي کوه به پایین انداختند و از بین رفتند.
در سال 1840 هنوز ممسنیها یاغی بودند و گفتهاند که منوچهر خان معتمد الدوله براي خاموش کردن حرص و غیض خود سیصد
نفر از ایشان را در لاي برج و باروها گذاشت، ولی باز ایشان از رفتار خود دست نکشیده بودند تا آنکه فرهاد میرزا
ص: 389
با همان مشت آهنین و حدّت عملی با ایشان رفتار کرد و افراد کوهکیلویه را مقهور ساخت. این تیره از آن پس از کار غارت و
سرکشی دست کشیدهاند و حالا به گله- داري سرگرماند و جاده بین شیراز تا بهبهان همان اندازه امن است که راه شیراز به بوشهر.
در سال 1881 سروان ولز با عدهاي از ایشان بین کازرون و فهلیان ملاقات نمود و نوشت که خوشقیافهترین افرادي بودند که وي در
ایران دیده بود، با سیماي جاذب و بینیهاي شبیه نوك عقاب و ریش بلند و سبیل از کنار دو لب افتاده با رنگ روشن و موي سر
خرمائی، چشمها غالبا سیاه و گاهی کبود و کلاه بلند نمدي بسبک ایرانی که جالبتر از کلاه گرد بختیاريها و لرهاي کوهکیلویه
است.
این طوایف روزگاري همواره باهم اختلاف و نزاع داشتند، اما حالا تصادمی بین آنها دیده نمیشود و خانواده سرکردههاي ایشان
بین خود وصلت کردهاند و در مقابل اوامر دولتی کمتر خودسري نشان میدهند و راجع به لرهاي قشقائی نیز سابقا در فصل مربوط
به اصفهان و شیراز شرحی بیان کردم.
«1» خوزستان
صفحه 268 از 570
بعد از بررسی موضوع لرستان و لرها که در نواحی کوهستانی بسر میبرند، اینک به حدود ساحلی میپردازیم که سکنهاي از اعراب
یعنی بیابانی دارد. عنوان اداري این ولایت شامل ناحیهاي وسیعتر از سامان ساحلی میشود.
عدهاي از بختیاریها تابع حاکم این ولایتاند که شوشتر مقر اوست، بااینحال این نام بیشتر راجع به اراضی پهناور و هموار بین دریا
و جبال و از جمله مشتمل بر دشت- هاي دزفول و شوشتر و رامهرمز است و حدود آنرا به شرح ذیل میتوان تعریف نمود: از
رودخانه کرخه تا محمره (خرمشهر) در غرب، کوهستانات بختیاري در شمال، شط العرب و خلیجفارس در جنوب و رودخانه
هندیان در مشرق.
______________________________
به Uwaja نوشته است. م. میگویند خوزستان از کلمه اووجا- خووج- خوز « عربستان » 1)- مؤلف به رسم گذران قرن نوزدهم )
استرابو و پلینی باشد. از طرف Uxii معنی بومیهاست که در کتیبههاي میخی دیده میشود و شاید اصل همان کلمه اکسی
خوزستان را از کلمهاي فارسی به معنی نیشکر پنداشته است. Mordtmann دیگر
ص: 390
این ولایت همان ایلام قدیم و سوزیاناي قدماست که فعلا خوزستان نامیده میشود و درحالحاضر هشت ناحیه دارد که تابع والیاند
مشتمل بر دزفول، شوشتر (حویزه؟) هویزه، اهواز، محمره، فلاحیه، دهملا و رامهرمز و در هریک از این نواحی نایب الحکومه یا
شیخی هست که سرکار والی منصوب میکند.
در سابق همه تابع والی خوزستان بودند که سیدي از تبار عرب و مقرش در حویزه بود و نیمه استقلال داشت که فقط سه تن دیگر از
اتباع ایران واجد این وضع و افتخار بودند یعنی والی گرجستان، اردلان و لرستان. دهات و خیمهگاهها در زیر نظر شیخ و رئیس هر
قبیله است که مسؤول جمع و پرداخت کردن عواید است که دربست به حاکم ناحیه تسلیم و بوسیله او به اداره مالیه ولایت تحویل
میشود.
عناصر عرب
سکنه این منطقه یا از قوم و تبار عرباند و یا چنانکه غالبا دیده میشود اختلاطی از عرب و ایرانیاند. پیدایش عناصر تازي با
فتوحات اسلامی در سال 641 میلادي آغاز شده است و از آن پس نیز سیل مهاجرت خواه از کرانه دجله و یا سواحل خلیجفارس
دوام یافته و یا در اثر کوچ دادن مستقیم بوقوع پیوسته است.
میگویند شاه اسماعیل عده کثیري از مهاجران عرب را از ناحیه نجد آورده بود، ولی بیشتر این افراد عرب، خون و نسب سابق خود
را از دست دادهاند و اکثر ایشان با ایرانیان درهم و مخلوط شدهاند و چنانکه در فصل آینده ذکر خواهد شد قسمت اعظم این
اشخاص لباس و حتی آئین ایرانی اختیار کردهاند و زندگانی صحرانشینی ایشان به سکونت در بلاد و دهات و صفات بیآلایش
بومی و بدوي به اخلاق خدعهآمیز شهرنشینی مبدل شده است.
عمدهترین این طوایف عرب قبیله کعب بشمار میروند که در اصل هفتاد و دو تیره بودند که اکثریت آنها از میان رفتهاند، ولی از
این قوم و تبار هنوز در خوزستان فراواناند.
لیارد در سال 1841 جدولی از نام و تقسیمات فرعی ایشان تنظیم کرده
ص: 391
بود که بسیاري از آنها درحالحاضر شناخته نمیشوند. بنابر فهرستی که آقاي رابرتسن کنسول سابق بریتانیا در بصره ترتیب داده
صفحه 269 از 570
است من علاوهبر اعراب کعب که میگویند هنوز 500 نفر مرد دارد، اسامی ذیل را نقل میکنم: ابو غیث، عساکره، خیفره، باویه،
بیت الحاجی، بنی رشید، بنی صالح، بنی طروف، حمودي، حمید، کیندازلی، جورف، آل اکثیر، محیسن، بنیسی، نصارا، شرافت،
شرفا، صوواري، سودان، مسلمان.
عده طوایف کوچک هم زیاد است. در سرحدات شرقی این ولایت اعراب دیگري نیز اقامت دارند که در فهرست مزبور نام آنها
ذکر نشده است، بخصوص طایفه منتفخ، حویزه و دزدان مهیب بنی لام. جمع ایشان خاصه بنی لامها ساکن سرزمین عثمانیاند و
200 تن نوشتهاند، عده / 170 تا 000 / بنابراین از موضوع بحث ما بیروناند. طوایف عرب و نیمهعرب این ولایت را به تفاوت از 000
آخري شامل:
عربهاي کعب
تاریخ اعراب کعب کموبیش مثل اکثر همسایگان آنها و به شرحی است که در ذیل بیان میشود: میگویند این طایفه نیز اصلا از
سواحل عربی خلیجفارس به این حدود باتلاقی مصب دجله و فرات آمده و تبعه عثمانی شده بودند و اکثرا هم به گاومیشداري
میپرداختهاند تا وقتی که خشکسالی و یا فشار طوایف دیگر ایشان را ناچار به ترك آن حدود نمود، سپس این طایفه راه جنوب را
پیش گرفتند و قرارگاه تازهاي در حوالی کارون که آنرا گبان یا قبان مینامیدند فراهم ساختند.
بعدا موقعی که در جهت شرقی به حوزه رودخانه جراحی نفوذ کردند ناگزیر
ص: 392
بین آنها و طایفه افشار که در درك بر کرانه رودخانه مزبور سکونت داشتند تصادم درگرفت و کعبیها در حوالی فلاحیه که
دوازده میل پایینتر واقع گردیده است چادر برافراشتند.
بواسطه هرجومرجی که بعد از مرگ نادر شاه پیش آمده بود ایشان فرصت را غنیمت شمرده دسته افشار را از آن حدود بیرون و
تمام این ناحیه را اشغال کردند.
در این موقع بود که شیخی بر آنها ریاست میکرد که دامنه قدرتش خیلی وسعت یافته بود، وي شیخ سلمان یا سلیمان نام داشت که
مدت سی سال با نفوذ بسیار حکومت کرد.
در سال 1758 وي بر اثر بلندپروازي درصدد برآمد که بحریهاي براي خود ترتیب دهد و تا سال 1765 هنگامی که نیبور در آن
منطقه بود، ده کشتی کوچک و هفتاد قایق فراهم ساخت و بقدري با نفوذ و توانا شده بود که کریم خان- زند در آن سال لشکري
به قصد سرکوبی او فرستاد.
سرجان ملکم مینویسد: که شیخ با تطمیع بسیار و وعده پرداخت مرتب باج و خراج خود را از آن مخاطره نجات داد. اما معروف
است که وي با شکستن سدها و بوسیله آب گودالها و کانالها و نهرهاي آن سرزمین که از لحاظ آب بسیار غنی است صحراها را به
.«1» باتلاق مبدل و کار لشکریان مهاجم را لنگ کرد
رفتهرفته کار دزدي دریائی شیخ دامنهدار شد، بطوريکه بر چند کشتی تجارتی انگلیس دستدرازي کرد و با این عمل خود خشم
و نفرت دولت بریتانیا را برانگیخت، بنابراین یک واحد بحري شامل چهار ناو مأمور شدند که جلو کار طایفه کعب را بگیرند.
یکی از چهار ناو مزبور دچار انفجار و غرق شد، باقی در سال 1768 به جزیره خارك حمله کردند. از این اقدام نتیجه درخشانی
بدست نیامد، ولی شیخ سلمان کار دزدي دریائی را با تدبیر سیاسی توأم داشت. مردي با سعه صدر بود و بوسیله ترویج امور زراعت
و آبیاري و تجارت مآلاندیشی نمود و نام نیکی از خود
______________________________
صفحه 270 از 570
1)- سرهنگ مونتایث هنگامی که در سال 1810 از درك عبور کرد و از میان کانال خشکشده کارون- العامیه گذشت شاهد )
بارزي را از اثر خرابی سد سابق کعب که جلو کارون بسته شده بود مشاهده نمود.
ص: 393
باقی گذاشت. بعد از طی دوره او طایفه کعب رفتهرفته استقلال خود را از دست دادند، گاهی نسبت به حکومت عثمانی و گاهی
دولت ایران اظهار اطاعت می- نمودند و از اینرو در معرض قهر و غضب هر دو طرف بودند و از ناچاري هم به این و هم به آن
دولت خراج میدادند.
جدال و نقار داخلی آنها نیز از نسبنامهاي که شیخ مزعل خان رئیس فعلی طایفه در اختیارم گذاشته است نیک استنباط و ملاحظه
میشود که از بین دوازده شیخ این طایفه ده تن با خنجر افراد جانی، جان دادهاند اما هنگامی که استاکلر در سال 1831 در ناحیه
60 تومان درآمد و 15000 / ایشان بود شیخ مبادر که به سلمان نسب می- رساند هنوز نیرومندترین شیخ آن منطقه بود، ماهانه 000
نفر پیاده و 6000 تا 7000 سوار داشت.
فلاحیه مرکز او داراي ارگی بود که یک میل و نیم محیط آن بود با میدان و باغ توپخانه که حاوي اکثرا توپهاي کهنه دوره
پرتغالیها بود. برادر او شیخ (تامر؟) تمر جانشین وي شد که ظاهرا بیشتر صفات نیک شیخ سلمان را به ارث برده بود و فاقد سبک و
رفتار ناهنجار او بود و باآنکه در ابتداي ریاست بواسطه خیانت و جنایتهاي بیش از اندازه مایه بدنامی خود گردید باز همینکه پایه
نفوذ و اقتدارش استحکام یافت به تشویق زراعت و تعمیر سدها و اصلاح کار آبیاري پرداخت و جادههاي کاروانی را امن ساخت و
بندر محمره را که در سال 1812 بوسیله شیخ طایفه کوچک محیسن براي جلوگیري از مداخلات عثمانی ساخته شده بود بندر آزاد
اعلام نمود.
در اثر این اقدام گرفتار خشم و انتقام والی بغداد شد، زیراکه با ترتیب جدید لطمه شدیدي به تجارت بصره وارد شده بود.
نیروي عثمانی در سال 1837 محمره را غارت کردند و در این گیرودار بود که رئیس طایفه محیسن شیخ حاجی جابر خان از دولت
ایران استمداد نمود و از آن پس عنوان رسمی حاکم را از جانب دولت ایران داشت. تردیدي نیست
ص: 395
که وجود شیخ تمر با آنهمه قدرت و اثر مورد پسند دولت ایران نمیتوانست باشد و در سلطنت محمد شاه اقدامات نظامی آغاز
شد و چون شیخ در سال 1840 محمد تقی خان رئیس فراري ایل بختیاري را پناه داده بود او را یاغی اعلام و تعقیب کردند، چنانکه
ناچار شد به خاك عثمانی فرار کند. نوادهاش فریس جانشین او شد. شیخ تمر (تامر) آخرین رئیس مقتدر طایفه ابو نصر یا خانواده
حکمران فلاحیه بود که از آن پس به وضع خالی از اهمیتی فروافتاده و در عوض کار طایفه محیسن رونق گرفته است، اما
بازماندگان شیخ تامر (تمر) هنوز فلاحیه و ده ملا را که اقامتگاه دیگري متعلق به طایفه کعب است در دست دارند.
محیسن
حاجی جبار خان که مردي نیک باهوش و حسابگر بود دریافت که یگانه سیاست صواب آن است که قدرت روزافزون دولت ایران
را نادیده نگیرد، وي با لقبی ایرانی تا روز وفاتش در اکتبر 1881 حکومت محمره را در اختیار داشت سپس فرزند جوانترش شیخ
مزعل خان ریاست طایفه و با عنایت شاه حکومت محمره را نیز برعهده دارد. او هر ساله در موقع نوروز با گرفتن خلعت توسط والی
خوزستان در مقام خود تثبیت میشود. این رسم ایرانی هم دال بر تجدید مقام و هم موجب تقدیم وجه کلانی به فرستنده خلعت
است. علاوهبر این در سال 1889 لقب پرطنطنه معز السلطان را هم به او دادهاند که لازمهاش باز تقدیم بهاي متناسبی در ازاي آن
بود.
صفحه 271 از 570
شیخ مزعل خان
شیخ در خانه باشکوهی کنار شط العرب اقامت دارد و آنجا را قیلیه مینامند و در یک میلی محمره واقع است و پرچم ایران برفراز
اقامتگاه او در اهتزاز است. در جلو عمارت مزبور بر کنار شط توپی دیده میشود و مأموران او براي جواب دادن هر سلامی همواره
آمادهاند که کشتیهاي تجارتی کمپانی هند و انگلیس به افتخار سرور ایشان شلیک میکنند و آن به مناسبت قدر- دانی از کار پدر
او است که چند سال پیش از آن یکی از کشتیهاي کمپانی را که گرفتار دزدان دریائی عرب شده بود از خطر نجات دادند.
همینکه شلیک سلام از کشتی شنیده میشود توپ شیخ مزعل هم جواب
ص: 396
شیخ مزعل خان
ص: 397
میدهد و من خیال نمیکنم که وي حتی با دریافت مبلغی سرشار حاضر شود که از این مراسم احترام و افتخار صرفنظر کند.
برادر بزرگتر او محمد خان مدتی برسم گروگان در تهران بود و سیاست شهریار برانگیختن یکی از افراد این خانواده بر ضد فرد
دیگر آن است. اخیرا وي آزاد شده و در خانهاي واقع در قسمت علیاي شط العرب اقامت کرده است و از دولت ایران 1200 تومان
مقرري دریافت میدارد و روابطش با شیخ مزعل سخت تیره است.
برادر کوچکتر هم (خزعل) نزد برادر ارشد است و هیچیک از پانزده زن او فرزندي بدنیا نیاورده است. شیخ مزعل بیش از پنجاه
سال عمر و هیکلی جالب و قیافهاي احترامانگیز دارد و میگویند خیلی ثروتمند است و از راه تجارت اسب با بمبئی ثروتی سرشار
اندوخته است.
سیاست ایران
درحالحاضر روابط شیخ مزعل خان و دولت ایران بوجه بارزي عادي و قرین همآهنگی است، اما این سرکرده عرب از دیرباز
نسبت به آینده سخت نگران مینماید. در چندین سال اخیر وي مشاهده کرده است که سیاست دولت ایران از بین بردن تدریجی
همه مناصب و مقامات نیمه مختار بیگانگان و تمرکز قدرت اجرائیه است. سرکردههاي با عنوان یکی بعد از دیگري برکنار شدهاند
شیوخ عرب و سران نواحی لرستان متساویا ناگزیر به کنارهگیري شده و یا در زندانهاي خاموش تهران دربند ماندهاند.
بهمنظور تعقیب کردن این تاکتیکها در جنوب غربی ایران، افتتاح رودخانه کارون در جلو تجارت خارجی و ضرورت حضور
مأموران جدید گمرکی و نمایندگان وزارت امور خارجه بهانه مناسبی بدست حکومت مرکزي داده است، از اینرو شیخ مزعل حقا
با واهمه بسیار ناظر ورود و پیشروي اولین کشتی لینچ در رودخانه کارون بوده است. چنانکه طبیعی است و غرایز خود او هم حاکی
است وي از دوستان انگلستان محسوب میشود و با این دولت و بخصوص آقاي رابرتسن (کنسول بصره) روابط صمیمانه قدیمی
داشته است، باز احساس میکند که
ص: 398
باید خیلی با احتیاط رفتار کند. از اینرو نسبت به همه بدبین است و حاضر نیست که به هیچ کشتی پا بگذارد که مبادا توطئه تبعید
.«1» و نابودي او در میان باشد
آماده است که او را هر لحظه به محل امنتري برساند. معاون او در محمره « کارون » در نیزار کنار اقامتگاهش کرجی بخاري او
دچار محظور بسیار شده بود وقتی که شنید من میخواستم بناي جدیدي را که در آن حوالی ساخته بودند بازدید کنم، به من اخطار
صفحه 272 از 570
خصوصی امکان اغفال فرستاد. بتازگی شیخ شرط عقل را در این دانسته است که با کانون خطر سر همکاري نشان دهد و سرمایه و
منافع مالی خود را در امور تجارتی بومی و پیشرفت تجارت رودخانه کارون که در فصل آینده مطرح خواهم ساخت بکار اندازد.
در این اقدام وي از حمایت وزیر ولایت برخوردار است و بدینترتیب شاید بهتر بتواند که هر دو مقام خود را حفظ کند، ولی جاي
تردید است که بعد از او دولت ایران ریاست هر شیخ عربی را که واجد قدرت و اختیاراتی باشد اصلا تحمل نماید.
عادات اعراب
عربهاي کعب ناحیه بین محمره و رودخانه کارون را تا رود هندیان در جهت شرقی که مسافتی در حدود صد میل میشود اشغال
کردهاند.
ثروت طبیعی این منطقه بیاندازه است و از هر ناحیهاي با این وسعت در ایران بیشتر آب دارد. رودخانههاي کارون و جراحی و
هندیان در اینجا جاري است و کانالهاي متعددي نیز در آنجاست و براي انواع غله و حبوب و دیگر محصولات مانند گندم، جو،
ذرت، برنج، نیشکر، پنبه، خشخاش و نیل استعداد فراوان دارد.
با مراقبت کافی شاید انبار غله بزرگی خواهد شد که درآمد آن براي پر کردن خزانه خالی دولت بسیار مغتنم خواهد بود. بواسطه
جنگ و جدالهاي محلی و طوایف و اجحافات مقامات دولتی بهصورت بیابان خشک و خالی فعلی درآمده است که در فرسخها
اراضی هیچ اثري که مایه خشنودي خاطر شود بهنظر نمیرسد.
______________________________
1)- بنابر شرح مندرج در تاریخ 500 ساله خوزستان تألیف کسروي همدستان خزعل، شیخ مزعل را هنگامی که سوار کشتی )
میشده است با تیر زدند. م.
ص: 399
آن عده از طایفه کعب که تابع شیخ مزعلاند در نخلستانهاي ساحل چپ شط العرب در حدود شمالی محمره مسکن دارند و هر دو
کرانه کارون را تاویس اشغال کردهاند و در رودخانه کارون به خرید و فروش خرما و صید ماهی میپردازند و در خشکی در
چادرهائی که با نی میسازند زندگی میکنند و براي رفع حوایج خود بحد مقدور از زمینهاي حاصلخیز بهرهمند میشوند.
سرمایه زندگی آنها بیشتر گوسفند و بز است بخصوص گوسفند که از شیر و پنیر و کره خالص آن استفاده میکنند و از پشم آن
چادر و پتو میبافند. کار اسبپروري آنها خیلی کاهش یافته است، اما الاغ بحد وفور دارند. بواسطه اقامت طولانی در سرزمین ایران
با «1» عربهاي کعب صفات قومی قدیمی خود را از دست دادهاند، با ایرانیان وصلت نموده و مذهب و لباس ایشان را اختیار کردهاند
وجود این تفاهم و علاقهاي فیمابین نیست. ایرانیان آنها را کودن و مزاحم میپندارند و عربها نیز ایشان را ناقلا و با تزویر محسوب
میدارند.
طایفه منتفخ
در میان قبایل عرب که باقی ماندهاند فقط منتفخ حویزه را که انتهاي جنوب غربی ایران مقر آنهاست میتوان نام برد و چنین بهنظر
میرسد که ایشان در سال 1812 از خاك عثمانی به این ناحیه کوچ و آن عده از عربهاي کعب را که آنجا بودند بیرون کردهاند.
حویزه وقتی محلیآباد و والینشین بود و 24000 نفر جمعیت داشت.
کرخه زمینهاي این منطقه را مشروب میسازد و آب این رودخانه از هر سو جاري است. در سال 1837 سد اصلی شکست و آب
رودخانه در باتلاقها تلف شد و حویزه از صورت شهري معتبر به دهی بینام و اثر مبدل گردید. هنوز شیخی از خانواده قدیم در
صفحه 273 از 570
آنجا حکومت دارد و خود را از نسل و تبار مقدس میشمارد و بسته به ضعف یا اقتدار او اطرافیانش کم و زیاد میشدهاند. اکثر
مریدانش سنی مذهباند و چون اراضی باتلاقی محل آنها را فراگرفته است از مداخلات مزاحم آسودهاند.
______________________________
1)- معمولا کفیه (چپیه) یا دستمال ابریشمی بر سر میپوشند و آنرا با عگال یا نواري از موي شتر میبندند اما در زیر عباي عربها )
لباس ایرانی فراوان دیده میشود.
ص: 400
خلاصه
من بررسی خود را درباره آن نواحی ایران که شیوخ و سرکردههاي طوایف هنوز نیمه استقلالی دارند تمام کردهام و این استقلال
هم در مقابل قدرت حکومتی که دستگاه تلگراف و توپ سنگین در اختیار دارد سریعا رو بزوال است و بواسطه اختلاف و نقارهاي
قوم و خویشی که حکومت مرکزي هیچگاه از تشدید آن کوتاهی ننموده لطمه بسیار دیده است.
این جریان خالی از تأسف نیست، چون بهنظر من لرها و اعراب مردانگی و صفاتی دارند که هنگام ضرورت دولت را نیک بکار
خواهد آمد. هرگاه حکومت درست و ترتیب مالیاتی عادلانه در اینجا معمول و رعایت شود همه آنها از اتباع صدیق دولت خواهند
بود و با وجود وضع ناهنجار کنونی بعید نیست که در لحظه احتیاج باز خدمت و کار این افراد مورد نیاز واقع شود.
ص: 401
فصل بیست