گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
ادغام؛ ج 1، ص: 323







ادغام: داخل کردن دو حرف همجنس یا قریب المخرج در یکدیگر. 1از آن در باب صلات به مناسبت سخن رفته است.احکام:
که از اقسام ادغام صغیر (ادغام حرف ساکن به سکون « عجّل » ادغام دو حرف همجنس در یک کلمه مانند
11 ) العروة ) .243 / 10 ) جواهر الکلام 15 ) .140 -139 / 71 و تحریر الوسیلۀ 2 -70 ؛40 ؛9 /36 (9) .85 / 8) جواهر الکلام 19 )
1 دهخدا. (12) .708 / الوثقی 2
ص: 324
من یرتدد » مگر این که عدم وجوب آن در مورد خاصی ثابت باشد مانند «3» ، واجب میباشد «2» ، اصلی در حرف دیگر) است
من » که اجتماع دو حرف همجنس در دو کلمه است یا مانند « هل لک » در وجوب اقسام دیگر ادغام صغیر مانند «4» .« منکم عن دینه
گرچه گروهی از فقیهان رعایت آن را موافق «5» ؛ که اجتماع دو حرف قریب المخرج در دو کلمه است، اختلاف میباشد « ربّک
ادغام کبیر (ادغام حرف متحرك پس از ساکن کردن در حرف دیگر همجنس یا قریب المخرج در یک کلمه «6» . احتیاط دانستهاند
بلکه برخی احتیاط را در ترك ادغام کبیر، به ویژه هنگامی که در دو کلمه و یا قریب المخرج باشد، ،«7» یا دو کلمه) واجب نیست
در حروف شمسی (ت، ث، د، « ال » ادغام لام حرف تعریف .« ما سلککم، فیههدي، طبع علی قلوبهم، و یرزقکم » مانند «8» دانستهاند
در حروف یرملون (ي، ر، م، ل، و، ن) واجب نیست؛ « نون ساکن » ادغام «9» . ذ، ر، ز، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ل، ن)، واجب است
«10» . گرچه موافق احتیاط است
ادکلن؛ ج 1، ص: 324
ادکلن: مایع معطّر مصنوعی.در باب طهارت از آن سخن رفته است.استفاده از ادکلن اعم از داخلی و خارجی در صورتی که انسان
نداند از چیز نجس مانند الکل (- الکل) و مایعات مست کنندة روان (- مسکر) ساخته شده و یا با نجس ملاقات کرده، اشکال
ندارد و پاك است. 1
(5) .165 / 4) منهاج الصالحین (خویی) 1 ) .471 / 3) مستند العروة (الصلاة) 3 ) .73 / 287 و مستند الشیعۀ 5 / 2) جواهر الکلام 9 )
7) جواهر الکلام ) .165 / 74 و منهاج الصالحین (خویی) 1 / 6) مستند الشیعۀ 5 ) .73 / 288 و مستند الشیعۀ 5 -287 / جواهر الکلام 9
1 (11) .472 / 165 و مستند العروة (الصلاة) 3 (10) .165 / 9) منهاج الصالحین (خویی) 1 ) .167 / 8) تحریر الوسیلۀ 1 ) .288 /9
.47 / توضیح المسائل مراجع/ م 94 و مجمع المسائل 1
ص: 325
ادلاء؛ ج 1، ص: 325
ادلاء: انتساب به کسی/ دادن مال.واژة ادلاء در اصل به معناي انداختن دلو به چاه است، لیکن به طور مجاز به معناي انتساب به
فردي، دادن مال به کسی و به زیر انداختن سر به کار رفته است. و بیشتر موارد کاربرد آن باب ارث و به معناي انتساب نسبی (-
انتساب) به میّت است که از اسباب ارث بردن (- ارث) میباشد.
ادلال؛ ج 1، ص: 325
ادلال: منّت نهادن.ادلال در مقام عبادت به این است که بنده بپندارد خداوند را بیش از حدّ استحقاق عبادت کرده است و همین
صفحه 235 از 483
مسأله او را از برآورده نشدن خواستههایش در پیشگاه خداوند به شگفتی وادارد که خطر آن از خطر عجب بالاتر است. از این
موضوع در باب صلات بحث شده است.ادلال بر خداوند، از موانع قبولی نماز، بلکه هر عبادتی است، لیکن به قول مشهور، موجب
منّت). -) «1» بطلان عمل نمیشود؛ خواه مقارن با عمل باشد یا بعد از آن
ادلّۀ اربعه؛ ج 1، ص: 325
ادلّۀ اربعه: دلیلهاي چهارگانه بر احکام شرعی.ادلّۀ اربعه عبارتند از کتاب (- قرآن)، سنّت (- سنّت)، اجماع (- اجماع) و عقل (-
عقل) که استنباط احکام شرعی از آنها صورت میگیرد و در اصول فقه، مبحث حجج به تفصیل بحث شده است.دلائل احکام
شرعی نزد شیعۀ امامیّه محدود به چهار دلیل یاد شده است. تنها اخباریان (- اخباري) به دو دلیل اول معتقدند. البته حقیقت اجماع
در منظر شیعۀ امامیّه به سنّت برمیگردد؛ زیرا حجیّت اجماع نزد آنان از جهت کاشف بودن آن از قول معصوم علیه السّلام است.از
این رو، اجماعی که چنین کاشفیّتی ندارد مانند اجماع مدرکی (- اجماع مدرکی) حجّت نخواهد بود. 1
.87 / 1 اصول الفقه 2 (2) .93 / 35 و جواهر الکلام 11 -31 / 1) التنقیح (الطهارة) 5 )
ص: 326
ادماء؛ ج 1، ص: 326
ادماء: خون برآوردن.از آن در بابهاي صوم، حج، نکاح و کفّارات، سخن رفته است.صوم: خون گرفتن به حجامت (- حجامت) و
مانند آن در صورتی که موجب ضعف گردد، و همچنین هر کاري که سبب بیرون آمدن خون در دهان شود، براي روزهدار مکروه
مفتی اگر به اشتباه به کوتاه کردن ناخن «2» . حج: در حرمت ادماء براي محرم (- احرام) بدون ضرورت، اختلاف است «1» . است
نکاح: در صورت مؤثّر واقع «3» . محرم فتوا دهد و گرفتن ناخن توسط وي سبب ادماء گردد، مفتی باید یک گوسفند کفّاره بدهد
نشدن روشهاي نصیحت، کنارهگیري و برخورد تند زبانی در رفع نشوز زن ناشزه (- نشوز)، شوهر میتواند- به اندازهاي که سبب
کفّارات: زن اگر در مصیبت کسی «4» . تنبیه زن و بازگشت او از حالت نشوز شود- او را بزند، به شرط آن که موجب ادماء نگردد
صورت خود را به حدّي که خون برآید، بخراشد باید کفّاره قسم (- قسم) بپردازد.برخی نیز به ثبوت کفّاره به صرف خراشیدن-
«5» . هرچند خون بیرون نیاید- تصریح کردهاند
ادمان؛ ج 1، ص: 326
ادمان: مداومت بر انجام کاري (- مداومت).
ادنی الحل؛ ج 1، ص: 326
ادنی الحلّ: نزدیکترین موضع به حرم.ادنی الحل بر مواضعی از حلّ که از دید عرف نزدیک حرم (- حرم) محسوب میشود،
اطلاق شده و در باب حج مورد بحث قرار گرفته است.ادنی الحل، میقات (- میقات) عمرة مفرده (- عمرة مفرده) است براي اهل
مکّه یا کسانی که در مکّه مجاورند یا افرادي که بین میقاتهاي پنجگانه
.17 /3 (5) .428 / 4) الروضۀ البهیۀ 5 ) .402 /20 (3) .410 -407 / 2) جواهر الکلام 18 ) .201 / 1) العروة الوثقی 2 )
ص: 327
«1» . و مکّه سکونت دارند، و نیز کسی که براي انجام کاري جز حج به حدود حرم رسیده و تصمیم دارد عمرة مفرده بجا آورد
صفحه 236 از 483
ادواري؛ ج 1، ص: 327
- دیوانگی
ادّهان؛ ج 1، ص: 327
ادّهان: خود را به روغن چرب کردن.از آن در بابهاي طهارت، حج و نکاح سخن رفته است.ادّهان بر جنب مکروه است. 1 ادّهان
با روغن معطّر بر محرم (- احرام)، حرام و موجب کفّاره و به قول مشهور، با روغن غیر معطّر در حال اختیار، حرام است. 2فراهم
نمودن وسیلۀ چرب کردن بدن مانند روغن توسط شوهر، جزء نفقۀ زن (- نفقه) به شمار میرود. 3
اذان؛ ج 1، ص: 327
اذان: کلمات مخصوص.اذان کلمات خاصی است که به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وحی شده است. 1جایگاه اصلی آن در
فقه، باب صلات است و از آن به مناسبت در بابهاي حج، تجارت و نکاح نیز سخن رفته است.جملات: اذان هیجده جمله است:
حیّ علی خیر » ،« حیّ علی الفلاح » ،« حیّ علی ال ّ ص لاة » ،« أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ،« أشهد أن لا اله الا اللّه » ، چهار بار ،« اللّه أکبر »
جزء اذان نیست، لیکن از آن جا « أشهد أنّ علیّا ولیّ اللّه » هر کدام دوبار. 2 به قول مشهور، جمله « لا اله الا اللّه » و « اللّه أکبر » ،« العمل
أشهد أنّ محمّدا رسول » که شهادت به توحید و نبوّت بدون شهادت به ولایت کامل نیست، پسندیده و مطلوب است که بعد از جملۀ
شهادت به ولایت امیر المؤمنین و سایر معصومان علیهم السّلام نیز آورده شود. 3 « اللّه
/ 429 و الحدائق الناضرة 15 /20 ؛374 ؛326 / 2 جواهر الکلام 18 (3) .292 / 1 العروة الوثقی 1 (2) .393 -388 / 1) معتمد العروة 2 )
.602 / 3 العروة الوثقی 1 (7) .81 2 (6) .2 / 1 جواهر الکلام 9 (5) .330 / 120 و جواهر الکلام 31 / 3 الحدائق الناضرة 25 (4) .500
ص: 328
اقسام: اذان به اذان اعلام و اذان نماز تقسیم میشود. اذان نماز نیز یا اذان نماز جماعت است یا اذان نماز فرادا.حکم تکلیفی: بحثی
در مشروعیّت اذان براي نمازهاي یومیّه اعم از ادا و قضا نیست، لیکن در وجوب و استحباب آن اختلاف است. بیشتر فقها قائل به
استحباب آن هستند. اذان براي غیر نمازهاي واجب یومیّه، مشروعیّت ندارد، لیکن گفتن آن در گوش راست نوزاد در روز تولد یا
پیش از افتادن ناف وي، در بیابان هنگام ترس از جنّیان، در گوش کسی که چهل روز گوشت نخورده و نیز در گوش انسان
شرایط صحّت: نیّت (قصد قربت)، دخول وقت نماز، ترتیب و موالات بین جملات «4» . تندخوي و نیز حیوان چموش، مستحب است
آداب: رو به «5» . به معناي فاصلۀ طولانی بین آنها نینداختن، به زبان عربی و درست خواندن، از شرایط صحّت اذان براي نماز است
قبله اذان گفتن، وقف بر آخر هر جمله، فاصله انداختن میان اذان و اقامه به دو رکعت نماز یا سجده و یا یک گام به جلو برداشتن،
اقتصار (- تخفیف) در اذان: مسافر و کسی «6» . صحبت نکردن بین جملات و بلند کردن صدا براي مرد، از آداب اذان نماز است
که عجله دارد، میتواند جملات اذان را یک بار بگوید. براي زن نیز جایز است به تکبیر و شهادتین، بلکه تنها به شهادتین اذان
سقوط اذان: اذان در این موارد ساقط است: 1. براي قضاي نمازهاي یومیّه جز نخستین نمازي که میگزارد. 2. اذان «7» . بسنده کند
نماز عصر براي کسی که در روز جمعه یا عرفه در عرفات، نماز جمعه یا ظهر را با اذان و اقامه گزارده و بخواهد میان آن دو جمع
کند. 3. اذان نماز عشا در صورت جمع آن با نماز مغرب براي کسی که شب عید قربان در مزدلفه (- مزدلفه) نماز مغرب را با اذان و
در این که سقوط در موارد یاد شده به نحو عزیمت به معناي حرمت اذان گفتن «8» . اقامه خوانده است
.604 -603 (8) .603 -602 (7) .610 -609 (6) .609 -608 (5) .602 -601 (4)
صفحه 237 از 483
ص: 329
است یا رخصت در ترك آن، اختلاف میباشد. بنا بر قول اول، اذان گفتن در آن موارد جایز نیست. سقوط به معناي رخصت در
همچنین سقوط اذان در صورت جمع بین دو نماز ظهر و عصر و نیز «9» . ترك در مورد قضاي نماز به مشهور نسبت داده شده است
سقوط اذان و اقامه: «10» . مغرب و عشا در غیر موارد یاد شده، مورد اختلاف است. قول به سقوط، به مشهور نسبت داده شده است
اذان و اقامه از سه کس ساقط است: 1. کسی که با نماز جماعتی همراه شود و در آن جماعت اذان گفته شده باشد. 2. کسی که پس
از اقامه نماز جماعت در مسجد و قبل از بر هم خوردن صفها، بخواهد نماز بگزارد. در سقوط آن در غیر مسجد، اختلاف است.
در این که سقوط در موارد فوق به نحو عزیمت است یا «12» . 3. کسی که اذان و اقامۀ دیگري را حکایت کرده یا شنیده است «11»
«14» . حکایت اذان: حکایت اذان یعنی بازگو کردن هر جمله از آن همراه با مؤذّن، مستحب است «13» . رخصت، اختلاف است
ترجیع در اذان: در مفهوم و حکم آن اختلاف است. برخی آن را به دو بار تکرار شهادتین افزون بر دو بار نخست، بعضی به تکرار
هر جمله از اذان افزون بر آنچه در شرع معیّن شده و بعضی دیگر به تکرار شهادتین با صداي بلند پس از اداي آن به طور آهسته،
تعریف کردهاند.در حکم آن نیز از حیث کراهت و حرمت، اختلاف است؛ هر چند در حرمت آن، در صورت گفتن به قصد
است که « حیّ علی خیر العمل » به جاي جملۀ « ال ّ ص لاة خیر من النّوم » تثویب در اذان: گفتن جملۀ «15» . مشروعیّت، اختلافی نیست
اهل سنّت در اذان دوم نماز صبح میگویند. جملۀ یاد شده، بدعت و گفتن آن به قصد مشروعیّت حرام و بدون قصد آن، مورد
تثویب).گرفتن مزد بر اذان: به قول مشهور، گرفتن مزد بر اذان حرام است، لیکن -) «16» اختلاف است
/ 604 و مستمسک العروة 5 / 11 ) العروة الوثقی 1 ) .522 -521 / 10 ) مستند الشیعۀ 4 ) .562 -559 / 604 و مستمسک العروة 5 (9)
-112 (16) .111 -110 (15) .121 / 14 ) جواهر الکلام 9 ) .573 -572 / 13 ) مستمسک العروة 5 ) .606 / 12 ) العروة الوثقی 1 ) .562
.114
ص: 330
ارتزاق). (- اذان اعلام) (- اذان سوم) (- مؤذّن) -) «17» پرداخت حقوق از بیت المال (- بیت المال) به اذانگو جایز است
اذان اعلام؛ ج 1، ص: 330
اذان اعلام: گفتن اذان به منظور آگاهی دادن به دخول وقت نماز.در باب صلات از آن سخن رفته است.تفاوت میان اذان اعلام و
اذان نماز دو چیز است: 1. در اذان اعلام بر خلاف اذان نماز، قصد قربت معتبر نیست؛ هر چند برخی در آن تردید و اشکال
کردهاند. 2. اذان اعلام در اول وقت گفته میشود، ولی اذان نماز پیش از نماز و متّصل به آن است؛ هرچند در آخر وقت باشد. 1
اذان دوم؛ ج 1، ص: 330
- اذان سوم
اذان سوم؛ ج 1، ص: 330
اذان سوم: اذان بدعت براي نماز جمعه/ اذان براي نماز عصر پس از نماز جمعه.از آن در باب صلات بحث شده است.تعبیر اذان دوم
و سوم در کلمات فقها آمده است، لیکن در این که مراد از این دو تعبیر، یکی است یا دو تا و در صورت تعدّد، حکم آن دو
چیست، اختلاف است. برخی، اذان سوم را اذان براي نماز عصر روز جمعه در صورت جمع میان آن و نماز جمعه دانستهاند، و سوم
بودن آن یا نسبت به اذان صبح و ظهر یا جمعه است، و یا نسبت به اذان ظهر یا جمعه و اقامۀ آن، و منظور از اذان دوم، اذان بدعت
صفحه 238 از 483
است.برخی دیگر، دو تعبیر را یکی دانستهاند و آن را همان اذانی میدانند که عثمان یا
.602 / 4 و العروة الوثقی 1 -3 / 1 جواهر الکلام 9 (18) .72 -71 (17)
ص: 331
معاویه براي نماز جمعه افزون بر اذان مشروع نماز، بدعت نهادهاند. سوم بودن آن نسبت به اذان ظهر و اقامۀ جمعه یا نسبت به اذان
صبح و ظهر، و دوم بودن آن نسبت به اذان ظهر است. البته در این که اذان بدعت اذانی است که پیش از آمدن خطیب نماز جمعه
به مسجد گفته میشود یا اذانی که هنگام نشستن وي بر منبر براي ایراد خطبه گفته میشود، اختلاف است.حکم تکلیفی: چنانچه
منظور از اذان سوم، همان اذان دوم (اذان بدعت) باشد، غیر مشروع و گفتن آن به قصد مشروعیّت، حرام است و بدون این قصد، در
حرمت و کراهت آن اختلاف است. قول به حرمت را به اکثر، بلکه به همۀ متأخّران نسبت دادهاند.حکم اذان سوم به معناي اذان
«1» . براي نماز عصر روز جمعه، از حیث حرمت و کراهت، مورد اختلاف است
اذانگو؛ ج 1، ص: 331
- مؤذّن
اذخر؛ ج 1، ص: 331
اذخر: گیاهی خوشبو.احکام اذخر که در فارسی کوم نامیده میشود، در باب حج آمده است.از مستحبات ورود به حرم، مکّه و
مسجد الحرام و نیز پیش از طواف، جویدن اذخر است. 1 کندن اذخر در حرم جایز است. 2 همچنین بوییدن آن براي محرم جایز
است. 3
اذن؛ ج 1، ص: 331
اذن: رخصت در تصرف از سوي مالک یا شخص به منزلۀ مالک. 1تفاوت اذن با اجازه (- اجازه) این است که اذن پیش از تصرف
و انجام کار، و اجازه بعد از آن است. همچنین تفاوت آن با رضا این است که رضا امر باطنی است که به صورت اذن یا اجازه ابراز
میشود. نیز فرق آن با وکالت این است که اذن، ایقاع (- ایقاع) است، امّا وکالت، عقد 2 (- وکالت).
1 العناوین الفقهیۀ (5) .330 3 (4) .419 /18 2 (3) .281 / 1 جواهر الکلام 19 (2) .304 -300 / 37 و 11 -30 / 1) جواهر الکلام 9 )
.357 / 2 جواهر الکلام 27 (6) .506 /2
ص: 332
از عنوان اذن در بیشتر بابهاي فقهی اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام به عنوان شرط صحّت یا جواز چیزي، سخن رفته
است.ارکان: ارکان اذن عبارت است از: آذن (اذن دهنده)، مأذون (کسی که به او اذن داده شده است) و مأذون فیه (مورد اذن) که
هر یک شرایطی دارند. 1. اذن دهنده: در اذن دهنده چند چیز شرط است: یک- مالک بودن، خواه مالک حقیقی (خداوند متعال) یا
اعتباري (سایر مالکان) و یا به منزلۀ مالک باشد همچون ولیّ (- ولایت) و وکیل.دو- اهلیّت در تصرف داشتن؛ بدین معنا که عاقل،
بالغ، رشید (غیر سفیه) و آزاد (غیر برده) باشد.سه- محجور نبودن (- حجر). بنابراین، اذن مفلّس- پس از حکم حاکم شرع به
افلاس وي- نسبت به تصرف در اموالی که متعلّق حق طلبکار باشد، نافذ نیست؛چهار- در اذن دادن مختار باشد نه مکره (- اکراه).
اذن مضطر (- اضطرار)، صحیح و نافذ است.پنج- نسبت به مورد اذن صاحب حق باشد. براي مثال، اذن متولّی وقف (- وقف) در
استفاده از موقوفه در قلمرو مفاد وقف، صحیح است. 2. مأذون: در مأذون شرط است که صدور فعل مورد اذن از او، از نظر شرعی
صفحه 239 از 483
صحیح باشد که به اختلاف موارد، تفاوت میکند. تصرف یا از نوع اتلاف است- مانند خوردن و آشامیدن- که اثر اذن در آن، رفع
ضمان است، و یا از نوع تصرفات عقدي- مانند خرید و فروش- که مأذون باید از نظر شرع، صلاحیّت آن را داشته باشد؛ براي مثال،
بالغ و عاقل باشد. 3. مورد اذن: شرط مأذون فیه دو چیز است: یک- صدور آن از نظر شرع جایز باشد. بنابراین، اگر فردي به دیگري
اذن دهد که او را بکشد، اذن او موجب رفع حرمت این کار از فرد دیگر نمیشود.دو- مأذون فیه، متعلّق حق دیگري نباشد. از این
رو، اذن مالک به تصرف در مال رهنی (- رهن)، صحیح و نافذ نیست.
ص: 333
اقسام: اذن به اعتبارهاي گوناگون، تقسیمهایی دارد: 1. به اعتبار اذن دهنده: اذن از ناحیۀ آذن به اذن شرعی و اذن مالکی تقسیم
میشود. آذن در اذن شرعی، شارع (- شارع) و در اذن مالکی، مالک است. 2. به اعتبار مأذون و مورد اذن: اذن به دو اعتبار یاد شده
به اذن عام و اذن خاص تقسیم میشود؛ اذن عام به اعتبار مأذون مانند میهمانیهاي عمومی از قبیل افطاري یا غذا دادن در مراکز
عمومی مانند مسجد و حسینیه، و از جهت مورد اذن مانند اذن مالک به تصرف فردي در همۀ اموالش، و از هر دو جهت مانند آن
که گفته شود: هر کس زمین مواتی را احیا کند، از آن او باشد؛ اذن خاص به اعتبار مأذون و مأذون فیه مانند آن که مالک باغ به
فردي خاص اذن دهد که از میوههاي آن بخورد. 3. به اعتبار کیفیّت تحقّق: اذن به این اعتبار به اذن صریح، اذن فحوا و اذن به شاهد
حال تقسیم میشود. اذن صریح مستفاد از مدلول لفظ یا نوشته، به یکی از دو دلالت مطابقی یا تضمّنی است؛ مطابقی مانند آن که
بگوید: به تو اذن دادم، و تضمّنی مانند آن که میزبان به میهمان بگوید: غذا بخور که از آن به طور ضمنی، جواز خوردن هر نوع
غذاي موجود در سفره استفاده میشود.اذن فحوا، از لفظ به دلالت التزام عقلی، عرفی و یا عادي فهمیده میشود؛ اول مانند اذن در
خوردن غذا که از نظر عقلی، مستلزم از بین بردن آن است، دوم مانند اذن به شرکت در مجلس عزا که در عرف، ملازم با همراه
آوردن کودك نیز میباشد، و سوم، مانند اذن به خوردن میوه از درخت که به طور عادي مستلزم چیدن آن از درخت نیز است.اذن
به شاهد حال، از قرینۀ حالی- مانند دوستی و خویشاوندي- بر رضایت در تصرف فهمیده میشود.راههاي اثبات اذن: به دست
آوردن اذن یا از راه لفظ است یا نوشته یا فعل- مانند اشاره- یا قرینۀ حالی (شهادت حالت انسان) و یا سکوت در خصوص ازدواج
دختران.
ص: 334
آثار اذن: اذن از دو بعد تکلیفی و وضعی، داراي آثاري است: 1. آثار تکلیفی: تصرف در مال دیگري بدون اذن او حرام است. اثر
اذن، رفع حرمت است. در تصرف غیر مالی، اگر جواز تصرف متوقّف بر اذن باشد، تصرف بدون اذن، حرام است مانند توقّف جواز
خروج زن از منزل بر اذن شوهر که بیرون رفتن زن بدون اذن شوهر، حرام و با اذن او، جایز است. 2. آثار وضعی: آثار وضعی اذن
عبارت است از: یک- ضمان: ضمان یا در غیر جنایات است یا در جنایات. در غیر جنایات، اگر اذن مقیّد به ضمان باشد- مانند اذن
صاحب باغ به فردي براي استراحت در باغ به شرط پرداخت مالی در برابر آن- ضمانآور است، ولی اگر بر عدم ضمان مقیّد باشد-
مانند اذن در غذا خوردن با تصریح بر رایگان بودن آن- ضمان ندارد.در صورت اطلاق، اگر قرینۀ حالی یا مقامی یا ارتکاز عرفی
بر ضمان یا عدم آن دلالت کند، حکم یاد شده را دارد.برخی در صورت اطلاق اذن و نبودن شاهد بر ضمان یا عدم آن- به
مقتضاي ادلّۀ ضمان- بر ثبوت آن تصریح کردهاند. در جنایات، اذن گاه سبب ضمان است مانند فردي که با اذن صاحب خانه وارد
خانۀ کسی شود و سگ وي به او آسیب برساند، ولی در برخی موارد دیگر، ضمان نیست مانند اذن فرد به شریک خود براي نصب
ناودان، پنجره یا بالکن در کوچۀ بن بست که اگر بر اثر ویرانی و افتادن یکی از آنها به کسی آسیب برسد، اذن دهنده ضامن
نیست. در مسیر غیر بن بست، مسأله، مورد اختلاف است.دو- ملکیت یا حق اختصاص: اذن در امور مالی یا مفید ملکیّت است یا
حق اختصاص. ملکیّت نیز یا نسبت به عین خارجی است- مانند اذن به تملّک آنچه در عروسی نثار داماد یا عروس میشود- یا
صفحه 240 از 483
نسبت به منفعت عین- مانند اذن دادن به تملّک منفعت خانه به گونهاي که تمکّن بر سکونت در آن خانه یا اجاره دادن آن را به
دیگري داشته باشد- و یا
ص: 335
نسبت به انتفاع از عین است که از آن به حق انتفاع تعبیر میشود مانند اذن عاریه دهنده به استفادة عاریه گیرنده از مال عاریه داده
شده. حق اختصاص مانند اذن شارع به تحجیر (- تحجیر) زمین براي احیاي آن که مفید حق اختصاص است.رجوع از اذن: اذن
دهنده میتواند از اذن خود بازگردد، مگر مانعی باشد مانند کسی که اذن داده تا میّت را در ملکش دفن کنند سپس بعد از دفن از
«3» . اذن خود برگردد، حرمت نبش قبر، مانع آن است
اذن تقدیري؛ ج 1، ص: 335
اذن تقدیري: اذن به شاهد حال (- اذن).
اذن دخول؛ ج 1، ص: 335
اذن دخول: اجازة ورود به حرم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام.در باب حج مبحث مزار از آن سخن رفته
است.از آداب زیارت روضۀ منوّر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و حرم پیشوایان معصوم علیهم السّلام هنگام ورود، خواندن دعاي
مخصوص اذن دخول با حضور قلب است که در آن ضمن یادآوري منزلت والا و جایگاه بلندشان، از خداوند متعال و رسول اکرم و
جانشینان واجب الإطاعۀ ایشان و نیز فرشتگان موجود در آن جا، اجازة ورود خواسته میشود. 1
اذن؛ قاعده؛ ج 1، ص: 335
- قاعدة اذن
اذیت؛ ج 1، ص: 335
- آزار
اراده؛ ج 1، ص: 335
- قصد
اراك؛ ج 1، ص: 335
اراك: نام درختی/ از حدود عرفات.از معناي نخست در باب طهارت به مناسبت سخن رفته است.مسواك زدن با چوب درخت
اراك مستحب است. 1
.313 / 1 مستمسک العروة 2 (5) .421 / 1 الحدائق الناضرة 17 (4) .41 - 515 و عوائد الایام/ 33 -506 / 3) العناوین الفقهیۀ 2 )
ص: 336
از معناي دوم در باب حج بحث شده است.وقوف (- وقوف) حاجی در اراك، مجزي از وقوف وي در عرفات (- عرفات) نیست.
«2»
صفحه 241 از 483
ارباب خمس؛ ج 1، ص: 336
ارباب خمس: سهامبران خمس.ارباب خمس عبارتند از: خدا، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، امام معصوم علیه السّلام، یتیم (-
یتیم)، فقیر (- فقیر) و ابن سبیل (- ابن سبیل).از این عنوان در باب خمس سخن رفته است.خمس (- خمس) به شش سهم تقسیم
شده است. سه سهم آن از آن رسول خدا و پس از آن حضرت، از آن پیشواي معصوم در هر زمان است. سه سهم دیگر اختصاص
به سه گروه یتیم، فقیر و ابن سبیل دارد 1 که در آنان ایمان 2 و سیادت (- هاشمی) 3 و در خصوص ابن سبیل، نیاز داشتن 4 و به
قول مشهور، در یتیم، فقر 5 شرط است، لیکن عدالت معتبر نیست 6 (- خمس).
ارباب فروض؛ ج 1، ص: 336
ارباب فروض [- ارباب فرائض؛ اصحاب فروض]: افراد داراي سهم معیّن ارث در شرع.از آن در باب ارث بحث شده است.وارثان
نسبی مانند پدر، مادر و فرزند، یا سببی مانند همسر که سهم آنان در شرع مقدّس تعیین شده است، ارباب فروض نام دارند، مقابل
وارثانی که به واسطۀ خویشاوندي یا غیر آن، ارث میبرند، ولی در شرع، سهمی براي ایشان معیّن نشده است مانند برادر، عمو، دایی
و جدّ (- ارث).
ارباب وقف؛ ج 1، ص: 336
ارباب وقف [- اصحاب وقف؛ موقوف علیهم]: صاحبان موقوفه.ارباب وقف؛ کسانی هستند که وقف
.115 6 (8) .113 5 (7) .112 4 (6) .104 3 (5) .115 2 (4) .88 -84 / 1 جواهر الکلام 16 (3) .18 / 2) جواهر الکلام 19 )
ص: 337
براي آنان صورت گرفته است همچون وقف مالی براي فرزندان (- وقف).
ارباح مکاسب؛ ج 1، ص: 337
ارباح مکاسب: سودهاي به دست آمده از کسب.به سودهاي به دست آمده از کسب از راه تجارت یا جز آن، ارباح مکاسب گفته
خمس). -) «1» میشود و از جمله چیزهایی است که خمس بعد از اخراج مؤونۀ سال به آن تعلّق میگیرد
اربعاء؛ ج 1، ص: 337
اربعاء: (جمع ربیع) نهر کوچک، آببند/ سهمی از آب.ربیع هم بر سهمی از آب قنات که شخص با دیگري در آن شریک است،
اطلاق شده و هم بر آبی که فرد از طریق آبراهی از رودخانه، در حوض یا استخري فراهم آورده تا بوستان یا زمینی را آبیاري کند.
1از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.اگر کسی از آبهاي عمومی مانند چشمه و رودخانه آبی را از طریق آبگذر در
حوض یا استخر و مانند آن به قصد تملّک فراهم آورد، مالک آن میشود 2، و میتواند افزون بر نیاز خود را به دیگري بفروشد،
لیکن برخی قدما برآنند که وي، نسبت به مقدار نیاز حق اولویّت در استفاده دارد، و افزون بر آن را در صورتی که دیگري براي
آشامیدن خود یا حیواناتش بدان نیازمند است، باید رایگان در اختیار وي قرار دهد و اگر مازاد براي آبیاري زراعت، مورد نیاز
است، بذل آن مستحب است. 3
صفحه 242 از 483
اربعۀ عشر؛ ج 1، ص: 337
اربعۀ عشر: نوعی ابزار چوبی براي بازي.به نوعی ابزار چوبی که در آن دو یا سه ردیف کنده شده، و چهارده خانه در
/ 3 المبسوط 3 (4) .124 / 2 جواهر الکلام 38 (3) .« ربع » 1 مجمع البحرین/ واژه (2) .389 / 66 و العروة الوثقی 2 / 1) الروضۀ البهیۀ 2 )
.117 -112 / 281 و جواهر الکلام 38
ص: 338
آن ساخته شده است که گويهاي کوچکی جهت بازي در آن خانهها اندازند، اربعۀ عشر میگویند. فقیهان در باب تجارت، در
آلات قمار). -) «1» بحث قمار (- قمار)، از آن به عنوان وسیلهاي که با آن قمار میشده است، یاد کردهاند
ارت؛ ج 1، ص: 338
ارتّ: شخص داراي لکنت/ تبدیل کنندة حرفی به حرف دیگر/ تبدیل کنندة لام به تاء/ ادغام کنندة حرفی در حرف دیگر بر خلاف
تلفّظ مردم.ارتّ در باب صلات به کار رفته است.امامت ارتّ به معناي نخست براي غیر ارتّ مکروه است، اما به دیگر معانی به قول
مشهور جایز نیست. 1 (- الثغ)
ارتباط؛ ج 1، ص: 338
- رابطه
ارتثاث؛ ج 1، ص: 338
گفته « مرتثّ » و « رثیث » ارتثاث: حمل مجروح به پشت جبهه.به حمل مجروح داراي رمق به پشت جبهه، ارتثاث و به شخص مجروح
میشود و از آن در باب طهارت، احکام اموات سخن رفته است.مجروح اگر پس از انتقال به پشت جبهه شهید (- شهید) شود، باید
غسل و کفن گردد. 1
ارتداد؛ ج 1، ص: 338
گفته میشود. واژة « مرتدّ » ، ارتداد: کافر شدن پس از مسلمانی.به مسلمانی که از آیین اسلام خارج شده و کفر را برگزیده است
ارتداد ریشۀ قرآنی دارد. 1جایگاه اصلی عنوان یاد شده باب حدود است و از آن به مناسبت در بابهایی مانند طهارت، صلات،
از آن بحث ،« کتاب مرتدّ » زکات، صوم، حج، تجارت، نکاح، و ارث سخن رفته است.برخی نیز در باب مستقلی تحت عنوان
کردهاند.
-166 / 1 السرائر 1 (3) .344 -342 / 195 و جواهر الکلام 13 -194 / 1 الحدائق الناضرة 11 (2) .177 -176 / 1) مسالک الافهام 14 )
1 بقره/ 217 (4) 167
ص: 339
اسباب ارتداد: ارتداد با انکار خداوند، توحید، رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یا تکذیب آن حضرت، انکار ضروري دین (-
ضروري) از روي اعتقاد، عناد یا استهزا و همچنین با کارهایی که بر استهزا و اهانت به دین و رویگردانی از آن دلالت کند مانند
براي ضروري دین به «2» . پاره کردن و انداختن قرآن در جاي آلوده و کثیف، اهانت به کعبه و کرنش در برابر بت محقّق میشود
صفحه 243 از 483
وجوب نماز، روزه، حج و مانند آنها مثل زده شده است، لیکن برخی قلمرو آن را گسترش داده و گفتهاند: مراد از ضروري دین،
برخی نیز تصریح «3» . چیزي است که انکار کننده، به ثبوت آن در دین یقین داشته باشد؛ هر چند نزد همه به ثبوت نرسیده باشد
به قول مشهور، «4» . کردهاند که اگر انکار حکمی اجماعی باشد، لیکن به حدّ ضروري دین نرسیده باشد، موجب ارتداد نمیشود
انکار ضروري مذهب مانند انکار امامان علیهم السّلام یا یکی از آنان، موجب ارتداد نمیشود؛ البته برخی تصریح کردهاند که اگر
هر یک از انکار خداوند، توحید، رسالت، و انکار یا تکذیب «5» . فرد شیعی منکر ضروري مذهب خویش شود، مرتدّ میگردد
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، سببی مستقل براي ارتداد میباشند. در این که انکار ضروري دین، سببی مستقل براي ارتداد است
یا در صورتی که به انکار خداوند، رسالت و یا رسول خدا بازگردد، موجب ارتداد میشود، اختلاف است. قول نخست به ظاهر
بنا بر قول دوم، اگر فرد معتقد به توحید و رسالت، ضروري دین را انکار کند، در صورتی «6» . کلمات فقها نسبت داده شده است
که از بازگشت انکار یاد شده به انکار توحید یا رسالت غفلت داشته باشد، انکار او موجب ارتداد نیست.اگر نسبت به منکر
ضروري، شبهۀ عدم آگاهی وي بر ضروري بودن حکمی وجود داشته باشد مانند آن که محل زندگیاش دور از بلاد اسلامی باشد؛
به گونهاي که احتمال پنهان بودن
.378 / 6) مستمسک العروة 1 ) .602 /41 (5) .49 / 4) جواهر الکلام 6 ) .199 / 3) مجمع الفائدة 3 ) .600 / 2) جواهر الکلام 41 )
ص: 340
شرایط: شرایط عمومی «7» . ضرورت حکم ضروري براي او معقول و منطقی باشد به صرف انکار، حکم به کفر وي نمیشود
تکلیف یعنی عقل، بلوغ، قصد و اختیار در تحقّق ارتداد نیز معتبر است. بنابراین، بر ارتداد دیوانه، غیر بالغ، غافل، کسی که در
اگر مرتدّ ادّعاي اکراه «8» . خواب است، سهو کننده، بیهوش و مکره مانند گفتن کلمات کفرآمیز از روي تقیّه، اثري مترتّب نیست
راههاي اثبات: ارتداد با اقرار (- اقرار)، «9» . کند، در صورتی که ادّعاي او با شواهدي تأیید گردد، این ادّعاي از او پذیرفته میشود
اقسام مرتدّ: مرتدّ دو گونه است: فطري (- مرتدّ فطري) و ملّی «10» . بیّنه (- بیّنه) و صدور رفتار یا گفتار بیانگر ارتداد، ثابت میشود
(- مرتدّ ملّی).احکام: احکام ارتداد از این قرار است: 1. توبۀ مرتدّ: توبۀ مرتدّ ملّی اعم از زن و مرد و نیز زن مرتدّ فطري پذیرفته
لیکن در قبول توبۀ مرد مرتدّ فطري اختلاف است. قول عدم قبول توبۀ وي به مشهور نسبت داده شده است.برخی بین ،«11» میشود
احکامی که در شریعت بدان تصریح شده مانند وجوب اعدام کردن او، وجوب جدا شدن همسرش از وي و تقسیم دارایی او بین
ورثه و غیر آن از سایر احکام مانند طهارت بدن و جواز ازدواج با زن مسلمان، تفصیل داده و توبۀ وي را نسبت به قسم اول از
.2 «12» . احکام مورد قبول ندانستهاند یعنی توبه اثري در رفع آن احکام ندارد بر خلاف قسم دوم از احکام که توبه قبول است
نجاست و طهارت مرتدّ: ارتداد موجب نجاست مرتدّ میشود، لیکن مرتدّ ملّی و نیز مرتدّ فطري- بنا بر قول به پذیرش توبۀ او- و زن
3. عبادتهاي مرتدّ: بر مرتدّ واجب است پس «13» . مرتدّ اعم از ملّی و فطري، در صورت توبه و بازگشت به اسلام، پاك میشوند
از توبه، نمازهاي فوت شده در دوران ارتداد، بلکه عبادتهاي انجام ندادة دیگر مانند روزه و حج را قضا کند.در حکم یاد شده
تفاوتی میان مرتدّ ملّی
/ 298 و العروة الوثقی 1 -293 /6 (13) .605 (12) .613 -611 (11) .600 (10) .610 (9) .609 /41 (8) .49 / 7) جواهر الکلام 6 )
.141
ص: 341
در این «14» . و فطري نیست؛ گرچه برخی در ثبوت حکم نسبت به مرتدّ فطري- بنا بر قول به پذیرفته نشدن توبۀ او- اشکال کردهاند
که ارتداد در اثناي عمل عبادي مانند اذن، نماز و روزه، موجب بطلان آن میشود- هرچند پس از ارتداد، فوري توبه کند- یا نه،
در صحّت روزة روزهداري که مرتدّ شود، سپس پیش از آن که روزة خود را باطل کند، توبه نماید، اختلاف «15» . اختلاف است
صفحه 244 از 483
همچنین ارتداد به «17» . لیکن احرام محرمی که در اثناي احرام (- احرام) مرتدّ شود، سپس توبه کند، باطل نمیشود ،«16» است
4. نکاح مرتدّ: بحث رابطۀ ارتداد و نکاح از دو حیث «18» . هنگام وضو و غسل- در صورت توبۀ فوري- موجب بطلان نمیشود
مطرح است: نکاح موجود و ازدواج جدید.نکاح موجود: اگر زن و شوهر یا یکی از آن دو مرتدّ شوند، در صورتی که ارتداد پیش
از دخول باشد، عقد نکاح باطل میشود، و اگر پس از دخول باشد، در مرتدّ فطري حکم پیش از دخول جاري است، ولی بطلان
عقد در مرتدّ ملّی و نیز زن مرتدّ اعم از فطري و ملّی، منوط به اتمام عدّه (- عدّه) است. در صورت توبه پیش از تمام شدن زمان
ازدواج جدید: ازدواج مرد مرتدّ با زن مسلمان و عکس آن پیش از توبه جایز نیست. در جواز «19» . عدّه، عقد باطل نمیشود
ازدواج مرتدّ با غیر مسلمان (اهل کتاب)، اختلاف است. ازدواج براي مرتدّ ملّی و نیز فطري- بنا بر قول به قبول توبۀ او- پس از توبه
اگر زن قبل از دخول مرتدّ شود، استحقاق مهر ندارد، و اگر شوهر پیش از آن مرتدّ گردد، در این که زن مستحق «20» . جایز است
5. ولایت مرتدّ: مرد مرتدّ بر فرزندانش «21» . همۀ مهر یا نصف آن است، اختلاف میباشد. در ارتداد پس از دخول، مهر ثابت است
6. فرزند مرتدّ: فرزندي که پیش از ارتداد پدر و مادر یا یکی از آنان «22» . که مسلمان یا در حکم مسلمان هستند، ولایت ندارد
304 ؛ العروة /17 (17) .327 / 16 ) جواهر الکلام 16 ) .466 / 327 و العروة الوثقی 2 / 120 و 16 /9 (15) .14 / 14 ) جواهر الکلام 13 )
.142 / 20 ) العروة الوثقی 1 ) .50 -47 / 19 ) جواهر الکلام 30 ) .466 / 121 و العروة الوثقی 2 / 18 ) جواهر الکلام 9 ) .466 / الوثقی 2
.629 /41 (22) .48 / 21 ) جواهر الکلام 30 )
ص: 342
به دنیا آمده یا نطفهاش منعقد شده باشد، در حکم مسلمان است، لیکن اگر بالغ شود و اسلام را نپذیرد، در این که مرتدّ فطري است
گرچه برخی هر دو احتمال ؛«23» یا ملّی، اختلاف است. چنانچه نطفهاش از پدر و مادر مرتدّ منعقد شده باشد، در حکم مرتدّ است
7. تصرفات مرتدّ: تصرفات مرتدّ فطري در اموال- بنا بر قول به «24» . یعنی در حکم کافر یا در حکم مسلمان بودن وي را دادهاند
ولی بنا بر قول به پذیرفته شدن، تصرفات وي پس از ،«25» پذیرفته نشدن توبۀ او و خروج وي از اهلیّت تملّک- نافذ و صحیح نیست
تصرفات مرتدّ ملّی پس از توبه صحیح است، لیکن پیش از توبه و پس از حکم حاکم به ممنوعیّت وي از «26» . توبه، صحیح است
تصرف، نافذ نیست. در این که تصرفات مرتدّ ملّی در اموال خود پیش از توبه و حکم حاکم به حجر (- حجر) صحیح است یا به
نفس ارتداد، از تصرف ممنوع میشود، اختلاف است، امّا تصرفات غیر مالی مرتدّ ملّی مانعی ندارد و در کلمات فقها نسبت به جواز
8. ضمان مرتدّ: مرتدّ اعم از ملّی و فطري در صورت اتلاف مال، جان و «27» . و عدم جواز تصرف مرتدّ فطري، اشارهاي نشده است
یا عضوي از اعضاي مسلمان در هر صورت ضامن است، بر خلاف کافر حربی که بنا به تصریح برخی آنچه را از مسلمان در دار
9. قصاص مرتدّ: اگر مرتدّ، ذمّی (- اهل ذمّه) را بکشد، در قصاص (- قصاص) او «28» . الحرب اتلاف کند ضامن نخواهد بود
اگر ذمّی، «30» . ولی در صورت توبه و بازگشت به اسلام، قصاص نمیشود؛ هرچند باید دیه را پرداخت کند ،«29» اختلاف است
.10 «31» . مرتدّ را بکشد، قصاص میشود، ولی اگر مسلمان او را بکشد، قصاص نمیشود و در لزوم پرداخت دیه، اختلاف است
ارث مرتدّ: مرتدّ از مسلمان ارث نمیبرد، امّا مسلمان از او ارث میبرد.اگر مرتدّ بمیرد و وارث مسلمان یا کسی که در حکم مسلمان
«32» . است مانند کودك نداشته باشد، امام علیه السّلام وارث او است
(28) .620 / 27 ) جواهر الکلام 41 ) .120 / 26 ) مستمسک العروة 2 ) .342 / 25 ) المهذّب البارع 4 ) .54 / 24 ) الدروس 2 ) .616 (23)
.17 -15 /39 (32) .165 (31) .164 (30) .163 /42 (29) .625
ص: 343
11 . کیفر مرتدّ: کیفر مرتدّ ملّی- در صورتی که توبه نکند- و نیز مرتدّ فطري حتی در صورت توبه- به قول مشهور- قتل است،
لیکن کیفر زن مرتدّ اعم از فطري و ملّی زندان است تا توبه کند یا بمیرد. در این که تنها امام یا نایب او حق اجراي حدّ را دارد یا
صفحه 245 از 483
«33» . براي دیگران نیز جایز میباشد، اختلاف است
ارتزاق؛ ج 1، ص: 343
روزي) در فقه مالی است که فرد مستحق از بیت المال (- بیت المال) میگیرد؛ خواه از ) « رزق » ارتزاق: روزي ستاندن.مراد از
کارگزاران حکومت باشد یا از غیر آنان 1؛ لیکن موضوع بحث در این مقاله، قسم اول است.تفاوت ارتزاق با اجاره (دریافت مزد در
برابر کار) آن است که ارتزاق عقدي جایز است و در نتیجه، فسخ آن نیز جایز میباشد، در حالی که اجاره عقد لازم است و فسخ
آن جایز نیست. افزون بر آن، در اجاره، باید مدّت اجاره، مقدار اجرت و نوع عمل معلوم باشد (- اجاره)، ولی در ارتزاق، روزي به
مقدار نیاز کارگزار، بر حسب تشخیص ولیّ امر داده میشود. 2از این عنوان به مناسبت در بابهاي صلات، جهاد، تجارت، اجاره و
، قضاء سخن رفته است.حکم: ارتزاق براي مستحق، جایز و تشخیص استحقاق با ولیّ امر است 3
2 القواعد و (35) .153 / 1 کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 2 (34) . 52 و الجامع للشرائع/ 567 / 282 ؛ الدروس 2 / 33 ) المبسوط 7 )
.153 / 3 کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 2 (36) .126 / الفوائد 2
ص: 344
لیکن گروهی گفتهاند بلکه برخی ادّعاي اجماع کردهاند که جواز ارتزاق، مشروط است به نبودن فردي داراي شرایط لازم که به
به تصریح برخی، در جواز ارتزاق «4» . طور رایگان آمادة همکاري است، و با بودن چنین فردي، ارتزاق براي دیگري جایز نیست
در این که در استحقاق روزي از بیت المال، فقر و نیاز «5» . براي مستحق از بیت المال تفاوتی میان حاکم دادگر و ستمگر نیست
شرط است یا ارتزاق براي هر فردي که از سوي حکومت عهدهدار کاري است که انجام آن بر وي واجب نیست، جایز میباشد،
مستحقّان: اذانگو، قاضی (- قاضی)، کارشناس تقسیم اموال مشاع و مشترك که از سوي حاکم شرع گمارده «6» . اختلاف است
شده است، مجاهد (کسی که تمام وقت در خدمت جهاد است)، کاتب براي قاضی (منشی دادگاه) یا براي محاسبات بیت المال
(حسابدار)، مسئول امر بیت المال و دیگر کسانی که عهدهدار برقراري نظم و امنیّت جامعه و تأمین کنندة مصالح عمومی مردم
«7» . هستند میتوانند از بیت المال ارتزاق نمایند
ارتشاء؛ ج 1، ص: 344
- رشوه
ارتفاع؛ ج 1، ص: 344
- بلندي
ارتفاق؛ ج 1، ص: 344
ارتفاق: حق انتفاع از مباحات عمومی.ارتفاق عبارت است از حق بهرهمندي از مباحات عمومی مانند راهها، خیابانها، مساجد و
میدانها. از آن به مناسبت در بابهایی مانند صلح، شرکت و احیاء موات سخن رفته است.استفاده از اماکن عمومی (- اماکن
عمومی) براي همگان جایز است 1 (- مشترکات).از اقسام اقطاع، اقطاع رفاق است؛
(7) .482 / 51 و مصباح الفقاهۀ 1 / 6) جواهر الکلام 40 ) .245 / 5) کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 1 ) .73 / 4) جواهر الکلام 9 )
.83 -81 / 1 جواهر الکلام 38 (8) .123 / 71 و جواهر الکلام 22 / الروضۀ البهیۀ 3
صفحه 246 از 483
ص: 345
بدین معنا که حاکم اسلامی مکانی از راهها یا محل اجتماع مردم را به کسی اعطا کند. فایدة این کار، حق ارتفاقی است که شخص
این نوع اقطاع را برخی در صورت وسعت مکان و عدم «2» . پیدا میکند و با رفتن او، دیگري نمیتواند جایش را تصرف کند
اقطاع). -) «4» لیکن مشهور عدم صحّت این نوع اقطاع است ؛«3» مزاحمت براي دیگران جایز دانستهاند
ارتکاز؛ ج 1، ص: 345
ارتکاز: رسوخ و ثبوت مفهومی خاص در ذهن.ارتکاز عبارت است از رسوخ مفهومی خاص در ذهن گروهی یا اکثر و یا همۀ مردم
مانند ارتکاز محترم بودن قرآن و کعبه نزد مسلمانان و ارتکاز حرمت داشتن امامان معصوم علیهم السّلام نزد شیعیان.کاربرد واژة
ارتکاز به عنوان دلیل، نزد اصولیان معاصر رایج شده که در اصول فقه، بحث حجیّت خبر واحد آن جا که از سیره (- سیره) به عنوان
دلیل بر حجیّت خبر واحد (- خبر واحد) بحث میشود بدان اشاره کردهاند. برخی نیز براي ارتکاز متشرّعه باب جداگانهاي گشوده
و به اختصار از آن سخن گفتهاند. 1مراد از ارتکاز به عنوان دلیل بنا بر آنچه از موارد استعمال آن در کلمات فقیهان و اصولیان
استفاده میشود ارتکازي است که سیرة عملی بر طبق آن موجود باشد و ارتکاز، در حقیقت، پشتوانۀ علمی سیره به شمار میآید.
2البته از ظاهر سخنان برخی برمیآید که ارتکاز پشتوانۀ علمی سیره است؛ هر چند سیرة عملی به جهت نظري بودن موضوع ارتکاز
یا عدم تحقّق موضوع آن تا به حال بر طبق آن وجود نداشته باشد. 3ویژگی ارتکاز نسبت به سیره در آن است که سیره از آن جهت
که ماهیت آن فعل یا ترك است نسبت به نوع حکم اجمال دارد، برخلاف ارتکاز که نوع حکم را تعیین میکند. 4
/ 4) جواهر الکلام 38 ) .276 / 411 و المبسوط 3 / 3) تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) .37 / 411 و جامع المقاصد 7 / 2) تذکرة الفقهاء (ق) 2 )
234 و / 3 بحوث فی علم الاصول 4 (7) .200 2 (6) . 1 الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 194 و 200 (5) .273 / 86 و المبسوط 3
. 4 الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 200 (8) .391 / الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 2
ص: 346
انواع ارتکاز: ارتکاز به ارتکاز عقلا و متشرّعه تقسیم میشود. مراد از عقلا، عقلاي جامعه، قطع نظر از آیین آنان است مانند ارتکاز
پذیرش خبر ثقه، و مراد از متشرّعه افرادي هستند که به مذهب و شریعت پایبند میباشند مانند ارتکاز قبح و ناپسندي تراشیدن ریش
حجیّت ارتکاز: حجیّت ارتکاز «5» . نزد آنان. ارتکاز متشرّعه در زمرة راههاي یقینی دستیابی به سنّت (- سنّت) شمرده شده است
همانند حجیّت سیره است؛ به این معنا که ارتکاز اگر به زمان معصوم علیه السّلام متّصل باشد و امام با آگاهی از آن و توان نهی از
آن، مردم را از آن نهی نکرده باشد، حجّت است. ارتکازي که چنین ویژگیاي ندارد حجّت نیست، مگر آن که به گونهاي رضایت
و موافقت معصوم علیه السّلام با آن محرز شود.ارتکاز همچون اجماع (- اجماع) و سیره از دلیلهاي لبّی (- دلیل لبّی) است و
2 «6» . اطلاق ندارد
ارتماس؛ ج 1، ص: 346
ارتماس: فروشدن در آب و مانند آن.در بابهاي طهارت، صوم و حج از آن بحث شده است.به قول مشهور، فرو بردن سر در آب
به طور عمد بر روزهدار حرام است، لیکن در بطلان روزه اختلاف است. 1فرو بردن سر در آب، از محرّمات احرام است (- احرام).
در این که ارتماس از مصادیق پوشانیدن سر به شمار میرود تا از این جهت حرام باشد، یا عنوانی مستقل میباشد، اختلاف است.
در صورت نخست، حکم، مخصوص مرد است و تفاوتی میان آب و دیگر مایعات نیست. 2 در فرض شک در تحقّق ارتماس، اصل
عدم آن است. 3
صفحه 247 از 483
3 (9) .221 -220 / 2 معتمد العروة 4 (8) .228 -227 / 1 جواهر 16 (7) .392 / 201 و الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 2 (6) .194 (5)
.187 / العروة الوثقی 2
ص: 347
ارتماسی؛ ج 1، ص: 347
ارتماسی: یکی از دو کیفیّت وضو گرفتن و غسل کردن مقابل ترتیبی.جایگاه این بحث باب طهارت است.وضو و غسل از جهت
کیفیّت به ترتیبی (- ترتیبی) و ارتماسی تقسیم میشود.غسل ارتماسی: این غسل با فرو بردن تمام بدن در آب به نیّت غسل و با
«2» . عدول از ترتیبی به ارتماسی یا انجام دادن ارتماسی از ابتدا، جایز است «1» . وجود سایر شرایط غسل (- غسل)، تحقّق مییابد
بیرون بودن تمام بدن از آب پیش از غسل ارتماسی واجب نیست، بلکه اگر قسمتی از بدن بیرون باشد کافی است، ولی اگر تمام
اگر بعد از غسل ارتماسی یقین «3» . بدن زیر آب باشد و نیّت غسل کند و بدن را حرکت دهد، صحّت آن محل اختلاف است
حاصل شود که قسمتی از بدن شسته نشده است، در این که اعادة غسل واجب است چنان که بیشتر فقها بر آنند یا شستن همان
در غسل ترتیبی نیز شستن هر عضو به صورت ارتماسی جایز است؛ حتی سه «4» . قسمت به نیّت غسل کافی است، اختلاف میباشد
وضوي ارتماسی: با فرو بردن هر یک از اعضاي وضو «5» . بار فرورفتن در آب و هر بار به نیّت شستن یکی از اعضا نیز جایز است
در آب از بالا به پایین به همان ترتیبی که در وضوي ترتیبی واجب است (صورت، دست راست، دست چپ) و داشتن دیگر شرایط
«7» . هر چند برخی صحّت ارتماس دست چپ را مورد اشکال قرار دادهاند ؛«6» وضو (- وضو)، وضوي ارتماسی انجام میشود
«8» . شستن برخی اعضا به صورت ارتماسی و برخی به صورت ترتیبی در وضو جایز است
ارث؛ ج 1، ص: 347
ارث: استحقاق مال یا حقّی با مرگ دیگري یا آنچه در حکم مرگ است با شرایط و ملاكهاي خاص.تعریف یاد شده، تعریف
به « ارث »
-357 / 207 و مستمسک العروة 2 / 6) العروة الوثقی 1 ) .494 (5) .488 -485 (4) .483 (3) .509 (2) .479 / 1) التنقیح (الطهارة) 5 )
. 8) توضیح المسائل مراجع/ م 263 ) .119 / 7) التنقیح (الطهارة) 4 ) .358
ص: 348
مفهوم مصدري است. مفهوم اسمی آن عبارت است از دارایی و حقوقی که فرد با مرگ دیگري یا آنچه در حکم مرگ است مانند
و به آنچه که از میّت « مورّث » به کسی که از خود ارث برجاي میگذارد ،« وارث » ارتداد (- ارتداد)، مستحق میشود.به ارث برنده
گفته میشود. فقیهان به پیروي از قرآن « میراث » و « ترکه » - باقی میماند- خواه مال یا حق قابل انتقال مانند حق خیار و حق شفعه
نیز تعبیر کردهاند.عنوان ارث از بابهاي مهم فقهی است که مسائل و احکام ارث به تفصیل در « فرض » و « فریضه » کریم، از ارث به
آن آمده است. در این جا به محورهاي مهم و کلّی آن میپردازیم.ارکان: ارکان ارث عبارت است از: مورّث، وارث و ترکه (-
ترکه). البته پیش از تقسیم ترکه میان ورثه، باید از آن، حقوق دیگري مانند هزینۀ تکفین (- تکفین) و تجهیز (- تجهیز) میّت،
بدهیها (- دین) و وصایاي او در ثلث مالش (- وصیّت) و نیز آنچه مخصوص فرزند بزرگتر است (- حبوه) خارج شود.اسباب:
اسباب و موجبات ارث دو چیز است: 1. نسب: نسب (- نسب) عبارت است از ارتباط و اتّصال فردي به دیگري به ولادت شرعی.
وارثان نسبی میّت به ترتیب اولویّت و تقدّم هر طبقه عبارتند از: طبقۀ اول: پدر، مادر، فرزند و نوه در صورت نبودن فرزند. به «1»
طبقۀ دوم: پدربزرگ و مادربزرگ پدري و مادري هرچه بالا روند، «2» . قول مشهور، نوه با وجود پدر و مادر میّت ارث میبرد
صفحه 248 از 483
برادر و خواهر پدري یا مادري و یا پدري و مادري و فرزندان آنان. در این طبقه، وارث نزدیک، مانع ارث بردن وارث دور
میشود.براي مثال، با وجود جدّ و جدّه، پدر ایشان و با وجود برادر و خواهر، فرزندان آنان ارث نمیبرند؛ هر چند فرزندان آنان با
وجود جدّ و جدّه ارث میبرند.طبقۀ سوم: عمو، عمّه، دایی و خاله و فرزندان آنان در صورت نبودن ایشان،
.117 (2) .7 / 1) جواهر الکلام 39 )
ص: 349
جز یک صورت که پسر عموي پدري و مادري با عموي پدري با هم باشند. در این فرض، عموزاده بر عمو مقدّم است.از جمله
از طبقۀ «3» . وارثان این طبقه- در صورت نبودن عمو، عمّه، دایی و خالۀ میّت و فرزندانشان- عمو، عمّه، دایی و خالۀ پدر میّت است
تعبیر شده است. در قرآن بر مقدار ارث این طبقه تصریح نشده است، بر خلاف « اولوا الارحام » به «4» سوم به تبع قرآن کریم
هستند؛ بدین معنا که در قرآن کریم بر مقدار ارث آنان تصریح شده است. 2. سبب: سبب (- « فرض بر » طبقههاي اول و دوم که
سبب) بر دو گونه است: الف- زوجیت: زوجیّت دائم (- ازدواج) موجب ارث بردن هر یک از زن و شوهر از دیگري میشود. زن و
شوهر با وجود همۀ وارثان نسبی و سببی ارث میبرند. از این رو، جزء طبقات به شمار نمیروند.به قول مشهور، اگر در ضمن عقد
ارثبري، در صورت شرط «5» . موقّت (- ازدواج موقّت)، شرط ارث بري از یکدیگر نشود، زن و شوهر از یکدیگر ارث نمیبرند
ب- ولاء: ولاء به معناي پیوند و علقه میان دو نفر یا بیشتر از غیر «6» . ضمن عقد موقّت، مورد اختلاف است. اشهر، ثبوت آن است
طریق زوجیّت و نسب، بر سه قسم است: ولاء عتق، ولاء ضمان جریره و ولاء امامت (- ولاء).در قسم اول، مولا- که آزاد کنندة بردة
در قسم دوم، ضامن جریره در صورت نبودن «7» . خویش است- با شرایطی از جمله نبودن وارث نسبی براي برده، از او ارث میبرد
در قسم سوم، امام علیه السّلام در صورت نبودن هیچ یک از وارث «8» . وارث نسبی و نداشتن مولا (آزاد کنندة برده)، ارث میبرد
در این که امام علیه السّلام با زن میّت در ارث بردن شریک «9» . نسبی، شوهر میّت، مولا و ضامن جریره، وارث میّت خواهد بود
«10» . است یا آن که وجود همسر میّت مانع از ارث او میشود، اختلاف است. نظر مشهور، شراکت است
10 ) مستند الشیعۀ ) .260 (9) .254 (8) .223 /39 (7) .193 (6) .190 / 5) جواهر الکلام 30 ) . 4) احزاب/ 6 و انفال/ 75 ) .11 -8 (3)
.300 / 396 و مهذّب الاحکام 30 -393 /19
ص: 350
موانع: موانع ارث یا موجب محرومیّت از همۀ ارث میشود یا از بعض آن. بخش اول عبارت است از: 1. کفر: کافر از مسلمان ارث
2. قتل: کشتن عمدي کسی به ناحق- نه براي قصاص، دفاع یا حدّ و مانند آن- «11» . نمیبرد، امّا مسلمان از کافر ارث میبرد
در این که قتل شبه «12» . موجب محرومیّت قاتل از ارث است. به قول مشهور، در قتل خطایی، قاتل تنها از دیۀ پرداختی محروم است
عمد مانند قتل خطایی است یا حکم قتل عمد را دارد، اختلاف است.قول نخست به ظاهر کلمات بیشتر فقها نسبت داده شده است.
3. برده بودن: برده بودن مورّث یا وارث مانع ارث است، مگر آن که وارث، منحصر به برده باشد. در این صورت، برده- هر «13»
در این که برده در هر طبقهاي از «14» . چند به طور قهري- از ترکه خریداري و آزاد میگردد و باقی ماندة ترکه به او داده میشود
طبقات سهگانه که باشد در صورت انحصار وارث به او، باید آزاد شود یا آن که این حکم اختصاص به پدر و مادر یا آنان به اضافۀ
4. لعان: اگر مردي با همسرش براي نفی فرزند از خود، ملاعنه (- لعان) کند، زن و شوهر از «15» . فرزندان میّت دارد، اختلاف است
5. زنا: نه زنازاده از پدر و مادر خود ارث میبرد و نه پدر و «16» . یکدیگر و نیز مرد از فرزند مورد لعان و بالعکس، ارث نمیبرند
6. طبقه سابق: وجود هر طبقۀ پیشین از طبقات یاد شده، مانع ارث بردن طبقۀ بعدي است. همچنین «17» . مادر و نزدیکان آنان از وي
« حجب حرمان » در یک طبقه، آن که به میّت نزدیکتر است، مانع ارث بردن خویشاوند دورتر میشود. در فقه، از این نوع مانع به
حجب).بخش دوم، کاهش سهم وارث از مرتبۀ بالا به مرتبۀ پایینتر: گاهی به خاطر بروز مانعی، سهم وارث -) «18» تعبیر شده است
صفحه 249 از 483
از حدّ اعلی به حدّ ادنی تنزّل میکند. به عنوان مثال، وجود فرزند، موجب کاهش سهم شوهر از نصف به
.75 (18) .274 (17) .62 (16) .61 -58 (15) .50 (14) .40 -38 (13) .37 (12) .15 / 11 ) جواهر الکلام 39 )
ص: 351
جهات «19» . تعبیر کردهاند « حجب نقصان » یک چهارم و سهم زن از یک چهارم به یک هشتم میشود. فقها از این نوع مانع به
و گاهی به «20» ، است؛ یعنی بر سهم وارث در قرآن کریم، تصریح شده است « تسمیه » و « فرض » استحقاق: استحقاق ارث گاهی به
مندرج هستند « اولوا الارحام » مانند استحقاق عمو و عمّه که در قرآن، سهمی براي ایشان تعیین نشده است و تحت عنوان « قرابت »
تعبیر میشود یعنی ارث بردن وارث، افزون بر فریضه به سبب قرابت با میّت نیز « ردّ » و گاهی به هر دو سبب که از آن به ،«21»
سهام «22» . ارث میبرد « قرابت » و نصف دیگر را به « فرض » میباشد، براي مثال، اگر وارث، تنها یک دختر باشد، نصف ترکه را به
عبارت است از: 1. نصف: سهم دختر اگر یکی باشد و برادري نداشته باشد، سهم «23» فرائض: سهام نامبرده شده در قرآن کریم
خواهر پدري یا پدري و مادري در صورتی که تنها باشد و سهم شوهر در صورتی که همسرش فرزندي نداشته باشد. 2. دو سوم:
سهم دو دختر و بیشتر در صورت نبود پسر براي میّت و نیز سهم دو خواهر پدري و مادري یا پدري و بیشتر در صورت نبود برادر
براي میّت. 3. یک سوم: سهم مادر در صورتی که میّت، فرزند و برادر نداشته باشد، و نیز سهم خواهر و برادر مادري در صورت
تعدّد. 4. یک چهارم: سهم زن در صورتی که همسرش فرزندي نداشته باشد، و سهم شوهر در صورتی که همسرش از وي یا شوهر
دیگر، فرزند داشته باشد. 5. یک ششم: سهم هر یک از پدر و مادر در صورتی که میّت فرزند داشته باشد، و نیز سهم مادر با وجود
برادران پدري و مادري یا پدري در صورت وجود پدر. همچنین سهم برادر یا خواهر مادري اگر تنها باشد. 6. یک هشتم: سهم زن،
عول و تعصیب: ترکه نسبت به سهام وارثان، سه حالت دارد: یا به اندازة سهام است یا کمتر «24» . چنانچه شوهر، فرزند داشته باشد
از آن است و یا بیشتر از آن.
.374 / 24 ) تحریر الوسیلۀ 2 ) .12 - 23 ) نساء/ 11 ) . 22 ) الانتصار/ 559 ) . 21 ) انفال/ 75 و احزاب/ 6 ) . 20 ) نساء/ 11 ) .78 (19)
ص: 352
صورت دوم و سوم مورد اختلاف شیعه و اهل سنّت است. در فقه عامّه از صورت دوم به عول (- عول) و از صورت سوم به تعصیب
(- تعصیب) تعبیر شده است که هر دو نزد شیعه امامیّه باطل است.ارث در مرگهاي جمعی: کسانی که از یکدیگر ارث میبرند،
چنانچه همگی غرق شدند یا زیر آوار مردند، اگر تقدّم مرگ یکی بر دیگري یا تقارن آنها معلوم نباشد، همه از یکدیگر ارث
میبرند، و در صورتی که تقدّم یکی معلوم باشد دیگران از او ارث میبرند و در صورت معلوم بودن تقارن، هیچ کدام از هم ارث
عنوانهاي دیگري مانند جنین «25» . نمیبرند (- توارث). در الحاق دیگر اسباب مرگ جمعی به دو سبب یاد شده، اختلاف است
(- جنین)، خنثی (- خنثی)، غایب (- غیبت) و مجوسی (- زرتشتی) در بحث ارث مطرح هستند که احکام هر یک در جاي خود
خواهد آمد. 2
ارجاف؛ ج 1، ص: 352
ارجاف: دروغپراکنی.ارجاف در لغت به معناي ایجاد نگرانی شدید است و مراد از آن در فقه به پیروي از قرآن کریم 1، پخش
اخبار دروغ به منظور تضعیف روحیّۀ مسلمانان است مانند آن که کسی به دروغ از اجتماع کفّار براي جنگ با مسلمانان خبر دهد.
از این عنوان در باب جهاد سخن رفته است.ارجاف به تصریح قرآن کریم، حرام است و حاکم اسلامی میتواند دروغ پرداز را از
همراهی با سپاه اسلام در جنگ بازدارد، 2 و در صورت شرکت، از غنائم سهمی نمیبرد. 3
.948 / 3 منتهی المطلب (ق) 2 (28) .7 / 2 المبسوط 2 (27) .61 - 1 احزاب/ 60 (26) .308 -306 / 25 ) جواهر الکلام 39 )
صفحه 250 از 483
ص: 353
ارحام؛ ج 1، ص: 353
- خویشاوندي
ارخاء ستر؛ ج 1، ص: 353
ارخاء ستر: پردهافکندن.ارخاء ستر، کنایه از خلوت کردن مرد و زن در یک اتاق است (- خلوت).
ارز؛ ج 1، ص: 353
- پول
ارسال؛ ج 1، ص: 353
ارسال: رها ساختن/ گسیل کردن و فرستادن/ سه طلاق دادن زن در یک مجلس با یک لفظ/ حذف همه یا برخی از راویان سند
حدیث (- خبر مرسل).مفهوم اول در بابهاي صلات، حج و صید و ذباحه به مناسبت آمده است.ارسال دستها به هنگام قیام در
مستحب است.کسی که «2» و نیز ارسال یک طرف عمامه بر روي سینه (- اسدال)، و رها کردن پرنده پس از ذبح آن «1» نماز
مفهوم دوم در بابهاي طهارت، جهاد، هبه، غصب و «3» . صیدي را بگیرد و وارد حرم (- حرم) کند، رها ساختن آن واجب است
و نیز انداختن آب به قلمرو دشمن به هنگام جنگ بدون «4» صید و ذباحه آمده است.گسیل کردن آب غسل میّت به چاه مستراح
اگر کسی در ملک خود آبی روانه کند و «6» . فرستادن هدیه (- هدیه) براي خویشاوندان مستحب است «5» . ضرورت، مکروه است
از «7» . موجب زیان به دیگري شود، چنانچه در حدّ نیاز وي بوده و گمان به تعدي به ملک دیگري نداشته باشد، ضامن نیست
و به هنگام «8» شرایط حلیّت صید سگ شکاري این است که با فرستادن صاحبش، در پی صید رود و با بازداشتن وي، بازبایستد
مفهوم سوم در باب طلاق آمده است.با سه طلاق دادن زن در یک مجلس با یک لفظ مانند گفتن «9» . ارسال نام خدا برده شود
«10» . سه طلاق محقّق نمیشود. در تحقّق یک طلاق، اختلاف است ،« طلّقتک ثلاثا »
.168 / 6) العروة الوثقی [تکملۀ] 1 ) .392 / 5) الروضۀ البهیۀ 2 ) .147 /4 (4) .306 /20 (3) .133 /36 (2) .282 / 1) جواهر الکلام 9 )
.117 -116 /32 (10) .30 (9) .19 /36 (8) .59 / 7) جواهر الکلام 37 )
ص: 354
ارش؛ ج 1، ص: 354
ارش: مال پرداختی براي جبران خسارت مالی یا بدنی.ارش، مقدار مالی است که به عنوان جبران خسارت مالی یا بدنی که در
شریعت براي آن اندازهاي مشخص نشده به خسارت دیده پرداخت میگردد و از آن در بابهاي تجارت و دیات سخن رفته
است.موارد ارش: مهمترین موارد ارش عبارتند از: 1. ارش عیب: خریداري که کالایی خریده و معیوب از کار در آمده است خیار
«1» . عیب (- خیار عیب) دارد و بین فسخ عقد و بین موافقت با آن و گرفتن ارش (ما به التفاوت قیمت صحیح و معیوب) مخیّر است
در استحقاق ارش در صورت آشکار شدن عیب بین صورتی که عیب در بهاي پرداختی کالا باشد یا در کالاي مورد معامله، تفاوتی
نیست؛ ولی از آنجا که بهاي کالا بیشتر پول نقد است، و شکل، رنگ و سایر خصوصیّات در ارزش آن تأثیري ندارد، بحث پیدایش
صفحه 251 از 483
در این که ارش بخشی از بهاي پرداختی کالا است بدین معنا که مقداري از «2» . عیب در کالا، بیشتر در کلمات فقها مطرح است
بها در مقابل صفت سالم بودن کالا قرار میگیرد و خریدار حق دارد آن را از فروشنده بازپس گیرد یا به عنوان غرامت است بدین
معنا که تمامی بهاي کالا به فروشنده منتقل شده و خریدار میتواند به جهت عیب از او غرامت بگیرد اختلاف است. بنابر قول
اگر در بازار، ما به التفاوت قیمت سالم و معیوب «3» . نخست واجب است پرداخت ارش از جنس خود بها باشد، بر خلاف قول دوم
با قیمتی که به عنوان بها پرداخت شده متفاوت باشد مانند آن که کالایی را به دویست تومان خریده در حالی که بهاي آن در بازار
در این که در محاسبۀ قیمت، قیمت روز عقد مبنا «4» . پانصد تومان است باید ما به التفاوت بر اساس قیمت پرداختی محاسبه شود
قرار میگیرد یا قیمت روز
4) کتاب المکاسب (شیخ ) .22 / 294 و 24 / 474 ؛ جواهر الکلام 23 / 3) الروضۀ البهیۀ 3 ) .237 (2) .236 / 1) جواهر الکلام 23 )
.393 -392 / انصاري) 5
ص: 355
چگونگی محاسبۀ ارش: براي محاسبۀ ارش، «5» . قبض کالا و بهاي آن و یا کمترین قیمت از دو زمان یاد شده، اختلاف است
نخست قیمت سالم و نیز معیوب کالا مشخص میگردد؛ سپس نسبت میان مقدار زیادي از آن دو قیمت با قیمت صحیح به دست
میآید و به همین نسبت از قیمت مورد توافق و نه قیمت واقعی استخراج میشود. به عنوان مثال اگر کالا به نود تومان خریداري
شده و قیمت سالم آن یکصد و بیست تومان و معیوب آن هفتاد تومان است، نسبت میان زیادي از دو قیمت، یعنی، چهل تومان با
قیمت سالم نسبت یک سوم است.بنابراین یک سوم نود تومان به مشتري بازگردانده میشود و در صورت اختلاف در قیمتگذاري
آیا بالاترین قیمت مبناي محاسبه قرار میگیرد یا پایینترین آن و یا میانگین بین آن دو، احتمالاتی ذکر شده لیکن معروف، احتمال
شرایط قیمتگذار: برخی فقها براي کسی که قیمتگذاري میکند اموري را که در شاهد شرط است مانند عدالت و «6» . اخیر است
«8» . در مقابل، برخی دیگر در صدق عنوان شهادت بر اخبار از قیمت کالا (قیمتگذاري) اشکال کردهاند «7» . تعدّد شرط دانستهاند
برخی نیز میان نرخگذاران تفاوت قائل شده و گفتهاند: اگر نرخ گذار، قیمت معلوم نزد اهل خبره و بازار را اعلام کند از مصادیق
شهادت به شمار میرود ولی اگر بر مبناي حدس و نظر خود خبر دهد یا ویژگیهاي کالا را بیان کند و قیمت کالا با توجّه به آن
2. ارش «9» . ویژگیها در بازار مشخص باشد از باب شهادت نخواهد بود بلکه از باب رجوع به اهل خبره (- اهل خبره) است
جنایت: به مالی که جنایتکار در مقابل جنایت انجام داده به طرف آسیب دیده میپردازد در مواردي که در آن دیۀ خاصی تعیین
نیز گفته میشود.چگونگی محاسبه: براي محاسبۀ ارش جنایت « حکومت » نشده است ارش جنایت اطلاق میگردد که به آن
راههایی ذکر شده که یکی از آنها عبارت است از آن که فرد آسیب
.288 / 7) الدروس 3 ) .289 / 6) جواهر الکلام 23 ) .289 / 132 و جواهر الکلام 23 / 336 ؛ المبسوط 2 -335 / 5) جامع المقاصد 4 )
103 و مصباح / 404 ؛ حاشیۀ المکاسب (سید یزدي) 2 - 5/ کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 403 (9) .290 / 8) جواهر الکلام 23 )
.287 -285 / الفقاهۀ 7
ص: 356
دیده را برده فرض کرده و قیمت سالم و معیوب آن و نیز نسبت میان مقدار زیادي از آن دو قیمت با قیمت سالم را به دست آورده
و به همین نسبت از دیۀ نفس کسر میشود.به عنوان مثال اگر ارزش فرد سالم در فرض برده بودن هشتصد تومان و ارزش معیوب
آن ششصد تومان باشد، مقدار زیادي دویست تومان و نسبت میان هشتصد و دویست، نسبت یک چهارم میباشد. در نتیجه از اصل
از موارد پرداخت «10» . دیه که هزار مثقال شرعی طلا است یک چهارم (دویست و پنجاه مثقال) به آسیب دیده پرداخت میگردد
ارش جنایت آن است که اگر عضوي که جنایت روي آن انجام گرفته و از بین رفته دوباره بهبود یابد مانند آن که دندان شکسته
صفحه 252 از 483
3. ارش بکارت: به مالی که «11» . شده، رشد کند یا موهاي زایل شدة سر و محاسن دوباره برویند، ارش آن باید پرداخت گردد
براي جبران نقص وارد بر کنیز به جهت برداشتن بکارت وي توسط غیر مالک یا کسی که به منزلۀ مالک است، پرداخت میشود،
ارش بکارت اطلاق میگردد.بنابراین ما به التفاوت قیمت کنیز بکر و غیر بکر به مالک آن داده میشود. دو قول دیگر نیز در مسأله
وجود دارد، نخست- که به مشهور نسبت داده شده است- پرداخت یک دهم قیمت کنیز و دیگري پرداخت بالاترین قیمت از دو امر
«12» .( یاد شده (ما به التفاوت قیمت بکر و غیر بکر یا یک دهم قیمت
/ 371 و 37 / 124 ؛ جواهر الکلام 41 /9 (12) .200 - 88 و 199 -87 / 11 ) الروضۀ البهیۀ 10 ) .354 -353 / 10 ) جواهر الکلام 43 )
.188
ص: 357
ارشاد؛ ج 1، ص: 357
ارشاد: راهنمایی و هدایت.ارشاد در فقه با متعلّقی چون جاهل و غیر آن در بابهایی مانند طهارت و تجارت به مناسبت آمده است.
در اصول فقه نیز صفت امر یا نهی قرار میگیرد و در مباحث الفاظ از آن سخن رفته است.الف- فقه ارشاد جاهل: عناوین اعلام،
تبلیغ و تعلیم نیز به جاي ارشاد در کلمات فقها به کار رفته است. فرق ارشاد جاهل با امر به معروف و نهی از منکر این است که
ارشاد در جایی است که شخص، نسبت به حکم یا موضوع و یا هر دو جاهل باشد، بر خلاف امر به معروف و نهی از منکر که فرد،
عالم به حکم و موضوع است (- امر به معروف و نهی از منکر).حکم ارشاد: ارشاد جاهل به احکام شرعی مانند وجوب نماز و مانند
آن واجب است. ولی در وجوب ارشاد جاهل به موضوع، اختلاف است. مانند کسی که نسبت به نجس بودن آب وضو آگاه نیست
در حالی که به عدم صحّت وضو با آب نجس علم دارد.اکثر فقها ارشاد به موضوع را واجب ندانستهاند بلکه برخی از فقیهان در
صورت اذیّت شدن جاهل بر اثر اعلام یا افتادن در عسر و حرج، حرام دانستهاند.البته امور مهمی مانند جان، آبرو، ناموس مؤمنان و
نیز اموال قابل اعتناي آنان، به تصریح برخی، از حکم فوق مستثنا است، و ارشاد جاهل در این موارد واجب است. مانند کسی که
خون کسی را هدر میداند و قصد کشتن او را دارد در حالی که جان او در واقع محترم است و یا کسی که میخواهد با زنی ازدواج
کند در حالی که خواهر رضاعی او است و او مطّلع نیست. یا کسی که مالی را مال کافر حربی میداند که اتلاف آن جایز است و
برخی از فقها، خوردنیها و نوشیدنیها «1» . قصد اتلاف آن را دارد در حالی که مال محترم است
.333 / 121 و التنقیح (الطهارة) 2 -120 / 77 و مصباح الفقاهۀ 1 / 1) کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 1 )
ص: 358
ارشاد تازه وارد (غریب): «2» . را نیز از موارد استثنا شمردهاند که در صورت نجس بودن، اعلام آن را به جاهل واجب میدانند
وکیل شدن شخص حاضر (ساکن در شهر یا روستا) براي تازه وارد، در خرید و فروش کراهت یا حرمت- بنابر اختلاف در مسأله-
دارد.برخی از فقهاء به مناسبت، متعرّض مسأله ارشاد شخص غریب به ذخیره کردن مال و تدریجی فروختن آن شدهاند و آن را جایز
ب- اصول فقه امر و نهی ارشادي (در مقابل امر یا نهی مولوي): امر یا نهیاي که از مولا صادر شده است اگر بر «3» . دانستهاند
که بر وجوب اطاعت خداوند دلالت دارد؛ فقیهان آن را « أطیعوا اللّه » حکمی دلالت کند که عقل مستقلا به آن حکم میکند، مانند
امر یا نهی ارشادي میدانند (- حکم ارشادي) یعنی ارشاد به حکم عقل است ولی اگر عقل مستقلا به مفاد امر یا نهی حکم نکند
«4» . آن را امر یا نهی مولوي (- حکم مولوي) میدانند
ارشاد؛ قاعده؛ ج 1، ص: 358
صفحه 253 از 483
- قاعدة ارشاد
ارصاد؛ ج 1، ص: 358
ارصاد: به کمین نشستن.این عنوان به مناسبت در باب جهاد به کار رفته است.به کمین نشستن و دیدهبانی در مرزهاي کشور اسلامی
و یا هر جایی که احتمال خطر هجوم کفّار وجود دارد مستحب مؤکّد است 1 (- مرزبانی).
ارض العرب؛ ج 1، ص: 358
- جزیرة العرب
ارض جزیه؛ ج 1، ص: 358
- زمین صلح
-217 / 103 و اصول الفقه 1 / 4) الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 2 ) .461 / 3) جواهر الکلام 22 ) .524 -523 / 2) مستمسک العروة 1 )
.385 / 1 الروضۀ البهیۀ 2 (5) .218
ص: 359
ارغام؛ ج 1، ص: 359
ارغام: بر خاك نهادن.در باب صلات از آن سخن رفته است.نهادن بینی بر خاك یا چیزي که سجده بر آن صحیح است، در حال
«1» . سجده، مستحب است
ارفاق؛ ج 1، ص: 359
ارفاق: مدارا کردن.از آن به مناسبت در بیشتر ابواب فقهی مانند صلات، زکات، خمس، صوم، حج، تجارت و دین سخن رفته
است.ارفاق در فقه به عنوان حکمت برخی از احکام ذکر شده است مانند تشریع زکات و خمس به جهت ارفاق به فقرا، 1 جواز
تأخیر پرداخت آن تا پایان سال براي ارفاق به پرداخت کننده، 2 وجوب افطار روزه 3 و قصر نماز در سفر 4 جهت ارفاق به مسافر،
استحباب طولانی نکردن نماز توسط امام جماعت براي ارفاق به افراد ضعیف 5 و جواز زیر سایه قرار گرفتن زن در احرام (- احرام)
براي ارفاق به زنان. 6مستحب است طلبکار براي وصول بدهی خود، به بدهکار سخت نگیرد و به او ارفاق نماید. 7
ارکان کعبه؛ ج 1، ص: 359
ارکان کعبه: زوایاي چهارگانۀ کعبه.هیأت کعبه مربع شکل است و هر زاویۀ آن محاذي یکی از جهات چهارگانه (شرق، غرب،
و « رکن أسود » ،« رکن حجر » که به آن « رکن شرقی » : شمال، و جنوب) است. به هر زاویه، رکن گفته میشود.ارکان کعبه عبارتند از
معروف « رکن عراقی » که به « رکن شمالی » . نیز نامیده شده است « رکن عراقی » ، گفته میشود. در کلمات برخی « رکن حجر الاسود »
« رکن غربی » . نامیده شده است « رکن شامی » ، است، در کلمات برخی
4 (5) .483 / 3 مختلف الشیعۀ 3 (4) . 2 مستند العروة (الخمس)/ 243 (3) .237 / 1 مجمع الفائدة 4 (2) .174 / 1) جواهر الکلام 10 )
.186 / 7 الحدائق الناضرة 20 (8) .240 / 6 حج (گلپایگانی) 2 (7) .241 / 5 تذکرة الفقهاء 3 (6) .257 / جواهر الکلام 14
صفحه 254 از 483
ص: 360
شناخته میشود. از این عنوان در باب حج و به « رکن یمانی » که به « رکن جنوبی » تعبیر کردهاند و « رکن شامی » که برخی از آن به
و استلام (لمس کردن با دست، سینه یا بوسیدن) آنها «1» مناسبت در باب صلات سخن رفته است.التزام (در آغوش گرفتن) ارکان
مستحب است (- استلام).در میان ارکان، رکن حجر الاسود و ،«3» براي مردان «2» هنگام طواف در هر شوط و نیز در طواف وداع
رکن یمانی احکام خاصی دارند که به آنها اشاره میشود.رکن حجر: آغاز هر طواف از مقابل رکن حجر و پایانش نیز در مقابل
اگر طواف کننده از روي فراموشی بیش از هفت دور طواف کند و پیش از رسیدن به رکن حجر متوجه «4» . همین رکن است
مستحب است سعی کننده پیش از انجام «5» . زیادي شود، باید طواف را همان جا قطع کند و به قول مشهور، طوافش صحیح است
سعی بر فراز کوه صفا برآید و در حالی که رو به سمت رکن حجر دارد، حمد و ثناي الهی به جا آورد و هفت بار تکبیر (- تکبیر)
سعی).رکن حجر، قبلۀ اهل عراق و مناطقی است که با عراق همجهت -) «6» و تهلیل (- تهلیل) گوید و دعاهاي مأثور را بخواند
رکن یمانی: رکن یمانی پس از رکن حجر الاسود برترین رکن کعبه میباشد و در روایات آمده است: رکن یمانی به «7» . هستند
از احکام مربوط به این رکن، استحباب «8» . منزلۀ دست راست خدا در زمین و دري از درهاي بهشت است که همواره گشوده است
دعا در کنار آن است؛ زیرا بر حسب روایات، دعا در کنار رکن یمانی به عرش الهی صعود میکند و فرشتهاي، مأمور آمین گفتن
«10» . رکن یمانی، قبلۀ اهل یمن و مناطقی است که همجهت با یمن هستند «9» . براي دعاکنندگان در کنار آن است
/ 4) جواهر الکلام 19 ) .119 / 3) الحدائق الناضرة 16 ) .65 / 488 و جواهر الکلام 20 / 2) معتمد العروة 5 ) .84 / 1) مستند الشیعۀ 12 )
.357 /7 (10) .360 -359 (9) .361 -357 /19 (8) .357 /7 (7) .417 -415 (6) .384 (5) .291 -487
ص: 361
ارمد؛ ج 1، ص: 361
ارمد: کسی که چشمانش متورّم و دردناك است.از آن به مناسبت در باب صوم و دیات سخن گفته شده است.در صورت ضرر
دیۀ چشم ارمد همانند دیۀ چشم سالم است، بنابراین در هر دو چشم «1» . داشتن روزه براي ارمد، روزه گرفتن بر او واجب نیست
«2» . دیه، کامل و در هر یک، دیه، نصف خواهد بود
ارمنی؛ ج 1، ص: 361
- اهل کتاب
ازار؛ ج 1، ص: 361
نیز تعبیر شده در باب طهارت، « مئزر » ازار: لنگ (پوشش از ناف تا زانو)/ پوشش سراسري بدن.از ازار به مفهوم نخست که از آن به
صلات و حج سخن رفته است.از قطعات واجب کفن 1 (- کفن) و نیز یکی از دو لباس احرام (- احرام) براي مردان، ازار است. 2
پوشیدن ازار روي پیراهن (منظور پیراهن بلند همچون پیراهن عربی است) در نماز مکروه است. 3از ازار به مفهوم دوم در باب
طهارت سخن گفته شده است.از قطعات واجب کفن، ازار است؛ یعنی پوشش سراسري که همۀ بدن میّت را میپوشاند که پس از
پوشاندن دو قطعۀ دیگر، بر بدن میّت پوشانده میشود. 4
ازاله؛ ج 1، ص: 361
صفحه 255 از 483
ازاله: زدودن و برطرف کردن.مراد از آن بر حسب چیزي که به آن اضافه میشود مانند نجاست، حدث، مو و بردگی، متفاوت
است. عمدة مباحث مربوط به آن در بابهاي طهارت و صلات آمده، لیکن در دیگر بابها مانند حج و قصاص نیز از آن به
مناسبت سخن رفته است.
(4) .160 / 1 جواهر الکلام 4 (3) .272 / 181 و مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 2) جواهر الکلام 43 ) .275 / 1) منهاج الصالحین (خویی) 1 )
.167 /4 4 (6) .237 / 3 جواهر الکلام 8 (5) .572 / 2 العروة الوثقی 2
ص: 362
چگونگی تحقّق: تحقّق ازاله گاهی منوط به نیّت (قصد قربت) است مانند ازالۀ حدث به وضو، غسل یا تیمّم، و گاهی منوط به آن
نیست مانند ازالۀ نجاست.حکم: ازاله از نظر حکم، چند قسم است: 1. ازالۀ واجب: ازالۀ نجاست از بدن و لباس براي گزاردن نماز
«3» و براي دخول مسجد در صورت سرایت نجاست به مسجد «2» و نیز براي طواف (- طواف) به قول مشهور «1» واجب و مستحب
و از مواضع وضو «5» و همچنین از همۀ بدن پیش از غسل «4» واجب است. وجوب ازاله در صورت عدم سرایت نجاست به مسجد
مساجد، مشاهد مشرّفه (- مشاهد مشرّفه)، قرآن، ضریح «7» ، مورد اختلاف است.ازالۀ نجاست از محل سجده «6» ، پیش از آن
و نیز از خوردنیها و «8» معصوم علیه السّلام و هر چیزي که تعظیم و احترام آن در شرع مقدّس واجب است مانند تربت کربلا
از دیگر «9» . نوشیدنیها و از ظرفهایی که براي خوردن و آشامیدن و نیز وضو گرفتن و مانند آن به کار میرود، واجب است
و نیز وجوب ازالۀ موانع رسیدن آب به اعضا در غسل و وضو ،«10» موارد وجوب، ازالۀ نجاست از بدن میّت و از کفن نجس شدة او
و همچنین ازالۀ موي دیگري بدون «12» ، 2. ازالۀ حرام: زدودن مو از بدن بر محرم (- احرام) جز در صورت ضرورت «11» . است
رضایت او، حرام است و اگر کسی به جنایت، موي صورت یا سر دیگري را از بین ببرد، در صورت عدم رویش آن، قصاص
3. ازالۀ مستحب: زدودن موهاي زیر بغل و زهار «13» . میشود و در صورت رویش، به پرداخت ارش (- ارش) ملزم میگردد
ازالۀ نجاست به ازالۀ عین آن با یکی از اسباب ازاله «14» . (شرمگاه) و نیز چرك بدن به ویژه پیش از احرام (- احرام) مستحب است
«15» . محقّق میشود. بنابراین، از بین رفتن رنگ و بوي آن لازم نیست
/3 (5) .95 / 4) جواهر الکلام 6 ) .494 -493 / 3) مستمسک العروة 1 ) .87 -86 / 2) الحدائق الناضرة 16 ) .89 / 1) جواهر الکلام 6 )
.211 / 11 ) العروة الوثقی 1 ) .251 /4 (10) .99 (9) .98 / 8) جواهر الکلام 6 ) .490 /1 (7) .424 -423 / 6) مستمسک العروة 2 ) .101
/ 15 ) جواهر الکلام 6 ) .542 -540 / 175 ؛ الحدائق الناضرة 5 /18 (14) .375 -373 /42 (13) .378 -377 / 12 ) جواهر الکلام 18 )
.198
ص: 363
مطهّرات (- مطهّرات) مانند آب و آفتاب، اسباب ازالۀ نجاست هستند. (- تطهیر) (- استنجاء)
ازالۀ بکارت؛ ج 1، ص: 363
- افتضاض
ازدحام؛ ج 1، ص: 363
ازدحام: تراکم و هجوم جمعیت.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، حج و دیات سخن گفته شده است.در صورتی که ازدحام
نمازگزاران جمعه مانع خروج فرد براي وضو گرفتن باشد و بیم از دست رفتن نماز برود، اگر نماز جمعه بر او واجب عینی باشد،
حاجی در صورت عذر مانند بیم بر خود بر اثر ازدحام «1» . میتواند با تیمّم نماز بخواند و قول مشهور، عدم وجوب اعادة آن است
صفحه 256 از 483
رمی جمره).اگر کسی به سبب ازدحام جمعیت در محلی کشته شد، در صورتی -) «2» جمعیت در روز، میتواند در شب رمی کند
لوث). -) «3» که قاتل او مشخص نشود، دیهاش از بیت المال (- بیت المال) پرداخت میشود
ازدواج؛ ج 1، ص: 363
ازدواج (نکاح): زناشویی.ازدواج، همسر گرفتن مرد یا زن است که به سبب عقد ازدواج همراه با شرایط آن، تحقّق مییابد و از آن
در باب نکاح و نیز به مناسبت در باب جهاد سخن رفته است.عقد ازدواج یا براي مدّتی معیّن منعقد میشود یا براي همیشه که از
اوّلی به متعه یا ازدواج موقّت (- ازدواج موقّت) و از دومی به ازدواج دائم تعبیر میشود.
.236 / 3) جواهر الکلام 42 ) . 2) مناسک مراجع/ م 1257 ) .453 / 441 و مستمسک العروة 4 / 1) مهذّب الاحکام 4 )
ص: 364
حکم: ازدواج به خودي خود براي مشتاق آن و نیز به قول مشهور براي غیر مشتاق، مستحب و ترك آن مکروه است، امّا در صورت
خوف وقوع در گناه به سبب ترك آن، واجب است. ازدواج به لحاظ کسی که با او پیوند زناشویی بسته میشود یا حرام است مانند
ازدواج با محارم یا مکروه است مانند ازدواج با نازا و شرابخوار و یا مستحب مانند ازدواج با زن بکر (دوشیزه)، پاکدامن، فرزندآور
اسباب تحریم: اسباب حرمت ازدواج دو شخص با یکدیگر عبارت است از: 1. نسب: ازدواج با محارم نسبی «1» . و فرمانبردار شوهر
حرام است. از زنان: مادر، دختر، خواهر، خاله، عمّه، دختر خواهر و دختر برادر و همینطور به پایین (دختر فرزند خواهر یا دختر
فرزند برادر )، … و از مردان: پدر، پسر، برادر، دایی، عمو، پسر خواهر و پسر برادر و همین طور به پایین (پسر فرزند برادر یا پسر
نسب). 2. رضاع: اگر کودکی با شرایط معتبر از زنی شیر بخورد، حکم محارم نسبی بر او -) «2» فرزند خواهر )… محارم نسبیاند
رضاع). 3. مصاهره (پیوند زناشویی): مصاهره موجب دو نوع حرمت میشود: حرمت ابدي: ازدواج مرد با مادر -) «3» جاري میشود
زن خود هر چند با زن آمیزش نکرده باشد، و نیز ازدواج او با دختر زن که از مرد دیگر است، در صورت آمیزش با زن و همچنین
حرمت جمع: جمع کردن در ازدواج میان دو «4» . ازدواج زن با پدر و فرزندان شوهر که از زن دیگر هستند، براي همیشه حرام است
همچنین به صرف عقد کردن زنی جمع میان او و دخترش حرام است.هر چند تا هنگامی که با «5» . خواهر در یک زمان حرام است
به قول مشهور ازدواج با دختر خواهر یا دختر برادر زن در «6» . مادر دختر آمیزش صورت نگرفته باشد، دختر زن حرمت ابدي ندارد
4. آمیزش به شبهه: به قول مشهور، آمیزش به شبهه (- آمیزش به شبهه) «7» . صورت راضی نبودن زن، حرام است
/ 2) جواهر الکلام 29 ) .84 - 59 و 79 -27 / 797 و وسائل الشیعۀ 20 / 34 ؛ العروة الوثقی 2 - 8 و 14 و 33 / 1) جواهر الکلام 29 )
.253 (7) .239 (6) .243 / 5) فقه الصادق 21 ) .233 / 350 و فقه الصادق 21 -349 (4) .264 (3) .241 -237
ص: 365
مانند آمیزش مرد با زنی به گمان این که همسر خود او است در حکم ازدواج صحیح است و موجب حرمت ابدي مادر زن و دختر
5. زنا: زنا (- زنا) کردن مرد با مادر زنی یا دختر او پیش «8» . وي بر مرد و نیز حرمت دائمی پدر مرد و فرزندان وي بر زن میشود
از ازدواج با آن زن، موجب حرمت ابدي زن بر مرد است، امّا پس از ازدواج، موجب این حرمت نیست و به قول مشهور فرقی
نمیکند که پیش از زنا، با همسر خود آمیزش کرده باشد یا نکرده باشد. همچنین زنا کردن مرد با زن شوهردار و زنی که در عدّة
6. لواط: لواط (- لواط) موجب حرمت ابدي «9» . طلاق رجعی (- طلاق رجعی) است، موجب حرمت ابدي زن بر مرد میشود
.7 «10» . مادر، خواهر و دختر مفعول بر فاعل است، امّا اگر این عمل پس از ازدواج با یکی از آنان انجام شود، موجب حرمت نیست
ازدواج در حال عدّه: ازدواج با زن در حال عدّه (- عدّه) با علم به آن و نیز علم به حرمت ازدواج در این حال، موجب حرمت ابدي
زن بر مرد میشود.در صورت جهل به این که زن در حال عدّه است یا عدم آگاهی از حرمت ازدواج در این حال، اگر پس از
صفحه 257 از 483
ازدواج نزدیکی کرده باشد، موجب حرمت ابدي است، امّا اگر نزدیکی نکرده باشد، تنها عقد باطل است و پس از پایان عدّه
8. احصان (شوهردار بودن زن): شوهردار بودن زن نیز سبب حرمت ازدواج دیگري با او است. «11» . میتواند با زن ازدواج نماید
9. احرام: ازدواج مرد یا زن در حال احرام (- احرام)، حرام و باطل است.ازدواج با علم به حرمت آن در این حال حتی بدون «12»
آمیزش نیز موجب حرمت ابدي زن بر مرد میباشد، و به قول مشهور در صورت جهل، تنها عقد باطل است؛ هر چند آمیزش کرده
11 . قذف: قذف (- قذف) زن کر یا «14» . 10 . لعان: لعان (- لعان) موجب حرمت ابدي زن بر مرد و مرد بر زن میشود «13» . باشند
لال توسط شوهر به مانند زنا- که در
11 ) جواهر الکلام ) .162 / 115 و مستمسک العروة 14 / 449 ؛ مهذّب الاحکام 24 -447 (10) .446 (9) .373 / 8) جواهر الکلام 29 )
.24 /30 (14) .451 -450 (13) .453 (12) .430 -428 /29
ص: 366
12 . کفر: ازدواج «15» . غیر زن کر یا لال موجب ثبوت لعان میشود- بدون لعان (- لعان) موجب حرمت ابدي زن بر شوهر میشود
امّا اگر مرد و «16» ، مسلمان با زن کافر غیر اهل کتاب (- اهل کتاب) جایز نیست و در جواز ازدواج او با زن کتابی اختلاف است
ازدواج زن مسلمان با مرد کافر «17» . زنی از اهل کتاب با هم ازدواج کنند سپس مرد مسلمان شود، عقد ازدواج به هم نمیخورد
جایز نیست. اگر مرد کافر با زن کافر ازدواج کنند سپس زن پیش از آمیزش مسلمان شود، عقد ازدواج باطل است و اگر پس از
آمیزش مسلمان شود، به قول مشهور، بطلان عقد متوقّف بر پایان عدّه است؛ به این معنا که اگر مرد در حال عدّه مسلمان نشد، عقد
13 . تمام کردن عدد: ازدواج دائم مرد آزاد (غیر برده) با بیش از چهار زن آزاد جایز نیست. از این رو، ازدواج «18» . باطل میشود
مردي که چهار زن دائم دارد، با زنهاي دیگر حرام و غیر صحیح است. همچنین ازدواج دائم مرد آزاد با بیش از دو کنیز (- کنیز)
عقد: ارکان عقد ازدواج سه چیز است: 1. صیغه: عقد ازدواج تنها با ایجاب و قبول لفظی تحقّق «19» . حرام و غیر صحیح است
الفاظ ایجاب است و در جواز « انکحتک » و « زوّجتک » . مییابد و رضایت باطنی و نیز معاطات (- معاطات) در آن جاري نمیشود
و مانند آن « قبلت النّکاح » یا « قبلت التّزویج » «20» . بلکه با هر لفظی که بر مقصود دلالت کند، اختلاف است ،« متّعتک » عقد با
الفاظ قبول است. بنا بر قول به مخصوص نبودن الفاظ ایجاب و قبول، هر لفظی بر ایجاب و قبول نکاح دلالت کند، « رضیت » همچون
در این که باید صیغۀ ایجاب از جانب زن و صیغۀ قبول از جانب مرد باشد یا عکس آن نیز «21» . براي صحّت عقد کافی است
شرایط معتبر در صیغه عقد «23» . عقد ازدواج با الفاظ بیع، هبه، تملیک و اجاره منعقد نمیشود «22» . صحیح است، اختلاف میباشد
(- عقد) همچون ماضی بودن و عربی بودن به قول
.134 / 21 ) جواهر الکلام 29 ) .851 / 132 و العروة الوثقی 2 /29 (20) .9 -2 (19) .52 -51 (18) .50 (17) .28 -27 (16) .25 (15)
.142 / 23 ) جواهر الکلام 29 ) .852 -851 / 22 ) العروة الوثقی 2 )
ص: 367
مطابقت «24» . مشهور و شرایط متعاقدین همچون بالغ و عاقل بودن، در عقد نکاح نیز از آن جهت که عقد است، معتبر میباشد
در «25» . صحیح است ،« قبلت النّکاح » و قبول با لفظ « زوّجتک » لفظی میان ایجاب و قبول شرط نیست.از این رو، ایجاب با لفظ
صورت ناتوانی از عربی خواندن، میتوان صیغه را به زبانهاي دیگر نیز خواند؛ هر چند- در صورت امکان- برخی احتیاط را در
حضور دو شاهد در عقد «26» . وکیل گرفتن دانستهاند. در صورت ناتوانی از سخن گفتن، اشارة فهمانندة مقصود، کافی است
-) «28» همچنین مهر، شرط صحّت ازدواج دائم نیست. از این رو، عقد بدون ذکر مهر صحیح است «27» . ازدواج شرط نیست
مهر). 2. عاقد: بلوغ و عقل در اجرا کنندة صیغه عقد شرط است. بنابراین، عقد غیر بالغ خواهد براي خود یا دیگري، و نیز عقد دیوانه
همتایی (کفو): «30» . 3. زوجین: زوجین در عقد ازدواج باید با اشاره یا بردن نام یا صفت، معلوم و معیّن باشند «29» . صحیح نیست
صفحه 258 از 483
زوجین در عقد ازدواج باید به لحاظ دینی همتاي یکدیگر باشند؛ به این معنا که اگر زن مسلمان است، شوهر نیز مسلمان باشد.در
این که توانایی پرداخت نفقه (- نفقه) نیز در همتا بودن مرد شرط است یا نه، اختلاف است. بیشتر فقیهان آن را شرط نمیدانند.
همچنین در این که بر ولیّ دختر پذیرفتن خواستگار مؤمنی که بر پرداخت نفقه توانا است، واجب است یا خیر اختلاف میباشد.
شرط کردن در عقد نکاح: اگر چیز خلاف شرع در عقد ازدواج شرط شود و با مقتضاي عقد منافات نداشته باشد، براي مثال «31»
زن شرط کند که مرد ازدواج مجدد نکند شرط باطل، امّا عقد و مهر صحیح است. نیز اگر شرط شود که مهر در مدّت معیّنی
اگر ازاله نکردن بکارت شرط شود، در لزوم و صحّت این شرط «32» . پرداخت شود و گرنه عقد باطل باشد، تنها، شرط باطل است
اگر خیار فسخ عقد در عقد ازدواج شرط شود به این معنا که شرط کننده «33» . اختلاف است
27 ) جواهر ) .852 -851 / 141 و العروة الوثقی 2 (26) .139 / 25 ) جواهر الکلام 29 ) . 159 و 167 / 135 و الحدائق الناضرة 23 (24)
.100 -98 (33) .98 -95 /31 (32) .109 /30 (31) .157 (30) .143 /29 (29) .49 /30 -31 (28) .146 / الکلام 29
ص: 368
اختیار فسخ اصل ازدواج را داشته باشد شرط و به قول مشهور، عقد باطل است، امّا اگر خیار فسخ در مهر شرط شود به این معنا که
زوج یا زوجه و یا شخص ثالث، اختیار فسخ مهر المسمّی را داشته باشد که در این صورت به مهر المثل رجوع میشود، عقد، مهر و
اگر بیرون نرفتن زن از شهر خودش شرط شود، در لزوم وفا به این شرط یا بطلان آن، اختلاف «34» . شرط، هر سه صحیح است
تنازع در عقد نکاح: اگر مرد و زنی در همسري یکدیگر اختلاف داشته باشند، بر حسب ظاهر، احکام زوجیّت بر کسی «35» . است
اگر مردي «36» . جاري میشود که به آن اعتراف کند. براي مثال، اگر معترف مرد باشد، نمیتواند با مادر و دختر زن ازدواج کند
ولایت در «37» . زنی را عقد کند، آنگاه دیگري ادّعاي همسري آن زن را بکند، به ادّعاي او اعتنا نمیشود، مگر اینکه بینّه اقامه کند
عقد ازدواج: افراد ذیل در عقد ازدواج ولایت دارند: 1. پدر و جدّ پدري: پدر و جدّ پدري بر دختر و پسر نابالغ ولایت دارند.از این
رو، اگر هر یک از این دو براي کودکی- با وجود مصلحت یا نبود مفسده بنا بر اختلاف در گسترة ولایت ولیّ- عقد ازدواج بسته
پدر و جدّ پدري بر سفیه و دیوانۀ بالغی که سفاهت «38» . باشند، دختر و به قول مشهور، پسر نمیتوانند آن را بعد از بلوغ برهم بزنند
و در ثبوت ولایت آن دو بر دیوانۀ بالغی که دیوانگیاش پس از بلوغ عارض «39» یا دیوانگیاش پیش از بلوغ بوده نیز ولایت دارند
شده، اختلاف است. همچنین به قولی، ولایت پدر و جدّ پدري بر سفیه بالغ ثابت نیست؛ هر چند پیش از بلوغ سفیه بوده است.در
بنا بر قول به «40» . ثبوت ولایت پدر و جدّ پدري بر دختر بالغ رشید، اختلاف است. قول به عدم ثبوت، به مشهور منسوب است
پدر و جدّ «41» . ثبوت، ولایت آن دو در صورت جلوگیري از ازدواج دختر با همتایی (کفو) که به او تمایل دارد، ساقط میشود
«42» . پدري بر پسر بالغ رشید و نیز بر زن بالغ رشید بیوه (ثیّب) ولایت ندارند
-237 / 39 ) الحدائق الناضرة 23 ) .174 -172 (38) .164 (37) .152 /29 (36) .101 /31 (35) .151 -149 / 107 و 29 -105 (34)
41 ) جواهر ) .440 / 183 و مستمسک العروة 14 -174 / 40 ) جواهر الکلام 29 ) .186 / 105 و 29 -101 / 240 و جواهر الکلام 26
.440 -439 / 175 و مستمسک العروة 14 -174 (42) .184 -183 / الکلام 29
ص: 369
2. مولا: مولا حق همسر دادن کنیز یا عبد خود را دارد خواه نابالغ باشند یا بالغ، عاقل باشند یا دیوانه و به ازدواج تمایل داشته باشند
3. حاکم: اگر دیوانه، پدر یا جدّ پدري نداشته «43» . یا نداشته باشند و در صورت همسر دادن، مولا حق باطل کردن عقد را ندارد
باشد، حاکم شرع براي همسر دادن او ولایت دارد و نیز حاکم شرع بر سفیهی که سفاهتش پس از بلوغ حاصل شده، بلکه به قولی بر
سفیه به طور مطلق خواه سفاهتش پیش از بلوغ باشد یا پس از آن، ولایت دارد.همچنین بنا بر قول به ولایت نداشتن پدر و جدّ
پدري بر دیوانهاي که پس از بلوغ دیوانه شده است، حاکم بر او ولایت دارد. اگر کودك، پدر یا جدّ پدري نداشته باشد، به قول
صفحه 259 از 483
4. وصیّ: وصیّ براي همسر دادن کسی که در حال دیوانگی بالغ شده است با «44» . مشهور، حاکم شرع چنین ولایتی بر او ندارد
وجود مصلحت یا نبود مفسده، ولایت دارد، امّا در ثبوت چنین ولایتی براي او بر نابالغ اختلاف است. قول به عدم ثبوت، به مشهور
اسباب بطلان عقد: اسباب بطلان عقد دو چیز «46» . دیگران حتی مادر براي عقد ازدواج بر کسی ولایت ندارند «45» . منسوب است
است: 1. فسخ: عیب و تدلیس موجب فسخ عقد ازدواج است: عیب: وجود برخی عیوب در زن یا مرد، در صورت جهل به آنها
پیش از عقد، مجوّز برهم زدن عقد ازدواج به وسیلۀ مرد یا زن است. دیوانگی، عنّین بودن (- عنن)، مجبوب بودن (- جبّ) و به
قول مشهور، اخته بودن در مرد، و دیوانگی، خوره (جذام)، پیسی، قرن (- قرن) افضاء (- افضاء)، نابینایی و رتق (- رتق) در زن،
در این که لنگی زن به طور مطلق عیب نیست یا به طور مطلق عیب است، «47» . موجب ثبوت حق فسخ عقد براي زن یا مرد میشود
مگر عرف آن را به دلیل ناچیز بودن عیب نداند و یا در صورتی که موجب زمینگیر شدن او شود، عیب است، اختلاف میباشد.
«48»
(48) .328 -318 /30 (47) .170 (46) .191 -189 /29 (45) .189 -188 / 105 و 29 -101 /26 (44) .187 / 43 ) جواهر الکلام 29 )
.337 -335
ص: 370
اگر عیوب یاد شده پس از عقد- گرچه پیش از آمیزش- در زن به وجود آید، به قول مشهور، مجوّز فسخ عقد به وسیلۀ مرد نیست.
استفاده از خیار فسخ عقد ازدواج فوري است و اگر مرد یا زن پس از علم به عیب، بیدرنگ از خیار استفاده نکند، عقد لازم «49»
فسخ عقد ازدواج، طلاق نیست. از این رو، احکام و شرایط آن را ندارد. اگر فسخ عقد پیش از آمیزش صورت گیرد، «50» . میشود
مهري براي زن بر عهدة مرد نیست، جز در عنّین که باید نصف مهر پرداخت شود، و اگر فسخ پس از آمیزش صورت گیرد، مرد
مرد و زن در همۀ عیوب جز عنن میتوانند عقد را بدون اذن «51» . باید تمام مهر را خواه مهر معیّن یا مهر المثل به زن پرداخت کند
حاکم فسخ کنند. حاکم شرع، در عنن، مدّتی را تعیین میکند و اگر مرد تا پایان آن همچنان ناتوان از آمیزش باشد، زن بدون اذن
تدلیس: مخفی کردن عیب و نقص با علم به آن گرچه با سکوت، تدلیس است (- تدلیس). «52» . حاکم میتواند عقد را فسخ کند
در «53» ، اگر مردي با زن معیّنی به شرط آزاد بودن ازدواج کند، آنگاه معلوم شود کنیز است، میتواند عقد ازدواج را فسخ کند
2. ارتداد: عقد ازدواج به مجرّد ارتداد (- ارتداد) یکی از زوجین یا «54» . صورت عکس، زن نیز از حق فسخ عقد برخوردار است
هر دو پیش از آمیزش خواه ارتداد فطري باشد (- مرتدّ فطري) یا ارتداد ملّی (- مرتدّ ملّی) باطل میشود و بطلان آن پس از
آمیزش، بر سپري شدن عدّه (- عدّه) متوقّف است، مگر مرد به ارتداد فطري مرتدّ شود که در این صورت، عقد به مجرّد ارتداد
3. اسارت: با اسیر شدن زوج، ازدواج باطل نمیشود، مگر امام علیه السّلام او را برده قرار دهد. اگر زوج نابالغ یا «55» . باطل میشود
زن اسیر شود، نکاح باطل میشود. با اسیر شدن زوجین با هم، ازدواج آن دو باطل میشود، مگر هر دو پیش از اسارت برده باشند.
«56»
.142 -140 /21 (56) .49 -47 (55) .372 (54) .366 (53) .344 (52) . 346 و 360 (51) .343 (50) .342 -341 (49)
ص: 371
ازدواج موقّت؛ ج 1، ص: 371
ازدواج موقّت: عقد زناشویی در مدّتی معیّن.از ازدواج موقّت به نکاح متعه و نکاح منقطع نیز تعبیر شده و از آن در باب نکاح سخن
. ارکان: نکاح منقطع چهار رکن دارد: 1 «1» . رفته است.حکم: ازدواج موقّت از اختصاصات مذهب شیعه، و عملی مستحب است
صیغه: عقد متعه همچون سایر عقود (- عقد) از ایجاب و قبول (- ایجاب و قبول) تشکیل میشود.ایجاب که توسط زن خوانده
صفحه 260 از 483
و « هبه » ،« تملیک » باشد و عقد با الفاظ دیگر مانند « أنکحتک » یا « متّعتک » ،« زوّجتک » میشود، به قول مشهور، باید با یکی از الفاظ
قبلت » ،« قبلت النّکاح » منعقد نمیشود. قبول توسط مرد با لفظی که بر انشاء رضایت او (- رضایت) دلالت کند- مانند « اجاره »
-) «3» شرایط صیغۀ عقد منقطع، همان شرایط صیغۀ عقد دائم است «2» . به تنهایی- محقّق میگردد « قبلت » یا « قبلت التّزویج » ،« المتعۀ
ازدواج).
.155 -154 (3) .154 (2) . 139 و 151 / 1) جواهر الکلام 30 )
ص: 372
2. زوجین: ازدواج موقّت میان مرد و زن مسلمان و نیز به قول مشهور بین متأخّران، میان مرد مسلمان و زن کتابی (- اهل کتاب)
پدر یا جدّ پدري میتوانند زنی را براي محرم شدن با وي، به عقد «4» . صحیح است، لیکن میان زن مسلمان و مرد کتابی جایز نیست
موقّت پسر نابالغ خود یا دختر نابالغی را براي محرم شدن مادر وي با فردي، به عقد آن فرد درآورند، لیکن در این که شرط است
مدّت عقد به اندازهاي باشد که براي پسر یا دختر، امکان تمتّع جنسی در آن مدّت وجود داشته باشد یا کمتر از آن نیز کفایت
میکند و نیز در این که مصلحت داشتن چنین عقدي براي پسر یا دختر، شرط صحّت آن است یا صرف نداشتن مفسده کفایت
مستحب است زنی که براي عقد منقطع اختیار میشود، با ایمان (شیعه) و عفیف باشد و در صورت متهم «5» . میکند، اختلاف است
بودن، از حال وي سؤال شود. به قول مشهور، ازدواج موقّت با زن زناکار مکروه و به قول برخی، حرام است. در صورت متعه کردن
ازدواج موقّت با دختر بکر (دوشیزه) مکروه است و در صورت ازدواج، ازالۀ بکارت وي «6» . وي، بازداشتن او از زنا مستحب است
«8» . در جواز عقد منقطع دختر بکر رشیده، بدون اذن ولیّ او، اختلاف و قول اشهر، جواز آن است «7» . (- افتضاض) کراهت دارد
زن به صرف عقد، مالک مهر میشود، لیکن «9» . 3. مهر: ذکر مهر، شرط صحّت عقد منقطع است و اگر ذکر نشود، عقد باطل است
در صورتی که مرد «10» . استقرار ملکیّت وي نسبت به همۀ آن، بر دخول و تمکین زن از مرد در مدّت تعیین شده متوقّف است
4. مدّت: ذکر مدّت، شرط صحّت عقد منقطع است و به «11» . مدّت را پیش از دخول ببخشد، نصف مهر بر عهدهاش ثابت است
مدّت، باید معیّن و غیر قابل افزایش و کاهش باشد، نه مبهم و «12» . قول مشهور، در صورت عدم ذکر آن، عقد دائم واقع میشود
«13» . کلّی مانند چند روز، چند ماه یا تا بازگشت حاجیان از مکّه
-157 / 6) جواهر الکلام 30 ) . 176 ؛ توضیح المسائل مراجع/ م 2429 / 5) جواهر الکلام 30 ) .5 / 28 ؛ الحدائق الناضرة 24 -27 (4)
.176 (13) .175 -172 (12) .167 -166 (11) .168 - 164 و 167 (10) .162 (9) .186 (8) .161 -160 (7) .160
ص: 373
در ازدواج موقّت، طلاق (- «14» . مرد میتواند همۀ مدّت یا مقداري از آن را به زن ببخشد، بدون این که نیازي به قبول او باشد
به قول مشهور، تجدید «15» . طلاق) نیست و زن و شوهر با تمام شدن مدّت یا بخشیدن آن توسط مرد، از یکدیگر جدا میشوند
سایر احکام: در «16» . عقد موقّت با زن یا تبدیل آن به عقد دائم پیش از تمام شدن یا بخشیدن مدّت متعۀ پیشین، صحیح نیست
ازدواج موقّت بر خلاف ازدواج دائم، محدویتی در گزینش زنها وجود ندارد و مرد میتواند هر تعداد زن که بخواهد به عقد
هر یک از زن و مرد میتوانند نسبت به چگونگی تمتّع از یکدیگر، زمان و مکان آن و سایر جهات، «17» . موقّت خویش در آورد
در این که مرد میتواند آمیزش با همسر موقّت خود را «18» . هر گونه شرطی را که با مقتضاي عقد تنافی نداشته باشد، قرار دهند
در صورت حامله شدن زن هر چند مرد عزل (- عزل) کرده باشد فرزند از «19» . بیش از چهار ماه ترك کند یا خیر، اختلاف است
آن شوهر است، مگر آن که وي فرزند را از خود نفی نماید (- نفی ولد) که در این صورت، بدون نیاز به لعان (- لعان)، فرزند بر
به قول مشهور، ایلاء (- ایلاء) و لعان «20» . حسب ظاهر از او نفی میشود؛ هرچند جایز نیست مرد بدون علم به انتفا، نفی ولد کند
به قول مشهور، زن و شوهر بدون شرط توارث، از «21» . در عقد منقطع واقع نمیشود و در وقوع ظهار (- ظهار) اختلاف است
صفحه 261 از 483
نفقۀ زن در طول مدّت عقد، بر عهدة «22» . یکدیگر ارث نمیبرند. در ثبوت توارث در صورت شرط آن در عقد، اختلاف است
زن پس از تمام شدن مدّت متعه یا بخشیدن مدّت از جانب مرد، در صورت دخول و «23» . شوهر نیست، مگر آن که شرط شود
عدم حاملگی و حیض نشدن در سنّ حیض، باید چهل و پنج روز عدّه (- عدّه) نگه دارد، و در صورت حیض شدن، در این که عدّة
او دو حیض است
117 و العروة -115 /29 (19) .189 -186 / 18 ) جواهر الکلام 30 ) .814 / 17 ) العروة الوثقی 2 ) .202 (16) .188 (15) .166 (14)
.303 /31 (23) .193 -190 (22) .189 -188 (21) .187 / 20 ) جواهر الکلام 30 ) .810 / الوثقی 2
ص: 374
یا یک حیض یا یک حیض و نصف آن و یا دو طهر (پاکی از حیض)، اختلاف است. قول نخست، مشهور است. عدّة زن حامله،
به قول مشهور، زن غیر حاملهاي که شوهرش فوت کرده است، باید چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد و «24» . وضع حمل او است
«25» . برخی قائل به نصف آن شدهاند. عدّة زن در صورت حامله بودن، بیشترین مدّت از زمان وضع حمل و زمان عدّة وفات است
ازلاق؛ ج 1، ص: 374
ازلاق: بچّه انداختن حیوان (- سقط جنین).
ازلام؛ ج 1، ص: 374
به تیرهاي تیز نشده و بیپر اطلاق ،« زلم » یا « زلم » ازلام [- قداح]: تیرهاي مورد استفاده براي گونهاي از کهانت و قمار.ازلام جمع
میشود که اعراب جاهلی براي کهانت (- کهانت) و داوري خواستن از بتها به کار میبردند و در اصل، ساختۀ کاهنان بوده است.
این عمل بیشتر در بتخانههاي آنان و نزد خدایان دروغین صورت میگرفت و کاربرد آن نیز در مسائل مورد اختلاف، امور مشورتی
تعبیر میشد که « استقسام به ازلام » مانند ازدواج یا مسافرت و تعیین نسب افراد و الحاق فرزند به پدر بوده است. 1از این عمل به
در دوران » : آمده است « استقسام به ازلام » قرآن کریم به حرمت و اجتناب از آن تصریح کرده است. 2 در حدیث در مقام تفسیر
جاهلی ده نفر، به شراکت، شتري را میخریدند و پس از نحر، با قرعه زدن به قداح (تیر) آن را با روش و آدابی خاص میان خود
3 این عمل، قمار .« تقسیم میکردند
48 و مبسوط در -46 / 1 دائرة المعارف بزرگ اسلامی 8 (26) .200 / 25 ) جواهر الکلام 30 ) .95 / 24 ) مهذّب الاحکام 26 )
.29 -18 / 3 کنز العرفان 2 (28) . 2 مائده/ 3 و 90 (27) . 295 و 347 / ترمینولوژي حقوق 1
ص: 375
به شمار میرفت. از این عنوان در باب تجارت به مناسبت بحث قمار، سخن رفته است.استقسام به ازلام و خوردن گوشتی که از این
قمار). -) «4» راه به دست میآید، حرام است
ازهاق؛ ج 1، ص: 375
ازهاق: هلاك کردن (- کشتن).
اسائۀ ادب؛ ج 1، ص: 375
اسائۀ ادب: بیادبی.از آن به مناسبت در باب قضاء سخن رفته است.کسی که در دادگاه بیادبی کند، تعزیر (- تعزیر) نمیشود، مگر
صفحه 262 از 483
پیش از آن، از این کار نهی شده باشد و او همچنان بر حرمتشکنی دادگاه اصرار کند. 1بنا بر قول به ممنوعیّت قضاوت قاضی به
علم خویش، مواردي استثنا شده است که از آن جمله، تعزیر کسی است که در دادگاه اسائۀ ادب کرده است؛ هر چند جز قاضی،
دیگران متوجه آن نگردند. 2
اسارت؛ ج 1، ص: 375
- اسیر
اسب؛ ج 1، ص: 375
اسب: چارپایی معروف.از آن در بابهاي طهارت، صلات، زکات، جهاد، سبق و رمایه و اطعمه و اشربه سخن گفته شده
است.طهارت: ادرار و سرگین اسب پاك است. 1صلات: خواندن نماز در اصطبل اسب مکروه است. 2زکات: دادن زکات (-
زکات) مادیان در صورت چرنده بودن در طول سال در چراگاه طبیعی و سپري شدن یک سال از زمان مالکیّت آن، مستحب است،
و مقدار آن، دو دینار (- دینار) براي هر رأس اسب تازي و یک دینار براي اسب غیر تازي است. 3
3 (9) .393 /8 2 (8) .85 / 1 جواهر الکلام 6 (7) .92 / 2 جواهر الکلام 40 (6) .310 / 1 ایضاح الفوائد 4 (5) .277 / 4) فقه القرآن 2 )
. 74 و 292 /15
ص: 376
جهاد: به قول مشهور، در تقسیم غنائم جنگی، باید به اسب سوار یا کسی که همراه اسبش به جهاد آمده است، دو سهم و به پیاده،
اگر کسی در جهاد چند اسب آورده باشد، تنها براي دو «4» . یک سهم داد. قول مقابل مشهور، دادن سه سهم به اسب سوار است
در ثبوت این امتیاز براي اسبان پیر، لاغر و ناتوان که در نبرد با دشمن به کار گرفته نمیشوند، «5» . اسب، سهم منظور میشود
امّا اسبی که براي جنگ به کرایه یا عاریه گرفته شده، از این امتیاز برخوردار است و سهم آن به سوارکارش داده ؛«6» اختلاف است
«8» . البته به اسبی که به طور غصبی و بدون آن که صاحبش حاضر باشد، به جبهه آورده شده سهمی تعلّق نمیگیرد «7» . میشود
سبق و رمایه: مسابقۀ اسب دوانی از جمله مسابقاتی است که در شرع مقدّس حتی به صورت شرطبندي، مشروع دانسته شده است (-
و به قول مشهور، شیر و نیم «9» اسب دوانی).اطعمه و اشربه: اسب، حیوانی پاك و حلال گوشت است؛ هر چند خوردن گوشت
«10» . خوردة آن (- سؤر) کراهت دارد
اسباب اختصاص؛ ج 1، ص: 376
- حق اختصاص
اسباب اختیاري؛ ج 1، ص: 376
- سبب
اسباب تحریم؛ ج 1، ص: 376
اسباب تحریم: عوامل موجب حرمت نکاح (- ازدواج).
صفحه 263 از 483
اسباب شرعی؛ ج 1، ص: 376
اسباب شرعی: سببهاي مقرّر از سوي شارع.اسباب شرعی به چیزهایی اطلاق میشود که شارع (- شارع) وجود و عدم حکمی را
دایرمدار وجود یا عدم آنها قرار داده است مانند وضو یا غسل یا تیمّم نسبت به طهارت. 1 این موضوع در فقه، در بابهاي
گوناگون مانند طهارت،
.39 / 1 القواعد و الفوائد 1 (11) .381 / 395 و 1 -394 (10) .265 /36 (9) .206 (8) .208 (7) .205 (6) .202 (5) .201 /21 (4)
ص: 377
صلات، و تجارت، و در اصول، در مبحث مفهوم شرط، بحث تداخل اسباب و مسبّبات، بدان پرداخته شده است که به محورهاي
کلّی آن اشاره میشود.مفهوم سببیّت: در مفهوم سببیّت شرعی سه نظریه وجود دارد: 1. به معناي سببیّت حقیقی و مؤثّر بودن (علیّت)
مانند سببیّت آتش براي سوزاندن. 2. به معناي علامت و نشان بودن براي موضوع یا قید موضوع و حکم؛ بدین معنا که وجود سبب
3. آمیزهاي از حقیقی و علامت بودن؛ به این بیان که «2» . نشان وجود حکم شرعی و عدم آن، علامت عدم حکم شرعی است
اقسام: اسباب «4» . نظریه دوم به مشهور نسبت داده شده است «3» . پارهاي اسباب، حقیقی و پارهاي دیگر، علامت و نشان هستند
شرعی یا قولی است مانند عقود و ایقاعات؛ یا فعلی مثل آمیزش با همسر که سبب استقرار تمام مهر میشود؛ و یا زمانی همچون
گاهی نیز سبب شرعی حالت نفسانی است مانند شک میان چهار و پنج در نماز چهار «5» . اوقات نماز که سبب وجوب آن میشود
2. توقّف بر اسباب «7» . ویژگیها: 1. زمام سبب شرعی تنها به دست شارع است «6» . رکعتی که سبب وجوب دو سجدة سهو است
3. اسباب شرعی همچون اسباب عقلی تنها در قابل (چیزي که اثرپذیر «8» . شرعی، واجب است و تعدي از آنها جایز نیست
میباشد) تأثیرگذار است. بنابراین، کسی که مال خود را با مال دیگري بدون اذن مالکش بفروشد، بیع، سبب ملکیّت خریدار نسبت
4. اسباب شرعی همانند عقلی در «9» . به مال او میشود. حصول ملکیّت خریدار نسبت به مال دیگري، متوقّف بر اجازة وي است
تداخل اسباب: تداخل «10» . صورت تعلیق بر شرط، تأثیرگذار نیست، مگر موردي که به دلیل خاص از این قاعده استثنا شده باشد
اسباب شرعی بدین معنا است که دو سبب یا بیشتر اقتضاي یک حکم را داشته باشد مانند آن که جنابت و حیض اقتضاي یک
(7) .58 (6) .41 / 5) القواعد و الفوائد 1 ) .467 / 4) حقائق الاصول 1 ) .385 -384 / 3) منتهی الدرایۀ 3 ) .145 / 2) ایضاح الفوائد 1 )
.79 -78 /32 (10) .310 / 9) جواهر الکلام 22 ) .75 / 8) ایضاح الفوائد 3 ) .309 / جواهر الکلام 10
ص: 378
غسل را نماید. این بحث از مباحث مهم فقهی است. برخی از فقیهان مانند فخر المحققین، جواز و عدم جواز در این مسأله را بر مؤثّر
یا نشان بودن اسباب شرعی مبتنی کردهاند که در صورت نخست، تداخل اسباب شرعی همچون عقلی جایز نیست و در صورت
تداخل). -) «11» دوم، جایز است
اسباب قهري؛ ج 1، ص: 378
- سبب
اسباغ؛ ج 1، ص: 378
اسباغ: کامل کردن.اسباغ، انجام کاري به تمام و کمال است و از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.اسباغ در وضو و
غسل، مستحب است 1 و منظور از آن، رعایت دقیق و کامل واجبات، مستحبات و سنن وضو و غسل و رساندن آب به همۀ اعضاي
صفحه 264 از 483
مورد نظر است. 2مقدار آبی که اسباغ با آن محقّق میشود، یک مدّ (- مدّ) در وضو 3 و یک صاع (- صاع) در غسل است. 4
اسبال؛ ج 1، ص: 378
- اسدال
اسبدوانی؛ ج 1، ص: 378
اسبدوانی: مسابقه با اسب.در باب سبق و رمایه از آن بحث شده است.حکم: مسابقه با اسب، حتی با گرو گذاردن و شرطبندي،
جایز و مشروع است. 1نام اسبهاي مسابقه: اسبهاي مسابقه به لحاظ سبقت و تأخیر در مسابقه به یازده اسم، نامگذاري شدهاند:
302 و الحدائق / 2 بحار الانوار 77 (13) .117 -116 / 218 و الحدائق الناضرة 3 / 1 العروة الوثقی 1 (12) .145 / 11 ) ایضاح الفوائد 1 )
.218 / 1 جواهر الکلام 28 (16) .117 -116 / 4 الحدائق الناضرة 3 (15) .342 / 3 جواهر الکلام 2 (14) .340 -338 / الناضرة 2
ص: 379
اسبی که از همۀ اسبها سبقت گرفته است. ملاك سبقت به جلوتر بودن گردن یا دوش و شانه و یا هر دو و یا دستها و به « سابق »
اسبی که در پایان مسابقه سر آن محاذي کپل « مصلّی » . نظر برخی گوشهاي اسب است و برخی ملاك سبقت را عرفی دانستهاند
اسبی « فسکل » ، نام دارند و در آخر « تالی، بارع، مرتاح، حظیّ، عاطف، مؤمّل، لطیم، سکیت » باشد. اسبهاي بعدي به ترتیب « سابق »
از شرایط مسابقه با اسب این است که باید قبل از «2» . است « سکیت » همان « فسکل » است که از همه عقبتر است، به نظر برخی
-) «3» مسابقه احتمال سبقت براي هر یک از اسبها وجود داشته باشد، هر چند در پایان مسابقه یکی از بقیّه سبقت میگیرد
مسابقه).
اسبوع؛ ج 1، ص: 379
- ایّام هفته
استاد؛ ج 1، ص: 379
- معلّم
استبداد؛ ج 1، ص: 379
استبداد: انجام کاري به تنهایی و بدون مشارکت دادن دیگري در آن.از این عنوان در بابهاي زکات، وصیّت، نکاح و قصاص
سخن گفته شده است.زکات: استبداد مالک مزرعه در تخمین زکات آن و تصرف در مزرعه بدون مشارکت حاکم شرع یا نمایندة
او در تخمین، جایز نیست. 1وصیّت: کسی که دو نفر را وصیّ خویش قرار داده است، استبداد یکی از آن دو در عمل به وصیّت
بدون مشارکت دیگري، جایز نیست. 2نکاح: استبداد و انفراد زنان در مامایی و حضور نزد زن باردار و عدم حضور مردان جز شوهر
واجب است، مگر در حال ضرورت. 3 استبداد دوشیزه در امر ازدواج خویش (- ازدواج) و اجازه نگرفتن از پدر یا جدّ پدري بنا بر
قول به عدم ولایت آن دو نسبت به وي، کراهت دارد. 4
4 (7) .440 / 3 الروضۀ البهیۀ 5 (6) .406 -400 / 2 جواهر الکلام 28 (5) .330 / 1 تحریر الوسیلۀ 1 (4) .226 (3) .213 -212 (2)
.229 / جواهر الکلام 29
صفحه 265 از 483
ص: 380
در این که دو حکمی که براي رفع اختلاف میان زن و مرد برگزیده شدهاند، میتوانند در صورتی که طلاق را مصلحت ببینند،
قصاص: در صورت تعدّد اولیاي مقتول، جواز استبداد هر «5» . بدون نظر شوهر و اطّلاع به وي، زن را طلاق دهند، اختلاف است
«6» . یک از آنان در قصاص بدون هماهنگی با دیگري، مورد اختلاف است؛ هر چند بر جواز آن، ادّعاي اجماع شده است
استبراء؛ ج 1، ص: 380
استبراء: طلب برائت، پاکی جستن.استبراء عبارت است از برائت جستن از عیب و نقص، و پاکی جستن از آلودگی و نجاست با
تلاش و کوشش ویژه. چگونگی آن بر حسب آنچه استبراء از آن صورت میگیرد مانند ادرار، منی، بارداري، خون حیض و حیوان
. نجاستخوار، متفاوت است. از این عنوان در بابهاي طهارت، تجارت و اطعمه و اشربه بحث شده و موارد آن عبارت است از: 1
استبراء از ادرار حکم: به قول مشهور، استبراء از ادرار براي مرد مستحب است. ظاهر کلمات فقها اختصاص حکم یاد شده به مرد
است؛ هر چند برخی به تعمیم حکم نسبت به مرد و زن تصریح کردهاند. 1کیفیّت: در چگونگی استبراء از ادرار، اقوالی بیان شده
است. به قول مشهور، کیفیّت آن این است که مرد پس از ادرار، سه بار از کنار مخرج غایط تا بیخ آلت و از بیخ آلت تا ختنهگاه،
محکم با انگشت بکشد، سپس سه بار سر آلت را فشار دهد. 2اثر: پاك بودن رطوبت بیرون آمده از مخرج آلت پس از استبراء در
صورت مشکوك بودن آن و باطل نشدن وضو به آن، از آثار این استبراء است. رطوبت خارج شده از مخرج بول زن حتی در
صورت عدم استبراء نیز محکوم به طهارت است. 3
113 و مستمسک العروة /3 2 (8) .59 -57 / 1 جواهر الکلام 2 (7) .291 -289 / 6) جواهر الکلام 42 ) .631 / 5) الحدائق الناضرة 24 )
.228 / 3 مستمسک العروة 2 (9) .227 -225 /2
ص: 381
رو به قبله بودن «4» . سایر احکام: در استبراء، مباشرت شرط نیست. همسر یا کنیز انسان نیز میتواند این عمل را براي او انجام دهد
مستحب است استبراء با دست چپ انجام «6» . هر چند از برخی جایز نبودن آن نقل شده است «5» ؛ در حال استبراء، حرام نیست
به قول «8» . 2. استبراء از منی حکم: در وجوب یا استحباب استبراء از منی اختلاف است. قول مشهور، استحباب آن است «7» . گیرد
کیفیّت: در چگونگی استبراء از منی اقوالی مطرح شده است. ادرار پیش از غسل «9» . مشهور، استبراء از منی به مرد اختصاص دارد
به منظور خروج باقی مانده منی از مجرا، ادرار و استبراء از آن، و ادرار و در صورت عدم امکان آن، استبراء به نحو استبراء از بول از
اثر: چنانچه پس از غسل، رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی «10» . آن جمله است. مشهور میان متأخّران، قول نخست است
ولی اگر «11» ، است یا غیر آن، در صورتی که پیش از غسل، ادرار و استبراء از ادرار کرده باشد، نیاز به وضو و اعادة غسل ندارد
در صورت ادرار بدون استبراء «12» . این عمل (ادرار و استبراء) را انجام نداده باشد، بر وجوب اعادة غسل ادّعاي اجماع شده است
در «13» . بنا بر قول نخست در کیفیّت استبراء- که مشهور بین متأخّران است- اعادة غسل لازم نیست هر چند باید وضو گرفته شود
3. استبراء از خون حیض [- استظهار] حکم: به قول «14» . وجوب غسل در فرض عکس آن یعنی استبراء بدون ادرار، اختلاف است
مشهور، استبراء از حیض (- حیض) واجب است. مورد آن زمانی است که خون پیش از ده روز در ظاهر قطع شود، ولی زن احتمال
در این که وجوب یاد شده، نفسی، شرطی، مقدّمی و یا ارشادي است، اختلاف است. «15» . باقی ماندن آن را در داخل فرج بدهد
کیفیّت: کیفیّت استبراء از حیض- بنا بر آنچه به مشهور نسبت داده شده- آن است که پنبه یا چیزي مانند آن را درون «16»
/ 7) العروة الوثقی 1 ) .197 / 6) مستمسک العروة 2 ) .11 / 5) جواهر الکلام 2 ) .177 / 116 و العروة الوثقی 1 / 4) جواهر الکلام 3 )
(11) .109 / 108 و مستمسک العروة 3 (10) .112 / 9) جواهر الکلام 3 ) .103 / 109 و الحدائق الناضرة 3 / 8) جواهر الکلام 3 ) .179
صفحه 266 از 483
191 و کتاب / 16 ) جواهر الکلام 3 ) .257 / 189 و مستمسک العروة 3 (15) .124 (14) .123 (13) .126 (12) .122 / جواهر الکلام 3
.227 / الطهارة (شیخ انصاري) (ق) 1
ص: 382
اثر: پس از انجام عمل استبراء، در صورتی که پنبه به خون یا لکّۀ زرد رنگ «17» . فرج قرار دهد و پس از اندکی صبر، بیرون آورد
4. استبراء از بارداري حکم: «18» . آلوده نشده باشد، زن، پاك است و غسل میکند. در غیر این صورت، باید صبر کند تا پاك شود
واجب است فروشنده پیش از فروختن کنیز- در صورتی که با وي آمیزش کرده باشد- و خریدار پس از خریدن، او را استبراء کند.
مواردي «20» . به قول مشهور، در حکم یاد شده، تفاوتی میان بیع و سایر اسباب تملیک و تملّک مانند هبه یا اسیر کردن نیست «19»
که شخص عادل یا به قول مشهور، فرد مورد اطمینان از استبراء کنیز خبر دهد، یا کنیز، صغیر (کوچکتر از نه سال) یا یائسه (-
«21» . یائسگی) یا حائض باشد و یا به قول مشهور، مالک توان آمیزش با او را نداشته باشد، از حکم یاد شده استثنا شده است
کیفیّت: چگونگی استبراء از بارداري، ترك آمیزش با کنیز به مدّت یک حیض است؛ البته اگر وي جزء زنهایی است که حیض
5. استبراء حیوان نجاستخوار حکم: «22» . میشوند. در غیر این صورت، باید آمیزش با وي به مدّت چهل و پنج روز ترك شود
گوشت و شیر حیوان حلال گوشتی که به خوردن مدفوع انسان عادت کرده است، حرام و مدفوع و ادرارش نجس است، امّا به
استبراء، حلال و پاك میشود، این حکم شامل گوشت و تخم پرندگان حلال گوشت نیز میشود، حتی به قول مشهور ماهی
نجاستخواري).کیفیّت: چگونگی این استبراء، جلوگیري حیوان از خوردن مدفوع و -) «23» نجاستخوار نیز همین حکم را دارد
خوراندن علوفۀ پاك به آن در مدّت استبراء است. در مدّت زمان استبراء، اختلاف است. قول مشهور، چهل روز براي شتر، بیست
و یک شبانه روز براي «24» روز براي گاو، ده روز براي گوسفند، پنج روز براي مرغابی، سه روز براي مرغ
20 ) الحدائق ) .193 / 424 و جواهر الکلام 24 / 19 ) الحدائق الناضرة 19 ) .329 / 18 ) العروة الوثقی 1 ) .260 / 17 ) مستمسک العروة 3 )
/ 22 ) جواهر الکلام 24 ) .210 -202 / 424 و جواهر الکلام 24 / 21 ) الحدائق الناضرة 19 ) .200 / 424 و جواهر الکلام 24 / الناضرة 19
.281 -276 (24) .273 - 260 و 271 /36 (23) .195
ص: 383
«25» . ماهی است، برخی نیز تنها یک روز را بدون شب آن کافی دانستهاند
استبصار؛ ج 1، ص: 383
گفته میشود. از آن در بابهاي « مستبصر » استبصار: هدایت یافتن مسلمان غیر شیعه به مذهب شیعۀ امامیّه.به فرد هدایت یافته
طهارت، صلات، زکات، حج و طلاق سخن رفته است.بر استبصار، آثاري در عبادات و غیر عبادات مترتّب است که به آنها اشاره
میکنیم. 1. عبادات: قضاي عبادات فوت شده از مستبصر در ایّام گمراهی، واجب است- هر چند برخی عدم وجوب آن را ترجیح
دادهاند 1- امّا اعادة عبادات انجام گرفته- حتی به قول مشهور حج- در دوران ضلالت که طبق مذهب خودش صحیح انجام گرفته،
واجب نیست، مگر زکات که باید اعاده شود.البته در عبادتی مانند نماز، چنانچه استبصار پیش از خروج وقت محقّق شود، در این
که اعادة نماز در وقت واجب است یا نه، اختلاف است. 2در خصوص حج- بنا بر قول به واجب نبودن اعاده- در این که علاوه بر
شرط یاد شده، عدم اخلال به رکن نیز شرط است یا نه، و نیز در این که مراد از رکن، رکن نزد مخالف است یا رکن نزد شیعه،
اختلاف است. 3
.734 -733 / 2 العروة الوثقی 1 (27) .733 / 296 و العروة الوثقی 1 / 8؛ مهذّب الاحکام 7 -6 / 1 جواهر الکلام 13 (26) .260 (25)
.304 / 3 جواهر الکلام 17 (28)
صفحه 267 از 483
ص: 384
در مورد زکات، اگر آن را به همکیش خود داده باشد، اعاده واجب است، ولی اگر به اهل ولایت (شیعه) پرداخت کرده است،
2. غیر عبادات: فقیهان از آثار استبصار در غیر عبادات به طور «4» . واجب نیست؛ هر چند بعضی اعاده را مطابق احتیاط دانستهاند
مستقل بحث نکردهاند. برخی تنها به اشاره، متعرّض آن شده و گفتهاند: اگر مخالف (- مخالف) چیز نجسی را بشوید، چنانچه
شستن آن مطابق مذهب شیعه بوده، پس از استبصار، نیاز به شستن دوباره نیست، ولی اگر مطابق مذهب خود و مخالف مذهب شیعه
اگر مخالف همسرش را طبق مذهب خویش طلاق دهد، در صورتی که «5» . شسته است، بنابر اقوي دوباره شستن آن واجب است
حق الناس (- حق) ثابت بر «6» . طلاق از نظر شیعه صحیح نباشد، میتواند پس از استبصار بدون عقد جدید به آن زن رجوع کند
ظاهر کلمات فقها، بلکه تصریح «7» . ذمّۀ مخالف، پس از استبصار نیز بر ذمّۀ او باقی است و باید به صاحبانش بازگردانده شود
بعضی، یکسان بودن فرقههاي مختلف اسلامی- حتی فرقههایی مانند ناصبیان (- ناصبی) و غالیان (- غلات) که محکوم به کفر
«9» . در احکام یاد شده است؛ گرچه برخی در گروههاي محکوم به کفر، توقّف کردهاند «8» - هستند
استبضاع؛ ج 1، ص: 384
- ابضاع
استتابه؛ ج 1، ص: 384
استتابه: درخواست توبه.از آن در بابهاي صلات و حدود، مبحث ارتداد سخن رفته است.مرد مرتدّ فطري (- مرتدّ فطري) بنا بر قول
به قبول نشدن توبۀ او بدون استتابه به قتل میرسد، لیکن واجب است از مرد مرتدّ ملّی (- مرتدّ ملّی) پیش از
307 و /17 (8) .8 / 7) جواهر الکلام 13 ) .531 -526 / 6) مستمسک العروة 14 ) .9 / 5) جواهر الکلام 13 ) .318 / 4) العروة الوثقی 2 )
.466 / 9) العروة الوثقی 2 ) .466 / العروة الوثقی 2
ص: 385
کشته شدن درخواست توبه شود؛ هر چند در این که مدّت استتابه سه روز است یا مقدار زمانی که در آن بازگشت از ارتداد به
اسلام ممکن است، اختلاف میباشد.واجب است از زن مرتدّ اعم از ملّی یا فطري- بنا بر قول به تقدّم استتابۀ وي بر به زندان
ارتداد).ترك کنندة نماز، چنانچه -) «1» افکندنش- درخواست توبه شود، و در صورت پذیرش، حدّ (زندان) از او ساقط میگردد
ترك آن را حلال نداند، به تصریح برخی فقها پس از سه بار تعزیر (- تعزیر)، استتابه و آنگاه کشته میشود، ولی ظاهر کلمات
از فروشندة خمر (- شراب)، در صورتی که کار خود را حلال بداند، درخواست «2» . بسیاري دیگر، کشتن وي بدون استتابه است
توبه میشود و اگر توبه نکرد، به قتل میرسد. در شمول حکم یاد شده به کسی که شراب را حلال بداند و آن را بنوشد، اختلاف
«3» . است
استتار؛ ج 1، ص: 385
- پنهان
استتار قرص؛ ج 1، ص: 385
استتار قرص: پنهان شدن خورشید از افق.از آنجا که بر غروب خورشید، آثار شرعی همچون پایان وقت نماز عصر و دخول وقت
صفحه 268 از 483
نماز مغرب 1، پایان زمان امساك در روزه 2 و وقوف اختیاري در عرفه 3 (- وقوف) مترتّب است، در بابهاي صلات، صوم، و حج
مورد توجّه قرار گرفته است.در این که غروب شرعی (- غروب) با استتار ظاهري قرص خورشید از افق تحقّق مییابد یا با ناپدید
شدن سرخی در افق شرقی (حمرة مشرقیّه) که مدّتی پس از استتار ظاهري قرص صورت میگیرد، اختلاف است، مشهور بین فقها
قول دوم است. 4
استثفار؛ ج 1، ص: 385
استثفار [- استذفار]: بستن فرج با پارچه به منظور جلوگیري از خروج خون استحاضه.شکل بستن پارچه در عمل استثفار
-106 / 1 جواهر الکلام 7 (4) .276 / 469 و مبانی تکملۀ المنهاج 1 -464 /41 (3) .131 /13 (2) .613 -605 / 1) جواهر الکلام 41 )
.109 -106 / 4 جواهر الکلام 7 (7) .141 / 3 معتمد العروة 5 (6) .417 / 2 مستند العروة (الصوم) 1 (5) .107
ص: 386
بدین گونه است که زن چیزي مانند کمربند به کمر خود میبندد و با پارچهاي که یک طرف آن از پیش و طرف دیگرش از پشت
به آن بند بسته شده است مانع بیرون آمدن خون میشود.از این موضوع در باب طهارت بحث شده است.مستحاضه بعد از وضو و
استحاضه). -) «1» غسل براي نماز، باید از خروج خون جلوگیري کند.از راههاي جلوگیري، عمل استثفار است
استثناء؛ ج 1، ص: 386
استثناء: خارج کردن چیزي از حکم پیشین.حقیقت استثنا خارج کردن چیزي است که اگر اخراج نمیگردید، لفظ شامل آن نیز
گفته میشود.مستثنا و مستثنامنه « مستثنامنه » و آنچه استثنا از آن صورت میگیرد « مستثنا » میشد. به آنچه مورد استثنا واقع میشود
همواره با یکدیگر متناقضاند و چنانچه یکی مثبت باشد دیگري منفی خواهد بود. 1 عنوان استثنا هم در فقه کاربرد دارد و هم در
اصول.الف- کاربرد فقهی: عمدة مباحث مربوط به استثنا در باب اقرار آمده است، هر چند در دیگر ابواب همچون تجارت، اجاره،
طلاق و یمین نیز از آن سخن رفته است. چنان که در برخی کتب قواعد فقهی مانند القواعد و الفوائد نیز مورد بحث قرار گرفته
است.کلیّات: پیش از بیان احکام استثنا به قواعد عمومی آن که پارهاي احکام بر آن مبتنی است اشاره میکنیم. مهمترین این قواعد
2. استثنا نباید همۀ مستثنامنه را در بر گیرد؛ بلکه باید مقداري عبارت است از: 1. استثنا از اثبات، نفی و استثنا از نفی، اثبات است. 2
از آن بعد از استثنا باقی بماند و گرنه استثنا باطل است. بنابراین، استثناي هفتاد تومان از یکصد تومان صحیح و استثناي یکصد تومان
3. در معاملات باید مستثنا و مستثنامنه معلوم باشد و استثناي مجهول باطل است از یکصد تومان باطل است. 3
235 و / 3 القواعد و الفوائد 1 (4) .86 / 2 جواهر الکلام 35 (3) .410 -409 / 1 الروضۀ البهیۀ 6 (2) .348 / 1) جواهر الکلام 3 )
.417 / الروضۀ البهیۀ 6
ص: 387
4. مستثنا میتواند از جنس مستثنامنه یا غیر آن «4» . مانند آن که بگوید این گلۀ گوسفند، جز تعدادي از آنها را به تو فروختم
5. از شرایط صحّت «5» . باشد، مانند آن که اقرار کند به فلانی یکصد تومان جز ده تومان یا یکصد تومان جز یک لباس بدهکارم
6. در صورت «6» . استثنا اتّصال مستثنا به مستثنامنه است؛ بدین معنا که میان آن دو، کلام غیر مرتبط یا سکوت طولانی فاصله نشود
تعدّد استثنا و عطف آنها به یکدیگر، همۀ آنها از مستثنامنه کم میشوند. بنابراین در مثال ده تومان به فلانی بدهکارم جز چهار
تومان و جز سه تومان، تنها سه تومان باقی میماند.در موارد اقرار اگر به سبب استثناي دومی یا استثناي بعد از آن، مقدار خارج شده
به اندازة مستثنامنه یا بیشتر از آن شود، همان استثنا باطل است.در صورت عدم عطف مستثناها بر یکدیگر، اگر همه یک اندازه
صفحه 269 از 483
باشند یا دومی بیشتر از اوّلی باشد مانند آن که اقرار کند ده تومان به فلانی بدهکارم جز چهار تومان، جز چهار تومان یا جز چهار
تومان، جز پنج تومان همه از مستثنامنه کم میشوند؛ ولی اگر دومی کمتر از اوّلی باشد به استناد قاعدة نخست که استثنا از اثبات،
نفی و از نفی، اثبات است ملاك باقی ماندة نهایی خواهد بود.بنابراین اگر اقرار کند ده تومان به فلانی بدهکارم جز نه تومان، جز
هشت تومان، جز هفت تومان، ابتدا نه از ده کم میشود، یک تومان باقی میماند و با هشت تومان که اثبات از نفی است جمع
میشود و بدهکاري فرد میشود نه تومان و با استثناي هفت تومان آخري استثناي نفی از اثبات است دو تومان به عنوان بدهکاري
«7» . باقی میماند. راه دیگر محاسبه آن است که ابتدا استثناهاي منفی و مثبت جداگانه با هم جمع، سپس از یکدیگر کم شوند
که از آن به استثناي به مشیّت تعبیر میشود. « ان شاء اللّه » و یا شرعی مانند « غیر » و « الّا » ادوات: ادوات استثنا یا لغوي است مانند
.92 -89 (7) .243 / 6) تمهید القواعد/ 195 و جواهر الکلام 35 ) .86 / 5) جواهر الکلام 35 ) .237 / 4) القواعد و الفوائد 1 )
ص: 388
اقسام: استثنا به متّصل و منقطع تقسیم میشود.استثناي متّصل (استثناي از جنس): به استثنایی اطلاق میشود که اگر نبود، مستثنا
داخل در مستثنامنه بود مانند اقرار به این که ده تومان به فلانی بدهکارم جز پنج تومان.استثناي منقطع (استثناي از غیر جنس): به
استثنایی اطلاق میشود که مستثنا بدون استثنا داخل در مستثنامنه نیست مانند اقرار به این که به فلانی ده تومان بدهکارم جز یک
احکام: استثنا یا به مشیّت است یا به غیر «8» . لباس. در این که اطلاق استثنا به این قسم، حقیقی است یا مجازي، اختلاف است
ولی چنانچه هدف از آن، صرف تبرّك جستن به مشیّت الهی ،«9» مشیّت.استثنا به مشیّت: این نوع استثنا تنها در قسم صحیح است
باشد نه استثنا، کاربرد آن در غیر قسم نیز صحیح است، لیکن آثار استثنا بر آن بار نمیشود.فایدة این نوع استثنا در قسم آن است که
البته برخی میان واجب یا مستحب و غیر آن تفصیل داده و «10» . مانع انعقاد قسم میشود در نتیجه عمل نکردن به قسم جایز است
استثنا به غیر مشیّت: «11» . گفتهاند: اگر مورد قسم واجب یا مستحب باشد قسم منعقد میگردد و اگر چنین نباشد منعقد نمیشود
حکم استثنا به ادوات لغوي بر حسب موارد متفاوت است که به مهمترین آنها اشاره میشود.تجارت: استثنا در عقودي همچون بیع
(- بیع) و اجاره (- اجاره) صحیح است مانند آن که بگوید این زمین جز یک دهم آن را به هزار تومان به تو فروختم یا این خانه را
به جز فلان اتاق به مبلغ هزار تومان در ماه به تو اجاره دادم.صحّت استثناي یاد شده منوط به دو شرط است: نخست آن که موجب
تعلیق بیع یا اجاره بر صفت یا شرطی نشود مانند آن که بگوید: این کتاب را به تو فروختم مگر آن که پدرم با آن مخالفت کند.
دیگر آن که موجب ابهام و جهالت در عقد (- عقد) نشود.
267 و کشف -266 / 11 ) قواعد الاحکام 3 ) .242 /35 (10) .241 / 81 و 35 -80 / 9) جواهر الکلام 32 ) . 8) تمهید القواعد/ 196 )
.221 / اللثام (ق) 2
ص: 389
اقرار).طلاق: هر نوع استثنا در طلاق، در صورتی که موجب تعلیق صیغۀ طلاق بر وصف یا -) «12» اقرار: استثنا در اقرار صحیح است
قسم: استثنا به مشیّت غیر خداوند در قسم جایز است مانند آن که بگوید: سوگند «13» . شرط گردد باطل و موجب فساد طلاق است
در این که در قسم «14» . به خداوند داخل خانه نمیشوم مگر آن که حسن بخواهد. اگر حسن موافقت کند قسم منعقد میشود
ب- کاربرد اصولی: «15» . تلفّظ به استثناي به مشیّت لازم است یا نیّت آن کفایت میکند، اختلاف است. مشهور، قول نخست است
استثنا در اصول فقه در دو جا کاربرد دارد: 1. مبحث مفاهیم؛ از این جهت که آیا استثنا مفهوم دارد یا خیر؟ 2. مبحث عموم و
خصوص؛ از این جهت که اگر بعد از چند جملۀ به هم عطف شده، استثنا واقع شود به کدام یک برمیگردد؟ 1. مفهوم استثنا: استثنا
گاهی رجوع به موضوع حکم میکند مانند آنکه بگوید: عالم غیر عادل را اکرام نکن، که بر نهی از اکرام غیر عادل دلالت
میکند.در این فرض، استثنا بدون اشکال مفهوم ندارد یعنی دلالت بر وجوب اکرام عالم عادل نمیکند. ادات استثنا در این موارد با
صفحه 270 از 483
ما بعدش صفت براي ما قبل به شمار میرود.گاهی استثنا رجوع به حکم مینماید مانند آن که بگوید: عالمان، جز فاسقان از ایشان
را اکرام کن. استثنا در این فرض بر انتفا حکم مستثنامنه از مستثنا دلالت میکند؛ لیکن در این که این دلالت به مفهوم است یا به
دلالت آن به منطوق و اگر حرف « لا یکون » و « لیس » منطوق، و یا در صورتی که ادات استثنا، فعل یا متضمّن معناي فعل باشد مانند
2. مبحث عموم و «16» . باشد به مفهوم است، اختلاف میباشد. قول نخست (دلالت به مفهوم) به مشهور نسبت داده شده است
خصوص: اگر گوینده در کلام خود چند جمله را به هم
/ 385 و نهایۀ الافکار 1 /18 ؛112 / 16 ) مستند الشیعۀ 16 ) .246 /35 (15) .248 (14) .80 /32 (13) .85 / 12 ) جواهر الکلام 35 )
.501
ص: 390
عطف کند سپس یک استثنا بیاورد- در صورت امکان رجوع استثنا به همۀ جملهها- قدر متیقّن، رجوع استثنا به جملۀ آخري است؛
لیکن در این که علاوه بر جملۀ آخري به دیگر جملهها نیز بازمیگردد تا همۀ آنها تخصیص خورده و مقیّد شوند یا نه، احتمال هر
دو میرود و تعیین هر یک متوقّف بر وجود قرینه بر آن است.قول سومی نیز در مسأله وجود دارد که قائل به تفصیل است، بدین
صورت که اگر جملهها از جهت موضوع و محمول متعدّد باشند استثنا به آخري برمیگردد ولی اگر چنین نباشد خواه تنها از جهت
2 «17» . موضوع متعدّد باشند یا محمول، به تمامی جملهها بازمیگردد
استجابت؛ ج 1، ص: 390
- اجابت
استجلاب؛ ج 1، ص: 390
استجلاب: جلب کردن.از آن به مناسبت در بابهاي صلات و زکات سخن به میان آمده است.بازگو کردن نمازي که به قصد
قربت خوانده شده به دیگران، براي جلب توجّه آنان، موجب بطلان نماز نمیگردد. 1رکوع و خم شدن در مقابل کسی به قصد
بزرگداشت و جلب محبّت او جایز است، امّا این عمل به قصد عبادت، مخصوص خداوند و براي غیر او حرام است. 2 جدا کردن
کودکان از مادرشان هنگام رفتن براي نماز باران (- نماز باران) به جهت جلب خشوع و گریۀ آنان مستحب است. 3
/ 2 کشف الغطاء 1 (19) .387 / 1 کلمۀ التقوي 1 (18) .540 / 318 و نهایۀ الافکار 1 / 42 ؛ کشف الرموز 2 / 17 ) مختلف الشیعۀ 6 )
.15 / 3 مجمع الفائدة 3 (20) .323
ص: 391
و دادن هدایا به اهل سنّت (- مخالف) براي «4» دادن زکات براي جلب کردن و کشاندن افراد به سوي اطاعت و بندگی خداوند
«5» . جلب توجّه و محبت آنان و رفع اذیّت از مؤمنان جایز، بلکه از دادن آن به مؤمنان، افضل است
استجمار؛ ج 1، ص: 391
استجمار: استنجاء با سنگ.استجمار پاك کردن محل مدفوع با سنگ است و هر جسم برطرف کنندة عین نجاست مانند پارچه نیز به
آن ملحق میباشد. احکام آن در باب طهارت آمده است.اگر غایط از محل تجاوز نکرده باشد، مکلّف براي تطهیر آن در استفاده از
آب و اشیایی مانند سنگ مخیّر است، امّا در صورت تجاوز، تنها باید از آب استفاده کند. به رأي مشهور، براي استجمار، سه سنگ
لازم است؛ هر چند به کمتر از آن پاك شود، و در کفایت استعمال یک سنگ از سه طرف، اختلاف است. در تطهیر با سنگ، تنها
صفحه 271 از 483
برطرف کردن عین نجاست واجب است، نه اثر آن. 1 همچنین به قول مشهور، کشیدن هر سه سنگ بر تمامی محل نجاست لازم
نیست، بلکه میتوان هر سنگ را بر بخشی از آن کشید. 2 لازم است جسمی که با آن استنجاء میشود، پاك باشد 3 (- استنجاء).
استحاضه؛ ج 1، ص: 391
استحاضه: خون بیرون آمده از رحم زن غیر از خونهاي حیض و نفاس.خون استحاضه، بیشتر، زرد، سرد و روان است و بدون فشار
و سوزش از رحم خارج میشود. گاهی نیز ویژگیهاي خون حیض را دارد. به زنی که خون استحاضه دیده، مستحاضه گفته
میشود. 1از آن در باب طهارت بحث شده است؛ گرچه به مناسبت در بابهاي صلات و صوم نیز از آن سخن رفته است.
.173 / 3 العروة الوثقی 1 (8) .41 / 2 جواهر الکلام 2 (7) .173 -172 / 1 العروة الوثقی 1 (6) .301 /1 (5) .180 / 4) کشف الغطاء 4 )
.259 -257 / 1 جواهر الکلام 3 (9)
ص: 392
اقسام: به قول مشهور، استحاضه به قلیله، متوسّطه و کثیره تقسیم میشود.برخی فقها، منکر استحاضۀ قلیله شده و بعضی دیگر،
1. استحاضۀ قلیله: خونی است که به روي پنبه رسیده، ولی از طرف دیگر آشکار نشده «2» . متوسّطه را داخل در کثیره دانستهاند
است؛ هر چند در درون پنبه نفوذ کرده باشد. به قول مشهور، وظیفۀ مستحاضه در این نوع استحاضه، تعویض پنبه و وضو براي هر
2. استحاضۀ متوسّطه: خونی است که در پنبه نفوذ کرده و به طرف دیگر آن رسیده، لیکن از آن تجاوز نکرده «3» . نماز است
است.به قول مشهور، وظیفۀ زن در این قسم، علاوه بر وظیفۀ قسم اول، تبدیل پارچۀ روي پنبه و یک غسل براي نماز صبح در هر
3. استحاضۀ کثیره: خونی است که از پنبه گذشته و به پارچه نیز رسیده است.زن در این نوع استحاضه علاوه بر «4» . روز است
عوض کردن پنبه و پارچه، باید براي هر یک از نماز صبح، ظهر و عصر و مغرب و عشا غسل کند. در این که جمع بین نماز ظهر و
عصر و نیز مغرب و عشا واجب است یا میتواند بین هر یک از آن دو فاصله بیندازد و براي هر کدام یک غسل نماید، و نیز در این
که علاوه بر غسل، براي هر نماز، وضو نیز واجب است یا با هر غسل- در صورت جمع بین دو نماز- یک وضو کفایت میکند و یا
احکام «5» . در هیچ صورت واجب نیست، اختلاف است. قول به وجوب وضو براي هر نماز به مشهور نسبت داده شده است
مشترك: موارد ذیل احکام مشترك بین اقسام استحاضه است: 1. به تصریح برخی، وارسی بر زن جهت تشخیص نوع استحاضه
واجب است. در فرض عدم امکان وارسی، در این که واجب است به قدر متیقّن عمل شود- مانند صورت احتمال بین قلیله و
متوسّطه که به احکام قلیله عمل شود- و یا شدیدترین احتمالات اخذ و بدان عمل میشود- مانند آن که در مورد یاد شده به احکام
«6» . متوسّطه عمل نماید- اختلاف است
.51 / 311 و تحریر الوسیلۀ 1 -/ 6) جواهر الکلام 3 ) .393 -391 / 5) مستمسک العروة 3 ) .326 -319 (4) .313 (3) .310 /3 (2)
ص: 393
2. در این که جواز آمیزش با مستحاضه متوقّف بر انجام اعمالی است که براي نماز او لازم است؛ یا تنها متوقّف بر غسل در متوسّطه
3. در جواز دخول مستحاضۀ «7» . و کثیره است و در قلیله مطلقا جایز میباشد؛ و یا بر هیچ کدام متوقّف نیست، اختلاف است
متوسّطه و کثیره در مسجد الحرام و مسجد النّبی صلّی اللّه علیه و آله و نیز درنگ کردن در دیگر مساجد پیش از غسل، اختلاف
4. حکم قرائت عزائم (- عزائم) براي مستحاضه، حکم دخول و مکث در مسجد است، لیکن مسّ قرآن پیش از وضو یا «8» . است
5. نماز آیات (- نماز آیات) بر مستحاضه واجب است و همان وظایفی را که براي نمازهاي یومیّه انجام «9» . غسل جایز نیست
6. صحّت روزة مستحاضۀ متوسّطه و کثیره متوقّف بر غسل است و در صورت «10» . میداد، باید براي نماز آیات نیز انجام دهد
ترك غسل، روزهاش باطل است. در این که صحّت روزه تنها متوقّف بر غسلهاي روزانه است، یا علاوه بر آن تنها غسل شب قبل و
صفحه 272 از 483
7. بر مستحاضه تحفّظ و نگهداري خود از «11» . یا تنها غسل شب بعد و یا غسل هر دو شب لازم است اقوال مختلفی مطرح است
8. چنانچه خون پیش از انجام وظایف «12» . خروج خون پس از وضو و غسل واجب است. از راههاي آن، استثفار (- استثفار) است
استحاضه قطع شود، در این که انجام دادن اعمال استحاضه (وضو و غسل) براي نماز واجب است یا میتواند تنها به وضو اکتفا کند،
اختلاف است. همچنین اگر خون در بین نماز قطع شود، در اتمام نماز یا وجوب تجدید طهارت و اعادة نماز، و اگر پس از طهارت
9. خون استحاضه همچون خون حیض و نفاس، «13» . و پیش از نماز قطع شود، در وجوب تجدید طهارت و عدم آن، اختلاف است
خون). -) «14» حتی اگر کمتر از یک درهم باشد، در نماز بخشوده نیست
36 / 11 ) مستند الشیعۀ 3 ) .358 / 10 ) العروة الوثقی 1 ) .427 -425 (9) .425 -422 / 8) مستمسک العروة 3 ) .31 / 7) مستند الشیعۀ 3 )
/ 14 ) العروة الوثقی 1 ) .417 -414 / 338 و مستمسک العروة 3 -332 (13) .348 / 12 ) جواهر الکلام 3 ) .365 / و جواهر الکلام 3
.102
ص: 394
1
استحاله؛ ج 1، ص: 394
استحاله: تبدیل صورت نوعی چیزي به چیز دیگر.حقیقت استحاله دگرگون شدن ماهیت چیزي و تبدیل آن به ماهیتی دیگر است
مانند آن که چوبی بر اثر سوختن، خاکستر شود.تفاوت استحاله با انقلاب و استهلاك در این است که انقلاب هر چند از مراتب
از این رو، برخی در بحث مطهّرات (- «1» . استحاله شمرده شده است، لیکن مورد آن، خصوص تبدیل شراب به سرکه است
انقلاب).حقیقت استهلاك نیز -) «2» مطهّرات) عنوان مستقلی براي آن ذکر نکرده، بلکه از آن تحت عنوان استحاله بحث کردهاند
پراکنده و مستهلک شدن اجزاي چیزي در اجزاي غالب دیگر است (- استهلاك) از این جهت با استحاله تفاوت دارد. از استحاله
هر چند برخی اطلاق عنوان مطهّر بر استحاله را نوعی «3» ؛ در باب طهارت سخن رفته است.استحاله از مطهّرات، شمرده شده است
مسامحه دانستهاند؛ زیرا حقیقت تطهیر، پاك کردن چیز نجس با حفظ ماهیت آن است؛ در حالی که بر اثر استحاله، ماهیت عین
براي استحاله مصادیق مختلفی در «4» . نجس یا متنجّس از نظر عرفی دگرگون گشته و با تبدیل موضوع، حکم نیز عوض میشود
فقه ذکر شده است، از جمله: 1. استحاله به آتش: اگر چیز نجسی مانند چوب به وسیلۀ آتش به دود یا خاکستر تبدیل شود، پاك
در این که تبدیل چوب نجس به ذغال به وسیلۀ آتش، موجب تحقّق استحاله و در نتیجه، طهارت آن میشود یا نه، «5» . میگردد
لیکن چنانچه بخار متراکم باشد و «7» ، تبدیل آب نجس به بخار به وسیلۀ آتش نیز موجب طهارت آن میگردد «6» . اختلاف است
به
.278 / 132 و جواهر الکلام 6 / 3) العروة الوثقی 1 ) .180 / 332 و التنقیح (الطهارة) 3 / 2) مستند الشیعۀ 1 ) .90 / 1) مهذّب الاحکام 2 )
.90 / 7) مستمسک العروة 2 ) .133 / 6) العروة الوثقی 1 ) .266 / 5) جواهر الکلام 6 ) .168 / 4) التنقیح (الطهارة) 3 )
ص: 395
برخی در مسأله تفصیل داده و گفتهاند: اگر عنوان عین «8» . قطرههاي عرق تبدیل گردد، در پاکی و نجاست آن اختلاف است
2. استحالۀ نطفه و غذاي نجس: نطفۀ «9» . نجس مانند ادرار بر عرق صادق باشد، نجس است؛ در غیر این صورت نجس نمیباشد
انسان و نیز حیوانی که خون جهنده دارد، نجس است و با تبدیل به انسان و حیوان، پاك میشود. همچنین اگر غذاي نجس به
3. استحالۀ نجس به کرم یا خاك: به «10» . ادرار، شیر، عرق و یا سایر فضولات حیوان حلال گوشت تبدیل شود، پاك میگردد
4. استحالۀ گل نجس به آجر یا سفال: در حصول طهارت به این نوع «11» . قول مشهور، این نوع استحاله نیز موجب طهارت است
صفحه 273 از 483
5. استحالۀ سگ و خوك به نمک: در حصول طهارت به این نوع استحاله نیز اختلاف است. قول «12» . استحاله اختلاف است
6. استحاله در اشیاء متنجّس: قدما در حصول طهارت به استحاله، بین عین نجس و متنجّس «13» . مشهور میان متأخّران، طهارت است
تفصیل ندادهاند، لیکن بعضی از متأخّران، استحاله در اشیاي متنجّس را موجب طهارت نمیدانند. البته بسیاري از آنان این قول را
باید توجّه داشت که منشأ اختلاف در موارد یاد شده و دیگر موارد، اختلاف در تحقّق و صدق عنوان استحاله «14» . نپذیرفتهاند
است.موارد شک: بسیاري از فقها مورد شک در تحقّق استحاله را یادآور نشدهاند و کسانی هم که آن را مطرح کردهاند، نظرات
و «16» بعضی دیگر به طور مطلق، طهارت را نفی کردهاند «15» ، مختلفی دادهاند؛ بعضی به طور مطلق حکم به طهارت کردهاند
برخی معتقدند که تنها در صورتی حکم به طهارت میشود که مورد شک از اعیان نجسه- مانند غایط- و منشأ آن، شک در مفهوم
«17» . باشد مانند آن که پس از تغییر و تبدیل به وسیلۀ سوزاندن، در صدق عنوان غایط بر آن شک شود
(12) .329 / 11 ) مستند الشیعۀ 1 ) .90 / 10 ) مستمسک العروة 2 ) .125 / 9) منهاج الصالحین (خویی) 1 ) .134 / 8) العروة الوثقی 1 )
173 ؛ مستند الشیعۀ -169 / 91 ؛ التنقیح (الطهارة) 3 / 14 ) مستمسک العروة 2 ) .471 / 13 ) الحدائق الناضرة 5 ) .95 / مستمسک العروة 2
-174 / 17 ) التنقیح (الطهارة) 30 ) .133 / 16 ) العروة الوثقی 1 ) .97 -95 / 15 ) مستمسک العروة 2 ) .132 / 326 و العروة الوثقی 1 /1
.179
396 ص: 1
استحباب؛ ج 1، ص: 396
استحباب: از احکام پنجگانۀ تکلیفی.استحباب به طلب یا رجحان فعل با عدم منع از ترك آن، تعریف شده است.بر اساس این
تعریف، مفهوم استحباب مرکّب از دو جزء یعنی طلب یا رجحان و عدم منع از ترك میباشد.متأخّران در تعریفی دیگر حکم را به
اراده و خواست مولا یا آنچه از مقام ابراز و اظهار ارادة مولا انتزاع میشود، تفسیر کردهاند. بنابر تفسیر نخست از دو تفسیر متأخّران،
اراده اگر شدید باشد، افادة وجوب و اگر ضعیف باشد، افادة استحباب میکند و بنا بر تفسیر دوم، چنانچه ارادة شدید منشأ انتزاع
باشد، وجوب و اگر ارادة ضعیف منشأ آن باشد، استحباب انتزاع میشود. بر اساس تعریف متأخّران، استحباب مفهومی بسیط دارد
استحباب به هر دو تعریف یاد شده تنها در اصطلاح فقها به کار میرود، امّا در قرآن کریم «1» . که عبارت است از مرتبهاي از اراده
و احادیث معصومان علیهم السّلام در همان معناي لغوي خود یعنی دوست داشتن و پسندیدن چیزي به کار رفته است. عناوین ندب،
نفل، سنّت و تطوّع نیز بیانگر معناي استحباب است. از این عنوان در باب طهارت و صوم و نیز سایر ابواب فقهی به مناسبت و در
« اضرب » و نیز هیئت امر مانند « آمرك » و مشتقات آن مانند « امر » اصول فقه، مبحث اوامر، ضدّ و مقدّمۀ واجب، سخن رفته است.مادّة
در صورت وجود قرینه بر عدم ارادة وجوب از آنها، بر استحباب دلالت میکنند.
.143 / 1) اجود التقریرات 1 )
ص: 397
اقسام: براي استحباب تقسیمهاي مختلفی ذکر شده است که به دو مورد اشاره میشود. 1. استحباب نفسی و غیري: مستحب نفسی-
که از آن به مستحب ذاتی نیز تعبیر میشود- عملی است که استحبابش ذاتی است، نه به خاطر عملی دیگر مانند نافلههاي روزانه و
روزههاي مستحب همچون روزة عید غدیر، امّا مستحب غیري عملی است که در ذاتش استحباب ندارد، بلکه استحبابش به خاطر
عملی دیگر است مانند غسل براي زیارت. 2. استحباب عینی و کفایی: مستحب عینی عملی است که استحبابش در هر حال- هر چند
با انجام دادن دیگري- بر ذمّۀ انسان ثابت است مانند نافلههاي یومیّه و روزههاي مستحب، امّا مستحب کفایی عملی است که با انجام
«2» . دادن آن توسّط دیگري، استحبابش از ذمّۀ فرد ساقط میشود مانند اذان اعلام (- اذان اعلام) و امر به مستحب و نهی از مکروه
صفحه 274 از 483
اجتماع استحباب و وجوب: وجوب و استحباب در موارد ذیل با هم جمع میشوند: 1. وجوب و استحباب نفسی و غیري: گاهی
استحباب نفسی با وجوب غیري یا بالعکس اجتماع میکنند مانند غسل جنابت که- به نظر مشهور- مستحبّ نفسی است، ولی براي
نماز، واجب میشود. براي عکس مسأله نیز میتوان از مثال یاد شده استفاده کرد؛ بدین معنا که بنا بر قول به وجوب نفسی غسل
جنابت، غسل واجب نفسی است، لیکن براي نماز مستحبی، مستحب غیري میشود. 2. وجوب تخییري و استحباب: مانند آزاد کردن
بنده در کفّارة افطار عمدي روزة ماه رمضان که به عنوان یکی از افراد واجب تخییري، واجب است، امّا از جهت رجحان داشتن بر
احکام: از کلمات برخی فقها بر «3» . دو عدل دیگر واجب تخییري یعنی دو ماه روزه گرفتن و اطعام شصت مسکین، مستحب است
«5» . لیکن بسیاري آن را مکروه نمیدانند «4» ، میآید که ترك مستحب، مکروه است
204 / 169 و 2 / 5) ریاض المسائل 1 ) .257 / 4) المعتبر 2 ) .344 / 270 و مستمسک العروة 8 -267 /16 (3) .74 / 2) جواهر الکلام 9 )
.266 / و جواهر الکلام 13
ص: 398
تعبیر « مستحب مؤکّد » استحباب مراتبی دارد. انجام پارهاي اعمال مستحب، مورد تأکید شارع مقدّس قرار گرفته است که از آن به
و قطع عمل عبادي مستحبی پس از «7» مقدّمۀ مستحب- بنا بر قول به ملازمه بین مقدّمه و ذي المقدّمه- مستحب است «6» . میشود
شروع آن- به ویژه نماز، و روزه در بعد از ظهر- مکروه است، مگر در حج و عمره و- به قول مشهور- در اعتکاف (- اعتکاف) پس
«8» . از گذشت دو روز که اتمام عمل در آنها واجب است
استحداد؛ ج 1، ص: 398
استحداد: زدودن موهاي زاید بدن با تیغ یا غیر آن.از آن در باب نکاح سخن رفته است.زن پس از دریافت مهر (- مهر) نمیتواند از
همبستر شدن همسرش با خود جلوگیري کند. در وجوب مهلت دادن به وي جهت استحداد و آراستن خویش، اختلاف است. 1در
عدّة وفات (- عدّه)، حداد (- حداد) و خودداري از زینت بر زن واجب است، لیکن استحداد براي او اشکال ندارد. 2 (- ازاله)
استحسان؛ ج 1، ص: 398
استحسان: اصطلاحی نزد اهل سنّت.استحسان اصطلاحی در فقه اهل سنّت است که تعریف آن در کلمات اصولیان اهل سنّت
مختلف است. مهمترین تعریفها عبارتند از: 1. عدول از حکم قیاس (- قیاس) به قیاسی قويتر یا تخصیص (- تخصیص) قیاس به
دلیلی قويتر از آن.
/ 1 جامع المقاصد 13 (9) .( 99 (قاعده 39 / 8) القواعد و الفوائد 1 ) . 7) کفایۀ الاصول/ 128 ) . 6) الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 63 )
.278 / 2 مسالک الافهام 9 (10) .46 / 363 و جواهر الکلام 31 -361
ص: 399
2. عمل به یکی از دو دلیل که قويتر است. 3. عدول در یک مسأله از حکم کردن به مانند نظایر آن (قیاس) به سبب دلیل خاصی
که در کتاب یا سنّت موجود است. 4. دلیلی که مجتهد به عقل خود، آن را نیکو و درست میشمرد. 5. دلیلی که در اندیشۀ مجتهد
خطور میکند و تعبیر از آن ممکن نیست.در علم اصول مباحث حجّت به مناسبت از آن سخن رفته است.اقسام استحسان: براي
استحسان اقسامی ذکر شده که مهمترین آنها عبارتند از: 1. استحسان به نصّ و اثر: دست برداشتن از دلیل یا قیاس به جهت نصّ
خاصی که در مسأله وجود دارد. 2. استحسان به اجماع: دست برداشتن از دلیل یا قیاس به سبب وجود اجماع در مسأله. 3. استحسان
به ضرورت: ترك عمل به دلیل یا قیاس، به جهت اقتضاي ضرورت. 4. استحسان به مصلحت: ترك عمل به دلیل یا قیاس، به جهت
صفحه 275 از 483
مصلحت عام.اعتبار یا عدم اعتبار استحسان: در حجیّت و عدم حجیّت استحسان میان اهل سنّت اختلاف است، لیکن فقیهان امامیّه به
اتّفاق، آن را حجّت نمیدانند، مگر آن که به ظواهر کتاب یا سنّت بازگشت کند یا از ملازمۀ عقلی استفاده شود. البته برخی از
معانی استحسان همچون عمل به یکی از دو دلیل که قويتر است، هر چند فی نفسه صحیح میباشد، لیکن آن را در زمرة دلیل
«1» . مستقل قرار دادن صحیح نیست
استحطاط؛ ج 1، ص: 399
استحطاط: درخواست کاهش.واژة استحطاط به تبع روایات در باب تجارت، به معناي درخواست کاهش بهاي کالاي خریداري شده
پس از تمام شدن معامله، به کار رفته است.
.402 / 531 و الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 2 -530 / 180 ؛ انوار الاصول 2 / 363 ؛ اصول الفقه 2 - 1) الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 361 )
ص: 400
برخی محدّثان، درخواست یاد شده ؛«1» درخواست کم کردن قیمت کالاي خریداري شده پس از قطعی شدن معامله، مکروه است
«2» . را در صورتی که درخواست بر وجه هبه (- هبه) بوده باشد، جایز و بر غیر وجه هبه حرام دانستهاند
استحلاف؛ ج 1، ص: 400
- قسم
استحلال؛ ج 1، ص: 400
استحلال: حلال شمردن/ حلال کردن/ حلالیّت طلبیدن.استحلال به هر سه معنا در بابهاي گوناگون فقه به کار رفته و احکامی بر
آن مترتّب گشته است.الف- حلال شمردن: در باب طهارت و حدود از آن بحث شده است.حلال شمردن محرّماتی که حرمت
آنها ضروري دین است مانند زنا، لواط، ترك نماز و غیبت، موجب ارتداد (- ارتداد) است، امّا به تصریح برخی فقها حلال دانستن
محرّماتی که حرمت آنها به حدّ ضروري دین نرسیده و تنها، اجماعی است، موجب ارتداد نمیشود. 1ب- حلال کردن: منظور از
آن، حلال کردن با اسباب شرعی است که در بابهاي مختلف عبادات، عقود و ایقاعات مطرح شده است.حرمت آنچه در شریعت
بر انسان حرام شده یا ذاتی است یا عرضی. نوع اول به هیچ یک از اسباب شرعی بر انسان حلال نمیشود، مگر به سبب اضطرار (-
اضطرار)، امّا نوع دوم با سبب شرعی بر انسان حلال میگردد مانند زن یا مرد اجنبی که به عقد نکاح بر دیگري حلال میشود، 2
طهارت (وضو، غسل، و تیمّم) (- طهارت) که سبب حلیّت ورود در نماز میگردد، خریدن، قرض کردن و عاریه (- عاریه) گرفتن
که موجب جواز تصرف در مال دیگري میشود و یا طلاق یکی از دو خواهر که سبب حلیّت ازدواج با خواهر دیگر میگردد.
3اصل در این نوع استحلال، اباحه است؛ به این معنا که حلال کردن حرام عرضی با تحصیل سبب شرعی آن براي انسان مباح
3 (5) .204 / 2 جواهر الکلام 30 (4) .198 / 1 مجمع الفائدة 3 (3) .43 -41 / 2) الحدائق الناضرة 18 ) .458 / 1) جواهر الکلام 22 )
.356 /29
ص: 401
است، لیکن در مواردي ممکن است واجب، مستحب و یا مکروه گردد؛ واجب مانند موردي که اگر ازدواج نکند، به حرام میافتد،
مستحب مانند اصل ازدواج کردن و مکروه مانند ازدواج با زن نازا.ج- حلالیّت طلبیدن: در بابهاي تجارت، قرض، دین، شرکت،
عاریه، غصب، لقطه و شهادات به مناسبت مورد بحث قرار گرفته است.حلالیّت طلبیدن در مواردي است که ذمّۀ انسان به مال یا حق
صفحه 276 از 483
شخص دیگري مشغول باشد. استحلال بدین معنا بر سه قسم است: 1. واجب: حلالیّت طلبیدن در صورت تصرّف در مال دیگري از
3. مستحب: «5» . 2. حرام: حلالیّت طلبیدن در موردي که فتنه و مفسده در پی داشته باشد «4» . راه نامشروع همچون غصب و دزدي
«6» . حلالیّت طلبیدن از کسی که غیبت او را کرده است؛ برخی قائل به وجوب آنند
استحمام؛ ج 1، ص: 401
- حمّام
استحیاء؛ ج 1، ص: 401
- حیاء.
استخاره؛ ج 1، ص: 401
استخاره: درخواست توفیق و راهنمایی از خداوند در کار مورد نظر به بهترین و نیکوترین چیز. 1استخاره عبارت است از آن که
انسان در کاري که قصد انجام آن را دارد، از خداوند بخواهد که او را به آنچه خیر و صلاح او است- اعم از انجام فعل یا ترك آن
و یا مخیّر بودن بین فعل و ترك- راهنمایی و موفق کند.برخی براي استخاره چهار معنا ذکر کردهاند: 1. درخواست اختیار خیر از
خداوند براي بنده. 2. درخواست آگاهیبخشی بر آنچه خیر است. 3. درخواست فراهم آمدن آنچه خیر است. 4. طلب عزم بر آنچه
خیر است. 2برخی دیگر، دو معناي آخر را به دو معناي اول بازگرداندهاند. 3 برخی نیز
2 الحدائق الناضرة (8) .97 / 1 مهذّب الاحکام 9 (7) .72 / 6) جواهر الکلام 22 ) .11 / 5) منهاج الصالحین (خویی) 1 ) .111 /41 (4)
.162 / 3 جواهر الکلام 12 (9) .526 -524 /10
ص: 402
همۀ معانی را به معنایی که در شناسه آمده است، ارجاع دادهاند.از این عنوان در باب صلات به مناسبت ذکر نماز استخاره (- نماز
استخاره) سخن گفته شده است.حکم: استخاره براي ترك واجب و انجام حرام، صحیح نیست، لیکن براي بقیّۀ کارها حتی ترك امر
انواع: براي استخاره انواع «5» . و ترك آن، مکروه است «4» مستحب یا انجام مکروه در صورت شکّ در بقاي رجحان، مستحب
.3 «7» . 2. استخاره به نماز، دعا و رقعه «6» . گوناگونی ذکر شده است که مهمترین آنها عبارتند از: 1. استخاره به نماز و دعا
.6 «10» . 5. استخاره به دعا و گرفتن یک قبضه از دانههاي تسبیح یا سنگریزه «9» . 4. استخاره به دعا و مشورت «8» . استخاره به دعا
برخی گفتهاند انواع ذکر شده در باب استخاره براي نمونه است. بنابراین، استخاره به هر کیفیّت مباح، جایز «11» . استخاره به قرآن
نیابت: عنوان نیابت در استخاره در «13» . لیکن برخی در آن تأمّل کردهاند «12» ، است؛ هر چند بهتر است به انواع یاد شده اکتفا شود
کلمات بسیاري از فقها نیامده است.برخی نیز که متعرّض مسأله شدهاند، با اعتراف به نبودن روایت صریح بر جواز آن، به اطلاقات
آداب: غسل یا وضو داشتن هنگام «15» . هر چند برخی دیگر بر آن اشکال گرفتهاند «14» ؛ ادلّۀ وکالت براي جواز آن استناد کردهاند
استخاره، انجام استخاره در زمان و مکان مقدّس مانند روز جمعه و مسجد و مشاهد مشرّفه، به ویژه نزد قبر امام حسین علیه السّلام،
رو به قبله بودن، سخن نگفتن در بین استخاره و شرط کردن عافیت در آنچه که خداوند براي او اختیار میکند و رعایت سایر آنچه
نماز استخاره) -) «16» . که در استجابت دعا مؤثّر است، از آداب استخاره شمرده شده است
.72 -68 (7) .68 -63 / 6) وسائل الشیعۀ 8 ) .105 / 5) مهذّب الاحکام 9 ) .300 / 531 و کشف الغطاء- 3 / 4) الحدائق الناضرة 10 )
/ 14 ) الحدائق الناضرة 10 ) .174 / 13 ) جواهر الکلام 12 ) .101 / 12 ) مهذّب الاحکام 9 ) .78 (11) .81 (10) .75 (9) .78 -74 (8)
صفحه 277 از 483
.162 (16) .175 / 15 ) جواهر الکلام 12 ) .532
ص: 403
1
استخدام؛ ج 1، ص: 403
استخدام: به خدمت گرفتن کسی، خدمتکار گزیدن.در بابهاي تجارت، اجاره، نکاح، اطعمه و اشربه و ارث آمده است.احکام:
حکم استخدام به اعتبار خدمتکار (- خادم)، خدمت شده (مخدوم) و مورد استخدام، مختلف است. 1. استخدام به اعتبار خادم: به
کراهت «3» و پدر و مادر «2» و نیز مهمان «1» خدمت گرفتن فردي که به جهت حسب، نسب و یا سالخوردگی سزاوار احترام است
تسخیر). 2. استخدام به اعتبار مخدوم: بر شوهر واجب است براي زنی که بر -) «4» دارد. استخدام فرشتگان و جنیان، حرام است
3. استخدام به اعتبار مورد «5» . حسب موقعیّت اجتماعی و خانوادگی یا غیر آن، استحقاق خدمتکار داشتن را دارد، خدمتکار بگیرد
استخدام کسی براي ریختن «6» . استخدام: به خدمت گرفتن کسی براي کار حرام مانند ساختن شراب یا حمل کردن آن، حرام است
آب جهت وضو یا غسل و یا انجام مقدّمات آن مانند فراهم آوردن و گرم کردن آب، کراهت دارد، لیکن در صورت ناتوانی وضو
سایر احکام: استخدام افراد اعم از زن و «7» . گیرنده یا غسل کننده از انجام امور یاد شده، استخدام در صورت امکان واجب است
اجیر). مولا میتواند بردة خویش را در حدّ توانش به خدمت بگیرد، -) «8» مرد، آزاد و برده با عقد اجاره (- اجاره) جایز است
لیکن در کارهاي دشوار، تنها در بعضی ساعات میتواند او را به کار گیرد. نیز نباید او را هم در روز و هم در شب به خدمت
«10» . مولا کنیزي را که شوهر داده است، تنها در روز میتواند به خدمت گیرد «9» . وادارد
6) توضیح ) .336 / 467 و 31 (5) .80 -79 / 4) جواهر الکلام 22 ) .57 / 3) المبسوط 3 ) .475 /36 (2) .467 / 1) جواهر الکلام 22 )
.63 (10) .117 /3 (9) .296 / 8) قواعد الاحکام 2 ) .449 -447 / 7) مستمسک العروة 2 ) .739 / المسائل مراجع 2
ص: 404
-) «11» به کارهاي سخت گماردن زن مرتدّ در صورت خودداري وي از توبۀ پیشنهادي، از کیفرهاي تعیین شده براي او است
ارتداد).
استخفاف؛ ج 1، ص: 404
- اهانت
استخلاف؛ ج 1، ص: 404
به کار میرود. از این عنوان در بابهاي صلات و قضاء سخن رفته « استنابه » ، استخلاف: جانشین قرار دادن.گاهی به جاي استخلاف
است.صلات: اگر عذري مانند بطلان وضو، خون دماغ و شکم درد یا کاري براي امام جماعت یا جمعه پیش آید که مانع اتمام نماز
با مأمومان گردد، جایز است کسی را که واجد شرایط است به جانشینی خویش برگزیند تا نماز را با مأمومان تمام کند. 1قضاء: اگر
قاضی منصوب از جانب امام معصوم علیه السّلام، در استخلاف اذن داشته باشد، میتواند براي قضاوت، فرد دیگري را به جانشینی
خویش برگزیند. همچنین است در صورتی که امام قاضی را به نحو مطلق نصب کند، لیکن شاهد بر اذن در استخلاف وجود داشته
باشد مانند آن که وي در منطقهاي به قضاوت نصب شده باشد که کار قضاوت به طور معمول از عهدة یک نفر برنمیآید. 2اگر
قاضی منصوب بمیرد، در بطلان نیابت قاضی جانشین، اختلاف است.برخی تفصیل داده و گفتهاند: اگر قاضی منصوب جانشین خود
صفحه 278 از 483
را به استناد اذن خاص از امام برگزیده است، نیابت باطل نمیشود و اگر گزینش جانشین مستند به قرینه بوده است، نیابت باطل
میشود 3 (- قضاوت).
.67 -65 3 (14) .47 /40 2 (13) .369 / 1 جواهر الکلام 13 (12) .611 / 11 ) جواهر الکلام 41 )
ص: 405
استخوان؛ ج 1، ص: 405
استخوان: از اجزاء معروف بدن.از آن در بابهاي طهارت، نکاح، قصاص و دیات سخن رفته است.طهارت: تکّۀ جدا شده از مردار
به قول مشهور، «1» . که مانند استخوان روح و حیات ندارد، پاك است، مگر آن که استخوان حیوان نجس العین مانند سگ باشد
تماس با عضو استخواندار جدا شده از بدن انسان- اعم از زنده و مرده- پیش از غسل آن عضو یا غسل میّت، موجب غسل مسّ
در وجوب غسل در تماس با استخوان جدا شده از انسان مرده پیش از غسل، یا استخوان جدا «2» . میّت (- غسل مسّ میّت) میشود
واجب است عضو استخواندار باقی مانده از میّت، پس از غسل، در پارچهاي پیچیده و دفن «3» . شده از انسان زنده اختلاف است
شود، ولی چنانچه استخوان قسمت سینه نباشد، نماز خواندن بر آن واجب نیست.تصریح کلمات برخی فقها و ظاهر کلمات برخی
استنجاء (- استنجاء) به استخوان جایز «4» . دیگر، الحاق استخوان بدون گوشت به استخوان همراه با گوشت در حکم یاد شده است
قصاص: در موردي که قصاص موجب تغریر میشود یعنی «6» . نکاح: شکستن استخوان عقیقه (- عقیقه) مکروه است «5» . نیست
مواردي که در صورت قصاص بیش از مقدار جنایت به جانی آسیب میرسد مانند شکستن استخوان، قصاص منتفی است و به جاي
دیات: به قول مشهور، دیۀ شکستن هر عضوي که دیۀ معیّنی در شرع دارد، یک پنجم دیۀ آن عضو است، «7» . آن دیه گرفته میشود
مگر آن که استخوان شکسته شده بدون عیب و کجی ترمیم شود. در این صورت، دیۀ آن، چهار پنجم دیۀ شکستن است.دیۀ
کوبیده شدن استخوان هر عضو یک سوم دیۀ آن عضو است، مگر آن که بدون عیب خوب شود. در این صورت، مقدار دیه، چهار
پنجم دیۀ کوبیده شدن است. دیۀ جدا شدن و از جا درآمدن استخوان عضو، اگر منجرّ به فلج شدن آن شود، دو سوم دیۀ آن عضو
است و
7) جواهر ) .65 / 271 و الحدائق الناضرة 25 /31 (6) .48 /2 (5) .107 -104 /4 (4) .342 (3) .340 (2) .319 / 1) جواهر الکلام 5 )
.355 / الکلام 42
ص: 406
«8» . در صورت بهبودي بدون عیب، مقدار دیه چهار پنجم دیۀ جدا شدن و جا به جایی آن است
استداره؛ ج 1، ص: 406
استداره: گرد چیزي در آمدن.از آن در باب صلات سخن رفته است.در صحّت نماز جماعت به صورت دائره بر گرد کعبه، اختلاف
است. 1
استدامه؛ ج 1، ص: 406
- استمرار
استدامۀ نیّت؛ ج 1، ص: 406
صفحه 279 از 483
استدامۀ نیّت: استمرار نیّت عمل عبادي از آغاز تا پایان آن.مراد از استدامۀ نیّت در عمل عبادي که مانند نماز از اجزاء متعدّد ترکیب
یافته، آن است که انجام دهندة عمل، نیّت آغازین خود را تا آخرین جزء آن استمرار بخشد. از این عنوان در بخش عبادات مانند
بابهاي طهارت، صلات، صوم، حج و جز آنها سخن رفته است؛ هر چند عمدة مباحث آن در باب طهارت، مبحث نیّت وضو و
نماز آمده است.اقسام: استدامۀ نیّت بر دو قسم است: 1. فعلیّه: استمرار نیّت و همراه بودن آن با جزء جزء عمل عبادي تا پایان. از این
نوع استدامه، به استدامۀ حقیقی نیز تعبیر شده است. 2. حکمیّه: استمرار حکم نیّت تا پایان عمل که منظور از آن نزد مشهور، منتقل
نشدن از نیّت نخستین به نیّتی دیگر است و در نتیجه، باقی بودن اراده، هر چند اجمالی، کفایت میکند. 1 برخی آن را به باقی بودن
بر حکم نیّت نخستین و عزم بر عمل به مقتضاي آن، تعریف کردهاند.بر اساس تعریف مشهور، استدامه امري عدمی و بنا بر تعریف
دیگر، امري وجودي میباشد. بعضی نیز تعریف دوم را به تعریف مشهور بازگرداندهاند. 2احکام: بنا بر تعریف نیّت به تصوّر عمل و
احضار صورت آن در ذهن یا
2 جواهر (11) .7 / 1 مستمسک العروة 6 (10) .118 / 9) الحدائق الناضرة 11 ) .319 / 287 و مبانی تکملۀ المنهاج 2 -282 /43 (8)
.105 / الکلام 2
ص: 407
قصد (ارادة) عمل همراه با تصوّر آن، از آن جهت که استدامۀ فعلیّه آن، غیر ممکن یا بسیار دشوار است، استدامۀ حکمیّه آن تا پایان
لیکن بنا بر تعریف آن به قصد (ارادة) نفسانی به عمل، استدامۀ حقیقی و فعلی نیّت- به معناي همراه بودن «3» ، عمل واجب است
وجوب استدامه، شرطی است؛ یعنی صحّت عبادت «4» . قصد و ارادة نفسانی به عمل از آغاز و استمرار آن تا پایان- واجب است
نیّت) -) «5» . متوقّف بر آن است
استدانه؛ ج 1، ص: 407
- دین
استدبار؛ ج 1، ص: 407
است. از این عنوان « استقبال قبله » مقابل ،« استدبار قبله » استدبار: پشت کردن به چیزي.کاربرد رایج آن در فقه، با اضافه به قبله یعنی
در بابهاي طهارت، صلات، حج، جهاد، نکاح، لعان و قضاء سخن رفته است.طهارت: پشت به قبله نشستن همانند رو کردن به آن
هنگام تخلّی (- تخلّی) حتی- به قول مشهور- در منزل نیز همچون بیابان، حرام است. 1 به قولی، پشت کردن به ماه در حال تخلّی
همانند رو کردن به آن، مکروه است. 2جنازة زن حاملۀ غیر مسلمانی که جنین او از مسلمان است، پشت به قبله، به طرف چپ، دفن
میشود؛ به گونهاي که جنین مرده در رحم او، رو به قبله قرار گیرد. 3صلات: پشت کردن به قبله در نماز واجب، موجب بطلان آن
است، 4 لیکن در نافله، در حال راه رفتن یا سواره بودن، جایز است. 5 قول مشهور در غیر دو حالت یاد شده عدم جواز است. 6از
آداب نماز باران (- نماز باران) آن است که امام در پایان نماز، پس از آن که ذکرها و دعاها را رو به قبله میخواند،
1 (6) .105 / 5) جواهر الکلام 2 ) .6 / 119 و مستمسک العروة 6 / 620 ؛ مهذّب الاحکام 6 / 4) العروة الوثقی 1 ) .108 -105 (3)
.3 / 6 جواهر الکلام 8 (11) .546 / 8 و العروة الوثقی 1 /8 5 (10) .28 /11 4 (9) .297 /4 3 (8) .62 2 (7) .11 -7 / جواهر الکلام 2
ص: 408
حج: پشت کردن به کعبه در حال طواف (- طواف) «7» . پشت به قبله و رو به مردم نماید و دعاها و ذکرهاي وارد شده را بخواند
مستحب است حاجی هنگام سنگ زدن به جمرة عقبه (- جمره)، پشت به قبله و در وقت رمی دو جمرة «8» . موجب بطلان آن است
صفحه 280 از 483
زیارت).جهاد: پشت -) «10» پشت به قبله و رو به قبر معصوم علیه السّلام بودن، از آداب زیارت است «9» . دیگر، رو به قبله باشد
نکاح: پشت به «11» . کردن به خورشید براي تغییر موقعیّت جبهۀ خودي، از موارد جواز روي تافتن از دشمن در میدان جنگ است
لعان: مستحب است حاکم هنگام اجراي لعان (- لعان) پشت به «12» . قبله بودن در حال آمیزش همانند رو به قبله بودن، مکروه است
قضاء: مستحب است قاضی هنگام قضاوت، پشت به قبله باشد، و دو طرف دعوا رو به «13» . قبله باشد، و زن و مرد رو به قبله باشند
«14» . قبله باشند، لیکن از برخی قدما قول به استحباب استقبال قبله براي قاضی، نقل شده است
استدراك؛ ج 1، ص: 408
- تدارك
استذفار؛ ج 1، ص: 408
- استثفار
استرابه؛ ج 1، ص: 408
- مسترابه
استراحت؛ ج 1، ص: 408
استراحت: آسودن.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، حج و احیاء موات سخن رفته است.استراحت در بین طواف به اندازهاي که
موالات (- موالات) بر هم نخورد، 1 نشستن بر صفا یا مروه و نیز بین صفا و مروه هنگام سعی براي استراحت به قول مشهور، 2 و
توقّف در معابر عمومی به
.102 /20 (10) .112 / 9) جواهر الکلام 19 ) .292 / 102 و جواهر الکلام 19 / 8) الحدائق الناضرة 16 ) .215 / 7) تذکرة الفقهاء 4 )
.428 / 2 جواهر الکلام 19 (16) .357 / 1 معتمد العروة 4 (15) .74 /40 (14) .60 /34 (13) .59 /29 (12) .59 /21 (11)
ص: 409
اگر کسی در مکان عمومی که متعلّق حق دیگران «3» . انگیزة استراحت در صورت مزاحمت نداشتن براي رهگذران، جایز است
نیست، براي استراحت و مانند آن بنشیند، کسی حق ندارد او را از آن مکان بلند کند، ولی چنانچه خود، مکان را ترك کند، دیگر
و جلسۀ استراحت (- جلسۀ «5» نسبت به آن حقّی ندارد. 4به قول مشهور، استراحت حاجی در ابطح (- ابطح) براي مدّتی کوتاه
«6» . استراحت) در نماز مستحب است
استراق سمع؛ ج 1، ص: 409
استراق سمع: شنود مکالمات دیگري.شنود مکالمات دیگران، چنانچه مفسدهاي در برداشته باشد یا موجب اطّلاع بر عیوب افراد و
دیگر اموري که شارع راضی به کشف آن نیست، شود، حرام است. 1
استرباح؛ ج 1، ص: 409
- سود
صفحه 281 از 483
استرجاع؛ ج 1، ص: 409
استرداد (- استرداد).استرجاع به معناي نخست در روایات آمده و از آن در باب طهارت / « انّا للّه و انّا الیه راجعون » استرجاع: گفتن
سخن رفته است.استرجاع هنگام بروز مصیبت براي خود انسان یا خویشان و دوستان او به ویژه در مرگ فرزند و نیز هنگام یادآوري
مصیبت، مستحب است. همچنین مستحب است زمانی که میّت را در قبر نهادند، حاضران در حالی که با پشت دست، خاك بر قبر
میریزند، استرجاع بگویند. 1
استرخاء؛ ج 1، ص: 409
استرخاء: سست شدن.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت و دیات سخن رفته است.از نشانههاي مرگ، استرخاء پاهاي محتضر (-
احتضار) است. 1
250 و توضیح -246 / 1 وسائل الشیعۀ 3 (8) .307 / 1 صراط النجاة 3 (7) .182 /10 (6) .57 /20 (5) .78 -77 /38 3 و 4 (3)
.24 / 1 جواهر الکلام 4 (9) . المسائل مراجع/ م 629 و 633
ص: 410
دیۀ لبهاي کسی که بر اثر جنایت وارده، به گونهاي سست و آویزان شده که هنگام خندیدن از دندانها جدا نمیگردد، دو سوم
«2» . دیۀ کامل (- دیه) است. قول به ثبوت دیۀ کامل از برخی قدما نقل شدهاست
استرداد؛ ج 1، ص: 410
استرداد: بازپس گرفتن.از آن در بسیاري از بابهاي عقود مانند تجارت، ودیعه، عاریه، اجاره و هبه و در برخی بابهاي احکام
مانند غصب، لقطه و ارث سخن گفته شده است.مهمترین موارد استرداد عبارت است از: 1. فساد عقد (- عقد). 2. فسخ عقد (-
فسخ) یا اقالۀ آن (- اقاله). 3. اجازه ندادن مالک (- اجازه) در عقد فضولی (- عقد فضولی).در موارد یاد شده هر یک از صاحبان
مال، مال خود را بازپس میگیرد. براي مثال، فروشندة کالاي فروخته شده و خریدار، پول پرداختی را. 4. تمام شدن مدّت اجاره (-
اجاره). 5. امانتها مانند عاریه (- عاریه)، ودیعه (- ودیعه) و لقطه (- لقطه). 6. غصب (- غصب). 7. هبۀ غیر لازم (- هبه). 8. بدهی
که به ذمّۀ میّت یا مفلّس (- تفلیس) است، در صورتی که عین مال موجود باشد (- ارث).در همۀ موارد یاد شده، صاحب مال، مال
خود را بازپس میگیرد، البته همان گونه که استرداد به بازپس گرفتن عین مال محقّق میشود، در صورت موجود نبودن عین مال به
مثل آن، در صورتی که مثلی (- مثلی) باشد مانند کتاب و یا قیمت آن در صورتی که قیمی (- قیمی) باشد مانند أنگشتر تحقّق
مییابد.
استرسال؛ ج 1، ص: 410
استرسال: بلند و فروهشته شدن مو/ اطمینان کردن به کسی/ روانه شدن.مفهوم نخست: در باب طهارت آمده است.
.207 /43 (2)
ص: 411
برخی بر استحباب آن «1» . در وضو، شستن آن مقدار از محاسن که بر اثر بلند شدن، از حدّ صورت خارج گشته است، واجب نیست
در این که براي مسح سر یا پا- در صورت کفایت نکردن آب دست- میتوان از رطوبت آن مقدار از محاسن «2» . تصریح کردهاند
صفحه 282 از 483
مفهوم دوم: از آن در باب تجارت سخن رفته است.در روایاتی «3» . که از حدّ صورت بیرون رفته استفاده کرد یا نه، اختلاف است
برخی از «4» . چند، از مغبون کردن (- غبن) و نیرنگ زدن شخص به کسی که در معامله به وي اطمینان میکند، نهی شده است
و برخی دیگر حرمت آن را استفاده کردهاند، بلکه به بطلان معامله، تصریح نمودهاند؛ هر چند صحّت آن، «5» نهی کراهت این عمل
خیار غبن).مفهوم سوم: در باب صید و ذباحه آمده است.آنچه سگ شکاري -) «6» به ظاهر کلمات فقها نسبت داده شده است
آموزش دیده، صید کرده، حلال است. از جملۀ شرایط سگ شکاري آن است که با تحریک و ارسال صاحبش به سمت صید روانه
شود و اگر بدون فرستادن صاحبش در پی صید رود، صید، حلال نیست، مگر آن که صاحبش پس از استرسال و رفتن سگ، آن را
سگ شکاري). -) «7» با فریاد از رفتن بازدارد، سپس به سمت صید روانه کند
استرعاء؛ ج 1، ص: 411
استرعاء: درخواست گواه اصل از دیگري براي شهادت.استرعاء بدین معنا است که شاهد اصل به دیگري میگوید: گواه باش که
من بر این امر شهادت میدهم تا تو بر این شهادت من گواهی دهی. به دیگري که متحمل گواهی شاهد اصل شده است،
(5) .31 / 4) وسائل الشیعۀ 18 ) .373 / 211 و مهذّب الاحکام 2 / 189 ؛ العروة الوثقی 1 (3) .155 (2) .153 / 1) جواهر الکلام 2 )
. 19 و 27 / 7) جواهر الکلام 36 ) .396 / 6) مستند الشیعۀ 14 ) . 41 و 42 / 390 و جواهر الکلام 23 / مستند الشیعۀ 14
ص: 412
شاهد فرع گفته میشود. از آن در باب شهادات سخن رفته است.استرعاء از اسباب تحمّل شهادت (- تحمّل شهادت) و از نظر شرع،
شهادت) -) «1» . حجّت است
استرقاق؛ ج 1، ص: 412
استرقاق: به بردگی گرفتن (- بردگی).
استسعاء؛ ج 1، ص: 412
استسعاء: وادار کردن برده به کسب براي تکمیل آزادي یا پرداخت بدهی خویش.از آن در بابهاي تجارت، قرض، دین، مضاربه،
وصیّت و مکاتبه سخن رفته است.استسعاء جهت پرداخت بدهی: از نظر مشهور، استسعاء بردهاي که در اصل تجارت از مولایش
اجازه داشته لیکن، بدون اذن مولایش در ارتباط با تجارت مدیون دیگري شده است، پیش از آزادي وي جایز نیست. 1 این حالت
براي برده از عیوب شمرده میشود و خریدار که بدون اطّلاع چنین بردهاي را خریده، حق فسخ معامله را دارد. 2استسعاء جهت
تکمیل آزادي: سبب این نوع استسعاء دو گونه است: 1. سبب اختیاري: در جواز استسعاي فرزندان بردة مکاتب مطلق (- مکاتبه)-
3. سبب قهري: مانند عتق بعض عبد که موجب در فرض مردن مکاتب پیش از پرداخت همۀ مال الکتابهاش- اختلاف است. 2
سرایت قهري آن به تمامی عبد شود. براي مثال، اگر در مضاربه (- مضاربه)، عامل، بردهاي مانند پدرش را- که به طور قهري بر او
آزاد میشود- بخرد و معامله نیز سود داشته باشد، برده به مقدار سهم عامل، آزاد میشود و به طور قهري آزادي به کل عبد سرایت
میکند لکن جهت پرداخت عوض آن مقداري که سهم مالک بوده، استسعاء میشود؛ هر چند در این که استسعاء در صورت
تنگدستی عامل است یا به طور مطلق، اختلاف است. 4 مثال دیگر،
.673 / 4 العروة الوثقی 2 (5) .295 /34 3 (4) .260 /23 2 (3) .81 / 1 جواهر الکلام 25 (2) .396 / 1) مستند الشیعۀ 18 )
ص: 413
صفحه 283 از 483
وصیّت به عتق برده است که در صورت کافی نبودن ثلث میّت براي آزادي کامل وي، جهت پرداخت عوض آن مقدار که سهم
«5» . وارث است، استسعاء میشود
استسقاء؛ ج 1، ص: 413
استسقاء: درخواست باران.از آن در بابهاي طهارت و صلات سخن رفته است.درخواست باران از خداوند هنگام بروز خشکسالی،
با اقامۀ نماز استسقاء (- نماز باران)، دعا کردن در خطبههاي نماز جمعه، عید قربان و فطر، پس از نمازهاي واجب روزانه و یا بیرون
رفتن امام با مردم به صحرا و دعا کردن، مستحب است؛ 1 هر چند طلب باران با اقامۀ نماز استسقاء، افضل است. 2از غسلهاي
مستحب، غسل براي طلب باران است. 3
استسلاف؛ ج 1، ص: 413
استسلاف: به سلف معامله کردن/ پیش دریافت/ قرض گرفتن.واژة استسلاف در فقه در مفاهیم مختلف به کار رفته است.مفهوم
اول: استسلاف به مفهوم سلف خواستن (- بیع سلف) در بابهاي تجارت و اطعمه و اشربه به کار رفته است.خریدن کالا از فروشنده
با این شرط که او در معاملۀ دیگري، از خریدار چیزي را به سلف خریداري کند جایز است. 1 به سلف معامله کردن آب انگور
کراهت دارد. 2مفهوم دوم: استسلاف به معناي پیش دریافت در باب جهاد به کار رفته است.استسلاف جزیه (- جزیه) براي امام
جایز است. لیکن اگر ذمّی (- اهل ذمّه) قبل از حلول سال بمیرد مال دریافتی به وارث او بازگردانده میشود و در صورت مسلمان
شدن او در بین سال، در این که همۀ مال دریافتی به او بازگردانده میشود یا به نسبت باقی مانده از سال، اختلاف است. 3
1 (9) .463 / 3 العروة الوثقی 1 (8) .221 / 2 تذکرة الفقهاء 4 (7) .152 / 1 جواهر الکلام 12 (6) .379 -378 / 5) جواهر الکلام 28 )
.260 / 3 جواهر الکلام 21 (11) . 2 النهایۀ (شیخ طوسی)/ 591 (10) .80 / الحدائق الناضرة 20
ص: 414
مفهوم سوم: استسلاف به مفهوم قرض گرفتن (- قرض) در بابهاي زکات و حج، به کار رفته است.تقدیم زکات (- زکات) پیش
از رسیدن زمان پرداخت آن به عنوان قرض جایز است. بنابراین، اگر مأمور جمعآوري زکات پیش از رسیدن وقت آن، آن را براي
مستحق زکات قرض کند، در صورتی که پرداختکننده و مستحق، در زمان تعلّق زکات، واجد شرایط زکات دادن و زکات گرفتن
بر کسی که براي حج، استطاعت (- استطاعت) ندارد، ولی توان قرض «4» . باشند، مالک میتواند آن را به عنوان زکات قرار دهد
«5» . گرفتن دارد، استسلاف واجب نیست
استسلام؛ ج 1، ص: 414
استسلام: تسلیم شدن.از آن به مناسبت در بابهاي جهاد و حدود، سخن گفته شده است.استسلام نسبت به سه چیز است: 1. جان:
تسلیم شدن انسان در برابر متجاوزي که قصد کشتن او را دارد، جایز نیست، بلکه در صورت توانایی، باید دفاع و گرنه فرار کند. 1
2. عرض: دفع مهاجمی که قصد زنا یا لواط و یا کمتر از آنها را تسلیم شدن، در صورت توقّف حفظ جان بر آن، واجب است. 2
دارد، در حدّ توان واجب است. در صورت عدم توانایی، فرار واجب است و استسلام جز در صورت عدم امکان فرار و در خطر قرار
3. مال: تسلیم شدن انسان در گرفتن جان، جایز نیست. برخی در جواز استسلام در این مورد به صرف بیم جان، اشکال کردهاند. 3
برابر مهاجمی که قصد تعرّض به مال او را دارد، با دادن مال به وي جایز، بلکه در صورت بیم جان، واجب است. 4
صفحه 284 از 483
استشاره؛ ج 1، ص: 414
- مشاوره
-652 / 3 جواهر الکلام 41 (8) .162 / 2 مهذّب الاحکام 28 (7) .652 / 1 جواهر الکلام 41 (6) .298 (5) .228 / 4) المبسوط 1 )
.162 / 653 و مهذّب الاحکام 28 4 (9) .653
ص: 415
استشراف؛ ج 1، ص: 415
در باب حج دربارة حیوان قربانی به کار - «1» استشراف: آگاهی و اطمینان پیدا کردن.واژة استشراف- به تبع ورود آن در روایات
«2» . رفته است.براي آگاهی و اطمینان از سلامت حیوان قربانی (- قربانی)، به استشراف چشم و گوش آن سفارش شده است
استشفاع؛ ج 1، ص: 415
استشفاع: شفاعت خواستن (- شفاعت).
استشمام؛ ج 1، ص: 415
استشمام: بوییدن (- بو).
استشهاد؛ ج 1، ص: 415
استشهاد: گواه گرفتن (- تحمّل شهادت)/ گواهی دادن (- اداء شهادت)/ کشته شدن در راه خدا (- شهید).
استصباح؛ ج 1، ص: 415
چراغ افروختن) نیز به کار رفته است (- ) « اسراج » استصباح: روشنایی خواستن به نفت، روغن و مانند آنها.استصباح در معناي
چراغ)، لیکن مراد از آن در کلمات فقها روشنایی خواستن میباشد. از این عنوان در بابهاي طهارت، تجارت و اطعمه و اشربه
سخن گفته شده است.روغن نجس: بر جایز نبودن استفاده از روغن نجس مانند دنبه و چربی مردار (- اعیان نجس) به طور مطلق
حتی براي استصباح، ادّعاي اجماع شده است، 1 لیکن برخی متأخّران، استفاده از آن را در مانند استصباح که مشروط به طهارت
نیست، جایز دانستهاند. 2روغن متنجّس: استصباح به روغنی که با ملاقات نجاست، نجس شده، جایز است، لیکن در این که به طور
مطلق حتی در زیر سقف جایز است یا تنها در زیر آسمان، اختلاف است. قول دوم، مشهور است. 3
2 العروة (4) .16 / 341 و جواهر الکلام 22 / 1 مستمسک العروة 1 (3) .93 -92 / 2) الحدائق الناضرة 17 ) .126 / 1) وسائل الشیعۀ 14 )
.15 / 3 جواهر الکلام 22 (5) .338 / 340 و مهذّب الاحکام 1 / 92 ؛ مستمسک العروة 1 / الوثقی 1
ص: 416
خرید و فروش روغن متنجّس جایز است، لیکن در این که صحّت معامله منوط به شرط استصباح در عقد است یا صرف قصد آن
کفایت میکند یا منوط بودن به شرط استصباح در فرضی است که استصباح منفعت نادر آن باشد و یا منوط به هیچ شرط و قیدي
«4» . نیست، اختلاف است
صفحه 285 از 483
استصحاب؛ ج 1، ص: 416
استصحاب [- استصحاب حال]: حکم به بقاي متیقّن سابق.استصحاب از اصول عملی (- اصل عملی) و براي آن تعریفهایی ذکر
شده است که بعضی همۀ آنها را به یک تعریف برگرداندهاند: حکم به بقاي حکم شرعی یا موضوع حکم، که بقاي آن مشکوك
است. 1 از این عنوان در اصول فقه، مبحث اصول عملی بحث شده است.پیشینه: پیشینۀ استصحاب از بعد مضمونی و دلیلی به عصر
حضور برمیگردد؛ لیکن عنوان استصحاب از مصطلحات فقهاي اصولی در عصر غیبت است. نخستین بیان صریح در این مورد بنابر
آثار به دست آمده از فقیهان اصولی سخن شیخ مفید (م 413 ه. ق) در رسالۀ اصولی متعلّق به ایشان است. 2ماهیّت: در این که
استصحاب، اصل (- اصل) است یا اماره (- اماره) میان اصولیان اختلاف نظر وجود دارد. ظاهر کلمات اکثر اصولیان پیش از شیخ
انصاري که استصحاب را حکم عقلی میدانستند قول دوم است؛ لیکن شیخ انصاري و اصولیان پس از وي، قول نخست را ترجیح
دادند؛ زیرا از نظر آنان، عمدهترین دلیل اعتبار استصحاب، روایات است و از آنها چنین استفاده میشود که استصحاب حکم
ظاهري (- حکم ظاهري) است که در ظرف شک نسبت به حکم واقعی (- حکم واقعی) جعل شده است. 3جایگاه استصحاب: هر
گاه مکلّف نسبت به حکم شرعی، یا موضوع حکم
2 (6) . 12 و کفایۀ الاصول/ 384 -9 / 1 فرائد الاصول 3 (5) .110 / 68 و مصباح الفقاهۀ 1 / 4) کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 1 )
.15 -13 / 3 فرائد الاصول 3 (7) .30 / کنز الفوائد 2
ص: 417
شرعی، یقین داشته باشد، سپس نسبت به بقاي امر یقینی پیشین، شک کند استصحاب جاري میشود، مانند آن که فردي پیش از این
به طهارت داشتن خود یا کرّ بودن آبی یقین داشته و اکنون براي وي در بقاي طهارت یا کریّت آب شک عارض شده است،
طهارت داشتن یا کر بودن آب را استصحاب میکند و در نتیجه آثار طهارت همچون جواز مسّ آیات قرآن و دخول در نماز، و
شرایط: جریان استصحاب مشروط به اموري «4» . آثار کریّت آب مانند عدم انفعال آن به ملاقات نجس بر آن مترتّب میگردد
است: 1. یقین به حالت سابق. 2. شک در بقاي حالت سابق. 3. اجتماع یقین و شک در یک زمان، بدین معنا که میان یقین به حالت
سابق و شک در بقاي آن، یقین دیگري به ضد آن فاصله نشود و زمان شک، متّصل به زمان یقین باشد، مانند آن که در حال حاضر
یقین به طهارت یک ساعت پیش و شک در بقاي آن داشته باشد. 4. تعدّد زمان متیقّن و مشکوك، بر خلاف زمان یقین و شک،
چنانچه در مثال روشن شد. در صورت عکس، یعنی وحدت زمان متیقّن و مشکوك و تعدّد زمان یقین و شک، مورد از مصادیق
قاعدة یقین خواهد بود (- قاعدة یقین). 5. وحدت متعلّق یقین و شک؛ بدین معنا که یقین و شک به یک چیز تعلّق گرفته باشد؛ یقین
نسبت به وجود و شک نسبت به بقاي آن. برخلاف قاعدة مقتضی و مانع که در آن متعلّق یقین وجود مقتضی و متعلّق شک حصول
قاعدة مقتضی و مانع). 6. تقدّم زمان متیقّن بر مشکوك. در صورت عکس، یعنی تأخّر زمان متیقّن -) «5» مانع از تأثیر مقتضی است
از زمان مشکوك، مورد از مصادیق استصحاب قهقري (- استصحاب قهقري) خواهد بود. برخی در شرطیّت این شرط مناقشه کرده
و گفتهاند: زمان متیقّن گاهی متّصل به زمان مشکوك نمیباشد و مقدّم بر آن نیست، بلکه بین این که
.456 - 5) اصول العامۀ للفقه المقارن/ 455 ) .275 / 4) اصول الفقه 2 )
ص: 418
7. فعلیّت داشتن یقین و شک. بنابر این شک تقدیري «6» . زمان متیقّن همان زمان مشکوك باشد یا زمان قبل از آن، مردّد است
براي جریان استصحاب کفایت نمیکند؛ مانند آن که مکلّف، بعد از نماز بفهمد که پیش از نماز طهارت نداشته است، لیکن از آن
غفلت کرد و نماز گزارد و اکنون در این که براي نماز، طهارت گرفته یا نه شک کرده است. در فرض التفات به حالت خود پیش
از نماز و شک در طهارت، استصحاب عدم طهارت (حدث) در حق او جاري میشود. حال چنانچه شک و یقین تقدیري کافی
صفحه 286 از 483
باشد، مکلّف بعد از نماز که زمان التفات وي میباشد حدث مشکوك پیش از نماز را که در فرض التفات پیش از نماز این شک
8. عدم وجود اماره یا اصل عملی حاکم بر «7» . براي وي حاصل میشد، استصحاب میکند و در نتیجه نماز را باید اعاده کند
استصحاب مانند قیام بیّنه بر ارتفاع حالت سابقه یا جریان اصل سببی و موضوعی و یا قاعدة فراغ (- قاعدة فراغ).که در این موارد
9. برخورداري مستصحب از اثر عملی «8» . موضوع استصحاب (شک در بقا) منتفی گردیده و جا براي استصحاب باقی نمیماند
شرعی که بر مستصحب- و نه لازم آن- بار شود، چون غرض از استصحاب، ترتّب آثار شرعی یقین پیشین در ظرف شک یعنی
اصل مثبت).تقسیمات: براي استصحاب به اعتبار -) «9» زمان فعلی است و اگر اثر بر لازم مستصحب بار شود، اصل مثبت خواهد بود
انواع مستصحب (مورد استصحاب) و نیز به اعتبار شک، تقسیماتی ذکر شده است، مانند تقسیم مستصحب به امر وجودي، همچون
طهارت و نجاست؛ و امر عدمی، چون عدم تذکیه و عدم قرینه، و در هر دو صورت، مستصحب یا حکم شرعی است و یا موضوع
حکم شرعی.حکم شرعی نیز یا تکلیفی است، همچون وجوب و حرمت و یا وضعی، مانند صحّت و بطلان.از سویی دیگر،
مستصحب یا جزئی (فرد) است یا کلّی و جامع. استصحاب کلّی
.233 (9) .325 -313 / 8) فرائد الاصول 3 ) .246 -243 / 7) اصول الفقه 2 ) .113 -112 / 6) بحوث فی علم الاصول 3 )
ص: 419
نیز به کلّی قسم اول، دوم و سوم تقسیم شده است.منشأ شک نیز یا اشتباه امر خارجی است (شبهۀ موضوعیّه) مانند شک در حدوث
یکی از نواقض وضو همچون خواب و یا اشتباه در حکم شرعی (شبهۀ حکمیّه)، مانند شک در بقاي طهارت پس از خروج مذي. از
سویی دیگر، شک، گاه از جهت مقتضی است؛ یعنی داشتن استعداد و قابلیّت ذاتی براي بقا، مانند شک در بقاي شب و روز، و گاه
از جهت عروض رافع. در صورت دوم، شک یا در وجود رافع است، مانند شک در حدوث بول و یا در رافع بودن موجود، مانند
حجیّت: اقوال مختلفی در حجیّت استصحاب وجود دارد که مهمترین آنها عبارت «10» . رطوبتی که بین بول و ودي مردّد باشد
است از: 1. حجیّت به طور مطلق. 2. عدم حجیّت به طور مطلق. 3. حجیّت، تنها در قلمرو احکام جزئی و موضوعات خارجی، نه
احکام کلّی. 4. حجیّت، تنها در صورت شک در رافع یا حصول غایت، نه شک در مقتضی. از برخی کلمات کسانی که قول دوم به
تقدّم «11» . آنان نسبت داده شده، این قول، استظهار شده است. 5. حجیّت در صورتی که دلیل مستصحب، شرعی باشد نه عقلی
تعبیر شده است؛ چه آن که در استصحاب نوعی « اصل محرز » استصحاب بر دیگر اصول عملی: در کلمات اصولیان از استصحاب به
نیز گفته شده « اصل تنزیلی » احراز واقع وجود دارد و از این جهت، کارکردي همچون کارکرد امارات دارد، به این جهت بدان
است. در حالی که دیگر اصول عملی چنین ویژگی و کارکردي ندارند. روي این جهت، استصحاب مقدّم بر سایر اصول است؛
اصل عملی). -) «12» چون استصحاب، موضوع دیگر اصول را برمیدارد
.15 / 12 ) اصول الفقه 2 ) .428 -426 / 251 و الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 2 / 51 ؛ اصول الفقه 2 -49 (11) .47 -35 (10)
ص: 420
1
استصحاب امور تدریجی؛ ج 1، ص: 420
استصحاب امور تدریجی: استصحاب امر موجود به تدریج.از آن در اصول فقه، مبحث اصول عملی سخن رفته است.مستصحب
یعنی « امر قارّ » (چیزي که استصحاب میشود) یا امري است که به طور دفعی پدید میآید مانند طهارت و عدالت که در اصطلاح
ثابت نامیده میشود، و یا به تدریج موجود میگردد و آن بر سه قسم است: یک- زمان مانند شب و روز.دو- زمانیّات مانند حرکت
و جوشش و جریان آب که در بستر زمان موجود میشوند.سه- امور مقیّد به زمان مانند امساك از خوردن و آشامیدن در روز و
صفحه 287 از 483
وقوف در وقت زوال.استصحاب زمان بر دو گونه است: نخست، به نحو مفاد کان تامّه (ثبوت و تحقّق چیزي) مانند آن که تا ساعتی
پیش به وجود شب علم داشتیم، ولی اکنون نسبت به زوال آن شک داریم که وجود شب را استصحاب میکنیم. چنین استصحابی
معتبر است و همۀ آثار شرعی که بر زمان مترتّب است، با استصحاب ثابت میگردد، و دوم، به نحو مفاد کان ناقصه (اثبات چیزي
براي چیزي) مانند آن که میدانستیم لحظات پیش متّصف به شب بود، لیکن در لحظه کنونی در باقی ماندن آن اتصاف شک
در زمانیّات، پرسش این است «1» . داریم. در جریان استصحاب براي اثبات بقاي اتصاف و ترتّب آثار شرعی بر آن، اختلاف است
که اگر براي مثال تا یک ساعت قبل میدانستیم که آب فلان چشمه میجوشیده است، سپس در استمرار جوشش شک کنیم، آیا
میتوان براي اثبات جوشش فعلی به استصحاب جوشش تمسّک کرد یا نه؟استصحاب زمانیّات معتبر است؛ هر چند برخی تفصیلاتی
در جریان استصحاب نسبت به امور مقیّد به زمان- مانند آن که وجوب «2» . در مسأله دادهاند
439 و / 2) فوائد الاصول 4 ) .272 / 154 و بحوث فی علم الاصول 6 -153 / 149 ؛ الرسائل (امام خمینی) 1 -148 / 1) نهایۀ الافکار 3 )
.152 -151 / نهایۀ الافکار 3
ص: 421
امساك یا نشستن یا وقوف در مکانی مقیّد به زمانی معیّن باشد، سپس در بقاي وجوب شک کنیم- اختلاف است.گروهی تفصیل
«3» . داده و در صورتی قائل به جریان استصحاب شدهاند که زمان به عنوان ظرف اخذ شده باشد، نه قید
استصحاب تعلیقی؛ ج 1، ص: 421
استصحاب تعلیقی: استصحاب حکم تعلیقی.استصحاب تعلیقی مقابل استصحاب تنجیزي و عبارت است از استصحاب حکم تعلیق
شده بر وصفی مانند حرمت آب انگور که مشروط به جوش آمدن آن است. در اصول فقه، مباحث اصول عملی مورد بحث قرار
گرفته است.شک گاه در بقاي حکم شرعی است و گاه در بقاي موضوع حکم و در صورت نخست، مشکوك یا کلّی است یا
جزئی.منشأ شک در صورت نخست (مشکوك بودن حکم کلّی)، یا احتمال نسخ است یا تغییر برخی حالات موضوع و یا تغییر
« العصیر العنبی اذا غلی یحرم » جزئی از اجزاء موضوع حکم. مورد جریان استصحاب تعلیقی، قسم اخیر است و مثال معروف آن جملۀ
میباشد. در این جمله، حکم، حرمت، و موضوع حکم، مرکّب از دو جزء است: عصیر عنبی (آب انگور) و غلیان (جوشیدن). حال
اگر انگور قبل از جوشیدن تبدیل به کشمش شود، براي اثبات حرمت کشمش در صورت جوش آمدن، به استصحاب تعلیقی
تمسّک کرده، میگوییم: کشمش زمانی که انگور بود، عصارهاش بر فرض غلیان حرام بود، اینک که تبدیل به کشمش شده،
حرمت تعلیقی (حرمت مشروط به غلیان) استصحاب میشود.در حجیّت و معتبر بودن این نوع استصحاب، اختلاف است. 1
224 و مصباح -221 / 1 فرائد الاصول 3 (4) .155 -153 / 131 و نهایۀ الافکار 3 / 213 ؛ مصباح الاصول 3 -208 / 3) فرائد الاصول 3 )
.138 -137 / الاصول 3
ص: 422
استصحاب تنجیزي؛ ج 1، ص: 422
استصحاب تنجیزي: استصحاب حکم منجّز، مقابل استصحاب تعلیقی (- استصحاب تعلیقی).استصحاب تنجیزي همان استصحاب
مصطلح است (- استصحاب).
استصحاب زمان؛ ج 1، ص: 422
صفحه 288 از 483
- استصحاب امور تدریجی
استصحاب عدم ازلی؛ ج 1، ص: 422
- اصل عدم
استصحاب عدم نسخ؛ ج 1، ص: 422
استصحاب نصّ تا وارد شدن » و « اصل عدم نسخ » استصحاب عدم نسخ: ابقاي حکم پیشین در صورت شک در نسخ آن.از آن به
نیز تعبیر و در اصول فقه، مباحث اصول عملی بحث شده است.استصحاب عدم نسخ بر دو قسم است: 1. استصحاب احکام « نسخ
شرایع سابق: مراد از آن استصحاب بقاي حکم شریعت قبلی هنگام شک در نسخ (- نسخ) آن است. این قسم از استصحاب به دلیل
2. استصحاب احکام شریعت اسلام: مراد از آن «1» . اشکالات متعدّدي که بر آن وارد شده است، مورد پذیرش اصولیان نیست
استصحاب بقاي حکم شریعت اسلام هنگام شک در نسخ آن است. معروف آن است که این قسم استصحاب صحیح است؛ هر چند
«2» . برخی معاصران این قسم را نیز مورد اشکال قرار دادهاند
استصحاب عدمی؛ ج 1، ص: 422
استصحاب عدمی: استصحاب امر عدمی، مقابل استصحاب امر وجودي.استصحاب عدمی مانند شک در کرّ بودن آبی که قبلا کرّ
نبوده و الآن شک میکنیم کرّ شده است یا خیر که در این مورد عدم کرّ بودن را استصحاب میکنیم.از استصحاب عدمی به اصل
عدم (- اصل عدم) نیز تعبیر شده است. (- استصحاب)
. 149 و الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 474 / 2) مصباح الاصول 3 ) .147 -146 / 1) کفایۀ الاصول/ 413 و مصباح الاصول 3 )
ص: 423
استصحاب فرد مردّد؛ ج 1، ص: 423
نیز نامیده شده که « شبهۀ عبائیّه » استصحاب فرد مردّد: استصحاب فرد مردّد میان مقطوع البقاء و مقطوع الارتفاع.استصحاب یاد شده
توسط برخی شاگردان آخوند خراسانی براي اثبات عدم حجیّت استصحاب کلّی قسم دوم مطرح شده است.از آن در برخی
کتابهاي اصولی متأخّر، مبحث استصحاب سخن رفته است.اثر مترتّب بر استصحاب یا اثر کلّی به عنوان کلّی- با قطع نظر از
خصوصیّات آن- است یا اثر فرد به لحاظ تعیّنات و خصوصیّاتش. در صورت نخست، استصحاب قدر مشترك میان افراد، براي
ترتّب اثر کفایت میکند که از آن به استصحاب کلّی تعبیر میشود (- استصحاب کلّی)، ولی در صورت دوم، استصحاب قدر
مشترك فایدهاي ندارد، بلکه براي ترتّب اثر، استصحاب فرد داراي خصوصیّت لازم است.حال اگر چنین فردي میان فردي که بر
فرض حدوث، از بین رفتن آن قطعی است و فرد دیگري که اگر حادث شده باشد بقایش یقینی است، مردّد شود، استصحاب چنین
فردي را استصحاب فرد مردّد مینامند مانند صورت علم اجمالی به اصابت نجاست به یکی از دو طرف لباس. در این صورت، اگر
طرف پایین شسته شود، نجاست طرف خاص (طرف بالا یا پایین) فردي است مردّد میان آن که به طور قطع برطرف شده است- در
صورتی که طرف پایین لباس نجس شده باشد- و فردي که به طور قطع باقی است- در صورتی که طرف بالا نجس شده باشد-
.استصحاب فرد مردّد به دلیل فقدان شک در بقا، بلکه یقین به حدوث، حجیّت ندارد. البته قول به اعتبار آن از برخی نقل شده است.
«1»
صفحه 289 از 483
استصحاب قهقري؛ ج 1، ص: 423
استصحاب قهقري [- اصل ثابت]: استمرار یقین پسین به زمان پیشین.استصحاب قهقري عکس استصحاب
.287 -285 / 1) اصول الفقه 2 )
ص: 424
مصطلح است. در استصحاب مصطلح، زمان متیقّن، مقدّم بر زمان مشکوك است، ولی در استصحاب قهقري یقین به چیزي داریم
که پیش از این مشکوك بوده است. از این عنوان در اصول فقه، مبحث اصول عملی سخن رفته است.اصولیان استصحاب قهقري را
مطلق وجه الارض است، ولی شک « صعید » جز در مورد اثبات معناي لغوي لفظ، حجّت نمیدانند مانند این که یقین داریم مفهوم
داریم که در زمان تشریع حکم نیز همین مفهوم را داشته یا داراي مفهوم دیگري بوده و سپس به معناي جدید نقل داده شده است. با
استصحاب قهقري ثابت میشود که معناي کنونی همان معناي زمان تشریع است. از استصحاب قهقري در این مورد، به اصل عدم
نقل نیز تعبیر میشود.استصحاب قهقري در مورد اثبات معناي لغوي لفظ، یک اصل لفظی عقلایی است (- اصل لفظی) و مبناي
حجیّت آن، بناي عقلا به ضمیمۀ عدم ردع آن از سوي شارع است. اهمیّت این اصل تا بدان جا است که در صورت عدم اعتبار آن،
«1» . استنباط و اجتهاد ممکن نخواهد بود
استصحاب کلّی؛ ج 1، ص: 424
استصحاب کلّی: مقابل استصحاب جزئی.از این عنوان در اصول فقه، مبحث اصول عملی بحث شده است.آنچه استصحاب میشود
یا جزئی است مانند حیات زید یا حدث صادر از او، یا کلّی مانند کلّی حدث و کلّی انسان.جریان استصحاب در صورت نخست نزد
قائلین به حجّیّت استصحاب اتّفاقی است، لیکن صورت دوم داراي اقسامی است که هر یک مورد بحث قرار گرفته است.اقسام:
استصحاب کلّی اقسامی دارد که مهمترین آنها سه قسم زیر است. 1. استصحاب کلّی قسم اول: این قسم عبارت است از پیدایش
کلّی در ضمن فرد معیّن، سپس شک در بقاي آن به جهت شک در بقاي فرد مانند تحقّق
.29 / 14 و نهایۀ الافکار 3 / 9؛ بحوث فی علم الاصول 6 / 1) مصباح الاصول 3 )
ص: 425
کلّی حدث در ضمن خروج منی از فرد سپس شک در از بین رفتن آن حدث به جهت احتمال تحصیل طهارت. در این قسم، هم
میتوان فرد معیّن یعنی جنابت را استصحاب کرد و آثار آن از قبیل حرمت ماندن در مسجد و عبور از مسجد الحرام و مسجد النّبی
صلّی اللّه علیه و آله را بر آن مترتّب ساخت، و هم کلّی حدث را که جامع بین جنابت و سایر افراد است و آثار آن مانند حرمت مسّ
قرآن را بر آن مترتّب کرد. 2. استصحاب کلّی قسم دوم: این قسم عبارت است از آن که کلّی در ضمن فرد مردّد بین دو چیز،
موجود باشد که اگر آن موجود، فرد اول باشد، بقاي کلّی یقینی است و چنانچه فرد دوم باشد، زوال آن یقینی است مانند آن که از
مکلّف رطوبتی که مردّد بین بول و منی بوده، خارج شده، سپس وي وضو گرفته است. چنین فردي پیش از وضو به تحقّق کلّی
حدث در ضمن فرد مردّد یقین داشته است، اکنون بعد از وضو، اگر حدث، بول بوده، به طور قطع با وضو از بین رفته است و اگر
منی بوده، به طور قطع باقی است؛ زیرا حدث اکبر با وضو رفع نمیشود، پس شک در بقاي کلّی حدث میکند.معروف میان
اصولیان در این قسم، حجیّت استصحاب است. در نتیجه، کلّی حدث، استصحاب میشود و آثار کلّی حدث مانند حرمت مسّ قرآن
که هم بر حدث اکبر مترتّب است و هم بر حدث اصغر بر آن مترتّب میگردد، نه آثار خصوص حدث اکبر و حدث اصغر. بنابر
جریان این قسم از استصحاب، براي یقین به رفع حدث، جمع بین وضو و غسل، واجب است. 3. استصحاب کلّی قسم سوم: این قسم
صفحه 290 از 483
عبارت است از آن که وجود کلّی در ضمن فردي خاص معلوم باشد، سپس با علم به زوال آن فرد، احتمال وجود فرد دیگري که
کلّی در ضمن آن باشد، داده شود. پیدایش فرد دوم ممکن است همزمان با حدوث فرد نخست باشد یا مقارن با زوال آن. در
صورت دوم، فرد
ص: 426
پدید آمده یا مباین با فرد نخست است یا تبدیلی از آن. قسم دوم نیز دو صورت دارد یا به نظر عرف از مراتب فرد نخست شمرده
نمیشود مانند زردي تبدیل یافته از سرخی، و یا از مراتب آن به حساب میآید مانند سیاهی ضعیف نسبت به مرتبۀ شدید
آن.معروف میان اصولیان، عدم حجیّت استصحاب در قسم سوم به تمام اقسام آن، جز قسم اخیر است؛ چرا که در این قسم، متعلّق
یقین و شک یکی است زیرا ذات مرتبۀ ضعیف شده در ضمن مرتبۀ شدید موجود بوده است. بنابراین، هنگامی که به وجود سیاهی
شدید علم داشته باشیم، سپس به از بین رفتن آن علم پیدا کنیم، ولی شک کنیم که آیا سیاهی به کلّی از بین رفته یا مرتبۀ ضعیفی از
آن باقی مانده است، با استصحاب اصل سیاهی، مرتبۀ ضعیف آن ثابت میشود.برخی اصولیان صورت اخیر را به استصحاب فرد
«1» . ملحق کردهاند. شیخ انصاري صورت نخست از اقسام استصحاب قسم سوم را نیز همانند صورت اخیر، حجّت و معتبر میداند
استصحاب مثبت؛ ج 1، ص: 426
- اصل مثبت
استصحاب